رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم
رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم 1
رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم 2
رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم 3
رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم 4
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
ایکه شدی شهید ظلم وجفا یا امام حسن
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام 1
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام 2
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام 3
ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 1
ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 2
ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 3
ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 4
ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 5
ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 6
ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام
دخترِ بدرُ الدُّجَی، امشب سه جا دارد عزا - گاهی از بهر پدر، گاهی پسر، گاهی رضا
دُختِ پیغمبر بود امشب سه جا اندر عزا - بر حسن، هم بر رضا، هم بهرِ ختمِ انبیا
گاه او اندر مدینه، گرید از بهرِ پدر - گه رود اندر بقیع و گرید از بهرِ پسر
گَه رود اندر خراسان، بر سر قبرِ رضا - نالد و گوید اَمان از این همه جور و جفا
دخت پیغمبر بود امشب عزادارِ پدر - همچنان او ناله دارد امشب از بهرِ پسر
در مدینه او عزا دارد به ختم الانبیا - همچنان او ناله دارد بهرِ سبط مصطفا
باب او باشد محمّد رحمتٌ للعالمین - آنکه او باشد امامِ اوّلین و آخرین
بیست و هشتم از صفر، شد بهرِ او روزِ عزا - چونکه بابش کرده رحلت رفته زین دارِفنا
اِبنِ او باشد حَسن، کو پاره پاره شد جگر - شد شهید از زهرِ جعده، گشته او خونین جگر
دفن او شد در بقیع، از ظلم آن مروانیان - تیر باران شد جنازه اش، شد ستم ز آن جانیان
در خراسان بضعه ی آن رحمة للعالمین - شد شهید از زهر مامون، زاده ی حبل المتین
مدفن او قبله گاه هفتمین شیعیان - بر در باب الجوادش شد ملائک پاسبان
آخرِ ماه صَفر زهرا شده محزون و زار - از غمِ بابا و فرزندش، بُوَد او غصّه دار
باقری و اهل مجلس، نوحه خوان و سینه زَن - شیعیانِ فاطمه امشب، همه، اندر محن
کن نصیب جمله ی این مجلس و اهل عزا - هم مدینه، هم بقیع، هم مشهد و هم کربلا
سروده شده توسط حجت الاسلام باقری پور آخرماه صفرمرداد 1404
اِمروز روزِ غربتِ اولادِ مصطفی است - آغازِ روزِ غربتِ زهرا و مرتضی است
آغازِ روزِ غربت اولادِ فاطمه است - آغازِ صبحِ کوفه و هَم ظُهرِ کربلا است
آغازِ روزِ گریه یِ زهرا و حیدر است - آغازِ صبحِ شامِ یزیدی وَ فتنه ها است
اُمّت عزا گرفته و عترت شده غریب - شهرِ مدینه را به جگر داغِ مصطفی است
گشتند انبیا هَمَه، چون فاطمه یتیم - چونکه عزایِ قافله سالارِ انبیا است
جنّ و ملک عزا گرفته وَ اندوه و ماتم است - عالَم عزا گرفته و صاحب عزا خدا است
هَفت آسمان، شُده اِمروز، دَر عزا - هَم ساکنینِ عَرش، جُمله دَر اندوه و دَر عزا است
اَمّا مدینه، جایِ عزا، فِکرِ مَسنَدَند - فِکرِ خِلافت اَند، چه خِلافت؟! که خود، بَلا است
قَومی، به فِکرِ غَصبِ خِلافت، وَلِی، عَلی - هَمراهِ فاطمه، به خانه، عزادارِ مصطفی است
اینان چه اُمّتی؟! که عَزادار نیستند! - آری، مدینه شَهر، کنون، خود چو کربلا است
آن یک برایِ مُلکِ ری شده در دَشتِ کربلا - این یک زِ بَهرِ غَصبِ فدک، این چه ابتلا است؟!
ای باقری، نِگر که چه دنیا دنی است و پَست! - بی ارزش است و مَنبعِ انواعِ دردها است
سروده شده پایان ماه صفر آغازشهریور ۱۴۰۴
رفت اَز جهان مُحمّد، زهرا عزا گرفته، زهرا عزا گرفته
گشته یتیم اُمّت، زهرا عزا گرفته، زهرا عزا گرفته
روزِ عزایِ احمد، در یثرب است و بطحا،
در یثرب است و بطحا
بَهرِ عزیزِ بطحا، زهرا عزا گرفته، زهرا عزا گرفته
گریان برایِ احمد، باشد حسین و زینب، باشد حسین و زینب
امروز بَهرِ بابا زهرا عزا گرفته زهرا عزا گرفته
ارض و سما است گریان، بَهرِ نَبِیِّ خاتَم، بَهرِ نَبِیِّ خاتَم
با حوریانِ جَنَّت، حَوّا عزا گرفته، حَوّا عزا گرفته
هَم مشهدِ رضا، هَم، یثرِب بُوَد عزادار، یثریب بُوَد عزادار
ای با قری، به مشهد، رضا عزا گرفته، رضا عزا گرفته
سروده شده پایان ماه صفر آغازشهریور ۱۴۰۴
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
وبلاگ اشعار باقری
http://asharebageri.blogfa.com
کانال یار خراسانی
https://splus.ir/yarekhorasanirahabar
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر
ادامه مطلب را ببينيد
ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 1
ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 2
ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 3
ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 4
ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 5
ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 6
ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام
ما اهلِ مشهدیم و خادمِ تو یا امام رضا
ما اهلِ مشهدیم و خادمِ تو یا امام رضا - هستیم روز و شب مُلازمِ تو یا امام رضا
ماها کنارِ سفره یِ عامَت نشسته ایم - ماها دخیل، به پنجره فولاد بسته ایم
باشیم ما تمامِ مشهدِیا در پناهِ تو - همسایگانِ تو، وَ ریزه خورِ بارگاهِ تو
هَر صبح و ظهر و شب به شما میکنیم سلام - هَر روز و شب سلامِ ما به شما اَیُّها الاِمام
مائیم غلام و نوکرِ خاصَت زِ عام و خاص - ما را مَران زِ درگهِ خود اَی اِمامِ ناس
از راهِ لُطف هرچه پسندی به ما بِدِه – روزِ جزا زِ لُطف به ما یک ندا بِده
شاهِ رئوف و ضامن آهو توئی اِمام - کُن رافت و عنایتِ بَر ما زِ خاص وعام
همسایه ایم ما اگرچه بدیم ای اِمامِ ما - هستیم ما غلام و هست غلامی مرامِ ما
داریم ای اِمام، چشمِ شفاعت زِ سَروری - از بهرِ ما وَ جمله یِ زُوّار و باقری
سروده شده پایان ماه صفر آغازشهریور ۱۴۰۴
دَر بینِ حُجره، جان میسپارَم
دَر بینِ حُجره، جان میسپارَم - اَندَر خراسان، یاری ندارَم
بر خاکِ حجره در غریبی سَر نهادم
یارب رسان اکنون کنارِ مَن جوادم
این خاک غربت، شُد قتله گاهم - اَندرکجاهست آن قرصِ ماهم
آید جواد این لحظه هایِ آخرینم
تا لحظه ای آن رویِ ماهش را ببینم
مأمون مرا کُشت، با زهرِ انگور - او گشته زین کار، خوشحال و مسرور
در شهرِ غُربت در خراسان جان سپردم
تنهایِ تنها در میانِ حجره مُردم
مأمون مرا کُشت، از حِقد و کینه - اندر خراسان، دور از مدینه
معصومه جان اینک مَنَم تنهایِ تنها
دور از مدینه میروم از دارِ دنیا
هم باقری پور، هم سینه زنها - هم اهلِ مجلس، هم نوحه خوانها
امروز هَمه باشد عزادارت رضا جان
باشند هَمه یار وفادارت رضا جان
سروده شده شهادت امام رضا علیه السلام اول شهریور۱۴۰۴
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم دهم امام رضاع
ادامه مطلب را ببينيد
شهادت امام رضا علیه السلام
شهادت امام رضا (علیه السلام) بنا به قول مشهور در بین شیعه، در آخرین روز ماه صفر سال ۲۰۳ هجری واقع گردیده است. آن حضرت توسط مأمون عباسی و با خورانده شدن سم به شهادت رسیدند. امام رضا(ع) در سالهای واپسین عمرش بهدستور مأمون، از مدینه به مَرْو در خراسان فراخوانده و ولیعهد مأمون شد. مورخان و عالمان شیعه ولایتعهدی امام رضا علیه السلام را مهمترین رویداد سیاسی زندگی او میدانند و میگویند امام بهاجبار مأمون، به این کار تن داده است. با وجود این، برخی از تاریخ نگاران بر این باورند که ورود امام رضا(ع) به ایران تأثیر مهمی بر گسترش شیعه در آن داشته است؛ زیرا وی در ورود به ایران، در هر شهری، با مردم دیدار میکرد و به سؤالاتشان، برمبنای احادیث امامان پاسخ میگفت. همچنین با شرکت در جلسات مناظره با عالمان و ادیان و مذاهب مختلف و برتری علمی بر آنان، جایگاه علمیاش بهعنوان امام شیعه برای مردم آشکار میشد. در شهرها و مناطق مختلف ایران، بناهایی چون مسجد و قدمگاه، به نام امام رضا نامگذاری شده که محل استقرار او در مسیر حرکتش به مرو بوده و این را نشانهٔ تأثیر آمدن امام رضا(ع) به ایران بر گسترش شیعه در این کشور میدانند. حدیثی مشهور از امام رضا(ع) در سفر به ایران بیان شده که به نام سِلسِلةُالذَّهَب "زنجیرهٔ زرین" شناخته میشود؛ زیرا سلسلهٔ راویانش همه معصوماند. او این حدیث قدسی را در نیشابور برای جمعی از عالمان آنجا بیان کرده است. در این حدیث، توحید قلعهٔ خدا معرفی شده که هرکه وارد آن شود در امان است. سپس آمده البته این شروطی دارد که من از جملهٔ آنها هستم. براساس دیدگاه بیشتر عالمان شیعه، امام رضا(ع) در ۵۵ سالگی در طوس، به وسیلهٔ مأمون مسموم شد و به شهادت رسید و در بقعهٔ هارونیه در روستای سَناباد دفن شد. او تنها امام از میان امامان شیعه است که در ایران دفن شده است. حرم امام رضا در مشهد از مهمترین زیارتگاههای شیعیان است. حرم فاطمهٔ معصومه، خواهر او نیز در ایران واقع شده که مشهورترین آرامگاه این کشور، پس از حرم رضوی شمرده میشود. ماجرای نماز عید فطر امام رضا(ع) در کتابهای حدیثیای چون کافی و عُیونُ اَخبارِ الرِّضا گزارش شده است.[۶۲] طبق این گزارش، پس از ولایتعهدی امام رضا، مأمون از او خواست نماز عید فطر را اقامه کند؛ اما او شرطش از پذیرش ولایتعهدی، مبنی بر دخالتنکردن در امور خلافت را به مأمون یاد آورد و آن را نپذیرفت؛ اما پس از اصرار مأمون، امام به او گفت پس من مانند رسول خدا و امام علی علیه السلام به نماز خواهم رفت و مأمون پذیرفت.[۶۳] . صبح روز عید، امام رضا ع غسل کرد، عمامه سفید بر سر بست و همراه با یارانش، با پای برهنه بیرون آمد و شروع به تکبیرگفتن کرد. سپس راه افتاد و مردم با او همراه شدند. هر ده قدم که برمیداشت میایستاد و سه بار تکبیر میگفت. تمام شهر تحت تأثیر این رفتار امام، به گریه و ضجه افتاده بود. خبر به گوش مأمون رسید. فضل بن سهل، وزیر مأمون، به او گفت اگر رضا با این حالت به محل نماز برسد، مردم شهر با او همراه میشوند و برضد تو میشورند. مصلحت آن است که از او بخواهی تا برگردد. بدین ترتیب، مأمون کسی را نزد امام فرستاد و از او خواست برگردد. امام هم کفشهایش را پوشید و به خانه برگشت.[۶۴] . رسول جعفریان، تاریخ پژوه، این داستان را یکی از دلایل تیرگی رابطهٔ مأمون با امام رضا(ع) دانسته است.[۶۵] .
پس از پیروزی مأمون عباسی در جنگ با امین در سال ۱۹۸ ه. ق، مأمون با گسترش قیامهای شیعی مواجه شد. او به دنبال راهی برای پیروزی بر این شورشها، تصمیم گرفت علی بن موسی الرضا را در حکومت دخیل کند و بههمین منظور مقام ولایتعهدی خویش را به عهدهٔ او گذاشت. هرچند علی بن موسی، نسبت به پذیرش منصب ولایتعهدی استنکاف نمود، اما مأمون او را در سال ۲۰۰ ه.ق به مرو، پایتخت خود، احضار کرد. این رویداد که مهمترین فصل تاریخی حیات علی بن موسی الرضا است، در سال ۲۰۱ ه.ق صورت پذیرفت. در طول مسیر، اتفاقات فراوانی از کاروان علی بن موسی گزارش شده است که پررنگ ترین آنها، استماع و استنساخ حدیث سلسلهالذهب توسط اهالی نیشابور است. علی بن موسی در طول مسیر حرکتش به مرو، به ایراد سخنرانی، گفتگو با شیعیان خویش، اعتراض به احضارش به مرو و… پرداخت. پس از این انتصاب، خاندان عباسیان حاضر در بغداد که غالباً از جناح مخالف مأمون محسوب میشدند، اقدامات مأمون را نگرانکننده دانستند ، و سرانجام مأمون را از خلافت عزل کردند و ابراهیم بن مهدی را به خلافت برگزیدند. مأمون برای دفاع از خود، بههمراه علی بن موسی عزم بغداد کرد. با رسیدن کاروان مأمون به سرخس، وزیرش فضل بن سهل توسط تعدادی از سران سپاه ترور شد و دو روز بعد وقتی کاروان مأمون به توس رسید، علی بن موسی بیمار شد و از دنیا رفت. برخی منابع، با توجه به مرگ وزیر و ولیعهد مأمون در فاصله زمانی کوتاه، این را نشانه توطئه مأمون دانسته اند. به نظر منابع شیعه امامیه و برخی منابع اهل سنت، مرگ علی بن موسی مسمومیت بر اثر زهر بوده است؛ هر چند در منابع اهل سنت دربارهٔ شخص قاتل، اختلافاتی وجود دارد، اما منابع شیعی مأمون را مسئول این ترور دانسته اند. در نهایت وی در یکی از روستاهای توس به نام سناباد به خاک سپرده شد. در مدفن وی، بعدها حرمی احداث شد و شهری پیرامون پدید آمد که مشهد محل شهادت نامیده شد.
مرگ در اثر خوردن انگور
ابن اثیر، طبرى، ابوالفداء، ابن العبرى، یافعى و ابن خلکان درباره نحوه درگذشت امام رضا علیه السلام نوشتهاند: امام بر اثر زیاد خوردن انگور وفات نمود.[۶] . سید جعفر شهیدی پس از نقل این نظر، آن را مردود دانسته و می گوید: راستى که این حرفها عجیب است. آخر چگونه انسان مى تواند چنان پرخورى را درباره یک آدم معمولى بپذیرد، تا چه رسد به امامى که همه به دانش، حکمت، زهد و پارسائی اش اعتراف داشتند.[۷] . عده اى در این باره فقط خود حادثه را گزارش کرده اند ولى هیچ گونه ذکرى از علت آن ننموده اند و فقط به اینکه برخی علت مرگ آن حضرت را مسمومیت دانسته اند اشاره کرده اند. آن هم بدون اشاره به قاتل یا قاتلین آن حضرت. به عنوان نمونه یعقوبى نوشته است: "گفته مى شود که او مسموم شد و درگذشت".[۸] .
مسموم شدن به دست عباسیان
عده اى دیگر مسموم شدن امام را پذیرفته اند ولى معتقدند که این جنایت به دست عباسیان صورت گرفت. سید امیرعلى داراى همین عقیده بود[۹] که احمد امین نیز بدان اشاره کرده و گفته است: "اگر براستى او را مسموم کرده باشند، حتما این سم را کسى غیر از مامون به او خورانیده، یعنى یکى از مدعیان حکومت براى خاندان عباسى".
مسموم شدن به دست مامون
کسانى که بر این عقیده اند گروه بزرگى را تشکیل مىدهند که ابن جوزى نیز بدان ها اشاره کرده است و شیعیان بطور کلى این نظر را تایید کردهاند. شیخ مفید می نویسد: آن دو - یعنى مامون و امام رضا علیه السلام - با همدیگر انگورى را تناول کردند سپس امام علیه السلام بیمار شد و مامون نیز خود را به بیمارى زد، شیخ مفید در کتاب ارشاد دو روایت مختلف زیر را در مورد نحوه شهادت آن حضرت به دست مامون به شرح زیر نقل می کند: روایت اول: روزی آن حضرت با مامون طعامی خوردند و حضرت از آن طعام بیمار شد و مامون نیز خود را به تمارض زد. سپس شیخ مفید در تفصیل این جریان غم انگیز آورده است که: محمد بن علی بن حمزه از منصور بن بشیر از عبدالله بن بشیر روایت کرده که گفت: مامون به من دستور داد ناخنهای خود را بلند کنم و این کار را برای خود عادی نمایم و برای کسی درازی ناخن خود را نشان ندهم، من نیز چنان کردم، سپس مرا خواست و چیزی به من داد که شبیه به تمر هندی بود و به من گفت: این را به دو دست خود بمال، و من چنان کردم. سپس برخاسته و مرا به حال خود گذارد و پیش حضرت رضا علیه السلام رفته، گفت: حال شما چگونه است؟ فرمود: امید بهبودی دارم. مامون گفت: من نیز بحمدالله امروز بهترم و کسی از پرستاران و غلامان به خدمت تو آمده اند؟ حضرت فرمود: نه. مامون خشمناک شد و به غلامان فریاد زد که چرا به آن حضرت رسیدگی نکرده اند. سپس گفت: هم اکنون آب انار بگیر و بخور که برای رفع این بیماری چاره ای جز خوردن آن نیست. برادر عبدالله بن بشیر گوید: پس به من گفت: انار برای ما بیاور، و من اناری چند حاضر کردم، مامون گفت با دست خود آن را فشار بده و من فشردم و مامون آب آن را با دست خود به امام رضا علیه السلام خورانید و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از آن، دو روز بیشتر زنده نماند که از دنیا رفت. مرحوم مفید در ادامه گزارش خود از اباصلت هروی روایت کرده که گفت: پس از آن که مامون (در آن روز) از نزد آن حضرت بیرون رفت بر آن جناب وارد شدم، حضرت به من فرمود: ای اباصلت اینان کار خود را کردند و زبانش به ذکر خدا گویا بود. روایت دوم: شیخ مفید در روایت دیگر از محمد بن جهم نقل می نماید که گفت: حضرت رضا علیه السلام انگور را زیاد دوست می داشت، پس قدری انگور برای آن حضرت تهیه کردند، و در دانههای آن سوزنهای زهرآلود زدند، سپس آن سوزنها را کشیده و آن انگور را به نزد آن بزرگوار آوردند حضرت به همان بیماری که پیش از این گفته شد، مبتلا بود، از آن انگور زهرآلود میل فرمود و سبب شهادتش گردید.[۱۲] . از اهل سنت و دیگران نیز گروه بسیارى از دانشمندان و مورخان هستند که منکر مرگ طبیعى امام علیه السلام بوده و یا لااقل مسمومیت وى را قولى مرجح دانسته اند. مانند این افراد: ابن حجر در صواعق، ص ۱۲۲. ابن صباغ مالکى در فصول المهمة، ص ۲۵۰. مسعودى در اثبات الوصیة، ص ۲۰۸، التنبیه والاشراف، ص ۲۰۳، مروج الذهب، ۳، ص ۴۱۷. قلقشندى در مآثر الانافة فى معالم الخلافه، ۱، ص ۲۱۱. قندوزى حنفى در ینابیع المودة، ص ۲۶۳ و ۳۸۵. جرجى زیدان در تاریخ تمدن اسلامى، بخش ۴، ص ۴۴۰. ابوبکر خوارزمى در رساله خود. ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبین. سمعانى در انساب، ۶، ص ۱۳۹. در سنن ابن ماجه به نقل تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، ص ۲۷۸.
پیشگویى شهادت امام رضا
رویداد شهادت امام رضا علیه السلام بوسیله زهر در شهر طوس، در روایاتی از ائمه اطهار علیهم السلام، سال ها پیش از آن حضرت پیش بینی شده بود. به عنوان نمونه شیخ صدوق به سند خود از نعمان بن سعد روایت کرده که گفت: امام علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: سَیُقتَلُ رَجُلٌ مِن وُلِدی بِاَرض خُراسان بِالسَّمَّ ظُلماً اِسمُهُ اِسمِی وَ اِسمٌ اَبیهِ اِسمٌ اِبن عمران مُوسی الا فَمَن زارَه فِی غُربَتهِ غَفَراللهُ ذُنوبَه ما تقدّم منها و ما تَاَخَّر ...».[۱۳] به زودی مردی از فرزندان من در سرزمین خراسان از روی ستم و جور به زهر کشته می شود، اسم او اسم من، و اسم پدرش اسم موسی بن عمران است بدانید هر کس او را در غربتش زیارت کند، خداوند گناهان گذشته و آینده او را می آمرزد... و سید هاشم بحرانی در مدینه المعاجز می نویسد: از سلیمان بن حفص مروزی روایت شده که گفت: از موسی بن جعفر علیه السلام شنیدم که می فرمود: ان ابنی علیّاً مَقتُولٌ بالسّم مَدفُونٌ اِلی جَنبِ هارُون بِطُوس مَن زارَه کَمَن زارَ رَسُول الله [۱۴]؛ پسرم علی را با سم مظلومانه به قتل می رسانند و او در جنب قبر هارون در طوس مدفون می شود، کسی که او را زیارت کند مانند کسی است که رسول خدا را زیارت نموده است. همچنین دسته ای از روایات از خود امام رضا علیه السلام نقل شده که در آنها از شهادت خود به دست مامون و از دفنش در طوس کنار قبر هارون خبر داده است، از جمله: اباصلت هروی گفت: شنیدم از امام رضا علیه السلام که می فرمود: به خدا نیست از ما ائمه احدی، مگر این که کشته یا شهید می شود. عرض شد: ای فرزند رسول خدا، پس ترا چه کسی به قتل می رساند؟ فرمود: بدترین مخلوق خدا در زمان خودم مرا به زهر می کشد، و سپس در یک خانه تباه شده در دیار غربت دفن می کنند. آگاه باشید هر کس مرا در غربتم زیارت کند خداوند به او اجر صدهزار شهید و صدهزار صدیق و صدهزار حج و عمره کننده و صدهزار جهادگر می نویسد و در زمره ما محشور می گردد و در بالاترین درجات بهشت رفیق ما قرار داده می شود.[۱۵] .
نحوهٔ شهادت
گزارشهای متفاوتی در خصوص نحوهٔ شهادت امام رضا در دست است. سید جعفر مرتضی عاملی درگذشت: ۱۴۴۱ق تاریخ پژوه، نوشته است عالمان شیعه، بهجز اندکی، اتفاقنظر دارند که امام رضا به دستور مأمون به شهادت رسیده است. همچنین بسیاری از عالمان و مورخان اهلسنت هم معتقدند یا بیشتر احتمال میدهند که او به مرگ طبیعی از دنیا نرفته است.[۷۳] . برپایهٔ کتاب تاریخ یعقوبی تألیف: قرن۳ق ، مأمون از مرو به قصد رفتن به بغداد خارج شد و امام رضا را که ولیعهدش بود با خود همراه کرد.[۷۴] وقتی به طوس رسیدند، امام رضا بیمار شد و پس از سه روز، در قریه ای به نام نوقان درگذشت. همو مینویسد گفته شده علی بن هشام سردار مأمون، با انار امام را مسموم کرد.[۷۵] طبری، تاریخ نگار اهلسنت هم در تاریخش تألیف: ۳۰۳ق صرفاً گزارش کرده که امام در حال خوردن انگور بود که ناگهان جان باخت.[۷۶] . شیخ مفید متکلم و فقیه شیعه، در تصحیحالاعتقاد، با تردید، از کشته شدن امام رضا سخن گفته است؛ اما احتمال کشته شدن او را قوی دانسته است؛[۷۷] اما در کتاب دیگرش، الارشاد، روایتی نقل کرده که طبق آن، امام رضا، به دستور مأمون با آب انار مسموم شده است.[۷۸] شیخ صدوق هم روایاتی نقل کرده که برپایهٔ آنها مأمون امام رضا را به وسیلهٔ انگور[۷۹] یا انار[۸۰] یا با هردو[۸۱] مسموم کرده است. برای اثبات شهادت او به روایت ما منّا إلا مقتولٌ شهیدٌ که بر شهادت همه ائمه دلالت دارد[۸۲] نیز استناد میشود.[۸۳]
غسل و تدفین پیکر مطهر امام
صاحب بحار الانوار به نقل از امالى شیخ صدوق و عیون اخبار الرضا نقل می کند که: ابا صلت گفت در خدمت حضرت رضا علیه السّلام بودم فرمود داخل این قبه اى که هارون مدفون است برو از چهار طرف آن خاک بردار بیاور. داخل قبه شدم و خاک را آوردم ملاحظه فرمود گفت این قسمت از خاک را که مربوط به طرف راست است بمن بده، تقدیم کردم، بو کشیده ریخت، فرمود در اینجا می خواهند برایم قبر حفر کنند، سنگى پدیدار خواهد شد که اگر تمام کلنگهاى خراسان را جمع کنند نمیتوانند آن را بردارند. در مورد خاکى که از پائین پا و بالاى سر آورده بودم همین فرمایش را تکرار نمود... پس از آن فرمود: فردا می روم پیش این نابکار، وقتى خارج شدم اگر سرم پوشیده نبود با من حرف بزن جواب می دهم، چنانچه سرم پوشیده بود با من صحبت مکن. ابا صلت گفت: صبحگاه فردا لباس پوشید در محراب بانتظار نشست، در این موقع غلام مأمون وارد شده گفت امیر المؤمنین شما را مىخواهد، کفش پوشیده از جاى حرکت نمود و رفت، منهم از پى آن جناب رفتم تا وارد بر مأمون شد، جلو مأمون ظرفى از انگور و چند ظرف دیگر از میوه هاى مختلف بود، یک خوشه انگور بدست داشت که مقدارى از آن را خورده بود همین که چشمش بحضرت رضا افتاد از جاى حرکت کرده او را در بغل گرفت و پیشانیش را بوسید و آن جناب را پهلوى خود نشانید. امام فرمود انگور خوب انگور بهشتى است. مأمون درخواست کرد از آن انگور بخورد، فرمود مرا معاف دار، گفت ممکن نیست، شاید بمن اطمینان ندارى. مأمون خوشه را گرفت و چند دانه از آن را خورد و براى مرتبه دوم بدست حضرت رضا علیه السّلام داد، آن جناب سه دانه از انگور خورد به گوشه اى پرت کرده از جاى حرکت نمود. مأمون گفت: کجا میروى؟ فرمود: به جایى که فرستادى! وقتى خارج شد عبا را بر سر کشیده بود چیزى عرض نکردم تا داخل خانه شد، دستور داد درها را ببندم، در رختخواب خوابید، من با حزن و اندوه داخل حیاط ایستاده بودم. در همین موقع مشاهده کردم جوانى خوش روى با موىهاى مجعد شبیه بحضرت رضا علیه السّلام وارد شد، پیش رفته عرض کردم از کجا آمدى، درها که بسته بود؟ فرمود کسى که مرا از مدینه در این ساعت بطوس آورده از درهاى بسته نیز داخلم کرده. گفتم: شما کیستى؟ "فقال انا حجة اللَّه علیک یا ابا صلت انا محمد بن علی" پس به طرف اطاق علی بن موسى الرضا علیه السّلام رفت به من نیز فرمود: وارد شوم. همین که چشم حضرت رضا علیه السّلام به او افتاد فرزندش را در آغوش گرفت و بسینه چسبانید پیشانیش را بوسید و بجانب خود کشانید. امام جواد پیوسته پدر را مىبوسید و آرام با او سخنانى می گفت که من نفهمیدم. در این هنگام کفى بر دهان حضرت رضا علیه السّلام آشکار شد، حضرت جواد آن کف را مکید... در این موقع حضرت رضا علیه السّلام از دنیا رفت. حضرت جواد فرمود: ابا صلت حرکت کن از انبار تخت بیاور با آب، تا پدرم را غسل دهم. عرض کردم: در انبار تخت و آب نیست، فرمود هر چه می گویم بجاى آور، داخل انبار شدم تخت و آب بود بیرون آوردم دامن بکمر زدم تا امام را غسل دهم. فرمود تو یک طرف برو کسى هست که بمن کمک کند. حضرت رضا را غسل داد. باز فرمود داخل انبار شو زنبیلى که در آن کفن و حنوط پدرم هست بیاور. وارد شدم زنبیلى دیدم که قبلا در آنجا ندیده بودم، آوردم خدمت ایشان، پدر خود را کفن کرد و بر بدنش نماز خواند... مأمون و غلامان با گریه داخل شدند. گریبان چاک زد و بر سر خود میزد با صداى بلند می گفت: آه آقاى من ترا از دست دادم، کنار بستر حضرت رضا نشست و دستور داد برایش قبر بکنند. تمام آنچه حضرت رضا فرموده بود آشکار گردید. خواست قبر پدرش را قبله قبر حضرت رضا قرار دهد، یکى از اطرافیان گفت مگر نمیگوئى این شخص امام است؟ جواب داد چرا، گفت باید قبر او جلو باشد، دستور داد در طرف قبله قبر بکنند... .[۱۶] . پس از شهادت امام رضا علیه السّلام، مأمون، او را در بقعه هارونیه در روستای سناباد، دفن کرد. امروزه حرم حضرت رضا علیه السّلام، در شهر مشهد مقدس واقع است.
مراسم دفن امام رضاعلیه السلام
پس از درگذشت علی بن موسی الرّضا، پیکرش را در سمت بالاسرِ قبرِ هارون دفن کردند. به گزارش شیخ صدوق، محدث شیعه، علی بن موسی الرّضا در سفر بازگشتش از مرو، هنگام ورود به سناباد و بر سر قبر هارون، به هَرثَمَة بن اَعیَن خبر دفن شدنش در بالاسرِ هارون را داد. سپس از نیت مأمون برای دفن پیکرش در کنار هارون پرده برداشت و به هرثمه اطمینان داد که پایینِ پا و پشت سرِ هارون بهخاطر سختی، زمین شکافته نمیشود و مأمون مجبور است که او را در بالاسرِ هارون دفن کند. بنابر روایت دیگری از شیخ صدوق، در عیون اخبار الرّضا، به نقل از هرثمه، بعد از آنکه وی مسموم شد، فرزندش، محمد بن علی، — که پیش از آن در مدینه بود به صورتِ معجزه گونه ای به خراسان آمد و پدرش را پیش از تغسیل و تکفین مأمون، غسل و کفن نمود.[۱۷۴] مأمون به مدت یک روز، درگذشت علی بن موسی الرّضا را از مردم مخفی کرد و در روز بعد، پس از اطلاع مردم از درگذشت علی بن موسی الرّضا و اجتماع و اعتراضشان، از محمد بن جعفر خواست تا مردم را پراکنده کند. سپس دستور داد تا شبانه او را دفن نمایند.[۱۷۵] .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم دهم امام رضاع
ادامه مطلب را ببينيد
حرم امام رضا پیش از دفن علی بن موسی الرّضا در سناباد، «قُبّهٔ هارونی» بوده است.[۱۷۶] پس از دفن علی بن موسی، آبادانی آنجا شتاب گرفت و سامانیان اقدام به ساخت بناهایی در آنجا کردند.[۱۷۷] در دورهٔ غَزنَویان، ساختمان و قُبّهٔ جدیدی بر آن مقبره ساخته شد[۱۷۸] و این ساخت و سازها تا دورهٔ صَفَویان ادامه داشت و در حکومت صفویان به اوج خود رسید. توسعهٔ آرامگاه در عصر افشاریان با طلاکاری ایوان صحن ادامه داشت. در دورهٔ قاجاریان، ضریح جدیدی برای بقعه ساخته شد. در دوران سلطنت پهلوی، بیشتر تلاشها معطوف به بازسازی، ترمیم و تغییر کاربریهای بخشهای مختلف حرم شد. پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، طرحهای مختلفی در توسعهٔ حرم اجرا شد و بیشترین حجم توسعه مربوط به این دوران بوده است.[۱۷۹]
پس از شهادت امام رضا(ع)، مأمون، او را در باغ یا دارالامارهٔ حُمَید بن قَحطَبهٔ طائی از فرماندهان عباسی، نزدیک روستای سناباد دفن کرد. پیش از آن، هارون خلیفهٔ عباسی، پدر مأمون در آنجا دفن شده بود و ازاینرو به بقعهٔ هارونیه شهرت داشت.[۸۴] امام رضا تنهاامامی است که در ایران دفن شده است.[۸۵] . نوشته اند در طول قرنها، مزار امام رضا موردعلاقهٔ همه مسلمانان مناطق خراسان بوده و افزون بر شیعیان، اهلسنت نیز به زیارت او میرفتند.[۸۶] . آرامگاه امام رضا به تدریج به یکی از زیارتگاههای جهان اسلام و به ویژه شیعه تبدیل شد. زیارت امام رضا یکی از باورهای مهم در زندگی مردم است. محل دفن امام رضا به مَشهدُالرّضا شهرت یافت و امروزه شهر مشهد نامیده میشود. میگویند به علت استقبال فراوان به زیارت امام رضا، شهر مشهد دومین شهر زیارتی جهان شناخته میشود.[۸۷]
امام رضا(ع) تنها امام از امامان شیعه است که در ایران دفن شده است.[۶۶] رسول جعفریان آمدن امام رضا به ایران را یکی از عوامل گسترش شیعه در این کشور میداند. او از شیخ صدوق نقل میکند که امام رضا در مسیر حرکتش از مدینه به مرو، در هر شهری از ایران که اقامت میگزید، مردم سراغش میآمدند و سؤالاتشان را از او میپرسیدند و امام رضا(ع) پاسخ آنها را براساس احادیثی میداد که راویانِ سندشان امامان پیش از او تا امام علی علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه وآله بودند و همین ارجاع به امامان، از عوامل توسعهٔ تفکر شیعی بود.[۶۷] . به گفته وی، وجود امام در خراسان باعث آشنایی بیشتر مردم با شخصیت او بهعنوان امام شیعیان شد و همین، علاقمندان شیعه را روزبه روز بیشتر کرد. او، جایگاه علمی امام و علوی بودن او را مهمترین عامل در توسعهٔ مذهب شیعه در ایران میشمارد.[۶۸] . همچنین شرکت امام در مناظراتی که مأمون میان امام و مخالفانش در زمینههای امامت و نبوت برپا میکرد و برتری امام در آنها شخصیت علمی امام را به مردم نشان میداد. یکی از شواهد در این زمینه حدیثی است که شیخ صدوق نقل کرده و طبق آن، به مأمون خبر دادند امام رضا جلسات کلامی برگزار میکند و مردم جذب او شدهاند و مأمون دستور داد مردم را از جلسه امام بیرون کنند.[۶۹] . در شهرها و مناطق مختلف ایران، بناهایی همچون مسجد و حمام و قدمگاه، به نام امام رضا نام گذاری شده که محل استقرار او در مسیر حرکتش به مرو بوده و جعفریان این را از شواهد تأثیر آمدن امام رضا(ع) به ایران در گسترش شیعه در این کشور میداند.[۷۰] از جملهٔ این بناها مسجد امام رضا در شهر اهواز، قدمگاههای منسوب به او در شهرهای مختلف همچون شوشتر، دزفول، یزد، دامغان و نیشابور و نیز حمام رضا در نیشابور است.[۷۱] او مینویسد هرچند ارتباط برخی از این مکانها با امام رضا ممکن است درست نباشد، علاقهٔ شیعی مردم ایران را نشان میدهد.[۷۲] .
باغی که مدفن ثامنالحجج (ع) شد
حضرت امام رضا عليه السلام در سفر خراسان از راه سناباد بمرو وارد شدند، سناباد باغ ييلاقي بوده که بزرگترين و آبادترين [بوستان بسيار بزرگي بود که مخصوص پذيرايي از رجال و بزرگان آن زمان بود.[ و مجهّزترين باغ مسکوني آن جا همان باغ بود. که قصر اسکندري يا مقبره ي پدر مأمون عبّاسي درآن قرار داشت. حميد بن قحطبه استاندار طوس ساکن اين باغ ييلاقي بود در اين باغ از مسافران رسمي و مهّم پذيرايي مي نمودند و به همين جهت از امام رضا عليه السلام هم دراين باغ بزرگ پذيرايي شد. امام لباس خود را براي شستشو به خادمي دادند. حِرز يا قرآني به خطّ مبارک خودشان در جـيب ايشان بود خـادم آن را نزد حميد بن قحطبه آورد، حميد خواستار آن قرآن شد و سخت شيفته ي آن گـرديد، درخواست خريد آن را از آن حضرت نمود. امام عليه السلام فرمودند: به قيمت همين باغ، حميد قبول کرد و باغ را داد و قرآن راگرفت، همان شب حضرت پس از معامله دستور دادند درختان باغ قطع شود و تصّرف مالکانه نمودند صبح حميد پشيمان شد امام رضا عليه السلام فرمودند: اگر باغ به صورت اوّل است باغ ازآن تو، وقتي که حميد به باغ رفت با درختان قطع شده مواجه شد به دين جهت "باغ قطعگاه " ناميده شد. امام فرمودند: من اين باغ را به تو بر مي گردانم به يک شرط وآن اين که از زّوار من پذيرايي کني، و حِرْز يا آن قرآن را به حميد بن قحطبه بخشيدند و باغ را نيز در اختيارش گذاشتند حميد شرط امام را قبول نمود. پس از آن امام عليه السلام از سناباد به طرف مرو حرکت کردند. (منبع: کتاب دانستنیهای حضرت رضا(ع) . حضرت به توس و سناباد به خانه قحطبه طائی - داخل قبه ای که هارون در آن دفن شده بود - وارد شد و با دست مبارک یک قسمت از زمین را خط کشید و فرمود این مکان دفن من است.
مزار (بقعه) علی بن موسیالرضا
مزار (بقعه) علی بن موسیالرضا در بالای سر مزار هارون در زیر گنبد بخش مرکزی و اصلی مجموعه آستان قدس درواقع شده است. ابن بطوطه در سفرنامهٔ خود (روضاتالجنات) صندوقیهایی که بر روی مزار هارون و علی بن موسی الرضا بوده است را شرح داده است و تا اوایل سده ۸ هجری قمری صورت قبر (سنگ قبر) هارون موجود بوده و پس از تسخیر شهر طوس و سناباد توسط سربداران صورت قبر هارون به کلی محو شده است. در سال ۱۹۳ هجری قمری هارون درگذشت و وی را دقیقاً در زیر قبه در مرکز بنا دفن کردند و پس از ۱۰ سال علی بن موسیالرضا را در بخش غربی در بالای سر هارون دفن کردند که مزار وی به صفهٔ غربی نزدیک بود. پس از نصب جعبه و ضریح تنگنایی به عرض ۸۵ سانتیمتر در بخش غربی بنا به وجود آمد و حرکت زائرین را محدود ساخت. در سال ۱۳۴۴ دیوارهٔ غربی بنا که وزن گنبد بر روی آن قرار داشت و ضخامت حدودی ۳ متر داشت را با نهایت مهارت تراشیدند و ۲ متر از آن را عرصهٔ درونی حرم افزودند که در نهایت تنگنای ذکر که در بالای سر مزار قرار داشت به ۳٫۵ متر رسید و افزون بر آن یک دهانهٔ بزرگ به عرض ۴ متر در دو طرف آن دو گذرگاه کوچک هر یک به عرض ۱٫۷ متر بین بنای حرم و مسجد بالاسر احداث گردید.[۱]
توس کلمه ای است که با از بین رفتن شهر مزبور به دست لشکریان مغول وجود خارجی خود را از دست داده است هر جا فعلاً ذکری از این کلمه میشود به اعتبار سابق شهرستانی است که فعلاً مشهد نامیده میشود و قبل از تاخت و تاز مغول شهرستان توس خوانده میشد و نوغان یکی از توابع آن به شمار می رفت. شهر قدیم توس در قرن چهارم میلادی خراب گردیده است؛ از دیوار باروی آن قسمتهایی باقی مانده است که فعلاً اثر مهم آن آرامگاه فردوسی یعنی شهر قدیمی توس است که تا مشهد پنج فرسخ (۳۰ کیلومتر) فاصله دارد. بنابراین معلوم میشود که عظمت شهر مشهد بعد از مغول آغاز میشود و از آن تاریخ به بعد به صورت شهر درآمده و تا امروز به طور روزافزون توسعه یافته است. از آنجا به توس و سناباد به خانه قحطبه طائی - داخل قبه ای که هارون در آن دفن شده بود - وارد شد و با دست مبارک یک قسمت از زمین را خط کشید و فرمود این مکان دفن من است. سَيَجْعَل الله هذا المكان مختلف شیعتی و اهل محبتی، والله ما يزورنی منهم زائر و لا يسلّم عَلَى منهم مسلّم، إلا وجب له غفران الله و رحمته بشفاعتنا اهل البيت. خداوند بزودی این مکان را محل رفت و آمد شیعیان و دوستان من خواهد گردانید به خدا سوگند هر که مرا زیارت کند و به من سلام دهد، مشمول مغفرت و رحمت پروردگار خواهد شد به واسطه شفاعت ما اهل بيت. پس از آن چند رکعت نمار خواند و دعاهایی نمود و سجده ای طولانی کرد پانصد مرتبه در آن سجده ذکر گفت سپس ا از آنجا خارج شد. )بحار الانوار، ص ۱۲۵) . اعتماد السطنه درباره برج و باروی شهر با عظمت توس فصلی مفصل نگاشته است. دیوار اطراف خندق شهر - که با روی شهر نامیده می شده – ۱۰۶ برج داشته است و دروازه در مدخل شهر همین بارو است که خیام در رباعی خود آورده : مرغی دیدم نشسته بر باره توس - در پیش نهاده كله كيكاووس ... با کله همی گفت که افسوس افسوس - کو بانگ جرسها و چه شد ناله کوس؟ . توس قدیم را توس بن نوذر بنا کرده و آن دو شهر نزدیک به هم به نام طابران و نوغان بوده که هزار دهکده داشته است. خانه حمید بن قحطبه در توس یک میل مربع است و قبر علی بن موسی الرضاء الليل وقبر هارون الرشید در باغی از باغهای حمید بن قحطبه است (اقتباس از ص ۱۸۶، ج ۱، مطلع الشمس) . فاصله بین سناباد و نوغان بسیار کم بود؛ به طوری که در کشف الغمه نقل می کند، زنی که با مداد از سناباد برای خدمتکاری زوار به حرم مطهر حضرت رضا می آمد شامگاه که درب حرم بسته میشد به سناباد بر می گشت)بحار الانوار، ج ۴۸) . على بن موسى الرضا در سفر به خراسان از راه سناباد به مرو وارد شد. سناباد باغی ییلاقی بود که بزرگترین و آبادترین و با وسیله ترین باغ مسکونی آن همان باغی بود که قصر اسکندر یا قبه هارونی در آن قرار داشت. حميد بن قحطبه استاندار ،توس در این باغ ییلاقی سکونت داشت؛ و بنا به رسم و سنن عادی اجتماعات از هر مسافر رسمی و محبوب در بهترین جاهای مسکونی و عمارات خوب هر ده و قصبه پذیرایی می شد؛ تا به سر منزل مقصود برسد. این سنت درباره حضرت رضاء هم اجرا شد. امام با مهمانداران و همراهان و مسافران قافله مدینه در عبور از توس به مرو و سناباد، در کاخ ییلاقی حمید پذیرایی شدند . در سناباد حضرت رضا ، لباس خود را که حرز یا قرآن دستنویس خود در جیبش بود برای شستن به خادم داد خادم آن را نزد حمید آورد؛ حمید عاشق و خواستار آن حرز گردید؛ خواست آن را از امام الا بخرد، امام فرمود: به قیمت همین باغ. باغ دارای چند عمارت بود یکی قبه هارونی که محل قبر بود و دیگری ساختمان آسایشگاه حمید که محل پذیرایی آن حضرت بود. حمید، قرآن را در مقابل باغ هدیه نمود امام همان شب پس از معامله دستور داد درختان باغ را قطع کنند و بدین وسیله تصرف مالکانه نمود. حمید صبح روز بعد پشیمان شد. حضرت رضا ع فرمود: اگر باغ به حال اولیه است از آن توباشد. وقتی که حمید به باغ رفت دید درختان قطع شده اند؛ بدین جهت آنجا قطعگاه نامیده شد. امام علی فرمود: این باغ را به شرط اینکه فقط محل پذیرایی زوار من باشد به تو بر می گردانم. حمید پذیرفت؛ امام الله آن حرز یا قرآن را به حمید بخشید و باغ را هم با همان شرط بدو برگردانید و دو روز بعد از سناباد به طرف مرو حرکت کرد(نقل از زندگی حضرت رضا به قلم عماد زاده)
نقش حُمید در بازیهای سیاسی عباسیان
حُمَید بن قُحطَبه طایی طوسی متعلق به خاندانی بود که در قرن اول هجری، از یمن به کوفه و از آنجا به خراسان هجرت کردند. قحطبه، پدر حُمَید و حسن، برادر وی، از همان ابتدای فعالیت ابومسلم خراسانی در شمال شرقی ایران برای شکل دادن قیام علیه حکومت اموی، همراه وی بودند. آنها هم مانند ابومسلم، از اسرار قیام عباسیان و فریب آنها برای بدست آوردن قدرت آگاهی داشتند. حُمید در تمام این مدت همراه و همگام ابومسلم بود و در این فریبکاری، نقش جدی داشت. او در زمره ۷۲ نفر معتمدان ویژه سفاح، نخستین خلیفه عباسی قرار گرفت. حُمید در فتح اصفهان و نهاوند توسط عباسیان، فرمانده سپاه آنان بود و در فتح دمشق و کشتن مروان حمار، آخرین خلیفه اموی، نقشی اساسی و مهم داشت. او به دلیل همین خدمات، از سوی خلفای عباسی به امارت عراق و موصل منصوب شد و مدتی را هم در مصر به عنوان حاکم عباسی فرمانروایی کرد. پس از قیام علویان در مدینه، با فرماندهی محمد بن عبدالله مشهور به «نفس زکیه» و از نوادگان امام حسن مجتبی(ع)، حُمید در سرکوب آن قیام شرکت کرد و طبق روایتی، شخصاً نفس زکیه را به قتل رساند و از این طریق، محبوبیت بیشتری نزد خلیفه عباسی بدست آورد.
حاکمیت حُمید بر خراسان
پس از این اتفاقات، منصور دوانیقی، دومین خلیفه عباسی، حمید بن قحطبه را به عنوان حاکم خراسان منصوب کرد و او را به زادگاهش در طوس فرستاد. حکومت حمید بر خراسان، البته با دردسرهای فراوانی همراه بود. در زمان او، قیام "المقنع" آغاز شد؛ قیامی که ظاهراً به خونخواهی ابومسلم شکل گرفت و توسط مردی به نام حکیم بن هاشم هدایت میشد؛ شخصی که پس از شروع قیام ادعای پیغمبری و الوهیت هم کرد و شورش او به سرعت سراسر خراسان را فراگرفت. تلاشهای حمید بن قحطبه برای سرکوب این شورش، راه به جایی نبرد و او در حالی که طرفداران "المقنع" به قتل و غارت در خراسان مشغول بودند، در سال ۱۵۹ق و در دوران حکومت مهدی عباسی، در طوس درگذشت و طومار زند گی اش در هم پیچیده شد. بعدها عبدالله پسر حمید بن قحطبه، از جانب خلفای عباسی به حکومت طوس رسید و در دوران هارون و مأمون عباسی، حاکم این منطقه بود و واقعه شهادت امام رضا(ع( در زمان حکومت وی بر این منطقه اتفاق افتاد.
ساخته شدن دار حُمید
خاندان قحطبه به دلیل همراهی با عباسیان و تلاش در مسیر به قدرت رساندن آنها، صاحب مال و اموال فراوان شدند. حُمید بن قحطبه در بغداد قصری بسیار بزرگ برای خودش ساخت که تا چند قرن پس از مرگ او، به «ربض حُمید» مشهور بود. وی در زادگاهش، طوس نیز به ساخت بناهای مجلل برای خود پرداخت و از آنجا که منطقه میان نوغان و سناباد را از نظر آب و هوا و موقعیت جغرافیایی، ممتاز تشخیص داده بود، به ساخت عمارتهایی در آن مبادرت ورزید. بر پایه گزارش مورخان، در این منطقه چند ساختمان مجلل که برخی تعداد آنها را ۱۱ ساختمان دانسته اند، با دستور حمید بن قحطبه بنا شد. هنگامی که هارون عباسی برای سرکوب قیام خراسانیان به این منطقه لشکر کشید، به دلیل بیماری در یکی از همین کاخها بستری شد و پس از مرگ، او را در سرداب آن مکان دفن کردند. سالها بعد، مأمون پس از ارتکاب جنایت نابخشودنی به شهادت رساندن حضرت ثامنالحجج(ع)، از باب عوامفریبی و مخفی کردن دست خود در آن جنایت هولناک، دستور داد پیکر مطهر امام رضا(ع) را در همان سردابی دفن کنند که قبر پدرش در آن قرار داشت. البته روایت شده است که امام رضا (ع) در ابتدای ورود به طوس در باغ حمید بن قحطبه ساکن شده و آنجا را از وی خریداری کردند.
فهرست اصحاب امام رضا علیه السلام
شیخ طوسی در کتاب رجالش، نام حدود ۳۲۰ نفر را بهعنوان اصحاب امام رضا(ع) ذکر کرده است.[۸۸] در برخی دیگر از منابع، رقمهای دیگری در این زمینه ذکر شده است.[۸۹] محمد مهدی نجف، در کتاب اَلجامعُ لِرُواةِ اَصحابِ الامامِ الرّضا، از منابع مختلف شیعه، نام ۸۳۱ نفر را به عنوان راوی و اصحاب امام رضا(ع) گرد آورده است.[۹۰] برخی از اصحاب وی، به نقل شیخ طوسی عبارت اند از : یونس بن عبدالرحمن = صفوان بن یحیی = محمد بن ابیعمیر = عبدالله بن مغیره = حسن بن محبوب = احمد بن ابی نصر بزنطی = حماد بن عثمان = احمد بن محمد بن عیسی اشعری = اسحاق بن موسی بن جعفر = ابراهیم بن هاشم قمی = علی بن مهزیار اهوازی = زکریا بن آدم = زکریا بن ادریس اشعری قمی = دعبل خزاعی = علی بن اسماعیل میثمی = ریان بن صلت.[۹۱] . محمد بن عمر کَشّی، از رجالیان شیعه در قرن چهارم قمری، شش تن از اصحاب امام رضا علیه السلام را جزو اصحاب اِجماع دانسته که بدین شرح اند: یونس بن عبدالرحمن، صفوان بن یحیی، اِبناَبیعُمَیر، عبدالله بن مُغَیره، حسن بن محبوب و احمد بن اَبینصر بَزَنطی.[۹۲] .
مناظرات امام رضا(ع)
بهگفته رسول جعفریان، در دورهٔ امام رضا(ع) مباحث کلامی میان مسلمانان بسیار گسترش یافته بود و میان گروههای مختلف فکری اختلاف نظر بسیار وجود داشت. خلفای عباسی هم، به ویژه مأمون، وارد این مباحثات میشدند. به همین علت، بسیاری از روایاتی که از امام رضا(ع) نقل شده در زمینهٔ کلام است که بهصورت پرسشوپاسخ و یا مناظره صورت گرفته است. مباحث مربوط به امامت، توحید، صفات خدا، و جبر و اختیار از جمله این مباحث بوده است.[۹۷] . پس از آمدن امام رضا(ع) به مرو، مأمون جلسات علمی متعددی با حضور عالمان مختلف برگزار میکرد و از امام رضا(ع) میخواست که در آنها شرکت کند.[۹۸] در این جلسات، امام رضا مناظراتی با عالمان ادیان و مذاهب مختلف انجام داده که متنشان در کتابهای حدیثی شیعه، همچون کافی نوشتهٔ کلینی، توحید و عُیونُ اَخبارِ الرِّضا نوشتهٔ شیخ صدوق و احتجاج نوشتهٔ احمد بن علی طَبرسی آمده است. برخی از این مناظرات بدین شرح اند: مناظره دربارهٔ توحید؛[۹۹] = مناظره با سلیمان مَرْوزی دربارهٔ بِدا و ارادهٔ خدا؛[۱۰۰] = مناظره با ابوقُرّه دربارهٔ جسمبودن یا نبودن خدا؛[۱۰۱] = مناظره با جاثَلیق نصرانی دربارهٔ نبوت پیامبر اسلام(ص) و بشربودن عیسای نبی؛[۱۰۲] = مناظره با رأسالجالوت دربارهٔ نبوت پیامبر اکرم(ص)؛[۱۰۳] = مناظره با عالم زرتشتی دربارهٔ اثبات نبوّت حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد(ص)؛[۱۰۴] = مناظره با عِمران صابی دربارهٔ وجود خدا و صفات او.[۱۰۵] = از شیخ صدوق نقل میکنند که هدف مأمون از برپایی این جلسات مناظره آن بود که امام رضا(ع) در تقابل با بزرگان فرقههای مختلف شکست بخورد و منزلت علمی و اجتماعیاش تضعیف شود؛ اما هرکه با امام رضا(ع) مناظره میکرد، در نهایت، به منزلت علمی وی اقرار مینمود و استدلال او را میپذیرفت.[۱۰۶]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم دهم امام رضاع
ادامه مطلب را ببينيد
جایگاه امام رضا(ع) نزد اهلسنت
ابنحجر عَسقَلانی (۷۷۳–۸۵۲ق) محدث و تاریخ نگار اهل سنت نَسَب، علم و فضل امام رضا(ع) را ستوده[۱۰۷] و گفته او درحالیکه بیست و چند سال بیشتر نداشت، در مسجدالنبی فتوا میداد[۱۰۸] یافعی از عالمان قرن هشتم قمری اهلسنت نیز از امام رضا(ع) با عنوان پیشوای «جلیل» و «مُعَظَّم» و یکی از امامان دوازده گانه مذهب امامیه یاد کرده که مأمون میان خاندان بنیهاشم هیچکس را بهتر و سزاوارتر به خلافت نیافت و با او بیعت کرد.[۱۰۹] . به سخن رسول جعفریان، حاکم نیشابوری، محدث و فقیه شافعیمذهب در قرن چهارم قمری، کتابی با عنوان «مَفاخِرُالرِّضا» دربارهٔ امام رضا(ع) نوشته که از بین رفته و فقط بخش اندکی از آن در کتاب اَلثّاقِب فِی الْمَناقِب اثر اِبنحمزهٔ طوسی باقی مانده است.[۱۱۰] . او چند تن از عالمان اهلسنت را که تا قرن ششم به زیارت امام هشتم رفتهاند، معرفی کرده است. از جملهٔ آنها ابوبکر محمد بن خُزَیْمه، محدث مشهور اهلسنت در قرن سوم و چهارم هجری، ابوعلی ثقفی، از عالمان نیشابور، ابوحاتم محمد بن حبان بستی (درگذشت: ۳۵۴)، محدث و رجالشناس، حاکم نیشابوری (۳۲۱-۴۰۵ق) محدث بنام، ابوالفضل بیهقی (۳۸۵-۴۷۰ق) مورخ برجستهٔ ایرانی و امام محمد غزالی عالم و عارف مشهور قرن پنجم.[۱۱۱] . گزارشهایی هم از عالمان اهلسنت در زمینهٔ زیارت امام رضا در دست است. مثلاً ابنحِبّان، محدث اهلسنت در قرن سوم و چهارم هجری گفته است که بارها به زیارت قبر علی بن موسی در مشهد میرفتم و با توسل به آن حضرت مشکلاتم برطرف میشد.[۱۱۲] ابنحجر عسقلانی هم گزارش کرده که ابوبکر محمد بن خُزَیْمه، فقیه، مفسر و محدث اهلسنت در قرن سوم و چهارم هجری، و ابوعلی ثقفی، از عالمان نیشابور، همراه دیگرانی از اهلسنت به زیارت قبر امام رضا(ع) رفتهاند. راوی این حکایت به ابنحجر گفته است: «ابوبکر بن خزیمه چنان به بزرگداشت این بقعه و فروتنی و زاری نزد آن پرداخت که ما متحیر شدیم.»[۱۱۳]
آثار ادبی امام رضا(ع)
اشعار فراوانی دربارهٔ امام رضا(ع) سروده شده است.[۱۱۵] به گفتهٔ نویسندگان کتاب مدایح رضوی در شعر فارسی، ظاهراً سنایی غزنوی، از شاعران قرن پنجم قمری، نخستین شاعری است که در مدح امام رضا(ع) شعر سروده است و اگر پیش از او نیز دراینباره سرودهای بوده، یا از بین رفته یا در دسترس نیست.[۱۱۶] قصیدهٔ زیر از آنِ اوست: دین را حرمی است در خراسان = دشوار تو را به محشر آسان ... از معجزههای شرع احمد = از حجتهای دین یزدان ... همواره رهش مسیر حاجت = پیوسته درش مشیر غفران ... چون کعبه پر آدمی ز هر جای = چون عرش پر از فرشته هزمان ... هم فر فرشته کرده جلوه = هم روح وصی درو به جولان ... از رفعت او حریم، مشهد = از هیبت او شریف، بنیان ... از دور شده قرار زیرا = نزدیک بمانده دیده حیران ... از حرمت زائران راهش = فردوس فدای هر بیابان ... قرآن نه درو و او اولوالامر = دعوی نه و با بزرگ برهان ... ایمان نه و رستگار از او خلق = توبه نه و عذرهای عصیان ... از خاتم انبیا درو تن = از سید اوصیا درو جان ... آن بقعه شده به پیش فردوس = آن تربه به روضه کرده رضوان ... از جمله شرطهای توحید = از حاصل اصلهای ایمان ... زین معنی زاد در مدینه = این دعوی کرده در خراسان[۱۱۷]
به نظر آنان، تا زمان تیموریان و صفویان، اشعار درباره امام رضا(ع) اندک بود؛ اما از زمان صفویه فزونی یافت.[۱۱۸] در کتاب مدایح رضوی در شعر فارسی، قصیده هایی از ۷۲ شاعر فارسیزبان[۱۱۹] در مدح امام رضا(ع) از سنایی غزنوی تا دوران معاصر گرد آورده شده است.[۱۲۰] قطعه ای از بهشت اثر حبیبالله چایچیان متخلّص به حسان[۱۲۱] و با آلعلی هرکه در افتاد ورافتاد اثر نسیم شمال، روحانی و شاعر دورهٔ مشروطیت، از جمله اشعار درباره امام هشتم است.[۱۲۲] قطعه ای از بهشت چنین است:[۱۲۳]
آمدم ای شاه پناهم بده = خط امانی ز گناهم بده ... ای حرمت ملجأ درماندگان = دور مران از در و راهم بده ... ای گل بیخار گلستان عشق = قرب مکانی چو گیاهم بده ... لایق وصل تو که من نیستم = اِذن به یک لحظه نگاهم بده ... ای که حَریمت بهمَثَل، کهرباست = شوق و سبکخیزی کاهم بده ... تا که ز عشق تو گدازم چو شمع = گرمی جانسوز به آهم بده ... لشکر شیطان به کمین من است = بیکسم ای شاه، پناهم بده ... از صف مژگان نگهی کن به من = با نظری یار و سپاهم بده ... در شب اول که به قبرم نهند = نور بدان شام سیاهم بده ... آنچه صلاح است برای حسان ... از تو اگر هم که نخواهم بده .
رمانهایی نیز درباره امام رضا(ع) نگارش شده که از آن جمله است: به بلندای آن ردا، از سید علی شجاعی؛ اقیانوس مشرق، از مجید پورولی کلشتری؛ و راز آن بوی شگفت، نوشتهٔ فریبا کلهر.[۱۲۴]
کتابهای منسوب به امام رضاعلیه السلام
رسالهٔ ذهبیه یا طبالرّضا از آثار منسوب به امام رضا علیه السلام بهجز احادیثی که در کتابهای حدیثی، از امام رضا(ع) نقل شده، نگارش کتابهایی نیز به خود وی نسبت داده شده که البته عالمان شیعه، در خصوص صحت انتساب بیشتر آنها به او تردید دارند: طِبُّالرّضا یا رسالهٔ ذهبیه: این کتاب در زمینهٔ پزشکی است. میگویند طبالرضا میان عالمان شیعه مشهور بوده و آنها آن را قبول کردهاند.[۹۳] . صَحیفةُ الرّضا: این کتاب در زمینهٔ فقه است. بیشتر عالمان شیعه انتساب آن به امام رضا(ع) را تأیید نکرده اند.[۹۴] . اَلفقهُ الرَّضوی: به گفته سید محمدجواد فضلالله، بیشتر عالمان شیعه انتساب این کتاب به امام رضا(ع) را نپذیرفته اند. البته در این میان، گروهی چون محمدباقر مجلسی، محمدتقی مجلسی، بحرالعلوم، یوسف بَحرانی معروف به صاحبْحَدائِق و محدث نوری آن را نوشتهٔ امام رضا میدانند.[۹۵] . مَحضُ الاسلام و شَرائِعُ الدّین: این کتاب را شیخ صدوق از فضل بن شاذان نقل کرده است؛ اما بهخاطر ثقه نبودن راویان سند آن و همچنین وجود مطالبی در آن که مخالف احکام مسلم فقهی است، میگویند اطمینانی به صدور این کتاب از امام رضا نیست.[۹۶]
زمینهٔ تاریخی شهادت امام رضاعلیه السلام
فرزندان عبدالله بن عباس در طول مرحلهٔ دعوت عباسی به گسترش و تعمیم آرمان مبارزهٔ ضد اموی برای گزینش یک رهبرِ هاشمی با شعار «اَلرِّضا مِنْ آلِ مُحَمَّد»، بدون مشخص کردن شخص یا شاخهٔ نامزد خلافت — چه عباسی و چه علوی — اقدام کردند. نام جنبش «هاشمیه» با ارجاع به خاندانِ گسترده تر بنیهاشم سبب شد عباسیان بتوانند در منزلت با اهل بیت شراکت جویند. سپس، با گسترش جنبش سیاهجامگان اقدام به قیام علیه سلسلهٔ امویان کردند و در سال ۱۳۲ ه.ق/۷۵۰ م خلافت عباسیان را مستقر نمودند. خلیفهٔ دوم عباسی، ابوجعفر منصور حک. ۱۳۶–۱۵۸ ه.ق/۷۵۴–۷۷۵ م بلافاصله پس از رسیدن به قدرت، برای باقی ماندنِ خلافت در خط خانواده اش، طیف وسیعی از رقبا و مخالفان را به اطاعت از خود وادار یا حذف کرد. با اینحال، اعتبار خلافت وی توسط شاخهٔ علویِ خاندان بنیهاشم — به عنوان قانونی ترین وارثان خلافت که نزدیکترین پیوند خویشاوندی با پیامبر را داشتند — مورد چالش قرار گرفت.[۱] منصور پس از تحکیم رهبری سیاسی اش، زمینه سازی پایه های دولت جدید عباسی را آغاز کرد. وی ادعاهای اعتقادی تازه ای در مورد جایگاه خلفای عباسی بهعنوان امامان و نمایندگان حکومت الهی ارائه کرد. خلفای عباسی بهعنوان اعضای مقدس خانوادهٔ پیامبر، بهعنوان حافظ ایمان اسلامی و بهعنوان تنها حاکمانی که تداومبخش آرمان سلطنتی ایرانی بودند، حکمرانی میکردند.[۲] . هارونُ الرَّشید حک. ۱۷۰–۱۹۳ ه.ق/۷۸۶–۸۰۹ م ، این دولت را به اوج قدرت خود رساند و توانست تا جلوهٔ سلطنتِ عباسی را تثبیت کند.[۳] هارون که با چالش جانشینی مواجه بود، امین را بهعنوان جانشینِ اصلی خود تعیین و مأمون را نیز بهعنوان جانشین امین منصوب کرد و سرزمینهای خلافت عباسی را میانشان تقسیم نمود.[۴][۵] بنابراین، امین بهعنوان خلیفه در بغداد مستقر شد و فقط در استانهای غربی حکومت میکرد، درحالیکه مأمون حاکم خودمختار ولایات شرقی بود.[۶] . پس از مرگ هارون در توس، امین در بغداد و مأمون در مرو حکومت خود را آغاز کردند. پس از مدتی، رقابت میان دو برادر به جنگ داخلی انجامید و هر یک مدعی خلافت کل قلمرو عباسیان شد. در نهایت پس از پنج سال اختلاف بین دو برادر، با محاصره و فتح بغداد و قتل امین، مأمون در سال ۱۹۸ ه.ق عهدهدار خلافت بر کل قلمرو عباسی شد.[۷][۸] این، نخستین بار بود که یک خلیفهٔ عباسی با شدّت عمل سرنگون میشد؛ موضوعی که بی شک، اعتبار نهاد سلطنتی عباسی را بهلرزه درآورد و چگونگی درک آن از سوی جامعهٔ اسلامی را تغییر داد. در طول چهار سال آینده، خشم مردم عراق نسبت به سیاستهای عجیبِ مأمون افزایش یافت. در این زمان و در مناطق مختلف، شورشهای گوناگونی صورت میگرفت. شورش در جنوب عراق و در کوفه بهرهبری ابنِ طَباطَبا و با همکاری فرماندهِ سابق سپاه، اَبُوالسَّرایا در سال ۱۹۹ ه.ق/۸۱۵ م، بیش از پیش بر هرج و مرج افزود.[۹] زید بن موسی ملقب به «زَیْدُالنّار» در بَصره قیام کرد.[۱۰] یَمَن تحت شورشهای مختلفِ علوی به سر میبُرد. اولین بار ابراهیم بن موسی کاظم در فاصلهٔ سالهای ۱۹۹ تا ۲۰۲ ه.ق/۸۱۴ تا ۸۱۷ م، در آنجا رهبری را بهدست گرفت. حسین بن حسن بن علی معروف به ابنِ اَفطَس در مکّه قیام کرد. هنگامی که مأمون در ۲۰۱ ه.ق/۸۱۶ م تصمیم گرفت اقتدار مذهبی خویش را با تصاحب عنوانِ «خَلیفَةُ الله» و همزمان نامزدی علی بن موسی الرّضا به ولایتعهدی خلیفه و تغییر رنگ رسمی دولت عباسی از سیاه به سبز ارتقا دهد، عباسیان بغداد با مطرح کردن ابراهیم بن مَهدی بهعنوان خلیفه، به وی پاسخ دادند و مأمون را بهعنوان شاهزاده ای که از سوی ایرانیان بازیچه شده بود، رد کردند.[۱۱] . از سوی دیگر، شیعیان بر مبنای تفسیرِ خاصی از تاریخ صدر اسلام و موضوع جانشینی محمد، نگرش خویش از «اسلام واقعی» را مبتنی بر برداشتِ متمایز از مرجعیت دینی که به اهلِ بیت پیامبر واگذار شده بود، ارائه دادند. تا پیش از انقلاب عباسی، تشیع در دو شاخه یا جریان اصلی کِیْسانیّه و امامیّه توسعه یافت که هر کدام تقسیمات درونی خود را داشتند؛ و سپس، جنبش شیعی دیگری به بنیان گذاری زِیْدیّه منجر شد. شاخه یا جناحِ اصلیِ امامیه که بعدها به این نام نامگذاری شد، امامت را از طریق تنها پسر بازماندهٔ حسین بن علی، علی بن حسین زَیْنُالْعابِدین دنبال کرد. بعد از تأسیس خلافت عباسیان، شیعیان «اهل بیت» را دقیق تر تعریف کردند، به طوریکه علویانِ فاطمی — هم حسنی و هم حسینی — را دربرگرفت. پیروزی عباسیان — که با شعار «الرضا من آل محمد» به میدان آمده بودند — سبب سرخوردگی شیعیان شد که همه انتظار داشتند تا یک علوی بهجای یک عباسی موفق به خلافت شود. دشمنی میان عباسیان و علویان هنگامی برجسته شد که عباسیان بلافاصله پس از به قدرت رسیدنشان، شروع به آزار و اذیت بسیاری از حامیان سابق شیعه و علویشان کردند و متعاقباً، سخنگویان تفسیری سنی از اسلام شدند. عهدشکنی عباسیان با ریشههای شیعیِ خود، سرانجام هنگامی تکمیل شد که خلیفهٔ سوم، مهدی، اعلام کرد که پیامبر عملاً عمویش، عبّاس بن عَبدُالْمُطَّلِب را به جای علی بن ابیطالب بهعنوان جانشین منصوب کرده است. در همان زمان موسی کاظم، هفتمین امام شیعیان امامی، با بیعتِ اکثریتِ شیعیان امامی از جمله برجسته ترین دانشمندان از اصحاب جعفر صادق مورد اقبال قرار گرفت. پس از قتل او، بسیاری از هوادارانش او را امامِ هفتم و آخرِ خود دانستند که بهعنوان مَهدی باز خواهد گشت. این گروه از شیعیانِ امامی که جمعیت قابل توجه دیگر در کوفه تشکیل دادند، بهنام واقِفیّه شناخته شدند. بااین حال، گروه دیگری از پیروان موسی کاظم، پسرش علی بن موسی الرّضا، را بهعنوان امام جدیدشان تصدیق کردند که پس از آن، به عنوان هشتمین امامِ شیعیان در نظر گرفته شد. شیعیانِ علی بن موسی الرّضا، خطّ امامت را در سه نسل دیگر در فرزندانش تا امام یازدهم شان، حسن عَسکَری با اختلافات جزئی دنبال کردند.[۱۲] . دوران هارون و مأمون با اوج فعالیت نهضتِ ترجمه همزمان بود. انگیزهها و اهدافی که این انتقالِ عظیم فرهنگیِ دانش را تحت نظر خلفای نخستینِ عباسی و درباریانشان به وجود آورد، به عنوان پاسخی به نیازهای سلسلهٔ جدید در نظر گرفته میشوند. مباحثات مذهبی که پیروان کلیساهای مختلفِ مسیحی، ثَنَویگرایانِ مانَوی، مَزدَکیان، یَهودیان و پیروان مذاهبِ مختلفِ اسلامی را گرد هم آورد. این ترجمهها به استفاده از برهانهای استدلالی و گفتگوهای منطقی بهعنوان ابزار اصلی در میان مُتِکَلِّمان اولیه کمک کرد.[۱۳] .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم دهم امام رضاع
ادامه مطلب را ببينيد
امام رضاعلیه السلام در عهد هارون
علی بن موسی الرّضا تا سال ۱۷۹ ه.ق که پدرش، موسَی بنِ جَعفَر، در مدینه میزیست، در همراهیَش بهسر میبُرد. پس از دستگیری و انتقالِ موسی کاظم به عراق توسط هارون، اموال و دستورهای پدر به وی میرسید و رسیدگی به امور شیعیان و پرداخت طلب، به وکالت از پدرش توسط وی انجام میشد.[۴۴] با درگذشتِ موسی کاظم در زندان بغداد در رَجَبِ ۱۸۳ ه. ق، پسرش علی بن موسی بنابر وصیت پدر، وارث و جانشینش شد؛[۴۵] و ده سال اول از امامتش — از سال ۱۸۳ تا ۱۹۳ ه.ق — را در عهد هارون گذرانْد.[۴۶] بهگفتهٔ مادلونگ، از میان برادران تنها علی بن موسی زمینِ صِریا را به ارث برد.[۴۷] صریا از آبادیهای نزدیکِ مدینه بود که بهدست موسی کاظمآباد شده بود. علی بن موسی در دوران امامتش در عهد هارون، در صریا زندگی میکرد.[۴۸] . علی بن موسی در این دوران، وظایف پدرش را عهدهدار شد و به وصیت موسی کاظم، سرپرستی فرزندان، همسران و اموالش به علی بن موسی سپرده شد و دیگر فرزندان موسی کاظم، حق تصرف در چیزی را نداشتند. پس از قتل موسی کاظم، عباس، برادر رضا، نسبت به این وصیت اعتراض شدیدی کرد. علی بن موسی در این ایام، تمام سعی خود را نمود تا حساسیتِ حکومت برانگیخته نشود و قائل به قیام علیه حکومت نبود. این سیاست سبب شد تا علی بن موسی، درخواست همراهی در قیام محمد بن سلیمان علوی و عمویش، محمد بن جعفر را رد کند. بااینحال، تمام رفتوآمدهای وی توسط حکومت، تحت نظر بود و گزارشها به هارون داده میشد.[۴۹] . ذهبی میگوید پس از اینکه محمد بن جعفر اعلام قیام کرد، هارون سپاهی را روانهٔ مدینه، و دستورِ سرکوب قیام و کشتن محمد بن جعفر را صادر کرد. هارون به عیسی جَلّودی، فرمانده لشکر، دستور داد به خانههای علویان یورش بَرد و دارایی، لباس و زیور زنان را غارت کند، و حتّی یک جامه بر تنِ زنان باقی نگذارد. بهگفتهٔ شیخ صدوق، محدث شیعه، هنگامیکه جلّودی به خانهٔ علی بن موسی الرّضا هجوم بُرد، علی بن موسی دستور داد همهٔ زنان در یک اتاق گرد آیند، و خود بر درِ اتاق ایستاد و از هجوم جلّودی به درون اتاق جلوگیری کرد و سوگند خورد تا خودش، اموال درون خانه و داراییِ زنان اعم از لباس و گوشواره و خلخالشان را بستاند و به جلّودی تحویل دهد. جلّودی این شرط علی بن موسی را پذیرفت و وی نیز چنین کرد.[۵۰] . بیهم دائو میگوید به نظر میرسد که همهٔ منابع، موافق هستند که وی از نظر سیاسی ساکت و علاقه مند به تعلیم دینی بوده است.[۵۱] برنارد لوئیس میگوید علی بن موسی در بخشِ بزرگی از زندگیاش، نقشی سیاسی نداشت، اما بهخاطر علم و تقوایش معروف بود.[۵۲] تنها فعالیت سیاسی که از رضا در این دوره ثبت شدهاست، این بود که در سال ۲۰۰ هجری قمری، هنگام قیام شیعیان زیدی به رهبری عمویش محمد بن جعفر، پیامی از سردار عباسی را به شورشیان رساند و عمویش را به تسلیم دعوت کرد. از این اشاره مختصر میتوان برداشت کرد که او نه تنها نقشی در قیام نداشته، بلکه با مقامات دستگاه خلافت همکاری نمود.[۵۳] . از چالشهایی که علی بن موسی در این دوران و با شیعیان داشت، تأخیر در فرزنددار شدنِ خویش بود. به گفته رسول جعفریان، این مسئله با ولادت محمّد تَقی، ملقب به جواد، مرتفع شد.[۵۴]
امام رضاعلیه السلام در عهد امین
دوران پنج سالهٔ خلافتِ امین به جنگ میان امین و مأمون گذشت. علی بن موسی الرّضا خویش را از این درگیری برکنار داشت. این دوران، آرامشی نسبی برای فعالیتهای علی بن موسی الرّضا بهوجود آورد و وی فرصت گسترش تعالیم خویش را یافت.[۵۵] بسیاری از برادرانش و عمویش، محمد بن جعفر، در شورشها و قیامهای علویانِ عراق و شبه جزیرهٔ عربستان پس از مرگ امین شرکت کردند، اما علی بن موسی حضور در این قیامها را نپذیرفت.[۵۶] . به گزارش رافعی در اَلتَّدوین، علی بن موسی سفری به قزوین داشته که پس از مرگ هارون و در دوران مأمون رخ داده است. گمانه زنیهایی وجود دارد که تاریخ این سفر، مقارن با مرگ هارون در سال ۱۹۳ ه.ق بودهاست. بر اساس این گزارش، در طی این سفر یکی از فرزندان علی بن موسی به نام حسین که طفلی دو ساله بود، در قزوین درگذشت و در همانجا دفن شد.[۵۷] به گفتهٔ مادلونگ، سند معتبری وجود ندارد که نشان دهد علی بن موسی الرّضا پیش از سفر به خراسان، به سفر بلندمدتی به بیرون از مدینه رفته باشد. درهرحال، گزارشهای شیعی بیانکنندهٔ آن است که دیدارهایی معجزه گونه در گردهماییهای پیروانش در بصره و کوفه پس از درگذشت پدرش داشته است.[۵۸] .
امام رضاعلیه السلام در عهد مأمون
ولیعهدی علی بن موسی الرضا و سفر علی بن موسی الرضا به مرو
با مرگِ امین و بهحکومت رسیدنِ مأمون، خلیفه با بحرانهای فراوانی مواجه شد. خالی بودنِ خزانهٔ بغداد و کمبود حقوق لشکریانِ فاتح، سبب شد تا در آغاز حکومت، چند شورش کوچک رخ دهد و در نهایت، بخشی از سپاهیان از عباسیان جدا شدند و به کوفه رفتند و با جلب همکاری علویان، ناگهان قیامی بزرگ را در کوفه بهراه انداختند. در مناطق دیگر نیز جنبشهایی ضدحکومتیِ فراوانی شکل گرفت که سبب ناآرامی در مناطق تحت حکومت مأمون شد. گستردگیِ این قیامها و شورشها، مأمون را به وحشت انداخت و او را ناچار کرد با تمام قوا به سرکوبیِ آن بپردازد.[۵۹] . بیهم دائو در دانشنامهٔ اسلام میگوید به نظر میرسد تنها دخالت علی بن موسی در سیاست تا پیش از ولیعهدی، در مذاکرات میان دولتِ عباسی و عمویش محمد بن جعفر بودهاست که در سال ۲۰۰ ه.ق/۸۱۵ م، خود را در مکه خلیفه اعلام کرده بود. در آن زمان از علی بن موسی خواسته شد تا سعی کند عمویش را برای تسلیم شدن متقاعد کند.[۶۰] جعفریان در صحتِ این گزارش مبنی بر وساطت علی بن موسی الرّضا، به دیدهٔ تردید مینگرد.[۶۱]
تصمیم مأمون برای ولیعهدی
دونالدسون میگوید علی بن موسی هنگام عهده داریِ امامت پس از پدرش، بیست یا بیست و پنج سال سن داشت. هجده سال بعد، مأمون تصمیم گرفت با منصوب کردنِ او به جانشینی اش، حمایتِ گروههای مختلف شیعه را به سمت خود جلب کند.[۶۲] منابع شیعه دوازده امامی تلاشهای زیادی کرده اند تا توجه مأمون به رضا و اعلام ولیعهدی او را توضیح دهند و پذیرش این مقام از سوی امامشان را توجیه نمایند. در نظر این منابع خلیفه علیرغم حسن نیت ظاهری، ادامهٔ سنت طولانی توطئه علیه علویان را در سر میپروراند.[۶۳] به گفتهٔ جعفر مرتضی عاملی، روحانی شیعه، مأمون و مشاورانش برای آرام کردن علویان در خراسان و سایر سرزمینهای اسلامی، به فکر انتصاب یکی از علویان به مقامِ ولیعهدی افتادند. از بین آنها، علی بن موسی الرضا به جهت منزلت و اعتبار و نیز عدم شرکت در قیام علیه حکومت، بهترین گزینه بود. از دیگر اهداف مأمون، قداست بخشیدن به حکومتش بود؛ چرا که وی در دید عموم مردم، حتی غیرِشیعیان، قداستِ خاص خود را داشته و این کار، قداست و حس تبعیت از آن حکومت را به ویژه در میان علویان ایجاد میکرد.[۶۴] سید محمدهادی میلانی، روحانی شیعه، میگوید که مأمون با توجه به موقعیت خطرناک در مقطع آغازین خلافتش، به این نتیجه رسید که تظاهر به تشیع سودمندترین راهکار بقایش است؛ لذا، خلافت را به علی بن موسی الرضا پیشنهاد کرد، با علم به این که وی آن را رد خواهد کرد. بدین ترتیب وی کوشید تا خطر علویانی را که دولتش را تهدید میکردند، مرتفع کند.[۶۵] محمد مرتضوی، پژوهشگر شیعه، میگوید به گمان مأمون، پذیرش ولیعهدیِ حکومتش توسط علی بن موسی، بهترین دلیل برای مشروعیتِ این حکومت میبود.[۶۶] به عقیدهٔ محمدحسین طَباطَبایی، عالم شیعه، مأمون علی بن موسی را به خراسان خواند و مقامِ جانشینی را بر عهدهٔ او گذاشت تا نخست با دخالت دادنِ فرزندان پیامبر در حکومت، از شورش آنان علیهِ حکومت جلوگیری کند و دوم اینکه با درگیر کردنِ رهبر شیعیان در امور دنیایی و حکومتی، از تقدّس و اعتبارِ او در میان پیروانش بکاهد.[۶۷] بعضی چون اَبُوالْفَرَج اصفهانی و شیخ صدوق، محدثان شیعه، به نذر مأمون مبنی بر سپردن خلافت به برترین مردان از خاندانِ ابیطالب درصورت پیروزی بر امین، اشاره داشته و آن را دلیل ولیعهدی علی بن موسی الرّضا دانسته اند. اما بهگفتهٔ اکبری این احتمال با فاصلهٔ زمانیِ دو ساله میان پیروزی مأمون بر امین و ولیعهدیِ علی بن موسی بعید به نظر میرسد.[۶۸] باغستانی در دانشنامهٔ جهان اسلام میگوید بنابر گزارشی از رَیّان بن صَلْت، شایعات میان سپاه و مردم مبنی بر تعلقِ اندیشهٔ ولیعهدیِ علی بن موسی به فضل بن سهل، سبب شد تا مأمون با احضار ریان، ماجرای درگیریاش با امین را به او بگوید و علتِ تصمیمِ ولیعهدی را نذرش نسبت به واگذاری خلافت به خاندان ابیطالب، درصورت پیروزی بر امین بیان دارد.[۶۹] .
امام رضاعلیه السلام در سفر به مرو
در سال ۲۰۰ ه. ق، مأمون برای علی بن موسی الرّضا دعوتنامهای جهت آمدن به مرو نوشت و رَجاءِ بنِ اَبیضَحّاک، دایی فضل بن سهل و غلامی بهنام فِرناس یا یاسر را فرستاد تا همراه او در این سفر باشند.[۷۰] از سوی دیگر، شیخ صدوق، محدث شیعه، چنین گزارش میکند که مأمون در نامهنگاریهای متعدد، از علی بن موسی درخواستِ عزیمت به مرو را میکرد و علی بن موسی این درخواست را با بهانهها و دلایل گوناگون رد مینمود. این امتناع سبب شد تا مأمون بهاجبار علی بن موسی را به مرو بیاورد.[۷۱] ادعایی که از سوی ابوالفرج اصفهانی و شیخ مفید، محدثان شیعه، مبنی بر همراهیِ علی بن موسی تا مرو از سوی عیسی جَلّودی مطرح شده، مردود و نادرست است. چراکه در همان سال عیسی جلّودی، قیام محمّد بن جعفر را در مکه سرکوب کرد و او را با خود به عراق بُرد و به رجاء بن ابیضحاک تحویل داد. رجاء نیز هر دو را به خراسان بُرد.[۷۲] این سفر از ۱۵ مُحَرَّم آغاز شد و تا ۲۹ جِمادیُالثّانی به طول انجامید.[۷۳] . علی بن موسی الرّضا پیش از سفر به مرو، علاوه بر اعلام ناراحتی خویش از این سفر با وداعِ همراه با گریه در روضهٔ نَبَوی، دستوری خطاب به شیعیان و اقوامش برای اقامهٔ عزاداری و مجلس تعزیه به خاطر وی و سفرش صادر کردهاست.[۷۴] بهگفتهٔ ناجی و باغستانی بر طبق روایات منقول از شیخ صدوق، محدث شیعه، علی بن موسی الرّضا پیشگویی کرد که در غربت خواهد مرد و در کنار هارون دفن خواهد شد و هرگز نزد خانوادهاش بازنخواهد گشت. او هیچ یک از اقوام، حتی فرزند خردسالش جواد را نیز با خود به سفر نبرد.[۷۵] . به نظر میرسد علی بن موسی در این سال، سفری به مکه داشت که در این سفر، پسر پنج ساله اش، محمّد نیز او را همراهی میکردهاست. سفر او به مرو در اوایل سال ۲۰۱ ه.ق برابر با اواخر تابستان ۸۱۶ م آغاز شد. مسیر سفر مطابق گزارش بیشتر منابع از بصره، اهواز و فارس بود؛ چراکه بغداد و کوفه در آن زمان در دست شورشیان بود؛ بنابراین، گفتهٔ یعقوبی که رجاء به بغداد و نَهاوَند سفر کرده، مردود است. اما اینکه علی بن موسی از مسیر قم نگذشته، قطعی است. او از مسیر نیشابور عبور کرده که عده ای از مُحَدِّثان برجستهٔ اهل سنت مانند اِبنِ راهْوَیْهْ، یَحْیَی بنِ یَحْییٰ، محمّد بن رافِع و احمد بن حَرْب به استقبالش آمدند تا با او دیدار کنند و وی مدت کوتاهی در این شهر ماند.[۷۶] به گفتهٔ میلانی، پررنگ ترین واقعه در طول سفر علی بن موسی الرّضا، در همین ناحیه و در استماع و استنساخ حدیثِ سِلسِلَةُ الذَّهَب رخ داده است.[۷۷] مشهورترین قول دربارهٔ مسیر حرکت علی بن موسی مدینه، نقره، قریتین، هوسجه، نباج، حفر ابوموسی، بصره، اهواز، بهبهان، اصطخر، ابرقوه، ده شیر (فراشاه)، یزد، خرانق، رباط پشت بام، نیشابور، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو گزارش شده است.[۷۸] بلاغی در تاریخ نائین، مسیر دیگری را برای این سفر، نقل کرده که عبارت است از «مدینه، بصره، اَرْجان، فارس، اصفهان، نیشابور، دِه سُرخ، سناباد، سرخس و مرو.[۷۹]
امام رضاعلیه السلام وپذیرش ولیعهدی
بهگزارشی که صدوق، محدث شیعه، در عیون اخبارَ الرّضا نقل میکند، مأمون در ابتدا پیشنهاد کرد تا از خلافت به نفع خلافت علی بن موسی کنارهگیری کند.[۸۰][۸۱] علی بن موسی در ردِّ ادعای مأمون به او گفت: اگر خلافت متعلق به توست، پس حق نداری ردایی که خداوند تنت کرده، از تن بیرون بیاوری و به دیگری ببخشی؛ اما اگر خلافت متعلق به تو نیست، اجازه نداری چیزی که متعلق به تو نیست را به من ببخشی. [۸۲] پس از آن، مأمون پیشنهاد ولیعهدی را داد، اما علی بن موسی الرّضا از پذیرش این پیشنهاد سرباز میزد.[۸۳][۸۴] علی بن موسی نزدیک به دو ماه در برابر پیشنهادِ ولیعهدی مقاومت کرد و در نهایت با اکراه، آن را پذیرفت،[۸۵] به شرط اینکه هیچ فعالیت حکومتی رسمی انجام ندهد.[۸۶] . منابع بعدیِ امامیه مانند عیون اخبار الرّضا، تأکید میکنند که علی بن موسی ولیعهدی را تنها بدین دلیل که به مرگ تهدید شده بود، پذیرفت.[۸۷] شیخ صدوق، محدث شیعه، دلایلی را برای اثبات مدعای خود اقامه کرده است از جمله استناد به گزارشهایی مبنی بر اصرار مأمون برای عزیمت علی بن موسی و نامه نگاریهای متعدد در اینباره و بهانه های علی بن موسی برای ردِّ این درخواستها. همچنین وی گزارشی را نقل میکند که بر اساس آن، مأمون علی بن موسی را تهدید به مرگ کرد تا وی ولیعهدی را بپذیرد.[۸۸] در کنار دیدگاه شیعیان، برخی منابع اهل سنت نیز به اکراه و اجبارِ علی بن موسی به پذیرش ولیعهدی اشاراتی داشته اند، از جملهٔ آنها قُنْدوزیِ حَنَفی در یَنابیعُ الْمَوَدَّة است که گزارش نموده: علی بن موسی الرّضا با گریه و ناراحتی، ولیعهدی را پذیرفت».[۸۹] مشابه این گزارشها در منابعی مانند مَآثِرُ الْاِنافَة فی مَعالِمِ الْخِلافَة، اَلْفُصولُ الْمُهِمَّة، صُبحُ الْاَعْشیٰ و ضُحَی الْاِسلام مورد استدلال برای اثبات این مدعی قرار گرفته اند.[۹۰][۹۱][۹۲][۹۳] . علی بن موسی، در نهایت با چهار شرط، ولیعهدی را پذیرفت: احدی را به کار دولتی منصوب نکند؛ هیچکس را عزل نکند؛ هیچ رسم و روشی را نقض نکند؛ فقط از دور مورد مشورت قرار گیرد.[۹۴] . سرانجام، به گزارش طَبَری پس از آنکه مأمون شرایط علی بن موسی را پذیرفت، او را در دوم رمضان ۲۰۱ ه. ق، به ولیعهدی خود منصوب کرد. ابراهیم بن عباس صولی این رویداد را در ۵ رمضان میداند. نخستین کسی که با علی بن موسی بیعت و ابراز وفاداری کرد، فرزند کوچک مأمون، عباس بود که لباسی سبز بر تن داشت. از میان شاعرانی که ستایش و مدح علی بن موسی در این جایگاه را کردند، ابراهیم بن عباس صولی و دِعبِلِ خُزاعی بودند. به هردو نفر، ۱۰٬۰۰۰ سکه از مسکوکاتِ تازه ضربشده که به نام علویان بود، دادند. پس از آن عباسیان و علویان متناوباً هدایایی دریافت کردند. پس از مراسم در روز ۷ رمضان/۳۰ مارس، از سوی خلیفه نامه ای رسمی مبنی بر اعلانِ انتصاب تنظیم شد تا در مساجد سراسر امپراتوری خوانده شود.[۹۵] افزون بر این، مأمون دختر یا خواهرش، اُمِّحَبیبه را به ازدواج علی بن موسی و دخترش اُمِّفَضل را نیز به عقد پسر علی بن موسی، محمد تقی درآورد. نیز، دستور ضرب سکه هایی را داد که نام مأمون و ولیعهدش، علی بن موسی، بر روی آنها حک شدهبود.[۹۶] مأمون بهشکرانهٔ این کار، حقوق یک سالِ سپاه را پرداخت کرد.[۹۷] همچنین مأمون فرمان داد تا نامِ ولیعهد در همه جا در خطبهها ذکر شود و رنگ پوشش و لباس فرم، پوشاکِ رسمی و پرچمها از سیاه که رنگِ رسمیِ عباسیان بود به سبز تغییر کند.[۹۸][۹۹] بیهم دائو میگوید پیشتر رنگ سبز به عنوان نشانهٔ علویان شناخته نمیشد، اما بهتدریج چنین القا شد که این رنگ، بیشتر بهعنوان نشانی برای ابراز اهمیتِ آشتی میان عباسیان و علویان درنظر بوده تا نشانه ای از تسلیم شدنِ عباسیان و ادعاهای علویان. نکتهٔ دیگر این است که در میان مسلمانان، رنگ سبز با لباسهای پوشیده در بهشت ارتباط دارد و اینکه انتخاب آن، بازتاب جوِّ کنونیِ چشمداشتهای فریبنده بود.[۱۰۰] . مأمون در سند رسمیاش شرح داد که او علی بن موسی الرّضا را برترین و بهترین گزینه در میان نسل و فرزندان عبدالله بن عباس و علی بن ابیطالب میداند و امیدوار است که این انتخاب بتواند کمکی برای بازگردانیِ وفاق و وحدت در جامعهٔ اسلامی باشد. علی بن موسی الرّضا نیز در یادداشتِ پذیرشِ خویش که به سند افزوده شدهاست، همان تمایلات را بیان میکند و از مأمون برای تلاش در جهت اصلاح رفتارِ نادرستِ گذشته با علویان تقدیر کرده و متعهد شد که درصورت رسیدن به خلافت، با عباسیان به عدل رفتار نماید.[۱۰۱] بیهم دائو نیز در ویرایش سوم دانشنامهٔ اسلام بر این باور است که در بیانیهٔ پذیرش علی بن موسی الرّضا — که به نامهٔ انتصاب ضمیمه شده است — چیزی وجود ندارد که بگوید علی بن موسی الرّضا تمایلی به پذیرش این مسئولیت نداشت، یا اینکه او این کار را تحت فشار انجام دادهاست. او تصویر این ماجرا را در منابع امامیه، متفاوت ارزیابی میکند که تلاش زیادی میکنند تا نشان دهند که اهداف مأمون نسبت به علی بن موسی الرّضا، هر چیزی جز صداقت بود؛ و اینکه علی بن موسی شریکی بیمیل در نقشه ای بود که میخواست شخصیتش را بهعنوان یک جویای قدرت دنیوی لکه دار کند. او نحوهٔ پیشنهاد خلافت و سپس ولیعهدی به علی بن موسی الرّضا از سوی مأمون را بیشتر بهعنوان پاسخی به مجادلاتِ ضدِامامیه میخوانَد تا این موضوع که علی بن موسی الرّضا واقعاً خود را بهعنوان امامِ امامیه در نظر گرفته و ادعای قانونی برای خلیفه داشته باشد؛ درصورتیکه او باید اصرار داشته باشد که مأمون از خلافت به نفعِ علی بن موسی الرّضا استعفا دهد. این نیز این نشان میدهد که پذیرشِ این عنوان از سوی علی بن موسی الرّضا به شرط عدم انجام وظایفِ یک وارث بوده است، یعنی جایگاهی قانونی و نقشی بیمعنی که عملی انجام ندهد، و بههمین دلیل جایگاهش را بهعنوان امام تضعیف نمیکند.[۱۰۲] . به نوشتهٔ دونالدسون مأمون با هدفِ رهایی از مشکلات حکومت در مواجهه با علویان و درخواستهای آنان که منجر به قیامهای متعددی شدهبود، پذیرفت تا علی بن موسی الرّضا را بهعنوان جانشین خود منصوب سازد؛ اما محبوبیت زیاد علی بن موسی نزد شیعیان و عدم دسترسی به بعضی از اهداف این انتصاب و همینطور فشارهای حزبِ مخالفش در بغداد، او را از این تصمیم پشیمان کرد.[۱۰۳] این تصمیمِ شگفتآور که از سوی خلیفه گرفته شد، بیدرنگ مخالفتِ شدید گروههای مخالف را برانگیخت و این مخالفت حتی در خراسان — که زیر نفوذ وزیر ایرانی، فضل بن سهل بود — دیده میشد.[۱۰۴] عباسیانِ بغداد که عموماً از مخالفان مأمون تشکیل شدهبودند، از اینکه مأمون نه تنها علی بن موسی را به جانشینی اش نصب کرده، بلکه رنگ پرچم عباسیان را هم به سبز تغییر دادهاست، عصبانی بودند. نگرانی آنان بهخاطر بیرون آوردنِ امپراتوری اسلامی از دست عباسیان توسط علویان و ایرانیها بود.[۱۰۵] آنها در بغداد بیعت خود با مأمون را شکستند و عمویش ابراهیم بن مَهدی (د. ۲۲۴ ه.ق/۸۳۹ م) را بهعنوان خلیفه در ۲۸ ذیحَجّهٔ ۲۰۱ ه.ق/۱۷ ژوئیهٔ ۸۱۷ م منصوب کردند.[۱۰۶] با رسیدن خبر عزل مأمون به مرو، علی بن موسی الرّضا پیشنهادِ عزل خویش از ولیعهدی را به مأمون داد، اما در مقابل مأمون تصمیم گرفت به بغداد برگردد و از حقش دفاع کند.[۱۰۷] جعفریان با نقل سخنان مأمون از عیون اخبار الرّضا میگوید همهٔ اینها سبب شد تا مأمون طی سخنانی خطاب به عباسیان مخالفش، اهدافش را از ولیعهدیِ علی بن موسی افشا کند. او این اهداف را زیر نظر گرفتنِ علی بن موسی و علویان، حمایت علویان از عباسیان، کوچک کردنِ مقام علی بن موسی و تنزّلِ وجههٔ اجتماعیش را بیان کرد.[۱۰۸] به گفتهٔ بِرنارد لوئیس، از سوی دیگر شیعیان بسیار احساس پیروزی میکردند، اگرچه اینگونه ناقص و محدود بهرسمیت شناختنِ ادعاشان، هرگز نظر مساعد آنان را جلب نکرد.[۱۰۹] .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم دهم امام رضاع
ادامه مطلب را ببينيد
امام رضاعلیه السلام دردوره ولیعهدی
بر اساس گزارش منابع شیعی همچون عیون اخبار الرّضا، پس از مراسم ولیعهدی و فرارسیدنِ عید فطر، مأمون پیامی را برای علی بن موسی الرّضا فرستاد تا نمازِ عید فِطر را بخواند. علی بن موسی پس از خودداری اولیه، در نهایت پذیرفت تا نماز عید را اقامه کند. در روز عید، علی بن موسی با آداب خاصی از منزل خارج شد و مردم به تبعیت از وی تکبیرگویان بهراه افتادند و سپاهیان از اسب پیاده شدند و برهنهپا همراهی کردند؛ مأمون با فرستادنِ پیام به علی بن موسی، وی را از اقامهٔ نماز عید منصرف کرد. بر اساس آنچه حاکم نیشابوری، محدث اهل سنت، در تاریخ نیشابور و صدوق، محدث شیعه، در عیون اخبار الرّضا بیان میدارند، پس از اندکی از این ماجرا، در خراسان خشکسالی پدید آمد و گروهی این خشکسالی را در ارتباط با انتصاب علی بن موسی الرّضا به ولیعهدی قلمداد کردند. علی بن موسی نیز اقدام به اقامهٔ نماز باران کرد و در نهایت باران بارید. این واقعه سبب شد تا اطرافیانِ مأمون از علی بن موسی به بدی یاد کنند و مأمون نیز نگران افزایش محبوبیت علی بن موسی و تضعیف موقعیت خویش شد.[۱۱۰] . به گفتهٔ مادلونگ در ایرانیکا، ارتباطِ مأمون و علی بن موسی در مرو، نزدیک و صمیمی بود. بنابر گزارشها، علی بن موسی در خانهای مجاورِ محل اقامت خلیفه سکونت کرد و ظاهراً ایشان هر روز با یکدیگر ملاقات داشتند. مأمون به طور علنی میخواست که علی بن موسی مستقیماً در همهٔ تصمیمات و مراسمهای رسمی شرکت کند؛ اما گزارش شده که علی بن موسی تصریح میکرد که در امور دولت دخالت نمیکند. مأمون نیروی محافظِ شخصی اش (شُرَط) و گاردش (حَرَس)، مأمورانِ تحت فرمانِ فرماندهان خراسانیِ وفادار به خلافت، و نیز یک حاجب و یک کاتب را برای علی بن موسی گُمارْد. خلیفه در قضاوتها و فتواهایش به او وابسته بود و مناظراتی را میان او و دانشمندان مسلمان و نیز بزرگانِ جوامع دینیِ دیگر ترتیب میداد.[۱۱۱] . ارتباط میان علی بن موسی و فضل بن سهل هیچ گاه خوب نبود.[۱۱۲] بنابر گزارشها، خاندان سهل توانستند برای مدتی امور را مدیریت کنند تا شدت اوضاع عراق را پنهان نگاه دارند و مأمون را به این باور رسانند که ابراهیم بن مهدی صرفاً بهعنوان فرماندارش عمل میکند،[۱۱۳][۱۱۴] و این علی بن موسی بود که بدون حُبّ و بغض، چشم مأمون را نسبت به این موضوع باز و اصرار کرد که به بغداد برود و حضورش سبب بازگشتِ آرامش و صلح به آنجا شود.[۱۱۵][۱۱۶][۱۱۷] این ارزیابیِ وضعیت، از سوی چند تن از فرماندهانِ سپاه مأمون پشتیبانی شد و مأمون تصمیم گرفت به عراق سفر کند. فضل بن سهل که هدفش حفظ حکومت در شرق بود، استعفای خویش را ارائه کرد و با استدلال شدت تنفرِ عباسیان نسبت به خود، از خلیفه خواست تا او را بهعنوان فرماندارِ خراسان بزرگ منصوب کند. مأمون دیگربار بر کمالِ اعتمادش به او تأکید کرد و از او خواست تا نامهای دیگر با مُهر و نام خلیفه در تأیید امتیازات استثناییِ خود بنویسد. این نامه در صَفَرِ سال ۲۰۲ ه.ق مهر و امضا، و بهطور رسمی از سوی علی بن موسی نیز تأیید شد. پس از آن، برای انتشار در سراسر امپراتوری فرستاده شد.[۱۱۸]
واقفیه و علی بن موسی الرضا
یکی از چالشهای اصلی علی بن موسی الرضا در ابتدای دورهٔ امامتش، شکلگیری مذهب واقِفیّه بود. برخی از وکلای موسی کاظم به ویژه علی بن اَبیحَمزهٔ بَطائِنی، زیاد بن مَروان قَندی و عثمان بن عیسی رَواسی درگذشت وی را انکار کردند و اعتقاد به این مذهب را رواج دادند. واقفیها معتقد بودند موسی بن جعفر از دنیا نرفته و هنوز زنده است و روزی میخورد و همو قائم آل محمد است که به غیبت رفتهاست.[۱۳۲] این مسئله، سبب اختلاف اعتقادی بزرگی در گروههای گوناگونِ شیعیان به ویژه در کوفه و بغداد شد. پس از آن رضا متهم به انحراف از آموزه های اجدادش در برخی موارد شد.[۱۳۳] . گرچه ابن بابویه طمع وکلای کاظم را عامل شکل گیری واقفیه مطرح کرده است، ولی از نوشته های او مشخص است که پیروان این گروه از شیعیان دلایل اصولیتری برای تردید در امامت رضا داشتند. یکی از این شبهات، فرزند نداشتن رضا در سنین بالا بود که با حدیثی از جعفر صادق دربارهٔ شرایط امام بودن مطابقت نداشت. پس از این که یکی از پیروان واقفیه دربارهٔ این موضوع از رضا پرسید، او پاسخ داد که به زودی فرزندی از او به دنیا میآید و در همان سال محمد تقی به دنیا آمد؛ ولی در این که محمد تقی واقعاً فرزند رضاست یا پسر بردهٔ اوست، تردید وجود داشت. شبههٔ دیگری که بر امامت رضا وارد شد، این بود که او هنگام تدفین موسی کاظم در شهر دیگری میزیست و نمیتوانسته پدرش را غسل میت داده باشد و این با روایت جعفر صادق دربارهٔ شرایط امامان مطابقت نداشت.[۱۳۴] . بهگفتهٔ رسول جعفریان، روحانی شیعه، انگیزهٔ پیدایشِ وقف و گرایش به آن، علاوه بر تمایلات مادّی و هواهای نفسانی و دنیایی، عدم شناخت مصداق مهدویت در عین اعتقاد به آن بوده است.[۱۳۵] حسین مدرّسی، روحانی شیعه، در علتِ پیدایش واقفیه میگوید هرچند گزارش منابع شیعی مبنی بر امتناعِ بعضی از وکلای موسی کاظم در بازگردانیِ اموال به علی بن موسی الرّضا پس از قتلِ موسی بن جعفر درست است، بااینحال این تمامِ علت ماجرا نیست. او ادامه میدهد که انتظارِ دیرپایِ جامعهٔ شیعه برای قیامِ قائِمِ آلِ محمّد سبب شد تا با توجه به رواجِ حدیثهایی که هفتمین امام را «قائم» معرفی میکرد،[یادداشت ۵] بسیاری از شیعیان به قائِمیَّتِ موسی کاظم معتقد شوند و او را زنده بپندارند.[۱۳۶] با ظهور واقفیه، یونُس بن عبدُالرَّحمٰن قُمی — یکی از شاگردان موسی کاظم — اقدام به تبلیغ علیهِ جریان وقف کرد.[۱۳۷] به گفته جعفریان، محدودیتهایی که خلفای عباسی برای علویان و شیعیان ایجاد کرده بودند، سبب شده بود تا ارتباطشان با امامان شیعه سخت شود و درنتیجه یادگیری مسائل دینیشان با مشکل مواجه شود.[۱۳۸] به گفتهٔ قُرَشی، روحانی شیعه، رضا نیز برای استدلال بر امامت خویش، سفری به بصره و کوفه را تدارک دید و با استقرار در منزل حسن بن محمد علوی در شهر بصره، جلسهٔ بزرگی گذاشت و با جمعی از مخالفان خود در امر امامت گفتگو کرد. در این جلسه، جاثُلیقِ نَصاری و رَأسُ الْجالوت نیز حضور داشتند و رضا با آنها مناظره کرد.[۱۳۹] به گفته مدرسی، روحانی شیعه، سرانجام بسیاری از واقفیه، با گذشتِ زمانْ امامتِ علی بن موسی الرّضا را تصدیق کردند و در آغاز سدهٔ سوم هجری قمری، اکثریت شیعیان از علی بن موسی الرّضا در جایگاهِ امامِ مُفْتَرَضُالطّاعَة اطاعت میکردند.[۱۴۰] .
اصحاب، شاگردان و وکلا علی بن موسی الرضا
از دلایل گسترش و پراکندگی جمعیت شیعیان در ایران، ناامنیهایی ناشی از سختگیری هارون بر شیعیان و سرکوب قیامهای علیه حکومت توسط حکومتهای مختلفی از جمله مأمون بود. رفاه موجود در شهرهای ایرانی نیز در مهاجرت اعراب به ایران مؤثر بودهاست. این موارد سبب شد تا شیعیانی که در قیامها فعالیتی نیز نداشتند، به مناطق امنی در ایران مهاجرت نمایند که پراکندگی این طایفه را در پی داشت. اندکاندک و با افزایشِ کَمّی و کیفیِ شاگردان شیعیِ علی بن موسی الرّضا در ایران و به ویژه قم، شهر قم به مرکز شیعیان تبدیل شد و لقب «حرمِ اهلِ بیت» را کسب کرد.[۱۴۱] . با احتمال روی کار آمدن عباسیان، جعفر صادق، تمهیداتی اندیشید تا بتواند فشارِ حاکمیت بر دستگاهِ امامت را کمتر کند و اهداف خویش را پیش ببرد. یکی از این تمهیدات، ایجادِ شبکهٔ وُکَلا بود. این فشار با روی کار آمدنِ عباسیان روزبهروز بیشتر شد؛ تا جایی که موسی کاظم به اتهام تحریکِ حَسَنیان برای قیام علیه حکومت بازخواست و مجبور به سوگند شد.[۱۴۲] این تشکیلات در عصر موسی کاظم شکلی وسیع تر و منسجمتر یافت و در عصر علی بن موسی الرضا، سامانمندتر شد.[۱۴۳] علی بن موسی در سازمان بخشیدن به شبکهٔ وکلا موفق بود و توانست تا سازمانِ وکالت و مدیریتِ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادیِ شیعه را نظم و گسترش دهد. بر این اساس، شیعیان در عراق و سراسرِ مناطقِ مرکزی و غربیِ ایران همچون شهرهای همدان، قم، ری و اهواز به جامعهای منسجم و هویتیافته تبدیل شدند.[۱۴۴] . در دوران امامت محمد باقر، جعفر صادق و موسی کاظم، شیعیان به گونه ای پرورش یافته بودند که هر کدام در فقه و کلام، صاحب نظر محسوب میشدند؛[۱۴۵] با رویکرد شیعیان به سمت اجتهاد، جعفر صادق و علی بن موسی الرّضا طی رهنمودهایی بر آن مهر تأیید زدند. علی بن موسی الرّضا در اینباره به احمد بن اَبینَصْرِ بَزَنْطی گفته است: «بر ماست که اصول را بر شما عرضه کنیم و بررسیِ فروعِ هر مسئله و بحث دربارهٔ آن به عهدهٔ شماست». علاوه بر پرورش و معرفی راویانِ فقیه توسط امامان شیعه، آنها شیعیان را به مراجعه به این شاگردان تشویق و سفارش میکردند. در اینباره علی بن موسی الرّضا شیعیانش را به بعضی اصحاب مانند یونُس بن عبدالرّحمن ارجاع دادهاست.[۱۴۶]. در چنین شرایطی، علی بن موسی الرضا در وضعیت بهتری از جهت آزادی عمل به سر میبرد. سفر وی به خراسان که در تاریخ امامان شیعه، بینظیر تلقی میشود، سبب شد تا ناحیه خراسان وبهخصوص نیشابور، نسبت به تشیع گرایش پیداکنند.[۱۴۷] . از میان شبکهٔ وکلایی که با علی بن موسی الرّضا در ارتباط بودند و نایبِ وی محسوب میشدند، بعضی جایگاه والاتری داشته و سخنشان از اعتبار بیشتری برخوردار بوده است. این افراد عبارتند: از محمد بن راشِد، عُمَر بن فُرات و محمد بن فُرات. در وکیل و باب بودنِ محمد بن فرات، اختلافی وجود دارد و برخی منابع چون کَشّی، وی را مدعیِ وکالت دانسته و مغضوبِ علی بن موسی الرّضا معرفی کردهاست.[۱۴۸] علی بن موسی الرّضا، همواره شاگردانش را به صبر و شکیبایی در برابر ظلمِ حکومت فرامیخوانْد و از قیام علیه حکومت بازمیداشت.[۱۴۹] . در کتاب اَلْجامِعُ لِرُواةِ و اصحابِ الْاِمامِ الرِّضا، مجموعِ اصحاب و شاگردان علی بن موسی الرّضا ۸۳۱ تن عنوان و نام برده شدهاست.[۱۵۰] افرادی از اصحاب وی که منصب وکالتش را عهده دار بودند، عبارتند از: عبدالرّحمن بن حَجّاج وکیل در بغداد ، صَفْوان بن یَحییٰ بِجِلّی مدینه ، یونس بن یعقوب بجلی مدینه ، ابراهیم بن سَلّام نیشابوری ، عَبدُالْعَزیز بن مُهْتَدی قم ، علی بن مَهْزیار اهوازی ، عبدالله بن جُندَب ، فضل بن سَنان نیشابور ، ابوعلی بن راشد ، ابوعلی رَیّان بن صَلْت قمی ، هُشام بن ابراهیم عباس ، ابراهیم بن محمد همدانی ، اسحاق بن ابراهیم حُصَیْنی ، حسین بن عبد ربّه و یونس بن عبدالرحمن.[۱۵۱][۱۵۲] از این میان، یونس بن عبدالرحمن، صفوان بن یحیی، ابن ابیعُمَیْر، عبدالله بن مُغَیْره، حسن بن محبوب، احمد بن ابی نصر بزنطی، فضل بن شاذان نیشابوری، حسن بن علی بن فَضّال، عثمان بن عیسی و فَضّالَةِ بن اَیّوب از جمله اصحاب اجماعی بهشمار میآیند که از علی بن موسی نقل روایت داشته اند.[۱۵۳] غیر از اینان، مهم ترین اصحاب وی، حسین بن سعید اهوازی، احمد بن عامِر طایی و زکریّا بن آدم اَشعَری معرفی شده است.[۱۵۴] علاوه بر مردان، کسانی همچون نجمه خاتون مادرش ، خیزران نوبیه همسرش ، حکیمه و فاطمه (دخترانش) و عَذرا (کنیزش) از جمله زنانی هستند که موفق به نقل حدیث از او شدهاند.[۱۵۵]
فرزندان علی بن موسی الرضا
در تعداد و نامِ فرزندان علی بن موسی اختلاف است؛ گروهی آنان را شش تن (پنج پسر و یک دختر) به نامهای محمّد، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین و فاطمه (یا عایشه) گزارش کرده اند. ابن حَزْم شمارِ پسران را سه تن بهنامهای علی، محمد و حسین میداند. در روایتی دو پسر به نام محمد و موسی و روایتی دیگر دو پسر به نام محمد و جعفر گزارش کرده اند.[۱۸۳] غروی نایینی در مُحَدِّثاتِ شیعه میگوید دختری به نام فاطمه برای علی بن موسی گزارش شده که همسر محمد بن جعفر بن قاسم بن اسحاق بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب بوده است.[۱۸۴]
انتساب محمد تقی به علی بن موسی الرضا
از مسائلی که در زندگانی علی بن موسی الرّضا در منابع یاد شده، انکار نسبتِ پدری–فرزندیِ علی بن موسی الرّضا و محمد تقی است. خاستگاه این موضوع، فاصلهٔ زمانیِ ۳۰ ساله میان ازدواج علی بن موسی و تولد محمد تقی است. همین مسئله سبب شد تا جمعی به امامت علی بن موسی الرّضا شک کنند؛ چراکه معتقد بودند امام باید صاحبِ فرزند باشد. دلیل دیگرِ این انکار، تفاوتِ رنگ پوست بین این پدر و فرزند بود؛ آنطور که منابع منعکس کرده اند، رنگ پوست محمد تقی به مقدار زیادی تیره بوده است. بنابر گزارشی که کُلَیْنی، محدث شیعه در کافی نقل میکند : علی بن جعفر با اعتراف بر ظلمی که خود به همراه عموها و برادران علی بن موسی الرّضا بر وی روا داشته اند، داستان را اینگونه شرح میدهد که وقتی رنگ دگرگونِ محمد تقی را دیدیم، به علی بن موسی الرّضا شکایت بردیم که در میان خاندان ما، امامی که رنگش دگرگون باشد، نبودهاست و علی بن موسی پاسخ داد این فرزند، زادهٔ من است. اما خویشانِ علی بن موسی الرّضا به این حرف، قانع نشدند و تقاضای داوریِ قیافه شناس را مطرح کردند. علی بن موسی مباشرت در چنین کاری را رد کرد، ولی آنان را مختار قرار داد که هرچه میخواهند انجام دهند. در نهایت در روزی مشخص، همگان جمع شدند و برای اطمینان بیشتر، بر علی بن موسی الرّضا لباسِ مبدل تن کرده و با صحنه سازی، او را باغبانِ خانه معرفی کردند و به وی گفتند در باغ مشغول کار شود، سپس همگی در اتاق جمع شدند. در نهایت قیافه شناس، بررسیهای خود را انجام داد و اعلام کرد که پدرِ این فرزند در اتاق نیست، اما عموهای این فرزند و عموهای پدرش در اینجا حاضر هستند؛ سپس اعلام کرد که اگر کسی پدر این فرزند باشد، آن باغبانی است که ردِّ پایش را در باغچه دیده ام. با این سخنِ قیافه شناس، همگی به اشتباه خود پیبردند و به امامت محمد بن علی اقرار کردند و از علی بن موسی الرّضا عذر خواستند. [۱۸۵]
جانشینی علی بن موسی الرضا
از دیگر مسائل پرحاشیهٔ زندگی علی بن موسی الرّضا، مسئلهٔ جانشینی وی بودهاست. پس از ماجرای واقفیها و انکارِ امامت علی بن موسی و مسائلی که در دیرفرزندآوریِ علی بن موسی پیش آمد، و در نهایت انکار انتسابِ محمد تقی به علی بن موسی، علی بن موسی الرّضا بارها بر جانشینی محمد تقی تأکید و توصیه نمود. مسئلهٔ بعدی که در جانشینی علی بن موسی الرّضا رخ داد، مسئلهٔ سنِّ کمِ محمد تقی بود. پذیرش امامی که در سن کودکی به امامت رسیده است، برای شیعیان سابقه نداشت.[۱۸۶] علی بن موسی الرّضا تمام تلاش خود را در تثبیتِ جایگاه محمد تقی کرد. نُصوصی از علی بن موسی الرّضا از طریق اشخاصی مانند علی بن جعفر، صفوان بن یحیی، معمر بن خالد و حسین بن یسار در اینباره نقل شده است. علی بن موسی الرّضا پس از تولد محمد تقی، با روشهای مختلف بر امامتِ محمد تقی تأکید کرد، مانند نشان دادن مُهرِ امامتِ فرزندش به یارانش.[۱۸۷] با همهٔ این تمهیدات، اینبار شیعیان با چالشی جدید مواجه بودند که آیا بلوغ، شرط امامت است و اینکه آیا یک کودک شرعاً شرایط امامت را داراست و علم لازم برای این مقام را دارد یا نه؟[۱۸۸][۱۸۹] این چالش سبب شد تا گروهی از شیعیان به عبدالله بن موسی گرایش پیدا کنند؛ اما با بیپاسخ ماندن پرسشهاشان از وی، از پذیرش امامت او رویگردان شدند.[۱۹۰] در این بین گروهی از شیعیان نیز پس از درگذشت علی بن موسی و با استناد به سنِّ کمِ فرزندش محمد تقی، به امامت برادرش احمد بن موسی باور پیدا کردند که این مذهب به نام احمدیه شناخته میشوند.[۱۹۱] همچنین پس از درگذشت علی بن موسی، جمع کثیری از واقفیه که به امامت وی باور پیدا کرده بودند، مجدداً به عقیدهٔ وقف بازگشتند و مُؤَلَّفه نام گرفتند.[۱۹۲] . سرانجام اکثریت جامعهٔ شیعه، امامت محمد تقی را پذیرفتند؛ هرچند که این پذیرش با استدلالهای متفاوتی انجام شد. گروهی بر این عقیده بودند که امامت محمد تقی حق و صحیح است و او پس از رسیدن به سن بلوغ و به دست آوردن شرایط علمی لازم، امام خواهد بود و علمش را از طریق کتابهای پدرانش به دست خواهد آورد. گروهی دیگر بر این اعتقاد بودند که خداوند علم و امامت را به هرکس بخواهد میدهد حتی اگر آن شخص کودک باشد مانند عیسی و یَحیَی بن زَکَریّا که در کودکی پیامبر شدند، آنچنانکه محمد تقی در اثبات جانشینی خود، به جانشینی سلیمان برای داوود، جانشینی یحیی برای زکریا و نبوت عیسی در سنین خردسالی استدلال کردهبود. سرانجام نظریهٔ دوم پذیرش بیشتری در جامعهٔ شیعه یافت.[۱۹۳][۱۹۴] .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم دهم امام رضاع
ادامه مطلب را ببينيد
مواضع سیاسی علی بن موسی الرضا
به گفتهٔ احمد پاکتچی، موضع سیاسیِ علی بن موسی الرّضا مانند امامانِ پیش از خویش، میان دیدگاه زیدیه و اکثریتِ اهل حدیث قرار داشت؛ نه به دنبال قیام بود و نه مشروعیت بخشیدن به حکومتها.[۲۰۰] او تَقیّه را یک استراتژی بلندمدت برای شیعیان درنظر داشت که شیعیان با عمل به آن، از تندرویهای نامعقول خودداری کنند تا به شرایط سختْ دچار نشوند و تحت فشار قرار نگیرند.[۲۰۱] با اینحال در شرایطی که جامعهٔ شیعه در خطر فروپاشی و تفرقه بود، تقیّه را کنار گذاشت و آشکارا در برابر جریانهایی مانند واقفیه و فَطْحیّه ایستاد.[۲۰۲] علی بن موسی الرّضا ویژگیها و صفات و شئون امامت را در هر موقعیتی برای مردم بیان میکرد و با تأکید بر حقِّ ولایتِ امام، اطاعت از او را لازم میشمرْد و بدین گونه رهبریِ دینی و سیاسیِ امامان را یادآوری میکرد و در تعیین مصداقِ امام، از امامانِ شیعهٔ دوازدهامامی نام میبُرد.[۲۰۳] در همین راستا، او به تبیین جایگاهِ «امام مُفْتَرَضُالطّاعَة» پرداخت که دانا به سیاست، خیرخواه برای بندگان خدا و نگاهبان دین خداست.[۲۰۴] او صراحتاً و برخلاف امامانِ پیشین، بی هیچ تقیّه ای، خود را امام مفترض الطّاعه معرفی، و شبهات را در این زمینه رفع کرد و در دفاع از حقِّ امامان شیعه برای حکومت، ضمن نقدی مسامحهآمیز از ابوبکر و عُمَر، به نقدی تند و صریح از خلفای عباسیِ معاصر خویش پرداخت.[۲۰۵] . به گفتهٔ جلال درخشه، کُنش علی بن موسی الرّضا در مسئلهٔ ولایتعهدی با دیدگاهش دربارهٔ تقیّه منافاتی ندارد. در سیرهٔ او اگرچه حاکمیت جورْ نفی میشود، اما اصول ثابتی نیز هستند که مبنای واکنشها در هر زمان، قرار میگیرند از جمله: پیشگیری از آشوب و فتنه و بحران، حرکت منسجم تشکیلاتی، بسترسازی برای برپاییِ حکومت امام معصوم، بهره گیری از ظرفیتهای اجتماعی و انسانی، اثبات برتری امامانِ شیعه و غصب خلافت، و حفظ وحدت جامعه؛ و برآیندِ مجموعهٔ این معیارهاست که چگونگیِ رفتار در قبال تقیّه را تعیین میکند.[۲۰۶] علی بن موسی الرّضا در برابر مأمون، موضعی منفی اتخاذ میکند که در چند موقعیت قابل مشاهده است: عدم پذیرش اولیهٔ ولایتعهدی، بیان حدیث سلسلة الذهب در نیشابور، اظهار نارضایتی از پذیرش ولایتعهدی، شرط عدم دخالت در امور حکومتی، تأکید بر حقِّ خویش در مجلس ولایتعهدی و استفاده از ظواهرِ امور و سنتها که در آن دوره، برخلاف سنت پیامبر انجام میشد.[۲۰۷] او در هنگام ولایتعهدی، آشکارا خلافت را «اِمارَتِ کُبریٰ» مینامد که حقی از حقوقِ اهل بیت است که پدرانِ مأمون آن را ادا نکرده بودند و مأمون آن را به صاحبش بازگرداند. درعینحال او در برابر ظلم خلفا، تقیّه و صبرْ پیشه میکند و بهدنبال قیام علیهِ حکومت نیست.[۲۰۸] . علی بن موسی الرّضا در نسبتِ شیعیان با سلطان، با بیان عدم مشروعیتِ سلطان از سوی شیعه، شیعیان را از ارتباط و همکاری با سلطان بر حذر میدارد؛ اما به شیعیانش توصیه میکند که درصورت ناچاری، همکاری باید با احتراز و پرهیز باشد. او همکاری را درصورتی جایز میداند که از ریختنِ خونی جلوگیری یا خطری دفع شود یا حفظ مصالحی مانند امر به معروف و نهی از منکر در محدوده ای خاص مطرح باشد.[۲۰۹][۲۱۰] علی بن موسی الرّضا در برابر دیگر مکاتب فکری و عقیدتی در آن دوران — که بخشی از آن به خاطر رشد نهضت ترجمه بود — شاگردانِ بسیاری تربیت، و در مناظراتش با شخصیتهای مختلف، به گسترش علومِ شیعی کمک کرد.[۲۱۱] .
موقعیت علمی و روایی علی بن موسی الرضا
دانشمندانی از اهل سنت مانند اِبن حَجَرِ عَسقَلانی و ابن نَجّار، از جایگاه ویژهٔ علی بن موسی الرّضا یاد کرده اند که در سنِ کمتر از بیست سالگی، در مسجد پیامبر بر منبر رفته و فتوا میدادهاست.[۲۱۲] ابن حجر در اینباره مینویسد که رضا، اهل علم و فضل بود که از جهت نسب نیز شرافت داشت.[۲۱۳] در میان امامان شیعه نیز، تنها چهار امام امکان نشر آزادانه اسلام را پیدا نمودند که علی بن موسی الرّضا آخرین آنان بود. بر اساس گزارشی از یقطینی، وی برای اثبات جایگاه علمی خود نزد برخی از شکاکان به امامتش، به پانزدههزار مسئله علمیشان پاسخ دادهاست.[۲۱۴] وی جلسات علمی تشکیل میداد که ویژهٔ شیعیان نبود و بزرگان اهل سنت نیز در این جلسات حاضر میشدند.[۲۱۵]
آرای کلامی و دیدگاه کلامی علی بن موسی الرضا
دوران علی بن موسی الرّضا، بهخاطر قدرت نماییِ دو گروه معتزله و اهل حدیث، عصر بحثهای کلامی بوده است. با رویکارآمدنِ مأمون، فضای بازی ایجاد شد تا هر گروه، آزادانه دیدگاه مذهبیِ خویش را مطرح نماید و سایر مذاهب، آن را مورد نقد و بررسی قرار دهند. علی بن موسی الرّضا نیز در بین این دو گروه، اقدام به بیان دیدگاهش نمود. این امر سبب شد تا اکثر روایاتی که از علی بن موسی توسط منابع گزارش شدهاند، در حوزهٔ علم کلام باشد. از مهمترین مسائلی که در این کشمکشهای کلامی مطرح میشد، مسائل امامت و توحید بود. علاوه بر این گفتگوهای علمی بین دو مذهب کلامیِ غیرشیعه، شیعیان بهعنوان مذهبی پرطرفدار، بهجهت سخت گیریهای حکومت عباسی از امامان خویش، دور بودند و امکان برگزاری جلسات علمی و پرسش و پاسخ با امام خویش را نداشتند. این فاصلهٔ شیعیان با رهبرانِ خویش بههمراه گرایشِ اهل حدیث به روایات و ترجیحِ هر روایتی بر عقل، سبب شد تا شیعیان نیز همچون اهل حدیث، در معنای حقیقیِ روایاتی دربارهٔ صفاتِ خدا درمانده شوند. همین امور سبب شده بود تا اختلافات کلامی در بین شیعیان رواج یابد؛ به گونه ایکه ابینصر بزنطی به علی بن موسی الرّضا از اختلاف شیعیان در مسائلی چون جَبْر و اختیار و صفات خدا خبر داده است. در این بحبوحهٔ کلامی، علی بن موسی با تدارک جلسات مناظره، بیان روایات و اعتقادات و گفتگو با سران مخالفان و دگراندیشان، با اختلافات اعتقادی در تشیع و جامعهٔ اسلامی مبارزه کرد.[۲۱۶] با پیدایش معتزله و بیان دیدگاههای عقلی و برتری دادنِ عقل بر نقل، مسئلهٔ امامت نیز — که از دیدگاه شیعه، بحثی نقلی است — شکلی عقلی به خود گرفت. شاهدِ این تغییر، داغ شدنِ بحثهای کلامی در عصر علی بن موسی بود. مأمون نیز با ایجاد آزادیِ نسبی در بیان دیدگاه های مختلف، سبب شد تا علی بن موسی برخلاف پدرانش مسئلهٔ امامت را با خیال راحت تری تبلیغ و تشریح نماید؛ به طوریکه تا قبل از آن، بحث دربارهٔ امامت تنها مربوط به محافلِ خاصِّ علمی بود، اما در عصر علی بن موسی این بحثها به میان عموم جامعه کشیده شد. ازاینرو علی بن موسی در معرفیِ تشیع و امامت به ایرانیان نقش اساسی را عهدهدار بود.[۲۱۷] . از مهم ترین آرای کلامیِ علی بن موسی الرّضا میتوان به جایگاه امامت و مسئلهٔ حُدوثِ قرآن اشاره کرد که در عصر وی، یکی از بحثانگیزترین مباحث کلامی بودهاست. وی در زمینهٔ خلقتِ قرآن، با انکار قدیم بودنِ قرآن، به ریشهٔ این بحثِ کلامی نیز میپردازد و بحث بر سر آن را بیحاصل میداند. او در مقابلِ بحثهای طولانی و اختلافانگیز بر سر حُدوث و قِدَمِ قرآن، به دقت در مُفاد آیات قرآن توصیه میکردهاست. هرچند احتمال دلایل سیاسی در این پرهیز، داده شده است.[۲۱۸] وی در مسئلهٔ توحید نیز، با استناد به دلایل عقلی همچون برهان نظم، دلیل شرطی، برهان حدوث و برهان حرکت، به اثبات وجود خدا پرداختهاست.[۲۱۹][۲۲۰]
عواملی مانند توسعهٔ مذاهب اسلامی، گسترش سرزمینهای اسلام، نهضت ترجمه و پراکنشِ آثار یونانی، مصری و ایرانی در سرزمینهای اسلامی و نیز مشکلات داخلی و خارجی حکومتهای عباسی، سبب شد تا انقلاب و تحولی در زمینهٔ مناظرات کلامی رخ دهد. این تحول در عصر مأمون به اوج خود رسید و سبب شد تا مأمون با ایجادِ فضایی باز در زمینهٔ آزادی بیان، به عنوان یکی از بزرگترین متکلمانِ زمان خویش شناخته شود.[۲۲۱] با حضور علی بن موسی الرّضا در دربار حکومت، مأمون که علاقه مند به علوم مختلفِ ترجمه شده به عربی بود؛ مناظرات زیادی را میان علی بن موسی الرّضا و دانشمندانِ دینی و رهبرانِ ادیانِ مختلف — که از سرزمینهای مختلف به خراسان میآمدند — ترتیب میداد.[۲۲۲] در مقابل، برخی روایاتْ حاکی از این است که قصد اصلیِ مأمون از ترتیب دادنِ این مناظرات، امیدواریِ وی برای تضعیف جایگاه علی بن موسی الرّضا نزد عموم مردم و عالمانِ اقوام و گروههای گوناگون بوده است.[۲۲۳] شاخصههای اصلیِ مناظرات علی بن موسی الرّضا را میتوان در دو بخش کلیِ مناظرات درون دینی با محوریت تشریح جایگاه امامان پس از پیامبر اسلام، اثبات امامت علی بن ابیطالب و برخی مجادلات کلامی بین شیعه و سنی؛ و مناظرات بروندینی با موضوعاتی مانند اثبات توحید، ذات و صفات خدا، کیفیت آفرینش، نفی تشبیه، نفی تجسیم، اثبات نبوت محمد، نفی الوهیتِ عیسی و نفی تثلیث دانست.[۲۲۴] . برای علی بن موسی تا پیش از سفر به خراسان، مناظراتی گزارش شده است، اما اهم مناظرات او که به تفصیل در منابع روایی مورد اشاره قرار گرفته اند، مناظرات وی در مقام ولایتعهدی است. این مناظرات عبارتند از: مناظرهای با رَأسِ جالوتِ یهودی بود که سرانجام با پذیرش اسلام رأس جالوت، مناظره به پایان رسید.[۲۲۵] . مناظرهٔ دیگر با جاثلیقِ مسیحی داشت که به انکار تثلیث و پذیرش توحید توسط جاثلیق منتهی شد.[۲۲۶] . مناظره ای دیگر با بزرگِ هیربَدانِ زَرتُشتی برای علی بن موسی گزارش شده است که با بیپاسخ ماندن پرسشهای علی بن موسی، مناظره به سرانجام نرسید. عِمرانِ صابی دیگر فردی است که با وجود گرایشهای غیراسلامی و غیرتوحیدی، در موضوع توحید و صفات خدا با علی بن موسی وارد مناظره شد و در نهایت با استدلالهای علی بن موسی، شهادتین گفت و اسلام را پذیرفت.[۲۲۷] سلیمانِ مَرْوَزی و علی بن محمد بن جَهْم نیز از افرادی هستند که در موضوعات بَداء و عصمت پرسشهایی را مطرح کردند و با پاسخهای علی بن موسی، جلسه را تبدیل به مناظره ای کلامی کردند. در پایان هر دو مناظره، سلیمان و علی بن محمد، به اشتباه بودنِ اعتقادشان پیبردند.[۲۲۸][۲۲۹] . بیهم دائو دربارهٔ گزارش برگزاری و شرکت در مناظرات میان علی بن موسی الرّضا، مُتکلّمانِ مسلمان و چهره های برجستهٔ دیگر جوامعِ مذهبی از سوی مأمون، هدف این گزارشها را نشان دادنِ برتریِ علی بن موسی الرّضا از نظر علم و دانش نسبت به خلیفه و دیگر دانشمندانِ مسلمان و رقیبانِ غیرمسلمان ادعا میکند و ادامه میدهد بههمین دلیل، تاریخی بودنِ آنها مورد پرسش قرار گرفته است، و میتوان آنها را سرچشمهٔ تلاش برای قرار دادنِ علی بن موسی الرّضا بهعنوان رقیب در دانشِ زبانزدِ خلیفه در نظر گرفت، همانطور که در منابع اهل سنت گزارش شده است.[۲۳۰] .
ویژه نامه حضرت امام رضاعلیه السلام
روضه شهادت امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السلام
شامِ غریبانِ جواد ابن الرّضا شد - بهرِ رضا امشب جواد اندر عزا شد
تصاویر حرم مطهر امام رضا علیه السلام
صلوات خاصه امام رضا(ع) به همراه ترجمه فارسی
چهل حدیث « گهرهای رضوی » علیه السلام
بیان نورانی امام رضا(ع) درباره صفت و فضائل امام 1
بیان نورانی امام رضا(ع) درباره صفت و فضائل امام 2
چهل حدیث رضوی علیه السلام درایتا
شرح حديثی از حضرت امام رضا عليهالسلام توسط رهبر انقلاب
اهتزاز پرچم متبرک امام رضا(ع) در مرکز ملی فوتبال
نگاهی به جهاد تبیین در سیرهی امام رضا علیه السلام
داستان مناظره امام رضا (ع) با «ابن جهم» درباره «عصمت انبیاء» چیست؟
روایت حرکت امام رضا (علیه السلام) از مدینه تا مرو در نمایشگاه"فتح در غربت"
چرا امام رضا (ع) خاندان اهل بیت را همراه خود به ایران نیاورد؟
آشنایی با شرایط علمی دوران امام رضا (ع)
دیدگاه اهل سنت درباره امام رضا (ع) چیست؟
علت نامگذاری دهه کرامت ( اول تا ۱۱ ذیقعده ) چیست؟
اصحاب، شاگردان و وکلای امام رضا (ع) چه کسانی بودند؟
خواجه اباصلت هروی خادم امام رضا (ع) را بشناسید
امام رضا (ع) از تولد تا شهادت/ خلاصهای از زندگینامه امام هشتم شیعیان
نکتههایی جالب درباره سبک زندگی امام رضا (ع)
توصیه های امام رضا (ع) به جوانان/ پیشگیری بهتر از درمان است
نظر شیعه درباره علت شهادت امام رضا علیه السلام
شرح شهادت امام رضا (ع) در منابع اسلامی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم دهم امام رضاع
ادامه مطلب را ببينيد
ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام
شمس الشموس سلطان طوس امام رضاعلیه السلام
http://dl.hodanet.tv/filespicturs/emamreza3.jpg
http://dl.hodanet.tv/filespicturs/mohammad25.jpg
http://dl.hodanet.tv/filespicturs/emamsadeg1.jpg
شهادت امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السلام
شهادت امام رضاعلیه السلام (آخر ماه صفر 203ق)
شهادت امام رضا (ع) (آخرماه صفر203 ق)
اي بَضعَةُ النّبي و اَيا هشتمين امام
من کیستم؟ گدای توام یا امام رضا
من کیستم؟ گدای توام یا امام رضا
روزِ عزایِ هشتم امام است
ازراهِ دور میدهم آقایِ من سلام
شعر-ما پیاده میرویم به حرم امام رضا
چهل حدیث رضوی
واقفی که حرم و مشهد را متحول کرد
آشنایی بامشهد و اطراف آن
بعد رضا ضربتی از غم رسید...
امام رضا علیهالسلام
معصوم دهم امام رضاع
ولایتعهدی امام رضا علیهالسلام مهمترین فصل تاریخى زندگى امام رضا علیه السّلام
امام رضا عليه السلام(1)
امام رضا عليه السلام(1)
امام رضا عليه السلام
ویژه نامه ولادت حضرت امام رضاعلیه السلام
اشعار سایت امام هشت
ویژه نامه حضرت امام رضاعلیه السلام
زندانی شدن اباصلت بعد از شهادت امام رضا و آزادی وی با توسل به امام جواد
روز زيارتي امام رضاعایه السلام(23ذیقعده)
ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام
شهادت امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السلام
اشعارمدح و ولادت امام رضا
اي بَضعَةُ النّبي و اَيا هشتمين امام
روزِ عزایِ هشتم امام است
ازراهِ دور میدهم آقایِ من سلام
شعر-ما پیاده میرویم به حرم امام رضا
ما دَرد نَگُفتیم و مُداوا شُده رفتیم
زائِرِ اِمام رِضا، خوش آمدی
خوشا بَر مَشهد و هَشتُم اِمامَش
از راهِ دوری میام ، ای آقا جون به مشهدت
مُلکِ خراسان را ببين دارد به سر هشت آسمان
این که در مشهد بود ذریّه یِ پیغمبر است
درمشهد است خفته رضا هشتمین امام
ما پیاده میرویم به حرم امام رضا
ایستگاه صلواتی که پذیرای شماست
موکب ما که پذیرای محبّانِ رضاست
مـولا مـولا مـولا یا ابا لـحـسن رضا
ما پیاده میرویم به حرم امام رضا
اي شهريارِطوس، اياهشتمين امام
اي بَضعَةُ النّبي و اَيا هشتمين امام
من کیستم؟ گدای توام یا امام رضا
در خراسان هست خورشيدي عيان
ای آستانِ قدسِ رضا ای پناهِ ما
زائرینِ پیاده
ما پیاده میرویم به حرم امام رضا
حركت امام رضا(ع) از مدينه به خراسان محل حكومت مامون عباسی(200 ق)
7 جمادی الاول ورود امام رضا به نیشابور (201ق)
مراسم هزار ساله تکریم زائران امام رضاعلیه السلام
زیارت امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السلام : اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللّٰهِ وَابْنَ وَلِيِّهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمامَ الْهُدىٰ وَالْعُرْوَةَ الْوُثْقىٰ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ ، أَشْهَدُ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَىٰ مَا مَضىٰ عَلَيْهِ آباؤُكَ الطَّاهِرُونَ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْهِمْ ، لَمْ تُؤْثِرْ عَمىً عَلَىٰ هُدىً ، وَلَمْ تَمِلْ مِنْ حَقٍّ إِلىٰ باطِلٍ ، وَأَنَّكَ نَصَحْتَ لِلّٰهِ وَ لِرَسُولِهِ ، وَأَدَّيْتَ الْأَمانَةَ ، فَجَزاكَ اللّٰهُ عَنِ الْإِسْلامِ وَأَهْلِهِ خَيْرَ الْجَزَاءِ ، أَتَيْتُكَ بِأَبِي وَأُمِّي زَائِراً عَارِفاً بِحَقِّكَ ، مُوالِياً لِأَوْلِيائِكَ ، مُعادِياً لِأَعْدائِكَ ، فَاشْفَعْ لِي عِنْدَ رَبِّكَ. اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللّٰهِ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَمُودَ الدِّينِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ آدَمَ صِفْوَةِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ نُوحٍ نَبِيِّ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ إِسْماعِيلَ ذَبِيحِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ مُوسىٰ كَلِيمِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ عِيسىٰ رُوحِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ وَلِيِّ اللّٰهِ وَوَصِيِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الجَنَّةِ؛ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعابِدِينَ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ باقِرِ عِلْمِ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ الْبارِّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وارِثَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ الشَّهِيدُ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَصِيُّ الْبَارُّ التَّقِيُّ ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةُ ، وَآتَيْتَ الزَّكَاةَ ، وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ ، وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ ، وَعَبَدْتَ اللّٰهَ مُخْلِصاً حَتّىٰ أَتَاكَ الْيَقِينُ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ. اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ عَلِيِّ بْنِ مُوسَىٰ الرِّضَا الْمُرْتَضَىٰ الْإِمامِ التَّقِيِّ النَّقِيِّ وَحُجَّتِكَ عَلَىٰ مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرَىٰ الصِّدِيقِ الشَّهِيدِ صَلاةً كَثِيرَةً تامَّةً زاكِيَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةًكَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم دهم امام رضاع
ادامه مطلب را ببينيد
رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم
بُوَد روزِ عزایت یا مُحَمَّد
رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم 1
رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم 2
رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم 3
رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم 4
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
شیعیان تاریخ رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را ۲۸ صفر سال یازدهم هجری می دانند. چیزی که در منابع تاریخی ثبت شده آن است که آن حضرت مدتی بیمار شدند و پس از آن رحلت نمودند. اما در روایاتی که از ائمه (علیهم السلام) نقل شده است، بیان گردیده که آن حضرت در اثر سمی که به ایشان خورانده شد، به شهادت رسیدند.
دلایل بسیاری وجود دارد که رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ناشی از خوراندن سم به آن حضرت بوده است. این دلایل و روایات، از تواتر معنوی برخوردارند؛ یعنی هرچند که الفاظ و توصیفات آنها کاملاً با یکدیگر مشابه نیستند، اما از مجموع آنها، می توان موضوع مورد بحث را ثابت نمود. از جمله امام صادق علیه السلام می فرمایند: چون پیامبر اسلام (ص)، ذراع (یا سر دست) گوسفند، را دوست می داشتند، یک زن یهودی با اطلاع از این موضوع ایشان را با این بخش از گوسفند مسموم نمودند.[۴] در جای دیگری آن حضرت فرمودند: "پیامبر اکرم (ص) در جریان جنگ خیبر مسموم شده و هنگام رحلتشان بیان فرمودند که لقمه ای که آن روز در خیبر تناول نمودم، اکنون اعضای بدنم را نابود نموده است و هیچ پیامبر و جانشین پیامبری نیست، مگر این که با شهادت از دنیا می رود".[۵] در این روایت، علاوه بر تصریح به مسموم شدن رسول خدا (ص) و شهادت ایشان در پی مسمومیت، به اصلی کلی نیز اشاره می شود که مرگ تمام پیامبران و اوصیا با شهادت بوده و هیچ کدام، با مرگ طبیعی از دنیا نمی روند! روایات دیگری نیز وجود دارد که این اصل کلی را تقویت می نماید. علاوه بر روایات شیعه، روایات فراوانی در صحاح و دیگر کتب اهل سنت وجود دارد که همین موضوع را تأیید می نماید که به عنوان نمونه، به سه مورد آن اشاره می نماییم: در معتبرترین کتاب نزد اهل سنت، نقل شده که پیامبر (ص) در بیماری منجر به رحلتشان، خطاب به همسرشان عائشه فرمودند: "من همواره درد ناشی از غذای مسمومی را که در خیبر تناول نموده ام، در بدنم احساس میکردم و اکنون گویا وقت آن فرا رسیده که آن سم، مرا از پای درآورد".[۶] همین موضوع در سنن دارمی نیز بیان شده است. علاوه بر این که در این کتاب، به شهادت برخی از یاران پیامبر (ص)، بر اثر تناول همان غذای مسموم نیز اشاره شده است.[۷] . احمد بن حنبل در مسند خود، ماجرایی را بیان می نماید که طی آن، بانویی به نام ام مبشر که فرزندش به دلیل خوردن غذای مسموم در کنار پیامبر اکرم، به شهادت رسیده بود؛ در ایام بیماری ایشان به عیادتشان آمده و اظهار داشتند که من احتمال قوی میدهم که بیماری شما ناشی از همان غذای مسمومی باشد که فرزندم نیز به همین دلیل به شهادت رسید! پیامبر (ص) در پاسخ فرمودند که من نیز دلیلی به غیر از مسمومیت، برای بیماری خویش نمیبینم و گویا نزدیک است که مرا از پای در آورد.[۸] مرحوم مجلسی نیز با نقل روایتی؛ تقریبا مشابه با این روایت بیان نموده که به همین دلیل است که مسلمانان اعتقاد دارند علاوه بر فضیلت نبوت که به پیامبر (ص) هدیه شده، ایشان به فوز شهادت نیز نائل آمده اند.[۹] . محمد بن سعد؛ از قدیمی ترین مورخان مسلمان ماجرای مسمومیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را این گونه نقل می نماید: هنگامی که پیامبر (ص)، خیبر را فتح نموده و اوضاع به حالت عادی برگشت، زنی یهودی به نام زینب که برادر زاده مرحب بود که در جنگ خیبر کشته شد، از دیگران پرسش مینمود که پیامبر (ص) کدام بخش از گوسفند را بیشتر دوست میدارد؟ و پاسخ شنید که سر دست آن را. سپس آن زن، گوسفندی را ذبح کرده و تکه تکه نمود و بعد از مشورت با یهودیان در مورد انواع سم ها، سمی که تمام آنان معتقد بودند کسی از آن جان سالم به در نمی برد را، انتخاب نموده و اعضای گوسفند و بیشتر از همه جا، سردست ها را مسموم نمود. هنگامی که آفتاب غروب نموده و پیامبر (ص) نماز مغرب را به جماعت اقامه فرموده و در حال برگشت بودند، آن زن یهودی را دیدند که همچنان نشسته است! پیامبر (ص) دلیل آن را پرسیدند و او جواب داد که هدیه ای برایتان آوردم! پیامبر (ص) با قبول هدیه، به همراه یارانش بر سر سفره نشسته و مشغول تناول غذا شدند ... بعد از مدتی، پیامبر (ص) فرمودند که دست نگه دارید! گویا این گوسفند مسموم است! مؤلف کتاب طبقات، سپس نتیجه می گیرد که شهادت پیامبر (ص) به همین دلیل بوده است.[۱۰] . بدین ترتیب، از مجموع روایات نقل شده در کتب شیعه و اهل سنت، می توان نظریه شهادت ناشی از مسمومیت پیامبر (ص) را تقویت نمود که در قریب به اتفاق این روایات، زمان مسمومیت ایشان، هم زمان با جنگ خیبر و توسط زنی یهودی بیان شده است.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله در آخرین سفر حج در عرفه ، در مکه، در غدیر خم، در مدینه قبل از بیمارى و بعد از آن در جمع یاران یا در ضمن سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هیچ ابهام، از رحلت خود خبر داد. آن حضرت در حجة الوداع در هنگام رمى جمرات فرمود: مناسک خود را از من فراگیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم. هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید. هنگام بازگشت نیز در اجتماع بزرگ حاجیان فرمود: نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم. عبدالله بن مسعود گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یک ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاه نمود... عرض کردیم: اى رسول خدا! رحلت شما در چه موقع خواهد بود؟ فرمود: فراق نزدیک شده و بازگشت به سوى خداوند است. زمانى نیز فرمود: نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم و من دو چیز گران در میان شما مى گذارم و مى روم: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم... و خداوند لطیف و آگاه به من خبر داد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود. روزى به آن حضرت خبر دادند که مردم از وقوع مرگ شما اندوهگین و نگرانند. پیامبر در حالى که به فضل بن عباس و امام علی علیه السلام تکیه داده بود به سوى مسجد رهسپار گردید و پس از درود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر دادهاند شما از مرگ پیامبر خود در هراس هستید. آیا پیش از من، پیامبرى بوده است که جاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهم پیوست و شما نیز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد... در فرصتى دیگر مردم را به رعایت حقوق انصار سفارش و در خطاب به انصار فرمود: اى گروه انصار، زمان فراق و هجران نزدیک است، من دعوت شده و دعوت را پذیرفته ام... بدانید دو چیز است که از نظر من بین آن دو هیچ تفاوتى نیست. اگر بین آن دو مقایسه شود به اندازه تارمویى بین آن دو فرقى نمى گذارم. هر کس یکى را ترک کند مثل این است که آن دیگرى را هم ترک کرده است... آن دو کتاب آسمانى و اهل بیت رسالت هستند... سفارش مرا در مورد اهل بیت من رعایت کنید و... نیز فرمود: آیا شما را به چیزى راهنمایى نکنم که اگر بدان چنگ زنید، پس از آن هرگز به ضلالت نیفتید؟ گفتند: بلى، اى رسول خدا. فرمود: آن چیز على است. با دوستى من دوستش بدارید و به احترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بدارید. آن چه گفتم جبرئیل از طرف خداوند به من دستور داده بود. ابن حجر هیثمى گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در بیمارى خود که به رحلتش انجامید فرمود: مرگ من به همین زودى فرا مى رسد و من سخن خود را به شما رساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشید، من کتاب پروردگارم و اهل بیت خود را در میان شما مى گذارم و مى روم. سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود: این شخص على بن ابى طالب است که همراه با قرآن است و قرآن با على است و از یکدیگر جدا نشوند تا روز قیامت که با من ملاقات نمایند. در روز دوشنبه آخرین روز از زندگى رسول اکرم صلی الله علیه و آله آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: اى مردم! آتش فتنه ها شعله ور گردیده و فتنه ها همچون پاره هاى امواج تاریک شب روى آورده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالى جان سپرد که سر در دامن على بن ابى طالب علیه السلام داشت. على علیه السلام شیون کنان، رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله را به اطرافیان خبر داد. در این زمان ابوبکر به محل سکونت خود در «سنح» رفته بود و عایشه به دنبال وى فرستاد تا بى درنگ به شهر آید.[۱۱]
پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، در حالى که عده اى از سران و سیاست مداران مهاجر و انصار در سقیفه بنى ساعده گردآمده و درباره جانشینى آن حضرت به مجادله و منازعه پرداخته بودند، حضرت على علیه السلام به اتفاق برخى از عموزادگان خویش به غسل دادن و کفن کردن بدن مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله پرداخت. امام باقر علیه السلام در این زمینه چنین می فرمایند: مردم روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن حضرت نماز می خواندند، و عموم مردم حتی خواص و نزدیکان حضرت بر بدن مبارک نماز خواندند، اما هیچیک از اهل سقیفه بر غسل و کفن و دفن حضرت حاضر نشدند. امیرالمومنین علیه السلام بریده اسلمی را برای خبر دادن نزد آنان فرستاد، ولی اعتنایی نکردند و بعد از دفن آن حضرت بیعت آنان هم تمام شد.[۱۳] . اهل بیت علیهم السلام و وابستگان آن حضرت و بزرگان صحابه درباره مکان تدفین بدن مطهر آن حضرت به گفت وگو پرداختند و هر کدام پیشنهاد خاصى ارائه کردند. حضرت على علیه السلام که متکفل تجهیز بدن آن حضرت و از نزدیکترین مردان به آن حضرت بود، فرمود: إنّ اللّه لم یقبض روح نبیه إلّا فى أطهر البقاع و ینبغى أن یدفن حیث قبض؛[۱۴] به درستى که خداى سبحان، جان پیامبرى را نمى گیرد مگر در پاکیزه ترین مکان، و سزاوار است در همان مکانى که قبض روح شد، در همان جا دفن گردد. گفتار مستدل امیرمؤمنان على ابن أبى طالب علیه السلام مورد پسند همگان قرار گرفت و بدن مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله را در همان مکانى که جان به جان آفرین تسلیم کرده بود، دفن نمودند. طبرى، پیشنهاد دفن پیامبر صلی الله علیه و آله را در همان مکانى که وفات یافت، به ابوبکر منتسب کرده و از او نقل می کند: ما قُبض نبىٌ إلّا یدفن حیث قُبض؛ هیچ پیامبرى از دنیا نرفت، مگر این که در همان مکانى که قبض روح شد دفن گردید.[۱۵] . هم اکنون مرقد مطهر آن حضرت در داخل مسجد النبى قرار دارد و زیارتگاه مسلمانان و مشتاقان آن حضرت از سراسر عالم است.
رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای امام علی علیه السلام حادثه ای سخت و جان سوز بود. چنان که می فرماید: "بَأَبی اَنْتَ وَ اُمّی یا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِک ما لَمْ ینْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیرِک مِنَ النُّبُوَّةِ وَالاِنْباءِ وَ اَخْبارِ السَّماءِ. خَصَّصْتَ حَتّی صِرْتَ مُسَلِّیا عَمَّنْ سِواک وَ عَمَّمْتَ حَتّی صارَ النّاسُ فیک سَواءً وَ لَوْلا اَنَّک اَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیتَ عَنِ الْجَزَعٍ، لاَنْفَدْنا عَلَیک ماءَالشُّؤُونِ. وَ لَکانَ الدّاءُ مُماطِلاً وَ الکمَدُ مُحالِفَا وَ قَلاّلَک..."؛ پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا، با مرگ تو رشته ای پاره شد که در مرگ دیگران چنین قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی بود. مصیبت تو دیگر مصیبت دیدگان را تسلّی دهنده است یعنی پس از مصیبت تو دیگر مرگ ها اهمیتی ندارد. و از طرفی این یک مصیبت همگانی است که عموم مردم به خاطر تو عزادارند. اگر نبود که امر به صبر و شکیبایی فرموده ای و از بیتابی نهی نموده ای آن قدر گریه می کردم که اشکهایم تمام شود. و این درد جان کاه همیشه در من می ماند و حزن و اندوهم دائمی می شد. که همه این ها در مصیبت تو کم و ناچیز است.[۱۶] . همچنین آن حضرت در توصیف رحلت پیامبر اکرم فرمودند: فضَجَّتِ الدّارُ الافنیةُ؛ گویا در و دیوار خانه فریاد می زد .[۱۷] .
حضرت فاطمه سلام الله علیها در خطبه فدکیه و خطبه ای که بعدا در جمع زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند ایراد فرموده اند، پیامدهای رحلت پیامبر را بیان می کنند، از جمله: ایجاد ضعف و سستی در میان مردم؛ استومَعَ وهْنُهُ یا وَهیهُ حضرت در خطبه ای که در حضور زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند نیز این امر را تذکر دادند و با تأسف فرمودند: "فقبحا لفلول الحدّ واللعب بعد الجدّ وقرع الصّفاة"؛ چه زشت است سستی و بازیچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و کوشش . تفرقه و اختلاف بوجود آمد؛ "استنهَرَ فتقُهُ وانْفَتَقَ رَتْقُهُ؛ تشتت و پراکندگی گسترش یافت و وحدت و همدلی از هم گسست" . امید و آرزوهای مسلمانان به نا امیدی تبدیل شد: آنان که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و احکام عالیه اسلام ناب حضرتش دلخوش کرده بودند از نعمت دین الهی و حکومت اسلامی بهره مند گشته بودند. اکنون با دیدن حوادث بعد از آن حضرت مأیوس شده و امیدشان به یأس مبدل گشت. "واکدَتِ الاَمالُ" . به حریم پیامبر بی حرمتی شد؛ "اضیعَ الحَریمُ و اُزِیلَتِ الحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ" هنوز جسد مبارک پیامبر بر زمین که اجتماع سقیفه بدون نظرخواهی از خاندان پیامبر به تعیین جانشین برای آن حضرت می پردازند. و حق اهل بیت حضرتش را ضایع می کنند. خط نفاق و دورویی آشکار شد؛ «ظَهَرَ فیکمْ حَسْکةَ النّفاق» حضرت در جای دیگری از همین خطبه، با کنایه زیبایی به این نفاق افکنی پرداخته است و فرموده است: "تَشْرَبُونَ حَسْوا فی ارْتِغاء َو تَمْشُونَ لاَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمْرِ وَالضَّرّاءِ وَ نَصْبِرُ مِنْکمْ عَلی مِثْلِ حَزِّ الْمُدی، وَ وَخْزِ السَّنانِ فِی الْحبشاء"؛ شیر را اندک اندک با آب ممزوج نمودید و به بهانه این که آب می نوشید، شیر را خوردید. کنایه از نفاق است که تظاهر به عملی می شود که در واقع خلاف آن است و برای نابودی اهل بیت او در پشت تپه ها و درختان کمین کردید و ما بر این رفتار شما که مانند بریدن کارد و فروبردن نیزه در شکم، دردآور و کشنده است صبر می کنیم . دین و معنویت کم رنگ شد؛ «و سَمَلَ جَلْبابُ الدّینَ» «جَلْباب» چادر یا عبایی که بدن انسان را می پوشاند، حضرت فاطمه سلام الله علیها تعبیر به جلباب دین فرموده. چون دین نیز تمام زوایای زندگی فردی و اجتماعی انسان را در بر می گیرد، همان گونه که چادر و عباء تمام بدن انسان را در برمی گیرد. مردم دچار بی تفاوتی شدند: حضرت خطاب به انصار که با جان و مال پیامبر را کمک کرده بودند چنین فرمودند: "یا مَعاشِرَ الْفِتْیةِ وَاَعْضاء الْمِلَّةِ، وَ حَضَنَةِ الاِسلامِ ما هذِهِ الْغمیزَةُ فی حَقّی والسّنةُ عَنْ ظلامَتی"؛ ای گروه جوانمرد، ای بازوان ملت و یاوران اسلام، این غفلت و سستی و ضعف شما در حق من و تغافل و بی تفاوتی و خواب آلودگی در مورد دادخواهی من، چیست؟ . مردم پیمان شکنی کردند: فرمودند: «فَانّی حِرْتُمْ بَعْدَ البَیانِ وَ اَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الاِعْلانِ وَ نَکصْتُمْ بَعْدَ الاِقْدامِ». پس چرا بعد از بیان حق حیران و سرگردانید، و بعد از آشکار کردن عقیده پنهان کاری می کنید و بعد از آن پیشگامی و روی آوردن به عقب برگشته پشت نموده اید. حضرت زهرا سلام الله علیها، در این فراز به حادثه غدیر اشاره می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن را برای مردم بیان فرمود و به آن ها اعلام کرد و آنان نیز با علی علیه السلام بیعت کردند. اما اکنون بیعت خود را شکستند. مردم دچار وسوسه های شیطانی شدند: "تَسْتَجیبُونَ لِهتافِ الشَّیطانِ الْغَوِی"؛ به شیطان گمراه کننده پاسخ مثبت دادید . و در جای دیگر از خطبه فرموده اند: "اَطْلَعَ الشَّیطانُ رَأسَهُ مِنْ مَغْزَرِهِ هاتِفا بِکمْ فَاَلْفاکمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ"؛ شیطان سر خود را از مخفیگاه بدرآورد. شما را فراخواند. دید که پاسخگوی دعوت باطل او هستید... شتاب در شنیدن حرف های بیهوده و بی اساس: "مَعاشر النّاس الْمُسْرِعَةِ اِلی قیلِ الْباطِلِ الْمُغْضِیةِ عَلَی الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِر"؛ ای گروه مردم که به سوی شنیدن حرف های بیهوده شتاب می کنید و کردار زشت زیانبار را نادیده می گیرید. نطفه مظاهر فساد روئیدن گرفت: در پایان، خطاب به زنان مهاجر و انصار فرمود: "اَمّا لَعَمْری لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةً رَیثما تُنْتِجُ ثُمَّ احْتَلِبُوا مِلْءَ الْقَعْبِ دَما عَبیطَا وَ ذُعافا مُبیدا"؛ به جان خودم سوگند نطفه فساد بسته شد، باید انتظار کشید تا کی مرض فساد پیکر جامعه اسلامی را از پای درآورد که پس از این پستان شتر به جای شیر خون بدوشید و زهری که به سرعت هلاک کننده است . فرصت طلبان به سر کار آمدند: حضرت فاطمه سلام الله علیها در فرازهایی از خطبه فدکیه به گروه های فرصت طلب که منتظر بودند تا بعد از رحلت پیامبر از موقعیت بهره برند پرداخته است و ویژگی های آن ها را نیز بیان فرموده است، از جمله: اهل خوشگذرانی و رفاه زده بودند؛ منتظر پیش آمد حوادث برای پیامبر و اهل بیت بودند (تَتَربّصونَ بنا الدّوائِر)؛ اخبار و رویدادها را دنبال می کردند؛ در جنگها عقب نشینی و یا فرار می کردند و... .[۱۸] .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
رسول خدا محمد صلی الله علیه وآله وسلّم
نسب پیامبر -- ولادت -- حوادث مقارن ولادت -- تولد و نوجوانی -- کودکی تا جوانی
ازدواج با خدیجه -- ازدواج و فرزندان -- مبعوث شدن به پیامبری -- ابلاغ رسالت -- دشمنی و مخالفت مشرکین -- حامیان پیامبر در مکه -- دعوت پنهانی -- دعوت علنی -- شکنجه و آزار مسلمانان در مکه -- هجرت به حبشه -- هجرت مسلمانان به حبشه -- محاصره شعب ابیطالب -- محاصره بنیهاشم در شعب ابیطالب -- عام الحزن -- سفر پیامبر اکرم به طائف -- هجرت به مدینه -- هجرت مسلمانان به مدینه -- هجرت رسول خدا به مدینه -- هجرت -- عقد اخوت -- بیعت مهاجرین وانصار -- تغییر قبله مسلمانان از بیت المقدس به سوی کعبه -- اسلام در مدینه -- زندگی پیامبر بعد از هجرت -- سال اول هجرت -- سال دوم هجرت -- سال سوم هجرت -- سال چهارم هجرت -- سال پنجم هجرت -- سال ششم هجرت -- سال هفتم هجرت -- سال هشتم هجرت -- سال نهم هجرت -- سال دهم هجرت -- سال یازدهم هجرت -- معجزات پیامبر اکرم -- فضائل پیامبر اکرم در قرآن -- سنت پیامبر اکرم -- پیامبر اکرم در روایات -- شئون پیامبر اکرم .
حضرت محمد(ص) فرزند عبدالله بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمَناف بن قُصَیّ بن کِلاب بود.[۲] مادرش، آمنه بنت وهب است. به گفته علامه مجلسی، امامیه بر ایمان و اسلام پدر، مادر و اجداد رسول خدا تا آدم علیه السلام، اجماع دارند.[۳]نسب پیامبر(ص) با ۴۹ واسطه به حضرت آدم علیه السلام میرسد.[۴] در این سلسله پیامبرانی مانند اسماعیل، ابراهیم، نوح، ادریس قرار دارند. سلسله نیاکان پیامبر(ص) تا «عَدْنان» مورد اتفاق نسبشناسان است، ولی پس از او تا آدم (ع) نظرات مختلفی وجود دارد، طبق روایتی پیامبر ص فرمود: هنگامی که سلسله نسب من به عَدْنان رسید توقف کنید.[۵][یادداشت ۲]
فرزندان پیامبر اسلام : مادر فرزندان پیامبر به جز ابراهیم، خدیجه بود. مادر ابراهیم ماریه قبطیه بود. فرزندان رسول خدا(ص)، به جز حضرت فاطمه سلام الله علیها، همگی در زمان حیات پیامبر درگذشتند و نسل پیامبر(ص) تنها از طریق فاطمه(س) ادامه یافت. محمد(ص) سه پسر و چهار دختر داشت: قاسم، نخستین پسر که در کودکی در مکه درگذشت. زینب، در ۸ق در مدینه درگذشت. رقیه، در ۲ق در مدینه درگذشت. ام کلثوم، در ۹ق در مدینه درگذشت. حضرت فاطمه(س) در سال ۱۱ق، به شهادت رسید و نسل رسول خدا(ص) تنها از وی باقی ماند. عبدالله، پسر حضرت محمد ص پس از بعثت در مکه زاده شد و همانجا درگذشت. ابراهیم، پسر حضرت محمد ص در سال ۱۰ق در مدینه درگذشت.[۴۳] . ابوالقاسم کوفی، عالم شیعه قرن چهارم قمری و سید جعفر مرتضی عاملی، از محققان شیعه قرن پانزدهم قمری، بر این باورند که زینب، رقیه و ام کلثوم فرزندان رسول خدا(ص) و خدیجه نبوده اند؛ بلکه دخترخوانده های آن دو بوده اند.[۴۴] .
پیغمبر در ذی قعده سال دهم هجری عازم آخرین حج خود شد. در این سفر بود که احکام حج را به مردم تعلیم داد. قریش پیش از اسلام برای خود امتیازاتی درست کرده بود. گذشته از کلیدداری و پرده داری خانه و مهمانی کردن و آب دادن حاجیان، در آداب زیارت نیز خود را جدا از دیگر قبیلهها میدانست. در این سفر پیغمبر آنچه را قریش در زیارت خانه خدا برای خود امتیازی میشمرد و دیگران را از آن محروم میساخت از میان برد. از جمله این امتیازات یکی این بود که در دوره جاهلیت مردم میپنداشتند طواف خانه باید در جامه پاک باشد و جامه هنگامی پاک است که از قریش گرفته شود. اگر قریش جامه طواف را به کسی نمیداد او باید برهنه طواف کند. دیگر این که قریش مانند حاجیان از عرفات بار نمیبستند، بلکه از مزدلفه کوچ میکردند و این امتیاز را برای خود فخر میشمردند. قرآن این امتیاز را با این آیه از میان برد: ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیثُ أَفَاضَ النَّاسُ .ترجمه: از جایی کوچ کنید که مردم کوچ میکنند. [۲–۱۹۹] و مردم دیدند محمد(ص) که خود از قریش است با دیگر مردمان از عرفات کوچ میکند. هم در این سفر بود که گفت: مردم! نمیدانم سال دیگر را خواهم دید یا نه. مردم هر خونی که در جاهلیت ریخته شده زیر پا میگذارم. خون و مال شما بر یکدیگر حرام است تا آنگاه که خدا را ملاقات کنید.
در بازگشت به مدینه در منزل جُحفه آنجا که راه مردم مصر، حجاز و عراق از یکدیگر جدا میشود در موضعی که به نام غدیر خُم معروف شده است، امر خدا به او رسید که باید علی علیه السلام را به جانشینی خود نصب کنی و به تعبیر روشنتر باید سرنوشت حکومت اسلامی معلوم گردد. رسول خدا(ص) در جمع مسلمانان که شمار آنان را میان نود یا یکصد هزار تن نوشته اند اعلام فرمود: من کنت مولاه فعلیّ مولاه. اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و أحب من أحبه و أبغض من أبغضه و انصر من نصره و اخذل من حذله و أدر الحق معه حیث دار. ترجمه: من بر هر کس ولایت دارم، علی مولای اوست. خدایا بپیوند با کسی که بدو بپیوندد و دشمن بدار کسی را که او را دشمن دارد. و دوست بدار کسی را که او را دوست بدارد. و دشمن روی باش با کسی که با او دشمن روی است و خوار کن کسی را که او را خوار کند و حق را با او بگردان هر جا که بگردد. آن کس که حاضر است این سخنان را بدان کس که غائب است برساند.
پس از بازگشت از سفر حج در حالی که قوّت و شوکت اسلام روزافزون شده بود، تندرستی پیغمبر(ص) به خطر افتاد، اما با وجود بیماری، سپاهی به تلافی شکست موته به فرماندهی اسامة بن زید، آماده کرد. ولی پیش از این که این سپاه به مأموریت برود، پیغمبر(ص) به دیدار پروردگار خود رفت. و وقتی آن حضرت عازم دیدار خدا شد که وحدت اسلامی را در سراسر شبه جزیره عربستان برقرار ساخت و اسلام را در برابر دو امپراتوری بزرگ ایران و روم قرار داد.
در اوایل سال ۱۱ هجری قمری، پیامبر(ص) بیمار شد. چون بیماری وی سخت شد، به منبر رفت و مسلمانان را به مهربانی با یکدیگر سفارش نمود و فرمود: اگر کسی را حقی بر گردن من است بستاند، یا حلال کند و اگر کسی را آزردهام اینک برای تلافی آماده ام.[۱۲۶] . سید جعفر مرتضی عاملی و برخی محققین دیگر بر اساس روایات و گزارشهای تاریخی از منابع شیعه و سنی معتقدند پیامبر(ص) توسط یهود یا دشمنان داخلی یا برخی همسران خود[۱۲۷] مسموم شده و به شهادت رسیده است.[۱۲۸] عاملی، ضمن نقد گزارشهای مربوط به مسموم شدن حضرت محمد(ص)، نتیجه میگیرد اگر ماجرای مسموم شدن ایشان توسط یهود صحت داشته باشد، آنچه منجر به شهادت پیامبر بوده سمی است که توسط دشمنان داخلی به ایشان داده شده است.[۱۲۹] . شیخ مفید،[۱۳۰] شیخ طوسی[۱۳۱] و علامه حلی[۱۳۲] نیز به شهادت و مسموم شدن ایشان اشاره کرده اند.
پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، در حالى که عده اى از سران و سیاست مداران مهاجر و انصار در سقیفه بنى ساعده گردآمده و درباره جانشینى آن حضرت به مجادله و منازعه پرداخته بودند، حضرت على علیه السلام به اتفاق برخى از عموزادگان خویش به غسل دادن و کفن کردن بدن مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله پرداخت. امام باقر علیه السلام در این زمینه چنین می فرمایند: مردم روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن حضرت نماز می خواندند، و عموم مردم حتی خواص و نزدیکان حضرت بر بدن مبارک نماز خواندند، اما هیچیک از اهل سقیفه بر غسل و کفن و دفن حضرت حاضر نشدند. امیرالمومنین علیه السلام بریده اسلمی را برای خبر دادن نزد آنان فرستاد، ولی اعتنایی نکردند و بعد از دفن آن حضرت بیعت آنان هم تمام شد.[۱۳] . اهل بیت علیهم السلام و وابستگان آن حضرت و بزرگان صحابه درباره مکان تدفین بدن مطهر آن حضرت به گفت وگو پرداختند و هر کدام پیشنهاد خاصى ارائه کردند. حضرت على علیه السلام که متکفل تجهیز بدن آن حضرت و از نزدیکترین مردان به آن حضرت بود، فرمود: إنّ اللّه لم یقبض روح نبیه إلّا فى أطهر البقاع و ینبغى أن یدفن حیث قبض؛[۱۴] به درستى که خداى سبحان، جان پیامبرى را نمى گیرد مگر در پاکیزه ترین مکان، و سزاوار است در همان مکانى که قبض روح شد، در همان جا دفن گردد. گفتار مستدل امیرمؤمنان على ابن أبى طالب علیه السلام مورد پسند همگان قرار گرفت و بدن مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله را در همان مکانى که جان به جان آفرین تسلیم کرده بود، دفن نمودند. طبرى، پیشنهاد دفن پیامبر صلی الله علیه و آله را در همان مکانى که وفات یافت، به ابوبکر منتسب کرده و از او نقل می کند: ما قُبض نبىٌ إلّا یدفن حیث قُبض؛ هیچ پیامبرى از دنیا نرفت، مگر این که در همان مکانى که قبض روح شد دفن گردید.[۱۵] . هم اکنون مرقد مطهر آن حضرت در داخل مسجد النبى قرار دارد و زیارتگاه مسلمانان و مشتاقان آن حضرت از سراسر عالم است.
رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای امام علی علیه السلام حادثه ای سخت و جان سوز بود. چنان که می فرماید: "بَأَبی اَنْتَ وَ اُمّی یا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِک ما لَمْ ینْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیرِک مِنَ النُّبُوَّةِ وَالاِنْباءِ وَ اَخْبارِ السَّماءِ. خَصَّصْتَ حَتّی صِرْتَ مُسَلِّیا عَمَّنْ سِواک وَ عَمَّمْتَ حَتّی صارَ النّاسُ فیک سَواءً وَ لَوْلا اَنَّک اَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیتَ عَنِ الْجَزَعٍ، لاَنْفَدْنا عَلَیک ماءَالشُّؤُونِ. وَ لَکانَ الدّاءُ مُماطِلاً وَ الکمَدُ مُحالِفَا وَ قَلاّلَک..."؛ پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا، با مرگ تو رشته ای پاره شد که در مرگ دیگران چنین قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی بود. مصیبت تو دیگر مصیبت دیدگان را تسلّی دهنده است یعنی پس از مصیبت تو دیگر مرگ ها اهمیتی ندارد. و از طرفی این یک مصیبت همگانی است که عموم مردم به خاطر تو عزادارند. اگر نبود که امر به صبر و شکیبایی فرموده ای و از بیتابی نهی نموده ای آن قدر گریه می کردم که اشکهایم تمام شود. و این درد جان کاه همیشه در من می ماند و حزن و اندوهم دائمی می شد. که همه این ها در مصیبت تو کم و ناچیز است.[۱۶] . همچنین آن حضرت در توصیف رحلت پیامبر اکرم فرمودند: "فضَجَّتِ الدّارُ الافنیةُ"؛ گویا در و دیوار خانه فریاد می زد.[۱۷]
مطابق نقل صحیح بخاری مهمترین کتابهای اهل سنت، در آخرین روزهای حیات رسول خدا، در حالی که جمعی از صحابه به عیادت ایشان رفته بودند فرمود: قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که به برکت آن، هرگز گمراه نشوید. یکی از حاضران گفت: بیماری بر پیامبر(ص) غلبه کرده و هذیان میگوید و ما قرآن را داریم و آن برای ما کافی است. در میان حاضران غوغا و اختلاف افتاد؛ بعضی میگفتند: بیاورید تا حضرت بنویسد و بعضی غیر از آن را میگفتند، رسول خدا(ص) فرمود: برخیزید و از نزد من بروید.[۱۳۳] در صحیح مسلم از مهمترین منابع روایی اهلسنت، فردی که با سخن پیامبر مخالفت کرد عمر بن خطاب معرفی شده است. در این دو کتاب آمده است که ابنعباس پیوسته بر این ماجرا افسوس میخورد و آن را مصیبتی بزرگ میشمرد.[۱۳۴] .
حضرت فاطمه سلام الله علیها در خطبه فدکیه و خطبه ای که بعدا در جمع زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند ایراد فرموده اند، پیامدهای رحلت پیامبر را بیان می کنند، از جمله: ایجاد ضعف و سستی در میان مردم؛ استومَعَ وهْنُهُ "یا وَهیهُ" حضرت در خطبه ای که در حضور زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند نیز این امر را تذکر دادند و با تأسف فرمودند: "فقبحا لفلول الحدّ واللعب بعد الجدّ وقرع الصّفاة"؛ چه زشت است سستی و بازیچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و کوشش . تفرقه و اختلاف بوجود آمد؛ "استنهَرَ فتقُهُ وانْفَتَقَ رَتْقُهُ"؛ تشتت و پراکندگی گسترش یافت و وحدت و همدلی از هم گسست . امید و آرزوهای مسلمانان به نا امیدی تبدیل شد: آنان که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و احکام عالیه اسلام ناب حضرتش دلخوش کرده بودند از نعمت دین الهی و حکومت اسلامی بهره مند گشته بودند. اکنون با دیدن حوادث بعد از آن حضرت مأیوس شده و امیدشان به یأس مبدل گشت. "واکدَتِ الاَمالُ" . به حریم پیامبر بی حرمتی شد؛ "اضیعَ الحَریمُ و اُزِیلَتِ الحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ" هنوز جسد مبارک پیامبر بر زمین که اجتماع سقیفه بدون نظرخواهی از خاندان پیامبر به تعیین جانشین برای آن حضرت می پردازند. و حق اهل بیت حضرتش را ضایع می کنند. خط نفاق و دورویی آشکار شد؛ «ظَهَرَ فیکمْ حَسْکةَ النّفاق» حضرت در جای دیگری از همین خطبه، با کنایه زیبایی به این نفاق افکنی پرداخته است و فرموده است: "تَشْرَبُونَ حَسْوا فی ارْتِغاء َو تَمْشُونَ لاَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمْرِ وَالضَّرّاءِ وَ نَصْبِرُ مِنْکمْ عَلی مِثْلِ حَزِّ الْمُدی، وَ وَخْزِ السَّنانِ فِی الْحبشاء"؛ شیر را اندک اندک با آب ممزوج نمودید و به بهانه این که آب می نوشید، شیر را خوردید. کنایه از نفاق است که تظاهر به عملی می شود که در واقع خلاف آن است و برای نابودی اهل بیت او در پشت تپه ها و درختان کمین کردید و ما بر این رفتار شما که مانند بریدن کارد و فروبردن نیزه در شکم، دردآور و کشنده است صبر می کنیم . دین و معنویت کم رنگ شد؛ «و سَمَلَ جَلْبابُ الدّینَ» «جَلْباب» چادر یا عبایی که بدن انسان را می پوشاند، حضرت فاطمه سلام الله علیها تعبیر به جلباب دین فرموده. چون دین نیز تمام زوایای زندگی فردی و اجتماعی انسان را در بر می گیرد، همان گونه که چادر و عباء تمام بدن انسان را در برمی گیرد. مردم دچار بی تفاوتی شدند: حضرت خطاب به انصار که با جان و مال پیامبر را کمک کرده بودند چنین فرمودند: "یا مَعاشِرَ الْفِتْیةِ وَاَعْضاء الْمِلَّةِ، وَ حَضَنَةِ الاِسلامِ ما هذِهِ الْغمیزَةُ فی حَقّی والسّنةُ عَنْ ظلامَتی"؛ ای گروه جوانمرد، ای بازوان ملت و یاوران اسلام، این غفلت و سستی و ضعف شما در حق من و تغافل و بی تفاوتی و خواب آلودگی در مورد دادخواهی من، چیست؟ . مردم پیمان شکنی کردند: فرمودند: «فَانّی حِرْتُمْ بَعْدَ البَیانِ وَ اَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الاِعْلانِ وَ نَکصْتُمْ بَعْدَ الاِقْدامِ». پس چرا بعد از بیان حق حیران و سرگردانید، و بعد از آشکار کردن عقیده پنهان کاری می کنید و بعد از آن پیشگامی و روی آوردن به عقب برگشته پشت نموده اید. حضرت زهرا سلام الله علیها، در این فراز به حادثه غدیر اشاره می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن را برای مردم بیان فرمود و به آن ها اعلام کرد و آنان نیز با علی علیه السلام بیعت کردند. اما اکنون بیعت خود را شکستند. مردم دچار وسوسه های شیطانی شدند: «تَسْتَجیبُونَ لِهتافِ الشَّیطانِ الْغَوِی؛ به شیطان گمراه کننده پاسخ مثبت دادید». و در جای دیگر از خطبه فرموده اند: "اَطْلَعَ الشَّیطانُ رَأسَهُ مِنْ مَغْزَرِهِ هاتِفا بِکمْ فَاَلْفاکمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ"؛ شیطان سر خود را از مخفیگاه بدرآورد. شما را فراخواند. دید که پاسخگوی دعوت باطل او هستید... شتاب در شنیدن حرف های بیهوده و بی اساس: "مَعاشر النّاس الْمُسْرِعَةِ اِلی قیلِ الْباطِلِ الْمُغْضِیةِ عَلَی الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِر"؛ ای گروه مردم که به سوی شنیدن حرف های بیهوده شتاب می کنید و کردار زشت زیانبار را نادیده می گیرید. نطفه مظاهر فساد روئیدن گرفت: در پایان، خطاب به زنان مهاجر و انصار فرمود: "اَمّا لَعَمْری لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةً رَیثما تُنْتِجُ ثُمَّ احْتَلِبُوا مِلْءَ الْقَعْبِ دَما عَبیطَا وَ ذُعافا مُبیدا"؛ به جان خودم سوگند نطفه فساد بسته شد، باید انتظار کشید تا کی مرض فساد پیکر جامعه اسلامی را از پای درآورد که پس از این پستان شتر به جای شیر خون بدوشید و زهری که به سرعت هلاک کننده است . فرصت طلبان به سر کار آمدند: حضرت فاطمه سلام الله علیها در فرازهایی از خطبه فدکیه به گروه های فرصت طلب که منتظر بودند تا بعد از رحلت پیامبر از موقعیت بهره برند پرداخته است و ویژگی های آن ها را نیز بیان فرموده است، از جمله: اهل خوشگذرانی و رفاه زده بودند؛ منتظر پیش آمد حوادث برای پیامبر و اهل بیت بودند (تَتَربّصونَ بنا الدّوائِر)؛ اخبار و رویدادها را دنبال می کردند؛ در جنگها عقب نشینی و یا فرار می کردند و... .[۱۸]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
واقعه سقیفه بنی ساعده
سقیفه بنی ساعده ایوان مسقفی در مدینه بوده که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله عدهای از مسلمانان در آن جمع شدند و با ابوبکر به عنوان جانشین پیامبر ص بیعت کردند. سقیفه بنی ساعده، متعلق به طایفه بنوساعدة بن کعب بن خزرج ساکن در مدینه و در نزدیکی مسجد النبی قرار داشت و از شهرت تاریخی برخوردار بود. که پیش از هجرت پیامبر، جلسات این گروه در آن محل تشکیل میشد.[یادداشت ۱] . سقیفه در سمت غرب مسجد نبوی، در کنار چاه بِضاعه بود. سعد بن عباده که کاندیدای انصار برای خلافت بود، در نزدیکی آن زندگی میکرد.[یادداشت ۲] . شهرت اصلی این مکان، به دلیل وقوع رخداد تاریخی بیعت عدهای از مسلمانان با ابوبکر در آن است که به همین جهت به واقعه سقیفه معروف شده است.[۴] . در سال یازدهم هجری، بعد از رحلت پیامبر ص به اتفاق آراء و اقوال روز دوشنبه ۲۸ صفر سال ۱۱ هجرت، رحلت حضرت رسول پیش آمد، در حالی که حضرت علی علیه السلام و عباس و فرزندان و یاران آنها، پیکر پاک رسول خدا(ص) را برای تغسیل و تکفین آماده میکردند. سعد بن عباده به اتفاق انصار در این مکان به مشورت نشسته تا خلافت و جانشین پیامبر ص را به گروه خود منتقل سازند، ولی مهاجران و در رأس آنها ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح بدان جا شتافته و سرانجام این گروه بدون حضور اهل البیت علیهم السلام و بنیهاشم در سقیفه اجتماع کرده و برای انتخاب جانشین حضرت به احتجاج پرداختند و در نتیجه با ابوبکر به عنوان جانشین پیامبر ص بیعت کردند[۲]. بعضی از بزرگان مردم مدینه انصار و سه نفر از مهاجرین بیتوجه به آن که دو ماه پیش پیغمبر در واقعه غدیر چه گفته است، واقعه غدیر را فراموش کردند ، در جایی به نام سقیفه بنی ساعده گرد آمدند و بر سر تعیین خلیفه جدل کردند و سرانجام به خلافت ابوبکر رضایت دادند. پس از آن این افراد شروع به گرفتن بیعت اجباری از مسلمانان حاضر در شهر مدینه کردند.[۱۵۶] . از مناقب العترة ابن فهد حلی نقل شده است که رسول خدا ص فرمود: وای بر امت من از شورای بزرگ و شورای کوچک. شورای بزرگ پس از وفات من انجام میشود. در آن شورا برگرفتن خلافت از برادرم (امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب ع و حق دخترم فاطمه تصمیم گیری خواهد شد. شورای کوچک در غیبت کبری خواهد بود که در زوراء که بنابر برخی روایات همان بغداد کنونی است روی خواهد داد و در آن سنت مرا تغییر خواهند داد و احکام الهی را تبدیل خواهند کرد[۳].[۴] . رسول خدا ص چند روز پیش از رحلت خویش، فرمان داده بود تا همگان به جز تنی چند از بنیهاشم در سپاهی به فرماندهی اسامة بن زید آماده حرکت بهسوی قلمرو روم، آنجا که جنگ موته اتفاق افتاده بود، شوند. در آستانه حرکت این سپاه، حال آن حضرت وخیم شد و این خبر به اردوگاه سپاه در منطقه "جُرْف" رسید. گروهی از اصحاب به بهانه دیدار رسول خدا ص و عیادت و تجدید عهد با او از جُرف به مدینه بازگشتند و با وجود تأکید پیامبر اکرم ص بر حرکت سریع آنان با سپاه اسامه، از اطاعت فرمان آن حضرت سرباز زدند و حتی با وجود لعن متخلفان از سوی رسول خدا ص ، با گستاخی به ساحت مقدس حضرتش از نوشتن نامهاش برای پیشگیری از انحراف جلوگیری کردند. در نهایت حاضر به ترک مدینه نشدند تا آن حضرت رحلت کرد. مهاجران به دلایلی چند نسبت به رهبری امام علی ع موضع مخالف داشتند و رهبری آن حضرت را برنمیتابیدند: امام علی ع از بنیهاشم یکی از تیره های برجسته قریش بود که قریشیان به سبب رسوبات برخی ارزشهای جاهلی، از جمله رقابت میان تیره های سرشناس برای سیادت بر مکه، نمیخواستند رهبری اسلام پس از پیامبر اکرم ص که آن حضرت نیز از بنیهاشم بود در این تیره باقی بماند. امام علی ع در جنگ های دوران پیامبر اکرم ص بسیاری از سرشناسان قریش را به هلاکت رسانده بود. لذا قریشیان از آن حضرت کینه ها به دل داشتند همانگونه که ابوعبیده جراح پس از غصب خلافت، خطاب به امام علی ع بر این مسئله تأکید کرد. عللی که باعث شد انصار نیز امام علی ع را پس از رحلت پیامبر اکرم ص نادیده بگیرند، عبارت بود از: انصار از کینه توزی مهاجران نسبت به امام علی ع و بنیهاشم آگاه بودند و میدانستند آنان در برابر رهبری امام ع خواهند ایستاد. سفارشهای مؤکد پیامبر اکرم ص در واپسین روزهای زندگی خود درباره انصار و نگرانی آن حضرت درباره آنان پس از خود، این باور را برای انصار ایجاد کرده بود که مهاجران قریشی نخواهند گذاشت امام علی ع به خلافت برسد. بنابراین به منظور پیشگیری از ستمهایی که در انتظار خود میدیدند، بر آن شدند تا قدرت را قبضه کنند. بزرگان و سرشناسان انصار به اعتبار اینکه مرکزیت حکومت اسلامی یعنی مدینةالنبی شهر آنان است و نسبت به مهاجران در اکثریت مطلق اند و میزبان پیامبر اکرم ص و مهاجران بودهاند، این حق را برای خود قائل شدند تا با جلوگیری از حاکمیّت یافتن مهاجران، جانشین پیامبر اکرم (ص) را از میان خویش برگزینند[۵].
برنامه ریزی قبلی برای غصب خلافت -- تخلف از سپاه اسامه -- حدیث قلم و قرطاس -- نماز خواندن ابوبکر به جای پیامبر -- انکار وفات پیامبر توسط عمر -- جریان سقیفه بنیساعده -- مخالفان خلافت سعد بن عباده -- گفت و گوهای انجام شده در سقیفه -- نقش قبیله اسلم در گرفتن بیعت برای ابوبکر -- احتجاج حضرت علی با بیعت کنندگان -- برخورد دستگاه خلافت با مخالفان -- کشتن سعد بن عباده -- تطمیع عباس بن عبدالمطلب -- هجوم به خانه حضرت فاطمه برای شکستن تحصن مخالفان -- برخورد دستگاه خلافت با امام علی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
سیره پیامبرالگوی مسلمانان : با توجه به این که در قرآن پیامبر را به عنوان الگو معرفی شده است: لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ .ترجمه: قطعا برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست [احزاب–۲۱ مسلمانان شناخت رفتار پیامبر(ص) درجنبههای مختلف زندگی راموردتوجه قرارداده اند[۱۵۷] .
نیکنامی پیامبر : پیامبر(ص) قبل از بعثت، ۴۰ سال در میان مردم زندگی کرده بود. زندگی او خالی از دورویی و صفات زشت و حالات ناپسند بود. او نزد دیگران فردی صادق و امین به حساب میآمد. پیامبر بعدها وقتی رسالت خود را ابلاغ میکرد، مشرکان شخص او را تکذیب نمیکردند بلکه آیات را منکر میشدند. این مطلب در قرآن هم آمده است: «آنان تو را به دروغ گویی متهم نمیکنند بلکه [این] ستمگران آیات الاهی را انکار میکنند. [۱۵۸] از ابوجهل نیز نقل شده است که میگفت: ما تو را تکذیب نمیکنیم بلکه این آیات را قبول نداریم.[۱۵۹] پیامبر(ص) در آغاز اعلام رسالت خود به قریش، به آنها گفت: «آیا اگر به شما خبر دهم که در ورای این کوه سپاهی گرد آمده است سخن مرا میپذیرید؟» همه گفتند: آری، ما هرگز از تو دروغی نشنیدهایم. آنگاه پیامبر گفت که از طرف خدا برای انذار مردم مبعوث شده است.[۱۶۰] .
مکارم اخلاقی پیامبر : ویژگیهای اخلاقی پیامبر اکرم(ص)، از مهمترین ویژگیهای شخصیتی آن حضرت به شمار میآید و خداوند آن را در قرآن کریم ستوده[۱۱۳] و ایشان خود نیز بنابر روایتی، انگیزه و هدف از بعثت خود را اتمام مکارم اخلاق معرفی کرده است.[۱۱۴] سجایای اخلاق فردیِ آن حضرت(ص) را امام حسین علیه السلام از پدر خود علی علیه السلام روایت کرده است که سرمشق نیکو برای انسانی زیستن پیروان آن حضرت است.[۱۱۵] رفتار حضرت(ص) در خانه و اجتماع بر صداقت، سادگی، نظم و احترام به مردم، رعایت ادب و نزاکت بود و ایشان در نحوه ورود و اداره جلسات، سخن گفتن، راهرفتن و آراستگی و پاکی، نمونه اخلاق انسانی بود.[۱۱۶] . از سوی دیگر، مشرکان دشمنان اصلی پیامبر(ص) به حساب میآمدند. دشمنی آنان پس از دعوت علنی پیامبر(ص) به توحید بروز کرد و حضرت را در سختترین شرایط قرار داد. ایشان برای دعوت به اسلام مشقتهای فراوانی متحمل شد[۱۱۷]؛ از شکنجه و مهاجرت اجباری یاران او به حبشه گرفته[۱۱۸] تا محاصره در شعب ابیطالب[۱۱۹] و هجرت[۱۲۰] و جنگهای از سر اجبار که حضرت در حدود ۲۶ جنگ یا غزوه شرکت کرد و شخصاً در نه جنگ به مقاتله پرداخت، مانند جنگهای بدر، احد، خندق، بنی قریظه، بنی المصطلق، خیبر، حنین و طائف.[۱۲۱] ایشان در فتح مکه اوج تجلی رحمت را از خود نشان داد و همه مشرکان و شکنجه گرانِ خود و یارانش را کریمانه بخشید و همه را آزاد کرد.[۱۲۲] . یکی از این ویژگیها که امام خمینی دربارهٔ سیره معنوی پیامبر(ص) بر آن تأکید کردهاست، حالت عبادت و محو عبودیت ایشان در شب معراج است که پیامبر(ص) در حالت رکوع به قرب وصول رسیده و جلوه حق را بدون مرآت و تعینات مشاهده کرده است. ایشان همگان را به تأسی به آن حضرت(ص)، به عبادت واقعی دعوت کرده است [۱۲۳]. اعتدال و ساده زیستی مکارم اخلاقی پیامبرص[۱۲۴] به گونه ای بود که در مجلس جای مخصوصی نداشت و در نزدیک ترین محل ورود خود مینشست.[۱۲۵] امامخمینی این ویژگی پسندیده پیامبر(ص) را خاطرنشان کرده و مردم را به تأسی به سیره حضرت(ص) فرا خوانده است. به نظر ایشان مهم این است که پیامبر اکرم(ص) در اوج اقتدار، کمال فروتنی و ساده زیستی را پیشه خود قرار داده بود[۱۲۶] و به دور از قدرتنمایی و تکبر، در برابر عدالت و حق مردم متواضع بود[۱۲۷]؛ ولی همواره با زورمندان و ظالمان مبارزه میکرد.[۱۲۸] پیامبر اکرم(ص) با همسران خود نیز با عدالت و انصاف و مهربانی رفتار میکرد و بهترین فرد برای آنان بود[۱۲۹]؛ چنانکه به آنان اجازه انتقاد میداد و قرآن نیز دربارهٔ خرده گیری برخی همسران پیامبر(ص) در استفاده از اموال، اشاره کرده است.[۱۳۰] ایشان برای توده مردم رحمت بود. امامخمینی شدت رحمت و لطف حضرت به بندگان خدا را از یکسو و کجرویها و شقاوتهای سران ثروت و قدرت را از سوی دیگر، باعث اذیت روحی پیامبر(ص) دانسته است[۱۳۱] و با اشاره به آیات قرآن[۱۳۲] شدت رحمت و محبت پیامبر(ص) به مردم و آزار روحی حضرت از گمراهی آنان را نشان اوج لطف آن حضرت برشمرده که خداوند از ایشان دلجویی کردهاست[۱۳۳]؛ چنانکه پیامبر(ص) برای هدایتنشدن کفار نیز به شدت غصه میخورد.[۱۳۴] . امامخمینی خاطرنشان کرده است که پیامبر اکرم(ص) از طبقه عادی جامعه بود و یاران ایشان نیز از همین قشر بودند و جنگهای ایشان در دفاع از مستضعفان[۱۳۵] و در برابر قدرتمندان،[۱۳۶] طاغیان و ثروتمندان[۱۳۷] و برای رفع موانع از سر راه حکومت خدا و قرآن[۱۳۸] بود. ایشان حتی جنگهای پیامبر اکرم(ص) را همانند نصیحتهای ایشان، رحمت برای عالم انسانی برشمرده است[۱۳۹]؛ زیرا آن جنگها برای کشورگشایی نبود، بلکه برای متمدنسازی جامعه انسانی بود.[۱۴۰] ایشان بارها به دشواریها و زحمات طاقت فرسای پیامبر اکرم(ص) اشاره کرده و درس استقامت گرفتن و رعایت انصاف از سیره آن حضرت را به مسئولان و مردم متدین سفارش کردهاست.[۱۴۱] .
پیامبراسوه حکومت : پیامبران الهی همه در هدایت به سوی حق، الگو هستند[۱۴۲] و پیامبر اکرم(ص) نیز در قرآن کریم الگوی نیکو معرفی شده است.[۱۴۳] امام خمینی بارها توصیه کرده رؤسای کشورهای اسلامی با تأسی به پیامبر اکرم(ص) نه بر آبدان مردم، بلکه بر دلهای آنان حکومت کنند.[۱۴۴] ایشان تأسی به سلوک اخلاقی و سیاسی پیامبر اکرم(ص) را در جایگاه زمامدار و رئیس جامعه، برای زمامداران یادآوری کرده و به ذکر تفاوتهای حکومت اسلام با سایر حکومتها پرداخته و نحوه برخورد عاطفی و انسانی آن حضرت(ص) با مردم را الگویی در زمامداری معرفی و تأکید کردهاست در حکومت اسلامی رابطه دولت و ملت محبتآمیز است. در صدر اسلام میان رسول خدا(ص) که شخص اول مملکت بود و پایینترین فرد جامعه، امتیازی مطرح نبود. پیامبر(ص) مانند زمامداران ریاست نمیکرد. وقتی به مسجد میآمد، اصحاب ایشان و مردم عادی هم در مسجد بودند. پیامبر(ص) در آن جمع مینشست و کسی که از بیرون میآمد، نمیدانست کدام از آنان پیامبر(ص) است. آنان در محیط دوستی و رفاقت همراه با صمیمیت زندگی میکردند.[۱۴۵] سیره پیامبر(ص) ملایمت و دوستی با پیروان و شدت با دشمنان بود. میان زمامدار و مردم فاصله نبود و مردم از حکومت ترس و وحشتی نداشتند. مردم راحت مشکلات خود را با پیامبر(ص) مطرح میکردند[۱۴۶]؛ زیرا در حکومت پیامبر(ص) از دیکتاتوری و استبداد خبری نبود.[۱۴۷] .
اخلاق عالی پیامبر - عالیترین و بارزترین خصوصیت پیامبر(ص) بعد اخلاقی ایشان بوده است. قرآن در این باره میگوید که "تو بر اخلاقی بزرگ و گرانمایه تکیه داری".[۱۶۱] . در وصف رفتار و صفات پیامبر(ص) گفتهاند که اغلب خاموش بود و جز در حد نیاز سخن نمیگفت. هرگز تمام دهان را نمیگشود، بیشتر تبسم داشت و هیچگاه به صدای بلند نمیخندید، چون به کسی میخواست روی کند، با تمام تن خویش برمیگشت. به پاکیزگی و خوشبویی بسیار علاقهمند بود، چندانکه چون از جایی گذر میکرد، رهگذران پس از او، از اثر بوی خوش، حضورش را درمییافتند. در کمال سادگی میزیست، بر زمین مینشست و بر زمین خوراک میخورد و هرگز تکبر نداشت. هیچگاه تا حد سیری غذا نمیخورد و در بسیاری موارد، بهویژه آنگاه که تازه به مدینه درآمده بود، گرسنگی را پذیرا بود. با اینهمه، چون راهبان نمیزیست و خود میفرمود که از نعمتهای دنیا به حد، بهره گرفته، هم روزه داشته و هم عبادت کرده است. رفتار او با مسلمانان و حتی با متدینان به دیگر ادیان، روشی مبتنی بر شفقت و بزرگواری و گذشت و مهربانی بود. سیرت و زندگی او چنان مطبوعِ دلِ مسلمانان بود که تا جزئیترین گوشههای آن را سینه به سینه نقل میکردند و آن را امروز هم سرمشق زندگی و دین خود قرار میدهند.[۱۶۲] . تواضعش چنان بود که مانند بندگان غذا میخورد وبر زمین مینشست و به تعبیر امام صادق(ع) از زمانی که مبعوث شده به جهت تواضع برای خداوند هیچگاه در حالتی که تکیه داده بود غذا نخورد.[۱۶۳] امام علی علیه السلام در توصیف سیمای پیامبر(ص) میفرماید: "هر کس بدون آشنایی قبلی او را میدید هیبتش او را فرامیگرفت. هر کس با او معاشرت میکرد و با او آشنا میشد دوستدار او میگردید" .[۱۶۴] "پیامبر نگاهش را میان یارانش تقسیم میکرد و به هر کس بهاندازه مساوی نظر میافکند."[۱۶۵] . هرگز رسول خدا با کسی دست نداد "مصافحه نکرد" که دستش را از دست او بردارد جز آنکه آن طرف ابتدا دستش را بکشد. [۱۶۶] . پیامبر(ص) با هر کسی به اندازه ظرفیت و عقلش گفتگو میکرد.[۱۶۷] عفو و بخشش او به هر کس که ظلمی نسبت به او مرتکب شده بود نزد همه شهرت داشت،[۱۶۸] به طوری که حتی وحشی (قاتل حمزه عموی خود را) و ابوسفیان دشمن دیرینه اسلام را نیز بخشید. پیامبر(ص) پس از اسلام آوردن وحشی و گزارش او درباره چگونگی کشتن حمزه او رابخشید و به او فرمود: «غَیّبْ وجهَک عنی» خودت را از نظرم دور بدار "در جلو چشمانم ظاهر مشو"[۱۶۹] مطهری ۱۳۵۸ش اسلام پژوه شیعه بر این باور است که منظور از جمله بُعِثْتُ لِاتَمِّمَ مَکارِمَ الْاخْلاقِ این است که من مبعوث شدم که اخلاقی را تکمیل کنم که در آن روح مکرمت هست؛ یعنی اخلاق بزرگواری، اخلاق آقایی (اما نه آقایی به معنای آن سیادتی که بر دیگری مسلط بشوم)، بلکه آقایی ای که روح من آقا باشد و از پستی، دِنائت، دروغ، غیبت، از تمام صفات رذیله احتراز داشته باشد، خودش را برتر و بالاتر از اینها بداند.[۱۷۰] بنابر روایتی که صدوق در علل الشرایع از امام صادق علیه السلام نقل کرده وقتی یوسف پیامبر از زلیخا پرسید چرا به من دل بسته بودی گفت به خاطر زبیاییات؛ یوسف به او گفت تو اگر پیامبر آخرالزمان که نامش محمد است را ببینی چه خواهی گفت او زیباتروخوشخُلقتر و بخشنده تر از من است. [۱۷۱].
زهد پیامبر : پیامبر(ص) زاهدانه میزیست. در همه عمر گوشهای خاص خود نداشت و آن اتاقهای حقیر گلین که در جوار مسجد خاص همسرانش بود، طاقهایی از چوب نخل داشت و به جای در، پردهها از موی بز یا پشم شتر بر آن آویخته بود. بالشی زیر سر میگذاشت که آن را از برگ خرما پر کرده بودند. تشکی از چرم، پر از برگ خرما داشت که همه عمر بر روی آن میخفت. زیرپوش وی از پارچهای خشن بود که تن را میخورد و ردایی از پشم شتر داشت. این در حالی بود که پس از جنگ حنین، چهار هزار شتر، بیش از چهل هزار گوسفند و مقدار فراوانی طلا و نقره را به این و آن بخشید. خوراک وی از منزل و اثاث و لباس نیز زاهدانه بود. ای بسا ماهها میگذشت که در خانه وی برای طبخ، آتش نمیافروختند، غذایش همه خرما و نان جو بود. هیچ وقت دو روز پیاپی غذای سیر نخورد. وی یک روز دو بار سیر از سفره برنخاست. مکرر میشد که او و کسانش شبهای پیاپی گرسنه میخفتند. روزی فاطمه سلام الله علیها نانی جوین برای وی آورد و گفت: نانی پختم و دلم رضا نداد برای شما نیاورم. آن را بخورد و گفت: «این تنها غذایی است که پدرت از سه روز پیش میخورد». روزی که در نخلستان یکی از انصار خرما میخورد، فرمود: «روز چهارم است که چیزی نخورده ام». گاهی از شدت گرسنگی سنگ به شکم میبست (تا گرسنگی تسکین یابد). هنگام مرگ زره وی در قبال سی پیمانه جو، پیش یک یهودی به گرو بود.[۱۷۲] . امیرالمؤمنین علیه السلام دربارهٔ زهد پیامبر(ص) : رسولالله (ص) بر روی زمین غذا میخورد و چون بندگان مینشست و پارگی کفشش را، خود، به دست خود میدوخت و جامه اش را، خود، به دست خود وصله میزد. بر الاغ بی پالان سوار میشد و بسا کسی را هم بر تَرک خود مینشاند. پرده ای بر در خانه اش آویخته بودند و بر آن نقشونگاری چند، به یکی از زنانش گفت: ای زن، این پرده را از جلو چشمم دور کن؛ زیرا، هرگاه، بدان مینگرم به یاد دنیا و زیورها و زینتهایش میافتم. رسولالله(ص) به دل از دنیا اعراض کرده بود و یاد دنیا را در وجود خود می رانده بود و دوست داشت که زینت دنیا را از برابر چشم خود دور کند تا مبادا چیزی از آن برگیرد. و دنیا را پایدار نمیدانست و در آن امید درنگ نداشت. پس علاقه به دنیا را از خاطر دور ساخت و از دل براند و از نظر انداخت؛ زیرا کسی که چیزی را ناخوش دارد نگریستن به آن را نیز ناخوش شمارد و نخواهد که در نزدش از آن سخن گویند. (نهج البلاغه، خطبه ۱۰۶، ترجمه آیتی)
نظم وآراستگی پیامبر : پیامبر(ص) در زندگی بسیار منظم بود. ایشان پس از بنای مسجد النبی، برای هر ستون نامی گذاشت که مشخص شود در کنار ستونها چه کارهایی صورت میگیرد؛ ستون وفود (جایگاه هیئتها)، ستون تهجد "جایگاه شب زنده داری "[۱۷۳] صفهای نماز را چنان مرتب و منظم میکرد که گویی چوبهای تیر را جفت وجور میکند و میفرمود: "بندگان خدا صفوف خود را منظم کنید و گرنه میان دلهایتان اختلاف خواهد افتاد" [۱۷۴] در امور زندگی خود نیز منظم بود. اوقات خویش را سه قسمت میکرد؛ بخشی را برای عبادت خدا، بخشی برای خانواده خود و بخشی را به خود اختصاص میداد و سپس بخش مربوط به خود را میان خود و مردم تقسیم میکرد.[۱۷۵] . پیامبر(ص) در آینه مینگریست، موی سر را صاف میکرد و شانه میزد و نه تنها برای خانواده خود بلکه برای یارانش نیز خود را میآراست.[۱۷۶] ایشان در مسافرت هم به نظم ظاهری خود توجه داشتند و پیوسته پنج چیز را با خود همراه داشت؛ آیینه، سرمه دان، شانه، مسواک و قیچی.[۱۷۷] .
شجاعت و قوت روحی پیامبر : امیرالمؤمنین علیه السلام دربارهٔ شجاعت پیامبرخدا(ص) گفته است. هرگاه آتش جنگ سخت شعله ور میشد، ما به رسول خدا پناه میبردیم. و در آن ساعت هیچیک از ما به دشمن از او نزدیکتر نبود. سید رضی در تفسیر این سخن گفته: جمله «اذَا احْمَرَّ الْبَأسُ» کنایه از شدّت کارزار است و منظور این است که وقتی ترس از دشمن بزرگ مینمود و جنگ به گونه ای میشد که گویا جنگجویان را میخواهد در کام خود فرو برد؛ مسلمانان به پیامبر پناهنده میشدند تا رسول خدا شخصاً به نبرد بپردازد و خداوند به وسیله او نصرت و پیروزی را بر آنان نازل فرماید و در سایه آن حضرت ایمن گردند.[۱۷۸] .
سلام کردن به پیامبر : پیامبرصلی الله علیه وآله وسلّم میفرمایند: هر كه در هر نقطه اى از روى زمين به من سلام كند ، سلامش به من مىرسد و هر كه بر سر قبرم به من سلام كند، آن را مىشنوم.[۱۰۵۰] . در روایت دیگری میفرمایند: اگر نمیتوانید به زیارت قبر من بیایید به سویم سلام بفرستید که آن نیز به من می رسد. [۱۰۵۱] . روایت فراوانی از اهل بیت، درباره سلام و صلوات فرستادن بر پیامبر هنگام ورود و خروج مسجد النبی وارد شده است.[۱۰۵۲] . در دو مورد سلام کردن به پیامبر (صلی اللهعلیه وآله وسلّم) جایگاه ویژه ای پیدا میکند : در نماز، مستحب است قبل از گفتن سلام واجب در نماز، السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته گفته شود. [۱۰۵۳] . در سجده سهو، برای سجده سهو اذکاری وارد شده که گفتن یکی از آنها واجب است.از جمله آن اذکار این است: بسم الله و بالله السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته.[۱۰۵۴]
پیروی از پیامبر : قرآن، پیامبر (صلی اللهعلیه وآله وسلّم) را اسوه نیکو میخواند: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَة...؛ [۱۰۵۵] . مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود... امیرالمومنین علی علیه السّلام در نهج البلاغه، محبوبترین بنده خدا را کسی میداند که از این اسوه زیبای بشریت، درس گیرد. "و احب العباد الی الله المتاسی بنبیه" [۱۰۵۶] . قرآن کریم پس از معرفی پیامبر اسلام به عنوان اسوه حسنه، اطاعت از وی را واجب اعلام میکند : اَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ...؛ [۱۰۵۷] . از خدا و فرستاده (او)، اطاعت کنید!... همان پیامبری که به اطاعتش امر شدهایم خود بر پیروی از عترتش سخت تاکید کرده است.از حدیث ثقلین گرفته تا حدیث سفینه و صدها حدیث دیگر همگی اطاعت از اهل بیت (علیه السّلام) را ضروری شمردهاند.
دوستی با پیامبر و عترتش : پیامبر صلی اللهعلیه وآله وسلّم در روایتی فرموده اند: "حبی خالط دماء امتی فهم یؤثرونی علی الآباء و علی الامهات و علی انفسهم"؛ دوستی من با خونهای امت من آمیخته شده است.آنها مرا بر پدران و مادران و خودشان ترجیح میدهند. [۱۰۵۸] . در آیاتی از قرآن کریم خداوند متعال بر موضوع دوستی با پیامبر تاکید میکند: "قُلْ اِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ اَبْناؤُکُمْ وَ اِخْوانُکُمْ وَ اَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ اَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها اَحَبَّ اِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَاْتِیَ اللَّهُ بِاَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقین"؛ [۱۰۵۹] ای پیامبر! بگو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خویشاوندان و داراییهایی که به دست آورده اید و تجارتی که از کسادی آن میترسید و خانههایی که از آنها خرسندید نزد شما از خدا و رسولش و کارزار در راه او محبوبتر است پس منتظر باشید تا خدا امر و فرمانش را بر شما فرود آورد. خداوند متعال در آیاتی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) دستور میدهند که اجر رسالت خویش را دوستی مردم با اهل بیت و عترتش اعلام نماید و میفرماید:... قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی...؛[۱۰۶۰] . ..ای پیامبر، بگو از شما پاداشی جز دوستی خویشاوندانم (اهل بیت) نمیخواهم... مسئله دوستی با خاندان نبی مکرم (صلی اللهعلیه وآله وسلّم) چنان در متون روایی مورد تاکید قرار گرفته است که حتی نگاه کردن به ذریه پیامبر صلی اللهعلیه وآله وسلّم عبادت دانسته شده است. در روایتی دیگر میخوانیم: "النظر الی جمیع ذریة النبی عبادة ما لم یفارقوا منهاجه و لم یتلوثوا بالمعاصی" نظر افکندن به تمام ذریه پیامبر صلی اللهعلیه وآله وسلّم عبادت است تا آن زمان که از راه آن حضرت صلی اللهعلیه وآله وسلّم) جدا نشده و به معاصی آلوده نشوند. [۱۰۶۱]
زیارت قبر شریف پیامبر : زیارت قبر شریف پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) از پرفضیلتترین زیارتهاست. آن حضرت خود فرموده است: کسی که بعد از رحلتم قبرم را زیارت کند مانند کسی است که به دیدار من در زمان حیاتم آمده است.[۱۰۴۲] . و در ادامه میفرماید: من شفیع او در قیامت خواهم شد . زیارت قبر پیامبر صلی اللهعلیه وآله وسلّم تا آنجا اهمیت دارد که مستحب است آن را بر حج استحبابی ترجیح دهیم. [۱۰۴۳] . این زیارت در مواردی استحباب بیشتری دارد. از جمله : به هنگام حج زیارت قبر شریف پیامبر (صلی اللهعلیه وآله وسلّم) برای کسانی که به حج رفته اند استحباب بسیار دارد به گونه ای که اگر حجاج از انجام آن سرباز زنند بر حاکم اسلامی است آنان را به انجامش موظف دارد. [۱۰۴۴] [۱۰۴۵] [۱۰۴۶] . در روز ولادت رسول اکرم صلی اللهعلیه وآله وسلّم ۱۷ ربیع الاول در این روز چنانچه نتوان بر سر قبر آن حضرت حاضر شد میتوان از دور حضرت را زیارت کرد . در مبعث نبوی (صلی اللهعلیه وآله وسلّم ۲۷ رجب زیارت پیامبر (صلی اللهعلیه وآله وسلّم) در این روز مستحب است . روزه گرفتن در روز ولادت ۱۷ ربیع الاول و بعثت [۱۰۴۷] ۲۷ رجب و نیز زیارت آن حضرت از دور و نزدیک، بویژه پس از فراغت از اعمال حج، مستحب مؤکّد و نشانه تمامیت حج، دانسته شده است.[۱۰۴۸] . علامه مجلسی رحمة اللهعلیه درباره تعمیر قبر شریف پیامبر (صلی اللهعلیه وآله وسلّم) در کتاب بحار الانوار روایاتی را برشمرده که گویای استحباب تعمیر قبر پیامبر (صلی اللهعلیه وآله وسلّم) و قبور امامان (علیه السّلام) است.[۱۰۴۹]
بازی با بچه ها -- احترام به كودكان -- خرما با هسته! -- معجزه ای جالب! -- قوی ترین مردم کیست؟ -- راءفت با حیوانات -- بخل -- ریا -- نماز -- رعایت حقوق دیگران -- رفتارى شگفت آور با رئیس منافقان -- برخورد با پیامبر ص -- آداب جنگ -- ساده زیستى -- کرامت -- ماجراى حدود الهى .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
شهادت امام حسن علیه السلام
امام حسن مجتبی علیه السّلام ، فرزند ارشد امام علی علیه السّلام و فاطمه زهرا سلام اللهعلیها و امام دوم شیعیان است که بنا بر نقل همه منابع شیعه و اکثریت قریب باتفاق منابع اهل سنت، با خوراندن زهر به وسیله همسرش جعده و به تحریک معاویة بن ابیسفیان، مسموم و به شهادت رسید. مشهور میان مورخان شهادت آن حضرت روز پنجشنبه ۲۸ صفر سال ۵۰ هجری در سن ۴۸ سالگی بود. بنا بر وصیت آن حضرت، محل دفن، کنار قبر پیامبر اسلام صلی اللهعلیه وآله وسلّم بود که با ممانعت عایشه و حامیاناش و تیرباران جنازه آن حضرت، سرانجام در قبرستان بقیع دفن شد. امام حسن مجتبی علیه السلام پس از دسیسههای مکرر از سوی معاویه بن ابی سفیان برای ترور امام، در نهایت در ۲۸ صفر سال ۵۰ هجری با توطئه و تحریک معاویه و به دست همسرش جعده دختر اشعث بن قیس مسموم شد و مظلومانه به شهادت رسید. دشمنی بر ضد امام حتی پس از شهادت ایشان نیز پایان نیافت چنانکه بنی امیه از دفن بدن مطهر امام علیه السلام در کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله جلوگیری کردند؛ در این موضوع عایشه بنت ابی بکر و مروان بن حکم نقش اصلی را به عهده داشتند. در نهایت جنازه مطهر آن حضرت در بقیع مدفون شد.
عاملان قتل امام حسن
امام حسن علیه السلام پس از عقد قرارداد صلح با معاویه، به مدینه بازگشت و در حدود ۱۰ سال در مدینه به اقامه دین و احیای سنت پیامبر صلی الله علیه و آله پرداخت. در این دوران که از سختترین سالهای حیات امام علیه السلام بود، معاویه که از جایگاه والای امام علیه السلام نزد مردم و محبت آنها به ایشان خبر داشت، سعی داشت شخصیت اجتماعی امام علیه السلام را مخدوش کند و از آنجا که وجود آنحضرت را مانعی بر سر اهداف خود میدید، در نهایت تصمیم بر حذف فیزیکی آن حضرت گرفت. منابع فریقین تقریبا اتفاق دارند که قاتل امام علیه السلام، جعده دختر اشعث بن قیس کندی، همسر امام بود.[۱] اما محرک اصلی و عامل غیر مستقیم شهادت امام علیه السلام، معاویه بود. بنا بر نقل تقریبا همه منابع شیعی و دستهای از منابع اهل سنت، معاویه هنگامی که قصد کرد برای جانشینی فرزندش یزید بیعت بگیرد، صد هزار درهم برای جعده فرستاد و به او وعده داد که اگر امام علیه السلام را مسموم کند او را به ازدواج یزید در میآورد. [۲] برخی گفتهاند که معاویه حتی زهر را نیز برای جعده فرستاد[۳] و دسته ای از منابع صرفا تطمیع مالی را بیان کردند.[۴] . برخی منابع دیگر معتقدند که علت قتل امام علیه السلام از سوی جعده، کینهای بود که او نسبت به آن حضرت داشت.[۵] به نظر میرسد این دو مطلب منافاتی با یکدیگر ندارد. از یک سو کینه و عداوت جعده نسبت به امام علیه السلام موجب این امر بود، چنان که در روایتی از امام صادق علیه السلام منقول است که اشعث بن قیس در قتل امام علی علیه السلام شریک بود؛ دخترش جعده، امام حسن علیه السلام را مسموم کرد و پسرش محمد در قتل امام حسین علیه السلام مشارکت داشت.[۶] از سوی دیگر نیز معاویه که صریحا مفاد صلحنامه را زیر پا گذاشته بود[۷] و دشمنی با اهل بیت علیهم السّلام را به وضوح اظهار میکرد، برای عملی کردن ولایتعهدی یزید و بیعت ستاندن برای او راه چاره را در قتل امام علیه السلام جستجو میکرد و لذا به تحریک جعده که سابقه دشمنی خانوادگی با اهل بیت علیهم السّلام را نیز داشت پرداخت. در این میان نقش مروان بن حکم که ملعون پیامبر صلی الله علیه و آله بود[۸] نیز قابل توجه است. ابن اعثم مینویسد زمانی که معاویه تصمیم به قتل امام علیه السلام گرفت، مروان را به مدینه فرستاد و دستمال زهرآلودی به او داد تا آن را به جعده رسانده و او را به قتل امام تحریک کند و مروان نیز تمام تلاش خود را در این امر به کار بست.[۹] . در منابع مختلف نقل شده که امام علیه السلام عامل قتل خود را میشناخت، اما چون امام حسین علیه السلام از آن پرسید، امام علیه السلام از بیان آن خود داری کرد و فرمود: اگر او همان باشد، عذاب خداوند شدیدتر است و اگر نباشد، نمیخواهم بیگناهی در مقابل من قصاص شود.[۱۰]
نحوۀ شهادت
در بسیاری منابع فریقین نقل شده که امام حسن علیه السلام خود، پس از مسمومیت در اثر سم فرمودند: پیش از این چندین بار به من سم دادند؛ اما هیچ کدام مانند این سم اثر نکرد.[۱۱] و هر بار امام علیه السلام جان سالم به در برده بود؛ اما سمی که در آخرین بار به آن حضرت داده شد به قدری قوی بود که جگر آن حضرت را پاره پاره کرد[۱۲] و چندین تشت پر از خون از مقابل آن حضرت بر داشتند.[۱۳] ابن خلکان که وفات امام علیه السلام را دو ماه بعد از خوراندن زهر به ایشان میداند، میگوید که در هر روز تشتی از خون از مقابل ایشان بر میداشتند.[۱۴] . در بیشتر منابع سبب مستقیم شهادت امام علیه السلام شربت زهر آلود[۱۵] و در برخی منابع دستمالی زهر آلود[۱۶] مطرح شده است. پس از خوراندن زهر به امام علیه السلام، آن حضرت در بستر بیماری افتاد. چون آثار موت بر امام ظاهر شد، امام حسین علیه السلام را طلب کرد و فرمود: ای برادر من به پروردگارم ملحق خواهم شد و من میدانم چه کسی به من سم داد و از کجا دچار بلا شدم و نزد خداوند با او مخاصمه میکنم. اما بحقی که بر تو دارم سوگند در این باره با کسی سخن مگو و منتظر تقدیر خداوند بمان.[۱۷] . بنا بر نقلهای مختلف، ۳ روز[۱۸] یا ۴۰ روز[۱۹] یا دو ماه[۲۰] پس از خوردن زهر، امام علیه السلام به لقاء الله پیوست. در منابع مختلف، تاریخ شهادت امام حسن علیه السلام در سالهای ۴۹ یا ۵۰ یا ۵۱ هجری بیان شده است.[۲۱] که در این میان، منابع شیعی عمدتا ماه صفر و منابع اهل سنت ماه ربیع الاول را زمان وقوع شهادت امام علیه السلام ذکر کرده اند. برخی پژوهشگران با استناد به قرائنی سال ۵۰ هجری را صحیح دانسته اند.[۲۲] . بیشتر علمای شیعه روز ۲۸ صفر را روز شهادت امام علیه السلام معرفی کردهاند[۲۳]؛ اما برخی نیز روز ۷ صفر[۲۴] و معدودی نیز آخر ماه صفر بیان کردهاند.[۲۵] در این خصوص بر اساس تحقیق برخی پژوهشگران، روز ۲۸ صفر استوارترین نظر است.[۲۶] .
شهادت با خوراندن سم
بنا بر نقل همه منابع شیعه و اکثریت قریب باتفاق منابع اهل سنت، امام حسن مجتبی علیه السّلام با خوراندن زهر به وسیله همسرش جعده و به تحریک معاویة بن ابیسفیان، مسموم و به شهادت رسیدند.[۱] [۲][۳] [۴] [۵] .
همسر امام حسن
یکی از همسران امام مجتبی (علیه السّلام) جَعده دختر اشعث، است. بنا بر نقل ابوالفرج اصفهانی نامهای سکینه، عایشه و شَعْثاء نیز برای او گزارش شده، اما وی نام صحیح او را جعده دانسته است. [۱۵] . به نوشته بلاذری جعده با نیرنگ پدرش به ازدواج امام حسن مجتبی (علیه السّلام) درآمد. [۱۶] [۱۷] [۱۸]
نحوه شهادت
قول صحیح و مشهور در نحوه شهادت امام مجتبی (علیه السّلام) این است که که معاویه با وعده مالِ بسیار و ازدواج با یزید، جعده را تطمیع کرد تا شوهرش، امام حسن (علیه السّلام) را زهر دهد و او نیز چنین کرد و بر اثر آن امام به شهادت رسید.[۱۹] [۲۰] [۲۱] [۲۲] [۲۳] .
به گزارش طبرسی معاویه زهر را برای جعده فرستاده بوده است.[۲۴] . به گزارش سَخاوی به نقل از ابن عبدالبر، جعده به سبب کینه ای که به امام حسن (علیه السّلام) داشت، او را مسموم کرد و این دشمنی با خاندان امام علی علیه السّلام در میان خانواده اش نیز وجود داشت؛ چنانکه در روایتی از امام صادق علیه السّلام به آن اشاره شده است. ایشان فرمودند: "ان الاشعث شرک فی دم امیرالمؤمنین و ابنته جعده سمت الحسن، و ابنه شرک فی دم الحسین"؛ به راستی که خود اشعث در خون امیرالمؤمنین شرکت جست، و دخترش جعده امام حسن را مسموم کرد، و پسرش محمد بن اشعث در خون حسین شرکت جست. [۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸] . در گزارشها آمده که قریشیان به هنگام مشاجره با فرزندان جعده، آنان را «بَنی مُسِمَّه الازْواج؛ فرزندان زنی که همسرانش را مسموم میکند.» خطاب میکردند. [۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲]
عاقبت جعده
پس از کارگر افتادن زهر، معاویه به وعده مالی که به جعده داده بود وفا کرد، ولی به ازدواج او با یزید رضایت نداد[۳۷] . و به او گفت که میترسد فرزندش، یزید، را نیز مانند حسن بن علی (علیه السّلام) به قتل برساند.[۳۸] [۳۹] . در اینجا بود که پیشگوئی امام مجتبی (علیه السّلام) درباره اش صادق درآمد که فرموده بود: به خدا قسم معاویه تو را فریب داد و به عهد و پیمانش وفا نخواهد کرد. تو همسری بهتر از من به دست نخواهی آورد.[۴۰] . جعده پس از زهر دادن به امام حسن (علیه السّلام)، مورد لعن و نفرین حضرت قرار گرفت. [۴۱] و گفته شده که بیماری توام با عفونتی برای او پدید آمده و به وضع بسیار دردناکی درگذشت.[۴۲]
نقش معاویه در شهادت امام
ماجرای شهادت امام مجتبی (علیه السّلام) توسط دسیسه معاویه و سمی که معاویه مهیا ساخته بود از متواترات تاریخ و متواترات نزد خاصه و عامه است و هیچ تردیدی در آن راه ندارد. چنانکه بر اساس گزارشات بسیاری از منابع تاریخی اهل سنت معاویه در زمان حیات امام مجتبی (علیه السّلام) علیرغم تعهدش مبنی بر عدم تعیین ولیعهد و واگذاری خلافت به امام بعد از خودش، تصمیم گرفت تا یزید را به عنوان ولیعهد و جانشین خود معرفی نماید. [۶۱]
مانع بودن امام برای معاویه
بزرگترین مانع برای معاویه در مسیر گرفتن بیعت از مردم برای یزید وجود مطهر امام حسن مجتبى (علیه السّلام) بود. مورّخ معروف «ابوالفرج اصفهانى» مىنویسد: معاویه مىخواست براى فرزندش یزید از مردم بیعت بگیرد، ولى وجود امام حسن (علیه السّلام) و سعد بن ابی وقّاص کار را براى او مشکل مىساخت، از اینرو، هر دو تن را مسموم ساخت. آن کسی که از طرف معاویه عهده دار مسموم کردن امام مجتبی (علیه السّلام) گردید، همسرش جعده بود.[۶۲] . ابن ابیالحدید مینویسد: چون معاویه خواست برای پسرش یزید بیعت بگیرد، اقدام به مسموم نمودن امام مجتبی (علیه السّلام) کرد، زیرا معاویه برای گرفتن بیعت به نفع پسرش و موروثی کردن حکومتش مانعی بزرگتر و قویتر از حسن بن علی علیه السّلام نمیدید، پس معاویه توطئه کرد، آن حضرت را مسموم نمود و سبب مرگش شد. [۶۳]
شادی معاویه در شهادت امام
چنانکه در تاریخ آمده است، معاویة بن ابیسفیان علاوه بر این که عامل اصلی در شهادت امام مجتبی (علیه السّلام) بود، بعد از شنیدن خبر شهادت امام، علیرغم تلاش برای پنهان کردن نقشش در ماجرای شهادت، آنچنان خوشحال شد که نتوانست جلوی شادمانی خود را بگیرد و این حرکت او برای همسرش تعجب آور بود.
مسمومیتها قبل از شهادت
معاویه بارها تصمیم بر مسموم کردن امام مجتبی (علیه السّلام) گرفت و به واسطههای پنهان زیادی متوسل گردید. حاکم نیشابوری با سند معتبر از ام بکر بنت مسور نقل میکند که گفت: "کان الحسن بن علی (علیه السّلام) سم مرارا کل ذلک یغلت حتی کانت مره الاخیره التی مات فیها فانه کان یختلف کبده، فلم لبث بعد ذلک الا ثلاثا حتی توفی"؛ حسن بن علی (علیهالسّلام) را بارها مسموم کردند، لیکن اثر چندانی نگذاشت ولی در آخرین مرتبه زهر کبدش (جگرش) را پاره پاره کرد، که بعد از آن سه روز بیشتر زنده نماند. [۶] . بنابر برخی اقوال امام پیش از شهادت چندین بار مسموم شده بود، اما از توطئه رسته بودند.[۷] [۸][۹] [۱۰] . یعقوبی مینویسد: امام حسن (علیه السّلام) هنگام مرگ به برادرش حسین علیه السّلام گفت: ای برادر من این سومینبار است که مسموم میشوم و مانند این بار مسموم نشدهام و من امروز میمیرم پس هرگاه درگذشتم مرا با پیامبر خدا دفن کن چه هیچکس به نزدیکی او سزاوارتر از من نیست مگر آنکه از این کار جلوگیری شوی که در آن صورت نباید به اندازه حجامتی خونریزی شود.» [۱۱] [۱۲] [۱۳] [۱۴]
وقایع دفن امام
بنا بر روایت شیخ طوسی امام حسن (علیهالسّلام) به برادرش، امام حسین علیه السّلام ، وصیت کرده بود او را در کنار مدفن پیامبر اکرم به خاک بسپارند، اما اگر کسانی مانع این اقدام شدند، هرگز پافشاری نکند، مبادا خونی ریخته شود. [۸۳] . در نقل دیگر آمده است که امام حسن وصیت کرده بود جسدش را پس از غسل و کفن برای تجدید عهد نزد قبر رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلّم) ببرند و سپس در کنار مادربزرگش، فاطمه بنت اسد، دفن کنند.[۸۴]
برخی منابع بیان کرده اند که امام حسن علیه السلام به برادرشان امام حسین علیه السلام وصیت نمودند که بدن آن حضرت را در کنار مرقد جد بزرگوارشان پیامبر صلی الله علیه و آله دفن کنند. [۲۷] حتی در نقل دیگری بیان شده که امام علیه السلام قبلا درخواست خود برای دفن شدن در کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله را با عایشه نیز مطرح کرده بود و عایشه موافقت کرده بود[۲۸] اما نقلهای شیعی بیشتر حاکی از آن است که امام علیه السلام وصیت فرمود که تابوت ایشان را جهت تجدید عهد نزد قبر پیامبر صلی الله علیه و آله ببرند و سپس در کنار قبره جده شان جناب فاطمه بنت اسد دفن کنند.[۲۹] همچنین امام علیه السلام به برادرشان وصیت نمودند هنگام تشییع و دفن ایشان از هرگونه درگیری و خونریزی اجتناب شود به گونه ای که حتی به اندازه حجامتی هم خون از کسی ریخته نشود.[۳۰] . در هر صورت بر اساس هر دو نقل، تابوت و بدن مطهر امام به سمت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله تشییع شد. مروان بن حکم با مشاهده تشییع تابوت امام علیه السلام همراه با گروهی از بنی امیه سلاح به دست گرفته و مانع از دفن بدن امام علیه السلام در کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله شدند.[۳۱] او گفت چرا باید عثمان در بیرون شهر دفن شود ولی حسن بن علی در کنار پیامبر دفن شود.[۳۲] در نقل دیگر است که مروان پس از اطلاع از وصیت امام، این موضوع را به معاویه گزارش داد و معاویه از او خواست به شدت از این کار جلوگیری کند.[۳۳] . اما در برخی نقلهای دیگر عامل اصلی ممانعت از دفن امام در حرم نبوی، عایشه دانسته شده است. قرطبی مینویسد هنگامی که حسن علیه السلام از دنیا رفت، خواستند که او را در خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن کنند. پس عایشه از این کار جلوگیری کرد؛ سوار بر قاطری شد و مردم را جمع کرد. ابن عباس به او گفت میخواهی همان کاری را انجام دهی که روز جمل انجام دادی؟ تا مردم بگویند یوم البغله همانگونه که گفتند یوم الجمل.[۳۴] اما بیشتر منابع گفته اند که عایشه بعدا به بنی امیه و مروان ملحق شد و گفت: مرا با شما چه کار؟ آیا میخواهید کسی را که دوست نمیدارم در خانه من داخل کنید.[۳۵] و یا این که با مشاهده مخاصمه میان دو گروه گفت: خانه خانه من است و اجازه نمیدهم کسی در آن دفن شود.[۳۶] . بر اساس این دو نقل، صرفنظر از این که چه کسی شروع کننده مخالفت بود، مروان بن حکم که بغض و کینه امام علیه السلام را داشت با حمایت عایشه عوامل اصلی ممانعت از دفن پیکر مطهر امام علیه السلام در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند. بعد از مخالفت با دفن امام در حرم نبوی، نزدیک بود میان بنی هاشم و بنی امیه درگیری رخ دهد[۳۷] اما امام حسین علیه السلام بنا بر وصیت برادر، به واسطه ابن عباس، از درگیری و خونریزی جلوگیری فرمود و پیکر مقدس برادر را در قبرستان بقیع در کنار قبر فاطمه بنت اسد به خاک سپردند.[۳۸] . ابن شهر آشوب نقل میکند که بنی امیه به سمت جنازه امام علیه السلام تیر پرتاب کردند تا جایی که ۷۰ چوبه تیر به تابوت آویخته شد.[۳۹] . برخی منابع تاریخی گزارش کردهاند که بعد از تشییع امام علیه السلام به سمت بقیع، سعید بن عاص حاکم مدینه به درخواست امام حسین علیه السلام بر بدن امام حسن علیه السلام نماز خواند.[۴۰] اما با توجه به روایاتی که وارد شده که تجهیز بدن امام فقط از سوی امام ممکن است،[۴۱] صحت این خبر مورد خدشه است و یا این که باید آن را حمل بر تقیه کرد. هنگام تدفین امام، قبرستان بقیع آکنده از جمعیت شد[۴۲] و مردم تا یک هفته شبانه روز بر امام علیه السلام گریستند و بازارها تعطیل بود.[۴۳] . وقتی که خبر شهادت امام علیه السلام به معاویه رسید، با وجود این که تلاش میکرد نقش خود در قتل امام را پوشیده بدارد، اما آنچنان خوشحال شد که نتوانست جلوی شادمانی خود را بگیرد و سجده شکر به جا آورد.[۴۴] در نقل دیگر است که چون معاویه خبر شهادت امام را شنید صدای تکبیرش از کاخ خضراء شنیده شد و اهل شام نیز به تبعیت از او تکبیر گفتند. فاخته ھمسر معاویه به او گفت: چشمت روشن ای امیر المومنین، چه باعث شد تا تکبیر بگویی؟ معاویه گفت: حسن از دنیا رفت. فاخته گفت: آیا به خاطر فوت پسر فاطمه تکبیر میگویی؟ معاویه گفت: به خدا سوگند به خاطر شادمانی از مرگ او تکبیر نگفتم اما خیالم راحت شد.[۴۵] . بعد از شهادت امام علیه السلام معاویه مبلغی را که به جعده وعده داد بود به او پرداخت کرد؛ اما از ازدواج با یزید ممانعت کرد و گفت زنی که نسبت به حسن بن علی شایسته نبود، برای فرزندم یزید نیز شایسته نیست.[۴۶] امام علیه السلام پس از این که جعده به آن حضرت زهر داد، او را نفرین نموده و فرموده بود: به خدا قسم همسری بهتر از من به دست نخواهی آورد.[۴۷] .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم چهارم امام حسن ع
ادامه مطلب را ببينيد
ممانعت از دفن امام حسن نزد پیامبر
هنگام آوردن جنازه آن حضرت برای دفن در کنار قبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوالهوسلّم)، جمعیت به قدری زیاد بوده که جای سوزن انداختن نبوده است. [۸۵] . عایشه از دفن امام حسن (علیه السّلام) در کنار پیامبر (صلی اللهعلیه وآله وسلّم) ممانعت کرد. [۸۶] [۸۷] . شاید بتوان یکی از دلایل اصلی ممانعت عایشه از دفن پیکر مطهر امام حسن (علیه السّلام) در کنار پیامبر (صلیاللهعلیه وآله وسلّم) را به نقش آن حضرت در پایان دادن به جنگ جمل به نفع سپاه امیرالمؤمنین علیه السّلام دانست. [۸۸] [۸۹] . عبداللّه بن زبیر میگوید: شنیدم عایشه در روز دفن حسن بن علی (علیه السّلام) میگفت: چنین چیزی (دفن آن حضرت در کنار پیامبر) هرگز اتفاق نخواهد افتاد. باید در بقیع دفن شود و نباید در کنار آن سه نفر باشد. [۹۰] [۹۱] [۹۲] . ابن عبدالبر قرطبی، دانشمند پرآوازه اهل سنت در کتاب بهجة المجالس مینویسد: "لما مات الحسن ارادوا ان یدفنوه فی بیت رسول الله صلی اللهعلیه وآله وسلّم ، فابت ذلک "عائشة و رکبت بغلة وجمعت الناس، فقال لها ابن عباس: کانک اردت ان یقال: یوم البغلة کما قیل یوم الجمل؟ "
وصیت امام حسن
بنا بر روایت شیخ طوسی امام حسن (علیه السّلام) به برادرش، امام حسین علیه السّلام ، وصیت کرده بود او را در کنار مدفن پیامبر اکرم به خاک بسپارند، اما اگر کسانی مانع این اقدام شدند، هرگز پافشاری نکند، مبادا خونی ریخته شود. [۸۳] . در نقل دیگر آمده است که امام حسن وصیت کرده بود جسدش را پس از غسل و کفن برای تجدید عهد نزد قبر رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلّم) ببرند و سپس در کنار مادربزرگش، فاطمه بنت اسد، دفن کنند.[۸۴]
هنگامیکه حسن (علیه السّلام) از دنیا رفت، خواستند که او را در خانه رسول خدا (صلی اللهعلیه وآله وسلّم) دفن کنند؛ پس او از این کار جلوگیری کرد، سوار بر قاطری شد و مردم را جمع کرد. ابن عباس به او گفت: تو میخواهی همان کاری را که در روز جمل انجام دادی انجام بدهی تا این که مردم بگویند: «روز قاطر» همانطوری که میگویند روز شتر؟ [۹۳] . بلاذری در انساب الاشراف و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه نوشته اند: "قالت: البیت بیتی ولا آذن ان یدفن فیه احد"؛ عایشه گفت: خانه، خانه من است، اجازه نمیدهم که کسی در آن دفن شود. [۹۴] [۹۵] . یعقوبی نیز در تاریخ خود مینویسد: "وقیل ان عائشة رکبت بغلة شهباء وقالت بیتی لا آذن فیه لاحد فاتاها القاسم بن محمد بن ابی بکر فقال لها یا عمة ما غسلنا رؤوسنا من یوم الجمل الاحمر اتریدین ان یقال یوم البغلة الشهباء فرجعت"؛ عائشه در حالی که سوار بر قاطر خاکستری رنگی شده بود، گفت: این خانه من است، به هیچ کس اجازه (دفن) نمیدهم. قاسم بن محمد بن ابیبکر جلو آمد و گفت: ای عمه، ما هنوز سرهای خود را (از ننگ) بعد از روز شتر سرخ نشستهایم، تو میخواهی که مردم بگویند «روز قاطر خاکستری»؟ پس عائشه بازگشت. [۹۶]
تیرباران جنازه
همین حرکت عائشه موجب شد تا بنیامیه و مروانیان خصوصا مروان به همراه یارانش در پس نقاب حمایت از عائشه، بغض و کینه خود را نسبت به امام (علیه السّلام) علنی کرده و دست به اسلحه بردند.[۹۷] [۹۸] . ابن شهرآشوب مینویسد: "و رموا بالنبال جنازته حتی سل منها سبعون نبلا"؛ جنازه آن حضرت را تیرباران کردند، تا جایی که هفتاد چوبه تیر به تابوت آویخته شد. [۹۹] . مروان به عنوان حامی عائشه در این فتنه میگفت که چرا عثمان باید بیرون مدینه دفن شود و حسن (علیه السّلام) در کنار پیامبر (صلی اللهعلیه وآله وسلّم) در این میان نیز آل امیه و آل ابیسفیان و فرزندان عثمان با او همصدا شدند و از این کار جلوگیری کردند.[۱۰۰]
خاک سپاری
در منابع تاریخی آمده است که سعید بن عاص، حاکم مدینه، با درخواست امام حسین بر پیکر امام حسن نماز خواند؛[۱۰۱] [۱۰۲] [۱۰۳] . ولی با توجه به وجود روایات درباره اینکه امام معصوم را فقط امام معصوم میتواند غسل دهد و بر آن نماز بخواند، به نظر میرسد که امام حسین خودش قبلاً بر جنازه برادر نماز خوانده است، ولی در قبرستان بقیع برای رعایت تقیه به سعید بن عاص تعارف خواندن نماز کرده و او این پیشنهاد را پذیرفته است.[۱۰۴] . شیخ مفید در الارشاد مینویسد: ابن عباس (رحمه اللهعلیه) پیش آمد، خطاب به عایشه (در حالی که چهل سوار در اطرافش بودند) گفت: "واسواتاه فیوما علی بغل و یوما علی جمل، تریدین ان تطفئی نورالله و تقاتلی اولیاءالله ارجعی فقد کفیت الذی تخافین و بلغت ما تحبین و الله منتصر لاهل البیت و لو بعد حین"؛ این چه رسوایی است؟ عایشه! روزی بر استر و روزی بر شتر! (اشاره به جنگ جمل) میخواهی نور خدا را خاموش کنی و با دوستان خدا بجنگی؟ بازگرد! و از آنچه میترسیدی خیالت راحت باشد که ما طبق وصیت، بدن مطهر را اینجا دفن نمیکنیم، خوشحال باش که تو به هدفت رسیدی؛ خداوند اهل بیت (علیهم السّلام) را یاری خواهد کرد، گرچه زمانی بگذرد...[۱۰۵] . آنگاه جنازه امام حسن مظلوم (علیه السّلام) را به طرف بقیع برده و در کنار قبر جده اش فاطمه بنت اسد سلام اللهعلیهم به خاک سپردند. [۱۰۶] [۱۰۷] [۱۰۸] [۱۰۹]
صلح امام حسن با معاویه
امام حسن علیه السلام در شرایطی خلافت را به دست گرفت که جوّ تشویش و نگرانی و شکی که در اواخر زندگانی پدرش حضرت علی علیه السلام بروز نموده بود به اوج خود رسیده بود. در چنین شرایطی معاویه که داعیه خلافت را در سر داشت، سعی نمود از این اوضاع به نفع خود استفاده کند. معاویه پس از اعلام خلافت امام حسن علیه السلام از سوى مردم عراق، و تائید ضمنى آن از ناحیه مردم حجاز، یمن و فارس، به مجردى که خبر انتخاب امام حسن علیه السلام را دریافت نمود، این انتصاب را تقبیح کرد و در سخنان و نامه هایش، تصمیم راسخ خود را به سرکشى و عدم شناسایى امام حسن علیه السلام به عنوان خلیفه اعلام داشت.[۱۷] . او همچنین دو جاسوس به شهرهای کوفه و بصره روانه کرد تا زمینه تضعیف حکومت امام حسن را مهیا کند. اما آن حضرت از این امر اطلاع پیدا کرده آن دو جاسوس را دستگیر و اعدام نمود و نامهای برای معاویه نوشت که در آن آمده بود: "تو مردانی را به عنوان حیله گری و غافلگیری میفرستی و جاسوسانی را گسیل میداری، گویی جنگ را دوست میداری و من آن را نزدیک میبینم، در انتظار آن باش - ان شاء الله تعالی".[۱۸] اما معاویه در پاسخ نامه امام حسن علیه السلام، ضمن تایید فضائل اهل البیت علیهم السلام، امر حکومت را به تجربه وابسته دانسته، از این نظر خود را بر امام ترجیح داد و از آن حضرت خواست تسلیم او شود.[۱۹] . پس از چندی معاویه با لشکری به سوی عراق حرکت کرد.[۲۰] از آن سو امام حسن علیه السلام نیز در میان مردم اعلان بسیج عمومى نمودند و رزمندگان کوفه و سایر شهرها را براى دفع تهاجم دشمن فراخواندند. هنگامى که دو سپاه در برابر یکدیگر قرار گرفتند و درگیرىهاى پراکندهاى میان آنان به وقوع پیوست، برخى از سران سپاه امام حسن مجتبى علیه السلام از جمله "عبیدالله بن عباس" که فرماندهى کل را بر عهده داشت، به سپاه معاویه پیوست و از این راه توان روحى و جسمى سپاه امام حسن علیهالسلام را کاهش دادند. نفوذىهاى معاویه در میان سپاهیان امام حسن علیه السلام و در میان عامه مردم شهرها، اقدام به شایعه پراکنى و گمانه زنى هاى خلاف واقع کردند و به تدریج جامعه اسلامى و رزمندگان را از داخل، دچار تردید و تزلزل نمودند. به طورى که برخى از سپاهیان، شبانه از اردوگاه ها و پادگان ها گریخته و صحنه نبرد را ترک مى کردند و برخى از فریبخوردگان "خوارج" در شهرهاى پشت جبهه اقدام به آشوب مىکردند و حتى در "ساباط" مداین، به خیمه گاه امام حسن علیه السلام هجوم آورده و اقدام به غارت و بى نظمى نمودند و در یک رویدادى، امام حسن مجتبى علیه السلام را ترور کرده و وى را به شدت زخمى نمودند. ریشسفیدان و صاحب نفوذان عراق و حجاز و برخى از فرماندهان سپاه امام حسن علیه السلام مخفیانه نامه هایى به معاویه داده و اظهار اطاعت و پیروى مىنمودند و حتى نوشتند که حاضرند امام حسن علیه السلام را تسلیم وى کرده و یا او را به قتل رسانند. امام حسن مجتبى علیه السلام که از تمامى نفاق ها و خیانت هاى سپاه خویش خبردار بود، با گردآورى آنان و ایراد خطبه و روشن نمودن اذهان آنان از دسیسه هاى دشمن، تلاش وافر نمود که روحیه مردانگى و رزم آورى را در آنان، بار دیگر زنده کرده و توطئه هاى دشمن را نقش بر آب کند. ولى رسوخ نفاق و خیانت، سپاه آن حضرت را از کارایى لازم انداخته و توازن نظامى را به کلى دگرگون کرده بود و سرانجام، امام حسن علیه السلام را وادار به پذیرش صلح ناخواسته کرد و آن حضرت به ناچار در ۲۵ ربیع الاول و به قولى در نیمه جمادى الاول سال ۴۱ قمرى بر اساس شرایطى، خلافت را به معاویة بن ابىسفیان واگذاشت و خود از آن کناره گرفت.[۲۱]
فرزندان امام حسن عليه السلام
در مورد تعداد فرزندان امام حسن عليه السلام نیز اقوال مختلفی بیان شده است. يكى از آن ها، قول يعقوبى است كه معتقد است امام داراى 15 فرزند بوده است، كه هشت نفر از آنها پسر و هفت نفر دختر بودند. يعقوبى در كتاب تاریخ خود، اسامى پسران امام عليه السلام را نيز متذكر شده، ولى به اسامى دختران اشاره اى نكرده است. شیخ طبرسى نيز در اعلام الورى نقل كرده، امام حسن عليه السلام داراى 16 فرزند دختر و پسر بوده است.
مطابق با گفتار شیخ مفید در کتاب الارشاد، امام حسن علیه السلام دارای پانزده فرزند (۸ پسر و ۷ دختر) بوده است، که هفت فرزندش از سه زن آزاد و بقیه از کنیزان بودند.[۳۰]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم چهارم امام حسن ع
ادامه مطلب را ببينيد
فرزندان امام حسن (علیه السّلام) را سادات حسنی مینامند.[۱۵]
نسل امام حسن علیه السّلام از طریق دو پسر وی، یعنی حسن مثنی و زید بن حسن ادامه یافت[۱] [۲] . و فرزندان آنها به سادات حسنی معروف اند.[۳] .
این خاندان در طول تاریخ تحرکات اجتماعی و سیاسی زیادی داشته اند. آنان قیامهایی در سده دوم و سوم انجام داده و حکومتهای متعددی در نقاط مختلف کشورهای اسلامیبر پا کردهاند که بعضی از این حکومتها تاکنون پابرجاست. این سلسله از سادات در برخی مناطق به اشراف معروفاند. خاندان طباطبایی، مدرس، حکیم، شجریان و گلستانه از شاخههای فرعی سادات حسنی هستند.
قاسم بن الحسن
از فرزندان پسر آن حضرت قاسم بن الحسن شهرت بیشتری یافته است. مادرقاسم بن حسن(ع) «رمله» یا «نفیله» است و به همراه عمویش امام حسین علیه السّلام در کربلا به شهادت رسید و تاریخ زندگیش با فاجعه هفتاد و دو تن شهدای کربلا، گره خورده است. [۱۶] [۱۷] [۱۸]
عبدالله بن الحسن
فرزند دیگر امام حسن علیه السّلام، عبد اللّه بن الحسن است . عبدالله بن حسن بن علی نیز در عنفوان جوانی با عمویش، در کربلا شهید شد. جوانمردی و بزرگواریش اجازهاش نمیداد که عمویش را که همه اهل کوفه احاطه اش کرده بودند، تنها بگذارد لذا به میدان آمد و جنگید. گفته شده که ابحر بن کعب با شمشیر دستش را نشانه گرفته و آن را قطع کرده بود و عمویش در آغوشش گرفته بود که نیزه حرمله بن کاهل به سویش آمد و بر اثر آن شهید شد.[۱۹] [۲۰] [۲۱]
عبدالله ثانی
در مقاتل الطالبیین آمده است که امام حسن (علیه السّلام) فرزندی بنام عبد اللّه داشت که کودک بود و وقتی امام حسین (علیه السّلام) از اسبش به زیر افتاد به شتاب، روانه او شد و به سویش دوید، در این حال نیزهای به او اصابت کرد و او را شهید نمود. [۲۲]
زید الابلج
دیگر از فرزندان امام حسن (علیه السّلام) زید بن حسن بن علی معروف به زید الابلج است که مورخین از شرکت وی در واقعه کربلا سخنی به میان نیاورده اند و در برخی روایات آمده که او در سال ۱۲۰ هجری و در سن نود سالگی وفات یافت. آن چنان که مورخین توصیفش میکنند مرد نیکوکار و بزرگواری بود و مردم به هوای نیکیها و احسانش، به سراغش میآمدند. شعرا نیز وی را مورد ستایش قرار داده و از فضل و بزرگی و سجایایش، سخن گفته اند؛ وی چنانکه مفید در ارشادش یادآور شده، صدقات رسول خدا صلی اللهعلیه واله وسلّم را جمع آوری میکرد و سلیمان بن عبد الملک وی را از آن گرفت و عمر بن عبد العزیز، بازش گرداند.[۲۳] . توفیق ابوعلم در کتاب خویش «اهل البیت» بر آنست که او در قاهره نزدیک مسجد القراء، دفن شده است. [۲۴] [۲۵] [۲۶]
حسن انور
از دیگر فرزندان پسر آن حضرت، حسن انور است. او پدر بانو نفیسه، که در قاهره مقام معروفی دارد، میباشد. از فرزندان وی، یحیی المتوج پدر زینب است که در قاهره، همراه عمه خود نفیسه بود و در همین شهر نزدیک قبر عمرو بن العاص، مدفون شده است و از زنان عابد و زاهدی بوده که اهل مصر از هر سوی به زیارت قبرش روانه میشدند تا جایی که الظاهر خلیفه فاطمی پای پیاده به زیارتش میرفت و احتمالا قبری که در مصر معروف به قبر زینب است قبر او باشد. [۲۷]
حسن المثنی
یکی از فرزندان امام حسن مجتبی (علیه السّلام) معروف به «حسن مثنی» است که با عموی گرامی اش در کربلا حضور داشت. وی قهرمانانه جنگید؛ تا بر اثر زخمهای متعدّد به زمین افتاد. مردم گمان کردند که او کشته شده است؛ آنگاه خواستند سرش را از بدن جدا کنند، ولی معلوم شد که او هنوز زنده است. در این حال، «اسما» پسر خارجه فزاری، شفاعتش کرد. چون مادر او (حسن بن حسن) فزاری بود، از این رو اسما، وی را معالجه نمود؛ تا اینکه بهبود یافت. وى با فاطمه دختر امام حسین علیه السلام ازدواج كرد. بیشتر حسنیهایی که در دوران عباسیان، علیه ظلم و ستم قیام کردند، از نوادگان همین شخصیت عظیم و انسان با فضیلت بودند.[۲۸] [۲۹].[۳۳] . يكى از فرزندان امام حسن مجتبى عليه السلام معروف به «حسن مثنّى» است كه با عموى گرامى اش در كربلا حضور داشت. وى قهرمانانه جنگيد؛ تا بر اثر زخم هاى متعدد به زمين افتاد. مردم گمان كردند كه او كشته شده است؛ آن گاه خواستند سرش را از بدن جدا كنند، ولى معلوم شد كه او هنوز زنده است. در اين حال، «اسما» پسر خارجه فزارى، شفاعتش كرد. چون مادر او (حسن بن حسن) فزارى بود، از اين رو اسما، وى را معالجه نمود؛ تا اين كه بهبود يافت. وى با فاطمه دختر امام حسین علیه السلام ازدواج كرد. بيشتر حسنى هايى كه در دوران عباسيان، عليه ظلم و ستم قيام كردند، از نوادگان همين شخصيت عظيم و انسان با فضيلت بودند.[۳۳]
او با قاسم از یک پدر و مادر بودند، مرحوم محدث قمی نوشته است: امام باقر علیه السلام فرمود: ابوبکرالحسن را مردی به نام «عقبة الغنوی» به شهادت رساند، و ابوالفرج شهادت او را قبل از شهادت قاسم نقل کرده است؛ امّا عبدی، جزری و شیخ مفید شهادت این نوجوان را بعد از شهادت حضرت قاسم نقل کرده اند. [2]
عمر بن حسن و دو برادرش عبد الله بن حسن و قاسم بن حسن، که مادرشان ام ولد بوده و عبدالله و قاسم در كنار عمويشان امام حسين عليه السلام در كربلا به شهادت رسيدند.
فاطمه دختر امام حسن علیه السلام، همسر امام سجاد علیه السلام و مادر امام باقر علیه السلام است. او از راویان حدیث است و امام صادق علیه السلام نسبت به او فرمود که از زنان مؤمنه، پرهیزکار و نیکوکار بود و خداوند نیکوکاران را دوست دارد. فاطمه در واقعه کربلا حضور داشت و از اسیران کربلا بود. فاطمه امعبدالله،[۱] پدرش امام حسن علیه السلام و مادرش أم اسحاق دختر طلحة بن عبیدالله التیمی است[۲] اممحمد،[۳] یا ام عبده[۴] از دیگر کنیه های او است. در روایتی، جابر میگوید نام مادران امامان شیعه را در مصحف فاطمه سلام الله علیها دیده است. در این روایت، او امعبدالله دختر حسن بن علی بن ابیطالب را مادر امام باقرعلیه السلام میداند.[۵] . او از راویان حدیث است و در منابع روایی، حدیثی از فاطمه بنت الحسن از پدرش امام حسن(ع)، نقل شده است.[۶] امام صادق(ع) نسبت به مقام او فرمود که او از زنان مؤمنه، پرهیزکار و نیکوکار بود و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.[۷] در منابع تاریخی زمان وفات و محل دفن او مشخص نیست.
حسين بن حسن و برادرش طلحه و خواهرش فاطمه، که مادرشان ام اسحاق بنت طلحة بن عبيدالله بود. ام عبدالله، ام فاطمه، ام سلمه و رقيه، كه از مادران مختلف بوده اند.[۳۲] .
احادیث امام حسن مجتبی علیه السلام
قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبی عَلَیْهِ السَّلام : یَا ابْنَ آدْم! عَفِّ عَنِ مَحارِمِ اللّهِ تَکُنْ عابِداً، وَ ارْضِ بِما قَسَّمَ اللّهُ سُبْحانَهُ لَکَ تَکُنْ غَنِیّاً، وَ أحْسِنْ جَوارَ مَنْ جاوَرَکَ تَکُنْ مُسْلِماً، وَ صاحِبِ النّاسَ بِمِثْلِ ما تُحبُّ أنْ یُصاحِبُوکَ بِهِ تَکُنْ عَدْلاً. (نزهه النّاظر و تنبیه الخاطر، ص۷۹ – بحارالأنوار، ج ۷۸، ص ۱۱۲) ای فرزند آدم! نسبت به محرّمات الهی عفیف و پاکدامن باش تا عابد و بنده خدا باشی. راضی باش بر آنچه که خداوند سبحان برایت تقسیم و مقدّر نموده است، تا همیشه غنی و بی نیاز باشی. نسبت به همسایگان، دوستان و همنشینان خود نیکی و احسان نما تا مسلمان محسوب شوی. با افراد (مختلف) آنچنان بر خورد کن که انتظار داری دیگران همانگونه با تو بر خورد نمایند.
امام حسن علیه السلام : مَنَ صَلّی، فَجَلَسَ فی مُصَلاّه إلی طُلُوعِ الشّمسِ کانَ لَهُ سَتْرا مِنَ النّارِ. )وافی ج۴ ص۱۵۵۳) هر که نماز – صبح – را بخواند و در جایگاه خود بنشیند تا خورشید طلوع کند، برایش پوششی از آتش خواهد بود.
امام حسن علیه السلام : إنَّ اللّه َ جَعَلَ شَهرَ رَمضانَ مِضمارا لِخَلقِهِ فَیستَبِقونَ فیهِ بِطاعَتِهِ إلی مَرضاتِهِ؛ (تحف العقول، ص ۲۳۶( امام حسن علیه السلام:خداوند ماه رمضان را میدان مسابقه ای برای آفریدگان خود قرار داده تا با طاعتش برای خشنودی او از یکدیگر پیشی گیرند.
امام حسن علیه السلام : مَنْ أدامَ الاْخْتِلافَ إلَی الْمَسْجِدِ أصابَ إحْدی ثَمانٍ:آیَةً مُحْکَمَةً، أَخاً مُسْتَفادا، وَ عِلْما مُسْتَطْرَفا، وَ رَحْمَةً مُنْتَظِرَةً، وَ کَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَی الْهُدی، اَوْ تَرُدُّهُ عَنْ الرَّدی، وَ تَرْکَ الذُّنُوبِ حَیاءً اَوْ خَشْیَةً) تحف العقول ص۲۳۵ ) هر کس فرصت هایی از شب و روز خود را در مسجد قرار دهد یکی از هشت فایده شاملش می شود:برهان و نشانه ای – برای معرفت – دوست و برادری سودمند، دانش و اطلاعاتی جامع، رحمت و محبّت عمومی، سخن و مطلبی که او را هدایت گر باشد، – توفیق اجباری – در ترک گناه به جهت شرم از مردم یا به جهت ترس از عقاب.
امام حسن علیه السلام : جَاءَ رَجُلٌ إِلَی الْحَسَنِ ع یَسْتَشِیرُهُ فِی تَزْوِیجِ ابْنَتِهِ فَقَالَ زَوِّجْهَا مِنْ رَجُلٍ تَقِیٍّ فَإِنَّهُ إِنْ أَحَبَّهَا أَکْرَمَهَا وَ إِنْ أَبْغَضَهَا لَمْ یَظْلِمْهَا) مکارم الأخلاق، ص:۲۰۴) مردی خدمت امام حسن علیه السلام آمد تا دربارۀ ازدواج دخترش با ایشان مشورت کند؛ حضرت فرمود:دخترت را به ازدواج مردی با تقوا درآور؛ زیرا اگر دخترت را دوست داشته باشد، گرامی اش می دارد و اگر دوستش نداشته باشد به او ظلم نمی کند.
امام حسن علیه السلام : وَ إنّ حُبَّنا لَیُساقِطُ الذُّنُوبَ مِنْ بَنی آدَم، کَما یُساقِطُ الرّیحُ الْوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ (کلمه الامام حسن ج۷ص۲۵) همانا محبّت و دوستی با ما (اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وآله) سبب ریزش گناهان – از نامه اعمال – می شود، همان طوری که وزش باد، برگ درختان را می ریزد.
امام حسن علیه السلام : پس از شهادت پدرش امیرالمؤمنین علیّ علیه السلام، در جمع اصحاب فرمود : لَقَدْ فارَقَکُمْ رَجُلٌ بِالاْمْسِ لَمْ یَسبِقْهُ الاْوَّلُونَ، وَلا یُدْرِکُهُ آلاْخِرُونَ (احقاق الحق ج۱۱ ص ۱۸۳) شخصی از میان شماها رفت که در گذشته مانند او نیامده است، و کسی در آینده نمی تواند هم تراز او قرار گیرد.
امام حسن علیه السلام فرمود : مَنْ قَرَءَ الْقُرْآنَ کانَتْ لَهُ دَعْوَةٌ مُجابَةٌ، إمّا مُعَجَّلةٌ وَإمّا مُؤجَلَّةٌ (دعوات راوندی ص۲۴) کسی که قرآن را – با دقّت – قرائت نماید، در پایان آن – اگر مصلحت باشد – دعایش سریع مستجاب خواهد شد – و اگر مصلحت نباشد – در آینده مستجاب می شود.
امام حسن علیه السلام : إنّ هذَا الْقُرْآنَ فیهِ مَصابیحُ النُّورِ وَشِفاءُ الصُّدُورِ (بحار ج۷۵ ص۱۱) همانا در این قرآن چراغ های هدایت به سوی نور و سعادت موجود است و این قرآن شفای دل ها و سینه هاست.
امام حسن علیه السلام : مَنْ عَرَفَ اللهَ أحَبَّهُ، وَ مَنْ عَرَفَ الدُّنْیا زَهِدَ فیها (کلمه الامام حسن ج۷ ص۱۴۰) هرکس خدا را بشناسد، (در عمل و گفتار) او را دوست دارد و کسی که دنیا را بشناسد آن را رها خواهد کرد.
امام حسن علیه السلام : إنَّ أَحسَنَ الحَسَنِ الخُلُقُ الحَسَنِ (الخصال، ص ۲۹) نیکوترین نیکو، خُلق نیکو است.
امام حسن علیه السلام : جَرَّبْنا وَ جَرَّبَ الْمُجَرِّبُونَ فَلَمْ نَرَ شَیئا اَنْفَعُ وِجْدانا وَ لا اَضَرُّ فِقْدانا مِنَ الصَّبْرِ تُداوی بِهِ الاُمُورُ (شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۳۲۰) تجربه ما و دیگران نشان می دهد که چیزی نافع تر از داشتن صبر و زیان بارتر از نداشتن بردباری دیده نشده است، صبری که به وسیله آن تمام امور درمان می شود.
امام حسن علیه السلام : وَ سُئِلَ عَنِ الْمُرُوَّةِ؟ فَقالَ علیه السلام :شُحُّ الرَّجُلِ عَلی دینِهِ، وَ إصْلاحُهُ مالَهُ، وَ قِیامُهُ بِالْحُقُوقِ) تحف العقول ص۲۳۵) از حضرت سلام الله علیه پیرامون مُروّت و جوان مردی سوال شد، فرمود: جوان مرد کسی است که در نگهداری دین و عمل به آن تلاش نماید، در اصلاح دارایی و ثروت خویش همّت گمارد، و در رعایت حقوق طبقات مختلف پا بر جا باشد.
امام حسن علیه السلام : اَلبُخلُ أن یَرَی الرَّجُلُ ما أنفَقَهُ تَلَفاً و ما أمسَکَهُ شَرَفاً (بحار الانوار( ط- بیروت) ج ۷۱، ص ۴۱۷، ح ۳۸) بخل آن است که آدمی آنچه را بخشیده است، تلف و آنچه را نگه داشته شرف بپندارد.
امام حسن علیه السلام : تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ، فَإنْ لَمْ تَسْتَطیعُوا حِفْظَهُ فَاکْتُبُوهُ وَ ضَعُوهُ فی بُیُوتِکُمْ (احقاق الحق ج۱۱ ص ۲۳۵ ) علم و دانش را – از هر طریقی – فرا گیرید، و چنانچه نتوانستید آن را در حافظه خود نگه دارید، ثبت کنید و بنویسید و در منازل خود – در جای مطمئن – قرار دهید.
امام حسن علیه السلام : حُسْنُ السُّؤالِ نِصْفُ الْعِلْمِ (کلمه الامام حسن ج۷ص۱۲۹ ) کسی که عادت سؤال و حالت پرس و جو دارد مثل آن است که نصف علم ها را فرا گرفته باشد.
امام حسن علیه السلام : بَیْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ أرْبَعُ أصابِع، ما رَأَیْتَ بَعَیْنِکَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَیْکَ باطِلاً کَثیرا (تحف العقول ص۲۲۹) بین حقّ و باطل چهار انگشت فاصله است، آنچه که را با چشم خود ببینی حقّ است؛ و آنچه را شنیدی یا آن که برایت نقل کنند چه بسا باطل باشد.
امام حسن علیه السلام : ما تَشاوَرَ قَومٌ إلاّ هُدُوا إلی رُشدِهِ (تحف العقول، ص ۲۳۳) هیچ قومی با یکدیگر مشورت نکردند مگر آن که به راه پیشرفت خود رهنمون شدند.
امام حسن علیه السلام : صاحِبِ النّاسَ مِثلَ ما تُحِبُّ أن یُصاحِبوکَ بِه (أعلام الدّین، ص ۲۹۷) با مردم به گونه ای رفتار کن که دوست داری با تو آن گونه رفتار کنند.
امام حسن علیه السلام : هَلاک الْمَرْءِ فی ثَلاث:اَلْکبْرُ، وَ الْحِرْصُ، وَ الْحَسَدُ; فَالْکبْرُ هَلاک الدّینِ، وَ بِهِ لُعِن إبْلیسُ. وَ الْحِرْص عَدُوّ النَّفْسِ، وَ بِهِ خَرَجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّهِ. وَ الْحَسَدُ رائِدُ السُّوءِ، وَ مِنْهُ قَتَلَ قابیلُ هابیلَ) اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۵۷۷) هلاکت و نابودی دین و ایمان هر شخص در سه چیز است:تکبر، حرص و حسد. تکبر سبب نابودی دین و ایمان شخص است و به وسیله تکبر شیطان با آن همه عبادت، ملعون گردید. حرص و طمع، دشمن شخصیت انسان است، همان طوری که حضرت آدم(علیه السلام) به وسیله آن از بهشت خارج شد. حسد سبب همه خلاف ها و زشتی هاست و به همان جهت، قابیل برادر خود هابیل را به قتل رساند.
امام حسن علیه السلام : الْمِزاحُ یأْکلُ الْهَیبَهَ، وَ قَدْ أکثَرَ مِنَ الْهَیبَهِ الصّامت (بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۱۳، ح۷) مزاح و شوخی های زیاد و بی جا، شخصیت و وقار انسان را از بین می برد، و چه بسا افراد ساکت دارای شخصیت و وقار عظیمی می باشند.
امام حسن علیه السلام : لَقَضاءُ حاجَهِ أخ لی فِی اللهِ أحَبُّ مِنْ إِعْتِکاف شَهْر (کلمه الامام الحسن(علیه السلام)، ص ۱۳۹) هر آینه برآوردن حاجت و رفع مشکل دوست و برادرم، از یک ماه اعتکاف، در مسجد ـ و عبادت مستحبی، نزد من ـ بهتر و محبوب تر است.
امام حسن علیه السلام : اءکْیَسُ الْکَیِّسِ التُّقی ، وَ اءحْمَقُ الْحُمْقِ الْفُجُورَ، الْکَریمُ هُوَ التَّبَرُّعُ قَبْلَ السُّؤالِ (بحارالا نوار:ج ۴۴، ص ۳۰) زیرک ترین و هوشیارترین افراد، شخص باتقوا و پرهیزکار می باشد؛ احمق و نادان ترین افراد، کسی است که تبه کار و اهل معصیت باشد؛ گرامی ترین و باشخصیّت ترین افراد، آن کسی است که به نیازمندان پیش از اظهار نیازشان، کمک نماید.
امام حسن علیه السلام : وَاعْمَلْ لِدُنْیاکَ کَاءنَّکَ تَعیشُ اءبَدا، وَاعمَلْ لاِخِرَتِکَ کَاءنّکَ تَمُوتُ غدَا (بحارالا نوار:ج ۴۴، ص ۱۳۸، ح ۶ ) فرمود:در دنیا چنان برنامه ریزی کن – از نظر اقتصاد و صرفه جوئی و… – مثل آن که می خواهی همیشه دوام داشته باشی، و نسبت به آخرت به نوعی حرکت و کار کن مثل این که فردا خواهی مُرد.
امام حسن علیه السلام : القَریبُ مَنْ قَرَّبَتْهُ الْمَوَدَّةُ وَ إنْ بَعُدَ نَسَبُهُ، وَالْبَعیدُ مَنْ باعَدَتْهُ الْمَوَدَّةُ وَ إنْ قَرُبُ نَسَبُهُ (تحف العقول ص۲۳۴) بهترین دوست نزدیک به انسان آن کسی است که در تمام حالات دلسوز و با محبّت باشد گرچه خویشاوندی نزدیک نداشته باشد. و بیگانه ترین افراد کسی است که از محبّت و دلسوزی بعید باشد گرچه از نزدیک ترین خویشاوندان باشد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم چهارم امام حسن ع
ادامه مطلب را ببينيد