قیام گوهرشاد، دردناک ترین حادثه تاریخ معاصر ایران
عکسی از شیخ محمدتقی بهلول در حال سخنرانی
این حادثه یکی از دردناک ترین حوادث معاصر ایران است؛ واقعه ای که معترضان و متحصنان همچون دوران مشروطه که مردم برای اعتراض به ظلم موجود در مسجد تحصن کرده بودند، به رگبار بسته شدند. اعتراض مردم مشهد به یکسان سازی لباس مردان در مسجد گوهرشاد یکی از دلایل اهمیت قیام گوهرشاد است اما در کنار این موضوع شباهت سبک و سیاق اعتراض مردم با اعتراضات دوران مشروطه نیز در جلوه این قیام در تاریخ بیتاثیر نیست چرا که این اعتراضها به شیوه تحصن در اماکن مذهبی به همراه روضهخوانی و سخرانی واعظ همراه بوده و علما سعی میکردند مردم را به وسیله احساساتشان برای اعتراض تحریک کنند. البته اعتراض و تحصن در مساجد و اماکن مقدس باعث میشد تا جان معترضین و متحصنین حفظ شود اما قیام گوهرشاد این مساله را پیچیده تر کرد و تا مدتی این نوع اعتراض در جامعه مورد استفاده قرار نمیگرفت. البته گفته میشود دلیل اعتراض مردم علاوه بر اعمال تغییرات در سبک و لباس مردم تغییرات مناسبات سیاسی و اجتماعی و همچنین رفتار نامناسب با علما بوده است. از آنجایی که موضوع تغییر سبک زندگی و لباس در مشهد با مخالفت بیشتری از سمت مردم روبهرو شد، علمای شهر این موضوع را با نگرانی بیشتری دنبال میکردند و برای انتقال نگرانی خود به بدنه دولت در اعتراض به این نوع تغییرات آیت الله حسین طباطبایی قمی را به عنوان نماینده انتخاب کردند که پس از مدتی کوتاه این نماینده توسط دولت دستگیر و ممنوع الملاقات شد. در این میان شخصی به نام شیخ محمدتقی بهلول که از روحانیون معترض به دولت پهلوی نیز بود، به جمعیت متحصنین در حرم پیوست و به ایراد یک سخنرانی انقلابی و تند پرداخت. این سخنرانی باعث شد او نیز تحت تعقیب دولت پهلوی قرار گیرد و به واسطه پناه بردن به حرم مطهر در همانجا نیز دستگیر و به طور موقت برای جلوگیری از ایراد دوباره سخنرانی در کشیکخانه حرم زندانی شد. با ورود استاندار وقت خراسان به این ماجرا اولین برخوردها با تحصن در صبح ۲۰ تیر آغاز شد. تصمیم بر این شده بود که با کمک تعدادی از ماموران کلانتری اطراف حرم تحصن شکسته و مردم متفرق شوند. گفته میشود آغاز عملیات نظامی با یک شیپور اطلاع رسانی شده و برخی سعی در شکست تحصن داشته اند اما جمعیت حاضر در مسجد گوهرشاد به رهبری بهلول اعلام کردند تنها در صورت پذیرفته شدن شرایط مد نظرشان تحصن را خواهند شکست. شروط اعلامی از سوی تحصن کنندگان شامل تغییر ندادن کلاه، جلوگیری از رفع حجاب و آزادی آیت الله قمی بود. ۲۱ تیر ماه طرفین به دنبال اتمام تحصن با شکل گیری حداقل درگیری بودند و همه از بهلول درخواست میکردند برای جلوگیری از کشته شدن مردم مسامحه کند اما بهلول با تمام پیشنهادات برای پایان دادن به تحصن مخالفت و تنها بازگشت آیت الله قمی به مشهد را شرط اتمام تحصن اعلام میکرد. البته گفته شده در شب ۲۱ تیر ماه تحصن کنندگان به صورت بلاتکلیف در حرم منتظر بودند. رواقها و صحنها بسته شده بود. عدهای از محصنین در خواب به سر میبردند و با خاموش شدن چراغهای حرم نظامیها وارد مسجد گوهرشاد شدند. البته مردم در مقابله با حمله ارتش مقاومت کردند اما در ادامه دستور آتش صادر و مردم را به گلوله بستند. با کمک برخی از متحصنان بهلول توانست از مسجد گوهرشاد خارج شود و خود را به تربت جام برساند. او پس از آرام شدن اوضاع به هرات افغانستان مهاجرت و از آنجا درخواست پناهندگی سیاسی کرد که این موضوع باعث دستگیری و زندانی شدنش در کابل شد. بهلول در سال ۱۳۲۵ خورشیدی طی نامهای از زندانی در کابل از دولت ایران خواست که برای آزادی او اقدام کند که این موضوع مقارن با دوره محمدرضا شاه بود. دولت ایران در آن زمان با درخواست او موافقت نکرد اما یک سال بعد از درخواستش و پس از ۱۲ سال تحمل حبس از زندان کابل رهایی پیدا کرد و به مزارشریف تبعید و مشغول کشاورزی شد. بهلول پس از ۳۰ سال زندگی در زندان و تبعید در افغانستان اجازه پیدا کرد یا در افغانستان بماند یا به ایران بیاید و یا به هر کشوری که میخواهد نقل مکان کند. او کشور مصر را بر کشورهای دیگر ترجیح داد و از طریق هند به مصر عزیمت کرد. او پس از یک سال و نیم اقامت در مصر به عراق سفر کرد و ۲ سال و نیم در کشور عراق ماند و به دنبال تصمیم دولت عراق مبنی بر اخراج ایرانیان با موافقت شاه به ایران بازگشت و پس از پنج روز بازجویی دوباره بازداشت شد و ۳۵ روز زندانی بود تا اینکه مورد بخشش قرار گرفت و به زندگی خود ادامه داد. شیخ محمدتقی بهلول در مرداد ماه سال ۱۳۸۴ خورشیدی در سن ۱۰۳ سالگی در تهران وفات یافت و در گناباد به خاک سپرده شد. از آنجایی که تعداد کشتههای واقعه گوهرشاد به طور مشخص معلوم نیست، گفته میشود سربازان تمام کشته شدگان را در یک گور دسته جمعی در محله خشتمال و باغ خونی مشهد دفن کرده اند؛ البته در اسناد و مدارک موجود تعداد کشته شدگان از ۲۲ تا ۱۷۵۰ نفر مطرح شده است.
مقدمه
تصمیماتى که بعد از مشروطیت در زمینههاى فرهنگى اتخاذ مىشد، براساس تلقى و رویکرد غربگرایانهاى بود که در چارچوب گفتمان جدیدى به عمل میآمد. این گفتمان که قبل از مشروطیت شروع شده بود، بر توجه به ظاهر امر و دورى از برخورد ریشهاى و عمقى در مقولات فرهنگى استوار بود. تقلیدهاى ظاهرى ناشیانه از غرب از ممیزههاى این رویکرد نوین بود. البته متفکرانى هم بودند که به دنبال بهرهگیرى از نکات مثبت تمدن غرب بودند ولى آنچه در نهایت غلبه پیدا کرد همان تلقى سطحى و سادهباورانه از مقوله پیشرفت بود. با برنامه طراحی شده از طرف انگلستان و روی کار آوردن فردی چون رضاخان که ارادهاش را حاکم بر کشور کرد باورمندان آن رویکرد، او را بهترین راه نیل به اهداف و ایدههاى خود پنداشتند و به این منظور برگردش حلقه زدند.
هر چند اقداماتى به صورت آرام در این زمینه پیشتر از آن شروع شده بود، اما اواسط 1313، این روند تقریبآ به صورت امرى محسوس و ملموس براى همگان درآمد. در این میان اقدامى دیگر از دولت سر زد که در راستاى تکمیل هم شکلسازى مردان صورت مىگرفت و آن اجبارى کردن استعمال کلاه شاپو یا کلاه فرنگى به جاى کلاه پهلوى بود. نگرانىها و دلمشغولىهاى ناشى از هجمه به حجاب زنان در کنار ضرورت استعمال کلاه فرنگى، جامعه ـ به خصوص قشر روحانى ـ را بیش از پیش نگران کرد و در نهایت به واکنشهاى تندى علیه این سیاستها دامن زد.
این واکنش البته در مشهد که محیطى مذهبى داشت شدیدتر از دیگر نقاط بود. واکنش آیتالله سیدحسین قمى به این موضوع و به تبع آن سفرش به تهران براى اعتراض حضورى به سیاست حکومت پهلوى و محصور شدنش، باعث قیام مردم خراسان در مسجد گوهرشاد شد. حادثهاى که در قساوت و خشونت، در نوع خود کمنظیر بود. پس از برچیده شدن سلطه رضاشاه از کشور، پرده از جنایتهاى رژیم برداشته شد.
زمینههای پیدایش واقعه مسجد گوهرشاد
الف) اتحاد لباس
یکى از تصمیمات رضاشاه در راستاى تجددمآبى و به اصطلاح نوسازى، اتحاد لباس یا متحدالشکل کردن البسه بود. بنابراین دستوراتى به وزارت داخله در این زمینه صادر کرد و مأموران دولتى در شهرستانها را موظف به اجرای این دستور به خصوص بر سر نهادن کلاه پهلوى نمود. اجراى این تصمیم در عمل با مشکلاتى مواجه شد. نه تنها مردم در مقابل این تصمیم ایستادگى کردند بلکه بعضى از دولتمردان هم حاضر به پذیرش این تصمیم نبودند. مردم عادى هم با وجود همه تبلیغاتى که صورت مىگرفت و جشنهایى که به خاطر آن برپا مىشد، در مقابل آن ایستادگى مىکردند و از ملبس شدن به لباس جدید سر باز مىزدند[1]. با این اوصاف سه نوع واکنش دربرابر این اقدام صورت گرفت شامل:
واکنش مردم: از گزارشهایى که نظمیه هاى سراسر کشور از اجراى این قانون به نظمیه کل مملکتى و وزارت داخله مخابره مىکنند، این موضوع روشن مىشود که مردم هر کدام به طریقى سعى و تلاش مىکردند تا از تن دادن به این قانون خوددارى کنند و علیه آن مقاومت ورزند. از جمله میتوان به عشایر و اقوام کُردهاى طایفه منگور در استان آذربایجان غربى اشاره کرد. گزارشهایى که از مازندران، بنادر جنوب و خراسان مىرسید همگى مؤید مخالفت مردم با این قانون بود. در گزارش ارسالى نظمیه بوشهر به نظمیه کل مملکتى آمده است که محمد بهزاد ـ از تجار اهل بوشهر ـ فرزندش احمد را به علت استفاده لباس پهلوى از خانه خود طرد کرده است.[2]
واکنش روحانیون: عوامل حکومتى و کارگزاران رژیم عملاً با ایجاد محدودیتهایى، سعى مىکردند روحانیت را ملبس به لباس متحدالشکل نماید. این عوامل باعث شد تا روحانیون بیشتر از دیگر طبقات اجتماعى به این قانون اعتراض نمایند. از جمله این روحانیون آیتالله سیدمحمد بهبهانی بود که نسبت به این مسئله واکنش نشان داد و اعتراض نمود[3] . از دیگر روحانیونی که در این زمینه اعتراض کردند آیتالله میرزا صادق آقاتبریزی، آیت الله سیدابوالحسن انگجی، آیت الله سید باقر قاضیطباطبائی و آیت الله غلامحسین تبریزی از جمله روحانیان با نفوذ تبریزی بودند که علیه این قانون قیام کردند. کنسول انگلیس در تبریز در نامهاى که در 12 آبان 1307 از تبریز مخابره مىکند، مینویسد: «تعدادى از روحانیونى که متهم به دخالت در درگیرى اخیر تبریز بودند، دستگیر شدند».[4]
ب) سفر رضا شاه به ترکیه
رضاشاه در پى دعوت مصطفى کمال پاشا ملقب به آتاتورک، در 12 / 3 / 1313 به ترکیه سفر کرد. برنامههاى این سفر علاوه بر مذاکرات سیاسى و حل پاره اى از اختلافات مرزى در منطقه آرارات، بازدید از تأسیسات نظامى و اماکن دیدنى این کشور بود. در مراسم رژهاى که به افتخار ورود رضاشاه ترتیب یافت، وى شاهد حضور همسان و یکسان دختران جوان دوشادوش مردان بود. [5] برگزارى مراسم و مهمانى افتخارى از دیگر برنامههاى این سفر بود. رضاشاه وقتى بعد از یک ماه و هشت روز مسافرت، از مرز ترکیه وارد ایران شد، گفت: «ما رفته بودیم با یک مرد بسیار بزرگ ملاقات کنیم، ما باید ملت خودمان را به همان درجات برسانیم که او ملت خود را رسانده است.»[6] تصورى که رضاشاه از ترکیه پیدا کرد الگو و ایده آل وى شد و سعى و اهتمام خود را در رسیدن به آن آرمان به کار بست. البته باید به این نکته توجه داشت که اسلام زدائی در منطقه از مدتها پیش توسط انگلستان شروع شده بود و نمونه آن تشکیل کنگره زنان شرق در سال 1311 درباره حجاب و مسائل مربوط به زنان در ایران بود. [7]
پ) کلاه شاپو، نقطهى آغاز تغییرات
یکى از اقدامات رضاشاه در این تأسى و تشبیه به اروپایىها صدور دستور استفاده از کلاه شاپو بود. با بازگشت رضاشاه از ترکیه، وى در فکر تغییر کلاه بود بنابر این دستور تغییر کلاه را در اول فروردین ماه 1314 صادر کرد. ابتدا قرار بود تا کارمندان دولت، این نوع کلاه را استعمال کنند و دولت بخشنامهای در این زمینه صادر کرد و سپس افراد دیگر هم ملزم به سر نهادن این کلاه شدند. این فرمان هم بسان اتحاد لباس با وجود نارضایتىها و مشکلات، اجرا شد و هرچند به طور سطحى و در ظاهر که خواست حکومت بود پذیرفته شد ولی در کل با اعتراضات همراه بود. [8]
ت) کشف حجاب
رضا شاه از بدو سلطنت نوعی مدرنسازی سطحی و ظاهری مبتنی بر تقلید صرف از غرب را در ایران آغاز کرده بود. کشف حجاب اجباری یکی از همین موارد تقلیدی بود. در واقع رضا شاه حجاب را رسمی قدیمی و برخلاف تمدن میدانست که باید آن را از میان برداشت. دلیل دیگر او در اجرای برنامه کشف حجاب این بود که نبایست بین ایرانیها با اروپائیان هیچگونه اختلافی باشد. چنانچه در روزی که دستور کشف حجاب را صادر کرد در جلسه هیات وزیران در عمارت دربار میگوید: «از امروز ملت ایران در صف ملل متمدن وارد شد، همیشه اروپائیان ما را به واسطه عادت زنها به حجاب و جهالت و بیسوادی زنان مورد طعن و شماتت قرار میدادند ولی بحمدالله این عیب رفع شد و این کار انجام گرفت و این خدمت را هم مثل سایر خدمات به مملکت انجام دادیم.» [9] . اولین واکنش به مسئله کشف حجاب در 13 فروردین 1314 در جشن شیراز نمود پیدا کرد. پایکوبی تعدادی از دختران بیحجاب در این جشن، نگرانی علما و طیف مذهبی را به دنبال داشت. در اولین اقدام آیت الله سیدحسام الدین فال اسیری از علمای شیراز به برگزاری چنین مراسمی اعتراض کرد و آن را از مظاهر رواج بیدینی در جامعه دانست. اعتراض او باعث شد توسط رژیم دستگیر گردد و مورد ضرب و شتم قرار گیرد.[10] . با رسیدن این اخبار به شهر مذهبی مشهد، جلساتی برای بحث و گفتگو درباره تغییر لباس و سختگیریهایی که اجرا میشد تشکیل گردید. در این جلسات که آیت الله حاج آقا حسین قمی، آیت الله سید یونس اردبیلی، آیت الله شیخ مرتضی آشتیانی و آیت الله شیخ محمد آقازاده فرزند آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و جمعی دیگر از علما شرکت داشتند، مسئله تغییر لباس و کشف حجاب مطرح و اظهار عقیده میکنند که باید با شدت از آن جلوگیری نمایند. پس از این حوادث بود که علمای مشهد همه روزه در مسجد گوهرشاد تجمع میکنند تا با تبادل نظر و گفتگو مانع از اجرای سیاستهای ضد دینی رضا خان گردند[11].
شرح ماجرای واقعه مسجد گوهرشاد
الف) اجتماع مردم در صحن
در تیرماه ۱۳۱۴ و به دنبال تصویب قوانین به اصطلاح نوسازی، روحانیون مشهد در منزل آیت الله سید یونس اردبیلی از علمای مشهور مشهد و یکی از نقشآفرینان قیام مسجد گوهرشاد، جلسهای برگزار کردند تا علیه سیاستهای رضاشاه اعتراض کنند. آیت الله حاج آقا حسین قمی برای گفتگوی مستقیم با رضا شاه انتخاب و به تهران میرود اما پس از ورود به تهران در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) محصور و ممنوع الملاقات میشود. به دنبال این حادثه روحانیون مشهد، با تشکیل جلسات متعددی به مشورت و تبادل نظر پرداختند و در اطلاعیه هایی از مردم خواستند که با اعتراض به سیاست مذهبی و اجتماعی رضاخان و محدودیتی که برای آیت الله قمی به وجود آورده، دست به اعتصاب و تحصن بزنند و در مسجد گوهرشاد گرد هم آیند. در پی این اقدام هر روز یکی از روحانیون در خصوص اوضاع جاری کشور برای مردم سخنرانی میکرد.[12] . البته مسؤولان آستانه، منبر رفتن در صحن را بدون هماهنگى با آنان قدغن کرده بودند، لذا هر سخنرانی که در صحن مسجد ایراد میشد با درگیری بین سخنران و مأموران همراه بود. این صحنهها حاضران را بیش از پیش هیجانى میکرد.[13] . خطبای بزرگی چون حجت الاسلام و المسلمین نواب احتشام رضوی، حاج شیخ مهدی واعظ خراسانی و شیخ محمدتقی بهلول[14] با سخنرانىهاى مهیج خود، مردم را نسبت به خطر موجود آگاه میکردند.[15] در اثر این سخنرانىها متحصنین تصمیم گرفتند تا تعیین تکلیف، تعطیلی عمومى اعلام کنند و جز دکانهاى ارزاق عمومى، دکانى باز نباشد. مسؤولان حکومتى که از این پیشامد مضطرب شده بودند، درصدد رفع این غائله برآمدند. فتح الله پاکروان استاندار خراسان، سرلشکر ایرج مطبوعی فرمانده لشکر خراسان، سرهنگ حسینقلی بیات ـ رئیس نظمیه شرق(استان نهم) همراه با سید محمدعلی شوشتری نماینده مخصوص رضا شاه در آستان قدس رضوی که در غیاب محمد ولىخان اسدى نایبالتولیه آستان، نمایندگان حرم بودند تصمیم گرفتند تا براى متفرق کردند متحصنین در صحن، ابتدا درهاى صحن شیخ بهایى را ببندند و سپس تحریک کنندگان را دستگیر و در شهربانى توقیف کنند.[16] . سرلشکر ایرج مطبوعى فرمانده لشکر مشهد دستور داد عدهاى نیروى نظامى فرستاده شود تا شبانه غائله را بدون خونریزى خاتمه دهند. اگر این نقشه عملى مىشد، چه بسا خونریزى هم نمىشد ولى سربازان وقتى رسیدند که اذان صبح توسط حجت الاسلام نواب احتشام رضوی نماینده آستانه گفته شده بود و خیابانهاى اطراف صحن پر از جمعیت شده بود و درها همچنان بسته بود.[17] نواب احتشام رضوی مىگوید: «وقتى من هجوم مردم و ممانعت مأمورین را دیدم، خواستم براى مذاکره با فتح الله پاکروان و سرلشکر ایرج مطبوعى نزد آنها بروم، ولى مردم ممانعت کردند و گفتند که اگر بروید شما را مىکشند. در خارج صحن مردم مىخواستند به صحن بیایند، ولى نظامیان بین آنان و مردم حائل بودند...» [18]
ب) سرکوب مردم
نصب مسلسل در خیابان تهران منتهى به حرم، نشان از عزم نظامیان براى حمله به حرم داشت. سخنرانی و تجمع در صحن ادامه داشت. دستور از مرکز رسیده بود که به هر نحوى که باشد باید این غائله خاتمه پیدا کند، شاه در تلگرافی به سرلشکر ایرج مطبوعى و فتح الله پاکروان هم تأکید کرده بود: «اگر بیش از این مسامحه کنید، نه تاج بر سر من خواهد ماند و نه کلاه بر سر شما.»[19] . نظامیان در حال رایزنى و طرح نقشه بودند. سرهنگ حبیب الله قادرى فرمانده تیپ پیاده مشهد، تنها کسى بود که در میان نظامیان حاضر در صحنه از وضعیت پیش آمده خرسند و معتقد به شدت عمل بود. سرهنگ حبیب الله قادری فرماندهى عملیات را خواستار شد. سرلشکر ایرج مطبوعی هم که سردرگم و مضطرب بود، فرماندهى عملیات را به او سپرد و کلیه قوا تحت فرماندهى سرهنگ قادرى قرار گرفت.[20] . در بلندىهاى اطراف صحن، در فلکهها و محلهاى حساس مسلسل نصب شد و سربازان در نقاط مرتفع و حساس موضع گرفتند. مسؤولان آستانه، محل خدمت خود را ترک کردند و این امر هرگونه تردید در این زمینه را که امشب قشون حمله خواهد کرد، از بین مىبرد. در حالی که تیربارها و مسلسلها بر بالاى مسجد گوهرشاد کار گذاشته شده بودند. عده اى از سربازان از طریق مسؤولان آستانه به طرف پشت بام رهنمون مىشدند و همه چیز براى صدور دستور حمله مهیا بود. چند نفر از نظامیان با لباس مردم عادى به داخل مسجد رفته بودند تا هنگام حمله، در گشودن درها مساعدت کنند.[21] از طرف دیگر، متحصنین در حفاظت از درها حساس بودند و تعدادى از افراد معتمد را در آنجا گذاشته بودند تا در صورت حمله مأموران، مقاومت کرده و از ورود آنان به مسجد جلوگیرى کنند. به گفته شیخ محمد علمى اردبیلى از دستگیر شدگان قیام گوهرشاد: «لحظاتى بیشتر به اذان صبح نمانده بود که صداى اولین تیر شنیده شد.[22] حاضران در مسجد ابتدا کوبیده شدن کلنگى به در مسجد گوهرشاد را شنیدند و افرادى که کنار در بودند واکنش نشان داده به مهاجمان یورش بردند. در این اثنا صداى تیرى در فضا پیچیده و این تیراندازى آغاز حمله نظامیان بود. تیرانداز، یکى از افراد نظامى بود که بعد از شکسته شدن درِ صحن، وارد صحن شده بود ولى وقتى مورد حمله متحصنین قرار گرفت، براى فرار از دست مردم تیراندازى کرد.»[23] . «...به محض شنیده شدن صداى تیر، سربازانى که در پشتبامها و صحنها مستقر و آماده صدور دستور بودند، همراه با سربازان دیگر که در بیرون صحن و حرم مطهر استقرار یافته بودند، صداى تیراندازى را به منزله صدور دستور پنداشته و به حرم حمله ور شدند. به محض حمله دولتىها، محافظانِ درها با وجود این که ترسیده بودند ایستادگى کردند ولى در اثر حمله شدیدتر دولتىها، عقبنشینى کردند...» [24] . «... ابتدا نظامىها در برابر مقاومت مردم از اسلحه سرد از جمله سرنیزه و شمشیرهاى بلند استفاده مىکردند و توانستند متحصنین را به عقب برانند ولى این عقبنشینى با مقاومت زیاد همراه بود. مأموران دولتی شروع به تیراندازى کردند و با مسلسل به افراد داخل صحن حمله ور شدند. در این هنگام بود که باران تیر، باریدن گرفت و مردم وحشتزده یکىیکى تیر مىخوردند و به زمین مىافتادند.[25] . صداى گلوله و مسلسل فضا را پرکرده بود و داد و فریادِ زخمىها و تیرخوردهها بلند شده بود. آنان تصور نمىکردند که روزى دولتىها به حرم امام هشتم(ع) حمله ور شوند ولى حالا مىدیدند که با شدت هرچه بیشتر سرکوب و به خاک و خون مىافتند...»[26] . با نگاهى به شهادت شاهدان روز حادثه، مىتوان به عمق جنایت پىبرد. شیخ محمد علمی اردبیلی در ادامه خاطرات خود مىگوید: «آنها مردم را دور مىکردند و اصلاً راه فرار نبود. جلوى ما را مىگرفتند و بناى آنها کشتن همهى ما بود. هرکس در فکر خودش بود که فرار کند. وقتى من به توى دالان رفتم، دیدیم که همه جا پر از جنازه است. فکر میکردم که فقط در ایوان کشته اند، ولى دیدم که دالان هم پر از کشته است. براى رد شدن باید پا روى جنازهها مىگذاشتى. بعضى مرده بودند و بعضى در حال جان دادن بودند و مأموران همینطور تیر مىزدند.»[27] . آیتالله العظمی سیدعبدالله شیرازى ـ از علمای برجسته حاضر در مسجد گوهرشاد در شب حادثه ـ در اینباره مىگوید: «تاریک بود، تیر مثل باران مىآمد. مردم به این طرف و آن طرف فرار مىکردند و فریاد مىزدند... من از دارالسیاده بیرون آمدم و به حوضخانه رفتم. دیدم بعضى از مردم گلوله خوردهاند و بعضى در حال فرارند. بعضى روى درختها رفته بودند...»[28] . وقتى سپیده سر زد، نیروهای نظامی، پا روى کشته شدگان بر زمین افتاده مىگذاشتند و به دنبال زندههایى بودند که در پناهگاهى از دسترس گلوله دور مانده بودند. هر کسی زنده بود یا زخمی تیر خلاص میزدند و سپس جیبهایشان را خالی میکردند.[29] . یکى از نظامیان که آن شب در صحنه بود، یک مورد از این غارتگرىهاى را اینگونه توصیف مىکند: «به محض ورود به صحن، رفیق همسفر خود را که از راه شیخ بهایى وارد صحن شده بود دیدم. عده زیادى را روى زمین نشانده و به اصطلاح خودش اُسرایى بود که گرفته بود. دیدم مىخواهد مرا دست به سر کند و مرتبآ مىگوید فلان کس احوال شما را مىپرسید. فلان کس شما را مىخواست. پس اسراى شما کو؟ اما حواس من به این حرفها نبود و صحن مسجد مانند روز عاشورا چنان شلوغ بود که هیچ معلوم نبود چه خواهد شد و صداى گلوله قطع نمىشد، مخصوصآ از طرف ایوان صاحب الزمان، در این حین به من گفت: مردم روى پشت بام را گرفتند. بالا را نگریستم، دیدم که از افراد خودمان هستند. وقتى برگشتم به رفیقم بگویم نترس سربازها هستند، دیدم دستش در جیب یکى از اسرا و مشغول درآوردن شیئى است و تا مرا دید با کمى خجالت، نه خیلى زیاد!! دست خود را خارج کرده و صحبت دیگرى نمود.»[30]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: واقعه مسجدگوهرشادمشهد