ناشنیدهها از شهدای 17 شهریور 57 در مشهد
بر اساس اسناد موجود، در جریان تظاهرات مردم مشهد علیه رژیم پهلوی در این روز، دست کم 4 نفر شهید و 40 نفر مجروح شدند که 2 تن از شهیدان از دانشآموزان دبیرستانی و شرکتکنندگان در جلسات تفسیر آیتا... خامنهای بودند
جواد نوائیان رودسری – 17 شهریور برای همه ما یادآور خاطره واقعه «جمعه سیاه» در میدان ژاله تهران است؛ مکانی که امروزه آن را با نام «میدان شهدا» میشناسیم. صبح روز 17 شهریور سال 1357، هزاران نفر از مردم پایتخت که در تظاهرات روز قبل حضور داشتند و با هم قرار شرکت در تظاهرات روز بعد را گذاشته بودند، در میدان ژاله جمع شدند؛ راهپیمایی کاملاً به صورت آرام برگزار شد و تعداد زیادی از شرکتکنندگان را بانوان و اطفال تشکیل میدادند اما غلامعلی اویسی، فرماندار نظامی تهران که در سابقه خود قتلعام و به خاک و خون کشیدن شرکتکنندگان در قیام 15 خرداد سال 1342 را داشت، بدون کمترین ترحم و با دستور مستقیم شاه برای سرکوبی هر چه شدیدتر این تظاهرات آرام، فرمان شلیک به سوی مردم را صادر کرد و در مدتی کوتاه، از کشته، پُشته ساخت. تعداد شهدای جمعه سیاه، هیچگاه به طور دقیق معلوم نشد؛ منابع رسمی رژیم پهلوی از 400 شهید و منابع غیر رسمی و البته بیطرف از شهادت چند هزار نفر در این واقعه خبر دادهاند. بزرگی جنایت، باعث شد که توجه مورخان و تاریخپژوهان حوزه انقلاب اسلامی، هنگام کند و کاو درباره رخدادهای این روز، به سوی میدان ژاله تهران معطوف شود و دیگر کمتر کسی به رویدادهای همزمان با این فاجعه بزرگ، توجه داشتهباشد؛ در حالی که در این روز، یعنی 17 شهریور 1357، تنها تهران شاهد کشتار وحشیانه مأموران شاه و شهادت مظلومانه مردم ایران نبود؛ مشهد نیز در این روز، صحنه تظاهرات گسترده ضد رژیم و سرکوب مسلحانه آن از سوی نظامیان رژیم پهلوی بود، اتفاقی که معمولاً در قالب گزارشهای حاشیهای درباره آن بحث میشود، اما کمتر به ماهیت و شهدای این واقعه میپردازند. امروز، در سالروز قیام خونین 17 شهریور ماه، برآنیم تا اینبار به جای جمعه سیاه تهران، به سراغ جمعه سیاه مشهد برویم و ناشنیدههایی از آن واقعه را برای شما عزیزان روایت کنیم.
مقدمات واقعه 17 شهریورِ مشهد
شهر مشهد، تقریباً از اول شهریورماه 1357، صحنه راهپیماییهای گسترده ضد رژیم بود. برخی مورخان شروع این اعتراضات را از سرکوب خشن مردم در مراسم تشییع پیکر مرحوم شیخ احمد کافی، در مردادماه آن سال میدانند. علمای انقلابی مشهد، با انتشار اعلامیههای پیاپی، مردم را به مقاومت در برابر رژیم دعوت میکردند و دست به افشای ماهیت حکومت میزدند. انتشار گسترده این اطلاعیهها در کنار توزیع اعلامیههای امام خمینی، شهر مشهد را به شدت آماده قیام کردهبود. گزارشهایی از آن دوران در دست است که نشان میدهد حتی بانوان نیز شرکتی بسیار فعال و گسترده در توزیع اعلامیه و حضور در راهپیماییها داشتهاند؛ حضوری که تا پیش از آن، در مشهد، به این صورت و با این گستردگی سابقه نداشت. بحرانی شدن اوضاع باعث شد که عبدالعظیم ولیان، استاندار بدنام وقت، در 7 شهریور کنار گذاشته شود و جای خودش را به محمدحسن سراج حجازی بدهد. شریف امامی، نخستوزیر وقت که به شدت درباره اوضاع مشهد نگران بود، فکر میکرد برکناری یک عنصر بدنام، میتواند باعث مهار اعتراضات شود اما مردم انقلابی مشهد نشان دادند که به این ظواهر اعتنایی ندارند.
حماسه 9 شهریور 57
روز 9 شهریور، تظاهرات در خیابان طبرسی توسط مأموران رژیم پهلوی به خاک و خون کشیده شد؛ مهندس علیرضا مهدیزاده حکاک، هنگام اعتراض به مأموران و درخواست از آن ها برای شلیک نکردن به مردم، از ناحیه سینه هدف گلوله قرار گرفت و عصر همان روز به شهادت رسید. این اتفاق بر میزان اعتراضات افزود. روز 15 شهریور، هزاران نفر از مردم مشهد بعد از شرکت در مراسم ختم شهید مهدیزاده در خیابان راهنمایی، دست به راهپیمایی اعتراضی زدند و خواستار بازگشت امام خمینی به میهن شدند. ظاهراً این نخستین باری بود که در مشهد و به صورت علنی، چنین درخواستی مطرح میشد. راهپیماییها در عصر روز 15 شهریور، تقریباً تمام خیابانهای اصلی شهر مشهد را فرا گرفت؛ رژیم شاه برای سرکوب و متفرق کردن مردم، در خیابانهای آبکوه، شاهرخ جنوبی (مطهری جنوبی فعلی)، نادری (بالاخیابان) و میدان شهدا، از گاز اشکآور و شلیک گلوله استفاده کرد. این وضعیت در روز بعد نیز ادامه پیدا کرد؛ روز 16 شهریور، مردم مشهد در یکی از بزرگ ترین راهپیماییهای خود تا آن زمان، به اقدامات دولت شریف امامی اعتراض کردند و عامل این مشکلات را شاه دانستند. در واقع، آنچه در روز جمعه، 17 شهریور 1357 در مشهد رقم خورد، اتفاقی بود که در یک زنجیره طولانی اعتراض، از نخستین روزهای ماه شهریور آغاز شدهبود.
آنچه در «جمعه سیاه» مشهد گذشت
در همان حال، گروهی خبرنگار و عکاس خارجی، برای پوشش اخبار قیام و تظاهرات مردم، با هواپیما وارد مشهد شدند و تصمیم داشتند با آیتا... العظمی سیدعبدا... شیرازی مصاحبه و در گردهمایی اعتراضی مردم و طلاب در مدرسه نواب شرکت کنند. این موضوع با مخالفت جدی سراج حجازی، استاندار وقت و عبدالرحیم جعفری، فرماندار نظامی مشهد روبهرو شد و خبرنگاران به تهران بازگردانده شدند. در این میان ورود آیتا... قمی به مشهد بعد از حدود 12سال تبعید در 17 شهریور 57 با این حوادث و قیام مردمی همزمان شد. در حالی که سیل جمعیت از طریق میدان ضد (15 خرداد فعلی)، به سمت بولوار جمهوری اسلامی روان بود و انقلابیون مشهد، به ویژه جوانان، سعی میکردند از این موقعیت برای انتشار اعلامیه و گسترش اعتراضات استفاده کنند، مأموران شاه در میانه مسیر، راه آن ها را بستند و کوشیدند با شلیک گاز اشکآور راه را بر آن جمعیت چند ده هزار نفری ببندند اما مردم دست به مقاومت زدند. به این ترتیب، درگیری وارد فاز خشنتری شد. اینبار جمعیت با گلوله جنگی هدف قرار گرفتند و ساعاتی مانده به ظهر روز 17 شهریور، چهار نفر از راهپیمایان در خون خود غلتیدند؛ احمد عرفانی جهانبخش، محمدجمال فریدزاده، غلامعلی رشیدی و انیس خوشقدم. 40 نفر نیز مجروح و به بیمارستان منتقل شدند. بعد از ظهر همان روز، اعلامیه شماره یک فرمانداری نظامی مشهد منتشر و بر اساس آن، در مشهد حکومت نظامی اعلام شد اما این اتفاق، تازه شروع مقاومتهای گستردهتر بود.
آن 2 شهید جوان
در میان چهار شهید روز 17 شهریور سال 1357 در مشهد، دو تن جوانانی حدود 18 ساله و دبیرستانی بودند؛ شهید احمد عرفانی و شهید جمال فریدزاده، هر دو متعلق به خانوادههایی مذهبی و انقلابی و البته، شرکتکنندگان در جلسات درس تفسیر آیتا... خامنهای؛ جلساتی که در پی تعطیلی برنامههای مسجد امام حسن مجتبی(ع) در انتهای خیابان سرشور، حالا در چهارراه نادری (شهدا) و در مسجد کرامت برگزار میشد و خیل جوانان علاقهمند را به سوی خود میکشاند و از نظر ساواک، خطرناکترین جلسات مذهبی مشهد محسوب میشد. شاید اگر درباره این دو شهید، اطلاعاتی ارائه کنیم، بتوان بهتر جریان انقلابی آن دوران و جوانان مبارز و پرشور آن روزگار را شناخت.
شهید محمدجمال فریدزاده : متولد ششم بهمن 1340 در محلهای نزدیک به میدان شهدای امروزی. اهل تحصیل، کار و ورزش و البته علاقهمند به جلسات مذهبی و رسیدگی به امور محرومان و فقرا. پدر شهید فریدزاده، روحانیِ اهل مبارزهای بود. روز 17 شهریور 1357، چنانکه روایت کردیم، شهید فریدزاده در بولوار فرودگاه و در میان جمعیت حاضر بود که از ناحیه پیشانی هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. دوستانش معتقد بودند که وی به دلیل فعالیتهای انقلابیاش، هدفمندانه هدف اصابت گلوله قرار گرفتهاست. مراسم ترحیم وی نیز با محدودیتهای امنیتی گسترده برگزار شد. پدر شهید شخصاً به منبر رفت و با بیان جملاتی، حاضران را سخت تحت تأثیر قرار داد. او گفت: «در شب قدر، در دعای افتتاح، با سوز دل از خدا خواستم کشته شدن در راهش را نصیبم کند، اما نمیدانستم دعای پسر جوانم مستجاب میشود و من باید مجلس عزای پسرم را برپا کنم.»
شهید احمد عرفانی جهانبخش : متولد هفتم مهرماه سال 1340، از فعالان و حاضران همیشگی جلسات تفسیر و سخنرانی رهبر انقلاب در مسجد کرامت، قاری قرآن و پای ثابت دورههای تلاوت کلام وحی؛ موزّع اعلامیههای امام خمینی و جوانی در آرزوی شهادت. او نیز در بولوار فرودگاه و تقریباً همزمان با شهید محمدجمال فریدزاده هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. مادرش نقل میکرد که به دلیل علاقه وی به جریان انقلابی مشهد و آیتا... خامنهای، منافقین بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تابلوهای کوچهای را که به نام شهید عرفانی نام گذاری شدهبود، تخریب کردهبودند و این نشان میدهد که آن شهید والامقام، هر چند جوان، اما برخوردار از بصیرت انقلابی بوده است.
مشهد 1357 در آیینه تاریخ انقلاب - ایرنا
در یکشنبه خونین مشهد چه گذشت؟ - امام خمینی
بازخوانی ترور شهید آستانهپرست در گفتگو با دخترش
بازخوانی حوادث روزهای نهم و دهم دی ماه 1357 مشهد
وحشت ساواک از اقدامات روحانیان مبارز مشهد در ماه محرم
حماسه نهم و دهم دی 57 مشهد - خراسان رضوی - نوید شاهد
9 و 10 دی ماه 57 مشهد از زبان شاهدان عینی - خبرگزاری تسنیم
ناشنیدهها از شهدای 17 شهریور 57 در مشهد - پیشخوان روزنامه ها
نگاهی به یکی از وقایع ۲ دی ۵۷ در چهارراه شهدا مشهد | شهرآرانیوز
شهید حنایی را به خاطر یک اعتراض در تظاهرات کشتند - مشهد چهره
روایت شاهد عینی از 23 آذر خونین مشهد در سال 57 - خبرگزاری رضوی
شهدای رمضانی مشهددرسال57/جوانی که با زبان روزه به شهادت رسید
بازخوانی دو گزارش از مشهد بعد از یکشنبه خونین سال57 - تاریخ شفاهی
بازخوانی وقایع دی ماه 57 مشهد؛ خونهایی که به ثمر نشست - آستان نیوز
روایتی از شنبه و یکشنبه خونین 57 مشهد / پایان حکومت خودکامة پهلوی ...
اولین شهید انقلاب اسلامی سال 1357 در مشهد - کتابخانه آستان قدس رضوی
یکشنبه خونین مشهد، بازخوانی حوادث روزهای نهم و دهم دی ماه 1357 مشهد
نگاهی به تظاهرات مردم مشهد در دی و بهمن 57/ ماجرای حمله ماموران رژیم پهلوی ...
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زندگینامه شهدا و رزمندگان ، شــهــادت و شــهـــداء
ادامه مطلب را ببينيد
![]() |
اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم . او شهید شده بود. شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاک کند. همه گذشته اش را. می خواست چیزی از او نماند. نه اسم ،نه شهرت،نه قبر و مزار و نه هیچ چیز دیگر. اما یاد او زنده است. یاد او نه فقط در دل دوستان ،بلکه در قلوب تمامی ایرانیان زنده است. |
![]() |
شهيد محسن خليلي دوم فروردين ماه سال 1347 درخانواده اي مذهبي دريكي ازروستاهاي استان همدان ديده به جهان گشود. دومين فرزند خانواده بود او اسوه ايمان صداقت وپاكي وهمچنين نمونه اي والا ازاخلاق ورفتاربود. |
![]() |
سال ها قبل در مجله سوره طرحی را کشیدم، شهید مرتضی آوینی آن را دید، با اینکه طرحم تنها در چند خط خلاصه می شد در پشت جلد نشریه سوره به دستور آقا مرتضی چاپ شد. |
![]() |
در اوج درگیری ما با دشمن در جزیره مجنون،صدای حاج همت را شنیدم که گفت: «سعید، در قسمت شرقی جزیره جنوبی، دارند بچههای ما را اذیت میکند... من به عقب میرم تا به کمک به این بچهها، از بقیه لشکرها قدری نیرو جور کنم و بیارم جلو». |
![]() |
در اواسط مهر به همراه تشکلی از جوانان بروجرد به خرمشهر رفت و خود لباس رزم پوشید و با تشکیل گروه های چریکی الله اکبر و گروهان های مقاومت ، خرمشهر را برای چندمین بار از خطر سقوط حتمی نجات داد . |
![]() |
عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد .آذوقه وآب رو پخش می کرد،به مجروح ها می رسید.اصلاً این پسر خستگی نداشت... |
![]() |
ما در سی سالی که با حسن بودیم، چیزهای زیادی از او یاد گرفتیم و اولین موضوع که برای ما از همان سالهای اول جنگ، مشهود بود اینست که هر کار او تنها برای رضای خدا بود و دیگران را هم به این کار توصیه می کرد... |
![]() |
گفتم «تو که واسه خاطر خدا میجنگی، حیف نیس نماز نمیخونی؟!» اشک توی چشمهاش جمع شد و با لبخند گفت: «میتونی نماز خوندن رو یادم بدی؟» خجالت کشیدم ازش بپرسم برای چی؟ همان وقت زیر آتش خمپاره دشمن تا جایی که خستگی اجازه داد، نماز خواندن را یادش دادم.
|
روایت جانسوز شام غریبان کربلای4 و وداع عاشورایی حاج حسین بصیر |
|
![]() |
حاج بصیر ایستاد کنار ساحل و شروع کرد به داد و فریاد «ای خدا» باید برویم شهدا را بیاوریم. چهارصد شهید را مگر می شود آورد. زیر آن آتش سنگین، آن سوی رودخانه، حاج بصیر مرتب داد و فریاد می کند که ای خدا شهدا را نیاوردیم. گریه می کند، توی سرش می زند،... |
![]() |
از حرفهایش بهت مان زده بود. سخنانش که تمام شد، گلوله ای آمد و درست نشست روی پیشانی اش. آرام وسط قایق زانو زد. خشک مان زده بود. بصورتش خیره شدم، چون قرص ماه می درخشید و خون موهایش را خضاب کرده بود.
|
![]() |
مادر حمید می گوید: یک روز متوجه شدم، حمید وقتی ناهار می خورد، در حین غذا خوردن، یک لقمه از غذایش را داخل دهانش می گذارد، یک لقمه را هم می گذارد، توی کیف مدرسه اش... |
![]() |
مهدی همان نوجوانی است که یک سال پس از اسارت، در برابر درخواست خانم خبرنگاری بی حجاب برای مصاحبه، خطاب به او شرط مصاحبه را محجبه شدن آن خبرنگار قرار داد و او مجبور شد تا حجاب خود را رعایت کند...
|
![]() |
دلواپسي مادرم طبيعي بود.اما وقتي خانواده آقاي باقري رفتند،به مادرم گفتم:((حرفي نزديد؛ شما که نگران بوديد ؟)) مادرم جواب داد: (( نمي دانم! همين که پايش را به خانه ي ما گذاشت، محبتش رفت تو دلم وديگرحرفي براي گفتن نداشتم... |
شهید سید علیرضا یاسینی از آمریکا |
|
![]() |
یاسینی که همیشه داوطلب پرواز برون مرزی بود در اواخر سال 61 توانسته بود 75 عملیات برون مرزی را با موفقیت کامل به انجام برساند این تعداد فقط ماموریتهای برون مرزی بود وگرنه علیرضا در این مدت تعداد زیادی پرواز جنگی انجام داده بود و به دلیل رشادت و لیاقتهایی که از خود بروز داده بود در بهمن ماه سال 1361 به درجه سرهنگ دومی می رسد...
|
![]() |
مرحله دوم عملیات فتح المبین بود. سال 61 . در این علمیات قرار بود سایت های 4و 5 آزاد شود. آن روزها، اهواز در تیررس دوربردهای عراقی ها بود. اتفاقاً شبی كه عملیات شروع شد، شب جمعه بود. ما را بردند دعای كمیل. بعد از دعا، مسیری را كه طی كردیم تا به منطقه عملیاتی برسیم، پیاده بردند تا دشمن متوجه ما نشود. آن شب از ساعت 11 تا 3 صبح فردایش پیاده روی كردیم. در داخل شیاری، مار را صف كردند. فكر می كنم حدود پنجاه متری با دشمن فاصله داشتیم. |
8 مهر 1360 شهادت سرداران اسلام:فلاحی ،فکوری ،نامجو،کلاهدوز وجهان آرا |
|
![]() |
پس از پايان موفقيت آميز عمليات ثامن الائمه، پنج تن از فرماندهان رده بالاي ارتش و سپاه، جهت تقديم گزارش به حضرت امام خميني(ره) فرماندهي معظم كل قوا، عازم تهران ميشوند.اما اين هواپيما در 30 كيلومتري فرودگاه مهرآباد در جنوب غربي كهريزك دچار سانحه گرديد. ... |
![]() |
از نظر ابعاد مذهبی، ایشان هیچ كم و كسری نداشت. مرتب روزه میگرفت و خیلی وقتها نماز شب میخواند. نماز شب او نماز معمولی نبود؛ طوری گریه میكرد كه اتاق به لرزه میافتاد. ما گاهی از صدای گریه او بیدار میشدیم. |
![]() |
سردار سرلشگر حاج قاسم سليماني پيرامون شخصيت شهيد احمد كاظمي اذعان داشت: احمد واقعا يك قلهاي بود، متفاوت بود، خيلي فضيلت داشت، براي همين ميگويم احمد واقعا خلاصهاي از شخصيت امام خميني (ره) بود در ابعاد مختلفي .... |
![]() |
اواخر سال 69 مى خواستيم در منطقه اى شروع به كار تفحص كنيم كه مشكلاتى داشت و مى گفتيم شاد مجوز كار به ما ندهند. بحثى در آن زمان پيش آمده و سپاه گفته بود شما راهى كه داريد اين است كه يك شهيد بياوريد تا مشخص شود در آن منطقه شهيد هست. |
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زندگینامه شهدا و رزمندگان
ادامه مطلب را ببينيد
![]() |
در آستانه عملیات بیت المقدس، دشمن دست به تحرکات گسترده ای زده بود و مرتبا نیرو و تجهیزات به جبهه های جنوبی ارسال می کرد. لذا از سوی نیروی هوایی تدبیری اندیشیده شد تا ضربه ای کاری به دشمن وارد شود لذا بعد از کسب اطلاعات لازم و تهیه نقشه های پروازی، تصمیم بر این شد که در یک عملیات گسترده هوایی عقبه دشمن از جمله نفرات و تجهیزات آنها از ارتفاع بالا بمباران شدید شود. |
![]() |
ایشان برای واپسین بار در جمع رزمندگان لشکر ۲۵ کربلا سخنرانی کردند. پس از جلسه سخنرانی و اقامه نماز ، رزمندگان برای عرض ارادت به ایشان روی آوردند، برای جلوگیری از فشار و ازدحام، اطرافیان از برادران خواستند که از این کار صرف نظر نمایند؛ ولی آنان به واسطه عشق و علاقه بی پایانشان نسبت به روحانیت معظم، دست بردار نبودند ایشان در جمع مسئوولان پایگاه گفتند:... |
![]() |
در عملیات بازی دراز هلی کوپتر های عراقی به صورت مستقیم به سنگر های بچه ها شلیک می کردند و اوضاع وخیمی را ایجاد کرده بودند در همان وضع یکی از نیروها به سمت محسن رفت و با ناراحتی گفت : « پس آنهایی که قرار بود مارا پشتیبانی کنند کجایند ؟ چرا نمی آیند !؟ چرا بچه ها را به کشتن می دهی !؟ وزوایی سرش را برگرداند ، نگاهی به آسمان انداخت و همه را صدا زد صدایش در فضا پیچید که می گفت : « الم تر کیف فعل ربک با صحاب الفیل ... » ... |
![]() |
این شهیده بزرگوار با اوجگیری مبارزات مردم در جریان انقلاب اسلامی در تظاهرات و راهپیماییهای مردمی علیه حکومت شاهنشاهی شرکت کرد و با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران به جمع این خیل عاشق پیوست و دورههای آموزشی را با موفقیت به پایان رساند.و با آغاز جنگ تحمیلی درشهر آبادان را ترک نکرد و دوشادوش برادران رزمنده به دفاع ازخاک کشورش پرداخت . |
![]() |
وقتی خبر شهادت شهید شیرودی را به حضرت امام رساندم ایشان شدیدا منقلب شد و متاثر گشت و پس از آنکه اشک از چشمانش سرازیر شد فرمود :«شیرودی آمرزیده است.» |
![]() |
حاج احمد متوسلیان در مریوان و پاوه، هر عملیاتی که انجام داد با خون دل بود، او بنی صدر را تهدید کرد که تو در خواب هم مریوان را نمیبینی.» بنی صدر هم گفت: تو در حدی نیستی که با من صحبت کنی و کار به جایی رسید که بنی صدر گفت با هلی کوپتر وارد مریوان میشود. حاج احمد گفته بود و به نیروها آماده باش داده بود که هلی کوپتر بنی صدر را بزنید و حتی به او فرصت پیاده شدن ندهید. .... |
![]() |
گلوله از همه طرف مى باريد. مجال تكان خوردن نداشتيم. سه نفرى داخل سنگرى كه از كيسه هاى گونى تهيه شده بود، پناه گرفته بوديم. بقيه بچه ها، هر كدام در سنگرى قرار داشتند ... |
![]() |
شیوه خاصی هم در جذب جوانان داشت گاهی حتی خود من هم به سّید می گفتم: اینها کی هستند می آوری هیأت؟ به یکی می گویی بیا امشب تو ساقی باش. به یکی می گویی این پرچم را به دیوار بزن و .. ول کن بابا! می گفت: نه ! کسی که در این راه اهل بیت(ع) هست که مشکلی ندارد ، اما کسی که در این راه نیست ، اگر بیاید توی مجلس اهل بیت(ع) و یک گوشه بنشیند و شما به او بها ندهید می رود و دیگر هم بر نمی گردد اما وقتی او را تحویل بگیرید او را جذب این راه کرده اید. |
![]() |
حاج احمد واقعا از تبحر عباس كيف ميكرد. او با وجود وسواس عجيبي كه نسبت به مسايل اطلاعاتي داشت تقريبا دربست حرفهاي عباس را قبول ميكرد و كمتر به او ايراد ميگرفت. اتفاق افتاده بود كه كسي ميآمد و اخباري راجع به تحركات ضدانقلاب ميداد، و عباس همه آنها را رد ميكرد و آمار و ارقام متفاوتي را ميگفت. |
![]() |
در سال 52 يك روز آقاي برونسي مرا با خودش به زاهدان برد . در مسافر خانه گذاشت و گفت : من مي روم كاري دارم و بر مي گردم اگر من دير آمدم شما همينجا بمان و نگران هم نشو ، هرچه گفتم : كجا مي خواهي بروي ، هيچ نگفت و رفت و شب نيامد و من خيلي نگران بودم . چون مي دانستم كه انقلابي است . روز بعدش كه آمد ديدم كه خيلي خوشحال است ..... |
![]() |
لحظه اي غفلت نكنيد كه دشمنان اسلام در كمينند، به تبعيت از فرمان امام در صحنه بوده و هميشه تابع و مطيع فرمان ولايت فقيه باشيد تا از لغزشها و ضربات و لطمات مصون بمانيد. .... |
![]() |
خاتون من ، مهناز خانم گلم سلام. بگو که خوب هستی و از دوری من زیاد بهانه نمی گیری برای من نبودن تو سخت است ولی چه می شه کرد جنگ جنگ است..... |
![]() |
ماه رمضان را خانه آمده بود . به علی می گفت« امسال ماه رمضون از خدا اهدی الحسنین را خواستم ؛ یا شهادت یا زیارت.» هر شب با موتور علی می رفتند دعای ابوحمزه . هر سی شب! وقتی دعا را می خواندند، توی حال خودش نبود . ناله می زد. داد می کشید. استغفار می کرد. از حال می رفت. از دعا که بر می گشتند ... |
![]() |
وقتي ازدحام نيرو بود و صدا به صدا نيم رسيد براي ساكت كردن بچه ها، يكي بلند مي شد و مي گفت:«برادرا گوش كنيد، گوش كنيد» و بعد كه همه توجه مي كردند اضافه مي كرد:«شلوغ نكنيد. شلوغي كار خوبي نيست». |
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زندگینامه شهدا و رزمندگان
ادامه مطلب را ببينيد
![]() |
اين بنده حقير متذكر ميشوم كه هر چه آقايي و عزت است در خدمتگزاري درگاه اين اوصياء و برگزيدگان الهي است. تا توان داريد در راه خدمتگزاري به اين اولياء الله كوتاهي نكنيد، كه خود آنها بزرگواري دارند و پاداش بيش از حد ميدهند... |
![]() |
بعد از مدت ها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم می دهد، برای رهایی از این زجر، به این نتیجه رسیده ام و آن در این جمله خلاصه می شود: خدایا! عاشقم کن... |
![]() |
جانبازي كه ماند و ديد وعده شهيد باكري را هم ديد و هم چشيد که در وصيتنامهاش گفت: "دسته جاماندگان از جنگ که به گذشته خود وفادار میمانند از شدت مصائب دق خواهند کرد" ... |
![]() |
آرام و بی سرو صدا ساک کوچک و جمع و جوراش را برداشت و به داخل حیاط رفت . نمی خواست صدایی بلند شود و باعث بیدار شدن دو دختر دلبند دو ساله و چهار روزه اش شود... |
![]() |
مرحوم پدرم اسرار داشت كه فرزندانش پس از رسيدن به سن تكليف و كسب حداقل توانايي لازم براي حمل اسلحه به جبهه اعزام شوند و در دفاع از كشور عزيزمان مشاركت جويند... |
![]() |
گفتم ميشنوي چه آهنگ حزيني دارد ؟ گفت: آري اين صداي ... است كه ميخواند. گفتم: نه, نه خوب گوش كن من صداي قافله را ميگويم قافله دو كوهه كه دارد دور ميشود... |
![]() |
شهید کاوه که همیشه عملیاتها و اقداماتش موجب تحیر فرماندهان بود توانست با کمترین نیروی عملیاتی منطقه اشغال شده بسطام را در مدت 24 ساعت از دست عناصر ضد انقلاب آزاد کند... |
![]() |
زندگی نامه و تصاویر این شهید بزرگوار توسط فرزند ایشان برای سایت شهید آوینی ارسال شده است ... |
![]() |
بسياري از سه گانه تفكر – فرهنگ – تمدن نام برده اند. زنجيره اي كه هر پديده و واقعه و تحول انساني و اجتماعي را مي توان در ذيلش تحليل كرد... |
![]() |
آقای مردشور گفت تا شما بیرون نروید من او را نمی شویم، داخل یک پلاستیک پیچیده بودنش، گفتم برید کنار، چادرم را انداختم، گفتم من خودم پسرم را می شویم. طاقتش را هم دارم. |
هدی و طه جان! دیگر بابا آب داد تمام شده است زمان، زمانِ بابا خون داد است |
|
![]() |
در یک سو لشکر اسلام به رهبری امام خمینی اقتدا به حسین نمود و پرچم سرخ آزادگی و نجات و سعادت و انسانیت و در یک کلام اسلام را بر افراشته است و در سوی دیگر وارث یزید،صدام می کوشد پرده سیاه ظلمت بار ننگ و استعمار را با نام آمریکای متجدد و آزادی حقوق بشر به عنوان ارمغان، عرضه بدارد که به فرموده اله در قرآن مجید: ان کید شیطان کان ضعیفا. آری بدرستی که دشمن ضعیف است. |
![]() |
جوسازیهائی برای برادران دینیمان می نمائیم و اختلاف سلیقه را به مسایل خطی میکشانیم و باعث تضعیف خود و تقویت دشمنان اسلام می شویم. |
![]() |
اخبر سقوط اسلامآباد غرب در تهران مردان شورای عالی دفاع را سردرگم کرده بود. آنان هنوز گمان می کردند با ارتش عراق طرفند و لذا آغاز این حمله با دانستههای آنان از توانایی ارتش عراق نميخواند ... |
![]() |
حاج احمد! دل دوکوهه برایت تنگ است. دل بسیجی ها. بی تو چرا دروغ؟ سخت می گذرد به ما! این همه سخنران، هیچ کدامش تو نیستی. این همه جبهه، در هیچ کدامش تو نیستی. این همه جنگ، نیستی، نیستی، نیستی! ... |
![]() |
از مخالفت هم نبايد بترسيم، تا مخالفت نباشد کار خوب ما معلوم نمي شود. مخالف که اشتباهات ما را گفت، ما را به کارمان بيشتر آشنا مي کند. دهان مخالف را که ببنديم خودمان به بيراهه مي رويم. خودمان به ديوار مي خوريم چرا که کسي نيست که خطرهاي بين راه به ما بگويد. |
![]() |
شايد وقتي پيكر شهيد علي هاشمي بعد از 22 سال خودش را نشان داد و «سردار هور» نقل مجالس شد، تازه خيلي ها فهميدند كه هوري هم بوده است و سرداري داشته. |
![]() |
هیچ کس به درستی نمی داند که در این روز درناک ، چه بر سر سرداران قرارگاه نصرت آمد. شاهدان می گفتند که هلی کوپترهای عراقی در فاصله کمی از قرارگاه خاتم4 به زمین نشسته اند |
![]() |
ارتباط من با حسين ، ارتباط دو دوست بود ، دوستاني كه دوستيشان در خون و جنگ عميق تر و هر چه زمان ميگذشت عاشقانه تر بود. گر چه هيچگاه بزبان و بيان نمي آمد ولي چشمانمان بيكديگر اين عشق را منتقل مي كرد. |
![]() |
حاج احمد در آخر صحبتهایش، در حالی که اشک از چشمانش سرازیر شده بود، گفت: خدایا! راضی نشو که حاج احمد زنده باشد و ببیند ناموس ما، خرمشهر ما، در دست دشمن باقی مانده. خدایا! اگر بنابراین است که خرمشهر در دست دشمن باشد، مرگ حاج احمد را برسان! |
![]() |
حاج آقا دیانی از دوستان آقا مجتبی ایستاد به قبله، مجتبی جلوی پیش نماز، نماز ظهر و عصر را خواندیم. نماز که تمام شد، آقا مجتبی به من تاکید کرده بود که روضه مادرش حضرت زهرا(س) را سر قبرش بخوانیم . |
![]() |
بی تعارف بگویم که اگر صیاد را فراموش کنیم به خودمان ظلم کرده ایم و به همین دلیل است که هیچ گاه به خود اجازه نمی دهم صدای این شهید در درونم خاموش شود. فرمانده ای که وقتی حکم فرماندهی او بر نیروی زمینی ارتش امضا می شد با همان لباس های خاکی اش زیر آتش در تکاپوی جهاد بود و آن جا هم که کارش گیر می کرد و در محاصره ضد انقلاب قرار می گرفت تنها به نمازش اتکا می کرد و همان “دعای فرج” که می گویند همیشه می خوانده است... |
![]() |
احتمال شکست محورهای دیگر هم زیاد بود، آن هم با کلی شهید. پاک در مانده شدم. ناامیدی در تمام وجودم ریشه دوانده بود. با خودم گفتم چه کار کنم؟ سرم را بلند کردم روبه آسمان و توی دلم نالیدم که: خدایا خودت کمک کن. از بچهها فاصله گرفتم؟ اسم حضرت صدیقه طاهره (س) را از ته دل صدا زدم و متوسل شدم به وجود شریفش. زمزمه کردم: خانم خودتون کمک کنین. منو راهنمایی کنین تا بتونم این بچهها رو حرکت بدم. وضع ما رو خودتون بهتر میدونین.... |
![]() |
بعد از نماز صبح و خواندن زيارت عاشورا، به سمت منطقه مورد نظر در تپه هاى فكه حركت كرديم. از روز قبل، يك شيار را نشانه كرده بوديم و قرار بود آن روز درون آن شيار به تفحص بپردازيم. |
![]() |
|
![]() |
|
![]() |
|
![]() |
|
![]() |
|
![]() |
|
![]() |
« حاجی خیر ببینی. بیا پایین تا کار دست خودت و ما نداده ای. بچه های اطلاعات هستن. هرچی بشه ، به ت میگیم به خدا.» رفته بود بالای دپو ، خط عراقی ها را نگاه می کرد؛ با یک طرف دوربین . آن طرفش رو به بالا بود. گفت «هرموقع خدا بخواد ، درست می شه . هنوز قسمتمون نیس...» یک دفعه از پشت افتاد زمین . دوربین هم افتاد جلوی پای ما .تیر خورده بود به چشمی بالای دوربین. خندید. گفت « دیدین قسمت من نبود؟» ..... |
![]() |
سريع دوربين را درآوردم و خواستم از آخرين لحظات حيات محسن عكس بگيرم، ولي دوربين ياري نكرد. به دوربين التماس ميكردم. هر چه بر دكمههايش كوبيدم، فايدهاي نداشت..... |
![]() |
به سنگر تكيه زده بودم و به خاكها پا ميكشيدم. حاجي اجازه نداده بود بروم عمليات. مرا باش با ذوق و شوق روي لباسم شعار نوشته بودم. فكر كرده بودم رفتني هستم.داشت رد ميشد. سلام و احوالپرسي كرد. پا پي شد كه چرا ناراحتم. با آن قيافهي عبوس من و اوضاع و احوال، فهميده بود موضوع چيه. صداش آرام شد و با بغض گفت«چيه؟ ناراحتي كه چرا نرفتي عمليات؟ خوب برو! همه رفتند، تو هم برو. تو هم برو مثل بقيه. بقيه هم رفتند و برنگشتند.» |
![]() |
با خودش عهد كرده بود تا نيروى دشمن در خاك ايران است برنگردد تهران. نه مجلس مى رفت، نه شوراى عالى دفاع.يك روز از تهران زنگ زدند. حاج احمد آقا بود. گفت «به دكتر بگو بيا تهران.»گفت «عهد كرده با خودش، نمى آد.» |
![]() |
هرسه تاشان فرمان ده لشکر بودند ؛ مهدی باکری ، مهدی زین الدین و اسدی. می خواستیم نماز جماعت بخوانیم . همه اصرار می کردند یکی از این سه تا جلو بایستند، خودشان از زیرش در می رفتند. این به آن حواله می کرد، آن یکی به این . بالاخره ..... |
![]() |
اوایل جنگ بود . در جلسه ای بنی صدر بدون « بسم الله » شروع کرد به حرف زدن ، نوبت که به صیاد رسید به نشانه ی اعتراض به بنی صدر که آن زمان فرماده کل قوا بود ، گفت :« من در جلسه ای که اولین سخنرانش بی آنکه نامی از خدا ببرد ، حرف بزند ، هیچ سخنی نمی گویم . » ..... |
![]() |
یکی از پاسدارها که اسلحه یوزی داشت، سرکوچه ایستاده بود و داد می زد:اگه مردی بیا بیرون، چرا رفتی قایم شدی، بیا بیرون دیگه. قصد بیرون آمدن نداشت؛ ضامن نارنجک را کشیده بود و مدام تهدید می کرد که اگر به سمتش برود، نارنجک را پرت می کند بین مردم؛ چند دقیقه ای به همین نحو گذشت، ناگهان آن منافق از پشت پله ها پرید بیرون. ..... |
![]() |
رفته بود پيش يک گروه چپي گفته بود ما همه داريم يه کارهايي مي کنيم بياييد يکي بشيم. گفته بودند: تصميم با بالادستي هاست. بايد با اونا صحبت کني. شرط هم کاري اينه که ايدئولوژي ما رو قبول کنين! |
![]() |
در دوران تحصیل در آمریكا، روزی در بولتن خبری پایگاه «ریس» كه هر هفته منتشر می شد، مطلبی نوشته شده بود كه توجه همه را به خود جلب كرد. مطلب این بود: دانشجو بابایی ساعت 2 بعد از نیمه شب می دود تا شیطان را از خودش دور كند. من و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت: ـچند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود. رفتم میدان چمن پایگاه و شروع كردم به دویدن. از قضا كلنل «باكستر» فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه بر می گشتند. ... |
![]() |
نیمه هاى شب بود كه نهج البلاغه میخواند. من نگاه كردم به ایشان، دیدم چهره اش برافروخته شده و دارد اشك میریزد. من با زیر چشم، شماره صفحه نهج البلاغه را نگاه كردم و به ذهن سپردم پس از مدتى، سید حسین نهج البلاغه را بست و براى استراحت به بیرون رفت. من صفحه نهج البلاغه را باز كردم، دیدم همان خطبهاى است كه حضرت على (ع) در فراق یاران باوفایش ناله میكند و مبفرماید :أین َ عمار؟ أین َ ذوالشهادتین؟ كجاست عمار؟ كجاست... |
![]() |
اميدي به زنده ماندن نداشتيم. مرگ را ميديديم. بچهها توسط بيسيم شهادتنامه خود را ميگفتند و يك نفر پشت بيسيم يادداشت ميكرد. صحنه خيلي دردناكي بود. بچهها ميخواستند شليك كنند، گفتم: ما كه رفتني هستيم، حداقل بگذاريد چند تا از آنها را بزنيم، بعد بميريم. تانكها همه طرف را ميزدند و پيش ميآمدند.... |
![]() |
در جبهه غرب روی تپه ای مستقر بودیم. ملخ ها زاد و ولد داشتند و همه را به ستوه آورده بودند. هر کجا را که پا می گذاشتی پر از ملخ بود. حتی داخل چکمه و پوتین ها و پاچه شلوار و ... خلاصه هر کجا که راهی می یافتند وارد می شدند، ظاهراً چاره نبود جز آن که به شهر برویم و چند جوجه خریده و با خود به منطقه بیاوریم... |
![]() |
... گفتند: «ساعت 8:30 صبح آقا زنگ زدند و پرسیدند شما نرفتید مراسم تشییع؟ گفتیم، داریم میرویم؛ فرمودند: مراسم تشییع در حوزهی هنری است؟ گفتیم: بله. فرمودند: من دلم گرفته، دلم غم دارد؛ میخواهم بیایم تشیع پیکر پاک شهید آوینی». |
![]() |
در جبهه هر بار كه از مريم ۳ ساله و على ۳ ماهه اش صحبت مى شد، مى گفت: آنها را به اندازه اى دوست دارم كه جاى خدا را در دلم، تنگ نكنند. |
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زندگینامه شهدا و رزمندگان
ادامه مطلب را ببينيد
ماجرای تشویقی سپاه به یک فرمانده/توجه شهید برونسی به حفظ بیت المال |
|
![]() |
شهيد برونسي رفته بود مكه. وقتي برگشت، با همسرم رفتيم ديدنش. خانهشان آن موقع، در كوي طلاب بود. قبل از اين كه وارد اتاق بشويم، توي راهرو چشمم افتاد به .يك تلويزيون رنگي، با كارتن و بند و بساط ديگرش |
![]() |
مرتب می گفت: من نمی دونم، باید هر طور شده کله پاچه پیداکنی! گفتم: آخه آقا شاهرخ تو این آبادان محاصره شده غذاهم درست پیدا نمی شه چه برسه به کله پاچه!؟ |
![]() |
چهره های نورانی که صافی دل های صاحبانش را فرباد می زند، پیراهن های پارچه ای که همه روی شلوار ها است، با شلوارهای ارزان قیمتی که گاهی خاکی است .و گاهی .لجنی و صورت هایی با محاسن تنک و دلنشین |
![]() |
یکی از شبهای شهریور سال ۶۰ منافقین وقتی مطمئن شدند مردی در خانه نیست در حالی که سفره شام پهن بود در حیاط را میزنند و به محض اینکه منیره به جلوی در منزل میرود، نارنجک را داخل خانه پرت میکنند |
![]() |
« هیچی نداشت. نه پلاک، نه کارت شناسایی! هیچ جای لباسش هم نوشته ای به چشم نمی خورد که بشود شناسایی اش کرد. فقط معلوم بود از غواصان کربلای پنجی بوده. |
![]() |
«حاج داوود کریمی»آن مجاهدِ زجرکشیده، با بسیاری از هم ردیفان خود اختلاف سلیقه و مرام داشت اما بر سر میراثِ حضرت روح الله، با هیچ کس، حتی رفقا و هم قطاران قدیمی اش معامله نکرد و به پای آن ایستاد؛ افتخار و توفیقی که نصیب جمعی از مدعیانِ هم سفره گی با او، نشد. |
![]() |
پرسیدم: چه اتفاقی افتاده عباس؟ به کجا میروی؟ او که با دیدن من غافلگیر شده بود، اندکی ایستاد و گفت: پیرمرد را برای استحمام به گرمابه میبرم. کسی را ندارد و مدتی است که به حمام نرفته... |
![]() |
رهبر انقلاب با اشاره به خاطرهای از شهید اندرزگو تعریف کردند: یک روز آقای اندرزگو را در بازار «سرشور» مشهد دیدم که چند خروس در عقب موتور خود داشت. زنبیل را که کنار زدم، دیدم زیر پای خروسها پر از نارنجک و اسلحه است |
![]() |
همه آماده شروع عملیات بودند، اما پشت یک میدان مین گیر افتاده و مانده بودند. شهید مصطفی ردانی پور به حضرت زهرا(س) متوسل شد و لحظاتی بعد قرآن را باز کرد و به آیات آن نگاه کرد. |
![]() |
به امام زمان(عج) متوسل شدم و با آن امام عزیز، خیلی درد دل کردم و نذر کردم که اگر پایم خوب شود و از دست این تیم پزشکی نجات پیدا کنم دو هزار رکعت نماز به نیت آقا بخوانم. |
![]() |
سه برادر در حساس ترین نبردهای های سال های دفاع مقدس، بر خاک افتادند و مادرشان، پیکر آنان را تا بهشت زهرای تهران مشایعت کرد. |
![]() |
دویدم سمت درب بیمارستان. از کنار دیوار رفتم و همین که در راهرو پیچیدم و چند قدم آن طرفتر احمد را دیدم. چهرهاش غضبناک بود. ترسیدم؛ خواستم برگردم که حاجى گفت: کجا؟ |
![]() |
حس کنجکاوی ام باعث شد تا خودم از او دعوت نمایم . وقتی به چشمانش نگاه کرده و خودم رو معرفی کردم ، صلابت خاصی در چهره اش دیدم . کلام او که با سادگی خاصی ادا می شد به دل می چسبید،خلاصه دست او رو گرفته و به کابین اوردم . و این اولین باب آشنایی ام با او بود. |
![]() |
شهید برونسی، فرمانده تیپ که شد. به اجبار یک ماشین تحویل گرفت؛ یک راننده هم میخواستند در اختیارش بگذارند که قبول نکرد. |
![]() |
شهید حبیب خلیفه سلطانی پانزدهم اردیبهشت 1328، در شهرستان اصفهان چشم به جهان گشود. بیست و سوم اردیبهشت 1361، با سمت قائم مقام سپاه منطقه هفت در ساوه بر اثر سانحه رانندگی به شهادت رسید. |
![]() |
شهید شرعی هرچند روحانی بود اما در جمع بچه های مهندسی جهاد مسئول تبلیغات و نماز جماعت نبود. پیک موتوری بود و تیکه کلام همیشگی اش این بود که: «بگویید چه کار کنم؟». |
![]() |
ماجرا از آنجا یی شروع شد که لشگر ۲۷ از اردوگاه کرخه به سمت اردوگاه کارون حرکت کرد در مدت کوتاهی که در کارون بودیم (شاید حدود ۲۰ روز) کمتر روزی شاهد آفتاب بودیم ومرتب هوا یا ابری ویا بارانی بود. |
![]() |
شهید مرتضی مطهری که از اساتید حوزه و دانشگاه و از جمله نظریه پردازان انقلاب اسلامی بود، در ۱۲ اردیبهشت ۵۸ توسط گروه منحرف فرقان به شهادت رسید. |
![]() |
ناصر روز ۲۱ بهمن ۵۷ با فعاليت در کميتههاي مردمي، به مبارزه با دشمنان انقلاب اسلامي ادامه داد. |
![]() |
تمام راه حاج همت حرفی نزد. سرنشینان خودرو سعی کردند تا با هر بهانهای مقصد را از او بپرسند، ولی حتی در لابهلای شوخیهایی که میکردند نتوانستند حرفی از همت بشنوند. او تنها میگفتم: «بعداً خواهید فهمید.» |
![]() |
از مسئولین عزیز و مردم حزبالهی میخواهم كه در مقابل آن افرادی كه نتوانستند از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و منحرف كنند و الان در كشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بیحجابی زدهاند، ایستادگی كنید و با جدیت هر چه تمام تر جلو این فسادها را بگیرید. |
![]() |
از روز آشناییم با او در آسایشگاه عملیات سپاه سردشت که برای اولین بار در مورخه 21/1/64 با همدیگر و بسیاری از یاران سفرکرده و بازمانده از سفر نان و سیب زمینی خوردیم تا امروز که او ما را به جای گذاشت و رفت یک ذره از ارزشهای اصولی و اعتقادی و ولایتی و اخلاص و تمامی فضایل اخلاقیش فاصله نگرفته بود. |
![]() |
مادرش می گوید:پس از شهادت فرهاد، چیزی حدود ۶ ماه حضورش را در خانه احساس می کردم. برای رفع دلتنگی، لباس هایش را مرتب می کردم. در حال اتو کردن بودم که صدایی از آشپزخانه شنیدم. کسی خانه نبود و تعجب کردم. از پشت در نگاه کردم.پرده تکان خورد و سایه ای دیدم. همان شب به خواب خواهرش آمد... |
بگذار بچهها شب بروند حمید را بیاورند.هنوز دیر نشده |
|
![]() |
اصرار کردم«بگذار بچهها شب بروند حمید را بیاورند.هنوز دیر نشده.» |
![]() |
دانشجوی مهندسی برق دانشگاه علم و صنعت باشی و بروی زیر رگبار گلوله عجیب نیست؟ آدم باید خیلی کله شق باشد که همه چیز را ول کند و بزند به بیابان، میان بسیجی های خاکی. حاج احمد متوسلیان را می گویم. فرمانده لشگر ۲۷ محمد رسول الله. |
![]() |
شهر هویزه را به سهام خیام هم می شناسند، دختری که ۸ مهر ۵۹ با عراقی ها درگیر شد. سهام به عراقی هایی که موقع برداشتن آب مزاحمش شدند، گفت مگر شمر هستید که نمی گذارید آب برداریم؟ آن ها هم گلوله ای به پیشانیش زدند و شهیدش کردند. مردم خشمگین شدند، راه پیمایی کردند، به عراقی ها حمله کردند و شهر را آزاد کردند. هویزه از آن روز تا دی ماه ۵۹ آزاد بود و دی ماه دوباره اشغال شد. |
![]() |
آخرین كلمه شهید كه پشت بی سیم می گفت این بود: حسین حسین شعار ماست... هیچگاه یادم نمی رود همین كه گفت: حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار و ناگهان تركش خمپاره حنجره مباركش را پاره كرد و سرشان را از بدن جدا نمود. |
![]() |
در منطقه نوسود پاوه در سنگر جا نبود که جمشید بخوابد، وقتی برای نماز صبح از خواب بیدار شدم، از سنگر بیرون آمدم دیدم که جمشید بیرون سنگر خوابیده و از سرما به خود میلرزد، او را بیدار کردم، من را به خداوند قسم داد که تا زندهام، این موضوع را بازگو نکن. |
![]() |
واقعاً سراپا مطیع امام(ره) و مقام معظّم رهبري بود؛ آنچه را كه مي شنيد، سعي ميكرد به نوعي عمل كند و بر زمین نماند. بعضي ها دنبال اداي تكليف نيستند؛ به دنبال اين هستند كه باري به هر جهت، يك كاري كرده باشند. ولي ايشان به دنبال اين بود كه حتماً وظيفه اي را انجام بدهد و كاري را دنبال كند که تکلیفش است. |
![]() |
با چشمانی اشک آلود نشسته بود به تأدیب نفس. با تشر به خود می گفت: مهـــدی! خیال نکن کسی شده ای که این ها این قدر به تو اهمیت می دهند. تو هیـــچ نیستی، تو خــاک پــای بسیجیانی... |
![]() |
عقبه ای که حسن آقا از خودش به یادگار گذاشته با ایجاد یک فرماندهی مقتدر موشکی که همواره آن را به عنوان توان موشکی و بازوی ولایت از آن یاد می کرد این می تواند هر تهدیدی را بر علیه نظام اسلامی خنثی بکند و یک اطمینان و ایمنی را برای این کشور به عنوان یک فرصت فراهم نماید. |
![]() |
دز میان گردانهای گوناگون حاضر در دفاع مقدس، شاید با جرات به توان گفت که تنها بچههای تخریبچی بودند که بیشتر از همه به شهادت نزدیک بودند. آنها هر لحظه باید خود را برای رفتن به عروج آماده میکردند. |
![]() |
خودتان را زحمت ندهید اگر امام بگوید هرکجا که باشد آماده هستم و من باید به مملکت خودم خدمت کنم ... |
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زندگینامه شهدا و رزمندگان
ادامه مطلب را ببينيد
![]() |
فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح گفت: در بعضی نقاط برای انجام کار تفحص حتی جادهها قطع شده بود. جاده سیدالشهدا از این جمله بود. گفتم خدایا تکلیف ما اینجا چیست؟ وسط هور در دریا و این همه آب. میبایست پل بزنیم ... |
شهیدی که با یک کلمه 4 اسیر گرفت /سرداری که در لحظه شهادت روزه بود |
|
![]() |
اين شهيد عزيز ما مظلوم و گمنام بود در عين اينكه تمام امور لشكر را به تنهايي مي چرخاند اما هيچ جا حاضر نبود اسمي از ايشان برده شود وقتي ما از تبليغات لشكر يك عدد فيلم ايشان را خواستيم اصلا وجود نداشت... |
![]() |
اگر اتحاد حوزه و دانشگاه به هم بخورد ما درجا خواهیم زد و با احتمال زیاد شکست خواهیم خورد. و در تداوم انقلاب و در ادامه جنبش ملت ایران تا رسیدن به پیروزی نهایی ضرورت دارد این دو قشر با هم متحد باشند. |
![]() |
منابع خبری لبنانی چندی پیش گزارش داده بودند که نیروهای حزب الله توانستند پیکر شهید ذوالفقار حسن عزالدین را که تروریستهای تکفیری پس از به شهادت رساندن وی با خود برده بودند پس بگیرند. اما این خبر از سوی خانواده این شهید و حزبالله و مقاومت اسلامی تایید نشده است و بدون شک پیکر شهید کماکان در تصرف تکفیریهای داعش قرار دارد. |
![]() |
کمتر کسی هست که فیلم «چ» را دیده باشد و شهید اصغر وصالی را نشناخته و برایش شخصیت، زندگی و فعالیت این شهید بزرگوار جالب نشده باشد؛ فرمانده مقتدری که در منطقه دولاب تهران به دنیا آمد و دورههای چریکی را در میان مبارزان فلسطینی طی کرد و پس از ورود به ایران، توسط رژیم شاه بازداشت شد. |
تصاویر منتشر نشده از سردار گمنام انقلاب / اطاعت از امر ولی یعنی این! |
|
![]() |
معتقد بود: "ما به جنگ آمدهایم، نه آتش بازی، هر کجا که مسوولان تشخیص دهند، ما آمادهایم ... جنگ برای ما یک وظیفه شرعی است، آن هم در هر مسوولیتی و مکانی که باشد، اگر ادای وظیفه در جنوب باشد، بسم الله ! اگر در غرب است ... اگر در مریوان ...، آماده ایم." |
پدری که او را به نام پسرش میشناسند / شهیدی که غنیمت های مدرن را جمع آوری می کرد+تصاویر |
|
![]() |
و حالا حاج حسین افتخار میکند که مردم او را به نام پسرش میشناسند و میگویند:حاج حسین، پدر شهید احمد حجازی! |
![]() |
ای پدران و مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمیتوانید جواب حضرت زینب(س) را بدهید. مانند مادر وهب جوانانتان را به جبهه بفرستید و حتی جسد او را تحویل نگیرید |
مادر آخرین شهید در فتنه۸۸: بچههای علیرضا نه پول دارند نه پارتی، نه حمایت بنیاد شهید |
|
![]() |
مادر یک شهید در فتنه۸۸ از فضاسازی رسانهها برای عدم محاکمه سران فتنه ناراحت است. میگوید: ۴سال طول کشید تا ثابت شد، جانباز است. جانباز ۷۵درصد سپاه بود، اما بنیاد شهید فقط ۴۰ درصد به او داد. فراموش شدن او ظلم درحق همه شهدای فتنه است. |
چه کسانی و چگونه یگان موشکی سپاه را تأسیس کردند / "این ۱۳ نفر" + عکس و جزئیات کامل |
|
![]() |
"پس از مذاکرات و بیهیچ تعللی تشکیل یگان موشکی در دل توپخانه سپاه پاسداران کلید خورد و «۱۳ نفر» از نیروهای باسابقه توپخانه بههمراه چند نفر مترجم برای گذراندن آموزش بهکارگیری موشک رهسپار سوریه شدند". |
![]() |
شهيد جواد سرافراز استعداد عجيبي در تشكيلات و انسجام نيروها داشت و در برنامههايي كه به ابتكار او و ديگر يارانش طراحي ميشد، انسجام و توان و مديريت تشكيلاتي به وضوح قابل ملاحظه بود. با مساعدت شهيد سرافراز و همفكرانش، انجمن اسلامي دانشجويان به سرعت در ديگر شهرهاي هند تشكيل شد. او معتقد بود در مبارزه بايد با برنامه و به طور منسجم پيش رفت و همين امر از او چهرهاي شاخص و مبارز ساخته بود. |
![]() |
هرچه خانواده اسرار کردند او جبهه را برگزید و در جواب آنها گفت: جوانان این مملکت و دوستانم در جبهه ها هستند و از این کشور دفاع می کنند ، شایسته نیست من به دانشگاه بروم. حضرت امام ، جنگ را محور می داند و ما مطیع امر امام و رهبرمان هستیم. |
![]() |
برويد و بسيجی باشيد. تنها نام بسيجی روی خودمان گذاشتن هم چيزی را درست نمیكند، بايد تفكر بسيجی را گسترش داد. دشمن از همين تفكر میترسد... |
![]() |
«اشباح قدرتمند» شاید تنها توصیفی باشد که بتواند قدرت نهفته در پس چهرههای آرام و خندان و شوخطبعی آنها را توصیف کند؛ مردانی که تنها یادگار رشادتهای آنها، فرنچهای روی سینه و بازویشان است... |
![]() |
دست تقدیر این بود که من که از دوران کودکی با احمد بودم، در زمان شهادتش هم بالای سرش حاضر شوم و اگر بخواهم کلمهای را اختصاصاً و حقیقتاً به عنوان مشخصه این شهید ذکر کنم، باید بگویم «انسان پاک» لایق این شهید بزرگوار است. |
![]() |
فرزند شهید علی عهدی گفت: پدرم در وصیتنامه خود به پشتیبانی از ولایت فقیه تأکید داشتند و بر نماز جمعه و ازدواج جوانان سفارش ویژه کرده بودند. |
نامه «شهید محمد جعفری منش» که فرصت ارسال به «امام خامنهای» نیافت |
|
![]() |
این اواخر خودش هم میدانست دیگر زیاد دوام نمیآورد. بی تاب دیدن آقا شده بود. چند ماه پیش بود که به ما گفت: اینطور نمیشود. خودم باید یک نامه برای آقا بنویسم و بگویم که دوست دارم ببینمشان. این نامه نوشته شد اما فرصت ارسال نیافت. |
![]() |
عکس بزرگی از صدام آنجا نصب کرده بودند که روز سوم- چهارم، به دست بچه ها تکّه تکّه شد. هنگام عبور از میان شهر، مردم برای تماشای اسرا به خیابان آمده بودند. بعضی ها ناراحت بودند و بعضی خوشحالی می کردند. |
![]() |
همسر شهید محمود کاوه در سالروز شهادتش گفت: سه اصل خلوص نیت، اهمیت به بیت المال و پشتیبانی از ولایت مطلقه فقیه رمز موفقیت شهید کاوه بود و صداقت و دوری از غیبت مهمترین خصوصیت اخلاقی شهید کاوه بود. |
مادر شهید تازهشناسایی شده: ۳۲ سال انتظار کشیدم ، انگار وسط شعلههای آتش، خاکستر میشدم |
|
![]() |
مادر شهید علیمددی میگوید: اینکه شما میپرسی انتظار چگونه بود مثل این است، حال کسی را پرسیده باشی که در آتش آنقدر سوخته که فقط خاکسترش باقیمانده و در این شرایط به او بگویند چه حالی داری؟ چه جوابی میشنوید؟ از این حال بدتر هم هست؟ |
![]() |
علیاصغر اصغری ترکانی میگوید: وقتی سالها از شهادت پدرم گذشت و زمان طولانی شد، دیگر درمیان شهدای گمنام پدرم را حس میکردم. یکی از علایق ایشان بود که گمنام بماند، بازگشت پیکرش قطعا حکمتی دارد که هنوز نتوانستهام آن را حلاجی کنم. |
![]() |
شهید چمران در مورد حماسه پاوه میگوید: در این چند روز مصیبت، میتوانم به جرأت بگویم که حتی یک قطره اشک نریختم و با این که در درون خود گریه میکردم؛ در ظاهر، قدرت خود را به شدت حفظ میکردم تا لحظهای که در فرمانداری ... |
![]() |
وقت آنست که اعلام کنیم آقایان مسئول و رسانههای خاص که نور چشمی مسئولانید، دیگر آسوده بخوابید که جعفری منش به شهادت رسید و جعفریمنشهای این شهر همه در آستانه از دست رفتند. |
![]() |
«محمود یک طلبه معمولی نبود. از همان ابتدا نسبت به مسائل سیاسی و فرهنگی ایران و افغانستان و کشورهای دنیا توجه داشت. تربیت شده حوزه علمیهای بود که امام خمینیها رنگ انقلاب و استقامت را جور دیگری به آن داده بودند.» اینها گفتههای پدر طلبه جوانی است که بعد از بازگشت از سوریه پاهایش در خاک سرزمین عمه سادات جا مانده بود. |
![]() |
متن موجود گوشه ای از سرگذشت 45 روز از زندگی یک بسیجی ساده و بی ادعا که به قول خودش انگار 45 سال طول کشیده که حالا بعد از گذشت سالها که ترجیح داده بود تو دلش بمونه برای همه یا لااقل اونایی که دلشون برای عزت و سربلندی این مملکت می تپه بیان کنه. |
![]() |
سردار شهید مصطفی مانیان که در 10 سالگی پیشنماز مدرسه و مکبر و مؤذن مسجد محله بود، چند ماه قبل از شهادت زمانی که همسرش خبر قبولی در رشته الهیات دانشگاه را تلفنی به او داد، بیدرنگ پاسخ داد: دانشگاه الهیات من همین جبهههاست. |
![]() |
1-دو روز روزه بگيرد 2-تعداد1010 بار صلوات بفرستد 3-پنج بار تسبيحات حضرت زهرا(س) را بگوید 4-مبلغ 100 ریال در راه خدا صدقه بدهد 5-به زيارت حضرت عبدالعظيم حسني(ع) در شهرري برود 6-مبلغ 50 ریال براي کمک به هزينه هاي حرم، به داخل ضريح حضرت عبدالعظيم (ع)بياندازد. |
تنها نظامی که مقام معظم رهبری به او اقتدا کرد/شهیدی که امام از خبر شهادتش شوکه شد +تصویر سازی |
|
![]() |
او با بیش از 2500 ساعت، بالاترين ساعت پرواز جنگی را در جهان داشت و با بيش از 40 بار سانحه و بيش از 300 مورد اصابت گلوله بر هليكوپترش باز هم سرسختانه جنگيد. |
![]() |
در پاسگاه، رئیس رو به روحانی کرد و گفت: چرا از شخص اول مملکت تعریف نمیکنید!حجت الاسلام شیخ مهدی شاه آبادی با صدای بلند در جمع مردم و افراد پاسگاه جواب داد: «من نان امام زمان را نمیخورم که حلیم مشهدی عباس را هم بزنم!» |
![]() |
شهید نادر مهدوی از شاخص ترین شهدای ضد امریکایی است که با ناوگروه ذوالفقار کابوسی برای آمریکا در خلیج فارس بود |
![]() |
.بچهها! شما دل پاکی دارید، التماستان میکنم از خدا بخواهید جنازهای از من باقی نماند و مفقودالأثر شوم |
![]() |
آخرین ملاقاتهای فرزندان دهه ۵۰ و دهه۶۰ با پدران شهیدشان اگرچه در ۸ سال دفاع مقدس که هر روزخبر شهادت رزمندهای و پیکر غرق به خون شهیدی به شهر میآمد طبیعی جلوه میکرد. اما لازم است برای مرور رشادتها به تصاویر معصومانهشان رجوع شود. |
![]() |
با یازده بار رفتنم به جبهه در کل ۴۴ مرتبه زیرِ پای سرنشینان خودروهایی بودم که به طرف منطقه میرفت. |
![]() |
نفسهایی که سالها به شماره افتادهاند، چشمهای پرفروغشان که به امید شهادت لحظه شماری میکنند، شاید تنها واژه "ایثار" بتواند تفسیرگر رشادت این دلاورمردان باشد.جانبازان |
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زندگینامه شهدا و رزمندگان
ادامه مطلب را ببينيد
سرداری که از نیروهایش خجالت می کشید + تصاویر
![]() |
همیشه می گفت من لیاقت ندارم که فرمانده این بچه ها باشم. اینها همه نماز شب می خوانند. اون وقت من به آنها دستور می دهم من از روی هر کدام از آنها خجالت می کشم. |
زندگینامه شهید حسین لشکری (1331- 1388) |
![]() |
همسر عزیزم سلام، حالت چطور است. ان شاءالله که خوب هستی. حال علی چطور هست و به یاری خدا او هم که خوب هست. |
شهدای تدارکات و پشتیبانی-9 |
![]() |
آن سالها، در زمان دستگیری و شکنجههای بعد از آن، مجید اگر اطلاعاتش را فاش میکرد، ساواک قادر به شناسایی و دستگیری عده زیادی از مبارزین دانشگاه و مسجد میشد؛ اما دهان مجید به گفتن نام هیچ مبارزی باز نشد. هیچ شکنجهای نتوانسته بود قفل دهان او را باز کند. |
شهدای تدارکات و پشتیبانی-8 |
![]() |
این شهید بزرگوار در طول دوران دفاع مقدس چندین بار مجروح گردید، اما هر بار دلبستگیاش به جبهه و بچههای خط مقدم او را از بیمارستان به مناطق جنگی کشاند تا اینکه سرانجام در عملیات تکمیلی کربلای ۵ به دریافت نشان شهادت نائل آمد. |
دختر شهید عماد مغنیه : پدرم آرزوی آزادی فلسطین را در سر داشت |
![]() |
دختر شهید عماد مغنیه با بیان برخی ویژگیهای این شهید بزرگوار بهعنوان یک پدر و یک فرمانده مقاومت، گفت: پدرم رؤیای آزادی فلسطین را در سر داشت. |
![]() |
ویرانی های جنگ ۳۳ روزه به تعبیر رهبری انقلاب قرار بود ویروسی باشد که شیرینی پیروزی در جنگ ۳۳ روزه را به کام جبهه مقاومت تلخ کند .اسرائیلی ها آنقدر در این جنگ تاسیسات عمومی و خدماتی و پل و مدرسه و بیمارستان و ... را زدند تا نه تنها مسیحیان و اهل تسنن بلکه شیعیان را هم رو به روی سید مقاومت قرار دهند . |
![]() |
امروز 40 روز از خاکسپاری شهید حاج سید حمید تقوی میگذرد. شیرمردی که وقتی از خدماتش در سپاه پاسداران بازنشسته شد، خودش را خانهنشین نکرد و زندگی جدیدی را با فعالیتهای جهادی در قلب عراق آغاز کرد. |
![]() |
یکبار با هم نشسته بودیم مسابقه تیم اورلاندو مجیک را که تیم محبوب محمودرضا بود تماشا میکردیم. محمودرضا به «شکیل اونیل» بازیکن معروف این تیم علاقه زیادی داشت و طبق معمول شروع کرد به تعریف کردن از این بازیکن که من حرفش را قطع کردم و گفتم: هر چقدر هم حرفهای باشد، به مایکل جردن که نمیرسد! گفت: شکیل اونیل با همه فرق دارد. |
«شهید فوزیه شیردل» از فیلم «چ» تا واقعیت در پاوه؛ شهیدی که ۳۵ سال گمنام بود |
![]() |
شهید «فوزیه شیردل»، همان پرستار شهید فیلم «چ» ابراهیم حاتمیکیا، به گفته خواهرش این شهید سی و پنج سال گمنام بوده و کسی او را نمیشناخته است. |
![]() |
مهدی شجاعانه ایستاد و تا آخرین فشنگش را هم ایستاده و به زانو شلیک کرد اما دیگر جانی برایش نمانده بود نفسش به شماره افتاده بود و مدام یا حسین(ع) میگفت. |
![]() |
باخدا عهد بسته بود تا بعد از دیدن فرزندش از دنیا برود و همین طور هم شد، با تولد فرزندش چند روزی کنارش بود و دوباره راهی جبهه شد. |
![]() |
در اردوگاه اسرای جنگی دوباره تعدادی اسیر جدید را آوردهاند.لحظاتی میگذرد. درِ دخمه که باز میشود حمدالله در میان اسرای تازهوارد چهره آشنای پدر را میبیند. دیدن اسارت پدر، سختی اسارت را برایش دوچندان میکند. |
![]() |
سمانه علیکاهی گفت: رضا مظلومیت خاصی داشت، بسیار نجیب بود و هنگام صحبتکردن نگاهش به زمین بود به نوعی میتوانم بگویم همین خصوصیات باعث شد که به درخواست ازدواج او پاسخ مثبت بدهم. |
![]() |
رهبر انقلاب فرمودند: مصطفی احمدی روشن، شهیدی که شهادتش دل ما را سوزاند... امام را درک نکرد، جنگ را درک نکرد، دوران انقلاب را درک نکردند، اما اینجور با شجاعت، با شهامت درس میخوانند، تحصیلات میکنند، مقامات عالی را طی میکنند. |
![]() |
دکتر سید حمید علمالهدیبرادر کوچکتر شهید علم الهدی: سید حسین بسیار مودب و منظم و مومن و خیلی اجتماعی، صمیمی و شوخ بود. |
![]() |
آيت الله غفاري با روحية قوي در بازجوييهاي انجام شده عملاً مآموران را در نيل به اهدافشان ناكام ميگذارد و همواره در تمامی بازجوییها و نوشته ها از امام با عظمت یاد می کرد. حتی بارها دستگیری و شکنجه های بسیار هم ایشان راهی که استوار در آن قدم نهاده بود بازنگذاشت، در این مطلب به صورت خلاصه به زندگی نامه شخصی و مبارزاتی و علمی ایشان می پردازیم. |
سرداری که با یک پا می جنگید / دوباره دختر سه ساله ای یتیم شد |
![]() |
در بین مصیبتهای امام حسین (ع) بیشتر از همه برای سهساله امام حسین اشک میریخت و عاقبت هم وقتی دخترش سه سال بیشتر نداشت به شهادت رسید. |
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زندگینامه شهدا و رزمندگان
ادامه مطلب را ببينيد
![]() |
بر شهيد تسليت جايز نيست و شما نيز تسليت نگوئيد و تسليت نپذيرد بلكه تبريك بگوئيد و فقط به تبريكها پاسخ گوئيد تا روح شهادت طلبى مسلمين هر چه بيشتر و بيشتر شكوفاتر شود |
جدید |
![]() |
به خدا قسم سال ها سوختم، شبها ناله كردم كه بروم به اميد رسيدن به حسين (ع) شبها نخفتم چون مى دانستم كه مرگ كه در راه او سعاردت است، خوشبختى است . |
![]() |
ریاست محترم جمهور و دولت جمهوری اسلامی و سایر نیروهای رزمنده و انقلابی و سایر اعضای مجلس شورای اسلامی و همه وزراء را به یک صدا بودن و با عزمی راسخ برای زنده نگهداشتن آثار خون پاک شهیدان دعوت میکنم. |
![]() |
اى روساى مملكتى و مسئولين از يكايك شما خواهش مي كنم كه اگر اين مسئوليت بزرگى كه بردوش شماست و باكمال رغبت نمى توانيد انجام بدهيد واگذار به اشخاص مورد اطمينان كنيد. |
![]() |
روزى فراخواهد رسيد كه امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) اين منجى عالم بشريت بالاخره ظهور خواهد كرد و انتقام خون شهيدان را از كليه ستمگران و كافران خواهدگرفت. |
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زندگینامه شهدا و رزمندگان
![]() |
اسلام عزيز یكه مىرفت از ياد همه برود و به فراموشی سپرده شود با حركت ملت شهيد پرور و يارى خداوند متعال و رهبرى امام روح ا...بت شكن زمان چنان جلوه گر شد كه نورش عالم را گرفت. |
![]() |
هرچه زودتر جمهورى اسلامى عراق ايجاد گردد و بعد از آن رزمندگان راهى قدس بشوند و صهيونيسم بين المللى و يهودي ان را نابود كرده و بيت المقدس اين قبله اول مسلمين جهان را آزاد كنند. |
![]() |
آنچه که اکنون بر من لازم بود وظیفه ای بود که به جبهه حق علیه باطل بروم و همراه با راهیان نینوا و کربلا با عنایات خداوند و امدادهای غیبی، جنگی بی امان را علیه دشمنان اسلام و حکومت اسلامی بیافرینیم. |
شهید نیکو منظری معاونت پشتیبانی و تدارکات تیپ 27 محمد رسول الله (ص) |
|
![]() |
در خرداد ماه سال 1357 مخفیانه به لبنان رفت تا دوره چریکی را فرا بگیرد پس از آن با پیروزی انقلاب اسلامی، در تشکیل سپاه پاسداران همدان ایفای نقش کرد. با آغاز جنگ تحمیلی، به سوی جبهه ها شتافت. نخست مسوولیت تدارکات و پشتیبانی تیپ 27 محمد رسول اللّه(ص) را بر عهده گرفت و در تابستان سال 1361 دوباره به جنوب لبنان رفت. |
شهید عبادیان معاونت پشتیبانی و تدارکات لشکر 27 محمد رسول الله (ص) |
|
![]() |
با تشکیل تیپ و سپس لشکر 27محمدرسولالله(ص) تهران، معاونت پشتیبانی و تدارکات این یگان را برعهده گرفت و سرانجام در همین مسؤولیت، در دیماه سال 1365 در جریان نبرد کربلای5 واقع در منطقه شلمچه، دعوت حق را لبیک گفت. |
![]() |
پس از پيروزي انقلاب به كميتة انقلاب اسلامي آبادان پيوست و سر آخربه عضويت شوراي فرماندهي سپاه آبادان در آمد. در بسياري از عمليات ها باعنوان فرمانده شركت داشت و چندين بار مجروح گرديد |
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زندگینامه شهدا و رزمندگان
ادامه مطلب را ببينيد
![]() |
زندگی نامه سپهبد شهید صیاد شیرازی چنان سرشار از رشد و تعالی و پیشرفت نظامی و معنوی است که نمی توان با یک یا چند مطلب به آن پرداخت. |
![]() |
شهید حسن شاطری یا همان «مهندس حسام خوشنویس» نوروز سال 91 پیام تبریکی برای دوستانشان ارسال کرد که در کنار تبریکات متداول به واقع نشاندهنده دغدغهها و آرمانهای این شهید بزرگوار بود. |
![]() |
در تاریخ 1367/03/9شمسی برابر با 14 شوال 1408 قمری در خانواده صفری تبار بیشه، فرزندی به دنیا آمد که پدرش به یاد روزهای دفاعِ مقدس و علاقه مندی به گروه های چریکی و جنگ های نامنظم دکتر شهید مصطفی چمران و هم بیاد دعای کمیل، فرزندش را در شناسنامه به مصطفی و در گفتار کمیل نام گذاری کرد... |
![]() |
من از آن عده روشنفکر جاهل که مردم را از اوضاع درونی مملکت دور می سازند متنفرم و شکایت آن ها را در پیشگاه باری تعالی خواهم برد... |
![]() |
برادران و ای دوستان واقعا جواب رنجهای پدر و مادر را دادن به قدری عمر میخواهد به درازای عمر نوح پیامبر..مادرجان خواستی بیایی بر سر قبر من باشیون و غوغا میا و گریه را بر من مكن برعلی اكبر و قاسم تازه داماد كن چون بنده بیشتر از آنها نبودم ... اری برادران دراین دنیای بی وفا ثروت وپست ومقام به درد نمیخورد و در روز قیامت از انسان ایمان و تقوا می خواهند. |
روایت ناب داستان زندگی پر رمز و رازِ "سردار رازِ 9دی" +تصاویر |
|
![]() |
روزی که عروسی کردیم نه دی ماه سال 1364 بود. تمام اتفاقات مهم زندگی ما در نهم دی اتفاق افتاد. نهم دی شیرینی خوران نامزدی مان بود، نهم دی ماه سال بعد هم عروسی کردیم، پسرمان جابر در نهم دی ماه متولد شد، عیسی در دی ماه شهید شد و در نه سالگی پسرمان، در نهم دی استخوانهای عیسی را آوردند و و او را به خاک سپردیم... |
![]() |
هر روز ستاره اي را از اين آسمان به پايين مي كشند امّا باز اين آسمان پر از ستاره است. اين بار نيز در پي امر امام، دريايي خروشان از داوطلبين به طرف جبهه هاي حق عليه باطل روان شد و من قطره اي از اين دريايم |
![]() |
میرزا یونس، فرزند میرزا بزرگ، كه بعدها مشهور به میرزاكوچك خان جنگلی شد، در سال 1298 هجری قمری در محله استاد سرای رشت و در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود و تحصیلات مقدماتی را در رشت در مدرسه علمیه حاج حسن (صالح آباد) گذراند. |
![]() |
«به پهلوى شكسته فاطمه زهرا(س) قسمتان می دهم كه، حجاب را حجاب را، حجاب را، رعایت كنید.» (شهید حمید رستمى) .... |
![]() |
شهيد حاج محمد ابراهيم همت در دومين وصيت نامه بجامانده از خود نوشته است: خويشتن را در قفس محبوس مي بينم و مي خواهم از قفس به در آيم.سيمهاي خاردار مانعند.من از دنياي ظاهر فريب ماديات و همه آنچه كه از خدا بازم مي دارد متنفرم..... |
![]() |
خدايا ، خدايا ، تو را به جان مهدي (عج) تا انقلاب مهدي (عج) خميني را نگهدار . به خدا قسم من از شهدا و خانواده شهدا خجالت مي کشم وصيت نامه بنويسم . حال سخنانم را براي خدا در چند جمله انشاالله خلاصه مي کنم .... |
![]() |
پروردگارا با گناهى زیاد، از تو كه لطف و كرمت را نهایتى نیست، تقاضاى عفو و بخشش دارم و الهى بندهاى كه تحمل از دست دادن یك دست را ندارد چگونه بر آتش دوزخت توان دارد، خدایا توبهام را بپذیر و از گناهانم بگذر كه غیر از تو كسى را ندارم و غیر از تو امیدى ندارم.... |
![]() |
رهبر فرزانه انقلاب، بارها در بياناتشان به اين نكته اشاره داشته اند كه «وصيت نامه شهدا را بخوانيد...» اين توصيه در كلام گهربار حضرت امام خميني(ره) نيز ديده مي شود. در اين مجال فرصتي دست داده تا با هم مروري داشته باشيم بر گزيده اي از صد وصيت نامه... |
![]() |
محسن همیشه فردی خندان و خوشرو بود و در هیچ شرایطی گل لبخند از لبانش چیده نمیشد، حتی در سختترین شرایط جبهه زمانیکه یکی از بچهها زخمی شد و روی زمین افتاد محسن بالای سر او رفته بود و میخندید وقتی بچهها از او پرسیدند چرا در این شرایط میخندد؟ ... |
![]() |
عشق و علاقه زیادی به حضرت امام خمینی(ره) داشت و تكه كلامش این بود: من مخلص و چاكر امام هستم. از جمله سخنانش این بود كه: مادامی كه به خدا اتكا داریم و رهبریت بزرگی چون امام داریم، هیچ غمی نداریم. |
![]() |
وقتی بالای سرش رسیدیم، همان تبسم گرم همیشگی را بر لب داشت اما شهید شده بود» سردار شهید «حاج همت» ، درباره مهجور ماندن قدر و ارزش نقش بروجردی در تاریخ پر فراز و فرود انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، 6 ماه پیش از شهادتش در کربلای خیبر گفته بود: «...بروجردی شناخته نشد. بروجردی هنوز، نه بر ملت ایران و نه بر تاریخ ما شناخته نشده. تصور من این است که زمان بسیاری باید سپری شود تا بروجردی شناخته بشود. شاید خون رنگین بروجردی، این بیداری را در ما بوجود بیاورد!.» ... |
![]() |
خصوصيات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شكني شبهاي عمليات و جنگيدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سختترين پاتكها به خاطر اين روحيه بود. روحيهاي كه اساس و بنيان آن بر ايمان و اعتقاد به خدا استوار بود. |
![]() |
در عمليات خيبر وقتي در محاصره بمباران شيميايي او ماسك خود را تقديم به پيرمردي كه راننده لودر بود كرد را همه به ياد دارند. براثر اين اقدام وي تا زمان شهادت از شامه بويايي بي بهره شده بود و تا پايان عمر اين موضوع را مخفي مي كرد. |
![]() |
دکتر مجید شهریاری صبح روز دوشنبه 8 آذر ماه 89 در بلوار ارتش مورد سوء قصد قرار گرفت و به مقام شهادت نائل آمد. وی استاد فیزیک دانشگاه شهید بهشتی بود و پس از شهید علیمحمدی دومین محقق جمهوری اسلامی ایران در سزامی است که به مقام رفیع شهادت نائل می شود. |
![]() |
ميقات او لشگر محمد رسول الله (ص) بود و تار و پود احرامش تقوا و تزكيه . هروله اش در خاكريزهاي عشق جان مي گرفت . آنگاه كه محرم شد ، عشق با شيرين ترين لهجه ها با او همكلام شد . |
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زندگینامه شهدا و رزمندگان
ادامه مطلب را ببينيد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زندگینامه شهدا و رزمندگان
ادامه مطلب را ببينيد
- سخن شهید (2)
- عکس شهادت شهدا (6)
- پیام شهدا به رزمندگان (2)
- الهی نامه شهدا (1)
- زندگینامه شهدا (3)
- وصیت نامه شهدا (6)
- شهید ناصرالدین باغانی (1)
- عملیات کربلای ۵ (1)
- وصیت نامه شهید حسن مصباحی (1)
- زندگینامه شهید آوینی (2)
- خاطرات شهید آوینی (1)
- دست نوشته های شهید آوینی (1)
- خاطرات (7)
- خاطرات شهید مهدی باکری (1)
- خاطرات شهید دکتر چمران (1)
- خاطرات شهید کاوه (1)
- زندگینامه شهید دکتر چمران (1)
- عکس هایی از شهید چمران (1)
- وصیتنامه سردار شهید مهدی باکری (1)
- وصیتنامه سردار شهید حمید باکری (1)
- وصیتنامه شهید علی تجلائی (1)
- وصیتنامه شهید محمد ناصر اشتری (1)
- وصیتنامه شهید میر محمود بنی هاشم (1)
- وصیتنامه شهید حمید اللهیاری (1)
- وصیتنامه شهید رضا وفائی اقدم (1)
- وصیتنامه شهید علی اکبر رهبری (1)
- وصیتنامه شهید محمد سبزی (1)
- وصیتنامه شهید یوسف ضیاء سرابی (1)
- وصیتنامه شهید علی صفا موسی زاده (1)
- وصیتنامه شهید حاج صادق صدقی (1)
- وصیتنامه شهید رحمت الله اوهانی (1)
- نماهای جنگ (1)
- وصیت نامه شهید ابراهیمی مجد (1)
- شهید احمد کشوری (1)
- زندگینامه شهید قدوسی (1)
- وصیت نامه شهید ناصر کاظمی (1)
- شهید صیاد شیرازی (1)
- شهید علیرضا موحد دانش (1)
- موسیقی قورباغه !!! (1)
- الهم ارزقنا ترکشا ریزا (1)
- خاطرات شهید علیرضا عاصمی (1)
- خاطرات شاد جبهه ها (1)
- شهید احمد متوسلیان (1)
- وصیتنامه شهید غلامرضا نظری (1)
- وصیتنامه شهید مجید تاج الدین (1)
- وصیت نامه شهید محمد پدر دره گرگی (1)
- وصیت نامه شهید موحد دانش (1)
- شهید محمد حسین علم الهدی (1)
- گالری عکس عجله کن !! (2)
- وصیت نامه شهید منصور (1)
- شهید محمد کچویی (1)
- دستنوشته های معلم و جهادگر (1)
- وصیت نامه شهید علی قمی کردی (1)
- وصیت نامه سردار شهید علمدار (1)
- وصیت نامه سردار محمد ورامینی (1)
- وصیت نامه شهید علی پاشایی (1)
- سردار میرزا علی رستم خانی (1)
- وصیت نامه سردار شهید اصغر علیپور (1)
- وصیت نامه سردار اکبر جوادی (1)
- شهید آقا مصطفی حامد پیشقدم (1)
- وصیت نامه شاپور برزگر (1)
- سردار شهید باقر عبادی (1)
- وصیت نامه شهید احد مقیمی (1)
- وصیت نامه شهید خلیل تمهیدی (1)
- وصیت نامه شهید علیرضا رضایی (1)
- گلچین چند عکس از گالری (2)
- وصیت نامه شهید علیرضا نجد محتشم (1)
- وصیتنامة شهید محمّد علی قاری راث (1)
- شهدای ۷ تیر ماه (1)
- شهید محمود دولتی (1)
- شهید محمد رضا مهر پاک (1)
- پاسدار شهید مسعود نیک (1)
- فتح خرمشهر (1)
- جاوید الاثر احمد متوسلیان (1)
- معرفی یه کتاب (1)
- شهید مسعود نیک کرد (1)
- شهید میر یوسف سیّد لو (1)
- شهید مهدی محمدی خلص (1)
- وصیتنـامة شهید میر یوسف سیّد لو (1)
- وصیت نامه مدّاح (1)
- شهید محمّد حشمتی (1)
- مولای متقیان (2)
- نوشته های رتبه اول کنکور سال 64 (1)
- وصیت نامه شهید منصور نظریه (1)
- جانشین فرماندهی لشکر 31 عاشورا (1)
- پیام شهید به پدر و مادر (1)
- یاد نامه شهید عمران قربانی (1)
- اشعار در زمینه ایثار و شهادت (1)
- عکس خورشید (1)
- یاد و فرهنگ جبهه (2)
- زندگینامه سرداران (1)
- افکار و عقاید شهید اهل قلم (1)
- شهید سعید طوقانی (1)
- شهید مهندس مصطفی ابراهیمی مجد (1)
- شهید سید محمد رضا دستواره (1)
- شهدای هویزه (1)
- شهید حسین اسلامی (1)
- وصیت نامه شهید احمد رضا تمهیدی (1)
- شهید مصطفی ردانیپور (1)
- کلام شهید (3)
- انقلاب اسلامی (1)
- اسارت و خاطرات (1)
- سالگرد شهادت (1)
- قصه فرماندهان (2)
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زندگینامه شهدا و رزمندگان
ادامه مطلب را ببينيد
شهید یوسف قنبری عدیوی
شهید جواد زیوداری (1)
شهید ماشاالله ابراهیمی پور
شهید محمد رضا ایستان
شهید حبیب عصاره
شهید عبدالرضا بصیری فر
شهید محمد تقی پاپی جعفری
شهید مسعود قادری
شهید جبار قلاوند
شهید محمد قا سم زاده
شهيد حسين محمودي
شهیدشیر حسین قلاوند
شهیدشهرام کیخا
شهید محمد ذکائی مهر
شهید داود صفری
شهید عزت الله حسین زاده (1)
شهيد عبدالمهدي ضيائي فر
شهید عبدالحمید صالح نژا د
شهید توکل قلاوند
شهید مسعود اکبری(1)
شهید فیض اله حاجی پور
شهیدنعمت اله گرامی مقدم
شهید شهید احمد کلانی
شهید کریم صفری
شهید احمد کاوه پور
شهید عبدالرحیم دزفولی
شهید محمد رضا اختیار قناد
شهید مصطفی سگوند راق
شهید بهمن بردی
شهید مهدی حسین زاده(1)
شهید محمد کاظم کرامت
شهید محمد علی چیتگر
شهید حسین شهاوند
آزاده شهیدعباس قلاوند
شهید علیرضا شیخ نجدی
شهید محمد رضا ایزدپور
شهید سهراب بازگیر
شهید حسن هرمزی
شهید مهدی حسین زاده(2)
شهید محمد قائد رحمتی
شهید جواد زیوداری(2)
شهید عزت الله حسين زاده (2)
شهید نعمت الله گرامی مقدم
شهيد غلامعباس سروندي
شهید علی کریم زاده
شهید غلامعلی اسلامی پور
شهید حاج احمد نونچی
شهید عبدالحمید صالح نژا د(2)
شهید محمد رضا فردچیان
شهيد شير علي سبزي
شهید اسماعیل افتخاری
شهيد سيد محمدكاظم دانش
شهيد مسعود صالح فر
شهید مجتبی بابائی زاده
شهید نورمحمد موسوی فرد
شهيد فتح الله ساکي زاده
شهید کریم احمدنژاد
شهیدعلی اردونی
شهيد حبيب عصاره
شهید حیدر اسکندری
شهید مسعود اکبری(2)
شهيد جواد ملكي
شهيد حسن سگوند
شهید سعيد بردبار
شهيد محمدرضا نصيري
شهيد محمد رضا سديره
شهید علی هویدی
شهيد غلامرضا رزاقی
شهيد شاه محمد قلاوند
شهيد احمد پيل پا
شهيد يزدان فرهبد
شهيد علي رضا سرخه
شهید مسعود رومی پور
شهيد برزو عيدي
شهید منوچهر دلپذیر
شهید بهرام عیسوندرحمانی
شهید مجید عتیقی نژاد
شهید كرم اله سراجي
شهيد جهانبخش قلاوند
شهيد موسي رشيدي
مسعود اقدام رشتی
شهید حجت الله قلاوند
شهيد خليل مهروش
شهيد غلامحسين شعباني
شهيد محمود رضا شهرياني
شهید علی جان چشنی
شهيد قاسم صارميان
شهيد محمد جواد گرامی مقدم
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زندگینامه شهدا و رزمندگان
ادامه مطلب را ببينيد

زندگینامه شهید منصوری ستاری
سرلشكر شهيد ، منصور ستاري در سال 1327 در روستاي ولي آباد ورامين ديده به جهان گشود . پدرش ، مرحوم « حاج حسن » شاعري فاضل بود كه ديواني از او به نام «ماتمكده عشاق » به يادگار مانده است .
منصور ستاري دوران ابتدايي را در مدرسه ولي آباد ورامين و دوران متوسطه را در قريه « پوينك » باقر آباد به پايان رسانيد . وي در طول دوران تحصيل همواره يكي از شاگردان ممتاز كلاس به شمار ميرفت.. ادامه مطلب ...

زندگینامه شهید عباس بابایی
عباس بابایی، در سال ۱۳۲۹ در شهرستان قزوین دیده به جهان گشود.
وی دوره ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به تحصیل پرداخت و در سال ۱۳۴۸، به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتی برای تکمیل دوره به آمریکا اعزام شد.
ادامه مطلب ...
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زندگینامه شهدا و رزمندگان
ادامه مطلب را ببينيد