شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس و چیستی مکتب «موازنه عدمی»

یک فیلسوف ژرف‌اندیش که محجوب سیاست‌ورزی خویش شد!

یک فیلسوف ژرف‌اندیش که محجوب سیاست‌ورزی خویش شد! موازنه عدمی، گفتمانی است که اساساً بر تجربه تاریخی استوار گشته و از دل آن برآمده است. هم از این روی بر آگاهی در این حوزه تأکید فراوان دارد. آیت‌الله مدرس بر این باور بود که تاریخ ایران و جهان واژگونه و در راستای میل و خواست زورمداران به نگارش درآمده و باید مورد بازنگری و بازنگاری قرار گیرد؛ ضمن اینکه اشراف بر وقایع گذشته نیز در انحصار تاریخ‌نگاران نیست و همه ملت باید از آن برخوردار باشند

محمدرضا کائینی

جوان آنلاین: شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس، بیش و پیش از آنکه یک سیاستمدار زبده و کارآمد باشد، هستنی‌اندیشی قوی و صاحب مکتب بود. سوگمندانه باید اذعان داشت که شخصیت علمی و نظری وی، همچنان در حجاب کارکرد سیاسی‌اش باقی مانده است! مقال پی آمده درصدد است تا با استناد به دیدگاه‌های شش تن از مدرس‌پژوهان به بازخوانی مهم‌ترین نظریه آن بزرگ، یعنی «موازنه عدمی» بپردازد. امید آنکه تاریخ‌پژوهان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

«موازنه عدمی»، یعنی نفی سلطه
طبعاً در آغاز مقال، باید از نظریه موازنه عدمی آیت‌الله سیدحسن مدرس و مکتبی که سامان می‌دهد، تصویری روشن داشته باشیم. هرچند در مفهوم این نظریه میان پژوهشگران اختلافاتی نیز وجود دارد، اما این تفاوت‌ها کمتر به معنای جوهری آن که «نفی سلطه» باشد، تسری یافته است. امیر حقیقت، مدرس‌پژوه، در باب معنا و خواستگاه این تئوری در اندیشه و زندگی مدرس آورده است: «حادثه‌ای در نجف، آغازگاه اندیشه‌موازنه عدمی بود. روزی مرحوم مدرس در بحبوحه قحطی آب، دید که انگلیسی‌ها در معبد آناهیتا به حفاری مشغولند! از بیرون، این کار ممکن بود طلب خدمت یا علم بنماید، اما در باطن، تابعیت سلطه قدرتی بیرونی بود. همین تجربه، ذهن او را متوجه لایه‌های پنهان تسلط کرد. اینکه گاه، سلطه در صورت خیر ظاهر می‌شود. از آن پس به تاریخ روابط دولت‌ها و ملت‌ها پرداخت و دریافت که سیاست باید بر اصل عدم سلطه استوار شود. این خرده‌حادثه، نقطه عطفی شد: او از تجربه‌ای روزمره، پلی به نظریه‌ای عمومی زد و آن را مبنای فعالیت‌های سیاسی ـ اجتماعی خویش قرار داد. ممکن است برخی موازنه عدمی را انفعال یا نفی مطلق بپندارند. این سوء‌برداشت، ریشه در سطحی خواندن واژه عدم دارد. مدرس هیچ‌گاه به سلب قدرت، یا دست شستن از حق نظر نداشت. عدم در اندیشه او یعنی تعیین مرز، یعنی اجازه ندادن به ادغام کامل اراده هر فرد یا جامعه در اراده دیگری؛ این عدم، فعال است نه منفعل. او می‌خواست انسان در برابر قدرت، موجودی انتخابگر بماند نه تابع و ناگزیر از پذیرش. بنابراین موازنه عدمی نوعی کنش عقلانی است، برای حفظ کرامت انسان در روابط پیچیده سیاسی و اجتماعی. رفتار او با رضاخان، صحنه امتحان این نظریه است. مدرس با صراحت گفت: رضاخان نباشد، اما برای نفی او از روش‌های سلطه‌جویانه استفاده نکرد. مبارزه‌اش در چارچوب قانون و مجلس بود. معتقد بود اگر قرار است سلطنتی وجود داشته باشد، باید مشروطه باشد، یعنی قدرت محدود و پاسخگو. او عدالت را فقط در ساختار جمعی می‌دید. او حتی در برابر خطر از ترور و حذف پرهیز می‌کرد؛ چون می‌دانست روش سلطه را با سلطه نمی‌توان شکست. این تمایز رفتاری نشان می‌دهد که موازنه عدمی در عمل هم کارکرد دارد و به شعار تبدیل نمی‌شود. پس از مدرس، اندیشه‌اش در متن تاریخ بازتاب یافت، اما کمتر با نام خودش شناخته شد! هر جا سخن از تعامل برابر ملت‌ها یا دولت‌هاست، رد پای آموزه‌های مدرس هست. او نخستین کسی بود که اصل عدم سلطه را از اخلاق فردی به ساختار سیاست عمومی برد. بسیاری از اندیشمندان مسلمان و حتی جریان‌های ضد‌استعماری، بی‌آنکه مستقیماً از مدرس یاد کنند، در مدار همان منطق حرکت کردند. موازنه عدمی مثل دانه‌ای است که نهفته در خاک مانده، اما جوانه‌هایش در بسیاری از نظریه‌های بعدی پیداست. موازنه عدمی هم دعوت به استقلال است، هم آموزش تعامل. به‌جای گزینش میان انزوا و وابستگی راه سومی می‌گشاید: آزادی در رابطه. مدرس می‌گوید: انسان می‌تواند با دیگری باشد، بی‌آنکه در او حل شود. این فکر هنوز می‌تواند راهنمای سیاست بدون سلطه باشد. جهان مدرن اگر اصل عدم را به رسمیت بشناسد، گفت‌وگوی قدرت‌ها به گفت‌وگوی انسان‌ها تبدیل خواهد شد. از نگاه مدرس، بقا در آزادی معنا دارد، نه در تصادم سلطه‌ها! همین معناست که میراث فکری او را ماندگار ساخته است....»

قاطعیت و شدت عمل، با موازنه عدمی جمع می‌شود
ممکن است، تصور شود از آن روی که موازنه عدمی از نیک‌خواهی و همکاری منشأ گرفته است، دیگر نمی‌تواند شامل قاطعیت و شدت عمل باشد. به عبارت دیگر با توصیفاتی که برخی از این نظریه ارائه می‌کنند، محتوای آن تنها از «جمالیات» تشکیل یافته و «جلالیات» را فرونهاده است، در حالی که اینگونه نیست و شارحان موازنه عدمی آن را رد می‌کنند. عادل مقصودپور، مدرس پژوه در این خصوص معتقد است:
«مدرس با مطالعه تاریخ و شناخت سقراط، بودا و حافظ دریافت که انسان‌های ماندگار، مشترکاً به شاخص‌های حقیقی حیات رسیده‌اند. سقراط از زندان گریختن را نپذیرفت، بودا سلطه ثروت را رد کرد و حافظ نیز عشق را اصل زندگی دانست. مدرس با نگاهی عارفانه، مسیر آنان را پی گرفت و حقیقت را در عشق به کل هستی دید. با این همه در فهم بهینه این اندیشه، باید ملاک تمایز حقیقت و مجاز را در عالم دریافت. بی‌تردید این ملاک عقلی است و نه سلیقه‌ای. مولانا می‌گوید: کار حقیقی نشانه عنایت خداست، هرگاه کار انسان با طبیعت و عشق آمیخته شود، حقیقی است و بی‌عشق، البته مجازی. عشق آتش حقیقت است که در وجود انسان زبانه می‌کشد. حافظ هم عشق را شرط شناخت هستی می‌داند. از نگاه مدرس، هر قدر انسان از عشق دور شود، رفتارش مجازی‌تر می‌شود. همانطور که پیامبر اسلام (ص) را رحمه للعالمین خوانده‌اند، نه فقط رحمه للمسلمین. البته ممکن است این سؤال هم پیش بیاید که در سیاست، انسان به وسیله عقل باید چه چیز را حقیقی و چه چیز را مجازی بداند؟ پاسخ این است که هرگاه انسان چندخدایی شود، یعنی برای هر گروه خدایی جدا فرض کند، به مجاز می‌رسد! اگر بپندارد خود ارزشمند است، ولی دیگری نه، برده‌داری را می‌پذیرد، اما اگر بداند همه آفریده یک خدا هستند، سلطه معنا ندارد و سخن از تعامل و نیک‌خواهی پیش می‌آید. مدرس در مواجهه جدی خویش با رضاخان با حقیقت سروکار داشت، نه با شخص. شدت عمل زمانی لازم است که غده‌ای سرطانی مجموعه‌ای را تهدید می‌کند. چنان‌که خداوند در مورد قوم لوط، با رأفتی قاطعانه عمل کرد. پس قاطعیت، منافاتی با عدمی‌بودن ندارد. مولا علی (ع) نیز با قاسطین و ناکثین و مارقین با شدت عمل ناشی از آگاهی و خیرخواهی مواجه شد. این را هم نباید ناگفته گذاشت که ما بیشتر شخص مدرس را ستایش کرده‌ایم تا اندیشه‌اش را. او را از زاویه‌های جزئی دیدیم نه با کلیت نظام فکری‌اش. باید بینش او را نسبت به هستی فهمید تا گفتار و رفتار سیاسی‌اش معنای واقعی خود را پیدا کند....»

در موازنه عدمی، مرزی میان دین و سیاست نیست
در این بخش از نوشتار، بهتر است که میان ایده موازنه عدمی و «سیاست دینی» نسبت‌سنجی کنیم. به عبارت دیگر ببینیم که مبدع این نظریه، خود در عرصه سیاست چه کرده و از آن مهم‌تر در این میدان تا چه میزان مقید به معارف دینی و شریعت بوده است؟ این سؤال از آن روی مطرح می‌شود که طی سه دهه اخیر، عده‌ای تلاش کرده‌اند تا از مدرس چهره‌ای فرادینی و سکولار ارائه کنند! مجید نوید، مدرس پژوه در این باره به ارائه توضیحات پی آمده دست زده است:
«مدرس میان رفتار دینی و سیاسی خویش، مرز یا حائلی نمی‌دید. می‌گفت: ما قانونی می‌نویسیم که هم مسلمان بودن و هم ایرانی بودن‌مان را در آن ببینیم. جمله مشهور سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما به معنای یک کل یکپارچه است. جدایی این دو به تشتت نظری می‌انجامد. با این همه نباید از نظر دور داشت که از منظر او فهم موقعیت تاریخی ـ سیاسی، شرط عمل دینی است. شاهد آن نیز موضع وی در برابر اولتیماتوم روسیه بود که با تدبیر درباره آن گفت: اگر مشیت الهی تسلیم است، تسلیم می‌شویم، ولی سند تسلیم خودمان را با دستان‌مان امضا نمی‌کنیم! در میان خصال او، شجاعت مکانتی ویژه دارد. او از کودکی این ویژگی را با خویش داشت. مدرس در شش سالگی، نهالی را از جایی برآورد و در خانه کاشت تا یادگاری برای مادرش باشد. این نشانه‌ای از استقلال و تمایزطلبی او بود. در نوجوانی نیز وقتی در روضه‌ای از کارگری امام صادق (ع) سخن می‌رفت و حاضران گریه می‌کردند، او خندید و گفت: از اینکه امامم کار می‌کرده، لذت بردم! همین نگاه وارسته از ترس، خمیره شخصیتی‌اش شد. انسانی که نفع شخصی، تعلق و وابستگی، مانع از حق‌گویی‌اش نمی‌شد. هم از این روی و در تمامی عمرش، آزادگی پیشه کرد. از اصفهان تا نجف و تا تهران و خواف و کاشمر از سفر‌های تنها تا تصمیم برای نرفتن به هند برای زعامت مسلمانان، تبعیت نکردن از دستور‌های پرمنفعت و شجاعتش در گسستن از الگو‌های رایج در زمره علائم این ویژگی بود. او در ماجرای رویگردانی از مهاجرت به هند گفت: مردم ایران، برای تحصیلش هزینه داده‌اند و اکنون به خدماتش نیاز دارند! این ازخودگذشتگی، همان شجاعت واقعی است و در همه کس وجود ندارد. مدرس در محیطی روستایی رشد کرد که آزادگی با طبیعت آن همراه است. این فضا و تعلیمات پدربزرگ و پدرش به او روحی جسور داد. او بعد‌ها تجربیات اجتماعی و سیاسی فراوانی آموخت و شجاعتش را به پختگی تبدیل کرد. در مجلس، گفتار و تحلیل‌هایش حکایت از پرورده‌شدن این خصلت دارد. رشد او، حاصل عمل به آموزه‌های ایمانی و آگاهی از خود بود البته همراه با تواضع در کردار. از خدمت به پیرمردان در قهوه‌خانه تا کارگری نزد اربابی هندی برای یادگیری تاریخ پلوتارک، همه نشانه‌فروتنی و یقین او به راه خویشند. گفت‌وگوی او با رضاخان معروف است. مدرس بی‌پروا از او پرسید: این همه زمین مردم را برای چه می‌گیری؟ این تصاحب‌ها برای شاه زشت است... او پیشنهاد کرد که شاه بیمارستان بسازد، تا اعتماد مردم افزایش یابد. این نگاه اصلاح‌گرایانه از بی‌باکی فکری درمی‌آید، نه سازش. با این حال وقتی رضاخان خوشش نیامد، مدرس عقب ننشست. آن روایت مشهور هم قابل اشاره است که درشکه‌چی برای رفتن به کاخ سعدآباد کرایه سنگین خواست و مدرس گفت ملاقات با رضاخان، اینقدر نمی‌ارزد! این جمله تصویری است، از مردی که ترس در قاموسش جایی ندارد....»

حاکمیت «رضاخان»، حاصل طراحی انگلیسی‌هاست
موازنه عدمی، گفتمانی است که اساساً بر تجربه تاریخی استوار گشته و از دل آن برآمده است. هم از این روی بر آگاهی در این حوزه، تأکید فراوان دارد. مدرس بر این باور بود که تاریخ ایران و جهان واژگونه و در راستای میل و خواست زورمداران به نگارش درآمده و باید مورد بازنگری و بازنگاری قرار گیرد؛ ضمن اینکه اشراف بر وقایع گذشته نیز در انحصار تاریخ نگاران نیست و همه ملت باید از آن برخوردار باشند. قاسم تبریزی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این فقره اذعان دارد: «مدرس درک وقایع تاریخی را منحصر به مورخان نمی‌دانست. معتقد بود که مروجان دین و مدیران سیاسی جامعه نیز باید فهم تاریخی صحیح داشته باشند. سخن مشهورش این بود: اگر وعاظ، معلمان، نویسندگان و مورخان بخواهند خدمت واقعی به ملت کنند و از هوی و هوس به دور باشند باید تاریخ را بفهمند. مدرس به نبود تاریخدانان واقعی اشاره می‌کرد و می‌گفت: هرودوت با نگاهی تحریف‌گر تاریخ ما را نوشت و اعتماد به گفته‌هایش دشوار است! از دید او مورخ باید با بینش موشکاف و سندشناسی، تاریخ را زنده و روزآمد کند. وی همچنین باور داشت که اگر فهم تاریخی و شناخت رجال و وقایع از روی بصیرت باشد، نویسنده و هنرمند می‌توانند ملت را در مسیر درست فکری و سیاسی قرار دهند. یکی از معضلات رسانه‌ها و سیاستمداران امروز، همین ناآگاهی از تاریخ و ایضاً علل صعود و سقوط دولت‌هاست. مدرس با شناخت تاریخ جهان و پدیده استعمار آینده ایران را پیش‌بینی می‌کرد و در این‌باره، شواهد زیادی وجود دارد. مدرس معتقد بود که مورخ باید سندشناس، رجال‌شناس و جریان‌شناس باشد و تاریخ را از دست واژگونه‌نمایی نجات دهد. این اصول، همچنان تعیین‌کننده هستند. قبلاً اگر درباریان و چپ‌ها تاریخ را وفق منافع خود می‌نوشتند، امروز وظیفه ما بازنویسی آن است تا بالاخره حقایق آشکار شوند. مدرس در اوج اختناق رضاخانی بر همین نکته تأکید داشت و می‌گفت تاریخ نباید فقط شرح زندگی انسان‌ها باشد، بلکه باید عبرت و درس‌آموزی به همراه بیاورد. تاریخ‌نگاری مطلوب او با همین ملاک شناخته می‌شود. مدرس کتاب‌های سیاسی متعددی را در دوران تحصیل در اصفهان و نجف مطالعه کرده بود. از فارابی و ابن رشد گرفته تا افلاطون و ارسطو، اما بیش از همه سیاست را از زاویه دین و تجربه نهضت‌های پیشین و معاصر مانند تنباکو و مشروطه می‌شناخت. درباره شکل نوین استعمار می‌گفت قدرت‌ها دیگر سرزمین نمی‌خواهند، منافع سرزمین را می‌خواهند! پیش‌بینی می‌کرد که آنها روزی خواهند گفت خاک مال خودتان، ولی نفت و سنگ آهن و مس مال ما! این پیش‌بینی‌ها، چندی بعد عیناً در سیاست خارجی غرب تجلی یافت و مابه‌ازای عینی و خارجی پیدا کرد. در آغاز قرن چهاردهم شمسی، مدرس اظهار داشت که حاکمیت رضاخان حاصل طراحی انگلیسی‌هاست و نوعی تجدد ظاهری به ایران می‌دهد، تمدنی با قواره غرب‌زدگی و شعار‌های پوچ! او گفت که مطبوعات، کتب و ترجمه‌های بی‌هویت، نسل آینده را از مسیر استقلال فکری خارج خواهند کرد و دیدیم که دست‌کم در چند دهه هم این اتفاق افتاد، هرچند که نهایتاً دوام نداشت. بعد‌ها جلال‌آل‌احمد با کتاب‌های غرب‌زدگی و در خدمت و خیانت روشنفکران، به نوعی همین تحلیل مدرس را بسط داد و به‌روز کرد....»

مدرس در مجلس ماند که روند مشروطیت را اصلاح کند
و سرانجام همان بهتر که نتیجه عملی موازنه عدمی را در کردار پایه‌گذار این مکتب و کنش و واکنش‌های وی رصد کنیم. مدرس به قصد تطابق مصوبات مجلس با شرع وارد این نهاد شد، اما هنگامی که دریافت زمینه‌ای برای انجام این کار وجود ندارد، با بازیرکی نمایندگی را ترک نگفت تا فرآیند مشروطه را اصلاح و از تندروی‌های مخرب افراطیون ممانعت به عمل آورد. وی بار‌ها در مقام انجام وظیفه کشور را از تنگنا‌ها رهانید و بینش همکاران خود را ارتقا داد. وی سرانجام جان خویش را نیز فدیه این هدف مقدس ساخت. دکتر موسی فقیه حقانی پژوهشگر تاریخ معاصر در تببین این فرآیند خاطرنشان ساخته است: «مدرس در اصفهان درس خواند و در نجف و سامرا، شاگرد آیات: میرزای شیرازی، آخوند خراسانی و سیدمحمدکاظم یزدی شد. از فتوای تحریم تنباکو و مفهوم محاربه با امام‌زمان (عج)، بسیار تأثیر گرفت که بعد‌ها در مواضع وی خود را نشان داد. آخوند و یزدی هر دو دین را از سیاست جدا نمی‌دانستند، هر چند یکی موافق مشروطه و دیگری منتقد آن بود. مدرس نیز در آغاز مشروطه را راهی برای مقابله با استبداد و سپس استعمار می‌دانست و بر مبنای اصل دوم متمم قانون اساسی وارد مجلس شد تا تطبیق قوانین با اسلام را بسنجد، هر چند که این اصل در عمل اجرا نمی‌شد! مشروطه‌خواهان این اصل را برای ساکت‌کردن آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری تصویب کردند و از ابتدا تصمیمی به اجرای آن نداشتند! شهید مدرس وقتی این موضوع را دریافت از صحنه خارج نشد، بلکه در مجلس ماند تا با هوش و زیرکی خود شرایط مشروطیت و کشور را اصلاح کند. او همیشه می‌گفت: قانون وقتی صحیح است که مخالف مذهب نباشد. بی‌تردید، مدرس به وظیفه دینی خود کاملاً آگاه بود. او با تکیه بر قواعدی چون: خیرالموجودین و دفع افسد به فاسد، تلاش می‌کرد تا از نیرو‌های قابل اعتماد استفاده و وضع را کنترل کند. در آستانه کودتای ۱۲۹۹، می‌خواست که با بازگرداندن احمدشاه و همکاری نیرو‌های دینی و ملی، جلوی عاملان بیگانه بایستد. به رضاخان هشدار داد که از انگلیس جدا شود و حتی گفت اگر او آنها را رها کند، من او را می‌گیرم! هدف مدرس، استفاده از قدرت برای حفظ استقلال ایران بود، نه معامله و زدوبند‌های رایج سیاسی. متأسفانه عده‌ای، برخی جهت‌گیری‌های او را به درستی درنیافتند. مدرس سیاستمداری شجاع و مسلط، اما سیاستش مبتنی بر پرهیزگاری و خویشتنداری بود. مثلاً وثوق‌الدوله را به‌خاطر قرارداد ۱۹۱۹ کوبید، اما بعد‌ها وی را برای مقابله با رضاخان به‌کار گرفت! چون در آن شرایط، چنین رویکردی می‌توانست به نفع ملت باشد. این انعطاف ناشی از تدبیر و مال‌اندیشی وی بود، نه فرصت‌طلبی. لغو کاپیتولاسیون در دوره رضاخان، نتیجه فشار مدرس بود، اگرچه این موضوع کمتر گفته می‌شود. با این حال استعمار با همکاری اطرافیان رضاخان، برنامه‌های وی را خنثی می‌کرد....»


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: شهید سید حسن مُدَرّس

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ | 18:15 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

شهید سید حسن مُدَرّس

سید حسن مدرس طباطبایی[۱] مشهور به سید حسن مدرّس ۱۲۴۹ – ۱۰ آذر ۱۳۱۶ سیاست ‌مدار، فقیه ،مجتهد شیعه و نمایندهٔ مردم تهران در دوره های دوم تا ششم مجلس شورای ملی بود. او در سال ۱۳۱۶ و پس از ۷ سال تبعید در خواف و کاشمر به دستور رضاشاه کشته شد.[۲] . سید حسن مدرس در سال ۱۲۴۹ برابر ۱۲۸۷قمری در روستای سرابه کچو از توابع شهرستان اردستان[۳] از توابع استان اصفهان متولد شد.[۴] پس از مدتی جهت درس خواندن به روستای اِسفه در حومه قمشه نزد پدربزرگ‌اش میرعبدالباقی رفت و پس از درگذشت میرعبدالباقی، در شانزده سالگی برای ادامه تحصیلات به اصفهان رفت.[۵] . او تحصیل خود را در علوم اسلامی در اصفهان نزد مرتضی ریزی، جهانگیرخان قشقایی و سید محمدباقر درچه ‌ای و در سامرا و نجف ادامه داد. در نجف نزد مراجعی چون میرزای شیرازی، آخوند خراسانی و سید محمدکاظم یزدی به تحصیل پرداخت. وی تحصیلات حوزوی‌اش را تا درجه اجتهاد ادامه داد؛ آن‌گاه به اصفهان بازگشت و مشغول تدریس فقه و اصول شد.[۶] وی دوران نمایندگی را در خانه وزیر مختار فرانسه در تهران زندگی کرد که پس از زمستان ۱۳۹۳ این خانه به موزه تبدیل شده است.

سید حسن مُدَرّس۱۲۴۹ش-۱۳۱۶ش فقیه و سیاستمدار شیعی بود. مدرس از علمای اصفهان در دوران مشروطه بود که به حمایت از مشروطه‌خواهان پرداخت. وی در دوره دوم مجلس، از طرف فقها به‌عنوان یکی از مجتهدانی تعیین شد که طبق قانون اساسی مشروطه می‌بایست بر هماهنگی مصوبات مجلس با شرع اسلام نظارت داشته باشند. او از دوره سوم تا دوره ششم نیز برای چهار دوره نماینده مردم تهران در مجلس شورای ملی بود. در دوره جنگ جهانی اول، کمیته دفاع ملی را تشکیل داد و به قم مهاجرت کرد. سید حسن مدرس با اقدامات رضاخان مخالفت می‌کرد. رضاخان او را تبعید کرد و به شهادت رساند. ۱۰ آذر در جمهوری اسلامی ایران، به مناسبت شهادت او، به نام «روز مجلس» نامگذاری شده است.

زندگی نامه و تحصیلات

سید حسن مدرس در سال ۱۲۸۷ق/۱۲۴۹ش در روستای سرابه، از توابع شهرستان اردستان در استان اصفهان متولد شد. پدرش سید اسماعیل طباطبائی امور شرعی مردم آن روستا را به عهده داشت. سید حسن بعد از تحصیلات مقدماتی و به‌ منظور ادامه تحصیل علوم دینی، در سال ۱۲۹۸ق نزد جدش سید عبدالباقی، به مدت ۱۳ سال در حوزه علمیه اصفهان مشغول تحصیل شد. مقدمات ادبیات عرب، منطق و بیان را نزد اساتیدی چون میرزا عبدالعلی هرندی آموخت. با ملا محمد کاشی کتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانین و فصول را در علم اصول تحصیل کرد. از میرزا جهانگیرخان قشقایی، عرفان و فلسفه آموخت.[۱] در درس سید محمدباقر درچه ‌ای و شیخ مرتضی ریزی شرکت کرد و به درجه اجتهاد رسید.[۲] . در شعبان ۱۳۱۱ق/۱۲۷۲ش وارد نجف و با حسنعلی نخودکی اصفهانی هم‌حجره شد.[۳] در درس سید محمد فشارکی و شریعت اصفهانی شرکت نمود و درس‌های خود را با سید ابوالحسن اصفهانی و سید علی کازرونی مباحثه می‌کرد. مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهای پنجشنبه و جمعه هر هفته کار کرده، درآمد آن را در پنج روز دیگر مصرف می‌کرد.[۴] پس از هفت سال اقامت در نجف و تأیید مقام اجتهاد او از سوی علمای نجف در سال ۱۳۲۴ق به اصفهان بازگشت.[۵]

تدریس

مدرس پس از بازگشت به اصفهان، صبح‌ها در مدرسه جده کوچک، فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ، منطق و شرح منظومه و در روزهای پنجشنبه، نهج البلاغه را تدریس می‌کرد.[۶] با ورود به تهران درس خود را در ایوان زیر ساعت در مدرسه سپهسالار آغاز کرد. وی در۲۷ تیر سال ۱۳۰۴ش تولیت این مدرسه را به عهده گرفت و برای اولین بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و به منظور حسن اداره این مدرسه، نظام ‌نامه‌ ای تدوین کرد و امور تحصیلی طلاب را مورد رسیدگی قرار داد و سعی در احیا و آبادانی روستاها و مغازه‌های موقوفه مدرسه کرد.[۷] . از معروف‌ ترین شاگردان وی سید کمال ‌الدین نوربخش دهکردی، محمد شریعت سنگلجی، محمدهادی تهرانی، میرزا ابوالحسن شعرانی، میرزا علی آقا شیرازی، مهدی الهی قمشه‌ای، بدیع الزمان فروزانفر، سید مرتضی پسندیده و جلال الدین همائی بودند.[۸]

آثار

حاشیه بر کتاب النکاح محمد رضا نجفی مسجدشاهی. رساله ‌ای در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه. اصول تشکیلات عدلیه با "همکاری دیگران" . کتابی در باب استصحاب "در علم اصول" . تعلیقه بر کفایة الاصول آخوند خراسانی . رساله ‌ای در ترتب "در علم اصول فقه" . رساله ‌ای در شرط متاخر "در اصول" . دوره تقریرات اصول میرزای شیرازی . کتاب احوال الظن فی اصول الدین . شرح رسائل مرتضی انصاری . رساله ‌ای در شرط امام و ماموم . رساله ‌ای در عقود و ایقاعات . کتاب حجیة الظن "در اصول" . زندگینامه [۹]. شرح روان بر نهج البلاغه . رسائل الفقهیه.[۱۰][۱۱] .

فعالیت‌های سیاسی

در زمان مشروطه، مدرس به حمایت از جنبش مشروطیت برخاست و در کنار حاج آقا نورالله اصفهانی، برای تدارک و تقویت مشروطه‌خواهان کوشید. با اوج‌ گیری جنبش مشروطه‌خواهی و دوران استبداد صغیر، مدرس به همراه حاج آقا نورالله، انجمنی با عنوان انجمن ملی تشکیل داد و خود به نایب رئیسی این انجمن انتخاب شد. وی با مشروطه‌خواهان بختیاری، مخفیانه در تماس بود و همکاری داشت.[۱۲] . پس از فتح تهران و پیروزی مشروطه‌خواهان، مقدمات تأسیس دوره دوم مجلس شورای ملی فراهم و انتخابات به صورت عمومی برگزار و مجلس تشکیل شد. بر اساس اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه، باید پنج نفر از مجتهدان در مجلس حضور داشته و بر مصوبات مجلس به ‌منظور عدم مغایرت آنها با احکام شرع نظارت داشته باشند. به این منظور، مراجع نجف بیست نفر از مجتهدان از جمله مدرس را به مجلس شورای ملی معرفی کردند[۱۳] و مدرس هم بر اساس قرعه انتخاب شد.[۱۴] . با تصویب مجلس دوم، کارشناسی به نام مورگان شوستر، به مدت سه سال به‌عنوان خزانه‌دار کل کشور استخدام و مشغول رسیدگی به امور مالی ایران شد، ولی ازآنجا‌که ادامه فعالیت وی، منافع و امتیازها و در نتیجه نفوذ سیاسی روس و انگلیس را نقض می‌کرد دولت روسیه در ذی‌حجه ۱۳۲۹ق با هم‌دستی دولت انگلیس اولتیماتومی مبنی بر عزل مورگان شوستر صادر کرد و در پی آن، قشون روس وارد بندر انزلی شد و تا قزوین پیشروی کرد. مدرس نطق تندی در مجلس انجام داد و همین امر در رأی مخالف مجلس برضد اولتیماتوم موثر بود.[۱۵] . وی در سومین دوره مجلس شورای ملی، افزون بر وظیفه نظارتی، نمایندگی مردم تهران را نیز برعهده داشت. با شروع جنگ جهانی اول، ایران رسماً خود را به‌عنوان دولت بی‌طرف اعلام کرد، ولی نیروهای متفقین با نقض بی‌طرفی ایران، وارد خاک کشور شدند با پیشنهاد مدرس و موافقت مجلس، قرار شد گروهی از نمایندگان به منظور مخالفت با قوای متجاوز به قم مهاجرت کنند و یک دولت سایه در کنار دولت اصلی تشکیل دهند. بدین منظور بیست و هفت نفر از نمایندگان مجلس به همراه گروهی از رجال سیاسی و مردم عادی، تهران را به قصد قم ترک کردند. مهاجران در قم کمیته ‌ای با عنوان «کمیته دفاع ملی» تشکیل دادند. اما قشون روس روانه قم شد و در پی شکست مهاجران، گروهی به همراه سلیمان میرزا و مدرس از راه کاشان به اصفهان و از راه کوه‌های بختیاری خود را به غرب ایران رساندند. در شعبان ۱۳۳۶ق با پایان یافتن جنگ اول جهانی، مدرس به همراه دیگر مهاجران پس از دو سال، به تهران بازگشت و در مدرسه سپهسالار به تدریس مشغول شد.[۱۶] .

مجلس شورای ملی

فعالیت سیاسی او با عضویت در انجمن مقدس ملی اصفهان آغاز شد.[۷] در ۱۲۸۹[۶] هم‌زمان با تشکیل دوره دوم مجلس شورای ملی که پس از استبداد صغیر برپا شد، نورالله نجفی اصفهانی از سوی آخوند خراسانی و عبدالله مازندرانی به‌عنوان یکی از مجتهدان طراز اول به مجلس شورای ملی معرفی گردید که وی نیز مدرس را برای این امر معرفی نمود[۸] و از سوی مجلس نیز پذیرفته شد.[۹] وی در دوره سوم نیز از طرف مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد؛ ولی این مجلس به علت فشار خارجی و آغاز جنگ جهانی اول، یک سال بیشتر دوام نیاورد.[۶] .

کمیته دفاع ملی

در ۱۲۹۳" ۱۳۳۲ قمری" که جنگ جهانی اول شروع شد، دولت ایران رسماً اعلام بی‌طرفی کرد، اما نیروهای روسیه، انگلیس و عثمانی، بدون توجه به این بی‌طرفی وارد کشور شدند و به درگیری با یکدیگر پرداختند. در ۱۲۹۵" ۱۳۳۴ قمری" بیست و هفت نفر از نمایندگان مجلس و گروهی از رجال سیاسی و مردم عادی به منظور مقابله با حمله روس و انگلیس به ایران، به طرف قم حرکت کردند و در آن شهر «کمیته دفاع ملی» را تشکیل دادند و یک هیئت ۴ نفری را برای اداره امور برگزیدند که مدرس یکی از آنان بود.[۹][۱۰] بعد از تصرف قم به دست روسیه، این کمیته کارش را در کرمانشاه ادامه داد.[۱۰] .

مدرس و کابینه سید ضیاء طباطبایی

کابینه سید ضیاء طباطبایی شماری از رجال دولت و مجلس را برای جلوگیری از مقاومت و قیام احتمالی دستگیر و زندانی کرد. مدرس نیز در شمار زندانیان سیاسی قرار گرفت. او ابتدا در محل قزاقخانه قدیم برای چند روز زندانی شد، ولی بعدها او را به همراه شیخ حسین یزدی که سابقه دوستی خوبی با مدرس نداشت، به‌وسیله گاری پُست به قزوین تبعید و در آنجا زندانی شد. بعد از دولت سید ضیاء، مدرس به تهران بازگشت.[۱۷] . مخالفت با رضاخان : در مجلس چهارم، مدرس با قرارداد ۱۹۱۹م مخالفت کرد و مانع تصویب اعتبارنامه برخی از نمایندگان شد.[۱۸] در این دوران رضاخان در مقام وزارت جنگ در امور لشکری، کشوری و مالی، مداخله می‌کرد. مدرس در آغاز با سردار سپه مدارا کرد، ولی بعدها با اقدامات او مخالفت کرد.[۱۹] . رضاخان در انتخابات مجلس پنجم توانست با حمایت نظامیان، هواداران خود را وارد مجلس کند و در نخستین اقدام، تغییر رژیم سلطنتی ایران به حکومت جمهوری را در دستور کار قرار داد. مدرس برای آگاهی علما نامه ‌های بسیاری درباره ماهیت جمهوری رضاخانی نوشت و به قم فرستاد. سردار سپه در پی سفری به قم بنا به خواست علما انصراف خود را از جمهوری به صورت رسمی اعلام کرد. چالش‌ها ادامه داشت و مدرس تنها راه چاره را استیضاح رئیس ‌الوزراء تشخیص داد. وی در ۷ مرداد ۱۳۰۳ش به همراه شش تن از نمایندگان، رضاخان را به دلیل سوء سیاست داخلی و خارجی، قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حکومت مشروطه و نیز تحویل ندادن اموال مقصران به دولت استیضاح کرد[۲۰] اما این اقدامات به جایی نرسید و سردار سپه رأی اعتماد گرفت.[۲۱] . صبح ۷ آبان ۱۳۰۵ش هنگامی که مدرس برای تدریس به سوی مدرسه سپهسالار رهسپار گشت، در خم کوچه ‌ای از پشت سر و جلو و نیز پشت‌ بام او را هدف گلوله قرار دادند اما مدرس با ترفندی جان سالم بدر برد.[۲۲] . در آبان ۱۳۰۶ش حاج آقا نورالله اصفهانی، عالم با نفوذ اصفهان، همراه شماری از روحانیان آن شهر در اعتراض به برخی برنامه‌ها و اقدامات رضاخان به قم مهاجرت کرد و از علمای سراسر کشور نیز خواست تا به منظور اعلام همدردی و اعتراض به رضاخان به قم مهاجرت کنند. مدرس اقدام آنان را تأیید و با آنها اظهار همدردی و همکاری کرد.[۲۳] ..

مخالفت با رضاشاه

پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ که توسط رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی صورت گرفت، مدرس به قزوین تبعید و در آن‌جا زندانی شد. وی بیش از ۳ماه در حبس بود و پس از عزل سید ضیاء آزاد شد.[۹] . مدرس پس از آزادی، به نمایندگی مردم تهران در دوره چهارم مجلس انتخاب شد و به عنوان نایب رئیس مجلس و رهبری اکثریت مجلس برگزیده شد. دوره پنجم مجلس در ۱۳۰۲ افتتاح شد و در این دوره که با تغییر سلسله قاجاریه و روی کار آمدن رضاخان همراه بود، مدرس، رهبری اقلیت محافظه‌کار و مذهبی مجلس[۱۰] را بر عهده داشت.[۶] از مخالفت‌های وی با رضاشاه، در مورد سربازی دوساله اجباری بود که رضاشاه لایحه آن را به مجلس داده ‌بود و مدرس آن را به دلیل این‌که جوانان، تحت سلطه افراد غیرمذهبی قرار خواهند گرفت، مغایر با اصول بنیادی اسلام خواند و با آن مخالفت کرد.[۱۰] . با شروع مدرن شدن ایران و اضافه شدن مواردی مانند راه‌آهن سراسری، یکسان‌سازی اندازه ‌گیری در سراسر ایران، و نهایتاً حذف سلطنت و تبدیل به جمهوری، مدرس آن را حمله‌ ای به اسلام و شریعت تلقی کرد و یک اعتصاب از طرف مذهبی‌ها ترتیب داد که در آن شعار می‌دادند: «ما می‌خواهیم دین پدرانمان را نگاه داریم، جمهوری نمی‌خواهیم، مردم قرآنیم، جمهوی نمی‌خواهیم». بعد از آن رضاشاه از ترس نا آرامی‌های بیشتر درخواست کرد که لایحه جمهوری شدن به تصویب نرسد و به قم رفت.[۱۰] صادق زیباکلام در این باره معتقد است: اینکه چرا مرحوم مدرس، ملک‌الشعرای بهار و برخی دیگر با مسئله جمهوریت مخالفت می‌کنند برخلاف آنچه گفته می‌شود ربطی به مذهب ندارد. مرحوم مدرس، مصدق، ملک‌الشعرای بهار و چند نفر دیگر که در مجموع حدود ده نفر می‌شدند و در مجلس چهارم به اقلیت مشهور بودند در مقابل اکثریتی که از رضاخان حمایت می‌کردند، مخالف او بودند. اما چرا این‌ها با جمهوریت مخالف بودند یک بحث اساسی‌تری مطرح بود. این افراد اساساً با رضاخان دچار مشکل شده بودند؛ اما تفاوت این اقلیت با دیگران در اینجا بود که مدرس نگران بود. او فکر می‌کرد که این شمشیری که امروز اینقدر پرقدرت و نیرومند دارد تمام قدرت‌های گریز از مرکز را سر جایشان می‌نشاند، شمشیر دولبه است و بعدها اگر مصدق و مدرس و هر کس دیگری در مقابلش بایستند همان رفتار را با مدرس و مصدق و کازرونی وهم می‌کند و کرد. بیم و نگرانی‌های مدرس خیلی هم بی‌راه نبود. [۱۲] . یکی از وقایع مهم مجلس پنجم، استیضاح رضاخان، سرانجام در روز ۷ مرداد ۱۳۰۴، مدرس به همراه شش تن دیگر از نمایندگان مخالف بود که رضاخان رئیس‌الوزراء را به دلیل سوء سیاست داخلی و خارجی، قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حکومت مشروطه استیضاح نمودند که نهایتاً رای نیاورد.[۹]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: شهید سید حسن مُدَرّس

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۴ | 13:6 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

سوءقصد به سیدحسن مدرس

در سال ۱۳۰۵ وی مورد سوء قصد قرار گرفت که از ترور جان سالم به در برد. یحیی دولت‌ آبادی می‌نویسد: چون کسی تردید ندارد که این یک حملهٔ سیاسی است که واقع شده است به این سبب بر وجههٔ ملی او افزوده می‌شود و بر تنفر خلق از سردار سپه و کارکنان او، به حدی که چون سردار سپه از مازندران برمی گردد برای برائت ذمهٔ خویش و جبران تنفری که از خلق نسبت به او حاصل شده است و با مقصود اساسی وی منافات دارد، در مریضخانه از مدرس عیادت می‌کند. [۱۳] سردار سپه با چند کلمه صحبت مدرس را راضی کرده بظاهر با خود رام می‌کند. مدرس هم که دانسته است در مخالفت کردن با سردار سپه خطر جانی هست موقع را مغتنم شمرده روی خوش به او نشان می‌دهد. خصوصاً که سردار سپه هم به گفتهٔ عوام رگ خواب مدرس را به دست آورده به او وعده می‌دهد بعد از این در کارهای دولت با او مشورت خواهد کرد.

تبعید و قتل

موسی نجفی بر این عقیده است که مدرس در جریان قیام نورالله نجفی اصفهانی در دیماه ۱۳۰۵ شمسی در قم علیه اقدامات رضاشاه طی تلگرافی از قیام ایشان حمایت کرد.[۱۶] و این امر باعث دستگیری وی گردید. او در زمان دستگیری نایب التولیه مدرسه سپهسالار بود . به دستور رضاشاه در ۱۶ مهر ۱۳۰۷ مدرس را دستگیر و به دامغان و مشهد و سپس به خواف تبعید کرد. مدرس ۷ سال در خواف توسط مأموران زیر نظر بود و در ۲۲ مهر ۱۳۱۶ از خواف به کاشمر منتقل شد.[۶] مدرس در شب ۱۰ آذر ۱۳۱۶ برابر با ۲۷ رمضان ۱۳۵۶"قمری" به قتل می رسد.[۱۰] طبق گزارش‌های تاریخی با دستور مستقیم رضاشاه که از سوی رکن‌الدین مختاری اجرای آن به ریاست شهربانی خراسان محول شد، نهایتاً محمود مستوفیان، حبیب‌ الله خلج و محمدکاظم جهانسوزی با معاونت یکدیگر در شب ۱۰ آذر ۱۳۱۶ حسن مدرس را ابتدا مسموم و سپس خفه کرده به قتل می‌رسانند.[۱۷] [۱۸] . مدفن مدرس پس از شهریور ۱۳۲۰ و خروج رضا شاه از ایران، توسط اهالی محل مشخص گردید. آرامگاه وی در شهر کاشمر واقع است.

شامگاه ۱۶ مهر سال ۱۳۰۷ سرتیپ درگاهی، رئیس شهربانی در تهران و همراهانش به منزل مدرس هجوم آوردند و وی را ابتدا به یکی از روستاهای اطراف مشهد و سپس به شهر دورافتاده خواف تبعید کردند. شهید مدرس در خواف در قلعه ‌ای نظامی زندانی شد و تحت نظر شدید مأموران امنیتی قرار گرفت و ممنوع‌ الملاقات شد. دوران تبعید او بیشتر از نه سال طول کشید. سرانجام غروب ۲۶ رمضان سال ۱۳۵۷ق برابر با ۱۰ آذر سال ۱۳۱۶ هجری شمسی سه مأمور نزد مدرس آمدند و چای سمی را به اجبار به او خوراندند. ماموران که دیدند خبری از اثر سم نیست، عمامه سید را در هنگام نماز از سرش برداشتند، برگردنش انداختند و او را خفه کردند. وی در شهر کاشمر به خاک سپرده شد.[۲۴] [۲۵] . در ایران به مناسبت شهادت سید حسن مدرس در ۱۰ آذر، این روز به نام روز مجلس نامگذاری شده است.[۲۶] .

محاکمه سرپاس مختاری به جرم قتل مدرس

احمد سمیعی در کتاب برکشیده به ناسزا سدر این مورد می گوید "سید حسن مدرس" نماینده ۵ دوره مجلس شورای ملی از دوره ۲ تا ۶ را به "خواف" تبعید کرده بودند و چون اداره شهربانی از دادن خرجی به او امتناع می‌نمود، وی در نهایت سختی به سر می‌برد. حتی اکثراً روزه بود. بنا به اقرار "پاسیار منصور وقار" طبق دستور کتبی مختاری به "یاور جهان‌سوزی" وی به قتل رسید و مدرس را هنگام نماز با عمامه خویش خفه کردند. [۱۹] . پس از شهریور 1320 و خروج رضا شاه و در جریان محاکمه سرپاس مختاری موضوع قتل مدرس مطرح می شود. و بر اساس نظر دادستان دیوان کیفر محمود مستوفیان و حبیب الله خلجی به عنوان عاملین قتل و سرپاس مختاری و جهانسوزی و وقار به عنوان معاونت در قتل مجکوم شدند.

یکی از برجسته ‌ترین چهره‌های مبارز سیاسی دوران رضاخان، آیة الله سید حسن مدرس قمشه ‌ای است. شخصیت مدرس --- ورود به مجلس --- نقش مدرس --- مدرس در نگاه مستشارآمریکایی --- عملکرد مزدوران در قبال مدرس --- مدرس آزاداندیش --- انتقال قدرت --- ایستادگی مقابل استبداد --- شهادت مدرس

بازسازی آرامگاه مدرس

آرامگاه سید حسن مدرس

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/c3/Tomb_of_Hassan_Modarres2021-03-23_36.jpg/960px-Tomb_of_Hassan_Modarres2021-03-23_36.jpg

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/a/a4/Hassan_Modarres%2C_c._1930s_%28cropped%29.jpg

محدوده وسیعی در حدود ۵۰ هزار متر مربع در زمان حکومت پهلوی برای آرامگاه شهید مدرس در نظر گرفته می‌شود؛[۲۷] ولی بازسازی قبر وی پس از انقلاب اسلامی صورت پذیرفت. امام خمینی که در سخنان خود بارها از شخصیت و فعالیت‌های مدرس تمجید می کرد[۲۸] در ۲۸ شهریور سال ۱۳۶۳ش طی پیامی به عباس واعظ طبسی تولیت آستان قدس رضوی از او خواست آرامگاه سید حسن مدرس را تعمیر و بازسازی کند. در سال ۱۳۶۳ش بنای آرامگاه جدید به جای مقبره کوچک قبلی و در میان باغ وسیع و محصوری در کاشمر ساخته شد. این بنا از یک گنبد مرکزی، چهار ایوان و گنبد فیروزه ‌ای شکل گرفته به سبک معماری اسلامی و به اسلوب عصر صفوی بنیان گردیده است.[۲۹] .

https://commons.wikishia.net/w/images/b/be/%D8%A2%DB%8C%D8%AA_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3.jpg

https://commons.wikishia.net/w/images/thumb/6/6d/%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3_2.jpg/450px-%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3_2.jpg

حسن مدرس سمت چپ تصویر، در کنار علمای اصفهان در مدرسه علمیه صدر

https://commons.wikishia.net/w/images/f/f4/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3_%D9%88%D8%B2%DB%8C%D8%B1_%DA%A9%D8%A7%D8%A8%DB%8C%D9%86%D9%87_%D9%85%D9%88%D9%82%D8%AA_%D9%85%D9%87%D8%A7%D8%AC%D8%B1%DB%8C%D9%86_%D9%87%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%85_%D8%AC%D9%86%DA%AF_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D8%A7%D9%88%D9%84.jpg

سید حسن مدرس وزیر کابینه موقت مهاجرین هنگام جنگ جهانی اول.

https://commons.wikishia.net/w/images/thumb/9/90/%D9%85%D8%B1%D9%82%D8%AF_%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3_%D8%AF%D8%B1_%DA%A9%D8%A7%D8%B4%D9%85%D8%B1.jpg/450px-%D9%85%D8%B1%D9%82%D8%AF_%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3_%D8%AF%D8%B1_%DA%A9%D8%A7%D8%B4%D9%85%D8%B1.jpg

https://commons.wikishia.net/w/images/5/59/%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%85%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B4%D8%AF%DB%8C%D9%87-%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%A7%D8%B4%D9%85%D8%B1.jpg


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: شهید سید حسن مُدَرّس

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۴ | 13:4 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

10آذر سالگرد شهادت زنده همیشه تاریخ، آیت‌الله سیدحسن مدرس

https://historydocuments.ir/pic/article/1408.jpg

چکیده

آیت ‌الله سید حسن مدرس با این که مجتهدی طراز اول بود اما بیشتر به عنوان یک روحانی مبارز شناخته می‌شود که جانش را فدای حفظ استقلال کشور و مبارزه با استبداد کرده است. وجهۀ سیاسی شخصیت‌مدرس تا حدودی مدارج علمی و شخصیت حوزوی او را تحت‌الشعاع قرار داده است. علت آن هم موقعیت بحرانی عصر وی بود، زمانه‌ای که ایران برای حل بحران‌ها و حفظ استقلالش به سیاستمداران زنده و شجاع نیاز داشت. در این برهه زمانی، وی در برابر استبداد رضاخانی و دخالت بیگانگان در امور کشور سکوت اختیار نکرد و راه مبارزه با آنها را در پیش گرفت. شهید مدرس در تمام دوران مبارزه و مقاومت در مقابل این عوامل، ابتدا به حفظ مبانی اسلام و سپس به فکر منافع توده مردم و دفاع از منافع ملی ایران بود. وی فلسفه سیاسی‌اش را که بر پایه شعار «سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما» استوار بود، در تمام ابعاد دوران مبارزه مطمح نظر قرار داد تا کرامت انسانی، آزادی و رفتار سیاسی و اجتماعی مناسب و قانونمندی در جامعه ایجاد شود. در این مقاله سعی شده است با روش گردآوری داده‌های تاریخی و با تکیه بر اسناد به بررسی فعالیت‌های سیاسی ـ اجتماعی و مبارزات و مجاهدات شهید سیدحسن مدرس در دو دوره سلطنت قاجار و پهلوی پرداخته شود.

زندگی‌ نامه آیت‌ الله مدرس

آیت ‌الله سید حسن مدرس در سال 1288 ه‌.ق در محله سرابه «کچو» از توابع اردستان چشم به جهان گشود.[1] پدرش سید اسماعیل و پدربزرگش میرعبدالباقی بود. در آن هنگام حدود 20 سال از سلطنت ناصرالدین شاه قاجار در ایران سپری می‌شد. پدر و جد مدرس که از سادات طباطبایی و اصالتاً زواره ‌ای بودند، هنگامی که وی شش ساله بود به قمشه در جنوب اصفهان مهاجرت کردند. مدرس تا سن 14 سالگی از محضر درس و تعلیم جدش میرعبدالباقی که خود از علمای آن روزگار بود بهره فراوان برد. وی در 16 سالگی جهت ادامه تحصیل در علوم دینی و حوزوی به اصفهان مراجعت کرد و از محضر اساتیدی چون میرزا عبدالعلی هرندی، آخوند کاشانی، جهانگیر قشقایی، شیخ‌مرتضی یزدی و آقا سیدمحمدباقر درچه‌ای کسب علم کرد. مدرس به دنبال واقعه تحریم تنباکو (1890 ـ 1892 م / 1308 ـ 1310 ق) جهت ادامه تحصیل و بهره‌مندی از محضر آیت‌‌الله حاج‌ میرزا حسن شیرازی (صاحب فتوای مشهور تحریم تنباکو) راهی نجف شد و در آن جا هم از محضر استادانی مانند آخوند خراسانی مؤلف کفایه‌الاصول و آیت‌الله یزدی مؤلف عروه الوثقی بهره گرفت و به درجه اجتهاد رسید. میرزای شیرازی در باره سیدحسن مدرس فرموده: «این سید اولاد رسول‌الله پاکدامنی اجدادش را داراست و در هوش و فراست گاهی من را به تعجب می‌افکند. در مدتی بسیار کوتاه از تمام همدرسی‌هایش درگذشته و در منطق، فقه و اصول سرآمد همه یارانش می‌باشد و قوه قضاوت او به حد کمال و نهایت درستکاری و تقوا است.»[2] آیت ‌الله مدرس در سال 1324ق با چنین جایگاهی از نجف به اصفهان بازگشت و تدریس و مباحثه علوم دینی را در رأس کارهای خویش قرار داد.[3] وی با حربه منطق و استدلال با عوامل ظلم و ستم به مبارزه برخاست و در راه باز پس‌گیری اموال موقوفه از غاصبان آن‌ها، ستیزی آشتی‌ناپذیر در پیش گرفت. در زمان مشروطه اوضاع اصفهان دگرگون شد. مدرس در این دوره به حمایت از جنبش مشروطیت برخاست و در کنار حاج آقا نورالله اصفهانی برای تدارک و تقویت مشروطه‌خواهان بسیار کوشید. وی با اوج‌گیری جنبش مشروطه‌خواهی و دوران استبداد صغیر، به همراه حاج آقا نورالله، انجمنی با عنوان انجمن مقدس ملی اصفهان (که بعدها به نام انجمن ولایتی تغییر نام یافت)[4] تشکیل داد و خود به نایب رییسی این انجمن انتخاب شد.

انجمن مقدس ملی اصفهان، اصلی‌ترین نهاد و مهم‌ترین ارگان سیاسی شهر و بیانگر ایده‌ها و تحقق‌بخش آرمان‌های جنبش مشروطیت در اصفهان بود. مذاکرات این انجمن بیانگر این است که مردم تحت ستم و خسته و منزجر از استبداد و استعمار می‌خواهند با برادری و برابری، در محیطی آزاد، با انتخاب خود و به رهبری چهره‌ای محبوب و مجتهد، سرنوشت خویش را به دست بگیرند و مشکلات و دشواری‌ها را به دور از اعمال قدرت‌های خارجی حل سازند و در جامعه‌ای اسلامی بر پایه عدل و داد زندگی کنند.[5]

آیت‌الله مدرس در ابتدا با مشروطه‌خواهان بختیاری نیز به صورت مخفیانه همکاری داشت.[6] با دعوت و همکاری ایشان، نیروهای مشروطه‌خواه بختیاری به رهبری صمصام‌السلطنه به منظور شکست اقبال‌الدوله، حاکم مستبد اصفهان وارد این شهر شدند. مدرس در میدان نقش جهان سخنرانی کرد و پس از آن، به دلیل آن که امکان حمله قشون دولتی به اهالی شهر بسیار بود، مردم مسلح و تفنگداران بختیاری بر بام و گلدسته مساجد و عمارت‌های اطراف میدان موضع گرفتند. با آمدن افراد اقبال‌الدوله، جنگ میان قشون دولتی و مردم آغاز شد. در این جنگ، قشون دولتی به سختی شکست خوردند و شماری متواری و تعدادی اسیر شدند. اقبال الدوله نیز به قنسول خانه انگلیس پناهنده شد. در پی این پیروزی، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولایتی سپرده شد. پس از فتح تهران و پیروزی کامل مشروطه‌خواهان، صمصام‌السلطنه که به‌عنوان فرمانده نیروهای مسلح عشایر بختیاری، نقش مهمی در ماجرای مشروطیت داشت، در رأس حکومت اصفهان قرار گرفت. وی در مقام حاکم اصفهان، مخارج قوا و خسارت‌هایی که در جنگ به نیروهایش وارد آمده بود را به ‌عنوان غرامت از مردم اصفهان مطالبه کرد. از این زمان به بعد، مدرس با وی به مخالفت برخاست و حتی به‌ عنوان اعتراض به اعمال او، از جلسه انجمن ولایتی خارج شد. در ماجرایی دیگر، زمانی که به مدرس خبر می‌دهند حاکم اصفهان افرادی را به‌خاطر اخاذی شلاق زده است، ایشان با شنیدن این خبر به‌ شدت ناراحت می‌شود و می‌گوید: «حاکم چنین حقی نداشت؛ اگر شلاق زدن حد شرعی است، پس در صلاحیت مجتهد است. اینها دیروز به نام استبداد و امروز به نام مشروطه مردم را کتک می‌زنند.»[7] صمصام‌السلطنه با مشاهده این وضعیت، کینه او را به دل می‌گیرد و دستور توقیف و سپس تبعید وی را صادر می‌کند. سواران بختیاری به آیت‌الله مدرس اعلام می‌کنند برای خروج از اصفهان و اقامت در خارج از شهر آماده شود و ایشان بدون تأمل کفش‌هایش را درمی‌آورد، زیر بغل می‌گذارد و با پای برهنه پیشاپیش سواران صمصام به راه می‌افتد. در طول مسیر، مردم با مشاهده چنین وضعیتی، با حالتی عصبانی اطراف مدرس و سواران جمع شده و هر لحظه به تعداد جمعیت افزوده می‌شود. آیت‌الله مدرس با پیش‌بینی درگیری خونین میان مردم و سواران، جمعیت را از درگیری بر حذر می‌دارد و از آنها می‌خواهد پراکنده شوند. در ادامه با انتشار خبر تبعید آیت‌الله مدرس، مردم کسب و کار خود را رها کرده و در محل انجمن ولایتی تجمع و خواهان تعیین تکلیف قطعی و بازگشت وی می‌شوند. زمانی که خبر به حاکم اصفهان می‌رسد، او با حالتی پریشان به حاج آقا نورالله اصفهانی متوسل می‌شود. حاج آقا نورالله خود را در تخت فولاد به مدرس می‌رساند و از وی می‌خواهد به شهر بازگردد و ایشان در میان فریادهای پرخروش مردم که «زنده باد مدرس» می‌گفتند، به اصفهان بازمی‌گردد. بعد از این اتفاق، صمصام‌السلطنه ناچار می‌شود در وضع مالیات و رفتارهای خود تجدید نظر کند.[8]

آیت‌ الله مدرس در ایام تدریس در اصفهان، به وضع طلاب، مدارس علمیه و موقوفات آن‌ها رسیدگی می‌کرد. او متولیان را تحت فشار قرار می‌داد تا درآمد موقوفات را برای طلاب مصرف کنند. اما این اقدامات بر گروهی سودجو و فرصت‌طلب ناگوار آمد و آنها تصمیم به ترور وی گرفتند. در این ایام دو بار به جان مدرس سوء قصد شد که با شجاعت و رفتار شگفت ‌انگیز او، این سوء قصدها نافرجام ماند.

ورود آیت‌الله مدرس به مجلس شورای ملی با عنوان مجتهد طراز اول

پس از فتح تهران و پیروزی کامل مشروطه‌خواهان، مقدمات تأسیس دوره دوم مجلس شورای ملی فراهم و انتخابات به صورت عمومی (نه صنفی) برگزار و مجلس تشکیل شد. بر اساس اصل دوم متمم قانون اساسی، باید پنج نفر از مجتهدان در مجلس حضور می‌داشتند و بر مصوبات مجلس به ‌منظور عدم مغایرت با احکام شرع نظارت می‌کردند. به این منظور، مراجع معظم نجف، 20 نفر از مجتهدان طراز اول از جمله آیت‌ الله مدرس را به مجلس شورای ملی معرفی کردند تا از این تعداد، پنج نفر انتخاب شود. در میان آنها میرزا زین‌العابدین قمی در همان جلسات اول به اتفاق آرا و شهید مدرس به همراه سه تن دیگر در جلسه هفتم شعبان 1328 ه‌.ق طبق قانون و به قید قرعه انتخاب شدند.[9]

با تشکیل مجلس دوم، آیت ‌الله مدرس در تاریخ 28 ذی‌الحجه سال 1328ق در جلسات مجلس شرکت کرد و به‌عنوان مجتهد طراز اول، مشغول دفاع از حریم اسلام و حاکمیت امت مسلمان شد. وی در مجلس شورای ملی با هرگونه خودکامگی، استبداد، قانون شکنی و نفوذ بیگانگان مخالفت و مبارزه می‌کرد. نطق‌های او درباره مسائل و موضوع‌های دینی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و قضایی، بیانگر کثرت معلومات، هوش و ذکاوت، بینش قوی و تیزبینی سیاسی اوست. از جلسه 200 (19 محرم 1329) تا جلسه 326 (30 ذی الحجه 1329) مجلس شورای ملی بیش از 60 نطق ایراد کرد که 15 مورد اقتصادی، 11 مورد سیاسی، 5 مورد در باره امور فرهنگی و 29 نطق راجع به مباحث حقوقی و قضایی بود.[10]

از مخالفت با اولتیماتوم روسیه تا مهاجرت به کرمانشاه

دوره دوم مجلس شورای ملی با تصویب نمایندگان(که مدرس هم از جمله موافقان بود) برای چند ماه تمدید شد. با تصویب مجلس دوم، فردی به نام مورگان شوستر، به مدت سه سال به‌ عنوان خزانه ‌دار کل کشور استخدام و مشغول رسیدگی به امور مالی ایران شد، ولی ازآن جا ‌که ادامه فعالیت وی، مانع منافع، امتیازها و در نتیجه نفوذ سیاسی روس و انگلیس می‌شد،[11] دولت روسیه نتوانست تاب بیاورد. از این‌رو، اولتیماتوم ننگینی را در ذی‌الحجه 1329ه‌.ق با همدستی دولت انگلیس مبنی بر عزل مورگان شوستر صادر کرد.[12] آیت الله مدرس با ایراد نطقی کوتاه، ولی شجاعانه، جسارت نمایندگان در مخالفت با اولتیماتوم را برانگیخت و همین امر منجر به رأی مجلس برضد اولتیماتوم شد. مردم نیز به حمایت از مجلس تظاهرات کردند و در نتیجه دولت نتوانست از طریق مجلس به خواسته نامشروع خود دست یابد.[13] به دنبال این ماجرا، ناصرالملک، نایب السلطنه مجلس را منحل و اولتیماتوم روسیه را پذیرفت. بعد از انحلال مجلس، دولت تمایلی به برگزاری انتخابات سومین دوره قانونگذاری نداشت و چون تعویق انتخابات نیازمند تصویب شورای ملی بود، دولت به ناچار مجلسی با عنوان «مجلس مشاوره عالی» مرکب از نمایندگان دوره اول و دوم مجلس شورای ملی و برخی از شخصیت‌های سیاسی کشور تشکیل داد تا مجوز تعویق انتخابات را به دست آورد. مجلس یاد شده در تاریخ 11 ذی الحجه 1331 ق تشکیل شد اما آیت‌الله مدرس با تصمیم دولت به شدت مخالفت کرد و آن را مغایر قانون اساسی دانست.[14] فاصله بین تعطیلی مجلس دوم تا تشکیل مجلس سوم، دوره اقتدار ناصرالملک بود که تا زمان تاجگذاری احمد شاه به طول انجامید. در این مدت ناصرالملک از برگزاری انتخابات مجلس سوم خودداری کرد. زمانی که احمدشاه پس از تاجگذاری قدرت را به دست گرفت، میرزا حسن خان مستوفی‌الممالک را به عنوان رئیس‌الوزراء انتخاب کرد و او را مأمور برگزاری انتخابات مجلس سوم کرد. این بار آیت‌الله مدرس با رأی مردم تهران به مجلس راه یافت. کمی پس از تشکیل مجلس سوم جنگ جهانی اول آغاز شد. انگلستان و روسیه از ایران خواستند به متحدین اعلان جنگ دهند اما دولت ایران به خواست آنها تن نداد و اعلام بی‌طرفی کرد. انگلستان و روسیه نیز که مترصد فرصت بودند با نقض بی‌طرفی ایران از شمال و جنوب به ایران تاختند. روس‌ها تا قزوین پیش رفتند و با احتمال سقوط تهران، مجلس از اکثریت افتاد و منحل شد و به قول آیت ‌الله مدرس مجلس جوان‌مرگ شد.[15]

در این زمان مدرس و گروهی از ملیون به کرمانشاه مهاجرت کردند و در آن جا به منظور مقابله با اشغالگران، دولت موقت ملی را به ریاست رضاقلی خان نظام‌السلطنه مافی تشکیل دادند. آیت‌الله مدرس به عنوان وزیر عدلیه و اوقاف این دولت انتخاب شد. پس از ناکامی دولت موقت ملی، مهاجران ناگزیر به خاک عثمانی رفتند. مدرس در استانبول ضمن ملاقات با سلطان عثمانی و صدراعظم آن کشور، نسبت به ادعای دولت عثمانی در باره قسمتی از خاک ایران و نیز عدم حسن نیت ترکان نسبت به ایرانیان گلایه و انتقاد کرد. [16]

اوضاع ایران به هنگام بازگشت مهاجرین نابسامان بود. مشکلات ناشی از حضور نیروهای بیگانه در کشور هنوز به قوت خود باقی بود. فقر، گرسنگی، قحطی و نا امنی از جمله مشکلات کشور بود. صمصام‌ السلطنه بختیاری، رئیس‌الوزراء نه تنها توان حل مشکلات را نداشت بلکه با سوء مدیریت بر مشکلات افزوده بود. آیت‌الله مدرس که پس از بازگشت به تهران در مدرسه سپهسالار به تدریس مشغول بود به دلیل نابسامانی مملکت، به مخالفت با صمصام ‌السلطنه پرداخت و با گروهی از مردم و رجال مملکت به حضرت عبدالعظیم(ع) رفت و متحصن شد. احمد شاه برای جلب نظر آنها ناگزیر صمصام‌السلطنه را از وزارت عزل و کالسکه سلطنتی را برای مراجعت متحصنین به حضرت عبدالعظیم(ع) فرستاد.[17]

مخالفان صمصام‌ السلطنه خواهان صدراعظمی قدرتمند بودند که بتواند خرابی‌ها و نابسامانی‌های ناشی از جنگ را برطرف سازد. به همین دلیل از اعطای وزارت به وثوق‌الدوله‌ حمایت کردند. او نیز در دوره صدارتش توانست تا حدودی نظم و امنیت را در کشور برقرار کند، اما هنگامی که قرارداد 1919م را با انگلستان منعقد کرد، حامیانش را از دست داد. آیت‌ الله مدرس نیز که ابتدا از وزارت او حمایت می‌کرد با انعقاد قرارداد 1919م به صف مخالفان پیوست و رهبری مخالفان وثوق‌الدوله را در دست گرفت. آیت ‌الله مدرس قرارداد 1919م را قراردادی ننگین می‌دانست و معتقد بود که «روز انعقاد قرارداد (آگوست 1919 ) یک روز نحس برای ایران بود و یک سیاست مضر برای دیانت اسلام. ایرانی باید خودش ایرانی باشد، سیاستش هم ایرانی باشد. روی ایرانی بودن هم بایستد..»[18] او بعدها درباره این قرارداد در یکی از جلسات رسمی مجلس شورای ملی این گونه گفت: «بنده خیال می‌کنم هر کس، متن قرارداد را مطالعه کرده باشد- چون من اهل سیاست نبودم مرور نمی‌کردم- اگر چه یکی از مخالفین بودم اما هر چه می‌گفتند که این قرارداد کجایش بد است می‌گفتم چیزی که می‌فهمم بد است آن ماده اولش است که ما استقلال ایران را می‌شناسیم...اگر کسی خوب بررسی می‌کرد و روح قرارداد را می‌فهمید دو چیز استنباط می‌کرد و آن این بود که ایران تمامش مال ایرانی است. مالش، خاکش، حیثیتش، چه‌اش، چه‌اش، همه چیزش متعلق به ایرانی است. فقط این قرارداد در دو چیزش دیگری را شرکت می‌داد یکی پولش، یکی قوه‌اش! این روح قرارداد بود... من مخالف بودم، من مخالفت کردم...»[19] بی‌شک، مخالفت‌های مدرس از عوامل مهم شکست قرارداد 1919م وثوق ‌الدوله است، به‌ گونه‌ای‌ که این واقعیت در تلگراف سرپرسی کاکس انگلیسی به سر لرد کرُزُن، وزیر امور خارجه وقت بریتانیا کاملاً مشهود است.[20] بدین ترتیب، مدرس با رهبری مبارزات مجلس، بزرگ‌ترین قدرت استعماری زمان خود، یعنی انگلستان را به زانو درآورد و با نهایت تواضع، چنین افتخاری را به ملت ایران نسبت داد.[21]

انگلستان پس از شکست قرارداد، دست از تلاش نکشید و کودتای سوم اسفند 1299ش را طراحی و اجرا کرد. رضاخان میرپنج با حمایت انگلستان و استفاده از نیروهای قزاق در اسفند 1299ش از قزوین راهی تهران شد. حدود نیمه شب سوم اسفند 1299ش رضاخان و نیروهایش توانستند وارد تهران شوند و احمدشاه را وادار کنند که حکم رئیس الوزرائی سید ضیاء‌الدین طباطبایی را صادر کند. کابینه سید ضیاء که بعدها به کابینه سیاه و کابینه کودتا معروف شد، شمار بسیاری از رجال دولت و مجلس را برای جلوگیری از مقاومت و قیام احتمالی دستگیر و زندانی کرد. مدرس نیز در این رستاخیز مخوف و گرداب هولناک گرفتار شد و در شمار زندانیان سیاسی قرار گرفت. او ابتدا در محل قزاقخانه قدیم در همان اتاقی که فرمانفرما حبس بود، برای چند روز زندانی شد، ولی بعدها او را به قزوین تبعید و در آن جا زندانی کردند[22] و تا پایان کار کابینه سید ضیاء در تبعید باقی ماند.[23]

مجلس چهارم و رویارویی با رضاخان

کابینه قوام‌السلطنه که پس از سقوط کابینه سید ضیاءالدین طباطبایی روی کار آمد، در نخستین اقدام خود، چهارمین دوره مجلس شورای ملی را افتتاح کرد. آیت‌الله مدرس نیز برای دومین بار به نمایندگی از طرف مردم تهران در آن حضور داشت. این مجلس در روز اول تیرماه 1300 به ریاست حسین پیرنیا (مؤتمن الملک) و نایب اولی آیت‌الله مدرس افتتاح شد. با آغاز مجلس چهارم، مدرس با اعتبارنامه نمایندگان موافق قرارداد 1919م به ‌شدت مخالفت کرد و مانع تصویب اعتبارنامه برخی از آنها شد.[24] از حوادث اسفباری که همزمان با دوران مجلس چهارم اتفاق افتاد، طغیان و سرکشی رضاخان در مقام وزارت جنگ بود. وی که پس از سقوط کابینه سیاه، پست وزارت جنگ را تصاحب کرده بود، در همه امور لشکری، کشوری و مالی، بی‌پروا مداخله می‌کرد و سعی داشت همه شئون حکومتی را به اختیار خود در آورد. مدرس از آن جا که پشتیبان دولت قوام‌السلطنه بود، در آغاز با سردار سپه مدارا کرد، ولی با خودسری و فزون‌خواهی بی‌حد و اندازه رضاخان، سرانجام کاسه صبرش لبریز شد و با قدرت معنوی فوق‌العاده‌ای، مبارزه با این چهره منفور را آغاز کرد.[25]

قدرت ‌گیری رضاخان باعث شد تا آیت‌الله مدرس او را تهدیدی علیه استقلال کشور بداند و به این ترتیب حملاتش را متوجه او ساخت و با ایراد سخنرانی در مجلس، نمایندگان را به مبارزه با سردارسپه فراخواند.[26] رضاخان در جلسه ۲۴ مهرماه 1301 مجلس شورای ملی، در حالی که سعی داشت خود را مطیع و تابع مجلس نشان دهد، متعهد شد حکومت نظامی را لغو کند و پذیرفت که اداره مالیات‌های مستقیم، غیر مستقیم و خالصجات را همانند گذشته به وزارت دارایی واگذار کند.[27]

قوام السلطنه در بهمن 1301 استعفا داد و احمدشاه بر حسب ابراز تمایل اکثریت مجلس شورای ملی، فرمان نخست وزیری مستوفی‌الممالک را صادر کرد. آیت‌ الله مدرس به رغم اعتقادی که به پاکدامنی، وطن پرستی و درستکاری مستوفی‌‌الممالک داشت؛ برای جلوگیری از قدرت یافتن سردار سپه، دولت مستوفی را استیضاح کرد و مستوفی نیز بی‌آن که پاسخی به استیضاح بدهد، در جلسه 284 مجلس چهارم طی نطقی کوتاه از صدارت کنار رفت. با سقوط دولت مستوفی‌الممالک، هنگامی که مدرس درصدد بود قوام السلطنه را به نخست ‌وزیری برساند، مشیرالدوله برای چندمین بار صدارت یافت و در همین هنگام، دوره دو ساله مجلس چهارم به پایان رسید.[28]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: شهید سید حسن مُدَرّس

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۴ | 13:3 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

مدرس و مجلس پنجم شورای ملی

دولت مشیرالدوله در تابستان 1302 انتخابات پنجمین دوره قانونگذاری را آغازکرد. سردار سپه که به اهمیت و نقش مجلس شورای ملی پی برده بود، درصدد برآمد با حمایت و همکاری نظامیان وفادار به خود، در انتخابات دخالت کرده و هواداران خود را به مجلس بفرستد.[29] این ترفند و نقشه سردار سپه در شهرستان ها به نحو مطلوبی کارساز شد و هنوز انتخابات تمام شهرها به پایان نرسیده بود که دولت مشیرالدوله در آبان 1302 زیر فشار تحریکات و خودسری‌های رضاخان ازکار کناره‌گیری کرد و شاه جوان قاجار نیز در نهایت ضعف و گرفتاری به ناچار فرمان نخست وزیری رضاخان را صادر کرد و برای رهایی از تبعات بحران‌های سیاسی کشور که سردارسپه عامل و منشأ آن‌ها بود، راهی فرنگ شد. دولت رضا خان میرپنج به سرعت کار انتخابات را به نفع خویش به پایان رساند و وکلای فرمایشی یکی پس از دیگری سر از صندوق‌ها درآوردند؛ بدین صورت اکثریت مخالفان سردار سپه در مجلس چهارم، مبدل به اکثریت موافقان او در مجلس پنجم شد. مدرس و عده‌ای دیگر از نمایندگان در بهمن 1302 به دخالت نظامیان در امر انتخابات و سوء استفاده آن‌ها در این حوزه اعتراض کردند. مدرس در مجلس پنجم تلاش کرد از ورود نمایندگان طرفدار رضاخان جلوگیری کند. [30]

مخالفت با جمهوری‌خواهی قلابی!

سردار سپه که پس از کودتای ۱۲۹۹ همواره رؤیای حکومت مطلقه ایران را در سر می‌پروراند، با تصدی پست ریاست وزرا گام بلندی به سوی تحقق آرزوهایش برداشت. اولین طرحی که برای طرد قاجار از صحنه سیاسی ایران به ذهن رضاخان و هواخواهان او خطور کرد و بدون تردید بی ارتباط با حامیان خارجی وی نبود، موضوع تغییر رژیم سلطنت ایران به حکومت جمهوری بود. دگرگونی نظام حکومتی ایران طبیعتاً منجر به خلع خانواده قاجار از مسند قدرت سیاسی ایران می‌شد و رضاخان تردیدی نداشت که در آن شرایط کسی غیر از او نمی ‌تواند پست ریاست جمهوری را تصاحب کند. هواخواهان سردار سپه و روزنامه‌های طرفدار وی تبلیغات گسترده‌ای به نفع او و نظام جمهوری به راه انداختند و علیه خاندان قاجار، شخص احمد شاه و نظام سلطنتی شعار می‌دادند. سردار سپه و حامیانش مترصد بودند از طریق مجلس شورای ملی به نیات قدرت طلبانه خود دست یابند. آنان در صدد بودند با تصویب طرحی در مجلس شورای ملی، نظام سلطنت را ملغی و جمهوری را جایگزین آن کنند. تصویب چنین طرحی توسط مجلس شورای ملی هر چند غیرقانونی و مغایر با اصول قانون اساسی بود، اما آسان‌ترین و نزدیک ‌ترین راه برای انتقال قدرت از قاجار به پهلوی به نظر می‌آمد.[31] مخالفان رضاخان در اولین حرکت سعی کردند با جلوگیری از تصویب اعتبارنامه‌ها وقت مجلس را بگیرند، مانند اعتبارنامه نوری‌زاده که به تحریک مدرس در شعبه مجلس رد شد. همین اتلاف وقت فرصتی فراهم کرد تا مردم در جریان امر قرار گیرند. البته اعضای فراکسیون تجدد (طرفداران رضاخان) نیز در تصمیمی متقابل تلاش کردند اعتبارنامه‌های مدرس، سلیمان میرزا و نصرت الدوله را رد کنند.[32]

آیت ‌الله مدرس که بیشتر هواداران او در مجلس چهارم به اقلیتی انگشت ‌شمار در مجلس پنجم تبدیل شده بود، خطر این حرکت را حس کرد و درصدد چاره‌جویی برآمد. ایشان ابتدا به تحریک و تشویق قاجارها همت گماشت، سپس روزنامه‌نگاران را بر ضد جمهوری‌خواهی ترغیب کرد. همچنین برای آگاهی علما از نیت شوم رضاخان، نامه‌های بسیاری درباره ماهیت جمهوری رضاخانی نوشت و به قم فرستاد.[33]

در جلسه هفتم مجلس شورای ملی(30 اسفند 1302) گروهی از نمایندگان وابسته به دولت سردار سپه طرح سه ماده‌ای زیر را با قید فوریت پیشنهاد کردند: «ماده اول -تبدیل رژیم مشروطیت به جمهوریت. ماده دوم -اختیار دادن به وکلای دوره پنجم که در مواد قانون اساسی موافق مصالح مملکت و رژیم تجدید نظر نمایند. ماده سوم -پس از معلوم شدن نتیجه آرای عمومی تغییر رژیم به وسیله مجلس شورای ملی اعلام شود.» مدرس درباره این طرح پیشنهادی گفت: «... چون مطلب مهمی است، بنده عرضم این است که باید وکلایی هم که مسافرت کرده‌اند و شاید قریب به ده- پانزده نفرند، آنها هم برگردند و هیئت رئیسه دایمی هم معین شود و این مطلب به این مهمی در حضور تمام وکلا مطرح شود...» مجلس پیشنهاد مدرس را پذیرفت و قرار شد در دوم فروردین 1303 مجلس شورای ملی برای تصمیم‌گیری درباره طرح یاد شده تشکیل جلسه دهد.[34] در همین حال نیز مردم در حمایت از سلطنت قاجاریه در اطراف مجلس جمع شدند اما سردار سپه با عده ‌ای قزاق به مجلس رفت و شخصاً با مردم درگیر شد. با رسیدن خبر این درگیری به مؤتمن ‌الملک، رئیس مجلس و تغیّر او نسبت به سردار سپه، وی ناگزیر از مردم عذرخواهی کرد و اعلام نمود اگر مردم جمهوری نخواهند او نیز صرف نظر خواهد کرد. سردارسپه در پی سفری به قم بنا به خواست علما و مردم، انصراف خود را از جمهوری به صورت رسمی اعلام کرد و در پی آن، اعلامیه‌ای از سوی علمای قم خطاب به ملت ایران صادر شد و بر پایان این ماجرا مهر تأیید زد.[35] در طول این مدت نیز روزنامه‌های طرفدار رضاخان مانند تجدد و حلاج به نقد عملکرد و اقدامات مدرس و همراهانش در مجلس و بیرون مجلس می‌پرداختند. [36]

مدرس پس از شکست طرح جمهوری رضاخانی همچنان با فزون خواهی و برنامه‌های غیر قانونی رضاخان مقابله می‌کرد. به همین خاطر از همفکران خود در شهرهای دیگر نیز استمداد طلبید. وی در سوم مرداد 1303 به علمای اصفهان نامه‌ای نوشت و از آن‌ها تقاضای اتحاد، وحدت و آگاهی مردم نسبت به اقدامات رضاخان و طرفداران وی همانند تهران کرد. علمای اصفهان نیز در پاسخ به نامه وی از تشکیل هیئت علمیه اصفهان و انجام اقدامات لازم جهت مقابله با اهداف و خیالات باطل رضاخان و طرفداران وی خبر دادند.[37] با فراهم کردن این مقدمات، در هفتم مرداد 1303 مدرس و گروهی از همفکرانش دست به استیضاح دولت سردارسپه زدند اما هفدهم مرداد 1303، روز بررسی استیضاح توسط مجلس شورای ملی، صحن مجلس شاهد درگیری سردارسپه و هوادارانش با مدرس و اقلیت استیضاح کننده بود. در همین روز مدرس و برخی از اعضای فراکسیون اقلیت بیرون از ساختمان مجلس شورای ملی مورد ضرب و شتم اوباش طرفدار سردار سپه قرار گرفتند. استیضاح کنندگان در اعتراض به این اقدام‌ها در جلسه بعدازظهر مجلس که طرح استیضاح بررسی شد، شرکت نکردند و در نتیجه دولت سردار سپه هم رأی اعتماد گرفت. [38]

تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی

از این زمان به بعد سیر صعودی اقدامات رضاخان برای کسب قدرت سرعت بیشتری گرفت و او توانست با کمک مزدورانش هر روز پایه‌های قدرتش را مستحکم‌تر و زمینه را برای خلع سلطنت قاجار فراهم سازد. آیت‌الله مدرس نیز تمام تلاش خود را برای هرچه بیشتر آشکار کردن چهره واقعی رضاخان انجام می‌داد. مدرس به همراه نمایندگانی چون ملک الشعراء، مخبرالسلطنه، قوام‌الدوله، نبیل‌الدوله، مورخ‌الدوله و... علیه تغییر رژیم و سلطنت قاجار در تلاش بودند.[39] مدرس در مجلس به مقایسه دوران حکومت سلسله قاجاریه و دوره رضاخانی می‌پرداخت و اوضاع دوره رضاخانی را بسیار بدتر از دوره قاجار توصیف می‌کرد،[40] مانند سخنانی که در جلسه 76 مجلس شورای ملی به تاریخ 17 آبان 1303 ایراد کرد: « این وضعیت کنونی که سرتاسر مملکت را احاطه نموده از صد و پنجاه سال تا به حال چنین نبوده است.» بعد در ادامه به بررسی اوضاع ایران در طول این برهه از تاریخ می‌پردازد که «هم استبداد بود، هم این که بعضی به فکر مردم بودند، بعضی به فکر عیاشی، گاهی گرانی، گاهی بیماری‌های همه‌گیر، گاهی جنگ عمومی و...» سپس اظهار می‌کند: «با این همه، هیچ وقت اوضاع ایران به شکل امروز نبوده است... با این که زمینه مشروطه حاضر نشده بود بحمدالله تغییر وضع ضرری برای ما ایجاد نکرد؛ در این هفده هیجده سال به یک مشی حرکت شد و همه حرکت کردند و بنده بلا استثنا همه مشروطه طلبان را خوب می‌دانم. ... در ادارات اراده اجتماعی که معنی مشروطه بود کاملاً به جریان نیفتاد...» وی همچنین بیان کرد: «اگر تمام دول دنیا برخلاف من باشند ولی قلوب مردم بالطبیعه با من باشد من به تنهایی مقاومت می‌کنم به جای این که صد نفر وکیل هم عقیده من باشند. پس قوت ما توجه قلوب عامه است.... مقاومت کردیم مملکت را نگاهداری کنیم، اراده اجتماعی را که حقیقت مشروطه است نگاهداری کنیم. کارها را اداره کردیم. اما می‌خواهم عرض کنم، هر چه می‌خواهید بگویید، بگویید، امروز اثری از آن مشروطه نیست...»[41]

وی در عرصه بین المللی نیز ساکت ننشست و رحیم زاده صفوی را به نمایندگی از طرف خود و دربار قاجار به پاریس فرستاد تا ضمن ترغیب احمدشاه به بازگشت به ایران، در صورت امکان روزنامه ‌ای به دو زبان فارسی و فرانسوی چاپ و حقایق احوال ایران را به گوش جهانیان برساند.[42] مدرس بر این عقیده بود که هدف انگلستان از طراحی برنامه تغییر حکومت ایران، محو موجودیت اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ملت ایران و تصاحب ثروت و منابع ملی ایران از طرق و روش‌های جدید بود. وی تولد حکومت پهلوی را معادل از دست رفتن همه چیز ایران می‌دانست. دغدغه خاطر مدرس این بود که با تغییر سلطنت، جامعه ایرانی از هویت دینی و ملی خود ساقط شود، ارزش‌های دینی و سنتی از ذهن و رفتار جامعه محو گردند، استقلال سیاسی و اقتصادی کشور از دست رفته و جامعه‌ای بی هویت، مسخ و مسحور شده و بدون انسجام و با فاصله طبقاتی ره‌آورد این دگرگونی باشد.[43]

بالاخره با مهیا شدن زمینه‌ها در 9 آبان 1304ش، طرفداران رضاخان که در مجلس اکثریت داشتند تصمیم گرفتند کار را یکسره کنند، بنابر این ماده واحده‌ای را که متضمن خلع سلطنت از قاجارها بود تسلیم مجلس شورای ملی کردند. آیت ‌الله مدرس و یارانش به استعفای مستوفی‌الممالک، رئیس مجلس استناد جستند و جلسه را غیر رسمی و غیر قانونی خواندند اما اکثریت مجلس در اختیار هواداران رضاخان بود و مخالفت آن اقلیت کاری از پیش نبرد. مخالفان فقط توانستند پس از ایراد سخنرانی و اعلام مخالفت ‌شان جلسه مجلس را به عنوان اعتراض ترک کنند و آیت‌الله مدرس نیز با بیان این جمله که «صد هزار رأی هم بدهید، خلاف قانون اساسی است.»، غیر قانونی بودن جلسه را اعلام کرد. مجلس در غیاب شهید مدرس، احمدشاه را از سلطنت خلع کرد و حکومت را تا تشکیل مجلس مؤسسان، به رضاخان سپرد.[44] طولی نکشید نمایندگان مجلس مؤسسان که با اعمال نفوذ و سرنیزه رضاخان انتخاب شده بودند، وی را به ‌عنوان اعلیحضرت رضاشاه کبیر، بر سرنوشت امت مسلمان حاکم ساختند و او در روز چهارم اردیبهشت 1305 به صورت رسمی در کاخ گلستان تاجگذاری کرد.[45]

پس از انتقال سلطنت به رضاخان، آیت ‌الله مدرس همچنان در صحنه سیاست ماند و به مبارزات و فعالیت‌های اصلاحگر خود ادامه داد. ایشان در اوایل سلطنت رضاخان تا اندازه‌ای به وی نزدیک شد تا شاید بتواند با پند و اندرز او را از مأموریت خائنانه‌اش منصرف سازد اما گوش رضاشاه به چنین حرف‌هایی بدهکار نبود[46] هر چند اگر مدرس همانند عده‌ای که در آغاز با سلطنت سردار سپه مخالف بودند اما پس از آن مهر سکوت بر لب زدند، سکوت می‌کرد، می‌توانست رضاخان را نسبت به خویش بر سر مهر آورد و حتی حاضر بود در ازای آن نیز امتیازهای زیادی به مدرس بدهد، اما این شهید بزرگوار با مصلحت اندیشی از هر عامل و حادثه‌ای برای مهار دیکتاتوری رضاخان بهره برداری می‌کرد. استقرار کابینه‌ای قوی و معتقد به حکومت قانون می‌توانست حداقل مانعی در برابر اعمال بی رویه و خلاف قانون رضاشاه باشد.[47]

مدرس در مجلس ششم و هفتم

عمر مجلس پنجم به سر آمد و مدرس در انتخابات ششمین دوره مجلس شورای ملی هم شرکت کرد و به‌ عنوان نفر اول انتخابات تهران وارد مجلس شد.[48] هشت نفر از یاران مدرس نیز موفق شدند به مجلس راه یابند. نخستین اقدام مدرس در مجلس ششم، مخالفت با اعتبارنامه نمایندگانی بود که با مداخله نظامیان انتخاب شده بودند و چون این امر با تأیید و حتی فرمان رضاخان صورت گرفته بود، مخالفت مدرس ضدیت با شاه به شمار می‌آمد.[49] از فعالیت‌های دیگر مدرس در مجلس ششم، دقت فوق‌العاده او بر برنامه‌های فرهنگی،‌ اقتصادی و سیاست خارجی بود.[50] او همیشه مردم و منافع عمومی را بر خود مقدم می‌داشت و مراقب بود تا امتیازی به بیگانگان داده نشود و در امور مملکت دخالت نکنند.[51]

وی جزئیات بودجه سالانه، برنامه‌ها و لوایح اقتصادی را به دقت بررسی می‌کرد تا مبادا منافع ملی آسیب ببیند و اصرار داشت موافقتنامه‌های اقتصادی ایران با کشورهای خارجی پس از تأیید مجلس شورای ملی به اجرا گذاشته شود. مدرس تأمل و اهتمام ویژه‌ای داشت تا طرح‌های انتقال صنایع جدید بهانه‌ای برای حیف و میل ثروت عمومی نشود.[52] پس از دولت مستوفی که بیش از یک سال دوام نیاورد، رضاخان مهره مطیعی چون مهدی‌قلی هدایت را مأمور تشکیل دولت ساخت. مدرس طی نطقی با کابینه هدایت و برنامه‌های او مخالفت کرد و با شجاعت تمام، رئیس‌الوزراء و اعضای کابینه را ترسو، ضعیف و مجری بی‌اراده مقاصد شاه قلمداد کرد که بدون مشورت با مجلس روی کار آمده است.[53]

آیت ‌الله مدرس در هفتم آبان 1305 در راه مدرسه سپهسالار مورد حمله و اصابت چند گلوله از جانب چند نفر از اوباش قرار گرفت که به دست و کتف او خورد. رضا شاه که در مازندران بود به وسیله تلگراف از مدرس احوال‌پرسی کرد و مدرس در پاسخ او گفت: «به کوری چشم دشمنان نمرده‌ام و هنوز زنده‌ام.» ترور مدرس انعکاس وسیعی در میان مردم بر جای گذاشت و نمایندگان مجلس در دو جلسه به بررسی این موضوع پرداختند. دوستان اندک مدرس در مجلس سوء قصد به مدرس را اقدامی صرفاً سیاسی تلقی کردند و دولت و شخص شاه را در ماجرا دخیل دانستند.[54] همفکران و همراهان مدرس نیز در طول سال‌های 1304 تا 1306 در شهرهای مختلف مانند رشت، اصفهان و... اقدام به تشکیل مجمع ‌هایی به نام هیئت علمیه کرده و هر هفته در نقطه ‌ای جمع می‌شدند. از طرف مدرس نیز واعظانی جهت سخنرانی کردن برای آنها در مساجد فرستاده می‌شد.[55]

با پایان کار مجلس ششم، رضاخان به عنوان شاه با اقداماتش آن چنان قدرتی پیدا کرده بود که توانست از ورود مخالفینش به مجلس جلوگیری کند. با فرا رسیدن انتخابات دوره هفتم مجلس شورای ملی در سال 1307 رضاخان تصمیم گرفت به هر شکل ممکن از ورود مدرس و یارانش به مجلس جلوگیری کند و در همین راستا انتخاباتی کاملاً فرمایشی برگزار کرد، به نحوی که حتی یک رأی هم به اسم آیت ‌الله مدرس از صندوق‌ها بیرون نیامد. به همین علت آیت ‌الله مدرس در اعتراض به اقدامات رضاشاه، عنوان کرد: «من یک رأی برای خودم نوشتم، آن رأی کجاست.» رضاخان به این اعمال هم اکتفا نکرد و با تهدید به مدرس تکلیف کرد که از سیاست دوری کند. مدرس در جواب گفت «من وظیفه انسانی و شرعی خویش را دخالت در سیاست و مبارزه در راه آزادی می‌دانم و به هیچ عنوان دست از سیاست برنمی‌دارم و هرکجا باشم همین است و بس.»[56]

مدرسه سپهسالار؛ آخرین سنگر مقاومت

پس از این که از ورود آیت ‌الله مدرس به مجلس جلوگیری شد، وی جلسه‌های درس خود را در مدرسه سپهسالار تشکیل داد و آن را به مرکز افشاگری و بیان اعمال خلاف قانون رژیم پهلوی تبدیل کرد. مدرس چنان بی پرده صحبت می‌کرد که خشم رضاخان را برمی‌انگیخت. برای نمونه هنگامی که ایشان در باب «مزدحم» در فقه تدریس می‌کرد، با اشاره به این که اگر کسی در ازدحام کشته شود، خونش هدر است و باید دیه او را حاکم شرع بدهد، گفت: «مثلاً روز دهم حمل (فروردین 1303) که سردار سپه به مجلس آمد و زد و خورد بود، اگر سردارسپه کشته می‌شد، خونش هدر بود.»[57]

مدرس از تبعید تا شهادت

در 16 مهرماه 1307 دو روز پس از افتتاح هفتمین دوره مجلس شورای ملی به دستور رضاخان و رئیس نظمیه وقت محمد درگاهی، به منزل آیت‌ الله مدرس یورش بردند و بعد از ضرب و جرح، وی را به خراسان تبعید کردند.[58] مدرس مدت کوتاهی در مشهد مستقر بود اما به دلیل همکاری مریدان مدرس در آن جا و فعالیت آن‌ها (مانند ترتیب ملاقات افراد) با مدرس، اقامت وی در آن جا به صلاح دیده نشد[59] و سید حسن مدرس به سمت شرق تبعید که ابتدا قرار بود در گناباد و قائن سکونت داده شود اما بعداً بنا به ملاحظاتی به خواف تبعید شد.[60]

دوران حبس شهید مدرس در خواف، 9 سال طول کشید؛ اما در این مدت هم ترس و اضطراب رضاخان از مدرس دربند کشیده شده در دور افتاده‌ترین نقطه ایران، کاهش نیافت و حتی تعدادی محافظ دائمی نیز جهت کنترل وی در اطراف منزلش گمارده شد.[61] سرانجام در ۱۳۱۶ ش رضاخان تصمیم گرفت مدرس را به شهادت برساند. دستور قتل به رییس شهربانی خواف ابلاغ شد؛ اما وی سرحدی بودن خواف را بهانه کرد و از قتل مدرس امتناع ورزید. لذا مدرس را به کاشمر منتقل کردند. «اقتدار نظام»، رئیس شهربانی کاشمر نیز از اجرای دستور قتل مدرس خودداری کرد و مجبور به ترک پست خود شد و محمود مستوفیان به سمت رئیس شهربانی کاشمر منصوب شد. اندکی بعد میرزا کاظم جهانسوزی، افسر شهربانی به اتفاق دو مأمور دیگر شهربانی از مشهد به کاشمر رفتند و هنگام افطار ۲۶ رمضان ۱۳۵۷ق ( دهم آذرماه ۱۳۱۶ش) آیت‌ الله سید حسن مدرس را به شهادت رساندند.[62]

علاوه بر مدرس، اقوام او نیز به مخالفت با رژیم پرداختند که از جمله آن‌ها سید تقی نوری‌زاده، خواهرزاده مدرس بود که بعد از مدتی که در عراق ساکن بود، با ورود به ایران، شروع به فعالیت بر ضد حکومت پهلوی کرد. جلب نظرعلما علیه قانون متحد الشکل شدن و... در ولایت‌های خوزستان، فارس و لرستان از جمله فعالیت های ایشان بود. وی سرانجام توسط نظمیه دستگیر و زندانی شد.[63]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: شهید سید حسن مُدَرّس

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۴ | 13:2 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

شهید آیت الله سیدحسن مدرس

پس از كودتای رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی در سوم اسفند 1299، مدرس همراه بسیاری از ملیون و مبارزان دستگیر شد و تا پایان عمر كابینه سیاه سید ضیاءالدین طباطبایی در قزوین زندانی بود.

شهید‌ آیت‌الله سیدحسن مدرس در سال 1287 قمری به دنیا آمد. او تحصیل خود را در علوم دینی در اصفهان، سامرا و نجف در محضر بزرگانی چون آیت‌الله میرازی شیرازی، صاحب فتوای تحریم تنباكو و ... تا درجه اجتهاد ادامه داد؛ آنگاه به اصفهان مراجعت كرده و مشغول تدریس فقه و اصول شد. ایشان در جریانات مربوط به نهضت مشروطه به سمت سیاست روی آورد. مرحوم مدرس در این باره گفته است: «بعد از مراجعت از عتبات، در اصفهان فقط از امورات اجتماعیه، مباحثه و تدریس اختیار كرده بودم، تا زمان انقلاب استبداد به مشروطه، مجبورا اوضاع دیگری پیش آمد».

فعالیت سیاسی ایشان با عضویت در انجمن ایالتی اصفهان آغاز می‌شود و با انتخاب او به عنوان یكی از پنج تن علمای منتخب، برای دوره دوم قانون‌گذاری مجلس، در تاریخ 1289 شمسی، چهره‌ سیاسی او شناخته‌تر می‌شود. مدرس در این مجلس نقش خود را به خوبی ایفا كرد. وی در دوره سوم نیز از طرف مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد؛ ولی این مجلس به علت فشار خارجی و آغاز جنگ اول جهانی یك سال بیشتر دوام نیاورد.

مدرس از چهره‌های سرشناس كمیته دفاع ملی بود كه جهت جلوگیری از پیشرفت نیروهای روسیه تزاری به سمت پایتخت به قم مهاجرت كردند. او سپس عازم اصفهان، كرمانشاه، عراق، تركیه و سوریه گردید و پس از دو سال به ایران بازگشت. با امضای قرارداد 1919 وثوق‌الدوله، مدرس به مخالفت برخاست و با این قرارداد ننگین به شدت مخالفت كرد و اجازه نداد ایران بین اجانب تقسیم شود.

پس از كودتای رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی در سوم اسفند 1299، مدرس همراه بسیاری از ملیون و مبارزان دستگیر شد و تا پایان عمر كابینه سیاه سید ضیاءالدین طباطبایی در قزوین زندانی بود. پس از آزادی به نمایندگی مردم تهران در مجلس چهارم انتخاب شد و به عنوان نایب رییس مجلس و رهبری اكثریت مجلس برگزیده شد.

دوره پنجم مجلس در سال 1302 افتتاح شد و در این دوران پر اهمیت تاریخ مشروطه كه با تغییر سلسله قاجاریه و روی كار آمدن رضاخان همراه بود، مدرس رهبری اقلیت مجلس را بر عهده داشت. رضاخان كه به دنبال حذف قاجار و حاكمیت خود بود، طرح جمهوری را مطرح كرد اما وجود مدرس، مانع از به سرانجام رسیدن طرح جمهوری رضاخانی گردید.

یكی از وقاع مهم مجلس پنجم استیضاح رضاخان، توسط مدرس بود؛ اما، رضاخان توانست با فریب و نیرنگ، مقدمات تصویب انقراض قاجاریه را فراهم كند و در تاریخ 9 آبان 1304 این كار را عملی كرد و خود به پادشاهی ایران رسید. رضاخان در طی برگزاری انتخابات مجلس هفتم، اجازه نداد مدرس به مجلس راه یابد و ابتدا مدتی او را خانه‌نشین كرد و سپس در 16 مهر 1307 دستگیر و به دامغان و مشهد و سپس به خواف تبعید كرد. شهید مدرس 7 سال در خواف توسط مأموران تحت نظر بود و در 22 مهر 1316 از خواف به كاشمر منتقل شد. در این زمان رضاخان دستور قتل مدرس را به رییس شهربانی كاشمر داد ولی او به این كار تن نداد و در نتیجه این مأموریت به جهانسوزی، متوفیان و خلج واگذار شد. آنها در شب دهم آذر 1316 برابر با 27 رمضان 1356 قمری به سراغ آن عالم ربانی رفتند و او را به شهادت رساندند و جنازه را مخفیانه به خاك سپردند.

فیش‌های شهید آیت الله سیدحسن مدرس - Khamenei.ir

قراردادی بود معروف به «قرارداد وثوق‌الدّوله» که در سال ۱۹۱۹ میلادی و ۱۲۹۹ هجری شمسی، انگلیس‌ها به نخست‌وزیر وقت ایران رشوه‌ی مفصّلی دادند و این قرارداد را بستند. «قرارداد وثوق‌الدّوله» اقتصاد و سیاست و ارتش و نظام و همه‌ چیزِ ایران را در اختیار انگلیس‌ها قرار میداد. این قرارداد هم بسته شد، منتها شهید مدرّس در مجلسِ شورای ملّیِ آن زمان یک‌تنه در مقابل این قرارداد ایستاد، افشاگری کرد و نگذاشت به نتیجه برسد، این قرارداد هم باطل شد. قراردادهای دیگری هم بود ــ [مانند] قرارداد رویتر و غیره ــ که اغلب این قراردادها به وسیله‌ی علمای دین باطل شد، از بین رفت، جلویش گرفته شد.۱۴۰۲/۰۸/۱۰

بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان

شهید آیت الله سیدحسن مدرس

فیش موضوعی

لینک ثابت

۱۳۸۶

بی‌کفایتی و وابستگی سلاطین قاجار و پهلوی؛ عامل عقب‌ماندگی ایران
كشور و جامعه‌ی ما بعد از انقلاب، در تمام طول این دوران، لحظات حساسی را گذرانده است كه نقش جوانها و تأثیر حالت جوانی و استعدادهای جوانی در آن، یك نقش برجسته است. با اینكه ما ملت با استعدادی هستیم و بودیم، بر اثر تسلط سیاستهای استعماری و استبدادی و سلطنتهای موروثیِ خاندانی و حكومتهای غاصب و جائر، در طول دو سه قرن، از قافله‌ی علم جهانی عقب ماندیم.

عقب‌ماندگی علمی همراهِ خود عقب‌ماندگی اقتصادی و فرهنگی و نظامی و بقیه‌ی

عقب‌ماندگی‌ها را هم به بار می‌آورد. یك كشوری كه با توجه به استعداد خود، با توجه به زمینه‌های طبیعی و انسانی خود، با توجه به جایگاه جغرافیایی خود - كه اگر به نقشه‌ی جهان نگاه كنید، توجه می‌كنید كه ایران در چه نقطه‌ی حساسی قرار دارد - با توجه به ذخائر زیرزمینی خود، باید یكی از پیشرفته‌ترین و یكی از ثروتمندترین كشورهای دنیا باشد، در دوره‌ی حكومتهای قاجاری و بعد پهلوی، تبدیل شد به حكومت عقب‌افتاده‌یِ دست‌نشانده‌یِ فقیرِ ضعیفِ توسری‌خور. این، در تاریخ ما اتفاق افتاد. گناهش به گردن كیست؟ در درجه اول به گردن آن زمامداران فاسد و بی كفایت است، كه وابسته هم شدند؛ وقتی سیاستهای استعماری غرب وارد میدان شد، وابسته هم شدند. آنها همت و حمیّت نداشتند؛ فقط به فكر زندگی و آقایی خودشان و حفظ قدرت حكومت خودشان بودند. گناه، در درجه اول بر دوش اینهاست؛ حالا حداقل این دو سلسله‌ی سلاطین قاجاری و سلاطین پهلوی.

ملت ایران حق دارد كه در روز قیامت و در پیش خدای متعال گریبان این ستمگران را بگیرد و ادعانامه‌ی عظیم و وحشتناكی را علیه اینها در دست بگیرد، بگوید اینها كسانی بودند كه یك كشورِ با استعداد، غنی، بزرگ، دارای آن سابقه‌ی فرهنگی بی نظیر را - كه چنین كشوری لااقل باید در عِداد كشورهای درجه‌ی یك جهان باشد؛ والّا اصلاً درجه‌ی یك است؛ و در بالای ستون كشورها باید قرار داشته باشد - تبدیل كردند به یك كشور درجه‌ی چندم؛ هم فقیر، هم ضعیف، هم تحقیر شده، هم توسری‌خور، هم نا امید.
بعد چه اتفاقی افتاد؟ در خلال این صد، صد و بیست سالی كه بخش آخر آن دوران سخت تا امروز. گذشته، وجدانهای بیدار و شخصیتهای بزرگی پیدا شدند كه هشدارهایی دادند؛ برق‌هایی در آسمان تاریك و ظلمانیِ زندگیِ این كشور جهاندند كه روشنی‌هایی به وجود آمد؛ بیداری‌هایی به وجود آمد كه یك نمونه‌اش مخالفت میرزای شیرازی با كمپانی رژیِ معروف بود كه در واقع همه‌ی كشور را بتدریج می‌بلعید و می‌خواست سرنوشتی مثل سرنوشت استعماری هندوستان برای ایران رقم بزند؛ یا فریادهای مرحوم آیت‌اللَّه مدرس در صحن مجلس ملی آن روز در مقابله‌ی با رضا خان و دیگران و دیگران، در مقابله با آن قرارداد خائنانه‌ای كه آن روز داشتند می‌بستند كه همه‌ی كشور را تحویل انگلیس‌ها بدهند. این‌ها برق‌هایی در این فضا روشن كرد؛ دلها را روشن كرد، عزم‌ها را محكم كرد. نهضت به وسیله‌ی پیشروان این فكر شروع شد، رهبری الهی و با عزم و اراده‌ای مثل امام، خدای متعال در اختیار ملت گذاشت؛ بازهم همین جوانها، حركت خودشان را كردند، یك تحول عظیم و بنیادی به وجود آمد؛ میله‌های زندانی كه ملت ایران در آن گرفتار بود، شكسته شد، لكن از اینجایی كه انقلاب شروع كرد، تا آنجایی كه باید ملت ایران برسد، راهِ طولانی است. این راه طولانی پر از چالشهای گوناگون است؛ همت می‌خواهد، نیرو می‌خواهد، نشاط می‌خواهد، ابتكار می‌خواهد، تراكم عظیم نیروها را می‌طلبد. این‌ها باید به وسیله‌ی جوانها، روحیه جوان، نشاط جوانی تأمین شود.۱۳۸۶/۰۲/۱۹

بیانات در دیدار اعضای انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان‌

عقب‌ماندگی علمی ایران, عملکرد حکومت پهلوی, انحطاط ایران در دوره قاجار و پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, عملکرد حکومت قاجاریه, انحطاط ایران در دوره قاجار و پهلوی, میرزای شیرازی, قرارداد رژی, شهید آیت الله سیدحسن مدرس, نشاط و نیروی جوان, تاریخ قیام تحریم تنباکو, تاریخ قاجاریه, تاریخ قیام تحریم تنباکو, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضت‌های اعتراضی, مخالفت آیت الله مدرس با رضاخان, پیشروان انقلاب, تاریخ قیام تحریم تنباکو, قیام تحریم تنباکو, رهبران نهضت تحریم تنباکو

روایت تاریخی

لینک ثابت

۱۳۸۰

شهید حسین خرازی, شهید محمد ابراهیم همت, شهید آیت‌الله سید محمد حسین بهشتی, شهید آیت الله سیدحسن مدرس

از لحاظ جهاد شجاعانه، اصفهان نمونه است. جنگ هشت ساله و دوره دفاع مقدّس، نام اصفهان را در سرلوحه افتخارات انسانی خود دارد. فقط هم دوره دفاع مقدّس نیست؛ شهدای اصفهانی و نام‌آوران جانباخته از این مردم، در میدانهای مختلف این فداكاریها را كرده‌اند؛ شهید آیةاللَّه مدرّس در یك میدان، شهید آیةاللَّه بهشتی در یك میدان و شهید خرّازی و شهید همّت و امثال این عزیزان در میدان دیگر. این شهدای نامدار - كه فهرست طولانی ستارگان شهید این شهر و این استان را نمی‌شود به این آسانی فراهم كرد - آن‌چنان نام اصفهان را ابدی ساختند و در شمار برجسته‌ترین مناطق كشورمان از لحاظ جهاد شجاعانه ثبت كردند كه هیچ نقطه دیگری در این جهت، با این شهر و این استان رقابت نمی‌كند.۱۳۸۰/۰۸/۰۸

بیانات در دیدار مردم اصفهان‌

شهید حسین خرازی, شهید محمد ابراهیم همت, شهید آیت‌الله سید محمد حسین بهشتی, شهید آیت الله سیدحسن مدرس

فیش موضوعی

لینک ثابت

۱۳۷۸

تأثير ناپذيري مدرّس از ارعاب و تطميع

مجلس[شورای اسلامی] باید مجلسی باشد كه بتواند در مقابل زورگوییها و زیاده خواهیها و مرعوب كردنها و تطمیع كردنهای قدرتمندان جهانی بایستد و مصالح كشور و ملت را محاسبه كند و دنبال آن برود. امام رضوان اللّه علیه بارها اسم «مدرّس» را می‌آوردند. مگر خصوصیت مدرّس چه بود؟ از مدرّس عالِم‌تر هم داشتیم. مدرّس خصوصیت عمده‌اش این بود كه هیچ عامل ارعاب و تهدید و تطمیع و فریب‌گری در او اثر نمی‌كرد. همان وقتی‌كه علی‌الظّاهر فضا را بر ضدّ او آن‌چنان متشنّج كرده بودند كه علیه‌ش شعار می‌دادند، او ایستاد و حرف خودش را زد. این خصوصیت یك نماینده‌ی خوب در مجلس است. بعضیها زود مرعوب می‌شوند! من بارها عرض كرده‌ام كه قدرتهای استكباری یعنی همین قدرتهای سلطه‌گرِ جهانی كه مرتّب روی این كشور و آن كشور دست می‌اندازند و دولت‌ها و ملتها را زیر یوغ خودش می‌كشانند، عمده‌ی كارشان از ترساندن می‌گذرد. قدرت واقعیشان آن قدر نیست كه بر زبان می‌آورند. بدیهی است این همه كه این‌ها با این انقلاب و با این كشور بدند، اگر قدرت داشتند، تاكنون این انقلاب این‌طور رشد نمی‌كرد و این‌گونه نمی‌ماند. آیا این خود دلیل نیست كه سلطه‌گران امریكا و صهیونیستهای عالم، آن‌چنان كه ادّعا می‌كنند، قدرت ندارند؟! این‌ها عمده‌ی كارشان را از راه تهدید و مرعوب كردن پیش می‌برند. نماینده باید كسی باشد كه مرعوب نشود. چه كسی مرعوب نمی‌شود؟ آدمی كه دلش به خدا متّكی باشد. وقتی انسان به خدا متوكّل بود، از هیچ‌كس مرعوب نمی‌شود. ما یك نمونه‌ی زنده‌ی كسانی را كه مرعوب نمی‌شوند در زمان خودمان دیدیم یعنی امام (ره) و هزاران نمونه‌ی دیگر را در میدان جنگ و در میدانهای سیاست ملاحظه كردیم.۱۳۷۸/۱۱/۲۶

بیانات در دیدار کارگزاران حج‌

شهید آیت الله سیدحسن مدرس, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضت‌های اعتراضی, نمایندگان مجلس‏ شورای اسلامی

روایت تاریخی

لینک ثابت

۱۳۷۳

مخالفت نمایندگان مجلس شورای ملی با دادن امتیازات خارجی در دوره‌های اوّل
در زمانهای گذشته، بسیاری از رجال دولتی و نمایندگان مجلس شورای ملی در دو، سه دوره‌ی اوّل که واقعاً نماینده بودند و به وسیله‌ی مردم انتخاب می‌شدند - و این، قبل از زمانی بود که رضاشاه، دست روی مجلس گذاشت - با دادن امتیازات به بیگانگان، مخالف بودند. شخصیتهای وطندوست و ملّیِ واقعی، حاضر نبودند امتیازات بدهند. اما درعین‌حال، جرأت مخالفت هم نداشتند. چرا جرأت نداشتند؟ چون مردم پشت سرشان نبودند و در واقع وجهه‌ی مردمی نداشتند. تا یک نخست‌وزیر می‌آمد کلمه‌ای بگوید که بوی اصطکاک با منافع خارجیها را داشته باشد، از کار برکنارش می‌کردند. تا یک رجل دولتی می‌آمد قیافه‌ای بگیرد و حرفی بزند که بوی اعتراض به امتیازات خارجی بدهد، فوراً از قدرت ساقطش می‌کردند و به دنبال کارش می‌رفت! اگر کسی هم مثل مرحوم مدرّس رضوان‌اللَّه‌علیه، سرسخت بود، کتکش می‌زدند، محبوسش می‌کردند، تبعیدش می‌کردند و بعد هم به دست قلدری مثل رضاخان، با دهان روزه، در ماه رمضان، شهیدش می‌کردند. رجالی که جرأت و ایمان مدرّس را نداشتند، تا یک کلمه حرف می‌زدند، با چشم غرّه‌ای از طرف اربابان خارجی مواجه می‌شدند و فوراً سکوت می‌کردند. لذا امتیازات خارجیها در ایران، روزبه‌روز بیشتر شد.۱۳۷۳/۱۱/۱۴

بیانات در خطبه‌های نمازجمعه

نمایندگان مجلس شورای ملی, شهید آیت الله سیدحسن مدرس, امتیازات استعماری, استقلال نمایندگان مجلس, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضت‌های اعتراضی


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: شهید سید حسن مُدَرّس

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۴ | 13:1 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |