دَر گُلشنِ نَبُوَّت ، گلی بِدنیا اومد
دَر گُلشنِ نَبُوَّت ، گلی بِدنیا اومد - این گلِ سُرخِ خوش بو ، اِسمش شده مُحَمَّد
گُلِ مُحَمَّدی شُد ، بِنامِ او مُعَطَّر - زِ عطر او مُعَطَّر ، جهان شده سراسر
هفدهمِ ربیع است ، روزِ ولادتِ او - نزدیکِ خانه یِ حَق ، خوش به سعادتِ او
ملائکه فوج، فوج، از آسمان تا زمین - به رفت و آمد شدند ، ندیده چشمی چنین
روزِ ولادتِ او ، جشن و طَرَب شُد بپا - حور و مَلَک شادمان ، در هَمَه ارض و سَما
بُتهایِ مکَّه هَمه ، از آن شُده سر نگون - تاجِ تمامِ شاهان ، از آن شُده واژگون
چهارده کنگره ، زِ ایوان شاهِ کسرا - شکسته و ریخته ، وحشت از آن شُد بِپا
خشکید، بَحرِ ساوه ، در شبِ میلادِ او - سلامی اَز مااست، بَر ، احمد و اَجدادِ او
رانده زِ مَکَّه شدند ، جِن و شیاطین هَمه - به عالَمِ شیاطین ، گشته بِپا همهمه
چه رُخ نموده که ما ، رانده شدیم اینچنین - واقعه ای بَس عجیب ، نموده رُخ در زمین
پس از کمی جستجو ، خبیر و آگه شدند - مُطَّلِع اَز مولدی ، تازه ، بِناگه شدند
بَلی، بُوَد مَولِدِ تازه همان مُحَمَّد - که او به نزدِ خدا ، ستوده است و اَحمد
دَر شبِ هِفده ی رَبیع ، نزدیکِ بیتِ خدا - زِ مادَرَش آمنه ، آمده او بِدنیا
شاد اَز آن آمنه ، با هَمَه یِ مُسلمین - باقری و جُمله یِ ، مردمِ ایران زمین
سروده شده روز ولادت حضرت محمد صلی الله علیه و آله ۱۷ ربیع ۱۴۰۴
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
وبلاگ اشعار باقری
http://asharebageri.blogfa.com
کانال یار خراسانی
https://splus.ir/yarekhorasanirahabar
وبلاگ اشعار باقری
https://asharebageri.blogfa.com
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، هفته وحدت ، وقایع ربیع الاول ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
ولادت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله
حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه وآله وسلّم)، از نسل حضرت ابراهیم علیه السّلام و آدم ابوالبشر علیه االسّلام ، آخرین پیامبر الهی، در ۱۷ ربیع الاول عام الفیل "یعنی سالی که قوم فیل برای تخریب خانه کعبه و اشغال مکه به حجاز آمدند،" در شهر مکه در جامعه مُشرک جزیرة العرب در یکی از تاریک ترین اعصار بشریت؛ عصری که آدمیان جز شرک و بت پرستی، ستم به زیردستان و بـردگان نـمیشناختند و مورخین نام آن را عصر جاهلی گذارده اند، در شهر مکه بعد از طلوع فجر، روز جمعه ۱۷ ربیع الاول عام الفیل برابر با سال ۵۷۰ میلادی به دنیا آمد . در حالیکه مضاهر شرک و بت پرستی در اقصی نقاط عالم دچار تزلزل گشت و به خاموشی گرائید و نور حضرت سراسر عالم امکان را روشن نمود. اکثر محدثان و مورخان بر این قول اتفاق دارند که تولد پیامبر، در ماه ربیع الاول سال عام الفیل[۸] بوده، ولى در روز تولد او اختلاف دارند. معروف میان محدثان شیعه این است که آن حضرت، در هفدهم ماه ربیع الاول به دنیا آمد و مشهور میان اهل تسنن این است که ولادت آن حضرت، در روز دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است.[۹] . نسب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از طرف پدر به تیره بنی هاشم از قبیله قریش می رسد. قبیله قریش فرزندان نضر بن کنانه هستند که نسب او با شجره ای معلوم به عدنان و از عدنان با شجره ای که در آن اختلاف است به حضرت اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم علیهماالسلام می رسد.[۳] . شجره نامه پیامبر تا عدنان بدین صورت است: محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن إلیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان[۴] . اجداد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) تا ابراهیم (علیه السّلام) حدود ۳۰ نفر و تا حضرت نوح علیه السّلام قریب ۴۰ نفر و تا حضرت آدم ابوالبشر (علیه السّلام) ۴۹ نفر میباشند؛[۵] [۶] که از «عدنان» به بالا، هم در اسامی آنها و هم در عدد آنان اختلاف زیادی است.[۷] [۸] [۹] [۱۰] [۱۱] . عدنان بیستمین جد آن بزرگوار است که مورخین بدون اختلاف، نسب آن حضرت را تا به وی این گونه ذکر کرده اند: محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بنهاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لوی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان. پیـامبر اسـلام صلی الله علیه وآله وسلّم در روایتی به اجدادشان اشاره کرده و میفرمایند: «اذا بلغ نسبی الی عدنان فامسکوا» یعنی هرگاه نسب من به عدنان رسید متوقف شوید و از ذکر اجداد جلوتر خودداری کنید.[۱۲] [۱۳] . لذا اکثر مورخین هم، اجداد پیامبر (صلی الله علیه واله وسلّم) را از عدنان، جد بیستم رسول اکرم (صلی الله علیه واله وسلّم) ضبط کرده اند.[۱۴] . عبدالله پدر پیامبر در بین مردم مکه شخصی معروف و ممتاز بوده است و مردم به خاطر نوری که در چهره او مشاهده می نمودند به او لقب مصباح الحرم (چراغ حرم) داده بودند.[۵] مادر آن حضرت نیز آمنه دختر وهب بن عبدمناف بن زهره است. که علاوه بر بهره مندی از نسبی نیکو، صفاتی ممتاز داشت. نسب پیامبر از طرف مادر؛ بدین شرح است: آمنه بنت وهب بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب از تیره بنیزهره و از قبیله قریش.[۲۳] [۲۴] . نسب پدری و مادری پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) در عبد مناف جد سوم و کلاب جد پنجم ایشان به هم میپیوندد. پدر آمنه یعنی وهب بن عبدمناف بن زهره، رئیس و سرور بنی زهره بود و [۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸] . مادرش بُرّه دختر عبدالعزی از خاندان بنیعبدالدار بود.[۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲] [۳۳] [۳۴] . آمنه به لحاظ شرف و پاکدامنی، سالار زنان بنی زهره بود به طوری که او را برترین عقیله قریش دانسته اند.[۳۵] [۳۶] [۳۷] . گفته اند آنگاه که داشتن دختر برای اعراب مایه ننگ و شرم ساری بود، آمنه در میان قوم و خاندان خود احترام ویژه ای داشت.[۳۸] . عبدالمطلب هنگامی که او را به فرزندش عبدالله پیشنهاد داد او را چنین توصیف نمود: سوگند به عزت و جلال خداوند، که در مکه دختری مثل او نیست. زیرا او با حیا و با ادب است و نفسی پاکیزه دارد و عاقل و فهیم و دین باور است. [۶] علمای شیعه و برخى از علمای اهل سنت بر اساس استدلالهای عقلی و مستندات روایی که ارائه می دهند، معتقدند پدر و مادر پیامبر و جمیع اجداد و جدات آن حضرت تا آدم علیه السلام همه یکتا پرست بوده اند و نور آن حضرت در صلب و رحم مشرکى قرار نگرفته است.[۷] . پدر، مادر، اجداد و جدات آن حـضرت هـمه و همه مسلمان و مومن بوده و نطفه نورانی وی در هیچ صلب و رحم مشترک میان کفر و اسلام و ایمان و شرک قرار نگرفته است. پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله وسلّم) از نسل اسماعیل ذبیح و فرزند ابراهیم خلیل و از سلاله حضرت آدم ابوالبشر است. منابع تاریخی، رخدادهایی را در شب میلاد پیامبر اسلام(ص) نقل کردهاند که به ارهاصات یا هشدارها مشهور شده است.[۹] برخی از این رخدادها عبارتند از: لرزیدن طاق کسری و سقوط ۱۴ کنگره آن، خاموش شدن آتش در آتشکده فارس پس از هزار سال، خشکیدن دریاچه ساوه و همچنین خواب عجیب موبدان و پادشاه ساسانی.[۱۰] . در روایات آمده است که در شب ولادت آن حضرت حوادث مهم و اتفاقات زیادی در اطراف جهان به وقوع پیوست که پیش از آن سابقه نداشت و از جمله «ارهاصات» بوده است. شاید جامعترین حدیث در این باره حدیثی است که مرحوم صدوق (رحمةاللهعلیه) در کتاب امالی به سند خود از امام صادق علیه السّلام روایت کرده و روایات دیگری نیز شبیه به آن در دیگر منابع موجوداست .[۱۳۲] [۱۳۳] [۱۳۴] [۱۳۵]
[۱۳۶] [۱۳۷] [۱۳۸] . خلاصه حوادث مقارن ولادت را میتوان در چند بند زیر نام برد : ۱. بتها، همگی به رو درافتادند.[۱۳۹] [۱۴۰] [۱۴۱] . ۲ . ایوان کسری در مدائن، لرزید و ۱۳ یا ۱۴ کنگره آن فرو ریخت.[۱۴۲] [۱۴۳] [۱۴۴] [۱۴۵] . ۳ . آتشکده فارس، پس از هزار سال، خاموش شد.[۱۴۶] [۱۴۷] [۱۴۸] [۱۴۹] . ۴ . دریاچه ساوه خشک گردید.[۱۵۰] [۱۵۱] [۱۵۲] . ۵ . نوری درخشش پیدا کرد که فضای مکه را روشن نمود.[۱۵۳] [۱۵۴] . ۶ . رانـده شدن شیاطین و جنّیان از آسمانها و منع آنان از شنیدن اخبار آسمانها و وحی. شیاطین که تا آن لحظه به عالم بالا راه داشتند و صدای ملائکه را می شنیدند، برای همیشه، طرد شدند.[۱۵۵] [۱۵۶] . حدیثی در این مورد نقل شده که گفته است: لم یرم بنجم منذ رفع عیسی علیه السّلام حتی بعث رسول الله صلی الله علیه وآله وسلّم [۱۵۷] [۱۵۸] . امام صادق (علیه السّلام) در این باره می فرماید: شیاطین به آسـمانها رفت و آمد میکردند تا این که با تولد حضرت عیسی (علیهالسّلام)، از سه آسمان و با به دنیا آمدن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) از هفت آسمان منع شدند.[۱۵۹] [۱۶۰] [۱۶۱] . فخر رازی نیز در تفسیر آیه شریفه وَ اَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَدا؛[۱۶۲] . و اینکه ما پیش از این به استراق سمع در آسمانها مینشستیم؛ امّا اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند، شهابی را در کمین خود مییابد . در مورد منع شیاطین از نفوذ در آسمانها و تیرهای شهاب همین گفتار را داشته و اقوالی در این باره نقل کرده است.[۱۶۳] . ۷ . سحر تمام ساحران در آن موقع باطل گردید و علم کهانت از کاهنان گرفته شد.[۱۶۴] [۱۶۵] . ابن شهرآشوب، به نقل از امام صادق (علیه السّلام) یاد می کند که حضرت فرمود: در هنگام ولادت پیامبر عظیم الشان، بتها به صورت، به زمین افتادند. پادشاهی نماند؛ مگر آنکه تاجش واژگون و زبانش در آن روز، بند آمد. کاهنان از دانش خود جدا شدند. در آن شب، نوری از سرزمین حجاز پدید آمد و منتشر شد و تا مشرق، گسترش یافت. [۱۶۶] . برخی از این حوادث در منابع اهل سنت نیز ذکر شده است .[۱۶۷] [۱۶۸] [۱۶۹] [۱۷۰] [۱۷۱] [۱۷۲] [۱۷۳] [۱۷۴] . مکان ولادت پیامبر اسلام(ص) در شعب ابیطالب[۱۱] و در خانه عقیل بن ابیطالب بوده است. فرزندان عقیل، این خانه را به محمد بن یوسف، برادر حجاج بن یوسف، فروختند[۱۲] و این خانه به خانه محمد بن یوسف مشهور شد.[۱۳] محمد آنجا را تبدیل به قصری برای خود کرد. در زمان حکومت بنیعباس، خیزران، مادر هارون الرشید خلیفه عباسی، این خانه را خرید و آنرا تبدیل به مسجد کرد.[۱۴] علامه مجلسی، فقیه و محدث قرن یازدهم، نقل میکند که در زمان او مکانی به این نام در مکه وجود داشته و مردم آنرا زیارت میکردند.[۱۳] این بنا تا زمان حکومت آلسعود بر حجاز، باقی بود. آنها به جهت اعتقادات مذهب وهابیت و منع بر تبرک به آثار پیامبران، آنجا را تخریب کردند.[۱۴]
محل تولد حضرت محمد (ص) در مکه
حضرت محمد صلی الله علیه و آله به اعتقاد شیعه در ۱۷ ربیع الاول سال عام الفیل از پدرى به نام "عبدالله بن عبدالمطلب" و مادرى به نام "آمنه بنت وهب" در مکه دیده به جهان گشود. اهل سنت روز ۱۲ ربیع الاول این سال را روز ولادت آن حضرت میدانند. آمنه پس از ازدواج به خانه عبدالله در شعب بنیهاشم منتقل شد که بعدها به شعب ابیطالب یا شعب علی معروف گشت[۱۱۵] . و فرزند خود را همانجا در مکانی که بعدها مولد النبی (صلی الله علیه وآله وسلّم) نام گرفت به دنیا آورد؛ [۱۱۶] [۱۱۷] [۱۱۸] [۱۱۹] . با اصرار شیخ عباس قطان شهردار وقت مکه و درخواست وی از ملک عبد العزیز قرار شد تا در آنجا کتابخانه ای بنا کنند که امروزه به نام «مکتبة مکة المکرمه»شناخته میشود.[۱۲۰] [۱۲۱]
یكى از جاهاى مقدس در مكه كه باید زیارت كرد، زادگاه پیغمبر اسلام است. اما این جاى مقدس كجاست؟ این سال ها جایى را نشان مى دهند كه محل كتابخانه عمومى شهر مكه است. در اصول كافى آمده است كه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در شِعْبِ ابى طالب در خانه محمد بن یوسف ثقفى در زاویه اى از جانب چپ، كسى كه به خانه درآید، متولد شد. سپس خیزران مادر هارون آن خانه را مسجدى كرد كه مردم در آن نماز مى گزاردند. چون رسول خدا از مكه به مدینه هجرت كرد، عقیل آن خانه را گرفت. سالى كه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) براى حج به مكه آمد (حجة الوداع) از او پرسیدند به كدام خانه فرود مى آیى فرمود: مگر عقیل سایبانى براى ما گذاشته است؟ این خانه همچنان در دست عقیل و فرزندان او بود تا آنكه آن را از محمد بن یوسف خریدند. لیكن بعضى مولد رسول را (عُسفان) و بعضى (ردم) نوشته اند. به هر حال در گذشته دور، خلیفه هاى عباسى و پادشاهان یمن و پادشاهان عثمانى مسجدى را كه به مولد آن حضرت شهرت داشت آبادان نگاه مى داشتند; چنانكه در سال 1009هـ . ق. سلطان محمد پسر سلطان مراد آن را از نو عمارت كرد و براى آن قبه و مناره ساخت و مؤذن و خادم و امام جماعت گمارد. از مجموع روایت ها به نظر مى رسد زادگاه آن حضرت در شعب بوده است . این درّه امروز به شعب بنی هاشم و شعب علی - ع - معروف است [3] و به بازاری که به آن سوق اللیل می گویند می رسد. [4] .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: هفته وحدت ، وقایع ربیع الاول ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
در روایات آمده است که در شب ولادت آن حضرت حوادث مهم و اتفاقات زیادی در اطراف جهان به وقوع پیوست که پیش از آن سابقه نداشت و از جمله ارهاصات بوده است. شاید جامع ترین حدیث در این باره حدیثی است که مرحوم صدوق (رحمة اللهعلیه) در کتاب الامالی به سند خود از امام صادق علیه السّلام روایت کرده و روایات دیگری نیز شبیه به آن در دیگر منابع موجود است.[۱۳۲] [۱۳۳] [۱۳۴] [۱۳۵] [۱۳۶] [۱۳۷] [۱۳۸] . خلاصه حوادث مقارن ولادت را میتوان در چند بند زیر نام برد. الف : بتها، همگی به رو درافتادند.[۱۳۹] [۱۴۰] [۱۴۱] . ب : ایوان کسری در مدائن، لرزید و ۱۳ یا ۱۴ کنگره آن فرو ریخت.[۱۴۲] [۱۴۳] [۱۴۴] [۱۴۵] . ج : آتشکده فارس، پس از هزار سال، خاموش شد.[۱۴۶] [۱۴۷] [۱۴۸][۱۴۹] . د : دریاچه ساوه خشک گردید.[۱۵۰] [۱۵۱] [۱۵۲] . ه : نوری درخشش پیدا کرد که فضای مکه را روشن نمود.[۱۵۳] [۱۵۴]. و : رانده شدن شیاطین و جنّیان از آسمانها و منع آنان از شنیدن اخبار آسمانها و وحی. شیاطین که تا آن لحظه به عالم بالا راه داشتند و صدای ملائکه را میشنیدند، برای همیشه، طرد شدند.[۱۵۵] [۱۵۶] حدیثی در این مورد نقل شده که گفته است: لم یرم بنجم منذ رفع عیسی علیه السّلام حتی بعث رسول الله صلی الله علیه وآله وسلّم [۱۵۷] [۱۵۸] . امام صادق (علیه السّلام) در این باره میفرماید: شیاطین به آسـمانها رفت و آمد میکردند تا اینکه با تولد حضرت عیسی علیه السّلام، از سه آسمان و با به دنیا آمدن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) از هفت آسمان منع شدند.[۱۵۹] [۱۶۰] [۱۶۱] . فخر رازی نیز در تفسیر آیه شریفه وَ اَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَدا؛ [۱۶۲] و اینکه ما پیش از این به استراق سمع در آسمانها مینشستیم؛ امّا اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند، شهابی را در کمین خود مییابد. در مورد منع شیاطین از نفوذ در آسمانها و تیرهای شهاب همین گفتار را داشته و اقوالی در اینباره نقل کرده است.[۱۶۳] . ز : سحر تمام ساحران در آن موقع باطل گردید و علم کهانت از کاهنان گرفته شد.[۱۶۴] [۱۶۵] . ابنشهرآشوب، به نقل از امام صادق (علیه السّلام) یاد می کند که حضرت فرمود: در هنگام ولادت پیامبر عظیم الشان، بتها به صورت، به زمین افتادند... پادشاهی نماند؛ مگر آنکه تاجش واژگون و زبانش در آن روز، بند آمد.کاهنان از دانش خود جدا شدند... در آن شب، نوری از سرزمین حجاز پدید آمد و منتشر شد و تا مشرق، گسترش یافت. [۱۶۶] . برخی از این حوادث در منابع اهلسنت نیز ذکر شده است.[۱۶۷] [۱۶۸] [۱۶۹] [۱۷۰] [۱۷۱] [۱۷۲] [۱۷۳] [۱۷۴] . هنوز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دنیا نیامده بود، یا به نقل های دیگر چند ماهی از ولادت او نگذشته بود، که پدرش عبداللّه در بازگشت از سفر تجاری شام در مدینه وفات نمود.[۱۲] و لذا پیامبر از همان ابتدا یتیم بود . چهار ماه پس از ولادت پیامبر، او را به زنی از قبیله صحرا نشین بنی سعد به نام حلیمه سپردند تا او را شیر دهد.[۱۳] رسول خدا در حدود چهار سال نزد حلیمه در میان قبیله بنى سعد اقامت داشت و در سال پنجم ولادت، «حلیمه» او را به مادرش آمنه باز گرداند.[۱۴] در سال هفتم ولادت که رسول خدا شش ساله بود، مادرش وى را براى دیدن دائى هایش به مدینه برد، و هنگام بازگشت به مکه در «أبواء» در گذشت.[۱۵] . پس از آن سرپرستی آن حضرت ابتدا در دست جدش حضرت عبد المطلب و بعد از ایشان، در دست عمویش ابوطالب بود.[۱۶] . از اتفاقات مهم دوران کودکی و جوانی پیامبر اسلام می توان به موارد زیر اشاره نمود : رفتن به سفر تجاری شام به همراه عموی خود حضرت ابوطالب علیه السلام و دیدار با بُحیرای نصرانی، که از عالمان مسیحی زمان خود بود و وعده نبوت آن حضرت را به عمویشان داد و ایشان را از خطر یهود در مورد نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) مطلع کرد.[۱۷] . انتخاب کردن شغل چوپانی که شغل اکثر انبیا بوده است. پذیرفتن سرپرستی کاروان تجاری حضرت خدیجه سلام الله علیها و نشان دادن لیاقت های خود در امر تجارت در این سفر، با سود خوبی که از این کاروان حاصل شد. مشهور شدن به صفت امین به دلیل امانت داری ایشان. شرکت در پیمان جوانمردانه حلف الفضول که برای حمایت از مظلومان بین جوانان قریش در خانه عبدالله بن جدعان بسته شد. حل اختلاف به وجود آمده بین سران قریش بر سر نصب حجرالاسود، که نزدیک بود به جنگی خانگی منجر شود.[۱۸] .ادامه مقاله را اینجا ببینید . ویژه نامه حضرت محمد صلي الله عليه وآله . هفدهِ ماه ربیع است، عیدِ میلاد مُحَمَّد
پیامدهای ولادت پیامبر
بر اساس منابع اسلامی، ایوان کسری در شب ولادت پیامبر اسلام(ص) لرزید و ۱۴ کنگره آن سقوط کرد.[۱۱] این اتفاق به همراه رخدادهای دیگری مانند خاموششدن آتش در آتشکده فارس ، آتشکده فارس پس از هزار سال، خشکیدن دریاچه ساوه ، دریاچه ساوه و خواب عجیب موبدان و پادشاه ساسانی در همین شب،[۱۲] از ارهاصات و هشدارهایی دانسته شده که همراه با ولادت پیامبران رخ میداده است.[۱۳]امام خمینی سقوط کنگره ها را بی ارتباط به پیروزی انقلاب اسلامی ایران ندانسته و احتمال داده که سقوط ۱۴ کنگره از کنگره های طاق(ایوان) کسری که قصر ظلم بوده، نشانه این بوده که بنای ظلم شاهنشاهی در قرن ۱۴ یا بعد از ۱۴ قرن ازبین می رود و تمام بت های سنگی و نیز بت هایی که ملت ها تراشیده اند و بت پرستیها به مرور از بین خواهند رفت.[۱۴] خاقانی شروانی و برخی شاعران فارسیزبان دیگر، عظمت «ایوان مدائن» و شکستهشدن آن را دستمایه اشعار خود قرار دادهاند.[۱۵] خاقانی در «قصیده ایوان مدائن» با وجود توصیف عظمت تاریخی بنا، سرانجامِ ویرانی عظمت و شکوه پادشاهان را مایه عبرت معرفی میکند.[۱۶] برخی این شعر را از باشکوه ترین قصیده های فارسی دانسته اند.[۱۷] بیت اول این قصیده ۴۱ بیتی این است: هان ای دل عبرتبین از دیده نظر کن هان - ایوان مدائن را آیینه عبرت دان[۱۸]
http://dl.hodanet.tv/filespicturs/salavat.gif
ميلاد خجسته پيامبر اكرم حضرت محمد (ص) (17ربیع الاول52 سال قبل ازهجرت برابر با سال عام الفيل)
ولادت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله
معروف میان محدثان شیعه این است که آن حضرت، در هفدهم ماه ربیع الاول به دنیا آمد و مشهور میان اهل تسنن این است که ولادت آن حضرت، در روز دوازدهم همان ماه اتفاق ...
ميلاد خجسته پيامبر اكرم حضرت محمد (ص) (17ربیع الاول52 سال قبل ...
ولادت حضرت محمد(ص) به اتّفاق نظر شيعيان در 17 ربيع الاول در سال عام الفيل ميباشد، ولي برخي از مسلمانان، اين واقعه را در روز دوازدهم اين ماه دانستهاند.
ميلاد خجسته ي حضرت محمد بن عبداللَّه (ص) (17ربیع الاول 52 سال قبل از ...
روز ولادت پیامبر اسلام(ص) از نظر مشهور شیعه، ۱۷ ربیعالاول و از نظر مشهور اهل سنت، ۱۲ ربیعالاول است.[۶] در ایران، فاصله بین ۱۲ ربیعالاول تا ۱۷ ربیعالاول به ...
ویژه نامه حضرت محمد صلي الله عليه وآله
زندگینامه حضرت محمد صلي الله عليه وآله · ولادت حضرت محمد صلي الله عليه وآله · رحلت حضرت محمد صلي الله عليه وآله · فضائل ومناقب حضرت محمد صلي الله عليه وآله.
هفده ماه ربيع است ، شام ميلادِ محمّد
هفده ماه ربيع است ، شام ميلادِ محمّد · هم شب عيد و سرورِ، صادقِ آلِ محمّد · همزمان گشته طلوعِ ، ماه وخورشید اندراين شب · شام ميلادِ دو رهبر ، رهبرِ مكتب و مذهب · شامِ میلادِ ...
ویژه نامه ولادت حضرت محمدصلی الله علیه وآله
معجزات الهی در هنگام ولادت حضرت محمد(ص) · ميلاد مسعود پيامبر اکرم صلی الله عليه و آله – اول عام الفيل / ۱۷ ربيع الاول · ولادت حضرت محمد «ص».
رویدادهای مهم روز 17 ربیع الاول
ولادت حضرت محمد(ص) به اتّفاق نظر شيعيان در 17 ربيع الاول در سال عام الفيل ميباشد، ولي برخي از مسلمانان، اين واقعه را در روز دوازدهم اين ماه دانستهاند. كنيهي ...
هفدهِ ماه ربیع است، عیدِ میلاد مُحَمَّد
هفدهِ ماه ربیع است، عیدِ میلاد مُحَمَّد - خاتمِ پیغمبران است، آمده دنیا خوش آمد · آمده آنکو بشارت داده بر میلادِ پاکش - جمله یِ پیغمبران و جمله یِ اجدادِ ...
ایوانی که در شب میلاد رسول خدا شکاف خورد + عکس
از مکّه سرزد ، نورِ مُحَمَّد - ختم النّبییّن ، آمد خوش آمد
از مکّه سرزد ، نورِ مُحَمَّد - ختم النّبییّن ، آمد خوش آمد
خورشید مکّه ، آمد بِدُنیا - نورِ هدایت ، آمد بِدُنیا
بهرِ هدایت ، از لطفِ داور - آمد بدنیا ، آخر پیمبر
آمد بدنیا ، خَتمِ نَبُوّت - در شهر مکّه ، بهرِ هدایت
ماهِ ربیع او ، آمد بدنیا - گشته جهانی ، از او مصفّا
نورِ خدائی ، از مکّه سر زد - بر کفر و شِرکِ ، عالَم شرر زد
مولود شد چون ، آن عالَم آرا - بشکافت آن دم ، نُه طاق کسرا
مولود شد چون ، آن نورِ رحمان - ازشهرِ مکّه ، شد رانده شیطان
شد اِستِراقِ ، سَمعِ شیاطین - ممنوع دیگر ، زان طورِ سینین
شد سِحر ساحِر ، آن دم فراموش - آتشکده ها ، گردید خاموش
شد تختو تاجِ ، شاهان نگون سر - از راسِ شاهان ، افتاد افسر
از مَقدمِ او ، شد مکّه گلشن - عالم زِ نورِ ، او گشته روشن
مکّه در این شب ، وادیِ طور است - مامِ مُحَمَّد ، غرقِ سرور است
از بعد نوح و ، موسی و عیسا - ختمِ نبوّت ، آمد بدنیا
قرآنِ او بِه ، از هر کتاب است - گفتارِ نیکش ، فصل الخطاب است
تورات و انجیل ، عمرش سر آمد - قرآن کتابی ، بَس برتر آمد
او آیه ای از ، خُلق عظیم است - او اَکرَمٌ مِن ، کُلِّ کریم است
او هم بشير است ، وَ هم نذير است - اندر دو عالم ، او بي نظير است
حُبِّ نبی وَ ، آلش ثواب است - در بغضِ او وَ ، آلش عقاب است
او سوره ای چون ، نور و تبارک - میلادِ پاکش ، باشد مبارک
ای باقری باش ، شادان و خندان - کآمد بِدنیا ، آن روح و ریحان
سروده شده میلاد حضرت محمد ص سال 1401
درهفدهم ماهِ ربیع المولود
درهفدهم ماهِ ربیع المولود - دو شمس و قمر ز غیب آمد بوجود
درمکّه محمّد آن رئیسِ مکتب - در یثرب امامِ صادق آن رهبرِ جود
مدایح حضرت محمّدصلّی اللّه علیه وآله
هفدهِ ماه ربیع است، عیدِ میلاد مُحَمَّد
هفده ماه ربيع است ، شام ميلادِ محمّد
ربیع الاول است عیدِ مسلمانانِ کشورها
نور جما ل احمد ص از مكه شد پدیدار
یانبی الله محمّد یارسول اللّه محمّد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: هفته وحدت ، وقایع ربیع الاول ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
![]() | ![]() |
ای مُسلمانان، هَمَه وَحدت کُنیم
ولادت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله 2
ولادت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله 1
کانال یار خراسانی سروش
https://splus.ir/joingroup/AEI4iDOBhEDAkxJyY3ITlw
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: هفته وحدت ، وقایع ربیع الاول ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
ازدواج حضرت محمد با حضرت خدیجه
خدیجه سلام اللهعلیها دختر خویلد بن اسد، زنی بازرگان و ثروتمند بود که به اِمرأةالقریش یعنی شاهزاده خانم قریش شهرت داشت. او اولین زنی بود که مسلمان شد و به پیامبر اسلام صلی اللهعلیه وآله وسلّم ایمان آورد و اولین همسر پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلّم) و مادر حضرت فاطمه زهرا سلام اللهعلیها است.
خَدیجَه دختر خُوَیلِد درگذشت ۱۰ بعثت ، مشهور به خدیجه کبری(س) و امالمؤمنین، نخستین همسر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و مادر حضرت زهرا سلام الله علیها بود. او پیش از بعثت با پیامبرص ازدواج کرد و نخستین زنی بود که به او ایمان آورد. خدیجه(س) تمام دارایی خود را در راه گسترش اسلام صرف کرد. پیامبر(ص) به احترام او، در دوران زندگی خدیجه همسر دیگری اختیار نکرد و پس از وفاتش نیز همواره با احترام و محبت از او یاد میکرد.
حضرت خدیجه (سلاماللهعلیها (نخستین همسر پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلّم ، مادر حضرت فاطمه سلام الله علیها و اولین زنی بود که به پیامبر ایمان آورد و مسلمان شد. حضرت خدیجه (سلام الله علیها) با چند واسطه دختر عموی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) و از جهت ریشه خاندانی با ایشان متحد بودند. خدیجه (سلام اللهعلیها) دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی بن کلاب[۱] [۲] [۳] . اولین و شایسته ترین همسران رسول خداست. ایشان در زمره همسران قریشی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) به شمار آمده و از جهت قرابت و خویشاوندی نزدیکترین همسران به لحاظ نسبی به ایشان است. در حجاز و شهر مکه، در شبه جزیره عربستان در خانواده ای که با آداب و رسوم خرافی روزگار بیگانه بود به دنیا آمد. پس از ولادت او، خاندانش، برخلاف رسم سیاه زمانه زنده به گور کردن دختران ، ولادت او را گرامی داشتند و پدر و مادرش «خویلد» و «فاطمه»، نام او را خدیجه به مفهوم گسسته و بیگانه از زشتیها و ناپسندیها برگزیدند. بنابر روایت حکیم بن حزام پسر عموی خدیجه (سلام الله علیها)، خدیجه (سلام الله علیها) در سال پانزده پیش از عام الفیل در مکه به دنیا آمد.[۴][۵] . بنابراین حضرت خدیجه (سلام الله علیها) پانزده سال قبل از ولادت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلّم ۵۵ سال قبل از بعثت، در شبه جزیره ی عربستان (حجاز) چشم به جهان گشود.[۶] . آن حضرت، دختر خویلد بن عبدالعزی بن قصی بن کلاب بود، که جناب قصی، جد چهارم پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلّم میباشد. بنابراین حضرت خدیجه نیز با چند واسطه دختر عموی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم بودند و از جهت ریشه خاندانی با یکدیگر متحد میشوند. لذا سلسله نسب حضرت خدیجه به حضرت اسماعیل علیه السلام و ابراهیم خلیل ا... علیه السلام که جد ۲۸ و ۲۹ رسول الله است، میرسد.[۷] .
پدرش خُوَیلِد بن اسد بن عبدالعُزّی بن قُصَیِّ بن کلاب و مادرش فاطمه، دختر زائده، است.[۸] [۹]
10ربیع الاول : ازدواج حضرت محمد صلی الله علیه و آله با حضرت خدیجه علیها السلام، در ۱۰ ربیع الاول سال ۲۵ عام الفیل (پانزده سال قبل از بعثت) بوده است. حضرت خدیجه با اینکه مردان ثروتمندی از قریش از او خواستگاری کرده بودند، ولی او که شیفته درستکاری و امانتداری و مکارم اخلاقی پیامبر اکرم شده بود، به ازدواج با آن حضرت متمایل شد . ازدواج پیامبر(ص) و خدیجه اولین ازدواج پیامبر(ص) بود که ۱۵ سال پیش از بعثت رخ داد. سن پیامبرصلی الله علیه وآله هنگام این ازدواج مطابق روایت مشهور ۲۵ سال و سن حضرت خدیجه را ۴۰ سال دانسته اند. اقوال دیگری نیز درباره سن پیامبر(ص) و خدیجه آمده که سن خدیجه بین ۲۵ تا ۴۶ و سن پیامبر(ص) را ۲۵ تا ۳۰ ذکر کرده اند. خدیجه؛ نخستین زنی بود که به ازدواج پیامبر درآمد[۱] و بیست وپنج سال با او زندگی کرد.[۲] تاریخ ازدواج محمد(ص) و خدیجه را ۱۵ سال قبل از بعثت یا کمی پیش تر گفته اند[۳] که دو ماه و بیست و پنج روز پس از بازگشت رسول خدا از سفر شام ذکر کرده اند.[۴] خطبه این عقد را ابوطالب خواند.[۵] زریاب خویی (درگذشت: ۱۳۷۳ش) پژوهشگر تاریخ اسلام، معتقد است رغبت زنی چون خدیجه به ازدواج با پیامبر، دلیل شاخص بودن مقام اجتماعی و شهرت پیامبر به امانت و درستکاری است.[۶]
بر اساس گزارش منابع تاریخی، آشنایی خدیجه و پیامبر(ص) به سبب کاروان تجاری خدیجه بود که به شام میرفت و خدیجه از پیامبر(ص) برای شرکت در این تجارت دعوت کرد. گفته شده در این سفر، مَیسره غلام خدیجه همراه پیامبر بود و پس از بازگشت از سفر از مکارم اخلاق و امانت داری پیامبر نزد خدیجه تعریف نمود و خدیجه نسبت به ازدواج با پیامبر تمایل پیدا کرد. آورده اند که خدیجه علاقه خود به پیامبر را با واسطه ای به او اظهار کرد و پیامبر این موضوع را به عموهای خود اطلاع داد و آنان نیز خدیجه را از عمو یا پدرش خواستگاری کردند. بنا به روایتی، ابوطالب به پیامبر(ص) پیشنهاد داد تا برای تجارت نزد خدیجه برود که زنی تاجر بود.[۷] طبق همین روایت، خدیجه از این پیشنهاد مطلع شده و خود به پیامبر(ص) پیشنهاد تجارت داد و گفت دو برابر دیگران حقالزحمه میدهم.[۸] برخی نیز گفته اند خدیجه چون از درستکاری و امانتداری[۹] محمد(ص) با خبر بود، به او پیشنهاد همکاری در سفر شام نمود.[۱۰] در این سفر، مَیسَره غلام خدیجه نیز همراه محمد(ص) بود و خدیجه به میسره توصیه کرد که هیچ گونه مخالفتی با دستور و نظرات محمد نداشته باشد.[۱۱] این سفر موفقیت آمیز بود و میسره در بازگشت از سفر از حُسن رفتار و امانتداری پیامبر برای خدیجه تعریف کرد و خدیجه به او علاقه مند شد. خدیجه به وسیله کسانی نظر پیامبر را درباره این ازدواج پرسید و چون پیامبر پذیرفت، عموهای پیامبر، حمزه و ابوطالب، خدیجه را از عمویش عمرو بن اَسَد خواستگاری کردند و این ازدواج صورت گرفت.[۱۲] . به روایتی؛ خدیجه پس از سفر شام خود به پیامبر(ص) پیشنهاد ازدواج داد و گفت که به سبب خویشاوندی، امانت داری، خوشاخلاقی و راست گویی محمد(ص) خواهان او شده است.[۱۳] بر اساس روایتی دیگر، او به وساطت زنی به نام نفیسه دختر مُنیه [۱۴] یا منیه خواهر یعلی بن منیه از پیامبر(ص) خواستگاری کرد.[۱۵] [یادداشت ۱] برخی گفته اند خدیجه به پدر خود خُویلد شراب داد و او را مست کرد و او در عالم مستی به ازدواج دخترش با محمد رضایت داد.[۱۶] محققان این روایت را جعلی میدانند و گفته اند اگر این روایت درست باشد، میبایست در همان زمان حکم به بطلان این ازدواج شود.[۱۷] همچنین احتمال داده اند این روایات را دشمنان بنی فاطمه جعل کرده باشند، زیرا فاطمه(س) و امامان شیعه، حاصل این ازدواج هستند.[۱۸]
خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر . حضرت خدیجه، دختر خویلد بن اسد، پیش از ازدواج با حضرت محمد صلی الله علیه و آله در آغاز با "عتیق بن عائذ" ازدواج کرد و از او داراى فرزندى به نام "جاریه" شد و پس از مرگ عتیق، با "ابوهالة بن منذر اسدى" ازدواج نمود و از او نیز داراى فرزندى به نام "هند بن ابىهاله" شد. پس از مرگ ابوهاله، خدیجه بنت خویلد از دارایى هاى خویش و دارایى هاى شوهران گذشته اش، اقدام به سرمایه گذارى تجارى و اقتصادى کرد و در این راه، دارایى هاى خود را به مضاربه داد و ثروت زیادى بدست آورد و از توانگران و ثروتمندان معروف عرب شد. بزرگان قریش و ثروتمندان عرب، تمایل زیادى به ازدواج با وى نمودند. از جمله، "عقبة بن ابى معیط"، "ابوجهل" و "ابوسفیان" از وى خواستگارى نمودند ولى وى همه آنان را پاسخ منفى داد و هیچ تمایلى به ازدواج دیگر از خود نشان نداد.
سفر تجاری پیامبر با دارائی خدیجه . در آن زمان که مردم مکه، از راه تجارت امرار معاش می کردند، خدیجه نیز از آنجا که از ثروتمندان مکه و کارهای تجارتی می کرد و چندین شتر در دست کارگزاران او بود که در اطراف کشورهایی مثل شام، مصر و حبشه، رفت و آمد و داد و ستد داشت، وقتی آوازه درستی و امانتداری و خوش خلقی حضرت محمد صلی الله علیه و آله را شنید، در پی مذاکراتی که با ابوطالب، عموی آن حضرت کرد "محمد امین" را در کاروان تجارتی خود، در امور مربوط به داد و ستدهایش انتخاب کرد و از آن پس پیامبر گرامی اسلام در دوران جوانی در سفرهای تجارتی برای حضرت خدیجه سود فراوانی بدست آورد. در سفری که پیغمبر برای تجارت به شام رفت، حضرت خدیجه غلام خود "میسره" را همراه او کرد و دستور داد تا همه جا، او را همراهی و مراقبت نماید. در شهر بُصری در نزدیکی شام به راهبی به نام "نسطورا" برخورد کردند که او به غلام، از آینده پیغمبر و نبوت او خبر داد و از طرفی سود بسیاری عاید آنها شد که تا آن موقع، در هیچ سفری به این اندازه نبود.
تمایل خدیجه به ازدواج با پیامبر . بعد از برگشت از سفر شام، میسره، احوالات سفر و گفتار راهب و مشاهداتش را که از عظمت و معنویت محمد بود، برای خدیجه تعریف کرد و از همین جا بود که او را مشتاق همسری با "محمد امین" نمود و با وجودی که مردان ثروتمندی از قریش از او خواستگاری کرده بودند ولی خدیجه که شیفته درستکاری و امانتداری و مکارم اخلاقی او شده بود، خود پیشنهاد ازدواج داد و برخلاف سنت های ازدواج در میان اعراب جاهلی آن زمان، مال و ثروت زیادی از دارائیش را به محمد، هدیه کرد. از این رو، ابوطالب علیه السلام به همراه تعدادى از بزرگان بنىهاشم به نزد "خویلد بن اسد" و به روایتى نزد "ورقة بن نوفل" عموى خدیجه رفت و خدیجه را براى حضرت محمد صلی الله علیه و آله خواستگارى کردند.
خطبه عقد . مرحوم شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه و شیخ کلینی در کتاب کافی با مقدارى اختلاف خطبه عقدى را که بوسیله ابوطالب ایراد شده نقل کرده اند که متن آن طبق روایت شیخ صدوق این گونه است: الحمدلله الذى جعلنا من زرع ابراهیم و ذریة اسماعیل، و جعل لنا بیتا محجوجا و حرما آمنا یجبى الیه ثمرات کل شىء، و جعلنا الحکام على الناس فى بلدنا الذى نحن فیه، ثم ان ابن اخى محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب لایوزن برجل من قریش الا رجح، و لایقاس باحد منهم الا عظم عنه، و ان کان فى المال قل، فان المال رزق حائل و ظل زائل، و له فى خدیجه رغبة ولها فیه رغبة، والصداق ما سالتم عاجله و آجله، وله خطر عظیم و شان رفیع و لسان شافع جسیم ؛[۱] . سپاس خدای را که ما را از کشت و محصول ابراهیم و ذریه اسماعیل قرار داد و براى ما خانه مقدسى را که مقصود حاجیان است و حرم امنى است که میوه هر چیز بسوى آن گرد آید بنا فرمود و ما را در شهرى که هستیم حاکمان بر مردم قرار داد. سپس برادرزاده ام محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب مردى است که با هیچ یک از مردان قریش هم وزن نشود جز آن که از او برتر است، و به هیچ یک از آنها مقایسه نشود جز آن که بر او افزون است و او اگر چه از نظر مالى کم مال است ولى مال پیوسته در حال دگرگونى و بى ثباتى و همچون سایه اى رفتنى است و او نسبت به خدیجه راغب و خدیجه نیز به او مایل است و مهریه او را نیز هر چه نقدى و غیرنقدى بخواهید آماده است و محمد را شأنى والا و شهرتى عظیم خواهد بود. در انساب الاشراف بَلاذُری (درگذشت: ۲۷۹ق) آمده که پیامبر اکرم(ص) ۱۲ اوقیه "هر اوقیه معادل ۴۰ درهم" بهعنوان مهر خدیجه تعیین کرد.[۱۹] اقوال دیگری نیز گفته شده است.[۲۰] همچنین گفته شده پیامبر بیست شتر جوان[۲۱] یا پانصد درهم مهر خدیجه کرده است.[۲۲] طبرسی درگذشت: ۵۴۸ق عالم شیعه، مهر خدیجه را دوازده اوقیه گفته و مهر همه زنان پیامبر را همین مقدار میداند[۲۳] . به روایتی، پیامبر(ص) ۲۵ ساله بود که با خدیجه ازدواج کرد[۲۴] و خدیجه نیز هنگام ازدواج با پیامبر(ص) ۴۰ سال داشت.[۲۵] روایت چهل سالگی برای خدیجه مشهور است، اما مورخان سن ۲۱، ۲۷، ۲۸، ۳۰، ۳۷ و ۴۵ سال را نیز برای خدیجه هنگام ازدواج نقل کرده اند.[۲۶] جعفر مرتضی عاملی درگذشت: ۱۴۴۱ق محقق تاریخ اسلام، دربارهٔ سن خدیجه هنگام ازدواج، ۲۵، ۳۰، ۳۵، ۴۰، ۴۴، ۴۵ و ۴۶ سال را از کتب تاریخی نقل کرده و ادعا میکند اکثر مورخان، سن ۲۸ را برای خدیجه هنگام ازدواج تأیید کرده اند.[۲۷] سید جعفر شهیدی درگذشت: ۱۳۸۶ش تاریخ پژوه، گفته با توجه به فرزندانی که خدیجه به دنیا آورد میتوان احتمال داد که سن او کمتر از چهل سال بوده است.[۲۸] . مشهور مورخان ازدواج پیامبر را در ۲۵ سالگی ثبت کرده اند[۲۹] اما برخی ۲۱، ۲۹، ۳۰ و ۳۷ سالگی را نیز ذکر کرده اند.[۳۰] .
تاریخ ازدواج پیامبر با خدیجه . زمان ازدواج حضرت خدیجه با حضرت محمد صلی الله علیه و آله، چند ماه پس از بازگشت از سفر تجارت شام تحقق یافت که ۱۵ سال قبل از بعثت بود و در آن زمان، حضرت محمد صلی الله علیه و آله ۲۵ سال داشت. در مورد سن حضرت خدیجه در آن هنگام اختلاف است. برخی منابع گفته اند او به هنگام ازدواج با پیامبر ۴۰ سال داشت؛[۲] ولی با توجه به حمل حضرت فاطمه سلام الله علیها و ولادت آن حضرت که در سال پنجم بعثت مى باشد، این قول بعید به نظر می رسد؛ چرا که در این صورت خدیجه باید در سن ۶۰ سالگی حضرت فاطمه را وضع حمل نموده باشد. اما قول دیگری که سن ایشان را به هنگام ازدواج ۲۸ سال دانسته،[۳] قابل قبول تر است. این قول در برخی از منابع تاریخی از ابن عباس نقل شده است.
سبب ازدواج
در سبب این ازدواج گفته شده که خدیجه سلام اللهعلیها دختر خویلد بن اسد زنی بازرگان، توانگر و صاحب جاه و شرف بود. او مردان را برای تجارت اجیر میکرد یا برای آنها نصیبی از سود خود مقرر مینمود. [۱] [۲] [۳] . چون خدیجه (سلام اللهعلیها) اوصاف امانتداری و راستگویی و مکارم اخلاق پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) را شنید نزد آن حضرت فرستاد و به او پیشنهاد داد که با مال و کالای وی به شام سفر کند[۴] [۵] . و بهره بیشتر و بهتر از سایرین دریافت نماید. خدیجه سلام اللهعلیها غلام خود میسره را نیز در این سفر با حضرت صلی الله علیه وآله وسلّم همراه نمود. در بازگشت از این سفر تجاری، میسره بانوی خود را از وقایع و اتفاقات سفر آگاه نمود.[۶] [۷] [۸] . خدیجه (سلام الله علیها) که زنی شریف و خردمند و با تدبیر بود برای حضرت (صلی الله علیه وآله وسلّم) پیغام فرستاد و گفت: ای پسر عمو من خواهان ازدواج با تو هستم چرا که خویشاوند منی و در بین خاندانت بزرگوار، امانتدار، خوشخلق و راستگویی [۹] [۱۰] [۱۱] . و به روایتی دیگر دوست خود نفیسه بنت منبه"منیه" را نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) فرستاد تا در این رابطه با محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم گفتگو کند. نفیسه نزد پیامبرصلی الله علیه وآله وسلّم آمد و از علت ازدواج نکردن ایشان جویا شد حضرت صلی الله علیه وآله وسلّم پاسخ دادند: چیزی ندارم که با آن ازدواج کنم نفیسه گفت: اگر این مانع بر طرف گردد و از تو دعوت شود با کسی که در زیبایی و مال و شرف همتای توست با او ازدواج میکنی؟ حضرت پرسید: او کیست؟ گفت: خدیجه سلام الله علیها .[۱۲] [۱۳] [۱۴] . خدیجه (سلاماللهعلیهم) از لحاظ نسب در ردههای میانی قریش و از لحاظ مجد و شرف و ثروت والاترین زن قریش به شمار میآمد از اینرو تمام مردان قریش در آرزوی آن بودند که بتوانند با او ازدواج کنند پس خواستگاریها کرده و حاضر شده بودند مهریه های سنگین بپردازند.[۱۵] [۱۶] . وقتی پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) از پیشنهاد ازدواج خدیجه آگاه شد با خویشان و اعمام خود مشورت نموده آنگاه به اتفاق ابوطالب و چند تن از اعمام خود نزد ورقة بن نوفل پسر عموی خدیجه (سلام الله علیها) رفتند و ایشان را از او خواستگاری نمودند.[۱۷]
فرزندان
همه فرزندان پیامبر(ص) جز ابراهیم از خدیجه هستند.[۳۱] گفته شده پیامبر(ص) و خدیجه دارای شش فرزند بودند. اولین آنها قاسم و پس از او چهار دختر بودند که زینب، رقیه، فاطمه و ام کلثوم نام داشتند.[۳۲] پس از بعثت پسری به نام عبدالله آوردند که به طیب و طاهر نیزمعروف است . یعقوبی تاریخ نگار سده سوم هجری، تولد قاسم، رقیه، زینب و ام کلثوم را پیش از بعثت، و تولد عبدالله و فاطمه را پس از بعثت میدانند.[۳۵] طبرسی معتقد است عده ای به اشتباه طیب و طاهر را دو پسر دیگر پیامبر میدانند؛ اما در واقع طیب و طاهر القاب عبدالله است.[۳۶] . به گفته جعفر مرتضی عاملی، رقیه و زینب دختران خواهر خدیجه بودند.[۳۷] هرچند دیگران ادعا کردهاند این چهار دختر از خدیجه و پیامبر هستند.[۳۸] . فرزندان پیامبر اسلام . طبق گزارش مشهور، همه فرزندان پیامبر(ص) به جز ابراهیم، از حضرت خدیجه(س) بودند.[۳۷] بر اساس نقل رایج، پیامبر(ص) و خدیجه(س) صاحب شش فرزند بودند:[۳۸] . دو پسر : قاسم و عبدالله . چهار دختر : زینب، رقیه، ام کلثوم و فاطمه سلام الله علیها[۳۹] . با این حال، برخی منابع تعداد فرزندان پیامبر(ص) از خدیجه(س) را هفت یا هشت نفر ذکر کردهاند.[۴۰] ابن اسحاق و ابن هشام از سه پسر به نامهای قاسم، طَیّب و طاهِر یاد کردهاند و گفتهاند که قاسم و طیب پیش از بعثت، در دوران جاهلیت، از دنیا رفتند.[۴۱] برخی مورخان علت این اختلاف را در تفاوت میان اسم و لقب فرزندان دانسته اند. به ویژه، عبدالله را به دلیل ولادتش پس از بعثت، با لقبهای «طیب» و «طاهر» معرفی کرده اند، و برخی گمان کرده اند که اینها نام های فرزندان جداگانه ای هستند.[۴۲] .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع ربیع الاول ، معصوم اول حضرت محمدص ، ازدواج حضرت محمدباخدیجه
ادامه مطلب را ببينيد
خدیجه(س) بانویی شریف، ثروتمند و دارای اعتبار در روزگار خود بود.[۱] در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، چهار زن به عنوان سرور زنان جهان معرفی شده اند : خدیجه کبری سلام الله علیها، فاطمه سلام الله علیها، مریم و آسیه.[۲] پیامبر(ص) همچنین خدیجه(س) را از زنان کامل و از بهترین زنان جهان دانسته است.[۳]
در منابع اسلامی، خدیجه(س) با القاب متعددی چون طاهره، زکیه، مرضیه، صدیقه، سیده نساء قریش، خیرالنساء و کبری (بانوی بلندمرتبه) یاد شده است.[۴] همچنین در دعاها و زیارات، از او با کنیه، امالمؤمنین و صفاتی چون «الصديقة الطاهرة الزكية الراضية المرضية» یاد شده است.[۵]
گزارشهای تاریخی نشان میدهد که حضرت خدیجه(س) بهترین مشاور، وزیر و مایه آرامش پیامبر(ص) بود.[۶] پیامبر(ص) پس از وفات او، همواره از خدیجه(س) با احترام یاد میکرد. در پاسخ به سخن عایشه که خدیجه(س) را تنها همسری مُسن دانسته بود، پیامبر(ص) فرمود: خداوند هیچ گاه برایم همسری بهتر از او جایگزین نکرد؛ او مرا تصدیق کرد هنگامی که هیچ کس مرا تصدیق نکرد، یاریام کرد زمانی که هیچ کس مرا یاری نکرد، و از اموالش در اختیارم قرار داد، هنگامی که دیگران دریغ کردند. [۷]
در منابع شیعه، حضرت خدیجه(س) به عنوان مادر امامان معصوم شناخته شده است. در دعای ندبه، امام زمان عج به عنوان فرزند خدیجه(س) معرفی شده است: أَيْنَ ابْنُ النَّبِيِّ الْمُصْطَفىٰ، وَابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضىٰ، وَابْنُ خَدِيجَةَ الْغَرَّاءِ، وَابْنُ فاطِمَةَ الْكُبْرَىٰ؟ [۸] در روز عاشورا، امام حسین علیه السلام نیز در برابر دشمنان، خدیجه(س) را به عنوان مادر بزرگ خود و نخستین زن مسلمان معرفی کرد و آنان را بر این حقیقت سوگند داد: اُنشدكم الله هل تعلمون أن جدتي خديجة بنت خويلد أول نساء هذه الامة إسلاما؟ قالوا : اللهم نعم. [۹] . در زیارت نامه ای از امام صادق علیه السلام برای امام سجاد علیه السلام، از حضرت خدیجه(س) بهعنوان مادرِ بزرگ او یاد شده و بر او سلام فرستاده شده است: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ... السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ خَدِيجَةَ وَ فَاطِمَةَ. [۱۰] در روایتی دیگر، پیامبر(ص) حضرت خدیجه(س) را در کنار خود و امامان از مقربانی دانسته که از نوشیدنی خالص بهشت، تسنیم، بهره مند هستند.[۱۱] .
خدیجه بعد از نزول وحی
در برخی گزارشهای تاریخی از آغاز وحی، ذکر شده است که پیامبر با تسلی خدیجه (پس از آنکه خدیجه در خصوص نبوت پیامبر با پسرعموی خود به نام ورقه مشورت کرد) آرام گرفت. [۱۳۳] [۱۳۴] [۱۳۵] . سوای تردید در شخصیت تاریخی ورقه [۱۳۶] . گزارشهای مذکور با احادیثِ معتبر ناسازگار است و ایرادات اساسی نیز به آن وارد شده است. خدیجه نخستین بانویی است که به پیامبر گروید. [۱۳۷] [۱۳۸] [۱۳۹] [۱۴۰] . همچنین بنابر گزارش ابن سعد، [۱۴۱]
وی همراه پیامبر و علی علیه السّلام در مسجدالحرام نماز میگزارد. برخورداری از حمایتهای بیدریغ و دلگرم کننده همسری یکدل و هم عقیده از سعادتهای یک فرد انقلابی به شمار میآید و خدیجه (سلام الله علیها) در این عرصه همدلی و همراهی سرآمد زنان بود. وجود خدیجه (سلام الله علیها) سختیهای راه رسالت را بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) آسان میکرد. او وزیری راستین برای اسلام بود و رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم با مهر و صفای او آرامش مییافت.[۱۴۲] [۱۴۳] [۱۴۴] . زمانی که سخنان زشت و ناهنجار مشرکان در تکذیب نبوت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) غبار غم بر چهره ی آن حضرت (صلی الله علیه وآله وسلّم) مینشاند، این خدیجه سلام اللهعلیها بود که تیرگیهای غم را از چهره ی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم میزدود و کار را بر او آسان میکرد.[۱۴۵] [۱۴۶] [۱۴۷] [۱۴۸] . در ایام محاصره اقتصادی بنیهاشم در شعب ابیطالب، خدیجه اموالش را در حمایت از پیامبر هزینه کرد. [۱۴۹] . به نظر عده ای از مفسران، آیه هشت سوره ضحی[۱۵۰] . ای پیامبر آیا تو را نیازمند نیافت پس بینیاز و توانگر ساخت ، به این حمایت های مالی خدیجه اشاره دارد. [۱۵۱] [۱۵۲] . تاثیر حمایتهای مالی خدیجه به حدی بود که پیامبر، بعدها آن را ستود و فرمود: هیچ ثروتی به اندازه ثروت خدیجه برایم سودمند نبود.[۱۵۳] [۱۵۴] . کمکهای ابوالعاص و حکیم بن حزام، خواهرزاده و برادرزاده خدیجه، به محاصره شدگان در شعب ابیطالب، در حالی که هنوز آن دو نفر اسلام نیاورده بودند، تنها به دلیل وجود خدیجه در میان آنان بود. [۱۵۵] [۱۵۶] [۱۵۷]
نقش خدیجه(س) در اسلام
حضرت خدیجه(س) با ثروت و دارایی خود، نقش مهمی در پشتیبانی از پیامبر اسلام(ص) و گسترش دعوت اسلامی ایفا کرد. از رسول خدا(ص) نقل شده است: هیچ مالی به من سود نبخشید، آنگونه که ثروت خدیجه(س) به من سود بخشید. [۵۲] . بر اساس روایات اسلامی، پیامبر(ص) از اموال خدیجه(س) برای کمک به آزادی بدهکاران، یتیمان و نیازمندان بهره میبرد. در جریان محاصره بنیهاشم در شعب ابیطالب، حضرت خدیجه(س) تمام دارایی خود را در راه حمایت از بنیهاشم و حفظ اسلام انفاق کرد. در روایتی آمده است: ابوطالب و خدیجه(س) همه اموال خود را برای حفظ اسلام و محاصره شدگان انفاق نمودند. [۵۳] در این دوران سخت، حکیم بن حزام، برادرزاده خدیجه(س)، با تحمل خطر، گندم و خرما را با شترها به شعب ابیطالب میرساند.[۵۴] . در منابع شیعه، این ایثار مالی حضرت خدیجه(س) در ردیف نعمتها و مواهب بزرگ الهی به پیامبر(ص) شمرده شده است.[۵۵] پیامبر اسلام(ص) نیز همواره با احترام و عظمت از بخشندگی و فداکاری خدیجه(س) یاد میکرد.[۵۶]
حمایت و دفاع از پیامبرصلی الله علیه وآله
حضرت خدیجه(س) افزون بر پشتیبانی مالی از پیامبر اسلام(ص)، در صحنههای خطرناک نیز با تمام وجود از رسول خدا(ص) دفاع میکرد.[۵۷] در یکی از گزارشهای تاریخی، آمده است که در ایام حج، پیامبر(ص) بر فراز کوه صفا سه بار با صدای بلند اعلام کرد: ای مردم! من فرستاده خدا هستم. در این هنگام، ابوجهل با سنگی پیشانی پیامبر را شکست. هنگامی که حضرت خدیجه(س) توسط امام علی علیه السلام از این حادثه باخبر شد، هر دو با مقداری غذا به جست وجوی پیامبر پرداختند و در کوهها به دنبال او گشتند. خدیجه(س) با نگرانی میگفت: آیا کسی هست که از پیامبر برگزیده و سلامتیِ او برایم خبر آورد؟! و با عباراتی سرشار از محبت و اضطراب، جویای حال پیامبر(ص) بود.[۵۸] . در ادامه همین روایت، جبرئیل به پیامبر(ص) گفت: یا رسول الله! خدیجه را دریاب که از گریه اش، فرشتگان به گریه درآمدند! سلام مرا به او برسان و بشارت ده که خداوند برای او خانه ای از مروارید در بهشت آماده کرده که با نور زینت یافته و در آن هیچ ترس و وحشتی نیست. [۵۹] پس از یافتن پیامبر(ص)، خدیجه(س) و علی(ع) او را با بدنی خونین به منزل بازگرداندند و در زیر صخره ای پناه دادند. اما مشرکان آنها را تعقیب کرده و سنگباران نمودند. در این میان، حضرت خدیجه(س) با ایثار و فداکاری، خود را سپر پیامبر(ص) قرار داد تا سنگها به او برخورد نکند.[۶۰]
جایگاه علی(ع) نزد خدیجه
بر اساس برخی منابع شیعه، پیامبر اسلام(ص) پس از ازدواج با حضرت خدیجه(س) و پیش از بعثت، علاقه قلبی خود را به امام علی علیه السلام با خدیجه در میان گذاشت. در پی این آگاهی، خدیجه(س) با محبت و احترام، نیازهای خانه ابوطالب، پدر علی(ع)، را تأمین میکرد. در برخی نقلها آمده است که مردم میگفتند: علی، نور چشم خدیجه است. [۶۱] . در روایتی که علی بن محمد بیاضی، عالم شیعه قرن نهم هجری، نقل کرده، پس از بیعت خدیجه(س) و علی(ع) با پیامبر(ص)، رسول خدا(ص) به خدیجه(س) دستور داد که با علی(ع) نیز بیعت کند. دلیل این امر، جایگاه امامت و ولایت علی(ع) پس از پیامبر(ص) عنوان شده است. پیامبر(ص) فرمود: علی، مولای تو و امام مؤمنان پس از من است. [۶۲] .
خدیجه نزد اهلبیت
مهر و محبت خدیجه به فرزندانش چنان بود که خاطره او تا نسلها در خاندان پیامبر اسلام برجای مانده بود و همواره از او به نیکی یاد میشد. امام حسین علیه السلام در واقعه عاشورا در کربلا در مقابل سپاه شام به مادربزرگش خدیجه فخر میورزید که اولین زن مسلمان بود[۲۳۷] . امام سجاد علیه السلام در خطبه اش در مجلس یزید در دمشق بعد از واقعه عاشورا، خود را فرزند بانوی بزرگ اسلام، خدیجه (علیهاالسّلام) میدانست.[۲۳۸] . همچنین زبیر بن عوام در مباحثهای با ابن عباس عمهاش خدیجه را مایه مباهات خویش میدانست. [۲۳۹] . نیز گفته شده خداوند به واسطه امین وحی، جبرئیل، بر او سلام فرستاده و او را گرامی داشته است. [۲۴۰][۲۴۱] [۲۴۲]
جایگاه و ویژگیهای اخلاقی خدیجه
خديجه از اشراف مكه و زنى خردمند، با درايت، پارسا و پاكدامن بود و بهترين زن قريش به شمار مىآمد تا آنجا كه در دوران جاهليت به "سيده قريش" مشهور گرديد.[۱۸] از دیگر القاب او در آن زمان «طاهره» (به معنای بانوی پاک) بود.[۱۹] . خدیجه از نظر عقل و زیرکی نیز برتری فوقالعاده ای داشت. جالب این است او از کسانی بود که انتظار ظهور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میکشید و همیشه از ورقة بن نوفل و دیگر علما جویای نشانه های نبوت میشد. اشعار فصیح و پرمعنای وی در شأن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از علم و ادب و کمال و محبت او به آن بزرگوار حکایت میکند. نمونه ای از اشعار خدیجه درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنین است: فَلَو اَنَّنی اَمسَیتُ فِی کُلِّ نِعمَةٍ *** وَ دَامت لی الدُّنیا و مُلکُ الاَکاسِرَة - فما سَوِیَت عِندی جَناحَ بَعُوضَةٍ *** اِذا لَم یَکُن عَینی لِعَیِنک ناظِرَة . اگر من روز را شام کنم در حالی که از همه نعمت ها برخوردار باشم و دنیا و ملک و مملکت سلاطین کسروی دائما برای من باشد، همه اینها در پیش من برابر بال پشه ای نیست، زمانی که چشمم به چشم تو نیافتند . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: افضل نساء اهل الجنه خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد و مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم . خدیجه از بزرگترین بانوان اسلام بشمار میرود. او اولین زنی بود که به اسلام گروید؛ چنان که علی بن ابیطالب علیه السلام اولین مردی بود که اسلام آورد. اولین زنی که نماز خواند، خدیجه بود. او انسانی روشنبین و دوراندیش بود. باگذشت، علاقهمند به معنویات، وزین و باوقار، معتقد به حق و حقیقت و متمایل به اخبار آسمانی بود. همین شرافت برای او بس که همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و گسترش اسلام به کمک مال و ثروت او تحقق یافت. او برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یاوری صادق بود. در تاریخ میخوانیم: «حضرت محمد صلی الله علیه و آله هر وقت از تکذیب قریش و اذیتهای ایشان محزون و آزرده میشدند، هیچ چیز آن حضرت را مسرور نمیکرد مگر یاد خدیجه؛ و هرگاه خدیجه را میدید مسرور میشد . ذهبی میگوید: مناقب و فضایل خدیجه بسیار است؛ او از جمله زنان کامل، عاقل، والا، پای بند به دیانت و عفیف و کریم و از اهل بهشت بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کرارا او را مدح و ثنا میگفت و بر سایر امهات مومنین ترجیح میداد و از او بسیار تجلیل میکرد. به حدی که عایشه میگفت: بر هیچ یک از زنان پیامبر صلی الله علیه و آله به اندازه خدیجه رشک نورزیدم و این بدان سبب بود که پیامبر صلی الله علیه و آله بسیار او را یاد می کرد. خدیجه کبری چنان مقام والایی داشت که خداوند عزوجل بارها بر او درود و سلام فرستاد. طبق روایتی از امام باقر علیه السلام : پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هنگام بازگشت از معراج، به جبرئیل فرمود: آیا حاجتی داری؟ جبرئیل عرض کرد: خواستهام این است که از طرف خدا و من به خدیجه سلام برسانی .[۴] .
نقش خدیجه در پیشبرد اسلام
وقتی حضرت خدیجه دریافت که سعادتمند شده، هر چه داشت در راه پیشرفت و موقعیت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله انفاق کرد. او تمام اموال خویش را به پیامبر صلی الله علیه و آله بخشید و در راه نشر اسلام به مصرف رساند. تا جایی که هنگام ارتحال، پارچهای برای کفن نداشت. ابن اسحاق جمله ای در شأن خدیجه دارد که گویای همکاری و صداقت او در پیشبرد اسلام است. او میگوید: خدیجه یاور صادق و باوفایی برای پیامبر صلی الله علیه و آله بود و مصیبتها در پی رحلت خدیجه و ابوطالب بر پیامبر صلی الله علیه و آله سرازیر شد . این جمله معروف، که اسلام رهین اخلاق پیامبر صلی الله علیه و آله، شمشیر امام علی علیه السلام و اموال خدیجه است، از نهایت همکاری و صداقت خدیجه پرده برمیدارد.[۴] .
پیامبر اکرم و یاد خدیجه
رحلت خدیجه برای پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله مصیبتی بزرگ بود؛ زیرا خدیجه یاور پیامبر بود و به احترام او بسیاری به آن حضرت احترام می گذاشتند و از آزار وی خودداری میکردند. رسول خدا صلی الله علیه و آله با این که بعد از رحلت حضرت خدیجه سلام الله علیها با زنانی چند ازدواج کرد؛ ولی هرگز خدیجه را از یاد نبرد. عایشه میگوید: هر وقت پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله یاد خدیجه میافتاد، ملول و گرفته میشد و برای او آمرزش میطلبید. روزی من رشک ورزیدم و گفتم: یا رسول الله، خداوند به جای آن پیرزن، زنی جوان و زیبا به تو داد. پیغمبر صلی الله علیه و آله ناگهان برآشفت و خشمگینانه دست بر دست من زد و فرمود: خدا شاهد است خدیجه زنی بود که چون همه از من رومیگردانیدند، او به من روی میکرد؛ و چون همه از من میگریختند، به من محبت و مهربانی میکرد؛ و چون همه دعوت مرا تکذیب میکردند، به من ایمان میآورد و مرا تصدیق میکرد. در مشکلات زندگی مرا یاری میداد و با مال خود کمک میکرد و غم از دلم میزدود. امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی خدیجه از دنیا رفت، فاطمه کودکی خردسال بود، نزد پدر آمد و گفت: یا رسول الله؛ مادرم کجاست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله سکوت کرد. جبرئیل نازل شد و گفت: خدایت سلام میرساند و میفرماید: به زهرا بفرما، مادرت در بهشت و در کاخ طلایی که ستونش از یاقوت سرخ است و اطرافش آسیه و مریم هستند، جای دارد .[۴]
وفات خدیجه سلام الله علیها
حضرت خدیجه سلام الله علیها سه سال قبل از هجرت بیمار شد. پیغمبر صلی الله علیه و آله به وی فرمود: ای خدیجه، «اما علمت ان الله قد زوّجنی معک فی الجنه؛ آیا میدانی که خداوند تو را در بهشت نیز همسرم ساخته است؟!». آنگاه از خدیجه دلجویی و تفقد کرد؛ او را وعده بهشت داد و درجات عالی بهشت را به شکرانه خدمات او توصیف فرمود. خدیجه در ماه رمضان سال دهم بعثت در خارج از شعب ابوطالب جان به جان آفرین تسلیم کرد. پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله شخصاً خدیجه را غسل داد، حنوط کرد و با همان پارچه ای که جبرئیل از طرف خداوند عزوجل برای خدیجه آورده بود، کفن کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله شخصا درون قبر رفت، سپس خدیجه را در خاک نهاد. آرامگاه خدیجه در مکه در «قبرستان حجون» یا «معلاة» واقع است.[۴]
بیشتر منابع تاریخی، وفات حضرت خدیجه(س) را در سال دهم بعثت، یعنی سه سال پیش از هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه، ثبت کرده اند.[۶۳] . در مورد سن حضرت خدیجه(س) هنگام وفات، اختلافاتی در منابع دیده میشود. این منابع، سن خدیجه(س) را هنگام وفات، ۶۵ سال دانسته اند.[۶۴] ابن عبدالبر، سن خدیجه(س) را هنگام وفات، ۶۴ سال و شش ماه ذکر میکند.[۶۵] اما بیهقی سن او را ۵۰ سال دانسته است.[۶۶] . وفات حضرت خدیجه(س) در همان سالی رخ داد که ابوطالب، عموی پیامبر(ص)، نیز از دنیا رفت. برخی منابع، رحلت خدیجه(س) را ۳۵ روز پس از وفات ابوطالب دانسته اند.[۶۷] همچنین، تاریخ دقیق وفات او در برخی منابع، دهم رمضان سال دهم بعثت ذکر شده است.[۶۸] در پی این دو مصیبت، پیامبر اسلام(ص) آن سال را عام الحزن (سال اندوه) نامید.[۶۹]
آرامگاه
بنا بر روایات اسلامی، هنگامی که حضرت خدیجه(س) در سال دهم بعثت درگذشت، پیامبر اسلام(ص) با نهایت احترام، ابتدا با ردای خود و سپس با ردای بهشتی او را کفن کرد و در قبرستان معلاة (حجون) در مکه به خاک سپرد.[۷۰] تا حدود هشت قرن پس از اسلام، نشانه ای از قبور صحابه در این قبرستان باقی نمانده بود.[۷۱] اما بر اساس رؤیایی که نقل شده، محل فعلی قبر حضرت خدیجه(س) شناسایی شد و بقعه ای بر آن ساخته شد. در سال ۹۵۰ق، سلطان سلیمان قانونی، پادشاه عثمانی، این بقعه را به سبک مقابر مصری بازسازی کرد و گنبدی بلند بر فراز آن ساخت. تا پیش از احداث بنای جدید، مزار حضرت خدیجه(س) در قبرستان معلاة تنها یک صندوق چوبی ساده داشت. این آرامگاه در سال ۱۲۹۸ق مرمت شد و در قرن سیزدهم، میرزامحمدحسین فراهانی در سفرنامه اش از ضریح چوبین آن، پوشیده با پارچه مخمل گلابتون دوزی، و نیز از وجود متولی، خادم و زیارت نامه خوان بقعه یاد کرده است.[۷۲] . در سال ۱۳۰۵ش، با آغاز سیاستهای تخریب اماکن تاریخی و مذهبی توسط حکومت آل سعود، بسیاری از بقاع از جمله آرامگاه حضرت خدیجه(س) از میان رفتند. با این حال، زائران و حج گزارانی که پیش از آن به مکه سفر کرده بودند، از مقبره او یاد کرده و توصیفاتی از آن را در آثار خود ثبت کرده اند.[۷۳]
استحباب زیارت خدیجه
زیارت حضرت خدیجه (علیهاالسّلام) در قبرستان مَعْلات (حجون یا قبرستان ابوطالب) و نیز حضور در خانه وی که محلّ سکونت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) و تولّد حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) بوده و دعا کردن در آن جا مستحب است.[۲۳۴] [۲۳۵] . البته در گذشته در محلّ خانه حضرت خدیجه (علیهاالسّلام) مسجدی بنا شده بود که در بازسازیهای اخیر از میان رفته و امروزه نشانه ای از آن نیست.[۲۳۶] .
ازدواج پيامبر اكرم با حضرت خديجه(س) 10ربیع الاول25 عام الفيل
ازدواج پيامبر اكرم با حضرت خديجه(س) پانزده سال قبل از بعثت 10ربیع الاول 25 عام الفيل
ازدواج پيامبر اكرم با حضرت خديجه(س) پانزده سال قبل از بعثت 10ربیع الاول25 عام الفيل
نگاهی بر زندگی نامه و شخصیت حضرت خدیجه سلام الله علیها
اشعار چهار مصراعی حضرت خدیجه علیها سلام
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع ربیع الاول ، معصوم اول حضرت محمدص ، ازدواج حضرت محمدباخدیجه
ادامه مطلب را ببينيد
رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم
بُوَد روزِ عزایت یا مُحَمَّد
رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم 1
رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم 2
رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم 3
رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم 4
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
شیعیان تاریخ رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را ۲۸ صفر سال یازدهم هجری می دانند. چیزی که در منابع تاریخی ثبت شده آن است که آن حضرت مدتی بیمار شدند و پس از آن رحلت نمودند. اما در روایاتی که از ائمه (علیهم السلام) نقل شده است، بیان گردیده که آن حضرت در اثر سمی که به ایشان خورانده شد، به شهادت رسیدند.
دلایل بسیاری وجود دارد که رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ناشی از خوراندن سم به آن حضرت بوده است. این دلایل و روایات، از تواتر معنوی برخوردارند؛ یعنی هرچند که الفاظ و توصیفات آنها کاملاً با یکدیگر مشابه نیستند، اما از مجموع آنها، می توان موضوع مورد بحث را ثابت نمود. از جمله امام صادق علیه السلام می فرمایند: چون پیامبر اسلام (ص)، ذراع (یا سر دست) گوسفند، را دوست می داشتند، یک زن یهودی با اطلاع از این موضوع ایشان را با این بخش از گوسفند مسموم نمودند.[۴] در جای دیگری آن حضرت فرمودند: "پیامبر اکرم (ص) در جریان جنگ خیبر مسموم شده و هنگام رحلتشان بیان فرمودند که لقمه ای که آن روز در خیبر تناول نمودم، اکنون اعضای بدنم را نابود نموده است و هیچ پیامبر و جانشین پیامبری نیست، مگر این که با شهادت از دنیا می رود".[۵] در این روایت، علاوه بر تصریح به مسموم شدن رسول خدا (ص) و شهادت ایشان در پی مسمومیت، به اصلی کلی نیز اشاره می شود که مرگ تمام پیامبران و اوصیا با شهادت بوده و هیچ کدام، با مرگ طبیعی از دنیا نمی روند! روایات دیگری نیز وجود دارد که این اصل کلی را تقویت می نماید. علاوه بر روایات شیعه، روایات فراوانی در صحاح و دیگر کتب اهل سنت وجود دارد که همین موضوع را تأیید می نماید که به عنوان نمونه، به سه مورد آن اشاره می نماییم: در معتبرترین کتاب نزد اهل سنت، نقل شده که پیامبر (ص) در بیماری منجر به رحلتشان، خطاب به همسرشان عائشه فرمودند: "من همواره درد ناشی از غذای مسمومی را که در خیبر تناول نموده ام، در بدنم احساس میکردم و اکنون گویا وقت آن فرا رسیده که آن سم، مرا از پای درآورد".[۶] همین موضوع در سنن دارمی نیز بیان شده است. علاوه بر این که در این کتاب، به شهادت برخی از یاران پیامبر (ص)، بر اثر تناول همان غذای مسموم نیز اشاره شده است.[۷] . احمد بن حنبل در مسند خود، ماجرایی را بیان می نماید که طی آن، بانویی به نام ام مبشر که فرزندش به دلیل خوردن غذای مسموم در کنار پیامبر اکرم، به شهادت رسیده بود؛ در ایام بیماری ایشان به عیادتشان آمده و اظهار داشتند که من احتمال قوی میدهم که بیماری شما ناشی از همان غذای مسمومی باشد که فرزندم نیز به همین دلیل به شهادت رسید! پیامبر (ص) در پاسخ فرمودند که من نیز دلیلی به غیر از مسمومیت، برای بیماری خویش نمیبینم و گویا نزدیک است که مرا از پای در آورد.[۸] مرحوم مجلسی نیز با نقل روایتی؛ تقریبا مشابه با این روایت بیان نموده که به همین دلیل است که مسلمانان اعتقاد دارند علاوه بر فضیلت نبوت که به پیامبر (ص) هدیه شده، ایشان به فوز شهادت نیز نائل آمده اند.[۹] . محمد بن سعد؛ از قدیمی ترین مورخان مسلمان ماجرای مسمومیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را این گونه نقل می نماید: هنگامی که پیامبر (ص)، خیبر را فتح نموده و اوضاع به حالت عادی برگشت، زنی یهودی به نام زینب که برادر زاده مرحب بود که در جنگ خیبر کشته شد، از دیگران پرسش مینمود که پیامبر (ص) کدام بخش از گوسفند را بیشتر دوست میدارد؟ و پاسخ شنید که سر دست آن را. سپس آن زن، گوسفندی را ذبح کرده و تکه تکه نمود و بعد از مشورت با یهودیان در مورد انواع سم ها، سمی که تمام آنان معتقد بودند کسی از آن جان سالم به در نمی برد را، انتخاب نموده و اعضای گوسفند و بیشتر از همه جا، سردست ها را مسموم نمود. هنگامی که آفتاب غروب نموده و پیامبر (ص) نماز مغرب را به جماعت اقامه فرموده و در حال برگشت بودند، آن زن یهودی را دیدند که همچنان نشسته است! پیامبر (ص) دلیل آن را پرسیدند و او جواب داد که هدیه ای برایتان آوردم! پیامبر (ص) با قبول هدیه، به همراه یارانش بر سر سفره نشسته و مشغول تناول غذا شدند ... بعد از مدتی، پیامبر (ص) فرمودند که دست نگه دارید! گویا این گوسفند مسموم است! مؤلف کتاب طبقات، سپس نتیجه می گیرد که شهادت پیامبر (ص) به همین دلیل بوده است.[۱۰] . بدین ترتیب، از مجموع روایات نقل شده در کتب شیعه و اهل سنت، می توان نظریه شهادت ناشی از مسمومیت پیامبر (ص) را تقویت نمود که در قریب به اتفاق این روایات، زمان مسمومیت ایشان، هم زمان با جنگ خیبر و توسط زنی یهودی بیان شده است.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله در آخرین سفر حج در عرفه ، در مکه، در غدیر خم، در مدینه قبل از بیمارى و بعد از آن در جمع یاران یا در ضمن سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هیچ ابهام، از رحلت خود خبر داد. آن حضرت در حجة الوداع در هنگام رمى جمرات فرمود: مناسک خود را از من فراگیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم. هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید. هنگام بازگشت نیز در اجتماع بزرگ حاجیان فرمود: نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم. عبدالله بن مسعود گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یک ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاه نمود... عرض کردیم: اى رسول خدا! رحلت شما در چه موقع خواهد بود؟ فرمود: فراق نزدیک شده و بازگشت به سوى خداوند است. زمانى نیز فرمود: نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم و من دو چیز گران در میان شما مى گذارم و مى روم: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم... و خداوند لطیف و آگاه به من خبر داد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود. روزى به آن حضرت خبر دادند که مردم از وقوع مرگ شما اندوهگین و نگرانند. پیامبر در حالى که به فضل بن عباس و امام علی علیه السلام تکیه داده بود به سوى مسجد رهسپار گردید و پس از درود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر دادهاند شما از مرگ پیامبر خود در هراس هستید. آیا پیش از من، پیامبرى بوده است که جاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهم پیوست و شما نیز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد... در فرصتى دیگر مردم را به رعایت حقوق انصار سفارش و در خطاب به انصار فرمود: اى گروه انصار، زمان فراق و هجران نزدیک است، من دعوت شده و دعوت را پذیرفته ام... بدانید دو چیز است که از نظر من بین آن دو هیچ تفاوتى نیست. اگر بین آن دو مقایسه شود به اندازه تارمویى بین آن دو فرقى نمى گذارم. هر کس یکى را ترک کند مثل این است که آن دیگرى را هم ترک کرده است... آن دو کتاب آسمانى و اهل بیت رسالت هستند... سفارش مرا در مورد اهل بیت من رعایت کنید و... نیز فرمود: آیا شما را به چیزى راهنمایى نکنم که اگر بدان چنگ زنید، پس از آن هرگز به ضلالت نیفتید؟ گفتند: بلى، اى رسول خدا. فرمود: آن چیز على است. با دوستى من دوستش بدارید و به احترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بدارید. آن چه گفتم جبرئیل از طرف خداوند به من دستور داده بود. ابن حجر هیثمى گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در بیمارى خود که به رحلتش انجامید فرمود: مرگ من به همین زودى فرا مى رسد و من سخن خود را به شما رساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشید، من کتاب پروردگارم و اهل بیت خود را در میان شما مى گذارم و مى روم. سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود: این شخص على بن ابى طالب است که همراه با قرآن است و قرآن با على است و از یکدیگر جدا نشوند تا روز قیامت که با من ملاقات نمایند. در روز دوشنبه آخرین روز از زندگى رسول اکرم صلی الله علیه و آله آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: اى مردم! آتش فتنه ها شعله ور گردیده و فتنه ها همچون پاره هاى امواج تاریک شب روى آورده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالى جان سپرد که سر در دامن على بن ابى طالب علیه السلام داشت. على علیه السلام شیون کنان، رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله را به اطرافیان خبر داد. در این زمان ابوبکر به محل سکونت خود در «سنح» رفته بود و عایشه به دنبال وى فرستاد تا بى درنگ به شهر آید.[۱۱]
پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، در حالى که عده اى از سران و سیاست مداران مهاجر و انصار در سقیفه بنى ساعده گردآمده و درباره جانشینى آن حضرت به مجادله و منازعه پرداخته بودند، حضرت على علیه السلام به اتفاق برخى از عموزادگان خویش به غسل دادن و کفن کردن بدن مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله پرداخت. امام باقر علیه السلام در این زمینه چنین می فرمایند: مردم روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن حضرت نماز می خواندند، و عموم مردم حتی خواص و نزدیکان حضرت بر بدن مبارک نماز خواندند، اما هیچیک از اهل سقیفه بر غسل و کفن و دفن حضرت حاضر نشدند. امیرالمومنین علیه السلام بریده اسلمی را برای خبر دادن نزد آنان فرستاد، ولی اعتنایی نکردند و بعد از دفن آن حضرت بیعت آنان هم تمام شد.[۱۳] . اهل بیت علیهم السلام و وابستگان آن حضرت و بزرگان صحابه درباره مکان تدفین بدن مطهر آن حضرت به گفت وگو پرداختند و هر کدام پیشنهاد خاصى ارائه کردند. حضرت على علیه السلام که متکفل تجهیز بدن آن حضرت و از نزدیکترین مردان به آن حضرت بود، فرمود: إنّ اللّه لم یقبض روح نبیه إلّا فى أطهر البقاع و ینبغى أن یدفن حیث قبض؛[۱۴] به درستى که خداى سبحان، جان پیامبرى را نمى گیرد مگر در پاکیزه ترین مکان، و سزاوار است در همان مکانى که قبض روح شد، در همان جا دفن گردد. گفتار مستدل امیرمؤمنان على ابن أبى طالب علیه السلام مورد پسند همگان قرار گرفت و بدن مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله را در همان مکانى که جان به جان آفرین تسلیم کرده بود، دفن نمودند. طبرى، پیشنهاد دفن پیامبر صلی الله علیه و آله را در همان مکانى که وفات یافت، به ابوبکر منتسب کرده و از او نقل می کند: ما قُبض نبىٌ إلّا یدفن حیث قُبض؛ هیچ پیامبرى از دنیا نرفت، مگر این که در همان مکانى که قبض روح شد دفن گردید.[۱۵] . هم اکنون مرقد مطهر آن حضرت در داخل مسجد النبى قرار دارد و زیارتگاه مسلمانان و مشتاقان آن حضرت از سراسر عالم است.
رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای امام علی علیه السلام حادثه ای سخت و جان سوز بود. چنان که می فرماید: "بَأَبی اَنْتَ وَ اُمّی یا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِک ما لَمْ ینْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیرِک مِنَ النُّبُوَّةِ وَالاِنْباءِ وَ اَخْبارِ السَّماءِ. خَصَّصْتَ حَتّی صِرْتَ مُسَلِّیا عَمَّنْ سِواک وَ عَمَّمْتَ حَتّی صارَ النّاسُ فیک سَواءً وَ لَوْلا اَنَّک اَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیتَ عَنِ الْجَزَعٍ، لاَنْفَدْنا عَلَیک ماءَالشُّؤُونِ. وَ لَکانَ الدّاءُ مُماطِلاً وَ الکمَدُ مُحالِفَا وَ قَلاّلَک..."؛ پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا، با مرگ تو رشته ای پاره شد که در مرگ دیگران چنین قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی بود. مصیبت تو دیگر مصیبت دیدگان را تسلّی دهنده است یعنی پس از مصیبت تو دیگر مرگ ها اهمیتی ندارد. و از طرفی این یک مصیبت همگانی است که عموم مردم به خاطر تو عزادارند. اگر نبود که امر به صبر و شکیبایی فرموده ای و از بیتابی نهی نموده ای آن قدر گریه می کردم که اشکهایم تمام شود. و این درد جان کاه همیشه در من می ماند و حزن و اندوهم دائمی می شد. که همه این ها در مصیبت تو کم و ناچیز است.[۱۶] . همچنین آن حضرت در توصیف رحلت پیامبر اکرم فرمودند: فضَجَّتِ الدّارُ الافنیةُ؛ گویا در و دیوار خانه فریاد می زد .[۱۷] .
حضرت فاطمه سلام الله علیها در خطبه فدکیه و خطبه ای که بعدا در جمع زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند ایراد فرموده اند، پیامدهای رحلت پیامبر را بیان می کنند، از جمله: ایجاد ضعف و سستی در میان مردم؛ استومَعَ وهْنُهُ یا وَهیهُ حضرت در خطبه ای که در حضور زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند نیز این امر را تذکر دادند و با تأسف فرمودند: "فقبحا لفلول الحدّ واللعب بعد الجدّ وقرع الصّفاة"؛ چه زشت است سستی و بازیچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و کوشش . تفرقه و اختلاف بوجود آمد؛ "استنهَرَ فتقُهُ وانْفَتَقَ رَتْقُهُ؛ تشتت و پراکندگی گسترش یافت و وحدت و همدلی از هم گسست" . امید و آرزوهای مسلمانان به نا امیدی تبدیل شد: آنان که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و احکام عالیه اسلام ناب حضرتش دلخوش کرده بودند از نعمت دین الهی و حکومت اسلامی بهره مند گشته بودند. اکنون با دیدن حوادث بعد از آن حضرت مأیوس شده و امیدشان به یأس مبدل گشت. "واکدَتِ الاَمالُ" . به حریم پیامبر بی حرمتی شد؛ "اضیعَ الحَریمُ و اُزِیلَتِ الحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ" هنوز جسد مبارک پیامبر بر زمین که اجتماع سقیفه بدون نظرخواهی از خاندان پیامبر به تعیین جانشین برای آن حضرت می پردازند. و حق اهل بیت حضرتش را ضایع می کنند. خط نفاق و دورویی آشکار شد؛ «ظَهَرَ فیکمْ حَسْکةَ النّفاق» حضرت در جای دیگری از همین خطبه، با کنایه زیبایی به این نفاق افکنی پرداخته است و فرموده است: "تَشْرَبُونَ حَسْوا فی ارْتِغاء َو تَمْشُونَ لاَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمْرِ وَالضَّرّاءِ وَ نَصْبِرُ مِنْکمْ عَلی مِثْلِ حَزِّ الْمُدی، وَ وَخْزِ السَّنانِ فِی الْحبشاء"؛ شیر را اندک اندک با آب ممزوج نمودید و به بهانه این که آب می نوشید، شیر را خوردید. کنایه از نفاق است که تظاهر به عملی می شود که در واقع خلاف آن است و برای نابودی اهل بیت او در پشت تپه ها و درختان کمین کردید و ما بر این رفتار شما که مانند بریدن کارد و فروبردن نیزه در شکم، دردآور و کشنده است صبر می کنیم . دین و معنویت کم رنگ شد؛ «و سَمَلَ جَلْبابُ الدّینَ» «جَلْباب» چادر یا عبایی که بدن انسان را می پوشاند، حضرت فاطمه سلام الله علیها تعبیر به جلباب دین فرموده. چون دین نیز تمام زوایای زندگی فردی و اجتماعی انسان را در بر می گیرد، همان گونه که چادر و عباء تمام بدن انسان را در برمی گیرد. مردم دچار بی تفاوتی شدند: حضرت خطاب به انصار که با جان و مال پیامبر را کمک کرده بودند چنین فرمودند: "یا مَعاشِرَ الْفِتْیةِ وَاَعْضاء الْمِلَّةِ، وَ حَضَنَةِ الاِسلامِ ما هذِهِ الْغمیزَةُ فی حَقّی والسّنةُ عَنْ ظلامَتی"؛ ای گروه جوانمرد، ای بازوان ملت و یاوران اسلام، این غفلت و سستی و ضعف شما در حق من و تغافل و بی تفاوتی و خواب آلودگی در مورد دادخواهی من، چیست؟ . مردم پیمان شکنی کردند: فرمودند: «فَانّی حِرْتُمْ بَعْدَ البَیانِ وَ اَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الاِعْلانِ وَ نَکصْتُمْ بَعْدَ الاِقْدامِ». پس چرا بعد از بیان حق حیران و سرگردانید، و بعد از آشکار کردن عقیده پنهان کاری می کنید و بعد از آن پیشگامی و روی آوردن به عقب برگشته پشت نموده اید. حضرت زهرا سلام الله علیها، در این فراز به حادثه غدیر اشاره می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن را برای مردم بیان فرمود و به آن ها اعلام کرد و آنان نیز با علی علیه السلام بیعت کردند. اما اکنون بیعت خود را شکستند. مردم دچار وسوسه های شیطانی شدند: "تَسْتَجیبُونَ لِهتافِ الشَّیطانِ الْغَوِی"؛ به شیطان گمراه کننده پاسخ مثبت دادید . و در جای دیگر از خطبه فرموده اند: "اَطْلَعَ الشَّیطانُ رَأسَهُ مِنْ مَغْزَرِهِ هاتِفا بِکمْ فَاَلْفاکمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ"؛ شیطان سر خود را از مخفیگاه بدرآورد. شما را فراخواند. دید که پاسخگوی دعوت باطل او هستید... شتاب در شنیدن حرف های بیهوده و بی اساس: "مَعاشر النّاس الْمُسْرِعَةِ اِلی قیلِ الْباطِلِ الْمُغْضِیةِ عَلَی الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِر"؛ ای گروه مردم که به سوی شنیدن حرف های بیهوده شتاب می کنید و کردار زشت زیانبار را نادیده می گیرید. نطفه مظاهر فساد روئیدن گرفت: در پایان، خطاب به زنان مهاجر و انصار فرمود: "اَمّا لَعَمْری لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةً رَیثما تُنْتِجُ ثُمَّ احْتَلِبُوا مِلْءَ الْقَعْبِ دَما عَبیطَا وَ ذُعافا مُبیدا"؛ به جان خودم سوگند نطفه فساد بسته شد، باید انتظار کشید تا کی مرض فساد پیکر جامعه اسلامی را از پای درآورد که پس از این پستان شتر به جای شیر خون بدوشید و زهری که به سرعت هلاک کننده است . فرصت طلبان به سر کار آمدند: حضرت فاطمه سلام الله علیها در فرازهایی از خطبه فدکیه به گروه های فرصت طلب که منتظر بودند تا بعد از رحلت پیامبر از موقعیت بهره برند پرداخته است و ویژگی های آن ها را نیز بیان فرموده است، از جمله: اهل خوشگذرانی و رفاه زده بودند؛ منتظر پیش آمد حوادث برای پیامبر و اهل بیت بودند (تَتَربّصونَ بنا الدّوائِر)؛ اخبار و رویدادها را دنبال می کردند؛ در جنگها عقب نشینی و یا فرار می کردند و... .[۱۸] .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
رسول خدا محمد صلی الله علیه وآله وسلّم
نسب پیامبر -- ولادت -- حوادث مقارن ولادت -- تولد و نوجوانی -- کودکی تا جوانی
ازدواج با خدیجه -- ازدواج و فرزندان -- مبعوث شدن به پیامبری -- ابلاغ رسالت -- دشمنی و مخالفت مشرکین -- حامیان پیامبر در مکه -- دعوت پنهانی -- دعوت علنی -- شکنجه و آزار مسلمانان در مکه -- هجرت به حبشه -- هجرت مسلمانان به حبشه -- محاصره شعب ابیطالب -- محاصره بنیهاشم در شعب ابیطالب -- عام الحزن -- سفر پیامبر اکرم به طائف -- هجرت به مدینه -- هجرت مسلمانان به مدینه -- هجرت رسول خدا به مدینه -- هجرت -- عقد اخوت -- بیعت مهاجرین وانصار -- تغییر قبله مسلمانان از بیت المقدس به سوی کعبه -- اسلام در مدینه -- زندگی پیامبر بعد از هجرت -- سال اول هجرت -- سال دوم هجرت -- سال سوم هجرت -- سال چهارم هجرت -- سال پنجم هجرت -- سال ششم هجرت -- سال هفتم هجرت -- سال هشتم هجرت -- سال نهم هجرت -- سال دهم هجرت -- سال یازدهم هجرت -- معجزات پیامبر اکرم -- فضائل پیامبر اکرم در قرآن -- سنت پیامبر اکرم -- پیامبر اکرم در روایات -- شئون پیامبر اکرم .
حضرت محمد(ص) فرزند عبدالله بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمَناف بن قُصَیّ بن کِلاب بود.[۲] مادرش، آمنه بنت وهب است. به گفته علامه مجلسی، امامیه بر ایمان و اسلام پدر، مادر و اجداد رسول خدا تا آدم علیه السلام، اجماع دارند.[۳]نسب پیامبر(ص) با ۴۹ واسطه به حضرت آدم علیه السلام میرسد.[۴] در این سلسله پیامبرانی مانند اسماعیل، ابراهیم، نوح، ادریس قرار دارند. سلسله نیاکان پیامبر(ص) تا «عَدْنان» مورد اتفاق نسبشناسان است، ولی پس از او تا آدم (ع) نظرات مختلفی وجود دارد، طبق روایتی پیامبر ص فرمود: هنگامی که سلسله نسب من به عَدْنان رسید توقف کنید.[۵][یادداشت ۲]
فرزندان پیامبر اسلام : مادر فرزندان پیامبر به جز ابراهیم، خدیجه بود. مادر ابراهیم ماریه قبطیه بود. فرزندان رسول خدا(ص)، به جز حضرت فاطمه سلام الله علیها، همگی در زمان حیات پیامبر درگذشتند و نسل پیامبر(ص) تنها از طریق فاطمه(س) ادامه یافت. محمد(ص) سه پسر و چهار دختر داشت: قاسم، نخستین پسر که در کودکی در مکه درگذشت. زینب، در ۸ق در مدینه درگذشت. رقیه، در ۲ق در مدینه درگذشت. ام کلثوم، در ۹ق در مدینه درگذشت. حضرت فاطمه(س) در سال ۱۱ق، به شهادت رسید و نسل رسول خدا(ص) تنها از وی باقی ماند. عبدالله، پسر حضرت محمد ص پس از بعثت در مکه زاده شد و همانجا درگذشت. ابراهیم، پسر حضرت محمد ص در سال ۱۰ق در مدینه درگذشت.[۴۳] . ابوالقاسم کوفی، عالم شیعه قرن چهارم قمری و سید جعفر مرتضی عاملی، از محققان شیعه قرن پانزدهم قمری، بر این باورند که زینب، رقیه و ام کلثوم فرزندان رسول خدا(ص) و خدیجه نبوده اند؛ بلکه دخترخوانده های آن دو بوده اند.[۴۴] .
پیغمبر در ذی قعده سال دهم هجری عازم آخرین حج خود شد. در این سفر بود که احکام حج را به مردم تعلیم داد. قریش پیش از اسلام برای خود امتیازاتی درست کرده بود. گذشته از کلیدداری و پرده داری خانه و مهمانی کردن و آب دادن حاجیان، در آداب زیارت نیز خود را جدا از دیگر قبیلهها میدانست. در این سفر پیغمبر آنچه را قریش در زیارت خانه خدا برای خود امتیازی میشمرد و دیگران را از آن محروم میساخت از میان برد. از جمله این امتیازات یکی این بود که در دوره جاهلیت مردم میپنداشتند طواف خانه باید در جامه پاک باشد و جامه هنگامی پاک است که از قریش گرفته شود. اگر قریش جامه طواف را به کسی نمیداد او باید برهنه طواف کند. دیگر این که قریش مانند حاجیان از عرفات بار نمیبستند، بلکه از مزدلفه کوچ میکردند و این امتیاز را برای خود فخر میشمردند. قرآن این امتیاز را با این آیه از میان برد: ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیثُ أَفَاضَ النَّاسُ .ترجمه: از جایی کوچ کنید که مردم کوچ میکنند. [۲–۱۹۹] و مردم دیدند محمد(ص) که خود از قریش است با دیگر مردمان از عرفات کوچ میکند. هم در این سفر بود که گفت: مردم! نمیدانم سال دیگر را خواهم دید یا نه. مردم هر خونی که در جاهلیت ریخته شده زیر پا میگذارم. خون و مال شما بر یکدیگر حرام است تا آنگاه که خدا را ملاقات کنید.
در بازگشت به مدینه در منزل جُحفه آنجا که راه مردم مصر، حجاز و عراق از یکدیگر جدا میشود در موضعی که به نام غدیر خُم معروف شده است، امر خدا به او رسید که باید علی علیه السلام را به جانشینی خود نصب کنی و به تعبیر روشنتر باید سرنوشت حکومت اسلامی معلوم گردد. رسول خدا(ص) در جمع مسلمانان که شمار آنان را میان نود یا یکصد هزار تن نوشته اند اعلام فرمود: من کنت مولاه فعلیّ مولاه. اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و أحب من أحبه و أبغض من أبغضه و انصر من نصره و اخذل من حذله و أدر الحق معه حیث دار. ترجمه: من بر هر کس ولایت دارم، علی مولای اوست. خدایا بپیوند با کسی که بدو بپیوندد و دشمن بدار کسی را که او را دشمن دارد. و دوست بدار کسی را که او را دوست بدارد. و دشمن روی باش با کسی که با او دشمن روی است و خوار کن کسی را که او را خوار کند و حق را با او بگردان هر جا که بگردد. آن کس که حاضر است این سخنان را بدان کس که غائب است برساند.
پس از بازگشت از سفر حج در حالی که قوّت و شوکت اسلام روزافزون شده بود، تندرستی پیغمبر(ص) به خطر افتاد، اما با وجود بیماری، سپاهی به تلافی شکست موته به فرماندهی اسامة بن زید، آماده کرد. ولی پیش از این که این سپاه به مأموریت برود، پیغمبر(ص) به دیدار پروردگار خود رفت. و وقتی آن حضرت عازم دیدار خدا شد که وحدت اسلامی را در سراسر شبه جزیره عربستان برقرار ساخت و اسلام را در برابر دو امپراتوری بزرگ ایران و روم قرار داد.
در اوایل سال ۱۱ هجری قمری، پیامبر(ص) بیمار شد. چون بیماری وی سخت شد، به منبر رفت و مسلمانان را به مهربانی با یکدیگر سفارش نمود و فرمود: اگر کسی را حقی بر گردن من است بستاند، یا حلال کند و اگر کسی را آزردهام اینک برای تلافی آماده ام.[۱۲۶] . سید جعفر مرتضی عاملی و برخی محققین دیگر بر اساس روایات و گزارشهای تاریخی از منابع شیعه و سنی معتقدند پیامبر(ص) توسط یهود یا دشمنان داخلی یا برخی همسران خود[۱۲۷] مسموم شده و به شهادت رسیده است.[۱۲۸] عاملی، ضمن نقد گزارشهای مربوط به مسموم شدن حضرت محمد(ص)، نتیجه میگیرد اگر ماجرای مسموم شدن ایشان توسط یهود صحت داشته باشد، آنچه منجر به شهادت پیامبر بوده سمی است که توسط دشمنان داخلی به ایشان داده شده است.[۱۲۹] . شیخ مفید،[۱۳۰] شیخ طوسی[۱۳۱] و علامه حلی[۱۳۲] نیز به شهادت و مسموم شدن ایشان اشاره کرده اند.
پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، در حالى که عده اى از سران و سیاست مداران مهاجر و انصار در سقیفه بنى ساعده گردآمده و درباره جانشینى آن حضرت به مجادله و منازعه پرداخته بودند، حضرت على علیه السلام به اتفاق برخى از عموزادگان خویش به غسل دادن و کفن کردن بدن مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله پرداخت. امام باقر علیه السلام در این زمینه چنین می فرمایند: مردم روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن حضرت نماز می خواندند، و عموم مردم حتی خواص و نزدیکان حضرت بر بدن مبارک نماز خواندند، اما هیچیک از اهل سقیفه بر غسل و کفن و دفن حضرت حاضر نشدند. امیرالمومنین علیه السلام بریده اسلمی را برای خبر دادن نزد آنان فرستاد، ولی اعتنایی نکردند و بعد از دفن آن حضرت بیعت آنان هم تمام شد.[۱۳] . اهل بیت علیهم السلام و وابستگان آن حضرت و بزرگان صحابه درباره مکان تدفین بدن مطهر آن حضرت به گفت وگو پرداختند و هر کدام پیشنهاد خاصى ارائه کردند. حضرت على علیه السلام که متکفل تجهیز بدن آن حضرت و از نزدیکترین مردان به آن حضرت بود، فرمود: إنّ اللّه لم یقبض روح نبیه إلّا فى أطهر البقاع و ینبغى أن یدفن حیث قبض؛[۱۴] به درستى که خداى سبحان، جان پیامبرى را نمى گیرد مگر در پاکیزه ترین مکان، و سزاوار است در همان مکانى که قبض روح شد، در همان جا دفن گردد. گفتار مستدل امیرمؤمنان على ابن أبى طالب علیه السلام مورد پسند همگان قرار گرفت و بدن مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله را در همان مکانى که جان به جان آفرین تسلیم کرده بود، دفن نمودند. طبرى، پیشنهاد دفن پیامبر صلی الله علیه و آله را در همان مکانى که وفات یافت، به ابوبکر منتسب کرده و از او نقل می کند: ما قُبض نبىٌ إلّا یدفن حیث قُبض؛ هیچ پیامبرى از دنیا نرفت، مگر این که در همان مکانى که قبض روح شد دفن گردید.[۱۵] . هم اکنون مرقد مطهر آن حضرت در داخل مسجد النبى قرار دارد و زیارتگاه مسلمانان و مشتاقان آن حضرت از سراسر عالم است.
رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای امام علی علیه السلام حادثه ای سخت و جان سوز بود. چنان که می فرماید: "بَأَبی اَنْتَ وَ اُمّی یا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِک ما لَمْ ینْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیرِک مِنَ النُّبُوَّةِ وَالاِنْباءِ وَ اَخْبارِ السَّماءِ. خَصَّصْتَ حَتّی صِرْتَ مُسَلِّیا عَمَّنْ سِواک وَ عَمَّمْتَ حَتّی صارَ النّاسُ فیک سَواءً وَ لَوْلا اَنَّک اَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیتَ عَنِ الْجَزَعٍ، لاَنْفَدْنا عَلَیک ماءَالشُّؤُونِ. وَ لَکانَ الدّاءُ مُماطِلاً وَ الکمَدُ مُحالِفَا وَ قَلاّلَک..."؛ پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا، با مرگ تو رشته ای پاره شد که در مرگ دیگران چنین قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی بود. مصیبت تو دیگر مصیبت دیدگان را تسلّی دهنده است یعنی پس از مصیبت تو دیگر مرگ ها اهمیتی ندارد. و از طرفی این یک مصیبت همگانی است که عموم مردم به خاطر تو عزادارند. اگر نبود که امر به صبر و شکیبایی فرموده ای و از بیتابی نهی نموده ای آن قدر گریه می کردم که اشکهایم تمام شود. و این درد جان کاه همیشه در من می ماند و حزن و اندوهم دائمی می شد. که همه این ها در مصیبت تو کم و ناچیز است.[۱۶] . همچنین آن حضرت در توصیف رحلت پیامبر اکرم فرمودند: "فضَجَّتِ الدّارُ الافنیةُ"؛ گویا در و دیوار خانه فریاد می زد.[۱۷]
مطابق نقل صحیح بخاری مهمترین کتابهای اهل سنت، در آخرین روزهای حیات رسول خدا، در حالی که جمعی از صحابه به عیادت ایشان رفته بودند فرمود: قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که به برکت آن، هرگز گمراه نشوید. یکی از حاضران گفت: بیماری بر پیامبر(ص) غلبه کرده و هذیان میگوید و ما قرآن را داریم و آن برای ما کافی است. در میان حاضران غوغا و اختلاف افتاد؛ بعضی میگفتند: بیاورید تا حضرت بنویسد و بعضی غیر از آن را میگفتند، رسول خدا(ص) فرمود: برخیزید و از نزد من بروید.[۱۳۳] در صحیح مسلم از مهمترین منابع روایی اهلسنت، فردی که با سخن پیامبر مخالفت کرد عمر بن خطاب معرفی شده است. در این دو کتاب آمده است که ابنعباس پیوسته بر این ماجرا افسوس میخورد و آن را مصیبتی بزرگ میشمرد.[۱۳۴] .
حضرت فاطمه سلام الله علیها در خطبه فدکیه و خطبه ای که بعدا در جمع زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند ایراد فرموده اند، پیامدهای رحلت پیامبر را بیان می کنند، از جمله: ایجاد ضعف و سستی در میان مردم؛ استومَعَ وهْنُهُ "یا وَهیهُ" حضرت در خطبه ای که در حضور زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند نیز این امر را تذکر دادند و با تأسف فرمودند: "فقبحا لفلول الحدّ واللعب بعد الجدّ وقرع الصّفاة"؛ چه زشت است سستی و بازیچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و کوشش . تفرقه و اختلاف بوجود آمد؛ "استنهَرَ فتقُهُ وانْفَتَقَ رَتْقُهُ"؛ تشتت و پراکندگی گسترش یافت و وحدت و همدلی از هم گسست . امید و آرزوهای مسلمانان به نا امیدی تبدیل شد: آنان که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و احکام عالیه اسلام ناب حضرتش دلخوش کرده بودند از نعمت دین الهی و حکومت اسلامی بهره مند گشته بودند. اکنون با دیدن حوادث بعد از آن حضرت مأیوس شده و امیدشان به یأس مبدل گشت. "واکدَتِ الاَمالُ" . به حریم پیامبر بی حرمتی شد؛ "اضیعَ الحَریمُ و اُزِیلَتِ الحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ" هنوز جسد مبارک پیامبر بر زمین که اجتماع سقیفه بدون نظرخواهی از خاندان پیامبر به تعیین جانشین برای آن حضرت می پردازند. و حق اهل بیت حضرتش را ضایع می کنند. خط نفاق و دورویی آشکار شد؛ «ظَهَرَ فیکمْ حَسْکةَ النّفاق» حضرت در جای دیگری از همین خطبه، با کنایه زیبایی به این نفاق افکنی پرداخته است و فرموده است: "تَشْرَبُونَ حَسْوا فی ارْتِغاء َو تَمْشُونَ لاَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمْرِ وَالضَّرّاءِ وَ نَصْبِرُ مِنْکمْ عَلی مِثْلِ حَزِّ الْمُدی، وَ وَخْزِ السَّنانِ فِی الْحبشاء"؛ شیر را اندک اندک با آب ممزوج نمودید و به بهانه این که آب می نوشید، شیر را خوردید. کنایه از نفاق است که تظاهر به عملی می شود که در واقع خلاف آن است و برای نابودی اهل بیت او در پشت تپه ها و درختان کمین کردید و ما بر این رفتار شما که مانند بریدن کارد و فروبردن نیزه در شکم، دردآور و کشنده است صبر می کنیم . دین و معنویت کم رنگ شد؛ «و سَمَلَ جَلْبابُ الدّینَ» «جَلْباب» چادر یا عبایی که بدن انسان را می پوشاند، حضرت فاطمه سلام الله علیها تعبیر به جلباب دین فرموده. چون دین نیز تمام زوایای زندگی فردی و اجتماعی انسان را در بر می گیرد، همان گونه که چادر و عباء تمام بدن انسان را در برمی گیرد. مردم دچار بی تفاوتی شدند: حضرت خطاب به انصار که با جان و مال پیامبر را کمک کرده بودند چنین فرمودند: "یا مَعاشِرَ الْفِتْیةِ وَاَعْضاء الْمِلَّةِ، وَ حَضَنَةِ الاِسلامِ ما هذِهِ الْغمیزَةُ فی حَقّی والسّنةُ عَنْ ظلامَتی"؛ ای گروه جوانمرد، ای بازوان ملت و یاوران اسلام، این غفلت و سستی و ضعف شما در حق من و تغافل و بی تفاوتی و خواب آلودگی در مورد دادخواهی من، چیست؟ . مردم پیمان شکنی کردند: فرمودند: «فَانّی حِرْتُمْ بَعْدَ البَیانِ وَ اَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الاِعْلانِ وَ نَکصْتُمْ بَعْدَ الاِقْدامِ». پس چرا بعد از بیان حق حیران و سرگردانید، و بعد از آشکار کردن عقیده پنهان کاری می کنید و بعد از آن پیشگامی و روی آوردن به عقب برگشته پشت نموده اید. حضرت زهرا سلام الله علیها، در این فراز به حادثه غدیر اشاره می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن را برای مردم بیان فرمود و به آن ها اعلام کرد و آنان نیز با علی علیه السلام بیعت کردند. اما اکنون بیعت خود را شکستند. مردم دچار وسوسه های شیطانی شدند: «تَسْتَجیبُونَ لِهتافِ الشَّیطانِ الْغَوِی؛ به شیطان گمراه کننده پاسخ مثبت دادید». و در جای دیگر از خطبه فرموده اند: "اَطْلَعَ الشَّیطانُ رَأسَهُ مِنْ مَغْزَرِهِ هاتِفا بِکمْ فَاَلْفاکمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ"؛ شیطان سر خود را از مخفیگاه بدرآورد. شما را فراخواند. دید که پاسخگوی دعوت باطل او هستید... شتاب در شنیدن حرف های بیهوده و بی اساس: "مَعاشر النّاس الْمُسْرِعَةِ اِلی قیلِ الْباطِلِ الْمُغْضِیةِ عَلَی الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِر"؛ ای گروه مردم که به سوی شنیدن حرف های بیهوده شتاب می کنید و کردار زشت زیانبار را نادیده می گیرید. نطفه مظاهر فساد روئیدن گرفت: در پایان، خطاب به زنان مهاجر و انصار فرمود: "اَمّا لَعَمْری لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةً رَیثما تُنْتِجُ ثُمَّ احْتَلِبُوا مِلْءَ الْقَعْبِ دَما عَبیطَا وَ ذُعافا مُبیدا"؛ به جان خودم سوگند نطفه فساد بسته شد، باید انتظار کشید تا کی مرض فساد پیکر جامعه اسلامی را از پای درآورد که پس از این پستان شتر به جای شیر خون بدوشید و زهری که به سرعت هلاک کننده است . فرصت طلبان به سر کار آمدند: حضرت فاطمه سلام الله علیها در فرازهایی از خطبه فدکیه به گروه های فرصت طلب که منتظر بودند تا بعد از رحلت پیامبر از موقعیت بهره برند پرداخته است و ویژگی های آن ها را نیز بیان فرموده است، از جمله: اهل خوشگذرانی و رفاه زده بودند؛ منتظر پیش آمد حوادث برای پیامبر و اهل بیت بودند (تَتَربّصونَ بنا الدّوائِر)؛ اخبار و رویدادها را دنبال می کردند؛ در جنگها عقب نشینی و یا فرار می کردند و... .[۱۸]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
واقعه سقیفه بنی ساعده
سقیفه بنی ساعده ایوان مسقفی در مدینه بوده که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله عدهای از مسلمانان در آن جمع شدند و با ابوبکر به عنوان جانشین پیامبر ص بیعت کردند. سقیفه بنی ساعده، متعلق به طایفه بنوساعدة بن کعب بن خزرج ساکن در مدینه و در نزدیکی مسجد النبی قرار داشت و از شهرت تاریخی برخوردار بود. که پیش از هجرت پیامبر، جلسات این گروه در آن محل تشکیل میشد.[یادداشت ۱] . سقیفه در سمت غرب مسجد نبوی، در کنار چاه بِضاعه بود. سعد بن عباده که کاندیدای انصار برای خلافت بود، در نزدیکی آن زندگی میکرد.[یادداشت ۲] . شهرت اصلی این مکان، به دلیل وقوع رخداد تاریخی بیعت عدهای از مسلمانان با ابوبکر در آن است که به همین جهت به واقعه سقیفه معروف شده است.[۴] . در سال یازدهم هجری، بعد از رحلت پیامبر ص به اتفاق آراء و اقوال روز دوشنبه ۲۸ صفر سال ۱۱ هجرت، رحلت حضرت رسول پیش آمد، در حالی که حضرت علی علیه السلام و عباس و فرزندان و یاران آنها، پیکر پاک رسول خدا(ص) را برای تغسیل و تکفین آماده میکردند. سعد بن عباده به اتفاق انصار در این مکان به مشورت نشسته تا خلافت و جانشین پیامبر ص را به گروه خود منتقل سازند، ولی مهاجران و در رأس آنها ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح بدان جا شتافته و سرانجام این گروه بدون حضور اهل البیت علیهم السلام و بنیهاشم در سقیفه اجتماع کرده و برای انتخاب جانشین حضرت به احتجاج پرداختند و در نتیجه با ابوبکر به عنوان جانشین پیامبر ص بیعت کردند[۲]. بعضی از بزرگان مردم مدینه انصار و سه نفر از مهاجرین بیتوجه به آن که دو ماه پیش پیغمبر در واقعه غدیر چه گفته است، واقعه غدیر را فراموش کردند ، در جایی به نام سقیفه بنی ساعده گرد آمدند و بر سر تعیین خلیفه جدل کردند و سرانجام به خلافت ابوبکر رضایت دادند. پس از آن این افراد شروع به گرفتن بیعت اجباری از مسلمانان حاضر در شهر مدینه کردند.[۱۵۶] . از مناقب العترة ابن فهد حلی نقل شده است که رسول خدا ص فرمود: وای بر امت من از شورای بزرگ و شورای کوچک. شورای بزرگ پس از وفات من انجام میشود. در آن شورا برگرفتن خلافت از برادرم (امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب ع و حق دخترم فاطمه تصمیم گیری خواهد شد. شورای کوچک در غیبت کبری خواهد بود که در زوراء که بنابر برخی روایات همان بغداد کنونی است روی خواهد داد و در آن سنت مرا تغییر خواهند داد و احکام الهی را تبدیل خواهند کرد[۳].[۴] . رسول خدا ص چند روز پیش از رحلت خویش، فرمان داده بود تا همگان به جز تنی چند از بنیهاشم در سپاهی به فرماندهی اسامة بن زید آماده حرکت بهسوی قلمرو روم، آنجا که جنگ موته اتفاق افتاده بود، شوند. در آستانه حرکت این سپاه، حال آن حضرت وخیم شد و این خبر به اردوگاه سپاه در منطقه "جُرْف" رسید. گروهی از اصحاب به بهانه دیدار رسول خدا ص و عیادت و تجدید عهد با او از جُرف به مدینه بازگشتند و با وجود تأکید پیامبر اکرم ص بر حرکت سریع آنان با سپاه اسامه، از اطاعت فرمان آن حضرت سرباز زدند و حتی با وجود لعن متخلفان از سوی رسول خدا ص ، با گستاخی به ساحت مقدس حضرتش از نوشتن نامهاش برای پیشگیری از انحراف جلوگیری کردند. در نهایت حاضر به ترک مدینه نشدند تا آن حضرت رحلت کرد. مهاجران به دلایلی چند نسبت به رهبری امام علی ع موضع مخالف داشتند و رهبری آن حضرت را برنمیتابیدند: امام علی ع از بنیهاشم یکی از تیره های برجسته قریش بود که قریشیان به سبب رسوبات برخی ارزشهای جاهلی، از جمله رقابت میان تیره های سرشناس برای سیادت بر مکه، نمیخواستند رهبری اسلام پس از پیامبر اکرم ص که آن حضرت نیز از بنیهاشم بود در این تیره باقی بماند. امام علی ع در جنگ های دوران پیامبر اکرم ص بسیاری از سرشناسان قریش را به هلاکت رسانده بود. لذا قریشیان از آن حضرت کینه ها به دل داشتند همانگونه که ابوعبیده جراح پس از غصب خلافت، خطاب به امام علی ع بر این مسئله تأکید کرد. عللی که باعث شد انصار نیز امام علی ع را پس از رحلت پیامبر اکرم ص نادیده بگیرند، عبارت بود از: انصار از کینه توزی مهاجران نسبت به امام علی ع و بنیهاشم آگاه بودند و میدانستند آنان در برابر رهبری امام ع خواهند ایستاد. سفارشهای مؤکد پیامبر اکرم ص در واپسین روزهای زندگی خود درباره انصار و نگرانی آن حضرت درباره آنان پس از خود، این باور را برای انصار ایجاد کرده بود که مهاجران قریشی نخواهند گذاشت امام علی ع به خلافت برسد. بنابراین به منظور پیشگیری از ستمهایی که در انتظار خود میدیدند، بر آن شدند تا قدرت را قبضه کنند. بزرگان و سرشناسان انصار به اعتبار اینکه مرکزیت حکومت اسلامی یعنی مدینةالنبی شهر آنان است و نسبت به مهاجران در اکثریت مطلق اند و میزبان پیامبر اکرم ص و مهاجران بودهاند، این حق را برای خود قائل شدند تا با جلوگیری از حاکمیّت یافتن مهاجران، جانشین پیامبر اکرم (ص) را از میان خویش برگزینند[۵].
برنامه ریزی قبلی برای غصب خلافت -- تخلف از سپاه اسامه -- حدیث قلم و قرطاس -- نماز خواندن ابوبکر به جای پیامبر -- انکار وفات پیامبر توسط عمر -- جریان سقیفه بنیساعده -- مخالفان خلافت سعد بن عباده -- گفت و گوهای انجام شده در سقیفه -- نقش قبیله اسلم در گرفتن بیعت برای ابوبکر -- احتجاج حضرت علی با بیعت کنندگان -- برخورد دستگاه خلافت با مخالفان -- کشتن سعد بن عباده -- تطمیع عباس بن عبدالمطلب -- هجوم به خانه حضرت فاطمه برای شکستن تحصن مخالفان -- برخورد دستگاه خلافت با امام علی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
سیره پیامبرالگوی مسلمانان : با توجه به این که در قرآن پیامبر را به عنوان الگو معرفی شده است: لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ .ترجمه: قطعا برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست [احزاب–۲۱ مسلمانان شناخت رفتار پیامبر(ص) درجنبههای مختلف زندگی راموردتوجه قرارداده اند[۱۵۷] .
نیکنامی پیامبر : پیامبر(ص) قبل از بعثت، ۴۰ سال در میان مردم زندگی کرده بود. زندگی او خالی از دورویی و صفات زشت و حالات ناپسند بود. او نزد دیگران فردی صادق و امین به حساب میآمد. پیامبر بعدها وقتی رسالت خود را ابلاغ میکرد، مشرکان شخص او را تکذیب نمیکردند بلکه آیات را منکر میشدند. این مطلب در قرآن هم آمده است: «آنان تو را به دروغ گویی متهم نمیکنند بلکه [این] ستمگران آیات الاهی را انکار میکنند. [۱۵۸] از ابوجهل نیز نقل شده است که میگفت: ما تو را تکذیب نمیکنیم بلکه این آیات را قبول نداریم.[۱۵۹] پیامبر(ص) در آغاز اعلام رسالت خود به قریش، به آنها گفت: «آیا اگر به شما خبر دهم که در ورای این کوه سپاهی گرد آمده است سخن مرا میپذیرید؟» همه گفتند: آری، ما هرگز از تو دروغی نشنیدهایم. آنگاه پیامبر گفت که از طرف خدا برای انذار مردم مبعوث شده است.[۱۶۰] .
مکارم اخلاقی پیامبر : ویژگیهای اخلاقی پیامبر اکرم(ص)، از مهمترین ویژگیهای شخصیتی آن حضرت به شمار میآید و خداوند آن را در قرآن کریم ستوده[۱۱۳] و ایشان خود نیز بنابر روایتی، انگیزه و هدف از بعثت خود را اتمام مکارم اخلاق معرفی کرده است.[۱۱۴] سجایای اخلاق فردیِ آن حضرت(ص) را امام حسین علیه السلام از پدر خود علی علیه السلام روایت کرده است که سرمشق نیکو برای انسانی زیستن پیروان آن حضرت است.[۱۱۵] رفتار حضرت(ص) در خانه و اجتماع بر صداقت، سادگی، نظم و احترام به مردم، رعایت ادب و نزاکت بود و ایشان در نحوه ورود و اداره جلسات، سخن گفتن، راهرفتن و آراستگی و پاکی، نمونه اخلاق انسانی بود.[۱۱۶] . از سوی دیگر، مشرکان دشمنان اصلی پیامبر(ص) به حساب میآمدند. دشمنی آنان پس از دعوت علنی پیامبر(ص) به توحید بروز کرد و حضرت را در سختترین شرایط قرار داد. ایشان برای دعوت به اسلام مشقتهای فراوانی متحمل شد[۱۱۷]؛ از شکنجه و مهاجرت اجباری یاران او به حبشه گرفته[۱۱۸] تا محاصره در شعب ابیطالب[۱۱۹] و هجرت[۱۲۰] و جنگهای از سر اجبار که حضرت در حدود ۲۶ جنگ یا غزوه شرکت کرد و شخصاً در نه جنگ به مقاتله پرداخت، مانند جنگهای بدر، احد، خندق، بنی قریظه، بنی المصطلق، خیبر، حنین و طائف.[۱۲۱] ایشان در فتح مکه اوج تجلی رحمت را از خود نشان داد و همه مشرکان و شکنجه گرانِ خود و یارانش را کریمانه بخشید و همه را آزاد کرد.[۱۲۲] . یکی از این ویژگیها که امام خمینی دربارهٔ سیره معنوی پیامبر(ص) بر آن تأکید کردهاست، حالت عبادت و محو عبودیت ایشان در شب معراج است که پیامبر(ص) در حالت رکوع به قرب وصول رسیده و جلوه حق را بدون مرآت و تعینات مشاهده کرده است. ایشان همگان را به تأسی به آن حضرت(ص)، به عبادت واقعی دعوت کرده است [۱۲۳]. اعتدال و ساده زیستی مکارم اخلاقی پیامبرص[۱۲۴] به گونه ای بود که در مجلس جای مخصوصی نداشت و در نزدیک ترین محل ورود خود مینشست.[۱۲۵] امامخمینی این ویژگی پسندیده پیامبر(ص) را خاطرنشان کرده و مردم را به تأسی به سیره حضرت(ص) فرا خوانده است. به نظر ایشان مهم این است که پیامبر اکرم(ص) در اوج اقتدار، کمال فروتنی و ساده زیستی را پیشه خود قرار داده بود[۱۲۶] و به دور از قدرتنمایی و تکبر، در برابر عدالت و حق مردم متواضع بود[۱۲۷]؛ ولی همواره با زورمندان و ظالمان مبارزه میکرد.[۱۲۸] پیامبر اکرم(ص) با همسران خود نیز با عدالت و انصاف و مهربانی رفتار میکرد و بهترین فرد برای آنان بود[۱۲۹]؛ چنانکه به آنان اجازه انتقاد میداد و قرآن نیز دربارهٔ خرده گیری برخی همسران پیامبر(ص) در استفاده از اموال، اشاره کرده است.[۱۳۰] ایشان برای توده مردم رحمت بود. امامخمینی شدت رحمت و لطف حضرت به بندگان خدا را از یکسو و کجرویها و شقاوتهای سران ثروت و قدرت را از سوی دیگر، باعث اذیت روحی پیامبر(ص) دانسته است[۱۳۱] و با اشاره به آیات قرآن[۱۳۲] شدت رحمت و محبت پیامبر(ص) به مردم و آزار روحی حضرت از گمراهی آنان را نشان اوج لطف آن حضرت برشمرده که خداوند از ایشان دلجویی کردهاست[۱۳۳]؛ چنانکه پیامبر(ص) برای هدایتنشدن کفار نیز به شدت غصه میخورد.[۱۳۴] . امامخمینی خاطرنشان کرده است که پیامبر اکرم(ص) از طبقه عادی جامعه بود و یاران ایشان نیز از همین قشر بودند و جنگهای ایشان در دفاع از مستضعفان[۱۳۵] و در برابر قدرتمندان،[۱۳۶] طاغیان و ثروتمندان[۱۳۷] و برای رفع موانع از سر راه حکومت خدا و قرآن[۱۳۸] بود. ایشان حتی جنگهای پیامبر اکرم(ص) را همانند نصیحتهای ایشان، رحمت برای عالم انسانی برشمرده است[۱۳۹]؛ زیرا آن جنگها برای کشورگشایی نبود، بلکه برای متمدنسازی جامعه انسانی بود.[۱۴۰] ایشان بارها به دشواریها و زحمات طاقت فرسای پیامبر اکرم(ص) اشاره کرده و درس استقامت گرفتن و رعایت انصاف از سیره آن حضرت را به مسئولان و مردم متدین سفارش کردهاست.[۱۴۱] .
پیامبراسوه حکومت : پیامبران الهی همه در هدایت به سوی حق، الگو هستند[۱۴۲] و پیامبر اکرم(ص) نیز در قرآن کریم الگوی نیکو معرفی شده است.[۱۴۳] امام خمینی بارها توصیه کرده رؤسای کشورهای اسلامی با تأسی به پیامبر اکرم(ص) نه بر آبدان مردم، بلکه بر دلهای آنان حکومت کنند.[۱۴۴] ایشان تأسی به سلوک اخلاقی و سیاسی پیامبر اکرم(ص) را در جایگاه زمامدار و رئیس جامعه، برای زمامداران یادآوری کرده و به ذکر تفاوتهای حکومت اسلام با سایر حکومتها پرداخته و نحوه برخورد عاطفی و انسانی آن حضرت(ص) با مردم را الگویی در زمامداری معرفی و تأکید کردهاست در حکومت اسلامی رابطه دولت و ملت محبتآمیز است. در صدر اسلام میان رسول خدا(ص) که شخص اول مملکت بود و پایینترین فرد جامعه، امتیازی مطرح نبود. پیامبر(ص) مانند زمامداران ریاست نمیکرد. وقتی به مسجد میآمد، اصحاب ایشان و مردم عادی هم در مسجد بودند. پیامبر(ص) در آن جمع مینشست و کسی که از بیرون میآمد، نمیدانست کدام از آنان پیامبر(ص) است. آنان در محیط دوستی و رفاقت همراه با صمیمیت زندگی میکردند.[۱۴۵] سیره پیامبر(ص) ملایمت و دوستی با پیروان و شدت با دشمنان بود. میان زمامدار و مردم فاصله نبود و مردم از حکومت ترس و وحشتی نداشتند. مردم راحت مشکلات خود را با پیامبر(ص) مطرح میکردند[۱۴۶]؛ زیرا در حکومت پیامبر(ص) از دیکتاتوری و استبداد خبری نبود.[۱۴۷] .
اخلاق عالی پیامبر - عالیترین و بارزترین خصوصیت پیامبر(ص) بعد اخلاقی ایشان بوده است. قرآن در این باره میگوید که "تو بر اخلاقی بزرگ و گرانمایه تکیه داری".[۱۶۱] . در وصف رفتار و صفات پیامبر(ص) گفتهاند که اغلب خاموش بود و جز در حد نیاز سخن نمیگفت. هرگز تمام دهان را نمیگشود، بیشتر تبسم داشت و هیچگاه به صدای بلند نمیخندید، چون به کسی میخواست روی کند، با تمام تن خویش برمیگشت. به پاکیزگی و خوشبویی بسیار علاقهمند بود، چندانکه چون از جایی گذر میکرد، رهگذران پس از او، از اثر بوی خوش، حضورش را درمییافتند. در کمال سادگی میزیست، بر زمین مینشست و بر زمین خوراک میخورد و هرگز تکبر نداشت. هیچگاه تا حد سیری غذا نمیخورد و در بسیاری موارد، بهویژه آنگاه که تازه به مدینه درآمده بود، گرسنگی را پذیرا بود. با اینهمه، چون راهبان نمیزیست و خود میفرمود که از نعمتهای دنیا به حد، بهره گرفته، هم روزه داشته و هم عبادت کرده است. رفتار او با مسلمانان و حتی با متدینان به دیگر ادیان، روشی مبتنی بر شفقت و بزرگواری و گذشت و مهربانی بود. سیرت و زندگی او چنان مطبوعِ دلِ مسلمانان بود که تا جزئیترین گوشههای آن را سینه به سینه نقل میکردند و آن را امروز هم سرمشق زندگی و دین خود قرار میدهند.[۱۶۲] . تواضعش چنان بود که مانند بندگان غذا میخورد وبر زمین مینشست و به تعبیر امام صادق(ع) از زمانی که مبعوث شده به جهت تواضع برای خداوند هیچگاه در حالتی که تکیه داده بود غذا نخورد.[۱۶۳] امام علی علیه السلام در توصیف سیمای پیامبر(ص) میفرماید: "هر کس بدون آشنایی قبلی او را میدید هیبتش او را فرامیگرفت. هر کس با او معاشرت میکرد و با او آشنا میشد دوستدار او میگردید" .[۱۶۴] "پیامبر نگاهش را میان یارانش تقسیم میکرد و به هر کس بهاندازه مساوی نظر میافکند."[۱۶۵] . هرگز رسول خدا با کسی دست نداد "مصافحه نکرد" که دستش را از دست او بردارد جز آنکه آن طرف ابتدا دستش را بکشد. [۱۶۶] . پیامبر(ص) با هر کسی به اندازه ظرفیت و عقلش گفتگو میکرد.[۱۶۷] عفو و بخشش او به هر کس که ظلمی نسبت به او مرتکب شده بود نزد همه شهرت داشت،[۱۶۸] به طوری که حتی وحشی (قاتل حمزه عموی خود را) و ابوسفیان دشمن دیرینه اسلام را نیز بخشید. پیامبر(ص) پس از اسلام آوردن وحشی و گزارش او درباره چگونگی کشتن حمزه او رابخشید و به او فرمود: «غَیّبْ وجهَک عنی» خودت را از نظرم دور بدار "در جلو چشمانم ظاهر مشو"[۱۶۹] مطهری ۱۳۵۸ش اسلام پژوه شیعه بر این باور است که منظور از جمله بُعِثْتُ لِاتَمِّمَ مَکارِمَ الْاخْلاقِ این است که من مبعوث شدم که اخلاقی را تکمیل کنم که در آن روح مکرمت هست؛ یعنی اخلاق بزرگواری، اخلاق آقایی (اما نه آقایی به معنای آن سیادتی که بر دیگری مسلط بشوم)، بلکه آقایی ای که روح من آقا باشد و از پستی، دِنائت، دروغ، غیبت، از تمام صفات رذیله احتراز داشته باشد، خودش را برتر و بالاتر از اینها بداند.[۱۷۰] بنابر روایتی که صدوق در علل الشرایع از امام صادق علیه السلام نقل کرده وقتی یوسف پیامبر از زلیخا پرسید چرا به من دل بسته بودی گفت به خاطر زبیاییات؛ یوسف به او گفت تو اگر پیامبر آخرالزمان که نامش محمد است را ببینی چه خواهی گفت او زیباتروخوشخُلقتر و بخشنده تر از من است. [۱۷۱].
زهد پیامبر : پیامبر(ص) زاهدانه میزیست. در همه عمر گوشهای خاص خود نداشت و آن اتاقهای حقیر گلین که در جوار مسجد خاص همسرانش بود، طاقهایی از چوب نخل داشت و به جای در، پردهها از موی بز یا پشم شتر بر آن آویخته بود. بالشی زیر سر میگذاشت که آن را از برگ خرما پر کرده بودند. تشکی از چرم، پر از برگ خرما داشت که همه عمر بر روی آن میخفت. زیرپوش وی از پارچهای خشن بود که تن را میخورد و ردایی از پشم شتر داشت. این در حالی بود که پس از جنگ حنین، چهار هزار شتر، بیش از چهل هزار گوسفند و مقدار فراوانی طلا و نقره را به این و آن بخشید. خوراک وی از منزل و اثاث و لباس نیز زاهدانه بود. ای بسا ماهها میگذشت که در خانه وی برای طبخ، آتش نمیافروختند، غذایش همه خرما و نان جو بود. هیچ وقت دو روز پیاپی غذای سیر نخورد. وی یک روز دو بار سیر از سفره برنخاست. مکرر میشد که او و کسانش شبهای پیاپی گرسنه میخفتند. روزی فاطمه سلام الله علیها نانی جوین برای وی آورد و گفت: نانی پختم و دلم رضا نداد برای شما نیاورم. آن را بخورد و گفت: «این تنها غذایی است که پدرت از سه روز پیش میخورد». روزی که در نخلستان یکی از انصار خرما میخورد، فرمود: «روز چهارم است که چیزی نخورده ام». گاهی از شدت گرسنگی سنگ به شکم میبست (تا گرسنگی تسکین یابد). هنگام مرگ زره وی در قبال سی پیمانه جو، پیش یک یهودی به گرو بود.[۱۷۲] . امیرالمؤمنین علیه السلام دربارهٔ زهد پیامبر(ص) : رسولالله (ص) بر روی زمین غذا میخورد و چون بندگان مینشست و پارگی کفشش را، خود، به دست خود میدوخت و جامه اش را، خود، به دست خود وصله میزد. بر الاغ بی پالان سوار میشد و بسا کسی را هم بر تَرک خود مینشاند. پرده ای بر در خانه اش آویخته بودند و بر آن نقشونگاری چند، به یکی از زنانش گفت: ای زن، این پرده را از جلو چشمم دور کن؛ زیرا، هرگاه، بدان مینگرم به یاد دنیا و زیورها و زینتهایش میافتم. رسولالله(ص) به دل از دنیا اعراض کرده بود و یاد دنیا را در وجود خود می رانده بود و دوست داشت که زینت دنیا را از برابر چشم خود دور کند تا مبادا چیزی از آن برگیرد. و دنیا را پایدار نمیدانست و در آن امید درنگ نداشت. پس علاقه به دنیا را از خاطر دور ساخت و از دل براند و از نظر انداخت؛ زیرا کسی که چیزی را ناخوش دارد نگریستن به آن را نیز ناخوش شمارد و نخواهد که در نزدش از آن سخن گویند. (نهج البلاغه، خطبه ۱۰۶، ترجمه آیتی)
نظم وآراستگی پیامبر : پیامبر(ص) در زندگی بسیار منظم بود. ایشان پس از بنای مسجد النبی، برای هر ستون نامی گذاشت که مشخص شود در کنار ستونها چه کارهایی صورت میگیرد؛ ستون وفود (جایگاه هیئتها)، ستون تهجد "جایگاه شب زنده داری "[۱۷۳] صفهای نماز را چنان مرتب و منظم میکرد که گویی چوبهای تیر را جفت وجور میکند و میفرمود: "بندگان خدا صفوف خود را منظم کنید و گرنه میان دلهایتان اختلاف خواهد افتاد" [۱۷۴] در امور زندگی خود نیز منظم بود. اوقات خویش را سه قسمت میکرد؛ بخشی را برای عبادت خدا، بخشی برای خانواده خود و بخشی را به خود اختصاص میداد و سپس بخش مربوط به خود را میان خود و مردم تقسیم میکرد.[۱۷۵] . پیامبر(ص) در آینه مینگریست، موی سر را صاف میکرد و شانه میزد و نه تنها برای خانواده خود بلکه برای یارانش نیز خود را میآراست.[۱۷۶] ایشان در مسافرت هم به نظم ظاهری خود توجه داشتند و پیوسته پنج چیز را با خود همراه داشت؛ آیینه، سرمه دان، شانه، مسواک و قیچی.[۱۷۷] .
شجاعت و قوت روحی پیامبر : امیرالمؤمنین علیه السلام دربارهٔ شجاعت پیامبرخدا(ص) گفته است. هرگاه آتش جنگ سخت شعله ور میشد، ما به رسول خدا پناه میبردیم. و در آن ساعت هیچیک از ما به دشمن از او نزدیکتر نبود. سید رضی در تفسیر این سخن گفته: جمله «اذَا احْمَرَّ الْبَأسُ» کنایه از شدّت کارزار است و منظور این است که وقتی ترس از دشمن بزرگ مینمود و جنگ به گونه ای میشد که گویا جنگجویان را میخواهد در کام خود فرو برد؛ مسلمانان به پیامبر پناهنده میشدند تا رسول خدا شخصاً به نبرد بپردازد و خداوند به وسیله او نصرت و پیروزی را بر آنان نازل فرماید و در سایه آن حضرت ایمن گردند.[۱۷۸] .
سلام کردن به پیامبر : پیامبرصلی الله علیه وآله وسلّم میفرمایند: هر كه در هر نقطه اى از روى زمين به من سلام كند ، سلامش به من مىرسد و هر كه بر سر قبرم به من سلام كند، آن را مىشنوم.[۱۰۵۰] . در روایت دیگری میفرمایند: اگر نمیتوانید به زیارت قبر من بیایید به سویم سلام بفرستید که آن نیز به من می رسد. [۱۰۵۱] . روایت فراوانی از اهل بیت، درباره سلام و صلوات فرستادن بر پیامبر هنگام ورود و خروج مسجد النبی وارد شده است.[۱۰۵۲] . در دو مورد سلام کردن به پیامبر (صلی اللهعلیه وآله وسلّم) جایگاه ویژه ای پیدا میکند : در نماز، مستحب است قبل از گفتن سلام واجب در نماز، السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته گفته شود. [۱۰۵۳] . در سجده سهو، برای سجده سهو اذکاری وارد شده که گفتن یکی از آنها واجب است.از جمله آن اذکار این است: بسم الله و بالله السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته.[۱۰۵۴]
پیروی از پیامبر : قرآن، پیامبر (صلی اللهعلیه وآله وسلّم) را اسوه نیکو میخواند: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَة...؛ [۱۰۵۵] . مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود... امیرالمومنین علی علیه السّلام در نهج البلاغه، محبوبترین بنده خدا را کسی میداند که از این اسوه زیبای بشریت، درس گیرد. "و احب العباد الی الله المتاسی بنبیه" [۱۰۵۶] . قرآن کریم پس از معرفی پیامبر اسلام به عنوان اسوه حسنه، اطاعت از وی را واجب اعلام میکند : اَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ...؛ [۱۰۵۷] . از خدا و فرستاده (او)، اطاعت کنید!... همان پیامبری که به اطاعتش امر شدهایم خود بر پیروی از عترتش سخت تاکید کرده است.از حدیث ثقلین گرفته تا حدیث سفینه و صدها حدیث دیگر همگی اطاعت از اهل بیت (علیه السّلام) را ضروری شمردهاند.
دوستی با پیامبر و عترتش : پیامبر صلی اللهعلیه وآله وسلّم در روایتی فرموده اند: "حبی خالط دماء امتی فهم یؤثرونی علی الآباء و علی الامهات و علی انفسهم"؛ دوستی من با خونهای امت من آمیخته شده است.آنها مرا بر پدران و مادران و خودشان ترجیح میدهند. [۱۰۵۸] . در آیاتی از قرآن کریم خداوند متعال بر موضوع دوستی با پیامبر تاکید میکند: "قُلْ اِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ اَبْناؤُکُمْ وَ اِخْوانُکُمْ وَ اَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ اَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها اَحَبَّ اِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَاْتِیَ اللَّهُ بِاَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقین"؛ [۱۰۵۹] ای پیامبر! بگو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خویشاوندان و داراییهایی که به دست آورده اید و تجارتی که از کسادی آن میترسید و خانههایی که از آنها خرسندید نزد شما از خدا و رسولش و کارزار در راه او محبوبتر است پس منتظر باشید تا خدا امر و فرمانش را بر شما فرود آورد. خداوند متعال در آیاتی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) دستور میدهند که اجر رسالت خویش را دوستی مردم با اهل بیت و عترتش اعلام نماید و میفرماید:... قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی...؛[۱۰۶۰] . ..ای پیامبر، بگو از شما پاداشی جز دوستی خویشاوندانم (اهل بیت) نمیخواهم... مسئله دوستی با خاندان نبی مکرم (صلی اللهعلیه وآله وسلّم) چنان در متون روایی مورد تاکید قرار گرفته است که حتی نگاه کردن به ذریه پیامبر صلی اللهعلیه وآله وسلّم عبادت دانسته شده است. در روایتی دیگر میخوانیم: "النظر الی جمیع ذریة النبی عبادة ما لم یفارقوا منهاجه و لم یتلوثوا بالمعاصی" نظر افکندن به تمام ذریه پیامبر صلی اللهعلیه وآله وسلّم عبادت است تا آن زمان که از راه آن حضرت صلی اللهعلیه وآله وسلّم) جدا نشده و به معاصی آلوده نشوند. [۱۰۶۱]
زیارت قبر شریف پیامبر : زیارت قبر شریف پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) از پرفضیلتترین زیارتهاست. آن حضرت خود فرموده است: کسی که بعد از رحلتم قبرم را زیارت کند مانند کسی است که به دیدار من در زمان حیاتم آمده است.[۱۰۴۲] . و در ادامه میفرماید: من شفیع او در قیامت خواهم شد . زیارت قبر پیامبر صلی اللهعلیه وآله وسلّم تا آنجا اهمیت دارد که مستحب است آن را بر حج استحبابی ترجیح دهیم. [۱۰۴۳] . این زیارت در مواردی استحباب بیشتری دارد. از جمله : به هنگام حج زیارت قبر شریف پیامبر (صلی اللهعلیه وآله وسلّم) برای کسانی که به حج رفته اند استحباب بسیار دارد به گونه ای که اگر حجاج از انجام آن سرباز زنند بر حاکم اسلامی است آنان را به انجامش موظف دارد. [۱۰۴۴] [۱۰۴۵] [۱۰۴۶] . در روز ولادت رسول اکرم صلی اللهعلیه وآله وسلّم ۱۷ ربیع الاول در این روز چنانچه نتوان بر سر قبر آن حضرت حاضر شد میتوان از دور حضرت را زیارت کرد . در مبعث نبوی (صلی اللهعلیه وآله وسلّم ۲۷ رجب زیارت پیامبر (صلی اللهعلیه وآله وسلّم) در این روز مستحب است . روزه گرفتن در روز ولادت ۱۷ ربیع الاول و بعثت [۱۰۴۷] ۲۷ رجب و نیز زیارت آن حضرت از دور و نزدیک، بویژه پس از فراغت از اعمال حج، مستحب مؤکّد و نشانه تمامیت حج، دانسته شده است.[۱۰۴۸] . علامه مجلسی رحمة اللهعلیه درباره تعمیر قبر شریف پیامبر (صلی اللهعلیه وآله وسلّم) در کتاب بحار الانوار روایاتی را برشمرده که گویای استحباب تعمیر قبر پیامبر (صلی اللهعلیه وآله وسلّم) و قبور امامان (علیه السّلام) است.[۱۰۴۹]
بازی با بچه ها -- احترام به كودكان -- خرما با هسته! -- معجزه ای جالب! -- قوی ترین مردم کیست؟ -- راءفت با حیوانات -- بخل -- ریا -- نماز -- رعایت حقوق دیگران -- رفتارى شگفت آور با رئیس منافقان -- برخورد با پیامبر ص -- آداب جنگ -- ساده زیستى -- کرامت -- ماجراى حدود الهى .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
پيامبران
بنابر دیدگاه مشهور، تعداد پیامبران ۱۲۴ هزار تَن است. در قرآن نام ۲۶ تن از آنان آمده است. نخستین پیامبر حضرت آدم(ع) و آخرین پیامبر حضرت محمد(ص) است.
بنابر حدیثی که از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل کردهاند، خدای متعال ۱۲۴ هزار پیامبر مبعوث کرده است. در قرآن کریم تنها نام ۲۶ نفر از آنان آمده است
پیامبر یا نبی کسی است که بدون واسطه بشر از جانب خدا خبر میدهد[۱] و واسطه بین خدا و مخلوقات است و مخلوقات را به سوی خدا دعوت میکند.[۲]
بنابه قول مشهور، «نبی» مفهومی عامتر از «رسول» است هر رسولی، نبی است ولی همه انبیاء، رسول نیستند.[۴۶] بر پایه حدیثی، ۳۱۳ تن از پیامبران، رسول بودهاند.[۴۷]
بر اساس یک تقسیمبندی انبیاء به دو گروه پیامبران تشریعی و پیامبران تبلیغی تقسیم میشوند.[۵۳] وظیفه پیامبران تبلیغی، ترویج، تبلیغ، اجرا و تفسیر شریعتی است که در زمان ایشان بوده است. بر خلاف پیامبران تشریعی مانند نوح، ابراهیم، موسی و عیسی[۵۴] که خود صاحب شریعت بوده[۵۵] و دین تازهای آوردهاند و تعداد ایشان بسیار کم است.[۵۶]
بر اساس آیه (وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَىٰ بَعْضٍ) «بعضی از انبیا را بر بعضی برتری بخشیدیم»،[۴۰] مقام و جایگاه پیامبران یکسان نیست و برخی از آنان بر دیگران برتری دارند. در احادیث مقام پیامبر اکرم(ص) از انبیای دیگر برتر دانسته شده است.[۴۱][یادداشت ۲] از نظر یهودیان انبیای بنیاسرائیل از دیگر انبیا برتر بوده و در میان آنان نیز، حضرت موسی(ع) از دیگران برتر است.[۴۲]
در قرآن کریم بر برتری بعضی از پیامبران بر پیامبران دیگر تاکید شده است. برخی از پیامبران علاوه بر مقام نبوت، مقام رسالت و برخی مقام امامت نیز داشتهاند. بر اساس روایات پیامبران اولوالعزم یعنی نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و محمد(ص) بر پیامبرانِ دیگر برتری دارند و پیامبر اکرم(ص) از همه آنان برتر است. همچنین از میان پیامبران، شیث(ع)، ادریس(ع)، موسی(ع)، داوود(ع)، عیسی(ع) و محمد(ص) را دارای کتاب آسمانی و پیامبران اولوا العزم را صاحب شریعت نیز دانستهاند.
منظور از عزم در آیه ۳۵ احقاف، شریعت و مراد از اولو العزم، پیامبران صاحب شریعت است. از نظر وی پنج پیامبر دارای شریعت (نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و محمد (ص)) اولو العزم هستند.[۴۳] برخی دیگر بر این باورند که اولو العزم منحصر در پیامبران صاحب شریعت نیست.[۴۴] بر پایه روایتی، پیامبران اولو العزم از پیامبران دیگر برترند.[۴۵]
درباره تعداد پیامبران روایات مختلفی وجود دارد. علامه طباطبایی بنا به روایتی مشهور، تعداد آنان را ۱۲۴ هزار تن نقل میکند.[۱۲] طبق این روایت، ۳۱۳ نفر از پیامبران، رسولاند، ۶۰۰ تن از انبیای بنیاسرائیل و چهار تن (هود(ع)، صالح(ع)، شعیب(ع) و محمد(ص) عرباند.[۱۳] در روایات دیگر تعداد پیامبران ۸ هزار،[۱۴] ۳۲۰ هزار، [۱۵] و ۱۴۴ هزار تن[۱۶] ذکر شده است. علامه مجلسی احتمال میدهد عدد ۸ هزار، مربوط به پیامبران بزرگ باشد.[۱۷] اولین پیامبر حضرت آدم(ع)[۱۸] و آخرین پیامبر حضرت محمد(ص) بوده است.[۱۹]
قرآن از برخی پیامبران نام برده است.[۲۰] آدم(ع)، نوح(ع)، ادریس(ع)، هود(ع)، صالح(ع)، ابراهیم(ع)، لوط(ع)، اسماعیل(ع)، الیسع(ع)، ذوالكفل(ع)، الیاس(ع)، یونس(ع)، اسحاق(ع)، یعقوب(ع)، یوسف(ع)، شعیب(ع)، موسی(ع)، هارون(ع)، داوود(ع)، سلیمان(ع)، ایوب(ع)، زكریا(ع)، یحیی(ع)، عیسی(ع) و محمد(ص) پیامبرانی هستند که نام آنان در قرآن آمده است.[۲۱] برخی از مفسران معتقدند نام اسماعیل بن حزقیل[یادداشت ۱] نیز در قرآن آمده است.[۲۲]
عدهای معتقدند قرآن از اوصاف برخی پیامبران، مانند ارمیا(ع) و شموئیل(ع) یاد کرده، اما نامشان را ذکر نکرده است.[۲۳] در قرآن سورهای به نام انبیاء و تعدادی از سورهها به نام یونس، هود، یوسف، ابراهیم، محمد و نوح نامگذاری شدهاند.
در روایات از شیث،[۲۴] حزقیل،[۲۵] حبقوق،[۲۶]دانیال،[۲۷] جرجیس،[۲۸]عزیر،[۲۹]حنظله[۳۰] و ارمیا [۳۱] به عنوان پیامبر یاد شده است. در پیامبری افرادی همچون خضر،[۳۲] خالد بن سنان[۳۳] و ذی القرنین[۳۴] اختلاف است. همچنین به گفته علامه طباطبایی عزیر نیز از کسانی است که پیامبر بودنش واضح نیست.[۳۵] برپایه آیات قرآن، برخی از پیامبران همزمان با هم میزیستهاند؛ ازجمله موسی با هارون[۳۶] و ابراهیم با لوط[۳۷] همعصر بودهاند. هم چنین از برخی روایات هم زمانی برخی از پیامبران(ع) با یکدیگر فهمیده میشود. به عنوان نمونه سید بن طاووس در کتاب لهوف از امام حسین (ع) نقل کرده در هنگامی که قصد خارج شدن از مکه به سمت کوفه را داشت خطاب به عبدالله بن عمر فرمود: آیا نمیدانی که بنیاسرائیل تا جایی پیش رفتند که بامدادان میان طلوع فجر تا طلوع خورشید هفتاد پیامبر الهی را به شهادت رساندند و سپس (بدون احساس زشتی و فاجعه این جنایت هولناک) به خرید و فروش پرداختند؛ چنانکه گویی هیچ فاجعهای به وجود نیاوردهاند؟!». [۳۸] در روایت دیگری مجمع البیان از پیامبر(ص) نقل کرده که به ابوعبیده جراح فرمود: ای ابو عبیده! بنیاسرائیل در اوایل یکروز، ۴۳پیامبر را در یک زمان کشتند، پس از آن ۱۱۲ نفر از بنیاسرائیل به عنوان امر به معروف و نهی از منکر در برابر قاتلان پیامبران برخاستند که آنها را هم در آخر همان روز کشتند».[۳۹]
پیامبران اولوالعزم
فاصله زمانی بین بعثت پیامبران اولوالعزم چه مقدار بوده است؟
پاسخ: با توجه به عدم بیان دقیق متون تاریخی در این زمینه اطلاعات دقیقی از این فاصلهها در اختیار نیست؛ اما در بعضی کتابها ،مطالب متفاوتی در این زمینه آمده است که از مجموعه آنها میتوان اینطور نتیجهگیری کرد:
فاصله حضرت آدم علیهالسلام تا حضرت نوح علیه السلام بیش از ۱۲۰۰ سال،
فاصله حضرت نوح علیهالسلام تا حضرت ابراهیم علیهالسلام حدود ۲۲۴۰ سال،
فاصله حضرت ابراهیم علیهالسلام تا حضرت موسی علیهالسلام حدود ۹۰۰ سال،
فاصله حضرت موسی علیهالسلام تا حضرت عیسی علیهالسلام حدود ۱۹۰۰ سال،
و فاصله حضرت عیسی علیهالسلام تا حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله حدود ۶۲۰ سال بوده است.
در روایتی آمده است که امام صادق علیهالسلام فرمود: "بین حضرت نوح ـ علیهالسلام ـ و ابراهیم خلیل ـ علیهالسلام ـ هزار سال فاصله بود."
عمر حضرت آدم ـ علیهالسلام ـ ۱۰۰۰ سال بوده است. فاصله میان مرگ او و طوفان نوح علیهالسلام هزار و دویست و چهل و دو سال بود.
فاصله میان طوفان نوح ـ علیهالسلام ـ و مرگ او سیصد و پنجاه سال.
فاصله میان نوح و ابراهیم علیهالسلام دو هزار و دویست سال.
فاصله میان ابراهیم ـ علیهالسلام ـ و موسی علیهالسلام نهصد سال.
فاصله میان موسی ـ علیهالسلام ـ و داوود ـ علیهالسلام ـ پانصد سال.
فاصله میان داوود ـ علیهالسلام ـ و عیسی ـ علیهالسلام ـ هزار و دویست سال.
پس فاصله میان موسی و عیسی ـ علیهالسلام ـ هزار و هفتصد سال.
فاصله میان عیسی ـ علیهالسلام ـ و حضرت محمد ـ صلیاللهعلیهوآله ـ ششصد و بیست سال.
پس بدینگونه از روزگار آدم تا محمد صلیاللهعلیهوآله هفت هزار و هشتصد سال بوده است.[۲]
گزارش دیگر
بین آدم علیهالسلام و نوح ـ علیهالسلام ـ ده قرن فاصله وجود داشته است و نیاکان نوح ـ علیهالسلام ـ تا آدم ـ علیهالسلام ـ همه بر آیین الاهی بودهاند...
میان نوح ـ علیهالسلام ـ و ابراهیم ـ علیهالسلام ـ هم ده قرن فاصله بوده است.
میان ابراهیم ـ علیهالسلام ـ و موسی ـ علیهالسلام ـ نیز ده قرن فاصله بوده است.
فاصله میان موسی بن عمران و عیسی بن مریم هزار و نهصد سال بوده است.
در فاصله میان آن دو هیچ فترتی (زمان بدون پیامبر) نبوده است و در آن مدت فقط از بنیاسرائیل هزار پیامبر مبعوث شده است.
فاصله میان میلاد عیسی ـ علیهالسلام ـ و بعثت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله پانصد و شصت و نه سال بوده است. [۳]
علت اختلاف میان دو گزارش
شاید بتوان اختلاف این دو گزارش را به این نحو توجیه کرد که این اختلاف ناشی از آن است که معیار آغاز محاسبه در نزد مورخان متفاوت است. بعضی آغاز و انجام را تولد قرار دادهاند و برخی آغاز و انجام را نبوتشان، و برخی بهصورت تلفیقی، یعنی برای آغاز تولد پیامبری را در نظر گرفته و برای پایان آغاز بعثت پیامبر دیگر را و یا برعکس.
روایتی از امام صادق
امام صادق علیهالسلام در مورد معنای پیامبران اولوالعزم فرمودند: این پیامبران دارای کتاب و شریعت بودند و دیگر پیامبران به این کتاب و شریعت عمل میکردند. [۵]
با توجه به معنای اولوالعزم در لغت و در روایات معلوم میشود، پیامبرانی که دارای کتاب و شریعت بودند، از آنجا که با مشکلات و گرفتاریهای زیادی روبهرو بودند، با عزم و اراده محکم با آنها مقابله میکردند؛ لذا به این دسته از پیامبران، پیامبران اولوالعزم اطلاق شده است، لذا در آیه شریفه میفرماید: «فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل»؛[۶] بنابراین صبر کن همانطور که پیامبران اولوالعزم شکیبایی کردند.
پیامبران صاحب کتاب
تعدادی از پیامبران کتاب آسمانی داشتهاند؛ بنا بر آیات قرآن، زبور کتاب حضرت داوود(ع)[۶۳]، تورات کتاب حضرت موسی(ع)[یادداشت ۴]، انجیل کتاب حضرت عیسی(ع)[۶۴] و قرآن کتاب حضرت محمد (ص)[۶۵] بوده است. قرآن کتابی برای حضرت ابراهیم(ع) نام نبرده و از عبارت «صُحُف» برای او استفاده کرده است.[۶۶] همچنین بر پایه حدیثی، خداوند ۵۰ صحیفه بر شیث(ع)، ۳۰ صحیفه بر ادریس(ع) و ۲۰ صحیفه بر ابراهیم(ع) فرستاده است.[۶۷]
مفسران با استناد به آیه «از دین آنچه را به نوح سفارش کرده بود، برای شما تشریع کرد و آنچه را به تو وحی کردیم؛ و آنچه ابراهیم و موسی و عیسی را به آن توصیه نمودیم.»[۶۸]، حضرت نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و محمد(ص) را دارای شریعت دانستهاند.[۶۹]در برخی روایات، علت اولو العزم معرفی شدن این پیامبران نیز شریعت آنان دانسته شده است.[۷۰]
علامه طباطبایی گفته است که هریک از پیامبران اولو العزم دارای کتاب و شریعت بودهاند[۷۱] و کتاب پیامبرانِ غیر اولو العزم مانند داوود(ع)،[۷۲] شیث(ع) و ادریس(ع)،[۷۳] منافاتی با اختصاص شریعت به پیامبران اولو العزم ندارد؛ زیرا کتاب پیامبران غیر اولو العزم مشتمل بر احکام و شریعت نبوده است.[۷۴]
معجزات پیامبران
پیامبران برای اثبات ادعای خود که از طرف خداوند آمدهاند و پیامبر الهی هستند، لذا معجزاتی داشتهاند و ممعمولاً معجزات پیامبران هماهنگ با علومی بوده است که در آن زمان پیشرفت داشته است.
معجزات
معجزه، از راههای شناخت پیامبران از مدعیان دروغین نبوت است. معجزه کار خارق العادهای است که از جانب خدا و به دست پیامبر انجام میشود، و با ادعای نبوت و تحدی همراه است.[۷۵] قرآن برخی از معجزات پیامبران را ذکر کرده است؛ ناقه صالح،[۷۶] سرد شدن آتش بر ابراهیم،[۷۷] زنده شدن چهار مرغ به دست ابراهیم،[۷۸] معجزات نهگانه موسی(ع) مانند تبدیل شدن عصا به اژدها،[۷۹] جاری شدن دوازده چشمه آب برای اسباط بنیاسرائیل،[۸۰] شکافتهشدن دریا و باز شدن راه نجات برای بنیاسرائیل،[۸۱] ید بیضا،[۸۲] معجزات عیسی(ع) مانند شفا دادن بیماران، زنده کردن مردگان، تبدیل گِل به پرنده[۸۳] و معجزات پیامبر اکرم(ص) مانند قرآن کریم[۸۴] و شق القمر[۸۵] از معجزات مشهور پیامبران است که در قرآن به آنها اشاره شده است. ابن جوزی از منابعی سخن گفته که ۱۰۰۰ معجزه برای پیامبراکرم(ص) نقل کردهاند.[۸۶]
متفاوت بودن معجزات را ناشی از تفاوت معلومات و نیاز مردم، در زمانهای مختلف دانستهاند. حکمت الهی اقتصا میکند معجزه هر پیامبری متناسب با نیاز مخاطبانش باشد. برای نمونه در زمان حضرت موسی(ع) جادو و سحر رواج داشت، خداوند معجزه موسی را عصا قرار داد تا جادوگران از آوردن شبیه آن ناتوان بمانند و حجت بر دیگران تمام شود.[۸۷]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
پيامبران از آدم تا خاتم
عیسی: معجزات حضرت عیسی (علیهالسلام) در قرآن عبارتند از:
الف: ساختن و خلق کردن پرنده از گِل : «أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ [۱] ؛ من از گل چیزی به شکل پرنده میسازم سپس در آن میدمم و به فرمان خدا پرندهای میگردد.
ب: شفا دادن بیماریهای لاعلاج : «وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ[۲] و به اذن خدا کور مادرزاد و مبتلایان به برص (پیسی) را شفا میبخشم.
ج: زنده کردن مردگان : « وَ أُحْیِ الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ[۳] و مردگان را به اذن خدا زنده میکنم.
د: خبر دادن از خوردنیهایی که در خانه ذخیره کردهاند: «وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ [۴] و از آنچه که میخورید و در خانههای خود ذخیره میکنید، به شما خبر میدهم.
ه: سخن گفتن در گهواره : «فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا [۵] حضرت مریم (علیهاالسلام( به او اشاره کرد گفتند: چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم؟
موسی: معجزاتی حضرت موسی (علیهالسلام) عبارتند از:
الف: ید بیضا : «وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ [۶] و دستت را در گریبان داخل کن، هنگامی که خارج می شود سفید و درخشنده است.
ب: اژدها شدن عصا : «فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ [۷] )موسی) عصای خود را افکند ناگهان اژدهایی آشکار شد.
ج: شکافتن دریا توسط عصا: «فَأَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ [۸] به موسی وحی کردیم عصایت را به دریا بزن و دریا هم شکافته شد.
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوالهوسلّم): معجزات پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) در قرآن عبارتند از:
الف. قرآن: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ [۹] بگو اگر انسانها و پریان اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورند.
ب. معراج : «سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی [۱۰] پاک و منزه است خدایی که بندهاش را دریک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصی برد.
ج. شق القمر : «وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ [۱۱] و ماه از هم شکافت.
ارهاصات
اتفاقاتی که پیش از بعثت پیامبران و با هدف، آماده ساختن مردم برای پذیرش ادعای بعدی آنان، رخ میداد،[۸۸] در اصطلاح متکلمان به ارهاص مشهور است. نجات حضرت موسی(ع) از نیل، سخن گفتن حضرت عیسی(ع) در گهواره،[۸۹] خشک شدن دریاچه ساوه، لرزیدن طاق کسری، خاموش شدن آتشکده فارس و دیگر حوادثی که در سال تولد پیامبر اکرم(ص) رخ داد[۹۰] از ارهاصات پیامبران بوده است.
خداوند برای هدایت و راهنمایی انسانها، پیامبران را فرستاده است که تعداد آن ها زیاد میباشد. از میان این پیامبران تعداد ۲۶ پیامبر نام آن ها در قرآن ذکر شده است.
اسامی ۲۵ نفر از نام پیامبران الهی در قرآن ذکر شده است.
حضرت آدم علیهالسلام - حضرت آدم علیهالسلام • حضرت ادریس علیهالسلام حضرت ادریس علیهالسلام • حضرت نوح علیهالسلام حضرت نوح علیهالسلام - • حضرت هود علیهالسلامحضرت هود علیهالسلام • حضرت صالح علیهالسلام حضرت صالح علیهالسلام - • حضرت ابراهیم علیهالسلام حضرت ابراهیم علیهالسلام - • حضرت اسماعیل علیهالسلام حضرت اسماعیل علیهالسلام - • حضرت لوط علیهالسلام حضرت لوط علیهالسلام - • حضرت اسحاق علیهالسلام حضرت اسحاق علیهالسلام - • حضرت یعقوب علیهالسلام حضرت یعقوب علیهالسلام - • حضرت یوسف علیهالسلام حضرت یوسف علیهالسلام - • حضرت شعیب علیهالسلام حضرت شعیب علیهالسلام -• حضرت ایوب علیهالسلام حضرت ایوب علیهالسلام - • حضرت موسی علیهالسلام حضرت موسی علیهالسلام • - حضرت هارون علیهالسلام حضرت هارون علیهالسلام - • حضرت داوود علیهالسلام •حضرت داود علیهالسلام - حضرت سلیمان علیهالسلام حضرت سلیمان علیهالسلام - • حضرت الیاس علیهالسلام حضرت الیاس علیهالسلام - • حضرت الیسع علیهالسلام حضرت یسع علیهالسلام - • حضرت یونس علیهالسلام حضرت یونس علیهالسلام - • حضرت ذوالکفل علیهالسلام حضرت ذوالکفل علیهالسلام - • حضرت زکریا علیهالسلام • حضرت زکریا علیهالسلام- حضرت یحیی علیهالسلام حضرت یحیی علیهالسلام - • حضرت عیسی علیهالسلام حضرت عیسی علیهالسلام - • حضرت محمد علیهالسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله .
نسب پیامبر تا حضرت آدم
انساب حضرت محمد(ص) در منابع، به گونه های مختلف آمده است. ولی مشهور در بین سیره نویسان و مورخان، نسب حضرت(ص) به این ترتیب می باشد:
محُمَّدٌ رَسُولُ اللهِ(ص) ابْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ المُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافِ بْنِ قُصَی بْنِ کلَابِ بْنِ مُرَّةَ بْنِ کعْبِ بْنِ لُؤَی بْنِ غَالِبِ بْنِ فِهْرِ بْنِ مَالِک بْنِ النَّضْرِ بْنِ کنَانَةَ بْنِ خُزَیمَةَ بْنِ مُدْرِکةَ بْنِ إِلْیاسَ بْنِ مُضَرَ بْنِ نِزَارَ بْنِ مَعَدَّ بْنِ عَدْنَان بن...إسماعیل بن إبراهیم(ع) بن تارخ بن تاخور بن ساروخ بن أرعواء بن فالغ بن هود(ع) بن شالخ بن أرفخشد بن سام بن نوح(ع) بن لمک بن متوشلخ بن إدریس(ع) بن یارد بن مهلائیل بن قینان بن أنوش بن شیث بن آدم(ع) (کشف الغمه اربلی، ج۱، ص۱۵ ،اعلام الوری طبرسی، ص۶)
اما ان چه که به نقل از ابن عباس از حضرت رسول اکرم(ص) روایت شده است که ایشان فرمودند: إِذَا بَلَغَ نَسَبِی إِلَی عَدْنَانَ فَأَمْسِکُوا . هر گاه نسب من به عدنان رسید، توقف کنید.( بحار الأنوار مجلسی، ج۱۵، ص۱۰۵)
علت این که ایشان از نام بردن اجداد خود بعد از عدنان نهی کرده اند، این بوده است که بین نسابین آن زمان هم در ترتیب اجداد پیامبر تا حضرت اسماعیل اختلاف بوده است و پیامبر برای دفع این اختلاف، ذکر نسبشان را از عدنان به بعد نهی کردند. و اما آنچه همه نسب دانان چه نسب دانان در عصر پیامبر و چه نسب دانان بعدی اتفاق دارند، آن است که نسب عدنان به حضرت اسماعیل(ع) می رسد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
بعثت پیامبر اسلام محمّد صلی الله علیه وآله
برگزیده شدن حضرت محمد(ص) به پیامبری و آغاز رسالت اوست که بنابر مشهور، در ۲۷ رجب سال چهلم عام الفیل روی داده است. از اینرو در فرهنگ شیعی، ۲۷ رجب بهعنوان «عید مبعث» گرامی داشته میشود. بعثت پیامبر سرآغاز دین اسلام و مقدمه برچیدهشدن بتپرستی از حجاز بود.
چهل سال از عمر پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) گذشت. در روز ۲۷ رجب، ناگاه جبرئیل امین و پیک وحی، نزد پیامبر نازل شد، و پنج آیه آغاز سوره علق را بر وی خواند، پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) با دریافت نخستین شعاع وحی به مقام پیامبری مبعوث شد. وی بعد از سه سال دعوت مخفیانه خویشان و افراد دیگر به اسلام ، دعوت خویش را آشکار کرد.
پیامبر اسلام حضرت محمّد بن عبدالله (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) برترین پیامبران و رسولان، و خاتم آنها است و پس از او پیامبری نخواهد آمد، سلسله نسب آن حضرت با سی واسطه به ابراهیم خلیل (علیهالسّلام) میرسد. نام مبارک پیامبر اسلام، حضرت محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلم) است. این نام چهار بار در قرآن آمده، و نام دیگر آن حضرت احمد (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) است که یک بار در قرآن ذکر شده است. ولی القاب آن حضرت به عنوان نبی و رسول، بشیر، نذیر، خاتم النّبیین، دهها بار در قرآن خاطر نشان شده است.
مراحل زندگی پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) در چهار بخش زیر خلاصه میگردد:
پیامبر قبل از تولد، در کتابهای آسمانی و سخنان گذشته در شان او.
پیامبر اسلام بعد از تولد و قبل از نبوّت ۴۰ سال
پیامبر اسلام بعد از نبوّت در مکّه ۱۳ سال
پیامبر اسلام بعد از هجرت در مدینه ۱۰ سال
آن حضرت دارای همسران متعدد بود، اولین و برترین آنها حضرت خدیجه (علیهاالسّلام) بود که بنا بر مشهور از او دارای شش فرزند گردید، فرزندان پیامبر همه در عصر خودش از دنیا رفتند، جز حضرت زهرا (علیهاالسّلام) که یگانه یادگار پیامبر بود، و هنگام رحلت پیامبر هیجده سال داشت.
پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) ۶۳ سال عمر کرد، در سال آخر عمر در روز ۱۸ ذیحجه، حضرت علی (علیهالسّلام) را در صحرای غدیر در برابر بیش از صدهزار مسلمان به عنوان خلیفه و امام بعد از خود نصب کرد، و در موارد بسیار دیگر، خلافت و وصایت علی (علیهالسّلام) را تصریح نمود.
قرآن آخرین کتاب آسمانی معجزه جاویدان پیامبر اسلام و نشانه عظمت مقام آن حضرت است. خداوند در قرآن با صراحت میفرماید: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَه حَسَنَه؛ [۱] قطعاً رسول خدا، پیامبر اسلام، اسوه و الگوی شایسته برای شما است.» در تاریخ زندگی پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) هزاران داستان و خاطره وجود دارد، ما در این کتاب بیشتر به ذکر بخشی از آن داستانهایی که در رابطه با آن حضرت، در قرآن آمده، یا به آن اشاره شده میپردازیم.
چهل سال از عمر پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) گذشت. ماه رجب بود، پیامبر در فراز کوه حرا به عبادت و مناجات با خدا اشتغال داشت. در روز ۲۷ رجب، ناگاه جبرئیل امین و پیک وحی، نزد پیامبر نازل شد، و پنج آیه آغاز سوره علق را چنین خواند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، اِقْرَاْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ؛ [۲] بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید، همان خدایی که انسان را از خون بستهای خلق کرد، بخوان که پروردگارت از همه بزرگوارتر است، همان کسی که به وسیله قلم تعلیم داد، و به انسان آن چه را که نمیدانست آموخت.
پیامبر(صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) با دریافت نخستین شعاع وحی، سخت خسته شده، نزد خدیجه آمد و فرمود: «زَمِّلُونِی وَ دُثِّرُونِی؛ مرا بپوشانید و جامهای بر من بیفکنید تا استراحت کنم.» آن حضرت در بستر آرمیده بود که آیات آغاز سوره مدثّر (آیه ۱ تا ۷) توسط جبرئیل بر آن حضرت، نازل گردید: «یا اَیهَا الْمُدَّثِّرُ، قُمْ فَاَنْذِرْ، وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ، وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ، وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ، وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ، وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ؛ ای در بستر خواب آرمیده برخیز و مردم را هشدار ده و پروردگارت را بزرگ بشمار و لباست را پاک کن و از پلیدیها بپرهیز و منّت مگذار و فزونی مَطَلَب و به خاطر پروردگارت مقاومت کن. [۳]
به این ترتیب آغاز اسلام، با نام خدا، خواندن، قلم، قیام، هشدار، پاکی و اخلاص و بزرگداشت خدا شروع شد. بعثت که معنی رستاخیز معنوی، و انقلاب در همه امور است با «انقلاب فرهنگی» آغاز گردید، چرا که پایه و اساس انقلابها به خواندن و نوشتن و پاکسازی و بهسازی (انقلاب فرهنگی) بستگی دارد.
واژهشناسی
بعثت در اصطلاح کلامی، به برانگیختن محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به پیامبری در سن چهل سالگی، از سوی خدا اطلاق میشود. طبق نقل مشهور امامیه، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حدود ۴۰ سال پس از رخداد اصحاب فیل، در ۲۷ رجب، و مجاور غار حرا -به پیامبری مبعوث شدند.
عربستان در دوران بعثت، شاهد آشفتگیهای اخلاقی و اجتماعی و دینی بود، که از این عصر در منابع اسلامی به روزگار جاهلیت یاد میشود. از اینرو، پیامبر از سوی خداوند برای هدایت انسانها مبعوث شد تا مردم را از جهل و گمراهی نجات دهد. پیامبر مدتی مردم را پنهانی به دین اسلام دعوت میکردند، اما با نزول نخستین آیات از پیام وحی، پیامبر رسالت خویش را به صورت آشکارا آغاز نمود. بر همین اساس، ایشان نخست سران و بزرگان قریش را به اسلام دعوت کرد. حضرت علی (علیهالسّلام) نخستین مردی بود که دعوت ایشان را قبول کرد. در مورد نخستین آیاتی که بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شده و نیز شریعت ایشان قبل از بعثت، در منابع تاریخی اختلافنظر وجود دارد.
بعثت به معنای برگزیدن فردی به پیامبری از سوی خدا و آغاز دوره نبوتش است. هرچند بعثت درباره برگزیدن همه پیامبران به نبوت کاربرد دارد اما از آن برگزیدن حضرت محمد به پیامبری به ذهن متبادر میشود.[۱] از اینرو در فرهنگ اسلامی، روز مبعث به روزی گفته میشود که حضرت محمد(ص) به رسالت مبعوث شده است.[۲] بعثت در لغت به معنای برانگیختن است[۳] همچنین به معنای ارسال[۴] و روانه کردن نیز آمده است.[۵]
در اصطلاح دینی و کلام اسلامی، بعثت به برانگیختن پیامبران از سوی خدا برای هدایت مردمان اطلاق میشود. [۶] این مفهوم برگرفته از آیات قرآن کریم است و در آیاتی مانند (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ اُمَّةٍ رَسُولاً اَنِ اعْبُدُوا اللهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ) سوره نحل آیه ۳۶؛ [۷] سوره بقره آیه ۲۱؛ [۸] سوره اسراء آیه ۱۵ [۹] ) طرح شده است. مفهوم عام بعثت به بر انگیخته شدن هر پیامبری اطلاق میگردد؛ ولی به دلیل برتری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و خاتمیت ایشان و نیز کاربرد بیشتر این اصطلاح در فرهنگ اسلامی، دامنه معنایی این اصطلاح محدود گشته و تنها به بعثت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرشی هاشمی اطلاق شده است.
بعثت در قرآن کریم، به معنای برانگیختن و فرستادن پیامبران برای هدایت مردم[۶] و نیز حشر مردگان به کار رفته است.[۷] در قرآن کریم از بعثت پیامبر(ص) تعبیر به منت شده است.( لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ترجمه:خداوند بر مؤمنان منت نهاد [= نعمت بزرگی بخشید] هنگامی که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت؛ که آیات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند. آل عمران ۱۶۴) [یادداشت ۱] منّت از ریشه «مَنّ»، به معناى سنگى است كه براى وزن كردن اجسام به كار مىرود و اعطاكردن هر نعمت سنگين و گرانبهايى را منّت گويند. وبعثت پیامبر(ص) به واسطه آثار وبرکات فراوانی که دارد نیز منت یعنی نعمتی بسیار بزرگ معرفی شده است.[۸]
زمان و مکان بعثت پیامبر(ص)
غار حراء، محل بعثت پیامبر(ص) که در کوه نور مکه واقع شده است.
بعثت پیامبر اکرم(ص) بنابر مشهور در ۴۰ سالگی و بنا به قولی، در ۴۳ سالگی حضرت محمد(ص) رخ داده است.[۹]
طبق گفته مورخان، بعثت چهل سال پس از عام الفیل و بیستمین سال حکومت خسرو پرویز بر ایران روی داده است. برخی از منابع ۱۷ یا ۱۸ رمضان، یا یکی از روزهای ربیع الاول را روز بعثت دانستهاند،[۱۰] و قول مشهور در میان شیعیان ۲۷ رجب است.[۱۱] پیامبر در غار حرا به نبوت رسید.
حضرت محمد(ص) در جامعه مُشرک جزیرة العرب به دنیا آمد، اما از بتپرستی پرهیز میکرد. در چهلسالگی به پیامبری رسید و مهمترین پیامش دعوت به توحید بود. هدف از بعثتش را تکمیل فضایل اخلاقی معرفی کرد. مشرکان مکه سالها او و پیروانش را آزردند، ولی آنان از اسلام دست برنداشتند. حضرت محمد ۱۳ سال در مکه، مردم را به اسلام دعوت میکرد سپس به مدینه هجرت کرد و این هجرت، مبدأ تاریخ اسلامی شد. با کوشش پیامبر(ص) تقریباً تمام شبهجزیره عربستان در زمان حیات او به اسلام گروید. در دورههای بعد، گسترش اسلام ادامه یافت و به تدریج اسلام دینی جهانی شد.
ماجرای آغاز رسالت پیامبر
عبدالحسین زرینکوب: در پایان روزگار ساسانیان که ایران و بیزانس دو دولت بزرگ آن روز جهان، آخرین رمق خود را ... از دست داده بودند ... در سرزمین حجاز که تقریبا فراموش عالمی بود نیروی تازهیی پدید آمد که بزودی بالید و بر کشید و دیری نپایید که طومار قدرتهای بزرگ جهان را درهم نوشت.»[۱۲]
پیامبر وقتی که در غار حرا به تفکر و عبادت مشغول بود، با نزول نخستین آیات سوره علق، بعثتش آغاز شد و با نخستین آیات سوره مدثر ادامه یافت.[۱۳] پیامبر(ص) ابتدا همسرش خدیجه(س) و پسر عمویش علی(ع) را در جریان نبوت خویش قرار داد. سه سال بعد با نزول آیه وَأَنذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ ﴿۲۱۴﴾ (ترجمه:و خویشان نزدیکت را هشدار ده.)[شعراء–۲۱۴] آشنایانش را از نبوت خود آگاه کرد و در همان سال با نزول آیه فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ ﴿۹۴﴾ (ترجمه:پس آنچه را بدان مأموری آشکار کن و از مشرکان روی برتاب)[حجر–۹۴] نبوتش را علنی کرد. پیامبر(ص) نخستین بار در بازار عُکاظ ،( عُکاظ نام بازاری بزرگ در منطقه مکه بود.( نزدیک عرفات و فاصلهاش تا مکه، سه روز، و تا طائف، یک روز، راه بود) وجه تسمیه اش به عکاظ فخرفروشی مردم در این محل به یکدیگر بوده است.[ حموی، معجم البلدان، ۱۳۹۹ق، ۱۹۷۹م،ج۴، ص۱۴۲] مردم، روز نخست اول ذیالقعده، به بازار عکاظ میرفتند و بیست شب در آنجا اقامت میکردند.این بازار در این ایام پر از شلوغی و هیجان بود و داد و ستد فراوان در آنجا صورت میگرفت و شعرا اشعار میخواندند و قبایل عرب و شیوخ و رؤسای آنان در آنجا جمع شده به یکدیگر فخر و مباهات میکردند و گاهی به عیش و نوش میپرداختند.این بازار در ده میلی طائف و در یکی از مراحل صنعا قرار داشت وچون همه شروط یک بازار مورد قبول فرهنگ جاهلی را دارا بود از اینرو بهعنوان بزرگترین بازار جاهلی شهرت داشت. ابن منظور، لسان العرب، ۱۴۱۴ق، ج۷، ص۴۴۸)[یادداشت ۲]جایی که مردم برای تجارت در آن جمع بودند و عدهای نیز در بلندیهای آن به بیان اشعار تازه و داستانهای گوناگون مشغول بودند، دعوت خویش را آشکار کرد(در پارهای از منابع گزارشهایی مبنی برحضور پیامبر همراه برخی از یارانش در عکاظ وجود دارد اما تصریحی به تبلیغ و دعوت در عکاظ نشده است/ ابن سعد، طبقات،الناشر :دار صادر - بيروت، ج۴، ص ۲۱۵).[یادداشت ۳] ابولهب و عدهای به پیروی از او پیامبر(ص) را آزار رساندند؛ اما ابوطالب در حمایت از پیامبر(ص) آنان را تنبیه کرد.[۱۷]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
چگونگی بعثت پیامبر اکرم
مطابق با آنچه در منابع آمده است، در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در غار حرا )کوه نور) در حوالی مکه معظمه به عبادت و نیایش میپرداخت، جبرئیل بر وی نازل شد و بر وی آیاتی از قرآن مجید را به عنوان طلیعه نبوت نازل نمود. نخستین آیاتی که بر آن حضرت فرود آمد، آیههای نخستین سوره علق بود.[۴]
امام حسن عسکرى علیه السّلام در توصیف بعثت نبى اکرم صلّى اللّه علیه و آله، می فرماید: «... تا این که به چهل سالگى رسید، و خداوند قلب کریمش را بهترین و والاترین و خاشعترین و مطیعترین قلبها یافت. پس به درهاى آسمان اجازه داد و آنها بازشدند و به ملائکه اجازه داد و آنها نازل شدند و در این حال محمد صلّى اللّه علیه و آله به آنها مىنگریست. پس رحمت از طرف عرش بر وى نازل شد و او به روح الامین (جبرئیل) نگاه مىکرد، جبرئیل نزد او فرود آمد و دستش را گرفت و تکان داد و گفت: اى محمد! بخوان، محمد فرمود: چه چیزى را بخوانم؟ گفت: اى محمد! «اِقْرَاْ بِاسْمِ رَبِّک الَّذی خَلَقَ * خَلَقَ الْاِنسانَ مِنْ عَلَقَ * اِقْرَا وَ رَبُّک الْاَکرَمُ * اَلَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ...». (قرآن را) به نام پروردگارت -که هستى را آفرید- بخوان، همو که انسان را از خون بسته آفرید. بخوان که پروردگارت از همه ارجمندتر است. همو که با قلم تعلیم داد و آن چه را که انسان نمىدانست به او آموخت. سپس آنچه را که مىبایست بر او نازل کرد و خودش به سوى پروردگارش بالا رفت. محمد صلّى اللّه علیه و آله از کوه پایین آمد در حالى که عظمت خداوند و جلالت ابّهت الهى او را مدهوش خود کرده بود و به تب و لرز دچار شده بود. چیزى که اضطرابش را بیشتر مىکرد، این بود که مىترسید، قریشیان او را تکذیب کرده و او را به دیوانگى نسبت دهند، در حالى که او عاقلترین مردم و گرامىترین آنان بود و مبغوضترین چیزها در نظر او شیاطین و اعمال دیوانگان بود؛ بنابراین، خداوند اراده کرد که قلبش را مملوّ از شجاعت نماید و به او فراخى دل عنایت فرماید. براى همین از کنار هر سنگ و درختى که رد مىشد، مىشنید که مىگفتند: «السّلام علیک یا رسول اللّه».[۵] به روایتی، همین که پیامبر وارد خانه شد از نور چهره مبارکش خانه خدیجه کبری علیها السلام منور شد و آن بانوی پرهیزکار پرسید: ای محمد! این چه نوری است که در تو مشاهده میکنم؟ حضرت فرمود: این نور پیامبری است، بگو: لا إله الا الله، محمد رسول الله. خدیجه گفت: شهادت میدهم که خدایی جز خداوند یکتا نیست و تو رسول و پیامبر خدایی. بدین گونه خدیجه نخستین کسی بود که به همسرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله ایمان آورد.[۶] از میان مردان نیز امام علی بن ابیطالب علیهالسلام، به محض دیدن چهره نورانی پیامبر صلی الله علیه و آله به وی ایمان آورد و شهادتین را بر زبان جاری کرد. از آن پس پیامبر صلی الله علیه و آله در کنار خانه خدا نماز میگذارد و خدیجه علیها السلام و علی علیهالسلام بر او اقتدا میکردند و نماز میخواندند.[۷] این سه نفر، با جان و مال و هستی خویش اسلام را پرورانده و فراگیر نمودند.
واکنش پیامبر به نزول فرشته وحی
ابوالقاسم پاینده: در سن چهل سالگى بر ضدّ بتپرستى، و پستى و بیدادگرى كه در آن روزگار، در میان مردمش سخت رواج داشت، قد برافراشت و مردم عرب را که دائما چون درّندگان با یک دیگر در جدال و ستیز بودند،به يگانگى خواند و گفت باید از پرستش بتان چشم بپوشند و خداى یگانه و بىشریک را كه نزائیده و زائیده نشده و کسى همتاى او نیست بپرستند و با يک ديگر برادر و برابر باشند و هیچ كس را جز به وسیلۀ پرهیزگارى امتیازى ندهند...»[۱۸]
اولین وحی، همراه با هیبت و احساس سنگینی بار عظیم رسالت توسط جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شد. پیامبر در کودکی به واسطه پاکی درونی که داشت و نیز بیزاری از محیط فاسد آن زمان مکه، میل به تنهایی و گوشهگیری از شهر و دیار خود را داشت. به همین جهت، عُزلتهای یک ماهه در کوههای اطراف مکه و بعد بازگشت به شهر، خوابهایی که حال و هوای جهان غیب داشت، شنیدن صدای فرشته وحی پیش از بعثت و ارتباط سه ساله اسرافیل و ۲۰ ساله جبرئیل با ایشان[۱۹] آمادگیهایی بوده که ایشان را برای ابلاغ پیامبری مهیا میساخته است. البته روایات دیگری وجود دارد که پیامبر(ص) را ناآشنا به فضای وحی و ارتباط با فرشتگان معرفی میکند: نگاه ناباورانه پیامبر(ص) به حادثه وحی و ترس از پریشان خاطری یا جن زدگی، مشورت با خدیجه و تأییدگرفتن از ورقة بن نوفل به عنوان شاهد پیامبری او و آرام شدن حضرت با دلداری وی، مضامین این دسته از روایات است[۲۰] این دسته از روایات با سیر رشد و فضای تربیتی حاکم بر پیامبر(ص) و بصیرت و بینش او نسبت به وظیفه سنگین رسالت، ناسازگار دانسته شده است.[۲۱]
اهداف و ثمرات بعثت پیامبر
در قرآن مجید و روایات اسلامى به ویژه در نهج البلاغه، درباره اهداف و ثمرات بعثت پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) سخنان بسیارى وجود دارد که بخشی از آن در اینجا ذکر می شود:
قرآن کریم: «یا أیهَا النَّبِی إنّا أرسَلناک شاهِداً و مُبَشِّراً و نَذیراً و داعِیاً إلَی اللَّهِ بِإذنِهِ و سِراجاً مُنیراً»؛[۸] ای پیامبر، ما تو را گواه و نوید دهنده و هشدار دهنده فرستادیم که به فرمان خدا به سوی او دعوت کنی و چراغی روشنی بخش باشی.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: «إنَّما بُعِثتُ لاُِتَمِّمَ مَکارِمَ الأخلاقِ»؛ من مبعوث شدم تا بزرگواریهای اخلاقی را کامل کنم.[۹]
امام علی علیه السلام: «إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِیینَ مِیثَاقُهُ، مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ، کرِیماً مِیلَادُهُ، وَ أَهْلُ الْأَرْضِ یوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ، بَینَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِی اسْمِهِ أَوْ مُشِیرٍ إِلَى غَیرِهِ، فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ»؛[۱۰] (این وضع همچنان ادامه داشت) تا این که خداوند سبحان محمّد رسول الله(صلى الله علیه وآله) را براى وفاى به عهد خویش و کامل کردن نبوّتش مبعوث کرد. این در حالى بود که از همه پیامبران، پیمان درباره او گرفته شده بود (که به او ایمان بیاورند و بشارت ظهورش را به پیروان خویش بدهند) و در حالى که نشانه هایش مشهود و میلادش ارزنده بود و در آن روز مردم زمین، داراى مذاهب پراکنده و افکار ضدّ و نقیض و راه ها و عقاید پراکنده بودند: گروهى خدا را به مخلوقاتش تشبیه مى کردند و گروهى نام او را بر بتها مى نهادند و بعضى به غیر او اشاره و دعوت مى نمودند، امّا خداوند آنها را به وسیله آن حضرت از گمراهى رهایى بخشید و با وجود پربرکتش، آنان را از جهالت نجات داد.
امام علی علیه السلام: «فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) بِالْحَقِّ لِیخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّیطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ، بِقُرْآنٍ قَدْ بَینَهُ وَ أَحْکمَهُ لِیعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ وَ لِیقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ وَ لِیثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْکرُوهُ. فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کتَابِهِ مِنْ غَیرِ أَنْ یکونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ وَ خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ، وَ کیفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلَاتِ وَ احْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ»؛[۱۱] خداوند محمّد (صلى الله علیه وآله) را به حق مبعوث کرد تا بندگانش را از پرستش بتها به عبادت خویش دعوت کند، و از عبادت شیطان، به عبادت خود فراخواند (این دعوت الهى) به وسیله قرآنى انجام شد که آن را با بیانى روشن تبیین، و استوار کرده است، تا بندگان، پروردگار خویش را بشناسند، بعد از آن که او را نمى شناختند، و به او اقرار خداوند سبحان در کتاب خویش بر بندگان تجلّى کرد و آشکار شد، بى آن که او را ببینند، بلکه این تجلى به وسیله آیات قدرتش بود که به آنان نشان داد و بندگان را از سطوت و غضب خویش بر حذر داشت، و چگونگى نابودى اقوام طغیان گر و درو شدنشان به وسیله عقوبتها و کیفرها را به آنها ارائه کرد.
امام علی علیه السلام: «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ أَمِیناً عَلَى التَّنْزِیلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ، مُنِیخُونَ بَینَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْکدِرَ وَ تَأْکلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِکونَ دِمَاءَکمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکمْ، الْأَصْنَامُ فِیکمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِکمْ مَعْصُوبَةٌ»؛[۱۲] خداوند، محمد(صلى الله علیه وآله)، را به رسالت مبعوث کرد، تا جهانیان را بیم دهد و امین آیات او باشد در حالى که شما جمعیت عرب، بدترین آئین را داشتید و در بدترین سرزمین ها و در میان سنگ هاى خشن و مارهاى فاقد شنوایى (که از هیچ چیز نمى ترسیدند و خطرشان بسیار زیاد بود) زندگى مى کردید و آب هاى آلوده مى نوشیدید و غذاهاى بسیار ناگوار مى خوردید و پیوسته خون هم را مى ریختید و پیوند با خویشان را قطع مى کردید (و دختران را زنده به گور مى کردید و پسران خود را به قتل مى رساندید) بت ها، در میان شما، برپا بود و گناهان، سراسر وجودتان را فراگرفته بود.
امام علی علیه السلام: «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالدِّینِ الْمَشْهُورِ وَ الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ وَ الْکتَابِ الْمَسْطُورِ وَ النُّورِ السَّاطِعِ وَ الضِّیاءِ اللَّامِعِ وَ الْأَمْرِ الصَّادِعِ، إِزَاحَةً لِلشُّبُهَاتِ وَ احْتِجَاجاً بِالْبَینَاتِ وَ تَحْذِیراً بِالْآیاتِ وَ تَخْوِیفاً بِالْمَثُلَاتِ»؛[۱۳] و گواهى مى دهم که محمّد(صلى الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست; او را با دین و آیین آشکار، و نشانه روشن، و کتاب نوشته شده، و نور درخشان و روشنایى تابنده، و امر و فرمان قاطع و بى پرده، فرستاد تا شبهات را از میان بردارد و با دلایل و منطق روشن استدلال کند و به وسیله آیات الهى مردم را از مخالفت خدا برحذر دارد و از کیفرهایى که به دنبال مخالفت، دامنگیرشان مى شود بترساند.
امام علی علیه السلام: «أَرْسَلَهُ دَاعِیاً إلَى الْحَقِّ وَ شَاهِداً عَلَى الْخَلْقِ»؛[۱۴] خداوند او (پیامبر اسلام) را فرستاد تا (مردم را) به سوى حقّ دعوت کند و گواه بر اعمال خلق باشد.
امام علی علیه السلام: «أَرْسَلَهُ عَلَى حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ تَنَازُعٍ مِنَ الْأَلْسُنِ، فَقَفَّى بِهِ الرُّسُلَ وَ خَتَمَ بِهِ الْوَحْی، فَجَاهَدَ فِی اللَّهِ الْمُدْبِرِینَ عَنْهُ وَ الْعَادِلِینَ بِهِ»؛[۱۵] خداوند او (پیامبر) را پس از یک دوران فترت و فاصله، از پیامبران پیشین فرستاد، به هنگامى که هر کسى به گونه اى (از مذهب خود) سخن مى گفت. خداوند او را به دنبال رسولان (پیشین) فرستاد (تا برنامه هاى آنها را کامل کند) و وحى خود را به او پایان داد. پس او در راه خدا با کسانى که به خدا پشت کرده، و آنها که براى او همتایى قرار داده بودند به جهاد پرداخت.
امام علی علیه السلام: «ابْتَعَثَهُ بِالنُّورِ الْمُضِیءِ وَ الْبُرْهَانِ الْجَلِی وَ الْمِنْهَاجِ الْبَادِی وَ الْکتَابِ الْهَادِی...، أَرْسَلَهُ بِحُجَّةٍ کافِیةٍ وَ مَوْعِظَةٍ شَافِیةٍ وَ دَعْوَةٍ مُتَلَافِیةٍ، أَظْهَرَ بِهِ الشَّرَائِعَ الْمَجْهُولَةَ وَ قَمَعَ بِهِ الْبِدَعَ الْمَدْخُولَةَ وَ بَینَ بِهِ الْأَحْکامَ الْمَفْصُولَةَ»؛[۱۶] خداوند او را با نور روشنى بخش و برهان آشکار و طریق واضح و کتاب هدایت کننده، برانگیخت... خداوند او را با دلیل کافى و اندرز شافى و دعوت اصلاح گرانه، فرستاد. به وسیله او احکام ناشناخته (پروردگار) را آشکار ساخت و بدعت هایى که به نام دین در شریعت الهى وارد شده بود ریشه کن کرد و احکامى را که اکنون نزد ما روشن است بیان داشت.
امام علی علیه السلام: «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ الصَّفِی وَ أَمِینُهُ الرَّضِی (صلى الله علیه و آله)؛ أَرْسَلَهُ بِوُجُوبِ الْحُجَجِ وَ ظُهُورِ الْفَلَجِ وَ إِیضَاحِ الْمَنْهَجِ؛ فَبَلَّغَ الرِّسَالَةَ صَادِعاً بِهَا، وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ دَالًّا عَلَیهَا، وَ أَقَامَ أَعْلَامَ الِاهْتِدَاءِ وَ مَنَارَ الضِّیاءِ، وَ جَعَلَ أَمْرَاسَ الْإِسْلَامِ مَتِینَةً، وَ عُرَى الْإِیمَانِ وَثِیقَةً»؛[۱۷] و گواهى مى دهم که محمّد بنده و فرستاده برگزیده و امین مرضىّ اوست ـ درود خدا بر او و خاندانش باد ـ (خداوند) او را براى بیان حجتهاى لازم و پیروزى آشکار (حق بر باطل) و روشن ساختن راه حق فرستاد. او رسالت خود را آشکارا ابلاغ کرد و انسانها را بر مسیر حق قرار داد در حالى که راه پیشرفت را به آنها نشان داده بود، پرچمهاى هدایت را برافراشت و نشانه هاى روشن را برپا ساخت، ریسمانهاى (خیمه) اسلام را محکم نمود و دستگیره هاى ایمان را استوار ساخت.
امام علی علیه السلام: «أَرْسَلَهُ بِالضِّیاءِ وَ قَدَّمَهُ فِی الاصْطِفَاءِ، فَرَتَقَ بِهِ الْمَفَاتِقَ وَ سَاوَرَ بِهِ الْمُغَالِبَ، وَ ذَلَّلَ بِهِ الصُّعُوبَةَ وَ سَهَّلَ بِهِ الْحُزُونَةَ، حَتَّى سَرَّحَ الضَّلَالَ عَنْ یمِینٍ وَ شِمَالٍ»؛[۱۸] خداوند او را با نور و روشنایى فرستاد و برگزید و بر همه مقدّم داشت، جدائى ها و پراکندگى ها را به وسیله او پیوند داد (و اتحاد و الفت ایجاد کرد) و با او بر زورمندان چیره شد. مشکلات را به وسیله او آسان و ناهمواریها را به دست او هموار ساخت تا آنجا که ضلالت و گمراهى را از راست و چپ (و از هر سو) به عقب راند.
امام علی علیه السلام: «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ الَمْجُتْبَىَ مِنْ خَلَائِقِهِ وَ الْمُعْتَامُ لِشَرْحِ حَقَائِقِهِ وَ الْمُخْتَصُّ بِعَقَائِلِ کرَامَاتِهِ وَ الْمُصْطَفَى لِکرَائِمِ رِسَالاتِهِ وَ الْمُوَضَّحَةُ بِهِ أَشْرَاطُ الْهُدَى وَ الْمَجْلُوُّ بِهِ غِرْبِیبُ الْعَمَى»؛[۱۹] و گواهى مى دهم که محمّد(صلى الله علیه وآله) بنده و فرستاده برگزیده او از میان خلایق است که براى تشریح حقایق آیین الهى انتخاب شد و به ویژگى هاى خاص اخلاقى آراسته گردید; براى رساندن رسالت های کریمانه الهى برگزیده شد و نشانه هاى هدایت به وسیله او آشکار گشت و تاریکى هاى جهل و ضلالت به وجود او روشنى یافت.
امام علی علیه السلام: «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ نَجِیبُهُ وَ صَفْوَتُهُ، لَا یؤَازَى فَضْلُهُ وَ لَا یجْبَرُ فَقْدُهُ، أَضَاءَتْ بِهِ الْبِلَادُ بَعْدَ الضَّلَالَةِ الْمُظْلِمَةِ وَ الْجَهَالَةِ الْغَالِبَةِ وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِیةِ، وَ النَّاسُ یسْتَحِلُّونَ الْحَرِیمَ وَ یسْتَذِلُّونَ الْحَکیمَ، یحْیوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ وَ یمُوتُونَ عَلَى کفْرَةٍ»؛[۲۰] و شهادت مى دهم که محمّد(صلى الله علیه وآله)، بنده و فرستاده و برگزیده و انتخاب شده اوست. در فضل و برترى همتا ندارد و فقدان او قابل جبران نیست; به برکت وجودش شهرهایى که غرق در ضلالت و ظلمت بود و جهل بر افکار مردمش غلبه داشت و قساوت و سنگدلى بر آن ها چیره شده بود، روشن گشت. در زمانى که مردم حرام را حلال مى شمردند، دانشمندان را تحقیر مى کردند، و در دوران فترت (و غیبت اولیاى الهى) قدم به عرصه حیات مى گذاشتند و در کفر و بى دینى جان مى سپردند.
امام علی علیه السلام: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآیه) وَ لَیسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ یقْرَأُ کتَاباً وَ لَا یدَّعِی نُبُوَّةً وَ لَا وَحْیاً، فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ، یسُوقُهُمْ إِلَى مَنْجَاتِهِمْ وَ یبَادِرُ بِهِمُ السَّاعَةَ أَنْ تَنْزِلَ بِهِمْ، یحْسِرُ الْحَسِیرُ وَ یقِفُ الْکسِیرُ، فَیقِیمُ عَلَیهِ حَتَّى یلْحِقَهُ غَایتَهُ إِلَّا هَالِکاً لَا خَیرَ فِیهِ، حَتَّى أَرَاهُمْ مَنْجَاتَهُمْ وَ بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ، فَاسْتَدَارَتْ رَحَاهُمْ وَ اسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ»؛[۲۱] خداوند محمّد صلى الله علیه و آله را مبعوث ساخت، در حالى که هیچ کس از عرب کتاب آسمانى نداشت و ادعاى نبوّت و وحى نمى نمود؛ او با یارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت، تا آنان را به سر منزل نجات سوق دهد و پیش از آن که مرگشان فرا رسد، در آمادگى آنان مبادرت ورزد، به برکت وجود او ناتوانان و خستگان توان مى یابند و شکسته حالان بر سر پا مى ایستند، تا آنان را به منزل مقصود برساند، جز گمراهان غیر قابل هدایت (و این کار همچنان ادامه دارد) تا وسیله نجاتشان را به آنها نشان داد و در محلّ مناسبشان جایگزین ساخت، آسیاى زندگى آنها به گردش درآمد و نیزه آنها صاف شد (هم وضع دینى و اقتصادى آنها روبه راه شد و هم نیروى نظامى آنها قوى).
امام علی علیه السلام: «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) وَ لَیسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ یقْرَأُ کتَاباً وَ لَا یدَّعِی نُبُوَّةً، فَسَاقَ النَّاسَ حَتَّى بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ وَ بَلَّغَهُمْ مَنْجَاتَهُمْ، فَاسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ وَ اطْمَأَنَّتْ صَفَاتُهُمْ»؛[۲۲] خداوند، محمّد(صلى الله علیه وآله) را هنگامى مبعوث کرد که هیچ کس از عرب کتاب آسمانى نمى خواند و ادّعاى نبوّتى نداشت (از دعوت انبیا دور مانده بودند و از کتب آسمانى، محروم) او مردم را تا سر منزل سعادتشان سوق داد و به محیط رستگارى و نجات رساند. نیزه هاى آنها صاف و (در مسیر صحیح) پابرجا، و جاى پاى آنها محکم شد (قدرتشان تثبیت گشت و دشمن در برابر آنها تسلیم شد).
امام علی علیه السلام: «بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلَّالٌ فِی حَیرَةٍ وَ حَاطِبُونَ فِی فِتْنَةٍ، قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْأَهْوَاءُ وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْکبْرِیاءُ وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِیةُ الْجَهْلَاءُ، حَیارَى فِی زَلْزَالٍ مِنَ الْأَمْرِ وَ بَلَاءٍ مِنَ الْجَهْلِ؛ فَبَالَغَ فِی النَّصِیحَةِ وَ مَضَى عَلَى الطَّرِیقَةِ وَ دَعَا إِلَى الْحِکمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»؛[۲۳] (خداوند) او را هنگامى مبعوث کرد که مردم در حیرت و گمراهى، سرگردان بودند و در فتنه ها غوطه ور; هوا و هوسهاى سرکش آنها را به خود جلب کرده، و تکبّر و خودبزرگ بینى آنها را به پرتگاه افکنده و جاهلیتِ شدید آنها را سبک مغز ساخته بود، و در ناپایدارى امور و بلاى جهل، حیران و سرگردان بودند. در این هنگام، پیامبر در نصیحت آنها، نهایت کوشش را به خرج داد (و با سخنان دلنشین و منطقى در آنها نفوذ کرد;) در راه راست حرکت مى نمود (و مردم را به دنبال خود، به حرکت وا مى داشت) و به سوى حکمت و دانش و موعظه نیکو دعوت مى کرد.
امام علی علیه السلام: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) بِالْحَقِ، حِینَ دَنَا مِنَ الدُّنْیا الِانْقِطَاعُ وَ أَقْبَلَ مِنَ الْآخِرَةِ الِاطِّلَاعُ، وَ أَظْلَمَتْ بَهْجَتُهَا بَعْدَ إِشْرَاقٍ وَ قَامَتْ بِأَهْلِهَا عَلَى سَاقٍ، وَ خَشُنَ مِنْهَا مِهَادٌ وَ أَزِفَ مِنْهَا قِیادٌ، فِی انْقِطَاعٍ مِنْ مُدَّتِهَا وَ اقْتِرَابٍ مِنْ أَشْرَاطِهَا وَ تَصَرُّمٍ مِنْ أَهْلِهَا وَ انْفِصَامٍ مِنْ حَلْقَتِهَا وَ انْتِشَارٍ مِنْ سَبَبِهَا وَ عَفَاءٍ مِنْ أَعْلَامِهَا وَ تَکشُّفٍ مِنْ عَوْرَاتِهَا وَ قِصَرٍ مِنْ طُولِهَا؛ جَعَلَهُ اللَّهُ بَلَاغاً لِرِسَالَتِهِ وَ کرَامَةً لِأُمَّتِهِ وَ رَبِیعاً لِأَهْلِ زَمَانِهِ وَ رِفْعَةً لِأَعْوَانِهِ وَ شَرَفاً لِأَنْصَارِهِ»؛[۲۴] خداوند سبحان محمّد(صلّى اللَّه علیه و آله) را زمانى به حق مبعوث ساخت که دنیا به پایانش نزدیک گشته، نشانه هاى آخرت مشرف شده بود; روشنایى نشاط انگیزش به ظلمت گراییده و اهل خود را در رنج و مشقّت، بر سر پا نگه داشته بود، در زمانى که بسترش ناهموار و حیاتش رو به زوال مى رفت، عمرش پایان مى گرفت و عوامل زوالش نزدیک شده بود. اهلش در حال نابودى، حلقه هایش درهم شکسته، اسبابش از هم گسیخته، پرچمهایش کهنه و پوسیده، عیوبش آشکار شده و طول عمرش به کوتاهى گراییده بود. در چنین شرایطى خداوند پیامبر را ابلاغ کننده رسالتش قرار داد و سبب کرامت و افتخار امّتش، و همچون فصل بهار براى اهل زمانش بود و مایه سربلندى یاران و اسباب شرف انصارش.
امام علی علیه السلام: «... قَدْ صُرِفَتْ نَحْوَهُ أَفْئِدَةُ الْأَبْرَارِ وَ ثُنِیتْ إِلَیهِ أَزِمَّةُ الْأَبْصَارِ، دَفَنَ اللَّهُ بِهِ الضَّغَائِنَ وَ أَطْفَأَ بِهِ الثَّوَائِرَ، أَلَّفَ بِهِ إِخْوَاناً وَ فَرَّقَ بِهِ أَقْرَاناً، أَعَزَّ بِهِ الذِّلَّةَ وَ أَذَلَّ بِهِ الْعِزَّةَ، کلَامُهُ بَیانٌ وَ صَمْتُهُ لِسَانٌ»؛[۲۵] دلهاى نیکوکاران شیفته او (پیامبر) گشت و چشمها(ى حق جویان) به سوى او متوجّه شد. خداوند به برکت وجود او، کینه ها را مدفون ساخت و آتش دشمنى ها را فرو نشاند; افراد دور افتاده را به وسیله او به هم نزدیک و برادر ساخت و نزدیکانى را (که در ایمان و هدف هماهنگ نبودند) از هم دور نمود. ذلیلان (پاکدل و محروم) را به وسیله او عزّت بخشید و عزیزان (خودخواه) را ذلیل ساخت. سخنش بیان بود و سکوتش زبان.
امام علی علیه السلام: «فَانْظُرُوا إِلَى مَوَاقِعِ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیهِمْ حِینَ بَعَثَ إِلَیهِمْ رَسُولًا، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ وَ جَمَعَ عَلَى دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ، کیفَ نَشَرَتِ النِّعْمَةُ عَلَیهِمْ جَنَاحَ کرَامَتِهَا وَ أَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِیمِهَا وَ الْتَفَّتِ الْمِلَّةُ بِهِمْ فِی عَوَائِدِ بَرَکتِهَا، فَأَصْبَحُوا فِی نِعْمَتِهَا غَرِقِینَ وَ فِی خُضْرَةِ عَیشِهَا فَکهِینَ، قَدْ تَرَبَّعَتِ الْأُمُورُ بِهِمْ فِی ظِلِّ سُلْطَانٍ قَاهِرٍ وَ آوَتْهُمُ الْحَالُ إِلَى کنَفِ عِزٍّ غَالِبٍ، وَ تَعَطَّفَتِ الْأُمُورُ عَلَیهِمْ فِی ذُرَى مُلْک ثَابِتٍ، فَهُمْ حُکامٌ عَلَى الْعَالَمِینَ وَ مُلُوک فِی أَطْرَافِ الْأَرَضِینَ، یمْلِکونَ الْأُمُورَ عَلَى مَنْ کانَ یمْلِکهَا عَلَیهِمْ وَ یمْضُونَ الْأَحْکامَ فِیمَنْ کانَ یمْضِیهَا فِیهِمْ»؛[۲۶] اکنون به نعمتهاى بزرگى که خداوند هنگام بعثت پیامبر اسلام به آنها ارزانى داشت بنگرید که در سایه آیین خود آنها را مطیع فرمان ساخت و با دعوتش آنان را متحد کرد (بنگرید) چگونه نعمت (الهى) پر و بال کرامت خود را بر آنها گسترد و نهرهاى مواهب خویش را به سوى آنها جارى ساخت، آیین حقّ با همه برکاتش آنان را در بر گرفت تا آنجا که در میان نعمتهاى این آیین غرق شدند و در زندگى خرّمش شادمان گشتند. امور آنها در سایه حکومت قدرتمندى استوار شد و تحت حمایت عزّت پیروزمندى قرار گرفتند و کارهایشان بر قلّه هاى حکومتى پایدار، سامان یافت. در سایه این امور آنها زمامداران جهانیان شدند و سلاطین گرداگرد زمین و بر کسانى که پیش از آن بر آنها فرمانروایى داشتند حکم راندند و احکام را درباره کسانى به اجرا درآوردند که درگذشته آنها مجریان امور بودند.
امام مهدی علیه السلام: «إنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً رَحمَةً لِلعالَمینَ و تَمَّمَ بِهِ نِعمَتَهُ»؛[۲۷] خداوند محمّد را برانگیخت تا رحمتی برای جهانیان باشد و نعمت خود را تمام کند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
وضع جزیرةالعرب در آستانه بعثت
جهان در دوران بعثت، شاهد فروپاشی امپراتوریهایی مانند ساسانیان و روم شرقی و نیز آمیختگی مذاهبی بزرگ چون مسیحیت و زرتشتیگری به خرافات بود. گرفتاری مردم به جهل و ظلم، آشوبها و فتنهها، و نیرنگ و تزویر [۱۰] و وجود قوانین ظالمانه، اختلافات عمیق طبقاتی، جنگهای قبیلهای، [۱۱] تعصبهای ناروا، [۱۲] عادات و آداب غلط، رفتار ناپسند با زنان [۱۳] از جمله این تیرگیها بوده است. از این رو، قرآن کریم وضعیت آن دوران را با تعبیر «گمراهی آشکار» وصف مینماید. [۱۴] از این عصر در منابع اسلامی به روزگار جاهلیت یاد میشود.
انسانها از دیدگاه مذهبی متشتت و پراکنده بودند، عدهای خدا را به پدیدهها تشبیه میکردند و شماری دیگر نامهای ارزشمند و صفات پسندیده را به بتها نسبت میدادند. [۱۵]
اعراب و قریشیان به عنوان متولیان کعبه، در برگزاری آیینهای مذهبی بدعتهایی نهاده بودند؛ ترک وقوف در عرفات، اجبار مردم دیگر مناطق به خرید و استفاده از غذا و لباس ویژه قریش در ورود به مکه، جابهجا نمودن زمان ماههای حرام و هنگام حج از جمله این بدعتها است. [۱۶]
پس از عروج حضرت مسیح به آسمان، حدود ۶۰۰ سال پیامبری برای هدایت انسانها ارسال نشد. [۱۷]
در جزیرة العرب مردم دچار تشتت در مسائل دینی و گرایشهای گوناگون اعتقادی بودند. رایجترین آیین اعراب، بتپرستی بود و آن چنان میان اعراب هوادار داشت که به سرعت بر شمار بتها افزوده شد و تا ۳۶۰ بت در کعبه نصب و نگهداری میشدند. بتهای منات، [۱۸] لات، [۱۹] عزی [۲۰] و هبل [۲۱] ارج و قرب بیشتری نزد مشرکان داشتند.
افزون بر بتپرستی، یهودیت، مسیحیت، و ثنویت از جمله دینهای رایج میان اعراب عصر بعثت بود. از لحاظ شمار پیروان، دین یهود دومین دین میان مردم جزیرة العرب بود. بیشتر یهودیان که پس از ویرانی اورشلیم به منطقه حجاز مهاجرت نموده بودند، در مناطق یمن و بخشی از حیره و غسان ساکن شدند و مردم آن مناطق را به دین خود متمایل نمودند. در یثرب نیز حضور یهودیان بنینضیر و بنیقریظه و خیبر در پیرامون مدینه، عامل ترویج برای دین آنها میان دو طایفه شهرنشین اوس و خزرج بود [۲۲] و از آن پس، مرکز اصلی گرد آمدن یهودیان این مناطق که از آرامیان و عربان نویهودی بودند، شهر یثرب و مناطق شمالی آن مانند خیبر، فدک، و تیما گشت. [۲۳] سرسختی و لجاجت یهودیان باعث شد که آنها درحالی که از بعثت حضرت رسول آگاهی کامل داشتند، آشکارا یا پنهانی در موقعیتهای گوناگون به رویارویی با ایشان و آیین نوپای اسلام برخیزند. [۲۴]
بعد از یهود، سومین آیین پر طرفدار در جزیرة العرب، مسیحیت بود که بیشتر در منطقه نجران رواج داشت. در برخی گزارشها از نصرانی شدن برخی افراد مهم قریش مانند عثمان بن حویرث، [۲۵] اسد بن عبدالعزی و ورقة بن نوفل یاد شده است. [۲۶] [۲۷] مسیحیان نسبت به یهودیان، در برابر دعوت رسول خدا ملایمت بیشتر داشتند. [۲۸] قرآن کریم در سوره مائده، به این نکته اشاره دارد و آنها را ستایش نموده است. ۸۲ [۲۹]
تفکر صابئی نیز به عنوان یک دین در شهر حران گسترش یافته بود. صابئیان دارای باورهای متفاوت بودند. اعتقاد افراطی به دانش نجوم و ارتباط حرکات ستارگان با مقدرات زمینی و نیز اعتقاد به دختر خدا بودن ملائکه، [۳۰] و پرستش جن [۳۱] یا یکی از اجرام آسمانی [۳۲] از باورهای فرقههای این دین بوده است.
اهداف بعثت
بعثت پیامبران از جانب خداوند حکمت و اهدافی را در پی دارد و بیهوده نیست. [۳۳] مهمترین اهداف بعثت انبیاء عبارتند از: از میان برداشتن ابهامهای پیش روی عقل برای شناخت درست خداوند، تبلیغ اوامر و نواهی او [۳۴] (سوره بقره آیه ۱۵۱ ) [۳۵]) و آگاه نمودن بندگان از راه سعادت و کمال حقیقی و مایههای مصلحت و خیر دنیا و آخرت آنها. [۳۶]
قرآن کریم یکی از مهمترین اهداف بعثت انبیاء را اتمام حجت بر بندگان و بستن راه عذر جهل آنها به فرمانهای الهی و راه صحیح معرفی مینماید: (رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل)[۳۷] [۳۸] تعلیم و تربیت بندگان، [۳۹] رفع اختلاف بندگان، [۴۰] قضاوت عادلانه میان آنها [۴۱] و آزادی انسانها از چنگ ظالمان [۴۲] [۴۳] از دیگر اهداف و حکمتهای بعثت انبیاء به شمار میرود.
امام خمینی، بعثت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بزرگترین حادثه تاریخ بشریت و شریفترین واقعه تاریخی انسان از ازل تا ابد میداند[۴۴] و ضمن اشاره به برداشتهای مختلف از شخصیت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و روز بعثت ایشان، این حادثه بزرگ را برای تکمیل ابعاد وجودی انسان معرفی کرده است.[۴۵] [۴۶]
امام خمینی همچنین به تفصیل درباره عمق تاثیر بعثت به جنبههای معرفتی-عرفانی و رشد دانش بشری پرداخته و کشف حقیقت بعثت و عمق پیام پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به مراتب عمیقتر و فراتر از توان فهم انسانهای عادی برشمرده است[۴۷] و به جهت اینکه پیامبر خاتم پیامبران است، شریعت او برتر از همه شرایع و کاملترین آنها است و خود ایشان نیز افضل از همه پیامبران الهی است و مظهر اسم جامع الله و عبودیت ایشان عبودیتی مطلق است و ایشان عبدالله حقیقی است.[۴۸]
به باور امام خمینی نامهنگاریهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای معرفی حقایق اسلام به تمام امپراتوریهای دنیا بوده است، امام خمینی اظهار تاسف کرده که به جز پادشاه حبشه بقیه به دعوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پاسخ مثبت ندادند.[۴۹] [۵۰]
به اعتقاد ایشان هدف پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این بود که تمام ممالک دنیا را تحت کلمه توحید قرار داده، امت واحده تشکیل دهد.[۵۱]
در بعثت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و شریعتی که آورد، شرایع پیامبران پیشین نسخ و شریعت محمدی تا ابد مستمر ماند.[۵۲]
پس از گذشت دوران فترت در ارسال پیامبران الهی و در روزگاری که پرستش خداوند یگانه با انحرافاتی پیوند خورده بود و بتپرستی و چندگانهپرستی و جهل و ناهنجاری اخلاقی [۵۳] و باورهای متعارض اهل کتاب در حجاز گسترش یافته بود، رسولی از میان عرب برانگیخته شد و ندای توحید سرداد. در آیه ۲ سوره جمعه رسالت پیامبر و فلسفه و اهداف آن بازگو شده است: هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْاُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ اِنْ کانُووا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ. [۵۴]
پیشگویی بعثت در کتابهای آسمانی
بر پایه آیات قرآن کریم، ویژگیهای این پیامبر در عهدین یاد شده بود. (سوره صف آیه ۶؛ [۶۳] سوره بقره آیه ۱۴۲؛ [۶۴] سوره انعام آیه [۶۵] ۲۰) از این روی، آنها در ضرورت شناخت و مشاهده این پیامبر الهی مصمم بودند. [۶۶] [۶۷] [۶۸] کاهنان عرب نیز از بعثت پیامبری در حجاز گزارش میدادند. [۶۹] [۷۰]
از جمله منابع حاوی این گزارشها میتوان به قصة الاحبار ابن اسحق اشاره کرد که به بازگویی پیشگوییهای اَحبار و دانشوران اهل کتاب درباره بعثت محمد امین (صلی الله علیه وآله وسلّم) پرداخته است. برخی اهل کتاب مانند مخیرق کاهن بزرگ [۷۱] نیز به سبب وجود دلیلهای روشن به رسول خدا ایمان آورده بودند. [۷۲]
برخی نیز بر این باورند که حضرت متعبد به شریعت نوح (علیهالسّلام)، [۱۴۹] ابراهیم (علیهالسّلام)، [۱۵۰] موسی (علیهالسّلام)، [۱۵۱] [۱۵۲] عیسی (علیهالسّلام) [۱۵۳] [۱۵۴] یا گروهی از پیامبران (علیهمالسّلام) [۱۵۵] و یا شریعتی درست اما غیر مشخص بوده است. [۱۵۶]
مجموع روایاتی که درباره نخستین وحی به دست آمده، از برخی صحابه گزارش شده که میان منقولات آنها اشتراک و افتراق موضوعی وجود دارد. در روایت ابن اسحق گزارش شده که عبدالله بن زبیر از عبید بن عمیر لیثی میخواهد حکایت بعثت را گزارش نماید. [۸۹] [۹۰] روایتهای دیگر رویداد بعثت از عایشه، [۹۱] ابن عباس [۹۲] و برخی که شهرت کمتری دارند، گزارش شده است. حضور آل زبیر در این رخداد تا حدودی که مربوط به ورقة بن نوفل و خدیجه است که هر دو از طایفه بنیاسد هستند و نیز تاکید بر نقش ورقه، نمایان است.
[۹۳] نقل مشهور درباره این رویداد، مستند به گزارشی از عایشه است که در جوامع حدیثی اهل سنت گزارش شده است. [۹۴] [۹۵] بر پایه این نقل، هنگامی که حضرت در حال عبادت بود، حالت ویژه به ایشان دست داد و در آن وضع، فرشتهای را دید که با پارچهای دیبا نزد وی آمد و به او عرضه داشت: بخوان! حضرت پاسخ داد که نمیتواند بخواند. فرشته او را سخت فشرد و سپس درخواست خواندن نمود و همان جواب را شنید. در فشار سوم، ناگهان وی احساس کرد میتواند لوحی را که در دست فرشته است، بخواند. [۹۶] [۹۷] با وجود شهرت زیاد، این روایت از چند جهت ایراد دارد. راوی اصلی این حدیث عایشه بنت ابیبکر در روزگار بعثت یا هنوز به دنیا نیامده بود و یا سه یا هفت ساله بود. [۹۸] بر پایه قواعد دانش حدیث، او نمیتواند راوی این حدیث باشد. [۹۹] دیگر راویان این روایت نیز همگی از دیدگاه اهل حدیث، مطرود و ضعیف هستند. [۱۰۰] بر پایه این روایت، پیامبر پیش از سخن ورقه در صحت رسالت خویش شک داشته و تنها به واسطه سخن ورقه به مبعوث شدن خویش اطمینان یافت؛ ولی بر پایه روایتهای صحیح، وی از نخست به رسالت خویش آگاه بود. [۱۰۱] بر پایه این روایات، هنگامی که حضرت رسول در غار حراء بود، وحی بر وی نازل شد و سپس او با سرور و شادی از کرامتی که خداوند به وی ارزانی داشته بود، به سوی خانواده خویش بازگشت، درحالی که به رسالت خویش اطمینان داشت و هیچ شکی در صحت آن چه دیده بود، نمیورزید. [۱۰۲] از سوی دیگر، بر پایه ظاهر روایت گزارش شده از عایشه، پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از خواندن مطلبی که بر دیبایی نوشته شده بود، اظهار ناتوانی نمود؛ اما وحی عبارت است از القای کلام خداوند به قلب پیامبر که نوعی آگاهی درونی است. [۱۰۳]
مبعت پیامبر اسلام نخستین رخداد مهم در تاریخ مسلمانان بود و عمر پیشنهاد داد که مبدا تاریخ مسلمانان قرار گیرد؛ ولی این امر تحقق نیافت و با پیشنهاد علی (علیهالسّلام) هجرت رسول خدا به عنوان مبدا تاریخ مسلمانان قرار گرفت. [۱۰۴]
آورده اند که پنج آیه نخست سوره علق، نخستین آیاتی بوده که بر پیامبر نازل شده است. [۱۰۵] [۱۰۶] برخی دیگر آیات سوره مدثر [۱۰۷] [۱۰۸] یا سوره فاتحة الکتاب [۱۰۹] [۱۱۰][۱۱۱] را نخستین آیات نازل شده بر پیامبر دانستهاند. مدتی نزول وحی بر ایشان قطع شد که به دوران فترت معروف است. [۱۱۲] [۱۱۳] درباره مقدار این زمان اختلاف نظر وجود دارد. این مدت سه روز، ۱۲ روز، [۱۱۴] ۱۵ روز، [۱۱۵] ۴۰ روز، دو سال و نیم، و سه سال گزارش شده است. [۱۱۶] [۱۱۷] [۱۱۸] پس از این ایام، سوره والضحی [۱۱۹] یا سوره مدثر [۱۲۰] [۱۲۱] بر ایشان نازل گشت و دیگر بار نزول وحی از سر گرفته شد. [۱۲۲]
درباره اشخاص دیگر اختلاف نظرهایی وجود دارد. بر پایه دیدگاه مشهور شیعیان و اهل سنت، نخستین مرد مسلمان حضرت علی (علیهالسّلام) [۱۲۵] بود که از دوران کودکی تحت سرپرستی حضرت رسول قرار داشت و در همه کارها پیرو وی بود و لحظهای به خداوند شرک نورزید. [۱۲۶] [۱۲۷] البته بر پایه روایتهای معتبر، وی نخستین شخصی است که اسلام آورده یا نماز خوانده و یا ایمان آورده است [۱۲۸] و تعبیر «نخستین مرد» منافاتی با «نخستین مسلمان» بودن ایشان ندارد. [۱۲۹] پس از ایشان نیز زید بن حارثه [۱۳۰] به دعوت پیامبر ایمان آورد. [۱۳۱]
همسر رسول خدا، خدیجه بنت خویلد اسدی، نخستین فرد از زنان است که در پی آگاهی از بعثت، مسلمان شد. [۱۲۳] در این زمینه، اختلاف نظری میان تاریخنویسان نیست. [۱۲۴]
پس از نزول نخستین آیات از قرآن کریم، در روز دوم بعثت، جبرئیل نزد حضرت آمد و طریقه وضو گرفتن و نماز خواندن را به وی آموخت. حضرت علی (علیهالسّلام) نیز آن را از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فراگرفت و نخستین نماز بر پایه آموزش جبرئیل در ظهر این روز به پای داشته شد. [۱۳۲] [۱۳۳]
در پی گذشت مدتی از دعوت پنهانی، مسلمانان برای انجام فرایض خویش به درههای پیرامون مکه میرفتند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز در خانه ارقم مخزومی که در دامنه کوه صفا قرار داشت، مردم را به اسلام دعوت میکرد [۱۳۴] که ثمره آن اسلام آوردن ۴۰ تن بود. [۱۳۵]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
پس از سپری شدن دوران دعوت پنهانی، آیاتی بر حضرت نازل شد که بر پایه آن، رسول خدا مامور شد مردم را آشکارا به دین اسلام دعوت نماید. [۱۳۶] بر همین اساس، ایشان نخست سران و بزرگان قریش اعم از بنیهاشم، بنیعبدالمطلب، بنیعبدالشمس و فرزندان عبدمناف را به مهمانی دعوت نمود تا موضوع رسالت را به آنها اعلام نماید و آنها را به آیین اسلام و یکتاپرستی فراخواند. در آن همایش که به رخداد یوم الدار شهرت یافت، حضرت پس از بیان رسالت و ماموریت خویش برای هدایت انسانها، از آنها خواست تا دعوت او را بپذیرند؛ ولی هیچ کس جز حضرت علی (علیهالسّلام) به دعوت او پاسخ نداد. [۱۳۷] [۱۳۸] سپس پیامبر دعوت آشکار خویش را آغاز نمود و مردم را به سوی خدا دعوت کرد [۱۳۹] و با واکنش قریش روبهرو شد. [۱۴۰]
دعوت علنی
پس از آنکه پیامبر(ص) به پیامبری رسید، سه سال پنهانی به دعوت مردم پرداخت. پیامبر(ص) در آغاز، مردم را به ترک پرستش بتها و پرستیدن خدا دعوت میکرد. مسلمانان هنگام نماز و پرستش خدا، از مردم پنهان میشدند و در جاهای دور از رفتوآمد نماز میگزاردند.[۵۲] چنانکه مشهور است، وقتی سه سال از بعثت پیامبر(ص) گذشت، او مأمور شد دعوت خود را علنی کند. ابناسحاق سیرهنگار نوشته است که چون آیه انذار («وَأَنذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ .. ؛ و خویشان نزدیکت را هشدار ده.»[۵۳]) نازل شد، پیامبر مهمانی برگزار کرد و در آن حدود چهل تن از فرزندان عبدالمطلب حاضر شدند همین که رسول خدا خواست سخنان خود را آغاز کند، ابولهب، پیامبر را ساحر خواند و مجلس را به هم زد. پیامبر(ص) روزی دیگر آنان را خواند و دعوتش را به آنان رساند.[۵۴] به گزارش تاریخ طبری رسول خدا در ضمن سخنانی دعوت خود را به خویشاوندان رساند و گفت که من برای شما خیر دنیا و آخرت را آوردهام و خداوند فرمان داده که شما به آن فرا بخوانم و افزود: کدام یک از شما مرا در این کار یاری میکند تا برادر، وصی و خلیفه من در میان شما باشد؟ همه ساکت شدند و علی(ع) گفت: ای رسول خدا! من هستم. پیامبر فرمود: «این وصی و خلیفه من در میان شماست، سخن او را بشنوید و از او فرمان برید.» در این هنگام مهمانان برخاستند و باخنده به ابوطالب میگفتند محمد دستور داد که از پسرت فرمان ببری و مطیع او باشی.[۵۵]
پیامبر در شرایط سختی قرار داشت به طوری که سه سال مخفیانه خویشان و افراد دیگر را به اسلام دعوت کرد، به گفته بعضی در این سه سال چهل نفر به طور محرمانه به اسلام ایمان آوردند. نخستین مردی که اسلام را پذیرفت حضرت علی (علیهالسّلام) بود، و نخستین زن مسلمان، حضرت خدیجه (علیهاالسّلام) بود. به هر حال سه سال از آغاز بعثت گذشت، در این هنگام آیه ۹۴ و ۹۵ سوره حجر نازل شد: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ ـ اِنَّا کَفَیناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ؛[۴] آن چه را مامور هستی آشکارا بیان کن، و به مشرکان اعتنا نکن، ما تو را از گزند مسخره کنندگان حفظ خواهیم کرد. استهزاء کنندگان پنج نفر بودند که دارای دار و دسته بودند و با اسلام به شدت مخالفت مینمودند. نام آنها عبارت بود از: «ولید بن مغیره، عاص بن وائل، اسود بن مطلّب، اسود بن عبد یغوث و حارث بن طلاطله» که هر کدام به بلایی گرفتار شده و به هلاکت رسیدند. پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) با نزول دو آیه فوق، دعوت خود را آشکار نمود. کنار اجتماع مشرکان آمد و روی سنگی ایستاد و فرمود: «ای گروه عرب! شما را به گواهی به یکتایی و بیهمتایی خدا، و رسالت خودم دعوت میکنم، و شما را از شبیهسازی برای خدا و پرستش بتها نهی میکنم، دعوت مرا اجابت کنید تا سرور و آقای تمام مردم جهان شوید، و در بهشت نیز آقا و سرور مردم گردید.»
مشرکان گفتند: «محمّد دیوانه شده» سپس نزد ابوطالب اجتماع کرده و به او گفتند: «ای ابوطالب! برادر زادهات، ما را بیخرد میخواند، و از خدایان ما بدگویی میکند، جوانان ما را به تباهی کشانده و در میان ما تفرقه افکنده است، اگر فقر و ناداری او را بر این کار واداشته، برای او اموال بسیار جمع میکنیم تا از همه ما ثروتمندتر گردد، و هر دختری را که از قریش خواست، همسر او میکنیم. ابوطالب ماجرا را به پیامبر عرض کرد. پیامبر فرمود: «من از جانب خدا مامور هستم و نمیتوانم ازفرمان خدا سرپیچی کنم.» ابوطالب سخن پیامبر را به مشرکان گزارش داد، مشرکان به ابوطالب گفتند: «تو سرور بزرگان ما هستی، محمّد را در اختیار ما بگذار تا او را بکشیم، آن گاه تو بر ما حکومت کن. ابوطالب پیشنهاد آنها را قاطعانه ردّ کرد و اشعاری در این مورد خواند که یکی از آن اشعار، این است: «وَ نَنْصُرُهُ حَتّی نُصَرِّعَ حَوْلَهُ وَ نَذْهَلُ عَنْ اَبْنائِنا وَ الحَلائِلِ؛ و ما محمّد را تا سر حدّ کشته شدن در محورش یاری میکنیم، و در این راه از بستگان و فرزندانمان چشم میپوشیم. [۵] به این ترتیب همان گونه که خداوند در دو آیه مذکور [۶] وعده داده بود، با امدادهای غیبی خود، پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) را یاری کرد، و او را از گزند بدخواهان و استهزاء کنندگان حفظ نمود.
سالهای آغاز آشکار شدن بعثت پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) بود. مردم در بازارچه ذِی المجاز، سرگرم خرید و فروش بودند، ناگاه محمّد را دیدند که روپوش سرخی بر دوش افکنده و با صدای بلند میگوید: «اَیهَا النّاسُ قُولُوا لا اِلهَ اِلَّا اللهُ تُفْلِحُوا؛ ای مردم! بگویید معبودی جز خدای یکتا نیست تا رستگار شوید.» در همان لحظه دیدند، ابولهب (عموی پیامبر) پشت سر پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) حرکت میکند، و به سوی آن حضرت سنگ میپراند، به طوری که بر اثر سنگاندازی او، پای مبارک پیامبر پر از خون شده بود، گوش کردند، شنیدند ابولهب فریاد میزد: «یا اَیهَا النّاسُ لا تُطِیعُوهُ فَاِنَّهُ کَذّابُ؛ ای مردم! از سخن محمّد پیروی نکنید، زیرا او بسیار دروغگو است.»[۷] روز دیگری در همان بازار، مردم سرگرم خرید و فروش بودند، ناگاه دیدند محمّد (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) ایستاده و مردم را به سوی خدای یکتا دعوت میکند و از بتپرستی، بر حذر میدارد. در این هنگام دیدند عباس (یکی از عموهای آن حضرت)، نزد محمّد (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) آمد و گفت: «گواهی میدهم که تو دروغگو هستی.» سپس عباس نزد برادرش ابولهب رفت، و سخن پیامبر را به او گزارش داد، در این وقت، عباس و ابولهب هر دو نزدیک پیامبر آمدند، و فریاد زدند: «ای مردم! این شخص برادرزاده ما دروغگو است، مبادا فریفته گفتار او شوید و از دین خود دست بردارید.» آزارهای ابولهب باعث شد که سوره تبّت (صد و یازدهمین سوره قرآن) در سرزنش او نازل گردید، و به داستان برخورد شدید ابولهب و همسرش با پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) اشاره نمود. در این وقت ابوطالب پدر علی (علیهالسّلام) نزد پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) آمد و او را در آغوش محبت خود گرفت، و سپس نزد ابولهب و عباس رفت و گفت: «شما از جان پیامبر چه میخواهید، سوگند به خدا او راستگو است.» آن گاه این دو شعر را در تایید و حمایت پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم)، خطاب به آن حضرت خواند: اَنْتَ الْاَمِینُ اللهِ لا کَذِبُ وَ الصّادِقُ الْقَولِ لا لَهْوٌ وَ لا لَعِبٌ - اَنْتَ الرَّسُولُ رَسُولُ اللهِ نَعْلَمُهُ عَلَیکَ تَنْزِلُ مِنْ ذِی الْعِزَّه الْکُتُبُ؛ تو امین هستی، و به راستی امین خدا میباشی، و تو راستگو هستی، و در گفتارت، سخن بیاساس و بیهوده نیست. تو رسول خدا هستی، و ما تو را به عنوان فرستاده خدا میشناسیم، و معتقدیم که از جانب خداوند، آیات قرآن بر تو نازل میگردد.» [۸]
دشمنی قریش و پیامدهای آن
قریشیان به موجب پیمانهای قبیلهای، نمیتوانستند به پیغمبر(ص) آسیب جانی برسانند؛ زیرا در این صورت با بنیهاشم درگیر میشدند و ممکن بود تیرههای دیگر هم وارد کارزار شوند. به همین دلیل مخالفت آنان با پیامبر(ص)، از حدّ بدگویی و آسیب رساندنهای جزئی بیشتر نبود، اما به نومسلمانان بیپناه، تا آنجا که میتوانستند آسیب میرساندند.[۵۶]
وقتی بزرگان قریش از افزایش شمار مسلمانان نگران شدند، نزد ابوطالب، عموی پیامبر(ص)، رفتند و از وی خواستند برادرزادهاش را از دعوتی که آغاز کرده، بازدارد. آنان از وی خواستند محمد(ص) را به آنان بسپارد تا او را بکشند و در عوض عمارة بن ولید را که جوانی زیبا و به اعتقاد آنان خردمند بود، بگیرد. ابوطالب نپذیرفت.[۵۷]
همچنین نقل شده است قریشیان از ابوطالب خواستند تا برادرزاده خود را از راهی که در پیش گرفته، بازدارد. ابوطالب سخنان آنان را با پیامبر(ص) در میان نهاد و پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: «به خدا سوگند اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارند، از دعوت خود دست برنمیدارم تا این که خداوند مرا در این امر پیروز گرداند یا جانم را در این راه از دست دهم».[۵۸]
از آن جا که اگر خویشان و نزدیکان پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) دعوت او را میپذیرفتند، هم زبان اعتراض دشمنان بسته میشد، مثلاً میگفتند اول برو اهل و عیال و عموهای خود را اصلاح کن بعد به سراغ ما بیا و هم آنها پشتوانه داخلی و نزدیک خوبی برای پیامبر میشدند، از طرف خداوند به پیامبر فرمان داده شد که: «وَ اَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْاَقْرَبِینَ؛ [۹] خویشان نزدیک خود را انذار و دعوت کن.» در این که آیا این فرمان در آن سه سال اول قبل از دعوت عمومی بوده، یا بعد از سه سال اول، از قرائن تاریخی استفاده میشود، که این دعوت مربوط به آن سه سال اول است. بعضی گویند این دعوت در سال دوم بعثت صورت گرفته است. چگونگی تشکیل جلسه و چگونگی دعوت پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) از خویشان، مختلف نقل شده، در این جا به ذکر یک نمونه آن که بیشتر همین را ذکر کردهاند میپردازیم:
پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) به علی (علیهالسّلام) دستور داد مقداری غذا و مقداری شیر تهیه کند. (مقدار غذایی که معمولاً یک یا دو نفر را بیشتر سیر نمیکرد آماده شد ولی تمام دعوت شدگان از آن خوردند و سیر شدند اما باز هم زیاد آمد، به این ترتیب دعوت پیامبر همراه با معجزه بود.) آن گاه چهل نفر (به نقل بعضی چهل و پنج نفر) از سران بنیهاشم را دعوت نمود، وقتی که آنها حاضر شدند از غذا خوردند ابولهب (یکی از عموهای پیامبر) فهمید که مجلس برای دعوت به رسالت پیامبر تشکیل شده (طبق نقل بعضی از مورخین) دو بار مجلس را بهم زد، تا بار سوم، هنوز مجلس بهم نخورده بود، پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) به آنها رو کرد و فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلّب! من از جانب خدا به سوی شما، مژده دهنده و ترساننده، فرستاده شدهام. به من ایمان بیاورید و مرا یاری کنید تا هدایت شوید.»
سپس فرمود: «هیچ کس مانند من برای خویشان خود چنین ارمغانی نیاورده، من خیر و سعادت دنیا و آخرت را برای شما آوردهام. آیا کسی هست که با من برادری کند و از دین من پشتیبانی نماید تا خلیفه و وصی من گردد و در بهشت نیز با من باشد؟» سکوت مجلس را فرا گرفت، دعوت شدگان در فکر فرو رفتند، ناگهان علی (علیهالسّلام) که در حدود سیزده سال داشت، برخاست و گفت: «ای رسول خدا! من تو را یاری میکنم.» رسول خدا به او فرمود: «بنشین.» بار دوم گفتار خود را تکرار کرد، باز علی (علیهالسّلام) برخاست و گفت: من تو را یاری میکنم. پیامبر فرمود بنشین. برای بار سوم حاضران را دعوت کرد، هیچ یک از حاضران به دعوت پیامبر پاسخ ندادند، جز علی (علیهالسّلام) که برای بار سوم نیز برخاست و گفت: «من تو را یاری میکنم.» در این هنگام پیامبر فرمود: «اِنَّ هذَا اَخِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی عَلَیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ اَطِیعُوهُ؛ این اشاره به علی (علیهالسّلام) برادر و وصی و جانشین من بر شما است، سخنان او را گوش دهید و از او اطاعت کنید. حاضران از مجلس برخاستند، در حالی که هر کسی سخنی در رد پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) میگفت، ابولهب در میان جمع تحریک شده به طور استهزاء آمیز به ابوطالب رو کرد و گفت: «محمّد، پسرت علی را بزرگ تو قرار داد و دستور داد از او پیروی کنی.[۱۰] [۱۱] [۱۲]
یکی از حوادثی که قرآن در آغاز سوره اسرا و سوره نجم از آن سخن به میان آورده، معراج پیامبر است. معراج پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) از دو قسمت تشکیل میشد: ۱. از مکّه به بیت المقدس ۲. از بیت المقدس به سوی آسمانها و ملا اعلا. در این که عروج پیامبر از کجای مکّه شروع شد، اختلاف است. بعضی گفتهاند از خانه خدیجه (علیهاالسّلام)، بعضی روایت کردهاند از خانه امّهانی خواهر علی (علیهالسّلام)، و بعضی گویند: از شعب ابی طالب در کنار کعبه، (دامنه و پشت کوه ابوقُبیس)، و به گفته بعضی دیگر که با ظاهر آیه یکِ سوره اسراء تطبیق میکند، آن حضرت از خود مسجد الحرام در کنار کعبه به معراج رفت. نیز در این که در چه زمان این سفر عظیم آسمانی انجام شد، در روایات به اختلاف نقل شده است مطابق بعضی از روایات در سال سوم بود، و در بعضی از روایات آمده، معراج در شب شنبه ۱۷ ماه رمضان بعد از نماز عشا، شش ماه قبل از هجرت بود و طبق روایت دیگر در شب ۲۱ ماه رمضان رخ داد. و یا در شب ۲۶ ماه رجب، و یا یکی از شبهای ماه ربیع الاوّل سال دهم بعثت به وقوع پیوست.[۱۳] پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) آن قدر به مقام قرب خدا نزدیک شد که قرآن در آیه ۹ سوره نجم میفرماید: «فَکانَ قابَ قَوْسَینِ اَوْ اَدْنی؛ فاصله پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) با مقام مخصوص قرب خدا، بهاندازه دو کمان (یا بهاندازه نصف کمان، یا بهاندازه دو ذراع که هر ذراع از آرنج تا سرانگشتان است، یعنی بهاندازه تقریباً یک متر) یا کمتر بود. آری اگر بشر بر اثر پیشرفتهای عجیب صنعتی و تکنیکی هر چه بالا رود، حتی اگر روزی بیاید که از منظومه شمسی بگذرد، باز یک میلیونیم طول سفر پیامبر را نپیموده است، بنابراین نمیتواند به دلیل ترقیات کوچک در برابر معراج پیامبر، ادّعای بینیازی از اسلام چهارده قرن قبل نماید. و این افتخار بزرگی است که هیچ پیغمبر و فرشته به آن دست نیافت، جز پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) که امام سجاد (علیهالسّلام) در فرازی از خطبه خود، در مجلس یزید، به این امتیاز عظیم افتخار کرده و فرمود: «اَنَا بْنُ مَنْ اُسْرِی بِهِ اِلَی الْمَسْجِدِ الْاَقْصی، اَنَا بْنُ مَنْ بُلِغَ بِهِ اِلی سِدْرَه الْمُنْتَهی، اَنَا بْنُ مَنْ دَنی فَتَدَلّی وَ کانَ قابَ قَوْسَینِ اَوْ اَدْنی؛ من فرزند آن پیامبری هستم که (در شب معراج) از مکّه به مسجد اقصی، سیر داده شد. من پسر آن پیامبری هستم که در شب معراج تا سدره المنتهی بالا رفت، من پسر آن پیامبری هستم که آن قدر به مقام قرب الهی نزدیک شد، که فاصله او با آن مقام قرب، بهاندازه طول دو کمان یا کمتر بود.»[۱۴] دیدنیهای پیامبر در شب معراج، بسیار است، از جمله، آن حضرت از بهشت برین و عرش الهی دیدن کرد، و سپس اخبار آن جا را گزارش داد، از جمله فرمود: «در شب معراج، در بهشت قصری آراسته به جواهرات را دیدم که بر روی پرده درگاه آن نوشته بود: «لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ، عَلِی وَلِی الْقَوْمِ؛ معبودی جز خدای یکتا و بیهمتا نیست، محمّد رسول خدا است، و علی ولی و رهبر مردم است.»[۱۵] پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) بعد از انجام نماز مغرب و به روایتی بعد از نماز عشاء، در مسجد الحرام (کنار کعبه) به معراج رفت، سپس همان شب بازگشت و نماز صبح را در مسجد الحرام خواند. هنگامی که پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) از سفر معراج بازگشت، ماجرای معراج خود را در مکّه به قریشیان خبر داد، نادانانِ آنها گفتند: «چقدر این خبر، دروغ است؟! » افراد فهمیده آنها گفتند: «ای ابوالقاسم به چه دلیل ما بدانیم که راست میگویی؟»
پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: «به شتری از شما در فلان محل (بین بیت المقدّس و مکّه) برخوردم، که شما آن را گم کرده بودید، جای او را به آنان که به دنبالش میگشتند، نشان دادم، نزد آنها رفتم و مشکی از آب همراهشان بود، مقداری از آب آن مشک را ریختم (و آشامیدم) و شما در روز سوم هنگام طلوع خورشید کاروا خود را ملاقات خواهید کرد. در حالی که در پیشاپیش کاروان شما، شتر سرخی حرکت میکند که شتر فلان کس است.»
قریشیان روز سوم قبل از طلوع خورشید از مکّه خارج شدند تا ببینند آیا کاروان میآید و در پیشاپیش آن، شتر سرخی حرکت میکند؟ و از این راه بدانند که آیا محمّد راست میگوید یا نه؟ آنها همه آن چه را پیامبر خبر داده بود، راست یافتند. هنگام طلوع خورشید، کاروان فرا رسید. در پیشاپیش کاروان شتر سرخ دیدند و با کاروانیان صحبت کردند، آن چه آنها میگفتند، با گفتار قبلِ پیامبر تطبیق میکرد، در عین حال ایمان به صداقت پیامبر نیاوردند و گفتند: «این پیشگوییها از سحر محمّد است.»[۱۶] [۱۷] در بعضی از روایات، ماجرای گفتگوی پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) و قریش، چنین بیان شده: پیامبر وقتی که از سفر معراج بازگشت، و آن را به مردم مکّه خبر داد، قریش به عادت دیرینه خود، سخن پیامبر را تکذیب کردند و گفتند: در مکّه کسانی که بیت المقدس را دیدهاند هستند، اگر راستی میگویی چگونگی ساختمان بیت المقدس را برای ما بیان کن. پیامبر تمام خصوصیات ساختمان بیت المقدس و حوادثی را که در راه بین مکّه و بیت المقدس رخ داده بود، برای آنها شرح داد و فرمود: در مسیر راه به کاروان فلان قبیله برخورد نمودم، شتری از آنها گم شده بود، در میان اثاثیه آنها ظرفی پر از آب بود، و من از آن نوشیدم، سپس سر آن ظرف را پوشاندم، در نقطه دیگر به گروهی برخوردم که شترشان رمیده بود، و دست آن شکسته بود، قریش گفتند از کاروان خبر ده، اکنون در کجاست؟ پیامبر فرمود: کاروان را در تنعیم (ابتدای) حرم دیدم، شتر خاکستری رنگی در پیشاپیش آنها حرکت میکرد که کجاوهای را بر پشت آن گذارده بودند.
قریشیان که از خبرهای قطعی پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) سخت عصبانی شده بودند، گفتند اکنون راستی یا دروغ بودن سخن محمّد آشکار میگردد، ولی طولی نکشید که همگان دریافتند آن چه آن حضرت فرموده بود راست است و با واقعیت تطبیق میکند، و چندین نشانه بیانگر صداقت پیامبر است. (سخن پیرامون معراج، بسیار است، شرح آن در کتاب «معراج پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم)» نوشته نگارنده بخوانید.) [۱۸]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
هجرت مسلمانان به حبشه
با شدت گرفتن دشمنی قریش با پیامبر(ص) و سختگیری و آزار پیروان او، پیامبر(ص) ناچار به نومسلمانان دستور داد به حبشه هجرت کنند وقتی قریش از هجرت مسلمانان به حبشه آگاه شدند، عمرو بن عاص و عبدالله بن ابیربیعه را نزد نجاشی پادشاه حبشه فرستادند تا آنان را بازگردانند اما نجاشی از سپردن آنان به نمایندگان قریش امتناع کرد.[۶۲]
محاصره بنیهاشم
محاصره بنیهاشم در شعب ابیطالب
پس از پیشرفت اسلام در مکه و مخالفت نجاشی با بازگرداندن نومسلمانان، قریشیان، محمد(ص) و بنیهاشم را در فشار و تحریم اقتصادی و اجتماعی قرار دادند. آنها عهدنامهای نوشتند و متعهد شدند که به فرزندان هاشم و عبدالمطلب، زن ندهند یا از آنان زنی نخواهند، چیزی به آنان نفروشند و چیزی از آنان نخرند. آنان عهدنامه را در خانه کعبه آویختند. پس از آن، بنیهاشم در شعب (دَرّه) ابییوسف که بعدها شعب ابیطالب خوانده شد، ساکن شدند.[۶۳]
انزوای بنیهاشم دو یا سه سال طول کشید. در این مدت که آنان در سختی به سر میبردند، چند تن از خویشاوندان، شبانه برای آنها گندم میبردند. شبی ابوجهل که با بنیهاشم دشمنی میکرد، از این ماجرا آگاه شد و مانع شد که حکیم بن حزام برای خدیجه بار گندم ببرد. همین سبب شد گروهی پشیمان شده و به حمایت از بنیهاشم برخاستند. آنها میگفتند چرا بنیمخزوم در نعمت به سر ببرند و پسران هاشم و عبدالمطلب در سختی بمانند. سرانجام گفتند این عهدنامه باید باطل شود. جمعی از شرکتکنندگان در پیمان، تصمیم گرفتند آن را پاره کنند. به روایت ابناسحاق (۸۰-۱۵۱ق)، نخستین سیرهنویس دربارهٔ پیامبر(ص)، وقتی سراغ پیماننامه رفتند، دیدند موریانه آن را خورده و تنها جمله «باسمک اللهم» از آن باقی مانده است.[۶۴]
به گزارش ابنهشام مورخ قرن دوم قمری، ابوطالب به انجمن قریش رفت و گفت: برادرزادهام میگوید موریانه پیماننامهای را که نوشتهاید خورده و تنها نام خدا را باقی گذاشته است. ببینید اگر سخن او راست است محاصره ما را بشکنید و اگر دروغ میگوید او را به شما خواهم سپرد. چون به سروقت نامه رفتند، دیدند موریانه همه آن را جز نام خدا خورده است. بدین ترتیب پیمان محاصره بنیهاشم شکسته شد.»[۶۳]
سفر به طائف
اندکی پس از خروج از شعب ابیطالب، خدیجه و ابوطالب دو حامی پیامبر از دنیا رفتند. وی برای جلب حمایت مردم طائف به آنجا سفر کرد؛ اما مردم آنجا با او بدرفتاری کرده و پیامبر به مکه بازگشت.[۶۵]
مقدمات هجرت
در سال یازدهم بعثت، در مراسم حج شش تن از قبیله خزرج با پیامبر دیدار کردند و پیامبر دین خود را بر آنها عرضه کرد. آنها با پیامبر عهد بستند که پیام دین محمد(ص) را به مردم خود ابلاغ کنند. سال بعد، در وقت حج، دوازده تن از مردم مدینه در عقبه با محمد(ص) بیعت کردند. بیعت آنان این بود که به خدا، شرک نورزند، دزدی نکنند، زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، تهمت نزنند، و در کارهای خیر که محمد(ص) دستور میدهد، از او اطاعت کنند. پیغمبر(ص) مُصعب بن عُمیر را همراه آنان به یثرب فرستاد تا قرآن را به مردم تعلیم دهد و آنان را به اسلام دعوت کند و او را از وضعیت شهر و استقبال مردم از اسلام مطلع کند.[۶۶]
پیمان عقبه دوم
سال ۱۳ بعثت، در موسم حج، ۷۳ مرد و زن از قبیله خزرج، پس از فراغت از مراسم حج در عقبه گرد آمدند. پیامبر(ص) با عموی خود عباس بن عبدالمطلب نزد آنان رفت. نوشتهاند نخستین سخنگو عباس بود که گفت: «ای مردم خزرج! محمد از ماست و تا آنجا که در توان ما بود او را از گزند مردم بازداشتیم. اکنون او میخواهد نزد شما بیاید. اگر در توان خود میبینید که او را حمایت کنید و شر مخالفان را از او بازدارید چه بهتر و گرنه از همین حالا او را رها کنید». آنان در پاسخ عباس گفتند: «سخن تو را شنیدیم، اکنون ای رسول خدا! آنچه نزد تو و خدای تو پسندیده است بگو!» پیغمبر آیاتی از قرآن خواند و سپس فرمود: «با شما بیعت میکنم که از من همچون کسان خود حمایت کنید». نمایندگان مردم مدینه با او بیعت کردند که با دشمن او دشمن و با دوست او دوست باشند و با هر که با وی به جنگ برخاست، جنگ کنند. به این سان این بیعت را بیعة الحرب نامیدند. پس از این بیعت، پیامبر اکرم(ص) به مسلمانان اجازه داد به یثرب بروند.[۶۷]
توطئه دار النَدوة
وقتی قریش از پیمان پیامبر با مردم یثرب و پشتیبانی آنان از محمد(ص) مطلع شدند، پیمانهای قبیلهای را نادیده گرفتند و برای کشتن پیامبر(ص) توطئه کردند. قریشیان برای یافتن راهی مناسب، نشستی در دارالندوة ترتیب دادند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که از هر قبیلهای جوانی آماده شود تا دستهجمعی بر سر محمد(ص) بریزند و همه با هم او را بکشند. در این صورت، کشنده او یک تن نخواهد بود و بنیهاشم نمیتوانند به خونخواهی وی برخیزند؛ زیرا جنگ با همه تیرهها برای آنان مقدور نیست و ناچار به گرفتن خونبها راضی خواهند شد. در شب اجرای توطئه قریش، پیامبر(ص) به فرمان خدا از مکه خارج شد و علی(ع) در بستر او خوابید (لیلة المبیت). پیامبر با ابوبکر بن ابیقحافه عازم یثرب شد و سه روز در غار ثور توقف کرد تا کسانی که آن دو را تعقیب میکردند، ناامید شدند. پیامبر اسلام سپس از بیراهه به یثرب رفت.[۶۸]
آغاز هجرت
دربارهٔ روز خروج پیامبر(ص) از مکه و رسیدن او به مدینه، میان سیرهنویسان اختلاف است. ابن هشام که خط سیر او را ضبط کرده، مینویسد نیمروز دوشنبه، ۱۲ ربیعالاول به قبا رسید. ابن کلبی، خارج شدن پیامبر را دوشنبه اول ربیع الاول و رسیدن او به قبا را جمعه دوازده ربیع الاول نوشته است. بعضی دیگر نوشتهاند روز ۸ ربیعالاول به آنجا رسید. مورخان متأخر اسلامی و اروپایی نوشتهاند که پیامبر ۹ روز در سفر بود و روز ۱۲ ربیع الاول سال ۱۴ بعثت برابر با ۲۴ سپتامبر ۶۲۲م به قبا در نزدیکی مدینه رسید. هجرت پیامبر از مکه به مدینه مبدأ تاریخ مسلمانان قرار گرفت. رسول خدا(ص) هنگام توقف در قبا مسجدی بنا کرد که مسجد قبا نام گرفت.[۶۹]
امام علی(ع) سه روز پس از هجرت پیغمبر(ص) در مکه ماند، امانتهای مردم نزد رسول خدا را به صاحبان آنها برگرداند، سپس با زنانی از بنیهاشم که فاطمه(س) جزو آنان بود، به مدینه رفت و در قبا در خانه کلثوم بن هدم به پیغمبر ملحق شد.[۷۰]
پیامبر(ص)، جمعه، دوازده ربیع الاول، با گروهی از بنی النجار روانه مدینه شد. نخستین نماز جمعه را در قبیله بنیسالم بن عوف گزارد. هنگام ورود به شهر، بزرگ هر قبیله یا رئیس هر خانواده میخواست پیغمبر را به خانه خود ببرد تا افتخاری بیش از دیگران بیابد، محمد(ص) گفت هر جا شترم بر زمین بخوابد، منزل خواهم کرد. محمد(ص) در پاسخ دعوتکنندگان گفت شتر من مأمور است و میداند به کجا برود. شتر در میان خانههای بنیمالک بن نجار، در زمینی که دو یتیم مالک آن بودند، بر زمین نشست. پیامبر زمین را از معاذ بن عفراء، سرپرست آن دو خرید و در آن مسجدی ساخت که اساس مسجدالنبی است. ابوایوب انصاری بار و اسباب سفر پیامبر را به خانه برد و محمد(ص) تا روزی که حجرهای برای وی ترتیب دادند، نزد ابوایوب به سر برد. محمد(ص) در ساختن مسجد با مسلمانان همکاری کرد.[۷۱]
مسلمانانی که به مدینه آمدند مهاجران نام گرفتند و انصار (ساکنان پیشین یثرب) آنان را در منزل خویش جای میدادند. پیامبر(ص) میان انصار و مهاجران، پیمان برادری برقرار کرد و خود، علی بنابیطالب(ع) را به برادری گرفت.[۷۲] مدتی پس از ورود به مدینه، پیامبر(ص) با اهالی شهر، از جمله یهودیان، پیمانی بست تا حقوق اجتماعی یکدیگر را رعایت کنند.[۷۳]
کارشکنیهای منافقان و یهودیان مدینه
با آن که بیشتر مردم یثرب، مسلمان یا موافق پیغمبر بودند، اما افرادی همچون عبدالله بن ابی با آن که به ظاهر خود را مسلمان میخواندند، در نهان علیه محمد(ص) و مسلمانان توطئه میکردند.[۷۴] این گروه، که منافقان خوانده میشدند، چاره این دسته مشکلتر از مشرکان و یهودیان بود؛ زیرا اینان نزد مسلمانان خود را مسلمان میخواندند و پیامبر(ص) به حکم ظاهر اسلام نمیتوانست با آنان بجنگد.[۷۵]
کارشکنی عبدالله بن ابی در راه اسلام تا مرگ او (۹ق.) ادامه داشت. یهودیان با آن که در پیماننامه مدینه دارای حقوقی شده بودند تا آنجا که از غنیمت جنگی هم نصیب میبردند، و با آن که نخست روی موافق به مسلمانان نشان دادند و چند تن از آنان به دین اسلام درآمدند، سرانجام ناخشنودی نمودند. علت این ناخشنودی آن بود که آنان گذشته از تسلط بر اقتصاد یثرب، با عربهای بیابانی و نیز با مشرکان مکه دادوستد داشتند و انتظار میبردند که با ریاست عبدالله بن ابی بر مدینه نفوذ اقتصادی آنان توسعه یابد؛ اما رسیدن محمد(ص) بدین شهر و شیوع اسلام مانع این نفوذ شد. گذشته از این، یهودیان نمیپذیرفتند که کسی را که از نسل یهود نیست به پیغمبری بشناسند. این بود که آنها هم پس از چندی مخالفت خود را با محمد(ص) آشکار کردند. ظاهراً عبدالله بن ابی نیز در تحریک آنان بیاثر نبود. یهودیان گفتند آن پیغمبر که ما انتظار او را داشتیم محمد نیست و در مقابل آیات قرآن، تورات و انجیل را به رخ مسلمانان میکشیدند و میگفتند آنچه قرآن میگوید با آنچه در کتابهای ماست، یکی نیست. آیات متعددی از قرآن در این باره نازل شد که به موجب آن آیات، تورات و انجیل درطول زمان دستخوش تحریف شده است و دانشمندان یهود برای آن که مقام خود را حفظ کنند آن آیات را دگرگون کردهاند. سرانجام قرآن به یکباره رابطه اسلام را با یهود و نصاری برید.[۷۶]
تغییر قبله
به گفته علامه طباطبایی، براساس بیشتر منابع، تغییر قبله در ماه رجب سال دوم هجری (۱۷ ماه پس از ورود پیامبر به مدینه) رخ داده است.[۷۷] براساس روایتی از امام صادق(ع)، مسلمانان تا پیش از آن، هنگام نماز رو به مسجد الاقصی نماز میخواندند. یهودیان پیامبر(ص) را سرزنش میکردند و میگفتند: تو تابع مایی و به سوی قبله ما نماز میگذاری. رسول خدا(ص) از این سرزنش آزرده خاطر بود تا اینکه روزی در مسجد بنی سلمه، نماز ظهر میخواند که جبرئیل نازل شد و در بین نماز، او را به طرف کعبه برگرداند و آیه قبله (آیه ۱۴۴ سوره بقره) نازل شد؛ بنابراین، پیامبر(ص) دو رکعت از نمازش را به سوی بیتالمقدس و دو رکعت دیگر را به سوی کعبه اقامه کرد که اعتراض و سروصدای یهودیان را در پی داشت:[۷۸]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
جنگها و درگیریها در مدینه
پیامبر(ص) در مدینه جنگها و درگیریهای متعددی با مشرکان و یهودیان داشت.
جنگ بدر: «و لقد نصرکم الله ببدر و انتم اذلة فاتقوا الله لعلکم تشکرون؛ [۱] خداوند شما را در جنگ بدر یاری کرد و بر دشمنان خطرناک پیروز ساخت در حالی که شما نسبت به آنها ناتوان بودید. پس از خدا بترسید تا شکر نعمت او را به جا آورده باشید. و در سوره انفال آیات ۴۳، ۴۴، ۱۰، ۹، ۸، ۷ به جنگ بدر اشاه شده است.
جنگ احزاب: «یحسبون الاحزاب لم یذهبوا و ان یات الاحزاب یودوا لو انهم بادون فی الاعراب یسئلون عن انبائکم و لو کانوا فیکم ما قتلوا الا قلیلا؛ [۲] آنها گمان میکنند هنوز لشکر احزاب نرفتهاند و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست دارند در میان اعراب بادیه نشین پراکنده (و پنهان) شوند و از اخبار شما جویا گردند و اگر در میان شما باشند جز اندکی پیکار نمیکنند.
جنگ حنین: «لقد نصرکم الله فی مواطن کثیرة و یوم حنین؛ [۳] خدا شما را در جاهای زیادی یاری کرد و در روز حنین(نیز یاری کرد(
حمراء الاسد: سوره آل عمران، آیات ۴-۱۷۳. [۴]
جنگ بنی قریظه: سوره احزاب آیات ۲۵-۲۷. [۵]
جنگ بنی مصطلق: سوره حج، آیات ۱-۲. [۶]
جنگ خیبر: سوره فتح ، آیه ۲۰. [۷]
جنگ فتح المبین: سوره فتح، آیه ۲۴. [۸]
جنگ تبوک: سوره توبه، آیه ۱۱۷. [۹]
جنگ احد: سوره آل عمران، آیه ۱۶۶. [۱۰]
جنگ ذات اسلال: سوره عادیات، آیه ۱-۵. [۱۱]
جنگ بنی نظیر: سوره حشر، آیات ۱-۷. [۱۲]
غَزْوه» به جهادهایی گفته می شود که خود رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در آنها شرکت می کردند. تعداد غزوات پیامبر را ۲۶ یا ۲۷ عدد نوشته اند.
جنگ بدر
پس از هجرت مسلمانان به مدینه اولین نبردی که بین مسلمانان و کفار قریش رخ داد غزوه بدر بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سال دوم هجرت برای حفظ اسلام و دفاع از حقوق مسلمانان و خنثی کردن توطئه های قریش به پاخاست و سرانجام در «بدر» در برابر لشکریان قریش قرار گرفت و با وجود این که تعداد مسلمانان یک سوم کفار بود مسلمانان پیروز گشتند.
جنگ احد
قریش که شکست سختی از مسلمانان در جنگ بدر خورده بودند در سال سوم هجرت به منظور انتقام رهسپار مدینه شدند و در احد با ارتش اسلام رو به رو گردیدند. در غزوه احد ابتدا پیروزی به نفع مسلمانان بود. ولی در انتها به علت نافرمانی برخی مسلمانان از راهنمایی های نظامی و امنیتی پیامبر صلی الله علیه و آله به نفع مسلمانان منتهی نشد و مسلمانان شکست خوردند. در این غزوه بسیاری از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) و حضرت حضرت حمزه سید الشهداء علیه السلام به شهادت رسیدند.
جنگ بنی النضیر
منافقان و یهودیان مدینه از شکست مسلمانان در احد و کشته شدن رجال علوی سخت خوشحال بودند و به دنبال فرصتی بودند تا در مدینه شورش کنند و به قبایل خارج از مدینه بفهمانند که کوچکترین اتحاد و وحدت کلمه ای در مدینه وجود ندارد و دشمنان خارجی می توانند اسلام را سرنگون کنند. پیامبر برای این که از منویات و طرز تفکر یهودیان بنی النضیر آگاه گردد همراه گروهی از افراد خود عازم دژ آن ها گردید. پیامبر در برابر درب دژ فرود آمد ولی داخل نشد و ترجیح داد در سایه دیوار دژ با افراد خود بنشیند و با سران بنی النضیر گفتگو کند.
پیامبر صلی الله علیه و آله در این گیر و دار احساس کردند توطئه ای در راه است، حرکات مرموز و سخنان در گوشی آن ها پیامبر را به شک انداخت. آن ها قصد داشتند پیامبر را از بین ببرند اما آن حضرت توسط جبرئیل از نقشه شوم آن ها باخبر شد و بدون این که به یاران خود چیزی بگوید وانمود کرد که برای کاری به اطراف می رود و بر می گردد، اما حضرت راه مدینه را پیش گرفت. سپس با سران بنی النضیر تماس گرفت و پیغامی فرستاد مبنی بر این که آن ها پیمان شکنی کرده اند و باید ظرف ده روز مدینه را ترک کنند.
در این میان منافقان دست به کار شدند و به یهودیان پیشنهاد کمک دادند. پیامبر پس از این که متوجه شد یهودیان درهای دژ را بسته اند و تصمیم دارند از دژ دفاع کنند برای محاصره قلعه بنی النضیر حرکت کرد. سرانجام یهودیان تسلیم شدند و مدینه را ترک کردند. این واقعه در سال چهارم هجرت رخ داد.
جنگ احزاب (خندق(
در سال پنجم هجرت گروهی از یهودیان «بنی النضیر» به مکه رفتند و قریش را بر ضد اسلام و مسلمانان تحریک کردند. قریش از فرصت استفاده کرده لشکر انبوهی از گروه های مختلف تشکیل داد و به سوی مدینه حرکت کرد. مسلمانان برای حفظ مرکز اسلام یعنی شهر مدینه به پیشنهاد سلمان فارسی دور شهر را خندق کندند و در برابر چندین هزار از کفار صف بستند. حضرت علی علیه السلام در این جنگ سردار آنان «عمرو بن عبدود» را از پای درآورد و سرانجام جنگ به نفع مسلمین تمام شد. به دلیل اتحاد قبایل عرب علیه السلام در این غزوه به غزوه احزاب معروف گشت.
غزوه بنی قریظه
بنی قریظه از یهودیان اطراف مدینه بودند که با پیامبر صلی الله علیه و آله پیمان صلح و سازش بسته بودند ولی در غزوه احزاب پیمان شکنی کرده بودند و به کمک قریش پرداختند و چون از نظر پیامبر، افرادی خطرناک شناخته شدند چاره ای جز این نبود که از میان برداشته شوند. پس از جنگ احزاب پیغمبر صلی الله علیه و آله دستور دادند لشکر اسلام به سوی بنی قریظه حرکت کند. مدت ۲۵ روز بود که آن ها در محاصره مسلمانان قرار داشتند تا این که تسلیم شدند.
طایفه اوس از پیامبر خواهش کردند تا از خودشان درگذرد. حضرت فرمود: آیا راضی هستید سعد معاذ که یکی از بزرگان شماست درباره شما حکم کند؟ همه پذیرفتند به امید این که سعد از آن ها جانبداری خواهد کرد. ولی سعد به کشتن مردان جنگی و تقسیم اموال و اسیری زنانشان حکم کرد.
پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: حکم سعد همان حکمی است که خداوند درباره این افراد صادر فرموده است. و بدین ترتیب تمام جنگجویان آنان کشته شدند.
غزوه بنی المصطلق
در سال ششم هجری گروهی از قبیله خزاعه به نام بنی المصطلق بر ضد مسلمانان به اقداماتی دست زدند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از توطئه آن ها باخبر شد و با لشکری به سویشان حرکت کرد تا از خطر آنان جلوگیری کند و در محلی به نام مریسیع با آنان جنگید و پیروز شد.
غزوه خیبر
در قلعه های خیبر گروه زیادی از یهودیان زندگی می کردند که با مشرکین روابط نظامی و اقتصادی داشتند و چون امنیت مسلمانان از سوی آنان تهدید می شد در سال هفتم هجری مسلمانان به خیبر که ستاد مرکزی دشمن به شمار می رفت حرکت کردند و پس از محاصره و جنگ، یهودیان تسلیم حکومت اسلامی شدند.
غزوه حنین
قبیله هوازن لشکری بر ضد اسلام تشکیل دادند. پیامبر صلی الله علیه و آله پس از فتح مکه از موضوع باخبر شد و با ۱۲ هزار نفر به سراغ آنان رفت و در سال هشتم هجرت در وادی حنین جنگ آغاز شد و سرانجام کفار شکست خوردند و تسلیم شدند.
غزوه طائف
پس از غزوه حنین و در همان سال حضرت رسول صلی الله علیه و آله متوجه طائف شدند تا قبیله ثقیف را که با هوازن هم دست شده بودند سرکوب کنند ولی پس از مدتی محاصره از فتح آن جا صرف نظر کرده به مکه مراجعت فرمود.
غزوه تبوک
نفوذ اسلام در عربستان و فتوحات درخشان مسلمانان در حجاز پشت دشمنان اسلام را به لرزه می انداخت و آنان را به فکر وادار می کرد. روم آن روز تنها حریف زورمند ایران بود که نیروی نظامی بزرگی داشت و از فتوحاتی که در نبرد با ایران نصیبش شده بود سخت مغرور بود.
در سال نهم ارتش روم با ادوات جنگی بسیار و مجهز به آخرین نمونه از سلاح های آن روز در نوار مرزی شام مستقر شدند و قبایل مرز نشینی چون عامله و غسان به آنان پیوستند.
این خبر به گوش پیامبر رسید و حضرت چاره ای ندیدند جز این که با لشکری عظیم پاسخ متجاوزان را بدهند. سپاه اسلام سرانجام در سال نهم هجری به سرزمین تبوک گام نهاد اما اثری از سپاه روم نبود.
گویا سران روم از افزونی سپاه اسلام و شهادت و فداکاری کم نظیر آنان که نمونه کوچک آن را در نبرد موته دیده بودند، آگاهی یافته و صلاح دیده بودند سپاه خویش را به داخل کشور بازگردانند و در عمل خبر اجتماع بر ضد مسلمانان را تکذیب کرده و چنین وانمود کنند که هرگز فکر حمله ای در مغز آنان نبوده و آن ها نسبت به حوادث عربستان بی طرف هستند.
پیامبر صلی الله علیه و آله با افراد عالی رتبه مشورت کرد و نتیجه شورای نظامی این شد که سپاه اسلام به خاطر سختی های زیادی که در طی راه تبوک دیده اند برای تجدید قوا به مدینه باز گردند. مسلمانان در این مسافرت به هدف خود که پراکنده ساختن سپاه روم و رعب و هراس افکندن در دل رومیان بود رسیده بودند، و این هراس تا مدت ها آنان را از فکر حمله و تشکیل سپاه باز می داشت.
غزوه ودّان - غزوه بواط - غزوه عشيره - غزوه بدرکبری - غزوه كدر - غزوه بنى قينقاع - غزوه سويق - غزوه غطفان - غزوه بحران - غزوه احد - غزوه حمراء الأسد - غزوه بنى نضير - غزوه ذات الرقاع - غزوه بدر الموعد - غزوه دومة الجندل - غزوه خندق - غزوه بنى قريظه - غزوه بنى لحيان - غزوه ذى قرد - غزوه بنى المصطلق - غزوه حديبيه - غزوه خيبر- غزوه حنين - غزوه طائف - غزوه تبوک - فتح مكه -
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
روزهای پایانی عمر پیامبر
حوادث واپسین روزهای حیات پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جمله مهمترین ایام تاریخ اسلام است که به سبب حساسیتهای بسیارش، بهویژه درباره جانشین حضرت، اهمیت ویژهای دارد؛ از این رو در طول تاریخ اسلامی، بیشترین هجمه تحریفات را در این بخش از سیره نبوی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شاهدیم.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در محرم سال یازدهم هجری، [۱] [۲] فرمان آماده شدن مردم برای جنگ با روم را صادر فرمود و دستور داد که به سرعت برای آن آماده شوند. آن حضرت، اسامه پسر زید را به فرماندهی این لشکر برگزید و دستور داد که لشکر را تا مرز بلقاء «بلقاء، جایی بود که جعفر بن ابیطالب و پدرش در آن به شهادت رسیدند.» [۳] و ارزوم در فلسطین ببرد و با دشمنان خدا بجنگد. حضرت به اسامه فرمود با لشکر خود از مدینه بیرون رفته، در «جرف» (منطقهای در یک فرسخی مدینه) اردو بزند. ایشان مردم را به بیرون رفتن و همراهی اسامه برانگیخت و از ماندن در مدینه بر حذر داشت. [۴] قصد حضرت بر این بود که سران مهاجر و انصار را با او بفرستد تا هنگام وفاتش در زمامداری اختلاف نکنند و برای پیشوایی مسلمانان طمع نکنند. [۵] [۶] پس هیچیک از مهاجران باقی نماندند؛ مگر اینکه آماده جنگ شدند. [۷] ابوبکر و عمر، [۸] [۹] [۱۰] ابوعبیده جراح، سعد بن ابیوقاص و ابوالاعور، همراه گروهی دیگر از مهاجران و انصار، مانند: قتادة بن نعمان و سلمة بن اسم به این لشکر پیوستند. [۱۱] حال بر این منوال بود تا اینکه کسالت حضرت، پیش آمد؛ از این رو لشکریان هر یک، در حرکت به سوی شام به عللی تعلل میورزیدند؛ به حدی که حضرت در طول مدت ایام بیماریشان ـ که چهارده روز طول کشید ـ همواره امر میفرمود که لشکر، حرکت کند؛ [۱۲] اما مخالفان به بهانههای مختلف از جمله بیماری حضرت و رتق و فتق امور معوقه[۱۳] از انجام این ماموریت شانه خالی میکردند. کم سن و سالی اسامه (هفده یا هیجده ساله بودن) نیز بهانهای دیگر برای این تعللها بود. آنها بر حضرت خرده میگرفتند که چرا جوانی کم سن و سال را بر بزرگان مهاجر و انصار، سرکردگی و امارت داده است؟[۱۴] [۱۵] [۱۶] آنها به فرامین حضرت که مکرر میفرمود: «لشکر اسامه را روانه کنید» توجهی نمیکردند و منتظر ماندند تا ببینند تقدیر الهی درباره رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چگونه رقم میخورد؟[۱۷] [۱۸]
بسیاری از آنان، همچون ابوبکر و عمر، به بهانههای مختلف، مانند وداع با پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، پیوسته به مدینه آمد و شد میکردند[۱۹] [۲۰] و تا آخرین روز حیات ایشان به این رفت و آمدها ادامه دادند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آخرین روز زندگانی، بعد از اقامه نماز صبح در مسجد متوجه شدند که ابوبکر، عمر و گروهی دیگر از مسلمانان در مسجدند. آنها را پیش خواند و فرمود: «مگر به شما نگفتم که با لشکر اسامه بیرون بروید؟»[۲۱] سپس دستور فرمود که به لشکر اسامه بپیوندید و از آن باز نمانید و این سخن را سه بار تکرار فرمود. ابوبکر در این هنگام به جای اطاعت از دستور اکید پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، به حضور حضرت رفت و گفت: «شکر خدا، حال شما بهتر است. امروز نوبت دختر خارجه (از همسران ابوبکر) است، به من اجازه بدهید بروم»[۲۲] [۲۳] و رفت. لشکریان آنقدر در این امر سستی ورزیدند و از دستور حضرت سرتافتند تا اینکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وفات کرد و لشکریان نیز به مدینه برگشتند. [۲۴]
آن بیماری، روز چهارشنبه در خانه امالمؤمنین میمونه[۲۵] [۲۶] و به نقلی، زینب دختر جحش[۲۷] با تب و سردرد شروع شد. حضرت با همان بیماری از خانهای به خانه دیگر همسرانش منتقل میشد تا اینکه بیماری در منزل امالمؤمنین میمونه، شدت گرفت. [۲۸] پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مدتی قبل از وفات، همراه علی (علیهالسلام) برای آمرزش خفتگان بقیع به این قبرستان رفت و برایشان طلب مغفرت کرد و بازگشت. [۲۹] حضرت سه روز دیگر نیز با کسالت و ناتوانی شدید در منزل بود. [۳۰] روزی آن حضرت به دلیل شدت تب از اهل خانه خواست که بر بدنش آب بریزند[۳۱] [۳۲] و بعد از اینکه اندکی از شدت تب کاسته شد، در حالی که سر خود را بسته بود با کمک فضل بن عباس به مسجد آمد و بر فراز منبر رفت. پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بعد از حمد و ثنای الهی برای شهدای احد، آمرزش طلبید و فرمود: «ای مردم! اگر کسی میان شما باشد که من، پشت او را با تازیانه نواخته باشم، اکنون، پشت من برای قصاص در اختیار اوست. اگر به کسی دشنام داده باشم اکنون در اختیار اویم که مقابله به مثل کند و اگر از کسی مالی گرفته باشم، اکنون مال من در اختیار اوست که هر چه خواهد ببرد...» [۳۳] [۳۴] حضرت نماز ظهر را در مسجد اقامه کرد و دوباره همان گفتهها را بر فراز منبر تکرار فرمود... [۳۵] [۳۶] سپس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به منزل امسلمه رفت[۳۷] [۳۸] و یکی دو روز در منزل وی بود تا اینکه عایشه از او خواست که حضرت را به خانه خود ببرد و از وی پرستاری کند. دیگر همسران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز از امسلمه خواستند که اجازه دهد، حضرت را به خانه عایشه ببرند. [۳۹] با اجازه امسلمه، رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به منزل عایشه بردند؛ در حالی که حضرت علی (علیهالسّلام) و فضل بن عباس، زیر بغلهای حضرت را گرفته بودند و پاهای شریفش از شدت ناتوانی به زمین کشیده میشد. [۴۰] [۴۱]
آخرین حضور پیامبر در مسجد و نماز ابوبکر
بیماری خاتم انبیا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هنگام شب، شدت گرفت. بلال، صبحدم نزد حضرت آمد و عرضه داشت: «یا رسولالله! وقت نماز صبح است.» پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «بیماری، تاب و توان را از من گرفته است. امروز دیگری با مردم نماز بخواند.» عایشه گفت: «به ابوبکر بگویید (نماز بخواند).» حفصه گفت: «به عمر بگویید.»
رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که سخن آن دو را شنید و حرص هر یک را برای بلند کردن نام پدرش دید، فرمود: «از این سخنان پرهیز کنید. شما مانند زنانی هستید که با یوسف همدم بودند (هر کدام میخواهید از این جریان سود ببرید).» سپس با اینکه از بیحالی نمیتوانست روی پای خود بایستد، با شتاب برخاست ـ تا مبادا آن دو در نماز از ایشان پیشی بگیرند ـ و به کمک امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و فضل بن عباس به مسجد آمد. ابوبکر در محراب ایستاده بود. حضرت اشاره فرمود که از محراب خارج شود. سپس حضرت به نماز ایستاد و تکبیر گفت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نمازی را که ابوبکر شروع کرده بود از سر گرفت و وقتی نماز پایان یافت به خانه بازگشت. [۴۲] [۴۳] [۴۴]
حضرت پس از آمدن از مسجد، به سبب رنجِ رفتن به مسجد و اندوهِ بسیار بر اثر سرپیچی مسلمانان از پیوستن به لشکر اسامه، از هوش رفت. پس از به هوش آمدن به اطرافیان فرمود: «دوات و کتف برای من بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از من گمراه نشوید.» [۴۵] [۴۶] در بر آوردن خواسته حضرت اختلاف شد. عمر گفت: «این مرد، هذیان میگوید.» [۴۷] [۴۸] [۴۹] پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از ناراحتی دوباره از هوش رفت؛ بعضی از حاضران پس از به هوش آمدن خواستند، خواسته حضرت را اجابت کنند؛ ولی او فرمود: «بعد از آن سخنان که گفتید نه (دیگر لازم نیست)؛ [۵۰] ولی شما را به نیکی درباره خاندانم سفارش میکنم.» این را گفت و از مردم روی برگرداندند. [۵۱] مردم نیز برخاستند و رفتند. رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در ظهر همان روز، یعنی دوشنبه ۲۸ صفر سال یازدهم هجری وفات کرد، «بیشتر مورخان و سیرهنویسان اهل سنت، دوشنبه ۱۲ ربیع الاول را زمان وفات حضرت ذکر کردهاند»[۵۲] در حالی که بر سینه امیرمؤمنان (علیهالسلام) تکیه داده بود. [۵۳]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
شد غارِ حِرا ماهِ رجب وادِیِ طور - در مَکَّه دمیده شد یکی نفخه یِ صور
بگذشت چو بیست و هفت از ماهِ رجب - با سوره یِ اِقرَء بِاسمِ شُد شور و نُشور
***
شد سوره یِ اِقرَء به مُحَمَّد نازِل - یعنی که نَبُوَّت شده آخِر مَنزِل
پایانِ نَبُوَّت شده با این بعثت - یعنی به مُحَمَّد شده اَدیان کامِل
***
در غارِ حِرا بُود مُحَمَّد به مُناجات - جبریل بِشُد نزدِ وی از قاضِیِ حاجات
گفتا که بخوان؛ گفت که خواندن چه بُوَد باز؟ - گفتا که بُوَد آیه ای از ارض و سماوات
***
بِین غارِ حرا را که چنان وادِیِ طور است - در ماهِ رَجَب مَکَّه بسی شور و نشور است
جبریل بیاورد در آن غار یکی آیه ی قرآن – برخواند، به اَحمَد، به گمان نفخه یِ صور است
***
مُحَمَّد سَیِّدُ الکَونَینِ خِلقَت - به او پایان شُده دَورِ نَبُوَّت
به او نازل شده آیاتِ قرآن - برایِ مردمان بهرِ هِدایت
***
تا خاتَمُ النَّبِیِّین مبعوث شد زِ یزدان - رونق گرفت از نَو دانِشسَرای اِیمان
برچیده شد بساطِ کفر و نفاق و پستی - رونق گرفت راهِ رُشد و فَلاحِ انسان
***
آوازه یِ مُحَمَّد پیچید چون در آفاق - گفتا که آمدم بَر ترویجِ حُسنِ اَخلاق
اَخلاقِ نیکِ اَحمَد مَحمُود بود و نیکو - مَفتُونِ خُلقِ نیکش گردیده سَیلِ عُشّاق
***
اِنِّی بُعثتُ باشد اَز حَضرتِ مُحَمَّد - اَخلاقِ نیک و زیباش مَحمُود بود و اَحمَد
اَخلاقِ نیکِ او شُد اُلگُویِ نیک نامان - دَستُور، این چنین بُد اَز سُویِ حَیِّ سَرمَد
***
رباعیات سروده شده بعثت خاتم انبیا محمدصلی الله علیه وآله زمستان 1401
بِنامِ خدا کو بِعالَم وَ آدَم رَحیم است و رَحمان ، بخوان یا مُحَمَّد
بِنامِ خدا کو بِعالَم وَ آدَم رَحیم است و رَحمان ، بخوان یا مُحَمَّد
بُوَد این قَرائَت سر آغازِ قُرآن ، بخوان یا مُحَمَّد
بِنامِ خدایی که خِلقَت نموده است اِنسان ز یک قطعه یِ خون
بِنامِ خدا کافریده است اِنسان ، بخوان یا مُحَمَّد
بنام خدایی که او هست اَکرَم، گرامی تر از هَر کَریم و گرامی
هَمو که عَطا بخش باشد به اِنسان ، بخوان یا مُحَمَّد
بنام خدایی که خلقت نموده قَلَم را برای نوشتار و هَم علم و دانش
برایِ تَعَلُّم و تَعلیمِ قرآن ، بخوان یا مُحَمَّد
تو مَکتَب نرفته ، مُعَلِّم ندیده ، نداری سواد و ندانی قلم چیست؟
شُد این غار اینک برایَت دَبِستان ، بخوان یا مُحَمَّد
کتابِ تو باشد کتابِی خدایی و هَم آسمانی و با وَحیِ مُنزَل
که اینک برایَت رسیده است فرمان ، بخوان یا مُحَمَّد
تو پیغمبری بهرِ این مردمِ جاهل و دور از عِلم و دانش وَ بینش
پَیِ آشنائِیِ این قَومِ نادان ، بخوان یا مُحَمَّد
تویی آخرین فَصل از فَصلهایِ نَبُوَّت از آغازِ آن تا به اِمروزِ دنیا
نَبُوَّت هَمینَک بتویافت پایان ، بخوان یا مُحَمَّد
نَبُوَّت شد آغاز با حضرتِ آدم و بعد از آن نوح و موسی و عیسی
وَ اَکنون شده دَورَه یِ آخِرِ آن ، بخوان یا مُحَمَّد
دِگَر نیست پیغمبری بعد از این درجهان و تویی آخرینش
بِتُو خَتم آمد نَبُوَّت بِدوران ، بخوان یا مُحَمَّد
به آخِر زَمان «باقری» مَهدی آید به تکمیلِ این دین و شرع وشَریعَت
پی شرح و تفسیرِ قرآن ، بخوان یا مُحَمَّد
مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
وبلاگ اشعار باقری
http://asharebageri.blogfa.com
کانال یار خراسانی
https://splus.ir/yarekhorasanirahabar
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
مُحَمَّد شده خاتَم الانبیا - بِفرمانِ یَزدان به غارِ حِرا
به روزی که بُد بیست و هفتِ رجب - بِشُد بعثتی در جهان بَس عَجَب
به حُکمی که از سویِ یَزدان رسید - نَبُوَّت به ایشان به پایان رسید
در این حُکم اینسان شد اِنگاشتِه - تویی رَهروِ راهِ پِنداشتِه
از این پس نَباشد پیمبر دِگَر - به دنیا و از بَهرِ نوعِ بَشَر
تویِی رهروِ راهِ پیغمبری - هَم اکنون تویِی آخِرین رهبری
مُحَمَّد بِشُد چون به غارِ حرا - چو هر روز او شُد روان از سَرا
بِغارِ حِرا شُد بِه راز و نِیاز - مناجاتِ با خالقِ چاره ساز
که ناگه بِغار او صدائی شنید - که بر بعثتش داد او را نوید
بگفت آن صدا یا مُحَمَّد بخوان - رها کُن جهان را زِ دِیو و دَدان
بخوان بِاسمِ آن خالِقِ ما خَلَق - بِفرمانِ یزدانِ ربِّ الفَلَق
بخوان بِاسمِ آنکه تو را آفرید - مَه و مِهر و ارض و سما آفرید
بنامِ خداوندِ اَکرَم بِخوان - بنامِ همانکوست اَعلَم بِخوان
بنامِ همانکو قَلَم آفَرید - جهان با هَمَه کَیفُ و کَم آفَرید
بَشَر را زِ هَر عِلم تعلیم داد - زِ عصیان و اَز سَر کَشِی بیم داد
چوحُکمِ نَبُوَّت به او داده شد - به اِجرایِ این حُکم آماده شد
روان چون سویِ شهر اَز غار شُد - نِشانِ نَبُوَّت پدیدار شد
ز سنگ و کلوخ وگیاه و شَجَر - سلامش نمودند با کَرّ و فَر
تو هَم باقری گُو دَر این ماجرا - سَلامٌ علیک اَی نَبِیُّ الورا
سروده شده بعثت خاتم انبیا محمدصلی الله علیه وآله زمستان 1401
مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
وبلاگ اشعار باقری
http://asharebageri.blogfa.com
کانال یار خراسانی
https://splus.ir/yarekhorasanirahabar
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
ربیع الاول است عیدِ مسلمانانِ کشورها
ربیع الاول است عیدِ مسلمانانِ کشورها - زشیعه و زسنّی با عقایدها ومذهبها
رئیس مکتب و مذهب قدم بنهاده درعالم - زیمن مقدم آن دو جهانِ پیرشد بُرنا
رئیسِ مکتبِ ما شد محمّد آنکه درعالم - به هنگامِ قدومِ او شده یک غلغله برپا
رئیس مذهبِ ماجعفراست که شامِ میلادش - شده یثرب چراغانی وشادان پیرتابرنا
زمکّه تا بعرش اللّه شده یک جاده ای از نور - ملائک صف بصف آیند با اِقرء و انزلنا
شده مکّه شبِ میلادِ احمد هاله ای ازنور - شده مکّه شبِ میلادِ احمد شهرشادیها
شده مکّه شبِ میلادِ احمد آسمانی شهر - شده خیرالبلاد و طیّبه وَ شهربارکنا
صفا ومروه و زمزم، مقام و حجراسماعیل - همه در انتظارِ مقدمِ نورِ دلِ بطحا
شیاطین، بوقبیس آمد دژی از بهر این وادی - شود رانده از این وادی دگرابلیس وِ شیطانها
نباشد برشما راهی دگر برشهرِ بیت اللّه - شده ممنوع شیطان برصفا و مروه و مسعی
به عام الفیل آمد او که گوید ابرهه گُم شو - که این امّ القرا باشد و من هم وعدِ واعدنا
مدینه نیز دراین شب چراغانی است بر صادق - همان صادق که اوباشد زنسلِ حیدروزهرا
محله یِ بنی هاشم بسی شورو شعف دارد - تمامِ خانه ها شادی و خوشحالی بود برپا
زیثرب تا به مکه تا به عرش الله نورانی است - که آمد صادق آل محمّد اندر این دنیا
توهم ای باقری در این شبِ شادی بکن شادی - که شادی امشب ازمشهد بودتا یثرب و بطحا
سروده شده روز میلاد حضرت محمد«ص» وصادق آل محمد«ع» سال 1397
مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
وبلاگ اشعار باقری
http://asharebageri.blogfa.com
کانال یار خراسانی
https://splus.ir/yarekhorasanirahabar
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
هفدهِ ماه ربیع است، عیدِ میلاد مُحَمَّد
هفدهِ ماه ربیع است، عیدِ میلاد مُحَمَّد - خاتمِ پیغمبران است، آمده دنیا خوش آمد
آمده آنکو بشارت داده بر میلادِ پاکش - جمله یِ پیغمبران و جمله یِ اجدادِ پاکش
آمده آنکو بشارت داده است عیسی بنِ مریم - اِسمُهُ اَحمَد بیاید روشن از او گردد عالم
آمده آنکو هزاران وعده دادند از رسولان - که بود ختمِ رسالت در وجودِ او به دوران
آمده آنکو که بوده است اَوَّل از هر اَوَّلِینی - آنکه بوده در میانِ انبیاء دُرِّ ثَمینی
آنکه بوده است اَوَّلِینِ انبیاء او آخرین شد - آمده اینک به دنیا ختم جمله مرسلین شد
آمده آنکو که باشد نزدِ حق محمود و احمد - اِبنِ عبداللّه باشد نام او باشد مُحَمَّد
شهرِ مکّه نور باران گشته است از مقدمِ او - حَک شده نامِ محمّد زابتدا برخاتَمِ او
در شبِ میلادِ او شد بیتِ حق تا عرشِ یزدان - از زمین تا آسمانها نور باران و چراغان
در کنار خانه یِ حق بُت شکن آمد به دنیا - لحظه یِ میلادِ پاکش سر نگون گشتند بتها
چون شکست ایوانِ کسرا گشت کسرا در تَحَیُّر - پادشاهان و سلاطین اوفتادند از تَبَختُر
منع شد مکّه در آن شب از ورود آلِ شیطان - چونکه شد زاده در آن شب بهترین محبوبِ یزدان
شد فراموشی و نسیان عارض آن شب کاهنان را - گشت باطل سحر و جادو اندر آن شب ساحران را
تاج و تختِ پادشاهان اندر آن شب گشت لرزان - پادشاهان لال گشته کاخ ظالم گشته ویران
آمنه شد شاد و خرّم کامده محمود و احمد - باقری باشد مبارک عیدِ میلادِ محمد
سروده شده ولادت باسعادت حضرت محمد صلی الله علیه وآله سال 1399
هفده ماه ربيع
هفده ماه ربيع است ، شام ميلادِ محمّد
هم شب عيد و سرورِ، صادقِ آلِ محمّد
همزمان گشته طلوعِ ، ماه وخورشید اندراين شب
شام ميلادِ دو رهبر ، رهبرِ مكتب و مذهب
شامِ میلادِ محمّد ، رهبرِ مکتبِ اسلام
مکتبِ صلح و صفا را ، او زِ مکّه کرد اعلام
هم شبِ میلادِ صادق ، ششمین حجّتِ یزدان
رهبرِ مذهبِ شیعه ، او بُوَد بینِ امامان
شهرِ مكّه شده روشن ، امشب ازنورِ محمّد
شام ميلادِكسي كه ، گفته عيسي اِسمُه احمد
شهريثرب شده روشن ، زِ طلوعِ نورِ صادق
بيتِ باقر شده خوشبو ، امشب از عطرِ شقايق
دوتا رهبر دوتا سرور ، آمده امشب بدنيا
رهبرِ مكتب ومذهب ، هردوشان تاجِ سرِ ما
شهرِ مكّه تامدينه ، گشته امشب نورباران
شدچراغان جمله عالم ، اززمين تاعرش يزدان
باقري شاد است امشب ، مسلمینِ کلِّ دنیا
شاد باشد مهدی امشب ، آن امام و سرورِ ما
سروده شده هفده ربیع سال ۱۳۹۸
درهفدهم ماهِ ربیع المولود
درهفدهم ماهِ ربیع المولود - دو شمس و قمر ز غیب آمد بوجود
درمکّه محمّد آن رئیسِ مکتب - در یثرب امامِ صادق آن رهبرِ جود
مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
وبلاگ اشعار باقری
http://asharebageri.blogfa.com
کانال یار خراسانی
https://splus.ir/yarekhorasanirahabar
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
از مکّه سرزد ، نورِ مُحَمَّد - ختم النّبییّن ، آمد خوش آمد
خورشید مکّه ، آمد بِدُنیا - نورِ هدایت ، آمد بِدُنیا
بهرِ هدایت ، از لطفِ داور - آمد بدنیا ، آخر پیمبر
آمد بدنیا ، خَتمِ نَبُوّت - در شهر مکّه ، بهرِ هدایت
ماهِ ربیع او ، آمد بدنیا - گشته جهانی ، از او مصفّا
نورِ خدائی ، از مکّه سر زد - بر کفر و شِرکِ ، عالَم شرر زد
مولود شد چون ، آن عالَم آرا - بشکافت آن دم ، نُه طاق کسرا
مولود شد چون ، آن نورِ رحمان - ازشهرِ مکّه ، شد رانده شیطان
شد اِستِراقِ ، سَمعِ شیاطین - ممنوع دیگر ، زان طورِ سینین
شد سِحر ساحِر ، آن دم فراموش - آتشکده ها ، گردید خاموش
شد تختو تاجِ ، شاهان نگون سر - از راسِ شاهان ، افتاد افسر
از مَقدمِ او ، شد مکّه گلشن - عالم زِ نورِ ، او گشته روشن
مکّه در این شب ، وادیِ طور است - مامِ مُحَمَّد ، غرقِ سرور است
از بعد نوح و ، موسی و عیسا - ختمِ نبوّت ، آمد بدنیا
قرآنِ او بِه ، از هر کتاب است - گفتارِ نیکش ، فصل الخطاب است
تورات و انجیل ، عمرش سر آمد - قرآن کتابی ، بَس برتر آمد
او آیه ای از ، خُلق عظیم است - او اَکرَمٌ مِن ، کُلِّ کریم است
او هم بشير است ، وَ هم نذير است - اندر دو عالم ، او بي نظير است
حُبِّ نبی وَ ، آلش ثواب است - در بغضِ او وَ ، آلش عقاب است
او سوره ای چون ، نور و تبارک - میلادِ پاکش ، باشد مبارک
ای باقری باش ، شادان و خندان - کآمد بِدنیا ، آن روح و ریحان
سروده شده میلاد حضرت محمد ص سال 1401
مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
وبلاگ اشعار باقری
http://asharebageri.blogfa.com
کانال یار خراسانی
https://splus.ir/yarekhorasanirahabar
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
محمد کافرینش هست خاکش
محمد کافرینش هست خاکش - هزاران آفرین بر جان پاکش
چراغ افروز چشم اهل بینش - طراز کار گاه آفرینش
سرو سرهنگ میدان وفا را - سپه سالار و سر خیل انبیا را
مرقع بر کش نر ماده ای چند - شفاعت خواه کار افتاده ای چند
ریاحین بخش باغ صبحگاهی - کلید مخزن گنج الهی
یتیمان را نوازش در نسیمش - از آنجا نام شد در یتیمش
به معنی کیمیای خاک آدم - به صورت توتیای چشم عالم
سرای شرع را چون چار حد بست - بنا بر چار دیوار ابد بست
ز شرع خود نبوت را نوی داد - خرد را در پناهش پیروی داد
اساس شرع او ختم جهانست - شریعتها بدو منسوخ از آنست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین
ازکتاب کشکول اشعارباقری
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
مهر, فروغی است از جمال محمّد
مهر, فروغی است از جمال محمّد - ماه كند سجده بر هِلال محمّد
آنچه به تورات و مصحف است و به انجیل - هست یكی آیه از كمال محمّد
چشمه آب حیات و كوثر و زمزم - هست یكی قطره از زلال محمّد
عرش كند سجده گَرد فرش رهش را - چون كند اندیشه خیال محمّد
نیست در اندیشه ز آفتاب قیامت - آن كه كند جای در ظلال محمد
داد از آن قوم بی حیا كه كشیدند - تیغ جفا را به قتل آل محمّد
وای از آنان كه در خرابه نشاندند - از ره جور و جفا عیال محمّد
جودی اگر بندگی كنی و اطاعت - بهر محمّد نما و آل محمّد
ازکتاب کشکول اشعارباقری
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
پانصد و هفتاد از میلاد رفت
پانصد و هفتاد از میلاد رفت - از ربیع الاولش شد ده و هفت
در عرب این سال عام الفیل بود - نقشه آن ابرهه بر نیل بود
نور دیدی آمنه در آسمان - گشت شرق و غرب روشن ناگهان
قصرها در شام و در بُصری بدید - شاد گردیدش بدان بخت جدید
در شب میلاد بت ها سرنگون - تخت چندین پادشه شد واژگون
بحر ساوه خشك گردید و بتافت - بیت كسری چهارده جایش شكافت
پارسی را بود یك آتشكده - آتشی روشن بدان از ده سده
نام احمد چون بشد اندر برش - خاك خاموشی نشستی بر سرش
آمنه آورد فرزندی یتیم - شد مَلك اندر فلك او را ندیم
جد او عبدالمطلب چون شنید - ذبح قربانی نمودش آن سعید
شكر كرد و حمد محمود نعیم - شد بر او الهام از ربِّ علیم
چون ستوده هست این طفل یتیم - نام احمد را محمد می بریم
او سه روز از مادرش چون شیر خورد - آمنه او را به یك دایه سپرد
پس سه ماهی را ثُوَیبه شیر داد - احمد او را روز خیبر كرد یاد
چهار ماهی از تولد چون گذشت - دایه ای دیگر به دامن او نشست
آن حلیمه بود از اقوام سَعد - از یتیم او رخ گرفتش همچو جعد
چون ندادندش صبی دیگری - علتش هم بود او را لاغری
گفت شویش را كه آن طفل یتیم - می بریمش تا كند لطفی كریم
حدس او صائب بشد از لطف حق - زندگی هر روز بهتر از سبق
ازکتاب کشکول اشعارباقری
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
جهان سرسبز و خرم گشت از میلاد پیغمبر
جهان سرسبز و خرم گشت از میلاد پیغمبر - منور قلب عالم گشت از میلاد پیغمبر
بده ساقی می باقی كه غرق عشرت و شادی - دل اولاد آدم گشت از میلاد پیغمبر
تعالی الله از این نعمت كز او اسباب آسایش - برای ما فراهم گشت از میلاد پیغمبر
ز لطف و رحمت ایزد ز یمن مقدم احمد - ظهور حق مسلم گشت از میلاد پیغمبر
به شام هفده ماه ربیع و سال عام الفیل - رسالت ختم خاتم گشت از میلاد پیغمبر
بشارت ده به مشتاقان كه ز امر قادر منّان - دل ما عاری از غم گشت از میلاد پیغمبر
ز ناموس قدر بشنو تو گلبانگ خطر زیرا - سر نابخردان خم گشت از میلاد پیغمبر
بنای جهل ویران شد ز یمن منجی ات تارك - جهان از علم اعلی گشت از میلاد پیغمبر
دوصد اعجاز شد ظاهر كه در عرش عُلی حیران - دوصد عیسی بن مریم گشت از میلاد پیغمبر
بشد دریاچه ساوه تهی از آب و برعكسش - سماوه همچنان یم گشت از میلاد پیغمبر
بشد این فارس چون شمعی, بشد آتشكده خاموش - جهان حق مجسم گشت از میلاد پیغمبر
ز یمن مقدمش منشق جِدار طاق كسری شد - كه حیران خسرو جم گشت از میلاد پیغمبر
بنای ظلم شد ویران ولی در سایه ایمان - بنای عدل محكم گشت از میلاد پیغمبر
قدم در ملك هستی زد چو ختم الانبیاء احمد - مقام ما مقدم گشت از میلاد پیغمبر
نوای بانگ جاء الحق به باطل چیره شد ای دل - نظام دین منظم گشت از میلاد پیغمبر
ز حسن پرتو رویش خجل در مغرب و مشرق - مه و خورشید اعظم گشت از میلاد پیغمبر
من ژولیده می گویم بگو بر دوستارانش - كه شرّ دشمنان كم گشت از میلاد پیغمبر
(ژولیده نیشابوری)
ازکتاب کشکول اشعارباقری
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
کریم السجایا جمیل الشیم
کریم السجایا جمیل الشیم - نبی البرایا شفیع الامم
امام رسل، پیشوای سبیل - امین خدا مهبط جبرئیل
شفیع الوری، خواجه بعث و نشر - امام الهدی صدر دیوان حشر
کلیمی که چرخ فلک طور اوست همه نورها پرتو نور اوست
شفیع و مطاع نبی کریم - قسیم جسیم نسیم و سیم
یتیمی که ناکرده قرآن درست - کتب خانه چند ملت بشست
چو عزمش برآمیخت شمشیر بیم - بمعجز میان قمر زد دو نیم
چو صیتش در افواه دنیا فتاد - تزلزل در ایوان کسری فتاد
به لاقامت لات بشکست خرد - باعزاز دین آب عزی ببرد
نه از لات و عزی برآورد گرد - که تورات و انجیل منسوخ کرد
شبی بر نشست از فلک برگذشت - بتمکین و جاه از ملک درگذشت
چنان گرم در تیه قربت براند - که برسد ره جبریل از او بازماند
بدو گفت سالار بیت الحرام - که ای حامل وحی برتر خرام
چو در دوستی مخلصم یافتی - عنانم ز صحبت چرا تافتی؟
بگفتا فراتر مجالم نماند - بماندم که نیروی بالم نماند
اگر یک سرموی برتر پرم - فروغ تجل بسوزد پرم
نماند بعصیان کسی درگرو - که دارد چنین سیدی پیشرو
چو نعمت پسندیده گویم ترا - علیک السلام ای نبی الوری
درود ملک بر روان تو باد - بر اصحاب و بر پیروان تو باد
سعدی شیرازی
ازکتاب کشکول اشعارباقری
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد