و إن الأرض الّتی تحملکم و السماء الّتی تضلکم مطیعتان لربکم و ما أصبحتا تجودان لکم ببرکتها توجُّعا لکم و لا زلفة الیکم و لالخیر ترجو انّه منکم و لکن أمرتا بمنافِعکم فاطاعتا و أقیمتا علی حدود مصالحکم فقامتا.(نهج البلاغه خطبه 143) «بدانید زمینی که شما را بر پشت خود می برد، و آسمانی که بر شما سایه می گسترد، پروردگار شما را فرمان بردارند و برکت آن دو بر شما نه از راه دلسوزی است و نه به خاطر جستن نزدیکی و نه به امید خیری است که از شما دارند، بلکه به سود شما مأمور شدند و گردن نهادند، و برای مصلحت شما برپایشان داشتند، و ایستادند.»
حکومت اسلامی باید اشتغالزائی کند و راه نان در آوردن را به افراد بیاموزد نه نان مفت دادن به افراد که به تنبلی وتن پروری ونان مفت خوردن عادت نکنند . پیامبر بجای دادن نان مفت راه نان در آوردن را یاد میداد.
یکی از انصار را نیازی پیش آمد و پیامبر را از آن آگاه ساخت. آن حضرت فرمود: «هر چه در خانه داری بیاور و چیزی را بی ارزش مشمار» مرد انصاری به خانه اش رفت و نمدی زرین و قدحی با خود آورد. پیامبر فرمود: «چه کسی اینها را می خرد؟» مردی گفت: «آنها را به یک درهم خریداری کردم.» فرمود: «چه کسی بیشتر می خرد؟» مردی گفت: به دو درهم. پیامبر فرمود: «مال تو.» آنگاه درهم ها را به مرد انصاری داد و گفت: «با یک درهم طعامی برای خانواده ات فراهم ساز، و با درهم دیگر تبری بخر.» چون آن مرد تبر را با خود آورد، فرمود: «چه کسی دسته ای برای این تبر دارد؟» یکی از حاضران گفت: «من.» پیامبر خدا آن دسته را گرفت و با دست خود، در تبر محکم کرد و به انصاری گفت: «برو هیزم جمع کن، و هیچ خاری و تر و خشکی را اندک مشمار (و همه را بردار)!» آن مرد چنین کرد و پس از پانزده روز آمد و وضع زندگی اش خوب شده بود. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «این برای تو نیکوتر از آن است که روز قیامت در حالی وارد محشر شوی که بر صورتت، لکه های صدقه (که از مردم گرفته ای) دیده شود». (الحیاة، ج 5، ص 462).
یکی از صحابه رسول اکرم صلی الله علیه و آله بود که فقر و تنگ دستی بر وی چیره شده بود. یک روز که حس کرد دیگر کارد به استخوانش رسیده، با مشورت و پیشنهاد زنش، تصمیم گرفت وضع خود را برای رسول خدا صلی الله علیه و آله شرح دهد و از آن حضرت کمک مالی بگیرد. با همین نیت رفت، ولی پیش از آنکه حاجت خود را بگوید، این جمله از زبان رسول اکرم صلی الله علیه و آله به گوشش خورد که: « هر کس از ما کمکی مالی بخواهد ما به او کمک می کنیم، ولی اگر کسی بی نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند، خداوند، او را بی نیاز می کند.» آن روز چیزی نگفت و به خانه خویش برگشت. باز با هیولای فقر که همچنان بر خانه اش سایه افکنده بود، روبه رو شد. ناچار روز دیگر به همان نیت در مجلس رسول اکرم صلی الله علیه و آله حاضر شد. آن روز هم همان جمله را از رسول خدا شنید: «هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می کنیم، ولی اگر کسی بی نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند، خداوند او را بی نیاز می کند.» این دفعه نیز بدون اینکه حاجت خود را بگوید به خانه برگشت، و چون خود را همچنان در چنگال فقر، ناتوان و بیچاره می دید، برای سومین بار به همان نیت به مجلس پیامبر خدا رفت. باز هم لب های مبارک حضرت به حرکت در آمد و با همان آهنگ که به دل قوّت و به روح، اطمینان می بخشید ـ همان جمله را تکرار کرد. آن مرد این بار که آن جمله را شنید، اطمینان بیشتری در قلب خود احساس کرد. حتی حس کرد که کلید مشکل خویش را در همین جمله یافته است. وقتی که از مجلس پیامبر خارج شد، با قدم های مطمئن تری راه می رفت. با خود فکر می کرد که دیگر هرگز به دنبال کمک بندگان نخواهم رفت؛ بلکه به خدا تکیه می کنم و با استفاده از نیرو و استعدادی که در وجودم به ودیعه گذاشته است، به کار و تلاش می پردازم و از خدا می خواهم مرا در کاری که در پیش می گیرم، موفق گرداند و بی نیازم سازد. سپس فکر کرد که چه کاری از او ساخته است؟ به نظرش رسید که در آن شرایط، کاری که می تواند انجام دهد، این است که به صحرا برود و هیزمی جمع کند و به شهر بیاورد و بفروشد. سپس تیشه ای عاریه گرفت و به صحرا رفت، هیزمی جمع کرد و فروخت. آن روز، لذت حاصل از دسترنج خویش را چشید و روزهای دیگر هم به این کار ادامه داد تا اینکه توانست از همین راه برای خود تیشه و حیوان و دیگر لوازم کار را بخرد. باز هم به کار خود ادامه داد تا صاحب سرمایه و غلام هایی شد. روزی رسول اکرم صلی الله علیه و آله به او رسید و با تبسم فرمود: «نگفتم هر کس از ما کمکی بخواهد، ما به او کمک می دهیم، ولی اگر بی نیازی بورزد، خداوند او را بی نیاز می کند». (اصول کافى, باب القناعه, حدیث 7 و داستان راستان, ص 28 و 29)
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علاوه بر تشویق مردم به اشتغال به کار و کسب، امکانات لازم را تا جایی که ممکن بود، برای این کار فراهم میکرد. او برای از بین بردن فقر در مدینه و ایجاد اشتغال برای مهاجر و انصار، میان ایشان به منظور مساقات و مزارعه قرارداد میبست. تا مهاجران بدون زمین به کار گماشته شده و بازدهی زمینهای انصار نیز بالاتر رود. همچنین لغو انحصار تجارت توسط پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منجر شد، کشاورزان و پیشهوران در فعالیتهای اقتصادی شرکت کرده و با عقد قرارداد مضاربه و تهیه سرمایه به تجارت بپردازند. (مجموعه مقالات همایش بین المللی سیره شناختی پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) (۲۸ و ۲۹ آذر۱۳۸۵)، به اهتمام اصغر منتظر القائم، ج۲، ص۱۱۴۴)
واگذاری املاک آباد و بایر به مردم به منظور آباد نگهداشتن یا آباد کردن، از دیگر اقدامات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود. این املاک که تحت شرایط خاص واگذار میشد، اقطاع نام داشت(فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، ص۲۰-۲۶، سیرت رسول الله، تحقیق اصغر مهدوی، ج۲، ص۱۰۲۸). به موجب این عمل فعالیتهای اقتصادی از جمله ساخت واحد مسکونی، بازار و احیا اراضی موات رونق یافت و تعداد زیادی از مردم مدینه به کار مشغول شدند(مدیریت اقتصادی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در فقر زدایی جامعه ی مدینه).
از دیگر اقدامات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در راه اشتغال زایی ایجاد بازار بود. از آنجا که کنترل بازارهای مدینه در دست یهود بود، ایشان بازار دیگری برای مسلمانان در نظر گرفته و در مسجدالنبی مکانی تعیین کرد و اعلام نمود مالیاتی از آن گرفته نخواهد شد(سنن ابن ماجه، ج۲، ص۷۵۱).
ایجاد اشتغال فقط با دادن زمین و وام ممکن نیست/ حمایت همهجانبه از اشتغالزایی لازم است
ایجاد اشتغال، راهکار اسلام برای رفع فقر است
پول در بیار، ثواب ببر! کارآفرینی و اقتصاد در اسلام
مسئولان برای ایجاد اشتغال شب و روز نشناسند
کارآفرینی در قرآن- اشتغال در اسلام
اشتغال کامل، حق اساسی هر شهروند
اشتغالزایی، زیباترین نوع اکرام نیازمندان - راه دانا
راهکار روایی برای اشتغال زایی - تبیان
کارآفرینی در نظام ارزشی اسلام
کارآفرینی از منظر اسلام
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وظایف حاکمان در نهج البلاغه