بُنِيَ الإسلامُ على خَمْسٍ : عَلى الصَّلاةِ
نماز، عمل عبادی مسلمانان است که در قرآن ۹۸ بار[۱] از آن یاد شده است.
نمازها به واجب و مستحب تقسیم میشوند: نمازهای واجب عبارتاند از: نمازهای یومیه، نماز آیات، نماز طواف، نماز میت، نماز قضای والدین و نمازی که به سبب نذر، عهد و قسم واجب شده است. نافلههای یومیه و نماز شب هم از نمازهای مستحباند.
نماز واجب - نمازهای یومیه - نماز مستحبی - نماز جمعه - نماز عید - نماز جماعت - نماز آیات - نماز میت - ارکان نماز - واجبات نماز - احکام طهارت - وضو - غسل - تیمم - نجاسات - مطهرات
نماز در بین عبادات از امتیاز خاصّی برخوردار است، خدای سبحان در آغاز دریافت وحی حضرت موسی (علیهالسلام) ضمن اشاره به معارف کلی دین، نماز را انتخاب کرده و میفرماید: «...اقم الصلاة لذکری؛[۹] ... نماز را برای یاد من بپا دار.» از این آیه دو نکته روشن میشود: ۱) نماز اختصاص به شریعت خاتم الانبیاء (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) ندارد. إقامه نماز باید برای یاد خدا باشد.[۱۰]
امام خمینی نماز را برترین عمل[۲۵] و بالاترین ذکر خداوند[۲۶] و بزرگترین سبب رحمت حق تعالی میداند و معتقد است اهمال و سستی در نماز سبب خروج از ولایت و محروم ماندن از شفاعت است.[۲۷]
سهلانگاری در نماز «فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون؛[۳۳] پس وای بر نمازگزارانی که در نماز خود سهل نگاری میکنند.» یعنی آنهایی که از نمازشان غافلند، اهتمامی به امر نماز ندارند و از فوت شدنش باکی ندارند؛ چه اینکه به کلّی فوت شود و چه اینکه بعضی وقتها، و یا اینکه وقت فضیلتش از دست برود و چه اینکه ارکان و شرائطش و احکام و مسائلش را ندانسته، نمازی باطل بخوانند.[۳۴] از امام صادق (علیهالسلام) روایت شده: «إن شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلاة؛[۳۵] همانا شفاعت ما به سبک شمارندۀ نماز نمیرسد».
افعال نماز (بر دو قسم) واجب و مستحب است. افعال واجب آن، یازده چیز است: نیّت، تکبیرة الاحرام، قیام، رکوع، سجده، قرائت، (خواندن حمد و سوره)، ذکر، تشهّد، سلام، ترتیب و موالات. بعضی از اینها رکن است که زیاد و کم کردن آنها، عمداً و سهواً، نماز را باطل میکند. البته بنابراین که نیّت عبارت از داعی بر انجام فعل باشد، زیاد کردن آن تصوّر نمیشود، و بنابراین که نیّت عبارت از گذراندن عمل به قلب باشد، زیادی آن مضرّ نمیباشد. و واجباتی که رکن نیستند، زیاد و کم کردن آنها سهواً - نه عمداً - نماز را باطل نمیکند.[۵۷]
نماز پيش از اسلام - نماز در قرآن - نماز در روایات - فضیلت و اهمیت نماز - اسباب پذيرش نماز - موانع پذيرش نماز - عواقب ترک نماز
بُنِيَ الإسلامُ على خَمْسٍ : و الزَّكاةِ
آیه زکات(توبه: ۶۰) موارد مصرف زکات را بیان میکند که عبارتند از: فقرا، مساکین، کارگزاران و مأموران جمعآوری زکات، مؤلفة قلوبهم، بردگان، بدهکاران، در راه خدا و در راه ماندگان. فقیهان با استناد به این آیه، مصرف زکات را منحصر در موارد مذکور دانستهاند. ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ- صدقات تنها به تهیدستان و بینوایان و متصدیان [گردآوری و پخش] آن و کسانی که دلشان به دست آورده میشود و در [راه آزادی] بردگان و وامداران و در راه خدا و به در راه مانده اختصاص دارد [این] به عنوان فریضه از جانب خداست و خدا دانای حکیم است .
زکات از واجبات مالی در دین اسلام است که بر اساس آن، مسلمانان باید مقدار معینی از ۹ قلم کالا برای مصرف در زندگی فقرا و سایر امور عمومی اجتماعی بپردازند. این ۹ کالا عبارتند از نقدین (طلا و نقره)، انعام ثلاثه ( گاو، گوسفند و شتر) و غلات اربعه (گندم، جو، کشمش و خرما). مقدار پرداختی هر یک از این کالاها متفاوت بوده و در فقه تعیین شده است.
زکات از جمله مهمترین واجبات است و تأکید بسیاری بر آن شده است. زکات از فروع دین شمرده شده و در منابع دینی در کنار نماز و جهاد قرار گرفته و یکی از پنج ستون دین است. در ۵۹ آیه قرآن و حدود ۲۰۰۰ روایت به زکات اشاره شده است. در قرآن در بسیاری از موارد از واژه صدقه برای اشاره به زکات استفاده شده است و در فقه، زکات را صدقه واجب میخوانند.
زکات دو نوع دارد: زکات بدن که همان زکات فطره است و در عید فطر پرداخت میشود و زکات مال که به غلات چهارگانه، دامها و سکهها با شرایط خاصی تعلق میگیرد.
زکات از مهمترین برنامههای اقتصادی اسلام است. این واژه به همراه مشتقاتش در قرآن ۵۹ مرتبه در ۲۹ سوره و ۵۶ آیه به کار رفته، که ۲۷ مورد در کنار نماز آمده است: وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ ﴿٤﴾[مؤمنون–۴] الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ...﴿٤١﴾[حج–۴۱] ...وَالْمُقِيمِينَ الصَّلَاةَ ۚ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أُولَـٰئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا ﴿١٦٢﴾[نساء–۱۶۲] رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّـهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ ۙ...﴿٣٧﴾[نور–۳۷]
در کتاب وسایل الشیعه و مستدرک آن، ۱۹۸۰ حدیث در این باب آمده است که اهمیت بالای آن را میرساند.
زکات از ضروریات دین اسلام و مورد اتفاق همه مسلمانان است و انکار وجوب آن موجب ارتداد خواهد شد.[۳۷] زکات از عبادات بهشمار میرود، از این رو، نیت (قصد قربت) در آن شرط است.[۳۸]
از آیات مختلف قرآن از جمله آیه ۱۵۶ سوره اعراف، ۳ سوره نمل، ۴ سوره لقمان، و آیه ۷ سوره فصلت که همه از سورههای مکّی هستند، چنین استفاده میشود که: حکم وجوب زکات در مکه نازل شده است، و مسلمانان موظف به انجام این وظیفه اسلامی بودند؛ ولی هنگامی که پیامبر(ص) به مدینه مهاجرت کرد و پایه حکومت اسلامی را گذارد از طرف خداوند مأموریت یافت که زکات را شخصاً از مردم بگیرد - نه اینکه خودشان به میل و نظر خود، در مصارف آن صرف کنند -. آیه شریفه «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً...»[۳۹] در این هنگام نازل شد. مشهور این است که نزول این آیه در سال دوم هجرت بود و سپس مصارف زکات به طور دقیق در آیه ۶۰ سوره توبه بیان گردیده است.[۴۰]
زکات بر نه(۹) چیز واجب است: «گندم» و «جو» و «خرما» و «کشمش» و «طلا» و «نقره» و «گوسفند» و «گاو» و «شتر».[۱]
اقسام زکات - حکم زکات - شرایط وجوب زکات - موضوعات متعلّق زکات - شرایط تعلّق زکات در انعام ثلاث - نصابهاى شتر - نصاب گاو - نصاب گوسفند - شرایط تعلّق زکات در نقدین - شرایط تعلّق زکات در غلات - زمان وجوب زکات - زمان پرداخت زکات غلّات - مقدار زکات غلّات - مستثنیات - چگونگى تعلّق زکات به اشیاى نه گانه - آنچه زکات در آنها مستحب است - شرایط استحباب زکات در مال التجاره
خُمس، پرداخت یک پنجم مازاد درآمد سالانه و برخی موارد دیگر مانند معدن و گنج با شروطی که در فقه آمده است. خُمس از فروع دین است و آیه ۴۱ سوره انفال و بیش از ۱۱۰ حدیث در کتابهای روایی از آن سخن گفتهاند.
خمس از موضوعات مهم فقه اسلامی و به طور خاص فقه امامیه است. محاسبه و پرداخت خمس از تکالیفی است که شیعیان در طول زندگی به آن عنایتی ویژه دارند.
نیمی از خمس به سادات فقیر اختصاص دارد و نیم دیگر به عنوان سهم امام در دوران غیبت امام زمان توسط مراجع تقلید در اموری که با توجه به تاریخ زندگی اهل بیت(ع) مورد مصرف خمس تشخیص میدهند، هزینه میگردد.
وجوهات حاصل از پرداخت خمس یکی از منابع اصلی مالی حوزههای علمیه و ترویج دین در جامعه اسلامی است. فقیهان در مورد کسی که قصد فرار از خمس دارد نظرات متفاوتی دارند؛ برخی چون سید محمدرضا گلپایگانی و محمدتقی بهجت معتقدند گرچه فرد از دادن هدیه، قصد فرار از پرداخت خمس را داشته است، اما اگر هدیه مناسب شأن گیرنده آن باشد، پرداخت خمس لازم نیست.
آیه ۴۱ سورۀ انفال به موضوع خمس پرداخته و آن را از نشانههای ایمان شمرده است: وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیل إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یوْمَ الْفُرْقانِ (ترجمه:و بدانید که هر غنیمتی به دست شما رسید یک پنجم آن برای خدا و پیامبر و برای خویشاوندان [او] و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است، اگر به خدا و آنچه در روز فرقان بر رسولش نازل کرد ایمان دارید [انفال–۴۱] در این آیه تأکیدهای ادبی متعددی وجود دارد: واعلموا، انّما، مِن شیءٍ، فَأَنّ، لِلّه، إن کنتُم آمَنتُم که اهمیت بالای خمس را میرساند. در دو کتاب وسایل الشیعه و مستدرک الوسائل حدود ۱۱۰ حدیث درباره موارد وجوب خمس و مصرف آن نقل شده است.
بُنِيَ الإسلامُ على خَمْسٍ : و الصَّومِ
روزه یکی از فروع دین اسلام است که در آن شخص روزهدار، از اذان صبح تا اذان مغرب، از خوردن و آشامیدن و سایر کارهایی که روزه را باطل مى کند خوددارى می نماید. روزه در برخی از روایات به عنوان یکی از ارکان پنجگانه اسلام دانسته شده، چنانکه در امتهای گذشته نیز بوده، و این نشان دهنده اهمیت فراوان روزه است. این عبادت عملی در ماه رمضان بر هر مسلمان مکلف که توانایی بر انجام آن را داشته باشد واجب است. خودداری از انجام برخی کارها از جمله خوردن و آشامیدن از اذان صبح تا اذان مغرب
معنای روزه - اهمیت روزه - حکمت وجوب روزه - روزه در قرآن - روزه در روایات - روزه در امتهاى پیشین - روزه خواری - مبطلات و مکروهات روزه - حکمت روزه - اخلاص و خودسازی - تعدیل قوای جسمانی - تمرین تقوا - کم شدن فاصله فقیر و غَنی - یادآوری آخرت - مراتب روزهداری - آداب روزهداری - پرهیز از گناهان - انجام واجبات - پرستش و نیایش - تلاوت قرآن - آداب دیگر - آثار روزهداری –
بُنِيَ الإسلامُ على خَمْسٍ : والحَجِّ
حَجّ، از مهمترین احکام عبادی و از فروع دین و نیز یکی از ارکان اسلام، که در ماه ذیحجه هر سال با مراسمی مخصوص و باشکوه در مکه برگزار میشود. حَج عبادتی واجب و از فروع دین اسلام است. حج مجموعهای از اعمال است که در ماه ذیالحجه، در شهر مکه و اطراف آن انجام میشود. مراسم حج بزرگترین گردهمایی مسلمانان است که گروههایی از تمام فرقههای اسلامی در آن شرکت میکنند.
حج اقسامی دارد که رایجترین آن، حج تمتع و برای مسلمانانی است که در غیر مکه و اطراف آن زندگی میکنند. سفر حج، با وجود شرایط، تنها یک بار بر هر مسلمان واجب میشود. حج با اِحرامبستن آغاز میگردد و با این عمل، انجام مناسک حج بر حاجی واجب و برخی کارها بر وی حرام میگردد.
حج عبادت مخصوصى است که به منظور اطاعت و تقرّب به خدا،[۱] در شهر مکه و در ماه ذیالحجه انجام میشود.[۲] بر هر مسلمانی واجب است - در صورت وجود شرایط - به حج رود.[۳]
حج در اسلام دارای جایگاه والایی بوده و جزو فروع دین است.[۴] قرآن سورهای با نام سوره حج دارد و در آیات بسیاری به مسائل حج پرداخته است.[۵] قرآن حج را از شعائر الهی معرفی نموده[۶] و ماههای برگزاری حج را معین کرده است.[۷] بر اساس آیه ۲۷ سوره حج، حضرت ابراهیم(ع) مأمور شد حکم حج را به مردم ابلاغ کند.
روایات بسیاری از امامان شیعه به حج پرداختهاند. دو کتاب وسائل الشیعه و مستدرک الوسائل بیش از ۹۱۵۰ حدیث درباره جایگاه و احکام حج نقل کردهاند که نشاندهنده اهمیت آن در دین اسلام و فراوانی احکام آن است. [۸] امام صادق(ع) در روایتی، حج را برتر از روزه و جهاد، بلکه هر عبادتی به جز نماز برشمرده است.[۹]
رفتن به سفر حج -با فراهم شدن شرایط و استطاعت آن- یک بار بر هر مسلمان، واجب است.[۱۴]
سَبک شمردن حج و اهمیت ندادن به آن (ترک عمدی آن یا به تأخير انداختن آن بهجهت اشتغال به کارهای دنیا یا تنبلی کردن) از گناهان کبیره دانسته شده است.[۱۵]
حج را به سه قِسم تقسیم کردهاند: حج تَمتُّع، حج قِران و حج اِفراد.[۱۶] حج تمتّع بر خلاف حج قِران و حج اِفراد وظیفه کسانی است که در فاصله شانزده فرسخی)حدود ۸۸ کیلومتری)مکه یا دورتر سکونت دارند.[۱۷]
مناسک یا همان اعمال حج تمتع دو بخش دارد: عُمره تمتع که دارای پنج عمل و حج تمتع (در معنی خاص آن) که دارای سیزده عمل است.[۱۸]
تعریف و اقسام - اعمال حج تمتع - مناسک حج تمتع - اعمال عمرهٔ تمتع - اخلال در مناسک حج - مناسک حج قران و افراد - فلسفهٔ مناسک حج - تعریف مناسک حج
شعائر حج - حج اکبر - روز حج اکبر - اسامی روزهای خاص - حج در قرآن - حج در احادیث - جایگاه - حکمتهای تشریع - مناسک - حج در کلام عرفا - آداب - شرائط قبولی - منبع احکام حج - آثار فقهی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: بنی الاسلام علی خمس
ادامه مطلب را ببينيد
حدیث بُنِيَ الإسلامُ على خَمْسٍ
الإمامُ الباقرُ عليه السلام :بُنِيَ الإسلامُ على خَمْسٍ : عَلى الصَّلاةِ ، و الزَّكاةِ ، و الصَّومِ ، والحَجِّ، و الوَلايةِ ، و لَمْ يُنادَ بِشَيْءٍ كَما نُودِيَ بالوَلايةِ .[الكافي : 2 / 18 / 3 .]
امام باقر عليه السلام :اسلام بر پنج پايه استوار است: نماز، زكات، روزه، حج و ولايت؛ و بر هيچ چيز به اندازه ولايت تأكيد نشده است.
الكافي :عنه عليه السلام : بُنِيَ الإسلامُ على خَمْسَةِ أشْياءَ : عَلى الصَّلاةِ ، و الزَّكاةِ ، و الحَجِّ ، و الصّومِ ، و الوَلايةِ. قالَ زُرارَةُ : فقلتُ : و أيُّ شَيْءٍ مِنْ ذلِكَ أفْضَلُ ؟ فقالَ : الوَلايةُ أفْضَلُ؛ لأنّها مِفْتاحُهُنَّ ، و الوالي هُوَ الدَّليلُ عَلَيْهِنَّ .[الكافي : 2 / 18 /5 .]
الكافى :امام باقر عليه السلام فرمود : اسلام بر پنج چيز استوار است: نماز، زكات، حج، روزه و ولايت. زراره مى گويد: پرسيدم: از ميان آنها كدام برتر است؟ فرمود: ولايت برتر است؛ زيرا ولايت كليد آنهاست و صاحب ولايت، راهنما به سوى آنها مى باشد.
ارکان اسلام
حدیث بُنِیَ الاسلام یا پایههای اسلام یا ارکان اسلام به پایههای پنج گانه اسلام یعنی نماز، زکات، حج، روزه و ولایت اشاره میکند. این احادیث از پیامبراسلام(ص) و امامان شیعه(ع)، در منابع شیعه و اهل سنت آمده است. در بعضی از روایات به جای ولایت، شهادتین ذکر شده و در برخی نیز هر دو باهم آمده است.
در روایات شیعی بر اهمیت ولایت تأکید شده و برتر از سایر ارکان اسلام شمرده شده است. براساس این دسته از احادیث، اسلام به بنا و خانهای تشبیه شده که ارکان پنجگانه مذکور ستونهای اصلی آن هستند که در صورت استواری آنها، بنای اسلام پابرجا بوده و در صورت ویرانی آنها، خانه اسلام ویران خواهد شد.
این روایات از راویانی همچون ابوحَمْزَه ثُمالی، فُضَیْل بن یَسار، زُرَاره بن اَعْیَن، مُفَضَّل بن عُمَر و عبدالله بن عُمَر نقل شده است و بسیاری از آنها از دیدگاه علمای شیعه و اهل سنت صحیح هستند.
متن حدیث
حدیثهای پایههای پنجگانه اسلام در منابع روایی با اختلاف از پیامبر اسلام(ص)[۱] و امامان شیعه(ع)[۲] نقل شده است.
امام باقر(ع): بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلى خَمْسٍ: عَلَی الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوِلَایَةِ؛ اسلام بر پنج چیز استوار و بنا شده است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت».[۳] در روایتی ولایت رکن اول ذکر شده است.[۴]
بَنَى الْإِسْلَامَ عَلَى خَمْسٍ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً ص عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِیتَاءِ الزَّکاةِ وَ حِجِّ الْبَیتِ وَ صِیامِ شَهْرِ رَمَضَان...؛ خداوند اسلام را بر پنج چیز بنا کرد: گواهی به اینکه خدایی جز الله نیست و اینکه محمد(ص) بنده و رسول اوست و برپایی نماز، پرداخت زکات، حج و روزه ماه رمضان.». این روایت در منابع اهل سنت از پیامبر(ص)[۵] و در منابع شیعی از امام باقر(ع) [۶] نقل شده است.
امام صادق(ع) در پاسخ عیسى بن سَرِی که از ارکان اسلام پرسیده بود، فرمود: «شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ حَقٌّ فِی الْأَمْوَالِ مِنَ الزَّکاةِ وَ الْوَلَایةُ الَّتِی أَمَرَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهَا وَلَایةُ آلِ مُحَمَّدٍ ص؛ گواهى دادن به یگانگى خدا و اینكه محمد(ص( رسول خداست و اقرار نمودن به آنچه از جانب خدا آورده و اینكه حقی به عنوان زکات در اموالست و ولایتى که خدای عزوجل به آن امر فرموده و آن ولایت آل محمد(ع) است.»[۷]
امام صادق(ع): «أَثَافِیُّ الْإِسْلَامِ ثَلَاثَةٌ الصَّلَاةُ وَ الزَّکَاةُ وَ الْوَلَایَةُ لَاتَصِحُّ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ إِلَّا بِصَاحِبَتَیْهَا؛ پایههای اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت. هیچ یک از اینها بدون همراهی دوتای دیگر صحیح نیست».[۸]
تأکید بر ولایت
در بعضی از روایات شیعی بنی الاسلام، افزودههایی در تأکید بر ولایت آمده است؛ از جمله:
وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوِلَایَةِ، فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ تَرَکُوا هذِهِ يَعْنِي الْوَلَايَةَ؛ آنگونه که به ولایت ندا شده، به چیزی ندا داده نشده است. اما مردم چهار رکن را پذیرفته اند؛ ولی این، یعنی ولایت را رها کرد ه اند»،[۹] ، قَالَ زُرَارَةُ فَقُلْتُ وَ أَيُّ شَیْءٍ مِنْ ذَلِکَ أَفْضَلُ. فَقَالَ: الْوَلَایَةُ أَفْضَلُ...؛ زراره گوید گفتم کدام یک از ارکان پنجگانه افضل و برتر است؛ فرمود: ولایت»[۱۰] ، وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ مَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ یَوْمَ الْغَدِیر»[۱۱] ، در برخی روایات بنی الاسلام، به ولایت امام علی(ع) و ائمه(ع) تصریح شده و «وَلَایَةِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ(ع)» آمده است.[۱۲]
معنا و مراد حدیث
براساس برخی روایات، ارکان و پایههای اسلام، آن چیزهایی است که کوتاهی در شناخت و عمل به آنها روا نیست و باعث تباهی دین و پذیرفته نشدن اعمال میشود. در مقابل، شناخت آنها و عمل به آنها موجب قبولی اعمال و شایسته بودن دین میگردد.[۱۳] از این رو گفته شده در احادیث بنی الاسلام، اسلام به ساختمان و خانهای تشبیه شده که دارای پنج ستون است. همانطور که بنای یک خانه در صورت استواری ستونهایش، استوار و در صورت خرابی آنها، ویران میشود، بنای اسلام نیز با استواری ستونهایش برپا و با خرابی آنها ویران خواهد شد. پس هر کس به ارکان پنچگانه اسلام عمل کند، اسلام او کامل خواهد بود.[۱۴]
ارکان پنج گانه ای که در روایات نام برده شده است، ارکان اصلی ساختمان اسلام هستند[۱۵] و سایر واجبات و مستحبات مکمل آنها به شمار میروند.[۱۶]
از نظر علامه مجلسی احتمال دارد ولایت شامل شهادتین نیز باشد و عدم ذکر شهادتین در برخی روایات به جهت وضوح آنها بوده است.[۱۷] وی در توجیه ذکر ولایت که از امور اعتقادی است، با چهار رکن دیگر که از فروعات و عبادات هستند، سه توجیه بیان کرده است: به جهت همراهی با اهل سنت اینطور بیان شده است؛ مراد از ولایت، محبت و پیروی است؛ مراد از چهار رکن دیگر، اعتقاد به آنهاست که در این صورت از اصول دین و ضروریات مذهب خواهند بود.[۱۸]
آیت الله مکارم شیرازی، کنار هم قرار گرفتن این پنج رکن را به جهت رابطه آنها با هم دانسته و گفته است: نماز ،رابطه خلق با خالق؛ زکات، رابطه خلق با خلق؛ روزه، رابطه انسان با خودش، حج ،رابطه مسلمانان با یکدیگر؛ و ولایت تبیین کننده احکام این ارکان و ضامن اجرای صحیح آنها است.[۱۹]
در برخی از روایات ترتیب ارکان پنجگانه به لحاظ اهمیت این گونه بیان شده است: ولایت برترین رکن است؛ چون ولایت کلید سایر ارکان است. پس از ولایت، نماز برتر از بقیه است؛ زیرا عمود دین است. سپس زکات به جهت همراه بودن نماز در آیات قرآن و نیز به سبب اینکه گناهان را از بین میبرد، برتر از دو رکن دیگر است. حج و روزه در مرتبههای بعدی قرار دارند. [۲۰] برتری ولایت نسبت به سایر ارکان، به این دلیل است که ولایت تحققبخش سایر ارکان است. نماز، روزه، زکات و حج بدون ولایت، همچون نقشی بر کاغذ و مانند نسخه طبیب بدون عمل به آن است.[۲۱]
راویان و اعتبار حدیث
روایات بنی الاسلام از راویانی چون ابوحَمْزه ثُمالی،[۲۲] فُضَیْل بن یَسار ،[۲۳] زُرَاره بن اَعْیَن،[۲۴] و عَبْدالله بن عَجْلَان از امام باقر(ع)[۲۵] و عِیسَى بن السَّرِی،[۲۶] و مُفَضَّل بن عُمَر از امام صادق(ع)[۲۷] و عبدالله بن عُمَر از پیامبر(ص)[۲۸] نقل شده است. علامه مجلسی سند برخی از روایات بنی الاسلام مانند روایت عیسی بن سری، زراره و فضیل بن یسار را صحیح و برخی را ضعیف دانسته است.[۲۹] در میان علمای اهل سنت، روایت عبدالله بن عمر افزون بر اینکه در صحیح بخاری[۳۰] و صحیح مسلم[۳۱] آمده است، برخی مانند ترمذی، نسائی و نووی به صحت آن تصریح کردهاند.[۳۲]
ارکان اسلام به عقیده شیعه
شیعیان اعتقاد به ارکان را به دو صورت اصول و فروع دین بیانمیکنند. اصول بر مبنای اصول عقیدتی است[۳] و فروع بر مبنای اعمال واجب. اعتقاد به اصول شرط پذیرش دین و مذهباند اما انجام فروع شرط لازم برای مسلمانبودن نیست. اصول مذهب شیعه (سه اصل اول اصول دین اسلام) بهترتیب از قرار زیرند:[۴][۵] ، توحید: به معنای یگانگی خداوند متعال است. نبوت: به معنای پیامبری محمد بن عبدالله و دیگر پیامبران الهی است. معاد: به معنای آن است که روزی همه مکلفان برای بازخواست و حساب در پیشگاه الهی گرد هم میآیند و هر کس به پاداش و کیفر خویش میرسد. عدل: به معنای آن است که افعال خداوند متعال از سر دادگری و شایستگی است و به هیچکس ستم نمیکند و هر چیزی را در جای خویش نگه میدارد و با هر موجودی، چنانکه شایستهاست رفتار میکند. امامت: بدین معنا که پس از پیامبر اسلام دوازده امام معصوم منصب خلافت و امامت را بر عهده دارند و آنان منصوب خداوند متعالاند.
ارکان اسلام به عقیده اهل سنت
اهل سنت ارکان اسلام را در پنج عمل زیر خلاصه میدانند، که انجام آن واجب بر هر مسلمانی است:[۱][۲] ، شهادتین: اقرار به دو شهادت به یگانگی خداوند(لا اله الا الله) و نبوت پیامبر اسلام (محمد رسولالله) نماز ، روزه ، زکات ، حج
اسماعیلیان به هفت رکن اسلامی زیر معتقدند:[۸] ایمان ، طهارت ، نماز ، زکات ، روزه ، حج ، جهاد
امامت ازاصول مذهب شیعه
اصول مذهب شیعه، باورهای بنیادین مذهب تشیع شامل توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت است. به باور شیعیان، انکار هر کدام از سه اصل نخست (توحید، نبوت و معاد) که اصول دین هستند موجب کفر میشود اما باور نداشتن به هر کدام از دو اصل عدل و امامت، موجب خروج از مذهب تشیع میگردد نه دین اسلام. قرار گرفتن امامت ذیل اصول دین باعث تمایز شیعه از سایر فرق اسلامی شده و آنان را به همین دلیل امامیه میخوانند. همچنین اعتقاد به اصل عدالت، معتزله را نیز از اشاعره متمایز کرده است و باعث نامگذاری شیعه و معتزله به عدلیه شده است.
اصول مذهب شیعه، به اصلهای پنجگانهای(توحید، نبوت، معاد، امامت و عدل)گفته میشود[۱] که پایه و اساس مذهب شیعه را تشکیل میدهند.[۲] اعتقاد داشتن به همه این اصول، باعث میشود فرد شیعه محسوب شود و اعتقاد نداشتن به هر کدام از آنها، او را از مذهب تشیع خارج میکند. البته سه اصل توحید، نبوت و معاد از اصول دین هستند که باور نداشتن به هر کدام از آنها موجب کُفر و خروج از دین اسلام نیز میگردد.[۳]
اصول اختصاصی شیعه : امامت[۴] و عدل[۵] دو اصل اختصاصی مذهب تشیع هستند:
امامت (رهبری جامعه اسلامی و جانشینی حضرت محمد(ص)) منصبی الهی است[۶] و از سوی خدا، دوازده تن از فرزندان پیامبر(ص) به این مقام منصوب شدهاند.[۷] اسامی امامان به ترتیب امامت چنین است: امام علی(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع)، امام صادق(ع)، امام کاظم(ع)، امام رضا(ع)، امام جواد(ع(، امام هادی(ع)، امام عسکری(ع)، امام مهدی(عج).[۸]
چرایی قرارگرفتن امامت جزو اصول مذهب شیعه
به گفته محمدحسین کاشفالغطاء در کتاب اصل الشیعة و اصولها، امامت اصلی است که شیعه را از دیگر فرق اسلامی متمایز میکند.[۹] بهخاطر همین قائلان به امامتِ امامان دوازدهگانه به امامیه مشهورند[۱۰] و امامت جزو اصول مذهب شیعه قرار گرفته است[۱۱] و کسی که آن را قبول نداشته باشد از دایره تشیع خارج میگردد.[۱۲]
چرایی قرار گرفتن عدل جزو اصول مذهب
به گفته مصباح یزدی، فیلسوف شیعه (۱۳۱۳-۱۳۹۹ش)، عدل به خاطر اهمیتی که در علم کلام دارد از اصول مذهب شیعه و معتزله محسوب شده است.[۱۶] همچنین مرتضی مطهری، متفکر شیعه (۱۲۹۸-۱۳۵۸ش)، علت اینکه عدل جزو اصول مذهب شیعه قرار گرفته است را، پیدایش عقایدی همچون انکار آزادی و اختیار انسان در میان مسلمانان میدانست که بر اساس آنها کیفر دادن انسانِ مجبور با عدالت خدا سازگار نبود.[۱۷] شیعه و معتزله، مجبور بودنِ انسان را منافی عدل الهی میدانستند و به همین خاطر به عدلیه مشهور شدند.[۱۸]
عدل الهی جزو اصول مذهب شیعه
باور به اینکه خداوند چه در نظام تکوین و چه در نظام تشریع به حق رفتار میکند و ظلم نمیکند.[۱۳] عدلیه(شیعه و معتزله)، حسن و قبح اشیاء را عقلی میدانند و معتقدند اینکه خداوند عادل است به این معنا است که او براساس خوب بودن اشیاء عمل میکند، و ظلم را به جهت قبیح بودن آن انجام نمیدهد.[۱۴] در مقابل، اشاعره معتقدند ملاک عادلانه بودن یک رفتار، عمل خداوند است و هر چه خدا انجام دهد نیکو و عدل است حتی اگر با نگاه انسانها ظلم باشد.[۱۵]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: بنی الاسلام علی خمس
ادامه مطلب را ببينيد
اصول دین عبارت است از توحید: باور به وجود خدا، یگانگی و شریک نداشتن او.[۱۹] ، نبوت: باور به اینکه خدا، افرادی را برای هدایت مردم به پیامبری مبعوث کرده است.[۲۰] اولین پیامبر حضرت آدم(ع)[۲۱] و آخرین پیامبر حضرت محمد(ص) است.[۲۲] ، معاد: باور به اینکه انسان پس از مرگ، زنده میشود و به اعمال نیک و بد او رسیدگی خواهد شد.[۲۳]
ضروری مذهب : اصول دین باورهای پایه دین اسلام است که شرط مسلمان بودن را اعتقاد به آنها دانستهاند. اصول دین اسلام شامل سه اصل توحید، نبوت و معاد است. اصول دین در مقابل فروع دین است که شامل احکام عملی میشود. همه مذاهب اسلامی این سه اصل را قبول دارند؛ اما اصول دیگری هم دارند که آنها را از دیگر مذاهب جدا میکند.
اصول مذهب شیعه : علاوه بر اصول سهگانه فوق، شامل امامت و عدل نیز میشود. معرفت به اصول دین از دیدگاه مسلمانان واجب است؛ اما عالمان مسلمان درباره اینکه در اصول دین، معرفت یقینی لازم است یا ظن هم کفایت میکند و همچنین در زمینه جایز بودن تقلید در اصول دین، اختلافنظر دارند. بیشتر آنها معتقدند که ایمان به اصول دین باید از روی یقین باشد. همچنین تقلید در اصول دین را جایز نمیدانند.
معنای اصول دین
اصول دین اصطلاحی کلامی است و مراد از آن باورهای بنیادین دین اسلام است که هر فرد تنها با پذیرش آنها مسلمان به شمار میآید.[۱] علت نامگذاری این باورها به اصول دین آن است که علوم اسلامی چون فقه، اصول فقه، تفسیر و حدیث بر آنها مبتنی است.[۲] واژه اصول دین در برابر فروع دین قرار دارد که به معنای احکام عملی دین است.[۳]
متکلمان برای بیان اصول دین از تعابیر مختلفی استفاده کردهاند. «اصول اعتقادات»، «اصول ایمان»، «اصول اسلام»، «اُمّهات عقاید ایمانی» و «اصول اسلامی» از آن جمله است.[۴][یادداشت ۱] البته مراد آنها فقط مسائلی نبوده که امروزه اصول دین اسلام خوانده میشوند. در موارد بسیاری مسائل اخلاقی و فقهی هم اصول دین خوانده میشد. برای نمونه غزالی همه مسائل کلامی و بسیاری از مسائل فقهی و اخلاقی مانند نماز و زهد را از اصول دین شمرده است.[۵] به گفته مصباح یزدی، اصول دین واژهای قراردادی است که در معانی مختلفی بهکار میرود و میتوان همه گزارههای اعتقادی دین را اصول دین نامید. به گفته او، گزارههای بنیادین ادیان آسمانی یا یک دین خاص و همچنین اصول یک مذهب را میتوان جزء اصول دین قرار داد و مثلا گفت که اصول دین به باور شیعیان پنجتا است: توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت؛[۶] چنانکه برای نمونه مرتضی مطهری در بیان اصول دین از منظر شیعیان به این پنج باور را اشاره کرده است.[۷]
مصادیق اصول دین
اصول دین اسلام را عبارت از توحید، نبوت پیامبر اسلام(ص) و معاد دانستهاند.[۸] مسلمانان هرکس را که به این سه اصل اعتقاد داشته باشد جزء خود میدانند و معتقدند کسی که این اصول را باور ندارد، مسلمان نیست.[۹] البته درباره جزئیات این اصول میان مسلمانان اختلافنظر هست. برای نمونه بیشتر متکلمان شیعه و معتزله صفات خدا را عین ذات او میدانند؛ اما اشاعره بر این باورند که صفات خداوند چیزی بهجز ذات خدا و زائد بر آن است.[۱۰] مرتضی مطهری با تأکید بر این مطلب که واژه اصول دین را ائمه(ع) وضع نکردهاند، گفته است: آن را علماء قرارداد کردهاند تا اهداف اصلی دین را نشان دهند؛ وگرنه در دین اسلام باورهای بسیاری هست که باید به آنها ایمان داشت؛ مانند ایمان به ملائکه و ضر-وریات دین چون نماز و روزه.[۱۱] به گفته پژوهشگران دینی، درگذشته معیار مشخصی در این زمینه که چه باوری از اصول دین یا مذهب است ذکر نشده است؛ بلکه اهمیت یک مسئله در دورهای خاص باعث شده آن مسئله را از اصول بدانند؛[۱۲] مثلا مسئله عدل که امتیازی نسبت به دیگر صفات خدا ندارد؛ ولی بهدلیل اختلافنظر شیعیان و معتزله با اشاعره درباره عدالت خدا، این مسئله جزء اصول مذهب شیعیان و معتزله قرار گرفت.[۱۳]
اصول مذهب
هریک از مذاهب اسلامی، علاوه بر اصول دین که میانشان مشترک است، باورهای بنیادین دیگری هم دارند که اصول مذهب نامیده میشوند. برای مثال شیعیان امامی علاوه بر اصول سهگانه فوق، به دو اصل عدل و امامت هم اعتقاد دارند. بنابراین اصول مذهب شیعه پنجتا است.[۱۴] چنان چه مسائلی مانند امر به معروف و نهی از منکر و عدل از اصول مذهب معتزله هستند.[۱۵]
پیشینه
واژه اصول دین در قرآن و روایات بهکار نرفته و ایجاد این واژه را به علمای مسلمان نسبت داد.[۱۶] احتمال دادهاند که کاربرد واژه «اصول خمسه» توسط ابوالهُذَیل علّاف، متکلم معتزلی، زمینه استعمال واژه اصول دین را فراهم آورده باشد.[۱۷] از آنجا که ابن ندیم کتابی به نام اصول الدین را به ابوموسی مُردار نسبت داده است، گفتهاند که این واژه در اوایل قرن سوم قمری تعبیری رایج بوده است.[۱۸] البته در روایاتی از پیامبر اسلام(ص) و ائمه(ع)، برخی عناصر دینی، ارکان دین معرفی شدهاند. برای مثال اهل سنت از پیامبر نقل کردهاند که اسلام بر پنج چیز بنا شده است: توحید، نبوت پیامبر اسلام(ص)، اقامه نماز، پرداخت زکات، حج و روزه در ماه رمضان.[۱۹] کلینی در کافی از امام باقر(ع) نقل کرده است که اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و فضیلت ولایت از همه بیشتر است.[۲۰] همچنین امام صادق(ع) در پاسخ به پرسشی درباره چیزهایی که بدون آنها دین پذیرفته نیست، از شهادت به توحید، ایمان به نبوت پیامبر(ص)، اقرار به آنچه از جانب خدا آورده است، پذیرش زکات، و پذیرفتن ولایت آل محمد(ص) نام برده است.[۲۱] در این روایت راوی از این موارد با تعبیر دعائم (ستونهای) اسلام یاد کرده است.[۲۲] به نظر برخی محققان، پنج اصل بودن اصول دین نخستین بار توسط سید مرتضی)۳۵۵-۴۳۶ق)مطرح شد. وی بر همین اساس، کتاب جمل العلم و العمل را تقسیمبندی کرد و با شرح شیخ طوسی)۳۸۵-۴۶۰ق) بر آن با عنوان تمهید الاصول، این مسئله در تفکر امامیه پذیرفته شد.[۲۳]
وجوب معرفت به اصول دین
علمای مسلمان، معرفت به اصول دین را واجب میدانند؛ ولی در اینکه این وجوب عقلی است یا نقلی، اختلافنظر دارند. شیعیان و معتزله، بر این باورند که معرفت به اصول دین، واجب عقلی است و اشاعره به وجوب نقلی آن باور دارند.[۲۴]
لزوم یقین در اصول دین
بیشتر علماء یقین را در اصول دین لازم میدانند.[۲۵] علامه حلی در باب حادی عشر، مدعی اجماع در این زمینه شده است؛[۲۶] اما شیخ انصاری دیدگاههای دیگری نیز در این زمینه نقل کرده است؛[۲۷] از جمله دیدگاهی که وجود ظن را هم در اصول دین کافی میداند. به گفته او از کسانی چون مقدس اردبیلی و شاگردش صاحب مدارک نقل شده است و همچنین از نوشتههای شیخ بهایی، علامه مجلسی و فیض کاشانی چنین برداشت میشود که اگر کسی به صدق اصول دین گمان هم داشته باشد، مسلمان است.[۲۸] دیدگاه خود شیخ انصاری در کتاب رسائل این است که ظن در اصول دین کافی نیست[۲۹] و به جهت وجود روایات فراوانی که بر وجوب ایمان و معرفت و اقرار دلالت میکنند، بر کسی که میتواند، واجب است که تحقیق کند تا به یقین برسد.[۳۰] به باور شیخ انصاری کسی که به یقین نرسیده است، مؤمن نیست؛ زیرا روایات معرفت را در ایمان شرط دانستهاند؛[۳۱] اما چنین شخصی، کافر هم به شمار نمیآید؛ چراکه روایات بسیاری بر این دلالت میکنند که برخی از مسلمانان نه مؤمناند و نه کافر.[۳۲]
فروع دین
فُروع دین احکام عملی اسلام که یک مسلمان وظیفه دارد به آنها عمل کند. فروع دین در برابر اصول دین قرار دارد که مراد از آن اعتقادات بنیادین دین است و باور به آنها شرط مسلمانی است. فروع دین اسلام از نظر مذهب شیعه امامیه عبارتاند از: نماز، روزه، خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر، تَوَلّی و تَبَرّی.
فروع دین به وسیله دانش فقه از چهار منبع قرآن، روایات پیامبر اسلام(ص) و ائمه، عقل و اجماع به دست میآید. به فتوای فقیهان، یادگیری آن بخش از فروع دین که غالبا با آنها سروکار داریم، واجب است.
فروع دین، آموزههای عملی اسلام
عالمان مسلمان آموزههای دینی را به دو دسته اصول و فروع تقسیم کردهاند:[۱] اصول دین باورهای بنیادین دینی را شامل میشود که فرد صرفا با اعتقاد به آنها مسلمان محسوب میشود.[۲] منظور از فروع دین احکام شرعی اسلام در زمینههای مختلف عبادتها(عبادات) و دادوستدها (معاملات)است.[۳] به عبارت دیگر فروع دین مجموعه تکلیفهایی است که یک مسلمان باید به آنها عمل کند.[۴] به اعتقاد مکارم شیرازی اسلام پژوه و از مراجع تقلید تقسیم بندی تعالیم اسلامی به اصول و فروع، هیچ منشأ و ریشهای در قرآن و روایات، چه منابع شیعه و چه منابع اهل سنت ندارد؛ تنها در برخی از روایات اشارات و بیاناتی وجود دارد که برخی از آموزههای اسلامی را مبنایی تر از برخی تعالیم دیگر معرفی میکند و ظاهرا
منشأ تقسیم بندی اصول دین و فروع دین
اصطلاحات «اصول دین» و «فروع دین» را متکلمان مسلمان ابداع کرده اند و محدودیتی در شمارش فروع دین وجود ندارد. وی همچنین معتقد است که ذکر نشدن عبادتی از عبادات دینی یا حکمی از احکام شرعی( مانند حجاب) در شمار فروعِ دین مصطلح، به هیچ وجه به معنای کم ارزش بودن آن در دستگاه آموزههای اسلامی نیست. [۵]
تقسیم آموزههای دینی به اصول و فروع دین، در قرآن و روایات شیعه و اهل سنت، وجود ندارد.[۶] وضع این دو واژه را به متکلمان نسبت میدهند.[۷] البته در برخی روایات اشاراتی به چشم میخورد مبنی بر اینکه برخی از آموزهای دین اسلام مبناییتر از دیگر تعالیم آن هستند.[۸] ، برای نمونه در حدیثی از امام باقر(ع) آمده است که اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و فضیلت ولایت از همه بیشتر است.[۹] همچنین گزارش شده است که از امام صادق(ع) پرسیدند: دعائم (ستونهای) اسلام که بدون شناختشان هیچ عملی پذیرفته نیست؛ کدامها هستند؟ وی پاسخ داد: شهادت به توحید، ایمان به نبوت پیامبر اسلام(ص)، اقرار به آنچه از جانب خدا آورده است، پذیرش زکات، و پذیرفتن ولایت آل محمد(ع).[۱۰]
اقسام فروع دین
طبق مذهب شیعه امامی، فروع دین ده تاست: نماز ، روزه ، حج ، زکات ، خمس ، جهاد، امر به معروف ، نهی از منکر ، تَوَلّی ، تَبَرّی[۱۱]
وجوب یادگیری فروع دین
فقیهان یادگیری آن دسته از فروع دین را که مسلمان غالبا با آنها سروکار دارد، مانند نماز، روزه، خمس و زکات واجب میدانند.[۱۲] برخلاف اصول دین که در آن به یقین نیاز هست،[۱۳] در فروع دین گمان هم کفایت میکند.[۱۴] البته منظور از گمان هر ظنی نیست؛ بلکه ظنی است که در دین معتبر باشد.[۱۵]
به فتوای مراجع تقلید، واجب است مسلمان در فروع دین، یا مجتهد باشد و خود احکام را از روی دلیل به دست بیاورد یا از مجتهد تقلید کند یا آنکه احتیاط کند؛ یعنی بهگونهای عمل کند که مطمئن شود وظیفه شرعیاش را انجام داده است؛ مثلا اگر برخی از مراجع تقلید عملی را واجب و برخی مُستَحب میدانند، آن عمل را انجام دهد. همچنین اگر عدهای عملی را حرام میدانند و گروهی حرام نمیدانند، آن عمل را انجام ندهد.[۱۶]
روش استنباط فروع دین
فروع دین، از چهار منبع قرآن، روایات پیامبر اسلام(ص) و ائمه، عقل و اجماع به دست میآید که به آنها ادله اربعه)دلیلهای چهارگانه) میگویند.[۱۷] دانش فقه وظیفه استنباط فروع دین را برعهده دارد.[۱۸] این دانش به کمک دانشهایی چون ادبیات عرب، تفسیر، حدیث، رجال و بهویژه دانش اصول فقه، احکام شرعی را از ادله اربعه استخراج میکند.[۱۹] دانش اصول فقه روش صحیح استنباط احکام شرعی را دراختیار فقه قرار میدهد.[۲۰]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: بنی الاسلام علی خمس
ادامه مطلب را ببينيد
ولایت اولی الامر
سزاوارتر بودن برای سرپرستی مسلمانان را ولایت می گویند که در علم کلام بررسی میشود.که در مباحثی همچون مباحث امامت، غدیر خم؛ امام مطرح است.
سیره مسلمانان پس از رحلت پیامبر)صلی الله علیه و آله)، استمرار ولایت ایشان بود.
از آنجا که صاحب منصب امامت کبری از علم لدنی نصیب برده، از خطا و اشتباه مصون است و توان آن دارد که جامعه را به گونه احسن اداره کند، در حضور او نوبت به دیگران نمیرسد.[۴۵] از این روی، بزرگان مهاجران و انصار بر آن رفتند که خلیفه پیامبر (صلی الله علیه و آله) علی (علیه السلام) است؛ زیرا از همه برتر بود و همه فضایل و کمالات در او گرد آمده بود. در ایمان، سرآمد همه و در دانش و آگاهی به احکام از همه برتر و از دیگران به پیامبر (صلی الله علیه و آله) نزدیکتر بود.[۴۶] [۴۷] این ولایت نیز بر نصب و نصّ الهی پایه داشت؛ زیرا خداوند اطاعت از اولوالامر را در طول ولایت خویش و پیامبر اسلام)صلی الله علیه و آله) نهاده است.[۴۸] آیات الهی و سنت نبوی در این موضوع آشکارا از ضرورت نصب و نصّ الهی سخن گفتهاند و از نظر عقلی نمیتوان اطاعت مطلق از مدّعیان ولایت را بی نصب و نص پذیرفت. با وجود نصب الهی - که ولایت حقیقی از آنِ او است- دیگر نوبت به غیر آن نمیرسد و بدین روی، جز انتخاب و انتصاب الهی، دیگر انتخابها و انتصابها مشروعیت ندارند و غصب حق الهی به شمار میآیند؛ حقّی که به امامان معصوم(علیه السلام) واگذار شده است. [۴۹] [۵۰]
تعریف لغوی ، تعریف اصطلاحی ، معنای ولایت ، ولایت خدا ، ولایت پیامبر و امامان ، ولایت تشریعی امامان ، ولایت تکوینی امامان ، جایگاه ولایت در دین اسلام ، ولایت غیر معصوم، ولایت فقیه ، ولایت پدر و جدّ پدری
آیه ولایت(مائده: ۵۵( إِنّما وَلیُّکُمُ اللهُ و رَسولُهُ والَّذینَ ءَامَنوا الَّذینَ یُقِیمُونَ الصَّلوةَ و یُؤتُونَ الزَّکوة و هُم راکِعونَ ، ولیّ شما فقط خدا، پیامبر و مؤمنانی هستند که نماز را به پا میدارند و در رکوع، زکات میدهند. بیانگر ولایت و رهبری خدا، پیامبر(ص) و مؤمنانی است که در رکوعِ نماز انفاق میکنند. از نظر مفسران شیعه و اهلسنت، شأن نزول این آیه، انفاق حضرت علی(ع( در رکوع نماز بوده است. بر همین اساس، شیعیان برای اثبات ولایت و جانشینی حضرت علی(ع) به این آیه استناد میکنند.
عالمان اهلسنت واژه «ولیّ» را به معنای «دوست» میدانند و استدلال شیعه به این آیه برای اثبات ولایت حضرت علی(ع) را نمیپذیرند. در مقابل، عالمان شیعه میگویند از شأن نزول و انحصار مصداق «ولیّ» برمیآید که در اینجا «ولیّ» نمیتواند به معنای «دوستی» باشد؛ بلکه معنای آن ولایت و سرپرستی است.
از این آیه در کتابهای تفسیری، کلامی و فقهی بحث میشود. فقیهان از این آیه، احکامی را استنباط کردهاند. از جمله آنها این است که حرکات اضافیِ جزئی، نماز را باطل نمیکند.
آیه ولایت از دلایل شیعه بر اثبات ولایت امام علی(ع) و جانشینی او برای پیامبر اسلام(ص) است.[۱] برخی آن را قویترین دلیل بر امامت آن امام برشمردهاند.[۲]
مفسران شیعه[۳] سبب نزول این آیه را اِنفاق حضرت علی(ع) به فقیر در حال نماز میدانند. مفسران سنی نیز از امام باقر(ع)، مجاهد بن جبر، سدی و عتبة بن حکیم، همین دیدگاه را نقل کردهاند.[۴] ازاینرو این آیه و همچنین ماجرای خاتمبخشی از فضایل امام علی(ع) به شمار میآید که در قرآن به آن اشاره شده است. شیخ طوسی[۵]، شیخطبرسی[۶]، محمد بن جریر طبری شیعی[۷] و تعدادی دیگر از علمای شیعه نقل کردهاند که امام علی(ع) در شورای ششنفره، برای اثبات حقانیت خود، به شأننزول این آیه درباره خود استناد کرده است.
از این آیه در کتابهای کلامی،[۸] تفسیری [۹] و فقهی[۱۰] بحث شده است. اختلافنظر شیعه و سنی درباره معنای «ولیّ» منجر به بحثهای زیادی در تفسیر این آیه شده است.
بنابر آنچه در روایات نقل شده، روزی فقیری وارد مسجد پیامبر(ص) شد و تقاضای کمک کرد؛ ولی کسی چیزی به او نداد. او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا، شاهد باش که من در مسجد رسول تو، تقاضای کمک کردم؛ ولی کسی به من چیزی نداد.» در همین حال، امام علی(ع) که در حال رکوع بود، به انگشتری که در دستش بود اشاره کرد. فقیر نزدیک آمد و انگشتر را از دست او بیرون آورد و این آیه نازل شد.[۱۱] ، شیخ مفید تاریخ این ماجرا و نزول آیه ولایت را ۲۴ ذیالحجه دانسته است.[۱۲]
عالمان شیعه این آیه را دلیلی بر ولایت و خلافت امام علی(ع) میدانند. از نظر آنان، این آیه با واژه «اِنّما» (به معنای فقط) آغاز شده و در ادبیات عرب، وقتی جملهای با «اِنّما» آغاز شود، مفهوم جمله را منحصر میکند؛[۳۷] یعنی در این آیه، ولایت منحصر شده است در خدا، پیامبر(ص) و کسانی که در رکوع انفاق میکنند.[۳۸] بر اساس شأن نزول این آیه، مصداقِ کسی که در رکوع انفاق میکند امام علی(ع) است.[۳۹]
استدلال امامان شیعه برای اثبات امامت
امامان شیعه همواره به این روایت برای اثبات امامت و واجب بودن اطاعت از اوصیای الهی استدلال کردهاند. از جمله: امام علی(ع)، [۴۰] امام حسن مجتبی(ع)،[۴۱] امام سجاد(ع)،[۴۲] امام باقر(ع)،[۴۳] امام صادق(ع)،[۴۴] امام رضا(ع)،[۴۵] امام هادی(ع)، و امام حسن عسکری(ع)،[۴۶]
تفاوت معنای ولیّ در دیدگاه شیعه و سنی
بسیاری از علمای اهلسنت نزول این آیه را در شأن حضرت علی(ع) میدانند؛ اما از نظر آنان، واژه «ولیّ» به معنای «دوست» و «یاور» است، نه «سرپرست».[۴۷] اما علمای شیعه کلمه «ولیّ» را بهمعنای «سرپرست» و «صاحبْاختیار» میدانند.[۴۸] به گفته مکارم شیرازی، دوستیْ مخصوص كسانى نیست كه در ركوع، زکات میدهند؛ بلكه حكمی عمومى است و همه مسلمانان بايد يكديگر را دوست داشته باشند و یازی کنند. در حالی که مطابق شأن نزول آیه، مصداق «ولیّ» در این آیه، تنها حضرت علی است. پس «ولیّ» در آیه بهمعنای ولایت و سرپرستی است؛ بهخصوص اينكه اين ولايت در رديف ولايت پیامبر(ص) و خدا قرار گرفته است.[۴۹]
حدیث ولایت حدیثی از پیامبر(ص) و یکی از دلایل شیعیان برای اثبات امامت علی بن ابیطالب(ع) است. این حدیث با عبارتهای مختلفی در منابع شیعه و سنی نقل شده که عبارت «هُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدی؛ او [علی] ولیّ هر مؤمنی پس از من است» از مشهورترین آنهاست.
شیعیان کلمه ولی در این حدیث را به معنای امام و سرپرست میدانند و به وسیله آن امامت و ولایت امام علی(ع) را اثبات میکنند و بر این باورند که «ولیّ» در لغت به همین معناست و در موارد متعددی از سوی شیخین، صحابه، تابعین و برخی از علمای اهل سنت نیز در همین معنا به کار رفته است؛ اما اهلسنت مدعیاند این کلمه به معنای دوست و سرپرست است و ارتباطی با مسأله ولایت و امامت حضرت علی ندارد.
جعفر بن سلیمان از عمران بن حصین نقل کرده است که رسول خدا(ص) گروهی را به جنگی اعزام کرد و فرماندهی آنها را به علی بن ابیطالب سپرد. آنان غنائمی را به دست آوردند حضرت علی در تقسیم غنائم به گونه ای عمل کرد که آنان دوست نداشتند. چهار نفر از آنان با هم قرار گذاشتند وقتی پیامبر را دیدند این عمل علی را به او گزارش کنند، هنگامی که خدمت پیامبر رسیدند یکی پس از دیگری گفتند: یا رسول الله آیا میدانید علی چنین کرد؟ رسول خدا در حالی که خشم بر چهره اش نمایان شد، فرمود از علی چه میخواهید؟ از علی چه میخواهید؟ علی از من و من از علیام و علی بعد از من، ولیّ هر مؤمنی است.[۱]
نقلهای متفاوت
علی ولیّ کل مؤمن بعدی؛[۲] ، هو ولی کل مؤمن بعدی؛[۳] ، انت ولی کل مؤمن بعدی؛[۴] ، أنت ولی کل مؤمن بعدی و مؤمنه؛[۵] ، نت ولیی فی کل مؤمن بعدی»؛[۶] ، فانه ولیکم بعدی؛[۷]، ان علیا ولیکم بعدی؛[۸] ، هذا ولیکم بعدی؛[۹] ، انک ولی المؤمنین من بعدی؛[۱۰] ، انت ولیی فی کل مؤمن بعدی؛[۱۱] ، و انت خلیفتی فی کل مؤمن من بعدی؛[۱۲] ، و فهو اولی الناس بکم بعدی.[۱۳]
به باور شیعیان محتوای حدیث ولایت، مسأله امامت و ولایت امام علی(ع) است.[۱۴] آنان واژه ولی را به معنای سرپرست، امام، رهبر و خلیفه میدانند.[۱۵] اما اهلسنت بر این باورند که این حدیث دلالتی بر مسأله جانشینی علی بن ابیطالب ندارد زیرا مدعیاند واژه ولی در لغت به معنای دوستی و یاری دادن است.[۱۶] شیعیان برای اثبات مدعای خود میگویند: واژه ولی در لغت به معنای سرپرست، رهبر، خلیفه، صاحب اختیار و امام است و در صدر اسلام و پس از آن نیز این واژه به معنای خلیفه و سرپرست به کار میرفته است. آنان همچنین به کاربرد واژه ولی توسط خلیفه اول،[۱۷] خلیفه دوم،[۱۸] صحابه،[۱۹] تابعین[۲۰] و برخی از علمای اهلسنت[۲۱] در معنای خلیفه و سرپرست استناد میکنند.[یادداشت ۱]
ولایت فقیه
در قانون اساسی، ولایت فقیه به عنوان یکی از اصول نظام جمهوری اسلامی است که قوای سه گانه تحت نظر آن به انجام امور میپردازند.
امامان معصوم(ع) مانند امامصادق(ع) از سالها پیش طرح عظیم حکومت اسلامی را برای مذهب تشیع پیریزی کردند؛ هرچند برای خودشان چنین امری امکان نداشت[۱۵]؛ چنانکه در برخی روایات، فقها جانشینان معصومان(ع) معرفی شدهاند که در حوادث پیشآمده باید به آنان مراجعه کرد.[۱۶]
ولایت فقیه اصطلاحی است برای نظام حکومت اسلامی در دوره غیبت حضرت حجت سلام الله علیه. ولایت فقیه به معنای زمام داری جامعه ی اسلامی از سوی کسی است که به مقام اجتهاد در فقه رسیده و حائز شرایط رهبری جامعه ی اسلامی میباشد.
ولایت فقیه اصطلاحی است برای نظام حکومت اسلامی پس از ائمه ی طاهرین علیهالسّلام . ولایت در این اصطلاح به معنای حکومت و زمام داری امور جامعه است و ولایت فقیه به مفهوم زمام داری جامعه ی اسلامی از سوی کسی است که به مقام اجتهاد در فقه رسیده و حائز شرایط رهبری جامعه ی اسلامی میباشد. سؤال اصلی بحث ولایت فقیه این است که در زمان غیبت امام معصوم علیهالسّلام چه باید کرد؟ آیا امت اسلامی باید بدون رهبر باشد؟ یا باید به رهبری طاغوت تن دهد یا باید بهترین کسی را که از نظر علم و زهد و تقوا و مدیریت سیاسی، کمترین فاصله را با معصوم دارد به رهبری امت اسلامی بپذیرد؟ در واقع ولایت فقیه به همین معناست که با وجود معصوم علیهالسّلام باید او رهبری کند و در عصر غیبت به نیابت از امام زمان ولی فقیه رهبری و زمام امور جامعه را بر عهده دارد تا امت گرفتار هرج و مرج و آنارشیسم (آنارشیستها معتقدند بشر میتواند زندگی خود را با اصول اخلاقی اداره کند و احتیاجی به دستگاه حکومت ندارد.) و تعبد به حاکمیت طاغوت نشود و احکام و ارزشهای الهی در جامعه عملی گردد.
هر چند مساله ی ولایت فقیه، بحثی کلامی است، ولی جنبه ی فقهی آن سبب شده است فقیهان از همان آغاز در ابواب گوناگون فقهی، درباره ی آن بحث کنند. موضوع ولایت فقیه در هر یک از مسایل اجتماعی مانند: جهاد، تقسیم غنایم ، خمس ، زکات ، سرپرستی اطفال، اموال محجور، شخص غایب، امر به معروف و نهی از منکر ، حدود ، قصاص ، تعزیرات و مطلق اجرای احکام انتظامی اسلامی، بحث میشود.[۱]
امام خمینی در کتاب ولایت فقیه، به بررسی موضوع و شرح دیدگاه خویش درباره عناوینی نظیر لزوم تشکیل حکومت و ولایت فقیه به استناد اخبار پرداخته و در فرازی از آن مینویسند: اکنون که شخص معینی از طرف خدای تبارکوتعالی برای احراز امر حکومت در دوره غیبت تعیین نشده است، تکلیف چیست؟ آیا باید اسلام را رها کنید؟ دیگر اسلام نمیخواهیم؟ اسلام فقط برای دویست سال بود؟ یا اینکه اسلام تکلیف را معین کرده است، ولی تکلیف حکومتی نداریم؟ معنای نداشتن حکومت این است که تمام حدود و ثغور مسلمین از دست برود، و ما با بیحالی دست روی دست بگذاریم که هر کاری میخواهند بکنند. و ما اگر کارهای آنها را امضا نکنیم، رد نمیکنیم. آیا باید اینطور باشد؟ یا اینکه حکومت لازم است؛ و اگر خدا شخص معینی را برای حکومت در دوره غیبت تعیین نکرده است، لکن آن خاصیت حکومتی را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب (علیهالسّلام) موجود بود، برای بعد از غیبت هم قرار داده است. این خاصیت که عبارت از علم به قانون و عدالت باشد، در عده بیشماری از فقهای عصر ما موجود است. اگر با هم اجتماع کنند، میتوانند حکومت عدل عمومی در عالم تشکیل دهند. [۶] امامخمینی، ولایت فقیه را به معنای حکومت، اداره کشور و اجرای قوانین شرع میداند. امامخمینی برای اثبات ولایت فقیه، ادله عقلی و نقلی ارائه کردهاست. دلیل عقلی: احکام اسلامی همیشگی است؛ بنابراین نیاز به حکومت، نیازی همیشگی است و محدود به زمان حضور پیامبر(ص( و امام(ع) نیست. و آنچه دلیل نیاز به امامت است، دلیل بر ضرورت حکومت در دوران غیبت نیز است. امامخمینی بیان میکند حاکم باید دارای دو جهت علم (علم اجتهادی) به قانون و عدالت باشد؛ بنابراین ولی امر مسلمانان فقیه عادل است. امامخمینی، درباره انتصابی یا انتخابی بودن ولیفقیه قائل است فقیه در همه صور ولایت دارد؛ اما تولّی حکومت و تشکیل آن، به آرای اکثریت مسلمانان بستگی دارد که در صدر اسلام از آن به بیعت تعبیر میشد. و اختیارات حکومتی و ولایت ولی فقیه را بسیار گسترده میداند که محدود به رعایت چارچوب احکام فرعی شرعی نیست.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: بنی الاسلام علی خمس
ادامه مطلب را ببينيد
اثبات ولایت مطلقه فقیه با آیات
اقسام حکومت در قرآن ، حکومت الله ، حکومت طواغیت
در قرآن کریم آیاتی در زمینه حاکمیت رسول اکرم(ص) و لزوم اطاعت از ایشان وجود دارد.[۱۱] با توجه به آیات صریح قرآن دربارهٔ اصل ولایت رسول خدا(ص) میان مسلمانان اختلافی نبوده است؛ اما پس از رحلت ایشان، دربارهٔ نصب و تعیین رهبر جامعه دچار اختلاف و انشعاب شدند. اهل سنت با انکار یا چشمپوشی یا توجیه دلایل نقلی و عقلی و شواهد تاریخی، این را نپذیرفتند که پیامبر(ص) فرد خاصی را برای رهبری جامعه تعیین کرده باشد، بلکه آن را حق و تکلیفی واگذارشده به امت تلقی کردند[۱۲] به باور برخی از آنان هر حاکم و صاحب قدرتی در جامعه ـ هرچند مستبد و ظالم باشد ـ مصداق «اولیالامر» بوده و اطاعت از او واجب است.[۱۳] این در حالی است که اندیشمندان شیعه با استناد به ادله مختلف عقلی و نقلی، جانشینی پیامبر اکرم(ص)، ولایت و حاکمیت بر جامعه اسلامی را برای امیرمؤمنان(ع) و دیگر امامان معصوم(ع) اثبات کردهاند و آن را امری الهی و در ادامه ولایت رسول خدا(ص) دانستهاند.[۱۴]
طبق تصریح بسیاری از آیات، حکومت و ولایت در مقام ثبوت، مختص خداوند است. خداوند در این باب میفرماید: «ان الحکم الا لله. [۳۱] » «فالحکم لله العلی الکبیر. [۳۲] » «ما لهم من دونه من ولی ولا یشرک فی حکمه احدة. [۳۳] » «الولایة له الحق. [۳۴] » و نیز در آیات ۷۰ و ۸۰ سوره قصص و آیه ۱۴ سوره انعام و ۱۵۵ سوره اعراف و ۲۰ ، سوره هود، بدین نکته اشاره شده است.
از آیات فوق به روشنی فهمیده میشود که حکومت بالذات، ویژه خداوند است و هیچکس را قدرت حکمرانی در کار نیست. در سوره کهف آیه ۳۹ به این نکته بسیار ژرف عرفانی اشارت رفته که: ماشاء الله لا قوة الا بالله: فقط خواست خدا عملی میشود و هیچ نیرویی جز قدرت خدا در کار نیست. این مطلب بسیار ژرف است که در این مجال بیش از این نتوان بدان پرداخت.
اثبات ولایت مطلقه فقیه با احادیث
توقیع امام عصر (عجّلاللهفرجهالشریف) شیخ حر عاملی محدث شیعی این حدیث شریف را از کمال الدین شیخ صدوق، الاحتجاج طبرسی و کتاب «الغیبه» شیخ طوسی نقل کرده و سپس نوشته است: در سفه این حدیث از نظر جمیع علمای شیعی هیچگونه خدشه و اشکالی در کار نیست. خلاصه حدیث چنین است: محمد بن یعقوب از اسحاق بن یعقوب نقل میکند که از محمد بن عثمان عمری)نایب دوم امام زمان خواستم تا نوشته ای از امام زمان (عجّل للهفرجهالشریف) در باب چند مسئله از جمله در باب اوضاع زمان غیبت برایمان دریافت نماید. وی نوشتهای به خط مبارک امام (عجّلاللهفرجهالشریف) برایمان آورد که آن حضرت نوشته بودند: ««و اما الحوادث الواقعة، فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله؛ [۵۶] ، در باب جمیع شئون زندگی در زمان غیبت به راویان حدیث ما رجوع کنید همانا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدایم.» امام (علیهالسّلام) در آخر حدیث نوشته بود: محمد بن عثمان عمری که خدا از او خشنود باد مورد وثوق من است و نوشته وی، نوشته من است. [۵۷] ، حدیث دوم در این باب، مقبوله عمر بن حنظله است که جمیع فقیهان شیعه به این حدیث عمل کردهاند و در اثبات حجیت قول فقیهان بدان تمسک جستهاند: راوی میگوید: از امام صادق (علیهالسّلام) در باب دو تن از شیعیان که میانشان در باب قرض یا ارث، اختلاف شدیدی بود، پرسیدم که به چه کسی برای حل اختلاف شان مراجعه کنند؟ آیا حق دارند به قضاء و حاکمان طاغوت رجوع نمایند؟ امام (علیهالسّلام) فرمود: خداوند از مراجعه به حاکمان طاغوت نهی فرموده است،بنگرند به کسی که از میان شما حدیث ما را روایت میکند و در حلال و حرام ما نظر دارند و احکام ما را میدانند، باید به حکم او رضایت دهند به او رجوع کنند همانا من او را برای شما حاکم قرار دادم، پس اگر طبق حکم ما حکم صادر کند و از وی پذیرفته نشود، به حکم خداوند بیاعتنایی شده و سخن ما رد شده، رد سخن ما عین رد سخن خداست و آن در حد شرک به خدا و کفر است.[۵۸]
از زمان سیدمرتضی و شیخ طوسی تا زمان میرزای شیرازی و امام خمینی (رحمةاللهعلیه) هیچ یک از فقیهان نامدار شیعه مخالف ولایت فقیه نیستند.
سیدمرتضی فرمود: به باور شیعه امامیه قوانین و حدود الهی دائمی است و به هیچ زمانی نباید تعطیل شود و کسی باید احکام خدا را اجرا نماید که فقیه و مجتهد مطلق باشد، مثلا دست دزد باید قطع شود با وجود شرایطی که در دزدی گفته شده چون خداوند فرمود: «و السارق و السارقة فاقطعوا ایدیهما.[۵۹] » بدیهی است که تشخیص و اجرای حکم فقط به عهده فقیه جامع الشرایط است. [۶۰]
شیخ طوسی در باب اجرای حدود و احکام الهی در همه زمانها چه حضور معصوم چه غیبت معصوم (علیهالسلام) گفت: یجب قطع ید السارق بالکتاب و السنة، قال الله تعالی: و السارق و السارقة فاقطعوا ایدیهما،[۶۱] سپس فرمود: قضاوت و صدور حکم و حل دعاوی مردم واجب کفایی است که با قیام یک فقیه از عهده بقیه ساقط است. [۶۲] ، بدیهی است که قضاوت و اجرای احکام و حدود الهی، کار فقیه جامع الشرایط یا منصوب از جانب اوست و نیز معلوم است که اجرای حدود الهی، تحت نفوذ حاکم ستمگر میسر نیست، پس نخست باید حکومت اسلامی تشکیل بشود آنگاه، حدود الهی اجرا گردد.
ابنادریس حلی سخنان سیدمرتضی و شیخ طوسی را پذیرفته و گفته است: جمیع حدود و احکام الهی مثل حد سرقت و غیره باید در همه زمانها اجرا گردد و احکام الهی به هیچ روی نباید تعطیل شود، چون لازمه تعطیلی حدود الهی تعطیلی دین است.[۶۳]
شهید اول در این باب مینویسد: بر امام (علیهالسّلام) نصب قاضی واجب است و بر جمیع مسلمانان نیز مراجعه به منصوب امام (علیهالسّلام) واجب و لازم است. در زمان غیبت امام (علیهالسّلام) حکم فقیه جامع الشرایط نافذ است: فی غیبة الامام ینفذ قضاء الفقیه الجامع للشرائط و یجب الترافع الیه و حکمه حکم المنصوب من قبل الامام (علیهالسّلام) [۶۴] بدیهی است که در زمان غیبت معصوم (علیهالسّلام) قضاوت قاضی تحت نفوذ حاکم ستمگر برای مردم واجب الاتباع نیست، پس حکومت باید الهی باشد تا مردم حکم قاضی را بپذیرند و بدو رجوع نمایند.
سپس شهید اول مینویسد: اگر دو فقیه از حیث فقاهت مساوی باشند باید به فقیه اعدل رجوع شود و حکم او پذیرفته گردد و نباید به خاطر تعدد فقیهان حکم الهی معطل بماند. [۶۵]
شهید ثانی در شرح سخنان محقق حلی در باب امر به معروف گوید: فقیه جامع الشرایط در زمان غیبت معصوم (علیهالسّلام) و در حال تقیه، حتی تحت سلطه حاکمان جور نیز باید حدود الهی را اجرا نماید. در این شرایط فقیه که تحت سلطه حاکم ظالم است، باید به نیت نیابت از معصوم حدود الهی را اجرا کند. سپس فرمود: این مطلب با تمسک به مقبوله عمر بن حنظله اثبات میشود و طبق مضمون آن فقط فقیه جامع الشرایط بر مردم ولایت دارد[۶۶] نکته قابل توجه در سخنان شهید ثانی آن است که ولایت فقیه در زمان غیبت با وجود سلطان جائر نیز نافذ است، بنابراین، با مفهوم اولویت، در حکومت شرعی حاکم اسلامی به طریق اولی حکم فقیه نافذ خواهد بود.
شیخ جعفر کاشف الغطاء(توفی ۱۲۲۸ ه. ق) در مبحث جهاد مینویسد: اگر امام (علیهالسّلام) حضور داشته باشد که زعامت جامعه اسلامی را به عهده میگیرد وگرنه فقیه جامع الشرایط به عنوان نایب عام امام(علیهالسّلام) باید عهدهدار حکومت جامعه اسلامی باشد: التائب العام من المجتهدین الافضل الافضل.[۶۷] سپس فرمود: اگر به فرض فقیه توانایی وجود نداشت، بر هر مسلمان مدیر مدبر لازم است که زعامت حکومت اسلامی را به عهده گیرد و اطاعت وی بسان اطاعت مجتهد جامع الشرایط واجب خواهد بود و هر که او را عصیان نماید گویی امام (علیهالسّلام) را عصیان کرده است.[۶۸] سخن کاشف الغطاء بسان سخن شهید ثانی در حد اعلای اثبات ولایت فقیه است که برای انسان فرهیخته روشن است.
ملااحمد نراقی(توفی ۱۲۴۵هق)، بعد از کاشف الغطاء، فقیه شیعی است که ولایت مطلقه فقیه را به معنی کامل کلمه با استناد به آیات و احادیث به اثبات رسانده است. وی در کتاب عوائد الایام با استناد به دهها حدیث معتبر و آیات قرآن ولایت مطلقه فقیه را اثبات فرمود که ذیلا به برخی از احادیث مورد استناد وی اشارت میشود : توقیع امام عصر (عجّلاللهفرجهالشریف) که فرمود: «اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا.» امام حسین (علیهالسّلام) فرمود: «ان مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله الامناء علی حلال و حرامه.» امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «العلماء ورثة الانبیاء.» امام کاظم (علیهالسّلام) صادر شده است که: «ان المؤمنین الفقهاء حصون الاسلام» پیامبر اکرم فرمودند: «الفقهاء امناء الرسل ما لم یدخلوا فی الدنیا، علماء امتی کسائر الانبیاء قبلی.» [۶۹] وی بعد از نقل هر حدیث در سند و دلالت آن بهطور مفصل و مستدل بحث فرمود و ولایت مطلقه فقیه جامع الشرایط را به اثبات رسانده است. آنگاه با استناد به حدیث بسیار طولانی از امام رضا (علیهالسّلام) به بیان فلسفه ولایت فقیه پرداخت که امام (علیهالسّلام) فرمودند: اگر پیشوای الهی و حافظ دین همراه حکومت الهی، در کار نباشد، دین و مذهب از میان خواهد رفت و بدعتهای ناروا از جانب ملحدان جای احکام الهی را خواهد گرفت (نراقی، ملااحمد، حدود ولایت حاکم اسلامی، ص۲۴) آنگاه در باب حدود ولایت فقیه فرمود: طبق احادیث مذکور که در سند و دلالتشان بحث شد، در جمیع اموری که معصوم (علیهالسّلام) در راستای اجرای احکام الهی ولایت داشته و دارد، فقیه نیز دارای همان ولایت است مگر آنکه موردی با ادله شرعی از این عموم و اطلاق خارج شده باشد. این امر به قدری واضح است که افراد درس ناخوانده نیز آنرا میفهمند تا چه رسد به عالم و دانشمند. (نراقی، ملااحمد، حدود ولایت حاکم اسلامی، ص۲۸)
میرزا حسن صاحب جواهر (متوفی ۱۲۶۶ ه. ق)، فقیه شیعی بعد از نراقی در این باب داد سخن داد و ولایت را در اوج خود به اثبات رساند است. وی در باب امر به معروف جواهر الکلام ذیل سخنان محقق حلی که فرموده بود: یجوز للفقهاء العارفین اقامة الحدود فی حال غیبة الامام (علیهالسّلام) کما لهم الحکم بین الناس ویجب علی الناس مساعدتهم: بر فقیهان جامع الشرایط اقامه حدود الهی در زمان غیبت امام (علیهالسّلام) جایز است بدانسان که حکمراندن میان مردم ویژه ایشان است و بر مردم واجب است که ایشان را یاری دهند؛ گفت: بدانسان که مساعدت معصوم (علیهالسّلام) برای اقامه حدود الهی و حکمرانی، بر مردم واجب است، مساعدت فقیه جامع الشرایط نیز واجب است. این مطلب قول مشهور بل که سخن جمیع فقیهان بزرگ شیعه است: لا اجد خلافا الا ما یحکی عن البعض و لم تتحقه بل لعل المتحقق خلافه؛ هیچ مخالفی نیافتم جز نقل قول برخی فقها که در آن باب تحقیق کافی انجام ندادم که در صورت تحقیق خلاف این نقل ثابت میشود،[۷۰] سپس فرمود: احادیث بسیاری دال بر ولایت مطلقه فقیه است، مثل حدیث مقبوله عمر بن حنظله که امام صادق (علیهالسّلام) در آن حدیث شریف فقیه جامع الشرایط را به حکومت منصوب فرمود و رد سخن او را در حد رد سخن معصوم و خدا دانست که نتیجهاش شرک به خدا و کفر است؛ توقیع مبارک امام زمان (علیهالسّلام) که در مورد قبول جمیع فقیهان شیعه است. امام (علیهالسّلام) در آخر آن حدیث فرمود: فقیهان حجت من هستند، یا خلیفة من هستند: «فانهم ځجتی علیکم و فی بعض الکتب، فانهم لیقتی علیکم.» دلالت این حدیث نیز بر ولایت مطلقه فقیه بسیار روشن است. مضاف بر اینها، حدیث نبوی است که پیامبر فرمودند: «انهم کانبیاء بنی اسرائیل.» دلالت این حدیث نیز بسیار روشن میباشد که مؤید دیگر احادیث است. طبق فرموده پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم)، همانسان که حضرت یوسف (علیهالسّلام) ، حضرت داوود (علیهالسّلام) حضرت سلیمان (علیهالسّلام (حکومت تشکیل دادند، فقیهان نیز باید حکومت الهی را تشکیل دهند. و نیز حضرت علی (علیهالسّلام)گفتند که پیامبر فرمود: هرکه حدی از حدود الهی را تعطیل کند با خدا دشمنی کرده است.[۷۱] پس در باب حدود ولایت فقیه فرمود: یظهر عدم الفرق بین مناصب الامام (علیهالسّلام) اجمع بل یمکن دعوی المفروغیه عنه بین الاصحاب قال المحقق الکرکی: اتفق اصحابنا علی ان الفقیه العادل الجامع الشرائط الفتوی نایب من جانب الامام (علیهالسّلام) حال الغیبة فی جمیع ماللنیابة مدخل. فرقی میان جمیع منصبهای حکومتی معصوم و فقه جامع الشرایط در کار نیست، بلکه میتوان گفت که این مطلب مفروغ عنه است و کسی در آن اختلافی ندارد. محقق کرکی فرمود: این مطلب اجتماعی است و کسی در وحدت اختیارات فقیه در حال غیبت امام (علیهالسّلام) با اختیارات خود امام (علیهالسّلام) شکی ندارد، چون فقیه نایب امام (علیهالسّلام) است.[۷۲] ،کته مهم و قابل توجه آنکه به نظر این فقیه بزرگ، اگر فقیه، جامع الشرایط نباشد، یعنی از حیث علم و تقوا در او اشکالی باشد، صدور حکم یا فتوا از جانب او جایز نیست و هیچ ولایتی بر مردم ندارد. بخشی از سخنان وی چنین است: ثم من المعلوم کما لا یجوز الحکم الا للفقیه الجامع الشرائط لا تجوز الفتوی الا له. [۷۳] در آخر فرمود: فمن الغریب وسوسة بعض الناس فی ذلک بل کانه ماذاق من طعم الفقه شیئا: با این همه اذله، شگفت از شک و وسوسه برخی از مردم در این امر است گویی کسی که ولایت فقیه را قبول ندارد چیزی از مزه فقه را نچشیده است. [۷۴] و آخرین سخن وی آن است که البته برخی از مناصب از این عمومات خارج شده که ویژه حضور معصوم است مثل جهاد ابتدائی. [۷۵]
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) در آخر مباحث ولایت فقیه فرمود: فتحصل مما مر ثبوت الولایة للفقهاء من جانب المعصومین (علیهمالسّلام) فی جمیع ما ثبت لهم الولایة فیه من جهة کونهم سلطانا للامة فلابد للاخراج من هذه الکلیة من دلیل؛ از مجموع سخنان ما، ثبوت ولایت فقیه حاصل آمد، فی الجمله، جمیع ولایت معصومان (علیهمالسّلام) از آن جهت که حاکم امت اسلامی هستند، برای فقیه جامع الشرایط نیز ثابت میشود[۷۹] نکته شایان ذکر در مورد امام خمینی (رحمةاللهعلیه) آن است که این فقیه بعد از معصومان تنها فقیهی بود که به لطف خداوند توانست حکومت ولایت فقیه را تحقق بخشد و به جمیع تئوریهای این مباحث عینیت دهد.
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) نه تنها حکومت پادشاهان را نامشروع میدانست، بلکه حکومت جمیع حاکمان بنی امیه، بنی عباس و مانند آنها را نیز نامشروع میدانست. این فقیه بزرگوار بر این باور بود که قیام فقیه جهت تشکیل و استمرار حکومت الهی بسان قیام امام حسین (علیهالسّلام) و ادامه راه اوست. اینک به بخشهایی از سخنان وی اشاره میشود: باید دانست که مسئله جدایی سیاست از دین خواست استعمارگران است، سنت و روش پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دلیل روشنی بر لزوم حکومت الهی است، مگر زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دین از سیاست جدا بود. به حکم عقل و شرع آنچه در زمان حیات پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و علی (علیهالسّلام) لازم بود پس از ایشان و در همه زمانها نیز لازم است. [۸۴] سپس فرمود: اگر فقیه واجد شرایطی به پا خاست و حکومت تشکیل داد، همان ولایتی را دارد که رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و دیگر معصومان در امر اداره حکومت داشتند؛ به دیگر بیان معصومان (علیهمالسّلام) و فقیهان عادل وظیفه دارند که از تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام و خدمت به مردم استفاده نمایند. [۸۵]
سرانجام امام خمینی (رحمةاللهعلیه) جهت اثبات مطلب به فرمایشهای امام رضا (علیهالسّلام) تمسک جست و گفت: امام رضا (علیهالسّلام) فرموده است: محال است که خداوند احکام و قوانین مورد نیاز مرد مرا جعل نفرموده باشد و مجری قانون را حاکم الهی تعیین نکرده باشد: «لم یجز فی حکمة الله ان یترک الخلق مما یعلم انه لابد منه.»[۸۶]
کتاب ولایت فقیه، حکومت اسلامى، مجموعه سیزده سخنرانى از آیتالله سید روحالله موسوى خمینى(امام خمینى(ره)) است که در سال 1348 در ایام اقامت در نجف اشرف براى شاگردان خود ایراد کرده است.
نخستین اثر امامخمینی دراینباره که بیشتر به ابعاد اجتماعی و سیاسی توجه کرده، کشف اسرار (۱۳۲۲ش) است. ایشان سپس در رساله الاجتهاد و التقلید در سال ۱۳۲۹ و در کتاب فتوایی خود تحریر الوسیله در سال ۱۳۴۳ در خاتمه کتاب امر به معروف و نهی از منکر[۲۷] و پس از آن با تفصیل کامل در سیزده جلسه درسی در سال ۱۳۴۸ در ضمن مباحث بیع، ولایت فقیه را از جنبه فقهی بررسی کرده است.[۲۸] این مجموعهمباحث، با عنوان ولایت فقیه نیز در همان سال در مجموعهای جداگانه گردآوری و منتشر شد (ولایت فقیه (کتاب)( مطالب این کتاب تأثیر فراوانی بر جامعه علمی حوزوی و نیز گروههای سیاسی پیش از انقلاب[۲۹] و پس از آن داشت و آثار فراوانی در بررسی و تبیین آن نگاشته شد. امامخمینی همین مباحث را در کتاب البیع نیز آورده است.[۳۰] همچنین پیش از آن امامخمینی در المکاسب المحرمه دربارهٔ ولایت جائر و حکم قبول ولایت از طرف او با تفصیل بحث کرده است.[۳۱] ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سخنان و پیامهای متعددی ازجمله طی ماههایی که قانون اساسی در مجلس خبرگان در دست بررسی بود ابعاد مختلف ولایت فقیه را مورد توجه قرار داد و به تبیین و دفاع از آن پرداخت.[۳۲]
مخالفان ولایت فقیه چند دسته اند : غیر مسلمانان و غیر شیعیانی که مبنای ولایت فقیه را نمیپذیرند. شیعیانی که ولایت مطلقه فقیه را از روی اجتهاد یا تقلید نمیپذیرند. کسانی که با پذیرش اصل ولایت مطلقه فقیه، شخص ولی فقیه را قبول ندارند. کسانی که حتی با اعتقاد به صلاحیت شخص ولی فقیه، پاره ای از احکام حکومتی صادره از وی را نادرست میانگارند. کسانی که با علم و آگاهی به بودن ولایت فقیه در اسلام و وجود شرایط لازم شرعی در شخص ولی فقیه و علم و اعتقاد به درستی احکام صادره از سوی او، به مخالفت میپردازند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: بنی الاسلام علی خمس
ادامه مطلب را ببينيد
مذاهب شیعه یا وابسته به عقاید شیعیان
فرقههای شیعه، فرقههایی از مذهب شیعه در دین اسلام هستند که به امامت فرزندان علی بن ابیطالب و فاطمه زهرا معتقدند. اعتقاد آنها بر این است که جهان از امام تهی نتواند بود و منتظر خروج یکی از علویان هستند که در آخر زمان ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود. این طرز فکر توسط محمد باقر و مخصوصاً پسرش جعفر صادق تکمیل شد و به همین دلیل شیعه جعفری نیز خوانده میشود.
شیعه به زیدیه و کیسانیه و شیعه دوازدهامامی تقسیم میشود.[۱]
کیسانیه طرفداران محمد حنفیه هستند که برادر ناتنی امام حسن و حسین بود (فرزند فاطمه نبود) و خود را امام ندانست هرچند طرفداران او پس از مرگش افسانه ای ساختند و او را غایب و مهدی موعود دانستند که سرانجام ظهور خواهد کرد.[۲] برای همین جزو امامیه محسوب نمیشوند.
زیدیه طرفداران زید ابن علی ابن حسین پسر امام سجاد هستند که او خود را امام نمیدانست و در سال ۱۲۲ هجری علیه خلافت بنی امیه قیام کرد. زیدیه امامت را منحصر به فرزندان علی و فاطمه نمیدانند و هرکس را که برای عدالت قیام کند امام میدانند برای همین همواره امامهایی داشتهاند و تا امروز بیش از ۱۱۰ امام داشتهاند. برای همین زیدیه جزو امامیه محسوب نمیشود.
محمد باقر ۲۰ سال معلم و ناقل حدیث بود. او اصل تقیه را مطرح کرد.[۳] باقر احادیث فراوانی در فقه و سایر علوم دینی نقل کرده است که مبانی دستورهای شیعه است. با تغییر اوضاع سیاسی و ایجاد شرایط مناسب برای توسعه فعالیتهای دینی و زمان تبیین علوم دینی، جعفر صادق نقش مهمی در شکلگیری فقه شیعه داشت.[۴] جعفر صادق و باقر بنیانگذاران مکتب شرعی شیعه امامیه هستند. صادق در اطراف خود گروه قابل توجهی از علما داشت که برخی از برجستهترین فقها، محدثان و متکلمان زمان بودند. در زمان او شیعه در مسائل کلامی و حقوقی پیشرفت کرد.[۵] باقر و صادق مبنای فکری تفسیر و عمل شیعه امامیه را تشریح کردند.[۶]
پیدایش فرقهها
عموماً پس از درگذشت هر امام در بین طرفداران او اختلاف می فتاد. برخی آن امام را غیبت کرده میدانستند؛ مثل واقفیه و برخی فرزند ارشد او را امام میدانستند. برخی به دلیل عدم صلاحیت یا مرگ فرزند ارشد فرزند دوم را امام میدانستند و برخی دیگر برادر او را شایسته امامت میدانستند. برخی به دلیل صغارت فرزند امام برادر او را بهتر میدانستند و برخی دیگر صغارت را عیب ندانسته و فرزند خردسال را امام میدانستند و از او پیروی میکردند. در این میان گروههایی هم کلاً از امامیه بریدند و افراد دیگری را که علوی نبودند امام دانستند یا حتی پیغمبر دانستند که در کتب فرق شیعه نام و سیرت آنها درج شده ولی دیگر امامیه محسوب نمیشوند. خلاصه اینکه تعداد زیادی فرقه بوجود آمد که برخی نیز حتی از دستورهای اصلی اسلام مثل عدم شرب خمر یا عدم زنا تعدی کردند.
برخی از فرقههای شیعه
کاملیه: کاملیه پیروان ابی کامل هستند و ایشان صحابه را به دلیل اینکه با علی بیعت نکردند کافر میدانستند و نیز علی را به دلیل اینکه امامت را طلب نکرد کافر میدانستند.[۷]
محمدیه: پیروان و چشم براه ظهور محمد بن عبدالله نفس زکیه هستند.
باقریه: امامت را از علی تا محمد باقر دانستهاند و باقر را مهدی موعود میپندارند.
ناووسیه: پیروان شخصی به نام عبدالله بن ناووس ازاهالی بصره که امامت را به جعفر صادق رسانیده و معتقد است که وی در نگذشته، و ظهور خواهد کرد و نیز گفته است علی برترین فردامت اسلام بوده وهرکه او را تفضیل ندهد کافراست.
فطحیه: فطحیه به امامت عبدالله افطح پسر دوم (پس از اسماعیل) جعفر صادق بعنوان امام هفتم معتقد بودند.[۸]
شمیطیه: یا سمیطیه پیروان «شیبان بن سلمه حروری سدوسی» هستند و بر این باورند که پس از جعفر صادق، فرزندش محمد بن جعفر دیباج امام است و امامت در نسل وی باقی و یکی از فرزندان وی همان قائم آل محمد است.[۹]
عماریه: از فرق «فطحیه» یاران عماربن موسی ساباطی، بوده و از فرق شیعه بهشمار میرفتند ایشان رشتهٔ امامت را به جعفر صادق کشاندهاند و پس از وی عبدالله افطح را که مهمترین فرزند وی بود امام داند.
اسماعیلیه: نام عمومی فرقههایی است که بعد از جعفر صادق به امامت فرزندش اسماعیل یا نواده اش محمد ابن اسماعیل اعتقاد دارند و به نامهای باطنیه، تعلیمیه، سبعیه، حشیشه، ملاحده وقرامطه خوانده شدهاند. جعفر صادق فرزند مهتر خود اسماعیل را به جانشینی برگزید لیکن او قبل از پدر درگذشت و این باعث ایجاد فرقههایی شد. اسماعیلیه به سه فرقه اصلی نزاریه و مستعلیه و سبعیه تقسیم شد.
موسویه: یا موسائیه طرفداران غیبت امام موسی بن جعفر و منتظر رجعت او بودهاند.
مبارکیه:مبارکیه فرقه ای از اسماعیلیه قدیم هستند که پیرو مردی به نام مبارک غلام آزاد کرده اسماعیل بن جعفر و از اهالی کوفه بود. مبارکه امامت رادر فرزندان محمد بن اسماعیل میدانند و همان دعوی را که «باطنیه» کنند دربارهٔ او روا دارند.
واقفیه: واقفیه امام موسی کاظم را همان مهدی موعود میدانستند.
قطعیه: قطعیه فرقهای بودند که بر مرگ موسی بن جعفر قطع و یقین کردند، بر خلاف واقفیه قطعیه به امامت علی بن موسی الرضا و پس از وی به امامت ائمه دیگر قایل گشتند.
هشامیه : پیروان هشام بن سالم جوالیقی بودند و از فرق شیعه بهشمار میرفتند: وی عقیدهٔ تجسیم و تشبیه داشت و تصوّر میکرد خداوند بر صورت انسان است لیکن گوشت و خون نیست بلکه نور ساطع سفید رنگی است و مانند انسان دارای حواسی پنجگانه است و دست و پا و چشم و گوش و بینی و دهان دارد.
زراریه: یا تمیمیه از غلاهَ ومشبهه پیروان زرارهَ بن اعین تمیمی بودند که او علم و قدرت وسمع و حیات وبصر را برای خدای تعالی حادث میدانست، و در باب امامت از واقفه بود.
یونسیه پیروان ابو محمد یونس بن عبدالرحمن بودند و از قطعیه بهشمار میرفتند وی از یاران جعفر صادق و موسی کاظم بود و دربارهٔ تشبیه خدا و عرش او افراط میکرد.
شیطانیه: پیروان ابوجعفر محمدبن نعمان احول که شیعیان او را مؤمن الطاق میدانند و اهل سنت او را شیطان الطاق مینامند زیرا از معتزله بود و معتقد بود خدا چیزها را در صورتی میداند که مقدر کند و قبل از آن که مقدر کند محال است که بداند چون موجود نیستند»
غالیه که خود سه فرقه دارد: غرابیه و خطابیه و سبائیه
اثناعشریه: یا شیعه دوازدهامامی اعتقاد دارند آخرین امام، حجت بن الحسن، در غیبت زندگی میکند و به عنوان مهدی موعود، ظهور خواهد کرد. عثمان بن سعید، بلافاصله پس از مرگ حسن عسکری در سال ۲۶۰ ه.ق (۸۷۴ م)،[۱۰] ادعا کرد که حسن عسکری، پسری خردسال به نام محمد دارد که به دلیل تهدید عباسیان به جانش، مخفی است و او به نمایندگی از فرزند امام یازدهم، منصوب شده است.[۱۱] به گفته نوبختی در کتاب فرق الشیعه، پس از مرگ حسن عسکری، ۱۴ فرقه به وجود آمدند که یکی از آنها، دوازده امامی امروزی است.[۱۲]
کیسانیه طرفداران محمد حنفیه هستند که برادر ناتنی امام حسن و حسین بود (فرزند فاطمه نبود) و خود را امام ندانست هرچند طرفداران او پس از مرگش افسانه ای ساختند و او را غایب و مهدی موعود دانستند که سرانجام ظهور خواهد کرد.[۵] برای همین جزو امامیه محسوب نمیشوند.
زیدیه طرفداران زید ابن علی ابن حسین پسر امام سجاد هستند که او خود را امام نمیدانست و در سال ۱۲۲ هجری علیه خلافت بنی امیه قیام کرد. زیدیه امامت را منحصر به فرزندان علی و فاطمه نمیدانند و هرکس را که برای عدالت قیام کند امام میدانند برای همین همواره امامهایی داشتهاند و تا امروز بیش از ۱۱۰ امام داشتهاند. برای همین زیدیه جزو امامیه محسوب نمیشود. غالب زیدیان به موروثی شدن امامت قائل نیستند و هر سیدی که علیه ظلم دعوت به جهاد کند را امام مینامند. زیدیان امام را معصوم نمیدانند، وجود چند امام در یک زمان را منتفی ندانسته و حتی برخی از امامانشان ممکن است خود زیدی نباشند. زیدیان در طول تاریخ قیامهای متعددی علیه خلافت و حاکمان وابسته آن داشتند. علویان طبرستان و گیلان و زیدیان یمن بزرگترین و دنبالهدارترین جنبشهای این مذهب بودند. خود زیدیها دارای شاخههای مذهبی مختلفی میباشند. بهطور مثال پیروان ناصر کبیر در گیلان و مازندران را با نام ناصریه میشناختند؛ در حالی که گروهی با نام قاسمیه نیز در مقابل آن حضور داشتند. امروزه غالب زیدیان پیرو امامت خود در یمن هستند که از خاندان حوثیهاست.[۶]
محمد باقر ۲۰ سال معلم و ناقل حدیث بود. او اصل تقیه را مطرح کرد.[۷] باقر احادیث فراوانی در فقه و سایر علوم دینی نقل کردهاست که مبانی دستورهای شیعه است. با تغییر اوضاع سیاسی و ایجاد شرایط مناسب برای توسعه فعالیتهای دینی و زمان تبیین علوم دینی، جعفر صادق نقش مهمی در شکلگیری فقه شیعه داشت.[۸] جعفر صادق و باقر بنیانگذاران مکتب شرعی شیعه امامیه هستند. صادق در اطراف خود گروه قابل توجهی از علما داشت که برخی از برجستهترین فقها، محدثان و متکلمان زمان بودند. در زمان او شیعه در مسائل کلامی و حقوقی پیشرفت کرد.[۹] باقر و صادق مبنای فکری تفسیر و عمل شیعه امامیه را تشریح کردند.[۱۰]
دشت بیاضیه
این گروه منسوب به دشت بیاضی میباشند و عقیده داشتند که امام صادق زندهاست و جاوید و او مهدی قائم است، و میگفتند که او گفتهاست: «اگر هر آینه کسی بر شما فراز آید و بگوید که مرا بیمار یافته و مردهٔ مرا شسته و کفن کردهاست باور نکنید و بدانید که من سرور شما و دارندهٔ شمشیر هستم.» ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی گوید:
و این طایفه از آن امام کامل و بحر زاخر روایت کنند که فرمود: اگر سر من از فراز کوهی بر جانب شما منحدر شود، در کشتن من جازم مباشید که من صاحب شما و امام با اهتداء و صاحب شمشیر ایالت و ظهورم.[۱۱]
پس از مرگ جعفر صادق در سال(۷۶۵ م ۱۴۸ق)، انشعاب اساسی رخ داد. اسماعیل بن جعفر که در مقطعی از سوی پدرش به عنوان امام بعدی منصوب شده بود، ده سال قبل از پدر در سال (۷۵۵ م ۱۳۸ق) درگذشت. در حالی که اثنی عشری استدلال میکنند که او یا هرگز وارث ظاهری نبوده یا قبل از پدرش نمردهاست و از این رو موسی کاظم وارث واقعی امامت است. اسماعیلیان استدلال میکنند که یا مرگ اسماعیل برای حفظ او از آزار و اذیت عباسیان وانمود شدهاست (پس او امام بعدی است) یا اینکه امامت به پسرش محمد بن اسماعیل رسیدهاست.[۱۲] مرگ اسماعیل را در زمان پدرش انکار کرده و گفتند: او نمرده و نخواهد مرد، و او مهدی قائم است، زیرا پدرش پس از خود، به امامت او اشاره کرده، پیروان خود را پایبند ولایت او ساخت. مادر اسماعیل و برادرش عبدالله، دختر حسین بن حسن بن علی بن ابیطالب بود و فاطمه نام داشت.[۱۳] از اسماعیلیان خاص، فرقهٔ مبارکه منشعب شدند که معتقد بودند، پس از جعفر صادق نوهٔ او محمد بن اسماعیل که مادرش کنیز بود امام است و میگفتند در روزگار جعفر بن محمد، پسرش اسماعیل، بدان کار نامزد بود و چون درگذشت، امام صادق، پسر او را جانشین خود ساخت و امامت حق محمد است و دیگری را شایسته نیست. چه پس از حسن و حسین امامت از برادر به برادر دیگر نرسد و جز در فرزندان و بازماندگان امامان روا نباشد و عبدالله و موسی دو برادر اسماعیل را حقی در امامت نیست.[۱۴] برخی منابع سنت و شیعهٔ اثنیعشریه، اسماعیل را شخصی بدکار و شرابخوار معرفی میکنند و از این جهت او را شایستهٔ امامت و جانشینی پدرش ندانستند، چنانچه امام صادق امامت اسماعیل را بنا بر اصل بداء نسخ کرد و فرمود: «ما بدالله فی شیئی کما بدالله فی اسماعیل ابنی…»[۱۵]
این گروه منسوباند به محمد بن ابی زینب الاسدی ملقب به اجدع مکنی به ابوالخطاب، پیشوای فرقهای از غُلات که از شاگردان امام صادق بود. ابوالخطاب به الوهیت امام علی قائل بود و امام صادق را نیز خدا میدانست. اسحاق (ابن ندیم) گوید: «ابوالخطاب دعوت به خدایی امیرالمؤمنین علی (ع) میکرد و میمون قداح از اتباع وی بود»[۱۶]
نوبختی گوید: چون به وی (عامل کوفه) آگهی دادند که این اسماعیلیان همهٔ کارهای حرام را روا داشته و مردمان را پیغمبری ابوالخطاب میخوانند، روزی هفتاد تن از ایشان در مسجد کوفه گرد آمده بودند. کسان خود را بفرستاد و همگی آنان را بکشت. تنها یک تن از ایشان، به نام ابوسلمه سالم بن مکرم جمال که ابوخدیجه لقب داشت و زخم بسیار خورده و در شمار کشتگان آمده بود جان به در برد.[۱۷]
شمیطیه یا سمیطیه
این گروه به نام پیشوای خود، یحیی بن ابی سمیط، یا به قول شهرستانی در ملل و نحل، شمیط، سمیطیه نامیده شدند. این گروه معتقدند که امامت از امام صادق به پسرش محمد ملقب به دیباج که مادرش کنیز بود و حمیده نام داشت میرسد و در خاندانش باقی ماند. باید دانست که موسی و اسحاق، دو پسر دیگر امام صادق با محمد از یک مادر بودند.[۱۸] نوبختی گوید:
آوردهاند که محمد بن جعفر، در هنگام کودکی روزی نزد پدر آمد. همچنان که به سوی او میدوید، دامن جامه اش پای گیر او شد و خاک از چهره اش بزودود و گفت: از پدرم شنیدم که میگفت اگر تو را فرزندی باشد که مرا ماند، نام من بر وی گذار، زیرا او به مانند من و پیغمبر است و بر سنت او باشد.[۱۹]
این گروه منسوبند به عبدالله بن جعفر صادق. و چون عبدالله، دارای سری پهن بود و به قولی پاها یا بینی پهنی داشت او را افطح[۲۰] خواندند. او پس از اسماعیل بن جعفر بزرگترین فرزند امام صادق بود که پس از امام دعوی امامت کرد. پیروان او، به دو دسته تقسیم شدند. دستهای که چون در مسائل مذهبی او را نشانی نیافتند، از پذیرفتن ادعای او خودداری کردند. دستهای هم که به امامت او عقیده داشتند، پس از مرگش چون فرزندی نداشت، عده زیادی از آنها به موسی بن جعفر فرزند دیگر امام صادق گرویدند. زندگانی عبدالله، پس از امام صادق در حدود هفتاد روز بودهاست و قبر او در بسطام، در کنار قبر علی بن عیسی بسطامی است.[۲۱]
اثنی عشری (دوازده امامی)
این گروه، پیرو علی و یازده نفر از نوادگان او و موسوم به اثنی عشریه هستند که پس از هفت امام (علی، حسن، حسین، سجاد، باقر و صادق و کاظم) به ترتیب به امامت علی بن موسی (رضا)، محمد بن علی (تقی)، علی بن محمد (نقی)، حسن بن علی (عسکری) و محمد بن حسن هستند. اینان باور دارند که محمد بن حسن، مهدی موعود است که در سن ۵ سالگی به امامت رسیده و بهدلیل جلوگیری از به کشته شدنش، خدا او را به غیبت برده و این غیبت ۶۹ سال طول کشید و پس از آن به جهان دنیوی برگشت و پس از چند روز دوباره به غیبت رفت و این غیبت تا حال به طول انجامیدهاست.[۲۲]
جعفریه
جَعفریه نام مشترک چند فرقه اسلامی است و غالبا بر مذهب امامیه اثناعشریه و پیروان امام جعفر صادق (ع) اطلاق میشود که پس از آن حضرت، به فرزندش، امام موسی کاظم(ع) ، تا امام دوازدهم، حضرت مهدی(عج) گرویدند. اطلاق جعفریه به پیروان امام جعفر صادق(ع) از آن روست که نقل احادیث و مستندات فقه شیعه از ایشان، بیش از سایر امامان است.
مهمترین کاربرد این واژه، اطلاق آن بر پیروانی از امام جعفر صادق (ع) است که پس از ایشان، به فرزندش، امام موسی کاظم(ع) ، تا امام دوازدهم، حضرت مهدی(عج) گرویدند. این معنای جعفریه بر مذهب امامیه اثناعشریه منطبق است. چون بسیاری از احادیث فقهی شیعه از آن حضرت روایت شده و مستندات فقه شیعه از ایشان بیش از سایر امامان نقل شده، فقه شیعه را فقه جعفری، و مذهب امامیه را مذهبجعفری نامیدهاند.[۱]
این عنوان در دوران حیات امام جعفر صادق(ع) نیز بهکار میرفته است؛ چنان که فردی به امام خبر داد که شیعیان را جعفریه مینامند و حضرت یادآوری کردند که تنها معدودی از پیروان من استحقاق این انتساب را دارند.[۲] بر این اساس، بسیاری از کتابهای فقهی یا اصولی یا کلامی که در معرفی یا اثبات عقاید این مذهب نوشته شده، نام جعفریه را در عنوان خود دارد.[۳]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: بنی الاسلام علی خمس
ادامه مطلب را ببينيد
مذاهب چهارگانه اهل سنت
مذاهب چهارگانه اهل سنت اشاره به چهار مذهب فقهی حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی است که هر کدام از مسلمانان سنی در مسائل فقهی پیرو یکی از این مذاهب هستند. مذهب حنفی پیروان ابوحنیفه، مالکی پیروان مالک بن انس، شافعی پیروان محمد بن ادریس شافعی و حنبلی پیروان احمد بن حنبل هستند. این مذاهب در قرن دوم و سوم هجری به وجود آمدند.
در دوره تابعان، یعنی پس از پیامبر و صحابه وی، مذاهب مختلف فقهی پدید آمد که در بسیاری از اصول، روشهای استنباط و نظریات فقهی اختلاف داشتند. مشکلاتی که این اختلافها پدید آورد سبب شد در قرن هفتم هجری، حاکمی با نام بَیبَرس بُندُقداری(درگذشت:۶۷۶ق) که بر مصر و شام حکومت میکرد، چهار مذهب حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی را مذاهب رسمی قرار دهد و در قاهره چهار قاضی از این مذاهب منصوب کند. این عمل خیلی زود در شهرهای دیگر نیز انجام شد. حکومت علاوه بر حمایت از چهار مذهب فقهی، محدودیتهایی برای دیگر مذاهب قرار داد؛ شهادت دادن در دادگاه، سخنرانی، امامت جماعت، تدریس و... محدود به افرادی از مذاهب چهارگانه گردید و در نتیجه، مذاهب دیگر به فراموشی سپرده شده و پیروان خود را از دست دادند.
پس از تثبیت مذاهب چهارگانه در میان عموم اهل سنت، باب اجتهاد میان آنان بسته شد و افراد سنیمذهب تنها میتوانستند از مذاهب چهارگانه تقلید کنند. این دیدگاه توسط ابن تیمیه و پیروان سَلَفی او مورد نقد قرار گرفت و آنان بر مفتوح بودن باب اجتهاد تاکید ورزیدند.
مذاهب فقهی اهل سنت
اهل سنت از حدود قرن هفتم[۱] تا عصر حاضر پیرو چهار مذهب فقهی بوده[۲] و معتقدند هر مسلمانی باید در احکام دینی به یکی از مذاهب چهارگانه ملتزم بوده و از آنها تقلید کند.[۳]
مذهب پیروان فقهی ابوحنیفه(۸۰-۱۵۰ق)است.[۴] ابوحنیفه امام اهل رأی بوده است.[۴] او با وجود اصرار و تأکید بر احکام تعبدی و سنت نبوی، اخبار و روایات غیرقطعی را برای فتوا دادن کافی نمیدانست.[۵]
مذهب پیروان فقهی مالک بن انس(۹۳-۱۷۹ق)است.[۶] مالک در استنباط احکام به کتاب، سنت، عمل اهل مدینه، مصالح مرسله، قول صحابه و استحسان عمل میکرد.[۶] فقه مالکی نماینده فقه حدیثگرای مدینه دانسته میشود که پایبندی بسیاری به ظواهر قرآن دارد.[۷]
مذهب پیروان محمد بن ادریس شافعی(۱۵۰-۲۰۴ق)است. فقه شافعی بر پایه حدیث بنا شده بود، به نحوی که برخی فقه شافعی را فقهی حدیثمدار دانستهاند.[۸] شافعی از برخی روشهای اصحاب رأی نیز استفاده میکرد و توانست در میانه این دو روش قرار گیرد.[۹] شیعیان عموماً پیروان مذهب شافعی را به شیعه امامیه نزدیکتر میدانند.[۱۰]
مذهب پیروان احمد بن حنبل(۱۶۴-۲۴۱ق) است. احمد پیرو فقه حدیثی بود[۱۱] و از رأی و قیاس پرهیز میکرد.[۱۲] فقه حنبلی بیش از مذاهب دیگر به ظاهر احادیث و اقوال صحابه گرایش داشت و نماینده شاخص اندیشه حدیثگرا در فقه اهل سنت است.[۱۱]
تثبیت مذاهب چهارگانه
از نیمه دوم قرن چهارم هجری قمری به بعد، فقیهان گرایش به تقلید از فقیهان گذشته خود داشتند؛ به طوری که هر دانشمندی پیرو یکی از مجتهدان گذشته شده و به شرح و تفسیر آرای او میپرداخت.[۱۷] وجود فرقههای مختلف و تعصب طرفداران آنها اختلافات بسیاری را در جامعه اسلامی به وجود آورد؛ به حدی که برخی فقیهان، ازدواج با پیروان فرقههای دیگر را مجاز نمی دانستند و برخی دیگر اقتدا به امام جماعتی که از فرقه دیگر باشد را جایز نمیشمردند.[۱۸]
در نهایت حاکمان مسلمان به این نتیجه رسید که مذاهب فقهی را محدود کنند؛ در سال ۶۳۳ [۱۹] یا ۶۶۳[۲۰] یا ۶۶۵ هجری قمری[۱] حاکمی با نام بَیبَرس بُندُقداری که بر بسیاری از مناطق اسلامی از جمله مصر و شام حکومت میکرد،[۲۱] چهار قاضی رسمی از چهار مذهب حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی در قاهره منصوب کرد و سایر مذاهب را نامعتبر اعلام کرد.[۲۲] او همچنین محدودیتهای بسیاری برای پیروان مذاهب دیگر به وجود آورد.[۲۰] این تصمیم پس از مدتی در مناطق دیگر نیز اجرا شد.[۲۱]
در نتیجه مذاهب چهارگانه حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی که پیروان زیادی نیز داشتند، به صورت رسمی مورد حمایت حکومتها قرار گرفتند[۲۳] و با گذشت زمان در جامعه اهل سنت تثبیت شدند.[۲۴][یادداشت ۱] مطهری(۱۳۵۸ش)نیز براین باور است که تا قرن هفتم هجری قمری حقّ اجتهاد در میان اهل سنت محفوظ و بابِ آن مفتوح بود. در این قرن به علل خاصّ تاریخی با یک شورا و اجماع ساختگی این حق از علما سلب گردید و علما مجبور شدند که برای همیشه از نظریات علمای قرن دوم و سوم هجری تبعیت کنند، و از اینجا مسئله حصر مذاهب فقهی به مذاهب چهارگانه معروف به وجود آمد. [۲۵]
عوامل انحصار در مذاهب چهارگانه
مورخان و محققان عواملی را در تثبیت مذاهب چهارگانه فقهی در میان اهل سنت برشمردهاند:
حاکمان اسلامی در ترویج و سپس تثبیت مذاهب فقهی نقش عمدهای داشتهاند؛ هارون الرشید شخصی به نام ابویوسف را که پیرو مذهب حنفی بود قاضی قرار داد و قضات دیگر نیز تنها در صورت حنفی بودن تأیید میشدند. این کار نقش مهمی در ترویج مذهب حنفی داشت.[۳۳] در اندلس و مغرب نیز مذهب مالکی مورد قبول حکومت قرار گرفت.[۳۴] عبدالسلام بن سعید (درگذشت:۲۴۰ق)که در آفریقا قاضی بود، نقش فعالی در گسترش مذهب مالکی داشت.[۳۵] در شام نیز در یک دوره، مذهب شافعی رسمیت یافت.[۳۴]
تثبیت و رسمیت یافتن مذاهب چهارگانه توسط حاکمان مسلمان، ابتدا در مصر آغاز شد[۳۶] و سپس در مناطق دیگر رخ داد.[۲۱] حاکمان همچنین در ترویج این مذاهب تلاش کردند و مدارسی مختص این مذاهب قرار دادند. در همین حال فرقههای دیگر با محدودیتهای گستردهای مواجه شدند؛ از جمله شهادت پیروان مذاهب دیگر در دادگاهها معتبر نبود، و همچنین تنها کسانی برای سخنرانی، امامت جماعت، تدریس علوم دینی و... مجاز دانسته میشدند که پیرو فرقههای چهارگانه باشند.[۱]
یکی از علل گرایش مردم و حاکمان به مذاهب چهارگانه اهل سنت را موفقیت پیشوایان این مذاهب در تربیت شاگردان برجسته و ممتاز در جامعه دانستند چرا که شاگردان، مذاهب فقهی استادان خود را ترویج کرده و در جامعه به عنوان احکام و مقررات اسلامی تثبیت کردند و فقیهان بعدی نیز به پیروی از این مذاهب راه یافتند[۳۷] تا جایی که به جواز پیروی از مذاهب چهارگانه و عدم جواز پیروی از مذاهب دیگر حکم کردند.[۳۸] همچنین وجود طرفداران بسیار و تعصبات آنان، از عوامل مهم تثبیت مذاهب چهارگانه دانسته شده است.[۳۹] توجه ویژه به نوشتن و کِتابت آراء و نظرات، دلیل دیگری برای تثبیت مذاهب چهارگانه بیان شده است. بر همین اساس برخی معتقدند نگارش نظرات فقهی موجب حفظ مذاهب شده و حاکمان موجب گسترش مذاهب شدهاند.[۴۰]
اهل سنت و مسئله اجتهاد
پس از تثبیت مذاهب چهارگانه در میان عموم اهل سنت، اجتهاد میان آنان متوقف شد.[۳۹] آنان معتقدند تنها باید از مذاهب چهارگانه تقلید کرد[۴۱] و علم به شریعت پیامبر(ص( تنها از طریق مذاهب چهارگانه ممکن است.[۴۱] با این حال این اعتقاد توسط برخی افراد[یادداشت ۲] و گروهها مورد مناقشه واقع شده است.[۴۲][یادداشت ۳]شیخ محمود شلتوت از اساتید و رؤسای دانشگاه الازهر در مصر یکی از کسانی است که انحصار تقلید از مذاهب اربعه را نادرست دانسته و ضمن جایز دانستن پیروی از مذهب جعفری که همان شیعه امامیه است، پیروی از هر مکتبی را که بطور صحیح نقل شده و احکام آن در کتب مخصوص به خود مدون گشته حق هر مسلمانی دانسته و صریحاً اعلان کرد که هرکسی مقلد یکی از این مذاهب چهارگانه باشد می تواند به مذهب دیگری ( هر مکتبی که باشد ) منتقل شود.[۴۳]
سلفیه
سَلَفی به گروهی از مسلمانان تندروی اهل سنت گفته میشود که تمسک به دین اسلام جسته و خود را پیرو سلف صالح میدانند و در عمل، رفتار و اعتقادات خود از پیامبر اسلام، صحابه و تابعین تبعیت میکنند. آنها معتقدند دیدگاههای امروز اسلام باید به همان نحوی بیان شود که صحابه و تابعین بیان میکردند، یعنی تنها مرجع متن قرآن و سنت پیامبر باشد و علمای دینی حق اظهارنظر و بیان ادلهای متفاوت که متناسب با شرایط زمانه باشد را ندارند. سلفیها که بسیاری آنها را به تندروی متهم میکنند، مرکز اصلیشان در مکه و مدینه است؛ و گروههای نظامی آنان هماکنون در سوریه فعالیت دارند. ز جمله سلفیهای معروف میتوان به اسامه بن لادن رهبر گروه القاعده نام برد.
فقه سلفی
ابن تیمیه از فقیهان قرن هشتم هجری قمری و از مبلغان اصلی سلفیگری بر باز بودن باب اجتهاد تاکید میورزید.[۴۴] احمد پاکتچی، پژوهشگر علوم قرآن و حدیث، معتقد است ابن تیمیه را باید فقیهی در چارچوب مذهب حنبلی انگاشت که در بخشی از مسائل از مواضع مشهور فقه حنبلی عدول کرده است.[۴۴] محمد بن عبدالوهاب، از فقیهان قرن سیزده هجری قمری و به پیروی از او مُفتیانِ وهابی معتقدند که باید مانند سَلَف به کتاب و سنت مراجعه کرد و با توجه به آیات و روایات اجتهاد نمود.[۴۵]
وهابیت:این گروه طرفداران محمد بن عبدالوهاب هستند که در اواخر قرن دوازده هجری به ترویج افکار ابن تیمیه پرداختند. اصول عقاید وهابیت را میتوان در موارد ذیل خلاصه کرد:
اعتقاد به واسطهها میان خلق و خدا با توحید در الوهیت منافات دارد . مشرکان عصر رسالت در مسئله ربوبیت مشرک نبودند . با این که انگیزه بت پرستان، تقرب به خداوند و طلب شفاعت از معبودان خویش در پیشگاه خداوند بود، قرآن کریم عمل آنان را شرک دانستهاست. هرگونه عمل که مشابه اعمال مشرکان عصر رسالت باشد مثل استغاثه و استعانت از غیر خدا، نذر و قربانی برای غیر خدا، و طلب شفاعت از غیر خدا شرک است . شیعیان را کافر میدانند . شرک مسلمانان از شرک مشرکان عصر رسالت عظیم تر است و…
تصوف
برخی از فرقههای تصوف یا صوفیه عبارتند از: چشتیه، حروفیه، دسوقیه، سهروردیه، شاذلیه، صفویه، ملامتیه، نقشبندیه، نقطویه، نوربخشیه. بکتاشیه : منسوب به حاجی بکتاش ولی که پیروان آن بیشتر در آلبانی زندگی میکنند و عدهای آنها را جز اهل حق میشمارند. مولویه : مؤسس این طریقت مولانا جلالالدین محمد بلخی مشهور به مولوی است که صاحب اثر مشهور و منظوم مثنوی معنوی بوده و این اثر در شش دفتر تنظیم شدهاست. شیوهٔ نگارش این اثر تمثیل است و حکایات آموزندهٔ بسیاری در آن به بیانی زیبا و شیوا نگاشته شدهاست. بهگفتهٔ مولوی، این اثر مبیّنِ اصول قرآن است. نعمتاللهیه : پیروان شاه نعمتالله ولی را گویند که سلسلهٔ نعمتاللهی را در قرن هشتم هجری بنیاد گذاشتهاست.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: بنی الاسلام علی خمس
ادامه مطلب را ببينيد