جابر به همراه عطیه عوفی برای زیارت امام حسین(ع) به کربلا رفت

جابر را از اصحاب پنج امام (از امام علی (ع) تا امام باقر(ع)) دانسته‌ اند.
او پس از واقعه عاشورا، نخستین زائر امام حسین(ع) بود که در روز اربعین به کربلا رسید.
همچنین بنابر روایات، او سلام پیامبر(ص) را به امام باقر(ع) رساند.
جابر از افرادی است که در بیشتر غزوه‌ ها و سَریّه‌ها حضور داشت. تعداد این غزوه‌ها به اختلاف ذکر شده است. به گزارش خود او، از ۲۷ غزوه پیامبر(ص) در ۱۹ غزوه شرکت داشته است
جابر در جنگ صفین از لشکریان امام علی(ع) بود
جابر در اواخر عمر نابینا شد و یک سال در مکه زیست و سرانجام در مدینه در گذشت
جابر احادیث فراوانی از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده است؛ از این رو، او را حافظ سنّت نبوی و مُکْثِر در حدیث خوا ند ه‌ اند
جابر در حوزه احکام فقهی صاحب نظر بوده و فتوا می‌داده و از این رو، ذهبی او را مجتهد و فقیه خوانده است.
امام باقر(ع)، و نیز امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) به نقل از امام باقر(ع)، چندحدیث نبوی را از جابر نقل کرده‌اند .
وی از اصحاب ائمه (ع)، از امام علی (ع) تا امام باقر(ع)، دانسته شده است .
کَشّی، جابر را از اعضای گروهی دانسته است که فدایی حضرت علی(ع) و هموا ره گوش به فرمان آن حضرت بودند.
این گروه به «‌شرطة الخمیس‌» شهرت داشتند
احادیث مسند جابر، که از طریق منابع روایی اهل سنت نقل شده است، به ۵۴۰ حدیث می‌رسد .
هنگام وقوع حادثه کربلا و شهادت امام حسین (ع)، جابر پیرمردی سالخورده بود و در مدینه اقامت داشت.

در اربعین شهادت امام حسین(ع)، جابر به همراه عطیه عوفی برای زیارت امام حسین(ع) به کربلا رفت و اولین زائر آن امام حسین علیه السلام بود.
وی که آن هنگام نابینا شده بود، درفرات غسل کرد، خود را خوشبو ساخت و گام‌های کوچک برداشت تا سر قبر حسین بن علی(ع) آمد و با راهنمایی عطیه، دست روی قبر نهاد و بیهوش شد،
وقتی به هوش آمد، سه بار گفت: یا حسین!
سپس گفت: «حَبیبٌ لا یجیبُ حَبیبَهُ. ..» ( دوست پاسخ دوستش را نمی دهد...؟!)
آنگاه زیارتی خواند و روی به سایر شهداء کرد و آنان را هم زیارت نمود
زیارت اربعین سیدالشهدا(ع) یادگار اوست

یکی از نوادگان جابر، فقیه بلندآوازه و اصولیِ عمیق، آیت الله العظمی حاج شیخ مرتضی انصاری دزفولی است .
شجره نامه ای برای شیخ انصاری درج شده که با 16 واسطه به جابر می رسد.
جابر اواخر عمر نابينا گرديد و در سال 74 يا 77 هجرى در سنّ 94 سالگى وفات يافت.
عطيّه عوفى مى گويد: همراه با جابر بن عبدالله انصارى براى زيارت قبر امام حسين(عليه السلام) حركت كرديم؛ وقتى به كربلا رسيديم، جابر وارد رودخانه فرات شد و غسل (زيارت) كرد؛ آنگاه لنگى بر كمر بست و حوله اى بر دوش انداخت (همانند لباس محرم) و سپس خود را خوشبو نمود و به سمت قبر امام حسين(عليه السلام) حركت كرد. به هنگام حركت همواره ذكر مى گفت، تا آنكه به قبر نزديك شديم.
در آن هنگام به من گفت: دستم را روى قبر بگذار. هنگامى كه دستش را روى قبر گذاشتم، جابر بيهوش بر روى قبر افتاد.
من آب به صورت جابر پاشيدم تا به هوش آمد. آنگاه سه بار صدا زد «يا حسين»
و ادامه داد: «حَبيبٌ لا يُجيبُ حَبيبَهُ»؛ (آيا دوست، پاسخ دوستش را نمى دهد؟!)
سپس با خودش گفت: «چگونه (حسين) پاسخت را بدهد، در حالى كه ميان خون آغشته شده و بين بدن و سرش جدايى افتاده است؟»
سپس افزود:

«فَأَشْهَدُ أَنَّكَ ابْنُ خَيْرِ النَّبِيِّينَ، وَ ابْنُ سَيِّدِ الْمُؤْمِنينَ، وَ ابْنُ حَليفِ التَّقْوى، وَ سَليلُ الْهُدى، وَ خامِسُ أصْحابِ الْكِساءِ، وَ ابْنُ سَيِّدِ النُّقَباءِ، وَ ابْنُ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ النِّساءِ، وَ ما لَكَ لاتَكُونُ هكَذا وَ قَدْ غَذَّتْكَ كَفُّ سَيِّدِ الْمُرْسَلينَ، وَ رُبِّيتَ فِي حِجْرِ الْمُتَّقينَ، وَ رَضَعْتَ مِنْ ثَدْىِ الاِْيمانِ، وَ فُطِمْتَ بِالاِْسْلامِ، فَطِبْتَ حَيّاً، وَ طِبْتَ مَيِّتاً، غَيْرَ أَنَّ قُلُوبَ الْمُؤْمِنينَ غَيْرُ طَيِّبَة لِفِراقِكَ، وَ لا شاكَّة فِي الْخِيَرَةِ لَكَ، فَعَلَيْكَ سَلامُ اللهِ وَ رِضْوانُهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلى ما مَضى عَلَيْهِ أَخُوكَ يَحْيَى بْنُ زَكَرِيّا»؛
(گواهى مى دهم كه تو فرزند بهترين پيامبران و فرزند سرور مؤمنان و فرزند هم پيمان تقوا و از سلاله هدايتى. تو پنجمين فرد از اصحاب كسايى، و فرزند بزرگ نقيبان و فرزند فاطمه اى كه بانوى همه زنان است. چرا چنين نباشد! (و اين همه شرافت و بزرگى نداشته باشى) در حالى كه بزرگ پيامبران با دست خويش به تو غذا داد و در دامن پرهيزكاران پرورش يافتى و از پستان ايمان شير نوشيدى و با اعتقاد به اسلام از شير باز گرفته شدى؛ تو پاك زيستى و پاك از دنيا رفتى، جز آنكه دل هاى مؤمنان از فراقت آسوده نيست در حالى كه شك ندارند جايگاه بلندى براى توست؛ پس سلام و رضوان الهى بر تو باد. و (من) گواهى مى دهم كه تو بر همان طريقى رفتى كه برادرت يحيى بن زكريا رفت و در دفاع از حقّ به شهادت رسيد).
آنگاه چشمش را (مانند يك انسان بينا) به اطراف قبر گردانيد و (و خطاب به ساير شهيدان) گفت:
«أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الاَْرْواحُ الَّتي حَلَّتْ بِفِناءِ الْحُسَيْنِ، وَ أَناخَتْ بِرَحْلِهِ، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ، وَ آتَيْتُمُ الزَّكاةَ، وَ أَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَ جاهَدْتُمُ الْمُلْحِدينَ، وَ عَبَدْتُمُ اللهَ حَتّى أَتاكُمُ الْيَقينُ»؛
(درود بر شما اى ارواحى كه بر آستان حسين فرود آمده، و در كنارش آرام گرفتيد؛ گواهى مى دهم كه شما نماز را بر پا داشتيد و زكات را ادا كرديد، امر به معروف و نهى از منكر نموديد و با ملحدان و بى دينان پيكار كرديد و تا هنگام مرگ خدا را عبادت نموديد).
آنگاه افزود:
«وَ الَّذي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَقَدْ شارَكْناكُمْ فيما دَخَلْتُمْ فيهِ»؛
(سوگند به خدايى كه محمد را به حق براى پيامبرى برانگيخت، ما با شما شهيدان در راهى كه وارد شده ايد، شريكيم!).
«عطيّه» كه اين سخن را شنيد، با شگفتى پرسيد:
«چگونه ما شريك (رزم و شهادت) آنها هستيم، با آن كه (براى يارى حسين (عليه السلام)) نه فراز و نشيبى را پيم وديم و نه شمشيرى زديم، درحالى كه اينان، ميان سرها و بدن هايشان جدايى افتاد (و به شهادت رسيدند) و فرزندا نشان يتيم شدند و زنانشان بى شوهر؟»
جابر پاسخ داد:
«يا عَطيَّةُ! سَمِعْتُ حَبيبي رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) يَقُولُ: «مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ، وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْم أُشْرِكَ في عَمَلِهِمْ»،
وَ الَّذي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبيّاً إنَّ نِيَّتي وَ نِيَّةَ أَصْحابي عَلى ما مَضَى عَلَيْهِ الْحُسَيْنُ وَ أَصْحابُهُ»؛
(اى عطيّه! از حبيبم رسول خدا شنيدم كه مى فرمود: «هركس گروهى را دوست داشته باشد در قيامت با آنان محشور خواهد شد و هر كس عمل گروهى را دوست داشته باشد، در عمل آنها شريك است».
سوگند به خدايى كه محمّد را به حق براى رسالت برانگيخت، [اگر من بر اثر ناتوانى نتوانستم همراه امام حسين (عليه السلام) باشم]، ولى نيّت و خوا سته من و يارانم، بر همان مسيرى است كه حسين(عليه السلام) و يارانش پيمو ده اند).
ورود جابر صحابى بزرگ پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) به كربلا در اربعين حسينى براى زيارت قبر پاك آن حضرت و ساير شهداى راه خدا، در واقع اين هدف را دنبال مى كرد كه سدّ خفقان را بشكند و راه را براى زائران حسينى بگشايد تا با زيارت پرشورشان پرچم عاشورا را در كربلا برافرازند و خاطره شهيدان را همواره زنده نگه دارند و مبارزه دامنه دارى را از اين طريق بر ضدّ دشمن آغاز كنند.
اضافه بر اين، زيارت اين صحابى بزرگ، درسى است براى نابخردانى كه از زيارت قبور اولياءالله به خاطر كج فهمى و عدم درك حقيقت تعليمات اسلام، ممانعت به عمل مى آورند.
مطابق نقل سيد بن طاووس كاروان اهل بيت(عليهم السلام) در كربلا با جابر و يارانش ملاقات كردند و با گريه و ناله و زارى به استقبال يكديگر شتافتند و چند روزى را در كربلا به اقامه عزا پرداختند .
مقرّم در مقتل خود این واقعه را چنین بیان می کند که: پس از سه روز عزادا رى، امام سجّاد(عليه السلام) چاره اى جز اين نديد كه دستور حركت از كربلا را به سوى مدينه صادر نمايد، چرا كه مى ديد عمه هايش و زنان و كودكان، شب و روز آرام و قرار ندارند و به نوحه و گريه مى پردازند. از كنار قبرى برمى خيزند و در جوار قبرى ديگر مى نشينند (خوف آن بود كه آنجا جان خود را از دست دهند).


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

تاريخ : شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳ | 15:54 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |