عدالت در رفتارهاى امام علی علیه السّلام
آنچه را كه على علیه السّلام در مورد عدالت مىگفت، خود با تمام وجود به آن عمل مىكرد، رفتار عادلانه او ناشى از بینش وسیعى بود كه آن بزرگوار از ضرورت اجراى عدالت داشت و در تمام جنبههاى فردى و اجتماعى، خصوصاً در روزگار زمامداریش، به آن پایبند بود. اگر كسى پست و مقامى نداشت و حاكم و فرمانروایى هم نبود و دیگران را به عدالت سفارش مىكرد، سخنانش تأثیر چندانى نداشت، اما اگر شخصى، فرمانرواىِ قلمرو وسیعى بود و اموال و نفوس مردم در دستش بود و آن گاه سرسختانه به عدالت رفتار كرد، بسیار ستودنى و قابل تمجید است. على آن یگانه مردى است كه نه فقط در گفتار بلكه در رفتار فردى و اجتماعىاش، عدالت موج مىزند. او از همان روزهاى نخست كه قدرت اجرایى حكومت را به دست گرفت، مردم را به دادگسترى دولت خود نوید داد و برنامههاى اصلاحى خود را آغاز كرد. استانداران، فرماندهان، و همه كارمندان عالى رتبهاى كه عثمان بر شهرها و مناطق به ناحق گماشته بود بركنار كرد و به جاى آنان كسانى كه امتحان فضیلت و پاكدامنى داده بودند به كار گمارد و تمام آنها را با دستور العملهاى اسلامى و با شعار تقوا، راستى، پاكدلى، مهربانى، صداقت و درستى اعزام مىكرد. آرى، امام على علیه السّلام در طول پنج سال حكومتش، به گونهاى رفتار كرد كه نمونه كامل یك فرمانرواى جامعه انسانى براى همیشه تاریخ شد. و به حق مىتوان گفت كه اگر حكومت على علیه السّلام نمىبود عدالت اجتماعى در جامعه پس از رسول خدا صلى الله علیه و آله معنا و مفهوم پیدا نمىكرد و به جز مسموعاتى باقى نمىماند. ما در این جا فقط چند نمونه از كردارهاى عادلانه آن امام بزرگوار را ذكر مىكنیم .
مصادره اموال به یغما رفته
ابن ابى الحدید از ابن عباس نقل مىكند: روز دومى كه مردم با امام بیعت كرده بودند به مسجد آمد و فرمود:
«وَاللهِ لَو وَجَدتُهُ قَد تُزوِّجَ بِهِ النِساء، وَ مُلكِ بِهِ الاِْماء، لَرَدَدْتُهُ، فاِنَّ فِى الْعَدلِ سَعَةً وَ مَن ضاقَ عَلَیهِ الْعَدلُ فَالجُورُ عَلَیهِ اَضْیَقْ؛ به خدا سوگند! آنچه از عطایاى عثمان و آنچه از بیت المال مسلمین به این و آن بخشیده به صاحبش (بیت المال) برمىگردانم اگر آن اموال، كابین و مهریه زنان باشند و یا با آن، كنیزان را خریده باشند. زیرا عدالت گشایش مىآورد و كسى كه عدالت بر وى گران آید تحمل ظلم و ستم بر او گرانبارتر خواهد بود.»(1)
این سخنان تند ولى صریح و آشكار درباره باز گرداندن اموال كسانى بود كه عثمان به جمعى از بستگان و اصحابش بدون این كه خدمتى به اسلام و مسلمین كرده باشند بخشیده بود. (2) آرى على علیه السّلام از همان روزى كه به مقام حكومت رسید عملاً دست به كار شد وعدالت اجتماعى را به اجرا درآورد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
بيانات مقام معظم رهبرى در كنگره هزاره نهج البلاغه (كنگره اول)، اردیبهشت 1360
حکومت در نهج البلاغه
در نهج البلاغه از حاکم جامعه ى اسلامى هرگز به عنوان مَلک یا سلطان سخنى گفته نشده است. یکى از تعبیراتى که در نهج البلاغه وجود دارد؛ یکى امام به معناى پیشوا و رهبر است. مفهوم رهبر با مفهوم راهنما فرق دارد. رهبر آن کسى است که اگر جمعیت و امتى را به دنبال خود مى کشاند، خود، پیش قراول و طلایه دار این حرکت است
به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان ) مسئلهى حکومت در نهج البلاغه مانند دهها مسئله ى مهم دیگر زندگى، در این کتاب عظیم به شیوه اى غیر از شیوه ى محققان و مؤلفان مطرح شده است. البته چنین نیست که امیرالمؤمنین علیه السلام فصلى مستقل دربارهى حکومت بازکرده باشد و با ترتیب مقدماتى به نتیجه گیرى برسد. شیوه ى سخن او در این باب هم، مانند ابواب دیگر، شیوه اى حکیمانه است؛ یعنى عبور از مقدمات، و تأمل و تمرکز بر روى نتیجه. نگاه امیرالمؤمنین علیه السلام به مسئله ى حکومت، نگاه حکیم بزرگى است که با منبع وحى پیوند نزدیک دارد.
* مسئلهى حکومت در نهج البلاغه، به صورت یک بحث تجریدى (و تئوری صرف) نیست. حضرت على علیه السلام با امر حکومت درگیر بوده و در این کتاب شریف به عنوان یک حاکم و کسى که با اداره ى کشور اسلامى -با همه ى مشکلات و مصیبتها و دردسرهایش- روبرو بوده و به جوانب گوناگون این مسئله رسیدگى کرده، سخن گفته است. توجه به این امر براى ما که در شرایطى مشابه شرایط امیرالمؤمنین على علیه السلام قرار داریم، بسى آموزنده است.
معناى حکومت
* ابتدا باید دید که آیا حکومت از دیدگاه امام علیه السلام به همان معنایى است که در فرهنگ متداول جهان کهن و جهان امروز از آن فهمیده مى شود؟ یعنى حکومت مترادف است با فرمانروایى، سلطه، تحکّم و احیانا برخوردارى حاکم یا حاکمان از امتیازاتى در زندگى؟ یا حکومت در فرهنگ نهج البلاغه مفهوم دیگرى دارد؟ در این باب از چند کلمه و اصطلاح مشخص در نهج البلاغه استفاده مى کنیم که عنوان امام، والى و ولى امر براى حاکم و عنوان رعیت براى مردم از آن قبیل است.
* در قرآن و همین طور در حدیث – مخصوصا در نهج البلاغه – دو چهره از حاکم تصویر شده است: یک چهره ى مثبت و یک چهره ى منفى. چهره ى مثبت به عنوان امام هُدى (امام هدایت کننده به حق) معرفى مى شود و چهره ى منفى هم به عنوان امام و پیشواى آتش و گمراهى شناسایى مى شود. امام هدى، پیغمبران و اولیا و حکّامِ به حق اسلامى و حکام بنده ى خدا و شایسته بر طبق معیارهاى الهى هستند؛ و امام باطل (امام آتش) طاغوتها هستند.
ضرورت حکومت
* این یک بحث است که آیا براى جامعه ى انسانى، وجود فرماندهى و حکومت، امرى ضرورى است یا نه؟ استنتاج از این بحث به معناى التزام به لوازمى در زندگى جمعى است و صرفا منحصر به این نیست که ما قبول کنیم حکومت براى جامعه لازم است؛ بلکه نتیجه ى بحث ما در شیوه ى فرماندهى و در شیوه ى فرمانبرى و در اداره ى جامعه نیز مشخصات و خطوط ویژه اى را ترسیم خواهد کرد.
* مسئله ى ضرورت حکومت در نهج البلاغه در مقابل گرایش و جریان قدرتمندانه مطرح مى شود… از این گرایشها همیشه در جوامع وجود داشته و امروز هم هست و در آینده نیز تا وقتى که اخلاق انسان، کامل و درست نشود، چنین گرایشهایى وجود خواهد داشت.
* آیا حکومت کردن براى فرد یا جمع حاکم، یک هدف است یا یک وسیله؟ و اگر وسیله است، براى چه هدفى؟ حاکم به وسیله ى حکومت مى خواهد جامعه را به چه مقصدى برساند؟
منشاء حکومت
* منشاء حکومت از نظر نهج البلاغه چیست؟ آیا امر طبیعى، نژاد، دودمان، نسب، زور و اقتدار (اقتدار طبیعى و یا اکتسابی) است؟ نه، بلکه منشاء حکومت و آنچه به حکومت یک انسان یا یک جمع مشروعیت مى بخشد، یک امر الهى یا یک امر مردمى است.
* در دنیاى جدید، دموکراسى -یعنى خواست و قبول اکثریت مردم- ملاک و منشاء حکومت شمرده مى شود. اما کیست که نداند دهها وسیله ى غیر شرافتمندانه به کار گرفته مى شود تا خواست مردم به سویى که زورمداران و قدرت طلبان مى خواهند، هدایت شود. بنابراین مى توان در یک جمله گفت که در فرهنگ رایج انسانى، از آغاز تا امروز و از امروز تا زمانى که فرهنگ علوى و نهج البلاغه بتواند بر زندگى انسانها حکومت کند، منشاء حاکمیت اقتدار و زور بوده و خواهد بود ولا غیر.
امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه، منشاء حکومت را این معانى نمى داند و مهمتر این است که خود او هم در عمل آن را ثابت مى کند. از نظر على علیه السلام منشاء اصلى حکومت، یک سلسله ارزشهاى معنوى است. آن کسى مى تواند بر مردم حکومت کند و ولایت امر مردم را به عهده بگیرد که از خصوصیاتى برخوردار باشد.
حکومت حق است یا تکلیف؟
* آیا حکومت کردن یک حق است یا یک تکلیف؟ حاکم حق حکومت دارد یا موظف است که حکومت کند، و کدام انسان مى تواند یا مى باید حکومت کند؟ از نظر نهج البلاغه، حکومت هم حق است و هم وظیفه. براى کسى که از شرایط و معیارها و ملاکهاى حکومت برخوردار است، در شرایطى وظیفه است که حکومت را قبول کند، و نمى تواند این بار را از دوش خود بر زمین بگذارد.
* امیرالمؤمنین علیه السلام در بیانى خلاصه و موجز، حکومت را هم یک حق مى داند و هم یک وظیفه و هم یک تکلیف. به این ترتیب نیست که هر کسى که برایش شرایط تولیت امور مردم فراهم شد و توانست به نحوى با کسب وجاهت و تبلیغ، و با کارها و شیوه هایى که معمولا طالبان قدرت خوب مى دانند آن شیوه ها چیست، نظر مردم را جلب کنند و بتوانند حکومت کنند. وقتى حکومت، حکومت حق است، این حق متعلق به کسان معینى است و این به معناى آن نیست که یک طبقه، طبقه ى ممتازند؛ زیرا در جامعه ى اسلام ، همه فرصت آن را دارند که خود را به آن زیورها بیارایند و همه مى توانند که آن شرایط را براى خود کسب کنند. البته در دوران بعد از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، یک فصل استثنایى وجود دارد؛ اما نهج البلاغه بیان خودش را به صورت عازم ارایه مى دهد و بارها و بارها به این حق اشاره مى کند. امام ، حکومت را حق مى داند. این چیزى است که در نهج البلاغه واضح است.
مردم و حکومت
* مسئلهى شورانگیز روابط حاکم و رعیت مبتنى بر چه مبنا و اساسى است؟ آیا حق یک جانبه است که حاکم را بر گرده ى مردم سوار مى کند؟ یا متقابل است؟ از جمله ى اساسى ترین و پرمعناترین و پرنتیجه ترین مباحث حکومت در نهج البلاغه، همین مسئله است.
* باید ببینیم که در فرهنگ نهج البلاغه، مردم در برابر حکومت چه کاره اند؛ تعیین کننده اند؟ آغاز گرند؟ اختیاردار تامّ اند؟ هیچ کاره اند؟ چه هستند؟ اینها ظریفترین مسایلى است که در نهج البلاغه عنوان شده است. فرهنگهایى که امروزه در بخشها تقسیم بندیهاى مختلف سیاسى بر ذهنیت مردم حاکم است. هیچ کدام منطبق با فرهنگ نهج البلاغه نیست.
* اجزا و اعضاى حکومتى چگونه باید با مردم برخورد کند؟ آیا طلبکار از مردمند؟ آیا بدهکار به مردمند؟ اخلاق دستگاه حکومت با مردم چگونه است؟
* آیا براى رفتار حاکم در جامعه، محدودیتى وجود دارد؟ آیا مى توان به حسن رفتار او با مردم بسنده کرد؟ یا، ماوراى نحوه ى ارتباط حاکم با مردم، چیز دیگرى وجود دارد که آن، نحوه ى ارتباط حاکم با خود است؟ زندگى شخصى حاکم چگونه باید بگذرد و نهج البلاغه در این مورد چه نظرى دارد؟
جواب همه این سؤال ها را می توان در نهج البلاغه پیدا کرد.
شرایط حاکم
* در نهج البلاغه از حاکم جامعه ى اسلامى هرگز به عنوان مَلک یا سلطان سخنى گفته نشده است. یکى از تعبیراتى که در نهج البلاغه وجود دارد؛ یکى امام به معناى پیشوا و رهبر است. مفهوم رهبر با مفهوم راهنما فرق دارد. رهبر آن کسى است که اگر جمعیت و امتى را به دنبال خود مى کشاند، خود، پیش قراول و طلایه دار این حرکت است. مفهوم حرکت و پیشروى و پیشگامى در خطى که مردم حرکت مى کنند، در کلمه ى امام وجود دارد.
* به نظر مى رسد نوع ارتباطهایى که در معناى ولایت ذکر مى شود، کلّا مصادیق همان پیوند و پیوستگى هستند. والى امت و رعیت آن کسى است که امور مردم را به عهده دارد و با آنها پیوسته است و همین معنى، بعد خاصى از مفهوم حکومت را از نظر نهج البلاغه و امیرالمؤمنین علیه السلام روشن مى کند.
* قسمتى که مدیر جامعه آن را تشکیل مى دهد مانند بقیه ى قسمتهاست. او هم مانند بقیه ى اجزا و عناصر تشکیل دهنده ى این مجموعه است، ولى امر متصدى این کار است. متصدى این کار هیچ گونه امتیازى را طلب و توقع نمى کند و عملا هیچ گونه امتیازى از لحاظ وضع زندگى و برخورداریهاى مادى به او تعلق نمى گیرد. اگر بتواند وظیفه ى خودش را خوب انجام دهد، به اندازه اى که این وظیفه و انجام دادن آن براى او جلب حیثیت معنوى کند، به همان اندازه حیثیت کسب مى کند و نه بیش از آن. بنابراین تعبیر، حکومت در نهج البلاغه هیچ نشانه و اشاره یى از سلطه گرى و هیچ بهانه اى براى امتیازطلبى ندارد. از آن طرف ، مردم به تعبیر نهج البلاغه رعیت اند. رعیت یعنى جمعى که رعایت و مراقبت و حفاظت و حراست آنان بر دوش ولى امر است.
* وقتى در نهج البلاغه در جستجوى مفهوم حکومت هستیم، از طرفى مى بینیم آن که در رأس حکومت است، والى و ولى امر و متصدى کارهاى مردم و وظیفه دار و مکلف به تکلیف مهمى است. انسانى است که بیشترین بار و سنگین ترین مسؤولیت بر دوش اوست. اما در سوى دیگر، مردم قرار دارند که باید به همه ى ارزشها و آرمانهایشان و با همه ى عناصر متشکله ى شخصیتشان، مورد رعایت قرار بگیرند. این مفهوم حکومت است و این مفهوم، نه سلطه گرى، نه زورمدارى و نه افزون طلبى است.
* امیرالمؤمنین علیه السلام در بخشهاى مهمى از نهج البلاغه به حیطه ى حکومت اشاره مى کند. شاید دهها جمله در نهج البلاغه مى توان نشان داد که مفهوم حکومت را از نظر امام على علیه السلام مشخص مى کند. از جمله در ابتداى فرمان مالک اشتر مى خوانیم: «… جبایه خراجها و جهاد عدوها، و استصلاح اهلها، و عماره بلادها». (نامه ۵۳)
این معناى حکومت است. اگر مالک اشتر به عنوان استاندار و والى و حاکم مصر معین مى شود، براى آن نیست که براى خود عنوان قدرتى کسب کند یا سود و بهره ى مادى براى خود جلب کند؛ بلکه براى آن است که این کارها را انجام دهد: براى اداره امور مالى کشور از آنها مالیات بگیرد، با دشمنان مردم مبارزه کند، آنها را در مقابل دشمنانشان مصونیت ببخشد، آنها را به صلاح نزدیک کند (صلاح با بعد وسیع مادى و معنویش که از نظر على علیه السلام و در منطق نهج البلاغه مطرح است) و شهرها و حیطه ى حکومت خود را آباد کند. یعنى به طور خلاصه انسانها را بسازد، سرزمین را آباد کند، اخلاق و ارزشهاى معنوى را بالا ببرد،… .
______________________
منبع: نهج البلاغه از دیدگاه مقام معظم رهبرى، حضرت آیت الله العظمى خامنه اى، گردآوری: محمد مهدی علیقلی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
رساله «آداب سلوک حاکم با رعیت »
از میان آثار انبوه علامه مجلسی، این رساله را می توان، تنها اثر سیاسی وی که به طور مستقل در «سیاست » تدوین شده، نام برد. اگر چه ایشان عناوین بسیاری را که در موضوع و یا منظر سیاسی است، به تناسب موضوعات در سایر کتب و رسایل خود ذکر کرده است.
علامه درباره انگیزه ترجمه این رساله می نویسد:
این رساله ای است در ترجمه بعضی از احادیث شریفه که در کیفیت سلوک ولات عدل با کافه عباد که ودایع رب الاربابند وارد شده، برای تنبیه ارباب غفلت، و اصلاح اصحاب دولت، که هم گنان منوط به صلاح ایشان است. و فساد ایشان مورث اخلال نظام بنی نوع انسان، که زبده مکنونات و اشرف مخلوقاتند (1)
رساله فوق در دو فصل تنظیم شده، فصل نخست ترجمه عهدنامه مالک اشتر است.
نویسنده در آغاز فصل نخست می نویسد:
فصل اول در ترجمه وصیتی «است » که حضرت امیرمؤمنان و مولای متقیان علی ابن ابی طالب علیه السلام برای قدوه سعادت و ظفر، مالک ابن الحارث اشتر نوشتند، در هنگامی که او را والی مصر گردانیدند، که خراج آن ولایت را جمع کند، و با دشمنان دین جهاد کند، و اهل بلاد را به اصلاح آورد، و بلاد را آبادان کند (2)
ایشان در خاتمه این فصل افزوده است:
اینجا ختم شد ترجمه حاصل مضمون این نصایح عالیه، و کلمات شافیه، که از منابع وحی رسالت برای هدایت گم گشته گان به وادی ضلالت و جهالت، و سیرابی تشنه لبان زلال حکمت جاری گردیده، زهی سعادتمندی که به این مواعظ شافیه عمل نماید و به تایید خالق ارض و سما و هدایت ائمه هدی علیهم الصلوة و التحیة و الثناء، زمام خود را از کف شیطان باز ستاند، و به سعی جمیل، خویش را به رهروان شارع دین و پیروان ائمه طاهرین علیهم السلام ملحق گرداند.» (3)
مخاطبین این سخنان مجلسی، سلاطین، دولت مردان و حاکمان صفوی بوده است که در دوران این عالم بزرگ، که دوره پایانی این سلسله محسوب می شود، به انواع فسادهای اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و اداری دچار شده بودند و تنها راه درمان و اصلاح ایشان عمل به چنین دستورالعمل های شفابخش مذهبی بوده است.
فصل دوم این رساله ترجمه سه حدیث درباره آداب معاشرت حاکم با مردم است.
حدیث اول، نامه حضرت علی علیه السلام به عثمان بن حنیف است. سیدقدس سره و غیر او روایت کرده اند که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شنید که عثمان بن حنیف انصاری که والی بود در بصره از جانب آن جناب به ولیمه یکی از اکابر بصره رفته، پس نامه ای به او نوشتند (4) .
حدیث دوم، نامه امام صادق علیه السلام به عبدالله نجاشی والی اهواز است. در این نامه امام صادق علیه السلام رهنمودهای ارزنده ای در باب کیفیت سلوک و رفتار حاکم با مردم به عبدالله نجاشی تذکر داده است. مؤلف سند این حدیث را معتبر می داند.
حدیث سوم، نصایح حضرت خضرعلیه السلام به منصور دوانیقی است که به نقل از کتاب ارشادالقلوب روایت کرده است.
علامه مجلسی عهدنامه مالک را در کتاب بحارالانوار در دو جا نقل کرده است: یکی به نقل از نهج البلاغه سید رضی که در جلد 33 بحارالانوار آمده است و مفردات و برخی از جملات آن را در 26 صفحه شرح کرده است. وی در پایان شرح و تفسیر عهدنامه مزبور با اشاره به اینکه جانب اختصار را در توضیح آن رعایت نموده، اعتراف کرده است که شرح و بیان این عهدنامه با تالیف چندین مجلد کتاب هم ادا نخواهد شد (5) .
دیگری در جلد 74 بحارالانوار که نقل از تحف العقول است (6) .این نسخه در مقایسه با نسخه سید رضی در نهج البلاغه اضافاتی دارد.
ترجمه عهدنامه مالک در رساله «آداب سلوک حاکم با رعیت » براساس هر دو نسخه صورت گرفته است.
رساله مذکور در چهل و چهار صفحه در مجموعه «بیست وپنج رساله فارسی » علامه مجلسی که توسط سید مهدی رجایی گردآوری شده آمده است (7) .
حال پس از این مقدمه وارد اصل بحث می شویم. روش ما در این نوشتار ذکر جملات عربی متن عهدنامه، آنگاه ترجمه و سپس توضیحات علامه مجلسی از تمامی نوشته های ایشان است.
معیار شناخت حاکم عدل
برخی از وظایف حاکم از چنان اهمیتی برخوردار است که در منابع حدیثی، شناخت اولی الامر (حاکمان عدل اسلامی) مشروط به شناخت و انجام این وظایف از سوی حاکمان است. از جمله این وظایف مهم که معیار و ملاک شناخت ولات عدل معرفی شده است، امر به معروف، عدل و احسان حاکم اسلامی به مردم است.
مجلسی حدیثی را از امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
اعرفوا الله بالله، والرسول بالرسالة، و اولی الامر بالمعروف والعدل والاحسان (8)
خدا را به خود خداوند بشناسید و پیامبر را به رسالت و ولات امر را به معروف، عدل و احسان.
علامه مجلسی در معنای جمله اخیر روایت، وجوه سه گانه ای را ذکر کرده:
وجه اول
معرفت و شناخت هر اولی الامری به این است که والی، آمر به معروف، عالم و عامل به آن بوده باشد، همچنین شناخت او به وسیله عمل وی به عدل امکان پذیر است. مجلسی عدل را در اینجا به معنای ملازمت طریقه وسطی و «اعتدال » در هر چیز تعریف کرده است. حاکم عدل را از راه شفقت و مهربانی او به بندگان و تفضل و رعایت مردم، و دفع ظلم از ایشان می توان شناخت.
وی در ضمن بیان این احتمال می گوید:
ممکن است مراد از روایت این باشد که اولی الامر را به وسیله درجه و مقام عالی آن ها که همان ریاست دینی و دنیوی ایشان ست بشناسید البته به کمک آنچه عقل در این باره حکم می کند، از اینکه والی باید به علم و عصمت و فضل و برتری بر دیگران متصف باشد.
وی بر اساس این معنی دو وجه دیگر را محتمل می داند:
نخست اینکه: اولی الامر را از راه شناخت وظیفه باید شناخت، بدین معنی که وجود اولی الامر امری است ضروری و مورد احتیاج «جامعه » به خاطر اقامه معروف و عدل و احسان در جامعه.
دیگری اینکه: امام را بشناسید به آنچه که برای شما از معروف و عدل و احسان بیان می کند. و این که آیا خود او متصف به این صفات و اخلاق حسنه هست.
وجه دوم
معرفت و شناخت اولی الامر همانا با متابعت از ایشان در امور معروف و عدل و احسان حاصل می شود همچنین از راه کامل شدن عقل، که بواسطه پیروی از اولی الامر در امور مذکور حاصل می گردد.
وجه سوم
اولوالامر را از طریق علم ایشان به معروف و اقامه عدل و احسان و اتیان این امور توسط ایشان بر وجه کمال بشناسید. وی در آخر می افزاید که وجه سوم اقرب وجوه سه گانه است. (9)
اگر چه مصداق کامل اولوالامر امامان معصوم علیهم السلام هستند اما عموم و شمول روایت که ملاک و مبنای شناخت حاکم عدل را بیان می دارد، حکام عدل را نیز در برمی گیرد، زیرا وظایف سه گانه مذکور که مهمترین وظایف حاکم اسلامی است، اختصاصی به امام معصوم ندارد.
منشا مشروعیت حقوق متقابل حاکم و مردم
علی علیه السلام در آغاز خطبه بعد از حمد و ثنای خداوند می فرماید:
اما بعد فقد جعل الله تعالی لی علیکم حقا بولایة امرکم، و منزلتی التی انزلنی الله عز ذکره بهامنکم ولکم علی من الحق مثل الذی لی علیکم (10)
خداوند بواسطه منزلت و جایگاهی که به من بخشیده، و ولایت و حکومت شما را به دست من سپرده برای من حقوقی برعهده شما قرار داده است و همانطوری که مرا بر شما حقی است، شما را نیز بر من حقی است.
علامه مجلسی در توضیح و تفسیر جمله «بولایة امرکم...» می نویسد:
مراد امام علی علیه السلام از این کلام آن است که من بر عهده شما «حق الطاعة » دارم. زیرا خداوند مرا والی و متولی امور شما قرار داده است و مرا در مقام و منزلتی برتر از شما قرار داده که همانا منزلت امامت و سلطنت و وجوب طاعت است. (11)
علی علیه السلام سپس به بیان حقوقی که مردم در قبال یکدیگر موظف به مراعات آن هستند، پرداخته و برترین و مهمترین حق را حقوق متقابل حاکم و رعیت می داند و می فرماید:
ثم جعل من حقوقه حقوقا فرضها لبعض الناس علی بعض فجعلها تتکافئ فی وجوهها، و یوجب بعضها بعضا ولایستوجب بعضها الاببعض، فاعظم مما افترض الله تبارک و تعالی من تلک الحقوق، حق الوالی علی الرعیه، و حق الرعیة علی الوالی، فریضة فرضها الله عزوجل لکل علی کل (12)
خداوند از جمله حقوق خود، حقوقی را برای مردم در قبال یکدیگر واجب کرده و در حالات مختلف این حقوق متقابل را باهم برابر قرار داده، به گونه ای که رعایت برخی از این حقوق با رعایت و عمل به حق مقابل تحقق می یابد.
بزرگترین حقی را که خداوند واجب کرده است، حق والی بر رعیت و نیز حق مردم بر والی است، حقوق واجبی که خداوند برای هر یک از والی و رعیت در قبال دیگری فرض و واجب کرده است.
مجلسی در بیان این فراز از خطبه علی علیه السلام می نویسد:
این قسمت از سخنان علی علیه السلام مقدمه ای است برای این مطلب که حق آن حضرت، که به عنوان «والی » بر دیگران واجب گردیده، از طرف خداوند است و در واقع «حق والی » حقی از حقوق خداوند است.
علی علیه السلام با بیان این مقدمه درصدد برانگیختن انگیزه مردم در اداء این حق است.
همچنین علی علیه السلام این مطلب را روشن ساخته که حقوق متقابل مردم از جانب خداوند است، زیرا «تنها» خداوند بر مردم حق طاعت دارد، و عمل به این حقوق اطاعت خداوند محسوب می شود، مانند حق پدر بر فرزند و به عکس، و حق زوج بر زوجه و به عکس، و حق والی بر رعیت و به عکس، مؤلف در شرح عبارت «فجعلها تتکافئ فی وجوبها» می نویسد:
خداوند هریک از حقوق مذکور را در مقابل مثل آن قرار داده است، پس حق والی که عبارت از طاعت از سوی مردم است در مقابل مثل آن قرار داده شده که عبارت از رفتار به عدل و حسن سیره در میان مردم از طرف والی است.
وی در توضیح جمله «ولایستوجب بعضها الاببعض » می آورد:
هرگاه والی «نسبت به مردم » به عدالت رفتار نکند، استحقاق اطاعت از سوی مردم را از دست می دهد. (13)
حقوق حاکم و مردم از جمله حقوق متقابل و طرفینی است و با عدم رعایت حقوق طرف مقابل استحقاق او به رعایت حقوق از طرف دیگری نیز از بین می رود.
آثار رعایت حقوق متقابل حاکم و رعیت در جامعه
در ادامه خطبه 40 به آثار مهم رعایت حقوق متقابل حاکم و رعیت از قبیل وحدت، عزت، عدالت، صلح و صلاح و رفاه جامعه و ثبات دولت اشاره شده است:
فجعلها نظاما لالفتهم، و عزالدینهم، و قواما لسیر الحق فیهم، فلیست تصلح الرعیة الا بصلاح الولاة، ولاتصلح الولاة الاباستقامة الرعیة، فاذا ادت الرعیة الی الوالی حقه و ادی الیها الوالی کذلک، عزالحق بینهم، فقامت مناهج الدین، واعتدلت معالم العدل، و جرت علی اذلالها السنن، و صلح بذلک الزمان، وطاب بهاالعیش، و طمع فی بقاءالدولة، و یئست مطامع الاعداء (14)
خداوند حقوق رعیت و حاکم را سبب الفت و پیوستگی بین والی و مردم، و همچنین موجب عزت دین ایشان و پایداری اقامه حق در میان آن ها قرار داده است. صلاح حال رعیت محقق نمی شود، مگر به صلاح حال والیان، و نیز صلاح والیان حاصل نمی گردد، مگر به استقامت مردم در انجام دستورات ایشان.
پس هرگاه رعیت حق والی را و والی حق رعیت را ادا نمود، حق در بین ایشان عزیز، و پایه های دین استوار، و نشانه های عدل پایدار، و سنت های «پیامبرصلی الله علیه وآله » جاری می شود. و روزگارشان اصلاح خواهد شد. و زندگی شان طیب و پاکیزه می گردد. و مردم خواستار بقا و دوام دولت شده و امید و آرزوهای دشمنان تبدیل به یاس خواهد شد.
مجلسی در معنای «نظاما لالفتهم »می نویسد:
حقوق متقابل والی و رعیت که به عنوان نظام الفت و پیوند و دوستی بین آن ها معرفی شده از این جهت است که الفت «بین حاکم و مردم » باعث وحدت و اجتماع مردم می گردد، و به واسطه همان پیوستگی و الفت با یکدیگر بر دشمنان غالب می شوند و والیان خود را عزیز و بزرگ می دارند.
او در توضیح جمله «قواما لسیر الحق فیهم »اظهار می دارد:
بواسطه الفت بین حاکم و مردم است که حق در میان ایشان اقامه و جاری می شود.
آثار منفی عدم رعایت حقوق متقابل حاکم و رعیت
در قسمت دیگری از خطبه، تبعات و آثار زیانبار اختلاف حاکم و مردم و نقض حقوق ایشان از طرف یکدیگر، اینگونه بیان شده است:
و اذا غلبت الرعیة علی والیهم، و عدا الوالی الرعیة، اختلفت هنالک الکلمة، و ظهرت مطالع الجور، و کثرالادغال فی الدین، و ترکت معالم السنن، فعل بالهوی، و عطلت الآثار و اکثر علل النفوس، ولایستوحش لجسیم حد عطل، ولالعظیم باطل اثل، فهنالک تذل الابرار، وتعز الاشرار، و تخرب البلاد، و تعظم تبعات الله عزوجل عندالعباد (15)
هرگاه رعیت بر والی غلبه یابند و والی بر رعیت برتری و تعدی کند، آنگاه اختلاف کلمه رخ می دهد، و نشانه های جور و ستم آشکار، و تبهکاری در دین بسیار، و عمل به سنت ها متروک می شود و به هوای نفس عمل و احکام شریعت تعطیل می گردد. بیماری های روحی بسیار می گردد و به خاطر تعطیل حدود بزرگ الهی، و ریشه دار شدن باطل، کسی اندوهگین و نگران نمی شود، در آن هنگام خوبان خوار، و اشرار و «اوباش » عزیز و ارجمند گردند، و شهرها خراب می شود، و باز خواست خداوند، عظیم خواهد بود.
علامه مجلسی در شرح مفردات این حدیث در معنای کلمه «ادغال » دو احتمال را مطرح می کند: احتمال نخست اینکه ادغال [بکسر همزه] به معنای این است که در شی ای، چیزی که از جنس آن نباشد داخل شود. در این صورت ادغال به معنای ابداع و تلبیس خواهد بود، یعنی:
هرگاه حقوق والی و رعیت توسط جانب دیگر رعایت نشود بدعت ها و تلبیس ها (شبهات) در جامعه افزایش می یابد و در نتیجه، گمراهی و ضلالت مردم و جامعه را فرا خواهد گرفت. (16)
احتمال دیگر اینکه «ادغال » [به فتح همزه] جمع دغل به معنای فساد باشد یعنی:
در زمان تضییع حقوق حاکم و رعیت فساد جامعه را فرا می گیرد.
وی در ادامه، «علل النفوس » را به امراض نفوس تعبیر می کند که به وسیله ملکات سوء از قبیل غل و کینه، حسد و عداوت و مانند آن در روح و جان انسان به وجود می آید. مجلسی قول دیگری را در شرح این جمله نقل می کند و آن این است که: مراد از علل نفوس، ارتکاب منکرات توسط نفوس مریض می باشد، بدین معنی که هر منکری که انجام شود با وجه و علت و رای فاسدی توجیه می گردد. (17)
وظایف حاکم اسلامی و حقوق رعیت
اکنون به وظایف حاکم اسلامی در قبال مردم که برگرفته از نظر و مسلک اخباری علامه مجلسی است می پردازیم:
وظایف حاکم اسلامی در قبال مردم را در دو قسمت ارایه می کنیم، قسمت اول: در وظایف الزامیه و بایدها است و قسمت دوم: مربوط به نبایدها و اموری است که حاکم باید از آن ها اجتناب نماید.
لزوم شناخت طبقات مختلف جامعه و رعایت حقوق آن ها
هر یک از اصناف و گروه های مختلف جامعه، حقوقی برعهده حاکم اسلامی دارند. مسلمانان، اهل کتاب، کارگزاران حکومتی (مدیران، قضات، ارتش) و تجار و نیز طبقه محروم و پائین جامعه مطالباتی از حاکم دارند و بر حاکم اسلامی است که این وظیفه سنگین را از راه شناخت طبقات مختلف جامعه و رعایت حقوق ایشان ادا نماید.
علی علیه السلام در ابتدای عهدنامه خود با اشاره به پیوستگی طبقات و گروه های جامعه و نیاز آن ها به یکدیگر، و (مدنی الطبع بودن انسان)، این اصل مهم را به مالک گوشزد می کند که:
و اعلم ان الرعیة طبقات، لایصلح بعضها الاببعض، ولاغنی ببعضها عن بعض، فمنها جنودالله، و منها کتاب العامة و الخاصة، و منها قضاة العدل، و منها عمال الانصاف والرفق و منها اهل الجزیة و الخراج، من اهل الذمة و مسلمة الناس، و منها التجار و اهل الصناعات و منها الطبقة السفلی، من اهل الحاجة و المسکنة، وکلا قد سمی الله سهمه، و وضع علی حد فریضته فی کتابه، او سنة نبیه صلی الله علیه وآله عهدا منه عندنا محفوظا (18)
و بدان که رعیت چند طبقه اند که صلاحیت نمی یابند بعضی مگر به بعضی و بعضی را از بعضی چاره نیست.
اول: لشگریان که دین خدا را برپا می دارند.
دوم: نویسندگان عامه که برای مصالح امور خلق ضرورند، و نویسندگان خاصه که به امور مخصوص تو قیام می نمایند.
سوم: قاضیان که به عدالت در میان مردم حکم می کنند.
چهارم: عاملان که به انصاف و عدالت و مدارا سلوک کنند.
پنجم: جماعتی که جزیه و خراج از کافر و مسلمان گیرند.
ششم: تاجران و ارباب صنعت ها و پیشه ها.
هفتم: طبقه ای که پست تر [ضعیف تر] می نمایند که فقیر و ارباب احتیاج و اضطرارند، و هر یک از این ها را خدا سهم و نصیبش را [نام] برده است، و از اندازه فریضه در کتاب خود و سنت پیغمبر خودصلی الله علیه وآله برای ایشان مقرر ساخته و نزد ما معلوم و محفوظ است. (19)
در ادامه این نامه علی علیه السلام مالک اشتر را به رعایت حقوق همه طبقات و صبر و استقامت بر آن توصیه کرده و می فرماید:
وفی الله لکل سعة، ولکل علی الوالی حق بقدر مایصلحه، ولیس یخرج الوالی من حقیقة ما الزمه الله من ذلک، الا بالاهتمام والاستعانة بالله، و توطین نفسه علی لزوم الحق و الصبر علیه فیما خف علیه او ثقل (20)
خدا برای هر یک حقی مقرر ساخته، و هر یک از ایشان را بر والی حقی است به قدر آنچه مصلح احوال ایشان بوده باشد، و ایشان را از او گریزی نبوده باشد. و والی چنانکه باید از عهده آنچه خدا بر او واجب کرده، بر نمی آید، مگر با کوشش و یاری جستن از خدا، و آماده نمودن خویش برای اجرای حق، و شکیبایی در انجام آن، چه بر او آسان باشد و چه دشوار. (21)
برقراری عدالت اجتماعی
اهمیت عدل وجور حاکمان به حدی است که دوام و زوال حکومت وابسته به عدل وجور است به طوری که در مثل مشهور آمده است:
الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الجور...
وظایف حاکم اسلامی در قبال مردم
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
واکنش امام علی(ع) به فرمانداری که دعوت یک ثروتمند را پذیرفت
فرماندار بصره دعوت مهمانی یک ثروتمند را پذیرفت که با عتاب امیرالمومنین(ع) مواجه شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، بیانات امیرمؤمنان(ع) در نهجالبلاغه در عین فصاحت و بلاغت کلام، دارای ابعاد متعدد اجتماعی، سیاسی، علمی و فرهنگی است و کارکرد آنها نه تنها مرتبط با دوران پر تلاطم حکومت ظاهری ایشان بر جامعه مسلمین بلکه تمام زمانها و مکانها را در بر میگیرد و این ناشی از قدرت احاطه ائمه(ع) بر علوم و مسائل اساسی هر جامعه و احاطه بر سنتها و قوانین جاری در عالم هستی است.
بیان نکات اخلاقی و معرفتی و نیز تبیین مسائل اجتماعی و سیاسی مثل امنیت ملی، عوامل انحطاط امتها و ملتها، تبیین عوامل اتحاد و اختلاف، راههای برونرفت از فتنههای اجتماعی، نمایش سیمای مترفین و زراندوزان، نحوه مبارزه با اشرافیت و... از موضوعات مهم بیانات امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه است.
از محورهای مهم بیانات و نامههای سیاسی و اجتماعی آن حضرت در این کتاب شریف، لزوم دوری فرمانداران و مسئولان از زندگی تشریفاتی و پرهیز آنان از زراندوزی و اشرافیت بیحد و حصر و نیز لزوم مراقبت آنها نسبت به اندوختههای مالیشان و دعوت به سادهزیستی است. از نگاه امیر مؤمنان(ع) آنگاه که مسئولان جامعه به دنیاپرستی و یا به مظاهر آن گرایش یابند، توانایی اداره امور جامعه را نخواهند داشت. در این نگاه، هر یک از مسئولان موظفند سطح زندگی خود را تا سطح عموم مردم تنزل دهند تا توانایی درک نیازهای آنها را داشته باشند.
یکی از جریانات مشهور در دوران حکومت امیرالمؤمنین(ع) مربوط به فرماندار بصره یعنی عثمان بن حُنیف است. طی این ماجرا به آن حضرت خبر رسید عثمان دعوت یکی از ثروتمندان بصره را پذیرفته است. لذا طی نامهای مورد عتاب امام(ع) قرار گرفت. در بخشهایی از این نامه تاریخی آمده است:
«اى پسر حنیف، به من گزارش دادند که مردى از سرمایهداران بصره، تو را به مهمانى خویش فرا خواند و تو به سرعت به سوى آن شتافتى خوردنىهاى رنگارنگ براى تو آوردند و کاسههاى پر از غذا پى در پى جلوى تو نهادند گمان نمىکردم مهمانى مردمى را بپذیرى که نیازمندانشان با ستم محروم شده و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شدهاند، اندیشه کن در کجایى؟ و بر سر کدام سفره مىخورى؟ پس آن غذایى که حلال و حرام بودنش را نمىدانى دور انداز و آنچه را به پاکیزگى و حلال بودنش یقین دارى مصرف کن.»
وَ قَدْ بَلَغَهُ أَنَّهُ دُعِیَ إِلَى وَلِیمَةِ قَوْمٍ مِنْ أَهْلِهَا فَمَضَى إِلَیْهَا أَمَّا بَعْدُ یَا ابْنَ حُنَیْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْیَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاکَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَیْهَا یُسْتَطَابُ لَکَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَیْک الْجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُجِیبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیُّهُمْ مَدْعُوٌّ فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیْکَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَیْقَنْتَ بِطِیبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ ... / (نامه45 نهجالبلاغه)
برای درک عمق مطلب، لازم است بدانیم در کتاب الاعلام زرکلى آمده است که عثمان بن حنیف از صحابه پیغمبر صلى الله علیه وآله بود. در غزوه اُحد و پس از آن شرکت داشت و در عصر عمر به موجب تقوا و پاکدامنى خاصى که داشت مأمور اندازهگیرى سرزمین هاى خراجى عراق و سپس والى بصره شد. هنگامى که فتنه جمل رخ داد انصار عایشه به او پیشنهاد کردند که همراه آنها بر ضد امام على علیه السلام بجنگد (در حالى که او والى بصره بود) از این کار خوددارى کرد. طرفداران عایشه تمام موى سر و صورت و ابروهاى او را کندند و با همان حال نزد عایشه بردند.
امام علیهالسلام عیب بزرگ این سفره را انحصارى بودن آن براى اغنیا ذکر کرده است. اگر غذاهاى رنگارنگ منحصر به آنها نبود و گرسنگان و نیازمندان هم از آن بهره مىگرفتند، اشکال بسیار کمترى داشت؛ بنابراین پرزرق و برق بودن و استفاده از انواع غذاهاى گوناگون از یک سو و محروم بودن مستمندان از سوى دیگر ایراد مهم آن سفره بوده است که اگر والى بودن عثمان بن حنیف را بر آن بیفزاییم اشکال آن بیشتر مىشود.
بیشتر بخوانید
نهجالبلاغه| نقش امام زمان در عبور مردم از فتنههای آخرالزمان
نهجالبلاغه | حقوق متقابل مردم و مسئولان در بیان امام علی(ع)
مبعث در نهجالبلاغه| خداوند از پیامبران نسبت به پذیرش رسالت پیامبر(ص) عهد گرفت
نهجالبلاغه| مسئول بیاخلاق صلاحیت تصاحب پستهای حکومتی را ندارد
نهجالبلاغه صوتی| امام علی(ع): گمراهان، دنیای زودگذر را برگزیدند و آخرت جاویدان را رها کردند
نهجالبلاغه صوتی| امام علی(ع): ستارگان را نشانههاى هدایتگر بیابان ماندگان سرگردان قرار داد
نهجالبلاغه صوتی| راهکار عبور از سختیها در بیان امام علی(ع)
نهجالبلاغه صوتی| ضرورت یاد قیامت و عذاب الهى در بیان امام علی(ع)
نهجالبلاغه صوتی | امام علی(ع): خلاف وعده عمل کردن موجب خشم خدا و مردم میشود
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
از منظرمولاعلی(ع)درباره ی ویژگی حاکمان جامعه توضیح دهید(بااستنادبه خطبه ونامه وحکمت)
ویژگی حاکم اسلامی در نهج البلاغه حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه ویژگیهای اصلی حاکم اسلامی را این گونه بر شمرده اند :1. ایمان و تقوا: اصلی ترین ویژگی حاکم اسلامی است که در قالب خصوصیاتی مانند زهد، پرهیز از دنیا گرایی، حامی دین و تارک هوای نفس بودن و... متجلی می گردد.
امام علی علیه السلام در جاهای مختلف نهج البلاغه به مناسبت های گوناگون در قالب نامه ها، خطبه ها یا حکمت ها این ویژگی را به بیان های زیبا و بلیغ عنوان نموده اند. مثلاً در مورد این که حاکم اسلامی پاسدار خدا و ارزش های او در روی زمین می باشد؛ می فرماید: «حاکم اسلامی پاسبان خدا در زمین اوست.»( نهج البلاغه، حکمت 332)
- زهد و پرهیز از دانیا گرایی: حضرت در نامه ای که برای حارث همدانی یکی از کارگزاران خود می فرستد چنین می نویسد: «نفس خود را در واداشتن به عبادت فریب ده و با آن مدارا کن و به زور و اکراه به چیزی مجبورش نساز، و در وقت فراغت و نشاط به کارش گیر و جز در آن چه که بر تو واجب است، و باید آن را در وقت خاص خودش به جا آوری، بپرهیز از آن که مرگ تو فرا رسد در حالی که از پروردگارت گریزان و در دنیاپرستی غرق باشی.»(نهج البلاغه، نامه 69)
- دفاع از دین و پرهیز از هوای نفس : حضرت در نامه به «محمدبن ابی بکر»، هنگام اعزام ایشان به مصر فرمودند: «ای محمدبن ابی بکر! بدان که من، تو را سرپرست بزرگ ترین لشکرم یعنی لشکر مصر، قرار دادم. بر تو سزاوار است که با خواسته های دل مخالفت کرده، از دین خود دفاع کنی؛ هر چند، ساعتی از عمر تو باقی نمانده باشد. به خاطر راضی نگه داشتن مردم، خدا را به خشم نیاور، زیرا خشنودی خدا جایگزین هر چیزی بوده اما هیچ چیز جایگزین خشنودی خدا نمی شود»(همان، نامه 27) یا در نامه ای دیگر، مسأله مخالفت حاکم با هوای نفس و تحت کنترل داشتن آن را به مالک اشتر چنین تأکید می فرماید: «پس نیکوترین اندوخته تو باید اعمال صالح و درست باشد. هوای نفس را در اختیار گیر و از آنچه حلال نیست بپرهیز؛ زیرا بخل ورزیدن به نفس خویش، آن است که در آنچه دوست دارد یا برای او خوشایند است، راه انصاف پیمایی.»(همان، نامه 53)
2. ساده زیستی: یکی دیگر از ویژگی هایی است که امام علی، به اشکال مختلف بر آن تأکید می نماید. ایشان این ویژگی را در مصادیقی از قبیل پرهیز از دنیاپرستی و هواپرستی، پرهیز از سرمایه داری و همنشینی دائم با سرمایه داران و اجتناب از اسراف و رفاه زدگی تبیین می نماید.
- پرهیز از سرمایه داری و رفاه زدگی: امام علیه السلام در مورد لزوم پرهیز حاکم از سرمایه داری و سرمایه داران، در نامه ای به فرماندار بصره عثمان بن حنیف انصاری که دعوت مهمانی سرمایه داری از مردم بصره را پذیرفته بود چنین می فرماید: «پس از یاد خدا و درود، ای پسر حنیف به من گزارش دادند که مردی از سرمایه داران بصره، تو را به مهمانی خویش فرا خواند و تو به سرعت به سوی آن شتافتی؛ خوردنی های رنگارنگ برای تو آوردند و پی در پی، کاسه های پر از غذا جلوی تو نهادند. گمان نمی کردم مهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندان شان با ستم محروم شده و ثروتمندان شان بر سر سفره دعوت شده اند. اندیشه کن در کجایی و بر سر کدام سفره می خوری؟ پس آن غذایی که حلال و حرام بودنش را نمی دانی دور بیفکن و آن چه را که به پاکیزگی و حلال بودنش یقین داری مصرف کن.»(همان، نامه 45)
- پرهیز از دنیاپرستی و تجمل گرایی: امام علی علیه السلام می فرماید حاکم اسلامی باید از ملزومات دنیا به حداقل آن اکتفا نماید و مواردی را که جنبه دنیاپرستی و تجمل گرایی دارد کنار بگذارد، از نظر ایشان، چنین حاکمی است که می تواند جامعه را به سوی عدالت اقتصادی اجتماعی سوق دهد و فقر را از میان ببرد در صورتی که اگر خود، دنیاپرست و تجمل گرا باشد همّ و غمّ او در ریاسَت، جمع آوری اموال و امکانات برای خود و عدم توجه به بی عدالتی های اقتصادی در جامعه خواهد بود که در نهایت جامعه به زوال و انحطاط سوق می نماید. در این مورد به فرماندار خود در بصره عثمان بن حنیف انصاری می فرماید: «آگاه باش هر پیروی را امامی است که از او پیروی می کند و از نور دانشش روشنی می گیرد، آگاه باش امام شما از دنیای خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان رضایت داده است، بدانید که شما توانایی چنین کاری را ندارید اما با پرهیزکاری و تلاش فراوان و پاکدامنی و راستی مرا یاری دهید. پس سوگند به خدا که من از دنیای شما طلا و نقره ای نیندوخته و از غنیمت های آن چیزی ذخیره نکرده ام. بر دو جامه کهنه ام جامه ای نیفزودم و از زمین دنیا حتی یک وجب در اختیار نگرفتم و دنیای شما در چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچیزتر است!»(همان، نامه 45) در ادامه این نامه در ضرورت پرهیز حاکم از تجملات و زرق و برق دنیا می فرماید: «من اگر می خواستم، می توانستم از عسل پاک و از مغز گندم و بافته های ابریشم برای خود، غذا و لباس فراهم آورم. امّا هیهات که هوای نفس بر من چیره گردد و حرص و طمع مرا وا دارد که طعام های لذید برگزینم، در حالی که در «حجاز» یا «یمامه» کسی باشد که به قرص نانی نرسد و یا هرگز شکمی سیر نخورد یا من سیر بخوابم و پیرامونم شکم هایی که از گرسنگی به پشت چسبیده و جگرهای سوخته وجود داشته باشد... آیا به همین رضایت دهم که مرا امیرالمؤمنین خوانند و در تلخی های روزگار با مردم شریک نباشم و در سختی های زندگی، الگوی آنان نگردم؟ آفریده نشده ام که غذاهای لذیذ و پاکیزه مرا سرگرم سازد.»(همان، نامه 45)
3- مهربانی و محبت نسبت به مردم:
امام علیه السلام در نامه به فرماندار خود در مصر، محمدبن ابی بکر، می گوید: «با مردم فروتن، نرمخو، مهربان، گشاده رو و خندان باش، در نگاه هایت و در نیم نگاه و خیره شدن به مردم به تساوی رفتار کن تا بزرگان در درستکاری تو طمع نکنند و ناتوان ها از عدالت تو مأیوس نگردند.»(همان، نامه 27) همچنین به مالک اشتر می فرماید: «مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش»(همان، نامه 53) در مورد پنهان نشدن از مردم، به مالک اشتر می فرماید: «هیچ گاه زیاد از مردم پنهان مشو که پنهان بودن رهبران، نمونه ای از تنگ خویی و کم اطلاعی در امور جامعه می باشد. نهان شدن از رعیت، زمامداران را از داشتن آنچه بر آنان پوشیده است باز می دارد.»(همان، نامه 53)
- فروتنی و تواضع حاکم نسبت به مردم: حاکم اسلامی در دید امام علی علیه السلام باید نسبت به مقامش حالت امانت دار، و در برابر مردم فروتنی و تواضع داشته باشد. در این مورد به مالک اشتر می فرماید: «بپرهیز که خود را در بزرگی همانند خداوند پنداری و در شکوه خداوندی همانند او دانی زیرا خداوند هر سرکشی را خوار می سازد...»(همان، نامه 53) در جای دیگر به مالک می نویسد: «اگر با مقام و قدرتی که داری، دچار تکبر یا خودبزرگ بینی شدی به بزرگی حکومت پروردگار که برتر از تو است بنگر که تو را از سرکشی نجات می دهد...»(همان، نامه 53)
- صداقت با مردم و قانون مداری با آن ها: امام علیه السلام به مالک اشتر می فرماید: «و هر گاه رعیت بر تو بدگمان گردد، عذر خویش را آشکارا با آنان در میان بگذار و با این کار از بدگمانی نجاتشان ده، که این کار ریاضتی برای خودسازی تو و مهربانی کردن نسبت به رعیت است و این پوزش خواهی تو آنان را به حق وا می دارد»(همان، نامه 53)
4 - استفاده از مشاوران و همکاران شایسته :
- انتخاب مشاورین و همکاران خوب: امام علی علیه السلام به مالک اشتر می فرماید: «با دانشمندان، فراوان گفتگو کن و با حکیمان، فراوان بحث کن که مایه آبادانی و اصلاح شهرها و برقراری نظم و قانونی است که در گذشته نیز وجود داشت.»(همان، نامه 53) امام توصیه می نماید که مشاور و اعوان و یاران حاکم باید از افراد پاک، شایسته و دارای صفات پسندیده باشند؛ بنابراین باید از انتخاب افراد بخیل، ترسو، حریص، شرور، گناهکار، سبک سر، دروغگو، چاپلوس، مرفه و از خودراضی پرهیز کند و افراد نیکو، خوش نام، خانواده دار، مؤمن، مردم دار، بخشنده، شجاع و عالم... را به مشاوره و معاضدت برگزیند.( ر.ک: علی اکبر ذاکری، سیمای کارگزاران علی علیه السلام ، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1373) در همین رابطه به مالک اشتر می نویسد: «هزینه این گونه افراد بر تو سبک تر و یاریشان بهتر و مهربانیشان بیشتر و دوستی آنان با غیر تو کمتر است. آنان را از خواص و دوستان نزدیک و رازداران خود قرار ده، سپس از میان آنان افرادی را که در حق گویی از همه صریح ترند و در آن چه که خدا برای دوستانش نمی پسندد تو را مددکار نباشند انتخاب کن، چه خوشایند تو باشد یا ناخوشایند.»(همان، نامه 53)
- انتخاب مدیران، قضات، کارمندان و منشی های خوب: امام علیه السلام در این رابطه به مالک اشتر می گوید: «... برای هر یک از کارهایت سرپرستی که بزرگی کار بر او چیرگی نیابد و فراوانی کار او را درمانده نسازد، بگمار و بدان که هر گاه در کار نویسندگان و منشیان تو کمبودی وجود داشته باشد که تو بی خبر باشی خطرات آن دامنگیر تو خواهد بود.»(همان) امام علیه السلام در مورد انتخاب قاضی نیز چنین توصیه می نمایند: «... سپس از میان مردم، برترین فرد نزد خود را برای قضاوت انتخاب کن کسانی که مراجعه فراوان، آن ها را به ستوه نیاورد و برخورد مخالفان با یکدیگر او را خشمناک نسازد، در اشتباهاتش پافشاری نکند و بازگشت به حق پس از آگاهی برای او دشوار نباشد...»(همان) امام علیه السلام برای انتخاب کارمندان و منشیان توصیه های مشابه و کنترل و نظارت آشکار و پنهان حاکم بر آن ها را مطرح می نمایند و می فرمایند: «سپس در امور کارمندانت بیندیش و پس از آزمایش به کارشان بگمار و بامیل شخصی و بدون مشورت با دیگران آنان را به کارهای مختلف وادار نکن، زیرا نوعی ستمگری و خیانت است. کارگزاران دولتی را از میان مردمی با تجربه و با حیا از خاندان های پاکیزه و با تقوا که در مسلمانی سابقه درخشانی دارند، انتخاب کن. زیرا اخلاق آنان گرامی تر و آبرویشان محفوظ تر و طمع ورزیشان کمتر و آینده نگری آنان بیشتر است...»(همان) و در مورد نویسندگان می فرماید: «سپس در امور نویسندگان و منشیان به درستی بیندیش و کارهایت را به بهترین آنان واگذار کن و نامه های محرمانه را، که در بردارنده سیاست ها و اسرار تو است، از میان نویسندگان به کسی واگذار که صالح تر از دیگران باشد...»(همان) در مورد نظارت دائم بر امور کارگزاران می فرماید: «... سپس رفتار کارگزاران را بررسی کن و جاسوسانی راستگو و وفاپیشه بر آنان بگمار که مراقبت و بازرسی پنهانی تو از کار آنان سبب امانت داری و مهربانی رعیت خواهد بود...»(همان)
توجه به ضرورت های اجتماعی و آبادانی شهرها: از دیگر ویژگی های اساسی حاکم از دید امام علی علیه السلام توجه او به مسائل فردی و رشد اجتماعی اقتصادی جامعه است، یعنی تأمین مایحتاج اولیه برای همه، حرکت جامعه به سوی کار و تولید و وفور نعمت، تقدم کارهای تولیدی بر خدماتی و واسطه ای و اخذ مالیات. از دیدگاه امام علیه السلام در جامعه ای که کار و تولید، اساس باشد رفاه و آسایش برای همه تأمین می گردد در همین مورد به مالک اشتر می فرمایند: «مالیات و بیت المال را به گونه ای وارسی کن که به صلاح مالیات دهندگان باشد، زیرا بهبودی (امور) مالیات و مالیات دهندگان، عامل اصلاح امور دیگر اقشار جامعه است و تا امور مالیات دهندگان اصلاح نشود کار دیگران نیز سامان نخواهد گرفت زیرا همه مردم نان خور مالیات و مالیات دهندگانند. باید تلاش تو در آبادانی زمین، بیشتر از جمع آوری خراج باشد که خراج جز با آبادانی فراهم نمی گردد و آن کسی که بخواهد خراج را بدون آبادانی مزارع به دست آورد شهرها را خراب و بندگان را نابود می سازد و حکومتش جز اندک مدتی دوام نمی آورد»(همان)
5 - عادل و معتدل بودن: از ویژگی های اساسی حاکم از دید امام علی علیه السلام داشتن عدالت در اداره امور و معتدل بودن در رفتار با مردم می باشد که لازمه آن، پرهیز از خشم و غضب در برخورد با دیگران و مخالف ظلم و حامی عدل بودن حاکم است.
عدالت حاکم: در اندیشه سیاسی امام علی علیه السلام ویژگی عدالت اگر در حاکم نباشد یا ضعیف باشد او به هیچ وجه نمی تواند به تعهدات خود عمل نماید یا پایدار بماند و بدون شک به ستم و بی انصافی و تبعیض و باندبازی و تمامیت خواهی و استبداد رأی و بیدادگری کشانده می شود .
پرهیز از خشم و غضب: از دیگر ویژگی های حاکم، اعتدال او در رفتار با مردم است؛ یعنی کنترل خشم و غضب و دست و زبان خود و این که به خاطر قدرت حاکمیت، به دیگران تعدی و تجاوز نکند. در این مورد در نامه خود به حارث همدانی می گوید: «خشم را فرو نشان و به هنگام قدرت ببخش و به هنگام خشم فروتن باش و در حکومت مدارا کن تا آینده خوبی داشته باشی»(همان، نامه 69 ) در همین زمینه در نامه به مالک اشتر می فرماید: «باد غرورت، جوشش خشمت، تجاوز دستت و تندی زبانت را در اختیار خودگیر و با پرهیز از شتابزدگی و فرو خوردن خشم، خود را آرامش ده تا خشم تو فرو نشیند و اختیار نفس در دست تو باشد، و تو بر نفس مسلط نخواهی شد مگر با یاد فراوان قیامت و بازگشت به سوی خدا»(همان، نامه 53) پس کنترل حاکم بر صفات شیطانی نفس، از جمله خشم و غضب، یکی دیگر از ویژگی های او می باشد.
مخالف ظلم و حامی عدل و انصاف بودن: امام علیه السلام معتقد است حاکم باید طرفدار حق و انصاف و مخالف ظلم و تعدی باشد در این مورد می فرماید: «مالک بهترین امور در نزد تو باید متوسط ترین آن ها در حق (میانه روی در حق) و فراگیرترین آن ها در عدالت و جامع ترین آن ها در رضایت مردم باشد»(همان)
6- سعه صدر و و گشادگی روح و فکر ؛ قال علی علیه السلام : « آله الریاسه سعه الصدر » « ابزار ریاست و مدیریت، سعه صدر و گشادگی روح وفکر است » ( نهج البلاغه، حکمت 176)
ویژگی حاکم اسلامی در روایات:
در روایات اسلامی نیز ویژگی های حاکم اسلامی بیان شده است که ما به چند محور اساسی اشاره می کنیم .
1. علم و آگاهی ؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمودند : « من امَ قوماً و فیهم من هو اعلم منه لم یزل امرهم الی السفال الی یوم القیامه»، « کسی که امامت و پیشوایی گروهی را بر عهده گیرد در حالی که در میان آنها آگاهتر از او وجود دارد، پیوسته کار آنها رو به انحطاط می رود تا روز قیامت ». ( وسائل الشیعه، ج5، ص 415)
2- آگاهی به مسائل زمان خویش؛ امام صادق علیه السلام فرمودند:« العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس » « آن کس که آگاه از وضع زمان خود باشد، مسائل پیچیده و گمراه کننده به او هجوم نمی آورد» ( اصول کافی، ج1، ص 27)
3- رعایت عدالت ؛ حضرت علی علیه السلام به عمر فرمود: « ثلاث ان حفظتهن و علمت بهن کفتک ما سواهن و ان ترکتهن لم ینفعک شی سواهن اقامه الحدود علی القریب والبعید و الحکم بکتاب الله فی الرضا و السخط و القسم بالعدل بین الحمر و الاسود »، « سه چیز است که اگر آن را به خوبی حفظ کنی و عمل نمایی تو را از امور دیگر بی نیاز می کند و اگر آنها را ترک نمایی چیزی غیر از آن تو را سود نمی دهد؛ اجرای حدود الهی نسبت به افراد دور و نزدیک و حکم بر طبق کتاب الهی در خشنودی و غضب و تقسیم با عدالت در میان سیاه و سفید .» ( بحار الانوار، ج72، ص 349)
برای آگاهی بیشتر به منابع زیر مراجعه نمایید .
قوامی، سید صمصام الدین، مدیریت از منظر کتاب و سنت.
مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، تهران: دار الکتب الاسلامیه، ج10 .
مصباح یزدی، محمد تقی، حقوق و سیاست در قرآن، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
ماندگار، محمد مهدی، خط مشی های سیاسی نهج البلاغه ، قم: دفتر تبلیغات حوزه علمیه .
بابا پور، محمد مهدی، سیاست و حکومت در نهج البلاغه ، قم: تهذیب.
دشتی، محمد، ترجمه و شرح نهج البلاغه.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
وظایف و مسؤولیتهای حاکم در نگاه علی(ع)
منبع : فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 18 , رستمیان، محمدعلی
مقدمه
موضوع بحث در این مقاله، وظایف و مسؤولیتهای حاکم از دیدگاه حضرت علی علیه السلام می باشد. در این موضوع دو عنوان «وظیفه» و «مسؤولیت» به کار رفته است که هرچند ارتباط وثیقی دارند، ولی از جهت معنا و مصداق متفاوتند. از لحاظ معنا «وظیفه» کاری است که شخص متعهد به انجام یا ترک آن است. حضرت علی علیه السلام احکام شرعی را از وظایف بندگان می شمارد:
«و اَخرجوا اِلی الله بما افْترض علیکم من حقّه و بیّن لکم من وظائفه؛
و با انجام واجبات الهی و وظایفی که در حق خویش برای شما بیان کرد، به سوی خداوند حرکت کنید.»
اما مسؤولیت برخاسته از تعهدی است که در وظیفه نهفته است و به معنای پاسخگویی در برابر کار یا عملی است که انجام یا ترک شده است.
از لحاظ مصداق مسؤولیت، حوزه عام تری نسبت به وظیفه دارد. وظیفه تنها در محدوده عمل شخص می گنجد و هر کس وظیفه دارد عملی را که بر عهده اوست، به خوبی انجام دهد، اما گاه افرادی در قبال عمل شخص دیگر مسؤول هستند، بدون اینکه از آن آگاه باشند. مثلاً سرپرست خانواده در مقابل کار افرادی که تحت سرپرستی او هستند، مسؤول است و باید پاسخگو باشد. بدین ترتیب هر جا وظیفه ای در کار است، مسؤولیت نیز وجود دارد، ولی ممکن است گاه در برابر کاری که هیچ وظیفه ای نداشته ایم، مسؤول باشیم. مسؤولیتها اغلب به خاطر مقام و رتبه ای است که افراد در جامعه دارا هستند و با توجه به مقام و رتبه خویش در مقابل کارهای دیگران مسؤول هستند.
در مورد رابطه وظیفه و مسؤولیت، سؤال دیگری نیز مطرح است: آیا شخص تنها در برابر فرد یا نهادی مسؤول است که وظیفه او را معیّن می کند یا ممکن است این دو از هم تفکیک شوند؟
این سؤال در مورد حاکم، نیازمند این است که بررسی نماییم چه کسی وظایف او را معیّن می کند و وی در برابر چه کسی مسؤول است. با بررسی این دو مسأله و مقایسه آنها مشخص می شود حاکم در برابر کسی مسؤول است که وظیفه او را معیّن می نماید یا اینکه در برابر دیگران نیز مسؤولیت دارد.
مباحث این مقاله به طور کلی در دو محور عرضه می گردد: محور اول در باره وظیفه حاکم است و در آن ابتدا به این سؤال پاسخ می گوییم که از نظر حضرت علی علیه السلام چه نهاد یا شخصی برای حاکم وظیفه مشخص می کند و بایدها و نبایدهایی را که او باید انجام دهد، تعیین می نماید. آنگاه با تقسیم وظایف حاکم به فردی و اجتماعی، محدوده عمل او را در مورد هر یک از آنها بررسی می کنیم.
در محور دوم از مسؤولیتهای حاکم بحث خواهیم کرد؛ یعنی از مواردی که حاکم بدون اینکه وظیفه داشته باشد عملی انجام دهد، در برابر کارهای دیگران مسؤول است. در این بحث نیز ابتدا به این سؤال پاسخ می گوییم که حاکم در برابر چه شخص یا نهادی مسؤول است و به چه کسی باید پاسخگو باشد و بعد از آن در باره مواردی که حاکم باید پاسخگو باشد، بدون اینکه وظیفه ای بر عهده داشته باشد، بحث خواهیم کرد.
حاکم، وظیفه، وظیفه ساز
رابطه متقابل حاکم و مردم، یکی از روابط متعدد اجتماعی و مهمترین آنهاست و همچون تمام آنها نیازمند حدود و ثغورِ مشخص است، تا با مراعات آنها که در قالب قوانین و ضوابط مشخص می شود عدالت فراگیر در جامعه تحقق یابد. حضرت علی علیه السلام اصلاح این رابطه را سبب نیرومندی حق در جامعه و استحکام دین و گسترش عدالت در جامعه می داند:
«فاِذا اَدّت الرعیة اِلی الوالی حقَّه و اَدّی الوالی الیها حقَّها عزّ الحق بینهم و قامت مناهج الدین و اعتدلت معالم العدل؛[1]
هنگامی که رعیت، حق والی را ادا کند و والی حق رعیت را ایفا نماید، میانشان حق والا می گردد و شیوه های دینداری پدیدار می شود و نشانه های عدالت پابرجا می گردد.»
یکی از دو طرف این رابطه، یعنی حقوق مردم بر حاکم یا وظایف حاکم در مقابل جامعه و مردم، موضوع این بحث است و همان طور که قبلاً گفتیم، دو سؤال در باره وظایف حاکم مطرح است: چه کسی وظایف حاکم را معین می کند؟ حاکم در مقابل مردم چه وظیفه ای دارد؟ این دو سؤال را با استفاده از سخنان گهربار امیرالمؤمنین علی علیه السلام پاسخ می دهیم.
دین وظیفه ساز برای حاکم
در حدیث پیشین، حضرت علی علیه السلام ابتدا به طور اجمال به روابط متعدد اجتماعی بین مردم اشاره کرده است و قوانین و ضوابطی را که حدود و ثغور این روابط را مشخص می کند، حق خداوند می داند که در قالب احکام و تکلیفهای شرعی برای اصلاح روابط اجتماعی مطرح گردیده است:
«ثم جعل سبحانه مِن حقوقه حقوقاً افْترضها لبعض الناس علی بعض فجعلها تتکافأ فی وجوهها و یوجب بعضها بعضاً و لا یستوجب بعضها اِلاّ ببعض؛
خداوند پاک و منزه از حقوق خویش، حقی برای بعضی مردم بر بعضی دیگر واجب کرد که از هر نظر همپایه هستند و با ادای حقی توسط ادا کننده، وظیفه ای ثابت می شود و بدون آن حقی ندارد».
حضرت حقوق اجتماعی مردم بر یکدیگر را برخاسته از حق خداوند می داند؛ یعنی این حقوق حق الهی هستند که همچون سایر حقوق خداوند، مثل عبادت که حق مستقیم هستند به او بازگشت می کنند و این حقوق، تکالیف و واجب شرعی اند که همچون سایر تکالیف به واسطه فرمان خداوند الزام آوراند.
آنگاه به رابطه حاکم و مردم می پردازد و آن را از مهمترین واجبات در مورد حقوق مردم برمی شمارد:
«و اَعظم ما افْترض سبحانه من تلک الحقوق حق الوالی علی الرعیة و حق الرعیة علی الوالی فریضة فرضها الله سبحانه لکل علی کل، فجعلها نظاماً لِاُلفتهم و عزاً لدینهم؛
در میان حقوقی که خداوند برای بعضی بر برخی دیگر واجب گرداند، حق حاکم بر مردم و حق مردم بر حاکم از مهمترین حقوق و واجبی است که خداوند برای هر یک بر دیگری واجب کرد و آن را موجب نظم، پیوستگی و عزت و نیرومندی دینشان قرار داد».
حضرت ابتدا در دو موضع بر این امر تأکید می کند که حق میان حاکم و مردم، از واجبات الهی است؛ یعنی اگر حاکم در مقابل مردم وظیفه ای بر عهده دارد، وظیفه را خداوند بر دوش او نهاده است. امام در مرتبه اول رابطه حق و حقوق هر یک از حاکم و مردم را بر یکدیگر از مهمترین حقوق اجتماعی برمی شمرد که خداوند واجب کرده است، آنگاه بر اینکه این حقوق، واجب الهی است، تأکید کرده است. این کلام دلالت دارد اگر مردم بر حاکم حقی دارند و اگر حاکم در مقابل مردم موظف به کارهایی می باشد، از طرف خداوند است؛ یعنی خداوند از حاکم خواسته است در مقابل اطاعت مردم از او، به امور آنها رسیدگی کند و حقوق آنان را به ایشان برساند، نه اینکه وظایف حاکم، امری قراردادی بین مردم و اوست و مردم زمامداری را به حاکم داده و با او شرط نموده اند چگونه عمل نماید.
حضرت در قسمت دیگری از سخن، مسأله را به گونه دیگری مطرح کرده است. اگر بپذیریم مردم حکومت را به حاکم تحویل می دهند و برای او وظیفه مشخص می کنند، غلبه با آنان است و مردم بر حاکم تسلط دارند و هرچه را بخواهند، با او شرط می کنند و وی موظف است بر مبنای خواست مردم، به اداره امور جامعه بپردازد. این مطلبی است که به صراحت از طرف حضرت علی علیه السلام نفی گردیده و آثار و فساد حاصل از آن توضیح داده شده است:
«و اذا غلبت الرعیة والیها اَو اَجحف الوالی برعیته اخْتلف هنا لک الکلمة و ظهرت معالم الجور و کثر الادغال فی الدین و ترکت محاج السنن فعمل بالهوی؛
آنگاه که مردم بر حاکم چیره گردند یا حاکم به مردم ظلم کند، نظام جامعه به هم می خورد و نشانه های ستم آشکار می شود و بدعتها در دین وارد می شود و سنتهای خوب و پسندیده ترک و به هوای نفس عمل می شود».
غلبه مردم بر حاکم یا ظلم حاکم در حق مردم، موجب نابودی نظام صالح جامعه و ظهور ظلم و ستم است. غلبه مردم بر حاکم و تسلط آنها بر او، به صورتی که تحت فرمان آنان باشد و آنها وظیفه و تکلیف او را مشخص کنند، آثار رفتار ظالمانه حاکم در جامعه را، در پی دارد، و این مطلب در راستای جوابی است که حضرت به «ابن عباس» هنگامی که مطلبی را پیشنهاد کرد، داد:
«لک ان تشیر علیّ و اَری فاِنْ عصیتُک فاَطِعْنی؛[2]
تو به من پیشنهاد می دهی و من می نگرم. پس اگر مخالفت کردم، باید از من اطاعت کنی.»
حضرت مغلوب بودن حاکم در برابر نظریات مردم را نمی پسندد، هر چند از پیشنهادهای مشورتی آنها استقبال می کند.
این نگرش در مورد وظیفه حاکم، در سخنان امام تجلی یافته است. وقتی مردم را از عمل به رأی خویش برحذر می دارد و از آنها می خواهد تابع هواهای نفسانی نباشند، وظیفه خویش و رهبر جامعه را عمل به دستورهای خداوند برمی شمرد و می گوید:
«اِنّه لیس علی الاِمام اِلاّ ما حمّل من اَمْر ربّه؛[3]
امام و پیشوا غیر از آنچه از طرف خداوند مأمور است، وظیفه دیگری ندارد».
و آنگاه که مالک اشتر را برای به عهده گرفتن وظیفه خطیر حکومت، توجیه می کند و وظایف او را برمی شمرد، از او می خواهد قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله را رهنمود خویش قرار دهد و در این محدوده به انجام وظایف خویش مشغول باشد و هر مشکلی پیش می آید، به این دو مراجعه کند:
«و ارْدُدْ اِلی الله و رسوله ما یضلعک من الخطوب و یشتبه علیک مِن الاُمور فقد قال الله تعالی لقومٍ اَحبَّ اِرشادهم: یا ایّها الذین آمنوا اَطیعوا الله و اَطیعوا الرسول و اُولی الاَمر منکم فاِنْ تنازعتم فی شی ء فردّوه اِلی الله و الرسول. فالردّ اِلی الله، الاَخذ بمحکم کتابه و الردّ اِلی الرسول، الاَخذ بسنته الجامعة غیر المفرّقة؛[4]
در امور سخت و مشتبه به خدا و پیامبرش صلی الله علیه و آله رجوع کن. خداوند متعال به گروهی که دوست داشت آنها را راهنمایی کند، فرمود: «ای کسانی که ایمان آورده اید! از خداوند و رسول و اولی الامر اطاعت کنید و اگر در چیزی نزاع کردید، آن را به خدا و رسولش بازگردانید». بازگشت و رجوع به خداوند، تمسک به آیات محکم کتاب و رجوع به پیامبر، صلی الله علیه و آله تمسک به سنت جامع و قطعی اوست».
حضرت مرجع بودن قرآن در امور و حکومت و شؤون حاکم را مورد توجه قرار داده است. بعد از جریان حکمیت، عده ای به ایشان اعتراض کردند چرا افراد را مرجع تشخیص حاکم قرار دادی و امام گفت که فقط قرآن را مرجع قرار داده است:
«اِنّا لم نحکّم الرجال و اِنّما حکّمنا القرآن ... فاِذا حکم بالصدق فی کتاب الله فنحن اَحقّ الناس به و اِنْ حُکم بسنّة رسول الله صلی الله علیه و آله فنحن اَحق الناس و اولاهُم به؛[5]
ما افراد را حاکم قرار ندادیم، بلکه قرآن را حاکم قرار دادیم ... آنگاه که صادقانه قرآن مورد داوری قرار گیرد، ما سزاوارترین مردم به خلافت هستیم و اگر از طریق سنت پیامبر صلی الله علیه و آله حکم شود، باز سزاوارترین و برترین مردم به آن هستیم».
سیره عملی امام حاکی از همین نگرش به امر حکومت است، که حاکم تنها موظف است به احکام الهی و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله عمل نماید. هنگامی که حضرت با اقبال مردم خلافت را در دست گرفت، با اعتراض طلحه و زبیر روبه رو شد که چرا با ما مشورت نمی کنی! امام به ترسیم شیوه عمل خویش در مورد حکومت پرداخت و دو رکن دین اسلام، یعنی کتاب الهی و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله را مرجع خویش در همه امور معرفی نمود:
«فلمّا اَفضتْ اِلیّ نظرتُ اِلی کتاب الله و ما وضع لنا و اَمرنا بالحکم به فاتَّبعتُه و ما استسنَّ النبی صلی الله علیه و آله فاقْتدیتُه فلم اَحْتج فی ذلک اِلی رأیکما و لا رأی غیرکما؛[6]
چون حکومت و زمامداری جامعه به من رسید، به کتاب خداوند و احکام آن نگریستم و از فرامین آن تبعیت کردم و نیز راه و روش پیامبر صلی الله علیه و آله را ملاحظه کرده و آن را مقتدای خود قرار دادم و در این مورد به نظر شما و غیر شما احتیاجی پیدا نکردم».
ایشان نه تنها اجرای احکام الهی را محور فعالیت حاکم می داند، بلکه معتقد است حاکم باید مواردی را که خداوند حکم نکرده، ولی می توانسته است حکم کند، مد نظر خویش قرار دهد و مطابق آن عمل نماید. گروهی به عمر پیشنهاد کردند از زینتهای خانه خدا برای مخارج جنگ استفاده کند، با این استدلال که زینتها بسیار است و کعبه نیازی به آنها ندارد و مصرف آن در امور جنگی ثواب دارد. عمر به این کار راضی شد، ولی حضرت علی علیه السلام با استناد به قرآن کریم و تقسیم اموال به شخصی که به او ارث می رسد و بودجه دولتی که عبارت از فی ء و خمس و صدقات است و هر یک مصرف خاصی دارد، حکم کرد: در آن هنگام زینتهای خانه خدا وجود داشت و خداوند در باره آن حکمی بیان نکرد و این کار را به سبب فراموشی یا جهل ترک نکرد، پس باید زینتهای آن را در جای خویش قرار داد.[7]
محور قرار دادن قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیازمند تحقیق و تفحص بیشتر است، تا حدود و ثغور آن مشخص و معلوم شود.
بدین ترتیب مشخص گردید وظایف حاکم در دایره احکام الهی و تبعیت از احکام دینی است و حقوق مردم که حاکم موظف به رعایت آنهاست، در همین محدوده قرار دارد و نیز مهمترین حق حاکم بر مردم، در همین محدوده رعایت می شود؛ یعنی اگر حاکم طبق اصول و احکام الهی با مردم رفتار کرد و در پی اجرای احکام دینی بود، حق الهیِ اطاعتِ مردم از او، پابرجاست و اگر از این مسیر خارج گردید، دیگر نباید از او اطاعت کرد. حضرت علی علیه السلام در نامه ای که به مردم مصر نوشت و از آنها خواست از مالک اشتر اطاعت کنند، اطاعت را به مواردی مقید کرد که عمل او طبق حق باشد.[8] وظیفه حاکم برپایی احکام الهی است که اجرای آنها سعادت جامعه اسلامی و اصلاح روابط میان مسلمانان و عزت دین و دنیای آنها را در پی دارد. وظایف حاکم، به تفصیل در کلام حضرت علی علیه السلام مطرح گردیده است که در بحث بعد به بررسی آنها می پردازیم.
وظایف حاکم
وظایف حاکم را می توان به دو دسته فردی و اجتماعی تقسیم کرد. وظایف فردی، کارهایی است که او باید در مورد خویش انجام دهد و وظایف اجتماعی، در مورد جامعه و مردم است. ما در این مباحث وظایف حاکم را تحت این دو عنوان بررسی می کنیم.
وظایف فردی حاکم
مقام خطیر حکومت ایجاب می کند حاکم از خصوصیات و ویژگیهایی برخوردار باشد که برای افراد دیگر در رده های پایین تر اجتماعی، این ویژگیها از ضرورت کمتری برخوردار است. در بحث حاضر نمی خواهیم در مورد ویژگیها و صفات حاکم بحث کنیم، بلکه می خواهیم اموری را بررسی نماییم که بر حاکم لازم است در تمام دوران حکومت خویش لحاظ کند. در این باره از سه وظیفه خودسازی، اخلاق و علم آموزی بحث می کنیم.
1. خودسازی
سعادت انسان به خودسازی و تهذیب نفس بستگی دارد و قرآن کریم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام انسانها را به آن دعوت کرده اند و این مسأله در مورد حاکم ضرورتی دوچندان می یابد. حضرت علی علیه السلام به کارگزاران و امیران همواره سفارش به رعایت تقوای الهی و تهذیب نفس می کرد و پیوسته به آنها متذکر می شد مالک نفس خویش باشند تا هوای نفسانی بر آنها غلبه نکند. چند امری را که حضرت در زمینه خودسازی، به کارگزاران خویش سفارش می کرد، بلکه فرمان می داد، بررسی می کنیم:
الف) مقاومت در برابر وسوسه های نفسانی و یاد مرگ برای خودسازی
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در ابتدای عهدنامه مالک اشتر چندین بار به او فرمان می دهد مواظب هوای نفسانی خود باشد و آن را در هم شکند و مالک خواسته های خویش باشد:
«هذا ما اَمر به عبدالله علیّ امیرالمؤمنین مالک بن الحارث الاَشتر ... اَمره بتقوی الله ... و امَره ان یکسر نفسه من الشهوات و یزعها عند الجمحات فاِنَّ النفس اَمارة بالسوء اِلاّ ما رَحِم الله ... فامْلک هواک و شحَّ بنفسک عمّا لا یحلّ لک فاِنّ الشحّ بالنفس الاِنصاف منها فیما احبّتْ او کرهت؛[9]
این فرمانی است که بنده خدا، علی امیرالمؤمنین به مالک اشتر می دهد ... او را به تقوا فرمان می دهد ... از او می خواهد خواسته های نفسانی خویش را در هم شکند و به هنگام وسوسه ها خویشتندار باشد، زیرا نفس همواره انسان را به بدی وا می دارد، مگر آنکه رحمت الهی شامل حال او شود ... زمام هوای نفسانی خود را در دست گیر و از آنچه برایت حلال نیست، بخل بورز، زیرا این بخل، در آنچه نفس دوست یا ناخوش می دارد، راه انصاف است».
سفارش حضرت در مورد مواظبت و مقاومت در برابر وسوسه های نفسانی، به سرکردگان لشگری نیز به طور اکید بیان شده است. امام به «شریح بن هانی» فرمانده مقدمه لشگر در جنگ با معاویه می گوید:
«اتق الله فی کل صباح و مساء و خَفْ علی نفسک الدنیا الغرور و لاتأمَنْها علی حال ... فکن لنفسک مانعاً رادعاً و لنزوتک عند الحفیظة واقماً قامعاً؛[10]
هر صبح و شام خداترس باش و از دنیای فریبنده بر نفس خویش بترس و در هیچ حال از آن ایمن مباش ... محافظ و مانع نفس خویش از هوای نفسانی باش و به هنگام خشم و غضب، شکننده نفس خویش و غالب باش».
و در نامه دیگر پیروی از هوای نفسانی را سبب عدول حاکم از وظیفه خویش، یعنی بسط عدالت برمی شمرد:
«اما بعد فاِنّ الوالی اذا اخْتلف هواه، منعه ذلک کثیراً من العدل؛[11]
اگر والی در پی هوای نفسانی خویش باشد، از عمل به عدل در بسیاری موارد باز می ماند».
حضرت علی علیه السلام یاد مرگ را بهترین طریق برای خودسازی و به دست گرفتن زمام نفس می داند و به مالک اشتر سفارش می کند بسیار به یاد مرگ باشد، تا بتواند کف نفس کند:
«و لن تحکم ذلک من نفسک حتّی تکثر همومک بذکر المعاد الی ربک؛[12]
هرگز نخواهی توانست زمامدار نفس خویش باشی، مگر اینکه بسیار به یاد قیامت و بازگشت به سوی پروردگارت باشی».
ب) پرهیز از ریاست طلبی
ریاست طلبی از هواهای نفسانی است و چون حاکم از این جهت، بسیار در معرض خطر است، مورد سفارش حضرت علی علیه السلام می باشد. از این رو مالک اشتر را از اینکه با رسیدن به حکومت و به دست آوردن حق فرماندهی، ریاست طلبی کند و خیال نماید کار و شأن او فرمان دادن است، برحذر می دارد و به او از اینکه طبق این روحیه، فرمانهایی، با عجله و بدون فکر صادر کند و روحیه عفو و گذشت را فراموش نماید، هشدار می دهد:
«فاعْطهم مِن عفوک و صفحک مثل الذی تحبّ و ترضی ان یعطیک الله من عفوه و صفحه ... و لا تسرعنّ اِلی بادرة وجدت منها مندوحة و لا تقولنّ اِنّی مؤمّرٌ آمر فاطاع فاِنّ ذلک ادغال فی القلب و منهکة للدین و تقرب من الغیر؛[13]
[در موارد خطا و لغزش] آن قدر عفو و گذشت پیشه گیر که دوست داری به همان مقدار از عفو و گذشت خداوند برخوردار شوی و به سرعت به کاری که راه چاره دارد، مشغول نشو و به آن فرمان مده و مگو: من حاکم هستم و فرمان می دهم و باید اطاعت شوم، زیرا این روحیه، باعث فساد قلب و نابودی دین و زوال حکومت می شود».
حضرت متذکر می شود عظمت و جبروت تنها مختص ذات الهی است و هر کس خویشتن را این گونه تصور کند، جبار و متکبر است و خداوند او را ذلیل و خوار خواهد کرد:
«ایاک و مساماة الله فی عظمته و التشبّه به فی جبروته فاِنّ الله یذل کلّ جبار و یهین کل مختال؛[14]
از مساوات انگاری با خداوند، در بزرگی فروختن و شبیه انگاری با او، در جبروتش، دوری کن، زیرا خداوند، سرکشان را خوار و خودبینان را ذلیل می کند».
حضرت علی علیه السلام دو راه را برای معالجه ریاست طلبی که هر حاکمی در معرض خطر آن است، ارائه می دهد: راه اول یادآوری مقام و عظمت خداوند است که هر قدرتی در برابر عظمت او ناچیز و بی مقدار است:
«و اذا اَحْدث لک ما انت فیه من سلطانک اُبّهة اَو مخیلة فانظر اِلی عظم مُلک الله فوقک و قدرته منک علی ما لا تقدر علیه من نفسک فاِنّ ذلک یُطامِنُ الیک من طماحک و یکف عنک مِن غربک و یفی ء الیک بما عزب عنک من عقلک؛[15]
هرگاه حاکم بودن، موجب بزرگی و خودپسندی تو گردد، به بزرگی حکومت خداوند بر خویش و قدرت او بر خود توجه کن. تو حتی به خویش تسلط نداری. این توجه، تو را از سرکشی وا می دارد و شدت و تندی را از تو باز می دارد و عقل و اندیشه از دست رفته در اثر خودپسندی را به تو باز می گرداند».
راه دوم، نگرش صحیح به مقام و حکومت است. حضرت بارها به کارگزاران تذکر می دهد مقام و حکومت، لقمه چربی نیست، بلکه امانتی است که باید جوابگوی آن بود:
«و انّ عملک لیس لک بطعمة ولکنّه فی عنقک امانه.»[16]
مقام، آزمایشی برای حاکم است و خداوند به واسطه تسلط او بر مردم، وی را در معرض آزمایش قرار داده است:
«و قد اسْتکفاک اَمرهم و ابتلاک بهم؛[17]
خدا، راه انداختن کارشان را از تو خواست و آنان را وسیله آزمایش تو ساخت».
ج) ارتباط عبادی دایم با خداوند
یکی از وظایف فردی حاکم، ارتباط عبادی دایم با خداوند است. هر چند حاکم باید به امور مردم رسیدگی کند و اگر در این راه نیت خویش را برای خداوند خالص گرداند، تمام کارهایش عبادت محسوب می شود، ولی بهترین اوقات حاکم باید در ارتباط عبادی با خداوند باشد:
«ثم اُمور من امورک لابد لک من مباشرتها ... و اجعل لنفسک فیما بینک و بین الله اَفضل تلک المواقیت و اجزل تلک الاَقسام و ان کانت کلّها لله اِذا صلحتْ فیها النیه و سلمت منها الرعیة؛[18]
نیز بر عهده تو کارهاست که خود باید انجام دهید ... برای آنچه میان تو و خداست، نیکوترین اوقات و بهترین ساعات را بگذار، هر چند همه کارها در همه وقت برای خداست، اگر نیت درست باشد و رعیت را از آن آسایش بود».
آنچه بر هر کس، مخصوصاً حاکم، در انجام اعمال عبادی واجب است، اخلاص می باشد. حال حاکم در مورد عبادات نباید در ظاهر و باطن تفاوت کند، تا اخلاص را به دست آورد. حضرت علی علیه السلام به کارگزاران خویش در امور صدقات چنین فرمان می دهد:
«آمره اَنْ لا یعمل بشی ء من طاعة الله فیما ظهر فیخالف اِلی غیره فیما اَسرّ و من لم یختلف سرّه و علانیته و فعله و مقالته فقد اَدّی الاَمانة و اَخلص العبادة؛[19]
موظف است در موارد اطاعت خداوند، عملی را در ظاهر انجام ندهد که در پنهانی با آن مخالفت کند و هر کس ظاهر و باطن و عمل و سخنش یکسان باشد، امانت الهی را ادا کرده و عبادت را خالصانه انجام داده است».
از سخن حضرت مشخص می شود عبودیت امانتی الهی بر عهده انسان است و انجام عبادت مخلصانه، به ادای این امانت می انجامد و حاکم باید با ارتباط دایم عبادی خویش با خداوند و انجام خالصانه آن امانت الهی را ادا کند تا صالح و لایق گردد و بتواند امانت دیگری را ادا کند که رهبری اجتماع و هدایت بندگان خداوند است. اگر او در ادای امانت اول نکوشد، نمی تواند در مورد دوم موفق باشد.
د) اکتفا به حداقل بهره های دنیا
حضرت علی علیه السلام در این مورد آنچنان حساس است که کوچکترین لغزشی را نمی پسندد. عثمان بن حنیف، والی بصره در مهمانی مجللی شرکت کرده بود. حضرت طی نامه ای عتاب آمیز، او را به تقوای الهی ترغیب کرد و از آتش جهنم برحذر داشت و دنیا را آن گونه که هست، برای او تصویر نمود و از او خواست به حداقل ضروری بهره های دنیا اکتفا کند:
«فاتق الله یابْن حنیف و لتکفف اقراصک لیکون من النار خلاصک؛[20]
ای پسر حنیف! از خدا بترس و به قرص نانی اکتفا کن، تا از آتش جهنم بِرَهی».
این مطلب در مورد سایر حاکمان نیز گفته شده است. به حضرت خبر دادند شریح قاضی، خانه ای به هشتاد دینار خریده و برای آن قولنامه نوشته است. حضرت برای او نامه ای نوشت و در آن تصویر حقیقی عمل او را ارائه داد و فنای دنیا و بقای آخرت را بازگو نمود.[21]
این برخورد با حاکمان جامعه اسلامی نشانگر آن است که حاکم باید حال ضعفای جامعه را رعایت کند و زندگی او هر چند از راه حلال تهیه شود تجملی و پر زرق و برق نباشد، همان طور که نباید با ثروتمندان نشست و برخاست کند که موجب دوری از مردم شود. حضرت در باره خویش همین مطلب را می فرماید:
«اَاَقنع من نفسی باَنْ یقال هذا اَمیرالمؤمنین و لا اُشارکهم فی مکاره الدهر او اَکون اُسوةً لهم فی جشوبة العیش؛[22]
آیا به این قناعت کنم که گفته شود من امیر مؤمنانم، اما در سختیهای روزگارِ آنان شرکت نکنم و در تلخیهای زندگی برای آنها اسوه و نمونه نباشم؟!».
و در جای دیگر می فرماید:
«اِنّ الله فرض علی اَئمة العدل اَن یقدّروا اَنفسهم بضعفة الناس کیلا یتبیّع بالفقیر فقره؛[23]
خداوند بر پیشوایان عدل واجب گرداند بر خود سخت گیرند و همچون طبقه ضعیف مردم باشند، تا ناملایمات فقر، به فقیر فشار نیاورد و او را هلاک نکند».
2 اخلاق اسلامی
یکی دیگر از وظایف فردی حاکم، از منظر امام علی علیه السلام مراعات اخلاق اسلامی، هنگام ارتباط با مردم است. این مطلب در نامه ها و عهدنامه های مختلف به حاکمان و کارگزاران توصیه شده و مراعات آن خواسته شده است. اینک آنچه را حضرت از کارگزاران خویش خواسته است، در محورهای ذیل بررسی می کنیم:
الف) رحمت و شفقت
یکی از جلوه های اخلاق اسلامی که حاکم باید در حد اعلی آن را مراعات کند، رحمت و شفقت به مردم است. او باید مردم را دوست داشته باشد و با لطف و مهربانی با آنها رفتار کند و قلبش مملو از محبت آنها باشد. این فرمانی است که امیر موحدان به حاکم مصر می کند و از او می خواهد:
«و اشعر قلبک الرحمة للرعیة و المحبّة لهم و اللطف بهم؛[24]
قلب خویش را نسبت به مردم از رحمت و محبت و لطف سرشار ساز».
و به محمد بن ابی بکر می گوید:
«فاخْفض لهم جناحک و اَلِنْ لهم جانبک؛[25]
بالهای محبتت را برای آنها بگستر و پهلوی نرمش و ملایمت را بر زمین بگذار».
در همین راستا از کارگزاران می خواهد عفو و گذشت را سرلوحه کار خود قرار دهند، زیرا به طور عمد یا خطا از مردم لغزشهایی سر خواهد زد. میزان عفوی که حضرت از کارگزاران می خواهد، به حدی است که جای هیچ عقوبتی باقی نمی ماند:
«یفرط منهم الزلل و تعرض لهم العلل و یؤتی علی ایدیهم فی العمد و الخطاء فأعْطهم من عفوک و صفحک مثل الذی تحب ان یعطیک الله من عفوه و صفحه؛[26]
گاه از آنها خطا و لغزشی سر می زند و دچار ناراحتیهایی می شوند و عمداً یا سهواً کارهایی انجام می دهند. به اندازه ای در باره آنها عفو و گذشت کن که دوست داری خداوند در باره تو عفو و گذشت کند».
البته چون در امور حکومتی، مجازات جای خود را دارد و نمی توان آن را به طور کلی نفی کرد، حضرت برای آن جایی قرار می دهد، لیکن هشدار می دهد حاکم نباید از کیفری که به مردم داده، خوشحال باشد و از عفوی که کرده است، پشیمان شود:
«و لا تندمنّ علی عفو و لا تبجحنّ بعقوبة[27]؛
از عفو پشیمان مشو و از کیفر و مجازاتی که کرده ای، بر خود مبال».
ب) گشاده رویی و نزدیکی با مردم
حاکم در برخورد با مردم باید با گشاده رویی روبه رو شود و این یکی دیگر از ابعاد اخلاق اسلامی است که حضرت مراعات آن را وظیفه حاکم می داند و انجام آن را از محمد بن ابی بکر خواسته است[28] و به کارگزاران خویش در امور صدقه فرمان می دهد با چهره عبوس با مردم روبه رو نشوند.[29]
گشاده رویی یکی از عواملی است که می تواند از دگرگونی حال حاکم بعد از به قدرت رسیدن جلوگیری کند و او را از حالت قبلی که با مردم نشست و برخاست می کرد و با آنها نزدیک بود، خارج نکند. حاکم باید مراقب باشد برخورد او با مردم، با قبل از رسیدن به حکومت تفاوت نکند، بلکه به گونه ای رفتار کند که به مردم نزدیکتر شود:
«فاِنّ حقاً علی الوالی اَلا یغیّر علی رعیته فضلٌ ناله و لا طول خُصّ به و اَنْ یزیده ما قَسمَ الله له من نعمه دُنوّاً مِن عباده و عطفاً علی اخوانه[30]؛
یکی از وظایف والی این است که مقام و نعمتی که به او رسیده، حال وی را نسبت به مردم تغییر ندهد، بلکه نعمت الهی، او را به بندگان خداوند نزدیکتر و مهربانتر کند».
ج) عیب پوشی از مردم
موقعیت اجتماعی حاکم او را در موقعیتی قرار می دهد که از اوضاع و احوال مردم آگاه است و قدرت دارد بر کارهای مخفی آنها مطلع شود و بر اعمال خوب و بد آنها آگاهی یابد. در این میان وظیفه ای سنگین بر دوش حاکم وجود دارد، نباید در پی یافتن اسرار مخفی مردم باشد و در این مورد وظیفه ای ندارد و اگر عیوبی از مردم برایش آشکار شد، باید تا حد امکان پرده پوشی کند و از پخش آن جلوگیری کند. حضرت علی علیه السلام وظیفه حاکم را تنها اصلاح اموری می داند که بر او آشکار می شود و باید حکم امور مخفی را به خداوند واگذار کند:
«فاِنَّ فی الناس عیوباً، الوالی اَحق مَن سَتَرَها فلا تکشفنّ عمّا غاب عنک منها فاِنما علیک تطهیر ما ظهر لک و الله یحکم علی ما غاب عنک فاسْتُر العورة مااستطعتَ یستر الله منک ما تحب ستره من رعیتک[31]؛
در مردم عیوبی وجود دارد که حاکم سزاوارترین فردی است که باید در پوشاندن آنها بکوشد. در صدد مباش کارهای پنهانی آنها را بفهمی، زیرا تنها وظیفه داری در اصلاح آنچه برایت آشکار می شود، بکوشی و در موارد مخفی خداوند حکم می کند. تا می توانی عیوب را بپوشان، تا خداوند عیوبی را که دوست داری از مردم مخفی بماند، بپوشاند».
بدین ترتیب وظیفه حاکم در برابر سخن چینان و عیب جویان که به دنبال عیوب مردم هستند، آشکار می شود. او نباید با زودباوری، به تصدیق آنان مبادرت ورزد و بر اساس گفته های آنها به مجازات مردم اقدام کند، بلکه باید آنها را از اطراف خویش دور سازد.
اداره جامعه نیازمند آگاهی از امور بسیاری است که حاکم با دانستن آنها می تواند جامعه را به طور مطلوب اداره کند. از این رو حضرت یکی از وظایف حاکم را استمرار علم آموزی، جهت اصلاح امور مملکت می داند و از کارگزاران خویش پیگیری این امر را می طلبد:
«و اَکثر مدارسة العلماء و منافثة الحکماء فی تثبیت ما صلح علیه امر بلادک و اقامة ما استقام به الناس قبلک[32]؛
با علما زیاد به گفتگو بنشین و با حکما و دانشمندان بسیار بحث و از آنها استفاده کن، تا آنچه امور مملکتت را اصلاح می کند، تثبیت کنی و آنچه را مردم، قبل از تو بر پا داشته اند، بر پا داری».
بدین خاطر، حضرت سفارش می کند حاکم شیوه حکومت حاکمان صالح پیشین را مطالعه و از آن استفاده کند:
«و الواجب علیک ان تتذکر ما مضی لمن تقدمک من حکومة عادلة او سنة فاضلة[33]؛
بر تو لازم است همواره به یاد حکومتهای عادلانه پیش از خود یا روشهای پسندیده باشی».
وظایف اجتماعی حاکم
اصلی ترین وظیفه حاکم اداره امور حکومتی است. وظایف او را در سه حوزه می توان خلاصه کرد. قسمتی از کارهایی که حاکم باید انجام دهد، مربوط به مردم است و افراد جامعه را شامل می شود. قسمت دیگر، امور کارگزاران است که برای اداره جامعه نصب می شوند. آخرین قسمت مربوط به کل جامعه است؛ یعنی کارهایی که باید در مورد جامعه، به عنوان یک کل انجام شود.
1 حاکم و مردم
مردم به عنوان مهمترین ارکان جامعه و حکومت، حقوقی بر حاکم دارند که او موظف به ادای آنهاست. این حقوق را می توان در عناوین ذیل دسته بندی نمود:
الف) عدل
حضرت برپایی عدالت در جامعه را یکی از اموری می داند که با آن چشم حاکم روشن می شود:
«و اِنَّ اَفضل قرة عین الولاة اسْتقامة العدل فی البلاد[34]».
امام علی، مراعات عدالت در میان مردم را در سه محور مورد توجه قرار می دهد: امور شخصی، اقتصادی و اجتماعی.
امور شخصی
اولین امر مورد توجه حضرت در زمینه عدالت، مراعات مساوات میان مردم در امور شخصی و برخوردهای فردی حاکم است. حضرت به کارگزاران توصیه می کند در نگاه کردن و تحیت و سلام و حتی در اشارات، به صورت یکسان با مردم رفتار کنند. امام این عدالت را زمینه برطرف شدن ظلم در ابعاد دیگر می داند و متذکر می شود اگر در این زمینه یکسان برخورد نکنند، زورمداران، به تبعیض طمع می کنند و ضعیفان از عدالت مأیوس می شوند:
«و آسِ بینهم فی اللحظة و النظرة و الاشارة و التحیة حتی لا یطمع العظماء فی حیفک و لا ییأس الضعفاء من عدلک[35]؛
با همگان یکسان رفتار کن، گاهی که گوشه چشم به آنان افکنی یا خیره نگاهشان کنی، یا یکی را به اشارت خوانی یا به یکی تحیتی رسانی، تا بزرگان در تو طمع ستم [بر ناتوان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأیوس نگردند».
امور اجتماعی
در جامعه اسلامی، مسلمانان از حقوق یکسان برخوردارند و نزدیکی و دوری به حاکم و سابقه در اسلام را امتیازات دیگر نمی تواند حقی خاص برای گروهی ایجاد کند، تا آنها از امتیازات ویژه اجتماعی برخوردار شوند. با این امر حضرت از ابتدای حکومت مواجه بود و زمینه های تبعیض در حکومتهای قبل فراهم شده بود و بسیاری از مردم حتی بزرگان صحابه انتظار حقوقی ویژه داشتند و چون این امتیازات توسط امام برای آنها در نظر گرفته نمی شد، ناراضی بودند و عده ای او را ترک کرده و به معاویه ملحق شدند، ولی حضرت همواره بر عدالت در حقوق اجتماعی تأکید داشت.[36]
یکسان بودن مردم در حقوق اجتماعی به این معنا نیست که هر کس با هر گونه رفتاری که در جامعه داشته باشد چه نیک و چه بد با او یکسان برخورد شود، بلکه مقصود این است که مردم در وضع مساوی، از حقوق یکسانی برخوردار هستند. حضرت به کارگزاران توصیه می کند با نیکوکار و بدکار یکسان برخورد نکنند:
«و لا یکوننَّ المحسن و المسی ء عندک بمنزلة سواءٍ فاِنَّ فی ذلک تزهیداً لاَهل الأحسان فی الاِحسان و تدریباً لاِهل الاِساء ة و اَلزم کلاً منهم ما اَلزم نفسه[37]؛
مباد نکوکار و بدکردار در دیده ات برابر آید، که آن رغبت نکوکار را در نیکی کم کند، و بدکردار را به بدی وا دارد، و در باره هر یک، آن را عهده دار باش که او بر عهده گرفت».
برخورد یکسان با این دو دسته، نیکوکاران را به نیکی بی رغبت و بدکاران را به زشتکاری تشویق می کند. باید به هر دسته همان طور که رفتار کرده است، پاداش داد. باید بین افرادی که در نیکوکاری، تلاش و کوشش بیشتر می کنند و کسانی که کمتر تلاش می کنند، تفاوت باشد و زحمت هر کس به هر اندازه که باشد، مورد توجه قرار گیرد. باید به کار و تلاش هر کس توجه شود، نه به عنوان و مقام او و اگر شخص غیر معروفی کار بزرگی انجام داد، همان قدر مورد تشویق قرار گیرد که شخص بزرگ تحسین می شد:
«ثم اعْرف لکل امْری ءٍ منهم ما اَبلی و لا تَضُمِّنَّ بلاء امْری ءٍ اِلی غیره و لا تقصّرنّ به دون غایة بلائه و لا یدعونک شرف امری ءٍ اِلی اَن تعظم من بلائه ما کان صغیراً و لا ضعةُ امْری ءٍ اِلی اَن تستصغر مِنْ بلائه ما کان عظیماً[38]؛
مقدار رنج هر یک را در نظر دار و رنج یکی را به حساب دیگری مگذار و در پاداش او به اندازه رنجی که دیده و زحمتی که کشیده، تقصیر میار، و مبادا بزرگی کسی موجب شود رنج اندک او را بزرگ شماری و فرودی رتبه مردی سبب شود کوشش سترگ وی را خوار به حساب آری».
امور اقتصادی
یکی از محورهای مهم عدالت ورزی حاکم، امور اقتصادی است. تبعیض و ظلم در این زمینه، تبعیض در سایر حقوق اجتماعی را فراهم می آورد. حضرت عدالت در این زمینه را بیشتر مورد تأکید قرار داده و راهکارهای مهمی برای اجرای عدالت به حاکمان و کارگزاران توصیه کرده است، از جمله:
نظارت بر تجار و صاحبان صنایع
یکی از اموری که حضرت به مالک اشتر توصیه می کند، این است که حاکم وظیفه دارد به کسانی که اسباب رفاه و آسایش اقتصادی افراد جامعه را فراهم می کنند (تاجران و صاحبان صنایع) توجه ویژه داشته باشد و به امور آنها رسیدگی و مشکلات آنها را برطرف کند، لیکن بداند با وجود این که این طبقه صلح دوست و مسالمت جویند و اهل شورش و جنگ نیستند، باید تحت نظر باشند و حاکم از کار این طبقه که در گوشه و کنار مملکت زندگی می کنند، باخبر باشد، زیرا عده ای از آنها دارای خصلتهایی ناپسند، مثل بخل و تنگ نظری هستند. این امر تهدیدی برای سلامت جامعه محسوب می شود و عدالت اقتصادی را به خطر می اندازد و سبب احتکار و انحصار امور اقتصادی در دست گروهی خاص می شود:
«ثمّ اسْتوص بالتجار و ذوی الصناعات و اَوصِ بهم خیراً ... و تفقد امورهم بحضرتک و فی حواشی بلادک و اعْلم مع ذلک اَنَّ فی کثیرٍ منهم ضیقاً فاحشاً و شُحّاً قبیحاً و احْتکاراً للمنافع و تحکماً فی البیاعات و ذلک باب مضرّةٍ للعامة[39]؛
نیکی به بازرگانان و صنعتگران را بر خود بپذیر و سفارش کردن به نیکویی در باره آنان را به عهده گیر، ... به کار آنان بنگر، چه در آنجا باشند که به سر می بری و یا در شهرهای دیگر. با این همه بدان که میان بازرگانان بسیار کسانند که معاملتی بردارند، بخیلند و در پی احتکارند. سود خود را می کوشند و کالا را به هر بها که خواهند می فروشند و این سودجویی و گرانفروشی زیانی است برای همگان».
ترجیح دادن منافع عمومی
از سخن قبلی روشن می شود حضرت در امور اقتصادی، وظیفه حکومت را مراعات حال توده می داند، نه گروههای خاصی و هر جا ضرری متوجه عموم مردم گردد، بر حاکم لازم است با برقراری مقررات و حتی مجازات، حقوق عامه رعایت شود. به مالک اشتر می فرماید همواره کاری را در پیش گیرد که رضایت توده مردم را فراهم کند، هر چند موجب ناخشنودی خواص گردد. امام با ضمیمه کردن رضایت توده به عدالت، این نکته را بیان نموده است که اگر کاری به سود توده باشد، به عدالت نزدیکتر است، تا کاری که تنها منافع عده خاصی را در بر داشته باشد:
«ولیکن اَحبُّ الامور الیک اَوسطها فی الحق و اَعمّها فی العدل و اَجمعها لرضی الرعیة فاِنّ سُخْط العامّة یُجْحف بِرَضی الخاصة و اِنَّ سخط الخاصة یغتفر مع رضی العامّة[40]؛
باید از کارها، آن را بیشتر دوست بداری که نه از حق بگذرد و نه فرو ماند و عدالت را فراگیرتر بُود و رعیت را دلپذیرتر، که ناخشنودی همگان، خشنودی نزدیکان را بی اثر گرداند و خشم نزدیکان، خشنودی همگان را زیانی نرساند».
و در جای دیگر از حاکم می خواهد خاصان خویش را که با مردم در امور مختلف، از جمله امور اقتصادی، به انصاف عمل نمی کنند و خودخواه و دست درازند و در امور اقتصادی جامعه نفوذ و آن را به نفع خویش تملک می کنند، از دخالت در امور اقتصادی منع کند و ریشه ستم آنها را با از بین بردن اسباب آن قطع نماید:
«ثم ان للوالی خاصّةً و بِطانةً فیهم استئثار و تطاول و قلّة انصاف فی معاملة فاحسم مادّة اولئک بقطع اسباب تلک الاَحوال[41]؛
والی را نزدیکان و خویشاوندانی است که خوی برتری جستن دارند و گردن فرازی کردن و در معاملت، انصاف را کمتر به کار بستن، ریشه ستم اینان را با بریدن اسباب آن برآر».
رسیدگی به فقرا
در راستای تحقق عدالت اجتماعی در بُعد اقتصادی، حضرت علی علیه السلام حاکم را موظف به عنایت و توجه ویژه به فقرا و مساکین می داند. این امر به حدی ضرورت دارد که بی توجهی به آن اگر چه در مورد و مصداق کوچکی تحقق یابد به تباه شدن سایر کارهای بزرگ می انجامد. حضرت به حاکمان سفارش می کند مأمورانی برای این کار اختصاص دهند تا گزارش حال فقیران و از کارافتادگان را به او بدهند و او نیز برای رفع نیاز، به آنها کمک کند. این طبقه باید مورد عنایت ویژه قرار گیرند زیرا به جایی دسترسی ندارند و نمی توانند حقوق خویش را مطالبه نمایند. بر حاکم است حق آنها را به دستشان برساند و از هر گونه اهمال در این زمینه دوری کند:
«ثم الله الله فی الطبقة السفلی من الذین لا حیلة لهم من المساکین و المحتاجین و اَهل البُؤسی و الزَّمنی ... واحْفظ لله ما استحفظک من حقّه فیهم واجْعل لهم قسماً من بیت مالک ... فلا یشغلنک عنهم بطر فاِنّک لا تعذر بتضییعک التافِه لإحکامک الکثیر المهم؛[42]
خدا را! خدا را! در طبقه فرودین از مردم؛ آنان که راه چاره ندانند و از درویشان و نیازمندان و بینوایان و از بیماری بر جای ماندگانند ... برای خدا حقی از خود را که به آنان اختصاص داده و نگهبانی آن را به عهده ات نهاده پاس دار ... پس مبادا فرو رفتن در نعمت، از پرداختن به آنان بازت دارد که ضایع گذاشتن کاری خُرد به خاطر استوار کردن کاری بزرگ و مهم، عذری برایت نیارد».
ب) آسان گیری
یکی از محورهای وظیفه حاکم در برخورد با مردم آسان گیری بر آنهاست. حاکم باید بار سنگینی بر دوش مردم نگذارد و بیشتر از طاقت و توانشان انتظار نداشته باشد. نتیجه چنین برخوردی جلب اعتماد مردم است که سرمایه عظیمی برای حکومت است و حاکم در زمان احتیاج می تواند به پشتیبانی مردم مطمئن باشد:
«و اعْلم اَنّه لیس شی ءٌ بادعی اِلی حُسن ظنّ راعٍ برعیته من اِحسانه الیهم و تخفیفه المؤونات علیهم و ترک اسْتکراهه ایاهم علی ما لیس له قبلهم[43]؛
بدان هیچ چیز مثل احساس و آسان گیری بر مردم و مجبور نکردن آنها بر کاری که وظیفه ندارند، موجب اطمینان حاکم به مردم و جلب اعتماد آنها نمی شود».
و در باره تخفیف در مورد مالیات می فرماید:
«فاِن شکوا ثقلاً اَو علةً اَو انْقطاع شرب ... خفَّفْتَ عنهم بما ترجو اَن یصلح به اَمرهم و لا یثقلنَّ علیک شی ء خفَّفتَ به المؤنة عنهم فاِنّه ذخرٌ یعودون به علیک فی عمارة بلادک ... فربما حدث من الامور ما اِذا عوَّلْتَ فیه علیهم من بعد احْتملوه طیبة اَنفسهم به[44]؛
پس اگر از سنگینی مالیات یا رسیدن آفات یا خشکسالی و یا ... شکایت کردند، به آنها به مقداری که امورشان اصلاح شود، تخفیف بده و این امر تو مشکل نباشد، زیرا این ذخیره ای است که در آبادانی مملکتت به تو باز خواهد گشت ... چه بسا گرفتاریهایی پیش می آید که باید بر آنها تکیه کنی و دراین حال آنها با طیب خاطر پذیرا می شوند».
آسان گیری مخصوص امور مادی نیست، بلکه حضرت از حاکمان می خواهد حتی در امور عبادی مراعات حال مردم را بنمایند:
«و اذا قمت فی صلاتک للناس فلا تکوننّ منفِّراً و لا مضیّعاً فاِنَّ فی الناس من به العلة و له الحاجة و قد سالتُ رسول الله صلی الله علیه و آله حین وجَّهنی اِلی الیمن کیف اصلّی بهم فقال: صلِّ بهم کصلاة اَضعفهم و کن بالمؤمنین رحیما[45]؛
آن گاه که برای مردم به نماز می ایستی، نه مردم را بیزار کن و نه نماز را ضایع گردان، زیرا در میان مردم، بیمار و افرادی که کارهای فوری دارند، یافت می شود. هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا به یمن فرستاد، از او پرسیدم چگونه با مردم نماز بخوانم، ایشان فرمود: مثل نماز ضعیف ترین آنها و با مؤمنان مهربان باش».
ج) رسیدگی مستقیم به امور مردم
حضرت علی علیه السلام یکی از وظایف حاکم را این می داند که بدون هیچ واسطه ای به سخنان و شکایات مردم گوش فرا دهد و به آنها رسیدگی کند:
«واجعل لذوی الحاجات منک قسماً تفرِّغ لهم فیه شخصک و تجلس لهم مجلساً عاماً فتتواضع فیه لله الذی خلقک و تُقعد عنهم جندک و اعوانک مِن اَحراسک و شرطک حتی یکلمک متکلمهم غیرُ متَتَعْتِعٍ[46]؛
و برای مراجعه کنندگان، زمانی را قرار بده که شخصاً به امور آنها رسیدگی کنی. برای آنها مجلسی قرار بده که عمومی باشد و در آن برای خداوند تواضع کنی و لشکریان و یارانت را از آن مجلس دور ساز، تا هر کس بدون ترس و لکنت صحبت کند».
د) تعلیم و روشنگری
یکی از وظایف حاکم، آگاه ساختن مردم در زمینه های مختلف است. آگاه کردن به دو طریق صورت می پذیرد: اول تعلیم و تعلم. حضرت علی(ع) در این زمینه به حاکم مکه می فرماید:
«امّا بعد فاَقم للناس الحجّ و ذکّرهم باَیام الله واجْلس لهم العصرین فانت المستفتی و علّم الجاهل[47]؛
حج را برای مردم به پا دار و روزهای خدا را به یاد آنها بیاور و صبح و عصر برای رسیدگی به امور آنها، مجلس تشکیل بده و به سؤال کنندگان [سائل دینی] پاسخ بگو و جاهلان را تعلیم ده».
شیوه دوم: آگاه کردن مردم، با روشنگری ممکن است در جامعه سوء ظنهایی نسبت به حاکم شایع شود و مردم در این باره دچار تردید شوند. در این صورت حاکم موظف است امور را برای مردم به خوبی روشن و آنها را از ابهام و سردرگمی خارج سازد. حضرت علی علیه السلام در این باره به مالک اشتر می گوید:
«و اِنْ ظنَّت الرعیة بک حیفاً فَاَصْحِر لهم بعذرک و اعْدل عنک ظنونهم باِصحارک فاِنَّ فی ذلک ریاضة منک لنفسک و رفقاً برعیتک[48]؛
هر گاه مردم نسبت به تو بدبین شوند، افشاگری کن و عذر خویش را بازگو و گمانها را از آنها دور کن. صراحت باعث خودسازی تو و لطف در حق مردم است».
این شیوه در سیره آن حضرت فراوان یافت می شود، به صورتی که هر جا شبهه ای حتی برای بعضی افراد بود، حضرت با سخنرانی یا نامه به تبیین و توضیح آن می پرداخت و مشکل را حل می کرد.
2. حاکم و کارگزاران
حضرت علی علیه السلام در مورد وظیفه حاکم نسبت به کارگزاران، سه وظیفه مهم را متذکر می شود: گزینش، رسیدگی به امور آنها و نظارت.
در گزینش افرادی که به نحوی در نظام حکومتی حضور دارند، حاکم باید کمال دقت را به خرج دهد. حضرت علی علیه السلام در این مورد ملاکهایی را برای انتخاب کارگزاران حکومتی لازم می داند. این شرایط عبارتند از: شرکت نداشتن در حکومتهای جور و ظلم، صادق و راستگو و صریح بودن، متملّق و چاپلوس نبودن، برخاسته از خانواده های صالح، سخاوتمند بودن و ... برای بعضی از امور، مثل قضاوت، ویژگیهای دیگری نیز نیاز است که حاکم باید متوجه باشد و افراد صالح دارای شرایط را برای این امر برگزیند.[49]
از سوی دیگر حاکم باید به شکلی به کارگزاران خویش رسیدگی کند که آنها از لحاظ مادی بی نیاز باشند و از لحاظ معنوی احساس عزت و سربلندی نمایند تا به اموال دیگران دست درازی نکنند:
«ثمَّ اَسبغْ علیهم الاَرزاق فاِنَّ ذلک قوةٌ لهم علی اسْتصلاح اَنفسهم و غنیً لهم عن تناول ما تحت اَیدیهم و حجةٌ علیهم اِنْ خالفوا امرک اَو ثلموا اَمانتک[50]؛
روزیشان را فراخ دار که نیروشان دهد، تا در پی اصلاح خود برآیند و بی نیازشان بود، تا دست به مالی که در اختیار دارند، نگشایند و حجتی بُوَد بر آنان اگر فرمانت را نپذیرفتند یا در امانت خیانت ورزیدند».
سومین و مهمترین وظیفه حاکم در مورد کارگزاران، نظارت دایم است، که لازم می باشد از افراد مخفی برای کنترل استفاده کند و آن گاه که خیانت یا ظلم کارگزاران ثابت شود، به مجازات آنها به اندازه گناهشان اقدام گردد:
«ثم تفقد اَعمالهم و ابْعث العیون مِن اَهل الصدق و الوفاء علیهم؛
اعمال کارگزاران را زیر نظر بگیر و بازرسانی صادق و وفادار، بگمار».
امام، وظیفه نظارت بر کارگزاران را انجام می داد. نامه های بسیار در توبیخ کارگزارانی که از حدود خویش پا فراتر می گذاشتند و به اموال عمومی خیانت می کردند یا اموری را انجام می دادند که انتظار نمی رفت، در نهج البلاغه و کتابهای دیگر جمع آوری شده است[51]، که به بعضی اشاره کردیم.
3. حاکم و جامعه
یکی دیگر از ابعاد وظایف اجتماعی حاکم، مربوط به کل جامعه اسلامی است. این امور را می توان به دو دسته کلی تقسیم نمود:
1. احکام شرعی که خداوند برای اصلاح جامعه مقرر کرده است، مثل جهاد و اقامه حدود و جمع آوری اموالی که خداوند واجب گردانده است، مانند زکات و خمس و فی؛
2. اموری که مربوط به وضعیت جامعه اسلامی است.
حضرت علی علیه السلام در یکی از نامه های خویش به این دو دسته اشاره کرده است:
«اَلا و اِنَّ لکم عندی ... و لا اَطوی دونکم امراً اِلا فی حکم[52]؛
حق امیران لشکر بر من این است که جز در احکام شرعی، کاری را بدون مشورت آنان انجام ندهم».
در مورد احکام شرعی که حاکم موظف است در جامعه پیاده کند، بحث نمی کنیم و تنها به چند مورد از وظایف دیگر حاکم اشاره می کنیم.
آگاهی از امور جامعه
حاکم باید از امور جامعه آگاه باشد. حضرت علی علیه السلام، یکی از آثار بد دوری حاکم از مردم را این می داند که این کار موجب می شود اطلاع درستی از وضعیت جامعه نداشته باشند و در این صورت امور کوچک برای او بزرگ جلوه داده می شود و امور بزرگ، کوچک می گردد و حق و باطل مخلوط می شود:
«فلا تُطَوِّلَنَّ احْتجابک عن رعیتک فاِنَّ احْتجاب الولاة عن الرعیة شعبةٌ مِن الضیق و قِلةُ علمٍ بالاُمور و الاِحْتجاب منهم یقطع عنهم علم ما احتجبوا دونه فیصغر عندهم الکبیر و یعظم الصغیر و یقبح الحسن و یحسن القبیح و یشاب الحق بالباطل[53]؛
خود را از رعیت خویش، فراوان پنهان مکن که پنهان شدن والیان از رعیت، نمونه ای از تنگ خویی و کم اطلاعی در کارهاست، و نهان شدن از رعیت، والیان را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است، باز می دارد. پس کار بزرگ نزد آنان خُرد به شمار می آید و کار خُرد بزرگ می نماید و زیبا زشت شود و زشت، زیبا و باطل به لباس حق در می آید.»
آبادانی کشور
رسیدگی به آبادانی و رونق شهرها و روستاها، از شمار وظایف حاکم می باشد. امام علی در ابتدای عهدنامه خویش به مالک اشتر، این وظیفه را بیان می کند و در آن جا که خراج و مالیات را مطرح می کند، متذکر می شود اولین همت حاکم باید به آبادانی زمین و کشور معطوف باشد و در مرحله بعد، به خراج و مالیات بیندیشد، زیرا بدون آبادانی کشور مالیاتی در کار نخواهد بود. امام، حاکم را متوجه می سازد جمع کردن مالیات بدون ایجاد عمران و آبادی، به خراب کردن شهرها و نابودی بندگان خداوند و زوال حکومت می انجامد:
«ولیکن نظرک فی عمارة الاَرض اَبلغ من نظرک فی اسْتجلاب الخراج لاِنَّ ذلک لا یدرک اِلا بالعِمارة و مَن طلب الخراج بغیر عِمارة اَخرب البلاد و اَهلک العباد و لم یستقم أمره اِلا قلیلاً[54]؛
باید نگریستن تو به آبادانی زمین، بیشتر از ستاندن خراج باشد، که ستاندن خراج جز با آبادانی میسر نشود. و آن که خراج می خواهد، ولی به آبادانی نمی پردازد، شهرها را ویران و بندگان را هلاک می کند و کارش جز اندکی راست نخواهد آمد».
نظم
یکی دیگر از وظایف اجتماعی حاکم، رعایت نظم در کارهای خویش است. حضرت، نظم در کارهای حاکم را در دو جنبه لازم می داند:
1 کار هر روز را، همان روز انجام دهد و به روز دیگر نیفکند، زیرا برای هر روز کاری است:
«وامْض لکل یوم عمله فاِنَّ لکل یوم ما فیه[55].»
2 عجله نکردن در کاری که وقت آن نرسیده و به تأخیر نیانداختن کاری که موعد آن رسیده است:
«ایاک و العجلة بالاُمور قبل اَوانها اَو التسقط فیها عند امکانها».
مسؤولیتهای حاکم
همان طور که در ابتدای بحث توضیح دادیم، هر چند بین مسؤولیت و وظیفه، رابطه نزدیکی است، ولی مسؤولیت از جهت معنا و مصداق، با وظیفه تفاوت دارد و حوزه وسیع تری را شامل می شود.
در بحث وظیفه حاکم بررسی نمودیم که وظیفه وی تنها از طریق دین مشخص می شود. در بحث حاضر می خواهیم این مسأله را بررسی کنیم که آیا حاکم در برابر کسی غیر از خدا، مسؤول است؟ بحث به حاکم کل جامعه اسلامی اختصاص دارد و گرنه شکی نیست کارگزاران حکومت که بخشی از اختیارات رهبران جامعه اسلامی را در اختیار دارند در برابر حاکم کل جامعه مسؤول هستند. به دنبال این بحث، مواردی از مسؤولیت حاکم را که وظیفه ای در آن مورد نداشته است، بیان می کنیم.
حاکم، مسؤول در برابر خداوند و مردم
بر خلاف وظیفه که تنها از ناحیه دین بر عهده حاکم گذاشته می شود، در مسؤولیت، او باید جوابگوی مردم باشد. مردم حق دارند در مورد کارهای حاکم سؤال نمایند و توضیح بخواهند. حضرت علی(ع) در ابتدای عهدنامه مالک اشتر به او گوشزد می کند که مردم به حکومت او می نگرند و در باره آن بحث و انتقاد می کنند، همان طور که او به حکومتهای قبل نگاه و نظر خویش را بیان می کند و احتمالاً از آنها انتقاد می نماید. آن گاه امام علی(ع) گفته هایی را که بر زبان بندگان صالح خداوند جاری می شود، معیار ارزشیابی حکومت معرفی می کند:
«اِنّما یستدل علی الصالحین بما یجری الله علی اَلسن عباده».[56]
سخن حضرت بر این امر دلالت دارد که مردم حق اظهار نظر در مورد حکومت را دارند و اظهارنظرها معیاری برای شناخت خوب و بد بودن حکومت است.
در نامه ای که حضرت به اهالی کوفه می نویسد و از آنها می خواهد همراه او برای جنگ جمل به بصره حرکت کنند، این فرض را در مورد خویش مطرح می کند که ظالم یا مظلوم است و از کوفیان می خواهد به هر حال به او بپیوندند، تا اگر مظلوم و نیکوکار است، او را یاری دهند و اگر ظالم است، مانع کار او شوند:
«و اِنّی اُذَکِّر الله مَن بلغه کتابی هذا الّا نفر اِلیّ فان کنتُ محسناً اَعاننی و ان کنتُ مسیئاً اسْتعتبنی[57]؛
من خدا را به یاد کسی می آورم که این نامه بدو برسد، تا وقتی نزد من می آید، اگر نیکوکار بودم، یاری ام کند و اگر گناهکار بودم، از من بخواهد به حق بازگردم».
از طرف دیگر در خطبه ای که حق هر یک از حاکم و مردم را بیان می کند[58] و همچنین در نامه ای که به امیران لشگرش می نویسد[59]، حق اطاعت از حاکم را به این مقید می داند که حق مردم را مراعات کند و اگر حقوق مردم را که خداوند واجب کرده است، رعایت نکند، حق اطاعت را از دست می دهد. در بحث سابق گفتیم حضرت، روشنگری در امور مشتبه و سؤالها و سوء ظنهایی را که برای مردم پیش می آید، یکی از وظایف حاکم می داند.
امام در پایان عهدنامه از خداوند مدد می خواهد خود و مالک، نزد خداوند و مردم عذر واضحی برای عملکرد خود داشته باشند:
«و اَنا اسال الله بسعة رحمته و عظیم قدرته علی اِعطاء کل رغبة اَنْ یوفّقنی و ایاک لما فیه رضاه من الاِقامة علی العذر الواضح الیه و اِلی خلقه[60]؛
از خدا، با رحمت فراگیر و قدرت بزرگش که بر انجام هر درخواست، قدرت دارد، می خواهم من و تو را، در آنچه خشنودی او در آن است، توفیق دهد و عذری آشکار در پیشگاه او و آفریدگانش داشته باشیم.»
حال که مردم بر حاکم حق دارند و می توانند حق خویش را پیگیری کنند و اگر حقوقشان ادا نشد، از حاکم اطاعت نکنند و نیز می توانند در باره خوبی و بدی حکومت اظهارنظر کنند و اظهارنظرشان مورد استناد خداوند قرار می گیرد و اگر حاکم باید علاوه بر این که عذر واضح و مقبولی در برابر خداوند دارد، در برابر خلق نیز در مورد کارهایش عذر و حجت داشته باشد، علاوه بر خداوند، در مقابل مردم نیز مسؤول است و آنها می توانند در مورد کارهای او بازخواست کنند.
مسؤولیت حاکم در برابر کارهای کارگزاران
یکی از مسؤولیتهای حاکم که تنها به طور غیر مستقیم با وظیفه او در ارتباط است، مسؤولیت در برابر کارهای زیردستان است، حتی اگر از عمل آنها آگاه نباشد. در این مورد هر چند نصب زیردستان توسط حاکم انجام می پذیرد، ولی عمل و کاری که آنها باید انجام دهند، وظیفه خودشان است و به حاکم مربوط نمی شود. با این حال او در برابر کارهایی که ازآنها سر می زند، مسؤول است و بازخواست می شود. حضرت علی علیه السلام ضمن هشدار به مالک اشتر در مورد انتخاب منشیان و کارمندانش و توصیه به وسواس در این مورد، تذکر می دهد باید برای کارهای خویش افراد قوی و کاردان انتخاب کند و اگر در آنها عیبی پیدا شود و مرتکب خطایی شوند، حاکم مسؤول کار آنها خواهد بود، هر چند از کار آنها بی خبر باشد:
«و مهما کان فی کُتّابک من عیب فَتَغابَیْتَ عنه اُلزِمْتَه[61]».
مسؤولیت حاکم به هنگام عجز کارگزاران
از موارد دیگری که حاکم مسؤول است، گرچه کاری که باید انجام شود، وظیفه او نیست، جایی است که کارگزاران حکومت از انجام کاری عاجز شوند. در این صورت او مستقیماً باید به اجرای آن بپردازد و در مقابل آن مسؤولیت دارد. حضرت علی علیه السلام به مالک اشتر می گوید که در این موارد وظیفه دارد شخصاً به پیگیری عمل بپردازد و آن را انجام دهد:
«ثُمَّ اُمور مِن اُمورک لابد لک من مباشرتها: منها اِجابة عُمّالک بما یعیی عنه کُتّابک[62]؛
بر عهده تو کارهایی که خود باید انجام دهی، از جمله: پاسخ گفتن به علامان توست، آن جا که کاتبان درمانند».
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
فیشهای حاکم اسلامی - Khamenei.ir
سختگیری بر ظالم و نرمش با اهل خیر
حَدَّثَنا اَبو عَبدِ اللهِ مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ النُّعمانِ (رَحِمَهُ اَللهُ) قالَ: اَخبَرَنی اَبُو الحَسَنِ عَلیُّ بنُ مُحَمَّدِ بنِ حُبَیشٍ الکاتِب قَالَ: اَخبَرَنِی الحَسَنُ بنُ عَلیٍّ الزَّعفَرانیُّ قالَ: اَخبَرَنی اَبو اِسحاقَ اِبراهیمُ بنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفیُّ قالَ: حَدَّثَنی عَبدُ اللهِ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عُثمانَ قالَ: حَدَّثَنا عَلیُّ بنُ مُحَمَّدِ بنِ أَبی سَعیدٍ، عَن فُضَیلِ بنِ الجَعدِ عَن اَبی اِسحاقَ الهَمدانیِّ قالَ: لَمّا وَلَّى اَمیرُ المُؤمِنینَ عَلیُّ بنُ اَبی طالِبٍ (صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیهِ) مُحَمَّدَ بنَ اَبی بَکرٍ مِصرَ وَ اَعمالَها کَتَبَ لَهُ کِتاباً وَ اَمَرَهُ اَن یَقرَأَهُ عَلى اَهلِ مِصرَ وَ لِیَعمَلَ بِما وَصّاهُ بِهِ فِیهِ وَ کانَ الکِتابُ: ... اِشتَدِّ عَلَى الظَّالِمِ وَ خُذ عَلَیهِ وَ لِن لِاَهلِ الخَیرِ وَ اجعَلهُم بِطَانَتَکَ وَ اَقرانَک.(۱)
اِشتَدِّ عَلَى الظَّالِمِ وَ خُذ عَلَیه
[این مطلب] دنبالهی نامهی امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) به جناب محمّدبنابیبکر است [و شامل] یکی از دستورات اساسی یا اوّلیّه است که فرمود: در محیطِ حکومت تو قهراً کسانی هستند که تعدّی میکنند، ظلم میکنند یا [مثلاً] یک مدیر یا رئیسی است که به زیرمجموعهی خود، به زیردستان خود ظلم میکند یا اینکه به آحاد مردم ظلم میکند؛ مثل این کسانی که اموال این و آن را غصب میکنند، غارت میکنند، میبرند یا زورگویی میکنند و امثال اینها -در هر جامعهای کسانی هستند که از حدّ خود تجاوز میکنند و این ظلم است؛ خب، دایرهی ظلم گاهی محدود است، گاهی هم دایرهی ظلم وسیع است به قدر یک کشور، به قدر یک شهر- بر اینها سخت بگیر؛ «اِشتَدَّ» یعنی سختگیری کن؛ با ظالم با ملایمت، با نرمش، با گذشت رفتار نکن. سختگیری کردن هم به این نیست که ما به او ظلم کنیم، بلکه به این است که جزای ظلم او را به او بچشانیم؛ سختگیری به این است. «وَ خُذ عَلَیه» یعنی همین، یعنی مؤاخذه کن، از او صرفنظر نکن؛ این یک دستورِ بسیار مهمّی است و واقعاً هم جزو کارهایی است که در جامعه و نظام، حلّال مشکلات است.
حالا ما که دستمان در کار است، این را خوب حس میکنیم. اگر واقعاً ماها که مسئولین کشور یا مسئولین بخشهایی از کشور هستیم میتوانستیم سخت بگیریم و مسئولین میتوانستند بر ظالم سخت بگیرند، قطعاً ظلم متوقّف میشد؛ قطعاً ظالم تشویق به ادامهی ظلم نمیشد و دیگران هم تشویق نمیشدند به اینکه شیوهی ستمگری را دنبال بکنند. این واقعاً از جملهی کارهای بسیار مهم است؛ ما به خودمان باید مراجعه کنیم؛ خود ما بایستی در رفتار خودمان نکتهگیری کنیم، ببینیم آیا نسبت به ظالم سختگیری کردهایم یا نه؛ هر جا سختگیری نکردیم، ضربهاش را خوردهایم. این را بنده از باب تجربه عرض میکنم؛ چون ما تجربهی این کار را سالهای متمادی داشتهایم و داریم؛ این را من به عنوان یک آدمی که خودش تجربه کرده این معنا را عرض میکنم. این فرمان امیرالمؤمنین خیلی مهم است، خیلی دقیق است که با ظالم بایستی سختگیری کرد؛ رودربایستی را باید گذاشت کنار. هر جا در سختگیری نسبت به ظالم کوتاهی کردیم، بلافاصله ضربهاش را خوردهایم. یکی از مصادیقی که بنده مکرّر عرض میکنم که هر جا انقلابی و به طبق موازین انقلاب عمل کردیم، پیش رفتهایم و هر جا عمل نکردهایم، ضربه خوردهایم، همین است. هر جا که کسی به مردم و به جمعی از مردم ظلم میکند -که خب ظلم انحائی دارد که بعضی از آنها هم ظلم بودنش خیلی واضح نیست- و ما اطّلاع پیدا کردیم و برخورد نکردیم، آنجا صدمه خوردیم؛ [مثلاً] یک کار غیر انقلابی بود، کار غیر اسلامی بود، آنجا بلاشک ضربه خوردیم؛ این باید جزو درسهای همیشگی ما باشد.
وَ لِن لِاَهلِ الخَیر
نقطهی مقابل؛ امّا کسانی هستند که اهل خیرند، با اینها با لینت، با نرمش، با مدارا رفتار کن. این معنایش این نیست که وقتی او کار خیر میکند با او رفتار خوب بکن؛ فقط این نیست؛ بلکه معنایش این است که اگر یک خطایی هم یک وقتی از [آن کسی که] اهل خیر است سر زد، با او بایستی با اغماض برخورد کرد؛ آنجایی هم که کار خیری میخواهد انجام بدهد، باید به او کمک کرد. انسان میبیند گاهی اوقات در کشور کسانی هستند که واقعاً کار نیک میخواهند انجام بدهند -چه کارهای خدماتی، چه کارهای علمی، چه کارهای تحقیقی؛ امروز خوشبختانه جوانهایی که در این صراط حرکت میکنند کم نیستند، زیادند؛ در بخشهای مختلف، جوان دانشجو، جوان طلبه، جوان تحصیل کرده، جوان صاحبصنعت- دنبال این هستند که کارهایی را انجام بدهند با ابتکار خودشان، احتیاج به کمک دارند؛ این کمکها نباید از اینها دریغ بشود. متأسّفانه یک مواردی هست که انسان عکس آن را مشاهده میکند.
وَ اجعَلهُم بِطَانَتَکَ وَ اَقرانَک
اهل خیر را به خودت نزدیک کن و آنها را بِطانهی خود، از نزدیکان خود و از اَقران خود قرار بده؛ دُور و بر خودت آدمهای اهل خیر را جمع کن. و تا آخر فرمایش این بزرگوار که حالا اینها هر کدام واقعاً برای ما که امروز در معرض آزمون بزرگ مُلکداری هستیم [سرمشق است].
این [وضع] از صدر اسلام به این طرف تا حالا برای جامعهی اسلامی پیش نیامده است که کسانی در رأس جامعه باشند بر مبنای دین، بر مبنای احکام شریعت؛ این نبوده؛ این اوّلین باری است که بعد از قرنهای متمادی این اتفّاق دارد میافتد. ما بایستی این معارفی که گسترده است در کلمات معصومین (علیهم السّلام) -در نهجالبلاغه، در رفتار امیرالمؤمنین و در فرمایشات پیامبر اکرم و دیگرانِ از معصومین- برای خودمان یک سرمشق عملی بدانیم. خب یک وقتی این حرفها را روی منبرها میگفتیم برای دیگران؛ امروز خود ما مورد ابتلاء این مسائل هستیم. این را من به شما عرض میکنم، این برای آن است که این فکر، این گفتمان در مجموع به وجود بیاید وَالّا مخاطب واقعی این حرفها خود بنده و امثال ما هستیم که مسئولیّت داریم. امّا این مسئولین، آن وقتی میتوانند خوب به این مسئولیّت عمل کنند که این حرفها، این رشته تفکّرات بشود گفتمان عمومی مردم، بشود آن چیزی که مردم به عنوان معروف آن را میشناسند، آن را قبول دارند، آن را میپذیرند؛ آن وقت این عملی خواهد شد. اینکه ما عرض میکنیم، برای این است. و اینها باید گفته بشود؛ شماها هم باید بگویید همینها را؛ باید گفته بشود در سطح جامعه تا به صورت معارفِ عملی در نظام اسلامی، در حکومت اسلامی در بیاید؛ این باید آن چنان رواج پیدا کند که بشود جزو ذهنیّات قطعی و مسلّم آحاد مردم؛ آن وقت عمل به آنها آسان خواهد شد.۱۳۹۶/۰۲/۲۴
شرح حدیث در ابتدای جلسه درس خارج فقه
حاکمیت اسلام, حاکم اسلامی, برخورد با ظالم, برخورد با ظالم و دفاع از مظلوم
حدیث
۱ )
الأمالي (للطوسي)، النص، ص: ۲۹؛ تحف العقول، النص، ص: ۱۷۸؛ الغارات (ط - القديمة)، ج۱، ص: ۱۴۵؛ الأمالي (للمفيد)، النص، ص: ۲۶۶؛
عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ الْهَمْدَانِيِّ، قَالَ: لَمَّا وَلَّى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ) مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ مِصْرَ وَ أَعْمَالَهَا كَتَبَ لَهُ كِتَاباً، وَ أَمَرَهُ أَنْ يَقْرَأَهُ عَلَى أَهْلِ مِصْرَ، وَ لِيَعْمَلَ بِمَا وَصَّاهُ بِهِ فِيهِ، وَ كَانَ الْكِتَابُ: ... ثُمَّ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ أَنِّي قَدْ وَلَّيْتُكَ أَعْظَمَ أَجْنَادِي فِي نَفْسِي، أَهْلَ مِصْرَ، فَإِذَا وَلَّيْتُكَ مَا وَلَّيْتُكَ مِنْ أَمْرِ النَّاسِ فَأَنْتَ حَقِيقٌ أَنْ تَخَافَ مِنْهُ عَلَى نَفْسِكَ وَ أَنْ تَحْذَرَ فِيهِ عَلَى دِينِكَ، فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا تُسْخِطَ رَبَّكَ بِرِضَا أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ فَافْعَلْ، فَإِنَّ فِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ، وَ لَيْسَ فِي شَيْءٍ سِوَاهُ خَلَفٌ مِنْهُ، اشْتَدِّ عَلَى الظَّالِمِ وَ خُذْ عَلَيْهِ، وَ لِنْ لِأَهْلِ الْخَيْرِ وَ قَرِّبْهُمْ، وَ اجْعَلْهُمْ بِطَانَتَكَ وَ أَقْرَانَكَ، وَ انْظُرْ إِلَى صَلَاتِكَ كَيْفَ هِيَ، فَإِنَّكَ إِمَامٌ لِقَوْمِكَ [يَنْبَغِي لَكَ] أَنْ تُتِمَّهَا وَ لَا تُخَفِّفَهَا، فَلَيْسَ مِنْ إِمَامٍ يُصَلِّي بِقَوْمٍ يَكُونُ فِي صَلَاتِهِمْ نُقْصَانٌ إِلَّا كَانَ عَلَيْهِ، لَا يُنْقَصُ مِنْ صَلَاتِهِمْ شَيْءٌ، وَ تَمِّمْهَا وَ تَحَفَّظْ فِيهَا، يَكُنْ لَكَ مِثْلُ أُجُورِهِمْ، وَ لَا يَنْقُصُ ذَلِكَ مِنْ أَجْرِهِمْ شَيْئا...
ترجمه:
... سپس بدان،اى محمد،من تو را بر بزرگترين قلمرو خود يعنى مصر فرمانروايى دادم و شايسته است كه در اين كار بر جان خود بترسى و هم دين خويش نيك نگهدارى.حتى يك ساعت از روز،اگر مىتوانى كه براى خشنودى يك تن از مردم،خدا را خشمگين نكنى چنان كن.زيرا خشنودى خدا جاى هر چيز را تواند گرفت ولى هيچ چيز جاى خشنودى خدا را نگيرد.بر ستمگر درشتى كن و با اهل خير نرمى و آنان را مقرب درگاه خود ساز و مشاوران و رازداران و برادران خود قرار ده...
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
نهجالبلاغه | حقوق متقابل مردم و مسئولان در بیان امام علی(ع)
امام علی(ع) از حقوق متقابل مردم و مسئولان سخن میگوید.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، هر یک از افراد جامعه اگر حق وظایفی را که بر عهده دارند به خوبی ادا کنند، کشورشان به همان مقدار در عرصههای ملی و بینالمللی موفق خواهد بود. از دیگر سو رشد و پویایی یک جامعه در گروی اجرای تعهدات جاری بین مردم و مسئولان است؛ یعنی مردم و مسئولان باید با حقوق خود نسبت به یکدیگر آگاهی کامل داشته باشند تا در این چرخه اجتماعی بتوانند نقش خود را به خوبی ایفا کنند.
بیشتر بخوانید
امیرالمؤمنین(ع) درباره حقوق متقابل مردم و مسئولان، برای هر کدام به چهار گزاره اساسی اشاره میکند. امام(ع) در این بیان فرمود:
«اى مردم، مرا بر شما حقّى است و شما را بر من حقّى. اما حقّ شما بر من این است که خیرخواه شما باشم و غنیمت شما را به طور کامل به شما بپردازم و شما را تعلیم دهم تا جاهل نمانید؛ همچنین مؤدب به آداب کنم تا بیاموزید؛ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌ فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصِیحَةُ لَکُمْ وَ تَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تَعْلَمُوا.
بر این اساس چهار حق اساسی حاکم بر مردم جامعه شامل این موارد است: نَّصِیحَةُ لَکُمْ (نصیحت کردن)، 2 ـ وَ تَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ (پرداخت غنیمت)، 3 ـ وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا(جهلزدایی)، 4 ـ وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تَعْلَمُوا (مؤدب به آداب کردن).
بیشتر بخوانید
همچنین حضرت در ادامه کلام خویش درباره حقوق دولت بر مردم به چهار أمر تأکید میکنند که شامل این موارد است:
1ـ فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَةِ (وفاداری به پیمان)، 2 ـ وَ النَّصِیحَةُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ 3ـ وَ الْإِجَابَةُ حِینَ أَدْعُوکُمْ؛ هنگام فراخوانی، آمادگی کامل خود را نشان دهید. 4ـ وَ الطَّاعَةُ حِینَ آمُرُکُمْ؛ اطاعت و پیروى به آنچه به شما امر کنم.
نخست مىفرماید: امّا حقّ من بر شما این است که در بیعت خویش وفادار باشید; «وَ أَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ: فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَةِ»؛ بیعت، در واقع همان پیمانى است که میان امّت و امام برقرار مىشود، پیمانى محکم و لازم الاجراء و بر اساس این پیمان امام علیه السلام و حاکم باید در همه جا مصلحت اُمّت را در نظر بگیرد و امنیّت و نظم را برقرار سازد و با دشمنان به مبارزه برخیزد و اسباب پیشرفت و تکامل جامعه را فراهم کند و امّت نیز باید پشت سر امامش بایستد و مانند بازویى نیرومند براى او عمل کند و کارى که برخلاف این عهد و پیمان است، هرگز انجام ندهد.
حضرت در مورد حقّ دوم مى فرماید، «در آشکار و نهان خیرخواهى را (در حقّ من) به جا آورید؛ وَ النَّصِیحَةُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ». مانند متعلّمان چاپلوس یا منافقان چند چهره نباشید که در حضور من سخن از دوستى و مَحَبّت و اخلاص بزنید و اعلام خیرخواهى کنید، امّا در پشت سر یا بى تفاوت باشید و یا طریق خیانت و فساد را در پیش گیرید. اگر من همه جا حاضر نیستم خداى من همه جا حاضر و ناظر است و این جهان همه جایش، محضر خدا است و براى انسانهاى باایمان حضور و غیاب من تفاوتى نمىکند.
حضرت بعد به سراغ سومین حق مى رود و مىفرماید: «هر وقت شما را بخوانم اجابت کنید؛ وَ الاِْجَابَةُ حِینَ أَدْعُوکُمْ». مانند افراد سست و ناتوان و بیمارگونه که در اجابت دعوتها تعلّل مىورزند نباشید. همیشه باید گوش به فرمان امامتان باشید که گاه ساعتها و لحظهها سرنوشتساز است و اندکى تعلّل و سستى و تأخیر، ممکن است زیانهاى غیر قابل جبرانى به بار آورد. این انضباط و گوش به فرمان بودن، باید بر همه امّت حاکم باشد.
و در مورد چهارمین و آخرین حق مى فرماید: «هر زمان به شما فرمان دهم، اطاعت کنید؛ وَ الطَّاعَةُ حِیْنَ آمُرُکُمْ». ممکن است که گروهى فراخوانى امام علیهالسلام را پذیرا شوند و به دعوت او لبیک گویند، اما هنگامى که به حضور او آمدند و فرمان سخت و سنگینى که حافظ منافع امّت است صادر شد، اطاعت نکنند. بنابراین هم اجابتِ دعوت لازم است و هم اطاعت فرمان.
بیشتر بخوانید
منابع:
*خطبه34 نهجالبلاغه
* پیام امام امیر المؤمنین ( آیتالله مکارم شیرازی)
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
حقوق متقابل مردم و حاکم درگفتگو با امام علی (ع) (2)
س : ای محورحق و عِدل قرآن! لطفاً بفرمایید، مهمترین وظایف و مسؤلیتهای که درحکومت اسلامی متوجه حاکم و زمامدارمی شود، کدامند؟ ج : «[مسؤلیتهای که درحکومت اسلامی متوجه حاکمان میشود، زیاد است که تفصیل آن را میتوانید در خطبهها و نامههای نهج البلاغه به ویژه در عهدنامهی مالک اشتر (نامهی 53) ببینید اما مهمترین وظایف حاکمان و زمامداران عبارت است
مهمترین وظایف و مسؤلیتهای حاکم اسلامی
1- عمل به قرآن وسنت
س : ای محورحق و عِدل قرآن! لطفاً بفرمایید، مهمترین وظایف و مسؤلیتهای که درحکومت اسلامی متوجه حاکم و زمامدارمی شود، کدامند؟
ج : «[مسؤلیتهای که درحکومت اسلامی متوجه حاکمان میشود، زیاد است که تفصیل آن را میتوانید در خطبهها و نامههای نهج البلاغه به ویژه در عهدنامهی مالک اشتر (نامهی 53) ببینید اما مهمترین وظایف حاکمان و زمامداران عبارت است از اینکه حاکمان باید:] عامل به کتاب خدا (قرآن)، سیره و روش پیامبر (ص) باشند، قیام به حق نمایند و سنت رسول خدا (ص) را احیا و برپا بدارند».(38)
توضیح : امام علی (ع) در این سخنان گهربارشان، به چهار وظیفهی مهم حاکم اسلامی اشاره میکند، که عبارت است از: 1- عمل به کتاب خدا،2- پیروی از سیرهی پیامبر (ص)، 3- قیام به حق، 4- بر پا داشتن سنت رسول خدا (ص).
همچنین در نامهی که حضرت به حارث همدانی مرقوم داشته، و در آن به بایستگیها و اخلاق زمامداران اشاره کرده است، اولین وظیفهی را که برای زمامدار یادآور میشود، تمسک به قرآن و نصیحتپذیری از آن و پایبندی به حلال و حرام قرآن است. (39)
نکتهی جالب توجه اینکه فرزند امام علی (علیه السلام)، سرور و سالارشهیدان امام حسین (علیه السلام) نیز در نامهی که به مردم کوفه مینویسد، به این موضوعات بسیارمهم و راه گشا اشاره کرده میفرماید: «مَا الْإِمَامُ إِلَّا العَامِلُ باِ الکِتَابِ، وَ الآخِذُبِا القِسْطِ، وَالدَّائِنُ بِا الْحَقِّ وَ الحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَی ذَاتِ الله» (40). امام و رهبرنیست، مگر آن کس که به قرآن عمل کند و عدل را بپادارد و حق را اجرا کند و خود را وقف راه خدا سازد. همچنین حضرت یکی از فلسفههای قیام و حماسهاش را درکربلا، عمل به سیره جدش رسول الله (ص) و پدرش علی (ع) بیان میکند: «اُرِیدُ أَنْ ...وَأَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَأَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب...»(41) میخواهم روش جد خود و پدرم علی بن ابی طالب (ع) را دنبال کنم.
1- 1 پیامدهای شوم عمل نکردن حاکم به قرآن وسنت
به طور قطع عامل اکثر بدبختیها و گرفتاری جوامع اسلامی که از انواع و اقسام مشکلات رنج میبرند، عدم رعایت حقوق متقابل حکومت و مردم و عمل نکردن حاکمان کشورهای اسلامی به قرآن و سنت است. ره آورد که از این رهگذر نصیب جوامع اسلامی شده است، این است که مسلمانان با در اختیار داشتن سرزمینهای سرشار از منابع طبیعی و ذخایر زیر زمینی، بسیاری از مواد مصرفی شان را باید از راه واردات کالاهای خارجی تأمین نمایند، و با فقر و بدبختی، نا امنی، تحت سلطهی بیگانگان بودن، کشتار و خون ریزی و...دست و پنجه نرم کنند، درحالی که قرآن به صراحت هرگونه سلطه و حاکمیت کفار و بیگانگان را نفی کرده و میفرماید: «... وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» (42) و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلّطی نداده است. کشتار وخون ریزی (ناحق و حرام) به ویژه بدست افراد تحت امر حاکم، برای حفظ قدرت و موقعیت خویش، امری شده رایج و مرسوم، در حالی که قرآن مجید به شدت خون ریزی ناحق را محکوم کرده با صراحت تمام میفرماید: «مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً به غیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً (43)» به همین جهت، بر بنی اسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته است؛ و همچنین میفرماید: «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها... (44)» و هر کس، فرد با ایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است. آیا این همه قتل وکشتار مخالفت با قرآن نیست!؟.اختلاف و پراکندگی، پیکرهی امت اسلامی را مانند موریانههای خطرناک، هر روز به تحلیل میبرد و نیروی فکری، مدیریتی، اقتصادی و حتی انسانی به جای آنکه در راستای رشد و پیشرفت همه جانبهی کشورها به مصرف برسد، برای به انزوا کشاندن و حتی نابود ساختن طرف مخالف استفاده میشود، و از این طریق جنگهای خانمان سوز به راه افتاده و آتش جنگ چنان گسترده و پرحرارت بوده، که هزاران بلکه میلیونها انسان پیرو جوان وزن و مرد را به کام مرگ فرستاده، و زیربناهای علمی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و... را به نیستی کشانده و یا آسیبهای غیر قابل جبران وارد ساخته است، در حالی که قرآن کریم با صراحت تمام، مسلمانان را امر به اتحاد و همبستگی کرده، و از اختلاف و تفرقه به شدت منع میکند : «وَ اعْتَصِمُوا به حبلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا...(45) »و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اسلام، و هرگونه وسیله و حدت]، چنگ زنید، و پراکنده نشوید! و همچنین با قاطعیت تمام میفرماید: «وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ...(46) »و [فرمان] خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع [و کشمکش] نکنید، تا سست نشوید، و قدرت [و شوکت] شما از میان نرود!. آیا این همه اختلاف و نزاع عمل به قرآن است!؟. همچنین در اثرضعف ملتهای اسلامی از نظر توان دفاع نظامی، اقتصادی، علمی و تکنولوژی، مدیریتی و... بسیاری از کشورهای انحصار طلب غیر اسلامی برای سلطه پیداکردن و به یغمابردن سرمایههای غنی آنها خط و نشان میکشند و چنگ و دندان نشان میدهند، درحالی که قرآن کریم خطاب به مسلمانان با جامعترین تعبیر میفرماید : «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهی وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ ...(47) » هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها [دشمنان]، آماده سازید! و [همچنین] اسبهای ورزیده [برای میدان نبرد]، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! و [همچنین] گروه دیگری غیر از اینها را، که شما نمیشناسید و خدا آنها را میشناسد!. آیا این همه ضعف در نیروی دفاعی، اقتصادی، صنعتی، و... و از این طریق مرهوب دشمن واقع شدن، مخالفت با قرآن محسوب نمیشود!؟. وضعیت اقتصادی بسیاری از ملتهای اسلامی رقت آور است، و اکثر مردم در فقر و ناداری آزاردهنده به سرمی برند، حاکمان و زمامداران آنها نه تنها به فکر برقراری تعادل و توازن اقتصادی نیستند، بلکه بسیاری از مراکز اقتصادی را خود یا نزدیکانشان مدیریت میکنند و حسابهای دهها ملیارد دلاری در بانکهای کشورهای توسعه یافته دارند، نمونه این گونه زمامداران، حاکمان سرنگون شدهی مصر با پسران و تونس با همسرش هستند، که با حسابهای هفتاد میلیارد دلاری (48) وکمترو بیشتراموال عمومی را برای خودشان مصادره کردهاند، با آن که قرآن با روشنترین بیان میفرماید: «وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ...(49) » واموال یکدیگر را به باطل [و ناحق] در میان خود نخورید!؛ و «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ...(50) » ای کسانی که ایمان آوردهاید! اموال یکدیگر را به باطل [و از طرق نامشروع] نخورید. آیا این همه حیف و میلها و فساد اقتصادی عمل به قرآن است!؟؛ و صدها بلکه هزارها پیام نجات بخش که قرآن برای هدایت و سعادتمندی بشردارد، و همچنین برای پایه ریزی زندگی سرشار از امنیت و آرامش و رفاه آسایش مادی، بهترین آموزهها را بیان داشته است، که عمل به این آموزههای قرآنی تضمین کنندهی رشد و پیشرفت و بالندگی مسلمانان خواهد بود. ولی با کمال تأسف در مرحلهی عمل، هم از ناحیهی مردم و هم از ناحیهی زمامداران، این آموزههای وحیانی درطاق نسیان قرارداده شده و پیامدهای ناگوارآن دامن گیر جوامع اسلامی شده است. به نظر میرسد که با ذکرنمونههای از عدم عمل حاکمان و زمامداران به قرآن، ثابت شده باشد که عامل تمام گرفتاری و چالشهای فراروی کشورهای اسلامی، همین مسأله است، و راه حل و برون رفت ازاین وضعیت نابسامان، روآوردن حاکمان جامعهی اسلامی و همچنین مردم، به قرآن و اهلبیت و سنت پیامبر (ص)، و عمل به آنها خواهد بود.
2-1 خیرخواهی مردم ومساوات درتقسیم بیت المال
در ادامهی بیان مهمترین وظایف حاکم اسلامی، (که عمل به قرآن، سنت پیامبراکرم) ص و قیام به حق بود امام علی (ع) مسؤلیتهای ذیل را بر حاکمان و زمامداران، قطعی دانسته چنین میفرماید: «همانا بر امام (و حاکم اسلامی) واجب نیست جز آنچه را که خدا امر فرماید، و آن، کوتاهی نکردن در پند و نصیحت، تلاش در خیرخواهی، زنده نگهداشتن سنت پیامبر (ص)، جاری ساختن حدود الهی بر مجرمان و رساندن سهمهای بیت المال به طبقات مردم، است».(51) توضیح : چنانکه اشاره شد، امام علی (ع) درخطبه ها و نامههایش وظایفی را برای حاکمان اسلامی بیان میکند که انجام این وظایف از سوی آنها، تضمین کنندهی رفاه و آسایش و رستگاری جامعه خواهد بود. اما چیزی که در میان این وظایف بیشتر مورد تأکید امیرالمؤمنین (ع) قرارگرفته است، عمل به قرآن و سنت پیامبر اکرم (ص) میباشد؛ زیرا در سایهی تمسک به قرآن، سنت و اهل بیت پیامبر (ص) است که در صد بسیار بالای از مشکلات جوامع اسلامی حل خواهد شد.
عدم ترجیح زمامداران بستگانش را برمردم
یکی از پرچالش ترین کاری که توسط حکام و زمامداران صورت میگیرد، مقدم داشتن ضوابط بر روابط است، بدین معنا که جای شایسته سالاری را که از دستورات مؤکد دین مقدس اسلام و دارای نقش اساسی در رشد و بالندگی جامعه است، قوم و خویش بازی و حتی نژاد پرستی اشغال کرده، و بسیاری از حاکمان و زمامداران کشورها خویشان و بستگانش را در پستهای کلیدی و حساس کشور منصوب میکنند، هر چند فاقد هرگونه لیاقت و شایستگی هم باشد. پیامدهای منفی این کار حاکمان قدرت طلب گریبان گیرخودشان نیز شده، چنان که درکشورهای که بیداری اسلامی شکل گرفته و مردم علیه زمامدارانشان معترضند یکی از عمدهترین عوامل نارضایتی مردم، سوء استفادههای است که در زمینههای مختلف از مسایل اقتصادی گرفته تاسیاسی و نظامی و... توسط نزدیکان و بستگان حاکم صورت میگیرد، امثال حسنی مبارک و پسرانش، سرهنگ قذافی و پسرانش، زین العابدین بن علی و همسر و بستگانش و ... حالاسؤال این است :
س : ای بزرگ پرچم دارعدل و مساوات یاعلی (ع)! لطفاً بفرمایید، پیام شما به این زمامداران چیست؟
ج : «ثُمَّ إِنَّ لِلوَالِی خَاصَّهً وَبِطَانَهً فِیهِم إِستِئشَارٌ وَتَطَاوُلٌ قِلَّه إِنصَافٍ فِی مُعَامِلَهٍ، فَاحسِم مَادَّهَ أّولئِکَ به قطعِ أَسبَابِ تِلکَ الأَحوَال... یعنی قطعی است که برای زمامدار (و هر مقام مسؤل) خواص و یاران بسیار نزدیک و پیوسته وجود دارد که همواره جویای تقدم بر دیگران و دست درازی (به هرطرف که سودشان ایجاب کند) بوده و در معامله با دیگران کم انصافند، (علی رغم اینها) حاکم باید ریشهی ستم کاری آنها را با بریدن اسباب گستاخی و ستم (که فقط پیوستگی آنان باحاکم است را) بخشکاند، و هرگز به هیچ کس از اطرافیان و خویشانش زمینی و اگذار نکند، و بگونه ای با آنان رفتار کند که قرار داد (و معاهده ای) به سودشان منعقد نگردد که به مردم زیان رساند، مانند آبیاری مزارع، یا زراعت مشترک، که هزینههای آن را بر دیگران تحمیل کنند، (اگرچنین قراردادهای منعقدگردد) سود و خوشیهایش برای دیگران و عیب و ننگش در دنیا و آخرت برای حاکم خواهدبود» (52) توضیح : امام علی (ع) تصرف زمینی را که با خویشاوندی و استفاده از مقام، بدست آمده باشد، ازجمله اموالی میداند که از راه غصب و غارت به دست آمده است؛ زیرا علی (ع) به خوبی میداند که زمین هستهی مرکزی و منشأ ثروت است و همین هم باعث حکمرانی میگردد. (53) به همین جهت در نخستین روزهای خلافتش فرمود: «آگاه باشید زمینی که عثمان به تیول مردم داده، و هر مالی را که از بیت المال بخشیده است، به بیت المال بازمی گردد، چون حق را چیزی باطل نمیکند. اگر من مالی از بیت المال را بیابم که به عنوان مهریه به زنی داده و در شهرها پراکنده ساختهاند، آنها را هم بازمی گردانم که عدالت برای همه مردم موجب آسایش است. هرکس حق و عدل را ناگوار بیند، ظلم برای او سختتر و ناگوارتر است. (54)»
پیامدهای منفی مقدم داشتن حاکم بستگانش را بر دیگران
س : مولای من! لطفاً بفرمائید پیامدهای که از رهگذر قوم گرایی و عمل به روابط نه ضوابط، گریبان گیر زمامداران خواهد شد چیست؟
ج : «حاکم باید با خدا و با مردم، و با خویشاوندان نزدیک، و هرکس از رعیتش که به او رغبت دارد، انصاف را رعایت کند، (آن زمامداری که خویشاوندان خود را بر دیگران مقدم بدارد و در اجرای قوانین آنان را از دیگران بالاتر تلقی کند، و کسانی را که با آنان سرخصومت دارد ازحق و عدالت محروم بسازد، انصاف را رعایت نکرده است) اگر (حاکم) چنین انصافی را برقرار نکند مرتکب ظلم شده، و کسی که به بندگان خدا ظلم بورزد خصم (حقیقی) او خدا است ازطرف بندگانش، و هرکسی که خدابا اوخصومتی داشته باشد، دلیلش را باطل سازد و او با خدا درحال محاربه است (که جزشکست و نابودی چارهی ندارد، تا اینکه دست ازظلم بردارد و توبه نماید، و هیچ چیزی نعمت خداوندی را تغییردهنده تر وعذاب او را سریع کننده تر از ظلم و ستم نیست، زیرا خداوند نفرین ستمدیدگان را میشنود و درکمین ستمکاران است) (55) توضیح : طبق رهنمودهای امام علی (ع) مقدم داشتن زمامدار و هر مقام مسؤل، خویشان و بستگانش را بدون لیاقت و شایستگی، بی انصافی، و ظلم به مردم به حساب میآید، و این بدترین پیامدی است که هم زندگی مادی و حکومتشان را تهدید میکند؛ زیرا علاوه بر این که در جنگ با خدا هستند، (الملک یبقی مع الکفرولایبقی مع الظلم) و هم عذاب اخروی را درپی خواهد داشت؛ زیرا ظلم کنندگان درآیات متعدد قرآن مورد لعن و نفرین قرارگرفته است. حضرت علی (ع) که این سخنان را بیان میکند، (مثل بسیار از قانون گذاران بشری نیست که قول و عملش در تضاد باشد، در زبان چیزی بگوید ولی در عمل خلاف آن را انجام دهد، مثلاً مانند دکتری که به مراجعین خود میگوید سیگار نکش ضرر دارد، ولی خودش ازسیگار استفاده میکند، بلکه امام علی) ع» درعرصهی عمل وکردار نیز، قبل از دیگران خودش به هرچه میگوید عمل میکند، چنانکه فرمود: «ای مردم، به خدا سوگند، من شما را به هیچ اطاعتی تحریک نمیکنم، مگر اینکه خودم در آن طاعت به همهی شما سبقت میگیرم و شما را از هیچ معصیتی نهی نمیکنم، مگر اینکه خودم پیش از شما از ارتکاب آن گناه امتناع میورزم» (56)
رفتارامام علی (ع) با نزدیکانش در امرحکومت و بیت المال
چنانکه اشاره شد نه تنها امام علی (ع) در مرحلهی نظری داد ازتقدم ضوابط بر روابط میزند و هرگونه امتیاز خواهی و امتیاز دهی به نزدیکان حاکم را محکوم میکند و تأکید بر قانون مداری دارد، بلکه سیرهی عملی آن حضرت نیز در طول حکومت تقریباً پنج سالهاش، این حقیقت را ثابت میکند، که او به شدت مخالف قوم و خویش گرایی و تقدم روابط بر ضوابط بود، به عنوان نمونه، رفتار امام علی (ع) با برادرش عقیل که از او در خواست سهم بیشتر از بیت المال مسلمین را داشت معروف است، که حضرت نه تنها کوچکترین امتیازی برای برادرش نسبت به مسلمانان قایل نشد، بلکه با گداخته ساختن آهن و نزدیک کردن آن را به برادرش عقیل، او را متوجه ساخت که این کار خیانت به اموال مسلمانان است و عذاب الهی را درپی خواهد داشت (57). نمونهی دیگر از عدالت محوری امام علی (ع) و مقدم نداشتن نزدیکانش را بر دیگران، قضیهی ذیل است: ابو رافع (متصدی بیت المال وکاتب امام) میگوید:گردن بندی در بیت المال بود، دختر امیرالمؤمنین علی (ع) آن را در ایام عید، به مدت سه روز عاریهی تضمین شده گرفت، وقت پدرش خبردار شد، مرا خواست، و فرمود: ابو رافع! به مسلمانان خیانت میکنی؟ گردن بندی که در بیت المال مسلمانان است، چگونه بدون اجازهی من و رضایت مردم، به دخترم امانت دادهی؟ همین امروز آن را پس بگیر و هرگز این قبیل کارها را تکرار مکن که تو را مجازات میکنم. درپاسخ دخترش، (که گفت :یا امیرالمؤمنین! من دخترشما و پارهی تن شما هستم، چه کسی از من سزاوارتراست که از این گردن بند استفاده کند؟)فرمود: دخترم! ازجادهی حق دور مشو، آیا همهی زنان مهاجر و انصاردر روز عید با چنین زیوری آرایش میکنند؟ (58) همین طور در میان 51 نفر نماینده وکارگزار امام علی (ع) چهرههای از مهاجران و انصار، یمنیها، نزاریها، هاشمی و غیرهاشمی، عراقی، حجازی و... به چشم میخورد، ولی از امام حسن و امام حسین (ع) و محمدحنفیه و عبدالله بن جعفر (همسرحضرت زینب و داماد امام) خبری نیست. با آن که آنان هم از نظرسنی و هم از نظرشایستگی، امکان پذیرش مسؤلیت و مدیریت را داشتند، و در مواقع خطر و جنگ نیز ایفای نقش میکردند، ولی حضرت پرهیز داشت از اینکه بستگان نزدیکش را در امور دولتی بگمارد. (59) البته باید یاد آورشد که مقدم داشتن زمامدار بستگانش را در صورت از نظر امام علی (ع) محکوم است که براساس لیاقت و شایستگی نباشد، و اگرنه تا جای که حق دیگران ضایع نشود و شایسته سالاریی که در اسلام مطرح است رعایت گردد، سپردن پستهای مهم حکومتی به آنها از نظراسلام مجاز خواهد بود.
عمدهترین عامل سقوط حکومتها
یکی از چالشهای فراروی حکومتها، مخالفین و اپوزیسیونهای هستند که به هر دلیلی، به دستگاه حاکمه معترضند، و خواهان اصلاحات سیاسی و برخورداری بیشتر از حق اشتراک در تعیین سرنوشت سیاسی – اجتماعی شان هستند، ممکن است برخی از این اعتراض و خواستهها، مشروعیت قانونی نداشته باشد ولی اکثر جاها خواستههای مردم بجا و مشروع است، اما پاسخ که از سوی زمامدارانشان دریافت میکنند کشتار، اعدام، زندان، و در محرومیت بیشتر قرار دادن معترضین به ویژه رهبران آنهاست، حالا سؤال این است که:
س : آیا این دسته از حاکمان و زمامداران میتوانند با قربانی و به خاک و خون کشیدن مخالفین، پایههای قدرت خویش را تحکیم بخشیده و تداوم حاکمیتشان را تضمین نمایند؟
ج : «إِیَّاکَ وَالدِّمَاءَ وَسَفکَهَا بِغَیرِحِلِّهَا، فَإِنَّهُ لَیسَ شَیءٌ أَدنَی لِنِقمَهٍ وَلاأَعظَمَ لِتَبِعَهٍ، وَلاأَحرَی بِزَوَالِ نِعمَهٍ، وَانقِطَاعِ مُدَّهٍ، مِن سَفکِ الدِّمَاءِ بِغَیرِحَقِّهَا... حاکم باید پرهیز شدید از [کشتارمردم و] خون ریزی حرام داشته باشد، [خون حرام خون مردمی است که برای احقاق حق، رهایی ازتحت ستم، و... به پا خواسته باشند، نه آنهای که درصدد سرنگونی حکومت مشروع و سلب امنیت عمومی هستند] زیرا خون ریزی به نا حق سریعتر از همه چیز انتقام را ایجاب میکند، و عاقبت بدی که به دنبال دارد شدیدتر از همه چیز گریبان آدمی را میگیرد، و برای زوال نعمت بیش از همهی عوامل مؤثر بوده و روزگار عمر قاتل را زود تر به پایان میرساند، و در روز قیامت خداوند سبحان قبل از رسیدگی اعمال بندگان، نسبت به خونهای نا حق ریخته شده داوری میکند، (بنابراین هرگز زمامدار) سلطهی زمامداری خود را با ریختن خون حرام تقویت نکند، زیرا این گونه تقویت پایههای حکومت را سست و متزلزل میکند و آن را ریشه کن کرده به دیگری منتقل میسازد» (60)
توضیح : از این جملات امیرالمؤمنین علیه السلام، که با شدیدترین بیان خونریزی و قتل نفس عمدی (محترم) را محکوم میکند، یک نکتهی حائز اهمیت قابل استفاده است، و آن این که خون ریزی ناحق علاوه براینکه ازگناهان بسیار بزرگ به حساب میآید، به گونهی که اولین چیزی است که در قیامت مورد دادرسی قرار میگیرد، آثار وضعی و دنیوی بسیار خطرناکی را نیز در پی دارد که عبارت باشد از : زوال نعمت «أحری بزوال نعمه» (اعم از نعمت سلامتی، آرامش، بی نیازی و...)، کوتاه کردن عمرقاتل «وانقطاع مده» و متزلزل و ریشه کن ساختن حکومت و انتقال آن به دیگران «فإن ذالک ممّا یضعفه ویوهنه بل یزیله وینقله».بنابراین زمامداران که میخواهند با ریختن خون نا حق مردم که برای حق خواهی و آزادی از تحت ظلم و تبعیض دست به اعتراض میزنند، پایههای حکومت و قدرتشان را استحکام بخشند، خیلی دراشتباهند نه تنها بااین کارشان تداوم حکومتشان را نمیتوانند تضمین کنند بلکه ناخواسته تیشه به ریشه ای حکومتشان زده زمینه سقوط و از هم پاشیدگی آن را فراهم میکنند، آری :
خون ناحق دست ازدامان قاتل برنداشت
دیده باشی لکههای دامن قصاب را
عمدهترین عامل نارضایتی مردم
س : ای قرآن ناطق، ای عدل مجسّم! لطفاً بفرمائید، مهمترین عامل که موجب میشود مردم برحاکم و زمامدار خشمناک شده و خواهان سرنگونی او شوند، چیست؟
ج : «مبادا هرگز حاکم برخلاف وعدهی که به مردم داده عمل کند؛ زیرا (مهمترین چیزی که موجب خشم و نفرت خدا و مردم نسبت به حاکم میشود) خلف و عده است، خدای سبحان فرمود: »کَبُرَمَقْتاً عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقُولُوا مَالاتَفْعَلُون (61) نزد خدابسیارموجب خشم است که سخنی بگویید که عمل نمیکنید.
توضیح : این فرمایش امیرالمؤمنین (ع) چنان دقیق و دارای مصادیق فراوان است که گویا امام (ع) امروز بعد از تجزیه و تحلیل و علت یابی بسیاری از قیامها و اعتراضهای مردمی، این سخنان را بیان فرموده است، زیرا اکثرقریب به اتفاق نارضایتی و اعتراضهای مردمی علیه حاکمانشان، ریشه درخلف وعدههای دارد که از سوی زمامداران صورت گرفته چه وعدههای کلان انتخاباتی و چه وعدههای که در طول حاکمیتشان به مردم میدهند ولی عمل نمیکنند.
حاکم و مسألهی صلح با دشمن
بی تردید یکی از مسایل مهم و نقش آفرین درحوزه سیاست و مدیریت، مسأله صلح است در طول تاریخ اسلام میبینیم که این مسأله مطرح بوده و هست از صلح حدیبیه گرفته تا مصالحههای مهم که اتفاق افتاده است. امروزه در جهان معاصر نیز این موضوع در محافل سیاسی و اجتماعی جایگاه خاصی دارد، به ویژه با توجه با وضعیت که درکشورهای منطقهی خاورمیانه و برخی دیگر ازکشورهای آفریقای وجود دارد، و همچنین مسأله ای صلح اسرائیل با فلسطینیها، وحکومت افغانستان و آمریکا با گروه طالبان و... مطرح است، لذا خواستم این موضوع و اهمیت و شرایط آن را از بزرگ قهرمان میدان جهاد و شهادت و هم قهرمان صبر و صلح امام علی (ع) بشنویم، بناءً از مولا میپرسیم :
س : ای سرور و پیشوای من! در مورد صلح و شرایط آن بفرمایید! اگر دشمن و طرف متخاصم در خواست صلح و مذاکره کند چه بایدکرد؟ و آیا شرایطی خاصی هم دارد یا خیر؟
ج : «[حاکم و زمامدار] هرگز دعوت دشمن را به صلح درحالی که رضای خدا در آن است رد نکند، زیرا در هنگام صلح است که راحتی برای لشکریانش به وجود میآید و ازغصه و تشویش آسوده خاطرمی شود، و امنیت جامعه تأمین میگردد، با این حال حاکم باید از دشمن و حیله گریهای او پس از صلح، شدیداً بر حذر باشد، زیرا چه بسا دشمن خود را به انسان نزدیک میکند تا او را غافل گیرکند، پس همواره برحذر بوده و خوش گمانی در این مورد را متهم بسازد» (62)
توضیح : صلح دوستی امام علی (ع) و پیوند وی با عوامل آن- حتی چند لحظه پیش از جنگ- دو موضوعی هستند که هیچ یک از دوست و دشمن در آن اختلاف ندارند و سیره و روش وی مملو از مظاهراین صلح دوستی و نفرت از جنگ است. (63) همین طور با نظردقیق و همه جانبه در متن دین مقدس اسلام، صلح و صفا و همزیستی مسالمت آمیز مبنای حیات عادلانه، اصل و قانون پایداراین دین انسانی است (64) چنانکه امیرالمؤمنین (ع) نیزدر این جملات صلحی را که رضای خدا درآن باشد، مایهی راحتی لشکر، رهایی زمامدار از غم و غصه جنگ و تأمین امنیت بیان میکند. اما نکته ای قابل توجه در این فرمایش امام (ع) این است که حاکم جامعهی اسلامی صلحی را میتواند با دشمن به امضاء برساند که رضایت خداوند در آن باشد، بنابراین اگر در سایه ای صلح با دشمن به کیان اسلام و استقلال مسلمانان ضربه وارد شود، یا راه نفوذ و توطئهی دشمن در قلمرو اسلامی باز شود، یا سرمایههای ملی به یغما برود و دشمن سلطه برمسلمانان پیدا کند، چنین صلحی به هیچ عنوان مجاز نخواهد بود، و حاکم اسلامی باید در مسألهی صلح با دشمن، رضایت خدا را ملاک قرار بدهد نه منافع و موقعیت خویش را.
زمامدارو وزیر چه کسانی باید باشند
س : ای قرآن ناطق و نفس پیامبر (ص)! در جاهای که حکومت فاسدی سرنگون میشود امثال تونس، مصر و لیبی، زمام امور را چه کسانی باید بدست بگیرد آیا کارگزاران حکومت سابق میتوانند عهده دارپستهای کلیدی درحکومت بعدی شوند؟ و آیا میتوان به آنها اعتماد کرد یاخیر؟
ج : امیرالمؤمنین (ع) پاسخ این سؤال را در عهد نامهی مالک اشتر چنین بیان میکند: «بدترین وزیران تو، کسی است که پیش از تو وزیر بدکاران بوده، و درگناهان آنان شرکت داشته، پس مبادا چنین افرادی محرم راز تو باشند، زیرا که آنان یاوران گناهکاران، و یاری دهندگان ستمکارانند. تو باید جانشینان بهتر از آنان داشته باشی که قدرت فکری امثال آنها را داشته، اما گناهان وکردار زشت آنها را نداشته باشند: کسانی که ستمکاری را برستمی یاری نکرده، و گناه کاری را درگناهی کمک نرسانده باشد. هزینه ای این گونه از افراد بر تو سبکتر، و یاریشان بهتر، و مهربانیشان بیشتر، و دوستی آنان با غیرتو کمتراست. آنان را از خواص و دوستان نزدیک، و رازدار خود قرار ده، سپس از میان آنان افرادی را که در حق گویی از همه صریحترند، و در آنچه را که خدا برای دوستانش نمیپسندد تو را مددکار نباشند، انتخاب کن، چه خوشایند تو باشند یا ناخوشایند (65)».
حکمران امانت داراست نه مالک
یکی از چیزهای که درحوزهی سیاست گذاریی حکومت و جلب رضایت تودهی مردم نقش محوری را بازی میکند، کیفیت نگاه حکومت به تودهی مردم و به خودش است، بدین معنا که آیا حکومت با این عینک می بیندکه تودهی مردم مملوک و خود، مالک و صاحب اختیار است؟ و یا با این چشم نگاه میکند که آنها صاحب حق اند و او خود تنها وکیل و امین و نماینده است؟ درصورت اول هرخدمتی که انجام داده از نوع تیماری است که مالک یک حیوان برای حیوان خویش انجام میدهد، اما درصورت دوم از نوع خدمتی است که یک امین صالح انجام میدهد. (66)
نگاه مملوکانه به تودهی مردم از سوی حکومت، تفکری است که هم در غرب و هم در شرق ریشه ای بسیار قدیمی دارد، و در قرون جدید نیز این طرز تفکر تجدید شده و طرفدارانی دارد.
اما نهج البلاغه در این میان بهترین آموزهها را درحوزهی را بطهی حاکم و مردم بیان داشته، و جایگاه واقعی آن دو (حاکم و مردم) را به خوبی ترسیم نموده است. از نظر نهج البلاغه زمامدار و حکمران، امین و پاسبان حقوق مردم و مسؤل در برابر آنهاست؛ زیرا اولین بار درکلمات رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) و سپس به وفور درکلمات امام علی (ع)، کلمهی «راعی» به حاکم و «رعیّت» به مردم اطلاق شده است که این لغت از مادهی «رعی» به معنای حفظ و نگهبانی است، یعنی حاکم و زمامدارجامعه، عهده دارحفظ و نگهبانی جان و مال و حقوق و آزادیهای مردم است. (67) اینک از محضر مقدس بزرگ پیشوای بشریت علی بن ابی طالب (ع) میپرسیم :
س : مولاجان یا امیرالمؤمنین (ع)! لطفا بفرمایید بطورکلی اخلاق کارگزاران در برخورد با مردم چگونه باید باشد؟
ج : امیرالمؤمنین (ع) پاسخ این پرسش را، (درنامهی که به عاملش درآذربایجان مینویسد) چنین میفرماید: «وَإِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطٌعْمُهٍ وَلکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمُانَهٌ وَأَنْتَ مُسْتَرْعیً لِمَن فَوْقَکَ. لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّهٍ...، مبادا بپنداری که حکومتی که به توسپرده شده است یک شکار است که به چنگت افتاده است؛ خیر، امانتی برگردنت گذاشته شده است و ما فوق تو از تو رعایت و نگهبانی و حفظ حقوق مردم را میخواهد. تو را نرسدکه به استبداد و دلخواه در میان مردم رفتارکنی» (68) در بخشنامه ای که حضرت برای مأمورین جمع آوری مالیات نوشته است، پس از چند جمله موعظه وتذکر میفرماید: «فَأَنْصِفُوا النَّاسَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ وَاصْبِرُوا لِحَوَائِجِهِمْ، فَإِنَّکُمْ خٌزَّانَ الرَّعِیَّهِ وَ وُکَلاءِ الْأُمَّهِ وَسُفَرَاءِ الْأَئِمَّهِ. به عدل وانصاف رفتارکنید، دربارهی خودتان حق بدهید، پرحوصله باشید و دربر آوردن حاجات مردم تنگ حوصلگی نکنید که شما خزانه داران رعیت و نمایندگان ملت و سفیران حکومتید» (69) در فرمان معروف خود، خطاب به مالک اشترمی نویسد: «وَ أَشْعِرْقَلْبَکَ الرَّحْمَهَ للرَّعِیَّهِ ...، در قلب خود استشعار مهربانی، محبت و لطف به مردم را بیدار کن. مبادا مانند یک درنده که دریدن و خوردن را فرصت می شمارد رفتار کنی که مردم تو یا مسلمان اند و برادر دینی تو و یا غیر مسلمان اند و انسانی مانند تو... مگو من اکنون بر آنان مسلطم، از من فرمان دادن است و از آنها اطاعت کردن، که این کار عین راه یافتن فساد در دل وضعف در دین و نزدیک شدن به سلب نعمت است» (70) دربخشنامهی دیگری که به سران سپاه نوشته است چنین میفرماید: «فَإِنَّ حَقًّاعَلَی الْوَالِی أَنْ لایُغَیِّرَهُ عَلَی رَعِیَّتِهِ فَضْلٌ نَالَهُ ...، لازم است والی را که هرگاه امتیازی کسب میکند و به افتخاری نائل میشود، آن فضیلتها و موهبتها او را عوض نکند، رفتار او را با رعیت تغییر ندهد، بلکه باید نعمتها و موهبتهای خدا بر او، او را بیشتر به بندگان خدا نزدیک و مهربانترگرداند» (71)
توضیح : دو نکته ای بسیار مهم در این فرمایشات امیرالمؤمنین (ع) به چشم میخورد، نخست کلمهی رعیت است که چنانکه اشاره شد این واژه، وظایف سنگین حاکمان را درقبال حفظ و حراست ازجان و مال و حقوق تودهی مردم به نمایش میگذارد. دوم ارج نهادن به کرامت انسانی مردم است؛ زیرا درتمام این بخشنامههای امام علی (ع) حساسیت فوق العاده نسبت به عدالت و مهربانی به مردم و محترم شمردن شخصیت و حقوق آنها مشاهده میشود که راستی عجیب و نمونه است. کجایند مدعیان حقوق بشر و دفاع ازکرامت انسانی، تا ببینند که علی (ع) چقدر زیبا و عمیق از حقوق بشر و احترام به مردم سخن میگوید.
حکومت هدف یا وسیله
در نگرش و تلاش برای رسیدن به حکومت انسانها متفاوتند، برخی به آن با عینک هدف می بیندکه وقت به آن دست یافت گویا به هدف و آرزوی دیرینه ایشان رسیدهاند دیگر هیچ گونه احساس مسؤلیت نمیکنند، اما بعضی دیگر از انسانها هستند که به حکومت و قدرت با عینک وسیله و ابزار مینگرند، و آن را نه برای حکومت کردن بلکه برای وسیله قرار دادن در راستای ترویج دین و خدمت به خلق میخواهند، امیرالمؤمنین علی (ع) از دستهی دوم است بلکه رهبر و الگوی چنین طرز نگرش نسبت به حکومت است؛ زیرا از منظر او قدرت و حکومت ابزاری برای برقراری عدالت، احقاق حق، ایجاد امنیت و برپا ساختن دین خداست، چنانکه پیامبر اکرم (ص) نیز همین گونه بود، یعنی تشکیل حکومت اسلامی را درمدینه، ابزاری میدانست برای برقرار ساختن عدالت و احیای ارزشهای انسانی و اسلامی، و هرگز به حکومت و قدرت به عنوان یک هدف نمینگریست. برهمین اساس امام علی (ع) هدف از بدست گرفتن زمام حکومت و ادارهی جامعه ای اسلامی را چنین بیان میکند: «خدایا تو میدانی که جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه میخواستیم نشانههای حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم، و در سرزمینهای تو اصلاح را ظاهرکنیم، تا بندگان ستمدیدهات در امن و امان زندگی کنند، و قوانین و مقررات فراموش شده ای تو بار دیگر اجرا گردد» (72) درخطبه ای سوم نهج البلاغه حضرت هدف و فلسفهی پذیرش حکومت را چنین بیان میکند: «سوگند به خدای که دانه شکافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود، و یاران حجت را بر من تمام نمیکردند، و اگرخداوند ازعلماء عهد و پیمان نگرفته بود که برابر شکم بارگی ستمگران، و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند، مهار شترخلافت را برکوهان آن انداخته، رهایش میساختم، و آخر خلافت را به کاسه ای اول آن سیراب میکردم، آنگاه میدیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله ای بی ارزشتر است» (73) در این خطبه، امام علی (ع) علاوه براین که هدف از پذیرش حکومت را یاری مظلومان و ستمدیدگان، و جلوگیری از طغیان، زیاده خواهی و تضییع حقوق از سوی ستمگران، بیان میدارد، سکولاریسم Secularism (تفکرجدای دین از سیاست) را نفی و تئوکراسی Theocracy (حکومت مذهبی) را اثبات میکند. دلیل دیگر بر این که امیرالمؤمنین (ع) حکومت را وسیله می دانیست نه هدف، گفتگوی حضرت با ابن عباس است: «او میگوید در سرزمین» ذی قار (74) خدمت امام علی (ع) رفتم که داشت کفش خود را پینه میزد، تا مرا دید، فرمود: قیمت این کفش چقدراست؟ گفتم بهایی ندارد، فرمود به خدا سوگند، همین کفش بی ارزش نزد من از حکومت بر شما محبوبتر است مگر اینکه حقی را با آن به پادارم، یا باطلی را دفع نمایم (75)
نتیجه
ازآنچه تاکنون بیان شد به طورخلاصه نکات ذیل قابل نتیجه گیری است :
1- رعایت حقوق متقابل حاکم و مردم، پیامدهای بسیار مطلوبی را در پی خواهد داشت ازجمله : عزت یابی حق، گسترش دینداری و تدیّن، بر قراری عدالت، احیای سنت پیامبر اکرم (ص)، حمایت مردم ازحکومت و نا امیدی دشمن از نایل آمدن به اهداف پلیدش.
2- در اثر عدم رعایت این حقوق پیامدهای منفی متعدد و بنیانکنی درجامعه رونما خواهد شد از جمله : اختلاف و تفرق، ظلم و جور، هوا پرستی، تعطیل احکام دین، ترک سنت نبوی بگونهی که هرکدام از آنها به تنهای میتواند حکومت را به مخاطره بیندازد.
3- قانون مداری و عدم تقدم روابط برضوابط، ازدیگر موضوعات مهم در حوزهی مسایل سیاسی و حکومتی به شمارمی رود، که اخلال در این امر علاوه بر استحقاق کیفر الهی پایههای حکومت نیز متزلزل خواهد شد.
4- از منظرامام علی (ع) خون ریزی و قتل نفس ناحق، از مهمترین عوامل سقوط حکومتها به حساب میآید.
5- عمل به قرآن و سنت، رعایت عدالت به ویژه درحوزهی اقتصاد، خیرخواهی مسلمانان، حفاظت ازجان و مال و حقوق مردم، عمل به وعدهی که داده، داشتن آگاهی و دانش، تعهد و تدین، قدرت و نیرمندی از اهم وظایف و شرایط حاکم است که در سایه ای انجام این وظایف میتواند علاوه برتحکیم پایههای حکومت، زمینهی رشد و پیشرفت ملت را فراهم سازد.
6-از منظر امام علی (ع)، به حکومت باید به عنوان وسیله و ابزارخدمت به دین و خلق خدا نگریست، نه به عنوان هدف و حکمرانی بر مردم، بدون اهتمام به حیات معقول مادی و معنوی انسانها، زیرا در فرض دوم حاکم برای حفظ قدرت و حاکمیت خویش، دست به هرکاری خواهد زد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
حقوق متقابل مردم و حاکم درگفتگو با امام علی (ع) (1)
ازدیدگاه امام علی (ع) در هر جامعهی بشری، وجود حکومت یک امرلازم و ضروری است؛ که تاضمن تأمین امنیت زمینهی رشد و ترقی ملت را در زمینههای مختلف مادی و معنوی فراهم نماید. ولی نکتهی حایز اهمیت دراین حوزه، حقوق متقابل حاکم و مردم و پیامدهای مثبت و منفی رعایت و عدم رعایت آن حقوق است که در این مقاله مورد تحقیق قرارگرفته است. همچنین و اکاوی درحوزهی وظایف و مسؤلیتهای حاکم درقبال مردم، نقش زمامدار در جامعه و چگونگی اخلاق کارگزاران
نويسنده: علی جمعه حیدری
منبع :اختصاصی راسخون
چکیده
ازدیدگاه امام علی (ع) در هر جامعهی بشری، وجود حکومت یک امرلازم و ضروری است؛ که تاضمن تأمین امنیت زمینهی رشد و ترقی ملت را در زمینههای مختلف مادی و معنوی فراهم نماید. ولی نکتهی حایز اهمیت دراین حوزه، حقوق متقابل حاکم و مردم و پیامدهای مثبت و منفی رعایت و عدم رعایت آن حقوق است که در این مقاله مورد تحقیق قرارگرفته است. همچنین و اکاوی درحوزهی وظایف و مسؤلیتهای حاکم درقبال مردم، نقش زمامدار در جامعه و چگونگی اخلاق کارگزاران، از دیگر نقطههای برجستهی این نوشتار است. از آنجا که شناخت و مقابله با علل نارضایتی مردم از حکومت، نقش اساسی را در تداوم و تحکیم حاکمیت بازی میکند، مقالهی حاضر به عمدهترین عوامل نارضایتی مردم از حکومت اشاره کرده و همچنین برخی از مهمترین علل سقوط و نابودی حکومتها را به بررسی گرفته است.
واژگان کلیدی : نهج البلاغه، حکومت، مردم، حاکم، وظایف و حقوق.
مقدمه
یکی از مسایل بنیادین و با اهمیت در اندیشه ای سیاسی جهان معاصر، جایگاه مردم، حقوق آنان و رسالت دولت و حکومت درقبال مردم، و وظایف مردم نسبت به حاکمیت و رهبری جامعه است. مسئولیت مردم و حاکم درجامعه ای اسلامی از اهمیت ویژه برخوردار است؛ زیرا ما معتقدیم که اسلام در هر زمینهی بهترین دستورات و رهنمودها را برای بشریت ارائه نموده، و درصورت عمل به این آموزهها، رشد و پیشرفت دنیوی و رستگاری و سعادت اخروی را تضمین نموده است. ازجمله درحوزه ای مسایل سیاسی، حقوقی و مسئولیتهای که در این راستا متوجه مردم و حاکم میشود، بهترین نظام حقوقی و منشور حکومت داری را عرضه نموده است. در این فرایند یکی از منابع بسیار مهم و جامع، نهج البلاغه امیرالمؤمنین امام علی (ع) است، که در ارائه ای راه کارهای عملی درشیوه ای حکومت داری، تبیین حقوق متقابل مردم وحاکم، بیان عوامل ثبات ودوام حکومتها، یاسقوط وزوال آنها، آبادانی وپیشرفت جوامع، یا ویرانی وعقب ماندگی آنها و...، گوی سبقت را از همه ربوده است، تنها نامه ای حکیمانه ای 53 این کتاب شریف، (که وقت امام علی) ع مالک اشتر را به فرمانداری مصر منصوب نمود این نامه را برای او نوشت منشوری است که بعد از 1400 سال در قرن بیست یکم، به عنوان بهترین روش حکومت داری در دنیا شناخته شده است؛ لذا مقاله حاضرکوششی است در راستای بازخوانی آموزههای بلند نهج البلاغه، درحوزه ای حقوق متقابل مردم و حاکم وبرخی دیگر از مقولههای که مرتبط به این مسأله است، به امید این که قدمی باشد هر چند کوچک، در مسیر تمسک به حبل الله و صراط مستقیم (امام علی علیه السلام).
پیش نیازبحث
سال 1390 خورشیدی را در حال مردم آغازکردند، که قیامهای مردمی و بیداری اسلامی دربسیار از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا شکل گرفته و یا در حال شکل گیری است، در تونس حکومت زین العابدین بن علی درپی قیام مردمی و اعتراضات خیابانی سقوط کرد همچنین رژیم سی سالهی مصرتوسط مردم معترض سرنگون گردید، و حاکم آن حسنی مبارک، که سرسپرده و مزدور غرب بود این روزها بجای عیش و عشرت درکاخ ریاست جمهوری مصر همراه با دو پسرش، درپشت میلههای زندان به سرمی برند، و یا پشت دربهای دادگاه منتظر محاکمه هستند. همچنین مردم یمن، بحرین، لیبی، اردن و... در تلاشند تا بتوانند خودشان را از تحت حاکمیت حاکمان فاسد و بی کفایت که سالهای متمادی آنها را قربانی منافع و جاه طلبی خودشان کردهاند، رها ساخته و با برخورداری از حقوق مسلم بشری و انسانی شان، سرنوشت خویش را خود رقم زده و به تماشای نسیم آزادی بینشینند. اما در بحرین شاهد سبوعیت آل خلیفه هستیم که چگونه برای حفظ قدرت و موقعیتشان به طور وحشیانه به جان و مال و ناموس مردمی افتادهاند، که برای حق طلبی و آزادی خواهی به پاخواسته و حقوق اولیه ای بشری شان را مطالبه میکنند، و برخلاف عرف بین المللی و دیپلماتیک، در یک حرکت کاملا ناعادلانه و ضد انسانی، از سربازان عربستان سعودی و امارات عربی برای سرکوب ملت مظلوم و بی دفاع بحرین کمک گرفتند، که جرمشان فقط حق طلبی، اسلام خواهی و دمکراسی است، و با نقض موارد متعدد حقوق بشر، بدترین جنایات ضد انسانی را مرتکب شدند، که از آن جمله به سوزاندن قرآن کریم، به آتش کشیدن مساجد شیعیان بحرین، دستگیری و زندانی ساختن سران جنبش و حتی زنان و دختران جوان میتوان اشاره کرد. هر چند که این رفتار وحشیانه از طرف حاکمان سر سپرده ای بیگانگان و خائنان به ملتشان، لکههای ننگی بردامن آنها و صفحات سیاه در پروندهی آنان و حامیانشان خواهد بود، ولی از سوی دیگر برگهای زرین در پروندهی آزادی خواهان و ظلم ستیزان که حاضرند برای احقاق حقوق تودهی ملت و اسلام خواهی جانشان را فداکنند ثبت خواهد شد، و سر انجام این حرکت و بیداری اسلامی به نفع مردم منطقه و سرنگونی حکومتهای فاسد و حامیان غربی شان ختم خواهد گردید، ولی مردم هم دراین میان هزینه ای کمی پرداخت نکرده اند، چه هزینههای انسانی و چه هزینههای مادی و مالی، چقدر جوانان و نوجوانان این کشورها به خاک و خون غلطیدند و چقدر پدران و مادران که داغدار شدند و چقدر فرزندان که برای همیشه از داشتن پدر و احیانا مادر و خواهر و برادر محروم شدند، و چقدر اموال و زیربناهای اقتصادی و سرمایههای ملی کشور نابود، و زیر بمباران، طعمهی حریق گردیدند و ...
عوامل تیرگی روابط مردم وحکومت
با توجه به وضعیت موجود و با در نظرداشت بیداری اسلامی و قیامهای مردمی که درکشورهای مختلف رخ داده و در حال شکل گیری است، سؤالهای متعدد و مختلف ذهن نگارنده را به خود مشغول ساخته بود، مثلا: این سؤال که این وضعیت موجود و تسلط حاکمان فاسد و قدرت طلب، بر سرنوشت ملتهای مسلمان از کجانشأت گرفته و ریشه در کجا دارد؟ به تعبیر دیگر اصل این حرکت که در بین ملتهای مسلمان منطقه به وجود آمده بسیار اقدام قابل تحسین است، اما ریشه یابی این مسأله که چرا گرفتار چنین حاکمان بی کفایت شدند، که علاوه براینکه سالها عقب نگهداشته شده و منافع ملیشان را دیگران حیف و میل میکنند، امروز پاسخ حق خواهی و آزادی طلبی شان، ضرب و شتم، زندانی ساختن و اعدام هستند، و برای تغییر وضعیت موجود و سرنگون ساختن قدرتهای خائن به ملت، باید بهای سنگینی را پرداخت نمایند؟.
به دست آوردن پاسخ این سؤالات و همچنین ریشه یابی و آسیب شناسی گرفتار شدن ملتهای اسلامی به دست حاکمان فاسد، میتواند چراغ روشن فراروی ملتها و حاکمان آنها باشد، تا در پرتو آن بتوانند راه صحیح را انتخاب و بپیمایند.
ناتوانی مدعیان رهبری جهانی در مدیریت جهان
برای بدست آوردن پاسخ این سؤالها دنبال کسی بودم که بتواند جواب قانع کننده ارائه نماید، ولی سؤال مهمتر از این، برایم مطرح شد، و آن اینکه، پاسخ این سؤالها را از چه کسی دریافت کنم؟ باخود گفتم پاسخ پرسشهایم را ازکسانی دریافت کنم، که داعیه ای رهبری جهانی را دارند، و خودشان را طراح اصلی برنامههای صلح خاورمیانه و دیگرکشورها قلمداد میکنند، و ادعای دفاع و حمایت از حقوق بشر را یدک میکشند؛ لذا فکرکردم از سردمدار مدعیان حقوق بشر و داعیان رهبری جهانی یعنی باراک اوباما رئیس جمهورآمریکا سؤالاتم را بپرسم، همو که درتاریخ 4/3/1390 در سخنرانی که در انگلستان در جمع نمایندگان عوام و اعیان انگلستان داشت، ادعای رهبری جهانی را تکرارکرده و صراحتاً، یاد آورشد که: در عین حال که چین، هند و برزیل به سرعت در حال رشد هستند اما هنوز، ایالات متحده آمریکا و متحدش انگلستان، میتوانند رهبری جهانی را عهده دار باشند (1). یک دفعه یادم آمد که اوباما همان کسی است، که تا آخرین لحظات حاکمیت حسنی مبارک رهبر فاسد و مستبد مصر، از او حمایت میکرد، و در قبال کشتار بی رحمانه ای افراد تحت امر حسنی مبارک، مردم بی دفاع مصر را که در میدان التحریر اجتماع کرده بودند، نه تنها کوچکترین واکنشی نشان نداد، بلکه تمام سعیش را بکاربرد تا بتواند، حاکمیت حسنی مبارک را تداوم بخشد.
او همان کسی است که با داشتن پایگاه دایمی و نیرو در بحرین، و مشاهدهی جرم و جنایات مزدوران آل خلیفه نسبت به مردم بحرین، نه تنها واکنشی در دفاع و حمایت از قیام مردمی و حق خواهی آنها نشان نداد، بلکه برعکس به صورت غیر مستقیم برای سرکوب شیعیان و مردم بحرین، به آل خلیفه کمک و چراغ سبزنشان داد؛ زیرا بعد از رفتن وزیر امورخارجه آمریکا از بحرین به عربستان سعودی، سربازان عربستانی در بحرین استقرار یافتند، و در سرکوب مردم بحرین و ارتکاب جرم و جنایت و نقض حقوق بشر، روی عمّال آل خلیفه را سفید کردند. بنابراین همین مدعی رهبری جهانی در تمام این جنایات وکشتار، شریک است و از جنایت کاران و ناقضان حقوق بشر باید به حساب بیاید؛ زیرا بنا به فرمایش بزرگترین پرچم دارعدل و مساوات و حاکم نمونهی جهان بشریت امام علی (علیه السلام) که میفرماید: هرکس که به کاری جمعیتی راضی باشد همانند کسی است که در آن کار دخالت و شرکت دارد (2). حامیان این حاکمان فاسد شریک جرم و جنایات آنان هستند.
عمل کرد تبعیض آمیزمدعیان حقوق بشر
کسانی که خودشان را داعیه دار رهبری جهانی و دایههای مهربانتر از مادر میدانند، چنان تبعیض آمیز رفتارمی کنند، که هر وقت سخن از رهبری جهانی و دفاع از حقوق بشر و حمایت از ملتهای تحت ستم میزنند، از یکسو از تناقض که در گفتار و کردار اینها مشاهده میشود، انسان را خنده میگیرد، و از سوی دیگر انسان غصه ناک میشود، که چگونه با این ادعاهای واهی آنها، برخی ملتها و حاکمان خود باخته فریب میخورند!.نمونه ای از این رفتارتبعیض آمیز و دوگانه مدعی رهبری جهانی را، در همین روزها شاهد بودیم و آن اینکه رئیس جمهور سوریه و شش نفر از مقامات بلند پایه حکومتش را در پی متهم ساختن، به اینکه به افراد تحت امرش اجازه داده که به روی مردم معترض آتش بکشایند، و در نتیجه تعداد از آنها به قتل رسیدهاند، تحریم و داراییهایی شان را مسدود کردند، این در حال است که مقامات سوری، بعضی گروههای مسلح مخالف دولت را عامل کشتار مردم میدانند. اما در مورد آل خلیفه حاکم بحرین، [که بدترین جنایات را (چنانکه به نمونههای آن اشاره شد) مرتکب میشوند، و ناعادلانهترین رفتار را اعمال میکنند مثلاً 47 نفر از پزشکان و دکترهای که به مجروحان تظاهرات رسیدگی کرده بودند، محاکمه میشوند، (3) و رهبران مردمی که برای حق خواهی، و عدالت طلبی، دست به اعتراض زده بودند، از سوی دادگاه نظامی بحرین به اعدام و یا به سالها حبس محکوم میگردند]، نه تنها تحریم و اعتراض علیه او صورت نمیگیرد، بلکه برعکس مورد حمایت و کمک واقع میشود. این گونه احکام و رفتار ظالمانه با معترضین که حقشان را مطالبه میکنند، درکجای جهان رواست!؟ و درکدام مادهی قانونی میگنجد!؟ چرا این قدر تبعیض و رفتار دوگانه!؟ چرا این قدر ادعای دروغین دفاع از حقوق بشر!؟ مگر خون آن انسانهای که در سوریه (آنهم اگر بدست عمال حکومت باشد) بر زمین میریزد رنگین تراست از خون مردم بی دفاع و مظلوم بحرین!؟ که حتی درخانههای خودشان امنیت جانی و عرضی ندارند! مگرجان آنهای که در سوریه کشته میشوند، عزیزتراست از جان آن انسانهای که در بحرین توسط ملیشه هایی عربستانی و آل خلیفه به خاک وخود می غلطند!؟ مگر پزشکان و رهبران که سختترین و ناعادلانهترین حکم، برایشان صادر میشود، بشر و انسان نیستند و حقوق ندارند!؟ بنابراین مدعیان دروغین دفاع از حقوق بشر و حمایت از ملتهای تحت ظلم دستهایشان تا مرفق به خون بی گناهان آلودهاند و به هیچ عنوان نمیتوانند، پاسخ گوی سؤالات فوق باشند.
درامرحکومت داری و ادارهی سالم جهان از چه کسی باید راهنمای گرفت؟
اما من همچنان دنبال بدست آوردن پاسخ این سؤالات بودم، ناگه یادم آمد که در جهان بشریت فقط یک نفراست که به صراحت میفرماید: «أَیُّهَاالنَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی، فَلَأَ نَابِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی به طرقِ الْأَرْض... (4) » یعنیای مردم از من هرچه میخواهید سؤال کنید قبل از آن که من از بین شما بروم، که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین میشناسم. بعد از او هر کس این ادعا را کرد مفتضح و رسوا گردید؛ لذا برای پرسش سؤالهایم، سراغ این عالم و دانشمند را (که علم به ماکان و مایکون و ما هوکائن دارد) گرفتم، هموکه خودش میفرماید: «سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است، و مرغان دور پرواز اندیشهها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد، ... یَنْحَدِرُعَنِّی السََّیْلُ، وَلا یَرْقَی إِلَیَّ الطَّیْر (5)». او که به راههای آسمان آشناتر است از زمین، او که مربّی و معلمش پیامبراکرم (ص) میفرماید: «به من و علی آن کلمات و اصول جامعه اعطا شده است» (6) و معلم هر دوی ما کسی دیگری است. تنها من نگاری نیستم که به مکتب نرفتهام بلکه او نیز نگاری است که به مکتب نرفت، معلم من و او خداوند سبحان است. این شخصیت منحصر به فرد که به قول دانشمند مادی گرا شبلی شمیل (از پیشتازان مکتب مادیگری که معتقد به امور ماورای طبیعی و ادیان نیست) : «یگانه نسخهی است که نه شرق و نه غرب، نه درگذشته و نه امروز صورتی مطابق این نسخه ندیده است» (7)، کسی نیست بجز امیرالمؤمنین و امام المتقین، امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) کسی که رسول خدا (ص) در مورد او فرمود: «أَنَامَدِیْنَهُ اْلعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بابها مَنْ أَرَادَ الْمَدِیْنَهَ فَلْیَأْتِهَا مِنْ بابها (8)». من شهر علمم و علی درب آن، هرکس میخواهد وارد شهر (علم) شود باید از درب آن وارد شود. کسی که علم الکتاب را دارا میباشد، آصف بن برخیا وزیرحضرت سلیمان (ع) بخشی ازعلم الکتاب را میدانست به شهادت قرآن به یک چشم بهم زدن تخت بلقیس را از یمن در فلسطین حاضرساخت، 9) حالا امیرالمؤمنین (ع) که تمام علم الکتاب رامی داندد (0) چه میکند؟ خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. به همین جهت به سراغ نهج البلاغه که دریای از اقیانوس بی کران علم علوی را به نمایش میگذارد میروم، ((هان کتابی که اخ القرآن لقب گرفته و به تعبیرر «ولس سلامه» استاد و شاعر و نویسندهی معروف مسیحی لبنان: ««نج البلاغه اثرجاودانه ایست، که انسان را به شناخت اندیشهی بزرگ علی بن ابی طالب (ع) وادار میسازد، وهیچ کتابی جز قرآن، برآن برتری ندارد...»()1) و بگفتهی «فواد افرام البستانی» استاد دانشگاه بیروت، کتاب معروف خود را چنین آغازمی کند:: «.. من میخواهم که این اثر خود را با گزیدههای ازز» نج البلاغه» آغاز کنم، زیرا که نهج البلاغه، اثر بزرگترین اندیشمند جهان، علی بن ابی طالب است(12)».) از این طریق محضر مبارک مولا زانوی ادب بر زمین زده و با درود و سلام بی پایان، اجازه میگیرم تا سؤالاتم را مطرح کنم :
ارزش و لزوم حکومت
س : ای سرور و مولایم یا امیرالمؤمنین (ع)! لطفا در مورد حکومت و زمامداری بفرمایید! آیا اصلا وجود تشکیلاتی درجامعه بنام حکومت ضرورت دارد یا خیر؟
ج : «إِنَّهُ لابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیْرٍبَرٍّّ أَوْفَاجِرٍ...»(13). مردم را از (حکومت و) فرمانروایی «نیک» یا «بد» چاره ای نیست (14)؛ (یعنی وجود حکومت ضروری و لازم است حتی حکومت بد از بی حکومتی بهتر است) زیرا در سایهی حکومت است که مؤمن برای خدا کار میکند وکافر بهرهی دنیای خود را میبرد وکارها به پایان خود میرسد. به وسیلهی حکومت است که مالیاتها جمع آوری، و با دشمن نبرد، و راهها امن، و حق ضعیف از زورمند باز ستانده میشود، نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران، در امان میباشند (15). توضیح: امام علی (ع) در این سخنان حکیمانهاش، علاوه بر این که ضرورت و لزوم حکومت را گوش زد میکند، به دلایل آن نیز اشاره نموده و بدین طریق ضرورت و ارزش حکومت را به صورت مستدل به نمایش میگذارد.
شرایط حاکم وکارگزاران اسلامی
س : ای سید و مولایم یا علی (ع)! وقت ضرورت حکومت ثابت شد، حالا سؤال این است که چه کسی باید عهده دارکارهای حکومت شود، یعنی حاکم جامعهی اسلامی چه شرایطی را باید دارا باشد؟
ج : «سزاوار نیست بخیل، برناموس و جان و غنیمتها و احکام مسلمین، و لایت و رهبری یابد، و امامت مسلمین را عهده دار شود، تا در اموال آنها حریص گردد، و نادان نیز لیاقت رهبری ندارد تا با نادانی خود مسلمانان را به گمراهی کشاند، و ستمکار نیز نمیتواند رهبر مردم باشد، که با ستم حق مردم را غصب و عطاهای آنان را قطع کند؛ و نه کسی که درتقسیم بیت المال عدالت ندارد زیرا در اموال و ثروت آنان حیف و میل میکند وگروهی را برگروهی مقدم میدارد؛ و رشوه خوار در قضاوت نمیتواند امام باشد زیرا که برای داوری با رشوه گرفتن حقوق مردم را پایمال، و حق را به صاحبان آن نمیرساند، و آن کس که سنت پیامبر (ص) را ضایع میکند لیاقت رهبری ندارد زیرا که امت اسلامی را به هلاکت میکشاند» (16). « (بنابراین) ای مردم! سزاوارترین اشخاص به خلافت، (وزمامداری) آن کسی است که در تحقق حکومت نیرومندتر، و درآگاهی از فرمان خدا داناتر باشد، تا اگرآشوب گری، به فتنه انگیزی برخیزد، به حق بازگردانده شود، و اگرسرباز زد با او مبارزه شود...(17) ».
توضیح: از منظرامام علی (ع) وجود یک قوهی حاکم نیرومند و عالم به آموزههای دینی، عادل، متعهد و پا بند دستورات دینی، عامل به سنت نبوی، و... درجامعه یک امرلازم وضروری است، تا منشأحل اختلافات وپیوند دهندهی افراداجتماع بایکدیگرباشد؛ لذا درنهج البلاغه مکررلزوم یک حکومت مقتدر را تصریح کرده و با فکرخوارج (که درآغاز امرمدعی بودند با وجود قرآن از حکومت بی نیازیم) مبارزه نموده است. خوارج شعارشان «لاحکم إلا لله» بود، این شعار از قرآن کریم اقتباس شده است و مفادش این است که فرمان (قانون) تنها از ناحیهی خداوند و یا از ناحیهی کسانی که خداوند به آنان اجازهی قانون گذاری داده است باید وضع شود. ولی خوارج این جمله را در ابتدا طور دیگرتعبیر میکردند و به تعبیر امیرالمؤمنین (ع) : از این کلمهی حق معنی باطلی را در نظرمی گرفتند (18). حاصل تعبیر آنها این بود که بشر حق حکومت ندارد، حکومت منحصرا از آن خداست، با همین تفکر مسألهی حکمیت را شرک و کفر میدانستند و رودرروی امام علی (ع) قرار گرفتند. امیرالمؤمنین (ع) در رد و محکومیت تفکر خوارج و ضرورت حکومت میفرماید: بلی، من هم میگویم «لاحکم إلالله» اما به این معنی که اختیار وضع قانون با خداست، لکن اینها میگویند حکومت و زعامت هم با خداست، (19) و این معقول نیست؛ زیرا قانون خدا بایست به وسیلهی افراد بشر اجرا شود.
نقش حاکم و زمامدار در جامعه
پر واضح است که نقش رهبر وحاکم درتأمین امنیت، و به حرکت آوردن و سرعت بخشیدن چرخ اقتصاد و توسعه، رشد و پیشرفت در زمینههای علمی، فرهنگی، سیاسی، صنعتی، و...غیر قابل انکار است، همین طور در عکس قضیه، حاکم جامعه در متوقف ساختن چرخ توسعه و پیشرفت و یا حتی در وا پس گرایی جامعه در زمینههای مختلف، نقش اساسی را بازی میکند. چنانکه پیامبرخدا (ص) میفرماید : «صِنْفَانِ مِنْ أُمّتِی إِذَا صَلُحَا صَلُحَ النَّاسُ وَإِذَا فَسَدا فَسَدَالنَّاسُ: الْأُمَرَاءُ وَالْعُلَمَاء» (20)، دوگروه از امت من اگرشایسته باشند مردم شایسته شوند، و اگر ناشایست باشند مردم فاسدگردند: امیران و حاکمان و دانشمندان. همچنین امام علی (ع) در زمینهی نقش حاکمان و زمامداران در جامعه میفرماید : «اگر زمامدار تغییرکند، زمان و اوضاع نیز دگرگون خواهد شد» (21). جرج جرداق مسیحی بعد از نقل این جمله از امیرالمؤمنین (ع) میگوید: «من در زمینه ای اصول اساسیای که بتوانند سیستم اجتماعی و قدرت اجرایی را در راه صحیحی بکار وا دارند، چیزی را که از چار چوب این دو سخن امام علی (ع) خارج باشد، سراغ ندارم و ندیدهام. به اضافه ای این که در این دو سخن گرانقدر، آن چنان صراحت و اختصار منطقی و محکمی وجود داردکه به آنها، شکل یک اصل علمی را میبخشد» (22).
بزرگترین حق درحوزهی سیاست وحکومت
س : ای سرور و مولایم! تمنا دارم بفرمایید مهمترین و بزرگترین حقی که درحوزهی مسایل سیاسی و اجتماعی باید رعایت شود کدام است؟ و اساسا مهمترین عامل که روابط حسنه و پایدارحاکم و مردم را تضمین و تنظیم میکند، چیست؟.
ج : «وَأَعْظَمَ مَاافْتَرَضَ-سُبْحَانَهُ-مِنْ تِلْکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِی عَلَی الرَّعِیَّهِ، وَحَقُّ الرَّعِیَّهِ عَلَی الْوَالِی، فَرِیْضَهٌ فرضها اللهُ-سُبْحَانَهُ- لِکُلٍّ عَلَی کُلٍّّ، فَجَعَلَهَانِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ، وَعِزّاً لِدِیْنِهِمْ. فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّهُ إِلاّبِصَلَاحِ الْوُلاهِ، وَلاتَصْلُحُ الْوٌلاهٌ إِلَّابِإِسْتَقَامَهِ الرَّعِیَّهِ».در میان حقوق الهی، بزرگترین حق، حق حاکم (و رهبر) بر مردم و حق مردم بر رهبراست، حق واجبی که خدای سبحان، بر هر دوگروه لازم شمرد، و آن را عامل پایداری پیوند ملت و رهبر، و عزت دین قرارداد. پس رعیت اصلاح نمیشود جز آن که زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمیشوند جز با درستکاری رعیّت (23). توضیح: طبق سخنان حکیمانهی امام علی (ع)، رعایت حقوق متقابل از سوی حاکم و مردم، یگانه عامل برقراری و استحکام رابطهی بین ملت و رهبراست، بنا براین نارضایتی و اعتراضهای خونین بسیاری از ملتها علیه رهبرانشان، ریشه درعدم رعایت حقوق مردم ازسوی حاکم دارد.
حقوق متقابل مردم وحاکم
الف حقوق مردم برحاکم
س : یا ولیّ الله اعظم یاعلی (ع)! لطفا اهم حقوق مردم برحاکم و رهبرشان را بیان فرمایید؟
ج : «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً، وَلَکُمْ عَلَیَّ حٌقٌّّ، فَأَمَّاحَقُّکُم عَلَیَّ فَاالنَّصِیْحَهُ لَکُمْ، وَتَوْفِیْرِفَیئِکُمْ عَلَیْکُم، وَتَعْلِیْمُکُم کَیْلاتَجْهَلُوا، وَتَأدِیْبُکُمْ کَیْمَاتَعْلَمُوا» (24). ای مردم، مرا برشما حقی و شما را بر من حقی واجب شده است، (هرچند امیرالمؤمنین علی) ع این حقوق متقابل مردم و رهبر را، دراجتماع مردم در نخیلهی کوفه، (25) و نسبت به خودش و مردم بیان داشته است، ولی با صرف نظراز مقام امامت و عصمت آن حضرت، میتوان این حقوق را نسبت به دیگرحاکمان و مردم، در هرعصر و زمانی، قابل تطبیق دانست حق شما بر من (حاکم) آن است که از خیرخواهی شما دریغ نورزم، (حاکم باید در راستای مصلحت و خیرخواهی مردم قدم بردارد) و بیت المال را بین شما عادلانه تقسیم کنم، و شما را آموزش دهم تا بی سواد و نادان نباشید، و شما را تربیت کنم تا راه و رسم زندگی را بدانید.
توضیح : امام علی (ع) در این فرمایش خود به چهارحق اساسی وکلیدی که عبارت است از: 1 خیرخواهی حاکم نسبت به مردم، 2 تنظیم مسایل اقتصادی، 3 تعلیم وآموزش عمومی، 4 تربیت وپرورش مردم، تصریح نموده است.
این چهار حق میتواند زیر بنای تمام حقوق مردم قرار بگیرد و رعایت این حقوق از سوی حاکم تضمین کنندهی، رشد و پیشرفت ملت و جامعه، شکوفایی مسایل اقتصادی و علمی، و پای بندی به اصول اسلامی و انسانی خواهد بود.
ب حقوق حاکم برمردم
س : یا امیرالمؤمنین یا علی (ع)! لطفاً حقوق که حاکم بر مردم دارد را نیز بیان فرمائید!
ج : «وَأَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِاالْبَیْعَهِ، وَالنَّصِیْحَهُ فِی الْمَشْهَدِ وَالْمَغِیبِ، وَالإِجَابَهُ حِیْنَ أَدْعُوکُمْ وَالطَّاعهُ حِینَ آمُرَکُم» (26).
اما حق من (حاکم) بر شما این است که بر بیعت و فادار باشید، (چنانکه اشاره شد امام علی) ع این حقوق را به عنوان یک حاکم برای خودش محفوظ میداند و درآشکار و نهان برایم خیرخواهی کنید، هرگاه شما را به کاری فراخواندم اجابت کنید و هرگاه فرمان دادم اطاعت نمایید.
توضیح : با توجه به این کلام گهربارامام علی (ع)، حاکم سه حق اساسی بر مردم دارد که عبارتنداز :
1 و فابه بیعت، در فرهنگ اسلامی بیعت از ماهیت حقوقی خاصی برخوردار است، زیرا بیعت عقدی است لازم و مشمول آیه شریفهی «أوفواباالعقود» (27). بنابراین عمل به تعهدات بین حاکم و مردم و بیعت مردم با حاکم امرضروری است. امیرالمؤمنین علی (ع) در نهج البلاغه در مورد بیعت و ناقضین آن، ضرورت احترام گذاشتن به بیعت، ارزش حقوقی و سیاسی بیعت، کیفیت بیعت مردم با حضرت، و... فراوان سخن گفته است (28).
2 خیرخواهی نسبت به حاکم اسلامی، این حق فرع بر مورد اول است؛ زیرا تا مردم به بیعت خود وفادار نباشند، بحث در مورد خیر خواهی معنا ندارد. نُصح و خیرخواهی حقی است که هم مردم نسبت به حاکم دارند و هم حاکم نسبت به مردم. همچنین نصیحت و خیرخواهی از حقوق متقابل مردم نسبت به همدیگر نیز به حساب میآید، چنانکه امام علی (ع) میفرماید: «یکی از واجبات الهی، یکدیگر را به اندازهی توان نصیحت کردن، و بر پاداشتن حق، و یاری دادن به یکدیگر است».(29)
در روایات دیگر نیز به خیر خواهی مردم نسبت به همدیگر و همچنین به حاکمان اسلامی تأکید زیادی صورت گرفته، که بیان گراهمیت این مسأله است.
3 اجابت از دعوت حاکم و اطاعت از اوامر حکومت، پر واضح است که اطاعت از حاکمی لازم است که متدین به آموزههای دینی و داخل در چهار چوب اسلامی بوده، و مشروعیت او از منظر نصوص اسلامی محرز باشد، و همچنین شرایطی را که اسلام برای حاکم و رهبرلازم دانسته است، دارا باشد. (به برخی از این شرایط اشاره خواهدشد).
س : ای سرور و مولایم! اجابت از دعوت حاکم و اطاعت از اوامر حکومت را لازم، (30) و یکی از حقوق اساسی حاکم بر مردم بیان فرمودید، لطفا بفرمایید! درصورت عدم اطاعت از اوامر حکومت، چه نتایجی را در پی خواهد داشت؟
ج :[پیامدهای منفیی متعدد میتواند داشته باشد از جمله اینکه «اگرمردم در پیروی از حکومت و امام خود، اخلاص نداشته باشند، خدا دولت اسلام را از آنان خواهد گرفت که هرگز به آنها بازنخواهدگردانید و در دست دیگران قرار خواهد داد (31)».]
توضیح: حضرت امیر (ع) در این فرمایش خود به یکی از تبعات منفیی عدم اطاعت مردم از حاکمشان، اشاره کرده، و آن این که عدم اطاعت از رهبر و حاکم مشروع، مساوی است با از دست دادن حاکمیت اسلام و محکوم شدن به شکست و ذلت، چنانکه در جای دیگر از نهج البلاغه به این نکته اشاره میکند که مردم کوفه در اثر نافرمانی امام و رهبرشان امیرالمؤمنین (ع)، در برابر مردم شام، (که ازحاکم شان معاویه اطاعت میکردند) شکست خوردند. (32)
نتایج رعایت حقوق متقابل حاکم ومردم
س : یا امیرالمؤمنین! لطفاً درمورد نتایجی که بر رعایت حقوق متقابل حاکم و مردم مترتب میشود، بیشتر بفرمایید، و یکی از دغدغههای فکری و روحی دین داران و مذهبیون حاکمیت دستورات دینی در زندگی فردی و اجتماعی مردم است، و به طور عموم یگانه آرزوی تمام اقشار مردم اعم از متدین و غیرمتدین، عدالت محوری است، آیا رعایت حقوق متقابل حاکم و مردم در این دو محور نقشی دارد یا خیر؟
ج : «فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِیَّهُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهٌ، وَأَدَّی الوَالِی إِلَیْهَا حقها عَزُّ الحَقُّ بَیْنَهُمْ، وَقَامَت مَنَاهِجُ الدِّینِ، وَاعْتَدَلَت مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَجَرَت عَلَی أَذْلالِهَا السُّنَنُ، فَصَلُحَ بِذَالِکَ الزَّمَانُ، وَطُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّولَهِ، وَیَئِسُت مَطَامَعُ الأَعْدَاء» (33)، آنگاه که مردم حق رهبری را اداء کنند، و زمامدارحق مردم را بپردازد [نتایجی بر این کار مترتب میشود، که تمام اقشارمردم به خواستههای مشروعشان خواهند رسید، ازجمله اینکه:] حق درآن جامعه عزت یابد، و راههای دین پدیدار [و دستورات دینی در جامعه عملی گردد] و نشانههای عدالت [در زمینههای مختلف از عدالت اجتماعی گرفته تا عدالت فردی و از عدالت اقتصادی و سیاسی گرفته تا عدالت اداری و قضایی و...] برقرار، و سنت پیامبر اکرم (ص) پایدارگردد، پس روزگاراصلاح شود، و مردم درتداوم حکومت امیدوار و دشمن درآرزوهایش مأیوس میگردد.
توضیح : با توجه به این فرمایش امام علی (ع)، تداوم حکومتها، استقلال و آزادی مردم و دولت، و طمع نبستن دشمن به منابع و سرمایههای ملت، و عدم دخالت در اموریک کشور، وقت تضمین نسبی پیدا می کندکه حقوق متقابل مردم و حاکم رعایت شود. همچنین عمل به سنت پیامبر اکرم (ص)، تأمین عدالت و امنیت، و رشد علمی و اقتصادی، در سایه ای رعایت این حقوق امکان پذیرخواهد بود. بسیاری از بدبختیهای مردم امروز جهان، به ویژه ملتهای کشورهای شیخ نشین خلیج فارس، شمال آفریقا و مغرب، عدم رعایت حقوق متقابل مردم و حاکم است، به خصوص حق کشیهای که از جانب حاکمان این کشورها صورت میگیرد، که نه خیرخواهی مردمشان را دارند، نه مسایل مالی و اقتصادی کشورشان را بهبود میبخشند، و نه درامر رشد و توسعه علمی –فرهنگی و سیاسی و اجتماعی شان برنامه ریزیی منظم دارند. پیامدهای این حق کشیها به صورت تظاهرات خیابانی ظهور و بروز پیدا میکند، و مردم نه تنها به تداوم حکومتهایشان امید ندارند، بلکه حاضرند جانشان را از دست بدهند، تا از تحت حکومت زمامداران فاسد و غاصبین و ناقضین حقوق ملتها نجات پیداکنند؛ و نه تنها دشمن آنان در آرزوهایشان مأیوس نیستند، بلکه هر روز بیش از روزهای گذشته برای دخالت در امورات کشوری و سرنوشت سیاسی آنها، خط و نشان میکشند و منابع و سرمایههای ملی آنها را عملاً به یغما میبرند و یا برای قاپیدن چنگ و دندان نشان میدهند.
پیامدهای منفی عدم رعایت این حقوق
س : ای نفس و جان پیامبر (ص)! لطفاً پیامدهای منفی و خطرهای که در صورت عدم رعایت این حقوق جامعه را تهدید میکند بیان فرمایید!.
ج : «[درصورتی عدم رعایت حقوق متقابل حاکم و مردم، بدبختیها و مشکلات فراوان دامن گیرجامعه خواهد شد که هرکدام از آن مشکلات، میتواند زمینه ساز حق کشیها و بی عدالتیهای ویرانگر باشد، از جمله اینکه:] اگر مردم برحکومت چیره شوند [و علاوه بر رعایت نکردن حقوق زمامدار در صدد خیانت بر او برآیند] یا زمامدار، [نه تنها رعایت حقوق مردم را نکند، بلکه] با رعیت با ظلم و اجحاف رفتارکند، [آنگاه استکه] وحدت کلمه از بین میرود، نشانههای جور و ستم آشکار، و نیرنگ بازی در دین [و استفادهی ابزاری از آن] فراوان میگردد، و راه گستردهی سنت پیامبر (ص) متروک، و هواپرستی فراوان میشود، احکام دین [که عمل به آن تضمین کنندهی رفاه و آسایش زندگی دنیوی، و سعادت و رستگاری اخروی میباشد] تعطیل، و بیماریهای دل [ازجمله نفاق که فاسد کنندهی فرد و اجتماع و ریشه کن کنندهی حکومتها است] زیاد خواهد شد. مردم از اینکه حق بزرگی فراموش میشود، یا باطل خطرناکی در جامعه رواج مییابد، احساس نگرانی نمیکنند! درآن زمان است که انسانهای خوب خوار، و آدمهای بد قدرتمند میشوند، وکیفر الهی بربندگان، بزرگ و دردناک خواهد بود (34).»
توضیح: از منظرامام علی (ع) عدم رعایت حقوق متقابل مردم و حاکم، پیامدهای منفی زیادی درپی خواهد داشت، از قبیل: اختلاف خانمان برانداز، ظلم و استبداد، ترک عمل به سنت نبوی (ص)، هواپرستی، تعطیلیای احکام دینی، و ... به طور قطع میتوان گفت: بسیاری از بدبختیهای مردم امروز جهان، به ویژه ملتهای کشورهای شیخ نشین خلیج فارس، شمال آفریقا و مغرب، معلول عدم رعایت حقوق متقابل مردم و حاکم است، به خصوص حق کشیهای که از جانب حاکمان فاسد این کشورها صورت میگیرد، که نه خیرخواهی مردمشان را دارند، نه مسایل مالی و اقتصادی کشورشان را بهبود میبخشند، و نه در امر رشد و توسعه علمی –فرهنگی و سیاسی و اجتماعی شان برنامه ریزیی منظم دارند. پیامدهای این حق کشیها به صورت تظاهرات خیابانی ظهور و بروز پیدا میکند، و مردم نه تنها به تداوم حکومتهایشان امید ندارند، بلکه حاضرند جانشان را از دست بدهند، تا از تحت حکومت زمامداران فاسد و غاصبین و ناقضین حقوق ملتها نجات پیداکنند؛ و نه تنها دشمن آنان در آرزوهایشان مأیوس نیستند، بلکه هر روز بیش از روزهای گذشته برای دخالت در امورات کشوری و سرنوشت سیاسی آنها، خط و نشان میکشند و منابع و سرمایههای ملی آنها را عملاً به یغما میبرند و یا برای قاپیدن چنگ و دندان نشان میدهند.
اخلاق حاکم وکارگزاران در برخورد با مردم
س : ای انسان کامل، ای علی مرتضی! خواهشمندیم، اخلاق و برخوردی که زمامداران و مسؤلان هرجامعه با مردم باید داشته باشند را، بیان فرمایید؟
ج : «(زمامدار و مسؤلان باید) مهربانی و رفتار نیک با مردم را پوشش دل خود قرار بدهند و با همه دوست و مهربان باشند، هرگز درندهی خون آشام بر آنها نباشند که خوردن آنان را غنیمت بشمارد؛ زیرا مردم (که درتحت حاکمیت این حاکم زندگی میکنند) از دو حال خارج نیستند، یا برادر دینی هستند با زمامدار (هم دین و هم مذهبند) و یا همانند او در آفرینش هستند. (35) [این سخن امام علی (ع) به صراحت آپارتاید Apartheid و نژاد پرستی را محکوم میکند. همچنین] زمامدار باید پر و بال رأفت و مهربانی را برای رعیّت بگستراند، با مردم گشاده رو و فروتن باشد [بد اخلاقی و تکبر به خرج ندهد] مساوات بین مردم را باید حفظ کند حتی در نگاه و سلام کردن (36)، این طور نباشد که یکی را تحویل بگیرد و به دیگری اعتنای نکند، کاری یکی را انجام بدهد از دیگری را به تأخیر بیندازد.»
امیرمؤمنان علی (ع) وقتی محمدبن ابی بکر را به فرمانداری مصر انتخاب کرد، عهدنامه ای برای او فرستاد که در آن چنین توصیه میکند : «من به تو سفارش میکنم که با اهل ذمه با عدالت رفتارکنی و داد مظلوم را بستانی بر ستمگر سخت بگیری و از خطای مردم درگذری و تا آنجا که میتوانی نیکی کنی، البته دور و نزدیک باید نزد تو، درحقوق یکسان باشد» (37).
توضیح: از منظرامام علی (ع) مهمترین ویژگیهای که حاکم وکارگزار درقبال مردم باید ازخود به نمایش بگذارد، مهربانی و رفتار نیکو با مردم، احترام و حفظ کرامت انسانی آنها، برقراری عدالت، رعایت مساوات، تواضع وگذشت است، در این صورت است که پایههای حکومت تحکیم یافته و مردم جانشان را در راه حفظ چنین حکومتی فدا خواهند کرد.
http://hedayat.blogfa.com/post/11203
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
حقوق متقابل دولت و ملت از دیدگاه حضرت علی(ع)
نویسنده : مهیا زاهدین لباف
درباره رابطه حکومت و مردم و وجود یا نبود حقوق متقابل میان آن دو, نظریه های گوناگونی وجود دارد. فلاسفه سیاسی متقدم،1 مانند گرسیوس و هابز و نیز کلیسای قرون وسطا، معتقد بودند رابطه و حقوق، یک سویه است؛ یعنی حقوق، تنها به حکومت منحصر است. به عقیده آنها حکومت مانند خداوند، حقوق متعددی بر مردم دارد و خود در برابر مردم، تکلیف و مسئولیتی ندارد. در مقابل، مردم نیز جز اطاعت از حاکم، هیچ حقوقی ندارند و در حقیقت، مانند گله گوسفندی هستند که اصل وجودش برای گله دار است.2
در سده های اخیر، این دیدگاه جایگاه خود را در مغرب زمین از دست داد و دیدگاه مخالف آن رشد کرد. بر اساس دیدگاه جدید، مردم، صاحب حق شمرده می شوند و دولت، مطیع و وکیل مردم است؛ وکیلی که باید نیازهای شهروندان را تأمین کند.
در اندیشه سیاسی حضرت علی(ع)، رابطه حقوقی مردم و حکومت متقابل است؛ اگر حقی هست ـ که هست ـ در هر دو سوست، مردم حقوقی دارند که دولت نمی تواند به بهانه های گوناگون، آن را نادیده بگیرد یا سلب کند. در مقابل، حکومت نیز حقوقی دارد و مردم باید آن را رعایت کنند. در مکتب علوی، محق بدون تکلیف و مکلف بدون حق، یافت نمی شود. انسان ها در زندگی اجتماعی خود نیز حقوق متقابل دارند. هر انسانی که حقی دارد، در مقام دیگری نیز مکلف است و تنها آفریدگار جهان است که مُحِق محض است و در برابر دیگران تکلیف ندارد. حضرت علی(ع) در این باره فرموده است:
حق، هنگام وصف و گفت وگو، فراخ ترین چیزهاست و زمان کردار و انصاف دادن با آن، تنگ ترین امور [؛ یعنی تعریف حق، آسان و عمل بدان سخت است]. کسی را بر دیگری حقی نیست؛ مگر اینکه آن دیگری نیز بر او حقی دارد. آن دیگری را حقی بر او نیست؛ مگر اینکه او را نیز حقی است. اگر کسی را بر دیگری حقی باشد که دیگری را بر وی حقی نباشد، تنها خداوند سبحان است و آفریده ها را چنین حقی نیست.3
جامعه وقتی به مدینه فاضله و آرمانی تبدیل می شود که هر دو گروه مکلف؛ یعنی مردم و حکومت، حقوق و تکالیف خود را به طور کامل انجام دهند و هیچ یک به حقوق دیگری تجاوز نکند. اگر این همکاری تحقق یابد، مردم، صالح و سعادتمند خواهند شد و در صورت قصور و تنگ نظری یک طرف، جامعه دچار اختلاف و آشوب می شود و فرمانروایان ستمگر، بر مردم حاکم خواهند شد.4 بنابراین، به سود حکومت و مردم است که به تکالیف خود عمل کنند و به حقوق طرف مقابل تجاوز نکنند.
1. ناصر کاتوزیان، فلسفه حقوق، ص 16.
2. ژان ژاک روسو، قرارداد اجتماعی، ترجمه: زیرک زاده، ص 37.
3. نهج البلاغه، ترجمه: فیض الاسلام، خطبه 207.
حقوق مردم بر حکومت از دیدگاه امام علی(ع)
1. آزادی های فردی
آزادی در عرصه های گوناگون چون مالکیت، بیان، مسکن، شغل و مانند آن، از حقوق طبیعی انسان است و هیچ کس نمی تواند آن را سلب یا محدود کند؛ مگر اینکه ضرورت و مصلحت اقتضا کند. رعایت اصل مالکیت و تجاوز نکردن از آن، از آموزه های اصلی اسلام است و حکومت و دیگران نمی توانند دست رنج مردم را مالک شوند.1 احترام به مالکیت دیگران در مکتب علوی، عام است و غیر مسلمانان، مانند یهودیان و مسیحیان را شامل می شود. حضرت در بخشنامه های گوناگون خود، فرماندارانش را به رعایت این اصل سفارش می کرد.2
آن بزرگوار دستور می داد مأموران حکومتی از حریم ها و قلمرو مردم عبور نکنند، بی اجازه وارد خانه هایشان نشوند و بیش از حد مشخص از آنان مالیات نگیرند.3 حضرت علی(ع)، مقابله با تجاوز به حقوق و اسارت مردم را از وظایف حکومت بیان می کند و یکی از اهداف جنگ با افرادی چون معاویه را، جلوگیری از غارت بیت المال و به زنجیر کشیدن مردم می داند.4
آزادی انتخاب شغل، از دیگر آزادی های اجتماعی مشروع شهروندان است. حضرت علی(ع)، در پاسخ به پرسش یکی از فرماندارانش درباره اجبار مردم به کندن نهر خشک شده شهر ـ که عملی عام المنفعه است ـ وی را از آن بازداشت و فرمود: «من نمی پذیرم شهروندی را به عملی که از آن اکراه دارد، ناگزیر سازم».5
حضرت علی(ع) به آزادی انتخاب مسکن و محل زندگی نیز توجه داشت. ازاین رو، آن بزرگوار، با انکار برتری شهری بر شهر دیگر، شهری را که اسباب آسایش و رفاه و پیشرفت افراد در آن فراهم باشد، بهترین می شمارد.
5. نهج البلاغه فی مستدرک نهج البلاغه، ج 4، ص 539.
2. آزادی مخالفان
حضرت علی(ع)، از پیشگامان و حامیان دادن آزادی به مخالف است. نخستین نمود این دیدگاه، وادار نکردن مخالفان به بیعت بود. حضرت حکومت خویش را بر آزادی مخالفان در بیعت استوار ساخت و در موارد گوناگون، به این نکته اشاره کرد.1 حضرت در برابر لشکر طلحه و زبیر و عایشه در جنگ جمل، متانت و بردباری نشان داد و کوشید با راهکارهایی مانند فرستادن نمایندگان و گفت وگو، به درگیری پایان دهد. حتی خود حضرت نیز با آنان گفت وگو کرد که نتیجه بخش نبود.2 امام در برخورد با قاسطین نیز همین گونه عمل کرد. جالب توجه اینکه حضرت علی(ع)، افزون بر تحمل این مخالفت ها، حقوق مخالفان را از بودجه عمومی دولت قطع نکرد و تصریح فرمود: تا وقتی دست به سلاح نبرند و تنها به ابراز مخالفت بسنده کنند، حقوق آنان پرداخت خواهد شد.3
2. ابوالحسن مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 321.
3. انتخاب حکومت و حاکم
حضرت علی(ع)، در نامه ای به یکی از والیان خود می فرماید: «همانا حکمرانی تو طعمه نیست، بلکه امانتی در گردن توست».1
لازمه حق داشتن مردم در حکومت و برگزیدن حاکمان، حق انتخاب حکومت و حاکم است. امیر مؤمنان علی(ع) با اشاره به این حق می فرماید: «ای مردم! همانا حکومت متعلق به شماست و دیگران در آن حق ندارند؛ مگر کسانی که شما حکومت را به آنان واگذار کنید».2
حضرت علی(ع)، انتخاب و رضایت مردم در مشروعیت الهی حکومت معصومان را شرط اعمال حاکمیت و حکومت می دانست. بر این اساس، اگرچه خداوند، معصومان(ع) را به حکومت برگزیده، ولی حکومت آنان به وجود زمینه و بستر مناسب (رضایت و پذیرش مردم) مشروط است. به عبارت دیگر، خداوند به نقش رضایت و پذیرش مردم در تحقق حکومت الهی معصومان(ع) توجه داشته است.
4. نظارت و انتقاد
امام علی(ع) در این باره می فرماید: «ای مردم! از گفتار حق و مشورت عادلانه دریغ نکنید؛ زیرا من از خطا مصون نیستم؛ مگر اینکه خداوند یاری ام کند.»1 حضرت در کلامی دیگر از مردم می خواهد بر اعمال حاکمان و نمایندگانش، مانند ابن عباس که شخصیتی علمی و مفسر قرآن بود، نظارت کنند و در صورت دیدن خلاف، آن حضرت را آگاه سازند. امیر مؤمنان علی(ع)، از نقد و اندرز مردم استقبال می کرد و از مردم می خواست برای رشد و یاری حکومت، راهنمایی و نصیحت های خود را پیوسته و آشکار و پنهان به گوش آن حضرت برسانند.2
1. نهج البلاغه، خطبه 207، شماره 15.
5. مساوات
برخورد یکسان و قانون مدار حکومت با شهروندان، از حقوق مردم به شمار می رود. حضرت علی(ع)، رعایت اصل مساوات و تقسیم یکسان بیت المال را از حقوق مردم بر والی برمی شمارد و به یکی از فرماندارانش می فرماید: «باید مردم، در میزان برخورداری از حق و قانون، نزد تو یکسان باشند.»1 حضرت علی(ع)، چنان به رعایت مساوات در حکومت تأکید و سفارش می کرد که گاهی تحمل اصل مساوات برای دیگران، حتی یاران نزدیک حضرت، گران و سنگین بود. حضرت علی(ع)، دلیل تساوی رفتار خود با همگان را اصل برابری مردم در حقوق خود بیان می کند.
در مکتب حضرت علی(ع)، هیچ کس بر دیگری فضل و شرافت ندارد، مگر آنکه تقوا و طاعت الهی داشته باشد. آن حضرت در منشور حکومتی خویش به مالک اشتر، با سفارش به رعایت اصل مساوات، وی را از تخلف و برتری جویی بر مردم باز می دارد و می فرماید:
در نگاهتان به مردم، اعم از نگریستن به گوشه چشم و خیره نگاه کردن و اشاره و سلام، مساوات را رعایت کنید تا قدرتمندان، در مقام تطمیع و ستم بر شما برنیایند و طبقه مستضعف از عدالت شما نومید نگردند.2
6. قانون گرایی
امیرمؤمنان علی(ع)، خود را در برابر قانون چون دیگر مردم می دانست و چنین تأکید می کرد:
ای مردم! همانا من مانند یکی از شما هستم. هر چه از قانون و حق به سود یا زیان شماست، برای من نیز چنان است؛ زیرا هیچ نسبتی، قانون و حق را باطل و متوقف نمی کند.1
حضرت علی(ع) در فرمان معروف خود به مالک اشتر می فرماید: «حق و قانون را درباره کسی که لازم است، اجرا کن؛ [بی توجه به اینکه] آن شخص، از نزدیکانت به شمار می آید».2
یکی از ویژگی های قانون گرایی، اصل شایسته سالاری است. حضرت خطاب به یکی از استاندارانش، وی را از پذیرش سفارش و شفاعت دیگران باز می دارد و شایستگی و صلاحیت و تعهد را تنها ملاک انتخاب بیان می کند.3
2. نهج البلاغه، نامه 53، ش 129.
3. جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص 441.
7. عدالت و حمایت از طبقه مستضعف
ایجاد حکومت عدل و حمایت از حقوق مستضعف، از ویژگی های حکومت مطلوب و مدینه فاضله است. در اندیشه سیاسی امام علی(ع)، حکومت، امین و حافظ منافع و حقوق مردم است و باید حقوق آنها را پاس دارد. حاکمان نیز باید بر مبنای عدالت، به کشورداری بپردازند و با پایمال کنندگان حقوق شهروندان مقابله کنند. آن حضرت در این باره می فرماید:
... حق شهروندان بر حاکم این است که بدانی آنان که رعیت و زیردست تو قرار گرفتند، به علت ضعف آنها و قدرت توست. پس باید با آنان عادلانه رفتار کنی.... 1
امام علی(ع)، اصل عدالت را از حقوق مردم می شمارد و خود را به توزیع عادلانه ثروت ملی و غنائم ملزم می داند، و به یکی از فرماندارانش چنین دستور می دهد:
عدالت پیشه کن و از کج روی، بی انصافی، ستم و اعمال فشار بپرهیز؛ زیرا بی انصافی، موجب آوارگی [فرار مغزها] و ستم و خشونت، سبب برخورد با شمشیر [رویارویی فیزیکی حکومت و مردم] می شود.2
امیرمؤمنان علی(ع)، به نقل از پیامبر اکرم(ص)، جامعه ای را که در آن حق ضعیف به آسانی از ستمگر ستانده شود، جامعه پاک و مقدس می خواند. آن حضرت در منشور حکومتی اش به مالک اشتر، همه مردم را دارای حق می داند. آنگاه درباره مستضعفان، به ویژه یتیمان و سال خوردگان سفارش می کند و از مالک می خواهد بخشی از بیت المال را به آنان اختصاص دهد و نگذارد حکومت و قدرت، وی را از رسیدگی به امورشان باز دارد.
8. امنیت اجتماعی و قضایی
امام علی(ع)، جنگ با دشمنان و آشوبگران و پاسداری از آرامش و امنیت جامعه را هدف حکومت خود می داند و می فرماید:
ای مالک! فرماندهی لشکرت را... به انسان هایی بسپار که در برابر ضعیفان مهربان و در مقابل ثروتمندان، سخت گیرتر باشند.1
در جامعه مطلوب حضرت علی(ع)، مردم باید چنان احساس آرامش کنند که بی هیچ ترس و نگرانی، خواسته هایشان را با فرمانروایان در میان نهند. در مکتب آن حضرت، تأمین امنیت راه ها و نیز امنیت کامل ضعیف، برای ستاندن حقش از توانگر، در شمار وظایف حکومت جای دارد.
1. نهج البلاغه، نامه 53، ش 32.
9. توسعه اقتصادی
حضرت علی(ع)، فقر را «مرگ بزرگ»،1 «بدتر و دشوارتر از گور»2 و «مانع بیان حجت»3 توصیف می کند. از دیدگاه آن بزرگوار فقرزدایی چنان اهمیتی دارد که اصلاح وضع زندگی مردم را از اهداف حکومت و جنگ های خود می شمرد. امام علی(ع)، به مالک اشتر سفارش می کند بیشتر همت خود را به آبادانی زمین های کشاورزی و راهکارهای بهینه برای به دست آوردن محصولات کشاورزی معطوف کند. به اعتقاد آن حضرت، وضع مقررات مالیاتی و به دست آوردن مالیات بیشتر از کشاورزان نباید کانون توجه حاکم باشد؛ زیرا تناسب نداشتن مالیات با هزینه کار، موجب تخریب و نابسامانی کشور و مردم خواهد شد.
2. غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 106، ش 392.
10. توسعه فرهنگی
حضرت علی(ع)، آموزش و تربیت مردم را، از حقوق مردم بر حاکم می شمارد و معتقد است حاکم باید با نصیحت، تذکر و خیرخواهی، فرهنگ عمومی و دینی مردم را گسترش دهد.1 حضرت، والیان خود را به هم نشینی با دانشمندان و حاکمان و مشاوره با آنان در کشورداری امر می کند تا در سایه اندیشه متخصصان و اهل فن، امور کشور به شایستگی سامان یابد.2
حضرت علی(ع) در این باره می فرماید: «ای مردم! حق شماست که ما (حکومت) به کتاب الهی و سیره رسول خدا عمل کنیم».3
آن حضرت تصریح می کرد انسان های سست ایمان و بی توجه به شریعت هرگز نباید فرمانروایی مسلمانان را بر عهد گیرند؛ زیرا سنت نبوی را به کار نمی بندند و امت را در گرداب هلاکت غوطه ور می سازند.4
11. رفتار انسانی با مردم
از حقوق مسلّم مردم، رفتار نیک و گشاده رویی حاکم است. حضرت علی(ع) با اشاره به حقوق مردم در نوع رفتار حاکم با مردم می فرماید:
همانا از حقوق مردم در برابر حاکم این است که حاکم، برای همت و فضلی که بدان نایل شده است، رفتارش را با مردم تغییر ندهد و با افزونی نعمت های الهی، نزدیکی و عطوفتش را با برادران دینی اش بیشتر کند.1
ای مالک! مهربانی، رحمت و محبت به مردم را در قلبت جای ده! مبادا برای آنان مانند جانوری درنده باشی و خوردن حقوقشان را غنیمت شماری؛ زیرا آنان دو دسته اند: یا برادر دینی تو هستند یا در آفرینش همانندت به شمار می آیند. 2
از دیگر حقوق مردم آن است که حاکم، امکان گفت وگوی مستقیم با مردم را فراهم کند. امیرمؤمنان علی(ع) در این باره می فرماید:
در ارتباط با مردم، جز زبانت نماینده ای و جز چهره ات، مانع و فاصله ای نداشته باش! مبادا مانع دیدار نیازمندی با خود شوی!3
در مکتب علوی، آگاهی از امور کشور، حق مردم است و روشن ساختن افکار عمومی و پاسخ به پرسش ها و شبهات مردم، وظیفه حاکم شمرده می شود. حکومت و دولتمردان، همواره در معرض انواع شایعه ها و اتهام ها قرار دارند. این آفت در حکومت های دینی به تهدید اصل حکومت و خدشه دار ساختن قداست دین می انجامد. آگاه ساختن مردم، این خطر را از میان می برد و شایعه سازان و دشمنان دین را ناکام می سازد. امیرمؤمنان علی(ع) در این باره می فرماید:
اگر شهروندان به تو گمان ستمگری بردند، عذر و بی گناهی خود را آشکار و ثابت کن و شایعات را با ارائه دلیل، روشن و نابود ساز.4
حقوق حکومت بر مردم از دیدگاه امام علی(ع)
1. مشروعیت الهی حکومت دینی
در اندیشه سیاسی اسلام، مشروعیت حکومت و حاکم، بر دو پایه الهی و مردمی استوار است. مصدر مشروعیت و حقانیت حکومت دینی، خداوند است. البته مشروعیت الهی با مقبولیت سیاسی تفاوت دارد؛ یعنی با وجود نص خاص بر حکومت حضرت علی(ع) و دیگر امامان، آنان اعمال حاکمیت خود را به رضایت و پذیرش مردم مشروط دانسته اند. نفس حکمرانی و حکومت در اسلام، نخست حقی الهی است که خداوند آن را بر عهده انسان های شایسته (پیامبران و امامان) گذاشته است و آنان بر اساس این دیدگاه، در عرصه حکومت، صاحب حق و مردم نیز مکلف به ادای تکلیف خود هستند. در عصر غیبت، این حق الهی به عالمان واجد شرایط سپرده شده است.1
1. محمدحسن قدردان قراملکی، حقوق متقابل مردم و حکومت، صص 53 ـ 55.
2. وفاداری به بیعت
در قرن های اخیر بیعت، جای خود را به انتخابات و همه پرسی داده است. از آنجا که تشکیل حکومت دینی و حمایت از آن و مقابله با مخالفان، از وظایف مسلمانان است، از منظر قانونی و دینی، مردم نمی توانند پس از شرکت در بیعت و انتخابات، پیمان خود را نقض کنند. حضرت می فرماید: «همانا مردم، پیش از بیعت آزادند که بیعت نکنند، ولی پس از بیعت، حق بازگشت ندارند».1
وجوب اطاعت از حکومت دینی، در چارچوب اصول انسانی و دینی تحقق می یابد. اگر حکومت برخلاف انسانیت و دین فرمانی صادر کند، پیروی از آن گناه شمرده می شود. حضرت علی(ع) می فرماید: «سخنان و اوامر مالک را گوش فرادارید و چنان که بر اساس حق باشد، از آن پیروی کنید».2
1.شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 243.
3. اطاعت از اوامر حکومتی
وظیفه دینی مردم، در بیعت و رضایت و پذیرش حکومت و حاکم منحصر نمی شود. آنها باید در استمرار حکومت و استحکام آن نیز نقش مثبت داشته باشند. پیروی از فرمان های حکومت، بخشی از این وظایف به شمار می آید، چنان که در حدیثی از امام علی(ع) آمده است: «اما حق من بر شما آن است که هرگاه [شما را] فرامی خوانم، بپذیرید و هر زمان فرمان می دهم، پیروی کنید».1
4. نصیحت و خیرخواهی برای حکومت
در مکتب علوی، نصیحت و انتقاد سازنده از حکومت حق، دوجانبه است. بر این اساس، شهروندان حق دارند اشتباه های حکومت را به دولتمردان گوشزد کنند. از دیگر سو، حکومت نیز حق دارد مردم در مسیر راهنمایی اش گام بردارند. حضرت علی(ع) در این باره فرموده است: «اما حق من بر شما... نصیحت و خیرخواهی آشکار و پنهان شما بر من است».1
5. کیفر مجرم و توطئه گر
اطاعت از حکومت دینی، واجب است و اگر برخی مردم این حق را پایمال کنند، مرتکب گناه شده اند و حاکم دینی می تواند با تحلیل نوع جرم و آسیبی که بر حکومت و امنیت و مصلحت جامعه وارد کرده اند، به مجازات آنان بپردازد. در سخنی از امیرمؤمنان علی(ع) در این باره می خوانیم:
اگر مردم شخصی را که خداوند از او راضی است، به رهبری خود برگزیدند و فرد یا افرادی به بهانه ای مانند عیب یا بدعت، از فرمان وی سرپیچی کردند، باید او [خاطی] را به آنچه از آن خارج شده، بازگردانند و در صورت سرپیچی، باید بدان سبب که راهی جز راه مؤمنان برگزیده است، با وی نبرد کنند.1
حضرت علی(ع) درباره حق حکومت در ستیز با دو گروه عمده طلبکاران کاذب از حکومت و پایمال کنندگان حقوق حکومت، می فرماید:
آگاه باشید! همانا من با دو گروه می جنگم؛ مدعی حقی که از آن بی بهره است و مکلفی که به تکلیفش عمل نمی کند.2
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
حقوق متقابل مردم و حاکم درگفتگو با امام علی (ع) (1)
ازدیدگاه امام علی (ع) در هر جامعهی بشری، وجود حکومت یک امرلازم و ضروری است؛ که تاضمن تأمین امنیت زمینهی رشد و ترقی ملت را در زمینههای مختلف مادی و معنوی فراهم نماید. ولی نکتهی حایز اهمیت دراین حوزه، حقوق متقابل حاکم و مردم و پیامدهای مثبت و منفی رعایت و عدم رعایت آن حقوق است که در این مقاله مورد تحقیق قرارگرفته است. همچنین و اکاوی درحوزهی وظایف و مسؤلیتهای حاکم درقبال مردم، نقش زمامدار در جامعه و چگونگی اخلاق کارگزاران، از دیگر نقطههای برجستهی این نوشتار است. از آنجا که شناخت و مقابله با علل نارضایتی مردم از حکومت، نقش اساسی را در تداوم و تحکیم حاکمیت بازی میکند، مقالهی حاضر به عمدهترین عوامل نارضایتی مردم از حکومت اشاره کرده و همچنین برخی از مهمترین علل سقوط و نابودی حکومتها را به بررسی گرفته است.
واژگان کلیدی : نهج البلاغه، حکومت، مردم، حاکم، وظایف و حقوق.
مقدمه
یکی از مسایل بنیادین و با اهمیت در اندیشه ای سیاسی جهان معاصر، جایگاه مردم، حقوق آنان و رسالت دولت و حکومت درقبال مردم، و وظایف مردم نسبت به حاکمیت و رهبری جامعه است. مسئولیت مردم و حاکم درجامعه ای اسلامی از اهمیت ویژه برخوردار است؛ زیرا ما معتقدیم که اسلام در هر زمینهی بهترین دستورات و رهنمودها را برای بشریت ارائه نموده، و درصورت عمل به این آموزهها، رشد و پیشرفت دنیوی و رستگاری و سعادت اخروی را تضمین نموده است. ازجمله درحوزه ای مسایل سیاسی، حقوقی و مسئولیتهای که در این راستا متوجه مردم و حاکم میشود، بهترین نظام حقوقی و منشور حکومت داری را عرضه نموده است. در این فرایند یکی از منابع بسیار مهم و جامع، نهج البلاغه امیرالمؤمنین امام علی (ع) است، که در ارائه ای راه کارهای عملی درشیوه ای حکومت داری، تبیین حقوق متقابل مردم وحاکم، بیان عوامل ثبات ودوام حکومتها، یاسقوط وزوال آنها، آبادانی وپیشرفت جوامع، یا ویرانی وعقب ماندگی آنها و...، گوی سبقت را از همه ربوده است، تنها نامه ای حکیمانه ای 53 این کتاب شریف، (که وقت امام علی) ع مالک اشتر را به فرمانداری مصر منصوب نمود این نامه را برای او نوشت منشوری است که بعد از 1400 سال در قرن بیست یکم، به عنوان بهترین روش حکومت داری در دنیا شناخته شده است؛ لذا مقاله حاضرکوششی است در راستای بازخوانی آموزههای بلند نهج البلاغه، درحوزه ای حقوق متقابل مردم و حاکم وبرخی دیگر از مقولههای که مرتبط به این مسأله است، به امید این که قدمی باشد هر چند کوچک، در مسیر تمسک به حبل الله و صراط مستقیم (امام علی علیه السلام).
پیش نیازبحث
سال 1390 خورشیدی را در حال مردم آغازکردند، که قیامهای مردمی و بیداری اسلامی دربسیار از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا شکل گرفته و یا در حال شکل گیری است، در تونس حکومت زین العابدین بن علی درپی قیام مردمی و اعتراضات خیابانی سقوط کرد همچنین رژیم سی سالهی مصرتوسط مردم معترض سرنگون گردید، و حاکم آن حسنی مبارک، که سرسپرده و مزدور غرب بود این روزها بجای عیش و عشرت درکاخ ریاست جمهوری مصر همراه با دو پسرش، درپشت میلههای زندان به سرمی برند، و یا پشت دربهای دادگاه منتظر محاکمه هستند. همچنین مردم یمن، بحرین، لیبی، اردن و... در تلاشند تا بتوانند خودشان را از تحت حاکمیت حاکمان فاسد و بی کفایت که سالهای متمادی آنها را قربانی منافع و جاه طلبی خودشان کردهاند، رها ساخته و با برخورداری از حقوق مسلم بشری و انسانی شان، سرنوشت خویش را خود رقم زده و به تماشای نسیم آزادی بینشینند. اما در بحرین شاهد سبوعیت آل خلیفه هستیم که چگونه برای حفظ قدرت و موقعیتشان به طور وحشیانه به جان و مال و ناموس مردمی افتادهاند، که برای حق طلبی و آزادی خواهی به پاخواسته و حقوق اولیه ای بشری شان را مطالبه میکنند، و برخلاف عرف بین المللی و دیپلماتیک، در یک حرکت کاملا ناعادلانه و ضد انسانی، از سربازان عربستان سعودی و امارات عربی برای سرکوب ملت مظلوم و بی دفاع بحرین کمک گرفتند، که جرمشان فقط حق طلبی، اسلام خواهی و دمکراسی است، و با نقض موارد متعدد حقوق بشر، بدترین جنایات ضد انسانی را مرتکب شدند، که از آن جمله به سوزاندن قرآن کریم، به آتش کشیدن مساجد شیعیان بحرین، دستگیری و زندانی ساختن سران جنبش و حتی زنان و دختران جوان میتوان اشاره کرد. هر چند که این رفتار وحشیانه از طرف حاکمان سر سپرده ای بیگانگان و خائنان به ملتشان، لکههای ننگی بردامن آنها و صفحات سیاه در پروندهی آنان و حامیانشان خواهد بود، ولی از سوی دیگر برگهای زرین در پروندهی آزادی خواهان و ظلم ستیزان که حاضرند برای احقاق حقوق تودهی ملت و اسلام خواهی جانشان را فداکنند ثبت خواهد شد، و سر انجام این حرکت و بیداری اسلامی به نفع مردم منطقه و سرنگونی حکومتهای فاسد و حامیان غربی شان ختم خواهد گردید، ولی مردم هم دراین میان هزینه ای کمی پرداخت نکرده اند، چه هزینههای انسانی و چه هزینههای مادی و مالی، چقدر جوانان و نوجوانان این کشورها به خاک و خون غلطیدند و چقدر پدران و مادران که داغدار شدند و چقدر فرزندان که برای همیشه از داشتن پدر و احیانا مادر و خواهر و برادر محروم شدند، و چقدر اموال و زیربناهای اقتصادی و سرمایههای ملی کشور نابود، و زیر بمباران، طعمهی حریق گردیدند و ...
عوامل تیرگی روابط مردم وحکومت
با توجه به وضعیت موجود و با در نظرداشت بیداری اسلامی و قیامهای مردمی که درکشورهای مختلف رخ داده و در حال شکل گیری است، سؤالهای متعدد و مختلف ذهن نگارنده را به خود مشغول ساخته بود، مثلا: این سؤال که این وضعیت موجود و تسلط حاکمان فاسد و قدرت طلب، بر سرنوشت ملتهای مسلمان از کجانشأت گرفته و ریشه در کجا دارد؟ به تعبیر دیگر اصل این حرکت که در بین ملتهای مسلمان منطقه به وجود آمده بسیار اقدام قابل تحسین است، اما ریشه یابی این مسأله که چرا گرفتار چنین حاکمان بی کفایت شدند، که علاوه براینکه سالها عقب نگهداشته شده و منافع ملیشان را دیگران حیف و میل میکنند، امروز پاسخ حق خواهی و آزادی طلبی شان، ضرب و شتم، زندانی ساختن و اعدام هستند، و برای تغییر وضعیت موجود و سرنگون ساختن قدرتهای خائن به ملت، باید بهای سنگینی را پرداخت نمایند؟.
به دست آوردن پاسخ این سؤالات و همچنین ریشه یابی و آسیب شناسی گرفتار شدن ملتهای اسلامی به دست حاکمان فاسد، میتواند چراغ روشن فراروی ملتها و حاکمان آنها باشد، تا در پرتو آن بتوانند راه صحیح را انتخاب و بپیمایند.
ناتوانی مدعیان رهبری جهانی در مدیریت جهان
برای بدست آوردن پاسخ این سؤالها دنبال کسی بودم که بتواند جواب قانع کننده ارائه نماید، ولی سؤال مهمتر از این، برایم مطرح شد، و آن اینکه، پاسخ این سؤالها را از چه کسی دریافت کنم؟ باخود گفتم پاسخ پرسشهایم را ازکسانی دریافت کنم، که داعیه ای رهبری جهانی را دارند، و خودشان را طراح اصلی برنامههای صلح خاورمیانه و دیگرکشورها قلمداد میکنند، و ادعای دفاع و حمایت از حقوق بشر را یدک میکشند؛ لذا فکرکردم از سردمدار مدعیان حقوق بشر و داعیان رهبری جهانی یعنی باراک اوباما رئیس جمهورآمریکا سؤالاتم را بپرسم، همو که درتاریخ 4/3/1390 در سخنرانی که در انگلستان در جمع نمایندگان عوام و اعیان انگلستان داشت، ادعای رهبری جهانی را تکرارکرده و صراحتاً، یاد آورشد که: در عین حال که چین، هند و برزیل به سرعت در حال رشد هستند اما هنوز، ایالات متحده آمریکا و متحدش انگلستان، میتوانند رهبری جهانی را عهده دار باشند (1). یک دفعه یادم آمد که اوباما همان کسی است، که تا آخرین لحظات حاکمیت حسنی مبارک رهبر فاسد و مستبد مصر، از او حمایت میکرد، و در قبال کشتار بی رحمانه ای افراد تحت امر حسنی مبارک، مردم بی دفاع مصر را که در میدان التحریر اجتماع کرده بودند، نه تنها کوچکترین واکنشی نشان نداد، بلکه تمام سعیش را بکاربرد تا بتواند، حاکمیت حسنی مبارک را تداوم بخشد.
او همان کسی است که با داشتن پایگاه دایمی و نیرو در بحرین، و مشاهدهی جرم و جنایات مزدوران آل خلیفه نسبت به مردم بحرین، نه تنها واکنشی در دفاع و حمایت از قیام مردمی و حق خواهی آنها نشان نداد، بلکه برعکس به صورت غیر مستقیم برای سرکوب شیعیان و مردم بحرین، به آل خلیفه کمک و چراغ سبزنشان داد؛ زیرا بعد از رفتن وزیر امورخارجه آمریکا از بحرین به عربستان سعودی، سربازان عربستانی در بحرین استقرار یافتند، و در سرکوب مردم بحرین و ارتکاب جرم و جنایت و نقض حقوق بشر، روی عمّال آل خلیفه را سفید کردند. بنابراین همین مدعی رهبری جهانی در تمام این جنایات وکشتار، شریک است و از جنایت کاران و ناقضان حقوق بشر باید به حساب بیاید؛ زیرا بنا به فرمایش بزرگترین پرچم دارعدل و مساوات و حاکم نمونهی جهان بشریت امام علی (علیه السلام) که میفرماید: هرکس که به کاری جمعیتی راضی باشد همانند کسی است که در آن کار دخالت و شرکت دارد (2). حامیان این حاکمان فاسد شریک جرم و جنایات آنان هستند.
عمل کرد تبعیض آمیزمدعیان حقوق بشر
کسانی که خودشان را داعیه دار رهبری جهانی و دایههای مهربانتر از مادر میدانند، چنان تبعیض آمیز رفتارمی کنند، که هر وقت سخن از رهبری جهانی و دفاع از حقوق بشر و حمایت از ملتهای تحت ستم میزنند، از یکسو از تناقض که در گفتار و کردار اینها مشاهده میشود، انسان را خنده میگیرد، و از سوی دیگر انسان غصه ناک میشود، که چگونه با این ادعاهای واهی آنها، برخی ملتها و حاکمان خود باخته فریب میخورند!.نمونه ای از این رفتارتبعیض آمیز و دوگانه مدعی رهبری جهانی را، در همین روزها شاهد بودیم و آن اینکه رئیس جمهور سوریه و شش نفر از مقامات بلند پایه حکومتش را در پی متهم ساختن، به اینکه به افراد تحت امرش اجازه داده که به روی مردم معترض آتش بکشایند، و در نتیجه تعداد از آنها به قتل رسیدهاند، تحریم و داراییهایی شان را مسدود کردند، این در حال است که مقامات سوری، بعضی گروههای مسلح مخالف دولت را عامل کشتار مردم میدانند. اما در مورد آل خلیفه حاکم بحرین، [که بدترین جنایات را (چنانکه به نمونههای آن اشاره شد) مرتکب میشوند، و ناعادلانهترین رفتار را اعمال میکنند مثلاً 47 نفر از پزشکان و دکترهای که به مجروحان تظاهرات رسیدگی کرده بودند، محاکمه میشوند، (3) و رهبران مردمی که برای حق خواهی، و عدالت طلبی، دست به اعتراض زده بودند، از سوی دادگاه نظامی بحرین به اعدام و یا به سالها حبس محکوم میگردند]، نه تنها تحریم و اعتراض علیه او صورت نمیگیرد، بلکه برعکس مورد حمایت و کمک واقع میشود. این گونه احکام و رفتار ظالمانه با معترضین که حقشان را مطالبه میکنند، درکجای جهان رواست!؟ و درکدام مادهی قانونی میگنجد!؟ چرا این قدر تبعیض و رفتار دوگانه!؟ چرا این قدر ادعای دروغین دفاع از حقوق بشر!؟ مگر خون آن انسانهای که در سوریه (آنهم اگر بدست عمال حکومت باشد) بر زمین میریزد رنگین تراست از خون مردم بی دفاع و مظلوم بحرین!؟ که حتی درخانههای خودشان امنیت جانی و عرضی ندارند! مگرجان آنهای که در سوریه کشته میشوند، عزیزتراست از جان آن انسانهای که در بحرین توسط ملیشه هایی عربستانی و آل خلیفه به خاک وخود می غلطند!؟ مگر پزشکان و رهبران که سختترین و ناعادلانهترین حکم، برایشان صادر میشود، بشر و انسان نیستند و حقوق ندارند!؟ بنابراین مدعیان دروغین دفاع از حقوق بشر و حمایت از ملتهای تحت ظلم دستهایشان تا مرفق به خون بی گناهان آلودهاند و به هیچ عنوان نمیتوانند، پاسخ گوی سؤالات فوق باشند.
درامرحکومت داری و ادارهی سالم جهان از چه کسی باید راهنمای گرفت؟
اما من همچنان دنبال بدست آوردن پاسخ این سؤالات بودم، ناگه یادم آمد که در جهان بشریت فقط یک نفراست که به صراحت میفرماید: «أَیُّهَاالنَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی، فَلَأَ نَابِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی به طرقِ الْأَرْض... (4) » یعنیای مردم از من هرچه میخواهید سؤال کنید قبل از آن که من از بین شما بروم، که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین میشناسم. بعد از او هر کس این ادعا را کرد مفتضح و رسوا گردید؛ لذا برای پرسش سؤالهایم، سراغ این عالم و دانشمند را (که علم به ماکان و مایکون و ما هوکائن دارد) گرفتم، هموکه خودش میفرماید: «سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است، و مرغان دور پرواز اندیشهها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد، ... یَنْحَدِرُعَنِّی السََّیْلُ، وَلا یَرْقَی إِلَیَّ الطَّیْر (5)». او که به راههای آسمان آشناتر است از زمین، او که مربّی و معلمش پیامبراکرم (ص) میفرماید: «به من و علی آن کلمات و اصول جامعه اعطا شده است» (6) و معلم هر دوی ما کسی دیگری است. تنها من نگاری نیستم که به مکتب نرفتهام بلکه او نیز نگاری است که به مکتب نرفت، معلم من و او خداوند سبحان است. این شخصیت منحصر به فرد که به قول دانشمند مادی گرا شبلی شمیل (از پیشتازان مکتب مادیگری که معتقد به امور ماورای طبیعی و ادیان نیست) : «یگانه نسخهی است که نه شرق و نه غرب، نه درگذشته و نه امروز صورتی مطابق این نسخه ندیده است» (7)، کسی نیست بجز امیرالمؤمنین و امام المتقین، امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) کسی که رسول خدا (ص) در مورد او فرمود: «أَنَامَدِیْنَهُ اْلعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بابها مَنْ أَرَادَ الْمَدِیْنَهَ فَلْیَأْتِهَا مِنْ بابها (8)». من شهر علمم و علی درب آن، هرکس میخواهد وارد شهر (علم) شود باید از درب آن وارد شود. کسی که علم الکتاب را دارا میباشد، آصف بن برخیا وزیرحضرت سلیمان (ع) بخشی ازعلم الکتاب را میدانست به شهادت قرآن به یک چشم بهم زدن تخت بلقیس را از یمن در فلسطین حاضرساخت، 9) حالا امیرالمؤمنین (ع) که تمام علم الکتاب رامی داندد (0) چه میکند؟ خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. به همین جهت به سراغ نهج البلاغه که دریای از اقیانوس بی کران علم علوی را به نمایش میگذارد میروم، ((هان کتابی که اخ القرآن لقب گرفته و به تعبیرر «ولس سلامه» استاد و شاعر و نویسندهی معروف مسیحی لبنان: ««نج البلاغه اثرجاودانه ایست، که انسان را به شناخت اندیشهی بزرگ علی بن ابی طالب (ع) وادار میسازد، وهیچ کتابی جز قرآن، برآن برتری ندارد...»()1) و بگفتهی «فواد افرام البستانی» استاد دانشگاه بیروت، کتاب معروف خود را چنین آغازمی کند:: «.. من میخواهم که این اثر خود را با گزیدههای ازز» نج البلاغه» آغاز کنم، زیرا که نهج البلاغه، اثر بزرگترین اندیشمند جهان، علی بن ابی طالب است(12)».) از این طریق محضر مبارک مولا زانوی ادب بر زمین زده و با درود و سلام بی پایان، اجازه میگیرم تا سؤالاتم را مطرح کنم :
ارزش و لزوم حکومت
س : ای سرور و مولایم یا امیرالمؤمنین (ع)! لطفا در مورد حکومت و زمامداری بفرمایید! آیا اصلا وجود تشکیلاتی درجامعه بنام حکومت ضرورت دارد یا خیر؟
ج : «إِنَّهُ لابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیْرٍبَرٍّّ أَوْفَاجِرٍ...»(13). مردم را از (حکومت و) فرمانروایی «نیک» یا «بد» چاره ای نیست (14)؛ (یعنی وجود حکومت ضروری و لازم است حتی حکومت بد از بی حکومتی بهتر است) زیرا در سایهی حکومت است که مؤمن برای خدا کار میکند وکافر بهرهی دنیای خود را میبرد وکارها به پایان خود میرسد. به وسیلهی حکومت است که مالیاتها جمع آوری، و با دشمن نبرد، و راهها امن، و حق ضعیف از زورمند باز ستانده میشود، نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران، در امان میباشند (15). توضیح: امام علی (ع) در این سخنان حکیمانهاش، علاوه بر این که ضرورت و لزوم حکومت را گوش زد میکند، به دلایل آن نیز اشاره نموده و بدین طریق ضرورت و ارزش حکومت را به صورت مستدل به نمایش میگذارد.
شرایط حاکم وکارگزاران اسلامی
س : ای سید و مولایم یا علی (ع)! وقت ضرورت حکومت ثابت شد، حالا سؤال این است که چه کسی باید عهده دارکارهای حکومت شود، یعنی حاکم جامعهی اسلامی چه شرایطی را باید دارا باشد؟
ج : «سزاوار نیست بخیل، برناموس و جان و غنیمتها و احکام مسلمین، و لایت و رهبری یابد، و امامت مسلمین را عهده دار شود، تا در اموال آنها حریص گردد، و نادان نیز لیاقت رهبری ندارد تا با نادانی خود مسلمانان را به گمراهی کشاند، و ستمکار نیز نمیتواند رهبر مردم باشد، که با ستم حق مردم را غصب و عطاهای آنان را قطع کند؛ و نه کسی که درتقسیم بیت المال عدالت ندارد زیرا در اموال و ثروت آنان حیف و میل میکند وگروهی را برگروهی مقدم میدارد؛ و رشوه خوار در قضاوت نمیتواند امام باشد زیرا که برای داوری با رشوه گرفتن حقوق مردم را پایمال، و حق را به صاحبان آن نمیرساند، و آن کس که سنت پیامبر (ص) را ضایع میکند لیاقت رهبری ندارد زیرا که امت اسلامی را به هلاکت میکشاند» (16). « (بنابراین) ای مردم! سزاوارترین اشخاص به خلافت، (وزمامداری) آن کسی است که در تحقق حکومت نیرومندتر، و درآگاهی از فرمان خدا داناتر باشد، تا اگرآشوب گری، به فتنه انگیزی برخیزد، به حق بازگردانده شود، و اگرسرباز زد با او مبارزه شود...(17) ».
توضیح: از منظرامام علی (ع) وجود یک قوهی حاکم نیرومند و عالم به آموزههای دینی، عادل، متعهد و پا بند دستورات دینی، عامل به سنت نبوی، و... درجامعه یک امرلازم وضروری است، تا منشأحل اختلافات وپیوند دهندهی افراداجتماع بایکدیگرباشد؛ لذا درنهج البلاغه مکررلزوم یک حکومت مقتدر را تصریح کرده و با فکرخوارج (که درآغاز امرمدعی بودند با وجود قرآن از حکومت بی نیازیم) مبارزه نموده است. خوارج شعارشان «لاحکم إلا لله» بود، این شعار از قرآن کریم اقتباس شده است و مفادش این است که فرمان (قانون) تنها از ناحیهی خداوند و یا از ناحیهی کسانی که خداوند به آنان اجازهی قانون گذاری داده است باید وضع شود. ولی خوارج این جمله را در ابتدا طور دیگرتعبیر میکردند و به تعبیر امیرالمؤمنین (ع) : از این کلمهی حق معنی باطلی را در نظرمی گرفتند (18). حاصل تعبیر آنها این بود که بشر حق حکومت ندارد، حکومت منحصرا از آن خداست، با همین تفکر مسألهی حکمیت را شرک و کفر میدانستند و رودرروی امام علی (ع) قرار گرفتند. امیرالمؤمنین (ع) در رد و محکومیت تفکر خوارج و ضرورت حکومت میفرماید: بلی، من هم میگویم «لاحکم إلالله» اما به این معنی که اختیار وضع قانون با خداست، لکن اینها میگویند حکومت و زعامت هم با خداست، (19) و این معقول نیست؛ زیرا قانون خدا بایست به وسیلهی افراد بشر اجرا شود.
نقش حاکم و زمامدار در جامعه
پر واضح است که نقش رهبر وحاکم درتأمین امنیت، و به حرکت آوردن و سرعت بخشیدن چرخ اقتصاد و توسعه، رشد و پیشرفت در زمینههای علمی، فرهنگی، سیاسی، صنعتی، و...غیر قابل انکار است، همین طور در عکس قضیه، حاکم جامعه در متوقف ساختن چرخ توسعه و پیشرفت و یا حتی در وا پس گرایی جامعه در زمینههای مختلف، نقش اساسی را بازی میکند. چنانکه پیامبرخدا (ص) میفرماید : «صِنْفَانِ مِنْ أُمّتِی إِذَا صَلُحَا صَلُحَ النَّاسُ وَإِذَا فَسَدا فَسَدَالنَّاسُ: الْأُمَرَاءُ وَالْعُلَمَاء» (20)، دوگروه از امت من اگرشایسته باشند مردم شایسته شوند، و اگر ناشایست باشند مردم فاسدگردند: امیران و حاکمان و دانشمندان. همچنین امام علی (ع) در زمینهی نقش حاکمان و زمامداران در جامعه میفرماید : «اگر زمامدار تغییرکند، زمان و اوضاع نیز دگرگون خواهد شد» (21). جرج جرداق مسیحی بعد از نقل این جمله از امیرالمؤمنین (ع) میگوید: «من در زمینه ای اصول اساسیای که بتوانند سیستم اجتماعی و قدرت اجرایی را در راه صحیحی بکار وا دارند، چیزی را که از چار چوب این دو سخن امام علی (ع) خارج باشد، سراغ ندارم و ندیدهام. به اضافه ای این که در این دو سخن گرانقدر، آن چنان صراحت و اختصار منطقی و محکمی وجود داردکه به آنها، شکل یک اصل علمی را میبخشد» (22).
بزرگترین حق درحوزهی سیاست وحکومت
س : ای سرور و مولایم! تمنا دارم بفرمایید مهمترین و بزرگترین حقی که درحوزهی مسایل سیاسی و اجتماعی باید رعایت شود کدام است؟ و اساسا مهمترین عامل که روابط حسنه و پایدارحاکم و مردم را تضمین و تنظیم میکند، چیست؟.
ج : «وَأَعْظَمَ مَاافْتَرَضَ-سُبْحَانَهُ-مِنْ تِلْکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِی عَلَی الرَّعِیَّهِ، وَحَقُّ الرَّعِیَّهِ عَلَی الْوَالِی، فَرِیْضَهٌ فرضها اللهُ-سُبْحَانَهُ- لِکُلٍّ عَلَی کُلٍّّ، فَجَعَلَهَانِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ، وَعِزّاً لِدِیْنِهِمْ. فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّهُ إِلاّبِصَلَاحِ الْوُلاهِ، وَلاتَصْلُحُ الْوٌلاهٌ إِلَّابِإِسْتَقَامَهِ الرَّعِیَّهِ».در میان حقوق الهی، بزرگترین حق، حق حاکم (و رهبر) بر مردم و حق مردم بر رهبراست، حق واجبی که خدای سبحان، بر هر دوگروه لازم شمرد، و آن را عامل پایداری پیوند ملت و رهبر، و عزت دین قرارداد. پس رعیت اصلاح نمیشود جز آن که زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمیشوند جز با درستکاری رعیّت (23). توضیح: طبق سخنان حکیمانهی امام علی (ع)، رعایت حقوق متقابل از سوی حاکم و مردم، یگانه عامل برقراری و استحکام رابطهی بین ملت و رهبراست، بنا براین نارضایتی و اعتراضهای خونین بسیاری از ملتها علیه رهبرانشان، ریشه درعدم رعایت حقوق مردم ازسوی حاکم دارد.
حقوق متقابل مردم وحاکم
الف حقوق مردم برحاکم
س : یا ولیّ الله اعظم یاعلی (ع)! لطفا اهم حقوق مردم برحاکم و رهبرشان را بیان فرمایید؟
ج : «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً، وَلَکُمْ عَلَیَّ حٌقٌّّ، فَأَمَّاحَقُّکُم عَلَیَّ فَاالنَّصِیْحَهُ لَکُمْ، وَتَوْفِیْرِفَیئِکُمْ عَلَیْکُم، وَتَعْلِیْمُکُم کَیْلاتَجْهَلُوا، وَتَأدِیْبُکُمْ کَیْمَاتَعْلَمُوا» (24). ای مردم، مرا برشما حقی و شما را بر من حقی واجب شده است، (هرچند امیرالمؤمنین علی) ع این حقوق متقابل مردم و رهبر را، دراجتماع مردم در نخیلهی کوفه، (25) و نسبت به خودش و مردم بیان داشته است، ولی با صرف نظراز مقام امامت و عصمت آن حضرت، میتوان این حقوق را نسبت به دیگرحاکمان و مردم، در هرعصر و زمانی، قابل تطبیق دانست حق شما بر من (حاکم) آن است که از خیرخواهی شما دریغ نورزم، (حاکم باید در راستای مصلحت و خیرخواهی مردم قدم بردارد) و بیت المال را بین شما عادلانه تقسیم کنم، و شما را آموزش دهم تا بی سواد و نادان نباشید، و شما را تربیت کنم تا راه و رسم زندگی را بدانید.
توضیح : امام علی (ع) در این فرمایش خود به چهارحق اساسی وکلیدی که عبارت است از: 1 خیرخواهی حاکم نسبت به مردم، 2 تنظیم مسایل اقتصادی، 3 تعلیم وآموزش عمومی، 4 تربیت وپرورش مردم، تصریح نموده است.
این چهار حق میتواند زیر بنای تمام حقوق مردم قرار بگیرد و رعایت این حقوق از سوی حاکم تضمین کنندهی، رشد و پیشرفت ملت و جامعه، شکوفایی مسایل اقتصادی و علمی، و پای بندی به اصول اسلامی و انسانی خواهد بود.
ب حقوق حاکم برمردم
س : یا امیرالمؤمنین یا علی (ع)! لطفاً حقوق که حاکم بر مردم دارد را نیز بیان فرمائید!
ج : «وَأَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِاالْبَیْعَهِ، وَالنَّصِیْحَهُ فِی الْمَشْهَدِ وَالْمَغِیبِ، وَالإِجَابَهُ حِیْنَ أَدْعُوکُمْ وَالطَّاعهُ حِینَ آمُرَکُم» (26).
اما حق من (حاکم) بر شما این است که بر بیعت و فادار باشید، (چنانکه اشاره شد امام علی) ع این حقوق را به عنوان یک حاکم برای خودش محفوظ میداند و درآشکار و نهان برایم خیرخواهی کنید، هرگاه شما را به کاری فراخواندم اجابت کنید و هرگاه فرمان دادم اطاعت نمایید.
توضیح : با توجه به این کلام گهربارامام علی (ع)، حاکم سه حق اساسی بر مردم دارد که عبارتنداز :
1 و فابه بیعت، در فرهنگ اسلامی بیعت از ماهیت حقوقی خاصی برخوردار است، زیرا بیعت عقدی است لازم و مشمول آیه شریفهی «أوفواباالعقود» (27). بنابراین عمل به تعهدات بین حاکم و مردم و بیعت مردم با حاکم امرضروری است. امیرالمؤمنین علی (ع) در نهج البلاغه در مورد بیعت و ناقضین آن، ضرورت احترام گذاشتن به بیعت، ارزش حقوقی و سیاسی بیعت، کیفیت بیعت مردم با حضرت، و... فراوان سخن گفته است (28).
2 خیرخواهی نسبت به حاکم اسلامی، این حق فرع بر مورد اول است؛ زیرا تا مردم به بیعت خود وفادار نباشند، بحث در مورد خیر خواهی معنا ندارد. نُصح و خیرخواهی حقی است که هم مردم نسبت به حاکم دارند و هم حاکم نسبت به مردم. همچنین نصیحت و خیرخواهی از حقوق متقابل مردم نسبت به همدیگر نیز به حساب میآید، چنانکه امام علی (ع) میفرماید: «یکی از واجبات الهی، یکدیگر را به اندازهی توان نصیحت کردن، و بر پاداشتن حق، و یاری دادن به یکدیگر است».(29)
در روایات دیگر نیز به خیر خواهی مردم نسبت به همدیگر و همچنین به حاکمان اسلامی تأکید زیادی صورت گرفته، که بیان گراهمیت این مسأله است.
3 اجابت از دعوت حاکم و اطاعت از اوامر حکومت، پر واضح است که اطاعت از حاکمی لازم است که متدین به آموزههای دینی و داخل در چهار چوب اسلامی بوده، و مشروعیت او از منظر نصوص اسلامی محرز باشد، و همچنین شرایطی را که اسلام برای حاکم و رهبرلازم دانسته است، دارا باشد. (به برخی از این شرایط اشاره خواهدشد).
س : ای سرور و مولایم! اجابت از دعوت حاکم و اطاعت از اوامر حکومت را لازم، (30) و یکی از حقوق اساسی حاکم بر مردم بیان فرمودید، لطفا بفرمایید! درصورت عدم اطاعت از اوامر حکومت، چه نتایجی را در پی خواهد داشت؟
ج :[پیامدهای منفیی متعدد میتواند داشته باشد از جمله اینکه «اگرمردم در پیروی از حکومت و امام خود، اخلاص نداشته باشند، خدا دولت اسلام را از آنان خواهد گرفت که هرگز به آنها بازنخواهدگردانید و در دست دیگران قرار خواهد داد (31)».]
توضیح: حضرت امیر (ع) در این فرمایش خود به یکی از تبعات منفیی عدم اطاعت مردم از حاکمشان، اشاره کرده، و آن این که عدم اطاعت از رهبر و حاکم مشروع، مساوی است با از دست دادن حاکمیت اسلام و محکوم شدن به شکست و ذلت، چنانکه در جای دیگر از نهج البلاغه به این نکته اشاره میکند که مردم کوفه در اثر نافرمانی امام و رهبرشان امیرالمؤمنین (ع)، در برابر مردم شام، (که ازحاکم شان معاویه اطاعت میکردند) شکست خوردند. (32)
نتایج رعایت حقوق متقابل حاکم ومردم
س : یا امیرالمؤمنین! لطفاً درمورد نتایجی که بر رعایت حقوق متقابل حاکم و مردم مترتب میشود، بیشتر بفرمایید، و یکی از دغدغههای فکری و روحی دین داران و مذهبیون حاکمیت دستورات دینی در زندگی فردی و اجتماعی مردم است، و به طور عموم یگانه آرزوی تمام اقشار مردم اعم از متدین و غیرمتدین، عدالت محوری است، آیا رعایت حقوق متقابل حاکم و مردم در این دو محور نقشی دارد یا خیر؟
ج : «فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِیَّهُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهٌ، وَأَدَّی الوَالِی إِلَیْهَا حقها عَزُّ الحَقُّ بَیْنَهُمْ، وَقَامَت مَنَاهِجُ الدِّینِ، وَاعْتَدَلَت مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَجَرَت عَلَی أَذْلالِهَا السُّنَنُ، فَصَلُحَ بِذَالِکَ الزَّمَانُ، وَطُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّولَهِ، وَیَئِسُت مَطَامَعُ الأَعْدَاء» (33)، آنگاه که مردم حق رهبری را اداء کنند، و زمامدارحق مردم را بپردازد [نتایجی بر این کار مترتب میشود، که تمام اقشارمردم به خواستههای مشروعشان خواهند رسید، ازجمله اینکه:] حق درآن جامعه عزت یابد، و راههای دین پدیدار [و دستورات دینی در جامعه عملی گردد] و نشانههای عدالت [در زمینههای مختلف از عدالت اجتماعی گرفته تا عدالت فردی و از عدالت اقتصادی و سیاسی گرفته تا عدالت اداری و قضایی و...] برقرار، و سنت پیامبر اکرم (ص) پایدارگردد، پس روزگاراصلاح شود، و مردم درتداوم حکومت امیدوار و دشمن درآرزوهایش مأیوس میگردد.
توضیح : با توجه به این فرمایش امام علی (ع)، تداوم حکومتها، استقلال و آزادی مردم و دولت، و طمع نبستن دشمن به منابع و سرمایههای ملت، و عدم دخالت در اموریک کشور، وقت تضمین نسبی پیدا می کندکه حقوق متقابل مردم و حاکم رعایت شود. همچنین عمل به سنت پیامبر اکرم (ص)، تأمین عدالت و امنیت، و رشد علمی و اقتصادی، در سایه ای رعایت این حقوق امکان پذیرخواهد بود. بسیاری از بدبختیهای مردم امروز جهان، به ویژه ملتهای کشورهای شیخ نشین خلیج فارس، شمال آفریقا و مغرب، عدم رعایت حقوق متقابل مردم و حاکم است، به خصوص حق کشیهای که از جانب حاکمان این کشورها صورت میگیرد، که نه خیرخواهی مردمشان را دارند، نه مسایل مالی و اقتصادی کشورشان را بهبود میبخشند، و نه درامر رشد و توسعه علمی –فرهنگی و سیاسی و اجتماعی شان برنامه ریزیی منظم دارند. پیامدهای این حق کشیها به صورت تظاهرات خیابانی ظهور و بروز پیدا میکند، و مردم نه تنها به تداوم حکومتهایشان امید ندارند، بلکه حاضرند جانشان را از دست بدهند، تا از تحت حکومت زمامداران فاسد و غاصبین و ناقضین حقوق ملتها نجات پیداکنند؛ و نه تنها دشمن آنان در آرزوهایشان مأیوس نیستند، بلکه هر روز بیش از روزهای گذشته برای دخالت در امورات کشوری و سرنوشت سیاسی آنها، خط و نشان میکشند و منابع و سرمایههای ملی آنها را عملاً به یغما میبرند و یا برای قاپیدن چنگ و دندان نشان میدهند.
پیامدهای منفی عدم رعایت این حقوق
س : ای نفس و جان پیامبر (ص)! لطفاً پیامدهای منفی و خطرهای که در صورت عدم رعایت این حقوق جامعه را تهدید میکند بیان فرمایید!.
ج : «[درصورتی عدم رعایت حقوق متقابل حاکم و مردم، بدبختیها و مشکلات فراوان دامن گیرجامعه خواهد شد که هرکدام از آن مشکلات، میتواند زمینه ساز حق کشیها و بی عدالتیهای ویرانگر باشد، از جمله اینکه:] اگر مردم برحکومت چیره شوند [و علاوه بر رعایت نکردن حقوق زمامدار در صدد خیانت بر او برآیند] یا زمامدار، [نه تنها رعایت حقوق مردم را نکند، بلکه] با رعیت با ظلم و اجحاف رفتارکند، [آنگاه استکه] وحدت کلمه از بین میرود، نشانههای جور و ستم آشکار، و نیرنگ بازی در دین [و استفادهی ابزاری از آن] فراوان میگردد، و راه گستردهی سنت پیامبر (ص) متروک، و هواپرستی فراوان میشود، احکام دین [که عمل به آن تضمین کنندهی رفاه و آسایش زندگی دنیوی، و سعادت و رستگاری اخروی میباشد] تعطیل، و بیماریهای دل [ازجمله نفاق که فاسد کنندهی فرد و اجتماع و ریشه کن کنندهی حکومتها است] زیاد خواهد شد. مردم از اینکه حق بزرگی فراموش میشود، یا باطل خطرناکی در جامعه رواج مییابد، احساس نگرانی نمیکنند! درآن زمان است که انسانهای خوب خوار، و آدمهای بد قدرتمند میشوند، وکیفر الهی بربندگان، بزرگ و دردناک خواهد بود (34).»
توضیح: از منظرامام علی (ع) عدم رعایت حقوق متقابل مردم و حاکم، پیامدهای منفی زیادی درپی خواهد داشت، از قبیل: اختلاف خانمان برانداز، ظلم و استبداد، ترک عمل به سنت نبوی (ص)، هواپرستی، تعطیلیای احکام دینی، و ... به طور قطع میتوان گفت: بسیاری از بدبختیهای مردم امروز جهان، به ویژه ملتهای کشورهای شیخ نشین خلیج فارس، شمال آفریقا و مغرب، معلول عدم رعایت حقوق متقابل مردم و حاکم است، به خصوص حق کشیهای که از جانب حاکمان فاسد این کشورها صورت میگیرد، که نه خیرخواهی مردمشان را دارند، نه مسایل مالی و اقتصادی کشورشان را بهبود میبخشند، و نه در امر رشد و توسعه علمی –فرهنگی و سیاسی و اجتماعی شان برنامه ریزیی منظم دارند. پیامدهای این حق کشیها به صورت تظاهرات خیابانی ظهور و بروز پیدا میکند، و مردم نه تنها به تداوم حکومتهایشان امید ندارند، بلکه حاضرند جانشان را از دست بدهند، تا از تحت حکومت زمامداران فاسد و غاصبین و ناقضین حقوق ملتها نجات پیداکنند؛ و نه تنها دشمن آنان در آرزوهایشان مأیوس نیستند، بلکه هر روز بیش از روزهای گذشته برای دخالت در امورات کشوری و سرنوشت سیاسی آنها، خط و نشان میکشند و منابع و سرمایههای ملی آنها را عملاً به یغما میبرند و یا برای قاپیدن چنگ و دندان نشان میدهند.
اخلاق حاکم وکارگزاران در برخورد با مردم
س : ای انسان کامل، ای علی مرتضی! خواهشمندیم، اخلاق و برخوردی که زمامداران و مسؤلان هرجامعه با مردم باید داشته باشند را، بیان فرمایید؟
ج : «(زمامدار و مسؤلان باید) مهربانی و رفتار نیک با مردم را پوشش دل خود قرار بدهند و با همه دوست و مهربان باشند، هرگز درندهی خون آشام بر آنها نباشند که خوردن آنان را غنیمت بشمارد؛ زیرا مردم (که درتحت حاکمیت این حاکم زندگی میکنند) از دو حال خارج نیستند، یا برادر دینی هستند با زمامدار (هم دین و هم مذهبند) و یا همانند او در آفرینش هستند. (35) [این سخن امام علی (ع) به صراحت آپارتاید Apartheid و نژاد پرستی را محکوم میکند. همچنین] زمامدار باید پر و بال رأفت و مهربانی را برای رعیّت بگستراند، با مردم گشاده رو و فروتن باشد [بد اخلاقی و تکبر به خرج ندهد] مساوات بین مردم را باید حفظ کند حتی در نگاه و سلام کردن (36)، این طور نباشد که یکی را تحویل بگیرد و به دیگری اعتنای نکند، کاری یکی را انجام بدهد از دیگری را به تأخیر بیندازد.»
امیرمؤمنان علی (ع) وقتی محمدبن ابی بکر را به فرمانداری مصر انتخاب کرد، عهدنامه ای برای او فرستاد که در آن چنین توصیه میکند : «من به تو سفارش میکنم که با اهل ذمه با عدالت رفتارکنی و داد مظلوم را بستانی بر ستمگر سخت بگیری و از خطای مردم درگذری و تا آنجا که میتوانی نیکی کنی، البته دور و نزدیک باید نزد تو، درحقوق یکسان باشد» (37).
توضیح: از منظرامام علی (ع) مهمترین ویژگیهای که حاکم وکارگزار درقبال مردم باید ازخود به نمایش بگذارد، مهربانی و رفتار نیکو با مردم، احترام و حفظ کرامت انسانی آنها، برقراری عدالت، رعایت مساوات، تواضع وگذشت است، در این صورت است که پایههای حکومت تحکیم یافته و مردم جانشان را در راه حفظ چنین حکومتی فدا خواهند کرد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
حقوق متقابل دولت و ملت از دیدگاه حضرت علی(ع)
نویسنده : مهیا زاهدین لباف
درباره رابطه حکومت و مردم و وجود یا نبود حقوق متقابل میان آن دو, نظریه های گوناگونی وجود دارد. فلاسفه سیاسی متقدم،1 مانند گرسیوس و هابز و نیز کلیسای قرون وسطا، معتقد بودند رابطه و حقوق، یک سویه است؛ یعنی حقوق، تنها به حکومت منحصر است. به عقیده آنها حکومت مانند خداوند، حقوق متعددی بر مردم دارد و خود در برابر مردم، تکلیف و مسئولیتی ندارد. در مقابل، مردم نیز جز اطاعت از حاکم، هیچ حقوقی ندارند و در حقیقت، مانند گله گوسفندی هستند که اصل وجودش برای گله دار است.2
در سده های اخیر، این دیدگاه جایگاه خود را در مغرب زمین از دست داد و دیدگاه مخالف آن رشد کرد. بر اساس دیدگاه جدید، مردم، صاحب حق شمرده می شوند و دولت، مطیع و وکیل مردم است؛ وکیلی که باید نیازهای شهروندان را تأمین کند.
در اندیشه سیاسی حضرت علی(ع)، رابطه حقوقی مردم و حکومت متقابل است؛ اگر حقی هست ـ که هست ـ در هر دو سوست، مردم حقوقی دارند که دولت نمی تواند به بهانه های گوناگون، آن را نادیده بگیرد یا سلب کند. در مقابل، حکومت نیز حقوقی دارد و مردم باید آن را رعایت کنند. در مکتب علوی، محق بدون تکلیف و مکلف بدون حق، یافت نمی شود. انسان ها در زندگی اجتماعی خود نیز حقوق متقابل دارند. هر انسانی که حقی دارد، در مقام دیگری نیز مکلف است و تنها آفریدگار جهان است که مُحِق محض است و در برابر دیگران تکلیف ندارد. حضرت علی(ع) در این باره فرموده است:
حق، هنگام وصف و گفت وگو، فراخ ترین چیزهاست و زمان کردار و انصاف دادن با آن، تنگ ترین امور [؛ یعنی تعریف حق، آسان و عمل بدان سخت است]. کسی را بر دیگری حقی نیست؛ مگر اینکه آن دیگری نیز بر او حقی دارد. آن دیگری را حقی بر او نیست؛ مگر اینکه او را نیز حقی است. اگر کسی را بر دیگری حقی باشد که دیگری را بر وی حقی نباشد، تنها خداوند سبحان است و آفریده ها را چنین حقی نیست.3
جامعه وقتی به مدینه فاضله و آرمانی تبدیل می شود که هر دو گروه مکلف؛ یعنی مردم و حکومت، حقوق و تکالیف خود را به طور کامل انجام دهند و هیچ یک به حقوق دیگری تجاوز نکند. اگر این همکاری تحقق یابد، مردم، صالح و سعادتمند خواهند شد و در صورت قصور و تنگ نظری یک طرف، جامعه دچار اختلاف و آشوب می شود و فرمانروایان ستمگر، بر مردم حاکم خواهند شد.4 بنابراین، به سود حکومت و مردم است که به تکالیف خود عمل کنند و به حقوق طرف مقابل تجاوز نکنند.
1. ناصر کاتوزیان، فلسفه حقوق، ص 16.
2. ژان ژاک روسو، قرارداد اجتماعی، ترجمه: زیرک زاده، ص 37.
3. نهج البلاغه، ترجمه: فیض الاسلام، خطبه 207.
حقوق مردم بر حکومت از دیدگاه امام علی(ع)
1. آزادی های فردی
آزادی در عرصه های گوناگون چون مالکیت، بیان، مسکن، شغل و مانند آن، از حقوق طبیعی انسان است و هیچ کس نمی تواند آن را سلب یا محدود کند؛ مگر اینکه ضرورت و مصلحت اقتضا کند. رعایت اصل مالکیت و تجاوز نکردن از آن، از آموزه های اصلی اسلام است و حکومت و دیگران نمی توانند دست رنج مردم را مالک شوند.1 احترام به مالکیت دیگران در مکتب علوی، عام است و غیر مسلمانان، مانند یهودیان و مسیحیان را شامل می شود. حضرت در بخشنامه های گوناگون خود، فرماندارانش را به رعایت این اصل سفارش می کرد.2
آن بزرگوار دستور می داد مأموران حکومتی از حریم ها و قلمرو مردم عبور نکنند، بی اجازه وارد خانه هایشان نشوند و بیش از حد مشخص از آنان مالیات نگیرند.3 حضرت علی(ع)، مقابله با تجاوز به حقوق و اسارت مردم را از وظایف حکومت بیان می کند و یکی از اهداف جنگ با افرادی چون معاویه را، جلوگیری از غارت بیت المال و به زنجیر کشیدن مردم می داند.4
آزادی انتخاب شغل، از دیگر آزادی های اجتماعی مشروع شهروندان است. حضرت علی(ع)، در پاسخ به پرسش یکی از فرماندارانش درباره اجبار مردم به کندن نهر خشک شده شهر ـ که عملی عام المنفعه است ـ وی را از آن بازداشت و فرمود: «من نمی پذیرم شهروندی را به عملی که از آن اکراه دارد، ناگزیر سازم».5
حضرت علی(ع) به آزادی انتخاب مسکن و محل زندگی نیز توجه داشت. ازاین رو، آن بزرگوار، با انکار برتری شهری بر شهر دیگر، شهری را که اسباب آسایش و رفاه و پیشرفت افراد در آن فراهم باشد، بهترین می شمارد.
5. نهج البلاغه فی مستدرک نهج البلاغه، ج 4، ص 539.
2. آزادی مخالفان
حضرت علی(ع)، از پیشگامان و حامیان دادن آزادی به مخالف است. نخستین نمود این دیدگاه، وادار نکردن مخالفان به بیعت بود. حضرت حکومت خویش را بر آزادی مخالفان در بیعت استوار ساخت و در موارد گوناگون، به این نکته اشاره کرد.1 حضرت در برابر لشکر طلحه و زبیر و عایشه در جنگ جمل، متانت و بردباری نشان داد و کوشید با راهکارهایی مانند فرستادن نمایندگان و گفت وگو، به درگیری پایان دهد. حتی خود حضرت نیز با آنان گفت وگو کرد که نتیجه بخش نبود.2 امام در برخورد با قاسطین نیز همین گونه عمل کرد. جالب توجه اینکه حضرت علی(ع)، افزون بر تحمل این مخالفت ها، حقوق مخالفان را از بودجه عمومی دولت قطع نکرد و تصریح فرمود: تا وقتی دست به سلاح نبرند و تنها به ابراز مخالفت بسنده کنند، حقوق آنان پرداخت خواهد شد.3
2. ابوالحسن مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 321.
3. انتخاب حکومت و حاکم
حضرت علی(ع)، در نامه ای به یکی از والیان خود می فرماید: «همانا حکمرانی تو طعمه نیست، بلکه امانتی در گردن توست».1
لازمه حق داشتن مردم در حکومت و برگزیدن حاکمان، حق انتخاب حکومت و حاکم است. امیر مؤمنان علی(ع) با اشاره به این حق می فرماید: «ای مردم! همانا حکومت متعلق به شماست و دیگران در آن حق ندارند؛ مگر کسانی که شما حکومت را به آنان واگذار کنید».2
حضرت علی(ع)، انتخاب و رضایت مردم در مشروعیت الهی حکومت معصومان را شرط اعمال حاکمیت و حکومت می دانست. بر این اساس، اگرچه خداوند، معصومان(ع) را به حکومت برگزیده، ولی حکومت آنان به وجود زمینه و بستر مناسب (رضایت و پذیرش مردم) مشروط است. به عبارت دیگر، خداوند به نقش رضایت و پذیرش مردم در تحقق حکومت الهی معصومان(ع) توجه داشته است.
4. نظارت و انتقاد
امام علی(ع) در این باره می فرماید: «ای مردم! از گفتار حق و مشورت عادلانه دریغ نکنید؛ زیرا من از خطا مصون نیستم؛ مگر اینکه خداوند یاری ام کند.»1 حضرت در کلامی دیگر از مردم می خواهد بر اعمال حاکمان و نمایندگانش، مانند ابن عباس که شخصیتی علمی و مفسر قرآن بود، نظارت کنند و در صورت دیدن خلاف، آن حضرت را آگاه سازند. امیر مؤمنان علی(ع)، از نقد و اندرز مردم استقبال می کرد و از مردم می خواست برای رشد و یاری حکومت، راهنمایی و نصیحت های خود را پیوسته و آشکار و پنهان به گوش آن حضرت برسانند.2
1. نهج البلاغه، خطبه 207، شماره 15.
5. مساوات
برخورد یکسان و قانون مدار حکومت با شهروندان، از حقوق مردم به شمار می رود. حضرت علی(ع)، رعایت اصل مساوات و تقسیم یکسان بیت المال را از حقوق مردم بر والی برمی شمارد و به یکی از فرماندارانش می فرماید: «باید مردم، در میزان برخورداری از حق و قانون، نزد تو یکسان باشند.»1 حضرت علی(ع)، چنان به رعایت مساوات در حکومت تأکید و سفارش می کرد که گاهی تحمل اصل مساوات برای دیگران، حتی یاران نزدیک حضرت، گران و سنگین بود. حضرت علی(ع)، دلیل تساوی رفتار خود با همگان را اصل برابری مردم در حقوق خود بیان می کند.
در مکتب حضرت علی(ع)، هیچ کس بر دیگری فضل و شرافت ندارد، مگر آنکه تقوا و طاعت الهی داشته باشد. آن حضرت در منشور حکومتی خویش به مالک اشتر، با سفارش به رعایت اصل مساوات، وی را از تخلف و برتری جویی بر مردم باز می دارد و می فرماید:
در نگاهتان به مردم، اعم از نگریستن به گوشه چشم و خیره نگاه کردن و اشاره و سلام، مساوات را رعایت کنید تا قدرتمندان، در مقام تطمیع و ستم بر شما برنیایند و طبقه مستضعف از عدالت شما نومید نگردند.2
6. قانون گرایی
امیرمؤمنان علی(ع)، خود را در برابر قانون چون دیگر مردم می دانست و چنین تأکید می کرد:
ای مردم! همانا من مانند یکی از شما هستم. هر چه از قانون و حق به سود یا زیان شماست، برای من نیز چنان است؛ زیرا هیچ نسبتی، قانون و حق را باطل و متوقف نمی کند.1
حضرت علی(ع) در فرمان معروف خود به مالک اشتر می فرماید: «حق و قانون را درباره کسی که لازم است، اجرا کن؛ [بی توجه به اینکه] آن شخص، از نزدیکانت به شمار می آید».2
یکی از ویژگی های قانون گرایی، اصل شایسته سالاری است. حضرت خطاب به یکی از استاندارانش، وی را از پذیرش سفارش و شفاعت دیگران باز می دارد و شایستگی و صلاحیت و تعهد را تنها ملاک انتخاب بیان می کند.3
2. نهج البلاغه، نامه 53، ش 129.
3. جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص 441.
7. عدالت و حمایت از طبقه مستضعف
ایجاد حکومت عدل و حمایت از حقوق مستضعف، از ویژگی های حکومت مطلوب و مدینه فاضله است. در اندیشه سیاسی امام علی(ع)، حکومت، امین و حافظ منافع و حقوق مردم است و باید حقوق آنها را پاس دارد. حاکمان نیز باید بر مبنای عدالت، به کشورداری بپردازند و با پایمال کنندگان حقوق شهروندان مقابله کنند. آن حضرت در این باره می فرماید:
... حق شهروندان بر حاکم این است که بدانی آنان که رعیت و زیردست تو قرار گرفتند، به علت ضعف آنها و قدرت توست. پس باید با آنان عادلانه رفتار کنی.... 1
امام علی(ع)، اصل عدالت را از حقوق مردم می شمارد و خود را به توزیع عادلانه ثروت ملی و غنائم ملزم می داند، و به یکی از فرماندارانش چنین دستور می دهد:
عدالت پیشه کن و از کج روی، بی انصافی، ستم و اعمال فشار بپرهیز؛ زیرا بی انصافی، موجب آوارگی [فرار مغزها] و ستم و خشونت، سبب برخورد با شمشیر [رویارویی فیزیکی حکومت و مردم] می شود.2
امیرمؤمنان علی(ع)، به نقل از پیامبر اکرم(ص)، جامعه ای را که در آن حق ضعیف به آسانی از ستمگر ستانده شود، جامعه پاک و مقدس می خواند. آن حضرت در منشور حکومتی اش به مالک اشتر، همه مردم را دارای حق می داند. آنگاه درباره مستضعفان، به ویژه یتیمان و سال خوردگان سفارش می کند و از مالک می خواهد بخشی از بیت المال را به آنان اختصاص دهد و نگذارد حکومت و قدرت، وی را از رسیدگی به امورشان باز دارد.
8. امنیت اجتماعی و قضایی
امام علی(ع)، جنگ با دشمنان و آشوبگران و پاسداری از آرامش و امنیت جامعه را هدف حکومت خود می داند و می فرماید:
ای مالک! فرماندهی لشکرت را... به انسان هایی بسپار که در برابر ضعیفان مهربان و در مقابل ثروتمندان، سخت گیرتر باشند.1
در جامعه مطلوب حضرت علی(ع)، مردم باید چنان احساس آرامش کنند که بی هیچ ترس و نگرانی، خواسته هایشان را با فرمانروایان در میان نهند. در مکتب آن حضرت، تأمین امنیت راه ها و نیز امنیت کامل ضعیف، برای ستاندن حقش از توانگر، در شمار وظایف حکومت جای دارد.
1. نهج البلاغه، نامه 53، ش 32.
9. توسعه اقتصادی
حضرت علی(ع)، فقر را «مرگ بزرگ»،1 «بدتر و دشوارتر از گور»2 و «مانع بیان حجت»3 توصیف می کند. از دیدگاه آن بزرگوار فقرزدایی چنان اهمیتی دارد که اصلاح وضع زندگی مردم را از اهداف حکومت و جنگ های خود می شمرد. امام علی(ع)، به مالک اشتر سفارش می کند بیشتر همت خود را به آبادانی زمین های کشاورزی و راهکارهای بهینه برای به دست آوردن محصولات کشاورزی معطوف کند. به اعتقاد آن حضرت، وضع مقررات مالیاتی و به دست آوردن مالیات بیشتر از کشاورزان نباید کانون توجه حاکم باشد؛ زیرا تناسب نداشتن مالیات با هزینه کار، موجب تخریب و نابسامانی کشور و مردم خواهد شد.
2. غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 106، ش 392.
10. توسعه فرهنگی
حضرت علی(ع)، آموزش و تربیت مردم را، از حقوق مردم بر حاکم می شمارد و معتقد است حاکم باید با نصیحت، تذکر و خیرخواهی، فرهنگ عمومی و دینی مردم را گسترش دهد.1 حضرت، والیان خود را به هم نشینی با دانشمندان و حاکمان و مشاوره با آنان در کشورداری امر می کند تا در سایه اندیشه متخصصان و اهل فن، امور کشور به شایستگی سامان یابد.2
حضرت علی(ع) در این باره می فرماید: «ای مردم! حق شماست که ما (حکومت) به کتاب الهی و سیره رسول خدا عمل کنیم».3
آن حضرت تصریح می کرد انسان های سست ایمان و بی توجه به شریعت هرگز نباید فرمانروایی مسلمانان را بر عهد گیرند؛ زیرا سنت نبوی را به کار نمی بندند و امت را در گرداب هلاکت غوطه ور می سازند.4
11. رفتار انسانی با مردم
از حقوق مسلّم مردم، رفتار نیک و گشاده رویی حاکم است. حضرت علی(ع) با اشاره به حقوق مردم در نوع رفتار حاکم با مردم می فرماید:
همانا از حقوق مردم در برابر حاکم این است که حاکم، برای همت و فضلی که بدان نایل شده است، رفتارش را با مردم تغییر ندهد و با افزونی نعمت های الهی، نزدیکی و عطوفتش را با برادران دینی اش بیشتر کند.1
ای مالک! مهربانی، رحمت و محبت به مردم را در قلبت جای ده! مبادا برای آنان مانند جانوری درنده باشی و خوردن حقوقشان را غنیمت شماری؛ زیرا آنان دو دسته اند: یا برادر دینی تو هستند یا در آفرینش همانندت به شمار می آیند. 2
از دیگر حقوق مردم آن است که حاکم، امکان گفت وگوی مستقیم با مردم را فراهم کند. امیرمؤمنان علی(ع) در این باره می فرماید:
در ارتباط با مردم، جز زبانت نماینده ای و جز چهره ات، مانع و فاصله ای نداشته باش! مبادا مانع دیدار نیازمندی با خود شوی!3
در مکتب علوی، آگاهی از امور کشور، حق مردم است و روشن ساختن افکار عمومی و پاسخ به پرسش ها و شبهات مردم، وظیفه حاکم شمرده می شود. حکومت و دولتمردان، همواره در معرض انواع شایعه ها و اتهام ها قرار دارند. این آفت در حکومت های دینی به تهدید اصل حکومت و خدشه دار ساختن قداست دین می انجامد. آگاه ساختن مردم، این خطر را از میان می برد و شایعه سازان و دشمنان دین را ناکام می سازد. امیرمؤمنان علی(ع) در این باره می فرماید:
اگر شهروندان به تو گمان ستمگری بردند، عذر و بی گناهی خود را آشکار و ثابت کن و شایعات را با ارائه دلیل، روشن و نابود ساز.4
حقوق حکومت بر مردم از دیدگاه امام علی(ع)
1. مشروعیت الهی حکومت دینی
در اندیشه سیاسی اسلام، مشروعیت حکومت و حاکم، بر دو پایه الهی و مردمی استوار است. مصدر مشروعیت و حقانیت حکومت دینی، خداوند است. البته مشروعیت الهی با مقبولیت سیاسی تفاوت دارد؛ یعنی با وجود نص خاص بر حکومت حضرت علی(ع) و دیگر امامان، آنان اعمال حاکمیت خود را به رضایت و پذیرش مردم مشروط دانسته اند. نفس حکمرانی و حکومت در اسلام، نخست حقی الهی است که خداوند آن را بر عهده انسان های شایسته (پیامبران و امامان) گذاشته است و آنان بر اساس این دیدگاه، در عرصه حکومت، صاحب حق و مردم نیز مکلف به ادای تکلیف خود هستند. در عصر غیبت، این حق الهی به عالمان واجد شرایط سپرده شده است.1
1. محمدحسن قدردان قراملکی، حقوق متقابل مردم و حکومت، صص 53 ـ 55.
2. وفاداری به بیعت
در قرن های اخیر بیعت، جای خود را به انتخابات و همه پرسی داده است. از آنجا که تشکیل حکومت دینی و حمایت از آن و مقابله با مخالفان، از وظایف مسلمانان است، از منظر قانونی و دینی، مردم نمی توانند پس از شرکت در بیعت و انتخابات، پیمان خود را نقض کنند. حضرت می فرماید: «همانا مردم، پیش از بیعت آزادند که بیعت نکنند، ولی پس از بیعت، حق بازگشت ندارند».1
وجوب اطاعت از حکومت دینی، در چارچوب اصول انسانی و دینی تحقق می یابد. اگر حکومت برخلاف انسانیت و دین فرمانی صادر کند، پیروی از آن گناه شمرده می شود. حضرت علی(ع) می فرماید: «سخنان و اوامر مالک را گوش فرادارید و چنان که بر اساس حق باشد، از آن پیروی کنید».2
1.شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 243.
3. اطاعت از اوامر حکومتی
وظیفه دینی مردم، در بیعت و رضایت و پذیرش حکومت و حاکم منحصر نمی شود. آنها باید در استمرار حکومت و استحکام آن نیز نقش مثبت داشته باشند. پیروی از فرمان های حکومت، بخشی از این وظایف به شمار می آید، چنان که در حدیثی از امام علی(ع) آمده است: «اما حق من بر شما آن است که هرگاه [شما را] فرامی خوانم، بپذیرید و هر زمان فرمان می دهم، پیروی کنید».1
4. نصیحت و خیرخواهی برای حکومت
در مکتب علوی، نصیحت و انتقاد سازنده از حکومت حق، دوجانبه است. بر این اساس، شهروندان حق دارند اشتباه های حکومت را به دولتمردان گوشزد کنند. از دیگر سو، حکومت نیز حق دارد مردم در مسیر راهنمایی اش گام بردارند. حضرت علی(ع) در این باره فرموده است: «اما حق من بر شما... نصیحت و خیرخواهی آشکار و پنهان شما بر من است».1
5. کیفر مجرم و توطئه گر
اطاعت از حکومت دینی، واجب است و اگر برخی مردم این حق را پایمال کنند، مرتکب گناه شده اند و حاکم دینی می تواند با تحلیل نوع جرم و آسیبی که بر حکومت و امنیت و مصلحت جامعه وارد کرده اند، به مجازات آنان بپردازد. در سخنی از امیرمؤمنان علی(ع) در این باره می خوانیم:
اگر مردم شخصی را که خداوند از او راضی است، به رهبری خود برگزیدند و فرد یا افرادی به بهانه ای مانند عیب یا بدعت، از فرمان وی سرپیچی کردند، باید او [خاطی] را به آنچه از آن خارج شده، بازگردانند و در صورت سرپیچی، باید بدان سبب که راهی جز راه مؤمنان برگزیده است، با وی نبرد کنند.1
حضرت علی(ع) درباره حق حکومت در ستیز با دو گروه عمده طلبکاران کاذب از حکومت و پایمال کنندگان حقوق حکومت، می فرماید:
آگاه باشید! همانا من با دو گروه می جنگم؛ مدعی حقی که از آن بی بهره است و مکلفی که به تکلیفش عمل نمی کند.2
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
حقوق متقابل حاکم و مردم از نگاه علوی
نویسنده : ابراهیم کاملی
ایجاد عدالت اقتصادی و رفاه جمعی
حکومت باید زمینه های تحقّق عدالت اقتصادی را در جامعه فراهم کند. حال این زمینه با تصویب قوانین عادلانه و اجرای مناسب آن فراهم شود، یا اینکه از طریق حقوق وحیانی بیان شده و باز هم حاکم باید مجری آن حقوق و قوانین باشد.
در مرحله بعد، بایستی زمینه ی تربیتی و اعتقادی در بین مردم را فراهم سازد و حاکم هم باید مجری قوانین و هم تربیت کننده ی آحاد جامعه و هم ناظر بر نحوه ی اجرای صحیح باشد.
امام در این باره (ایجاد زمینه تربیتی) می فرماید:
«فَمَنْ آتاهُ اللهُ مالاً فَلْیَصِلْ بِهِ الْقَرابَةَ وَلْیُحْسِنْ مِنهُ الضِّیافَةَ وَلْیَفُکَّ بِهِ الأسیرَ وَالْعانِیَ وَلْیُعْطِ مِنْهُ الْفَقیرَ وَالْغارِمَ وَلْیَصْبِرْ نَفْسَهُ عَلَی الْحُقُوقِ وَالنَّوائِبِ ابْتِغاءَ الثَّوابِ (1)؛ هرکس که خدا مالی را به او ببخشد باید به خویشاوند خود ببخشد، و سفره های مهمانی بگستراند و اسیر و رنج دیده را آزاد کند و از آن به نیازمند و بدهکار بپردازد و برای به دست آوردن ثواب الهی در برابر پرداخت حقوق، شکیبایی کند.»
در مرحله نظارت، امام به کارگزاران خود این چنین توصیه می کند که باید برخی از گروه های جامعه را زیر نظر داشت. چه بسا رفتارهای نامطلوب آنها زمینه عدالت اقتصادی را از بین می برد. یکی از این گروه های جامعه که عدالت اقتصادی را از بین می برند، بازرگانان هستند. آنها با «احتکار» کالای مورد نیاز مردم، به آنها ستم خواهند نمود و حاکم باید ناظر رفتار آنها باشد. امام در این باره می فرماید:
«با این وصف، بدان که در میان بازرگانان کسانی هستند که معاملت بد دارند و بخیل، به دنبال احتکار به خاطر سود خود هستند و کالا را به هر قیمتی که بخواهند، می فروشند و این سودجویی گران فروشانه، زیانی برای همگان است و عیب بر حاکمان، پس از احتکار جلوگیری کن...»(2)
«انتظار اجرای احکام و مقرّرات، بدون دخالت یا نظارت دولت، غیر ممکن است. و شرایط تحقّق عدالت اقتصادی را در قوانین عادلانه مجریان عادل و عدالت گستر و ضمانت اجرایی باید دانست.»(3)
«تمرکز ثروت»؛ موجب برهم خوردن نظم اجتماعی و شکاف طبقاتی در اجتماع می شود. قرآن کریم در این مورد اشاره ای لطیف و بدیع دارد:
«مَّآ أَفَآءَ اللهُ عَلَی رَسُولِهِ ی مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَی وَ الْیَتَمَی وَالْمَسَکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَةَم بَیْنَ الْأَغْنِیَآءِ مِنکُمْ وَ مَآ ءَاتَلکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَلکُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ وَ اتَّقُواْ اللهَ إِنَّ اللهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ»(4).
یکی از راه های برقراری توازن اقتصادی تعیین «حدود مالکیت» است. یکی از بخش های مالکیت، مالکیت بخش عمومی منابع تولیدی است که می تواند از تمرکز ثروت در دست عده ای خاص جلوگیری کند و سفره های فقر و شکاف طبقاتی را برچیند. امام علی علیه السلام در این باره و نحوه نگرش خود به این بخش از مالکیت اشاره کرده و می فرماید:
«أَعْطَیتُ کَما کانَ رَسُولُ اللهِ یُعطی بِالسَّویّةِ وَ لَمْ أَجْعَلْها دُولَةً بَینَ النّاسِ (5)؛ همان طور که پیامبر خدا به طور مساوی تقسیم کرد، تقسیم کردم تا اموال [مانند گوی ]در بین ثروتمندان قرار نگیرد.»
یکی از بخش های مالکیت عمومی «خراج» است که به همه مردم اختصاص دارد و باید در بین آنها به طور مساوی تقسیم شود. امام در این باره می فرماید:
«در کار خراج چنان دقّت کن که اصلاح خراج دهندگان در آن است، چه صلاح خراج و خراج دهندگان در صلاح دیگران است و کار دیگران سامان نمی یابد جز به مؤدّیان خراج؛ چرا که همه مردم هزینه خوار خراج و خراج دهندگان هستند.»(6)
«حدود مالکیت ها و انواع آن با هدف توزیع ثروت و در آمد در بین همه گروه های جامعه و عدم تمرکز آن در دست گروهی خاص، تعیین شده؛ بنابراین، توزیع درآمدها در نظام اقتصادی اسلام، دارای اهمیت خاصّی است. زیرا توازن اقتصادی و در پرتو آن، عدالت اقتصادی را به همراه دارد.»(7)
امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: «پس بر کارهای آنان مراقبت دار و در پنهانی کسانی را که راستگو و وفاپیشه اند، بر آنان بگمار. زیرا این مراقبت پنهانی، بیش تر آنان را به پاکی و امانت داری وامی دارد و آنان بهتر می توانند به مردم مهربانی کنند؛ یعنی حُسن خدمت نشان دهند.»(8)
رسیدگی به امور کارگزاران
یکی دیگر از وظایف حکومت، رسیدگی به وضعیت زندگی کارگزاران و بررسی نحوه ی کار آنهاست. هر فردی که در یک نظام حکومتی شغلی می پذیرد، چند منظور از پذیرش آن شغل حکومتی دارد:
الف) تأمین معاش زندگی؛
ب) داشتن شغل شرافتمندانه؛
ج) همکاری و تعامل با حکومت؛
د) خدمت به مردم.
کارگزاران در مدّت زمان خدمت خود اگر منظورهای شغلی خود را به دست آورند، نوعی عزّت نفس و شرف انسانی خود را اشباع کرده و به کار خود به خوبی می پردازند. اما عوامل گوناگونی در مسیر کارگزار قرار می گیرد که موجب انحراف از مسیر اصلی شده و حکومت، موظّف می شود که به طور مستمر در رفع موانع پیش روی کارگزار خود اقدام لازم را انجام دهد.
امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: «همواره به طور مخفیانه به حال و وضع کارمندان خُرد و کلان که در حیطه ولایت خود داری، رسیدگی کن که نیازمندی های آنان برآورده شده باشد تا مورد طمع دغل بازان قرار نگیرند.»(9)
امام همچنین در یکی دیگر از نامه هایش می فرماید:
«فَاخْفِضْ لَهُم جَناحَکَ وَ ألِنْ لَهُمْ جانِبَکَ...(10)؛ با مردم، فروتن و نرم خو و مهربان باش...»
و در نامه 45 نسبت به رفتار نامطلوب «عثمان بن حنیف» اعتراض کرده و او را از رفتار ناشایست باز می دارد.
رسیدگی مستمر به نحوه عمل کارگزاران یکی از وظایف حکومت است؛ برای اینکه پایداری حکومت را تضمین می کند، راه رخنه ی فساد و تباهی به بدنه حکومت را سد کرده و نوعی قوام و دوام برای آن ایجاد می کند.
بررسی نیازهای مردم
یکی دیگر از وظایف دولتمردان، بررسی و تحقیق درباره نیازها و مشکلات گریبان گیر مردم است. مردم حقّ شکایت و انتقاد نسبت به رفتار حاکمان دارند و بایستی که حاکمان گوش شنوایی برای شنیدن شکوه ها و انتقادهای مردم داشته باشند. گرچه مسئولان به خاطر موقعیت شغلی، از گرفتاری های مردم غافل می شوند و مردم، مجبور می شوند که به درگاه حکومتی پناه برده و عرض حاجت کنند. پس باید برای عرض حاجت مردم به حاکمان هیچ مانع و رادعی نباشد تا بتوانند به راحتی مشکل خود را عرضه کرده و از حاکمان برای حلّ آن، کمک بخواهند.
امام علی علیه السلام درباره این حقّ مردم در نامه معروف خود به مالک اشتر می فرماید:
«تَفَقَّدْ اُمُورَ مَنْ لا یَصِلُ اِلَیکَ مِنْهُمْ مِمَّن تَقْتَحِمُهُ العُیُونُ وَ تَحقِرُهُ الرِّجالُ. فَفَرِّغْ لأاولئک ثِقَتَکَ مِنْ أَهْلِ الْخَشْیَةِ وَالتَّواضُعِ فَلْیَرْفَعْ اِلَیکَ اُمُورَهم، ثُمَّ اعْمَلْ فِیهِمْ بِالإعْذارِ إلیَ اَللهِ یَومَ تَلْقاهُ (11)؛ به کارهای کسانی که به تو دسترسی ندارند، آنان که در دیده ها خوارند و بزرگان آنها را کوچک می شمارند، کسانی را که مورد اعتماد هستند و خدا ترس و فروتن باشند، برای تفقّد حال آن گروه بگذار تا درخواست های آنان را بدون کم و کاست به تو برسانند.»
امام، راه دیگری را برای برآوردن حقّ مردم پیشنهاد می کند:
«بخشی از وقت خود را خاص کسانی کن که به تو نیاز دارند. خود را برای آنان فارغ دار و در مجلس عمومی بنشین و در آن در برابر خدایی که تو را آفریده، فروتن باش...»(12)
حقوق حکومت بر مردم
دولت نیز بر مردم حقوقی دارد که باید از طرف مردم رعایت شود. این رعایت سودش به خود مردم می رسد. زیرا دولت برای انجام وظیفه، نیاز به همکاری و همدلی مردم دارد.
اگر مردم در انجام وظایفی که بر عهده دارند، سستی و کوتاهی کنند، آثار کوتاهی و سستی را در «خدمت رسانی» به خود خواهند دید. حقوقی که بر عهده مردم است، عبارتند از:
1. وفاداری به عهد و پیمان
مردم برای انتخاب حاکم از شیوه خاصّ خودشان پیروی می کنند و باید بر شیوه ی انتخابی حاکم پایبند باشند؛ چرا که آنان با بیعت، تعهّد می کنند که تمام امکانات خود را در اختیار حکومت قرار دهند. قدرت حکومت، همان پشتیبانی مردم و تکیه گاه آن است.
امام علی علیه السلام با اشاره به این واقعیت می فرماید:
«اَمَّا حَقّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفاءُ بِالْبَیْعَةِ(13)؛ اما حقّ من بر عهده شما، وفا به بیعت و تعهّد است.»
بیعت، دو معنای لغوی دارد:
الف) دست به دست هم زدن بر ایجاب بیع یا بر طاعت.
ب) مبایعه و طاعت در عهد و پیمان.(14)
بعضی، بیعت را «والی قرار دادن» معنا کرده اند.
مبایعه و تبایع، به معنای معاقده و معاهده است؛ به این گونه که هریک از طرفین آنچه را در نزد خود دارد، به طرف مقابل می فروشد و خود را با خلوص نیّت، تحت امر و اطاعت دیگری قرار می دهد. ابن خلدون در تعریف بیعت، می گوید:
«بیعت، پیمان بستن برای فرمان بری و اطاعت است. بیعت کننده با امیرخویش پیمان می بندد که در امور مربوط به خود و مسلمانان تسلیم نظر وی باشد...»(15)
2. خیرخواهی و نصیحت گری
یکی از مهم ترین عواملی که حیات اجتماعی را منظّم می سازد، مسئولیت و نظارت عمومی مردم نسبت به یکدیگر و نسبت به حکومت است. ما این وظیفه را با «نام امر به معروف و نهی از منکر» و «نصیحت رهبران جامعه» می شناسیم.
مرحله اوّل نظارت، نظارت خود است: «عَلَیْکُمْ اَنْفُسَکُمْ»(16).
مرحله دوم نظارت، خانواده و اهل و عیال است: «قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً»(17).
مرحله سوم نظارت، نظارت جامعه است: «وَکَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءً عَلیَ النَّاسِ»(18).
بنابراین، مردم که ناظران حاکمان و حکومت هستند، باید از این موقعیت همیشه مراقبت کنند که حکومت از مسیر اصلی خودش منحرف نشود. و در گفتار و کردار حاکم انحرافی رخ ندهد.
امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:
«... وَالنَّصیحَةُ فِی الْمَشْهَدِ وَالْمَغیبِ؛...(19) مردم باید حاکمان را در خلوت و جلوت، پند و اندرز دهند.»
این نوع پند و اندرز، حاکمان را از رفتار دوگانه باز می دارد و آنان را در خدمت به مردم به راه خلوص می آورد.
پیامبرگرامی صلی الله علیه وآله وسلم در این باره می فرماید: «اِخْلاصُ الْعَمَلِ لِلّهِ والنَّصیحَةُ لأئِمَّةِ المُسلمینَ وَاللُّزُومُ لِجَماعَتِهِمْ...»(20).
3. خدمت به حکومت
یکی از وظایف مردم، آمادگی داشتن برای انجام دستورات حکومت است. برای اینکه حکومت نمی تواند به تنهایی تمام شؤون و نیازهای جامعه را برآورده سازد.
امام علی علیه السلام در این باره اشاره می فرماید: «وَالاِجابَةُ حینَ أَدْعُوکُمْ؛ هنگامی که شما را به «کاری» فرامی خوانم، آن را بپذیرید.»
4. اطاعت از امر حاکم
مردم پس از پیمان بستن با حاکم، باید تمامی برنامه ریزی های دولت را اجرا کرده و هیچ تعلّلی در اجرای اوامر حاکم، نداشته باشند.
یکی از اوامر حاکم، حفظ نظام حکومتی و برنامه های طرّاحی شده برای حفظ نظام و تأمین سعادت و رفاه مردم است و نمی توان با مصلحت اندیشی شخصی، از اجرای برنامه های حکومت منتخب خود، شانه خالی کرد. امام در این باره می فرماید:
«وَالطَّاعَةُ حینَ آمُرُکُمْ؛ وقتی که به شما دستوری می دهم، از آن اطاعت کنید.»
آثار رعایت حقوق متقابل
حقوق و تکالیف موجود بین حاکم و مردم نتایج و آثار گران بهایی را به همراه دارد که به چند مورد آن اشاره می کنیم.
این نکته را باید به یاد آوریم که هر حقّی را که برای مردم یا حکومت در نظر می گیریم در برابرش تکلیف و تعهّدی هم باید برای آن در نظر گرفت.
امام علی علیه السلام به این موضوع اشاره می فرماید:
«فَالْحَقُّ اَوسَعُ اْلأشْیاءِ فِی التَّواصُفِ وَأضْیَقُها فِی التَّناصُفِ لایَجْری لأحَدٍ إلاَّ جَری عَلَیهِ وَ لایَجْری عَلَیهِ إلاَّ جَری لَهُ (21)؛ حق در توصیف و تعریف، گسترده ترین چیزهاست، در رعایت حق باریک ترین حالت را دارد. به سود کسی به کار نمی رود مگر اینکه برایش تعهّدی به بار می آورد و بر ضدّ کسی به کار گرفته نمی شود مگر اینکه برایش حقی را ایجاد می کند.»
امام در همین خطبه، آثار رعایت «حقوق متقابل» را چنین بیان می کند:
1. عزّت مندی حق در بین مردم و حکومت؛
2. برپایی آثار دین؛
3. برپایی آثار عدالت در جامعه؛
4. کاربرد سنّت ها در جایگاه خود؛
5. اصلاح زمان؛
6. پایداری و دوام حکومت؛
7. یأس دشمنان.(22)
امید است که ما و حاکمان با آگاهی از حقوق و تکالیف خود، بتوانیم آثار آن را در جامعه به وجود بیاوریم. ان شاءالله
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
قانونگرایی حاکمان در نهجالبلاغه
امام علی (ع) با استناد به آیه «وَ مَا کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا» (کهف / 51) از پذیرش افراد قدرتطلب و فرصتجو بهعنوان همکار و کارگزار پرهیز میکردند و به دیگران نیز، دراینباره هشدار میدادند.
چکیده
بسیاری از کشورهای پیشرفته، مدعی قانونگرایی و حاکمیت قانون بوده، رسانههای تبلیغاتی آنان نیز، با روشهای گوناگون به تلقین و تبلیغ این ادعا پرداختهاند. اگرچه، شناخت و تعیین قوانینی که دارای قابلیت اداره و هدایت جامعه بشری به سعادت و رفاه باشند، موضوعی مهم درخور بررسیای است، نیاز انسانها در حیات اجتماعی به قانون جاذبه و زیبایی خاصی به واژه قانونگرایی بخشیده است.
این مقاله پس از بررسی چیستی قانون، به بیان قوانین معتبر و لازمالاتباع از نظر امام علی (ع) پرداخته است. بهنظر آن حضرت، احکام کلی عقلی، قوانین الهی برگرفته از کتاب و سنت معصومان (ع) و سنتهای خوب گذشتگان میتواند به منزله قانون مطرح شود.حاکمان درصورتی قانونگرا خواهند بود که با تمام توان در راستای حاکمیتبخشیدن به قانون و اصلاح جامعه در پرتو آن بکوشند و در راه تحقق عدالت همهجانبه همت نمایند.
واژگان کلیدی: قانون، قانونگرایی، حاکمان، سنّت، کتاب
مقدمه
پیش از پرداختن به موضوع «قانونگرایی حاکمان» از نگاه امام علی (ع) در نهجالبلاغه، ضروری است به «چیستی قانون» از نگاه آن حضرت توجه شود؛ زیرا فهم موضوع، نخست بر درک چیستی قانون وابسته است.واژه «قانون» در نهجالبلاغه و نیز، در سایر منابع حدیثی بهکار نرفته است واژه «قانون» در کتب لغت، به راه رسیدن به چیزی و مقیاس و معیار آن تعریف شده است. (ابنمنظور، 1416: 13 / 349) برخی «قوانین» را به معنای اصول دانستهاند. (طریحی، 1378: 6 / 301) فهم متعارف و معنای متبادر به اذهان، با معنای لغوی آن نزدیک بوده، عبارت است از اصول، ضوابط و شاخصهایی که برای تنظیم رفتار فردی و اجتماعی تدوین شده است.این اصول و شاخصهای رفتاری در نهجالبلاغه عبارتاند از:
الف) عقل
از نگاه امام علی (ع) خرد انسان در نشان دادن راه کمال از راه ضلال راهنمای اوست؛ و عقل آزاد از هوی و هوس، میتواند خطوط کلی حیات بشری را شناسایی، و معرفی کند.امام (ع) دراینباره فرمود:کفاک من عقلک ما اوضح لک سُبل غیّک من رشدک. (سیدرضی، بیتا: ح 421)همین اندازه در عقل و خرد تو بس که راههای گمراهی را از راههای رشد و کمال برای تو روشن میسازد.بنابراین، ارشاد عقل بهمثابه قانون برای انسان بشمار میرود که اگر براساس آن عمل شود، انسان به مقصد تعیینشده الهی در خلقت و مقصود تبیینشده حیات انسانی خواهد رسید.
ب) قرآن
قرآن مجموعه آیاتی است که ازسوی پروردگار متعال بر پیامبر| وحی شده است. این کتاب افزون بر پرداختن به «هستها»، از «بایدها و نبایدهایی» سخن گفته است که در مجموع میتوان از آنها بهعنوان «قوانین» زندگی یاد کرد؛ ازاینرو، شناخت و عمل به قرآن، در راهنمایی انسان و یافتن حیات ابدی و رستگاری جاودانی او حائز اهمیت است.بدیهی است با این نگاه، بخش عظیمی از نهجالبلاغه درباره توصیف عظمت قرآن یا توصیه به معرفت و عمل به آن است، مانند:
1. ان القرآن ظاهره انیق و باطنه عمیق ... لا تُکشف الظّلماتُ الّا به. (همان: خ 18)
یقیناً ظاهر [و عبارات] قرآن زیبا و باطن آن ژرف است ... تاریکیها (که در زندگی بشر حاکم است) جز با قرآن برطرف نخواهد شد.
2. واعلموا أَنّ هذا القرآن هو الناصح الذی لا یغُشّ والهادی الذی لا یضلّ. (همان: خ 176)
بدانید که این قرآن نصیحتکنندهای است که فریب نمیدهد [و برای وصول به سعادت حقیقی، شما را نصیحت میکند] و هدایتکنندهای است که گمراه نمیسازد. بنابراین، قرآن مهمترین و اصلیترین کتاب زندگی بشر و محوریترین قانونی است که عمل به آن سعادت و رستگاری، و پشت کردن به آن شقاوت و سیاهبختی در پی دارد.
ج) سنت
در نگاه شیعه، منظور از سنت، قول، فعل [رفتار] و تقریر (تأیید) پیامبر| و اهلبیت (ع) است که از نگاه امام علی (ع) خود، بهعنوان قانون و یک مرجع اساسی شناخته میشود:و اقتدوا بهدی نبیّکم فانّه افضل الهدی و استنّوا بسنته فانّها اهدی السّنن. (همان: خ 110)راه و رسم (و هدایت) پیامبرتان را الگو قرار دهید که بهترین هدایتگر است و سنت (و سیره) او را راه و روش زندگی خود قرار دهید که بهترین سنتهاست.
نکته مهم
آنچه نهجالبلاغه بهروشنی به آن پرداخته است، جداییناپذیری قرآن و سنت پیامبر| و اهلبیت (ع) است. مسلمان کامل نمیتواند یکی را بدون دیگری بپذیرد. هیچیک جایگزین دیگری نمیشود و هیچچیز دیگری نیز جایگزین هیچکدام از این دو نیست؛ ازاینرو، علما و فقهای اسلام نیز، قرآن و سنت را مهمترین رکن رفیع استنباط احکام و قوانین اسلامی دانستهاند. امام علی (ع) نیز، در جایجای نهجالبلاغه این دو را در کنار و همدوش یکدیگر آوردهاند. (همان: خ 91 و 125)حدیث معروف ثقلین که منقول از فریقین است نیز، دلالت روشنی بر همین معناست...
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
رعایت حقوق مخالفان
در حکومت وى، نه فقط غیرمسلمانان، بلکه دشمنان نیز داراى حقوقاند. گرچه اگر به اقدام مسلحانه دست زدهاند باید سرکوب شوند، اما این بدان معنا نیست که تمامى حقوق آنها و خانوادههای شان لگدمال شود.
روان شناسی معاصر می گوید: «هر چه از موضوعی یا شخصیتی بیشتر بدانید، به آن علاقه مندتر می شوید. شخصیت هر فرد را از دو راه «حرف»ها و «رفتار»ش می توان شناخت؛ گرچه این دو، تنها قطره ای از دریای شخصیت آدمی است، نه تمام آن.مقاله ی پی درپی امیر گل ها، نگاهی نو دارد به زندگی و شخصیت امیرمؤمنان(ع) در چهار بعد: ارتباط با «خویشتن» با «خدا»، با «دیگران» و با «طبیعت»:
خدمت کاران
روزى خدمت کارش را صدا زد. او پاسخ نداد. دو باره و سه باره او را صدا زد، غلام پاسخ نداد. امام برخاست و نزدش رفت. دید دراز کشیده است. پرسید: «مگر نشنیدى؟»
- شنیدم.
- پس چرا جوابم را ندادى.
- از مجازاتت ایمن بودم، در نتیجه، تنبلى کردم.
- برو [به پاس این که خداوند مرا ظالم قرار نداد] در راه خدا آزادى.1
به صاحب خدمت کاران مىفرمود:هرگاه خدمت کارت خدا را نافرمانى کرد، او را تنبیه کن؛ و اگر از تو سرکشى کرد، از او بگذر.2
خویشاوندان
روزى فرمود: «خداوندا! به تو از گناهانى پناه مىبرم که نابودى را جلو مىاندازد.»«عبداللّه» - پسر کوّاء یشکرى - برخاست و پرسید: «اى امیر دینباوران! مگر گناهانى هستند که نابودى را جلو مىاندازد؟»
- آرى. واى بر تو. گسستن خویشاوندى [از آن گناهان است]. خانوادهاى گناه کار گِرد هم مىآیند و همدیگر را یارى مىکنند،پس خداوند آنان را روزىِ [بسیار] مىدهد؛ و خانوادهاى پارسا از هم مىگسلند، خداوند آنان را [از روزى بسیار] ناکام مىکند.3
خاله را [در احترام] همانند مادر مىدانست4 و از افراد مىخواست با خویشاوندان خود پیوند زنند؛ گرچه در حد سلام و علیک باشد.5دشمنى بستگان را تلختر از گزندگى عقربها مىدانست.6خویشاوندان خویش را گرامى دار؛ آنان، [همان] بالِ پرواز تواند و ریشهاى که به سوى آن برمىگردى و دستى که با آن [به دشمنت] حملهور مىشوى.7کسى که دستش را [از ستم] به نزدیکانش نگه دارد، یک دست را از آنان باز داشته، و دستان بسیارِ آنان را [از ستم به خود] باز مىدارد.8کسى که دوست دارد عمرش طولانى، درآمدش بسیار، بدمرگى دفع، دعایش پذیرفته شود، پس با بستگانش پیوند برقرار کند.9
از افراد مىخواست با خویشاوندانى که با آنان قطع رابطه کردهاند، پیوند زنند.10به دلیل اصطکاکهایى که همسایگى پدید مىآورَد، سفارش مىکرد بستگان به دیدن هم بروند، اما با هم همسایه نشوند.11اى مردم! آدمى هر چند توانگر باشد، از بستگانش و دفاع آنان از او با دست و زبان بىنیاز نیست. زیرا خویشاوند هر شخص، بزرگترین محافظان او هستند که از پشت سر حمایتش مىکنند و بیش از دیگر مردم، اوضاعِ پراکنده او را به سامان مىآورند و چون حادثهاى بر او فرو آید، از دیگران بدو مهربانترند.12
صِرف خویشاوندى را کافى نمىشمرد، بلکه مىفرمود:خویشاوند، کسى است که محبّت او را نزدیک کرده است، گرچه نسبش دور است؛ و دور [بیگانه] فردى است که دشمنى او را دور کرده، گرچه نسبش نزدیک است؛ چیزى از دست به بدن نزدیک نیست، و دست هرگاه فاسد شود، بریده مىشود؛ و وقتى قطع شد، [بین دست و بدن] جدایى مىافتد.13
دشمنان
روشش در برخورد با دشمنانش، تاب آوردن اهانتهاى آنان بود. روزى جمعى از خوارج وارد مسجد کوفه شدند تا با شعارهاى پىدرپى، سخنرانى امام را بر هم زنند. در میانه ی خطابه ی حضرت، مردى فریاد زد: «لاحکم الاّ للّه»؛ دیگرى از سویى دیگر صدایش را بلند کرد: «لاحکم الّا للّه» و سومى از گوشه دیگر مسجد، همین شعار را داد.
سپس گروهى برخاستند و این شعار را دَم گرفتند. امام خاموش مانْد تا آنان دست از شعار بردارند. آن گاه خطاب به مردم حاضر در مسجد فرمود: «سخن درستى است؛ اما باطل را از آن اراده کردهاند.»سپس به خوارجِ حاضر در مسجد فرمود: «تا وقتى دست به شمشیر نبرید [و اقدام مسلحانه نکنید]، از سه امتیاز برخوردار خواهید بود:
1. از ورود شما به مسجد براى نماز جلوگیرى نمىکنیم.
2. تا وقتى که با ما هستید، از حقوق بیت المال شما را محروم نمىکنیم.
3. تا دست به اقدام مسلحانه نزنید، با شما نمىجنگیم.»14
روزى پیش از نبرد نهروان، یکى از خوارج وارد مسجد شد، برابر حضرت ایستاد و گفت: «از تو اطاعت نمىکنم؛ پشت سرت نماز نمىخوانم و تو را دشمن مىدارم.»امام به سخنانش گوش فرا سپرد و سپس فرمود: «با این روش، برخلافِ دین عمل مىکنى و به خویش زیان مىرسانى.»
مرد باشتاب از مسجد خارج شد. یاران حضرت به وى گفتند: «او مىرود و فتنهها برپا مىکند. تا دست به حرکتى نزده، دستگیرش کنیم.» امام فرمود: «تا خلاف نکرده، نمىتوانیم آزادىاش را محدود کنیم.»عفو، یکى از شیوههاى رفتارش با مخالفانش بود: در نبرد جمل، عایشه شکست خورد و اسیر شد. حضرت دوازده هزار درهم به وى بخشید و چهل زن از قبیله عبد القیس را فرمان داد تا لباس رزم بر تن کنند، کلاهخود بر سر گذارند و عایشه را تا مدینه برسانند، و چنین شد.
دشمنانش را به جرم بیعت نکردن به پاى میز محاکمه نمىکشانْد و تا زمانى که در پى براندازى مسلحانه نبودند، کارى به کارشان نداشت: پس از کشته شدن عثمان و هجوم انبوه مردمان به سوى ایشان، «عبداللّه» پسر «عمر»، «سعد» پسر «ابى وقاص»، «محمد» پسر «مسلمه»، «اسامه» پسر «زید» و گروهى دیگر با او بیعت نکردند. حضرت آنان را آزاد گذاشت، اما از آنها خواست تا جامعه را نشورانند.
در حکومت وى، نه فقط غیرمسلمانان، بلکه دشمنان نیز داراى حقوقاند. گرچه اگر به اقدام مسلحانه دست زدهاند باید سرکوب شوند، اما این بدان معنا نیست که تمامى حقوق آنها و خانوادههای شان لگدمال شود: مردم بصره شورش کردند و پیش از آغاز نبرد با امام، پانصد تن از یاران وى را کشتند. سپس با حضرت جنگیدند و شکست خوردند. پس از شکست پا به فرار گذاشتند. سپاهیان حضرت به تعقیب شان پرداختند.
در این جنگ و گریز، زنى از اهالى بصره که حامله بود و وحشت زده مىدوید، به سختى زمین خورد و بچهاش سِقْط شد و هر دو جان سپردند. به امام اطلاع دادند. حضرت - برخلاف تمامى نیروهاى پیروز در جنگهاى تاریخ که براى ملت شکست خورده حق قائل نیستند - فرمان داد شوهر آن زن را بیاورند. مرد حاضر شد، امام از شاهدان واقعه پرسید: «کدام یک زودتر جان سپردند، کودک یا مادر؟» پاسخ دادند: «نوزاد. مادر پس از مدتى مُرد.» امام دستور دادند دوسوم دیه ی فرزند و نیمى از دیه زن را به شوهرش، و ثلث دیه فرزند و نیمى از دیه زن را به خویشاوندان زن بپردازند.
دشمنان هر کسى را سه نفر مىدانست: دشمن شخص؛ دشمن دوست فرد و دوست دشمن فرد.15شوخى را آغاز دشمنى مىشمرد. ستم در حق دشمن را روا نمىدانست. از این روى مىفرمود: پسرکم! تو را سفارش مىکنم به دادگرى در حقِ دوست و دشمن. آن که دشمنى خویش را آشکار کند، از نیرنگش کاسته مىشود.16
بىهراس از دشمن مباش، گرچه [به زبان] سپاس گزارد.17 بر این باور بود که دشمن را نباید کوچک شمرد، گرچه ضعیف باشد.18در نبرد صفین، به یارانش اجازه نداد شامیان را دشنام دهند.19 روزى مردى را دید که براى زیانِ دشمنِ خویش مىکوشید و به خود زیان مىرسانید، بدو فرمود: تو مانند کسى هستى که نیزهاى در تن خود فرو کند، تا کسى را که پشت سرش بر اسب سوار شده، بکشد!20
براى انتقام گرفتن از دشمن دست به هر کارى زدن را روا نمىشمرد و پس از آن که «ابنملجم» او را ترور کرد، به اطرافیانش سفارش فرمود: اى فرزندان عبدالمطلب! نبینم که در خون مسلمانان فرو رفته باشید و بانگ برآورید که امیرالمؤمنین کشته شد. بدانید که نباید به قصاص خون من، جز قاتلم [کسى دیگر] کشته شود. بنگرید که اگر من از این ضربت که او زده است کشته شوم، شما نیز یک ضربت بر او زنید. اعضایش را مبرّید؛ که من از رسول اللّه(ص) شنیدم که فرمود: «بپرهیزید از مُثْله [تکهتکه کردن اعضا] حتى اگر سگ گیرنده [و درندهاى] باشد.»21
دوستان
سه چیز را باعث محبت مىدانست: خوش خُلقى، نرم خویى و فروتنى.22دست دادن را از عوامل افزایش دوستى مىشمرد.23مؤمن اُنس مىگیرد و خیرى نیست در کسى که انس نمىگیرد و با او انس نمىگیرند.24ثروت تان براى [جذب] همه ی مردم کافى نیست، پس با خوشرویى و خوشبرخوردى آنها را جذب کنید.25
دوستِ راستین تو کسى است که:لغزشهایت را ببخشاید؛نیازت را برطرف سازد؛پوزشت را بپذیرد؛عیبهایت را فروپوشد؛هراست را برطرف کند؛و به امید[ت به او و اهدافت در زندگى] جامه ی عمل پوشد.26چه بد دوستى است رفیق افسردهدل!27بدىهاى دوستان را فراموش کن تا دوستىشان را هماره داشته باشى.28خوشبرخوردى، به استوارى دوستى مىافزاید.29بهترین دوست تو کسى است که [با رفع نیازهاى دوست تا حد ممکن] دوست خود را به دیگرى محتاج نسازد.30
با انصاف است که برادرى [و دوستى] تداوم مىیابد.31نزدیکترین خویشاوندى، دوستى به خاطر خداست.32دوست مدان کسى را که ثروت خود را ثروت تو نمىداند.33با دشمن دوستت دوست نشو؛ [زیرا با این کارَت] با دوستت دشمنى مىورزى.34دوستان دنیایى بسیارى را [به دوستى] نگیر؛ زیرا اگر نتوانى اهدافشان را تأمین کنى، دشمن مىشوند؛ آنها همانند آتشاند؛ اندکشان سودمند و بسیارشان سوزاننده است35انسانِ ملالتانگیز، بىدوست مىماند.36 هر کس از یارى [کردن] دوست خود [سستى کند و] بخوابد، با لگد دشمنش بیدار خواهد شد.37
آن که پس از آزمودنى نیکْکسى را به دوستى گیرد، دوستى تداوم یابد و محبت استوار شود.38کسى که بدگمانى بر وى چیره شود، میان او و دوستش آشتى نخواهد ماند.39چه بسیار برادرى [دارى] که مادرت او را نزاییده است.40[ابراز] علاقه به کسى که به تو علاقهاى ندارد، خوارى توست.41دوستىها را از دلها بپرسید؛ دلها شاهدانى رشوه ناپذیرند.42بدترین دوستان، آدمهاى دمدمى مزاجاند.43
شرط [تداوم] دوستى، مخالفت کمتر است.44کسى که از دوستانش به خاطر هر اشتباه شان دورى کند، دوستان اندکى خواهد داشت.45[زنهار] دوستت در [ابراز] محبت از تو قوىتر نباشد.46دوستىهاى غیرخدایى، از هم مىگسلد؛ زیرا انگیزههاى آنها [با اندک چیزى] به سرعت از هم مىگسلد.47از هر چیز تازهاش را برگزین و از دوستان، دیرینهترین شان را.48
به دوستت کاملاً مهر بورز؛ اما اطمینان کامل به او مدار؛ او را با خویش یک سان شمار؛ اما تمام رازهایت را به او مگو.49دل سوزى را در دوستى مهم مىشمرد:هرگاه از دوستتان لغزشى دیدید، بر سرش نریزید، مثل خودش با او برخورد کنید. اندرزش دهید، راه-نمایىاش کنید و با وى مهربان باشید50دوستیابى را کار آسانى نمىدانست:دلهاى مردان[= آدمیان] وحشى است؛ پس کسى که بتواند با آنها انس گیرد، به او روى مىآورند.51
هر کس از سخنچین پیروى کند، دوست [خویش] را از دست بدهد.52به افراد یادآورى مىکرد هر بدى، بدى عمدى نیست، ممکن است بدى رفتارى باشد: بسا دوستى که از روى نادانى بدى کند، نه از روى نیت53 [و عمد].شیرینزبانى را از عوامل دوستیابى مىشمرد.54بدترین دوست [تو] کسى است که در خوردن و نیاز[ش] تو را به زحمت مىافکنَد.55بهترین دوست تو کسى است که اگر او را از دست بدهى، دوست نداشته باشى بعد از او زنده بمانى.56چه بسیارند دوستان هنگام [گستردن سفره در روزگار] خوشى و اندکاند زمان پیشامد روزگاران.57
شوخى را از عوامل جدایى دوستان از یک دیگر مىدانست.58به انسانها معیار مىداد:بهترین دوست تو کسى است که اگر ثروتمندتر از او شدى، در محبت و دوستىاش به تو نیفزاید، و اگر به او نیازمند شدى، از محبت و دوستىاش نکاهد.نه تنها از دوستان زندهاش یاد مىکرد، بلکه گاه دوستان از دست رفتهاش را مىستود و از دورى آنان اشک مىریخت:برادران ما که خونشان در صفین ریخته شد، اگر امروز زنده نیستند زیان نکردهاند تا اندوهگین شوند و شرنگ تیرهگون جفاى دشمن را بیاشامند. به خدا سوگند با خدا دیدار کردند و خدا مزدهای شان را به تمامى بداد و پس از ترسان بودن به سراى امانشان درآورْد.
کجایند برادران من که قدم در راه نهادند و همراه حق در گذشتند؟ «عمار بن یاسر» کجاست؟ «ابن تیّهان» کجاست؟ «ذو الشّهادتین» کجاست؟ کجایند همانندان ایشان؛ برادران مان که با هم بر مرگ پیمان بستند و سرهای شان به سوى بزهکاران فرستاده شد.سپس دست در محاسن شریف خود زد و در گریه شد و بسیار گریست و سپس فرمود: «دریغا بر برادران من ... .»59
زندانیان
در بخش نامهاى به «رُفاعه»، حاکم اهواز، حقوق زندانیان را چنین به وى یادآورى مىکند: «اگر براى زندانى خوردنى، نوشیدنى یا لباس آوردهاند، مانع نشو و آن ها را به زندانى برسان.به هنگام نماز، دست و پاى آنان را از زنجیر آزاد کن.زندانیان را هر روز به حیاط زندان بیاور، تا هوا بخورند و روحیه تازه کنند.»60
کودکان
شیر مادر را خجستهترین و بهترین غذاى کودک مىدانست.61به تأثیر روانى شیر توجه داشت و از والدین مىخواست نگذارند زنان کم خِرَد، نوزادان شان را شیر دهند.62زنانى که شیر دادن شان را ناروا مىشمرد، منحصر در زنان کم خِرَد نمىدانست؛ بلکه فراتر از آن مىفرمود:بنگرید چه کسى به فرزندتان شیر مىدهد؛ همانا فرزند با شیر او رشد مىیابد.63
با عنایت به تأثیر بهداشتى ختنه در بدن، از پدر و مادر مىخواست در هفتمین روز تولد، پسرشان را ختنه کنند و گرما و سرما مانع کارشان نشود.64به تقویت بُعد معنوى بچهها سفارش مىکرد:به پسران تان[= فرزندان تان] چیزهایى بیاموزید که برای شان سودمند است؛ تا «مرجئه» با دیدگاه [اشتباه شان] بر آنان چیره نشوند.65وقتى پسران تان هفتساله شدند، به خواندن نماز تمرین شان دهید؛ وقتى ده ساله شدند، بسترهای شان را از هم جدا کنید.66
کهن سالان
از زبان رسول گرامى(ص) نقل مىکرد:هیچ جوانى پیرى را احترام نمىکند، جز آن که خداوند براى کهن سالىاش کسى را مىفرستد که وى را احترام گذارد.67کسى که پیرمردى را به خاطر کهن سالىاش احترام کند، پروردگار والا او را از هراس رستاخیز در امان نگه مىدارد68
پی نوشت:
1. شرح نهج البلاغه، ابنابىالحدید، 221/11؛ مسند الامام على(ع) 289/7.
2. عیون الحکم و المواعظ /77؛ مستدرک الوسائل 379/13.
3. اصول کافى 348/2؛ بحار الانوار 138/71؛ وسائل الشیعه، چ اسلامیه، 210/15.
4. تهذیب الاحکام 326/9.
5. بحار الانوار 91/10؛ تحف العقول /103؛ خصال /613.
6. عیون الحکم و المواعظ /339.
7. همان /حدیث 8880.
8. مسند الامام على(ع) 161/7.
9. امالى، طوسى، /208؛ مستدرک الوسائل 253/15.
10. نهج البلاغه /حکمت 697.
11. غرر الحکم /حدیث 2451.
12. نهج البلاغه /خطبه ی 23.
13. اصول کافى 643/2؛ بحار الانوار 106/75؛ تحف العقول /234؛ کنز العمال 122/16.
14. الایضاح /474؛ دعائم الاسلام 393/1؛ شرح الاخبار 9/2؛ مستدرک الوسائل 65/11؛ مناقب أمیرالمؤمنین 341/2.
15. امام على(ع) و مسائل سیاسى /158.
16. مسند الامام على(ع) 244/9.
17. غرر الحکم /حدیث 10197.
18. همان /حدیث 10216.
19. نهج البلاغه /خطبه ی 197.
20. بحار الانوار 212/72؛ نهج البلاغه /حکمت 288.
21. بحار الانوار 257/42؛ ذخائر العقبى /116؛ روضه الواعظین /137؛ شرح الاصول 150/6؛ نهج البلاغه، نامه ی 47.
22. مسند الامام على(ع) 246/9.
23. همان 65/10.
24. همان 67/10.
25. همان 68/10.
26. غرر الحکم /حدیث 3645.
27. همان /حدیث 4392.
28. همان /حدیث 4574.
29. همان /حدیث 4827.
30. همان /حدیث 4985.
31. همان /حدیث 9736.
32. همان /حدیث 1402.
33. همان /حدیث 10276.
34. همان /حدیث 10342.
35. همان /حدیث 10381.
36. همان /حدیث 7481.
37. همان /حدیث 8673.
38. همان /حدیث 8921.
39. همان /حدیث 8950.
40. همان /حدیث 5351.
41. همان /حدیث 5383.
42. همان /حدیث 5641.
43. همان /حدیث 5742.
44. همان /حدیث 5783.
45. همان /حدیث 8166.
46. تحف العقول /162.
47. غرر الحکم /حدیث 1796.
48. همان /حدیث 2461.
49. همان /حدیث 2463.
50. مسند الامام على(ع) 429/7.
51. نهج البلاغه /حکمت 50.
52. جلوههاى حکمت /342.
53. غرر الحکم /حدیث 55337.
54. همان /حدیث 7761.
55. جلوههاى حکمت /24.
56. غرر الحکم /حدیث 5018.
57. جلوههاى حکمت /26.
58. همان /538.
59. نهج البلاغه /خطبه ی 181.
60. امام على و مسائل حقوقى /51.
61. امام على و بهداشت و درمان /131.
62. همان.
63. همان.
64. مسند الامام على(ع) 445/7.
65. بحار الانوار 92/10؛ خصال /614.
66. مسند الامام على(ع) 136/5.
67. مشکاه الانوار /293.
68. بحار الانوار 137/72؛ مسند الرضا(ع) /129؛ مستدرک الوسائل 391/8؛ النوادر /99.
حسین سیّدی
منبع: ماهنامه پیام زن،شماره243
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
امام علی (ع) و حقوق متقابل مردم و حکومت - پایگاه امام علی علیه ...
منبع : مجله کتاب نقد » بهار 1380 - شماره 18 ,
حقّ، گونه ای سلطه است که دارنده آن، بر طرف دیگر (من علیه الحق) ایجاب تعهد می کند و به همین معنا، در قرآن کریم بکار رفته: «و من قُتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا» (اسراء/ 33) هرکه ناروا کشته شود، برای ولی وحی حقّی قرار دادیم، که طبق آن سلطه یافته، تا قصاص کند یا دیه بگیرد یا عفو کند. و طرف وی مُلزَم است تا هرچه او تصمیم بگیرد، گردن نهد، مشروط بر آنکه از مرز تعیین شده تجاوز نکند.
حقّ، در فقه و حقوق به همین معنا است، مانند حق الخیار درباب معاملات، که صاحب الخیار، دارای حقّ فسخ معامله است، یعنی: بر گسستن عقد المعاملة یا برقراری آن سلطه دارد، و هرچه او تصمیم بگیرد، طرف معامله باید بپذیرد.
حق و تکلیف
منشأ حقّ
حقوق مردم بر حکومت
حقوق دولت بر ملّت
مشورت در دو بُعد «حقّ و تکلیف»؟
مشورت چگونه انجام گیرد؟
با چه کسی مشورت شود؟
فایده مشورت
اعتبار رأی اکثریت
مصونیت جماعت
شاخصه «جماعة المؤمنین»
اکثریت در قرآن
نظارت متقابل
بیعت، حقّ است یا تکلیف؟
بیعت در عصر غیبت
تفقُّد از حال کارمندان
باز بودن راه برای شکایات
مالیات (پشتوانه مالی)
اصل آزادی
شاخصه های آزادی
مطالبی است که در ادامه مطلب بحث میشود
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
حقوق متقابل حکومت و مردم از دیدگاه امام علی(ع)/ بدون اصلاح زمامداران، مردم صالح نمی شوند
سیدحسین موسوی تبریزی، دادستان دادگاههای انقلاب ایران در دهه 60 به سفارشات امام علی(ع) درباره حقوق متقابل مردم و حکومت اشاره کرد و گفت: از منظر امام على(ع) رابطهى میان حقوق زمامدار و مردم، رابطه اى یک سویه نیست بلکه متقابل و دو جانبه است. بدون اصلاح زمامداران، مردم صالح نمی شوند؛ بر مردم و حاکم واجب است حقوق یکدیگر را رعایت کنند. رعایت حقوق متقابل، استحکام استوانههای عدالت در جامعه و الفت میان مردم را به همراه دارد.
به گزارش جماران آیت الله سیدحسین موسوی تبریزی در گفتوگو با شفقنا، به تشریح حقوق متقابل مردم و حکومت از دیدگاه امام علی(ع) و با استناد به خطبهها و سفارشات امیرمؤمنان پرداخت و بیان کرد: حق مردم مقدم بر سایر حقوق است، این حق، حکومت را وادار میکند در برابر حق مردم تعظیم کند؛ بر حکومت واجب است از حقوق مردم دفاع کند. امیرمؤمنان زمانی که در نهج البلاغه در رابطه با حقوق خود و مردم صحبت میکند، حقوق مردم را مقدم بر حقوق خود میداند.
بدون اصلاح زمامداران، رعیت صالح نمیشود
او به چند فراز از فرمایشات امام علی(ع) در مورد احقاق حق مردم اشاره و اظهار کرد: امام علی(ع) در خطبه 216 نهج البلاغه میفرماید: "وَ أَعْظَمُ مَا اِفْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْکَ اَلْحُقُوقِ حَقُّ اَلْوَالِی عَلَى اَلرَّعِیَّةِ وَ حَقُّ اَلرَّعِیَّةِ عَلَى اَلْوَالِی" حق والی (حکومت) به گردن رعیت (مردم) و حق رعیت به گردن والی از مهم ترین واجبات است. "فَرِیضَةٌ فَرَضَهَا اَللَّهُ سُبْحَانَهُ لِکُلٍّ عَلَى کُلٍّ" واجب است این حقوق را رعایت کردن و این واجب و فرض بر گردن همه است در برابر دیگری." بر مردم و حاکم واجب است حقوق یکدیگر را رعایت کنند. چون "فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِینِهِمْ" رعایت حقوق یکدیگر سبب نظام و انسجام بخشی و الفت میان مردم میشود و همچنین ضامن عظمت آرمانها و دین و عزت مردم است. "فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ اَلرَّعِیَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ اَلْوُلاَةِ" اگر رعایت کردن حقوق یک طرفه باشد، فایدهای ندارد و مردم اصلاح نمی شوند، والیان باید صالح باشند چون آنان در فرهنگ سازیِ رعایت حقوق و نظام جامعه اولی تر و بهتر هستند، بدون اصلاح زمامداران، رعیت صالح نمیشود "وَ لاَ تَصْلُحُ اَلْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ اَلرَّعِیَّةِ" و زمامداران نیز صالح نمی شوند مگر اینکه مردم استقامت داشته باشند.
موسوی تبریزی در ادامه استقامت مردم برای اصلاح زمامداران را دو نوع دانست و بیان کرد: اول اینکه مردم خودشان حقشان را بدانند و به حقشان عمل کنند. دوم اینکه در برابر حاکم استقامت کنند، حقوقشان را طلب کنند و حاکم را خودسرانه رها نکنند. "فَإِذَا أَدَّتْ اَلرَّعِیَّةُ إِلَى اَلْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّى اَلْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا" وقتی رعیت حق والی را ادا کرد و والی نیز حق رعیت را ادا کرد "عَزَّ اَلْحَقُّ بَیْنَهُمْ" حق در میان آنها عزت پیدا می کند، یعنی حقوق ارزش پیدا می کند و در نتیجه رعایت و اعتنا به حقوق یکدیگر در جامعه تبدیل به فرهنگ می شود و ارزش پیدا میکند. "وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ اَلدِّینِ" در سایه رعایت حقوق طرفین استوانه های عدالت در جامعه اعتدال پیدا می کند و محکم می شود "وَ اِعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ اَلْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلاَلِهَا اَلسُّنَنُ" سنت های صالح اجرا میشود "فَصَلَحَ بِذَلِکَ اَلزَّمَانُ" زمانه صالح می شود "وَ طُمِعَ فِی بَقَاءِ اَلدَّوْلَةِ" و در آن صورت است که انسان ها امیدوار می شوند که دولت شان باقی بماند.
دولت و حکومت با هر نامی که باشد باید حقوق را رعایت کند
او افزود: دولت و حکومت به هر نامی که باشد باید حقوق را رعایت کند. "وَ یَئِسَتْ مَطَامِعُ اَلْأَعْدَاءِ" دشمن حکومت وقتی مایوس میشود که حاکم مردم را جذب کند و حقوق آنان را رعایت کند؛ مردم نیز در مقابل، حق حاکم را رعایت میکنند، در این صورت دشمنان دین و حکومت، مایوس میشوند، حکومت داوم پیدا میکند و عدالت اجرا میشود.
موسوی تبریزی از میان فرمایشات امیرالمؤمنین به خطبه 34 نهج البلاغه که در مورد وظایف حاکم بر مردم است، اشاره و اظهار کرد: امام علی(ع) خطاب به مردم می فرماید: "أَیُّهَا النَّاسُ! إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً، وَلَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ" من به گردن شما حقی دارم و شما هم به گردن من حقی دارید و اینطور نیست که حق یک طرفه باشد. "فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ: فَالنَّصِیحَةُ لَکُمْ" حق شما به گردن من این است که مصلحت های شما را بگویم، در برنامههای اقتصادی، فرهنگی، زندگی و دفاع که پس از مشورت بزرگان، عالمان و متخصصان و آنچه که مصلحت شماست به شما بگویم.
او درمورد تأکید امام علی(ع) به تامین منابع اقتصادی مردم گفت: امام علی(ع) فرمودند: "وَتَوْفِیرُ فَیْئِکُم ْعَلَیْکُمْ" من در برنامههای اقتصادی باید آنچه که خدا از معادن، اموال، امکانات انسانی و مادی به ما عطا کرده را نه تنها ضایع نکنم بلکه در این مسیر توفیق بیشتری بیابم. در اینجا باید توجه کنیم که حضرت علی(ع) نمیفرماید آنچه هست برایتان خرج کنم بلکه تأکید میکند باید سرمایههای کوچک را بزرگ کنم و معادن را خرج نکنم و آنها را برای آینده شما سرمایه گذاری کنم تا از نظر مالی نیازی پیدا نکنید چرا که نیاز، انسان را ذلیل و به کفر نزدیک میکند.
این استاد حوزه و دانشگاه از دیدگاه امام علی(ع) سومین برنامه و وظیفه حاکم را ارتقای سطح فرهنگی مردم عنوان و تصریح کرد: "وَتَعْلِیمُکُمْ کَیْلا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْما تَعْلَمُوا" سومین برنامه من فرهنگی است، رشد فکری، علم و دانشتان را بالا می برم که در برابر دیگران جاهل نمانید. حقتان را بدانید، آینده تان را بشناسید، مشکلات جامعه تان را بدانید، نیازهای جامعه را درک کنید و آن را درمان کنید و بدانید علم همه اینها را شامل می شود. من به عنوان حاکم آنچه که در جامعه نیاز دارید، به شما یاد می دهم، فرهنگ سازی می کنم تا جاهل نمانید. آنچنان به شما ادب و علم یاد میدهم که در رابطه با همه چیز دانشمند شوید.
او از دیدگاه امام علی(ع) به وظایف و حقوقی که مردم نسبت به حاکم دارند، اشاره کرد و گفت: "وَأَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ" من بر گردن شما حقی دارم. شما با من بیعت کردید، پس من را در برنامهها کمک کنید تا پیش برود و از این برنامهها اطاعت کنید. دوم اینکه تملق و دروغگویی را کنار بگذارید و نصیحت و خیرخواهی یا انتقاد سازنده را پیش بگیرید. انتقاد سازنده میتواند در قالب نقد مثبت یا منفی باشد. تایید بدون تملق و سازش و نقد بدون تخریب، همان انتقاد سازنده است. "فَالوَفَاءُ بِالبَیْعَةِ، وَالنَّصِیحَةُ فی الْمَشْهَدِ وَالْمَغِیبِ" شما وظیفه تان این است در حضور همگان من را نصیحت کنید و خوبی و بدی من را بگویید. "وَالاْجَابَةُ حِینَ أَدْعُوکُمْ، وَالطَّاعَةُ حِینَ آمُرُکُمْ" و وقتی شما را دعوت می کنم، اجابت کنید.
حاکم نباید هیچ سرّی را از مردم مخفی کند مگر در مواقع استثنایی
موسوی تبریزی به نامه 50 نهج البلاغه و سفارش امام علی(ع) به حاکمان در مورد عدم تفاوت فرد در قبل و بعد از حاکمیت اشاره کرد و افزود: امروز در پیشرفته ترین مکان های دنیا نیز که دم از حقوق بشر می زنند، در زمان جنگ خط قرمزهایی دارند و انتقادهایی را می گویند. در جنگ صفین امیرمؤمنان خطاب به فرماندهان نیروهای مسلح و جنگ میفرماید: "فَإِنَّ حَقّا عَلَى الْوَالِی اءَلا یُغَیِّرَهُ عَلَى رَعِیَّتِهِ فَضْلٌ نَالَهُ" یکی از حقوقی که والیان به گردن دارند این است که وقتی از مردم رای گرفتند و رئیس، حاکم، رهبر، رییس جمهور و وزیر شدند، دیروزشان با امروزشان تفاوتی نکند. "وَ انْ یَزِیدَهُ مَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ مِنْ نِعَمِهِ دُنُوّا مِنْ عِبَادِهِ، وَ عَطْفا عَلَى إِخْوَانِهِ" بلکه این نعمت و مقامی که خداوند به والیان داده، شما را وادار کند که بیشتر به رای دهندگان و بیعت کنندگان نزدیک شوید و بیشتر با برادرانتان محبت کنید. "اءَلاَ وَ إِنَّ لَکُمْ عِنْدِی اءَلا اءَحْتَجِزَ دُونَکُمْ سِرّا إِلا فِی حَرْبٍ" امام علی(ع) در مقام حاکم بودن می فرماید: از هم اکنون به شما قول می دهم که هیچ سرّی را از شما مخفی نکنم، مگر در حال جنگ و در برخی از مواقع استثنایی. "وَ لاَ اءَطْوِیَ دُونَکُمْ اءَمْرا إِلا فِی حُکْمٍ" من بدون مشورت با شما کاری نمیکنم مگر در مقام قضاوت.
موسوی تبریزی «مقام قضاوت» را بر طبق فرمایش امام علی(ع) توضیح داد: قضاوت مقامی است که باید عدل در آن رعایت شود و براساس عدله کار را انجام داد. "وَ لاَ اءُؤَخِّرَ لَکُمْ حَقّا عَنْ مَحَلِّهِ" و جزئی ترین حق را از زمان و جایگاه خودش به تاخیر نیندازم. "وَ لاَ اءَقِفَ بِهِ دُونَ مَقْطَعِهِ، وَ اءَنْ تَکُونُوا عِنْدِی فِی الْحَقِّ سَوَاءً" و همه شما [مردم] را در اداره و اجرای حق مساوی بدانم. بزرگتر، کوچکتر، فقیر، غنی، برادر و دشمن فرقی نکند. سپس می فرماید: "فَإِذَا فَعَلْتُ ذَلِکَ وَجَبَتْ لِلَّهِ عَلَیْکُمُ النِّعْمَةُ" شما من را امتحان کنید اگر من اینگونه که گفتم با شما رفتار کردم، نعمت خدا بر شما واجب می شود. "وَلِی عَلَیْکُمُ الطَّاعَةُ" در برابر این نعمت خدا من حق دارم که وقتی امری صادر کردم، شما اطاعت کنید، البته نه اطاعت و حقی مطلق که چون و چرا نداشته باشد.
او در رابطه با حقوق متقابل مردم و حاکم به فرمایش دیگری از امیرالمؤمین در خطبه 216 اشاره و تصریح کرد: حضرت علی(ع) میفرماید: یکی از بزرگترین حقوقی که خداوند قرار داده، رعایت حقوق یکدیگر است. « فَقَدْ جَعَلَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً بِوِلاَیَةِ أَمْرِکُمْ» خداوند برای من حقی قرار داده چون ولی امر شما هستم "وَ لَکُمْ عَلَیَّ مِنَ اَلْحَقِّ مِثْلُ اَلَّذِی لِی عَلَیْکُمْ" و در برابر حقی که من به گردن شما دارم. شما هم به گردن من حقی دارید؛ این است حقوق متقابل.
رعایت حقوق دیگران در مقام عمل مهمتر از مقام حرف است
سپس می فرماید: "فَالْحَقُّ أَوْسَعُ اَلْأَشْیَاءِ فِی اَلتَّوَاصُفِ" حق بهترین و وسیع ترین مسئله در توصیف است. انسان اگر بخواهد در رابطه با حق حرف بزند و توصیف حق کند، بسیار راحت میتواند حرف بزند. "وَ أَضْیَقُهَا فِی اَلتَّنَاصُفِ" اما رعایت حقوق در زمان عمل کردن بسی مهم تر و سختتر است. در زمان انجام کاری نفس هر انسان سعی در جلوگیری از به حق عمل کردن میکند؛ در این هنگام مهم است که انسان بتواند ذره ای دور از حق عمل نکند یا قدمی بر ندارد. "لاَ یَجْرِی لِأَحَدٍ إِلاَّ جَرَى عَلَیْهِ" حق یک طرفه و همواره به نفع کسی نیست مگر اینکه علیه او نیز باشد. ممکن است حق روزی به نفع و دیگر روز علیه من باشد، در هر صورت حقوق را باید در جامعه رعایت کنیم. "وَ لاَ یَجْرِی عَلَیْهِ إِلاَّ جَرَى لَهُ وَ لَوْ کَانَ لِأَحَدٍ أَنْ یَجْرِیَ لَهُ وَ لاَ یَجْرِیَ عَلَیْهِ لَکَانَ ذَلِکَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ لِعَدْلِهِ فِی کُلِّ مَا جَرَتْ عَلَیْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ" تنها یک وجود می توان پیدا کرد که حق همیشه به نفع اوست و هیچ کس به گردن او حقی ندارد، آن یکتا، تنها خداست. غیر خدا همه مردم بر گردن هم حق دارند و آن طور نیست که فقط یک نفر ذی الحق و دیگران مطیع باشد.
موسوی تبریزی در مورد حقوق متقابل میان بندگان و خداوند اظهار کرد: حضرت علی(ع) میفرماید: "وَ لَکِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى اَلْعِبَادِ أَنْ یُطِیعُوهُ" خداوند حقش را بر عبادت کنندگان قرار داده که او را اطاعت کنند "وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَیْهِ مُضَاعَفَةَ اَلثَّوَابِ تَفَضُّلاً" و خداوند در برابر این عبادت و اطاعت به بندگان از باب تفضل و رحمت برای آنان ثواب مضاعف قرار داده است.
او به گفته «جرجی جرداق» در مورد عهدنامه امام علی(ع) به مالک اشتر اشاره کرد و افزود: "جرجی جرداق" مسیحی می گوید: فرق عهدنامه امام علی(ع) به مالک اشتر با نویسندگان اعلامیه جهانی حقوق بشر این است که کشورهایی که اعلامیه جهانی حقوق بشر را نوشتند، اول کسانی بودند که خودشان علیه آن اقدام کردند. آن کشورها جنگ ها درست کردند و مردم را نابود کردند و اسم آن را دفاع از حقوق بشر گذاشتند. ولی امام علی(ع) اعلامیه حقوق بشر را در عهدنامه مالک اشتر نوشت و به خاطر عمل کردن به آن در محراب شهید شد؛ علی(ع) اگر عدالت نداشت شهید نمی شد.
او یادآور شد: در اوایل انقلاب در جلسات دولت که برگزار میشد، فرازی از عهدنامه مالک اشتر خوانده می شد و سعی می کردند به آن عمل کنند. در کشور به موارد بسیاری از حقوق مردم که در قانون اساسی تصریح شده است از جمله آزادی بیان، عدم سانسور، دسترسی عادلانه به دادگاه های صالح و بسیاری از مسایل دیگر، ناقص عمل شده و در بعضی زمانها مورد بیتوجهی قرار گرفته است. در صورتی که رعایت حقوق متقابل سبب میشود نظامی دوستانه شکل بگیرد و در چنین نظامی مسلماً همگان به راحتی زندگی خواهند کرد.
موسوی تبریزی افزود: قانون اساسی ایران تا حدود زیادی کامل است. نه اینکه هیچ ایرادی نداشته باشد، اما نقص آن اصولی نیست بلکه از لحاظ تفسیری نواقصی دارد، در برخی از موارد عبارت ها یک نوع کلی گویی دارد که همین سبب می شود تفسیر این قوانین با مشکل مواجه شود که بهتر است این گونه موارد در قانون ما اصلاح شود، اما به طور کلی می تواند گفت قانون اساسی ما قانون کاملی است به خصوص فصل سوم که مربوط به حقوق ملت است.
دادستان سابق دادگاههای انقلاب ادامه داد: در تمام قانون اساسی اشاره شده که حاکمیت از آن مردم است. در مقدمه قانون اساسی نوشته شده براساس آیات «و امرهم شوری بینهم» و «شاورهم فی الامر» این حکومت، حکومت مردمی است و مردم باید این حکومت را داشته باشند و اداره کنند. در اصل 56 قانون اساسی نیز آمده است حاکمیت بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. پس خداوند حاکمیت را به مردم عنایت کرده است تا بر امور خودشان حاکم شوند. مردم حق دارند فرهنگ، آموزش و پرورش، آزادی بیان و... را به تمام معنا در اختیار داشته باشند. هیچ گاه نمیتوان استقلال کشور را به بهانه آزادی و آزادی را هم به بهانه استقلال فدا کرد و مانع آن شد.
او به برخی از آزادیها و حقوق ذکر شده در قانون اساسی اشاره کرد و افزود: در فصل سوم قانون اساسی که حدود 40 مجتهد بزرگ آن را نگارش کردهاند و براساس اصول اسلامی است، تمام حقوق و آزادیهای مردم ذکر شده. بر طبق آن احزاب در راهپیماییها و اعلام مواضع خود آزاد هستند، مگر اینکه خلاف مبانی اسلام باشد، همچنین آمده است، مردم می توانند در انتخابات شرکت کنند و در انتخاب افراد آزاد هستند. حقوق ذکر شده دیگر اینکه کسی حق ندارد نامه دیگری را باز کند یا رسانه ای را سانسور نماید و تجسس در امور مردم و نامه ها ممنوع است . احزاب و جمعیت ها آزادند مشروط به اینکه اصول، استقلال، آزادی و وحدت ملی را رعایت کنند و موازین اسلامی را نقض نکنند. قانون را مرحله به مرحله میتوان فرهنگ سازی کرد.
موسوی تبریزی برای رفع مشکلات و موانع موجود بر سر راه اجرایی شدن قانون اساسی راهکاری را بیان کرد و گفت: در اوایل انقلاب در اجرای قانون اساسی با مشکلاتی روبه رو بودیم که این امری طبیعی بود. به عنوان مثال در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، خیلیها سعی میکردند جامعه را به هم بریزند، برای ایجاد امنیت در جامعه تصمیم گرفته شد که دادگاههای انقلاب تشکیل شود، قوانینی از سوی شورای انقلاب به تصویب میرسید، در این دادگاهها اجرایی میشد. در آن زمان با توجه به مطالبات مردم و فرهنگ آن روز، تصویب شده بود که قاضی اجازه ندارد وکیل اعزام کند، اما بعد از یکسال تصمیم گرفته شد که در احکام سنگین صادر شده متهم حق درخواست تجدید نظر داشته باشند، پس از مدت کوتاهی نیز دادگاههای انقلاب بخشی از دادگستری شد به گونهای که مثل دادگستری باید تمام قوانین را رعایت میکرد. این مثال نشان میدهد که در جامعه قانون را مرحله به مرحله میتوان فرهنگ سازی کرد، و در این میان وظیفه مسوولان این است که سرعت این فرهنگ سازی را افزایش دهند و راهکار ها را با مشورت، متخصصان و عالمان در اختیار مردم بگذارند.
او برای تحقق حقوق ملت، ارج نهادن به سخنان امام علی(ع) و حرکت با اعتدال را پیشنهاد کرد و برطرف کردن برخی از نواقص مربوط به تحقق حقوق ملت را وظیفه مجلس شورای اسلامی دانست و اظهار کرد: برخی از قوانین ما که در قانون اساسی به آنها اشاره شده است، در کشور به طور کامل اجرایی نشده است. تحقق این قوانین وظیفه مجلس شورای اسلامی و قوه قضاییه است. به عنوان مثال امروز محاکم سیاسی بدون حضور هیأت منصفه تشکیل میشود، تصویب حضور این هیأت در دادگاههای جرایم سیاسی بسیاری از مشکلات کشور را حل خواهد کرد. رسانهها یا احزاب سیاسی نمایندگان واقعی مردم هستند اگر آنها خلافی کردند، خود مردم باید ناظر آنها باشند به همین دلیل باید حضور هیأتی متشکل از مردم با تخصصهای مختلف در دادگاهها، لازم و بسیار مفید است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
حقوق متقابل مردم و حاکمان
بررسى ابعاد گوناگون حقوق مردم و حقوق حاکم در اندیشه اسلامى همواره از دغدغه هاى جدى اندیشمندان اسلامى بوده است مقاله حاضر ضمن بررسى سیاست دادمدارانه و سیاست حکومت مدارانه, حقوق متقابل مردم و حاکم را تحلیل مى کند.
مقدمه
پیش از ورود در بحث لازم است به دو نوع از نظام هاى سیاسى اشاره کنم:
1. نظام سیاسى دادمدارانه, که اسلام در مبانى و پایه هاى شناخت به آن دعوت کرده است. پیشوایان بر این نظام تإکید داشتند و برنامه هاى حکومتى خود را بر پایه آن قرار داده و آن را در همه ابعاد زندگى اجرا مى کردند و از جمله مهم ترین برنامه حکومتى شان, رعایت حقوق مردم بود;
2. نظام سیاسى حکومت مدارانه, که از طریق حق منحرف شده و مایه فساد و افساد جامعه و باعث پایمالى حقوق مردم مى شود; از این رو در مبانى اسلام از آن منع شده و پیشوایان, مسوولان و مدیران جامعه به شدت از آن برحذر داشته و مردم را نیز از همکارى با متولیان این نظام منع کرده اند.
از مظاهر سیاست دادمدارانه مى توان به موارد زیر اشاره کرد: دادگرى براى همه افراد جامعه از هر قوم و نژادى و بدون کمترین تبعیضى, آزادى براى همگان بر اساس قانون و اهمیت دادن به دانایى و توانمندى و قابلیت ها, شایسته سالارى در تصدى مقامات و وظایف اجتماعى و تلاش در تإمین زندگى آرام براى مردم و عدم تحمیل بار گران بر آنان.
مظاهر سیاست بى دادگرانه (حکومت مدارانه) نیز عبارتند از: سلب آزادى, رعایت نشدن حقوق مردم, ناچیز دانستن حقوق آنها, چپاول اموال مردم, استیلاى افراد ناهل و غیرصالح بر مردم و تصدى آنان بر مناصب ادارى و امور اجتماعى, تقدم روابط بر ضوابط و رواج خویشاوندسالارى به جاى شایسته سالارى, سخت گیرى و بد رفتارى با مردم و تحمیل دشوارىها و بار گران بر آنان. حال, موضوع را از زوایاى مختلف به ترتیب زیر بررسى مى کنیم.
1. حقوق متقابل در مبانى اسلامى
امام على(ع) در این خصوص مى فرماید:
((خداوند سبحان براى من به سبب ولایت و جایگاه خاص بر شما حقى قرار داده و براى شما نیز حقى همانند حقى که من بر شما دارم)).(2)
((ثم جعل سبحانه من حقوقه حقوقا افترض ها لبعض الناس على بعض فجعلها تتکافو)). (3)
((و إعظم ما افترض الله سبحانه من تلک الحقوق حق الوالى على الرعیه و حق الرعیه على الوالى(4); حقوق متقابل بین والى (حاکم) و رعیت (مردم) از همه حقوقى که مردم در قبال یکدیگر دارند, عظیم تر و مهم تر است)), زیرا اگر حاکم و مردم آنها را رعایت کنند جامعه در همه ابعادش از پیشرفت و تکامل و رفاه و آسایش برخوردار مى شود و الا ضربه هاى جبران ناپذیرى بر پیکر آن وارد خواهد شد. پس باید حکومت و مردم حقوق متقابل را رعایت کنند که ((فریضه فرض ها الله سبحانه لکل إحد; رعایت این حقوق را خداوند بر همگان واجب قرار داده است)).
2. آثار مثبت رعایت حقوق متقابل
حضرت على(ع) به آثار مهم و مثبت رعایت حقوق متقابل بین حاکم و مردم اشاره مى کند و مى فرماید:
خداوند رعایت حقوق رعیت و والى را در جامعه سبب الفت, هماهنگى و پیوستگى بین آنها و باعث عزت دین و پایه داورى براى اقامه حق بین آنان قرار داده است. صلاح حال رعیت تحقق نمى پذیرد مگر به صلاح حال والیان و صلاح آنها محقق نمى شود مگر به استقامت و پا برجایى رعیت; پس هرگاه آنان رعایت حق یکدیگر را کنند در بین آنان حق عزیز مى شود و پایه هاى دین استوار و نشانه هاى عدل پایدار و سنت هاى پیامبر با شیوه نیکو مورد اجرا و روزگار اصلاح و زندگى پاکیزه و مردم خواستار بقا و دوام دولت و امید دشمنان دولت به یإس تبدیل خواهد شد.(5)
در تفسیر المیزان ذیل آیه: ((یا إیها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و إولى الامر منکم)), از امام على(ع) نقل شده است که فرمود:
بر امام است بر طبق آنچه که خدا نازل فرمود حکم کند و امانتى را که به او سپرده ادا نماید و هرگاه چنین کند بر مردم است که فرمان خدا را بشنوند و او را اطاعت نمایند و دعوتش را اجابت کنند.(6)
حضرت در این زمینه فرمود: ((امامت و پیشوایى را خداوند براى نظم و آرامش در جامعه و پیروى از وى را براى تعظیم و تکریم قرار داده است)).(7)
3. آثار منفى عدم رعایت حقوق متقابل
آثار منفى رعایت نکردن حقوق متقابل بین مردم و حاکم را مى توان در این کلام امام على(ع) مشاهده کرد:
و اذا غلبت الرعیه على والیها إوإجحف الوالى برعیته اختلفت هنالک الکلمه و ظهرت معالم الجور و کثر الادغال(8) فى الدین و ترکت محاج السنن فعمل بالهوى و عطلت الاحکام و کثرت علل النفوس و لایستوحش لعظیم حق عطل و لالعظیم باطل فعل فهنالک تذل الابرار و تعز الاشرار و تعظم تبعات الله عزوجل عند العباد;(9) هرگاه رعیت بر والى غلبه پیدا نماید و والى بر رعیت تعدى و تجاوز به حقوق آنان روا دارد, آن گاه اختلاف کلمه (بین آنان و افراد جامعه) رخ مى دهد و نشانه هاى جور و ستم در جامعه آشکار و تبهکارى در دین بسیار و عمل به سنت ها متروک مى شود و به هواى نفس عمل و احکام شرع تعطیل و بیمارىهاى روحى بسیار مى گردد و به خاطر تعطیل حدود بزرگ الهى و ریشه دار شدن باطل, کسى اندوهگین و نگران نمى شود. در آن هنگام خوبان خوار و اشرار (اوباش) عزیز و ارجمند مى گردند و شهرها خراب مى شود و باز خواست خداوند عظیم خواهد بود.
4. حقوق مردم بر حاکم در مبانى اسلامى
از حقوق مردم بر حاکم که در مبانى اسلامى آمده, مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) بر قرار کردن نظام ادارى جامع و مدیریت صحیح در همه ابعاد جامعه براى حل مشکلات مردم و پرکردن خلاها و بر طرف کردن نارسایى ها از زندگى مادى و معنوى آنان. رعایت این حق نقش و تإثیر بسیارى در برقرارى رفاه و آسایش آحاد جامعه و برخوردارى یکایک آنان از مقامات و مزایا به میزان صلاحیت و شایستگى آنها دارد; بدین جهت امروزه به مدیریت اهمیت بسیارى مى دهند و این دانش به فراخور مقتضیات زمان و شرایط متحول آن, تحول یافته و در مسیر پیشرفت و تکامل قرار گرفته است. به همین دلیل مى توان مدعى شد تحولات عمیقى که در ابعاد گوناگون دانش و فن آورى در دنیاى معاصر به وقوع پیوسته و چهره سازمان ها و نهادها را دگرگون کرده, مرهون درک مدیریت درست و اداره امور و محصول تحول اندیشه هاى جدید مدیریتى و علمى, به فراخور تحولات زمان و رویدادهاى نو به نو است. پس باید سعى شود به مدیریت سازنده در همه ابعاد زندگى مادى و معنوى کلیت بخشید و به ویژه در قلمرو فرهنگ آن را پویا کرد. امروزه نیاز به مدیریت پیشرفته در همه عرصه ها و به ویژه در حوزه هاى علمى, اقتصادى, اجتماعى, فرهنگى و هنرى بیش از پیش احساس مى شود به گونه اى که با اهمال در این حوزه ها جامعه دستخوش نابه سامانى و انحطاط خواهد شد; بنابراین بر مسوولان است که اولا, شیوه هاى مدیریت و عوامل پیشرفته آنها را شناسایى و گزینش کنند; ثانیا, آنها را در عرصه هاى ادارى و حوزه هاى جامعه به کار گیرند تا با به کارگیرى آنها در حوزه هاى ادارى, سیستمى مترقى داشته باشیم.
روشن است که پدیده ها اگر چه در بستر زمان ثابتند و با تحول زمان و شرایط آن تحول نمى پذیرند, ولى شیوه ها و سبک هاى آنها با تحول زمان و شرایط متحول مى شدند که پدیده مدیریت یکى از آنهاست; پس باید شیوه اى از آن را برگزید که نو, پویا و هماهنگ با شرایط جامعه و در روند سریع و تکاملى کارها داراى نقش باشد; از این رو باید مدیر که در رإس حوزه هاى علمى, فرهنگى, اقتصادى, اجتماعى و سیاسى قرار مى گیرد, درباره هدایت و بهینه سازى و سامان بخشیدن و سیر تکاملى آن بر اساس تحولات زمان احساس مسوولیت کند و توان خویش را به کار گیرد و با ارائه برنامه هاى سازنده به اهداف آن پیشرفت و تکامل بخشد و همگان را از آسایش کامل و مزایاى علمى, فرهنگى و... بر اساس صلاحیت و شایستگى و کارآیى شان, برخوردار کند. متإسفانه امروزه در برخى از نهادها و سازمان ها اداره, نوعى ساختمان هاى عریض و طویل با میز و صندلى هاى رنگارنگ و ضوابط خشک و بى معنا و سدى در برابر روند صحیح و سریع کارها تلقى شده و مدیریت در برخى موارد به صورت نوعى خود رإیى و استبداد در آمده است.
به هر حال تکامل و پیشرفت مادى و معنوى در هر جامعه و با هر سیستمى منوط به شرایطى است که نظام ادارى در پدیدار ساختن و برقرارى آنها باید نهایت سعى و کوشش را انجام دهد. برخى از آن شرایط, شرایط اجتماعى و برخى دیگر, شرایط فردى هستند. شرایط اجتماعى عبارتند از آزادى, امنیت, استقلال, ثبات, عدالت و نظم, و شرایط فردى عبارتند از ایمان به خدا, اهمیت به علم, اعتماد به نفس, خود باورى, مراعات حقوق مردم, علاقه مندى به حل مشکلات جامعه, صداقت در کار, خوش بینى, خیرخواهى, وفاى به عهد و... .
از آن جا که اسلام آگاهى کامل از نقش این شرایط در پیشرفت جامعه و تکامل آن دارد, بدین جهت در مبانى شناخت خویش به تحقق آنها در جامعه تإکید داشته است; ولى باید دانست که تحقق آنها بدون مدیریت آگاه و نظام ادارى صحیح و واجد شرایط امکان پذیر نیست. همین امر باعث شده که امام على و دیگر امامان معصوم(علیهم السلام) در مناسبت هاى مختلف شرایط مدیر کار آمد را مشخص کنند; از جمله آنها:
1 ـ کاردانى, تعهد, تخصص, توانمندى, دانایى, تحمل, بردبارى, آگاهى کامل از برنامه ها تا آن جا که بتواند نقیصه هاى آنها را دریابد و آنها را بر طرف کند;
2 ـ آگاهى کامل از روش هایى که بتواند او را براى رسیدن به اهداف پسندیده اجتماعى, اقتصادى, علمى و فرهنگى, در کوتاه ترین زمان یارى بخشد;
3 ـ توانایى شناخت عواملى که راه را براى رسیدن به اهداف نزدیک مى کند و موانعى که آن را طولانى مى سازد و چاره جویى عاجلى را مى طلبد;
4 ـ آگاهى از شرایط و رویدادهاى زمان, مکان, عرف و احوال مردم و نیاز جامعه, زیرا تحول آنها در نتیجه تحول زمان و شرایط باعث تحول کمى و کیفى در انجام وظایف و کارها مى شود تا کارها هماهنگ با آنها انجام گردد, در غیر این صورت ممکن است کارها اثر و فایده اى نداشته باشد;
5 ـ رعایت امکانات, ظرفیت ها و واقعیت هاى زمان و عینیت هاى خارجى و تنظیم و اجراى برنامه ها هماهنگ با آنها.
باید دانست اگر مدیرى داراى این شرایط نباشد برکارهاى وى ثمره و فایده اى مترتب نمى شود و یا ضررها و مفسده هاى کار او بیش از منافع و فایده هاى آن خواهد بود, بلکه این امکان وجود دارد که خسارت هاى جبران ناپذیرى را موجب شود.
در این زمینه رسول خدا فرمود: ((من عمل على غیرعلم کان مایفسده اکثر مما یصلح;(10) هر کس کارى را بدون آگاهى انجام دهد بیشتر از آنچه آن را اصلاح کند خراب و فاسد مى کند)).
امام صادق(ع) فرمود:
العامل على غیربصیره کالسائر على غیرالطریق و لایزیده سرعه السیر من الطریق الا بعدا;(11) کسى که کار را از روى شناخت انجام نمى دهد, مانند رونده اى است که در مسیر اصلى حرکت نمى کند, هر قدر به سرعت و تلاش خود بیفزاید او را از هدف اصلى دورتر مى سازد.
به هر حال در نوع نظام هاى ادارى مشکلاتى وجود دارد که بجاست به برخى از آنها اشاره کنیم:
1 ـ گزینش در بعضى نهادها براى مدیریت تنها بر اساس اعتماد ولى بدون توجه به تعهد, تخصص, آگاهى کامل و ابزار کار بردى;
2 ـ حاکم شدن روابط به جاى ضوابط در گزینش ها;
3 ـ نبود شایسته سالارى;
4 ـ نبود برنامه کامل, جامع و مانع;
5 ـ عدم تعهد در انجام وظایف به گونه اى شایسته;
6 ـ عدم مراعات حقوق صاحبان آنها;
7 ـ مقررات دست و پاگیر;
8 ـ حاکم نبودن نظم مطلوب;
9 ـ ناتوانى در تإمین عدالت اجتماعى و جز اینها.
ولى مهم ترین این مشکلات, ضعف مدیریت ها, نبود شایسته سالارى و نداشتن نظام ادارى واجد شرایط لازم است. باید دانست که بدون مدیریت آگاه و نظام ادارى صحیح و واجد شرایط لازم, این امکان وجود ندارد که آرامش کامل براى مردم و عدالت اجتماعى در ابعاد زندگى محقق شود.
ب) دومین حقى که مردم بر حاکم دارند, برقرار کردن عدالت اجتماعى بین آنان و اعطاى مقامات و مزایا به افراد به میزان شایستگى و کارآیى آنان است. در آیات بسیارى از قرآن کریم ـ که نخستین مبنا و پایه شناخت اسلامى است ـ بر تحقق بخشیدن به عدالت تإکید فراوان شده است از جمله آنها:
((هر گاه خواستید بین مردم حکم نمایید رإى صادره از دادگاه باید عادلانه باشد)).(12)
((و کینه با گروهى, شما را از دادگرى باز ندارد و منحرف نگرداند. به عدالت دادرسى کنید, زیرا آن به پرهیز کارى نزدیک تر است)).(13)
اى داوود ما تو را در روى زمین نماینده و جانشین خود قرار دادیم, در بین توده مردم به حق حکم کن, پیرو هوا و هوس نباش که از راه خدا تو را باز دارد)).(14)
((اى گروندگان به خدا, به عدالت قیام کنید, و گواهان براى خدا باشید, گو این که گواهى به زیان خودتان باشد. پیرو هوس نباشید تا بتوانید به دادگرى بپردازید)).(15)
((جاى گفتن (حق) دادگر باشید, اگر چه علیه شما و خویشاوندان شما باشد)).(16)
((پیامبران را با گواه و برهان فرستادیم و به آنان کتاب و ابزار سنجش, منطق و عقل و عدل را دادیم تا مردم را به میانه روى بسیج دهد)).(17)
دومین مبناى اسلامى یعنى احادیث امامان نیز حاکمان را بر رعایت عدالت در بین مردم سفارش کرده است; از آن جمله بر حاکمان است که پرهیز کار باشند و دادگرى را بر دوست و دشمن تعمیم دهند, زیرا شایستگى ها و رفاه براى مردم در عدالت اجتماعى است و بر حاکمان است که از ظلم و ستم به مردم دورى کنند, زیرا ستم, گام ها را لغزانده, نعمت را گیرنده و مردم را نابود مى سازد و باید کارهایى را در نظر بگیرند که براى جامعه مفید و سازندگى داشته باشد. کار خوب آنها کارى است که در حق میانه تر, حق گراتر, در عدل گسترده تر و در مورد خشنودى عامه فراگیرنده تر باشد. خداوند آنان را از کوچک ترین و بزرگ ترین کارشان مورد پرسش قرار مى دهد.
در روایات اسلامى آمده, برترین چیزى که موجب چشم روشنى براى حاکمان و زمام داران مى شود برقرارى عدالت اجتماعى در بلادى است که برآنهافرمان روایى دارند. در این باره حضرت امیر فرمود: ((ان إفضل قره عین الولاه العدل فى البلاد))(18), ((بالعدل تتضاعف البرکات;(19) باعدل برکات چند برابر مى شود)), ((ما عمرت البلاد بمثل العدل;(20) هیچ چیزى مانند عدالت باعث آبادانى کشورها نمى شود)) و ((إلا فى العدل سعه;(21) به درستى که در عدل گشایش است)). حضرت رسول در حدیثى شایستگى جامعه را منوط به شایستگى افرادى دانسته که مهم ترین آنها حاکمان در جامعه اند.
امیرالمومنین به عمر بن خطاب فرمود: سه چیز را اگر مواظبت کردى و در امور به کار بستى تو را از غیر آنها بى نیاز مى کند. عمر پرسید آن سه کدام است.
حضرت فرمود:
1 ـ به پا داشتن و جارى ساختن حدود بر نزدیک و دور;
2 ـ به روش کتاب خدا حکم کردن هنگام خشنودى و خشم;
3 ـ رعایت عدالت در تقسیم اموال بیت المال بین مردم بدون فرق و امتیازى بین آنها مگر به کسى که کار را بهتر یا کار بالاتر انجام داده است.
عمر گفت سوگند به جانم که مختصر و فشرده گفتى, اما حق مطلب را به گونه کامل ادا کردى و آنچه مى باید برسانى رساندى.
پس بر حاکم است که عدالت را در جامعه رعایت کند و آسایش را براى کل جامعه فراهم نماید و مبناى کارهایش را بر بالا بردن منش انسان در زندگى و استوار بخشیدن به آن قرار دهد, نه آن که تنها مبنا بالا بردن سطح زندگى خویش و اطرافیانش باشد و هیچ گونه توجهى به آسایش مردم و وضعیت زندگى آنان نداشته باشد.
ج) از حقوق مردم بر حاکم که در مبانى اسلامى آمده, مدارا و خوشرویى با آنهاست, زیرا باعث مى شود که وى بین مردم محبوب و آنان آزادانه و بدون وحشت و اضطراب مشکلات خودشان را به او گزارش دهند و در پیش آمدها و رویدادها بى تفاوت نباشند و این نقش به سزایى در گرویدن مردم به وى و ارتباط بین شان دارد. بدین جهت در مبانى اسلامى بر رعایت این امر تإکید شده, بلکه آن را ضرورى دانسته اند و نیز روش هاى نیکوى اجتماعى را براى مداراى با مردم و حمایت از مردم و آسایش آنها در برابر رفتارهاى بى رحمانه و ناهنجار ارائه داده اند که به هیچ وجهى نباید از آن عبور نمایند.
در حدیث آمده بر حاکمان است که با توده مردم به نیکى رفتار و با آنان مدارا کنند, زیرا مردم در گرو کار آنانند.
رسول خدا مداراى با مردم را مساوى با تبلیغ رسالت دانسته است و در این باره مى فرماید: ((إمرت بمداراه الناس کما إمرت بتبلیغ الرساله; من همان گونه که به ابلاغ رسالت مإمور شده ام به مداراى با مردم نیز مإمور شده ام))(22) و فرمود: آیا به شما خبر دهم کدام تان بیشتر به من شباهت دارید. گفتند: بلى. فرمود: کسى که خلقش نیکوتر و برخوردش با مردم ملایم تر و علاقه اش به برادران دینى بیشتر و غضبش را بیش از همه فرونشاند و رعایت عدل و انصاف را بیش از دیگران نماید و داراى گذشت باشد.(23)
و فرمود:
لاحلم إحب الى الله من حکم امام و رفقه و لاجهل إبغض الى الله من جهل امام و خرقه; هیچ بردبارى و حلمى نزد خدا محبوب تر از بردبارى و مداراى حاکم نیست و هیچ جهلى نزد خدا مبغوض تر از جهل و نادانى حاکم نیست.
حضرت امیر در منشور مدیریت جوامع به مالک اشتر فرمود: در برابر زیر دستانت در حکومت داراى حس ترحم باش و با آنان به لطف و محبت و مهربانى برخورد کن و بر آنها مانند درندگان خونخوار و زیان گر نباش. تا این که مى فرماید: از بخشودگى و باز خواست نکردن (از برخى لغزش ها) به آنان اعطا کن, همان گونه که تو دوست دارى که از عفو و گذشت خداوند برخوردار شوى, چون تو بالا سر آنها و خدایت فوق آن کسى است که به تو نیرو بخشیده است.
و هنگامى که او را حاکم مصر قرار داد به او فرمود هیچ گاه به مردم مگو من فرمان مى دهم و باید مرا اطاعت کنید, زیرا این گونه برخورد با مردم, تباهى دل و سستى دین است و دگرگونى حکومت را نزدیک مى سازد.
د) از حقوقى که در مبانى اسلامى براى مردم در برابر حکومت قرار داده شده و باید حاکم آن را رعایت کند حق گویى و پرهیز از دروغ است. باید به مردم حق را و آنچه را که واقعیت دارد بگوید و با سخنان دروغ و وعده هاى فریب زا آنان را سرگرم نکند و روشش توإم با راستى و واقع گویى بوده و در منطقش گزاف گویى جایى نداشته باشد و هیچ گاه خلاف آنچه را که به مردم گفته عمل نکند.
5. خصلت هایى که حاکم باید دارا باشد
بجاست برخى از خصلت هاى که در مبانى اسلامى براى حاکم بیان شد مطرح کنیم; از آن جمله است:
1 ـ حسن اداره به این که نه سخت گیر باشد و نه آسان گیر;
2 ـ پرهیز از منت گزارى بر مردم;
3 ـ قرار ندادن دشوارىها و بارگران را بر دوش مردم;
4 ـ داشتن تفاهم و تبادل نظر با مردم در مسائل نظرى;
5 ـ مشورت با افرادى که مى توانند او را در اجراى برنامه ها یارى دهند;
6 ـ پرهیز از انتقام جویى و در پیش گرفتن عفو و گذشت که حضرت فرمود: ((اذا قدرت على عدوک فاجعل العفو عنه شکرا للقدره علیه; هرگاه بر دشمنت دست یافتى, پس بخشش و گذشت از او را شکر و سپاس توانایى بر او قرار ده));
7 ـ پذیرش عذر مجرمان در شبهه ها;
8 ـ تإنى در امور و پرهیز از شتاب زدگى در کارها و بى باکى که عدم رعایت این خصلت حکومت را به خطر نزدیک و جامعه را گرفتار فتنه ها و هیاهوها و تشویش ها مى کند;
9 ـ دورى از افراد سخن چین و بخیل و حسود و بد سیرتانى که براى بد نشان دادن صاحبان نظر و اندیشه مى کوشند;
10 ـ داشتن پیوند با صاحب نظران دین دار, زیرا آنان از دعوت کنندگان به نیکویى ها هستند;
11 ـ برخوردار کردن افراد از مزایا و وظایف اجتماعى به میزان کارآیى و شایستگى شان;
وظایفى که باید حاکم در جامعه رعایت کند:
1 ـ خود دارى از مردم آزارى و تجاوز به حقوق آنها هر چند به کوچک ترین چیز;
2 ـ جلوگیرى از ظلم و ستم بر مردم و سعى و کوشش در احقاق حق صاحبان آن.
حضرت امیرفرمود:
الذلیل عندى عزیز حتى إخذ الحق له و القوى عندى ضعیف حتى اخذ الحق منه;(24) خوار نزد من گرانقدر است تا این که حقش را بر او برگردانم و نیرومند نزد من خوار است تا آن گاه که حق را از او باز ستانم.
و حضرت فرمود:
و ایما الله لانصفن المظلوم من ظالمه و لاقودن الظالم بخرامته حتى إورده منهلل الحق و ان کان کارها;(25) به خدا سوگند که داد ستم دیده را از آن که بر او ستم کرده بستانم و مهار ستمکار را بگیرم و به ناخواه او را تا آبشخور حق بکشانم;
3 ـ دادن آزادى براى مردم که این یکى از آرمان هاى اصیل اسلامى است. در جهان امروز جلوگیرى از اظهار نظر صاحب نظران کار درستى نیست, البته نباید آن را وسیله توطئه قرار دهند;
4 ـ فراهم کردن زمینه مناسب براى فعالیت نو اندیشان و نو پردازان, زیرا رشد جامعه و تکامل علوم منوط به آنهاست و انتقادهاى صحیح نقش به سزایى در رشد اجتماعى و سیاسى دارد;
5 ـ بر قرار کردن مرکز تفاهم و تبادل نظر براى اندیشمندان که چنین مرکزى در پیشرفت و تکامل جامعه تإثیر به سزایى دارد;
6 ـ توانایى بر حفظ اموال بیت المال و صرف نشدن آن اموال در غیر مصالح عمومى و قرار نگرفتن آنها در دست شیادان و چپاولگران;
7 ـ ایجاد فرصت هاى شغلى کافى و کار آمد براى مردم;
8 ـ توسعه آموزش و پرورش صحیح در همه جا و تشویق مردم براى فراگرفتن دانش هاى سودمند;
9 ـ گزینش افراد در کارهاى جامعه بر اساس دانایى و توانایى. متإسفانه امروز در بعضى از نهادها گزینش افراد تنها بر اساس اعتماد و روابط است بدون این که داراى ضوابط و ویژگى هاى یاد شده باشند و این شیوه گزینش پیامدهاى منفى دارد که همه آن را مشاهده مى کنند;
10 ـ برخوردار کردن هر کس از مزایا و وظایف اجتماعى به آن مقدار که کارآیى دارد;
11 ـ دورى از به وجود آوردن محیط ترس و وحشت براى اهل نظر و کوشیدن در ایجاد محیطى آرام و جوى سالم و صمیمى براى آنان;
12 ـ دورى از تبعیض حتى به کمترین چیز. حضرت فرمود:
و اسى بینهم فى اللحظه و النظره حتى لایطمع العظمإ فى حیفک لهم و لاییئس الضعفإ من عدلک علیهم;(26) به همگان به یک چشم بنگر, خواه به گوشه چشم بنگرى و خواه خیره شوى تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوان نبندند و ناتوانان از عدالتت مإیوس نگردند;
13 ـ انجام دادن کارهایى که موجب اعتماد مردم به دستگاه هاى مقننه, قضاییه و مجریه مى شود تا موجبات همکارى آنها با دولت فراهم گردد;
14 ـ هماهنگ کردن زندگى خود را در همه شوون با زندگى عادى مردم. حضرت امیر فرمود:
((ان الله جعلنى اماما لخلقه و فرض على التقدیر فى نفسه و مطعمى و مشربى و ملبسى للضعفإ الناس کى یقتدى الفقیر بفقرى و لایطغى الغنى بغناه;(27) خداوند مرا پیشواى خلقش قرار داده و بر من واجب نموده که در رفتار, خوراک و پوشش مثل یکى از افراد عادى مردم رفتار کنم تا این که فقیر به فقرم اقتدا و ثروتمند با ثروتش طغیان نکند.
و نیز حضرت فرمود:
و لکنى إسى إن یلى إمر هذه الامه سفهائها و فجارها فیتخذوا مال الله دولا و عباده خولا و الصالحین حربا و الفاسقین حزبا; من از آن بیمناکم که زمام امور این ملت را سفیهان و فاسقان به دست گیرند و در نتیجه مال خدا (بیت المال) را به جاى صرف در جهت تإمین مصالح و رشد امت به خود اختصاص دهند و دست به دست بگردانند و بندگان خدا را بنده خویش دانسته و با مردم صالح و پسندیده مبارزه کرده و آنان را سرکوب نمایند و ناپاکان را حزب و یاور خود قرار دهند.
15 ـ منع از تملق دیگران و مدح و ستایش آنان, زیرا در بسیارى از موارد موجب انحراف حاکم از مسیر واقع مى شود و او را از واقعیت ها و مشکلات غافل مى سازد و پذیرش انتقاد برایش سنگین مى شود و این نتایج بسیار ناخوشایندى به دنبال خواهد داشت.
امام على یکى از بدترین حالات حاکم نزد مردم نیک سیرت را آن مى داند که او را دوستار ستایش بدانند و کارش را به حساب خود بزرگى بگذارند: ((من دوست ندارم که شما در حق من این را روا دارید و اگر باشم براى این که عظمت و بزرگى مخصوص خداست آن را ترک مى کنم; پس از ستایش و ثنا گویى من پرهیز کنید)).(28)
على به کارگزاران خود توصیه مى کند که در این امر مراقب باشند. حضرت در عهدنامه مالک اشتر خطاب به او مى نویسد: ((بپرهیزد از خودپسندى و از این که ستایش دیگران را دوست بدارى. اینها همه از بهترین فرصت هاى شیطان براى نابودى اعمال نیکوکارى است)).(29)
امام به یکى از اصحاب خود که در کنار مرکب امام راه مى رفت فرمود: ((ارجع فان مشى مثلک مع مثلى فتنه للوالى و مذله للمومن; بازگرد, زیرا راه رفتن تو با مانند من فتنه اى براى والى و ذلتى براى مومن است)).(30)
آنچه بیان شد, برخى از شرایط و وظایفى بود که مدیر در نظام اسلامى باید آنها را رعایت کند. در این راستا براى ارزیابى مدیریت فردى براى دانستن میزان درستى در اداره جامعه باید آن را با شیوه و روش امام على(ع) در اداره جامعه سنجید, اگر با آن هماهنگى داشت صحیح و گرنه نادرست است.
پى نوشت ها
1. استاد درس خارج حوزه علمیه قم.
2. محمد باقر مجلسى, بحار, ج34, ص 183 حدیث ;983 نهج البلاغه, خطبه 216.
3. همان.
4. همان.
5. نهج البلاغه, خطبه ;216 محمد باقر مجلسى, پیشین, ج34, ص 190.
6. نهج البلاغه, حکمت131.
7. در قرائت کلمه ((ادغال)), دو احتمال وجود دارد: به کسر همزه, در این قرائت به معناى ابداع و تلبیس خواهد بود یعنى چیزى که از جنسى نباشد در آن داخل شود, در وقت رعایت نشدن حقوق مردم و والى, تلبیس ها ((شبهات)) در جامعه افزایش مى یابد گمراهى مردم و جامعه را فرا خواهد گرفت. اما به فتح همزه, ادغال به معناى فساد است. در این صورت در زمان تضییع حقوق حاکم و مردم فساد جامعه را فرا مى گیرد.
8. نهج البلاغه, خطبه ;216 محمد باقر مجلسى, پیشین, ج34, ص 183 ـ 183, حدیث 983.
9. محمد بن یعقوب کلینى, اصول کافى, ج1, ص 44.
10. همان ص43.
11. نسإ (4) آیه 58.
12. مائده (5) آیه 8.
13. ص (38) آیه 28.
14. انعام (6) آیه 135.
15. همان.
16. حدید (57) آیه 25.
17. نهج البلاغه, خطبه 87.
18. محمد رضا حکیمى و دیگران, الحیاه, ج6, ص 332.
19. همان, ص 407.
20. نهج البلاغه, خطبه 15, ص 72.
21. همان, نامه 153.
22. محمد فخر رازى, تفسیر کبیر, ص 61.
23. امام على7, ص 34.
24. نهج البلاغه, خطبه 37.
25. همان, خطبه 136.
26. همان, نامه 27.
27. محمد بن یعقوب کلینى, اصول کافى, ج1, ص 410.
28. نهج البلاغه, کلام 216.
29. همان, نامه 52.
30. همان, کلام 322.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
حکومت و حقوق متقابل مردم و زمامداران در نهج البلاغه
امام علی در خطبه ها و نامه های خود به کارگزاران که بخشی از آن در نهج البلاغه بازآمده است، ضمن تشریح وظایف و حقوق مردم و حاکمان، همواره آنها را به رعایت حقوق متقابل سفارش نموده است. حضرت هدف از حکومت را دستیابی به قرب الهی می داند. ازاین رو از زمامداران خویش می خواهد تا حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی شهروندان مسلمان و غیر مسلمان و موافق و مخالف را پاس دارند و از سوی دیگر از مردم می خواهد تا با وفاداری خود نسبت به تعهد و بیعتی که با آن حضرت بسته اند، حکومت علوی را جهت رسیدن به اهداف خویش یاری نمایند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
عهدنامه امام علی (ع) برای مالک اشتر نَخَعی [نامه53، نهج البلاغه]
این فرمان را امام علی (ع) براى «مالک اشتر نخعى» به هنگامى که او را به فرمانداری «مصر» گمارد، نوشته است. [مالک، به جای «محمد بن ابو بکر» -که زمامداریَش درهم ریخته بود- منصوب شد]. این فرمان از بلندترین و فراگیرترین فرمانهاى امام (علیه السلام) است.
تاریخ انتشار : 1397/6/22
بازدید : 60393
منبع : نهج البلاغه , ترجمه: انصاریان، حسین
وَ مِنْ عَهْد لَهُ عَلَیهِ السَّلامُ
عهدنامه مکتوب آن حضرت است
کتَبَهُ لِلاْشْتَرِ النَّخَعِی رَحِمَهُ اللّهُ لَمّا وَلاّهُ عَلی مِصْرَ وَ اَعْمالِها.
برای مالک اشتر نَخَعی رحمه اللّه زمانی که او را به امارت مصر و مناطق تابعه آن انتخاب نمود
حینَ اضْطَرَبَ اَمْرُ اَمیرِها مُحَمَّدِ بْنِ اَبی بَکر.
و این برنامه به وقتی بود که کار حاکم مصر محمد بن ابوبکر در آشفتگی قرار داشت.
وَ هُوَ اَطْوَلُ عَهْد کتَبَهُ وَ اَجْمَعُهُ لِلْمَحاسِنِ
این عهدنامه طولانی ترین عهدنامه و از جهت دربرداشتن خوبیها جامع ترین آنهاست
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
هذا ما اَمَرَ بِهِ عَبْدُاللّهِ عَلِی اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ، مالِک بْنَ الْحارِثِ
این فرمانی است که بنده خدا امیرالمؤمنین در پیمانش به مالک بن حارث
الاْشْتَرَ فی عَهْدِهِ اِلَیهِ حینَ وَلاّهُ مِصْرَ، جِبایةَ خَراجِها، وَ جِهادَ
اشتر زمانی که او را به فرمانروایی مصر برگزید دستور داد، تا مالیاتهای آن را جمع کند، و با دشمنش
عَدُوِّها، وَ اسْتِصْلاحَ اَهْلِها، وَ عِمارَةَ بِلادِها.
جهاد نماید، و به اصلاح اهلش برخیزد، و شهرهایش را آباد سازد.
اَمَرَهُ بِتَقْوَی اللّهِ، وَ ایثارِ طاعَتِهِ، وَ اتِّباعِ ما اَمَرَ بِهِ فی کتابِهِ:
او را فرمان می دهد به تقوای الهی، و مقدم داشتن طاعت خدا، و پیروی آنچه را که خداوند در کتابش
مِنْ فرائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتی لایسْعَدُ اَحَدٌ اِلاّ بِاتِّباعِها، وَ لایشْقی
از واجبات و سنّت های خود امر فرموده، که کسی جز به پیروی آنها خوشبخت نمی شود، و جز به انکار
اِلاّ مَعَ جُحُودِها وَ اِضاعَتِها؛ وَ اَنْ ینْصُرَ اللّهَ سُبْحانَهُ بِقَلْبِهِ وَ یدِهِ
و ضایع نمودن آنها بدبخت نمی گردد؛ و دیگر آنکه خداوند سبحان را به قلب و دست و زبانش
وَ لِسانِهِ، فَاِنَّهُ جَلَّ اسْمُهُ قَدْ تَکفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اِعْزازِ مَنْ اَعَزَّهُ.
یاری کند، زیرا خداوند یاری یاری کننده خود، و عزّت آن کس را که او را عزیز بدارد ضامن شده.
وَ اَمَرَهُ اَنْ یکسِرَ نَفْسَهُ عِنْدَ الشَّهَواتِ، وَ یزَعَها عِنْدَ الْجَمَحاتِ،
او را دستور می دهد که نفس را به وقت خواسته های نابجا درهم شکند، و آن را به هنگام سرکشی ها بازدارد،
فَاِنَّ النَّفْسَ اَمّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِمَ اللّهُ.
که نفس امرکننده به بدی است مگر خداوند رحم نماید.
ثُمَّ اعْلَمْ یا مالِک، اَنّی قَدْ وَجَّهْتُک اِلی بِلاد قَدْ جَرَتْ عَلَیها دُوَلٌ
ای مالک، آگاه باش که تو را به شهرهایی روانه کردم که پیش از تو فرمانروایانی در آن
قَبْلَک مِنْ عَدْل وَ جَوْر، وَ اَنَّ النّاسَ ینْظُرُونَ مِنْ اُمُورِک فی مِثْلِ
به عدالت و ستم حکومت کردند، و مردم به وضع تو به همان صورت می نگرند که
ما کنْتَ تَنْظُرُ فیهِ مِنْ اُمُورِ الْوُلاةِ قَبْلَک، وَ یقُولُونَ فیک ما کنْتَ
تو به حاکمان پیش از خود می نگریسته ای، و همان را در حق تو می گویند که تو درباره حاکمان گذشته
تَقُولُ فیهِمْ؛ وَ اِنَّما یسْتَدَلُّ عَلَی الصَّالحِینَ بِما یجْرِی اللّهُ لَهُمْ عَلی
مصر می گفته ای؛ شایستگان را به ذکر خیری که خداوند بر زبان بندگانش جاری می کند
اَلْسُنِ عِبادِهِ. فَلْیکنْ اَحَبُّ الذَّخائِرِ اِلَیک ذَخیرَةَ الْعَمَلِ الصّالِحِ.
می توان شناخت. پس باید محبوبترین اندوخته ها در نزد تو عمل صالح باشد.
فَامْلِک هَواک، وَ شُحَّ بِنَفْسِک عَمّا لایحِلُّ لَک، فَاِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ
بنابراین بر هواهایت مسلط باش، نسبت به خود از آنچه بر تو حلال نیست بخل بورز، زیرا بخل به خود
الاِْنْصافُ مِنْها فیما اَحَبَّتْ اَوْ کرِهَتْ. وَ اَشْعِرْ قَلْبَک الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیةِ
انصاف دادن از خود است در رابطه با آنچه محبوب یا منفور انسان است. مهربانی و محبت و لطف
وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ، وَ اللُّطْفَ بِهِمْ، وَ لاتَکونَنَّ عَلَیهِمْ سَبُعاً ضارِیاً تَغْتَنِمُ
به رعیت را شعار قلب خود قرار ده، بر رعیت همچون حیوان درنده مباش که خوردن آنان را
اَکلَهُمْ، فَاِنَّهُمْ صِنْفانِ: اِمَّا اَخٌ لَک فِی الدِّینِ، وَ اِمّا نَظیرٌ لَک فِی الْخَلْقِ،
غنیمت دانی، که رعیت بر دو گروهند: یا برادر دینی توانَد، یا انسانهایی مانند تو،
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
حقوق مردم و شیوههای اعتراض به حاکمان از منظر نهجالبلاغه
از جمله مسائل بنیادینی که در اندیشه سیاسی جهان معاصر نیز مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفته و شاید در شرایط کنونی کشور بیشتر مطرح شود، موضوع حقوق مردم و طریقه مشاوره، تذکر و بیان اعتراض به دولت و حاکمان است. از همین رو نگاهی به فرمایشات گرانقدر امیرمؤمنان(ع) میاندازیم. پیش از ورود به بحث به بیان ویژگیها و وظایف حاکم میپردازیم تا زمینه و هنگامه اعتراضات مردمی در هنگام عدم ایفای حقوقشان مشخص شود.
ویژگیهای حاکم
اصل وجود حکومت که امری ضروری است و به فرمایش حضرت «إِنَّهُ لابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیْرٍ بَرٍّّ أَوْ فَاجِرٍ؛ مردم را از فرمانروایی نیک یا بد چارهای نیست»؛ زیرا اساسا در سایه حکومت امورات جامعه به پیش میرود و مسائل اقتصادی، امنیتی، معیشتی و اجتماعی انسان سامان مییابد. به تعبیر امیرمؤمنان، به وسیله حکومت مالیاتها جمعآوری و با دشمن نبرد و راهها امن و حق ضعیف از زورمند باز ستانده میشود، نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران در امان هستند(نهجالبلاغه، خطبه ۴۰).
طبیعتا حاکم شایسته یا به تعبیر حضرت «أَمِیْر بَرٍّ» ویژگیهایی دارد؛ «سزاوار نیست حاکم بخیل بر ناموس و جان و غنیمتها و احکام مسلمین، ولایت و رهبری یابد و امامت مسلمین را عهدهدار شود تا در اموال آنها حریص گردد و نادان نیز لیاقت رهبری ندارد تا با نادانی خود مسلمانان را به گمراهی کشاند و ستمکار نیز نمیتواند رهبر مردم باشد که با ستم حق مردم را غصب و عطاهای آنان را قطع کند؛ و نه کسی که در تقسیم بیتالمال عدالت ندارد، زیرا در اموال و ثروت آنان حیف و میل میکند و گروهی را بر گروهی مقدم میدارد و رشوهخوار در قضاوت نمیتواند امام باشد، زیرا که برای داوری با رشوه گرفتن حقوق مردم را پایمال و حق را به صاحبان آن نمیرساند و آن کس که سنت پیامبر(ص) را ضایع میکند لیاقت رهبری ندارد، زیرا که امت اسلامی را به هلاکت میکشاند»(نهجالبلاغه، خطبه ۱۳۱)؛ از اینرو شایستهترین مسئولین حکومت کسی است که در تحقق حکومت نیرومندتر و در آگاهی از فرمان خدا داناتر باشد، تا اگر آشوبگری، به فتنهانگیزی برخیزد، به حق بازگردانده شود و اگر سرباز زد با او مبارزه شود(نهجالبلاغه، خطبه ۱۷۳).
حضرت امیر(ع) در کلامی بسیار فصیح و پرمعنا به یکی از استاندارانش در فارس میگوید: «اِستَعمِلِ العَدلَ و َاحذَرِ العَسفَ و َالحَیفَ فَاِنَّ العَسفَ یَعودُ بِالجَلاءِ وَالحَیفَ یَدعوا اِلَى السَّیفِ»(نهجالبلاغه، حکمت ۴۷۶). حضرت از تعبیر «استعمل العدل» استفاده میکند و نه «افعل او اعمل العدل؛ عدل را به کار بندد». باب استفعال یعنی در جستجو و طلب چیزی باش. این فرمایش یعنی دنبال اجرای عدالت باش. جستجو کن و هر جا پای عدالت در میان نیست، آنرا پیاده کن.
در ادامه میفرمایند که از «عسف و حیف» یعنی زورگویی و ستم که یکی از پیامدهای قدرت است دوری کن؛ زیرا اولی جلای وطن مردم را پیش میآورد و دومی باعث میشود آنانی که میمانند بر علیه حکومت دست به سلاح میبرند. بنابراین یکی از دلایل سیل مهاجرتی مردم از کشور و یا مبارزات مسلحانه زورگویی و حرفناشنوی حکومت است. البته حضرت تاکید دارند که حق در مقام گفتگو و سخن گستردهترین چیزهاست، ولى به هنگام عمل، تنگنایى بمانند دارد! حق اگر به سود کسى جریان یابد، ناگزیر علیه او نیز ثابت شود و چون به زیان کسى وضع شود به سود او نیز جریان خواهد داشت(نهجالبلاغه، خطبه ۴۰).
وظایف حکومت در قبال مردم
امیرمؤمنان(ع) در تبیین وظایف حاکم اسلامی میفرمایند: «ای مردم، مرا بر شما حقی و شما را بر من حقی واجب شده است، حق شما بر من (حاکم) آن است که از خیرخواهی شما دریغ نورزم و بیتالمال را بین شما عادلانه تقسیم کنم و شما را آموزش دهم تا بیسواد و نادان نباشید و شما را تربیت کنم تا راه و رسم زندگی را بدانید». در این فرمایش به چهار حق اساسی و کلیدی اشاره شده است: خیرخواهی حاکم نسبت به مردم، تنظیم مسایل اقتصادی، تعلیم و آموزش عمومی، تربیت و پرورش مردم.
این چهار حق میتواند زیربنای تمام حقوق مردم و ضامن پیشرفت جامعه، شکوفایی اقتصاد دانش و بهبود میزان عمل به آموزههای اسلامی و انسانی باشد. البته به فرمایش امیرمؤمنان(ع)، اگر این حقوق متقابل رعایت شود، مردم حق رهبری را اداء کنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، مردم به خواستههای مشروعشان خواهند رسید؛ از جمله اینکه حق در آن جامعه عزت یابد و آموزههای دینی در جامعه عملی میشود و شئون مختلف عدالت از سیاست و اقتصاد تا اجتماع برقرار میگردد؛ در این زمان است که سنت پیامبر اکرم(ص) پایدار و روزگار جامعه اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مأیوس میشود(نهجالبلاغه، خطبه ۲۵).
بنابراین اگر حکومتی میخواهد امید در بین مردم افزایش یابد یا اینکه سنت پیامبر(ص) در جامعه پایدار شود، ضرورتا باید حقوق خود را انجام دهد و زمینه ایفای وظایف مردم را فراهم آورد. طبیعتا بدون رعایت این حقوق متقابل، مشکلات فراوان و بیعدالتیهای ویرانگر دامنگیر جامعه میشود و دین خدا یکی از قربانیان این شرایط خواهد بود؛ به تعبیر حضرت(ع)، در این شرایط وحدت کلمه از بین میرود و استفاده ابزاری از دین فراوان میگردد و مسیر گسترده سنت پیامبر (ص) متروک و هواپرستی فراوان میشود، احکام دین تعطیل و بیماریهای دل زیاد خواهد شد. در آن زمان است که انسانهای خوب خوار و آدمهای بد قدرتمند میشوند و کیفر الهی بر بندگان بزرگ و دردناک خواهد بود(نهجالبلاغه، خطبه ۲۵).
نخستین حق مردم بر حاکم اسلامى «نصیحت» است؛ یعنی لازم است حاکم خیرخواه مردم باشد و با تمام توان و قدرت درصدد تأمین خیر و صلاح مردم براید. در سیاستگذاریها و قوانین تنها مصالح امت بدون تبعیض و ملاحظه منافع احزاب سیاسی و اقوام در نظر گرفته شود و به گونهای یکپارچه در راستای اصل مصالح ملی که با تایید و حمایت مردمی همراه شود و فتنهها و کیدها در انظار مردم خنثی شود.
نکته دوم در کلام حضرت تأمین رفاه عمومى و فقرزدایی است؛ به بیان دیگر کمک به افزایش درآمدهاى عمومى و پیشرفت اقتصادى. از آنجا که برخى اموال متعلق به مردم (تمام نسلهاست) طبیعتا وظیفه دولت حفظ، توسعه و بهرهبردارى از این داراییهای عمومی در مسیر ایجاد رفاه بیشتر و از بین بردن فقر است. به فرمایش امیرمؤمنان(ع) اگر فقر برای من تمثل یاد او را خواهم کشت(روائع نهجالبلاغه، ۲۳۳). با انجام این کار و هزینهکرد درآمدها در جهت تأمین رفاه و رفع نیازمندیها مردم، آنان نیز با رغبت بیشترى وظایف مالى (خمس، زکات، مالیات و...) خود را انجام میدهند و این چرخه باعث توسعه اقتصادى و رفاه بیشتر میشود.
حضرت در عهدنامه مالک اشتر تاکید میفرمانید که باید توجه به آبادانى زمین، بیش از گرفتن خراج و مالیات باشد؛ زیرا گرفتن مالیات و خراج تنها با آبادانى میسّر میشود و آن کسی که خراج بگیرد و آبادانى نکند، شهرها را ویران ساخته است و بندگان را هلاک سازد(نهجالبلاغه، خطبه ۵۳). از این رو حکومت در شرایط بحرانی و رکود یا تحریم موظف است از مالیاتها بکاهد تا موجب نابودی کسبوکارها و صنعت نشود. در شرایط کنونی ایجاد اشتغال، رونق کسبوکار داخلی، کشاورزی و صنعت، ارتقای سطح درآمدها یکی از پایههای افزایش رفاه و ثروتهای ملی است که در کلام امیرمؤمنان(ع) از وظایف حکومت ذکر شده بود.
تأمین آموزش و پرورش همگانى و جهلزدایی در راستای امر قرآنی «تعلیم» سومین وظیفه حکومت و تربیت مردم یا به تعبیر قرآن کریم «تزکیه» چهارمین اصل است. تفاوت این مسئله همانند تفاوت تعلیم با تزکیه است، همان گونه که در کلام امام(ع) تعلیم مبتنی بر دانش: «تعلیمکم کی لا تجهلوا» و تادیب بر رفتار استوار است: «و تأدیبکم کی تعملوا»؛ بنابراین فرهنگ سازی و رفتارسازی یا به اصطلاح امروز آموزش سبک زندگی از وظایف دولت است.
باید در نظر داشت هرچند دانش و تکنولوژی موجب پیشرفت و بهبود شرایط جامعه میشود، اما فرهنگسازی از اولویت بیشتری برخوردار است، زیرا ارائه الگوهای عملی و بسترسازی برای سبک زیست مؤمنانه و سالم موجب ثمردهی تمام تلاشها در سایر زمینهها میشود که متاسفانه تا حدود زیادی از آن غفلت شده است. اهتمام به فرهنگ موجب میشود سعادت و رفاه در زندگی بیشتر و بهتر فراهم میگردد؛ لذا نظام حاکم که عهدهدار ارتقای سطح فرهنگ مردم است، باید مردم را به گونهای تربیت کند تا به وظایف خود آشنا شوند و در فضای تمدن جدید و پیشرفته مبتنی بر راهبردهای عملیاتی اسلامی زندگی کند.
جدا از این راهبردهای کلان در سخنان حضرت وظایف دیگری برای حکومت میتوان استخراج کرد؛ عدالتخواهى و مبارزه با تبعیض و ظلم از جمله این وظایف که امام علی(ع) در عهدنامه مالک به او سفارش میکند تا امور خود را بر اساس رعایت حق و شمول عدالت اولویت دهد(نهجالبلاغه، نامه ۵۳) و به کارگزار دیگری تذکر میدهد که هوا و میل مانع اجرای عدالت نشود و کار مردم در نزد او یکسان تعریف شود تا عدالت محقق شود(همان، نامه ۵۹). ایشان در جهت رفع نابرابرهای ناشی از تبعیض با امتیازطلبیهای نابجا برخورد قاطع کرد(همان، نامه ۵۳) و با احیای مراقبت درونی کارگزاران بر روابط، بر این مسائل خاتمه بخشید(کلینی، ج۱۵، ۳۱۶).
یکی دیگر از وظایف حکومت انتخاب کارگزاران نمونه است؛ حضرت به مالک اشتر فرمودند: «سپس در کار کارگزاران خویش بیندیش و آنگاه که آنان را نیک آزمودى، به کارشان گمار و به میل خود و بىمشورت دیگران به این امر بپرداز... و کارگزارانى این چنین را در میان کسانى جستوجو کن که اهل تجربه و حیا هستند؛ از خاندانهاى پرهیزکاران و نیکان که در مسلمانى از دیگران قدمى پیشتر دارند؛ زیرا اخلاق آنان برتر است و آبرومندترند و طعنشان کمتر و عاقبتنگرىشان افزونتر».
همچنین ضرورت دارد تا بعد از انتخاب کارگزاران نمونه، پیوسته بر آنان نظارت شود تا حتی فکر لغزش و فرصت انحراف برای آنها پیش نیاید. شواهد تاریخی نشان میدهد که حضرت بازرسانى متعددی در حکومت خود داشتند که مدام بر کارگزاران نظارت مىکردند و به ایشان خبر میدادند؛ همچنین از گزارشهاى مردمی مستند نیز بهره میبردند، چنانکه در جریان گزارشی که از «سوده» نقل شد، حضرت هنگامی که شکایتی را استماع نمود و براى ایشان احراز شد، به سرعت اقدام به عزل کارگزار خویش کرد. در مستندات تاریخی و شواهد نقل شده در نامههای حضرت در نهجالبلاغه، موارد متعددى مواجه میشویم که نشان از حُسن نظارت ایشان بر کارگزاران دارد؛ ایشان هم در مجازات مفسدان جدیت داشتند و هم در تشویق کارگزاران شایسته دست برتر داشتند و از هر دو اهرم تشویق و مجازات بهره کافی و وافی را میبردند.
امیرمؤمنان(ع) همچنین بر اخلاق کارگزاران و روشهای برخورد آنان با مردم حساس بود. ایشان نمایندگانی را که از جانب حکومت به سمت مردم میرفتند را ملزم به رعایت اخلاق و آداب خاص مىکردند تا هم حس رضایت و امنیت مردم تامین شود و هم چهرهاى ویژه براى حکومت علوى ترسیم کنند. به عنوان نمونه در جریان گرفتن زکات، ایشان به نحوه تقسیم چارپایان و واگذاری حق انتخاب آنها تا رسیدن به احساس رضایت مالکان اشاره میکند. این دقتنظر و بیان جزئیات رفتار عاملان زکات، به جهت حفظ امنیت خاطر مردم است و تا جایی پیش میرود که به نترساندن چارپایان میرسد(همان).
در شرایط امروز نظارت و اصلاح شیوه برخورد کارمندان و نمایندگان دولت میتواند موجب کاهش نارضایتیهای مردمی و اقناع نسبی نسبت به مشکلات شود اما برخورد اگر با وجود تمام برنامه ریزیها و سیاستهای مطلوب حاکمیتی، رفتار و برخورد عوامل دولت با مردم مناسب نباشد، چهره حکومت در نزد مردم سیاه و نارضایتیها افزایش مییابد. البته اگرچه حضرت(ع) امر میکند هیچکسی برای درهمی تازیانه نزنند و به مال غیرمسلمان دست نبرند اما آنجا که این امر موجب سلب امنیت از دیگران و کمک به دشمنان اسلام میشود این محذوریت را برمیدارند(همان، نامه ۵۱).
حضرت فراتر از الزام به حدود شرعی، مامورین مالیات را به انصاف درونی و صبر بر خواستهها فرامیخواند: «فَأَنْصِفُوا النَّاسَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ وَ اصْبِرُوا لِحَوَائِجِهِمْ، فَإِنَّكُمْ خٌزَّانَ الرَّعِيَّة وَ وُكَلاءِ الْأُمَّة وَ سُفَرَاءِ الْأَئِمَّة» با مردم به انصاف از خودتان رفتار كنيد، در برآوردن حاجات مردم پرحوصله باشد زیرا شما خزانه داران مردم هستید و از جانب ملت نماینده این کار شدهاید و سفيران و چهره حكومت هستید. ایشان در عهدنامه مالك اشتر مي فرماید که قلب خود را از مهرباني، محبت و لطف به مردم آکند».
حضرت پس از تبیین اهم وظایف حکومت و مردم میفرماید: «فَلَیسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّةُ اِلاّ بِصَلاحِ الْوُلاةِ و لا تَصْلُحُ الْوُلاةُ إلاّ بِاسْتِقامَةِ الرَّعِیَّةِ...؛ مردم جز با اصلاح زمامداران اصلاح نمیشود و زمامداران تنها با استقامت رعیت اصلاح میشود، در شرایطی که مردم حق رهبرى را ادا کنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت یابد و راههاى دین پدیدار و نشانههاى عدالت برقرار و سنّت پیامبر(ص) پایدار شود، پس روزگار اصلاح شود و تداوم حکومت امید رود و دشمن در آرزوهایش نومید شود.
از اینرو در کلام امیرمؤمنان(ع) که به قالب نفی و استثنا و سیاق حصر بیان شده است، اصلاح مردم تنها با اصلاح حاکمان میسر میشود؛ یعنی اگر تمام راههای اصلاحی و تربیتی طی شود اما حاکمان صالح نباشند و کارهای دیگری انجام دهند، بجز اقلیتی، عموم مردم اصلاح نخواهند شد؛ چنانچه نقل شده است که مردم به دین حاکمانشان هستند(مجلسی، ج ۱۰۲، ص ۷). حال سوال دیگری مطرح میشود و آن اینکه طریقه اصلاح حاکمان چگونه خواهد بود؟
طریقه نقد و اصلاح حاکمان
اگرچه شیوههای اعتراضی در زمان حکومت طاغوت با حکومت اسلامی متفاوت است و میزان انحراف، ظلم و بدعتگذاری حاکم بر شرایط آن تاثیرگذار خواهد بود، اما به طور کلی در بازخوانی کلام امیرمؤمنان(ع) و سیره حضرت در زمان خلفا، مشاهده میشود که اصلاح حاکمان یا به طریقه مشورت، نقد و نصیحت مشفقانه خواهد بود و یا به شیوه اعتراضی و دادخواهی صورت میپذیرد.
حضرت در خطبه ۲۱۶ میفرمایند: «من، خوش ندارم خیال کنید که من، ثناگویی و ستایش شما را دوست دارم و با سپاس الهی این گونه نیستم ... پس با من، آن چنان که با جباران سخن میگویید، گفتوگو نکنید و آن گونه که نزد ستمگرانِ تندخو، از خود مراقبت میکنید تا خشم آنان، متوجه شما نشود با من رفتار نکنید و از برخورد همراه با ظاهرسازی و مدارات بپرهیزید و خیال نکنید اگر سخن حقی به من گفته شود، قبول آن، بر من سنگینی خواهد کرد و یا اینکه خودبزرگ بین باشم».
امیرمؤمنان(ع) در ادامه سخن بسیار بلند و عجیبی از منظر باورهای امروز ما میفرمایند: «فلا تَکُفُّوا عن مقالةٍ بحقٍّ أوْ مَشُورَةٍ بعدلٍ؛ فإنّی لستُ فی نفسی بفوقِ أنْ أُخْطیءَ و لا آمَنُ ذلک من فعلی إلاّ أنْ یکفی الله من نفسی؛ پس، از گفتن سخن حق یا ارائه مشورتی بر پایه عدل، خودداری نکنید. من، در خودم، این گونه نیستم که خطا نکنم و کار خود را از آن ایمن نمیدانم، مگر خداوند، مرا کفایت کند»(نهجالبلاغه، خطبه ۲۱۶). امام (ع) با اینکه خود، معصوم و از عیوب اخلاقی و رفتاری بر کنار است، در عین حال، با گفتن این جمله در اصحاب خود حس نقدکنندگی آنان را احیا میکند و تلاش میکند تا آنان را به انتقاد و اصلاح و مشورت بازدارد؛ عبارت «فی نفسی» یعنی من در ذات خود از خطا مصون نیستم گرچه با کفایت الهی، میشود این گونه بود.
حضرت تنها درباره خود این چنین نبود و به کارگزاران خود نیز توصیه میفرمود که نقدپذیر باشند. ایشان در عهدنامه مالک اشتر میفرمایند: باید برگزیدهترین آنان نزد تو، آن کس از وزیران باشد که سخن تلخ حق را بیشتر به تو بازگو کند و کمتر تو را در آنچه خدا از اولیائش نمیپسندد و مطابق هوای توست، یاری و مساعدت کند». ایشان از سوی دیگر میفرمایند که «دورترین و مبغوضترین مردم نسبت به تو، باید كسانی باشند كه معایب دیگران را بیشتر پی جویی میكنند».
حضرت با تاکید شدید(لام تاکید و نون مشدد) فرمودند که «و لا تقولَنّ إنّی مؤمَّرٌ آمُرُ فأُطاعَ...؛ هرگز نگو که «من فرمانروا هستم كه باید دستور دهنده باشم و دیگران اطاعت كنند؛ زیرا قطعا چنین اندیشهای، مایه فساد قلب و سستی دین خواهد شد و تو را با نارضایتی عمومی و حوادث بنیان برانداز روبرو میسازد»(نهجالبلاغه، خطبه ۵۳). امام(ع) در این فرمایش تاکید میکند که این منطق نهتنها قلب تو را فاسد میکند بلکه نتیجتا مردم را ناراضی و حکومتت را سست میکند. ایشان در نامهای به فرماندهان ارتش یادآور میشود که فلسفه سقوط حکومتهای پیشین این بود که در آنها، مردم بهآسانی قادر به استیفای حقوق خویش نبودند و حقوق حقه آنان را حکام زیر پا میگذاشتند و با این سیاست سوء، مردم به راه باطل و انحراف از مسیر صحیح سوق داده میشدند(نهجالبلاغه، نامه ۷۹).
حضرت در دوره خلفا نیز هر زمان که امکان راهنمایی وجود داشت بهترین مسیر و پیشنهاد را ارائه میفرمودند. در جریان شورش بر خلیفه سوم، حضرت علی(ع) به درخواست مردم به عنوان نماینده با خلیفه گفتوگو کردند، امیرمؤمنان(ع) فرمودند که اصلاح ستمهایی که در مدینه شکل گرفته کافی است تا دستور بدهید بلافاصله اصلاح شود؛ برکناری کارگزان ناشایست، برگرداندن داراییهای مردم، اصلاح بدعتها و ظلمها بهترین راهکاری بود که خلیفه میتوانست به آن عمل کند. به تصریح ابن ابی الحدید در مقدمه شرح نهجالبلاغه، «اوست که عثمان را به اموری راهنمایی کرد که صلاح وی در آن بود و اگر عثمان راهنماییهای او را میپذیرفت، هرگز برای وی آنچه پیش آمد، روی نمیداد». حضرت حتی فرمودند: «سوگند به خدا به اندازهای مردم را از او باز داشتم که میترسم به گونهای گناهکار شوم»(نهجالبلاغه، نامه ۲۴۱).
حضرت حتی در ابتدای کودتای سقیفه، سخنان و رفتارهای بدعتگزارانه هر دو گروه را نقد مشفقانه میکردند؛ حضرت هنگامی که شنیدند انصار گفتند: «از ما امیری و از شما هم امیری باشد»، حضرت فرمودند: چرا بر آنان (انصار) حجت نیاوردید که رسول خدا سفارش فرمود: با نیکوکاران انصار نیکی کنید و از گناهکارانشان درگذرید. گفتند در این چه حجتی است؟ حضرت فرمودند: اگر خلافت و عمارت از آن ایشان (انصار) میبود، سفارش آنان را کردن، درست نبود. سپس حضرت پرسید: قریش چه گفتند؟ چنین استدلال کردند که آنان از درخت رسول خدا هستند و به این دلیل باید زمامدار شوند. حضرت فرمودند: به درخت استدلال کردند، ولی میوه درخت را ضایع نمودند»(نهجالبلاغه، کلام ۶۷). البته جدا از نقد، در مواردی که مصلحت اقتضاء داشت به دادخواهی و حقطلبی میپرداختند.
حضرت علی(ع) همواره در برابر خلافها و بنیانهای کج اعتراض و دادخواهی میکرد؛ به عنوان نمونه مکررا قضاوتهای خلیفه دوم را اصلاح مینمودند؛ در ماجرایی که ماموران خلیفه دوم زنی را برای مجازات میبردند، حضرت آن زن را به نزد خلیفه برگرداند و از او پرسید که آیا برای گرفتن اقرار او را تهدید کردی؟ خلیفه تایید کرد و حضرت فرمود: آیا فراموش کردی که پیامبر(ص) فرمود: اقرار از روی تهدید، فشار، حبس، کتکزدن و شکنجهدادن باطل است.
امام صادق(ع) در روایتی که در فروع کافی نقل شده است، فرمودند وقتی موالی نزد امیرمومنان(ع) از تفاوت رفتار عربها با سیره پیامبر(ص) دادخواهی کردند، ایشان به نزد دستگاه خلافت رفت و گفتوگو کرد اما آنها نپذیرفتند؛ امیرمؤمنان(ع) در حالیکه خشمگین بود و بالاپوشش بر زمین کشیده میشد، به موالی رو کرد و فرمود: «ای گروه غیرعرب بیگمان اینان شما را در جایگاه یهود و نصارا قرار دادهاند، از شما زن میگیرند و به شما زن نمیدهند و به اندازهای که خود میگیرند به شما نمیپردازند پس تجارت کنید و به حکومت وابسته نباشید که خداوند به شما برکت خواهد داد». ایشان پس از اعتراض به دستگاه حکومت، مردم را راهنمایی کردند که به دستگاه حکومت وابسته نباشند و روی پای خود بایستند و دولتی نباشند.
اعتراضات و دادخواهی امیرمؤمنان(ع) در نزد خلفا آن قدر زیاد بود که برخی محدثان بزرگ اهل سنت(ابویعلی موصلی و احمد بن حنبل) نقل کردهاند که خلیفه سوم به حضرت گفت: «انّک کثیر الخلاف علینا؛ تو بسیار با ما مخالفت میکنی». همچنین آن قدر این اعتراضات بر خلیفه سخت بود که بارها ایشان را به مزرعه «ینبع» تبعید میکردند و در هنگام احتیاج باز میگرداند که حضرت در آخرین مورد تبیعد را نپذیرفت(نهجالبلاغه، نامه ۲۴۱). البته این اعتراض و دادخواهی بر مبنای حق بود و ایشان هرگز زشتگویی و پردهدری نمی کردند.
البته باید دقت داشت که جریان انتقاد نباید از کنترل افراد جامعه خارج شود و به ابزاری در دست انسانهای فاسد و بداندیش تبدیل شود که در جستجوی تضعیف اركان نظام از طریق سیاهنمایی، تهمت، شایعهسازی و دروغپردازی هستند و احیانا خطمشیهای جریانات معاند و دشمنان نظام را دنبال می كنند. خروج انتقاد از مسیر طبیعی و ضدیت با امنیت و منافع ملی قطعا امری پذیرفتنی نخواهد بود. از این رو اگر انسان در جریان اعتراضات متوجه شد که عرصه حقخواهی با باطل آمیخته شده است باید مسیر اعتراضی خود را تغییر دهد. شاید این تعبیر امیرمؤمنان(ع) که «در فتنهها همچون شتر بچهای باش که نه پشتی برای سواری دادن و نه شیری برای دوشیدن دارد» ناظر به این شرایط باشد.
امیر مؤمنان(ع) هنگامی که اعتراضات مسیری برای گمراهی، تهییج و اغوای افکار عمومی میشد، پاسخ محکمی میدادند. به عنوان مثال وقتی یکی از خوارج با نام «برج بن مُسهر طائی» در مسیر انحراف و فتنه صدایش به «لا حكم إلّا لله» بلند کرد، ایشان برخورد تندی کردند و فرمودند: ای كسی كه در خرد، به قدری زشتی كه گوییا دندانهای پیشت افتاده است، خاموش شو! خدا تو را زشت گرداند! به خدا سوگند، تو، وقتی كه حق به میدان آمد و ظاهر شد، شخصی فرومایه و ضعیف بودی و صدایت پنهان بود، همین كه باطل سر بركشید و فریاد كرد، مانند شاخ بز، آشكار شدی».
عوامل اقتصادی و ناآرامیها
باید دقت کرد که عوامل اقتصادی همچون افزایش قیمتها، تورم، نوسانات شدید نرخ ارز، کمبودهای ناگهانی، بیکاری و کاهش درآمدها در طول تاریخ پیوند نزدیکی با وقوع خشونت و بیثباتی سیاسی داشته است؛ نمونههایی چون انقلاب فرانسه، شورشهای طبقات پایین در مکزیک و انگلستان در قرن هفدهم، شورشهای غذایی در انگلستان قرن هجدهم، خشونت ماشینشکنان در انگلستان قرن نوزدهم، آشوبهای کارگری امریکا در قرن نوزدهم و بیستم از جمله این موارد است(Theory of Collective Behavior P,۲۴۹). از اینرو توجه به مشکلات معیشتی و اقتصادی مردم باید در ثقل توجه تمام دولتها باشد.
امیرمؤمنان(ع) در عهدنامه مالک اشتر نهتنها به رفع حوائج نیازمندان سفارش میکند، بلکه توصیه میکند که راهکاری برای حل ریشهای فقر از جامعه در پیش گیرد، به طوری که کار مناسب به افراد نیازمند قادر به کار واگذار شود و اگر توانایی ندارند تحت پوشش دولت قرار گیرند تا با اطمینان از مستمری خویش به دیگر برنامههای زندگی بپردازند. امام(ع) در جریان گرفتن مالیات به اصلاح نابسامانیهای اقتصادی جامعه و بهبود وضع رفاهی مردم سفارش میکند(نهجالبلاغه، نامه ۵۳).
حضرت همچنین در جهت پیشگیری از مفاسد اقتصادی دستورالعملهایی چون گشایش در روزی کارگزاران، مراقبت بر زیردستان، نظارت بر تاجران برای جلوگیری از احتکار و انحصار و ممانعت از سوءاستفاده نزدیکان در حکومت صادر کردند و توصیه نمودند تا نصب کارگزاران از طریق بررسی و آزمون از میان افراد باتجربه، آبرومند و خاندانهای نیک باشد و کارها با مشورت و بهرهگیری از تجربیات و افکار دیگران پیش برود(همان).
ایشان به شکل مصداقی درباره تخفیف مالیاتی کشاورزان به دلیل آفت و خشکسالی، حمایت از بازرگانان و صاحبان صنایع به عنوان منابع اصلی تامین وسایل زندگی مردم، کنترل بازرگانان بدمعامله و محتکر(همان)، مقابله با تجاوز به حریم بازار و حفظ امنیت آن، مراقبت و نظارت بر قیمتها و دقیق بودن ترازوها، حل مشکلات بازار، ایجاد امنیت در راههای تجاری، منع داد و ستد در مکانهای غیرمجاز و سدمعبر و نظارت بر رفتار متولیان بازار توصیههایی داشتند(رک. عاملی، ۱۴۰۸ق: ۵۲).
توجه حضرت به جزئیات و ذکر مصادیق در آن عصر نشان اهمیت بالای تامین معیشت و اقتصاد مردم دارد؛ لذا مبتنی بر مطالب پیشگفته توجه به چند اصل ضروری است؛ نخست آنکه مسئولان با سیاستگذاری و برنامهریزی کامل و مشورت با تمام اندیشمندان و نخبگان جامعه در مسیر رفع مشکلات قدم بردارند.
- در این مسیر ابتدا دهکهای آسیبپذیر پایین جامعه را توجه دهد و تلاش داشته باشند تا راههای فقر و تنگدستی در جامعه را بخشکانند؛ به بیان دیگر کارآفرینی و اشتغالافزایی را بر روشهای موقتی، چون یارانه دهی ترجیح دهد. در این مسیر از مشورت و بهرهگیری از تجربیات
- در انتصاب کارگزاران و عوامل دولتی توجه ویژه داشته باشند و پیوسته بر رفتار آنان نظارت کنند و مسیر هرگونه انحراف و فساد اقتصادی را ببندد. در صورت بروز فساد نیز به نحو فوری و سریع اقدام نماید.
- کارمندان و نمایندگان دولت در پاسخ دهی به مردم اخلاق و رفتار شایسته داشته باشند، به گزارشات و مطالبات مردمی گوش دهند و از هر فرصتی برای اجرای عدل سریعا استفاده کنند. از بیان جملاتی که خوی زورگویی و خودخواهی دارد و با روحیه مردمسالاری نمیسازد اجتناب ورزند.
- مسیرهای باز بیان نظرات، نصیحتها و رساندن اعتراضات و دادخواهی را برای مردم بگشایند و از هر ندای اعتراضی به عنوان صدای تفرقه جو و ضد دین یاد نکنند تا صف افراد معترض و حق طلب با افراد زیاده خواه و معاند یکی نشود.
یکی از غفلتهایی که در وظایف حکومت صورت گرفته تمرکز بر بحث دانش و غفلت از بحث پرورش یا تزکیه است. جدا از کم توجهی به اصل پرورش در کنار آموزش، برخی از روشهایی که برای تربیت و تهذیب انسانها بر مدار ارزشهای اسلامی و اخلاقی صورت گرفته فاقد کارایی و حتی در خلاف جهت اثر داده است. همچنین آموزشهایی که صورت می گیرد باید مبتنی بر رفتار و بیان کاربردی سبک زندگی در شرایط کنونی باشد.
محمد پارسائیان - دانشآموخته علوم قرآن و حدیث
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
بررسی توصیفی مباحث و موضوع های مطرح شده در فرمان حضرت امیر المؤمنین امام علی(ع)به مالک اشتر،بیانگر آن است که در این گنجینۀ ارزشمند دستور العمل ها برای تـحقق یک فرمانروایی،حکمرانی،مردم داری و حکومت داری شایسته و بایسته بر جوامع انسانی، می توان رهیفت هایی در حوزۀ تنظیم خطمشی های ارتباطی حکومت ها با شهروندان،به عنوان آموزه های مانا برای تمامی جوامع بشری مشاهده کرد.
1.توجه و احترام یکسـان بـه تمامی شهروندان
امام علی(ع)در بخشی از عهدنامۀ مالک و پیش از تأکید بر گونه گونه بودن شهروندان هر جامعه ای و کارکردهای تعاملی آنها با یکدیگر،ابتدا بر این نکتۀ مهم،اساسی و کلیدی تأکید دارند که: «...و مهربانی بـر رعـیت را برای دل خود پوششی گردان و دوستی ورزیدن با آنان را و مهربانی کردن با همگان،و مباش همچون جانوری شکاری که خوردنشان را غنیمت شماری!چه،رعیت دو دسته اند:دسته ای بـرادر دینـی تواند و دسته دیگر در آفرینش بـا تـو همانند.»(نهج البلاغه،1380:نامۀ 326/53)
2.مشخص کردن گروه های اجـتماعی که شـهروندان به آنها تعلق دارند و فراهم سازی امکان تعامل بین حکومت و گروه های مختلف جامعه
امـام عـلی(ع)در بـخشی از عهدنامۀ مالک،پس از اشاره به انگارۀ اجتماعی مورد نظرشان برای تنظیم روابط حکومت با تمامی شهروندان،بـر گونه گونه بودن گروه های اجتماعی در هر جامعه و کارکرد تعاطی آنها با یکدیگر و با حکومت تأکید داشـته می فرمایند:
«و بدان که رعیت را صـنف هـاست که کار برخی جز به برخی دیگر راست نباید،و به برخی از برخی دیگر بی نیازی نشاید. از آنان سپاهیان خدایند و دبیران که در نوشتن نامه های عمومی و یا محرمانه انجام وظیفه نمایند؛ و از آنها داورانند که کار به عدالت دارند و عـاملانند که کار خود به انصاف و مدارا رانند؛ و از آنان اهل جزیه [8] و خراجند[9]، از ذمیان و مسلمانان؛ و بازرگانند و صنعتگران و طبقۀ فرودین از حاجتمندان و درویشان. و خدا نصیب هر دسته را معین داشته و میزان واجب آن را در کتاب خود یا سنت پیامبرش(ص) نگاشته، که پیمـانی از جانب خدا و نگهداری شده نزد ماست.
پس سپاهیان-به فرمان خدا -رعیت را دژهای استوارند،و والیان را زینت و وقار. دین به آنان ارجمند است،و راه ها بی گزند؛و کار رعیت جز به سپاهیان قرار نگیرد،
و کار سپاهیان جز بـا خـراجی که خدا برای آنان معین فرموده درستی نپذیرد، تا بدان در جهاد با دشمن خود نیرومند شوند و کار خود را سامان دهند. و آنان را از خراج آن اندازه باید که نیازمندیشان را کفایت کند.
و این دو دسته-رعیت و سپاهیان-بـرپای نـماند جز با سومین دسته از مردمان که قاضیانند و عاملان و نویسندگان دیوان، که کار عقدها را استوار می کنند و آنچه سود مسلمانان است،فراهم می آورند، و در کارهای خصوصی و عمومی مورد اعتمادند.
و کار این جمله استوار نشود جز بـا بـازرگانان و صـنعتگران که فراهم می شوند و با سودی که بـه دسـت مـی آرند،بازارها را برپا می دارند،و کار مردم را کفایت می کنند،در آنچه دیگران مانند آن نتوانند.
سپس طبقۀ فرودینند از نیازمندان و درویشان که سزاوار است بخشیدن به آنان،و یاری کردن ایشـان. و بـرای هـریک از آنان نزد خدا-از غنیمت –گشایشی است، و هریک را بر والی حـقی، چـندان که کارشان را سامان دهد، و والی چنان که باید از عهدۀ آنچه خدا بر او واجب کرده برنیاید، جز با کوشش و از خدا یاری جستن و خود را برای اجـرای حـق آمـاده کردن، و شکیبایی در انجام کار، بر او آسان باشد یا دشوار.» (نهج البلاغه،1380:نـامۀ 329/53-330)
3.فراهم کردن فرصت هایی برای بـرقراری ارتـباط مـستقیم،مباحثه و گفت وگوی عمومی شهروندان با بالاترین مقامات حکومتی
امام علی (ع)در بخشی از عهدنامۀ مالک بـه طور صـریح و شفاف بر ضرورت تلاش حکومت برای ایجاد زمینه ها و فرصت هایی که عموم شهروندان بتوانند بـا بـالاترین مـقامات حکومتی هر جامعه ای ارتباط مستقیم داشته باشند و با آنان مباحثه (discussion) و گفت وگو (dialogue) کنند،تأکید کردنـد و حـتی بایدها و نبایدهای فضای روانی-اجتماعی[10] را که مقامات حکومتی باید برای تحقق این مهم،فراهم کنـند،تـبیین کرده اند.
«و بخشی از وقت خود را خاص کسانی که به تو نیاز دارند. خود را برای کار آنان فارغ دار و در مجلسی عـمومی بـنشین تا در آن فروتنی کنی خدایی را که تو را آفرید؛ و سپاهیان و یارانت را که نگهبانانند یا تو را پاسبانانند،از آنـان بـازدار،تـا سخنگوی آن مردم با تو گفت وگو کند بی درماندگی در گفتار که من از رسول خدا(ص) بارها شنیدم که می فرمود: «هـرگز امـتی را پاک-از گـناه-نخوانند که در آن امت-بی آنکه بترسند و-در گفتار درمان اند،حق ناتوان را از توانا نستانند»؛و درشـتی کردن و درسـت سخن نگفتن آنان را بر خود هموار کن و تَنگخویی بر آنان و خود بزرگ بینی را از خود بران،تا خـدا بـدین کار درهای رحمت خودرا بر روی تو بگشاید و تو را پاداش فرمانبری عطا فرماید؛و آنچه مـی بخشی، چـنان بخش که بر تو گوارا افتد و آنچه بـازمی داری بـا مـهربانی و پوزش خواهی همراه بود.»(نهج البلاغه،1380:نامۀ 336/53)
4- فراهم کردن زمینه هایی برای دسترسی گروه های اجتماعی ضعیف تر به مراکز قدرت و نیز انتقال نیازهای آنان به حکومت،بدون آنـکه این طـبقه از شهروندان در بیان تقاضاها و انتظارات خود پیش قدم باشند
امام علی (ع)در بخشی از عهدنامۀ مالک،توصیه و تأکیدی خاص بر روی گروه های اجتماعی ضعیف تر و آسیب پذیرتر جامعه دارند:
«...سپس خدا را!خدا را! در طبقۀ فرودین از مردم؛ آنـان که راه چاره ندانند و از درویشان و نیازمندان و بینوایان و از بیماری برجای ماندگانند،که در این طبقه مستمندی است خواهنده، و مستحق عطای است به روی خود نیاورنده...پس، از رسیدگی به کارشان دریغ مدار و روی ترش بدانان میار، و به کارهای کسی که بـه تـو دسـترسی ندارد، بنگر -آنان که در دیده ها خـوارند و مـردم خـردشان می شمارند- و کسی را که به او اعتماد داری، برای تفقد حال آن جماعت بگذار که از خدا ترسان باشد و از فروتنان، تا در خواست های آنان را به تو رساند.»(نـهج البـلاغه،1380:نـامۀ 335/53-336)
5.فراهم کردن فـرصت های مـتنوع ارتباطی برای بیان انتقادات و ارائۀ نظرات شهروندان و یا گروه های اجتماعی به مقامات حکومتی
امام علی(ع)به دلیل اینکه هـر شـهروند را فـی نفسه یک ارتباطساز قلمداد می کنند،در بخشی از عهدنامۀ مالک تأکید کرده اند که هر حکومتی بـرای ادارۀ مـطلوب امـور جامعه،به دریافت مستمر انتقادات و نظرات شهروندان و یا گروه های مختلف اجتماعی نیازمند است؛و حتی در فـرازی دیگـر،پیامـدهای زیانبار و توجه نکردن مقامات حکومتی به این موضوع را تبیین کرده اند:
«...فراوان خود را از رعیت خویش پنـهان مـکن که پنهان شدن والیان از رعیت،نمونه ای است از تَنگخویی و کم اطلاعی در کارها؛ و نهان شدن از رعیت،والیان را از دانستن آنـچه بـر آنـان پوشیده است،باز دارد؛پس کار بزرگ نزد آنان خرد به شمار آید،و کار خرد بزرگ نماید، زیبـا زشـت شود و زشت زیبا، و باطل به لباس حق درآید.
و همانا والی انسانی است که آنچه را مردم از او پوشـیده دارنـد، نـداند، و حق را نشان هایی نبود تا بدان راست از دروغ شناخته شود،و تو به هرحال یکی از دو کس خواهی بود:یا مردی که نفس او در اجـرای حـق سخاوتمند است،پس چرا خود را بپوشانی و حق واجبی را که بر عهدۀ تو است.نرسانی؟یا کار نـیکی را نـکنی که کردن آن توانی؟یا بـه بازداشتن حق گرفتاری،که در این صورت،مردم زود خود را از درخواست از تو بازدارند،چه از بخشش تو نومیدند-و چاره نـدارند-بـا اینـکه بیشتر نیازمندی مردم بر تو رنجی ندارد،چرا که شکایت از ستم است و عـدالت خـواستن یا در معاملتی انصاف جستن....»(نهج البلاغه، 1380:نامۀ 337/53-338)
نتیجه گیری
دستورها و خواست های حضرت علی(ع)از کارگزاران حکومت های اسلامی و به عبارتی جـامع تر از تمامی حکومت های بشری،که در قالب گنجینۀ ارزشمندی به نام فرمان امام علی (ع)به مالک اشتر برای بشریت به میراث مانده است -با توجه به مصادیقی که ارائه شد - از منظر ارتباطی تأکید دارد که هیچ حـکومتی بـه طور کلی نمی تواند بدون ارتباط با شهروندان خود عمل کند و باید جریان مداوم اطلاعات، دستور العمل ها،عقاید،...بین حکومت (حاکم،نهادها و دستگاه های حکومتی ) با عموم شهروندان و گروه های مختلف جامعه فراهم شـود، چـنان که از باب اشاره و متناسب با دریافت نگارندگان، می توان رهنمودها و به عبارتی رهیافت های زیر را در حوزۀ تنظیم خطمشی های ارتباطی حکومت ها با شهروندان مشاهده کرد:
-توجه و احترم یکسان بـه تـمامی شهروندان.
-مشخص کردن گروه های اجتماعی کهـ شـهروندان به آنها تعلق دارند و فراهم سازی امکان تعامل بین حکومت با اقشار مختلف جامعه.
-فراهم کردن فرصت هایی برای برقراری ارتباط مستقیم،مباحثه و گفت وگوی عموم شـهروندان بـا بالاترین مقامات حکومتی.
-فـراهم کردن فرصت هایی برای دسترسی گروه های اجتماعی ضعیف تر به مراکز قدرت و همچنین انتقال نیازهای آنان به حکومت، بدون آنکه این طبقه از شهروندان در بیان تقاضاها و انتظارات خود پیش قدم باشند.
-فراهم کردن فرصت های متنوع ارتـباطی بـرای بیان انتقادات و ارائۀ نظرت شهروندان و یا گروه های اجتماعی به مقامات حکومتی.
رهنمودهای حاصل از عهدنامه مالک اشتر برای تنظیم خط مشی ارتباطی حکومت ها با شهروندان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
نامه امام علی علیه السلام به اشعث بن قيس
(و من كتاب له ( عليه السلام) إلى أشعث ابن قيس عامل أذربيجان وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَكَ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِيقَةٍ وَ فِي يَدَيْكَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَيَّ وَ لَعَلِّي أَلَّا أَكُونَ شَرَّ وُلَاتِكَ لَكَ وَ السَّلَامُ .
از نامه هاى آن حضرت عليه السَّلام است با شعث ابن قيس (كه شمّه اى از حال او در شرح خطبه نوزدهم گذشت) و او (از جانب عثمان) حكمران آذربيجان بود (و آذربيجان ايالتى است در شمال غربى ايران داراى شهرها و ده هاى بسيار كه مهمّترين شهر و مركز آن تبريز است، خلاصه چون امير المؤمنين عليه السَّلام بعد از عثمان زمام امور را بدست گرفت اشعث بجهت كارهاى ناشايسته خود مى دانست كه امام عليه السَّلام او را عزل خواهد نمود ترسناك بود، حضرت براى آگاهى او بحفظ اموال آذربيجان بعد از خاتمه جنگ جمل نامه اى باو ست): 1 عمل (و حكمرانى) تو رزق و خوراك تو نيست (72 ترا حكومت نداده اند تا آنچه بيابى از آن خود پنداشته بخورى) ولى آن عمل امانت و سپرده اى در گردن تو است (كه بايستى آنرا مواظبت نموده در راه آن قدمى بر خلاف دستور دين بر ندارى) و خواسته اند كه تو نگهبان باشى براى كسي كه از تو بالاتر است (تو زير دست اميرى هستى كه ترا حافظ و نگهبان قرار داده و ولايتى بتو سپرده كه آنرا از جانب او مواظبت نمائى، پس)
ترا نمى رسد كه در كار رعيّت بميل خود رفتار نمائى (پيش از آنكه بتو دستور دهند كارى انجام دهى) و نمى رسد كه متوجّه كار بزرگى شوى مگر باعتماد امر و فرمانى كه بتو رسيده باشد، و در دستهاى تو است مال و دارائى از مال خداوند بى همتاى بزرگ، و تو يكى از خزانه داران آن هستى تا آنرا بمن سپارى، و اميد است من بدترين والي ها و فرمانده ها براى تو نباشم (بلكه اين دستور سود دنيا و آخرت ترا در بر دارد) و درود بر آنكه شايسته درود است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
ترجمه و شرح نامه 33 نهج البلاغه: هشدار به والی مکه از فتنه معاویه
نهج البلاغه ( نسخه صبحی صالح ) : و من كتاب له (علیه السلام) إلى قثم بن العباس و هو عامله على مكة: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ عَيْنِي بِالْمَغْرِبِ كَتَبَ إِلَيَّ يُعْلِمُنِي أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَى الْمَوْسِمِ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، الْعُمْيِ الْقُلُوبِ، الصُّمِّ الْأَسْمَاعِ، الْكُمْهِ الْأَبْصَارِ، الَّذِينَ يَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ يُطِيعُونَ الْمَخْلُوقَ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ وَ يَحْتَلِبُونَ الدُّنْيَا دَرَّهَا بِالدِّينِ وَ يَشْتَرُونَ عَاجِلَهَا بِآجِلِ الْأَبْرَارِ الْمُتَّقِينَ؛ وَ لَنْ يَفُوزَ بِالْخَيْرِ إِلَّا عَامِلُهُ، وَ لَا يُجْزَى جَزَاءَ الشَّرِّ إِلَّا فَاعِلُهُ. فَأَقِمْ عَلَى مَا فِي يَدَيْكَ قِيَامَ الْحَازِمِ [الطَّبِيبِ] الصَّلِيبِ وَ النَّاصِحِ اللَّبِيبِ، التَّابِعِ لِسُلْطَانِهِ، الْمُطِيعِ لِإِمَامِهِ؛ وَ إِيَّاكَ وَ مَا يُعْتَذَرُ مِنْهُ، وَ لَا تَكُنْ عِنْدَ النَّعْمَاءِ بَطِراً وَ لَا عِنْدَ الْبَأْسَاءِ فَشِلًا؛ وَ السَّلَامُ.
اما بعد (از حمد و ثناى الهى) مأمور اطلاعاتى من در شام برايم نوشته و مرا آگاه ساخته که گروهى از مردم شام به سوى موسم حج گسيل شده اند; گروهى کوردل، ناشنوا و نابينا! آنها کسانى هستند که حق را با باطل مشتبه مى سازند و از مخلوق در مسير معصيت خالق اطاعت مى کنند و با دين فروشى به متاع دنيا مى رسند و آخرت را که در انتظار نيکان و پاکان است به دنيا مى فروشند، در حالى که هيچ کس جز انجام دهنده کار نيک به پاداش آن نمى رسد و کسى جز فاعل شر، کيفر آن را نمى بيند.
حال که چنين است براى حفظ آنچه در دست دارى قيام کن قيام شخصى دورانديش و محکم و نيرومند، قيام شخصى خير خواه و عاقل که از زمامدار خويش پيروى مى کند و مطيعِ فرمان امام خويش است. (مراقب باش) از انجام عملى که ناگزير شوى در برابر آن عذرخواهى کنى بپرهيز و هرگز به هنگام اقبال نعمت مغرور و سرمست مباش و نه در شدايد و مشکلات سست و ترسو. و السلام.
شرح
- شرح : پیام امام امیر المومنین ( مکارم شیرازی )
- شرح ابن میثم بحرانی ( ترجمه محمدی مقدم )
- منهاج البراعه (خوئی)
- جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ( مهدوی دامغانی )
از نامه هاى امام(علیه السلام) است که به قثم بن عباس فرماندار و نماینده آن حضرت در شهر مکّه نگاشت.
نامه در یک نگاه: این نامه از دو بخش تشکیل یافته است: بخش اوّل هشدارى است که امام(علیه السلام) به قثم بن عباس فرماندار مکّه مى دهد که گروهى از کوردلان و دین به دنیافروشان از سوى معاویه مأموریت یافته اند که در موسم حج اوضاع را به نفع معاویه و به زیان امام(علیه السلام) دگرگون سازند و امام(علیه السلام) تعبیرات جالبى درباره مأموران معاویه فرموده که نظایر آن نیز در هر عصر و زمان مخصوصاً زمان ما یافت مى شود. در بخش دوم به او دستور مى دهد که در برابر این توطئه خطرناک کاملاً هوشیار باشد و کارى نکند که بعداً بخواهد از آن عذرخواهى نماید. اين نامه زمانى براى قثم بن العباس فرستاده شد. بعضى از عوامل اطلاعاتى امام(عليه السلام) از مکّه به آن حضرت خبر دادند که معاويه گروهى از اهل شام را براى پخش شايعات دروغين و سمپاشى بر ضد امير مؤمنان على(عليه السلام) در ايام حج به مکّه فرستاده است. از عبارات ابن اعثم کوفى در الفتوح استفاده مى شود که او سه هزار نفر از لشکر خود را با تجهيزات لازم به صورت پنهانى به مکّه فرستاده بود شايد براى اينکه اگر فرصتى به دست آيد دست به شورش بزنند و با طرفداران على(عليه السلام) درگير شوند و فضاى حرم امن خدا را نا امن کنند. به هر حال امام(عليه السلام) در آغاز اين نامه چنين مى فرمايد: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) مأمور اطلاعاتى من در شام برايم نوشته و مرا آگاه ساخته که گروهى از مردم شام به سوى موسم حج گسيل داشته شده اند»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ عَيْنِي ـ بِالْمَغْرِبِ ـ کَتَبَ إِلَيَّ يُعْلِمُنِي أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَى الْمَوْسِمِ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ). آن گاه صفات آنها را در سه جمله و اعمال آنها را در چهار جمله خلاصه مى کند و مى گويد: «گروهى کوردل، ناشنوا و نابينا»; (الْعُمْيِ الْقُلُوبِ، الصُّمِّ الاَْسْمَاعِ، الْکُمْهِ الاَْبْصَارِ). اين سخن در واقع برگرفته از آيه شريفه قرآن است: «(وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثيراً مِّنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِها وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ آذانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ); به يقين گروه بسيارى از جن و انس را براى دوزخ آفريديم. آنها دلها (عقل ها) يى دارند که با آن (انديشه نمى کنند) و نمى فهمند و چشمانى که با آن نمى بينند و گوش هايى که با آن نمى شنوند. آنها همچون چهار پايانند، بلکه گمراهتر اينان همان غافلانند (چون امکان هدايت دارند و بهره نمى گيرند)». همان گونه که در تفسير آيه شريفه نيز آمده است طرق معرفت انسان سه چيز است: عقل، که با آن مى انديشد، چشم، که حوادث مختلف را با آن مى بيند و تجربه مى آموزد و گوش، که علوم نقلى را با آن مى شنود. کسانى که اين سه را از دست دهند تمام راه هاى معرفت بر آنان بسته مى شود. آرى معاويه اين دوزخيان از خدا بى خبر و کوردلان چشم و گوش بسته را به اين منظور انتخاب کرده بود که هرچه او مى خواهد، بگويند و از هيچ گناهى ابا نداشته باشند. سپس درباره اعمال آنها مى افزايد: «آنها کسانى هستند که حق را با باطل مشتبه مى سازند و مخلوق را در مسير معصيت خالق اطاعت مى کنند و با دين فروشى به متاع دنيا مى رسند و آخرت را که در انتظار نيکان و پاکان است به دنيا مى فروشند»; (الَّذِينَ يَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ، وَيُطِيعُونَ الْمَخْلُوقَ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ، وَيَحْتَلِبُونَ الدُّنْيَا دَرَّهَا بِالدِّينِ، وَيَشْتَرُونَ عَاجِلَهَا بِآجِلِ الاَْبْرَارِ الْمُتَّقِينَ). بديهى است کسانى که کوردل و چشم و گوش بسته اند از اين امور امتناعى ندارند; براى اغفال مردم حق و باطل را به هم مى آميزند و براى جلب رضايت مخلوق و به دست آوردن جوايز او فرمان خدا را زير پا مى گذارند و براى به دست آوردن متاع دنيا سرمايه دينى خود را از دست مى دهند و آنها کسانى هستند که چشم بصيرتشان به قدرى ضعيف است که تنها دنيايى را که پيش پاى آنهاست و زودگذر است مى بينند و جهان آخرت را با آن همه نعمت ها و مواهب معنوى و مادى که اندکى دور دست تر است نمى بينند. به همين دليل آن را ناچيز مى شمرند و به آسانى به دنيا مى فروشند. بديهى است معاويه هرگز از کسانى که مختصر ايمان و سابقه اى در اسلام داشتند براى اين کارها انتخاب نمى کرد. دقيقا جستجو مى کرد افرادى را پيدا کند که نه دينى داشته باشند نه ايمانى، نه عقلى و نه وجدانى. بندگان و غلامانى باشند جان و دل بر کف و چشم بر امر و گوش بر فرمان; و اين است راه و رسم همه حاکمان جور و دغل کار. آن گاه امام(عليه السلام) به اين حقيقت اشاره مى کند که هرکس کار نيک و بدى کند پاداش و کيفر آن را خواهد ديد مى فرمايد: «در حالى که هيچ کس جز انجام دهنده کار نيک به پاداش آن نمى رسد و کسى جز فاعل شر، کيفر آن را نمى بيند»; (وَلَنْ يَفُوزَ بِالْخَيْرِ إِلاَّ عَامِلُهُ، وَلاَ يُجْزَى جَزَاءَ الشَّرِّ إِلاَّ فَاعِلُهُ). اين نکته برگرفته از آيات شريفه قرآن است که مى فرمايد: (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرًّا يَرَهُ). اشاره به اينکه اين افراد که براى ايجاد مفسده و اختلاف در ميان مسلمانان به تلاش و کوشش بر مى خيزند و همچنين فرمانده اصلى آنها هيچ کدام سودى نخواهند برد و شر و فساد دامن آنها را نيز خواهد گرفت. سپس قثم بن عباس را مخاطب ساخته مى فرمايد: «حال که چنين است براى حفظ آنچه در دست دارى قيام کن، قيام شخصى دور انديش و محکم و نيرومند، قيام شخصى خير خواه و عاقل که از سلطان خويش پيروى مى کند و مطيعِ فرمان امام خويش است»; (فَأَقِمْ عَلَى مَا فِي يَدَيْکَ قِيَامَ الْحَازِمِ الصَّلِيبِ، وَالنَّاصِحِ اللَّبِيبِ، التَّابِعِ لِسُلْطَانِهِ، الْمُطِيعِ لاِِمَامِهِ). بدين وسيله امام(عليه السلام) اراده او را تقويت مى کند و براى انجام وظيفه در مقابل توطئه معاويه و خراب کاران شام آماده مى سازد و در ضمن بر نظارت خود نسبت به اعمال وى تأکيد مى ورزد. امام(عليه السلام) در اين بيان کوتاه و پر معنا شرايط فرماندارى موفق را بيان کرده است: دورانديش بودن، محکم در برابر حوادث ايستادن، خيرخواه مردم و پيشوا و امام بودن، و چشم و گوش بر امر و فرمان داشتن. به يقين اگر اين شرايط در هر مدير و فرمانده اى جمع شود در کار خود موفق خواهد بود و توطئه هاى دشمن را در هم خواهد شکست. آن گاه در پايان اين نامه هشدار ديگرى به او مى دهد و مى فرمايد: «از انجام عملى که ناگزير شوى در برابر آن عذرخواهى کنى بپرهيز. و هرگز به هنگام اقبال نعمت مغرور وسرمست مباش و نه در شدايد و مشکلات سست و ترسو. والسلام»; (وَإِيَّاکَ وَمَا يُعْتَذَرُ مِنْهُ، وَلاَ تَکُنْ عِنْدَ النَّعْمَاءِ بَطِراً، وَلاَ عِنْدَ الْبَأْسَاءِ فَشِلاً، وَالسَّلاَمُ). ضرب المثل معروفى در ميان توده مردم هست که مى گويند: «عذرخواهى روى انسان را سفيد نمى کند» درست است که انسان در مقابل خطاهاى خود بايد معذرت بطلبد; ولى بايد توجّه داشت که اين معذرت خواهى هرگز انسان را به جايگاه اولى باز نمى گرداند، پس چه بهتر که مراقب باشد کارى نکند که مجبور به عذرخواهى شود. همچنين بايد چنان پر ظرفيت و خويشتن دار و مسلط بر نفس باشد که اقبال و ادبار نعمت ها در او اثر نگذارد. نه همچون افراد کم ظرفيت که با اندک پيروزى چنان خوشحال مى شوند که در پوست خود نمى گنجند و در مقابل اندک شکست چنان پريشان مى شوند که دست و پاى خود را گم مى کنند. هر گاه در اين چند خط نامه مختصر و فشرده امام(عليه السلام) دقت کنيم مى بينيم همه چيز در آن هست و اين نشانه روشنى از فصاحت و بلاغت فوق العاده امام(عليه السلام) و آگاهى او بر همه مسائل سياسى و اجتماعى و اخلاقى است.
نکته: قثم بن عباس کيست؟ «قثم» در اصل «قاثم» بوده به معناى شخص سخاوتمند و پربخشش (سپس الف آن افتاده است). اين اسم براى قثم بن العباس اسمى با مسمّا بوده، زيرا او را صاحب بخشش و سخاوتمند شمرده اند. او پسر عموى پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و امير مؤمنان على(عليه السلام) و فرزندزاده عبدالمطلب و مادرش ام الفضل لبابه دختر حارث از ياران رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بود و نوشته اند مادرش پس از خديجه(عليها السلام) اوّلين زنى بود که اسلام آورد. در کتب رجال و تاريخ او را مردى با فضيلت و قوى شمرده اند. در زمان حکومت امير مؤمنان على(عليه السلام) مدتى والى مدينه و سپس والى مکّه شد و در اين سِمت تا زمان شهادت امير مؤمنان(عليه السلام) باقى ماند و در سال 38 هجرى به عنوان اميرالحاج از سوى آن حضرت انتخاب شد. مى گويند هنگامى که امير مؤمنان(عليه السلام) در محراب عبادت در خون خود غلطيد، قثم در مسجد کوفه حاضر بود و هنگامى که ابن ملجم در حال فرار بود او را دستگير کرد. در ايام معاويه به موجب دوستى که با سعيد بن عثمان، والى خراسان داشت به خراسان رفت و در جنگى که در سمرقند واقع شد حضور داشت و در آنجا به شهادت رسيد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
نامه امام علی علیه السلام به اشعث بن قيس
رهنمودهای حاصل از عهدنامه مالک اشتر برای تنظیم خط مشی ارتباطی حکومت ها با شهروندان
حقوق مردم و شیوههای اعتراض به حاکمان از منظر نهجالبلاغه
عهدنامه امام علی (ع) برای مالک اشتر نَخَعی [نامه53، نهج البلاغه]
حکومت و حقوق متقابل مردم و زمامداران در نهج البلاغه
حقوق متقابل مردم و حاکمان - پرتال جامع علوم انسانی
حقوق متقابل حکومت و مردم از دیدگاه امام علی(ع)/ بدون اصلاح ...
امام علی (ع) و حقوق متقابل مردم و حکومت - پایگاه امام علی علیه ...
امام علی (ع) و حقوق متقابل مردم و حکومت - پرتال جامع علوم انسانی
فصل هفتم حقوق متقابل حکومت و مردم در نهج البلاغه - پرسمان
حقوق متقابل حاکم و مردم از نگاه علوی
حقوق متقابل حاکم و مردم از نگاه علوی
حقوق متقابل دولت و ملت از دیدگاه حضرت علی(ع)
حقوق متقابل دولت و ملت از دیدگاه حضرت علی(ع)
حقوق متقابل مردم و حاکم درگفتگو با امام علی (ع) (1) - راسخون
حقوق متقابل مردم و حاکم درگفتگو با امام علی (ع) (2) - راسخون
نهجالبلاغه | حقوق متقابل مردم و مسئولان در بیان امام علی(ع)- ...
تحلیل مضمون عهدنامۀ امیرالمؤمنینعلی(ع) با مالکاشتر
ویژگی های حاکم اسلامی در نهج البلاغه - مرکز مطالعات راهبردی ...
فیشهای حاکم اسلامی - Khamenei.ir
وظایف و مسؤولیتهای حاکم در نگاه علی(ع)
وظايف و مسؤوليت هاى حاكم در نگاه على(ع)
وظایف حاکم اسلامی در قبال مردم
ویژگی حاکم اسلامی در نهج البلاغه - پرسمان
حاکم شایسته از منظر نهج البلاغه - منتظران منجی
سه وظیفه مهم حاکم اسلامی از دیدگاه امام علی(ع)/ اصلاح اهل مملكت و ...
وظایف و مسؤولیتهاى حاکم در نگاه على(ع) - پرتال جامع علوم ...
سیمای کارگزاران دولت اسلامی از منظر امام علی(علیه السلام)
نهجالبلاغه | حقوق متقابل مردم و مسئولان در بیان امام علی(ع)- ...
بازخوانی حقوق مردم و شیوههای اعتراض به حاکمان از منظر نهج ...
بازخوانی حقوق مردم و شیوههای اعتراض به حاکمان از منظر نهج ...
بازخوانی حقوق مردم و شیوههای اعتراض به حاکمان از منظر نهج ...
همیشگی بودن حقوق متقابل والی و رعیت دلالت بر ضرورت جانشین برای امام زمان دارد
نمونه هايي از مراقبت و برخورد امام علي با اطرافيان نمونه هايي از ...
سخت گیری امام علی علیه السلام درباره بیت المال - دانشنامه رشد
خشم مولا از دیدن گردنبند مروارید بیتالمال برگردن دخترش - مشرق نیوز
علی (ع) به عقیل فرمود: اگر گفتار من تو را قانع نمی کند، به کنار این صندوق ها که در بازار پیدا است و پول های تاجران در میانشان ست برو، و آنها را بشکن و از پول آنها بردار
عقیل در زمان خلافت برادرش امیر المؤمنین علی علیه السلام به عنوان مهمان به خانه آن حضرت در کوفه وارد شد
دستورالعمل امام علی(ع) برای برخورد با یک مسئول مفسد ...
سیره علوی در برخورد با افراد و گروه ها - پرتال جامع علوم انسانی
نامه به برادرش عقيل | ترجمه نهج البلاغه | محمد دشتی | پایگاه ...
زمانی که علی(ع) در حفظ بیتالمال دست «برادرش» را به آتش ...
توصیف ابعاد و ویژگیهای حاکمان از نگاه نهج البلاغه
عدالت در رفتارهاى امام علی علیه السّلام - تبیان
عقیل بن ابیطالب - ويکی شيعه
حکومت در نهج البلاغه
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
واکنش امام علی(ع) به فرمانداری که دعوت یک ثروتمند را پذیرفت
فرماندار بصره دعوت مهمانی یک ثروتمند را پذیرفت که با عتاب امیرالمومنین(ع) مواجه شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، بیانات امیرمؤمنان(ع) در نهجالبلاغه در عین فصاحت و بلاغت کلام، دارای ابعاد متعدد اجتماعی، سیاسی، علمی و فرهنگی است و کارکرد آنها نه تنها مرتبط با دوران پر تلاطم حکومت ظاهری ایشان بر جامعه مسلمین بلکه تمام زمانها و مکانها را در بر میگیرد و این ناشی از قدرت احاطه ائمه(ع) بر علوم و مسائل اساسی هر جامعه و احاطه بر سنتها و قوانین جاری در عالم هستی است.
بیان نکات اخلاقی و معرفتی و نیز تبیین مسائل اجتماعی و سیاسی مثل امنیت ملی، عوامل انحطاط امتها و ملتها، تبیین عوامل اتحاد و اختلاف، راههای برونرفت از فتنههای اجتماعی، نمایش سیمای مترفین و زراندوزان، نحوه مبارزه با اشرافیت و... از موضوعات مهم بیانات امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه است.
از محورهای مهم بیانات و نامههای سیاسی و اجتماعی آن حضرت در این کتاب شریف، لزوم دوری فرمانداران و مسئولان از زندگی تشریفاتی و پرهیز آنان از زراندوزی و اشرافیت بیحد و حصر و نیز لزوم مراقبت آنها نسبت به اندوختههای مالیشان و دعوت به سادهزیستی است. از نگاه امیر مؤمنان(ع) آنگاه که مسئولان جامعه به دنیاپرستی و یا به مظاهر آن گرایش یابند، توانایی اداره امور جامعه را نخواهند داشت. در این نگاه، هر یک از مسئولان موظفند سطح زندگی خود را تا سطح عموم مردم تنزل دهند تا توانایی درک نیازهای آنها را داشته باشند.
یکی از جریانات مشهور در دوران حکومت امیرالمؤمنین(ع) مربوط به فرماندار بصره یعنی عثمان بن حُنیف است. طی این ماجرا به آن حضرت خبر رسید عثمان دعوت یکی از ثروتمندان بصره را پذیرفته است. لذا طی نامهای مورد عتاب امام(ع) قرار گرفت. در بخشهایی از این نامه تاریخی آمده است:
«اى پسر حنیف، به من گزارش دادند که مردى از سرمایهداران بصره، تو را به مهمانى خویش فرا خواند و تو به سرعت به سوى آن شتافتى خوردنىهاى رنگارنگ براى تو آوردند و کاسههاى پر از غذا پى در پى جلوى تو نهادند گمان نمىکردم مهمانى مردمى را بپذیرى که نیازمندانشان با ستم محروم شده و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شدهاند، اندیشه کن در کجایى؟ و بر سر کدام سفره مىخورى؟ پس آن غذایى که حلال و حرام بودنش را نمىدانى دور انداز و آنچه را به پاکیزگى و حلال بودنش یقین دارى مصرف کن.»
وَ قَدْ بَلَغَهُ أَنَّهُ دُعِیَ إِلَى وَلِیمَةِ قَوْمٍ مِنْ أَهْلِهَا فَمَضَى إِلَیْهَا أَمَّا بَعْدُ یَا ابْنَ حُنَیْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْیَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاکَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَیْهَا یُسْتَطَابُ لَکَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَیْک الْجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُجِیبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیُّهُمْ مَدْعُوٌّ فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیْکَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَیْقَنْتَ بِطِیبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ ... / (نامه45 نهجالبلاغه)
برای درک عمق مطلب، لازم است بدانیم در کتاب الاعلام زرکلى آمده است که عثمان بن حنیف از صحابه پیغمبر صلى الله علیه وآله بود. در غزوه اُحد و پس از آن شرکت داشت و در عصر عمر به موجب تقوا و پاکدامنى خاصى که داشت مأمور اندازهگیرى سرزمین هاى خراجى عراق و سپس والى بصره شد. هنگامى که فتنه جمل رخ داد انصار عایشه به او پیشنهاد کردند که همراه آنها بر ضد امام على علیه السلام بجنگد (در حالى که او والى بصره بود) از این کار خوددارى کرد. طرفداران عایشه تمام موى سر و صورت و ابروهاى او را کندند و با همان حال نزد عایشه بردند.
امام علیهالسلام عیب بزرگ این سفره را انحصارى بودن آن براى اغنیا ذکر کرده است. اگر غذاهاى رنگارنگ منحصر به آنها نبود و گرسنگان و نیازمندان هم از آن بهره مىگرفتند، اشکال بسیار کمترى داشت؛ بنابراین پرزرق و برق بودن و استفاده از انواع غذاهاى گوناگون از یک سو و محروم بودن مستمندان از سوى دیگر ایراد مهم آن سفره بوده است که اگر والى بودن عثمان بن حنیف را بر آن بیفزاییم اشکال آن بیشتر مىشود.
بیشتر بخوانید
نهجالبلاغه| نقش امام زمان در عبور مردم از فتنههای آخرالزمان
نهجالبلاغه | حقوق متقابل مردم و مسئولان در بیان امام علی(ع)
مبعث در نهجالبلاغه| خداوند از پیامبران نسبت به پذیرش رسالت پیامبر(ص) عهد گرفت
نهجالبلاغه| مسئول بیاخلاق صلاحیت تصاحب پستهای حکومتی را ندارد
نهجالبلاغه صوتی| امام علی(ع): گمراهان، دنیای زودگذر را برگزیدند و آخرت جاویدان را رها کردند
نهجالبلاغه صوتی| امام علی(ع): ستارگان را نشانههاى هدایتگر بیابان ماندگان سرگردان قرار داد
نهجالبلاغه صوتی| راهکار عبور از سختیها در بیان امام علی(ع)
نهجالبلاغه صوتی| ضرورت یاد قیامت و عذاب الهى در بیان امام علی(ع)
نهجالبلاغه صوتی | امام علی(ع): خلاف وعده عمل کردن موجب خشم خدا و مردم میشود
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
اصول انتخاباتی در اندیشه امام خمینی ره
اکنون با روشن شدن محدوده موضوع بحث و ضرورت آن به بیان اصول انتخاباتی در اندیشه امام راحل میپردازیم.
اصل اول: لزوم مشارکت عمومی و نفی بیتفاوتی نسبت به انتخابات
در هر جامعه انسانهایی با انگیزهها و خواستهای متفاوت وجود دارند. از آنجا که انسان ذاتاً موجودی اجتماعی است، تأمین این خواستها و عملی کردن این انگیزهها نیز تنها در همین حیات اجتماعی ممکن و میسر میباشد. به همین جهت حرکت کلی یک جامعه تعیینکننده و تأثیرگذار بر جهتگیریهای فردی آن جامعه نیز خواهد بود. این امر در جوامع بهرهمند از رژیمهای حکومتی متکی بر آرای مردم جلوه و نمود بیشتری از خود نشان میدهد، چراکه در هر انتخابات افکار برگزیدگان آرای عمومی نقشه و راهبرد اجرایی جامعه را تا زمان حضور در مسئولیت خویش تعیین میکند. فلذا هرچه افراد مذکور بهره مند از افکار صحیح تر و دارای پشتوانه آرای بیشتری باشند در اقدامات خویش از تحرک و توان و عزم بیشتری برخوردار بوده حرکت جامعه را در رسیدن به اهداف جمعی خود شتاب بیشتری می بخشند و به تبع، افراد جامعه نیز در جریان این حرکت قرار گرفته در مدت زمان کمتر به اهداف خویش نائل میگردند.
به همین جهت مشارکت عمومی مردم در چنین جوامعی از نقش تعیینکنندهای برخوردار بوده یا اسباب صعود یا موجبات سقوط را فراهم خواهد کرد. هرچه این مشارکت از روی فکر و اندیشه و با حضور بیشتری باشد، پیشرفت جامعه از تضمین بالاتری برخوردار خواهد بود. از این رو مشارکت عمومی به معنای فعالیت مسئولانه و انتخابگرانه شهروندان در تصمیمگیریها محسوب گردیده و از انحصاری شدن روند تصمیم سازی و سلطه گروه و فکر خاص جلوگیری میکند.
علاوه بر این مطلب، ایجاد امنیت و ثبات اجتماعی را که خود عاملی بازدارنده بوده و موجب انصراف دشمنان خارجی از فکر تعرض و تعدی به خاک یک کشور میشود، میتوان توجیهگر دیگری بر لزوم و ضرورت مشارکت عمومی برشمرد. لذا انتخابات که تجلیگاه حضور و مشارکت سیاسی مردم و میدان تحقق اراده ایشان در جهت رقم زدن سرنوشت آنها میباشد در اندیشه امام راحل از جایگاه ویژه و حسن فعلی برخوردار بوده و به عنوان یک ارزش ملّی ـ اسلامی معرفی میگردد تا جایی که ایشان آن را در حد یک وظیفه شرعی و واجب عینی بر میشمرند. بیانات و موضعگیریهای ایشان گواهی آشکاری بر این مدعا است. آنجا که میفرمایند:
این وظیفهای است الهی، وظیفهای است ملی، وظیفهای است انسانی، وظیفهای است که ما باید عمل به آن بکنیم، همهمان باید در انتخابات شرکت بکنیم (امام خمینی 1385 ج ۱۸: ۳۸1).
همچنین آنجا که مردم را به جهت رفع تهدیدات خارجی توصیه به مشارکت فعال در امر انتخابات نموده و میفرمایند:
شما چنانچه سطح رأیتان از زمان سابق- خداى نخواسته- کمتر بشود، بوقهاى تبلیغاتى خارج و شکست خوردههاى فرارى به خارج خواهند گفت که ایران از اسلام رو برگردانده و از جمهورى اسلامى روبرگردانده است. و این تبلیغ در همه جا خواهد شد و این ممکن است در دنیا پایههاى این جمهورى را سست کند... (امام خمینی 1385 ج 15: 261).
بیانات و موضعگیریهای انبوه دیگری نیز از ایشان، همگی بیانگر ارزشمند و نیکو بودن و بلکه واجب بودن مشارکت در امر انتخابات است.
اصل دوم: تأیید یا احراز صلاحیت بر اساس قانون
دومین مؤلفه از مؤلفههای اخلاق انتخابانی در اندیشه امام راحل مربوط به ناظران امر انتخابات است که وظیفه بررسی صلاحیت نامزدهای انتخاباتی را برعهده دارند. نظریهها و تفاسیر گوناگونی در مورد بررسی صلاحیت نامزدهای انتخاباتی وجود دارد. براساس اصل 99 قانون اساسی وظیفة خطیر نظارت بر انتخابات و بررسی صلاحیت نامزدها بر عهده شورای نگهبان قرار گرفته است. این امر از آن جهت دارای وجهه اخلاقی است که فارغ از انواع تفاسیر درباره اطلاعی بودن یا استصوابی بودن این نظارت، امری به حساب میآید که اعمال هرگونه سلیقه شخصی در این رابطه، اعضای شورا را از صلاحیت عضویت که فقیه عادل بودن است ساقط نموده و ایشان را در برابر قضاوت الهی مسئول و پاسخگو مینماید. لذا با توجه به این مسأله است که امام هر دو سوی مسأله، چه تدقیق در صحت انتخابات و چه احراز یا تأیید صلاحیت را تنها در چهارچوب قانون صحیح دانسته، موارد خارج شده از این محدوده را دارای قبح فعلی به حساب آورده، صیانت از شوراى نگهبان را در گرو عملکرد اعضاى آن دانسته و میفرمایند:
صحبتهاى شما باید به صورتى باشد که همه فکر کنند در محدودة قانونى خودتان عمل مىکنید، نه یک قدم زیاد و نه یک قدم کم. در همان محل قانونى وقوف کنید، نه یک کلمه این طرف و نه یک کلمه آن طرف. گاهى ملاحظه مىکنید که مصالح اسلامى اقتضا مىکند که به عناوین ثانوى عمل کنید. به آن عمل کنید (امام خمینی 1385 ج19: 44 ـ 43).
چرا که آثار و تبعات اعمال نظرات شخصی اعضا یا پیش داوری ایشان نسبت به افراد مطرح صرفاً به انتخابات منحصر نگردیده بلکه موجبات دلسردی و دلزدگی جمیع افراد شرکت کننده را نیز فراهم میآورد. لذا با توجه به این مطالب امام اعضای این شورا را به دقت لازم و کافی و نه تدقیق موشکافانه، دعوت نموده از اعمال هرگونه نظرات شخصی و پیش داوری برحذر میدارند. نمونه بارز این مورد را میتوان در بررسی صحت انتخابات دوره سوم مجلس شورای اسلامی مشاهده کرد. آنجا که ایشان خطاب به یکی از اعضای شورا، علت دخالت خود در فعالیت شورای نگهبان را همین مطلب دانسته، رسیدگى سریع به شمارش آراى انتخابات مجلس را از شورای نگهبان درخواست میکنند[5].
اصل سوم: تمهید امکانات و تدابیر لازم جهت برگزاری انتخابات
یکی دیگر از اصول مطرح در اندیشه امام راحل، لزوم تمهید مقدمات و تدابیر لازم جهت برگزاری هرچه باشکوهتر انتخابات در جمهوری اسلامی است. اساساً در رژیمهای مردمسالار برگزاری انتخابات از یکسری تشریفات و ترتیباتی که در قانون عادی یا اساسی ذکر شدهاند، برخوردارند. در حقیقت این ترتیبات حافظ حق رأی افراد شرکت کننده و مانع دخالت افراد مسئول و غیر مسئول جهت تغییر و تبدیل در آرا است. فلذا قانون اساسی جمهوری اسلامی در اصل ششم ضمن تأیید اصل تعیین کننده بودن انتخابات جهت احراز مقامات رسمی کشور همچون رئیس جمهور، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، اعضای شوراها و نظایر اینها، بهکارگیری همه امکانات دولت جهت مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را در اصل سوم مورد تأیید قرار داده نظارت بر این اجرا را طبق اصل 99 برعهده شورای نگهبان نهاده است.
حوزهبندی انتخابات و فرمان اخذ رأی و مقررات مربوط به رأی دهندگان باید به نحوی قبل از انتخابات برای مردم تشریح شود تا ابهامی باقی نماند. اصول قانونی مربوط به انتخابات که قانون اساسی یا قوانین عادی معرف آن هستند باید با دقت و صحت به مورد اجرا گذاشته شود.... مسائل کلی و اساسی مربوط به انتخابات در قوانین اساسی میآید و قوانین عادی مقررات جزئی را پیشبینی میکنند (مدنی 1376: 146).
تمامی این مسائل همگی از آن جهت دارای اهمیت هستند که حافظ حقّ تعیین سرنوشت افراد جامعه میباشند، فلذا با وجود تصریح قانون انتخابات به این مطالب، امام راحل از کنار این مسأله به راحتی عبور نکرده همگان را طی بیاناتی ملزم به حسن اجرای قانون نموده فرمودهاند:
توجه به اینکه انتخابات جورى باشد که مردم پسند باشد، نه جورى باشد که فرض کن خان پسند باشد، ما او را مىخواهیم. مردم پسند باشد، یعنى مردم احساس بکنند به اینکه مسأله انتخابات به آن طورى که قانون انتخابات گفته است، به آن طورى که اسلام مىخواهد دارد عمل مىشود. عمل مال شماست، قانون یک ثبتى است که مىشود، یک وظیفهاى تعیین مىکند، لکن آنى که مهم است در مقام عمل است. مقام عمل جورى باشد که تطبیق بکند با قانون، و مردم راضى باشند در عمل. و توجه به این معنا هم از لازمات است که توجه بکنید که اخلالگرها نیایند خرابکارى بکنند (امام خمینی 1385 ج 18: 380).
اصل چهارم: حفظ اصالت آرا (تحمیلی نبودن آرا و صیانت از آنها)
یکی دیگر از اصول انتخاباتی مورد نظر امام خمینی اصل بنیادین اصالت رأی است. از این واژه برداشتهای متفاوتی میتوان ارائه داد: یکی آنکه در جامعه آنچه اصالت دارد رأی مردم است، هرچند این رأی و نظر در مقابل احکام صریح اسلامی باشد. دیگر آنکه ملاک و میزان عملکرد حکومت در جامعه رأی و نظر مردم است، اما رأی و نظری که از سوی مردم مسلمان مقید به احکام اسلامی داده میشود. مسلماً آنچه در دیدگاه امام راحل از اصالت رأی مطرح میشود همین نظریه دوم میباشد که البته مختص جامعه اسلامی است. به عنوان نمونه میتوان به سخنرانی ایشان در تاریخ 25 خرداد 1358 اشاره کرد، آنجا که میفرمایند:
یک نفر چه حقى دارد براى 53 میلیون جمعیت رأى بدهد؟ پنجاه نفر- ششصد نفر چه حقى دارد براى یک ملت 53 میلیونى رأى بدهد؟ این حق براى این است که شما مىخواهید رأى بدهید. رأى شماست. میزان؛ رأى ملت است (امام خمینی 1385 ج 8: 173).
در ادامه نیز به مسلمان بودن و مقید بودن مردم به اسلام اشاره کرده و مخالفان رأی مردم مسلمان را غرب زده برشمرده و میفرمایند:
آقایان مىگویند که ملت بىاطلاع است! من مىگویم شما هم بىاطلاع هستید. اگر ملت بىاطلاع است، شما بىاطلاعتر هستید! براى اینکه در اینجا اطلاعات اسلامى مىخواهد، و بعضى از شما اصلاً اطلاع ندارید. بعضى از شما نمىداند نماز چند تاست! چرا ملت ما اطلاع ندارد؟ چرا اینقدر ملت ما را ضعیف قرار مىدهید؟ چرا اهانت به ملت میکنید؟ چه حقى دارید؟ در ملت ما همه چیز هست. اگر اسلام فقط عیب است، بله شما حق دارید. ملت ما مُسْلم است؛ شما هم اسلام را قبول ندارید؛ پس ملت ما چیزىنمىداند براى اینکه اسلامى است!؟ و اسلام چیزى است که مخالف با همه دانشهاست؟! حرف شما این است؟ یک قدرى در حرفهایتان تفکر کنید. یک قدرى در مطالبتان تعقل کنید، نگذارید که ملت یکوقت به تنگ بیاید. رژیم سابق ملت را به تنگ آورد؛ نگذارید. یک قدرى تعقل کنید. یک قدرى براى اسلام حق قائل بشوید. یک قدرى براى مسلمین حق قائل بشوید. یک قدرى براى برادران اسلامى حق قائل بشوید (امام خمینی 1385 ج 8: 175ـ174).
حفظ اصالت رأی مورد بحث دو نماد اصلی در انتخابات میتواند داشته باشد یکی مربوط است به زمان رأیگیری که ما از آن به تحمیلی نبودن آرا تعبیر میکنیم و دیگری مربوط است به حفظ آرای مأخوذه که از آن به صیانت آرا یاد می نماییم. آنچه در انتخابات و صحت و سلامت آن اهمیت دارد تحمیلی نبودن آرا و صیانت از آرای مأخوذه است که در غیر این صورت، محصول چنین انتخاباتی نظر مردم نخواهد بود بلکه مطابق نظر افرادی خاص با گرایشهای معلوم بوده و درواقع به سخره گرفتن مردمسالاری به حساب میآید. به همین جهت است که «تحت تأثیر قراردادن نتیجه انتخابات، از راه تهدید یا تطمیع، وعده شغل، پرداخت قروض و نظایر آنها در همه کشورها ممنوع است و اگر اتفاق افتد شهروندان و کاندیداها مکلفند آنها را به مقامات صالح گزارش نمایند» (قاضی 1382: 322). از این رو در ماده 7 قانون انتخابات جمهوری اسلامی، انتخابات را به صورت مستقیم و عمومی و با رأی مخفی دانسته در ماده 18 و 19 خود، آرای مأخوذهای را که از طریق خرید و فروش، تقلب و تزویر یا تهدید به صندوقهای انتخاباتی ریخته شده باشند باطله معرفی میکند. فلذا امام خمینی با تعیین محدوده عملکرد مجریان و ناظران انتخابات به این مطلب اشاره کرده و میفرمایند:
حالا شما که مىخواهید در این انتخابات البته نظارت کنید، شما باید توجه کنید که این رژیم، رژیم انسانى ــ اسلامى است؛ رژیم طاغوتى نیست. یک کلمه نباید شماها مطلبى بگویید که تحمیل اسمش باشد؛ فضلاً اینکه یک عمل بکنید. مردم آزاد، همان طورى که در رفراندم بود، آزاد بودند مردم. مردم را باید آزاد بگذارید... نظارت باشد بر صندوقها به طورى که هیچ کس نتواند خیانت کند. صندوقها، دست امینها باشند، امین از ملت باشد که بعد صحبت نشود براى شما که فلان فرماندار مثلاً دخالت کرد در این امر. در حکومت اسلامى وضع این است که شماها الآن در انتخابات بیش از حق نظارت و فراهم کردن وسائل به آنقدرى که باید حکومتها فراهم کنند، بیشتر از این حق ندارید(امام خمینی 1385 ج 9: 121).
در جای دیگر با اشاره به عدم تحمیل رأی به مردم میفرمایند:
ما بنای بر این نداریم که یک تحمیلی به ملتمان بکنیم. و اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتوری بکنیم. ما تابع آرای ملت هستیم. ملت ما هرطور رأی داد ما هم از آنها تبعیت میکنیم.... اساس این است که، مسأله دست من و امثال من نیست و دست ملت است (امام خمینی 1385 ج 11: 35ـ34).
اصل پنجم: ترویج و حاکمیت دادن به اسلام ناب
یکی از مهمترین و اساسی ترین اصولی که امام در تمامی مسائل از جمله انتخابات بر آن تأکید داشته و اصرار میورزیدند ترویج و حاکمیت دادن به اسلام ناب در مقابل اسلام آمریکایی است. ایشان در توصیفی از اسلام ناب و اسلام آمریکایی چنین میفرمایند:
مردم شجاع ایران با دقت تمام به نمایندگانى رأى دهند که متعبد به اسلام و وفادار به مردم باشند و در خدمت به آنان احساس مسئولیت کنند، و طعم تلخ فقر را چشیده باشند، و در قول و عمل مدافع اسلام پابرهنگان زمین، اسلام مستضعفین، اسلام رنجدیدگان تاریخ، اسلام عارفان مبارزه جو، اسلام پاک طینتان عارف، و در یک کلمه، مدافع اسلام ناب محمدى- صلى اللَّه علیه و آله وسلم- باشند. و افرادى را که طرفدار اسلام سرمایهدارى، اسلام مستکبرین، اسلام مرفهین بىدرد، اسلام منافقین، اسلام راحت طلبان، اسلام فرصت طلبان، و در یک کلمه، اسلام امریکایى هستند طرد نموده و به مردم معرفى نمایند (امام خمینی 1385 ج 21: 11).
با این بیان به لزوم در نظر گرفتن حاکمیت اسلام ناب در انتخابات پی میبریم اما سؤالی که در ذهن هر خوانندهای به وجود میآید پرسش از نمادهای اسلام ناب در انتخابات است؛ یعنی اینکه از دیدگاه امام راحل چه شاخصه اصلی جهت حاکم نمودن چنین اسلامی در امر انتخابات میتوان یافت؟ اگرچه در این گفتار به چهار شاخصه اصلی مربوط به بحث اشاره میکنیم، اما این به منزله عدم وجود شاخصههای انتخاباتی دیگر از منظر اسلامی که امام در دنیای امروز مبلغ آن بود، نمیباشد.
الف) رعایت شئونات و شعائر اسلامی
آنچه بیانگر و فارق اندیشهای از سایر اندیشهها است نمادهای ظاهری آن تفکر میباشد. به همین جهت تمام نحلههای فکری هریک برای بازشناخت خود و طرفداران خود از دیگران اقدام به ابداع یا انتشار نمادهایی میکنند تا به وجود و بقای آن تفکر در جامعه مباهات نمایند. اسلام به عنوان یک دین همه جایی و همه زمانی خالی از این وجه نبوده، هم در اعمال روزانه و رفتارهای شخصی و هم در نوع ظواهر به این مسأله توجه خاص نموده و لذا آنجا که خداوند میفرماید: «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللهَ فَإنَّهَا مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ» (حج: 32) منظور لزوم اهتمام به همین نمادها و ظواهر دینی است:
و اضافه تقوى به قلوب اشاره است به اینکه حقیقت تقوى و احتراز و اجتناب از غضب خداى تعالى و تورع از محارم او، امرى است معنوى که قائم است به دلها. و منظور از قلب، دل و نفوس است. پس تقوى، قائم به اعمال ــ که عبارت است از حرکات و سکنات بدنى ــ نیست، چون حرکات و سکنات در اطاعت و معصیت مشترک است، مثلا دست زدن و لمس کردن بدن جنس مخالف در نکاح و زنا، و همچنین بىجان کردن در جنایت و در قصاص، و نیز نماز براى خدا و براى ریا، و امثال اینها از نظر اسکلت ظاهرى یکى است، پس اگر یکى حلال و دیگرى حرام، یکى زشت و دیگرى معروف است، به خاطر همان امر معنوى درونى و تقواى قلبى است، نه خود عمل و نه عناوینى که از افعال انتزاع مىشود، مانند احسان و اطاعت و امثال آن (علامه طباطبایی ج 14: 528).
انتخابات که یکی از اعمال و رفتارهای مردمسالارانه است نیز نباید خالی از تعظیم شعائر الهی باشد، به همین جهت امام خمینی به این بیان اشاره کرده و میفرمایند:
نصیحتى است از پدرى پیر به تمامى نامزدهاى مجلس شوراى اسلامى که سعى کنید تبلیغات انتخاباتى شما در چهارچوب تعالیم و اخلاق عالیة اسلام انجام شود؛ و از کارهایى که با شئون اسلام منافات دارد جلوگیرى گردد. باید توجه داشت که هدف از انتخابات در نهایتْ حفظ اسلام است. اگر در تبلیغات حریم مسائل اسلامى رعایت نشود، چگونه منتخبْ حافظ اسلام مىشود. باید سعى شود تا خداى ناکرده به کسى توهین نگردد؛ و در صورتى که رقیب انتخاباتى به مجلس راه یافت، به دوستى و برادرى، که چیزى شیرینتر از آن نیست، لطمهاى نخورد... (امام خمینی 1385 ج 21: 11).
ب) پرهیز از تخریب
حسن سابقه نامزد انتخاباتی از مواردی است که اکثراً قوانین کشورها نسبت به آن حساسیت ویژهای بروز میدهند. برای اینکه کسی بتواند به افتخار برگزیدگی از سوی شهروندان نایل شود، باید از حیث رفتار و کردار، برتر و والاتر از شهروندان عادی تلقی شود (قاضی: 312). نماد این برتری رعایت اصول اخلاقی است و از آنجا که تخریب رقیب یا حامیان وی خلاف اخلاق است، بنابراین نامزد مرتکب چنین عملی مورد بازخواست قانونی قرار میگیرد چرا که در قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی فصل ششم ماده 64 و 65 ضمن اشاره به ممنوعیت تخریب رقیب و حامیان وی مرتکبین به چنین اعمالی را مشمول مجازات دانسته است.[6]
چرا که انتخابات در نظام اسلامی ویژگیهای خاص خود را دارد و افراد برای رسیدن به موفقیت و اهداف خود مجاز به استفاده از هر شگرد تبلیغاتی نیستند. امام خمینی در بیانات خود درباره تبلیغات انتخاباتی نسبت به هتک حرمت مؤمنین هشدارداده میفرمایند:
از آقایان کاندیداها و دوستان آنان انتظار دارم که اخلاق اسلامیـ انسانی را در تبلیغ برای کاندیدای خود مراعات؛ و از هرگونه انتقاد از طرف مقابل که موجب اختلاف و هتک حرمت باشد خودداری نمایند (امام خمینی 1385 ج 12:۱۲).
در جایی دیگر ضمن اشاره به قبح چنین عملی مرتکبین به آن را فاقد عدالت دانسته و میفرمایند:
بعضی از کاندیداها ــخدای نخواسته ــ بعضی دیگر را تضعیف یا توهین میکنند، در رابطه با آن تذکر دهم که، امروز این نحو مخالفتها خصوصاً از چنین کاندیداهایی، برای اسلام و جمهوری اسلامی فاجعهآمیز است. اگر فرضاً کسی در دیگری مناقشه دارد، ابراز آن و اظهار در بین مردم هیچ مجوزی ندارد، و حیثیت و آبروی مؤمن در اسلام از بالاترین و والاترین مقام برخوردار است و هتک مؤمن، چه رسد به مؤمن عالم، از بزرگترین گناهان است و موجب سلب عدالت است (امام خمینی 1385 ج 17: 134ـ133).
ج) پرهیز از الغای یأس و نا امیدی
یکی از مؤلفههای ارزیابی سعادتمندی یک جامعه و ملتی، میزان «سطح امید» آنهاست. به عبارت دیگر میان سعادتمندی و سطح امید افراد یک جامعه تلازم وجود دارد. سطح بالای امید، نشانگر بالندگی و سرزندگی است و هر اندازه سطح امید افراد، بالاتر باشد، توفیقشان در عرصههای گوناگون حیات بیشتر است. این ملازمه بین سعادت و سطح امید را میتوان در سخن پیامبر گرامی اسلام(ص) مشاهده نمود، آنجا که میفرمایند: «اَلأمَلُ رَحمَةٌ لِأُمَّتی، وَ لَولَا الاَمَلُ ما رَضَعَت والِدَةٌ وَلَدَها وَ لاغَرَسَ غارِسٌ شَجَراً»؛ امید و آرزو، رحمتی است برای امت من، و اگر امید و آرزو نبود، هیچ مادری فرزندش را شیر نمیداد و هیچ کشاورزی درختی را نمیکاشت (مجلسی بیتا ج74: 173).
لذا جای شگفت نیست که بگوییم این سطح امیدواری قابل انتقال از فردی به فرد دیگر است. به همین جهت است که امیرمؤمنان(ع) درباره تأثیرپذیری نامحسوس و پنهانی از معاشر و همنشین فرمودهاند: «... طَبعُکَ یَسرَقُ مِن طَبعه... وَ أَنتَ لاتَعلَمُ»: طبیعت و روان تو (اوصاف و احوالی را) از طبیعت و روان همنشینت میرباید؛ به گونهای که متوجه (این ربایش) نمیشوی (ابن ابی الحدید ج20: حکمت 147).
از آنجا که یک جامعه بدون وجود افراد آن، معنا و مفهومی ندارد، بنابراین میتوان چنین ادعا کردکه ناامیدی موجود در افراد موجب گسترش آن در جامعه گردیده و به تبع، اسباب عقبماندگی جامعه را به دنبال خواهد داشت.
تبلیغات انتخاباتی که یکی از مؤثرترین عناصر در جوامع مردمسالار است در صورتی که مشتمل بر الغای یأس و ناامیدی باشد به جای آنکه اسباب پیشرفت و رونق جامعه را فراهم کرده به هدف واقعی خود که همان انتخابات مرتب و دقیق مقامات دولتی در انتخاباتی آزاد و رقابت آزاد و رقابت آمیز جهت کنترل و نظارت مردم در سیستمهای دموکراتیک است (بیتهام و بویل 1376: 58ـ57) برسد موجب عقب ماندگی و ایجاد رخوت و سستی در جامعه میشود. از اینرو امام خمینی با اشاره به وجود همین تلازم میان امید و سعادتمندی جامعه میفرمایند:
از جمله خرابکاریهایى که اینها مىکنند؛ این است که ایجاد یأس مىکنند در ملت.... این مَفْسَدهجوها، و این انگلهایى که براى دیگران کار مىکنند و مىخواهند نگذارند ملت ما به سعادتش برسد (امام خمینی 1385 ج 10: 535ـ 534).
فلذا یأس را از جنود ابلیس دانسته میفرمایند:
یکى از جنود ابلیس «یأس» است. در امورى که انسان باید با امید و طُمَأنینه و تصمیم عمل بکند شیاطین ایجاد یأس مىکنند و با این ایجاد یأس جوانهاى ما را در آن مسائلى که باید با تصمیم جدّى پیش ببرند گاهى سست مىکنند (امام خمینی 1385 ج 9: 181).
همچنین در ردّ این تبلیغات یأس آلود هدف از آن را شکست جمهوری اسلامی دانسته میفرمایند:
اینها نمىدانم چه جور مردمى هستند؟... مردم را به یأس مىکشانند. اینها نمىدانند این معنا را که اگر مردم مأیوس بشوند، به منزله شکست خوردن است؟ یا مىدانند و عمداً این کار را مىکنند؟ من بسیاریشان را عقیدهام هست که عمداً با حساب دقیق [است] این اعمال حساب شده است، حسابش هم از خارج است (امام خمینی 1385 ج 11: 10).
از همین روست که یک انتخابات سالم و پرشور را موجب ناامیدی و یأس دشمنان دانستهاند (امام خمینی 1385 ج 18: 437).
د) پرهیز از اختلاف افکنی
بی شک از جمله عناصر لازم جهت حرکت جامعه به سمت پیشرفت، آرامش و وحدت در آن میباشد. اینکه افراد یک جامعه در هر بخشی از آن که فعالیت میکنند بتوانند به خوبی از انجام وظایف محوله برآیند مستلزم وجود آرامش خاطر است که این آرامش جز با وجود وحدت در تمامی جهات میسر نخواهد بود. این امر در جوامع دارای تکثر فرهنگی، مذهبی و قومی ملموستر و حفظ وحدت در چنین جامعهای از اهمیت بیشتری برخوردار است. به همین جهت امام خمینی با ذکر وجود و لزوم وجود اختلاف سلیقهها در یک جامعه به منع از اختلاف افکنی و تبدیل آن به دشمنی میفرمایند:
اختلاف باید باشد، اختلاف سلیقه، اختلاف رأى، مباحثه، جار و جنجال اینها باید باشد، لکن نتیجه این نباشد که ما دو دسته، بشویم دشمن هم. باید دو دسته باشیم در عین حالى که اختلاف داریم، دوست هم باشیم (امام خمینی 1385 ج 21: 47).
با ایجاد نظام مردم سالاری دینی و به تبع آن برگزاری هر از چندگاه انتخابات در جامعه ایرانی هرچند فرصت ایجاد تحول و دگرگونی در سطوح مختلف اداره جامعه به وجود آمد، لکن به موازات آن به جهت بروز اختلاف سلیقهها در هر مرحله از انتخابات خطر وجود اختلافات و تبدیل آن به کینه و نقار شدت یافت، به همین سبب امام راحل در فرازهای مختلفی از بیانات خویش مردم و مسئولین را به پرهیز از اختلاف افکنی ناشی از انتخابات ارشاد نموده، در توضیح قبح چنین عملی اختلاف را از مکاید شیطان و اختلاف افکنان را پیادهکنندگان توطئههایدشمنان دانسته، ادبیات شکست و پیروزی حاکم بر جوّ انتخابات را تعابیری زشت و موجب ایجاد اختلاف معرفی مینمایند (امام خمینی 1385 ج 18: 411ـ410).
اصل ششم: رأی به واجدین شرایط
قطعاً یکی از مسائل مهمی که در هر نظام مردمسالار به آن توجه فراوانی میشود، شرایطی است که انتخابشوندگان در یک انتخابات باید واجد آن شرایط باشند. ویژگیهای لحاظ شده میتواند با توجه به مبانی انتخاب در هر یک از نظامهای مردمسالار متفاوت باشد. از تفاوت در سنّ انتخابکنندگان و انتخابشوندگان که تفاوتهای ظاهری است گرفته تا تفاوتهای اعتقادی و مبنایی.
بیشک در یک نظام مردمسالار مبتنی بر اعتقادات مذهبی هرگز افراد غیر معتقد به چنین مبانی عقیدتی صلاحیت کاندیدا شدن را نخواهند داشت، لکن با در نظر گرفتن اصل مردمسالاری و تشخیص انتخاب کنندگان، شیوه لحاظ نمودن این شرایط در افراد، جهت نامزدی انتخابات میتواند مختلف باشد که به این مسأله در اصل دوم اشارهای گذرا نمودیم. آنچه اینک در صدد بیان آن هستیم چیزی فراتر از اصل دوم است چراکه در مسأله قبل در ارتباط با وظایف ناظران انتخابات با توجه به اصل 99 قانون اساسی بحث شد، لکن در اینجا درباره وظیفة انتخابکنندگان و تشخیص آنها به بیان مطلب میپردازیم، هرچند مطالب مطرح در این قسمت روشن کنندة بسیاری از ابهامات بخش گذشته خواهد بود.
زمانی سخن از بررسی صلاحیت افراد کاندیدا شده در انتخابات توسط ناظران انتخاباتی است. در اینجا آنچه عرف حقوقی و اصول اولیه فقهی مؤید آن است، تأیید صلاحیت افراد مگر در صورت اثبات خلاف آن می باشد که این مبتنی بر اصل برائت و عدم مجرمیت افراد جامعه است. اما اگر سخن از بررسی صلاحیت افراد مذکور توسط انتخاب کنندگان و شرکت کنندگان در انتخابات باشد در اینجا احراز صلاحیت کاندیداها و بررسی شرایط لازم و ضروری در یک مأمور نظام دینی است و اینکه آیا چنین ویژگیهایی در فرد مذکور موجود است یا خیر. هرچند که این احراز به تشخیص افراد برمیگردد لکن اعلام دیدگاه افراد صاحب نظر درباره نامزدهای انتخاباتی امری شایسته و کمک به مردمی است که یا فرصت کافی یا اشراف اطلاعاتی مناسب جهت بررسی دقیق را ندارند. وجود احزاب و فعالیتهای حزبی و رژیمهای حزب محور نیز مبتنی بر قبول همین دیدگاه است. امام راحل با توجه به ضرورت احراز صلاحیت افراد کاندیدا شده از سوی مردم یا معرفی واجدین شرایط به انتخابکنندگان مکرراً توصیههایی داشتهاند که ما در جهت استشهاد به چهار مورد از آنها ـــ که مربوط به انتخاباتی متفاوت هستند ــ اشاره میکنیم:
[1ـ] خبرگانى که براى رسیدگى به قانون اساسى جمهورى اسلامى انتخاب مىشوند، باید آشنا به مسائل اسلام و خبره در آن باشند و نیز معتقد به اسلام و متعهد و امین و ملّى و مورد اعتماد و بىگرایش به چپ و راست و پرهیزکار باشند. ملت عزیز، سرنوشت خود را به کسى دهید که در مسیر شماست که مسیر اسلام است (امام خمینی 1385 ج 9: 255ـ254).
[2ـ] قانون اساسى را ملاحظه کنند و صفات رئیس جمهور را در آنجا ملاحظه کنند، و کسى که داراى آن صفات بود و او را به آن صفات مىشناسید به او رأى بدهید، و اگر فاقد آن صفات باشد، احتراز کنید از رأى دادن به او. روز سرنوشت سازى است. مىخواهید زمام کشور را به یک کسى بدهید که مؤثر است در مقدرات کشور شما. سهل انگارى نکنید، و به پاى صندوقها بروید، و با هم اجتماع کنید، و کسى که لایق براى این مقام است و داراى آن صفاتى است که سوء سابقه نداشتن، وابستگى به رژیم سابق نداشتن، اینها از امورى است که باید ملاحظه بشود (امام خمینی 1385 ج 11: 393).
[3ـ] من امیدوارم که اشخاصى که کاندیدا شدند براى ریاست جمهورى شما توجه کنید و کسى که از همه متعهدتر به اسلام، سوابقْ سوابقِ خوب، پیوسته به هیچ طرفى نه شرقى باشد، نه غربى باشد، نه غربزده باشد، نه شرقزده باشد، مسلمان باشد، پیرو احکام اسلام باشد، ملّى باشد، دلسوز به ملّت باشد، خدمتگزار به ملّت باشد، سوابقش خوب باشد، در رژیم سابق هیچگاه وارد نشده باشد و با اجانب پیوند نداشته باشد، از خودتان باشد و براى خودتان. اختیار دست شماست. من بنا ندارم که کسى را تعیین کنم. ما همین اوصاف رئیس جمهور را و اوصاف وکلایى که بعد مىخواهید ان شاء اللَّه تعیین کنید باید بگوییم و شما خودتان انتخاب کنید و از تفرقه و تفرق پرهیز کنید. اشخاص را هم ملاحظه سوابقشان را بکنید که قبل از انقلاب چه بودهاند، در حال انقلاب چه بودهاند، و بعد از پیروزى نسبى چه کردند و چه بودند (امام خمینی 1385 ج 11: 485ـ484).
[4ـ] انتخابات یک محکى هم براى خودتان است که ببینید آیا مىخواهید انتخاب اصلح بکنید براى خودتان، یا براى اسلام؟ اگر براى خودتان باشد، شیطانى است. و اما اگر انتخاب اصلح براى مسلمانهاست، «کى و از کجاست» مطرح نیست، از هر گروهى باشد، حزب باشد یا غیرحزب، نه حزب اسباب این مىشود که غیرآن فاسد، و نه صددرصد حزبى بودن باعث صلاح آنهاست. و انتخاب اصلح براى مسلمین یعنى انتخاب فردى که تعهد به اسلام و حیثیت آن داشته باشد؛ و همه چیز را بفهمد، چون در مجلس، اسلام تنها کافى نیست، بلکه باید مسلمانى باشد که احتیاجات مملکت را بشناسد و سیاست را بفهمد و مطلع به مصالح و مفاسد کشور باشد، و ممکن است به شما و گروه شما هم مربوط نباشد. اگر اصلح را انتخاب کردید، کارى اسلامى مىکنید و این یک محکى است براى خودتان که تشخیص بدهید انتخاب براى اسلام است، یا براى صلاح خودتان... (امام خمینی 1385 ج 18: 197ـ196).
با توجه به بیانات مذکور، میتوان به حسن احراز صلاحیت نامزدهای انتخاباتی از سوی مردم پی برد و تأکید ایشان بر مطالب فوق را دال بر لزوم چنین احرازی از سوی انتخابکنندگان دانست.
اصل هفتم: مقابله با توطئهها
با در نظر گرفتن وجود افرادی مطرود و کینهجو در هر جامعهای، از آنجا که به جهت قطببندی انتخاباتی ممکن است اختلافات شدیدی بروز و ظهور یابند، و این اختلافات فضای مناسبی را جهت توطئه برای مطرودین آن جامعه فراهم نماید، بازدارنده اصلی از سقوط به چنین ورطهای تعهد اخلاقی به اصول سابق الذکر و عدم فرصتطلبی از چنین شرایط انتخاباتی است که این تعهد را میتوان در راستای مقابله با توطئه دشمنان دارای ارزش فراوان دانست. بدین جهت امام راحل با اشاره به وجود مواردی این چنین در زمان حیات خویش ضمن دعوت همگان به شرکت در انتخابات بیان می دارند:
دشمنان اسلام و نهضت، در خارج و داخل، تبلیغات زهرآگین خود را شروع کردند، و چنین وانمود مىکنند که مردم در این انتخابات بىتفاوتند و به سردى و سستى گراییدهاند. مىخواهند شما را متهم کنند که از جمهورى اسلامى رو برگردانیدهاید. از شما ملّت مبارز انتظار دارم که با شرکت همگانى خود یاوه سرایان را رسوا کنید. و نیز اطلاع دادند که در اطراف دانشگاه ــ که محل اقامه نماز جمعه است ــ گروهى براى اخلال در شرکت در انتخابات بپا خاستهاند. دولت موظف است از آنان جلوگیرى کند، و مردم موظفند به تبلیغات آنان اعتنا نکنند. ملت عزیز مسلمان! از اسلام و کشور اسلامى پاسدارى کنید، و به سوى صندوق آرا هجوم آورید (امام خمینی 1385 ج 9: 259).
اصل هشتم: احترام به اصل انتخابات
مهمترین و بنیادیترین اصلی که در یک نظام مردم سالار مطرح است احترام به اصل انتخابات میباشد. این اصل بدان معناست که ما خود را ملتزم به مبانی، قوانین، الزامات و نتایج انتخابات بدانیم و آن را در عرصه عمل به اجرا بگذاریم. مبانی انتخابات یعنی آن چیزهایی که انتخابات بر آنها بنیان گذاشته شده است. این مبانی اعم است از مبانی نظری همچون علت، فلسفه، فواید یا ادله صحت و لزوم چنین روش گزینشی یا مبانی ساختاری که بدون وجود آنها انتخابات معنای واقعی ندارند همچون حق رأی آزاد، تحمیلی نبودن رأی، اجباری نبودن شرکت در انتخابات و .... قوانین انتخابات نیز اعم است از رئوس کلی و جزئیات اجرایی انتخابات که رئوس کلی آن به طور معمول در قوانین اساسی کشورها ذکر میشود و جزئیات اجرایی و الزامات انتخابات که همان تدارکات لازم جهت برگزاری صحیح و سالم انتخابات است در قوانین عادی ذکر میگردد. منظور از نتایج انتخابات نیز همان آرای صحیح شمارش شدهای است که رأی دهندگان در درون صندوق آرا قرار دادهاند. فلذا وقتی سخن از احترام به اصل انتخابات در میان است، منظور ملتزم بودن به تمامی این مسائل خواهد بود که تمامی افراد مطرح در مسأله انتخابات اعم از مجریان، ناظران، انتخابکنندگان و انتخابشوندگان و همچنین تمامی افرادی را که در جامعه انتخاباتی حضور داشته اما در آن شرکت نمیکنند، دربرمیگیرد. بنابراین همانطور که تن ندادن به نتایج انتخابات امری خلاف قاعده و اخلاق است، عدم اجرای صحیح آن نیز چنین خواهد بود.
امام راحل با توجه به اهمیت اصل انتخابات در بیانات فراوانی لزوم رعایت احترام آن را یادآور شدهاند که ما مواردی را ذیلاً ذکر مینماییم:
[1-] فرض کن حالا یک چیزى هم مخالف رأى فلان [است] فرض کنید که متجدد هست، خوب وقتى مردم رأى دادند آن هم باید بگذرد از آن. مردم رأى دادند، آنها وکیل شدند و گذشتند مطلب خود را. ثابت کردند این را. حالا ما باید بگذاریم به آراى خود مردم. و خود مردم هرچه رأى دادند (امام خمینی 1385 ج 11: 102).
[2-] آنطورى که به من گزارش دادند انتخابات بهطور آرامش تحقق پیدا کرد. حالا اگر بعضیها در انتخابات شکست خوردند نباید اینها که قصد خدمت داشتند منتها در مجلس حالا دستشان از آن کوتاه شده است، نباید یکسره ملت را به باد انتقاد بکشند. اگر شما شکست خوردید، نباید بگویید ملت ایران همهشان خلاف کردهاند. چطور یک ملت مسْلمى، در یک امر حیاتى که با این آرامش و خوبى انجام داده است، اینها خیانتکار باشند؟ یک ملت که خیانتکار نمىتواند باشد. اشخاص باید آداب اسلامى را حفظ کنند. به مجرد اینکه یکى مىخواهد وکیل بشود، و فرض کنید که دوست من است مىخواهد وکیل بشود، یا از گروه من است مىخواهد وکیل بشود و ملت او را وکیل نکردند، نباید یکدفعه قلمها را بردارند و بر ضد اصل انتخابات چیز بنویسند، حمله کنند به اصل انتخابات. شکایتى دارند، خوب شکایتشان را رسیدگى مىکنند. هیاهو درست کردن، جز اینکه دامن زدن به این است که خیانتکارها راهشان باز بشود، چیز دیگرى نیست... اینطور نباشد که منعکس کنید در خارج که خیر، مملکت ایران یک مملکتى است که انتخاباتش کذا شد. این حرف غلطى است. این حرف غلط را اینقدر نزنید. براى خاطر خدا توجه داشته باشید که یک مجلس شورا که مجلس شوراى اسلامى است و مىخواهد براى ایران خدمت کند و باید قوه داشته باشد، تنها مرکزى است که تمام قوا باید تبع آن باشند، شما بخواهید براى اینکه شما وکیل نشدهاید در کجا، هیاهو کنید که انتخاباتْ انتخابات کذا بوده؛ این حرف خلاف اسلام است. شکایت اگر هست، شکایت پذیرفته است. و مقاماتى که باید شکایتها را بپذیرند، مىپذیرند. اما هیاهو کردن و فریاد زدن و انتقاد بیجا کردن، این برخلاف دستورات اسلام است (امام خمینی 1385 ج 12: 199ـ198).
اصول انتخاباتی امام: مؤلفههایی اخلاقی و مستند به منابع شرعی
آنچه تاکنون بیان گردید همگی اصول انتخاباتی موجود در اندیشه امام راحل بود که ظاهراً فاقد ارتباط موضوعی با پژوهش حاضر است، اما در حقیقت مؤلفههای اخلاقی مطرح در اندیشه امام چیزی جز همین اصول سابق الذکر نمیباشد چرا که:
اولاً، اصول مذکور در بیانات ایشان از کثرت تکرار برخوردارند و همین تکرار، بر مهم و اساسی بودن آنها دلالت میکند.
ثانیاً، لحن بیان امام در تمامی موارد ارشادی است که این ارشادی بودن دال بر اخلاقی بودن توصیههاست نه حقوقی بودن آنها. همچنین بیانگر نیّت ایشان بر تربیت اخلاقی افراد جامعه و ایجاد سجیه نیکوی انتخاباتی در آنهاست.
ثالثاً، عدم الزام قانونی در برخی موارد و امکان وجود توجیهات بعضاً قانونی در بسیاری از آنها، علیرغم فهم غیراخلاقی افکار عمومی نسبت به شماری از عملکردها و با در نظر گرفتن این نکته که اثبات مجرمیت در چنین مواردی صعب و دشوار است دلیلی است روشن بر اخلاقی بودن توصیهها همراه با تلاش جهت ایجاد خصلتهای نیکو و تربیت معلم گونه آحاد جامعه توسط رهبر کبیر انقلاب اسلامی.
رابعاً، تعدادی از اصول ذکر شده متوجه مجریان و ناظران انتخابات است. در این زمینه باید گفت اگرچه تخلف ایشان مجازاتهای قانونی در پی دارد، اما آنچه امام در صدد ایجاد و تبدیل آن به رویهای همگانی است، اخلاق حرفهای متصدیان امر انتخابات است نه الزام قانونی؛ زیرا در تعریفی که دانشمندان علم اخلاق از اخلاق حرفهای ارائه کردهاند، چنین آمده است:
اخلاق حرفهای به عنوان شاخهای از دانش اخلاق به بررسی تکالیف اخلاقی در یک حرفه و مسائل اخلاقی آن میپردازد و در تعریف حرفه آن را فعالیت معینی میدانند که موجب هدایت فرد به موقعیت تعیین شده همراه با اخلاق خاص است. اخلاق حرفهای در سنت با محوریت انسان و انگیزه خدمت به دیگران در طول تاریخ متحول گردیده است... در نظامهای غربی مانند سود انگاری، عدالت توزیعی، آزادی فردی و تکلیفگرایی اخلاق زمینه رسیدن انسان به سعادت را فراهم مینماید، اما سعادت در هر یک از این نظامها به معنای خاصی تفسیر گردیده که با نظام اخلاقی ــ اسلامیتباین دارد. در نظام اخلاق اسلامیملاک نهایی و نهایت سعادت بشری، الله است و انسان به عنوان خلیفه و جانشین الهی بر روی زمین، محور توجهات اخلاقی است، بدین معنا که خشنودی انسان و خدمت به او موجب رضایت و تقرب به خداوند میگردد، لذا در نظام اخلاق اسلامی با توجه به ملاک نهایی در صدد هستیم تا با ارائه دستورالعملها و آئین نامههای اخلاقی در سطح حرفه و زندگی اجتماعی و همچنین با در نظر گرفتن پیشرفتهای مادی در جهت بهبود زندگی انسانها، زمینه سعادت و کمال حقیقی بشر را فراهم آوریم (عاملی 1381).
این تعریف همان مبنایی است که امام در تمامی اصول مربوط به مجریان و ناظران انتخابات درصدد اقدام بدان هستند. به همین جهت آنچه از اصول انتخاباتی ذکر گردید با تعریفی از اخلاق که مقدمتاً به شرح آن پرداخته و مبنای بحث قرار دادیم مطابقت میکند، چرا که اخلاق مدّ نظر در این مقاله همان خصلت و سجیه نیکوست و بنا به دلایل فوق امام راحل در صدد ترویج و عمومیت دادن به یک چنین اخلاقی بودهاند.
همچنین تمامی اصول مذکور مستند به منابع شرعیاند چرا که: اصل اول (لزوم مشارکت عمومی و نفی بیتفاوتی نسبت به انتخابات) بیانگر مسئولیتپذیری آحاد افراد در جامعه اسلامی است؛ یعنی همان معنایی که امام با استناد به «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى» (سبأ: 46) بدان سفارش میکنند و این همان مفهومی است که در حدیث شریف فرمودهاند: «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته». اصل دوم (تأیید یا احراز صلاحیت بر اساس قانون) مبتنی است بر آیه شریفهای که قضاوت بر اساس گمان را گناه برشمرده میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم» (حجرات:12). اصل سوم (تمهید امکانات و تدابیر لازم جهت برگزاری انتخابات) که لزوم آن بیّن عقلی است. اصل چهارم (حفظ اصالت آرا) که مبتنی است بر عدم اکراه مؤمنین به عملی و همچنین آیات دال بر امانتداری که میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون» (انفال: 27). اصل پنجم (ترویج و حاکمیت دادن به اسلام ناب) که متکی است بر آیات فراوانی چون «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرین» (آل عمران: 85) و مشهورهای که میفرماید «الاسلام یعلو ولا یعلا علیه». اصل ششم (رأی به واجدین شرایط) که مبتنی است بر آیه «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها» (نساء: 58). اصل هفتم (مقابله با توطئهها) که هم مبنای عقلایی دارد، هم مبتنی بر آیات دال بر مقابله با مکر مکاران است. اصل هشتم (احترام به اصل انتخابات) نیز نه تنها مبنای عقلایی دارد بلکه با توجه به شرط شرکت در انتخابات، یعنی پایبندی به قوانین رسمی جامعه مدلول به ادله لزوم وفای به عهد و پیمان است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
نامه امام علی(ع) به عثمان بن حنیف
نامه امام علی(ع) به عُثمان بن حُنَیف نامهای از امام علی(ع) خطاب به عثمان بن حنیف کارگزارش در بصره.
عثمان بن حنیف کارگزار امام علی(ع) در بصره بود این نامه پس از اطلاع امام علی(ع) از رفتن عثمان به مهمانىای در بصره که او را دعوت کرده بودند، نوشته شد. در این نامه از رفتن عثمان به مهمانیای که تهیدستان به آن دعوت نمیشوند و مختص ثروتمندان است، انتقاد شده است.[۱]
در این نامه به سادهزیستی رهبران و کارگزاران حکومت اسلامی تأکید شده است چراکه امام جامعه باید در سختیهای و تلخیهای مردم شریک و الگوی آنان باشد. همچنین امام علی(ع) از کارگزارانش خواسته است که اگر به روش او که دو جامه كهنه و دو قرص نان قناعت میکرد، نمیتوانند زندگی کنند با رعایت تقوا، كوشش در عبادت، پاكدامنی و درستی او را یاری کنند.
أَمَّا بَعْدُ، یا ابْنَ حُنَیفٍ فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْیةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَی مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَیهَا | اما بعد، ای پسر حنیف، به من خبر رسیده كه مردی از جوانان اهل بصره تو را به مهمانی خوانده و تو هم به آن مهمانی شتافتهای، |
تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَیكَ الْجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِیبُ إِلَی طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیهُمْ مَدْعُوٌّ | با غذاهای رنگارنگ، و ظرفهایی پر از طعام كه به سویت آورده میشده پذیراییت كردهاند، خیال نمیكردم مهمان شدن به سفره قومی را قبول كنی كه محتاجشان را به جفا میرانند، و توانگرشان را به مهمانی میخوانند. |
عثمان بن حُنیف از صحابهی ویژهی پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) و بعد، یکی از یاران با وفای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود. قبل از حکومت حضرت، یکی از مسئولین اقتصادی (مسئول مالیات اراضی عراق) بود. در حکومت حضرت نیز فرماندار بصره شد. وی قبل از جنگ جمل[۲] اسیر تطمیع سردمداران آن نشد و در رکاب حضرت با آنان جنگید.[۳] او شخصیتی پاکدامن، باتقوا و عادل بود.
همچنین او و برادرش جزء گروه «شرطة الخمیس» (مأموران ویژه و جان بر کف)[۴] حضرت بودند که امام (علیهالسلام) بهشت را براى آنان تضمین کرد.[۵] از وی روایاتی نیز نقل شده است.[۶] او بعد از پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) بر آرمانهای خود پایبند ماند و در حکومت حضرت نیز دچار تغییر در اصول و آرمانها نشد. برخی از ائمه (علیهمالسلام) او را ستایش کردهاند.[۷] بسیاری از عالمان و مورخان نیز او را انسانی موثق، جلیلالقدر، شجاع، عادل و عالم میدانند.
حضرت آیتالله خامنهای نیز از ایشان با عظمت یاد کردهاند.[۸] همچنین در دیدار اخیر به نبود چنین شخصیت با عظمتی میان ما اشاره کردند.[۹]
با توجه به آنچه گفته شد، عثمان بن حنیف، یک عالِم بصیر و یک کارگزار عادل بوده، از این رو مخاطب این نامه، هم عالمان و روحانیون و هم کارگزاران و مسئولان هستند.
حضرت درنامه به وی،[۱] ابتدا وی را به خاطر شرکت در یک میهمانی اشرافی به شدت سرزنش میکند. سپس به شرح زندگی ساده خود به عنوان الگویی برای مسئولان و عالمان میپردازد. سپس به داستان فدک به عنوان تنها ثروت دنیایی (که آن هم غصب شده) اشاره میفرماید. سپس علت سادهزیستی خود را جایگاه خطیر و مسئولیت خود میدانند و بعد دنیا را مخاطب قرار داده، از آن اعلام بیزاری میکنند. در نهایت دوباره عثمان بن حنیف را مخاطب قرار داده و او را به تقوا و سادهزیستی توصیه مینمایند.
شرح نامه ۴۵ نهجالبلاغه توسط حضرت آیتالله خامنهای در دیدار ائمهی جمعه
حدیث روز/ نامه امام علی(ع) به حاکمی که در میهمانی اشراف شرکت ...
متن و ترجمه نامه ها ی نهج البلاغه - به عثمان بن حنيف - جماران
نامه 45 - نامه به عثمان بن حُنَيف انصارى، كارگزارش در بصره
نامه اى از حضرت امام علی(ع) به عثمان بن حنیف كه...
لوح | زیربنای مستحکم لوح | یک روز انتخاب ...
شرح نامه 45 نهجالبلاغه به عثمان بن حنیف
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
و إن الأرض الّتی تحملکم و السماء الّتی تضلکم مطیعتان لربکم و ما أصبحتا تجودان لکم ببرکتها توجُّعا لکم و لا زلفة الیکم و لالخیر ترجو انّه منکم و لکن أمرتا بمنافِعکم فاطاعتا و أقیمتا علی حدود مصالحکم فقامتا.(نهج البلاغه خطبه 143) «بدانید زمینی که شما را بر پشت خود می برد، و آسمانی که بر شما سایه می گسترد، پروردگار شما را فرمان بردارند و برکت آن دو بر شما نه از راه دلسوزی است و نه به خاطر جستن نزدیکی و نه به امید خیری است که از شما دارند، بلکه به سود شما مأمور شدند و گردن نهادند، و برای مصلحت شما برپایشان داشتند، و ایستادند.»
حکومت اسلامی باید اشتغالزائی کند و راه نان در آوردن را به افراد بیاموزد نه نان مفت دادن به افراد که به تنبلی وتن پروری ونان مفت خوردن عادت نکنند . پیامبر بجای دادن نان مفت راه نان در آوردن را یاد میداد.
یکی از انصار را نیازی پیش آمد و پیامبر را از آن آگاه ساخت. آن حضرت فرمود: «هر چه در خانه داری بیاور و چیزی را بی ارزش مشمار» مرد انصاری به خانه اش رفت و نمدی زرین و قدحی با خود آورد. پیامبر فرمود: «چه کسی اینها را می خرد؟» مردی گفت: «آنها را به یک درهم خریداری کردم.» فرمود: «چه کسی بیشتر می خرد؟» مردی گفت: به دو درهم. پیامبر فرمود: «مال تو.» آنگاه درهم ها را به مرد انصاری داد و گفت: «با یک درهم طعامی برای خانواده ات فراهم ساز، و با درهم دیگر تبری بخر.» چون آن مرد تبر را با خود آورد، فرمود: «چه کسی دسته ای برای این تبر دارد؟» یکی از حاضران گفت: «من.» پیامبر خدا آن دسته را گرفت و با دست خود، در تبر محکم کرد و به انصاری گفت: «برو هیزم جمع کن، و هیچ خاری و تر و خشکی را اندک مشمار (و همه را بردار)!» آن مرد چنین کرد و پس از پانزده روز آمد و وضع زندگی اش خوب شده بود. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «این برای تو نیکوتر از آن است که روز قیامت در حالی وارد محشر شوی که بر صورتت، لکه های صدقه (که از مردم گرفته ای) دیده شود». (الحیاة، ج 5، ص 462).
یکی از صحابه رسول اکرم صلی الله علیه و آله بود که فقر و تنگ دستی بر وی چیره شده بود. یک روز که حس کرد دیگر کارد به استخوانش رسیده، با مشورت و پیشنهاد زنش، تصمیم گرفت وضع خود را برای رسول خدا صلی الله علیه و آله شرح دهد و از آن حضرت کمک مالی بگیرد. با همین نیت رفت، ولی پیش از آنکه حاجت خود را بگوید، این جمله از زبان رسول اکرم صلی الله علیه و آله به گوشش خورد که: « هر کس از ما کمکی مالی بخواهد ما به او کمک می کنیم، ولی اگر کسی بی نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند، خداوند، او را بی نیاز می کند.» آن روز چیزی نگفت و به خانه خویش برگشت. باز با هیولای فقر که همچنان بر خانه اش سایه افکنده بود، روبه رو شد. ناچار روز دیگر به همان نیت در مجلس رسول اکرم صلی الله علیه و آله حاضر شد. آن روز هم همان جمله را از رسول خدا شنید: «هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می کنیم، ولی اگر کسی بی نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند، خداوند او را بی نیاز می کند.» این دفعه نیز بدون اینکه حاجت خود را بگوید به خانه برگشت، و چون خود را همچنان در چنگال فقر، ناتوان و بیچاره می دید، برای سومین بار به همان نیت به مجلس پیامبر خدا رفت. باز هم لب های مبارک حضرت به حرکت در آمد و با همان آهنگ که به دل قوّت و به روح، اطمینان می بخشید ـ همان جمله را تکرار کرد. آن مرد این بار که آن جمله را شنید، اطمینان بیشتری در قلب خود احساس کرد. حتی حس کرد که کلید مشکل خویش را در همین جمله یافته است. وقتی که از مجلس پیامبر خارج شد، با قدم های مطمئن تری راه می رفت. با خود فکر می کرد که دیگر هرگز به دنبال کمک بندگان نخواهم رفت؛ بلکه به خدا تکیه می کنم و با استفاده از نیرو و استعدادی که در وجودم به ودیعه گذاشته است، به کار و تلاش می پردازم و از خدا می خواهم مرا در کاری که در پیش می گیرم، موفق گرداند و بی نیازم سازد. سپس فکر کرد که چه کاری از او ساخته است؟ به نظرش رسید که در آن شرایط، کاری که می تواند انجام دهد، این است که به صحرا برود و هیزمی جمع کند و به شهر بیاورد و بفروشد. سپس تیشه ای عاریه گرفت و به صحرا رفت، هیزمی جمع کرد و فروخت. آن روز، لذت حاصل از دسترنج خویش را چشید و روزهای دیگر هم به این کار ادامه داد تا اینکه توانست از همین راه برای خود تیشه و حیوان و دیگر لوازم کار را بخرد. باز هم به کار خود ادامه داد تا صاحب سرمایه و غلام هایی شد. روزی رسول اکرم صلی الله علیه و آله به او رسید و با تبسم فرمود: «نگفتم هر کس از ما کمکی بخواهد، ما به او کمک می دهیم، ولی اگر بی نیازی بورزد، خداوند او را بی نیاز می کند». (اصول کافى, باب القناعه, حدیث 7 و داستان راستان, ص 28 و 29)
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علاوه بر تشویق مردم به اشتغال به کار و کسب، امکانات لازم را تا جایی که ممکن بود، برای این کار فراهم میکرد. او برای از بین بردن فقر در مدینه و ایجاد اشتغال برای مهاجر و انصار، میان ایشان به منظور مساقات و مزارعه قرارداد میبست. تا مهاجران بدون زمین به کار گماشته شده و بازدهی زمینهای انصار نیز بالاتر رود. همچنین لغو انحصار تجارت توسط پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منجر شد، کشاورزان و پیشهوران در فعالیتهای اقتصادی شرکت کرده و با عقد قرارداد مضاربه و تهیه سرمایه به تجارت بپردازند. (مجموعه مقالات همایش بین المللی سیره شناختی پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) (۲۸ و ۲۹ آذر۱۳۸۵)، به اهتمام اصغر منتظر القائم، ج۲، ص۱۱۴۴)
واگذاری املاک آباد و بایر به مردم به منظور آباد نگهداشتن یا آباد کردن، از دیگر اقدامات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود. این املاک که تحت شرایط خاص واگذار میشد، اقطاع نام داشت(فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، ص۲۰-۲۶، سیرت رسول الله، تحقیق اصغر مهدوی، ج۲، ص۱۰۲۸). به موجب این عمل فعالیتهای اقتصادی از جمله ساخت واحد مسکونی، بازار و احیا اراضی موات رونق یافت و تعداد زیادی از مردم مدینه به کار مشغول شدند(مدیریت اقتصادی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در فقر زدایی جامعه ی مدینه).
از دیگر اقدامات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در راه اشتغال زایی ایجاد بازار بود. از آنجا که کنترل بازارهای مدینه در دست یهود بود، ایشان بازار دیگری برای مسلمانان در نظر گرفته و در مسجدالنبی مکانی تعیین کرد و اعلام نمود مالیاتی از آن گرفته نخواهد شد(سنن ابن ماجه، ج۲، ص۷۵۱).
ایجاد اشتغال فقط با دادن زمین و وام ممکن نیست/ حمایت همهجانبه از اشتغالزایی لازم است
ایجاد اشتغال، راهکار اسلام برای رفع فقر است
پول در بیار، ثواب ببر! کارآفرینی و اقتصاد در اسلام
مسئولان برای ایجاد اشتغال شب و روز نشناسند
کارآفرینی در قرآن- اشتغال در اسلام
اشتغال کامل، حق اساسی هر شهروند
اشتغالزایی، زیباترین نوع اکرام نیازمندان - راه دانا
راهکار روایی برای اشتغال زایی - تبیان
کارآفرینی در نظام ارزشی اسلام
کارآفرینی از منظر اسلام
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد