ابوالقاسم فردوسی طوسی شاعر و حماسهسرای ایرانی در قرن چهارم هجری قمری بود.
ابوالقاسم فردوسی، )۳۲۹ق - ۴۱۱ق) شاعر بزرگ ملی و بزرگترین حماسهسرای ایرانی است. شاهنامه بزرگترین اثر حماسی ایران و یکی از مهمترین آثار ادبیات ایران و جهان، سروده او است. این کتاب مجموعه داستانهای حماسی و وقایع تاریخی ایران زمان ساسانیان است که به نظم درآمده و اغلب، متعلق به ایران خاوری و آسیای میانه است.
حکیم ابوالقاسم حسن بن علی فردوسی طوسی[۱] که تاریخ تولدش را حدود ۳۲۹ق و ۳۳۰ق،[۲] و مرگش را در هشتاد سالگی و به سال ۴۱۱ق گزارش کردهاند.[۳] معروفترین شاعر حماسهسرای ایرانی و سراینده شاهنامه یکی از بزرگترین و ماندگارترین آثار ادبی و حماسی به زبان فارسی است که در طول قرنها در همه خانهها، محلهها و روستاهای ایران خوانده میشده است.[۴] فردوسی با تعابیری مثل خدای سخن و پدر زبان فارسی امروزی توصیف شده است.[۵] بیست و پنجم اردیبهشتماه در تقویم ملی ایرانیان «روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی» نامگذاری شدهاست.[۶]
ابوالقاسم منصور بن حسن توسی[یادداشت ۱])۴۱۶–۳۲۹ ه.ق برابر با ۴۰۳–۳۱۹ ه.ش)، متخلص به فردوسی، شاعر حماسهسرای ایرانی و سرایندهٔ شاهنامه، حماسهٔ ملی ایران است. فردوسی را بزرگترین چکامهسرای پارسیگو دانستهاند[۱] که از آوازهٔ جهانی برخوردار است. وی را حکیم سخن و حکیم توس نیز گویند.
درباره نام وی نمیتوان با قطعیت نظر داد، اما به احتمال زیاد حسن بن منصور است. برخی
او را شیعه و برخی دیگر سنی دانستهاند.
اثر معروف او شاهنامه فردوسی است که در آن تاریخ زندگانی شاهان ایران را به صورت شعر آورده است، البته آثار دیگری همچون هجونامه نیز دارد. وی شاهنامه را در زمان سلطان محمود غزنوی سراییده و در آن به مدح سلطان محمود نیز پرداخته، ولی با این حال مورد استقبال سلطان قرار نگرفت. برخی شیوه او در سرودن شاهنامه را برگرفته از شیوه قرآن میدانند.
فردوسی در یکی از روستاهای شهر طوس به دنیا آمده و با بیش از هشتاد سال عمر، وفات کرده و در باغ شخصی خود در طوس دفن شده است.
فردوسی دهقان و دهقانزاده بود. او آغاز زندگی را در روزگار سامانیان و همزمان با جنبش استقلالطلبی و هویتخواهی در میان ایرانیان سپری کرد. شاهان سامانی با پشتیبانی از زبان فارسی، زمانهای درخشان را برای پرورش زبان و اندیشهٔ ایرانی آماده ساختند و فردوسی در هنر سخنوری آشکارا وامدار گذشتگان خویش و همهٔ آنانی است که در سدههای سوم و چهارم هجری، زبان فارسی را به اوج رساندند و او با بهرهگیری از آن سرمایه، توانست گفتار خود را چنین درخشان بپردازد. در نگاهی فراگیر دربارهٔ دانش و آموختههای فردوسی میتوان گفت او زبان عربی میدانست، اما در نثر و نظم عرب چیرگی نداشت. در «پیشگفتار بایسنقری» نام فردوسی با «حکیم» همراه است، که از دید برخی اشاره به حکمت خسروانی دارد.
درباره نام و نسب شاعر، جز کنیه او ابوالقاسم و تخلص او فردوسی، نمیتوان به قطعیت نظر داد. نام او را در مآخذ گوناگون و نیز در مقدمه برخی از دستنویسهای شاهنامه منصور، حسن، احمد و محمد و نام پدرش را حسن، احمد، اسحاق و فخرالدین و نام نیای او را شرفشاه و فرح نوشتهاند. فتح بن علی بنداری از فردوسی با عنوان: «الامیر الحکیم ابوالقسم منصور بن الحسن الفردوسی الطوسی» نام میبرد. [۱]درباره اقوال دیگر رجوع کنید به کتاب سرچشمههای فردوسیشناسی. [۲] .
همچنین در دستنویس فلورانس، در دو صفحه نخستین متن اصلی کتاب، در لوحههای سوم و چهارم و ششم آمده است: «کتاب شاهنامه از گفتار امیر حکیم ملک الکلام... الشعرا بوالقسم منصور بن الحسن الفردوسی الطوسی رحمه الله». این همخوانی میان ترجمه بنداری از سال ۶۲۱-۶۲۰ق)۱۲۲۴-۱۲۲۳ م) و دستنویس فلورانس از سال ۶۱۴ق)۱۲۱۷ م) در عنوان و کنیه و نام و نام پدر و تخلص و زادگاه فردوسی بسیار مهم است و اشاره بر این دارد که در منابع سدههای پنجم و ششم فردوسی را بدینگونه مینامیدند، از اینرو ما میتوانیم به احتمال نزدیک به یقین فردوسی را ابوالقاسم منصور بن حسن طوسی و تخلص فردوسی بدانیم. پیش از بنداری و دستنویس فلورانس، کهنترین مآخذی که از اثر فردوسی و تخلص و شهر او نام برده است همشهری او اسدی طوسی است. اسدی در گرشاسبنامه[۳] [۴] [۵] [۶] [۷] [۸]
چند بار از زبان ممدوح خطاب به خود میگوید: که فردوسی طوسی پاک مغز•••••بداده ست داد سخنهای نغز - به شهنامه گیتی بیاراسته ست•••••بدان نامه نام نکو خواسته ست - تو همشهری او را و هم پیشهای•••••هم اندر سخن چابک اندیشهای... - به شهنامه فردوسی نغزگوی•••••که از پیش گویندگان برد گوی... - اگر زان که فردوسی این را نگفت•••••تو با گفته خویش گردانش جفت - دو گویا چنین خواست تا شد ز طوس•••••چنان شد، نگویی تو باشد فسوس.
محل تولد فردوسی به گزارش نظامی عروضی ده بزرگی به نام باز (فاز، پازی پاژ) از ناحیه طیران در شهر طوس بود.[۹]
تاریخ تولد فردوسی دقیقاً گزارش نشده است، ولی از میان آگاهیهایی که فردوسی در اثر خود درباره سال خود به دست میدهد سه مورد هست که در شناخت تاریخ تولد فردوسی از اهمیت بسزایی برخوردار است.
نخست در خطبه داستان جنگ بزرگ کیخسرو میگوید در ۶۵ سالگی زندگی را در فقر به سر میبرد و سپس میافزاید که در آن هنگام که ۵۸ ساله بود و جوانی را پشت سر نهاده بود فریدون دوباره زنده شد و جهان را گرفت[۱۰] [۱۱] [۱۲]
که منظور فردوسی به پادشاهی رسیدن سلطان محمود است و چون محمود در سال ۳۸۷ق (۹۹۷ م) به سلطنت رسیده بود و در این سال فردوسی ۵۸ سال داشت، پس تاریخ تولد او سال ۳۲۹ق)۹۴۰ م) میگردد.
مورد دوم در پادشاهی بهرام بهرامیان است که فردوسی خود را یک جا ۶۳ ساله مینامد[۱۳] [۱۴]
و این تاریخ را حدود ۷۳۰ بیت پایینتر تکرار میکند و میافزاید که در آن روز آدینه به هرمزد بهمن، یعنی اول بهمن افتاده بود. [۱۵] [۱۶]
بنا بر محاسبه شهبازی، در این سالها که ما از آن سخن میگوییم، تنها در سال ۳۷۱ یزدگردی برابر ۱۰۰۳م است که روز جمعه به اول بهمن افتاده بود. [۱۷]
پس اگر سال ۶۳ را از آن کم کنیم، سال تولد فردوسی ۹۴۰ م برابر ۳۲۹ق میگردد.
مورد سوم در پایان کتاب است که فردوسی سال خود را ۷۱ و سال به انجام رسیدن شاهنامه را ۴۰۰ق مینویسد. [۱۸] [۱۹] [۲۰] [۲۱]
پس فردوسی در سال ۴۰۰ق (۱۰۱۰ م) ۷۱ ساله بوده و لذا باز تاریخ تولد او به سال ۳۲۹ق (۹۴۰ م) میافتد.
درباره فردوسی تا پیرامون سال ۳۶۷ق (۹۷۷ م) که دست به سرایش شاهنامه میزند، آگاهی زیادی نداریم، جز همین اندازه که پسر او، چنانکه در ادامه خواهد آمد، در سال ۳۵۹ق (۹۷۰ م) به دنیا آمده بود. پس فردوسی باید در سال ۳۵۸ق (۹۶۹ م) یا پیش از آن ازدواج کرده بوده باشد. درباره زن فردوسی گزارشی در دست نیست. برخی از پژوهندگان همچون یغمائی، [۲۲] ، بهار[۲۳] و صفا[۲۴] حدس میزنند که زنی که فردوسی در خطبه داستان بیژن و منیژه[۲۵]
از او نام میبرد زوجه فردوسی است. این حدس بعید نیست، ولی او میتواند دلدار خیالی فردوسی نیز باشد، در صورتیکه این زن را زوجه فردوسی بدانیم، پس زن فردوسی سواد خواندن داشت و چنگ مینواخت، یعنی او مانند خود فردوسی از یک خانواده دهقان و از تربیت دختران طبقه دهقانان، از جمله سوادآموزی و برخی هنرهای ظریفه برخوردار بود. (برای مقایسه بنگرید به سرگذشت دختران دهقان برزین[۲۶]) .
در خطبه پادشاهی هرمزد فردوسی شکوه میکند که «نگار» او که بهار او بود رفته و با رفتن او باغ را دیگر آرایشی نیست. [۲۷] (نگارا، بهارا، کجا رفتهای•••••که آرایش باغ بنهفته ای)[۲۸]
احتمال ضعیفی هست که فردوسی در اینجا اشاره به درگذشت زن خود کرده باشد. دویست بیتی پیش از آن، در پایان پادشاهی انوشیروان، فردوسی از ۶۱ سالگی خود سخن میگوید. [۲۹] [۳۰]
اگر حدس ما درباره اشاره فردوسی به درگذشت زن خود درست باشد و فردوسی پادشاهی هرمزد را پس از پادشاهی انوشیروان سروده باشد، پس زن فردوسی باید در سال ۳۹۰ق )۱۰۰۰ م) یا پیش از آن درگذشته باشد.
فردوسی دارای پسری بود که در جوانی در ۳۷ سالگی درمیگذرد و در این سال فردوسی ۶۷ سال داشت. [۳۱]
پس پسر او در ۳۵۹ق)۹۷۰ م) یعنی در ۳۰ سالگی فردوسی به دنیا آمده و در سال ۳۹۶ق )۱۰۰۶ م) درگذشته بود. به گزارش نظامی عروضی[۳۲]
فردوسی دختری نیز داشت که پس از مرگ فردوسی هنوز در حیات بود.
در افسانههایی که در مقدمه برخی از دستنویسهای شاهنامه آوردهاند، از آن جمله در دستنویسهای استانبول مورخ ۷۳۱ق، قاهره مورخ ۷۴۰ق، لیدن مورخ ۸۴۰ق، واتیکان مورخ ۸۴۸ق، اکسفورد مورخ ۸۵۲ق و برلین مورخ ۸۹۴ق به فردوسی برادر کوچکتری به نام مسعود یا حسین نیز نسبت دادهاند، ولی اعتبار چنین گزارشهایی ناچیز است. همچنین در بیتی از شاهنامه آمده است: «می لعل پیش آور ای روزبه» [۳۳] [۳۴] که در آن روزبه را هم میتوان به معنی «نیکبخت» گرفت و هم میتوان آن را نام شخص دانست و حدس زد که نام خدمتکار فردوسی باشد. این واژه در شاهنامه در هر دو معنی به کار رفته است.
پژوهندگان داستان بیژن و منیژه را به دلایلی از کارهای جوانی فردوسی و حتی پیش از آغاز سرایش شاهنامه دانستهاند. [۳۵] [۳۶] [۳۷]
با این حال این داستان نمیتواند تنها کار فردوسی پیش از آغاز شاهنامه یعنی تا ۳۸ سالگی فردوسی بوده باشد. پس فردوسی تا این زمان اشعار دیگری نیز داشته که از دست رفتهاند. آنچه در تذکرهها از قصیده و قطعه و رباعی بدو نسبت دادهاند (این اشعار را هرمان اته گردآوری کرده است)[۳۸] [۳۹]
و البته برخی از آنها مشکوکاند، محتملا بازماندههایی از دیوان از دست رفته شاعرند. نولدکه احتمال میدهد که فردوسی پیش از شاهنامه منظومه دیگری نیز سروده بوده باشد. [۴۰] [۴۱]
در مقابل، امروزه دیگر جای گمانی نیست که منظومه یوسف و زلیخا از شاعر دیگری است. [۴۲] [۴۳] [۴۴]
حکمت فردوسی
چند قرن است که فردوسی با لقب حکیم شناخته میشود.[۷] و قدیمترین منبعی که این لقب در آن به کار رفته مجمل التواریخ در قرن ۶ هجری است.[۸] اصغر دادْبِه استاد ادبیات عرفانی معتقد است حکمت فردوسی حکمت ملی ایران یا همان حکمت اشراقی است که به لحاظ نظری و معرفت شناسی مبتنی است بر شهود و به لحاظ عملی، حال و هوای اخلاقی دارد، و مستلزم تزکیه باطن نیز هست.[۹] به گفته او فردوسی نه فقط زنده کننده زبان پارسی، اساطیر ایرانی و تاریخ ایران زمین که زنده کننده حکمت ملی ایران، یعنی حکمت اشراقی نیز هست.[۱۰]
سید علی خامنهای فردوسی را دلباخته و مجذوب مفاهیم حکمت اسلامی و حکمت او را حکمت الهیِ اسلامی میداند.[۱۱] آیتالله عبدالله جوادی آملی، فیلسوف و الهیدان شیعه بر این باور است که نظامی و امثال او در کنار سفره بزرگ این حکیم اسلامی(فردوسی) نشستهاند و اوست که مسأله توحید و ولایت و امامت و تشیع را حماسهای کرده و ایرانِ موَحِّد و اسلامی را در سایه توحید و ولایت زنده نگه داشته است.[۱۲] به گفته جوادی آملی صدر المتألهین از این مصرع فردسی که «ندانم چهای، هر چه هستی توئی» در کتاب المبدأ و المعاد[۱۳] با عظمت یاد میکند و از آن شعر بهره میبرد.[۱۴]
مذهب فردوسی
درباره باورهای دینی فردوسی بحثهای فراوانی وجود دارد. بنابر نقل منابع تاریخی، دفن فردوسی در قبرستان مسلمانان، با ممانعت شخصی به نام ابوالقاسم گرگانی روبرو شد که معتقد بوده فردوسی در شعرهایش کفار و زرتشتیان را ستایش کرده است.[۲۲] برخی نویسندگان مانند ابراهیم پورداود و شاگردش محمد معین نیز او را زرتشتی میدانستند و ملک الشعرای بهار نیز او را احیاگر زرتشت دانسته است.[۲۳]
اما تاریخنویسان متعددی بر شیعهبودن فردوسی اتفاق نظر دارند.[۲۴] جلال خالقی مطلق، شاهنامهپژوه ایرانی، معتقد است اعتقاد فردوسی به تشیع از خود شاهنامه پیداست؛ اما روشن نیست که اسماعیلی بوده یا زیدی یا دوازده امامی.[۲۵]
عبدالجلیل قزوینی رازی اولین کسی است که به شیعه دوازده امامی بودن فردوسی در کتاب النقض اشاره کرده است. بعدها قاضی نورالله شوشتری نیز او را شیعه معرفی کرده است.[۲۶] سید حسن امین، ادیب ایرانی، معتقد است که در عصر فردوسی، تشیع در بخشهایی از خراسان به ویژه طوس، بیهق، رواج داشته و تعلق فردوسی به جامعۀ شیعه آن روز بعید نیست و حتی گاه نسبتهایی مانند رافضی به دادهاند.[۲۷] مهدوی دامغانی نظریه نخست محیط طباطبائی مبنی بر زیدی بودن فردوسی و سپس عدول او از نظریهاش را نقل کرده[۲۸] و آنگاه با ذکر مقدماتی نسبتا طولانی با تکیه بر کاربرد کلمه «وصی» در شاهنامه برای علی ابن ابیطالب و نشانههایی دیگر معتقد میشود که فردوسی یک شیعه امامی مذهب است.[۲۹]
فردوسی و مدح پیامبر(ص) و اهلبیت(ع)
فردوسی در شاهنامه چندبار ارادت خود را به امام علی(ع) و خاندان پاکش ابراز داشته و بر آن تأکید ورزیده است.[۳۰] او در دیباچه کتاب و آغاز و انجام داستانها، به شیوه یک مسلمان شیعه، به توصیف و ستایش خداوند، پیامبر(ص) و طرفداری از تشیع و مدح علی(ع) پرداخته است.[۳۱] فردوسی مهر و اعتقاد خود به خاندان علی(ع) را آشکارا به زبان میآورد.[۳۲] زرینکوب، ادیب و منتقد ادبی، احتمال میدهد یک دلیل بیبهره بودن فردوسی از دستگاه سلطان محمود غزنوی، محبت و اعتقاد فردوسی به علی(ع) و خاندانش باشد.[۳۳]
او در شاهنامه اشعاری را درباره اهلبیت(ع) خصوصا علی(ع) آورده است، از جمله: که من شهر علمم، علیَّم در است - درست این سخن قول پیغمبر است[۳۴] - سر انجمن بد ز یاران علی - که خواندش پیمبر علی ولی[۳۵]
فردوسی از جمله شاعران پارسیگوی دانسته شده که از سخنان امام علی(ع) الهام گرفتهاند.[۳۶] محققان به هماهنگی بسیاری میان اندیشههای فردوسی با مندرجات مهم شیعه از جمله در مسئله عقل با فصل اول کتاب اصول کافی معتقد هستند.[۳۷]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زبـــان و ادبـــیـــات فـــارســـی
ادامه مطلب را ببينيد
شاهنامه
شاهنامه اثر فردوسی، یکی از مهمترین یادگارهای ادب و هنر جهان، میراث پارسیزبانان است. این کتاب مجموعه داستانهای حماسی و وقایع تاریخی ایران زمان ساسانیان است که به نظم درآمده و اغلب، متعلق به ایران خاوری و آسیای میانه است.[۳۸] و مشتمل بر روایات اساطیری و پهلوانی و تاریخی از عهد کیومرث تا پایان روزگار یزگرد سوم ساسانی است.[۳۹] شاهنامه مورد توجه عموم مردم ایران بوده است و هنر شاهنامهخوانی از قرن پنجم تا نهم به مرور گسترده شده و در دوران صفویه به اوج خود رسید و وسیلهای برای تبلیغ مذهب شیعه شد.[۴۰]
شاهنامه، در قالب مثنوی و در حدود شصت هزار بیت(در اغلب نسخهها پنجاه هزار بیت)[۴۱] در وزن «بحر متقارب» از رایجترین و معروفترین اوزان شعر فارسی سروده شده است.[۴۲] برخی اسلوب و روش به شعر در آوردن شاهنامه را برگرفته از قرآن میدانند، هر چند که بلاغت قرآن بالاتر از آن است.[۴۳] ابن حسامِ خوسْفی مثنوی خاوراننامه را تحت تاثیر شاهنامه سروده است.[۴۴]
گفتهاند شاهنامه چکیده و عصاره تمدن و فرهنگ قوم ایرانی است.[۴۵] و کمتر کتابی در میراث ارزنده ادب فارسی بدین حجم و بزرگی به آن میرسد.[۴۶] منتقدان ادبی اعتقاد دارند شاهنامه در زندهکردن و رشد زبان فارسی نقشی بینظیر داشته است.[۴۷] از ویژگیهای عمده شاهنامه، این است که نخستین گنجینه و منبع سرشار واژگان زبان فارسی است.[۴۸]
یکتاپرستی، خداترسی، دین داری، میهن دوستی، دستگیری از درماندگان، خردمندی و دادخواهی را از آرمانهای معنوی شاهنامه دانستهاند.[۴۹] فردوسی در شاهنامه بارها سخن از فرهنگ آورده و بهدنبال پیوند فرهنگ ایران پیش و پس از اسلام با یکدیگر بوده است.[۵۰] اسلامی ندوشن، نویسنده و پژوهشگر ادبی شاهنامه را سند قومیت و نسبنامه مردم ایران، عصاره و چکیده تمدن و فرهنگ قوم ایرانی، یک کتاب انسانی و نه فقط حماسه ایرانیان و بالاخره یک اثر ادبی بینظیر توصیف کرده است.[۵۱]
برخی گفتهاند شاهنامه در زمان سلطان محمود غزنوی سروده و به او تقدیم شده است.[۵۲] و محمود را مشوق او برای سرودن شاهنامه دانستهاند.[۵۳] در حالی که دیگرانی، خصوصیات نژادی، و گزارش تاریخ از سلطان محمود را مغایر با این رویکرد میدانند.[۵۴] و برخی نیز گفتهاند که محمود نخست حامی شاهنامه بود ولی بعدها به علت اختلاف مذهبی با فردوسی که شیعه بود و اشعاری درباره اهل بیت(ع) سروده بود حمایت خود را برداشت.[۵۵]
حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی (زادهٔ ۳۲۹ ه.ق، ۳۱۹ ه.خ - درگذشتهٔ پیش از ۴۱۱ ه.ق، ۳۹۷ ه.خ در توس خراسان)، سخنسرای نامی ایران و سرایندهٔ شاهنامه حماسهٔ ملی ایرانیان. او را بزرگترین سرایندهٔ پارسیگو دانستهاند. نام و آوازه فردوسی در همه جای جهان شناخته و ستوده شده است. شاهنامهٔ فردوسی به بسیاری از زبانهای زنده جهان برگردانده شده است. در ایران روز ۲۵ اردیبهشت به نام روز بزرگداشت فردوسی نامگذاری شده است.
شاهنامه منبع و تاریخ سرایش
فردوسی نخستین کسی نبود که به آفرینش رزمنامهٔ ملی ایران دستزد. پیش از او مسعودی مروزی بخشی از شاهنامه را به نظم سرودهبود.[۲] او شاهنامهٔ خود را در بحر هزج سرودهبود که این بحر بر پایهٔ چارچوب وزن بحر عربی رجز ساخته شدهبود. از شاهنامهٔ مسعودی تنها سه بیت بهجا مانده است.[۳] دقیقی نیز پیش از فردوسی بهنظمدرآوردن داستانهای ملی ایران را آغاز کرد، اما کار او ناتمام ماند تا اینکه فردوسی آن را به پایان رساند.[۴]
بهگمان فراوان، فردوسی در سرودن شاهنامه تنها از یک منبع تدوینشده بهره برده و آن، شاهنامهٔ ابومنصوری بوده است. آغاز سرایش شاهنامه پیرامون ۳۶۷ ه.ق بوده است. پیش از آن، داستان «بیژن و منیژه» را سرودهبود که با بهشمار آوردن این سالها، او ۳۵ سال از عمر خویش را بر سر سرایش شاهنامه گذاشته است.[۵] او سرانجام ویرایش نخست شاهنامه را در سال ۳۸۴ ه. ق، سه سال پیش از برتختنشستن محمود، بهپایان بُرد.[۶][۷] و ویرایش دوم کتاب را نیز در ۱۹ اسفند (سر آمد کنون قصه یزدگرد / به ماه سپندارمذ روز اِرد) سال ۴۰۰ ه.ق برابر با ۸ مارس ۱۰۱۰ م[یادداشت ۱] در هفتاد و یک سالگی بهانجام رساند:[۸][۹][۱۰] . چو سال اندر آمد به هفتاد و یک - همی زیر بیت اندر آرم فلک! - تن شاهمحمودآباد باد! - سرش سبز و جان و دلش شاد باد! - چُنانش ستایم که تا در جهان - سخن باشد از آشکار و نهان، - مرا از بزرگان ستایش بود! - ستایش وُرا در فزایش بود! - که جاوید باد آن خردمندمرد - همیشه به کام دلش کارکرد! - همش رای و هم دانش و هم نسب - چراغ عجم، آفتاب عرب! - سرآمد کنون قصّهٔ یزدگرد - به ماه سپندارمذ روز اِرد، - ز هجرت شده پنج هشتاد بار - به نام جهانداور کردگار! .
شمار بیتهای شاهنامه
امروز نسخههای گوناگون شاهنامه؛ از دستنویسهای بسیار نفیس و آراستهٔ آن گرفته تا رونویسهای سادهتر، با تاریخچههای گاهی بسیار روشنی که دارند، برداشتی درخور، گسترده و فراگیرندهای از چبود ساختار این کتاب به خوانندگان و پژوهشگران داده که نادانستههای آن در سنجش با آنچه که از شاهنامه دانسته میشود بسیار ناچیز است. از سوی دیگر، بزرگی و فر و شکوه جستار «فردوسی و شاهنامه» هیچ پرسشی را دربارهٔ این دو بی پاسخ نمیپذیرد.
در غیاب نسخه یا نسخههای نخستین شاهنامه؛ برای برخی از اینگونه نادانستهها و پرسشها، شاید هرگز نتوان به پاسخ یگانهای رسید. شمار بیتهای آن شاهنامه که فردوسی با دست خود نوشته، شمار واژگان عربی که او در آن نسخه به کار برده، یا تاریخ آن روز که آن سخنسرا واپسین نسخهٔ شاهکار خود را نگاشته از آن گونهاند. هیج کدام بنیادی نیستند اما هرکدام جستاری برای شناخت بیشتر و بهتر شاهنامهاند و هم یادآور دشواریهای آن روز. در یکی از روایتهای مردمی شمار بیتهای شاهنامه «چهلهزار» یاد شده است.[۱۱] در حالی که به گواهی بیتی از متن شاهنامه[یادداشت ۲][۱۲] و همینطور بنمایههای دیگر مانند بنداری،[۱۳] ریاحی،[۱۴] و علوی توسی[۱۵] از دیرباز زبانزد بوده است که شاهنامه ۶۰٬۰۰۰ بیت دارد. با وجود این سخن، یکی از کهنترین دستنویسهای کامل شاهنامه، شاهنامهٔ لندن (۶۷۵ هجری) ۴۹٬۶۱۸ بیت دارد.[۱۶] و شاهنامهٔ ویرایشی خالقی مطلق نیز دارای ۴۹٬۵۳۰ بیت است.[۱۷] همچنین حمدالله مستوفی در نسخههایی که در سدهٔ هشتم دیده، بیش از پنجاههزار بیت نیافته است:[۱۸] . در آن نسخهها اندر این روزگار - کمابیش پنجاه دیدم شمار
وی با این که مدعی است بر اساس گفتهٔ فردوسی، شاهنامهٔ فراهمآوردهٔ خویش را به شصتهزار بیت رسانده اما در اصل بیش از حدود ۴۸٬۹۴۰ بیت نیاورده است.[۱۹]
با این وجود شاهنامه دارای حجمی کمابیش دو برابر چکامههای ایلیاد و ادیسه اثر هومر است.[۲۰] کهنترین شاهنامه دستنویس موجود فلورانس ۶۱۴ هجری است.
پیشینهٔ داستانهای شاهنامه
کاوش دربارهٔ بنمایهٔ شاهنامه اندکی دشوار است، زیرا از سویی گاه میان روایتهای فردوسی و تاریخنویسان در برخی جزئیات ناهماهنگیهایی دیده میشود و از سویی دیگر، بنمایگانی که فردوسی از آنها بهره برده است، از میان رفتهاند و میان شاهنامه و بنمایگان آن نمیتوان سنجش درستی کرد. یکی از بنمایگان مهم شاهنامه، شاهنامهٔ ابومنصوری است که فردوسی چندی در جستجوی آن رنج برد و از روی آن، شاهنامه را سرود. فردوسی به جز شاهنامهٔ ابومنصوری از برخی داستانهای جداگانهٔ دیگر که در آن روزگار نامآوری داشت، بهره جسته است. از این داستانها میتوان به رزم بیژن و گرازان، بیژن و منیژه، رزم رستم با اکوان دیو، داستان رستم و سهراب و برخی از رزمهای رستم اشاره کرد.[۲۱]
فردوسی بازگویندهٔ بخشی از سخنان خود را شخص پیر و سالخوردهای بیان میکند که به یقین یکی از کسانی بود که ابومنصور معمری برای نوشتن شاهنامهٔ ابومنصوری گماشتهبود که آن شخص پیر ماخ هروی بود که فردوسی او را با نام پیر خراسان شناسانده است. همچنین ابومنصور ثعالبی که دربارهٔ انوشیروان از شاهنامهٔ ابومنصوری بهره میبرد، عباراتی در کتاب غرر اخبار ملوک الفارس آورده است که مانند آنها در شاهنامه نیز هست. برای نمونه، عبارت «یا بنی انی قد اختر قد للملک علی سائرا بنائی لما تفرست فیک من الخیر» از غرر اخبار ملوک الفارس به بیت زیر از شاهنامه در روزگار انوشیروان نزدیک است:[۲۲] . خردمند شش بود ما را پسر - دلافروز و بخشنده و دادگر - ترا برگزیدم که مهتر بدی - خردمند و زیبای افسر بدی . [۲۳]
درونمایهٔ داستانهای شاهنامه در روزگار هخامنشیان نیز در انجمنهای ویژه بازگو میشده است. مهری از زمان ساسانیان هست که کیومرث را نشان میدهد که پاها و بدن پشمالو و چهرهای میان انسان و حیوان دارد و حیوانات در کنار او هستند.[۲۴]
ساختار شاهنامه
شاهنامه را بیشتر به سه بخش اساطیری (از روزگار کیومرث تا پادشاهی فریدون)، پهلوانی (از خیزش کاوهٔ آهنگر تا کشته شدن رستم و فرمانروایی بهمن پسر اسفندیار) و تاریخی (از پادشاهی بهمن و پیدایش اسکندر تا گشودن ایران به دست اعراب) بخشبندی میکنند.[۲۸] اما این بخشبندی همیشه و کامل درست نیست و بیشتر، برپایهٔ سنگینی یکی از سه درونمایه دربرابر دو بخش دیگر است. ازاینرو، هیچیک از بخشهای سهگانه از موضوع دو بخش دیگر تهی نیست. از سوی دیگر در هر بخش، نشانههایی از قالبهای ادبی مانند اندرز، رمانس، داستان تاریخی، آیین خسروان و ادبیات مردمی و شگفتیهایی چون جادو، افسون و عجائب و غرائب دیده میشود. در نگاهی کلی، درونمایهٔ اساطیر و شگفتیها بیشتر در بخش پیشدادی؛ شگفتیها، داستانهای پهلوانی و رمانس بیشتر در بخش کیانی؛ تاریخ، آیین خسروان و اندرز و ادبیات عامیانه بیشتر در بخش ساسانی؛ داستان تاریخی یا کارنامه بیشتر در بخش اشکانی و ساسانی بهچشم میخورد.[۲۹]
شاهنامه در ساختار دارای کاستیهایی نیز هست. از آن دست میتوان اینها را نام برد: شمار داستانهای میانپیوست که همگی دربارهٔ رستم هستند. دوگانهگویی در برخی داستانها . دوبارهگویی برخی داستانها . پادشاهی اسکندر[۳۰]
تاریخ تقریبی برخی از بخشهای شاهنامه را میتوان از راه بررسی ویژگیهای سبکی آن نشان داد. درباره داستان بیژن و منیژه پیش از این سخن رفت. همچنین چهار پادشاهی نخستین کتاب از کارهای نخستین شاعر هنگام سرودن شاهنامه به شمار میرود. [۵۷] [۵۸]
گذشته از این، گاه فردوسی در سخن خود به مناسبتهایی تاریخی را قید میکند که اگر افزوده بعدی شاعر نباشد، تاریخ سرودن داستانی را بر ما روشن میسازد.
بدینترتیب میدانیم که فردوسی در ۵۸ سالگی خود، یعنی در سال ۳۸۷ق (۹۹۷ م) یا کمی پس از آن داستان سیاوخش را ۳۵ سروده و در ۵۹ سالگی و یا چنانکه خود میگوید نزدیک ۶۰ سالگی، یعنی در سال ۳۸۸ق)۹۹۸ م) داستان کین سیاوخش را[۵۹] که ادامه داستان پیشین است سروده است. در این زمان فردوسی دیگر آن جوان خوشگذران و توانگری که در خطبه بیژن و منیژه دیدیم نیست، بلکه از تنگدستی و پیری و ضعف چشم و درد پا شکایت دارد و بر روزگار جوانی دریغ میخورد و در عین حال آرزوی او این است که چندان بماند که کار شاهنامه را به پایان رساند.
همیخواهم از روشن کردگار•••••که چندان گذر یابم از روزگار –کزین نامورنامه باستان•••••به گیتی بمانم یکی داستان – که هر کس که اندر سخن داد داد•••••از من جز به نیکی نگیرند باد[۶۰]
کل زمانی را که فردوسی بر سر شاهنامه گذاشته بود، نظامی عروضی[۷۴] و عطار[۷۵] [۷۶]
بیست و پنج سال نوشتهاند، ولی در هجونامه سه بار سخن از سی سال و یک بار سخن از سی و پنج سال است.
به سی سال اندر سرای سپنج•••••چنین رنج بردم به امید گنج - کنون سال بگذشت بر سیوپنج•••••به درویشی و ناتوانی و رنج بسی رنج - بردم بدین سال سی•••••ای عجم زنده کردم بدین پارسی - چو سی سال بردم به شهنامه رنج•••••که شاهم ببخشد به پاداش گنج[۷۷] [۷۸] [۷۹]
اگر آغاز کار شاهنامه را سال ۳۶۷ق (۹۷۷ م) و پایان آن را سال ۴۰۰ق (۱۰۱۰ م) بگیریم، به سی و سه سال میرسیم و اگر کار فردوسی را پیش از سال ۳۶۷ق که بر سر نظم داستان بیژن و منیژه به خط معمولی گذاشته است بدان بیفزاییم، رقم سی و پنج سال به حقیقت نزدیکتر است. گذشته از این، دور نیست که فردوسی پس از سال ۴۰۰ق نیز حک و اصلاحاتی در کار خود کرده بوده باشد. در حقیقت در شاهنامه بیتهایی هست که به عقیده پژوهندگان به رویدادهای سال ۴۰۱ق اشاره دارند.
گذشته ز شوال ده با چهار•••••یکی آفرین بود بر شهریار - ازین مژده داد ونیم خراج•••••که فرمان بد از شاه با فر و تاج - که سالی خراجی نخواهند بیش•••••از دیندار بیدار و از مرد کیش [۸۰]
که گویا اشاره به بخشش خراج در سال ۴۰۱ به سبب شدت قحطی در آن سال است که عتبی [۸۱] گزارش کرده است. [۸۲]
سالها پس از کملطفی سلطان محمود، به سبب اتفاقی که نظامی عروضی آنرا شرح داده است محمود از رفتار خود با فردوسی پشیمان میشود و به سفارش همان وزیر چند شتر بار نیل به بهای شصت هزار درم برای فردوسی به طوس میفرستد، ولی هنگامیکه شتران از دروازه رودبار به طوس در میآیند، جنازه فردوسی را از دروازه رزان بیرون میبرند. در گورستان، واعظ طیران از به خاک سپردن جنازه فردوسی در گورستان مسلمانان، بدینبهانه که او رافضی، یعنی شیعیمذهب است جلوگیری میکند و ناچار فردوسی را در باغ شخصی خود او به خاک میسپارند و چنانکه نظامی عروضی گزارش کرده است، او خاک فردوسی را در سال ۵۱۰ق)۱۱۱۶ م(زیارت کرده بود. (درباره محل مزار فردوسی رجوع کنید به کتاب شاهنامه و فردوسی). [۸۷]
به گزارش نظامی عروضی، از فردوسی تنها یک دختر مانده بود و فردوسی صله سلطان را برای جهاز آن دختر میخواست. ولی دختر او پس از مرگ پدر صله سلطان را نپذیرفت تا اینکه به فرمان محمود با آن پول رباط جاهه را در نزدیکی طوس بر راهی که از نیشابور به مرو میرفت ساختند. [۸۸]
سال درگذشت فردوسی را دولتشاه سمرقندی سال ۴۱۱ق (۱۰۲۰)[۸۹] و حمدالله مستوفی[۹۰] و فصیح[۹۱] سال ۴۱۶ق)۱۰۲۵ م) نوشتهاند. به پیروی از تاریخ نخستین، فردوسی در ۸۲ سالگی و به پیروی از تاریخ دومین، او در ۸۷ سالگی درگذشته بود (به ترتیب نزدیک ۸۰ و ۸۵ سال خورشیدی)
نام - تاریخ و محل تولد - ازدواج - فرزندان و اقوام - پیشینه شعرسرایی - تاریخ سرایش شاهنامه - درخواست سرایش شاهنامه - ارتباط فردوسی با منصور - کشتهشدن منصور - بخشهای شاهنامه - نظم پادشاهی انوشیروان - سرودن پادشاهی بهرامیان - داستان جنگ کیخسرو - مرثیه فرزند - پادشاهی خسروپرویز - پایان شاهنامه - مدت زمان سرایش - شاهنامه - دیدگاه احمد آتش - دیدگاه نظامی عروضی - وفات - بررسی هجونامه - سخن بهار و شیرانی - تعداد ابیات - تاریخ سرایش - ارتباط فردوسی با میمندی - ارتباط فردوسی با حسنک - صله سلطان به فردوسی - افراد ممدوح در شاهنامه - علت مدح سلطان محمود - صله سلطان - تعصبات مذهبی سلطان - اثبات صلاحیت شاعری - مذهب - سنی دانستن فردوسی - شیعه دانستن فردوسی - جمع دیدگاهها - دیدگاه نویسنده - دهقانبودن فردوسی - اشرافیبودن فردوسی - شرایط سیاسی زمان فردوسی - اثرات ایراندوستی فردوسی - تحصیلات فردوسی - نظر نویسنده - اعتقادات اخلاقی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زبـــان و ادبـــیـــات فـــارســـی
ادامه مطلب را ببينيد
بیت : به هر سطر از یك شعر بیت می گویند . ( نكته : كوچكترین واحد شعر یك بیت است . )
مصراع ( مصرَع ) : هر بیت از دو قسمت تشكیل شده است كه هر قسمت یك مصراع نام دارد . ( نكته : كمترین مقدار سخن آهنگین را مصراع می نامند . )
مثال : بشنو این نی چون شكایت می كند از جــدایی ها حــكایـت مـی كند
قافیه : به كلمات غیر تكراری گفته می شود كه در پایان بیت ها و مصراع ها می آیند ، بطوری كه یك یا چند حرف آخر آنها با هم مشترك است .
نكته (1) : حرف یا حروفی كه در كلمات قافیه مشترك می آیند « حروف قافیه » نام دارند .
مثال (1) : آتـش عشـق است كانـدر نی فتــاد جـوشش عشـق است كانـدر مـی فتـاد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زبـــان و ادبـــیـــات فـــارســـی
ادامه مطلب را ببينيد
آموزش قالب های شعر فارسی
بيت : به هر سطح از يك شعر بيت مي گويند .
نكته : كوچكترين واحد شعر يك بيت است .
مصراع ( مصرَع ) : هر بيت از دو قسمت تشكيل شده است كه هر قسمت يك مصراع نام دارد .
نكته : كمترين مقدار سخن آهنگين را مصراع مي نامند .
مثال : بشنو اين ني چون شكايت مي كند از جــدايي ها حــكايـت مـي كند
قافيه : به كلمات غير تكراري گفته مي شود كه در پايان بيت ها و مصراع ها مي آيند ، بطوري كه يك يا چند حرف آخر آنها با هم مشترك است .
نكته (1) : حرف يا حروفي كه در كلمات قافيه مشترك مي آيند « حروف قافيه » نام دارند .
مثال (1) : آتـش عشـق است كانـدر ني فتــاد جـوشش عشـق است كانـدر مـي فتـاد
مثال (2) : سرآن ندارد امـشب كه برآيد آفتابي چه خيالها گـذر كـرد و گذر نكرد خوابي
به چه ديرماندي اي صبح كه جان مابرآمد بـزه كــردي و نكـردند مـوذنـان صـوابـي
نكته (2) : اگر دو كلمه قافيه در تلفظ يكسان ، ولي در معني متفاوت باشند قافيه درست است .
مثال : آتش است اين بانگ ناي ونيست باد هـر كـه اين آتـش نـدارد نيـست بـاد
توضيح : اين بيت داراي دو قافيه است كه هر دو كلمه قافيه از نظر شكل ظاهري با هم يكسان هستند
امّا از جهت معني با هم فرق دارند . بطوري كه نيست در مصراع اول فعل و در مصراع دوم اسم مي باشد
و كلمه باد در مصراع اوّل اسم ، امّا در مصراع دوم فعل دعا است .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زبـــان و ادبـــیـــات فـــارســـی
ادامه مطلب را ببينيد

شکل ظاهری و شکل درونی (یا شکل ذهنی). شکل ظاهری که شامل وزن یا بیوزنی، تساوی مصرعها و یا کوتاهی و بلندی آنها، قافیهها : - در صورتی که قافیهای وجود داشته باشد - و صداها و حرکات ظاهری کلمه میشود.
قالب در شعر کلاسیک فارسی، شکل ظاهری است که قافیه به شعر میبخشد. طول هر مصرع، چیدمان هجاهای هر مصرع، تعداد ابیات، آرایش مصرعها، قافیه آرایی آنها و حتی عاطفه انتقالی شاعر به خواننده دیگر عوامل تعیین کننده قالب ظاهری شعرند.
بیت : کمترین مقدار شعر یک بیت است.
مصراع: هر بیت شامل دو قسمت است هریک از این بخش ها یک مصراع نام دارد کمترین مقدار سخن موزون یک مصراع است.
وزن شعر: آهنگ خاصی که در تمام مصراعهای یک شعر یکسان است همان وزن شعر نامیده می شود.
ردیف: کلمات هم معنی و مستقلی که در پایان مصراعها عیناً تکرار می شود ردیف نام دارد. شعری که ردیف دارد (مردّف) خوانده می شود.
قافیه : کلمات هم آهنگ و هم وزن مصراعهای شعر را قافیه گویند.
ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود
قافیه ردیف
قافیه اجباری و ردیف اختیاری است ،ردیف همواره تابع قافیه است و بعد از آن می آید.
مصرّع : بیتی که هر دو مصراع آن قافیه داشته باشد مصرّع نام دارد.
قالب : شکلی که قافیه به شعر می بخشد قالب نام دارد . ( شعر سنتی قالب های متفاوتی دارد و شعر نیمایی (نو) قالب مشخصی ندارد.
قالب های شعری سنتی:
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زبـــان و ادبـــیـــات فـــارســـی
ادامه مطلب را ببينيد
مقدمه
منظور از قالب یک شعر، شکل آرایش مصرعها و نظام قافیه آرایی آن است. شعر به مفهوم عام خود نه در تعریف می گنجد و نه در قالب، ولی شاعران و مخاطبان آنها، به مرور زمان به تفاهم هایی رسیده اند و شکلهایی خاص را در مصراع بندی و قافیه آرایی شعر به رسمیت شناخته اند.
به این ترتیب در طول تاریخ، چند قالب پدید آمده و ؛ شاعران کهن ما کمتر از محدوده این قالبها خارج شده اند. فقط در قرن اخیر، یک تحوّل جهش وار داشته ایم که اصول حاکم بر قالبهای شعر را تا حدّ زیادی دستخوش تغییر کرده است.
1- قالبهای کهن
در قالبهای کهن، شعر از تعدادی مصراع هموزن تشکیل می شود. موسیقی کناری نیز همواره وجود دارد و تابع نظم خاصی است.
هر قالب، فقط به وسیله نظام قافیه آرایی خویش مشخّص می شود و وزن در این میان نقش چندانی ندارد. از میان بی نهایت شکلی که می توان برای قافیه آرایی داشت، فقط حدود چهارده شکل باب طبع شاعران فارسی قرار گرفته و به این ترتیب، قالبهای شعری رایج را پدید آورده است :
قصیده
مثنوی
غزل
قطعه
ترجیع بند
ترکیب بند
مسمط
مستزاد
رباعی
دو بیتی
تصنیف
چهارپاره
مفرد
تضمین
2- قالبهای نوین
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زبـــان و ادبـــیـــات فـــارســـی
ادامه مطلب را ببينيد
خواجه شمسالدین محمد ابن محمد شیرازی را همه با نام «حافظ» و سید محمد حسین بهجت تبریزی را با نام «شهریار» میشناسند. «حافظ» و «شهریار» "نام شعری" یا "تخلص" این دو سخنسرای نغز گفتار است. تخلص نامی است كه شاعر در شعرش، خود را به آن مینامد و میخواند.
شاعران به چند روی، برای خود نام شعری برگزیده و در شعر خود میآورند:
نخست آن كه، این نام كوتاه است و میتوان آن را به آسانی در شعر جای داد و خود را به آن خواند. دو دیگر آن كه، نام شعری برچسب شاعر است بر روی شعرش. او بدین وسیله مهری بر شعر زده، تا هم مخاطب بداند و به یاد بسپارد كه شعر از كیست و هم دیگران نتوانند، آن شعر را به نام خود، سكه زنند.
سه دیگر این كه، گاه اهل ذوقی پیدا میشوند كه سكه ی قلب شعر خود را به نام بزرگان رقم میزنند، اگر هر شاعری تخلصی نداشته باشد، این امر آسانتر صورت میگیرد. اگر میبینیم، در شعر شاعرانی چون فردوسی و خیام، بیش از دیگران، دخل و تصرّف صورت گرفته، یكی از دلایل آن، نداشتن تخلص در متن شعر این دو گوهر گرانبهاست.
گفتنی است كه نسخههای گوناگون شاهنامه از حدود پنجاه و دو هزار تا شصت هزار بیت در نوسان است و در مورد رباعی های اصیل و دخیل خیام گفتوگوها و بحث هاست.
چهارمین انگیزه ی هنرمند، از آوردن «تخلص» این است كه، آن چه میخواهد به مخاطب بگوید، آشكارا و رودررو نگوید، بلكه خود را مورد خطاب قرار دهد و بهطور غیر مستقیم، پیامش را به دیگران برساند. در بیت های زیر، سعدی بدینگونه به ما پند میدهد:
ـ سعدیا رفت و فردا هم چنان موجود نیست / در میان این و آن فرصتشمار امروز را
ـ سعدیا این منزل ویران چه كنی چای تو نیست / رخت بربند كه منزلگه احرار آنجاست
ـ سعدیا راست روانگوی سعادت بردند / راستی كن كه به منزل نرسد كج رفتار
در این گونه بیت ها شاعر نفس مجرد خویش را در پیش خود دیده و با ان سخن میگوید. در دانش بدیع به اینگونه گفتار «تجرید» میگویند. این نفس در چنین جایی نماینده ی خود و همه ی كسانی است كه شاعر برایشان حرف دارد.
گاه، آن چه در این ندا میگنجد، دردی است كه سینه ی شاعر را تنگ كرده، او را به فریاد وامیدارد:
ـ حافظ این خرقه كه داری تو ببینی فردا / كه چه ز نار ز زیرش به دعا بگشایند
یا:
ـ حافظا می خور و رندی كن و خوش باش ولی / دام تزویر مكن چون دگران قرآن را
بیان این به کنایه گویی بسیار زیبا، با به كارگیری تخلص، هموار شده است
تخلص، همیشه در نقش ندایی نیست، بلكه در نقش هایی دیگر چون نهاد و مضافالیه و ... هم میآید.
نهاد:
سعدی غم نیستی ندارد / جان دادن عاشقان نجات است
سعدی از آن جا كه فهم اوست سخن گفت / ورنه كمال تو، وهم كی رسد آن جا؟
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زبـــان و ادبـــیـــات فـــارســـی
ادامه مطلب را ببينيد
ویژگی های سبک شاعران و قالب های شعر کلاسیک فارسی
هر چند در شعر همه ی شاعران، می توان عناصری را يافت كه سبب تمايز كلام آنان از سخن عادی می شود، ولی شيوه ی استفاده ی آنان از این عناصر يكسان نيست. مثلن عنصر خيال (در کنار عنصرهای زبان و موسیقی شعر)، يكی از ابزارهای عمده ی بيان شاعرانه است. اما در همین زمینه، از ميان چند شاعر هم دوره، ممكن است يكی به تشبيه گرايش بيش تری داشته باشد، يكی به استعاره و ديگری به مجاز.
١- ویژگی های سبک شاعر
منظور از سبك يك شاعر، مجموعه ی آن ويژگی هايی است كه شعر او را از عامه ی شاعران آن روزگار، متمايز می سازد.
سبک دو شاخص عمده دارد، یکی انحراف از هنجار و دیگری بسامد این انحراف.
منظور از هنجار (نُرم)، مجموعه ی ويژگی هايی است كه به طور طبيعی و معمول در شعر يك دوره وجود دارد و انحراف از هنجار، يعنی خارج شدن از اين روال كلی. بسامد نيز ميزان تكرار اين انحراف در آثار شاعر است.
مثلن اگر در غزل های شاعران امروز بنگريم، می بینیم كه اغلب این شاعران از وزن هاي شفاف و با طول متوسط مانند "مفعول فاعلات مفاعيل فاعلات"، "مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات" و "فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات" استفاده كرده اند و استفاده از اين وزن ها در اين دوره از شعر فارسی، يك هنجار است.
سپس شاعری چون سيمين بهبهانی مي آيد و برخلاف اين هنجار، وزن هايی كدر، بلند و حتا گاه نوظهور را در غزلش به كار می گيرد مانند "مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن" يا "مفاعلن فعلاتن فع مفاعلن فعلاتن فع".
اين، انحرافی است از آن هنجار و چون در شعر اين شاعر بسيار رخ داده است (یعنی بسامد بالايی دارد) يك ويژگی سبكی این شاعر شمرده مي شود. البته ديگرانی هم پیش و پس از اين شاعر در این وزن ها شعر گفته اند، اما نه به آن اندازه كه برای آنان نيز يك ويژگی سبكی باشد.
با يك بررسی آماري ساده، می توان دريافت كه پس از انقلاب در ایران، فقط نزدیک به ده درصد از غزل ها در اين وزن های بلند سروده شده اند، در حالی كه در كتاب های "خطی ز سرعت و از آتش" و "دشت ارژن" از سیمین بهبهانی استفاده از وزن های بلند يك ويژگی سبكی آشکار است (نزدیک به شش تا نه برابر هنجارِ ده در صدی).
و این تنها يك ويژگی سبک بود در عنصر موسيقی و آن هم موسيقی بيرونی و فقط بلندی وزن. ولی سبك يك شاعر را مجموعه ی ويژگي هاي شعر او از زوايای گوناگون می سازد و هميشه نيز به همين سادگی نمی توان از آن آمارگيري كرد. برخی از ویژگی های سبكی شعر آن اندازه پنهان و پيچيده هستند كه جز به یاری كند و كاوی عميق و كارشناسانه دیده نمی شوند و كار به ويژه آن هنگام سخت تر مي شود كه بخواهيم رابطه ی اين خصوصيات سبكی را با خصلت های روحی و فكری شاعر دريابيم.
اکنون با هم به برخی دیگر از ویژگی های سبک کار شاعران نگاهی می اندازیم:
• اندیشه
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زبـــان و ادبـــیـــات فـــارســـی
ادامه مطلب را ببينيد
آشنایی با اصطلاحات ادبی
بخش نخست :
آثار روزی رسان
آثار روزی رسان به آثاری می گویند که تنها برای کسب معاش و روزی نوشته می شود. قدمت آن دست کم به سده ی ١٨ میلادی می رسد. نمونه ی کلاسیک "اثر روزی رسان" رمان فلسفی راسلاس اثر جانسون است که نویسنده آن را برای تأمین هزینه کفن و دفن مادرش و ادای وام های خود در یک هفته شب ها نوشت.
آرایه بیرونی
آرایه های بیرونی آن ها هستند که بیش تر پیکره سخن را زیبا می کنند. مثل سجع، ترصیع، جناس، عکس، اشتقاق، رد المطلع، ذوقافیتین، در العجز علی الصدر، اعنات و ...
آرایه درونی
آرایه های درونی همان صناعات معنوی و آرایه هایی هستند که اگر ظاهر واژه دگرگون شود، باز آن آرایه از میان نمی رود. مثل پرسش بلاغی التفات، قلب و جمع.
آرکائیسم
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زبـــان و ادبـــیـــات فـــارســـی
ادامه مطلب را ببينيد
منبع : هفتاد سخن، جلد اول (شعر و هنر)، بهار ١۳٦۷
دکتر پرویز ناتل خانلری
وزن شعر در زبان فارسی، مانند زبان های عربی، سانسکریت، یونانی و لاتین بر پایه ی کمیت صداهای ادا شده قرار دارد.
خلیل بن احمد در سده ی دوم هجری برای شناختن وزن های شعر عربی قواعدی وضع کرد و مجموعه ی آن را "عروض" نامید که هنوز هم معمول است. در فارسی نیز که بنای وزن شعرش با عربی یکی است، همان قواعد را پذیرفتند و به جز تصرفاتی جزیی که بر حسب اقتضای زبان فارسی لازم بود، در اصول آن تغییری ندادند.
قواعد عروض دو عیب دارد:
- یکی آن که بسیار پیچیده و آموختنش دشوار است.
- دیگر آن که چون بسیار کهنه است بر اصول علمی استوار نیست و به فرض آموختن از روی آن باز هم نمی توان به حقیقت وزن و رابطه و نسبت وزن های گوناگون با یکدیگر پی برد.
از این رو ما برای آشنا شدن با وزن شعر فارسی از مبانی، اصول و روش دیگری بهره می گیریم.
برای این کار در آغاز باید با چند مفهوم آشنا شویم :
● حرف
هر گاه سلسله ی صوت های گفتار را تجزیه کنیم، به واحدهایی می رسیم که دیگر قابل تجزیه نیستند. این واحدهای تجزیه ناپذیر را "حرف" می خوانیم.
حرف ها را بر حسب صدا به دو دسته تقسیم می کنند: صامت (بی صدا) و مصوت (صدادار)
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زبـــان و ادبـــیـــات فـــارســـی
ادامه مطلب را ببينيد
شعر را سخنی موزون و با قافيه خوانده اند و منطقيان نيز اگر چه معتقدند كه شعر سخنی خيال انگيز است، اما وجود وزن يا وزن و قافيه را برای شعر ضروری دانسته اند. حتا خواجه نصيرالدين توسي وزن را به دليل خيال انگيز بودن، از فصل های ذاتی شعر دانسته است. اصولن شعر هميشه نزد مردم موزون بوده و تنها در سده ی اخير، شعرهای بی وزن نیز سروده شده است. شعرهای بی وزن گرچه خيال انگيز هم باشند، اما شور و فسون اشعار موزون را ندارند.
مراد از خيال انگيز بودن يك شعر چيست؟ اين پرسشی است كه همواره در برابر شاعران مطرح می شود. اگر بگوييد : «خورشيد طلوع كرد» تنها خبر از طلوع خورشيد داده ايد، اما اگر بگوييد: «گل خورشيد شكفت»، افزون بر دادن خبر طلوع خورشيد و آغاز روز، سخن شما خيال انگيز و موزون و زيبا نیز هست. چرا خيال انگيز است؟ زیرا شما پيوند نهانی زيبايی ميان خورشيد و گل را يافته ايد و خورشيد را به گل، و طلوعش را به شكفتن تشبيه كرده ايد. اين سخن شما موزون نيز هست، زيرا بخش هجاهای آن با نظمي زيبا كنار هم نشسته اند و اگر می گفتيد: « گل خورشيد شكفته شد»، اين سخن شما تنها خيال انگيز بود، اما از نعمت وزن بهره ای نداشت.
وزن به شعر زيبايی سحرآميزی می بخشد و آن را شورانگيز می سازد. اگر وزن شعری را برهم بزنيم خواهيم ديد كه تا چه ميزان از زيبايی و تاثير آن در خواننده كاسته می شود. به عنوان مثال اگر شعر:
دانه چو طفلی است در آغوش خاك / روز و شب اين طفل به نشو نماست
به صورت بی وزن درآيد، در می يابيم كه چقدر زيبايی و شورانگيزی اش را از دست داده است.
دانه چو طفلی در آغوش خاك است، روز و شب اين طفل به نشو نما است
پس وجود وزن در شعر از فصل های ذاتی آن است. از اين رو كسانی كه با شعر و شاعری سر و كار دارند، به ويژه با شعر فارسي، بايد شناختی از وزن و قواعد ان داشته باشند، زيرا وزن های شعر فارسي از نظر خوش آهنگی و زيبايی و كثرت و تنوع و نظم در جهان بی نظير است.
پيش از آغاز آشنایی با علم عروض، نخست باید با چند اصطلاح آشنا شويم:
حرف:
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زبـــان و ادبـــیـــات فـــارســـی
ادامه مطلب را ببينيد
محتویات
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زبـــان و ادبـــیـــات فـــارســـی
ادامه مطلب را ببينيد
قالبهای شعر | |
---|---|
سبکهای شعر فارسی | |
شعرشناسی |
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زبـــان و ادبـــیـــات فـــارســـی
ادامه مطلب را ببينيد
امّا نگاه متأخّرتری به وزن شعر وجود دارد که البته از اقبال و پذیرفته شدگی کمتری برخوردار است. این نگاه تعریف وزن را گستردهتر میداند. طبق این نگاه، وزن جزء تزیینات شعری نیست، بلکه بخشی از ذات آن است. وزن یعنی سکون و تحرک کلام، ایستادن در وسط هجاها و بعد حرکت کردن در وسط هجاها، ایستادن در وسط سطرها و بعد حرکت کردن در وسط سطرها. به این معنی که یک پاره وزنی فقط از حرکت کلمات به وجود نمیآید، بلکه از حرکت سکوت هم به وجود میآید. شعر تنها پدیده زبانی است که در آن سکوتهای حد فاصل هم به اندازه خود کلمات معنی دارند. هرقدر که سکوتهای حدفاصل بین کلمات کمتر باشد، متن به طرف نظم میگراید و اگر بیوزن باشد به طرف نثر.[۱]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زبـــان و ادبـــیـــات فـــارســـی
ادامه مطلب را ببينيد