مسلم بن عقیل

مسلم فرزند عقیل بن ابی‌طالب؛ پسرعموى امام حسین علیه السّلام و نماینده اعزامى آن حضرت از مکه به کوفه براى بررسى اوضاع و بیعت گرفتن از مردم بود. او به علت خیانت کوفیان در کوفه بی یاور ماند و عاقبت به چنگ عبیدالله بن زیاد لعنه الله گرفتار شده، به شهادت رسید.

مسلم بن عقیل بن ابی‌طالب(شهادت ۶۰ق) فقیه، دانشمند، محدث تابعی و از یاران امام حسین علیه‌السلام و سفیر آن حضرت در کوفه در واقعه کربلا برای بررسی اوضاع و بیعت گرفتن از مردم بود.

مسلم نوه ابوطالب، برادرزاده امام علی علیه‌السلام و پسر عموی امام حسن علیه‌السلام و امام حسین (علیه‌السلام) و از یاران این بزرگواران بود و با یکی از دختران امام علی (علیه‌السلام) ازدواج کرد. چند تن از فرزندان مسلم را جزء شهدای کربلا ثبت کرده‌اند. او در برخی از فتوحات اسلامی از جمله در جنگ صفین حضور داشت. ایشان در جریان واقعه کربلا به عنوان سفیر امام حسین علیه‌السلام راهی کوفه شده از مردم برای آن حضرت بیعت گرفت و در مقابل عبیدالله بن زیاد قیام کرد ولی بیعت‌کنندگان پیمان‌شکنی کرده و ایشان را تنها گذاشتند، به همین علت مسلم توسط لشکریان عبیدالله دستگیر شده به دستور او در روز عرفه سال ۶۰ق به شهادت رسید.

مسلم بن عقیل را نزدیک دارالاماره دفن کردند و سال ۶۵ق بنایی بر قبر او ساخته شد و امروز بارگاهی کنار مسجد کوفه برای او بنا شده است و دارای ضریح و گنبد باشکوهی است.

سفیر امام حسین(ع) در کوفه در واقعه کربلا و از آل ابی‌طالب بود. مسلم در برخی فتوحات اسلامی و نیز در جنگ صفین حضور داشت. وی در گزارشی به امام حسین(ع) از آمادگی کوفیان برای حضور امام در کوفه خبر داد.

تاریخ ولادت مسلم بن عقیل بن ابی طالب روشن نیست. او در۹ ذی‌الحجه سال ۶۰ قمری در کوفه به شهادت رسید.[۱] بر اساس برخی گزارش‌ها، مسلم در هنگام شهادت ۲۸ ساله بود اما پذیرش این روایت خالی از اشکال نیست چرا که سن فرزندان مسلم که در واقعه عاشورا به شهادت رسیدند ۲۷ و ۲۶ سال بیان شده است.[۲] برخی با توجه به روایات حضور او در فتوحات و نیز نبرد صفین، سن او را در هنگام شهادتش، بیش از ۵۰ سال دانسته‌اند.[۳] قبر مسلم در کوفه در قسمت شرقی مسجد کوفه قرار دارد.[۴] .

نسب و خاندان مسلم بن عقیل

پدر وی، عقیل فرزند ابوطالب از نسب‌شناسان[۵] قریش و فصحای عرب[۶] بود. مادرش بنابر روایتی از زنان نبطی و از خاندان «فرزندا» بود[۷] و بنابر روایاتی دیگر کنیزی بود به نام علیه (و بنابر روایتی حلیه)[۸] که عقیل او را از شام خریده بود.[۹][یادداشت ۱] چهره مسلم بن عقیل شباهت زیادی به پیامبر اکرم(ص) داشت.[۱۰] برخی از منابع او را شجاع‌ترین و نیرومندترین فرزندان عقیل معرفی کرده‌اند.[۱۱]

وی فرزند عقیل، عموزاده و صحابی گرانقدر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و نوه ابوطالب، پدر گرامی امام علی علیه‌السلام، و کنیه‌اش ابوداود بود. [۱] مادرش از زنان آزاد نَبْط و از خاندان «فرزندا» به شمار می‌رفت، [۲] و احتمالًا نژادی ایرانی داشت. [۳] شماری از مورّخان با استناد به روایتی مرسل [۴] بر این باورند که مادر مسلم، امّ ولد (کنیز) بوده و علّیه نام داشته است. [۵] او را حَلَبه [۶] و حبله نیز خوانده‌اند. [۷]

مسلم، فرزند عقیل بود و عقیل نیز فرزند بزرگ ابوطالب است. با این حساب، مسلم بن عقیل، برادرزاده على بن ابى طالب علیه السلام و پسرعموى سیدالشهدا علیه السلام است.

او از خاندانى پاک، شجاع و با فضیلت برخاست و زیر نظر عموى گرامى‌اش، على علیه السلام، و پسر عموهاى خود امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام پرورش یافت و از علم، تقوى و دیگر فضائل آن بزرگواران بهره‌مند گردید. مسلم در میان جوانان بنى‌هاشم، یکى از رشیدترین و مؤمن‌ترین چهره‌ها بشمار می‌‌رفت.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله‌‌، او و پدرش را ستوده است. در سخنى که از عقیل و پدرش یاد می‌‌کند، از مسلم هم ستایش می‌‌کند و خطاب به امام على علیه السلام می‌‌فرماید: «فرزند او (مسلم) کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشک می‌‌ریزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود می‌‌فرستند».[۱] .

خصوصیات

طبری زادگاه مسلم را کوفه می‌داند. [۸] او از خاندانی پاک، شجاع و با فضیلت برخاست و زیر نظر عموی گرامی‌اش امام علی (علیه‌السلام)، و پسر عموهای خود امام حسن علیه‌السلام و امام حسین علیه‌السلام پرورش یافت و از علم، تقوی و دیگر فضائل آن بزرگواران بهره‌مند گردید. [۹] رجال‌نویسان اهل سنت، مسلم بن عقیل را محدثی تابعی شمرده و گفته‌اند که صفوان بن موهب از او حدیث نقل کرده است. [۱۰] [۱۱] وی فقیه و دانشمند بود. [۱۲] از ابوهریره نقل شده است که گفت: از میان فرزندان عبدالمطلب، او شبیه‌ترین فرد به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است. [۱۳] همچنین وی را شجاع‌ترین فرزند عقیل خوانده‌اند. [۱۴]

دامادی امام علی علیه السلام

مسلم بن عقیل پس از ورود به دوران جوانى با رقیه و به قولى ام کلثوم ، دختر على علیه السلام، پیوند زناشویى بست.  ابن قتیبة ثمرۀ این ازدواج را دو پسر به نام‌هاى عبدالله و على دانسته است.   مسلم بن عقیل با امام حسن و امام حسین علیهماالسلام پیوند نَسَبى داشت، اما پس از آن که افتخار یافت داماد امیرمؤمنان علیه السلام شود، این پیوند مستحکم‌تر گشت و بر موقعیت او افزوده شد.

همسر و فرزندان

مسلم بن عقیل پس از ورود به دوران جوانی با رقیه [۱۵] و به قولی ام کلثوم [۱۶] دختر علی (علیه‌السلام)، پیوند زناشویی بست. ابن قتیبه ثمره این ازدواج را دو پسر به نام‌های عبدالله و علی دانسته است. [۱۷] درباره شمار و نام فرزندان مسلم اختلاف‌نظر وجود دارد. مورخان عبدالعزیز، ابراهیم، احمد، جعفر، مسلم، عون، عبدالرحمن، محمد و حمیده را نیز در شمار فرزندان مسلم آورده‌اند. [۱۸] [۱۹] [۲۰] بر این اساس وی احتمالا همسران دیگری نیز اختیار کرده بود. مورخان و نسب‌شناسان معتقدند که نسل مسلم پایدار نماند و منقرض گردید [۲۱] [۲۲] [۲۳] و همه فرزندان او در کربلا و کوفه به شهادت رسیدند. [۲۴]

مسلم با رقیه دختر امام علی ازدواج کرد و از این رو، داماد امام علی(ع) بوده است.[۱۲] در برخی منابع، زنی از طایفه بنی عامر بن صعصعه نیز همسر وی ذکر شده است.[۱۳]

در واقعه کربلا، در چند مورد به فرزندان مسلم اشاره شده است. از جمله اینکه زمانی که خبر شهادت مسلم را در مسیر بین مکه و کوفه به امام حسین(ع) ‌ دادند،‌ علی اکبر(ع) پیشنهاد داد که برگردند و بی‌وفایی کوفیان را یادآوری کرد. فرزندان مسلم با این نظر مخالفت کرده و امام را به ادامه راه تشویق کردند.[۱۴] همچنین، نام تعدادی از فرزندان وی در زمره شهدای کربلا یاد شده است.از آن میان شهادت عبدالله بن مسلم و محمد بن مسلم در کربلا در منابع کهن ثبت شده است.[۱۵]

منابع تاریخی درباره نام و تعداد فرزندان مسلم اختلاف نظر دارند. در گزارش‌های ضعیف‌تر که در منابع متاخر ثبت شده، نام تعداد دیگری از فرزندان مسلم بن عقیل، از جمله عون، مسلم، عبیدالله، جعفر و احمد نیز در شمار شهدای کربلا آمده است.[۱۶] در برخی منابع نیز از دو طفل مسلم محمد و ابراهیم یاد شده که پس از شهادت امام حسین(ع) اسیر و به دستور عبیدالله بن زیاد در کوفه زندانی شده و پس از گریختن از زندان به شهادت رسیده‌اند؛[۱۷] اما برخی منابع آنان را فرزندان کسانی دیگر دانسته‌اند.[۱۸] در برخی منابع نام‌های دیگری برای تعدادی از فرزندان مسلم ذکر شده است؛ مانند ابراهیم، عبدالعزیز، علی، مسلم، میر عبدالواحد شهید مشهور به سلطان آقا(آغا([۱۹] و دختری به نام حمیده یا ام حمیده.[۲۰]

گفته شده است عبدالله بن مسلم،[۲۱] و بر اساس برخی دیگر از روایات، عبدالله و علی، از رقیه دختر امام علی(ع) بوده‌اند.[۲۲] .

دربارۀ شمار و نام فرزندان مسلم اختلاف نظر وجود دارد. مورخان، عبدالعزیز، ابراهیم، احمد، جعفر، مسلم، عون، عبدالرحمن، محمد و حمیده را نیز در شمار فرزندان مسلم آورده‌اند.   بر این اساس وى احتمالا همسران دیگرى نیز اختیار کرده بود. مورخان و نسب شناسان معتقدند که نسل مسلم پایدار نماند و منقرض گردید؛ و همه فرزندان او در کربلا و کوفه به شهادت رسیدند.

در رکاب امامان

مسلم بن عقیل در دوران خلافت علی (علیه‌السلام) در جنگ صفین حضور داشت و همراه امام حسن (علیه‌السلام) و امام حسین (علیه‌السلام) و عبدالله بن جعفر در میمنه سپاه با دشمن به نبرد پرداخت. [۲۵] در روزگار امامت امام حسن (علیه‌السلام) نیز از یاران با وفا و بر جسته آن حضرت به شمار می‌رفت. [۲۶] وی پس از شهادت امام حسن (علیه‌السلام) همراه امام حسین (علیه‌السلام) رهسپار مکه شد. [۲۷]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: مسلم سفیرامام حسین

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 13:56 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

مسلم در دوران امام علی و امام حسن علیهماالسلام

مسلم، در دوران امام على علیه السلام جوانى رشید و پاک بود و به نقل برخى تواریخ، در دوران خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام، عهده‌دار برخى منصب‌هاى نظامی ‌‌در سپاه آن حضرت بود و در جنگ صفین حضور داشت و در کنار امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام و عبدالله بن جعفر، مأموریتى در جناح راست لشکر اسلام بر دوش داشت.

مسلم بن عقیل، پس از شهادت امیرمؤمنان على علیه السلام، سربازى فرمانبردار در خدمت امام حسن مجتبى علیه السلام بود و در دوران ده ساله امامت آن حضرت، در جهت اهداف متعالى اهل بیت علیهم‌السلام، ایفاى نقش می‌‌کرد.

در دوران خلفا

آنچه تاریخ در دوران سه خلیفه آغازین ابوبکر، عمر و عثمان از طرف مسلم در خاطر دارد مربوط به دوران خلیفه دوم است و شاید نخستین حضور او در عرصه سیاسی، مربوط به همین دوران باشد؛ زیرا با توجه به آنچه در مورد سن و تاریخ ولادت مسلم گفته‌شد او در دوران کوتاه خلافت خلیفه اول چندان سنی نداشته است، بنابراین می‌توان تلاش‌های او در دوران خلافت عمر را نخستین فعالیت سیاسی و اجتماعی او دانست.[۹]

شرکت در فتح بهنسا

مهم‌ترین فعالیت سیاسی مسلم شرکت او در فتح بهنسا است. بهنسا نام منطقه‌ای در آفریقای شمالی است که در مصر بوده و از نظر اقتصادی از جمله مناطق پر درآمد آفریقا به‌شمار می‌رفته است. در این جنگ مسلم همراه دو برادر بزرگش جعفر و علی حضور داشت. در این حمله فضل بن عباس و برادرش، عبدالله بن عباس از یک سو و جعفر عقیل و مسلم بن عقیل از سوی دیگر یورش بردند و جنگ آغاز شد و دو لشکر مسلمانان و مسیحیان به هم رسیدند؛ و در نهایت مسلمانان پیروز شدند.[۱۰]

دوران خلافت علی بن ابی‌طالب

از جمله حضور فعال مسلم بن عقیل در دوران خلافت علی حضور او در جنگ صفین در سال ۳۷ هجری است. در این جنگ علی سپاه خود را به حسن، حسین، عبدالله جعفر و مسلم سپرد. از شرکت او در این جنگ و قرار گرفتن او در ردیف این سه تن مشخص می‌شود که سن او تقریباً برابر با آن‌ها بوده است که نامش در شمار سرداران سپاه علی ذکر شده است و همچنین در دوران حسن، مسلم در شمار همراهان او گفته شده است.[۱۱]

حضور مسلم در کوفه

مسلم در ۵ شوال سال ۶۰ هجری مخفیانه وارد کوفه شد. بعد از ورود به خانه مختار ثقفی رفت. شیعیان پس از مدتی نزد او آمدند و از وی استقبال کردند و با او بیعت کردند. مدت ۳۵ روز بعد از ورود مسلم حدود ۱۸ هزار نفر با او بیعت کردند تا این‌که حاکم کوفه برکنار و عبیدالله بن زیاد به جای او برگزیده‌شد. عبیدالله با تهدید مردم، سران قبایل را از اطراف مسلم پراکنده کرد. برخی از تاریخ‌پژوهان با تحلیل وقایعی که در ادامه حضور مسلم در کوفه روی داد تعداد واقعی بیعت‌کنندگان با مسلم بن عقیل را بسیار کمتر از آنچه در منابع نقل شده است دانسته‌اند.[۱۲]

نمایندگی امام حسین(ع) در کوفه

هنگام خروج امام حسین(ع) از مدینه به سوی مکه، مسلم بن عقیل یکی از همراهان او بود. پس از اینکه نامه‌های کوفیان به امام حسین(ع) رسید، وی مسلم را به کوفه فرستاد تا اوضاع و شرایط آن شهر را بررسی کند و درباره درستی ادعای کوفیان مبنی بر کثرت پیروان امام (ع)، اطمینان یابد و به امام گزارش کند.[۳۲] بنابر برخی روایات، امام حسین(ع) قیس بن مسهر صیداوی، عمارة بن عبد سلولی و عبدالرحمان بن عبدالله ارحبی را نیز به همراه مسلم بن عقیل، به کوفه فرستاد.[۳۳] .

سفیر امام حسین

نامه‌های فراوان و فرستادگان مردم کوفه، امام حسین (علیه‌السلام) را بر آن داشت که برای اطمینان بیشتر کسی را به کوفه بفرستد تا درباره دعوت کوفیان تحقیق کند. از این‌رو مسلم را فرا خواند و در نامه‌ای برای مردم کوفه چنین نوشت: «من برادر، پسرعمو و مطمئن‌ترین فرد خانواده‌ام را به سوی شما فرستادم و به وی دستور دادم تا نظر برگزیدگان و خردمندان شما را برای من بنویسد. پس با پسر عموی من بیعت کنید و او را تنها نگذارید». سپس نامه را به مسلم داد و فرمود: «من تو را به کوفه می‌فرستم، خداوند هر آنچه را که مورد رضا و علاقه اوست برای تو مقدّر خواهد کرد و من امیدوارم که با تو در مرتبه شهدا قرار گیریم، پس بر تقدیر پروردگار خشنود باش.» نیز فرمود: «هرگاه به کوفه رسیدی نزد مطمئن‌ترین فرد منزل کن، از خاندان ابوسفیان بر حذر باش و مردم را به اطاعت من فرا خوان. اگر مردم را بر بیعت با من ثابت قدم یافتی بی‌درنگ مرا آگاه ساز تا طبق آن عمل کنم. در غیر این صورت با سرعت باز گرد.» همچنین او را به تقوا، مدارا با مردم و کتمان مأموریت خود سفارش فرمود. پس او را در آغوش گرفت و هر دو گریستند و یکدیگر را وداع گفتند. [۲۸]

حرکت به کوفه

مسلم بن عقیل در نیمه ماه رمضان سال ۶۰ هجری مخفیانه به سمت مدینه حرکت کرد. قیس بن مسهر صیداوی، عبدالرحمان بن کدن ارحبی و عمارة بن عبید سلولی نیز او را در این سفر همراهی می‌کردند. چون به مدینه رسیدند مسلم به مسجد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله رفت و دو رکعت نماز گزارد. سپس در دل شب نزد خویشاوندان خود رفت و آنان را وداع گفت.[۲۹] پس از آن دو نفر راهنما از مردان قبیله قیس عیلان برگزید تا آن‌ها را از بیراهه حرکت دهند و تا کوفه همراهی کنند. آن‌ها شبانه به سمت کوفه حرکت کردند. در راه دو راهنما بر اثر تشنگی هلاک گردیدند و مسلم و همراهان به سختی خود را به نزدیکی کوفه رساندند.

حرکت مسلم به سمت کوفه

امام حسین علیه السّلام در پاسخ به دعوتنامه هاى مکرّر شیعیان و سران کوفه، مسلم را فرا خواند و در نامه‌اى براى مردم کوفه چنین نوشت: «من برادر، پسر عمو و مطمئن‌ترین فرد خانواده‌ام را به سوى شما فرستادم و به وى دستور دادم تا نظر برگزیدگان و خردمندان شما را براى من بنویسد. پس، با پسر عموى من بیعت کنید و او را تنها نگذارید». سپس نامه را به مسلم داد و فرمود: «من تو را به کوفه مى‌فرستم، خداوند هر آنچه را که مورد رضا و علاقۀ اوست براى تو مقدّر خواهد کرد و من امیدوارم که با تو در مرتبۀ شهدا قرار گیریم، پس بر تقدیر پروردگار خشنود باش.» نیز فرمود: «هر گاه به کوفه رسیدى نزد مطمئن‌ترین فرد منزل کن، از خاندان ابوسفیان بر حذر باش و مردم را به اطاعت من فرا خوان. اگر مردم را بر بیعت با من ثابت قدم یافتى بى‌درنگ مرا آگاه ساز تا طبق آن عمل کنم. در غیر این صورت با سرعت باز گرد.» همچنین او را به تقوا، مدارا با مردم و کتمان مأموریت خود سفارش فرمود. پس او را در آغوش گرفت و هر دو گریستند و یکدیگر را وداع گفتند.

مسلم بن عقیل، در نیمۀ ماه رمضان سال  ۶٠  هجرى مخفیانه به سمت مدینه حرکت کرد. قیس بن مسهر صیداوى، عبدالرحمن بن الکدن اَرحبى و عمارة بن عبید سلولى نیز او را در این سفر همراهى مى‌کردند. چون به مدینه رسیدند مسلم به مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله رفت و دو رکعت نماز گزارد. سپس در دل شب نزد خویشاوندان خود رفت و آنان را وداع گفت.

پس از آن دو نفر راهنما از مردان قبیله قیس عیلان برگزید تا آنها را از بیراهه حرکت دهند و تا کوفه همراهى کنند. آنها شبانه به سمت کوفه حرکت کردند. در راه دو راهنما بر اثر تشنگى هلاک گردیدند و مسلم و همراهان به سختى خود را به نزدیکى کوفه رساندند. مسلم به وسیله قیس بن مسهر نامه‌اى براى امام حسین علیه السلام فرستاد و آن حضرت را از رویداد مذکور آگاه و از ایشان براى ادامۀ مسیر کسب تکلیف کرد . سپس به سمت کوفه حرکت کرد و در پنجم شوّال   وارد شهر شد و در خانۀ مختار ثقفی استقرار یافت. [۲] .

آغاز حرکت و گرفتاری در راه

مسلم بن عقیل در ۱۵ رمضان سال ۶۰ قمری از مکه خارج شد[۳۴] و ابتدا به مدینه رفت و از آنجا همراه با دو راهنما، از بی‌راهه به سوی کوفه رهسپار شد که به نظر می‌رسد برای مخفی ماندن حرکتش به کوفه بوده است. آنها در بیابان راه را گم‌کردند و دچار بی‌آبی و تشنگی شدند. در این واقعه دو راهنما درگذشتند و خود مسلم نجات پیدا کرد و خود را به آبادی‌ای رساند و پیکی را نزد امام حسین(ع) فرستاد و واقعه را شرح داد و با اشاره به اینکه این پیش آمد را به فال بد گرفته، از ایشان خواست که او را از ادامه راه منصرف کند اما امام دستور به ادامه راه داد.[۳۵] .

ارسال نامه به امام در بین سفر

مسلم به وسیله قیس بن مسهر نامه‌ای برای امام حسین (علیه‌السلام) فرستاد و آن حضرت را از رویداد مذکور آگاه و از ایشان برای ادامه مسیر کسب تکلیف کرد.[۳۰] طبری می‌نویسد: مسلم طی این نامه از امام حسین (علیه‌السلام) خواست تا او را از ادامه سفر معذور دارد. حضرت در پاسخ وی، ترس را عامل این سستی دانست و او را فرمان داد تا مأموریت خود را به انجام برساند، [۳۱] [۳۲] ولی این گزارش از جهاتی قابل خدشه است. زیرا اوّلًا با شخصیت شناخته شده مسلم و سابقه درخشان وی در جنگ‌ها و شجاعت‌هایی که از خود بروز داده است سازگاری ندارد. ثانیاً چگونه ممکن است که امام حسین (علیه‌السلام) شخص ضعیف و ترسویی را برای انجام چنین مأموریت مهمّی برگزیند و او را روانه کوفه سازد.

ورود به کوفه

مسلم بعد از این نامه، به سمت کوفه حرکت کرد و در پنجم شوّال [۳۳] وارد شهر شد و در خانه مختار استقرار یافت. [۳۴] و نیز خانه سالم بن مسیب [۳۵][۳۶] و خانه مسلم بن عوسجه [۳۷] و خانه هانی بن عروه [۳۸] نیز استقرارهایی داشت. مسلم در ۵ شوال به کوفه رسید[۳۶] و در خانه مختار بن ابی عبید ثقفی،[۳۷] و بنابر برخی روایات در خانه مسلم بن عوسجه ساکن شد.[۳۸] شیعیان به محل اقامت مسلم رفت و آمد می‌کردند و مسلم نامه امام حسین(ع) را برای آنها می‌خواند.[۳۹]

مسلم بن عقیل در کوفه

مسلم در کوفه به تلاش ‍وسیعى براى دعوت مردم به بیعت با امام پرداخت . آن زمان والى کوفه نعمان بن بشیر بود. چون خبر بیعت مردم با مسلم بن عقیل به او رسید، به مسجد رفت و مردم را از فتنه انگیزى، ایجاد تفرقه و خون ریزى و مخالفت با یزید بر حذر داشت. ولى عبدالله بن مسلم بن سعید حضرمى، از هم پیمانان بنى امیه، برخاست و او را به ضعف و ناتوانى متهم ساخت. سپس نامه‌اى به یزید نوشت و او را از وقایع کوفه آگاه کرد. یزید نیز با مشورت سرجون، غلام معاویه، عبیدالله بن زیاد را روانۀ کوفه ساخت و امارت آن شهر را بدو سپرد. همچنین به وى فرمان داد تا مسلم را بجوید و هر گاه او را یافت به قتل برساند و سرش را براى او بفرستد.

پس از ورود ابن زیاد به شهر و انتشار سخنان تهدیدآمیز وى، مسلم شبانه از خانۀ سالم بن مسیب به خانۀ هانى بن عروه نقل مکان کرد. از این پس کوفیان براى بیعت با مسلم به منزل هانى مى‌رفتند. مسلم تصمیم گرفت بر ضدّ ابن زیاد قیام کند، ولى هانى گفت: تعجیل روا مدار. مسلم بار دیگر به وسیلۀ عابس بن ابى شبیب براى امام حسین علیه السلام نامه‌اى نوشت و گفت: فرستاده به اهل خود دروع نمى‌گوید، هجده هزار   نفر از مردم کوفه با من بیعت کرده‌اند، هر گاه نامه‌ام را دریافت کردى به سرعت حرکت کن، همۀ مردم با تو هستند و در دل هیچ رغبتى به خاندان معاویه ندارند» . این نامه،  ٢٧  روز پیش از شهادت مسلم بن عقیل در اواخر ذیقعدهبه دست امام حسین علیه السلام رسید.

اما وضع کوفه پس از ارسال نامه مسلم به امام دگرگون گشت. «عبیدالله بن زیاد» که با مأموریت سرکوب و قلع و قمع نهضت وارد کوفه شده بود، عده‌اى را با تطمیع، از دور و بر مسلم پراکنده ساخت. و به کمک یک جاسوس به نام معقل محل اختفاى مسلم را که منزل هانی بود، شناسایى کرد.

هانى را به دارالاماره احضار کردند و پس از بازخواستى تند و خشن، او را مظلومانه به زندان افکندند تا بعداً درباره‌اش تصمیم بگیرند. نیروهاى ابن زیاد، در فکر حمله به خانه هانى و دستگیرى مسلم بن عقیل بودند که وى مصمم شد زمان قیام را جلو بیندازد. با نیروهایش که به چهارهزار نفر می‌‌رسیدند، خروج کرد و با آرایش آن‌ها، دستور حمله به طرف قصر «ابن زیاد» داد.[۳] ابن زیاد، شرایط را «فوق‌العاده» اعلام کرد و در داخل قصر پناه گرفت و به فکر دفاع از خود برآمد.[۴]

بعد از اندک زمانى، ابن زیاد با بکاربستن شیوه‌هاى ارعاب، تهدید، فریب و بهره‌گیرى از رؤساى قبایل و چهره‌هاى سرشناس و نیز ایجاد وحشت در دل مردم - که شرح آن‌ها در این مختصر نمی‌‌گنجد - توانست بر اوضاع مسلط شود و مردم را از گرد مسلم بن عقیل پراکنده سازد و کار به جایى رسید که در واپسین شبِ حضور مسلم در کوفه، پس از اقامه نماز جماعت، وقتى او خواست از مسجد بیرون برود، مشاهده نمود تنها مانده و هر کس براى حفظ جان خویش به خانه خود رفته است. حتى یک نفر هم همراهش نبود که او را به جایى راهنمایى کند.[۵] خانه هانى هم که ناامن بود و خود هانى هم حضور نداشت تا با هوادارانش از مسلم دفاع کند، وى در زندان بود و بعد از مسلم، او را نیز به شهادت رساندند.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: مسلم سفیرامام حسین

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 13:55 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اتفاقات در کوفه

بیعت کوفیان با مسلم

مسلم پس از اقامت در کوفه آغاز به گرفتن بیعت برای امام حسین(ع)کرد. دعوت به کتاب خدا، سنت رسول الله، جهاد با ظالمین، دفاع از مستضعفین، کمک به محرومین، تقسیم عادلانه بیت المال، یاری اهل بیت، صلح با کسانی که این افراد با او صلح کنند و جنگ با کسانی که اینها با او بجنگند، سخن و فعل اهل بیت را گوش دادن و بر خلاف آن عمل نکردن، از شرایط این بیعت بود.[۴۰] در کوفه ۱۲ هزار نفر بامسلم بن عقیل به نمایندگی از امام حسین(ع) بیعت کردند و برای همراهی امام اعلام آمادگی کردند.[۴۱] برخی تعداد بیعت کنندگان را ۱۸ هزار نفر[۴۲] و برخی بیش از ۳۰ هزار نفر[۴۳] نیز نوشته‌اند. برخی از تاریخ پژوهان با تحلیل وقایعی که در ادامه حضور مسلم در کوفه روی داد (از جمله غلبه آسان و بی‌دردسر عبیدالله بن زیاد بر این شهر و شکست قیام مسلم) تعداد واقعی بیعت کنندگان با مسلم بن عقیل را بسیار کمتر از آنچه در منابع نقل شده دانسته‌اند.[۴۴] برخی دیگر نیز با تخمین جمعیت آن زمان شهر کوفه بر اساس روایات تاریخی، مردان جنگی شهر کوفه را بیش از ۶۰ هزار نفر دانسته‌اند که بر این اساس، تعداد بیعت کنندگان با مسلم، تنها یک سوم جمعیت جنگجوی کوفه بوده‌اند.[۴۵] به همین جهت در تحلیل شرایط حرکت امام به کوفه، لازم است به این نکته توجه شود مردمی که در کوفه با مسلم بیعت نکرده بودند، همگی از مخالفان امام یا دوستداران امویان نبوده‌اند بلکه عده کثیری از شرکت در این منازعه کناره گرفته بودند؛ از این رو همین تعداد بیعت کنندگان برای برپایی قیامی در کوفه کافی بود و با اتکا به همین موضوع بود که امام حسین(ع) با دریافت نامه مسلم، رهسپار کوفه شد.[۴۶]

مسلم بن عقیل در ۱۱ ذی‌القعده[۴۷] نامه‌ای به امام حسین(ع) نوشت و تعداد زیاد بیعت کنندگان را تایید کرد و امام را به کوفه دعوت کرد.[۴۸] متن نامه مسلم به امام حسین(ع) در منابع، با اختلاف نقل شده است. بر این اساس، ۱۲ هزار،[۴۹] ۱۸ هزار[۵۰] و حتی در برخی نیز به آمادگی تمام مردم کوفه در نامه وی اشاره شده است.[۵۱]

با انتشار خبر ورود مسلم به کوفه، رفت و آمد شیعیان به خانه ابن مسیب آغاز گردید مردم به دیدار مسلم می‌شتافتند و با او بیعت می‌کردند. وی در دیدار گروهی از آنان، نامه امام حسین (علیه‌السلام) خطاب به مردم کوفه را قرائت کرد. مردم همگی از شوق دیدار امام (علیه‌السلام) گریستند. آنگاه عابس بن ابی شبیب شاکری برخاست و پس از حمد و ثنای پروردگار گفت: من از جانب مردم سخن نمی‌گویم و نمی‌دانم که در دل آن‌ها چه می‌گذرد ولی تو را از باطن خود آگاه می‌کنم. به خدا قسم هر زمان مرا بخوانید اجابت خواهم کرد و تا لحظه مرگ در رکاب شما به جنگ با دشمنان بر می‌خیزم و جز پاداش حق چیزی نمی‌خواهم. سپس حبیب بن مظاهر و به دنبال او سعید بن عبدالله حنفی برخاستند و سخنان عابس را تأیید کردند. پس از آن مردم با مسلم بیعت کردند. [۳۹] [۴۰] در آغاز دوازده هزار نفر از مردم کوفه با وی بیعت کردند، و به زودی شمار بیعت‌کنندگان به هیجده هزار نفر رسید. در پی آن مسلم نامه‌ای به امام حسین (علیه‌السلام) نوشت و حضرت را به کوفه دعوت کرد. [۴۱]

تصمیم حاکمان بر مقابله با مسلم

چون خبر بیعت مردم با مسلم بن عقیل به نعمان بن بشیر، حاکم وقت کوفه، رسید، به مسجد رفت و مردم را از فتنه‌انگیزی، ایجاد تفرقه و خون‌ریزی و مخالفت با یزید بر حذر داشت. ولی عبدالله بن مسلم بن سعید حضرمی، از هم‌پیمانان بنی امیه، برخاست و او را به ضعف و ناتوانی متهم ساخت. سپس نامه‌ای به یزید نوشت و او را از وقایع کوفه آگاه کرد. یزید نیز با مشورت سرجون، غلام معاویه، عبیدالله بن زیاد را روانه کوفه ساخت و امارت آن شهر را بدو سپرد. همچنین به وی فرمان داد تا مسلم را همچون مهره -گمشده‌- بجویید و هرگاه او را یافت به قتل برساند و سرش را برای او بفرستد. [۴۲] [۴۳] [۴۴] [۴۵].

ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه

هنگام ورود مسلم به کوفه، حاکم این شهر نعمان بن بشیر بود که منابع تاریخی او را فردی نرم خو و صلح طلب معرفی کرده‌اند.[۵۲] بر اساس برخی روایات نعمان دل خوشی از یزید نداشت.[۵۳] هنگامی که خبر بیعت مردم با مسلم بن عقیل در کوفه پیچید، نعمان بن بشیر، مردم را جمع کرد و آنان را به دوری از تفرقه توصیه کرد اما گفت تا کسی با من پیکار نکند، با او نخواهم جنگید. هنگامی که طرفداران حکومت اموی به این روش نعمان اعتراض کردند و او را ضعیف خواندند، او گفت برای من این خوشتر از آن است که قوی باشم اما از فرمان خدا سرپیچی کنم.[۵۴] طرفداران و عاملان یزید، از جمله عمر بن سعد و محمد بن اشعث کندی نامه‌ای به یزید نوشتند و به او گزارش دادند که اگر کوفه را می‌خواهی، شتاب کن که حاکم فعلی کوفه، نعمان بن بشیر، ضعیف است یا خود را به ناتوانی زده است.[۵۵] به همین جهت یزید، عبیدالله بن زیاد را که در آن هنگام حاکم بصره بود، به حکومت کوفه نیز منصوب کرد.[۵۶] بنا بر قول مورخین معاویه ضمن وصیتی که نزد غلام او بود و بعدها به یزید داده شد، ابن زیاد را برای مقابله با شورش احتمالی تعیین کرده بود.[۵۷]

عبیدالله بن زیاد و نیز پدرش زیاد بن ابیه سابقه خشنی نزد مردم داشتند. خلفای پیشین غالبا برای سرکوب برخی شورش‌ها از این خاندان استفاده می‌کردند. پیش از این عبیدالله شورش خوارج را در بصره به نحو بسیار خشونت بار و شگفت‌آوری سرکوب کرده بود.[۵۸] با ورود او به کوفه به نظر می‌رسد که اوضاع به ناگه علیه مسلم بن عقیل برگشت و بسیاری از مردم کوفه که قصد قیام علیه حکومت یزید را داشتند، از ترس جان، پراکنده شدند.[نیازمند منبع]

عبیدالله پس از ورود به کوفه به جستجوی پیوند یافتگان با مسلم بن عقیل پرداخت و سران قبایل را تهدید کرد که نام و نشان بیعت کنندگان از قبیله خود را در اختیار او قرار دهند و یا متعهد شوند که کسی از قبیله ایشان، مخالفت امویان نخواهد کرد وگرنه خونشان را خواهد ریخت و اموالشان را مصادره خواهد کرد.[۵۹]

با آمدن عبیدالله بن زیاد به کوفه، و پخش خبر تهدیدها و اقدامات او، فضای کوفه نا امن شده بود و مسلم بن عقیل برای حفظ امنیت خود، از خانه مختار خارج شد و به خانه هانی بن عروه از بزرگان کوفه رفت و از او خواست تا به او پناه دهد.[۶۰] هانی بن عروه با اینکه از خطر پذیرش این مسئولیت نگران بود، به مسلم پناه داد و از آن پس، شیعیان برای دیدار با مسلم به خانه هانی می‌رفتند.[۶۱]

تصمیم مسلم بر قیام

پس از ورود ابن زیاد به شهر و انتشار سخنان تهدیدآمیز وی، مسلم شبانه از خانه سالم بن مسیب به خانه هانی بن عروه نقل مکان کرد. از این پس کوفیان برای بیعت با مسلم به منزل هانی می‌رفتند. مسلم تصمیم گرفت بر ضدّ ابن زیاد قیام کند، ولی هانی گفت: تعجیل روا مدار.[۴۶] [۴۷] مسلم بار دیگر به وسیله عابس بن ابی‌شبیب برای امام حسین (علیه‌السلام) نامه‌ای نوشت و گفت: فرستاده به اهل خود دروغ نمی‌گوید، هجده هزار (و به قولی ۲۸ یا ۳۰ هزار نفر) [۴۸] نفر از مردم کوفه با من بیعت کرده‌اند، هرگاه نامه‌ام را دریافت کردی به سرعت حرکت کن، همه مردم با تو هستند و در دل هیچ رغبتی به خاندان معاویه ندارند. [۴۹]
این نامه، ۲۷ روز پیش از شهادت مسلم بن عقیل در اواخر ذی قعده [۵۰] به دست امام حسین (علیه‌السلام) رسید. [۵۱]

نقشه قتل عبیدالله بن زیاد

بنابر گزارشی که در بیشتر منابع تاریخی نقل شده، روزی عبیدالله بن زیاد برای عیادت شریک بن الاعور که از شیعیان امام علی(ع) بود و با عبیدالله دوستی داشت و در بستر بیماری در خانه هانی به سر می‌برد به خانه هانی آمد. پیش از آمدن او، به پیشنهاد شریک بن اعور قرار شد مسلم در جایی پنهان شود و در زمان مناسب عبیدالله بن زیاد را به قتل رساند. هنگامی که ابن زیاد به خانه هانی آمد، مسلم بن عقیل از کشتن او امتناع کرد و دلیل امنتاع خود را نارضایتی هانی بن عروه که دوست نداشت ابن زیاد در خانه‌اش کشته شود و نیز حدیثی از پیامبر(ص (نوان کرد که از کشتن به شکل غافلگیرانه منع فرموده‌اند.[۶۲]برخی عدم اقدام مسلم برای ترور عبیدالله بن زیاد را با این که وی مهدورالدم بود را دلیل پای بندی مسلم به مبانی ایمانی و دینی دانسته‌اند. [۶۳] برخی پژوهشگران با بررسی گزارش‌های مربوط به این واقعه، در صحت آن تردید کرده[۶۴] و برخی دیگر آن را به کلی ساختگی و بی‌پایه دانسته‌اند.[۶۵]محمدتقی جعفری در تحلیل خودداری مسلم بن عقیل از ترور ابن زیاد و رفتار انسانی اسلامی او می‌گوید هیچ منطق اجتماعی سیاسی و اخلاقی ساختگیِ روزگارِ ما نمی‌تواند عظمتِ شگفت انگیز قانونِ ممنوعیت قصاص قبل از جنایت و ممنوعیت قتل نفسِ غافل‌گیرانه را بفهمد و از مردم ماشین زده دنیای امروز توقع فهم آن را نباید داشت. [۶۶]

جاسوسی معقل از مسلم

ابن زیاد برای آنکه فعالیت‌های مسلم و یارانش را زیر نظر بگیرد، غلام خود معقل را به میان مردم فرستاد. معقل به مسجد کوفه رفت و با مسلم بن عوسجه که از یاران نزدیک مسلم بن عقیل بود آشنا شد و با راهنمایی او به دیدارش نایل آمد و رفته رفته در جمع دوستان و نزدیکان پذیرفته شد. معقل مبلغ سه هزار درهم نیز به ابوثمامه صائدی که کار جمع‌آوری اموال و خرید سلاح را بر عهده داشت تحویل داد تا در آن کار صرف گردد. وی گزارش فعالیت‌های مسلم را پیوسته به اطلاع ابن زیاد می‌رساند. [۵۲] [۵۳]

انصراف مسلم از قتل ابن زیاد

ابن زیاد همچنین به شریک بن اعور که در منزل هانی در بستر بیماری افتاده بود پیغام داد که به زودی به عیادتش خواهد آمد. در پی آن شریک، مسلم بن عقیل را تشویق کرد تا ابن زیاد را در خانه هانی به قتل برساند و برای این منظور طرحی را تدارک دید. او از مسلم خواست خود را در پشت پرده‌ای پنهان سازد و هنگامی که ابن زیاد سرگرم گفت‌وگو باشد، با اشاره شریک به وی حمله کند و او را از پای در آورد.

پس از ورود ابن زیاد به خانه هانی، شریک با او سرگرم گفت‌وگو شد. اندکی بعد برای اجرای نقشه خود آب طلبید ولی حرکتی از مسلم مشاهده نکرد. او چند مرتبه دیگر خواسته خود را تکرار کرد و این شعر را خواند: ما تنتظرون بسلمی ان تحیوها؟ در انتظار چیستید که به سلمی درود نمی‌گویید؟

ولی مسلم این‌بار نیز دعوت او را اجابت نکرد. ابن زیاد از هانی پرسید: آیا او هذیان می‌گوید؟ هانی پاسخ داد: آری این رفتار او از صبح شروع شده است. آنگاه ابن زیاد با اشاره غلامش، مهران، که موضوع را دریافته بود مجلس را ترک گفت. پس از رفتن ابن زیاد، شریک به مسلم اعتراض کرد و گفت: چه چیز تو را از کشتن باز داشت. مسلم گفت: نخست آنکه هانی راضی نبود این کار در خانه او صورت گیرد، و دوم آنکه سخن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به یاد آوردم که فرمود: مؤمن غافلگیرانه نمی‌کشد». [۵۴] [۵۵] [۵۶] و نیز گزارش شده که هانی بن عروه پیشنهاد قتل ابن زیاد را به مسلم داد. [۵۷]

فرا خواندن هانی به دارالاماره

وقتی ابن زیاد از خانه هانی به قصر خود بازگشت مالک بن یربوع تمیص نزد وی آمد و نامه‌ای را که از عبدالله بن یقطر گرفته بود نشان داد. نامه از مسلم برای امام حسین (علیه‌السلام) فرستاده شده بود. مسلم در این نامه، بیعت مردم کوفه با امام (علیه‌السلام) را به اطلاع آن حضرت رسانده از ایشان خواسته بود تا در سفر به کوفه شتاب ورزد.
در پی آن ابن زیاد گروهی را به دنبال هانی بن عروه فرستاد و او را به دار الاماره فرا خواند و چون آمد، خطاب به وی گفت: مسلم را در خانه خود پناه داده برای او سلاح و مردان جنگی جمع می‌کنی و گمان داری که کارهای تو بر ما مخفی می‌ماند.[۵۸] هانی بن عروه گفت: خانواده‌ات را بردار و به شام برو و در آنجا زندگی کن، زیرا شایسته‌تر از تو و یزید به اینجا آمده است. ابن زیاد از پاسخ هانی سخت برآشفت و او را مورد ضرب و جرح قرار داد و به زندان افکند.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: مسلم سفیرامام حسین

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 13:54 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

قیام مسلم

خبر دستگیری هانی بن عروه، مسلم را بر آن داشت تا کسانی را که با وی بیعت کرده بودند فرا بخواند و بر ضدّ ابن زیاد قیام کند. [۵۹] بدین‌منظور به عبدالله بن خازم فرمان داد تا در میان شیعیان شعار «یا منصور امت» [۶۰] را سر دهد. به دنبال آن چهار هزار نفر از هیجده هزار بیعت کننده با مسلم، گرد هم آمدند. مسلم بن عقیل، عبیدالله بن عمرو کندی را بر قبیله کنده و ربیعه، ابوثمامه صائدی را بر تمیم و همدان و عباس بن جعده جدلی را بر گروه مدینه گمارد و خود نیز در قلب سپاه قرار گرفت. پرچم سبز در دست مختار و پرچم سرخ به دست عبدالله بن نوفل بود. [۶۱] بزرگان و افراد مسلح پیشاپیش حرکت می‌کردند. سپس در حالی‌که شعار «یا منصور امت» سر می‌دادند به سمت دار الاماره به راه افتادند. خبر حرکت مسلم به ابن زیاد رسید. او که در مسجد کوفه مشغول سخنرانی بود و مردم را به اطاعت از یزید و پرهیز از تفرقه‌افکنی فرا می‌خواند، با شنیدن این خبر به سرعت خود را به دار الاماره رساند و فرمان داد تا درها را ببندند.[۶۲] در داخل قصر سی نفر سرباز [۶۳] و بیست نفر از بزرگان کوفه و خانواده ابن زیاد حضور داشتند.

محاصره دار الاماره

سپاهیان مسلم پس از گذشتن از مسجد، [۶۴] دار الاماره را به محاصره خود در آوردند. ابن زیاد همراه گروهی به بالای قصر رفتند. مردم با دیدن آن‌ها به سویشان سنگ پراندند و به عبیدالله و پدرش، زیاد، ناسزا گفتند. [۶۵]

حیله ابن زیاد بعد از محاصره

ابن زیاد به کثیر بن شهاب حارثی فرمان داد تا همراه پیروان مذحجی خود از «باب الرومیین» خارج شود، و به میان مردم برود و آنان را از گرد مسلم پراکنده سازد و از جنگ بترساند و از کیفر حاکم بر حذر دارد. همچنین به محمد بن اشعث فرمان داد تا همراه پیروان کندی و حضرموتی خود از قصر خارج شود و پرچم امان بر افرازد و مردم را به سوی آن فرا بخواند. وقتی ابن اشعث به نزدیکی خانه‌های بنی عماره رسید، مسلم بن عقیل، عبدالرحمن بن شرع شبامی را به سوی او فرستاد.[۶۶] [۶۷] [۶۸] ابن اشعث چون جمعیت زیادی را در برابر خود مشاهده کرد عقب‌نشینی کرد. [۶۹] ولی همراه با کثیر بن شهاب، قعقاع بن شور ذهلی و شبث بن ربعی، مردم را از پیوستن به مسلم بر حذر داشت. به دنبال آن گروه زیادی از مردم به آنان پیوستند و داخل قصر شدند. کثیر بن شهاب از ابن زیاد خواست تا به جنگ مسلم بروند ولی او نپذیرفت. گروهی نیز با اصرار زنان و کودکان و خانواده‌های خود از حضور در جنگ منصرف شدند. مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر و برخی دیگر از یاوران مسلم به وسیله عشیره خود در خانه مخفی گردیدند [۷۰] . عبیدالله بن عمرو بن عزیز کندی و عبیدالله بن حارث بن نوفل و عبدالله بن علی بن یزید کلبی به دست حصین بن نمیر و کثیر بن شهاب دستگیر و زندانی شدند. [۷۱]

پیمان‌شکنی هم ‌پیمانان مسلم

شب هنگام سپاه چهار هزار نفری مسلم به سیصد نفر تقلیل یافت و پس از اقامه نماز تنها سی نفر در مسجد ماندند. مسلم بن عقیل از مسجد بیرون آمد در ابتدای کوچه ده نفر از کوفیان را همراه خود دید ولی با عبور از اولین خانه هیچ‌کس با وی نمانده بود. [۷۲] [۷۳] قیام مسلم در کوفه در روز سه شنبه هشتم ذی حجه سال شصت هجری واقع گردید. [۷۴]

دستگیری هانی و قیام مسلم

ارتباط مسلم با شیعیان مخفیانه بود، اما عبیدالله بن زیاد با گماردن جاسوسی به نام معقل که خود را از طرفداران مسلم بن عقیل و علاقه‌مند به دیدار او نشان می‌داد از مخفیگاه مسلم، آگاه شد.[۶۷] بعد از اینکه عبیدالله بن زیاد از مخفی‌گاه مسلم آگاه شد، هانی بن عروة را به قصر فراخواند و از او خواست مسلم را به وی تحویل دهد. چون هانی زیر بار چنین کاری نرفت بازداشت شد. هنگامی که خبر دستگیری هانی به مسلم رسید، مسلم از پیروان خود خواست قیام کنند، بنابر روایات منابع تاریخی حدود ۴۰۰۰ نفر با شعار یا منصور امت فراهم شدند.[۶۸] در نیرو‌هایی که مسلم فراهم آورده بود، عبدالرحمن بن کریز فرمانده کندیان، مسلم بن عوسجه فرمانده مذحجیان، ابوثمامه صائدی فرمانده تمیم و همدان و عباس بن جعده بن هبیره فرمانده قریش و انصار بودند.[۶۹] قیام کنندگان به سوی قصر حکومت راه افتادند و آن را محاصره کردند، داخل قصر تنها ۵۰ تن از محافظان عبیدالله و نزدیکان وی حضور داشتند.[۷۰]

در این هنگام عبیدالله بن زیاد از بعضی از بزرگان کوفه که کنارش بودند مانند محمد بن اشعث، کثیر بن شهاب حارثی، شبث بن ربعی، قعقاع بن شور، حجار بن ابجر و شمر بن ذی الجوشن خواست که به میان جمعیت روند و با دادن وعده و وعید و ترساندن مردم از رسیدن سپاه شام، آنان را از یاری مسلم و امام حسین(ع)، بازدارند.[۷۱] این حیله کارگر شد.البته دراین میان نقش شریح قاضی در دادن گزارش دروغ به مردم ومتفرق ساختن آنان نباید فراموش شود. روایات تاریخی از ترس مردم در پی تبلیغات همراهان عبیدالله و سرعت پراکنده شدن آنان از اطراف مسلم حکایت دارند، تا جایی که شب‌هنگام مسلم تنها ماند و جایی برای خفتن نداشت.[۷۲]

پناه بردن مسلم به خانه طوعه

داستان غریبى مسلم بن عقیل و تنها ماندنش در کوفه، ماجراى تلخ و غم‌انگیزى است. پناه‌بردن او به خانه زنى شیعه به نام «طوعه» که وقتى او را شناخت، به خانه‌اش راه داد و از وى پذیرایى کرد، مشهور است. آن زن فداکار، به وظیفه خویش در مقابل نماینده امام حسین علیه السلام به خوبى عمل کرد و در خدمت به مسلم هیچ کوتاهى نکرد. مسلم بن عقیل، همه آن شب را - که شب آخر عمرش بود - به تهجد و عبادت گذراند. وقتى پسر طوعه که از هواداران ابن زیاد بود، به خانه آمد و ماجرا را فهمید، صبح زود به دارالاماره رفت و گزارش داد. وقتى خبر به گوش ابن زیاد رسید، شصت یا هفتاد و به قولى سیصد تن از سربازان ویژۀ  خود را همراه محمد بن اشعث رهسپار محل اختفاى مسلم کرد. مسلم چون از محاصره خانه مطلع شد از خانه بیرون آمد و یک تنه با انبوه سپاه دشمن که محاصره‌اش کرده بودند، به نبرد پرداخت و شجاعانه جنگید. در هنگام نبرد، در شعر و رجزى خطاب به خودش چنین می‌‌گفت: «این مرگ است، هر چه می‌‌خواهى بکن، بى‌شک جام مرگ را خواهى نوشید. براى فرمان خدا شکیبا باش، که حکم خداوند در میان بندگان جارى است...».[۶]

نیروهاى کمکى براى پشتیبانى گروه مهاجم به سمت مسلم بن عقیل آمدند، ولى او مردانه با همه آنان می‌‌جنگید و آماده بود تا پاى جان و تا آخرین قطره خون مقاومت کند. باز هم شعر و رجز می‌‌خواند، با این مضامین که: «سوگند خورده‌ام که جز آزادمرد کشته نشوم، هر چند که مرگ را چیز ناخوش‌آیندى ببینم. بیم آن دارم که به من دروغ گفته، یا فریبم داده باشند. بالاخره این آب خنک، با آب گرم دریاى تلخ درمی‌‌آمیزد. پراکندگى خاطر را بزداى، با تمرکز و استقرار بجنگ، که هر کس این روز سخت را ملاقات خواهد کرد».[۷] سرانجام با نیرنگ مأموران، مسلم را داخل یک گودال انداختند و از هر طرف بر سر او شمشیر زدند و دستگیرش کردند.

لو رفتن مخفیگان مسلم

اندکی بعد از استقرار مسلم در خانه طوعه، بلال فرزند وی که برای میگساری با دوستان خود بیرون رفته بود به خانه بازگشت و از حضور مسلم در خانه مطلع شد. او به رغم تأکید مادر، موضوع را کتمان نکرد و صبح هنگام، نزد عبدالرحمن بن اشعث رفت و راز خود را با وی در میان گذاشت. عبدالرحمن نیز نزد پدرش که در قصر ابن زیاد بود رفت و موضوع مخفی شدن مسلم در خانه طوعه را به اطلاع وی رساند. اندکی بعد ابن زیاد نیز از موضوع باخبر شد و در پی آن شصت یا هفتاد و به قولی سیصد تن از سربازان ویژه [۸۱] خود را همراه محمد بن اشعث رهسپار محل اختفای مسلم کرد.

تجمع دشمنان کنار خانه طوعه

سپاه ابن اشعث بر در خانه اجتماع کردند. مسلم از صدای اسبان و سربازان دریافت که برای دستگیری او آمده‌اند. آنگاه اسب خود را آماده کرد و بر آن لجام بست، زره پوشید و عمامه بر سر نهاد و شمشیرش را به دست گرفت، و تبسّمی کرد و با خود گفت: ای نفس به سوی مرگ قدم بردار، چیزی که راه نجاتی از آن نیست. پس از آن رو به زن کرد و گفت: رحمت خدا بر تو باد و خداوند در برابر نیکی تو پاداش خیر عطا کند. طوعه به دستور مسلم در را باز کرد و او همچون شیری دژم در برابر سپاه ابن زیاد ظاهر گردید.

جنگ مسلم با دشمنان

سربازان ابن زیاد به داخل خانه ریختند. مسلم به آن‌ها یورش برد و از خانه بیرون راند.
جنگ سختی در گرفت و شماری از سربازان ابن زیاد کشته شدند. چون این خبر به ابن زیاد رسید، به ابن اشعث پیغام داد که من تو را برای دستگیری یک نفر فرستاده‌ام، در حالی‌که ضربه سختی بر سپاهم وارد آمده است. ابن اشعث پاسخ داد: آیا می‌دانی ما را برای دستگیری شیری دلاور و شمشیری بران که در دست مردی شجاع و با اراده قرار دارد فرستاده‌ای؟ او از خاندان پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله است. ابن زیاد پیغام فرستاد که به او امان دهید زیرا جز این راهی برای دستگیری او نخواهید یافت. [۸۲] از این‌رو ابن اشعث به مسلم گفت: تو در امانی خود را به کشتن مده. مسلم گفت: نیازی به امان مکر پیشگان نیست.

رجزخوانی مسلم

مسلم در حالی‌که این چنین رجز می‌خواند به نبرد با آنان پرداخت: أَقْسَمْتُ لا أُقْتَلُ إِلّا حُرَّاً ••• وَ انْ رأیتُ المَوت شیئاً نُکراً –کلُّ امرِی یوماً مُلاقٍ شَرّاً ••• و یخلط البارد سُخناً مُرّاً -
رُدّ شعاع الشمس فاستقرا ••• أَخافُ أَن أُکذَبَ أَو اغَرّاً . [۸۳] -قسم یاد کرده‌ام که سرافراز و آزاد کشته شوم، اگرچه مرگ را خوشایند نمی‌بینم. هر کس روزی ممکن است به شرّی برسد و هر سردی‌ای ممکن است با گرمایی گزنده به هم آمیزد، چنان‌که پرتو خورشید، زایل می‌شود و باز می‌گردد. من از این می‌ترسم که به من دروغ بگویند و یا فریبم بدهند.

جواب ابن‌اشعث به رجزخوانی

ابن اشعث گفت: این دروغ نیست و کسی تو را فریب نخواهد داد. این گروه خواهان کشتن تو نیست. ولی مسلم به سخنان وی توجهی نکرد و به نبرد ادامه داد. ضعف و تشنگی سراسر وجودش را فرا گرفته بود. سربازان ابن زیاد بار دیگر با سنگ و تیر به سویش یورش بردند. عدّه‌ای نیز بر بام خانه رفتند و مشعل‌های آتش بر وی افکندند. مسلم گفت: وای بر شما همانند کفار بر من سنگ می‌زنید در حالی‌که من از خانواده پیامبرانم، وای بر شما آیا این‌گونه حق پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و خاندان او را رعایت می‌کنید؟ سپس با همه ضعفی که در بدن احساس می‌کرد به آنان حمله کرد و جمعشان را پراکنده ساخت و دوباره به عقب بازگشت و پشت به دیوار نهاده بار دیگر سربازان ابن زیاد به سوی او حمله‌ور شدند، ولی محمد بن اشعث بانگ برآورد و گفت رهایش کنید تا با او سخن بگویم. سپس به مسلم نزدیک شد و در برابرش ایستاد و گفت: ای پسر عقیل خود را به کشتن مده تو در امانی و خون تو بر عهده من است. مسلم گفت: آیا گمان می‌کنی که دست در دست تو خواهم گذاشت در حالی‌که قدرت در بدن دارم، و به خدا هرگز چنین نخواهم کرد. سپس به وی حمله کرد و او را به عقب راند و بار دیگر به جایگاه خویش بازگشت و گفت: تشنگی بر من غلبه کرده است.

اسیر شدن مسلم

ابن اشعث خطاب به سربازان خود فریاد زد که این ننگ و سستی است که در برابر یک نفر این چنین ضعف نشان دهید، همه با هم به او حمله کنید! در این هنگام مسلم نیز به آنان یورش برد. شمشیر بکیر بن حمران احمری به لب‌های مسلم اصابت و آن‌ها را پاره کرد. مسلم نیز ضربتی بر بکیر زد و او را از اسب به زیر افکند. سربازان ابن زیاد از پشت به مسلم حمله کردند و او را بر زمین زدند. سپس سلاحش را گرفته و اسیر کردند. عبیدالله بن عباس جلو آمد و عمامه مسلم را گرفت. اشک مسلم بر چهره روان گشت. عمرو بن عبیدالله به مسلم گفت برای کسی که خود به استقبال مرگ می‌رود گریستن شایسته نیست. مسلم گفت: به خدا قسم گریه من برای مرگ نیست بلکه من برای حسین (علیه‌السلام)، خانواده‌اش و فرزندان خود که بدین‌سو می‌آیند می‌گریم.

مسلم در قصر ابن‌زیاد

بیرون قصر عده‌ای از مردم از جمله عمارة بن عقبه، عمرو بن حریث، مسلم بن عمرو و کثیر بن شهاب در انتظار دیدار ابن زیاد نشسته بودند. کوزه آب سردی نیز در کنار درگاه به چشم می‌خورد. مسلم رو به آن‌ها کرد و گفت: قدری از این آب به من بدهید. مسلم بن عمرو گفت: می‌بینی که چقدر سرد است؟ به خدا قسم هرگز از آن نخواهی چشید، مگر آن‌که پیش از آن، آب جوشان جهنم را بنوشی. مسلم بن عقیل گفت: وای بر تو، کیستی؟ گفت: من فرزند کسی هستم که حقّی را که تو انکار می‌کنی می‌شناسد و نصیحت پیشوایی را که تو با او دشمنی می‌ورزی می‌پذیرد و در حالی‌که تو با او مخالفت می‌کنی، از او اطاعت می‌کند.
من مسلم بن عمرو باهلی هستم. مسلم بن عقیل گفت: چه چیز تو را چنین ستم‌پیشه و سنگ‌دل کرده است؟ ای فرزند باهله، تو برای رفتن به جهنم و نوشیدن آب جوشان سزاوارتری. [۸۶] سپس مسلم به دیوار تکیه داد و نشست. عمارة بن عقبه غلامش را فرستاد و کوزه آبی آورد و قدری به مسلم داد، مسلم سه بار ظرف آب را بالا برد ولی هر بار ظرف پر از خون شد. بار آخر دو دندان ثنایای مسلم در ظرف افتاد و او هرگز نتوانست آب بنوشد. آنگاه گفت: الحمدللّه، اگر این آب روزی من بود آن‌را می‌نوشیدم. سپس مسلم را به داخل قصر بردند. [۸۷] [۸۸]

سلام نکردن مسلم به ابن‌زیاد

مسلم بن عقیل در برابر ابن زیاد ایستاد ولی سلام نکرد. نگهبان اعتراض کرد مسلم گفت: ساکت باش به خدا قسم او امیر من نیست. آیا در حالی‌که او قصد کشتن مرا دارد، من به او سلام کنم؟ ابن زیاد گفت: در هر صورت تو را خواهم کشت. مسلم گفت: باکی نیست. زیرا پیش از این، بدتر از تو بهتر از مرا کشته است.[۸۹]

جواب مسلم به ابن‌زیاد

ابن زیاد گفت: ای پسر عقیل به کوفه آمدی و اجتماع مردم را پراکنده ساختی و وحدت کلمه آن‌ها را به هم ریختی و برخی را بر برخی دیگر شوراندی و فتنه بر پا کردی. مسلم گفت: هرگز چنین نیست. تو دروغ می‌گویی به خدا قسم معاویه از سوی همه مردم انتخاب نشد. بلکه با حیله و تزویر بر وصّی پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله غلبه کرد و خلافت را از او گرفت. پسرش یزید نیز همین‌گونه عمل کرد. تو و پدرت زیاد بذر فتنه را کاشتید و من امیدوارم که خداوند شهادت مرا به دست بدترین مخلوق خود قرار دهد. به خدا قسم من از امیرالمؤمنین حسین بن علی (علیه‌السلام) فرزند فاطمه، اطاعت و پیروی کرده‌ام، و ما برای خلافت از معاویه و یزید و آل زیاد شایسته‌تریم. زمانی که من به کوفه آمدم مردم عقیده داشتند که پدرت زیاد، برگزیدگان ایشان را کشته و خونشان را ریخته است و همانند کسری و قیصر در میان آنان زندگی کرده است. ما آمدیم تا آنان را به عدالت فرمان دهیم و به سوی حکم قرآن بخوانیم.

گستاخی ابن زیاد در مقابل مسلم

ابن زیاد گفت: آیا زمانی که ما با مردم این‌گونه رفتار می‌کردیم تو در مدینه شراب نمی‌خوردی مسلم گفت: من شراب می‌خوردم؟ به خدا قسم که او می‌داند تو راست نمی‌گویی و ندانسته سخن می‌گویی و من چنان‌که می‌گویی نیستم، تو که به ناحق و نابجا مردم را می‌کشی و خونشان را می‌ریزی و چنان به خوش‌گذرانی می‌پردازی که گویی هیچ اتفاقی نیفتاد، برای شراب خوردن شایسته‌تری. ابن زیاد به مسلم دشنام داد و گفت: خداوند تو را از رسیدن به آرزویت محروم ساخت، آرزویی که سزاوار آن نبودی. مسلم پرسید: پس چه کسی شایسته آن است؟ گفت: یزید. مسلم گفت: خدا را در همه حال سپاس می‌گویم و به حکم او رضایت می‌دهم. ابن زیاد پرسید: به گمانت شما شایسته خلافتید؟ مسلم پاسخ داد: گمان نمی‌کنم، بلکه یقین دارم. ابن زیاد خمشگین شد و گفت که او را به صورتی بی‌سابقه خواهم کشت. مسلم گفت تو سزاوار بدعتی! تو از کشتار و شکنجه مردم و کردارهای زشت دست نخواهی کشید و هیچ‌کس جز تو برای این امور شایسته نیست. [۹۰] [۹۱]

درخواست مسلم از عمر سعد

مسلم به عمر بن سعد که در مجلس حاضر بود رو کرد و گفت: ای عمر میان من و تو نسبت فامیلی است. من خواسته‌ای دارم که مایلم آن‌را خصوصی با تو در میان بگذارم و تو می‌بایست آن را بر آورده سازی. عمر نخست از پذیرش آن خودداری کرد ولی با اشاره ابن زیاد همراه با مسلم به گوشه‌ای رفتند. مسلم گفت: در آغاز ورودم به کوفه هفتصد درهم از کسی قرض گرفته‌ام شمشیر، زره و اسبم را بفروش و آن‌را بپرداز. [۹۲] پیکرم را به خاک بسپار و کسی را نزد حسین (علیه‌السلام) بفرست تا او را باز گرداند. زیرا او اکنون به توصیه من بدین‌سو در حرکت است. [۹۳]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: مسلم سفیرامام حسین

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 13:52 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

دستگیری و شهادت مسلم

مسلم پس از تنهایی و بی‌سرپناهی به زنی به نام طوعه پناه برد و در خانه او مخفی شد؛ اما پسر طوعه، صبح روز بعد، خبر را به عوامل حکومت رساند و ابن زیاد گروهی ۷۰ نفره را به محمد بن اشعث داد که مسلم را دستگیر کند و به قصر بیاورند.[۷۳] .

پس از زد و خوردی که میان مسلم و نیروهای حکومتی پیش آمد، وکشته شدن ۴۱ نفر به دست مسلم [۷۴]محمد بن اشعث که نتوانسته بود به راحتی موفق به شکست یا دستگیری مسلم بشودبه مسلم گفت اگر تسلیم شود در امان است. بدین طریق مسلم، تسلیم شد[۷۵] پس از دستگیر شدن چون او را خلع سلاح کردند فرمود این آغاز مکر و فریب شماست و آنگاه گریست و چون به او گفتند کسی که در چنین میدانی پا گذاشته نباید بگرید گفت برای خودم نمی‌گریم برای حسین و خاندانش می‌گریم که به سوی شما مردمی در حال حرکت هستند[۷۶] [یادداشت ۵] و به قصر آورده شد ولی ابن زیاد، امان پسر اشعث را بیجا خواند و پس از مشاجراتی که میان وی و مسلم گذشت، دستور داد، بکیر بن حمران[۷۷] (که در درگیری با مسلم زخمی شده بود) وی را به بالای قصر برده و سرش را از بدن جدا کند.[۷۸] پس از جدا کردن سر مسلم، بدن او را از بالای قصر به پایین انداختند.[۷۹] پس از کشتن مسلم و هانی بدن هایشان را در بازارها کشاندند. [۸۰] سید باقر هندی د ۱۳۲۹ق. در ابیاتی از قصیده‌اش به این حادثه اشاره کرده است. رموك من القصر إذ أوثقوك - فهل سلمت فيك من جارحه - وسحبا تجرّ بأسواقهم - ألستَ أميرهم البارحه - قُتلتَ ولم تبكك الباكيات - أمالك في المصر من نائحه . ترجمه: «تو را با دست‌های بسته از بالای قصر دارالاماره به زمین انداختند، آیا پس ازآن عضوی ازبدنت سالم ماند؟! در بازارها بدنت راکشاندند مگر تو تا دیروز امیرشان نبودی (و با تو بیعت نکره بودند؟!) کشته شدی ولی کسی بر تو نگریست مگر در شهر گریه کننده‌ای نداشتی؟[۸۱]

بنا بر برخی گزارش‌های تاریخی مسلم که نگران امام حسین(ع) بود از عمر بن سعد که قریشی بود خواست تا بدو وصیت کند. نخستین وصیت او این بود تا کسی را نزد امام فرستد و او را از آمدن به کوفه منع کند. دیگر آن که جنازه او را کفن و پس از آن دفن کند و دیگر آن که بدهی او را با فروختن شمشیر و دیگر وسایلش بپردازد.[۸۲]

پس از شهادت مسلم، ابن زیاد دستور قتل هانی بن عروه را نیز صادر کرد و سپس سرهای این دو را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد.[۸۳]

ابن زیاد به ابن حمران [۹۴] که در جنگ با مسلم مجروح شده بود دستور داد تا برای تشفّی دل خود کشتن مسلم را بر عهده بگیرد. بُکیر، مسلم را به بالای قصر برد. و مسلم بن عقیل در آن حال تکبیر می‌گفت و استغفار می‌کرد و بر انبیا و ملائکه درود می‌فرستاد و می‌گفت: خداوندا، میان ما و این گروه که بر ما ستم روا داشتند، ما را تکذیب کردند و کشتند تو خود حکم بفرما، وقتی به بالای قصر رسیدند بکیر سر آن حضرت را از بدن جدا کرد و پیکرش را به بیرون قصر انداخت. سپس وحشت زده نزد عبیدالله بازگشت و گفت: هنگامی که مسلم را به قتل رساندم ناگهان دیدم مردی سیاه چهره و زشت در برابرم ایستاده و انگشتان خود را به دهان گرفته است، من با مشاهده آن بسیار ترسیدم! [۹۵] [۹۶] مسلم بن عقیل در هشتم ذی الحجه سال ۶۰ هجری در کوفه به شهادت رسید. گفته شده وی به دست راشد بن صرد بن عتبه به شهادت رسید. [۹۷]

مسلم را به قصر ابن زیاد بردند. او هنگام ورود به قصر، سلام نکرد زیرا ابن زیاد را به رسمیت نمی‌‌شناخت. برخوردها و گفتگوهاى تندى میان این اسیر آزاده و حاکم سنگدل کوفه گذشت. هر چه ابن زیاد می‌‌گفت، مسلم جوابى کوبنده به او می‌‌داد. به ناچار ابن زیاد دستور داد او را بکشند.[۸]

مسلم بن عقیل را به بالاى دارالاماره بردند، و در حالى که ذکر و تکبیر می‌‌گفت و بر خاندان پیامبر درود می‌‌فرستاد، سر از بدنش جدا کردند و پیکرش را به زیر افکندند. شهادت او در روز عرفه، نهم ذی الحجه سال شصت هجرى بود. زمانى خبر شهادت مسلم بن عقیل به سیدالشهدا علیه السلام رسید که وى از مکه بیرون آمده و در راه کوفه بود. آن حضرت طى سخنانى و از جمله درباره مسلم بن عقیل، این شهید سرافراز، چنین فرمود: «خدا مسلم را رحمت کند، او به رحمت و رضوان خدا شتافت و تکلیفش را ادا کرد و آن چه بر دوش ماست، باقى مانده است».[۹] سپس فرزندان او را که در کاروان حسینى بودند، مورد تفقد قرار داد و دست محبت بر سر دخترش کشید.

سر مسلم را همراه سر هانى نزد یزید فرستادند. قبر مسلم در کوفه و متصّل به مسجد کوفه است . قبر هانى و مختار هم نزدیک قبر اوست . محدّث قمى پس از ذکر اعمال مسجد جامع کوفه، نماز و زیارتنامه اى براى حضرت مسلم نقل کرده است، با این شروع: (الحَمدُلِلّهِ المَلِک الحَقِّ المُبین ...(.

پیکر مسلم بعد از شهادت

سر مسلم بن عقیل را همراه با سر هانی بن عروه به شام فرستادند. یزید دستور داد تا آن‌ها را بر سر در یکی از دروازه‌های شهر دمشق آویختند. [۹۸] پیکرش را نیز در بازار قصاب‌های کوفه بر روی زمین کشاندند و سپس در همان‌جا به دار آویختند. [۹۹] [۱۰۰] سه روز پس از شهادتش، عمر بن سعد بر او نماز خواند، کفن کرد و سپس در کنار دار الاماره به خاک سپرد. [۱۰۱] [۱۰۲] به روایتی، مردم قبیله مذحج پیکرش را در کنار دار الاماره کوفه به خاک سپردند. [۱۰۳] گفته شده است که ابن زیاد برای اینکه بتواند رفت و آمد شیعیان را زیر نظر بگیرد و یا آنان نتوانند در سوگ مسلم عزاداری کنند این محل را برای دفن وی تعیین کرد. [۱۰۴]

خبر شهادت مسلم به امام حسین

خبر شهادت مسلم به وسیله یکی از اهالی کوفه به نام بکر بن معنقه [۱۰۵] در شَراف [۱۰۶] یا ثعلبیه [۱۰۷] به امام حسین (علیه‌السلام) رسید. امام (علیه‌السلام) از شنیدن آن بسیار اندوه‌گین شد و گریست [۱۰۸] و سپس فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون، رحمت خدا بر او باد.» و این سخن را چند بار تکرار کرد. همچنین فرمود: از این پس زندگی بی‌معنا است و خیری ندارد [۱۰۹] بستگان مسلم نیز به شدّت بر آشفتند و گفتند: انتقام مسلم را خواهیم گرفت. [۱۱۰]

اطلاع یافتن امام حسین(ع) از خبر شهادت مسلم

امام حسین(ع) در منزل زرود یا نزدیکی آن، خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را از مردی از طایفه بنی اسد شنید، آنان امام را از اوضاع کوفه آگاه کردند و او را از رفتن به کوفه بر حذر داشتند.[۸۴] بنا به نقل برخی منابع، خبر شهادت مسلم و هانی در منزل ثعلبیه[۸۵] یا قادسیه[۸۶] و یا قطقطانه[یادداشت ۶][۸۷] به امام حسین(ع) رسیده است. عبداللَّه بن سليمان و منذر بن مشمعل‏ در این منزل به کاروان امام رسیدند و تا ثعلبیه با او همراه شدند. بنا به آنچه که در ارشاد شیخ مفید آمده، این دو تن، خبر کشته شدن مسلم و هانی را در زرود شنیدند و در ثعلبیه به امام رساندند.[۸۸]بنابر گزارش سید ابن طاووس در لهوف امام از خبر شهادت مسلم در منزل زُباله مطلع شد و اشک از دیدگانش جاری شد و برای او دعا کرد و فرمود او به آن چه بر عهده‌اش بود عمل کرد و بر ماست که به وظیفه خویش عمل کنیم. [۸۹] کسانی که به طمع حکومت و قدرت و موقعیت با امام همراه شده بودند یا در همراهی با او شک داشتند پس از این خبر از امام جدا شدند. [۹۰][یادداشت ۷]

علت شکست قیام کوفه و ماموریت مسلم

بیشتر نویسندگان، با توجه با اطلاعات موجود در منابع، در علت‌یابی شکست قیام مردم کوفه هنگام حضور مسلم در این شهر، به نقش سیاست‌های عبیدالله بن زیاد در ایجاد وحشت بین مردم کوفه و نیز ساختار اجتماعی کوفه که مانع اتحاد و همبستگی مردمان کوفه می‌شد و روانشناسی کوفیان که آنان را افرادی احساساتی و نظم ناپذیر و دنیا طلب معرفی می‌کند، تاکید کرده‌اند.[۹۱] اخیرا یکی از نویسندگان در کنار عوامل دیگر شکست قیام مسلم،از ضعف فرماندهی در این قیام، به عنوان یک احتمال، یاد کرده‌ است.[۹۲]سخن چینى و جاسوسى امویان، روى کار آمدن عبیداللّه، بکارگیرى شبکه جاسوسى پیشرفته و ایجاد فضاى رعب و وحشت را نیز از عوامل شکست قیام مسلم برشمرده‌اند[۹۳]آیت الله خامنه‌ای دنیا گرایی خواص و ترجیح دادن دنیا بر حق و آخرت و پراکنده شدنشان از گرد مسلم و بد عمل کردن برخی از آنها مانند شریح قاضی و... را از علل شکست قیام مسلم برشمرده است.[۹۴]

عوامل شکست قیام نماینده حسین در کوفه

سخن‌چینی و جاسوسی امویان در کوفه : نعمان بن بشیر والی کوفه بود، هنگامی که خبر حضور مسلم در کوفه به گوش او رسید تصمیم گرفت برای آرام کردن اوضاع سخنرانی کند و مردم را از خشونت بازدارد. بعد از سخنرانی او برخی از هواخواهان بنی‌امیه یقین کردند که او فردی نیست که مسلم را سرکوب کند از این رو برخی از چهره‌های طرفدار بنی‌امیه و نیز جاسوسان اموی طی مکاتباتی این مسئله را به اطلاع حکومت مرکزی شام رساندند. آنان طی نامه‌هایی یزید را از بی‌کفایتی نعمان در سرکوب مخالفان آگاه ساختند. نخست عبدالله بن مسلم، نامه‌ای به یزید نوشت. پس از او عمر سعد و محمد بن اشعث نیز دست به قلم بردند و نامه‌هایی نوشتند.[۱۴]

روی کار آمدن عبیدالله : بعد از رسیدن نامه به دست یزید وی از اخبار کوفه آگاه شد و هیچ اقدامی را بهتر از سرکوب سریع بیعت‌کنندگان با مسلم ندید. او برای این کار با مشاور خود سرژیوس مسیحی مشورت کرد و او نیز گفت که کسی جز عبیدالله شایسته این کار نیست.[۱۵] عبیدالله در این ولایت کوفه برکنار کرد.[۱۶]

به‌کارگیری شبکه جاسوسی پیشرفته : عبیدالله برای انجام مسئولیت اصلی خود، سرکوبیِ قیام مسلم بن عقیل که برای آن از بصره به کوفه آمده بود، عریفان کوفه را جمع کرد و با آن‌ها جلسه تشکیل داد. عریفان کار مأموران مخفی امنیت و اطلاعات امروز را انجام می‌دادند. هر عریف، مسئولیت اطلاعاتی و امنیتی افراد گروه خود را بر عهده داشت و باید تمام حرکات و رفتارهای آنان را تحت نظارت قرار می‌دادند و حرکت‌های مخالفت‌آمیز آنان با حاکمیت را گزارش می‌کردند. از جمله وظایف مهم دیگر عریفان تشویق مردم و بسیج آنان برای شرکت در جنگ‌ها بود.[۱۷]

ایجاد رعب و وحشت : عبیدالله با در نظر گرفتن سیاست ایجاد رعب و وحشت فضای سنگینی را بر کوفه حاکم کرد. فشار سیاسی عبیدالله به مردم و نیز ساختار اجتماعی کوفه که مانع اتحاد و همبستگی مردمان کوفه می‌شد و روان‌شناسی کوفیان که آنان را مردمانی احساساتی و دنیاطلب معرفی می‌کند، اسباب شکست فرستاده حسین را فراهم کرد.[۱۸] در واقع پیش‌بینی حکومت مرکزی برای تغییر فرماندار کوفه تا حد زیادی درست از آب درآمده‌بود و در گام‌های نخست اوضاع را اندکی به نفع رژیم و طبق میل آن‌ها رقم زد.[۱۹]

مرقد

در شعبان سال ۶۵ هجری به دستور مختار ثقفی، آستانه حضرت مسلم بن عقیل (علیه‌السلام) بنا گردید بر روی قبر، سنگی از مرمر نهاده گنبدی ساخته شد. [۱۱۱] این ساختمان در شرق [۱۱۲] مسجد جامع کوفه واقع شده و بارها مورد مرمّت و یا تعمیر اساسی قرار گرفته است. در سال ۱۳۸۵ ه ساختمانی جدید با گنبدی زراندود بر آن ساخته شد. این آستانه اکنون به صورت چهار گوش و به مساحت ۱۰۶ متر مربع و از سه طرف دارای رواق است. رواق جنوبی آن به قبر مختار متصل گردیده است و در مقابل حرم یک ایوان بزرگ قرار دارد، بر روی قبر نیز ضریحی نقره‌ای کار گذاشته شده است.[۱۱۳] ‌مرقد مسلم بن عقیل، بیرون ضلع شرقی مسجد کوفه در کوفه قرار دارد. در حال حاضر، بارگاه و صحن مخصوصی برای آن بنا گردیده و به مسجد کوفه متصل شده است. ورود به آن نیز از طریق صحن و شبستان مسجد، امکان‌پذیر است.

زیارتنامه

در قسمتی از زیارتنامه مسلم می‌خوانیم: ألسَّلامُ عَلَیک أیهَا الفادی بِنَفسِهِ وَ مُهْجَتِهِ الّشهیدُ الْفَقیهِ المَظلُومِ الْمَغصُوبِ حَقُّهَ المُنتهِک حُرَمَتُهُ الَّسلامُ عَلَیک یا فادی‌ بِنَفسِهِ ابْنَ عَمِّهِ وَ فَدی‌ بِدَمِهِ دَمْهُ. السَّلامُ عَلَیک یا أوَّلَ الشُّهَداءِ وَ امام السُّعداء ... السُّلامُ عَلَیک یا وَحیداً غَریباً عَنْ اهلِهِ بَینِ الأعْداءِ بِلا ناصرٍ وَ لا مُجیبَ [۱۱۴]

سلام بر تو ای جان نثار، ای شهید فقیه و مظلوم، ای کسی که حقّش غصب گردید و حرمتش شکسته شد. سلام بر تو که جانت را فدای پسر عمومیت کردی و برای حفظ او خون دادی. سلام بر تو ای اوّلین شهید و ای پیشوای سعادتمندان، سلام بر تو که میان دشمنان، تنها و بی‌کس بودی و یار و یاوری نداشتی.

فرزندان مسلم

مسلم بن عقیل فرزندانى رشید، باایمان و شهادت طلب تربیت کرده بود. در حادثه کربلا، چند تن از برادران و برادرزادگانش از «آل عقیل» در رکاب امام حسین علیه السلام بودند و به شهادت رسیدند. در شب عاشورا که امام علیه السلام آخرین سخنرانى را در جمع یارانش ایراد می‌‌کرد و آنان را از شهادتشان در فردا آگاه می‌‌ساخت، خطاب به عموزادگانش؛ یعنى فرزندان عقیل فرمود: شما شهید داده‌اید، شهادت مسلم براى شما بس است، اجازه می‌‌دهم شما بروید. اما آنان یک صدا فریاد زدند: ما در کنار تو می‌‌مانیم و جان خویش را فداى تو می‌‌کنیم تا وارد بهشت شویم. بدا زنده ماندن پس از تو!

دو تن از فرزندان مسلم بن عقیل در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند و دو تن دیگر که خردسال بودند، به اسارت نیروهاى ابن زیاد درآمدند. آنان را به کوفه برده و تحویل والى دادند. حدود یک سال در زندان ابن زیاد بسر بردند و سرانجام با کمک زندانبان پیر که هوادار اهل بیت بود، از زندان گریختند؛ اما دوباره دستگیر شدند و ابن زیاد دستور قتل آن‌ها را صادر کرد.

ماجراى شهادت فرزندان مسلم بن عقیل نیز بسى جانسوز و تکان‌دهنده است.[۱۰] قبر مطهر ابراهیم و محمد، طفلان مسلم، اکنون در سرزمین عراق و زیارتگاه شیعیان است.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: مسلم سفیرامام حسین

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 13:50 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |