پرونده ویژه سازمان ترور؛ قسمت دهم
ویروس فساد و تروریسم در آلبانی!
سیدرضا قزوینی غرابی. پژوهشگر مطالعات تروریسم
بیش از پنج سال و نیم از استقرار کامل گروهک تروریستی منافقین در آلبانی، این کشور کوچک جنوب شرق اروپا می گذرد. استقراری که فرایند آن از ورود اولین گروه تا آخرین گروه از اعضای گروهک، نزدیک به سه سال و نیم به درازا کشید تا روشن شود که اخراج کمتر از ۳۰۰۰ عضو این گروه از عراق به مقصد کشور ثالث تا چه اندازه با سختی و پیچیدگی همراه بوده است.
به دلیل سوابق سیاه جنایی و ضد حقوق بشری مجاهدین خلق که توسط گزارش های متعدد بین المللی از جمله اتحادیه اروپا به آنها اذعان شده بود و دردسرهای ناشی از حضور آنان، اخراج منافقین از عراق و پذیرش آنها توسط یک کشور خارجی برای سال ها به یکی از معضلات دولت مرکزی عراق تبدیل شده بود.
در نهایت آلبانی، این کشور کوچک حوزه بالکان، طی توافقی با ایالات متحده آمریکا منافقین را در خاک خود پذیرفت. پذیرشی که بسیاری دلیل آن را ناشی از هژمون آمریکا بر آلبانی و پرداخت کمک ۲۰ میلیون دلاری به دولت آن می دانند. ۲۰ میلیون دلاری که جان کری در سفر خود به تیرانا و نشست با نخست وزیر آلبانی خواسته یا ناخواسته به آن اشاره کرده بود.
با این حال مقامات آلبانی که از حساسیت اقدام خود مطلع بودند، بر این موضوع اصرار داشتند که از میهمانان تروریست خود تعهد گرفته اند هیچگونه فعالیت سیاسی انجام ندهند و صرفا به دلایل انسانی این گروه را پذیرفته اند. اما واقعیت این است که این ادعاهای مقامات آلبانیایی هیچ کدام محقق نشد. نه سیاستمداران حزب دمکراتیک که توافق پذیرش منافقین در زمان آنها یعنی سال ۲۰۱۳ با آمریکا امضا شد به این ادعا پایبند بودند و نه حزب سوسیالیست که با نخست وزیر ادی راما شدیدترین حمایت ها را از گروهک تروریستی انجام داد. حزب سوسیالیست آلبانی که در حال حاضر قدرت را در دست دارد، در گذشته حزب دمکرات را متهم کرده بود که در مقابل پذیرش منافقین در خاک آلبانی رشوه های کلانی را از امریکا گرفته است. اما در حال حاضر شرایط به گونه ای است که به طرز عجیبی رهبران سیاسی هر دو حزب، حمایت های گسترده ای از منافقین انجام می دهند. اعضای این فرقه که در بدو ورود خود به آلبانی در مجتمع های آپارتمانی در قلب تیرانا جای داده شده بودند به تدریج زمینی به مساحت ۳۴۰ هزار متر مربع در منطقه دورس در اختیار گرفتند و در شرایطی که آلبانی با شرایط اقتصادی نامطلوبی دست و پنجه نرم می کند، اردوگاه بسیار مجهزی را بنا کردند!
مقامات آلبانیایی نیز به طرز مشکوکی بر ارتباطات و حمایت های خود از این فرقه افزوده اند. الیر متا رئیس جمهور آلبانی با فراموشی جایگاه حقوقی اش به اردوگاه منافقین در تیرانا می رود و با سرکرده تروریست ها دیدار می کند و ادی راما، نخست وزیر، بخش قابل توجهی از زمان سخنرانی خود در اجلاس سالانه مجمع عمومی سازمان ملل را به حمایت از منافقین اختصاص می دهد! نمایندگان مجلس آلبانی مکررا به اردوگاه فرقه می روند و در حمایت از آن سخنرانی می کنند. اظهارات نامیک کوپلیکو عضو سابق مجلس آلبانی در نوامبر ۲۰۱۸ که گفته بود سیاستمداران کشورش در استقبال از این فرقه تروریستی متفق هستند – به رغم اختلافات شدید احزاب با یکدیگر - روشن می سازد که باید به طور جدی نسبت به ماهیت اقدامات صورت گرفته توسط مجاهدین خلق در جلب حمایت سیاستمداران کشوری که فساد سیاسی تاکنون یکی از موانع پیوستن آن به اتحادیه اروپا بوده تأمل کرد. اگر روایت های معروف تقسیم پول های مجاهدین خلق میان برخی سیاستمداران عراقی و آمریکایی از سال های گذشته تاکنون را در نظر بگیریم، دلایل این سطح از اقدامات و سخنرانی های حمایت آمیز مقامات آلبانیایی از چنین فرقه ای روشن می شود.
همین حمایت های مشکوک مقامات آلبانی از مجاهدین خلق است که منجر به آزادی عمل آنها در این کشور، برخلاف تعهدات اولیه مقامات تیرانا شده است. فرقه مجاهدین خلق همانگونه که ایندیپندنت در گزارش ۲۰۱۸ خود می نویسد در داخل خاک آلبانی، یک کشور با قوانین خودش ساخته است. به طور مثال با پرداخت پول های هنگفت، مشرف بر شهر تیرانا یک دکل پرقدرت مخابراتی راه اندازی کرده است. این گزارش می نویسد: «به نظر میآید سران مجاهدین خلق با مقامات ارشد دولت آلبانی روابط نزدیکی دارند. یکی از وزرای کابینه کنونی آلبانی، وزیر دفاع دولت سابق و همچنین معاون سابق وزیر کشور آلبانی زمانی که رودی جولیانی (شهردار سابق نیویورک و وکیل شخصی ترامپ) اوایل سال جاری به مناسبت سال نوی شمسی از تیرانا دیدن کرد، او را همراهی میکردند». نفوذ مجاهدین خلق در میان سیاستمداران فاسد آلبانی آنچنان بوده است که به نوشته ایندیپندنت حتی پلیس آلبانی نیز اجازه ندارد وارد اردوگاه آنها شود. وزارت کشور آلبانی هیچ کنترلی بر این اردوگاه ندارد و این اردوگاه به یک تشکیلات زیرزمینی سرّی تبدیل شده است.
در اوج بحران کرونا و مبتلا شدن بخش قابل توجهی از اعضای این فرقه که منجر به مرگ شماری از آنان شد، وزارت بهداشت آلبانی اجازه ورود به اردوگاه را نداشت و این گروه برای کتمان شرایط بهداشتی، بدون توجه مقامات آلبانیایی، خود دست به مدیریت امور زده بود علاوه بر اینکه در بحران انرژی که گریبان گیر این کشور است و در حالیکه برق در نواحی مختلف این کشور از جمله دورس، با جیره و قطعی همراه بوده است، دیدن اردوگاه وسیع مجاهدین، شب هنگام توسط اهالی با آن حجم از نور و روشنایی، غافلگیرکننده و در عین حال خشمگین کننده بوده است.
تردیدی نیست که این برخورد متفاوت با فرقه تروریستی مجاهدین خلق به طور جدی شائبه تبانی و توافقات پشت پرده میان مقامات ارشد و محلی آلبانیایی با این فرقه و احتمالا حامیان آنها را به وجود آورده است. افشاگری سال ۲۰۲۰ روزنامه اسپانیایی ال پایس از حمایت یک میلیون دلاری مجاهدین خلق از حزب دست راستی وکس در جریان تأسیس آن در سال ۲۰۱۳ و پرداخت حقوق ماهانه به رهبران حزب و همچنین پرداخت ۸۰ درصد هزینه کارزار تبلیغاتی آن در انتخابات ۲۰۱۴ پارلمان اروپا نشان می دهد مجاهدین خلق هیچ خط قرمز و محدودیتی برای جلب حمایت های خارجی از خود و تقویت لابی شان ندارند. هنگامی که پای این حمایت ها به مقامات یک کشور کوچک با شرایط اقتصادی سخت مانند آلبانی می رسد که اتفاقا در فساد، پرونده خوبی ندارد، اوضاع خطرناک تر می شود و به جای درگیر کردن یک حزب یا گروه، همه مقامات سیاسی کشور را درگیر خود می کند.
آلبانی در شاخص های بین المللی شفافیت و فساد رتبه خوبی را ندارد و در سال ۲۰۲۰ در جایگاه ۱۰۴ جهان قرار گرفت. استقرار فرقه مجاهدین با پرونده های متعدد پولشویی و فساد در کشور آلبانی، بدون تردید شرایط خوبی را برای تیرانا که در حال تلاش برای عضویت در اتحادیه اروپاست رقم نخواهد زد. مجاهدین با صرف پول های هنگفت، از مقامات سیاسی که بیشتر از آنها حمایت می کنند پشتیبانی می کنند، رهبران سیاسی نیز تلاش خود را برای جلب نظر این گروه تروریستی به کار خواهند بست و در نهایت این مردم آلبانی خواهند بود که از حضور این گروه تروریستی در خاک خود متضرر خواهند شد و در بلند مدت آثار آن را لمس خواهند کرد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: سازمان ترور
ادامه مطلب را ببينيد
پرونده ویژه سازمان ترور؛ قسمت نهم
منافقین؛ یک فرقه تروریستی
محمدمهدی میرزائی؛ کارشناس مطالعات تروریسم
اگر از بیرون به فرقهها نگاه کنید جذاب به نظر میرسند زیرا لعابهای رنگانگ آنها مانع درک شما از ماهیت «فرقه» میشود اما زمانی که درون آنها را واکاوی کنیم زوایای دیدهنشدهای را درخواهیمیافت که فرقهها نمیخواهند بدانیم. رهبران فرقهها در پی جذب فریبکارانه هستند و میخواهند تمام ابعاد زندگی اعضا را در اختیار داشته باشند. فرقهها از تکنیکهای پیچیده مغزشویی و عضوگیری؛ که امروزه با گسترش شبکههای اجتماعی بسیار پیشرفت کرده است، استفاده میکنند. عمده افرادی که به فرقهها جذب میشوند یا از ماهیت گروهی که در صدد پیوستن به آن هستند اطلاع کافی ندارند و یا فکر میکنند که میتوانند با ترفندهایی از کنترلهای شدید و مرسوم فرقهها، مصون باشند اما این، یک راهِ رفته و یک تجربه شکستخورده است؛ تا آنجایی که غالب اعضای فرقهها اصلا نمیدانند درگیر مناسبات فرقهای هستند چون در این وضعیت، موقعیت خود را درک نمیکنند و مناسبات درونی فرقهها نیز بهگونهای طراحی شدهاند که امکان فرار از آن وجود ندارد.
برای زدودن پوسته جذابیت فرقهها لازم است بدانید آنها چگونه عمل میکنند و تکنیکهای مورد استفادهشان چیست. در اغلب فرقهها «ایدئولوژی» بهعنوان ظرف یا پوششی برای استفاده از تکنیکهای کنترلی بهکار گرفته میشود. یکی از فرقهها که نام آن برای مردم ایران شناخته شده است، گروهک منافقین (سازمان مجاهدین خلق) است که خود را یک اپوزیسیون سیاسی جلوه میدهد اما درحقیقت، یک گروه تروریستی است که در مقام سازماندهی و بکارگیری افراد، فرقهای عمل میکند. این فرقه تروریستی از پوشش دین اسلام و از ابزار مذهب تشیع برای حفظ چارچوب و شاکله سازماندهی خود سوءاستفاده میکند؛ چرا که خاستگاه آن محیط یک کشور مسلمان (ایران) و غالب اعضای آن، سابقا شیعه بودهاند.
پوشش سازمانی اجباری؛ حربهای برای کنترل
یکی از ضروریات دین اسلام و مذهب تشیع، حجاب و پوشش زنان است لیکن منافقین از این حربه بهعنوان یکی از ابزارهای کنترل افراد استفاده میکنند.
در جامعهای آزاد، افراد میتوانند به هر چیز دلخواهشان معتقد باشند، هر چیزی که به آن فکر میکنند بر زبان بیاورند و آن لباس و رنگی که میخواهند بپوشند اما در فرقهها اینگونه نیست. زنان حاضر در مقرهای این گروه میبایست لباس فرم با رنگ مشخص و حتی جنس پارچه مشخص شده توسط رهبران گروه را بپوشند و خارج از این چارچوب امکان هیچ بهرهمندی ندارند.
زهرا سادات میرباقری؛ عضو جداشده منافقین: «در این فرقه به زنانی که وارد تشکیلات می شدند خیلی بی پرده می گفتند: روسری، فرم رسمی (اجباری) این تشکیلات است.»
مجید محمدی؛ عضو فعلی منافقین: «رنگ قرمز روسری در لباس فرم مجاهدین خلق از مارکسیسم به عاریت گرفته شدهاست. اورکتهای سبزرنگ [مردان و زنان] نیز به دوران جنگهای انقلابی کاسترو و چهگوارا در کوبا تعلق دارد. حجاب زنان در اونیفرم مجاهدین خلق گرچه شریعت را پوشش میدهد اما صرفا نوعی اعلام وفاداری به دین تودهها است.»
زهرا سادات میرباقری؛ عضو جداشده منافقین: «در مناسبات این فرقه، حجاب فقط در روسری خلاصه میشود، زنان حق ندارند از انواع دیگر پوشش مثل شال یا کلاه و... استفاده کنند و جز روسری سبز، قرمز، خاکی بقیه ممنوع بود و حتی روسری های قرمز و خاکی نیز تنها در محلهای خاص مجاز بود و اگر کسی میخواست خارج از مراسم های تبلیغی مجاهدین روسری قرمز یا خاکی بپوشد، توبیخ میشد.»
در خاطرات افراد جداشده از این سازمان در دهه ۶۰ نمونههای زیادی مشاهده شده است که در هر خانه تیمی مربوط به گروه، تعدادی دختر و پسر به صورت همزمان زندگی و فعالیت میکردند. روابط نامشروع بین آنها حاکی از عدم اعتقاد عملی و سیستماتیک به مقوله حجاب در بین ردههای مختلف گروهک است لیکن در محیطهای عمومی هیچگاه اجازه کشف حجاب یا اختیار در پوشش به اعضا داده نمیشد.
در سالهای بعد و پس از فرار و انتقال اعضای گروهک به اروپا (فرانسه؛ اورسورواز)، سپس عراق (کمپ اشرف و کمپ لیبرتی و قرارگاههای موازی) و نهایتا کشور آلبانی (کمپ مانز) و راهاندازی کمپهای سازمانی برای حفظ و تعمیق مناسبات، شاهد آن هستیم که به هیچیک از اعضای زن گروهک حتی در محیطها و خوابگاهها و غذاخوریهای زنانه نیز اجازه اختیار در پوشش و یا کشف حجاب داده نمیشود. اما در همین بین، موارد متعددی از عدم پایبندی مسعود رجوی؛ سرکرده این گروهک به اولیات مسئله حجاب و مسائل اخلاقی دیگر نظیر تجاوزهای مکرر وی به زنان کادر مرکزی مشاهده میشود که بارها به اشکال گوناگون توسط اعضای جداشده سازمان بازگو شده است.
ترور شخصیت، خلق احساس گناه و کنترل ذهن
سران این فرقه تروریستی با برگزاری نشستهای روزانه، هفتگی و گاه و بیگاه که با اسامی عملیات جاری، غسل هفتگی، دیگ، حوض و دیگر اسامی شناخته میشوند تلاش میکنند ضمن کنترل شدید خطورات ذهنی و احساسات و عواطف افراد، عملکرد آنان را به صورت مستمر ارزیابی کرده و اندک زمانی را که زمینه تفکر برای فرد به وجود میآورد از او بگیرند و با از بین بردن کرامت انسانی و شخصیت وی و ایجاد خلاء شخصیتی، زمینه را برای فرمانبرداری محض او از دستورات فراهم آورند.
زهرا سادات میرباقری؛ عضو جداشده منافقین: «در تشکیلات رجوی، زنان به هیچ عنوان حق ندارند بدون روسری باشند، حتی اگر روسری ها کمی عقب بود و کمی از موهای خانمی دیده می شد، ابتدا تذکر می دادند و در ادامه [در نشستهای جاری] به وی تهمت و مارکهای ناجور و زشت میزدند و آبروی آن زن را میبردند.»
خودسوزی اعضا
از عریانترین نمونههای رفتار فرقهای این گروهک میتوان به اجرای چندین عملیات خودسوزی توسط اعضای فریبخورده در کشورهای اروپایی اشاره کرد که در اعتراض به بازداشت موقت مریم رجوی، سرکرده این گروهک در سال ۲۰۰۳ انجام شد و طی آن چند نفر از این افراد کشته و زخمی شدند و رسانههای اروپایی تا مدتها به تحلیل این رفتار فرقهای میپرداختند.
تمام آنچه گفته شد در کنار حربههای دیگر فرقهگونه، مانند ازدواجهای اجباری و تشکیلاتی، درآوردن اجباری رحم زنان، ممنوعیت عشق و ازدواج، ممنوعیت هرگونه ارتباط با اعضای خانواده، ترس و ارعاب، کنترل ذهن و اطلاعات، گزارشگیریهای آزاردهنده، برنامهریزی برای کار شبانهروزی و برگزاری اجتماعات پرجلوه و پرشکوه، این سازمان را تبدیل به یک فرقه با کارکرد تروریستی کرده است که خطر آن به مراتب از یک گروه تروریستی عادی بیشتر است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: سازمان ترور
ادامه مطلب را ببينيد
پرونده ویژه سازمان ترور؛ قسمت هشتم
فضای مجازی با چاشنی ترور
مجید مربایان. کارشناس رسانهای مطالعات تروریسم
ماهیتشناسی گروهک منافقین ثابت کرده است که این گروهک به سبب ذات خودبرتربین و تمامیتخواهاش، از همان اولین روز انقلاب هیچ همراهی با انقلاب اسلامی نداشت. این گروهک از هر فرصتی استفاده میکرد تا به جمهوری اسلامی ضربه وارد کند. اگرچه این گروهک رسما ۳۰ خرداد سال ۶۰ طی بیانیه آغاز مبارزه مسلحانه با جمهوری اسلامی را اعلام کرد اما پیش از آن نیز به طرق مختلف به دنبال آشوب و خرابکاری بود. اساسا با توجه به آنچه که در ابتدا گفته شد این گروهک به سبب ذات تمامیتخواهش هیچ علاقهای به مشارکت ندارد و خواهان قبض تام قدرت است. از همینروست که نه تنها در برابر جمهوری اسلامی به انحاء مختلف نفرتپراکنی میکند، بلکه هیچ نقطه اشتراکی با دیگر گروههای اپوزوسیون نیز ندارد و تجربه شورای ملی مقاومت نیز دقیقا به همین دلیل شکست خورد.
از همین رو است که منافقین برای از سر راه برداشتن رقبا و دشمنان خود به هر ابزاری متوسل میشوند. در سه سال اول پیروزی انقلاب و پیش از خرداد ۶۰ گرچه برخی اقدامات تروریستی سخت داشتند اما حربه اصلیشان، ترور شخصیت و بدنام کردن شخصیتها و جریانهای اصیل انقلابی بود. از همین رو بود که با ابزار مسموم تبلیغات روانی، حلقه نزدیک به امام راحل را هدف قرار میدادند و انواع و اقسام تهمتها را روانه ایشان میکردند. پس از ۳۰ خرداد ۶۰ نیز که وارد فاز مسلحانه مبارزه با جمهوری اسلامی (شما بخوانید انقلاب مردم ایران) شدند، ترور سخت را در دستور کار قرار دادند تا جایی که از میان ۱۷۰۰۰ شهید ترور از ابتدای انقلاب بیش از ۱۲۰۰۰ شهید فقط سهم این گروهک تروریستی است. همچنین پناه بردن به دامان صدامحسین و همراهی با او و حزب بعث در میانه جنگ تحمیلی، همکاری با رژیم صهیونیستی در ترور دانشمندان هستهای، گرا دادن به کنگره آمریکا برای اعمال تحریمهای شدید اقتصادی، همه و همه موید این واقعیت است که منافقین برای نیل به اهدافشان از دست یازدین به هیچ ابزاری مضایقه نمیکنند.
پر واضح است که چرا این گروهک چند سالی است که فضای مجازی را فرصتی برای مقابله با جمهوری اسلامی انتخاب کرده است. این گروهک تروریستی طی چند سال گذشته و به خصوص از زمان انتقال به آلبانی سرمایهگذاری هنگفتی در بهرهگیری از فضای مجازی علیه مردم ایران دارد. گزارشهایی که گاها از سوی برخی از شبکههای خبری و خبرنگاران منتشر میشود حاکی از آن است که طی سالهای گذشته فضای مجازی از جمله الویتهای بالای این گروهک است. به عنوان مثال در ژانویه ۲۰۱۹ روزنامه انگلیسی ایندیپندنت طی گزارشی مفصل به تشریح وضعیت اعضای این گروهک در آلبانی پرداخت. در بخشی از این گزارش آمده بود که این گروهک ۱۷۰۰ رایانه را خریداری کرده است و همچنین یک ایستگاه مخابرتی قدرتمند را به منظور استفاده از اینترنت پرسرعت در کمپ خود راهاندازی کرده است.
گزارشهای دیگری نیز که طی سالهای بعد منتشر شد تائید میکند که منافقین این روزها فضای مجازی را به عنوان خط مقدم مبارزه با جمهوری اسلامی انتخاب کردهاند. حسن حیرانی عضو سابق این گروهک طی گفتگویی بیان داشت که حضور اعضای منافقین در فضای مجازی در کمپ این گروهک در تیرانا پایتخت آلبانی، یک برنامه سازماندهی شده از سوی سرکردگان این گروهک بوده است. ساخت دهها حساب کاربری توئیتری توسط هر فرد و بهرهگیری از آنها برای عمل به دستورالعملهای صادره از سوی نفرات با رده بالاتر در از جمله وظایف اعضای این گروهک در آلبانی است. همراهی با هر آنچه در فضای مجازی علیه جمهوری اسلامی منتشر میشود و بازنشر این مطالب و حمله به هر چیزی که به نفع ملت ایران است از جمله وظایف تعریف شده اعضای این گروهک است.
آنچه که جالب توجه است اینکه برنامهریزان در این گروهک به خوبی میدانند که گروهکشان از کمترین اقبالی در میان مردم ایران برخوردار نیست. از همین روست که به اعضای خود متذکر شدهاند که با نشان منافقین در فضای مجازی حضور نداشته باشند. عمده حسابهای کاربری که توسط اعضای این گروهک ساخته میشود با نامهای فیک و هویتهای مجهول است تا هدفی که مد نظر آنها است خدشهدار نشود. آنها به خوبی دریافتهاند که چنانچه هویت آنها برای مخاطب رو شود اقبال به آنها به شدت کمرنگ میشود.
گرچه منافقین مدعی هستند که سالهاست سلاح را زمینگذاشتهاند، اما واقعیت فعالیت این روزهای این گروهک در فضای مجازی چیز دیگری را اثبات میکند. این گروهک حتی از فضای مجازی نیز برای فعالیتهای سخت تخریبی علیه ملت ایران استفاده میکند. طی چند سال گذشته و در پی برخی ناآرامیها در کشور، منافقین با استفاده از بستر فضای مجازی برخی از افراد را فریب داده و با آموزش اقدامات تخریبی به ایشان، آنها را به انجام این اقدامات تشویق میکردند. دقیقا به همین دلیل بود که رهبر انقلاب یکی از اضلاع ناآرامیهای دی ماه ۹۶ را گروهک منافقین دانستند.
آنچه مشخص است اینکه، ماهیت گروهک منافقین همان ماهیت آدمکش و تروریستی است. اگرچه در برخی برهههای زمانی آن هم به خاطر برخی ملاحظات و فشارها از بهرهگیری از ابزار خشونت و ترور اجتناب کردهاند، اما هیچگاه ماهیتشان تغییر نکرده است و خوی آنها همان خوی تروریستی است. امروزه نیز که فضای مجازی را محملی برای فعالیتهای خود انتخاب کردهاند، بازهم این فضا را مکانی برای نیل به اهداف شوم تروریستیشان قرار دادهاند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: سازمان ترور
ادامه مطلب را ببينيد
پرونده ویژه سازمان ترور؛ قسمت هفتم
کارنامه سیاه یک گروهک تروریستی
سلیم صدیقی. کارشناس رسانهای مطالعات تروریسم
جمهوری اسلامی ایران از ابتدای تشکیل همواره آماج دشمنی ها و تهدیدهای داخلی و خارجی بوده که به یاری خداوند و وجود ولایت فقیه و حضور باشکوه مردم در صحنه، این دشمنی ها و توطئه ها دفع و خنثی شده است.
بی تردید یکی از پرهزینه ترین این دشمنی ها برای کشورمان ترورهای گسترده گروهک منافقین بود که به دنبال آن موجی از خشونت و ترور بر کشور حکمفرما شد و افراد زیادی به دست تروریست ها به شهادت رسیدند.
آمار قربانیان ترور از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون در کشورمان به بیش از هفده هزار نفر می رسد که سازمان مجاهدین خلق(منافقین) با اقدامات تروریستی خود بیش از دوازده هزار نفر از هموطنانمان را به شهادت رسانده است.
گروهک تروریستی منافقین پس از پیروزی انقلاب و از ۳۰خرداد۱۳۶۰با صدور بیانیه ای رسماً حرکت مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی را اعلام کرد و با هدف دستیابی به قدرت و با تکیه به سلاح و مهماتی که در ابتدای پیروزی انقلاب از پادگان ها به سرقت برده بود، تلاش نمود با ایجاد جو وحشت و خشونت جمهوری اسلامی را سرنگون سازد.
منافقین در این سال ها با روش های گوناگون، عملیات های تروریستی را سازمان دهی می کردند؛ به گونه ای که هیچ نقطه ای از ایران از این حملات در امان نماند و از کوچه های خراسان تا کوه های کردستان، از مساجد یزد تا منابر تبریز، از خیابان های تهران تا پیاده روهای بندرعباس، همه جای ایران جولانگاه جوخه های ترور، مکان بمب گذاری و به خون غلتیدن زنان و مردان و کودکان مظلوم این سرزمین شد. روحانی و نمازگزار، کاسب و تاجر، زن و کودک، مقام دولتی و عابر پیاده، رئیس جمهور و نخست وزیر، رئیس قوۀ قضاییه و اعضای قوۀ مقننه، از سرداران نظامی تا سربازان وظیفه، مردم بیدفاع کوچه و بازار، دانشآموزان و دانشجویان و به طور کلی تمامی افراد جامعه هدف حملات تروریست های منافق قرار گرفتند.
مروری بر وقایع تروریستی در ایران منظره ای وسیع از گوناگونی اقدامات تروریستی را در برابر چشم خواننده می گشاید که حاکی از ددمنشی منافقین و نشانگر عمق خباثت و ناجوانمردی آنان است و در حقیقت ویترینی است از انواع جنایت و خیانت که از ترورهای کور تا عملیات انتحاری، آدم ربایی، شکنجه، همراهی با دشمنان، بمب گذاری و ترورهای هدفمند را شامل میشود که در ادامه به اجمال توضیح داده می شود.
ترور مسئولان کشور
منافقین در کارنامه ی سیاه خود ترور مسئولان و خادمان ملت را یدک می کشند. یکی از این عملیات های تروریستی بمب گذاری و انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی بود که در ۷ تیر ۱۳۶۰ منجر به شهادت هفتاد و چهار نفر از اعضای این حزب و مسئولان جمهوری اسلامی شد. در این حادثه آیت الله سیدمحمد حسینی بهشتی رئیس دیوان عالی کشور و دبیر کل حزب از جمله شهدا بود.
منافقین در عملیات تروریستی دیگری دفتر نخست وزیری جمهوری اسلامی ایران را منفجر کردند که در این واقعه محمدعلی رجایی رئیس جمهور و محمدجواد باهنر نخست وزیر (در اثر انفجار)، عبدالحسین دفتریان مدیرکل مالی اداری نخستوزیری (در اثر خفگی در آسانسور) و یک عابر در بیرون ساختمان به شهادت رسیدند. شش روز پس از این واقعه هوشنگ وحید دستجردی رئیس وقت شهربانی ایران که در جلسه حضور داشت نیز در اثر شدت جراحات ناشی از سوختگی به شهادت رسید.
جنایات علیه مردم بی دفاع
منافقین ضدخلق که همیشه داعیه حمایت از خلق را داشته اند جنایت ها و عملیات های تروریستی بی شماری را علیه مردم بی دفاع برنامه ریزی و اجرا کرده اند که می توان به این موارد اشاره کرد: ترور مردم عادی در ۳۰خرداد۱۳۶۰ در سراسر کشور، حمله به مردم عادی در سراسر کشور در۵مهر۱۳۶۰، کودککشی منافقین در شیراز با کار گذاشتن یک بمب در اتومبیل، منفجر کردن یک اتوبوس که حامل مردم عادی در شیراز بود که طی آن دو کودک را به شهادت رسانده و عدهای دیگر را به شدت مجروح کردند. انفجار بمب در میدان عشرتآباد تهران که در این عملیات ۱۱ نفر شهید و۲۵ نفر مجروح شدند. انفجار در میدان امام خمینی تهران با ۶۴ شهید و ۲۱۷ مجروح، انفجار بمب در میدان خیام تهران که ده ها تن از مردم شهید و مجروح شدند، انفجار بمب در میدان راهآهن که طی آن، ۱۷ تن شهید و ۳۰۰ نفر زخمی شدند؛ بمب گذاری در نماز جمعه تهران که تعدادی از نمازگزاران به شهادت رسیدند؛ بمب گذاری در خیابان ناصرخسرو که در این حادثه ۹ نفر از مردم بیگناه به شهادت رسیدند و ۴۵ نفر دیگر مجروح شدند.
ترورهای کور
ترور منافقین به کشتار دسته جمعی مردم عادی در کوچه و بازار محدود نشده است بلکه این گروهک با هجوم به محل کسب و کار افراد و به شهادت رساندن آن ها در خیابان ها روی دیگر جنایات خود را به نمایش گذاشتند. یکی از فرمانده هان واحد ویژه منافقین در اعترافات خود درباره چگونگی انجام این عملیات گروهک منافقین میگوید: «خط این بود که صاحبان دستفروشیها و مغازهها و ماشینهایی که عکس امام یا شهید بهشتی یا شهید آیت را دارند ترور شوند.»
شکنجه
ازجمله جنایات منافقین عملیاتی موسوم به «عملیات مهندسی» است که در این عملیات ها سه عضو کمیته مرکزی انقلاب اسلامی به نام های «طالب طاهری»، «محسن میرجلیلی» « شاهرخ طهماسبی» و کفاشی به نام «عباس عفت روش» است که پس از تحمل سخت ترین شکنجه ها به شهادت رسیدند.
عملیات انتحاری
ترورهای انتحاری، بخشی از کارنامه سیاه گروه تروریستی مجاهدین خلق(منافقین) است که در این روش فرد ضارب با کمربند انفجاری خود را به اشخاص مورد نظر نزدیک می کرد و با منفجر نمودن خود باعث به شهادت رسیدن فرد مقابل می گردید. در اکثر قریب به اتفاق این اعمال، افراد زیاد دیگری به اضافه شخص مورد نظر مجروح و شهید شده اند؛ از جمله در شیراز و همراه با آیت الله دستغیب، ۱۲ نفر از مردم نمازگزار و یا در تبریز به همراه آیت الله مدنی، ۱۷ تن از مردم نیز به شهادت رسیدند. مهم ترین ترورهای انتحاری این گروهک عبارتند از: ۱. ترور محمد کچویی؛ ۲. ترور آیت الله سیداسدالله مدنی؛ ۳. ترور آیت الله سیدعبدالکریم هاشمی نژاد؛ ۴. ترور آیت الله عبدالحسین دستغیب؛ ۵. ترور آیت الله محمد صدوقی؛ ۶. ترور آیت الله عطاء الله اشرفی اصفهانی؛ ۷. ترور و کشتار انتحاری مردم بی دفاع تهران؛ ۸. ترور و کشتار انتحاری عشایر غیور کرمانشاه و ۹. کشتار انتحاری مردم بندر انزلی.
خیانت و همراهی با صدام و رژیم بعث
جنگ تحمیلی با تهاجم سنگین و سراسری ارتش بعثی عراق به ایران در ۳۱ شهریور۱۳۵۹ آغاز شد. آنچه در کنار جریانات مربوط به این جنگ، دل هر انسان آزادهای را به درد می آورد حضور گروهک منافقین بهعنوان ستون پنجم ارتش عراق در خاک این کشور بود. تاریخ هیچگاه همراهی گروهک منافقین با دشمنان این مرز و بوم را در زمانی که دشمن به مرزهای ما هجوم آورده بود، فراموش نخواهد کرد. مهمترین خدمات اطلاعاتی این گروهک به رژیم بعث عبارتند از: ۱. جاسوسی به نفع عراق؛ ۲. ایجاد شبکه شنود در جبهه ها؛ ۳. بازجویی از اسیران ایرانی؛ ۴. تخلیه تلفنی؛ ۵. جنایت منافقین در عملیات انفال در کردستان عراق.
عملیات های کلاسیک نظامی
در زمان جنگ تحمیلی منافقین با نام و عنوان گروهک خود چندین عملیات کلاسیک را با پشتیبانی و حمایت رژیم بعث علیه خاک کشورمان انجام دادند که از جمله ی این عملیات ها به موارد زیر می توان اشاره کرد: ۱. عملیات آفتاب؛ ۲. عملیات چلچراغ(مهران)؛ ۳. عملیات فروغ جاویدان؛ ۴. عملیات های گردانی؛ ۵. عملیات های تپه زنی.
همکاری با رژیم صهیونیستی برای ترور دانشمندان هسته ای
چند روز پس از ترور دو دانشمند هستهای کشورمان، منافقین به مشارکت در شناسایی این دو دانشمند هستهای اعتراف کرده و نوشتند: «نقش شهریاری و عباسی، در پروژه تسلیحات اتمی جمهوری اسلامی، پیش از این، بارها توسط مقاومت [منافقین] افشا شده بود.» همچنین مقام های آمریکایی بارها به این مطلب اعتراف کرده اند که منافقین «بازوی ترور» سرویس اطلاعاتی رژیم صهیونیستی هستند و در ترور پنج دانشمند هسته ای ایران نیز نقش داشته اند.انتهای پیام
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: سازمان ترور
ادامه مطلب را ببينيد
پرونده ویژه سازمان ترور؛ قسمت ششم
رازهای ناگشوده پرونده هادی علویان
علی رحمانی
با وجود گذشت بیش از چهل سال از اوج یافتن موج ترورهای خیابانی و سازمان یافته در ایران دهه۶۰ هنوز پرونده شاه مهرههای سازمان ترور رازهای ناگفته و ناگشوده بسیاری برای فاش شدن دارد.
تبحر اعضا و مرکزیت سازمان منافقین در کلید زدن انواع پروژههای نفوذ با هدف حذف مهرههای اصلی انقلاب که در ادبیات سازمانی به پروژه قطع سرانگشتان رژیم مشهور شد هزینهای بس سنگین را بر دوش نهال جوان و البته پر فروغ انقلاب اسلامی که با خون اقشار فقیر و مستضعف جامعه آبیاری شده بود تحمیل کرد. که هنوز پس از گذشت بیش از ۴ دهه از عمر انقلاب اسلامی بر گرده آن سنگینی میکند. برای روشن شدن برخی از جنبههای راز مخوف جریان نفاق در تاریخ معاصر ایران با غلامرضا عظیمی برخورداری محافظ حجت الاسلام شهید عبدالکریم هاشمی نژاد به گفتگو نشستیم تا ابعاد پنهان نفوذ مریدان رجوی در دستگاههای دولتی آن روز ایران بیش از پیش روشن شود.
با سلام خدمت شما سرور ارجمند برای آغاز بحث لطفاً خاطرات و نظرات خود را از دوران فعالیتهای مرحوم شهید هاشمی نژاد در کانون بحث و انتقاد دینی بیان فرمایید؟
بسم الله الرحمن الرحیم این جانب غلامرضا عظیمی برخورداری متولد سال ۱۳۲۸ش هستم. و در روز ترور مرحوم شهید هاشمی نژاد ۳۲ سال سن داشتم. در مورد کانون بحث و انتقاد دینی باید بگویم که من از سال ۱۳۵۶و۱۳۵۷ش با کانون آشنا شدم و مرید شهید هاشمی نژاد گردیدم. این مرکز بسیار روشنگری خوبی برای جوانان آن عصر داشت. علی رغم سید حسن ابطحی که در آنجا بود. شهید هاشمی نژاد در اصلاح و راهنمایی جوانان فردی کوشا بود و جوانان را ارشاد مینمود.
میخواهم بدانم روایت شما از پرونده هادی علویان قاتل مرحوم شهید هاشمی نژاد چگونه است. من در مصاحبهها خواندم که گویا در آن زمان سازمان اطلاعات سپاه به سران حزب جمهوری اسلامی در مشهد هشدار داده بود که مواظب این فرد باشند. اما چرا علی رغم این هشدارها هادی علویان توانست در شاخه تبلیغات حزب نفوذ کند؟
پذیرش این فرد مربوط به خود حزب بود. ما با افرادی مواجه شدیم که در حزب استخدام بودند یکی از اینها یعنی هادی علویان در بخش دانش آموزی حزب مشغول به کار بود. هادی علویان اهل قوچان بود و پدر و مادری مؤمن داشته که با آنها دعوا میکند. به دلیل این دعوا خانه و شهر خود را ترک کرده و به مشهد میآید. این جوان آواره در دامن منافقین میافتد و آنها این شخص آواره را به عنوان نگهبان وارد حزب جمهوری اسلامی میکنند. منافقین به دنبال چنین افرادی بودند که زیر نظر پدر و مادر نباشد تا بتوانند او را تربیت کنند. هادی علویان بعد از مدتی ارتقا یافته و به شاخه دانش آموزی حزب وارد میشود در این مدت وی با منافقین خلق رفت و آمد داشته و اصطلاحاً آنها به او خط میدادند. آن طور که من اطلاع دارم یک هفته مانده به عملیات ترور اعضای سازمان نفاق این شخص را به خانهای در خیابان سعدی کوچه مقدم میبرند. چند دانشجوی عضو سازمان در این خانه بودند. هادی علویان در آنجا آموزش میبیند و آن دو دانشجو به صاحبخانه میگویند:« بعد از عید ایشان هست تا ما بریم مسافرت و برگردیم.» این فرد در آن خانه تنها میماند و به طور کامل آموزش میبیند تا این که در ۷ مهرماه ۱۳۶۰ش نارنجک را به او میدهند و هادی علویان نارنجک را زیر بیضههایش جاسازی میکند و وارد حزب میشود. در این زمان بچههای حزب او را درست بازرسی نمیکنند و او به اتاق کارش وارد میشود. ما آن شب با شهید هاشمی نژاد در منزلشان بودیم صبح آمده و وارد ساختمان حزب شدیم. حاج آقا به داخل کلاس رفتند. من در سالن قدم میزدم و مراقب بودم خود حزب به ما گفته بود افراد شاغل در اینجا همه مورد اعتماد میباشند. و شما مواظب محیط بیرون از حزب باشید. داخل حزب محل امنی است. در حالی که آقایان ماری را در آستین پرورانده بودند. دو نفر از افراد حزب مطلع میشوند که این جوان منحرف و منافق است.
چه کسانی از این قضیه مطلع میشوند؟
دو نفر از اعضای حزب که یکی از آنها در بخش مخابرات همان ساختمان اشتغال داشت. اینها نامهای مینویسند و به آقای شیخانی مسئول امور پرسنلی و کارگزینی میدهند. ایشان هم این نامه را به پرونده این شخص سنجاق میکند و در زونکن میگذارد. روزی که حادثه ترور رخ میدهد. بچههای اطلاعات سریع میآیند و می گویند چرا این اتفاق افتاده و در اتاق کارگزینی به آقای شیخانی میگویند پرونده هادی علویان را بیاور وقتی پرونده را باز میکنند می بینند آن نامه روی پرونده سنجاق شده است. با دیدن این سند بچههای اطلاعات به آقای شیخانی میگویند:«وقتی به شما اطلاع دادند که این جوان مشکوک است چرا به ما اطلاع نداده و این نامه را برای ما نفرستادید چرا به ما زنگ نزدید تا ما ببینیم این فرد چه کسی است؟!» در هر صورت سهل انگاری خود این آقای شیخانی که مسئول کارگزینی و پذیرش آنجا بود باعث بروز این فاجعه شد.
چرا آقای شیخانی این اشتباه بزرگ را مرتکب شده بود؟
وی در پاسخ نیروهای امنیتی که از وی پرسیده بودند چرا این اشتباه و سهل انگاری بزرگ را مرتکب شده است گفته بود:« من در آینده میخواستم در میدان شهدا یک دکه روزنامه فروشی بزنم و قصد داشتم این پسر را به آنجا ببرم.» نیروهای امنیتی میگویند:« این فرد وقتی منافق باشد چه به درد شما میخورد؟! که برای شما روزنامه بفروشد شما به وسیله سهل انگاری خود این شخصیت بزرگ را از دست دادید.» در هر صورت مقصر ایشان بوده. ما در بیرون از حزب بسیار با دقت عمل نمودیم زیرا ما ۵-۶ نفر محافظ بودیم.
جناب عالی برای محافظت از شهید هاشمی نژاد چه دوره هایی را گذراندید؟
من خودم قبلاً محافظ استاندار بودم و دورههای فراوانی را دیدم. سن من در هنگامی که محافظ بودم ۳۲ سال بود. بهترین دوره آموزش هنرهای رزمی و عملیات چریکی، ضدچریکی و دفاع شخصی را نیز زیر نظر بهترین اساتید کشور که از تهران آمده بودند گذراندم. و با نمره قبولی بالا از دورهها فارغ التحصیل شدم و بقیه محافظان این بزرگوار بین ۲۵ تا ۲۸ سال سن داشتند. هیچ کدام ما کم سن و سال نبودیم و تمام برادرهایی که به صورت محافظ آمده بودند. آموزشهای رزمی، چریکی و دفاع شخصی را دیده بودند. تا از این شخصیت برجسته که به بلبل استان خراسان مشهور بود حفاظت کنند. اما متأسفانه با سهل انگاری آقایان ما این شخصیت را از دست دادیم که هنوز پس از گذشت ۴۱ سال جای این شخصیت بزرگ در استان خراسان خالی است. به دلیل سهل انگاری این بزرگواران همچین صدمهای به استان وارد شد.
نگاه مرحوم شهید هاشمی نژاد به وحدت شیعه و سنی به چه شکل بود؟
شهید هاشمی نژاد شاگرد ممتاز امام راحل(ره) بود. وقتی امام میفرماید:« همه با هم وحدت کلمه داشته باشید و وحدت کلمه را فرا موش نکنید. کلید پیروزی وحدت کلمه است.» شهید هاشمی نژاد همان سخن امام بزرگوار را میگفت. کلام شهید هاشمی نژاد عین کلام امام بود ایشان واقعاً عاشق امام بود. اگر مسائلی در استان بین شیعه و سنی پدید میآمد ایشان با یک سخنرانی میرفت و همه را حل میکرد و همه اهل تسنن همان طور که امام را دوست داشتند ایشان را هم دوست داشتند چرا که مشکلات همه آنها را برطرف میکرد و واقعاً شهید هاشمی نژاد شاگرد درجه یک امام بزرگوار بود.
یک مطلبی هم در مورد تیم ترور شهید هاشمی نژاد پیش میآید چرا که جناب عالی فرمودهاید وقتی هادی علویان مرحوم شهید هاشمی نژاد را از پشت بغل کرد و نارنجک را روی شکم ایشان منفجر کرد. تلاش میکند که فرار کند. آیا هادی علویان به دلیل انفجار نارنجک مصدوم شده بود و آیا با وجود مصدوم شدن برای فرار تلاش نمود؟
بله من مجبور میشوم کمی به عقب بازگردم. طبق آموزشی که به این شخص ملعون داده میشود به او گفته شده بود که در درون حزب عملیات ترور را انجام دهد اما به نزدیک درب خروجی بیا تا وقتی این کار را انجام دادی بتوانی از ساختمان حزب خارج شوی و ما تو را نجات دهیم. این ملعون هم تا موقعی که ما بودیم در آنجا تردد میکرد و ما به او شک نمیکردیم برای این که به استخدام حزب درآمده بود و لذا موقعی که حاج آقا میخواستند از ساختمان حزب خارج شوند. هادی علویان پشت درب خروجی حزب آمد و حاج آقا را از پشت بغل کرد. وی ضامن نارنجک را در طبقه بالا کشیده بود وقتی هم که حاج آقا را بغل کرد بلافاصله نارنجک منفجر شد. یعنی اصلاً ما همه در برابر عمل انجام شده قرار گرفتیم و با وجود این که حدی ۵ الی۶ نفر بودیم هیچ کدام نتوانستیم کاری بکنیم و همه همان جا مجروح شدیم. حاج آقا به شهادت رسید برای آن که آن نامرد نارنجک را روی سینه حاج آقا منجر کرده بود. و آن دستش که نارنجک در آن بود قطع شد. وقتی نارنجک را منفجر نمود حاج آقا را زمین گذاشت که به بیرون فرار کند. من با او درگیر شدم که نگذارم بیرون برود اما از زیر دست من افتاد بیرون وقتی این طور شد. آن تیمی که برای نجات وی آمده بود وقتی که دیدند او افتاده دو خانم بودند که از زیر چادر او را به رگبار بستند و فرار کردند.
یعنی خود منافقین هادی علویان را به رگبار بستند؟
بله اما نمرد زیرا تیرها به نقاط حساس بدن وی اثابت نکرد و او زنده ماند. گلولهها به دست و پای او اصابت کردند. من سریع به وسیله بیسیم به فرماندهی سپاه مشهد اطلاع دادم فرماندهی دستور داد که هادی علویان باید سالم و زنده دستگیر شود. وقتی ماشین فرستادند قصد داشتند اول حاج آقا را ببرند اما دیدند که کار از کار گذشته است. بنابراین علویان را در ماشین انداختند و سریع به بیمارستان امام رضا(ع) بخش سوانح بردند. طراح عملیات ترور آنجا بود.
طراح عملیات چه کسی بود؟
طراح عملیات ترور مهدی یغمایی (لعنت الله علیه) بود. در آن روز یغمایی مرخصی گرفته بود و معاونش در آنجا بود. بالافاصله وقتی هادی علویان وارد آنجا می ششود هادی علویان میگوید:« او را برای اتاق عمل آماده کنید.» وقتی افراد حاضر در آنجا تلاش میکنند تا هادی علویان را برای اتاق عمل آماده کنند. معاون مهدی یغمایی هادی علویان را با یک آمپول هوا میکشد.
سرنوشت مهدی یغمایی به عنوان نفوذی سازمان در بیمارستان امام رضا(ع) چه شد اطلاعی از این قضیه دارید؟
بله یکی از کسانی که در دستگیری مهدی یغمایی شرکت داشته این قضیه را برای من تعریف کرد. وی گفت:« وقتی ما به هویت واقعی مهدی یغمایی و وابستگی وی به جریان نفاق پی بردیم. رفتیم از بخش سوانح بیمارستان امام رضا(ع) بخش سوانح پرونده وی را گرفتیم و آدرس خانهاش را درآوردیم بعد رفتیم منزل وی را به محاصره درآوردیم. مهدی یغمایی یک ژیان داشت که آن را در محل دیگری گذاشته بود تا ما را فریب دهد. ما جای ماشین هم نگهبان گذاشتیم و در حوالی منزل وی هم نگهبان گذاشتیم در ساعت ۲ بامداد وقتی که از منزل بیرون آمد نگاهی به این طرف و آن طرف کرد وقتی دید کسی بیرون نیست از منزل خارج شد و طرف ماشین خود راه افتاد. تا سوار ماشین شود. وقتی او به سمت ماشین آمد من با بیسیم به نیروهای امنیتی که در حوالی منزل وی بودند اطلاع دادم تا مراقب او باشند. وقتی وی وارد ماشین میشود او را بیرون میکشند.» اما او بیرون نمیآمده و قصد داشته کپسول سیانور را زیر زبان خود بگذارد. وی یک نارنجک و کلت هم همراه خود داشته است که قصد استفاده از آنها را داشته است. اما نیروهای امنیتی با زیرکی خاصی دست او را به پشت سرش میتابانند و او را دستگیر کرده و او را بازرسی بدنی میکنند. بعد از دستگیری او را به قوه قضائیه تحویل میدهند و چند روز بعد در مراسم نماز جمعه مشهد اعدام میشود. مهدی یغمایی خودش اعتراف کرده که طراح عملیات ترور شهید هاشمی نژاد و شهید کامیاب بوده است. آخرین طرح وی نیز مربوط به عملیات ترور مرحوم آیت الله واعظ طبسی است که قبل از اجرای آن لو رفت.
قدس آنلاین: فرایند عملیاتی این طرح به چه شکل بود؟
جریان از این قرار است که وقتی بچههای اطلاعات به یک ماشین مشکوک میشوند او را متوقف نموده و بازرسی میکنند در جریان بازرسی متوجه میگردند که در صندوق عقب این ماشین یک مفاتیح هست که نوشتههایش برش خورده و برداشته شده و در درون آن یک بمب کار گذاشته شده است. وقتی تحت بازجویی قرار میگیرد میگوید:« قصد داشتم این بمب را به کمیته ببرم و به نفوذی سازمان در آنجا تحویل دهم.»
پس منافقین در کمیته مشهد هم نفوذی داشتند؟
بله بله بچه های اطلاعات این شخص را در کمیته دستگیر میکنند. نقشه این طور بود که این مفاتیح را به نفوذی خود در کمیته بدهند تا او این بمب زیر جا نماز مرحوم آقای طبسی بگذارد. در آن زمان چون آقای واعظ طبسی مسئول کمیته بودند ظهرها در کمیته نماز میخواندند. و مشکلات بچههای کمیته را هم آن جا حل و فصل میکردند میخواستند این بمب را زیر سجاده آقای طبسی بگذارند تا وقتی ایشان سر روی مهر میگذارد با کنترل از راه دور بمب را فعال کنند و آقای طبسی را این گونه به شهادت برسانند. بعدها مشخص میشود که طراح این عملیات نیز مهدی یغمایی است.
میخواهم به عنوان سخن آخر اگر سخنی راجع به مرحوم شهید هاشمی نژاد یا ترورهایی که در اوایل انقلاب در مشهد اتفاق میافتاد دارید بفرمایید تا استفاده کنیم. دوست دارم بدانم چرا مجاهدین خلق(منافقین) این قدر در مشهد عملیات ترور انجام دادند؟
ببینید منافقین اولین جایی که خیلی در آن سرمایه گذاری کرده بودند تهران بود. اگر دقت کنید در حادثه بمب گذاری ساختمان حزب جمهوری اسلامی ۶۲ نفر به شهادت می رسند که در آن ۲۰ نفر از قوه قضائیه ۲۰ نفر از مجلس و ۲۰ نفر از دولت به شهادت رسیدند و در رأس آنها هم شهید بزرگوار بهشتی قرار دارد. بعد از تهران جایی که خیلی روی آن حساس بودند مشهد بود. برای همین مشهد را مرکز دوم فعالیتهای خود قرار دادند. چرا که مسعود رجوی ملعون هم اهل مشهد بود. به علاوه آنها میدانستند که شهید هاشمی نژاد یکی از شاگردهای درجه یک امام است. بنابراین در تاریخ ۷ مهر ماه سال ۱۳۶۰ش ایشان را ترور کردند. هدف اینها این بود که این دو مرکز مهم کشور را فلج کنند. لذا بلبل خراسان را ترور کردند. هنوز هم بعد از گذشت ۴۱ سال از ترور ایشان جای شهید هاشمی نژاد به راستی پر نشده است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: سازمان ترور
ادامه مطلب را ببينيد
پرونده ویژه سازمان ترور؛ قسمت پنجم
جریان نفاق و ترور شهید هاشمی نژاد
علی رحمانی
غلامرضا خواجه سروی گفت: شهید هاشمی نژاد در مشهد نقش مهمی داشته چرا که انقلاب اسلامی در خراسان سه شخصیت عمده داشته یکی مقام معظم رهبری، مرحوم آقای واعظ طبسی و سومین آنها هم شهید هاشمی نژاد بودند
به گزارش قدس آنلاین، شاید بتوان گفت از منظر جامعه شناسی سیاسی سازمانهای تروریستی هیچ چیز خطرناکتر و فاجعه آمیزتر از این نیست که یک سازمان سیاسی با فکر منسجم تشکیلاتی دست به ترور سیاسی و حذف بیرحمانه رقبا در درون یک کشور بزند. اگر روزی یک پژوهشگر تاریخ بخواهد با بینشی عمیق و ژرف حوادث دهه ۶۰ و ۷۰ هجری شمسی را در ایران معاصر مرور کند. ناگزیر از بررسی سازمانی است که با اتکاء به فکر شدیداً غلیظ تشکیلاتی دست به ترور مغزهای متفکر انقلاب اسلامی زد.
در این میان با قطعیت میتوان گفت: یکی از ترورهای ناجوانمردانهای که داغ آن بر دل رهبران انقلاب تا ابد ماندگار خواهد ماند ترور ایدئولوگ بیبدیل انقلاب اسلامی در مشهد و استان خراسان مؤلف کثیرتألیف کتب دینی و مذهبی استاد شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد بود. در مصاحبه پیش رو به دنبال آن هستیم تا به وسیله گفتگو با دکتر غلامرضا خواجه سروی برخی از ابعاد مغفول مانده این ترور مهم سیاسی در ایران معاصر را واکاوی کنیم.
در سومین جلسه از مجموعه مصاحبه ویژه نامه سازمان ترور در خدمت دکتر غلامرضا خواجه سروی عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی تهران و متخصص جامعه شناسی سیاسی هستیم. آقای دکتر خیلی ممنونم که وقت گرانبهای خود را در اختیار ما گذاشتید تا از حضورتان بهره ببریم. همان طور که میدانید سازمان منافقین سوژههای ترور فراوانی داشت ولی به نظرم مورد حجت الاسلام والمسلمین سید عبدالکریم هاشمی نژاد به دلایل متعدد مورد بسیار نادری بود. یکی این که ایشان سابقه مبارزاتی زیادی در برهه زمانی پیش از انقلاب داشتند و شخصیتی نبود که آرام بنشیند. من در زندگینامه ایشان خواندم که شهید هاشمی نژاد در فارس، اصفهان و نقاط دیگر منبر میرفتند و انتقادات تندی هم به رژیم شاه داشتند. به یکباره ما بعد از واقعه شکست حصر آبادان شاهد ترور شهید هاشمی نژاد توسط منافقین هستیم. به عنوان نخستین سؤال میخواستم بدانم فعالیت سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در شهرستانها و به ویژه شهر مقدس مشهد که یکی از مراکز عمده فعالیت اینها بوده است از منظر جناب عالی به چه صورت بوده و چرا اینها مشهد را به عنوان یکی از پایگاههای اصلی خودشان انتخاب کردند. دلایل سازمانی-امنیتی و احیاناً ایدئولوژیک این مسئله از منظر شما چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم خدمت شما عرض کنم که ترور شهید هاشمی نژاد در سال ۱۳۶۰ش اتفاق افتاد. این در حالی است که ایشان گرداننده اصلی حزب جمهوری اسلامی مشهد بودند. حزب جمهوری اسلامی هم بنا به گفته شهید دکتر بهشتی دبیر کل این حزب و نیز اساسنامه و مرامنامه این حزب تشکیلاتی بوده که در آن زمان برای حفظ، پاسداری و تداوم انقلاب اسلامی در قالب تشکیلات تشکیل شد.
یعنی هدف آن تشکیلاتی کردن انقلاب بود؟
هدف آن عبارت بود از ساماندهی و حفظ نیروهایی که در انقلاب اسلامی مشارکت داشتند. در حقیقت این حزب پلی بود برای انتقال ارزشهای انقلاب به دورههای بعد به لحاظ تشکیلاتی، تربیتی و این قبیل مسائل بود. شهید هاشمی نژاد در مشهد نقش مهمی داشته چرا که انقلاب اسلامی در خراسان سه شخصیت عمده داشته یکی مقام معظم رهبری، مرحوم آقای واعظ طبسی و سومین آنها هم شهید هاشمی نژاد بودند. آیت الله خامنه ای که به تهران آمدند و در شورای انقلاب مشغول شدند و بعد به عقیدتی-سیاسی ارتش رفتند و در سال ۱۳۶۰ش رئیس جمهور شدند. قبل از آن هم نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند. مرحوم آقای واعظ طبسی هم حضرت امام ایشان را برای تولیت آستان قدس رضوی انتخاب کردند.
میماند آقای هاشمی نژاد و حزب جمهوری اسلامی و نقشه راهی که این حزب برای خود ترسیم کرده بود. همان طور که عرض کردم شهید دکتر بهشتی این حزب را برای حفظ انقلاب تشکیل داده بود. در اساسنامه حزب هم آمده که حفظ انقلاب مقوله دیگری غیر از پیروز شدن آن و وظیفه ای مهمتر است. برای همین هم حزب جمهوری اسلامی را ایجاد کردند همان طور که میدانید استان خراسان همیشه از استانهای مهم بوده و بنابراین شخصیت محوری کادرسازی حزب در آینده و تولید فکر در درون استان مرحوم شهید هاشمی نژاد بوده که خودتان هم به سابقه ایشان در این حوزه اشاره کردید. ایشان در حوزه ادبیات و تولید فکر شخصیت بسیار فعالی بودند.
بعد از آیت الله خامنهای به خاطر همین مسئله سازمان مجاهدین خلق(منافقین) به استثنای برخی ترورهای خود که به صورت کور و بیهدف انجام میپذیرفت. اگر چه دو مهره اصلی دیگر حزب جمهوری اسلامی در مشهد هم ترور شدهاند اما جان سالم به در بردهاند. مقام معظم رهبری در ۶ تیر ماه در مسجد ابوذر منطقه فلاح تهران ترور شدند که ایشان نجات پیدا کردند و آقای واعظ طبسی را در طول دوره تولیت ایشان بر آستان قدس رضوی ترور کردند که موفق نشدند. اما در مورد مرحوم شهید هاشمی نژاد متأسفانه موفق شدند. شهید هاشمی نژاد در قبل از انقلاب به واسطه نگارش چند کتاب آدم مشهوری شده بود. یکی کتاب مناظره دکتر و پیر که آن را تقریباً تمام تحصیل کردههای ایران آن را مطالعه کرده بودند.
یکی هم کتاب «درسی که امام حسین (ع) به انسانها آموخت» کتاب اخیر بیشتر در راستای ترویج تفکر انقلاب اسلامی نوشته شده است و انقلابیون آن را تبلیغ میکردند. به خاطر همین هم ایشان آدم مشهوری در این زمینه بود استعدادش را هم داشت. آقای واعظ طبسی در کاری که امام به ایشان سپرد انسان توانمندی بود و توانمندیهای شهید هاشمی نژاد را در زمینه سخنرانی و ارتباط گیری با جوانان را نداشت ولی توانایی مدیریت نهادی مثل آستان قدس را داشت و در این زمینه فردی توانمند بود. ترور این قبیل اشخاص مانند این سه بزرگوار جزو ترورهای هدفمند جریان نفاق بود چرا که سازمان مجاهدین خلق(منافقین) در برخی مواقع دستور به رگبار بستن افراد چادری و حزب اللهی را صادر میکرد.
یعنی ایشان ایدئواوگ انقلاب اسلامی در مشهد بودند؟
این قبیل اقدامات جزو ترورهای کور سازمان محسوب میشود.
بله این کارها را کردند. افراد دیگری نیز مانند شهید هاشمی نژاد بودند که ترور شدند برای مثال شهید آیت الله صدوقی در شهر یزد که یک ترور کاملاً هدفمند بود زیرا ایشان که تقریباً جنوب شرق ایران را از یک استوانه انقلاب اسلامی محروم نمودند. اینجا هم با ترور هاشمی نژاد در خراسان چنین اتفاقی افتاد و مهره اصلی حزب جمهوری اسلامی در این استان بزرگ ترور شد. تحلیل سازمانی اینها هم این بوده که داستان انقلاب اسلامی داستان شرف المکان بالمکین است و بسیار به افراد متکی است لذا وقتی مهرههای اصلی را بزنند مردم سردرگم میشوند. البته تحلیلشان هم نادرست نیست زیرا وقتی رهبران انقلاب و قطب اصلی آن ترور شود همه چیز از هم میپاشد مانند یک طناب که گره اصلی آن کنده شود.
به عنوان یک پژوهشگر میخواهم بدانم که شهید هاشمینژاد به عنوان یکی از ایدئولوگهای اصلی انقلاب اسلامی چه نوع نگاهی به سازمان مجاهدین خلق(منافقین) داشت که باعث شد تا این سازمان ایشان را به شهادت برساند کسانی که سازمان نفاق آنها را برای ترور انتخاب میکرد معمولاً در برابر سازمان موضع داشتند و بعد برای ترور انتخاب میشدند. عملکرد آقای هاشمی نژاد نسبت به سازمان نفاق به چه شکل بود که موجب شد ایشان برای ترور انتخاب شود؟
ببینید در مورد یاران حضرت امام باید گفت که اینها چه نسبت به سازمان موضع داشته باشند وچه نداشته باشند برای جریان نفاق فرقی نمیکرد. این مهم نبود که یک فرد چه میگوید این مهم بود که آنها وزن این شخص را در هدایت نهضت و یاری حضرت امام چگونه ارزیابی میکردند وزن آقای هاشمی نژاد را خیلی بالا میدانستند زیرا همان طور که خودتان هم اشاره کردید فعالیت ایشان محدود و منحصر به خراسان نبوده و ایشان به تمام نقاط ایران سفر مینمود و جایی که احساس میکرده میتوان محفلی تشکیل داد و نیرویی را جذب کرد به فعالیت میپرداخته است.
بنابراین سازمان منافقین در رابطه با کلیه پیروان حضرت امام(ره) به استثنای چند نفر که حالا آنها هم تعبیرها و تحلیلهای مختلفی راجع به آنها وجود دارد. به نظرم میرسد با توجه به سابقه این افراد نظرشان این بوده که از ظرفیت سازمان در برخی قسمتها استفاده کنند. برخی میگویند مثلاً آقای دعائی یا آقای هاشمی که با آنها خوب بوده در برههای از زمان گرایشاتی به سازمان داشتهاند که من چنین چیزی را قبول ندارم. به غیر از چند نفر یاران امام(ره) از روز اول میانه خوبی با سازمان منافقین نداشتند. وقتی مرحوم شهید مطهری بحث فرار از ایمان، فرار از عمل را مطرح کرد هدف اصلی ایشان مجاهدین خلق(منافقین) بودند. لذا اسم ایشان را به گروه فرقان دادند و گروهک فرقان ایشان را ترور کرد.
پس شما معتقدید ترور شهید مطهری توسط فرقان با اعمال نفوذ جریان نفاق صورت گرفته است؟
بله اصلاً فرقان بینش چندانی مثل منافقین نداشت که بتواند روی مهرههای اصلی انقلاب تمرکز کند. این گروه تازه داشت راه میافتاد. بعدها در خانههای تیمی منافقین لیستهایی پیدا شد که این لیستهای ترور در هنگام دستگیری فرقان هم به دست آمده است.
یعنی لیستها مشترک بوده؟
اصلاً آنها این لیستها را به فرقان داده بودند. اما نه به این صورت که بروند و با آقای گودرزی رهبر فرقان جلسه بگذارند.
آیا منافقین در درون گروه فرقان نفوذ کرده بودند؟
بله و از کانالهای متعدد به اینها خط میدادند بدون این که اعضای فرقان بفهمند. نمونه بارز آن خط دهی فرقان برای ترور شهید مطهری است. دلایل آن هم همان طور که گفتم مطرح شدن بحث فرار از ایمان و فرار از عمل توسط شهید مطهری بود. بارها هم توسط مجاهدین خلق به آقای مطهری هشدار داده شد که این حرفها را نزند.
یعنی اعضای سازمان به ایشان تذکر داده بودند؟
بله قبل از انقلاب به ایشان گفته بودند که این حرفها به ضرر شما تمام میشود.
اگر اشتباه نکنم یک صحبتی هم محافظ آقای هاشمی نژاد در مورد لحظه ترور ایشان دارد که گفته من در هنگام ترور شهید هاشمی نژاد نتوانستم خوب تیراندازی بکنم و هادی علویان را بزنم و او در حالی که نارنجک ساچمهای در دست داشت شهید هاشمی نژاد را از پشت بغل کرد و به یکباره دیدم شکم شهید هاشمی نژاد دریده شد. طبق اظهارات محافظ شهید هاشمی نژاد هادی علویان بعد از ترور شهید قصد فرار داشته آیا قاتل شهید هاشمی نژاد دستگیر و اعدام شد؟
خبری از این قضیه ندارم ولی اگر شهید هاشمی نژاد را بغل کرده باشد قطعاً خودش هم کشته شده است چون آقای شهید صدوقی هم به همین روش ترور شد و طرف هم خودش کشته شد. ممکن است تیم پشتیبانی این تروریست فرار کرده باشند زیرا هر تروریستی یک تیم پشتیبان دارد اما به احتمال زیاد طبق آنچه من به خاطر دارم هادی علویان کشته شده است.
به شهادت نشریه مجاهد ارگان سازمان تروریستی منافقین اینها با نفوذ در دفتر حزب جمهوری اسلامی مشهد موفق به انجام این ترور شدند.
وقتی در مرکزیت حزب جمهوری اسلامی نفوذ کردند و زیر تریبون شهید بهشتی بمب گذاشتند. باید انتظار چنین نفوذی را داشته باشیم.
خود سازمان نفاق عنوان کرده که هادی علویان در بخش تبلیغات حزب جمهوری اسلامی مسئولیت داشته که توانسته این فاجعه را رقم بزند. اما سازمان مجاهدین چگونه توانست به برنامه رفت و آمد ایشان دسترسی پیدا کند که توانست به ایشان برسد؟
نمیدانم ولی شما وضعیت الان را نگاه نکنید که بالاخره حراستی و حفاظتی وجود دارد اما با این وجود باز هم متأسفانه ترورهایی رخ میدهد در آن زمان اوضاع به این شکل نبود. علاوه بر این حزب جمهوری اسلامی هم تشکیلاتی بود که هر کسی میرفت عضوش میشد و کسی نمیرفت سوابق اینها را بررسی کند. حزب که جای خود را دارد ترور کننده آیت الله شهید قدوسی عضو سازمان گروهک منافقین بود اما کارمند دادستانی کل انقلاب هم بود.
با این حساب باید بگوییم یکی از دلایل ترورهای بیشمار آن روزها این بوده که نهادهای مختلف کشوری هسته گزینش درستی نداشتند؟
بله به علاوه چون اعضای سازمان مجاهدین خلق(منافقین) هم آدمهای بسیار باهوشی بودند. و برای آینده خود طرح و نقشه دقیقی داشتند از همان اوایل انقلاب در نهادهای انقلابی نفرات خودشان را کاشته بودند و به همین واسطه معتقد بودند به قول خودشان: «نهایتاً ظرف یک هفته کار این هیئتیها تمام میشود.» چرا که در همه جای نظام افراد را ترور کرده بودند. آقای رحمانی البته تحلیل آنها تحلیل درستی است این که ما فکر کنیم این تحلیل غلط است چندان صحیح نیست.
اگر این تحلیل درست است پس چرا اینها نتوانستند انقلاب و نظام را سرنگون کنند؟
به دلیل این که در برابر اینها فردی مانند حضرت امام(ره) قرار داشت که بازی اینها را بهم میزد. اگر شما به طرحهای جریان نفاق نگاه کنید میبینید بسیار بسیار دقیق طراحی شده است. اقداماتی مانند ایجاد رعب و وحشت به وسیله ترورهای دسته جمعی و زدن مهرههای اصلی و بعد از آن هم تسلط پیدا کردن بر امور که کاری ندارد.
امام خمینی(ره) چگونه این بازی را بر هم زد؟
علت این قضیه آن است که روش کاری امام خمینی(ره) این بود که از راههایی را میرفت که ابزار آن را کسان دیگر نداشتند. زمانی که من میدانم شما دوچرخه دارید من هم دچرخه سوار میشوم و با هم تصادف میکنیم. اما زمانی هست که شما دوچرخه سوار میشوید و من موتور هوندای ۱۲۵ وقتی از کنار شما رد میشوم شما را سرنگون میکنم. ایشان همیشه از راههای میرفته که دیگران آن راهها را بلد نبودند. منافقین به تشکیلات متصل و وابسته بودند. اما امام(ره) اتفاقاً تشکیلات را کنار گذاشت و به قول جامعهشناسها به توده مردم چسبید و همه چیز را مردمی کرد. به این وسیله امام اینها را قیچی کرد اما اگر میخواست تشکیلاتی جلو برود قطعاً شکست میخورد اصلاً شک نکنید چون در آن صورت دستگاه دولت ناکارآمد بود، ارتش در هم پاشیده بود و وضعیت شهربانی و ژاندارمری هم معلوم است. کمیتههای انقلاب هم که مردمی بودند. البته این سخن نافی زحمات هیچ کدام از اینها نیست اما میخواهم بگویم آنها نمیتوانستند جلوی این موج وحشتناک و خطرناک را بگیرند. شما تاریخچه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را مطالعه کنید.
اگر اشتباه نکنم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آن زمان در ابتدای کار خود بود؟
بله سپاه در اول کار خود بود و این نهاد انقلابی سر و سامانی نداشت ما در آن بازه زمانی ۷ نهاد اطلاعاتی - امنیتی داشتیم و اوضاع خیلی در هم و برهم بوده است. البته امام(ره) از همه اینها استفاده مینمود. اما اصل داستانش را گذاشت روی چیزی که آنها خیلی حواسشان به آن نبود. من به یاد دارم که ایشان صحبت کرد و گفت: «شما همه مردم اعضای سازمان اطلاعات ۳۶ میلیونی هستید هر جا مورد مشکوکی دید گزارش کنید» وقتی ایشان این طور گفت استراتژی ایشان این طور بود که روشی را برود که دیگران نداشتند و تا آنها از خواب بیدار میشدند ایشان نصف بازی را برده بود. والا اگر ایشان میخواست مثل خود آنها با منافقین مقابله کند شکست میخورد. چرا که آنها از قبل اسلحه و نفوذ داشتند و جاهای مختلفی را شناسایی کرده بودند.
بنابراین ایشان اگر این راه را میرفت نمیتوانست کاری بکند در جبهههای جنگ هم این اتفاق افتاده شناسایی نادرست منجر به قلع و قمع نیروها شده است. در عملیات رمضان و بدر هم چنین اتفاقاتی افتاد. آن وقت امام خمینی طوری حرکت میکرد که کسی او را نمیدید. خروجی که ما از امام(ره) در رابطه با کلیه گروههای ضد انقلاب و به خصوص مجاهدین خلق دیدیم این بود که ایشان از راهی وارد شد که آنها خوابش را هم نمیدیدند. به قول یکی از اساتید بزرگوار که میگفت: «ایشان در قلعه را باز کرد، خودش از قلعه آمد بیرون و به افرادش هم گفت که از قلعه بیرون بیایند. دشمنان ایشان فکر میکردند که امام از درون قلعه میجنگد اما ایشان در قلعه را باز کرده و بیرون آمد و دوستانش را هم بیرون آورد.
تحلیل شما از وضعیت فعلی گروهک منافقین با توجه به ورود این گروه تروریستی به کشور آلبانی چیست؟
من به نظرم نمیرسد که این حرکت ادامه پیدا کند. البته آقای رحمانی این گروهک تروریستی در شرایط فعلی در حالت حیات نباتی به سرمیبرد ولی از نکته نباید غافل شویم که جریانهای سیاسی امکان برگشت دارند اما این مسئله بستگی به عملکرد رقبای آنها دارد. اگر جریان اسلامگرا با قوت و قدرت عمل کند کار اینها تمام شده است. مهم این طرف مسئله است. یعنی این که این طرف اگر نتواند مشکلات خود را حل کند آنها عرض اندام میکنند. این نکته فقط مربوط به منافقین هم نمیشود برای مثال شما ممکن است فکر کنید که کار حزب توده تمام شده است اما من معتقدم که سوسیال دموکراسی هیچ گاه در دنیا تمام نمیشود.
دلیل آن هم این است که شعار آن از روز اول عدالت و برابری بوده است. کما این که لیبرالیسم تمام نمیشود زیرا بر طبل آزادی میکوبد. آزادی هم چیزی است که فارغ ار نوع آن همه آن را دوست دارند خداوند متعال هم فرموده: «وقد جعلک الله حرا» ما که دیگر از خذا بالاتر نداریم که به انسان گفته ما تو را ازاد آفریدیم. حال این که ملاک کدام نوع از ازادی است قبل بحث سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است. کما این که اسلامگرایان هرگز نابود نمیشوند زیرا از فطرت الهی بشر و خدا سخن میگویند. حتی سلطنت طلبان نابود نمیشود بنابراین این مسئله بستگی به عملکرد رقیب این جریانها دارد اگر اسلامگرایان در ایران ضعیف عمل کند امکان رشد این جریان وجود دارد. مثلاً برخی میگویند دوره پان عربیسم در میان اعراب تمام شده است.
این اشتباه است. دوره پان عربیسم به دلیل این که این ایدئولوژی کارایی خود را از دست داده تمام شده است. با وجود این که حیات سیاسی داعش پایان یافته است اما باز تفکر داعشی هنوز حیات دارد. سازمان تروریستی مجاهدین خلق(منافقین اکنون جلسه تشکیل میدهد و جاسوسی میکند تا حیات خود را اعلام کند ولی در مورد این که آینده آن چه خواهد شد؟ باید گفت خیلی اینده روشنی برای آن وجود ندارد زیرا در این طرف رقیب آن در حال جلو رفتن است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: سازمان ترور
ادامه مطلب را ببينيد
پرونده ویژه سازمان ترور؛ قسمت چهارم
آثار شکنجه ای در پاها و صورت جلال گنجهای ندیدم
با گذشت نیم قرن از عمر سازمان منافقین تقریباً به ضرس قاطع میتوان گفت: جلال گنجهای تنها طلبهای است که سازمان نفاق توانست با اتکاء به شعارهای فریبده و روشنفکر مآبانه خویش وی را در فرایند فرقه گونه خود جذب کند.
به گزارش قدس آنلاین؛ از بین اعضای سازمان ترور این تنها جلال گنجهای بود که حاضر شد بدون رعایت شئونات اسلامی خطبه عقدی غیر شرعی و باطل را برای مریم و مسعود رجوی بخواند. اما برای یک پژوهشگر تیزبین سؤال این است که چه شد یک طلبه جوان و چنان که خواهیم گفت با سطح سوادی نسبتاً بالا نسبت به هم سن و سالان خویش در دام سازمانی تروریست افتاد. چنان چه با بینشی عمیق به سیر تحول افکار جلال گنجهای بنگریم خواهیم فهمید که خانه از پای بست ویران و آب از چشمه گل آلود است. ناگفته پیدا است که سازمان مخوف و غیر انسانی رجوی برای ادامه فعالیت و جهت دهی به اقدامات غیر مشروع خویش به دنبال جذب افراد پاکباخته یا متفکر نمیرود. بلکه سعی میکند با جذب افراد منحرف راه را برای جامه عمل پوشاندن به خواستههای نامشروع خویش باز کند. در ادامه گفتگویی داشتیم با دکتر محمود بازرگانی زندانی سیاسی و مبارز پیش از انقلاب که مدتی از دوران محکومیت خود را در عصر حاکمیت پهلوی دوم در زندان بند ۴ موقت شهربانی و در ارتباط با جلال گنجهای عضو گروهک منافقین گذرانده است. طی این گفت و شنود به دنبال آن بودیم تا ریشههای انحراف فکری را در یکی از برجستهترین اعضای چند دهه اخیر جریان نفاق تبارشناسی کنیم.
اگر اشتباه نکنم چند سال پیش از این نهادهای مختلفی که در خصوص سازمان مجاهدین خلق(منافقین) فعالیت میکنند به یکباره متوجه شدند که آقای جلال گنجهای تنها طلبه عضو گروهک منافقین توسط سران این گروهک ضد انقلاب حصر خانگی شده است. میخواهم از نگاه شما روایتی از زندگی جلال گنجهای و نحوه منحرف شدن وی داشته باشیم. لطفاً به عنوان مقدمه بفرمایید چگونه با آقای جلال گنجهای آشنا شدید؟
در پاسخ به سؤال شما بایستی بگویم پس از دستگیری من و سپری شدن دوران بازجویی شاید حدود اواخر مرداد ماه به زندان قصر و اندرزگاه شماره ۱ منتقل شدم البته در آن زمان مستقیماً ما را به اندرزگاه شماره ۱ نمی بردند. بلکه ابتدا ما را به بند چهار موقت که به بند قرنطینه یا زیر دادگاهیها معروف بود میبردند. افرادی که به دادگاه میرفتند و تکلیفشان روشن میشد به فراخور محکومیت خود در بندهای اندرزگاه شماره یک تقسیم میشدند. پس اندرزگاه شماره ۱ یک زندان کاملاً سیاسی بود که رئیس آن هم سرهنگ زمانی بود. من در ابتدا به دلیل شلاقهایی که خورده بودم وضعیت پاهایم مناسب نبود وقتی وارد این بند شدم با افراد مختلف مانند آقای عبدالمجید معادیخواه یا آقای غلامحسین کرباسچی، آقای داوود آبادی(ره) یا آقای مهر آیین آشنا شدم. به دلیل تعدد دوستان نام بردن از تمام افراد در حوصله این محفل نمیگنجد اما یکی از مهمترین تحولاتی که با ورود به بند چهار موقت شهربانی در زندگی من ایجاد شد. آشنایی با یک فرد بسیار باسواد و اهل مطالعه و تحقیق و بسیار کنجکاو بود. این شخص در کسوت روحانیت بود و چهره سفید رویی با ریش و موهای طلایی داشت. بنده قبل از این که دستگیر شوم وجه مشخصه برخی از آقایان مثل آقای لاهوتی را بیرون از زندان شنیده بودم. چرا که آقای لاهوتی در محله ما منبر میرفت اما راجع به این فرد روحانی که قصد معرفی آن را به شما دارم قبلاً چیزی نشنیده بودم و او را نمیشناختم. این فرد کسی نبود جز جلال گنجهای فردی بسیار مؤدب و مهربان آشنایی ما هم این گونه شکل گرفت که چون من اتاقم در زندان سلول روحانیها بود. و در این اتاق روحانیها در ساعات مخصوص مباحثه و گفتگو با هم بحث میکردند. من هم شنونده بودم و در حد و اندازهای نبودم که بتوانم وارد مباحثات اینها بشوم. اما آقای گنجهای هم گاهی در این مباحثات مختلف شرکت میکرد من دیدم که واقعاً ایشان آدم با سوادی است. یک اتفاقی که آنجا برای من افتاد عبارت از این بود که چون وقت در زندان خیلی مهم بود بنابراین من تصمیم گرفتم که اقدام به مطالعه کنم. من به راهنمایی مرحوم شهید غفاری شروع به حفظ سورههای کوچک قرآن کردم تا این که یک روز گذر من به اتاق محل نگهداری کتابها در زندان افتاد. در آنجا چشمم به کتاب سه جلدی تاریخ جهان اثر جواهر لعل نهرو افتاد. وقتی در حال ورق زدن کتاب بودم آقای گنجهای هم وارد اتاق شد تا کتابی را انتخاب کند. سلام و علیکی کرد و گفت: «میخواهی این کتاب را بخوانی؟» گفتم: بله مایلم که در مورد جهان مطلب بدانم. گفت:« اشکالی ندارد حاضری آن را با هم بخوانیم؟» که در نهایت کتاب را با هم خواندیم. او برای این سه جلد کتاب به طور میانگین روزانه ۱ ساعت و نیم تا دو ساعت وقت میگذاشت. جواهر لعل نهرو تحقیقاتی در مورد کشورهای مختلف کرده و خلاصهاش را در این کتاب چاپ کرده بود. ما این گونه شروع به مطالعه تاریخ جهان با ایشان کردیم. وی مطالعات بسیار وسیعی در این زمینه داشت.
لطفاً کمی در مورد خصوصیات اخلاقی جلال گنجهای توضیح دهید؟
اگر بخواهم در مورد خصوصیات اخلاقی وی صحبت کنم برای معرفی وی باید بگویم که آقای جلال گنجهای در سال ۱۳۲۲ش در شهر رشت متولد شده است و زمانی که دستگیر میشود نام جواد منصوری را در بازجوییهای خود میآورد و میگوید که آقای دکتر جواد منصوری عامل فعالیتهای من بوده است. جالب است بدانید که من آثار شکنجهای در پاها و صورت آقای گنجهای ندیدم.
یعنی ممکن است که با ساواک همکاری کرده باشد؟
نه نمیتوان اسم آن را همکاری گذاشت اما ممکن است اطلاعاتش را داده باشد. همکاری زمانی رخ میدهد که طرف چیزی اضافه بر اطلاعات خود را در اختیار یک سازمان امنیتی مثل ساواک قرار دهد مثل وحید افراخته یا مسعود رجوی که همکاری کردند.
یعنی ممکن است که تحت فشار اطلاعات داده باشد؟
بله و نمیتوان به اطلاعات دادن همکاری گفت. من این را ندیدم. شاید هم چنین اتفاقی افتاده باشد ولی من از آن اطلاعی ندارم. زیرا جلال گنجهای دو بار دستگیر شد یکبار در سال ۱۳۵۳ش و بار دیگر در سال ۱۳۵۵ش وقتی من وی را در سال ۱۳۵۳ش دیدم آثار شکنجهای در ایشان مشاهده نکردم. جلال گنجهای پس از ورود به زندان به شدت تحت تأثیر افکار و نقطه نظرات مجاهدین خلق قرار داشت.
این اثر پذیریی چگونه صورت گرفت؟
ببینید این مسئله طبیعی است که در بندهای۱،۷ و ۸ هم باشند اما سران منافقین در این بند نبودند بلکه در بندهای ۴، ۵ و ۶ بودند. پس جلال گنجهای نمیتوانسته اینها را ببیند ولی توسط سمپاتها تبلیغ شده بود. ببینید جلال گنجهای اعتقادات به خصوصی داشت که روحانیت زندان آن اعتقادات را نداشت.
مثلاً چه نوع عقایدی؟
رئوس افکار جلال گنجهای شامل این میشد که اولاً وی اسلام را برای مبارزه کافی نمیدانست یعنی دقیقاً همان تفکر مارکسیستی که علم مبارزه را منحصر در مارکسیسم میداند نمونههای آن هم چین، کوبا و آلبانی بود. حتی در مطالعات مشترکی که ما داشتیم وی از این کشورها اسم میآورد.
یعنی سعی میکرد که از نظریات این جریانهای مارکسیستی استفاده کند؟
بله پس ببینید ایشان به دنبال مبارزه علمی با رژیم پهلوی بود. وقتی از مبارزه علمی سخن میگوییم از آن طرف به نقطه نظرات مجاهدین خلق و مارکسیستها مواجه میشویم که میگویند علم مبارزه در مارکسیسم است و در اسلام وجود ندارد چرا که اسلام به پیروی از توحید و تقوای شخصی توصیه میکند. اما در مبارزه باید با مارکسیستها کنار آمد. با این حساب جلال گنجهای در زندان بند ۴ موقت علاوه بر این که روابطش با مسلمانها خوب بود با مارکسیستها هم روابط خوبی داشت. مارکسیستها در آن زمان بیشتر دانشجو بودند. ایشان با پیروان نظریههای دکتر شریعتی هم خیلی رفاقت داشت.
مثلاً با چه کسانی؟
مثلاً با آقای غلامحسین کرباسچی رفاقت و رفت آمد داشت یا آقای عبدالمجید معادیخواه که یک روحانی روشنی بود رفاقت داشت. اما با کسانی مانند آیت الله انواری آقای فاکر یا آیت الله شهید غفاری و همچنین آقای حسینی زابلی با اینها خیلی ارتباطات صمیمانهای نداشت. با هم سلام علیک داشتند و جلال گنجهای در جلسات مباحثات اینها مینشست.
اما با هم ارتباط خصوصی نداشتند؟
نه جلال گنجهای نقطه نظرات آنها را قبول نداشت. یک ویژگی دیگر وی این بود که به وحی اعتقادی نداشت.
یعنی چه؟
میگفت:« وحی منحصر به پیامبران و معصومین نیست» ایشان وحی را به حس ششم تعبیر میکرد و میگفت همه انسانها حس ششم دارند. اخبار ناگوار قبل از این که به وجود بیاید خداوند دریچههایی را برای اینها با توجه به معرفتشان باز میکند که بر اساس آن دریچههای معرفتی حس ششم واقعیتها را به انسان میگوید چنین چیزی داریم اما این معنایش وحی نیست. مطلب دیگری که وی به آن معتقد نبود بحث تقلید بود. جلال گنجهای ایشان به عبارت روشنتر مجتهدین را قبول نداشت. آنها را به عنوان یک روحانی پاک و وارسته قبول داشت ولی این که به عنوان مثال من از یک مرجع روحانی تقلید کنم نمیپذیرفت بلکه میگفت همه انسانها میتوانند خودشان مجتهد خودشان باشند. ببینید وقتی همه اینها را کنار هم بگذاریم افکار جلال گنجهای به دست میآید. ایشان بدون در نظر گرفتن الحاد و کفر مارکسیستها آنها را انسانهای واقعی میدانست مثلاً در مورد فیدل کاسترو، استالین یا لنین و سایر مارکسیستهای مطرح میگفت« اینها منجی بشر هستند.» امامان(ع) را رد نمیکرد اما اینها را هم در عرض آن بزرگواران میدید. انحراف گنجهای از اینجا شروع شد.
پس ایشان پیش زمینه انحراف فکری برای ورود به جرگه گروهک منافقین را داشت؟
بله یکی دیگر از اعتقادات ایشان این بود که میگفت:« اعتقاد به امام زمان(عج) و ظهور و غیبت وی ساخته و پرداخته افکار است و ما باید خودمان وضع خود را تغییر دهیم و انتظار فرج درست نیست.»
آیا وی سعی میکرد عقاید خود را با تمسک به آیات قرآن توجیه کند؟
نه آقای گنجهای هیچ گاه در زندان به صراحت اعتقاداتش را مطرح نمیکرد چون ممکن بود از ناحیه روحانیت بایکوت شود.
الان این سؤال برای من پیش آمد که شما از کجا فهمیدید که افکار جلال گنجهای منحرف است؟
فقط من این را نفهمیدم. بلکه روحانیونی که داخل زندان بودند این نکته را متوجه شده بودند و چندین بار به من تذکر دادند که شما با ایشان زیاد نشست و برخاست نکن. من هم میگفتم بنده مطالبی را که نیاز دارم از او میگیرم. البته احتمال داشت من هم منحرف شوم اما خدا کمک کرد. به هر حال مقطعی که ما با هم در بند ۲ موقت شهربانی با هم بودیم به این صورت سپری شد.
واکنش جلال گنجهای به فتوای نجاست مارکسیستها در سال ۱۳۵۴ش در زندان چگونه بود؟
آقای گنجهای بعد از سال ۱۳۵۴ش که فتوای نجاست سازمان مجاهدین خلق صادر شد به سمت آنها رفت و دیگر به طور علنی مواضع خود را از مسلمانها جدا کرد. بنابراین باید گفت جلال گنجهای نظریه فتوا را نپذیرفت چون که مجتهدین را قبول نداشت. پس از این فتوا زندانیهای مسلمان و مارکسیست خرج خود را از هم جدا کردند. بنابراین مسلمانها از مارکسیستها جدا شدند. ولی آقای گنجهای به کمون مجاهدین خلق و مارکسیستها پیوست و خرج خود را از آنها جدا نکرد. اینها همه زمینههایی است که گنجهای را به آن طرف میکشاند. ایشان به حجاب و پوشش اعتقاد نداشت. ما به یکسری از این موارد پس از پیوستن گنجهای به سازمان نفاق پی بردیم. همه اینها در زندان اظهار نشده بلکه من در حال شرح نقطه نظرات جلال گنجهای تا به امروز هستم. وی همچنین اصلاً اعتقادی به عده نگه داشتن زن از شوهر قبلی نداشت نمونه آن هم این است که جلال گنجهای طلاق مریم قجر عضدانلو از مهدی ابریشمچی را میخواند و بلافاصله وی را به عقد مسعود رجوی درمیآورد. وی به وفاداری به خانواده اعتقاد نداشته چرا که میگوید:«امام موسی کاظم(ع) هیچ وقت دنبال خانواده نبوده است.» حالا این که اینها را از کجا میگفت من نمیدانم اما جالب است بدانید که آقای گنجهای وقتی بعد از انقلاب در شهرستانها منبر میرفت برای کشته شدگان چریکهای فدائی خلق فاتحه میخواند. وی میگوید:« اصلاً وفاداری به خانواده معنایی ندارد و اگر این طور بود چرا حضرت زینب(س) بدون شوهر خود با امام حسین(ع) همراه شد.»
لطفاً کمی راجع به اقدامات جلال گنجهای در مقطع تاریخی پیش از انقلاب توضیح دهید؟
اما نکته مهم در مورد اقدامات آقای گنجهای در این زمان این است که در زمانی که انقلاب میشود یک اتفاقی در سر کوچه منزل آقا طالقانی میافتد. آیت الله طالقانی ۲ خانه داشت که یکی از آنها در خیابان تنکابن یا خیابان انقلاب بود که مرکز تجمع پیروان آیت الله طالقانی در این محله بود. یک تظاهراتی در روز تاسوعا یا عاشورای سال ۱۳۵۷ به وقوع میپیوندد و همه مردم از جمله اعضای سازمان منافقین در آن شرکت میکنند. یک مینیبوس میآورند و جلال گنجهای میرود بالای مینیبوسی که آرم مجاهدین خلق روی آن خورده است. یعنی دیگر از اینجا به بعد کاملاً مشخص میشود که او با مجاهدین خلق(منافقین) است. جلال گنجهای در این تظاهرات از پشت بلندگو آرم سازمان را برای مردم تشریح میکرد. یک پلاکاردی روی آن مینی بوس باز میشود که یک طرف آن را اکبر گودرزی رهبر فرقان نگه میدارد و طرف دیگر آن را آقای سید احمد هاشمی نژاد برادر مرحوم شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد البته برادر شهید هاشمی نژاد بعداً از اینها جدا شد. بعدها آقای سید احمد هاشمی نژاد در مصاحبه خود بر ضد سازمان نفاق به تاریخ ۲۲/۰۳/۱۳۸۳ میگوید:« آن روز مجاهدین خلق ما را فریب دادند و ما پلاکارد آنها را بالای مینیبوس گرفتیم.»
منافقین چطور برادر شهید هاشمی نژاد را فریب دادند؟
منافقین خیلیها را فریب داده بودند. آقای سید احمد هاشمی نژاد پیرو امام(ره) بوده تصورش این بوده که منافقین هم پیرو امام(ره) هستند. در حالی که این گونه نبود و بعدها منافقین برادر آقای سید احمد هاشمی نژاد یعنی سید عبدالکریم هاشمی نژاد را در مشهد ترور میکنند. با این حساب جلال گنجهای کاملاً به طرف مجاهدین خلق میرود و در ساختمانی که منافقین در میدان ولیعصر اشغال میکنند که متعلق به بنیاد پهلوی سابق بود. گنجهای در آنجا به عنوان روحانی مجاهدین خلق مستقر میشود. وی خیلیها را جذب سازمان نفاق نمود.
مثلاً چه کسانی؟
افرادی مانند رسول اسلام و دیگران از جمله تلاش کرد که من را هم جذب سازمان کند.
وی از چه تکنیکی برای جذب شما استفاده میکرد و واکنش جناب عالی نسبت به این قضیه چه بود؟
من وقتی بعد از ۱۳۵۵ش که از زندان آزاد شدم در حوزه چاپ کتاب و اعلامیه فعالیت میکردم. وقتی آقای گنجهای بعد از من در سال ۱۳۵۵ش از زندان آزاد میشود. بنده یک روز در مسجد ارک وی را دیدم. اگر اشتباه نگاه جلال گنجهای، سید عباس سالاری و آقای هادی غفاری را در ماه رمضان ۱۳۵۵ش در حیات مسجد ارک دیدم. من رفته بودم سخنرانی آقای مجتهد شبستری را گوش کنم. بعد از سخنرانی من شروع به نماز خواندن کردم که آقای گنجهای مرا دید و با دست اشاره کرد که پیش آنها بروم من نمیخواستم بروم چون ممکن بود تیم تعقیب و مراقبت ساواک به دنبال من یا آنها باشد. خلاصه به صورت سرپایی و خیلی مختصر سراغ آنها رفتم. ایشان خیلی تلاش کرد تا با من ملاقاتی داشته باشد اما چون من فهمیده بودم که مواضع وی از داخل زندان اشکال داشته برای دیدن او نرفتم. یک آدرسی را در خیابان شاه رضای آن موقع و انقلاب فعلی به من داد که هیچ وقت به آنجا نرفتم. بعد از انقلاب هم در کمیته انقلاب اسلامی واقع در میدان بهارستان همدیگر را دیدیم.
به چه مناسبتی این دیدار رخ داد؟
او آمده بود تا افراد را ببیند آقای عزت شاهی و دیگران او را اصلاً در جمع خود راه نمیدادند چون میدانستند او منافق شده است. آنجا هم با اصرار از من خواست که به ساختمان بنیاد پهلوی بروم تا با هم صحبت کنیم که خدا به من رحم کرد و من نرفتم. از این زمان به بعد آقای جلال گنجهای تبدیل شد به محور روحانیت نوگرای مجاهدین خلق.
آیا اینها توانستند کسی را از درون قشر روحانی کشور جذب کنند؟
نه وی بیشتر در دانشگاهها موفق به جذب شد چون جلال گنجهای شخصیت مشهوری بود. بیانی قوی هم داشت و با سواد بود. خلاصه ایشان را هم فراری دادند و به پاریس رفت و در آنجا شیخ الفقهای منافقین شد. انحرافات وی در آنجا توسعه یافته و رشد کرد و خیلی هم شدید شد. از ماجراهای پاریس وی خبری ندارم ولی پس از مدتی به اردوگاه اشرف آمد و محل رجوع منافقین شد.
جلال گنجهای در مقر کمیته انقلاب اسلامی به شما چه گفت؟
در آنجا گفت:« اگر به دنبال مبارزه واقعی هستی به بنیاد پهلوی بیا ما در آنجا اسلحه داریم و مشغول تلاش برای برقراری عدالت هستیم.» من گفتم نظر حضرت امام در این باره چیست؟ «گفت: من ایشان را قبول دارم اما نه به عنوان یک مبارز.»
میخواهم بدانم خواندن خطبه طلاق مریم رجوی از مهدی ابریشمچی و عقد نامشروع مریم و مسعود رجوی توسط جلال گنجهای چه واکنشهایی را در بین قشر روحانیت انقلابی در آن زمان برانگیخت؟
اصلاً گنجهای توسط قشر روحانیت ایران مطرود شده بود و بین روحانیان اعتباری نداشت و از همان سال ۱۳۵۴ش که به سراغ منافقین رفت و در کمون مشترک آنها عضو شد روحانیت ایران او را طرد نمود.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: سازمان ترور
ادامه مطلب را ببينيد
پرونده ویژه سازمان ترور؛ قسمت سوم
ناگفتههایی از روابط امریکا و منافقین
بدون شک یکی از پرسشهای بسیار مهم تاریخ معاصر ایران این چگونگی فرایند وابستگی هر چه بیشتر جریان نفاق به امپریالیسم آمریکا است. فرایند این سرسپردگی به حدی پیچیده است که برای روشن شدن تمام ابعاد آن احتیاج به تشکیل کارگروه تخصصی و ساعتها و بلکه ماهها کار دارد.
بدون شک یکی از پرسشهای بسیار مهم تاریخ معاصر ایران این چگونگی فرایند وابستگی هر چه بیشتر جریان نفاق به امپریالیسم آمریکا است. فرایند این سرسپردگی به حدی پیچیده است که برای روشن شدن تمام ابعاد آن احتیاج به تشکیل کارگروه تخصصی و ساعتها و بلکه ماهها کار دارد. برای روشن شدن برخی ابعاد پنهان این مسئله و آشکار ساختن برخی ناگفته های نهان روابط ننگین سازمان نفاق و ایالات متحده آمریکا گفتگویی داشتیم با کامران غضنفری محقق و پژوهشگر جریانهای سیاسی معاصر امیدواریم این گفتگو برخی پرسشهای همیشگی این حوزه حساس تاریخی را پاسخ گوید.
بسم الله الرحمن الرحیم با موضوع ارتباط منافقین و آمریکا خدمت استاد کامران غضنفری محقق تاریخ معاصر هستیم استاد عزیز خیلی ممنونم که به ما فرصت دادید تا از محضر جناب عالی استفاده کنیم. به عنوان سؤال اول میخواستم بدانم بر اساس اسناد و مدارک موجود روابط سازمان مجاهدین خلق(منافقین) به طور دقیق از چه زمانی شروع شد؟
بخشی از ارتباط منافقین با آمریکا به دوران پیش از انقلاب بازمیگردد بخشی از آن هم به بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مربوط میشود. قبل از انقلاب وقتی مرکزیت سازمان توسط ساواک ضربه میخورد و همه اعضای مرکزیت آن دستگیر میشوند. از تعداد ۱۲ عضو مرکزیت سازمان ۱۱ نفر از آنها به اعدام محکوم میشوند و فقط یک نفر یا همان مسعود رجوی حکم اعدامش تبدیل به حبس ابد میشود. بعدها بخشی از اسناد ساواک هم کشف و منتشر میشود. این اسناد حاکی از این بود که تیمسار نصیری رئیس ساواک با نوشتن نامهای به شاه میگوید:« به دلیل همکاریهای خوبی که آقای مسعود رجوی در زندان و در طی بازجوییها داشته است درخواست یک درجه تخفیف برای مجازات وی دارم.» شاه هم با این درخواست موافقت نموده و اعدام وی تبدیل به حبس ابد میشود. این نکته حاکی از این است که مسعود رجوی کمکهای بسیاری به ساواک در داخل زندان کرده بوده و طی چند سالی که تا سال ۱۳۵۷ش در درون زندان بوده همکاریهای بسیاری به صورت مخفیانه با ساواک داشته است و اخبار و اطلاعاتی را به آنها از درون تشکیلات میداده و همچنین به آنها برای چگونگی برخورد با اعضای بیرون زندان رهنمود میداده است. به نظر میآید که از این دوران به واسطه ارتباط مسعود رجوی با ساواک و از طریق آنها با سیا که کاملاً بر ساواک اشراف داشته است. این ارتباط پنهانی میان سازمان نفاق و آمریکا برقرار شده است.
این مطلب جناب عالی که چون آمریکا در ساواک مستشاران یا نیروهایی داشته است پس بر ساواک اشراف داشته ممکن است برای مخاطب نسل جوان ما مقداری گنگ باشد و ممکن است برای جوانان این مرز و بوم این سؤال پیش بیاید که مگر امکان داردکه یک فرد یا سازمان از طریق وصل شدن به یک نهاد اطلاعاتی-امنیتی به نهاد اطلاعاتی کشور دیگری متصل شود دلیل شما برای این سخن چیست؟
ببینید ساواک از بدو تأسیس خود یعنی سال ۱۳۳۵ش توسط سازمان سیای آمریکا و MI۶ انگلیس به آمریکا وابسته بود. اصلاً این دو سازمان بودند که ساواک را در ایران تشکیل دادند و آموزش نیروهای آن را هم برعهده گرفتند در یک دهه اول تأسیس ساواک عمده آموزشی که به مأمورین ساواک داده میشد توسط سازمان سیا بود. به علاوه پایگاه سیا در تهران مستقیماً با مسئولین ساواک در ارتباط بود و همکاریهای مشترک اطلاعاتی به صورت وسیع و گسترده بین ساواک و این سازمان امنیتی-اطلاعاتی جریان داشت و به واقع پایگاه سیا در ایران بر اقدامات ساواک اشراف داشت و اینها با هم همکاری نزدیکی داشتند. این از زمینههای روابط سازمان منافقین با آمریکا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود. اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وقتی اعضای سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۷ش از زندان آزاد شدند. سعی کردند که به صورت مستقیم با سازمانهای اطلاعاتی خارجی ارتباط بگیرند. ما میبینیم که در ماجرای خروج مسعود رجوی به صورت پنهانی از کشور در اسفند ماه ۱۳۵۹ش وقتی وی مخفیانه از طریق مرز پاکستان از کشور خارج شده و بعد از آنجا به فرانسه میرود. جلسهای با حضور نمایندگان دولتها و به واقع سازمانهای اطلاعاتی غربی در فرانسه برگزار میشود. در اینجا اعضای سازمان مطرح میکنند که ما میخواهیم علیه جمهوری اسلامی وارد فاز مسلحانه بشویم و از این سازمانهای اطلاعاتی درخواست کمک و پشتیبانی میکنند که آنها هم قول کمک و مساعدت به سازمان میدهند. بعد از این ماجرا است که رجوی در فروردین ۱۳۶۰ش به صورت مخفیانه به ایران باز میگردد و با مرکزیت سازمان این مسئله را مطرح میکند که قرار است وارد فاز مسلحانه بشویم و غرب هم قول حمایت داده است. میبینیم که از خرداد ۱۳۶۰ش عملیات مسلحانه سازمان آغاز میشود. انفجارهایی که سازمان مجاهدین خلق در ۷تیر ۱۳۶۰ش در دفتر حزب جمهوری اسلامی انجام داد و در ۸شهریور ۱۳۶۰ش در ساختمان نخست وزیری انجام داد. طبق اسنادی که بعدها به دست آمده مشخص شده است که این بمبها بمبهایی بوده که سازمان مجاهدین خلق(منافقین) از سازمان سیا دریافت کرده بوده و در آن اماکن کارگذاشته بود که منجر به شهادت تعداد زیادی از نمایندگان مجلس، وزا و شهیدان بهشتی، رجایی و باهنر میشود. این بخشی از همکاریهای سازمان منافقین با سازمان سیای امریکا بود که بعد هم در دوران ۸ سال جنگ تحمیلی میان جمهوری اسلامی ایران و رژیم بعث عراق ادامه یافت و شاهد هستیم که در این بازه زمانی منافقین به عنوان ستون پنجم و جاسوس عراق و آمریکا عمل میکنند و حداکثر هماهنگیها را با آنها دارند.
در اینجا ممکن است یک سؤال برای هر کسی که بر روی تاریخ سازمان مجاهدین خلق کار میکند به وجود بیاید و آن این است که وقتی این سازمان مجاهدین خلق(منافقین) در دهه ۱۳۴۰ش و در جو خفقان آن سالها در ایران تأسیس شد. در این دوران سازمان مدعی نمایندگی جریانات چریکی ضد امپریالیستی در ایران اعم از چپ گرا یا مسلمان است. در حقیقت سازمان با یک ایدئولوژی التقاطی به دنبال شعار و گرایش ضد امپریالیستی است. حالا حضرت عالی با عنوان یک محقق تاریخ معاصر نگاهتان به دگردیسی سازمان از یک جریان سیاسی با خط مشی ظاهراً امپریالیستی به یک جریان کاملاً همراه و همگام با امپریالیسم چیست؟
اینها زمانی هم که مدعی حمایت از شعار مبارزه با امپریالیسم بودند در واقع این شعارشان مبتنی بر تفکر اسلامی نبود و تحت تأثیر جریانهای چپ چریکی مارکسیسم را علم مبارزه میدانستند و معتقد بودند اگر کسی میخواهد مبارزه کند بایستی به علم مارکسیسم مجهز شود و بر اساس اصول مارکسیستی با امپریالیسم مبارزه کند. اعضای سازمان بر اساس آموزههای مارکسیستی اسلام را یک دین ارتجاعی میدانستند ولی چون در ایران اکثر مردم مسلمان هستند مجبور به رعایت ظواهر اسلامی بودند. البته قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در جریان مجاهدین خلق(منافقین) بعضی از افراد دارای تفکرات اسلامی هم حضور داشتند اما توسط کسانی که گرایشات مارکسیستی داشتند کنار زده شده و ترور یا حذف شدند بنابراین رویه تشکیلات منافقین به سمت جریان مارکسیستی رفت. کما این که وقتی در سال ۱۳۵۰ش دوتن از اعضای سازمان به نجف و خدمت امام خمینی(ره) میروند طی چند هفتهای که آنجا بودند و مدام با امام ملاقات میکردند و عقاید خودشان را برای ایشان تشریح مینمودند امام هیچ عکس العمل و تأییدی نسبت به اینها نشان نمیدهند. بعد از این دیدار هم میفرمایند:«چیزهایی که اینها گفتند عقاید مادیگرایانه بود که یک رنگ و لعاب اسلامی داشت» اینها برنامهریزی کرده بودند که مثلاً با این حرفها بتوانند حضرت امام را هم خام کنند و از ایشان برای خود یک تأییدیه بگیرند که امام هرگز این کار را نکردند. این افرادی که داعیه مبارزه با امپریالیسم را داشتند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تغییر جهت دادند و پس از پیروزی انقلاب با وجود این که انقلاب اسلامی نماد مبارزه با امپریالیسم غربی و شرقی بود اینها با جمهوری اسلامی درگیری پیدا میکنند و در مقابل آن میایستند اگر ادعاهایشان در مورد مقابله با امپریالیسم درست بود. میبایست هوادار جمهوری اسلامی باشند نه این که اقدام به براندازی این نظام کنند. خوب اینها در ظاهر شعارهای ضد امپریالیستی میدادند وقتی که که در شهریور ۱۳۵۹ش جنگ تحمیلی آغاز شد در روزنامه های خود به ظاهر شعارهایی بر علیه صدام و رژیم بعث عراق میدادند و آنها را دست نشانده امپریالیسم معرفی مینمودند اما همانهایی که بر علیه عراق شعار میدادند مدتی بعد خودشان در دامان رژیم بعث عراق میافتند و برای جاسوسی برای رژیم بعث عراق و کارشکنی در حوزه جنگ اقدام میکنند و با یک تغییر جهت ۱۸۰ درجهای برای کارشکنی در جبهههای نبرد وارد عمل میشوند.
استاد از این که پاسخ این سؤال را خوب توضیح دادید ممنونم اما چرا ایالات متحده با وجود این که خودش را یک ابرقدرت میدانست مجاهدین خلق را برای همکاری انتخاب میکند اینها چه پتانسیلی داشتند که باعث میشد توجه آمریکاییها را به خود جلب کنند هدف آمریکا از این کار چه بود؟
دولت ایالات متحده آمریکا از بدو پیروزی انقلاب اسلامی همه تلاش خودش را میکند تا این نظام نوپا را سرنگون کند تا با براندازی جمهوری اسلامی دوباره رژیم سلطنتی را در ایران به قدرت برساند. آمریکاییها تمام تلاششان را در سالهای ۱۳۵۶و ۱۳۵۷ش کردند تا بلکه بتوانند انقلاب را سرکوب و خاموش کنند و رژیم شاه را نجات دهند اما موفق نشدند. پس از سرنگونی حکومت پهلوی از همان اوایل پیروزی انقلاب اسلامی اینها شروع کردند به مسلح کردن گروههای مخالف تجزیه طلبها، گروههای تروریستی و راهاندازی جنگهای منطقهای و شهری تا جایی که میتوانستند برای تضعیف و براندازی جمهوری اسلامی تلاش کردند. بعد آمدند چندین کودتا را برای ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی طراحی کردند که به لطف خدا موفق نشدند. به خاطر این که مجاهدین خلق هم در برابر امام خمینی(ره) و جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته بودند و اینها خواهان این بودند که با ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی ایران قدرت را به دست بگیرند. از این جهت با آمریکاییها اشتراک منافع پیدا کردند و آمریکاییها مجاهدین خلق را ابزار خوبی برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی و براندازی آن تشخیص میدهند. لذا به همین خاطر از مجاهدین خلق حمایت نموده و از آنها به عنوان یک ابزار برای تضعیف نظام جمهوری اسلامی و ساقط کردن آن استفاده میکنند. ما میبینیم وقتی مجاهدین خلق(منافقین) به عراق رفته و پایگاه خود را در آنجا مستقر میکنند با دولت ایالات متحده آمریکا ارتباط دارند. و یکی از از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق به نام محسن رضایی که برادر کوچک خانواده رضایی است.( سه تن از اعضای این خانواده قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در درگیری با ساواک کشته شدند.) محسن رضایی برادر کوچک این سه نفر است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وارد تشکیلات مجاهدین خلق میشود و تا رتبه مرکزیت سازمان پیش میرود و بعد رابط سازمان مجاهدین خلق با سازمان سیای آمریکا میشود. اطلاعاتی که به طرق مختلف توسط سازمان از داخل ایران جمع آوری میشد از طریق این فرد در اختیار سازمان سیا قرار میگرفت. در ازای این اطلاعات سازمان سیا به سازمان پول میپرداخت.همواره در طی این سالها یک حقوق ماهیانه از طرف دولت آمریکا برای سازمان در نظر گرفته میشد که از طریق سازمان سیا در اختیار منافقین قرار میگرفت. طی این چند دهه و حتی پس از پایان جنگ تحمیلی روابط منافقین و آمریکا ادامه داشت. ما شاهد بودیم که حتی هنگامی که صدام کویت را اشغال کرد و بعد با آمریکاییها بر سر همین مسئله اختلاف پیدا کرد و آمریکا به خاطر همین مسئله به عراق حمله کرد میبینیم در همین زمان آمریکاییها پایگاههای مختلف نظامی عراق را بمباران میکنند اما به مقرهای سازمان مجاهدین خلق هیچ کاری ندارند یعنی مناطق مجاور اردوگاههای مجاهدین خلق که در متعلق به نیروهای عراقی بود بمباران شد اما هواپیماهای آمریکایی کاری به کار مقر مجاهدین خلق نداشتند. که این حاکی از هماهنگی پشت پرده سازمان نفاق با آمریکاییها است. در انتفاضه شعبانیه که طی آن مردم مسلمان عراق در کربلا، نجف و برخی مناطق این کشور مانند کردستان عراق علیه صدام قیام کردند آمریکا برای سرکوب این قیام به صدام چراغ سبر نشان داد و مجاهدین خلق هم در این ماجرا به کمک دولت بعث عراق شتافتند و همراه با نیروهای عراقی به طور وحشیانهای مردم عراق را سرکوب و کشتار کردند. این مسئله باعث شد بعدها وقتی در سال ۱۳۸۲ش آمریکاییها پس از افغانستان عراق را اشغال کردند. مردم عراق با کینهای که از منافقین به دل داشتند چندین بار به مقر اینها حمله کنند. آمریکاییها برای این که اینها از انتقام مردم عراق مصون بمانند اینها را تحت حمایت خود گرفتند و رسماً اعلام کردند کمپ اشرف تحت حمایت نظامیان ایالات متحده آمریکا قرار دارد و کسی حق تعرض به آن را ندارد اما خوب مردم عراق به آنها ضربات مختلفی زدند تا این که آمریکاییها توانستند اینها را به کمپ لیبرتی در مجاورت فرودگاه بغداد منتقل کردند. وقتی آنجا هم چند بار مورد حمله نیروهای عراقی قرار گرفت به ناچار اینها را به آلبانی منتقل نمودند.
به نظر جناب عالی اکنون با حضور سازمان در آلبانی روابط جریان نفاق با آمریکا به چه شکلی است. چندی پیش دیدم که مریم رجوی پیامی خطاب به مجلس سنای آمریکا صادر نموده است. بنده در کتاب «۲۵ سال عملیات براندازی» متعلق به جناب عالی خواندم که گویا آقای ریچارد مورفی که یکی از عناصر دموکرات ایالات متحده است با سازمان روابط بسیار خوبی داشته است. میخواهم بدانم نگاه جناحهای مختلف سیاسی در آمریکا اعم از دموکرات یا جمهوری خواه نسبت به سازمان منافقین در حال حاضر چگونه است؟
ببینید حاکمیت آمریکا اعم از این که قدرت دست حزب جمهوری خواهان باشد یا دموکراتها همواره حامی این گروه تروریستی بوده است. ما شاهد این هستیم که چه در دوره جورج بوش پسر و چه در عصر حاکمیت باراک اوباما بر آمریکا در ساختار سیاسی ایالات متحده همواره طرحهایی جهت حمایت از این گروهک تروریستی تصویب و اجرا شده است.
مثلاً در دو.ران حاکمیت جورج بوش پسر چه طرحهایی در این زمینه اجرا شد؟
اینها در برهههای مختلف زمانی گروهها و تیمهای عملیاتی منافقین را در داخل آمریکا آموزش میدادند گزارش شده که در صحرای نوادا برای اینها کمپهای آموزشی ساخته شده و در آنها به اعضای مجاهدین خلق(منافقین) آموزش خرابکاری، اغتشاش و فعالیتهای چریکی میدادند و بعد با دادن اسلحه و تجهیزات انفجاری به اینها اعضای سازمان را از طریق مرز عراق روانه ایران میکردند تا در نقاط مختلف کشور بمبگذاری کنند در دولت باراک اوباما این ارتباطات پشت صحنه ادامه داشت حتی در ماجرای فتنه ۱۳۸۸ش هم همین طور وقتی آمریکایی ها علناً از جنبش سبز اعلام حمایت میکنند در همان ماجرا مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو هم پیامی صادر نموده از جنبش سبز حمایت میکنند و به میرحسین موسوی پیغام میدهند که: در مقابل جمهوری اسلامی بایست، ما از تو حمایت میکنیم. این همسویی منافقین با برخی گروههای تروریستی مثل جریان عبدالمالک ریگی، پژاک یا امثال اینها به علاوه جریان سلطنت طلب و انواع و اقسام گروههای تروریستی ضد انقلاب ناشی از همسویی پشت پرده سازمان با آمریکا است. طی دو دهه اخیر منافقین هر ساله یک گردهمایی سالانه برگزار میکنند.
به طور مشخص در کجا؟
مثلاً در سالهای اخیر در پاریس این کار را انجام دادند که در آن از برخی مسئولین آمریکایی به عنوان سخنران در این همایشها دعوت مینمایند. در این نشستها نمایندگان مختلف کنگره ایالات متحده آمریکا، سناتورها، فرمانداران و شهرداران مناطق مختلف آمریکا حضور دارند. البته بعداً مشخص شد که اینها با گرفتن پول سخنرانی میکردند. یعنی مبالغ کلانی از ۲۰۰۰۰ تا ۱۵۰۰۰۰ دلار به اینها میدادند تا در همایش منافقین سخنرانی کنند. الان هم که اینها را به آلبانی فرستادند و مکانی را برایشان در نظر گرفتهاند به نظر میآید که همچنان این ارتباطات برقرار است و با حمایت دولت آمریکا کشور آلبانی حاضر شده اینها را بپذیرد. با تجهیزاتی هم که در آنجا در اختیارشان قرار دادند اینها سعی دارند به طرق مختلف از طریق جنگ سایبری به نظام جمهوری اسلامی ضربه بزنند و در عین حال به اقدامات جاسوسی خود هم چنان به نفع آمریکا ادامه دهند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: سازمان ترور
ادامه مطلب را ببينيد
پرونده ویژه سازمان ترور؛ قسمت دوم
پارلمان استعمارگر و خونخواران تروریست
علی رحمانی؛پژوهشگر تاریخ معاصر
تقریباً هر مورخ هوشمند و صاحب نظری میداند که نقش دولت انگلستان در تاریخ ایران به ویژه پس از طلوع ستاره اقبال سلسله قاجار در ایران معاصر نقشی به شدت مخرب و سرتاسر آمیخته با توطئه و نیرنگ است. اسناد و مدارک تاریخی شاهد این است که دولت انگلستان همواره سعی داشته با اتکا به سرویسهای جاسوسی متعدد و البته بلند آوازه خویش سعی کرده تا با حضور در پشت پرده حوادث سیاسی مهم ایران و خاورمیانه قرار بگیرد تا بتواند سیر تحولات منطقه را به نفع خویش مدیریت کند. به شهادت رسانههای داخلی و خارجی دیروز شاهد پایان یکی از مهیجترین و دامنهدارترین نمایشهای پشت پرده سازمان اطلاعات خارجی انگلستان (MI۶) یعنی تبادل افتخار آفرین نازنین زاغری بودیم. اما آنچه از این تبادل افتخار آمیز برای ایران و ایرانی مهم تر است پیام سرتاسر مهر و محبت مادر تروریستهای منافق یعنی مریم رجوی خطاب به پارلمان انگلستان است به راستی چگونه کشور انگلستان که خود را مهد دموکراسی پارلمانی و نظام دوحزبی در عرصه دموکراسی میداند چرا با سازمانی که منجر به شهادت ۱۷۰۰۰ شهید ترور در درون ایران شده است روابطی این چنین حسنه برقرار میکند. اگر کمی با نگاهی تیزبینانه به تاریخ معاصر جریان نفاق نگاهی بیاندازیم ریشههای این روابط گرم و صمیمانه انگلستان را با سازمان خونخوار رجوی این چنین درمییابیم:
مردم ایران با برپایی نهضت ملی شدن صنعت نفت در دهه ۱۳۳۰ش سرآغاز ترک برداشتن سلطه چند صد ساله امپراطوری استعمارگر و غیر انسانی انگلستان را در سراسر جهان پس از جنگ جهانی دوم اعلام نمود. همین مسئله موجب شد تا سازمانهای پرتعداد امنیتی انگلستان بیاموزند که برای رسیدن به منافع نامشروع خویش باید از هر وسیله ممکن برای ضربه زدن به ملت مسلمان ایران استفاده کنند. حضور منافقین در قلب اروپا در پی تبعید سیاسی این سازمان تروریست از کشور این فرصت را در اختیار نهادهای امنیتی انگلستان قرار داد.
پس از پایان جنگ جهانی دوم ایالات متحده آمریکا با تثبیت هژمونی خویش در بین کشورهای متفق به انگلستان فهماند که این کشور برای حضور مقتدرانه در عرصه جهانی و حتی قاره اروپا نیاز به حمایت برادرخوانده قلدر خود یعنی آمریکا دارد. با این حساب به احتمال قوی میتوان روابط گرم انگلیس با تروریستهای جریان نفاق را در پرتو تبعیت سنتی این کشور از آمریکا تفسیر کرد.
سالها ترور و جاسوسی در ازای پول از مجاهدین خلق سازمانی فربه از لحاظ اقتصادی با ماهیتی وابسته و نوکر صفت ساخته است که بازوان قدرتمند اقتصادی در اروپا دارد. منافقین سالها است که با اتکا به این بازوان قدرتمند اقتصادی در کشورهای صنعتی و پیشرفته اروپایی همچون فرانسه و انگلستان مشغول جولان دادن هستند. بارزترین نمود لابی منافقین در راهروهای قدرت پارلمان انگلستان را میتوان در فرایند تلاش بی وقفه مریم رجوی و دوستانش برای خروج از لیست سازمانهای تروریستی در انگلستان مشاهده نمود. این سازمان جنایتکار با تلاش برخی نهادهای دولتی همچون وزارت کشور انگلستان در سال ۱۳۷۹ش وارد لیست سازمانهای تروریستی این کشور شد و در نهایت پس از ۶ سال لابیگری بیامان مریم رجوی و دوستانش در سال ۱۳۸۶ش از لیست مذکور خارج شد. در این میان رجوی و دوستانش ادامه حیات سازمان منحوس خویش را مدیون شخصیت بانفوذ مجلس اعیان پارلمان انگلستان یعنی لرد دیوید رنتون هستند. مریم رجوی به پاس خدمات این سیاستمدار پیر انگلیسی به مناسبت درگذشت وی در سال ۱۳۸۶ش پیامی صادر نمود.
مهمترین نکته در پیام مریم رجوی به اجلاس نمایندگان پارلمان انگلستان این بود که این مهره معلوم الحال نمایندگان انگلستان را به مقابله با فراینده هستهای شدن ایران فراخوانده و با دامن زدن به شایعه واهی استفاده نظامی ایران از انرژی هستهای از عنصر عملیات روانی بر علیه جمهوری اسلامی ایران استفاده نموده است. با صدور این پیام میتوان گفت سخن رژیم غاصب صهیونیستی از حلقوم شوم مریم رجوی بیرون آمده است. با این حساب پس از آزادی نازنین زاغری و پایان چندیدن پروژه بزرگ جاسوسی MI۶ در ایران باید به زودی منتظر شکل گیری پروژه های جاسوسی بیشتر با ابعاد وسیعتر این بار با همکاری مشترک منافقین و نازنین زاغری باشیم. صد البته این نکته را نباید نادیده گرفت که رجوی با نگارش این نامه علاوه بر اعلام جنگ غیرمستقیم علیه ایران اسلامی به دنبال این است تا با معرفی گروهک منافقین به عنوان تنها گروه فعال اپوزیسیون ضد انقلاب در انگلستان از طرفی جیب سیاستمداران ارشد انگلیسی را خالی کند و از جانب دیگر از اعتبار سیاستمداران بازنشسته انگلستان به سود خویش استفاده کند تا از این طریق بتواند به حیات سازمان سرسپرده خویش در لندن ادامه دهد. اما باید این مسائل ر ا در نظر بگیریم که:
اولاً به دلیل این که آفتاب امپریالیسم بریتانیایی تا حد زیادی افول نموده مریم رجوی و خونخواران تروریست پیرو وی از لحاظ عقلی و عملیاتی نمیتوانند با اغوای پارلمان استعمارگر انگلستان بار دیگر MI۶ را وادار به لشکرکشی بر علیه ایران کند.
از جانب دیگر موفقیتهای اطلاعاتی-امنیتی برون مرزی ایران در سالهای اخیر مانند دستگیری، روحالله زم، جمشید شارمهد و انهدام باندهای عملیاتی موساد در کنار دستگیری مهرهای بانفوذ و جاسوسان با سابقهای مانند نازنین زاغری و انوشه آشوری ریسک درافتادن با سرویسهای امنیتی ایران را برای سران MI۶بالا خواهد برد.
در پایان باید گفت دریوزگی بر در دربار ملکه انگلستان هم نخواهد توانست منافقین را از رفتن به سمت سیر قهقرایی باز دارد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: سازمان ترور
ادامه مطلب را ببينيد
پرونده ویژه سازمان ترور؛ قسمت اول
عقیم سازی و تعرض جنسی، تجاوز به فطری ترین حقوق زنان در منافقین
سیدحجت سیداسماعیلی، عضو پیشین شورای مرکزی منافقین، فارغ التحصیل رشته علوم سیاسی در مقطع کارشناسی ارشد.
سرطان داعش نماد بربریت و توحش در دنیای به ظاهر متمدن و مترقی امروزی است. شکی نیست که داعش بیش و پیش از آنکه یک گروه شبه نظامی باشد یک فرقه ایدئولوژیک با برداشتهای خاص و بشدت رادیکال، انحرافی و متحجرانه از دین مبین اسلام است.
در این میان تنها گروهی را ، علیرغم برخی تفاوت های ایدئولوژیک ، می توان شبیه به داعش تلقی کرد سازمان منافقین خلق است که در رفتارهای انحرافی، برداشت های شخصی و منفعت طلبانه از قرآن و اسلام همانند داعش عمل می کند.
رویکرد منافقین به زنان را می توان در قالب یکی از مهم ترین و شاید جالب توجه ترین اجزای فکری – عقیدتی این گروه مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
بدیهی است در جهان بینی فرقه م، نگاه به زن نیز هرگز نگاهی انسانی و اخلاقی نخواهد بود.
وفاداری و عدم خروج از فرقه و پیروی از قوانین سختگیرانه به ظاهر مذهبی و سیاسی تشکیلات، اصل اساسی در درون منافقین است. در عین حال کسانی هم هستند که به شدت مراقبند زنان در تشکیلات به رهبران فرقه وفادار بمانند در غیر اینصورت تنها مرگ می تواند آنان را از دست این فرقه رها سازد.
اگر مفتی های داعش معاویه بن ابی سفیان را مؤسس سنت جهاد نکاح می دانند، فتوای غیر انسانی و غیر اخلاقی بهره کشی جنسی از زنان تحت لوای آنچه که «آموزه های پیامبر» نامیده می شود نیز توسط شخص رجوی رهبر این فرقه در دستور کار قرار گرفته است.
همچنانکه در بهمن ماه ۱۳۶۳ مسعود رجوی طی اطلاعیه ای اعلام کرد؛ مریم رجوی را به مثابه همردیف مسئول اول منصوب کرده است. اما گستاخانه ترین قسمت این اطلاعیه بخش پایانی آن بود که رجوی خواست با مقایسه خود با حضرت محمد (ص) قضیه را اسلامی و دینی جلوه دهد و نوشت: «محمد پیامبر خدا نیز با زن پسر خوانده خود که به تازگی از او طلاق گرفته بود، ازدواج کرد!!!»
خشونت و تعرض جنسی رهبر فرقه منافقین به زنان در واقع بخشی از استراتژی رجوی است که با برداشت های غلط از اسلام و برای رسیدن به اهداف سیاسی خود صورت می گیرد.
وجود اطلاعات تاسف آور از موارد بی شمار تجاوز و بردگی جنسی در گروه های مسلح تندرو و گروه های فرقه ای یکی از معضلات قرن حاضر است.
بر اساس گزارش منتشره توسط سازمان ملل متحد، گروه های تندرو مانند «داعش» در دو کشور عراق و سوریه و «بوکو حرام» در کشور آفریقایی نیجریه از «خشونت جنسی» به عنوان تاکتیکی در راستای رسیدن به اهداف خود بهره می گیرند که فرقه رجوی هم از این قائده مستثنی نیست و باید نام منافقین را هم به این لیست اضافه کرد.
دادن نقش محوری به زنان در شبکه های اجتماعی، استراتژی است که رجوی عمدا برای جذب نیرو به کار می برد.
حضور زنان در به اصطلاح کانون های شورشی نیز نگاه ابزاری رهبران منافقین به زنان و دختران جوان به عنوان یک طعمه را نشان می دهد تا بتوانند مردان بیشتری را جذب کنند.
برخی از زنان و دخترانی که موفق به فرار از چنگال رجوی شده اند در مصاحبه های خود از وجود نظام خاص در عضویت زنان در حرمسرای رجوی و عقیم سازی آنان در این زمینه سخن به میان آورده اند و حتی برخی از آنان پس از جدایی از این گروه وحشت آفرین سکوت پیشه کرده اند.
اغلب زنان در تشکیلات منافقین دچار افسردگی های شدید روحی هستند به نحوی که آنان حتی خندیدن را به دلیل جرم انگاری آن توسط رهبران مجاهدین سالهاست فراموش کرده اند.
در بسیاری از این موارد دخترانی که خانه خود را با هدف پیوستن به منافقین در سال های دهه ۶۰ و ۷۰ ترک کردند دیدی رمانتیک نسبت به این موضوع داشته و رجوی را با عنوان «برادر» خطاب می کردند، ولی نمی دانستند روزی فرا خواهد رسید «برادر مسعود» به همین زنان در قالب «وظیفه اسلامی و انقلابی» خود تجاوز کند.
اجرای احکام اجباری پوشش کامل، ختنه اجباری و منع عبور و مرور آزادانه زنان بخشی از تفکر داعش در خصوص زنان را شامل می شود در فرقه رجوی نیز بنوعی دیگر همین احکام ساری و جاری است. جدا سازی جنسی، پوشش کامل، عقیم سازی زنان با درآوردن رحم آنان، منع عبور و مرور آزادانه در قرارگاههای این گروه، بروز ندادن هیچ یک از خصوصیات زنانه، عدم رسیدگی های فردی، تن دادن به نیازهای جنسی رجوی و سایر محدودیت ها بخشی از اجبارات زنان در این فرقه محسوب می شود.
اما سوال اینجاست این زنان بر اساس کدامین جذابیت ها راه پیوستن داوطلبانه به منافقین را در دهه های گذشته پیش گرفتند؟
مجموع بررسی ها نشان می دهد اصلی ترین عوامل موثر در این فرآیند، موارد زیر هستند:
۱- وعده آرمانشهری و جامعه بی طبقه توحیدی
هرچند در شرایط فعلی پیوستن زنان به تشکیلات مجاهدین به شکل حرفه ای به ندرت اتفاق می افتد، ولی زنانی که در دهه های ۶۰ و ۷۰ به این گروه پیوستند به این دلیل بود که منافقین خبر از تشکیلِ جامعهای فراملیتی که در آن عدالت اجتماعی به خوبی رعایت شده و مهمتر از همه جامعه ای مطابق با هنجارهای آنچه که «اسلام انقلابی» خوانده می شد را خبر می داد.
زنان احساس می کردند که بینش سیاسی این گروه راهحلهایی را برای برخی مشکلات زنان دارند. از سوی دیگر بحت مبارزه مسلحانه و رسیدن به عدالت اجتماعی نیز در آن سالها یکی از نمادهای ارزشی گروههایی بود که خود را انقلابی می دانستند.
بنابراین آنچه که منافقین سعی دارند علیرغم افشای ماهیت به شدت فرقه ای این گروه و جنایت های بی شماری که علیه زنان مرتکب شده اند، آن را گسترش دهند عناصر آرمانی و ایده آل گرایانه ای بود که نشان می داد آنها می خواهند جزیی از یک طرح سیاسی باشند که از نگاه آنها هدفش بنای یک نظم جدید و یک زندگی ایده آل براساس ایدئولوژی این گروه است که در شعار «جامعه بی طبقه توحیدی»، «انسانهای طراز مکتب» و ... سمبلیزه می شد.
۲ - وعده جایگاهی والا برای زنان
چند دهه زمان بُرد تا زنان عضو تشکیلات منافقین متوجه شوند که آرمانشهر اسلامیای که منافقین برای آنان به تصویر می کشند، توهمی بیش نبوده و وعدهاش برای توانمندسازی زنان دروغین و پوشالی بوده است.
انقلاب ایدئولوژیک در سال ۱۳۶۳ در تشکیلات منافقین هرچند با ظاهری فریبنده تحت عنوان آزادی و رهایی زنان شروع شد، ولی در محتوا سوق دادن سازمان به سوی یک فرقه تمام عیار با محوریت استفاده ابزاری و جنسی از زنان بود که بیشتر از هر زمان دیگری هویت ذاتی و زنانگی این گروه را هدف قرار میداد.
«زنان نیروی تغییر» هم شعاری است که سالهاست توسط فرقه رجوی در وصف شخصیت زنان عضو این فرقه بر در و دیوار سایت های تبلیغی و حساب های کاربری این گروه در شبکه های اجتماعی سر داده می شود.
حال اگر وضعیت زنان عضو تشکیلات منافقین را با زنان جامعه امروزی مقایسه کنیم تفاوت فاحشی را خواهیم دید. مطابق فاکت های موجود آنان علاوه بر اینکه به انواع بیماریهای جسمی و روحی حاصل از تجاوز جنسی و بردگی واقعی در تشکیلات مجاهدین بسر می برند و امید به زندگی آنان کمتر از میزان استاندارهای جهانی و تفاوت فاحشی با زنانی که در ایران زندگی می کنند دارد. ضمن هیچ چیزی بر سواد و تحصیلاتی که قبل از ورود به سازمان داشته اند، افزوده نشده است.
یک مقایسه آماری بین سالهای ۱۳۹۵ تا آبان ۱۳۹۹ از مرگ و میر اعضای منافقین نشان می دهد که «امید به زندگی» هر عضو در زنان ۶۳.۹ سال و در مردان ۶۲.۸ سال است. که اگر آنرا با متوسط طول عمر زنان و مردان ایرانی (۷۹.۴ سال برای زنان و ۷۵.۵ برای مردان) مقایسه کنیم اختلاف فاحشی را مشاهده خواهیم کرد.
ضمن اینکه اختلاف متوسط طول عمر زنان به نسبت مردان در این فرقه ۱.۱ سال است که در مقایسه با استاندارد جهانی (چهار و نیم سال) نزدیک به فاجعه است.
این نشان می دهد که زنان به مراتب شدیدتر از مردان تحت اجبارات و فشارهای روحی و روانی و جسمی درون فرقه قرار دارند. به عبارتی اگر این افراد در داخل این فرقه نبودند؛ زنان ۱۵.۵ سال و مردان ۱۲.۵ سال بیشتر می توانستند عمر کنند.
واقعیت امر این است بلایی که بر سر زنان در تشکیلات منافقین آورده می شود آن روی تبلیغات و فریبی است که به طور سازمان یافته در ارتباط با زنان در بیرون از سازمان پیش برده می شود. تصویری که نشان می دهد زنان نقش پیشتازی در این گروه را داشته و می توانند جایگاه ویژه و منحصر به فردی داشته باشند.
عملکرد منافقین چه در درون تشیکلات و چه در بیرون از آن نشان می دهد که این گروه در کادر گروههای فرقه ای و تروریستی قابل ارزیابی است اما رهبران آنان بیشتر سعی دارند خود را به عنوان یک نیروی مسلمان با ایدئولوژی خاص و آلترناتیوی برای حکومت ایران معرفی کنند تا اینکه بگویند تنها آنان هستند که می توانند رهایی واقعی زنان را محقق کنند!
۳- نقش و تاثیر گذاری شبکه های اجتماعی در سالهای اخیر
اولین وجه تمایز فرقه رجوی در مقایسه با سایر گروههای ضد ایرانی، بهره گیری از شبکه های اجتماعی و رسانه های ارتباط جمعی است که در قالبی جذاب و مهندسی شده در راستای مقاصد آن حرکت می کند.
از این رو بستر اینترنت و شبکه های اجتماعی مجازی بهترین و کاربردی ترین ابزار برای جذب زنان است؛ قشری که می توانند بیشترین منافع و جذابیت ها را برای این گروه فرقه ای به ارمغان بیاورند. روند جذب زنان و دختران در شبکه های اجتماعی صرفا از طریق زنان عضو این شبکه ها صورت می پذیرد. بدون آنکه آنان از تاریخچه و گذشته خون بار و ضد انسانی این گروه اطلاعی داشته باشند.
هیچ کسی به غیر از کسانی که روزی در دام این فرقه افتاده و رهایی یافتند به درستی نمی دانند که در درون مناسبات این گروه چه می گذرد. ظاهر جذاب و ایده های دروغین از یک سو و زنان و مردانی خالی از ذهن نسبت به سوابق این گروه از سوی دیگر شرایط جذب به آنان را فراهم می کند. ضمن اینکه برخی مسائل فردی و اجتماعی نیز در این گرایش نقش غیر قابل انکاری را ایفا می کنند که می توان از مشکلات فردی و شخصی در زندگی افراد گرفته تا دور شدن از یکنواختی در زندگی ماشینی و رسیدن به هیجان را نام برد.
بنابراین زندگی ماشینی و تداوم یکنواختی در آن می تواند عاملی برای جستجوی شرایط جدید و هیجانی، افرادی را به سوی این فرقه خطرناک سوق داده و تحت تاثیر شعارهای فریبنده آن جذب این گروه کند. که وجود شبکه های اجتماعی این روند را سرعت می بخشد.
این جنبه از جذابیت های منافقین برای مخاطبین به ویژه زنان از زاویه روان شناسی و روان کاوی قابل تجزیه و تحلیل و بررسی است، چراکه تلاش می نماید با تحریک و ارضای هیجانات درونی فرد زمینه جذب او را فراهم نماید.
نتیجه اینکه: در دنیای به ظاهر مترقی و پیشرفته امروزی «حقوق بشر » کلید واژه مشترک صاحبان قدرت در جهان است.
مجاهدین و سایر گروههای فرقه ای و تروریستی همچون داعش به اشکال و صور مختلف، حقوق زنان را به بازی گرفته و انواع بهره کشی و سوء استفاده از آنان را امتحان نموده اند. حال سوال اینجاست که چرا از مدعیان و داعیه داران حقوق بشر در این خصوص صدایی بلند نشده و اقدام در خور توجهی از سوی آنان حتی در حد یک محکومیت صورت نمی پذیرد؟
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: سازمان ترور
ادامه مطلب را ببينيد
پرونده ویژه ۱۰ قسمتی «سازمان ترور»
قدس آنلاین در پرونده ای ۱۰قسمتی به موضوع سازمان ترور و گروهک تروریستی منافقان پرداخت .
قدس آنلاین در این پرونده به گفتگو با شخصیت هایی نظیر غلامرضا عظیمی برخورداری محافظ حجت الاسلام شهید عبدالکریم هاشمی نژاد ، دکتر غلامرضا خواجه سروی ، سیدرضا قزوینی غرابی پژوهشگر مطالعات تروریسم و کامران غضنفری محقق و پژوهشگر جریان های سیاسی درباره موضوع منافقین پرداخت.
قسمت اول: عقیم سازی و تعرض جنسی، تجاوز به فطری ترین حقوق زنان در منافقین
سرطان داعش نماد بربریت و توحش در دنیای به ظاهر متمدن و مترقی امروزی است. شکی نیست که داعش بیش و پیش از آنکه یک گروه شبه نظامی باشد یک فرقه ایدئولوژیک با برداشتهای خاص و بشدت رادیکال، انحرافی و متحجرانه از دین مبین اسلام است.
در این میان تنها گروهی را ، علیرغم برخی تفاوت های ایدئولوژیک ، می توان شبیه به داعش تلقی کرد سازمان منافقین خلق است که در رفتارهای انحرافی، برداشت های شخصی و منفعت طلبانه از قرآن و اسلام همانند داعش عمل می کند.
https://www.qudsonline.ir/news/۷۹۱۰۵۰/
قسمت دوم : پارلمان استعمارگر و خونخواران تروریست
تقریباً هر مورخ هوشمند و صاحب نظری میداند که نقش دولت انگلستان در تاریخ ایران به ویژه پس از طلوع ستاره اقبال سلسله قاجار در ایران معاصر نقشی به شدت مخرب و سرتاسر آمیخته با توطئه و نیرنگ است. اسناد و مدارک تاریخی شاهد این است که دولت انگلستان همواره سعی داشته با اتکا به سرویسهای جاسوسی متعدد و البته بلند آوازه خویش سعی کرده تا با حضور در پشت پرده حوادث سیاسی مهم ایران و خاورمیانه قرار بگیرد تا بتواند سیر تحولات منطقه را به نفع خویش مدیریت کند.
https://www.qudsonline.ir/news/۷۹۱۸۲۷/
قسمت سوم : ناگفتههایی از روابط امریکا و منافقین
بدون شک یکی از پرسشهای بسیار مهم تاریخ معاصر ایران این چگونگی فرایند وابستگی هر چه بیشتر جریان نفاق به امپریالیسم آمریکا است. فرایند این سرسپردگی به حدی پیچیده است که برای روشن شدن تمام ابعاد آن احتیاج به تشکیل کارگروه تخصصی و ساعتها و بلکه ماهها کار دارد.
https://www.qudsonline.ir/news/۷۹۲۰۵۱/
قسمت چهارم : آثار شکنجه ای در پاها و صورت جلال گنجهای ندیدم
با گذشت نیم قرن از عمر سازمان منافقین تقریباً به ضرس قاطع میتوان گفت: جلال گنجهای تنها طلبهای است که سازمان نفاق توانست با اتکاء به شعارهای فریبده و روشنفکر مآبانه خویش وی را در فرایند فرقه گونه خود جذب کند.
از بین اعضای سازمان ترور این تنها جلال گنجهای بود که حاضر شد بدون رعایت شئونات اسلامی خطبه عقدی غیر شرعی و باطل را برای مریم و مسعود رجوی بخواند. اما برای یک پژوهشگر تیزبین سؤال این است که چه شد یک طلبه جوان و چنان که خواهیم گفت با سطح سوادی نسبتاً بالا نسبت به هم سن و سالان خویش در دام سازمانی تروریست افتاد.
https://www.qudsonline.ir/news/۷۹۲۵۲۱/
قسمت پنجم : جریان نفاق و ترور شهید هاشمی نژاد
شهید هاشمی نژاد در مشهد نقش مهمی داشته چرا که انقلاب اسلامی در خراسان سه شخصیت عمده داشته یکی مقام معظم رهبری، مرحوم آقای واعظ طبسی و سومین آنها هم شهید هاشمی نژاد بودند. یکی از ترورهای ناجوانمردانهای که داغ آن بر دل رهبران انقلاب تا ابد ماندگار خواهد ماند ترور ایدئولوگ بیبدیل انقلاب اسلامی در مشهد و استان خراسان مؤلف کثیرالتألیف کتب دینی و مذهبی استاد شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد بود.
https://www.qudsonline.ir/news/۷۹۴۲۹۶/
قسمت ششم : رازهای ناگشوده پرونده هادی علویان
تبحر اعضا و مرکزیت سازمان منافقین در کلید زدن انواع پروژههای نفوذ با هدف حذف مهرههای اصلی انقلاب که در ادبیات سازمانی به پروژه قطع سرانگشتان رژیم مشهور شد هزینهای بس سنگین را بر دوش نهال جوان و البته پر فروغ انقلاب اسلامی که با خون اقشار فقیر و مستضعف جامعه آبیاری شده بود تحمیل کرد. که هنوز پس از گذشت بیش از ۴ دهه از عمر انقلاب اسلامی بر گرده آن سنگینی میکند.
با وجود گذشت بیش از چهل سال از اوج یافتن موج ترورهای خیابانی و سازمان یافته در ایران دهه۶۰ هنوز پرونده شاه مهرههای سازمان ترور رازهای ناگفته و ناگشوده بسیاری برای فاش شدن دارد.
https://www.qudsonline.ir/news/۷۹۴۵۵۲/
قسمت هفتم : کارنامه سیاه یک گروهک تروریستی
جمهوری اسلامی ایران از ابتدای تشکیل همواره آماج دشمنی ها و تهدیدهای داخلی و خارجی بوده که به یاری خداوند و وجود ولایت فقیه و حضور باشکوه مردم در صحنه، این دشمنی ها و توطئه ها دفع و خنثی شده است.
بی تردید یکی از پرهزینه ترین این دشمنی ها برای کشورمان ترورهای گسترده گروهک منافقین بود که به دنبال آن موجی از خشونت و ترور بر کشور حکمفرما شد و افراد زیادی به دست تروریست ها به شهادت رسیدند.
https://www.qudsonline.ir/news/۷۹۵۱۱۸/
قسمت هشتم : فضای مجازی با چاشنی ترور
ماهیتشناسی گروهک منافقین ثابت کرده است که این گروهک به سبب ذات خودبرتربین و تمامیتخواهاش، از همان اولین روز انقلاب هیچ همراهی با انقلاب اسلامی نداشت. این گروهک از هر فرصتی استفاده میکرد تا به جمهوری اسلامی ضربه وارد کند. اگرچه این گروهک رسما ۳۰ خرداد سال ۶۰ طی بیانیه آغاز مبارزه مسلحانه با جمهوری اسلامی را اعلام کرد اما پیش از آن نیز به طرق مختلف به دنبال آشوب و خرابکاری بود. اساسا با توجه به آنچه که در ابتدا گفته شد این گروهک به سبب ذات تمامیتخواهش هیچ علاقهای به مشارکت ندارد و خواهان قبض تام قدرت است. از همینروست که نه تنها در برابر جمهوری اسلامی به انحاء مختلف نفرتپراکنی میکند، بلکه هیچ نقطه اشتراکی با دیگر گروههای اپوزوسیون نیز ندارد و تجربه شورای ملی مقاومت نیز دقیقا به همین دلیل شکست خورد.
https://www.qudsonline.ir/news/۷۹۵۱۲۲/
قسمت نهم : منافقین؛ یک فرقه تروریستی
اگر از بیرون به فرقهها نگاه کنید جذاب به نظر میرسند زیرا لعابهای رنگانگ آنها مانع درک شما از ماهیت «فرقه» میشود اما زمانی که درون آنها را واکاوی کنیم زوایای دیدهنشدهای را درخواهیمیافت که فرقهها نمیخواهند بدانیم. رهبران فرقهها در پی جذب فریبکارانه هستند و میخواهند تمام ابعاد زندگی اعضا را در اختیار داشته باشند. فرقهها از تکنیکهای پیچیده مغزشویی و عضوگیری؛ که امروزه با گسترش شبکههای اجتماعی بسیار پیشرفت کرده است، استفاده میکنند.
https://www.qudsonline.ir/news/۷۹۵۱۲۴/
قسمت دهم : ویروس فساد و تروریسم در آلبانی!
بیش از پنج سال و نیم از استقرار کامل گروهک تروریستی منافقین در آلبانی، این کشور کوچک جنوب شرق اروپا می گذرد. استقراری که فرایند آن از ورود اولین گروه تا آخرین گروه از اعضای گروهک، نزدیک به سه سال و نیم به درازا کشید تا روشن شود که اخراج کمتر از ۳۰۰۰ عضو این گروه از عراق به مقصد کشور ثالث تا چه اندازه با سختی و پیچیدگی همراه بوده است.
به دلیل سوابق سیاه جنایی و ضد حقوق بشری مجاهدین خلق که توسط گزارش های متعدد بین المللی از جمله اتحادیه اروپا به آنها اذعان شده بود و دردسرهای ناشی از حضور آنان، اخراج منافقین از عراق و پذیرش آنها توسط یک کشور خارجی برای سال ها به یکی از معضلات دولت مرکزی عراق تبدیل شده بود.
https://www.qudsonline.ir/news/۷۹۵۱۲۶/
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: سازمان ترور
ادامه مطلب را ببينيد