تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 10:45 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

سید علی حسینی خامنه ای

آیت الله العظمی سید علی حسینی خامنه‌ای، (۱۳۱۸ - ش) رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران، و از مراجع بزرگ تقلید شیعه است. ایشان از روحانیون مبارز و مجاهد علیه رژیم پهلوی بود و نقش مؤثری در پیروزی انقلاب اسلامی داشت. آیت الله العظمی خامنه‌اى پس از انقلاب نیز مسؤلیت‌های مهمی چون ریاست جمهوری، ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام و امامت جمعه تهران را برعهده داشته است. آثاری چون: «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن»، «روح توحید، نفی عبودیت غیر خدا» و دو ترجمه «صلح امام حسن» و «آینده در قلمرو اسلام» از تألیفات ارزنده ایشان می‌باشد.

از علما و فقهای بزرگ شیعه در عصر حاضر، ولی فقیه و رهبر فعلی جمهوری اسلامی ایران پس از وفات حضرت امام خمینی (رحمةالله‌علیه) می‌باشد.

سیدعلی خامنه‌ای، روحانی مبارز، امام‌جمعه تهران، سومین رئیس‌جمهور و دومین رهبر جمهوری اسلامی ایران.

سیدعلی خامنه­‌ای در سال ۱۳۱۸ در مشهد به دنیا آمد، پدر او سیدجواد حسینی از علمای مشهد بود که در مشهد و نجف تحصیل کرد و جدش سیدحسین خامنه‌­ای عالم تحصیل کرده نجف و از علمای تبریز طرفدار مشروطه بود.

سیدعلی خامنه‌­ای از چهار سالگی در مکتب­‌خانه خواندن و نوشتن را آغاز کرد، سپس دوره ابتدائی را طی کرد و دروه دبیرستان را به صورت متفرقه خواند و دیپلم گرفت. او از کلاس پنجم دبستان شروع به فراگیری دروس حوزوی کرد و در مدرسه سلیمان­‌خان و نواب به تحصیل ادامه داد و در دروس خارج از میرزاهاشم قزوینی و سیدمحمدهادی میلانی استفاده کرد.

خامنه­‌ای سال ۱۳۳۶ به نجف سفر کرد و در دروس اساتید حوزه نجف حضور یافت ولی پدرش اجازه ماندن در آنجا را به او نداد و او بعد از دوماه به ایران بازگشت و سال ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم عزیمت کرد و از دروس سیدحسین بروجردی، امام‌خمینی، مرتضی حائری، سیدمحمد محقق داماد و سیدکاظم شریعتمداری بهره برد.

او پس از چند سال تحصیل در حوزه علمیه قم به مشهد برگشت و علاوه بر شرکت در درس سیدمحمدهادی میلانی به تدریس و برگزاری جلسات تفسیر اشتغال داشت.

سیدعلی خامنه­‌ای از فعالان نهضت امام‌خمینی بود و جزء گروه یازده نفر حوزه علمیه قم بود و با روحانیون مبارز حوزه همکاری جدّی داشت. وی پس از درگذشت سیدمحسن حکیم به ترویج مرجعیت امام‌خمینی پرداخت و در سال­‌های مبارزه همواره تحت نظر ساواک بود و چندبار دستگیر و زندانی و تبعید شد.

او هم­زمان با اوج­‌گیری انقلاب اسلامی تا دی­ماه ۱۳۵۷ در مشهد فعال بود ولی پس از آن طبق نظر امام‌خمینی و تماس مرتضی مطهری و حسینعلی منتظری به تهران عزیمت کرد و به هنگام بازگشت امام‌خمینی مسئول تبلیغات کمیته استقبال از ایشان بوده است.

خامنه‌­ای پس از پیروزی انقلاب اسلامی جزو چند نفری بود که حزب جمهوری اسلامی را تأسیس کردند و به انتخاب شورای انقلاب در وزارت دفاع حضور یافت. وی به پیشنهاد حسینعلی منتظری و با حکم امام‌خمینی امام‌جمعه تهران شد و در سال ۱۳۶۰ مورد ترور قرار گرفت.

او نماینده مردم تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی شد و پس از شهادت رئیس‌جمهور رجائی به ریاست‌جمهوری برگزیده شد و دو دوره به این سمت انتخاب شد و پس از رحلت امام‌خمینی به رهبری انتخاب شد.

آغاز رهبری

پس از درگذشت خمینی، خبرگان رهبری در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۳۶۸، سید علی خامنه‌ای را که در آن زمان ریاست جمهوری ایران را به‌عهده داشت، به سمت «رهبر جمهوری اسلامی ایران» برگزیدند.[۴۷]

برگزیدگی سید علی خامنه‌ای به مقام رهبری

پیش از درگذشت خمینی، حسینعلی منتظری برای جانشینی او برگزیده شده‌بود. در ۶ فروردین سال ۱۳۶۸ و همزمان با درگیری منتظری با نظام، روح‌الله خمینی وی را از این سمت عزل کرد و سپس وی نیز استعفا داد.[۴۸] به گفته محمدرضا مهدوی کنی در کتاب خاطراتش، مسئلهٔ قائم مقامی رهبری در قانون اساسی پیش‌بینی نشده‌بود. اما به دلیل مریضی و سالخوردگی خمینی، مجلس خبرگان پیش‌دستی کرد و موضوع قائم مقامی رهبری را پیش‌بینی نمود تا اگر حادثه‌ای برای خمینی پیش بیاید کشور با خلأ روبه‌رو نشود.[۴۹]

پس از مرگ روح‌الله خمینی، در ۱۵ خرداد ۱۳۶۸، مجلس خبرگان جلسه فوق‌العاده‌ای تشکیل داد. در این جلسه نخست با اکثریت مطلق آرا به استعفای حسینعلی منتظری رسمیت داده شد. سپس، در خصوص انتخاب یک مرجع تقلید بالفعل، که در آن زمان تنها سید محمد رضا گلپایگانی مطرح بود، بحث شد و توافق حاصل نگردید. نظر اکثریت آن بود که توان مدیریت سیاسی بر مرجعیت دینی اولویت دارد. قانون اساسی در آن زمان مرجعیت را از شرایط رهبری می‌دانست. خبرگان در این موضوع از شورای بازنگری قانون اساسی و استفساریه روح‌الله خمینی مبنی بر ضروری نبودن شرط مرجعیت پیروی کرد. در ادامه، موضوع شورای رهبری‌ای سه نفره مرکب از علی مشکینی و موسوی اردبیلی و سید علی خامنه‌ای برای جانشینی سید روح‌الله خمینی پیشنهاد شد، که نتوانست آرای کافی را به‌دست بیاورد. نهایتاً اغلب اعضا رأی به رهبری سید علی خامنه‌ای دادند، هرچند که خود وی صراحتاً مخالف بود و خود را شایسته این مقام نمی‌دانست.[۵۰] سرانجام ۸۰٫۹ درصد حاضران در مجلس خبرگان که ۷۲ درصد کل اعضا را تشکیل می‌دادند، به رهبری سید علی خامنه‌ای رای دادند.[۵۱] در این جلسه هم چنین هاشمی رفسنجانی پیش از رای‌گیری سخنرانی کرد و به تمجید از او پرداخت.[۵۲]

در پی بازنگری قانون اساسی، در ۶ مرداد ۱۳۶۸ متن جدید از طریق همه‌پرسی به تصویب عمومی رسید و مرجعیت را از شروط رهبری حذف گردید. سپس، خبرگان رهبری مجدداً جلسه فوق‌العاده ای را در ۱۵ مرداد ماه آن سال تشکیل داد و با رأی موافق ۶۰ تن از ۶۴ تن از اعضای حاضر، رهبری سید علی خامنه‌ای را طبق قانون اساسی جدید مجدداً تصویب و تأیید کرد.[۵۳][۵۴]

دوران رهبری جمهوری اسلامی ایران

با درگذشت امام خمینی در ۱۴ خرداد سال ۱۳۶۸ مجلس خبرگان رهبری عصر همان روز تشکیل جلسه داد و نمایندگان مجلس خبرگان آیت‌الله خامنه‌ای را به رهبری نظام جمهوری اسلامی انتخاب کردند.[۱۱۹] پس از بازنگری در قانون اساسی و انجام همه‌پرسی، مجلس خبرگان رهبری یک بار دیگر بر اساس قانون اساسی جدید در مورد رهبری ایشان رأی‌گیری کرد و مجددا ایشان را به رهبری نظام انتخاب کردند.[نیازمند منبع]بر اساس فایل‌های صوتی که از مشروح مذاکرات نمایندگان خبرگان رهبری منتشر شده است در جلسه رأی‌گیری خبرگان برای رهبری خامنه‌ای، اکبر هاشمی رفسنجانی سخنانی از امام خمینی را مطرح کرده که او آیت‌الله خامنه‌ای را برای رهبری نظام شایسته و مناسب می‌دانسته است.[۱۲۰]

پس از این انتخاب، مسئولان ارشد نظام جمهوری اسلامی، بیت امام خمینی، مراجع تقلید و علما، نخبگان، شخصیت‌های حوزوی و دانشگاهی، خانواده‌های شهدا و قشرهای مختلف مردم با رهبر جدید بیعت کردند.[۱۲۱] سید احمد خمینی ساعاتی پس از انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری، پیام تبریکی به ایشان ارسال کرد و دستورات ولی فقیه را برای خود لازم الاجرا دانست.[۱۲۲]

بیعت‌های مردم به صورت حضوری، شرکت در راهپیمایی‌ها، انتشار اطلاعیه و پیام تبریک و امضای طومارها پس از آن انجام گرفت.[۱۲۳] کاروان‌های میثاق با امام و بیعت با رهبری در آستانه چهلمین روز ارتحال امام خمینی از سراسر کشور به راه افتاد[۱۲۴] و «مانورهای بیعت با رهبری» در برخی مناطق مرزی و استراتژیک کشور[۱۲۵] و نیز برگزاری «سمینارهای میثاق با امام، بیعت با رهبری» شکل گرفت.[۱۲۶]

واکنش‌ها

پس از این انتخاب، علماء و شخصیت‌های سیاسی متعددی برای وی پیام تبریک دادند که از این افراد می‌توان به عنوان نمونه مراجع تقلید فاضل لنکرانی، محمدعلی اراکی، سید محمدرضا گلپایگانی و یوسف صانعی و روحانیونی نظیر علی مشکینی و سید رضا بهاءالدینی را نام برد.[۴۹][۵۰]

سید احمد خمینی : انتخاب شایسته و بسیار خداپسندانه حضرتعالی، باعث شادی تمام دوستداران اسلام و انقلاب اسلامی در جهان گردید. حضرتعالی از چهره‌های درخشان انقلاب اسلامی بوده و همیشه مورد تأیید و تکریم امام عزیزمان بوده‌اید.[۵۱][۵۲]

سید احمد خمینی فرزند سید روح‌الله خمینی: وی پیش از انتشار خبر برگزیدگی سید علی خامنه‌ای به مقام رهبری در ایران و پس از شنیدن خبر انتخاب رهبر جدید گفت:[۵۳] . امام گفتند من هر چه فکر می‌کنم آقا سید علی آقا برای رهبری خوبه. این مطلب را حاج احمد آقا همون اول ورود روز همان اول به ما اعلام کرد که امام اینطور گفت، مقام معظم رهبری گفته بود اگر امام به من بگوید بروم عقیدتی سیاسی ژاندارمری یکی از روستاهای سیستان و بلوچستان تردید نمی‌کنم، این شعار نبود، ساختمان یک رهبری را با همه سنگینی‌اش روی این شناژ محکم گذاشت و رفت.

محمدرضا مهدوی کنی : این الهامی بود از الهامات الهی و هدایتی بود از هدایت معنوی روح حضرت امام رضوان الله علیه که هنوز این ملت را رها نکرده و این رحمتی بود از طرف خداوند که در کوران این مصیبت جانکاه، با تعیین آیت‌الله خامنه‌ای که از یاران صدیق امام و از یاران خوشنام و خوش سابقه بوده و مجتهد و عادل است، به عنوان رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران، آرامشی توأم با اعتماد و اطمینان بر کشور و امت فداکار حاکم گردید.[۵۱][۵۲]

حسینعلی منتظری در پیامی به تاریخ ۱۳۶۸/۳/۲۳ خطاب به سید علی خامنه‌ای اظهار داشت:[۵۴]... از خداوند قادر متعال مسئلت می‌نمایم جنابعالی را که فردی لایق و متعهد و دلسوز و در دوران مبارزات و انقلاب تجربه‌ها آموخته و همواره مورد حمایت رهبر بزرگ انقلاب بوده‌اید در انجام مسئولیت خطیر رهبری که مجلس خبرگان به جنابعالی محول نموده‌است یاری نماید تا إن شاء الله موفق شوید به کشور و به ملت مسلمان ایران که در راه تحقق اهداف و آرمان‌های انقلاب این همه گذشت و فداکاری از خود نشان داده و با همه وجود در صحنه انقلاب باقی است خدمات شایسته و سازنده‌ای انجام دهید.

یوسف صانعی : «اجتهاد آیت‌الله خامنه‌ای مدظله العالی ثبوتاً و اثباتاً نیاز به نظر دادن نداشته و ندارد و نه تنها مجتهد مسلم می‌باشد بلکه فقیه جامع الشرائط واجب الاتباع است. امید آنکه سایه اش بر سر مسلمین مستدام[۵۵]

انتخاب خامنه‌ای به مقام ولایت فقیه و رهبری انقلاب از نگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی

هاشمی رفسنجانی: «۱۴ نفر از اعضای خبرگان قصد داشتند جریان انتخاب رهبری را به نحو دیگری رقم بزنند». ایرنا.

تصاویری از دستخط فقها دربارهٔ مرجعیت خامنه‌ای

دستخط فقها دربارهٔ مرجعیت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

روایت شاهدان عینی از تلاش هاشمی برای تصویب شورایی شدن رهبری/ وقتی اصرار آقایان سید احمد خمینی، شبستری، امینی، حائری، مشکینی و … هاشمی را مجبور به بیان وصیت امام (ره) دربارهٔ آیت‌الله خامنه‌ای کرد.

محرمانه‌های انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رهبر /چرا آیات گلپایگانی و آذری قمی انتخاب نشدند؟

شبهه قدیمی و فیلم جدید در مورد جلسه خبرگان برای انتخاب رهبری

دانلود مستند «روایت رهبری» قسمت اول/ روایت و فیلم‌های منتشر نشده از انتخاب آیت الله خامنه‌ای به رهبری انقلاب + فیلم

مستند انتخاب آیت الله خامنه‌ای به رهبری انقلاب قسمت دوم

مستند انتخاب آیت الله خامنه‌ای به رهبری انقلاب قسمت سوم

چند روز پس از انتخابات و رسمیت یافتن قانون جدید و حذف «مرجعیت» از شروط رهبری، خبرگان ...

انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری

رهبری، آیة ا... خامنه‌ای، خبرگان رهبری، مرجعیت، صلاحیت رهبری، اجتهاد

روایتی از جلسه انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری

از رحلت امام خمینی (ره) تا انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری انقلاب

روایتی-از-جلسه-انتخاب-آیت-الله-خامنه-ای-به-رهبری-انقلاب-فیلم

محرمانه‌های انتخاب رهبری چرا آیات گلپایگانی و آذری قمی انتخاب نشدند؟.

خاطرات هاشمی رفسنجانی از رحلت امام و انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری انقلاب.

روایتی از جلسه انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری، پارس نیوز

دستخط فقها دربارهٔ مرجعیت آیت الله خامنه‌ای


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزی که امام خامنه ای رهبرشد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 10:28 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

خاندان

سیدعلی حسینی خامنه‌ای ۲۹ فروردین ۱۳۱۸ش/ ۲۸ صفر ۱۳۵۸ق در مشهد به دنیا آمد[۱] پدر وی سیدجواد)۱۳۱۳–۱۴۰۶ق) فرزند سیدحسین از علمای حوزه علمیه مشهد اما زاده شهر تبریز بود. سیدجواد خامنه‌ای دوره مقدمات را در حوزه تبریز آموخت و در سال ۱۳۳۶ق به مشهد رفت[۲] و از درس سیدحسین قمی، میرزامحمد آقازاده خراسانی و فاضل خراسانی بهره جست[۳] او در سال ۱۳۴۵ق به نجف اشرف رفت و در درس میرزامحمدحسین نایینی، آقاضیاءالدین عراقی و سیدابوالحسن اصفهانی حاضر شد و از محمدحسین غروی اصفهانی اجازه اجتهاد گرفت[۴] و در حدود سال ۱۳۵۱ق به ایران بازگشت و در مشهد اقامت گزید.

سیدجواد خامنه‌ای پس از درگذشت همسر خود با دختر عالم مشهور حوزه مشهد، سیدهاشم نجف‌آبادی ازدواج کرد و از او صاحب چهار پسر به ترتیب به نام‌های سیدمحمد، سیدعلی، سیدهادی، سیدمحمدحسن و دختری به نام بدرالسادات (رباب) شد. وی که اهل تقوا و فضل و مورد احترام همگان بود،[۵] چهل سال امامت مسجد ترک‌ها در بازار سرشور مشهد را بر عهده داشت[۶] آشنایی و ارتباط سیدجواد با امام‌خمینی به جلسه دیداری با امام‌خمینی در مشهد بازمی‌گشت. وی در این جلسه، تحت تأثیر سلوک اخلاقی امام‌خمینی قرار گرفت.[۷] وی در ۲۸ شوال ۱۴۰۶ق/ چهاردهم تیر ۱۳۶۵ درگذشت و در رواق پشت سر امام‌رضا(ع) به خاک سپرده شد[۸] امام‌خمینی در پیام تسلیتی به فرزندش سیدعلی خامنه‌ای، وی را شخصیتی دانست که عمری را با علم، تعهد و تقوا به سر برده است[۹]

سیدحسین خامنه‌ای، از روحانیان مبارز و مورد احترام در آذربایجان بود[۱۰] وی در خامنه تبریز به دنیا آمد و مقدمات علوم دینی را در تبریز آموخت و در سال ۱۲۹۰ق/ ۱۲۵۲ش راهی نجف شد و فقه و اصول را نزد سیدحسین کوه‌کمره‌ای و ملامحمد فاضل ایروانی و فلسفه را از میرزاباقر شکی آموخت. او کتاب ریاض المسائل سیدعلی طباطبایی و مکاسب شیخ انصاری را تدریس کرد و بر آن دو اثر، تعلیقاتی نوشت[۱۱] وی در سال ۱۳۱۵ق/ ۱۲۷۶ش به تبریز بازگشت[۱۲] و در مدرسه طالبیه به تدریس پرداخت و به درخواست بزرگان در مسجد جامع اقامه نماز کرد و به «سیدحسین پیشنماز» شهرت یافت.[۱۳]

سیدحسین خامنه‌ای در نهضت مشروطه حضوری فعال داشت[۱۴] و مردم را به حمایت از آن تشویق می‌کرد؛ چنان‌که شیخ‌محمد خیابانی داماد وی شد و گاه در مسجد جامع به جای او نماز می‌خواند[۱۵] وی در سال ۱۳۲۵ق/ ۱۲۸۶ش درگذشت و در وادی‌السلام نجف به خاک سپرده شد. از او هفت فرزند باقی ماند؛ ازجمله سیدمحمد معروف به «پیغمبر» و سیدجواد و میرمهدی که بعداً به مجتهدزاده معروف شد. مجتهدزاده چهار پسر به نام‌های سیدحسین، سیدمصطفی، سیدمجتبی و سیدمرتضی داشت و سیدمرتضی در قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ به شهادت رسید[۱۶] سیدحسین خامنه‌ای فرزند سیدمحمد حسینی تفرشی خامنه‌ای تبریزی است[۱۷] و علت هجرت وی از تفرش به آذربایجان معلوم نیست. تبار او به سادات افطسی و سلطان سیداحمد می‌رسد که با پنج واسطه به امام‌زین‌العابدین(ع) منتهی می‌گردد[۱۸]

مادر سیدعلی خامنه‌ای سیده‌خدیجه میردامادی تنها فرزند سیدهاشم نجف‌آبادی میردامادی از همسر نخست بود. سیدهاشم در ماجرای قیام مسجد گوهرشاد بازداشت و به قزوین و سمنان تبعید شد. او پس از دوران تبعید، مدتی در شهر ری بود، سپس به مشهد بازگشت و در مسجد گوهرشاد به اقامه نماز جماعت و تدریس خویش ادامه داد[۱۹] سیده‌خدیجه در سال ۱۲۹۳ در نجف اشرف متولد شد و در بیست‌سالگی به عقد سیدجواد خامنه‌ای درآمد[۲۰] وی مادری شجاع بود، زندان‌رفتن و تبعیدشدنِ فرزندان خود را با صبوری تحمل می‌کرد[۲۱] وی در میان دوستان خود به همسر امام‌خمینی علاقه بیشتر داشت. در آبان ۱۳۴۳ وقتی امام‌خمینی به ترکیه تبعید شد، همسر ایشان، خدیجه ثقفی به مشهد رفت و در خانه میردامادی ساکن شد. میردامادی از شدت ناراحتی گریه کرد و از ثقفی خواست برای آزادی ایشان ختم صلوات بگیرد و به امام‌رضا(ع) متوسل شود[۲۲] وی در پانزده مرداد ۱۳۶۸ بر اثر سکته قلبی درگذشت و پیکرش در حرم امام‌رضا(ع) در کنار قبر همسرش به خاک سپرده شد[۲۳]

دوران کودکی

سید علی حسینی خامنه‌ای فرزند مرحوم حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید جواد حسینی خامنه‌ای، در فروردین‌ماه سال ۱۳۱۸ شمسی چشم به جهان گشود. زندگى خانواده او در کودکی اش با قناعت و سختی همراه بود. ایشان در ضمن بیان نخستین خاطره‌هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنین مى‌گویند: «پدرم روحانى معروفى بود، اما خیلى پارسا و گوشه‌گیر... زندگى ما به سختى مى‌گذشت. من یادم هست شب‌هایى اتفاق مى‌افتاد که در منزل ما شام نبود!...».

تحصیلات

سیدعلی خامنه‌ای خواندن و نوشتن را از چهارسالگی در مکتبخانه آغاز کرد و در مدرسه‌ای که به دارالتعلیم دیانتی معروف بود، دوره ابتدایی را گذراند[۲۴] وی دوره دبیرستان را به صورت متفرقه سپری کرد و دیپلم گرفت[۲۵] هم‌زمان مقدما ت دروس حوزوی را از کلاس پنجم دبستان نزد یکی از آموزگاران آغاز کرد و بخش دیگر آن را نزد پدر و مادرش آموخت[۲۶]؛ سپس به مدرسه «سلیمان‌خان» و «نواب» راه یافت. وی شرائع الاسلام و شرح لمعه را از پدر خود و آقامیرزااحمد مدرس یزدی و رسائل و مکاسب شیخ انصاری را از هاشم قزوینی آموخت و در کنار فقه و اصول به آموختن فلسفه هم پرداخت و بخشی از شرح منظومه سبزواری را از میرزاجواد تهرانی[۲۷] و بخشی دیگر را از سیف‌الله اِیسی میانجی[۲۸] فرا گرفت. سپس در درس‌های خارج اصول میرزاهاشم قزوینی و خارج فقه سیدمحمدهادی میلانی در سال ۱۳۳۴ در سن هفده‌سالگی شرکت کرد.[۲۹]

خامنه‌ای در سال ۱۳۳۶ طی سفر زیارتی به نجف اشرف در برخی جلسات درس اساتید بزرگ نجف حضور یافت و برای ماندن در حوزه نجف از پدر خود اجازه خواست؛ ولی با مخالفت وی روبه‌رو شد و پس از حدود دو ماه به ایران بازگشت[۳۰] وی در سال ۱۳۳۷ به حوزه علمیه قم رفت و تا ۱۳۴۳ در این شهر ماند[۳۱] او در مدرسه حجتیه سکونت داشت و مدتی در درس سیدحسین بروجردی، متوفای فروردین ۱۳۴۰، شرکت کرد و پس از درگذشت وی در درس‌های خارج امام‌خمینی، مرتضی حائری یزدی، سیدمحمد محقق داماد و درس خصوصی سیدکاظم شریعتمداری حاضر شد[۳۲] سیدجعفر شبیری زنجانی، مهدی باقری کنی، محمدحسین بهجتی (شفق) و مهدی ربانی املشی هم‌بحث‌های وی بودند. او بخشی از شفای بوعلی و اسفار ملاصدرا را نزد سیدمحمدحسین طباطبایی و حسینعلی منتظری آموخت.[۳۳]

مطالعات غیر درسی ازجمله مطالعه کتاب‌های داستان و رمان، ازجمله فعالیت‌های دوران طلبگی خامنه‌ای بود. در آن زمان کمتر رمانی پیدا می‌شد که مطرح باشد و او آن را نخوانده باشد؛ البته وقتی به دوره دروس سطح و خارج رسید از گرایش وی به رمان کاسته شد[۳۴] ذوق ادبی، علاقه به شعر و شاعری را از دیگر گرایش‌های وی در این دوره می‌توان ذکر کرد. او نخست با تخلص «نسیم» شعر می‌سرود، بعد آن را به «امین» تغییر داد؛ همچنین نام ضیاءالدین حسینی خامنه‌ای را برای عالم شعر برگزیده بود[۳۵] وی در انجمن ادبی که در مشهد برگزار می‌شد، حضور می‌یافت و انجمن ادبی فردوسی شنبه‌شب‌ها پاتوق ذوقی او بود[۳۶] با انجمن ادبی فرخ نیز ارتباط جدی داشت و حضور وی در این محافل ادبی سبب شد با شخصیت‌های برجسته ادبی خراسان، ارتباط داشته باشد و از این طریق بر اندوخته‌های ذوقی خویش اضافه کند. به گفته وی، او به اشعار و غزل‌های سیدکریم امیری فیروزکوهی، مهدی اخوان ثالث، (محمدحسن) رهی معیری، نیما یوشیج و سیدمحمدحسین شهریار علاقه و با بعضی از آنان ارتباط دیرینه داشت.[۳۷]

از سوی دیگر، جلسه‌های روشنگرانه تفسیر قرآن خامنه‌ای تأثیر بسزایی در حوزه و مجامع روشنفکری مشهد گذاشت و مورد استقبال قرار می‌گرفت. این جلسات نخست در مسجد امام‌حسن(ع( و سپس در مسجد کرامت برگزار می‌شد که بر اثر فشار و تهدید سازمان اطلاعات و امنیت کشور)ساواک) تعطیل شد[۳۸] درس تخصصی تفسیر را نیز برای طلاب علوم دینی شروع کرد که این دروس و جلسات تفسیر تا سال ۱۳۵۶ و پیش از دستگیری و تبعید به ایرانشهر ادامه داشت[۳۹] وی همچنین دروس حوزوی را هم‌زمان با آموختن دروس بالاتر،[۴۰] ازجمله سطوح عالی فقه و اصول یعنی رسائل، مکاسب و کفایة الاصول،[۴۱] تدریس می‌کرد و هر روز از چند نفر از شاگردان، درس روز گذشته را می‌پرسید[۴۲]

خامنه‌ای در شمار مؤسسان جامعه روحانیت مبارز تهران در بهار ۱۳۵۶ بود[۴۳] و در ۱۳۶۰ که مجمع عمومی جامعه روحانیت مبارز تشکیل شد، در شمار اعضای شورای مرکزی این تشکل انتخاب شد.[۴۴] )ببینید: جامعه روحانیت مبارز)

تحصیلات و استادان

سید علی خامنه‌ای از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد، به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعلیم دیانتى» دوران تحصیل ابتدایى را گذراندند.

وی هم‌زمان با تحصیل در کلاس پنجم دبستان، تحصیلات مقدماتی حوزوی را نیز آغاز کرد. شوق وافر او به تحصیلات حوزوی و تشویق والدین سبب شد که پس از اتمام دوره‌ی دبستان، وارد دنیای طلبگی شود.

او کتب ادبى از قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرسان مدرسه «سلیمان خان» و «نواب» خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى‌کرد. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواند.

سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و «رسائل» و «مکاسب» را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را به طور کم‌سابقه و شگفت‌انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساند.

حوزه علمیه نجف اشرف:

آیت الله خامنه‌اى که از هیجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمى میلانى شروع کرده بود، در سال ۱۳۳۶ به قصد زیارت عتبات عالیات، به همراه خانواده عازم نجف اشرف شد و در مدت اقامت خود در آنجا درس‌هاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى، میرزا باقر زنجانى، سید یحیى مدرسی یزدى، و میرزا حسن بجنوردى حاضر شد، ولی به دلیل عدم تمایل پدر برای اقامت در آن شهر، به مشهد بازگشت و به مدت یک سال دیگر در درس آیت‌الله میلانی حاضر شد. سپس در سال ۱۳۳۷ شمسی برای ادامه تحصیل عازم حوزه‌ی علمیه‌ی قم شد.

حوزه علمیه قم:

آیت الله خامنه‌اى از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۳ در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر اساتیدی چون آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى و علامه طباطبائى استفاده کرد. در سال ۱۳۴۳، از مکاتباتى که با پدرش داشت، متوجه شد که یک چشم پدر نابینا شده است، در پی این خبر او برای مواظبت از پدر و مادر به مشهد بازگشت که خود در این مورد مى‌گوید: «به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقات زیادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم، اعتقادم این است که ناشى از همان برّى است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده‌ام».

سید علی خامنه‌ای در مشهد بار دیگر در جلسات درس آیت‌الله میلانی حضور یافت که تا سال ۱۳۴۹ ادامه داشت. او از ابتدای حضور در مشهد، به تدریس سطوح عالی فقه و اصول (رسائل، مکاسب و کفایه( و برگزاری جلسات تفسیر برای عموم همت گماشت. در این جلسات جمعیت کثیری از قشر جوان به ویژه دانشجویان حضور پیدا می‌کردند.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزی که امام خامنه ای رهبرشد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 10:27 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

مبارزات سیاسى

به گفته آیت الله خامنه‌اى نخستین جرقه‌هاى سیاسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را «سید مجتبى نواب صفوى» در ذهن ایشان زده است. هنگامی‌ که شهید نواب صفوى با عده‌اى از «فدائیان اسلام» در سال ۱۳۳۱ به مشهد رفته و در مدرسه سلیمان خان، سخنرانى پرهیجان و بیدارکننده‌اى در موضوع احیاى اسلام و حاکمیت احکام الهى، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیس و دروغگویى آنان به ملت ایران، ایراد کردند، آیت الله خامنه‌اى که آن روز از طلاب جوان مدرسه سلیمان خان بود، به شدت تحت تأثیر سخنان آتشین نواب واقع شد.

اولین بازداشت:

آیت الله خامنه‌اى از سال ۱۳۴۱ که در قم حضور داشت و حرکت انقلابى و اعتراض‌آمیز امام خمینى)قدس سره) علیه سیاست‌هاى ضداسلامى و آمریکا پسند محمدرضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسى شد و در محرم سال ۱۳۴۲ش از سوى امام خمینى مأموریت یافت که پیام ایشان را به آیت الله میلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه‌هاى تبلیغاتى روحانیون در ماه محرم و افشاگرى علیه سیاست‌هاى آمریکایى شاه و اوضاع ایران و حوادث قم، برساند. او این مأموریت را انجام داد و خود نیز براى تبلیغ، عازم شهر بیرجند شد و در راستاى پیام امام خمینى، به تبلیغ و افشاگرى علیه رژیم پهلوى و آمریکا پرداخت. بدین خاطر در ۹ محرم «۱۲ خرداد ۱۳۴۲» دستگیر و یک شب بازداشت شد و فرداى آن به شرط این که منبر نرود و تحت نظر باشند آزاد شد. با پیش آمدن حادثه خونین ۱۵ خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت‌ترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانى شد.

دومین بازداشت:

در بهمن ۱۳۴۲ رمضان ۱۳۸۳ آیت الله خامنه‌اى با عده‌اى از دوستانشان بر اساس برنامه حساب شده‌اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو-سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و دیدار با علما و طلاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى‌ها و افشاگرى هاى پرشور ایشان به ویژه در ایام ششم بهمن - سالگرد انتخابات و رفراندوم قلابى شاه - مورد استقبال مردم قرار گرفت. اوج سخنرانی افشاگرانه ایشان در روز پانزدهم ماه رمضان مصادف با میلاد امام حسن علیه السلام بود که پس از آن ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانه تهران کرد. او اینبار حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت‌ها و شکنجه‌ها را تحمل کرد.

سومین و چهارمین بازداشت:

آیت الله خامنه‌ای در زمره‌ی روحانیونی بود که اندکی پس از تبعید امام خمینی به ترکیه با نگارش نامه‌ای به دولت وقت ـ دولت امیرعباس هویدا ـ در ۲۹ بهمن ۱۳۴۳ به اوضاع نابسامان کشور و تبعید امام خمینی اعتراض کردند. سیدعلی خامنه‌ای به همراه عبدالرحیم ربانی شیرازی، علی فیض مشکینی، ابراهیم امینی، مهدی حائری تهرانی، حسینعلی منتظری، احمد آذری قمی، علی قدوسی، اکبر هاشمی رفسنجانی، سید محمد خامنه‌ای و محمدتقی مصباح یزدی اعضای گروه یازده نفر بودند که با هدف تقویت و اصلاح حوزه‌ی علمیه‌ی قم برای مبارزه با رژیم پهلوی شکل گرفت. از این گروه به‌عنوان اولین تشکیلات سری حوزه‌ی علمیه‌ی قم یاد می‌شود، فعالیت این گروه در اواخر سال ۱۳۴۵ش توسط ساواک کشف و به دنبال آن برخی از اعضا دستگیر و برخی دیگر، از جمله آیت‌الله خامنه‌ای تحت تعقیب قرار گرفتند.

در پی دستگیری و تبعید آیت‌الله سید حسن قمی در فروردین ۱۳۴۶ که به دنبال سخنرانی ضد رژیم او در مسجد گوهرشاد صورت گرفت، آیت‌الله خامنه‌ای از آیت‌الله میلانی خواست به این اقدام اعتراض کند. این اقدام وی سبب شد مأموران ساواک از حضور او در مشهد اطلاع یافته و در ۱۴ فروردین همان سال، در مراسم تشییع جنازه آیت‌الله شیخ مجتبی قزوینی، وی را دستگیر کنند و او را تا ۲۶ تیر همان سال در زندانی کنند.

پنجمین بازداشت:

آیت الله خامنه‌اى درباره پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک مى‌نویسد: «از سال ۴۸ زمینه حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیت و شدت عمل دستگاه‌هاى جارى رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانى نمى‌تواند با افرادى از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال ۵۰ مجدداً و براى پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آمیز ساواک در زندان آشکارا نشان مى‌داد که دستگاه از پیوستن جریان‌هاى مبارزه مسلحانه به کانون‌هاى تفکر اسلامى به شدت بیمناک است و نمى‌تواند بپذیرد که فعالیت‌هاى فکرى و تبلیغاتى من در مشهد و تهران از آن جریان‌ها بیگانه و به کنار است. پس از آزادى، دایره درس‌هاى عمومى تفسیر و کلاس‌هاى مخفى ایدئولوژى و... گسترش بیشترى پیدا کرد».

بازداشت ششم:

در بین سال‌هاى ۱۳۵۰ـ۱۳۵۳ درس‌هاى تفسیر و ایدئولوژى آیت الله خامنه‌اى در سه مسجد «کرامت»، «امام حسن علیه السلام» و «میرزا جعفر» مشهد مقدس تشکیل مى‌شد و هزاران نفر از مردم مشتاق به ویژه جوانان آگاه و روشن‌فکر و طلاب انقلابى و معتقد را به این سه مرکز مى‌کشاند و با تفکرات اصیل اسلامى آشنا مى‌ساخت. درس نهج البلاغه ایشان از شور و حال دیگرى برخوردار بود و در جزوه‌هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثیر و دست به دست مى‌گشت.

این فعالیت‌ها موجب شد که در دى ماه ۱۳۵۳ ساواک بى‌رحمانه به خانه آیت الله خامنه‌اى در مشهد هجوم برده، ایشان را دستگیر و بسیارى از یادداشت‌ها و نوشته‌هایشان را ضبط کنند. این ششمین و سخت‌ترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز ۱۳۵۴ در زندان کمیته مشترک شهربانى زندان بودند. در این مدت در سلولى با سخت‌ترین شرایط نگه داشته شدند. سختى‌هایى که ایشان در این بازداشت تحمل کردند، به تعبیر خودشان «فقط براى آنان که آن شرایط را دیده‌اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش‌هاى علمى و تحقیقى و انقلابى ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاس‌هاى سابق را به ایشان ندادند.

در تبعید:

به دنبال درگذشت آیت‌الله سید مصطفی خمینی در اول آبان ۱۳۵۶ در نجف اشرف، و تحولاتی که در پی آن پدید آمد، نهضت اسلامی وارد مرحله‌ی نهایی خود شد و حرکتهای جدی برای پیروزی انقلاب آغاز گردید. رژیم پهلوی هم در واکنش به این فعالیتها، با سرکوب و خفقان فعالیتهای مبارزان را محدودتر کرد. به دنبال اجرای این سیاست، برخی از مبارزان سرشناس به تبعید محکوم شدند که آیت‌الله خامنه‌ای هم در زمره‌ی آنان بود. او توسط رژیم پهلوى به سه سال تبعید در ایرانشهر محکوم گردید. در اواسط سال ۱۳۵۷ با اوج‌گیرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى علیه رژیم پهلوى قرار گرفت.

در آستانه پیروزى انقلاب:

با شتاب گرفتن روند فروپاشی حکومت پهلوی و نمایان شدن نشانه‌های پیروزی نهایی نهضت اسلامی، امام خمینی در ۲۲ دی ۱۳۵۷ فرمان تشکیل شورای انقلاب اسلامی را صادر کرد. آیت‌الله خامنه‌ای که از سوی امام به عضویت آن شورا انتخاب شده بودند، با نقش محوری که در تحولات انقلاب اسلامی در مشهد داشت، این شهر را ترک و در اواخر دی ۱۳۵۷ به تهران آمد و در مدرسه‌ی رفاه مستقر شد و همگام با دیگر مبارزان، به‌ویژه شهید بهشتی، شهید مطهری و شهید مفتح برای تدارک مرحله‌ی نهایی پیروزی انقلاب اسلامی و برنامه‌ریزی برای آینده، نقش فعالی برعهده گرفت. پس از تشکیل کمیته‌ی استقبال از امام خمینی توسط شورای انقلاب اسلامی مسئولیت کمیته‌ی تبلیغات آن را عهده‌دار شد.

به دنبال بسته شدن فرودگاههای کشور به دستور بختیار و ممانعت از بازگشت امام خمینی به ایران، آیت‌الله خامنه‌ای به همراه آیت‌الله بهشتی و چند تن از روحانیون مبارز سرشناس در اعتراض به این اقدام دولت، در مسجد دانشگاه تهران تحصن عظیمی را سامان‌دهی کردند که با پیوستن سایر علما، دانشگاهیان و مردم ابعاد وسیعی به خود گرفت.

شب قبل از آغاز تحصن، آیت‌الله بهشتی در بهشت‌زهرا سخنرانی کرد و آیت‌الله خامنه‌ای قطعنامه‌ای را که خود تهیه کرده بود برای مردم قرائت نمود و با این برنامه، تحصن روز بعد در مسجد دانشگاه تهران قطعیت یافت. آیت‌الله خامنه‌ای در طول تحصن با تشکیل ستادی و با مشارکت برخی از مبارزین متحصن به اقداماتی دست زدند که عمده‌ترین آنها انجام سخنرانی، انتشار اعلامیه و انتشار نشریه‌ای به نام «تحصن» بود. متحصنان در روز هشتم بهمن با صدور اعلامیه‌ای تأکید کردند تا باز شدن فرودگاهها به روی امام خمینی به تحصن خود ادامه خواهند داد. این تحصن که تا صبح روز ۱۲ بهمن ادامه یافت، مسجد دانشگاه تهران را به کانونی تأثیرگذار در روند مبارزه تبدیل کرد.

در لحظه‌ی تاریخی ورود امام خمینی به میهن در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، آیت‌الله خامنه‌ای به همراه علما، روحانیون و مبارزان اسلامی برای استقبال از امام خمینی در فرودگاه مهرآباد حضور یافت. در طول دهه‌ی فجر انقلاب اسلامی، آیت‌الله خامنه‌ای همواره در کنار امام خمینی بود و در بسیاری از امور به ایشان مشورت می‌داد و همچنین مسئولیت کمیته‌ی تبلیغات دفتر امام را با هدف مقابله با توطئه‌های خبری و تبلیغاتی مخالفان داخلی و خارجی حکومت اسلامی، مقابله با فرصت‌طلبی‌های احزاب و گروههای گوناگون سیاسی، تنظیم و انتشار اخبار و انتشار نشریه‌ای به نام «امام» بر عهده داشت. خود نیز چند مقاله نوشت و در آن نشریه منتشر کرد.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزی که امام خامنه ای رهبرشد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 10:26 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

دوران مبارزه و نهضت

در سال ۱۳۳۲ نخستین جرقه‌های مبارزه در دل خامنه‌ای به وسیله سیدمجتبی نواب صفوی زده شد[۴۵] وی در سال ۱۳۳۴–۱۳۳۵ از طریق طلاب قم و سیدمصطفی خمینی که تابستان‌ها به مشهد می‌رفتند با نام و راه امام‌خمینی آشنا شد[۴۶] نخستین دیدار وی با امام‌خمینی در سال ۱۳۳۶ صورت گرفت و ایشان را متفاوت از دیگران یافت و تحت تأثیر اخلاق ایشان قرار گرفت؛ اما چهره سیاسی ایشان برای نخستین بار در جریان لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی برای خامنه‌ای کشف شد.[۴۷]

خامنه‌ای با آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام‌خمینی در سال ۱۳۴۱ وارد عرصه‌های گوناگون مبارزه با طاغوت شد و جزو نخستین افرادی بود که همگامی و فعالیت مبارزاتی را در دوره پیش از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ با تکثیر و پخش اطلاعیه‌های ایشان آغاز کرد[۴۸] در بهمن ۱۳۴۱، پس از طرح لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، خامنه‌ای و برادرش سیدمحمد خامنه‌ای مأمور رساندن گزارش سیدمحمدهادی میلانی از مراجع تقلید مشهد به امام‌خمینی در قالب نامه دربارهٔ واکنش مردم مشهد به این لایحه شدند[۴۹] و وی در محرم ۱۳۸۳ق/ خرداد ۱۳۴۲ از طرف امام‌خمینی مأموریت یافت نامه‌هایی به میلانی و سیدحسن قمی و دیگر علمای مشهد برساند.[۵۰] امام‌خمینی در این نامه‌ها خط مشی مبارزه را ترسیم و از علما و روحانیون خواسته بود به منظور تبیین جنایات رژیم پهلوی، واقعه مدرسه فیضیه را از روز هفتم محرم در منبرها بازگو کنند. هیئت‌ها و دسته‌های سینه‌زنی نیز از روز نهم این برنامه را اجرا کنند[۵۱] وی پس از انجام این مأموریت، خود نیز برای محقق ساختن هدف و اجرای خط مشی امام‌خمینی راهی بیرجند شد و در مجالس آن شهر دربارهٔ حادثه مدرسه فیضیه و سلطه اسرائیل بر جوامع اسلامی سخنرانی کرد.[۵۲]

به دنبال این سخنرانی‌ها، خامنه‌ای در خرداد ۱۳۴۲ش/ نهم محرم ۱۳۸۳ق، دستگیر و در مشهد زندانی شد[۵۳] سیدمحمدهادی میلانی پس از آزادی وی، از او دیدن کرد[۵۴] خامنه‌ای پس از آن به حوزه علمیه قم بازگشت و با همکاری۴۰ تن از روحانیان مبارز ازجمله اکبر هاشمی رفسنجانی، مهدی ربانی املشی و علی‌اصغر مروارید به سازمان‌دهی دوباره فعالیت‌های سیاسی از طریق جلسات مشورتی پرداخت[۵۵] او ازجمله روحانیانی بود که در ۱۱ دی ۱۳۴۲ تلگرامی به سیدمحمود طالقانی، مهدی بازرگان و یدالله سحابی، که زندانی شده بودند، فرستاد[۵۶] در همان زمان وی به همراه طلاب و فضلای خراسانی حوزه قم ازجمله ابوالقاسم خزعلی و محمد عبایی خراسانی در اعتراض به ادامه حصر امام‌خمینی نامه‌ای به حسنعلی منصور، نخست‌وزیر وقت، نوشته و منتشر کردند[۵۷] پس از آن، خامنه‌ای سه روز در کرمان و چند روز در زاهدان علیه همه‌پرسی انقلاب سفید در روزهای سالگرد ششم بهمن سخنرانی کرد که منجر به بازداشت دوباره او شد. مأموران رژیم پهلوی او را با هواپیما به تهران بردند و در زندان قزل‌قلعه به مدت دو ماه حبس کردند[۵۸] وی پس از آزادی به محل حصر امام‌خمینی در قیطریه رفت و گزارشی از وضعیت مردم و دوستان را در نبود ایشان ارائه کرد.[۵۹]

فروردین ۱۳۴۳ وقتی امام‌خمینی پس از ده ماه حصر و حبس در تهران آزاد شد و به قم بازگشت، خامنه‌ای به همراه پدر خود از مشهد به قم رفتند و با ایشان دیدار کردند[۶۰] وی در ۲۲ خرداد ۱۳۴۳ برابر با اول ماه صفر، برای تبلیغ به گرگان رفت که با استقبال مردم به‌ویژه جوانان روبه‌رو شد؛ اما با تعقیب ساواک به اجبار گرگان را ترک کرد[۶۱] پس از آن به دیدار امام‌خمینی در قم رفت و دربارهٔ جذب بهتر و بیشتر روحانیان شهرها و ائمه جماعات به نهضت پیشنهاداتی داد که مورد پذیرش ایشان قرار گرفت[۶۲] او در زمره روحانیانی بود که اندکی پس از تبعید امام‌خمینی به ترکیه با نگارش نامه‌ای به دولت وقت ـ ـ دولت امیرعباس هویدا ـ ـ در ۲۹ بهمن ۱۳۴۳ به اوضاع نابسامان کشور و تبعید امام‌خمینی اعتراض کردند.[۶۳]

خامنه‌ای از بنیان‌گذاران جمعیت یازده‌نفره روحانیان مبارز حوزه علمیه قم بود که با لورفتن اساسنامه و اسامی اعضا، مجبور به زندگی پنهانی شد و در مقطعی از آن با هاشمی رفسنجانی در تهران در یک خانه زندگی می‌کردند[۶۴] این تشکل سری که در پایان سال ۱۳۴۲ تأسیس شد و نشریات «بعثت» و «انتقام» نشریه‌های آن به حساب می‌آمدند،[۶۵] غیر از تشکل مدرسان بود که در سال پیشتر تأسیس شده بود.[۶۶] و وی به همراه هاشمی رفسنجانی عضو آن نیز بودند و در نخستین نشست‌های آن شرکت داشتند[۶۷] (ببینید: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم) پس از تبعید امام‌خمینی به ترکیه، خامنه‌ای با گروهی از طلاب خراسانی ساکن حوزه قم نامه‌ای به نخست‌وزیر وقت نوشت و خواستار بازگشت ایشان شد[۶۸] وی در همین زمان پنهانی به ترجمه و انتشار کتاب آینده در قلمرو اسلام نوشته سید قطب اقدام کرد. در این کتاب به دو موضوع مهم فشار غرب و تبلیغات کمونیسم اشاره شده و دورنمایی از آینده که به سمت اسلام پیش می‌رود، آمده است. ساواک کتاب را توقیف و افراد مرتبط با انتشار آن را دستگیر کرد؛ اما موفق به بازداشت خامنه‌ای نشد[۶۹] وی در آن روزها مدتی در تهران و کرج به فعالیت مشغول بود؛ اما به علت ندادن تعهد بر عدم اظهار مطالب ضد رژیم از فعالیتش در کرج منع شد.[۷۰]

در پی دستگیری و تبعید سیدحسن قمی در فروردین ۱۳۴۶ که به دنبال سخنرانی ضد رژیم او در مسجد گوهرشاد صورت گرفت، خامنه‌ای از میلانی خواست به این اقدام اعتراض کند و این اقدام وی سبب شد مأموران ساواک از حضور او در مشهد آگاهی یافته و در ۱۴ فروردین ۱۳۴۶، در مراسم تشییع جنازه عالم سرشناس مشهد مجتبی قزوینی، وی را دستگیر کنند[۷۱] وی پس از بازجویی‌های متوالی بویژه دربارهٔ کتاب یادشده، در دادگاه محاکمه و در ۲۶ تیر همان سال آزاد شد[۷۲] و اندکی پس از آزادی، در تهران به دیدار زندانیان سیاسی رفت[۷۳] وی در فروردین ۱۳۴۷ به قصد زیارت عتبات عالیات و دیدار با امام‌خمینی در خواست گذرنامه کرد اما با مخالفت و ممانعت ساواک روبه‌رو شد[۷۴] و این محدودیت تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت و وی ممنوع‌الخروج بود. خامنه‌ای در سال ۱۳۴۷ در مشهد افزون بر تدریس حوزوی برای تربیت نیروهای حوزوی که به مبارزه نیز معتقد باشند تشکیلاتی را راه اندازی کرد[۷۵] این تشکیلات و سازماندهی در زلزله ویرانگر جنوب خراسان نمود پیدا کرد. در پی وقوع زمین‌لرزه، در ۹ شهریور ۱۳۴۷ عده‌ای از روحانیان خراسان به سرپرستی خامنه‌ای با هدف امداد و سامان‌دهی کمک‌های مردمی به زلزله‌زدگان، عازم فردوس شدند. این اقدام با مخالفت شدید و تهدید مقامات امنیتی محلی روبه‌رو شد؛ به‌ویژه که خامنه‌ای را با نام امام‌خمینی می‌شناختند. اما این کاروان که به نام «پایگاه امدادی روحانیت» خوانده می‌شد در برابر تهدیدها مقاومت کرد و اقدامات مؤثری در کمک‌رسانی به زلزله‌زدگان انجام داد. حضور و کمک‌رسانی دوماهه خامنه‌ای در فردوس فرصتی پدیدآورد تا با مشکلات مردم زلزله‌زده از نزدیک آشنا شود و در مجالس و منابر، پیام نهضت اسلامی را تبیین کند. این فعالیت‌ها حساسیت شهربانی و ساواک خراسان را برانگیخت و به اقامتش در فردوس پایان داده شد.[۷۶]

از سوی دیگر، خامنه‌ای به اتهام عضویت در گروه یازده‌نفره در اول اسفند ۱۳۴۷ به شش ماه زندان محکوم گردید. به دنبال انتشار این خبر در روزنامه کیهان و احضار وی به دادگاه تجدید نظر، وی پس از مشورت با عده‌ای از علمای مشهد ازجمله عباس واعظ طبسی، سیدعبدالکریم هاشمی نژاد و دیگران از حضور در دادگاه خودداری کرد[۷۷] او با آنکه تحت پیگرد بود با برخی از روحانیان مبارز ازجمله سیدمحمود طالقانی، سیدمحمدرضا سعیدی، محمدجواد باهنر، محمدرضا مهدوی کنی، مرتضی مطهری، هاشمی رفسنجانی و فضل‌الله محلاتی ارتباط داشت و با وجود اقامت در مشهد در بسیاری از جلسات علما و روحانیان مبارز تهران حضور می‌یافت.[۷۸]

خامنه‌ای در سال ۱۳۴۸ در اندیشه تأسیس یک دبیرستان دخترانه بود که به‌رغم تلاش‌های فراوانی که انجام داد به نتیجه نرسید[۷۹] رفت و آمد خامنه‌ای به تهران محدود به سخنرانی‌ها و مناسبت‌ها نبود و مربوط به جلسات ماهانه طرح تدوین منشور اسلامی در برابر مانیفست کمونیست‌ها نیز بود. در این جلسات عده‌ای از روحانیان مبارز و روشنفکران ازجمله بهشتی، مطهری، طالقانی، هاشمی رفسنجانی، سیدابوالفضل موسوی زنجانی، باهنر، علی شریعتی، بازرگان، یدالله سحابی، عزت‌الله سحابی، جلال‌الدین فارسی، حبیب‌الله پیمان و دیگران شرکت داشتند،[۸۰] که با دستگیری خامنه‌ای در سال ۱۳۴۹ و چندی بعد پیمان و پس از آن هاشمی رفسنجانی جلسات موقتاً تعطیل شد.[۸۱]

با رحلت سیدمحسن حکیم در خرداد ۱۳۴۹ روحانیان طرفدار امام‌خمینی ازجمله خامنه‌ای به تبلیغ مرجعیت ایشان پرداختند و خامنه‌ای از طلاب درس خود خواست که دربارهٔ معرفی امام‌خمینی به جد فعالیت کنند[۸۲] با شهادت سیدمحمدرضا سعیدی در زندان که در همین سال و پس از رحلت حکیم صورت گرفت ساواک گزارش داده است که تبلیغ مرجعیت امام‌خمینی علنی‌تر و هواداران ایشان ازجمله خامنه‌ای خواستار تعطیلی درس‌ها شده‌اند[۸۳] اعلامیه‌ای نیز دربارهٔ شهادت سعیدی و طرفداری از امام‌خمینی در مدارس علمیه و معابر نصب شد و دیدگاه‌های امام‌خمینی دربارهٔ ولایت فقیه که خامنه‌ای در اختیار طلبه‌ای به نام جواد حافظی قرار داده بود تکثیر و توزیع شد.[۸۴]

از سوی دیگر، ساواک خراسان چندین بار از شهربانی خواست که عباس واعظ طبسی، محمدرضا محامی و خامنه‌ای را که به نفع امام‌خمینی تبلیغ می‌کردند بازداشت کند و تحویل آن سازمان بدهد[۸۵] پس از تعلل شهربانی خامنه‌ای در دوم مهر ۱۳۴۹ توسط خود ساواک بازداشت و مدتی در زندان لشکر خراسان زندانی شد[۸۶] وی پس از آزادی در محرم ۱۳۹۱ق/ اسفند ۱۳۴۹ش با آنکه نام او در فهرست واعظان ممنوع‌المنبر ساواک بود، سخنرانی‌هایی در هیئت انصارالحسین تهران ایراد کرد[۸۷] ساواک در سال ۱۳۵۰ گزارش کرده است که طالقانی که خامنه‌ای را مرجع مطمئنی برای روشنفکران و آزادی‌خواهان می‌داند، از وی خواسته است سخنرانی‌هایی را در مسجد هدایت تهران، که کانون توجه دانشجویان و جوانان مبارز است، ایراد کند.[۸۸]

از سوی دیگر، هنگام برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ساله[۸۹] و تحریم آن از سوی امام‌خمینی،[۹۰] ساواک موظف شد هر آنچه را مزاحمتی با این جشن‌ها داشته باشد از میان بردارد و یکی از این موانع روحانیان مبارز بودند[۹۱] از این‌روی ساواک مراقبت‌های شدیدی نسبت به فعالیت روحانیان مبارز در پیش گرفت. بر این اساس خامنه‌ای در مرداد ۱۳۵۰ به ساواک مشهد احضار و در ۴/۷/۱۳۵۰ بازداشت و مدتی در زندان لشکر خراسان زندانی شد[۹۲] او پس از آزادی، با همسرش در اردیبهشت ۱۳۵۱ با دوست زندانی خود هاشمی رفسنجانی با ترفندی خاص دیدار کرد.[۹۳]

خامنه‌ای پس از آزادی، فعالیت‌های سیاسی ـ اجتماعی خود را گسترش داد و بارها در جلسات هیئت انصارالحسین و مسجد نارمک تهران حضور یافت و سخنرانی‌هایی در موضوعات دینی و سیاسی ایراد کرد. جلسات درس و تفسیر او در مدرسه میرزاجعفر و مسجد امام‌حسن(ع) و مسجد قبله و نیز در خانه خود در مشهد ادامه داشت. مخاطب او در این جلسات دانش‌آموزان، دانشجویان، طلاب جوان و گروه‌هایی از اقشار مختلف مردم بودند که وی آنان را با تفکر اسلام انقلابی و سیاسی آشنا می‌ساخت. عده زیادی از مخاطبان جلسات و شاگردان او بعدها در اوج مبارزات در نقاط مختلف کشور به آگاهی‌بخشی پرداختند[۹۴]

خامنه‌ای در سال ۱۳۵۱ جلساتی را در مشهد با علی شریعتی، محمدتقی شریعتی و مرتضی مطهری برای رفع اختلافی که دربارهٔ حسینیه ارشاد تهران پیش آمده بود بر گزار کرد[۹۵] در خرداد ۱۳۵۲ ساواک جلسات تفسیر وی در مسجد امام‌حسن(ع) و خانه‌اش را تعطیل کرد[۹۶] وی در آذر ۱۳۵۲ اقامه نماز جماعت و جلسات تفسیر خود را به دعوت بانی و واقف مسجد کرامت، به آن مسجد انتقال داد و مسجد یادشده را به کانون فعالیت دانشجویان و طلاب جوان تبدیل کرد[۹۷] ساواک مشهد در واکنش به فعالیت‌های سیاسی گسترده او، وی را از اقامه نماز جماعت در آن مسجد بازداشت.[۹۸]

خامنه‌ای در آبان ۱۳۵۳ به دعوت محمد مفتح، امام جماعت مسجد جاوید تهران، که در آن ایام ممنوع‌المنبر شده بود، در آن مسجد به سخنرانی پرداخت. در پی آن ساواک به دستگیری مفتح و تعطیلی مسجد جاوید به عنوان یکی از کانون‌های مهم مبارزه اقدام کرد[۹۹] و خانه خامنه‌ای نیز در آذر ماه همان سال مورد بازرسی ساواک قرار گرفت. ساواک علت بازرسی را، اظهارات وی در جلسه‌ای خصوصی دربارهٔ ضرورت ایجاد جمعیتی برای سامان‌دهی مبارزه و استفاده از فرصت‌ها برای پیشبرد اهداف نهضت اسلامی در مشهد اعلام کرد[۱۰۰]

خامنه‌ای در بیستم دی ۱۳۵۳ برای ششمین‌بار بازداشت و همراه نامه‌ای از سوی رئیس ساواک خراسان که به فعالیت‌ها، زندان‌ها و ارتباطات وی اشاره شده بود، به زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری در تهران منتقل گردید و در پایان از ریاست ساواک تهران خواسته شده بود که برخورد با خامنه‌ای به گونه‌ای باشد که برای مدت طولانی در زندان بماند[۱۰۱] شکنجه‌های جسمی و روحی این بار شدید بود و به گفته خود وی، این بار دشوارترین و سخت‌ترین وضعیت حبس را تجربه کرد. او اجازه ملاقات نداشت و از وضعیت و محل حبس او اطلاعی به خانواده‌اش نیز داده نشده بود.[۱۰۲] رئیس ساوک تهران برای تشدید محکومیت وی در نامه‌ای دیگر وی را از نمایندگان فعال امام‌خمینی در خراسان که وجوهات جمع‌آوری و به قم ارسال می‌کند، دانست[۱۰۳]

بازداشت خامنه‌ای این بار واکنش‌هایی را در پی داشت؛ ازجمله اعلامیه‌ای به امضای دانشجویان خراسان منتشر شد که در آن از مراجع و حوزه‌های علمیه خواسته شده بود که نسبت به دستگیری وی اعتراض و برای آزادی او تلاش کنند[۱۰۴] دوستداران خامنه‌ای نیز برای آزادی وی به میلانی متوسل شدند و نیز هفته‌ای نگذشته بود که اعلامیه‌ای سراسر انتقاد از رژیم پهلوی منتشر شد و تظاهراتی از سوی طلاب و دانشجویان و مردم صورت گرفت که عده‌ای بازداشت شدند[۱۰۵] پس از بازداشت وی، طبق گزارش ساواک، مطهری نیز در دانشکده الهیات تهران با اظهار تاسف از این واقعه خامنه‌ای را از عوامل مؤثر در روشن کردن افکار اجتماع دانست و یادآور شد نمونه ارزنده‌ای چون وی اندک است.[۱۰۶]

خامنه‌ای در دوم شهریور ۱۳۵۴ از زندان آزاد شد و از آن جا به خانه حسینی بهشتی و سپس برادرش سیدمحمد رفت و خبر آزادی خود را به مشهد اعلام کرد[۱۰۷] پس از آزادی تحت مراقبت شدید مأموران امنیتی بود و اقامه جماعت، سخنرانی، تدریس و جلسات تفسیر وی حتی در خانه‌اش ممنوع شده بود[۱۰۸] و از ساواک تهران به خراسان دستور داده شد که همه ارتباطات، مکاتبات و مکالمات او زیر نظر قرار گیرد؛ اما او با وجود همه محدودیت‌های سیاسی و امنیتی فعالیت‌ها و اقدامات روشنگرانه انقلابی خود را به صورت پنهانی پی‌گرفت و پرداخت شهریه امام‌خمینی به طلاب علوم دینی را نیز ادامه داد.[۱۰۹] در اواخر سال ۱۳۵۴ پنهانی کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن را با نام مستعار سیدعلی حسینی منتشر کرد.[۱۱۰]

خامنه‌ای سال ۱۳۵۵ را با ممنوعیت از همه فعالیت‌های اجتماعی آغاز کرد؛ حتی نشست‌های خانگی او تعطیل شد و ارتباطات شخصی او نیز زیر نظر قرار گرفت و از معدود تحرکات وی در سال ۱۳۵۵، کمک به سیل‌زدگان قوچان بود. وی گروهی را برای کمک‌رسانی به مردم سیل‌زده آن شهر تشکیل داد که با استقرار در مدرسه عوضیه آن شهر به امداد رسانی پرداختند؛ اما از فعالیت وی جلوگیری و از قوچان اخراج شد[۱۱۱] ازجمله اقدامات وی در این سال طرح گردآوری فطریه برای مسلمانان آواره لبنان در جنگ‌های داخلی آن بود[۱۱۲] در اسناد ساواک گزارش‌هایی دربارهٔ فعالیت‌های سیاسی خامنه‌ای و پدرش در اواخر سال ۱۳۵۵ در مشهد وجود دارد که به طرفداری از امام‌خمینی و تبلیغ نهضت اسلامی پرداخته‌اند.[۱۱۳]

خامنه‌ای در محرم ۱۳۹۶ق/ دی ۱۳۵۵ش جلساتی در تهران با برخی از روحانیان مبارز و روشنفکران داشت که سبب نگرانی ساواک شد[۱۱۴] ساواک گزارش کرده که وی برای برنامه‌ریزی و هماهنگی در امر مبارزه زیر پوشش میهمانی جلساتی با برخی از عالمان ازجمله مطهری و مفتح و روشنفکران ازجمله علی شریعتی در تهران داشته است[۱۱۵] وی ازجمله روحانیان انقلابی و روشنفکری بود که با حسینیه ارشاد و علی شریعتی ارتباط نزدیکی داشت؛ به همین جهت برخی با او مخالف بودند؛ اما وی از موضع خود عقب‌نشینی نکرد و زمانی که شریعتی در لندن در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ از دنیا رفت، مجلس ترحیمی برای وی در مسجد کرامت مشهد برگزار کرد. وی از اینکه برخی از روحانیان علیه شریعتی اظهار نظر می‌کردند، متأسف می‌شد[۱۱۶] و بعدها نیز وقتی شنید همان افراد، شریعتی را متهم به همکاری با ساواک کرده‌اند، این اتهام را به صورت کتبی در حاشیه یک کتاب تکذیب کرد[۱۱۷] او علاوه بر شریعتی با افرادی مانند جلال آل‌احمد و شمس آل‌احمد نیز ارتباط صمیمی و مستمر داشت.[۱۱۸]

به دنبال درگذشت مشکوک سیدمصطفی خمینی در اول آبان ۱۳۵۶ در نجف اشرف، خامنه‌ای به همراه برخی از مبارزان مراسم ختمی در ششم آبان در مسجد ملاهاشم مشهد برپا کرد[۱۱۹] و تلگرامی از سوی خود و سه تلگرام دیگر از طرف واعظ طبسی، هاشمی نژاد و محامی به امام‌خمینی در نجف مخابره کرد[۱۲۰] مراسم بزرگداشت سیدمصطفی خمینی تحولاتی پدیدآورد که نهضت اسلامی را وارد مرحله نهایی کرد و رژیم پهلوی هم در واکنش به این فعالیت‌ها، با وجود اعلام سیاست فضای باز سیاسی، با سرکوب و خفقان، فعالیت‌های مبارزان را محدودتر کرد. (ببینید: سیدمصطفی خمینی)

به دنبال اجرای این سیاست، جمعی از مبارزان سرشناس ازجمله خامنه‌ای به تبعید محکوم شدند. او از سوی کمیسیون امنیت اجتماعی خراسان به سه سال تبعید در ایرانشهر محکوم گردید[۱۲۱] و مأموران ساواک در ۲۳ آذر ۱۳۵۶ پس از بازرسی خانه او برخی از کتاب‌ها و جزوه‌های دست‌نویس و نامه‌ها را با خود بردند[۱۲۲] و خامنه‌ای را دستگیر و به ایرانشهر انتقال دادند. هدف رژیم از این اقدام، قطع ارتباط او با مردم و مبارزان بود[۱۲۳]؛ اما وی به علت تعامل خوب با اهل تسنن اشتهار و محبوبیتی در میان مردم ایرانشهر یافت و از این فرصت در راستای گسترش انقلاب در آن مناطق بهره گرفت[۱۲۴] احیای مسجد آل‌رسول ایرانشهر و سخنرانی‌های وی در آن مسجد و رفت و آمد علما و روحانیان مبارز، نیروهای انقلابی و اقشار مختلف مردم به خانه او، عوامل امنیتی را بر آن داشت که فعالیت‌های او را محدود سازند و مردم را از رفت و آمد بازدارند.[۱۲۵]

خامنه‌ای در ۱۹ فروردین ۱۳۵۷ در پی کشتار مردم در یزد، در نامه‌ای به محمد صدوقی عالم سرشناس یزد، به تحلیل نهضت و وظایف علما و مردم پرداخت و این اقدام وحشیانه رژیم پهلوی را محکوم کرد و ضمن ترغیب مردم به ادامه مبارزه، یاد شهدای آن حادثه را نیز گرامی داشت[۱۲۶] این نامه مفصل که در واقع دستورالعملی برای مبارزه بود، به صورت اعلامیه‌ای در سراسر کشور پخش گردید[۱۲۷] صدوقی در پاسخ ضمن سپاس از نامه ارسالی از وی خواست که بیشتر بنویسد و وی نامه‌ای در هشت صفحه برای او نوشت و در این نامه مسئولیت سنگین علما را در برابر انقلاب اسلامی و رویارویی با توطئه‌های دشمن بازگو کرد. این نامه در جزوه‌ای بی‌نام در یزد و مشهد و جاهای دیگر نشر و پخش شد[۱۲۸] خامنه‌ای وقتی آثار مثبت این نوشته‌ها را دید در نامه‌هایی برای سیدعبدالحسین دستغیب و علمای شیراز ضمن تشریح حوادث کشور و ذکر جنایات رژیم پهلوی در شیراز، مشهد، اصفهان و جهرم راه‌کارهایی را برای تداوم نهضت اسلامی تا سرنگونی حکومت پهلوی مطرح ساخت.[۱۲۹] همچنین در پی حوادث ۲۹ تیر ۱۳۵۷ شیراز نامه‌ای مفصل به علمای شیراز نوشت[۱۳۰] نامه‌ای نیز در نقد سخنان سیدکاظم شریعتمداری؛ از مراجع تقلید وقت، که انقلابیان را تندرو خوانده بود، نوشت و یادآور شد که این‌گونه سخنان به رژیم پهلوی بهانه می‌دهد که به کشتار مردم انقلابی به عنوان مبارزه با تندروی دست بزند.[۱۳۱]

وقوع سیل در ایرانشهر در ۱۱ تیر ۱۳۵۷ موقعیتی فراهم آورد تا خامنه‌ای با توجه به تجربیات پیشین خود مدیریت تنها گروه امدادی را عهده‌دار شود. وی با هماهنگی‌هایی که با روحانیون شهرهای مختلف ازجمله یزد و مشهد داشت، توانست کمک‌های مردمی را از همه نقاط ایران جذب و میان سیل‌زده‌ها تقسیم کند[۱۳۲] با اوج‌گیری انقلاب اسلامی در آستانه ماه رمضان، ۲۸ شعبان ۱۳۹۸ق/ ۲۸ تیر۱۳۵۷ش، شماری از طلاب حوزه علمیه مشهد به ادامه تبعید خامنه‌ای اعتراض و خواستار بازگشت وی به مشهد شدند که به دخالت مأموران انتظامی انجامید.[۱۳۳]

گسترش فعالیت‌های انقلابی و مردمی خامنه‌ای در ایرانشهر و مناطق و شهرهای اطراف مقامات امنیتی را بر آن داشت تا محل تبعید وی را به جیرفت که در مقایسه با ایرانشهر دارای محدودیت‌های بیشتری بود، تغییر دهند. از این‌رو در مرداد ۱۳۵۷ به جیرفت تبعید شد[۱۳۴] وی از همان آغاز ورود به آن شهر با سخنرانی در مسجد جامع به افشاگری علیه حکومت پهلوی و ستایش از امام‌خمینی پرداخت. یکی از سخنرانی‌ها، که در ماه رمضان برابر با پنجم شهریور ۱۳۵۷ صورت گرفت، به برپایی تظاهرات و سردادن شعارهای انقلابی و پخش اعلامیه علیه رژیم پهلوی توسط مردم منجر شد[۱۳۵] وی در این دوره، پنهانی عازم کهنوج شده، سخنرانی‌های افشاگرانه‌ای ایراد کرد.[۱۳۶]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزی که امام خامنه ای رهبرشد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 10:25 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اوج‌گیری انقلاب

با گسترش مبارزات مردمی و ازهم‌گسیختگی ارکان رژیم و ناتوانی آن در مهار روند انقلاب، خامنه‌ای از تبعید رهایی یافت و در اول مهر ۱۳۵۷ از جیرفت به بم و کرمان و یزد رفت و پس از هماهنگی‌های لازم با صدوقی برای ادامه مبارزه راهی تهران شد[۱۳۷] و نیز با هماهنگی با مبارزان در تهران به مشهد برگشت و در آنجا فعالیت‌های خود را در امر سامان‌دهی امور نهضت ادامه داد[۱۳۸] وی به همراه برخی از روحانیان مبارز مشهد، در زمان اقامت امام‌خمینی در فرانسه در پاییز ۱۳۵۷، با ارسال تلگرامی به امام‌خمینی اقامت موقت ایشان در فرانسه را عاملی برای پدیدآمدن موجی از امید و تصمیم و قاطعیت در دل مردم و نشانی از عزم و اراده راسخ امام‌خمینی در راه نجات امت مسلمان ایران عنوان کرده و از ایشان درخواست کردند دستورهای لازم را برای ادامه مبارزه صادر کند. در پایان نیز خواستار بازگشت ایشان به ایران شدند[۱۳۹]

فعالیت‌های مبارزاتی خامنه‌ای در مشهد در مدت اندکی شتاب بیشتری به خود گرفت و او ضمن سازمان‌دهی حرکت‌ها و تظاهرات مردمی، سخنرانی‌های افشاگرانه‌ای را در اجتماعات مردم مشهد ایراد کرد[۱۴۰]؛ در عین حال با بیت امام‌خمینی و دیگر مبارزان در ارتباط و مشورت دایم بود. پیرو همین ارتباط بود که سیداحمد خمینی در ۱۰ آبان ۱۳۵۷ از پاریس با محمد صدوقی تماس گرفت و تمایل امام‌خمینی برای دیدار با وی و خامنه‌ای را اعلام کرد[۱۴۱] وی در پنجم آبان نیز برای راهپیمایان در صحن عتیق حرم امام‌رضا(ع) دربارهٔ بازگشت امام‌خمینی به ایران، آزادی زندانیان سیاسی، تنبیه مسببان کشتارهای اخیر و شکنجه‌گران زندانیان سیاسی سخن گفت و پس از سخنرانی وی تظاهرات مردم با شعارهای گوناگون تا ۹ شب ادامه داشت[۱۴۲] خامنه‌ای در شانزدهم آبان در گردهمایی ۳۰ هزار تن از اهالی مشهد ازجمله فرهنگیان در ورزشگاه سعدآباد، خواستار بازگشت امام‌خمینی و تشکیل حکومت اسلامی شد[۱۴۳] در ۲۷ آبان شورای تأمین استان به اتفاق آرا تصمیمم به تبعید هشت تن از روحانیان مشهد ازجمله خامنه‌ای گرفت ولی نتواست آن را عملی کند.[۱۴۴]

خامنه‌ای پیش از ماه محرم همراه با هاشمی‌نژاد با عزیمت به شهرستان‌های قوچان، شیروان و بجنورد ضمن برپایی جلسات سخنرانی برنامه‌های ماه محرم را نیز برای روحانیان آن شهرها توضیح داد[۱۴۵] تحرکات وی در بیرون از مشهد با آمدن ماه محرم نیز ادامه یافت. وی در هفتم محرم همراه واعظ طبسی، سیدکاظم مرعشی و پسران سیدعبدالله شیرازی راهی فریمان شد. تظاهرات بزرگ و ۲۰هزار نفری مردم در این شهر در حالی برگزار شد که افراد یادشده پیشاپیش جمعیت حرکت می‌کردند. در این تظاهرات مجسمه محمدرضا پهلوی پایین کشیده شد و عکس امام‌خمینی به جای آن نصب شد.[۱۴۶]

پس از دستور امام‌خمینی به فرار سربازان از پادگان‌ها،[۱۴۷] یکی از کارهای خامنه‌ای در مسجد کرامت رسیدگی به سربازان فراری بود و برای شناسایی‌نشدن آنان طرحی ارائه کرد که آن را بهشتی پسندید و تأکید کرد این طرح در تهران و در بقیه کشور نیز پیاده شود[۱۴۸] در گزارش‌های ساواک از خامنه‌ای به عنوان یکی از پرچمداران برجسته انقلاب در خراسان نام برده شده است.[۱۴۹]

خامنه‌ای در آذر ۱۳۵۷ هم‌زمان با تاسوعا و عاشورای حسینی در اجتماع بزرگ راه‌پیمایان مشهد سخنرانی کرد و خطبه شب عاشورا در حرم مطهر امام‌رضا(ع) را که هر سال به نام محمدرضا پهلوی خوانده می‌شد، به نام امام‌خمینی خواند و در جمع روسای ادارات و سازمان‌ها و افراد دیگری که استانداری دعوت کرده بود، بر نزدیکی پیروزی تأکید کرد. وی در شمار روحانیانی بود که در ۲۴ آذر در اعتراض به حمله مأموران رژیم پهلوی به بیمارستان امام‌رضا(ع) در مشهد برنامه تحصن در این بیمارستان را مطرح کرد[۱۵۰] و در مسیر حرکت آنان برای تحصن بسیاری از مردم نیز به آنان پیوستند[۱۵۱] متحصنان با صدور اعلامیه‌ای ضمن تشریح جنایات عوامل حکومت پهلوی، مجازات آنان را خواستار شدند[۱۵۲] و بر سرنگونی حکومت پهلوی و بازگشت امام‌خمینی تأکید کردند. اقدام به تحصن آنان در بیمارستان امام‌رضا(ع) بازتاب گسترده‌ای یافت و اعلامیه‌های متعددی در همبستگی و حمایت از آنان در سراسر ایران منتشر شد.[۱۵۳]

اعلامیه‌های امام‌خمینی ازجمله اعلامیه ایشان دربارهٔ کمک به کارکنان شرکت نفت، در تحصن یادشده توسط خامنه‌ای خوانده شد[۱۵۴] امام‌خمینی از این تحصن در سخنرانی ۲۵ آذر خود یاد کرد[۱۵۵] و در پیامی در ششم دی ضمن تشکر از اهالی خراسان، علما و پزشکان و دیگر گروه‌ها از آنان پشتیبانی کرد[۱۵۶] این تحصن ۱۳ روز طول کشید و خامنه‌ای در این مدت جز برای نجات جان یک نظامی بیمارستان را ترک نکرد[۱۵۷] در پنجم دی یک تظاهرات بسیار گسترده که خبرگزاری فرانسه تعداد جمعیت را ۶۰۰هزار تن اعلام کرد به بیمارستان امام‌رضا(ع) و محل تحصن رفتند و به سخنرانی خامنه‌ای و علل تحصن گوش دادند. پس از آن با توصیه مراجع و علما تحصن پایان یافت.[۱۵۸]

خامنه‌ای در ۹ دی ۱۳۵۷ همراه گروهی از علمای مبارز مشهد پیشاپیش جمعیت انبوهی از مردم به منظور همراه‌ساختن کارکنان استانداری خراسان با جریان انقلاب به سوی ساختمان استانداری حرکت کردند؛ اما با وجود تلاش‌های مسالمت‌آمیز آنان نیروهای انتظامی مستقر در استانداری به سوی مردم آتش گشودند. به دنبال آن جمعیت تظاهرکننده به خیابان‌ها ریخته و برخی ساختمان‌ها و مراکز دولتی را به آتش کشیدند. شب حادثه، علمای مشهد ازجمله خامنه‌ای با تشکیل جلسه‌ای کوشیدند مانع درگیری و کشتار بیشتر مردم در روز بعد بشوند، ولی عوامل رژیم پهلوی با قتل‌عام مردم تظاهرکننده فاجعه یکشنبه خونین ۱۰ دی ۱۳۵۷ را به بار آوردند[۱۵۹] به دنبال وقوع این حوادث، خامنه‌ای به همراه عده‌ای از روحانیان مبارز مشهد در محکوم‌ساختن این حادثه و تداوم نهضت اعلامیه‌ای صادر کردند.[۱۶۰]

خامنه‌ای تا پایان دی‌ماه در مشهد بود و همراه دوستان خود تظاهرات با شکوه اربعین را در ۲۹ دی‌ماه رهبری کرد و طبق گزارش ساواک در راهپیمایی ۵۰۰هزار نفری آن روز سخنرانی کرد. در همین روزها مطهری چندین‌بار از خامنه‌ای خواست که هر چه سریع‌تر به تهران برود و پس از آن منتظری نیز که در پاریس بود، خواسته امام‌خمینی برای رفتن خامنه‌ای به تهران را به اطلاع او رساند[۱۶۱] علت این اصرار این بود با تشکیل شورای انقلاب از سوی امام‌خمینی[۱۶۲] و عضویت خامنه‌ای در آن شورا، حضور وی در تهران لازم بود. وی با آمدن به تهران در مدرسه رفاه مستقر شد و همگام با دیگر مبارزان، به‌ویژه بهشتی، مطهری و مفتح برای تدارک مرحله نهایی پیروزی انقلاب اسلامی و برنامه‌ریزی برای آینده، نقش فعالی برعهده گرفت[۱۶۳] وی هنگام بازگشت امام‌خمینی به ایران، پس از تشکیل کمیته استقبال از سوی شورای انقلاب اسلامی[۱۶۴] مسئولیت تبلیغات این کمیته را بر عهده داشت.[۱۶۵] )ببینید: کمیته استقبال)

به دنبال بسته‌شدن فرودگاه‌های کشور به دستور شاپور بختیار و ممانعت از بازگشت امام‌خمینی به ایران، خامنه‌ای به همراه بهشتی و چند تن از روحانیان مبارز سرشناس در اعتراض به این اقدام دولت، در مسجد دانشگاه تهران تحصن بزرگی را سامان‌دهی کردند که با پیوستن سایر علما، دانشگاهیان و مردم ابعاد گسترده‌ای به خود گرفت[۱۶۶] خامنه‌ای در طول تحصن با تشکیل یک ستاد و با مشارکت برخی از مبارزین متحصن، به اقداماتی مانند سخنرانی، انتشار اعلامیه و انتشار نشریه‌ای به نام «تحصن» دست زدند[۱۶۷] این تحصن که تا صبح روز ۱۲ بهمن ادامه یافت،[۱۶۸] مسجد دانشگاه تهران را به کانونی تأثیرگذار در روند مبارزه تبدیل کرد.

فعالیت‌های پس از انقلاب

آیت الله خامنه‌اى پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز همچنان پرشور و پرتلاش به فعالیت‌هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزدیکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود کم‌نظیر و بسیار مهم بودند که در این مختصر فقط به ذکر رئوس آن‌ها مى‌پردازیم:

پایه‌گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم‌رزم خود از جمله: شهید بهشتى، شهید باهنر، هاشمى رفسنجانى و... در اسفند ۱۳۵۷؛

معاونت وزارت دفاع در سال ۱۳۵۸؛

سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، ۱۳۵۸؛

امام جمعه تهران، ۱۳۵۸؛

نماینده امام خمینی قدس سره در شوراى عالى دفاع، ۱۳۵۹؛

نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، ۱۳۵۸؛

حضور فعال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه‌هاى دفاع مقدس؛

ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه ۱۳۶۰ در مسجد ابوذر تهران؛

ریاست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمدعلى رجایى دومین رئیس جمهور ایران، آیت الله خامنه‌اى در مهرماه ۱۳۶۰ با کسب بیش از شانزده میلیون رأى مردمى و حکم تنفیذ امام خمینى به مقام ریاست جمهورى ایران اسلامى برگزیده شدند. همچنین از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۸ براى دومین بار به این مقام و مسئولیت انتخاب شدند.

ریاست شوراى انقلاب فرهنگی، ۱۳۶۰؛

ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، ۱۳۶۶؛

ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى، ۱۳۶۸؛

رهبرى و ولایت امت، که از سال ۱۳۶۸، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبیر انقلاب امام خمینى(قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به این مقام والا و مسئولیت عظیم انتخاب شدند.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزی که امام خامنه ای رهبرشد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 10:24 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ببینید: بازگشت امام‌خمینی

پس از پیروزی انقلاب

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سیدعلی خامنه‌ای و دوستان همفکر خود، در ۲۹ بهمن ۱۳۵۷ تأسیس حزب جمهوری اسلامی را اعلان کردند و وی در ادامه پس از شهادت سیدمحمد حسینی بهشتی و سپس محمدجواد باهنر، در شهریور ۱۳۶۰ به عنوان سومین دبیرکلی معرفی شد. )ببینید: حزب جمهوری اسلامی)

خامنه‌ای در فروردین ۱۳۵۸ به دستور امام‌خمینی برای رسیدگی به اوضاع سیستان و بلوچستان به آن منطقه سفر کرد[۱۶۹] و در همان سال به نمایندگی شورای انقلاب در وزارت دفاع برگزیده شد[۱۷۰]؛ سپس در ۲۷ مرداد همان سال معاونت وزارت دفاع را نیز عهده‌دار شد[۱۷۱] وی با آگاهی از تصمیم برخی اعضای دولت موقت برای انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی با آن مخالفت و بر ضرورت آگاهی امام‌خمینی از آن تأکید کرد و ایشان نیز پس از آگاهی سخت با آن مخالفت و از آن جلوگیری کرد.)ببینید: مجلس خبرگان قانون اساسی)

در آذر ۱۳۵۸ امام‌خمینی و شورای انقلاب، خامنه‌ای را به سرپرستی سپاه پاسداران منصوب کردند[۱۷۲] و امام‌خمینی در ۲۴/۱۰/۱۳۵۸ به پیشنهاد منتظری، خامنه‌ای را امام‌جمعه تهران کرد[۱۷۳] وی نخستین نماز جمعه را در ۲۸ دی ۱۳۵۸ امامت کرد[۱۷۴] و تا تاریخ واقعه ۶ تیر۱۳۶۰ که در مسجد ابوذر تهران به وی سوء قصد شد و بر اثر آن به‌شدت مجروح گردید، نماز جمعه تهران را اقامه کرد[۱۷۵] و پس از آن نیز همواره این سمت را بر عهده داشت.

خامنه‌ای در کنار مسئولیت‌های اجرایی، با اشاره و تأکید امام‌خمینی بر لزوم روشنگری در سنگر دانشگاه،[۱۷۶] در این مراکز حاضر می‌شد و به ایفای نقش می‌پرداخت. به دنبال شهادت مطهری و خلاء ناشی از فقدان وی در میان دانشجویان و دانشگاهیان، امام‌خمینی در ۲۳ خرداد ۱۳۵۸ طی سخنانی در جمع دانشجویان، خامنه‌ای را فردی فهیم و سخنور نامید و مرجع رسیدگی به مسائل فکری و عقیدتی دانشجویان و مقابله با تبلیغات احزاب و گروه‌های مخالف نظام جمهوری اسلامی، به‌ویژه مارکسیست‌ها در محیط دانشگاهی تعیین کرد[۱۷۷] وی از این تاریخ تا آغاز جنگ ایران و عراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ روزهای دوشنبه در مسجد دانشگاه تهران در جمع دانشجویان حضور می‌یافت و همراه اقامه جماعت نماز ظهر و عصر و ایراد سخنرانی در موضوعات مهم روز، به پرسش‌های فکری و سیاسی آنان پاسخ می‌داد. این جلسات بعدها در مساجد مهم تهران ادامه پیدا کرد[۱۷۸] اقدام ابتکاری خامنه‌ای دربارهٔ نماز جمعه، پیشنهاد برگزاری سمینارهای ائمه جمعه به منظور انسجام شبکه امامان جمعه در داخل کشور و جهان اسلام بود که پس از موافقت امام‌خمینی، نخستین سمینار در مدرسه فیضیه قم برگزار شد و پس از آن سمینارهای متعددی نیز برگزار شد.[۱۷۹]

خامنه‌ای در خرداد ۱۳۵۹ با رأی مردم تهران به نخستین دوره مجلس شورای اسلامی راه یافت[۱۸۰] و در ۲۰/۲/۱۳۵۹ با حکم امام‌خمینی، مشاور ایشان در شورای عالی دفاع شد[۱۸۱] در ۶/۴/۱۳۶۰ سازمان مجاهدین خلق هنگام سخنرانی خامنه‌ای در مسجد ابوذر تهران، با بمبی که در دستگاه ضبط صوت کار گذاشته شده بود، وی را ترور و مجروح کرد و وی در شمار جانبازان انقلاب اسلامی قرار گرفت[۱۸۲] امام‌خمینی نیز دراین‌باره پیامی صادر کرد.

پس از شهادت رئیس‌جمهور، محمدعلی رجایی، خامنه‌ای در سومین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری که در ۱۰/۷/۱۳۶۰ برگزار شد با رأی قاطع ۹۵درصدی شرکت‌کنندگان به ریاست‌جمهوری رسید[۱۸۳] و چهار سال بعد در مرداد ۱۳۶۴ با اینکه خود تمایلی به نامزدی دوباره ریاست جمهوری نداشت، به دستور امام‌خمینی که این کار را متعین در وی دانسته بود، نامزد ریاست جمهوری شد و با رأی نزدیک به ۸۶ درصد رئیس‌جمهور شد[۱۸۴] وی در ۱۵/۱/۱۳۶۲ با حکم امام‌خمینی مأموریت یافت میان ارتش و سپاه هماهنگی لازم را پدیدآورد[۱۸۵] و در ۱۹/۹/۱۳۶۳ در حکمی، از سوی ایشان به عضویت ستاد انقلاب فرهنگی درآمد[۱۸۶] و ریاست این شورا را به عنوان رئیس‌جمهور بر عهده داشت. )ببینید: شورای عالی انقلاب فرهنگی)

وی در ۱۷/۱۱/۱۳۶۶ به حکم امام‌خمینی به عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام درآمد و به ریاست آن انتخاب شد[۱۸۷] آخرین حکمی که امام‌خمینی به وی داد، در ۴/۲/۱۳۶۸ بود که او را موظف به تشکیل مجلس بازنگری قانون اساسی کرد.[۱۸۸]

دوران جنگ تحمیلی

خامنه‌ای از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ در تدبیر مسائل جنگ به‌صورت فعالانه نقش داشته است. در روز آغاز جنگ در جلسه ستاد مشترک ارتش حضور یافت و داوطلب بررسی مسئله جنگ در جبهه‌ها شد[۱۸۹] و در پنجم مهر ۱۳۵۹ پس از اجازه امام‌خمینی[۱۹۰] در لباس یک نظامی، در جبهه‌های جنگ حضور یافت[۱۹۱] تا گزارشی از وضع جبهه‌ها و امکانات نیروهای ایرانی منطقه مورد تجاوز نیروهای عراقی تهیه کرده و به سازمان‌دهی نیروها برای مقابله با دشمن کمک کند[۱۹۲] بر این اساس وی عازم جبهه جنوب شد و تا اواسط بهار سال ۱۳۶۰ در آن جبهه استقرار داشت و پس از آن در جبهه غرب حاضر شد و این حضور جز برای اقامه نماز جمعه تهران، دیدار و گزارش به امام‌خمینی یا جلسات ضروری و سفرها و سخنرانی‌های لازم، تا ماه‌های آغازین سال ۱۳۶۰ مستمر بود[۱۹۳]؛ چنان‌که یک‌بار با لباس نظامی با امام‌خمینی دیدار کرد و ایشان خاطرنشان کرد که مایه افتخار است که یک روحانی لباس رزم بپوشد و این درست همان چیزی است که باید باشد.[۱۹۴]

به فرمان امام‌خمینی در ۲۰ مهر ۱۳۵۹ شورای عالی دفاع عهده‌دار کلیه امور جنگ شد[۱۹۵] و خامنه‌ای که پیش از آن بر اساس حکم امام‌خمینی در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۹ نماینده ایشان در این شورا[۱۹۶] و نیز سخنگوی آن بود،[۱۹۷] در مدت جنگ مشاور امام‌خمینی در امور و مسائل جنگ نیز بود[۱۹۸] وی معمولاً در پایان جلسه‌های شورای عالی دفاع دربارهٔ مباحث و تصمیمات شورا مصاحبه مطبوعاتی برگزار می‌کرد و تصمیمات شورا را به اطلاع مردم می‌رساند.[۱۹۹])ببینید: شورای عالی دفاع ملی)

خامنه‌ای در دوره ریاست جمهوری رئیس شورای عالی پشتیبانی جنگ بود. این شورا به دلیل شرایط خاص جنگ در سال ۱۳۶۵ و به منظور به‌کارگیری هرچه‌بهتر امکانات کشور در خدمت جنگ و انجام اقدامات مؤثر در بسیج نیروها و امکانات برای رفع نیازمندی‌های جبهه‌های جنگ تشکیل شد[۲۰۰] امام‌خمینی در پاسخ به استعلام خامنه‌ای در ۱۹ بهمن ۱۳۶۶ اجرای مصوبات آن شورا را تا پایان جنگ لازم شمرد[۲۰۱] وی در خرداد ۱۳۶۷ در نامه‌ای به امام‌خمینی، درخواست کرد تمام امور مربوط به نیروهای مسلح، به یک نفر واگذار شود و هاشمی رفسنجانی را شایسته‌ترین شخص برای این منظور دانست و امام‌خمینی نیز در تاریخ ۱۲/۳/۱۳۶۷ در حکمی وی را با حفظ مسئولیت در مجلس شورای اسلامی، به جانشینی فرمانده کل قوا منصوب کرد[۲۰۲] و این مسئولیت تا پایان جنگ ادامه داشت.[۲۰۳] (ببینید: اکبر هاشمی رفسنجانی و فرماندهی کل قوا)

در تابستان ۱۳۶۷ و در آخرین سال ریاست جمهوری خامنه‌ای، و با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد توسط ایران، جنگ عراق با ایران به پایان رسید. پذیرش این قطعنامه در جلسه‌ای به ریاست خامنه‌ای و با حضور مسئولان عالی‌رتبه نظام در ۲۶ تیر ۱۳۶۷ به تصویب رسید و امام‌خمینی نیز آن را پذیرفته و به مردم اعلام کرد[۲۰۴] پس از آن خامنه‌ای نیز به عنوان رئیس‌جمهور در نامه‌ای در ۲۷/۴/۱۳۶۷ به دبیرکل وقت سازمان ملل متحد، خاویر پرز دکوئیار، پذیرش قطعنامه را از سوی ایران اعلام کرد.[۲۰۵] )ببینید: قطعنامه ۵۹۸)

پیوند با امام‌خمینی

خامنه‌ای که در سال ۱۳۳۴ با نام امام‌خمینی آشنا شده بود، امام‌خمینی را استادی متفاوت و حاضرجواب برشمرده و از درس اخلاق ایشان ستایش کرده است[۲۰۶] از نظر او امام‌خمینی، یک شخصیت استثنایی و بی‌نظیر بود که نمی‌توان با هیچ شخصیت دیگری مقایسه کرد مگر با پیامبران(ع)، اولیا و معصومان(ع). از نگاه وی امام‌خمینی همه ویژگی‌های کمال انسانی مانند عقلانیت، دوراندیشی، حکمت، تیزبینی، کیاست، ابهت، صلابت، هوشمندی، متانت، آینده‌نگری، دوراندیشی، آدم‌شناسی و مردم‌شناسی را یکجا جمع کرده بود[۲۰۷] وی که خود را شاگرد متواضع و فرزند مطیع و مریدِ دلباخته امام‌خمینی برشمرده است، درس ایشان را تنها در حوزه علمیه منحصر ندانسته است، بلکه بزرگ‌ترین و ماندگارترین درس ایشان در طول ده سال پایانی عمر ایشان دانسته که مانند آیات حکمت به جان و دل خریده است[۲۰۸] از نگاه وی، امام‌خمینی تنها یک رهبر سیاسی و یک مقام در سلسله‌مراتب تشکیلاتی کشور نبود، بلکه پشتوانه معنوی و روحی و مایه امید و وزنه بزرگ و قله عظیمی بود که دایم می‌جوشید و هر کس را به اندازه ظرفیت او سیراب و بهره‌مند می‌کرد.[۲۰۹]

خامنه‌ای که از اثرگذاری جدی شخصیت امام‌خمینی بر خود خبر داده است،[۲۱۰] رمز موفقیت ایشان را در اخلاص، توکل و حسن ظن ایشان شمرده[۲۱۱] و ایشان را دست قدرت الهی در روزگار و زمانه خوانده که اسلام را از غربت درآورد[۲۱۲] و به اسلام و مسلمانان قوت و عزت بخشید[۲۱۳]؛ چنان‌که در طول هشت سال ریاست جمهوری، گاهی اختلاف نظرهایی میان امام‌خمینی و خامنه‌ای ازجمله در تداوم نخست‌وزیری وقت پیش آمد و در ظاهر زاویه‌هایی ایجاد شد؛ اما وی همیشه از نظر امام‌خمینی پیروی می‌کرد و نظر ایشان را بر نظر خود مقدم می‌داشت.[۲۱۴]

امام‌خمینی نیز به خامنه‌ای توجه و علاقه ویژه‌ای داشت؛ چنان‌که برخلاف معمول او را به حضور می‌پذیرفت و سپس به دیگر کارها می‌پرداخت[۲۱۵] و با یادآوری حسن سابقه او در علم و عمل وی را شایسته امامت جمعه تهران دانسته[۲۱۶] و دست‌پروده خود شمرده است[۲۱۷] ایشان پس از ترور خامنه‌ای پیامی صادر کرد و او را از سلاله رسول اکرم(ص) و خاندان حسین‌بن‌علی(ع( نامید و سربازی فداکار در جبهه جنگ، معلمی آموزنده در محراب، خطیبی توانا در جمعه و جماعات، راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب و کسی که در جبهه‌ها لباس سربازی و در پشت جبهه‌ها لباس روحانی به تن کرده و به مردم خدمت می‌کند، شمرد[۲۱۸] ایشان همچنین هنگام تنفیذ حکم ریاست‌جمهوری، خامنه‌ای را در خط مستقیم اسلام، عالم به دین و سیاست، متفکر و دانشمندی بی‌نظیر در میان تمام سلاطین و رؤسای جمهور دانست[۲۱۹] و در بیان دیگری، ایشان را متعهد به اسلام، خدمتگزار و نعمت خدا که بنای قلبی‌اش خدمت به ملت است، شمرد.[۲۲۰]

از سوی دیگر، به دنبال تفسیری که خامنه‌ای از دیدگاه و سخن امام‌خمینی دربارهٔ قلمرو اختیارات حکومت اسلامی در یکی از خطبه‌های نماز جمعه مطرح کرد و واکنش‌هایی را در پی داشت، وی طی نامه‌ای به امام‌خمینی، نظر ایشان را دربارهٔ گفته‌های خود جویا شد[۲۲۱] امام‌خمینی ضمن نقد ظاهر سخن وی در نماز جمعه، آن را برخلاف گفته‌های خود شمرد و ضمن تشریح اختیارات حکومت و تأکید بر محدود نبودن آن در چارچوب احکام فرعی شرعی، در پایان اشاره کرد که هدف خامنه‌ای خدمت به اسلام است[۲۲۲] خامنه‌ای در نامه دیگری که چند روز بعد به امام‌خمینی نوشت، با استقبال از ارشادات ایشان، اعلان آمادگی کرد که مقصود خود را از سخنان یادشده توضیح دهد[۲۲۳] و امام‌خمینی در پاسخ دوباره خود به ارتباط نزدیک خود با خامنه‌ای اشاره کرد و او را برادری آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن، بازوی توانای جمهوری اسلامی، حامی مبانی فقهی ولایت مطلقه فقیه و ازجمله افراد نادری شمرد که چون خورشید روشنی می‌بخشد[۲۲۴]؛ چنان‌که امام‌خمینی وی و برخی دیگر مانند هاشمی رفسنجانی را شایسته مسئولیت رهبری پس از خود شمرده است.[۲۲۵](ببینید: قائم‌مقام رهبری)

پس از رحلت امام‌خمینی، خامنه‌ای وصیت‌نامه امام‌خمینی را در مجلس خبرگان رهبری خواند و سپس مجلس خبرگان پس از بحث‌های جدی، وی را با ۶۰ رأی از ۷۴ عضو حاضر در جلسه، به رهبری انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران برگزید[۲۲۶] سیداحمد خمینی پس از انتخاب خامنه‌ای به رهبری با ارسال پیام تبریکی به وی با اشاره به تأکید چندباره امام‌خمینی بر مقام اجتهاد و کمال شایستگی وی برای رهبری جمهوری اسلامی ایران سپاسگزاری صمیمانه اعضای بیت امام‌خمینی از خبرگان را اعلام کرد و بر لزوم پیروی خود از دستورهای رهبری به عنوان ولی فقیه تأکید کرد[۲۲۷]

این انتخاب بیعت وسیع و گسترده مردم و عالمان دین را در همه شهرها در پی‌داشت که به صورت حضوری، شرکت در راهپیمایی‌ها، انتشار اطلاعیه و پیام تبریک و امضای طومارها انجام شد[۲۲۸] «کاروان‌های میثاق با امام و بیعت با رهبری» در آستانه چهلمین روز ارتحال امام‌خمینی از سراسر کشور به راه افتاد[۲۲۹] و «مانورهای بیعت با رهبری» در برخی مناطق مرزی و راهبردی کشور[۲۳۰] و نیز برگزاری «سمینارهای میثاق با امام، بیعت با رهبری» شکل گرفت[۲۳۱] و این بیعت ماه‌ها استمرار داشت. در سال ۱۳۷۳ پس از رحلت محمدعلی اراکی از مراجع تقلید، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در بیانیه‌ای هفت تن را به عنوان مراجع جایزالتقلید معرفی کرد که یکی از آنان خامنه‌ای بود.[۲۳۲]

خامنه‌ای در طول سه دهه مسئولیت رهبری، همواره بر اصول و مبانی امام‌خمینی اهتمام ویژه داشته و در تلاش بوده است راه امام‌خمینی و آرمان‌های ایشان تبیین شود و ازجمله هر سال در مراسم سالگرد رحلت امام‌خمینی که در حرم ایشان برگزار شده، بر این اصول و مبانی تأکید کرده است و در ابعاد گوناگون از مسئولان ارشد و مدیران در رده‌های مختلف خواسته است در راستای این اصول و مبانی حرکت و برنامه‌ریزی کنند.)ببینید: ارتحال امام‌خمینی)

از خامنه‌ای آثار چندی منتشر شده است؛ ازجمله طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، از ژرفای نماز، گفتاری در باب صبر، چهار کتاب اصلی علم رجال، هنر از دیدگاه سیدعلی خامنه‌ای، گزارشی از سابقه تاریخی و اوضاع کنونی حوزه علمیه مشهد، پیشوای صادق (سیری در زندگی امام‌صادق(ع))، زندگینامه ائمه دین و گفتاری دربارهٔ حکومت علوی(ع). آثاری نیز به دست وی ترجمه شده است، صلح امام‌حسن(ع) (تألیف شیخ‌راضی آل‌یاسین)، آینده در قلمرو اسلام (تألیف سید قطب)، مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان (تألیف عبدالمنعم نمری نصری) و ادعانامه‌ای علیه تمدن غرب (تألیف سید قطب)[۲۳۳] نیز مجموعه سخنان، احکام، نامه‌ها و پیام‌های وی از زمان رهبری با عنوان حدیث ولایت، در قالب کتاب و نرم‌افزار تدوین و منتشر شده است.

خانواده

خامنه‌ای در پاییز ۱۳۴۳ با منصوره خجسته باقرزاده، فرزند محمداسماعیل خجسته باقرزاده از بازاریان مذهبی مشهد ازدواج کرده است[۲۳۴] حاصل این ازدواج چهار فرزند پسر و دو دختر است و هر چهار فرزند پسر روحانی‌اند و به امور علمی و درسی حوزوی اشتغال دارند[۲۳۵]

سه برادر خامنه‌ای عبارت‌اند از سیدمحمد ولادت ۱۳۱۴، سیدهادی ولادت ۱۳۲۶ که هر دو روحانی‌اند و سیدحسن ولادت ۱۳۲۹. سیدمحمد خامنه‌ای پیش از انقلاب اسلامی دو بار مأموریت یافت که پیام امام‌خمینی را به علمای مشهد برساند و یک بار آن همراه با برادرش سیدعلی خامنه‌ای بود و آن دو از مشهد پیام مرجع تقلید وقت، سیدمحمدهادی میلانی را نیز به امام‌خمینی رساندند[۲۳۶] وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی و نماینده مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی در دوره اول و دوم بود. او در شمار هشت نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی بود که در ماجرای سفر مک فارلین به ایران، به علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه وقت، نامه اعتراضی نوشته و خواهان توضیح وی در مجلس شدند[۲۳۷] و این کار آنان واکنش شدید امام‌خمینی را در پی داشت[۲۳۸] و سبب شد که آنان اعتراض خود را پس بگیرند. )ببینید: مک فارلین)

سیدهادی خامنه‌ای که از فعالان سیاسی و عضو مجمع روحانیون مبارز است، نماینده مردم مشهد در دوره اول، دوم و سوم و نماینده مردم تهران در دوره ششم مجلس شورای اسلامی بوده است. سیدحسن خامنه‌ای دارای سابقه مبارزاتی در رژیم پهلوی است و این امر زندانی‌شدن او را در سال ۱۳۵۳ درپی داشته است[۲۳۹]

نگاهی گذرا به زندگینامه‌ی حضرت آیت‌الله‌العظمی سید علی حسینی خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی ایران

خاندان - شخصیت علمی و فرهنگی - تحصیل و تدریس - آثار - حیات سیاسی و اجتماعی - دوران مبارزات پیش از انقلاب - دهه‌ی اول انقلاب اسلامی: بهمن ۱۳۵۷ - خرداد ۱۳۶۸ - فعالیت‌های سیاسی - فعالیت‌های ارشادی و تبیینی - ترور نافرجام توسط منافقین - دوران ریاست جمهوری - فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی در دوران ریاست جمهوری - دوران رهبری


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزی که امام خامنه ای رهبرشد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 10:23 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

راز رهبری آیت‌الله خامنه‌ای در خرداد سال ۱۳۶۸/ اصلی‌ترین مخالف رهبری سید علی خامنه‌ای چه کسی بود؟

گروه سیاسی الف، ۱۳ خرداد ۱۴۰۱، ۰۹:۳۰ 4010313023 ۸ نظر، ۰ در صف انتشار و ۲ تکراری یا غیرقابل انتشار

خبرگان رهبری در ۱۴ خرداد سال ۶۸، مهم ترین آزمون خود بعد از ارتحال امام خمینی (ره) را انجام دادند و با سربلندی از این آزمون بیرون آمدند.

راز رهبری آیت‌الله خامنه‌ای در خرداد سال ۱۳۶۸/ اصلی‌ترین مخالف رهبری سید علی خامنه‌ای چه کسی بود؟

به گزارش فارس، قطعاً یکی از تاریخی‌ترین روزهای تاریخ ایران در 100 سال گذشته، 14 خرداد 1368 است. در این روز ملت ایران با «روح خدا» وداع کرد و جانشینی برحق را برای آن ولی خدا انتخاب کرد. تا کنون روایت‌های زیادی از این روز منتشر شده که اغلب دارای کاستی یا نقاط ضعفی است که نتوانسته حق این روز تاریخی را ادا کند.

در ادامه و با توجه به منابعی که طی سالیان اخیر منتشر شده که می‌توان مدعی شد که تقریباً تمامی مشروح مذاکرات خبرگان و خاطرات افراد حاضر در جلسه را دربرمی‌گیرد، روایت جدید و کمتر شنیده‌شده‌ای را از این اتفاق مهم بیان خواهد شد.

توافق مسئولین ارشد نظام بر شورای رهبری در شب ارتحال امام خمینی

پس از برکناری منتظری از قائم‌مقامی رهبری توسط امام خمینی در فروردین 68، مباحث زیادی در بین خبرگان و مسئولین کشور درباره رهبری آینده در جریان بود. با اوج‌گیری بیماری حضرت امام در اردیبهشت 68، بحث جانشینی ایشان هرچه بیشتر در کشور مطرح شد.

در شب 14 خرداد که اغلب مسئولین کشور در جماران گرد آمده بودند، تقریباً تمامی اعضای تیم پزشکی حضرت امام از بهبود ایشان قطع امید کرده بودند و در همین زمان بود که رایزنی‌های جدی پیرامون رهبری نظام جمهوری اسلامی بین سران و مسئولین نظام شدت گرفت.

سران سه قوه، هیئت‌رئیسه خبرگان و بعضی از اعضای شورای بازنگری قانون اساسی به همراه افرادی مانند آقای خلخالی در جماران حضور داشتند. به روایت آقای امینی: «بعد از نگاه‌های حسرت‌آمیز که در واقع آخرین وداع بود، به اتاقی در کنار محل بستری حضرت امام هدایت شدیم... در آن جلسه گفته شد به قرار که پزشکان می‌گویند امیدی به بهبود و سلامت امام نیست، باید برای آینده تصمیم بگیریم.»[1]

به روایت موسوی‌خوئینی‌ها، نخستین پیشنهاد درباره آینده رهبری را در این جلسه، آقای محمدی گیلانی مطرح می‌کند. موسوی‌خوئینی‌ها می‌گوید: «صحبت شد که بعد از امام برای رهبری چه باید کرد. پس از مقداری سکوت، آقای محمدی گیلانی به جناب آقای خامنه‌ای گفتند که چرا خود شما نباشید و دو سه جمله هم در تأیید پیشنهاد خود گفتند که متأسفانه در خاطرم نمانده است. آقای خامنه‌ای برآشفتند و به آقای محمدی گفتند خواهش می‌کنم دیگر این مطلب را تکرار نفرمایید.»[2]

با رد این پیشنهاد از سوی آیت‌الله خامنه‌ای، پیشنهادی بعدی از سوی افراد حاضر در جلسه مطرح می‌شود. آیت‌الله مؤمن، پیشنهاد تشکیل شورای رهبری را با حضور آیت‌الله منتظری را مطرح می‌کند که با مخالفت اعضای جلسه روبرو می‌شود و برخی اعضا نیز پیشنهاد رهبری آیت‌الله گلپایگانی را مطرح می‌کنند که این پیشنهاد نیز مورد قبول قرار نمی‌گیرد.

با رد این پیشنهادهای نظر اکثر اعضای این جلسه به سمت شورای رهبری متمایل می‌شود. هاشمی رفسنجانی در مصاحبه‌ای که در سال 85 داشته است ترکیب این شورا را این‌گونه روایت می‌کند: «در همان جماران جلسه‌ای داشتیم که به این نتیجه رسیدیم که آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله مشکینی و آیت‌الله موسوی اردبیلی در شورای رهبری باشند که امتناع از آن‌ها هم ظهور کرد. غیر از آن‌ها کسی مطرح نشد.»[3]

البته موسوی‌خوئینی‌ها روایت دیگری از شورای رهبری مورد قبول اعضای جلسه مطرح می‌کند. او در مصاحبه با روزنامه شرق در سال 1396 می‌گوید: «گفته شد- در خاطرم نیست چه کسی برای اولین بار مطرح کرد- که شورای رهبری متشکل از آقایان خامنه‌ای و هاشمی، که از جهت سیاسی و مدیریت مورد قبول همه هستند، به علاوه یک نفر از میان آقایان موسوی اردبیلی و مشکینی تشکیل شود؛ پس از گفتگوی کوتاهی، همه این پیشنهاد را پذیرفتند.»[4]

تصویب برکناری آقای منتظری از قائم‌مقامی؛ اولین اقدام خبرگان

14 خرداد 1368 مهم‌ترین روز مجلس خبرگان رهبری بود و بحث انتخاب رهبری آینده در این جلسه مطرح شد. جلسات خبرگان را در این روز می‌توان به سه مقطع تقسیم کرد. در مقطع اول، وصیت‌نامه حضرت امام توسط آیت‌الله خامنه‌ای، رئیس‌جمهور وقت، قرائت شد. در مقطع دوم، پیرامون برکناری آقای منتظری بحث و رأی‌گیری شد و در مقطع سوم، بحث شورایی یا فردی بودن رهبری مطرح و در نهایت گزینه مطلوب خبرگان انتخاب شد.

پس از قرائت وصیت‌نامه امام خمینی، نوبت به تصمیم‌گیری درباره آقای منتظری رسید. در این باره، آیت‌الله مشکینی، رئیس مجلس خبرگان، پیشنهادهایی را برای حل این مسئله ارائه می‌کند: «به اعتقاد او یا می‌توان قائم مقام رهبری را از مصادیق اصل یکصد و یازدهم قانون اساسی[5] بدانیم و به این ترتیب، او را با عنوان سقوط از صلاحیت‌های لازم رهبری کنار بگذاریم یا بگوییم که ایشان استعفا داده‌اند و رهبر انقلاب استعفای ایشان را پذیرفته است... در اینجا ممکن است گفته شود باید استعفای ایشان علاوه بر پذیرش رهبر انقلاب به پذیرش خبرگان هم برسد.»[6]

اما آیا نیازی به ورود خبرگان برای برکناری آقای منتظری بود؟ در جواب به این سؤال باید گفت که انتخاب آقای منتظری به قائم‌مقامی رهبری در سال 64 اقدامی قانونی نبود که در سال 68 بخواهند از طریق قانونی این انتخاب را ملغی کنند. در واقع انتخاب آقای منتظری نوعی پیش‌بینی و آینده‌نگری برای جلوگیری از حوادث غیرمترقبه پس از رحلت امام بود و جنبه الزام‌آوری برای خبرگان نداشت و اعضای خبرگان نیز در همان زمان این موضوع را مطرح کرده بودند، اما آیت‌الله خامنه‌ای نظر متفاوتی داشت.

ایشان که خود از جمله پیگیرترین افراد برای تصویب قائم‌مقامی آقای منتظری در سال 64 است با پذیرش اینکه این اقدام خبرگان یک اتفاق نظر و آمادگی است نه یک تعیین قانونی و رسمی، می‌گوید: «ما به عنوان یک مقدمهٔ عقلیه داریم این کار را می‌کنیم... قانون اساسی بر ما الزام نکرده که شما صبر کنید، همهٔ مردم را منتظر نگه دارید، بعد بنشینید ولو در طول مثلاً ده روز، یک ماه بدون رهبر بمانید، بعد آن وقت تعیین کنید. کِی چنین چیزی را قانون به ما گفته؟ ولو اینکه ما الان عملمان حجیت قانونی نداشته باشد؛ یعنی به این معنی که آنچه ما معین کردیم قانونا معین، به اصطلاح برای مردم الزام‌آور نباشد.»[7]

از سوی دیگر و با توجه به نامه حضرت امام در 6 فروردین 1368، آقای منتظری به صورت رسمی و از طریق حکم ولی فقیه از قائم‌مقامی رهبری برکنار شده بود و نیازی به تصویب خبرگان وجود نداشت. حضرت امام در نامه به آقای منتظری می‌گوید: «از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از از من به دست لیبرال‌ها و از کانال آن‌ها به منافقین می‌سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست داده‌اید.»[8]بر اساس قرائن و با توجه به نامه آقای منتظری به امام خمینی در تاریخ 7 هفت فروردین 1368، ایشان استعفای خود را از سمت قائم‌مقامی مطرح کرده بود؛ هرچند بعدها منکر این موضوع شد.

منتظری در نامه خود نوشته بود: «راجع به تعیین اینجانب به عنوان قائم‌مقام رهبری، خود من از اول جدا مخالف بودم و با توجه به مشکلات زیاد و سنگینی بار مسئولیت، همان وقت به مجلس خبرگان نوشتم که تعیین اینجانب به مصلحت نبوده است و اکنون نیز عدم آمادگی خود را صریحاً اعلام می‌کنم و از حضرتعالی تقاضا می‌کنم به مجلس خبرگان دستور دهید مصلحت آیندهٔ اسلام و انقلاب کشور را قاطعانه در نظر بگیرند.»[9]

با توجه به مباحثی که در جلسه خبرگان مطرح شد، در نهایت درباره پذیرش استعفای آقای منتظری رأی‌گیری شد و با اتفاق آرا این موضوع به تصویب رسید. با توجه به بررسی فیلم اجلاسیه خبرگان توسط نویسنده کتاب «سند انتخاب» مشخص شده است که از میان افرادی که به پذیرش استعفای آیت‌الله منتظری رأی مثبت نداده‌اند می‌توان نام آقایان سیدمحمد حسینی کاشانی، مرتضی فهیم کرمانی، محمد مؤمن و محمدتقی مروارید را با اطمینان ذکر کرد.[10]

پیشنهادات اعضای خبرگان درباره رهبری فردی یا شورایی

در مقطع سوم از اجلاسیه روز 14 خرداد، 12 نفر از اعضای خبرگان به ایراد نطق پرداختند. در این مقطع بیشترین بحث حول موضوع فردی یا شورایی بودن رهبری و لزوم انتخاب یکی از مراجع یا کفایت انتخاب یکی از مجتهدین بود که اعضا نظرات خود را بیان کردند. این 12 نفر عبارتند از آقایان: احمد آذری قمی، یوسف صانعی، سیدابوالفضل موسوی تبریزی، محمد امامی کاشانی، سیدمحسن موسوی تبریزی، ابراهیم امینی، صادق خلخالی، احمد جنتی، محمدتقی مروارید، محمد هاشمیان، محمد محمدی گیلانی و سیدمحمد حسینی کاشانی.

پیشنهاد آقای آذری قمی انتخاب آیت‌الله گلپایگانی به عنوان رهبر انقلاب و همچنین انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان قائم مقام رهبری بود. البته آقای آذری قمی به همراه برخی از اعضای خبرگان در شب قبل از رحلت امام به صورت غیررسمی نزد آیت‌الله گلپایگانی رفته بودند و این پیشنهاد را در آن جلسه مطرح کرده بودند که با مخالفت ایشان روبرو شده بود. آقای آذری قمی می‌گوید: «ما به او [آیت‌الله گلپایگانی] پیشنهاد کرده‌ایم- یعنی به عنوان صحبت و به عنوان اینکه استمزاج کرده باشیم- ایشان فرمودند که: خوب من که نمی‌توانم. فرق من، بین من و بین حضرت آیت‌الله العظمی خمینی خیلی تفاوت و فاصله هست و من هم قدرتش را ندارم.»[11]

پیشنهاد آقای صانعی اما نکات دیگری داشت. ایشان معتقد بود که با توجه به قانون اساسی و بحث صلاحیت مرجعیت، لزومی برای مرجعیت بالفعل وجود ندارد و علمایی نیز که هنوز مرجع بالفعل نیستند اما در مظان مرجعیت هستند، می‌توانند رهبری را بر عهده بگیرند. ایشان به عنوان نمونه به آیت‌الله شیخ عباس ایزدی، عضو مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه نجف آباد اصفهان را به عنوان گزینه مطلوب رهبری نام می‌برد.[12]

آقای سیدمحسن موسوی تبریزی جزء افرادی است که از شورای رهبری دفاع می‌کند و معتقد است که آقای منتظری می‌تواند یکی از اعضای شورای رهبری باشد. او در این جلسه اذعان می‌کند که خود من جزء کسانی بودم که به عدم صلاحیت آقای منتظری برای رهبری فردی رأی دادم، اما ایشان می‌تواند عضو شورای رهبری باشد. این پیشنهاد فی‌المجلس با مخالفت برخی اعضای خبرگان روبرو می‌شود و در آنجا اشاره می‌کنند که آقای منتظری در این باره آمادگی ندارند. پیشنهاد دیگر آقای تبریزی، عضویت آیت‌الله شیخ جواد تبریزی به عنوان یکی از فقهای بزرگ که هم انقلابی و هم فاضل هستند، در شورای رهبری است.[13]

ناطق بعدی جلسه خبرگان، آیت‌الله امینی بود که تذکری را راجع به بحث مرجعیت یا اجتهاد مطرح می‌کند. ایشان با اشاره به نامه امام خمینی به شورای بازنگری قانون اساسی، نظر حضرت امام را درباره کفایت اجتهاد برای رهبری مطرح و توضیحاتی پیرامون این موضوع ارائه می‌کنند. پیشنهاد دیگر آیت‌الله امینی توجه به تفسیر خبرگان در سال 1363 از موضوع مرجعیت بود. ایشان می‌گوید: «آن وقت دیدگاه ما- یعنی کمیسیون اصل یکصد و هفت- این بود که این مرجعیتی که در اینجا هست، چون یک جمله ابتدائا «صلاحیت مرجعیت» دارد، بعد دارد «هر گاه یک مرجع» آنجا، اینجوری استفاده می‌کردند که این مرجع دوم عبارت است از مصادیق همان مرجعیت و صلاحیت مرجعیت است. اکثریت اینجور استفاده کردند.»[14]

آقای خلخالی یکی دیگر از ناطقین خبرگان بود که با انتخاب مراجعی همچون آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله اراکی مخالف بود و اولین پیشنهاد ترکیب شورای رهبری را در این جلسه مطرح کرد. آقای خلخالی حضرات آیات مشکینی، موسوی اردبیلی و خامنه‌ای را برای شورای رهبری و آقای هاشمی رفسنجانی را برای ریاست جمهوری مطرح می‌کند.[15]

ترکیب بعدی شورای رهبری توسط آقای مروارید مطرح می‌شود. ایشان آقایان مشکینی، خامنه‌ای، هاشمی را مناسب شورای رهبری می‌داند و معتقد است برای اینکه حق امام هم حفظ بشود- اگر امکان قانونی آن وجود دارد- خوب است که سیداحمد خمینی هم عضو شورای رهبری باشد.[16]

پیشنهاد مشخص آقای هاشمیان، امام جمعه رفسنجان، شورایی متشکل از آقایان هاشمی، موسوی اردبیلی، خامنه‌ای، مشکینی و سیداحمد خمینی است. البته ایشان اولویت را با انتخاب رهبری فردی می‌داند، اما معتقد است در صورت نبودن فرد مناسب، این شورا می‌تواند عهده‌دار رهبری باشد.[17]

آیت‌الله محمدی گیلانی نیز اولویت را با انتخاب فرد به عنوان رهبر می‌دانند و معتقدند در صورت نبودن فرد مناسب، ترکیب شورایی متشکل از آقایان خامنه‌ای، هاشمی، موسوی اردبیلی، مشکینی، جوادی آملی و فاضل لنکرانی می‌تواند راهگشای کشور باشد.[18]

ناطق بعدی آقای حسینی کاشانی است که رهبری فردی آقای منتظری را مطرح و از این پیشنهاد خود دفاع می‌کند. این نظر با مخالفت افرادی همچون آقایان خلخالی و سیدابوالفضل موسوی تبریزی روبرو می‌شود که نطق ایشان را خارج از بحث می‌دانند که با موافقت آقای هاشمی نطق آقای حسینی کاشانی ادامه پیدا می‌کند. بعد از مخالفت خبرگان با این پیشنهاد، آقای حسینی کاشانی پیشنهاد می‌کند که آقای منتظری با هماهنگی با مراجعی همچون آیت‌الله گلپایگانی و یا آیت‌الله مشکینی رهبری را بر عهده بگیرد که این پیشنهادات هیچگاه در میان خبرگان جدی گرفته نمی‌شود.[19]

پس از این نطق، پیشنهاد کفایت مذاکرات از سوی آقای آذری قمی مطرح شد. طبق آیین‌نامه خبرگان بایستی موافق و مخالف کفایت مذاکرات نظرات خود را بیان می‌کردند که آقای آذری به عنوان موافق و آیت‌الله مؤمن به عنوان مخالف کفایت مذاکرات نظرات خود را بیان کردند و پس از رأی‌گیری مشخص می‌شود که چهل نفر از اعضای خبرگان با کفایت مذاکرات موافق هستند. پس از این موضوع، با پیشنهاد آقای هاشمی، پیشنهاد بحث درباره شورایی یا فردی بودن به رأی گذاشته می‌شود که با موافقت اکثریت خبرگان این موضوع به بحث گذاشته می‌شود.[20]

چرا رهبری فردی تصویب شد؟

در ادامه جلسه خبرگان، هشت نفر به بیان نظرات خود می‌پردازند و تمامی مباحث حول موضوع فردی یا شورایی بودن رهبری ادامه پیدا می‌کند. در این نطق‌ها به ترتیب آقایان حائری شیرازی (مخالف)، سیدعلی‌محمد دستغیب (موافق)، موسوی جزایری (مخالف)، منهاج دشتی (موافق)، سیدمهدی روحانی (مخالف)، عبایی خراسانی (موافق)، همتی (موافق) و جنتی (مخالف) پشت تریبون مجلس قرار گرفتند که منظور از موافقت و مخالفت هم نسبت به شورای رهبری است.

آقای حائری اولین فردی است که در این بخش به طور جدی با شورای رهبری مخالفت و به اشکالات شورایی طی سال‌های 58 تا 68 اشاراتی می‌کند. ایشان سپس به صورت تلویحی به موضوع رهبری آیت‌الله خامنه‌ای و خاطره حضرت امام نسبت به ایشان اشاره کرده و می‌گوید: «مسئله‌ای که در جلسه خصوصی گفته شد، مثلاً فلان، اگر کسی اطمینان دارد که چنین حرفی زدند، آن هم برای مردم گفته بشود، من فکر می‌کنم مشکله‌ای نخواهید داشت.»[21]

آقای سیدعلی‌محمد دستغیب ناطق بعدی است که با نظریه شورای رهبری موافق است و گزینه‌های پیشنهادی خود را آقایان مشکینی، صانعی، هاشمی، خامنه‌ای و موسوی اردبیلی معرفی می‌کند.[22]

نفر بعدی که موافق شوراست و گزینه‌های خود را نیز مطرح کرده است آقای منهاج دشتی است که شورای پنج نفره‌ای متشکل از آقایان خامنه‌ای، هاشمی، مشکینی، موسوی اردبیلی و سیداحمد خمینی را به عنوان اعضای شورا پیشنهاد می‌دهد.[23]

ناطق بعدی آقای سیدمهدی روحانی است که با رهبری فردی موافق است و معتقد است که جای شبهه نیست که رهبری فردی مقدم است و در مقابل، ان شورایی که در اسلام و سفارش‌های دینی مطرح شده است، نه اجرا یا مدیریت شورایی که ضرورت مشورت مجری و مدیر است. گزینه ایشان برای رهبری فردی، آیت‌الله گلپایگانی است.[24]

پیشنهاد بعدی توسط آقای عبایی خراسانی مطرح می‌شود که ایشان نیز شورای پنج‌نفره‌ای متشکل از آقایان خامنه‌ای، هاشمی، موسوی اردبیلی، مشکینی و سیداحمد خمینی پیشنهاد می‌دهد.[25]

اما یکی از مهم‌ترین نطق‌ها در مخالف با شورای رهبری توسط آیت‌الله جنتی ایراد می‌شود. ایشان با استدلال به نظر امام- که رهبری فردی را اولویت می‌دانستند- و با توجه به تجارب تاریخی ما در زمینه ضعف شوراها در دهه اول انقلاب به نقد این موضوع می‌پردازند. موضوع دیگری که به صورت بسیار دقیق توسط آیت‌الله جنتی بیان می‌شود، شبه‌مغالطه‌ای است که برخی طرفداران نظریه شورا مطرح می‌کردند. ایشان می‌گوید: «اینکه ما بگوییم اگر یک کسی از یک جهت کمبود داشت، آن جبران می‌کند؛ اگر آن کمبود داشت، این جبران می‌کند، این شبه‌مغالطه است. برای اینکه اگر ما بتوانیم اینها را به صورت یکی دربیاوریم [شدنی است]، بله، می‌گوییم ما سه چیز می‌خواهیم، مثلاً سه عنصر می‌خواهیم، یک عنصرش را این دارد و یک عنصرش را او دارد و یک عنصرش را آن دارد [بعد اینها] جمع می‌شود، یکی می‌شود؛ آن وقت سه عنصر را داریم، ولی اگر فرض کنید مثلاً یکی قاطعیت ندارد ولی علمیت دارد و یکی علمیت دارد ولی قاطعیت ندارد، ما بگوییم خیلی خوب، آنجا یک قاطعیت می‌خواهد، این قاطعیت دارد. ...»[26] آیت‌الله جنتی معتقد بود که عناصر و ویژگی‌های افراد شورا با یکدیگر ترکیب نمی‌شود تا یک شخصیت جامع پدید بیاید و این امر باعث اختلاف در بین اعضای شورا خواهد شد. بعدها آیت‌الله حائری شیرازی و آقای منهاج دشتی از تأثیر جدی سخنان آیت‌الله جنتی بر نظر اعضای مجلس خبرگان سخن گفته‌اند.[27]

در اینجا برای بار دوم کفایت مذاکرات از سوی آیت‌الله طاهری خرم آبادی مطرح و این بار طبق آیین‌نامه، بدون اظهار نظر موافقین و مخالفین، این موضوع به رأی گذاشته می‌شود و با اکثریت آرا به تصویب می‌رسد.[28]پس از کفایت مذاکرات و با توجه به نطق‌های ایراد شده، بایستی موضوع شورایی یا فردی بودن رهبری به رأی گذاشته شود که در نهایت فردی بودن به رأی گذاشته می‌شود و با موافقت اکثریت اعضای خبرگان روبرو[29] و مایه تعجب برخی از بزرگان و طرفداران نظریه شورای رهبری می‌شود.

بعدها آقای هاشمی در تحلیل این رأی خبرگان گفته بود: «عده‌ای از جامعه مدرسین که گویا 13 نفر بودند، می‌خواستند آیت‌الله گلپایگانی را بیاورند.... عده‌ای هم آیت‌الله خامنه‌ای را قبول داشتند که در نتیجه رأی این دو نظریه اکثریت شد و پیشنهاد ما رأی نیاورد. چون این دو گروه اجماع مرکب کرده بودند که فرد باشد.»[30] البته غیر از این نکته باید به استدلال‌های قوی‌تر طرفداران نظریه فردی- که برخی از آن‌ها در بالا ذکر شد- اشاره کرد که در تغییر نظرات اعضای خبرگان دخیل بود.

مطرح شدن نام آیت‌الله خامنه‌ای برای رهبری فردی

با رد نظریه شورای رهبری، نام آیت‌الله خامنه‌ای توسط برخی از اعضای خبرگان مطرح می‌شود.[31]برخی از اعضای خبرگان (آیات شبستری، قریشی و معصومی شاهرودی) که اصرار زیادی بر رهبری آیت‌الله خامنه‌ای داشته‌اند، طی یادداشت‌هایی از همان ساعات اولیه تشکیل جلسه خبرگان از هیئت‌رئیسه خبرگان می‌خواهند که با توجه به تأییدات حضرت امام، نام ایشان را برای رهبری مطرح کنند که هیئت‌رئیسه از این اقدام امتناع می‌کند. اما علت خودداری هیئت‌رئیسه خبرگان از پذیرش این درخواست چه بوده است؟

آقای هاشمی می‌گوید: «خود آقای خامنه‌ای اصرار داشتند این را مطرح نکنید. ایشان به من فرمودند مبادا بگویید! من هم نمی‌گفتم.»[32] ممکن است علل دیگری نیز مطرح باشد. آیت‌الله امینی- که از تأییدات امام نسبت به آیت‌الله خامنه‌ای باخبر بوده است- می‌گوید: «در آغاز جلسه سعی بر این بود که خبرگان، نخست خودشان در خلال مباحث، به نتیجه برسند که البته رسیدند. آقای هاشمی، نظر امام دربارهٔ آیت‌الله خامنه‌ای را وقتی مطرح کرد که از سوی برخی از نمایندگان، مسئله رهبری ایشان به شکل تلویحی مطرح شده بود و از آقای هاشمی خواستند که در این باره بیشتر توضیح بدهد.»[33]

با مطرح شدن این موضوع، آقای هاشمی به نقل خاطراتی می‌پردازند که حضرت امام صلاحیت آیت‌الله خامنه‌ای را برای رهبری آینده نظام تأیید کرده بود. این سه خاطره- که بارها از صدا و سیما پخش شده است- یکی مربوط به جلسه سران قوا با امام خمینی، دیگری مربوط به جلسه خصوصی آقای هاشمی با امام و سومی مربوط به سفر آیت‌الله خامنه‌ای به کره شمالی است که در هر سه خاطره، حضرت امام بر صلاحیت و کفایت آیت‌الله خامنه‌ای برای رهبری جمهوری اسلامی صحه می‌گذارند.

نطق پرشور اصلی‌ترین مخالف رهبری آیت الله خامنه‌ای

اما اولین و شدیدترین واکنش نسبت به موضوع رهبری آیت‌الله خامنه‌ای، توسط خود ایشان اتخاذ می‌شود. ایشان بلافاصله پس از مطرح شدن نامشان و بدون گرفتن نوبت قبلی به ایراد نطقی پرشور می‌پردازند و از سر تواضع نسبت به رهبری خودشان مخالفت می‌کنند. ایشان در این نطق می‌فرمایند: «من قاطعا چنین چیزی را قبول نخواهم کرد. حالا غیر از اینکه خود من حقیقتاً لایق این مقام نیستم و این را بنده می‌دانم- شاید آقایان هم می‌دانید- اصلاً از لحاظ فنی، اشکال پیدا می‌کند این قضیه، رهبری، رهبری صوری خواهد بود و نه رهبری واقعی. خوب من نه از لحاظ قانون اساسی و نه از لحاظ شرعی، برای بسیاری از آقایان، حرفم حجیت حرف رهبر را ندارد؛ این چه رهبری خواهد بود؟... همین آقای آذری که اسم بنده را اول بار آوردند در جلسه، بنده اگر حکم بکنم، قبول خواهند کرد؟»

به نظر می‌رسد اصل اشکال آیت‌الله خامنه‌ای به نوع نگاه برخی از اعضای خبرگان برمی‌گشت که احتمال می‌دادند در زمان رهبری ایشان، احکام و دستورات ولی فقیه را نپذیرند و نام آقای آذری قمی نیز از همین بابت مطرح شده بود. آقای آذری در زمان حضرت امام هم سوابق نافرمانی و خودرأیی داشت و در دهه شصت اتخاذ چنین مواضعی از سوی ایشان مشهور بود.[34]

پس از این نطق و همهمه خبرگان و بحث دونفره میان آیت‌الله خامنه‌ای و آقای آذری قمی، برخی دیگر از اعضای خبرگان تلاش می‌کنند که آیت‌الله خامنه‌ای برای پذیرش رهبری متقاعد کنند. در نهایت و با اعلام آقای هاشمی، رأی‌گیری برای رهبری آیت‌الله خامنه‌ای انجام شد و 60 نفر از 74 اعضای حاضر در مجلس خبرگان به ایشان رأی دادند. این تعداد برابر با حدود 81 درصد از حاضران و 72 درصد کل اعضای خبرگان بود.[35]

با بررسی روایت‌های تاریخی و فیلم اجلاسیه خبرگان، حداقل 11 نفر از آرای منفی به رهبری آیت‌الله خامنه‌ای مشخص می‌شوند. این افراد عبارتند از: آقایان خامنه‌ای، حسینی کاشانی، معصومی زرندی، طاهر شمس، عبایی خراسانی، محمدتقی مروارید، سیدمحسن موسوی تبریزی، موسوی‌خوئینی‌ها، مؤمن قمی، نورمفیدی و همتی)[36]از سوی دیگر بیش از 80 درصد از اعضای خبرگان نیز به ایشان رأی داده و طی سال‌های گذشته به حمایت از ایشان پرداخته‌اند.

به هرجهت، خبرگان رهبری در 14 خرداد سال 68، مهم ترین آزمون خود بعد از ارتحال امام خمینی (ره) را انجام دادند و با توکل به خدا و اهل بیت علیهم السلام، با سربلندی از این آزمون بیرون آمدند.

[1]- سند انتخاب، ص 156.

[2] - سند انتخاب، ص 157.

[3] - نشریه حکومت اسلامی، سال یازدهم، ش 3، ص 115.

[4] - سند انتخاب، ص 159. علت تفاوت نظر آقایان هاشمی و خوئینی‌ها احتمالاً به این دلیل است که آقای هاشمی خودش را برای انتخابات ریاست جمهوری آماده می‌کرد و علاقه‌ای به حضور در شورای رهبری نداشت. آقای هاشمی در روز 14 خرداد 68 در جلسه خبرگان به صراحت به این موضوع اشاره کرده و می‌گوید: «آقایانی که اسم بنده را می‌برند، با تشکر و امتنان از اینها عرض می‌کنم که چون ظاهراً من به این سمت دارم می‌روم که یک مسئولیت اجرایی بر عهده من بیاید که اگرچه هنوز تصمیم نگرفتم، اما طبعاً اگر بخواهم آن مسئولیت اجرایی را داشته باشم، دیگر نمی‌توانم [عضو شورای رهبری باشم.]» سند انتخاب، ص 300.

[5]- در اصل 111 قانون اساسی مصوب سال 58 شرایط احتمالی عزل رهبری اینگونه بیان شده بود: «هر گاه رهبر یا یکی از اعضای شورای رهبری از انجام وظایف قانونی رهبری ناتوان شود یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصل یکصد و نهم گردد از مقام خود بر کنار خواهد شد. تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یکصد و هشتم است.»

[6]- سند انتخاب، ص 178

[7]- سند انتخاب، ص 180

[8]- صحیفه امام، ج 21، ص 330

[9] - صحیفه امام، ج 21، ص 333

[10]- سند انتخاب، ص 189

[11]- سند انتخاب، ص 203

[12] - سند انتخاب، ص 208

[13] - سند انتخاب، صص 223 و 224.

[14]- سند انتخاب، ص 229

[15] - روایت رهبری، ص 465

[16]- روایت رهبری، ص 466

[17] - روایت رهبری، ص 467

[18]- روایت رهبری، ص 468

[19]- سند انتخاب، ص 280

[20] - سند انتخاب، ص 284

[21]- سند انتخاب، ص 292

[22]- سند انتخاب، 294

[23]- سند انتخاب، ص 298

[24]- سند انتخاب، ص 301

[25]- سند انتخاب، ص 307

[26]- سند انتخاب، ص 314

[27]- روایت رهبری، ص 478

[28]- روایت رهبری، ص 480

[29]- سند انتخاب، ص 320

[30]- سند انتخاب، ص 324.

[31] - در اینجا اختلافی بین خاطرات آقای هاشمی و برخی دیگر از بزرگان با متن مشروح مذاکرات مجلس خبرگان در روز 14 خرداد وجود دارد. آقای هاشمی در صفحه ۱۵۰ کتاب خاطرات سال ۶۸ (بازسازی و سازندگی) نوشته است: «ابتدا به پیشنهاد اعضای جامعه مدرسین [حوزه علمیه قم] که عضو مجلس خبرگان بودند، آیت‌الله گلپایگانی مطرح شد. حدود ۱۴ نفر به ایشان رأی دادند.» اما ظاهراً رأی‌گیری در خصوص آیت‌الله گلپایگانی انجام نشده است و چنین چیزی در مشروح مذاکرات وجود ندارد. به نظر می‌رسد آقای هاشمی و دیگران، میزان حدودی رأی آیت‌الله گلپایگانی را حدود 13 یا 14 نفر تخمین می‌زده‌اند و اصل رأی‌گیری انجام نشده است.

[32]- سند انتخاب، ص 336

[33]- سند انتخاب، ص 337

[34]- سند انتخاب، ص 345

[35]- سند انتخاب، ص 362

[36]- سند انتخاب، ص 366


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزی که امام خامنه ای رهبرشد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 9:55 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

همه‌چیز درباره روزی که آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری انتخاب شد

روزی که آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری انتخاب شد

۱۴ خرداد ماه ۱۳۶۸ در مجلس خبرگان رهبری، آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور وقت با رای اکثریت اعضای خبرگان به رهبری نظام اسلامی انتخاب شدند.

به گزارش مشرق، روز 14 خرداد ماه 1368 در جلسه تاریخی مجلس خبرگان رهبری، آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور وقت که از یاران و شاگردان امام خمینی بودند، با رای اکثریت اعضای خبرگان به رهبری نظام اسلامی انتخاب شدند.

بعد از انتشار خبر فوت امام خمینی، اعضای مجلس خبرگان رهبری که وظیفه انتخاب رهبر را دارند به تهران فراخوانده می‌شوند. در جلسه صبح وصیت‌نامه امام که به خبرگان امانت سپرده شده بود توسط آیت‌الله خامنه‌ای قرائت می‌شود و در جلسه عصر صحبت بر سر انتخاب یک نفر برای است.

** انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای در خرداد و تابستان 68

انتخاب رهبر آینده بعد از ارتحال امام باید براساس قانون اساسی توسط اعضای خبرگان صورت می‌گرفت. در قانون اساسی مصوب سال 1358، در اصل پنجم آمده بود "در زمان غیبت حضرت ولی عصر (عجّل‏ الله تعالی فرجه)، در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت برعهده فقیه عادل و باتقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است، که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند و در صورتی که هیچ فقیهی دارای چنین اکثریتی نباشد رهبر یا شورای رهبری مرکب از فقهای واجد شرایط بالا طبق اصل یکصد و هفتم عهده‏‌دار آن می‌گردد".

با این‌حال در بازنگری قانون اساسی در سال 68، امام خمینی در نامه‌ای به آیت‌الله مشکینی رئیس فقید مجلس خبرگان فرموده بودند "ما که نمی‌توانیم نظام اسلامی‌مان را بدون سرپرست رها کنیم. باید فردی را انتخاب کنیم که از حیثیت اسلامی‌مان در جهان سیاست و نیرنگ دفاع کند. من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط «مرجعیت» لازم نیست. مجتهد عادل مورد تأیید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت می‌کند. اگر مردم به خبرگان رأی دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حکومتشان تعیین کنند، وقتی آنها هم فردی را تعیین کردند تا رهبری را به‌عهده بگیرد، قهری او مورد قبول مردم است."

لذا شرط مرجعیت در بازنگری برداشته شد و به «فقیه عادل و باتقوی» تغییر کرد.

بااین‌حال در زمان رحلت امام، قانون اساسی در حال بازنگری بود و انتخاب رهبر غیرمرجع، در جلسه تاریخی خبرگان موقتی بود. علت انتخاب مجتهد نیز این بود که امام در نامه به مرحوم مشکینی بر انتخاب مجتهد به‌جای مرجع تقلید نظر می‌دهد لذا انتخاب آیت‌الله خامنه ای در خرداد 68 موقتا بود تا قانون اساسی به تصویب برسد و در تابستان همان سال دوباره رای‌گیری انجام شد و ایشان به‌عنوان رهبر دائم نظام اسلامی انتخاب شدند.

** مسئله شورایی یا فردی بودن رهبر آینده

در جلسه 14 خرداد 68، با توجه به اینکه در قانون اساسی "شورای رهبری یا فردی" ذکر شده بود، ابتدا قبل از نام بردن از مصادیق درباره شکل رهبری بحث شد که شورایی باشد یا فردی. آیت‌الله فیض گیلانی بود که در جلسه تاریخی خبرگان حضور داشت وی درباره جزئیات جلسه تاریخی خبرگان می‌گوید "آقای هاشمی شورای رهبری را مطرح کرد و موافق و مخالف صحبت کردند. بعد رأی گرفتیم و شورای رهبری رأی نیاورد چون باید نصف به‌علاوه یک به شورا رأی می‌دادند. قرار بود بعد از رأی آوردن رهبری شورایی، دنبال 3 یا 4 نفر برویم ولی چون شورا رأی نیاورد دیگر اسامی هم گفته نشد".

آیت‌الله سید علی اکبر قریشی نماینده آذربایجان غربی در خبرگان درباره نامزدهای رهبری شورایی در گفتگویی می‌گوید "آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله موسوی اردبیلی و آقای هاشمی رفسنجانی. بعد قرار شد شورا متشکل از پنج نفر باشد و به این جمع مرحوم آسید احمد خمینی و فرد دیگری که اسمش یادم نیست اضافه شود". آیت‌الله سید ابراهیم امینی عضو ارشد جامعه مدرسین هم درباره ترکیب شورایی گفته بود "آقایان خامنه‌ای، مشکینی، موسوی اردبیلی و هاشمی رفسنجانی و سید احمد خمینی و از آقایان محمد فاضل لنکرانی و جوادی آملی هم ذکری به‌میان آمد".

با رای‌گیری درباره شکل رهبری، شورایی بودن منتفی می‌شود و نوبت به انتخاب رهبری واحد رسید. از آنجا که در قانون اساسی شرط رهبری مرجعیت بود و امام خمینی نیز مرجع به‌شمار می‌رفت، در ذهن بسیاری از اشخاص این بود که رهبر آینده نیز حتماً مرجع است.

آیت‌الله فیض گیلانی درباره اسامی مراجعی که در جلسه خبرگان نامشان به‌میان آمد گفته بود "اسم آیت‌الله گلپایگانی به‌میان آمد. موافقان صحبت کردند اما مخالفی نداشت چون کسی حاضر نشد برود پشت میز و بگوید آقای گلپایگانی اشکال دارد و صلاح هم نبود. بعد به کفایت مذاکرات رأی گرفتیم و آقای گلپایگانی رأی نیاورد... بعد یک نفر نام آیت‌الله اراکی را مطرح کرد و راجع به آقای اراکی صحبت کرد و مخالفی هم نداشت که به کفایت مذاکرات رأی گرفتند و مرحوم اراکی هم رأی نیاورد".

هرچند مراجع آن زمان همچون آیات گلپایگانی، اراکی و آیت‌الله خویی از همراهان قدیمی نهضت امام به‌شمار می‌رفتند و از لحاظ طهارت نفس در بالاترین رتبه قرار داشتند اما بلاشک باید رهبری انتخاب می‌شد که از نظر جسمی نیز توان اداره کشور را داشته باشد چراکه هرکدام این افراد تا 1 الی 2 سال بعد از دنیا رفتند.

** نظر امام درباره رهبری آیت‌الله خامنه‌ای چه بود؟

با منتفی شدن انتخاب رهبر مرجع تقلید، نظرها به‌سمت انتخاب مجتهد می‌رود. آیت‌الله سید جعفر کریمی که هم‌اکنون تنها وصی شرعی زنده امام است و عضو اولین مجلس خبرگان بوده است، در مصاحبه‌ای درباره انتخاب رهبری می‌گوید "بنده شخصاً معتقد به اجتماع تمام شرایط شرعی و قانونی ولایت‌امر و رهبری در آقا بودم چرا که مراتب علمی و اجتهاد مطلق ایشان برای من محرز بود. به عده‌ای از اعضای خبرگان که در اطراف من نشسته بودند اطلاع دادم اگر پیشنهاد رهبری شخص دیگری و یا شورای رهبری مطرح شد اشکالات خود را مستدل و منطقی بیان می‌کنم اما اگر رهبری آیت‌الله خامنه‌ای مطرح شود، از ایشان دفاع خواهم کرد. طرح شورایی که به جایی نرسید تا اینکه طرح ولایت امر آیت‌الله خامنه‌ای به هیئت رئیسه مجلس پیشنهاد شد و مرحوم هاشمی رفسنجانی این پیشنهاد را از تریبون مجلس اعلام کرد و بحمدالله رهبری ایشان با اکثریت قاطع به تصویب رسید".

علاوه بر اینکه در ذهن بسیاری به‌دلیل آمدن نام آیت‌الله خامنه‌ای در ترکیب شورایی، ایشان به‌عنوان رهبر مطرح بود اما بیان خاطره‌ای از امام توسط مرحوم هاشمی رفسنجانی بی‌تأثیر نبود. آیت‌الله فیض گیلانی این خاطره را چنین نقل می‌کند "بعد آقای هاشمی گفت آقای خامنه­‌ای. به آقای هاشمی گفتند «شما که ایشان را پیشنهاد کردی چه‌دلیلی داری؟» آقای هاشمی هم آن خاطره معروف را از امام گفت. زمانی که آیت‌الله خامنه‌ای برای سفری به کره شمالی رفتند و در مجالس آن کشور سخنرانی کردند، ترتیبی هم داده شده بود که سخنرانی ایشان از رادیو و تلویزیون پخش شود و ما می‌دیدیم که مستمعین با علاقه خاصی به صحبت‌های ایشان گوش می‌دهند. امام بعد از دیدن این صحنه‌ها به حاج احمدآقا می‌گوید «این سید (آقای خامنه‌ای) برازنده رهبری است».

علاوه بر خاطره سفر رهبری به کره شمالی، مرحوم هاشمی روایتی هم از امام نقل می‌کند که در جلسه سران قوا، امام آیت‌الله خامنه‌ای را به رهبری تأیید کرده بودند.

** مخالف اساسی انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای!

با این‌حال انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای یک مخالف اساسی داشت و آن هم مخالفت آیت‌الله خامنه‌ای با رهبری خودشان بود، اقدامی که ناشی از تواضع ایشان است که نشان دادن صحنه‌هایی از این تواضع از برکات فیلمی بود که سال گذشته در خارج از کشور از جلسه مجلس خبرگان پخش شد. در این فیلم ایشان می‌گوید "اولاً باید خون گریست بر جامعه اسلامی که حتی احتمال کسی مثل بنده در آن مطرح شود... من حقیقتاً لایق این مقام نیستم".

البته مخالفت آیت‌الله خامنه‌ای با انتخاب خودشان پیشتر نیز در بیان برخی اعضای خبرگان آمده بود. آیت‌الله امینی در مصاحبه‌ای در این باره گفته بود "آقای خامنه‌ای که خود از طرفداران شورای رهبری بودند اجازه گرفتند که در مخالفت با رهبری خودشان و نه مخالفت با اصل انتخاب رهبر فردی صحبت کنند. ایشان پشت تریبون قرار گرفتند و مخالفت خود را اعلام کردند اما خبرگان قبول نکردند".

آیت‌الله مجتهد شبستری نماینده آذربایجان شرقی در خبرگان رهبری و از شاگردان امام راحل درباره اکراه رهبر انقلاب از پذیرش مسئولیت می‌گوید "خاطرم هست آقا پیش از رأی‌گیری پشت تریبون رفتند و فرمودند «من آمادگی ندارم و قبول نمی‌کنم» و کمی هم از اینکه برخلاف میل ایشان این چنین مسئولیت سنگینی را به دوششان قرار می‌دهیم ناراحت بودند".

بااین‌همه رهبر انقلاب خود نیز در سخنرانی در دیدار اقشار مختلف مردم درباره اکراه از پذیرش رهبری نظام چنین می‌گویند. "یک نکته را لازم است عرض کنم. از برادران و خواهران عزیز خواهش می‌کنم این مطلب را بدون احساسات گوش کنند. آن روزی که در مجلس خبرگان، بعد از رحلت امام رضوان‌اللَّه‌علیه ــ آن روزِ اوّل که بنده هم عضو مجلس خبرگان بودم ــ بحث کردند چه‌کسی را انتخاب کنیم و بالاخره اسم این بنده‌ حقیر به‌میان آمد و اتّفاق کردند بر این‌که این موجود حقیر ضعیف را به این منصب خطیر انتخاب کنند، من مخالفت کردم.

مخالفت جدّی کردم. نه این‌که می‌خواستم تعارف کنم؛ نه. او خودش می‌داند که در آن لحظات در دل من چه می‌گذشت. رفتم آن‌جا ایستادم و گفتم «آقایان! صبر کنید، اجازه بدهید». اینها هم ضبط شده، موجود است، هم تصویرش هست، هم صدایش هست. شروع کردم به استدلال کردن که «مرا برای این مقام انتخاب نکنید». گفتم «نکنید»؛ هرچه اصرار کردم، قبول نکردند. هرچه من استدلال کردم، آقایان، مجتهدین و فضلایی که آن‌جا بودند، جواب دادند. من قاطع بودم که قبول نکنم ولی بعد دیدم چاره‌ای نیست. چرا چاره‌ای نیست؟ زیرا به‌گفته‌ افرادی که من به آنها اطمینان دارم، این «واجب» در من «متعیّن» شده است، یعنی اگر من این بار را برندارم، این بار بر زمین خواهد ماند.

این‌جا بود که گفتم قبول می‌کنم. چرا؟ چون دیدم بار بر زمین می‌ماند. برای این‌که بار بر زمین نماند، آن را برداشتم. اگر کس دیگری آن‌جا بود، یا من می‌شناختم که ممکن بود این بار را بردارد و دیگران هم او را قبول می‌کردند، یقیناً من قبول نمی‌کردم. 23آذر1373"

رهبر معظم انقلاب در 12 تیرماه 68 در بیعت ائمه جمعه سراسر کشور با معظم‌له درباره حضور و عزمش در جایگاه رهبری چنین فرمودند "...اما حالا که این بار را روی دوش من گذاشتند، با قوت خواهم گرفت؛ آن‌چنان که خدای متعال به پیامبرانش توصیه فرمود:‌ «خذها بقوة» برای این مسئولیت از خدا استمداد کردم و باز هم استمداد می‌کنم و هر لحظه و هر آن، در حال استمداد از پروردگار هستم، تا بتوانم این مسئولیت را در حد وسع خودم ــ که تکلیف هم بیش از وسع نیست ــ با قوت و قدرت و حفظ شأن والای این مقام، حفظ کنم و انجام بدهم. این تکلیف من است که امیدوارم ان شاء الله مشمول لطف و ترحم الهی و دعای ولی عصر(عج) و مؤمنین صالح باشم".

آیت‌الله خامنه‌ای در جلسه انتخاب مجلس خبرگان در 14 خرداد 68، با رای حدود شصت نفر از 74 عضو حاضر در خبرگان به رهبری انتخاب شدند و اکنون قریب 30 سال از آن روز می‌گذرد. روزی که به تعبیر مرحوم آیت‌الله باریک‌بین نماینده قزوین در مجلس خبرگان "برای ما ثابت شد که این رای ما آن روز اگر یک احتمال می‌دادیم که ایشان نتواند اداره کند، الحمدالله خوش درخشید و خوب عمل کرد و امروز هم بیدار و آگاه و هوشیار و شاجع است."


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزی که امام خامنه ای رهبرشد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 9:7 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روایت رهبری، روایت الگوی انتخاب رهبر در نظام اسلامی است

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif در سالگرد انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ۱۴ خرداد ۶۸ به عنوان رهبر جمهوری اسلامی ایران، کتاب «روایت رهبری» توسط دفتر حفظ و نشر آثار حضرت ایت‌الله خامنه‌ای منتشر می‌شود. این کتاب حاوی نکاتی جدید و منتشر نشده‌ای از خاطرات سیاسی رهبر انقلاب و نحوه‌ی انتخاب ایشان در چهاردهم خردادماه سال ۱۳۶۸ است که به کوشش آقای سید یاسر جبرائیلی به رشته‌ی تحریر در آمده است. به همین مناسبت پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در گفت‌وگویی با نویسنده‌ی «روایت رهبری» به معرفی اجمالی این کتاب و نحوه‌ی تدوین آن پرداخته است.

* همزمان با ایام ۱۴ خرداد و انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری از سوی مجلس خبرگان، دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای کتاب «روایت رهبری» را تهیه و منتشر می‌کند. با توجه به اینکه کار تدوین این کتاب بر عهده‌ی شما بوده است، به عنوان اولین سؤال، از ساختار کلی این کتاب برای مخاطبان بگویید.
* کتاب روایت رهبری الحمدلله به زیور طبع آراسته شد. تحقیقات این کتاب را از حدود سه سال پیش شروع کردیم و هدف اولیه، موضوع انتخاب حضرت آقا به رهبری در سال ۱۳۶۸ بود. منتهی پس از تحقیقات اولیه، به این نتیجه رسیدیم که روی موضوع انتخاب رهبری در نظام جمهوری اسلامی کار کنیم و همه رویدادهای ناظر به رهبری در تاریخ انقلاب را بررسی کنیم. دو تجربه قبل از انتخاب حضرت آقا به رهبری داشتیم؛ یکی تصویب اصل ولایت فقیه به عنوان یکی از اصول قانون اساسی و رسمیت یافتن رهبری در ساختار نظام جمهوری اسلامی، و دیگری انتخاب آقای منتظری در آبان سال ۱۳۶۴ و عزل ایشان توسط حضرت امام در سال ۱۳۶۸ و بعد پذیرش استعفایشان در مجلس خبرگان.

وقتی این سه رویداد را بررسی کردیم، دیدیم هم انتخاب حضرت آقا، هم ماجرای آقای منتظری و هم انتخاب حضرت امام از یک الگوی مشخصی تبعیت می‌کند. یعنی شما شاخص‌های روشنی را می‌توانید در هر سه موضوع ببینید؛ چه ایجابی و چه سلبی. از این‌جا بود که گفتیم این سه موضوع را با هم بررسی کنیم و در کتاب سه فصل تبیین شد: رسمیت یافتن ولایت فقیه در قانون اساسی، ماجرای آقای منتظری و انتخاب حضرت آقا در سال ۶۸.

من اگر بخواهم این الگوی مشترک را برایتان توضیح بدهم، این الگو عبارت است از عالی‌ترین تجلّی مناسبات اسلامیت و جمهوریت در انتخاب ولی فقیه. یعنی در فرآیند انتخاب ولی فقیه شما عالی‌ترین مناسبات جمهوریت و اسلامیت نظام را می‌بینید. هم اسلامیت در حد اعلایش که در مجتهد جامع الشرایط تجلی می‌یابد، و هم جمهوریت که اراده‌ی مردم هست، از طریق مجلس خبرگان که منتخب مردم هستند، تجلّی پیدا می‌کند. این بود که اسم کتاب را گذاشتیم «روایت رهبری؛ مناسبات جمهوریت و اسلامیت در انتخاب ولی فقیه».

گفت‌وگو با نویسنده‌ی کتاب روایت رهبری(KHAMENEI.IR)


    * پس با اولین رویداد مرتبط با رهبری در تاریخ انقلاب شروع می کنیم. چطور ولایت فقیه در ساختار جمهوری اسلامی تعریف شد و چگونه اختیارات و تکالیف آن در قانون شکل گرفت؟
    * فصل اول کتاب ناظر بر رسمیت یافتن رهبری حضرت امام در ساختار نظام و ورود بحث ولایت فقیه به قانون اساسی است. ما با یک تبیینی از اصل ولایت فقیه شروع می‌کنیم از زبان حضرت امام و حضرت آقا. یعنی از هستی‌شناسی اسلامی و انسان‌شناختی اسلامی شروع می‌کنیم تا می‌رسیم به بعثت و سپس به امامت، و بعد به غیبت و در آخر به ولایت فقیه. بعد مبارزات مردم که منجر به شکل‌گیری اساس جمهوری اسلامی شده و بعد شکل‌گیری مجلس خبرگان قانون اساسی و تصویب اصل ولایت فقیه و اتفاقاتی که آن‌جا افتاده، که خیلی اتفاقات مهمی هم هست.

    بعضاً شاید در نسل جدید این تصور وجود داشته باشد که خب بالاخره امام رهبر بودند و انقلاب شد و به‌راحتی ولایت فقیه در ساختار جمهوری اسلامی قرار گرفت. نه، این‌جوری نبوده و معارضان جدی داشته این مسئله. کسانی تمام تلاش‌شان را کردند که جمهوری اسلامی شکل نگیرد. اگر جمهوری اسلامی شکل گرفت،‌ قانون اساسی اش اسلامی نباشد. اما مخالفان اسلامیت نظام در هر مرحله با رأی مردم و با نظر مردم شکست خوردند و قانون اساسی جمهوری اسلامی آن طور که خواسته امام و امت بود، به تصویب رسید. حتی پس از تصویت اصل ولایت فقیه در شهریور ۵۸ در مجلس خبرگان قانون اساسی می‌آیند توطئه می‌کنند که مجلس خبرگان را منحل کنند که حضرت آقا آن‌جا بودند و جلوی کار را می‌گیرند. این روایت مهم است، چون خواننده می‌بیند که چطور مردم نقش ایفا می کنند در شکل گیری نظام، و چطور با یک جریان معارضی مواجه است که دنبال این بوده که جلوی شکل‌گیری یک نظام اسلامی را بگیرد و چطور با رأی مردم شکست می‌خورد. این ماجرای فصل اول است.

    * پس فصل دوم قاعدتا باید مربوط به انتخاب آقای منتظری به رهبری آینده و عزل ایشان توسط حضرت امام و فصل سوم نیز مربوط به انتخاب حضرت آقا باشد؟
    * بله. فصل دوم از نگرانی‌هایی شروع می‌شود که راجع به آینده‌ی نظام پس از امام بین نخبگان و شخصیت‌های کشور هست. اتفاقاتی روایت شده که منجر به انتخاب آقای منتظری به رهبری در اجلاسیه‌ی آبان ماه ۶۴ خبرگان رهبری می‌شود. خیلی‌ها سؤال دارند که آیا این انتخاب قانونی بود یا نه، قانونی نبود؟ کاری که خبرگان در سال ۶۴ درباره‌ی آقای منتظری کردند، یک کار مقدماتی و یک تصمیم داخلی بود برای این که خبرگان یک‌باره با پدیده‌ی خلأ وجود رهبری مواجه نشود که کشور دچار بحران بشود. با توجه به نگرانی‌هایی که اول انقلاب وجود داشت، گفتند یک تصمیم داخلی می‌گیریم و ایشان را انتخاب می‌کنیم به عنوان رهبری آینده و این به عنوان تصمیم داخلی ما بماند تا اگر روزی که حضرت امام ارتحال کردند، و اگر ایشان باقی بر صفات و شرایط رهبری باشند، یک جلسه‌ی رسمی می گذاریم و بررسی و تصویب ‌کنیم.

    یعنی این‌جور نبوده که خبرگان آقای منتظری را انتخاب کرده باشند و خودبه‌خود بعد از ارتحال امام بنا بوده که ایشان رهبر باشد. نه، یک کار مقدماتی بوده و جلسه‌ی رسمی خبرگان باید در روز مقرر تشکیل می‌شده و این انتخاب صورت می‌گرفته که ایشان در اتفاقاتی که می‌افتد در فاصله‌ی سال‌های ۶۴ تا ۶۸ نشان می‌دهند که فاقد شرایط و صفات لازم برای رهبری هستند و توسط حضرت امام عزل می‌شوند.

    حضرت امام در دو منشور برادری و منشور روحانیت که آبان و بهمن سال ۶۷ منتشر کردند، ویژگی‌های مجتهد جامع‌‌الشرایطی را که می‌تواند زمامدار جامعه‌ی اسلامی باشد، بیان کردند. همچنین ویژگی‌های کسی را که نمی‌تواند زمامدار و حاکم جامعه‌ی اسلامی باشد، بیان فرمودند. من می‌خواهم بگویم که «روایت رهبری» تجلّی این شاخص‌هاست و شما با مطالعه‌ی این کتاب می‌بینید که چه کسی نباید و چه کسی باید رهبر باشد و الحمدللّه آن‌چه شد که باید می‌شد و آن‌چه نشد که نباید می‌شد.

    در فصل سوم مروری اجمالی بر زندگی، کارنامه و اندیشه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دوره پیش از انتخاب به رهبری صورت گرفته که می‌توان تجلی گوشه‌ای از تعابیر حضرت امام درباره ایشان را در این قسمت دید. سپس، اجلاسیه ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ را با استفاده از متن مذاکرات خبرگان و خاطرات اعضا روایت شده است تا تصویر روشن، مستند و دقیقی از آنچه در این اجلاسیه رخ داد، ترسیم شود. بخش «قیام امت برای بیعت» از فصل سوم، روایتی خواندنی از بیعت مردم، جریان‌ها، نهادها و... با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است. اجلاس ۱۵ مرداد ۱۳۶۸ خبرگان نیز که پس از بازنگری قانون اساسی با هدف بررسی انطباق شرایط و صفات جدید رهبری در قانون بر حضرت آیت الله خامنه‌ای برگزار شد، برای اولین بار در این کتاب روایت شده است. حسن ختام کتاب، بیانیه‌ی حضرت آیت الله خامنه‌ای در سالگرد ارتحال حضرت امام(قدس سره) است که آن را باید بیانیه رهبری ایشان و عهد مشترکشان با امت دانست؛ مانیفستی که قلب آن، این جمله معروف است: «راه امام، راه ما، هدف او هدف ما، و رهنمود او مشعل فروزنده‌ی ماست».

    من معتقدم کتاب «روایت رهبری» روایت ابتلای جمعی از خواص است که عبارتند از اعضای مجلس خبرگان. قشنگ این را احساس می‌کنید که این جمع پس از امام خودشان محل ابتلا و آزمون الهی قرار گرفته‌اند، و با عمل به اشاره‌ی امام خودشان از این آزمون سربلند بیرون می‌آیند. همچنین مردمی که پس از انتخاب حضرت آقا می‌آیند قیام می‌کنند برای بیعت با این امام لایق خودشان و به تعبیر حضرت امام نشان می‌دهند که از مردم حجاز در عهد رسول‌اللّه برترند.
    https://farsi.khamenei.ir/ndata/news/42736/jeld02.jpg
    در این کتاب برای اولین بار از مذاکرات شورای انقلاب استفاده شده است. همچنین متن مذاکرات اجلاسیه‌ی خبرگان در سال ۶۴ و اجلاسیه‌ی خبرگان در سال ۶۸ اولین بار در این کتاب آمده و منتشر می‌شود. بخشی از خاطرات منتشر نشده حضرت آقا در کتاب استفاده شده است؛ ایشان به عنوان شخصیتی که در سطوح بالای نظام از ابتدای انقلاب حضور داشتند و از نزدیک شاهد وقایع بودند و خاطراتی دارند. بخشی از این خاطرات را دفتر حفظ و نشر حضرت آیت‌اللّه خامنه‌ای در اختیار ما گذاشتند و از این خاطرات در نقل رویدادها استفاده کرده‌ایم. ازجمله روایت نقل قول حضرت امام در جلسه‌ای که می‌گویند ایشان رهبر باشند، این را از دیگران شنیده‌ایم و در جلسه‌ی خبرگان هم نقل می‌شود، اما از خود ایشان تا حالا منتشر نشده بود که اکنون از خود حضرت آقا هم نقل آن جلسه را در این کتاب آورده‌ایم.

    به نظر من کتاب خیلی نمایش جالبی از عقلانیت حاکم بر فرآیندهای تصمیم‌گیری در نظام جمهوری اسلامی است. یعنی شما وقتی این کتاب را مطالعه می‌فرمایید، احساس می‌کنید واقعاً‌ بین خبرگان چیزی گم نمی‌شود. مباحثی که انجام می شود، اصلاً‌ دعوای سیاسی نیست، بلکه کاملاً بحث‌ها فنی و معقول است؛ هم در جریان انتخاب آقای منتظری، هم در جریان انتخاب حضرت آقا. سطوح عالی نظام الحمدللّه این‌جا ما دیدیم که چقدر عقلانیت بر فرآیندهای تصمیم‌گیری‌شان در جریان انتخاب ولی فقیه حکم‌فرما بوده است.

    * درباره‌ی سبک روایت کتاب چه روشی را در نظر گرفتید؟
    * ما روایت‌مان به روش تحلیلی استنادی است. تاریخ را به شکلی روایت کرده‌ایم که خواننده بتواند از داخلش آن منطق حاکم بر فرآیندها را کشف کند. از اسناد استفاده کرده‌ایم و‌ کتاب کاملاً مستند است. تقریباً هیچ جا ما حرفی را بدون سند نیاورده‌ایم. اسناد انبوهی در کتاب استفاده شده و هیچ چیز غیر مستندی نداریم.

    * هدف اصلی از تولید و تالیف این کتاب چه بود؟
    * واقعاً‌ قصد من درآوردن این الگو بوده که چه کسی می‌تواند و باید، و چه کسی نمی‌تواند و نباید رهبر باشد. این اتفاقی‌ست که در نظام ما افتاده. در مقدمه هم آورده‌ام که رهبر آن مجتهد جامع‌الشرایطی است که امام می‌فرمایند باید دارای بینش سیاسی باشد، باید اقتصاد را بفهمد، مسائل نظام بین‌الملل را بفهمد، اگر این‌ها را نفهمد ولو اعلم در علوم مربوط به حوزه‌ها هم باشد، به درد زمامداری جامعه‌ی اسلامی نمی‌خورد. امام می‌فرمایند که مجتهد جامع‌الشرایط این است و شما تجلّی این را در در فصل سوم کتاب و در حضرت آقا می‌بینید، اما در فصل دوم و در آقای منتظری نمی‌بینید.

    * از نکات ویژه‌ی این کتاب به چه نکاتی می‌توان اشاره کرد؟
    * نکات و خاطرات خیلی خواندنی از حضرت آقا راجع به اتفاقات گوناگون هست. برخی مثلاً ادعا کرده بودند که آقای مهدی هاشمی معدوم را حضرت آقا آورده بودند در سپاه. بله، درست است، حضرت آقا آوردند سپاه، منتها با اصرار آقای منتظری. حضرت آقا تعریف کرده‌اند که چطور شد آقای مهدی هاشمی آمد در سپاه و این گره در این کتاب باز شده است.

    ما تقریباً‌ هیچ سؤالی را بی پاسخ نگذاشته‌ایم. شرط مرجعیت که مسأله است، این‌جا قشنگ جوابش داده شده. بحث موقت بودن انتخاب حضرت آقا کاملا این‌جا مشخص شده است که موقت یعنی چه. موقت به این معنی نیست که یک نفر را بگذاریم علی‌الحساب کشور را دو ماه اداره کند تا بعد رهبری را تعیین کنیم؛ اصلاً و به هیچ عنوان این جور نیست. به تعبیر یکی از اعضای خبرگان، چون ظرف یعنی قانون اساسی موقت بوده و این قانون اساسی تغییر می‌کند و شرایط رهبری تغییر می‌کند، قاعدتاً رهبر موجود باید شرایطش با این صفات جدیدی که در قانون اساسی جدید درج شده، منطبق باشد. جلسه‌ی بررسی انطباق شرایط و صفات برگزار می‌شود و حضرت آقا از ۶۴ نفر رأیی که آنجا حاضر هستند، ۶۰ رأی می‌آورند. در آن‌جا هم نقل می‌کنند یک عده که آن چهار نفری هم که رأی نمی‌دهند، می‌گویند ایراد شکلی به متنی دارند که تنظیم شده است.

    به هر حال به تمام این مسائلی که بوده، جواب داده شده. خاطرات و اسناد دقیق خوانده شده و در این کار استفاده شده است. مثلاً آقای منتظری خودشان می‌گویند اسفند ماه یا چند وقت قبل از این که حضرت امام ایشان را عزل کنند، من می‌دانستم امام با این لحن‌های تندی که دارد و با من تند می‌شود، تصمیمی درباره‌ی من خواهد گرفت. به نظر من فضا کاملاً‌ شفاف شده و تاریخ روشن شده است.

    * به عنوان آخرین مطلب اگر نکته‌ای مدنظر دارید بفرمایید.
    * لازم می‌دانم از تمامی عزیزانی که در تهیه این کتاب نویسنده را یاری کردند تشکر کنم. ابتدا از دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای که حقیر را شایسته پرداختن به چنین موضوعی دانسته و از هیچ حمایتی در فرآیند انجام تحقیقات دریغ نکردند، قدردانی می‌کنم. همچنین باید از جناب آقای مهندس مرتضی نبوی که راهنمایی نگارش این اثر را به عهده داشتند، تشکر کنم. تقدیر ویژه‌ای از جناب آقای مسعود رضایی باید کرد که تحقیقات قبلی خود پیرامون موضوع را در اختیار اینجانب گذاشتند. آقایان حسن رحیم پور ازغدی، محمد حسین صفار هرندی و مسعود رضایی که با دقت نظر کتاب را خوانده و ساعت‌های متمادی را برای مباحثه درباره محتوا وقت گذاشتند تا به غنا و دقت اثر کمک کنند؛ و نیز آقایان حسن روزی‌طلب از مرکز اسناد انقلاب اسلامی و محمد شیخ‌لر از موسسه ایمان جهادی(صهبا) که برخی اسناد و مطالب مورد نیاز را در اختیار اینجانب قرار دادند، سهم وافری در اثر حاضر دارند. از دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری نیز که اسناد مرتبط با اجلاسیه‌های خبرگان را در اختیار گذاشتند، کمال تشکر را دارم.
    حاج ناصر قره‌باغی، آزادمرد بزرگواری است که نه فقط در این اثر سهیم است، بلکه نویسنده خود را مدیون حمایت‌ها و راهنمایی‌های او می‌داند و تقدیر، کمترین ادای دین من به ایشان است.
    عزیزانی نیز بودند که بدون پشتیبانی آنان، این اثر قطعا به انجام نمی رسید: آقایان سید نظام‌الدین موسوی، محمد شیرکوند.

    من امیدوارم ان‌شاءاللّه این کتاب مورد استفاده‌ی خوانندگان عزیز قرار بگیرد. منتظر انتقادات و پیشنهادهای صاحب‌نظران گرامی هم هستم.

    کتاب روایت رهبری

    1399/03/10 ديگران - يادداشت - یازده سؤالی که کتاب «روایت رهبری» به آنها پاسخ میدهد

    1398/04/12 خبر - آیین معرفی کتاب روایت رهبری برگزار خواهد شد

    1398/03/22 فيلم - نماهنگ | معرفی نشان و جلد کتاب روایت رهبری

    1398/03/22 خبر - کتاب «روایت رهبری» منتشر شد

    1398/03/13 فيلم - گفت‌وگو با نویسنده‌ی کتاب روایت رهبری

    1398/03/13 خبر - محرمانه‌های انتخاب رهبری در قالب کتاب «روایت رهبری» منتشر می‌شود

    1398/03/13 ديگران - گفتگو - روایت رهبری، روایت الگوی انتخاب رهبر در نظام اسلامی است


    اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزی که امام خامنه ای رهبرشد

    ادامه مطلب را ببينيد
    تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 8:56 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

    در جلسه مجلس خبرگان رهبری در سال ۶۸ چه گذشت؟

    روایت عصر روز چهاردهم
    در سال های اخیر برخی دشمنان جمهوری اسلامی با موج‌سازی رسانه‌ای، موجب به‌وجود آمدن برخی شبهات نسبت به جلسه‌ی تعیین رهبری مجلس خبرگان در سال ۶۸ شدند. از این رو، پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR در گفت‌وگویی با آقای مسعود رضایی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، به بررسی بیشتر جوانب این موضوع می‌پردازد. در این گفت‌وگو که پس از مشاهده فیلم کامل جلسه خبرگان انجام شده، مسئله‌ی قائم‌مقامی مرحوم آیت‌الله منتظری، جلسه‌ی ۱۴ خرداد ۶۸ خبرگان رهبری و نیز جلسه فوق‌العاده‌ی ۱۵ مرداد ۶۸ خبرگان رهبری مورد بررسی قرار گرفته است.

    می‌خواهیم به قبل از سال ۶۸ برگردیم و به بررسی چگونگی شکل‌گیری بحث انتخاب قائم‌مقام رهبری بپردازیم. این بحث به چه دلیل و از چه زمانی در محافل سیاسی و حکومتی کشور و علی‌الخصوص در مجلس خبرگان رهبری شکل گرفت؟
    در مورد انتخاب مرحوم آیت‌الله منتظری به‌عنوان قائم‌مقامی رهبری و به‌اصطلاح دقیق‌تر و صحیح‌تر، رهبر آینده، باید بگویم که زمینه‌ی این مسئله از همان اوایل انقلاب شروع شد. یک انقلاب بزرگ به پیروزی رسیده بود و بحران‌های بزرگی در پیش روی آن قرار داشت. در همین حال، در حدود دی‌ماه ۵۸ حضرت امام سکته‌ی قلبی کردند و از قم به تهران منتقل شدند. در آن زمان، معالجات در مورد ایشان مؤثر واقع شد و حالشان بهبود یافت، ولی به‌هرحال این نگرانی وجود داشت که با توجه به سن بالا و این عارضه‌ی قلبی، اگر بار دیگر این اتفاق رخ بدهد و احیاناً ایشان از دنیا بروند، تکلیف انقلاب و نظام چه خواهد شد؟ طبیعی است که این نگرانی در بین بزرگان نظام وجود داشته باشد و برای آن چاره‌اندیشی کنند.

    در این فضای ذهنی و روانی،‌ مردم به‌تدریج نسبت به آیت‌الله منتظری، با توجه به سابقه‌ی انقلابی ایشان و نزدیک بودنشان به حضرت امام و علی‌الخصوص اینکه بعد از انقلاب هم ایشان یک چهره‌ی کاملاً انقلابی و ضداستکباری و ضدآمریکایی داشتند، اقبال و تمایل نشان دادند و حتی در بین خود مردم، شعارهایی شکل گرفت مثل «درود بر منتظری، امید امت و امام» یا «آیت حق منتظری، قائم‌مقام رهبری». از طرفی آن بزرگانی هم که در این فکر بودند، سعی کردند که هر‌چه‌بیشتر در تبلیغ و ترویج و تمجید آیت‌الله منتظری تلاش کنند و با توجه به اینکه در قانون اساسی مصوب سال ۵۸، مرجعیت به‌عنوان شرط رهبری تعیین شده بود، تلاش کردند تا آیت‌الله منتظری به‌سمت مرجعیت هم پیش برود. بنابراین در سخنرانی‌ها و در خطبه‌های نمازجمعه، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و همین‌طور آیت‌الله هاشمی رفسنجانی از ایشان به‌عنوان آیت‌الله‌العظمی منتظری نام می‌بردند. خود آیت‌الله منتظری هم وقتی که از امامت جمعه‌ی تهران استعفا دادند و به قم رفتند، در واقع رویکردشان به‌سمت مرجعیت بود. لذا ایشان با استقرار در قم و حوزه‌ی علمیه، به‌تدریج به‌سمت کسب جایگاه مرجعیت پیش رفتند.

    همه‌ی این عوامل دست‌به‌دست هم داد و آیت‌الله منتظری را در مظان رهبری بعد از حضرت امام قرار داد تا می‌رسیم به سال ۶۴. در این سال، خبرگان در تاریخ ۲۴ تیرماه، در اجلاسیه‌ی خود تصویب می‌کنند که مجلس خبرگان حق دارد در زمان حضور یک رهبر، نسبت‌به تعیین رهبر آینده اقدام کند تا در زمان فوت رهبر حاضر، خلأیی پیش نیاید. برمبنای این مصوبه، یک ماده‌واحده با امضای پنجاه نفر از نمایندگان مجلس خبرگان تنظیم و تدوین شد که متن آن این بود: «بسم الله الرّحمن الرّحیم، خبرگان امت به‌موجب تکلیف مصرح در مصوبه‌ی روز ۲۴ تیر ۶۴ مجلس خبرگان و به‌عنوان مقدمه‌ی عقلیه‌ی لازم برای عمل به اصل ۱۰۷ قانون اساسی، فقیه عالی‌قدر و مجاهد، حضرت آیت‌الله منتظری (دامه‌برکاته) را به‌عنوان مصداق کامل قسمت دوم اصل مزبور تعیین می‌کند.»

    حالا اصل ۱۰۷ چه بود؟ این اصل در مورد انتخاب رهبری بود که یک صدر داشت و یک ذیل. متن این اصل به‌این‌ترتیب بود: هرگاه یکی از فقهای واجد شرایط مذکور در اصل پنجم این قانون از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شده باشد، همان‌گونه که در مورد مرجع عالی‌قدر تقلید و رهبر انقلاب آیت‌الله‌العظمی امام خمینی چنین شده است، این رهبر ولایت امر و همه‌ی مسئولیت‌های ناشی از آن را برعهده دارد. این، بخش اول اصل ۱۰۷ بود. اما بخش دوم آن می‌گوید: در غیر این‌ صورت، خبرگان منتخب مردم درباره‌ی همه‌ی کسانی که صلاحیت مرجعیت و رهبری دارند، بررسی و مشورت می‌کنند. هرگاه یک مرجع را دارای برجستگی خاص برای رهبری بیابند، او را به‌عنوان رهبر به مردم معرفی می‌نمایند، وگرنه سه یا پنج مرجع واجد شرایط رهبری را به‌عنوان اعضای شورای رهبری تعیین و به مردم معرفی می‌کنند. بنابراین صدر اصل ۱۰۷ می‌گفت مردم مثل همان انتخابی که در مورد حضرت امام صورت گرفت، رهبر آینده را انتخاب می‌کنند. بخش دوم می‌گفت اگر چنین شخصیتی یافت نشد، خبرگان اقدام به این عمل می‌کنند. در مصوبه‌ی خبرگان در سال ۶۴ این‌طور گفته شده بود که آیت‌الله منتظری به‌عنوان مصداق کامل قسمت دوم اصل مزبور تعیین می‌شود؛ یعنی اینکه خبرگان ایشان را انتخاب کرده‌اند.

    این مصوبه و تعیین مصداق، مخالفی نداشت؟
    ببینید، کسانی در مجلس خبرگان در اینکه آیا اصلاً انجام چنین‌کاری ضرورت دارد یا خیر، تشکیک کردند و همچنین در مورد صلاحیت خود آیت‌الله منتظری برای تصدی رهبری آینده هم تشکیکاتی وجود داشت، ولی به‌هرحال اکثریت قاطع مجلس خبرگان واقعاً نظرشان این بود که آیت‌الله منتظری رهبر آینده شود. البته با توجه به وجود چنین تشکیکاتی، خبرگان تصمیم می‌گیرند کمیسیونی ویژه مرکب از نُه نفر را تعیین کنند تا اسامی تمامی کسانی را که در مظان رهبری آینده‌ی نظام قرار دارند، مورد بررسی قرار دهند. روال کار هم به این ترتیب بود که خبرگان موظف شدند تا یک ماه پس از تصویب این ماده‌واحده، اسامی کسانی که به نظرشان صلاحیت رهبری و مرجعیت آینده را دارا هستند، حتی‌الامکان با استناد و توضیح، به کمیسیون ویژه تقدیم نمایند و این کمیسیون بعد از جمع‌آوری آن اسامی، راجع به آن‌ها تحقیق و بررسی کند و بعد گزارش خودش را به مجلس ارائه بدهد. در واقع یک فرصت دوسه‌ماهه‌ای برای بررسی بیشتر این مسئله در نظر گرفته می‌شود. در ادامه‌ی این روال، می‌رسیم به اجلاس مجلس خبرگان در آبان‌ماه ۶۴ که یک اجلاس ویژه است و طی آن آیت‌الله منتظری به‌عنوان رهبر آینده انتخاب می‌شود.

    آیا جریان‌های سیاسی کشور نیز دنبال رهبری فرد خاصی بودند که مثلاً یک سناریو را برای رسیدن به هدف خود طراحی و اجرا کنند؟
    همان‌طور که عرض کردم، در آن زمان برخی از بزرگان و دلسوزان انقلاب مثل آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و برخی دیگر که در این رده بودند، این نگرانی را داشتند که بعد از حضرت امام چه اتفاقی می‌افتد و ما باید برای آن‌وقت به‌اصطلاح دستمان پر باشد و نظام دچار خلأ رهبری نشود. این یک بخش ماجراست که ربطی به جریان‌های سیاسی ندارد، بلکه از سر دلسوزی و آینده‌نگری برای نظام قدم در چنین مسیری می‌گذارند. درعین‌حال در کنار آیت‌الله منتظری هم کسانی بودند مثل سید مهدی هاشمی و دیگرانی از این دست که آن‌ها نه با هدف دلسوزی برای آینده‌ی انقلاب، بلکه با پیش‌بینی برای موقعیت خودشان، درصدد بودند که آیت‌الله منتظری را مطرح کنند و پیش بیندازند تا از قِبَل ایشان خودشان به موقعیت و مسئولیتی دست پیدا کنند. ما این جریانات را هم باید در نظر داشته باشیم.

    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و مرحوم آقای هاشمی چقدر با قائم‌مقامی آیت‌الله منتظری موافق بودند؟
    در ماجرای انتخاب آیت‌الله منتظری به‌عنوان رهبر آینده، باید گفت که حضرت آقا و آقای هاشمی رفسنجانی در هسته‌ی مرکزی فعالیت و تلاش برای تحقق این موضوع بودند. یکی از دلایلش این بود که این آقایان بیش از دیگران نسبت‌به مسائل و مشکلات داخلی و همچنین توطئه‌ها و فشارهای بین‌المللی، آگاهی داشتند و لذا بیش از دیگران هم این مطلب در نظرشان جلوه‌گر می‌شد که اگر خلأ رهبری پیش بیاید، با توجه به جمیع شرایط داخلی و خارجی، چه خطراتی می‌تواند متوجه اصل نظام و انقلاب شود. بنابراین به‌دنبال این بودند که این مشکل را به‌نحوی حل کنند. از طرف دیگر، این دو بزرگوار از جمله علاقه‌مندان و ارادتمندان به آیت‌الله منتظری بودند؛ یعنی از قبل از انقلاب و در سال‌های بعد از انقلاب، با ایشان ارتباط بسیار گرم و تنگاتنگی داشتند و بسیار به ایشان علاقه‌مند بودند و به مراتب فقهی و علمی ایشان هم آگاه بودند.

    از طرف دیگر، برخی جریانات حوزوی و برخی از شخصیت‌های صاحب‌نام و صاحب موقعیت بالای حوزوی را هم به‌خوبی می‌شناختند و می‌دانستند که اگر شرایطی پیش بیاید که آن‌ها رهبری کشور و نظام را در دست بگیرند، علاوه بر اینکه امکان و توانایی اداره‌ی انقلاب و نظام را ندارند، به‌دلیل نوع دیدگاه و بینش خاصی که دارند، نظام با مشکلات و گره‌های فراوانی در کار خود مواجه خواهد شد. این نگرانی‌ها موجب می‌شد که این دو بزرگوار تلاش بیشتری داشته باشند برای اینکه یک شخص انقلابی، یار امام و کسی را که به‌هرحال به‌لحاظ فکری و حوزوی هم در موقعیت مناسبی قرار دارد، به‌عنوان رهبر آینده پیشنهاد و تلاش کنند که این موقعیت برایشان تثبیت شود.

    اما ظاهراً حضرت امام مخالف بودند؟
    بله، حضرت امام مخالف این ماجرا بودند.

    مخالفت ایشان ناظر به انتخاب قائم‌مقام بود یا مصداق آن؟
    حضرت امام به‌صراحت در این مورد چیزی را نفرموده‌اند که ما الآن بتوانیم به صحبت ایشان، در مقطع زمانی مورد بحث، استناد کنیم. بعداً در سال ۶۸ حضرت امام در نامه‌ی معروف ۶ فروردین ۶۸، این را می‌فرمایند که من از اول با انتخاب شما مخالف بودم؛ یعنی انتخاب آیت‌الله منتظری. به‌هرحال در سخنرانی‌های خود امام، در این مقطع، چیزی در این‌باره نیست. یک سند مهم در این زمینه داریم و آن اظهارات آیت‌الله محمدی گیلانی است که ایشان در جلسه‌ی چهاردهم خرداد ۱۳۶۸ که برای انتخاب رهبر بعد از حضرت امام تشکیل شده بود، خاطره‌ی خودشان را از گفت‌وگویی که با حضرت امام داشتند، بیان می‌کنند. این سند نشان می‌دهد که حضرت امام در همان سال ۶۴، با انتخاب شخص آیت‌الله منتظری به‌عنوان رهبر آینده، مخالف بودند.

    درباره‌ی این سند توضیح دهید.
    در روز ۱۴ خرداد ۱۳۶۸، آقای محمد هاشمیان، در خلال نطق خود در مجلس خبرگان، علاوه بر نکات مختلفی که راجع به انتخاب رهبری مطرح می‌کنند، می‌فرمایند ما البته از آقای محمدی گیلانی شنیده‌ایم که حضرت امام هم با انتخاب آیت‌الله منتظری در سال ۶۴ مخالف بودند. پس از این اظهارات، آقای هاشمی رفسنجانی، وقتی که آقای محمدی گیلانی می‌خواهند بیایند پشت تریبون قرار بگیرند و نظرات خودشان را بگویند، به آقای محمدی گیلانی تأکید می‌کنند که شما آن چیزی را که آقای هاشمیان گفت، توضیح بدهید. در واقع آقای هاشمیان نکته‌ای را گفته بود که بایستی معلوم می‌شد. آقای محمدی گیلانی پشت تریبون قرار می‌گیرند و در مورد ضرورت انتخاب رهبر شایسته بعد از حضرت امام صحبت می‌کنند و سپس به نقل ماجرای مورد اشاره‌ی آقای هاشمیان می‌پردازند. بنده در اینجا چون می‌خواهم سندیت اظهارات آقای محمدی گیلانی حفظ شود، آن را از روی متن پیاده‌شده‌ی سخنان ایشان می‌خوانم. به همین دلیل هم ممکن است بعضی‌جاها اشکال ویرایشی به این متن وارد باشد، ولی مهم این است آنچه می‌خوانم، عین مطلبی است که آقای محمدی گیلانی در حضور حدود هفتاد تن از خبرگان بیان داشته است و یک سند مهم تاریخی محسوب می‌شود. ایشان می‌گوید: «و اما اینکه آقای آقاحاج شیخ محمد هاشمیان اشاره کردند راجع به آن مسئله که جناب آقای هاشمی هم دستور فرمودند که من آن را عرض کنم. آن، این بوده است که من اینجا آقایان می‌خواستند نام آقای منتظری را ببرند، برای مرجعیت و قائم‌مقامی، یعنی خبرگان و ما مضطرب بودیم که ایشان میوه‌ای است هنوز پخته‌نشده، بچینند، پلاسیده می‌شود. البته شما می‌دانید این مسئله خیلی مشکل بود برای حضرت امام صحبت کردن. یک جایی ممکن است یک رندی این را بشنود و خبر بدهد که فلانی با مرجعیت آقای منتظری مخالف و آن اصحابی که آن مرد بزرگوار را منکوب کردند، همان اصحاب به جان من بیفتند.»

    اینجا باید توضیحی بدهم. ایشان می‌فرمایند که صحبت من در این‌باره با حضرت امام کار مشکلی بود، چون اگر این خبر، یعنی اینکه منِ محمدی گیلانی با رهبری آقای منتظری مخالف هستم، به‌نحوی به بیرون درز پیدا می‌کرد، سید مهدی هاشمی و تیم او، که اصحاب آیت‌الله منتظری به‌شمار می‌آمدند، همان‌گونه که آن مرد بزرگوار، یعنی آیت‌الله شمس‌آبادی را قبل از انقلاب کشتند، ممکن بود به‌سراغ من هم بیایند و همان بلا را سر من بیاورند. این مسئله نشان می‌دهد که ایشان از سابقه‌ی سید مهدی هاشمی و اقدامات خشونت‌آمیز او تا حد قتل یک آیت‌الله کاملاً اطلاع دارد و نگران حال خود در صورت افشای این خبر است.

    آقای محمدی گیلانی سخن خود را این‌گونه ادامه می‌دهد: «من صبح روز شنبه هم بود، صبح زنگ زدم برای آقای توسلی که من می‌خواهم خدمت امام برسم، شما دارید می‌روید؟ گفتند بیا. ما رفتیم و آقای رسولی و آقای توسلی داشتند می‌رفتند. من همین مقدار کاغذ که دست من است [یک تکه‌کاغذ کوچکی را نشان می‌دهند که توی فیلم هم معلوم است]، این مقدار کاغذ نوشتم که یک مطلب ضروری است، تکلیف ایجاب می‌کند که من باید خدمت‌تان [حضرت امام] برسم. خودتان می‌دانید. اجازه می‌فرمایید؟ بسیار خوب. و اگر نه، من افراغ وظیفه کردم. آقای توسلی اندرون رفت و گفت ایشان [امام] نگاه کرد و گفت مگر نمی‌داند که من ملاقات ندارم؟ ملاقات هم نداشت. گفتم ایشان می‌داند که نوشته مطلب ضروری است. گفت بگو بیاید. ما هم رفتیم. آن‌وقت آقای حاج شیخ حسن صانعی هم طبق دأب و سنتش می‌آید توی آن حیاط کوچولو می‌ماند، اگر وقت زیاد می‌شد، اشاره می‌کرد یعنی بلند شو. ولی آن روز امام شاید حدود ۳۵ دقیقه ایشان صحبت کردند. من به ایشان عرض کردم آقا، آقایان خبرگان مصمم هستند که نام آیت‌الله منتظری را برای مسئله‌ی رهبری ببرند، ولی من آن عبارت امیرالمؤمنین (ع) را که مجتنی الثمره، آن را نگاه کرده بودم، حاضرالذهن بودم، برایش خواندم که حالا فراموش کردم که خلاصه مجتنی الثمره لغیر وقت ایناعها و این پلاسیده می‌شود، حیف است و البته ما غیر از آقای منتظری که وارد انقلاب باشد، نداریم مثل ایشان.

    ایشان شروع کردند به درددل و گله از آقای منتظری که همین‌طور است که شما می‌گویید. من هم همین است. مسئله‌ی مرجعیت و این‌ها یک دسته از جا بلند بشوند، ما آقا را مرجع کردیم، اینکه نمی‌شود. مرجعیت، مردم به‌طبع خودشان رفته‌رفته یکی خودبه‌خود تَعیُن پیدا می‌کرد و من میل ندارم و راضی نیستم که آقای منتظری ایشان بیاید به نام ایشان این کار را انجام بدهند و من هم راضی نیستم. بعد هم صحبت طولانی کرد از بعضی از نقاط ضعف بیتشان [آقای منتظری] با احترامی که به ایشان می‌کرد و حتی این را هم اضافه کرد، فرمودند احمد، این را من اول‌بار از ایشان شنیدم. شما می‌دانید احمد عزیزترین فرد خاندان من است. فلان، یکی از کارکنان بیت آقا را نام برد که در قید حیات است، فلان کارهایی که او کرده است، اگر احمد می‌کرد، گردن احمد را می‌زدم. شما آنجا بیشتر تردد کنید. آقای فاضل، آقای جوادی آملی، آقایان را هم وادار کنید که آنجا بیشتر تردد کنند. بعد ایشان امر فرمودند که خب من چه‌کار کنم؟ گفتم رئیس مجلس خبرگان آقای مشکینی است، ولی واقعاً رئیس آقای هاشمی است. ایشان می‌تواند کنسلش کند، تأخیر بیندازد. آقای خمینی، همه‌ی شما آشنا بودید، ایشان انسان مؤدبی بود، میل نداشت مگر آنجا که واجب می‌شد و تکلیف بکند. فرمودند احمد که نیست، شما می‌روید دنبال آقای هاشمی و به ایشان بگویید؟ گفتم البته می‌روم دنبال آقای هاشمی. اما آقا، این مطلبی که گفته شد، خدمت شما باشد. گفت می‌دانم. گفتم حتی به آقای هاشمی هم نگویید، ممکن است از آقای هاشمی درز کند، بیرون برود و اسباب زحمت برای ما بشود.»

    آقای محمدی گیلانی خدمت حضرت امام تأکید می‌کنند که وقتی آقای هاشمی آمدند پهلوی شما، مبادا بگویید من آمدم اینجا و گفتم مخالف رهبری آیت‌الله منتظری هستم، چون ممکن است آقای هاشمی این مطلب را یک جا بگوید و این موضوع درز پیدا کند، آن‌وقت همان افرادی که آیت‌الله شمس‌آبادی را کشتند، سراغ من هم بیایند.

    آیت‌الله محمدی گیلانی سپس می‌گویند: «[حضرت امام] گفت نه، شما بروید به آقای هاشمی بگویید. من آمدم، حدود ساعت یازده بود. آقای هاشمی مجلس، یعنی خودشان تشریف برده بودند، آقای کروبی، آقای یزدی نایب‌رئیس‌شان بود. من رفتم دفتر خدمت ایشان [آقای هاشمی رفسنجانی]. گفتم من صبح خدمت آقا رسیده بودم، کاری داشتم. ایشان من را فرستادند خدمت شما، کار لازمی دارند، زودتر بروید. بعداً نمی‌دانم آقای هاشمی، آن تتمه را باید از ایشان بشنوید که چطور شد.»

    آقای هاشمی بعد از اینکه صحبت آقای محمدی گیلانی تمام می‌شود، این‌طور می‌فرمایند: «آن قسمتی که آقای محمدی فرمودند، بقیه‌اش را هم من بگویم که تکمیل بشود این قطعه‌ی تاریخ. وقتی که ایشان به من فرمودند که حضرت امام تو را خواسته است، احضار کردند، من تلفن کردم به آنجا و گفتم وقتی تعیین کردند. [اینجا هم آقای هاشمی اصلاً نمی‌گوید که امام برای چه من را خواستند.] رفتم خدمتشان. دیگر نزدیک شده بودیم یا مواجه شده بودیم با آن نامه‌ای که آقای منتظری نوشته بودند به مجلس.»

    باز اینجا نیاز است من توضیحی بدهم. اینکه آقای هاشمی می‌فرمایند آن نامه‌ای که آیت‌الله منتظری نوشته بودند به مجلس، منظور نامه‌ای است که آیت‌الله منتظری به آیت‌الله مشکینی، رئیس مجلس خبرگان، نوشته بودند.

    چه تاریخی؟
    ۳۰ شهریور ۱۳۶۴.

    موضوع نامه چه بود؟
    همان‌طور که عرض کردم، در تیرماه ۱۳۶۴ در اجلاسیه‌ی خبرگان قرار می‌شود که آیت‌الله منتظری به رهبری آینده انتخاب شوند و بعد نمایندگان تصمیم می‌گیرند یک فرصت دوسه‌ماهه قرار داده شود برای اینکه بررسی بیشتری در مورد انتخاب رهبر بعدی صورت گیرد تا مثلاً در آبان‌ماه تصمیم نهایی گرفته شود. در بین این مدت، در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۳۶۴، یعنی چیزی حدود یک‌ونیم ماه بعد از اجلاس تیرماه، آیت‌الله منتظری که مطلع شده بود در مجلس اسم ایشان برده شده و قرار است در اجلاس آینده ایشان را به رهبری انتخاب کنند، نامه‌ای می‌نویسند خدمت آیت‌الله مشکینی و در آن، ضمن اینکه می‌فرمایند حالا حضرت امام هستند و نیازی به این کار نیست، در واقع از مجلس می‌خواهند تا از این تصمیم خود منصرف شوند. پس این نامه‌ای که آیت‌الله هاشمی می‌فرمایند که با آن مواجه شده بودیم، منظور همان نامه‌ی تاریخ ۳۰ شهریور ۱۳۶۴ است.

    باز توضیحی اینجا عرض کنم. آیت‌الله هاشمی چه‌زمانی می‌رود پهلوی امام؟ در آبان‌ماه سال ۶۴، یعنی زمانی که دیگر قرار است مثلاً یکی دو روز بعدش، آن تصمیم نهایی گرفته شود. در خاطرات آیت‌الله هاشمی این هست که دقیقاً چه روزی می‌روند پهلوی امام: روز سه‌شنبه، ۱۴ آبان ۶۴. ایشان در خاطرات خود نوشته‌اند: «آقای محمدی گیلانی به دفترم آمد و پیام امام را درباره‌ی برنامه‌ی مجلس خبرگان آورد و برای مسکن خودش استمداد نمود. گفت که امام با انتخاب آقای منتظری [برای جانشینی رهبر] موافق نیستند.

    آقای هاشمی گفته‌اند که آقای گیلانی آمد و گفت که امام با انتخاب آقای منتظری موافق نیستند، درحالی‌که باید توجه داشته باشیم که آقای محمدی گیلانی حتی به شخص امام توصیه و بلکه اصرار می‌کنند که مبادا شما به آقای هاشمی بگویید که من آمدم اینجا و موضوع بحثم با شما چه بود. بعد هم که می‌روند پهلوی آقای هاشمی، اصلاً به ایشان نمی‌گویند که من برای چه رفته بودم خدمت امام. خود آقای هاشمی هم در روز ۱۴ خرداد ۶۸، وقتی که در تکمله‌ی صحبت آقای محمدی گیلانی صحبت می‌کنند، زمانی که آقای محمدی گیلانی هم آنجا حاضر است، اصلاً نمی‌گویند که ایشان آمد به من گفت که مثلاً من راجع به موضوع آقای منتظری پهلوی امام بودم و شما هم بروید امام در مورد انتخاب آقای منتظری با شما کار دارد.

    دیدار آقای محمدی گیلانی با امام در چه تاریخی است؟
    در ۱۴ آبان‌ماه ۶۴ است.

    پس آقای هاشمی چرا می‌گوید ما نزدیک شده بودیم به این نامه‌ای که شهریور آقای منتظری نوشته است؟
    من هم می‌خواهم همین را بگویم؛ یعنی آن نامه روز ۳۰ شهریور نوشته شده است و با توجه به اینکه ایشان روز ۱۴ آبان خدمت حضرت امام رفته‌اند و یا در روز ۱۸ آبان آن تصمیم نهایی مجلس خبرگان گرفته شد، حدود یک‌ونیم ماه از تاریخ نگارش آن نامه می‌گذرد. آن‌وقت چطور ایشان الآن می‌فرمایند که ما نزدیک شده بودیم به نامه‌ی آقای منتظری؟ به‌هرحال این یکی از مبهمات تاریخی است. البته یک فرض می‌تواند این باشد نامه‌ای که آیت‌الله منتظری به آقای مشکینی نوشته بود، آقای مشکینی آن را به هیچ‌کس نشان نداده و در جلسه خبرگان در آبان‌ماه خوانده است و دیگران از آن مطلع شده‌اند، ولی صحت این فرض یک مقدار بعید است. به این دلیل که اگرچه ممکن است آیت‌الله مشکینی به‌عنوان رئیس مجلس خبرگان این نامه را به اعضای مجلس خبرگان نداده باشد، ولی خیلی بعید است در جلساتی که هیئت‌رئیسه‌ی مجلس خبرگان به‌صورت مرتب داشتند و به‌خصوص در شرایطی که می‌خواهند دست به یک تصمیم‌گیری خیلی بزرگ بزنند، چنین نامه‌ی مهمی را از اعضای هیئت‌رئیسه هم مخفی نگه داشته باشد. البته آیت‌الله مشکینی و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به رحمت خدا رفته‌اند، ولی آیت‌الله امینی و آیت‌الله مؤمن تشریف دارند و می‌شود از آن‌ها پرسید که آیا آقای مشکینی واقعاً تا روز ۱۸ آبان ۶۴، که این نامه را در جلسه‌ی خبرگان می‌خوانند، برای هیچ‌کس، حتی اعضای هیئت‌رئیسه هم آن را مطرح نکرده بودند؟

    اما ادامه‌ی خاطره را آقای هاشمی این‌گونه می‌نویسد: «شب خدمت امام رفتم و راجع به پیام ایشان در مورد مجلس خبرگان مذاکره کردیم. نگران‌اند که تعیین آیت‌الله منتظری به‌عنوان رهبر آینده، باعث عداوت و کارشکنی رقبای دیگر شود. باید با احتیاط و مراعات جوانب کار، عمل شود.»

    این نکته هم جای سؤال و ابهام دارد. در واقع مسئله‌ی امام این نبود که پس از انتخاب آیت‌الله منتظری، مراجع یا کسانی دیگر در حوزه اظهار مخالفت کنند و غائله‌ای به پا شود. مسئله‌ی اصلی برای امام این بود که شخص آقای منتظری را برای رهبری آینده مناسب نمی‌دانستند. اگرچه امام آیت‌الله منتظری را برای امور دیگری مثل نظارت بر امور قضایی کشور یا تدریس در حوزه‌های علمیه و از این قبیل، کاملاً مناسب می‌دانستند؛ تاجایی‌که احتیاطات خودشان را به ایشان ارجاع می‌دادند و حتی در نامه‌ی ۶ فروردین ۱۳۶۸ از ایشان به‌عنوان حاصل عمر خود یاد می‌کنند، اما ایشان را برای تصدی مسئولیت رهبری نظام مناسب نمی‌دانستند. به‌هرحال آقای هاشمی این‌طور نوشته‌اند و این واقعاً جای سؤال دارد.

    آقای هاشمی در همان جلسه‌ی ۱۴ خرداد هم به همین موضوع اشاره می‌کنند؟
    نه. برای اینکه مطلب را گم نکنیم، از ابتدا می‌خوانم: «آن قسمتی که آقای محمدی فرمودند، بقیه‌اش را هم من بگویم که تکمیل بشود این قطعه‌ی تاریخ. وقتی که ایشان به من فرمودند که حضرت امام تو را خواسته است، احضار کردند، من تلفن کردم به آنجا و گفتم وقتی تعیین کردند. رفتم خدمت ایشان. دیگر نزدیک شده بودیم یا مواجه شده بودیم با آن نامه‌ای که آقای منتظری نوشته بودند به مجلس [که ماجرا را توضیح دادیم]. بعد ایشان فرمودند که من دیگر کاری ندارم به موضوع. دیگر هرچه توی مجلس، با توجه به نامه‌ای که ایشان نوشتند، هرچه در مجلس رسیدید دیگر. ایشان به این نتیجه رسیده بودند که با این نامه، خبرگان اقدامی نخواهند کرد آن‌موقع. همینی بود که بعداً هم در نامه‌ی اخیرشان آمده بود. این همان حرفی بود که آن‌موقع هم ایشان به من زدند.»

    این جملات یک مقدار مبهم است و ارتباط جملات با یکدیگر خیلی منسجم نیست. همچنین علاوه بر برخی نکاتی که قبلاً اشاره کردم، سؤال دیگری که به ذهن متبادر می‌شود، این است که می‌فرمایند چون این نامه آمده بود، امام گفتند هرچه مجلس تصمیم بگیرد، درحالی‌که امام اصلاً ایشان را خواسته بودند که نظر خودشان مبنی بر مخالفت را به ایشان منتقل کنند تا ایشان با توجه به جایگاه و موقعیتی که در مجلس خبرگان دارد، این مسئله را به تعبیر آقای محمدی گیلانی، کنسلش کند.

    احتمال دارد که مرحوم آقای هاشمی مصلحت‌سنجی کرده باشند؟
    البته تحلیل‌های مختلفی می‌شود کرد. یکی از تحلیل‌ها شاید این باشد که آقای هاشمی بر دیدگاه خودش مبنی بر اینکه انتخاب آیت‌الله منتظری به رهبری آینده، به مصلحت نظام است، اصرار کرده‌اند. یعنی اصرار نه خدمت امام، بلکه در عمل و در مجلس خبرگان و لذا نظر امام که با آن قاطعیت به آقای محمدی گیلانی گفته بودند، به مجلس خبرگان منتقل نمی‌شود.

    اگر موافقید، به‌سراغ بحث عزل مرحوم آیت‌الله منتظری از قائم‌مقامی برویم. بحث را این‌گونه آغاز می‌کنم که شما اشاره کردید آیت‌الله خامنه‌ای و مرحوم آقای هاشمی تلاش زیادی برای قائم‌مقامی آیت‌الله منتظری انجام دادند. اما برخی این موضوع را مطرح کرده‌اند که افرادی مثل حاج احمدآقای خمینی، آقای خامنه‌ای، آقای هاشمی و آقای ری‌شهری طراحی کردند تا آقای منتظری عزل شود. بعد در مواجهه با این سؤال که اگر قرار بود این‌ها چنین‌کاری کنند، چرا خودشان در انتخاب ایشان به قائم‌مقامی جزء مسببین اصلی بودند، می‌گویند می‌خواستند ایشان را ببرند بالا که بعد زمین بزنند. این تحلیل را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
    هیچ نیازی به این نبود که آیت‌الله منتظری را ببرند بالا که بعد بزنند زمین. این اصلاً حرف سبکی است. اگر نقشه‌شان از ابتدا این بود که آیت‌الله منتظری مطرح نشود، از ابتدا مطرحش نمی‌کردند. من از کسانی که چنین موضوعی را مطرح می‌کنند، سؤال می‌کنم. آقایان در آبان ۶۴ تلاش کردند تا رهبری آینده یا به‌اصطلاح قائم‌مقامی آیت‌الله منتظری در مجلس خبرگان تصویب شود و به‌صورت کاملاً قانونی و رسمی درآید، اما مگر آقایان علم غیب داشتند که حضرت امام تا کی زنده است؟ مگر آن‌ها تضمینی از خداوند گرفته بودند که امام تا روز ۱۳ خرداد ۶۸ زنده است؟ سپس به این نتیجه برسند که پس ما از ۱۸ آبان ۶۴ تا ۱۳ خرداد ۶۸ فرصت داریم برنامه‌ها و توطئه‌هایمان را بچینیم. تا نهایتاً در ۶ فروردین ۶۸ آیت‌الله منتظری را از آن بالا بزنیم زمین. شما می‌دانید سال ۶۵ امام سکته می‌کنند که بسیار قوی‌تر از سکته‌ی سال ۵۸ بود و تقریباً علائم حیاتی ایشان قطع می‌شود. واقعاً ایشان دوباره به زندگی برمی‌گردد. اگر در همان سال ۶۵، امام از دنیا رفته بود. پس همه‌ی آن برنامه‌ریزی‌ها و توطئه‌های مورد ادعا بر باد می‌رفت. لذا چیزی که این‌ها مطرح می‌کنند، مفروضه‌اش این است که آقایان یقین داشتند امام تا سال ۶۸ زنده خواهد بود و بدیهی است که این مفروضه کاملاً پوشالی و بی‌مبناست و کل ادعای آن‌ها را باطل می‌کند و معلوم می‌سازد که این ادعا یک حرف تبلیغاتیِ سیاسی و فقط برای تخریب شخصیت دیگران است. ببینید، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی تا آنجا پای قائم‌مقامی و رهبری آینده‌ی آقای منتظری ایستاد که حتی باید بگوییم به آن توصیه‌ی حضرت امام هم، آن‌گونه که می‌بایست، عمل نکرد. این نشان می‌دهد که آقایان هم مصلحت نظام را این می‌دانستند و هم واقعاً به آقای منتظری علاقه و ارادت داشتند و لذا این کار را انجام دادند.

    حال اگر بعدها به این نتیجه رسیدند که آقای منتظری مناسب نیست، چه؟
    جالب اینجاست که آقا و آقای هاشمی رفسنجانی تا قبل از تصمیم قاطع حضرت امام برای برکناری آقای منتظری، هرگز به این نتیجه نرسیدند که ایشان باید کنار گذاشته شود. دلیلش هم این است که حتی بعد از نگارش نامه‌ی مورخ ۶ فروردین ۶۸ نیز خدمت امام می‌روند تا بلکه ایشان را از این کار منصرف کنند. اگر آن‌ها چنان برنامه‌ای داشتند، طبیعی است وقتی مطلع می‌شدند امام چنین نامه‌ای نوشته است، می‌بایست با شوق و اشتیاق خدمت امام می‌رفتند و می‌گفتند بسیار کار خوبی کردید و ما هم با این کار موافقیم، نه‌اینکه جلوی نامه‌ی امام را بگیرند تا در صداوسیما خوانده نشود. نه‌اینکه بروند آنجا و با امام استدلال و احتجاج کنند تا بلکه بتوانند نظر ایشان را تغییر دهند. پس آن‌جور که از شواهد و قراین برمی‌آید، آقایان تنها زمانی که امام تصمیم قاطع گرفت، به این حکم امام تمکین کردند.

    چرا حضرت امام به این نتیجه رسیدند؟
    گذشته از شناختی که امام نسبت‌به آیت‌الله منتظری داشت و به‌طور کلی ایشان را از همان ابتدا مناسب برای تصدی رهبری نظام نمی‌دانست، به‌خصوص از سال ۶۵ و بعد از دستگیری سید مهدی هاشمی، آیت‌الله منتظری رفتارها و گفتارهایی دارد که امام به این نتیجه قاطع می‌رسد که ایشان نه‌تنها برای رهبری آینده‌ی نظام مناسب نیست، بلکه اگر در این موقعیت قرار گیرد، باید فاتحه‌ی انقلاب را خواند. البته امام اعتقاد داشت ایشان می‌تواند در حوزه باشد و به کارهای حوزوی بپردازد؛ همان‌طور که در نامه‌ی ۸ فروردین ۶۸ این را مطرح کردند که شما در حوزه‌ها باشید و گرمابخش حوزه‌ها باشید. طبعاً این تعبیر بلند و خوبی در مورد آیت‌الله منتظری است.

    نشان از انصاف امام دارد.
    بله، همین‌طور است. امام این‌جور تعابیر را برای هرکسی به کار نمی‌بردند. ببینید، امام به ایشان لقب فقیه عالی‌قدر را دادند و باز تأکید می‌کنم که امام به‌هیچ‌وجه در اعطای القاب و عناوینی از این قبیل به افراد، آدم گشاده‌دستی نبودند. امام خیلی بااحتیاط به کسی فقیه یا آیت‌الله می‌گفتند. لذا شاید کمتر نمونه‌ای داشته باشیم که امام چنین تعبیری مثل فقیه عالی‌قدر در مورد کسی به کار برده باشند.

    یا مثلاً حضرت امام در زندگی سیاسی و علمی خود، مگر به چند نفر گفته‌اند حاصل عمر من؟
    بله، بسیار معدود. امام در مورد به‌کارگیری تعابیر، خیلی دقیق بودند؛ چه تعابیر مثبت و چه تعابیر منفی. این‌طور نبود که در خلال صحبت همین‌طور تعبیری به ذهنشان بیاید و بگویند.

    مخصوصاً در مکتوبات.
    بله.

    یکی دیگر از شبهات این است که شاید آقای ری‌شهری اطلاعات نادرستی به امام رسانده است که امام بر آن اساس، تصمیم‌گیری کرده‌اند.
    امام فرد دقیق و هوشیاری بود. این‌طور نبود که با یک گزارش و از طریق یک کانال، تفکرات ایشان به‌نحو خاصی شکل بگیرد. من یک نمونه‌ی تاریخی را ذکر می‌کنم. حوالی سال ۴۹ سازمان مجاهدین خلق، که آن موقع ماهیت امروزی را نداشت، بلکه متشکل از تعدادی جوان انقلابی‌ِ مسلمانِ پای کار برای ضربه زدن به رژیم پهلوی بود، نمایندگان خودش را به نجف نزد امام فرستاد تا ضمن مطرح کردن برخی مسائل با ایشان، تأییدیه‌ای نیز از ایشان در مورد خود بگیرد. اطرافیان امام مثل آقای دعایی و دیگران و حتی برخی از روحانیون نزدیک به امام در ایران، از ایشان می‌خواستند و بلکه اصرار می‌کردند که شما این‌ها را تأیید کنید. امام اگر قرار بود کانالیزه بشود و برمبنای نظرات برخی افراد تصمیم بگیرد، آن‌موقع می‌بایست حداقل یک تأیید خشک‌وخالی از این سازمان می‌کرد، اما این کار را نکرد. هرچه اصرار کردند و حتی بعضی‌ها نزد امام گریه کردند که آقا این‌ها جوان‌های مسلمان و انقلابی و پرشور هستند، نپذیرفتند، چون خود امام با مطالعه‌ی برخی آثار آن‌ها تشخیص داده بودند در تفکرات آن‌ها نوعی انحراف وجود دارد و حاضر به انجام این کار نشدند، ولو اینکه برخی اطرافیان و یاران نزدیک ایشان نیز از این کار برنجند.

    بنابراین امام نسبت‌به خود آقای منتظری و اینکه ایشان ظرفیت مسئولیت‌های بالای سیاسی را ندارد، این شناخت را داشتند و مهم‌تر اینکه می‌دیدند در کنار چنین شخصیتی، که اگرچه به‌لحاظ آن لطف و صفای باطنی‌اش آدم خوبی است و به‌لحاظ مراتب حوزوی‌اش نیز شخص برجسته‌ای است، فرد بسیار خطرناکی مانند مهدی هاشمی قرار دارد. مسائل سید مهدی هاشمی از قبل از انقلاب برای حضرت امام حساسیت‌برانگیز شده بود. طوری که وقتی قرار بود در پاریس تعدادی از نیروهای انقلابی جلوی کلیسای سنت‌مری همایش و اعتصاب غذایی را در اعتراض به وضعیت زندانیان سیاسی در ایران برگزار کنند و نام و عکس سید مهدی هاشمی هم در بین این زندانیان قرار داشت، امام فرمودند که اصلاً نباید اسم ایشان باشد.

    پس امام نسبت‌به وی شناخت داشتند؟
    بله، آقای کروبی و سید حمید روحانی و امام جمارانی در آن نامه‌ای که به تاریخ ۲۹ بهمن ۱۳۶۷ به آیت‌الله منتظری می‌نویسند، اشاره می‌کنند به اینکه حضرت امام از سابق نسبت‌به سید مهدی هاشمی حساسیت داشتند و شما را از او برحذر می‌داشتند. به‌هرحال امام بعد از انقلاب می‌بیند که همین شخص کنار دست آقای منتظری، که شخصیت برجسته‌ای هم محسوب می‌شود، قرار گرفته است.

    سید مهدی کسی بود که قبل از انقلاب با تشکیل یک تیم ترور، اقدام به کشتن تعدادی افراد در منطقه‌ی اصفهان کرده بود که مهم‌ترین آن‌ها آیت‌الله شمس‌آبادی بود. به همین جرم هم دستگیر و محاکمه و به اعدام محکوم می‌شود که البته این حکم در مورد او اجرا نمی‌شود. گفته می‌شود عدم اجرای حکم به‌دلیل ارتباطاتی بود که با ساواک داشت. خودش هم در اعترافاتش به این ارتباطات اذعان کرده است. به‌هرحال چنین شخصی بعد از انقلاب از زندان آزاد می‌شود و لباس روحانیت بر تن می‌کند و وجهه‌ای انقلابی نیز برای خود دست‌وپا می‌کند و در ارتباط با آیت‌الله منتظری قرار می‌گیرد. اما در همین حال، مجدداً به رفتارهای خشونت‌آمیز خود ادامه می‌دهد و توسط همان تیم ترور خود، اقدام به حذف فیزیکی برخی افراد از سر راه خود می‌کند.یک نمونه‌ی بارز آن، فردی است به نام عباسقلی حشمت که از جمله هم‌ولایتی‌های سید مهدی است. سید مهدی منطقه‌ی خودشان، یعنی لنجان و قهدریجان و آن‌طرف‌ها را پایگاه اصلی قدرت خود می‌دانست و اجازه نمی‌داد تا هیچ خللی در آن به وجود آید. لذا همین که به او گزارش می‌دهند، عباسقلی حشمت مخالف شماست و برای شما مزاحمت ایجاد می‌کند، دستور می‌دهد حذفش کنید. به همین راحتی دستور قتل می‌دهد و آن کسانی که مأمور این کار می‌شوند، بدتر از خودش هستند. آن‌ها به‌سراغ حشمت در باغش می‌روند و می‌بینند دو فرزند جوان ایشان هم کنارش هستند. آن‌ها بعداً در اعترافاتشان می‌گویند ما دیدیم اگر این موقعیت را از دست بدهیم، دیگر نمی‌توانیم دستور سید مهدی را در مورد حذف ایشان عملی کنیم. بنابراین هم پدر و هم دو فرزند او را می‌کشند. آن‌ها اصلاً یک تیپ عجیب‌وغریبی بودند؛ بسیار خشن و بی‌رحم. خودشان در اعترافاتشان گفتند که طناب به گردن هریک از این‌ها انداخته‌اند و آن‌قدر کشیده‌اند تا خفه شده‌اند.

    بعد از این اعترافات در سال ۶۵ بود که عوامل دادستانی به محل دفن آن‌ها رفتند و جنازه‌ی آن سه نفر را از زیر خاک بیرون آوردند. حالا شما ببینید سید مهدی و تیم ترور او به انجام این قتل‌ها اعتراف کرده‌اند، جنازه‌ها هم به‌عنوان سند قطعی و انکارناپذیر این جنایت به دست آمده و آیت‌الله منتظری از تمام این ماجرا اطلاع یافته است، اما همچنان حامی سید مهدی است. امام از همان اوایل انقلاب می‌بیند که آقای منتظری دلبستگی عجیب‌وغریبی به یک آدم بسیار خطرناک و تشکیلاتی دارد و هرچه هم به ایشان در این‌باره توصیه و نصیحت می‌کند، بی‌تأثیر است. نه‌تنها امام بلکه شخصیتی مانند آیت‌الله مشکینی، که یک فرد چندان سیاسی هم نبود، از این ارتباط احساس نگرانی شدید داشت. ایشان در پاسخ به همان نامه‌ی مورخ ۳۰ شهریور ۶۴ آیت‌الله منتظری، که من را انتخاب نکنید، نامه‌ای به تاریخ ۱ مهر ۶۴ نوشته و نکته‌ای را بیان کرده که بسیار جالب است. آیت‌الله مشکینی در انتهای آن نامه می‌نویسد: «در خاتمه چون کلام بدین‌جا کشید، جسارتاً معروض می‌دارد نظر اغلب دوستان برای روز مبادا شمایید. لیکن با یک نگرانی خاص از ناحیه‌ی بیت و بعضی از حواشی آن جناب که متأسفانه به قول آن مرحوم، مراجع قبلی پس از مرجعیت گرفتار می‌شدند و شما قبل از آن. من در این‌باره لامتثال امرکم کلی می‌گویم. پیوسته از دوستان صمیمی‌تان اظهار ناراحتی می‌شنوم. حتی در مجلس نیز مطرح شد و بی‌سروصدا گذشت و قبلاً هم پس از سمینار ائمه‌ی جمعه برخی به حقیر می‌گفتند به حضورتان گفته شود و اینان از دوستان مخلص آن جناب هستند و شما را برای اسلام می‌دانند و راضی نیستند شخصی که از آنِ عموم است، در قبضه‌ی خصوص باشد. من به‌عقیده‌ی خودم، موقع را مغتنم دیدم و گفتم و بعد از این نیز خواهم گفت کائناً ما کان. من در عمر ۶۴ساله‌ام، از اصفهانی (ره) گرفته تا به بعد، این گرفتاری‌ها را درک کرده‌ام و امید اینکه عرایضم نزد خودتان باشد و اگر درست هم نباشد، مانند برخی اباطیل که می‌شنوید، بایگانی شود و نیز معلوم شود که علاقه‌ی من به جنابعالی به‌واسطه‌ی قدمت و رسوخ با این مطالب کاسته نمی‌شود و توفیقتان را پیوسته خواستارم.»لذا حتی اشخاصی مانند آقای مشکینی که آن‌چنان سیاسی هم نبودند، همین که نگاه می‌کردند، متوجه می‌شدند که برخی افراد نامناسب و در رأس آن‌ها سید مهدی هاشمی، در اطراف آقای منتظری حضور دارند که این یک خطر بزرگ است. طبعاً امام با دقت و حساسیت بیشتری متوجه این مسئله بود و به‌ویژه می‌دید حتی آقای منتظری مخالف محاکمه شدن این شخص به اتهام چندین فقره قتل است. یعنی کسی دستگیر شده و حداقل ماجرا این است که چندین فقره قتل به‌عنوان اتهام برای او مطرح است، اما آقای منتظری می‌گوید او را رها کنید. خیلی چیز عجیبی است. به نظر من، امام یک‌دفعه مواجه می‌شود با بعدی از شخصیت آقای منتظری که برای خود ایشان هم غیرمنتظره و تعجب‌آور بود. مگر می‌شود کسی فارغ از عملکردها و رفتارهای سیاسی‌اش، چند فقره قتل مرتکب شده باشد، جنازه‌ها به دست آمده باشد، خودش و اعضای تیم ترورش هم اعتراف کرده باشند، بعد آقای منتظری بگوید او را مجازات نکنید. هذا شیء عجیب.

    به‌هرحال می‌رسیم به زمانی که سید مهدی هاشمی علی‌رغم همه‌ی تأکیدات و اصرارهای آقای منتظری، مجازات می‌شود. به نظر من، از این به بعد، آقای منتظری دیگر دلش با امام صاف نمی‌شود. در ادامه‌ی همین مسیر هم شاهد چند عملکرد و سخنرانی و موضع‌گیری شاخص توسط ایشان هستیم که نشان می‌دهد اساساً در تفکرات سیاسی ایشان، یک‌سری نکات نامناسب وجود دارد. مثلاً در مصاحبه‌ای که با ویژه‌نامه‌ی دهمین سالگرد پیروزی انقلاب در سال ۶۷ انجام می‌دهند، اظهاراتی دارند که مناسب نیست. بعد از آن، در یک سخنرانی در سالگرد انقلاب، تحلیل‌هایی را نسبت به ده سال گذشته ارائه می‌دهند که بسیار نامناسب بود؛ تاجایی‌که بعداً امام در یکی از پیام‌های خودشان می‌فرمایند من نسبت‌به این تحلیل‌هایی که اخیراً داده شد، از خانواده‌ی شهدا و جانبازان عذرخواهی می‌کنم.

    چندی بعد از آن‌، در اوایل فروردین ۶۸، یک نامه‌ی محرمانه از دفتر ایشان به بی‌بی‌سی منتقل می‌شود که آن را می‌خوانند. همه‌ی این‌ها امام را به این نتیجه‌ی قطعی می‌رساند که آقای منتظری اگرچه در مقام یک شخصیت حوزوی و مدرس حوزه می‌تواند فرد مناسبی باشد و خوب است به فعالیت‌های خود در این زمینه ادامه دهد، ولی به‌لحاظ عملکرد سیاسی و تفکر سیاسی، اصلاً فرد مناسبی به‌خصوص برای اینکه در جایگاه رهبری نظام قرار بگیرد، نیست. بنابراین خود امام است که به این نتیجه می‌رسد. البته این را هم بگویم که با توجه به خاطراتی که از امام نقل شده است، ایشان از اواخر سال ۶۷ به این نتیجه رسیده بودند که آقای منتظری باید کنار برود. موضوع از این قرار بود که در یکی از جلسات سران قوا، که در منزل حاج احمدآقا تشکیل شده بود، امام حضور می‌یابند و موضوع به برکناری آقای منتظری کشیده می‌شود. آقایان خدمت امام عرض می‌کنند که حالا شما می‌فرمایید آقای منتظری نباشد. اگر ایشان نباشد، چه‌کسی باشد؟ چون آن‌موقع، شرط مرجعیت برای رهبری وجود داشت، یک وجه این سؤال آن بود که ما در بین مراجع کسی را نداریم که بتواند مسئولیت رهبری انقلاب و نظام را برعهده گیرد. امام که دیدگاهشان از ابتدا این بود که مرجعیت شرط لازم برای رهبری نیست، در همان جلسه می‌فرمایند همین آقای خامنه‌ای.

    حضرت امام اسم اشخاص دیگری را هم می‌گویند؟
    نه. آن چیزی که در روز ۱۴ خرداد سال ۶۸ توسط آقای هاشمی مطرح شد و ایشان حتی تأکید می‌کنند که ما شاهد هم داریم و آیت‌الله موسوی اردبیلی هم تصدیق می‌کنند، امام فقط اسم آقای خامنه‌ای را ذکر می‌کنند. البته در همان جلسه، قرار می‌شود حاضران چیزی از این موضوع در بیرون نگویند. ضمن آنکه خود آیت‌الله خامنه‌ای هم در همان زمان و حتی بعد از آن، در صحبت‌هایی که با آقای هاشمی دارد، قاطعانه اعلام می‌دارد که چنین مسئولیتی را نخواهد پذیرفت. به‌هرحال این موضوع مسکوت می‌ماند.

    اشاره کردید امام مخالف شرط مرجعیت برای رهبری بودند. پس قاعدتاً پیشنهاد بازنگری قانون اساسی و حذف شرط مرجعیت هم ناظر به همین نگرانی بوده است. درست است؟
    این مسئله یکی از مسائل مورد نظر در بازنگری قانون اساسی بود. به‌طور کلی از مدتی قبل، با توجه به گذشت ده سال از تدوین قانون اساسی و مشخص شدن برخی اشکالات و نواقص در آن، نامه‌نگاری‌هایی با حضرت امام صورت می‌گیرد تا ایشان نسبت‌به انجام برخی اصلاحات در قانون اساسی، موافقت نمایند. مثلاً در تاریخ ۲۷ فروردین ۶۷ جمعی از نمایندگان مردم ضمن قرائت نامه‌ای در جلسه‌ی علنی مجلس، تقاضای بازنگری و اصلاح قانون اساسی را به حضرت امام ارائه دادند. نامه‌ای را هم خدمت ایشان می‌نویسند. بعد در تاریخ ۲۹ فروردین ۶۸ اعضای شورای‌عالی قضایی، با ارسال نامه‌ای خدمت حضرت امام، با توجه به وجود برخی مشکلات در حوزه‌ی قوه‌ی قضائیه، خواستار بازنگری و اصلاح قانون اساسی می‌شوند. البته به نظر می‌رسد این نامه‌نگاری‌ها طبیعتاً با هماهنگی خود حضرت امام بوده است؛ یعنی نوعی اجماع در مورد ضرورت بازنگری قانون اساسی وجود داشت. بر این اساس، حضرت امام در تاریخ ۴ اردیبهشت ۶۸ نامه‌ای خطاب به آقای خامنه‌ای، رئیس‌جمهور وقت، می‌نویسند که طی آن، اعضای شورای بازنگری را مشخص می‌سازند؛ یعنی بیست نفر را خودشان معرفی می‌کنند و پنج نفر را هم می‌گذارند به انتخاب مجلس از اعضای مجلس که مجموعاً می‌شوند ۲۵ نفر. همچنین محدوده‌ی مسائل مورد بحث در شورای بازنگری را هم تعیین می‌کنند؛ یعنی این‌طور نباشد که از صدر تا ذیل قانون اساسی مورد بازنگری قرار گیرد.

    این بازنگری چه مواردی را شامل می‌شد؟
    هشت مورد است: ۱. رهبری، ۲. تمرکز در قوه‌ی مجریه، ۳. تمرکز در مدیریت قوه‌ی قضائیه و پنج مورد دیگر. بنابراین حضرت امام به‌عنوان ولی‌فقیه اذن می‌دهند و حکم می‌کنند به اینکه بازنگری شروع شود. ضمناً توجه داشته باشید که این موضوع زمانی مطرح می‌شود که هنوز هیچ‌گونه آثار بیماری در امام به چشم نمی‌خورد و ایشان به‌صورت عادی به زندگی خود ادامه می‌دهند. اولین جلسه‌ی شورای بازنگری روز هفتم اردیبهشت با حضور اعضا تشکیل می‌شود. در همین ایام است که آیت‌الله مشکینی، رئیس شورای بازنگری، طی نامه‌ای از حضرت امام درخواست می‌کند تا ایشان این شورا را در نحوه‌ی عملکرد خود راهنمایی فرمایند. پاسخ امام به این نامه در تاریخ ۹ اردیبهشت ۶۸ بسیار مهم و تعیین‌کننده است.

    امام می‌نویسند: «بسم‌الله الرحمن الرحیم. حضرت حجت‌الاسلام‌والمسلمین حاج شیخ علی مشکینی (دامه‌افاضاته)، پس از عرض سلام، خواسته بودید نظرم را در مورد متمم قانون اساسی بیان کنم. هرگونه آقایان صلاح دانستند، عمل کنند. من دخالتی نمی‌کنم. فقط در مورد رهبری، ما که نمی‌توانیم نظام اسلامی‌مان را بدون سرپرست رها کنیم. باید فردی را انتخاب کنیم که از حیثیت اسلامی‌مان در جهان سیاست و نیرنگ دفاع کند. من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط مرجعیت لازم نیست. مجتهدِ عادلِ مورد تأیید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت می‌کند. اگر مردم به خبرگان رأی دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حکومتشان تعیین کنند، وقتی آن‌ها هم فردی را تعیین کردند تا رهبری را به‌عهده بگیرد، قهری او مورد قبول مردم است. در این صورت، این ولی منتخب مردم می‌شود و حکمش نافذ است. در اصل قانون اساسی، من این را می‌گفتم، ولی دوستان در شرط مرجعیت پافشاری کردند، من هم قبول کردم. من در آن هنگام می‌دانستم که این در آینده‌ی نه‌چندان دور، قابل پیاده شدن نیست. توفیق آقایان را از درگاه خداوند متعال خواستارم. والسلام‌علیکم و الرحمه‌الله و برکاته. ۹ اردیبهشت ۶۸، روح‌الله الموسوی الخمینی.»

    این، آن راهکاری است که امام در اختیار مجلس خبرگان می‌گذارند و می‌گویند شرط مرجعیت لازم نیست و اجتهاد کفایت می‌کند. همین رهنمود مورد عمل کمیسیون شماره‌ی یک شورای بازنگری، که مسئول بررسی و تنظیم مجدد اصول مربوط به رهبری است، قرار می‌گیرد و در مذاکرات و مصوبات اولیه در این کمیسیون، تصویب می‌شود که اجتهاد برای رهبری کافی است. به‌این‌ترتیب شرط مرجعیت کنار گذارده می‌شود، اما درحالی‌که هنوز این مصوبه‌ی کمیسیون به صحن علنی شورا نیامده است، حضرت امام رحلت می‌کنند.

    یعنی آن تغییر و اصلاح اصل ۱۰۹ قانون اساسی هنوز در صحن علنی شورای بازنگری مطرح و تصویب نشده بود؟
    نه، هنوز در صحن شورا به تصویب نرسیده بود. البته آیت‌الله امینی، نایب‌رئیس و مخبر کمیسیون شماره‌ی یک، در روز ۱۴ خرداد ۶۸، در مجلس خبرگان هنگام بحث درباره‌ی شرایط رهبری جدید، اعلام می‌کند که آقایان مطلع باشید که ما شرط مرجعیت را در کمیسیون برداشتیم.

    با توجه به اینکه مدتی بعد از شروع به کار شورای بازنگری، بیماری حضرت امام شروع می‌شود و رو به وخامت می‌گذارد، قاعدتاً باید بین مسئولان ارشد نظام، راجع به اینکه بالأخره بعد از امام چه اتفاقی قرار است بیفتد، صحبت شده باشد.
    فضای احساسی و روانی آن‌موقع را در نظر داشته باشید. اولاً اینکه یک بار مجلس خبرگان اقدام به تعیین رهبر آینده کرد و با آن مسئله مواجه شد. این خودش یک خاطره‌ی تلخ بود که مانع از گام نهادن مجدد در این مسیر می‌شد. اما نکته‌ی مهم‌تر، آن فضای احساسی بود که نسبت‌به حضرت امام وجود داشت. اصلاً در آن زمان کسی نمی‌خواست به این فکر کند که روزی خواهد آمد که امام در بین ما نیست؛ یعنی آن‌قدر امام را دوست داشتیم که اصلاً به رحلت ایشان فکر نمی‌کردیم. بنابراین کسی در آن شرایط به رهبری بعد از امام هم فکر نمی‌کرد. اما به‌هرحال امام شب چهاردهم خرداد رحلت کردند و این یک واقعیت بود. لذا به‌ناچار وقت آن رسیده بود که به این موضوع فکر شود. همان شب هیئت‌رئیسه‌ی مجلس خبرگان شروع می‌کنند به تماس با اعضای خبرگان در استان‌ها و فراخوان آن‌ها به تهران. البته در همان حال هم ممکن است بحث‌هایی درباره‌ی رهبری بعد از امام بین کسانی که در بیمارستان بودند، صورت گرفته باشد، اما طبیعی است که در آن شرایط و آن حال‌وهوا، این بحث‌ها نمی‌توانست خیلی جدی و سیستماتیک بوده باشد.

    ببینید، اواخر سال ۸۸ بود که بنده برای انجام یک پروژه‌ی تحقیقاتی، با حدود شانزده نفر از اعضای مجلس خبرگان اول که در جلسه‌ی انتخاب آقا به رهبری حاضر بودند، مصاحبه‌هایی را انجام دادم. هیچ‌کدام از آن‌ها نگفتند که ما بعد برکناری آقای منتظری یا حتی بعد از اینکه شنیدیم امام به رحمت خدا رفته است، جلسه‌ای برای اینکه ببینیم حالا چه‌کسی رهبر باشد، داشته‌ایم.

    وارد بحث جلسه خبرگان در روز ۱۴ خرداد ۶۸ شویم. دستور جلسه به چه شکل بود؟ جلسه صبح که شروع شد، قرار بود بر چه منوالی جلو برود؟
    در جلسه‌ی صبح روز ۱۴ خرداد مجلس خبرگان، هم اعضای خبرگان هستند و هم سران مملکتی و امرای ارتشی و سپاهی و در واقع یک جمع عمومی از سران و مسئولان رده‌بالای کشور در این جلسه حضور دارند و وصیت‌نامه‌ی حضرت امام توسط آیت‌الله خامنه‌ای قرائت می‌شود که بیش از دو ساعت به طول می‌انجامد. این جلسه صبح است.

    پس قاعدتاً در جلسه‌ی صبح، اصلاً بحثی راجع به انتخاب رهبر جدید مطرح نمی‌شود؟
    اصلاً. چون آن کار خاص مجلس خبرگان است. جلسه‌ی بعدازظهر مجلس خبرگان صرفاً با حضور اعضای این مجلس و برای تعیین رهبر جدید تشکیل می‌شود. در ابتدای این جلسه، آقای مشکینی با اعلام حضور ۶۱ نفر در مجلس، رسمیت جلسه را اعلام می‌کنند که البته ممکن است در خلال جلسه، چند نفری به این اعضا افزوده شده باشند. سپس آقای هاشمی رفسنجانی، نایب‌رئیس مجلس، دستور جلسه را این‌گونه مطرح می‌کنند: بررسی مسئله‌ی رهبری و تعیین جانشین رهبری. این عین عبارتی است که به‌عنوان دستور جلسه مطرح می‌شود.

    اولین سخنران این جلسه خود آیت‌الله مشکینی هستند که ضمن تسلیت رحلت حضرت امام، درباره‌ی لزوم تعیین رهبر جدید و شرایط آن صحبت می‌کنند. بحث ایشان روی این نکته متمرکز است که در اصل ۱۰۷ قانون اساسی سال ۵۸، «صلاحیت مرجعیت» به‌عنوان شرط لازم برای کاندیداهای رهبری اعلام شده است و نه «مرجعیت بالفعل» و لذا خبرگان می‌توانند از میان کسانی که از چنین صلاحیتی برخوردارند، یک نفر را به‌عنوان رهبر یا چند نفر را به‌عنوان شورای رهبری انتخاب نمایند. در واقع اصل بحث ایشان این است که حتی اگر اصلاحات انجام‌شده در مورد اصول مربوط به رهبری در شورای بازنگری را هم نادیده بگیریم، طبق مفاد خود قانون اساسی سال ۵۸ نیز ضرورتی به مرجع بالفعل بودن فرد منتخب برای رهبری نیست.

    پس از سخنان رئیس مجلس خبرگان، در مورد تصویب برکناری آیت‌الله منتظری یا به تعبیری که در آنجا به کار برده می‌شود، قبول استعفای آیت‌الله منتظری از رهبری آینده، رأی‌گیری به عمل می‌آید. این کار بسیار هوشمندانه و سنجیده‌ای بود که انجام شد، چون بالأخره آیت‌الله منتظری منتخب مجلس خبرگان در سال ۶۴ بود و درست است که نامه‌هایی بین حضرت امام و ایشان ردوبدل شده بود و خود ایشان هم در نامه‌ای که به تاریخ ۷ فروردین ۶۸ می‌نویسند، اعلام می‌کنند که من هم علاقه‌ای به این قضیه ندارم و کناره‌گیری می‌کنم، ولی ممکن بود بعدها کسانی این را مطرح کنند که حضرت امام مثلاً از جایگاه قانونی رسمی در قانون اساسی برای برکناری آقای منتظری برخوردار نبودند. یا حتی مثلاً خود آقای منتظری اگر اعلام کرده‌اند من کنار می‌روم، این‌هم حتی نافذ نبوده است. بنابراین مجلس خبرگان در اولین اقدام خودش، اعلام می‌کند کسانی که نسبت‌به پذیرش استعفای آیت‌الله منتظری از رهبری آینده‌ی نظام موافق‌اند، قیام کنند. اکثریت قریب‌به‌اتفاق، به‌جز یکی دو نفر، قیام می‌کنند. با چنین اکثریتی مسئله تصویب می‌شود.

    بعد مجلس وارد شور می‌شود. اولین سخنرانی که پشت تریبون می‌آید، آیت‌الله احمد آذری قمی است. اصل بحث ایشان آن است که با توجه به رحلت حضرت امام و با توجه به مفاد قانون اساسی سال ۵۸، بهترین کسی که می‌تواند جانشین ایشان شود، آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی است.

    من برای اینکه باز از روی سند خوانده باشم، بعضی از قسمت‌های صحبت ایشان در مجلس خبرگان را می‌خوانم. ایشان می‌فرمایند: «انصافش این است که مخصوصاً با همین وضعی که عرض کردم، ولو صلاحیت تارّه‌ی مرجعیت هم باشد، الآن ما غیر از حضرت آیت‌الله گلپایگانی کسی را نداریم که مرجعیت فعلی داشته باشند یا صلاحیت مرجعیت هم ولو مرجع فعلی هم نباشند.» بعد ایشان می‌فرمایند: «الآن مشروعیت را به‌وسیله‌ی ایشان، مشروعیت نظام را مخصوصاً مسائل نمایندگی‌ها هست که خب این را توجه داریم. ما که ولایت‌فقیه را از راه حسبه نمی‌دانیم. آن‌هایی را که آن مرحوم و بزرگوار نصب نکردند، این‌ها به قوت خودش باقی است، اما نمایندگی‌ها، وکالت‌ها، آن‌ها از بین رفته. یعنی با رحلت حضرت امام، آن نمایندگی‌ها و وکالت‌هایی که ایشان داده بودند، این‌ها از بین رفته؛ یعنی به مجرد فوت، از بین می‌رود. بنابراین در این برهه از زمان و شرایط حساس، خب ایشان [منظور آیت‌الله گلپایگانی] مخصوصاً در این اعلامیه‌ای که امروز داده، مردم را دعوت کرده به همکاری با مسئولین و امضا کرده و روی این زمینه ما به ایشان پیشنهاد کردیم.»

    چه پیشنهادی به ایشان کرده بودند؟
    اینکه چه پیشنهاد کردند را در ادامه عرض خواهم کرد، اما در اینجا روی این کلمه‌ی «ما» یک مقدار بحث دارم. آقای آذری قمی خودشان عضو جامعه‌ی مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی قم بودند. وقتی می‌فرمایند که ما، معلوم نیست این ما چند نفر است: دو نفر، پنج نفر یا چهارده نفر؟

    اما مرحوم آقای هاشمی می‌گویند چهارده نفر.
    ببینید، آقای هاشمی در خاطرات خود می‌گوید: «به پیشنهاد اعضای جامعه‌ی مدرسین، که عضو مجلس خبرگان بودند، آیت‌الله گلپایگانی مطرح شد. حدود چهارده نفر به ایشان رأی دادند.» اولاً در فیلم موجود از این جلسه، چیزی به‌عنوان رأی‌گیری برای رهبری آیت‌الله گلپایگانی وجود ندارد و سیر مباحث هم حاکی از آن است که چنین رأی‌گیری‌ای رخ نداده است. ثانیاً این عددی که آقای هاشمی رفسنجانی در خاطرات خودشان می‌آورند، این را واقعاً معلوم نیست از کجا می‌گویند چهارده نفر. چون آقای آذری قمی نگفت که مثلاً ما چهارده نفر یا ما پنج نفر یا چند نفر رفتیم، گفت ما. حالا این ما چند نفر بوده، نمی‌دانیم.

    و اما اینکه آن پیشنهاد آقای آذری قمی چه بوده است، بازهم برای حفظ سندیت آنچه می‌گویم، اظهارات ایشان را از روی متن می‌خوانم: «ایشان گفت خب من که نمی‌توانم. فرق بین من و حضرت آیت‌الله‌العظمی خمینی خیلی تفاوت و فاصله است و من هم قدرتش را ندارم. ما گفتیم که شما به‌عنوان اینکه پشتوانه‌ای به‌اصطلاح باشید و هنوز ذهنیت‌هایی هست که این‌ها مسئله‌ی مرجعیت را به آن بها می‌دهند، مخصوصاً جنبه‌ی قانونی هم دارد، شما این مسئله را فقط به همین عنوان قبول کنید. ما چیزی که از شما می‌خواهیم، قبول کردن این مسئله است و تأیید و امضای وضع کنونی است. مسئولین، نمایندگی‌ها، همه‌ی این‌ها را برای اینکه جنبه‌ی مشروعیت به او داده بشود و در این شرایط حساس، وضع تغییری پیدا نکند، شما این را قبول بکنید و این کار را بکنید. هیچ‌چیز دیگر از شما نمی‌خواهیم. حالا پیشنهاد خود بنده این است که، یعنی مفصلش این است که ایشان را به‌عنوان رهبر انتخاب بکنیم، چون مرجع هم هست، صلاحیت مرجعیت هم دارد. همه‌چیزش درست است و تقریباً تنها مرجعی است که الآن در ایران وجود دارد که می‌تواند رهبر بشود. بعد پیشنهاد من این است که حالا یا خبرگان یا خود ایشان که حاضر است و بهترش همان خبرگان است که جناب آقای خامنه‌ای، ریاست محترم جمهوری اسلامی، آن‌طوری هم که شنیدم برای ما نقل کردند، البته آن جمله‌ی اخیر وصیت‌نامه تقریباً جلوی ما را می‌گیرد، ولی خب حالا این مقدار به‌عنوان یک نقلی که ایشان فرموده‌اند، خب مثلاً آقای خامنه‌ای چطور است مگر؟ ایشان را به‌عنوان قائم‌مقام رهبری منصوب، از قِبَل آقای گلپایگانی، که ایشان هم حرفی ندارند، ایشان را معرفی بکنند و خبرگان هم به این جهت رأی بدهند که دیگر اشکالی باقی نماند.»

    پس اینجا اولین‌بار در اولین دقایق مجلس خبرگان، آقای آذری قمی اسم آیت‌الله خامنه‌ای را می‌آورند به‌عنوان اینکه ایشان به‌اصطلاح قائم‌مقام رهبری باشند.

    از این صحبت‌های آقای آذری این‌گونه برمی‌آید که مرحوم آقای گلپایگانی این مدل را پذیرفته‌اند. بله؟
    بله، همین‌طور است و به همین خاطر هم آقای آذری قمی آن را در مجلس خبرگان مطرح می‌کند، اما بلافاصله بعد از ایشان، آیت‌الله یوسف صانعی می‌آیند پشت تریبون قرار می‌گیرند و فحوا و خلاصه‌ی کلام ایشان این است که آیت‌الله گلپایگانی از نظر مرجعیت و از لحاظ حوزوی، فردی بسیار بالا و بسیار قابل احترام و بسیار مقبول، ولی ایشان در امور رهبری نمی‌توانند این مسئولیت را بپذیرند و ما هم نمی‌توانیم این مسئولیت را برعهده‌ی ایشان قرار بدهیم، چون اصلاً جامعه و به‌خصوص قشر جوان پذیرای ایشان نیست.

    به‌خاطر نگاه فقهی‌شان؟
    نه، به‌خاطر اینکه آیت‌الله گلپایگانی اصلاً از مسائل سیاسی و جاری کشور به‌دور بوده‌اند و نمی‌شد ناگهان کشور را به دست کسی سپرد که علی‌رغم مرتبت و شأن والای حوزوی، اشراف و احاطه‌ای بر امور نداشت. به‌این‌ترتیب آنچه آقای آذری قمی مطرح می‌کند، بلافاصله با مخالفت جدی مواجه می‌شود.

    در زمانی که آقای آذری قمی پیشنهاد رهبری آیت‌الله گلپایگانی و قائم‌مقامی آیت‌الله خامنه‌ای را دادند، حضرت آقا خودشان هیچ عکس‌العمل و واکنشی نسبت‌به این پیشنهاد نداشتند؟
    خیر، ایشان صحبتی نمی‌کنند. بعد از آیت‌الله صانعی، تعدادی دیگر از خبرگان به ارائه‌ی نظرات موافق و مخالف خود در مورد لازم بودن یا نبودن شرط مرجعیت برای رهبری می‌پردازند تا نوبت می‌رسد به آیت‌الله ابراهیم امینی. همان‌طور که قبلاً هم گفتم، ایشان مخبر کمیسیون شماره‌ی یک شورای بازنگری قانون اساسی بود و در این کمیسیون، موضوع حذف مرجعیت به‌عنوان شرط رهبری تصویب شده بود.

    ایشان در صحبت خودش می‌گوید من به اعتبار اینکه عضو کمیسیون رهبری در این شورای بازنگری هستم، مطالبی را عرض می‌کنم که شاید مفید واقع شود برای کارمان. وقتی که دستور امام صادر شد و جلسه تشکیل شد، صحبت شد که آیا حضرت امام رهنمود خاصی در این جهت ندارند؟ پیغام داده شد که اگر نظر خاصی دارید، بفرمایید. منظور همان نامه‌ای است که آیت‌الله مشکینی می‌نویسند به امام. حضرت امام نامه‌ای نوشتند که من این نامه را می‌خوانم. شاید این نامه مفید باشد. من متن این نامه را پیش از این در اینجا خواندم و منظور همان نامه‌ای است که حضرت امام می‌فرمایند شرط مرجعیت برای رهبری لازم نیست و من از ابتدا هم با این شرط موافق نبوده‌ام.

    نکته‌ی خیلی مهم هست که آیت‌الله امینی می‌گوید و من خدمت‌تان عرض می‌کنم و این نشان می‌دهد که حضرت امام تا چه‌حد تأکید داشتند روی اینکه شرط مرجعیت اصلاً و ابداً در قانون اساسی جدیدی که نوشته می‌شود، نیاید. ایشان می‌گوید بعد از اینکه حضرت امام آن نامه را نوشتند که شرط مرجعیت لازم نیست، ما خودمان در کمیسیون تصمیم گرفتیم که لفظ مرجعیت را به‌عنوان اولویت ذکر کنیم؛ یعنی به‌عنوان شرط نگوییم، بلکه فقط بگوییم یک اولویت است. ایشان می‌گوید: «نوشتیم اصل ولی‌فقیه عبارت از همان مجتهد مطلق آن که آماده‌ی استنباط باشد و بعد برای اولویت‌ها، یکی‌اش را ذکر کردیم مرجعیت. اما چون امام این نوشته را نوشته بود، ما شک کردیم که امام شاید منظورش این باشد که اصلاً این را نیاوریم در قانون، حتی به‌عنوان مُرجّح. خدمتشان رسیدیم. من در خدمت حضرت آیت‌الله اردبیلی در خدمت امام رسیدیم و به ایشان عرض کردیم که ما یک همچین تصمیمی گرفتیم که مرجعیت را شرط حتمی قرار ندادیم، اما به‌عنوان یک اولویت قرار دادیم. ایشان یک تأملی فرمودند. فرمودند نه، نمی‌خواهد. یک‌قدری ما اصرار کردیم که به‌هرحال یک مرجحی که هست. ایشان قدری تأمل کردند، فرمودند که اصلاً این را در قانون نیاورید، برای اینکه خب یک چیزی نیست که شرط شرعی باشد. در قانون این را نیاورید و ما هم از فرمایش ایشان این را استفاده کردیم که ایشان منظورش این است که لفظش در قانون نیاید.»

    در واقع آقای امینی می‌فرمایند ما که در کمیسیون شماره‌ی یک داریم اصول مربوط به رهبری را تنظیم می‌کنیم، شما نمایندگان خبرگان مطمئن باشید طبق نظر قطعی حضرت امام، ما شرط مرجعیت را از رهبری برداشته‌ایم و وقتی هم که این مصوبه‌ی کمیسیون به صحن شورای بازنگری بیاید، همین تصویب خواهد شد و دیگر این شرط نخواهد بود و شما هم در مباحث جاری، روی این شرط اصراری نداشته باشید.

    بعد از ایشان، آقای خلخالی صحبت می‌کنند که ایشان هم نسبت‌به کنار گذاشته شدن شرط مرجعیت نظر مثبتی دارند و ضمناً در مورد مطرح شدن نام آیت‌الله گلپایگانی هم نظرشان این است که ما نمی‌توانیم رهبری کشور را به آیت‌الله گلپایگانی بسپاریم که اگرچه از لحاظ فقهی شأن و مرتبت بالایی دارند، ولی به‌لحاظ سیاسی و اجرایی و مدیریتی، از عهده‌ی این کار برنمی‌آیند. بعد از ایشان، آقای جنتی صحبت می‌کنند و به‌هرحال این بحث‌ها ادامه دارد تاآنجاکه دیگر به نظر می‌رسد خبرگان به‌خصوص با آن تأکیدی که امام به‌عنوان ولی‌فقیه و بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی و رهبر نظام بر حذف شرط مرجعیت داشتند، به این نظر قطعی می‌رسند که این شرط برای رهبری لازم نیست و همان اجتهاد کفایت می‌کند. به‌این‌ترتیب مباحث مربوط به مرجع بودن یا نبودن رهبر آینده تمام می‌شود و موضوع فردی یا شورایی بودن رهبری بعد از امام مورد بحث قرار می‌گیرد.

    آیا در مورد حذف شرط مرجعیت رأی‌گیری می‌شود یا اجماعی در بین نمایندگان صورت می‌گیرد؟
    نخیر، رأی‌گیری نمی‌شود، ولی این‌طور به نظر می‌رسد که دیگر بحث در این‌باره به‌اندازه‌ی کافی صورت گرفته و موافقین و مخالفین مطالب خود را گفته‌اند.

    یعنی همه قانع می‌شوند؟
    ببینید، این را نمی‌شود به‌قطعیت گفت. به‌هرحال ممکن است هنوز چند نفری باشند که در این زمینه نظرات خاص خود را داشته باشند. مثلاً از جمله‌ی کسانی که این ماجرا را نمی‌پذیرند، آقای سید محمد حسینی کاشانی بودند که فارغ از همه‌ی بحث‌ها در این زمینه و نیز علی‌رغم اینکه در ابتدای جلسه هم استعفای آیت‌الله منتظری مورد تصویب نمایندگان قرار گرفته بود، می‌آیند و نظر خودشان را در مورد اینکه بهتر است آیت‌الله منتظری را به‌عنوان رهبر آینده انتخاب کنیم، مطرح می‌کنند. این خودش نشان می‌دهد که فضای این جلسه چقدر فضای آزاد است؛ یعنی هرکسی هر عقیده‌ای دارد، می‌تواند عنوان کند. البته ایشان در ادامه این پیشنهاد را هم مطرح می‌کنند که با توجه به مسائلی که حول‌وحوش بیت آیت‌الله منتظری مطرح است، ایشان از آنجا بیرون بیایند و در بیت آیت‌الله مشکینی مستقر شوند تا دیگر آن مسائل هم تمام شود.

    بیان آقای حسینی کاشانی نشان می‌دهد حتی کسی هم که معتقد بوده است آقای منتظری باید رهبر شود، آن بخش نامناسب بودن بیت ایشان را پذیرفته است.
    بله. می‌گوید که حالا از آنجا بیایند بیرون، بروند بیت آقای مشکینی. البته مسلم بود که آیت‌الله منتظری با توجه به روحیاتی که از ایشان سراغ داشتیم، هرگز چنین طرحی را نمی‌پذیرفت.

    اما بحث آقای منتظری که در ابتدای جلسه بسته شده بود؟
    بله. می‌خواهم بگویم این فضای مجلس خبرگان را ببینید که چه فضای آزادی است؛ یعنی هرکس واقعاً هرچه در ذهن دارد، بدون هیچ نگرانی مطرح می‌کند. البته طبیعی است که به این دیدگاه و پیشنهاد ایشان توجهی از سوی دیگر نمایندگان خبرگان نمی‌شود.

    به‌هرحال بعد از آنکه تقریباً یک اجماع نسبی صورت می‌گیرد روی این موضوع که مرجعیت شرط لازم نیست برای رهبری، بحث می‌آید روی موضوع دوم؛ یعنی رهبری فردی یا شورایی. در این زمینه هم تعدادی از خبرگان نظراتشان را مطرح می‌کنند. آن کسانی که موافق رهبری فردی صحبت می‌کنند، نام کسی را به‌عنوان مصداق نمی‌برند، ولی آن‌ها که معتقد به رهبری شورایی هستند، ترکیب‌هایی را پیشنهاد می‌کنند که نقطه‌ی مشترک تمام این ترکیب‌ها، آیت‌الله خامنه‌ای است. مثلاً آقای خلخالی یک شورای سه‌نفره مرکب از آقایان مشکینی، خامنه‌ای و موسوی اردبیلی را پیشنهاد می‌کند. آقای مروارید، آقایان مشکینی، خامنه‌ای، هاشمی رفسنجانی و حاج احمدآقا را به‌عنوان اعضای شورای رهبری نام می‌برد. آقای محمد هاشمیان ترکیب شورای رهبری مورد نظر خود را چنین بیان می‌دارد: آقایان خامنه‌ای، حاج احمدآقا، موسوی اردبیلی و هاشمی رفسنجانی. آقای سید علی‌محمد دستغیب این ترکیب را برای شورای رهبری پیشنهاد می‌دهد: آقایان مشکینی، صانعی، هاشمی رفسنجانی، خامنه‌ای و موسوی اردبیلی. آقای دشتی، یکی دیگر از اعضای خبرگان، از آقایان خامنه‌ای، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، مشکینی و حاج احمدآقا به‌عنوان اعضای شورای رهبری پیشنهادی خود نام می‌برد و همچنین ترکیب‌های دیگری نیز پیشنهاد می‌شود که همان‌طور که عرض کردم، نام آیت‌الله خامنه‌ای در تمامی آن‌ها وجود دارد. به‌هرحال این صحبت‌ها ادامه دارد تاجایی‌که آقای طاهری خرم‌آبادی، منشی هیئت‌رئیسه، پیشنهاد کفایت مذاکرات در این مورد را ارائه می‌دهد.

    چند نفر درباره‌ی رهبری فردی صحبت کردند و چند نفر شورایی؟
    طرفداران رهبری شورایی و فردی که پشت تریبون صحبت می‌کنند، تقریباً برابر هستند و هریک از آن‌ها هم برای اثبات درستی دیدگاه خود، استدلال می‌کنند و بعضاً به نقد نظرات یکدیگر هم می‌پردازند. مثلاً یکی از آقایان شورایی بودن رهبری را موجب این می‌داند که اعضای شورا، نقص‌های یکدیگر را جبران می‌کنند و این موضوع را موجب برتری داشتن شورایی بر فردی قلمداد می‌کند. اما در مقابل، یکی دیگر از آقایان این دیدگاه را زیر سؤال می‌برد و می‌گوید اصلاً این‌جور نیست که اگر یکی از اعضای شورا مثلاً به‌لحاظ فقهی در مرتبیت بالایی است، اما اشکال یا نقصی در تفکر سیاسی‌اش وجود دارد، شما فرد دیگری را بگذارید کنار او و آن نقصِ را جبران کند.

    آقایان دیگری هم هستند که با توجه به تجربیات ناموفق ده‌ساله‌ی گذشته در مسائل شورایی مانند شورای‌عالی قضایی، تأکید می‌کنند که مدیریت شورایی نمی‌تواند از کارآمدی لازم برای رهبری و هدایت کشور برخوردار باشد. این بحث‌ها وجود دارد تا اینکه کفایت مذاکرات اعلام می‌شود و رأی‌گیری به عمل می‌آید و تصویب می‌شود.

    چند نفر رأی دادند به کفایت مذاکرات؟
    طبق آیین‌نامه‌ی مجلس خبرگان، رأی‌گیری به این ترتیب بود که برای تصویب تمامی مسائل، نصف به‌علاوه‌ی یک لازم بود، مثل موضوع کفایت مذاکرات یا هر موضوع دیگری. ولی برای تعیین شخص رهبر یا اعضای شورای رهبری، به‌دلیل اهمیت ویژه‌ی این موضوع، دوسوم آرا مورد نیاز بود. لذا در این زمینه، اکثریت نسبی به آن رأی دادند و تصویب شد.

    در بحث‌های کمیسیون یک شورای بازنگری، بحثی درباره‌ی مدل شورایی هم شده بود؟
    اتفاقاً آیت‌الله امینی موقعی که بحث شورایی و فردی بودن هم مطرح می‌شود، نکته‌ای می‌فرمایند که خوب است اینجا به آن‌هم اشاره کنم. ایشان درست قبل از رأی‌گیری برای کفایت مذاکرات در مورد فردی یا شورایی بودن رهبری، خاطرنشان می‌سازد که کمیسیون بررسی مسائل مربوط به رهبری، شورایی بودن رهبری را رد کرده است و بنابراین اگر این مسئله به تصویب نهایی شورای بازنگری و مردم برسد، آن‌گاه درصورتی‌که خبرگان به شورای رهبری رأی داده باشد، با قانون اساسی جدید مشکل خواهد داشت.

    البته بلافاصله آقای هاشمی رفسنجانی این نکته را متذکر می‌شود که هرگونه تصمیم و انتخابی که در مجلس خبرگان صورت گیرد، محدود به اصلاحات صورت‌گرفته در قانون اساسی است و چنانچه در تعارض با آن‌ها قرار گیرد، در مراحل بعدی منطبق با قانون اساسی مصوب خواهد شد.

    می‌رسیم به رأی‌گیری بر سر شورایی یا فردی بودن رهبری.
    بله، بعد از کفایت مذاکرات، نوبت به تصمیم‌گیری نمایندگان خبرگان در مورد فردی یا شورایی بودن رهبری می‌رسد. در اینجا بحث می‌شود که اول راجع به فردی بودن رأی بگیریم یا شورایی بودن و قرار می‌شود ابتدا راجع به فردی بودن رهبری رأی‌گیری به عمل آید. اما قبل از رأی‌گیری، آیت‌الله مشکینی یک نکته‌ی خیلی مهم را تذکر می‌دهند. در واقع ایشان در طول این جلسه، دو بار این نکته را تذکر می‌دهند. یک بار در دقایق نخست جلسه که عرض کردم ایشان به‌عنوان رئیس مجلس صحبت می‌کنند و یک بار هم در اینجا. آن نکته‌ی مهم چه بود؟ آیت‌الله مشکینی می‌گویند: «آقایانی که می‌خواهند رأی به فردی بدهند، این را هم در نظر بگیرند که اگر تصویب شد، آن فرد را پیدا می‌کنند یا نه.» این تذکر بسیار مهمی است. ببینید، اگر شورایی تصویب می‌شد، بالأخره حالا یا سه نفر یا پنج نفر، همین افرادی را که عموماً نام آورده بودند، مطرح می‌کردند و رأی می‌دادند. اما اگر فردی شد، چه‌کسی؟ چون یک نفر است. به‌هرحال فردی بودن رهبری به رأی گذاشته می‌شود و جالب اینجاست که رأی می‌آورد. آقای هاشمی رفسنجانی این‌طور می‌گویند: «چهل‌وچهارپنج نفر ایستادند. فردی تصویب شد. حالا باید روی فرد رأی بگیریم.»

    آیت‌الله خامنه‌ای به فردی رأی دادند یا به شورایی؟
    زمانی که رأی‌گیری می‌شود آیت‌الله خامنه‌ای از جایشان بلند نمی‌شوند؛ یعنی به فردی بودن رهبری رأی نمی‌دهند. در هیئت‌رئیسه هم آقای مؤمن و آقای امینی از جایشان بلند می‌شوند و رأی مثبت می‌دهند به فردی بودن. آقای مشکینی، آقای هاشمی رفسنجانی و آقای طاهری خرم‌آبادی هم که جزء هیئت‌رئیسه بودند، از جایشان بلند نمی‌شوند و رأی نمی‌دهند به فردی بودن رهبری. بنابراین اینجا نشان می‌دهد که آیت‌الله خامنه‌ای خودشان در این زمان به‌هرحال به‌نوعی موافق شورایی بودن رهبری هستند.

    با توجه به تذکر مرحوم آقای مشکینی، رأی آوردن فردی بودن رهبری، به این معنا بود که اعضا فرد خاصی را هم مدنظر داشتند؟
    حتماً این‌طور است؛ یعنی هم منطقاً و هم با توجه به آن تذکری که آقای مشکینی دادند، لابد نگاهشان به‌ سمتی است که به فردی بودن رهبری رأی می‌دهند. البته این نگاه و آن مصداقی که در ذهن این افراد وجود دارد، حاصل به‌اصطلاح یک تصمیمات مثلاً گروهی و جمعی و جناحی نیست، بلکه هرکسی در ذهن خودش آن فرد مورد نظرش را دارد. حالا ما چطور می‌توانیم سمت‌وسوی این نگاه را بفهمیم؟ اول، ازآنجایی‌که آیت‌الله آذری قمی در ابتدا می‌گویند آیت‌الله گلپایگانی رهبر باشند، ولی قائم‌مقامشان و کسی که در واقع عملاً مسئولیت‌های رهبری را برعهده دارد، آیت‌الله خامنه‌ای باشد. دوم اینکه در تمام شوراهایی که اسم آورده می‌شود، بلااستثناء نام آیت‌الله خامنه‌ای وجود دارد. بلافاصله بعد از اینکه فردی بودن رأی می‌آورد، همهمه‌ای در مجلس درمی‌گیرد و اسم آیت‌الله خامنه‌ای به گوش می‌خورد؛ یعنی کسانی در صحن مجلس می‌گویند کاندیدای ما آقای خامنه‌ای است. آقای هاشمی هم می‌گوید که کاندیدای شما آقای خامنه‌ای است، کاندیدای ما هم آقای خامنه‌ای است. پس قبل از اینکه اصلاً آقای هاشمی خاطره‌ی خودشان را از امام در مورد آیت‌الله خامنه‌ای بگویند، در همان همهمه و پیشنهادهای اولی که در مجلس خبرگان به گوش می‌رسد، تنها اسمی که مطرح می‌شود، اسم آیت‌الله خامنه‌ای است.

    اسم فرد یا افراد دیگری برده نمی‌شود؟
    تاآنجایی‌که شنیده می‌شود، اسم دیگری نیست.

    نقل خاطره از حضرت امام توسط مرحوم آقای هاشمی در چه‌زمانی صورت گرفت؟
    پس از آنکه نام آیت‌الله خامنه‌ای در صحن مجلس به گوش می‌رسد، آقای مجتهد شبستری نکته‌ای می‌گوید که توجه آقای هاشمی به‌سمت ایشان جلب می‌شود. در همین حال، آیت‌الله خامنه‌ای که می‌شنوند کسانی نام ایشان را برای رهبری جدید کشور مطرح کرده‌اند، آماده می‌شوند برای مخالفت با این مسئله به پشت تریبون بروند، اما قبل از اینکه به آن سمت حرکت کنند، آقای هاشمی شروع به صحبت می‌کنند و لذا آقا در محل خود باقی می‌مانند.

    آقای هاشمی می‌گوید آقای مجتهد شبستری ظاهراً از آقای طاهری خرم‌آبادی مطلبی شنیده‌اند به نقل از من که امام چیزی راجع به آیت‌الله خامنه‌ای گفته‌اند. موافقید من این را بگویم؟ این حرف آقای هاشمی، حرف بسیار سنجیده و عاقلانه‌ای است؛ یعنی ایشان در واقع به‌نوعی رأی‌گیری می‌کند از مجلس خبرگان که اگر موافقید، من بگویم. بعد از اعلام موافقت نمایندگان، آقای هاشمی توضیح می‌دهند: «ما از حضرت امام، البته امام در این صحبتشان، این سندی که امروز خواندیم، یعنی وصیت‌نامه‌ی خودشان، گفتند چیزهایی را قبول کنید از من که یا نوشته باشد یا در رادیو گفته باشم. این آن نیست که در رادیو ایشان نگفتند اولاً، منتها ما شاهد چهار تا پنج تا داریم اینجا. می‌توانیم، ما شاهد هم داریم.» در همین هنگام که ایشان می‌گویند ما شاهد داریم، آقای موسوی اردبیلی که پایین نشسته بودند و جزء سران بودند و در آن جلسه‌ای که این مسئله مطرح شده بود، ایشان هم حضور داشتند، به‌عنوان شاهد، حرف آقای هاشمی را تأیید می‌کنند. آقای هاشمی می‌فرمایند که شما شاهدید و ایشان هم تأیید می‌کنند. بعد آقای هاشمی رفسنجانی خاطره‌ی خودشان را از این ماجرا می‌گویند: «ما یک جلسه با رؤسای قوا و نخست‌وزیر و احمدآقا خدمت امام بودیم. همان موقعی که مسئله‌ی آقای منتظری داغ شده بود و ما با امام مباحثه داشتیم. ما یکی از احتجاجاتمان با امام این بود که شما اگر آقای منتظری را کنار بگذارید، ما در رهبری دچار مشکل می‌شویم. شورایی را، امام هم شورایی را خیلی تمایل نداشتند هیچ‌وقت. فرد هم ما می‌گفتیم ما فردی را نداریم الآن که مطرح بکنیم در جامعه، چون ما فرضمان بر مرجعیت بود و با همان مسائل بود. امام فرمودند چرا ندارید؟ آقای خامنه‌ای. البته ما می‌توانستیم آن روز حمل کنیم این را در اینکه امام خب برای اینکه ما را قانع بکنند، بگویند در بن‌بست نیستید. ما هم در این مقدار، البته قرار هم گذاشتیم به کسی نگوییم و ما هم نگفتیم واقعاً. ما بعداً شنیدیم درز کرده. نفهمیدیم از کجا درز کرده، اما ما نگفتیم. خود آقای خامنه‌ای اصرار داشتند این را مطرح نکنید. ایشان به من فرمودند مبادا بگویید. من هم نمی‌گفتم. یک بار دیگر من خصوصی خدمت امام رفتم. باز روی همین مسئله، من چون در جلسه‌ی عمومی شرمم می‌آمد خیلی بحث، مثلاً یک‌دندگی با امام بکنم، خب تنها که می‌رفتم، خیلی آزادتر حرف می‌زدم. خیلی با ایشان یک‌دنده وررفتم روی مسئله. باز ایشان به من در همان جلسه فرمودند که شما وقتی مثل آقای خامنه‌ای را دارید، چرا تردید دارید؟ چرا مشکل دارید؟ بار سوم این را احمدآقا دیروز به من گفت. در جمع چند نفری‌مان گفت. گفت وقتی که آقای خامنه‌ای کره بودند و فیلمشان با آقای کیم ایل سونگ داشت نمایش داده می‌شد، منظره‌ی خوبی بود آنجا. من گفتم که آقای احمدآقا گفتند که من گفتم آقای خامنه‌ای خوب جا افتادند در این، واقعاً خوب آبرویی هستند برای نظام. ایشان فرمودند که واقعاً شایسته‌ی رهبری هستند. این‌هم حرف سومی هست که البته این را من از احمدآقا نقل می‌کنم باواسطه. آن را که عرض می‌کنم، آقای اردبیلی و من و آقای احمدآقا و آقای نخست‌وزیر در جلسه بودیم، باهم شنیدیم. این مسموعات ماست.»

    آیت‌الله خامنه‌ای پس از این صحبت‌های مرحوم آقای هاشمی به پشت تریبون می‌روند؟
    بله. صحبت آقای هاشمی که تمام می‌شود، آیت‌الله خامنه‌ای با یک جد و جهدی بلند می‌شوند و به‌سمت تریبون می‌روند تا مخالفت خود را با این مسئله عنوان کنند. صحبت‌های ایشان واقعاً از روی کمال تواضع و فروتنی است و با بیان عباراتی تلاش می‌کنند تا به دیگران بگویند من شایسته‌ی این مقام نیستم و به هر نحو شده آن‌ها را راضی کنند تا این مسئولیت را روی دوش ایشان نگذارند. البته آنجا هم عنوان می‌کنند که من زمانی هم که بحث شورایی و فردی مطرح بود، می‌خواستم در تأیید شورایی بودن صحبت بکنم و فکر نمی‌کردم که فردی بودن رأی بیاورد و این را اعلام می‌کنند که من خودم موافق شورایی بودن رهبری بودم. بعد از این ماجراست که دیگران شروع می‌کنند به استدلال و احتجاج با ایشان که هم شایستگی فقهی و سیاسی این مسئولیت را دارید و هم اصلاً باید این مسئولیت را بپذیرید. به‌این‌ترتیب بحث‌های دوبه‌دویی با ایشان و همچنین مقداری همهمه در صحن مجلس شکل می‌گیرد؛ یعنی صحبت‌های نمایندگان به این صورت بود که شما اصلاً نباید خودتان را از این ماجرا کنار بکشید و ما شما را قبول داریم، هم به‌عنوان مجتهد و هم به‌عنوان کسی که می‌تواند رهبری نظام را برعهده داشته باشد. در این حال، آیت‌الله خامنه‌ای که خودش را واقعاً تحت فشار خبرگان رهبری می‌بیند، به اعتقاد من، به نظرشان می‌رسد که نکته‌ای مطرح کنند بلکه فضایی باز شود تا ایشان در واقع بتوانند خودشان را از این ماجرا کنار بکشند. ایشان اشاره می‌کنند به آقای آذری قمی و می‌گویند همین آقای آذری که اسم بنده را اول‌بار آوردند در این جلسه، بنده اگر حکم بکنم، ایشان قبول خواهند کرد؟ توجه داشته باشید که آیت‌الله آذری قمی یک فرد بسیار صریح‌اللهجه بود و فردی بود که خودش را مجتهد برجسته‌ای می‌دانست و حتی بعضی‌جاها اگر حضرت امام هم نظر فقهی می‌دادند، ایشان نظر فقهی خودش را داشت. به‌هرحال آدمی بود که از صراحت لهجه و استقلال رأی خیلی بالایی برخوردار بود. نمی‌دانم، شاید آیت‌الله خامنه‌ای با توجه به این ویژگی‌های آیت‌الله آذری قمی بود که به ایشان گفتند اگر حکم بکنم، ایشان قبول می‌کند. بعد از طرح این سؤال، آقای آذری قمی بلافاصله تأیید می‌کنند که بله، تبعیت می‌کنم. در واقع عین پاسخی که می‌دهند، این بود: «من اعتقادم این است که همان‌طور که امام در آن نامه تصریح کرده‌اند، هرکس را خبرگان انتخاب کنند، حالا به‌عنوان مجتهد باشد، به‌عنوان عدول‌المؤمنین باشد، حتی بالاتر برود، هم ولایت مطلقه دارد، عقیده‌ی من این است و هم اطاعتش واجب است.»

    با ارائه‌ی این پاسخ از سوی آقای آذری قمی، تعبیر بنده این‌طور است که بدین‌ترتیب آخرین تیر آیت‌الله خامنه‌ای هم برای اینکه این مسئولیت را از خودشان دور کنند، به هدف ننشست.

    در مورد اجتهاد ایشان چه بحث‌هایی صورت گرفت؟
    ببینید، موضوع اجتهاد آیت‌الله خامنه‌ای برای نمایندگان خبرگان، یک امر مسلم و محرز بود، به این دلیل که برخی از اعضای خبرگان از سالیان دور و از نزدیک با مراتب علمی ایشان آشنا بودند، مثل آیت‌الله فاضل لنکرانی و بسیاری دیگر. به‌علاوه اینکه ایشان عضو مجلس خبرگان بودند و شرط عضویت در این مجلس، اجتهاد بود و دیگر اینکه وقتی حضرت امام ایشان را به‌عنوان شخصیت شایسته برای رهبری آینده‌ی نظام معرفی کرده بودند، پیش‌شرط این مسئله آن بود که امام ایشان را مجتهد مسلم می‌دانسته‌اند و این‌هم برای خبرگان دلیل و حجت محکم دیگری بر اجتهاد آقا به‌شمار می‌رفت. به همین دلیل هم است که در طول مذاکرات مجلس خبرگان در آن روز، از ابتدا تا انتها، هیچ کلامی که حاکی از کوچک‌ترین شک‌وشبهه‌ای در مورد اجتهاد ایشان باشد، به گوش نمی‌خورد. آنچه درباره‌ی اجتهاد آیت‌الله خامنه‌ای در انتهای این جلسه از سوی برخی نمایندگان مطرح می‌شود، همگی در جهت تأیید این موضوع و تأکید بر شایستگی ایشان برای رهبری است.

    ظاهراً بعد از آن نکته‌ای که آقای امامی کاشانی می‌گویند، دیگر آقا می‌روند می‌نشینند.
    بله. بعد از اینکه آیت‌الله آذری قمی آن پاسخ را به آقا می‌دهد، آقای امامی کاشانی شروع به احتجاج با آیت‌الله خامنه‌ای می‌کند و خلاصه ایشان می‌بینند اصرارشان بر عدم پذیرش رهبری فایده‌ای ندارد. مجلس خبرگان به‌صورت یکپارچه‌ای نظرش روی ایشان است و دیگر احساس می‌کنند که این یک واجب تعینی است بر ایشان و بنابراین دیگر می‌روند می‌نشینند و منتظر رأی‌گیری می‌شوند. جالب این است که هنگام ترک جایگاه، بازهم برای آخرین‌بار با گفتن اینکه «به‌هرحال من مخالفم»، با انتخاب خود به‌عنوان رهبر مخالفت می‌کنند.

    در این جلسه، با توجه به اینکه هنوز بازنگری در قانون اساسی به رفراندوم گذاشته نشده بود، موقتی بودن این انتخاب در چه‌زمانی اعلام شد؟
    ببینید، از ابتدای جلسه تا زمان رأی‌گیری، شاید دو سه بار این مسئله مطرح می‌شود که آنچه در این مجلس تصویب می‌شود، موقت است. چرا موقت؟ به این دلیل که کار بازنگری قانون اساسی در نیمه‌ی راه قرار داشت و باید این کار به پایان می‌رسید و بعد هم مصوبات این شورا در رفراندوم به تأیید مردم می‌رسید و آن‌وقت مجدداً برمبنای اصول جدید قانون اساسی، رأی‌گیری به عمل می‌آمد. مثلاً فرض کنید که در این جلسه، شورایی بودن رهبری رأی می‌آورد و بعد هم یک شورای رهبری توسط خبرگان انتخاب می‌شد، اما در قانون اساسی فقط رهبری فردی به رسمیت شناخته می‌شد. بدیهی است که مجدداً می‌بایست مجلس خبرگان برای انتخاب یک فرد به‌عنوان رهبر تشکیل جلسه می‌داد.

    بعد از اینکه آیت‌الله خامنه‌ای پایین می‌آیند، دیگر کسی پشت تریبون نمی‌رود؟
    خیر، کسی پشت تریبون نمی‌رود، اما ازآنجاکه آقا از روی فروتنی و تواضع مطالبی را در مورد خود بیان کرده و در واقع شکسته‌نفسی کرده بودند، آقای هاشمی رفسنجانی، نایب‌رئیس مجلس، که در جایگاه هیئت‌رئیسه قرار داشت، با اشاره به سابقه‌ی طولانی خود با آقا از دوران جوانی در مدارس علمیه، توضیحاتی را در مورد مراتب علمی و حوزوی آقا بیان می‌کند و می‌گوید: «من واقعاً آقای خامنه‌ای را صاحب‌نظر می‌دانم. صاحب‌نظر جدی در مسائل فقهی. اما نه‌اینکه ایشان الآن رفتند مسائل را استنباط کرده‌اند. یعنی الآن اگر یک مسئله‌ی اجتماعی برای کشور مطرح بشود و ایشان بخواهد نظر فقهی پیدا بکند، با همان روش سنتی، نه مشکل، با یک مقدار کار کردن، با یک مقدار کمک گرفتن از کسانی که منابع را، چون وقت ممکن است نداشته باشد، کمک کنند برای پیدا کردن مصادر، ایشان می‌توان به نظر برسد.»

    بعد از این سخنان، نوبت به رأی‌گیری برای انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری می‌رسد. در اینجا بازهم آقای هاشمی به همان دلیلی که عرض کردم، تذکر می‌دهد که این رأی‌گیری و انتخاب به‌صورت موقت است تا اینکه بعد از تأیید نهایی قانون اساسی توسط مردم، اقدام به رأی‌گیری به‌صورت دائمی و برمبنای اصول قانون اساسی جدید کنیم. بنابراین به نظر من، تمام ریزه‌کاری‌های قانونی برای اینکه کسی نتواند هیچ مشکلی در این ماجرا به‌لحاظ قانونی عنوان کند، رعایت می‌شود و همه‌چیز طبق روال قانون پیش می‌رود.

    کیفیت رأی‌گیری چگونه بود و در این رأی‌گیری چند نفر به رهبری آیت‌الله خامنه‌ای رأی دادند؟
    رأی‌گیری به‌صورت نشست‌وبرخاست بود؛ یعنی کسانی که موافق بودند، می‌بایست قیام می‌کردند. وقتی اعلام رأی‌گیری می‌شود، تعداد زیادی از نمایندگان از جای برمی‌خیزند که در همان نگاه اجمالی اول، کاملاً معلوم است که آیت‌الله خامنه‌ای رأی آورده‌اند. لذا بعضی‌ها به خیال اینکه موضوع کاملاً معلوم و مشخص است، می‌خواهند بلافاصله بنشینند که آقای هاشمی اعلام می‌کند لطفاً کسانی که رأی داده‌اند بایستند، برای اینکه ما باید بشمریم و تعداد دقیق مشخص شود. بعد از شمارش، آقای هاشمی نتیجه‌ی رأی‌گیری را به این صورت اعلام می‌کند: «۵۶ نفر هم ایستاده‌اند. با خودمان. رأی آوردند. یک مقداری هم بیشتر از دوسوم است.»

    بعد از اینکه رهبری آیت‌الله خامنه‌ای رأی می‌آورد، صدای تکبیر نمایندگان در مجلس می‌پیچد و آیت‌الله مشکینی نیز با این جمله، جلسه را ختم می‌کند: «جلسه را ختم می‌کنیم. ان‌شاءالله این خبر خوش را به امت‌تان برسانید.»

    بنابراین تعدادی هم از اعضای خبرگان رأی ندادند.
    شاید بعضی از کسانی که آنجا به‌اصطلاح رأی ندادند و از جایشان بلند نشدند، همچنان این شک‌وشبهه را داشتند که مثلاً مرجعیت باید به‌عنوان یک شرط قانونی مورد توجه قرار داشته باشد.

    آقای مؤمن ظاهراً همین مسئله را داشتند.
    بله، چون عقیده‌شان این بود که هنوز قانون اساسی جدید تصویب نشده است و ما نمی‌توانیم به آیت‌الله خامنه‌ای که مرجعیت را ندارند، رأی بدهیم، ولی اکثریت قاطع، یعنی بیش از دوسوم، به رهبری ایشان رأی می‌دهند. خود آیت‌الله خامنه‌ای هم بلند نشدند و اتفاقاً کسانی ایشان را مورد خطاب قرار می‌دادند. فکر می‌کنم که صدای آیت‌الله خلخالی است که می‌گوید آقای خامنه‌ای خواهش می‌کنیم شما خودتان بلند شوید که البته ایشان بلند نمی‌شوند.

    به رأی‌گیری دوم می‌رسیم که قاعدتاً آیت‌الله خامنه‌ای دیگر در خبرگان نیستند. این جلسه در چه‌زمانی تشکیل شد؟
    همان‌طور که می‌دانیم، شورای بازنگری قانون اساسی به کار خود ادامه داد و سپس قانون اساسی طی رفراندومی به تأیید مردم رسید. در این قانون اساسی جدید، هم شرط مرجعیت حذف شده بود و هم فردی بودن رهبری به تصویب رسیده بود. بنابراین آنچه در مجلس خبرگان صورت گرفته بود، هیچ مغایرتی با مفاد قانون اساسی جدید نداشت، اما ازآنجاکه همه‌چیز می‌بایست طبق قانون باشد، در روز پانزدهم مرداد ۱۳۶۸، جلسه‌ی فوق‌العاده‌ی خبرگان تشکیل شد. در این جلسه، پس از سخنان آیت‌الله مشکینی، رئیس مجلس خبرگان، انتخاب هیئت‌رئیسه صورت می‌گیرد. هیئت‌رئیسه‌ی قبلی ابقا می‌شود و بعد آقای هاشمی رفسنجانی توضیحاتی را پیرامون دستور جلسه می‌دهند که همان بررسی مسئله‌ی رهبری با توجه به بازنگری صورت‌گرفته در قانون اساسی بود و بعد آقای امینی توضیحاتی را راجع به اصلاحات انجام‌شده در اصول مربوط به رهبری به اعضای خبرگان ارائه می‌کنند. در اینجا بعضی از اعضای حاضر در صحن مجلس، این‌طور می‌گویند که با توجه به صائب بودن مصوبه‌ی مجلس خبرگان در روز چهارده خرداد ۶۸ در مورد انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری، دیگر نیازی به مصوبه‌ی جدید نیست، ولی هیئت‌رئیسه تأکید می‌کند بر اینکه ما باید رأی‌گیری مجدد کنیم تا در آینده هیچ‌گونه شک‌وشبهه‌ی قانونی در این زمینه وجود نداشته باشد. بنابراین آقای هاشمی رفسنجانی متن پیشنهادی را به این شرح بیان می‌کنند: «مجلس خبرگان در اجلاسیه‌ی فوق‌العاده‌ی مورخ ۱۵ مرداد ۶۸ با توجه به اصول جدید قانون اساسی، شرایط و صفات لازم در رهبری را منطبق بر حضرت آیت‌الله حاج سید علی حسینی خامنه‌ای دانست و بر این اساس، رهبری معظم‌له را، که در اجلاس مورخ ۱۴ خرداد ۶۸ به تصویب خبرگان رسیده بود، مورد تأیید و تأکید قرار داد.» در این جلسه ۶۴ نفر حضور داشتند که این متن با رأی شصت نفر از آن‌ها به تصویب می‌رسد.


    اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزی که امام خامنه ای رهبرشد

    ادامه مطلب را ببينيد
    تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 8:47 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |