قسمت هشتم پرونده ویژه «جهل مقدس»
وهابیان و فهم وارونه از تاریخ صدر اسلام
محمد ابن عبدالوهاب ابوجهل قرن ۱۲ هجری است
وهابیت خوانشی وارونه از عصر نزول قرآن یا تاریخ صدر اسلام داشت که منجر به تفسیر مشوش و به دور از واقعیت متون و نصوص اسلامی توسط این جهال عصر مدرن شد.
علی رحمانی- به گزارش قدس آنلاین، از ۲۰۰ سال پیش تا کنون وقتی جنبشهای سیاسی اجتماعی در جهان معاصر پا به عرصه وجود گذاشته و هر یک به نوبه خودی سعی داشتند تا قرائتی جدید از دین مبین اسلام ارائه دهند و با مدرنیته نوظهور غربی دست و پنجه نرم نمایند.لذا برای نیل به مقصود هر کدام از این جریانات سیاسی-اجتماعی سعی کرد قرائت خاص خود را از تاریخ صدر اسلام و به عبارت سادهتر عصر نزول قرآن ارائه دهد. در این میان وهابیت که در عصر انحطاط امپراطوری عظیم عثمانی از میان شنزارهای نجد برخاست و پس از آن منادی ندای شوم تکفیر مسلمین در اقصی نقاط جهان گشت خوانشی وارونه از عصر نزول قرآن یا تاریخ صدر اسلام داشت که منجر به تفسیر مشوش و به دور از واقعیت متون و نصوص اسلامی توسط این جهال عصر مدرن شد. مصاحبه پیش رو روایتی است از فهم وارونه صحنه گردان اصلی وهابیت یعنی محمد ابن عبدالوهاب و دوستان وی از تاریخ صدر اسلام که در میان قاطبه مسلمانان به عصر رحمت و معرفت معروف است.
قدس آنلاین: بسم الله الرحمن الرحیم در شماره هشتم از ویژه نامه جهل مقدس خدمت حجت الاسلام والمسلمین روح الله حیاتی مقدم هستیم. با سلام خدمت شما استاد عزیز از جناب عالی کمال امتنان را دارم که وقت گرانبای خویش را در اختیار ما قرار دادید. به عنوان اولین سؤال لطفاً بفرمایید. شاخصه اصلی نگاه وهابیت به تاریخ اسلام و نواقص این شاخصه اصلی چیست؟
حیاتی مقدم: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین الصلاه والسلام علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد(ص) و علی آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین بنده هم از شما برادر بزرگوار تشکر میکنم و امیدوارم در این مدت اندکی که در خدمت شما هستیم بتوانیم گفتگوی مفیدی داشته باشیم راجع به سؤالی که پرسیدید یعنی نگاه وهابیت به تاریخ صدر اسلام بیشتر دوست دارم راجع به عصر نزول قرآن از منظر وهابیت با هم صحبت کنیم. زیرا این بحث بسیار مفید است و امروز وهابیت فضای معاصر جهان اسلام را دقیقاً شبیه عصر نزول و بعثت نبی اکرم(ص) میداند. یعنی وضعیت ما را شبیه مشرکینی میداند که پیامبر اکرم(ص) در بین آنها به نبوت مبعوث شد. پرسش اصلی اینجا است که اینها از کجا به این نتیجه رسیدند چرا که کفار قریش این همه مشکل عقیدتی داشتند. چه چیزی باعث شده که اینها فکر کنند که چیری که امروزه تحت عنوان جامعه اسلامی وجود دارد اصلاً اسلامی نیست. بلکه یک جامعه کاملاً جاهلی مانند دوران ابوجهلها و ابولهبها و بقیه کفار و مشرکین است. وقتی شما به عنوان یک مسلمان به جامعه امروز اسلامی نگاه میکنید. به هیچ عنوان به چنین نتیجهای نمیرسید که جامعه ما به طور کامل شبیه عصر نزول و دوران جاهلیت است. وهابیان این سخن را از سر تعارف نمیگویند بلکه از حیث عقیدتی و فکری جهان اسلام را شبیه دوره ابوجهل میدانند. شما زمانی میگویید امروزه جامعه در جاهلیت به سر میبرد این طبیعی است زیرا بسیاری از رفتارهای مسلمین جاهلانه است و رفتارهایی است که شایسته یک فرد مسلمان نیست. اگر شما به این اعتبار به یک جامعه مسلمان جامعه جاهلی بگویید حق با شما است. چرا که هر مسلمانی ممکن است به دلیل پیروی از هوی و هوس یا ضعف اطلاعات دینی برخی رفتارهای جاهلانه را از خود بروز دهد. جاهلیت تا این مقدار امری است طبیعی و حتی علما در مورد آن کتاب هم نوشتهاند و گفتهاند که امروزه جاهلیت رنگ مدرن به خود گرفته و با حقوق بشر گره خورده است. آنچه وهابیت میگوید چیزی فراتر از این است و به دنبال این است که عقیده مسلمین را تفکر و عقیده دوره جاهلیت فرض میکند. یعنی سازمان فکری توحیدی برآمده از کتاب و سنت را که شما با تمام فراز و فرودهایش و کاستیهایش در بین مسلمانان میبینید توحیدی است. این نگرش برآمده از کتاب و سنت است اما وهابیت این نگاه برآمده از کتاب و سنت را اسلام نمیداند. بلکه آن را عقیده ابوجهل و ابولهب میداند. این ادعا معنی ندارد که وهابیت بر روی رکن اصلی اسلام یعنی توحید مسلمین دست بگذارد و بگوید مسلمانان نمیتوانند موحد و اهل توحید باشند. جالب است که وهابیان وقتی وضعیت فعلی مسلمانان را با عصر نزول مقایسه میکنند. میگویند اتفاقاً مردم در عصر نزول حال و روزشان از علمای اسلام بهتر بود یعنی با این نگاه اگر شما بخواهید علمای کنونی اسلام و شخصیت منفوری مانند ابوجهل را به قرآن عرضه کنید میبینید که میگویند فکر ابوجهل و ابولهب از فکر علمای اسلام اولیتر است! در حوزه توحید از نگاه وهابیان باید یک فرد نگاهش به اسماء و صفات، ربوبیت و اولوهیت باری درست باشد. وهابیت معتقد است که مسلمانان عصر حاضر در هیچ یک از این سه حوزه توحیدی موحد نیستند. ولی کسانی مانند ابوجهل و ابولهب در اسماء و صفات که حرفی نداشتند و به خدا معتقد بودند و در قضیه ربوبیت باری تعالی عقیده کفاری مانند ابولهب را درست میپندارند! و ابولهب را اهل عبادت میدانند! محمد ابن عبدالوهاب در یکی از کتب خود تحت عنوان کشف الشبهاب میگوید:«کفار حاضر در حوزه رسول الله(ص) اهل حج، احسان و نماز بودند و یذکرون الله ذکراً کثیرا خدا را بسیار یاد میکردند.» همین محمد ابن عبدالوهاب وقتی میخواهد مسلمین فعلی را به توحید مدنطر خویش عرضه کند میگوید:« مسلمانان اصلاً توحید ندارند.» چرا که نه نگاه ما را به ذات پروردگار تأیید میکنند و نه نگرش ما را به ربوبیت پروردگار مورد تأیید قرار میدهند و نه نگاه ما را در حوزه الوهیت و عبادت اسلامی میدانند بلکه میگویند نگاه شما شرک است. ولی به ابوجهل که میرسند میگویند وی در اسماء و صفات مشکل نداشت در ربوبیت هم موحد بود و غیر خدا را هم نمیپرستید اما تنها مشکلی که داشت این بود که در ضمن پرستش خداوند بین خودش و خدا واسطه قرار میداد! و تقرباً الی الله این کار را میکرد و از طریق بتها دنبال شفاعت در محضر پروردگار بود چون ابوجهل آخرت را که قبول نداشت! پس از بت شفاعت میطلبید تا بت شفاعت کند و دنیای او آباد شود. تنها جرم ابوجهل و سایر مشرکین عصر نزول از نگاه وهابیان واسطه قرار دادن برای خدا است وگرنه آنها خدا را دوست داشتند و او را رازق، محیی، ممیت و... میدانستند. و عالم تحت تصرف پروردگار میدانستند. لذا نگاه توحیدی ابوجهل از نگاه محمد ابن عبدالوهاب کاملتر بهتر و درستتر از نگاه علمای شیعه و سنی است! و از دید بنیانگذار وهابیت عقیده علمای کنونی از امثال ابوجهل بدتر است. علت مطرح کردن این بحث توسط بزرگان وهابیت از دو حال خارج نیست یا نگاه محمد ابن عبدالوهاب نسبت به اسلام همان نگاه ابوجهل است چرا که اصطلاحاً روی عقیده ابوجهل جلد قرآن را کشیده است و از جانب قرآن حرف ابوجهل را میزند و از وی حمایت میکند یا قضیه به این صورت است و یا محمد ابن عبدالوهاب از اسلام، قرآن و توحید چیزی فهمیده که هیچکس نفهمیده است.
قدس آنلاین: براساس چیزی که از فرمایشات جناب عالی متوجه شدم باید بگویم میتوان نام برداشت وهابیان از عصر نزول را فهم وارونه از تاریخ صدر اسلام گذاشت. با این حساب علت این فهم وارونه چیست آیا به دلیل تحجری است که محمد ابن عبدالوهاب در فضای اجتماعی نجد و منطقه عیینه تجربه میکند با ریشه این مشکل را باید در جای دیگری جستجو نمود شما دلیل تاریخی این مسئله را چه میدانید؟
حیاتی مقدم: دلیل تاریخی این مسئله این است که اولاً فضای فرهنگی و اجتماعی دورهای که محمد ابن عبدالوهاب در آن زندگی میکرده قطعاً در بروز این تحجر و وارونگی مؤثر است. اما اگر این مسئله را هم نادیده بگیریم باید بگوییم. اگر برای مثال شما در جایی مانند جنگلهای آمازون هم زندگی میکردید. شما بودید و متن قرآن باز هم نمیتوانستید چنین قضاوتی داشته باشید مگر این که شما قدرت و توان فهم کتاب خدا را نداشته باشید. یعنی این مشکل یک مسئله شخصی است حتی افرادی مانند ابوجهل و ابولهب هم افراد بیسوادی نبودند و حداقل سواد تجربی داشتند. یعنی اهل تجارت بودند و به بسیاری از مناطق دنیا سفر میکردند. این طور نبود که آدمهایی بدوی باشند و از اطراف خود خبر نداشته باشند. زیرا با کاهنان و ساحران و اهل کتاب و افرادی مانند دانشمندان یهود در ارتباط بودهاند. محمد ابن عبدالوهاب هم به همین گونه بود. میخواهم عرض کنم که حتی اگر ما مسائل اجتماعی و جو فرهنگی دوران محمد ابن عبدالوهاب را در نظر نگیریم و بگوییم محمد ابن عبدالوهاب خودش بوده و قرآن باز هم نمیتواند اصلاً چنین قضاوتی در مورد ابوجهل بکند. بحث سر همان فهم وارونه است. وهابیان کتاب خدا را وارونه فهمیدهاند و اصلاً کتاب خدا را وارونه کردهاند.برای مثال خداوند متعال در قرآن به صورت شفاف و واضح در مورد جو دینی جامعه جاهلی صحبت کرده است و به ویژه در سورههای مکی وضعیت عقیدتی آن دوره را تشریح کرده است. خداوند متعال یک جوی را پیش روی شما ترسیم کرده که اصلاً شما نمیتوانید آن جو را در هیچ کجای بلاد اسلامی پیدا کنید و نوبت به مقایسه مسلمان با مشک نمیرسد. زیرا قرآن برای ما چیزهایی را راجع به ابوجهلها و ابولهب ها نقل کرده است که اصلاً رگههای آن در بین مسلمین پیدا نمیشود. قرآن کریم به طور صریح میفرماید ابوجهلها اگر با پیامبر گرامی اسلام جنگیدهاند دعوا سر این بوده که ابوجهل در راه بتهای خودش هبل، لات، عزی و.. میجنگید و سپاه اسلام هم در دفاع از رب واحد میجنگیدند. خداوند متعال در آیه ۱۹ سوره مبارکه حج به این مسئله اشاره دارد. و میفرماید:« هذان خصمان اختصموا فی ربهم» این آیه در مورد جنگ بدر است. میگوید در یک طرف جنگ بدر سپاه رسول خدا(ص) قرار دارد و در طرف دیگر سپاه ابوسفیان و ابوجهل است. خداوند در اینجا صحنه را طراحی میکند و میگوید این دو دشمن بر سر رب خویش با هم میجنگند. رب ابوجهل اصلاً رب دیگری است. اما محمد ابن عبدالوهاب و سایر وهابیان میگویند خدای محمد(ص) و ابوجهل یکی بود و فرقی با هم نداشت. اما خداوند متعال میگوید رب این دو متفاوت بود و حضرت محمد(ص) و سپاهش بر علیه رب ابوجهل جنگیدند و صریحاً به ابوجهل و امثال او گفتند: «أغیرالله أبقی رب» از ما میخواهید که غیر خدا را رب بگیریم ما به دنیال ربی جز رب العالمین و رب واحد نمیرویم. خداوند در آیه ۴۰ سوره مبارکه حج میگوید: ابوجهلها و ابولهبها پیامبر(ص) را آوره کرده و او را بیرون کردند:« الذین یخرجوا من دیارهم بغیر حقٍ الا اأن یقولٌ رب الله» پیامبر(ص) میفرمود: ربنا الله اما ابوجهل میگفت رب ما لات و عزی و... است.
قدس آنلاین: ضمن تشکر از فرمایشات جناب عالی باید بگویم مطلبی را به یاد آوردم چند سال پیش اثری را می خواندم که در آن نویسنده مدعی شده بود که در دوره جاهلیت مشرکان برای خداوند متعال بتی درست کرده بودند و آن بت را میپرستید! آیا نگاه شما این نیست که این قبیل شبهات یا توسط وهابیها القا میشود یا آنها از آن حمایت میکنند و یا این که متأثر از تفکر وهابیت بیان میشود؟
حیاتی مقدم: یک مسئله دیگر هم در این خصوص وجود دارد ممکن است منشاء این قضیه عدم فهم قرآن باشد. ممکن است کسی اصلاً با وهابیت آشنا هم نباشد ولی این حرفها را بزند. اما از آنجایی که وهابیان فکر باطل خود را در دنیا پمپاژ کردهاند هیچ بعید نیست که چنین شبهاتی متأثر ار تفکر وهابی هم باشد. چون خدای متعال میفرماید:«لا تسٌبوا یدعون من دون الله» این بتهایی که اینها به جای من میپرستند. کدام بتها؟ بتهایی که در سورههای مبارکه نوح و نجم از آنها اسم برده است. خدای متعال میفرماید: اگر شما به هبل فحش بدهید. امثال ابوجهل هم به خدا فحش خواهند داد. معلوم می شود خدای حضرت محمد(ص) با خدای ابوجهل متفاوت است. وگرنه معنایی ندارد که ابوجهل در دفاع از رب خویش به الله ذوالجلال توهین کند! صحنهای که قرآن ترسیم میکند یک صحنه کاملاً مشخص است و ابوجهل هیچ ربطی به دایره توحید ندارد ولی شخصی مانند محمد ابن عبدالوهاب میگوید ابوجهل دوستدار خدا و توحید بود! و در واقع نص صریح قرآن را کنار گذاشته و به خدا دروغ میبندد. دلیل چنین کاری این است که نگاه محمد این عبدالوهاب در توحید با نگاه ابوجهل و امثال وی هیچ فرقی ندارد. اگر محمد ابن عبدالوهاب بخواهد بگوید مشرکان عصر صدر اسلام در ربوبیت مشکل داشتند یعنی باید بگوید که خود من در این زمینه مشکل دارم. چون واقعاً محمد ابن عبدالوهاب همان نگاه ابوجهل را در خصوص رب العالمین دارد و هیچ مسلمانی چنین نگاهی ندارد و این نگاه مختص وهابیان است لذا امروزه وهابیها دائماً علیه مسلمانان شعار میدهند و میگویند مسلمین ایمانی به ربوبیت باری تعالی ندارند ولی ابوجهل این ایمان را دارد! علت چنین تبلیغی تفاوت نگانه اسلام و مشرکان صدراسلام در مسئله ربوبیت خدا است. ولی در این میان محمدابن عبدالوهاب نگاه ابوجهل و سایر مشرکان قریش را برگزیده است و اصلاً نگاهش نگاه ابوجهل است محمد ابن عبدالوهاب ابوجهل قرن ۱۲ هجری است و فقط اسم اسلام را بر روی عقاید ضاله خویش گذاشته است. مثل این که کسی بر روی تورات جلد قرآن بکشد و آن را به عنوان قرآن به شما هدیه بدهد. گفتمان محمد ابن عبدالوهاب و وهابیت گفتمان ابوجهلها است اما روی آن روکش قرآن کشیده شده است. در حقیقت کفر را به جای اسلام و قرآن جا زدهاند خوارج هم همین کار را کردند. خوارج در مواجه با امیر المؤمنین(ع) میخواستند عیر اسلام را به جای اسلام جا بزنند. خداوند در قرآن گفته در اختلافات حکم بگیرید اما خوارج میگفتند حکم گرفتن در اسلام نیست. آنچه در اسلام بود میگفتند از اسلام نیست و میخواستند غیر اسلام را به جای اسلام جا بیندازند. امیرالمؤنین(ع) زیر بار نرفتند. به ایشان گفتند توبه کن تو زیر بار حٌکم خدا نرفتی. حالا همین قضیه در مورد وهابیت هم رخ داده این چیزی که وهابیت در مورد توحید میگوید اسلام نیست لذا مسلمان زیر بار آن نمیرود. بنابراین وهابیت و داعش ابایی از تکفیر مسلمین ندارند. زیرا شما حرف خدا را میزنید ولی وهابیت حرف یهود را به اسم اسلام میزند. ما در قرآن بحثی داریم که بالاخره رزق، احیا، اماته، خلق و... در مورد خداوند به کار برده شده است و همه اینها ذیل عنوان رب قرار میگیرند. وقتی ما میگوییم خداوند متعال رب العالمین است یعنی خا خالق رازق محیی و ممیت و... است. ما از وهابیان می پرسیم آیا این عناوین را می توان به غیرخدا نسبت داد؟ محمد ابن عبدالوهاب صریحاً میگوید اگر کسی این عناوین را به غیر خدا نسبت دهد مشرک است. محمد ابن ذعبدالوهاب حرفش حرف مشرکین است. زیرا مشرکین میگفتند امور عالم دو دسته است. امور کلان و امور صغیر امور کلان دست خدا و امور صغیر دست بتها است. محمد ابن عبدالوهاب هم میگوید: ملک و احیا و اماته و رزق و شفا که جزو امور کلان است برای خدا است اما امور صغیر و سبک را میتوان به هر کسی نسبت داد اما در مسائل کلان از هیچ کس کمک نخواه اگر خواستی از نگاه وهابیت مشرک میشوی آیا ابوجهلها نسبت به ارباب متفرق و بتهای خود غیر از این میگفتند. و امور صغیر را در ید قدرت همه میدانستند. همین الان وهابیان میگویند اگر از غیر خدا شفا بخواهی مشرک میشوی در حالی که نباید چنین سخنی را بگویند برای این که شما از غیر خدا همه چیز را میتوانید بخواهید. با این نگاه که آن شخص به اذن الله این کار را میکند بین آب دادن و شفا دادن در منظومه توحیدی هیچ تفاوتی نیست چون همه امور به اذن خدا صورت میگیرد وهابیان میگویند ما ما امور عالم را به امور کلان و صغیر تقسیم میکنیم رزق و شفا و احیا و اماته همه در زمره امور کلان هستند و آنها را نمیتوان به غیرخدا نسبت داد در حالی که چنین نیست و خدا در قرآن تمام این امور را به غیرخود نسبت داده است. این سخن وهابیان ضد قرآن است. اما وهابیان مغلطه میکنند و آن را مربوط به امتهای گذشته میدانند. این یعنی خداوند شرک را در برخی موارد اجازه میدهد. نگاه وهابیان در بحث ربوبیت که رأس کل بحثهای توحید است نگاه مشرکان صدر اسلام است. به همین علت هم وقتی با مسلمین مواجه میشوند آنها را متهم به شرک در ربوبیت میکنند. وقتی میگوییم نسبت ندادن مصادیق ربوبیت به غیرخدا توسط مشرکین که هنر نیست و آنها در قلب خود چنین اعتقادی را داشتهاند در ثانی مگر صرف نسبت دادن این امور به غیر خدا گناه است در قرآن تمام این امور به غیر خدا نسبت داده شده است. نسبت دادن و نسبت ندادن شاخص قرآنی دارد شما میتوانید همه این امور را به صورت درست به غیرخدا نسبت دهید و میتوانید اینها را به غیر خدا نسبت ندهید ولی عقیده شما غلط و باطل باشد کاری که بسیاری از مشرکین و غالیان اعصار بعد از اسلام میکردند و از اسلام بیرون رفتند. جو دینی و جو عقیدتی که قرآن برای مشرکین صدر اسلام طراحی میکند یک جو کاملاً تاریک، ضدتوحیدی و ضد انسانی و ضد اسلامی است و اصلاً با قرآن و عقیده یک مسلمان قابل جمع نیست اما محمابن عبدالوهاب این جو ضد بشری را بزک میکند و با حکمی که میدهد وضع و حال جامعه اسلامی را بدتر از دوره جاهلیت میداند. تخریب قبور آخرین جرم وهابیت است. این فرقه ضاله توحید را خراب کرده و توحید درست برآمده از کتاب خدا را شرک مینامد این جرم اصلی وهابیت است.
قدس آنلاین: ما در کتب اهل تسنن نظریهای به اسم نظریه عدالت صحابه داریم که اهل تسنن بر طبق این نظریه تمام کسانی که پیامبر(ص) را درک کردهاند و صحابه حضرت محسوب میشوند را عادل میدانند میخواهم بدانم نگاه وهابیان به عنوان یک جریان انحرافی به صحابه پیامبر اکرم(ص) چگونه است؟
حیاتی مقدم: اگر واقعیت مطلب را بخواهید باید بدانید که محمد ابن عبدالوهاب هیچ اعتقادی به صحابه ندارد این را بدانید و در مورد آن شک نکنید. زیرا محمد ابن عبدالوهاب مدعی این است که حرفی جز خدا و رسول(ص) نمیزند و اگر مثلاً برخی از اصحاب را به رسمیت میشناسد اما ارزشی برای آنها قائل نیست اما در هیچ کجا این نکته را صراحتاً بیان ننموده است. با این وجود سخنان محمد ابن عبدالوهاب در توحید، توسل و استغاثه با گفتار و رفتار صحابه همخوانی ندارد. محمد ابن عبدالوهاب نگاهش به اشخاصی مانند ابوجهل مثبت است اما هیچ سنی نگاهش به ابوجهل مثبت نیست. مبنای فکری وهابیت در توحید کفر است لذا نوبت به موارد دیگر نمیرسد. مقام معظم رهبری فرمودند«وهابیت دست استعمار است این را صریح به همه بگویید.» استعمار به اسم اسلام آل سعود یا صدام را بر گرده شما سوار میکند. شما نمیتوانید جهان اسلام را بر علیه وهابیت بورانید بدون این که دست وهابیت را در حوزه توحید که بین تمام مسلمین مشترک است رو کنید. واقعاً دست وهابیت در توحید خالی است کسی که میگوید عبادت یعنی خضوع در حال تقدیس شیطان و تکفیر ملائکه است. زیرا ملائکه در برابر آدم(ع) سجده کردند و شیطان سجده نکرد پس در نتیجه ملائکه در برابر غیرالله خضوع کردند و شیطان از این کار امتناع ورزید. خداوند به پیامبر اکرم(ص) دستور میدهد که در برابر مؤمنین خاضع باش و محمد ابن عبدالوهاب با این تفاسیر غلط از توحید عبادی العیاذ بالله پیامبر اکرم(ص) را تکفیر مینماید در این میان تنها شیطان از نگاه محمد ابن عبدالوهاب موحد است! چون دین محمد ابن عبدالوهاب یک دین شیطانی است. این یک باور غلط است که متأسفانه در میان بسیاری از مسلمین جا افتاده است رسول الله(ص) فرمود:« انما الاعمال به نیات» اما وهابیان مورد عمل خضوع به نیت توجه نمیکنند و این مسئله مخالف این فرمایش پیامبر اکرم(ص) است. خدا میداند اینها چگونه بر گرده ما سوار شدند و حرف غلط خود را بر ما تحمیل نمودند به طوری که شما امروزه دوستان اهل تسنن کم اطلاع ما را میبینید که حرف محمد ابن عبدالوهاب را تکرار میکند شاید شما اولین کسی هستید که در رسانه این حرفها را میزنید و به نظرم این حرفها باید زده شود. چون اینها گفتمان ضد توحیدی و ضد قرآنی خود را به اسم توحید، قرآن و اسلام جا میزنند.
قدس آنلاین: به عنوان سخن آخر راهکار شما برای مقابله با وهابیت چیست؟
حیاتی مقدم: بهترین کار علیه وهابیت این است که همان طور که مقام معظم رهبری فرمودند دست وهابیت را رو کنیم. برای رسیدن به این مقصود ما بایستی روش مقابله خود با وهابیت را کلاً عوض کنیم و نباید به عنوان یک فرقه اسلامی به سراغ آن برویم. شما ببینید در شرق جهان اسلام یک فرقهای به نام قادیانیه درست شد بروید نگاه کنید ببینید جهان اسلام با فرقه قادیانیه که یک فرقه انگلیسی بود چه کار کرد. در شیعه بهائیت از دل شیخیه بیرون آمد ببینید علمای شیعه با بهائیت چه کار کردند. علما زود فهمیدند که بهائیت و قادیانیت اسلام نیست بنابراین دست بهائیان و قادیانیها را رو کردند و کفر آنها را اثبات کردند. همان اتفاقی که در مورد بهائیت افتاد در مورد وهابیت بیافتد. باید همان اتفاقی که در مورد غالیان و مدعیان نبوت در صدر اسلام افتاد در مورد وهابیت هم بیافتد. علما راهی ندارند جز این که به صورت علمی دست وهابیت را رو کنند. ما بایستی باید در حوزه مسائل عقیدتی دست اینها را رو کنیم و متأسفانه ما امروز گرفتار این مسئله هستیم که بسیاری فکر میکنند وهابیت یک فرقه افراطی اسلامی است لذا بسیاری این جریان منحرف را در چارچوب اهل تسنن نقد میکنند در حالی که خود اهل تسنن اصلاً اینها را قبول ندارند. اگر بخواهم از علمای اهل تسنن شرق جهان اسلام برای شما بگویم باید گفت: آقای خلیل احمد سهارنپوری در کتاب «المهند علی المفند» صریحاً در مورد محمد ابن عبدالوهاب میگوید:«محمد ابن عبدالوهاب جزو مشایخ عقیدتی، فقهی،صوفی و... ما نیست. و در سلاسل عقیدتی، صوفی و اخلاقی و عرفانی ما این فرد جایگاهی ندارد. محمد ابن عبدالوهاب در دوره خودش به جنگ علمای اهل سنت رفت. وی یا بدون دلیل این کار را کرده(مقصود این است که کافر بوده است.) اما اگر تأویل اشتباهی از آیات داشته باشد جاهل بوده است.» خلیل احمد در جمع بندی خود میگوید یا محمد عبدالوهاب کافر است یا فاسق است. فسق هم با کفر جمع میشود. ببینید وقتی یک عالم سنی محمد ابن عبدالوهاب را تحلیل میکند یا او را در سبد کفر میگذارد یا در سبد فسق ما باید اولاً به اهل تسنن بگوییم که شما صف خود را از مکتب انحرافی محمد ابن عبدالوهاب جدا کنید. ما صف شما را از این مکتب جدا میدانیم به شیعه هم بگوییم که یک سنی را با وهابی یکی نکن ما اشتباه میکنیم که گاهی اوقات خدایی نکرده فکر میکنیم اهل تسنن با وهابیت یکی هستند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: جهل مقدس
ادامه مطلب را ببينيد
قسمت هفتم پرونده ویژه «جهل مقدس»
سید قطب اندیشهای زائیده یک بحران
وحید متشکر آرانی
در جهان اسلام و خصوصاً حوزه کلاسیک اندیشه اسلامی انگشت شمارند اندیشمندانی که با مشاهده یک بحران دست به نظریه پردازی زده و به دنیال راه چاره برای برون رفت از یک بحران بزرگ میگردند با این حال به جرأت میتوان گفت سید قطب از آن دسته اندیشمندانی است که با مشاهده انحطاط سیاسی-اجتماعی جهان اسلام در پی علت گشت و دست آخر پس از ترور حسن البناء رهبر اخوان المسلمین مصر با تنفری بی سابقه و البته رادیکال از مظاهر تمدنی غرب دست به نظریهپردازی زد.
به گزارش قدس آنلاین، در خصوص سید قطب قضیه در جایی حساس میشود که بدانیم بسیاری از جریانهای سلفی-تکفیری معاصر در جهان اسلام مانند جماعت الجهاد مصر که شخصیتهای تأثیرگذار سفی و چهرههایی همچون أیمن الظواهری رهبر کنونی القاعده بخشی از زندگی سیاسی خویش را در آن گذراندهاند متأثر از نظریه جاهلیت و اسلام سید قطب بوده و هستند.
در حقیقت پس از کتبی مانند آثار ابن تیمیه و آثار کلاسیک وهابیت باید آثار سید قطب خصوصاً اثر مشهور وی با عنوان«معالم فی الطریق» و کتاب بسیار مهم این متفکر برجسته سلفی که «جاهلیت در قرن بیستم» نام دارد را دومین منابع مطالعاتی جریانهای افراطی و تکفیری حال حاضر منطقه و جهان اسلام به حساب آورد. در گپ و گفتی دوستانه با دکتر وحید متشکر آرانی استاد دانشگاه و متخصص تاریخ تمدن اسلامی سعی نمودیم تا اثرات این متفکر مشهور و برجسته سلفی را بر جریانها و جنبشهای کنونی مدعی پیروی از سلف صالح بررسی کنیم.
قدس آنلاین: بسم الله الرحمن الرحیم با تشکر از این که با وجود مشغله فراوان وقت ارزشمند خویش را در اختیار خبرگزاری قدس آنلاین و ویژه نامه جهل مقدس گذاشتید. به عنوان مقدمه خواهشمندم کمی در مورد نظرات پایه گذاران مکتب سلفیه اصلاحی در خصوص افکار و عقاید سلفی توضیح دهید؟
آرانی: به نام خدا و با سلام اگر دقت کنید در جریانهای سلفی معاصر یکی از کلیدواژههای مهم بحث سلف است. سید جمال الدین اسد آبادی از کلمه سلف بیشتر تمدن و اقتدار سیاسی را متوجه میشود و برداشت میکند. و آن چیزی که ما در مورد وی میفهمیم این است که خود سید جمال یکی از طرفداران همین مفهوم سلف است. وقتی به سلف صالح اشاره میکنیم یعنی این که اگر شما میخواهید به تمدن برسید باید به سلف صالح رجوع کنید این مسئله بسیار مهم است وقتی ما این حیطه را بررسی میکنیم و بحث اندلس را پیش میکشیم باید توجه داشته باشیم که بحث اندلس هم به نوعی با بحث حوزه تمدنی شمال آفریقا متصل است.
بنابراین متفکران این حوزه برای ما نقش ویژهای دارد. چرا که این اتصال همیشه بین شمال آفریقا و اندلس برقرار بوده است. بنابراین اگر ما به دنبال واکاوی اندلس هستیم به نظر من باید سلفیه شمال آفریقا یا همان سلفیه اصلاحی را هم مورد بررسی قرار دهیم. اینها به نظر، فهم و عمل و رفتار سلف بسیار اهمیت میدادند. کسانی مانند سید جمال، رشیدرضا و محمد عبده در این حوزه تمدن میتوانند بسیار به ما کمک کنند. وقتی سید جمال بحث بیسوادی مسلمانان را مطرح می کند این نشان میدهد که مسلمانان در نظر وی از گذشته خود فاصله گرفتهاند.
البته مقصود سید جمال الدین از سلف با نگاه وهابیت به مفهوم این کلید واژه متفاوت است. هرچند بعدها شاگردان اینها و کسانی که پیرو این فکر هستند زیاد در حوزه فکری سید جمال نقش ایفا نمیکنند اما این که مقصود سید جمال از اجرای اصول اسلام به شیوه خلفای راشدین چیست نشان دهنده این مسئله است که این تفکر تمدن محور هم حتی بین این متفکرین نیز رایج بوده است. مطالبی که سید جمال در مورد غرب به آنها اشاره میکند و کثرت اندیشمندان اسلامی در اندلس مسلمان نشان دهنده برتری اسلام و تمدن اسلامی در این منطقه بود. اما نگاه سید جمال در مورد دلیل فاصله گرفتن مسلمانان از تمدن حاصل از سلف صالح این است که به نظر وی دیانت مسیح بر مسالمت و سازش بنا شده است.
در اینجا سید جمال بحث جهاد در اسلام را پیش میکشد و هر چند عملاً بر این نظر اصرار نمیورزد اما در اینجا میگوید مسیحیت بر مبنای سازش است اما اسلام این گونه نیست. از منظر وی اصول دیانت اسلام بر مبنای کسب عزت و شرف است لذا امت اسلامی را همچون یک جسم نیرومند و دارای تن سالم میدانست. هر چند عوارضی ممکن است بر این جسم عارض شود و در اینجا به نوعی بحث جهاد را مطرح میکندسید جمال هرچند به بحث علم و دانش هم بسیار اهمیت میدهد و فاصله گرفتن دولتها از علم را علت مشکلات مسلمین میداند.
بعدها شیخ محمد عبده که جریان سلفی را ادامه میدهد و خودش به مانند استاد خویش خواهان اصلاح دینی است. جالب است که دوران عبده همزمان با ظهور وهابیت در عربستان است. لذا شیخ محمد عبده صریحاً خود را یک سلفی مینامد هر جند ممکن است که با برخی از افکار وهابیان مشکل داشته باشد ولی مانند استاد خود میگوید همه باید به سراغ قرآن برویم و به اقتدار جهان اسلام بازگردیم.
عبده عقیده دارد که وهابیون بدعتها را از دین برداشته اما خود درگیر ظاهر الفاظ شدهاند و اعتقاد دارد که اینها از معانی حقیقی دین به دور ماندهاند و میگوید اینها نه دوستدار دین هستند و نه دوستدار تمدن. این نشان میدهد که هرچند شیخ محمد عبده سلفی است اما طرفدار شمشیر و زور نیست. آنچه در مورد عبده مهم است این است که وی معتقد است اسلام بر پایه نظریه عقلگرا و تمدن محور بنا شده است. عقل در اسلام وسیله است که برای رسیدن به ایمان صحیح باید مورد استفاده قرار گیرد. یک جاهایی هم به وهابیت حمله می کند که چرا ما باید تمام مسلمین غیر از سلفیها را کافر بدانیم. وی هرچند با برخی افکار وهابی مخالف است ولی در بحثهایی مانند زیارت قبور با آنها همفکر است.
میخواهم بگویم شاید بتوان اولین جرقههای تفکر سلفی ابن تیمیه را در آثار شیخ محمد رشید رضا یافت. رشید رضا در یکی از آثار خود میگوید: «من در اوایل طلبگی فکر میکردم که مذهب سلفیه بسیارضعیف و ناکارآمد است اما هنگامی که آثار ابن تیمیه را مطالعه کردم دانستم که این مذهب حق است.» وی در مجله المنار هم این را توضیح داده است. پس از انتشار این آثار وقتی شما وارد قرن بیستم میشوید میبینید جریانهای فکری نیرومندی از پی این اندیشهها در حال شکل گیری است.
تا میرسیم به تفکرات شیخ حسن البنا که متأثر از رشیدرضا است به گفته حسنین هیکل در کتاب پاییز خشم به هر حال رشیدرضا ابن تیمیه را اعلم اهل زمین میدانست. این خیلی مهم است از منظر رشیدرضا از همه علمای اسلام برتر است و هیچ کس از کتب وی بینیاز نیست و آثار وی حتی بر کتبی مانند شرح المواقف یا شرح المقاصد برتری دارد چون آثار ابن تیمیه ما را به مذهب سلف ارجاع میدهد. بررسی مکتب سلفیه اصلاحی شاید بتواند ما را با اندیشه اخوان المسلمین هم آشنا کند.
قدس آنلاین: به نظر شما اثرگذاری سید قطب بر جنبش سلفیه جدید در قرن بیستم چگونه است؟
آرانی: من میخواهم از بحث قبلی به یک نتیجهای برسم و به این سؤال پاسخ دهم که چرا در بین قشر جوان متمایل به جنبش سلفیه استقبال عظیمی از سید قطب و کتاب معروف وی یعنی«معالم فی طریق» داریم که این مسئله باعث ظهور گروههای تندرویی مانند« جماعت التکفیر والهجره» و«جماعت الجهاد» در بین نسل جوان سلفیها در قرن بیستم شد. در خصوص این که این جنبش جدید از کجا آغاز میشود. باید گفت به تعبیر سید جمال:« همه قوانین و سنتهایی که مخالف با احکام شرعی وضع شدهاند باید از بین بروند.»
این تفکر در شاگردان وی مانند محمد عبده هم شکل میگیرد و عبده در مصر حرکت سلفی سید جمال را دنبال میکند. به هر حال اینها حتی آیه 52 سوره أعراف را این گونه تأویل میکنند که توجیه کننده این تفکر باشد. و حتی از مفهوم توحید و تفسیر کلمه ولی در قرآن استفاده کردهاند. آنچه موجب غلبه گرایشات تند سلفی مآبانه توسط امثال رشید رضا میشود تلاش اینها برای تجدید مجد و عظمت عالم اسلام از طریق احیای مفهوم جهاد است. هر چند این گرایشات ممکن است در جایی اعتدالی یا افراطی شود. ولی سید قطب دقیقاً از داخل همین تفکرات بیرون آمد و یک گرایش بسیار نیرومندی را در بین جوانان این دوره ترویج کرد و آنها را به سمت تلاش برای احیای قهر آمیز آرمانهای سلف صالح کشاند.
طغیان سید قطب در برابر دولت و حضور وی به عنوان یک عنصر فعال در جامعه باعث شد که مبارزان خیلی جوانی وارد این حوزه شوند. به هر حال تفکر سید قطب این است که باید با تمسک به اقدام قهر آمیز در برابر سیستم جاهلیت ایستاد و این مسئله با پیکار و جنگ به دست میآید وی در کتاب معالم فی الطریق هدف نهایی مسلمانان را استقرار حاکمیت نهایی خداوند میداند تا بدین وسیله تمامی گناهان و رنجها نابود شود. ما اگر گرفتار جاهلیتی هستیم باید با فرمول جنگ و جهاد با آن مقابله کنیم. از منظر سید قطب حکم یا حکم خدا است یا حکم جاهلیت است! این تفکر با وهابیت و افکار ابن تیمیه هم پوشانی دارد و به نوعی نسخه به روز شده همان تفکر است. که مبنا و عصاره اعتقادی- سیاسی سلفیت تکفیری در عصر حاضر است که از تفکرات سید قطب نشأت گرفته است.
قدس آنلاین: چرا درک تفکرات سید قطب برای فهم حرکتهای کنونی جریانهای تندروی سلفی این قدر مهم است؟
آرانی: زیرا همان طور که عرض کردم سید قطب به عنوان یک نظریهپرداز نیرومند در حوزه نوزایی و جهتدهی به ایدئولوژی سلفیگری جهادی ظاهر شد و این خیلی مهم است او یک عضو برجسته جریان سلفی است که به این تفکر یک جنبه سازمانی و انقلابی قدرتمند میبخشد. به جرأت میتوانم بگویم این سیستم سیاسی-اجتماعی که در حال حاضر بر جهان اسلام مسللط است همان سیستم قدرتمندی است که امثال حسن البناء و سید قطب طراحی کردهاند و مبنای آنها هم این است که ساختار اجتماعی حاکم بر جهان اسلام در دوران کنونی همان ساختار آمیخته با گناه کاری و بی عدالتی و رنج دوران جاهلیت است. ایده اصلی سید قطب نیز این است که مسلمانان وظیفه دارند که از طریق دعوت و جهاد پیکارجویانه به تجدید حیات اسلام دست بزنند و باید در این زمینه فداکاری کنند.
قدس آنلاین: با این حساب جنبه ضد استعماری و غرب ستیزانه تفکر سید قطب چه میشود؟
آرانی: هنگامی که حسن البناء ترور میشود سید قطب در آمریکا است و در آنجا وقتی خوشحالی آمریکاییها از از مرگ حسن البناء میبیند. یکسری از واقعیتها برای وی مشخص میشود و متوجه میشود که جاسوسهای انگلیسی درصدد هستند که جنبش اخوان المسلمین را منحرف کنند. و لذا پس از بازگشت از آمریکا به عضویت اخوان درمیآید و روابط وی با این جریان سیاسی-مذهبی استوار میشود. البته سید قطب میگوید:«من اخوان السمسلمین را بستر مناسبی یافتم تا دین گستری را در تمام منطقه از طریق این جنبش احیاگرانه اسلامی ادامه دهم.» بنابراین او با اخوان المسلمین همکاری دارد و حتی در مقاطعی رهبری این جنبش را برعهده میگیرد.
رهبری وی بر اخوان المسلمین موافقانی مانند: یوسف کمال، رفعت صیاد و فوزی نجم و مخالفانی مثل لطفی سلیم و عبدالعزیز جلال دارد اما آنچه که مهم است این است که سید قطب معتقد است که رهبری و قیادت غرب بر بشریت پایان یافته و این تمدن رو به زوال و شکست است. چرا که تمدن غربی هم از جنبه مادی و هم از جنبه اقتصادی رو به ضعف و پژمردگی نهاده است.
از حیث فرهنگی و عقیدتی هم وضع به همین گونه است. بنابراین از نظر سید قطب اسلام و عقیده اسلامی تنها راه رهایی بشریت از این اوضاع بحرانی و درنتیجه احیای تمدن و ایدئولوژی اسلامی است. سید قطب معتقد است ناتوانی فرهنگ غربی نظام جهانی را به سمت یک جامعه جاهلی سوق داده است یعنی سیستمی که غرب اکنون براساس آن جهان را اداره میکند یک ساختار جاهلی است و راهکار سید قطب برای برون رفت از این بحران استخراج نشانههای راه از تمدن اسلامی است. از منظر وی امتیازات تمدن اسلامی به گونه ای است که می تواند یک نقشه راه و روش جدیدی ارائه دهد.
قدس آنلاین: نگاه سید قطب به مقوله جهاد چگونه است؟
آرانی: سید قطب برخلاف برخی که معتقدند جهاد در اسلام صرفاً دفاعی است. میگوید جهاد در اسلام جهاد هجومی است و دفاعی دانستن جهاد توسط برخی از فقها را اشتباهی بزرگ میداند. وی هدف دین را آزادسازی انسان از سلطه و عبودیت انسان میداند و این هدف تنها با یک جهاد هجومی شکل جامه عمل به خود میپوشد بنابراین سید قطب ماهیت جهاد را هجومی میداند. وی این تفکر را تئوریزه کرد و آن را دربین جوانان شمال آفریقا رواج داد و الان هم خیلی از کسانی که در اروپا زندگی میکنند با این سبک فکری آشنا هستند و آن را برای خودشان یک مبنا میدانند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: جهل مقدس
ادامه مطلب را ببينيد
قسمت ششم پرونده ویژه «جهل مقدس»
حدیث گرایی به وهابیت نمیانجامد
نگاهی انتقادی به مطالعات وهابی پژوهی در ایران معاصر
به جرأت میتوان گفت هیچ ویروسی برای فرهنگ و تمدن اسلامی کشندهتر از وهابیت نیست.
علی رحمانی - بیمناسبت نیست که مقارن با ایام تخریب بیشرمانه قبور مطهر ائمه(ع) در قبرستان بقیع به ریشه اصلی انحرافات موجود در وهابیت بپردازیم و به همین بهانه نیز با نگاهی تیزبینانه و فارغ از پیش داوری غیر علمی و احساسی با نگرشی واقع بینانه و تاریخی کاستیهای تحقیق و پژوهش در حوزه وهابیپژوهی را یادآور شویم تا بدین وسیله موانع پیش روی اهل علم و پژوهشگران را برداریم. برای نیل به این مقصود طی گفتگویی کنجکاوانه با حجت الاسلام والمسلمین دکتر محسن عبدالملکی پژوهشگر نام آشنا و پرتلاش حوزه وهابیپژوهی ضمن تلاش برای استخراج اصول اساسی و ریشههای مغفول مانده پدیده شوم وهابیت سعی داشتیم تا نوری از جنس علم بر گوشههای تاریک روشن دشواریها و کج فهمیهای ناشی از اعتماد مطلق به منابع علمی غرب در خصوص غده سرطانی وهابیت بیاندازیم.
قدس آنلاین: بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و عرض احترام خدمت شما استاد عزیز و محترم ضمن آرزوی بهروزی برای جناب عالی لطفاً به عنوان سؤال نخستین بفرمایید مهمترین مشخصههای تفسیر وهابیت از مقوله شرک و توحید چیست؟
عبدالملکی: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین. سلام علیکم، ابتدا این نکته را تذکر می دهم که مقصود ما از وهابیت، آیین مبتنی بر عقیده محمد بن عبدالوهاب درباب توحیدوشرک است. سلف این گروه، محمد بن عبدالوهاب است، ادعای پیروی وهابیت از صحابه، درباب توحیدوشرک، واهی و بی دلیل است. خوانش وهابیت در باب توحیدوشرک، متباین و بیگانه از اهل سنت است، بنابراین اصحاب حدیث، اشاعره و ماتریدیه متباین از وهابیت اند. خصیصه و ویژگی منحصربه فردِ وهابیت هم در تفسیر نادرست مفهوم و مراتب و احکام توحید و شرک است. تفسیر وهابیت درباره دو مرتبه ربوبی و الوهی، با گفتمان قرآن و سنت در تضاد است، و نتیجهای جز تعجیزالله، کفر به آیات قرآن و شرک ورزی، تحریف مفاهیم، احکام و مرزبندی میان توحید و شرک ندارد و در نهایت به شرک انگاری رفتارها و عقاید رایج و غیرشرکی میان مسلمانان اهل سنت و و شیعه ختم می شود. توضیح مطلب این است که سخنان وهابیت درباره توحید و شرک ربوبی، همچنین توحید و شرک در عبادت، با چالشهای بسیار جدی و عمیقی مواجه است. اساسا ما در این چالشها طلبکار و مطالبه گر هستیم و او باید پاسخگو باشد، ما میگوییم ای محمد بن عبدالوهاب و پیروان افکار او، شما باید موافقت عقایدتان با قرآن را برای ما ثابت کنید. متاسفانه تبلیغات وهابیت جای طلبکار و بدهکار، جلاد و شهید را عوض کرده، ما شهید هستیم و طلبکار، ما نباید پاسخگو باشیم، ما باید مطالبه گر باشیم. زیرا تفسیر وهابیت از توحید و شرک ربوبی و توحید و شرک الوهی با گفتمان حاکم بر قرآن و سنت سازگار نیست. تفسیر وهابیت از این دو مقوله به تکفیر و مشرک دانستن اهل تسنن و شیعه میانجامد. وهابیان نه تنها شیعه را تکفیر میکنند بلکه پیروان مذاهب فقهی و کلامی اهل تسنن مانند جریان اشعری,معتزلی و مذاهب اربعه را به دلیل برخی از تحریفاتی که درباره این مفاهیم و حدود و ثغور آنها دارند تکفیر میکنند. چیزی که وهابیت به عنوان مرز بین توحید و شرک ربوبی بیان میکند با قرآن سازگار نیست.
وهابیت در تعریف توحید ربوبی از تعبیر افراد الله بالخلق والملک و التدبیر استفاده می کنند، و میگویند رب یعنی خالق مالک مدبر. بنابراین تنها خداوند خالق، مالک و مدبر است، هرگونه اثبات خالقیت، مالکیت و تدبیر برای غیرالله را شرک می دانند، و هیچ قیدی هم برای ان نمی آورند. این را هم بگویم که تدبیری که در مفهوم رب لحاظ می کنند یک عنوان عام است شامل شفادادن مریض، رزق و روزی دادن و نزول باران و گردش زمین و.... می شود، یعنی فقط خداوند است که می تواند این شئون ربوبی را داشته باشد.
البته این سخن وهابیت، یک اشکال بزرگ دارد، اشکالش این است که لازمه این سخن وهابیت چیزی جز انکار آیات قرآن، و اثبات شریک برای خداوند، و تایید شرک در قرآن است. زیرا چطور می توان گفت تنها خداوند مدبر جهان آفرینش است، در حالی که خداوند در قرآن فرموده:{فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا } [النازعات: ۵] یعنی ملائکه مانند ملک الموت، جبرائیل، اسرافیل امور جهان را تدبیر میکنند، این حرف وهابیت که بدون هیچ قید و شرطی، می گوید فقط الله مدبر است یک لازمه و تالی فاسد بزرگ دارد، آن هم این است که بگوید خود خداوند با آیه :{فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا } اولین ناقض توحید ربوبی در قرآن کریم است!! یعنی وهابی با این فهمش، نه تنها خودش را به چالش کشیده، بلکه قرآن و توحید را هم به چالش انداخته است. یک مثال دیگر بزنم: وهابی چطور می تواند بگوید فقط الله شافی است درحالیکه قرآن شفای نابینا و بیمار مبتلا به برص و پیسیرا به مخلوق نسبت داده، {وَتُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی} [المائدة: ۱۱۰] عیسی بن مریم اکمه و ابرص را شفا می داد، وقتی وهابی به صورت مطلق و بی قید شرط میگوید فقط الله شفا می دهد، درواقع آیه {وَتُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی} را رد کرده است. مثال دیگر وهابی به صورت مطلق و بی قید و شرط میگوید فقط الله خالق است، این درحالیست که همه ما آدمها در هر لحظه تصاویری را در ظرف ذهنمان می آفرینیم و نابود می کنیم، پس ما انسانها هم خالقیم، خلق صور ذهنی یک کار عادی است گرچه خلق بسیار پایین مرتبه ای است ولی بالاخره خلق و آفرینش است، اینها بخش کوچکی از مثالهای ماست، که نادرستی و سراب توحید وهابیت را آشکار می کند. ببینید چاره کار را خداوند در قرآن به صورت واضح بیان کرده است. {وَرَسُولًا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْیِ الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ} [آل عمران: ۴۹] ببینید در همین آیه چقدر کلمه اذن الله آمده است. خدا چقدر واضح مساله را بیان کرده است. مخلوق به اذن الله بر امور ممکنه عادی، غیرعادی، و کرامات قادر می شود، البته درباره انبیاء تا مرحله معجزه هم می رسد، حالا این کرامت و معجزه می تواند در حد شفای بیمار در کمتر از یک ثانیه، راه رفتن روی آب، زنده کردن یک مرده، شنیدن صدای یک انسان از هزاران کیلومترآن طرف تر و بسیاری از دیگر مسائل غیرعادی اما ممکن باشد. در آیات دیگر هم کلمه اذن آمده است. {وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِی وَتُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَی بِإِذْنِی} [المائدة: ۱۱۰] پیامبران معجزه می آورند، معجزه خارق العاده است، اما محال نیست، این کار خارق العاده به اذن خدا انجام می شود: { وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ} [غافر: ۷۸] مومنین کم تعداد بر کفار و مشرکین پرتعداد غلبه می کنند، این کاری غیرعادی است اما محال نیست و به اذن خدا شدنی است{کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ} [البقرة: ۲۴۹]. وهابیت فکر کرده دعوا سرنسبت دادن خلق و ملک و تدبیر به مخلوق است، برای همین به چنین اشتباهی افتاده است، قرآن می گوید دعوا سر کیفیت نسبت دادن این امور به مخلوق است، اگر در سایه اذن الله به مخلوق نسبت داده شود، شرک نیست، اما اگر خارج از دایره اذن الله به مخلوق نسبت داده شود، شرک است، بدون اذن الله، یعنی بگویی مخلوق مستقلا و بدون نیاز به اذن خداوند از عهده خلق، ملک، تدبیر، شفا، احیاء، اماته و... برمی آید، فرقی ندارد آن مخلوق زنده باشد یا مرده، دور باشد یا نزدیک، انسان باشد یا ملک و فرشته. مهم نسبت دادن این امور با اعتقاد به اذن الهی است که این موضوع را از دایره شرک خارج می کند. بنابراین وهابی اگر در تعریفش قید استقلال را اضافه می کرد و می گفت: افرادالله بالخلق الاستقلالی والملک الاستقلالی و التدبیر الاستقلالی. ومی فهمید که رب یعنی موثر مستقل، مساله اش درباره توحید ربوبی حل شده بود. اما وقتی قید اذن را در نظر نگرفته، این همه مشکل برای خودش و مسلمانان و قرآن و سنت و سلف به بار آورده است. اینها درباره توحید ربوبی یک حرف غلط دیگر هم می زنند. اینها می گویند امور دو دسته است: دسته اول اموری است که غیر از خدا، مخلوق هم می تواند انجام بدهد، دسته دوم اموری هست که فقط خدا می تواند انجام بدهد. بعد می گویند: اگر شما یک آدم زنده غایب یا روح یک آدم میت را صدا زدی و از او خواستی برایت آب بیاورد، یا برایت دعا کند یا بچه ات را شفا بدهد، این شرک است. چون این کارها از توانایی مخلوق خارج است، فقط خدا بر این کارها قادر است!! شما فقط از آدم زنده حاضر می توانی بخواهی کار عادی برایت انجام بدهد مثلا برایت آب بیاورد. حتی اگر از آدم زنده بخواهی بچه ات را شفا بدهد، این کارت شرک است. این حرف وهابیت است. معروف شده به تقسیم امور به مایقدرعلیه غیرالله و مالایقدر علیه الا الله. حالا این حرف را به قرآن عرضه کنید ببینید قرآن این حرف را قبول دارد یا نه؟ قطعا این تقسیم بندی از نظر قرآن جایی ندارد، بلکه باید گفت این تقسیم بندی شرکی است. تعجیزالله است، مادی گرایانه است، انکار نصوص قرآن است. چون با وجود این همه تاکید قرآن بر کلمه اذن الله، در این تقسیم بندی هیچ جایی برای کلمه اذن الله دیده نشده است. کدام کار ممکن است که با اذن الله نشدنی باشد، و کدام کار ممکن است که بدون اذن الله شدنی باشد. اگر اذن الله بود معجزه می شود، کرامت می شود، همین کارهای عادی مثل نفس کشیدن و نگاه کردن، حرف زدن هم می شود، اصلا مخلوق در همه کارهایش نیازمند اذن الله است، اذن الله اختصاص به امور غیرعادی ندارد، این حرف وهابیها خیلی سنگین است که میگویند: «از آدم زنده حاضر می توانی درخواست امر عادی داشته باشی» و هیچ قیدی هم برای این حرفشان نمی آورند، مگر آدم زنده در امور عادی اش، مستقل و بی نیاز از خداوند است که تو این طور حرف می زنی،آدم مخلوق خداست، مخلوق همیشه نیازمند الله است، برای هر لحظه و هرکارش باید اذن تکوینی الله باشد، تعبیر مخلوق مستقل، مثل تعبیر مثلث مربع و تعبیر دایره چهارضلعی، مضحک و خرافی است. وهابیت وقتی تقسیمش را شروع کرد و گفت: «دسته اول اموری است که غیر از خدا، مخلوق هم می تواند انجام بدهد» تیرخلاص را به خودش زد، چون وهابیت این حرف را بدون ذکر قید "به اذن الله" زد، و آدم زنده حاضر را در کارهای عادی اش، مستقل و بی نیاز از "اذن الله" پنداشت، این حرف وهابیت یعنی به تعداد مخلوقات یا آدمهای زنده حاضر برای خدا شریک قائل شده اند، و این حرف ضدتوحیدی ترین حرفی هست که توسط کسانی در لباس اسلام با ادعای دعوت به توحید زده شده، در واقع این حرف شرکی را حتی مشرکین مکه، ابوجهل ها و ابولهب ها هم نزده اند. استاد مطهری در مجموعه آثار استاد شهید مطهری ج۲ص ۱۳۰ درباره این عقیده محمد بن عبدالوهاب یک مطلب بسیار مفید دارد. ایشان گفته اند «وهابیت به نوعی تقسیم کار میان خالق و مخلوق قائل شده است، کارهای ما وراء الطّبیعی را قلمرو اختصاصی خدا و کارهای طبیعی را قلمرو اختصاصی مخلوقات خدا یا قلمرو اشتراکی خدا و مخلوق قرار داده است. قلمرو اختصاصی برای مخلوق قائل شدن عین شرک در فاعلیّت است، همچنانکه قلمرو اشتراکی قائل شدن نیز نوعی دیگر از شرک در فاعلیّت است.» استاد مطهری تذکر داده اند که وهابیگری یک نظریه ضد توحید و ضد انسان است.
همینجا این نکته را تکرار میکنم و تذکر می دهم که وقتی میگوییم در نزاع ما با وهابیت، ما طلبکاریم و طلبکارانه حرف می زنیم، وهابیت باید گفتمانش را به قرآن عرضه کند، او باید ثابت کند حرف و عقیده و گفتمانش شرکی نیست، ما متهم نیستیم، او متهم است. گفتمان وهابیت درباره توحیدربوبی، نه تنها با قرآن مخالف است، بلکه با سنت و آثار صحابه اهل سنت هم مخالف است، شما وقتی به کتابهای کرامات الاولیاء از اهل سنت مراجعه کنید میبینید که میگویند:«روزی عمربن خطاب خلیفه دوم، در شهر مدینه، در حال ایراد خطبه بود در بین خطبه این جمله را گفت: «یا ساریه الجبل الجبل؛ ای ساریه به سمت کوه برو، به سمت کوه برو.» ساریه فرمانده لشگر خلیفه دوم بود که از طرف خلیفه، مأموریت پیکار را داشت، برخی گفتهاند که این پیکار در منطقه نهاوند ایران در حال رخ دادن بوده است. ببینید خیلی مهم است خلیفه دوم در مدینه است، ساریه یک آدم زنده اما غایب است، خلیفه دوم او را صدا می زند و از او کاری را می خواهد. وهابی این کار را شرک می داند، میگوید درخواست از زنده غایب شرک است عادی و غیرعادی هم ندارد. عجیب است وهابیها این روایت را به عنوان کرامات قبول دارند، در عین حال میگویند درخواست از زنده غایب شرک است. این یعنی عقیده وهابیت خودمتناقض و پرپارادوکس است. او اصلا نفهمیده که شرک یعنی چه؟ وجود شریک حقیقی برای خداوند محال ذاتی است، و شرک یعنی توقع وقوع محال ذاتی. مشرک هم چون توهم وقوع محال ذاتی یعنی وجود شریک حقیقی را پذیرفته، مشرک است. بنابراین چیزی که ذاتا محال نباشد شرک نیست. بنابراین کرامات و معجزات محال ذاتی نیستند، امور ممکن خارق العاده هستند در نتیجه توقع وقوع کرامات و معجزات هم شرک نیست. جالب است که بدانیم این روایت ساریه الجبل را علما و محدثین اهل سنت، در طبقات مختلف نقل کرده اند، همیشه هم در مقام مدح و ستایش عمربن خطاب از آن استفاده کرده اند، اگر آنها با عقیده وهابیت همراه می بودند، باید می گفتند اعتقاد به این که فرد غایب بتواند خواسته فردحاضر را اجابت کند، شرک است و این روایت باید از ناحیه علمای اهل تسنن تلقّی به شرک میشد، باید این روایت را در کتب موضوعات می آوردند، و میگفتند این روایت یعنی تنقیص و سب صحابه و انتساب شرک به خلیفه، پی قابل قبول نیست. و دیگر راهی را برای رد آن پیدا می کردند هیچ کس هم نباید آن را نقل مینمود و بایستی آن را به منزله تنقیص در مقام خلیفه دوم به حساب میآوردند. پس اینجا شما میبینید روایتی که در میان اهل تسنن به عنوان کرامت رایج است به دلیل ترویج این مسئله که غایب زنده میتواند صدای انسان را بشنود از سوی وهابیت به عنوان شرک تلقی میشود. این است که ما میگوییم وهابیت بنای کجی را در میان اهل سنت تأسیس کرد که این بنای کج در میان اهل تسنن جایگاهی نداشته و خود اهل سنت اولین قربانیان این مسئله هستند. هر طرف این تقسیم را نگاه می کنی کج و انحرافی و شرکی است. اینها میگویند: درخواست کارهای غیرعادی مثل شفای مریض از آدم زنده حاضر شرک است، اگر کمی به قرآن دقت می کردند، با درخواست معجزات و کرامات مشرکین و مومنین از انبیاء و اولیاء الهی مواجه می شدند، معجزه امرعادی نیست، غیرعادی است، مشرکین برای پذیرفتن دعوت انبیاء، از آنها چیزهای غیرعادی اعجازی می خواستند، خداوند متعال هیچ وقت چنین درخواستی را شرک نخواند، بلکه در موارد زیادی هم اجابت شده و معجزه صورت گرفت، درحالیکه اگر مجرد درخواست امرغیرعادی از آدم زنده.ی حاضر شرک بود، هیچ وقت این درخواستها اجابت نمی شد، چراکه شرک کفر است و خداوند هیچ وقت به کفر و شرک رضایت نداده و نمی دهد. مرحوم استاد مصباح یزدی در کتاب به سوی خودسازی ص ۱۸۴ و ۱۸۵ مطلب بسیار مفیدی دارند، ایشان گفته اند: « اگر ما لازمه اعتقاد به امکان انجام کاری از غیر مسیر طبیعی و بدون استفاده از عوامل و وسایل طبیعی را شرک بدانیم، العیاذ بالله، باید معتقد شویم: که انبیای الهی مشرک بودهاند و خود را شریک خداوند میپنداشتند و مردم را نیز به شرک دعوت میکردند! چون آنها از مردم میخواستند که معجزه آنان را مشاهده کنند و شاهد باشند که مثلاً چگونه مرده را زنده میکنند. بنابراین، اینکه برخی از فریب خوردگان متأثر از وهابیت خیال میکنند که نسبت اعجاز به پیامبر، امام معصوم و امام زادگان و اولیای خدا کفر و شرک است، ناشی از جهل و عدم آشنایی آنها به قرآن است. به عنوان نمونه، خداوند در قرآن درباره حضرت عیسی میفرماید: { وَرَسُولًا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْیِ الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ } [آل عمران: ۴۹] حرف درباره توحید ربوبی و برداشتهای متناقض و موهوم وهابیت درباره توحید ربوبی زیاد است. فعلا همین مقدار بس است.
اما در فضای توحید الهی ، وهابیت می گوید: توحید الوهی یعنی افراد الله بالعبادة، در این تعریف ما با مفهومی به نام عبادت سروکار داریم. تا زمانی که معنی عبادت را ندانیم، نمی توانیم سراغ توحید عبادت برویم. از نظر وهابیان عبادت یعنی "نهایت خضوع و تذلل" همین و بس. آنها قید دیگری را هم نمی آورند. می بینید که این تعریف چقدر ناقص و بی ضابطه است. آنقدر که باعث شده محمدبن عبدالوهاب و پیروانش، رفتارهای عادی خاضعانه ما آدمها در برابرهم، را عبادت غیرالله و شرک در عبادت تلقی کنند. اگر فرزندی پای مادرش را ببوسد، یا یک صحابی آب وضوی پیامبراسلام یا پیراهن رسول الله و دیگر اشیاء منسوب به آن حضرت و دیگر انبیاء و صالحین را دارای اثری عجیب و غیرعادی بداند، دربرابر آنها نوعی از خضوع را نشان بدهد، در نظر وهابیت مشرک است، وهابی میگوید: این فرد خضوع و ذل برای غیرالله کرده، پس برای خداوند در عبادت شریک قائل شده، بنابراین شرک در عبادت رخ داده است. ببینید این سخن وهابیت چقدر پرمکافات و خسارتبار است. همه این خسارتها ناشی از یک تعریف ناقص و غلط است.اگر کسی تعریف وهابیت از عبادت را قبول کند معاذالله باید قرآن را کتاب شرک بپندارد، اگر وهابی این لازمه را نپذیرفت در تناقض افتاده. ببینید قران می فرماید: { وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ} [البقرة: ۳۴] خداوند به ملائکه و شیطان دستور داد که بر انسان سجده کنند، ملائکه سجده کردند. شیطان سجده نکرد و کافر شد. سجده یعنی کار سراسر خضوع. این کار نهایت خضوع است، در بین کارهای ما هیچ کاری ظاهرش به اندازه سجده خضوع ندارد. وهابیت که نهایت خضوع را عبادت میداند، حتما باید سجده را عبادت بداند، حالا اینجا در این آیه و در بسیاری از دیگر آیات، خدا فرموده من به ملائکه دستور دادم بر آدم سجده کنید، این یعنی خداوند رضایت داده بلکه بالاتر دستور داده یکی از مخلوقاتش عبادت شود، العیاذ بالله این یعنی خداوند اولین آمر به شرک است، العیاذبالله این یعنی شیطان که سجده نکرد، کار خوبی کرد، میخواست موحد باشد، اما معاذالله خدا با شیطان بدبرخورد کرد، عوض اینکه ملائکه را توبیخ کند، شیطان را توبیخ کرد. ببینید این تعریف ناقص وهابیت از مفهوم عبادت چقدر زیانبار است، شما با این تعریف و تفسیر ضدقرآنی وهابیت از مفهوم عبادت، چه کار می توانید بکنید جز تکفیرهای بی دلیل و کنار زدن قرآن؟!! اخیراً کتابی خواندم که در آن نوشته بود که: «برخی مشکلات چنان عمومیت دارند و گریبانگیر جامعه هستند که مردم آنها را احساس نمیکنند. در حقیقت میبینند ولی آنها را عادی میپندارند و تصور میکنند که باید چنان باشد.» ما در مورد وهابیت با چنین مشکلی مواجه هستیم که مبانی فکری وهابیان با خطاهای کلان، عمیق و گریبانگیری همراه است، این خطاها آنقدر بزرگ و همیشگی هستند که باعث شده، وهابیها خیال کنند این یک مسئله خطا نیست بلکه امری عادی است و دقیقا همان چیزی است که باید باشد. اینها زمانی تلنگر میخورند که با یک منطق صحیحِ صریحِ بلیغ قرآنی مواجه شوند و آن وقت از تارها و پیلههای توحیدی به دور شرک گفتمانشان تنیدهاند بیرون خواهند آمد. تعریف صحیح عبادت حول محول اعتقاد و ایمان به ربوبیت است، بنابراین ملائکه بر آدم سجده کردند، اما آدم را رب خود نمی دانستند، بنابراین سجده آنها بر آدم، سجده آدم نبود، سجده احترام و تکریم و تعظیم بود، اما سجده ما در نماز، چون با اعتقاد و ایمان به ربوبیت الله همراه است، عبادت است. بنابراین حتی سجده هم دو نوع است سجده تشریفی و تعظیمی است و نوع دوم سجده عبادت است. سجده عبادت اگر فقط برای خداوند بود، عبادت توحیدی است و اگر برای آلهه و ارباب من دون الله بود عبادت شرکی است.
قدس آنلاین: با توجه به مطالبی که فرمودید و تفسیر نادرست و کودکانه وهابیان از آیات و روایات قرآن میخواهم بدانم مکاتب مختلف اهل تسنن چه واکنشی نسبت به این تفاسیر از خود بروز دادهاند آیا آثاری در این زمینه تولید نمودهاند و بزرگان اهل تسنن از مذاهب فقهی و کلامی اینها را رد کردهاند یا نه واکنش بزرگان اهل تسنن نسبت به تفاسیر تند و متعصبانه وهابیت از مفهوم شرک و توحید چیست؟
عبدالملکی: خدمتتان عرض کنم که پاسخ این سوال خیلی مفصل است. اما مختصرا میگویم که کافیست سری بزنیم به کتابهای وهابیها تا متوجه دو نکته بشویم: نکته اول مخالفتهای جدی علماء اهل سنت حنبلی، شافعی، حنفی و مالکی با وهابیت است. آیین وهابیت در منطقه نجد از مناطق جزیرة العرب سربرآورد، ساکنین این منطقه، اهل سنت حنبلی مذهب بودند، علمای حنبلی از همان ابتدا با فکر و عقیده محمد بن عبدالوهاب مخالفت کردند، سلیمان بن عبدالوهاب برادر محمد بن عبدالوهاب بود که رساله مفصلی در رد بر عقاید و تندروی محمد بن عبدالوهاب نوشت، این رساله الان به الصواعق الالهیة شهرت دارد، غیر از او سلیمان بن سحیم، ابن عفالق حنبلی، محمد بن فیروز، عبد الله بن داود زبیری، أحمد بن علی بصری قبانی، محمد بن سلیمان کردی، زینی دحلان از جمله چهرهای عالم و شاخص مخالف وهابیت بودند. حکام و والیان عثمانی که با وهابیت جنگیدند و اولین دوره وهابیت را خاتمه دادند، اهل سنت حنفی بودند. بنابراین منازعه وهابیت رنگ ضدشیعی ندارد، بلکه از اول تا حالا ضد اسلامی بوده، اعم از شیعه و سنی. و دراین باره کتابهای مستقلی هم نوشته شده، کتابی توسط نشر معشر منتشر شده با عنوان کتابشناخت نقد وهابیت. در این کتاب مجموعه کتابهای اهل سنت در نقد وهابیت جمع آوری شده البته جامع نیست اما مفید است. نکته دوم این است که اولین مخالفان و قربانیان تفکر وهابیت، اهل تسنن بودهاند.
قدس آنلاین: در اینجا یک سؤال برای من پیش آمد نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که هر چند تفسیر وهابیها از آیات قرآن و سنت نبوی به شدت خشک و به صورت افراطی حدیثگرایانه است. ما در سالهای اخیر متأسفانه شاهد رشد و گسترش وهابیت در مناطقی هستیم که پیرو مکاتبی هستند که چندان میانهای هم با حدیثگرایی ندارد و بیشتر ما آنها را با عنصر عقلگرایی میشناسیم مثل جریان احناف و مکتب حنفی یا حتی شافعیت. ما در واقع شاهد ظهور و بروز جریانهای این چنینی هستیم. با توجه به این برداشت سخیف وهابیت از منابع اسلامی علت این نوع رشد و گسترش وهابیت را چه میبینید؟
عبدالملکی: خدمت شما عرض کنم که در اینجا باید به دو نکته توجه کنیم. اینکه شهرت پیداکرده که وهابیت ظاهرگرا یا نقلگرا و حدیثگرا است، غلطی مشهور است. اگر وهابیت نقلگرا است، باید حرفهایش درباره توحید و شرک را با قرآن و تنظیم میکرد، واقعا اگر حرفهای وهابیت متن قرآن و سنت بود، باید تمام اهل سنت و شیعه، وهابی می شدند. وهابیت ادعای پیروی از کتاب و سنت را دارد، اما مگر ملاک قضاوت و داوری ما ادعاهای وهابیت است. قران فرموده: {وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْیَوْمِ الْآخِرِ}منافق مدعی ایمان است، { وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ}وقتی به او میگویی فساد نکن میگوید من مفسد نیستم من مصلحم. اما بعدش میگوید: {أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ} [البقرة: ۱۲] منافق مومن نیست، او مفسد است. قرآن بر اساس ادعا و میل افراد آنها را صدا نمی زند؛ بلکه براساس حقیقت و برون داد خارجی حکم می کند، برای همین به منافق، مفسد گفته نه مصلح. پس نقلگرا، حدیث گرا، ظاهرگرا، سلفی و دیگر عناوین گاه مثبت یا مجمل را خرج وهابیت نکنیم، تطهیر و تقلیل بی دلیل گناه، کاری ناروا و پرآسین در مطالعات علمی است. یکی از اشکالهای رایج در مباحث وهابیت، استفاده از همین عناوین رهزن است. شما میگویید وهابیت نقلگرا وحدیث گرا است. خوب آیا اصحاب حدیثی که سالها پیش از وهابیت بودهاند، تمام همّ خودشان را صرف حدیث کرده اند، نقل گرایی و حدیث گرایی شان قابل تردید نیست، عقیده شان با وهابیت درباره توحید و شرک یکی است؟! خیر زمین و آسمان هستند، دو دنیای متفاوت هستند، پس حدیثگرایی، ظاهرگرایی و نقل گرایی به وهابیت نمیانجامد، وهابیت هوامحوراست، وهابیت به دنبال استفاده و اخذ عقیده از قران و سنت نیست، او به دنبال تفسیر به رای و تحمیل عقیده اش بر قرآن و سنت است. نکته دوم این است: وقتی گفتیم شاخصه وهابیت، در تفسیر ناروای توحید ربوبی و الوهی و جا به جایی مرزهای توحید و شرک است، در این صورت تنها زمانی عنوان وهابی بر افراد قابل حمل است که این شاخصه ها را داشته باشند. شافعی مذهبها همیشه یا عقیده شان اصحاب حدیثی بوده یا اشعری. حنفی مذهبها، عقیده شان یا معتزلی بوده یا ماتریدی یا اشعری. شافعی وهابی مذهب، یا حنفی وهابی مذهب، به فرض وقوع، یک پدیده متناقض و کوسه و ریش پهن است. به نظرم این نوع از موارد، ادعای صرف است و واقعیت ندارد، در اغلب این موارد در صورت احراز شاخصه های فکری وهابیت، عنوان حنفی و شافعی به عنوان راهی برای پنهان کاری و یا سرپوشی برای مشروعیت بخشیدن به عقاید وهابیت استفاده شده است، موارد زیادی هست در کشورهای اسلامی که این اتفاق افتاده که تحت لوای مذهب شافعی و حنفی عقیده محمد بن عبدالوهاب تدریس و ترویج شده است. نکته بعدی این است که متاسفانه بسیاری اطلاعات دقیق، درست و جامعی درباره وهابیت ندارند، و گرفتار این عقاید می شوند. تا زمانی که جهل هست این بیراهه قربانی میگیرد. وقتی با یک شبهه برخورد درست و منطقی نشد و پاسخ درست، روشن و شفاف نباشد، جاهل قربانی شبهه میشوند.
قدس آنلاین: به نظر شما نگاه نوسلفیها چه ویژگیهایی دارد و چه تفاوتهایی نیز با ایدئولوژی وهابیت و سایر مسلمانان دارد یعنی امروزه ما شاهد ظهور و بروز جریاناتی مانند داعش هستیم که آنها را به عنوان نوسلفیها میشناسیم اینها کاملاً هم وهابی نیستند و از مکاتب و جریانهای مختلفی مانند افکار ابن تیمیه و مکاتب دیگر متأثر هستند می خواهم بدانم که افکار اینها چه ویژگیهایی دارد و چه تفاوتی با وهابیت سنتی و بقیه گروههای مسلمان دارند؟
عبدالملکی: آقای رحمانی اگر اجازه دهید من اینجا یک تذکر بدهم. شما از کلمه سلفی و نوسلفی استفاده میکنید که یکی از اشتباهات ما استفاده از این کلمات است. ببینید اهل سنت کلمه سلف و دایره معنای آن نزد اهل سنت محل اختلاف است، حالا باب است و میگویند سلف یعنی سه نسل صحابه، تابعین، تابعین تابعین، و این مطلب را مستند میکنند به روایت:«خیرالناس قرنی ثم الذین یلونهم، ثم الذین یلونهم....» این سه نسل برای اهل سنت مقدس نداند، قداست عالی را هم صحابه دارند، با اینحال حجیت قول صحابی و روایت موقوفه ای که در حکم رفع نیست، مردود یا در نهایت خوشبینی محل اختلاف است، این یعنی قداست صحابه هم دقیقا به معنای حجیت نیست بلکه به معنی خیریت و برتری اخلاقی است. البته درباب فهم دین در نبود دلیل از کتاب و سنت، قول صحابی و... قرینیت دارد یعنی دلیل مستقل نیست. حالا وقتی باب منازعات عقیدتی باز شد، گروههای اطراف نزاع برای تاصیل و تعمیق تاریخی خود، سعی کردند برای فکر خود پیشینه ای در نسل صحابه بیابند، بنابراین سلف گرایی برای تاصیل عقیده و عمل روشی جالب و آبروبخش در میان اهل سنت بوده، تقریبا همه مذاهب اهل سنت از اشاعره وماتریدیه گرفته تا معتزله این روش را داشته اند، بنابراین سلفگرایی یک مسئله مختص وهابیان نیست بلکه تمامی پیروان اهل تسنن سلفگرا هستند. ممکن است کسی بگوید سلف گرایی با سخن وهابیت درباره حجیت فهم سلف فرق دارد، من نیز میگویم حرف وهابیت فرق دارد اما در نهایت همین شعار حجیت فهم سلف هم برای وهابیت کارساز نیست، زیرا در تمام مواردی که وهابیت به دنبال استدلال به فهم سلف است، ادله کتاب و سنت هست و نوبت به سلف نمی رسد، به فرض آنکه نوبت به سلف برسد، سلف سخنان منصوصی دارند که با ادعای وهابیت درباره فهم سلف مخالف است یعنی نص سخن سلف با فهم مورد ادعای وهابیت از سلف مخالف است و ادعای وهابیت قابل انطباق بر فهم سلف نیست. بنابراین کلمه سلف و سلفی عبارتی مقدس در میان اهل تسنن است که ما متأسفانه این کلمه مقدس و اصالت بخش و هویت بخش را خرج وهابیتی کرده ایم که عقیده و عملش مطابقتی با قرآن و سنت و سلف ندارد. کلمه نوسلفی هم وارداتی و موروث ترجمه آثار نویسندگان غربی است که به فارسی ترجمه شده و به دست ما رسیده است. غربیها خودشان را محور دنیا قرار می دهند و بر اساس مسائل و منافع و مفاسدشان، جریانها و فضاهای کشورهای اسلامی را رصد و تحلیل و نامگزاری میکنند، او که خیرخواه ما نیست، خیر غرب را می خواهد، متاسفانه ما بدون توجه به این موضوع میآییم و همان اصطلاحات را به فارسی ترجمه کرده و حقایق علمی خودمان را فراموش میکنیم و مطالبی را نشر می دهیم که تامین کننده مصالح غرب است و اتفاقا اشکلات بسیار بزرگی برای ما پیش میآید. جالب است که بدانیم یکی از دغدغه های رهبری تبیین مخالفت این جماعت با مرام و منهج سلف است. رهبری سال ۱۳۹۳ شمسی در دیدار شرکتکنندگان در «کنگرهی جهانی جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام درباره وهابیت فرمودند: آنها با شعار دروغین «پیروی از سَلَف صالح» وارد این میدان شدند؛ باید بیزاری سلف صالح را از کاری که اینها میکنند و از حرکتی که اینها میکنند، با زبان دین، با زبان علم، با منطق صحیح، به اثبات رساند. جوانان را نجات بدهید!»
اما در این خصوص که گفتید وهابیت چه نسبتی با داعش دارد. نسبت وهابیت با داعش، نسبت تساوی است یعنی تمام آنچه در شاخصه فکری وهابیت یعنی تفسیر توحید و شرک ربوبی و الوهی بیان شد در داعش هم هست، بنابراین داعش یک جریان درون وهابی است. ما وقتی تاریخ وهابیت را میخوانیم میبینیم که این جریان انحرافی دو دوره دارد. وهابیتی که در عصر محمد ابن عبدالوهاب است و تا سالیانی پس از آن امتداد دارد با داعش تفاوتی ندارد. اما از یک دوره و زمان به بعد مفتی های وهابی، کمی ملاحظه کار شدند. داعش با وهابیت نسخه اول هیچ مشکلی ندارد، اما با وهابیت نسخه دوم در بعضی از اولویتها اختلاف نظر دارد، یعنی همین اختلافات هم عمیق و جدی نیست. جالب است که بدانید زمانی که داعش رونمایی شد، مفتیهای سعودی گفتند: داعش خوارج است. هواداران داعش ردیه ای با نام "الشیخ البغدادی علی خطی الإمام محمد بن عبد الوهاب: التشابه بین الدولتین الوهابیة والبغدادیة" منتشر کردند و گفتند چرا ما را خوارج میدانید به دلیل تکفیر ما را خوارجی میدانید یا به دلیل کشتار مخالفین؟ اگر به دلیل تکفیر است که ما تمام قواعد و ضوابط تکفیرهایمان بر اساس منهج محمد ابن عبدالوهاب است و شما هم که به منهج او وفادار هستید، پس چرا ما را تکفیری میدانید در حالی که محمد ابن عبدالوهاب را تکفیری نمیدانید؟! اگر به دلیل خشونت و کشتار ما است اگر ما آدم کشتهایم محمد ابن عبدالوهاب هم آدم کشته، و ما دقیقاً به همین بهانههایی آدم کشتیم که محمد بن عبدالوهاب آدم کشت. خیلی جالب است که اینها برای اثبات ادعایشان، به کتاب روضة الأفکار حسین بن غنام که به تاریخ نجد شهرت دارد استناد کردند. جالب تر اینکه خود داعش سند و کتاب نشر داده، کتابهای "تعلموا امر دینکم" و مجله النبا و کتب مکتبة الهمة را که از داعش است را بخوانید و با کتاب التوحید و کشف الشبهات محمد بن عبدالوهاب درباره توحید و شرک مقایسه کنید و تطبیق بدهید نتیجه تساوی است. ما با وهابیت عصر محمد ابن عبدالوهاب فرقی نداریم. در مجله النبأ که همچنان از سوی داعش منتشر میشود مطالب زیادی درباره تساوی داعش و وهابیت است، داعش در این نشریه میگوید از زمانی که عبدالعزیز بن عبدالرحمان بن فیصل پدر همین ملک سلمان فعلی به قدرت رسید وهابیان درجه یک (اخوان من اطاع الله یا اخوان التوحید) ابتدا با او همراه شدند اما بعد از مدتی که تناقضات رفتاری و ناخالصی او را مشاهده کردند از وی فاصله گرفتند، در نهایت با عبدالعزیز درگیر شدند، و نابود شدند.
قدس آنلاین: به عنوان سخن آخر حرف ناگفته ای در مورد مطالعات وهابی پژوهی و نیازهای روز آن ندارید؟
عبدالملکی: آیت الله جوادی آملی در جلسه چهاردهمین جلسه از درس تفسیر سوره حجرات فرمودهاند:« خطر وهابیت برای آن است که نه خودش را شناخت، نه خدا را شناخت. نه پیغمبر(ص) را شناخت و نه دین را شناخت. اینها نه واقعاً مراتب انسانی را شناختند، نه مراتب توحید و نبوت را شناختند و نه دین را شناختند.»
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: جهل مقدس
ادامه مطلب را ببينيد
قسمت پنجم پرونده ویژه «جهل مقدس»
وهابیت و رونمایی از اٌپرای وحشت در رسانه
دکتر یاسر قزوینی
چنان چه به یک جنایت عظیم از منظر روان شناسی اجتماعی بنگیریم درخواهیم یافت که چنان چه به جنایتهای فاجعه باری همچون کشتار جمعی بعد رسانهای دهیم و با استفاده از رسانه های زنجیره ای به ترویج آن بپردازیم بزرگترین جنایت را در حق افکار عمومی مردمان یک شهر، کشور، منطقه و حتی جهان مرتکب شدهایم.
نخستین بار در تاریخ ایران مغولها با پی بردن به اهمیت عملیات روانی در رسانه ها با تمسک به این ابزار نظامی-سیاسی پرقدرت سرتاسر خاک ایران عصر خوارزمشاهی را درنوردیدند و باز با اتکاء له همین عنصر مهم امپراطوری خویش را تا مرزهای روسیه گستردند.
ایدئولوژی دهشتناک وهابیت از ابتدای ظهور خود در بیابان های گرم و خشک نجد به دلیل متولد شدن در بستری آکنده از تحجر و تعصب کور فرقه گرایانه با ابزارهای فناورانه و متعلقات آن میانه چندانی نداشت و حتی به تخریب بسیاری از نمادهای فناوری نوین بشری پرداخت. ام پس از گذشت بیش از صد سال از خروج جنگجویان وهابی از بیابانهای نجد سردمداران فرقه منحرف و جنایتکار وهابیت امروزه به اهمیت ابزار رسانه و لزوم استفاده از آن برای ترویج هر چه بیشتر و وسیعتر افکار تاریک خویش پی بردهاند. بنابراین با تمام توان به دنبال استفاده حساب شده از تمامی رسانه های نوین به وجود آمده در عرصه بین المللی هستند.
به گواهی عبدالباری عطوان تحلیلگر معروف جهان عرب اسامه بن لادن و سردمداران گروه تروریستی القاعده در بدو تأسیس و پیدایش این گروه با استفاده از رسانه هایی مانند مجله الجهاد و برخی نوارهای ویدئویی به ترویج ایدئولوژی القاعده در محدوده ای فراتر از مرزهای جهان اسلام و عرب می پرداختند. ظهور داعش و گروههای مرتبط با آن در اقصی نقاط جهان فصل جدیدی را در استفاده گسترده و تخصصی گروههای شبه نظامی وهابی مسلک در جهان گشود به علاوه در حال حاضر مراکز اصلی وهابیت واقع در عربستان سعودی به دنبال آن هستند تا با راه اندازی انواع پروژه های تبلیغاتی و صرف پولهای هنگفت با سوء استفاده از موقعیت حرمین شریفین ایدئولوژی خانمان برانداز وهابیت را در تمام نقاط جهان گسترش دهند تا از این طریق بتوانند چرخ دندههای ماشین جریان تکفیری را با روغنی آغشته به خون و پول به دست آمده از چاههای نفت به حرکت درآورند گفتگوی قدس آنلاین با دکتر سید یاسر قزوینی استاد دانشگاه و متخصص رسانه های گروههای سلفی تکفیری روایتی است از اٌپرای وحشتی که وهابیان و جریانهای سلفی-تکفیری با استفاده از افکار بیمارگونه و ویرانگر رسانه موضوعی که کمتر پژوهشگری با نگاهی عمیق آن را واکاوی نموده است.
لطفا برای شروع کمی در مورد تاریخچه رویکرد وهابیت به رسانه و بحث تبلیغات مواردی بفرمایید؟
وهابیت در ابتدای کار خود در قرن هجدهم میلادی که هنوز رسانههای متنی حرف اول را در میدان تبلیغات و رسانه میزدند از این رسانهها بهره برد و عالمان وهابی ادبیات قابل ملاحظهای را از خود در این حیطه بر جای نهادند، با پیشرفت رسانههای متنی و پیدایش مجلات نیز جریان وهابی البته با تکیه بر تک چهرهها کار خود را در این میدان آغاز کردد. به عنوان نمونه محمد رشید رضا اصلاحگر سلفی که هواخواه محمد بن عبدالوهاب بود در اواخر قرن نوزدهم مجله بسیار مشهور و مهم المنار را منتشر کرد. محمد رشیدرضا هواخواه محمد بن عبدالوهاب بود اما از نگاه بازتری نسبت به وی برخوردار بود و جالب است که بدانید حتی در یک مقاله در المنار حکومت مشروطه ایران را بر مبنای آیه وأمرهم شوری بینهم تنها حکومت اسلامی در روزگار خود تلقی کرد. در این بین در سال ۱۹۲۴م نیز وقتی که دولت سوم سعودی کمی استقرار یافت. عبدالعزیز بن عبدالرحمن مؤسس دولت سوم سعودی روزنامه امالقری را منتشر کرد. در دورههای بعد نیز میبینیم که جریانهای سلفی و وهابی به خوبی از رسانههای متنی مانند جزوه و مجله بهره بردند. بعد از این دوره، دوره نوار کاست فرا رسید، نوارهای کاست از سوی سلفیان به ویژه جریان موسوم به صحوی با قدرت هر چه تمامتر مورد استفاده قرار گرفت، البته استفاده از نوارهای کاست برای تبلیغ دین توسط اسلام گرایان و سلفیان همزمان بود با ترویج نوارهای کاست خوانندگان عرب در عربستان و دیگر کشورها، که این مسئله مورد اعتراض سلفیان قرار میگرفت و نوار فروشی هایی که کاستهای موسیقی و آواز به فروش میرساندند از سوی جریانهای سلفی تخریب میشد. در این بین رسانه تلویزیون به راحتی در میان سلفیان جا نگرفت، و این مسئله شاید به این دلیل بود که سلفیان این رسانه را رسانه خود نمیدیدند، بلکه رسانه تصویری را رسانه رسمی حاکمیت که قرار بود در آن ترانه و فیلم و سریالهای مصری و امثال آن پخش کند تلقی میکردند، از همین رو اعتراضات و حتی تظاهرات شدیدی علیه شکل گیری رادیو، تلویزیون در عربستان سعودی رخ داد، اما کم کم این رسانه هم به استخدام سلفیان درآمد و بعدها شبکههایی مانند شبکه اقرأ و وصال و مانند آن به ترویج اندیشه های سلفی پرداختند.
چه شد که وهابیت از رویکرد تحریم رسانه های صوتی و تصویری به سمت استفاده از این رسانها برای پیشبرد اهداف خود پیش رفت؟
برای پاسخ به این پرسش باید گفت که از همان ابتدا وهابیان همه یکدست نبوده و نیستند برخی از ایشان بسیار خشک و افراطی بودند که از آنها تحت عنوان "اقصائی" یاد میشود، برخی از آن ها هم ملایمتر بوده و هستند و تحلیل گران از آن ها تحت عنوان "احتوائی" یاد میکنند. به عنوان نمونه ابو محمد المقدسی یکی از ایدئولوگهای جریان سلفی- تکفیری از برخی علمای وهابی یاد میکند که از هیچ گونه ابزارهای جدیدی در زندگی خود بهره نبرده و نمیبرند و برای این مسئله نیز به خود میبالند، اما بخشی از این جریان در هر صورت در قبال مسائل مختلف از جمله جریانهای دیگر و چه بسا مسائل جدید ملایمتر باشند، از طرفی زمانه خود بسیاری از امور را بر جهان تحمیل کرده و میکند و این امر نه تنها بر وهابیان بلکه بر دیگر جریانها به ویژه جریانهای سنتی صدق میکند، این مسئله در تاریخ جدید ایران نیز دیده میشود، معمولا ابزار جدیدی پا به عرصه میگذارند و چندی در برابر آن مقاومت صورت میگیرد، اما سرانجام، آن ابزار جدید حضور خود را دیکته میکند، و جریانهای سنتی نیز از آن استفاده میکنند. مسئله دیگر نفوذ نگاههای اخوان المسلمین در میان سلفیان است. درواقع پس از اخراج بسیاری از اعضای اخوان المسلمین از مصر و سوریه در نیمه دوم قرن بیستم بسیاری از نخبگان این جریان به کشورهای حاشیه خلیج فارس به ویژه عربستان سعودی آمدند، و توانستند جریانساز شوند و از این رهگذر جریانهای ترکیبیای مانند سروریه شکل گرفتند، که در آنها نگاههای وهابی را با نگاههای اخوانی در هم آمیختند، معمولاً این جریانها تحت تأثیر نگاههای اصلاحی و ملایمتر اخوان المسلمین تحولی در استفاده وهابیان از رسانه ایجاد کردند. در این بین برخی جریانهای سلفی، به ویژه جریان های تکفیری با استناد به آیات و روایاتی از جمله آیه ارهاب یا روایت "اهجو قریشا . فإنه أشد علیهم من رشق بالنبل" استفاده خود از رسانه را مدلل ساخته و میسازند.
وضعیت تبلیغ وهابیت در فضای مجازی در رسانه های عربی و فارسی و واکنش مراکز ثقل فکر وهابیت به این حضور در فضای مجازی چگونه است؟
امروزه به نظر نمیرسد کسی به استفاده از رسانههای جدید به ویژه در فضای مجازی ایراد بگیرد، بلکه تنها چیزی که وجود دارد این است که شاید کسی از این رسانهها در سبک زندگی خود بهره نگیرد، از همین رو میبینیم که تبلیغات جریان وهابی در عرصههای مختلف رسانهای قابل توجه و چشمگیر میباشد و گاهی شاهزادههای سعودی نیز از این فعالیتهای رسانه ای حمایت میکنند به عنوان نمونه شبکه وصال فارسی از سوی امیر جنجالی سعوی عبدالعزیز بن فهد حمایت میشد که بعد از مدتی به دلیل اختلافاتی که شکل گرفت وی از این شبکه برائت جست، دراین بین به دلیل مسائل مالی اختلافاتی بین گردانندگان و کارشناسان شبکه های فارسی وهابی شکل گرفت که آقای ملازاده این مسائل را رسانهای کرد و به شدت به شبکه کلمه و وصال حق حمله کرد. در این بین اختلافات ایدئولوژیک نیز بین وهابیان در رسانهها وجود دارد. چندی پیش تب تولید سریالهای تاریخی – دینی در کشورهای عربی بالا گرفت. برخی گمان میکنند که این سریال ها توسط جریان وهابی تولید میشوند، اما این گمان خیلی درست نیست، درواقع سلفیان و وهابیان با به تصویر کشیده شدن صحابه به شدت مخالفت میکنند و در واقع سازندگان اصلی چنین سریالهایی یا مشروعیت خود را از جریان های سلفی – اخوانی میگیرند و یا وابسته به جریانهایی هستند که گاهی از آن ها تحت عنوان «لیبرو اسلام گرا» یا «لیبرو – سلفی» یاد میشود، مثلا سریال جنجالی عمر الفاروق سریالی بود که از سوی برخی جریانهای وهابی تحریم شد، این در حالی است که همین سریال با دوبله فارسی از سوی شبکه وهابی فارسی زبان کلمه پخش شد. مسئله دیگری که وجود دارد این است که رسانههای مجازی به ویژه توئیتر امروزه در جهان عرب به ویژه در عربستان بسیار تأثیرگذار عمل میکند، به گونهای که تعدادی از لیدرهای جریانهای سلفی به دلیل انتقاداتی که به حاکمیت سعودی کرده و میکنند و گاهی این انتقادات را از طریق شبکه های مجازی ای مانند تویتر منتشر میکنند به زندان افتادهاند.
آینده تبلیغ وهابیت را در رسانههای مختلف جهان چطور پیش بینی میکنید؟
امروزه نگاه رسمی عربستان سعودی که محمد بن سلمان آن را ترویج میکند به شدت به مقابله با نگاههای وهابی پرداخته است، به طوری که میتوان گفت، جریان وهابیت رسمی در حال از دست دادن حامی اصلی خود یعنی آل سعود میباشد، اما در این بین میتوان کشوری مانند قطر را امروز حامی نگاه های سلفی – اخوانی تلقی کرد. در این بین به نظر میرسد ترویج نگاههای سلفی – وهابی بیش از پیش به جریانهای سلفی – تکفیری منحصر شود.
وضعیت رسانهای گروههای سلفی-تکفیری در منطقه و جهان به چه شکل است؟
گروههای سلفی تکفیری به دلیل اینکه «دیگری» قدرتمندی در برابر خود در جهان دارند به رسانه نگاه وجودی دارند. بیشتر رسانههای جهانی این جریانها را نامشروع میدانند و تلاش میکنند از این جریانها مشروعیت زدایی کنند و روایت خود را از این جریانها ارائه دهند، از همین رو جریانهای سلفی- تکفیری برای اینکه حضور و وجود خود را اثبات کنند و در مرحله بعد حضور و وجود و فعالیتهای خود را مشروع جلوه دهند نیاز مبرمی به رسانه دارند، از همین رو تلاش زیادی را مصروف تولید پیامهای رسانهای و توزیع این پیام ها میکنند تا این پیام ها به سمع و نظر مخاطبان برسند. در این بین شاخههای مختلف القاعده هم دارای بخشهای خبری میباشند و هم دارای مؤسساتی که از فعالیتهای این گروه ها فیلم تهیه میکنند. داعش نیز از ابتدای حضور خود به شدت از رسانه بهره میبرد و از طریق همین رسانه توجه بسیاری از افراد را به خود جلب کرد، امروز هرچند از قدرتش کاسته شده اما میتوان گفت: همچنان میداند که رسانه همچون شاهرگ حیاتی این گروه عمل میکند، درواقع داعش از طریق اینفوگرافهای هفتگی مجله النبا خود و همچنین خبرهای خبرگزاری اعماق و مانند آن بر ادامه حضور خود در حوزه رسانه تأکید میکند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: جهل مقدس
ادامه مطلب را ببينيد
قسمت چهارم پرونده ویژه «جهل مقدس»
داستان دنبالهدار نو سلفیهای وهابی و ادعای مهدویت
علی رحمانی
نگاه بغض آلود و کینه توزانه وهابیت نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) چه تأثیری بر روی اعتقاد این جریان منحرف نسبت به مسئله مهدویت گذاشته است.
در شماره پیشین از پرونده ویژه جهل مقدس مواضع متناقض پیروان محمد ابن عبدالوهاب را تحلیل و تبیین کردیم. اما در این شماره به دنبال واکاوی یکسری جریانهای فکری و سیاسی هستیم که با تمام توان و به صورت کاملاً رادیکال سعی دارند تا با گذر از وهابیت سنتی یک منظومه فکری نو از افکار و عقاید جریان انحرافی وهابیت ارائه دهد تا از این طریق راه را برای پیشبرد ادعای دجال گونه مهدویت خویش باز کنند. پیشگام این قبیل ادعاها در بین جنبشهای نوسلفی حاضر در منطقه سازمان جنایتکار و منحرف القاعده و در رأس آن اسامه بن لادن بود اما این ادعاهای شوم با ظهور خلافت خودخوانده داعش و خلیفه اوباش صفت آن یعنی ابوبکرالبغدادی ادامه یافت به طوری که حتی میتوان گفت به نقطه اوج خود نزدیک شد. اما بر طبق وعده صادق فرمانده نظامی بیبدیل محور مقاومت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی با نابودی شجره خبیث داعش این امپراطوری شیطانی و مدعیان دروغین زمامداری بر آن با جد و جهد فرماندهان مقاومت به یکباره نابود و ناپدید شدند. اما ناگفته پیدا است که با نابودی پیروان یک جریان انحرافی نه تنها بن و ریشه آن فکر شوم از بین نمیرود بلکه همچون بچه اژدها هنگامی که شراط و جو محیطی را مناسب تشخیص دهد در مکان و زمانی دیگر به راحتی سر از تخم بیرون میآورد و بار دیگر نقطهای تازه از جهان اسلام را ویران میسازد برای درک بهتر واقعیت جریانهای نوسلفی و ادعاهای توخالی آنها در خصوص مهدویت گفت و شنودی داشتیم با حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدرضا نصوری معاون فرهنگ، آموزش و پژوهش بنیاد فرهنگی حضرت مهدی(عج) و معاون تبلیغ و ارتباطات مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم متخصص مقوله مهدویت در فرق و مذاهب تا عمق خطر ادعاهای گوناگون مهدویت محور را در جریانهای نوسلفی بهتر درک کنیم.
قدس آنلاین: بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و آرزوی توفیق خدمت حضرت عالی به عنوان سؤال نخست بایستی بپرسم با توجه به این که جریانهای نوسلفی و به طور مشخص داعش خود را با عناوینی همچون دولت و خلافت آخرالزمان خطاب میکردند به نظر جناب عالی علت این سوء استفاده از عقیده مهدویت آن هم توسط داعش چیست و چه تعارضی با منابع علمی شیعه و سنی دارد؟
نصوری: نگاه کنید ما میتوانیم به این مسئله دو نگاه داشته باشیم. اولاً باید به نقش استعمار در اینجا توجه داشته باشیم زیرا استعمار سعی میکند صفوف انسانهای مؤمن و متدین را در همه حال نابود کند. ما این نقش را در طول تاریخ مشاهده کردهایم و معمولاً دشمنان اسلام این حرکت را انجام دادهاند پستترین رفتار هم این است که با نیرو و منابع مالی خود مسلمانان بر علیه آنها اقداماتی انجام دهند. استعمار زمانی که جریان بهائیت از دل بابیه و فرقه بابیه از دل تفکرات منحرف شیخیه در جامعه تشیع شکل گرفت دست به کار شد و همچنین در جامعه اهل سنت انحرافات و انشعاباتی رخ داد که بروز و ظهور آن را میتوانیم در تفکرات ابنتیمیه و افرادی بینیم که نگاههای تندی نسبت به معارف اسلامی داشته و دارند. طبیعی است که از دل آن حرکت جریان وهابیت شکل گرفت و بعد در خود جریان وهابیت یکسری نگاه مذهبی صرف و یک عده نگاهی سکولار داشتند. به مرور زمان با توجه به موقعیت زمانی و رشد تفکراتی اسلامی در جهان استعمار سعی میکرد با انشعابات و شقوقی که در بین صفوف مؤمنین و متدینین ایجاد میکند به اسلام ضربه بزند که اوج این مسئله را ما در حادثه ۱۱ سپتامبر میبینیم که جریان القاعده و امروزه داعش از دل آن بیرون آمد و متأسفانه برخی از مسلمانان سعی میکنند آن تفکرات افراطی را پرنگ کرده و از آن حمایت کنند. مثلاً در دل جامعه شیعه شما تفکرات شیعه انگلیسی را میبینید که بیشتر نماد آن نگاههای متعصب و افراطی است و مخالفین خود را بیشتر از جنس مسلمین میداند. یعنی بیشتر به جای بحث و گفتگو به مقدسات مذهب مخالف خودشان توهین میکنند و معمولاً به جای توجه به واجبات به حواشی و مستحبات توجه میکنند. مانند جریان قمهزنی در اهل تسنن هم انحرافاتی که ایجاد شد به همین شکل است. آنها هم همین رویکرد را دارند و سعی میکنند از نمادهای مقدس و مهمی که مربوط به مذهب خودشان است استفاده کنند. وقتی شما جریاناتی مانند داعش و امثال اینها را مشاهده کنید. مطمئن باشید که ما در آینده جریانی مشابه داعش را باز هم خواهیم داشت که سعی میکند به اسلام ضربه بزنند. این حرکت استعماری انشعابات زیادی دارد مثلاً اگر بتواند دولت سازی کند یعنی کسی را در سرزمینهای اسلامی روی کار بیاورد تا اهداف خود را به وسیله او عملی کند دیگر دست به اقدام بعدی نمیزند. دومین اقدام استعمار ملت سازی است. یعنی احزاب و گروههایی را میسازد که در جامعه نقش تصمیمگیر را بازی کنند و یا نخبه سازی میکند یعنی افرادی را به عنوان نخبه معرفی میکند یا نخبگانی را جذب میکند که به وسیله آنها بتواند اهداف خود را در یک کشور اسلامی اجرا کند. یا فرهنگ سازی میکند و فرهنگ انتظار را به فرهنگ ابتذال تبدیل میکند و شاخصههای فرهنگ ابتذال را که شامل نگاههای افراطی و برداشتهای غلط از معارف اسلامی است را پر رنگ میکند اگر در این زمینهها موفق شد که هیچ اما اگر موفق نشد دست به فرقهسازی و مذهب سازی میزند که در این حوزه دست استعمار انحرافات و بدعتهای موجود در جامعه اسلامی را به یک فرقه تبدیل میکند. زیرا فرقه تعریف خاصی دارد فرقهها گروهی هستند جدا شده از هنجار اصلی جامعه که خودشان اعتقادات و عقاید خاصی دارند و در مقابل هنجار اصلی جامعه هم میایستند. با توجه به سؤال شما باید بگویم اینها تلاششان بر این است که با تکیه بر برخی از روایات شاذ و برخی اوقات غلط و بدون تحلیل افراد را در جامعه اسلامی به خود جذب کنند. اگر کسی از نظر ایمان و اعتقادات سست باشد و نگاه احساسی به معارف اسلامی داشته باشد با برخی از اصطلاحات امروزی فریب میخورد حتی در جامعه شیعه هم چنین افرادی را داریم. به عنوان نمونه جریان احمد اسماعیل بصری که مدعی است امام زمان(عج) ظهور کرده و شما بیایید به ظهور کمک کنید. یا در جامعه اهل تسنن که با کلمه جهاد افراد را تحریک میکنند. در این زمینه این طور به فرد القا میشود که بهترین جهاد این است که بین خود مسلمانها ابتدا پالایشی انجام شود. در اینجا فضای شیعه هراسی را شروع میکنند و اگر در این زمینه موفق شوند به دنبال اسلام هراسی میروند و در مرحله بعد به دنبال نابودی اسلام میروند. به خصوص در نگاه کلان وقتی ما به مقوله پایان تاریخ نگاه میکنیم اینها با بحث مهدی هراسی همسو میشوند و با نگاهها و اقدامات خود سعی میکنند چهره حضرت مهدی(عج) را تخریب کنند.خب یک عده فریب میخورند و به اسم جهاد در راه خدا و خلافت به اینها میپیوندند و از آن طرف هم هدف دشمن این است که چهره اسلام را مخدوش نموده و این دین مبین را به عنوان یک جریان خونریز و جنگ طلب معرفی کند. حتی من در جایی دیدم که آقای دکتر تیموتی فرنیش که از تئوریسینهای آمریکایی است و یک مدتی هم در ارتش ایالات متحده آمریکا بوده میگفت: دجال یا همان ضد مسیح العیاذ بالله همان امام مهدی(ع) شیعیان است. خوب این رویکرد میگوید کسانی که از این مهدی حمایت میکنند آنها هم دجال هستند و باید با آنها برخورد شود لذا به برخی از روایات موجود در منابع اهل سنت مانند روایت مانند«یخرج الناس من المشرق فیوطئون للمهدی» گروهی از مردم از مشرق برای برپایی حکومت حضرت مهدی(عج) میآیند. خوب اینها میگویند مقصود این روایت همین گروهها هستند و چهرهای را از حضرت حجت(عج) نشان میدهند که العیاذ بالله دجال و خون ریز است. کسی که حامی این جریان باشد را به عنوان چهرهای جنگ طلب نشان میدهند لذا در رویکرد کلان سعی در تخریب چهره حضرت و معرفی ایشان نه به عنوان امام رحمت بلکه به عنوان امام جنگ دارند و حامیان ایشان را به عنوان افرادی خشن معرفی کنندتا بدین وسیله افراد حامی امام(ع) را در کنار فرهنگ خشونت قرار میدهد.
قدس آنلاین: علت استفاده جریانهای وهابی و شبه وهابی از روایت معروف به پرچمهای سیاه خراسان چیست و این روایت تا چه حدی از سندیت علمی برخوردار است؟
نصوری: ببینید روایت پرچمهای سیاه اکثراً در منابع عزیزان اهل سنت ما است. اینها ساخته و پرداخته جریان بنی عباس بود که برای مشروعیت بخشی به خود نماد پرچم سیاه را درست کردند و به نوعی با شعار الرضا من آل محمد(ص) و گرفتن انقام خون فرزند رسول الله(ص) به قدرت رسیدند. و از طرفی هم جریان ابومسلم خراسانی پیش میآید که یک شخصیت کاملاً ضد شیعی بود و متأسفانه بسیاری از شیعیان را هم قلع و قمع مینمود و همچنین یک آدم قدرت طلبی بود که حرکت خود را از منطقه خراسان شروع کرد. این حرکت چون یک عنصر ایرانی بود و در مقابل یک عنصر عرب به نام بنی امیه قرار داشت و هدفش این بود که برای تضعیف بنیامیه مورد حمایت بنی العباس قرر بگیرد. روایاتی را جعل کرد که« پرچمهای سیاه برای نجات یا صلح از شرق میآیند» همان طور که میدانید حتی امام صادق(ع) تأکید داشتند که شیعیان فریب این تفکرات را نخورید و جالب تر این که بعد از رحلت امام صادق(ع) ذوایت پرچمهای سیاه در روایات نیست و شما می بینید بعد از تثبیت دولت بنی عباس چیزی از روایت پرچمهای سیاه در روایات خود اهل تسنن هم مشاهده نمیشود لذا نمیتوان به این روایت اعتماد نمود و امروزه هم استناد به آن کاملاً مردود شمرده میشود همان طور که میبینید وهابیان و داعش هم با روایت پرچمهای سیاه و شعار نجات مردم همان نگاه را تداعی میکنند.
قدس آنلاین: از منظر جناب عالی به عنوان متخصص حوزه مهدویت جریان موسوم به سفیانی چه ویژگیهایی دارد و این ویژگیها تا چه حد با جریانهای وابسته به وهابیت نظیر داعش،القاعده یا دیگران قابل انطباق است؟
نصوری: اولاً تطبیق علائم و نشانههای ظهور کار درستی نیست نشانهها و علائم در حیطه اختیارات خدا است و انسانها میتوانند شرایط را برای ظهور فراهم کنند. در طول تاریخ حتی برخی شخصیتهای مثبت به دنبال مصداق سازی و تطبیق علائم ظهور بودهاند که منجر به ظهور نشده و در نتیجه مردم دچار یأس و ناامیدی شدهاند و کسانی هم با ایجاد یک دکان بازار به دنبال دامن زدن به این فضا بودهاند و دستآویزی هم برای دشمنان ایجاد کرده است. شما در سال ۱۳۸۹ش میبینید که برخی جریانها با تدوین یک مجموعه با عنوان ظهور بسیار نزدیک است. که نتیجه آن هم همین است آنها میگفتند سفیانی ملک عبدالله پادشاه اردن است چون مثلاً ظاهری سرخ رو و چشمانی رنگی دارد و مستنداتی برگرفته از روایات را کنار برداشت خود از سفیانی قرار دادند. یا برخی اعلام کرده بودند که داعش همان سفیانی است و به خود داعشیها میگفتند بشار اسد سفیانی است. این تطبیق دادنها کار غلطی است و دشمن نیز گاهی اوقات از این مسائل سوء استفاده میکند اما خود سفیانی یک شخصیت حقیقی در جریان ظهور است و نام وی عثمان ابن عنبسه و از نسل ابوسفیان است. شخصیت جنایتکاری است شکی در این مسئله نیست ولی براساس روایات خروج سفیانی از شامات است. سرزمین شامات هم شامل، بخشی از عراق، اردن، فلسطین و بخشی از لبنان میشود. آغاز قیام او در ماه رجب است. عرصه جغرافیایی قیام سفیانی از منطقه شامات شروع میشود جنایت میکند و به سمت عراق میآید. قبل از فتح عراق جنگ قرقیسیا پیش میآید که محدوده جغرافیایی آن تقریباً در نزدیکی ترکیه، عراق و سوریه قرار دارد. و این جنگ جنگ دو جریان باطل است و این خودش جای تأمل دارد برخی میگویند در اینجا ظهور اتفاق میافتد و سفیانی پس از آن به عراق میآید و عراق را از بین میبرد تا به منطقه بیداء میرسد که این منطقه در کنار مسجد شجره و در ابتدای اتوبان مکه و مدینه است که در آنجا معجزه خسف بیداء شکل میگیرد یعنی سپاه سفیانی در زمین آنجا فرو میرود و جالب است که از قیام سفیانی تا ظهور حضرت حجت(عج) چند ماه طول میکشد در حالی که ما سالها است شاهد حضور داعش در عرصه تحولات منطقه و بین الملل هستیم به علاوه این جریان تکفیری حرکت خود را از ماه رجب شروع نکرده و هنوز نتوانسته حتی منطقه شام را به طور کامل به تصرف خود درآورد چه برسد به این که شامات را به تصرف خود درآورد. همچنین هم زمان با خروج سفیانی در یک سال، یک ماه و یک روز یمانی خروج میکند با توجه به این که ما الان در حال مبارزه با جریان یمانی دروغین هم هستیم این نکته بسیار مهمی است. بنابراین نمیتوانیم داعش و القاعده را با جریان سفیانی انطباق بدهیم این نکته نیز جای تأمل بسیار دارد و باید در مورد آن دقت کرد.
قدس آنلاین: به عنوان سؤال آخر میخواهم بدانم نگاه بغض آلود و کینه توزانه وهابیت نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) چه تأثیری بر روی اعتقاد این جریان منحرف نسبت به مسئله مهدویت گذاشته است؟
نصوری: اولاً باید بگویم عزیزان اهل تسنن را باید از وهابیان جدا کنید زیرا اهل تسنن اعتقاد دارند که حضرت مهدی(عج) در پایان دنیا خواهد آمد و حتی روایت میکنند که:«المهدی(عج) من ولد فاطمه(سلام الله علیها)» یعنی حضرت مهدی(عج) از نسل حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است و همچنین اعتقاد دارند که«من أنکر المهدی(ع) فهو کافر» و به این مسئله اعتقاد دارند که حتی اگر از عمر دنیا یک روز باقی بماند خداوند متعال آن روز را طولانی میکند تا امام مهدی(عج) ظهور کند. و جالب است که کلمه مهدی تنها لقب مشترک حضرت حجت(ع) بین شیعه و سنی است. اما وهابیت این اعتقاد را ندارد و پیروان این فرقه ضاله منکر امام مهدی(ع) هستند و کتابهایی را در این زمینه نوشتهاند مانند کتاب «عجیبترین دروغ تاریخ» نوشته عثمان محمدالخمیس و حتی برخی از شخصیتهای وهابی مانند ناصرالقفاری و دیگر تئوریسینهای امروز وهابی این قضیه را انکار میکنند. اما رندی وهابیها در این است که به دلیل داشتن روایت«الأئمه اثنی العشر» در روایات خود اهل بیت(ع) از امام مهدی(عج) جدا نمودهاند و این گونه مغلطه میکنند که اگر منجی هم در آخرالزمان ظهور کند باز هم از اهل بیت(ع) نیست. لذا قائل به عصمت نیستند و حتی برخی منجی آخرالزمان را از نسل دیگری میدانند. نگرش وهابیت نسبت به مسئله منجی و آخرالزمان چندان درست نیست و به دنبال هجمه به اعتقادات مسلمین است. زیرا امروز مهدویت و مسئله منجی آخرالزمان یک دغدغه بزرگ بین المللی است. و موعود باوری یک باور اصلی و اساسی در همه ادیان الهی و غیر الهی است. بنابراین برخی نگران این مسئله هستند زیرا امام زمان(عج) در هنگام ظهور دو کار بسیار مهم را انجام خواهد داد. یکی رشد معنویت و دیگری رشد عدالت. استعمار و دشمنان هم دقیقاً از این مسئله هراس دارند و به دنبال این هستند که نه معنویت رشد کند و نه عدالت در جهان گسترش یابد. کسانی که مخالف عدالت و توحید باوری هستند با باور مهدویت نیز مخالف هستند. و معمولاً دو روش را در پیش میگیرند. یکی روش انکاری و دیگری شیوه تخریبی در روش انکاری وجود حضرت مهدی(عج) را به کلی منکر میشوند و کس دیگری را جایگزین ایشان میکنند شخصیتهای منجی گونهای مانند بتمن و مرد عنکبوتی یا مثلاً خلیفه خود خوانده داعش ر ا به عنوان منجی معرفی میکنند. در نگاه تخریبی نمیگویند مهدی یا منجی نیست بلکه میگویند او خواهد آمد ولی اگر بیاید کاملاً به دنبال جنگ و خونریزی و وحشت خواهد بود. این مسئله نیازمند پوشش رسانهای درست معادل واقعی جنگ و خشونت در دنیای کنونی است که شامل جریانهایی مانند داعش و امثال اینها است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: جهل مقدس
ادامه مطلب را ببينيد
قسمت سوم پرونده ویژه «جهل مقدس»
رفتار متناقض وهابیان در قبال آموزه مهدویت
علی رحمانی
یکی از مهمترین مسائل و اصول عقیدتی- کلامی مشترک میان شیعیان و اهل تسنن لزوم باور یک فرد مسلمان به ظهور منجی آخرالزمان یا همان مهدویت است.
به گزارش قدس آنلاین، اعتقاد به این اصل اساسی برای یک فرد شیعه یا سنی به حدی ضروری است که اگر یک محقق کمی در این خصوص مطالعه داشته باشد خواهد فهمید که میتواند کتب و مقالات بسیاری را در خصوص آموزه پر ارج مهدویت در سایتهای اینترنتی شیعه یا سنی مذهب بیابد. در این میان داستان وهابیت و نسبت این فرقه ضاله و ساخته دست استعمار با مقوله اسلامی مهدویت تافته جدا بافتهای است و پیروان کوردل محمد ابن عبدالوهاب با لجاجت عجیبی لزوم اعتقاد یک مسلمان سنی را به مهدویت رد میکنند اما قصه به اینجا ختم نمیشود و پیروان جدید ابن عبدالوهاب یا همان نوسلفیها که امروزه آنها را با آرمها و نامهایی همچون داعش، القاعده و... میشناسیم نه تنها در عمل اصل اساسی مهدویت را رد نکرده اند بلکه در هر دو عرصه عمل و نظر دست به دامان این آموزه اسلامی شده و سعی دارند از آن به بهترین نحو در جهت مقاصد سیاسی خود استفاده کنند. این تضاد و تناقضی که در رفتار وهابیان قدیم و جدید در قبال اندیشه مهدویت شاهد هستیم علاوه بر این که نشان از پوچی عقیده و عمل این کوردلان خشک مغز دارد وجود نوعی سردرگمی در بین پیروان مکتب نوسلفی را در عصر حاضر نشان میدهد زیرا نسل جدید پیروان ابن تیمه و بنی امیه از یک سو اگر به اسلافی که مدعی پیروی از آنها هستند رجوع کنند خواهند دید که قاطبه آنها چیزی جز تأیید و تمجید در خصوص این آموزه عظیم اسلامی ندارند و از جانب دیگر اگر این آموزه را بپذیرند یکی از اصول اساسی وهابیت را منکر شده و از دایره سلفیگری وهابی خارج خواهند شد. در ادامه به دنبال آن هستیم تا در گفتگویی با حجت الاسلام والمسلمین سید علی رضوی پور کارشناس خوش فکر حوزه مهدویت نگاه عمومی وهابیان به مقوله انسان ساز مهدویت و تناقضات موجود در آن را برای مخاطبان فهیم خویش تبیین کنیم.
قدس آنلاین: بسم الله الرحمن الرحیم لطفاً به عنوان نخستین سؤال کمی در خصوص مختصات و ویژگیهای آموزه مهدویت در دیدگاه اهل تسنن توضیح دهید؟
رضوی پور: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطیبن الطاهرین ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و همه خوانندگان محترم ببینید در همین ابتدا عرض کنم که در خصوص مسئله مهدویت بین تمام فرق مسلمین اجماع نظر وجود دارد. یعنی اگر شما در تاریخ تورق کنید شاید فقط اندک افرادی مانند ابن خلدون باشند که با توجه به شرایط به وجود آمده توسط دولت فاطمی مهدویت را انکار میکنند. از یادداشتهای ابن خلدون این گونه برمیآید که وی مهدویت را انکار کرده و آن را به نوعی ساخته و پرداخته جریان فکری شیعه میداند. اما اگر نگاهی دوباره به کتب ابن خلدون بیاندازیم میتوانیم نقیض این جمله را هم پیدا کنیم. به عنوان مثال ابن خلدون در کتاب مقدمه صحفه ۱۳۲ گفته است:« این احادیث مهدی است که ائمه حدیثی در مورد خروج او در آخرالزمان روایت نقل کردهاند و همه آنها مورد اعتقادند جز اندک یا اندکی از اندک آنها» همین نویسنده در صحفه ۳۱۱ همین کتاب میگوید:«بین کافه مسلمین در همه زمانهای گذشته مشهور است که به ناچار در آخرالزمان فردی از خاندان پیامبر اسلام(ص) ظهور میکند و دین را تأیید کرده و عدالت را آشکار می سازد و همه مسلمانان هم پیرو او میشوند وی بر همه سرزمینهای آنها مسلط و مهدی نامیده میشود و الی آخر» یعنی حتی در خصوص افرادی مثل ابن خلدون که زمینههای انکار آموزه مهدویت را به دلیل زندگی در دوران خلافت فاطمیون دارند باز هم میتوان رگههایی از اعتقاد به مهدویت را یافت. فلذا این معیاری برای ما است تا بدانیم که همه فرق اسلامی و مسلمانان به مهدویت باور دارند و عقیده به مهدویت ساخته و پرداخته جریان فکری شیعی نیست.
قدس آنلاین: ضمن تشکر از مطالبی که فرمودید باید بگوییم ما وقتی به صورت تخصصی وارد حوزه مطالعات وهابی پژوهی میشویم و به سراغ جریان وهابیت که مدعی پیروی از طریقه اهل تسنن است میرویم ممکن است برای ما این سؤال پیش بیاید که آیا وهابیها به عنوان فرقهای که تفکرات تکفیری دارند هم به بحث مهدویت باور دارند یا نه عقیده وهابیان در این خصوص چیست؟
رضوی پور: بله ببینید در خصوص جریان وهابیت این مسئله وجود دارد و ما باید جریان وهابیت را با توجه به نگاهی که حتی در خصوص فقه اهل تسنن دارند از جرگه مسلمین جدا بدانیم با توجه به این که آنها بسیاری از آثار تمدنی عالم اسلامی را از بین بردند و نظرات جدیدی آورده اند اما حتی در این جریان انحرافی هم وقتی به کتبی مانند مجموعه الفتاوای عبدالعزیز بن عبدالله بن باز مراجعه میکنید میبینید که در کتاب «التوحید و ما بتعلق به» جلد ۴ صحفه ۹۸ به این نکته اقرار میکند که ا«مر مهدی(عج) معلوم و احادیث آن متواتر است.» یعنی حتی شما در جریان وهابیت هم نمیتوانید مخالفتی با اصل مهدویت ببینید. به جز ابن تیمیه که یکی از مهم ترین ارکان فکری وهابیت محسوب میشود. البته وی در کتاب منهاج السنه خود در جلد ۴ صحفه ۲۱۱ میگوید:« احادیثی که لر خروج مهدی(عج) دلالت میکنند صحیح هستند.» بنابراین ما چارچوبی را به دست می آورم که در آن حتی وهابیت طبق قرائتی که از روایات اسلامی بیان میکنند به آموزه الهیاتی مهدویت باور دارند. با این حساب حالا باید ببینیم اختلاف کجا است که اینها نسبت به این قضیه این قدر تشتت پیدا کردهاند. نمونه این مسئله را ما میتوانیم از توحید فکری که در میان مذاهب اهل تسنن وجود دارد به خوبی درک کنیم. چرا که آن قدر اعوجاجات مختلف در خصوص مسائل عقیدتی بین این مکاتب وجود دارد که حتی اصول اساسی موجود در کتب صحیح خود را زیر سؤال بردهاند ولی براساس اصول اساسی موجود در کتب صحیح اهل تسنن اعتقاد به مهدویت و حضرت مهدی(عج) سابقهای طولانی دارد. چون وهابیت یک نگاه حدیث گرایانه دارد و با توجه به افکار حدیث گرایانه خود نمیتوانند این اصل را انکار کنند. جریانهای وهابی معاصر که با تأکید بر آرا و افکار این تیمیه هم شکل گرفتهاند. شما میبینید که در بحثهایی مانند غیبت، تولد، نسب و طول عمر حضرت ما احادیث بسیاری را در کتب حدیثی اهل سنت داریم. اما آن چه که ما در مورد وهابیان یقین داریم این است که اینها قائل به این هستند که در حال حاضر امام زمان(عج) العیاذ بالله وجود خارجی ندارد و متولد نشده است. لذا وجود حضرت را انکار میکنند.
قدس آنلاین: فکر میکنم این نوع موضع گیری در قبال مهدویت به نظر من و به نظر بسیاری از مخاطبان ما اجتماع نقیضین محسوب شود. یعنی اینها هم مسئله مهدویت را پذیرفتهاند و هم از طرف دیگر آن را انکار میکنند. میخواهم بدانم با توجه به این مسئله مهمترین نقیصه باور وهابیت و مکاتب این چنینی نسبت به مقوله مهدویت و تعارضات آنها با مکاتب اهل تسنن چیست؟
رضوی پور: همان طور که عرض کردم حتی فردی مانند ابن خلدون وقتی از شرایط سیاسی-اجتماعی زمان خود که نتیجه خلافت فاطمی است متأثر میشود حاضر است نظری بر خلاف باور سلف خویش بدهد. باوری که حتی خودش هم در چند صحفه از کتابش به وجود آن اذعان دارد. یکی از مهمترین نقیصههای وهابیت از حیث فکر و اندیشه عدم ارتکاز بر شیوه سلف بر اساس اقتضای زمان است یعنی اگر آنها حس بکنند در زمان حال دشمنی که او را تکفیر میکنند دارای یک باوری است. نگاه نمیکنند که آیا این باور در گذشته و سلف خودشان هم وجود داشته یا نداشته است و صرفاً آن را انکار میکنند و بعد که متوجه وجود آن عقیده در آثار مربوط به خود میشوند دچار اجتماع نقیضین میشوند و به همین دلیل دست به ابداع نظریات جدید میزنند که البته سابقهای در کتب آنها نداشته است. حتی جریانهای جدیدی مثل داعش که نشأت گرفته از تفکر وهابیت هستند و از لحاظ فکری مقارنت بسیاری با افکار وهابی دارند در حدی که بسیاری از مفتیهای وهابی از آنها حمایت کردهاند و بسیاری از علمای وهابی فارغ التحصیل دانشگاههای سعودی تبدیل به فرماندهان داعش شدند. بااین وجود حتی این جریانها هم در مواجه با اقتضائات زمان ارتکازی به سلف و گذشته خود ندارند. و وقتی از جانب عقاید مذهب حقه شیعه با آنها رو در رو میشویم و به این نکته استناد میکنیم که شما بالاخره صحاح ست را به عنوان یک پایه علمی و کتب صحیح باور دارید یا نه؟ به ما میگویند ما اصلاً صحاح را شش کتاب نمیدانیم بلکه آنها را شامل چهار کتاب میدانیم! پس اینها حاضر هستند به خاطر اقتضائات زمانه و مخالفت با دیگران اصول اساسی سلف خود را زیر پا بگذارند. لذا حضرت آیت الله شیخ نجم الدین طبسی همیشه میفرمایند:«وقتی میبینید باورهای طرف مقابل بنیاد مشخصی ندارد چون در بحث و گفتگو اول باید ببینیم طرف مقابل به چه اصولی باور دارد وقتی طرف مقابل شما حتی باورهای خودش و کتب خود را زیر سؤال میبرد دیگر بحث کردن چه فایدهای دارد.» مذاهب اسلامی کاملاً مشخص هستند و مذاهب اهل تسنن شامل چهار مذهب فقهی میشود و در مذاهب کلامی خود دارای کتب صحیح هستند. وقتی وهابیان اینها را نمیپذیرند. پس اینها چه فرقهای و با چه پیشینهای هستند! وهابیان اول باید به این سؤالات پاسخ دهند. خاستگاه این اجتماع نقیضین نه فقط بحث مهدویت بلکه مسائلی مانند توحید، نبوت، بحثهای مرتبط با عدل و هر مسئلهای است که شما فکرش را بکنید اینها دچار عارضه اجتماع نقیضین هستند زیرا دارای یک اعتقاد و فکری که بتوانند به اصول آن استناد کنند نیستند. بلکه صرفاً به طرف مقابل نگاه میکنند و بر اساس گفتههای او حاضر هستند حتی باور خودشان را هم منکر شوند. در صورتی که وقتی ما میخواهیم از مهدویت بحث کنیم چارچوب بحث ما این است که اهل سنت و حتی علمایی که به عنوان علمای وهابی شناخته میشوند یعنی کسانی که پیرو تفکر ابن تیمیه هستند هم وجود احادیثی دال بر وجود نازنین امام زمان(عج) را پذیرفتهاند و اختلاف ما با این دسته از علما در مورد غیبت، نسب و طول عمر حضرت است. یعنی بحث ما بر سر تولد یا عدم تولد امام زمان(عج)، هویت پدر حضرت مهدی(عج) و حسنی یا حسینی بودن نسب ایشان است. چرا که برخی از منابع اهل تسنن نام پدر ایشان را محمد ابن عبدالله معرفی کردهاند اینها اختلافات ما در حوزه نقلیات است.
قدس آنلاین: در اینجا یک مسئله اساسی پیش میآید و آن این است که با توجه به اختلافی که ما با برخی از علمای وهابی و سنی در حوزه مهدویت و بر سر نسب حضرت حجت(عج) میتوانیم داشته باشیم آیا امکان این که با این تفکر و پایه فکری افرادی در درن فرقه ضاله وهابیت مدعی مهدویت بشوند وجود دارد با توجه به این که در دورههای پیشین نیز ما مدعیان این چنینی در میان اهل تسنن و وهابیان کم نداشتیم آیا این امکان وجود دارد و جامعه اسلامی باید تبعات این چنینی آن را تحمل بکند یا نه؟
رضوی پور: خوب طبیعی است که با توجه به این که جریانهای انحرافی مدعی مهدویت خاستگاهی است که حتی در میان شیعیان نیز بستر بسیاری از انحرافات بوده است و وجود مدعیان دروغین در بحث مهدویت از آسیبهای جدی این حوزه است. این طبیعی است که در میان اهل تسنن که به این آموزه اسلامی باور دارند هم از این قبیل مسائل وجود داشته باشد و از آن بدتر هم این است که حتی در میان جریانات تکفیری البته نه به شکل مستقیم بلکه به صورت غیر مستقیم این قبیل انحرافات خودشان را نشان دادهاند و این قبیل جریانات خود را حرکتی در راستای ظهور حضرت حجت(عج) و حتی خود منجی آخرالزمان معرفی میکنند نمونه آن خطبه ابوبکر بغدادی خلیفه خود خوانده و ملعون داعش در مسجد جامع موصل است که وقتی خودش را معرفی میکند نسب خویش را قریشی، هاشمی، حسینی و رضوی معرفی میکند تا بعدها اطرافیان و طرفدارانش بتوانند او را رهبر حرکتی در مسیر منجی آخرالزمان معرفی کنند. یا حتی نشریاتی که جریانهای تکفیری آنها را به خود منتسب میکردند و در سالهای اوج حکومت داعش در جهان منتشر شد مثل نشریه دابق که در آن رسماً درباره بحث مهدویت گزارههایی را به ما معرفی میکردند. مواردی مانند ظهور دجال و ولایت خراسان و... اینها احادیثی را در این زمینه مطرح میکنند که نشان دهنده وجود تفکر مهدویت در میان اینها است و خودشان را به نوعی با جریان موصی در کلام پیامبر(ص) مرتبط میکنند و میگویند ما در راستای همان جریان قدم برمیداریم. اما خوب ما این را هم میدانیم که بالاخره شیعه،سنی و تمام فرق اسلامی یکسری مشترکاتی را هم در مورد مسائل مربوط به مهدویت دارند که به راحتی میتوان آنها را عنوان نمود.
قدس آنلاین: حالا با توجه به سخنان اخیر جناب عالی میخواهیم قدری به نو سلفیها بپردازیم این جریان سعی میکند با توجه به مطامع سیاسی خود هر چند که مشترکات بسیار زیادی در اصول عقاید با وهابیت دارد اما با این وجود سعی میکند قرائت جدیدی از آموزه مهدویت در درون وهابیت ارائه دهد. نگاه شما به عنوان یک کارشناس حوزه مهدویت به این مسئله چیست و اینها چقدر در این حوزه موفق یا ناموفق بودهاند و شما آینده اینها را در قبال مسئله مهدویت چگونه پیش بینی میکنید آیا بیشتر به سمت تشتت آرا پیش خواهند رفت یا جریان به صورت دیگری جلو میرود؟
رضوی پور: ببینید مسئله دوباره باز میگردد به همان مطالبی که خدمتتان عرض کردم یعنی وقتی که پایه و اساس یک باور دارای یک بنیاد شناخته شده نباشد یعنی ما منابعی را در خصوص باور اینها نتوانیم پیدا بکنیم طبیعتاً لابد منه این تشتت آرا به وقوع خواهد پیوست. اگر بخواهم منبعی را در مورد موضع گیری وهابیت در قبال مهدویت مطرح کنم یاید بگویم مقاله دکتر نصرتالله آیتی با عنوان«نقد و بررسی شبهات دکتر ناصر القفاری درباره اندیشه مهدویت» یکی از بهترین منابع در این زمینه است که بسیار منبع جامعی است و شبهات شخصیتی را مورد بررسی قرار داده که بسیاری از نوسلفی ها و نو وهابیها به وی ارادت زیادی دارند. آقای دکتر آیتی در این مقاله آرا و افکار ابن تیمیه به عنوان پایه گذار جریان سلفیگری را مورد نقد بررسی قرار داده است. جا دارد مخاطبین فرهیخته شما به عنوان شیعه امیرالمؤمنین(ع) نسبت به این مسائل اهتمام داشته باشند. و ببینند خاستگاه فکری و تفکرات دشمنان اهل بیت(ع) به چه شکلی است. فلذا پیشنهاد میکنم این مقاله را برای آشنایی با شبهات گوناگون این جریان انحرافی پیرامون شبهات حوزه مهدویت مطالعه کنید. اما در خصوص این که اینها دارای چنین وضعیتی هستند باید بگویم وهابیان قطعاً دارای تشتت خواهند بود و بیش از این هم ما در میان اینها اختلاف آرا را شاهد خواهیم بود. زیرا همان طورر که عرض کردم وهابیان دارای منبع واحدی که شما بتوانید نسبت به آن استناد کنید و آنها هم نسبت به آن پایبند باشند نیستند بنابراین براساس مقتضیات زمان و بر طبق اهدافی که جریان استکبار جهانی برای آنها تعیین میکند حاضر هستند ولو شده باورهای پیشین خود را ترک کنند و باور جدیدی را در حوزه مهدویت ارائه کنند.
قدس آنلاین: به عنوان سخن آخر در مورد نسبت میان وهابیت و مهدویت فرمایش یا سفارشی ندارید اگر فرمایشی باقی مانده من در خدمت شما هستم؟
رضوی پور: نه من عرایضم را کامل خدمتتان عرض کردم فقط نکته اینجا است که بحث مهدویت بحثی نیست که زاییده جریان فکری شیعی باشد. جالب اینجا است که در میان منابع اهل سنت بیش از شبعیان کتاب در مورد حضرت وجود دارد. چه کتب عامی که در مورد خصوص حضرت نوشته شده و حتی یکسری کتب خاص نیز در مورد حضرت وجود دارد و حتی برخی آیات قرآن دلالت بر مسئله مهدویت دارد اینها مطالبی است که مخاطبین ما باید نسبت به آنها اطلاع داشته باشند که اگر با مسلمانهای خالی الذهن نسبت به این مسئله روبهرو شدند بتوانند آنها را به سمت این آموزه دینی رهنمون شوند. مسئله مهدویت مانند سایر مباحث اعتقادی که در منظومه عقاید ما شیعیان وجود دارد ریشه در کتاب و سنت حقیقی دارد که ما به دنبال احیای آن هستیم و ان شاء الله با احیای آن بستر برای ظهور منجی حق فراهم خواهد شد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: جهل مقدس
ادامه مطلب را ببينيد
قسمت دوم پرونده ویژه «جهل مقدس»
بررسی مناسبات میان پشتونها، آمریکا و وهابیت
علی رحمانی
در میان اقوام ساکن در عالم پهناور اسلامی کمتر قومیتی است که به اندازه پشتونها یک زندگی پر ماجرا و البته سرشار از مبارزه با استعمار داشته باشد.
مبارزهای که دست آخر به ضرر پشتونها پایان پذیرفت و آنها را مجبور کرد در چند کشور متفاوت با اقلیم جغرافیایی و فرهنگی خاص زندگی کنند. این زندگی سخت و طاقت فرسا پشتونها را به مردمانی نیرومند تبدیل کرد که از قضای روزگار مجبور بودند خواه و ناخواه دست اندازی دولتهای قدرتمند استعمارگر را بر زندگی روزمره خویش ببینند و نقش سرویسهای جاسوسی شرق و غرب عالم را در زندگی و آینده خویش با تمام وجود درک کنند. تلاش مثال زدنی دستگاههای اطلاعاتی بزرگی همچون KGB و ISI برای سرمایه گذاری و نفوذ بر روی قومیت پشتون در نقاطی مانند افغانستان و شبه قاره را میتوان زمانی بهتر درک کرد که ما از موقعیت فوق العاده استراتژیک این قوم حنفی مذهب در این مناطق به خوبی آگاه باشیم. پشتونها در افغانستان همواره قدرت سیاسی و نظامی را در سایه برتری عددی خود در دست داشتهاند هر چند شاید به احتمال قوی برتری فوق از نظر سایر اقوام حاضر در افغانستان صرفاً یک برتری اسمی و ظاهری به حساب بیاید ولی واقعیت تاریخ سیاسی افغانستان مبین تفوق و برتری پتانها بر گستره تاریخ افغانستان است اما این نکته را هم نباید از یاد برد که این برتری برای پشتونها به قیمت به حاشیه راندن سایر اقوام و گروههای قومی حاضر در فضای سیاسی-اجتماعی افغانستان تمام شده است. به علاوه سکونت عده کثیری از افراد وابسته به قومیت پشتون در مجاورت خط مرزی دیورند به این قوم با سابقه و متعصب در منطقه شبه قاره چهرهای پرابهت و البته امنیتی بخشیده است در حدی که میتوان گفت حضور در این حوزه جغرافیایی برای هیچ یک از قدرتهای منطقهای و فرا منطقهای اصطلاحاً بدون بازی با کارت پشتون امکان ندارد. برای پی بردن به راز پیچیده حضور مخرب ایدئولوژی وهابیت به عنوان یک عامل تغییر در میان پشتونها با دکتر علی واحدی متخصص مسائل افغانستان با محوریت قوم پشتون به گفتگو نشستیم تا با توجه به دادههای عینی گوشهای از معمای رویارویی پشتونها را با نسخهای جدید و البته پیچیده از وهابیت در منطقه آسیای مرکزی و شبه قاره درک کنیم.
قدس آنلاین: بسم الله الرحمن الرحیم برای شروع بحث و آماده سازی ذهن مخاطبان فهیم ما لطفاً کمی در خصوص دلایل سرمایه گذاری جریانها و دولتهای استعمارگر بر روی قومیت پشتون سخن بگویید؟
واحدی: بسم الله الرحمن الرحیم جناب آقای رحمانی عزیز ضمن تبریک عید سعید فطر و آرزوی قبولی طاعات و عبادات برای تمامی مسلمین در مورد سرمایه گذاری نظام سلطه و قدرتهای استکباری بر روی پشتونها باید عرض کنم که این مسئله به صورت ویژه در مورد پشتونها رخ داده است زیرا وقتی انسان تاریخ افغانستان را مرور میکند. میبیند حاکمیت افغانستان به دلیل کثرت جمعیت پشتونها در این کشور توسط این قومیت اداره میشده. شما وقتی دوران حکومت امان الله خان را در افغانستان مطالعه کنید خواهید فهمید که سلسله محمد سیاح که یک گروه قومی از پشتونها هستند. تا زمانی که در افغانستان کودتا صورت میگیرد حاکمیت دست همین خاندان بوده است مثلاً پس از امانالله خان نادرخان و پس از نادرخان پسرش ظاهر شاه و پس از وی داوود پسر عموی ظاهر شاه به قدرت رسید. بنابراین کلاً نظام سلطه روی قومی که استعداد حاکمیت و اداره کشور را داشتند سرمایه گذاری سیاسی، امنیتی و مالی مینمود برای این که آنها را در یک کشور حاکم کنند و زیر چتر آنها منافع خود را در آن کشور حفظ کنند و به طور کلی آن کشور را تحت حاکمیت خود داشته باشند. این سیر تاریخی و سنت ظالمانه نظام سلطه همان طور که در کشورهای دیگر بوده در افغانستان هم وجود داشته است. البته این به معنای آن نیست که پشتونها در افغانستان هیچ مشکلی نداشته و از تمام مزایا بهرهمند بودهاند بلکه همان طور که اقوام دیگر افغانستان در محرومیت به سر میبردهاند این محرومیت در بین پشتونها هم وجود داشته است و فقط یک قشر محدود که در حاکمیت حضور داشتهاند به صورت خاص مورد حمایت نظام سلطه بودهاند.
قدس آنلاین: لطفاً بگویید که از منظر شما واقعیت حضور ایدئولوژی وهابیت در افغانستان و به خصوص در میان پشتونها به چه صورت است؟
واحدی: خدمت شما عرض کنم که اکثریت مردم افغانستان اهل سنت هستند و پشتونها هم نسبت به اقوام دیگر تقریباً از یک اکثریتی برخوردارند منتها اینها حنفی مذهب هستند و با وهابیت هیچ سنخیتی ندارند. و پشتونها و سنی مذهبهای افغانستان با وهابیت و سایر جریانهای افراطی مانند داعش که بعدها به وجود آمد مخالف هستند اما چون افغانستان با پاکستان هم مرز است و مدارس دینی اهل سنت یعنی مدارس کلیدی و بنیادی این جریان مذهبی که در حوزه اندیشه دینی نقش محوری دارد در کشور پاکستان و به ویژه مناطق مرزی این کشور قرار دارد لذا میبینیم متأسفانه چون عربستان سعودی، امارات و کشورهای غربی همچون آمریکا و انگلیس نفوذ فوق العادهای در ساختار سیاسی پاکستان دارند. بنابراین عربستان سعی میکرد که از طریق طلابی که از افغانستان جهت آموزش علوم دینی به مدارس دینی پاکستان میرفتند وهابیت را وارد افغانستان کند که در حد بسیار کمی هم موفق شدند. اما اکثریت علمای افغانستان با این اندیشه مخالف بوده و وهابیت را رد میکنند. بنابراین حضور گسترده وهابیت در میان پشتونهای افغانستان واقعیت ندارد الان ما و شما شاهد این هستیم که تحولات اخیر مشخص کرد که اهل سنت و پشتونهای افغانستان کاملاً با این جریانهای افراطی و تکفیری مخالف هستند. نمونه آن همین داعش است. ما میبینیم که در زمانی که حاکمیت دولتهای دست نشانده غرب در افغانستان بر سر قدرت بود. طالبها تقریباً با داعش مقابله میکردند و تنها جریانی که توانست جلوی داعش را بگیرد همین طالبان بود چون کلاً استراتژی آمریکا در آن زمان این بود که داعش را در غرب آسیا حاکم کند و البته در سوریه و عراق هم تقریباً با شکست مواجه شد و نتوانست به وسیله داعش به اهداف شیطانی خود برسد. بنابراین اینها را به افغانستان منتقل کردند و همان طور که میدانید چون دولتهای کرزی و اشرف غنی کاملاً دست نشانده و گوش به فرمان آمریکا و ناتو بودند حتی خود دولت آن روزهای افغانستان در تقویت داعش و حفاظت و حمایت از آن نقش داشت و تنها جریانی که با داعش شدیداً مخالفت کرد و به همین دلیل این گروه تروریستی نتوانست در افغانستان جا باز کند و نقش محوری در تحولات سیاسی بازی کند همین طالبان بود. عبدالقدیر نماینده پارلمان قبلی که اهل جلال آباد بود به صراحت اعلام کرد که:« طبق رصدها و اطلاعات ما تمام حمایتهای لجستیکی از داعش توسط آمریکا و ناتو صورت میگیرد و حتی در وضعیت فعلی اگر چه الان داعش فقط به صورت اسمی در افغانستان حضور دارد و این عملیاتهایی که الان انجام میشود توسط افراد داعش صورت نمیگیرد در دوره های قبلی هم توسط داعش صورت نمیگرفت بلکه به وسیله عناصر تربیت شده و وابسته به آمریکا و عناصر فراری که قبلاً زیر چتر حمایتی دولت بودند و با نیروهای دولتی همکاری داشتند اما کاملاً گوش به فرمان آمریکا بودند انجام میشد. الان هم همان عناصر تقریباً در این عملیاتها دخیل هستند اما تحت عنوان داعش فعالیت میکنند اما وهابیت و گروههای تکفیری به آن صورت که کشورهای مرتجع، شبکههای معاند و وابسته به نظام سلطه تبلیغ میکنند اکنون در افغانستان حضور ندارند و این جریانها الحمدالله در بین پشتونها و اهل سنت افغانستان نفوذی ندارند و جریانهای مذهبی و امارت اسلامی افغانستان هم با این جریانها کاملاً مخالف هستند.
قدس آنلاین: جناب عالی به عنوان یک تحلیلگر مسائل افغانستان آینده موضع گیری پشتونها را در این کشوردر قبال تفکر تکفیری وهابیان چگونه تحلیل میکنید و این موضع گیری چه تأثیری بر آینده سیاسی وهابیت در افغانستان خواهد داشت؟
واحدی: در آینده هم جریان به همین صورت پیش خواهد رفت و اینها همان طور که در اوایل نتوانستند نقش بازی کنند و با مخالفت جدی مردم و طالبان مواجه شدند. در آینده هم نخواهند توانست و خصوصاً حالا که دست به یکسری عملیات به نام داعش میزنند اگر چه شاید داعش به صورت بسیار محدود در بین اینها حضور داشته باشد ولی عناصری که میخواهند فضای افغانستان را متشنج نموده و زمینه جنگهای مذهبی و قومی را فراهم کنند تا مانع شکل گیری یک ساختار مردمی بر محور اسلام که شبیه الگوی جمهوری اسلامی باشد یعنی نظام مردم سالارانه دینی در افغانستان بشوند در بین این عده محدود وجود دارند.. بنابراین علی رغم تبلیغات دشمنان که میخواهند وانمود کنند که وهابیت در افغانستان نفوذ دارد باید گفت نه اینها در آینده هم نمیتوانند هیچ نقش مثبتی بازی کنند و روزبهروز هم ماهیت اینها آشکار میشود و هیچ خطری از این ناحیه افغانستان را تهدید نمیکند طالبان واقعاً توانستهاند آن مراکز مخفی و خانههای تیمی اینها را نابود کنند. اما این اتفاقات به وقوع پیوسته مربوط به عناصر تربیت شده در دولت سابق و وابسته به آمریکا است. که مواضع آنها به ائتلاف غربی و مرتجع عرب نزدیک است. لذا نقش وهابیت و گروههای تکفیری بسیار کم رنگ است و هیچ خطری از ناحیه اینها وجود ندارد.
قدس آنلاین: از نظر شما راهکار مقابله با گروههای تکفیری و وهابیت در افغانستان چیست؟
واحدی: راه حل این قضیه توجه به این نکته است مشکلی که جهان اهل سنت نه تنها در افغانستان بلکه در سطح امت اسلامی دارد استضعاف و ضعف فکری و فرهنگی است. حضرت امام(ره) یک تقسیم بندی جالب در این زمینه با عنوان اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی دارد. خواص و شبکههایی که در ظاهراً تحرکات مذهبی دارند متأسفانه از نظر فکری تقریباً رهبران اینها وابسته به اسلام آمریکایی هستند که پایه آن نه بر مبنای عقلانیت بلکه براساس تفرقه و جهالت است که هیچ سنخیتی با اسلام ندارد. برای جلوگیری از گسترش اسلام آمریکایی باید در برابر آن فرهنگ اسلام ناب محمدی(ص) را در جامعه اهل سنت افغانستان و پاکستان گسترش دهیم. اگر ما بتوانیم این ضعف فکری و فرهنگی را در افغانستان جبران کنیم خطر گسترش وهابیت و نفوذ نظام سلطه کاملاً کم رنگ و حتی نابود میشود. باید پایه و محور جامعه اهل سنت افغانستان و پاکستان براساس اسلام ناب مستقر شود. لذا یگانه راهحل این قضیه کار فکری و فرهنگی است تا جلوی این خطر گرفته شود. در مجموع باید خدمتتان عرض کنم که تبلیغات و شایعاتی که از طرف رسانههای معاند و شبکههای وابسته به نظام سلطه و کشورهای مرتجع عرب و حتی رژیم صهیونیستی در سطح خیلی گسترده و به فرموده مقام معظم رهبری به وسیله امپراطوری رسانهای صورت میگیرد کلاً جنبه تبلیغاتی و جنگ روانی دارد و بیپایه و اساس است و اصلاً حقیقت ندارد. پشتونهای جامعه افغانستان کاملاً مسلمان و مقید به اندیشه دینی حنفی هستند و ضدیت خاصی نیز با آمریکا دارند چون در طول این دو دهه آسیبهایی که جامعه پشتون افغانستان از جانب آمریکا متحمل شده و جنایتهایی که آمریکاییها در زندان گوآنتانامو بر علیه پشتونها مرتکب شدهاند باعث شده تا تقریباً پشتونها بیش از اقوام دیگر از آمریکا متنفر باشند. زیرا اقوام دیگر هر کدام به نحوی با دولتهای پیشین مرتبط بودهاند البته از شیعیان کسانی مانند مرحوم شهید موسوی در دولت پیشین مورد اذیت آزار قرار گرفته و به شهادت رسیدند اما سنیها هم خیلی زیاد مورد شکنجه و آزار قرار گرفتهاند لذا هم به دلیل ضدیت پشتونها با غرب و آمریکا و هم به دلیل مخالفت قوم پشتون با هر گونه تفکر تکفیری از نوع داعشی یا وهابی آن و عدم سنخیت این تفکرات با فرهنگ پشتونهای افغانستان هیچ گونه خطری از جانب تفکر وهابیت پشتونهای افغانستان را تهدید نمیکند. هر چند متأسفانه پاکستان دچار چالش گسترده شدن تفکرات وهابی هست و هزینه مدارس دینی از جانب کشورهای مرتجع عرب و با هماهنگی آمریکا و انگلیس تأمین میشود. با وجود این باز هم وهابیان در پاکستان اکثریت ندارند و با وجود علمای دینی و شخصیتهای روشنفکر پاکستانی به دست آوردن چنین اکثریتی برای وهابیان ممکن نیست. و علمای دینی و شخصیتهای مذهبی بر علیه وهابیان در این کشور موضع گیری کرده و دست به افشاگری زدهاند بنابراین در خود پاکستان هم حرکتهایی برضد وهابیت صورت گرفته است که کار درست هم همین است و وقتی واقعیتها روشن شود تعداد وهابیان هم کم خواهد شد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: جهل مقدس
ادامه مطلب را ببينيد
قسمت اول پرونده ویژه «جهل مقدس»
وهابیت و معمای بغرنج خلافت
علی رحمانی
نگاهی گذرا به آثار فکری تولید شده در حوزه اندیشه سیاسی اهل تسنن نشان از ماهیت تراژیک این بخش از اندیشه سیاسی اسلامی در دوران پس از الغای تقریباً اجباری نهاد دیرپای خلافت در امپراطوری عثمانی دارد.
این مسئله چنان شوک بزرگی به جهان اسلام وارد ساخت که پس مدتی موجب ایجاد موجی قوی از گرایش اهل سنت به سلفیگری شد. اما این گرایش در سالهای بعد همانند یک شمشیر دو دم موجب ظهور و بروز جریانهای افراطی و زایش یکی از خطرناکترین تفکرات با رنگ و لعاب اسلامی و شعارهای تند و تیز با نام وهابیت شد. این تفکر همچون یک غده سرطانی بسیاری از نقاط حساس جهان اسلام را به خاک و خون کشیده و در آتش تفرقه و آشوب سوزانده است. در این پرونده سعی داریم بر پایه مطالعات علمی و آکادمیک و به وسیله گفتگو با کارشناسان برجسته حوزه وهابی پژوهی علل و عوامل شکل گیری، نضج و تداوم این جریان سلفی- تکفیری ساخته دست استعمار را واکاوی کنیم. در ادامه طی گفتگویی با حجت ااسلام والمسلمین سید علی طبسی حائری به دنبال آن هستیم تا طی یک گفتگوی مستند و مستدل نسبت فرقه ضاله وهابیت با نهاد خلافت را که در دوران معاصر هم زمان با بحران فقدان خلافت در سرزمینهای اسلامی شکل یک معمای لاینحل را به خود گرفته مشخص شود.
قدس آنلاین: بسم الله الرحمن الرحیم در شماره نخست پرونده«جهل مقدس» با موضوع وهابیت و خلافت خدمت حجت الاسلام و المسلمین سید علی طبسی حائری متخصص تاریخ خلافت و مدرس هستیم. خیلی ممنونم که به ما فرصت دادید تا مزاحم شما شویم. ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات جناب عالی در ماه مبارک رمضان و تبریک عید سعید فطر به عنوان اولین سؤال میخواستم نگاه وهابیت به بحث خلافت را به صورت اجمالی برای ما شرح دهید؟
طبسی حائری: بسم الله الرحمن الرحیم بنده هم با عرض سلام خدمت حضرت عالی و تمامی جویندگان حق و حقیقت در خصوص این سؤال شما باید گفت: همان طور که مستحضر هستید وهابیت به مسئله خلافت با نگاه امری از فروع دین مینگرد نه به عنوان بخشی از اصول دین یعنی از منظر وهابیت خلافت جزئی از اصول دین نیست. به این جهت که نظر وهابیان بر این است که مسئله خلافت به مردم واگذار شده است و با خدای متعال نیست لذا چون این مسئله به مردم واگذار شده و مردم خودشان بایستی خلیفه و جانشین رسول خدا(ص) را انتخاب کنند بنابراین امری از فروع دین تلقی شده است گرچه این مسئله با عملکرد جریان وهابیت در تناقض است زیرا اگر بنگریم خواهیم دانست که وهابیان در مسئله خلافت بیشترین دغدغه را دارند. به گفته شهرستانی در ملل و نحل:« بیشترین خونها در راه خلافت و امامت ریخته شده است و این اصل دینی مسئلهای است که موجب افتراق مذاهب اسلامی گشته است.» ولی وهابیان برای این که نسبت به نظریه خودشان مبنی بر لزوم انتخاب امام توسط مردم پافشاری کنند خلافت و نصب خلیفه را جزو فروع دین تلقی میکنند نه جزئی از اصول دین.
قدس آنلاین: با توجه به این که قریب به اتفاق گروههای تکفیری و تروریستی حاضر در منطقه و جهان اسلام برای برپایی خلافت مورد ادعایی خود از نظریه تغلب بالقوه استفاده میکنند به عنوان کسی که سالها بر روی متون سیاسی-مذهبی اهل تسنن کار کردهاید لطفاً کاستیهای نگاه و نظریه تغلب که مورد استفاده گروههای تکفیری-تروریستی است را تبیین کنید؟
طبسی حائری:اهل تسنن و به ویژه وهابیان نسبت به تعیین خلیفه و جانشین رسول خدا(ص) چند نظریه دارند که ما میتوانیم درپنج مورد آنها را جمع بندی کنیم اول وجود نص از جانب رسول خدا(ص) است اگر نصی از جانب ایشان برای فرد به خصوصی در این زمینه صادر شده باشد آن فرد خلیفه است. دوم اجماع امت اسلامی است. سوم بیعت اهل حل و عقد و چهارم شورا است که شامل نظر شورای منتخب اهل حل و عقد است و پنجم شامل قهر و غلبه و استیلا است. از بین این پنج نظریه که در مورد شیوه تعیین خلیفه وجود دارد. از منظر وهابیان نظریه اول که نصب است محقق نشده البته شیعه در اینجا قائل به نصب و به امامت امیرالمؤمنین(ع) پس از رسول الله(ص) قائل است و ادله روایی و آیات قرآن کریم را در این زمینه برمیشمارد ولی ما چون در اینجا چون در خصوص نظریات وهابیان صحبت میکنیم فعلاً آن موارد را مورد بحث قرار نمیدهیم. دومین نظریه اجماع است که در مورد آن و این که اساساً ما اجماعی داریم یا نه هم محل اختلاف است. عدهای گفتهاند که درباره خلیفه اول پس از رسول خدا(ص) اجماع رخ داده و عده دیگر مخالف وقوع اجماع در این برهه زمانی هستند. به جهت این که انصار و عدهای از مهاجرین آن را نپذیرفتند و این مسئله محل اختلاف است. پس اجماع هم مورد اشکال قرار گرفته است. مورد سوم بیعت اهل حل و عقد است که شامل بیعت وجوه جامعه با یک نفر است که گفته میشود در خصوص خلافت خلیفه اول این مورد محقق شده است. مورد چهارم هم که شامل شورا است گفته میشود که نمونه تاریخی آن شورای شش نفره است که خلیفه دوم پس از خلافت خودش برای جانشینی خلیفه بعدی مقرر کرد که منجر به خلافت خلیفه سوم شد. پنجمین مورد نیز قهر و غلبه و استیلا است از جمله مواردی که وهابیت نظر به آن دارد و یک خلیفه میتواند به وسیله آن به خلافت برسد و زمام امور جامعه اسلامی را به دست بگیرد قهر و غلبه و استیلا است. ملاحظه میفرمایید که در بین تمام نظریات اهل تسنن این مورد بیش از همه شایع بوده است چون هر فردی که توانسته از این طریق خلافت و حاکمیت جامعه را در دست بگیرد در واقع خلیفه مسلمین هم شناخته شده است. فارغ از جهات دیگر قهر و غلبه و استیلا شایع ترین نظریه الهیاتی-سیاسی در بین وهابیان بوده است. اما از اشکالاتی که نظریه قهر و غلبه دارد این است که فردی که الان در حال نبرد برای رسیدن به خلافت است به جهت این که با خلیفه قبلی در حال نبرد است الان فردی طاغی و یاغی محسوب شده و از دایره مؤمنین خارج است. اما همین فرد طاغی و یاغی اگر بر خلیفه فعلی غلبه پیدا کند میشود خلیفه المسلمین در واقع در این مرحله عنوان عوض شده و شرایط کاملاً برعکس میشود ما میتوانیم این مطالب را در شرح مقاصد تفتازانی جلد پنجم صحفه ۳۰ تا ۳۳ و صفحات ۲۵۳ تا ۲۴۴ ببینیم. در شرح مواقف جرجانی نیز میتوان در جلد هشتم صحفه ۳۵۱ تا ۳۵۳ این مباحث را دید. مورد دیگری که میتواند در مورد نظریه قهر و غلبه اطلاعات بیشتری در اختیار ما قرار دهد توجه به نظریه عزل امام است.
قدس آنلاین: امکان دارد کمی بیشتر راجع به این قضیه توضیح دهید؟
طبسی حائری: این نظریه در مورد شرایط عزل یک خلیفه از جایگاه خلافت خودش است. ما یک عزل داریم یعنی فردی تا الان خلیفه بوده اما از این به بعد او را دیگران عزل میکنند یعنی گفته میشود این فرد دیگر شایستگی خلافت را ندارد. مطلب دیگر انعزال خلیفه است. یعنی فردی خلیفه بوده ولی شرایطی رخ میدهد که خود به خود منعزل میشود. پس تفاوت انعزال و عزل این است که در عزل کسی یا کسانی باید خلیفه را عزل کنند ولی در انعزال خلیفه خود به خود منعزل میشود. اگر به این نکته دقت کنید و به بحث انعزال امام توجه نمایید موارد بسیاری برای ما روشن و واضح میشود. اگر کتاب احکام السلطانیه ماوردی و همچنین احکام السلطانیه ابن فراء را ملاحظه کنید در آنجا می توانید موارد عزل یک خلیفه را مشاهده کنید. اما اگر بخواهم به طور خلاصه مطالب را بیان کنم باید بگویم در میان آن بخشی از علمای اهل تسنن که وهابیان به آنها متمایل هستند. ابن فراء نظرش بر این است که کسی که الان خلیفه است فقط در صورت وجود مشکلات جسمی عزل خواهد شد مواردی مانند نابینا شدن، زمینگیر شدن و عدم توانایی جسمی برای در دست گرفتن امور مسلمین شامل این مسئله میشود اما نظر تفتازانی این است که اگر فسقی در رفتار خلیفه رخ داد یا خدشهای بر عدالت او وارد شد بایستی شورای اهل حل و عقد جلسه تشکیل دهد و موضوع را بررسی کند تا اگر دیدند که این فرد دیگر شایستگی خلافت را ندارد او را عزل کنند. ولی ابوالحسن ماوردی مقداری عاقلانهتر نظر داده و میگوید وقتی خلیفهای خود به خود شرایط خلافت از او سلب شد و فسقی در او رخ داد منعزل میشود و دیگر نباید از او تبعیت کرد. این نظریه بخشی از علمای اهل تسنن است که وهابیان به آنها متمایل هستند. اما در مورد این که اینها چرا این گونه نظر دادهاند و حتی نسبت به فسق یک خلیفه هم چشم پوشی کردهاند باید گفت: این نوع نظریه پردازی به این جهت است که قصد دارند عملکرد خلفای جور و خلفایی را که در طول تاریخ اشکالاتی از آنها سر زده از این طریق توجیه کنند و اجازه ندهند که دیگران به این خلفا ولو این که در طول سالیان متمادی ظلمها کرده و به دیگران جفا کردهاند اعتراض کنند از این جهت این نظریات را دادهاند. البته باید گفت: این نظریات نمیتواند پاسخگوی جایگاه نهاد خلافت حتی از نظر خود وهابیان یا اهل تسنن باشد. چون در تعریف امامت و خلافت از منظر شیعه و سنی خلافت شامل نیابت از جانب نبی(ص) است در صورتی که یک فرد حداقلها را دارا باشد تا بتواند این جایگاه را حفظ کند ولی متأسفانه در نظریه قهر و غلبه و عزل خلیفه آن نیابتی که در درون مفهوم خلافت و امامت وجود دارد را نمیبینیم. بنابراین تعریف، جایگاه خلافت و جانشینی رسول خدا(ص) جایگاه سستی خواهد بود.
قدس آنلاین: با توجه به سخنان جناب عالی باید بگویم اگر اشتباه نکنم از سال ۱۹۲۲-۱۹۲۳م ما شاهد بحرانی در درون قلمرو سرزمینهای اسلامی هستیم که به بحران الغای خلافت عثمانی مشهور گشت. پس از این مسئله ما با بحران فقدان خلافت در جهان اسلام روبهرو هستیم. در اینجا نظریه پردازانی مانند عبدالله عزام که یک مفتی سلفی فلسظینی الاصل است. و یا نظریهپردازان دیگر در این خصوص به ابراز نظر و تولید فکر پرداختهاند میخواهم بدانم این فقدان خلافت روی جریان وهابیت چه اثری گذاشت و آیا میتوان تندرویهای جریان وهابیت را نتیجه منطقی این فقدان خلافت دانست نظر شما در این خصوص چیست؟
طبسی حائری: ببینید همان طور که اشاره فرمودید خلافت اسلامی از دوران پس از رسول خدا(ص) و روی کار آمدن خلفای بنیامیه و بنیعباس و پس از دوران خلافت عثمانی شاهد فراز و فرودهایی بوده و ما در جامعه اهل تسنن و به خصوص در میان فرقه ضاله وهابیت که مدعی پیروی از یکی از مکاتب اهل تسنن است شاهد نوعی خلل، توقف و انشقاق هستیم که علت آن عدم اجماع اهل تسنن بر روی یک فرد واحد برای برپایی دوباره نهاد خلافت است. این سؤال وجود داشت که آیا باید از آل سعود خلیفه تعیین کرد یا غیر از آن در اینجا اختلافی رخ داد که منجر به عدم اتفاق نظر مسلمین در خصوص مسئله خلافت شد. بنابراین هر کدام از جریانهای سیاسی یا مذهبی جهان اسلام برای خودشان خلیفهای را در نظر گرفتند. همین مسئله منجر به بروز اختراعاتی در خصوص نهاد خلافت در جهان معاصر شد. همان طور که الان مشاهده میکنید گروههای مختلف سلفی هر کدام قائل به خلافت خلیفهای متفاوت هستند. و هر کدام یک شیوهای اختراع کردهاند که البته این شیوه بر اساس همان قهر و غلبه است. چون یکی از نظریات مطرح در بین اهل تسنن انعقاد خلافت به وسیله قهر و غلبه است لذا سلفیها هم به همین طریق دست به برپایی خلافت میزنند. مثلاً داعشیها هم به خلافت یک نفر قائل هستند القاعده به خلافت فرد دیگر طالبان به عنوان یک گروه سنی-دیوبندی به خلافت فرد دیگری باور دارند. حکومتی مانند آل سعود به خلافت شخص دیگری معتقد است. بنابراین وهابیان نتوانستهاند بر روی خلافت فردی واحد اجماع کنند. به جهت این که نظریاتی که پشتوانه خلافت بود چندان محکم نبود. قهر و غلبه هرگز نمیتواند خلیفه را تعیین کند فردی که در یک زمانی طاغی و یاغی است اگر غلبه پیدا کند و بخواهد خلیفه شود. اساس منصب خلافت و جانشینی رسول خدا(ص) را زیر سؤال میبرد و نمیتوان چنین خلیفهای را به عنوان جانشین رسول خدا(ص) معرفی نمود.
قدس آنلاین: با توجه به جمله اخیر جناب عالی یک سؤال پیش می آید و آن این است که آیا نظریه قهر و غلبه از منظر کلامی و فلسفی مفهوم عدالت را در مقایسه با سایر نظریه های انعقاد خلافت اسلامی زیر سؤال میبرد یا نه نگاه شما به این قضیه چیست؟
طبسی حائری: ببینید آن دسته از علمای اهل تسنن که وهابیت به مرجعیت آنها قائل هستند مثل تفتازانی، ماوردی، جرجانی و دیگران عدالت را شرط خلافت میدانند ولی در عمل میگویند اگر عدالت خدشهدار شد اشکالی ندارد. اگر عدالت خدشه دار شد و این فردی که الان ما به عنوان خلیفه میشناسیم عدالتش زیر سؤال رفت ما حق اعتراض به این فرد را نداریم. عرض کردم در مسئله عدل نگاه عالمان سنی مورد قبول وهابیت این چنین است. تنها کسی که این موضع گیری را غلط دانسته ماوردی است. او میگوید اگر عدالت خدشه دار شود خلیفه منعزل می شود ولی سایرین چنین نظری ندارند. میگویند فسق خلیفه و خدشهدار شدن عدالت وی اشکالی ندارد و سایر مسلمین موظف هستند از وی پیروی کنند. علت طرح چنین نظریاتی این است که این نظریه ها قبل از ریخته شدن در قالب تئوریک بر اساس واقعیتهایی است که در جهان خارج و در طول تاریخ رخ داده است و بعد آمدهاند این نظریات را تعمیم دادهاند یعنی این گونه نبوده که ابتدا یک نظریه از قرآن، روایات و احادیث رسول خدا(ص) گرفته شود و بعد خلیفه را بر اساس این آیات و روایات تعیین کنند. بلکه کاملاً برعکس است یعنی ما یک رخ داد خارجی داریم که بر اساس ان شرایط خلیفه را تعیین میکنیم. در اینجا یک تناقض رخ میدهد. همین مسئله سبب شده که قهر و غلبه این چنین در دنیای معاصر امروز نظریه اول در تعیین خلیفه باشد.
قدس آنلاین: حضرت عالی به عنوان کارشناس مسائل مربوط به فرقه ضاله وهابیت آینده تئوریک و سیاسی این جریان منحرف را با توجه به گسترش نظریه غلبه بین پیروان وهابیت چگونه میبینید؟
طبسی حائری: همان طور که قابل پیش بینی است و هر کسی که با نظریات و روحیات اینها آشنا باشد میتواند آن را پیش بینی کند. با عنایت به سیطره نظریه قهر و غلبه و این که الن گروههای مختلف وهابی و سلفی بر همین نظریه پافشاری دارند. واضح است که روز به روز اختلاف در بین گروههای سلفی و وهابی بیشتر خواهد شد و این سبب میشود خودشان با همدیگر به اختلاف بربخورند و خودشان هم همدیگر را تکفیر کنند. تا الان شیعیان و حتی برخی از اهل تسنن را هم تکفیر میکردند ولی اگر این سیر ادامه پیدا کند گروههای مختلف وهابی-سلفی همدیگر را هم تکفیر خواهد کرد چون بر اساس نظریه قهر و غلبه خلفای متعددی خواهد داشت و طبیعتاً نظرات و عملکردهای مختلفی پیدا میکنند وهمین سبب میشود که همدیگر را هم تکفیر کنند.
قدس آنلاین: به عنوان سخن آخر مطلب دیگری در مورد وهابیت و نگاه این فرقه ضاله به بحث خلافت ندارید؟
طبسی حائری: اگر بخواهیم به جویندگان حق مطلبی بگوییم بایستی آن را به اولیات عقل ارجاع بدهیم. زیرا قبل از هر نظریه ای بایستی به قرآن و روایات مراجعه کرد. ما اصلاً در قرآن و روایات چیزی که مؤید نظریه قهر و غلبه باشد نداریم که بگوییم در فلان آیه شریفه یا حدیث نبوی مطلبی در خصوص تأیید قهر و غلبه آمده است. آنچه در قرآن آمده نص خدای متعال است و سیره رسول خدا(ص) هم این چنین است. رسول الله(ص) وقتی قصد داشتند مدینه را برای یک سفر کوتاه ترک کنند کسی را برای اقامه نماز به عنوان جانشین خود معرفی میکردند. بماند که پس از فوت خودشان و تا قیامت بایستی مسیر را معین کنند که البته چنین کاری را انجام دادهاند. لذا ما جویندگان حقیقت را به دقت در آیات قرآن کریم و احادیث رسول خدا(ص) و پرهیز از اختلاف، جنگ و نزاع با سایر مسلمین و خودشان دعوت میکنیم. امیدواریم که خدای متعال به همه ما توفیق تبعیت از آیات قرآن کریم و احادیث رسول خدا(ص) را عنایت بفرماید.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: جهل مقدس
ادامه مطلب را ببينيد
پرونده ویژه ۱۰ قسمتی «جهل مقدس»
قدس آنلاین در پرونده ای ۱۰قسمتی به موضوع جهل مقدس پرداخت و در گفتگوهایی با شخصیت هایی نظیر حجت الاسلام والمسلمین سید علی طبسی حائری، دکتر علی واحدی، حجت الاسلام والمسلمین سید علی رضوی پور، حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدرضا نصوری، دکتر سید یاسر قزوینی، حجت الاسلام والمسلمین دکتر محسن عبدالملکی، دکتر وحید متشکر آرانی، حجت الاسلام والمسلمین روح الله حیاتی مقدم، و حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمد محسن طبسی، جریان های انحرافی جهان اسلام بخصوص انحرافات وهابیت را مورد واکاوی قرار داد.
قسمت اول پرونده ویژه «جهل مقدس»: وهابیت و معمای بغرنج خلافت
نگاهی به آثار تولید شده اندیشه سیاسی اهل تسنن نشان از ماهیت تراژیک این بخش از اندیشه سیاسی اسلامی در دوران پس از القای تقریبا اجباری نهاد دیرپای خلافت در امپراطوری عثمانی دارد.
این مسئله چنان شوک بزرگی به جهان اسلام وارد ساخت که پس مدتی موجب ایجاد موجی قوی از گرایش اهل سنت به سلفیگری شد. اما این گرایش در سالهای بعد همانند یک شمشیر دو دم موجب ظهور و بروز جریانهای افراطی و زایش یکی از خطرناکترین تفکرات با رنگ و لعاب اسلامی و شعارهای تند و تیز با نام وهابیت شد. این تفکر همچون یک غده سرطانی بسیاری از نقاط حساس جهان اسلام را به خاک و خون کشیده و در آتش تفرقه و آشوب سوزانده است. در این باره در قسمت اول پرونده با حجت ااسلام والمسلمین سید علی طبسی حائری به گفت و گو نشسته ایم.
قسمت دوم پرونده ویژه «جهل مقدس: بررسی مناسبات میان پشتونها، آمریکا و وهابیت
در میان اقوام ملل اسلامی ماجرای زندگی پشتوها یک زندگی پرماجراست.مبارزهای که دست آخر به ضرر پشتونها پایان پذیرفت و آنها را مجبور کرد در چند کشور متفاوت با اقلیم جغرافیایی و فرهنگی خاص زندگی کنند. این زندگی سخت و طاقت فرسا پشتونها را به مردمانی نیرومند تبدیل کرد که از قضای روزگار مجبور بودند خواه و ناخواه دست اندازی دولتهای قدرتمند استعمارگر را بر زندگی روزمره خویش ببینند و نقش سرویسهای جاسوسی شرق و غرب عالم را در زندگی و آینده خویش با تمام وجود درک کنند. پشتونها در افغانستان همواره قدرت سیاسی و نظامی را در سایه برتری عددی خود در دست داشتهاند هر چند شاید به احتمال قوی برتری فوق از نظر سایر اقوام حاضر در افغانستان صرفاً یک برتری اسمی و ظاهری به حساب بیاید ولی واقعیت تاریخ سیاسی افغانستان مبین تفوق و برتری پتانها بر گستره تاریخ افغانستان است اما این نکته را هم نباید از یاد برد که این برتری برای پشتونها به قیمت به حاشیه راندن سایر اقوام و گروههای قومی حاضر در فضای سیاسی-اجتماعی افغانستان تمام شده است. برای پی بردن به راز پیچیده حضور مخرب ایدئولوژی وهابیت به عنوان یک عامل تغییر در میان پشتونها با دکتر علی واحدی متخصص مسائل افغانستان با محوریت قوم پشتون به گفتگو نشستیم تا با توجه به دادههای عینی گوشهای از معمای رویارویی پشتونها را با نسخهای جدید و البته پیچیده از وهابیت در منطقه آسیای مرکزی و شبه قاره درک کنیم.
قسمت سوم پرونده ویژه «جهل مقدس: رفتار متناقض وهابیان در قبال آموزه مهدویت
اعتقاد به این اصل اساسی برای یک فرد شیعه یا سنی به حدی ضروری است که اگر یک محقق کمی در این خصوص مطالعه داشته باشد خواهد فهمید که میتواند کتب و مقالات بسیاری را در خصوص آموزه پر ارج مهدویت در سایتهای اینترنتی شیعه یا سنی مذهب بیابد. در این میان داستان وهابیت و نسبت این فرقه ضاله و ساخته دست استعمار با مقوله اسلامی مهدویت تافته جدا بافتهای است و پیروان کوردل محمد ابن عبدالوهاب با لجاجت عجیبی لزوم اعتقاد یک مسلمان سنی را به مهدویت رد میکنند.
در قسمت سوم پرونده در گفتگویی با حجت الاسلام والمسلمین سید علی رضوی پور کارشناس خوش فکر حوزه مهدویت نگاه عمومی وهابیان به مقوله انسان ساز مهدویت و تناقضات موجود در آن را برای مخاطبان فهیم خویش تبیین کنیم.
قسمت چهارم پرونده ویژه «جهل مقدس: داستان دنبالهدار نو سلفیهای وهابی و ادعای مهدویت
در این قسمت به دنبال آن بودیم تا با واکاوی یکسری جریانهای فکری و سیاسی که با تمام توان و به صورت کاملاً رادیکال سعی دارند تا با گذر از وهابیت سنتی یک منظومه فکری نو از افکار و عقاید جریان انحرافی وهابیت ارائه دهد تا از این طریق راه را برای پیشبرد ادعای دجال گونه مهدویت خویش باز کنند. پیشگام این قبیل ادعاها در بین جنبشهای نوسلفی حاضر در منطقه سازمان جنایتکار و منحرف القاعده و در رأس آن اسامه بن لادن بود اما این ادعاهای شوم با ظهور خلافت خودخوانده داعش و خلیفه اوباش صفت آن یعنی ابوبکرالبغدادی ادامه یافت به طوری که حتی میتوان گفت به نقطه اوج خود نزدیک شد.
در این خصوص گفت و شنودی داشتیم با حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدرضا نصوری معاون فرهنگ، آموزش و پژوهش بنیاد فرهنگی حضرت مهدی(عج) و معاون تبلیغ و ارتباطات مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم تا عمق خطر ادعاهای گوناگون مهدویت محور را در جریانهای نوسلفی بهتر درک کنیم.
قسمت پنجم پرونده ویژه «جهل مقدس»: وهابیت و رونمایی از اٌپرای وحشت در رسانه
نخستین بار در تاریخ ایران مغولها با پی بردن به اهمیت عملیات روانی در رسانه ها با تمسک به این ابزار نظامی-سیاسی پرقدرت سرتاسر خاک ایران عصر خوارزمشاهی را درنوردیدند و باز با اتکاء له همین عنصر مهم امپراطوری خویش را تا مرزهای روسیه گستردند.
ایدئولوژی دهشتناک وهابیت از ابتدای ظهور خود در بیابان های گرم و خشک نجد به دلیل متولد شدن در بستری آکنده از تحجر و تعصب کور فرقه گرایانه با ابزارهای فناورانه و متعلقات آن میانه چندانی نداشت و حتی به تخریب بسیاری از نمادهای فناوری نوین بشری پرداخت. در قسمت پنجم پرونده قدس آنلاین با دکتر سید یاسر قزوینی استاد دانشگاه و متخصص رسانه های گروههای سلفی تکفیری گفت و گو کردیم.
قسمت ششم پرونده ویژه «جهل مقدس»: حدیث گرایی به وهابیت نمیانجامد
بیمناسبت نیست که مقارن با ایام تخریب بیشرمانه قبور مطهر ائمه(ع) در قبرستان بقیع به ریشه اصلی انحرافات موجود در وهابیت بپردازیم و به همین بهانه نیز با نگاهی تیزبینانه و فارغ از پیش داوری غیر علمی و احساسی با نگرشی واقع بینانه و تاریخی کاستیهای تحقیق و پژوهش در حوزه وهابیپژوهی را یادآور شویم.
حجت الاسلام والمسلمین دکتر محسن عبدالملکی پژوهشگر نام آشنا و پرتلاش حوزه وهابیپژوهی در این باره با ما گفتگو کرد.
قسمت هفتم پرونده ویژه «جهل مقدس»: سید قطب اندیشهای زائیده یک بحران
در خصوص سید قطب قضیه در جایی حساس میشود که بدانیم بسیاری از جریانهای سلفی-تکفیری معاصر در جهان اسلام مانند جماعت الجهاد مصر که شخصیتهای تأثیرگذار سفی و چهرههایی همچون أیمن الظواهری رهبر کنونی القاعده بخشی از زندگی سیاسی خویش را در آن گذراندهاند متأثر از نظریه جاهلیت و اسلام سید قطب بوده و هستند.
در گپ و گفتی دوستانه با دکتر وحید متشکر آرانی استاد دانشگاه و متخصص تاریخ تمدن اسلامی سعی نمودیم تا اثرات این متفکر مشهور و برجسته سلفی را بر جریانها و جنبشهای کنونی مدعی پیروی از سلف صالح بررسی کنیم.
www.qudsonline.ir/news/798667
قسمت هشتم پرونده ویژه «جهل مقدس»: وهابیان و فهم وارونه از تاریخ صدر اسلام
از ۲۰۰ سال پیش تا کنون وقتی جنبشهای سیاسی اجتماعی در جهان معاصر پا به عرصه وجود گذاشته و هر یک به نوبه خودی سعی داشتند تا قرائتی جدید از دین مبین اسلام ارائه دهند و با مدرنیته نوظهور غربی دست و پنجه نرم نمایند.مصاحبه پیش رو با حجت الاسلام والمسلمین روح الله حیاتی مقدم روایتی است از فهم وارونه صحنه گردان اصلی وهابیت یعنی محمد ابن عبدالوهاب و دوستان وی از تاریخ صدر اسلام که در میان قاطبه مسلمانان به عصر رحمت و معرفت معروف است.
www.qudsonline.ir/news/799006
قسمت نهم پرونده ویژه «جهل مقدس»: وهابیت و تناقضاتی در باب معاد
همه فرق و مذاهب مسلما ن به اهمیت مسئله معاد در منظومه فکری اندیشه اسامی وقوف دارند. این اصل عقیدتی چنان در علم کلام اسلامی و متون اساسی دین مبین اسلام ریشه دوانده که به گواهی تمام شواهد و قرائن عینی پس از مقوله توحید که رکن رکین اسلام محسوب میشود آیات قرآن مجید بیش از تمامی اصول و فروع دینی در مورد معاد و لزوم اعتقاد یک مسلمان موحد به زندگانی پس از مرگ و حساب و متعلقات مربوط به آن سخن گفتهاند. از منظر دانشمندان علوم اسلامی نیز ارزش فقهی و کلامی بحث معاد به حدی است که پس از اصل توحید سنگ محک درستی یا نادرستی و اسلامی یا غیر اسلامی بودن باورهای هر فرقهای قرار میگیرد. حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمد محسن طبسی در این باره با ما گفتگو کرده است.
http://www.qudsonline.ir/news/799012
قسمت دهم پرونده ویژه «جهل مقدس»: برخورد دوگانه وهابیون با عقیده تخریب قبور
وهابیان با این کار خبیثانه و به دور از انسانیت خویش نه تنها شیعیان بلکه بسیاری از فرق صوفیه اهل سنت را بیش از پیش از خود متنفر ساختهاند. اما داستان وقتی جالبتر میشود که بدانیم برخورد وهابیان و به خصوص نوسلفیان که از دل آنها جریاناتی مانند داعش و شاخه خراسان آن بیرون آمدهاند با مفهوم تخریب قبور جریانهای اسلامی برخوردی دوگانه و کاملاً سلیقهای داشتهاند. با در نظر داشتن این واقعیت عینی در آخرین قسمت پرونده، با حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمد محسن طبسی کارشناس وهابیت در واکاوی زوایای پنهان و نوظهور تخریب قبور مسلمین به دست نسل جدید سلفیها گفتگو کرده ایم.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: جهل مقدس
ادامه مطلب را ببينيد