هفته دفاع مقدس و آغاز سال تحصیل
10 عملیات مهم دفاع مقدس طی ۸ سال جنگ تحمیلی
دفاع مقدّس ملّت ایران سرمشق مقاومت امّت اسلامی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: هشت سال دفاع مقدس ، تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
اصول، مجموعه قواعد و شیوههای تجویزی است که به منزله راهنمای عمل در فرآیند تعلیم و تربیت است و با مفروض گرفتن اهداف و تکیه بر مبانی استنتاج میگردد.
لزوم ارتباط با امر مورد مطالعه
لزوم ارتباط با امر مورد مطالعه که مبتنی بر اکتشافی بودن علم است. بر این اساس در تعلیم و تربیت، هنگامی علم واقعاً در اختیار شاگرد قرار میگیرد که وی اطلاعات دریافت شده را در ارتباط با امر مورد مطالعه ببیند و در پرتو آن اطلاعات، پدیده مذکور را بهتر بشناسد.
فرضیهپروری که مبتنی بر ویژگی ساختنی بودن علم است. بدین معنا که عالِم با فرضیهپردازی خود، در ساختن علم به نحو اساسی دخیل است. فرضیهپروری مستلزم آن است که در تعلیم و تربیت از روش ابتکاری «تأخیر در آموزش» بهره گرفته شود. بر این اساس، در امر تعلیم و تربیت باید فضا برای فرضیهپروری باقی باشد و از زود در اختیار قرار دادن اطلاعات، پرهیز شود تا خود دانشآموز در باره پدیده موردنظر اندیشه و فرضیهپردازی کند. به عقیده روسو، آموزش نباید مانع از رشد و ارتباط طبیعی کودک با پیرامون وی گردد.
اگر بپذیریم که علم از خصیصه مطابقت با واقع برخوردار است، آموختن علم در گرو آن خواهد بود که فرد از این مطابقت آگاه شود و آنچه این مقصود را تأمین میکند، ملاحظه شواهد و قرائن واقعی است. با توجه به این اصل، تعلیم و تعلم همواره باید با تکیه بر شواهد صورت پذیرد. رعایت این اصل، معلم را از تحکم و شاگرد را از تقلید و سطحینگری دور میدارد و باعث میشود شاگرد همواره طالب دلیل باشد و میزان اعتبار هر سخنی را از شواهد آن ارزیابی نماید و دانشهای کاذب را شناسایی کند.
لزوم ارتباط با نیازها و مسائل
لزوم ارتباط با نیازها و مسائل که خود بر سودمندی علم مبتنی است. همانطور که عالمان در پی جویی نیازها و مسائل خود، علم را به ظهور میرسانند، در مقام علم آموزی هم باید این ویژگی رعایت شود و فعالیتهایی که در این جریان صورت میپذیرند، ناظر به نیازها و مسائل باشند. به کارگیری این اصل، باعث ایجاد انگیزه لازم در شاگرد و معلم میشود و در عین حال، از ایجاد شکاف میان نظر و عمل ، و آموزش و پژوهش جلوگیری میکند.
جامعنگری در علم که مبتنی بر ویژگی ذیسطوح بودن علم، به تَبَع ذومراتب بودن واقعیت، است. توجه به این اصل معلم و متعلم را از اکتفا به علم ناقص و سطحی باز میدارد، علمی که اگر مبنای داوری و تصمیمگیری قرار گیرد، نتایج نامطلوبی خواهد داشت و بعلاوه موجد غرور و خودبینی و استبداد رأی در شخصیت فرد است.
جامعنگری به نیازها و هدایت آنها
این اصل بیانگر آن است که در تعلیم و تعلم باید به همه نیازهای اساسی توجه کرد و همچنین برای تحدید نیازهای کاذب و جانبی، به تنظیم و هدایت نیازها پرداخت. به این نکته هم باید توجه داشت که علومِ ناظر به نیازهای حیاتی، از اولویت زمانی برخوردارند و علوم مربوط به نیازهای متعالی از اولویت رتبی.
تکیه بر حقایق که ناظر به ثبات علم است. اگر بپذیریم که علم، به سبب برخورداری از ویژگی ثبات پس از حصول، همچون حقیقتی استوار بی دگرگونی باقی میماند، باید همین علم ثابت را مبنای فعالیتهای علمی و عملی قرار دهیم و در تعلیم و تربیت بر حقایق مورد اعتماد ( بدیهیات و دانشهایی که شواهد مسلّم و قطعی دارند) تأکید ورزیم.
نقد مداوم آموختهها، که بر ویژگی پویایی علم استوار است. فضاهای جدید فکری، موجب پیدایی مسائل نو و حساسیتهای جدید میشوند و نظر و نوع نگاه را دگرگون میسازند. با نقد مداوم آموختهها هم میتوان این فضای فکری جدید را پدید آورد.
تقسیمهای اعتباری در تعلیم و تربیت معاصر
در تعلیم و تربیت معاصر از برخی تقسیمهای اعتباری استفاده شده است. مثلاً تنظیم دروس، حول «مفاهیم کانونی» که در آن مفهومی اساسی (مثلاً ذرهگرایی) در نظر گرفته میشود و مباحث مربوط به آن در علوم مختلف مانند فیزیک، زیستشناسی، روانشناسی، جامعهشناسی و فلسفه مورد بحثقرار میگیرد. به این ترتیب گونهای تدریسِ بین رشتهای ایجاد میشود که در آن، تفکیک دروس بر اساس رشتههای مختلف علمی صورت نمیگیرد. باب اینگونه تقسیمهای اعتباری را باید بازگذاشت و آنها را از حیث مفید بودن در نیل به مقاصد تعلیم و تعلم در فرهنگ اسلامی استفاده و ارزیابی کرد.
سه موضوع عمده را در باره تعلیم و تربیت در متون اسلامی یافت: اهداف، مبانی معرفتشناختی، و اصول تعلیم و تربیت. استخراج و تبیین این اهداف و مبانی و اصول، برای فهم نظام تعلیم و تربیت در اسلام ضروری است.
به دلالت برخی از شواهد، مجزا بودن تعلیم و تربیت خردسالان از بزرگسالان تقریباً آشکار است. بر همین پایه، برای بررسی تاریخ تعلیم و تربیت میتوان آن را به دو مرحله ابتدایی و عالی تقسیم کرد.
در واقع، در تعلیم و تربیت اسلامی دوره دبیرستانی (مرحلهای میان ابتدایی و عالی) تقریباً وجود نداشت. حتی گاه پیش میآمد که کودکی پیش از اتمام دوره ابتدایی میتوانست در دورههای عالی حاضر شود. گرچه جز در مواردی، به این کودکان کمسن و سال گواهی حضور نمیدادند.[۵۸] غنیمه[۵۹] با استناد به گزارشی از طبقات الشافعیه الکبری[۶۰] که در آن از اختلاف بین پدر سُبْکی و استاد او، مِزّی، بر سر نوشتن نام سبکی در مرحله عالی یا ابتدایی سخن به میان آمده، مراتب تحصیلی شاگردان را به سه طبقه ابتدایی، متوسطه و عالی تقسیم کرده است.
مقدسی نیز همین دستهبندی را آورده است. منیرالدین احمد[۶۱] وجود دوره متوسطه را استثنایی و موردی شمرده است.
در این تقسیمبندی، تعلیم و تربیت کودک در خانه، پیش از مرحله ابتدایی، که کاملاً جهتگیری مذهبی داشته است، جای نمیگیرد. شروع این مرحله مقدماتی را تا اولین روز تولد کودک، که پدر وظیفه دارد «کلمه توحید» را به او تلقین کند،[۶۲] میتوان به عقب برد.
همچنین در این چارچوب، مجالس وعظ و خطابه و نیز مجلسگوییِ صوفیان نمیگنجد. به این مجالس، که همه مسلمانان بیهیچ قید و شرطی میتوانستند در آنها شرکت کنند، میتوان عنوانِ تعلیم و تربیت عمومی داد. در مجالس وعظ گاه جمعیت زیادی شرکت میکردند، چنانکه در مجلس وعظ ابنخفیف در شیراز هزاران تن حاضر میشدند.[۶۳]
مدرّسان بزرگ و معروف نیز گاه به وعظ میپرداختهاند، چنانکه امامالحرمین عبدالملک جوینی (متوفی ۴۷۸) همزمان با تدریس در نظامیه نیشابور، در این شهر مجلس وعظ نیز داشته است.[۶۴]
در منابع، از تعلیمات ابتدایی در مکانهایی با نامهای کُتّاب، مکتب[۶۵] [۶۶] [۶۷] و در برخی مناطق ایران، دبیرستان[۶۸] [۶۹] و در دورههای متأخرتر مکتبخانه یاد شده است
در این منابع به جای وصف این مکانها و برنامههای آنها، بیشتر، به مناسبت شرححال برخی عالمان، از درسآموزی آنان در مکتب یا کتّاب سخن به میان آمده است. از تعلیم کودکان در مساجد هم گزارشهایی در دست است.[۷۰] [۷۱]
گرچه گاهی با برگزاری جلسات درس ابتدایی در مساجد، به دلیل بیم از بیمبالاتی کودکان و لزوم حفظ طهارت و حرمت مسجد، مخالفت میشده است.[۷۲]
آموزش کودکان در مکتبها و مسجدها را میتوان نوعی آموزش ابتدایی همگانی به حساب آورد؛ چه، فرزندان همه مردم میتوانستند در آنها شرکت کنند. در مقابل، آموزش فرزندان خلفا و صاحبمنصبان را که زیر نظر معلم یا مؤدب در کاخها و خانههای بزرگان صورت میپذیرفت میتوان آموزش ابتدایی خصوصی نامید، که از اواخر دوره امویان اهمیت یافت[۷۳] و به سرعت در سرزمینهای اسلامی معمول شد.
تعلیم و تربیت بزرگزادگان همیشه و منحصراً در کاخها صورت نمیگرفت؛ بنا بر گزارشی، فرزندان خردسال امویان را به بادیه میفرستادند تا در آنجا عربی صحیح و شعر بیاموزند.
تعلیم و تعلم دادوستد دانش میان معلم و متعلم است و نخستین پرسش در این فرآیند آن است که این دادوستد برای چیست. بر پایه قرآن و حدیث ، این پرسش با بیان هدف غایی و اهداف واسطی پاسخ گفته میشود.
هدف غایی تعلیم و تعلم اسلامی
هدف غایی تعلیم و تعلم اسلامی، ایجاد تحول مثبت (« رشد ») در انسان و یافتن هویتی مطلوب برای او در زندگی فردی و اجتماعی است. بنا بر قرآن [۱]
انسان مختارانه و با اعمال ارادی در کار شکل دادن به هویت خویش است و، تعلیم و تعلم چراغی است فرا راه این انسانِ عامل تا در پرتو آن تحولی بنیادی در او پدید آید. در واقع، هدف غایی تعلیم و تعلم همان هدف غایی تربیت اسلامی است که از پیوند پایدار با « پروردگار » حاصل میشود و انگیزه و سمتگیری انسان را در فرآیند تعلیم و تعلم، و نیز در مقام عمل، تعالی میبخشد (برای نمونههایی از تعالی بخشیدن به انگیزههای آموختن در حدیث به این منابع رجوع کنید [۲] [۳] [۴] [۵] ).
امام خمینی تعلیموتربیت را دو بال برای ترقی میداند و معتقد است تعلیم باید به همراه تربیت و تزکیه باشد و نبود هرکدام سبب نقصان یا انحراف خواهد بود.[۶][۷]
ایشان معتقد است انسان دارای سه نشئه عقلی، برزخی و طبیعی است که تربیت هر یک از این مراتب انسانی به کمک یادگیری علومی واقع میشود و هر یک از این علوم، وظیفه تربیت جهاتی از انسان را برعهده دارد؛ چنان که علم به ذات و صفات حقتعالی و علم به فرشتگان و انبیاء (علیهمالسّلام) و مراتب وجود و قبض و بسط آن، به تربیت جهات روحانی مربوط است و علم بر تربیت قلب و ریاضت و علم به محاسن و مفاسد اخلاق مربوط به تربیت نشئه برزخی خیالی است و علمی که به تربیت ظاهر میپردازد، مانند علم فقه، علم معاشرت، تدبیر منزل و سیاست مدن مربوط به نشئه ظاهری انسان است.[۸]
از دیدگاه امام خمینی توجه اسلام به علوم طبیعی با دیگر مکتبها متفاوت است؛ زیرا در اسلام کسب علم و مهارت طبیعت برای رسیدن به انسانسازی و حرکت بهسوی نور است.[۹] [۱۰]
بنابراین تعلیم در اسلام و نگاه به علوم، هدفدار است و هدف از آن، کسب معرفت برای توجه به الوهیت است.[۱۱]
امام خمینی با استناد به آیات الهی که در بیشتر موارد تزکیه را مقدم بر تعلیم ذکر کردهاند، معتقد است تزکیه و تربیت باید مقدم بر تعلیم باشد، اگر تعلیم حکمت و کتاب و علوم بدون تزکیه باشد، ممکن است نتیجهاش پدیدآمدن عالمانی باشد که از معرفت درست تهیاند.[۱۲]
به باور ایشان آموزش با تمام اهمیتی که دارد و یکی از دو رکن مورد تاکید اسلام برای تکامل و ترقی انسان بهحساب میآید، در صورتی مفید و کارآمد خواهد بود که همراه با تربیت صحیح و اسلامی باشد.[۱۳]
نیل به هدف غایی تعلیم و تربیت، مستلزم مقدماتی است که میتوان آنها را اهداف واسطی تعلیم و تربیت دانست. در قرآن و سایر متون اسلامی، دستکم، سه هدف واسطی برای تعلیم و تعلم قابل شناسایی است:
رفع مؤثر و مناسب نیازهای حیاتی چون کسب فن و مهارت برای تصرف در اشیا و مصون ماندن از خطر، تنظیم مناسبات اقتصادی و اجتماعی، و تأمین پاکیزگی و پاکی. [۱۴] [۱۵] [۱۶] [۱۷]
توجه به معیار و مناط نمونههای مذکور (پاسخ به نیازهای زندگی) این نتیجه کلی را به دست میدهد که دستیابی به پاسخ مؤثر و مناسب به نیازهای حیاتی و گونههای نوبه نوی آن و آموزش آنها هدف واسطیِ تعلیم و تعلم است. مثلاً، مواجهه درست و مؤثر با دشواریهایی که در هر زمان و در هر جامعهای پیش میآید، نیازمند کسب دانش و مهارت است که از منظر اسلامی، یکی از اهداف تعلیم و تعلم است.
هنگامی که اندیشیدن [۱۸] [۱۹] [۲۰] ، هدف تعلیم و تعلم باشد، نظر بر آن است که متعلم به دانستن اطلاعات خاص در باره یک پدیده معیّن بسنده نکند، بلکه در سطحی انتزاعیتر به این فهم نائل آید که چگونه آن پدیده به عرصه شناخت در آمده است. حاصل این فهم، تأمل عالمانه نسبت به پدیدههای پیرامون و دور شدن از سطحینگری است. در واقع، آموختههای علمی چونان آبی است که به آسیاب اندیشه ریخته میشود تا آن را به چرخش در آورد.
کسب بینش و بصیرت [۲۱] یکی دیگر از این مقدمات است. هر چند علم و بصیرت از یک مقولهاند، این تفاوت میان آنها هست که علم گاهی سطحی و چه بسا غفلتآلود است [۲۲]
اما بصیرت عمیق و گسترده است و بر معلوم پرتوی کامل میافکند و بنابراین با غفلت همراه نیست. قرار گرفتن بینش به مثابه هدف در فرآیند تعلیم و تعلم، حاکی از آن است که تعلیم باید موجد نگاهی فراگیر در متعلم، نسبت به جهان شود. با توجه به این واقعیت که یکی از ویژگیهای علم در سطح نهایی، یکپارچه و یگانه بودن آن است و بر همین اساس، در آموزه دینی، هر پدیده هستی «آیه» نام دارد، وجود بینش در متعلم او را از تشتت و ناهماهنگی ذهنی دور میکند و واقعیت نهایی جهان را برایش آشکار میسازد. [۲۳]
اساس آموزش کودکان، تعلیم قرآن و نوشتن بود. به نوشته ابنخلدون[۸۴]
در مغرب، در کتّاب به آموزش قرآن اکتفا میشد و در کنار آن کتابت و اختلاف قرائتها نیز باز گفته میشد اما در اندلس آموختن قرآن را با هدفِ آموزش خواندن و نوشتن هم پی میگرفتند و بر خلاف مغرب، شعر و قواعد زبان عربی و خوشنویسی را نیز میآموختند. در ایران، علاوه بر قرآن و خوشنویسی، نصاب الصبیان ابونصر فراهی (متوفی ح۶۴۰) و گلستان سعدی تعلیم داده میشد.
علاوه بر اینها به آموزشهای دیگر نیز، به ویژه در مورد فرزندان خلفا و امیران، توجه میشده است؛ چنانکه معاویه به مؤدبِ فرزندش، ذغفل بن حنظله شیبانی، سفارش کرد به فرزندش علم انساب و نجوم بیاموزد[۸۵]
و عمر بن عبدالعزی از معلمِ فرزندش خواست به او شنا بیاموزد و به خوابِ کم عادتش دهد و او را چنان تربیت کند که به بازی و سرگرمی بیرغبت شود.[۸۶]
محمد عیسی صالحیه در مقاله «مؤدّب و الخلفاء فی العصر الاموی» روشهای تأدیب خلیفهزادگان را بررسی کرده و رفتارهای برخی از آنان را در دوران خلافت بازتاب طبیعی آن تربیت دانسته است.[۸۷]
در سفارش عُتْبه بن ابیسفیان به مؤدبِ فرزندانش بر مراعات اعتدال در تأدیب و تربیت کودک تأکید شده است تا کودک از تنآسانی و نیز دلزدگی بر کنار بماند.[۸۸]
به طور کلی وظیفه معلمان علاوه بر ایجاد فضائل نظری، ایجاد فضائل اخلاقی و محسّنات عملی نیز بوده است. شاید از همین رو بود که عامری در بخش «تأدیب» کتاب خود، السعاده و الاءسعاد، درباره اینکه مربی، کودک را به کارهایی وا دارد که منتهی به ایجاد شرایط بهتری برای کودک میشود، سخن گفته است.[۸۹]
از سوی دیگر کلمه تأدیب، علاوه بر تربیت به معنای گوشمال دادن است.
با نظر به همین ملاحظات بوده است که به آموزگاران علاوه بر معلم و معلم الصبیان و مُکْتِب و مُکَتِّب، مؤدِّب یا مؤدب الصبیان نیز گفتهاند.[۹۰] [۹۱]
میتوان به پیروی از غالب منابع، معلم و مکتّب را به معنای آموزگار مکتب، و مربی و مؤدب را مترادف آموزگار خصوصی کودکان دانست.
دادههای منابع درباره مؤدبان و مربیان، بسیار بیشتر و کاملتر از اطلاعات متعلق به معلمان مکتبهاست. این امر به خودی خود نشانی است از اهمیتِ بیشتر مؤدبان.[۹۲]
با بررسی منابع، دانسته میشود که معمولاً مربی و مؤدب بر خلاف معلم یا مکتّب، نزد فرمانروایان از قدر و منزلت ویژهای برخوردار بوده است. معتز عباسی|مُعتز عباسی (حک: ۲۵۲ـ ۲۵۵) کار گزینش قاضیان را به مربی پسرش سپرد[۹۳] و قادر (حک: ۳۸۱ـ۴۲۲) به مربی پیشین خود، ابوبِشْر هروی، منصب حسبه بغداد را داد.[۹۴]
مسلمانان به تأسّی از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) که آموختن علم را سفارش میکرد و نیز بر پایه احادیثِ فراوان در تشویق به علمآموزی، [۱۱۴] [۱۱۵] [۱۱۶] [۱۱۷] سن معیّنی را برای آموختن علم در نظر نمیگرفتهاند و برای آنان، تعجیل در آموزش و دست نکشیدن از آن اهمیت داشته است. [۱۱۸]
نوشتههای بسیاری در دست است که در آنها افراد به آموختن در سن پایین توصیه شدهاند. همچنین گزارشهایی در دست است که از استماع حدیث کودکان چهار تا شش ساله، یا قرآن حفظ کردن افراد کوچکتر از پنج سال حکایت میکند.[۱۱۹] [۱۲۰] [۱۲۱] [۱۲۲]
ظاهراً کودکان در همین سنین به مکتب میرفتند و حدود پنج شش سال یا بیشتر به تحصیل میپرداختند. سن پایان تحصیل در مکتب، معیّن نبود و معمولاً تحصیل تا سن بلوغ به طول میانجامید.[۱۲۳] پس از آن مرحله عالی آغاز میشد.
تنبیه و تشویق در مرحله ابتدایی
موضوع تنبیه و تشویق در مرحله ابتدایی همواره مورد توجه صاحبنظران و دست اندرکاران تعلیم و تربیت بوده است. صاحبنظرانِ تعلیم و تربیت همواره بر شیوه تشویق در آموزش کودکان تأکید داشتهاند و تنبیه را فقط در مواقع اضطرار و با شروطی سختگیرانه روا شمردهاند.[۱۲۴] [۱۲۵]
تشویقها به دو نوع مادّی و معنوی بوده است. گونهای از تشویق معنوی آن بود که شاگرد شایسته را بر مرکب (مثلاً شتر ) سوار میکردند و با نواختن بوق و سرنا در خیابان میگرداندند و مردمان دو سوی خیابان به نشانه خوشامد گردو و پسته بر سرش میریختند، با اینهمه، تنبیه بدنی در مرحله آموزش ابتدایی پدیدهای رایج بوده است.
گسترش این پدیده موجب شد تا در دستورالعملهای محتسبان و بازرسان، محدودیتها و مقرراتی برای تنبیه بدنی کودکان، وضع شود. بر این اساس مؤدب حق نداشت که شاگرد را با چوب ضخیم بزند یا با ترکه نازک تنش را زخم کند، بلکه فقط میتوانست با چوبی متوسط بر ران، کفل و کف پای وی بزند.[۱۲۶] [۱۲۷]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
درباره اهمیت و نقش ممتاز استاد در تعلیم و تربیت اسلامی احادیث بسیاری نقل شده است.[۲۰۴]
برخی حتی جایگزینی کتاب به جای استاد را فاجعه شمرده یا محصلِ بیاستاد را با شخصی که به دست شیطان راهنمایی شده برابر دانسته و از همین رو بر دقت در گزینش استاد نیز تأکید فراوان کردهاند.
در منابع، واژهها و اصطلاحات متنوعی برای استادان به کار رفته است. اغلب به کسانی که برترین مراتبِ تدریس را داشتهاند، مدرّس و شیخ گفته میشد. مدرّس، اگر به طور مطلق به کار میرفت به استاد فقه دلالت داشت اما شیخ به طور مطلق درباره استادان همه علوم و معارف به کار برده میشد و گاه با افزودن علمی به این واژه تخصص شیخ را نشان میدادند مثلاً مشایخ القرآن، مشایخ الحدیث، مشایخ النحو، در حالت جمع. از تعبیرات سُبْکی[۲۰۵] برمیآید که مدرّسان به افراد مبتدی نیز درس میدادهاند.
بعد از مدرس یا شیخ، نایب المدرّس یا نایب التدریس قرار داشت که برگزیده و جانشین شیخ بود. به کسانی که در حکم دستیارانِ استادان بودند مُعید میگفتند. معمولاً معیدان، که از شاگردان ممتاز انتخاب میشدند،[۲۰۶]
موظف بودند سخنان استاد را تکرار کنند تا به گوش همه حاضران برسد یا آنکه در تفهیم درس به شاگردان ناوارد کمک کنند.[۲۰۷] [۲۰۸] گاهی نیز معید به جای استاد، تدریس میکرد. [۲۰۹] [۲۱۰]
معیدان گاه به مقام مدرّسی میرسیدند و گاه نیز از مرتبه خود فراتر نمیرفتند، چنانکه از معیدی با چهل سال سابقه کار در نظامیه سراغ داریم.[۲۱۱]
مفید در مرتبه پس از معید قرار داشت و نکاتی سودمند علاوه بر مطالب درسیِ دانشجویان بر آنان عرضه میکرد.[۲۱۲]
برای شروع تدریس، سن مشخصی ذکر نشده است. خطیب بغدادی[۲۱۳] [۲۱۴] گزارشهایی از تدریس افراد ۱۷، ۱۸ یا ۲۵ ساله آورده است. نجاشی[۲۱۵]
درباره محمد بن علی بن بابویه تصریح کرده که بزرگان شیعه از وی، با آنکه نوجوان بود، استماع حدیث میکردند.
در واقع شرط لازم، داشتن توانایی علمی و عملی برای تدریس بود بی آنکه نیازبه تأیید این توانایی توسط مقامی مسئول وجود داشته باشد. البته در رشته حدیث، استاد تازهکار پیش از شروع رسمی تدریس، به صورت آزمایشی یا تشریفاتی تدریس میکرد و در صورت بر آمدن از عهده پرسشهای استادان و شاگردان، صلاحیتش تأیید میشد.[۲۱۶] [۲۱۷]
تدریس در مساجدِ مهم و بزرگ نیز منوط به اجازه اولیای امر بود.[۲۱۸] [۲۱۹]
روش دیگر برای اطمینان یافتن از صلاحیت یک فرد برای تدریس آن بود که او «اصول» (یادداشتهایی که در دوره شاگردی از مطالب استادانش فراهم میآورد) خود را ارائه میکرد تا شاگردان از سوابق علمی وی آگاهی یابند. برخی استادان به استناد این اصول به صاحب آن، گواهی سَماع میدادند.[۲۲۰] [۲۲۱] [۲۲۲]
استادان و مدرسان، معمولاً کسب و کار دیگری هم برای تأمین زندگی خود داشتند[۲۲۳] زجّاج نحوی، شیشهگر بود،[۲۲۴] [۲۲۵]
ابوالعباس دیبلی خیاط (متوفی ۳۷۳)، فقیهی زاهد بود که از کسی چیزی نمیپذیرفت و با پیراهندوزی زندگی میگذراند.[۲۲۶] [۲۲۷]
بسیاری از القاب که پس از نام استادان آمده است، اشاره به شغل آنان دارد، مانند بزّاز، خزّاز (خزفروش)، حذّاء (کفاش). در مقابل، استادانی هم بودند که تعلیم، حرفه و وسیله گذران زندگی آنان بود؛ ابوالعباس مبرّد و محمد بن اسماعیل عسکری معروف به مَبْرَمان از این گروه بودند.[۲۲۸] [۲۲۹]
در عین حال، تدریس درآمد چندانی نداشت و به ویژه تعلیم دانشهای دینی (فقه، قرآن، حدیث) به انگیزه کسب درآمد صورت نمیگرفت، حتی مزد گرفتن برای تدریس این علوم قبیح بود. وجود احادیث متعدد در منع از مزد خواستن و مزد گرفتن در برابر تعلیم[۲۳۰] [۲۳۱] در تثبیت و استمرار این سنّت بسیار مؤثر بود.
فقها نیز به استناد همین احادیث، در کتابهای فقهی بابی را به بحث در باره مزد خواستن برای تدریس اختصاص داده و در چند و چون آن از نظر حرمت یا کراهت و نیز تفکیک دانشها از این حیث، گفتگو کردند که همچنان ادامه دارد. شمار زیادی از فقیهان مزد ستاندن در ازای تعلیم قرآن و حدیث را جایز نمیشمردند. برخی از مدرّسان در تهیدستی روزگار میگذراندند، دلجی در الفلاکه و المفلوکون[۲۳۲] به زندگی سخت اینان اشاره کرده است. دانشمندانی هم بودهاند که مکنت و برخورداریشان مشهود بوده و شلبی فهرستی از نامهای اینان تهیه کرده است.
مبانی معرفتشناختی تعلیم و تربیت
لازمه نیل به اهداف تعلیم و تربیت، شناخت مبانی معرفتشناختی این فرآیند است. مراد از مبانی توصیفها و تبیینهایی از امور مختلفِ متعلق به انسان و جهان است. این مبانی همراه با اهداف تعلیم و تربیت، نقش تعیینکنندهای در شکل دادن به نظام معیّنی از تعلیم و تربیت دارند، به طوری که اصول تعلیم و تربیت ، محتوای تعلیم و تربیت و شیوههای تعلیم و تربیت، همه تحت تأثیر آنها شکل میگیرند.
مبانی معرفتشناختی، از دو وجهه نظرِ «ویژگیهای علم با نظر به معلوم» و «ویژگیهای علم با نظر به عالِم» بررسی میشود. این نکته نیز باید یادآوری شود که در اینجا مقصود از علم، علم بشر و آن هم علم مفهومی یا حصولی است.
در این ویژگی، نظر بر آن است که علم، ناظر به واقعیتِ «چیزی» است که امکان دریافت یا کشف آن وجود دارد. در آیه ۷۸ نحل [۲۴] ، انسان اینگونه وصف شده که در آغاز چیزی نمیداند اما با داشتن گوش و چشم و دل ، به مثابه ابزارهایی برای شنیدن و دیدن و اندیشیدن در باره اشیای پیرامون خود، امکان شناخت آنها را دارد.
مطابقت با واقع در مباحث معرفتشناختی، همچون معیاری برای صدق داعیههای دانشی نیز در نظر گرفته شده است. بر این اساس، عدم مطابقت با واقع، در حکم آن است که علم حاصل نشده است. در قرآن، نمونهای از این معنا در داستان اصحاب کهف مطرح شده است، آنجا که اطلاع درست از این واقعیت تاریخی به منزله علم به آن در نظر گرفته شده و هرگونه تصور غیر منطبق بر واقع، در حکم «تیر در تاریکی انداختن» لحاظ گردیده است. [۲۵] [۲۶]
لازمه مطابقت علم با واقع آن نیست که عالم به ذات و کنه یک چیز برسد، بلکه ممکن است سطح معیّنی از واقعیت آن چیز برای وی مکشوف شود. در قرآن، سطوح مختلفی برای واقعیت لحاظ گردیده است، به طوری که میتوان علم به چیزهای گوناگون به دست آورد بیآنکه امکان دسترسی به کنه آنها فراهم باشد. قرآن، از یکسو، از امکان علم آدمی به پدیدههای پیرامونش سخن گفته [۲۷] و از سوی دیگر، دست یازیدن به برخی ژرفاها را برای وی ناممکن معرفی کرده است. [۲۸]
توجه به سطوح گوناگون واقعیت، نه تنها سبب میشود که علم، محدود به علمِ ژرفایی نگردد، بلکه سبب آن نیز میشود که علم، منحصراً علم گسترده و فراگیر نسبت به کل نظام هستی دانسته نشود. به عبارت دیگر برای آنکه بتوان از علم سخن گفت دست یازیدن به بهره و سطحی از واقعیت، کافی است. یک نمونه را میتوان در آیه ۷ سوره روم ملاحظه کرد که در آن تعبیر علم برای اشاره به آگاهی ناقص و ناتمام به کار رفته است. در نظر گرفتن سطوح گوناگون برای واقعیت نشان میدهد که مطابقت با واقع، معیاری مناسب و کافی برای علم است. هر چند آنچه در یک سطح از واقعیت، علم تلقی میگردد، ممکن است در سطحی بالاتر و در جغرافیایی وسیعتر، پرتوی ضعیف و حتی نامرئی داشته باشد.
هنگامی که علم به چیزی حاصل شود و واقعیت آن بدرستی آشکار گردد، کار معرفت در باب آن پایان گرفته است و از آن پس، تغییری در معرفت مذکور صورت نخواهد پذیرفت. پس اگر گمانی ناصواب، علم انگاشته شده باشد و سپس اصلاح گردد، این به معنای تغییر در علم نخواهد بود زیرا در واقع، علمی حاصل نشده بوده است تا تغییر در آن مطرح شود. در سوره ابراهیم [۲۹] آمده است که « خداوند مؤمنان را در زندگی دنیا و آخرت با سخن استوار، پابرجا میگرداند...». مقصود از سخن استوار در این آیه، اعتقاد صحیح است که از ویژگی ثبات و پایداری برخوردار است از آنرو که با واقعیتی که پشتوانه آن است هماهنگ و مطابق میباشد.
هنگامی که علم از آن حیث که ناظر به معلوم است مورد توجه قرار میگیرد، پرسش از یگانگی یا چندگانگی آن مطرح میشود. پاسخ به این پرسش در گرو آن است که معلومها، دارای حقیقتی یکسان یا حقایقی متفاوت باشند. اگر حقیقت یکسانی برای معلومها در نظر گرفته شود، علم یگانه خواهد بود و اگر حقیقتهای متفاوتی لحاظ گردد، میتوان اقسامی برای علم قائل شد که تفاوت آنها حقیقی است نه اعتباری و قراردادی. متفکران و محققان مسلمان، از دیرباز، اقسامی برای علم ذکر کردهاند، مانند تقسیم علوم به نظری و عملی، دینی و عقلی، شرعی و غیرشرعی، دنیایی و آخرتی. اما به اقتضای هستی شناسی و معرفتشناسی اسلامی، به نظر میرسد با توجه به سطوح گوناگون واقعیت میتوان پاسخی دیگر برای پرسش مذکور فراهم آورد.
در بالاترین یا فراگیرترین سطح واقعیت، کل هستی با همه موجودات آن، مخلوق خدا و آیت خداوندند؛ آنها همه واقعیتی آیهای یا نمادین دارند، خواه محسوس باشند یا نامحسوس، دارای حیات باشند یا فاقد حیات و نظایر آن. اساس واقعیتِ آیهای یا نمادین را ویژگی اشارهای آن تشکیل میدهد. به این بیان، میان موجودات جهان از آن جهت که آیه خدایند، تفاوتی نیست؛ بنابراین، در این سطح نمیتوان اقسامی برای علوم قائل شد، بلکه علم در این ساحت از ویژگی یگانگی برخوردار است. سراسر این علم، آیهای و نمادین است و چنانکه خدا خود یگانه است، آیات و نمادهای وی نیز از حیث دلالت بر او یگانهاند و اقسامی میان آنها نیست. هر چند میتوان برخی آیات را نمادهای قدرت خدا و برخی را نمادهای رحمت خدا و نظیر آن دانست اما چنانکه این صفات در مورد خدا یگانهاند و تباینی با هم ندارند، نمادهای مذکور نیز چنین رابطهای با هم خواهند داشت.
از منظری دیگر، موجودات نه از آن حیث که نماد و نشانهاند، بلکه از حیث نوع موجودیت یا ویژگیهای وجودی مورد توجه قرار میگیرند. در اینجا نوعی «تغافل روششناختی» صورت میپذیرد و منجر به پیدایی علوم گوناگون میگردد. مراد از تغافل روششناختی آن است که به طور موقت، جنبه آیهای و نمادین موجودات، نادیده گرفته شود و به ویژگیهای آنها چون شیءِ مورد مطالعه توجه گردد. هنگامی که یک «نماد» چون «شیء» در نظر گرفته میشود، جنبه اشارهای آن به ورای خود، ملحوظ نخواهد شد و فقط خصوصیات موجود در آن موردتوجه قرار خواهد گرفت. از آنجا که در قرآن ، بهرهای از دانش که با غفلت از آخرت حاصل شده، علم شمرده شده است [۳۰]
اطلاق علم به بهرهای از دانش که با تغافل از برخی جنبههای واقعیت به دست آید، به طریق اولی روا خواهد بود زیرا در تغافل، آگاهی وجود دارد و جنبههای دیگر تنها به دلیل خاصی مسکوت گذاشته میشود. به همین سبب، در سطح کثرت علوم نمیتوان پایدار ماند، بلکه پس از بهرهوری از نتایج آن، که مایهور شدن علوم گوناگون است، باید به وحدت بازگشت.
علم ساختنی است. در این ویژگی، نظر بر آن است که علم را عالم میسازد، بدین معنا که منظومهای از دادهها و یافتههایش را، بر پایه مبانی مقبولِ خویش، فراهم میآورد. گرایش غالب در بررسیهای معاصر چنان بوده است که ویژگی ساختنی علم را جانشین ویژگی اکتشافی آن نمایند. اگرچه توجه به ساختنی بودن علم بسیار مهم و ارزشمند است، تلقی آن به گونهای که بدیل ویژگی اکتشافی علم باشد، پذیرفتنی نیست، زیرا علم را بغایت ذهنی و از پشتوانههای عینی بی بهره میکند. در معرفتشناسی اسلامی، ویژگی ساختنی بودن علم، مورد توجه قرار گرفته است اما به گونهای که با ویژگی اکتشافی آن قابل جمع باشد. می توان تعبیر «ذلکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَالعِلْمِ» [۲۴] را اشاره به همین ویژگی دانست.
در این ویژگی، نظر بر آن است که علم را عالم میسازد، بدین معنا که منظومهای از دادهها و یافتههایش را، بر پایه مبانی مقبولِ خویش، فراهم میآورد. گرایش غالب در بررسیهای معاصر چنان بوده است که ویژگی ساختنی علم را جانشین ویژگی اکتشافی آن نمایند. اگرچه توجه به ساختنی بودن علم بسیار مهم و ارزشمند است، تلقی آن به گونهای که بدیل ویژگی اکتشافی علم باشد، پذیرفتنی نیست، زیرا علم را بغایت ذهنی و از پشتوانههای عینی بی بهره میکند. در معرفتشناسی اسلامی، ویژگی ساختنی بودن علم، مورد توجه قرار گرفته است اما به گونهای که با ویژگی اکتشافی آن قابل جمع باشد. می توان تعبیر «ذلکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ العِلْمِ» [۳۱] را اشاره به همین ویژگی دانست.
نیاز در اینجا در مفهوم عام، شامل نیازهای کنجکاوانه و حوایج معمول آدمی است. از این حیث، علم، متناظر با نیازها و مسائل آدمی و بنابراین سودمند است. در معرفت شناسی اسلامی، ضمن قبول ویژگی مطابقت علم با واقع، و گاه دقیقاً به همین دلیل، ویژگی سودمندی و متناظر بودن آن با نیازها نیز در نظر گرفته شده است. در واقع، این دو منظر برای نگریستن به علم، بدیل یکدیگر نیستند، بلکه در کنار هم و مکمل یکدیگرند. به نظر میرسد این سخن پیامبر اکرم که «علم، منشأ همه خوبیها و جهل ، منشأ همه بدیهاست» [۳۲] ناظر به متناظر بودن علم با نیازهای آدمی است.
تناظر علم با نیازهای آدمی دارای سطوح مختلفی است. در واقع، نیازهای آدمی ذومراتب است؛ هر علمی که به نیازی اساسیتر پاسخ میگوید، سودمندتر است. مراد از «نیاز اساسی»، نیازی است که بر آوردن آن در تحقق موجودیت آدمی تعیینکننده است که خود، دو گونه متفاوت دارد؛ نیازهایی که حیات وی را دوام میبخشند (نیازهای حیاتی) و نیازهایی که آن را به ثمر مینشانند (نیازهای متعالی).
نیازهای متعالی نسبت به نیازهای حیاتی، تقدم رتبی دارند، در حالی که نیازهای حیاتی نسبت به نیاز های متعالی، تقدم زمانی دارند و تأمین نیازهای متعالی، مستلزم بذل تلاشهایی افزون بر تأمین نیازهای حیاتی است. بجز نیازهای اساسی، پارهای نیازهای جانبی یا کاذب نیز در برابر آدمی بروز میکند که گاه منجر به پیدایی برخی علوم میگردد اما ویژگی این علوم چنان است که یا بی فایدهاند یا مضر، زیرا خاستگاه آنها نیازهای جانبی یا کاذب بوده است.
حال، با توجه به وضع و مراتب نیازهای انسان در دیدگاه اسلام، مراتب سودمندی علوم تأمین کننده آنها نیز مشخص میشود. علوم پاسخگوی نیازهای جانبی یا کاذب در نازلترین سطح قرار دارند. علومی که به نیازهای حیاتی پاسخ میگویند، در سطح متوسط جای میگیرند و اولویت زمانی نسبت به نیازهای متعالی دارند و سرانجام، علوم مرتبط با نیازها متعالی که در سطح عالی قرار دارند نسبت به سایر نیازهای حیاتی دارای تقدم رتبی هستند.
در اشاره به سطح نازل علوم از امام کاظم علیهالسلام روایت شده است که انسان نباید خود را بهدانستن چیزی مشغول کند که ندانستن آن، زیانی به وی نمیرساند. [۲۶]
از پیامبر اکرم نیز برای نشان دادن مرتبه فروتر اینگونه علوم روایت شده که «علم انساب» را شایسته عنوان «علم» ندانستند و از آن به «فضل» یاد کردند که دانستن آن، صرفاً موجب برتریهای واهی و بی حاصلنسبت به دیگران میشود. [۲۷]
بعلاوه، علوم مضر، همچون کهانت و سحر ، اساساً تحریم شده اند.
در اشاره به تقدم زمانی رفع نیازهای حیاتی نسبت به نیازهای متعالی، در سخنی از پیامبر اکرم، التزام به دین در گرو برکت یافتن «نان» دانسته شده است. [۲۸]
نان نماد نیازهای حیاتی است و طبعاً نظر شارع را نسبت به هرگونه نیازی از این دست، نشان میدهد. بر اساس این دیدگاه، آشکار است که پرداختن به علوم ضروری برای تأمین نیازهای مذکور نیز اولویت زمانی خواهد داشت.
سرانجام، در اشاره به اولویت رتبی علومِ متناسب با نیازهای متعالی، در سخنی از امام کاظم علیهالسلام سهگونه علم، با اولویت رتبی معرفی شده است: علومی که تنها به واسطه آنها عمل آدمی در مسیر صلاح قرار میگیرد، چون شناخت الوهی از هستی و مبدأ و غایت آن؛ علومی که چگونگی اعمال و رفتارهای ضروری در شکلگیری ضمیر انسان را در اختیار قرار میدهد که آداب و احکام دینی ناظر به آنهاست؛ و علومی که سلامت و بیماری دل و حالات درونی را مشخص میسازد که آموزههای اخلاقی دین و علومی چون اخلاق و روانشناسی متکفل آنهاست. [۲۹]
متفکران مسلمان نیز، به تبع آموزههای اسلامی، گاه علوم را بر حسب نفع و ضرری که دارند مورد توجه قرار دادهاند. مثلاً غزالی [۳۰] در توضیح حدیث «طلبُ العلمِ فریضةٌ علی کلّ مسلمٍ»، ضمن تقسیم علوم به شرعی و غیرشرعی، از سه دسته علوم (محمود، مذموم و مباح) سخن گفته است.
سطوح تناظر علم با نیازهای آدمی
در واقع، نیازهای آدمی ذومراتب است؛ هر علمی که به نیازی اساسیتر پاسخ میگوید، سودمندتر است. مراد از «نیاز اساسی»، نیازی است که بر آوردن آن در تحقق موجودیت آدمی تعیینکننده است که خود، دو گونه متفاوت دارد؛ نیازهایی که حیات وی را دوام میبخشند (نیازهای حیاتی) و نیازهایی که آن را به ثمر مینشانند (نیازهای متعالی).
نیازهای متعالی نسبت به نیازهای حیاتی، تقدم رتبی دارند، در حالی که نیازهای حیاتی نسبت به نیاز های متعالی، تقدم زمانی دارند و تأمین نیازهای متعالی، مستلزم بذل تلاشهایی افزون بر تأمین نیازهای حیاتی است. بجز نیازهای اساسی، پارهای نیازهای جانبی یا کاذب نیز در برابر آدمی بروز میکند که گاه منجر به پیدایی برخی علوم میگردد اما ویژگی این علوم چنان است که یا بی فایدهاند یا مضر، زیرا خاستگاه آنها نیازهای جانبی یا کاذب بوده است.
حال، با توجه به وضع و مراتب نیازهای انسان در دیدگاه اسلام ، مراتب سودمندی علوم تأمین کننده آنها نیز مشخص میشود. علوم پاسخگوی نیازهای جانبی یا کاذب در نازلترین سطح قرار دارند. علومی که به نیازهای حیاتی پاسخ میگویند، در سطح متوسط جای میگیرند و اولویت زمانی نسبت به نیازهای متعالی دارند و سرانجام، علوم مرتبط با نیازها متعالی که در سطح عالی قرار دارند نسبت به سایر نیازهای حیاتی دارای تقدم رتبی هستند.
در اشاره به سطح نازل علوم از امام کاظم علیهالسلام روایت شده است که انسان نباید خود را بهدانستن چیزی مشغول کند که ندانستن آن، زیانی به وی نمیرساند. [۳۳]
از پیامبر اکرم نیز برای نشان دادن مرتبه فروتر اینگونه علوم روایت شده که « علم انساب » را شایسته عنوان «علم» ندانستند و از آن به «فضل» یاد کردند که دانستن آن، صرفاً موجب برتریهای واهی و بی حاصلنسبت به دیگران میشود. [۳۴]
بعلاوه، علوم مضر، همچون کهانت و سحر ، اساساً تحریم شدهاند.
در اشاره به تقدم زمانی رفع نیازهای حیاتی نسبت به نیازهای متعالی، در سخنی از پیامبر اکرم، التزام به دین در گرو برکت یافتن « نان » دانسته شده است. [۳۵]
نان نماد نیازهای حیاتی است و طبعاً نظر شارع را نسبت به هرگونه نیازی از این دست، نشان میدهد. بر اساس این دیدگاه، آشکار است که پرداختن به علوم ضروری برای تأمین نیازهای مذکور نیز اولویت زمانی خواهد داشت.
سرانجام، در اشاره به اولویت رتبی علومِ متناسب با نیازهای متعالی، در سخنی از امام کاظم علیهالسلام سهگونه علم، با اولویت رتبی معرفی شده است: علومی که تنها به واسطه آنها عمل آدمی در مسیر صلاح قرار میگیرد، چون شناخت الوهی از هستی و مبدأ و غایت آن؛ علومی که چگونگی اعمال و رفتارهای ضروری در شکلگیری ضمیر انسان را در اختیار قرار میدهد که آداب و احکام دینی ناظر به آنهاست؛ و علومی که سلامت و بیماری دل و حالات درونی را مشخص میسازد که آموزههای اخلاقی دین و علومی چون اخلاق و روانشناسی متکفل آنهاست. [۳۶]
متفکران مسلمان نیز، به تبع آموزههای اسلامی، گاه علوم را بر حسب نفع و ضرری که دارند مورد توجه قرار دادهاند. مثلاً غزالی [۳۷] در توضیح حدیث «طلبُ العلمِ فریضةٌ علی کلّ مسلمٍ»، ضمن تقسیم علوم به شرعی و غیرشرعی، از سه دسته علوم (محمود، مذموم و مباح ) سخن گفته است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
وقتی علم را با نظر به عالِم بررسی میکنیم، ویژگی تحول و پویایی آن آشکار میشود. این تحول و پویایی از آنجا نشئت مییابد که عالمان در فضاها و شرایط گوناگون اجتماعی به علمورزی میپردازند. در معرفتشناسی معاصر، با نظر به این ویژگی، علم را «وابسته به زمینه» توصیف کردهاند. زیستن عالمان در زمینههای مختلف اجتماعی، آنان را در فضاهای فکری متفاوتی قرار میدهد، به گونهای که ممکن است هر فضایی، حساسیتها و سؤالهای ویژهای را فرا روی عالمان قرار دهد که لازمه آن پی جوییهای مختلف، حتی راجع به یک پدیده، و حصول علوم متفاوت خواهد بود.
گاهی، ویژگی پویایی علم در برابر ویژگی ثبات علم قرار میگیرد و جانبداران پویایی علم به نسبیتگرایی منسوب میشوند اما در معرفتشناسی اسلامی، با توجه به آنچه در باره ثبات علم مطرح شد، نسبیتگرایی پذیرفته نیست و بنابراین، پویایی علم با نظر به عالم، تا آنجا پذیرفتنی است که با ثبات علم با نظر به معلوم، در تعارض قرار نگیرد. به طور کلی، قائل شدن به ثبات علم با ظهور دو گونه تغییر در آن، قابل جمع است؛ گونه نخست آن است که معرفتهای دیگری بر علم پیشین افزوده شود، که این افزایش کمّی، مستلزم تغییر در مضمون علم پیشین نیست. گونه دوم آن است که علم پیشین با قرار گرفتن در منظومه معرفتی معیّنی، قدر معرفتی متفاوتی بیابد. اینگونه تغییر که حاصل قرار گرفتن در سطح یا منظومه جدیدی از معرفت است، به معنای آن نیست که علم پیشین، ارزش معرفتی خود را در سطح یا جایگاه پیشین نیز از دست بدهد. در واقع، یک پاره علم، در سطح و جایگاه خاص خود، همواره همان پاره علم خواهد بود، هر چند قرار گرفتن آن در سطح و جایگاهی دیگر، ارزش معرفتی متفاوتی برای آن فراهم آورد. بر همین اساس، از ویژگی ثبات علم، نباید چنین برداشت کرد که ارزش معرفتی یک پاره علم، در همه جا و در هر گونه بافت و منظومه معرفتی، همواره ثابت است. آنچه در ثبات علم مهم است، حفظ ارزش معرفتی آن در جایگاه و سطح خاص خود آن است.
علاوه بر تقسیم علم با نظر به معلوم و واقعیت آن، با نظر به عالِم نیز میتوان از اقسام علم سخن گفت. بر این اساس، علم دارای قسم یا اقسام اعتباری است و قصد و غرض عالم، معیار تقسیم علم قرار میگیرد. در این گونه تقسیم، فایده عملی مترتب بر آن در نظر گرفته میشود و با وجود چنین نتیجهای، تقسیم، موجه و در غیر این صورت، ناموجه خواهد بود. در خصوص این ویژگی نیز گفتنی است که این تقسیم بدیل اقسام حقیقی علوم نیست و در معرفت شناسی اسلامی، به دلیل اهمیتی که برای واقعیت معلوم در نظر گرفته شده، قسم یا اقسام حقیقی علوم وجود دارد اما علاوه بر آن، باب تقسیم اعتباری نیز گشوده است و انسان برای نیل به مقاصد خاصی به این گونه تقسیم میپردازد؛ هر چند سابقه تاریخی حاکی از آن است که گاهی بر این تقسیمها فواید اندکی مترتب بوده و در برابر، زیانهایی چشمگیر نیز به بار آورده است.
تعلیم و تعلم در اسلام
تعلیم یاددادن و آموزش و تعلّم فراگیری دانش است. اسلام در این حرکت از همه مکاتب پیشقدمتر و مصممتر است، بهطوریکه آموزش و فراگیری دانش از محوریترین برنامههای فردی و اجتماعی این مکتب الهی به شمار میرود.
نخستین آیات الهی که نازل گردیده، بیانکننده ارزش قلم و آموزش علم و دانش است. این آیات خط مشی فرهنگی در جهان اسلام را از همان ابتدا ترسیم مینماید. در آیات قرآن کریم آموزش علم و پرورش نفوس انسانها از مهمترین اهداف بعثت انبیاء معرفی شده است.
تأثیر عمیق تعالیم اسلامی بر حیات فرهنگی و اجتماعی مسلمانان در مقایسه با اوضاع فرهنگی و علمی جزیرة العرب پیش از اسلام ممکن است به انکار مطلق وجود فرهنگ و دانایی در این سرزمین بیانجامد. با این حال قرائن و شواهدی بر آشنایی نسبی عرب قبل از اسلام با علم و فرهنگ دلالت دارد. اما این آشنایی با علوم و خواندن و نوشتن بسیار محدود بوده است به گونهای که به گفته مورخان در مکه تنها هفده نفر قادر به نوشتن بودهاند.
اما سفارشهای مکرر قرآن به تعقل و تفکر و تعلیم و تعلم و شیوهها و تعالیم پیامبر در دعوت مردم به اسلام و نیز ضرورتهای زندگی اجتماعی مسلمانان موجب تحول جدی در تعلیم و تعلم گردید.
در کتب تاریخی سیر تحول علمآموزی در دوران بعد از ظهور اسلام به صورت تفصیلی بیان شده است. مورخان به مقولاتی مانند مراحل آموزش، سن تحصیل، اهمیت مؤدبان، مراکز علمی از دوران ظهر اسلام تا به حال، گسترش علوم بعد از اسلام و مباحثی از این قبیل پرداختهاند.
در چهار آیه از قرآن کریم آموزش علم و پرورش نفوس انسانها از مهمترین اهداف بعثت انبیاء معرفی شده است، که این آیات عبارتاند از: سوره جمعه، آیه ۲،[۱] سوره آلعمران، آیه۱۶۴،[۲] سوره بقره، آیات ۱۵و۱۲۹[۳] [۴]
خداوند در سوره جمعه میفرماید: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْاُمِّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکِّیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَه؛[۵]
او کسی است که در میان مردمی امّی رسولی را از خودشان مبعوث کرد تا آیات او را بر آنها بخواند و آنان را تزکیه کند و کتاب و حکمت را به آنها بیاموزد».
پیامبر اسلام نیز، تعلیم را از اهداف مهم رسالت خویش معرفی مینمایند، چنانچه نقلشده روزی رسول اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) وارد مسجد شدند و دو گروه از مردم را مشاهده نمودند، گروهی مشغول عبادت و راز و نیاز با معبودشان بودند و گروه دیگر به تعلیم و تعلّم و مذاکره علمی اشتغال داشتند. ایشان فرمودند: «کلاهما علی خیر» هر دو کار خوبی میکنند. «و لکن بالتّعلیم اُرسلتُ» لکن من برای تعلیم به رسالت مبعوث شدهام و بعد داخل جمعیتی شدند که به مذاکره علمی مشغول بودند.[۶]
از بارزترین حرکات علمی در سیره معصومین (علیهمالسلام) جنبش علمی امام باقر (علیهالسلام) و امام صادق (علیهالسلام) بود. به جهت فرصتی که در اثر اختلافات بنیامیه و بنیعباس پیشآمده بود. این دو بزرگوار آزادی عمل بیشتری داشتند؛ ازاینرو، به تعلیم و تربیت شاگردان اقدام نمودند بهطوریکه در حوزه درسی امام صادق (علیهالسلام) چهار هزار شاگرد در علوم فقه، اصول، کلام، تفسیر، طب، شیمی و... پرورش یافتند که ازجمله بارزترین آنها در کلام، هشام بن حکم، در فقه زرارة بن اعین، در حکمت مفضل بن عمر و در شیمی جابر بن حیان بودند.[۷]
از نظر اسلام علمآموزی و تعلیم نه تنها امری پسندیده است، بلکه از واجبات این دین به شمار میرود و آیات و روایات زیادی بر آن دلالت دارند. از جمله اینکه رسول گرامی اسلام فرمودهاند: «طلب العلم فریضه علی کلّ مسلمٍ»؛[۸] فراگیری دانش بر هر مسلمانی واجب است.
از طرف دیگر بر دانشمندان هم واجب است که به امر آموزش اهتمام ورزند، چنانچه در بیان دیگری از پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) نقلشده که فرمودند: «ما اخذ اللهُ المیثاقَ علی الخلقِ ان یتعلّموا حتّی اخذَ علَی العلماء ان یعلّموا»؛[۹] خداوند از مردم برای یادگیری عهد و پیمان نگرفت مگر اینکه از دانشمندان برای یاددادن پیمان گرفت.
نبی مکرّم اسلام به مسلمین توصیه مینمودند به دنبال دانش بروید و در فراگیری دانش هیچگونه محدودیت زمانی و مکانی نداشته، از ابتدای کودکی تا آخر عمر در پی آموختن باشید؛ «اُطلبوا العلم من المهد الی اللّحد» و حتی اگر تنها راه دستیابی به علم و دانش سفر به دوردستترین نقاط جهان همچون چین باشد که در آن زمان مسافرت به آنجا بهآسانی ممکن نبود، از هیچ کوششی دریغ ننمایید. «اطلبوا العلم و لو بالصّین».[۱۰] [۱۱]
طلب علم آنچنان مهم است که در دین اسلام طلب آن از طلب مال واجبتر و ارزش آن از عبادت بالاتر شمردهشده است، در بیانات گهربار امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میخوانیم: «ایها الناس اعلمُوا انّ کمال الدّین طلبُ العلم و العمل به الا و انّ طلبَ العلم اوجبُ علیکم من طلب المال»؛[۱۲] ای مردم کمال دین در جستجوی دانش و عمل به آن است و آگاه باشید که تحصیل علم از طلب مال واجبتر است.
در بیان دیگری فرمودند: «جستجوی دانش برتر از عبادت است».[۱۳] چراکه تنها عبادتی ارزش دارد که از روی معرفت باشد و تنها عالم است که در دام شبهات و وسواس گرفتار نمیشود.
در میان همه معارف بر تعلیم و تعلّم احکام و معارف دین تأکید بیشتری شده است. به حدّی که بر مسلمین واجب گردیده که از هر قومی افرادی برای فراگیری علوم دین هجرت کنند و بعد از تحصیل به میان قوم خود برگشته و آنها را آموزش دهند؛ «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَه مِنْهُمْ طائِفَه لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ اِذا رَجَعُوا اِلَیهِمْ؛[۱۴] پس چرا از هر طایفهای گروهی هجرت نمیکنند تا علم دین بیاموزند و وقتی برگشتند بهسوی قوم خود، آنها را انذار کنند».
امام صادق (علیهالسلام) آنچنان در امر آموزش دین اهتمام داشتند که میفرمودند: «لو اتیتُ بشابٍّ من شبابِ الشّیعه لا یتفقَّه لادبتهُ»؛[۱۵] اگر ببینم جوانی از میان جوانان شیعه به فراگیری احکام دین نپرداخته است او را تأدیب میکنم».
علوم بر دو دستهاند:
علومی که از یادگیری و تعلیم آنها صریحاً نهی شده مانند: سحر که یا برای خود فرد و یا جامعه فسادآفرین هستند و یا اینکه اشخاص به قصد ضرر زدن به دیگران میآموزد، آموزش و یادگیری این دسته از علوم مگر در مواقع ضرورت حرام میباشد؛
علومی که جزو دسته اول نیستند، که اینها خود بر دو گروهاند: ۱. دانشهایی که مقدمه سازندگی مادی و یا معنوی، دنیوی و یا اخروی، فردی و یا اجتماعی میباشند و بدون آنها حیات مادی و معنوی انسان به مخاطره میافتد، که تحصیل آنها بهصورت
واجب عینی مثل شناخت اصول عقاید و تکالیف شرعی و یا واجب کفائی همچون علم طب و شیمی و... بر همگان لازم است. ۲. دانشهایی که نقل حیاتی در زندگی فرد و یا اجتماع ندارند، که اینها با توجه به مصالح و مفاسدی که دارند، بر سه گروهاند:
مستحب: هر دانشی که مقدمه تقویت بنیه مادی و یا معنوی فرد و یا جامعه است و بدون آن ضربهای به نیازهای اصولی وارد نمیشود، البته در صورتی مستحب است که با قصد قربت فراگرفته شود.
مباح: همین دانشها اگر بدون قصد قربت آموخته شوند مباح به شمار میآیند.
مکروه: دانشهایی که مقدمه فساد نیستند، امّا سودی نیز در برندارند، اگر موجب تضییع عمر گردند و انسان را از مقصد دورنمایند لغو و مذموم و مکروه به شمار میروند. مثل علم انساب.[۱۶]
پس اگرچه تعلیم و تعلّم در اسلام جایگاه والایی دارد ولی اینطور نیست که اسلام بهتمامی علوم بهطور یکسان توجه داشته باشد، بلکه به میزان تأثیری که در اساس زندگی بشر و تعالی او بهسوی کمال دارند، دارای درجات متفاوتی نیز هستند و حکم تعلیم و تعلم آنها نیز تفاوت دارد.
تأثیر ژرف تعالیم اسلامی بر حیات فرهنگی و اجتماعی مسلمانان و نیز دگرگونیهای بنیادینی که در پی انتشار دعوت اسلام در مناسبات اجتماعی و اوضاع فرهنگی و علمی جامعه عرب و جوامع دیگر پدید آمد، اگر با اوضاع فرهنگی و علمی جزیرة العرب پیش از اسلام مقایسه شود، ممکن است به نادیده گرفته شدن و انکار مطلق وجود فرهنگ و دانایی در این سرزمین بیانجامد.
چنانکه اطلاق واژه جاهلیت بر دوره پیش از اسلام و نیز استعمال واژه «أُمّیین» در قرآن کریم برای وصف مردم جزیرة العرب،[۱۷] [۱۸] [۱۹] [۲۰] [۲۱]
سبب چنین برداشتی شده است اما جاهلیت را نباید مترادف با ناآگاهی و بیدانشی دانست.
آیات قرآن نشان میدهد که احکام رایج در دوره جاهلیت بر پایه فحشا و هوا و هوس و خشونت و ستیزهجویی بوده است.[۲۲] [۲۳] [۲۴]
برای امّی نیز مفسران، علاوه بر معنای مشهورتر آن (ناآشنا به خواندن و نوشتن)، دستکم دو معنای دیگر ذکر کردهاند.[۲۵] [۲۶] [۲۷]
قرائن و شواهدی بر آشنایی نسبی عرب قبل از اسلام با علم و فرهنگ دلالت دارد:
وجود لغات فراوان برای ابزارهای نگارش و برخی از مسائل و واژهها و اصطلاحات آموزش در عربستان قبل از اسلام، که نمونههایی از آن در قرآن کریم و اشعار دوره جاهلی آمده (مثلاً واژه معلم[۲۸] )، از بیگانه نبودن کامل مردم عصر جاهلیت با خط و قرائت و تعلیم و تربیت حکایت میکند.[۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲] [۳۳]
آشنایی اعراب با انساب و نجوم و انواء و بویژه اهتمام آنان به شعر و شاعری،[۳۴] [۳۵]
نشانه آموزش این دانشها هر چند به صورت پراکنده و سازماننیافته در میان ایشان است. گرچه کثرت شاعران در عصر جاهلی به خودی خود بیانگر رونق تعلیم و تعلم خط و قرائت نیست، چرا که فقط شمار اندکی از آن همه شاعر میتوانستند اشعار خود را بنویسند یا از روی نوشته بخوانند.
محدودیت آشنایی عرب جاهلی با علوم
آشنایی مردم عرب با علوم و خواندن و نوشتن بسیار محدود و مقدماتی بوده است، چنانکه به نوشته بلاذری[۳۷]
در هنگام ظهور اسلام در مکه فقط هفده تن قادر به نوشتن بودهاند. او عمر بن خطاب، علی بن ابیطالب و عثمان بن عفان را در این گروه نام برده است.
پیش از ظهور اسلام، مراکز علمی و آموزشی در ایران و هند و مصر و شام فعالیت داشته است اما تأثیر این مراکز بر اوضاع علمی و فرهنگی اعراب بسیار ناچیز مینماید؛ با اینهمه، پیوند برخی از نخبگان ادبی و فرهنگی مردم جزیرة العرب را با این مراکز و نیز با دربار لَخمیان در حیره نمیتوان نادیده گرفت.
برای نمونه، در شرح حال عَدیّ بن زید (متوفی ح۳۵) آمده است که پدرش او را برای فراگیری زبان فارسی به یکی از مکتبهای فارسیزبان فرستاد.[۳۸] عدی بعدها مترجم خسروپرویز شد.[۳۹]
اما تأثیر ژرف و گسترده حوزههای علمی پیش از اسلام بر تعلیم و تربیت اسلامی از حدود دو قرن پس از ظهور اسلام و در پی نهضت ترجمه آغاز شد.
دستور پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) برای آزادی اسیران باسواد جنگ بدر، که به عنوان «فِدْیه»، خواندن و نوشتن به مسلمانان آموختند،[۳۶] نشانه دیگری است از آشنایی شماری از مردم مکه با امر تعلیم و تربیت.
تأکیدها و سفارشهای مکرر قرآن به تعقل و تفکر و تعلیم و تعلم و نیز شیوهها و تعالیم پیامبر در دعوت مردم به اسلام، به تحولی عمیق در تعلیم و تربیت انجامید. آن حضرت مشوق بیچون و چرای تعلیم و دانش و بیگفتگو نخستین معلم مسلمانان و قرآن، اولین متن آموزشی آنان بود.
در واقع مسلمانان، هم به اقتضای تعالیم و تکالیف دینی و هم به دلیل ضرورتهای زندگی اجتماعی، به ویژه در پی فتوحات، به علت نیاز به مفاهمه با صاحبان آرا و عقاید مغایر و احیاناً مخالف، سوادآموزی و تعلیم و تعلم را کاملاً جدّی گرفتند.
یکی از سفارشهای قرآن کریم و پیامبر که بر غنا و پویایی فرهنگی و علمی مسلمانان تأثیر بسیار نهاد، تشویق به مسافرت برای آموختن علم بود که در اصطلاح محدّثان «رِحْله» خوانده میشود.[۴۰] [۴۱] [۴۲] [۴۳]
خطیب بغدادی در کتاب الرّحله فی طلب الحدیث[۴۴] نام برخی از صحابه را که برای شنیدن حدیث، حتی گاهی یک حدیث، به سرزمینهای دور سفر کردهاند آورده است. مطالعه سرگذشت بسیاری از عالمان قدیم نشان میدهد که بخش عمدهای از فعالیتهای علمی آنان مصروف مسافرتهای علمی، به ویژه به شهرهایی چون مدینه و مکه و سپس بغداد، ری، نیشابور و قاهره، میشده است.
در شرح حال محمد بن جریر طبری (متوفی ۳۱۰) مورخ و مفسر مشهور، آمده است که او در طلب دانش از طبرستان به ری سفر کرد و چنانکه خود میگوید هر روز پس از شرکت در جلسه درس احمد بن حمّاد دولابی در دولاب، نزدیک ری، بیدرنگ چون دیوانگان به مجلس درس ابنحمید رازی در ری میشتافت.[۴۵]
رحلهها بیشتر برای طلب حدیث بود اما تحصیل دانشهای دیگر نیز گاه جزو اهداف آنها بوده است، مثلاً عدهای برای فراگیری لغات و زبان فصیح عربی به بادیه سفر میکردند. از ادیب مشهور، خلیل بن احمد فراهیدی (متوفی ۱۷۹)، نقل کردهاند که دانستههایش را از بیابانهای حجاز، نجد و تهامه بهدست آورده است.[۴۶]
کسایی (متوفی اواخر قرن دوم) نیز مقدار زیادی از آموختههایش را در سفر به بادیه کسب کرد.[۴۷]
توصیههای اکید پیامبر به آموختن دانش و توجه مسلمانان به علوم گوناگون موجب شد که مسلمانان آموختن علم را به مثابه هدف تلقی کنند و بکوشند تا به هر طریقی بدان دست یابند؛ ازینرو، عواملی چون اختلافات نژادی یا مذهبی مانع استفاده مسلمانان از دانش دیگران نشد.
البته آموختن از نامسلمانان بیشتر در علوم طب، منطق و فلسفه معمول بود، چنانکه فارابی منطق را نزد دانشمندی مسیحی به نام یوحنا بن جیلان خواند.[۴۸] [۴۹] [۵۰]
همچنین پیروان مذاهب مختلف فقهی هم گاه در درس استادی که مذهب دیگر داشت، شرکت میکردند؛ سعد بن عبداللّه اشعری قمی (متوفی ۳۱۰) فقیه و متکلم برجسته امامی و صاحب تألیفات بسیار، در طلب علم سفر کرد و نزد چند تن از علمای عامه چون ابوحاتم رازی حدیث خواند،[۵۱]
یکی از استادان شیخ مفید، ابوعبدالله جُعَل (متوفی ۳۶۹) از مشایخ معتزله بود،[۵۲] [۵۳]
علامه حلّی در اجازه بلندی که به علمای بنیزهره در حلب داده، در شمار مشایخش، استادان شافعی و حنفی مذهب خویش را نام برده است. نیز به نوشته عاملی،[۵۴]
شهید ثانی (مقتول در ۹۶۵) در مجلس درس فقه و تفسیر ابوالحسن بکری شافعی در مصر شرکت میکرد.
برخی از استادان بلندپایه نیز برخی دانشها را از استادان معاصر خویش میآموختند؛ مثلاً کمال الدین میثم بن علی بحرانی (محدّث و فقیه و متکلمِ شیعی) کلام را نزد خواجه نصیرالدین طوسی خواند و خواجه نیز از او فقه آموخت.[۵۵] (نمونههای دیگر)[۵۶] [۵۷]
با همه توجه اسلام و تلاشهای گسترده مسلمانان در این راه، اطلاعات موجود درباره چگونگی تعلیم و تربیت و روند تطورات آن، به سبب فقدان منابع مستقل و پراکندگی این قبیل آگاهیها در جاهای مختلفِ انبوهی از تذکرهها و کتابهای تاریخی و جغرافیایی و سفرنامه، بسیار دشواریاب و ناقص و ناکافی است. تفاوت ماهوی جهان جدید با عالَم قدیم و دگرگونی بنیادین شیوههای جدید نظامهای آموزشی در قیاس با شیوههای کهن، دشواری و پیچیدگی کار تحقیق را بیشتر میکند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
نویسنده: گروه نویسندگان
اهداف سیاسی
الف) اهداف بینشی
شناخت مبانی سیاسی اسلام، مانند مشروعیت الهی حکومت و ابزاری بودن قدرت، اهداف سیاسی اسلام، مانند تحقق عدالت و تشکیل جامعه ی توحیدی، و حقوق و وظایف متقابل حاکم و مردم در اسلام
قرآن کریم: ... إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ...: (1) حاکمیت تنها از آن خداوند است؛ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...: (2) به راستی پیامبران خود را با دلایل آشکار فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به قسط و عدل به پا خیزند؛ وَ إِنَّ هٰذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ: (3) و همانا این امت شماست که امتی یگانه است و من پروردگار شما هستم؛ پس از من پروا داشته باشید.
شناخت ولایت و امامت حضرت ولی عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف
عن رسول الله (ص): مَن ماتَ وَ هُوَ لا یَعرِفُ إمامَهُ مناتَ میتَهً جاهِلیَّهً: (4) کسی که بمیرد بدون آن که امام خود را بشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.
شناخت ولی فقیه به عنوان نائب عام امام زمان - أرواحنا فداه
عن مولانا صاحب الزمان (عج): ... و أمَّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فَارجِعُوا فیها إلی رُواهِ حدیثنا فإنَّهُم حجتی علیکُم و أنا حجهُ الله ...: (5) و اما در حوادثی که پیش می آید به راویان حدیث ما ] فقها[ رجوع کنید که ایشان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم.
آگاهی از شرایط سیاسی داخلی و بین المللی
عن الصادق (ع): ... و العالِمُ بزمانه لا تهجُمُ علیهِ اللَّوابِس...: (6) و کسی که به زمان خویش آگاه باشد، امور مشتبه بر او هجوم نمی آورند؛ علی العاقِلِ أن یکونَ عارِفاً بزمانِه... : (7) عاقل باید زمان خود را بشناسد.
شناخت دوست و دشمن
قرآن کریم: إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً...: (8) به درستی که شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بگیرید؛ لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا...: (9) دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان را یهود و مشرکان خواهی یافت.
عن أمیر المؤمنین (ع): أصدِقاوکَ ثلاثَهٌ و أعداوُکَ ثلاثَهٌ: فأصدِقاوُکَ صَدیقُکَ و صَدیقُ صَدیقِکَ وَ عَدُوُّ عَدُوِّک، وَ أعداوُکَ عَدُوُّکَ وَ عَدُوُّ صدیقِکَ و صَدیقُ عَدُوِّک: (10) دوستان تو سه دسته اند و دشمنانت سه دسته: پس دوستان تو عبارت اند از دوست خودت و دوست دوستت و دشمن دشمنت؛ و دشمنان تو عبارت اند از دشمن خودت و دشمن دوستت و دوست دشمنت.
آگاهی از اهداف و نقشه های دشمن...
اهداف تعلیم و تربیت اسلامی (1)
اهداف تعلیم و تربیت اسلامی (2)
اهداف تعلیم و تربیت اسلامی (3)
اهداف تعلیم و تربیت اسلامی (4)
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
ج) اهداف رفتاری
جانبداری آگاهانه و عمومی از باورها، ارزش ها و سنن اصیل اسلامی و افتخار به مفاخر اسلامی و بزرگان دین و در رأس آنها پیشوایان معصوم علیهم السلام به عنوان برترین اسوه های انسانی
عن الصادق (ع): ثَلاثٌ هُنَّ فَخرُ المومنِ و زینُهُ فی الدنیا و الآخرَه: الصّلاهُ فی آخر اللَیل، و یَأسُهُ مِمّا فی أیدِی الناس وَ وِلایَتُهُ الإمامَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آلِه ...: (1) سه چیز مایه ی افتخار مؤمن و زینت او در دنیا و آخرت است: نماز در آخر شب، ناامیدی در آنچه در دست مردم است و ولایت امام از خاندان پیامبر اسلام (ص).ارتقای سطح دانش و فرهنگ عمومی و فراگیر شدن باورها و ارزش های اسلامی در جامعه
التزام عملی به قوانین و مقررات اجتماعی اسلام
تبعیت نکردن از باورها، ارزش ها، بدعت ها و رسوم خرافی و مخالف با اسلام و مظاهر فرهنگی - اجتماعی بیگانه و مخالفت با آنها
قرآن کریم: وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى: (2) و در خانه هایتان قرار گیرید و مانند دوران جاهلیت نخستین، خود آرایی نکنید؛ قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ: (3) بگو ای اهل کتاب در دین خود به ناحق غلو نکنید و از پی خواهش های قومی که خود گمراه شدند و بسیاری را نیز گمراه کردند و از راه راست منحرف شدند نروید.عن رسول الله (ص): إذا رَأیتُم صاحِبَ بِدعَهٍ فَاکفَهرُّوا فی وَجهِه: (4) هنگامی که بدعت گذاری را دیدید، در برابرش روی خود را در هم کشید؛ إذا رَأیتُم أهلَ الرَّیبِ و البِدَع مِن بَعدی فَأظهروُا البرءَهَ مِنهُم...: (5) هرگاه پس از من تردیدافکنان و بدعت گذاران را دیدید، برائت از آنها را آشکار کنید.
عن أمیر المؤمنین (ع): ... وَ اقتَدُوا بِهُدی نَبیِّکُم فَإنَّهُ أفضَلُ الهُدی و استَنَّوا بِسُنَّتِهِ فَإنَّها أهدَی السُّنَن ...: (6) و به راه هدایتی که پیامبرتان آورده اقتدا کنید که آن برترین هدایت است و به سنت و روش او عمل کنید که هدایت بارترین سنت هاست؛ و ما أحدِثَت بِدعَهٌ إلّا و تُرِکَ بها سُنَّهٌ فاتَّقوا البِدَعَ و الزَمُوا المَهیَع...: (7) و هیچ بدعتی پدیدار نشد مگر آن که با آن سنتی ترک شد، پس از بدعت ها بپرهیزید و با راه روشن همراه شوید؛ قَلَّ مَن تَشَبَّهَ بِقَومِ إلا أوشَکَ أن یَکونَ مِنهُم: (8) کمتر کسی است که خود را شبیه گروهی کند و به زودی یکی از آنها بشود....
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
اهداف شخصی
الف) اهداف بینشی
شناخت حقیقت وجود خود و کمال حقیقی آن
عن أمیر المؤمنین (ع): غایَهُ المعرفهِ أن یعرِفَ المَرءُ نفسَه: (1) نهایت معرفت، خودشناسی است؛ نالَ الفوزَ الاکبرِ من ظَفَرِ بمعرفهِ النَّفس: (2) کسی که به شناخت خود نائل آید به بالاترین رستگاری دست یافته است؛ مَن عَرَفَ نفسه عرفه ربَّه: (3) آن که خود را بشناسد، پروردگارش را شناخته است؛ مَن لَم یَعرِف نَفسَه بَعُدَ عن سَبیلِ النَّجاه و خَبَطَ فی الضَّلال و الجَهالات: (4) کسی که خود را نشناسد از راه نجات دور می شود و به بیراهه گمراهی و نادانی ها مبتلا می گردد.شناخت جایگاه انسان در نظام آفرینش
قرآن کریم: وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً: (5) و به تحقیق که فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا ] بر مرکب ها[ حمل کردیم و از روزی های پاکیزه روزی شان کردیم و آنها را بر بسیاری از آفریدگان خود برتری کامل دادیم؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ: (6) همانا انسان را در بهترین صورت آفریدیم، سپس او را به پست ترین جای باز گرداندیم، مگر کسانی که ایمان آورند و عمل صالح انجام دادند که پاداشی بی پایان دارند.شناخت غایت و هدف خلقت انسان
قرآن کریم: ...إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ: (7) ما از آن خداییم و به سوی او باز می گردیم؛ یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ: (8) ای انسان، تو به سوی پروردگارت با تلاش رهسپار هستی و در نهایت او را ملاقات خواهی کرد.فی الحدیث القدسی: عَبدی خَلَقتُ الأشیاءَ لاجلِک و خَلَقتُکَ لأجلی ...: (9) بنده ی من، همه چیز را برای تو آفریدم و تو را برای خودم.
شناخت نسبت دنیا با آخرت
قرآن کریم: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقَى: (10) بلکه شما زندگی دنیا را ترجیح می دهید، در حالی که آخرت بهتر و پایدارتر است.عن رسول الله (ص): الدُّنیا مزرَعهُ الآخِره: (11) دنیا مزرعه ای برای آخرت است.
عن أمیر المؤمنین (ع): بِالدُّنیا تُحرَزُ الاخرَه: (12) آخرت با دنیا به دست می آید؛ الدُّنیا دارُ مَمَرٍّ و الاخره دارُ مقرٍّ فخذوا من ممرِّکُم لمقرِّکُم ...: (13) دنیا منزل عبور است و آخرت منزل استقرار، پس از محل عبور برای محل استقرار ] توشه[ برگیرید؛ ... و إنّما الدنیا منتهی بصر الاعمی لا یبصرُ ممّا وراءَها شیئاً، و البصیرُ ینفُذُها بصرُهُ و یعلَمُ أنّ الدَّارَ وراءَها، فالبصیرُ منها شاخصٌ و الأعمی إلیها شاخصٌ. و البصیرُ مِنها مُتَزَوِّدٌ و الأعمی لها مُتَزَوِّد...:(14) و دنیا انتهای دید کوردلان است که چیزی از ورای آن را نمی بینند، و چشم بینا در آن نفوذ می کند و می داند که خانه ورای آن است، پس دید بینا از دنیا می گذرد و دید کوردل به آن دوخته می شود، و بینا از دنیا توشه بر می گیرد و کوردل برای دنیا توشه می اندوزد.
شناخت اهمیت و فرصت استثنائی زندگی...
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
۱۰ فوت و فن برای یادگیری هر زبانی که دلتان میخواهد
توصیههای این مقاله حاصل تجربهی کسی است که به ۹ زبان مختلف صحبت میکند. متیو یولدن (Matthew Youlden) به خوبی به ۹ زبان حرف میزند و چندین زبان دیگر را هم میفهمد. ما در یک دفتر کار در برلین همکار هستیم و دائما میشنوم که از مهارتهایش استفاده میکند و مثل آفتابپرست که رنگ بدنش را عوض میکند، او هم از زبانی به زبان دیگر میپرد. راستش را بخواهید، من مدت زمان زیادی اصلا نمیدانستم که او بریتانیایی است.
وقتی که به متیو گفتم که من حتی نمیتوانم یک زبان دوم را یاد بگیرم، او به چند نکته اشاره کرد. اگر شما هم فکر میکنید که هیچوقت نمیتوانید زبان دیگری را بیاموزید، نکات زیر حتما به کارتان میآید:
۱. بدانید چرا میخواهید زبان جدیدی بیاموزید
احتمالا خیلی بدیهی است ولی اگر دلیل خوبی برای یادگیری یک زبان نداشته باشید، احتمال اینکه بتوانید انگیزهی خود را در طول زمان حفظ کنید زیاد نخواهد بود. مثلا اینکه یک انگلیسیزبان را با زبان فرانسوی تحت تاثیر قرار دهید دلیل خوبی نیست، اما شناختن یک فرد فرانسوی با زبان خودش داستان دیگری است. در هر حال بدون توجه به دلیلتان، همین که تصمیم به یادگیری زبان دیگری گرفتید، به کار بردن این مسئله حیاتی است که:
«خب، اگر میخواهم این زبان را یاد بگیرم پس باید تا جایی که میتوانم کارهایم را با این زبان، در فضای این زبان و برای یادگیری این زبان انجام دهم.»
۲. یک همراه پیدا کنید...
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
مقصود از ارزش شناسی (1) مباحثی درباره ی تعریف ارزش، انواع ارزش، مراتب ارزش، واقعی یا غیرواقعی بودن ارزش، منشأ ارزش معیار تعیین و اندازه گیری ارزش، ثبات یا تغییر ارزش، مطلق یا نسبی بودن ارزش و مانند اینهاست. (2) برخی مباحث این دانش در سنت فرهنگ اسلامی، به طور پراکنده در علوم کلام، اصول فقه، فلسفه، منطق و اخلاق، برحسب نیاز، مطرح شده است. ما در اینجا می کوشیم آن بخش از این مباحث را که در اتخاذ مواضع ما در تعلیم و تربیت اسلامی مؤثر است، به صورت مبانی یا اصول موضوعه بیان کنیم.
1. معنای ارزش
ارزش تقریباً مرادف با مطلوبیت است.معنای عمومی واژه ی « ارزش» را، با وجود تنوع کاربردش در علوم مختلف، همچون اقتصاد، اخلاق، حقوق، زیبایی شناسی و منطق، می توان « مطلوبیت» دانست. در واقع، این واژه درباره ی چیزهایی به کار می رود که به نحوی خواسته ی فرد، افراد خاص یا عموم انسان ها باشد. برای مثال، ارزش های اقتصادی به انواع دارایی ها اطلاق می شود که در اقتصاد مطلوب به شمار می روند. همچنین، آن دسته از فعالیت های اقتصادی که موجب افزایش دارایی می شوند، از همین جهت ارزش مند تلقی می گردند. در اخلاق، آنچه آرمان زندگی است و نیز فضایل اخلاقی یا کارهایی که برای دست یابی به این آرمان مؤثر هستند ارزش مند دانسته می شوند. در علم حقوق، ارزش هر چیر برحسب آن که به لحاظ حقوقی و مثلاً از آن جهت که برای تأمین مصلحت های اجتماعی زندگی، مطلوب است، تعیین می شود. در زیبایی شناسی، اشیا تا آن اندازه که زیبا دانسته می شوند و به همان نسبت...
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
ساحت های تعلیم و تربیت اسلامی
نویسنده: گروه نویسندگان
اهمیت و ضرورت بحث
انسان موجودی دارای ابعاد و ساحت های مختلف است: روح و بدن دارد، از بینش ها، گرایش ها و توانایی های مختلف برخوردار است و با دیگر موجودات جهان ارتباط هایی دارد، از آنها تأثیر می پذیرد و بر آنها تأثیر می گذارد. از آنجا که تعلیم و تربیت، فرایندی جهت ایجاد، شکوفایی، تصحیح، تقویت، تعدیل و هدایت بینش ها، گرایش ها و استعدادها و توانایی های انسان در ابعاد مختلف روح و بدن برای رسیدن به کمال مطلوب است. با همه ی این ابعاد و ساحت ها سر و کار دارد. به این ترتیب، هنگامی که از تعلیم و تربیت سخن می گوییم، در واقع از انواعی از قابلیت ها و ظرفیت هایی سخن می گوییم که در ابعاد مختلف روح و بدن انسان قرار دارند و انسان برای وصول به کمال مطلوب خود، نیازمند آن است که با یاری دیگران، آنها را به فعلیت برساند یا آنها را تصحیح، تعدیل، تقویت و هدایت کند.به این ترتیب، یکی از اموری که در تعلیم و تربیت، باید مشخص شود حوزه های مختلفی است که تعلیم و تربیت با آنها سر و کار دارد؛ یعنی برای تعلیم و تربیت، چه موضوعات و کدام استعدادها و قابلیت ها باید ایجاد، شکوفا، اصلاح، تعدیل، تقویت یا هدایت شوند.
برای معلوم شدن بیشتر ضرورت این بحث، باید توجه کنیم که (1)هدف عام تعلیم و تربیت اسلامی، به دست دادن آگاهی ها، مهارت ها و به فعلیت رساندن استعدادهای انسان در جهت قرب الهی است و...
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
نویسنده: گروه نویسندگان
منظور از « تعلیم و تربیت اسلامی» تعلیم و تربیتی است که بر مبانی معرفت شناختی، هستی شناختی، الهیاتی، انسان شناختی و ارزش شناختی اسلامی مبتنی است. در این نوشته در پی آنیم که این نکته را با تفصیلی بیشتر پی بگیریم و به برخی از پرسش های اساسی در این باره پاسخ دهیم. نخست به این نکته می پردازیم که آیا اساساً رواست که مسائل تعلیم و تربیت و مبانی و اهداف آن را از اسلام بجوییم، یا آنکه باید دین ( و به تبع آن، اسلام) را در رابطه ی شخصی با خداوند و عباداتی خاص چون نماز و روزه و اعتقاداتی بی ارتباط با زندگی عملی منحصر بدانیم.
قلمرو اسلام
امروزه در بسیاری از جوامع بشری، دین در قلمرو خانه و مسجد و کلیسا محدود می گردد و نقش آن در عرصه ی جامعه روز به روز رنگ می بازد. برخی این فرایند را که سکولاریزاسیون نامیده می شود - پدیده ای کاملاً طبیعی و از ویژگی های دنیای جدید دانسته اند و گاه با جانبداری از ایدئولوژی موسوم به سکولاریزم بر کنار گذاشتن آگاهانه ی دین از صحنه ی اجتماع تأکید ورزیده اند. ریشه ی اصطلاحاتی چون سکولاریزم و سکولاریزاسیون واژه لاتینی سکیولوم (1) است که در اصل به معنای نژاد و نسل بوده و سپس در معانی ای چون سده ( قرن)، دنیا، این جهانی و بی دینی نیز به کار رفته است. (2) شاید بتوان گفت که مشتقات واژه ی سکولار همواره تداعی گر نوعی توجه و تعلق به « این جهان» بوده است و غالباً از مسائلی حکایت کرده اند که با امور آن جهانی و مقدس تقابل دارد. به هرحال، امروزه - در رایج ترین کاربرد (3) - سکولاریزاسیون را فرایندی می دانند که در طی آن، نهادهای دینی منزلت اجتماعی خود را از دست می دهند و به بیان دیگر، دین در نظام اجتماعی به حاشیه رانده می شود و تحلیل های طبیعی و عقلانی جایگزین تبیین های فراطبیعی می گردند (4). به تعبیر یکی از نویسندگان: « سکولاریزم هیچ علاقه ای به جهان دیگر و تفسیر آن ندارد و تنها به دنیای محسوس می پردازد که با تجربه ی حسی قابل تفسیر است» (5).از آنچه گذشت، این نتیجه به دست می آید که سکولاریزم به معنای « این عالم گرایی» و دارای ابعادی گوناگون است که « جداانگاری دین و سیاست» تنها یکی از آنهاست. از همین رو است که برخی از نویسندگان در تعریف واژه ی سکولاریزاسیون چنین آورده اند: « جداسازی امور دنیوی از امور دینی، و جداسازی سیاست، دولت و حکومت، اقتصاد، هنر، آموزش و پرورش و سایر جنبه های زندگی از امور مقدس»...
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
تعلیم و تربیت اسلامی و فلسفه ی آن
تأملی بر تعلیم و تربیت اسلامی (1)
تأملی بر تعلیم و تربیت اسلامی (2)
اصول تعلیم و تربیت اسلامی (1)
اصول تعلیم و تربیت اسلامی (2)
اهداف تعلیم و تربیت اسلامی (1)
اهداف تعلیم و تربیت اسلامی (2)
اهداف تعلیم و تربیت اسلامی (3)
اهداف تعلیم و تربیت اسلامی (4)
مراحل تعلیم و تربیت اسلامی (1)
مراحل تعلیم و تربیت اسلامی (2)
روش های تعلیم و تربیت اسلامی (1)
روش های تعلیم و تربیت اسلامی (2)
روش های تعلیم و تربیت اسلامی (3)
عوامل و موانع تعلیم و تربیت اسلامی (1)
عوامل و موانع تعلیم و تربیت اسلامی (2)
عوامل و موانع تعلیم و تربیت اسلامی (3)
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
اهداف سیاسی
الف) اهداف بینشی
شناخت مبانی سیاسی اسلام، مانند مشروعیت الهی حکومت و ابزاری بودن قدرت، اهداف سیاسی اسلام، مانند تحقق عدالت و تشکیل جامعه ی توحیدی، و حقوق و وظایف متقابل حاکم و مردم در اسلام
قرآن کریم: ... إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ...: (1) حاکمیت تنها از آن خداوند است؛ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...: (2) به راستی پیامبران خود را با دلایل آشکار فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به قسط و عدل به پا خیزند؛ وَ إِنَّ هٰذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ: (3) و همانا این امت شماست که امتی یگانه است و من پروردگار شما هستم؛ پس از من پروا داشته باشید.شناخت ولایت و امامت حضرت ولی عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف
عن رسول الله (ص): مَن ماتَ وَ هُوَ لا یَعرِفُ إمامَهُ مناتَ میتَهً جاهِلیَّهً: (4) کسی که بمیرد بدون آن که امام خود را بشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.شناخت ولی فقیه به عنوان نائب عام امام زمان - أرواحنا فداه
عن مولانا صاحب الزمان (عج): ... و أمَّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فَارجِعُوا فیها إلی رُواهِ حدیثنا فإنَّهُم حجتی علیکُم و أنا حجهُ الله ...: (5) و اما در حوادثی که پیش می آید به راویان حدیث ما ] فقها[ رجوع کنید که ایشان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم.آگاهی از شرایط سیاسی داخلی و بین المللی
عن الصادق (ع): ... و العالِمُ بزمانه لا تهجُمُ علیهِ اللَّوابِس...: (6) و کسی که به زمان خویش آگاه باشد، امور مشتبه بر او هجوم نمی آورند؛ علی العاقِلِ أن یکونَ عارِفاً بزمانِه... : (7) عاقل باید زمان خود را بشناسد.شناخت دوست و دشمن
قرآن کریم: إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً...: (8) به درستی که شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بگیرید؛ لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا...: (9) دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان را یهود و مشرکان خواهی یافت.عن أمیر المؤمنین (ع): أصدِقاوکَ ثلاثَهٌ و أعداوُکَ ثلاثَهٌ: فأصدِقاوُکَ صَدیقُکَ و صَدیقُ صَدیقِکَ وَ عَدُوُّ عَدُوِّک، وَ أعداوُکَ عَدُوُّکَ وَ عَدُوُّ صدیقِکَ و صَدیقُ عَدُوِّک: (10) دوستان تو سه دسته اند و دشمنانت سه دسته: پس دوستان تو عبارت اند از دوست خودت و دوست دوستت و دشمن دشمنت؛ و دشمنان تو عبارت اند از دشمن خودت و دشمن دوستت و دوست دشمنت.
آگاهی از اهداف و نقشه های دشمن
عن أمیر المؤمنین (ع): مَن نامَ عن عدوهِ أنبَهَتهُ المَکایِد: (11) کسی که از ] توطئه[ دشمنش ] غافل است و[ به خواب رفته حیله ها و فریب ها ] ی دشمن[ او را بیدار می کند.ب) اهداف گرایشی
گرایش به تحقق دولت کریمه
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
ج) اهداف رفتاری
جانبداری آگاهانه و عمومی از باورها، ارزش ها و سنن اصیل اسلامی و افتخار به مفاخر اسلامی و بزرگان دین و در رأس آنها پیشوایان معصوم علیهم السلام به عنوان برترین اسوه های انسانی
عن الصادق (ع): ثَلاثٌ هُنَّ فَخرُ المومنِ و زینُهُ فی الدنیا و الآخرَه: الصّلاهُ فی آخر اللَیل، و یَأسُهُ مِمّا فی أیدِی الناس وَ وِلایَتُهُ الإمامَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آلِه ...: (1) سه چیز مایه ی افتخار مؤمن و زینت او در دنیا و آخرت است: نماز در آخر شب، ناامیدی در آنچه در دست مردم است و ولایت امام از خاندان پیامبر اسلام (ص).ارتقای سطح دانش و فرهنگ عمومی و فراگیر شدن باورها و ارزش های اسلامی در جامعه
التزام عملی به قوانین و مقررات اجتماعی اسلام
تبعیت نکردن از باورها، ارزش ها، بدعت ها و رسوم خرافی و مخالف با اسلام و مظاهر فرهنگی - اجتماعی بیگانه و مخالفت با آنها
قرآن کریم: وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى: (2) و در خانه هایتان قرار گیرید و مانند دوران جاهلیت نخستین، خود آرایی نکنید؛ قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ: (3) بگو ای اهل کتاب در دین خود به ناحق غلو نکنید و از پی خواهش های قومی که خود گمراه شدند و بسیاری را نیز گمراه کردند و از راه راست منحرف شدند نروید.عن رسول الله (ص): إذا رَأیتُم صاحِبَ بِدعَهٍ فَاکفَهرُّوا فی وَجهِه: (4) هنگامی که بدعت گذاری را دیدید، در برابرش روی خود را در هم کشید؛ إذا رَأیتُم أهلَ الرَّیبِ و البِدَع مِن بَعدی فَأظهروُا البرءَهَ مِنهُم...: (5) هرگاه پس از من تردیدافکنان و بدعت گذاران را دیدید، برائت از آنها را آشکار کنید.
عن أمیر المؤمنین (ع): ... وَ اقتَدُوا بِهُدی نَبیِّکُم فَإنَّهُ أفضَلُ الهُدی و استَنَّوا بِسُنَّتِهِ فَإنَّها أهدَی السُّنَن ...: (6) و به راه هدایتی که پیامبرتان آورده اقتدا کنید که آن برترین هدایت است و به سنت و روش او عمل کنید که هدایت بارترین سنت هاست؛ و ما أحدِثَت بِدعَهٌ إلّا و تُرِکَ بها سُنَّهٌ فاتَّقوا البِدَعَ و الزَمُوا المَهیَع...: (7) و هیچ بدعتی پدیدار نشد مگر آن که با آن سنتی ترک شد، پس از بدعت ها بپرهیزید و با راه روشن همراه شوید؛ قَلَّ مَن تَشَبَّهَ بِقَومِ إلا أوشَکَ أن یَکونَ مِنهُم: (8) کمتر کسی است که خود را شبیه گروهی کند و به زودی یکی از آنها بشود.
اصلاح جامعه از طریق نظارت بر رفتار دیگران بدون تجسس نابه جا، ارشاد آنها با زبان و عمل و عمل به فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر با رعایت مراتب شرعی آن
قرآن کریم: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَاراً... : (9) ای مؤمنان، خود و اهل خود را از آتش دوزخ حفظ کنید؛ ... وَ لا تَجَسَّسُوا ...: (10) و درباره ی عیوب دیگران جست و جو و تجسس نکنید؛ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ...: (11) و مردان و زنان مؤمن بر یکدیگر ولایت دارند، به معروف امر می کنند و از منکر باز می دارند.عن أمیر المؤمنین (ع): مِن کَمالِ السَّعادَهِ السَّعیُ فی صَلاحِ الجُمهور: (12) تلاش برای صلاح جامعه از کمال سعادت است؛ غایَهُ الدینِ الامرُ بِالمعروفِ و النَهیُ عَنِ المُنکرِ و إقامَهُ الحُدود: (13) هدف دین امر به معروف و نهی از منکر و اجرای حدود الهی است.
عن الصادق (ع): لَمّا نُزِلَت « یا أیُّهَا الّذینَ آمَنُوا قُوا انفُسَکُم و اَهلیکُم ناراً» قالَ الناسُ: کَیفَ نَقی أنفُسَنا و أهلینا: قال: اعمَلُوا الخیرَ و ذکِّرُوا به أهلیکُم و أدِّبُوهُم علی طاعَهِ الله...:(14) وقتی آیه ی شریفه نازل شد، مردم پرسیدند چگونه خود و اهل خود را نگاه داریم؟ فرمودند: کار خیر انجام دهید و اهل خود را به خیر یادآوری کنید و آنها را بر اطاعت خداوند ادب کنید؛ لا تَطلُبُوا عَثَراتِ المُؤمنین، فَإنَّ مَن تَتَبَّعَ عَثَراتِ أخیه، تَتَبَّعَ الله عَثَراتِه، و مَن تَتَبَّعَ اللهُ عَثَراتِهِ یَفضَحُه و لَو فی جَوفِ بیتِه:
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
نویسنده: گروه نویسندگان
اهداف سیاسی
الف) اهداف بینشی
شناخت مبانی سیاسی اسلام، مانند مشروعیت الهی حکومت و ابزاری بودن قدرت، اهداف سیاسی اسلام، مانند تحقق عدالت و تشکیل جامعه ی توحیدی، و حقوق و وظایف متقابل حاکم و مردم در اسلام
قرآن کریم: ... إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ...: (1) حاکمیت تنها از آن خداوند است؛ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...: (2) به راستی پیامبران خود را با دلایل آشکار فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به قسط و عدل به پا خیزند؛ وَ إِنَّ هٰذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ: (3) و همانا این امت شماست که امتی یگانه است و من پروردگار شما هستم؛ پس از من پروا داشته باشید.
شناخت ولایت و امامت حضرت ولی عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف
عن رسول الله (ص): مَن ماتَ وَ هُوَ لا یَعرِفُ إمامَهُ مناتَ میتَهً جاهِلیَّهً: (4) کسی که بمیرد بدون آن که امام خود را بشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.
شناخت ولی فقیه به عنوان نائب عام امام زمان - أرواحنا فداه
عن مولانا صاحب الزمان (عج): ... و أمَّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فَارجِعُوا فیها إلی رُواهِ حدیثنا فإنَّهُم حجتی علیکُم و أنا حجهُ الله ...: (5) و اما در حوادثی که پیش می آید به راویان حدیث ما ] فقها[ رجوع کنید که ایشان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم.
آگاهی از شرایط سیاسی داخلی و بین المللی
عن الصادق (ع): ... و العالِمُ بزمانه لا تهجُمُ علیهِ اللَّوابِس
مقالات مرتبط :
اهداف تعلیم و تربیت اسلامی (1)
اهداف تعلیم و تربیت اسلامی (2)
اهداف تعلیم و تربیت اسلامی (3)
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
نویسنده: گروه نویسندگان
ج) اهداف رفتاری
جانبداری آگاهانه و عمومی از باورها، ارزش ها و سنن اصیل اسلامی و افتخار به مفاخر اسلامی و بزرگان دین و در رأس آنها پیشوایان معصوم علیهم السلام به عنوان برترین اسوه های انسانی
عن الصادق (ع): ثَلاثٌ هُنَّ فَخرُ المومنِ و زینُهُ فی الدنیا و الآخرَه: الصّلاهُ فی آخر اللَیل، و یَأسُهُ مِمّا فی أیدِی الناس وَ وِلایَتُهُ الإمامَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آلِه ...: (1) سه چیز مایه ی افتخار مؤمن و زینت او در دنیا و آخرت است: نماز در آخر شب، ناامیدی در آنچه در دست مردم است و ولایت امام از خاندان پیامبر اسلام (ص).
ارتقای سطح دانش و فرهنگ عمومی و فراگیر شدن باورها و ارزش های اسلامی در جامعه
التزام عملی به قوانین و مقررات اجتماعی اسلام
تبعیت نکردن از باورها، ارزش ها، بدعت ها و رسوم خرافی و مخالف با اسلام و مظاهر فرهنگی - اجتماعی بیگانه و مخالفت با آنها
قرآن کریم: وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى: (2) و در خانه هایتان قرار گیرید و مانند دوران جاهلیت نخستین، خود آرایی نکنید؛ قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ: (3) بگو ای اهل کتاب در دین خود به ناحق غلو نکنید و از پی خواهش های قومی که خود گمراه شدند و بسیاری را نیز گمراه کردند و از راه راست منحرف شدند نروید.
عن رسول الله (ص): إذا رَأیتُم صاحِبَ بِدعَهٍ فَاکفَهرُّوا فی وَجهِه: (4) هنگامی که بدعت گذاری را دیدید، در برابرش روی خود را در هم کشید؛ إذا رَأیتُم أهلَ الرَّیبِ و البِدَع مِن بَعدی فَأظهروُا البرءَهَ مِنهُم...: (5) هرگاه پس از من تردیدافکنان و بدعت گذاران را دیدید، برائت از آنها را آشکار کنید.
عن أمیر المؤمنین (ع): ... وَ اقتَدُوا بِهُدی نَبیِّکُم فَإنَّهُ أفضَلُ الهُدی و استَنَّوا بِسُنَّتِهِ فَإنَّها أهدَی السُّنَن ...: (6) و به راه هدایتی که پیامبرتان آورده اقتدا کنید که آن برترین هدایت است و به سنت و روش او عمل کنید که هدایت بارترین سنت هاست؛ و ما أحدِثَت بِدعَهٌ إلّا و تُرِکَ بها سُنَّهٌ فاتَّقوا البِدَعَ و الزَمُوا المَهیَع...: (7) و هیچ بدعتی پدیدار نشد مگر آن که با آن سنتی ترک شد، پس از بدعت ها بپرهیزید و با راه روشن همراه شوید؛ قَلَّ مَن تَشَبَّهَ بِقَومِ إلا أوشَکَ أن یَکونَ مِنهُم: (8) کمتر کسی است که خود را شبیه گروهی کند و به زودی یکی از آنها بشود.
اصلاح جامعه از طریق نظارت بر رفتار دیگران بدون تجسس نابه جا، ارشاد آنها با زبان و عمل و عمل به فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر با رعایت مراتب شرعی آن
قرآن کریم: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَاراً.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
نویسنده: گروه نویسندگان
اهداف شخصی
الف) اهداف بینشی
شناخت حقیقت وجود خود و کمال حقیقی آن
عن أمیر المؤمنین (ع): غایَهُ المعرفهِ أن یعرِفَ المَرءُ نفسَه: (1) نهایت معرفت، خودشناسی است؛ نالَ الفوزَ الاکبرِ من ظَفَرِ بمعرفهِ النَّفس: (2) کسی که به شناخت خود نائل آید به بالاترین رستگاری دست یافته است؛ مَن عَرَفَ نفسه عرفه ربَّه: (3) آن که خود را بشناسد، پروردگارش را شناخته است؛ مَن لَم یَعرِف نَفسَه بَعُدَ عن سَبیلِ النَّجاه و خَبَطَ فی الضَّلال و الجَهالات: (4) کسی که خود را نشناسد از راه نجات دور می شود و به بیراهه گمراهی و نادانی ها مبتلا می گردد.
شناخت جایگاه انسان در نظام آفرینش
قرآن کریم: وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً: (5) و به تحقیق که فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا ] بر مرکب ها[ حمل کردیم و از روزی های پاکیزه روزی شان کردیم و آنها را بر بسیاری از آفریدگان خود برتری کامل دادیم؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ: (6) همانا انسان را در بهترین صورت آفریدیم، سپس او را به پست ترین جای باز گرداندیم، مگر کسانی که ایمان آورند و عمل صالح انجام دادند که پاداشی بی پایان دارند.
شناخت غایت و هدف خلقت انسان
قرآن کریم: ...إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ: (7) ما از آن خداییم و به سوی او باز می گردیم؛ یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ: (8) ای انسان، تو به سوی پروردگارت با تلاش رهسپار هستی و در نهایت او را ملاقات خواهی کرد.
فی الحدیث القدسی: عَبدی خَلَقتُ الأشیاءَ لاجلِک و خَلَقتُکَ لأجلی ...: (9) بنده ی من، همه چیز را برای تو آفریدم و تو را برای خودم.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
در این نوشتار ابتدا به اهمیت و ضرورت بحث از اهداف تعلیم و تربیت اسلامی اشاره می کنیم، سپس معنای هدف و مقصود از آن را در تعلیم و تربیت بیان می کنیم، آنگاه به بیان انواع اهداف تعلیم و تربیت اسلامی می پردازیم و سپس براساس مبانی پیش گفته، آن اهداف را مشخص می کنیم. گرچه مشخص نمودن همه ی اهداف تعلیم و تربیت اسلامی بر عهده ی فلسفه ی آن نیست، اما مقصود در اینجا عمدتاً نشان داد چگونگی تعیین اهداف و رابطه آنها با یکدیگر و ذکر مصادیقی برای اهداف از باب نمونه است. بنابراین، نمی توان ادعا کرد که اهداف تعلیم و تربیت اسلامی منحصر در مصادیق مذکور است.
اهمیت و ضرورت بحث
هدف، تعیین کننده ی جهت و مقصد حرکت است و برای مصون ماندن از انحراف در مسیر، باید از پیش به دقت معلوم باشد. چنان که دیدیم تعلیم و تربیت، فرایندی است هدف مند و به این جهت، تعیین هدف در تعلیم و تربیت، جهت دهنده و تعییین کننده ی مقصد و مقصود از فعالیت های متنوعی است که در عرصه ی تعلیم و تربیت صورت می گیرند. از آنجا که تفاوت در هدف گذاری تعلیم و تربیت در تعیین سایر مؤلفه های آن نیز تأثیر می گذارد. به نظر می رسد اولین و مهمترین کار برای متمایز ساختن تعلیم و تربیت اسلامی از دیدگاه های رقیب، تعیین دقیق هدف یا اهداف آن است. اما پیش از آن، مناسب است هدف را تعریف کنیم و مقصود از آن را در تعلیم و تربیت توضیح دهیم.
تعریف هدف
هدف در لغت، به معنای هر چیز مرتفع مانند ساختمان، تپه و کوه به کار رفته و گویا « غرض» یا همان نشانه ی تیراندازی، نیز از این جهت که در ارتفاع قرار داده می شده، هدف نامیده شده است. به هرحال، هدف مطابق یک معنا، همان « غرض» است (1)، که با توسعه در معنای آن به « نهایت و سرانجامی که کار به سوی آن نشانه می رود» گفته می شود؛ نهایت و سرانجامی که ممکن است امری بیرونی باشد، مانند پایان حرکت مکانی و ممکن است امری درونی باشد، مانند احساس لذت از انجام دادن کار.
در اصطلاح فلسفی، عموماً از واژه ی « غایت» برای یکی از دو معنای ذیل استفاده می کنند که به معنای هدف و غرض نزدیک است:
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
ضرورت تبيين تعليم و تربيت اسلامي
جميله علم الهدا
چكيده
ورود تعليم و تربيت جديد به ايران و ظهور پيش درآمدهاي اجتماعي و اقتصادي مقتضي آموزش و پرورش نوين كه مشتمل بر نقد و خرده گيري بر تربيت سنتي و از جمله تربيت اسلامي بود، ترديدهايي را در باب ضرورت، امكان و كارآمدي تربيت اسلامي برانگيخت. اين امر بررسي تربيت اسلامي به عنوان يك موضوع سياسي ـ فرهنگي مستقل را در محافل ديني موجب گرديد. با پيروزي انقلاب اسلامي اين مبحث به صورت جديتري در محافل علمي مطرح شد و چالشها و ترديدهايي در مورد كارآمدي آن بروز يافت. مهمترين ريشههاي اين ترديد را ميتوان در غفلت از تعارض مباني تربيت اسلامي با تربيت فنآورانه، فقر بنيادين در حوزهي تئوريپردازي در باب تربيت اسلامي، كمتوجهي به تحقيقات فلسفي ـ نظري، و اقدامات عجولانه و بيبنياد، جستوجو كرد. با اين همه، ميتوان ادعا كرد كه مهمترين مسأله ـ كه بنياد ديگر مباحث است ـ "تبيين مفهومي تربيت اسلامي" است كه تاكنون توجه چنداني به آن نشده است؛ ضرورت طرح اين مسأله آنگاه بيشتر هويدا ميشود كه بدانيم تربيت داراي ماهيتي هنجارين است و با متصف شدن آن با وصف اسلامي به دليل گوناگوني معنايي اسلام، قرائتها و تفاسير متعددي ميپذيرد و انضمام راهبردها و توصيههاي متفكران مسلمان بر ديگر حوزههاي زندگي بشر، چالشهاي جدي، در پي خواهد داشت. ظهور تربيت جديد و زمينه پيدايش ترديد در تربيت اسلامي (سنتي)
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
ویژگیهای تعلیم و تربیت اسلامی
هنگامی که در کلام الهی از انسان به عنوان اشرف مخلوقات و جانشین پروردگار روی زمین یاد میشود و به فرشتگان برای سجده نمودن در مقابل این موجود امر میشود، این همه نشاندهنده کرامت و جایگاه آدمی است. این کرامت از یکسو به سبب دمیدن نفخه الهی در روح انسان و از سوی دیگر بهرهمندی او از عطیهای الهی به نام عقل است.
از نگاه شریعت اسلامی انسان مجموعهای از استعدادهای بالقوه است که برای به فعلیت در آوردن این استعدادها و تواناییها، نیازمند تعلیم و تربیتست. آنچه هدف تعلیم و تربیتسلامی است حقیقت جویی و حصول رستگاری است و این مساله جز از طریق تعلم و تعقل در کنار تزکیه حاصل نمیشود. از نگاه اسلام رشد عقلانی به موازات رشد اخلاقی صورت میگیرد و به تعبیری این دو لازم و ملزوم یکدیگرند.همانگونه که اخلاق منهای علم، جهالتی بیش نیست، علم منهای اخلاق نیز حماقتی بیش نخواهد بود. همواره در کتب دینی و اخلاقی ما علم و اخلاق در کنار هم ذکر شده و مکتبی که بیشترین توجه را به فراگیری دانش نموده، هدف بعثت پیامبر خود را تکمیل مکارم اخلاق ذکر کرده است.
بدون شک تعلیم و تربیتسلامی نظامی جامع و کامل است که تمام ابعاد وجودی انسان را مورد توجه قرار داده است. در فرآیند تعلیم و تربیتسلامی جسم و روان، حیات دنیوی و اخروی، جامعه و فرد باید به یک میزان پرورش یابند و هیچ یک نباید به بهای دیگری نادیده گرفته شود.
همواره خرد و خرد ورزی از جایگاهی خاص در تعالیم اسلام برخوردار بوده است. بیان اهمیت جایگاه خرد و خرد ورزی در قالب 300 آیه در قرآن خود دلیلی آشکار بر این مدعاست. مسلما چنین تاکید و اهمیتی در مکتب شیعه دوچندان میشود هنگامی که معتبرترین کتب حدیثی این مکتب همچون اصول کافی و بحارالانوار، بابهای نخستین خود را به «بابالعقل و الجهل» و«فضل العلم» اختصاص دادهاند و سپس به بحث پیرامون اصول دین میپردازند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
تذکر:این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.
چکیده
هریک از نظامهای تربیتی اهداف خاصی را مدنظر دارند و همه فعالیتهای خود را برای تحقق آنها مصروف می دارند. در تربیت اسلامی، هدف اساسی و غایی تربیت، الهی شدن آدمی است. برای رسیدن به این هدف ، استعدادهای عالی انسان که در خلقت او قرار داده شده است باید رشد کند و فعلیت یابد. علامه شهید مرتضی مطهری که در خصوص تربیت انسان نیز دیدگاه هایی دارد با الهام از مکتب تربیتی اسلام معتقد است:«تربیت، پرورش استعدادهای درونی و به فعلیت درآوردن آنها است.» با مطالعه آثار ایشان اصول و قواعدی می توان استنباط کرد که رعایت آنها رسیدن به اهداف تربیت اسلامی را ممکن می سازد. اصولی که در این مقاله مورد بحث قرار می گیرد عبارت است از:هماهنگی با فطرت، اعتدال، جامعیت، تأمین نیازهای واقعی، تأکید بر تربیت کودکی، توازن امور ثابت و متغیر، هدایت خواهی، حکمت جویی، بهره گیری از اراده، تلازم علم و عقل، انسانیت دوستی، جذب و دفع، پیوند تربیت با معنویت.
کلید واژه ها: هدف غایی، تربیت، فطرت، انسان الهی، نیاز واقعی، معنویت، حکمت جویی، هدایت خواهی، اعتدال
مقدمه
تعلیم وتربیت در زندگی بشر مهمترین و اساسی ترین جنبه زندگی است به گونه ای که هرگونه، اعوجاج و انحراف در آن باعث انحراف در همه امور زندگی می شود. تواناییهای انسان در زندگی بروز و ظهور پیدا می کند و انسانیت انسان تحقق می یابد. در اسلام به این موضوع مهم توجه بسیار شده و قواعد مناسبی برای رشد انسان تعیین گردیده است. بدیهی است «یک مکتب که درای هدفهای مشخص است و مقررات همه جانبه ای دارد و به اصطلاح سیستم حقوقی و سیستم اقتصادی و سیستم سیاسی دارد، نمی تواند یک سیستم خاص آموزشی نداشته باشد. (مطهری، 1374: 16). از جمله موضوعات اساسی که لازم است طرح شود این است که تربیت چیست؛ آیا تربیت مخصوص انسان است یا موجودات دیگر و یا اشیای دیگر نیز تربیت پذیرند؟ در ماهیت تربیت می توان گفت: «تربیت با صنعت فرق دارد. با توجه به همین تفاوت، انسان می تواند جهت تربیت را بشناسد. صنعت، «ساختن» است به معنی اینکه شیء، یا اشیا را تحت نوعی پیراستن و آراستن قرار می دهند؛ میان اشیا و قوای آنها ارتباط برقرار می کنند. قطع و وصلهایی در جهت مطلوب انسان صورت می گیرد و آن گاه این شیء می شود مصنوعی از مصنوعهای انسان. فرض کنید که از گل یک حلقه انگشتر یا یک زیور دیگری می سازیم، آن را شکل می دهیم یا به قول معروف پرداخت می کنیم؛ وضع مخصوصی به آن می دهیم و می شود یک مصنوع برای ما ولی تربیت، پرورش دادن است؛ یعنی استعدادهای درونی را که بالقوه در یک شیء موجود است به فعلیت در آوردن و پروردن و لهذا تربیت فقط در مورد جاندارها یعنی گیاه و حیوان و انسان صادق است (مطهری،1374: 57-56). هدف غایی تربیت اسلامی، پرورش انسان مقرب الهی است که شاکله دینی در
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد
6- اصل توازن امور ثابت و امور متغیر
انسانها از اینکه در انسانیت واحد و مشترک هستند، برخی نیازهای ثابت و مشترک دارند و چون وضع حاکم بر زندگیشان فرق می کند، دائماً در حال تغییر هستند. از طرفی هرکدام از نیازهای ثابت و متغیر در زندگی انسان جایگاه خاص خود را دارد و باید مورد توجه قرار گیرد. در تعلیم و تربیت نیز باید در همه عناصر اصلی تربیت بین امور ثابت و متغیر توازن وجود داشته باشد؛ به عنوان مثال دانستن «حقیقت امور» یک نیاز ثابت است. همه انسانها در طول تاریخ دنبال حقیقت بوده اند
ولی اینکه حقیقت امور کدام است و چگونه باید حقایق را شناخت از جنبه های متغیر زندگی گرفته می شود؛ مثلاً وقتی می بینیم در رسانه های جمعی و فناوری اطلاعات تغییرات اساسی به وجود آمده است، نمی توان گفت من برای کشف حقایق امور عالم قصد بهره گیری از این وسایل و ابزار را ندارم. اگر این گونه بیندیشیم یقیناً در خیلی از امور عقب می مانیم در حالی که استفاده از آنها هیچ گونه مباینت با امور ثابت ندارد. به تعبیر شهید مطهری یکی از رموز خاتمیت وجاودانی بودن دین اسلام این است که «برای احتیاجات ثابت و دائم بشر، قوانین ثابت و لایتغیری در نظر گرفته و برای اوضاع و احوال متغیر وضع متغیری را پیش بینی کرده است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تـعـلــیــم و تـربـیـت اسـلامی
ادامه مطلب را ببينيد