همایش شیرخوارگان حسینی اولین جمعه ماه محرم

اجتماع شیر خوارانِ حسین

اجتماع شیر خوارانِ حسین – یاوران رهبرو پیرِخُمین

شیرخواران حسینی آمدند – یادگاران خمینی آمدند

مادران با کودکانِ شیر خوار – جملگی در جمع میگریند زار

مادرانِ اصغرِ دوران ما – جمله بهریاری یِ قرآن ما

در دفاع از آرمان های حسین – پیروانِ رهبرو پیرخُمین

همچنان زینب(س) صبوراِستاده اند – ازبرای دینِ حق دلداده اند

کودکان را رویِ دست آورده اند – بهر یاری هرچه هست آورده اند

کودکان را روزوشب پرورده اند – نذرِ سربازی یِ مهدی کرده اند

جمله میگویند با هم یک صدا – ای خدا ای مظهر لطف و عطا

من پیِ تجدیدِ بیعت آمدم – وز پیِ انجام خدمت آمدم

ازبرای یاریِ صاحب زمان – آن امامِ غایب ما شیعیان

کودکم را روی دست آورده ام – ازبرایش هرچه هست آورده ام

کودکی خوب و زرنگ آورده ام – با لباسِ سبزرنگ آورده ام

رشته ای با نامِ زهرا رشته ام – روی پیشانیِ او بنوشته ام

روی پیشانیش با خطِّ جلی – یا حسین و یا ابا الفضل و علی

کن قبول از لطف خود این نذرِ من – کودکم را حفظ کن از بهرِ من

تا شود فردا شجاع و پهلوان – یاوری بر مهدی یِ صاحب زمان

آرزو دارم حسینی خو شود – شیرخوارم چون گلی خوشبو شود

یاوری بر مهدیِ زهرا شود – آن زمان که دولتش برپا شود

او شود از لشکر صاحب زمان – این زمان و آن زمان و هر زمان

یا حسین (ع) ای کاش اندر کربلا – با رباب و زینب غم مبتلا

ما همی بودیم آن روز ای امام – بر کنیزیِ ربابت صبح و شام

همره این شیر خوارم کربلا – بودم و میکردمت دفعِ بلا

یا حسین ای یادگار فاطمه – کن قبول این نذر را ازما همه

یاحسین یک هدیه آوردم برت – کودکم نذرِعلی اصغرت

چون مرا شورِ حسینی بر سراست – نام فرزندم علی و اصغر است

در سجلّش هست با خطِّ جلی – نام فرزندم ابا الفضل و علی

باقری با مادران شیرخوار – گریه دارد بهر اصغر زار زار

سروده شده در روز همایش شیرخوارگان حسینی سال 1394

ازکتاب مجموعه اشعارباقری مجموعه سروده ها

توسّط حجّة الاسلام حاج سیدمحمّد باقری پور

همایش شیرخوارگان حسینی مراسمی است به یاد کودکان کشته شده در روز عاشورا از سوی مسلمانان در ایران و کشورهای دیگری همچون هند، پاکستان، بحرین، عراق، عربستان، ترکیه، افغانستان و... همه ساله در نخستین جمعه ماه محرم برگزار می‌گردد. این همایش از سالهای آغازین دهه هشتاد در تهران آغار و به مرور در سایر شهرها نیز گسترش یافت. برای برگزاری این مراسم مجمع جهانی حضرت علی‌اصغر (ع) نیز تشکیل شد. از سال ۱۳۹۰ این همایش در بسیاری از روستاها، ۸۰۰ شهر ایران و کشورهای دیگر گسترش یافت. در این همایش مادران و کودکان شیرخوار شرکت می‌کنند و تعداد شرکت کنندگان در آن چندصدهزار نفر تخمین زده شده‌است.[۱][۲]

این مراسم که تعداد شرکت کنندگان در آن تنها در شهر تهران در سال ۱۳۹۰ بیش از یکصد هزار نفر تخمین زده شده‌است، در ایران ثبت ملی شده و در خواست ثبت آن در میراث جهانی یونسکو نیز ارائه گردیده‌است. پیشینه تاریخی : عزاداری و بزرگداشت کودکان واقعه عاشورا و ایجاد گهواره و لالایی خواندن برای کودکان توسط مادران از مراسم مذهبی کهن در ایران بوده‌است. نمونه‌ای از لالایی‌های مادران بیاد کودکان کربلا در ابرکوه بدین صورت است:[۳] سابقه مراسم : نخستین همایش شیرخوارگان حسینی در سال ۱۳۸۲ برپا شد و پس از آن، هرساله ادامه یافته‌است. در محرم سال ۱۳۹۵ خورشیدی، چهاردهمین دوره از مراسم همایش شیرخوارگان حسینی در شهرهای مختلف ایران و برخی کشورهای جهان برگزار شد. همایش شیرخوارگان حسینی در نخستین جمعه در دهه اول محرم هر سال برگزار می‌شود و در سال ۱۳۹۵ خورشیدی نیز این برنامه در روز جمعه ۱۶ مهرماه در ۴۱ کشور و بیش از ۴۰۰۰ شهر و روستا برپا شده‌است.[۴]

همایش شیرخوارگان حسینی؛ اولین جمعه ماه محرم : دبیر مجمع جهانی حضرت علی اصغر (ع) گفت: همایش شیرخوارگان حسینی در اولین جمعه ماه محرم با رعایت شیوه نامه‌های بهداشتی در تهران، سایر استان‌ها و همچنین ۴۵ کشور دیگر به صورت حضوری و مجازی برگزار می‌شود. وی گفت: در روز جمعه ساعت ۱۰ صبح همایش شیرخوارگان حسینی به صورت زنده از شبکه دو سیما پخش خواهد شد و ساعت ۱۱ نیز آئین نذرخوانی را خواهیم داشت.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۵ تیر ۱۴۰۴ | 19:4 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |
تاريخ : شنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۳ | 15:34 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

امام رضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان‌ و دهمین تن از چهارده معصوم (علیهم السلام) است. نام مبارکش علی می باشد و به سال ۱۴۸ه.ق در مدینه به دنیا آمد. پدر ارجمندش موسی بن جعفر (علیه السلام) امام هفتم است و مادرش، نجمه- ام البنین. مشهورترین لقبش رضا است و کنیه‌اش ابوالحسن.[۱] . خلفای عبّاسی معاصر آن امام معصوم (علیه السلام) سه تن بودند : ۱. هارون ؛ ۲. محمد امین ؛ ۳. عبداللَّه مأمون . علی بن موسی الرضا بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب، کنیه‌اش، ابوالحسن و مشهورترین لقبش رضا است. در روایتی از امام جواد(ع) آمده است که این لقب از سوی خداوند به پدرش داده شده است؛[۱] ولی برخی منابع گفته‌اند مأمون لقب رضا را به او داد.[۲] صابر، صدیق، رضی و وفی از دیگر القاب آن حضرت است.[۳] در برخی روایات او عالم آل محمد نامیده شده است.[۴] نقل شده است که امام کاظم(ع) به فرزندانش می‌گفت: «برادر شما علی بن موسی، عالم آل محمد است.»[۵] همچنین امام جواد(ع) در زیارت امام رضا(ع) او را امام رئوف خطاب کرده است.[۶] لقب امام رئوف در بین شیعیان شهرت بسیار دارد.[۷] . مادر امام رضا(ع) کنیزی از اهالی نوبه بوده است[۱۱] که با نام‌های مختلفی از او یاد شده است. گفته شده است هنگامی که امام کاظم(ع) او را خریداری کرد، نام تُکتَم را برای وی برگزید[۱۲] و وقتی امام رضا (ع) را به دنیا آورد، امام کاظم(ع) او را طاهره نامید.[۱۳] شیخ صدوق گفته است که عده‌ای نام مادر امام رضا (ع) را سَکَن نوبیه روایت کرده‌اند. همچنین اروی، نجمه، سمانه، نیز نامیده شده است و کنیه‌اش ام البنین بوده است.[۱۴] .  در روایتی آمده که مادر امام رضا(ع) کنیزی پاک و پرهیزگار به نام نجمه بود که حمیده مادر امام کاظم(ع) وی را خریداری و به پسرش بخشید و بعد از ولادت حضرت رضا(ع) او را طاهره نامید.‌»[۱۵] . امام رضا(ع) پس از شهادت پدرش امام کاظم(ع) در سال ۱۸۳ق امامت را عهده‌دار شد؛ مدت امامت آن حضرت ۲۰ سال (۱۸۳-۲۰۳ق) بود که با خلافت هارون الرشید(۱۰ سال)، محمد امین (حدود ۵ سال)، مأمون (۵ سال) همزمان شد.[۲۸] . ده سال از این سال‌ها را در عصر هارون، پنج سال را در عصر امین و دو سال را در عهد مأمون و در مدینه سپری کرد. . دوره زندگانی علی بن موسی الرضا همزمان با حکومت عباسیان بوده‌است که با مشکلات عدیده‌ای از جمله جنگ‌های داخلی و شورش‌های مختلف علیه حکومت مواجه بودند. دوران امامت وی با سه خلیفهٔ عباسی شامل هارون الرشید، امین و مأمون مقارن بود. او در عصر حکومت هارون و امین، غالباً به مباحثه با مذاهب دیگر در اعتقادات اسلامی و ترویج مذهب امامیه می‌پرداخت. در این دوران با تدارک سفر و مناظرات با بزرگان ادیان و مذاهب مختلف، سعی در کاهش گسترش مذاهب دیگر کرد. مبارزه با جریان واقفیه که پس از مرگ موسی کاظم و انکار امامت وی رخ‌داد، از جمله اهم اقدامات وی بشمار می‌آید. حکومت نیز در این دوران مواجهه‌ای با وی نداشت . چون پدر گرامی‌ امام رضاعلیه السلام به شهادت رسید، در مدینه بود و رسیدگی به امور شیعیان را آغاز کرد. شاگردان پدر را پیرامون خویش گرد آورد و به تعلیم معارف ناب دینی پرداخت. در این سال‌ها شیعیان بهره‌ها از او برگرفتند و هدایت‌ها یافتند و معارف دینی نشو و قوام و دوام پیدا کردند . شخصیت ممتاز و برجسته امام در مدینه چنان جلوه می‌نمود که سراسر حجاز آن روزگار در همه مسائل مادی و معنوی خویش از او مدد می‌گرفت . هرچند که وضعیت مسأله امامت در اواخر زندگی موسی بن جعفر(ع) بسیار پیچیده بود؛ اما بیشتر اصحاب امام کاظم(ع) جانشینی امام رضا (ع) را پذیرفتند.[۳۰] . پس از شهادت امام کاظم(ع)، بیشتر شیعیان با توجه به وصیت امام(ع) و دلایل و شواهد دیگر، امامت فرزند ایشان، علی بن موسی الرضا (ع) را پذیرفتند و وی را به عنوان امام هشتم تأیید نمودند. این دسته که بزرگان اصحاب امام کاظم (ع) را هم شامل می‌شد، به نام قطعیه مشهور شدند؛[۳۱] ولی گروه دیگری از اصحاب امام هفتم‏(ع) از پذیرفتن امامت علی بن موسی الرضا(ع) سرباز زده و در امامت حضرت موسی بن جعفر(ع) توقف کردند که به همین جهت واقفیه (یا واقفه) نامیده شدند.[۳۲] واقفیه معتقد بودند که امام کاظم(ع)، مهدی موعود است که در غیبت به سر می‌برد و بازخواهد گشت.[۳۳] . امام رضا حدود هفده سال (۱۸۳-۲۰۰ یا ۲۰۱) از دوره امامت خود را در مدینه حضور داشت و از جایگاه ویژه‌ای در میان مردم برخوردار بود. خود امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایتعهدی داشت، در توصیف این دوره گفته است: همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و وقتی سوار بر مرکب خود، از کوچه‌های مدینه عبور می‌کردم، کسی عزیرتر از من نبود.[۳۴] . من در مسجد پیامبر می‌نشستم و دانشمندانی که در مدینه بودند، هرگاه در مسئله‌ای درمی‌ماندند، همگی به من ارجاع می‌دادند و مسائل‌شان را نزد من می‌فرستادند و من به آنها پاسخ می‌دادم.[۳۵] . هجرت امام رضا(ع) از مدینه به مرو در سال ۲۰۰ [۳۶] یا ۲۰۱ قمری[۳۷] بود . مسیر حرکت طبق کتاب اطلس شیعه چنین بوده است: مدینه، نقره، هوسجه، نباج، حفر ابوموسی، بصره، اهواز، بهبهان، اصطخر، ابرقوه، ده شیر (فراشاه)، یزد، خرانق، رباط پشت بام، نیشابور، قدمگاه، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو.[۴۰] به گزارش شیخ مفید مأموران مأمون، امام رضا (ع) و برخی از بنی‌هاشم را از مسیر بصره به مرو آوردند. مأمون آن‌ها را در خانه‌ای و امام رضا را در خانه‌ای دیگر جای داد و او را اکرام کرد.[۴۱] . به گزارش یعقوبی مأمون، امام رضا را از مدینه به خراسان آورد و فرستاده وی جهت آوردن حضرت به خراسان، رجاء بن ابی‌ضحاک خویشاوند فضل بن سهل بود. حضرت را از راه بصره آوردند تا به مرو رسید.[۳۸] به عقیده برخی مأمون مسیر مشخصی برای سفر امام رضا به مرو انتخاب کرد تا آن حضرت از مراکز شیعه‌نشین عبور نکند، زیرا از اجتماع شیعیان بر گرد امام می‌ترسید. او دستور داد تا حضرت را از مسیر کوفه نیاورند بلکه از طریق بصره،خوزستان و فارس، به نیشابور بیاورند.[۳۹] . اسحاق بن راهویه می‌گوید: وقتی امام رضا(ع) در سفر به خراسان به نیشابور رسید، شماری از مُحدِّثان عرض کردند:‌ ای پسر پیغمبر از شهر ما تشریف می‌‏برید و برای ما حدیثی بیان نمی‌فرمایید؟ پس از این تقاضا، حضرت سرش را از کجاوه بیرون آورد و فرمود: و حدیث سریف حدیث سلسله‌الذهب را در شهر نیشابور اینکونه بیان کرد :  شنیدم از پدرم موسی بن جعفر که فرمود شنیدم از پدرم جعفر بن محمّد که فرمود شنیدم از پدرم محمّد بن علی که فرمود شنیدم از پدرم علی بن الحسین که فرمود شنیدم از پدرم حسین بن علی فرمود شنیدم از پدرم امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب که فرمود شنیدم از رسول خدا که فرمود شنیدم از جبرئیل که گفت شنیدم از پروردگار عزّ و جلّ فرمود: کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی بِشُروطِها وَ أنَا مِن شُروطِها. «کلمه‏ «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‏» دژ و حصار من است. پس هر کس داخل دژ و حصار من شود، از عذاب من ایمن خواهد بود.» پس هنگامی که مَرکب حضرت حرکت کرد با آواز بلند فرمود با شروط آن و من یکی از آن شروط هستم.[۴۲] . بیان این حدیث را در نیشابور یکی از مهم‌ترین و مستندترین حوادث مسیر حرکت امام رضا(ع) می‌دانند.[۴۳] . از حضرت رضا علیه السلام در راه مکه به خراسان مخصوصاً در شهر نیشابور معجزات بسیاری دیده شد و سخنان آموزنده ای در تاریخ به ثبت رسید که از مهمترین آنها حدیث معروف سلسله الذهب است که در نیشابور ایراد فرمود . مأمورین مأمون، امام رضا را از نیشابور به طرف طوس حرکت دادند و از نواحی ده‌سرخ و رباط سعد گذشتند و به سناباد* وارد کردند . حضرت در سناباد جای قبر مطهّر خود را نشان دادند و پس از اقامتی کوتاه از سرخس به مرو ،مقرّ حکومت مأمون، رفتند . محل قبر حضرت رضا علیه السلام باغ حمید بن قحطبه است که حضرت آن را در قبال قرآنی که به حمیدبن قحطبه دادند خریداری کردند و آن باغ محل حرم کنونی ملک حضرت شد . موضوع ولایتعهدی امام رضا : پس از استقرار امام در مرو، مأمون قاصدی به خانه امام رضا فرستاد و به وی پیشنهاد داد که من می‌خواهم خودم را از خلافت خلع کنم و آن را به تو بسپارم ولی امام به شدت با این کار مخالفت کرد. امام در پاسخ مأمون گفت: «اگر حکومت حق توست، نمی‌تـوانی به کس دیگر ببخشی و اگر متعلق به تو نیست، شایستگی بخشـش آن را نـداری»[۴۴] محققان معتقدند این پاسخ امام اساس مشروعیت خلافت مأمون را زیر سوال برد.[۴۵] سید جعفر مرتضی عاملی نیز معتقد است اساسا مأمون جدیتی در پیشنهاد خلافت به امام رضا (ع) نداشت. وی مباحث گسترده‌ای را مطرح ساخته و در نهایت این پیشنهاد مأمون را تلاشی برای تثبیت خلافت خود وی ارزیابی می‌کند.[۴۶] پس از این، مأمون خواست که ولایت عهدی پس از خودش را به امام واگذار نماید. باز با مخالفت شدید امام مواجه شد. در این هنگام مأمون سخنی با شائبه تهدید به زبان آورد و در این میان گفت: عمر بن خطاب، شورا را در شش نفر قرار داد (ر.ک: شورای شش نفره) که یکی از آنان جد تو امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب بود. عمر شرط کرد هرکدام از آنان مخالفت کرد گردنش زده شود. چاره‌ای نیست جز اینکه آنچه از تو می‌خواهم بپذیری که من گزیری از آن نمی‌یابم. امام (ع) پاسخ داد: پس من می‌پذیرم بدین شرط که نه فرمان دهم و نه بازدارم، نه فتوا دهم و نه قضاوت کنم، نه کسی را به کاری گمارم و نه عزل کنم و نه چیزی را از جایگاهش تغییر دهم. مأمون، شرط او را پذیرفت.[۴۷] . بدین طریق، مأمون در روز دوشنبه هفتم رمضان سال ۲۰۱ق. با امام رضا به عنوان ولیعهد پس از خود بیعت کرد و مردم را به جای لباس سیاه[یادداشت ۱]، سبزپوش کرد و فرمان آن را به اطراف و نواحی نوشت و برای امام رضا (ع) بیعت گرفت و به نام وی بر منبرها خطبه خواندند و دینار و درهم به نامش سکه زدند و کسی نماند که لباس سبز نپوشد مگر اسماعیل بن جعفر بن سلیمان بن علی هاشمی.[۴۸] . انگیزه مأمون از ولایت‌عهدی امام رضا : مأمون برای فریب مردم و در حقیقت نظارت بیش‌تر بر امام (علیه السلام)، ایشان را به پایتخت خویش آورد و واداشت تا منصب ولایت‌عهدی را بپذیرد.[۱۶]  . مأمون از این کار چند هدف را پی می‌جست : الف. راضی ساختن شیعیان ؛ ب. فروکش ساختن قیام‌های علویان ؛ ج. استوار کردن پایه‌های حکومت خویش از گذر ربط آن به امام رضا (علیه السلام) ؛ د. ترساندن و تنبیه عبّاسیان متمرّد ؛ هـ. لکه‌دار ساختن شخصیت معنوی امام (علیه السلام) به آلودگی‌های حکومت.[۱۷]  [۱۸]  . هر چند امام رضا (علیه السلام) چاره‌ای جز پذیرفتن ولایت‌عهدی در پیش نداشت، امّا شرط‌هایی برای آن نهاد که مأمون را در رسیدن به اهداف خویش ناکام ساختند. شرطهای امام (علیه السلام) این بود که : ۱. در امر و نهی حکومت دخالت نکند ؛ ۲. فتوا ندهد ؛ ۳. قضاوت نکند ؛ ۴. در عزل و نصب شرکت نجوید ؛ ۵. امور و سنن دینی را جابه جا نکند . [۱۹]  . در نظر تاریخ نگاران، بر نهادن چنین شرطهایی برای حکومت از نپذیرفتن ولایت‌عهدی، ناگوارتر بود؛ زیرا از نامشروع بودن حکومت حکایت می‌کردند و اینکه امام رضا (علیه السلام) به دخالت در چنین حکومتی رغبت نشان نمی‌دهد . از سوی دیگر امام (علیه السلام) فرصتی یافت تا به وظایف آسمانی خویش با فراغ بال بیش‌تری بپردازد و از جمله، با علما و بزرگان به مناظره بنشیند و حتی شخص مأمون را در مناظره شکست دهد و او را مجبور به اظهار عجز کند. برگزاردن نماز پرشکوه عید فطر به امامت امام رضا (علیه السلام) که مأمون چاره‌ای ندید جز آنکه اقامه نماز را در همان آغاز ممنوع سازد و نماز باران امام (علیه السلام) که به بارش باران انجامید و آتش محبّت ایشان را بیش از پیش در دل مشتاقان شعله‌ور ساخت، از فعّالیت‌های این دوره است . از فعّالیت‌های امام رضا(علیه السلام) در دوران ولایتعهدی آن بود که به شهرهای متعدّدی سفر کرد و مردم را به دیدار خویش برخوردار ساخت. آن امام همام (علیه السلام)، پیش از سفر، کسانی را به مقصد می‌فرستاد تا مردم را آگاه کنند و مقدمات سفر را آماده سازند. این تدبیر امام موجب می‌گشت که کسان بیش‌تری از وجود امام بهره‌مند شوند و از آن سو نیز حکومت به هراسی بیش‌تر افتد.[۱۴]  . ولایت‌عهدی امام رضا (علیه السلام) سه سال[۱۵]  طول کشید که همه آن در عصر مأمون بود . مأمون پس از آوردن امام رضا(ع) به مرو، جلسات علمی متعددی با حضور علمای گوناگون تشکیل داد. در این جلسات، مذکرات زیادی میان امام و دیگران صورت می‌گرفت که به طور عمده درباره مسائل اعتقادی و فقهی بود. بخشی از این مذاکرات را طبرسی در کتاب احتجاج فراهم آورده است.[۴۹] برخی از این مناظرات [یا احتجاجات] از این قرارند:[۵۰] : مناظره امام رضا در باب توحید . احتجاج در باب امامت . مناظره امام رضا با سلیمان مروزی . مناظره امام رضا با ابو قرة . مناظره امام رضا با جاثلیق . مناظره امام رضا با رأس الجالوت . مناظره امام رضا با عالم زرتشتی . مناظره امام رضا(ع) با عمران صابی . مأمون می‌خواست با کشاندن امام به بحث، تصوری را که عامه مردم درباره ائمه اهل بیت علیهم السلام داشتند و آنان را صاحب علم خاص مثلاً «‌علم لدنّی‌» می‌دانستند، از بین ببرد.[۵۱] صدوق در این باره می‌گوید: مأمون اندیشمندان سطح بالای هر فرقه را در مقابل امام قرار می‌داد تا حجت آن حضرت را به وسیله آنان از اعتبار بیندازد و این به جهت حسد او نسبت به امام و منزلت علمی و اجتماعی او بود. اما هیچ کس با آن حضرت روبه رو نمی‌شد جز آن که به فضل او اقرار کرده و به حجتی که از طرف امام علیه او اقامه می‌شود، ملتزم می‌گردید.[۵۲] . این مجالس به تدریج مشکلاتی را برای مأمون درست کرد. زمانی که وی متوجه شد، تشکیل چنین جلساتی برای وی خطرناک است، اقدام به محدود کردن امام کرد. از عبدالسلام هروی نقل شده که به مأمون اطلاع دادند: امام رضا علیه‌السلام مجالس کلامی تشکیل داده و بدین وسیله مردم شیفته وی می‌شوند. مأمون به محمد بن عمرو طوسی مأموریت داد تا مردم را از مجلس آن حضرت طرد نماید. پس از آن امام در حق مأمون نفرین کرد.[۵۳] . پس از عقد ولایتعهدی (در ۷ رمضان سال ۲۰۱) چون عید (ظاهراً عید فطر سال ۲۰۱ق) رسید مأمون از امام خواست تا نماز عید بخواند، اما امام بر مبنای شرایطی که در ابتدای ولایتعهدی با مأمون ذکر کرده بود از پذیرش اقامه نماز عید عذر خواست. مأمون اصرار کرد و امام ناچار قبول کرد و فرمود: پس من همچون رسول خدا(ص) به نماز خواهم رفت. مأمون نیز پذیرفت. مردم انتظار داشتند که امام رضا (ع) مانند خلفا با آداب و رسوم خاصی از خانه خارج شود، اما دیدند که ایشان با پای برهنه در حالی‌که تکبیر می‌گوید به راه افتاد. امیران که با لباس رسمی و معمولِ این‌گونه مراسم آمده بودند، با دیدن این وضع، یک‌باره از اسب‌ها فرود آمده و کفش‌ها را از پا درآوردند و با گریه و تکبیرگویان پشت سر امام به راه افتادند. امام در هر قدم که می‌رفت سه بار تکبیر می‌گفت . گفته‌اند که فضل به مأمون گفت: اگر امام رضا بدین صورت به مصلّا(محل برپایی نماز) برسد، مردم فریفته او می‌شوند، بهتر آن است که از او بخواهی برگردد. پس مأمون فردی را فرستاد و از امام خواست که برگردد. آن حضرت کفش خود را به پا کرد و سوار بر مرکب شد و بازگشت.[۵۴] . آن حضرت در طوس به دست مأمون به شهادت رسید. حرم او در مشهد زیارتگاه مسلمانان است. پس از شهادت امام رضا(ع)، مأمون، او را در خانه حمید بن قحطبه طائی (بقعه هارونیه) در روستای سناباد، دفن کرد.[۷۰] امروزه حرم رضوی، در ایران و در شهر مشهد مقدس واقع است و سالانه زیارتگاه میلیون‌ها مسلمان از کشورهای مختلف است.[۷۱] . کلینی، وفات او را در ماه صفر سال ۲۰۳ق. در ۵۵ سالگی ذکر می‌کند.[۵۶] طبق نظر بیشتر علماء و مورخین سال شهادت امام رضا، ۲۰۳ق. بوده است.[۵۷] طبرسی روز شهادت را در آخر ماه صفر نقل می‌کند.[۵۸] . شیخ مفید نقل می‌کند مأمون، عبدالله بن بشیر را امر کرد که ناخن‌هایش را نگیرد تا درازتر از حد معمول شود و سپس چیزی شبیه تمر هندی بدو داده تا با دستانش خمیر کند. آنگاه مأمون پیش امام رضا(ع) رفته و عبدالله را صدا زده و از او خواسته است که با دستانش آب انار بگیرد و سپس آن را به امام رضا(ع) نوشانید و این سبب وفات حضرت پس از دو روز شده است.[۶۲] . شیخ صدوق روایاتی را بدین مضمون نقل می‌کند که در بعضی از آنها سم در انگور ذکر شده است و در بعضی، هم در انگور و هم در انار آمده است.[۶۳] سید جعفر مرتضی عاملی، شش نظر را درباره درگذشت امام رضا(ع) ذکر می‌کند.[۶۴] . ابن حِبّان از محدثان و رجال شناسان قرن چهارم هجری، ذیل نام «‌علی بن موسی الرضا‌» می‌نویسد: علی بن موسی الرضا به وسیله سمی که مأمون به وی خوراند، رحلت یافت. این حادثه در روز شنبه سال ۲۰۳ق. بود.[۶۵] . در مورد علت قتل امام رضا(ع) توسط مأمون، دلایل مختلفی ذکر شده است: غلبه امام بر علمای مختلف در جلسات مناظره،[۶۶] استقبال پرشور مردم از امامت امام در مراسم نماز عید مأمون از این حادثه احساس خطر کرد و متوجه شد دادن ولایت عهدی به امام، اوضاع را علیه وی سخت‌تر کرده است. از این رو، مراقبانی برای آن حضرت گمارد تا مبادا اقدامی بر ضد مأمون انجام دهد.[۶۷] امام از مأمون وحشتی نداشت و در اکثر اوقات به او چنان جواب می‌داد که ناراحتش می‌کرد. این وضع نیز باعث خشم مأمون و زیادتر شدن دشمنی وی نسبت به حضرت می‌شد، هرچند آشکار نمی‌کرد.[۶۸] چنانکه نقل شده هنگامی که مأمون از خبر یکی از فتوحات نظامی‌اش خوشحالی می‌کرد، امام رضا(ع) به او گفت:‌ «ای امیر مؤمنان، از خدا بترس درباره امت محمد(ص) و آنچه که خدا به تو واگذار کرده است. تو امور مسلمین را تضییع کرده‌ای و...»[۶۹] . حضرت امام رضا علیه السلام ولایتعهدی را قبول نمی‌کرد و مکرر می‌فرمود:«این عهد و بیعت ناتمام خواهد ماند.» . روزی مأمون به او گفت:«خوب است شما به عراق بروید و من جانشین شما در خراسان باشم.» . امام لبخندی زد و فرمود:«نه، به جان خودم قسم من در همین جا اقامتی کوتاه دارم و پیش از اینکه از اینجا بیرون نمی‌روم مگر اینکه مرگ مرا در می‌یابد.»  . مأمون که به دست خود، کار را بر خویش سخت کرده و به اهداف خویش نیز نرسیده بود، تصمیم بر قتل امام رضا (علیه السلام) گرفت و به سال ۲۰۳ه. آن امام همام را در پنجاه و پنج سالگی به شهادت رساند .  مرقد مطهّر امام رضا (علیه السلام) در مشهد مقدس جای دارد.[۲۰]  [۲۱] . رویداد شهادت امام رضا علیه السلام بوسیله زهر در شهر طوس، در روایاتی از پیامبر یا ائمه اطهار علیهم السلام، سال ها پیش از آن حضرت پیش بینی شده بود. به عنوان نمونه شیخ صدوق به سند خود از نعمان بن سعد روایت کرده که گفت: امام علی بن ابیطالب علیه‎السلام فرمود : سَیُقتَلُ رَجُلٌ مِن وُلِدی بِاَرض خُراسان بِالسَّمَّ ظُلماً اِسمُهُ اِسمِی وَ اِسمٌ اَبیهِ اِسمٌ اِبن عمران مُوسی الا فَمَن زارَةٌ فِی غُربَتهِ غَفَراللهُ ذُنوبَهٌ ما تقدّم منها و ما تَاَخَّر و لو کانَت مثل عَدَدِ النُّجومِ و قطر الامطار وَ وَرَقِ الاشجار.[۱۳] به زودی مردی از فرزندان من در سرزمین خراسان از روی ستم و جور به زهر کشته می‎شود، اسم او اسم من، و اسم پدرش اسم موسی بن عمران است بدانید هر کس او را در غربتش زیارت کند، خداوند گناهان گذشته و آینده او را می‎آمرزد و لو این که به تعداد ستارگان و قطرات باران و برگ درختان باشد . و سید هاشم بحرانی در مدینه المعاجز می‎نویسد: از سلیمان بن حفص مروزی روایت شده که گفت: از موسی بن جعفر علیه السلام شنیدم که می‎فرمود : ان ابنی علیّاً مَقتُولٌ بالسّم مَدفُونٌ اِلی جَنبِ هارُون بِطُوس مَن زارَةٌ کَمَن زارَ رَسُول الله[۱۴]؛ پسرم علی را با سم مظلومانه به قتل می‎رسانند و او در جنب قبر هارون در طوس مدفون می‎شود، کسی که او را زیارت کند مانند کسی است که رسول خدا را زیارت نموده است . همچنین دسته ای از روایات از خود امام رضا علیه السلام نقل شده که در آنها از شهادت خود به دست مامون و از دفنش در طوس کنار قبر هارون خبر داده است، از جمله: اباصلت هروی گفت: شنیدم از امام رضا علیه السلام که می‎فرمود: به خدا نیست از ما ائمه احدی، مگر این که کشته یا شهید می‎شود. عرض شد: ای فرزند رسول خدا، پس ترا چه کسی به قتل می‎رساند؟ فرمود: بدترین مخلوق خدا در زمان خودم مرا به زهر می‎کشد، و سپس در یک خانه تباه شده در دیار غربت دفن می‎کنند. آگاه باشید هر کس مرا در غربتم زیارت کند خداوند به او اجر صدهزار شهید و صدهزار صدیق و صدهزار حج و عمره کننده و صدهزار جهادگر می‎نویسد و در زمره ما محشور می‎گردد و در بالاترین درجات بهشت رفیق ما قرار داده می‎شود.[۱۵] . صاحب بحار الانوار به نقل از امالى شیخ صدوق و عیون اخبار الرضا نقل می کند که: ابا صلت گفت در خدمت حضرت رضا علیه السّلام بودم فرمود داخل این قبه‌‌اى که هارون مدفون است برو از چهار طرف آن خاک بردار بیاور. داخل قبه شدم و خاک را آوردم ملاحظه فرمود گفت این قسمت از خاک را که مربوط به طرف راست است بمن بده، تقدیم کردم، بو کشیده ریخت، فرمود در اینجا می خواهند برایم قبر حفر کنند، سنگى پدیدار خواهد شد که اگر تمام کلنگهاى خراسان را جمع کنند نمی‌توانند آن را بردارند. در مورد خاکى که از پائین پا و بالاى سر آورده بودم همین فرمایش را تکرار نمود... پس از آن فرمود: فردا می روم پیش این نابکار، وقتى خارج شدم اگر سرم پوشیده نبود با من حرف بزن جواب می دهم، چنانچه سرم پوشیده بود با من صحبت مکن . ابا صلت گفت: صبحگاه فردا لباس پوشید در محراب بانتظار نشست، در این موقع غلام مأمون وارد شده گفت امیر المؤمنین شما را مى‌خواهد، کفش پوشیده از جاى حرکت نمود و رفت، منهم از پى آن جناب رفتم تا وارد بر مأمون شد، جلو مأمون ظرفى از انگور و چند ظرف دیگر از میوه‌هاى مختلف بود، یک خوشه انگور بدست داشت که مقدارى از آن را خورده بود همین که چشمش بحضرت رضا افتاد از جاى حرکت کرده او را در بغل گرفت و پیشانیش را بوسید و آن جناب را پهلوى خود نشانید. امام فرمود انگور خوب انگور بهشتى است. مأمون درخواست کرد از آن انگور بخورد، فرمود مرا معاف دار، گفت ممکن نیست، شاید بمن اطمینان ندارى، مأمون خوشه را گرفت و چند دانه از آن را خورد و براى مرتبه دوم بدست حضرت رضا علیه السّلام داد، آن جناب سه دانه از انگور خورد به گوشه‌اى پرت کرده از جاى حرکت نمود. مأمون گفت: کجا میروى؟ فرمود: به جایى که فرستادى! وقتى خارج شد عبا را بر سر کشیده بود چیزى عرض نکردم تا داخل خانه شد، دستور داد درها را ببندم، در رختخواب خوابید، من با حزن و اندوه داخل حیاط ایستاده بودم. در همین موقع مشاهده کردم جوانى خوش روى با موى‌هاى مجعد شبیه بحضرت رضا علیه السّلام وارد شد، پیش رفته عرض کردم از کجا آمدى، درها که بسته بود؟ فرمود کسى که مرا از مدینه در این ساعت بطوس آورده از درهاى بسته نیز داخلم کرده . گفتم: شما کیستى؟ «فقال انا حجة اللَّه علیک یا ابا صلت انا محمد بن علی». به طرف اطاق علی بن موسى الرضا علیه السّلام رفت به من نیز فرمود: وارد شوم. همین که چشم حضرت رضا علیه السّلام به او افتاد فرزندش را در آغوش گرفت و بسینه چسبانید پیشانیش را بوسید و بجانب خود کشانید. امام جواد پیوسته پدر را مى‌‌بوسید و آرام با او سخنانى می گفت که من نفهمیدم. در این هنگام کفى بر دهان حضرت رضا علیه السّلام آشکار شد، حضرت جواد آن کف را مکید امام دست در گریبان خود کرد چیزى شبیه گنجشک خارج کرده بحضرت جواد داد آن را بلعید. در این موقع حضرت رضا علیه السّلام از دنیا رفت . حضرت جواد فرمود: ابا صلت حرکت کن از انبار تخت بیاور با آب تا پدرم را غسل دهم. عرض کردم: در انبار تخت و آب نیست، فرمود هر چه می گویم بجاى آور، داخل انبار شدم تخت و آب بود بیرون آوردم دامن بکمر زدم تا امام را غسل دهم. فرمود تو یک طرف برو کسى هست که بمن کمک کند. حضرت رضا را غسل داد باز فرمود داخل انبار شو زنبیلى که در آن کفن و حنوط پدرم هست بیاور وارد شدم زنبیلى دیدم که قبلا در آنجا ندیده بودم، آوردم خدمت ایشان پدر خود را کفن کرد و بر بدنش نماز خواند . آنگاه فرمود تابوت بیاور، عرض کردم بروم پیش نجار بگویم تابوت بسازد فرمود داخل انبار تابوت هست وارد شدم تابوتى دیدم که در آنجا قبلا ندیده بودم جسم پاک امام را در آن تابوت نهاد دو رکعت نماز خواند هنوز تمام نشده بود تابوت بلند شد و سقف شکافته گردید از خانه خارج شد. عرض کردم: یا ابن رسول اللَّه هم اکنون مأمون مى‌آید حضرت رضا را از من میخواهد، چه کنم؟ فرمود: ساکت باش الان بر میگردد هر پیغمبر اگر چه در مشرق بمیرد و وصى او در مغرب خداوند بین ارواح و اجساد آنها جمع خواهد کرد هنوز سخن‌ امام جواد تمام نشده بود که سقف شکافته شد و تابوت بر زمین آمد، از جاى حرکت نمود پیکر پاک امام را از تابوت بیرون آورد و در رختخوابش گذاشت مثل اینکه نه غسل داده شد و نه کفن گردیده . فرمود: حرکت کن در را براى مأمون بگشا. همین که در را گشودم دیدم مأمون و غلامان ایستاده‌‌اند با گریه داخل شد گریبان چاک زد و بر سر خود میزد با صداى بلند میگفت: آه آقاى من ترا از دست دادم، کنار بستر حضرت رضا نشست و دستور داد آماده غسل و کفن شوند امر کرد برایش قبر بکنند. تمام آنچه حضرت رضا فرموده بود آشکار گردید. خواست قبر پدرش را قبله قبر حضرت رضا قرار دهد یکى از اطرافیان گفت مگر نمیگوئى این شخص امام است جوابداد چرا، گفت باید قبر او جلو باشد دستور داد در طرف قبله قبر بکنند گفتم بمن فرموده است که هفت پله بکنند و ضریحى بگشایند گفت بمقدارى که ابا صلت میگوید بدون ضریح بکنید ولى لحد قرار میدهم . وقتى رطوبت و ماهیها را مشاهده کرد گفت: پیوسته حضرت رضا در زمان زندگانى ما را از عجایب خود بهره‌‌مند میکرد اینک بعد از مرگ نیز نشان میدهد وزیرش گفت میدانى منظور از نشان دادن این عجایب چیست مأمون گفت: نه. وزیر گفت: میخواهد بفهماند که اقتدار و سلطنت شما بنى عباس با زیادى حکمروا و مدت طولانى مثل این ماهیهاى کوچک است وقتى مدت شما تمام شود خداوند شخصى از ما را بر شما مسلط خواهد کرد که این سلسله را منقرض کند گفت راست میگوئى . ابا صلت میگوید: آنگاه مأمون گفت آن دعائى که میخواندى بمن بیاموز. سوگند یاد کردم که همین الان فراموش کردم، راست هم میگفتم. دستور داد مرا زندانى کنند و حضرت رضا علیه السّلام را دفن نمود . یک سال در زندان بودم خیلى دلم تنگ شد شبانگاهى تا بصبح متوسل به خاندان نبوت شدم و از خدا خواستم بحق آنها مرا نجات دهد هنوز دعایم تمام‌ نشده بود که امام جواد وارد شد فرمود دلت تنگ شده است عرض کردم: آرى بخدا قسم. فرمود: حرکت کن دست به زنجیرهائى که به آن بسته شده بودم زد باز شد دست مرا گرفت و از زندان خارج نمود با اینکه غلامها و زندانبانها ایستاده بودند و مرا می‌دیدند ولى قدرت حرف زدن نداشتند از زندان که بیرون آمدم فرمود: در پناه خدا دیگر نه تو مأمون را خواهى دید و نه او ترا. ابا صلت گفت: بعد از آن تاکنون مأمون را ندیده‌‌ام.[۱۶] . پس از شهادت، بدن مقدّس امام را جلوتر از قبر هارون الرشید دفن کردند. قبر مطهر امام رضا علیه السلام از آن زمان تا امروز زیارتگاه مسلمین و شیعیان جهان است. برای زیارت امام از ائمه اطهار ثواب‌های فراوانی نقل شده است و از آن روضه منوره، معجزات و کرامات بی شماری به وقوع پیوسته است. حضرت رضا علیه السلام یک فرزند بیشتر نداشت که حضرت جواد علیه السلام بود؛ ولی براداران زیادی داشت از جمله زید بن موسی بود که علیه مأمون قیام کرد.

امام رضا (ع) از تولد تا شهادت/ خلاصه‌ای از زندگینامه امام هشتم ...

امام رضا علیه السلام و مساله ولایت عهدی - پرتال جامع علوم انسانی

: شهادت امام رضا علیه السلام از زبان اباصلت هروی - دانشنامه رشد

شهادت امام رضا علیه السلام از زبان اباصلت هروی | پایگاه خبری ...

ولایتعهدی علی بن موسی الرضا - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

فیش‌های حضرت امام رضا (علیه السلام) - Khamenei.ir

کرامات امام رضا علیه السلام در مسیر سفرش به ایران

شهادت امام رضا علیه السلام - دانشنامه‌ی اسلامی

امام رضا علیه‌السلام - ویکی‌نور، دانشنامۀ تخصصی

اشعار امام رضاعلیه السلام سروده های باقری پور

ویژه نامه شهادت حضرت امام ر ضا علیه السلام

شناسنامه امام رضا علیه السلام - شبکه الکوثر

علی بن موسی الرضا - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

حضرت امام رضا علیه السلام - دانشنامه رشد

امام رضا علیه السلام - دانشنامه‌ی اسلامی

جاده ولایت ، هجرت امام رضا - شمس توس

زندگینامه شمس الشموس امام رضا (ع)

امام رضا علیه‌السلام - ويکی شيعه

اي بَضعَةُ النّبي و اَيا هشتمين امام

امام رضا علیه‌السلام - ویکی فقه

ثواب زیارت امام رضا علیه السلام

ولایتعهدی امام رضا علیه السلام

شها د ت امام رضا علیه السلام

ازراهِ دور میدهم آقایِ من سلام

باغ حمیدبن قحطبه محل دفن امام ... - حضرت امام رضا علیه السلام

تاریخچه ساخت حرم مطهر امام رضا(ع) - قدس آنلاین | پایگاه خبری ...

منزل امام رضا (ع) در مرو ترکمنستان - حضرت امام رضا علیه السلام

سفر علی بن موسی الرضا به مرو - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا علیه السلام از مدینه ...

نگاهی به پیشینه‌ محل دفن امام رضا(ع) - مشرق نیوز

منزل امام رضا (ع) در مرو/ تصاویر - آفتاب نیوز

خرید محل دفت توسط حضرت - تبیان

همگام با امام از نیشابور تا مرو


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۰ | 17:7 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اي بَضعَةُ النّبي و اَيا هشتمين امام

اي بَضعَةُ النّبي و اَيا هشتمين امام _ باشی تو هشتمین ولِیِّ خداوندِ لایَنام

دار الشّفا حریم تو باشد به خاص و عام _ گيرد به يك نگاهِ تو هر زخم اِلتِيام

تو اي امامِ ثامن و اي ضامنِ غريب _ محبوبِ عالمي و هم از بهرِ ما حبيب

دار الشَّفايِ تو به مريضان بود طبيب _ آرند رو به درگهِ تو جمله يِ انام

‏ازشِدّتِ مصائب و از قِلَّتِ رجا _ آرند رو به بارگاهِ تو اربابِ التجا

گویند سلام جمله ز هر شهر و هرکجا _ خواهند از شما كه شوي شافع الانام

هر مستمند رو به پنجره فولادت آورد _ هرجا بُوَد مريض بهرِ شفا يادت آورد

مارا بيادِ زمزم، آبِ سنابادت آورد _ نوشیم ما  زِ حوضِ طلا يت به صبح و شام

آن صحنهات هست چو صحنِ بهشتيان _ باشند خادمانِ تو، همه، حوران، فرشتگان

زیرا تویی وَلیِّ خداوندِ لا مکان _ باشد رواقها و مَضجَعِ تو مَلجَاءِ اَنام

هر زائری که روی کند سویِ آن حرم _ نزدِ خدای عزّ وجلّ هست محترم

دارد ثواب نزدِ خدا بهرِ هر قدم _ از هر کجا که سوي تو زائر كند سلام

گاهی ز دور و گاه زِ نزدیک زائران - گویند سلام سویِ حریمت  زِ هر مکان

دارند امید  زِ حضرتِ آقا جوابشان _ ای باقری امامِ رضا یَسمَعُ الكَلام

سروده شده پایان صفر سال 1399

مُلکِ خراسان را ببين دارد به سر هشت آسمان

هفت آسمان باشد بسر بهر تمام مردمان _ مُلکِ خراسان را ببين دارد به سر هشت آسمان

در مشهد و بين دو كوه هست آسماني هشتمین _  آن آسمان هشتمین، باشد امام شيعيان

آن آسمان هشتمين باشد علي موسي الرضا _ باشد مزارش روضه اي از هشت رضوان جنان

چونكه حريمش قطعه اي باشد ز اَقطاعِ بهشت _ شد خادمش روح الامين با جمله يِ كروبيان

ايران بود در سايه يِ لطفِ علي موسي الرّضا _ لطف خدا شد شاملِ ما جمله یِ ايرانيان

مشهد درخشد چون نگين در نقشه يِ ايران زمين _ ماهم در اين مشهد شديم همواره در دار الامان

محفوظ فرما اي خدا حقِّ علي موسي الرّضا _ اين باقري و جمله ي ايران و هم ايرانيان

سروده شده پایان صفر سال 1399

در خراسان هست خورشيدي عيان

گرچه هست هفت آسمان بالايِ سر _ كافريده خالِقِ كُلِّ جهان

بهر خود هر آسمان را عالمي است _ هريكي را هست خورشيدي عيان

زير آن هفت آسمان باشد زمين _ رُبعِ آن مسكون زِ بهرِ ساكنان

ساكنانش انس و جن و وحش وطير _ آدمي هم ساكن قسمي از آن

بهر انسانها بود یک رهنما _ بهرِ هر عصری به هر دور و زمان

هر زمانی رهنمایی لازم است _ تا نمايد راه و بي رَه را عيان

رهنما و هادي و هم مقتدا _ بهر انسانها بود پيغمبران

خاتمِ پيغمبران احمد بود _ او بُوَد پيغمبرِ كُلِّ جهان

بعد احمد نیست در دنیا نبی _ لیک باشد یک امامی هر زمان

جانشينِ مصطفی، شد مرتضي _ تا امامِ مهديِ صاحب زمان

از دوازده جانشين مصطفي _ در خراسان هست خورشيدي عيان

شد علي موسي الرضا شمس الشّموس _ بهرِ مشهد یک امامي مهربان

بَضعَةٌ مِنِّی علی موسی الرّضا _ شد حریمش بهرِ ما دار الامان

خفته اندر مشهد و بینِ دو کوه _ جنَّتی باشد حریمش مِن جَنان

خقته در ایران امامی بس رئوف _ خوش بحالِ جمله یِ ایرانیان

او پناه و ضامنِ این کشور است _ بیمه یِ ایران بُوَد در هر زمان

باقری و خاندانش جملگی است _ خادمی بر درگهِ شاهِ جهان

سروده شده توسط حجة الاسلام باقری پور پایان صفر سال 1399

شعر-شامِ وفاتِ هشتم امام است

شعر-درمشهد است خفته رضا هشتمین

شعر-امشب عزای شمس الشّموس است


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۰ | 17:6 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روزِ عزایِ هشتم امام است

روزِ عزایِ هشتم امام است - امروز عزادار خیرُ الانام است

او بضعه یِ پاکِ رسولِ کردگار است - او هشتمین حجّت برایِ کردگار است

جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان

شاهِ خراسان مسموم گشته - با سَم شهید آن معصوم گشته

از زهرِ مامون شد شهید اندر خراسان - در حجره یِ در بسته او تنها دهد جان

جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان

امروز احمد باشد عزادار - زهرا و حیدر در غم گرفتار

گفتا محمّد بَضعةٌ مِنّی برایش - او بَضعه یِ احمد بود جانها فدایش

جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان

امروز عزایِ شمس الشّموس است - از شهرِ یثرب تا ملکِ طوس است

جن و ملک سینه زن از بهرِ رضا شد - اندر مدینه فاطمه صاحب عزا شد

جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان

اکنون خراسان باشد سِیَه پوش - بیتُ الرّضا شد تاریک و خاموش

باب الجواد امشب سِیَه پوشِ رضاشد - در شهرِ یثرب هم تقی صاحب عزا شد

جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان

ایران سراسر ماتم گرفته – هم طوس و یثرب را غم گرفته

ای باقری بنگر عزا اندر خراسان - در مرد و زن اندوه و غم باشد نمایان

جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان

سروده شده توسط حجة الاسلام سیدمحمد باقری پور آخرماه صفرسال 1399

امروز عزایِ شمس الشّموس است

امروز عزایِ شمس الشّموس است - روزِ غروب خورشید طوس است

ای شیعیان شورونوای غربتِ کیست - ابن الرّضا بنگر کنار تربتِ کیست

جانم رضا جان ، جانم رضا جان

امروز عزادار ابن الرّضا شد - چون که زبابا اینک جدا شد

او ازمدینه آمده اندر خراسان - جان دادن بابا کنون گردیده آسان

جانم رضا جان ، جانم رضا جان

دور از مدینه چون که رضا شد - مشهد برایش کرب و بلا شد

غیر از رضا دور از وطن اینسان که باشد - بی تاب ومهجور از وطن اینسان که باشد

جانم رضا جان ، جانم رضا جان

آمد به ایران فرزند احمد - نورخدائی آمد به مشهد

این سرزمین از مقدمش مینوسرشت است - درمشهد و بین دو کوه باغ بهشت است

جانم رضا جان ، جانم رضا جان

او از مدینه چون که جدا شد - یعنی شهیدِ راه خدا شد

او بضعة منّی به گفتِ احمد آمد - بهر شهادت او به طوس و مشهد آمد

جانم رضا جان ، جانم رضا جان

در طوس گشته مسمومِ کینه - با زهر مامون آن بی قرینه

مامون چرا بر حضرتش جورو جفا کرد - مسموم از انگور جفا آن بی حیا کرد

جانم رضا جان ، جانم رضا جان

خورشید دلها در شهر مشهد - خاموش گشته با ظلمِ بی حد

صحن و سرایش باقری باغ بهشت است - این آستان قدس او مینوسرشت است

جانم رضا جان ، جانم رضا جان

سروده شده توسط حجة الاسلام سیدمحمد باقری پور آخرماه صفرسال 1399

ازکتاب مجموعه اشعارباقری  اینجا مشاهده فرمائید


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۰ | 17:5 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ازراهِ دور میدهم آقایِ من سلام

ازراهِ دور میدهم آقایِ من سلام - گویم سلام بر تو اَیا هشتمین امام

گویم سلام از تَهِ دل ای امامِ من - دارم یقین آنکه توئی تَسمَعُ الکَلام

هر صبح و ظهر و شب به حریمِ تو رو کنم - خواهم دهی جواب، مرا، تو، اَیا اِمام

هر سال آخر ماهِ صفر ما پیاده راه - میآمدیم بسویِ مشهد تو با اُمیدِ تام

امسال چونکه منع شده طیِّ این سفر - ما میدهیم بر تو سلام از فرازِ بام

ویروسِ کورونا که گرفته است عالمی - کلّ زمین زِ مشهدِ ما تا عراق و شام

غمگین نموده است آدمیان را ز شرق وغرب - با لطفِ تو امام ثامن و ضامن شودخِتام

ویروس دفع و رفع شود گرکنی نظر - ای حضرتِ رضا، امامِ مشهد و ایران، مَهِ تمام

ای باقری کنون که شده منع این سَفَر - از خانه روی کن به حرم گوی اَلسَّلام

اَلسَّلام علیک یا اَبَالحسن یا ثامن الائمّة یا علی بن موسی الرّضا

آقاجان امام رضا قربون اون صدق و صفات

آقاجان امام رضا قربونِ اون صدق و صفات _ دست من كي ميرسه بازم به اون پنجره هات

ششماهه نيومدم او نزديكي بالاسرِت _ چون ز ترسِ كرونا بسته شده به روم دَرِت

این روزِ شهادتت اون هیاتای هر ساله _ نتونستن بیاین تو صحنا با آه و ناله

ديگه اون پياده هايِ هر ساله نيومدن _ ديگه اون موكباي خدمت رساني نبودن

نبودن سينه زناي هر ساله تو جاده ها _ نبود اون رضارضا گفتنِ اون پياده ها

اين سالِ نودونه شد كرونا مانعِ ما _ كه بِيان به پابوست از راهِ دور سينه زنا

آقاجون كن نظري كه جمله يِ اهلِ ولا _ باز بِيان به پابوست با دفع و رفعِ اين بلا

باقري با جمله یِ مجاورین و زائرین _ باز بیان او نزدیکی و روضه یِ خُلدِ برین

سروده شده توسط حجة الاسلام سیدمحمد باقری پور آخر ماه صفر سال 1399

کتاب مجموعه اشعارباقری را اینجا مشاهده فرمائید

زیارت امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السلام : اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللّٰهِ وَابْنَ وَلِيِّهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمامَ الْهُدىٰ وَالْعُرْوَةَ الْوُثْقىٰ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ ، أَشْهَدُ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَىٰ مَا مَضىٰ عَلَيْهِ آباؤُكَ الطَّاهِرُونَ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْهِمْ ، لَمْ تُؤْثِرْ عَمىً عَلَىٰ هُدىً ، وَلَمْ تَمِلْ مِنْ حَقٍّ إِلىٰ باطِلٍ ، وَأَنَّكَ نَصَحْتَ لِلّٰهِ وَ لِرَسُولِهِ ، وَأَدَّيْتَ الْأَمانَةَ ، فَجَزاكَ اللّٰهُ عَنِ الْإِسْلامِ وَأَهْلِهِ خَيْرَ الْجَزَاءِ ، أَتَيْتُكَ بِأَبِي وَأُمِّي زَائِراً عَارِفاً بِحَقِّكَ ، مُوالِياً لِأَوْلِيائِكَ ، مُعادِياً لِأَعْدائِكَ ، فَاشْفَعْ لِي عِنْدَ رَبِّكَ. اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللّٰهِ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَمُودَ الدِّينِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ آدَمَ صِفْوَةِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ نُوحٍ نَبِيِّ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ إِسْماعِيلَ ذَبِيحِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ مُوسىٰ كَلِيمِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ عِيسىٰ رُوحِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ وَلِيِّ اللّٰهِ وَوَصِيِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الجَنَّةِ؛ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعابِدِينَ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ باقِرِ عِلْمِ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ الْبارِّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ الشَّهِيدُ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَصِيُّ الْبَارُّ التَّقِيُّ ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةُ ، وَآتَيْتَ الزَّكَاةَ ، وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ ، وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ ، وَعَبَدْتَ اللّٰهَ مُخْلِصاً حَتّىٰ أَتَاكَ الْيَقِينُ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ. اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ عَلِيِّ بْنِ مُوسَىٰ الرِّضَا الْمُرْتَضَىٰ الْإِمامِ التَّقِيِّ النَّقِيِّ وَحُجَّتِكَ عَلَىٰ مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرَىٰ الصِّدِيقِ الشَّهِيدِ صَلاةً كَثِيرَةً تامَّةً زاكِيَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةًكَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ.

ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۰ | 17:3 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ ...(سوره فتح آیه 29)محمد (صلی اللّه علیه و آله و سلم) فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار قویدل و سخت و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربانند، وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ۚ ...(سوره آل عمران آیه 44)محمد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) جز یک پیامبر نیست که پیش از او نیز پیغمبرانی بودند و درگذشتند، آیا اگر او به مرگ یا شهادت درگذشت شما باز به دین جاهلیّت خود رجوع خواهید کرد؟

مُحَمَّد بن عَبدُاللّه بن عَبدُالمُطّلِب بن هاشم . ولادت حضرت محمد(ص) در عام الفیل (عام الفیل۱۱ق) پیامبر اسلام، از پیامبران اولوالعزم و آخرین پیامبر الهی [مُحمّد بن عبداللّه بن عبدالمطّلب (شَیبة الحمد، عامر) بن هاشم (عَمروالعُلی) بن عبدمَناف (مُغیرة) بن قُصَی (زید) بن کلاب (حکیم) بن مُرّة بن کعب بن لُؤی بن غالب بن فِهر (قریش) بن مالک بن نَضر (قَیس) بن کنانة بن خُزَیمة بن مُدرکة (عمرو) بن الیاس بن مضر بن نِزار (خلدان) بن مَعَدّ بن عدنان.[۱]] . مادر پیامبر اسلام، آمنه دختر وهب بن عبدمناف بن زهرة بن کلاب است. شیعیان بر ایمان آمنه دختر وهب و عبدالله بن عبدالمطلب و اجداد رسول خدا تا آدم(ع) اجماع دارند.[۲]کنیه‌ حضرت محمد (ص)، ابوالقاسم و ابوابراهیم است.[۳] برخی از القاب پیامبر اسلام عبارتند از: مصطفی، حبیب الله، صفی الله، نعمة الله، خیرة خلق الله، سیدالمرسلین، خاتم النبیین، رحمة للعالمین، نبی امّی.[۴] . روز ولادتش از نظر مشهور شیعه، ۱۷ ربیع‌الاول و از نظر مشهور اهل سنت، ۱۲ ربیع‌الاول است.[۶]  . در شب میلادش نقل کرده‌اند که به ارهاصات یا هشدارها مشهور شده است.[۷] برخی از این رخدادها عبارتند از: لرزیدن طاق کسری و سقوط ۱۴ کنگره آن، خاموش شدن آتش در آتشکده فارس پس از هزار سال، خشکیدن دریاچه ساوه و همچنین خواب عجیب موبدان و پادشاه ساسانی.[۸].  مکان ولادتش در شعب بنی‌هاشم[۹] یا شعب ابی‌طالب[۱۰] و در خانه عقیل بن ابی‌طالب [خانه عبدالله در شعب بنی‌هاشم که بعدها به شعب ابی‌طالب یا شعب علی معروف گشت[۱۱۵]] . آنجا امروزه به نام «مکتبة مکة المکرمه» شناخته می‌شود.[۱۲۰]  [۱۲۱]  . علامه مجلسی عالم قرن یازدهم نقل می‌کند که در زمان او مکانی به نام مولد النبی در مکه وجود داشته و مردم آن‌را زیارت می‌کردند.[۱۲] .  اکنون محل ولادت رسول خدا (ص) در مکتبة المکة المکرمة در سوق اللیل مشهور است . در چهل سالگی به پیامبری رسید پس از ۱۳ سال دعوت به اسلام در مکه، به مدینه رفت و این هجرت، مبدأ تاریخ اسلامی شد . [هجرت پیامبر از مکه به مدینه مبدأ تاریخ مسلمانان قرار گرفت. رسول خدا(ص) هنگام توقف در قبا مسجدی بنا کرد که مسجد قبا نام گرفت.[۳۹]] . در ۲۵ سالگی با خدیجه ازدواج کرد و حدود ۲۵ سال با او زندگی کرد. پس از وفات خدیجه، پیامبر با همسران دیگری ازدواج کرد. فرزندان پیامبر از خدیجه و ماریه بودند و همه آنها جز فاطمه(س) در زمان حیات پیامبر از دنیا رفتند.  طبق عقاید شیعه حضرت محمد (ص) نبی و رسول است و چون خاتم الانبیاء بوده، هیچ پیامبری بعد از آن حضرت نخواهد آمد. حضرت محمد (ص) جزو انبیای اولوالعزم است و شریعتی نوین از جانب خداوند برای بشر آورده است. پیامبر(ص) اولین نفر از چهارده معصوم است. ایشان نه فقط در دریافت و ابلاغ وحی بلکه در تمام ساحت‌های زندگی عصمت داشته است. همچنین از پیامبر(ص) معجزاتی نقل شده است که مهم‌ترین آنها قرآن است.(نک: معجزات پیامبر(ص)) . پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از بیست و سه سال دعوت و مجاهدت و ابلاغ پیام الهی و پس از فراز و نشیب‌های فراوان در راه انجام رسالت بزرگ خویش، سرانجام در روز دوشنبه، بیست و هشتم ماه صفر یازدهم هجرت[۱] پس از ده سال حضور در مدینه رحلت کرد وفات پیامبر(ص) در ۲۸ صفر سال ۱۱ق، در ۶۳ سالگی روی داد. چنانکه در نهج البلاغه آمده است، هنگام جان دادن، سر پیامبر(ص) میان سینه و گردن امام علی(ع) بوده است.[۷۵] . در آن وقت از فرزندان او جز حضرت فاطمه(س) کسی زنده نبود. دیگر فرزندانش از جمله ابراهیم که یکی دو سال پیش از وفات پیامبر(ص) به دنیا آمد، همگی درگذشته بودند. پیکر مطهر پیامبر(ص) را حضرت علی(ع) به یاری چند تن دیگر از خاندان او غسل داده و کفن کرد و در خانه‌اش که اینک داخل مسجد النبی است به خاک سپردند . (در تاریخ وفات پیامبر اکرم احتمال زیادی بیان شده است و این بنابر قول مشهور علمای شیعه است)[۲]  [۳]  . پس از چهارده روز بیماری[۴]  . و کسالت، رحلت فرمودند و در هجرۀ مسکونی خویش در جوار مسجدی که تاسیس کرده بود، به خاک سپرده شد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شب پیش از بیماری شدیدش در حالی که دست علی (علیه‌السّلام) را گرفته بود، همراه جماعتی برای طلب آمرزش به قبرستان بقیع رفت و برای اهل قبور درود فرستاد و برای آنان طلب استغفار طولانی کرد. آنگاه به علی (علیه‌السّلام) فرمود: «جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه می‌کرد؛ ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفته است و این دلیلی ندارد مگر اینکه اجل من نزدیک باشد.»[۵]  [۶]  . پس به علی (علیه‌السّلام) گفت: «اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده.»[۷]  . در روایت دیگر آمده است که «فرمودند: به هر کسی وعده‌ای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد.»[۸] . در روزهای آخر از "بلال" خواست تا مردم را در مسجد حاضر کند، خطبه‌یی خواند، بعد از مردم خواست اگر کسی حقی از او به گردن دارد، مطالبه کند.هیچ کس پاسخی نداد تا سه بار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تکرار کرد تا اینکه غلامی بنام "عکاشه" برخاست و حقی را از ایشان مطالبه کرد، به قصد انتقام از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، شلاقی آماده کردند؛ ولی همین که خواست قصاص کند بر بدن حضرت افتاد و شروع به گریه کرد و ایشان را عفو نمود و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود او رفیق من در بهشت خواهد بود.[۲۱]  . سپس به علی (علیه‌السّلام) دستور داد، آن پولها را که نزد یکی از زنان بود، بگیرد و میان فقرا تقسیم کند.[۲۲] . پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که گویا از حرکات زنندۀ برخی از زوجات و صحابۀ خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شده بود، برای پیش‌گیری از بدعتها، فرمود: «ای مردم، آتش فتنه شعله‌ور شده و فتنه‌ها مانند پاره‌های شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید؛ زیرا من حلال نکردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.»[۹]  [۱۰]  . پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از این هشدار به منزل "ام‌سلمه" رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم.[۱۱] . سپس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به منزل رفت و جماعتی به حضور طلبید و گفت: «مگر به شما امر نکردم که با جیش "اسامه" بروید؟ چرا نرفتید؟» ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمی‌توانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم.[۱۲]  [۱۳]  . رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال کسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراض کنندگان فرمود: این چه سخنی است که درباره‌ی فرماندهی "اسامه" می‌شنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعن می‌زدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایسته است.رسول خدا در بستر بیماری مرتبا به عیادت کنندگان خود به طور مرتب می‌فرمود، سپاه اسامه را حرکت دهید.[۱۴] . پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «نفذ و اجیش اسامه» «وی در اینجا متخلفان از جیش اسامه را لعن کرد.»[۱۵]  [۱۶]  . سپس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیهوش شد و تمام زنان و کودکان می‌گریستند.لحظاتی بعد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به هوش آمد و دستور داد که برایش قلم و دواتی بیاورند تا بر ایشان چیزی بنویسند که پس از آن هرگز گمراه نشوید در این میان برخی به دنبال آوردن صحیفه و دوات رفتند.که عمر گفت: بیماری بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چیره گشته است، «ارجع فانه یهجر» برگرد؛ زیرا او هذیان می‌گوید.قرآن نزد شماست، کتاب خدا برای شما کافی است.[۱۷]  . حاضران بعضی با نظر عمر مخالفت کردند و بعضی دیگر جانب او را گرفتند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از اختلاف و سخنان جسارت‌آمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و از من دور شوید».[۱۸] . پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در حضور جمع، رو به حضرت علی (علیه‌السّلام) کرد و به او وصیت کرد و به ایشان فرمود: نزدیک بیا، سپس زره و شمشیر و خاتم و مهرش را به علی (علیه‌السّلام) داد و فرمود «برو منزل». پس از لحظاتی بیماری ایشان شدید شد و آنگاه که حالش بهتر شد، علی (علیه‌السّلام) را ندید.به زنان خود گفت: «برادرم و صاحبم بیاید» آنان به ابوبکر گفتند و آو آمد و باز پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جمله را تکرار کرد و این بار به سراغ عمر رفتند و عمر آمد؛ ولی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «برادرم و صاحبم بیاید» "ام‌سلمه" فرمود: «علی (علیه‌السّلام) را می‌طلبد، به او بگوئید بیاید».[۱۹]  . علی (علیه‌السّلام) آمد و مدتی با هم به طور خصوصی و در گوشی صحبت کردند.وقتی از علی (علیه‌السّلام) پرسیدند، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چه گفت؟ در پاسخ فرمود: به من هزار باب علم که از هر بابی هزار باب دیگر منشعب شده بود، آموخت و چیزهایی را به من سفارش کرد که انجام خواهم داد.[۲۰] . در لحظات آخر عمر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، فاطمه (سلام‌الله‌علیهم) بسیار گریان بود.پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او را به نزدیک خود طلبید و مطالبی را به او گفت: که فاطمه (سلام‌الله‌علیهم) گریه‌اش شدت یافت.آنگاه مطلبی را به ایشان گفت: که حضرت زهرا تبسم کرد.ایشان بر پاسخ سؤال دیگران فرمودند که لحظۀ اول پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: «در همین درد می‌میرم» و در باب شادی و تبسم‌اش فرمودند: تو اولین کس از اهل بیت (علیه‌السّلام) من هستی که به من ملحق می‌شود» و این بود که من تبسم کردم.[۲۳]  . در لحظات واپسین عمر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سرش در دامان امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) قرار داشت.[۲۴]  [۲۵] . هنگامه فوت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خلیفه‌ی دوم، بنابر عللی در بیرون خانه فریاد می‌زد که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فوت نکرده و بسان حضرت عیسی (علیه‌السّلام) پیش خدای خود رفته، در این میان یک نفر از اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این آیه را خواند:«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الارسل افان مات او قتل...»[۲۶]  . علی (علیه‌السّلام) جسد مطهر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را غسل داد و کفن کرد؛ چون پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سفارش کرده بود که نزدیکترین کس مرا غسل خواهد داد[۲۷]  . و این شخص جز علی کسی نیست.سپس چهره آن حضرت را گشود در حالی که سیلاب اشک از دیدگانش جاری بود.فرمود: «پدر و مادرم فدایت‌ای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با رحلت تو رشته نبوت و وحی الهی و اخبار آسمانها قطع گردید...اگر ما را به صبر و شکیبایی امر نمی‌کردید، آنقدر گریه می‌کردم که سرچشمه اشک را می‌خشکانید».[۲۸]  . سپس در قبری که توسط "ابوعبیده جراح" و "زید بن سهل" آماده شده بود و در همان حجره‌ای که وفات یافته بود، در خانه‌ی خودش به خاک سپرده شد.[۲۹] .  رسول اكرم صلی الله علیه و آله در آخرين سفر حج (در عرفه)، در مكه، در غدير خم، در مدينه قبل از بيمارى و بعد از آن در جمع ياران يا در ضمن سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هيچ ابهام، از رحلت خود خبر داد. آن حضرت در حجة الوداع در هنگام رمى جمرات فرمود: مناسك خود را از من فراگيريد، شايد بعد از امسال ديگر به حج نيايم. هرگز مرا ديگر در اين جايگاه نخواهيد ديد. هنگام بازگشت نيز در اجتماع بزرگ حاجيان فرمود: نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم. عبدالله بن مسعود گويد: پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله يك ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاه نمود... عرض كرديم: اى رسول خدا! رحلت شما در چه موقع خواهد بود؟ فرمود: فراق نزديك شده و بازگشت به سوى خداوند است. زمانى نيز فرمود: نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم و من دو چيز گران در ميان شما مى گذارم و مى روم: كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم... و خداوند لطيف و آگاه به من خبر داد كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. پس خوب بينديشيد چگونه با آن دو رفتار خواهيد نمود. روزى به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگين و نگرانند. پيامبر در حالى كه به فضل بن عباس و امام علی بن ابى طالب علیه السلام تكيه داده بود به سوى مسجد رهسپار گرديد و پس از درود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر داده‌اند شما از مرگ پيامبر خود در هراس هستيد. آيا پيش از من، پيامبرى بوده است كه جاودان باشد؟! آگاه باشيد، من به رحمت پروردگار خود خواهم پيوست و شما نيز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهيد شد... در فرصتى ديگر مردم را به رعايت حقوق انصار سفارش و در خطاب به انصار فرمود: اى گروه انصار، زمان فراق و هجران نزديك است، من دعوت شده و دعوت را پذيرفته ام... بدانيد دو چيز است كه از نظر من بين آن دو هيچ تفاوتى نيست. اگر بين آن دو مقايسه شود به اندازه تارمويى بين آن دو فرقى نمى گذارم. هر كس يكى را ترك كند مثل اين است كه آن ديگرى را هم ترك كرده است... آن دو كتاب آسمانى و اهل بيت رسالت هستند... سفارش مرا در مورد اهل بيت من رعايت كنيد و... نيز فرمود: آيا شما را به چيزى راهنمايى نكنم كه اگر بدان چنگ زنيد، پس از آن هرگز به ضلالت نيفتيد؟ گفتند: بلى، اى رسول خدا. فرمود: آن (چيز) على است. با دوستى من دوستش بداريد و به احترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بداريد. آن چه گفتم جبرئيل از طرف خداوند به من دستور داده بود. ابن حجر هيثمى گويد: پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در بيمارى خود كه به رحلتش انجاميد. فرمود: مرگ من به همين زودى فرا مى رسد و من سخن خود را به شما رساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشيد، من كتاب پروردگارم و اهل بيت خود را در ميان شما مى گذارم و مى روم. سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود: اين شخص على بن ابى طالب است كه همراه با قرآن است و قرآن با على است و از يكديگر جدانشوند تا روز قيامت كه با من ملاقات نمايند. در روز دوشنبه آخرين روز از زندگى رسول اكرم صلی الله علیه و آله آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: اى مردم! آتش فتنه ها شعله ور گرديده و فتنه ها همچون پاره هاى امواج تاريك شب روى آورده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالى جان سپرد كه سر در دامن على بن ابى طالب علیه السلام داشت. على علیه السلام شيون كنان، رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله را به اطرافيان خبر داد. در اين زمان ابوبكر به محل سكونت خود در«سنح » رفته بود و عايشه به دنبال وى فرستاد تا بى درنگ به شهر آيد.[۱۱] . پیکر مطهر پیامبر(ص) را حضرت علی(ع) به یاری چند تن دیگر از خاندان او غسل داده و کفن کرد و در خانه‌اش که اینک داخل مسجد النبی است به خاک سپردند. در حالیکه علی بن ابی طالب (ع) و بنی هاشم سرگرم مراسم غسل پیغمبر بودند، بعضی از بزرگان مردم مدینه (انصار) و سه نفر از مهاجرین بی‌توجه به آن که دو ماه پیش پیغمبر در واقعه غدیر چه گفته است، در جایی به نام سقیفه بنی ساعده گرد آمدند و بر سر تعیین خلیفه جدل کردند و سرانجام به خلافت ابوبکر رضایت دادند. پس از آن این افراد شروع به گرفتن بیعت اجباری از مسلمانان حاضر در شهر مدینه کردند.[۷۷] . ابن ابى الحديد مى نويسد: عمر با اين اقدام مى خواست فرصتى براى رسيدن ابوبكر به محل فراهم آورده باشد; زيرا او در فرداى «سقيفه » قبل از سخنرانى ابوبكر در مسجد، ضمن عذرخواهى از اظهارات روز گذشته در انكار وفات پيامبر صلی الله علیه و آله، گفت: وقتى فهميدم رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنيا رفته است، ترسيدم بر سر زمامدارى، جنجال و آشوب به پا شود و انصار و ديگران، زمامدارى را به دست گيرند يا از اسلام برگردند.[۱۲] . پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالى كه عده اى از سران و سياست مداران مهاجر و انصار در سقيفه بنى ساعده گردآمده و درباره جانشينى آن حضرت به مجادله و منازعه پرداخته بودند، حضرت على علیه السلام به اتفاق برخى از عموزادگان خويش به غسل دادن و كفن كردن بدن مطهر پيامبر صلی الله علیه و آله پرداخت. امام باقر(ع)دراین زمینه چنین میفرمایند: « مردم روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن حضرت نماز میخواندند، و عموم مردم حتی خواص و نزدیکان حضرت بر بدن مبارک نماز خواندند، اما هیچیک از اهل سقیفه بر غسل و کفن و دفن حضرت حاضر نشدند. امیرالمومنین (ع)بریده اسلمی را برای خبر دادن نزد آنان فرستاد، ولی اعتنایی نکردند و بعد از دفن آن حضرت بیعت آنان هم تمام شد.[۱۳] . اهل بيت علیهم السلام و وابستگان آن حضرت و بزرگان صحابه درباره مكان تدفين بدن مطهر آن حضرت به گفت وگو پرداختند و هر كدام پيشنهاد خاصى ارائه كردند. حضرت على علیه السلام كه متكفل تجهيز بدن آن حضرت و از نزديكترين مردان به آن حضرت بود، فرمود: إنّ اللّه لم يقبض روح نبيه إلّا فى أطهر البقاع و ينبغى أن يدفن حيث قبض؛[۱۴] به درستى كه خداى سبحان، جان پيامبرى را نمى گيرد مگر در پاكيزه ترين مكان، و سزاوار است در همان مكانى كه قبض روح شد، در همان جا دفن گردد. گفتار مستدل و روح نواز اميرمؤمنان على ابن أبى طالب علیه السلام مورد پسند همگان قرار گرفت و بدن مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله را در همان مكانى كه جان به جان آفرينان تسليم كرده بود، دفن نمودند. طبرى، پيشنهاد دفن پيامبر صلی الله علیه و آله را، در همان مكانى كه وفات يافت، به ابوبكر منتسب كرد و از او نقل كرد: ما قبض نبىٌ إلّا يدفن حيث قبض؛ هيچ پيامبرى از دنيا نخواهد رفت، مگر اين كه در همان مكانى كه قبض روح شد دفن گردد.[۱۵] . هم اكنون مرقد مطهر آن حضرت در داخل مسجد النبى صلی الله علیه و آله قرار دارد و زيارت گاه مسلمانان و مشتاقان آن حضرت از سراسر عالم است. رحلت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله براي امام علی علیه السلام حادثه اي سخت و جان سوز بود. چنان كه مي فرمايد: «بَأَبي اَنْتَ وَ اُمّي يا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ ما لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَالاِنْباءِ وَ اَخْبارِ السَّماءِ. خَصَّصْتَ حَتّي صِرْتَ مُسَلِّيا عَمَّنْ سِواكَ وَ عَمَّمْتَ حَتّي صارَ النّاسُ فيكَ سَواءً وَ لَوْلا اَنَّكَ اَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعٍ، لاَنْفَدْنا عَلَيْكَ ماءَالشُّؤُونِ. وَ لَكانَ الدّاءُ مُماطِلاً وَ الكَمَدُ مُحالِفَا وَ قَلاّلَكَ...؛ پدر و مادرم فدايت اي پيامبر خدا، با مرگ تو رشته اي پاره شد كه در مرگ ديگران چنين قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پيام و اخبار آسماني بود. مصيبت تو ديگر مصيبت ديدگان را تسلّي دهنده است يعني پس از مصيبت تو ديگر مرگ ها اهميتي ندارد. و از طرفي اين يك مصيبت همگاني است كه عموم مردم به خاطر تو عزادارند. اگر نبود كه امر به صبر و شكيبايي فرموده اي و از بي تا بي نهي نموده اي آن قدر گريه مي كردم كه اشك هايم تمام شود. و اين درد جان كاه هميشه در من مي ماند و حزن و اندوهم دائمي مي شد. كه همه اين ها در مصيبت تو كم و ناچيز است».[۱۶] . همچنین آن حضرت در توصیف رحلت پیامبر فرمودند: «فضَجَّتِ الدّارُ الافنيةُ؛ گويا در و ديوار خانه فرياد مي زد». [۱۷] .

زندگی نامه رسول مکرم اسلام حضرت محمد (ص) از تولد تا رحلت

رحلت پیامبر اسلام (ص) بزرگترین مصیبت برای جهان اسلام ...

۲۸ صفر سالروز رحلت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن ...

حضرت محمد بن عبدالله (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) - ویکی فقه

فیش‌های تاریخ عصر بعثت و دوران حیات و حکومت پیامبر ...

رحلت پیامبر اکرم(ص) یا شهادت ایشان در روایات - نمناک

تدابیرپیامبر(ص)برای تثبیت خلافت علی (ع) چگونه بود؟

در آخرین روزهای وفات پیامبر(ص) چه گذشت؟ - ایسنا

تاریخ پیامبر اسلام(ص) - ویکی‌نور، دانشنامۀ تخصصی

صوت| گلچین رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

گلچین مداحی به منا سبت ر حلت پیامبر اکرم (ص)

گلچین مداحی رحلت پیامبراکرم (ص) +دانلود - YJC

بیست‌ و هشتم صفر؛ روز رحلت پیامبر اسلام (ص)

واقعه سقیفه بنی ساعده - دانشنامه‌ی اسلامی

حضرت محمد صلی الله علیه و آله - ويکی شيعه

گلچین مداحی میثم مطیعی برای رحلت پیامبر...

سقیفه بنی‌ساعده - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

رحلت پیامبر اسلام - دانشنامه‌ی اسلامی

رحلت پیامبر اسلام(ص) - خبرگزاری حوزه

واقعه سقیفه بنی‌ساعده - ويکی شيعه

28صفر رحلت پیامبر گرامی اسلام (ص)

اشعارمناسبتی-رحلت پیامبراسلام(ص)

متن روضه و مداحی رحلت پیامبر اکرم

رو در جنان چو خاتم پیغمبران گذاشت

متن اشعار جانسوز مرثیه و مداحی

مرثیه و مداحی حضرت رسول اکرم

اشعار ویژه رحلت پیامبر اکرم (ص)

رحلت پیامبر(ص) در شعر آئینی

رحلت پیامبر اکرم - ویکی فقه

متن نوحه رحلت پیامبر (ص)

مصائب پیامبر ا کر م (ص)

پیامبر اسلام - ویکی‌پدیا

بُوَد روزِ عزایت یا مُحَمَّد

رحلت پیامبر اسلام


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۰ | 18:13 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

وَ أَمَّا الْحَسَنُ فَإِنَّهُ ابْنِي وَ وُلْدِي وَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ قُرَّةُ عَيْنِي وَ ضِيَاءُ قَلْبِي وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي وَ هُوَ سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْأُمَّةِ أَمْرُهُ أَمْرِي وَ قَوْلُهُ قَوْلِي مَنْ تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصَاهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ إِنِّي لَمَّا نَظَرْتُ إِلَيْهِ تَذَكَّرْتُ مَا يَجْرِي عَلَيْهِ مِنَ الذُّلِّ بَعْدِي فَلَا يَزَالُ الْأَمْرُ بِهِ حَتَّى يُقْتَلَ بِالسَّمِّ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً فَعِنْدَ ذَلِكَ تَبْكِي الْمَلَائِكَةُ وَ السَّبْعُ‏ الشِّدَادُ لِمَوْتِهِ وَ يَبْكِيهِ كُلُّ شَيْ‏ءٍ حَتَّى الطَّيْرُ فِي جَوِّ السَّمَاءِ وَ الْحِيتَانُ فِي جَوْفِ الْمَاءِ فَمَنْ بَكَاهُ لَمْ تَعْمَ عَيْنُهُ يَوْمَ تَعْمَى الْعُيُونُ وَ مَنْ حَزِنَ عَلَيْهِ لَمْ يَحْزَنْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَحْزَنُ الْقُلُوبُ وَ مَنْ زَارَهُ فِي بَقِيعِهِ ثَبَتَتْ قَدَمُهُ عَلَى الصِّرَاطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الْأَقْدَامُ ...(الأمالي، صفحه 115- 112) رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«هنگامی که فرزندم، حسن با زهر به شهادت برسد، ملائکه‌ی هفت آسمان و مرغان هوا و ماهیان دریا بر او گریه خواهند کرد. هر کس بر او بگرید، در روزی که دیده‌ها کور شود ( روز قیامت )، دیده‌اش کور نگردد؛ هر کس بر مصیب او اندوهناک شود، در روزی که همه دل‌ها اندوهناک می‌گردد، دلش اندوهگین نگردد، و هرکس در بقیع او را زیارت کند، در روزی که قدم‌ها بر صراط لرزان است، قدمش ثابت و استوار خواهد ماند.»

حسن بن علی نخستین فرزند امام علی(ع) و فاطمه زهرا(س) و نخستین نوه پیامبر(ص) است. بنابر گزارش‌های تاریخی، نام «حسن» را پیامبر(ص) برای او برگزید و او را بسیار دوست داشت. او هفت سال از عمر خود را با پیامبر(ص) همراه بود و در بیعت رضوان و ماجرای مباهله با مسیحیان نجران حضور داشت. گزارش‌هایی نیز از شرکت او در برخی جنگ‌ها در دوره خلیفه سوم وجود دارد. او در شورش‌های اواخر خلافت عثمان، به دستور امام علی(ع) به محافظت از خانه خلیفه پرداخت. در دوره خلافت امام علی(ع) همراه او به کوفه رفت و در جنگ‌های جمل و صفین از فرماندهان سپاه بود. حسن بن علی در ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری، و پس از شهادت امام علی(ع)، به امامت رسید و در همان روز، بیش از چهل هزار نفر با او برای خلافت بیعت کردند. معاویه، خلافت او را نپذیرفت و با لشکری از شام به سوی عراق حرکت کرد. امام مجتبی(ع) سپاهی به فرماندهی عبید الله بن عباس به سمت معاویه فرستاد و خود به همراه یک گروه دیگر به ساباط رفت. معاویه تلاش کرد با طرح شایعاتی میان سپاهیان امام حسن(ع)، زمینه را برای برقراری صلح فراهم کند. در این شرایط، امام حسن(ع) مورد سوءقصد یکی از خوارج قرار گرفت و زخمی شد و برای مداوا به مدائن انتقال یافت. همزمان، گروهی از سران کوفه به معاویه نامه نوشتند و قول دادند حسن بن علی را به وی تسلیم کنند یا به قتل برسانند. معاویه نیز نامه‌های کوفیان را برای حسن بن علی(ع) فرستاد و به او پیشنهاد صلح داد. امام مجتبی(ع) صلح و واگذاری خلافت به معاویه را پذیرفت به این شرط که معاویه بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) عمل نماید و برای خود جانشین تعیین نکند و همه مردم از جمله شیعیان علی(ع) در امنیت باشند. بعدها معاویه به هیچ‌یک از این شرط‌ها عمل نکرد. صلح با معاویه، نارضایتی شماری از یاران امام حسن(ع) را در پی داشت و حتی برخی، او را «مذلّ المؤمنین» (خوار کننده مومنان) خواندند. او پس از ماجرای صلح در سال ۴۱ قمری، به مدینه بازگشت و تا پایان عمر در آنجا ماند. او در مدینه مرجعیت علمی را بر عهده داشت و بنابر برخی گزارش‌ها از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار بود. امام علی(ع) پیش از شهادت و در حضور فرزندان خود و بزرگان شیعه، کتاب و سلاح (از ودایع امامت) را به فرزندش حسن داد و اعلام کرد که پیامبر به او فرمان داده که حسن را وصیّ خود قرار دهد.[۱۶] بنابر روایتی دیگر، امام علی(ع) هنگام حرکت به سوی کوفه برخی از ودایع امامت را نزد ام سلمه امانت گذاشت و امام حسن(ع) پس از بازگشت از کوفه، آنها را از وی تحویل گرفت.[۱۷] شیخ مفید (درگذشته ۴۱۳ق) نیز در کتاب ارشاد گفته است حسن(ع) وصیّ پدرش در میان فرزندان و اصحاب وی بوده است.[۱۸] همچنین برای امامت حسن بن علی(ع)، به روایاتی از پیامبر(ص) همچون «اِبنای هذانِ امامان قاما او قَعَدا (ترجمه: این دو پسرم، امام هستند خواه قیام کنند یا نکنند) »[۱۹] و نیز حدیث دوازده خلیفه[۲۰] استدلال شده است.[۲۱] امام حسن(ع) در چند ماه اولیه دوران امامت، ساکن کوفه و عهده‌دار منصب خلافت بود. حسن بن علی(ع) پس از صلح با معاویه، علی رغم درخواست عده‌ای از شیعیانش برای ماندن در کوفه، به مدینه بازگشت[۱۵۲] و تا پایان عمر همان‌جا ماند و تنها سفرهایی به مکه[۱۵۳] و شام[۱۵۴] داشته است. امام مجتبی(ع) پس از شهادت امام علی(ع) و به وصیت او، متولی اوقاف و صدقات وی بوده است. بنابر نقل کافی این وصیت در ۱۰ جمادی الاولی سال ۳۷ق. نوشته شده است.[۱۵۵] . در بسیاری از منابع شیعه و اهل سنت آمده است که امام حسن(ع) با خوراندن زهر به شهادت رسید.[۱۷۴] طبق برخی گزارش‌ها، او را چند بار مسموم کرده بودند، اما از مرگ نجات یافته بود.[۱۷۵] در مورد مسمومیت آخر که به شهادت وی انجامید، شیخ مفید گفته است معاویه وقتی تصمیم گرفت برای ولایتعهدی پسرش یزید بیعت بگیرد، صد هزار درهم برای جعده دختر اشعث بن قیس (همسر امام حسن(ع)) فرستاد و به او وعده داد که در قبال مسموم کردن شوهرش، او را به ازدواج یزید درخواهد آورد.[۱۷۶] نام جعده به عنوان قاتل حسن بن علی(ع) در منابع اهل سنت نیز آمده است.[۱۷۷] مادلونگ معتقد است مسئله جانشینی معاویه و تلاش او برای ولایتعهدی یزید، روایات مسموم شدن امام حسن به تحریک معاویه و به دست جعده را تایید می‌کند.[۱۷۸] گزارش‌های دیگری، هند (یکی از همسران امام حسن(ع))[۱۷۹] یا یکی از خادمان او[۱۸۰] را عامل مسموم کردن او دانسته‌اند. گفته‌اند حسن بن علی(ع) ۳ روز[۱۸۱] یا ۴۰ روز[۱۸۲] یا دو ماه[۱۸۳] پس از مسموم شدن درگذشت.  مشهور میان مورخان و علمای مسلمان این است که امام مجتبی (علیه‌السّلام) بر اثر زهری که از سوی معاویه بن ابی سفیان توسط جعده به آن حضرت خورانیده شد، در روز پنج‌شنبه ۲۸ صفر سال ۵۰ هجرت در سن ۴۸ سالگی به شهادت رسید. همان طوری که شیخ مفید (رحمه‌الله‌علیه) و مفسر ادیب و توانمند شیخ طبرسی (رحمه‌الله‌علیه) بر آن تصریح کرده‌اند.[۴۳]  [۴۴]  [۴۵]  . در تاریخ شهادت آن حضرت و مقدار عمر آن بزرگوار در آن، در روایات شیعه و اهل سنت اختلاف بسیار است، که عمده آنها اقوال زیر است:[۴۶]  : ۱. آخر ماه صفر سال ۴۹ هجری در سن ۴۷ سالگی.[۴۷] [۴۸]  . ۲. هفتم ماه صفر سال ۴۹ یا سال ۵۰ در ۴۷ سالگی یا ۴۸ سالگی.[۴۹]  [۵۰]  . ۳. بیست و هشتم ماه صفر سال ۵۰ یا ۴۹ هجری در ۴۷ یا ۴۸ سالگی.[۵۱]  [۵۲]  [۵۳]  [۵۴]  [۵۵]  [۵۶]  . ۴. شهادت آن حضرت در پنجم ربیع الاول سال ۴۹ یا ۵۰ هجرت در سن ۴۷ سالگی بوده است.[۵۷]  [۵۸]  [۵۹]  . و چنانکه می‌دانیم، مشهورترین اقوال در این باره از نظر تاریخ شهادت، همان قول سوم و دوم است، و ضعیف‌ترین آنها نیز قول پنجم می‌باشد، و مشهورترین اقوال در مورد عمر آن حضرت نیز همان ۴۸ سالگی است، چنانکه از مجلسی و مفید (رحمة‌الله‌علیهما) نیز نقل شده است و صاحب کتاب منتخب التواریخ گوید: خلافی نیست در اینکه وفات آن حضرت در روز پنج‌شنبه بوده است، و الله العالم.[۶۰]  . بنابر نقل همه منابع در شیعه و اکثریت قریب باتفاق منابع در اهل سنت، امام حسن (علیه‌السّلام) با خوردن زهر به وسیله همسرش جعده و به تحریک معاویة بن ابی سفیان؛ مسموم و به شهادت رسیدند.[۱]  [۲]  [۳]  [۴]  [۵] . معاویه بارها تصمیم بر مسموم کردن امام مجتبی (علیه‌السّلام) گرفت و به واسطه‌های پنهان زیادی متوسل گردید حاکم نیشابوری با سند معتبر از‌ام بکر بنت مسور نقل می‌کند که گفت: «کان الحسن بن علی (علیه‌السّلام) سم مرارا کل ذلک یغلت حتی کانت مره الاخیره التی مات فیها فانه کان یختلف کبده، فلم لبث بعد ذلک الا ثلاثا حتی توفی؛ حسن بن علی (علیه‌السّلام) را بارها مسموم کردند، لیکن اثر چندانی نگذاشت ولی در آخرین مرتبه زهر کبدش (جگرش) را پاره پاره کرد، که بعد از آن سه روز بیش تر زنده نماند.»[۶]  . بنابر برخی اقوال امام پیش از شهادت چندین بار مسموم شده بود، اما از توطئه رسته بودند.[۷]  [۸]  [۹]  [۱۰]  . یعقوبی می‌نویسد: «امام حسن (علیه‌السّلام) هنگام مرگ به برادرش حسین (علیه‌السّلام) گفت: ‌ای برادر من این سومین بار است که مسموم می‌شوم و مانند این بار مسموم نشده‌ام و من امروز می‌میرم پس هرگاه درگذشتم مرا با پیامبر خدا دفن کن چه هیچ‌کس به نزدیکی او سزاوارتر از من نیست مگر آنکه از این کار جلوگیری شوی که در آن صورت نباید به‌اندازه حجامتی خون‌ریزی شود.»[۱۱]  [۱۲]  [۱۳]  [۱۴]  . یکی از همسران امام مجتبی (علیه‌السّلام) جَعده‌ دختر‌ اشعث‌، است. بنا بر نقل‌ ابوالفرج‌ اصفهانی‌ نام‌های‌ سکینه‌، عایشه‌ و شَعْثاء نیز برای‌ او گزارش‌ شده، اما وی‌ نام‌ صحیح‌ او را جعده‌ دانسته‌ است‌.[۱۵]  . به‌ نوشته بلاذری‌ جعده‌ با نیرنگ‌ پدرش‌ به‌ ازدواج‌ امام‌ حسن‌ مجتبی (علیه‌السّلام) درآمد.[۱۶]  [۱۷]  [۱۸]  . قول صحیح و مشهور در نحوه شهادت امام مجتبی (علیه‌السّلام) این است که که‌ معاویه‌ با وعده مالِ بسیار و ازدواج‌ با یزید، جعده‌ را تطمیع‌ کرد تا شوهرش‌، امام‌ حسن (علیه‌السّلام) را زهر دهد و او نیز چنین‌ کرد و بر اثر آن‌ امام‌ به‌ شهادت‌ رسید.[۱۹]  [۲۰]  [۲۱]  [۲۲]  [۲۳]  . به‌ گزارش‌ طبرسی‌ معاویه‌ زهر را برای‌ جعده‌ فرستاده‌ بوده‌ است‌.[۲۴]  . ابن اعثم شافعی در کتاب الفتوح می‌نویسد: از افراد مورد اعتماد شنیدم که معاویه تصمیم گرفت که فرزندش یزید را به ولایت عهدی خود بگمارد، با این که می‌دانست این کار نشدنی است؛ چرا که در صلح نامه‌ای که بین او و حسن بن علی منعقد شده بود، یکی از شروط این بود که معاویه بعد ازمرگش خلافت مسلمانان به شوری واگذار کند؛ از این رو تمام تلاش خود را برای کشتن امام حسن به کار برد، و مروان بن حکم ـ همان کسی که پیامبر او را تبعید کرد ـ را به مدینه فرستاد و به او دستمال مسمومی‌ داد و امر کرد که او را به همسر امام حسن جعده دختر اشعث بن قیس برساند و هر چه نیرنگ دارد به کار ببرد که حسن بن علی این دستمال را بعد از قضاء حاجتش استفاده کند و نیز به جعده قول دهد که پنجاه هزار درهم به او بدهد و او را به ازدواج فرزندش درآورد. مروان برای انجام دستور معاویه به مدینه رفت و تمام تلاش خود را برای گول زدن همسر امام حسن به کار برد، تلاش او به بار نشست و به همین دلیل امام حسن به دیار باقی شتافت، و جعده گول وعده‌های مروان را خورد و این گناه زشت را مرتکب شد.[۶۴]  . برای اثبات این قضیه که قاتل اصلی امام مجتبی (علیه‌السّلام)، معاویة بن ابی سفیان بوده و او بود که برای جعده سمّ فرستاد و او را با وعده ازدواج با یزید تحریک کرد تا فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را مسموم نماید؛ بعد از شهادت امام علیه السلام معاویه مبلغی را که به جعده وعده داد بود به او پرداخت کرد؛ اما از ازدواج با یزید ممانعت کرد و گفت زنی که نسبت به حسن بن علی شایسته نبود، برای فرزندم یزید نیز شایسته نیست.[۴۶] امام علیه السلام پس از این که جعده به آن حضرت زهر داد، او را نفرین نموده و فرموده بود: به خدا قسم همسری بهتر از من به دست نخواهی آورد.[۴۷] . در منابع تاریخی و حدیثی اهل سنت آن قدر مطلب وجود دارد که نیازی به منابع شیعی نیست.[۶۵]  [۶۶]  [۶۷]  [۶۸]  [۶۹]  [۷۰]  [۷۱]  . به‌ گزارش‌ سَخاوی به‌ نقل‌ از ابن‌عبدالبر، جعده‌ به‌ سبب‌ کینه‌ای‌ که‌ به‌ امام‌ حسن (علیه‌السّلام) داشت‌، او را مسموم‌ کرد و این‌ دشمنی‌ با خاندان‌ امام علی‌ (علیه‌السّلام) در میان‌ خانواده‌اش‌ نیز وجود داشت‌؛ چنانکه‌ در روایتی‌ از امام‌ صادق‌ (علیه‌السّلام) به‌ آن‌ اشاره‌ شده‌ است. ایشان فرمودند: «ان الاشعث شرک فی دم امیرالمؤمنین و ابنته جعده سمت الحسن، و ابنه شرک فی دم الحسین؛ به راستی که خود اشعث در خون امیرالمؤمنین شرکت جست، و دخترش جعده امام حسن را مسموم کرد، و پسرش (محمد بن اشعث) در خون حسین شرکت جست.»[۲۵]  [۲۶]  [۲۷]  [۲۸]  . در گزارش‌ها آمده‌ که‌ قریشیان‌ به‌ هنگام‌ مشاجره‌ با فرزندان‌ جعده‌، آنان‌ را «بَنی‌ مُسِمَّه الازْواج‌؛ فرزندان‌ زنی‌ که‌ همسرانش‌ را مسموم‌ می‌کند.» خطاب‌ می‌کردند.[۲۹]  [۳۰]  [۳۱]  [۳۲]  . البته در برخی منابع غیر شیعی از مرگ طبیعی امام حسن (علیه‌السّلام) بر اثر بیماری سخن به میان آمده است[۳۳]  [۳۴]  . که البته با قول اکثر قریب باتفاق دیگر منابع تاریخی و حدیثی مخالف است. از طرفی هم روایاتی در دست است که پایان عمر همه امامان (علیهم‌السّلام) را شهادت (مرگ غیر طبیعی) ذکر کرده است. از امام حسن (علیه‌السّلام) نقل شده که فرمودند: «مَا مِنَّا اِلَّا مَقْتُولٌ اَوْ مَسْمُومٌ؛ هیچ یک از ما امامان نیست، جز آن‌که کشته یا مسموم شود.»[۳۵]  . شیخ صدوق به نقل از اباصلت هروی گوید: از امام رضا (علیه‌السّلام) شنیدم که فرمود: «وَ اللَّهِ مَا مِنَّا اِلَّا مَقْتُولٌ شَهِیدٌ؛ به خدا سوگند! نیست از ما مگر کشته شده به شهادت رسیده.»[۳۶]  . پس‌ از کارگر افتادن‌ زهر، معاویه‌ به‌ وعده مالی‌ که‌ به‌ جعده‌ داده‌ بود وفا کرد، ولی‌ به‌ ازدواج‌ او با یزید رضایت‌ نداد[۳۷]  . و به‌ او گفت‌ که‌ می‌ترسد فرزندش‌، یزید، را نیز مانند حسن‌ بن‌ علی‌ (علیه‌السّلام) به‌ قتل‌ برساند.[۳۸]  [۳۹]  . در اینجا بود که پیشگوئی امام مجتبی (علیه‌السّلام) درباره‌ اش صادق درآمد که فرموده بود: به خدا قسم معاویه تو را فریب داد و به عهد و پیمانش وفا نخواهد کرد. تو همسری بهتر از من به دست نخواهی آورد.[۴۰]  . جعده‌ پس‌ از زهر دادن‌ به‌ امام‌ حسن (علیه‌السّلام)، مورد لعن‌ و نفرین‌ حضرت‌ قرار گرفت.[۴۱]  . و گفته شده که بیماری توام با عفونتی برای او پدید آمده و به وضع بسیار دردناکی درگذشت.[۴۲]  . بنا بر روایت شیخ طوسی امام حسن (علیه‌السّلام) به برادرش، امام حسین (علیه‌السّلام)، وصیت کرده بود او را در کنار مدفن پیامبر اکرم به خاک بسپارند؛ اما اگر کسانی مانع این اقدام شدند، هرگز پافشاری نکند، مبادا خونی ریخته شود.[۸۳]  . در نقل دیگر آمده است که امام حسن وصیت کرده بود جسدش را پس از غسل و کفن برای تجدید عهد نزد قبر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) ببرند و سپس در کنار مادربزرگش، فاطمه بنت اسد، دفن کنند.[۸۴]  . هنگام آوردن جنازه مطهر آن حضرت برای دفن در کنار قبر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم)، جمعیت به قدری زیاد بوده که جای سوزن انداختن نبوده است.[۸۵] . عایشه از دفن امام حسن (علیه‌السّلام) در کنار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ممانعت کرد.[۸۶]  [۸۷]  . شاید بتوان یکی از دلایل اصلی ممانعت عایشه از دفن پیکر مطهر امام حسن (علیه‌السّلام) در کنار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به نقش آن حضرت در پایان دادن به جنگ جمل به نفع سپاه امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) دانست.[۸۸]  [۸۹]  .  عبداللّه بن زبیر می‌گوید: شنیدم عایشه در روز دفن حسن بن علی (علیه‌السّلام) می‌گفت: چنین چیزی (دفن آن حضرت در کنار پیامبر) هرگز اتفاق نخواهد افتاد. باید در بقیع دفن شود و نباید در کنار آن سه نفر باشد.[۹۰]  [۹۱]  [۹۲]  . ابن عبد البر قرطبی، دانشمند پرآوازه اهل سنت در کتاب بهجة المجالس می‌نویسد: «لما مات الحسن ارادوا ان یدفنوه فی بیت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، فابت ذلک عائشة ورکبت بغلة وجمعت الناس، فقال لها ابن عباس: کانک اردت ان یقال: یوم البغلة کما قیل یوم الجمل؟! هنگامی‌که حسن (علیه‌السّلام) از دنیا رفت، خواستند که او را در خانه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دفن کنند؛ پس او از این کار جلوگیری کرد، سوار بر قاطری شد و مردم را جمع کرد. ابن عباس به او گفت: تو می‌خواهی همان کاری را که در روز جمل انجام دادی انجام بدهی تا این که مردم بگویند: «روز قاطر» همان طوری که می‌گویند روز شتر؟»[۹۳]  . بلاذری در انساب الاشراف و ابن‌ ابی‌الحدید در شرح نهج البلاغه نوشته‌اند: «قالت: البیت بیتی ولا آذن ان یدفن فیه احد؛ عایشه گفت: خانه، خانه من است، اجازه نمی‌دهم که کسی در آن دفن شود.»[۹۴]  [۹۵]  . یعقوبی نیز در تاریخ خود می‌نویسد: «وقیل ان عائشة رکبت بغلة شهباء وقالت بیتی لا آذن فیه لاحد فاتاها القاسم بن محمد بن ابی بکر فقال لها یا عمة ما غسلنا رؤوسنا من یوم الجمل الاحمر اتریدین ان یقال یوم البغلة الشهباء فرجعت؛ عائشه در حالی که سوار بر قاطر خاکستری رنگی شده بود، گفت: این خانه من است، به هیچ کس اجازه (دفن) نمی‌دهم. قاسم بن محمد بن ابی بکر جلو آمد و گفت: ‌ای عمه، ما هنوز سرهای خود را (از ننگ) بعد از روز شتر سرخ نشسته‌ایم، تو می‌خواهی که مردم بگویند «روز قاطر خاکستری»؟ پس عائشه بازگشت.»[۹۶]  . همین حرکت عائشه موجب شد تا بنی‌امیه و مروانیان خصوصا مروان به همراه یارانش در پس نقاب حمایت از عائشه، بغض و کینه خود را نسبت به امام (علیه‌السّلام) علنی کرده و دست به اسلحه بردند.[۹۷]  [۹۸]  . ابن شهر آشوب می‌نویسد: «و رموا بالنبال جنازته حتی سل منها سبعون نبلا؛ جنازه‌ی آن‌ حضرت را تیرباران کردند، تا جایی که هفتاد چوبه‌ تیر به تابوت آویخته شد.»[۹۹]  . مروان به عنوان حامی عائشه در این فتنه می‌گفت که چرا عثمان باید بیرون مدینه دفن شود و حسن (علیه‌السّلام) در کنار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در این میان نیز آل‌امیه و آل‌ابی‌سفیان و فرزندان عثمان با او هم‌صدا شدند و از این کار جلوگیری کردند.[۱۰۰]  . شیخ مفید در الارشاد می‌نویسد: ابن عباس (رحمه‌الله‌علیه) پیش آمد، خطاب به عایشه (در حالی که چهل سوار در اطرافش بودند) گفت: «واسواتاه فیوما علی بغل و یوما علی جمل، تریدین ان تطفئی نورالله و تقاتلی اولیاءالله ارجعی فقد کفیت الذی تخافین و بلغت ما تحبین و الله منتصر لاهل البیت و لو بعد حین؛ این چه رسوایی است؟ عایشه! روزی بر استر و روزی بر شتر! (اشاره به جنگ جمل) می‌خواهی نور خدا را خاموش کنی و با دوستان خدا بجنگی؟ بازگرد! و از آن‌چه می‌ترسیدی خیالت راحت باشد که ما طبق وصیت، بدن مطهر را این‌جا دفن نمی‌کنیم، خوشحال باش که تو به هدفت رسیدی؛ خداوند اهل بیت (علیهم‌السّلام) را یاری خواهد کرد، گرچه زمانی بگذرد...»[۱۰۵]  . آن‌گاه جنازه امام حسن مظلوم (علیه‌السّلام) را به طرف بقیع برده و در کنار قبر جده‌اش فاطمه بنت اسد (سلام‌الله‌علیهم) به خاک سپردند.[۱۰۶]  [۱۰۷]  [۱۰۸]  [۱۰۹]  . در گزارش ابن شهرآشوب آمده است بنی امیه، به سمت جنازه امام مجتبی(ع) تیر پرتاب کردند. طبق این نقل، ۷۰ تیر از جنازه حسن بن علی(ع) بیرون کشیدند.[۲۰۰] . هنگام تدفین امام، قبرستان بقیع آکنده از جمعیت شد[۴۲] و مردم تا یک هفته شبانه روز بر امام علیه السلام گریستند و بازارها تعطیل بود.[۴۳] . نقل شده است پس از شهادت امام مجتبی(ع)، شهر مدینه یکپارچه شیون و گریه شد.[۱۸۴] نیز گفته‌اند هنگام خاکسپاری، قبرستان بقیع پر از جمعیت شد و تا هفت روز بازارها تعطیل بود.[۱۸۵] از برخی منابع اهل سنت نقل شده است که نخستین خواری برای عرب، درگذشت حسن بن علی(ع) بود.[۱۸۶]

روایتی که رسول خدا مصیبت و روضه خوانی اهل بیتشان را میکنند!

زندگی و احوال امام حسن (ع) از تولد تا شهادت - خبرگزاری حوزه

چند نکته درباره شهادت امام حسن علیه السلام - دانشنامه رشد

شهادت امام حسن علیه السلام - دانشنامه‌ ی اسلامی

گلچین مداحی شهادت ا ما م حسن مجتبی (ع)

از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد - محمل

علّت و چگونگی شهادت امام حسن مجتبی(ع)

شعر امام حسن(ع) كه چشم وصال را بينا كرد

امام حسن مجتبی علیه‌السلام - ويکی شيعه

علت شهادت امام حسن مجتبی(ع) چه بود؟

زیباترین اشعار شهادت امام حسن مجتبی

امام حسن علیه السلام-ویکی اهل البیت

احادیثی در باره امام حسن علیه السلام

شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام

فضائل امام حسن مجتبی (علیه‌السلام)

اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

سروده هایی‌ در رثای امام حسن(ع)

متن نوحه امام حسن مجتبی (ع)

متن نوحه امام حسن مجتبی (ع)

شهادت امام حسن - ویکی فقه


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۰ | 18:11 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

بُوَد روزِ عزایت یا مُحَمَّد

مُحَمَّد یا مُحَمَّد یا مُحَمَّد - مُحَمَّد یا مُحَمَّد یا مُحَمَّد

بُوَد روزِ عزایت یا مُحَمَّد - کنم گریه برایت یا مُحَمَّد

بُوَد اِمروز روزِ رِحلَتِ تو - بُوَد روزِ یتیمی بهرِ اُمَّت

بُوَد روزِ یتیمی بَهرِ زهرا - شده زهرا عزادار از برایت

علی هم بی برادر گشته اِمروز - به تن رختِ عزا شد در عزایت

حسین و هم حسن هم زینبینت - شدند امروز محروم از لقایت

تو رفتی از میان دوستانت - دگر ناید  صدایِ دلربایت

شده اندر عزا شهرِ مدینه شده - غمین اصحابِ خوب و با وفایت

خراسان تا مدینه شُد سِیَه پوش - همه سینه زنان اندر هوایت

چهارده قرن مانند چنین روز - تمام مسلمین گرید برایت

شده این باقری و جمله اُمَّت - سیه پوش و عزادارِ عزایت

سروده شده بوسط حجة الاسلام باقری پورآخر ماه صفر سال 1399

پیغمبر اكرم ز عالم دیده بسته

غبار غم بر چهره عالم نشسته - پیغمبر اكرم ز عالم دیده بسته

علی خورد خون جگر - زهرا كند پدر پدر - الله اكبر الله اكبر

رفت از جهان فانی آن ختم النّبیین - بنگر سرش برد امن خیر الوصیین

گشته علی زار و حزین - زهرا یتیم و دلغمین - الله اكبر الله اكبر

شهر مدینه در فراقش غرق ماتم - اوضاع عالم در عزایش گشته درهم

گریان حسین و هم حسن - پیر و جوان و مرد و زن - الله اكبر الله اكبر

زهرا خورد بعد پدر سیلی ز عدوان - آتش بگیرد خانه اش از ظلم و طغیان

بر دختر پاك نبی - كند اثر بی پدری - الله اكبر الله اكبر

حق علی و فاطمه مغصوب گردد - دخت نبی گریان چنان یعقوب گردد

علی شود خانه نشین - زهرا حزین و دلغمین - الله اكبر الله اكبر

گردد حسن بعد نبی مظلوم دوران - قلبش شود پر خون ز ظلم آل سفیان

در طشت ریزد از جفا - جگر سبط مصطفی - الله اكبر الله اكبر

بس نامه ها از كوفیان آمد به بطحا – که شد حسین سوی عراق آنگه مهیا

گردد ز جور اشقیا - شهید دشت كربلا - الله اكبر الله اكبر

بعد نبی بر مسلمین جور و جفا شد - ای باقری از مشركین بس ظلمها شد

اسیر آن مستكبرین - گشته كنون مستضعفین - الله اكبر الله اكبر

 از کتاب مجموعه اشعار باقری


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۰ | 18:10 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ایکه شُدی شهید ظلم وجفا یا امام حسن

ایکه شُدی شهیدِ ظلم وجفا یا امام حسن - دیدی بسی سِتم بِه راه خدا یا امام حسن

گر کشته شد حسین تشنه کنارِ دو نهر آب - در آن زمینِ کرب و بلا یا امام حسن

لیکن تو گشته ای شهید با آبِ زهر آلود - مسموم ز آب رفته ای ز دارِ فنا یا امام حسن

بعد از تمامِ زخمِ زبانها که دیدی از دشمن - کشتند عاقبت تو را به زهر جفا یا  امام حسن

تنها نه در زمان زندگی یِ خود ستم دیدی - بعد از شهادتت زدند تیرِ جفا یا امام حسن

مروانیان زدند بسی تیرها به تابوتت - پر خون جنازه ات بِشُد به رنج و عنا یا امام حسن

نَبوَد کسی به مِثلِ تو اینسان غریبِ وطن - دیدی ستم بسی تو از آن آشنا  یا امام حسن

الآن هم از غریبیِ تو در بقیع حیرانم - کردند در حصار آن مزارِ تو را یا امام حسن

نی جراتی است که بگریم کنارِ تربتِ تو - نی رخصتی است که بگیرم عزا یا امام حسن

چون شمعِ سوخته گریند بی ‌صدا زوّار - بینند در بقیع چون مزارِ تو را یا امام حسن

جَنبِ مزارِ تو بسی طعنه بشنود شیعه - از شرطه ها شنوند بس ناسزا یا امام حسن

ای باقری برسد صاحب الزّمان به نزدیکی - آنروز دشمنان شود به فنا یا امام حسن

سروده شده توسط حجة الاسلام باقری پور آخر ماه صفر سال 1399

کتاب مجموعه اشعارباقری را اینجا مشاهده فرمائید


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۰ | 18:8 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

فهرست کتاب

صفحه   عناوین مطالب

1          متن روضه امام رضا علیه السلام

2          متن روضه امام موسی بن جعفر علیه السلام

3          متن روضه ی امام جعفر صادق علیه السلام

5          متن روضه ی مسلم بن عقیل علیه السلام

6          متن روضه ی دفن امام حسین علیه السلام

6          متن روضه ی هنده و خرابه شام

7          متن روضه ی گوشه ویرانه

8          متن روضه ی منزل خولی

9          متن روضه ی قرآن خواندن سر بریده

9          متن روضه ی ام البنین

10        متن روضه ی رسیدن قافله اسرا به مدینه

10        متن روضه ی حرکت از کربلا به طرف کوفه

11        متن روضه ی اربعین

11        متن روضه ی عصر عاشورا و آتش گرفتن دامن یک دختر بچه

12        متن روضه ی وداع

13        متن روضه ی منهال و امام سجادعلیه السلام

14        متن روضه ی علی اصغر

14        متن روضه ی حضرت اباالفضل علیه السلام

15        متن روضه ی حضرت اباالفضل علیه السلام

16        متن روضه ی غلام سیاه امام حسین علیه السلام

17        متن روضه ی حضرت قاسم علیه السلام

18        متن روضه ی حضرت علی اکبرعلیه السلام

20        متن روضه ی ورود به کربلا

20        متن روضه ی اربعین

21        متن روضه ی زیارت عاشورای عیال استاداشرف آهنگر

22        متن روضه ی امام حسن علیه السلام

23        متن روضه ی امام حسن علیه السلام

24        متن روضه ی حضرت زهراعلیهاسلام

25        متن روضه ی حضرت زهراعلیهاسلام

25        متن روضه ی حضرت زهراعلیهاسلام

26        متن روضه ی حضرت زهراعلیهاسلام

27        متن روضه ی حضرت زهراعلیهاسلام

27        متن روضه ی حضرت زهراعلیهاسلام

28        متن روضه ی حضرت زهراعلیهاسلام

29        متن روضه طفلان مسلم علیهم السلام

32        متن روضه ی حضرت علی علیه السلام

33        متن روضه ی حضرت علی علیه السلام

33        متن روضه ی امام زمان علیه السلام

35        متن روضه ی امام زمان علیه السلام

37        متن روضه حر ریاحی

38        متن روضه شب قدر

39        متن روضه شب قدر

40        متن روضه غلام امام سجاد علیه السلام

41        متن روضه شب جمعه

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/rowzehayekafi.pdf

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/rowzehayekafi.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۲۵ مهر ۱۳۹۹ | 10:23 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

فهرست کتاب

صفحه   عناوین مطالب

1          روضه حضرت زهرا سلام الله علیها و مسلم بن عقیل

2          روضه حضرت جوادالائمه علیه السلام

3          روضه حضرت علی اکبر علیه السلام

4          روضه حضرت علی اصغر علیه السلام

7          روضه قاسم بن الحسن علیه السلام

8          روضه حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام

9          روضه غلام امام حسین و حضرت حُر علیهم السلام

10        روضه حضرت رقیه سلام الله علیها

13        روضه ورود به کربلا

15        شهادت امام رضا علیه السلام

16        شهادت رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم

17        شهادت امام سجاد علیه السلام

19        مقتل خوانی عاشورا

20        مقتل خوانی عاشورا قسمت پایانی

21        روضه امام حسین علیه السلام

24        روضه حضرت ابالفضل العباس علیه السلام

27        شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

28        شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها قسمت دوم

30        شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها قسمت پایانی

31        روضه و توسل جانسوز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

33        شهادت حضرت معصومه سلام الله علیها

33        حضرت عبدالعظیم علیه السلام چگونه دینش را به امام هادی علیه السلام عرضه کرد

34        روضه حضرت زهرا سلام الله علیها گریز روضه قاسم ابن الحسن علیه السلام

34        روضه حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام

36        روضه دو طفلان حضرت زینب سلام الله علیها

39        روضه دو طفلان حضرت زینب سلام الله علیها

41        روضه ورود کاروان حضرتِ اباعبدالله علیه السلام به کربلا

42        روضه ورود کاروان حضرتِ اباعبدالله علیه السلام به کربلا

43        روضه شب اول محرم حضرتِ سیدالشهدا علیه السلام

44        قسمت پایانی روضه شب اول محرم حضرتِ سیدالشهدا علیه السلام

46        ذکر توسل ویژۀ ایام فاطمیه و شهادت حضرتِ زهرا سلام الله علیها

47        گوشه ای از فضائل زیارت کربلا

50        روضه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

54        روضۀ حضرت علی اکبر علیه السلام

55        روضه حضرت علی اصغر علیه السلام

58        روضه حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/rowzehayemomeni.pdf

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/rowzehayemomeni.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۲۵ مهر ۱۳۹۹ | 10:22 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

امام رضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان‌ و دهمین تن از چهارده معصوم (علیهم السلام) است. نام مبارکش علی می باشد و به سال ۱۴۸ه.ق در مدینه به دنیا آمد. پدر ارجمندش موسی بن جعفر (علیه السلام) امام هفتم است و مادرش، نجمه- ام البنین. مشهورترین لقبش رضا است و کنیه‌اش ابوالحسن.[۱] . خلفای عبّاسی معاصر آن امام معصوم (علیه السلام) سه تن بودند : ۱. هارون ؛ ۲. محمد امین ؛ ۳. عبداللَّه مأمون . علی بن موسی الرضا بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب، کنیه‌اش، ابوالحسن و مشهورترین لقبش رضا است. در روایتی از امام جواد(ع) آمده است که این لقب از سوی خداوند به پدرش داده شده است؛[۱] ولی برخی منابع گفته‌اند مأمون لقب رضا را به او داد.[۲] صابر، صدیق، رضی و وفی از دیگر القاب آن حضرت است.[۳] در برخی روایات او عالم آل محمد نامیده شده است.[۴] نقل شده است که امام کاظم(ع) به فرزندانش می‌گفت: «برادر شما علی بن موسی، عالم آل محمد است.»[۵] همچنین امام جواد(ع) در زیارت امام رضا(ع) او را امام رئوف خطاب کرده است.[۶] لقب امام رئوف در بین شیعیان شهرت بسیار دارد.[۷] . مادر امام رضا(ع) کنیزی از اهالی نوبه بوده است[۱۱] که با نام‌های مختلفی از او یاد شده است. گفته شده است هنگامی که امام کاظم(ع) او را خریداری کرد، نام تُکتَم را برای وی برگزید[۱۲] و وقتی امام رضا (ع) را به دنیا آورد، امام کاظم(ع) او را طاهره نامید.[۱۳] شیخ صدوق گفته است که عده‌ای نام مادر امام رضا (ع) را سَکَن نوبیه روایت کرده‌اند. همچنین اروی، نجمه، سمانه، نیز نامیده شده است و کنیه‌اش ام البنین بوده است.[۱۴] .  در روایتی آمده که مادر امام رضا(ع) کنیزی پاک و پرهیزگار به نام نجمه بود که حمیده مادر امام کاظم(ع) وی را خریداری و به پسرش بخشید و بعد از ولادت حضرت رضا(ع) او را طاهره نامید.‌»[۱۵] . امام رضا(ع) پس از شهادت پدرش امام کاظم(ع) در سال ۱۸۳ق امامت را عهده‌دار شد؛ مدت امامت آن حضرت ۲۰ سال (۱۸۳-۲۰۳ق) بود که با خلافت هارون الرشید(۱۰ سال)، محمد امین (حدود ۵ سال)، مأمون (۵ سال) همزمان شد.[۲۸] . ده سال از این سال‌ها را در عصر هارون، پنج سال را در عصر امین و دو سال را در عهد مأمون و در مدینه سپری کرد. . دوره زندگانی علی بن موسی الرضا همزمان با حکومت عباسیان بوده‌است که با مشکلات عدیده‌ای از جمله جنگ‌های داخلی و شورش‌های مختلف علیه حکومت مواجه بودند. دوران امامت وی با سه خلیفهٔ عباسی شامل هارون الرشید، امین و مأمون مقارن بود. او در عصر حکومت هارون و امین، غالباً به مباحثه با مذاهب دیگر در اعتقادات اسلامی و ترویج مذهب امامیه می‌پرداخت. در این دوران با تدارک سفر و مناظرات با بزرگان ادیان و مذاهب مختلف، سعی در کاهش گسترش مذاهب دیگر کرد. مبارزه با جریان واقفیه که پس از مرگ موسی کاظم و انکار امامت وی رخ‌داد، از جمله اهم اقدامات وی بشمار می‌آید. حکومت نیز در این دوران مواجهه‌ای با وی نداشت . چون پدر گرامی‌ امام رضاعلیه السلام به شهادت رسید، در مدینه بود و رسیدگی به امور شیعیان را آغاز کرد. شاگردان پدر را پیرامون خویش گرد آورد و به تعلیم معارف ناب دینی پرداخت. در این سال‌ها شیعیان بهره‌ها از او برگرفتند و هدایت‌ها یافتند و معارف دینی نشو و قوام و دوام پیدا کردند . شخصیت ممتاز و برجسته امام در مدینه چنان جلوه می‌نمود که سراسر حجاز آن روزگار در همه مسائل مادی و معنوی خویش از او مدد می‌گرفت . هرچند که وضعیت مسأله امامت در اواخر زندگی موسی بن جعفر(ع) بسیار پیچیده بود؛ اما بیشتر اصحاب امام کاظم(ع) جانشینی امام رضا (ع) را پذیرفتند.[۳۰] . پس از شهادت امام کاظم(ع)، بیشتر شیعیان با توجه به وصیت امام(ع) و دلایل و شواهد دیگر، امامت فرزند ایشان، علی بن موسی الرضا (ع) را پذیرفتند و وی را به عنوان امام هشتم تأیید نمودند. این دسته که بزرگان اصحاب امام کاظم (ع) را هم شامل می‌شد، به نام قطعیه مشهور شدند؛[۳۱] ولی گروه دیگری از اصحاب امام هفتم‏(ع) از پذیرفتن امامت علی بن موسی الرضا(ع) سرباز زده و در امامت حضرت موسی بن جعفر(ع) توقف کردند که به همین جهت واقفیه (یا واقفه) نامیده شدند.[۳۲] واقفیه معتقد بودند که امام کاظم(ع)، مهدی موعود است که در غیبت به سر می‌برد و بازخواهد گشت.[۳۳] . امام رضا حدود هفده سال (۱۸۳-۲۰۰ یا ۲۰۱) از دوره امامت خود را در مدینه حضور داشت و از جایگاه ویژه‌ای در میان مردم برخوردار بود. خود امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایتعهدی داشت، در توصیف این دوره گفته است: همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و وقتی سوار بر مرکب خود، از کوچه‌های مدینه عبور می‌کردم، کسی عزیرتر از من نبود.[۳۴] . من در مسجد پیامبر می‌نشستم و دانشمندانی که در مدینه بودند، هرگاه در مسئله‌ای درمی‌ماندند، همگی به من ارجاع می‌دادند و مسائل‌شان را نزد من می‌فرستادند و من به آنها پاسخ می‌دادم.[۳۵] . هجرت امام رضا(ع) از مدینه به مرو در سال ۲۰۰ [۳۶] یا ۲۰۱ قمری[۳۷] بود . مسیر حرکت طبق کتاب اطلس شیعه چنین بوده است: مدینه، نقره، هوسجه، نباج، حفر ابوموسی، بصره، اهواز، بهبهان، اصطخر، ابرقوه، ده شیر (فراشاه)، یزد، خرانق، رباط پشت بام، نیشابور، قدمگاه، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو.[۴۰] به گزارش شیخ مفید مأموران مأمون، امام رضا (ع) و برخی از بنی‌هاشم را از مسیر بصره به مرو آوردند. مأمون آن‌ها را در خانه‌ای و امام رضا را در خانه‌ای دیگر جای داد و او را اکرام کرد.[۴۱] . به گزارش یعقوبی مأمون، امام رضا را از مدینه به خراسان آورد و فرستاده وی جهت آوردن حضرت به خراسان، رجاء بن ابی‌ضحاک خویشاوند فضل بن سهل بود. حضرت را از راه بصره آوردند تا به مرو رسید.[۳۸] به عقیده برخی مأمون مسیر مشخصی برای سفر امام رضا به مرو انتخاب کرد تا آن حضرت از مراکز شیعه‌نشین عبور نکند، زیرا از اجتماع شیعیان بر گرد امام می‌ترسید. او دستور داد تا حضرت را از مسیر کوفه نیاورند بلکه از طریق بصره،خوزستان و فارس، به نیشابور بیاورند.[۳۹] . اسحاق بن راهویه می‌گوید: وقتی امام رضا(ع) در سفر به خراسان به نیشابور رسید، شماری از مُحدِّثان عرض کردند:‌ ای پسر پیغمبر از شهر ما تشریف می‌‏برید و برای ما حدیثی بیان نمی‌فرمایید؟ پس از این تقاضا، حضرت سرش را از کجاوه بیرون آورد و فرمود: و حدیث سریف حدیث سلسله‌الذهب را در شهر نیشابور اینکونه بیان کرد :  شنیدم از پدرم موسی بن جعفر که فرمود شنیدم از پدرم جعفر بن محمّد که فرمود شنیدم از پدرم محمّد بن علی که فرمود شنیدم از پدرم علی بن الحسین که فرمود شنیدم از پدرم حسین بن علی فرمود شنیدم از پدرم امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب که فرمود شنیدم از رسول خدا که فرمود شنیدم از جبرئیل که گفت شنیدم از پروردگار عزّ و جلّ فرمود: کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی بِشُروطِها وَ أنَا مِن شُروطِها. «کلمه‏ «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‏» دژ و حصار من است. پس هر کس داخل دژ و حصار من شود، از عذاب من ایمن خواهد بود.» پس هنگامی که مَرکب حضرت حرکت کرد با آواز بلند فرمود با شروط آن و من یکی از آن شروط هستم.[۴۲] . بیان این حدیث را در نیشابور یکی از مهم‌ترین و مستندترین حوادث مسیر حرکت امام رضا(ع) می‌دانند.[۴۳] . از حضرت رضا علیه السلام در راه مکه به خراسان مخصوصاً در شهر نیشابور معجزات بسیاری دیده شد و سخنان آموزنده ای در تاریخ به ثبت رسید که از مهمترین آنها حدیث معروف سلسله الذهب است که در نیشابور ایراد فرمود . مأمورین مأمون، امام رضا را از نیشابور به طرف طوس حرکت دادند و از نواحی ده‌سرخ و رباط سعد گذشتند و به سناباد* وارد کردند . حضرت در سناباد جای قبر مطهّر خود را نشان دادند و پس از اقامتی کوتاه از سرخس به مرو ،مقرّ حکومت مأمون، رفتند . محل قبر حضرت رضا علیه السلام باغ حمید بن قحطبه است که حضرت آن را در قبال قرآنی که به حمیدبن قحطبه دادند خریداری کردند و آن باغ محل حرم کنونی ملک حضرت شد . موضوع ولایتعهدی امام رضا : پس از استقرار امام در مرو، مأمون قاصدی به خانه امام رضا فرستاد و به وی پیشنهاد داد که من می‌خواهم خودم را از خلافت خلع کنم و آن را به تو بسپارم ولی امام به شدت با این کار مخالفت کرد. امام در پاسخ مأمون گفت: «اگر حکومت حق توست، نمی‌تـوانی به کس دیگر ببخشی و اگر متعلق به تو نیست، شایستگی بخشـش آن را نـداری»[۴۴] محققان معتقدند این پاسخ امام اساس مشروعیت خلافت مأمون را زیر سوال برد.[۴۵] سید جعفر مرتضی عاملی نیز معتقد است اساسا مأمون جدیتی در پیشنهاد خلافت به امام رضا (ع) نداشت. وی مباحث گسترده‌ای را مطرح ساخته و در نهایت این پیشنهاد مأمون را تلاشی برای تثبیت خلافت خود وی ارزیابی می‌کند.[۴۶] پس از این، مأمون خواست که ولایت عهدی پس از خودش را به امام واگذار نماید. باز با مخالفت شدید امام مواجه شد. در این هنگام مأمون سخنی با شائبه تهدید به زبان آورد و در این میان گفت: عمر بن خطاب، شورا را در شش نفر قرار داد (ر.ک: شورای شش نفره) که یکی از آنان جد تو امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب بود. عمر شرط کرد هرکدام از آنان مخالفت کرد گردنش زده شود. چاره‌ای نیست جز اینکه آنچه از تو می‌خواهم بپذیری که من گزیری از آن نمی‌یابم. امام (ع) پاسخ داد: پس من می‌پذیرم بدین شرط که نه فرمان دهم و نه بازدارم، نه فتوا دهم و نه قضاوت کنم، نه کسی را به کاری گمارم و نه عزل کنم و نه چیزی را از جایگاهش تغییر دهم. مأمون، شرط او را پذیرفت.[۴۷] . بدین طریق، مأمون در روز دوشنبه هفتم رمضان سال ۲۰۱ق. با امام رضا به عنوان ولیعهد پس از خود بیعت کرد و مردم را به جای لباس سیاه[یادداشت ۱]، سبزپوش کرد و فرمان آن را به اطراف و نواحی نوشت و برای امام رضا (ع) بیعت گرفت و به نام وی بر منبرها خطبه خواندند و دینار و درهم به نامش سکه زدند و کسی نماند که لباس سبز نپوشد مگر اسماعیل بن جعفر بن سلیمان بن علی هاشمی.[۴۸] . انگیزه مأمون از ولایت‌عهدی امام رضا : مأمون برای فریب مردم و در حقیقت نظارت بیش‌تر بر امام (علیه السلام)، ایشان را به پایتخت خویش آورد و واداشت تا منصب ولایت‌عهدی را بپذیرد.[۱۶]  . مأمون از این کار چند هدف را پی می‌جست : الف. راضی ساختن شیعیان ؛ ب. فروکش ساختن قیام‌های علویان ؛ ج. استوار کردن پایه‌های حکومت خویش از گذر ربط آن به امام رضا (علیه السلام) ؛ د. ترساندن و تنبیه عبّاسیان متمرّد ؛ هـ. لکه‌دار ساختن شخصیت معنوی امام (علیه السلام) به آلودگی‌های حکومت.[۱۷]  [۱۸]  . هر چند امام رضا (علیه السلام) چاره‌ای جز پذیرفتن ولایت‌عهدی در پیش نداشت، امّا شرط‌هایی برای آن نهاد که مأمون را در رسیدن به اهداف خویش ناکام ساختند. شرطهای امام (علیه السلام) این بود که : ۱. در امر و نهی حکومت دخالت نکند ؛ ۲. فتوا ندهد ؛ ۳. قضاوت نکند ؛ ۴. در عزل و نصب شرکت نجوید ؛ ۵. امور و سنن دینی را جابه جا نکند . [۱۹]  . در نظر تاریخ نگاران، بر نهادن چنین شرطهایی برای حکومت از نپذیرفتن ولایت‌عهدی، ناگوارتر بود؛ زیرا از نامشروع بودن حکومت حکایت می‌کردند و اینکه امام رضا (علیه السلام) به دخالت در چنین حکومتی رغبت نشان نمی‌دهد . از سوی دیگر امام (علیه السلام) فرصتی یافت تا به وظایف آسمانی خویش با فراغ بال بیش‌تری بپردازد و از جمله، با علما و بزرگان به مناظره بنشیند و حتی شخص مأمون را در مناظره شکست دهد و او را مجبور به اظهار عجز کند. برگزاردن نماز پرشکوه عید فطر به امامت امام رضا (علیه السلام) که مأمون چاره‌ای ندید جز آنکه اقامه نماز را در همان آغاز ممنوع سازد و نماز باران امام (علیه السلام) که به بارش باران انجامید و آتش محبّت ایشان را بیش از پیش در دل مشتاقان شعله‌ور ساخت، از فعّالیت‌های این دوره است . از فعّالیت‌های امام رضا(علیه السلام) در دوران ولایتعهدی آن بود که به شهرهای متعدّدی سفر کرد و مردم را به دیدار خویش برخوردار ساخت. آن امام همام (علیه السلام)، پیش از سفر، کسانی را به مقصد می‌فرستاد تا مردم را آگاه کنند و مقدمات سفر را آماده سازند. این تدبیر امام موجب می‌گشت که کسان بیش‌تری از وجود امام بهره‌مند شوند و از آن سو نیز حکومت به هراسی بیش‌تر افتد.[۱۴]  . ولایت‌عهدی امام رضا (علیه السلام) سه سال[۱۵]  طول کشید که همه آن در عصر مأمون بود . مأمون پس از آوردن امام رضا(ع) به مرو، جلسات علمی متعددی با حضور علمای گوناگون تشکیل داد. در این جلسات، مذکرات زیادی میان امام و دیگران صورت می‌گرفت که به طور عمده درباره مسائل اعتقادی و فقهی بود. بخشی از این مذاکرات را طبرسی در کتاب احتجاج فراهم آورده است.[۴۹] برخی از این مناظرات [یا احتجاجات] از این قرارند:[۵۰] : مناظره امام رضا در باب توحید . احتجاج در باب امامت . مناظره امام رضا با سلیمان مروزی . مناظره امام رضا با ابو قرة . مناظره امام رضا با جاثلیق . مناظره امام رضا با رأس الجالوت . مناظره امام رضا با عالم زرتشتی . مناظره امام رضا(ع) با عمران صابی . مأمون می‌خواست با کشاندن امام به بحث، تصوری را که عامه مردم درباره ائمه اهل بیت علیهم السلام داشتند و آنان را صاحب علم خاص مثلاً «‌علم لدنّی‌» می‌دانستند، از بین ببرد.[۵۱] صدوق در این باره می‌گوید: مأمون اندیشمندان سطح بالای هر فرقه را در مقابل امام قرار می‌داد تا حجت آن حضرت را به وسیله آنان از اعتبار بیندازد و این به جهت حسد او نسبت به امام و منزلت علمی و اجتماعی او بود. اما هیچ کس با آن حضرت روبه رو نمی‌شد جز آن که به فضل او اقرار کرده و به حجتی که از طرف امام علیه او اقامه می‌شود، ملتزم می‌گردید.[۵۲] . این مجالس به تدریج مشکلاتی را برای مأمون درست کرد. زمانی که وی متوجه شد، تشکیل چنین جلساتی برای وی خطرناک است، اقدام به محدود کردن امام کرد. از عبدالسلام هروی نقل شده که به مأمون اطلاع دادند: امام رضا علیه‌السلام مجالس کلامی تشکیل داده و بدین وسیله مردم شیفته وی می‌شوند. مأمون به محمد بن عمرو طوسی مأموریت داد تا مردم را از مجلس آن حضرت طرد نماید. پس از آن امام در حق مأمون نفرین کرد.[۵۳] . پس از عقد ولایتعهدی (در ۷ رمضان سال ۲۰۱) چون عید (ظاهراً عید فطر سال ۲۰۱ق) رسید مأمون از امام خواست تا نماز عید بخواند، اما امام بر مبنای شرایطی که در ابتدای ولایتعهدی با مأمون ذکر کرده بود از پذیرش اقامه نماز عید عذر خواست. مأمون اصرار کرد و امام ناچار قبول کرد و فرمود: پس من همچون رسول خدا(ص) به نماز خواهم رفت. مأمون نیز پذیرفت. مردم انتظار داشتند که امام رضا (ع) مانند خلفا با آداب و رسوم خاصی از خانه خارج شود، اما دیدند که ایشان با پای برهنه در حالی‌که تکبیر می‌گوید به راه افتاد. امیران که با لباس رسمی و معمولِ این‌گونه مراسم آمده بودند، با دیدن این وضع، یک‌باره از اسب‌ها فرود آمده و کفش‌ها را از پا درآوردند و با گریه و تکبیرگویان پشت سر امام به راه افتادند. امام در هر قدم که می‌رفت سه بار تکبیر می‌گفت . گفته‌اند که فضل به مأمون گفت: اگر امام رضا بدین صورت به مصلّا(محل برپایی نماز) برسد، مردم فریفته او می‌شوند، بهتر آن است که از او بخواهی برگردد. پس مأمون فردی را فرستاد و از امام خواست که برگردد. آن حضرت کفش خود را به پا کرد و سوار بر مرکب شد و بازگشت.[۵۴] . آن حضرت در طوس به دست مأمون به شهادت رسید. حرم او در مشهد زیارتگاه مسلمانان است. پس از شهادت امام رضا(ع)، مأمون، او را در خانه حمید بن قحطبه طائی (بقعه هارونیه) در روستای سناباد، دفن کرد.[۷۰] امروزه حرم رضوی، در ایران و در شهر مشهد مقدس واقع است و سالانه زیارتگاه میلیون‌ها مسلمان از کشورهای مختلف است.[۷۱] . کلینی، وفات او را در ماه صفر سال ۲۰۳ق. در ۵۵ سالگی ذکر می‌کند.[۵۶] طبق نظر بیشتر علماء و مورخین سال شهادت امام رضا، ۲۰۳ق. بوده است.[۵۷] طبرسی روز شهادت را در آخر ماه صفر نقل می‌کند.[۵۸] . شیخ مفید نقل می‌کند مأمون، عبدالله بن بشیر را امر کرد که ناخن‌هایش را نگیرد تا درازتر از حد معمول شود و سپس چیزی شبیه تمر هندی بدو داده تا با دستانش خمیر کند. آنگاه مأمون پیش امام رضا(ع) رفته و عبدالله را صدا زده و از او خواسته است که با دستانش آب انار بگیرد و سپس آن را به امام رضا(ع) نوشانید و این سبب وفات حضرت پس از دو روز شده است.[۶۲] . شیخ صدوق روایاتی را بدین مضمون نقل می‌کند که در بعضی از آنها سم در انگور ذکر شده است و در بعضی، هم در انگور و هم در انار آمده است.[۶۳] سید جعفر مرتضی عاملی، شش نظر را درباره درگذشت امام رضا(ع) ذکر می‌کند.[۶۴] . ابن حِبّان از محدثان و رجال شناسان قرن چهارم هجری، ذیل نام «‌علی بن موسی الرضا‌» می‌نویسد: علی بن موسی الرضا به وسیله سمی که مأمون به وی خوراند، رحلت یافت. این حادثه در روز شنبه سال ۲۰۳ق. بود.[۶۵] . در مورد علت قتل امام رضا(ع) توسط مأمون، دلایل مختلفی ذکر شده است: غلبه امام بر علمای مختلف در جلسات مناظره،[۶۶] استقبال پرشور مردم از امامت امام در مراسم نماز عید مأمون از این حادثه احساس خطر کرد و متوجه شد دادن ولایت عهدی به امام، اوضاع را علیه وی سخت‌تر کرده است. از این رو، مراقبانی برای آن حضرت گمارد تا مبادا اقدامی بر ضد مأمون انجام دهد.[۶۷] امام از مأمون وحشتی نداشت و در اکثر اوقات به او چنان جواب می‌داد که ناراحتش می‌کرد. این وضع نیز باعث خشم مأمون و زیادتر شدن دشمنی وی نسبت به حضرت می‌شد، هرچند آشکار نمی‌کرد.[۶۸] چنانکه نقل شده هنگامی که مأمون از خبر یکی از فتوحات نظامی‌اش خوشحالی می‌کرد، امام رضا(ع) به او گفت:‌ «ای امیر مؤمنان، از خدا بترس درباره امت محمد(ص) و آنچه که خدا به تو واگذار کرده است. تو امور مسلمین را تضییع کرده‌ای و...»[۶۹] . حضرت امام رضا علیه السلام ولایتعهدی را قبول نمی‌کرد و مکرر می‌فرمود:«این عهد و بیعت ناتمام خواهد ماند.» . روزی مأمون به او گفت:«خوب است شما به عراق بروید و من جانشین شما در خراسان باشم.» . امام لبخندی زد و فرمود:«نه، به جان خودم قسم من در همین جا اقامتی کوتاه دارم و پیش از اینکه از اینجا بیرون نمی‌روم مگر اینکه مرگ مرا در می‌یابد.»  . مأمون که به دست خود، کار را بر خویش سخت کرده و به اهداف خویش نیز نرسیده بود، تصمیم بر قتل امام رضا (علیه السلام) گرفت و به سال ۲۰۳ه. آن امام همام را در پنجاه و پنج سالگی به شهادت رساند .  مرقد مطهّر امام رضا (علیه السلام) در مشهد مقدس جای دارد.[۲۰]  [۲۱] . رویداد شهادت امام رضا علیه السلام بوسیله زهر در شهر طوس، در روایاتی از پیامبر یا ائمه اطهار علیهم السلام، سال ها پیش از آن حضرت پیش بینی شده بود. به عنوان نمونه شیخ صدوق به سند خود از نعمان بن سعد روایت کرده که گفت: امام علی بن ابیطالب علیه‎السلام فرمود : سَیُقتَلُ رَجُلٌ مِن وُلِدی بِاَرض خُراسان بِالسَّمَّ ظُلماً اِسمُهُ اِسمِی وَ اِسمٌ اَبیهِ اِسمٌ اِبن عمران مُوسی الا فَمَن زارَةٌ فِی غُربَتهِ غَفَراللهُ ذُنوبَهٌ ما تقدّم منها و ما تَاَخَّر و لو کانَت مثل عَدَدِ النُّجومِ و قطر الامطار وَ وَرَقِ الاشجار.[۱۳] به زودی مردی از فرزندان من در سرزمین خراسان از روی ستم و جور به زهر کشته می‎شود، اسم او اسم من، و اسم پدرش اسم موسی بن عمران است بدانید هر کس او را در غربتش زیارت کند، خداوند گناهان گذشته و آینده او را می‎آمرزد و لو این که به تعداد ستارگان و قطرات باران و برگ درختان باشد . و سید هاشم بحرانی در مدینه المعاجز می‎نویسد: از سلیمان بن حفص مروزی روایت شده که گفت: از موسی بن جعفر علیه السلام شنیدم که می‎فرمود : ان ابنی علیّاً مَقتُولٌ بالسّم مَدفُونٌ اِلی جَنبِ هارُون بِطُوس مَن زارَةٌ کَمَن زارَ رَسُول الله[۱۴]؛ پسرم علی را با سم مظلومانه به قتل می‎رسانند و او در جنب قبر هارون در طوس مدفون می‎شود، کسی که او را زیارت کند مانند کسی است که رسول خدا را زیارت نموده است . همچنین دسته ای از روایات از خود امام رضا علیه السلام نقل شده که در آنها از شهادت خود به دست مامون و از دفنش در طوس کنار قبر هارون خبر داده است، از جمله: اباصلت هروی گفت: شنیدم از امام رضا علیه السلام که می‎فرمود: به خدا نیست از ما ائمه احدی، مگر این که کشته یا شهید می‎شود. عرض شد: ای فرزند رسول خدا، پس ترا چه کسی به قتل می‎رساند؟ فرمود: بدترین مخلوق خدا در زمان خودم مرا به زهر می‎کشد، و سپس در یک خانه تباه شده در دیار غربت دفن می‎کنند. آگاه باشید هر کس مرا در غربتم زیارت کند خداوند به او اجر صدهزار شهید و صدهزار صدیق و صدهزار حج و عمره کننده و صدهزار جهادگر می‎نویسد و در زمره ما محشور می‎گردد و در بالاترین درجات بهشت رفیق ما قرار داده می‎شود.[۱۵] . صاحب بحار الانوار به نقل از امالى شیخ صدوق و عیون اخبار الرضا نقل می کند که: ابا صلت گفت در خدمت حضرت رضا علیه السّلام بودم فرمود داخل این قبه‌‌اى که هارون مدفون است برو از چهار طرف آن خاک بردار بیاور. داخل قبه شدم و خاک را آوردم ملاحظه فرمود گفت این قسمت از خاک را که مربوط به طرف راست است بمن بده، تقدیم کردم، بو کشیده ریخت، فرمود در اینجا می خواهند برایم قبر حفر کنند، سنگى پدیدار خواهد شد که اگر تمام کلنگهاى خراسان را جمع کنند نمی‌توانند آن را بردارند. در مورد خاکى که از پائین پا و بالاى سر آورده بودم همین فرمایش را تکرار نمود... پس از آن فرمود: فردا می روم پیش این نابکار، وقتى خارج شدم اگر سرم پوشیده نبود با من حرف بزن جواب می دهم، چنانچه سرم پوشیده بود با من صحبت مکن . ابا صلت گفت: صبحگاه فردا لباس پوشید در محراب بانتظار نشست، در این موقع غلام مأمون وارد شده گفت امیر المؤمنین شما را مى‌خواهد، کفش پوشیده از جاى حرکت نمود و رفت، منهم از پى آن جناب رفتم تا وارد بر مأمون شد، جلو مأمون ظرفى از انگور و چند ظرف دیگر از میوه‌هاى مختلف بود، یک خوشه انگور بدست داشت که مقدارى از آن را خورده بود همین که چشمش بحضرت رضا افتاد از جاى حرکت کرده او را در بغل گرفت و پیشانیش را بوسید و آن جناب را پهلوى خود نشانید. امام فرمود انگور خوب انگور بهشتى است. مأمون درخواست کرد از آن انگور بخورد، فرمود مرا معاف دار، گفت ممکن نیست، شاید بمن اطمینان ندارى، مأمون خوشه را گرفت و چند دانه از آن را خورد و براى مرتبه دوم بدست حضرت رضا علیه السّلام داد، آن جناب سه دانه از انگور خورد به گوشه‌اى پرت کرده از جاى حرکت نمود. مأمون گفت: کجا میروى؟ فرمود: به جایى که فرستادى! وقتى خارج شد عبا را بر سر کشیده بود چیزى عرض نکردم تا داخل خانه شد، دستور داد درها را ببندم، در رختخواب خوابید، من با حزن و اندوه داخل حیاط ایستاده بودم. در همین موقع مشاهده کردم جوانى خوش روى با موى‌هاى مجعد شبیه بحضرت رضا علیه السّلام وارد شد، پیش رفته عرض کردم از کجا آمدى، درها که بسته بود؟ فرمود کسى که مرا از مدینه در این ساعت بطوس آورده از درهاى بسته نیز داخلم کرده . گفتم: شما کیستى؟ «فقال انا حجة اللَّه علیک یا ابا صلت انا محمد بن علی». به طرف اطاق علی بن موسى الرضا علیه السّلام رفت به من نیز فرمود: وارد شوم. همین که چشم حضرت رضا علیه السّلام به او افتاد فرزندش را در آغوش گرفت و بسینه چسبانید پیشانیش را بوسید و بجانب خود کشانید. امام جواد پیوسته پدر را مى‌‌بوسید و آرام با او سخنانى می گفت که من نفهمیدم. در این هنگام کفى بر دهان حضرت رضا علیه السّلام آشکار شد، حضرت جواد آن کف را مکید امام دست در گریبان خود کرد چیزى شبیه گنجشک خارج کرده بحضرت جواد داد آن را بلعید. در این موقع حضرت رضا علیه السّلام از دنیا رفت . حضرت جواد فرمود: ابا صلت حرکت کن از انبار تخت بیاور با آب تا پدرم را غسل دهم. عرض کردم: در انبار تخت و آب نیست، فرمود هر چه می گویم بجاى آور، داخل انبار شدم تخت و آب بود بیرون آوردم دامن بکمر زدم تا امام را غسل دهم. فرمود تو یک طرف برو کسى هست که بمن کمک کند. حضرت رضا را غسل داد باز فرمود داخل انبار شو زنبیلى که در آن کفن و حنوط پدرم هست بیاور وارد شدم زنبیلى دیدم که قبلا در آنجا ندیده بودم، آوردم خدمت ایشان پدر خود را کفن کرد و بر بدنش نماز خواند . آنگاه فرمود تابوت بیاور، عرض کردم بروم پیش نجار بگویم تابوت بسازد فرمود داخل انبار تابوت هست وارد شدم تابوتى دیدم که در آنجا قبلا ندیده بودم جسم پاک امام را در آن تابوت نهاد دو رکعت نماز خواند هنوز تمام نشده بود تابوت بلند شد و سقف شکافته گردید از خانه خارج شد. عرض کردم: یا ابن رسول اللَّه هم اکنون مأمون مى‌آید حضرت رضا را از من میخواهد، چه کنم؟ فرمود: ساکت باش الان بر میگردد هر پیغمبر اگر چه در مشرق بمیرد و وصى او در مغرب خداوند بین ارواح و اجساد آنها جمع خواهد کرد هنوز سخن‌ امام جواد تمام نشده بود که سقف شکافته شد و تابوت بر زمین آمد، از جاى حرکت نمود پیکر پاک امام را از تابوت بیرون آورد و در رختخوابش گذاشت مثل اینکه نه غسل داده شد و نه کفن گردیده . فرمود: حرکت کن در را براى مأمون بگشا. همین که در را گشودم دیدم مأمون و غلامان ایستاده‌‌اند با گریه داخل شد گریبان چاک زد و بر سر خود میزد با صداى بلند میگفت: آه آقاى من ترا از دست دادم، کنار بستر حضرت رضا نشست و دستور داد آماده غسل و کفن شوند امر کرد برایش قبر بکنند. تمام آنچه حضرت رضا فرموده بود آشکار گردید. خواست قبر پدرش را قبله قبر حضرت رضا قرار دهد یکى از اطرافیان گفت مگر نمیگوئى این شخص امام است جوابداد چرا، گفت باید قبر او جلو باشد دستور داد در طرف قبله قبر بکنند گفتم بمن فرموده است که هفت پله بکنند و ضریحى بگشایند گفت بمقدارى که ابا صلت میگوید بدون ضریح بکنید ولى لحد قرار میدهم . وقتى رطوبت و ماهیها را مشاهده کرد گفت: پیوسته حضرت رضا در زمان زندگانى ما را از عجایب خود بهره‌‌مند میکرد اینک بعد از مرگ نیز نشان میدهد وزیرش گفت میدانى منظور از نشان دادن این عجایب چیست مأمون گفت: نه. وزیر گفت: میخواهد بفهماند که اقتدار و سلطنت شما بنى عباس با زیادى حکمروا و مدت طولانى مثل این ماهیهاى کوچک است وقتى مدت شما تمام شود خداوند شخصى از ما را بر شما مسلط خواهد کرد که این سلسله را منقرض کند گفت راست میگوئى . ابا صلت میگوید: آنگاه مأمون گفت آن دعائى که میخواندى بمن بیاموز. سوگند یاد کردم که همین الان فراموش کردم، راست هم میگفتم. دستور داد مرا زندانى کنند و حضرت رضا علیه السّلام را دفن نمود . یک سال در زندان بودم خیلى دلم تنگ شد شبانگاهى تا بصبح متوسل به خاندان نبوت شدم و از خدا خواستم بحق آنها مرا نجات دهد هنوز دعایم تمام‌ نشده بود که امام جواد وارد شد فرمود دلت تنگ شده است عرض کردم: آرى بخدا قسم. فرمود: حرکت کن دست به زنجیرهائى که به آن بسته شده بودم زد باز شد دست مرا گرفت و از زندان خارج نمود با اینکه غلامها و زندانبانها ایستاده بودند و مرا می‌دیدند ولى قدرت حرف زدن نداشتند از زندان که بیرون آمدم فرمود: در پناه خدا دیگر نه تو مأمون را خواهى دید و نه او ترا. ابا صلت گفت: بعد از آن تاکنون مأمون را ندیده‌‌ام.[۱۶] . پس از شهادت، بدن مقدّس امام را جلوتر از قبر هارون الرشید دفن کردند. قبر مطهر امام رضا علیه السلام از آن زمان تا امروز زیارتگاه مسلمین و شیعیان جهان است. برای زیارت امام از ائمه اطهار ثواب‌های فراوانی نقل شده است و از آن روضه منوره، معجزات و کرامات بی شماری به وقوع پیوسته است. حضرت رضا علیه السلام یک فرزند بیشتر نداشت که حضرت جواد علیه السلام بود؛ ولی براداران زیادی داشت از جمله زید بن موسی بود که علیه مأمون قیام کرد.

امام رضا (ع) از تولد تا شهادت/ خلاصه‌ای از زندگینامه امام هشتم ...

امام رضا علیه السلام و مساله ولایت عهدی - پرتال جامع علوم انسانی

: شهادت امام رضا علیه السلام از زبان اباصلت هروی - دانشنامه رشد

شهادت امام رضا علیه السلام از زبان اباصلت هروی | پایگاه خبری ...

ولایتعهدی علی بن موسی الرضا - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

فیش‌های حضرت امام رضا (علیه السلام) - Khamenei.ir

کرامات امام رضا علیه السلام در مسیر سفرش به ایران

شهادت امام رضا علیه السلام - دانشنامه‌ی اسلامی

امام رضا علیه‌السلام - ویکی‌نور، دانشنامۀ تخصصی

اشعار امام رضاعلیه السلام سروده های باقری پور

ویژه نامه شهادت حضرت امام ر ضا علیه السلام

شناسنامه امام رضا علیه السلام - شبکه الکوثر

علی بن موسی الرضا - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

حضرت امام رضا علیه السلام - دانشنامه رشد

امام رضا علیه السلام - دانشنامه‌ی اسلامی

جاده ولایت ، هجرت امام رضا - شمس توس

زندگینامه شمس الشموس امام رضا (ع)

امام رضا علیه‌السلام - ويکی شيعه

اي بَضعَةُ النّبي و اَيا هشتمين امام

امام رضا علیه‌السلام - ویکی فقه

ثواب زیارت امام رضا علیه السلام

ولایتعهدی امام رضا علیه السلام

شها د ت امام رضا علیه السلام

ازراهِ دور میدهم آقایِ من سلام

باغ حمیدبن قحطبه محل دفن امام ... - حضرت امام رضا علیه السلام

تاریخچه ساخت حرم مطهر امام رضا(ع) - قدس آنلاین | پایگاه خبری ...

منزل امام رضا (ع) در مرو ترکمنستان - حضرت امام رضا علیه السلام

سفر علی بن موسی الرضا به مرو - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا علیه السلام از مدینه ...

نگاهی به پیشینه‌ محل دفن امام رضا(ع) - مشرق نیوز

منزل امام رضا (ع) در مرو/ تصاویر - آفتاب نیوز

خرید محل دفت توسط حضرت - تبیان

همگام با امام از نیشابور تا مرو


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۲۵ مهر ۱۳۹۹ | 10:21 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روزِ عزایِ هشتم امام است

روزِ عزایِ هشتم امام است - امروز عزادار خیرُ الانام است

او بضعه یِ پاکِ رسولِ کردگار است - او هشتمین حجّت برایِ کردگار است

جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان

شاهِ خراسان مسموم گشته - با سَم شهید آن معصوم گشته

از زهرِ مامون شد شهید اندر خراسان - در حجره یِ در بسته او تنها دهد جان

جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان

امروز احمد باشد عزادار - زهرا و حیدر در غم گرفتار

گفتا محمّد بَضعةٌ مِنّی برایش - او بَضعه یِ احمد بود جانها فدایش

جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان

امروز عزایِ شمس الشّموس است - از شهرِ یثرب تا ملکِ طوس است

جن و ملک سینه زن از بهرِ رضا شد - اندر مدینه فاطمه صاحب عزا شد

جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان

اکنون خراسان باشد سِیَه پوش - بیتُ الرّضا شد تاریک و خاموش

باب الجواد امشب سِیَه پوشِ رضاشد - در شهرِ یثرب هم تقی صاحب عزا شد

جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان

ایران سراسر ماتم گرفته – هم طوس و یثرب را غم گرفته

ای باقری بنگر عزا اندر خراسان - در مرد و زن اندوه و غم باشد نمایان

جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان

سروده شده توسط حجة الاسلام سیدمحمد باقری پور آخرماه صفرسال 1399

امروز عزایِ شمس الشّموس است

امروز عزایِ شمس الشّموس است - روزِ غروب خورشید طوس است

ای شیعیان شورونوای غربتِ کیست - ابن الرّضا بنگر کنار تربتِ کیست

جانم رضا جان ، جانم رضا جان

امروز عزادار ابن الرّضا شد - چون که زبابا اینک جدا شد

او ازمدینه آمده اندر خراسان - جان دادن بابا کنون گردیده آسان

جانم رضا جان ، جانم رضا جان

دور از مدینه چون که رضا شد - مشهد برایش کرب و بلا شد

غیر از رضا دور از وطن اینسان که باشد - بی تاب ومهجور از وطن اینسان که باشد

جانم رضا جان ، جانم رضا جان

آمد به ایران فرزند احمد - نورخدائی آمد به مشهد

این سرزمین از مقدمش مینوسرشت است - درمشهد و بین دو کوه باغ بهشت است

جانم رضا جان ، جانم رضا جان

او از مدینه چون که جدا شد - یعنی شهیدِ راه خدا شد

او بضعة منّی به گفتِ احمد آمد - بهر شهادت او به طوس و مشهد آمد

جانم رضا جان ، جانم رضا جان

در طوس گشته مسمومِ کینه - با زهر مامون آن بی قرینه

مامون چرا بر حضرتش جورو جفا کرد - مسموم از انگور جفا آن بی حیا کرد

جانم رضا جان ، جانم رضا جان

خورشید دلها در شهر مشهد - خاموش گشته با ظلمِ بی حد

صحن و سرایش باقری باغ بهشت است - این آستان قدس او مینوسرشت است

جانم رضا جان ، جانم رضا جان

سروده شده توسط حجة الاسلام سیدمحمد باقری پور آخرماه صفرسال 1399

ازکتاب مجموعه اشعارباقری  اینجا مشاهده فرمائید


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر ، سیــاحت و ایــران گــردی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۲۵ مهر ۱۳۹۹ | 10:20 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اي بَضعَةُ النّبي و اَيا هشتمين امام

اي بَضعَةُ النّبي و اَيا هشتمين امام _ باشی تو هشتمین ولِیِّ خداوندِ لایَنام

دار الشّفا حریم تو باشد به خاص و عام _ گيرد به يك نگاهِ تو هر زخم اِلتِيام

تو اي امامِ ثامن و اي ضامنِ غريب _ محبوبِ عالمي و هم از بهرِ ما حبيب

دار الشَّفايِ تو به مريضان بود طبيب _ آرند رو به درگهِ تو جمله يِ انام

‏ازشِدّتِ مصائب و از قِلَّتِ رجا _ آرند رو به بارگاهِ تو اربابِ التجا

گویند سلام جمله ز هر شهر و هرکجا _ خواهند از شما كه شوي شافع الانام

هر مستمند رو به پنجره فولادت آورد _ هرجا بُوَد مريض بهرِ شفا يادت آورد

مارا بيادِ زمزم، آبِ سنابادت آورد _ نوشیم ما  زِ حوضِ طلا يت به صبح و شام

آن صحنهات هست چو صحنِ بهشتيان _ باشند خادمانِ تو، همه، حوران، فرشتگان

زیرا تویی وَلیِّ خداوندِ لا مکان _ باشد رواقها و مَضجَعِ تو مَلجَاءِ اَنام

هر زائری که روی کند سویِ آن حرم _ نزدِ خدای عزّ وجلّ هست محترم

دارد ثواب نزدِ خدا بهرِ هر قدم _ از هر کجا که سوي تو زائر كند سلام

گاهی ز دور و گاه زِ نزدیک زائران - گویند سلام سویِ حریمت  زِ هر مکان

دارند امید  زِ حضرتِ آقا جوابشان _ ای باقری امامِ رضا یَسمَعُ الكَلام

سروده شده پایان صفر سال 1399

مُلکِ خراسان را ببين دارد به سر هشت آسمان

هفت آسمان باشد بسر بهر تمام مردمان _ مُلکِ خراسان را ببين دارد به سر هشت آسمان

در مشهد و بين دو كوه هست آسماني هشتمین _  آن آسمان هشتمین، باشد امام شيعيان

آن آسمان هشتمين باشد علي موسي الرضا _ باشد مزارش روضه اي از هشت رضوان جنان

چونكه حريمش قطعه اي باشد ز اَقطاعِ بهشت _ شد خادمش روح الامين با جمله يِ كروبيان

ايران بود در سايه يِ لطفِ علي موسي الرّضا _ لطف خدا شد شاملِ ما جمله یِ ايرانيان

مشهد درخشد چون نگين در نقشه يِ ايران زمين _ ماهم در اين مشهد شديم همواره در دار الامان

محفوظ فرما اي خدا حقِّ علي موسي الرّضا _ اين باقري و جمله ي ايران و هم ايرانيان

سروده شده پایان صفر سال 1399

در خراسان هست خورشيدي عيان

گرچه هست هفت آسمان بالايِ سر _ كافريده خالِقِ كُلِّ جهان

بهر خود هر آسمان را عالمي است _ هريكي را هست خورشيدي عيان

زير آن هفت آسمان باشد زمين _ رُبعِ آن مسكون زِ بهرِ ساكنان

ساكنانش انس و جن و وحش وطير _ آدمي هم ساكن قسمي از آن

بهر انسانها بود یک رهنما _ بهرِ هر عصری به هر دور و زمان

هر زمانی رهنمایی لازم است _ تا نمايد راه و بي رَه را عيان

رهنما و هادي و هم مقتدا _ بهر انسانها بود پيغمبران

خاتمِ پيغمبران احمد بود _ او بُوَد پيغمبرِ كُلِّ جهان

بعد احمد نیست در دنیا نبی _ لیک باشد یک امامی هر زمان

جانشينِ مصطفی، شد مرتضي _ تا امامِ مهديِ صاحب زمان

از دوازده جانشين مصطفي _ در خراسان هست خورشيدي عيان

شد علي موسي الرضا شمس الشّموس _ بهرِ مشهد یک امامي مهربان

بَضعَةٌ مِنِّی علی موسی الرّضا _ شد حریمش بهرِ ما دار الامان

خفته اندر مشهد و بینِ دو کوه _ جنَّتی باشد حریمش مِن جَنان

خقته در ایران امامی بس رئوف _ خوش بحالِ جمله یِ ایرانیان

او پناه و ضامنِ این کشور است _ بیمه یِ ایران بُوَد در هر زمان

باقری و خاندانش جملگی است _ خادمی بر درگهِ شاهِ جهان

سروده شده توسط حجة الاسلام باقری پور پایان صفر سال 1399

شعر-شامِ وفاتِ هشتم امام است

شعر-درمشهد است خفته رضا هشتمین

شعر-امشب عزای شمس الشّموس است


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۲۵ مهر ۱۳۹۹ | 10:18 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

بُوَد روزِ عزایت یا مُحَمَّد

مُحَمَّد یا مُحَمَّد یا مُحَمَّد - مُحَمَّد یا مُحَمَّد یا مُحَمَّد

بُوَد روزِ عزایت یا مُحَمَّد - کنم گریه برایت یا مُحَمَّد

بُوَد اِمروز روزِ رِحلَتِ تو - بُوَد روزِ یتیمی بهرِ اُمَّت

بُوَد روزِ یتیمی بَهرِ زهرا - شده زهرا عزادار از برایت

علی هم بی برادر گشته اِمروز - به تن رختِ عزا شد در عزایت

حسین و هم حسن هم زینبینت - شدند امروز محروم از لقایت

تو رفتی از میان دوستانت - دگر ناید  صدایِ دلربایت

شده اندر عزا شهرِ مدینه شده - غمین اصحابِ خوب و با وفایت

خراسان تا مدینه شُد سِیَه پوش - همه سینه زنان اندر هوایت

چهارده قرن مانند چنین روز - تمام مسلمین گرید برایت

شده این باقری و جمله اُمَّت - سیه پوش و عزادارِ عزایت

سروده شده بوسط حجة الاسلام باقری پورآخر ماه صفر سال 1399

پیغمبر اكرم ز عالم دیده بسته

غبار غم بر چهره عالم نشسته - پیغمبر اكرم ز عالم دیده بسته

علی خورد خون جگر - زهرا كند پدر پدر - الله اكبر الله اكبر

رفت از جهان فانی آن ختم النّبیین - بنگر سرش برد امن خیر الوصیین

گشته علی زار و حزین - زهرا یتیم و دلغمین - الله اكبر الله اكبر

شهر مدینه در فراقش غرق ماتم - اوضاع عالم در عزایش گشته درهم

گریان حسین و هم حسن - پیر و جوان و مرد و زن - الله اكبر الله اكبر

زهرا خورد بعد پدر سیلی ز عدوان - آتش بگیرد خانه اش از ظلم و طغیان

بر دختر پاك نبی - كند اثر بی پدری - الله اكبر الله اكبر

حق علی و فاطمه مغصوب گردد - دخت نبی گریان چنان یعقوب گردد

علی شود خانه نشین - زهرا حزین و دلغمین - الله اكبر الله اكبر

گردد حسن بعد نبی مظلوم دوران - قلبش شود پر خون ز ظلم آل سفیان

در طشت ریزد از جفا - جگر سبط مصطفی - الله اكبر الله اكبر

بس نامه ها از كوفیان آمد به بطحا – که شد حسین سوی عراق آنگه مهیا

گردد ز جور اشقیا - شهید دشت كربلا - الله اكبر الله اكبر

بعد نبی بر مسلمین جور و جفا شد - ای باقری از مشركین بس ظلمها شد

اسیر آن مستكبرین - گشته كنون مستضعفین - الله اكبر الله اكبر

 از کتاب مجموعه اشعار باقری


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۹ | 15:10 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ ...(سوره فتح آیه 29)محمد (صلی اللّه علیه و آله و سلم) فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار قویدل و سخت و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربانند، وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ۚ ...(سوره آل عمران آیه 44)محمد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) جز یک پیامبر نیست که پیش از او نیز پیغمبرانی بودند و درگذشتند، آیا اگر او به مرگ یا شهادت درگذشت شما باز به دین جاهلیّت خود رجوع خواهید کرد؟

مُحَمَّد بن عَبدُاللّه بن عَبدُالمُطّلِب بن هاشم . ولادت حضرت محمد(ص) در عام الفیل (عام الفیل۱۱ق) پیامبر اسلام، از پیامبران اولوالعزم و آخرین پیامبر الهی [مُحمّد بن عبداللّه بن عبدالمطّلب (شَیبة الحمد، عامر) بن هاشم (عَمروالعُلی) بن عبدمَناف (مُغیرة) بن قُصَی (زید) بن کلاب (حکیم) بن مُرّة بن کعب بن لُؤی بن غالب بن فِهر (قریش) بن مالک بن نَضر (قَیس) بن کنانة بن خُزَیمة بن مُدرکة (عمرو) بن الیاس بن مضر بن نِزار (خلدان) بن مَعَدّ بن عدنان.[۱]] . مادر پیامبر اسلام، آمنه دختر وهب بن عبدمناف بن زهرة بن کلاب است. شیعیان بر ایمان آمنه دختر وهب و عبدالله بن عبدالمطلب و اجداد رسول خدا تا آدم(ع) اجماع دارند.[۲]کنیه‌ حضرت محمد (ص)، ابوالقاسم و ابوابراهیم است.[۳] برخی از القاب پیامبر اسلام عبارتند از: مصطفی، حبیب الله، صفی الله، نعمة الله، خیرة خلق الله، سیدالمرسلین، خاتم النبیین، رحمة للعالمین، نبی امّی.[۴] . روز ولادتش از نظر مشهور شیعه، ۱۷ ربیع‌الاول و از نظر مشهور اهل سنت، ۱۲ ربیع‌الاول است.[۶]  . در شب میلادش نقل کرده‌اند که به ارهاصات یا هشدارها مشهور شده است.[۷] برخی از این رخدادها عبارتند از: لرزیدن طاق کسری و سقوط ۱۴ کنگره آن، خاموش شدن آتش در آتشکده فارس پس از هزار سال، خشکیدن دریاچه ساوه و همچنین خواب عجیب موبدان و پادشاه ساسانی.[۸].  مکان ولادتش در شعب بنی‌هاشم[۹] یا شعب ابی‌طالب[۱۰] و در خانه عقیل بن ابی‌طالب [خانه عبدالله در شعب بنی‌هاشم که بعدها به شعب ابی‌طالب یا شعب علی معروف گشت[۱۱۵]] . آنجا امروزه به نام «مکتبة مکة المکرمه» شناخته می‌شود.[۱۲۰]  [۱۲۱]  . علامه مجلسی عالم قرن یازدهم نقل می‌کند که در زمان او مکانی به نام مولد النبی در مکه وجود داشته و مردم آن‌را زیارت می‌کردند.[۱۲] .  اکنون محل ولادت رسول خدا (ص) در مکتبة المکة المکرمة در سوق اللیل مشهور است . در چهل سالگی به پیامبری رسید پس از ۱۳ سال دعوت به اسلام در مکه، به مدینه رفت و این هجرت، مبدأ تاریخ اسلامی شد . [هجرت پیامبر از مکه به مدینه مبدأ تاریخ مسلمانان قرار گرفت. رسول خدا(ص) هنگام توقف در قبا مسجدی بنا کرد که مسجد قبا نام گرفت.[۳۹]] . در ۲۵ سالگی با خدیجه ازدواج کرد و حدود ۲۵ سال با او زندگی کرد. پس از وفات خدیجه، پیامبر با همسران دیگری ازدواج کرد. فرزندان پیامبر از خدیجه و ماریه بودند و همه آنها جز فاطمه(س) در زمان حیات پیامبر از دنیا رفتند.  طبق عقاید شیعه حضرت محمد (ص) نبی و رسول است و چون خاتم الانبیاء بوده، هیچ پیامبری بعد از آن حضرت نخواهد آمد. حضرت محمد (ص) جزو انبیای اولوالعزم است و شریعتی نوین از جانب خداوند برای بشر آورده است. پیامبر(ص) اولین نفر از چهارده معصوم است. ایشان نه فقط در دریافت و ابلاغ وحی بلکه در تمام ساحت‌های زندگی عصمت داشته است. همچنین از پیامبر(ص) معجزاتی نقل شده است که مهم‌ترین آنها قرآن است.(نک: معجزات پیامبر(ص)) . پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از بیست و سه سال دعوت و مجاهدت و ابلاغ پیام الهی و پس از فراز و نشیب‌های فراوان در راه انجام رسالت بزرگ خویش، سرانجام در روز دوشنبه، بیست و هشتم ماه صفر یازدهم هجرت[۱] پس از ده سال حضور در مدینه رحلت کرد وفات پیامبر(ص) در ۲۸ صفر سال ۱۱ق، در ۶۳ سالگی روی داد. چنانکه در نهج البلاغه آمده است، هنگام جان دادن، سر پیامبر(ص) میان سینه و گردن امام علی(ع) بوده است.[۷۵] . در آن وقت از فرزندان او جز حضرت فاطمه(س) کسی زنده نبود. دیگر فرزندانش از جمله ابراهیم که یکی دو سال پیش از وفات پیامبر(ص) به دنیا آمد، همگی درگذشته بودند. پیکر مطهر پیامبر(ص) را حضرت علی(ع) به یاری چند تن دیگر از خاندان او غسل داده و کفن کرد و در خانه‌اش که اینک داخل مسجد النبی است به خاک سپردند . (در تاریخ وفات پیامبر اکرم احتمال زیادی بیان شده است و این بنابر قول مشهور علمای شیعه است)[۲]  [۳]  . پس از چهارده روز بیماری[۴]  . و کسالت، رحلت فرمودند و در هجرۀ مسکونی خویش در جوار مسجدی که تاسیس کرده بود، به خاک سپرده شد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شب پیش از بیماری شدیدش در حالی که دست علی (علیه‌السّلام) را گرفته بود، همراه جماعتی برای طلب آمرزش به قبرستان بقیع رفت و برای اهل قبور درود فرستاد و برای آنان طلب استغفار طولانی کرد. آنگاه به علی (علیه‌السّلام) فرمود: «جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه می‌کرد؛ ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفته است و این دلیلی ندارد مگر اینکه اجل من نزدیک باشد.»[۵]  [۶]  . پس به علی (علیه‌السّلام) گفت: «اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده.»[۷]  . در روایت دیگر آمده است که «فرمودند: به هر کسی وعده‌ای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد.»[۸] . در روزهای آخر از "بلال" خواست تا مردم را در مسجد حاضر کند، خطبه‌یی خواند، بعد از مردم خواست اگر کسی حقی از او به گردن دارد، مطالبه کند.هیچ کس پاسخی نداد تا سه بار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تکرار کرد تا اینکه غلامی بنام "عکاشه" برخاست و حقی را از ایشان مطالبه کرد، به قصد انتقام از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، شلاقی آماده کردند؛ ولی همین که خواست قصاص کند بر بدن حضرت افتاد و شروع به گریه کرد و ایشان را عفو نمود و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود او رفیق من در بهشت خواهد بود.[۲۱]  . سپس به علی (علیه‌السّلام) دستور داد، آن پولها را که نزد یکی از زنان بود، بگیرد و میان فقرا تقسیم کند.[۲۲] . پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که گویا از حرکات زنندۀ برخی از زوجات و صحابۀ خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شده بود، برای پیش‌گیری از بدعتها، فرمود: «ای مردم، آتش فتنه شعله‌ور شده و فتنه‌ها مانند پاره‌های شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید؛ زیرا من حلال نکردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.»[۹]  [۱۰]  . پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از این هشدار به منزل "ام‌سلمه" رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم.[۱۱] . سپس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به منزل رفت و جماعتی به حضور طلبید و گفت: «مگر به شما امر نکردم که با جیش "اسامه" بروید؟ چرا نرفتید؟» ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمی‌توانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم.[۱۲]  [۱۳]  . رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال کسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراض کنندگان فرمود: این چه سخنی است که درباره‌ی فرماندهی "اسامه" می‌شنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعن می‌زدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایسته است.رسول خدا در بستر بیماری مرتبا به عیادت کنندگان خود به طور مرتب می‌فرمود، سپاه اسامه را حرکت دهید.[۱۴] . پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «نفذ و اجیش اسامه» «وی در اینجا متخلفان از جیش اسامه را لعن کرد.»[۱۵]  [۱۶]  . سپس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیهوش شد و تمام زنان و کودکان می‌گریستند.لحظاتی بعد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به هوش آمد و دستور داد که برایش قلم و دواتی بیاورند تا بر ایشان چیزی بنویسند که پس از آن هرگز گمراه نشوید در این میان برخی به دنبال آوردن صحیفه و دوات رفتند.که عمر گفت: بیماری بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چیره گشته است، «ارجع فانه یهجر» برگرد؛ زیرا او هذیان می‌گوید.قرآن نزد شماست، کتاب خدا برای شما کافی است.[۱۷]  . حاضران بعضی با نظر عمر مخالفت کردند و بعضی دیگر جانب او را گرفتند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از اختلاف و سخنان جسارت‌آمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و از من دور شوید».[۱۸] . پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در حضور جمع، رو به حضرت علی (علیه‌السّلام) کرد و به او وصیت کرد و به ایشان فرمود: نزدیک بیا، سپس زره و شمشیر و خاتم و مهرش را به علی (علیه‌السّلام) داد و فرمود «برو منزل». پس از لحظاتی بیماری ایشان شدید شد و آنگاه که حالش بهتر شد، علی (علیه‌السّلام) را ندید.به زنان خود گفت: «برادرم و صاحبم بیاید» آنان به ابوبکر گفتند و آو آمد و باز پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جمله را تکرار کرد و این بار به سراغ عمر رفتند و عمر آمد؛ ولی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «برادرم و صاحبم بیاید» "ام‌سلمه" فرمود: «علی (علیه‌السّلام) را می‌طلبد، به او بگوئید بیاید».[۱۹]  . علی (علیه‌السّلام) آمد و مدتی با هم به طور خصوصی و در گوشی صحبت کردند.وقتی از علی (علیه‌السّلام) پرسیدند، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چه گفت؟ در پاسخ فرمود: به من هزار باب علم که از هر بابی هزار باب دیگر منشعب شده بود، آموخت و چیزهایی را به من سفارش کرد که انجام خواهم داد.[۲۰] . در لحظات آخر عمر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، فاطمه (سلام‌الله‌علیهم) بسیار گریان بود.پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او را به نزدیک خود طلبید و مطالبی را به او گفت: که فاطمه (سلام‌الله‌علیهم) گریه‌اش شدت یافت.آنگاه مطلبی را به ایشان گفت: که حضرت زهرا تبسم کرد.ایشان بر پاسخ سؤال دیگران فرمودند که لحظۀ اول پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: «در همین درد می‌میرم» و در باب شادی و تبسم‌اش فرمودند: تو اولین کس از اهل بیت (علیه‌السّلام) من هستی که به من ملحق می‌شود» و این بود که من تبسم کردم.[۲۳]  . در لحظات واپسین عمر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سرش در دامان امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) قرار داشت.[۲۴]  [۲۵] . هنگامه فوت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خلیفه‌ی دوم، بنابر عللی در بیرون خانه فریاد می‌زد که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فوت نکرده و بسان حضرت عیسی (علیه‌السّلام) پیش خدای خود رفته، در این میان یک نفر از اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این آیه را خواند:«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الارسل افان مات او قتل...»[۲۶]  . علی (علیه‌السّلام) جسد مطهر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را غسل داد و کفن کرد؛ چون پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سفارش کرده بود که نزدیکترین کس مرا غسل خواهد داد[۲۷]  . و این شخص جز علی کسی نیست.سپس چهره آن حضرت را گشود در حالی که سیلاب اشک از دیدگانش جاری بود.فرمود: «پدر و مادرم فدایت‌ای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با رحلت تو رشته نبوت و وحی الهی و اخبار آسمانها قطع گردید...اگر ما را به صبر و شکیبایی امر نمی‌کردید، آنقدر گریه می‌کردم که سرچشمه اشک را می‌خشکانید».[۲۸]  . سپس در قبری که توسط "ابوعبیده جراح" و "زید بن سهل" آماده شده بود و در همان حجره‌ای که وفات یافته بود، در خانه‌ی خودش به خاک سپرده شد.[۲۹] .  رسول اكرم صلی الله علیه و آله در آخرين سفر حج (در عرفه)، در مكه، در غدير خم، در مدينه قبل از بيمارى و بعد از آن در جمع ياران يا در ضمن سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هيچ ابهام، از رحلت خود خبر داد. آن حضرت در حجة الوداع در هنگام رمى جمرات فرمود: مناسك خود را از من فراگيريد، شايد بعد از امسال ديگر به حج نيايم. هرگز مرا ديگر در اين جايگاه نخواهيد ديد. هنگام بازگشت نيز در اجتماع بزرگ حاجيان فرمود: نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم. عبدالله بن مسعود گويد: پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله يك ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاه نمود... عرض كرديم: اى رسول خدا! رحلت شما در چه موقع خواهد بود؟ فرمود: فراق نزديك شده و بازگشت به سوى خداوند است. زمانى نيز فرمود: نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم و من دو چيز گران در ميان شما مى گذارم و مى روم: كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم... و خداوند لطيف و آگاه به من خبر داد كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. پس خوب بينديشيد چگونه با آن دو رفتار خواهيد نمود. روزى به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگين و نگرانند. پيامبر در حالى كه به فضل بن عباس و امام علی بن ابى طالب علیه السلام تكيه داده بود به سوى مسجد رهسپار گرديد و پس از درود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر داده‌اند شما از مرگ پيامبر خود در هراس هستيد. آيا پيش از من، پيامبرى بوده است كه جاودان باشد؟! آگاه باشيد، من به رحمت پروردگار خود خواهم پيوست و شما نيز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهيد شد... در فرصتى ديگر مردم را به رعايت حقوق انصار سفارش و در خطاب به انصار فرمود: اى گروه انصار، زمان فراق و هجران نزديك است، من دعوت شده و دعوت را پذيرفته ام... بدانيد دو چيز است كه از نظر من بين آن دو هيچ تفاوتى نيست. اگر بين آن دو مقايسه شود به اندازه تارمويى بين آن دو فرقى نمى گذارم. هر كس يكى را ترك كند مثل اين است كه آن ديگرى را هم ترك كرده است... آن دو كتاب آسمانى و اهل بيت رسالت هستند... سفارش مرا در مورد اهل بيت من رعايت كنيد و... نيز فرمود: آيا شما را به چيزى راهنمايى نكنم كه اگر بدان چنگ زنيد، پس از آن هرگز به ضلالت نيفتيد؟ گفتند: بلى، اى رسول خدا. فرمود: آن (چيز) على است. با دوستى من دوستش بداريد و به احترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بداريد. آن چه گفتم جبرئيل از طرف خداوند به من دستور داده بود. ابن حجر هيثمى گويد: پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در بيمارى خود كه به رحلتش انجاميد. فرمود: مرگ من به همين زودى فرا مى رسد و من سخن خود را به شما رساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشيد، من كتاب پروردگارم و اهل بيت خود را در ميان شما مى گذارم و مى روم. سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود: اين شخص على بن ابى طالب است كه همراه با قرآن است و قرآن با على است و از يكديگر جدانشوند تا روز قيامت كه با من ملاقات نمايند. در روز دوشنبه آخرين روز از زندگى رسول اكرم صلی الله علیه و آله آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: اى مردم! آتش فتنه ها شعله ور گرديده و فتنه ها همچون پاره هاى امواج تاريك شب روى آورده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالى جان سپرد كه سر در دامن على بن ابى طالب علیه السلام داشت. على علیه السلام شيون كنان، رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله را به اطرافيان خبر داد. در اين زمان ابوبكر به محل سكونت خود در«سنح » رفته بود و عايشه به دنبال وى فرستاد تا بى درنگ به شهر آيد.[۱۱] . پیکر مطهر پیامبر(ص) را حضرت علی(ع) به یاری چند تن دیگر از خاندان او غسل داده و کفن کرد و در خانه‌اش که اینک داخل مسجد النبی است به خاک سپردند. در حالیکه علی بن ابی طالب (ع) و بنی هاشم سرگرم مراسم غسل پیغمبر بودند، بعضی از بزرگان مردم مدینه (انصار) و سه نفر از مهاجرین بی‌توجه به آن که دو ماه پیش پیغمبر در واقعه غدیر چه گفته است، در جایی به نام سقیفه بنی ساعده گرد آمدند و بر سر تعیین خلیفه جدل کردند و سرانجام به خلافت ابوبکر رضایت دادند. پس از آن این افراد شروع به گرفتن بیعت اجباری از مسلمانان حاضر در شهر مدینه کردند.[۷۷] . ابن ابى الحديد مى نويسد: عمر با اين اقدام مى خواست فرصتى براى رسيدن ابوبكر به محل فراهم آورده باشد; زيرا او در فرداى «سقيفه » قبل از سخنرانى ابوبكر در مسجد، ضمن عذرخواهى از اظهارات روز گذشته در انكار وفات پيامبر صلی الله علیه و آله، گفت: وقتى فهميدم رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنيا رفته است، ترسيدم بر سر زمامدارى، جنجال و آشوب به پا شود و انصار و ديگران، زمامدارى را به دست گيرند يا از اسلام برگردند.[۱۲] . پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالى كه عده اى از سران و سياست مداران مهاجر و انصار در سقيفه بنى ساعده گردآمده و درباره جانشينى آن حضرت به مجادله و منازعه پرداخته بودند، حضرت على علیه السلام به اتفاق برخى از عموزادگان خويش به غسل دادن و كفن كردن بدن مطهر پيامبر صلی الله علیه و آله پرداخت. امام باقر(ع)دراین زمینه چنین میفرمایند: « مردم روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن حضرت نماز میخواندند، و عموم مردم حتی خواص و نزدیکان حضرت بر بدن مبارک نماز خواندند، اما هیچیک از اهل سقیفه بر غسل و کفن و دفن حضرت حاضر نشدند. امیرالمومنین (ع)بریده اسلمی را برای خبر دادن نزد آنان فرستاد، ولی اعتنایی نکردند و بعد از دفن آن حضرت بیعت آنان هم تمام شد.[۱۳] . اهل بيت علیهم السلام و وابستگان آن حضرت و بزرگان صحابه درباره مكان تدفين بدن مطهر آن حضرت به گفت وگو پرداختند و هر كدام پيشنهاد خاصى ارائه كردند. حضرت على علیه السلام كه متكفل تجهيز بدن آن حضرت و از نزديكترين مردان به آن حضرت بود، فرمود: إنّ اللّه لم يقبض روح نبيه إلّا فى أطهر البقاع و ينبغى أن يدفن حيث قبض؛[۱۴] به درستى كه خداى سبحان، جان پيامبرى را نمى گيرد مگر در پاكيزه ترين مكان، و سزاوار است در همان مكانى كه قبض روح شد، در همان جا دفن گردد. گفتار مستدل و روح نواز اميرمؤمنان على ابن أبى طالب علیه السلام مورد پسند همگان قرار گرفت و بدن مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله را در همان مكانى كه جان به جان آفرينان تسليم كرده بود، دفن نمودند. طبرى، پيشنهاد دفن پيامبر صلی الله علیه و آله را، در همان مكانى كه وفات يافت، به ابوبكر منتسب كرد و از او نقل كرد: ما قبض نبىٌ إلّا يدفن حيث قبض؛ هيچ پيامبرى از دنيا نخواهد رفت، مگر اين كه در همان مكانى كه قبض روح شد دفن گردد.[۱۵] . هم اكنون مرقد مطهر آن حضرت در داخل مسجد النبى صلی الله علیه و آله قرار دارد و زيارت گاه مسلمانان و مشتاقان آن حضرت از سراسر عالم است. رحلت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله براي امام علی علیه السلام حادثه اي سخت و جان سوز بود. چنان كه مي فرمايد: «بَأَبي اَنْتَ وَ اُمّي يا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ ما لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَالاِنْباءِ وَ اَخْبارِ السَّماءِ. خَصَّصْتَ حَتّي صِرْتَ مُسَلِّيا عَمَّنْ سِواكَ وَ عَمَّمْتَ حَتّي صارَ النّاسُ فيكَ سَواءً وَ لَوْلا اَنَّكَ اَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعٍ، لاَنْفَدْنا عَلَيْكَ ماءَالشُّؤُونِ. وَ لَكانَ الدّاءُ مُماطِلاً وَ الكَمَدُ مُحالِفَا وَ قَلاّلَكَ...؛ پدر و مادرم فدايت اي پيامبر خدا، با مرگ تو رشته اي پاره شد كه در مرگ ديگران چنين قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پيام و اخبار آسماني بود. مصيبت تو ديگر مصيبت ديدگان را تسلّي دهنده است يعني پس از مصيبت تو ديگر مرگ ها اهميتي ندارد. و از طرفي اين يك مصيبت همگاني است كه عموم مردم به خاطر تو عزادارند. اگر نبود كه امر به صبر و شكيبايي فرموده اي و از بي تا بي نهي نموده اي آن قدر گريه مي كردم كه اشك هايم تمام شود. و اين درد جان كاه هميشه در من مي ماند و حزن و اندوهم دائمي مي شد. كه همه اين ها در مصيبت تو كم و ناچيز است».[۱۶] . همچنین آن حضرت در توصیف رحلت پیامبر فرمودند: «فضَجَّتِ الدّارُ الافنيةُ؛ گويا در و ديوار خانه فرياد مي زد». [۱۷] .

زندگی نامه رسول مکرم اسلام حضرت محمد (ص) از تولد تا رحلت

رحلت پیامبر اسلام (ص) بزرگترین مصیبت برای جهان اسلام ...

۲۸ صفر سالروز رحلت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن ...

حضرت محمد بن عبدالله (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) - ویکی فقه

فیش‌های تاریخ عصر بعثت و دوران حیات و حکومت پیامبر ...

رحلت پیامبر اکرم(ص) یا شهادت ایشان در روایات - نمناک

تدابیرپیامبر(ص)برای تثبیت خلافت علی (ع) چگونه بود؟

در آخرین روزهای وفات پیامبر(ص) چه گذشت؟ - ایسنا

تاریخ پیامبر اسلام(ص) - ویکی‌نور، دانشنامۀ تخصصی

صوت| گلچین رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

گلچین مداحی به منا سبت ر حلت پیامبر اکرم (ص)

گلچین مداحی رحلت پیامبراکرم (ص) +دانلود - YJC

بیست‌ و هشتم صفر؛ روز رحلت پیامبر اسلام (ص)

واقعه سقیفه بنی ساعده - دانشنامه‌ی اسلامی

حضرت محمد صلی الله علیه و آله - ويکی شيعه

گلچین مداحی میثم مطیعی برای رحلت پیامبر...

سقیفه بنی‌ساعده - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

رحلت پیامبر اسلام - دانشنامه‌ی اسلامی

رحلت پیامبر اسلام(ص) - خبرگزاری حوزه

واقعه سقیفه بنی‌ساعده - ويکی شيعه

28صفر رحلت پیامبر گرامی اسلام (ص)

اشعارمناسبتی-رحلت پیامبراسلام(ص)

متن روضه و مداحی رحلت پیامبر اکرم

رو در جنان چو خاتم پیغمبران گذاشت

متن اشعار جانسوز مرثیه و مداحی

مرثیه و مداحی حضرت رسول اکرم

اشعار ویژه رحلت پیامبر اکرم (ص)

رحلت پیامبر(ص) در شعر آئینی

رحلت پیامبر اکرم - ویکی فقه

متن نوحه رحلت پیامبر (ص)

مصائب پیامبر ا کر م (ص)

پیامبر اسلام - ویکی‌پدیا

بُوَد روزِ عزایت یا مُحَمَّد

رحلت پیامبر اسلام


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۹ | 15:6 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

وَ أَمَّا الْحَسَنُ فَإِنَّهُ ابْنِي وَ وُلْدِي وَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ قُرَّةُ عَيْنِي وَ ضِيَاءُ قَلْبِي وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي وَ هُوَ سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْأُمَّةِ أَمْرُهُ أَمْرِي وَ قَوْلُهُ قَوْلِي مَنْ تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصَاهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ إِنِّي لَمَّا نَظَرْتُ إِلَيْهِ تَذَكَّرْتُ مَا يَجْرِي عَلَيْهِ مِنَ الذُّلِّ بَعْدِي فَلَا يَزَالُ الْأَمْرُ بِهِ حَتَّى يُقْتَلَ بِالسَّمِّ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً فَعِنْدَ ذَلِكَ تَبْكِي الْمَلَائِكَةُ وَ السَّبْعُ‏ الشِّدَادُ لِمَوْتِهِ وَ يَبْكِيهِ كُلُّ شَيْ‏ءٍ حَتَّى الطَّيْرُ فِي جَوِّ السَّمَاءِ وَ الْحِيتَانُ فِي جَوْفِ الْمَاءِ فَمَنْ بَكَاهُ لَمْ تَعْمَ عَيْنُهُ يَوْمَ تَعْمَى الْعُيُونُ وَ مَنْ حَزِنَ عَلَيْهِ لَمْ يَحْزَنْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَحْزَنُ الْقُلُوبُ وَ مَنْ زَارَهُ فِي بَقِيعِهِ ثَبَتَتْ قَدَمُهُ عَلَى الصِّرَاطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الْأَقْدَامُ ...(الأمالي، صفحه 115- 112) رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«هنگامی که فرزندم، حسن با زهر به شهادت برسد، ملائکه‌ی هفت آسمان و مرغان هوا و ماهیان دریا بر او گریه خواهند کرد. هر کس بر او بگرید، در روزی که دیده‌ها کور شود ( روز قیامت )، دیده‌اش کور نگردد؛ هر کس بر مصیب او اندوهناک شود، در روزی که همه دل‌ها اندوهناک می‌گردد، دلش اندوهگین نگردد، و هرکس در بقیع او را زیارت کند، در روزی که قدم‌ها بر صراط لرزان است، قدمش ثابت و استوار خواهد ماند.»

حسن بن علی نخستین فرزند امام علی(ع) و فاطمه زهرا(س) و نخستین نوه پیامبر(ص) است. بنابر گزارش‌های تاریخی، نام «حسن» را پیامبر(ص) برای او برگزید و او را بسیار دوست داشت. او هفت سال از عمر خود را با پیامبر(ص) همراه بود و در بیعت رضوان و ماجرای مباهله با مسیحیان نجران حضور داشت. گزارش‌هایی نیز از شرکت او در برخی جنگ‌ها در دوره خلیفه سوم وجود دارد. او در شورش‌های اواخر خلافت عثمان، به دستور امام علی(ع) به محافظت از خانه خلیفه پرداخت. در دوره خلافت امام علی(ع) همراه او به کوفه رفت و در جنگ‌های جمل و صفین از فرماندهان سپاه بود. حسن بن علی در ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری، و پس از شهادت امام علی(ع)، به امامت رسید و در همان روز، بیش از چهل هزار نفر با او برای خلافت بیعت کردند. معاویه، خلافت او را نپذیرفت و با لشکری از شام به سوی عراق حرکت کرد. امام مجتبی(ع) سپاهی به فرماندهی عبید الله بن عباس به سمت معاویه فرستاد و خود به همراه یک گروه دیگر به ساباط رفت. معاویه تلاش کرد با طرح شایعاتی میان سپاهیان امام حسن(ع)، زمینه را برای برقراری صلح فراهم کند. در این شرایط، امام حسن(ع) مورد سوءقصد یکی از خوارج قرار گرفت و زخمی شد و برای مداوا به مدائن انتقال یافت. همزمان، گروهی از سران کوفه به معاویه نامه نوشتند و قول دادند حسن بن علی را به وی تسلیم کنند یا به قتل برسانند. معاویه نیز نامه‌های کوفیان را برای حسن بن علی(ع) فرستاد و به او پیشنهاد صلح داد. امام مجتبی(ع) صلح و واگذاری خلافت به معاویه را پذیرفت به این شرط که معاویه بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) عمل نماید و برای خود جانشین تعیین نکند و همه مردم از جمله شیعیان علی(ع) در امنیت باشند. بعدها معاویه به هیچ‌یک از این شرط‌ها عمل نکرد. صلح با معاویه، نارضایتی شماری از یاران امام حسن(ع) را در پی داشت و حتی برخی، او را «مذلّ المؤمنین» (خوار کننده مومنان) خواندند. او پس از ماجرای صلح در سال ۴۱ قمری، به مدینه بازگشت و تا پایان عمر در آنجا ماند. او در مدینه مرجعیت علمی را بر عهده داشت و بنابر برخی گزارش‌ها از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار بود. امام علی(ع) پیش از شهادت و در حضور فرزندان خود و بزرگان شیعه، کتاب و سلاح (از ودایع امامت) را به فرزندش حسن داد و اعلام کرد که پیامبر به او فرمان داده که حسن را وصیّ خود قرار دهد.[۱۶] بنابر روایتی دیگر، امام علی(ع) هنگام حرکت به سوی کوفه برخی از ودایع امامت را نزد ام سلمه امانت گذاشت و امام حسن(ع) پس از بازگشت از کوفه، آنها را از وی تحویل گرفت.[۱۷] شیخ مفید (درگذشته ۴۱۳ق) نیز در کتاب ارشاد گفته است حسن(ع) وصیّ پدرش در میان فرزندان و اصحاب وی بوده است.[۱۸] همچنین برای امامت حسن بن علی(ع)، به روایاتی از پیامبر(ص) همچون «اِبنای هذانِ امامان قاما او قَعَدا (ترجمه: این دو پسرم، امام هستند خواه قیام کنند یا نکنند) »[۱۹] و نیز حدیث دوازده خلیفه[۲۰] استدلال شده است.[۲۱] امام حسن(ع) در چند ماه اولیه دوران امامت، ساکن کوفه و عهده‌دار منصب خلافت بود. حسن بن علی(ع) پس از صلح با معاویه، علی رغم درخواست عده‌ای از شیعیانش برای ماندن در کوفه، به مدینه بازگشت[۱۵۲] و تا پایان عمر همان‌جا ماند و تنها سفرهایی به مکه[۱۵۳] و شام[۱۵۴] داشته است. امام مجتبی(ع) پس از شهادت امام علی(ع) و به وصیت او، متولی اوقاف و صدقات وی بوده است. بنابر نقل کافی این وصیت در ۱۰ جمادی الاولی سال ۳۷ق. نوشته شده است.[۱۵۵] . در بسیاری از منابع شیعه و اهل سنت آمده است که امام حسن(ع) با خوراندن زهر به شهادت رسید.[۱۷۴] طبق برخی گزارش‌ها، او را چند بار مسموم کرده بودند، اما از مرگ نجات یافته بود.[۱۷۵] در مورد مسمومیت آخر که به شهادت وی انجامید، شیخ مفید گفته است معاویه وقتی تصمیم گرفت برای ولایتعهدی پسرش یزید بیعت بگیرد، صد هزار درهم برای جعده دختر اشعث بن قیس (همسر امام حسن(ع)) فرستاد و به او وعده داد که در قبال مسموم کردن شوهرش، او را به ازدواج یزید درخواهد آورد.[۱۷۶] نام جعده به عنوان قاتل حسن بن علی(ع) در منابع اهل سنت نیز آمده است.[۱۷۷] مادلونگ معتقد است مسئله جانشینی معاویه و تلاش او برای ولایتعهدی یزید، روایات مسموم شدن امام حسن به تحریک معاویه و به دست جعده را تایید می‌کند.[۱۷۸] گزارش‌های دیگری، هند (یکی از همسران امام حسن(ع))[۱۷۹] یا یکی از خادمان او[۱۸۰] را عامل مسموم کردن او دانسته‌اند. گفته‌اند حسن بن علی(ع) ۳ روز[۱۸۱] یا ۴۰ روز[۱۸۲] یا دو ماه[۱۸۳] پس از مسموم شدن درگذشت.  مشهور میان مورخان و علمای مسلمان این است که امام مجتبی (علیه‌السّلام) بر اثر زهری که از سوی معاویه بن ابی سفیان توسط جعده به آن حضرت خورانیده شد، در روز پنج‌شنبه ۲۸ صفر سال ۵۰ هجرت در سن ۴۸ سالگی به شهادت رسید. همان طوری که شیخ مفید (رحمه‌الله‌علیه) و مفسر ادیب و توانمند شیخ طبرسی (رحمه‌الله‌علیه) بر آن تصریح کرده‌اند.[۴۳]  [۴۴]  [۴۵]  . در تاریخ شهادت آن حضرت و مقدار عمر آن بزرگوار در آن، در روایات شیعه و اهل سنت اختلاف بسیار است، که عمده آنها اقوال زیر است:[۴۶]  : ۱. آخر ماه صفر سال ۴۹ هجری در سن ۴۷ سالگی.[۴۷] [۴۸]  . ۲. هفتم ماه صفر سال ۴۹ یا سال ۵۰ در ۴۷ سالگی یا ۴۸ سالگی.[۴۹]  [۵۰]  . ۳. بیست و هشتم ماه صفر سال ۵۰ یا ۴۹ هجری در ۴۷ یا ۴۸ سالگی.[۵۱]  [۵۲]  [۵۳]  [۵۴]  [۵۵]  [۵۶]  . ۴. شهادت آن حضرت در پنجم ربیع الاول سال ۴۹ یا ۵۰ هجرت در سن ۴۷ سالگی بوده است.[۵۷]  [۵۸]  [۵۹]  . و چنانکه می‌دانیم، مشهورترین اقوال در این باره از نظر تاریخ شهادت، همان قول سوم و دوم است، و ضعیف‌ترین آنها نیز قول پنجم می‌باشد، و مشهورترین اقوال در مورد عمر آن حضرت نیز همان ۴۸ سالگی است، چنانکه از مجلسی و مفید (رحمة‌الله‌علیهما) نیز نقل شده است و صاحب کتاب منتخب التواریخ گوید: خلافی نیست در اینکه وفات آن حضرت در روز پنج‌شنبه بوده است، و الله العالم.[۶۰]  . بنابر نقل همه منابع در شیعه و اکثریت قریب باتفاق منابع در اهل سنت، امام حسن (علیه‌السّلام) با خوردن زهر به وسیله همسرش جعده و به تحریک معاویة بن ابی سفیان؛ مسموم و به شهادت رسیدند.[۱]  [۲]  [۳]  [۴]  [۵] . معاویه بارها تصمیم بر مسموم کردن امام مجتبی (علیه‌السّلام) گرفت و به واسطه‌های پنهان زیادی متوسل گردید حاکم نیشابوری با سند معتبر از‌ام بکر بنت مسور نقل می‌کند که گفت: «کان الحسن بن علی (علیه‌السّلام) سم مرارا کل ذلک یغلت حتی کانت مره الاخیره التی مات فیها فانه کان یختلف کبده، فلم لبث بعد ذلک الا ثلاثا حتی توفی؛ حسن بن علی (علیه‌السّلام) را بارها مسموم کردند، لیکن اثر چندانی نگذاشت ولی در آخرین مرتبه زهر کبدش (جگرش) را پاره پاره کرد، که بعد از آن سه روز بیش تر زنده نماند.»[۶]  . بنابر برخی اقوال امام پیش از شهادت چندین بار مسموم شده بود، اما از توطئه رسته بودند.[۷]  [۸]  [۹]  [۱۰]  . یعقوبی می‌نویسد: «امام حسن (علیه‌السّلام) هنگام مرگ به برادرش حسین (علیه‌السّلام) گفت: ‌ای برادر من این سومین بار است که مسموم می‌شوم و مانند این بار مسموم نشده‌ام و من امروز می‌میرم پس هرگاه درگذشتم مرا با پیامبر خدا دفن کن چه هیچ‌کس به نزدیکی او سزاوارتر از من نیست مگر آنکه از این کار جلوگیری شوی که در آن صورت نباید به‌اندازه حجامتی خون‌ریزی شود.»[۱۱]  [۱۲]  [۱۳]  [۱۴]  . یکی از همسران امام مجتبی (علیه‌السّلام) جَعده‌ دختر‌ اشعث‌، است. بنا بر نقل‌ ابوالفرج‌ اصفهانی‌ نام‌های‌ سکینه‌، عایشه‌ و شَعْثاء نیز برای‌ او گزارش‌ شده، اما وی‌ نام‌ صحیح‌ او را جعده‌ دانسته‌ است‌.[۱۵]  . به‌ نوشته بلاذری‌ جعده‌ با نیرنگ‌ پدرش‌ به‌ ازدواج‌ امام‌ حسن‌ مجتبی (علیه‌السّلام) درآمد.[۱۶]  [۱۷]  [۱۸]  . قول صحیح و مشهور در نحوه شهادت امام مجتبی (علیه‌السّلام) این است که که‌ معاویه‌ با وعده مالِ بسیار و ازدواج‌ با یزید، جعده‌ را تطمیع‌ کرد تا شوهرش‌، امام‌ حسن (علیه‌السّلام) را زهر دهد و او نیز چنین‌ کرد و بر اثر آن‌ امام‌ به‌ شهادت‌ رسید.[۱۹]  [۲۰]  [۲۱]  [۲۲]  [۲۳]  . به‌ گزارش‌ طبرسی‌ معاویه‌ زهر را برای‌ جعده‌ فرستاده‌ بوده‌ است‌.[۲۴]  . ابن اعثم شافعی در کتاب الفتوح می‌نویسد: از افراد مورد اعتماد شنیدم که معاویه تصمیم گرفت که فرزندش یزید را به ولایت عهدی خود بگمارد، با این که می‌دانست این کار نشدنی است؛ چرا که در صلح نامه‌ای که بین او و حسن بن علی منعقد شده بود، یکی از شروط این بود که معاویه بعد ازمرگش خلافت مسلمانان به شوری واگذار کند؛ از این رو تمام تلاش خود را برای کشتن امام حسن به کار برد، و مروان بن حکم ـ همان کسی که پیامبر او را تبعید کرد ـ را به مدینه فرستاد و به او دستمال مسمومی‌ داد و امر کرد که او را به همسر امام حسن جعده دختر اشعث بن قیس برساند و هر چه نیرنگ دارد به کار ببرد که حسن بن علی این دستمال را بعد از قضاء حاجتش استفاده کند و نیز به جعده قول دهد که پنجاه هزار درهم به او بدهد و او را به ازدواج فرزندش درآورد. مروان برای انجام دستور معاویه به مدینه رفت و تمام تلاش خود را برای گول زدن همسر امام حسن به کار برد، تلاش او به بار نشست و به همین دلیل امام حسن به دیار باقی شتافت، و جعده گول وعده‌های مروان را خورد و این گناه زشت را مرتکب شد.[۶۴]  . برای اثبات این قضیه که قاتل اصلی امام مجتبی (علیه‌السّلام)، معاویة بن ابی سفیان بوده و او بود که برای جعده سمّ فرستاد و او را با وعده ازدواج با یزید تحریک کرد تا فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را مسموم نماید؛ بعد از شهادت امام علیه السلام معاویه مبلغی را که به جعده وعده داد بود به او پرداخت کرد؛ اما از ازدواج با یزید ممانعت کرد و گفت زنی که نسبت به حسن بن علی شایسته نبود، برای فرزندم یزید نیز شایسته نیست.[۴۶] امام علیه السلام پس از این که جعده به آن حضرت زهر داد، او را نفرین نموده و فرموده بود: به خدا قسم همسری بهتر از من به دست نخواهی آورد.[۴۷] . در منابع تاریخی و حدیثی اهل سنت آن قدر مطلب وجود دارد که نیازی به منابع شیعی نیست.[۶۵]  [۶۶]  [۶۷]  [۶۸]  [۶۹]  [۷۰]  [۷۱]  . به‌ گزارش‌ سَخاوی به‌ نقل‌ از ابن‌عبدالبر، جعده‌ به‌ سبب‌ کینه‌ای‌ که‌ به‌ امام‌ حسن (علیه‌السّلام) داشت‌، او را مسموم‌ کرد و این‌ دشمنی‌ با خاندان‌ امام علی‌ (علیه‌السّلام) در میان‌ خانواده‌اش‌ نیز وجود داشت‌؛ چنانکه‌ در روایتی‌ از امام‌ صادق‌ (علیه‌السّلام) به‌ آن‌ اشاره‌ شده‌ است. ایشان فرمودند: «ان الاشعث شرک فی دم امیرالمؤمنین و ابنته جعده سمت الحسن، و ابنه شرک فی دم الحسین؛ به راستی که خود اشعث در خون امیرالمؤمنین شرکت جست، و دخترش جعده امام حسن را مسموم کرد، و پسرش (محمد بن اشعث) در خون حسین شرکت جست.»[۲۵]  [۲۶]  [۲۷]  [۲۸]  . در گزارش‌ها آمده‌ که‌ قریشیان‌ به‌ هنگام‌ مشاجره‌ با فرزندان‌ جعده‌، آنان‌ را «بَنی‌ مُسِمَّه الازْواج‌؛ فرزندان‌ زنی‌ که‌ همسرانش‌ را مسموم‌ می‌کند.» خطاب‌ می‌کردند.[۲۹]  [۳۰]  [۳۱]  [۳۲]  . البته در برخی منابع غیر شیعی از مرگ طبیعی امام حسن (علیه‌السّلام) بر اثر بیماری سخن به میان آمده است[۳۳]  [۳۴]  . که البته با قول اکثر قریب باتفاق دیگر منابع تاریخی و حدیثی مخالف است. از طرفی هم روایاتی در دست است که پایان عمر همه امامان (علیهم‌السّلام) را شهادت (مرگ غیر طبیعی) ذکر کرده است. از امام حسن (علیه‌السّلام) نقل شده که فرمودند: «مَا مِنَّا اِلَّا مَقْتُولٌ اَوْ مَسْمُومٌ؛ هیچ یک از ما امامان نیست، جز آن‌که کشته یا مسموم شود.»[۳۵]  . شیخ صدوق به نقل از اباصلت هروی گوید: از امام رضا (علیه‌السّلام) شنیدم که فرمود: «وَ اللَّهِ مَا مِنَّا اِلَّا مَقْتُولٌ شَهِیدٌ؛ به خدا سوگند! نیست از ما مگر کشته شده به شهادت رسیده.»[۳۶]  . پس‌ از کارگر افتادن‌ زهر، معاویه‌ به‌ وعده مالی‌ که‌ به‌ جعده‌ داده‌ بود وفا کرد، ولی‌ به‌ ازدواج‌ او با یزید رضایت‌ نداد[۳۷]  . و به‌ او گفت‌ که‌ می‌ترسد فرزندش‌، یزید، را نیز مانند حسن‌ بن‌ علی‌ (علیه‌السّلام) به‌ قتل‌ برساند.[۳۸]  [۳۹]  . در اینجا بود که پیشگوئی امام مجتبی (علیه‌السّلام) درباره‌ اش صادق درآمد که فرموده بود: به خدا قسم معاویه تو را فریب داد و به عهد و پیمانش وفا نخواهد کرد. تو همسری بهتر از من به دست نخواهی آورد.[۴۰]  . جعده‌ پس‌ از زهر دادن‌ به‌ امام‌ حسن (علیه‌السّلام)، مورد لعن‌ و نفرین‌ حضرت‌ قرار گرفت.[۴۱]  . و گفته شده که بیماری توام با عفونتی برای او پدید آمده و به وضع بسیار دردناکی درگذشت.[۴۲]  . بنا بر روایت شیخ طوسی امام حسن (علیه‌السّلام) به برادرش، امام حسین (علیه‌السّلام)، وصیت کرده بود او را در کنار مدفن پیامبر اکرم به خاک بسپارند؛ اما اگر کسانی مانع این اقدام شدند، هرگز پافشاری نکند، مبادا خونی ریخته شود.[۸۳]  . در نقل دیگر آمده است که امام حسن وصیت کرده بود جسدش را پس از غسل و کفن برای تجدید عهد نزد قبر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) ببرند و سپس در کنار مادربزرگش، فاطمه بنت اسد، دفن کنند.[۸۴]  . هنگام آوردن جنازه مطهر آن حضرت برای دفن در کنار قبر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم)، جمعیت به قدری زیاد بوده که جای سوزن انداختن نبوده است.[۸۵] . عایشه از دفن امام حسن (علیه‌السّلام) در کنار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ممانعت کرد.[۸۶]  [۸۷]  . شاید بتوان یکی از دلایل اصلی ممانعت عایشه از دفن پیکر مطهر امام حسن (علیه‌السّلام) در کنار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به نقش آن حضرت در پایان دادن به جنگ جمل به نفع سپاه امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) دانست.[۸۸]  [۸۹]  .  عبداللّه بن زبیر می‌گوید: شنیدم عایشه در روز دفن حسن بن علی (علیه‌السّلام) می‌گفت: چنین چیزی (دفن آن حضرت در کنار پیامبر) هرگز اتفاق نخواهد افتاد. باید در بقیع دفن شود و نباید در کنار آن سه نفر باشد.[۹۰]  [۹۱]  [۹۲]  . ابن عبد البر قرطبی، دانشمند پرآوازه اهل سنت در کتاب بهجة المجالس می‌نویسد: «لما مات الحسن ارادوا ان یدفنوه فی بیت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، فابت ذلک عائشة ورکبت بغلة وجمعت الناس، فقال لها ابن عباس: کانک اردت ان یقال: یوم البغلة کما قیل یوم الجمل؟! هنگامی‌که حسن (علیه‌السّلام) از دنیا رفت، خواستند که او را در خانه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دفن کنند؛ پس او از این کار جلوگیری کرد، سوار بر قاطری شد و مردم را جمع کرد. ابن عباس به او گفت: تو می‌خواهی همان کاری را که در روز جمل انجام دادی انجام بدهی تا این که مردم بگویند: «روز قاطر» همان طوری که می‌گویند روز شتر؟»[۹۳]  . بلاذری در انساب الاشراف و ابن‌ ابی‌الحدید در شرح نهج البلاغه نوشته‌اند: «قالت: البیت بیتی ولا آذن ان یدفن فیه احد؛ عایشه گفت: خانه، خانه من است، اجازه نمی‌دهم که کسی در آن دفن شود.»[۹۴]  [۹۵]  . یعقوبی نیز در تاریخ خود می‌نویسد: «وقیل ان عائشة رکبت بغلة شهباء وقالت بیتی لا آذن فیه لاحد فاتاها القاسم بن محمد بن ابی بکر فقال لها یا عمة ما غسلنا رؤوسنا من یوم الجمل الاحمر اتریدین ان یقال یوم البغلة الشهباء فرجعت؛ عائشه در حالی که سوار بر قاطر خاکستری رنگی شده بود، گفت: این خانه من است، به هیچ کس اجازه (دفن) نمی‌دهم. قاسم بن محمد بن ابی بکر جلو آمد و گفت: ‌ای عمه، ما هنوز سرهای خود را (از ننگ) بعد از روز شتر سرخ نشسته‌ایم، تو می‌خواهی که مردم بگویند «روز قاطر خاکستری»؟ پس عائشه بازگشت.»[۹۶]  . همین حرکت عائشه موجب شد تا بنی‌امیه و مروانیان خصوصا مروان به همراه یارانش در پس نقاب حمایت از عائشه، بغض و کینه خود را نسبت به امام (علیه‌السّلام) علنی کرده و دست به اسلحه بردند.[۹۷]  [۹۸]  . ابن شهر آشوب می‌نویسد: «و رموا بالنبال جنازته حتی سل منها سبعون نبلا؛ جنازه‌ی آن‌ حضرت را تیرباران کردند، تا جایی که هفتاد چوبه‌ تیر به تابوت آویخته شد.»[۹۹]  . مروان به عنوان حامی عائشه در این فتنه می‌گفت که چرا عثمان باید بیرون مدینه دفن شود و حسن (علیه‌السّلام) در کنار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در این میان نیز آل‌امیه و آل‌ابی‌سفیان و فرزندان عثمان با او هم‌صدا شدند و از این کار جلوگیری کردند.[۱۰۰]  . شیخ مفید در الارشاد می‌نویسد: ابن عباس (رحمه‌الله‌علیه) پیش آمد، خطاب به عایشه (در حالی که چهل سوار در اطرافش بودند) گفت: «واسواتاه فیوما علی بغل و یوما علی جمل، تریدین ان تطفئی نورالله و تقاتلی اولیاءالله ارجعی فقد کفیت الذی تخافین و بلغت ما تحبین و الله منتصر لاهل البیت و لو بعد حین؛ این چه رسوایی است؟ عایشه! روزی بر استر و روزی بر شتر! (اشاره به جنگ جمل) می‌خواهی نور خدا را خاموش کنی و با دوستان خدا بجنگی؟ بازگرد! و از آن‌چه می‌ترسیدی خیالت راحت باشد که ما طبق وصیت، بدن مطهر را این‌جا دفن نمی‌کنیم، خوشحال باش که تو به هدفت رسیدی؛ خداوند اهل بیت (علیهم‌السّلام) را یاری خواهد کرد، گرچه زمانی بگذرد...»[۱۰۵]  . آن‌گاه جنازه امام حسن مظلوم (علیه‌السّلام) را به طرف بقیع برده و در کنار قبر جده‌اش فاطمه بنت اسد (سلام‌الله‌علیهم) به خاک سپردند.[۱۰۶]  [۱۰۷]  [۱۰۸]  [۱۰۹]  . در گزارش ابن شهرآشوب آمده است بنی امیه، به سمت جنازه امام مجتبی(ع) تیر پرتاب کردند. طبق این نقل، ۷۰ تیر از جنازه حسن بن علی(ع) بیرون کشیدند.[۲۰۰] . هنگام تدفین امام، قبرستان بقیع آکنده از جمعیت شد[۴۲] و مردم تا یک هفته شبانه روز بر امام علیه السلام گریستند و بازارها تعطیل بود.[۴۳] . نقل شده است پس از شهادت امام مجتبی(ع)، شهر مدینه یکپارچه شیون و گریه شد.[۱۸۴] نیز گفته‌اند هنگام خاکسپاری، قبرستان بقیع پر از جمعیت شد و تا هفت روز بازارها تعطیل بود.[۱۸۵] از برخی منابع اهل سنت نقل شده است که نخستین خواری برای عرب، درگذشت حسن بن علی(ع) بود.[۱۸۶]

روایتی که رسول خدا مصیبت و روضه خوانی اهل بیتشان را میکنند!

زندگی و احوال امام حسن (ع) از تولد تا شهادت - خبرگزاری حوزه

چند نکته درباره شهادت امام حسن علیه السلام - دانشنامه رشد

شهادت امام حسن علیه السلام - دانشنامه‌ ی اسلامی

گلچین مداحی شهادت ا ما م حسن مجتبی (ع)

از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد - محمل

علّت و چگونگی شهادت امام حسن مجتبی(ع)

شعر امام حسن(ع) كه چشم وصال را بينا كرد

امام حسن مجتبی علیه‌السلام - ويکی شيعه

علت شهادت امام حسن مجتبی(ع) چه بود؟

زیباترین اشعار شهادت امام حسن مجتبی

امام حسن علیه السلام-ویکی اهل البیت

احادیثی در باره امام حسن علیه السلام

شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام

فضائل امام حسن مجتبی (علیه‌السلام)

اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

سروده هایی‌ در رثای امام حسن(ع)

متن نوحه امام حسن مجتبی (ع)

متن نوحه امام حسن مجتبی (ع)

شهادت امام حسن - ویکی فقه


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۹ | 15:2 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ایکه شُدی شهید ظلم وجفا یا امام حسن

ایکه شُدی شهیدِ ظلم وجفا یا امام حسن - دیدی بسی سِتم بِه راه خدا یا امام حسن

گر کشته شد حسین تشنه کنارِ دو نهر آب - در آن زمینِ کرب و بلا یا امام حسن

لیکن تو گشته ای شهید با آبِ زهر آلود - مسموم ز آب رفته ای ز دارِ فنا یا امام حسن

بعد از تمامِ زخمِ زبانها که دیدی از دشمن - کشتند عاقبت تو را به زهر جفا یا  امام حسن

تنها نه در زمان زندگی یِ خود ستم دیدی - بعد از شهادتت زدند تیرِ جفا یا امام حسن

مروانیان زدند بسی تیرها به تابوتت - پر خون جنازه ات بِشُد به رنج و عنا یا امام حسن

نَبوَد کسی به مِثلِ تو اینسان غریبِ وطن - دیدی ستم بسی تو از آن آشنا  یا امام حسن

الآن هم از غریبیِ تو در بقیع حیرانم - کردند در حصار آن مزارِ تو را یا امام حسن

نی جراتی است که بگریم کنارِ تربتِ تو - نی رخصتی است که بگیرم عزا یا امام حسن

چون شمعِ سوخته گریند بی ‌صدا زوّار - بینند در بقیع چون مزارِ تو را یا امام حسن

جَنبِ مزارِ تو بسی طعنه بشنود شیعه - از شرطه ها شنوند بس ناسزا یا امام حسن

ای باقری برسد صاحب الزّمان به نزدیکی - آنروز دشمنان شود به فنا یا امام حسن

سروده شده توسط حجة الاسلام باقری پور آخر ماه صفر سال 1399

کتاب مجموعه اشعارباقری را اینجا مشاهده فرمائید


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۹ | 14:59 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

باز گشت اهلبیت به مدینه و پایان سفر کربلا و کوفه و شام

سفر طولانی اهل بیت (علیه‌السّلام) که از مدینه آغاز شده بود سرانجام به مدینه ختم شد. اهل بیت امام حسین (علیه‌السّلام) که پس از واقعه کربلا به عنوان اسیر به شام اعزام شده بودند سرانجام پس از روشنگری های حضرت زینب به دستور یزید راهی مدینه شدند. در منابع آمده است: «و فی الیوم العشرین منه کان رجوع حرم سیدنا و مولانا ابی عبدالله (علیه‌السّلام) من الشام الی مدینة الرسول»[۱]  [۲]  . بیستم ماه صفر اهل بیت امام حسین (علیه‌السّلام) از شام به مدینه بازگشتند. امام سجاد (علیه‌السّلام) قبل از ورود به مدینه «بشیر بن جذلم» را که در سرودن شعر توانایی داشت، به شهر فرستاد تا خبر ورود اهل بیت (علیه‌السّلام) و شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) را اعلام کند. بشیر به شهر آمد و این اشعار را در رثای امام حسین (علیه‌السّلام) و شهدای کربلا خواند: «یا اهل یثرب لا مقام لکم بها - قتل الحسین فادمعی مدرار - الجسم منه بکربلا مضرج - والراس منه علی القناة یدار»[۳]  [۴]  [۵]  [۶]  [۷]  . ‌ای اهل مدینه دیگر در مدینه نمانید، حسین را کشتند، جسم عریان او را در کربلا رها کردند و سر او را بالای نیزه شهر به شهر گرداندند.» او خبر شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) را اعلام کرد. سپس گفت: «هذا علی بن الحسین مع عماته و اخواته قد حلوا بساحتکم و نزلوا بفنائکم و انا رسوله الیکم اعرفکم مکانههم[۸]  [۹]  [۱۰]  . اکنون علی بن حسین (علیه‌السّلام) با عمه‌ها و خواهرانش، نزدیک شهر رسیده‌اند و من قاصد او هستم که جای او را به شما نشان دهم.» . مردم با گریه و زاری به استقبال اسرا شتافتند. امام سجاد (علیه‌السّلام) در بین مردم به سخنرانی پرداخت و خبر شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) و یارانش و اسارت اهل بیتش را اعلام کرد. بشیر می گوید: مردم مدینه یکپارچه مرا ترک کرده و با سرعت به سوی محل استقرار تازه واردین به حرکت در آمدند من اسبم را تاخت کردم و به سوی آنجا شتافتم اما دیدم با ازدحام مردم تمامی راهها بسته شده و همه مکانها به اشغال در آمده است. از سر ناچاری از اسب پیاده شده و بر سر و دوش مردم گام بر می داشتم تا به نزدیکی خیمه حضرت علی بن الحسین رسیدم، حضرت هنوز داخل خیمه بودند و با خود پارچه ای داشتند که با آن اشک چشمان خود را تمیز می کردند. پشت سر حضرت خادم حضرت قرار داشت و چهار پایه ای به همراه داشت. او آن چهار پایه را بیرون آورد به زمین گذاشت و حضرت آمدند و بر روی آن نشستند در حالیکه نمی توانست از گریه خود جلوگیری نماید، در این حال صدای مردم به گریه و ناله بلند بود و زنها و کنیزان همه ضجه می زدند. مردم از هر سو به حضرت تسلیت می گفتند. آری، آن بیابان پر از شیون و اندوه شدید بود. حضرت زین العابدین با دستان خود اشاره کردند: آرام باشید و مردم به پاس ادب حضرت همه ساکت شدند سپس حضرت خطبه ای خواندند که در آن پرده از مظالم دستگاه اموی برداشته و عمق فاجعه عظمایی که رخ داده بود را برای مردم بیان کردند و وظیفه همگان را در مقابل آن که همان تبرّی از دشمنان و ولاء اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) است را بیان کردند و سپس وارد مدینه شدند و در آنجا به عزاداری در کنار قبر حضرت پیامبر مشغول شدند.  آن حضرت سایر مصائب کربلا همچون بر نوک نیزه کردن سر آن حضرت و شهر به شهر گرداندن اسرا را اعلام کرد. «ایها الناس ان الله و له الحمد ابتلانا بمصائب جلیلة و ثلمة فی الاسلام عظیمة قتل ابو عبدالله و عترته و سبی نساؤه و صبیته و داروا براسه فی البلدان من فوق عامل السنان»[۱۱]  [۱۲]  . در بخشی از سخنان امام سجاد (علیه‌السّلام) آمده است: کدام دلی است که در این مصیبت نسوزد،؟ و کدام چشمی است که نگرید؟ ‌ای مردم می‌دانید که ما را پراکنده ساختند و به اسارت گرفتند و بی آنکه جرمی داشته و یا کار ناپسندی انجام داده و یا تغییری در دین اسلام داده باشیم ما را از خانه و کاشانه آواره ساختند. ‌ای مردم کدام قلبی است که از کشتن او شکسته نشود؟ و کدام دلی است که در این مصیبت محزون و غمناک نگردد؟ و کدام چشمی است که به یاد او اشک نریزد؟ و کدام گوشی است که از این فاجعه که به اسلام وارد ساختند، توان شنیدن آن را داشته باشد؟ هرگز با پیشینیان ما این چنین رفتار نکرده بودند. به خدا چنانچه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به جای سفارشی که درباره ما کرده بود، فرمان می‌داد که با ما نبرد کنند، هرگز از این بدتر نمی‌کردند. انا لله و انا الیه راجعون، این مصیبت بزرگ و فاجعه سهمناک که بر ما روی آورد تا چه اندازه دردناک و سوزنده و سخت و تلخ بود. از خدای می‌خواهیم که در برابر این شداید و مصائب اجر و رحمت عطا کند و از دشمنان ما انتقام کشد و داد ما مظلومان را از ستمکاران بازجوید. زیرا که او عزیز و انتقام گیرنده است.» «... و الله لو ان النبی تقدم الیهم فی قتالنا کما تقدم الیهم فی الوصاءة بنا لما ازدادوا علی ما فعلوا بنا....»[۱۳]  [۱۴]  . این کلام امام سجاد (علیه‌السّلام) نشان از عمق فاجعه کربلا وعظمت مصائبی بود که بر امام حسین (علیه‌السّلام) یاران آن حضرت و اسرای کربلا رفته بود. امام سجاد (علیه‌السّلام) (علیه‌السّلام) که تا ۳۴ سال پس از واقعه کربلا زنده ماند، همواره تلاش می‌کرد یاد و خاطره شهدای کربلا را زنده نگه دارد. هرگاه آب می‌نوشید به یاد پدر بود بر مصایب امام حسین (علیه‌السّلام) گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت.[۱۵]  [۱۶]  [۱۷]  . در روایتی آن حضرت به عنوان یکی از «بکائون» (بسیار گریه کنندگان) ذکر شده است. امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: «البکاءون خمسة آدم و یعقوب و یوسف و فاطمة بنت محمد و علی بن الحسین فاما آدم فبکی علی الجنة... اما علی بن الحسین فبکی علی الحسین عشرین سنة او اربعین سنة...» انی ما اذکر مصرع بنی فاطمة الا خنقتنی لذلک عبرة[۱۸]  [۱۹]  [۲۰]  . بسیار گریه کنندگان پنج نفرند: آدم (علیه‌السلام)، یعقوب (علیه‌السلام)، یوسف (علیه‌السلام)، حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیهم) و علی بن حسین (علیه‌السلام). آدم بر رانده شدن خویش از بهشت گریه می‌کرد... امام سجاد (علیه‌السّلام) بر پدرش بیست یا چهل سال، گریه کرد. هر گاه غذایی برای حضرت می‌آوردند، گریه می‌کرد. یکی از غلامان آن حضرت عرض کرد: آقا می‌ترسم هلاک شوید. حضرت فرمود: من شکوه و غم واندوه خویش را نزد خدا می‌برم و از خدا می‌دانم چیزی را که شما از جانب او نمیدانید.[۲۱]  . او می‌فرمود: یعقوب پیغمبر دوازده پسر داشت، خداوند یکی از پسرانش را از نظر او غایب کرد و از حزن و اندوه دوری آن پسر موی سرش سفید گردید و پشتش خمیده و چشمش از بسیاری گریه نابینا شد، و حال آن که پسرش در دنیا زنده بود، و لکن من به چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بیتش، کشته و سر بریده دیدم، «فکیف ینقضی حزنی» پس چگونه حزن من به پایان رسد و گریه‌ام کم شود؟.[۲۲]  [۲۳]  [۲۴]  [۲۵]  [۲۶] . پس از مراسم باشکوه استقبال از کاروان اسرای حسینی توسط اهالی شهر مدینه، اهل بیت به همراهی حضرت سجاد علیه السلام وارد مدینه شدند. آنگاه همه‌ی کاروان اسرای حسینی به مسجد رفتند و مصائب کربلا را برای مردم باز گفتند. داغ ها تازه شد و حزن و اندوه فراوان مردم را فرا گرفت. همه در سوگ شهیدان کربلا نوحه‌سرایی می کردند و می‌گریستند. آن روز مانند روز رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله شده بود که تمام مردم مدینه جمع شده بودند و عزاداری می‌کردند. نوحه سرایی ام کلثوم و زینب سلام الله علیها در کنار قبر جدشان، حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، و مادرشان، حضرت فاطمه سلام الله علیها بسیار جانگداز بود. حضرت سجاد علیه السلام نیز به زیارت قبر پیامبر رفت، صورت بر قبر مطهر نهاد و گریست؛ و این اشعار را خواند: «ای جد بزرگوار و ای بهترین پیامبران! با تو راز و نیاز می کنم. محبوب تو، حسین علیه السلام، کشته شد، نسل تو از هم پاشید و ضایع گشت. با تو راز می گویم در حالی که محزون و بیمار و هراسان و اسیر هستم و کسی نیست از من دفاع کند. ما را اسیر کردند همان‌گونه که کنیزان را به اسیری می‌برند. آن چنان به ما آسیب رسیده که بدن‌هامان یارای تحمل را ندارند.» . همه‌ی وابستگان دودمان نبوّت و امامت که در مدینه بودند نیز همراه امام و سایر خاندان اهل بیت عزاداری می‌کردند، از جمله ( ام سلمه )، همسر پیامبر، ( ام البنین )، مادر حضرت عباس علیه السلام، دختران عقیل، برادران امیرالمؤمنین علی علیه السلام، و بسیاری از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.  حضرت زینب (سلام‌الله‌علیهم) نیز در مدینه اقداماتی را در تبلیغ اهداف و پیام امام حسین (علیه‌السّلام) و زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا انجام داد که موجب ترس و وحشت حکومت یزید گردید. حضرت زینب (سلام‌الله‌علیهم) پس از ورود به مدینه و استقبال جمع زیادی از گروه‌های عزادار از وی «به طرف مسجد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حرکت کرد و در مقابل درب ورودی روضه نبوی در حالی که دو طرف در مسجد را گرفته بود، خطاب به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفت: «یا جداه انی ناعیة الیک اخی الحسین» ‌ای جد بزرگوار، من خبر مرگ برادرم حسین (علیه‌السّلام) را برای تو آورده‌ام. زینب پیوسته گریه می‌کرد و اشک و آهش تمامی نداشت. و هر بار که به برادرزاده اش علی بن الحسین (علیه‌السّلام) می‌نگریست، اندوهش تازه و غمش افزوده می‌شد.»[۲۷] [۲۸] . سخن زینب (سلام‌الله‌علیهم) گویی آتش قیامی بود که علیه امویان شعله می‌گرفت. ‌ام کلثوم نیز هنگام ورود به مدینه اشعاری در رثای امام حسین (علیه‌السّلام) سروده است. «مدینة جدنا لا تقبلینا فبالحسرات و الاحزان جئنا الا فاخبر رسول الله عنا بانا قد فجعنا فی ابینا و ان رجالنا بالطف صرعی بلا رؤس و قد ذبحوا البنینا و قد ذبحوا الحسین و لم یراعوا جنابک یا رسول الله فینا...»[۲۹] . حضور حضرت زینب (سلام‌الله‌علیهم) در مدینه موجب شد که فرماندار مدینه؛ سعید بن عمرو احساس خطر کند. از این رو نامه‌ای به یزید نوشت و او را از جریان امر و چگونگی خطر دعوت حضرت زینب (سلام‌الله‌علیهم) آگاه نمود. بلافاصله از سوی یزید دستوری دائر بر اخراج آن حضرت از شهر رسید، «کانت زینب بنت علی و هی بالمدینة تالب الناس علی القیام باخذ ثار الحسین، فلما قام عبدالله بن الزبیر بمکة، و حمل الناس علی الاخذ بثار الحسین، و خلع یزید، بلغ ذلک اهل المدینة، فخطبت فیهم زینب و صارت تؤلبهم علی القیام للاخذ بالثار، فبلغ ذلک عمرو بن سعید، فکتب الی یزید یعلمه بالخبر، فکتب الیه ان فرق بینها و بینهم» . ام البنین، همسر امام علی علیه السلام است. فرزندان او عباس بن علی علیه السلام ، عبداللّه ، جعفر و عثمان هستند که هر چهار نفر در کربلا در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند. آرام گاه وی در قبرستان بقیع در مدینه است. بشير در مدينه ام البنين را ملاقات مي كند و خبر شهادت فرزندانش را به او میدهد. ام البنين پس از ديدن وي مي گويد: از امام حسين علیه السلام مرا خبر بده. بشير مي گويد: عباس را كشتند. ام البنين بازمي گويد: از حسين علیه السلام مرا خبر بده و به همين ترتيب خبر شهادت هر چهار فرزند بزرگوارش را به او مي دهد. ام  البنين با صبر و بصيرتي بي نظير مي گويد: «يا بشير اخبرني عن ابي عبداللّه الحسين علیه السلام. اولادي و من تحت الخضراء كلهم فداءٌ لابي عبداللّه الحسين علیه السلام؛ اي بشير خبر از (امام من) ابا عبداللّه الحسين بده فرزندان من و همه آن چه زير اين آسمان مينايي است فداي ابا عبدالله علیه السلام باد». و آن‌گاه كه بشير خبر شهادت مولا و امام او، حسين بن علي علیه السلام را مي دهد آهي كشيده و با دنيايي از غم و اندوه مي گويد: آه كه بندهاي(رگ‌هاي) قلبم را پاره‌پاره كردي.[۵] . ام البنین پس از باخبر شدن از شهادت فرزندانش، هر روز با نوه‌اش عبیدالله (فرزند عباس) به قبرستان بقیع می‌رفت و در آنجا اشعاری که خود سروده بود، می‌خواند و می‌گریست. اهل مدینه گرد او جمع می‌شدند و همراه او گریه می‌کردند، گفته شده که مروان بن حکم یکی از حاکمان مدینه، نیز با آنان همراه می‌شد.[۱۵] . ام البنین را ادیب و شاعری فصیح و اهل فضل و دانش دانسته‌اند[۱۶] که در رثای حضرت عباس این اشعار را سروده بود و می‌خواند: یا من رَاَی العباس کرّ - علی جماهیر النقد - و وراه من ابناء حیدر - کل لیث ذی لبد - انبئت اَنّ ابنی اصیب - براسه مقطوع ید - ویلی علی شبلی اما - ل براسه ضرب العمد - لو کان سیفک فی ید - یک لما دنا منه احد[۱۷]  . «ای کسی که عباس را دیدی که بر دشمن حمله می‌کرد و فرزندان حضرت علی(ع) پشت سر او بودند. می‌گویند دست فرزندم قطع شده و بر سرش عمود فرود آمده. اگر شمشیرت را در دست داشتی کسی به تو نزدیک نمی‌شد»[۱۸] . ‌ام البنین در کربلا حضور نداشت؛ اما فرزندانش همگی در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسیدند. عثمان با کنیه ابوعمرو در 21 سالگی، جعفر با کنیه ابوعبدالله در 29سالگی[۲۳]و عبدالله (اکبر)[۲۴]با کنیه ابومحمد در 25 سالگی به شهادت رسیدند.[۲۵]عباس که از او با لقب عباس الاکبر و با کنیه ابوالفضل یاد شده است، [۲۶] از دیگر برادران تنی خود بزرگ‌تر و واپسین شهید از آنان است.[۲۷] . سفر طولانی اهل بیت (علیه‌السّلام) که از مدینه آغاز شده بود سرانجام به مدینه ختم شد. اهل بیت امام حسین (علیه‌السّلام) که پس از واقعه کربلا به عنوان اسیر به شام اعزام شده بودند سرانجام پس از روشنگری های حضرت زینب به دستور یزید راهی مدینه شدند. در منابع آمده است: «و فی الیوم العشرین منه کان رجوع حرم سیدنا و مولانا ابی عبدالله (علیه‌السّلام) من الشام الی مدینة الرسول»[۱]  [۲]  . بیستم ماه صفر اهل بیت امام حسین (علیه‌السّلام) از شام به مدینه بازگشتند . امام سجاد (علیه‌السّلام) قبل از ورود به مدینه «بشیر بن جذلم» را که در سرودن شعر توانایی داشت، به شهر فرستاد تا خبر ورود اهل بیت (علیه‌السّلام) و شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) را اعلام کند. بشیر به شهر آمد و این اشعار را در رثای امام حسین (علیه‌السّلام) و شهدای کربلا خواند: «یا اهل یثرب لا مقام لکم بها - قتل الحسین فادمعی مدرار - الجسم منه بکربلا مضرج - والراس منه علی القناة یدار»[۳]  [۴]  [۵]  [۶]  [۷]  . ‌ای اهل مدینه دیگر در مدینه نمانید، حسین را کشتند، جسم عریان او را در کربلا رها کردند و سر او را بالای نیزه شهر به شهر گرداندند.» او خبر شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) را اعلام کرد. سپس گفت: «هذا علی بن الحسین مع عماته و اخواته قد حلوا بساحتکم و نزلوا بفنائکم و انا رسوله الیکم اعرفکم مکانههم[۸]  [۹]  [۱۰]  . اکنون علی بن حسین (علیه‌السّلام) با عمه‌ها و خواهرانش، نزدیک شهر رسیده‌اند و من قاصد او هستم که جای او را به شما نشان دهم.» . مردم با گریه و زاری به استقبال اسرا شتافتند. امام سجاد (علیه‌السّلام) در بین مردم به سخنرانی پرداخت و خبر شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) و یارانش و اسارت اهل بیتش را اعلام کرد. بشیر می گوید: مردم مدینه یکپارچه مرا ترک کرده و با سرعت به سوی محل استقرار تازه واردین به حرکت در آمدند من اسبم را تاخت کردم و به سوی آنجا شتافتم اما دیدم با ازدحام مردم تمامی راهها بسته شده و همه مکانها به اشغال در آمده است. از سر ناچاری از اسب پیاده شده و بر سر و دوش مردم گام بر می داشتم تا به نزدیکی خیمه حضرت علی بن الحسین رسیدم، حضرت هنوز داخل خیمه بودند و با خود پارچه ای داشتند که با آن اشک چشمان خود را تمیز می کردند. پشت سر حضرت خادم حضرت قرار داشت و چهار پایه ای به همراه داشت. او آن چهار پایه را بیرون آورد به زمین گذاشت و حضرت آمدند و بر روی آن نشستند در حالیکه نمی توانست از گریه خود جلوگیری نماید، در این حال صدای مردم به گریه و ناله بلند بود و زنها و کنیزان همه ضجه می زدند. مردم از هر سو به حضرت تسلیت می گفتند. آری، آن بیابان پر از شیون و اندوه شدید بود. حضرت زین العابدین با دستان خود اشاره کردند: آرام باشید و مردم به پاس ادب حضرت همه ساکت شدند سپس حضرت خطبه ای خواندند که در آن پرده از مظالم دستگاه اموی برداشته و عمق فاجعه عظمایی که رخ داده بود را برای مردم بیان کردند و وظیفه همگان را در مقابل آن که همان تبرّی از دشمنان و ولاء اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) است را بیان کردند و سپس وارد مدینه شدند و در آنجا به عزاداری در کنار قبر حضرت پیامبر مشغول شدند.  آن حضرت سایر مصائب کربلا همچون بر نوک نیزه کردن سر آن حضرت و شهر به شهر گرداندن اسرا را اعلام کرد. «ایها الناس ان الله و له الحمد ابتلانا بمصائب جلیلة و ثلمة فی الاسلام عظیمة قتل ابو عبدالله و عترته و سبی نساؤه و صبیته و داروا براسه فی البلدان من فوق عامل السنان»[۱۱]  [۱۲]  . در بخشی از سخنان امام سجاد (علیه‌السّلام) آمده است: کدام دلی است که در این مصیبت نسوزد،؟ و کدام چشمی است که نگرید؟ ‌ای مردم می‌دانید که ما را پراکنده ساختند و به اسارت گرفتند و بی آنکه جرمی داشته و یا کار ناپسندی انجام داده و یا تغییری در دین اسلام داده باشیم ما را از خانه و کاشانه آواره ساختند. ‌ای مردم کدام قلبی است که از کشتن او شکسته نشود؟ و کدام دلی است که در این مصیبت محزون و غمناک نگردد؟ و کدام چشمی است که به یاد او اشک نریزد؟ و کدام گوشی است که از این فاجعه که به اسلام وارد ساختند، توان شنیدن آن را داشته باشد؟ هرگز با پیشینیان ما این چنین رفتار نکرده بودند. به خدا چنانچه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به جای سفارشی که درباره ما کرده بود، فرمان می‌داد که با ما نبرد کنند، هرگز از این بدتر نمی‌کردند. انا لله و انا الیه راجعون، این مصیبت بزرگ و فاجعه سهمناک که بر ما روی آورد تا چه اندازه دردناک و سوزنده و سخت و تلخ بود. از خدای می‌خواهیم که در برابر این شداید و مصائب اجر و رحمت عطا کند و از دشمنان ما انتقام کشد و داد ما مظلومان را از ستمکاران بازجوید. زیرا که او عزیز و انتقام گیرنده است.» «... و الله لو ان النبی تقدم الیهم فی قتالنا کما تقدم الیهم فی الوصاءة بنا لما ازدادوا علی ما فعلوا بنا....»[۱۳]  [۱۴]  . این کلام امام سجاد (علیه‌السّلام) نشان از عمق فاجعه کربلا وعظمت مصائبی بود که بر امام حسین (علیه‌السّلام) یاران آن حضرت و اسرای کربلا رفته بود. امام سجاد (علیه‌السّلام) (علیه‌السّلام) که تا ۳۴ سال پس از واقعه کربلا زنده ماند، همواره تلاش می‌کرد یاد و خاطره شهدای کربلا را زنده نگه دارد. هرگاه آب می‌نوشید به یاد پدر بود بر مصایب امام حسین (علیه‌السّلام) گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت.[۱۵]  [۱۶]  [۱۷]  . در روایتی آن حضرت به عنوان یکی از «بکائون» (بسیار گریه کنندگان) ذکر شده است. امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: «البکاءون خمسة آدم و یعقوب و یوسف و فاطمة بنت محمد و علی بن الحسین فاما آدم فبکی علی الجنة... اما علی بن الحسین فبکی علی الحسین عشرین سنة او اربعین سنة...» انی ما اذکر مصرع بنی فاطمة الا خنقتنی لذلک عبرة[۱۸]  [۱۹]  [۲۰]  . بسیار گریه کنندگان پنج نفرند: آدم (علیه‌السلام)، یعقوب (علیه‌السلام)، یوسف (علیه‌السلام)، حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیهم) و علی بن حسین (علیه‌السلام). آدم بر رانده شدن خویش از بهشت گریه می‌کرد... امام سجاد (علیه‌السّلام) بر پدرش بیست یا چهل سال، گریه کرد. هر گاه غذایی برای حضرت می‌آوردند، گریه می‌کرد. یکی از غلامان آن حضرت عرض کرد: آقا می‌ترسم هلاک شوید. حضرت فرمود: من شکوه و غم واندوه خویش را نزد خدا می‌برم و از خدا می‌دانم چیزی را که شما از جانب او نمیدانید.[۲۱]  . او می‌فرمود: یعقوب پیغمبر دوازده پسر داشت، خداوند یکی از پسرانش را از نظر او غایب کرد و از حزن و اندوه دوری آن پسر موی سرش سفید گردید و پشتش خمیده و چشمش از بسیاری گریه نابینا شد، و حال آن که پسرش در دنیا زنده بود، و لکن من به چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بیتش، کشته و سر بریده دیدم، «فکیف ینقضی حزنی» پس چگونه حزن من به پایان رسد و گریه‌ام کم شود؟.[۲۲]  [۲۳]  [۲۴]  [۲۵]  [۲۶] . پس از مراسم باشکوه استقبال از کاروان اسرای حسینی توسط اهالی شهر مدینه، اهل بیت به همراهی حضرت سجاد علیه السلام وارد مدینه شدند . آنگاه همه‌ی کاروان اسرای حسینی به مسجد رفتند و مصائب کربلا را برای مردم باز گفتند. داغ ها تازه شد و حزن و اندوه فراوان مردم را فرا گرفت. همه در سوگ شهیدان کربلا نوحه‌سرایی می کردند و می‌گریستند . آن روز مانند روز رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله شده بود که تمام مردم مدینه جمع شده بودند و عزاداری می‌کردند . نوحه سرایی ام کلثوم و زینب سلام الله علیها در کنار قبر جدشان، حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، و مادرشان، حضرت فاطمه سلام الله علیها بسیار جانگداز بود . حضرت سجاد علیه السلام نیز به زیارت قبر پیامبر رفت، صورت بر قبر مطهر نهاد و گریست؛ و این اشعار را خواند: «ای جد بزرگوار و ای بهترین پیامبران! با تو راز و نیاز می کنم. محبوب تو، حسین علیه السلام، کشته شد، نسل تو از هم پاشید و ضایع گشت. با تو راز می گویم در حالی که محزون و بیمار و هراسان و اسیر هستم و کسی نیست از من دفاع کند. ما را اسیر کردند همان‌گونه که کنیزان را به اسیری می‌برند. آن چنان به ما آسیب رسیده که بدن‌هامان یارای تحمل را ندارند.» . همه‌ی وابستگان دودمان نبوّت و امامت که در مدینه بودند نیز همراه امام و سایر خاندان اهل بیت عزاداری می‌کردند، از جمله ( ام سلمه )، همسر پیامبر، ( ام البنین )، مادر حضرت عباس علیه السلام، دختران عقیل، برادران امیرالمؤمنین علی علیه السلام، و بسیاری از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم . حضرت زینب (سلام‌الله‌علیهم) نیز در مدینه اقداماتی را در تبلیغ اهداف و پیام امام حسین (علیه‌السّلام) و زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا انجام داد که موجب ترس و وحشت حکومت یزید گردید. حضرت زینب (سلام‌الله‌علیهم) پس از ورود به مدینه و استقبال جمع زیادی از گروه‌های عزادار از وی «به طرف مسجد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حرکت کرد و در مقابل درب ورودی روضه نبوی در حالی که دو طرف در مسجد را گرفته بود، خطاب به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفت: «یا جداه انی ناعیة الیک اخی الحسین» ‌ای جد بزرگوار، من خبر مرگ برادرم حسین (علیه‌السّلام) را برای تو آورده‌ام. زینب پیوسته گریه می‌کرد و اشک و آهش تمامی نداشت. و هر بار که به برادرزاده اش علی بن الحسین (علیه‌السّلام) می‌نگریست، اندوهش تازه و غمش افزوده می‌شد.»[۲۷] [۲۸] . سخن زینب (سلام‌الله‌علیهم) گویی آتش قیامی بود که علیه امویان شعله می‌گرفت . ام کلثوم نیز هنگام ورود به مدینه اشعاری در رثای امام حسین (علیه‌السّلام) سروده است. «مدینة جدنا لا تقبلینا فبالحسرات و الاحزان جئنا الا فاخبر رسول الله عنا بانا قد فجعنا فی ابینا و ان رجالنا بالطف صرعی بلا رؤس و قد ذبحوا البنینا و قد ذبحوا الحسین و لم یراعوا جنابک یا رسول الله فینا...»[۲۹] . حضور حضرت زینب (سلام‌الله‌علیهم) در مدینه موجب شد که فرماندار مدینه؛ سعید بن عمرو احساس خطر کند. از این رو نامه‌ای به یزید نوشت و او را از جریان امر و چگونگی خطر دعوت حضرت زینب (سلام‌الله‌علیهم) آگاه نمود . بلافاصله از سوی یزید دستوری دائر بر اخراج آن حضرت از شهر رسید، «کانت زینب بنت علی و هی بالمدینة تالب الناس علی القیام باخذ ثار الحسین، فلما قام عبدالله بن الزبیر بمکة، و حمل الناس علی الاخذ بثار الحسین، و خلع یزید، بلغ ذلک اهل المدینة، فخطبت فیهم زینب و صارت تؤلبهم علی القیام للاخذ بالثار، فبلغ ذلک عمرو بن سعید، فکتب الی یزید یعلمه بالخبر، فکتب الیه ان فرق بینها و بینهم» . ام البنین، همسر امام علی علیه السلام است. فرزندان او عباس بن علی علیه السلام ، عبداللّه ، جعفر و عثمان هستند که هر چهار نفر در کربلا در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند. آرام گاه وی در قبرستان بقیع در مدینه است. بشير در مدينه ام البنين را ملاقات مي كند و خبر شهادت فرزندانش را به او میدهد. ام البنين پس از ديدن وي مي گويد: از امام حسين علیه السلام مرا خبر بده. بشير مي گويد: عباس را كشتند. ام البنين بازمي گويد: از حسين علیه السلام مرا خبر بده و به همين ترتيب خبر شهادت هر چهار فرزند بزرگوارش را به او مي دهد . ام البنين با صبر و بصيرتي بي نظير مي گويد: «يا بشير اخبرني عن ابي عبداللّه الحسين علیه السلام. اولادي و من تحت الخضراء كلهم فداءٌ لابي عبداللّه الحسين علیه السلام؛ اي بشير خبر از (امام من) ابا عبداللّه الحسين بده فرزندان من و همه آن چه زير اين آسمان مينايي است فداي ابا عبدالله علیه السلام باد» . و آن‌گاه كه بشير خبر شهادت مولا و امام او، حسين بن علي علیه السلام را مي دهد آهي كشيده و با دنيايي از غم و اندوه مي گويد: آه كه بندهاي(رگ‌هاي) قلبم را پاره‌پاره كردي.[۵] . ام البنین پس از باخبر شدن از شهادت فرزندانش، هر روز با نوه‌اش عبیدالله (فرزند عباس) به قبرستان بقیع می‌رفت و در آنجا اشعاری که خود سروده بود، می‌خواند و می‌گریست. اهل مدینه گرد او جمع می‌شدند و همراه او گریه می‌کردند، گفته شده که مروان بن حکم یکی از حاکمان مدینه، نیز با آنان همراه می‌شد.[۱۵] . ام البنین را ادیب و شاعری فصیح و اهل فضل و دانش دانسته‌اند[۱۶] که در رثای حضرت عباس این اشعار را سروده بود و می‌خواند: یا من رَاَی العباس کرّ - علی جماهیر النقد - و وراه من ابناء حیدر - کل لیث ذی لبد - انبئت اَنّ ابنی اصیب - براسه مقطوع ید - ویلی علی شبلی اما - لَ براسه ضرب العمد - لو کان سیفک فی ید - یک لما دنا منه احد[۱۷]  . «ای کسی که عباس را دیدی که بر دشمن حمله می‌کرد و فرزندان حضرت علی(ع) پشت سر او بودند. می‌گویند دست فرزندم قطع شده و بر سرش عمود فرود آمده. اگر شمشیرت را در دست داشتی کسی به تو نزدیک نمی‌شد»[۱۸] . ‌ام البنین در کربلا حضور نداشت؛ اما فرزندانش همگی در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسیدند. عثمان با کنیه ابوعمرو در 21 سالگی، جعفر با کنیه ابوعبدالله در 29سالگی[۲۳]و عبدالله (اکبر)[۲۴]با کنیه ابومحمد در 25 سالگی به شهادت رسیدند.[۲۵]عباس که از او با لقب عباس الاکبر و با کنیه ابوالفضل یاد شده است، [۲۶] از دیگر برادران تنی خود بزرگ‌تر و واپسین شهید از آنان است.[۲۷]

اهلبيت عليهم السلام داخل شهر مدينه شدند. چون نظر ايشان بر مرقد منور و ضريح مطهر حضرت رسالت صلي الله عليه و آله و سلم افتاد، فرياد بركشيدند كه وا جداه، وا محمداه، حسين تو را با لب تشنه شهيد كردند و اهل بيت محترم را اسير نمودند، بدون آنكه بر صغير و كبير رحم كرده باشند. پس بار ديگر خروش از اهل مدينه برخاست و صداي ناله و گريه از در و ديوار بلند شد. نقل شده كه حضرت زينب عليهاالسلام چون به در مسجد حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم رسيد دو طرف در را گرفت و ندا كرد: «يا جداه، اني ناعية اليك أخي الحسين عليه السلام» «اي جد بزرگوار، همانا برادرم حسين عليه السلام را كشتند، و من خبر شهادت او را براي شما آورده ام». پيوسته آن مخدره مشغول گريه بود و اشك از چشمش خشك نمي شد، و هرگاه علي بن الحسين عليه السلام را مي ديد، اندوهش تازه تر مي شد و غصه او زيادتر مي گشت . در خبر ديگر آمده كه زينب عرض كرد: يا جداه، اگر در مسجد نامحرم نبود هر آينه بدنم را مي گشودم تا ببيني از بس كه تازيانه خورده ام بدنم كبود است. برخيز حال زينب خونين جگر بپرس - از دختر ستمزده حال پسر بپرس - با كشتگان به دست بلاگر نبوده اي - من بوده ام حكايتشان سر بسر بپرس - از ماجراي كوفه و از سرگذشت شام - يك قصه ناشنيده حديث دگر بپرس - از كودكانت از سفر كوفه و دمشق - پيمودن منازل و رنج سفر بپرس - دارد سكينه از تن صد پاره اش خبر - حال گل شكفته ز مرغ سحر بپرس - از چشم اشكبار و دل بيقرار ما - كرديم چون بسوي شهيدان گذر بپرس - بال و پرم ز سنگ حوادث بهم شكست - برخيز حال طائر بشكسته پر بپرس . در بعضي كتب معتبره نقل شده كه چون حضرت زينب عليهاالسلام از سفر اسيري شام به مدينه مراجعت نمود و وارد روضه ي منوره ي حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم گرديد، عرض كرد: «يا جداه، اني ناعية أخي الحسين اليك» «يعني من خبر مرگ برادرم حسين را براي شما آورده ام» . و بعد دست برد و پيراهن پاره پاره ي آن شهيد مظلوم را درآورد و بر روي قبر شريف گذارد و عرض كرد: اين يادگار حسين توست كه ارمغان آورده ام. و لكن در حقيقت اكنون آن پيراهن نزد مادرش زهرا عليهاالسلام مي باشد، و در روز قيامت براي شفاعت به روي دست مي گيرد، «تجي ء فاطمة عليهاالسلام يوم القيامة و في حجرها قميص الحسين مرملا» . ابي مخنف نقل مي كند: آنگاه علي بن الحسين عليه السلام به نزد قبر مطهر جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد و صورت مبارك به قبر مطهر مي ماليد و اشك مي ريخت و مي گفت: أناجيك يا جداه يا خير مرسل - حبيبك مقتول و نسلك ضايع - أناجيك محزونا عليلا مؤجلا - أسيرا و ما لي قط حام و دافع - سبينا كما تسبي الاماء و مسنا - من الضر ما لا تحتمله الأضالع . اي جد بزرگوار، اي بهترين فرستاده شدگان، با تو راز و نياز مي كنم، محبوب تو حسين عليه السلام كشته شد و نسل تو ضايع گشت. ترا مي خوانم محزون و هراسان و اسير، و كسي نيست كه مرا حمايت كند و طرفدار من باشد. ما را اسير كردند آنگونه كه كنيزان را اسير مي كنند، آنچنان ناراحتي و آزار به ما رسيد كه استخوانها تحمل آن را ندارند. ام كلثوم به سوي مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آمد با چشم گريان و دل سوزان و محزون عرض كرد: «السلام عليك يا جداه، اني ناعية اليك ولدك الحسين عليه السلام و جعلت تمرغ خديها علي المنبر والناس يعزونها» «سلام بر تو اي جد بزرگوار، من قاصد مرگ حسين توام، و صورت خود را به منبر مي ماليد و مردم به او تسليت مي گفتند». ... در اين حال ناله اي با صداي بلند از قبر بيرون آمد كه مردم با شنيدن آن صدا به گريه و زاري بلند كردند. حضرت ام كلثوم عليهاالسلام گريه مي كرد و اشعاري مي خواند كه بعضي از آنها را نقل مي كنيم: مدينة جدنا لا تقبلينا - فبالحسرات و الأحزان جئنا - خرجنا منك بالاهلين جمعا - رجعنا لا رجال و لا بنينا - و ان رجالنا بالطف صرعي - بلا رؤس و قد ذبحوا البنينا - و أخبر جدنا أنا أسرنا - و بعد الأسر يا جدا سبينا - و رهطك يا رسول الله أضحوا - عرايا بالطفوف مسلبينا - و قد ذبحوا الحسين و لم يراعوا - جنابك يا رسول الله، فينا - فلو نظرت عيونك للاساري - علي أقتاب الجمال محملينا - أ فاطم لو نظرت الي السبايا - بناتك في البلاد مشتتينا - فلو دامت حياتك لم تزالي - الي يوم القيامة تندبينا - و نحن بنات ياسين و طاها - و نحن الباكيات علي أبينا - ألا يا جدنا بلغت عدانا - مناها و اشتفي الأعداء فينا - لقد هتكوا النساء و حملوها - علي الأقتاب قهرا أجمعينا - و زين العابدين بقيد ذل - و راموا قتله أهل الخئونا - فبعدهم علي الدنيا تراب - فكأس الموت فيها قد سقينا  . اي مدينه خجلم از تو قبولم منما - خجل از بهر خدا نزد رسولم منما - تانگوئي بمن آن نور دو عينت چون شد - آخر اي زينب افكار حسينت چون شد - هان نگوئي كه تو زينب ز كجا مي آئي - با حسين رفتي و تنها تو چرا مي آئي - گر رسم بر تو نگوئي كه ترا معجر كو - از من زار نپرسي كه علي اكبر كو - اين نپرسي تو ز من قاسم افكار چه شد - يا كه عباس علي مير علمدار چه شد .

بازگشت بازگشت اهل بيت به مدينه در زيارت ناحيه ي مقدسه آمده ...

بازگشت کاروان اهل بیت عصمت (علیهم السّلام) به مدینه پس از ...

بازگشت اهل بيت در مدينه امّ كلثوم در آغاز ورود به مدينه اينگونه ...

در بيان ورود اهل بيت عليهم السلام به مدينه طيبه - آوینی

فضای مدینه قبل و بعد از ورود اسرا - کرب و بلا- سایت ...

: بازگشت حضرت سجاد -ع- به مدینه - دانشنامه رشد

اشعار بازگشت کاروان اهل بیت(ع) به مدینه

اشعار بازگشت کاروان اهل بیت به مدینه

بازگشت اهل بيت به مدينه - راسخون

بازگشت کاروان امام حسین به مدینه

کاروان اسیران کربلا از شام تا مدینه

ورود اهل بیت به مدینه - ویکی فقه

ا م ا لبنین - دانشنامه‌ ی اسلامی

باز گشت اهلبیت و ورود به مدینه

حرکت كاروان از کربلا به مدینه

بازگشت اهلبیت (ع) به مدینه

اسیران کربلا - ويکی شيعه

ورود اهل بیت به مدینه

ام‌البنین - ويکی شيعه

یاد عباسم - کرب و بلا


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۹ | 18:48 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اربعین حسینی چهلمین روز شهادت امام حسین(ع) که مصادف است با ۲۰ صفر

از حضرت امام صادق (ع) نقل کرده:  «يَا زُرَارَةُ إِنَّ السَّمَاءَ بَكَتْ عَلَى الْحُسَيْنِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالدَّمِ وَ إِنَّ الْأَرْضَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالسَّوَادِ وَ إِنَّ الشَّمْسَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالْكُسُوفِ وَ الْحُمْرَةِ وَ إِنَّ الْجِبَالَ تَقَطَّعَتْ وَ انْتَثَرَتْ وَ إِنَّ الْبِحَارَ تَفَجَّرَتْ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً عَلَى الْحُسَيْنِ و...» (کامل الزیاره، ص 81 و مستدرک الوسائل، ج 2، ص 215) اى زراره آسمان تا چهل روز بر حسين بن على عليهما السّلام خون باريد و زمين تا چهل روز تار و تاريك بود و خورشيد تا چهل روز گرفته و نورش سرخ بود و كوه ها تكه تكه شده و پراكنده گشتند و درياها روان گرديده و فرشتگان تا چهل روز بر آن حضرت(ع) گريستند. امام حسن عسکری علیه‌السلام فرمودند: «عَلاماتُ المؤمنِ خَمسٌ: صَلَواتُ إحدي و خَمسينَ، و زيارةُ‌ الأربعينَ، و التَّخَتُّم بِاليَمينِ، و تَعفيرُ الجَبينِِ، و الجَهْرُ بِبسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» ؛ (إقبال الأعمال، ج 3، ص 100) نشانه‌های مؤمن و شیعه، پنج چیز است: اقامه نماز پنجاه و یک رکعت، زیارت اربعین حسینی، انگشتر در دست راست کردن، سجده بر خاک و بلند گفتن «بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحیم».

بیستم ماه صفر، چهل روز پس از شهادت امام حسین علیه السلام و یاران با وفای آن حضرت، در تاریخ به «اربعین» حسینی مشهور شده است . اربعین در لغت به معنی چهلم است و در اصطلاح اسلامی، به بیستم صفر ۶۱ هجری قمری، چهلمین روز بعد از کشته‌شدن حسین بن علی فرزند علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا، امام سوم شیعیان در واقعه کربلا اطلاق می‌گردد . اربعین به معنای چهلم است، و ۲۰ صفر را که چهل روز بعد از شهادت امام حسین(ع) در روز عاشورا است اربعین حسینی یا روز اربعین می‌نامند.[۱] . چهلمین روز شهادت امام حسین(ع) که با ۲۰ صفر مصادف است. اهمیت این روز به این دلیل است که طبق نقل‌های تاریخی جابر بن عبدالله انصاری، در این روز به‌عنوان اولین زائر بر سر مزار امام حسین(ع) حاضر شده است.[۲] . در برخی منابع، علاوه بر جابر، گفته شده است بازماندگان حادثه کربلا نیز در این روز به کربلا بازگشته و قبر امام حسین(ع) و سایر شهدای کربلا را زیارت کرده‌اند.[۳] . جابر بن عبدالله انصاری که از صحابه پیامبر اسلام(ص) است به عنوان نخستین زائر امام حسین(ع) شناخته می‌شود. او در اولین چهلم شهادت امام حسین(ع)، یعنی ۲۰ صفر سال ۶۱ق، به همراه عطیه عوفی به کربلا آمد و قبر امام حسین(ع) را زیارت کرد.[۵] . جابر بن عبدالله انصاری صحابی رسول خدا صلوات الله علیه از مدینه برای زیارت قبر امام حسین علیه السلام به کربلا امد و او اولین زائری بود که قبر شریف ان حضرت را زیارت کرد. در این روز زیارت امام حسین علیه السلام مستحب است و زیارت اربعین همین است.»[۱۹] . «عطیّة بن سعد» که جابر بن عبدالله انصاری را در این سفر همراهی می نمود چگونگی زیارت «جابر» را چنین نقل می نماید[۱۰]: «ما همراه جابر بن عبدالله انصاری به قصد زیارت قبر امام حسین علیه السلام حرکت کردیم؛ چون به کربلا رسیدیم، جابر نخست در کنار رودخانه فرات «غسل زیارت» نمود و پیراهن پاکیزه ای پوشید (همانند مُحْرِم، دو جامه سفید پوشید) و از کیسه ای عطرش را بیرون آورد (از من درخواست عطر کرد...) سپس لباس و بدنش را خوشبو ساخت و با پای برهنه به جانب قتلگاه حرکت کرد، در حالی که زبانش به نام و یاد الهی مترنّم بود.» هنگامی که نزدیک قبر مطهّر سید الشّهدا علیه السلام رسیدیم، جابر به من گفت: دستم را روی قبر بگذار.[۱۱] وقتی دستش را بر تربت آرامگاه امام نهادم، به یکباره از اعماق دل آهی کشیده و بی هوش شد؛ لذا بر سر و صورتش آب پاشیدم. چون به هوش آمد، سه بار فریاد برآورد: «یاحسین!» آنگاه خطاب به آرامگاه امام، عرضه داشت: «حَبیبٌ، لا یُجیبُ حَبیبَه؛ آیا دوست، جواب سلام دوستش را نمی دهد؟!» ولی بعد از لحظه ای، با حالتی غمزده گفت: «و أنّی لک بالجواب و قد شُحّطت اوداجک علی اثباجک و فرّق بین بدنک و رأسک؛ حسین جان! من خود، جوابم را می دهم؛ چرا که می دانم رگهای گردنت را بریده اند و بین پیکر و سرت جدایی افکنده اند.» جابر در مرحله بعد، این گونه به پیشگاه سید الشّهدا علیه السلام سلام کرد: «... فأشهد أنّک ابن خاتم النّبیّین[۱۲] و ابن سید المؤمنین[۱۳] و ابن حلیف التّقوی و سلیل الهدی و خامس اصحاب الکساء و ابن سید النّقباء و ابن فاطمة سیدة النّساء... فعلیک سلام الله و رضوانه، و أشهد أنّک مضیت علی ما مضی علیه اخوک یحیی بن زکریّا؛ من گواهم که تو فرزند بهترین پیامبران و پسر سرور مؤمنان می باشی. تو فرزند هم پیمان تقوا و سلاله هدایتی و پنجمین نفر از اصحاب کساء و فرزند سرور نقیبان و پسر فاطمه سیده بانوان هستی. و چرا چنین نباشی، که سالار پیامبران با دست خود غذایت داده و در دامان پرهیزگاران پرورش یافته ای و از سینه ایمان شیر خورده ای و از دامان اسلام بر آمده ای! خوشا به حال تو در حیات و ممات که پاکیزه زیستی و پاک از دنیا رفتی! اما دل مؤمنان در فراق تو اندوهگین است؛ با این حال، شکّ ندارم که آنچه بر شما گذشت، خیر بوده است.... پس سلام و رضوان الهی بر تو باد. و گواهی می دهم که تو همان راه را رفتی، که برادرت یحیی بن زکریّا علیه السلام پیمود.»[۱۴] سپس به پیشگاه شهدای کربلا چنین سلام فرستاد: «السّلام علیکم[۱۵] ایّتها الأرواح الّتی حلّت بفناء الحسین[۱۶] و اناخت برحله، أشهد أنّکم أقمتم الصّلوة و آتیتم الزّکوة و أمرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم الملحدین و عبدتم الله حتّی أتاکم الیقین، والّذی بعث محمداً بالحقّ نبیّاً لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه؛ سلام بر شما ای جانهای پاک که در آستان حسین علیه السلام نزول کرده و آرمیده اید! گواهی می دهم که شما نماز را برپاداشته، زکات را ادا نموده، امر به نیکی و نهی از پلیدی کرده و با ملحدان مبارزه کرده اید و خدا را تا هنگام شهادت، پرستش و عبادت نموده اید. سوگند به آن خدایی که محمّد صلی الله علیه وآله وسلم را به حقّ برگزیده و مبعوث کرد! ما نیز در آنچه شما شهیدان در آن وارد شده اید، شریک هستیم.» جابر در فراز پایانی زیارتنامه اش گفته بود: «سوگند به آن خدایی که محمّد صلی الله علیه وآله را به حق برگزیده و مبعوث کرد! ما نیز در آنچه شما شهیدان در آن وارد شده اید، شریک هستیم.» از این رو، عطیّه و دیگر زائران شگفت زده شده بودند. گرچه آنها به صداقت صحابی سرشناس و عارف پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم باور داشتند، اما سزاوار است که پاسخی برای این ابهام و سؤال دریابند؛ لذا عطیّه می پرسد: چگونه با آنان شریک هستیم و حال آنکه نه دشتی پیموده ایم، نه از بلندی و کوهی بالا رفته ایم و نه در راه خدا شمشیری زده ایم؛ اما اینان کسانی هستند که بین سرها و پیکرشان جدائی افتاده و شهید شده اند، فرزندان آنها یتیم گشته و همسران آنان بیوه شده اند؟! جابر پاسخ داد: ای عطیّه! من از حبیبم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که می فرمود: «من أحبّ قوماً حشر معهم، و من أحبّ عمل قوم اُشرک فی عملهم؛ هرکس گروهی را دوست بدارد، با آنان محشور می شود. و هرکس کار عدّه ای را دوست بدارد، در عمل آنها شریک خواهد بود.» جابر بعد از بیان حدیث نبوی، گفت: «والّذی بعث محمّداً بالحقّ نبیّاً انّ نیّتی و نیّة اصحابی علی ما مضی علیه الحسین علیه السلام و اصحابه؛ سوگند به خدایی که محمّد را به پیامبری برگزید! نیّت و انگیزه من و یارانم همان چیزی است که حسین علیه السلام و یارانش داشتند.» . عطیّه عوفی در پایان گزارش «زیارت اربعین» می گوید: جابر به من گفت: اکنون مرا به طرف خانه های مردم کوفه ببر. بعد از پیمودن مسافتی، خطاب به من گفت: ای عطیّه! آیا به تو سفارش و وصیّتی بکنم؟ چرا که گمان دارم پس از این سفر، دیگر تو را نبینم و باهم دیداری نداشته باشیم! [عرض کردم: بفرمایید. در این موقع، آن صحابی جلیل القدر گفت:] «أحبب محبّ آل محمّد صلی الله علیه وآله ما أحبّهم، و أبغض مبغض آل محمّد ما أبغضهم و إن کان صوّاماً قوّاماً، و أرفق بمحبّ محمّد و آل محمّد فإنّه إن تزلّ له قدم بکثرة ذنوبه ثبتت له اُخری بمحبّتهم، فإنّ محبّهم یعود الی الجنّة و مبغضهم یعود الی النّار؛ دوستدار آل پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را دوست بدار مادامی که ایشان را دوست می دارد، و دشمن خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را دشمن بدار مادامی که با ایشان دشمنی می کند ولو اینکه فراوان روزه بگیرد و نماز بگزارد. با دوست محمّد و اهل بیتش مدارا کن؛ چرا که اگر در اثر زیادی گناهش یک پایش بلغزد، به واسطه دوستی اش با آنان، پای دیگرش استوار بماند. بنابراین، دوستدار پیامبر و آلش به سوی بهشت می رود و بازگشت و سرانجام دشمن آنها، دوزخ خواهد بود.» . روایتی دیگر از زیارت جابر : علامه مجلسی در کتاب تحفةالزّائر، در ضمن بیان «زیارت اربعین»، داستان سفر زیارتی جابر را از زبان فردی به نام «عطا»[۱۷] می نویسد؛ که او نیز همچون «عطیّه» از همسفران جابر بود. در این گزارش، مطالب دیگری وجود دارد که می تواند موضوع این مقاله را تکمیل سازد؛ از جمله اینکه: جابر در کنار قبر امام، سه مرتبه «الله اکبر» گفت و سپس بیهوش شد. وی بعد از به هوش آمدن، این گونه سلام داد: السّلام علیکم یا آل الله، السّلام علیکم یا صفوة الله... دو طرف صورتش را بر قبر مطهّر حضرت کشیده، آنگاه چهار رکعت نماز خواند. سپس نزد قبر حضرت علی اکبر علیه السلام آمده و عرضه داشت: السّلام علیک یا مولای وابن مولای، لعن الله قاتلک، لعن الله ظالمک، أتقرّب الی الله بمحبّتکم و أبرء الی الله من عدوّکم. و بعد از خواندن دو رکعت نماز، به پیشگاه شهدای کربلا چنین درود فرستاد: السّلام علی الأرواح المُنیخة بقبر ابی عبدالله، السّلام علیکم یا شیعة الله و شیعة رسوله و شیعة امیرالمؤمنین و الحسن والحسین، السّلام علیکم یا طاهرون، السّلام علیکم یا مهدیّون، السّلام علیکم یا ابرار، السّلام علیکم و علی ملائکة الله الحافّین بقبورکم، جمعنی الله و ایّاکم فی مستقرّ رحمته تحت عرشه. سپس به جانب آرامگاه حضرت عباس علیه السلام رفته و این زیارتنامه را زمزمه کرد: السّلام علیک یا اباالقاسم، السّلام علیک یا عبّاس بن علی، السّلام علیک یابن امیرالمؤمنین، أشهد لقد بالغت فی النّصیحة و أدّیت الأمانة و جاهدت عدوّک و عدوّ أخیک، فصلوات الله علی روحک الطّیّبة و جزاک الله من أخٍ خیراً.[۱۸] جابر بن عبدالله انصاری بعد از خواندن دو رکعت نماز و درخواست حوائج از درگاه الهی، با شهدای کربلا وداع نمود.[۱۹][۲۰] .

مشهور است که اسیران کربلا روز ۲۰ صفر سال ۶۱ قمری در بازگشت از شام، برای زیارت مدفن امام حسین(ع) به کربلا رفتند؛ البته گروهی از علما همچون شیخ مفید و شیخ طوسی تصریح کرده‌اند که اسرا در بازگشت از شام به مدینه رفتند. همچنین جابر بن عبدالله انصاری، در این روز به‌عنوان اولین زائر بر سر مزار امام حسین(ع) حاضر شده است . سید محمدعلی قاضی طباطبایی (۱۲۹۳-۱۳۵۸ش) در کتاب تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهداء(ع)، بازگشت اسرا به کربلا در اولین اربعین را اثبات کرده است. برخی نیز با توجه به شواهد و قراینی همچون الحاق سر امام حسین(ع) به بدنش در روز اربعین، محل دفن سر مطهر و وجه استحباب زیارت اربعین حضور اسرا در کربلا را پذیرفتنی دانسته‌اند.[۸] . نظر مؤلف ناسخ التواریخ و علامه شعرانی در دمع السجوم نیز آن است که کاروان اسرا در مسیر رفت در روز اربعین به کربلا رفته‌اند.[۹] یعنی از کسانی که آنها را به شام می برده اند خواسته اند که آنها را در مسیر از کربلا عبور دهد تا بتوانند با کشتگان خویش وداع و بر آنها مویه کنند . براساس قول مشهور، سر امام حسین(ع) که در روز عاشورا جدا شده بود، در روز اربعین به بدنش ملحق شد.[۱۵] . شیخ صدوق[۱۸] و پس از او، فتال نیشابوری[۱۹] در این باره می‌نویسند: «علی بن حسین همراه زنان (از شام) خارج شد و سر حسین(ع) را به کربلا باز گرداند». سید مرتضی در این باره می‌گوید: «روایت کرده‌اند که سر امام حسین علیه‌السلام با جسد در کربلا دفن شد».[۲۰] ابن شهر آشوب بعد از نقل سخن فوق از سید مرتضی، از قول شیخ طوسی نقل کرده است که به سبب ملحق شدن سر امام به بدن و دفن آن، زیارت اربعین توصیه شده است.[۲۱] . در «لهوف» سید بن طاووس آمده است: راوى گفت چون زنان و عيال حضرت ابى عبد اللّه عليه السّلام از شام بازگشتند و به عراق رسيدند، به آن راهنما كه همراه آنان بود گفتند: ما را از راه كربلا ببر؛ و چون به مصرع رسيدند جابر بن عبد اللّه انصارى را يافتند که با چند تن از بنى هاشم و خاندان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى زيارت حسين عليه السّلام آمده بودند و با هم بدان مقام مبارك رسيدند، بگريستند و زارى كردند و سيلى بر روى زدند، ناله‏ هاى جانسوز سر دادند و زنان آن ناحیه به ايشان پيوستند و چندى بماندند.[۳] . و در مقتل ابن نما موسوم به مثیر الاحزان آمده است: و چون خانواده حسین علیه السلام به كربلا رسیدند با جابر بن عبد اللّٰه و گروهى از بنى هاشم روبرو شدند كه در همان وقت به زيارت آن حضرت آمده بودند؛ پس دو گروه با موجى از غم و اندوه و آه و نالۀ جانسوز در این مصیبت كه جگر همۀ محبین را سوزاند با هم ملاقات نمودند.[۴]

در آن زمان از کوفه تا شام سه مسیر وجود داشت : 1- راه بادیه: که میانبر اما بیابانی بود. این راه حدود 923 کیلومتر مسافت داشته است . 2- راه کناره فرات: این مسیر، ابتدا از کوفه به مقدار زیادى به سوى شمال غرب مى رود و سپس از آن جا به سوى جنوب، بر مى گردد و با گذر از بسیارى از شهرهاى شام، به دمشق مى رسد. این راه، انشعاب هاى متعدّد داشته و با طول تقریبى 1190 تا 1333 کیلومتر، جاىگزین مناسبى براى راه کوتاه، امّا سختِ بادیه بوده است . 3- راه کناره دجله: این راه، مسیر اصلى میان کوفه و دمشق نبوده است و باید پس از پیمودن مقدار کوتاهى از آن، کم کم به سمت غرب پیچید و پس از طىّ مسیر نه چندان کوتاهى، به راه کناره فرات پیوست و از آن طریق، وارد دمشق شد. این مسیر را مى توان سه ضلع از یک مستطیل دانست که ضلع دیگر طولىِ آن را راه بادیه و سه ضلع یاد شده آن را (مسافت پیموده شده از کوفه به سمت شمال، راه پیموده شده به سمت غرب، و راه پیموده شده به سمت جنوب) ـ که بازگشت به بخشى از مسیر پیموده شده قبلى است ـ، تشکیل مى دهند. از این رو، از همه راه هاى دیگر، طولانى تر است و طول آن، حدود 1545 کیلومتر است. این راه را «راه سلطانى» نامیده اند.[۵] .

سید ابن طاووس در لهوف نقل کرده است هنگامی که اسیران کربلا در راه بازگشت از شام، به عراق رسیدند، به راهنمایشان گفتند «ما را از راه کربلا ببر». پس هنگامی که آنها به قتلگاه رسیدند، جابر بن عبدالله انصاری و برخی از بنی‌هاشم را دیدند که برای زیارت قبر امام حسین(ع) آمده بودند. پس با گریه و اندوه مجلس عزایی برپا کردند و پس از چند روز به مدینه بازگشتند.[۶]

آیین بزرگداشتی به نام اربعین فقط برای امام حسین(ع) برگزار می‌شود. بر اساس تبیین آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی، از مراجع تقلید شیعه، این اختصاص، ریشه در نقش فوق العاده قیام امام حسین(ع) در استمرار اسلام دارد. علّت آن نقش بسيار مهمّى بود كه شهادت امام حسين(ع) در بقای اسلام داشت. به علاوه مصائب آن حضرت، قابل مقايسه با مصائب هيچ يك از معصومان (ع) نيست.[۱]

زیارت اربعین از اعمال خاص این روز است و بنابر روایتی از امام حسن عسکری(ع) از نشانه‌های مؤمن دانسته شده است. در حدیثی از امام حسن عسکری(ع) پنج نشانه برای مؤمن شمرده شده است . یکی از این پنج نشانه زیارت اربعین است.[۲۲] . هم چنین زیارت‌نامه‌ای برای روز اربعین از امام صادق(ع) نقل شده است.[۲۳] شیخ عباس قمی این زیارت‌نامه را در مفاتیح الجنان در باب سوم بعد از زیارت عاشورا غیر معروفه، با عنوان زیارت اربعین نقل کرده است.[۲۴] . به گفته قاضی طباطبایی زیارت روز اربعین در نزد شیعیان زیارت «مَرَدّ الرَّأس» نیز خوانده می‌شود.[۲۵] مَرَدُ الرأس یعنی بازگرداندن سر، و منظور آن است که در این روز که اسرای اهل بیت به کربلا بازگشتند سر امام حسین(ع) را نیز به کربلا آوردند و دفن کردند.

سه روایت و گزارش در موضوع اربعین حسین بن علی آمده‌است : روایت اول : روایت حسن عسکری: «علامات المؤمنین خمس: صلاةُ الإحدی و الخمسین، و زیارةُ الاربعین، والتـَختم فی الیَمین، و تـَعفیرُ الجبین، و الجهر بِبِسم الله الرحمن الرحیم: علامات مؤمن پنج چیز است: اقامه پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز (هفده رکعت واجب و سی و چهار رکعت نافله)، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن، جبین را در سجده بر خاک گذاشتن، در نماز بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.» که شیخ طوسی در کتاب تهذیب الاحکام[۸] و شیخ حرّ عاملی در وسائل الشیعه[۹] این روایت را آورده‌اند. در این گزارش به متن خاصی برای زیارت اربعین اشاره نشده و می‌توان اینطور برداشت کرد که مطلق زیارت به معنای عرفیِ آن، در روز اربعین دارای این ویژگی است که زائر را دارای نشان ایمان می‌نماید. خصوصاً با ضمیمه روایات دیگر که زیارت اباعبدالله را مختص به حضور در کربلا ندانسته و بر سلام از راه دور هم زیارت اطلاق کرده‌اند.[۱۰] برای نمونه: «قال اباعبدالله: إصعد فوق سطحک، ثم التفت یمنة و یسرة، ثم ترفع رأسک إلی السماء، ثم تنحو نحو القبر فتقول: السلام علیک یاأباعبدالله السلام علیک ورحمة الله وبرکاته، تکتب لک زورة، والزورة حجة وعمرة»[۱۱] . روایت دوم : روایتی است که از جابر بن عبدالله انصاری، اولین یا از اولین زائران حسین بن علی در اربعین نقل شده‌است. در این گزارش آمده‌است که وقتی جابر به غاضریه رسید در آب فرات غسل کرد، پیراهن پاکیزه‌ای پوشید، آنگاه قدری از بوی خوش بر سر و بدن پاشید و پابرهنه روانه شد تا نزد سر حسین ایستاد و سه مرتبه اللّه اکبر گفت. پس افتاد و بیهوش شد، چون به هوش آمد می‌گفت: «السّلام علیکم یا ال اللّه…» جملات جابر در اینجا تقریباً همان زیارت حسین در نیمه رجب است و جز در چند کلمه تفاوت ندارد، که احتمالاً ناشی از اختلاف نسخه هاست. متن کامل این زیارت را علامه مجلسی در بحارالانوار آورده‌اند.[۱۲] . روایت سوم : این روایت در کتاب تهذیب الاحکام و … آمده که صفوان از جعفر صادق نقل می‌کند و می‌گوید: «مولایم امام صادق علیه السّلام دربارهٔ زیارت اربعین به من فرمود: هنگامی‌که قسمت قابل توجهی از روز برآمده، این زیارت را بخوان…»[۱۳] و این همان زیارت معروف اربعین است. متن این زیارت در ذیل آمده‌است.

السَّلامُ عَلَى وَلِیِّ اللَّهِ وَ حَبِیبِهِ السَّلامُ عَلَى خَلِیلِ اللَّهِ وَ نَجِیبِهِ السَّلامُ عَلَى صَفِیِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِیِّهِ السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ السَّلامُ عَلَى أَسِیرِ الْکُرُبَاتِ وَ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِیُّکَ وَ ابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفِیُّکَ وَ ابْنُ صَفِیِّکَ الْفَائِزُ بِکَرَامَتِکَ أَکْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ اجْتَبَیْتَهُ بِطِیبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَیِّدا مِنَ السَّادَةِ وَ قَائِدا مِنَ الْقَادَةِ وَ ذَائِدا مِنَ الذَّادَةِ وَ أَعْطَیْتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیَاءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِکَ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّى فِی هَوَاهُ وَ أَسْخَطَکَ وَ أَسْخَطَ نَبِیَّکَ وَ أَطَاعَ مِنْ عِبَادِکَ أَهْلَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ حَمَلَةَ الْأَوْزَارِ الْمُسْتَوْجِبِینَ النَّارَ [لِلنَّارِ] فَجَاهَدَهُمْ فِیکَ صَابِرا مُحْتَسِبا حَتَّى سُفِکَ فِی طَاعَتِکَ دَمُهُ وَ اسْتُبِیحَ حَرِیمُهُ اللَّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْنا وَبِیلا وَ عَذِّبْهُمْ عَذَابا أَلِیما السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ سَیِّدِ الْأَوْصِیَاءِ أَشْهَدُ أَنَّکَ أَمِینُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِینِهِ عِشْتَ سَعِیدا وَ مَضَیْتَ حَمِیدا وَ مُتَّ فَقِیدا مَظْلُوما شَهِیدا وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَکَ وَ مُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِهِ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ أَنِّی وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُورا فِی الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ [الطَّاهِرَةِ] لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجَاهِلِیَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِیَابِهَا وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّینِ وَ أَرْکَانِ الْمُسْلِمِینَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْإِمَامُ الْبَرُّ التَّقِیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ الْهَادِی الْمَهْدِیُّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوَى وَ أَعْلامُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْیَا وَ أَشْهَدُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِینِی وَ خَوَاتِیمِ عَمَلِی وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى یَأْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِکُمْ وَ أَجْسَادِکُمْ [أَجْسَامِکُمْ] وَ شَاهِدِکُمْ وَ غَائِبِکُمْ وَ ظَاهِرِکُمْ وَ بَاطِنِکُمْ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.

زيارتِ اربعين در خانه ها بخوانيم - اربعين آمد عزا ازسر گرفت - اشعاراربعين اشعاراربعينی باقري پور  - اربعين آمد اربعين آمد _ باز عزايِ آن شاهِ دين آمد

برای شنیدن و خواندن هم زمان زیارت اربعین با صدای استاد .محمدقرهمند آزاد. و .سیدمهدی میرداماد.  و .محمودکریمی.  و .میثم مطیعی.  و .حاج منصورارضی. روی هریک کلیک کنید .

برای شنیدن روضه اربعین با صدای استاد : .محمودکریم.زینب آمد به کربلا . .محمودکریمی.نگاه گریه داری داشت رینب . .محمودکریمی.اربعینی زتوجداماندم . و .طاهری.ازبعداین اسارت ..طاهری.چهل شب و روز . و .حدادیان.کرببلاکرببلاوای . و .حاج حسن خلج.روضه اربعین . .خلج.گریه میکنم برای حسین . و .حاج مهدی سلحشور.چهل روزه که چشمام . .سلحشور.یاحبیبی حسین . .سلحشور.پرکشیدم سمت کرببلا . و .سیدمهدی میرداماد.غریب مادرمن . .میرداماد.چهل روزه که بوی گل نیومد . .میرداماد.فاتح شامم و آمدم ازشام حسین . .میرداماد.روضه اربعین . و .حاج حسین سیب سرخی.برادرببین خواهرت ازسفررسیده . و .عبدالرضاهلالی.یک اربعین برای تو نالم حسین . .کربلایی جواد مقدم.گذشته به من این چهل روز غم . و .حاج میثم مطیعی.چهل شب است که پای غم تو سوخته ایم  . و .محمدحسین پویانفر.بتو از دور سلام . .حاج احمدکافی.روضه اربعین  . .حاج احمدکافی.نوروجودازظلوع روی حسین است . حاج احمدکافی رو ضه امام حسین . حاج احمدکافی تنورخولی . روی هریک کلیک کنید .

اختصاص «أربعين» به سيّد الشّهداء عليه السّلام شعار شيعه است

یادداشت از استاد انصاریان : اهمیت زیارت اربعین در روایات

آیا می‌توان برای امام علی و دیگر معصومان مراسم اربعین...

چرا فقط براى امام حسين (ع) روز اربعين تعيين شده و ...

چرا فقط برای امام حسین علیه السلام اربعین می گیریم؟

چرا به جز امام حسین (ع)،حتی پیامبر هم اربعین ندارد

چر ا تنها بر ا ی امام حسین (ع) اربعین گرفته می‌شود؟

چرا فقط امام حسین علیه السلام مراسم اربعین دارد؟

آیا اربعین گرفتن جز برای امام حسین (علیه السلام) ...

فلسفه اربعین گرفتن برای امام حسین(علیه السلام)

زیارت اربعین؛ قوی‌ترین سلاح در مقابل دشمن

زیارت اربعین یک دوره امام شناسی است

زیارت اربعین امام حسین علیه السلام

چرا فقط اربعین امام حسین (ع)؟

اهمیت ز یا ر ت اربعین د ر روایات

رساله اربعین د ر فرهنگ شيعه

زبان حال زينب كبري سرقبرامام

مداحی اربعین امام حسین (ع)

نوحه اربعین حسینی جدید

ا شعا ر منا سبتی اربعین

نوحه های سینه زنی ایام اربعین


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۹ | 17:22 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

فیش موضوعی حادثه کرونا - حماسه راهپیمایی اربعین

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در خصوص مسئله‌ی اربعین نیز گفتند: ملت ایران عاشق امام حسین و زیارت اربعین هستند اما قضیه‌ی راه‌پیمایی اربعین صرفاً متوقف به صلاحدید مسئولان ستاد ملی مقابله با کرونا است که تاکنون با انجام آن مخالفت کرده‌اند، بنابراین همه باید تابع و تسلیم باشند. ایشان با انتقاد از حضور برخی افراد در مرزها برای اظهار ارادت به امام حسین (علیه‌السلام)، گفتند: اظهار ارادت باید از منازل انجام شود همچنان‌که در روز اربعین چند زیارت وارد است و مردم میتوانند با خواندن آنها، به پیشگاه حضرت سیدالشهدا (علیه‌السلام) شکوه کنند که ما آرزوی حضور داشتیم اما با این وضع مقدور نشد؛ تا ان‌شاءالله آن حضرت عنایت و کمکی بفرمایند.

زيارتِ اربعين در خانه ها بخوانيم

‏فرمانِ رهبر اينست، در خانه ها بمانيم _ زيارتِ اربعين، در خانه ها بخوانيم

در اربعینِ امسال، از خانه، زار و حزین _ از رَهِ دور بخوانیم، زیارتِ اربعین

از رَهِ دور گوئیم، سلام ای حسین جان _ شنو زِ نوکرت این، پیام ای حسین جان

از رَهِ دور و منزل، همه كنيم زيارت _ زيارتِ اربعين، خوانيم با نيابت

نيابت از شهيدان، خوانيم ما دعا را _ خواهيم از خداوند، ثوابِ كربلا را

خواهیم از خداوند، هم سفریِ جابر _ در حرَمِ حسینی، ماها شویم حاضِر

خواهیم از خداوند، هم سفریِ زینب _ در همه یِ زمانها، درهمه روزوهرشب

خواهیم از خداوند، زیارت و دعا را _ در یک زمانِ نزدیک، سفر به کربلا را

درحرمِ حسینی، زیارتِ اربعین _ خوانیم انشاء الله، با همه یِ زائرین

ما ملّتِ حسینیم هر شهر و هركُجاييم _ بهرِ حسينِ مظلوم، دَر شورودَرنوائيم

ایستاده پایِ کاریم بهرِ حسین مظلوم _ ما اِقتِدا نمائیم بر آن اِمامِ معصوم

ما زائرِ پياده، در سالهايِ ديگر _ باشيم انشاء الله، از همه جا سراسر

چون كرونا هم اكنون، بسته است راهِ ما را _ مسدود كرده بر ما، طريقِ كربلا را

از كرونا بترسيم، با ماسك و با فاصله _ در مترو اتوبوس، باشيم با حوصله

در صفِ هياتيها، در جمعه و جماعت _ از كرونا بترسيم، باشيم در سلامت

اي باقري اربعين، خوانیم در منازِل _ زیارتِ اربعین هم با زبان و هم دِل

 

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ

سلام ما به حسین و به یاورانِ حسین - به آن یلان و جوانان، دلاورانِ حسین

سلامِ ما به علی اکبر و علی اصغر - سلام ما به شهیدانِ سبطِ پیغمبر

سلامِ ما به حبیب و زُهیرو برعبّاس _ به قاسم و به وهب، آن جوانِ پُراِحساس

سلامِ ما به دو دستِ جدا شده از تن _ سلامِ ما به اسیرانِ دستِ اهریمن

سلامِ ما به رُقَیّه، به زینب و کلثوم _ سلامِ ما به نبی و چهارده معصوم

سلام گویم و خواهم جوابِ با برکات _ به قبرِ پاکِ حسین و علیِّ اکبرش صلوات

سلام باقریا از جمیعِ سینه زنان _ به احمد و به علی و امامِ پاکِ زمان

سروده شده توسط حجة الاسلام باقری پور ماه صفر سال 1399

کتاب مجموعه اشعار باقری را اینجا ببینید


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۹ | 18:50 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اربعين آمد عزا ازسر گرفت

اربعين آمد عزا از سر گرفت _ انس و جن را ماتمي ديگر گرفت

اربعين چون روزِ عاشورا شده _ بارِ ديگر در جهان غوغا شده

هر خيابان, هر محل, هرخانه اي _ گشته از بهرِ حسين غمخانه اي

روضه خوان و نوحه خوان و سينه زن _ جمله از پير و جوان و مرد و زَن

جملگي بر اهلبيتِ مصطفا _ روضه خوان و سينه زن, نوحه سرا

كربلا از بهر عبّاس و حسين _ جملگي از مرد و زن در شور و شين

با تویریجی ها دوان با هَروَلَه _ تا حَرَم سینه زنان در کَربَلَه

جملگی با هَروَلَه سویِ حرم _ در عزا بر آن امامِ محترم

جابرِ انصاری از آن راهِ دور _ آمده بهرِ زیارت در حضور

با عطیّه آمده در کربلا _ آن مُحِبِّ عاشقِ غم مبتلا

آمدند از شام هم، با شور و شين _ آن اسيران بر سرِ قبرِ حسين

آري آرى آمدند از شامِ غم _ بر سرِ قبرِ حسین، اهلِ حرم

با ورودِ اهلبيتِ مصطفا _ شد سرِ قبر حسين، غوغا بپا

دید زینب در محلِّ قتلگاه _ مرقدِ پاکِ حسین، با شور و آه

رویِ قبرش، پرچمی با سوز و ساز _ تا قیامت آن عَلَم در اهتزاز

در کنارش قبرِ هفتادو دو تن _ جملگی آسوده از رنج و محن

اهلبیتِ مصطفی خُرد و کلان _ در زمینِ کربلا شیون کُنان

شد مجدّد مجلسِ و بزمِ عزا _ بر شهیدان و حسین آندم بِپا

هر یکی بهرِ شهیدی نوحه گر _ نی نوا هم در عزا شد سَر بِسَر

دِجله هم گریان شده بهرِ فُرات _ هم بهشت و کوثر و آبِ حیات

آن زنان و کودکان، سینه زنان _ هر یکی بهرِ شهیدی نوحه خوان

آن يكي  گويد، كجا بودي پدر _ بعد تو ماها اسير و در بدر

وان يكي گويد، به آه و شورو شين _ اي عزيزم، اي برادر اي حسين

وان يكي گويد كجايي اصغرم _ ديگري گويد علي، اي اكبرم

وان یکی گوید به عبّاسِ رشید _ مادرت شد از غمت مویش سپید

وان يكي گويد كه قاسم در كجاست _ حجله يِ قاسم کجایِ خيمه هاست

ناگهان زینب صدا زد «یا حسین» _ شد زمین و آسمان در شور و شین

هم نوا با زینبِ کبرا شدند _ عرش و فرش و جمله ما فیها شدند

اَلغَرَض اي باقري در كربلا _ اربعين برپا بُوَد بزمِ عزا

سروده شده توسط حجة الاسلام باقری پور ماه صفر سال 1399

کتاب مجموعه اشعار باقری را اینجا ببینید


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۹ | 15:16 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اربعين آمد اربعين آمد _ باز عزايِ آن شاهِ دين آمد

باز تجديدِ حزن و غم گشته _ گويي عاشورا باز بر گشته

نينوا از غم پُر شرر گشته _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد

اربعين آمد اربعين آمد

قبر پاكِ آن طيّب و طاهر _ شد پذيرايِ اوّلين زائر

اولين زائر گشته است جابر _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد

اربعين آمد اربعين آمد

او به قبرِ شَه یک اشارت كرد _ مرقدِ شه را او زيارت كرد

او زيارت را با طهارت كرد _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد

اربعين آمد اربعين آمد

با کمکهایِ خالقِ علّام _ شامیان گشتند عاقبت بد نام

اهلبیتِ شَه باز گشت از شام _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد

اربعين آمد اربعين آمد

اهلبیتش با زينب و سجّاد _ رسته از قیدِ ظلم و استبداد

از اسارتها گشته اند آزاد _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد

اربعين آمد اربعين آمد

زینب و سجّاد، باقر و کلثوم _ بر سرِ قبرِ آن شَهِ مظلوم

گریه ها دارند بهرِ آن معصوم _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد

اربعين آمد اربعين آمد

یادِ عاشورا باز شد زنده _ علقمه گشته باز شرمنده

نامِ شاهِ دین هست پاینده _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد

اربعين آمد اربعين آمد

شد چهل روز از قتلِ شاهِ دین _ اربعین شد یک سُنَّت و آئین

باقری بهرِ اربعین غمگین _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد

اربعين آمد اربعين آمد

سروده شده توسط حجة الاسلام باقری پور اربعین سال 1399


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۹ | 14:51 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

با دل خونين و چشم پربكاء اي اهل شام - مي رویم امروز از شهرشما اي اهل شام

زینب رود ازشامِ غم سوی مدینه

حضور اسرای کربلا در شام و اقدامات تبلیغی آنها در شهر دمشق، سبب شد یزید نوه هند جگرخوار و پسر معاویه که در زیارت عاشورا نیز با عبارت «وابنُ آکلةِ الاَکباد» (فرزند زن جگرخوار) از یزید یاد شده است.[۸] و سیره اش سیره فرعون بود،  از حضور آنها در منطقه شام و در خرابه شام احساس نگرانی کند.[۲۲۵]  چون آنها در ایّام حضور در شام حدّاکثر استفاده را برای محکوم ساختن و کوبیدن جبّار و یاغی زمان خود کرده است و آبروی یزید و خاندان کثیف بنی‌امیه را برده و پرده از روی جنایات‌شان برداشته بودند. تا آنجا که در دستگاه سلطنت پسر معاویه زلزله‌ای‌ انداخت و او را ناچار کرد تا به نحوی اظهار ندامت و پشیمانی کند و گناه را به گردن پسر بی‌اصل و نسب زیاد بیندازد و خود را در قتل سیدالشهداء (علیه‌السّلام) بی‌گناه جلوه دهد . یزید برای جلوگیری از پیامدهای خطرناک حضور اسیران  و اهل بیت امام حسین (علیه‌السّلام) در شام نسبت به آنها اظهار دل‌جویی کرد و به اکرام و احترام آنها پرداخت.[۲۲۶] . یزید در جهت تبرئه خود، درصدد دل‌جویی و نوازش خاندان پیغمبر برآمد تا به این‌ وسیله احساسات مردم مسلمان شام که سخت برضدّ او تحریک شده بود و بیم یک انفجار و انقلاب از این ناحیه می‌رفت را آرام کند، لذا امام زین‌العابدین (علیه‌السّلام) و بانوان را خواست و پس از عذرخواهی و اظهار ندامت و پشیمانی وقایع اخیر و‌انداختن مسؤولیّت این حوادث به گردن پسر زیاد و دیگران، به آنها پیشنهاد کرد که هم‌اکنون می‌توانید با کمال عزت و احترام در شام بمانید و یا به‌ شهر و موطن اصلی خود مدینه بازگردید. خاندان پیغمبر که می‌دانستند این پیشنهاد یزید جز از روی ناچاری و ترس از عکس‌العمل مردم شام صورت نگرفته است و هدفی جز عوام‌فریبی ندارد؛ باز هم از این فرصت کوتاه به دست آمده بهره‌برداری بیشتر کردند، و در جهت کامل کردن رسالت تاریخی خویش به او گفتند: نخست ما را آزاد بگذار تا برای کشتگان خود عزاداری کنیم، چون از روز شهادت عزیزانمان، نگذاشته‌اند برای آنها گریه کنیم و اشک بریزیم. تشکیل این چنین مجلسی به طور واضح به‌رسوایی بیشتر یزید و بنی‌امیه منجر می‌شد و تکمیل‌کننده مجلس‌ها و تبلیغات و سخنرانی‌های پیشین بود. یزید چون خودش قول داده بود که با هر خواسته آنها موافقت کند، به ناچار محلی در اختیار اهل‌بیت پیغمبر گذاشت و مراسم عزاداری امام (علیه‌السّلام) در کنار قصر یزید برپا شد.[۱۲۳۰]   . مرثیه‌خوان مجلس نیز بیشتر حضرت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) بودند. از جمله مرثیه‌های منظوم آن مخدّره در مجلس مزبور این است: «اما شَجاکَ یا سَکَن قَتْلَ الحُسَینِ وَ الحَسَن• ظَمآنَ مِنْ طُولِ الحَزَن وَ کُلُّ وَغْدٍ ناهِلُ• یَقُولُ یا قَومِ ابی عَلِیٌّ البَرُّ الوَصّی• وَ فاطِمٌ امّی الّتی لَهَا التُّقَی وَ النائِلُ• مَنّوُاعَلَی ابنِ المُصْطَفی بِشَرْبَةٍ یُحْیی‌بِها• اطفالُنا مِنَ الظَّما حَیْثُ الفُراتُ سائِلُ» . با تشکیل مجلس مزبور غُلغله‌ای در شام برپا شد و زنان شامی و دیگران دسته دسته و گروه گروه برای عرض تسلیت به زینب کبری و بازماندگان دیگر امام (علیه‌السّلام) به خانه مزبور می‌آمدند و دختر امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نیز جزئیات شهادت امام (علیه‌السّلام) و مصایب دیگر وارد شده بر آنها را در قالب نثر و نظم برای زنان شامی تشریح می‌کرد. کار مجلس عزاداری تا آنجا بالا گرفت که حتی زنان آل ابوسفیان از جمله هند همسر یزید (در خرابه) به پیشواز اهل بیت (علیه‌السّلام) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را می‌بوسیدند، گریه و زاری می‌کردند. این برنامه بنابر نقلی ۷ و به نقلی ۳ روز ادامه داشت.[۱۲۳۱]  [۱۲۳۲]  [۱۲۳۳]  [۱۲۳۴]  [۱۲۳۵]  . یزید به زودی دریافت که ادامه اقامت اهل‌بیت در شام روزبه‌روز بر وخامت اوضاع به زیان او می‌افزاید؛ لذا ناچار شد به عناوین مختلف از ادامه آن وضع جلوگیری کند، و به گفته برخی خود آنها رفتن به مدینه را برماندن در شام ترجیح دادند و یزید نیز که منتظر چنین فرصتی بود آنان را به سرعت به مدینه فرستاد.[۱۲۳۶]  [۱۲۳۷]  . منابع تاریخی و مقاتل گفته‌اند یزید به نعمان بن بشیر دستور داد که وسایل حرکت خاندان عصمت را از شام به مدینه فراهم کند تا ایشان را بعد از آن همه مصیبت با احترام روانه مدینه کند. [۱۲۳۸]  [۱۲۳۹] . در منابع آمده است اهل بیت (علیه‌السّلام) حدود هفت روز در دمشق به عزاداری پرداختند، در روز هشتم یزید آنها را فراخواند و پیشنهاد ماندن در دمشق را به آنان مطرح کرد؛ اما اهل بیت (علیه‌السّلام) خواستار مراجعت به مدینه بودند. (و ندبوه علی ما نقل سبعة ایام- فلما کان الیوم الثامن دعاهن یزید- و عرض علیهن المقام فابین- و ارادوا الرجوع الی المدینة.) [۲۲۷]  . در برخی از منابع آمده است: «یزید با احضار امام سجاد(علیه‌السّلام) اسرا را در رفتن به مدینه و یا ماندن با اکرام و احترام در شام مخیر ساخت و اهل بیت (علیه‌السّلام) خواستار بازگشت شدند.» (یزید به حضرت گفت: «ان احببت ان تقیم عندنا فنصل رحمک و نعرف لک حقک فعلت. و ان احببت ان اردک الی بلادک و اصلک. قال: بل تردنی الی بلادی.») [۲۲۸]  [۲۲۹]  [۲۳۰]  . طبق نقلی دیگر یزید وقتی می‌خواست کاروان اسرا را به طرف مدینه حرکت دهد، علی بن حسین (علیه‌السّلام) را نزد خود فرا خواند و با او خلوت کرد و به حضرت گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه (عبیدالله) را آگاه باش اگر من با پدرت برخورد کرده بودم، هیچ چیز از من نمی‌خواست جز آن که به او می‌دادم و به هر نیرویی از مرگ او جلوگیری می‌کردم؛ ولی خدا چنین مقدر کرده بود که دیدی. هر حاجتی داری برای من بنویس تا اجابت شود. («و لما ارادوا ان یخرجوا دعا یزید علی بن الحسین ثم قال: لعن الله ابن مرجانة، اما و الله لو انی صاحبه ما سالنی خصله ابدا الا اعطیتها ایاه، و لدفعت الحتف عنه بکل ما استطعت و لو بهلاک بعض ولدی، و لکن الله قضی ما رایت، کاتبنی و انه کل حاجه تکون لک.»)[۲۳۱]   [۲۳۲]  [۲۳۳]  . در واقع یزید می‌خواست با رفع اتهام از خویش از طرفی عبیدالله را مقصر معرفی کند و از طرفی این امر را، خواست خدا (جبر) جلوه دهد. (یزید و پدرش معاویه در صدد گسترش اندیشه جبر گرایی بودند.) این در حالی بو د که یزید پس از واقعه کربلا به ابن زیاد جایزه داد و او را از حاکمیت بصره و کوفه عزل نکرد. یزید نه تنها عبیدالله را برکنار نکرد، بلکه او را تشویق هم کرد. مسعودی می‌نویسد: «یزید روزی به شراب نشسته بود و ابن زیاد طرف راست او بود، و این بعد از قتل حسین (علیه‌السّلام) بود، رو به ساقی خود کرد و شعری بدین مضمون خواند: جرعه‌ای بده که جان مرا سیراب کند و نظیر آن را به ابن زیاد بده که رازدار و امین من است و همه جهاد و غنیمت من به او وابسته است. سپس به خوانندگان گفت که شعر او را با آواز و ساز بخوانند.»... [۲۳۴]  . وقتی کاروان آماده سفر شد، یزید نعمان بن بشیر را به ریاست گروهی مامور بازگرداندن آن‌ها به مدینه کرد نعمان بن بشیر و همراهانش موظف شدند با اسرا برخورد شایسته‌ای داشته باشند و احترام آن‌ها رعایت کرده و هنگام استراحت از کاروان آن‌ها فاصله بگیرند.[۲۳۵]  [۲۳۶]  . یزید به نعمان بن بشیر دستور داد به همراه عده‌ای دیگر (گفته شده تعداد آن‌ها ۳۰ نفر بوده است. و وجه معه رجلا فی ثلاثین فارسا یسیر امامهم.( [۲۳۷]  . اسرای کربلا به مدینه بازگردانند.[۲۳۸]  . یزید دستور داده بود: هر کجا کاروان آن‌ها برای استراحت توقف کرد آنان از ایشان دور شوند و خود و همراهانش مانند نگهبانانی در اطراف آنان پراکنده شوند، و جای خود را چنان قرار دهند که اگر یکی از آنان خواست وضو بگیرد یا قضای حاجت کند از آنان شرم نکند، آن‌ها نیز چنان چه یزید سفارش کرده بود با اسرا مدارا کرده و مراعات‌شان نمودند تا به مدینه رسیدند.[۲۳۹]  [۲۴۰]  . در مسیر شام به کربلا یا مدینه ماموان یزید با اهل بیت (علیه‌السّلام) با خوبی رفتار کردند. طبری از ابی مخنف نقل می‌کند که حارث بن کعب به نقل از فاطمه بنت علی می‌گوید به خواهرم زینب گفتم: خواهر جان این مرد شامی در همراهی ما نیک رفتار بود، می‌خواهی چیزی به او بدهیم؟ او گفت: به خدا ما چیزی جز زیور و زینت خویش نداریم من گفتم: زیورهایمان را به او می‌دهیم. دست بند و ساق بند خویش را درآوردم خواهرم نیز دست بند و ساق بند خویش را بیرون آورد و پیش او فرستادیم و از او به خاطر رفتار نیکویش تشکر کردیم. مرد شامی گفت: من به خدا این کار را جز برای رضایت خدا و به خاطر قرابت شما به رسول الله انجام ندادم». («و الله ما فغلته الا لله و لقرابتکم من رسول الله.»)[۲۴۱]  . برخی معتقدند این که یزید عده‌ای را به عنوان همراه و محافظ اسرای کربلا می‌فرستد در واقع علاوه بر محافظت از آن‌ها سیطره بر اوضاع است، چرا که یزید از تاثیر اهل بیت در شهرها و نشر حقایق به سایر شهرها می‌ترسید. یزید هراس داشت که در شهرهای واقع در مسیر اسرا علیه او شورش‌هایی برپا شود.[۲۴۲] . از بعضی از نصوص استفاده می‌شود که خروج از شام در بیستم ماه صفر)اربعین) بوده، شیخ مفید می‌نویسد: «و فی الیوم العشرین منه کان رجوع حرم سیدنا و مولانا ابی عبدالله علیه‌السّلام من الشام الی مدینة الرسول.»[۲۴۳]  . شیخ طوسی نیز همین قول را آورده است. (و فی الیوم العشرین منه (صفر) کان رجوع حرم سیدنا...( [۲۴۴]  . اگر این روایت را بپذیریم نمی‌توانیم قائل شویم که اهل بیت (علیه‌السّلام) در اربعین به کربلا رسیده‌اند.اما طبق برخی از نقل‌ها سر مقدس امام حسین (علیه‌السّلام) و سایر شهدای کربلا، که به شام منتقل شده بود، به امام سجاد (علیه‌السّلام) سپرده شد و آن حضرت بیستم ماه صفر آن‌ها به بدن‌ها ملحق کرد و به مدینه رفت.[۲۴۵] . سید بن طاووس می‌نویسد: «وقتی زنان و اهل بیت (علیه‌السّلام) امام حسین (علیه‌السّلام) از شام بازگشتند و به کشور عراق رسیدند به راهنمای قافله گفتند ما را از راه کربلا ببر پس آمدند تا به قتلگاه رسیدند دیدند جابر بن عبدالله انصاری و جمعی از بنی هاشم و مردانی از اولاد پیامبر برای زیارت قبر حسین (علیه‌السّلام) آمده‌اند. پس همگی به یک هنگام در آن سرزمین گرد آمدند و با گریه و اندوه و سینه زنی به هم ملاقات کردند و مجلس عزایی که دل‌ها را جریحه ‌دار می‌کرد بر پا کردند و چند روزی به این منوال گذشت.»[۲۴۶] . این روایت مورد انکار بسیاری از علمای شیعه قرار گرفته است و نقل‌های بسیاری در تضاد با آن وجود دارد. (علاوه بر شیخ مفید، شیخ طوسی و ابن اعثم کوفی، بسیاری از محققان معاصر نیز اربعین را روزی می‌دانند که اهل بیت امام حسین (علیه‌السّلام) از شام به سوی مدینه مراجعت کردند)

اسامی اسرای کربلا  : ا بن قتیبه و ابن عبد ربه از قول محمد بن حسین(علیه السلام)نقل می کنند که ما اسرا 12 نفر بودیم. اما قاضی نعمان مغربی، 14 نفر نوشته است که 4 نفر از آنان زن بوده اند. الف) مردان : 1ـ امام سجاد(ع) (علیه السلام)، خطبه امام سجاد(ع) درشام یکی از خطبه های مُهَیِّج استامام باقر(علیه السلام)، 3ـ عمر بن حسین(علیه السلام)، 4ـ محمد بن حسین بن علی(علیهما السلام)، 5ـ زید بن الحسن المجتبى، 6ـ عمرو بن حسن، 7ـ محمد بن عمرو بن حسن، 8 و 9ـ دو فرزند جعفر، 10ـ عبدالله بن عباس بن علی(علیهما السلام)، 11ـ قاسم بن عبدالله بن جعفر، 12ـ قاسم بن محمد بن جعفر، 13ـ محمد بن عقیل اصغر، 14ـ عقبة بن سمعان، غلام رَباب، 15ـ غلام عبدالرحمن بن عبد ربّه انصاری، 16ـ مسلم بن رباح غلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) و 17ـ علی بن عثمان مغربی .  ب) زنان : ابن سعد تعداد زنان اهل بیت را که اسیر شدند 6 نفر، قاضی نعمان مغربی 4 نفر و ابوالفرج اصفهانی 3 نفر دانسته است. نام این زنان عبارت است از : 1 ـ حضرت زینب، خطبه حضرت زینب در شام یکی از خطبه های مُهَیِّج است 2 ـ فاطمه، 3 ـ ام کلثوم، از دختران امام علی(ع(.[۶] 4 ـ امّ حسن (دختران امیرالمؤمنین)، 5 ـ  فاطمه دختر امام حسین(ع) یا فاطمه صغری، 6 ـ سکینه، 7 ـ رقیه (دختران حسین بن علی)، 8ـ رباب (همسر امام و مادر سکینه و عبدالله رضیع) ، 9ـ فاطمه دختر امام حسن (ع( امّ محمد (دختر امام حسن بن علی و همسر امام سجاد) 10-  بقولی ام هانى  . 11 -  بقولی فضه کنیز حضرت فاطمه سلام الله علیها، ـ زنانی که به گونه ای با نهضت امام(علیه السلام) همکاری داشتند، اینان 4 زن بودند: 1ـ ماریه (دختر سعد یا منقذ عبدیه که منزلش محل تجمع گروهی از شیعیان بصره بود)، 2ـ طوعه (کنیز اشعث بن قیس که مسلم را زمانی که در کوچه های کوفه تنها مانده بود، به خانه اش پناه داد)، 3ـ دیلم یا دلهم (همسر زهیر بن قین که همسر خود را تشویق به پیوستن به سپاه امام حسین(علیه السلام) کرد) و 4ـ زنی از کوفیان که لباس و مقنعه برای اسرای اهل بیت فراهم کرد . طبق آنچه در منتخب التواریخ آمده است اسامی اُسرا چنین است : از مردان :  1- امام زین العابدین (ع) ؛ 2- امام محمد باقر (ع) چهار ساله ؛ 3- محمد بن حسین بن علی ؛ 4- عمر بن حسین ؛ 5- حسن بن حسین  ؛ 6- زیدبن الحسن المجتبی ؛ 7- عمربن الحسن المجتبی که مجروح شد و به کوفه بردند ؛ 8- محمد بن عمربن الحسن المجتبی . اما از بانوان : 1- زینب کبری (ع) ؛ 2- ام کلثوم : دختر امیر المومنین (ع) و خواهر زینب و حسین (ع) . وی در سال های اواخر عمر پیامبر خدا (ص) به دنیا آمد . زنی با فضیلت ، فصیح ، سخنور و دانا بود . نامش را زینب صغری هم گفته اند . وی در طول زندگی شاهد شهادت مظلومانه عترت پیامبر بود . در سال 61 هجری نیز در رکاب سید الشهدا به کربلا آمد و پس از عاشورا ، در مدت اسارت نیز با سخنانش عترت رسول خدا را معرفی و ستم های حکام را افشا می کرد . از جمله وقتی کاروان اسیران را به کوفه وارد کردند ، در جمع انبوه حاضران ، ام کلثوم به مردم دستور سکوت داد . چون نفس ها آرام گرفت و همه ساکت شدند به سخن پرداخت و کوفیان را به خاطر سستی در یاری امام و آلودن دست به خون سیدالشهدا (ع) ملامت کرد . در ایام حضور در دمشق نیز هرگز در بیان حقایق و افشای جنایات امویان کوتاهی نکرد . پس از بازگشت اهل بیت به مدینه نیز ، ام کلثوم از کسانی بود که گزارش این سفر خونین را به مردم می داد ؛  3- فاطمه ؛ 4- رقیه : دختر سه چهار ساله امام حسین (ع) که در سفر کربلا همراه اسرای اهل بیت بودده و در شام ، شبی پدر را به خواب دید و پس از بیدار شدن بسیار گریست و بی تابی کرد و پدر را خواست . خبر به یزید رسید . به دستور او سر امام حسین (ع) را نزد او بردند و او از این منظره بیشتر ناراحت و رنجور شد و همان روز ها در خرابه شام ( که محل اقامت موقت اهل بیت بود ) جان داد . محل دفن او یک بازارچه قدیمی و با فاصله از مسجد اموی در دمشق قرار داد و چندین بار تعمیر شده است ، آخرین تعمیر و توسعه در سال 1364 شمسی از سوی ایران آغاز شد و پس از چند سال به پایان رسید ؛  5- صفیه ؛ 6- ام هانی ( این شش نفر از دختران علی (ع) بودند) ؛ 7- فاطمه دختر امام حسین (ع) ؛ 8- سکینه دختر امام حسین (ع) دختری که می گویند در خرابه شام جان داد ؛ 9- رباب همسر امام حسین : رباب دختر امرء القیس ، همسر سید الشهدا (ع) و مادر سکینه و علی اصغر ( عبد الله) . او در کربلا حضور داشت و همراه اسیران به شام رفت ، سپس به مدینه بازگشت و مدت یکسال برای سیدالشهدا (ع) عزاداری کرد و مرثیه هایی هم در سوگ آن حضرت سرود ؛ 10- شاه زنان همسر امام سجاد (ع) ؛ 11- مادر محسن فرزند سید الشهدا (ع) ( این فرزند در راه شام سقط شد) ؛ 12- دختر مسلم بن عقیل ؛ 13- فضه کنیز فاطمه (ع) ؛ 14- یکی از کنیزان امام حسین (ع) ؛ 15- مادر وهب بن عبدالله  : وی دختر عبد و همسر عبدالله بن عمیر کلبی از طایفه بنی علیم بود . چون شوهرش تصمیم گرفت از کوفه به یاری امام حسین (ع) بیرون آید ، ام وهب نیز اصرار کرد تا او را هم با خود ببرد . شبانه به یاران حسین (ع) پیوستند . روز عاشورا وقتی شوهرش عبدالله بن عمیر به میدان رفت ، او نیز چوبی به دست گرفت و به میدان شتافت ولی امام حسین (ع) مانع او شد و فرمود : بر زنان جهاد نیست ؛ 16- ام خلف : همسر مسلم بن عوسجه از زنان برجسته شیعه که در کربلا از یاران حضرت سید الشهدا (ع) بود پس از شهادت مسلم بن عوسجه ، پسرش خلف آماده جنگ شد . امام حسین (ع) از او خواست تا به سرپرستی مادرش بپردازد . ولی مادرش او را تشویق به جنگ کرد و گفت : جز با یاری پسر پیغمبر از تو راضی نخواهم شد . خلف پس از نبردی دلیرانه به شهادت رسید . پس از شهادتش ، سر او را به طرف مادرش پرتاب کردند . او هم سر را برداشته ، بوسید و گرسیت .

حضرت شهربانو مادر امام سجاد علیه السلام در کربلا حضور نداشته که جزو اُسرا باشد . در ارتباط با شهربانو مادر مکرمه حضرت امام سجاد (علیه‌السلام) در برخی از کتاب‌ها، متاسفانه تحریفاتی دیده می‌شود که فاقد ارزش علمی است، از جمله:  حضور شهربانو در کربلا، غرق شدن و خودکشی شهربانو در رودخانه فرات، سوار شدن وی بر ذوالجناح یا اسبی دیگر و آمدنش به ایران و سرانجام غائب و پنهان گشتن او در کوه (کوه بی بی شهربانو شهر ری)  . قصه ‌پردازان به انگیزه‌های مختلف، این حکایات بی‌اساس را در میان برخی کتاب‌ها و در بین عوام، چنان با آب و تاب وارد ساخته‌ اند که جایگزین وقایع تاریخی شده است. صحیح ‌ترین قول در این زمینه این است که آن بانو پس از وضع حمل حضرت سجاد (علیه السلام) به فاصله‌ اندکی وفات نمودند. بنا به نقل بحار الانوار این قول را قطب‌الدین راوندی در الخرائج و مرحوم صدوق در عیون اخبار الرضا نقل نموده ‌اند. اقوال متفاوتی درباره تاریخ وفات مادر امام سجاد (ع) وجود دارد؛ پنجم شعبان؛ هشتم شعبان؛ نهم شعبان؛ یازدهم رجب؛ هشتم ربیع الاول؛ نیمه جمادی الاول؛ نیمه جمادی الثانی . به هر حال، شهربانو بعد از چند روز از تولد یگانه فرزندش و در همان دوره نفاس به علت بیماری، رحلت کرد و پیکر مطهرش در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. اما اینکه حضرت شهربانو خود را بعد از واقعه عاشورا در آب غرق کرده باشد و یا با ذوالجناح به سمت ایران شتافته و سپس در دل کوه وارد شده و همانجا مدفون شده باشد که جزء افسانه‌های تاریخی است. صاحب روضة‌الشهداء مى‌گويد: شهربانو در كربلا حضور داشته، به امام حسين (علیه‌السلام) عرض كرد كه من در اينجا غريب هستم، خواهران و دختران تو چون از تبار پيامبرند، حرمت اينها را نگه مى‌دارند. ولى من دختر يزدجرد شهريار ايران هستم، مى‌ترسم دشمنان حرمت حرم تو را نگه ندارند، امام فرمود: ناراحت نباش تو هم محترم هستى و كسى دست به سوى تو دراز نخواهد كرد. روايتى ديگر اين است كه امام فرمود: در آن هنگام كه من از پشت اسب به زمين افتادم مركب من نزد تو مى‌آيد، شما سوار بر مركب شو و عنان را به او بسپار كه تو را از ميان اين لشكر بيرون برده و بجايى كه خداوند خواهد مى‌رساند. امّا اصلح اقوال اين است كه شهربانو همراه اهل بيت (علیهم‌السلام) به شام رفت.   مرحوم قزوینی گويد: اينكه برخى بر اين باورند كه قبر شهربانو در اطراف تهران است، افسانه‌اى بيش نيست چون او طبق نقل كتب اخبار و تواريخ خود را پس از امام حسين(علیه‌السلام) در آب غرق نمود.

بازگشت اهل بیت (علیهم السلام) در اربعین اول به کربلا

حرکت کاروان اسرای کربلا به سوی شام

اسرای کربلا از شام تا مدینه - ویکی فقه

کاروان  اسیران کربلا از شام تا مدینه

بازگشت كاروان اُسرا ازشام به کربلا

بازگشت كاروان اُسرا از شام به کربلا

اسرای کربلا از شام تا مدینه


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۱۱ مهر ۱۳۹۹ | 18:43 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

با دل خونين و چشم پربكاء اي اهلِ شام - مي رویم امروز از شهر شما اي اهلِ شام

با دل خونين و چشم پربكاء اي اهلِ شام - مي رویم امروز از شهرِ شما اي اهلِ شام

خانه آبادان كه بنموديد خوب از دوستي - ميهمانداري بر آل مصطفي اي اهل شام

غير اشگ ديده و خوناب دل ديگر چه بود - در شب و روز از براي ما غذا اي اهل شام

اهل بیت مصطفی بودیم و اندر روزگار - غیرظلم و کین ندیدیم از شما ای اهل شام

ز آتش غم سوخت در جنّت روان مصطفی - ریختید آتش ز بس بر فرق ما ای اهل شام

فرق ما مجروح شد اندر سر بازارها - بس زدید از کین بما سنگ جفا ای اهل شام

بي وفائي شما اين بس پس از قتل حسين (ع) - دست و پا رنگين نموديد از حنا اي اهل شام

بانواني را كه دربان بود جبريل امين - از جفا داديد در ويرانه جا اي اهل شام

اندر اين مدت كه ما را در خرابه جاي بود - خاك بستر خشت بودي متكا اي اهل شام

مي رويم اينك بچشم اشگبار امّا بود - يك وصيّت آوريد او را بجاي اي اهل شام

بر سر قبر صغير ما كه در غربت بمرد - گاه بگذاريد شمعي از وفا اي اهل شام

نی همین جودی سراپا سوخت از ماتم چو شمع - جان عالم سوخت از این ماجرا ای اهل شام

از دست من گرفته خرابه رقیه را

از دست من گرفته خرابه رقیه را - من بی رقیه سوی عزیزان نمی روم

دارم خجارت از پدر تاجدار او - بی طوطی عزیز غزلخان نمی روم

همره نباشدم من دلخون رقیه را - بی همسفر رقیه گریان نمی روم

جان داد در خرابه ز بس ریخت اشگ غم - با دست خالی سوی شهیدان نمی روم

رفتيم و ماند نزد شما يادگار ما

رفتيم و ماند نزد شما يادگار ما - جان شما و دخترك گلعذار ما

رفتيم و ماند خاطره اى سخت جانگداز - ز اين شهر پر بلا، به دل داغدار ما

ما با رقيه آمده اكنون كه مى رويم - ديگر رقيه اى نبود در كنار ما

زینب آمد شام را یکباره ویران کرد ورفت

زینب آمد شام را یکباره ویران کرد ورفت - ‌اهل عالم را ز کار خویش حیران کرد و رفت

از زمین کربلا تا کوفه و شام بلا - هر کجا بنهاد پا، فتح نمایان کرد و رفت

با لسان مرتضی از ماجرای نینوا - خطبه ‌ای جانسوز اندرکوفه عنوان کرد و رفت

باکلام جانفزا اثبات دین حق نمود - عالمی را دوست دار اهل ایمان کرد و رفت

فاش می‌گویم که آن بانوی عظمای دلیر - ازبیان خویش دشمن را هراسان کرد و رفت

در دیار شام برپاکرد از نو انقلاب‌ - سنگر اهل ستم را سست بنیان کرد و رفت

خطبه‌ای غرّا بیان فرمود در کاخ یزید - کاخ استبداد را از ریشه ویران کرد و رفت

زین خُطَب اتمام حجت کرد بر کافردلان - ‌غاصبین رامستحق نار و نیران کرد و رفت

از کلام حق پسندش شد حقیقت آشکاراهل حق راشامل الطاف یزدان کرد و رفت

شام غرق عیش وعشرت بود دروقت ورودوقت رفتن شام را شام غریبان کرد و رفت

دخت شه رابعد مردن درخرابه جای داد - گنج رادرگوشه ویرانه پنهان کرد و رفت

ز آتش دل برمزار دختر سلطان دین‌ - در وداع آخرین، شمعی فروزان کرد و رفت

شام را زان ماجرا شام غریبان کرد ورفت

زینب آمد کربلا را عنبرافشان کرد و رفت - ‌جنّت‌المأوی زخون نوجوانان کردورفت

قهرمان کربلا آن دختر شیرخدا - دین احمد را درآن صحرا درخشان کرد ورفت

خطبه‌ای خواند او که لرزان شد دل ابن زیاد - بارگاه کوفه رایک شام ویران کردورفت

گفت من آن زینبم، جدّم رسول هاشمی است‌ - شهرت زهرا و جدّش را نمایان کردورفت

دراسیری باغم رعنا گُلان فاطمه‌ - راه شام و کوفه را یکسر گلستان کردورفت

تایزید آورد اسیران را میان بارگاه‌ - درسخن یک بارگاهی را به لرزان کردورفت

شرح می‌دادی یزید اینها اسیرند ازفرنگ - ‌زینب آگه خلق را زان سرّ پنهان کردورفت

هلهله درشهر افتاد وشد آشوبی بپا - شام را زان ماجرا شام غریبان کرد ورفت

آری قصّه ی پُر غُصّه یِ اسارت به پایان رسید و کاروان یادگاران حسینی با صدها رنج و اندوه و صدها خاطرات ناگوار و غمبار از شام بیرون آمدند و به سوی مدینه رهسپار شدندو در حالی که بار سنگین مصائب کمرشان را خم کرده بود به راه ادامه دادند.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۱۱ مهر ۱۳۹۹ | 18:40 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

فرجام قاتلان امام حسین علیخ السلام

سرنوشت شوم قاتلان امام حسین(ع)

از معروف‌ترین افرادی که در تومار قاتلین امام حسین علیه السلام  آمده اسامی این افراد به چشم می‌خورد: یزید بن معاويه بن ابوسفيان که از طلقاء بود و بنی امیه  یا امویان  خلافت بنی‌امیه در شام از زمان عمر آغاز شد . شمر بن ذی الجوشن که امیر لشگر عمر بن سعد بوده است . [سیدالشهدا علیه السلام وقتى با اصرار ولید و مروان براى بیعت با یزید مواجه شد به فسق او شهادت داد و فرمود: «یزید، مردى فاسق، شرابخوار، آدم کش است که آشکارا گناه مى‌کند و کسى همچون من با کسى مثل او بیعت نخواهد کرد.».[۱۵]]  .  به شهادت رساندن امام حسین(ع) و یارانش در کربلا توسط سپاهیان یزید بن معاویه در واقعه عاشورا نمودار تقابل شدید بنی‌امیه با امامان شیعه است. واقعه حره، قیام‌های زبیریان، مختار، زید بن علی، ضحاک بن قیس و قیام بنی عباس دیگر وقایع مهم دوران خلافت بنی‌امیه است . در حالی که امام حسین‌(ع‌) از پیامبر اسلام نقل می‌نماید که «الخلافة محرمة علی آل ابی سفیان‌؛ خلافت بر آل ابوسفیان حرام است‌.»[۵۸]  . یزید به ولید بن عتبه نوشت: «خذ الحسین وعبدالله بن عمر، وعبد الرحمان بن ابی بکر، وعبدالله بن الزبیر بالبیعة اخذاً شدیداً، ومن ابی فاضرب عنقه، وابعث الی براسه؛[۲۴]  [۲۵]  [۲۶]  . حسین و عبدالله بن عمر و عبد‌الرحمان بن ابو‌بکر و عبدالله بن زبیر را برای بیعت گرفتن از آن‌ها به سختی با ایشان برخورد کن، و اگر هر کس از این امر سرباز زد گردنش را بزن و سر او را برایم بفرست.» . یزید بن معاویه قاتل امام حسین (علیه‌السّلام) است اما با شمشیر ابن‌زیاد، و شمر و عمر بن سعد  .  در واقعه شهید کردن امام حسین علیه السلام  ابن زیاد و عمر بن سعد و شمر بن ذی‌الجوشن و غیره (لعنهم‌الله) مشارکت داشتند . اما با دستور یزید و سفیانیه اهل دمشق که از اسرای کاروان کربلاء با دف و ساز و طنبور و خوشحالی و پای‌کوبی استقبال کردند .  در دعوت امام حسین علیه السلام به کوفه : شبث بن ربعی و حجار بن ابجر و عمرو بن حجاج و غیره دخیل بودند  . عبیدالله بن زیاد ـ عمر سعد ـ شمر بن ذی‌الجوشن ـ قیس بن اشعث بن قیس ـ عمرو بن حجاج زبیدی ـ عبدالله بن زهیر ازدی ـ عروة بن قیس احمسی ـ شبث بن ربعی یربوعی ـ عبد‌الرحمن بن ابی سبرة جعفی ـ حصین بن نمیر ـ حجار بن ابجر - عمر بن سعد بن ابی‌وقاص و شمر بن ذی‌الجوشن و شبث بن ربعی و حجار بن ابجر و حرملة بن کاهل و سنان و...  شمر بن ذی الجوشن از فرماندهان سپاه عمر بن سعد در حادثه کربلا و بنا به نقلی قاتل سیدالشهدا علیه السلام است. آن ملعون سرانجام در جریان قیام مختار کشته شد. نام شمر در زیارت عاشورا، همراه با لعن آمده است:‌ «... و لعن الله شمرا».  و در زیارت ناحیه مقدسه نیز شمر قاتل امام حسین(ع) معرفی شده است.[۲۰] . و نیز عده‌ای دیگر که در جریان واقعه کربلاء و به شهادت رساندن آن حضرت و اصحابش مباشر و مستقیم وارد صحنه شده بودند. افرادی هم چون:  سِنان بن اَنَس یا سنان بن انس نخعی ـ حرمله کاهلی ـ منقذ بن مره عبدی ـ ابو‌الحتوف جعفی ـ مالک بن نسر کندی ـ عبد‌الرحمن جعفی ـ قشعم بن نذیر جعفی ـ بحر بن کعب بن تیم‌الله ـ زرعة بن شریک تمیمی ـ صالح بن وهب مری ـ خولی بن یزید اصبحی ـ حصین بن تمیم و غیره... شرحبیل بن ذی‌الکلاع حمیری، از فرماندهان حکومت بنی‌امیه و در سپاه عبیدالله بن زیاد بود. او و حصین بن نمیر در جنگ با نیروهای ابراهیم بن اشتر به سال ۶۷ قمری در موصل کشته شد . امام حسین (علیه‌السّلام) در روز عاشوراء آنان را با تعبیر شیعه آل‌ ابی‌سفیان معرفی می‌فرماید: «ویحکم یا شیعة آل ابی سفیان! ان لم یکن لکم دین، وکنتم لا تخافون المعاد، فکونوا احراراً فی دنیاکم هذه، وارجعوا الی احسابکم ان کنتم عُرُباً کما تزعمون؛[۴۴]  [۴۵]  [۴۶]  وای بر شما‌ ای پیروان ابو‌سفیان! اگر دین ندارید و از روز معاد نمی‌هراسید، لا‌اقل در دنیا آزاد مرد باشید و آن‌گونه که می‌پندارید به حسب و نسب خود که عرب هستید باز گردید.» قاتلان آن حضرت در آن روز به حضرت خطاب می‌کردند و می‌گفتند: این جنگ و قتال ما با تو از روی دشمنی و عداوت با پدرت علی بن ابی‌طالب است. «انما نقاتلک بغضاً لابیک» یعنی: ما از روی بغض و کینه‌ای که با پدرت علی بن ابی‌طالب داریم با تو به جنگ و نبرد برخاسته‌ایم.[۴۷] و یا بعضی دیگر را می‌بینیم که این تعبیر را خطاب به امام حسین (علیه‌السّلام) دارند: «یا حسین، یا کذّاب ابن الکذّاب؛[۴۸] ‌ای حسین‌ ای درو‌غ‌گوی فرزند دروغ‌گو!» . منهال بن عمرو می‌گوید در مدینه خدمت امام سجاد(ع) رسیدم، امام از حرمله پرسید، گفتم هنگامی که در کوفه بودم زنده بود، امام فرمود: «...اللهم اذقه حرالحدید، اللهم اذقه حرالحدید، اللهم اذقه حرالنار...».[۳۶] خدایا داغی آهن را بر او بچشان،...خدایا داغی آتش را بر او بچشان. منهال میگوید به کوفه آمدم دیدم حرمله گرفتار شده و نفرین امام مستجاب شد . در قیام مختار در چهاردهم ربیع الاول سال ۶۶ق مختار به خونخواهی امام حسین(ع) قیام کرد[۴۵] و شیعیان کوفه وی را در این امر همراهی کردند. وی می‌گفت: به خدا سوگند اگر دو سوم قریش را بکشم تلافی یکی از انگشتان امام حسین(ع) نمی‌شود.[۴۶]  شمر بن ذی الجوشن، خولی بن یزید، عمر بن سعد و عبیدالله بن زیاد را به قتل رسیدند.[۴۷]  . مختار در این قیام از دو شعار یا لثارات الحسین و یا منصور امت بهره جست. وی هنگام پوشیدن لباس رزم با این دو شعار به پیروانشان آغاز قیام را اطلاع داد.[۵۰] . شعار یا منصور امت ابتدا در جنگ بدر و شعار یا لثارات الحسین ابتدا در قیام توابین مورد استفاده قرار گرفته بود.[۵۱]همچنین هنگامی‌که عمر بن سعد کشته شد، کوفیان ندای یالثارات الحسین سر دادند.[۵۲]  . در این قیام ابراهیم بن مالک اشتر فرماندهی لشکر را برعهده داشت و او بود که عبیدالله بن زیاد را در موصل به قتل رساند.[۴۸] مختار پس از ۱۸ ماه حکومت و جنگیدن با سه گروه یعنی مروانیان در شام و آل زبیر در حجاز و اشراف کوفه سرانجام در ۱۴ رمضان[۵۳] سال ۶۷ق در حالی که ۶۷سال داشت به دست مصعب بن زبیر به قتل رسید.[۵۴][۵۵] به دستور مصعب دست مختار را بریده و به دیوار مسجد کوفه کوبیدند. هنگامی که حجاج بن یوسف بر کوفه مسلط شد چون هر دو از قبیله ثقیف بودند دستور به دفن آن داد.[۵۶] . پس از مختار طرفداران وی که ۶۰۰۰ نفر بوده و در قصر محاصره شده بودند تسلیم شدند، ولی مصعب دستور اعدام همه آنها را صادر کرد.[۵۷] این کار چنان وحشتناک بود که وقتی عبدالله بن عمر، مصعب را دید گفت اگر این ۶۰۰۰ نفر گوسفندان پدرت بودند، نباید این کار را انجام می‌دادی.[۵۸] . آیه الله خویی[۶۷] و مامقانی[۶۸] قیام مختار را با اذن خاص امام زین العابدین می‌دانند. از امام سجاد(ع) نقل شده که خدا به مختار جزای خیر دهد.[۷۳][۷۴] . امام باقر(ع) در ملاقات با ابوالحکم فرزند مختار پس از تکریم وی از مختار نیز تمجید کرده و گفتند خدا پدرت را رحمت کند.[۷۵] مامقانی ترحم امام بر مختار را دلیل بر عقیده صحیح مختار دانسته و می‌گوید: اظهار رضایت و خشنودی ائمه(ع) تابع و فرع بر خشنودی خداست، پس معلوم می‌شود مختار از نظر عقیده انحرافی نداشته که موجب خشنودی ائمه واقع شده است.[۷۶] . امام صادق(ع) فرستادن سر عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد به مدینه توسط مختار را باعث شادی اهل بیت دانسته و فرمود: بعد از واقعه عاشورا، هیج زنی از زنان ما آرایش نکرد تا زمانی که مختار سر بریده عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد را برای ما فرستاد.[۷۷]

نامنقش وی در کربلاسرانجام و چگونگی مرگ
شمر بن ذی‌الجوشننقش‌آفرین اصلی جنایات کربلا، صدور دستور یورش همه جانبه به امام حسین علیه السلام و یارانش.دستگیری شمر توسط مختار ثقفی، گردن زدن او و انداختن وی در روغن داغ.
محمد بن اشعث بن قیسنقش‌آفرین و فراهم کننده حوادث روز عاشورا، فرمانده نیرویی بود که مسلم را دستگیر کردند و هتک حرمت امام حسین علیه السلام.روز عاشورا در پی نفرین امام حسین علیه السلام عقرب سیاهی او را نیش زد.
عبیدالله بن زیاددر حادثه کربلا، همه جنایت‌ها به دستور مستقیم عبیدالله تحقق یافت و بعد از یزید بیشترین نقش را در فاجعه عاشورا داشت.چکیدن قطره خونی از سر مبارک امام حسین علیه السلام بر ران او و باقی ماندن آن زخم تا آخر عمر، جسدش توسط ابراهیم بن مالک اشتر به آتش کشیده شد.
یزید بن معاویهقاتل اصلی امام که ابن زیاد و ابن سعد و شمر و سنان و... بدستور او به جنگ امام بر خواستند.هنگام رقص و مستی به زمین خورد و مغزش متلاشی شد و صورتش همچون قیر، سیاه شد.
سنان بن انسنقش مؤثری در کشتن اباعبدالله الحسین علیه السلام داشت.زبانش گرفت، عقلش زائل شد و با وضع ناگواری از دنیا رفت.
عمر بن سعدمجرم شماره سوم فاجعه کربلا و فرماندهی عملیات کربلا را بر عهده داشت.به دستور مختار ثقفی به قتل رسید و سرش از تن جدا شد.
حرملة بن کاهلپرتاب تیر بر گلوی حضرت علی‌اصغر علیه السلام.مختار ثقفی دستور داد تا بدنش را تیرباران کنند.
حصین بن نُمیرفرمانده تیراندازان لشکر عمر بن سعد و تیراندازی به امام حسین علیه السلام.ابراهیم بن اشتر جسد او را سوزاند و سرش را برای مختار به کوفه فرستاد، سر او در مکه ومدینه آویزان ماند تا درس عبرتی برای دیگران باشد.
مالک بن نُسیر کِندیفرود آوردن ضربه بر فرق مبارک سیدالشهدا علیه السلام.قطع دستانش توسط همسرش و تا آخر عمر فقیر ماند.
زرعه دامیاز قاتلان امام حسین علیه السلام.هنگام مرگ از گرمای شکم و سردی پشتش صیحه می‌زد و می‌گفت به من آب دهید.
عبدالله بن حَوزهتیراندازی به سوی لشکر ابا عبدالله علیه السلام.قطع پای راست او توسط مسلم بن عوسجه. اسب با حرکت تند، سر او را به هر سنگ و کلوخی کوبید تا به دوزخ رفت.
شبث بن ربعیبا شمشیر به صورت مبارک امام حسین علیه السلام زد.ابراهیم بن مالک اشتر ران‌هایش را برید تا مرد. سپس سرش را جدا و جسدش را سوزاند.
شرحبیلاز پشت بر صورت امام حسین علیه السلام زد.مختار او را با آتش سوزاند.
عمروبن حجاجدر روز عاشورا آب را بر روی اباعبدالله الحسین علیه السلام و یارانش بست، امام علیه السلام را خارج شده از دین نامید و از جمله حاملان سرهای شهداء به کوفه بود.به نفرین امام حسین علیه السلام گرفتار و از شدت تشنگی در بیابان هلاک شد.
احبش بن مرثد (اخنس)با اسب بر بدن مبارک امام حسین علیه السلام تاخت و عمامه حضرت را به غارت برد.پس از واقعه عاشورا وقتی در صحنه جنگ ایستاده بود، تیری از کمان، رها و به قلبش اصابت کرد و مرد.
عبدالله بن ابی حُصینآب را بر سیدالشهداء علیه السلام بست و با بی‌شرمی به امام گفت: ای حسین! به خدا سوگند، جرعه‌ای از آب نخواهی چشید تا از تشنگی بمیری.به نفرین امام حسین علیه السلام مبتلا و به بیماری استسقاء گرفتار شد، هرچه آب می‌نوشید تشنگی‌اش برطرف نمی‌شد تا اینکه هلاک شد.
بَجدل بن سُلیمانگشت مبارک امام علیه السلام را برای در آوردن انگشتر برید.مختار او را دستگیر، دست و پاهایش را برید. آنقدر در خون غلتید تا هلاک شد.
اسحاق بن حَیوه حضرمیداوطلبانه بر پیکر امام حسین علیه السلام تاخت و پیراهن حضرت را به غارت برد.با پوشیدن پیراهن اباعبدالله علیه السلام به مرض پیسی مبتلا شد و موهایش ریخت. توسط مختار دستگیر شد و دستور داد بر بدنش تاختند تا به هلاکت رسید.

اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۶ مهر ۱۳۹۹ | 16:9 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

تعداد و اسامی شهدای قیام امام‌حسین(ع)

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَ باعَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ ا لَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلا مُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى ا لْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ ا لْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ ا لْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ .

شهدای کربلا، یاران از جان گذشته امام حسین علیه السلام هستند که در واقعه عاشورای سال ۶۱ هجری قمری، در کربلا و در قتال نابرابر با سپاه عمر بن سعد به شهادت رسیدند. شهیدان کربلا معمولا به دو گروه بنی هاشم (وابستگان امام حسین علیه السلام) و یاران امام حسین علیه السلام (بجز بنی هاشم) تقسیم می شوند. تعداد شهدای کربلا بنا بر مشهور ۷۲ تن و با شمارش دقیق بیش از ۱۵۰ نفر است. دانشنامه امام حسین علیه السلام برای رسیدن به عددی نزدیک به واقع، نام کسانی را که در منابع نسبتا معتبر، در زمره شهدای کربلا شمرده شده اند، فهرست نموده است که عدد آنها به ۱۵۵ رسیده است.[۱] تعداد و اسامی را از زیارت ناحیه مقدسه و سایر منابع مستندی که وجود داشته، بیان کرده است.»[۲] شهدای بنی هاشم از اولاد ابوطالب که نام آنها در 'زیارت ناحیه' آمده، ۱۷ نفر و از اولاد ابوطالب که نام آنها در زیارت 'ناحیه' نیامده، ۱۳ نفر است که سه کودک نیز از بنی هاشم شهید شدند و از میان این ۳۳ نفر، ۱۰ نفر از فرزندان امیرالمومنین علیه السلام، چهار نفر از فرزندان امام حسن علیه السلام، سه نفر از فرزندان سیدالشهدا علیه السلام، ۱۲ نفر از فرزندان عقیل و چهار نفر نیز از فرزندان جعفر طیار بودند.[۴] تعداد شهدای کوفه و از یاران امام ۱۳۸ نفر بود که ۱۴ نفر از آنان را غلامان تشکیل می دادند. شهدایی که سرهای آنها بین قبایل تقسیم و از کربلا به کوفه برده شد، ۷۸ نفر بودند.[۴] . اما آنچه در مورد تعداد شهدای کربلا مشهور است ۷۲ تن است. شاید منشاء این شهرت گفتار شیخ مفید در الارشاد باشد که تعداد سرهای جداشده‏‌ی شهدای کربلا را (به جز سر امام حسین علیه السلام) ۷۲ سر می‏ داند که به دستور عمر بن سعد به کاخ ابن زیاد فرستاده شد.[۳] احتمالا در طول زمان تعداد سرهای شهدا به عنوان تعداد شهدای کربلا مشهور شده باشد. و کسانی که سرهایشان بر بدنشان مانده است در سخن از تعداد شهدای کربلا به حساب نیامده اند. شهدای بنی هاشم از اولاد ابوطالب که نام آنها در 'زیارت ناحیه' آمده، ۱۷ نفر و از اولاد ابوطالب که نام آنها در زیارت 'ناحیه' نیامده، ۱۳ نفر است که سه کودک نیز از بنی هاشم شهید شدند و از میان این ۳۳ نفر، ۱۰ نفر از فرزندان امیرالمومنین علیه السلام، چهار نفر از فرزندان امام حسن علیه السلام، سه نفر از فرزندان سیدالشهدا علیه السلام، ۱۲ نفر از فرزندان عقیل و چهار نفر نیز از فرزندان جعفر طیار بودند.[۴] . تعداد شهدای کوفه و از یاران امام ۱۳۸ نفر بود که ۱۴ نفر از آنان را غلامان تشکیل می دادند. شهدایی که سرهای آنها بین قبایل تقسیم و از کربلا به کوفه برده شد، ۷۸ نفر بودند.[۴] . پنج نفر از شهدای کربلا به نام های 'انس بن حرث کاهلی'، 'حبیب بن مظاهر'، 'مسلم بن عوسجه'، 'هانی بن عروه' و 'عبداللّه بن یقطر حمیری' از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند.[۴] . پنج کودک به نام های علی اصغر علیه السلام (عبدالله) فرزند شیرخوار امام حسین علیه السلام، 'عبدالله بن حسن'، 'محمدبن ابی سعیدبن عقیل'، 'قاسم بن حسن' و 'عمرو بن جناده انصاری' در کربلا شهید شدند.[۴] . همچنین در رکاب سیدالشهدا علیه السلام ۱۵ غلام شهید شدند که این افراد عبارت بودند از 'نصر' و 'سعد' از غلامان امام علی علیه السلام، 'منجح' غلام امام مجتبی علیه السلام، 'اسلم' و 'قارب' غلامان امام حسین علیه السلام، 'حرث' غلام حمزه، 'جون' غلام ابوذر غفاری، 'رافع' غلام مسلم ازدی، 'سعد' غلام عمر صیداوی، 'سالم' غلام بنی المدینه، 'سالم' غلام عبدی، 'شوذب' غلام شاکر، 'شیب' غلام حرث جابری، 'واضح' غلامِ حرث سلمانی. . بر این تعداد، 'سلمان' غلام امام حسین علیه السلام که در 'بصره' به شهادت رسید نیز باید اضافه شود. 'سوار بن منعم' و 'موقع بن ثمامه صیداوی' دو نفر از یاران امام حسین علیه السلام بودند که در روز عاشورا اسیر و شهید شدند. چهار نفر از یاران امام حسین علیه السلام نیز در کربلا پس از شهادت آن حضرت به شهادت رسیدند که اینان 'سعد بن الحرث' و برادرش 'ابو الحتوف'، 'سوید بن ابى مطاع' (که مجروح بود) و 'محمد بن ابى سعید بن عقیل' بودند.[۴] . زنی هم در کربلا شهید شد که ام وهب همسر عبدالله بن عمیر کلبی بود. نام شهدای کربلا از بنی هاشم ، بستگان امام حسین و غیر بنی هاشم در کربلا به ترتیب زیر است:

شهدای کربلا از یاران امام حسین(ع)

ابراهیم بن حصین اسدی

برادرزاده حُذَیفة بن اَسید غِفارى

ابو هَیّاج

ادهم بن امیه

انیس بن معقل اصبحی

بریر بن خضیرهمدانی

بشیر بن عمرحضرمی

جابر بن حجاج تیمی

جبلة بن علی شیبانی

جناده بن‌ حارث‌ سلمانی‌

جندب بن حجیرکندی خولانی

جون بن حوی غلام ابوذر

جوین بن مالک

حارث بن امرء القیس کندی

حرث بن نبهان

الحارث و یا حرث ابن نبهان

ابوحتوف بن حارث انصاری

حجاج بن زید تمیمی سعدی

حجاج بن مسروق الجعفی

حر بن یزید الریاحی

جلاس بن عمرو راسبی

نعمان بن عمرو راسبی

حنظلة بن اسعد شبامی

رافع بن عبدالله ازدی(شنده)

رمیث بن عمرو

زهیر بن بشر خثعمی

زهیر بن سلیم ازدی

زهیر بن قین بجلی

یزید یا زیدبن مغفل جعفی

سالم بن عمروق

سعد بن حنظله تمیمی

سعید بن عبدالله حنفی

زید یا سعیدبن کردم

سلیمان بن رزین غلام امام حسین

سلیمان بن ربیعة

سوار بن منعم یا ابی حمیرهمدانی

سوید بن عمرو بن ابی مطاع

سیف بن حارث جابری

شَبیب بن عبدالله نَهشَلی

سیف بن مالک عبدی - سیف بن مالک نمیری

ضَرغامة بن مالک

شوذب بن عبدالله همدانی

ضباب بن عامر

عابس بن ابی شبیب شاکری

عامر بن مسلم عبدی

سالم غلام عامر بن مسلم

عباد بن مهاجر

عبدالرحمان بن عبدالله اَرحَبی

عبد اللّه قیس غِفاری

عبد الرحمان قیس غِفاری

عقبة بن صلت جهنی

عامر یا عمار بن حسان طائی

عمران بن کعب بن حارث اشجعی

عمرو بن احدوث حضرمی

عمرو بن خالد الصیداوی

سعد غلام عمرو بن خالد صیداوی

عمرو بن خالد ازدی

خالد بن عمرو ازدی

عمرو بن ضبیعه

عمرو بن عبد الله الجندعی

عمرو بن قَرَظَه انصاری

غلام ترکی یا اسلم ترکی

قارِب، غلام امام حسین(ع)

قاسم بن حبیب ازدی

قعنب بن عمرو تمری یا نمری

کنانة بن عتیق تغلبی

مالک بن عبدالله بن سریع

مجمع بن زیاد جهنی

مجمع بن عبدالله عائذی

مجمع بن‌ عبدالله عائذی

مسعود بن حجاج تیمی

عبدالرحمان بن مسعود تیمی

مسلم بن عوسجه

مسلم بن کثیر ازدی یا اسلم بن کثیر

منجح بن سهم غلام امام حسین

نعیم بن عجلان

هفهاف بن مهند راسبی

همام بن سلمه قانصی

وَهْب بن وهب

یحیی بن سلیم مازنی

یزید بن زیاد بن مُهاصِر 

یزید بن ثبیط عبدی

یزید بن نُبَیط و پسرانش

عبدالله بن یزید بن ثبیط عبدی

شهدای کربلا از اهل‌بیت امام حسین(ع)
حضرت علی اکبر(ع)

حضرت علی اصغر(ع)

عبدالله بن علی(ع)

عثمان بن علی(ع)

جعفربن علی(ع)

حضرت عباس بن علی(ع)

أبوبکربن علی(ع)

محمد اصغربن علی(ع)

ابو بکر بن حسن(ع)

عبدالله بن حسن(ع)

قاسم بن حسن(ع)

جعفربن عقیل(ع)

عبدالرحمان بن عقیل(ع)

عبدالله بن عقیل(ع)

محمد بن أبی سعید بن عقیل

عبدالله بن مسلم بن عقیل

محمد بن عبدالله بن جعفر

عون بن عبدالله بن عبدالله بن جعفر

ابراهیم بن علی(ع)

عباس اصغربن علی(ع)

جعفربن علی(ع)

عبدالله اکبربن علی(ع)

عبدالله اصغربن علی(ع)

عبیدالله بن علی(ع)

عمربن علی(ع)

عتیق بن علی(ع)

قاسم بن علی بن ابی طالب

بشربن حسن(ع)

عمربن حسن(ع)

أبوبکربن حسن(ع)

ابوبکربن حسین(ع)

ابراهیم بن حسین(ع)

جعفربن حسین(ع)

حمزة بن حسین(ع)

زیدبن حسین(ع)

قاسم بن حسین بن علی

محمدبن خسین بن علی

عمر بن الحسین(ع)

محمد بن عقیل بن ابی طالب

محمد بن عبدالله بن عقیل

علی بن عقیل(ع)

عون بن عقیل(ع)

جعفر بن محمد بن عقیل

ابوسعید بن عقیل

ابراهیم بن مسلم بن عقیل

محمد بن مسلم(ع)

عبدالرحمان بن مسلم بن عقیل

عبدالله بن مسلم بن عقیل

ابوعبدالله بن مسلم بن عقیل

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

عون اصغر بن عبدالله بن جعفر

حسین بن عبدالله بن جعفر

عبیدالله بن عبدالله بن جعفر

عون بن عبدالله بن جعفر

محمد بن عباس بن علی

شهدای کربلا از یاران امام علی(ع)

ابوثمامه صائدی

حبیب بن مظاهر اسدى

زاهر بن عمرو الکندی: غلام عمرو بن الحَمق

عمار بن ابی ‌سلامة دالانی

سعد بن حارث خزاعی

عبدالله بن عمیرکلبی

کردوس بن زهیر تغلبی

نافع بن هلال بجلی یا جملی

شهدای کربلا ازاصحاب رسول خدا

انس بن حرث کاهلی

حبیب بن مظاهر

مسلم بن عوسجه

هانی بن عروه مرادی

عبداللّه بن یقطر حمیری

عبدالرحمان بن عبد ربّ انصاری

عَمّار بن ابی‌ سَلامه دالانی همدانی

نعیم بن عجلان انصاری


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۵ مهر ۱۳۹۹ | 14:27 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

بازماندگان کاروان شهادت را پس از عاشورا به اسارت گرفته و به کوفه و سپس به شام ‌بردند. اسیران، تعدادى از دودمان پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، برخى هم همسران یا فرزندان ‌شهداى دیگر کربلا. زنان بنى هاشم به شام برده شدند و از آنجا به مدینه بازگشتند. برخى‌ از زنان غیر بنى هاشم به خاطر وساطت بستگان خود از اسارت رها شده، در کوفه ماندگار شدند و به قبیله خود پیوستند.[۱] . در منابع تاریخى و تعبیرات روایى و اشعار، از آنان به نام‌ «سبایا» و «اسارى‌» یاد شده است. به اسیرى گرفتن افرادى از اهل بیت علیهم السلام هم برخلاف ‌مقررات جنگ هاى اسلامى بود، هم جسارت و توهین به رسول الله صلی الله علیه و آله به شمار مى‌آمد. اما امویان بر اساس کینه ‌اى که از عترت پیامبر خدا داشتند، چنان کردند. این گستاخى در حق عترت پیامبر خدا ریشه در همان سقیفه و زیر پا گذاشتن سخن آن حضرت داشت. به ‌قول نیر تبریزى: دانى چه روز دختر زهرا اسیر شد؟ *** روزى که طرح بیعت ‌«مِنّا أمیر» شد[۲] . حضرت زینب و حضرت سجاد علیهماالسلام‌ دو چهره بارز آن جمع بودند و با نطق ها و خطابه ‌هاى خویش، امویان را رسوا و شهداى کربلا را معرفى کردند. حضور اسرای کربلا در شام و اقدامات تبلیغی آنها در شهر دمشق، سبب شد یزید از حضور آنها در این منطقه احساس نگرانی کند.[۱]  . یزید برای جلوگیری از پیامدهای خطرناک حضور اهل بیت (علیه‌السّلام) در شام نسبت به آنها اظهار دل‌جویی کرد و به اکرام و احترام آنها پرداخت.[۲] . حضور اسرای کربلا در شام و اقدامات تبلیغی آنها در شهر دمشق، سبب شد یزید از حضور آنها در این منطقه احساس نگرانی کند.[۲۲۵]  . یزید برای جلوگیری از پیامدهای خطرناک حضور اهل بیت (علیه‌السّلام) در شام نسبت به آنها اظهار دل‌جویی کرد و به اکرام و احترام آنها پرداخت.[۲۲۶] . در منابع آمده است اهل بیت (علیه‌السّلام) حدود هفت روز در دمشق به عزاداری پرداختند، یزید از ترس سرنگونی حکومت خود با اهل بيت «بناى رفق و مدارا نهاد و در پى ‏آن بود كه التيام جراحات ايشان را تدبير كند لاجرم روزى روى با حضرت سجّاد (عليه السّلام) كرد و گفت: حاجات خود را بگوی كه سه حاجت شما بر آورده مى ‏شود. حضرت فرمود: حاجت اوّل من آن است كه سر سيّد و مولاى من و پدر من حسين (عليه السّلام) را به من دهى تا او را زيارت كنم و از او توشه بردارم و وداع بازپسين گويم. دوّم آن كه حكم كنى تا هر چه از ما به غارت برده‏ اند به ما ردّ كنند. سيّم آن كه اگر قصد قتل من دارى شخصى امين همراه اهل بيت رسول‏ خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) كنى تا ايشان را به حرم جدّشان برساند. يزيد لعين گفت: ديدار سر پدر هرگز از براى تو ميسّر نخواهد شد و امّا كشتن تو را من عفو كردم و از تو گذشتم و زنان را جز تو كسى به مدينه نخواهد برد و امّا آنچه از شما به غارت ربوده شده من از مال خود به دو برابر قيمت آن عوض مى ‏دهم. حضرت فرمود: ما از مال تو بهره نخواسته‏ ايم مال تو از براى تو باشد، ما اموال خويش را خواسته ‏ايم از بهر آن كه بافته فاطمه دختر محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) و مقنعه و گلوبند و پيراهن او در ميان آنها بوده است. يزيد امر كرد تا آن اموال به غارت رفته را به دست آوردند و ردّ كردند و دويست دينار هم به زياده از مال خود داد، حضرت آن زر را بگرفت و بر مردم فقرا و مساكين قسمت كرد. (منتهى الآمال ج2،ص1011- 1010) . «علّامه مجلسى و ديگران نقل كرده ‏اند كه يزيد اهل بيت رسالت (عليهم السّلام) را طلبيد و ايشان را ميان ماندن در شام با حرمت و كرامت و برگشتن به سوى مدينه با صحّت و سلامت مخيّر گردانيد؛ گفتند: اوّل مى ‏خواهيم ما را رخصت دهى كه به ماتم و تعزيت آن امام مظلوم قيام نماييم، گفت: آنچه خواهيد بكنيد، خانه ‏اى براى ايشان مقرّر كرد و ايشان جامه‏ هاى سياه پوشيدند و هر كه در شام بود از قريش و بنى هاشم در ماتم و زارى و تعزيت و سوگوارى با ايشان موافقت كردند و تا هفت روز بر آن جناب ندبه و نوحه و زارى كردند. و در روز هشتم ايشان را طلبيد نوازش و عذر خواهى نمود و تكليف ماندن در شام كرد، چون قبول نكردند محملهاى مزيّن براى ايشان ترتيب داده و اموال براى خرج ايشان حاضر كرد و گفت: اينها عوض آنچه بر شما واقع شده است. جناب امّ كلثوم (عليها السّلام) فرمود: اى يزيد، چه بسيار بی حيايى، برادران و اهل بيت مرا كشته ‏اى كه جميع دنيا برابر يك موى ايشان نمى ‏شود و مى ‏گويى اينها عوض‏ آنچه من كرده‏ ام.» (منتهى الآمال ج2،ص1012– 1011 – به نقلی مشابه این نقل بحار الأنوار،ج 45،ص191- 190 - جلاء العيون،صفحه 749) . مقرم می نویسد: «یزید هنگامی که از فتنه و انقلاب علیه خود ترسید در بیرون بردن امام سجّاد (علیه السّلام) و اهل بیت (علیهم السّلام) از شام تعجیل کرد و در صدد برآمد که خواسته‌ های آنان را برآورده کند، به نعمان بن بشیر و همراهان او دستور داد که آنها را تا مدینه با مهربانی همراهی کنند.» (مقتل مقرم،ص266) . طبرسی در این باره در اعلام الوری چنین می نویسد: «پس از چند روز كه از اين جريان گذشت يزيد نعمان بن بشير را احضار كرد و گفت: اين زنان و كودكان را تا مدينه همراهى كن... و به اتفاق گروهى كه از جمله آنان نعمان بن بشير بود به طرف مدينه حركت كردند و امر كرد اهل بيت را شب حركت دهند و آنان را همواره در جلو داشته باشند و از آنها كاملا سرپرستى كنند، هر گاه در محلى فرود آمدند خودشان در كنارى منزل كنند و مانند پاسبانان از آنها پاسدارى نمايند و در هر محلى كه قصد دارند؛ فرود آيند. نعمان بن بشير با كمال محبت و احسان اهل بيت را تا مدينه بدرقه كرد و در بين راه از هيچ گونه خدمت كوتاهى ننمود.» (ترجمه إعلام الورى،ص356 – 355 -ترجمه الكامل،ج11،ص203- نزدیک به این مضمون بحار الانوار،ج45، صفحه 179 - 180) . یزید دستور داد تا اسرای اهل بیت (علیهم‌السّلام) را به خانه‌اش ببرند. پس از ورود اهل بیت (علیهم‌السّلام) به کاخ، آنان مورد استقبال گرم زنان خاندان بنی امیه قرار گرفتند و گریه و ضجه از هر سو برخاست[۱۵۲]  [۱۵۳]  [۱۵۴]  [۱۵۵]  . و تا سه روز در کاخ یزید، مجلس عزای حسینی به پا شد.[۱۵۶]  [۱۵۷]  [۱۵۸]  [۱۵۹]  . کار به جایی کشیده شد که یزید نیز از روی ریا و به ناچار در برابر مردم برای شهادت امام (علیه‌السّلام) گریه می‌کرد و مردم نیز هم صدا با او می‌گریستند.[۱۶۰] . در روز هشتم یزید آنها را فراخواند و پیشنهاد ماندن در دمشق را به آنان مطرح کرد؛ اما اهل بیت (علیه‌السّلام) خواستار مراجعت به مدینه بودند. (و ندبوه علی ما نقل سبعة ایام- فلما کان الیوم الثامن دعاهن یزید- و عرض علیهن المقام فابین- و ارادوا الرجوع الی المدینة.)[۳] . در برخی از منابع آمده است: «یزید با احضار امام سجاد (علیه‌السّلام) اسرا را در رفتن به مدینه و یا ماندن با اکرام و احترام در شام مخیر ساخت و اهل بیت (علیه‌السّلام) خواستار بازگشت شدند.» (یزید به حضرت گفت: «ان احببت ان تقیم عندنا فنصل رحمک و نعرف لک حقک فعلت. و ان احببت ان اردک الی بلادک و اصلک. قال: بل تردنی الی بلادی.)[۴]  [۵]  [۶] . بیم از فتنه و شورش، یزید را وادار کرده بود تا رفتار خود با اسیران را تغییر دهد. به دستور یزید، اسرا را به حمام بردند و برای شان سایه بان قرار دادند. سپس یزید به خوراک و پوشاکشان رسیدگی کرد و برای آنان هدایایی را در نظر گرفت.[۱۶۱]  [۱۶۲]  [۱۶۳]  . حتی نقل شده یزید تا زمانی که اسرا در شام به سر می‌بردند بدون حضور امام سجاد (علیه‌السّلام) بر سر سفره ی غذا نمی‌نشست.[۱۶۴]  [۱۶۵]  [۱۶۶]  [۱۶۷]  . یزید گاه اسرای اهل بیت (علیهم‌السّلام) را به کاخ خود فرا می‌خواند و به آنان ملاطفت می‌نمود. روایت شده در یکی از این مجالس که امام سجاد (علیه‌السّلام) به همراه کودکان اهل بیت (علیهم‌السّلام) در کاخ یزید حضور یافته بودند یزید در حالی که به پسرش خالد اشاره می‌کرد خطاب به یکی از این کودکان به نام عمرو بن حسن (علیه‌السّلام) (برخی از منابع او را عمر بن حسین معرفی کرده‌اند.[۱۶۸])[۱۶۹]  [۱۷۰]  [۱۷۱]  . گفت: «با این جوان کشتی می‌گیری؟»(در برخی از منابع آمده «با این جوان جنگ می‌کنی؟»[۱۷۲])[۱۷۳]  [۱۷۴]  . عمرو بن حسن (علیه‌السّلام) گفت: «نه، اما شمشیری (کاردی) به من بده و شمشیری (کاردی) نیز به او بده تا با هم بجنگیم.» یزید نپذیرفت و گفت: شنشنة اعرفها من اخزم هل تلد الحیه الا حیه «این روش را از اخزم می‌شناسم آیا از مار، جز مار متولد می‌شود.» (ضرب المثلی است عربی و به معنای آن است که هر کس خوی پدر می‌گیرد.)[۱۷۵]  [۱۷۶]  [۱۷۷]  [۱۷۸]  . یزید که در پی یافتن راهی برای گریز از حادثه‌ای بود که ارکان حکومتش را به لرزه در آورده بود درباره اسرا از اهل شام نظر خواست و گفت: «درباره ی اینان چه نظری دارید؟» یکی از شامیان گفت: «آنان را بکش» یزید ساکت شد و چیزی نگفت. نعمان بن بشیر گفت: «ببین اگر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن‌ها را در این حالت می‌دید چه می‌کرد تو نیز همان را انجام بده.»[۱۷۹]  [۱۸۰]  [۱۸۱]  . سرانجام یزید تصمیم گرفت اسرا را به مدینه بازگرداند. پس نعمان بن بشیر را به حضور طلبید و از او خواست تا آماده حرکت شود و زنان اهل بیت (علیهم‌السّلام) را به مدینه ببرد. قبل از حرکت، یزید امام سجاد (علیه‌السّلام) را پیش خواند و در خلوت به ایشان عرض کرد: «خدا پسر مرجانه را لعنت کند، بدان به خدا قسم اگر من با پدرت برخورد کرده بودم هر آن چه که او از من طلب می‌کرد به او می‌دادم و به هر شکلی مانع از قتل او می‌شدم؛ ولی خدا چنین مقدر کرده بود که دیدی. پس هر گاه به مدینه رسیدی از آن جا برای من نامه بنویس و هر حاجتی که داشتی به من گوشزد کن که من حتما آن را برآورده خواهم کرد.» آن گاه لباس‌های او و خاندانش (که در کربلا به غارت برده بودند، یا لباس هائی که خود برای ایشان آماده کرده بود) پیش آنان نهاد و آنان را رهسپار مدینه کرد.[۱۸۲]  [۱۸۳]  [۱۸۴]  [۱۸۵]  [۱۸۶]  . یزید به همراه نعمان بن بشیر، افرادی را فرستاد و به آنان دستور داد تا شب‌ها حرکت کنند و به آنان تاکید کرد که «همیشه کاروان اهل بیت (علیهم‌السّلام) را مقدم داشته خود در پشت سر آنان حرکت کنند به گونه‌ای که چشمانشان به زنان اهل بیت (علیهم‌السّلام) نیفتد.» یزید هم چنین به نعمان بن بشیر و همراهانش دستور داد «هر جا که کاروان اهل بیت (علیهم‌السّلام) فرود آمدند آنان از ایشان دور شوند و خود و همراهانش مانند نگهبانانی در اطراف آنان پراکنده شوند، و جای خود را چنان قرار دهند که اگر یکی از آنان خواست وضو بگیرد یا قضای حاجت کند از آنان شرم نکند.»[۱۸۷]  [۱۸۸]  [۱۸۹]  [۱۹۰]  . فرستادگان یزید به همراه نعمان بن بشیر حرکت کردند و چنان چه یزید سفارش کرده بود با آنان مدارا کرده و مراعاتشان را نمودند تا اینکه به مدینه رسیدند.[۱۹۱]  [۱۹۲]  [۱۹۳]  [۱۹۴]  . روایت شده که یزید در یکی از جلسات به امام (علیه‌السّلام) وعده داده بود که سه خواسته امام (علیه‌السّلام) را برآورده سازد.[۱۹۵]  [۱۹۶]  . از این رو وقتی یزید تصمیم گرفت اهل بیت (علیهم‌السّلام) پیامبر (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) را به مدینه باز گرداند بنابر وعده‌ ای که یزید به حضرت (علیه‌السّلام) داده بود که تا سه خواسته ایشان را برآورده سازد، امام (علیه‌السّلام) از یزید خواست تا اولا سر امام (علیه‌السّلام) را به ایشان بازگرداند. ثانیا آن چه را که از اهل بیت (علیهم‌السّلام) گرفته شده است به آنان باز گرداند و ثالثا این که اگر آهنگ کشتن حضرت (علیه‌السّلام) را دارد کسی را با این زنان همراه کند تا آن‌ها را به حرم جدشان باز گرداند. یزید به امام (علیه‌السّلام) گفت: «اما چهره پدرت را نخواهی دید و از کشتن تو چشم پوشیدم و زنان را جز تو کسی به مدینه باز نمی‌گرداند. اما اموالی که از شما گرفته شده است من چندین برابر قیمتش را به شما می‌پردازم.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «ما را به مال تو نیازی نیست آن چه از ما گرفته‌اند به ما باز گردانند.»[۱۹۷]  [۱۹۸]  [۱۹۹]  . طبق نقلی دیگر یزید وقتی می‌خواست کاروان اسرا را به طرف مدینه حرکت دهد، علی بن حسین (علیه‌السّلام) را نزد خود فرا خواند و با او خلوت کرد و به حضرت گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه (عبیدالله) را آگاه باش اگر من با پدرت برخورد کرده بودم، هیچ چیز از من نمی‌خواست جز آن که به او می‌دادم و به هر نیرویی از مرگ او جلوگیری می‌کردم؛ ولی خدا چنین مقدر کرده بود که دیدی. هر حاجتی داری برای من بنویس تا اجابت شود. («و لما ارادوا ان یخرجوا دعا یزید علی بن الحسین ثم قال: لعن الله ابن مرجانة، اما و الله لو انی صاحبه ما سالنی خصله ابدا الا اعطیتها ایاه، و لدفعت الحتف عنه بکل ما استطعت و لو بهلاک بعض ولدی، و لکن الله قضی ما رایت، کاتبنی و انه کل حاجه تکون لک»)[۷]  [۸]  [۹]  . در واقع یزید می‌خواست با رفع اتهام از خویش از طرفی عبیدالله را مقصر معرفی کند و از طرفی این امر را، خواست خدا (جبر) جلوه دهد. (یزید و پدرش معاویه در صدد گسترش اندیشه جبر گرایی بودند.) این در حالی بو د که یزید پس از واقعه کربلا به ابن زیاد جایزه داد و او را از حاکمیت بصره و کوفه عزل نکرد. یزید نه تنها عبیدالله را برکنار نکرد، بلکه او را تشویق هم کرد. مسعودی می‌نویسد: «یزید روزی به شراب نشسته بود و ابن زیاد طرف راست او بود، و این بعد از قتل حسین (علیه‌السّلام) بود، رو به ساقی خود کرد و شعری بدین مضمون خواند: جرعه‌ای بده که جان مرا سیراب کند و نظیر آن را به ابن زیاد بده که رازدار و امین من است و همه جهاد و غنیمت من به او وابسته است. سپس به خوانندگان گفت که شعر او را با آواز و ساز بخوانند.»[۱۰] . وقتی کاروان آماده سفر شد، یزید نعمان بن بشیر را به ریاست گروهی مامور بازگرداندن آن‌ها به مدینه کرد نعمان بن بشیر و همراهانش موظف شدند با اسرا برخورد شایسته‌ای داشته باشند و احترام آن‌ها رعایت کرده و هنگام استراحت از کاروان آن‌ها فاصله بگیرند.[۱۱]  [۱۲] . یزید به نعمان بن بشیر دستور داد به همراه عده‌ای دیگر (گفته شده تعداد آن‌ها ۳۰ نفر بوده است. و وجه معه رجلا فی ثلاثین فارسا یسیر امامهم.)[۱۳] . اسرای کربلا به به مدینه بازگردانند.[۱۴] . یزید دستور داده بود: هر کجا کاروان آن‌ها برای استراحت توقف کرد آنان از ایشان دور شوند و خود و همراهانش مانند نگهبانانی در اطراف آنان پراکنده شوند، و جای خود را چنان قرار دهند که اگر یکی از آنان خواست وضو بگیرد یا قضای حاجت کند از آنان شرم نکند، آن‌ها نیز چنان چه یزید سفارش کرده بود با اسرا مدارا کرده و مراعات‌شان نمودند تا به مدینه رسیدند.[۱۵]  [۱۶] . در مسیر شام به کربلا یا مدینه ماموان یزید با اهل بیت (علیه‌السّلام) با خوبی رفتار کردند. طبری از ابی مخنف نقل می‌کند که حارث بن کعب به نقل از فاطمه بنت علی می‌گوید به خواهرم زینب گفتم: خواهر جان این مرد شامی در همراهی ما نیک رفتار بود، می‌خواهی چیزی به او بدهیم؟ او گفت: به خدا ما چیزی جز زیور و زینت خویش نداریم من گفتم: زیورهایمان را به او می‌دهیم. دست بند و ساق بند خویش را درآوردم خواهرم نیز دست بند و ساق بند خویش را بیرون آورد و پیش او فرستادیم و از او به خاطر رفتار نیکویش تشکر کردیم. مرد شامی گفت: من به خدا این کار را جز برای رضایت خدا و به خاطر قرابت شما به رسول الله انجام ندادم». («و الله ما فغلته الا لله و لقرابتکم من رسول الله»)[۱۷] . برخی معتقدند این که یزید عده‌ای را به عنوان همراه و محافظ اسرای کربلا می‌فرستد در واقع علاوه بر محافظت از آن‌ها سیطره بر اوضاع است، چرا که یزید از تاثیر اهل بیت در شهرها و نشر حقایق به سایر شهرها می‌ترسید. یزید هراس داشت که در شهرهای واقع در مسیر اسرا علیه او شورش‌هایی برپا شود.[۱۸]

اسامى اسراى کربلا از اهل بیت و دیگران (طبق آنچه در منتخب التواریخ آمده است) چنین است:[۳] . امام زین العابدین علیه السلام ، امام محمدباقر علیه السلام (چهار ساله) ، محمد بن حسین بن‌ على ، عمر بن حسین ، حسن بن حسین ، زید بن الحسن المجتبى ، عمر بن الحسن المجتبى (مجروح شد و به کوفه بردند) ، محمد بن عمر بن الحسن المجتبى . اما از بانوان: حضرت زینب علیها السلام ، ام کلثوم علیها السلام ، فاطمه، رقیه ، صفیه ، ام هانى (۶ نفر مزبور از دختران امام على علیه السلام بودند) ، فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیه السلام ، دخترى از امام حسین علیه السلام که ‌مى ‌گویند در خرابه شام جان داد ، رباب همسر امام حسین علیه السلام ، شاه زنان همسر امام سجاد علیه السلام ، مادر محسن فرزند سیدالشهدا علیه السلام (این فرزند در راه شام سقط شد) ، دختر مسلم بن عقیل ، فضه کنیز حضرت فاطمه سلام الله علیها ، یکى از کنیزان امام حسین علیه السلام ، مادر وهب بن عبدالله . نسبت به برخى از این ۲۵ نفر، نقل هاى دیگر هم وجود دارد و همه مورد اتفاق نیست.

بادل خونین وچشم پربکا ای اهل شام - می روم امروز از شهر شما ای اهل شام - زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت  - اهل عالم را ز کار خویش حیران کرد و رفت  - از کویت ای آرام دل با چشم گریان می روم  - با دل پر خون و چشم اشکباری ای اهل شام - زائرين قبر من اين شام عبرت خانه است - زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت - زينب آمدشام راشام غريبان كردورفت - كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۴ مهر ۱۳۹۹ | 20:38 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها) در روز سوم یا پنجم صفر سال ۶۱ ه ق در سفر اهل بیت به شهر شام از دنیا رفته است. طبق نقلی رقیه (سلام‌الله‌علیها) در روز سوم صفر سال ۶۱ ه ق در سفر اهل بیت به شهر شام از دنیا رفته است. بعضی هم با اندكى تفاوت. تاريخ وفات حضرت رقيه(سلام‌الله‌علیها) را پنجم صفر سال ۶۱ ه. ق ذكر كرده‌اند.[۲۴]. شاید نام‌گذاری روز سوم محرم یا پنجم محرم به نام این دختر کوچک و با کرامت به این انگیزه بوده که در گرماگرم عزاداری دهه اول، از مظلومیت او یادی شود. اگر طبق گفتۀ مورخان، ورود اسرا به شام را، اول ماه صفر بدانیم و شهادت حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها) را در پنجم صفر، نتیجه می‌گیریم که حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها) چهار روز در آن خرابه به سر برده است.[۱۸۲]  . حضرت رقیه الگوی تربیت صحیح است. با تدبر در جملات کوتاهی که او هنگام دیدن سر بریده پدر به زبان آورده به خوبی می‌توان دریافت که این کودک از چه معرفت والایی برخوردار بوده است. برخی منابع از رقیه با نام فاطمه کوچک اسم برده‌اند و چنین گزارش کرده‌اند: «هنگامی که چشم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) در کوفه به سر نازنین برادر که بر روی نیزه بود افتاد، فرمود: ‌ای برادرم! با این فاطمه‌ کوچک سخن بگو، زیرا نزدیک است دلش از شدّت‌ اندوه آب شود.»[۱۷۰]  این فاطمه، همان رقیّه (سلام‌الله‌علیها) است که به علّت نداشتن مادر، امام حسین (علیه‌السلام) بسیار به او علاقه داشت و به زینب (سلام‌الله‌علیها) نیز توصیه می‌کرد که او را نگه‌داری کند.[۱۷۱] محلّ اقامت حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها) و سایر اسیران در شام، خرابه‌ای بود که یزید به قصد زیر آوار ماندن و کشتن اهل‌ بیت (علیهم‌السّلام)، آنان را در آن، جای داده است.[۱۷۲]  . رقیه یکی از دختران امام حسین (علیه‌السلام) و از مادری به نام شاه زنان ـ دختر یزجرد ساسانی ـ متولد شد؛ از‌این‌رو او خواهر تنی امام سجاد (علیه‌السلام) به شمار می‌رفت.[۱۵] در منابع، عمر شریف ایشان هنگام وفات، سه،[۱۷]  چهار،[۱۸]  پنج[۱۹]  و هفت سال[۲۰]  عنوان شده است. . خرابه شام در ادبیات عاشورایی به ویژه مرثیه‌سرایی، نوحه‌خوانی و روضه‌خوانی مورد توجه است. معمولاً روضه‌ حضرت رقیه و ذکر اقامت کاروان اسیران در شام با نام خرابه شام همراه است. در این روضه‌ها به خرابه بودن محل اقامت اسیران و تابیدن آفتاب بر آنان اشاره می‌شود. صبا به پیر خرابات از خرابه شام - ببر ز کودک زار این جگر گداز پیام - ای پدر ز من زار هیچ آگاهی - که روز من شب تار است و صبح روشن شام[۲۲] . خرابه شام مکانی در دمشق که یزید بن معاویه اسیران کربلا را در آن جای داد. در منابع روایی این مکان بدون سقف و دیوارهای آن سست توصیف شده است. بنابر برخی نقل‌ها شهادت حضرت رقیه از وقایعی است که در این مکان رخ داده است. بر طبق برخی از منابع، دختر خردسالی از امام حسین(ع) در خرابه شام از دنیا رفته است. به گزارش منابع، این دختر بهانه پدرش را گرفت. یزید دستور داد سر امام حسین را نزد او بردند او سر پدر را در دامن گرفت و آن قدر گریه کرد تا از دنیا رفت.[۱۶] برخی از منابع بعدی نام این دختر را رقیه گفته‌اند.[۱۷] مشهور است حرم منسوب به حضرت رقیه در همین مکان ساخته شده است. در كامل بهايى آمده است: «در ميان اسيران، دختركى بود چهار ساله. شبى از خواب بيدار شد و گفت: پدر من حسين (علیه‌السلام) كجاست؟ در اين ساعت او را به خواب ديدم. سخت پريشان بود زنان و كودكان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست. يزيد خفته بود. از خواب بيدار شد و تفحّص كرد. خبر بردند كه حال (اوضاع)، چنين است. آن لعين، گفت كه: بروند و سر پدر او را بياورند و در كنار او نهند. ملاعين، سر را بياوردند و در كنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسيد: اين چيست؟ ملاعين گفتند: سر پدر تو است. آن دختر بترسيد و فرياد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حقّ تسليم كرد.»[۲۲]   [۲۳]  در برخى از كتاب‌ها، نقل شده كه دختر چهار ساله‌ى امام حسين (علیه‌السلام) با سر بريده‌ى پدر عزيزش چنين سخن مى‌گفت: پدر جان! چه كسى تو را با خونت خضاب كرده است؟ پدر جان! چه كسى رگ‌هاى گردنت را بريده؟ پدر جان! چه كسى مرا در كودكى یتیم كرده است؟ اى پدر! چه كسى از يتيم نگه‌دارى كند تا بزرگ شود؟ اى پدر جان! چه كسى به فرياد اين زنان بدون پوشش مى‌رسد؟ اى پدر! چه كسى دادرسى اين زنان اسير را مى‌كند؟ پدر جان! چه كسى نظر مرحمتى به سوى اين چشم‌هاى گريان ما مى‌كند؟ اى پدر! كى به اين زنان بى‌صاحب و غریب توجه خواهد كرد؟ پدر جان! ما پس از تو كسى را نداريم. داد از غريبى و بى‌كسى؟ اى پدر! كاش من فداى تو شده و عوض تو مرا كشته بودند. پدر جان! كاش پيش از اين كور شده و تو را به اين حال مشاهده نكرده بودم. اى پدر جان! كاش مرا در زير خاک پنهان كرده بودند و نمى‌ديدم كه محاسن مباركت به خون خضاب شده باشد.[۲۵]  [۲۶]  [۲۷]  [۲۸] . در کامل بهایی چنین آمده است: «در میان اسیران، دخترکی بود چهار ساله. شبی از خواب بیدار شد و گفت: پدر من، حسین (علیه‌السلام) کجاست؟ در این ساعت او را به خواب دیدم. سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید خفته بود. از خواب بیدار شد و تفحّص کرد. خبر بردند که حال (اوضاع)، چنین است. آن لعین گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. ملاعین، سر را بیاوردند و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند.[۱۷۶]  [۱۷۷]
وقتی که آن دختر کوچک سر پدر را شناخت، آن را به سینه چسبانید و با لحن سوزناکی با سر بریده‌ پدر عزیزش چنین سخن گفت: «یا اَبَتاه مَنْ ذَالَّذی خَضَبَکَ بِدِمائِکَ؟ یا اَبَتاه مَنْ ذَالَّذی قَطَعَ وَریدَکَ؟ یا اَبَتاه مَن ذَالَّذی اَیْتَمَنی عَلی صِغَرِ سِنّی؟ یا اَبَتاه مَنْ لِلْیَتیمَةِ حَتّی تَکْبُر؟ یا اَبَتاه مَنْ لِلنِّساء الْحاسِراتِ؟. ..؛ پدر چه کسی تو را با خونت رنگین کرد؟ بابا چه کسی رگ‌های گردنت را قطع کرد؟ بابا چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ بابا دختر یتیم را چه کسی پرستاری می‌کند تا بزرگ شود؟ بابا چه کسی بر بانوان غارت شده ترحم می‌کند؟ پدر جان! چه کسی نظر مرحمتی به سوی این چشم‌های گریان ما می‌کند؟ ‌ای پدر! چه کسی به این زنان بی‌صاحب و غریب توجه خواهد کرد؟ پدر جان! ما پس از تو کسی را نداریم. داد از غریبی و بی‌کسی؟ ‌ای پدر! کاش من فدای تو شده و عوض تو مرا کشته بودند. پدر جان! کاش پیش از این کور شده و تو را به این حال مشاهده نکرده بودم. ‌ای پدر جان! کاش مرا در زیر خاک پنهان کرده بودند و نمی‌دیدم که محاسن مبارکت به خون خضاب شده باشد.[۱۷۸]  [۱۷۹]  [۱۸۰]  [۱۸۱]  در همان موقع لب‌های کوچک خود را بر لب‌های بابای شهیدش نهاد و آنچنان گریه کرد که غش کرد و به شهادت رسید. زن غسّاله ، مشغول غسل دادن كودك امام حسين (علیه‌السلام) بود. ولى ناگهان دست از كار كشيد. رو به زینب (سلام‌الله‌علیها) كرد و گفت: اى بانوى بزرگوار! تو از حال اين كودک آگاهى. او بر اثر كدام بيمارى از دنيا رفته است؟ زينب (سلام‌الله‌علیها) فرمود: چرا چنين سؤالى را مى‌پرسى؟ مگر در بدن او جراحتى ديده مى‌شود؟ گفت: تمام اندام اين دختر كبود است. اين كبودى، علامت كسالت مخصوصى مى‌باشد. زينب (سلام‌الله‌علیها) با چشمان گريان فرمود: اى زن غسّاله! اين كودک هيچ گونه مريضى نداشت. اين لكّه‌هاى كبود و پوست نيلگون، اثر تازيانه‌ى دشمن است كه در راه کوفه و شام به او مى‌زدند.[۲۹] .  هنگامی که غسّاله، مشغول غسل دختر امام حسین (علیه‌السلام) بود، ناگهان دست از کار کشید. رو به حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) کرد و گفت: ‌ای بانوی بزرگوار! تو از حال این کودک آگاهی. او بر اثر کدام بیماری از دنیا رفته است؟ زینب (سلام‌الله‌علیها) فرمود: چرا چنین سؤالی را می‌پرسی؟ مگر در بدن او جراحتی دیده می‌شود؟ گفت: تمام‌ اندام این دختر کبود است. شاید این کبودی، علامت کسالت مخصوصی باشد. زینب (سلام‌الله‌علیها) با چشمان گریان فرمود: ‌ای زن غسّاله! این کودک هیچ‌گونه مریضی نداشت. این لکّه‌های کبود و پوست نیلگون، اثر تازیانه دشمن است که در راه کوفه و شام به او می‌زدند.[۱۸۳]  هنگامی که حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) با همراهان به مدینه بازگشتند، زن‌های مدینه برای عرض تسلیت به حضور زینب (سلام‌الله‌علیها) آمدند. زینب (سلام‌الله‌علیها) حوادث جانسوز کربلا، کوفه و شام را برای آن‌ها بیان می‌کرد و آن‌ها می‌گریستند؛ تا اینکه به یاد رقیه (سلام‌الله‌علیها) افتاد و فرمود: اما مصیبت وفات رقیه (سلام‌الله‌علیها) در خرابه شام کمرم را خم و مویم را سفید کرد. زن‌ها وقتی این سخن را شنیدند، صدایشان به گریه بلند شد و آن روز به یاد رنج‌های جانگداز رقّیه (سلام‌الله‌علیها) بسیار گریستند.[۱۸۴] . در شب دفن دختر كوچک امام حسين (علیه‌السلام)، ام کلثوم آرام و قرار نداشت. با ناله و ندبه به دور خرابه مى‌گرديد. هرچه او را تسلّى مى‌دادند آرام نمى‌شد. از علّت اين بى‌قرارى پرسيدند. گفت: شب گذشته، اين مظلومه، در سينه‌ى من بود. چون بيدار شدم ديدم كه به شدّت گريه مى‌كند و آرام نمى‌گيرد. از سببش پرسيدم. گفت: عمّه جان! آيا در شهر مانند من كسى يتيم و اسير مى‌باشد؟ عمّه جان! مگر اينها ما را مسلمان نمى‌دانند.به چه جهت به ما آب و نان نمى‌دهند و از آن مضايقه مى‌كنند؟ اين مصيبت مرا به گريه آورده و طاقت خوابيدن را ندارم.[۳۰]  . «در میان فرزندان امام حسین (علیه‌السلام) دختری چهار ساله وجود داشت که همراه کاروان اسرا به شام رفت. اهل بیت حسین (علیه‌السلام) در حال اسارت، از کودکانی که پدرشان در کربلا به شهادت رسیده بودند، خبر شهادت پدر را پنهان می‌داشتند. دخترکی چهارساله از حسین (علیه‌السلام) شبی از خواب بیدار شد و با گریه سراغ پدر را گرفت. اهل بیت (علیه‌السلام) نیز با او هم ناله شدند و صدای گریه‌شان به گوش یزید رسید. او از علت این گریه پرسید. قصه را برایش گفتند. یزید دستور داد سر مقدس امام حسین (علیه‌السلام) را برای آن دختر ببرند. هنگامی که سر مقدس را در مقابل او قرار دادند، او که تازه متوجه شهادت پدر خود شده بود، سر پدر را برداشت و بغل نمود و شروع به سخن گفتن با سر پدر کرد. او لبان خود را بر لبان پدر نهاد و به شدت می‌گریست تا این‌که از شدت گریه بی‌هوش بر زمین افتاد. بانوان حرم کنار آن دختر آمدند؛ اما هنگامی که او را حرکت دادند، دیدند که او از دنیا رفته است. اهل بیت (علیه‌السلام) با دیدن این واقعه به شدت متأثر شده و ناله سر دادند. گویند در این روز تمام اهل دمشق نیز گریان بودند».[۲۲] . در سرزمین شام قبری وجود دارد که امروزه به نام مرقد رقیه معروف و مشهور است و گفته می‌شود این قبر مربوط به یکی از دختران امام حسین (علیه‌السلام) است. حرم ملكوتى حضرت رقيه (سلام‌الله‌علیها)، در محلّه‌ى عماره‌ى دمشق و در شمال شرقى مسجد اموى، روحانيت خاصّى به اين شهر بخشيده است. نخستين عمارت آستانه‌ى وى خانه‌اى است كه در آن به شهادت رسيد و در آنجا مدفون شد. عمارت‌هاى بعدى، به ترتيب در قرن هشتم، يازهم، سيزدهم و چهاردهم و آخرين توسعه‌ى اطراف آستانه با كمک دولت جمهوری اسلامی ایران و با همّت شیعیان در سال يكهزار و چهارصد و پنج هجرى قمرى انجام شد.[۳۲]  [۳۳] . مرحوم حاج شیخ هاشم خراسانی در کتابش نقل کرده که یکی از علمای نجف به نام محمدعلی شامی برایم نقل کرده که «جد او مرحوم سید ابراهیم دمشقی که نسبش به سید مرتضی می‌رسید، سه دختر داشت. شبی دختر بزرگش رقیه بنت الحسین (علیه‌السلام) را در خواب می‌بیند که به او فرمود: «به پدرت بگو به والی بگوید که قبرم را آب فرا گرفته و در اذیتم، بیاید قبر مرا تعمیر نماید». دختر خواب خود را برای پدر بازگو کرد؛ اما سید از ترس آن‌که خواب صحیح نباشد و اهل سنت آنان را مسخره نمایند، به این خواب ترتیب اثر نداد. شب دوم، دختر وسطی ابراهیم همین خواب را دید و به پدر آن خواب را بازگو کرد. سید ابراهیم باز هم اعتنا نکرد. شب سوم، دختر کوچک و شب چهارم، سید شخصاً خواب دید که آن بانو ایشان را با عتاب خطاب کردند و فرمودند: «چرا والی را خبردار نکردی؟» سید بیدار شد و صبح به سراغ والی شهر رفت و داستان را بازگو کرد. والی فرمان داد علما و صلحای شهر ـ اعم از شیعه و سنی ـ غسل کرده، لباس تمیز بپوشند و در حرم حاضر شوند. پس درب حرم شریف به دست هر کس که باز شد، همان شخص، قبر را نبش کرده و تعمیر نماید. همه غسل کردند و نظافت نمودند و در حرم حاضر شدند؛ اما قفل جز به دست سید ابراهیم به دست هیچ‌یک از آنان باز نشد؛ پس کلنگ به دست گرفتند و بر زمین قبر زدند؛ اما هیچ‌یک از ضربات آنان بر زمین اثر نکرد؛ مگر ضربه سید ابراهیم. حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند؛ بدن و کفن آن بانو را صحیح و سالم یافتند؛ اما لحد را آب فرا گرفته بود سید بدن شریف را روی زانوی خود گذاشت و سه روز نگه داشت و مرتب گریه می‌کرد تا آن‌که لحد آن بانو را از پایه تعمیر نمودند. سید در اوقات نماز بدن را روی چیز تمیزی می‌گذاشت و بعد از نماز، آن را بر‌می‌داشت و بر زانوی خود قرار می‌داد. پس از سه روز لحد آماده شد و او بدن شریف را سر جای خود قرار داد. در این مدت به لطف عنایت آن بانوی خردسال، سید نه محتاج به آب و غذا شد و نیازمند تجدید وضو. مرحوم سید ابراهیم پسر نداشت؛ پس در این هنگام دعا کرد تا خداوند به او فرزند پسر عطا کند، با آنکه سن او از نود سال تجاوز کرده بود دعایش مستجاب شد و خداوند پسری به او عنایت نمود که او را سید مصطفی نام نهادند».[۲۴] . هنگامى كه حضرت زينب (سلام‌الله‌علیها) با همراهان به مدینه بازگشتند؛ زن‌هاى مدينه براى عرض تسليت، به حضور زينب (سلام‌الله‌علیها) آمدند. زينب (سلام‌الله‌علیها) حوادث جانسوز کربلا ، كوفه و شام را براى آنها بيان مى‌كرد و آنها مى‌گريستند؛ تا اينكه به ياد رقيه (سلام‌الله‌علیها) افتاد و فرمود: اما مصيبت وفات رقيه (سلام‌الله‌علیها) در خرابه‌ی شام كمرم را خم و مويم را سفيد كرد. زنها وقتى اين سخن را شنيدند، صدايشان به گريه بلند شد؛ و آن روز به ياد رنج‌هاى جانگداز رقّيه (سلام‌الله‌علیها) بسيار گريستند.[۳۱]

بابا كجايي*اين نيمه يِ شب*بر دخترِ خود*يكدم نظر كن*در اين خرابه*اي جانِ بابا*بر ديدنِ من*يكدم گذر كن

چگونگی شهادت غم انگیز حضرت رقیه (س) بر اساس ۳ منبع

بازگشت بي تابي نمودن فاطمه دختر سيد الشهداء براي پدر ...

وفات دختری از امام حسین علیه السلام در خرابه شام

اتفاق جانسوز ملاقات دختر سه ساله با پدر در خرابه شام

رقیه نازدانه امام حسین علیه السلام وخرابه شام

مصیبت وفات رقیه (س) در خرابه شام کمرم را خم کرد

ستاره درخشان شام حضرت رقيه دختر امام حسين

رقیه نازدانه امام حسین علیه السلام وخرابه شام

چگونگی شهادت غم انگیز حضرت رقیه (س)

خرابه شام و چگونگی شهادت حضرت رقیه

چگونگی شهادت سه ساله ی حضرت

اسرای اهل بیت در شام - ویکی فقه

خرابه شام - ويکی شيعه

خرابه شام - ویکی فقه

اسیران کربلا - ويکی شيعه

اَلسّلامُ عَلَیك رقیّه بنت الحسین

الشام الشام - امان ازشام


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۹ | 23:16 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |