وقتی شاهرخ سیبیل ، شهید ضرغام شد

اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم . او شهید شده بود. شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاک کند. همه گذشته اش را. می خواست چیزی از او نماند. نه اسم ،نه شهرت،نه قبر و مزار و نه هیچ چیز دیگر. اما یاد او زنده است. یاد او نه فقط در دل دوستان ،بلکه در قلوب تمامی ایرانیان زنده است.

 

زندگينامه شهيد محسن خليلي

شهيد محسن خليلي دوم فروردين ماه سال 1347 درخانواده اي مذهبي دريكي ازروستاهاي استان همدان ديده به جهان گشود. دومين فرزند خانواده بود او اسوه ايمان  صداقت وپاكي وهمچنين نمونه اي والا ازاخلاق ورفتاربود.
 

وصیت نامه شهید مصطفی ابراهیم مجد و خاطره ای از شهید آوینی

سال ها قبل در مجله سوره طرحی را کشیدم، شهید مرتضی آوینی آن را دید، با اینکه طرحم تنها در چند خط خلاصه می شد در پشت جلد نشریه سوره به دستور آقا مرتضی چاپ شد.

 

روایتی تازه از شهادت حاج همت

 در اوج درگیری ما با دشمن در جزیره مجنون،صدای حاج همت را شنیدم که گفت: «سعید، در قسمت شرقی جزیره جنوبی، دارند بچه‌های ما را اذیت می‌کند... من به عقب می‌رم تا به کمک به این بچه‌ها، از بقیه لشکرها قدری نیرو جور کنم و بیارم جلو».
 

زندگینامه شهید محمدحسن شریف قنوتی

در اواسط مهر به همراه تشکلی از جوانان بروجرد به خرمشهر رفت و خود لباس رزم پوشید و با تشکیل گروه های چریکی الله اکبر و گروهان های مقاومت ، خرمشهر را برای چندمین بار از خطر سقوط حتمی نجات داد .

 

خاطراتی از شهید ابراهیم هادی

 عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد .آذوقه وآب رو پخش می کرد،به مجروح ها می رسید.اصلاً این پسر خستگی نداشت...
 

خاطراتی از شهید حاج حسن مقدم

ما در سی سالی که با حسن بودیم، چیزهای زیادی از او یاد گرفتیم و اولین موضوع که برای ما از همان سالهای اول جنگ، مشهود بود اینست که هر کار او تنها برای رضای خدا بود و دیگران را هم به این کار توصیه می کرد...

 

 رزمنده‌ای که نماز نمی‌خواند

گفتم «تو که واسه خاطر خدا می‌جنگی، حیف نیس نماز نمی‌خونی؟!» اشک توی چشم‌هاش جمع شد و با لبخند گفت: «می‌تونی نماز خوندن رو یادم بدی؟» خجالت کشیدم ازش بپرسم برای چی؟ همان وقت زیر آتش خمپاره‌ دشمن تا جایی که خستگی اجازه داد، نماز خواندن را یادش دادم.
 

روایت جانسوز شام غریبان کربلای4 و وداع عاشورایی حاج حسین بصیر

حاج بصیر ایستاد کنار ساحل و شروع کرد به داد و فریاد «ای خدا» باید برویم شهدا را بیاوریم. چهارصد شهید را مگر می شود آورد. زیر آن آتش سنگین، آن سوی رودخانه، حاج بصیر مرتب داد و فریاد می کند که ای خدا شهدا را نیاوردیم. گریه می کند، توی سرش می زند،...

 

بچه ها! من کربلا را می بینم...  

از حرفهایش بهت مان زده بود. سخنانش که تمام شد، گلوله ای آمد و درست نشست روی پیشانی اش. آرام وسط قایق زانو زد. خشک مان زده بود. بصورتش خیره شدم، چون قرص ماه می درخشید و خون موهایش را خضاب کرده بود.
 

مادر حمید می گوید: یک روز متوجه شدم، حمید وقتی ناهار می خورد، در حین غذا خوردن، یک لقمه از غذایش را داخل دهانش می گذارد، یک لقمه را  هم می گذارد، توی کیف مدرسه اش...

 

نوجوانی که غیرتش، زن خبرنگار را مجبور به حفظ حجاب کرد

 مهدی همان نوجوانی است که یک سال پس از اسارت، در برابر درخواست خانم خبرنگاری بی حجاب برای مصاحبه، خطاب به او شرط مصاحبه را محجبه شدن آن خبرنگار قرار داد و او مجبور شد تا حجاب خود را رعایت کند...
 

دلواپسي مادرم طبيعي بود.اما وقتي خانواده آقاي باقري رفتند،به مادرم گفتم:((حرفي نزديد؛ شما که نگران بوديد ؟)) مادرم جواب داد: (( نمي دانم! همين که پايش را به خانه ي ما گذاشت، محبتش رفت تو دلم وديگرحرفي براي گفتن نداشتم...

 

شهید سید علیرضا یاسینی از آمریکا

 یاسینی که همیشه داوطلب پرواز برون مرزی بود در اواخر سال 61 توانسته بود 75 عملیات برون مرزی را با موفقیت کامل به انجام برساند این تعداد فقط ماموریتهای برون مرزی بود وگرنه علیرضا در این مدت تعداد زیادی پرواز جنگی انجام داده بود و به دلیل رشادت و لیاقتهایی که از خود بروز داده بود در بهمن ماه سال 1361 به درجه سرهنگ دومی می رسد...
 

مرحله دوم عملیات فتح المبین بود. سال 61 . در این علمیات قرار بود سایت های 4و 5 آزاد شود. آن روزها، اهواز در تیررس دوربردهای عراقی ها بود. اتفاقاً شبی كه عملیات شروع شد، شب جمعه بود. ما را بردند دعای كمیل. بعد از دعا، مسیری را كه طی كردیم تا به منطقه عملیاتی برسیم، پیاده بردند تا دشمن متوجه ما نشود. آن شب از ساعت 11 تا 3 صبح فردایش پیاده روی كردیم. در داخل شیاری، مار را صف كردند. فكر می كنم حدود پنجاه متری با دشمن فاصله داشتیم.

  

8 مهر 1360 شهادت سرداران اسلام:فلاحی ،فکوری ،نامجو،کلاهدوز وجهان آرا

پس از پايان موفقيت ‏آميز عمليات ثامن‏ الائمه، پنج تن از فرماندهان رده بالاي ارتش و سپاه، جهت تقديم گزارش به حضرت امام خميني(ره) فرماندهي معظم كل قوا، عازم تهران مي‏شوند.اما اين هواپيما در 30 كيلومتري فرودگاه مهرآباد در جنوب غربي كهريزك دچار سانحه گرديد. ...

 

خاطراتی ازشهید سرتیپ خلبان سید موسی نامجو

 از نظر ابعاد مذهبی، ایشان هیچ كم و كسری نداشت. مرتب روزه می‌گرفت و خیلی وقتها نماز شب می‌خواند. نماز شب او نماز معمولی نبود؛ طوری گریه می‌كرد كه اتاق به لرزه می‌افتاد. ما گاهی از صدای گریه او بیدار می‌شدیم.

 

خاطره سردار قاسم سلیمانی از شهید حاج احمد کاظمی

سردار سرلشگر حاج قاسم سليماني پيرامون شخصيت شهيد احمد كاظمي اذعان داشت: احمد واقعا يك قله‌اي بود، متفاوت بود،‌ خيلي فضيلت داشت، براي همين مي‌گويم احمد واقعا خلاصه‌اي از شخصيت امام خميني (ره) بود در ابعاد مختلفي ....

 

خاطراتی از تفحص شهدا

اواخر سال 69 مى خواستيم در منطقه اى شروع به كار تفحص كنيم كه مشكلاتى داشت و مى گفتيم شاد مجوز كار به ما ندهند. بحثى در آن زمان پيش آمده و سپاه گفته بود شما راهى كه داريد اين است كه يك شهيد بياوريد تا مشخص شود در آن منطقه شهيد هست.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زندگینامه شهدا و رزمندگان

تاريخ : چهارشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۴ | 20:25 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |