مروری بر تاریک‌ترین روز حکومت رضاخانی در مسجد گوهرشاد؛ روزی که حرمت حریم رضوی شکسته شد

در عرض چند ساعت، کشتار بی‌رحمانه‌ای صورت گرفت. داخل و بیرون مسجد از اجساد کشته‌شدگان و زخمی‌ها پر و آسیب‌هایی نیز به مسجد وارد شد. حرمت حرم رضوی شکسته شد. بسیاری از کشته‌شدگان و حتی برخی مجروحین را در گودالی که به همین منظور کنده شده بود، انداختند.

مروری بر تاریک‌ترین روز حکومت رضاخانی در مسجد گوهرشاد؛ روزی که حرمت حریم رضوی شکسته شد

واقعه مسجد گوهرشاد، یکی از رویدادهای تلخ تاریخ ابران معاصر است. واقعه ای که در پی اصلاحات رضاخانی و مقاومت مردمی در برابر آن، روی داد. در ماجرای قتل و عام مردم مشهد در مسجد گوهرشاد افراد بسیاری جان خود را از دست دادند.

روزی که حرمت حریم رضوی شکسته شد

ماجرای متحدالشکل کردن پوشش مردم چه بود؟

قانون متحدالشکل کردن لباس در دوره حکومت رضاشاه رخ داد. به موجب این قانون که با هدف یکدست‌سازی پوشش مردان ایرانی در ۶ دی سال ۱۳۰۷ش به تصویب مجلس شورای ملی رسید، فقط روحانیانِ دارای مجوز تلبس به لباس روحانیت معاف از پوشیدن لباس متحدالشکل بودند. با این وجود آنان نیز از اعمال قانون مأموران پهلوی در امان نبوده و با دستگیری و آزار و اذیت مواجه شدند. این رفتار که با هدف ایجاد محدودیت برای روحانیون و تضعیف حوزه های علمیه انجام می شد، سبب گردید تا روحانیون دست به اعتراض بزنند. این اعتراضات موجب دستگیری، تبعید و حصر برخی از آنان شد. این درحالی بود که برخی از علما و مراجع تقلید تلاش کرده بودند با صدور اجازه اجتهاد و همچنین مکاتبه با دولت از خلع لباس اجباری روحانیون جلوگیری کنند.

محدودیت کردن فعالیت های مذهبی از جمله ممنوعیت آموزش شرعیات و قرآن در مدارس، اخراج بسیاری از روحانیان از قوۀ قضائیه، اجازه تلبس به روحانیون با امتحان در وزارت معارف و عدم خدمات دهی به روحانیون در ادارات دولتی در کنار قانون متحدالشکل کردن لباس مردان را نیز باید در منظومه رفتارهای رضاخانی در نظر گرفت که منجر به اعتراضات مردم شد. طبق گزارش‌ها، پس از تصویب این قانون در ادارۀ نظمیه برخی از شهرها، دایره‌ای به نام «دایرۀ تَلبُّس» تشکیل شد و مأموران حکومت با خشونت و توهین به روحانیون در صدد اجرای این قانون برآمدند. در مواردی مأموران حکومت با ورود به مدارس علمیه عمامۀ طلبه‌ها را برمی داشتند، آنها را به شهربانی می‌بردند و از آنان تعهد می‌گرفتند که لباس متحدالشکل بپوشند. در پی فضای به وجود آمده، گروهی از روحانیون مجبور شدند لباس روحانیت را کنار بگذارند.

اعتراض عالمان

روزی که حرمت حریم رضوی شکسته شد

واقعه مسجد گوهرشاد در تیرماه ۱۳۱۴ش یکی از مهم‌ترین پیامدهای تصویب این قانون بوده است. ماجرا از این قرار است که در ۱۳ فروردین سال ۱۳۱۴ش سید حسام‌الدین فالی، از فقیهان شیراز، علیه قانون متحدالشکل کردن لباس و کشف حجاب سخنرانی کرد و دستگیر شد. در پی این واقعه، حاج آقا حسین قمی از روحانیون نامدار مشهد به تهران رفت تا با رضاشاه دربارۀ پیامدهای این قانون مذاکره کند؛ اما دولت وقت ایران او را دستگیر کرد. ۱۳۱۴ش روحانیون و جمعی از مردم مشهد، در اعتراض به این اتفاقات در مسجد گوهرشاد تحصن کردند. در پی این تحصن، مأموران حکومت پهلوی وارد صحن گوهرشاد شدند و مردم را به گلوله بستند.

در مشهد چه گذشت؟

روزی که حرمت حریم رضوی شکسته شد

اما این همه ماجرا نیست، باید دید در مشهد چه گذشت؟ علمای مشهد جلساتی برای بحث و گفت‌ وگو درباره این بخشنامه برگزار کردند. در یکی از این جلسات که در منزل سید یونس اردبیلی تشکیل شد، پیشنهاد شد که آیت‌الله سید حسین قمی به تهران برود و با رضاخان درباره توقف اجرای بخشنامه تغییر لباس مذاکره کند. وی در هشتم یا نهم تیرماه وارد تهران شد و پس از ورود به باغ سراج‌الملک، باغ توسط نیروهای دولتی محاصره شد و تحت کنترل مأمورین درآمد. در نتیجه، آیت‌الله قمی ممنوع‌الملاقات شد. روحانیون مشهد در اطلاعیه‌هایی از مردم خواستند که با اعتراض به سیاست‌های مذهبی و اجتماعی رضاخان و محدودیت‌های اعمال‌شده علیه آیت‌الله قمی، دست به اعتصاب و تحصن بزنند و در مسجد گوهرشاد گرد هم آیند. همچنین، روحانیون مشهد تصمیم گرفتند که در مسجد گوهرشاد به مردم بپیوندند و هر روز، یکی از آنان درباره اوضاع جاری کشور برای مردم سخنرانی کند. علاوه براین نامه‌ای به امضای ۱۵۰ نفر از روحانیون و متنفذین مشهد خطاب به رضاخان نوشته شد که در آن، خواستار آزادی آیت‌الله قمی شدند. اما مسؤول تلگراف‌خانه مشهد، محتوای نامه را به اطلاع فتح‌الله پاکروان (استاندار خراسان) رساند. پاکروان دستور تعقیب تمامی امضاکنندگان را صادر کردکه منجر به دستگیری برخی از افراد شد. عده ای دیگر نیز مجبور به ترک دیار خود شدند.

روز واقعه

با ورود شیخ محمد تقی بهلول به مشهد، شرایط شهر تغییر کرد. او که پیش از آن تحت تعقیب بود، با ورود به حرم رضوی اتفاقات دیگری را رقم زد. مأمورین انتظامی، ساعاتی پس از ورود او به حرم، وی را دستگیر کرده و در یکی از اتاق‌های صحن کهنه بازداشت کردند. چند ساعت پس از بازداشت بهلول، مردم به‌تدریج از این امر آگاه شدند و در مقابل محل توقیف او تجمع کردند. در نهایت، مردم موفق شدند او را آزاد کنند. شیخ محمدتقی بهلول در خاطرات خود درباره هدف ورودش به مشهد و اعتراضات مسجد گوهرشاد می‌گوید که قصد داشت هیئت حاکمه را دچار وحشت کند. او توضیح می‌دهد که این برنامه را پیش‌تر در تهران و سایر شهرها اجرا کرده بود و در موارد مختلف، دولت مجبور به عقب‌نشینی شده بود. بهلول درباره اتفاقات مشهد می‌گوید که انتظار داشت دولت عقب‌نشینی کند، اما شرایط به‌گونه‌ای دیگر رقم خورد. او توضیح می‌دهد که پس از درگیری‌ها، رئیس شهربانی و مأموران پلیس مورد حمله قرار گرفتند و او گیج شده بود و نمی‌دانست چه باید بکند. وی صحنه‌ های اعتراضات را این‌گونه توصیف می‌کند: در تمام محوطه مسجد و صحن‌ها، صدای مرگ بر شاه، لعنت بر شاه، مرده باد شاه، زنده باد اسلام، لعنت بر بهایی و لعنت بر دشمن علما بلند بود. بهلول در ادامه می‌گوید که با این اتفاقات، دیگر کوتاه آمدن معنا نداشت و ممکن هم نبود. در یک سخنرانی خطاب به مردم گفتم: کاری که نباید می‌شد، شد. ما نباید نرمی نشان دهیم، بلکه باید پایمردی کرده و مقاومت کنیم تا حاج آقا حسین قمی را از زندان آزاد کرده و احکام اسلام را جاری کنیم.

با ورود نظامیان در بامداد جمعه هم‌زمان با اذان صبح، گرچه با هدف کشتار مردم نبود، و سربازان با تهدید شیخ بهلول قصد ترک اطراف حرم را داشتند، اما با افزایش تحصن کنندگان و قصد ورود مردم بیرون حرم به داخل صحن مسجد گوهرشاد، بین سربازان و مردم درگیری بوجود آمد که در این درگیری، عده‌ای کشته و زخمی شدند و برخی از سلاح‌های سربازان به دست مردم افتاد. طبق گفته محمدتقی بهلول در روز جمعه، ۲۲ نفر کشته و عده‌ای زخمی شدند. با افزایش جمعیت تجمع‌کنندگان در روز شنبه و پیوستن بازاریان و مردم روستاهای اطراف به تحصن کنندگان، ایراد سخنرانی علیه قوانین مصوب رضاخانی، تبعید و حصر علما و ... در شنبه ۲۱ تیر ۱۳۱۴ش (۱۱ ربیع‌الثانی ۱۳۵۴ق)، تشکیلات کل نظمیه مملکتی دستور سرکوب متحصنین را به نظمیه مشهد ابلاغ کرد. در دستور صادره آمده بود که عملیات باید کاملا محرمانه باشد. تصور مقامات این بود که بیشتر متحصنین، مانند شب قبل، مسجد را ترک خواهند کرد، اما چنین نشد. لحظه‌به‌لحظه بر تعداد جمعیت افزوده شد و بین ۱۵ تا ۲۰ هزار نفر در مسجد گوهرشاد و اطراف آن گرد آمدند. در ادامه دستور، تأکید شده بود که از سلاح گرم در درون صحن و آستانه استفاده نشود. با فرارسیدن نیمه‌شب و عدم پراکنده شدن مردم، تمام درها و راه‌های ورود و خروج به مسجد گوهرشاد و حرم بسته شد.

در این شرایط، مردم با کلنگ شروع به شکستن درها کردند تا بتوانند از مسجد خارج شوند. در این لحظه، دستور شلیک و کشتار مردم صادر شد و مردم بی‌دفاع و بدون سلاح، در درون و بیرون مسجد، آماج گلوله نظامیان قرار گرفتند. در روایتها و اسناد تاریخی آمده است در عرض چند ساعت، کشتار بی‌رحمانه و گسترده‌ای صورت گرفت. داخل و بیرون مسجد از اجساد کشته‌شدگان و زخمی‌ها پر شد و آسیب‌هایی نیز به مسجد وارد گردید. حرمت حرم رضوی شکسته شد و پیش از دمیدن سپیده‌دم روز یکشنبه ۲۲ تیر ۱۳۱۴ش، مقاومت متحصنین و معترضین شکسته شد و قیام مسجد گوهرشاد سرکوب گردید. بسیاری از کشته‌شدگان و حتی برخی مجروحین را در گودالی که به همین منظور کنده شده بود، انداختند. در برخی منابع به نقل از شاهدان عینی، تعداد کشته‌شدگان را ۱۶۷۰ نفر ثبت کرده و البته احمد بهار در روزنامه بهار، به تاریخ ۷ خرداد ۱۳۲۱ش، تعداد کشته‌ها را ۱۷۵۰ نفر ذکر کرده است.

همچنین یک روز پس از واقعه مسجد گوهرشاد، روحانیون و علمای طراز اول مشهد دستگیر و زندانی شدند. میرزا محمد کفائی خراسانی (معروف به آقازاده، دومین پسر آخوند خراسانی) یکی از آن افراد بود که در یکی از زندان‌های تهران به‌طور مشکوکی درگذشت.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: واقعه مسجدگوهرشادمشهد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴ | 18:42 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

جنایات رضاشاه در مسجد گوهرشاد، 20 و 21 تیرماه 1314

جنایات رضاشاه در مسجد گوهرشاد 1 - جنایات رضاشاه در مسجد گوهرشاد 2 - جنایات رضاشاه در مسجد گوهرشاد 3 - جنایات رضاشاه در مسجد گوهرشاد 4 - جنایات رضاشاه در مسجد گوهرشاد 5 - جنایات رضاشاه در مسجد گوهرشاد 6 - جنایات رضاشاه در مسجد گوهرشاد 7

تصویرمسجدگوهرشاد - عکسهای شخصیتهای دخیل در واقعه - قيام خونين مسجد گوهرشاد مشهد عليه كشف حجاب 21تیر1314 ش - هفده دی خاطره ای بد از رضاشاه و کشف حجاب - ریشه های کشف حجاب در ایران ریشه های کشف حجاب در ایران - رضاشاه و قانون اجباری کشف حجاب - ۱۷ دی؛ سالروز کشف حجاب در ایران - ماجرای قیام مسجد گوهرشاد مشهد - رضاشاه و کشف حجاب قسمت اول - رضاشاه و کشف حجاب قسمت دوم - رضاشاه و کشف حجاب قسمت سوم - پدیده کشف حجاب - کشف حجاب در ایران

واقعه مسجد گوهرشاد : رضاشاه و کشف حجاب قسمت چهارم - رضاشاه و کشف حجاب قسمت پنجم - رضاشاه و کشف حجاب قسمت ششم

واقعه مسجد گوهرشاد

محمدتقی بهلول از شخصیت‌هایی بود که در واقعه مسجد گوهرشاد در آگاه ‌سازی مردم نقش مهمی ایفا کرد.

واقعه مسجد گوهرشاد تجمع اعتراضی مردم مشهد در مسجد گوهرشاد علیه قانون تغییر لباس بود که توسط نیروهای دولتی سرکوب شد. این واقعه در تیرماه سال ۱۳۱۴ش، در زمان حکومت پهلوی اول رخ داد. علت اصلی این تحصن، اعتراض به اجباری شدن کلاه شاپو و سیاست‌های تغییر لباس بود. همچنین، حصر آیت‌ الله سید حسین قمی که از مخالفان این سیاست‌ها بود، موجب افزایش اعتراضات شد. در این تجمع، محمدتقی بهلول سخنرانی کرد و در همین حین، بین مردم و نیروهای دولتی درگیری رخ داد. این تحصن به‌شدت سرکوب شد و بیش از ۱۶۰۰ نفر کشته و تعدادی نیز زخمی شدند.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: واقعه مسجدگوهرشادمشهد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴ | 13:51 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

جنایات رضاشاه در مسجد گوهرشاد، 20 و 21 تیرماه 1314

تصویرمسجدگوهرشاد - عکسهای شخصیتهای دخیل در واقعه - قيام خونين مسجد گوهرشاد مشهد عليه كشف حجاب 21تیر1314 ش - هفده دی خاطره ای بد از رضاشاه و کشف حجاب - ریشه های کشف حجاب در ایران ریشه های کشف حجاب در ایران - رضاشاه و قانون اجباری کشف حجاب - ۱۷ دی؛ سالروز کشف حجاب در ایران - ماجرای قیام مسجد گوهرشاد مشهد - رضاشاه و کشف حجاب قسمت اول - رضاشاه و کشف حجاب قسمت دوم - رضاشاه و کشف حجاب قسمت سوم - پدیده کشف حجاب - کشف حجاب در ایران

واقعه مسجد گوهرشاد : رضاشاه و کشف حجاب قسمت چهارم - رضاشاه و کشف حجاب قسمت پنجم - رضاشاه و کشف حجاب قسمت ششم

واقعه مسجد گوهرشاد

محمدتقی بهلول از شخصیت‌هایی بود که در واقعه مسجد گوهرشاد در آگاه ‌سازی مردم نقش مهمی ایفا کرد.

واقعه مسجد گوهرشاد تجمع اعتراضی مردم مشهد در مسجد گوهرشاد علیه قانون تغییر لباس بود که توسط نیروهای دولتی سرکوب شد. این واقعه در تیرماه سال ۱۳۱۴ش، در زمان حکومت پهلوی اول رخ داد. علت اصلی این تحصن، اعتراض به اجباری شدن کلاه شاپو و سیاست‌های تغییر لباس بود. همچنین، حصر آیت‌ الله سید حسین قمی که از مخالفان این سیاست‌ها بود، موجب افزایش اعتراضات شد. در این تجمع، محمدتقی بهلول سخنرانی کرد و در همین حین، بین مردم و نیروهای دولتی درگیری رخ داد. این تحصن به‌شدت سرکوب شد و بیش از ۱۶۰۰ نفر کشته و تعدادی نیز زخمی شدند.

سیاست تغییر لباس

قانون متحدالشکل کردن لباس

یکی از سیاست‌های فرهنگی رضاخان، تغییر لباس بود که پس از تثبیت قدرت او، به‌تدریج و طی چند سال اجرا شد. قانون متحدالشکل کردن لباس در ۱۰ دی ۱۳۰۷ش در مجلس شورای ملی تصویب شد. بر اساس این مصوبه، به‌جز برخی روحانیان، تمامی اتباع ذکور ایران در داخل کشور ملزم به پوشیدن لباس متحدالشکل شدند.[۱] . در ۱۳ فروردین ۱۳۱۴ش، جشنی با حضور علی‌اصغر حکمت، وزیر معارف، در شیراز برگزار شد. در بخشی از این جشن، گروهی از دختران روی صحنه رفتند و ناگهان نقاب از چهره برگرفتند و با آهنگ ارکستر به رقص و پایکوبی پرداختند. این اقدام موجب اعتراض برخی از مردم شیراز شد و عده‌ای مجلس را ترک کردند. روز بعد، گروهی از مردم در مسجد وکیل گرد هم آمدند و سید حسام‌الدین فالی، از علما و فقهای شیراز، برای آنان سخنرانی کرد و اعمال جشن را محکوم کرد. پس از این ماجرا، فالی دستگیر و زندانی شد.[۲]

دستور تغییر کلاه پهلوی به کلاه شاپو

دستور تغییر لباس و تبدیل «کلاه پهلوی» به «کلاه بین‌المللی» موسوم به «شاپو» به فتح‌الله پاکروان، استاندار خراسان، ابلاغ شد. او نیز بدون کمترین تأمل، دستور رضاخان را اجرا کرد و در این زمینه، دستورات اکیدی به شهربانی خراسان و دیگر ادارات و عوامل تابعه صادر نمود. محمدعلی شوشتری، خفیه ‌نویس (گزارش‌نویس مخفیانه حکومت) عصر رضاشاه که در آن زمان در مشهد مأموریت داشت، درباره اجرای این دستور می‌نویسد: «اجرای حکم در مشهد تا حدی مشکل بود؛ زیرا عوامل مخفیه، متدینین و مجاورین به جنب‌ وجوش افتاده، عنوان «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَومٍ فَهُوَ مِنهُم» را پیش گرفته و سِرّاً و عَلَناً بنای اعتراض را گذاردند[۳]

واکنش علما

علمای مشهد جلساتی برای بحث و گفت‌وگو درباره این بخشنامه برگزار کردند. در یکی از این جلسات که در منزل سید یونس اردبیلی تشکیل شد، پیشنهاد شد که آیت ‌الله سید حسین قمی به تهران برود و با رضاخان درباره توقف اجرای بخشنامه تغییر لباس مذاکره کند. وی در هشتم یا نهم تیرماه وارد تهران شد و پس از ورود به باغ سراج‌ الملک، باغ توسط نیروهای دولتی محاصره شد و تحت کنترل مأمورین درآمد. در نتیجه، آیت‌ الله قمی ممنوع ‌الملاقات شد.[۴] . روحانیون مشهد در اطلاعیه ‌هایی از مردم خواستند که با اعتراض به سیاست‌های مذهبی و اجتماعی رضاخان و محدودیت ‌های اعمال‌شده علیه آیت ‌الله قمی، دست به اعتصاب و تحصن بزنند و در مسجد گوهرشاد گرد هم آیند. همچنین، روحانیون مشهد تصمیم گرفتند که در مسجد گوهرشاد به مردم بپیوندند و هر روز، یکی از آنان درباره اوضاع جاری کشور برای مردم سخنرانی کند.[۵]

تجمع در مسجد گوهرشاد

مردم مشهد با پیگیری علت توقیف آیت ‌الله قمی، خواستار آزادی وی شدند. همچنین، نامه ‌ای به امضای ۱۵۰ نفر از روحانیون و متنفذین مشهد خطاب به رضاخان نوشته شد که در آن، آزادی آیت ‌الله قمی درخواست گردید. اما مسؤول تلگراف‌خانه مشهد، پیش از ارسال تلگراف، آن را به اطلاع فتح ‌الله پاکروان، استاندار خراسان، رساند. پاکروان نیز بدون درنگ، دستور تعقیب تمامی امضاکنندگان تلگراف را صادر کرد. در نتیجه، عده ‌ای دستگیر شدند و برخی نیز مجبور به ترک مشهد گردیدند. با این پیشامد، اوضاع مشهد بیش از پیش به وخامت گرایید.[۶] .

ورود شیخ بهلول به مشهد

محمدتقی بهلول که تحت تعقیب بود و از شهری به شهر دیگر می‌رفت، پس از اطلاع از گرفتاری آیت ‌الله قمی، در چهارشنبه ۱۸ تیر به مشهد رسید و به حرم رضوی رفت. اما مأمورین انتظامی، ساعاتی پس از ورود او به حرم، وی را دستگیر کرده و در یکی از اتاق‌های صحن کهنه بازداشت کردند. چند ساعت پس از بازداشت بهلول، مردم به ‌تدریج از این امر آگاه شدند و در مقابل محل توقیف او تجمع کردند. در نهایت، مردم موفق شدند او را آزاد کنند.[۷] . شیخ محمدتقی بهلول در خاطرات خود درباره هدف ورودش به مشهد و اعتراضات مسجد گوهرشاد می‌گوید که قصد داشت هیئت حاکمه را دچار وحشت کند. او توضیح می‌دهد که این برنامه را پیش‌تر در تهران و سایر شهرها اجرا کرده بود و در موارد مختلف، دولت مجبور به عقب ‌نشینی شده بود. بهلول درباره اتفاقات مشهد می‌گوید که انتظار داشت دولت عقب‌ نشینی کند، اما شرایط به‌ گونه ‌ای دیگر رقم خورد. او توضیح می‌دهد که پس از درگیری‌ها، رئیس شهربانی و مأموران پلیس مورد حمله قرار گرفتند و او گیج شده بود و نمی‌دانست چه باید بکند. وی صحنه‌های اعتراضات را این‌گونه توصیف می‌کند: "در تمام محوطه مسجد و صحن‌ها، صدای مرگ بر شاه، لعنت بر شاه، مرده باد شاه، زنده باد اسلام، لعنت بر بهایی و لعنت بر دشمن علما بلند بود." بهلول در ادامه می‌گوید که با این اتفاقات، دیگر کوتاه آمدن معنا نداشت و ممکن هم نبود. بنابراین، در یک سخنرانی خطاب به مردم اعلام کرد: "کاری که نباید می‌شد، شد. ما نباید نرمی نشان دهیم، بلکه باید پایمردی کرده و مقاومت کنیم تا حاج آقا حسین قمی را از زندان آزاد کرده و احکام اسلام را جاری کنیم."[۸]

کشتار محدود اولیه

در بامداد جمعه، هم‌زمان با اذان صبح، نظامیان به‌تدریج بر مواضع حساس اطراف حرم مسلط شدند. در این مرحله، هدف اصلی نیروهای نظامی کشتار مردم نبود، بلکه تلاش داشتند ورود مردم خارج از حرم را به داخل حرم و مسجد گوهرشاد متوقف کنند. نظامیان به افراد متحصن در داخل مسجد گوهرشاد اعلام کردند که متفرق شوند و عرایض خود را تسلیم استاندار کنند تا به آن رسیدگی شود. شیخ محمدتقی بهلول در پاسخ به مأموری که این درخواست را مطرح کرده بود، گفت: "ما جمع نشده ‌ایم برای اینکه به حرف استاندار متفرق شویم. زود از اینجا برو که نمی‌خواهیم به تو صدمه برسد." پس از این پاسخ، مأمور محل را ترک کرد، اما بین سربازان و کسانی که قصد ورود به صحن و مسجد را داشتند، درگیری رخ داد.[۹] در این درگیری، عده‌ ای کشته و زخمی شدند و برخی از سلاح‌های سربازان به دست مردم افتاد. محمدتقی بهلول گزارش می‌دهد که در روز جمعه، ۲۲ نفر کشته و عده ‌ای زخمی شدند.[۱۰]

افزایش جمعیت تجمع‌ کنندگان

بر اساس گزارش نظمیه مشهد، تعداد مردم گردآمده در مسجد گوهرشاد لحظه‌به ‌لحظه افزایش می‌یافت. در روز شنبه، معترضان کسبه را وادار به تعطیلی مغازه‌هایشان کردند.[۱۲] . در روز شنبه، عده‌ای از روستاهای اطراف نیز به مردم متحصن پیوستند و مسجد گوهرشاد و صحن‌های حرم مملو از جمعیت شد. سخنرانان درباره موضوعات مختلف، به‌ ویژه آیت‌الله قمی، تغییر لباس و رفع حجاب، برای مردم صحبت می‌کردند. از سوی دیگر، قشون شرق به فرماندهی سرلشکر ایرج مطبوعی، همراه با شهربانی و آگاهی، نیروهای خود را برای سرکوب مردم هماهنگ می‌کردند. شوشتری به نقل از اسدی و پاکروان می‌گوید که رضاشاه دستور داد: "اگر بیش از این مسامحه کنید و تعلل ورزید، نه کلاه بر سر شما و نه تاج بر سر من باقی خواهند گذاشت. امر می‌کنم و فرمان می‌دهم که امشب [نیمه ‌شب شنبه] باید غائله بدون خونریزی خاتمه یابد. هر قدر قشون لازم است، باید آن‌ها را محاصره کرده، محرکین را دستگیر و مردم متفرقه را آزاد سازید."[۱۳]

ترفند تولیت برای خروج علما از تحصن

محمدولی خان اسدی، تولیت حرم امام رضا ع, با توسل به حیله ‌ای، روحانیون ارشد و مراجع خراسان را از مسجد گوهرشاد بیرون کشید. او ادعا کرد که رضاخان درخواست متحصنین را پذیرفته است و به این ترتیب، روحانیون را متقاعد به ترک مسجد کرد. برخی معتقدند که حکومت رضاشاه از کشته شدن مراجع و پیامدهای خطرناک آن، که ممکن بود در سراسر کشور آشوب به پا کند، وحشت داشت.

کشتار تحصن‌کنندگان

در شنبه ۲۱ تیر ۱۳۱۴ش (۱۱ ربیع‌الثانی ۱۳۵۴ق)، تشکیلات کل نظمیه مملکتی دستور سرکوب متحصنین را به نظمیه مشهد ابلاغ کرد. در این دستور تأکید شده بود که:
"اگرچه اوامر شاهنشاهی برای دستگیری کلیه اشخاص مفسده‌جو، از هر طبقه‌ای که باشند، صادر شده است، اما عامل اصلی عملیات، شما و مأمورین شما هستید. امشب، در زمانی که تردد موقوف و جمعیت متحصنین کاهش یافته است، باید غافلگیرانه با عده کافی از نیروهای پیاده، آژان، صاحب‌منصب، وکیل، مأمورین سویل، افسر و سرباز وارد مسجد شده و کلیه محرکین، اعم از علما، تجار و کسبه را فوراً دستگیر کنید. سپس، بدون درنگ، آنان را از مسجد یا صحن خارج کرده و به سرعت به مناطق دوردست تحت‌الحفظ اعزام کنید. همچنین، هر فردی که خارج از آستانه و مسجد در این اعتراضات نقش داشته، باید دستگیر و همین اقدام درباره او اجرا شود. عملیات باید کاملاً محرمانه باشد تا متحصنین از آن آگاهی پیدا نکنند."[۱۴] . تصور مقامات این بود که بیشتر متحصنین، مانند شب قبل، مسجد را ترک خواهند کرد، اما چنین نشد. لحظه ‌به ‌لحظه بر تعداد جمعیت افزوده شد و بین ۱۵ تا ۲۰ هزار نفر در مسجد گوهرشاد و اطراف آن گرد آمدند. در ادامه دستور، تأکید شده بود که از سلاح گرم در درون صحن و آستانه استفاده نشود و در مواقع نیاز از سرنیزه و امثال آن استفاده شود.[۱۵] . با فرارسیدن نیمه ‌شب و عدم پراکنده شدن مردم، تمام درها و راه‌های ورود و خروج به مسجد گوهرشاد و حرم بسته شد. در این شرایط، مردم با کلنگ شروع به شکستن درها کردند تا بتوانند از مسجد خارج شوند. در این لحظه، دستور شلیک و کشتار مردم صادر شد و مردم بی‌دفاع و بدون سلاح، در درون و بیرون مسجد، آماج گلوله نظامیان قرار گرفتند.[۱۶] . در عرض چند ساعت، کشتار بی‌رحمانه و گسترده‌ای صورت گرفت. داخل و بیرون مسجد از اجساد کشته ‌شدگان و زخمی‌ها پر شد و آسیب‌هایی نیز به مسجد وارد گردید. حرمت حرم رضوی شکسته شد و پیش از دمیدن سپیده ‌دم روز یکشنبه ۲۲ تیر ۱۳۱۴ش، مقاومت متحصنین و معترضین شکسته شد و قیام مسجد گوهرشاد سرکوب گردید. بسیاری از کشته ‌شدگان و حتی برخی مجروحین را در گودالی که به همین منظور کنده شده بود، انداختند.[۱۷]

تعداد کشته‌ها

محمدعلی شوشتری، به نقل از شاهدان عینی، تعداد کشته‌شدگان را ۱۶۷۰ نفر ثبت کرده است. او در خاطرات خود می‌نویسد: "عباس نام، شوفر شاهزاده سردار ساعد... به آقای سردار ساعد اظهار کرده بود، آنچه که کشته بود، ما حمل کردیم و بردیم زیر باغ خونی و مقابل اراضی معجونی و عسکریه، بالغ بر یک هزار و ششصد و هفتاد نفر بودند."[۱۸] . احمد بهار در روزنامه بهار، به تاریخ ۷ خرداد ۱۳۲۱ش، تعداد کشته‌ها را ۱۷۵۰ نفر ذکر کرده است. علیرضا بایگان، که از شاهدان واقعه بوده، عدد ۱۶۷۰ نفر را تأیید کرده است. او در شرح این واقعه می‌گوید: 'تعداد آن‌ها ۱۶۷۰ نفر بوده و حدود ۷۰ نفر افراد سالم که در گوشه و کنار خود را مخفی کرده بودند و به دنبال فرصت برای فرار می‌گشتند، به دست مأمورین افتاده و جزو کشته‌ شدگان در کامیون ریخته شدند. سپس، در گودال‌هایی انداخته شدند و به داد و فریاد و التماس آن‌ها که ما زنده هستیم، توجهی نکردند و آن مردم بیچاره را زنده ‌به ‌گور کردند."[۱۹] .

دستگیری و تبعید روحانیون

یک روز پس از واقعه مسجد گوهرشاد، روحانیون و علمای طراز اول مشهد دستگیر و زندانی شدند. میرزا محمد کفائی خراسانی معروف به آقازاده، دومین پسر آخوند خراسانی که درشامگاه ۱۳۵۶ق / ۱۳۱۶ش، در یکی از زندان ‌های تهران به‌ طورمشکوکی در گذ شت.[۲۰] . سید عبدالله شیرازی، سید یونس اردبیلی، محمدولی نجات، بحرالعلوم، محقق، شیخ هاشم قزوینیف آقابزرگ شاهرودی، نواب احتشام رضوی و برخی دیگر از روحانیون از معرکه گریختند، از کشور خارج شدند یا مخفی گردیدند. عده ‌ای از روحانیون بعداً آزاد شدند و به شهرهای خود بازگشتند.[۲۱] . شیخ محمدتقی بهلول از معرکه جان سالم به‌در برد و با کمک افراد طایفه بربری هزاره‌های شیعه افغانستان که خود نیز در واقعه مسجد گوهرشاد شرکت داشتند، با تغییر لباس از ایران خارج شد و به افغانستان رفت.[۲۲] . پس از پایان واقعه گوهرشاد، به دستور رضاخان، تغییراتی در سطح رؤسای ادارات مشهد و آستان قدس رضوی صورت گرفت. محمدولی خان اسدی، با اینکه مغضوب بود، تا مدتی در مقام تولیت آستان قدس رضوی باقی ماند؛ اما در ۲۸ آذر ۱۳۱۴ش اعدام شد. ۱۸ نفر از افراد فعال در واقعه گوهرشاد، که همگی روحانی یا طلاب علوم دینی بودند، به سمنان، یزد و شهرهای دیگر تبعید شدند. با توجه به اینکه مدرک متقنی علیه این افراد پیدا نشد، مدتی بعد تبعیدشان پایان یافت و به شهرهای خود بازگشتند.[۲۳] .


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: واقعه مسجدگوهرشادمشهد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴ | 10:38 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

مخالفت علما با کشف حجاب

پس از واقعه کشف حجاب در جشن شیراز و دستگیری و حبس آیت‌ الله فال اسیری و بی‌حرمتی به وی، موجی از اعتراضات در کشور، به‌ویژه در حوزه علمیه قم، حوزه علمیه مشهد و حوزه علمیه تبریز به راه افتاد. در تبریز، دو مرجع عالیقدر، سیدابوالحسن انگجی و میرزا صادق ‌آقا به تغییر لباس و کلاه شاپو، اعتراض کردند و به سمنان تبعید شدند. «در مشهد هم که دستور تغییر لباس رسیده بود و خبر جشن شیراز و گرفتاری فال اسیری و تبعید دو نفر از عالمان تبریز منعکس شده بود، غوغایی برپا شد و مراجع روحانی سخت ناراحت شدند و برای بحث و گفت‌وگو درباره تغییر لباس و سخت‌گیری‌ هایی که درباره معممین شده بود، جلساتی تشکیل دادند. در این جلسات که آیت‌ الله حاج‌آقا حسین قمی و آیت ‌الله سیدیونس اردبیلی و فرزند آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و جمعی دیگر از عالمان و مدرسان درجه اول مشهد شرکت داشتند، مسئله تغییر لباس مطرح شد و بیان شد که این تغییر لباس، به برداشتن حجاب منتهی خواهد شد و باید به ‌شدت از آن جلوگیری شود. تا این‌زمان، برخی از عالمان معتقد بودند که کارهای صورت گرفته، بدون اطلاع شاه بوده، وی مخالف این اعمال ضددینی است؛ اما علی‌اصغر حکمت طی نطقی در میدان جلالیه تهران، با حضور رئیس‌الوزراء (ذکاء الملک)، به ‌طور آشکار اعلام کرد که گمان مردم مبنی بر عدم آگاهی رضاشاه از جشن شیراز و خود‌سرانه بودن این حادثه، اشتباه محض است. در این نطق، حکمت گفت که وقوع این حادثه، مستقیماً به ‌دستور شخص رضاشاه بوده است. این اظهارت و وقوع این حوادث در کشور، پس از درج در مطبوعات، در سطح شهر مشهد هم انتشار یافت. آیت‌ الله سیدعبدالله شیرازی که در این زمان در مشهد حضور داشت و از نزدیک شاهد این وقایع بود، می‌گوید: چون روزنامه حاوی درج این‌مطالب برای آیت‌الله قمی ارسال شد. ایشان پس از مطالعه این اخبار و جریانات، گریه کرد و گفت: "خلاصه، اسلام فدایی می‌خواهد و من حاضرم فدا شوم" . مهم‌ترین مخالفت علما و مراجع قم با رژیم رضاشاه، در ماجرای کشف حجاب بروز یافت. مرحوم آیت‌ الله حائری ضمن رعایت تمام جوانب قضایا و بدون این‌که بهانه ‌ای به ‌دست رژیم طاغوت بدهد، از مسئله کشف حجاب اظهار نفرت نمود و چون احساس کرد این نقشه شوم، جدّی است و کارگزاران رژیم به‌شدّت پی‌گیر عملی ساختن آن، حتّی در شهر مذهبی قم هستند، به‌عنوان اعتراض، جلسات درس و بحث و نماز جماعت خود را تعطیل کرد و تنفّر خویش را از حوادث پیش آمده، اعلان کرد و چون عدّه‌ ای از روحانیون و بازاریان نزد وی آمدند و در خصوص کشف حجاب و عوارض ناگوار آن مطالبی به عرض رسانیدند، آن مرجع عالیقدر به رگ‌های گلویش اشاره کرد و گفت: باید تا پای جان مقاومت نمود. من ایستاده‌ ام؛ زیرا مسئله حجاب، از ضروریات دین است و بنا به نص قرآن، واجب شمرده می‌شود. [۱] [۲] . آیت ‌الله حاج‌آقا حسین قمی برای مذاکره با رضاخان پیرامون مسائلی که به ‌واسطه کشف حجاب پیش آمده بود، به‌تهران رفت. قبل از حرکت، از وی درباره نحوه عملکرد و این‌که در ملاقات با شاه چه خواهد کرد، سؤال شد و وی در پاسخ گفت: «اول اصرار و التماس می‌کنم که از برنامه‌های ضددینی و اسلامی خود دست بردارد و اگر موافقت نکرد، دست او را می‌بوسم و اگر باز هم موافقت نکرد، خفه ‌اش می‌کنم». وی در تصمیم خود قاطع بود؛ به‌طوری که قبل از عزیمت به تهران گفت: اگر جلوگیری از این عمل خلاف مذهب، منجر به کشته شدن ده هزار نفر و خودم هم بشود، باز هم ارزش دارد.

نقش بهلول در قیام گوهرشاد

پس از ورود مرحوم شیخ محمدتقی بهلول از فردوس به مشهد و اطلاع از هجرت و زندانی شدن آیت‌الله قمی، وی در اعتراض به‌شرایط پیش آمده، سخنرانی کوتاهی کرده و به واسطه این سخنرانی، دست‌گیر شد و پس از آزادی، وی در سخنرانی دیگری، پیشنهاد تحصن در مسجد گوهرشاد را مطرح کرد و گفت: "... کار از کار گذشته و ما نباید نرمی نشان دهیم. باید پایمردی کرده، مقاومت کنیم یا حاج‌ آقا حسین قمی را از زندان آزاد کرده و احکام اسلامی را جاری کنیم یا همه کشته شویم" . یکی از نکات در خور تامل درباره قیام مسجد گوهرشاد ۱۸ الی ۲۲ تیرماه ۱۳۱۴ مبارزات علمای غیربومی است که از آن میان می‌توان به بهلول واعظ اشاره کرد. بهلول از اهالی گناباد بود که در شهرها و روستاهای کشور منبر می‌رفت و از این‌راه گذران زندگی می‌کرد. همچنین خاستگاه علمای مشهور دخیل در این قیام نظیر آیات عظام حسین قمی، آقازاده (فرزند ارشد آخوند خراسانی)، یونس اردبیلی، سیدعبدالله شیرازی، مرتضی آشتیانی، سیدعلی‌اکبر خوئی والد آیت‌ الله سیدابوالقاسم خوئی مرجع تقلید به ترتیب عبارت بود از شهرهای قم، نجف، اردبیل، شیراز، تهران و خوی. نکته جالب این است که وقتی علمای طراز اول مشهد را پس از قیام دستگیر و بعد از بازجویی و محاکمه در تهران (قریب سه ماه) آزاد کردند، مقرر نمودند که همگی آنان ‌باید به شهرهای محل تولد و خاستگاه اولیه خود عزیمت نمایند. به ‌درستی معلوم نیست هدف دستگاه قضائی از این اقدام چه بود، ولی گویا هدفی سیاسی در آن وجود داشت و آن این است که صرف‌نظر از تمرکز نداشتن جمعی از علمای مشهور دارای پرونده سیاسی در یک مکان، تضعیف جایگاه حوزه علمیه خراسان در کشور بود. به‌هرحال حتی اگر عده ‌ای از علمای یادشده هم دارای سابقه چندساله سکونت در مشهد بودند، بهلول در این میان استثنا بود؛ زیرا فقط پنج روز در این شهر رحل اقامت افکند و در همین پنج روز هم در مقام سرسلسله جنبان قیام مسجد گوهرشاد فعالیت کرد. همچنین او از این بخت بزرگ نیز برخوردار شد که در همان بدو سرکوب قیام، با جمع انگشت ‌شماری از یارانش، از مسجد گوهرشاد بگریزد و پس از طی‌ اندکی از مسیر، به‌ تنهایی عازم افغانستان گردد. خوش‌اقبالی بزرگ‌ تر او این بود که حتی پس از قریب سه دهه و نیم زندگی طولانی در کشورهای افغانستان، مصر و عراق، که فقط یک مورد آن ۳۱ سال زندان در افغانستان بود، در پی اخراج ایرانیان از سوی دولت عراق، به ایران بازگشت و قریب چهار دهه به حیات خود ادامه داد.

دعوت مردم به تحصن

همان‌طورکه گفته شد، شغل بهلول وعظ و خطابه بود. تاحدودی نیز در شهرهای خراسان به وعظ شهرت یافته بود. در یکی از روزهای اوایل تابستان ۱۳۱۴، هنگامی که در شهر قائن به وعظ مشغول بود، از طریق زائرانی که از مشهد مراجعت می‌کردند، خبر عزیمت آیت‌الله العظمی قمی از مشهد به تهران را برای گفت ‌وگو با رضاشاه درباره قانون اتحاد شکل لباس و تغییر کلاه شنید؛ ازاین‌رو بلافاصله عزم خود را برای پیوستن به آن مرجع دینی جزم کرد و در گام اول برای اطمینان یافتن از سفر وی‌، عازم مشهد شد. او نقل کرده است: «از مدت‌ها دنبال چنین مناسبتی می‌گشتم که به یک مرجع از طرف دولت حمله بشود تا من به یاری او بشتابم». به‌هرحال وی، در بدو ورود به مشهد، به منزل آیت‌ الله قمی مراجعه و از خبر عزیمت او به تهران اطمینان حاصل کرد. سپس به حرم امام‌ رضا علیه‌ السّلام رفت تا پس از زیارت به دیدار قمی در تهران بشتابد و از او کسب تکلیف کند. اما به محض ورود به حرم، فضای آنجا را به ‌گونه‌ ای غیرمنتظره بر وفق مراد خود یافت. در هر گوشه ‌ای از حرم و مسجد گوهرشاد (که در جوار آن است) جمعیتی را مشاهده کرد که در پای منابر وعاظ، از حصر آیت‌ الله قمی در تهران سخن می‌گویند. کنجکاوانه از مردم پرس‌وجو کرد و جویا شد که از چند شب قبل جمعی در مسجد تحصن اختیار کرده ‌اند و وعاظ نیز برای آنان به ‌صورت جسته و گریخته از تغییر کلاه و حتی قرار کشف حجاب سخن می‌گویند و مردم را تحریک می‌کنند؛ از همین‌رو وی به ‌شوق آمد و بر فراز منبر ایوان مقصوره رفت و با فریادهایی توجه همگان را جلب کرد. پس از تجمع مردم، به حاضران وعده داد که قصد دارد فردا شب مطالب مهمی به سمع و نظر آنها برساند. گفتنی است که در آن روز جمعیت بیشتری نسبت به روزهای قبل در مسجد گوهرشاد تجمع کرده بودند. علت این امر دستگیری جمعی از بازاریان در اعتراض به حصر آیت‌ الله قمی و اعلام حمایت از مطالبات او بود. برای این منظور آنها حتی تلگرافی به دربار مخابره کرده بودند. به‌هرحال بهلول در چنین فضایی وارد مسجد شد و چون با استقبال شدید مردم حاضر در آنجا مواجه گردید تصمیم گرفت سخنرانی کند.[۳] . نکته در خور توجه این است که بهلول در خاطرات خود اصلاً به این سخنرانی و فراخوان اشاره نکرده، بلکه در بعضی از خاطرات موجود از وقایع آن روزها، به این سخنرانی اشاره و مطالب پراکنده ‌ای از آن نقل شده که فراخوان برای حضور در سخنرانی شب‌ جمعه سخن اصلی آن است. شیخ محمد علمی اردبیلی، از دستگیرشدگان قیام گوهرشاد، درباره آن سخنرانی در خاطراتش چنین نقل کرده است که بهلول در پایان سخنرانی "تند و انقلابی با یک بیان وافی" گفت: ای جماعت فردا شب زن [به مجلس و پای سخنرانی او] نیاید. منظورش این بود که فردا کسانی بیایند که از نظر دل و جرات مرد و مردانه باشند.[۴] . در منبعی دیگر خاطرنشان گردید: "بهلول گفت: حاضرین به غایبین بگویند. فردا شب که شب پنجشنبه است در اینجا و در همین مسجد و روی همین منبر مطالب مهمی را برای شما خواهم گفت. هرکس نیاید از کیسه ‌اش رفته البته می‌دانم که فراموش نمی‌کنید"[۵] [۶] . بعد از این سخنرانی جمعیت پراکنده شدند و بهلول نیز آن شب را در منزل یکی از دوستانش به صبح رساند.[۷]

بازداشت و آزادی بهلول

چنین به ‌نظر می‌رسد که در پی فراخوان شب قبل، جمعیت بسیاری در حرم و مسجد گوهرشاد تجمع نمودند. گفتنی است که ۱۹ تیرماه در مشهد، به مناسبت سالروز حمله روس‌های تزاری به حرم مطهر و توپ بسته شدن صحن، مشهور است و این امر هم در تجمع مردم مؤثر بود. به‌هرحال بهلول، که در آن زمان نیروهای امنیتی او را شناسایی کرده بودند، به‌ منظور گریز از تعقیب یا احیاناً بازداشت از سوی آنان، خود را به داخل حرم رساند و در مسجد گوهرشاد رحل اقامت افکند. او قصد داشت هرچه زودتر سخنرانی افشاگرانه خود را ایراد، و مشهد را ترک کند و با عزیمت به تهران، به دیدار آیت ‌الله قمی بشتابد، ولی این سفر به روز شنبه موکول شد؛ زیرا بهلول اعتقاد داشت هر وقت روز پنجشنبه ‌ای در یکی از شهرهای مقدس باشد، ‌باید شب و روز جمعه را نیز آنجا سر کند تا آداب زیارت مخصوصه را به‌ جا آورد، سپس آن شهر را ترک کند. در نتیجه او موقتاً در مشهد ماند. اما در ظهر پنجشنبه، وقوع حادثه ‌ای تمام برنامه‌های او را برهم زد. همان‌طورکه پیش‌بینی می‌شد، ماموران شهربانی که در تعقیب او بودند در پی آگاهی از محل استقرار او، به سراغش آمدند و در صحن حرم امام‌ رضا علیه ‌السّلام دستگیرش کردند، اما همین که درصدد برآمدند او را از حرم خارج کنند با مقاومت جمعی از حاضران و زائران مواجه شدند. در این هنگام چند تن از خادمان حرم آمدند و واسطه شدند که او را موقتاً در کشیک‌خانه حرم نگاه دارند و در فرصت مقتضی از حرم خارج نمایند. حسین بهلول نیز به ماموران تعهد داد که صبح روز شنبه خود را به شهربانی معرفی کند. بدین ‌ترتیب غائله خاتمه یافت و بهلول در کشیک‌خانه صحن بزرگ حرم زندانی گردید، اما هنوز ساعاتی از بازداشت او نگذشته بود که زائرانی که از مقابل بازداشتگاه او عبور می‌کردند از درب شیشه ‌ای کشیک‌خانه بهلول را شناسایی کردند و درصدد برآمدند او را آزاد کنند. بهلول نیز که اوضاع را بر وفق مراد دید برای جلب توجه رهگذران "خود را به حالت گریه به مردم نشان داد" . در همین هنگام فردی با کت و شلوار و کلاه ‌شاپو و کراوات، که براساس قانون اتحاد شکل لباس و تغییر کلاه، لباس پوشیده بود، یعنی نواب احتشام رضوی، از خادمان مشهور حرم که دو ماه پیش از آن ملبس به لباس روحانی بود، در آنجا ظاهر شد و پس از ورود به کشیک‌خانه، با بهلول گفت‌ وگو کرد. لحظاتی بعد که از بهلول شنید آیت‌ الله قمی نیز در تهران بازداشت شده است، به میان مردم و تجمع‌ کنندگان در مقابل کشیک‌خانه مراجعه کرد و با صدای بلند فریاد زد: «ای مردم بی‌غیرت نزدیک پنج ‌هزار نفر از چهارتا پلیس محافظ بهلول می‌ترسید. بریزید و عالِم خود را آزاد کنید. لعنت برکسی که این کلاه را بر سر ما گذاشت»، سپس کلاهش را از سر برداشت و زیر پا‌انداخت و با ندای یاحسین یاحسین به کشیک‌ خانه حمله کرد. حاضران نیز که تا این لحظه با حیرت این صحنه ‌ها را مشاهده می‌کردند، به هیجان آمدند و به تبعیت از او به طرف کشیک‌خانه هجوم آوردند و بهلول را آزاد کردند. جمعیتی که تحت رهبری نواب احتشام رضوی، بهلول را در چنین شرایطی نجات دادند، او را برفراز منبر صاحب‌الزمان مسجد گوهرشاد نشاندند.[۸] . بهلول در خاطراتش احساس خود را در آن وضعیت چنین بیان کرده است: "وقتی من روی منبر جای گرفتم، دست و پای خود را گم کردم، چرا؟ چون پیش‌بینی چنین منظره ‌ای را نداشتم و نمی‌خواستم که شورش بشود" اما جمعیتی که پای منبر او گرد آمده بودند و شعار مرگ بر شاه زنده‌ باد اسلام، زنده ‌باد علما سر می‌دادند از او می‌خواستند سخنرانی کند؛ ازهمین‌رو بهلول زبان به سخن گشود و خطاب به حاضران گفت: «مردم خوب کاری نکردید که مرا این‌طوری آزاد کردید. اما اکنون عملی که شده و ما نباید نرمی نشان دهیم یا حاج آقاحسین قمی را آزاد کرده و احکام اسلام را جاری کرده و یا همه کشته شویم». سپس در پایان از مردم خواست که بروند خانه ‌هایشان و آذوقه یک هفته خانواده را تهیه، و با سلاح مراجعت کنند.[۹] . پس از این سخنان، جمع کثیری از حاضران برای اجرای این دستور به سوی منازلشان عزیمت کردند، اما بهلول با باقی‌مانده افراد (زائران) مکان تجمع را از مسجد گوهرشاد به صحن نو تغییر دادند؛ زیرا وقت خواب به‌تدریج فرا می‌رسید و خوابیدن در مسجد مکروه بود، ولی در صحن اشکالی نداشت. پس از استقرار در مکان جدید، جمعیت تحصن‌کننده آن شب را (شب جمعه) با دعا و نیایش و مناجات با حق تعالی سپری کردند. عده‌ای نیز استراحت نمودند. در این‌شب هیچ‌یک از مقامات امنیتی به سراغ آنها نیامد.

حمله اول به تحصن ‌کنندگان

چنین به نظر می‌رسد که ماموران امنیتی به ‌صورت محرمانه در داخل جمعیت تحصن‌کننده حضور داشتند و لحظه به لحظه وقایع را گزارش می‌دادند؛ زیرا به یکباره در آستانه اذان صبح صدای شیپور نظامی به‌صدا درآمد و این صدا معمولاً نشانه عملیات نظامی بود. البته قبل از حمله، فردی از طرف استانداری به جمع تحصن ‌کنندگان آمد و به آنان هشدار داد که بهتر است هرچه زودتر متفرق شوند، ولی در آن فضای هیجانی و شور انقلابی گوشی برای شنیدن این نصایح نبود. آن فرد به ناچار با ناکامی در ماموریتش مراجعت کرد. در این موقع تمام اطراف صحن و حرم را نیروهای انتظامی محاصره کردند. از همان لحظات حضور ماموران، جمعی از اهالی مشهد که منازلشان در نزدیکی حرم بود و از صدای شیپور نظامی، هیجان‌زده از خواب برخاسته بودند، در اطراف حرم تجمع کردند. به این‌صورت ماموران انتظامی اطراف حرم، خود در محاصره این افراد قرار گرفتند. این اشخاص نیز درصدد بودند از صف نظامیان عبور کنند و به جمع تحصن‌ کنندگان بپیوندند، اما ماموران امنیتی مانع می‌شدند. در همین لحظات فرمان حمله صادر شد و ناگهان با شلیک گلوله ‌ای عملیات آغاز گردید. نیروهایی که در مواضع خود سنگر گرفته بودند، سلاح‌های خود را به طرف تحصن ‌کنندگان نشانه رفتند و از همان آغاز تعدادی از مردم به خاک و خون غلتیدند. جمعیتی که خارج از محاصره بودند با مشاهده این صحنه‌ ها، به طرف ماموران هجوم آوردند. بدین ‌ترتیب به نیروهای انتظامی از دو سو حمله شد و تعدادی از آنها زخمی و کشته شدند. در چنین وضعیت بحرانی، فرمانده آنان دستور عقب‌نشینی صادر کرد. عده‌ای از سربازان نیز که انتظار چنین کشتاری را نداشتند (آن هم در صحن حرم مطهر امام‌ رضا (علیه‌السّلام)) تاب و تحمل خود را از دست دادند، و به مردم پیوستند. این نکته نیز در عقب‌نشینی نیروهای امنیتی بی‌تاثیر نبود. بدین‌ ترتیب حمله اول در سحرگاهان روز جمعه ناتمام باقی ماند، متحصنان با ده‌ها کشته و زخمی، همچنان در موضع خود با عزمی راسخ باقی مانده بودند. و آن روز را به معالجه زخمی‌ها و دفن شهدا گذراندند. عده ‌ای از زخمی‌ها را به منازلشان و عده ‌ای دیگر را به بیمارستان بردند. اولین کسی که از طرف دولت از آزادی و حضور بهلول بر منبر مسجد گوهرشاد و به‌ ویژه فراخوان تجمع او در شب پنجشنبه آگاهی یافت، مولوی، نایب ‌التولیه مسجد گوهرشاد، بود که در پی اطلاع از سخنان بهلول، خود را به پای منبر رساند و درصدد برآمد وی را از منبر پایین آورد، اما مستمعان پای منبر به وی حمله ‌ور شدند و کتک زدند، به ‌طوری ‌که وی را در بیمارستان بستری نمودند. رئیس شهربانی، به محض اطلاع از این حادثه و پیش ‌بینی گسترش قیام، پاسبان بیات، رئیس پلیس مشهد، را نزد استاندار (پاکروان) و فرمانده لشکر خراسان (سرلشکر مطبوعی) فرستاد تا آنها را از قضیه آگاه سازد. در پی کسب اطلاعات پی ‌درپی از وقایع داخل حرم و مسجد گوهرشاد، نامبردگان طی رایزنی‌هایی در نیمه‌شب جمعه تصمیم گرفتند که غائله را به ‌وسیله ماموران مستقر در کلانتری ۲، که در جوار مسجد گوهرشاد واقع بود، بخوابانند. برای این منظور، استاندار به‌اتفاق فرمانده لشکر به کلانتری یادشده عزیمت نمود تا ضمن بررسی اوضاع بر حمله قریب الوقوع (حمله اول) به متحصنان نظارت کند. در بدو امر افرادی در کتاب «واقعه خراسان» اسامی دو فرد یاد شده به ترتیب: سرگرد محسن اداری و سروان اداری ذکر شده است [۱۰] . را به جمع تحصن‌کنندگان ‌فرستادند تا با نصایح و‌ اندرز، آنان را قانع سازند و پراکنده نمایند، ولی متحصنان و به‌ویژه بهلول، که رهبری آنها را برعهده گرفته بود، تقاضاهای خود را در سه بند مطرح و اعلام ‌کردند تا زمانی که این خواسته‌ها برآورده نشود به تحصن خود ادامه خواهند داد.
مطالبات سه‌ گانه آنها عبارت بود از: تغییر ندادن کلاه، جلوگیری از رفع حجاب، و بازگشت فوری آیت‌ الله قمی به مشهد. اما مقامات امنیتی مشهد که نمی‌توانستند در این موارد تعهدی بدهند، طی مذاکراتی تصمیم گرفتند متحصنان را قلع و قمع کنند. اجرای این تصمیم نیز به صبحگاهان، که عده تحصن‌کنندگان به حداقل ممکن کاهش می‌یافت، موکول شد. تعداد آنان را در این مقطع بین دویست تا ۱۵۰ نفر ذکر کرده‌ اند. گفتنی است که در بدو امر، فرمانده لشکر و رئیس شهربانی به علت اخذ نکردن فرمانی از مرکز، حاضر نبودند این عملیات را اجرا کنند، ولی با اصرار استاندار و به‌ ویژه اتهام وی به شهربانی و تولیت مبنی بر اینکه از گزارش به‌ موقع این واقعه خودداری کرده ‌اند، تصمیم گرفته شد با کمک لشکر (یک اسواران سواره و یک گروهان پیاده)، شهربانی در سحرگاهان منطقه را تحت کنترل بگیرد و با استقرار یک گردان پیاده از نیروهای خود، به غائله خاتمه بخشد، اما در پی هیاهو و سروصداها، عده بسیاری از مردم به اطراف حرم ریختند و ابتکار عمل را از نیروهای امنیتی گرفتند. آنان در حالت بلاتکلیفی و سرگردانی، در حالی‌که در اجرای عملیات خود ناکام مانده بودند، طی دستوری عقب‌ نشینی کردند و بدین‌صورت بحران نه تنها پایان نیافت، بلکه دامنه آن گسترش یافت. در پی این ناکامی، استاندار به اتفاق فرمانده لشکر و رئیس شهربانی و (اسدی نایب ‌التولیه آستان قدس رضوی) به تلگراف‌خانه رفت و مراتب را به مرکز (شاه) گزارش داد. در پی آن از مرکز دستور رسید که فوراً به غائله خاتمه بخشند.[۱۱]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: واقعه مسجدگوهرشادمشهد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴ | 10:37 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

مذاکره با تحصن کنندگان

چنین به‌ نظر می‌رسد که در این روز برنامه متحصنان بر دو محور اصلی متمرکز گردید: یکی مذاکره با اولیای امور شهر و مقامات مذهبی و دیگری عزیمت به منازل علما و آوردن اجباری آنها به جمع تحصن‌کنندگان. در یکی از گزارش‌های «تشکیلات نظمیه ــ عطف ۷۵۶۱ به مرکز"فضای حاکم بر شهر مشهد در آن روز را چنین ترسیم می‌کند:" در مسجد گوهرشاد قریب به ده دوازده‌ هزار جمعیت موجود، بهلول و واعظی از رفقایش مردم را تهییج می‌کنند. بیشتر دکاکین بسته است عده‌ای از طلاب امروز صبح کسبه بازار را تشویق می‌کردند که دکاکین خود را باز نکنند. در سایر نقاط شهر خبر تازه نیست و امنیت برقرار است. اقدامات دیروز همان بود که عرض شد به این معنی که پس از زد و خورد دیروز صبح اقدامات روی نصایح بوده؛ زیرا اقدامات جدّی باید در صحن و مسجد به عمل آید و آن هم منوط به استعمال قوای نظامی و اسلحه و وارد آوردن تلفات زیاد و هر قدر هم زودتر این غائله خاتمه پیدا کند بهتر خواهد بود. بسته به صدور امر مرکز است"[۱۲] . نکته درخور توجه در این گزارش، ضمن اعتراف به درگیری در روز قبل (صبح جمعه ۲۰ تیرماه)، این است که «اقدامات روز شنبه ۲۱ تیرماه روی نصایح بوده» و به تعبیر دیگر در پی دستورالعمل شاه مبنی بر پایان دادن فوری غائله، گویا گروه‌ هایی از دو طرف درگیری و همچنین عده ‌ای از مقامات مذهبی و اولیای امور در صدد برآمدند ضمن مذاکره با تحصن‌ کنندگان، آنها را از ادامه تحصن و عواقب احتمالی آن بازدارند. این گروه به نیکی از لاقیدی هیئت حاکمه و شخص رضاشاه آگاهی داشتند و می‌دانستند که او حتی به بهای سرکوب خونین قیام و شکستن حرمت مسجد و حرم امام‌ رضا (علیه ‌السّلام)، هم قصد و نیّت خود را عملی خواهد کرد. تقریباً تمامی دو طرف مناقشه، اعم از بهلول، نواب احتشام رضوی، آیت‌ الله آشتیانی، آیت‌ الله آقازاده، اولیای امور شهر نظیر: پاکروان، مطبوعی، بیات، اسدی، در مذاکره سهمی داشتند. هر یک از این افراد می‌کوشیدند به ‌طور مصالحه ‌آمیز تحصن خاتمه یابد. خاطرات نواب احتشام رضوی حاکی از این موضوع است که در این روز درباره اتخاذ مواضع لازم در قبال وقایع و پیشامدهای احتمالی، میان تحصن‌کنندگان دودستگی پیش آمد. نواب نقل کرده است: «به شیخ بهلول گفتم: مردم بدبخت نباید بی‌جهت کشته شوند، این مسامحه فعلی دولت نظیر حمله دیروز و عقب‌نشینی قشون عملی مرموز است فعلاً مقصر اصلی جز من و تو کسی نیست. دولت هم به ما دو نفر نظر دارد. الساعه تکلیف دینی و وجدانی ما این است که عملاً فداکاری نماییم ... اول این مردم باایمان مظلوم را زنده به خانه‌هایشان بفرستیم. من و تو هم رسماً تسلیم شویم ... دیگر نمی‌توانند آستانه و مسجد را منهدم نمایند یا مزاحم مردم شوند». نامبرده افزوده است: نه تنها بهلول این پیشنهاد را نپذیرفت، بلکه عده‌ای را تحریک کرد که شبانه او را بکشند. بر اساس این خاطرات همچنین علمایی که در آن روز به جمع تحصن‌کنندگان به‌طوع یا اجبار پیوستند جلسات مذاکره ‌ای تشکیل دادند و تصمیم گرفتند: اولاً منبر محدود شود و غیر از عقلا و بزرگان کسی منبر نرود و آنها هم حرف تحریک‌آمیز نزنند؛ ثانیاً جلوی ماجراجویان و عوامل پشت پرده در تحریک عوام گرفته شود؛ ثالثاً طی مخابره تلگرافی به رضاشاه، مظالم دیروز قشون گوشزد گردد و تا رسیدن جواب آن منتظر باقی بمانند.[۱۳]

مذاکره احتشام رضوی

بهلول در خاطراتش از تماس فرصت‌ طلبانه احتشام رضوی با عوامل حکومتی و مذاکرات بین آنان سخن به میان آورده و نقل کرده است که این مذاکرات بدون آگاهی او انجام شد و اولیای حکومتی در این گفت‌وگو به نواب پیشنهاد ریاست حرم امام‌ رضا (علیه ‌السّلام) (تولیت) را دادند.[۱۴] . اما خود نواب در خاطراتش ذکر کرده است که این ملاقات به درخواست سرلشکر مطبوعی و به واسطه پدرش (نواب رضوی) و شخصی به‌ نام فرخ (رئیس کابینه آستانه) انجام شد. محل آن نیز عمارت تولیت در آستانه بود. از جزئیات مذاکرات چنین برمی‌آید که فرمانده لشکر شرق، نواب احتشام رضوی را نسبت به بهلول ملایم ‌تر و انعطاف‌ پذیرتر می‌دید و ازاین‌رو به مذاکره با وی تمایل پیدا کرد. در این گفت‌ وگو، هر یک از دو طرف از موضع خود دفاع کردند. در پایان مطبوعی متن تلگراف رضاشاه را مبنی بر سرکوب کردن قیام به احتشام رضوی نشان داد و اظهار نمود: "آقای نواب این دستور تلگرافی که با تمام تشریفات نظامی از طرف اعلیحضرت به نام ریاست عالیه قوا دستور داده شده ... تا سه ساعت به غروب اگر تحصن‌کنندگان متفرق نشدند آستانه و مسجد را به شدت بمباران و منهدم سازیم و ساکنین این دو بقعه را نیز بدون استثنا بکشیم" و سپس خاطرنشان نمود که "نواب احتشام، شخص تو قادری امروز این دو مسجد بزرگ را نجات دهی ... بیا و این فتنه را بخوابان". وی ادامه داده است که این مذاکرات بدون هیچ ‌گونه نتیجه ‌ای خاتمه یافت و وی پس از مراجعت به‌سراغ بهلول رفت و قضیه را برای او شرح داد، ولی بهلول، ضمن مخالفت با این پیشنهادات، به او تاکید کرد: "اگر کلمه ‌ای از آنچه گفتی با مردم حرف بزنی تو را تکذیب و تکفیر می‌کنیم. این انقلاب به هر قیمتی هست ... باید توسعه یابد". [۱۵] [۱۶]

مذاکره بهلول

در ادامه این ماجرا به نقل از بهلول آمده است که چون این عمل نواب، موضع تحصن‌کنندگان را تضعیف کرد، خودش تصمیم گرفت ابتکار مذاکرات را به‌دست گیرد. وی خاطرنشان ساخته است: «در همین موقع کسی پیش من آمد و گفت: هیئتی مرکب از هشت نفر از جانب حکومت به اینجا آمده، می‌خواهند با تو مذاکره کنند». اعضای این هیئت عبارت بودند از: آیت ‌الله آقازاده، آیت ‌الله شیخ مرتضی آشتیانی، دو تن از علمای تهران و چهار نفر از اولیای شهر مشهد، یعنی پاکروان استاندار، مطبوعی (فرمانده لشکر شرق)، سرهنگ نوایی یا همان سرهنگ بیات رئیس شهربانی خراسان و محمدولی اسدی، (نایب ‌التولیه آستانه). در آغاز این مذاکرات، آیت ‌الله آقازاده رشته کلام را به ‌دست گرفت و با خشم خطاب به بهلول چنین گفت:
"ای نادان، این چه فسادی است که تو برای ما ایجاد کرده ‌ای؟ تو به فکر خدمت به اسلام هستی، در حالی‌که به کفر خدمت کرده ‌ای، اگر کوچک‌ ترین ضعف و شکستی در دولت ایجاد شود، ایران مورد هجوم روسیه و انگلستان از مرزهای سرخس و زاهدان قرار خواهد گرفت. آنها تمام ایران را اشغال خواهند کرد. شکر خدای را که شاه ما مسلمان هست و عملی در جهت مخالفت با دین انجام نمی‌دهد. جلوگیری از حجاب و پاره ‌ای دیگر از کارهای بد به دستور شاه نیست ... شاه قسم یاد کرد، که عملی خلاف شریعت اسلامی و بدون اجازه مراجع دینی انجام ندهد. آیت‌ الله سیدحسین قمی بازداشت نشده است و حال او خوب است. ایشان به زودی به مشهد خواهد آمد" بهلول در ادامه افزوده است: "آقازاده سپس لحن خود را تغییر داد و گفت: اما اکنون بیا گذشته را فراموش کرده و از آینده بگوییم. رضاشاه وعده داده که عفو عمومی اعلام کند. هیچ‌کس به‌خاطر اعمالی که شتاب‌زده انجام داده است، مورد پیگرد قرار نخواهد گرفت. تو نیز در امان هستی و می‌توانی با آزادی کامل به فعالیت‌های دینی بپردازی. اما در حال‌حاضر بایستی این جمعیتی را که پیرامون تو جمع شده‌اند متفرق کنی و سلاح‌هایی را که از سربازان گرفته‌اید تحویل مسئولین بدهید. امشب را می‌توانی پیش من میهمان باشی و فردا هر کجا می‌خواهی برو" . بهلول نقل کرده است: «من در پاسخ گفتم: تا هنگامی‌که آیت ‌الله قمی به مشهد نرسد، مردم متفرق نشده و سلاح را تحویل نخواهیم داد. اگر به خاطر احترام شما علما نبود به پادگان‌ها حمله می‌کردیم و از توپ و آتشبار نمی‌ترسیدیم؛ زیرا ما در راه خدا می‌جنگیم». او سپس تصریح کرده است که در پایان به آنان اولتیماتوم داد و گفت: «اگر تا یکشنبه آیت‌ الله قمی آمد و صداقت شما بر ما معلوم شد، در این‌صورت تصمیم‌گیری را به ایشان وامی‌گذاریم، اگر تا روز یکشنبه آیت ‌الله قمی نیامد، جنگ را آغاز خواهیم کرد». آنان با این پیشنهاد موافقت کردند و قراردادی به شرح ذیل نوشته شد: ۱. مسجد و اطراف آن در اختیار ما باشد و هیچ ‌یک از عوامل رژیم بدون اجازه ما وارد این محوطه نشوند؛ ۲. ما در امور شهر دخالت نکنیم. آنها نیز کسی از طرفداران ما را بازداشت نکنند؛ ۳. نیروهای ما بتوانند برای انجام امور شخصی با آزادی کامل البته بدون سلاح تردد نمایند؛ ۴. نیروهای ما به ادارات دولتی وارد نشوند؛ ۵. اجازه دهند کشته‌ها را دفن و مجروحین را پانسمان کنیم.[۱۷] . البته چنان‌که بهلول نیز خاطرنشان ‌ساخته است، مقامات امنیتی مشهد دستور سرکوب قیام را پیش از آن گرفته بودند و این مذاکرات فقط برای وقت‌کشی و به‌ دست آوردن فرصت لازم به ‌منظور اجرای آن دستور بود؛ ازاین‌رو نمی‌توان آنان را در انعقاد این قرارداد صادق دانست. در این میان علمای مشهور مشهد نیز برای جلوگیری از خون‌ریزی به تکاپوهایی دست زدند که از آن میان آیت ‌الله آشتیانی به ‌سراغ تحصن‌ کنندگان رفت. در یکی از اسناد مربوط به دستورالعمل صادر شده از سوی ریاست کل شهربانی کشور به رئیس شهربانی خراسان درباره اتخاذ تمهیدات لازم برای حمله نهایی به تحصن‌کنندگان، با اشاره به صدور فرمان شاه، تاکید شده است: "اگرچه آشتیانی به‌عنوان خدمت‌گزاری داخل آنها شده است، ولی احتیاط را نباید از دست بدهید و اگر آن شب از مسجد خارج نشده و جزو متحصنین قرار گرفت، مشارالیه هم باید جزو دستگیرشدگان باشد .... عدم خروج او نباید مانع اقدامات شما باشد ... جواز مسافرت به خارج هم فعلاً به مسافرین ندهید و از نزدیک‌ترین نظمیه‌ها کمک بخواهید".[۱۸]

سرکوب خونین قیام

هرچند گروه‌های مختلف، طی یکی دو روز قبل از سرکوبی قیام، مذاکرات متعددی برای حل مسالمت ‌آمیز ماجرا انجام دادند، ولی از یک‌سو با کوتاه نیامدن عده ‌ای از قیام ‌کنندگان و از آن‌جمله بهلول برای پایان یافتن تحصن و از سوی دیگر صدور دستور رضاشاه مبنی بر لزوم فوری سرکوب کردن قیام ‌کنندگان، همه شواهد و قرائن از قریب ‌الوقوع بودن حادثه ‌ای خونین خبر می‌داد؛ به ‌ویژه اینکه از عصر روز شنبه فرماندهان انتظامی سلاح‌ها و تجهیزات سنگین و سبک نظامی را در بعضی از نقاط شهر مستقر کردند، از آن جمله در چهار سردر مسجد گوهرشاد چهار قبضه مسلسل سنگین کار گذاشتند، ولی مردم باور نمی‌کردند این سلاح‌ها به قصد کشتار آنها کار گذاشته شده باشد. تصور آنان این بود که دولت با این‌کار درصدد است آنها را تهدید کند و در مذاکرات در جایگاه برتری قرار گیرد. عده ‌ای نیز این اقدامات را برای جلوگیری از ناامنی در سطح شهر و غارت و دزدی افراد نابکار تلقی می‌کردند، ولی آگاهان عرصه سیاست به فراست دریافتند که در پشت پرده این ظواهر، تصمیمات سنگینی اتخاذ شده است. برای همین منظور آیت‌ الله آشتیانی که به ‌ندرت در چنین مسائلی مداخله می‌کرد وارد عرصه شد و با اسدی و بهلول مذاکره کرد. همچنین آیات عظام میرزا حسن سبزواری و شیخ علی‌اکبری نهاوندی نیز در همین خصوص، اقداماتی انجام دادند، [۱۹] ولی هیچ ‌یک از این تکاپوها نتیجه‌ای دربر نداشت. مهم ‌ترین اقدام علمای مشهور در این روز، مخابره تلگراف هشت ‌امضایی به رضاشاه بود که در آستانه حمله صبح یکشنبه، اسدی به بهانه اینکه جواب تلگراف آنها آمده است، یکی یکی آنها را به دارالتولیه فراخواند تا در صورت حمله، جان آنان از این تهاجم در امان بماند. از آن جمله آیت‌الله شیرازی، که چهارمین نفر امضاکننده آن تلگراف بود، در خاطراتش نقل کرده است: «علما در آن شب در کشیک‌خانه مسجد بودند که اسدی ماموری فرستاد پیش آقایان که تشریف بیاورید در دارالتولیه که جواب تلگراف به اعلیحضرت آمده است»، اما وقتی اسامی آن علما را می‌خواندند، سیدعبدالله ملایری نامی، که از امضای تلگراف هم خودداری کرده بود، اشتباهی به جای او به درالتولیه احضار شد. شیرازی علت این اتفاق را مشهور نبودن وی در مشهد ذکر کرده است. در نتیجه وی در کشیک‌خانه مسجد گوهرشاد باقی ماند و حتی به او ماموریت داده شد که مجلس را نگاه دارد. وی نقل کرده است: در همین فاصله چند ساعت حضور در کشیک‌خانه:"متصلاً از کمیسری و نظمیه تلفن می‌شد که چقدر اشخاص در مسجد هستند؟ چقدر در کشیک‌خانه هستند؟ اینها هم جواب می‌دادند جمعیت خیلی است" . [۲۰] . در دستورالعمل ریاست شهربانی (که قبلاً به آن اشاره شد) به رئیس نظمیه خراسان درباره لزوم فرماندهی عملیات تحت امر شهربانی، و زمان اجرای آن خاطرنشان شده است: "امشب شب ۲۲ تیرماه و نیمه ‌شب یکشنبه در موقعی که تردد موقوف و جمعیت متحصنین هم تقلیل یافته است غفلتاً عده کافی، هرچه بیشتر بهتر، با فرم و لباس سویل از قوای دربانان، آژان، صاحب ‌منصب گسیل و ماموری سویل همراه افسر و سرباز غفلتاً به مسجد وارد و کلیه متحرّکین اعم از علما و تجار و کسبه و غیره را آناً دستگیر و بدون درنگ از مسجد یا ضمن خارج و سرعت طرق یکی از روستاهای اطراف مشهد هرچه دورتر بهتر تحت‌ الحفظ اعزام و همچنین هرکس را در خارج آستانه و مسجد تا به حال تشخیص داده‌ اید در این امر مداخله دارد آنها را هم دستگیر و همین عمل را درباره آنها اجرا دارید. در ادامه درباره مخفیانه بودن عملیات آمده است: باید عملیات شما تا قبل از اجرا، فوق‌العاده در پرده و مستور بوده که متحصنین آگاهی حاصل نکنند و در اجرای امر نهایت فداکاری از طرف شما و مامورین باید به عمل آید. در پایان نیز تصریح گردیده است: «بعد از دستگیری اشخاص فوق عوامل شناخته‌ شده قیام جمعیت را هم فوراً از صحن و مسجد و نقاط دیگری که تجمع کرده ‌اند خارج نموده و بعد هم هیچ‌کس را نگذارید داخل شود. و در نهایت برای جلوگیری از تجمع مجدد مردم تاکید شده است: «هر اقدام شدیدی که لازم است بکنید که غائله تجدید نشود». پاسخ رئیس شهربانی مشهد حاکی است: "الساعه پنج عصر بر حسب امر فرمانده محترم لشکر، اطراف صحن و مسجد به‌وسیله قوای نظامی و انتظامی و پلیس محصور گردید. بیات"[۲۱] . فرمانده بخشی از نظامیان مهاجم به حرم گزارش داده است: "نزدیک ساعت ۱۶ بعدازظهر از طرف خیابان تهران امام رضا (علیه‌السّلام) فعلی دو هنگ پیاده و هنگ سوار بدون اسب و توپخانه با تفنگ و گردان مهندسی و خلاصه هرچه سرباز در مشهد بود به مرور وارد خیابان تهران شده و در دو طرف خیابان در کنار جوی نشسته و افسران آنها هم نزدیک عده ابواب‌جمعی خود ایستاده بودند. از ورود نظامیان حدس خوشی زده نمی‌شد و معلوم گردید اقدام شدیدی می‌خواهند بنمایند".[۲۲] . اما نواب احتشام رضوی نقل کرده است: "سه ساعت از شب گذشت از دارالتولیه و آقایان علما که به‌منظور دریافت جوابیه رضاشاه به تلگراف هشت‌امضایی علما از سوی اسدی احضار شده بودند، خبری نشد، تحصن‌کنندگان همچنان در بلاتکلیفی به ‌سر می‌برند. درب‌ها و رواق‌ها و صحنین بسته شد. جمعی اطراف بهلول را گرفته و می‌خواهند او را با لباس مبدل فراری دهند. قسمت اعظم محصورین خفته‌اند، تمام چراغ‌های برق مسجد خاموش شده. ناگهان درب حرم و برخی صحنین باز شد و نظامی‌ها آهسته و آرام در بام‌های مسجد گوهرشاد، گلدسته ‌ها و نقاره ‌خانه حرم موضع گرفتند. کامیون‌های زیادی برای حمل مقتولین و مجروحین در فلکه‌ها و خیابان‌ها مهیا کرده‌ اند" . برحسب فرمان فرماندهان، سربازان دفعتاً از اطراف، درب‌های مسجد را شکستند. بر اثر صدای مهیب آن، همه از خواب برخاستند و تمام فضای مسجد گوهرشاد را پر از نظامی مسلح دیدند آنان «تا از جای خود بلند شدند باران فلز و آتش را دیدند که بر سر آنان می‌بارید». بیش از هفت ساعت از شب گذشته، متجاوز از ۲۵۰۰ نفر نظامی در فضای مسجد دیده می‌شد. فرمان شلیک صادر شده و مسلسل‌های سبک و سنگین از گلدسته‌ها و بام‌ها مردم را هدف قرار دادند.[۲۳] . حجت‌الاسلام مرعشی قزوینی، یکی از دستگیرشدگان، در بازجویی خود، کیفیت تهاجم را چنین شرح داده است: "شش ساعت از شب که گذشت، صدای کلنگ از دو طرف با هیاهوی نظامی بلند شد. در عرض چند دقیقه درهای مسجد را خرد کرده و به داخل مسجد ریختند. مردم از هر طرف فرار کردند، اما از عقب درها آماج گلوله قرار گرفتند، بقیه هم درمسجد ودچار تیرباران بودند... چیزی که دیده شد زمین مسجد مالامال خون بود'.[۲۴]

خاطرات بهلول از روز حمله

اما خاطرات بهلول ابعاد دیگری از این واقعه را بیان کرده است: «به هنگام عصر روز شنبه گروهی از اهالی روستاهای بادیه ‌نشین که با خود میله‌های آهنی، چاقو، شمشیر، ساطور و تفنگ همراه داشتند به ما پیوستند، آنها خبر دادند که فردا اول صبح گروه‌های دیگری نیز می‌آیند، همچنین خبردار شدیم از شهرهای قوچان، تربت حیدریه و نیشابور مردم آماده می‌شوند که به ما بپیوندند. این اخبار، عوامل رژیم را به وحشت‌ انداخت و لذا تصمیم گرفتند قبل از رسیدن نیروهای مردمی به بحران خاتمه دهند». بهلول در ادامه افزوده است: "اینجانب چون به کمک نیروهای مردمی اطمینان داشتم تصمیم گرفتم عقب ‌نشینی نکنم، لذا به آماده ‌سازی نیروها پرداختم، پس در هر در ورودی نیروهای مسلحی را گذاشتم. مهم‌ترین درب را به نواب احتشام رضوی سپردم" . براساس خاطرات بهلول «ماموران رژیم قبل از اذان صبح دست به عملیات زدند و مواضع ما را متلاشی کردند. نیروهای ما مقاومت سختی از خود نشان دادند، اما ناگهان خیانت از نواب احتشام رضوی که فرماندهی در اصلی ورودی مسجد را به‌عهده داشت، رخ داد. او و افراد تحت دستورش در را رها کرده و فرار نمودند که این در از کنترل ما خارج شد و راه هجوم دشمن به مسجد هموار گردید. در این هنگام یقین کردم باقی‌ماندن در مسجد غیرممکن است. تصمیم گرفتم از مسجد خارج شده و به نیروهای مردمی که از روستاها می‌آمدند ملحق شوم. من به اتفاق ۲۵ نفر حلقه محاصره را شکسته و به طرف جنوب شهر فرار کردیم. ماموران برای دستگیری ما تیر هوایی شلیک می‌کردند. بعد از مدتی همراهان را متفرق کرده و فقط چهار نفر ماندند». ادامه خاطرات بهلول حاکی از این است که وی سپس به منزل زنی پناه برد و به محض اطلاع از بازرسی خانه‌ به ‌خانه برای یافتن او، به ‌تنهایی از شهر خارج شد و راه افغانستان را در پیش گرفت.[۲۵] . اما نیروهای رژیم وقت عوامل دیگر این قیام را دستگیر کردند و بعضی از آنها را اعدام و عده‌ای دیگر را تبعید نمودند که از جمله این تبعیدشدگان نواب احتشام رضوی بود.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: واقعه مسجدگوهرشادمشهد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴ | 10:36 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

نتایج قیام مسجد گوهرشاد

1- این قیام، مشروعیت خاندان پهلوی را زیر سؤال برد و به‌عنوان نقطه اوج مبارزات مردم بر ضد حکومتی که با مذهب سر ستیز داشت، همواره تنور مبارزه را گرم نگه داشت.

2- این حادثه به مردم ایران ثابت کرد که مدرنیته مورد نظر غرب و ترقی غربی، هرگز با اعتقادات و دیانت آنها سر سازگاری ندارد و نیز موجب تقویت پایگاه روحانیت شیعی به‌عنوان تنها نهاد متولی دیانت مردم شد. قیام مسجد گوهرشاد، اگرچه به ظاهر شکست خورد، ولی افق‌های جدیدی از مبارزه دینی تحت نظارت مرجعیت شیعی را برای مردم ایران گشود.
دستاورد اصلی قیام مسجد گوهر شاد، نشان دادن ماهیت اصلی تمدن و رفاه غربی به جامعه ایرانی بود. با این قیام و کشتار وحشیانه رضاخان در آستان مبارک رضوی، ثابت شد که نسخه تجویزی روشنفکران برای مدرن شدن جامعه ایران، نه‌تنها به مقدس‌ترین اعتقادات آنها، بلکه به‌جان آنها نیز رحم نمی‌کند. این دستاورد بعدها خود را در قالب انقلاب اسلامی و حضور پر شور زنان باحجاب در تظاهرات برضد رژیم شاهنشاهی به‌خوبی نشان داد.

روزشمارواقعه گوهرشاد

هنوز دقایقی از نیمه‌ شب نگذشته بود که ماموران با تمام توان به مسجد حمله می‌کنند. این‌گونه بود که از همه طرف به متحصنان در مسجد گوهرشاد حمله شد تا یکی از سیاه‌ ترین روز‌های دوران حکومت پهلوی اول رقم بخورد. دلیل اصلی حرکت مردمی در واقعه گوهرشاد در سال ۱۳۱۴ شمسی، سیاست‌های ضد دینی رضا شاه و نوع برخوردش با آیت‌ا... حاج حسین قمی بود. رضا شاه برخلاف رفتار‌های خود در فاصله کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ تا رسیدن به پادشاهی ایران در سال ۱۳۰۴ که به همراهی با اقشار مختلف جامعه از جمله روحانیان پرداخته و از خود رفتار‌های مذهبی بروز داده بود، در دهه نخست سلطنت خود اقدامات سخت‌گیرانه و محدودکننده‌ای بر ضد روحانیت در پیش گرفت. هنگامی که در سال۱۳۱۴، جایگزینی کلاه پهلوی با کلاه شاپو، به فرمان حکومت در سراسر کشور اجباری شد، در شهر مذهبی مشهد، اجرای آن به‌آسانی انجام نشد. محمدولی اسدی، نایب ‌التولیه آستان قدس رضوی که از مقربان درگاه و کاملا مورد اعتماد رضاخان بود، طی گزارش محرمانه‌ای به دربار یادآوری کرد که مسئله تغییر کلاه و محدود کردن مجالس روضه‌خوانی در شهر مذهبی مشهد که دارالعلم بزرگ اسلامی است، به مصلحت نیست و تدبیر آن است که به‌تدریج و با تدابیری خاص این مسائل در خراسان پیاده شود و ممکن است در اثر اجرای این برنامه در استان خراسان و به‌خصوص شهر مشهد، قیامی از طرف مردم مسلمان به وقوع بپیوندد. دفتر مخصوص رضاخان، نظریه نایب ‌التولیه را با چهار مقام مؤثر خراسان آن روزگار در میان می‌گذارد و نظریه آنها را خواستار می‌شود؛ فتح ا... پاکروان استاندار، سرتیپ ایرج مطبوعی فرمانده لشکر و سرهنگ بیات رئیس شهربانی گزارش می‌دهند که اجرای این برنامه با مشکل و کوچک‌ترین مقاومتی مواجه نخواهد شد. تنها عبدالعلی لطفی، رئیس استیناف خراسان، نظریه اسدی را تأیید می‌کند و بر همین اساس از دفتر مخصوص شاه ابلاغ می‌شود که تمام دستورات قبلی باید به عمل آید. انتشار اعلامیه‌ های دولت درباره کلاه و مجالس ختم و روضه‌خوانی در شهر مشهد با عکس‌العمل جامعه روحانیت و بازاریان مواجه شد.

۱۸ تیر ۱۳۱۴؛ اولین روز ورود بهلول به مشهد

بهلول واعظ، در قائن است که از طریق زائرانى که از مشهد مراجعت مى‌کردند، خبر‌های این شهر را می‌شنود. براى کسب اطمینان از سفر آیت‌ا... قمى عازم مشهد می‌شود. در بدو ورود به مشهد به منزل آیت‌ا... رفته و از خبر عزیمت او به تهران اطمینان خاطر حاصل می‌کند. سپس به حرم امام‌رضا (ع) می‌رود تا پس از زیارت به دیدار قمى در تهران بشتابد و از او کسب تکلیف کند.

در مسجد گوهرشاد جمعی از چند شب قبل تحصن کرده بودند و همه‌جا حرف از حصر آیت‌ا... قمى در تهران بود و بازاریان جلب‌شده حامی او که به دربار تلگراف فرستاده بودند. وعاظ نیز براى آنان به صورت جسته‌ وگریخته از تغییر کلاه و حتى قرار کشف حجاب سخن می‌گویند و مردم را تحریک مى‌کنند. بهلول نیز به شوق آمده، بر فراز منبر ایوان مقصوره می‌رود و با فریادهایى توجه همگان را جلب می‌کند: "قصد دارم فرداشب مطالب مهمى به سمع و نظر‌تان برسانم.» از سویی بهلول معتقد بود هروقت پنجشنبه ‌اى در یکى از شهرهاى مقدس بود، مى‌بایست شب و روز جمعه را نیز آنجا به سر کند تا آداب زیارت مخصوصه را به جا آورد، سپس آن شهر را ترک کند. شیخ محمد علمى اردبیلى از دستگیرشدگان قیام گوهرشاد، در خاطراتش نقل مى‌کند که بهلول در پایان سخنرانى «تند و انقلابى با یک بیان وافى» گفت: "اى جماعت! فرداشب زن [به مجلس و پاى سخنرانى او]نیاید. منظورش این بوده که فردا کسانى بیایند که از نظر دل و جرئت، مرد و مردانه باشند." بعد از این سخنرانى جمعیت پراکنده می‌شوند و بهلول نیز آن شب را در منزل یکى از دوستانش به صبح می‌رساند.

۱۹ تیر ۱۳۱۴؛ روز بازداشت و آزادى بهلول

ادامه تحصن روز‌های قبل، فراخوان شب گذشته بهلول و فرا رسیدن سالروز حمله روس‌هاى تزارى به حرم مطهر و به توپ بستن صحن، دلایلی است که جمعیت زیادی را در روز پنجشنبه به مسجد گوهرشاد و حرم می‌کشاند. حوالی ظهر است که نیروهاى امنیتى در حرم برای بردن بهلول به شهربانی اقدام می‌کنند که این اقدام با مداخله مردم عملی نمی‌شود. درنهایت وساطت چند تن از خدام، ماموران را راضی می‌کند تا بهلول را موقتاً در کشیک‌خانه حرم نگه دارند و در فرصت مقتضى از حرم خارج کنند. بهلول نیز به ماموران تعهد می‌دهد که صبح روز شنبه خود را به شهربانى معرفى کند، اما ماموران موافقت نمی‌کنند. هنوز ساعاتى از بازداشت او نگذشته بود که مردم به تحریکِ ابتدا خود بهلول و سپس با تهییج نواب احتشام رضوی، به کشیک ‌خانه حمله کردند و بهلول را نجات دادند و بر فراز منبر صاحب‌ الزمان مسجد گوهرشاد نشاندند. عبدالحمید مولوی به امر میرزاطاهر، متولی مسجد، در صدد پایین آوردن بهلول از منبر برمی‌آید که با چپه شدن منبر به زمین می‌افتند. مردم به مولوی هجوم برده و سخت او را مضروب می‌کنند. پس از این است که بهلول بر منبر می‌رود و می‌گوید: "مردم! اسلام خراب شد. دختر نُه‌ساله حرام و زن فاحشه حلال" (اشاره به قانون ازدواج که تازه وضع شده بود و بر اساس آن پسران قبل از ۲۰ و دختران قبل از ۱۸ سالگی حق ازدواج با یکدیگر را نداشتند) بهلول با دست اشاره می‌کند. ساکت و آرام، باز می‌گوید: مردم! شما گَله ‌اید و آقای حاج‌آقا‌حسین قمی شبان و من هم سگ گله و پهلوی هم گرگ گله.' سپس نواب احتشام رضوی بر منبر رفته، آرم آستانه را از کلاه شاپو خود می‌کَند و کلاه را بر زمین می‌زند و می‌گوید: لعنت بر این کلاه و موسس آن! مردم شعار مرگ بر شاه و زنده‌باد اسلام سر می‌دهند. کار از دست شده و بهلول از مردم می‌خواهد فردا بعد از تامین خانواده خود، با هرسلاحی که می‌توانند، دوباره برگردند تا مبارزه را ادامه دهند. قصد این است که در مسجد بمانند یا حاج ‌آقاحسین قمى را آزاد و احکام اسلام را جارى کنند یا همه کشته شوند. این شب برای مانده‌ها در مسجد و حرم، با روضه‌خوانی و ندبه‌خوانی و سخنرانی می‌گذرد.

۲۰ تیر ۱۳۱۴؛ حمله اول به تحصن ‌کنندگان

رئیس شهربانى به محض اطلاع از این حادثه و پیش‌بینى گسترش قیام، پاسبان بیات، رئیس پلیس مشهد را نزد استاندار (پاکروان) و فرمانده لشکر خراسان)سرلشکر مطبوعى) می‌فرستد تا آنها را از جریان امر مطلع سازد. در پى کسب اطلاعات پى‌درپى از وقایع داخل حرم و مسجد گوهرشاد، نامبردگان طى رایزنى‌هایى در نیمه ‌شب جمعه تصمیم مى‌گیرند که غائله را از طریق ماموران مستقر در کلانترى ۲ که در جوار مسجد گوهرشاد واقع بود، بخوابانند. براى این منظور استاندار به اتفاق فرمانده لشکر به کلانترى مذکور عزیمت می‌کند تا ضمن بررسى اوضاع بر حمله قریب‌ الوقوع به متحصنان نظارت کنند. در ابتدا افرادى را به جمع تحصن‌ کنندگان مى‌فرستند تا با نصایح و اندرز آنان را قانع ساخته و پراکنده کنند، کمی بعدتر نمایندگانی از روحانیان برجسته و مسئولان شهر با بهلول، احتشام رضوی و برخی روحانیان متحصن دیدار می‌کنند ولى متحصنان و به‌خصوص بهلول که اینک رهبرى آنها را به عهده داشت، ترک مسجد و اسلحه بر زمین گذاشتن را نمی‌پذیرند. آنها تقاضاهاى خود را در سه‌ بند مطرح و اعلام مى‌ کنند که تا زمان برآورده نشدن این خواسته‌ ها به تحصن خود ادامه خواهند داد. مطالبات سه‌ گانه آنها عبارت است از تغییر نیافتن کلاه، جلوگیرى از رفع حجاب و بازگشت فورى آیت‌ا... قمى به مشهد. قرار بر این می‌شود که متحصنان تا صبح یکشنبه به حال سکوت و آرامش بمانند. به آنها گفته می‌شود یکشنبه آیت ‌ا.. قمی به مشهد بازمی‌گردد! اما مقامات امنیتى مشهد که درحقیقت قادر به سپردن تعهدى در این‌گونه امور نیستند، ناچار طى مذاکراتى تصمیم به قلع ‌وقمع متحصنان مى‌گیرند. اجراى این تصمیم نیز به صبحگاهان که عده تحصن‌کنندگان به حداقل ممکن کاهش می‌یابد، موکول می‌شود؛ تعداد متحصنان را در این مقطع بین یکصدوپنجاه تا دویست‌ نفر ذکر کرده ‌اند. در بدو امر فرمانده لشکر و رئیس شهربانى به علت نگرفتن دستور از مرکز حاضر به اجراى این عملیات نمی‌شوند ولى با اصرار استاندار و به‌خصوص اتهام وى به شهربانى و تولیت مبنى بر اینکه از گزارش به‌ موقع واقعه مذکور خوددارى کرده‌اند، تصمیم گرفته مى‌شود شهربانى با کمک لشکر در سحرگاهان، منطقه را تحت کنترل گرفته و به غائله خاتمه بخشد.

۲۱ تیر ۱۳۱۴؛ حمله دوم و کشتار متحصنان

در آستانه اذان صبح، صداى شیپور نظامى به صدا درمی‌آید و در‌های حرم بسته می‌شود. جمع زیادى از اهالى مشهد با شنیدن صداى شیپور نظامى بلافاصله در اطراف حرم تجمع می‌کنند و قصد ورود به مسجد و پیوستن به تحصن ‌کنندگان را دارند. عده ‌ای از مردم نیز شب گذشته با سلاح‌ها به مسجد برگشته ‌اند؛ مشخص نیست نخستین تیر از جانب متحصنان بود یا از جانب ماموران، در هرحال درگیری شروع شد. یکی از سربازان خودکشی می‌کند و یکی، افسر دستوردهنده شلیک را مورد هدف قرار می‌دهد و عده‌ای هم اسلحه‌های خود را به جانب مردم می‌اندازند. بدین ترتیب حمله اول در سحرگاهان روز جمعه ناتمام باقى ماند و متحصنان با ده‌ها کشته و زخمى، همچنان در موضع خود باقى ماندند. همین امر باعث گسترش موضوع شد. در پى این ناکامى، استاندار به اتفاق فرمانده لشکر و رئیس شهربانى و تولیت آستان قدس به تلگرافخانه رفته و مراتب را به مرکز (شاه) گزارش دادند. از مرکز دستور رسید که فورا به غائله خاتمه بخشند. این‌گونه بود که تلاش‌های برخی مسئولان آستانه و روحانیان شهر برای ختم بدون خون‌ریزی ماجرا نافرجام ماند. این روز علاوه بر سخنرانی دیگر وعاظ مشهد در حرم و مسجد، به معالجه زخمى‌ها و دفن کشتگان نیز می‌گذرد. در شهر هم تظاهرات است و مردم به پوشندگان کلاه پهلوی تعرض می‌کنند و گاهی هم با ماموران درگیر می‌شوند. عده‌ای به منازل روحانیان رفته و آنها را به مسجد می‌آورند. از سویی در دهات اطراف مشهد شایع شده که علما حکم جهاد داده‌ اند؛ اگرچه مشخص نیست که این حکم از جانب کدام مجتهد است، اما مردم اطراف مشهد را با هرچه دم دستشان است، راه می‌اندازد به جانب مسجد تا به متحصنان بپیوندند. هنوز دقایقی از نیمه‌شب نگذشته بود که ماموران با تمام توان به مسجد حمله می‌کنند. این‌گونه بود که از همه طرف به متحصنان در مسجد گوهرشاد حمله شد تا یکی از سیاه ‌ترین روز‌های دوران حکومت پهلوی اول رقم بخورد.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: واقعه مسجدگوهرشادمشهد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴ | 10:35 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

قیام گوهرشاد، دردناک‌ ترین حادثه تاریخ معاصر ایران

عکسی از شیخ محمدتقی بهلول در حال سخنرانی

عکسی از جمعیت واقعه گوهرشاد

این حادثه یکی از دردناک ‌ترین حوادث معاصر ایران است؛ واقعه ‌ای که معترضان و متحصنان همچون دوران مشروطه که مردم برای اعتراض به ظلم موجود در مسجد تحصن کرده بودند، به رگبار بسته شدند. اعتراض مردم مشهد به یکسان‌ سازی لباس مردان در مسجد گوهرشاد یکی از دلایل اهمیت قیام گوهرشاد است اما در کنار این موضوع شباهت سبک و سیاق اعتراض مردم با اعتراضات دوران مشروطه نیز در جلوه این قیام در تاریخ بی‌تاثیر نیست چرا که این اعتراض‌ها به شیوه تحصن در اماکن مذهبی به همراه روضه‌خوانی و سخرانی واعظ همراه بوده و علما سعی می‌کردند مردم را به وسیله احساسات‌شان برای اعتراض تحریک کنند. البته اعتراض و تحصن در مساجد و اماکن مقدس باعث می‌شد تا جان معترضین و متحصنین حفظ شود اما قیام گوهرشاد این مساله را پیچیده ‌تر کرد و تا مدتی این نوع اعتراض در جامعه مورد استفاده قرار نمی‌گرفت. البته گفته می‌شود دلیل اعتراض مردم علاوه بر اعمال تغییرات در سبک و لباس مردم تغییرات مناسبات سیاسی و اجتماعی و همچنین رفتار نامناسب با علما بوده است. از آنجایی که موضوع تغییر سبک زندگی و لباس در مشهد با مخالفت بیشتری از سمت مردم روبه‌رو شد، علمای شهر این موضوع را با نگرانی بیشتری دنبال می‌کردند و برای انتقال نگرانی خود به بدنه دولت در اعتراض به این نوع تغییرات آیت ‌الله حسین طباطبایی قمی را به عنوان نماینده انتخاب کردند که پس از مدتی کوتاه این نماینده توسط دولت دستگیر و ممنوع ‌الملاقات شد. در این میان شخصی به نام شیخ محمدتقی بهلول که از روحانیون معترض به دولت پهلوی نیز بود، به جمعیت متحصنین در حرم پیوست و به ایراد یک سخنرانی انقلابی و تند پرداخت. این سخنرانی باعث شد او نیز تحت تعقیب دولت پهلوی قرار گیرد و به واسطه پناه بردن به حرم مطهر در همانجا نیز دستگیر و به طور موقت برای جلوگیری از ایراد دوباره سخنرانی در کشیک‌خانه حرم زندانی شد. با ورود استاندار وقت خراسان به این ماجرا اولین برخوردها با تحصن در صبح ۲۰ تیر آغاز شد. تصمیم بر این شده بود که با کمک تعدادی از ماموران کلانتری اطراف حرم تحصن شکسته و مردم متفرق شوند. گفته می‌شود آغاز عملیات نظامی با یک شیپور اطلاع ‌رسانی شده و برخی سعی در شکست تحصن داشته‌ اند اما جمعیت حاضر در مسجد گوهرشاد به رهبری بهلول اعلام کردند تنها در صورت پذیرفته شدن شرایط مد نظرشان تحصن را خواهند شکست. شروط اعلامی از سوی تحصن‌ کنندگان شامل تغییر ندادن کلاه، جلوگیری از رفع حجاب و آزادی آیت‌ الله قمی بود. ۲۱ تیر ماه طرفین به دنبال اتمام تحصن با شکل‌ گیری حداقل درگیری بودند و همه از بهلول درخواست می‌کردند برای جلوگیری از کشته شدن مردم مسامحه کند اما بهلول با تمام پیشنهادات برای پایان دادن به تحصن مخالفت و تنها بازگشت آیت ‌الله قمی به مشهد را شرط اتمام تحصن اعلام می‌کرد. البته گفته شده در شب ۲۱ تیر ماه تحصن ‌کنندگان به صورت بلاتکلیف در حرم منتظر بودند. رواق‌ها و صحن‌ها بسته شده بود. عده‌ای از محصنین در خواب به سر می‌بردند و با خاموش شدن چراغ‌های حرم نظامی‌ها وارد مسجد گوهرشاد شدند. البته مردم در مقابله با حمله ارتش مقاومت کردند اما در ادامه دستور آتش صادر و مردم را به گلوله بستند. با کمک برخی از متحصنان بهلول توانست از مسجد گوهرشاد خارج شود و خود را به تربت‌ جام برساند. او پس از آرام شدن اوضاع به هرات افغانستان مهاجرت و از آنجا درخواست پناهندگی سیاسی کرد که این موضوع باعث دستگیری و زندانی شدنش در کابل شد. بهلول در سال ۱۳۲۵ خورشیدی طی نامه‌ای از زندانی در کابل از دولت ایران خواست که برای آزادی او اقدام کند که این موضوع مقارن با دوره محمدرضا شاه بود. دولت ایران در آن زمان با درخواست او موافقت نکرد اما یک سال بعد از درخواستش و پس از ۱۲ سال تحمل حبس از زندان کابل رهایی پیدا کرد و به مزارشریف تبعید و مشغول کشاورزی شد. بهلول پس از ۳۰ سال زندگی در زندان و تبعید در افغانستان اجازه پیدا کرد یا در افغانستان بماند یا به ایران بیاید و یا به هر کشوری که می‌خواهد نقل مکان کند. او کشور مصر را بر کشورهای دیگر ترجیح داد و از طریق هند به مصر عزیمت کرد. او پس از یک سال و نیم اقامت در مصر به عراق سفر کرد و ۲ سال و نیم در کشور عراق ماند و به دنبال تصمیم دولت عراق مبنی بر اخراج ایرانیان با موافقت شاه به ایران بازگشت و پس از پنج روز بازجویی دوباره بازداشت شد و ۳۵ روز زندانی بود تا اینکه مورد بخشش قرار گرفت و به زندگی خود ادامه داد. شیخ محمدتقی بهلول در مرداد ماه سال ۱۳۸۴ خورشیدی در سن ۱۰۳ سالگی در تهران وفات یافت و در گناباد به خاک سپرده شد. از آنجایی که تعداد کشته‌های واقعه گوهرشاد به طور مشخص معلوم نیست، گفته می‌شود سربازان تمام کشته ‌شدگان را در یک گور دسته جمعی در محله خشت‌مال و باغ خونی مشهد دفن کرده‌ اند؛ البته در اسناد و مدارک موجود تعداد کشته ‌شدگان از ۲۲ تا ۱۷۵۰ نفر مطرح شده است.

مقدمه

تصمیماتى که بعد از مشروطیت در زمینه‌هاى فرهنگى اتخاذ مى‌شد، براساس تلقى و رویکرد غرب‌گرایانه‌اى بود که در چارچوب گفتمان جدیدى به عمل می‌آمد. این گفتمان که قبل از مشروطیت شروع شده بود، بر توجه به ظاهر امر و دورى از برخورد ریشه‌اى و عمقى در مقولات فرهنگى استوار بود. تقلیدهاى ظاهرى ناشیانه از غرب از ممیزه‌هاى این رویکرد نوین بود. البته متفکرانى هم بودند که به دنبال بهره‌گیرى از نکات مثبت تمدن غرب بودند ولى آنچه در نهایت غلبه پیدا ‌کرد همان تلقى سطحى و ساده‌باورانه از مقوله‌ پیشرفت بود. با برنامه طراحی شده از طرف انگلستان و روی کار آوردن فردی چون رضاخان که اراده‌اش را حاکم بر کشور کرد باورمندان آن رویکرد، او را بهترین راه نیل به اهداف و ایده‌هاى خود پنداشتند و به این منظور برگردش حلقه زدند.

هر چند اقداماتى به صورت آرام در این زمینه پیش‌تر از آن شروع شده بود، اما اواسط 1313، این روند تقریبآ به صورت امرى محسوس و ملموس براى همگان درآمد. در این میان اقدامى دیگر از دولت سر زد که در راستاى تکمیل هم ‌شکل‌سازى مردان صورت مى‌گرفت و آن اجبارى کردن استعمال کلاه ‌شاپو یا کلاه ‌فرنگى به جاى کلاه پهلوى بود. نگرانى‌ها و دل‌مشغولى‌هاى ناشى از هجمه به حجاب زنان در کنار ضرورت استعمال کلاه ‌فرنگى، جامعه ـ به خصوص قشر روحانى ـ را بیش از پیش نگران کرد و در نهایت به واکنش‌هاى تندى علیه این سیاست‌ها دامن زد.

این واکنش البته در مشهد که محیطى مذهبى داشت شدیدتر از دیگر نقاط بود. واکنش آیت‌الله سیدحسین قمى به این موضوع و به تبع آن سفرش به تهران براى اعتراض حضورى به سیاست حکومت پهلوى و محصور شدنش، باعث قیام مردم خراسان در مسجد گوهرشاد شد. حادثه‌اى که در قساوت و خشونت، در نوع خود کم‌نظیر بود. پس از برچیده شدن سلطه‌ رضاشاه از کشور، پرده از جنایت‌هاى رژیم برداشته شد.

زمینه‌های پیدایش واقعه مسجد گوهرشاد

الف) اتحاد لباس

یکى از تصمیمات رضاشاه در راستاى تجددمآبى و به اصطلاح نوسازى، اتحاد لباس یا متحدالشکل کردن البسه بود. بنابراین دستوراتى به وزارت داخله در این زمینه صادر کرد و مأموران دولتى در شهرستان‌ها را موظف به اجرای این دستور به خصوص بر سر نهادن کلاه پهلوى نمود. اجراى این تصمیم در عمل با مشکلاتى مواجه شد. نه تنها مردم در مقابل این تصمیم ایستادگى کردند بلکه بعضى از دولتمردان هم حاضر به پذیرش این تصمیم نبودند. مردم عادى هم با وجود همه‌ تبلیغاتى که صورت مى‌گرفت و جشن‌هایى که به خاطر آن برپا مى‌شد، در مقابل آن ایستادگى مى‌کردند و از ملبس شدن به لباس جدید سر باز مى‌زدند[1]. با این اوصاف سه نوع واکنش دربرابر این اقدام صورت گرفت شامل:

واکنش مردم: از گزارش‌هایى که نظمیه ‌هاى سراسر کشور از اجراى این قانون به نظمیه‌ کل مملکتى و وزارت داخله مخابره مى‌کنند، این موضوع روشن مى‌شود که مردم هر کدام به طریقى سعى و تلاش مى‌کردند تا از تن دادن به این قانون خوددارى کنند و علیه آن مقاومت ورزند. از جمله‌ می‌توان به عشایر و اقوام کُردهاى طایفه منگور در استان آذربایجان غربى اشاره کرد. گزارش‌هایى که از مازندران، بنادر جنوب و خراسان مى‌رسید همگى مؤید مخالفت مردم با این قانون بود. در گزارش ارسالى نظمیه‌ بوشهر به نظمیه‌ کل مملکتى آمده است که محمد بهزاد ـ از تجار اهل بوشهر ـ فرزندش احمد را به علت استفاده لباس پهلوى از خانه خود طرد کرده است.[2]

واکنش روحانیون: عوامل حکومتى و کارگزاران رژیم عملاً با ایجاد محدودیت‌هایى، سعى مى‌کردند روحانیت را ملبس به لباس متحدالشکل نماید. این عوامل باعث شد تا روحانیون بیش‌تر از دیگر طبقات اجتماعى به این قانون اعتراض نمایند. از جمله این روحانیون آیت‌الله سیدمحمد بهبهانی بود که نسبت به این مسئله واکنش نشان داد و اعتراض نمود[3] . از دیگر روحانیونی که در این زمینه اعتراض کردند آیت‌الله میرزا صادق آقاتبریزی، آیت ‌الله سیدابوالحسن انگجی، آیت‌ الله سید باقر قاضی‌طباطبائی و آیت‌ الله غلامحسین تبریزی از جمله روحانیان با نفوذ تبریزی بودند که علیه این قانون قیام کردند. کنسول انگلیس در تبریز در نامه‌اى که در 12 آبان 1307 از تبریز مخابره مى‌کند، می‌نویسد: «تعدادى از روحانیونى که متهم به دخالت در درگیرى اخیر تبریز بودند، دستگیر شدند».[4]

ب) سفر رضا شاه به ترکیه

رضاشاه در پى دعوت مصطفى کمال ‌پاشا ملقب به آتاتورک، در 12 / 3 / 1313 به ترکیه سفر کرد. برنامه‌هاى این سفر علاوه بر مذاکرات سیاسى و حل پاره ‌اى از اختلافات مرزى در منطقه آرارات، بازدید از تأسیسات نظامى و اماکن دیدنى این کشور بود. در مراسم رژه‌اى که به افتخار ورود رضاشاه ترتیب یافت، وى شاهد حضور همسان و یکسان دختران جوان دوشادوش مردان بود. [5] برگزارى مراسم و مهمانى افتخارى از دیگر برنامه‌هاى این سفر بود. رضاشاه وقتى بعد از یک ماه و هشت روز مسافرت، از مرز ترکیه وارد ایران شد، گفت: «ما رفته بودیم با یک مرد بسیار بزرگ ملاقات کنیم، ما باید ملت خودمان را به همان درجات برسانیم که او ملت خود را رسانده است.»[6] تصورى که رضاشاه از ترکیه پیدا کرد الگو و ایده ‌آل وى شد و سعى و اهتمام خود را در رسیدن به آن آرمان به کار بست. البته باید به این نکته توجه داشت که اسلام زدائی در منطقه از مدت‌ها پیش توسط انگلستان شروع شده بود و نمونه آن تشکیل کنگره زنان شرق در سال 1311 درباره حجاب و مسائل مربوط به زنان در ایران بود. [7]

پ) کلاه ‌شاپو، نقطه‌ى آغاز تغییرات

یکى از اقدامات رضاشاه در این تأسى و تشبیه به اروپایى‌ها صدور دستور استفاده از کلاه ‌شاپو بود. با بازگشت رضاشاه از ترکیه، وى در فکر تغییر کلاه بود بنابر این دستور تغییر کلاه را در اول فروردین ماه 1314 صادر کرد. ابتدا قرار بود تا کارمندان دولت، این نوع کلاه را استعمال کنند و دولت بخشنامه‌ای در این زمینه صادر کرد و سپس افراد دیگر هم ملزم به سر نهادن این کلاه شدند. این فرمان هم بسان اتحاد لباس با وجود نارضایتى‌ها و مشکلات، اجرا شد و هرچند به طور سطحى و در ظاهر که خواست حکومت بود پذیرفته شد ولی در کل با اعتراضات همراه بود. [8]

ت) کشف حجاب

رضا شاه از بدو سلطنت نوعی مدرن‌سازی سطحی و ظاهری مبتنی بر تقلید صرف از غرب را در ایران آغاز کرده بود. کشف حجاب اجباری یکی از همین موارد تقلیدی بود. در واقع رضا شاه حجاب را رسمی قدیمی و برخلاف تمدن می‌دانست که باید آن را از میان برداشت. دلیل دیگر او در اجرای برنامه کشف حجاب این بود که نبایست بین ایرانی‌ها با اروپائیان هیچ‌گونه اختلافی باشد. چنانچه در روزی که دستور کشف حجاب را صادر کرد در جلسه هیات وزیران در عمارت دربار می‌گوید: «از امروز ملت ایران در صف ملل متمدن وارد شد، همیشه اروپائیان ما را به واسطه عادت زن‌ها به حجاب و جهالت و بی‌سوادی زنان مورد طعن و شماتت قرار می‌دادند ولی بحمدالله این عیب رفع شد و این کار انجام گرفت و این خدمت را هم مثل سایر خدمات به مملکت انجام دادیم.» [9] . اولین واکنش به مسئله کشف حجاب در 13 فروردین 1314 در جشن شیراز نمود پیدا کرد. پایکوبی تعدادی از دختران بی‌حجاب در این جشن، نگرانی علما و طیف مذهبی را به دنبال داشت. در اولین اقدام آیت ‌الله سیدحسام ‌الدین فال اسیری از علمای شیراز به برگزاری چنین مراسمی اعتراض کرد و آن را از مظاهر رواج بی‌دینی در جامعه دانست. اعتراض او باعث شد توسط رژیم دستگیر گردد و مورد ضرب و شتم قرار گیرد.[10] . با رسیدن این اخبار به شهر مذهبی مشهد، جلساتی برای بحث و گفتگو درباره تغییر لباس و سختگیری‌هایی که اجرا می‌شد تشکیل گردید. در این جلسات که آیت‌ الله حاج‌ آقا حسین قمی، آیت ‌الله سید یونس اردبیلی، آیت ‌الله شیخ مرتضی آشتیانی و آیت ‌الله شیخ محمد آقازاده فرزند آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و جمعی دیگر از علما شرکت داشتند، مسئله تغییر لباس و کشف حجاب مطرح و اظهار عقیده می‌کنند که باید با شدت از آن جلوگیری نمایند. پس از این حوادث بود که علمای مشهد همه روزه در مسجد گوهرشاد تجمع می‌کنند تا با تبادل نظر و گفتگو مانع از اجرای سیاست‌های ضد دینی رضا خان گردند[11].

شرح ماجرای واقعه مسجد گوهرشاد

الف) اجتماع مردم در صحن

در تیرماه ۱۳۱۴ و به دنبال تصویب قوانین به اصطلاح نوسازی، روحانیون مشهد در منزل آیت ‌الله سید یونس اردبیلی از علمای مشهور مشهد و یکی از نقش‌آفرینان قیام مسجد گوهرشاد، جلسهای برگزار کردند تا علیه سیاست‌های رضاشاه اعتراض کنند. آیت‌ الله حاج آقا حسین قمی برای گفتگوی مستقیم با رضا شاه انتخاب و به تهران می‌رود اما پس از ورود به تهران در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) محصور و ممنوع الملاقات می‌شود. به دنبال این حادثه روحانیون مشهد، با تشکیل جلسات متعددی به مشورت و تبادل نظر پرداختند و در اطلاعیه ‌هایی از مردم خواستند که با اعتراض به سیاست مذهبی و اجتماعی رضاخان و محدودیتی که برای آیت‌ الله قمی به ‌وجود آورده، دست به اعتصاب و تحصن بزنند و در مسجد گوهرشاد گرد هم آیند. در پی این اقدام هر روز یکی از روحانیون در خصوص اوضاع جاری کشور برای مردم سخنرانی می‌کرد.[12] . البته مسؤولان آستانه، منبر رفتن در صحن را بدون هماهنگى با آنان قدغن کرده بودند، لذا هر سخنرانی که در صحن مسجد ایراد می‌شد با درگیری بین سخنران و مأموران همراه بود. این صحنه‌ها حاضران را بیش از پیش هیجانى می‌کرد.[13] . خطبای بزرگی چون حجت ‌الاسلام و المسلمین نواب احتشام رضوی، حاج شیخ مهدی واعظ خراسانی و شیخ محمدتقی بهلول[14] با سخنرانى‌هاى مهیج خود، مردم را نسبت به خطر موجود آگاه می‌کردند.[15] در اثر این سخنرانى‌ها متحصنین تصمیم گرفتند تا تعیین تکلیف، تعطیلی عمومى اعلام کنند و جز دکان‌هاى ارزاق عمومى، دکانى باز نباشد. مسؤولان حکومتى که از این پیشامد مضطرب شده بودند، درصدد رفع این غائله برآمدند. فتح ‌الله پاکروان استاندار خراسان، سرلشکر ایرج مطبوعی فرمانده لشکر خراسان، سرهنگ حسین‌قلی بیات ـ رئیس نظمیه شرق(استان نهم) همراه با سید محمدعلی شوشتری نماینده مخصوص رضا شاه در آستان قدس رضوی که در غیاب محمد ولى‌خان اسدى نایب‌التولیه آستان، نمایندگان حرم بودند تصمیم گرفتند تا براى متفرق کردند متحصنین در صحن، ابتدا درهاى صحن شیخ بهایى را ببندند و سپس تحریک کنندگان را دستگیر و در شهربانى توقیف کنند.[16] . سرلشکر ایرج مطبوعى فرمانده لشکر مشهد دستور داد عده‌اى نیروى نظامى فرستاده شود تا شبانه غائله را بدون خونریزى خاتمه دهند. اگر این نقشه عملى مى‌شد، چه بسا خون‌ریزى هم نمى‌شد ولى سربازان وقتى رسیدند که اذان صبح توسط حجت ‌الاسلام نواب احتشام رضوی نماینده آستانه گفته شده بود و خیابان‌هاى اطراف صحن پر از جمعیت شده بود و درها هم‌چنان بسته بود.[17] نواب احتشام رضوی مى‌گوید: «وقتى من هجوم مردم و ممانعت مأمورین را دیدم، خواستم براى مذاکره با فتح‌ الله پاکروان و سرلشکر ایرج مطبوعى نزد آن‌ها بروم، ولى مردم ممانعت کردند و گفتند که اگر بروید شما را مى‌کشند. در خارج صحن مردم مى‌خواستند به صحن بیایند، ولى نظامیان بین آنان و مردم حائل بودند...» [18]

ب) سرکوب مردم

نصب مسلسل در خیابان تهران‌ منتهى به حرم، نشان از عزم نظامیان براى حمله به حرم داشت. سخنرانی و تجمع در صحن ادامه داشت. دستور از مرکز رسیده بود که به هر نحوى که باشد باید این غائله خاتمه پیدا کند، شاه در تلگرافی به سرلشکر ایرج مطبوعى و فتح ‌الله پاکروان هم تأکید کرده بود: «اگر بیش از این مسامحه کنید، نه تاج بر سر من خواهد ماند و نه کلاه بر سر شما.»[19] . نظامیان در حال رایزنى و طرح نقشه بودند. سرهنگ حبیب ‌الله قادرى فرمانده تیپ پیاده مشهد، تنها کسى بود که در میان نظامیان حاضر در صحنه از وضعیت پیش آمده خرسند و معتقد به شدت عمل بود. سرهنگ حبیب ‌الله قادری فرماندهى عملیات را خواستار شد. سرلشکر ایرج مطبوعی هم که سردرگم و مضطرب بود، فرماندهى عملیات را به او سپرد و کلیه‌ قوا تحت فرماندهى سرهنگ قادرى قرار گرفت.[20] . در بلندى‌هاى اطراف صحن، در فلکه‌ها و محل‌هاى حساس مسلسل نصب ‌شد و سربازان در نقاط مرتفع و حساس موضع ‌گرفتند. مسؤولان آستانه، محل خدمت خود را ترک ‌کردند و این امر هرگونه تردید در این زمینه را که امشب قشون حمله خواهد کرد، از بین مى‌برد. در حالی که تیربارها و مسلسل‌ها بر بالاى مسجد گوهرشاد کار گذاشته شده بودند. عده ‌اى از سربازان از طریق مسؤولان آستانه به طرف پشت ‌بام رهنمون مى‌شدند و همه چیز براى صدور دستور حمله مهیا بود. چند نفر از نظامیان با لباس مردم عادى به داخل مسجد رفته بودند تا هنگام حمله، در گشودن درها مساعدت کنند.[21] از طرف دیگر، متحصنین در حفاظت از درها حساس بودند و تعدادى از افراد معتمد را در آن‌جا گذاشته بودند تا در صورت حمله مأموران، مقاومت کرده و از ورود آنان به مسجد جلوگیرى کنند. به گفته‌ شیخ محمد علمى اردبیلى از دستگیر شدگان قیام گوهرشاد: «لحظاتى بیش‌تر به اذان صبح نمانده بود که صداى اولین تیر شنیده شد.[22] حاضران در مسجد ابتدا کوبیده شدن کلنگى به در مسجد گوهرشاد را شنیدند و افرادى که کنار در بودند واکنش نشان داده به مهاجمان یورش بردند. در این اثنا صداى تیرى در فضا پیچیده و این تیراندازى آغاز حمله‌ نظامیان بود. تیرانداز، یکى از افراد نظامى بود که بعد از شکسته شدن درِ صحن، وارد صحن شده بود ولى وقتى مورد حمله‌ متحصنین قرار گرفت، براى فرار از دست مردم تیراندازى کرد.»[23] . «...به محض شنیده شدن صداى تیر، سربازانى که در پشت‌بام‌ها و صحن‌ها مستقر و آماده‌ صدور دستور بودند، همراه با سربازان دیگر که در بیرون صحن و حرم مطهر استقرار یافته بودند، صداى تیراندازى را به منزله‌ صدور دستور پنداشته و به حرم حمله ‌ور شدند. به محض حمله‌ دولتى‌ها، محافظانِ درها با وجود این ‌که ترسیده بودند ایستادگى کردند ولى در اثر حمله‌ شدیدتر دولتى‌ها، عقب‌نشینى کردند...» [24] . «... ابتدا نظامى‌ها در برابر مقاومت مردم از اسلحه سرد از جمله سرنیزه و شمشیرهاى بلند استفاده مى‌کردند و توانستند متحصنین را به عقب برانند ولى این عقب‌نشینى با مقاومت زیاد همراه بود. مأموران دولتی شروع به تیراندازى کردند و با مسلسل به افراد داخل صحن حمله‌ ور شدند. در این هنگام بود که باران تیر، باریدن گرفت و مردم وحشت‌زده یکى‌یکى تیر مى‌خوردند و به زمین مى‌افتادند.[25] . صداى گلوله و مسلسل فضا را پرکرده بود و داد و فریادِ زخمى‌ها و تیرخورده‌ها بلند شده بود. آنان تصور نمى‌کردند که روزى دولتى‌ها به حرم امام هشتم(ع) حمله ‌ور شوند ولى حالا مى‌دیدند که با شدت هرچه بیش‌تر سرکوب و به خاک و خون مى‌افتند...»[26] . با نگاهى به شهادت شاهدان روز حادثه، مى‌توان به عمق جنایت پى‌برد. شیخ محمد علمی اردبیلی در ادامه خاطرات خود مى‌گوید: «آن‌ها مردم را دور مى‌کردند و اصلاً راه فرار نبود. جلوى ما را مى‌گرفتند و بناى آن‌ها کشتن همه‌ى ما بود. هرکس در فکر خودش بود که فرار کند. وقتى من به توى دالان رفتم، دیدیم که همه جا پر از جنازه است. فکر می‌کردم که فقط در ایوان کشته‌ اند، ولى دیدم که دالان هم پر از کشته است. براى رد شدن باید پا روى جنازه‌ها مى‌گذاشتى. بعضى مرده بودند و بعضى در حال جان دادن بودند و مأموران همین‌طور تیر مى‌زدند.»[27] . آیت‌الله العظمی سیدعبدالله شیرازى ـ از علمای برجسته حاضر در مسجد گوهرشاد در شب حادثه ـ در این‌باره مى‌گوید: «تاریک بود، تیر مثل باران مى‌آمد. مردم به این طرف و آن طرف فرار مى‌کردند و فریاد مى‌زدند... من از دارالسیاده بیرون آمدم و به حوضخانه رفتم. دیدم بعضى از مردم گلوله خورده‌اند و بعضى در حال فرارند. بعضى روى درخت‌ها رفته بودند...»[28] . وقتى سپیده سر زد، نیروهای نظامی، پا روى کشته ‌شدگان بر زمین افتاده مى‌گذاشتند و به دنبال زنده‌هایى بودند که در پناهگاهى از دسترس گلوله دور مانده بودند. هر کسی زنده بود یا زخمی تیر خلاص می‌زدند و سپس جیب‌هایشان را خالی می‌کردند.[29] . یکى از نظامیان که آن شب در صحنه بود، یک مورد از این غارتگرى‌هاى را این‌گونه توصیف مى‌کند: «به محض ورود به صحن، رفیق همسفر خود را که از راه شیخ بهایى وارد صحن شده بود دیدم. عده‌ زیادى را روى زمین نشانده و به اصطلاح خودش اُسرایى بود که گرفته بود. دیدم مى‌خواهد مرا دست به سر کند و مرتبآ مى‌گوید فلان کس احوال شما را مى‌پرسید. فلان کس شما را مى‌خواست. پس اسراى شما کو؟ اما حواس من به این حرف‌ها نبود و صحن مسجد مانند روز عاشورا چنان شلوغ بود که هیچ معلوم نبود چه خواهد شد و صداى گلوله قطع نمى‌شد، مخصوصآ از طرف ایوان صاحب ‌الزمان، در این حین به من گفت: مردم روى پشت ‌بام را گرفتند. بالا را نگریستم، دیدم که از افراد خودمان هستند. وقتى برگشتم به رفیقم بگویم نترس سربازها هستند، دیدم دستش در جیب یکى از اسرا و مشغول درآوردن شیئى است و تا مرا دید با کمى خجالت، نه خیلى زیاد!! دست خود را خارج کرده و صحبت دیگرى نمود.»[30]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: واقعه مسجدگوهرشادمشهد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴ | 10:34 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

نتایج واقعه مسجد گوهرشاد

نظمیه‌ مشهد در گزارشى که به نظمیه کل کشور ارسال می‌کند، ختم غائله‌ مسجد گوهرشاد را این‌گونه ذکر می‌کند: «غائله‌ مسجد گوهرشاد خاتمه یافت، حجت‌الاسلام نواب احتشام رضوی با چند نفر دیگر از محرکین دستگیر شدند. از مأمورین آنچه معلوم شده یک نفر مجروح شده است. گزارش جامع‌تر معروض مى‌گردد. بنده با کلیه‌ مأمورین حاضر خدمت ]هستم[[31] در گزارشی که از نظمیه‌ کل کشور به نظمیه‌ مشهد ارسال می‌شود، قید شده بود: «به طورى که قبلاً دستور داده شده است، کلیه‌ اشخاصى که محرک و مسبب قضیه و مظنون مى‌باشند بدون درنگ دستگیر، اشخاصى که مهم و معروفیت دارند تحت‌ الحفظ به مرکز اعزام، سایرین را به سمنان تبعید و تحویل نظمیه‌ آن جا گردد، اسامى و هویت دستگیر شدگان و تبعید شدگان را گزارش کنید.»[32] . به دنبال وصول این گزارش، نظمیه‌ مشهد حدود 1702 نفر را به هنگ توپخانه منتقل می‌کند تا آن جا تحت نظر و توقیف باشند.[33] تعدادى دیگر از افراد هم که از صحنه گریخته بودند تحت تعقیب قرار می‌گیرند.[34] تعداد زیادى از افراد که نقش اندکى در حادثه داشتند و در شب حادثه در مسجد حضور داشتند، در هنگ توپخانه مشهد تحت نظر نگه داشته می‌شوند. این افراد در اختیار دادگسترى مشهد قرار می‌گیرند تا درباره آن‌ها پرونده تشکیل شده و رأى لازم در مورد آنان صادر شود. دادگسترى هم آنان را در اختیار دادستان مشهد قرار می‌دهد تا چنانچه مقتضى مى‌داند، محکمه ‌اى براى محاکمه‌ آنان ترتیب دهد.[35] . بعد از باز شدن حرم، محمود جم، نخست وزیر وقت، در 24 تیرماه 1314 طى اعلامیه ‌اى حادثه مشهد را این‌گونه به اطلاع عموم می‌رساند: «بر طبق گزارش واصله از ایالت خراسان، شب 19 تیر 1314 بهلول نامى که سوء سوابق او از شرارت و فساد معلوم و سابقآ تحت تعقیب نیز واقع شده بود، در مشهد مقدس جمعى از عوام ساده‌لوح را در مسجد به عنوان موعظه دعوت کرده و دو سه روز این عمل را مداومت داده و اراذل و اوباش را دور خود جمع و عنوان کلاه و لباس را پیش کشیده و یاوه‌سرایى‌ها نموده، کار را به هتاکى رسانید... مأمورین انتظامی در صدد تفرقه آن‌ها برآمدند، مقاومت نموده مأمورین نظمیه را مورد حمله قرار دادند و بعضى از آن‌ها را مجروح و مقتول کردند. مأمورین ناچار از نظامیان استمداد کردند. اشرار به آن‌ها هم ستیزه نموده و آلات قتل را که همراه داشتند به کار بردند. نظامیان هم مجبور شدند با استعمال اسلحه‌ گرم حفظ نظم را به آن‌ها الزام نمایند. در نتیجه از اراذل و اوباشى که باعث این بى‌نظمى شده بودند بعضى گرفتار و بعضى متفرق شدند...»[36] . بعد از صدور این اعلامیه، هیچ‌ یک از نشریات یا ارگان‌ها حادثه و چرایى آن را پیگیرى نکردند کنترل و نیز ترس جراید باعث شد تا هیچ‌گونه اطلاعاتى در مورد این حادثه نوشته نشود. روزنامه‌ آزادى به مدیریت گلشن آزادى پس از گذشت 20 روز از ماجرا و در ذیل سلسله مقالاتى با عنوان «اشتباه نشود» این‌گونه به ذکر این حادثه پرداخت: «یک آخوند مجهول ‌الهویه، یک عده دهاتى را با خود همراه نموده و با نیت خطرناک پلیدى که ذکرش هم خوب نیست در مسجد گوهرشاد به تدریج جمع شدند و دولت بیدار ما نیز براى جلوگیرى از سوء ادب و سوء نیت نسبت به آستان قدس قبل از آن ‌که فساد تولید کند که موجب تضییع آبروى این شهر مقدس باشد، قهراً آن عناصر غارتگر را پراکنده و از دربار ولایتمدار رفع خسارت و اهانت نمود...». دیگر روزنامه ‌هاى مشهد و مرکز هیچ یک آن چنان که باید به این حادثه نپرداختند و در عوض در مورد اجراى دستور تغییر کلاه در شهرستان‌ها به خصوص مشهد قلم فرسایى کردند.[37]

شهدا، دستگیر شدگان، فراریان و تبعید شدگان واقعه مسجد گوهرشاد

الف) شهدا

در مورد آمار شهدا اختلاف نظر وجود دارد. سرهنگ حسین‌قلی بیات ـ رئیس نظمیه‌ وقت ـ تعداد مقتولان را 14 نفر ذکر مى‌کند.[38] محمدعلى نجات ـ از شاهدان حادثه ـ آمار کشته شدگان را تا 70، 80 نفر ذکر کرده و در جایی دیگر، تعداد مقتولان این حادثه 28 نفر ذکر شده است. در مورد این ‌که در این حادثه چند نفر به قتل رسیده است، آمار مختلفی وجود دارد. یکى از این آمارها مربوط به گزارش‌هاى نظمیه، استاندارى و در کل دولتى‌هاست که به مرکز مخابره کرده یا در جاهاى مختلف قید کرده ‌اند. [39] . در این میان دسته اول گزارش‌هاى سرهنگ حسین‌قلی بیات و محمد رفیع نوایى ـ رئیس نظمیه‌ بعدی خراسان ـ و سرلشکر ایرج مطبوعى را مى‌توان نام برد. دسته‌ دوم از آمارها مربوط به افراد دخیل در این جریانات است که این افراد در نقطه‌ مقابل نظامى‌ها و دولتى‌ها قرار داشتند. دسته‌ سوم آمار ارائه شده توسط افراد ناظر و بى‌طرفى است که در این حادثه نقشى نداشتند و به عنوان ناظر جریانات را گزارش کرده‌ اند. از افراد دسته‌ دوم مى‌توان به آیت‌ الله العظمی سیدعبدالله شیرازى ـ از علمای برجسته حاضر در مسجد گوهرشاد در شب حادثه و و آیت ‌الله میرزا محمد علمی اردبیلی از دستگیر شدگان قیام گوهرشاد و از افراد دسته‌ سوم مى‌توان به سید محمدعلی شوشتری نماینده مخصوص رضا شاه در آستان قدس رضوی و استاد محمد حسن ادیب هروى ـ مؤلف حدیقه‌الرضویه ـ اشاره کرد. [40] . سرهنگ حسین‌قلی بیات بعد از عزلش از ریاست نظمیه‌ شرق، در گزارشى که به توصیه‌ محمدرفیع نوایى به نظمیه‌ کل کشور ارسال می‌کند، در مورد آمار کشته‌ها، مجروحان و نیز دستگیر شدگان می‌نویسد: «حدود 900 نفر از اشرار دستگیر، 11 نفر مقتول و 49 نفر مجروح شدند که از مجروح ‌شدگان 8 نفر در بیمارستانه فوت نمودند».[41] . اظهار نظر دیگر در این زمینه توسط محمدرفیع نوایى صورت گرفته است. وى که بعد از غائله‌ مسجد گوهرشاد براى رسیدگى به حادثه با عنوان رئیس نظمیه‌ شرق عازم خراسان شد، در گزارشى که از حادثه فوق به مرکز مخابره مى‌کند، با تأکید بر این ‌که «عده ‌اى مقتول و جمعى مجروح شدند» قید مى‌کند که «چون عده‌ ى مقتولان را در مسجد، نظامیان جمع‌ آورى کردند، در نظمیه مدرکى براى تعیین مقتولان موجود نیست.»[42] ولى در دادگاهى که بعد از شهریور 1320 براى محاکمه‌ وى در اثر شکایت فرزندان محمدولى خان اسدى تشکیل شد، در این باره مى‌گوید: «طورى که به من گزارش شده بود، 700 نفر در مسجد کشته شده بودند.»[43] . سرلشکر ایرج مطبوعى دیگر مقام دولتى است که در زمینه تعداد مقتولان اظهار نظر کرده است. در دادگاهى که بعد از پیروزى انقلاب اسلامى در سال 1358 جهت محاکمه او تشکیل شد، سرلشکر مطبوعى تعداد مقتولان حادثه‌ گوهرشاد را «حدود 20 تا 22 نفر و تعداد مجروحان را 40 تا 50 نفر ذکرمی‌کند.»[44] . گروه دوم از گزارش‌ها مربوط به افراد متحصن در مسجد گوهرشاد است. تمام کسانى که در شب کشتار در صحنه حاضر بودند، با روایتى که از اوضاع مى‌کنند، مى‌توان عمق فاجعه را حدس زد و آمار گروه اول را بسیار جزئى پنداشت. با توجه به این که در تمام اطراف صحن مسلسل کار گذاشته بودند و به محیطى کوچک با جمعیتى متراکم شلیک مى‌کردند، مى‌توان حدس زد که چقدر از افراد در این حادثه کشته شده ‌اند. در آمارهایى که آنان ارائه مى‌دهند، تعداد کشته ‌ها را بین 3 تا 5 هزار نفر ذکر مى‌کنند، اما شاید دقیق‌ترین آمارها را بتوان از زبان گروه سوم (ناظران حادثه) شنید. یکى از این افراد، سید محمدعلی شوشتری نماینده مخصوص رضا شاه در آستان قدس رضوی است. در این باره سه نفر شاهد و ناظر را معرفى مى‌کند که هر یک جداگانه ولى به یک شکل تعداد مقتولان را به او روایت کرده‌ اند. یکى از شاهدان او، میرعماد طاهرى از معلمان خوش‌نام مشهد بود که منزلش روبروى مسجد گوهرشاد بود. [45] محمدعلی شوشتری در مورد اظهار نظر وى در این باره مى‌گوید: «وى با حالتى عجیب و افسردگى مخصوص براى تودیع و خداحافظى آمد به منزل بنده. پرسیدم: چرا در مورد مراجعت عجله دارید؟ اظهار نمود: خدا شاهد است دیگر نمى‌توانم با مناظرى که با چشمم مشاهده کردم. پرسیدم: مگر از منزل شما مسجد دیده مى‌شد؟ اظهار نمود: خیر ولى پس از خاتمه‌ درگیری بیرون آمدم و از بالاى خانه آن وضعیت رقت‌بار را تماشا مى‌کردم، بلافاصله تعدادى کامیون و اتومبیل آمده، کشته ‌ها را در آن‌ها ریخته به بیرون از شهر حمل می‌کردند.»[46] . دیگر شاهد محمدعلی شوشترى، عباس نامى است که راننده شاهزاده سردار ساعد بود. وى که گویا یکى از رانندگان کامیون‌هاى حامل جنازه‌ها بود، چنین نقل مى‌کند: «آنچه کشته بودند، ما حمل کردیم بردیم زیر باغ خونى مقابل اراضى معجونى و عسگر؛ بالغ بر 1670 نفر بود.»[47] شاهد سوم محمدعلى شوشترى، تحصیلدار مالیات بردرآمد مأمور در دروازه‌ تهران به نام کربلایى تقى بود. وى غیرمستقیم به شوشترى نقل کرده بود: «از عده‌ ى مقتولان مستحضر نشدم، ولى کامیون‌ها و اتومبیل‌هایى که جنازه‌ها را حمل مى‌کردند، شمردم و یادداشت کردم. تعداد 56 کامیون بود که در اغلب این کامیون‌ها، صداى ناله‌ هاى زخمى‌ها هم شنیده مى‌شد که التماس مى‌نمودند براى رضاى خدا، ما زنده ‌ایم.»[48] . اظهار نظر دیگر در مورد تعداد مقتولان حادثه از استاد محمد حسن ادیب هروى ، «مؤلف کتاب حدیقه ‌الرضویه» است. منبع وى مثل شاهد اول محمدعلی شوشترى، یکى از افرادى بود که در میهمان‌سراى روبروى صحن مطهر سکنى گزیده بود. وى در این زمینه به هروی نقل می‌کند: «یک کامیون مقتول، یک کامیون مجروح و چهار کامیون اسرا بوده ‌اند.» مؤلف در ادامه مى‌نویسد: «آنچه در افواه شایع شده بود، تعداد مقتولین 1000 نفر بود و این تعداد متواتر بود.» ولى آنچه هروى بعدها از منبع موثقى شنیده، تحقیقآ عده‌ مقتولان و مجروحان بالغ بر 850 نفر بود.[49] . شاهد دیگر استاد محمدحسن ادیب هروى، حاج‌ میرزا على ‌اکبر ـ مؤذن آستانه ـ بود. وى که در شب حادثه در صحن مطهر بود، در مورد تعداد کشته ‌ها به هروى مى‌گوید: «من چون رقت قلب دارم نخواستم کشته ‌اى را ببینم ولى بین طلوعین که از اتاق بیرون آمدم دیدم نعش‌هایى میان مسجد مقابل ایوان مقصوره نزدیک حوض آب افتاده بودند. وسط ایوان مقصوره هم به قدر 10 من خون تازه جمع شده بود.»[50] . دیگر اظهار نظر کننده در مورد حادثه ‌ى گوهرشاد و تعداد مقتولان، از پاسبان بازنشسته حسینعلى ذوالفقارى گلمکانى است که در شب حادثه حاضر بود. وى در مورد آمار مقتولان مى‌گوید: «آن شب حدود 2- 3 هزار نفر را کشتند، بردند بیرون دروازه‌ پایین خیابان در قبرستان که الان درخت کاشته‌ اند، خندق کندند هرکس که کشته مى‌شد مثل جوال گندم همه را مى‌ریختند توى ماشین مى‌بردند و مى‌ریختند توى آن خندق و خاک روى آن‌ها مى‌ریختند...»[51] . حاج غلامعلى نخعى ـ کفشدار وقت مسجدگوهرشاد ـ دیگر شاهد حادثه بود. وى که صبح بعد از کشتار مردم به مسجد گوهرشاد رفته بود، در مورد کشته‌ها و نحوه‌ى انتقال آن‌ها به بیرون از صحن و مسجد مى‌گوید: «جلوى کفش‌کن پرخون بود، مرده‌ها را داشتند مى‌بردند... کمپرسى آوردند و مرده‌ها را بردند در یک گودالى که کنده بودند ریختند. کسانى که هنوز جان داشتند، ولى آن‌ها را هم در کمپرس ریختند.»[52] یکى از افرادى که شب حادثه در مسجد بود، در‌باره دفن زخمى‌ها همراه با مقتولان مى‌گوید: «مأموران مرا هم داخل کامیون انداختند. من هر قدر فریاد زدم که من زنده‌ام، کسى توجهى نکرد و ما را در گودالى دفن کردند. من در کنار گودال واقع شده بودم. آهسته آهسته خاک‌ها را کنار زده توانستم بگریزم.»[53]

ب) دستگیرشدگان، فراریان و تبعیدشدگان

در مورد دستگیرشدگان آمده است که نظمیه‌ مشهد حدود 1702 نفر را دستگیر کرده و به هنگ توپخانه منتقل می‌کند تا آن جا تحت نظر و توقیف باشند. سپس 12 نفر از دستگیرشدگان را که معروفیت داشتند و از روحانیون برجسته‌ مشهد بودند، همچون: آیت ‌الله سیدیونس اردبیلى، شیخ آقابزرگ شاهرودى، سیدعلى‌اکبر خویى، حاجى‌میرزا حبیب‌ الله ملکى، سیدهاشم نجف‌آبادى، سیدعبدالله شیرازى، شیخ خلیل تبریزى، شیخ محمدآقا صاحب‌الزمانى، سیدعبدالعظیم مسأله ‌گو، آقاسید زین‌العابدین سیستانى، شیخ سیف ‌الله و شیخ هاشم مدرس قزوینى را به سوى تهران اعزام کردند. چند روز بعد چند نفر دیگر به نام‌هاى بحرالعلوم قزوینى، نواب احتشام رضوى، میر محمدحسین اصفهانى، آیت ‌الله شیخ مرتضی آشتیانی، آیت‌ الله شیخ محمد آقازاده و... را هم به تهران فرستادند.[54] . به دنبال آن‌ها 18 نفر دیگر را، به سمنان تبعید کردند که حجت‌ الاسلام علی‌محمد نجات، حاج سید عبدالحسین دستغیب و... از آن جمله بودند. آنان تحویل نظمیه‌ سمنان شدند و تحت نظر قرار گرفتند.[55] تعدادى دیگر از افراد هم که از صحنه گریخته بودند تحت تعقیب قرار گرفتند که شیخ محمدتقى بهلول گنابادی واعظ، شیخ محمدحسین اردبیلى، حاج شیخ عباسعلى محقق، حاج شیخ مهدى واعظ خراسانى از روحانیون و علمای تراز اول مسجد گوهرشاد، حاج شیخ احمد بهار مؤلف کتاب قیام گوهرشاد و... از آن جمله بودند. در گزارشى که نظمیه‌ مرکز به نظمیه‌ مشهد فرستاد، خواستار ارسال عکس‌هاى نام ‌بردگان فوق براى صدور فرمان دستگیری به دیگر نقاط کشور و پاسگاه‌ها برای شناسایى آنان شده بود.[56] . تعدادى از محرکین و مظنونین حادثه هم بعد از ختم غائله متوارى و مخفى شدند که نظمیه‌ مشهد براساس امریه‌ نظمیه‌ کل کشوری‌ـ مرکزـ موظف به دستگیرى آنان بود. تعدادى از این افراد هم به مرور دستگیر و به مرکز اعزام شدند. شیخ عباسعلى محقق خراسانى از جمله آن افراد است که در شهریور 1314 به دنبال تضمین ریاست شهربانى شرق تسلیم شد.[57] . شیخ محمدتقى عرفانى، شیخ حسین اردبیلى و محمدعلى کهربایى دیگر متواریانى بودند که دستگیر و به مرکز اعزام شدند. حاج‌اسدالله اسداللهى، حاجى میرزا یحیى ناظر، حاج‌محمدحسین صبورى، حاجى رفیع سنجر، حاج شیخ اسماعیل تائب، نایب کربلایى خدابخش و فتح‌الله یغمایى، از افرادى بودند که در ارتباط با پرونده‌ محمدولى خان اسدى و آیت ‌الله شیخ محمد آقازاده دستگیر شده بودند. آنان هم در تاریخ 25 دى ماه 1314 به مرکز اعزام شده در زندان مرکز محبوس شده بودند.[58] . اداره ‌ى محاکمات و دعاوى ارتش پس از تکمیل پرونده‌هاى متهمان، دادگاه بدوی را براى محاکمه‌ آنان تشکیل داد[59] اداره‌ محاکمات و دعاوى ارتش، پیش از برگزارى محکمه و بعد از تکمیل پرونده‌ها در گزارشى که به رضاشاه ارسال کرد براى 9 نفر از متهمان خواستار مجازات اعدام و براى 15 نفر مجازات حبس ابد با اعمال شاقه را پیشنهاد کرد. رأى که از طرف قضات دادگاه بدوی صادر شد، سه سال حبس براى نواب احتشام رضوی، محمدحسین صبورى و حاج ‌زین‌العابدین روشندل بود که در ادعا نامه‌ مدعى‌العموم مجازات اعدام براى آنان درخواست شده بود. 13 نفر از متهمان هم به یک سال حبس محکوم شدند و 6 نفر تبرئه شدند و مدت حبس متهمان هم از بدو توقیف در نظر گرفته شده بود.[60]

بازتاب‌های داخلی واقعه مسجد گوهرشاد

الف) عزل و نصب‌ها در خراسان پس از قیام

آنى‌ ترین پیامد حادثه ‌ى گوهرشاد، تغییر و تحولات در آستانه بود. برخى از عوامل آستانه به طور مستقیم در حادثه دخالت کرده بودند و برخى دیگر از محرکین و مظنونین حادثه بودند بنابراین ضرورى مى‌نمود که تغییراتى در آستانه به وجود آید. محمدولى خان اسدى این کار را حداقل در کاستن از سوء ظن به خود مؤثر مى‌دانست و حتى سعى مى‌کرد افرادى را به مقامات آستانه منصوب کند که به دربار و رضاشاه نزدیک باشند. [61] در قدم اول وى کلیه‌ رؤساى سرکشیک‌ها، خادم‌باشى‌ها و دربان‌باشى‌هاى کل را از کار برکنار کرد. سپس سید محمدعلى شوشترى را به سمت ریاست انتظامات آستانه منصوب کرد و اداره‌ آستانه‌ى مقدسه و بیوتات مبارکات و دوایر مخصوص به آن را به او تحویل داد. [62] . مورد دیگر در زمینه تغییر و تحولات، نصب سرهنگ محمد رفیع نوایى به سمت ریاست نظمیه شرق و عزل سرهنگ حسین‌قلی بیات از این سمت بود.[63] روزنامه‌ آزادى در اولین ستون صفحه‌ ى نخست خود و در ذیل اخبار داخلی، خبر انتصاب محمدرفیع نوایی را این‌گونه گزارش می‌کند: «حضرت آقاى سرهنگ نوایى از ریاست نظمیه‌ ایالت غربى آذربایجان به سمت ریاست محترم نظمیه‌ شرق منصوب و روز پنج‌شنبه ورود فرموده، اداره را تحویل گرفته مشغول کار شدند... اکنون از مراجعت‌شان مسرور بوده و ما که مترجم احساسات عموم مى‌باشیم، مقدم ایشان را تبریک مى‌گوییم.»[64] اولین اقدام سرهنگ نوایی در سمت ریاست نظمیه‌ شرق، عزل و برکنارى کسانى بود که با اهدافش هماهنگى نداشتند، بنابراین به عزل مستخدمان نظمیه و گماشتن افراد مورد اعتماد خود در نظمیه پرداخت. دایره‌ اطلاعات شهربانى، مهم‌ترین و کلیدى‌ترین سمت نظمیه‌ خراسان بود که سرهنگ نوایى فرزند خود ـ على‌اکبرـ را به آن سمت منصوب کرد. دیگر اقدام نوایى، به کارگیرى کسانى بود که در جاسوسى و تفتیش شهره بودند. او با به کارگیرى از چنین افرادى و تحمیل کردن حقوق آنان به آستانه، آشکارا نشان داد که چه اهدافى در سر دارد.[65] شیخ ‌احمد بهار در این زمینه مى‌گوید: «به نظر من به آقاى سرهنگ نوایى وعده‌ ارتقاى مقام ریاست کل تشکیلات شهربانى را داده‌اند. این مرد ناچار است از چوب خشک هم که باشد مسببى اساسى براى غائله‌ مسجد بتراشد، تا بخت از که برگشته باشد.»[66]

ب) تغییر دولت

یکى دیگر از پیامدهاى حادثه ‌ى گوهرشاد، پایان دادن به دومین دوره‌ى حیات سیاسى محمدعلى فروغى، نخست‌وزیر وقت بود.[67] حادثه‌ مسجد گوهرشاد از اتفاقات دوران دوم نخست‌ وزیرى وى بود. [68] محمود فروغى، پسر محمدعلى فروغى در این باره مى‌گوید: «پدرم در 9 آذر استعفا داد. اصلش مسأله‌ مرحوم محمدولی خان اسدى بود که معلوم شد قرار است تیرباران شود. دیگر صلاح نبود که مرحوم فروغى نخست‌وزیر باشد و پدر دامادش تیرباران شود. از طرف دیگر رضاشاه در این موارد خیلى رادیکال بود. یک کسى که مى‌رفت تمام آن خانواده باید با او بروند. بنابراین پدرم استعفا دادند و خانه ‌نشین شدند.»[69] . برخى از مورخان معتقدند که وى معزول شد. از جمله مخبرالسلطنه (مهدی قلی خان هدایت) مى‌گوید: «بعد از اعدام محمدولی خان اسدى، محمدعلی فروغى رئیس‌الوزرا که با او منسوب بود، معزول شد و با این عزل به دومین دوره‌ حیات سیاسى وى پایان داده شد و تا پایان عمر رضاشاه گوشه‌نشینى را اختیار کرد.» فرداى استعفاى محمدعلی فروغى، محمود جم که وزیر داخلی‌ کابینه‌ فروغى بود، به سمت نخست‌وزیری برگزیده شد.[70]

پ) تسریع در کشف حجاب

یکى دیگر از پیامدهاى مسجد گوهرشاد، تسریع در کشف حجاب بود.[71] وقتى غائله‌ خراسان و قیام مسجد گوهرشاد به طور کامل سرکوب شد و محمدولى خان اسدى که به زعم دولتمردان مقصر اصلى بود، دستگیر و اعدام شد[72] و روحانیون بزرگ از مشهد به اطراف و اکناف تبعید شدند مانند آیت‌الله سید حسین قمى که به عتبات عالیات تبعید شد، زمان را براى اجراى رسمى کشف حجاب مناسب دانست و به آن کار مبادرت ورزید.[73] . على‌اصغر حکمت در این زمینه مى‌گوید: «بنده در آذر 1314 در خوزستان بودم. محمود جم نخست وزیر وقت طی تلگرافى مرا احضار کرد. به محض ورود به تهران که توأم با نگرانى هم بود، به محضر رضاشاه رفتم. وى گفت: [74] چندى پیش پیشنهاد کرده بودید که براى حل قضیه‌ کشف حجاب و حصول آزادى نسوان اقدامى لازم مطابق برنامه معین عمل نمایید. الان لازم مى‌دانم که در این باب تأخیر نکرده فوراً در صدد انجام برنامه باشید، زیرا با وقایعى که اخیراً در مشهد به وقوع پیوسته و اشخاص مقصر مجازات شده‌اند، موانع مفقود و مقتضیات موجود است.»[75] . «تاریخ 17 دى 1314 زمان برگزارى جشن فارغ ‌التحصیلى محصلان دانشسراى عالى تعیین شد و مقرر شد تا ملکه و شاهدخت‌ها، شمس و اشرف پهلوى، بدون حجاب در آن مراسم شرکت کرده و رضاشاه با سخنرانى رسمى خود کشف حجاب زنان را اعلام نماید.» این مجلس طبق برنامه در 17 دى 1314 برگزار شد و رضاشاه به طور رسمى کشف حجاب را اعلام کرد. بنابر این به اقرار صریح رضاشاه که اتفاقآ از قول مجرى کشف حجاب، وزیر معارف وقت، على‌اصغر حکمت بیان شد، مى‌توان به تأثیر قیام مسجد گوهرشاد در تسریع این قضیه پى‌برد. [76] . از روز 17 دى ماه 1314، قانون کشف حجاب به مرحلهى اجرا درآمد. از آن به بعد مأموران در میدان شهداى فعلى مشهد که آن زمان به صورت میدان نبود، مىایستادند و جلوى مردم را مىگرفتند و لباس و شال آنان را بیرون مىآوردند، پاره مىکردند یا آتش مىزدند و مىگفتند باید کلاه پهلوى بگذارید و کت و شلوار بپوشید. خانم سارا معصومى که در زمان کشف حجاب 25 سال داشت، در خاطرات دوران جوانى خود مىگوید: «من به حرم مىرفتم، پاسبانى آمد و روسرى مرا برداشت و پاره کرد و آن را داخل جوى آب انداخت. من با گوشهى پیراهنم سرم را پوشاندم، مردى آمد و دستمالى از جیبش درآورد و در اختیار من گذاشت و من با آن سر خودم را پوشاندم و از راه کوچه و پسکوچه، خود را به خانه رساندم.»[77]

بازتاب‌های خارجی واقعه مسجد گوهرشاد

واقعه مسجد گوهرشاد که به یک کشتار عظیم تبدیل شده بود، نهادهای بین‌المللی را واداشت که به رضا شاه پهلوی اعتراض کرده و طى آن جامعه ملل خواستار ارائه توضیح در این زمینه شد و معرفى مقصرین آن حادثه را از رژیم خواستار شد. این در حالی است که در آن سال‌ها، قدرت زیادی در دستان نهادهای بین‌المللی نبود، اما به حدی شدت کشتار در این واقعه زیاد بود که رضا شاه مجبور شد برای آرام کردن افکار عمومی در جهان، محاکمه نظامی ترتیب دهد. محمود فروغى ـ فرزند محمدعلی فروغی ـ در این زمینه مى‌گوید: «در باره مسئله ]مسجد گوهرشاد[ یک سرو صداى بین‌المللى پیدا شد... مسئله در جامعه‌ ملل هم مطرح شد. در جهان اسلام ]مطرح شد[ درست است که جهان اسلام آن موقع قدرت امروز را نداشت، ولى افکار عمومى جهان اسلام بالاخره یک نفوذى داشت و کار به جایى رسید که تقریبآ باز خواستى از دولت ایران شد که مسؤول این کشتار چه کسی است؟ یک کسى را مى‌خواستند که مسؤول باشد و تنبیه بشود، باید شخصى باشد که شناخته شده باشد گمنام نباشد. اسمى و رسمى داشته باشد.[78] . چنانچه گفته شد، محمد رفیع نوایی با هدف پیگیرى و کشف ابعاد آن قیام و شناسایى مسبب و محرک اصلى به خراسان آمده بود. از نظر او محرک و مسبب اصلى همان محمد ولى‌خان اسدى ـ نایب التولیه آستان ـ بود، زیرا تنها او بود که دستگاه حاکمه‌ وقت مى‌توانست با معرفى ‌اش به عنوان مسبب و محرک، به انتقادات جهانى پاسخ دهد. در این راستا با دستگیری و محاکمه وی آتش پیگیری‌های جامعه بین ‌الملل هم فروکش کرد.[79]

نتیجه‌گیری

در حقیقت جریان حمله به مسجد گوهرشاد مشهد، تبلور کینهها و قدرتنمایى مأموران طراز اول دولتى در مشهد و در رأس آنها رضا خان بود. از پا درآوردن و سرکوب مردم و جلوگیرى از نفوذ روحانیت از آثار این کینه جویىها بود. فتح الله پاکروان استاندار خراسان، سرلشگر مطبوعى فرمانده لشکر خراسان، عبدالعلى لطفى رئیس دادگسترى، سرهنگ حبیب‌الله قادرى فرمانده هنگ و سرهنگ دوم حسینقلى بیات رئیس شهربانى، از مسئولان شهر مشهد بودند که هرکدام به طور مستقیم یا غیرمستقیم در جنایت مسجد سهیم بودند. سرکوب قیام گوهرشاد راه را براى اعمال سیاستهاى فرهنگى و دینزدایانه رضاشاه هموار ساخت و مردم را وادار به سکوت و اطاعت محض نمود و روند کشف حجاب را سرعت بخشید و کمتر از شش ماه پس از کشتار مردم در مسجد گوهرشاد، دولت به فرمان رضاشاه، بىحجابى را اجبارى کرد و حتى علماى بزرگ ولایات را ملزم به شرکت در مراسم جشن «نهضت بانوان» نمود و جشن نهضت کشف حجاب در جلوى ایوان طلاى آستان قدس برگزار گردید و زنان بىحجاب در این جشن شرکت جستند. این جریان، علما را در تنگناى بیشترى قرار داد و چهره هاى برجسته و نظریه پرداز را از میان برد و تعداد طلبه ها را بسیار کاهش داد. جریان مسجد تنها به محدود شدن حوزه و مسجد و منبر پایان نیافت، بلکه چنان که شیخ احمد بهار می‌گوید: «شبیخونى بود که به آزادى و آزادى خواهان زدند، حمله اى بود که به یکى از ارکان بزرگ مشروطیت وارد شد.» در واقع غائله گوهرشاد تقابل روحانیت و مردم مذهبی ایران با سلطنت پهلوی و نشان از بیداری و همیشه در صحنه بودن مردم و روحانیت ایران بود و بیش از پیش نارضایتی مردم از اجرای سیاست‌های ضد دینی حکومت پهلوی را آشکار ساخت.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: واقعه مسجدگوهرشادمشهد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴ | 10:33 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

خاطره تلخ امام از کشتار در مسجد گوهرشاد

در زمان خود رضا شاه، قتل عام مسجد گوهرشاد را من به خاطر دارم، و کسانی که به سن من هستند به خاطر دارند که در مسجد و معبد مسلمین - که مرکز اقامه نماز بود، عبادت خدا بود- اینها ریختند و یک عده از مظلومین که برای دادخواهی آنجا مجتمع شده بودند، قتل عام کردند و از بین بردند.

در روز ۲۱ تیر ۱۳۱۴ قیام مردم مشهد در اعتراض به سیاستهای آمرانه فرهنگی از سوی دولت فروغی از جمله سیاست همسان سازی لباسها، سرکوب شد.

۲۸ خرداد ۱۳۱۴ دولت محمدعلی فروغی در یک بخشنامه آمرانه که از تبعات سفر رضاشاه به ترکیه در ۱۲ خرداد ۱۳۱۳ بود، مردم ایران را ملزم کرد که از کلاه پهلوی (یک لبه) دست برداشته و کلاه بین المللی تمام لبه ای به اسم شاپو استفاده کنند. طبق این بخشنامه اگر یک کارمند دولتی از این دستور اطاعت نمی کرد باید قید شغلش را می زد! دو روز بعد نیز دولت بخشنامه دیگری ابلاغ کرد که طبق آن، مجالس ختم اموات فقط در مساجد معدودی که بلدیه (شهرداری) اجازه می داد باید برگزار می شد و استعمال چای، قهوه، قلیان و سیگار نیز در این مجالس ممنوع اعلام شد.

دستورات آمرانه دولت فروغی که به پشتوانه فکری و اجرایی شخص رضاشاه اعلام می شد طبیعی بود که بر مردم گران آید و در این میان، مشهدی ها پیشتاز اعتراض شدند. علما و روحانیون مشهد طی جلساتی پنهانی تصمیم گرفتند با این حرکت مقابله کنند و حکومت را از این کار بازدارند. در یکی از این جلسات پیشنهاد شد آیت الله حاج آقا حسین قمی به تهران برود و در مرحله اول با رضاشاه مذاکره نماید تا شاید بتواند او را از اجرای تصمیماتش باز دارد. وقتی آیت الله قمی به تهران آمد، بلافاصله از سوی حکومت دستگیر و ممنوع الملاقات شد. سایر روحانیون نیز در مساجد و مجالس، به آگاه کردن مردم پرداختند. مسجد گوهرشاد از جمله مکان های تجمع مردم بود. اجتماعات مردم در این مسجد هر روز بیشتر می شد و شهر حالت عادی خود را از دست می داد و سخنرانان نیز به ایراد بیانات آتشین می پرداختند.

همزمان با بازداشت حاج آقا حسین قمی ، در مشهد نیز به دستور حکومت ، روحانیونی همچون شیخ غلامرضا طبسی و شیخ نیشابوری دستگیر شدند. صبح روز جمعه ۲۰ تیر ۱۳۱۴ نظامیان مستقر در مشهد برای متفرق ساختن مردم وارد عمل شدند و به روی آنان آتش گشودند و تعداد زیادی را کشتند و زخمی کردند، ولی مردم مقاومت کرده و سربازان نیز بنا به دستوری که به آن ها رسیده ، مراجعت کردند. به دنبال این حادثه مردم اطراف مشهد با بیل و داس و... به سوی مسجد حرکت کردند.

فردای آن روز عده زیادی از مردم مشهد تظاهرات پرجمعیتی علیه اجباری شدن کلاه شاپو و یکسان سازی لباس برگزار کردند و به مسجد گوهرشاد آمدند. سران نظامی و انتظامی مشهد این بار بنا به دستور رضاخان با تجهیزات کامل و افراد فراوان در نقاط حساس مستقر شدند و تفنگ ها، سلاح های خودکار و حتی توپ ها را به منظور سرکوب مردم به میدان آوردند. در اجتماع مردم مشهد در گوهرشاد، مرحوم شیخ محمدتقی بهلول سخنان تندی علیه دولت ایراد کرد و خواهان مقاومت مردم شد. پاسخ حکومت به این اعتراض آرام و مدنی مردم مشهد، کشتار معترضین بود. در حوالی ظهر مأمورین نظامی و انتظامی از هر سو به مردم هجوم آورده و در داخل مسجد به کشتار آنان پرداختند. طبق گفته منابع تاریخی، حدود دو هزار نفر در این فاجعه ملی کشته و زخمی شدند. (تاریخ ایرانی)

حضرت امام خمینی (س) نیز بارها در سخنانشان به استبداد و ظلم رضا شاه و کشتار مسجد گوهرشاد اشاره کرده و آن را آیینه ای از واقعیت افکار و رفتار خاندان پهلوی دانسته اند. از جمله: ما برای چه سلاطینی، برای چه سلاطینی جشن بگیریم؟ مردم چه خوشی از سلاطین [دارند]؟ برای آغا محمد خان قَجَرْ ما جشن بگیریم؟! در زمان خود ما- زمان خود من- بوده است آن روسیاهی هایی که به بار آوردند؛ برای کسانی که در مسجد گوهرشاد مسلمین را آن طور قتل عام کردند که خون هایش به دیوار تا مدتی بود و مسجد را درش را بسته بودند که کسی نبیند، ما جشن بگیریم؟! برای آنکه 15 خرداد را پیش آورده، و به طوری که گفته ‏اند و یکی از علمای قم به من گفت که در قم چهار صد نفر را کشته‏ اند و روی هم رفته گفته می ‏شود که پانزده هزار مردم را قتل عام کرده ‏اند، ما جشن بگیریم؟! برای اینها ما باید جشن بگیریم؟! خوب های اینها شقاوت داشتند. (صحیفه امام؛ ج ‏2، ص 363 - 364)

تمام گرفتاری ملت ایران در این پنجاه سال سلطنت غیر قانونی دودمان خیانتکار پهلوی از شخص آن پدر و این پسر سیاه روی بوده و هست؛ اینها بودند و هستند که دستشان تا مرفق در خون ملت مظلوم فرو رفته. آن پدر که قتل عام مسجد گوهرشاد و اهانت به مرقد مطهر ثامن الحجج- علیه السلام- کرد و این پسر که قتل عام 15 خرداد را مرتکب شد و اهانت به مرقد مطهر فاطمه معصومه نمود. (صحیفه امام؛ ج ‏3، ص 261)

همه ایران را از این فیض و از اینکه حتی ذکر مصیبتی بشود، ذکر حدیثی بشود محروم کردند. این جز این [بود] که اسلحه در دست بی ‏عقل بود؟ افاضل باید اسلحه دار باشند. اگر اسلحه در دست ناصالح باشد، آن وقت این مفاسد از آن پیدا می ‏شود. و آن جنایاتی- کشتار عامی- که در مسجد گوهرشاد واقع شد و دنبال آن علمای خراسان را گرفتند آوردند به تهران حبس کردند؛ علمای بزرگ را حبس کردند و بعضی شان [را] هم محاکمه کردند و بعضی شان [را] هم کشتند. اسلحه در دست بی‏ عقل بود. (صحیفه امام؛ ج ‏3، ص 300)

دولت یاغی نظامی، به امر شاه، تر و خشک را به آتش کشیده و یکی از بزرگترین ضربه ‏های این جنایتکار به اسلام، به مسلسل بستن بارگاه قدس حضرت علی بن موسی الرضا- صلوات اللَّه علیه- است. این بارگاه مقدس در زمان رضا خان به مسلسل بسته شد و قتل عام مسجد گوهرشاد به وجود آمد، و در زمان محمد رضا خان آن جنایت تجدید و دژخیمان شاه در صحن و حریم آن حضرت ریخته و کشتار کردند. ملت مسلمان باید از این شاه و دولت یاغی غاصب تبرّی کنند و مخالفت با آن لازم است‏. (صحیفه امام؛ ج‏ 5، ص 93)

هر کس به هر زبانی، به هر جوری که می‏ تواند، بگوید به اینها که این مردم ایران که قیام کرده ‏اند بر ضد این مرد و این حکومت، برای اینکه این حکومت این مرد پنجاه سال است خودش و پدرش به ما خیانت کرده؛ خودش و پدرش پنجاه سال است جنایت کرده؛ قتل عام کرده ‏اند. خوب پدرش مسجد گوهرشاد را قتل عام کرد. خودش دیگر هرجا بگردید. (همان، ص 202)

از خراسان قیام کردند علمای خراسان؛ قیام کردند منتها قدرتی نداشتند و شکست خوردند. گرفتند همه علمای خراسان را. با قضیه «مسجد گوهرشاد» و آن بساط، همه را گرفتند آوردند تهران حبس کردند. مرحوم آقازاده، که رأس علمای آن وقت بود می ‏آوردند با مأمور توی خیابان؛ سر برهنه می ‏آوردند و می ‏بردند به دادگاه که آنجا محاکمه ‏اش کنند! از اصفهان علمای اصفهان قیام کردند به ضد رضا شاه.

هر کس ادنی توجهی به این مسائل بکند و آن تبلیغاتی که آنها کردند کنار بگذارد، خودش بخواهد تفکر کند ببیند چه است قصه، می‏ داند که این روحانیون بودند که همیشه مبارزه می‏ کردند با آنها. (صحیفه امام؛ ج ‏7، ص 211)

شما می ‏دانید که در ظرف پنجاه و چند سال در ایران چه گذشت. مسلماً همه شما شاهد نبودید، از باب اینکه جوان هستید اغلب؛ لکن من از همان زمان، از کودتای رضا خان تا امروز، شاهد همه مسائل بوده ‏ام. رضا خان آمد و ابتدا با چاپلوسی و اظهار دیانت و سینه زدن و روضه بپا کردن و از این تکیه به آن تکیه رفتن در ماه محرّم، مردم را اغفال کرد. پس از آنکه مستقر شد حکومتش، شروع کرد به مخالفت با اسلام و روحانیین، به طوری که مجالس روضه ما هیچ امکان نداشت که منعقد بشود. اگر بعضی مجالس می ‏خواست منعقد بشود، قبل از اذان صبح منعقد می ‏شد که اول اذان تمام بشود. مأمورین دور می ‏گردیدند برای اینکه نگذارند مجالسی باشد. روحانیین را در هر جا که بودند یا به حبس کشید، و یا بعضی را تلف کرد، کُشت. و در همان وقت آنهایی که قیام کردند بر ضد رضا شاه، روحانیون بودند؛ که یک دفعه مشهد قیام کرد و قضیه مسجد گوهرشاد پیش آمد و قتل عموم، قتل عامی که در مسجد گوهرشاد واقع شد؛ و یک دفعه ‏شما اکثراً اصلًا آن زمان را یادتان نیست، چند قیام که در ایران شد همه ‏اش از روحانیون بود. یک قیام از آذربایجان شد، از علمای آذربایجان قیام کردند، و لکن خوب، قدرت دست آنها بود گرفتند آنها را و در - گمان می‏ کنم- سُنْقُر مدتها تبعید بودند. (همان؛ ص 249 – 250)

و بعدش هم که تبعید برداشته شد، مرحوم آقا میرزا صادق آقا در قم آمدند و ماندند اینجا، و اینجا هم فوت شدند. یک قیام از خراسان بود، منتها همه علما. قضیه قیام مسجد گوهرشاد، تمام علمای خراسان را که در این قیام دخالت داشتند و سرشناس بودند گرفتند و آوردند تهران و حبس کردند و محاکمه کردند. (صحیفه امام؛ ج ‏9، ص 172)

از تبریز قیام واقع شد و دنبال آن علمای بزرگ تبریز را گرفتند و تبعید کردند؛ و ظاهراً به سُنْقُر تبعید کردند؛ و بعدش علمای اصفهان قیام کردند؛ که در این قیام سایر علمای بلاد هم از همه جاها به قم آمدند و مرکز را قم قرار دادند؛ لکن باز با حیله و با فشار این را هم ساکت کرد و خفه کرد؛ و دیدید که در مدت چندین سال که این مشغول به فعالیت بود و مشغول به سلطنت بود با مردم چه کرد و با ذخایر ما چه کرد؛ که شاید نتواند تاریخ درست اطلاع در آن پیدا بکند. (صحیفه امام؛ ج‏ 7، ص 250)

در زمان خود رضا شاه، قتل عام مسجد گوهرشاد را من به خاطر دارم، و کسانی که به سن من هستند به خاطر دارند که در مسجد و معبد مسلمین- که مرکز اقامه نماز بود، عبادت خدا بود- اینها ریختند و یک عده از مظلومین که برای دادخواهی آنجا مجتمع شده بودند، قتل عام کردند و از بین بردند. (صحیفه امام؛ ج ‏11، ص 32)

همین سالهای آخر [که‏] من در قم بودم- شاید همان سال آخری بود که 15 خرداد بعدش پیش آمد- من شنیدم که زنها می ‏خواهند بروند سر قبر رضا شاه و راجع به همین قضیه کشف حجاب تظاهرات بکنند. رؤسای اداراتی که در قم بود، پیش من آمدند، گفتم که شما هر کدام به وزارتخانه خودتان اطلاع بدهید که اگر این کار را بکنید من به ملت می ‏گویم که عزا بگیرند برای روزی که قتل عام کردید در مسجد گوهرشاد، اینها اطلاع دادند و از این منصرف شدند. (صحیفه امام؛ ج ‏13، ص 193)

پدربزرگم مرحوم شیخ محمدحسین در واقعه گوهرشاد مجروح شد

هیجده دی ماه سالگرد شهادت حاج سیدرضا باقری پور پدر اینجانب مدیر وبلاگ هدایت

به همین مناسبت خاطره ای که پدرشهیدم از دائیش مرحوم شیخ محمد حسین «که پدربزرگ اینجانب هم بود» در واقعه مسجد گوهرشاد نقل میکرد را نگارش میکنم : مرحوم پدرم با پدرش و عموهایش و دائیش «شیخ محمدحسین» در روستاهای اطراف چشمه گیلاس ساکن بودند و مرحوم شیخ محمدحسین روحانی اون روستاها بوده "مرحوم پدرم متولد ۱۳۰۴ بوده و مرحوم دائیش شیخ محمدحسین آن موقع حدود سی سال داشته". در سال ۱۳۱۴ روز ۲۱ تیر واقعه مسجد گوهر شاد اتفاق افتاده که پدرشهیدم اون موقع ده ساله بوده . پدرشهیدم نقل میکرد : چون فصل درو بود مردم همه سر دروزار بودن که مرحوم داییم شیخ محمدحسین خبر دعوت شیخ بهلول را سر درو زارها به مردم میرساند و اعلان میکند که شیخ بهلول در مشهد اعلان جهاد کرده هر کس آماده است راه بیفته بریم مشهد مسجد گوهر شاد . که مردم از سر دروزار ها با داس ها و چارشاخ ها راه میافتن به طرف مشهد و خود را به مسجد گوهر شاد میرسانن ... پدرشهیدم می‌گفت : مرحوم داییم شیخ محمدحسین می‌گفت بعد از سخنرانی شیخ بهلول و هجوم مأموران رضاخان داخل مسجد گوهرشاد و تیر اندازی به مردم بیشتر افراد داخل مسجد یا شهید شدند یا مجروح «که مجروح هارا هم تیر خلاص میزدند» «حدود هزارو هفتصدنفر کشته شدند» من هم مجروح افتاده بودم که کامیونها آمدن داخل مسجد گوهرشاد و کشته ها و مجروح ها را دست و پایشان را میگرفتن میانداختن بالای کامیون من هم که از ترس خودم را به مردن زده بودم انداختن بالای کامیون ، کامیون از مسجد آمد بیرون دور فلکه که میرفت «چون جنازه ها را زنده و مرده بردند در گودال قتلگاه دفن کردند» من خودم را یواشکی از کامیون انداختم پائین توی جوی خیابان داخل آبها و لجنها دراز کشیدم کامیون و مامورها که رفتند شبانه خودم را رساندم دروازه بالا خیابان «دروازه قوچان میدان توحید فعلی» از اونجا رفتم سهل آباد «روستائی بعد از دهنه اخلومد» خانه مرحوم حاج سیدمحمد رحیم داروغه مرحوم حاجی عامل زاده «حاجی عامل زاده فردی مذهبی و انقلابی بود» . «چون جرات نکرده به خانه خودش چشمه گیلاس پر برگردد» . حاج سید محمد رحیم که میفهمد ایشان از واقعه مسجد گوهرشاد فرار کرده ایشان را در سهل آباد نگه میدارد و چندنفر دهقان با چهارپا میفرستد چشمه گیلاس اثاثیه شیخ را با خانواده اش بیارن سهل آباد دهقانها که به منزل شیخ میرسن وسائل ایشان را بار چهارپا میکنند ببرن مادر پدر شهیدم که شوهرش فوت کرده بوده میگوید من هم میام همانجا که برادرم است . وسائل ایشان را هم بار میکنن همراه وسائل شیخ و خانواده اش و پدرشهیدم با مادرش میبرن سهل آباد و مرحوم شیخ میشود روحانی آن منطقه و بعد از حدود ده سالی همانجا فوت میکنن و فرزندان مرحوم شیخ و پدر شهید من تا قبل از تقسیم اراضی در آن روستا میمانند . وقتی صحبت از تقسیم اراضی میشود خانواده مرحوم شیخ «پدربزرگ من و پدر من» و یک خانواده سید دیگر آقایان موسوی میگویند علما گفتن گرفتن این زمین‌ها حرام است ما میرویم مشهد . بقیه دهقانها میگویند نروید پشیمان میشوید واستین زمین بگیرین مثل ماها که اینها وسائلشان را بار میکنن راهی مشهد میشوند پدر شهید بنده ساکن قلعه آبکوه و دایی بنده شیخ غلامرضا ساکن خیابان طبرسی «هیته سبزی جوادیه فعلی» میشود وسرای عبدالخان بست پائین خیابان مغازه کفش دوزی دایر میکند و آقایان موسوی ساکن کارخانه قند آبکوه میشوند .
پدر شهید من با خانه اجاره ای در آبکوه و کارگری در باغ ملک آباد امرار معاش میکند تا سال ۱۳۶۲ از طریق جهاد عازم جبهه میشود . دوسال در جبهه سومار و دوسال هم در اهواز در آشپزخانه ستاد پشتیبانی جهاد خدمت میکند و سال ۶۶ به فاو می‌رود بعد از مدتی شیمیائی میشود بر میگردد اهواز که مسئول ستاد متوجه شیمیائی شدن ایشان میشود و میگوید شما بروید منزلتان و... بعد از اینکه از اهواز آمدن مشهد با ناراحتی میگفتن به من گفتن تو برو خانه ات ما دیگه بتو کار نداریم هر چه گفتم نخیر من می‌خوام بمانم گفتن نه دیگه شما برو «البته اونها فهمیده بودن که ایشان شیمیائی شده ولی جیزی نگفتن» بعد از باز گشت از اهواز مدتی گذشت آروم آروم آثار شیمیائی پیدا شد خس خس سینه و تنگی نفس و لکه های روی سینه و پشت و... و هر ماهی که می‌گذشت بیشتر میشد تا اینکه بعد از دوسه سال تشخیص دادن شیمیائی شده روزی یک مشت قرص و کپسول میخوردن و چند روزی یکبار هم آمپول میزدن تا سال هشتاد به بعد افتادن توی بستر و نهایتا ۱۸ دی سال ۱۳۸۳ شهید شدند و به دستور بنیاد شهید در قطعه شهدای بهشت رضا کنار شهدای جنگ تحمیلی آرمیدند . روحشان شاد . و یادشان گرامی .

کشتار مسجد گوهرشاد به روایت یک آمریکایی

نقش تشکیلات بهائیت در جریان کشف حجاب

آیت‌الله نور‌الله اصفهانی و تلاش ایشان برای جلوگیری از تحمیل وکلای طرفدار رضاخان در مجلس پنجم

برکناری و بازداشت رئیس امنیه قائن به دلیل اقدام نکردن درباره کشف حجاب و سخن وی مبنی بر این‌که «با زور نمی‌شود رفع حجاب کرد»

آیت‌الله العظمی سید عبدالله شیرازی (متوفی 1363/7/5)

یکشنبه خونین مشهد، بازخوانی حوادث روزهای نهم و دهم دی ماه 1357 مشهد

آیت‌الله سید یونس اردبیلی (متوفی 1337/3/19)

زندگی و فعالیت‌های عباس مسعودی مؤسس روزنامه اطلاعات

گذری بر انقلاب اسلامی در استان خراسان رضوی به روایت اسناد ساواک

مروری بر حیات علمی و سیاسی آیت‌الله العظمی سید محمدتقی خوانساری

آیت‌الله نور‌الله اصفهانی و تلاش ایشان برای جلوگیری از تحمیل وکلای طرفدار رضاخان در مجلس پنجم

نگاهی به زندگی شمس پهلوی از دریچه اسناد و خاطرات

به مناسبت سالگرد رحلت مرجع عالیقدر آیت‌الله العظمی سید عبدالله شیرازی

آغاز و پایان سرلشکر حسن پاکروان دومین رئیس ساواک

مهدیقلی هدایت(مخبرالسلطنه) و نگاهی به کارنامه‌ی دولت او

جشن هنر شیراز

رضا خان پهلوی (درگذشت 1323/5/4)


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: واقعه مسجدگوهرشادمشهد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴ | 10:32 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |