ریشه های انحراف شیخیه
آسیب شناسی مطالعات یک انحراف
قسمت دهم
شکی نیست که یکی از عوامل ایجاد اختلاف در بین پیروان هر دین و مذهبی شکلگیری و رشد و گسترش جریانها و مکاتبی انحرافی در بین پیروان آن دین یا مذهب است.
برای تعریف انحراف نیز تعاریف گوناگونی وجود دارد که از بین آنها اجمالاً به دو تعریف اشاره میکنیم:
- مکتب یا فرقه انحرافی به گروهی از پیروان یک دین یا مذهب در جریان اصلی اطلاق میشود که دیدگاههایی مغایر و مخالف با اجماع مطلق یا نسبی پیروان یک دین دارند طبق این نگاه فرقهها و مکاتب انحرافی صرفاً اثرات مخربی بر روی پیروان دین دارند.
- در نگاه دوم مکاتب یا جریانهای انحرافی به جریانهایی اطلاق میشود که با طی نمودن مسیر خود در فرآیند تطور از یک فرقه به یک جریان یا مکتب تبدیل میشوند. طبق این نظریه فرقههایی که تبدیل به یک مکتب یا جریان جداگانه از جریان اصلی یک دین یا مذهب میشوند به خودی خود خاصیتی منفی ندارند و ممکن است در برخی اوقات خاصیتی مثبت و سازنده هم داشته باشند.
بر اساس مصاحبههای تخصصی انجام شده در این مجموعه رسانهای میتوان این گونه اظهار نظر کرد که در میان اهل علم و اندیشه دو دیدگاه تقریباً متفاوت در خصوص شیخیه و جود دارد:
- عدهای با اتکا به بخشی از اسناد و مدارک به دست آمده از آثار و عقاید شیخیه به این مکتب انحرافی به منزله بستر اصلی ظهور و بروز بابیه به عنوان یک فرقه و جریان خارج از اسلام مینگرند از نظر هواداران این دیدگاه انحراف شیخیه از شخص شیخ احمد احسائی آغاز شده است.
- برخی دیگر از اندیشمندان مهم و برجسته مسلمان نیز با وجود این که شیخیه را یک جریان و مکتب انحرافی میدانند اما این جریان را فرقهای خارج از اسلام نمی دانند. نکته مهم دیگر در این خصوص این است که این گروه از اندیشمندان مورد بحث با وجود منحرف دانستن شیخ احمد احسائی وی را آغازگر انحراف منجر به ظهور بابیه در این مکتب فکری نمیدانند بلکه قریب به اتفاق این طیف از علما سید کاظم رشتی را مسبب اصلی پدید آمدن بابیه از بطن مکتب شیخیه میدانند. هر چند منکر وجود انحرافات مهم در جریان شیخیه نیستند.
با وجود فراوانی ظاهری آثار و اشتیاق پژوهشگران به تحقیق در این زمینه باید گفت این بخش از مطالعات مربوط به ادیان و مذاهب خالی از مشکلات نظری و عملی نیست به طوری که اغلب این دشواریها خار راه یک مورخ و پژوهشگر بیطرفی است که قصد پژوهش هر خصوصص شیخیه دارد. برخی از این مشکلات به زبان ساده عبارتند از:
- نعل وارونه بهائیان و فرقههای متعدد منسوب به شیخیه در این وادی نخستین مشکلی است که فرا راه پژوهشگر شیخیه قرار دارد..
- درونگرا بودن رهبران و پیروان شیخیه منجر به مشکلاتی در راستای انجام مشاهدات و دادههای میدانی از ااین فرقه توسط هر پژوهشگری است.
- حب و بغض ها و قضاوتهای نابجای برخی افراد و پژوهشگران در این وادی بر مشکلات کار در این حوزه میافزاید.
- به همه موارد فوق باید ادبیات ثقیل، سنگین و دوپهلوی رهبران شیخیه خاصه خود شیخ احمد احسائی که منجر به پیدایش شاخههای متعددی همچون: احقاقیه، باقریه و کرمانیه در این جریان شده است را افزود.
با این وجود نباید آثار، ردیهها و تفاسیر متعدی را که از مسلک انحرافی شیخیه در طول دوره معاصر صورت گرفته را از نظر دور داشت و به آنها با دیده انصاف ننگریست.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: فرقه انحرافی شیخیه
ادامه مطلب را ببينيد
پرده برداری از راز مبارزه مؤثر خاتم الفقهاء والمجتهدین با جریان منحرف شیخیه
ماجرای تحریم شیخیه توسط شیخ مرتضی انصاری(ره)
قسمت نهم
بدون تردید تمامی فقها و علمای متأخر و متفدم شیعه به نقش بی بدیل مرحوم آیت الله العظمی شیخ مرتضی انصاری(ره) در تدوین و جمع آوری و نیز تکمیل فقه شیعه امامیه معترفند.
این نقش به حدی پررنگ و انکار ناپذیر است که علمای اسلام به آن مرحوم لقب خاتم الفقهاء والمجتهدین دادهاند. اما آنچه در این میان همچون رازی تقریباً سر به مهر باقی مانده است فعالیت این عالم بزرگ و برجسته شیعه در راستای مبارزه بیامان فقهی و کلامی با فرقهها و جریانهای انحرافی من جمله شیخیه به عنوان بستر اصلی ظهور تفکرات انحرافی بابیه است. به این دلیل که روش و منش اخلاقی این مرجع و مجتهد بزرگ با احتیاط و بلند نظری خاصی توأم شده است. و از آنجا که شرایط آن روز شیعیان عراق و حتی ایران به گونهای نبود که فقها و علمای شیعه بتوانند آزادانه و بدون هراس از حکام ظلم و جور به بیان مکنونات قلبی و موضعگیریهای سیاسی-اجتماعی خویش بپردازند لذا باید گفت در پیش گرفتن یک روش احتیاط آمیز و تغ حدود زیادی محافظ کارانه توجیهات خاص سیاسی-اجتماعی خود را دارد اما نکته اساسی اینجا است که چنین روشی با وجود مفید و مؤثر بودن تا حدودی مورخ و پژوهشگر امروزی را برای کشف حقایق با سردرگمی و مشکل مواجه میسازد. تا حدی که گاهی اوقات به دلیل پیچیدگیهای تاریخی راه را برای سوء استفاده از نام و آوازه علمای بزرگ توسط جریانها و احزاب جاسوس و معلوم الحالی همچون بهائیت باز میکند. بهائیان سالها است یا تهمتی ناروا مرحوم شیخ انصاری(ره) را نسبت به انحرافات و کجرویهای اشکار و عیان خویش بیتفاوت نشان میدهند و حال آن که به گواهی تاریخ آن مجتهد بزرگوار با تحریم و مبارزهای بیامان و قهرمانانه با انحرافات شیخیه و سید کاظم رشتی زعیم و سردمدار وقت این جریان فکری انحرافی راه را بر هر گونه سوء استفاده جریانهای انحرافی بعدی به وجود آمده از بطن شیخیه بسته است و تقلای بیهوده بهائیان مزدور آب در هاون کوبیدن است. با عنایت به اهمیت این مسئله خبرنگار فرق و مذاهب قدس آنلاین در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین دکتر علیرضا روزبهانی استاد مسلم فرقه پژوهی سعی در واکاوی ابعاد پنهان اندیشههای انحرافی شیخیه و پرده برداری از این راز سر به مهر و ناگفته تاریخی در خصوص مرحوم شیخ مرتضی انصاری(ره) دارد.
قدس آنلاین: بسم الله الرحمن الرحیم با جلسه نهم از پرونده ریشه انحراف با موضوع نقد و بررسی افکار، عقاید و تاریخ مکتب شیخیه در خدمت حجت الاسلام والمسلمین دکتر علیرضا روزبهانی رئیس گروه نقد فرق انحرافی مرکز کلام و ادیان هستیم از این که با وجود مشغله فراوان وقت ارزشمند خویش را در اختیار ما قرار دادید بسیار ممنونم. لطفاً به عنوان مقدمه بفرمایید از منظر جناب عالی و با توجه به تحقیقات چندین ساله شما شکل گیری و نضج فرقه شیخیه چگونه بوده است؟
روزبهانی: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین عرضم به محضر شما اولاً باید عرض بکنم که شیخیه به خودی خود یک فرقه نیست بلکه یک تفکر است که حالا ما با زوایای مختلف این تفکر اختلافاتی داریم. اما گروههایی از این تفکر برای ایجای فرقهها استفاده کردند. پس باید دقت بکنیم که یک فرقه ماهیت کاملاً مشخص و تعریف شدهای دارد. یک مسلک و یک تفکر ولو این که اشکال داشته باشد و قابل نقد باشد نمیتوان گفت که یک فرقه است. فرقه یاcult و sect یک تعریف مشخصی دارد. در خصوص شیخیه باید عرض بکنیم که این مکتب فکری، یا مکتب و اشراب با اندیشههای آقای شیخ احمد احسائی به وجود آمد. شیخ احمد اندیشههای خود را از مشارب و مسالک مختلف دوران خودش مخصوصاً تفکر اشراقی شیخ شهاب الدین سهروردی برداشت کرده است و برخی از الفاظ وی عیناً الفاظی است که شیخ اشراق به کار برده است. حتی به ادعا و اعتراف خودش از جریان صابئین هم مطالبی را استخراج کرده است. مثلاً همین اصطلاح عالم هَورقلیا که به صورت مشهور و به غلط هٌورقلیا خوانده میشود. در واقع ایشان خودش صراحتاً میگوید که این یک اصطلاح سریانی و از لغات صابئه است. این نشان میدهد که ایشان در واقع با صابئین بصره و احیاناً صابئین ایران ارتباطاتی داشته و مخصوصاً در بصره که بوده مراوداتش با صابئه کم نبوده و تأثیراتی از آنها گرفته. نگاهها و شخصیت شیخ احمد احسائی که در علوم مختلف اظهار نظر میکرد و خودش را صاحب نظر و صاحب دیدگاه میدانست با توجه به این که بسیاری از این علوم را هم بدون استاد و مربی و صرفاً با مطالعات شخصی فراگرفته بود از نقاط ضعف وی است. و به رغم این که شخصیت ایشان برای برخی از علما قابل قبول بوده است. مانند مرحوم آقا شیخ محمد ابراهیم کلباسی بزرگ(ره) که نسبت به شیخ احترام قائل بود و هر موقع شیخ به اصفهان میرفت در مسجد حکیم ایشان را جلو میانداخت و خودش پشت سر وی نماز میخواند. یا مثلاً مرحوم آیت الله سید محمد باقر موسوی خوانساری(ره) صاحب کتاب روضات الجنات در فصلی که به شیخ احمد اختصاص داده وی را تمجید میکند. از طرفی مرحوم ملاهادی سبزواری(ره) شیخ را از نظر علمی ستایش نمیکند و حتی او را قدح هم میکند یعنی به نوعی تعریض هم میکند مثلاً در باب این که شیخ احمد احسائی به اصالت ماهیت و وجود معتقد است. ایشان میگوید:«هیچ حکیمی چنین حرفی نزده» یعنی در واقع این حرف حکیمانه نیست و به نوعی تعریض بر شیخ احمد احسائی است. صرف رد کردن یک مسئله یک امر طبیعی است و خیلی از فقها و فلاسفه حتی اساتید خود را نقد و رد میکنند. و این عبارت صرف رد کردن نیست و ملا هادی سبزواری شیخ احمد احسائی را به بیدانشی متهم میکند اما با وجود این که شیخ احمد را از نظر علمی رد میکند ایشان را از نظر شخصیتی مورد توجه قرار میدهد و شیخ احمد را از نظر اخلاقی تأیید میکند. این مسئله نشان دهنده اختلافات عجیب و غریبی است که در خصوص این فرد وجود دارد. از آن طرف هم عده کثیری که از قضا تعدادشان بسیار زیاد است و با موافقین و متوقفین که چه بسا قائل به تفضیل شیخ هستند. در مورد بقیه آقایان باید گفت که ایشان را مورد قدح جدی قرار میدهند. بعضی نیز متوقف هستند و در مورد شیخ چیزی نمیگویند و فقط از وی نام میبرند. مانند مرحوم علامه سید محسن امین(ره) که فقط از شیخ احمد نام برده است ولی در مورد وی قضاوت نکرده است و صرفاً به عالم بودن وی اشاره نموده است. بعضی از علما نیز شیخ احمد احسائی را مورد تقبیح قرار میدهند که اینها هم تعدادشان کثیر است از جمله اینها مرحوم صاحب جواهر(ره)، مرحوم صاحب فصول(ره) و مرحوم آقا سید محمد مجاهد(ره) معروف به صاحب مناقب است. همچنین مرحوم آقا سید علی صاحب ریاض(ره) و نیز مرحوم ملا آقا دربندی(ره) که دیدگاهها و نگاه خاصی دارد. اما با این وجود نسبت به شیخ احمد نگاهی منفی دارد. این دو با یکدیگر ملاقاتی میکنند. با وجود این که مرحوم ملا آقادربندی احتیاط مینمود و وقتی راجع به شیخ احمد صحبت میشد حاضر نبود برخی از نکات را بپذیرد. تا این که با خود شیخ احمد روبهرو شد و اینها در حمامی با یکدیگر مواجه شدند. در آنجا مباحثه علمی اتفاق افتاد که ایشان نیز شیخ احمد احسائی را تکفیر کرد. یعنی شیخ احمد احسائی مورد تکفیر بسیاری از علمای زمان خودش قرار گرفت که اولین آنها مرحوم ملا محمدتقی برغانی و برادرش مرحوم ملا محمدصالح برغانی(ره) هستند. به رغم این که انواع دیدگاهها در مورد شیخ احمد احسائی وجود دارد. عقاید وی مخصوصاً در کتاب معروف ایشان یعنی«شرح زیارت جامعه کبیره» که در واقع میتوان با عنوان اساسنامه اعتقادی شیخیه از آن نام برد و تمام جماعت شیخیه بالاخره ناچارند به آنچه شیخ احمد در این اثر گفته الزام داشته باشند جمع آوری شده است. نکته اینجا است که چون نظرات شیخ با ادبیات خاصی بیان میشود. مثلاً مرحوم آقا سید محمد باقر موسوی خوانساری می فرمود ادبیات شیخ احمد پیچیده و مغلق بود. مرحوم کلباسی هم این عقیده را دارد و میگوید:«چون وی از الفاظ خاص و ویژه استفاده میکرد من حرفش را نفهمیدم و اشتباه فهمیدم» یعنی به رغم این که تفسیرها و دیدگاههایی در مورد کلام شیخ وجود دارد برخی باز معتقدند که این فهم مخاطب است نه نقل شیخ یعنی در واقع مخاطب را به متو جه نشدن نظر شیخ متهم میکنند. بعضی نیز نظرات شیخ را به تفسیرهای سید کاظم رشتی شاگرد و جانشین وی منحصر میکنند و سید کاظم را مقصر داستان میدانند که البته این توجیه نمیتواند خیلی جالب باشد. زیرا شیخ احمد به حدی نسبت به سید کاظم علاقه و ارادت دارد که میتوان گفت آنچه که سید کاظم میگوید را به سختی میتوانیم از شیخ دور کنیم. یعنی در واقع علاقه و ارادت فیمابین این دو به حدی بود که. حاج محمد کریمخان کرمانی میگوید:« وقتی از شیخ احمد پرسیدند که بعد از شما ما کسب این علوم را از چه کسی بکنیم گفت از حاجی سید کاظم رشتی زیرا او مشافههً از من آموخته و من شافههً از ائمه معصومین(ع) و ایشان از خداوند تباررک و تعالی» یعنی شیخ احمد ایشان را هم عرض خودش حالا با یک پله پایینتر معرفی میکند.
قدس آنلاین: در اینجا یک سؤال برای من پیش آمد و آن این است که فرمودید اختلاف آرا در بین علما در خصوص شیخ احمد وجود دارد میخو اهم بدانم علت این اختلاف آرا در مورد شیخ احمد احسائی چیست؟
روزبهانی: مشارب و نگاههای خود آن علمای بزرگوار ببیید هر کس براساس نگاه خودش در مورد شیخ احمد احسائی نظر داده است. فرض کنید نگاه من به موضوعات بر اساس مبنای الف است و براساس مبنای خودم مسائل را تفسیر میکنم. شخص دیگری بر مبنای ب صحبت میکند و نظر میدهد. ببینیید فقها یک مشرب و نگاه مخصوص به خود را دارند و فلاسفه دارای نگاه ویژه خود هستند. این مشارب، مسالک و در واقع مبانی مختلف موجب میشود که در مورد شیخ احمد نگاههای متفاوت به وجود بیاید. برخی از علما حرفهای شیخ را در شرح جامعه کبیره غالیانه میدانند و میگویند ایشان غلو کرده مثل مرحوم آقا سید علی آقای قاضی(ه) اما برخی دیگر میگویند او غلو نکرده بلکه از عباراتی استفاده کرده است که این عبارات را ما این گونه فهمیدهایم در صورتی که منظور شیخ این نبوده است. این عبارات متفاوت مو جب نگاهها و حرفهای مختلف شده است. من مثلاً براساس مشرب خودم فتوایی را داده و حرفی را زدهام و فرد دیگری براساس مشرب خودش و این موجب شده که اختلاف نظر به وجود بیاید. اما در مورد سید کاظم رشتی این اتفاق نمیافتد زیر سید کاظم حرفهایی می زند چون که وی مرزهای اعتقادی فقها را زیرپا میگذارد. به عنوان مثال با وجود این که مرحوم شیخ مرتضی انصاری(ره) به عنوان یک فقیه محتاط معروف است و سعی میکند در موضوعات مختلف احتیاطاتی را لحاظ کند. اما خیلی صریح و بیپرده دادن وجوه شرعی به سید کاظم رشتی را جایز نمیداند و هم در سیادت وی و هم در خصوص اجتهاد وی نظر مثبتی ندارد.
قدس آنلاین: یعنی مرحوم شیخ مرتضی انصاری(ره) به عنوان خاتم الفقها والمجتهدین شیخیه را منحرف میداند؟
روزبهانی: بله صد درصد حداقل در مورد سید کاظم رشتی که قطعاً این نظر وجود داشته من فکر میکنم که در مورد شیخ احمد هم جاری و ساری باشد.
قدس آنلاین: برخی از بهائیان میگویند که مرحوم شیخ مرتضی انصاری(ره) در خصوص بهائیت و شیخیه سکوت نموده است اما با نگاه شما این سخن افسانهای بیش نیست نگاه شما به این مطلب چیست؟
روزبهانی: وقتی ایشان به صراحت در مور سید کاظم رشتی چنین سخنی دارد چه سکوتی اگر چنین سخنی را نداشت میگفتیم سکوت کرده ولی حالا که چنین سخنی دارد نمیتوان این گونه گفت زدن این حرف مثل این است که ما بگوییم مثلاً شما راجع به فلان موضوع نظر ندادهاید اما شما الان در حال نظر دادن هستید. مرحوم شیخ نصرالله ابوتراب دزفولی که از نزدیگان شیخ انصاری(ره) است این مطلب را نقل میکند. چگونه میتوان گفت مرحوم دزفولی حرف بیمبنایی زده است. ایشان در کتاب خودش صراحتاً این قضیه را میآورد. بنابراین این واقعیت تاریخی وجود دارد. ببینید شیخ مرتضی انصاری(ره) اساساً آدم محتاطی است و این را همه میدانند. ایشان حتی در امور شخصی خود نیز احتیاطات ویژه ای دار و حتی مثلاً نسبت به خرجی دادن به زن بچه خود داستانش معروف است. اما با این وجود عبدالبهاء با جسارت و بسیار وقیحانه میگوید که ایشان نظرش نسبت به بابیت هم مثبت بوده است! این مسئله به دلیل کنش شیخ مرتضی انصاری(ره) که برخی از آن سوء استفاده کردهاند اما در این مورد ما از عبارات ایشان نص صریح داریم و اصلاً این مسئله قابل کتمان نیست.
قدس آنلاین: ما شاهد این هستیم که شیخ احمد احسائی شاگردان زیادی مانند میرزا محمد باقر اسکوئی، میرزا محیط دارد که تقریباً افراد باسوادی بودند. اما با این وجود علت ارادت ویژه شیخ احمد احسائی به سید کاظم رشتی از نظر جناب عالی چیست؟
روزبهانی: ببینید به همان اندازه که افرادی مثل میرزا محمد مامقانی، میرزا شفیع تبریزی، میرزا محمد باقر اسکوئی، میرزا حسن گوهر و و میرزا محیط شاعر کرمانی در اطراف شیخ احمد حضور دارند در مقابل اینها ما افراد بسیار بزرگتاری مثل مرحوم صاحب جواهر، مرحوم صاحب فصول یا مکفری شیخ احمد مانند برادران برغانی را داریم که از آنها نام بردیم. اینها افرادی هستند که اساساً نسبت به آقایان شیخیه قابل قیاس نیستند و از نظر وثاقت، حجم دانش، شهرت علمی و مسائل دیگر قابل مقایسه با رهبران شیخیه نیستند. ببینید این که کسی دانش داشته باشد و دلباخته کسی هم بشود دلایلی دارد. به عنوان مثال اگر من نسبت به فلان عالم نگاه مثبتی دارم بستگی به مشرب فکری من دارد که وقتی کسی را هماهنگ با آن ببینم طبیعتاً به وی گرایش پیدا میکنم. دومین مسئله جهات سیاسی-اجتماعی است که در آن دوره وجود دارد. شیخ احمد احسائی به نوعی مورد توجه سلطنت قاجار است وقتی شخص فتحعلی شاه برای شیخ احمد احسائی نامه مینویسد و شیخ احمد را به تهران دعوت میکند. شما انتظار دارید که این برای برخی از افراد ولو این که چهره عالمانه داشته باشند و در لباس اهل علم هم باشند آیا نمی تواند دلیلی برای توجه و عنایت اینها به شیخ احمد باشد. بالاخره مسائل سیاسی به مقتضای جمله معروف الناس علی دین ملوکهم ری این مسئله اثر دارد. پس یک عدهای هم در واقع به خاطر این که نگاه حاکمیت به شیخ احمد است به وی توجه دارند. علت توجه حاکمیت به شیخ احمد نیز این است که سلسله قاجار به دنبال یک روحانی میگردد که اقبال اجتماعی داشته باشد. در آن مقطع تاریخی یک اقبال اجتماعی نسبت به شیخ احمد احسائی وجود دارد یعنی به هر دلیلی این مسئله وجود دارد. یکی از دلایل آن میتواند شاگردی وی نسبت به مرحوم بحرالعلوم باشد و دلیل دیگر میتواند گرایشات رفتاری و کنش شیخ احمد احسائی باشد. زیرا وی هم فقیه بود و هم در علوم دیگر از جمله طب،جغرافیا، نجوم، هیئت، ریاضی، هندسه و فلسفه یا عالم بود و یا این که تطاهر به علم میکرد یه علاوه تزهد و ورع رفتاری ایشان که به اصطلاح به چشم میآمد باعث علاقه بسیاری از افراد به وی شد و این موجب اشتهار شیخ احمد در بین مردم گشت. این توجه مردم به شیخ احمد احسائی منجر به این می شود که حکومت هم که برای مشروعیت خودش به دنبال یک مرجعیت دینی بود به شیخ احمد رجوع کند. و شیخ احمد هم آن فرکانس مثبت را برای دستگاه حکومت قجری ارسال میکند. در نامهنگاریهای فیمابین میبینیم که وی نمیخواهد خیلی نسبت به حکومت موضع منفی داشته باشد و همین نیز برای حکومت کافی است. بنابراین حکومت قاجار شیخ را به تهران میآورد و تمام تشکیلات حکومتی قاجار در هر شهری که شیخ احمد وارد میشود در اختیار شیخ قرار میگیرد. شاهزادگان و حاکمان شهرهای مختلف شیخ را مورد تکریم و احترام قرار میدهند طبیعتاً این نوع نگاه باعث میشود که مثلاً وقتی در قزوین بین مرحوم ملامحمدتقی برغانی(ره) و شیخ احمد احسائی یک اختلاف نظری به وجود میآید که منجر به تکفیر شیخ احمد میشود کسی که برای حل ماجرا واسطه میشود. شاهزاده و حاکم قزوین است. یا در کرمانشاه میزبان شیخ شاهزاده و حاکم کرمانشاه است. بنابراین دستگاه قجری در خدمت شیخ است و یکسری افراد هم طبیعتاً از این فضا و موقعیت سیاسی-اجتماعی استفاده کردند. ضمن این که شیخ احمد هم آدم بیسوادی نیست با وجود انتقادات زیادی که به ایشان شده کسی نگفته شیخ احمد یک فرد بیسواد و بیدانش است و بالاخره اگر وجوهی از دانش ایشان مورد انکار قرار گرفته وجوهی هم مورد تأیید قرار گرفته است. بنابراین نگاه ایشان نگاه جاهلانهای نیست که طبیعتاً موجب جلب نظر خیلیها میشود.
قدس آنلاین: نکته دیگری که راجع به شیخیه وجود دارد این است که مرحوم نورالدین مدرسی در کتاب خود راجع به شیخیه مطلبی دارد. راجع به روزهها و ریاضتهایی که شیخ و پیروانش آنها را تحمل میکنند که در آنجا نکتهای را در خصوص تشابه ریاضتهای شیخ و با مکتب فکری مانویت برقرار میکند زیرا در مانویت هم این روزههای سخت را داریم نگاه جناب عالی به این حوزه چیست؟
روزبهانی: مرحوم آقای نورالدین مدرسی چهاردهی(ره) هم خودش و هم برادرش نگاههای خاص خودشان را دارند و تجربههای این چنینی هم دارند. من نمیخواهم این را مردود اعلام کنم چون خودم شخصاً به این دو فرد به عنوان محققین پیشرو و پیشکسوت و کسانی که در زمانی که تحقیق و پژوهش در کشور ما شاید خیلی قیمتی نداشت. اینها آمدند و در فضای فرق و ادیان کارهایی انجام ادند و قابل احترام هم هستند. اما در عین حال به نظر من این که ما صرف این که شیخ احمد احسائی عبادات خاصی را انجام میداده وی را به گروههای مانوی منتسبت کنیم مگر این که مرحوم نورالدین مدرسی چهاردهی دلیل واضحتری بیاورند. وگرنه صرف مشابهت دلیل نمیشود. مثلاً جماعت صابئین کل زندگیشان شاق و مشکل است. یا متصوفهای که در زمان شیخ احمد احسائی در ممالک اسلامی زیست میکردند نیز یکسری ریاضتهای سخت و سنگین دارند. جماعت صوفیه اهل تسنن یا شیعه. همین الان هم نقشبندیه و قادریه در کردستان یکسری رفتارهایی در این زمینه دارند. بنابراین صرف داشتن تشلابه دلیل تأثیرگذاری این جریان بر روی شیخیه نیست آن هم مانویتی که سالها با شیخیه فاصله دارد. یعنی اگر ما شیخ احمد را با هندوها مقایسه کنیم باز قابل قبولتر است تا این که او را متأثر از مانویت بدانیم. من معتقدم که شیخ احمد احسائی در واقع از خیلی از گروهها الگو گرفته میتوان این نکته را رصد کرد اما در باب مانویت این مسئله را بعید میدانم.
قدس آنلاین: حاج محمد کریمخان کرمانی ملقب به سرکارآقای اول مطلبی دارد که مدعی است شیعه امامیه نتوانسته بابیه را درست رد کند. مسئله اینجا است که با وجود اختلاف مشرب علما در نقد شیخیه تقریباً قریب به اتفاق علما با هر رأی و نظری معتقدند که بابیت از بستر شیخیه برخواسته و طبق اسنادی که ما در دست داریم ۱۰۰ کاتب شیخی که در کربلا کاتب آثار باب شدند و بعدها حکومت عثمانی به نوعی با آنها مقابله میکند. با توجه به این واقعیت علت این که محمد کریمخان کرمانی چنین سخنی میگوید چیست آیا هدف وی مبری کردن شیخیه به عنوان بستر آغازین جریان منحرف بابیه است؟
روزبهانی: ببینید اولاً این ادعا در ذات خودش دچار تناقض است زیرا خود محمدکریمخان کرمانی که خودش را رد کننده بابیه میداند از جماعت شیعه اثنی عشری با مسلک شیخیه است. پس این حرف در ذات خودش دچار اشکال است. ثانیاً چه کسی گفته که جماعت شیعه اثنی عشری نتوانستند بابیه را رد بکنند. نتوانستند با این که این کار را انجام ندادند دو مطلب متفاوت است. این که ما بگوییم علمای شیعه در رد بابیه کتاب نوشتند و نتوانستند این جریان منحرف را رد کنند سخن غلطی است. ببینید حاج محمد کریمخان کرمانی اگر در رد بابیت کتاب نوشته به علت این بود که حاج محمد کریمخان کرمانی و سید علی محمد باب هر دو در مکتب سید کاظم رشتی بالنده شدند. حالا علی محمد باب مدت کمتری و محمدکریمخان مدت بیشتری اما به هر صورت اینها هر دو شاگردان سید کاظم رشتی بودند و در کلاس درس او شرکت کردند. حالا محمدکریمخان مبانی را گذرانده اما علی محمد باب مبانی را هم نگذرانده است. اما به هر صورت در این که علی محمد باب در مکتب سید کاظم رشتی بوده تردیدی نیست خود علی محمد باب در یکی از آثارش از سید کاظم به عنوان معلمش یاد میکند و دیگران هم در تواریخ دیگر حضور علی محمد باب در کلاس سید کاظم را ذکر کردهاند. حالا برخی طولانیتر و برخی کوتاهتر اما به هر ترتیب حضور وی در حوزه درس سید کاظم رشتی اثبات شده است. طبیعتاً شیخیه برای این که بگویند علی محمد باب از ما نیست شروع کردند به نوشتند آثاری در نقد و رد وی ضمن این که گرایش شیخیه به بابیت باعث شد که بزرگان مکتب شیخیه از هراس این که باقی مانده پیروانشان جذب فرقه بابیه نشوند اقدام به نوشتن آثاری در رد بابیت بکنند. یعنی یکی از دلایلی که علمای شیخیه در رد بابیت مطالبی را مینویسند و میگویند ناشی از این است که شاگردان سید کاظم رشتی مانند ملا حسین بشرویه، قره العین که از هواداران سید کاظم رشتی است و یا ملا محمد علی بارفروشی و کلاً کل جماعت موسوم به حروف حی که دور علی محمد شیرازی جمع شده بودند از حلقه درس سید کاظم بودند. افرادی مالنند سید جواد کربلایی نیز در این زمره قرار دارند. اما چه کسی گفته به غیر از علمای شیخیه بقیه علما بر بابیه ردیه ننوشتند و ثانیاً بر فرض که این ادعا درست باشد چرا در همان سالهای اولیه ادعای علی محمد شیرازی چنین آثاری نوشته نشد. دلیلش این بود که آن روز مثل امروز عصر ارتباطات نبود که تمام اخبار به سادگی به همه جا برسد و در ثانی بسیاری میگفتند چیزی نشده تعداد محدودی از آدمها رفته اند سمت یک فرقه کما این که الان خیلی از بزرگان ما نسبت به برخی از فرقهها مثل جریان مدعی دروغین یمانی یا خیلی از مدعیان ظهور و مهدویت اعتنای خاصی ندارند. زیرا برخورد با یک فرقه زمانبر است. این دیدگاه در بین علما وجود داشته است.
قدس آنلاین: اگر نکته دیگری راجع به شیخیه به نظرتان میرسد بفرمایید تا استفاده کنیم؟
روزبهانی: ببینید من باز بر روی این نکته تأکید میکنم که جریان شیخیه بایستی فارغ از بحث بابیت و بهائیت دیده و مطالعه شود تا در موردش بحث شود. چون شیخیه به رغم تمام اشکالات و نکاتی که در مورد آن وجود دارد بالاخره یک جریان شیعی است که این جریان شیعی را مثلاً کسی مانند مرحوم علامه طباطبایی(ره) یک مسلک درون شیعی در نظر میگیرد. من معتقدم شیخیه با تمام اشکالاتی که دارد جای بحث در مورد آن در فضاهای علمیتر است که فرهیختگان آن را مدیریت میکنند و باید کمی از فضای ژورنالیستی و مسائل این چنینی فاصله بگیرد. اما در عین حال نمی شود زحمتی که شما میکشید دیده نشود. اما این نکته را در خصوص شیخیه نباید ناگفته گذاشت که آیت الله العظمی بروجردی(ره) بعد از این که ابوالقاسم خان ابراهیمی رساله فلسفیه را نوشت و به ایشان عرضه کرد طبق بیان آقای فلسفی مرحوم آقای بروجردی(ره) این دیدگاهها را نپذیرفت. اما به رغم این که آقای بروجردی(ره) این دیدگاهها را نپذیرفت ابوالقاسم خان ابراهیمی اقدام به انتشار این کتاب کرد و در مقدمهاش به دروغ نوشتهاند که آقای بروجردی آن را تأیید کرده است. شما برای مستندتر کردن حرف بنده به خاطرات آقای فلسفی که مرکز اسناد انقلاب اسلامی آن را چاپ نشر کرده است رجوع کنید. آنجا مرحوم فلسفی این داستان را نقل میکند که ایشان به کرمان رفتند و با بزرگ شیخیه کرمات روبهرو شد و بنا شد که ایشان کتابی بنویسند و این کتاب را تحویل مرحوم آقای بروجردی بدهند که این اتفاق افتاد اما بعداً که عبدالرضا خان و دیگران این کتاب را منتشر کردند وبه گونهای وانمود میشود که گویا پاسخ سؤالات آقای بروجردی در این کتاب داده شده در حالی که این چنین نیست. اصلاً خود رساله فلسفیه موجود و قابل بررسی است و میتوان در مورد آن بحث مجدد و گفتگوی جدیدی صورت داد اما میخواهم این را عرض کنم که این داستان از اساس ساخته و پرداخته ذهن شیخیه است. جریانی که این گونه برای خودش مشروعیت سازی میکند معلوم می شود که مشکل مشروعیت دارد. والا اگر کسی مشکل مشروعیت نداشته باشد اجازه میدهد عقلا در مورد او قضاوت کنند نه این که خودش به جای دیگری مطالبی را که صحت ندارد چاپ و منتشر کند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: فرقه انحرافی شیخیه
ادامه مطلب را ببينيد
نگاهی به ماجرای برخورد مرجع فقید جهان تشیع یا عقاید شیخیه
مکتب امام صادق(ع) اینها نیست
بخش هشتم
در میان فرقهها و جریانهای فکری به و جود آمده در ۲۰۰ الی ۳۰۰ سال اخیر شاید کمتر فرقه یا مکتبی به ماند شیخیه بخت این را داشته باشد که بتواند به تدوین افکار و عقاید خویش در قالب رسالههای متعدد بپردازد.
اما به روایت تاریخ در سایه لطف و مدارای زعمای مذهبی جهان تشیع به خصوص در ایران معاصر این بخت برای مکتب شیخیه و پیروان و رهبران فراهم شد تا با انجام یک مناظره مذهبی حقیقت عقید خویش را بیان کنند و براساس ترازوی عقل و دین مورد سنجش مرجع عالیقدر و فقید جهان تشیع یعنی حضرت آیت الله اعظمی بروجردی(ره) قرار گیرند. در این میان موضع صریح، محکم و متقن آن مرجع بزرگ و اسطوره تقوا در حمایت از عقاید حقه مذهب جعفری قابل توجه است. در ادامه علی رحمانی خبرنگار فرق و مذاهب خبرگزاری قدس آنلاین در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین دکتر عزالدین رضانژاد ضمن پرداختن به برخی مسائل جالب توجه در خصوص مکتب شیخیه به بازخوانی این واقعه مهم فکری در ایران معاصر نیز پرداخته است.
قدس آنلاین: بسم الله الرحمن الرحیم با نام و یاد خداوند متعال در جلسه هشتم از سلسله بحثهای ریشه انحراف با موضوع نقد و بررسی افکار و عقاید مکتب شیخیه در خدمت حجت الاسلام والمسلمین دکتر شیخ عزالدین رضا نژاد عضو هیئت علمی دانشگاه جامعه المصطفی هستیم. استاد عزیز بسیار ممنونم که این فرصت را در اختیار ما قرار دادید تا ار معلومات شما در خصوص مکتب شیخیه استفاده کنیم. به عنوان سؤال نخست بهتر است به سراغ تشابهاتی که بین آراء شیخیه با تفکرات منبعث از حکمت اشراق وجود دارد میخواهم بدانم این دو چقدر بر یکدیگر تأثیر داشتند. طبیعتاً آثاری از افکار وابسته به حکمت اشراق در آثار خود شیخ احمد احسائی پیروانش وجود داشته اما این دو جریان چقدر بر هم تأثیر گذاشتهاند و چقدر این بخش از عقاید مکتب شیخیه با مذهب حقه جعفری در تناقض است؟
رضانژاد: بسم الله الرحمن الرحیم از حضرت عالی و دست اندرکاران این برنامه تشکر میکنم. در پاسخ به سؤال اول باید گفت در میان شیخیه مسئلهای به نام مسئله هورقلیا مطرح است که البته به صورتهای گوناگون خوانده شده است. مانند هَورقلیا،هٌورقلیاو... آنچه که تفکرات شیخیه را با حکمت اشراق مرتبط میکند همین است که این مسئله توسط شیخیه مطرح شده است. گفته شده این مسئله برای اولین بار توسط شیخ اشراق در آثاری که از حکمت اشراق وجود دارد مطرح شده است.
به همین مناسبت گفته میشود که ارتباطی بین مکتب شیخیه و مکتب اشراق به وجود آمده است آنچه که به ظاهر به نظر میرسد این است که خود شیخ شهاب الدین سهروردی اولین کسی است که در جهان اسلام مسئله عالم هورقلیا را مطرح کرد. در فلسفه اشراق وقتی که بحث احوال سالکین مطرح میشود. شیخ اشراق توضیحاتی در خصوص انوار قاهره و انوار معلقه میدهد و بعد از این که این انوار را توضیح داده یک جملهای دارد که آن جمله مبدأ بسیاری از حرفها و تفسیرها شد. این جمله در کتاب شرح حکمت الاشراق صحفه ۵۷۴ و در مصنفات شیخ اشراق نیزدر جلد ۲ صحفه ۲۵۴ وجود دارد.
متن عربی آن مطلب با توجه به بیاناتی که نسبت به انوار معلقه و انوار قاهره هست ادامه پیدا میکند و شیخ اشراق میگوید:« قد یصعدون الی السماء مع ابدانٍ» یعنی با بدنهایی به سمت آسمان میروند بعد این عبارت تا این جمله ادامه دارد:«و هذه احکام الاقلیم الثامن الذی فیه جابلق و جابرس و هورقلیا ذات الاعجائب» یعنی این احکامی که ما گفتیم احکام اقلیم هشتم است و در اقلیم هشتم جابلق و جابرس هست که همان جابلقا و جابرسا باشد و هورقلیای شگفت در آن قرار دارد. از این نظر میگویند اولین کسی که این اصطلاح را به کار برد شیخ شهاب الدین سهروردی معروف به شیخ اشراق بوده است. بعدها کسانی که حکمت اشراق را شرح نمودند در این خصوص نکاتی را نگاشتهاند. این کلمه جابرسا و جابلقا در برخی از متون روایی ما یافت میشود. مثلاً مرحوم علامه مجلسی(ره) نامی از این دو واژه برده و البته خود ایشان هم توضیح داده که روایتی که این دو واژه در آن به کار رفته روایت ضعیفی است.
اما با توجه به مبنایی که بزرگان شیخیه داشتند و اخباری مسلک بودند و اهمیتی به سند روایات نمیدادند مسئله جابلقا و جابرسا را مطرح کردند و قائل به وجود عالمی به نام عالم هورقلیا شدند تا بتوانند از این طریق برخی از مسائل اعتقادی را که به نظر میرسید مشکل است یا نسبت به آن دارای شبهه هستند را حل کنند. نمونه آن سه یا چهار مسئله اعتقادی است. مثلاً چگونه معراج پیامبر اکرم(ص) صورت گرفت آیا با همین بدن جسمانی عنصری بوده است یا نه با بدن دیگری متعلق به اقلیم هشتم یا عالم هورقلیا صورت گرفته است. یا در رابطه با بحث زندگی امام عصر(ع) آیا عمر طولانی آن حضرت با این بدن عنصری امکان دارد یا باید قائل به این شویم که امام عصر(ع) هم در عالم و اقلیم هشتم یا عالم هورقلیا زندگی میکند و براساس نوشته برخی از بزرگان شیخیه هر زمان بخواهد به این عالم بیاید جسم متناسب با این عالم را خواهد داشت. اینها میخواستند مسئله معاد جسمانی را هم به همین صورت حل کنند که آیا معاد جسمانی با همین جسم عنصری است یا با جسم هورقلیایی است. از این نظر بحث هورقلیا در نوشتههای بزرگان شیخیه به وجود آمد. اگر چه شیخ احمد احسائی فقط اشارتی به این مسئله دارد ولی بعدها شاگرد وی سید کاظم رشتی مفصلاً عالم هورقلیا را مطرح کرد بعدها هم شیخیه کرمانیه همین مباحث را ادامه دادند. یک نقدی که بر شیخیه وارد است این است که این عالم هورقلیا جایگاهی در متون دینی ما ندارد و نمیتوان مسائل اعتقادی را با این فرضیه تمام کرد.
نکته بعدی این است که آن عالم هورقلیائی که در روایات هست اصلاً ربطی به عالم معاد ندارد و جریان معاد هم با قضیه پناه بردن به مقوله هورقلیا و اعتقاد به جسم هورقلیائی حل نخواهد شد از اینجا است که میگوییم اگر بخواهیم تناسبی بین یافتههای حکمت اشراق که تصریح و تفصیلی در این رابطه ندارند و شیخیه بیابیم و بیاییم همه اینها را با اعتقاد دینی خودمان که بحث معراج، زندگی امام عصر(عج) و معاد جسمانی و روحانی باشد پیوند بزنیم این پیوند با مکتب حقه جعفری سازگار نیست. من همین جا مطلبی را عرض کنم کتابی هست به نام فلسفیه در این کتاب مرحوم آقای فلسفی(ره) از رهبران شیخیه کرمانیه ۲۵ سؤال را پرسید تا اینها آن سؤالات را به صورت شفاف پاسخ دهند و بعد ایشان پاسخش را خدمت مرحوم آیت الله العظمی بروجردی(ره) ببرد. و اگر ایشان پسندیدند دیگر شیخیه یک فرقه جدا نباشد این کار صورت گرفت و پاسخهایی داده شد که آنها را آقای فلسفی خدمت آیت الله بروجردی(ره) بردند و ایشان فرمودند«مکتب امام صادق(ع) اینها نیست» از این رو هم به کلیات دیدگاه شیخیه نقد وارد است و هم به مسائل جزئی که در این رابطه داریم.
قدس آنلاین: من یک نکتهای خدمت شما بگویم با توجه به فرمایشات جناب عالی چیزی که در بدو امر به ذهن متبادر میشود مقوله اعتقاد شیخیه به تناسخ است همان طور که میدانید تناسخ به معنای حلول روح یک فرد در بدنهای مختلف است. مسئله اساسی اینجا است که اعتقاد به تناسخ با مبحث عدالت الهی در اسلام خیلی قابل انطباق نیست و اساساً یک دیدگاه غیر اسلامی است میخواهم کمی در خصوص اعتقاد یا عدم اعتقاد شیخیه به تناسخ و نگاه مکتب ناب اسلامی به این قضیه برای ما توضیح دهید؟
رضانژاد: به نظر من در این که به برخی از عقاید شیخیه نقد وارد است بحثی نیست اما این که به شیخیه نسبت دادهاند که اینها قائل به تناسخ هستند باید بگویم من چنین چیزی را در آثارشان نمیبینم. این نکته را هم خدمت خوانندگان محترم عرض کنم که ما وقتی میگوییم شیخیه از یک مکتب و مجموعه سخن میگوییم اما وقتی کسی از عالمان شیخیه حرفی زد این را نمیتوانیم به نام کل شیخیه تمام کنیم. لذا در آثار اینها در خصوص بحث تناسخ ارواح و حلول با انواع و اقسامی که داریم من شاهدی برای این مسئله نمیبینم.
قدس آنلاین: آیا مسئله اعتقاد به توانایی ائمه(ع) برای حضور در این جهان با ابدان مختلف به نوعی اعتقاد به تناسخ نیست؟
رضانژاد: نه این تناسخ نیست بلکه تناسخ انواعی دارد در این وادی ما، نسوخیه، مسوخیه، فسوخیه و رسوخیه داریم. هر کدام از اینها یعنی مباحث فسخ و مسخ و رسخ معنایی دارد. اگر مقصود شما تناسخ اصطلاحی که الان ما آن را نفی میکنیم باشد. یعنی این که روح یک انسان پس از مردن به شخص دیگری متعلق شود. شیخیه چنین اعتقادی ندارند و اعتقاد اینها ربطی به تناسخ ندارد. اگر هم کسی قائل باشد که عالمی به نام عالم هورقلیا داریم و ارواح در آن عالم کارهایی را انجام میدهند. این اصلاً ربطی به مسئله تناسخ محل نزاع ادیان و غیر ادیان یعنی معتقدان به ادیان الهی و غیر الهی ندارد. به نظر میرسد که شیخیه قائل به تناسخ نیستند اگر چه در رابطه با مسائلی مانند فعالیت روح و... دیدگاههای ویژهای دارند ولی قائل به انتقال روح یک انسان به بدن انسان دیگر در هنگام مرگ نیستند. شیخیه مسلمان و شیعه اثنی عشری هستند و حتی در اصل مسئله معاد هم مشکلی ندارند و آن را میپذیرند اما در خصوص کم و کیف آن دیدگاه خاص و ویژه خودشان را دارند.
قدس آنلاین: یک نکته دیگری که در خصوص شیخیه مهم است بحث اندیشه سیاسی این جریان است ببینید ما در دوره قاجاریه و حتی پس از قاجاریه به نوعی پیوند اینها را با دستگاه سلطنت شاهد هستیم و حتی من در کتاب آقای نورالدین مدرسی چهاردهی خواندم که میگفت شیخیه به دنبال این بودند که به دلیل پیوستگی با قاجاریه نسب این سلسله را به شاه سلطان حسین صفوی برسانند. میخواهم بدانم که اگر بخواهیم به طور کلی به اندیشه سیاسی شیخیه نگاهی بیاندازیم باید گفت ادیشه سیاسی این مکتب فکری بیشتر بر روی چه عناصری تأکید میکند؟
رضانژاد: مسلماً شیخیه در ابتدای کار ارتباطی با قاجاریه نداشت. ما یک وقتی از شیخ احمد احسائی یا شاگردش سیدکاظم رشتی صحبت میکنیم یا از گروههای دیگر شیخیه سخن میگوییم اما زمانی از شیخیه کرمان و پیروان محمد کریمخان کرمانی سخن میگوییم که چون پدر وی پسر عموی فتحعلیشاه قاجار و خان کرمان بوده است که آن بحث دیگری است. نکته بعدی این است که در ابتدای پیدایش شیخیه چیزی به نام اندیشه سیاسی برای آنها مطرح نبود و بیشتر پیروی از جریان اخباریگری و ارائه قرائت جدید از برخی مسائل دینی با توجه به مبانی شیخ احمد احسائی هدف آنها بود.
اما یک مسئله در طول این ۲۰۰ سال در میان شیخیه هم چنان دست به دست گشت و دچار تطور شد و آن مسئله رکن رابع بود. که اگر ما بخواهیم آن را به اندیشه سیاسی گره بزنیم باید بگوییم مسئله این است که در عصر غیبت امام عصر(عج) ما باید تکالیف و وظایف دینی خود را از چه کسی بگیریم. به عبارت دیگر رهبری امت به دست کیست اگر مقصود شما از اندیشه سیاسی این نکته باشد آن جریان رکن رابع با شیعه کامل یا بحث تولی و تبری و قطب در آن مطرح میشود و این مسئله به نوعی شیخیه را با وضعیت سیاسی-اجتماعی و عقیدتی پیوند میدهد. البته این نکته عمدتاً در خصوص شیخیه کرمانیه مصداق مییابد. ما در این ۲۰۰ سال یک قرائت از رکن رابع نداریم بلکه قرائتهای مختلفی از رکن رابع در این ۲۰۰ سال ارائه شد.
یک پایان نامهای هست که من به خوانندگان توصیه میکنم آن را ببینند. پایان نامهای با این عنوان« تطور رکن رابع در میان شیخیه» رساله آقای دکتر مصحفی در رشته شیعه شناسی دانشگاه ادیان و مذاهب که روند تطور نظریه رکن رابع در میان شیخیه را مطرح میکند. اگر ما این روند تطور و تفاسیر گوناگون ارائه شده از مفهوم رکن رابع را در شیخیه بررسی کنیم میتوان این گونه حدس زد که تفاسیر رهبران شیخیه کرمانیه از رکن رابع همواره با مسائل سیاسی-اجتماعی و منطقهای زمان خودشان همراه بوده تا جایی که آخرین تفسیر ارائه شده از رکن رابع توسط پسر ابوالقاسم خان کرمانی که خود را به عنوان رهبر شیخیه میداند. این است که «رکن رابع همان مسئله ولایت فقیه است که شما مطرح میکنید.» البته این نوع تفسیر برای این دوره است و در ۱۰۰ یا ۲۰۰ سال قبل این گونه نبوده است.
قدس آنلاین: ما مقولهای به نام هزاره باوری در بین شیخیه داریم میخواهم بدانم این نگاه هزاره باورانه نسبت به مهدویت و مضرات آن چگونه است اصلاً ریشه این نگاه کجا است؟
رضانژاد: من اصل مسئله را با مطالعات ناقصی که داشتهام نمی پذیرم زیرا از شیخیه چنین چیزی را ندیدهام. بلکه شیخیه مثل سایر امامیه معتقد به حضرت مهدی(عج) به عنوان امام دوازدهم شیعیان هستند و فقط یک دیدگاهی در برخی از شیخیه در خصوص زندگی امام عصر(عج) در عالم هورقلیا وجود دارد. که آن هم ربطی به مسئله هزاره باوری ندارد.
قدس آنلاین: آقای نورالدین مدرسی در کتاب« از احساء تا کرمان» مطلبی را از قول محمد کریمخان کرمانی مطرح میکند که گویا وی معتقد است در هر عصری فارغ از علما یک شیعه کامل وجود دارد. آقای مدرسی باز میگوید اینها در هر عصری ۷۰ نفر هستند آیا ما با چنین تفکری که حتماً باید یک رکن رابع وجود داشته باشد به عقیده هزاره باوری نمیرسیم؟
رضا نژاد: اولاً در مقوله رکن رابع مقصود از عصر هزاره نیست. بلکه بر اساس یک روایتی است که شاید در بین اهل تسنن هم باشد که در رأس هر ۱۰۰ سال یک مجدد وجود دارد. ثانیاً در رساله «سی فصل» محمد کریمخان کرمانی آمده است:« اعتقاد ما آن است که رکن رابع ایمان علما و اکابر شیعهاند و ایشان در هر عصر متعدند و آنچه از احادیث بر میآید این است که در هر عصر ایشان بیش از ۷۰ نفرند.» یعنی اینها اعتقاد دارند که زمین از حجت خالی نیست و اگر ما به صورت ملموس به امام عصر(ع) دسترسی نداریم و به نظرمان امام عصر(عج) غایب است اگر چه که ظاهر است. باید به علماء و بزرگان شیعه مراجعه کنیم البته این یکی از سخنان محمد کریمخانی کرمانی است برخی دیگر از شیخیه تصریح دارند که در هر عصری یک فر میتواند مصداق رکن رابع باشد. مثلاً در زمان حیات شیخ احمد احسائی خود وی پس از وی سیدا کاظم رشتی است. اما به نظر بنده این مسئله ربطی به نگاه هزاره باورانه ندارد.
قدس آنلاین: اگر فرمایش دیگری دارید من در خدمت شما هستم؟
رضانژاد: من فقط یک نکته را عرض بکنم حتماً خواندگان باید توجه داشته باشند که شیخیه در این ۲۰۰ سال رهبران شیخییه برخی از اشتباهات خود را در دوران معاصر و دورانهای بعد تعصحیح کردند و برخی از حرفهای متشابه خود را پاسخ دادند اما در عین حال این به آن معنی نیست که عقاید آنها در برخی از موارد نقدپذیر نباشد یا موضع گیری برخی از شیخیه موضعگیری درستی در راستای تشیع اثنی عشری باشد اما این نباید بهانه به دست ما بدهد که برخی از مسائلی را که علما و بزرگان شیخیه به آن قائل نیستند را به آنها نسبت بدهیم.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: فرقه انحرافی شیخیه
ادامه مطلب را ببينيد
ناگفته هایی از سنت ردیه نویسی
نگاهی به فراز و فرودهای نقد فرقه شیخیه
قسمت هفتم
نیازی به گفتن نیست که اگر یک پژوهشگر دقیق قصد بررسی همه جانبه یک فرقه را داشته باشد بایستی ادبیات به وجود آمده به وسیله پیروان آن فرقه را نیز به دقت مطالعه کند زیرا همان طور که امیر بیان و مولای متقیان امام علی ـ علیه السلام ـ میفرماید: «حبّ الشیءِ یُعمی و یُصمّ.» به راستی که عشق به چیزی چشمان فرد عاشق را کور و گوشهایش را کر میکند.
. با توجه به این عارضه اگر قرار باشد انسان صرفاً با عینک پیروان یک فرقه انحرافی به عقاید بنیانگذاران آن فرقه بنگرد لاجرم بسیاری از از گژیها و کاستیها را نخواهد دید. برای دوری گزیدن از پیش داوریها و به منظور داشتن نگاهی ورای تعصب و حب و بغض به تاریخ شیخیه خبرگزاری قدس آنلاین طی گفتگویی دوستانه با سید مقداد نبوی رضوی در پی واکاوی ناگفته هایی از سنت ردیه نویسی بر فرقه شیخیه است.
قدس آنلاین: لطفاً برای شروع کمی در خصوص واکنش طیفهای مختلف علما در مورد ظهور و بروز جریان شیخیه در ایران عصر قاجار توضیح دهید؟
نبوی رضوی: بسم الله الرحمن الرحیم. درباره سؤال اول باید خدمتتان عرض کنم که شیخ احمد احسائی با ورود به ایران و مسافرت به شهرهای مختلف کشور جایگاه بسیار بزرگی را چه در میان طبقه حاکمه و چه در میان عامه مردم به دست آورد. وی مدت قابل توجهی در دو شهر یزد و کرمانشاه اقامت داشت و درس میداد و سید کاظم رشتی نیز در یزد به او پیوست و مسجد پل در یزد هنوز هم هست. جایی که شیخ احمد احسائی در آنجا درس میداد. ما دو رساله داریم که شامل پرسشهای فتحعلیشاه قاجار از شیخ احمد احسائی است. پسر بزرگ فتحعلیشاه قاجار یعنی محمد علی میرزای دولتشاه که از شاهزادگان بزرگ قاجاریه بود و صفحات غربی ایران تحت حکومت او بود و در کرمانشاه اقامت داشت از شیخ احمد خواست که در ورقهای ضمانت کند که خداوند در آخرت غرفهای را در بهشت به او خواهد داد تا وصیت کند که آن ورقه را در هنگام وفات با او به خاک بسپارند. این جایگاه بلند شیخ احمد احسائی نزد سران حکومت است که از ویژگیهای مختلف او ناشی میشد. در قزوین ملامحمد تقی برغانی به سبب بحثی که با شیخ احمد احسائی در مورد معاد جسمانی دارد به تکفیر او پرداخت. این تکفیر وقتی به عتبات عالیات رسید واکنشهای مختلفی را در پی داشت. سید مهدی طباطبایی فرزند صاحب ریاض به تأیید این تکفیر پرداخت و از آن پس آتش دشمنیها با شیخ احمد احسائی شعلهور شد. یعنی باید بگوییم که تکفیر سید مهدی طباطبایی که از علمای بزرگ کربلا بود و در مسائل اجتماعی وارد نمیشد اما در اینجا وارد شد، مهمترین ضربه به شیخ احمد احسائی بود که در امتداد تکفیر وی توسط ملامحمد تقی برغانی قرار میگرفت. در اینجا عالمان دینی عتبات دوگروه شدند. برخی این تکفیر را پذیرفتند و برخی نپذیرفتند و شیخ را مبری از این گونه سوء اعتقادات دانستند. برخی هم معتقد بودند که اصلاً این کار درست نیست از این جهت که یک دشمنی و دوگانهگرایی در میان عالمان شیعی به وجود میآورد. این مسئله تا پایان حیات شیخ احمد احسائی و پس از او در زمان سید کاظم رشتی و حتی تا به امروز نیز ادامه داشته است و این طور نیست که همه عالمان دینی شیخ احمد احسائی را تکفیر کرده باشند. برخی او را بزرگ میدارند و برخی هم در عین مخالفت با اندیشههای او، با وی دشمنی نمیکنند. پس از وفات شیخ که سید کاظم رشتی رهبری تمام شیخیه را بدون هیچ گونه معارضهای ـ چون به نص شیخ جانشین وی بود ـ به دست گرفت، در کربلا حوزه درسی مهمی به پا کرد و به تربیت شاگردان زیادی پرداخت و با جریانات مخالف شیخیه مقابله کرد و حتی گاهی کوتاه میآمد و ظاهر کلام استاد خودش را کفر میدانست اما میگفت منظور استاد من این نبوده و با دیگران بحث مینمود و شاگردپروری میکرد، لذا توانست افراد زیادی را در مکتب شیخیه تربییت کند که این افراد در نقاط مختلف ایران حضور پیدا کردند و مبلغ جریان شیخیه بودند.
قدس آنلاین: به عنوان سؤال دوم خواهشمندم کمی در خصوص ردیههای متقدم و متأخر نگاشته شده بر مکتب شیخیه و ویژگیهای آنها برای ما بگویید؟
نبوی رضوی: من درباره ردیههایی که بر شیخیه نوشته شده کار نکردهام و به خصوص ردیههای متقدم را نمیتوانم برای شما نام ببرم اما یکی از مشهورترین ردیههایی که در دوره قاجار نوشته شد، در سامراء بوده به نام« هدیة النملة إلی مرجع الملة» است که برای میرزای شیرازی نوشته شده و شیخیه به آن پاسخ دادهاند. نسخههای قدیمی چاپ سنگی این ردیه موجود است. بعدها ردیه نویسی ادامه پیدا کرده و تا همین زمان ما کتابهایی هستند که در رد بر شیخیه نگاشته شدهاند. مثلاً کتاب «گفتگوی چند ساعته یا مناظره با شیخیمسلک» اثر آقای محمد مردانی یا کتاب «سراب: مجموعه مقالات آشنایی با فرق انحرافی» یا کتاب «پیشوای ضلالت: حقایقی درباره تکفیر شیخ احمد احسائی». اینها مکتوباتی هستند که به عنوان مثال از انبوه مکتوباتی که در خصوص نقد مکتب شیخیه نوشته شده میتوانیم نام ببریم. این کتابها در دو بعد فکری و تاریخی به نقد شیخیه پرداختهاند. خوب نقد فکری این جریان که باید در جای خودش مورد بحث قرار بگیرد. از نظر تاریخی هم در برخی از ردیهها حرفهایی وجود دارد که باید عیار آن سنجیده شود و برخی حرفها هم به نظر من نکات درستی نیست.
قدس آنلاین: مثلاً چه نکاتی در ردیههای تاریخی از منظر جناب عالی صحیح نیست؟
نبوی رضوی: مواردی مانند این که بگویند به عنوان مثال سید کاظم رشتی اصلاً سید نبوده یا اصالتاً روستبار بوده و بخواهند از او یک جاسوس هم بسازند که من اصلاً با این نکات موافق نیستم. نکته دیگر این است که برخی شیخ احمد احسائی را با ظهور جنبش وهابیت هم زمان میدانند و اینگونه نتیجهگیری میکنند که اینها فرقههای ساخته دست استعمار بودهاند. من اصلاً با این گونه نقدها موافق نیستم و و اعتقادی هم به آنها ندارم. شیخ احمد احسائی یک عالم شیعیمذهب بوده و در سلوک روحانی مسیرهایی را طی کرده بوده و به اعتقاد منتقدانش که از قضا منتقدان بزرگی نیز بودهاند، مثل ملا فتح الله وفائی شوشتری (از اهل سلوک بزرگ دوره قاجار) در مسائل سلوکی و مشاهدات به اشتباه افتاده است. حتی برخی معتقدند که وی نمیخواسته کسی را منحرف بکند بلکه به اشتباه افتاده است. اینها نکات ریزی است که مهم است و باید مورد تحقیق و پژوهش قرار گرفته و بحث و بررسی شود.
قدس آنلاین: لطفاً کمی راجع به ردیهای که روی آن کار کردهاید صحبت کنید؟
نبوی رضوی: ردیهای که من روی آن متمرکز شدم و آن را دارای نکات مهمی یافتم کتاب «الصوارم العقلیة» نوشته میرزا مهدی اصفهانی بنیانگذار مکتب معارف خراسان (تفکیک) است. نسخه خطی که من از آن استفاده کردهام ۲۰ صحفه است ولی نکات مهمی دارد. نقدهای میرزا مهدی اصفهانی بر شیخ احمد احسائی را میتوان در سه گروه بررسی کرد. گروه اول نقد رویکردهای فلسفی شیخ احمد احسائی است. میدانیم که شیخ احمد از منتقدان بزرگ صدرالمتألهین شیرازی است و در کتابهایی مثل «شرح العرشیة» و «شرح المشاعر» به نقد دیدگاههای او پرداخته است. میرزا مهدی اصفهانی بر آن است که شیخ احمد احسائی با وجود انتقاداتی که بر نظام فلسفی حکمت متعالیه داشته، گاه در آثار خودش نکاتی گفته که اگر به آنچه که نوشته ملتزم باشد، یک رویکرد عمیق فلسفی دارد. به عنوان نمونه، شیخ به قدم فیض قائل است، یعنی فیض خداوند ازلی است و در کنار خداوند ما به یک قدیم دیگری که فیض خداوند باشد قائل میشویم. اینها اندیشههای فلسفی است و میرزا مهدی اصفهانی بر پایه نصوص روایی با آنها سر ستیز دارد و آنها را نمیپذیرد. در نگاه او، بر پایه روایات، خداوند فعل را آغاز کرده نه این که فعل او ازلی باشد. چون من خودم این کتاب را مدرکیابی کردهام و به آثار شیخ احمد احسائی مراجعه داشتم و اینها را دیدهام و در پانوشتها به عنوان مدرک آوردهام، کاملاً میدانم که میرزا مهدی اصفهانی به آثار گوناگون شیخ احمد احسائی ارجاع داده است و با این حساب میتوان گفت که وی به آثار شیخ مسلط بوده، چون دامنه ارجاعاتش بسیار وسیع است. این رساله بسیار کوتاه اما فوقالعاده پرمطلب است که قابلیت شرح و تبدیل شدن به یک پژوهش مبسوط را داراست. رویکرد دوم میرزا مهدی اصفهانی برای نقد قرقه شیخیه نقد نگاههای عرفانی شیخ احمد احسائی است. بنابر برخی نقلهای تاریخی که فکر میکنم برگرفته از کتاب «قصص العلماء» میرزا محمد تنکابنی باشد که از علمای شیعه همعصر شیخ احمد احسائی است، او با محیالدین بن عربی دشمنی بسیار زیادی داشته است به طوری که او را «ممیتالدین» مینامیده، اما میرزا مهدی اصفهانی نشان میدهد که باز شیخ در برخی از آثار خود کلماتی دارد که اگر ملتزم به آنها باشد، ظاهر این عبارات کاملاً گویا است که او به وحدت وجود و موجود قائل است. میرزا مهدی اصفهانی حتی شعری را از آثار شیخ احمد احسائی نقل میکند که گویای اعتقاد به وحدت وجود و موجود است که از عقاید محیالدین بن عربی است. یعنی شیخ اگر به این کلمات ملتزم بوده باشد که ظاهر کلامش نیز همین را نشان میدهد، باید بگوییم وی معتقد به وحدت وجود و موجود بوده است با وجود این که محیالدین بن عربی را ممیتالدین نامیده است. اما رویکرد سوم میرزا مهدی اصفهانی در نقد شیخیه که به نظر من خیلی مهم است تحلیل نگاه تأویلی شیخ احمد احسائی به روایات است. ما در روایاتمان گروهی از روایات را داریم که در آن ائمهی اطهار ـ علیهم السلام ـ فرمودهاند که ما به هفتاد وجه سخن میگوییم و از عهده تمام آن هفتاد وجه هم برمیآییم. «نحن نتکلم علی سبعین وجهاً و لنا من کلها المخرج»؛ قریب به این مضمون. آن چنان که میرزا مهدی اصفهانی نشان داده، شیخ احمد احسائی وجوه کلام را معانی کلام گرفته و به این نتیجه رسیده که هر واژه از واژگان زبان عربی دارای هفتاد معنی مستقل از هم است که اهل لغت توانستهاند تنها تعداد کمی از این معانی را به دست آورند و در کتابهای لغت گردآوری کنند و هفتاد منهای تعداد کم از آن معانی نزد رجال الاهیون است و چون خودش را از رجال الاهیون میدانسته، آنچه که به ذهنش میرسیده یا شاید در مکاشفاتش میدیده در معانی روایات، الهام الاهی میدانسته و لذا شرحهای خاصی بر روایات دارد که ما از آن با عنوان «نگاه تأویلی شیخ احمد احسائی» یاد میکنیم، یعنی وی با این روش قصد دارد معانی پوشیده روایات را بیرون بکشد. این نگاه تأویلی در دو سده اخیر در مذهب تشیع بسیار تاریخ ساز بوده است چون ما میدانیم که سید علیمحمد باب یک شیخی بود و در فضای تأویلی شیخی رشد کرده و در همان فضا هم خودش را باب امام ـ عجل الله فرجه الشریف ـ دانست. سید کاظم رشتی هم که از دنیا رفته بود و پیروانش در بحران رهبری مقدس به سر میبردند و در این میان، سید علیمحمد خودش را باب امام دانست و در میان شیخیه پیروان زیادی پیدا کرد و بعد همین پیروان زیاد شیخی باعث شدند که غیر شیخیها هم متوجه داستان باب بشوند و دعوت وی در ایران فراگیر شود. ما سندی داریم که در بایگانی نخست وزیری عثمانی در استانبول نگهداری میشود و گویای این است که وقتی داعی باب به کربلا یعنی مرکز شیخیه رسید، صد نفر شروع کردند به استنساخ آثار باب که این نکته بسیار مهمی است. داستان طوری شد که والی بغداد از عالمان سنی و شیعی عراق استفتاء کرد که این کسی که آمده ادعا میکند یعنی ملا علی بسطامی (دومین پیرو باب)، حکمش چیست و همه حکم ارتداد وی را صادر کردند. همچنین، در این سند گفته شده که وی ادعای مهدویت کرده که ادعای مهدویت در آن زمان نبوده بلکه ملاعلی بسطامی ادعای سفارت باب امام را نموده بود. داستان جدی شده بوده که والی بغداد وارد قضیه شده و استفتاء نمود که سند آن موجود است و و من در کتاب «مکتب شیخیه در نگاه مکتب معارف خراسان» و کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران» آن را چاپ کردهام. نگاه باب به خصوص در دوره ادعای قائمیت خویش یک نگاه تأویلی است و به راحتی معانی روایات شیعه و یا آیات قرآن را بدون دلیل تغییر میدهد و بر اساس مرام خودش تفسیر میکند. این نگاه تأویلی از مکتب شیخیه برخاسته است، گو اینکه ما بین مکتب شیخیه و ادعای قائمیت باب هیچ ربطی قائل نیستیم. بابیها و بهائیان به نادرستی شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی را مبشران ظهور باب در مقام قائمیت معرفی میکنند و هیچ مدرک قابل استنادی در خصوص این مسئله ندارند، زیرا خلاف این قضیه را به کرات در آثار این دو رهبر جریان شیخیه میتوانیم ببینیم، زیرا آنها با وجود نگاههای تأویلی و خاص خود، مهدی موعود را امام دوازدهم شیعیان ـ عجل الله فرجه الشریف ـ دانستهاند و دو عالم شیعیمذهب با نگاههای ویژه خودشان بودهاند و هیچ ربطی به داستان بابیگری در معنای مهدویت، قائمیت و نسخ اسلام نداشتند و تمام نکاتی که بابیها و بهائیان میگویند، یک سری نقل است که آن نقلها، در صورت اثبات انتساب به آندو، میتواند معانی دیگری غیر از آنچه بابیان و بهائیان استفاده میکنند داشته باشد و در برابر اسنادی که از پیشوایان شیخیه موجود است قابل عرض اندام نیست. بنابراین ما هیچ ربطی بین مکتب شیخیه و بابیگری در مقام نسخ اسلام قائل نیستیم. این مهم است که نگاه تأویلی که شیخ احمد احسائی به واسطه برداشتی که از روایت وجوه هفتادگانه کلام داشت و بعد، چون خودش را صاحب مکاشفات میدانست و آنچه را که فکر میکرد و به قلبش میرسید معنی پوشیده روایات میدانست، زمینهساز تأویلگرایی بابی در صورت بسیار ناصواب آن شد. از این جهت، نگاه تأویلی شیخ در آثار بابی و بهائی اثر گذاشته است، یعنی مقدمه آنها بوده، در صورتی که شیخ اصلاً به این مسائل نسخ اسلام و مهدویت و قائمیت کسی جز امام زمان ـ عجل الله فرجه الشریف ـ باور نداشته است. میرزا مهدی اصفهانی با تحلیل روایات وجوه هفتادگانه کلام به اینجا رسیده که «وجه» در این روایات «معنی» نیست. اولاً، وجوه هفتادگانه کلام در تمام روایات ائمهی اطهار ـ علیهم السلام ـ جاری نیست و فقط در مسائل احکامی است آن هم در «موسعات احکام» که من از آنها با عنوان «احکام شناور» تعبیر کردهام. مثلاً شما میبینید که درباره زیارت حضرت سید الشهداء ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ از امام سؤال میشده و پاسخهای مختلفی در روایات آمده است؛ به یکی فرمودهاند هر شش ماه، به یکی فرمودند سالی یک بار و به یکی فرمودهاند گریزی از آن نیست. میرزا مهدی اصفهانی نشان داده که اینها «معاریض کلام ائمه» هستند، یعنی امام در احکام موسعات یا احکام شناور که میتواند نسخههای متفاوتی بدهد، بر اساس ظرفیت وجودی مخاطب خودش سخن گفته است. این مسئله در تمامی احکام جاری نیست. مثالی که میرزا مهدی اصفهانی زده وقت نماز جمعه است که ظهر روز جمعه است و عوض هم نمیشود. این مسئله در زمره احکام شناور یا موسعات نیست، اما زیارت کربلا از جانب خداوند متعال در زمره احکام موسعات قرار داده شده است. و امام بر اساس ظرفیت وجودی که از مخاطب خویش سراغ دارد به او پاسخ میدهد. این یعنی معاریض. به مفهوم معاریض دقیقاً در روایات وجوه هفتادگانه کلام اشاره شده است اما مورد توجه شیخ احمد احسائی قرار نگرفته است. نوع دوم از وجوه هفتادگانه کلام «توریه» است که امام در مواجهه با پرسش به سؤالکننده پاسخ نداده اما دروغ هم نگفته است، چون به دلیلی نمیخواسته به او جواب دهد، اما یک کلامی گفته که دروغ نیست و جواب هم نیست. به این نوع واکنش توریه میگویند.
وجوه هفتادگانه کلام، بر اساس روایاتی که مورد تحلیل میرزا مهدی اصفهانی قرار گرفته، در معاریض و توریه خلاصه میشوند نه این که هر واژه از واژگان زبان عربی دارای هفتاد معنی مستقل از هم باشد و تعداد کمی از آن معانی مورد تحقیق اهل لغت قرار گرفته باشد و بقیه آن را رجال الاهیون بدانند و این زمینهساز تأویل شود که معانی خاص پوشیدهای را برای روایات در نظر بگیرند. مکتب شیخی یک مکتب تأویلگراست. آن طور که میرزا مهدی اصفهانی نشان داده، برداشت نادرست شیخ احمد احسائی از برخی روایات به ضمیمه نگاهی که او به خود در مقام یک رجل الاهی داشت، زمینهساز تأویلهای خاصی از روایات شد. این نگاه برای سید علیمحمد باب که یک شیخی عمیق بود و حدود یک سال از محضر سید کاظم رشتی در کربلا استفاده کرده بود، به میراث رسید.
باب صاحب ریاضتهای خاصی بود. این مسائل دست به دست هم داد و او را به وادی ادعای بابیت و سپس مهدویت و قائمیت و نسخ اسلام کشاند. نقدی که میرزا مهدی اصفهانی بر رویکردهای شیخ احمد احسائی نوشته، با وجود اختصاری که دارد، از اهمیت خاصی برخوردار است. به اعتقاد من، میرزا مهدی اصفهانی در سه گروه نقد فلسفی، نقد عرفانی و نقد روششناختی برداشت از روایات نکات بنیادینی را مطرح کرده است.
از طرفی هم این نقد در تحلیل تاریخ بسیار کارگشاست چون ریشه نگاه تأویلی بابی و سپس بهائی به روایات را به دست میدهد و بعد، ما میبینیم این نگاه تأویلی بابی از سوی بابیان نهانزیست بهظاهر مسلمان و بهائیان آشکارا ناسخ اسلام پی گرفته شده است. بابیان نهانزیست در لباس اسلام به تأویل روایتهایی که با دعوت باب در دو بعد مهدویت و معجزات ناسازگار بود پرداختند و اندیشه اصلاح دین در ایران را بیش از همه پدید آوردند و بهائیان هم با تأویل روایات و مصادره به مطلوب کردن آنها، آشکارا دوران اسلام را پایان یافته معرفی میکردند و به تبلیغ قائمیت باب و سپس مظهریت میرزا حسینعلی بهاء الله میپرداختند. از این دو نگاه فکری و تاریخی، نقد میرزا مهدی اصفهانی نقدی مهم و شایسته بررسی و شرح است و زمانی که من این کتاب را چاپ کردم خیلی سریع ظرف سه ماه به چاپ دوم رسید و من شنیدم که برخی از پیروان مکتب شیخیه با خواندن این کتاب از نگاه خودشان برگشتند.
نکته دیگری هم که در ارتباط با آموزههای شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی باید مورد توجه باشد، بشارت به قرب ظهور موعود است که از سوی بابیان و بهائیان بسیار مورد تبلیغ واقع شده و بر همین اساس، آندو را مبشران مهدویت و قائمیت باب مینمایانند. از یک سو، باید گفت که اگر تمام آثار شیخ و سید مورد توجه باشند، گویای آن است که آندو اگر هم چنین بشارتی داشتند، جز به امام زمان ـ عجل الله فرجه الشریف ـ در مقام مهدویت و قائمیت باورد نداشتند و قرب ظهور آن حضرت را بشارت میدادند اما نامه مهمی از سید کاظم رشتی خطاب به حاج محمدکریمخان کرمانی در دست است که نشان میدهد او چنین بشارتی نداشته است. حاج محمدکریمخان کرمانی یکی از بزرگترین مخالفان دعوت باب بود و چهار رساله ردیه بر علیه او نگاشته است. او در دومین رساله که در همان ابتدای دعوت باب نگاشته (تیر شهاب در رد باب خسرانمآب) متن آن نامه را آورده و گفته که استادش، سید کاظم رشتی، آن را در سال پایان حیات (۱۲۵۹ ق.) نگاشته و برایش فرستاده است.
من متن آن نامه را در صحفهی ۶۸ از دیباچهی کتاب «تاریخ بیغرض» (نوشتهی مورخ بابی، شیخ مهدی شیخالممالک قمی) آوردهام. این بخش از آن دیباچه به تحلیل نسبت مکتب شیخیه و باب و نشان دادن بیارتباطی آن با دعوی قائمیت او پرداخته است. بعدها پیروان حاج محمدکریمخان کرمانی تصویر آن را آوردند که آن را نیز در آن کتاب (سند ۴۲) آوردهام و به شما هم میدهم که استفاده کنید. سید کاظم رشتی در این نامه بیانی مبسوط دارد که حاج محمّدکریمخان کرمانی روی آن دست گذاشته و به درستی نتیجه گرفته که در نگاه او، تا زمان ظهور امام زمان ـ عجل الله فرجه الشریف ـ بسیار مانده است. حاج محمّدکریمخان نوشته که حالا که تا ظهور امام بسیار مانده، سید علیمحمّد چگونه میتواند باب آن حضرت و زمینهساز ظهور قریبالوقوع ایشان باشد؟! چون باب چنین ادعایی داشت که ظهور نزدیک است و همه باید از راه من که باب امام(ع) هستم به آن حضرت ملحق شوند، گو این که کمی بعد، با دست بردن در معانی گزارههای اسلامی و تأویل بدون دلیل آنها بر اساس مرام خود، دعوی قائمیت و نسخ اسلام را کرد!
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: فرقه انحرافی شیخیه
ادامه مطلب را ببينيد
نقص ابزارهای معرفت شناسی شیخیه
قسمت ششم
در دانشهای نشأت گرفته از حوزه علوم انسانی بدون شک مقوله معرفت شناسی و عناصر فکری وابسته به آن حرف اول را میزند.
این مسئله به قدری مهم است که به آسانی میتوان گفت: هر گونه اعواج در ساختار معرفت شناسانه یک نظام فکری میتواند از منظر اندیشهای فاجعه بار باشد. مواردی مانند انحرافهایی که در سیستم فکری یک تفکر مذهبی رخ میدهد و منجر به پیدایش فرقههای گوناگون میشود از جمله تبعات منفی نقص سیستم معرفت شناسانه یک دستگاه فکری محسوب میشود. جهت واکاوی بیشتر موضوع علی رحمانی خبرنگار و پژوهشگر فرق و مذاهب قدس آنلاین با دکتر حجت حیدری چراتی مدرس دانشگاه و پژوهشگر مسائل فرقه شیخیه به گفتگو نشسته است.
قدس آنلاین: بسم الله الرحمن الرحیم با جلسه ششم از مجموعه مباحث ریشه انحراف در خصوص فرقه شیخیه در خدمت آقای دکتر حجت حیدری چراتی استاد دانشگاه تهران هستیم. استاد عزیر خیلی ممنونم که فرصت دوبارهای را در اختیار ما قرار دادید تا بتوانیم از مباحث شما استفاده کنیم. به عنوان نکته نخست خواهش میکنم در حد یک الی دو جمله از مسلک اخباریگری و پیش فرضهای اساسی آن تعریفی داشته باشید؟
حیدری چراتی: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین اللهم وفقنا مما تحب و ترضا. برای من افتخار است که با شما هم کلام شدم و أنشاء الله بتوانیم با پژوهش در خصوص این موضوع مهم که مربوط به شناخت جریانهای فکری معاصر است گامی برداریم برای رسیدن به معارف دینی این نکته را عرض کنم که بحث از جریان شیخیه به این دلیل حائز اهمیت است که این مکتب فکری به تعبیری محصول دوران گذشته خودش است یعنی اندیشه و تفکراتی که در گذشته وجود داشته را ما میتوانیم از جریان شیخیه استخراج کنیم و بفهمیم که جریانهای گذشته چه نوع تفکراتی داشتهاند. نکته دوم تأثیر پذیری اندیشههایی است که امروز نیز در جامعه ما وجود دارند از فرقه شیخیه است. از این جهات شناخت جریان شیخیه مهم است به نظر بنده اگر میخواهیم جریان شیخیه را بشناسیم باید آن را از دو جنبه بررسی کنیم یکی این است که اندیشه رهبر اصلی این جریان یا شیخ احمد احسائی را بررسی کنیم و از جانب دیگر تطور و در حقیقت سیر تکوین این مکتب در گذر زمان را مورد برسی قرار دهیم زیرا در طول سالهای متمادی اندیشههای بسیاری به این جریان افزوده شده است. از طرفی میتوانیم تمام این جریان را به صورت یک دست ببینیم و از طرف دیگر هم میبینیم در این جریان انشعاباتی به وجود آمده و هر کدام از آنها برای خودشان یک اندیشه و یک گفتمانی داشتهاند مثلاً شیخیه کرمان برای خودش گفتمان خاصی دارد یا شیخیه برای خودش نظریه و اندیشه خاصی مطرح میکند که د ر حقیقت در تقابل با فرقه کریمخانیه است. یا به عنوان نمونه جریان شیخیه جندقی یا باقریه که این سه جریان به تعبیری امروز در جامعه ما فعال هستند. برای بررسی یک جریان در ابتدا باید آن روشی را که آن مکتب و مدرسه برای رسیدن به حقیقت یا شناخت و معرفت از آن استفاده میکند را دقیق بررسی کنیم. اگر این نکته دقیق بررسی شود میتوانیم سر منشاء مشکلات احتمالی مکتب شیخیه را بیابیم. در حقیقت شیخ احمد احسائی محصول دورانی است که سه مکتب در آن دوران جریان داشته است. یکی جریان اخباریگری، یکی جریان حکمت و فلسفه و جریان سوم جریان اصولی است. اگر چه نمیتوان گفت که شیخ احمد احسائی به هر یک از این سه مکتب به طور مطلق وابستگی دارد.
قدس آنلاین: الان بحثی که در خصوص بازه زمانی ظهور شیخ احمد احسائی مطرح است این است که این سه مکتب فوق الذکر به نوعی با یکدیگر تضادها و تعارضاتی داشتهاند جریان اخباریگری با دو مکتب دیگر هم تعارضاتی داشت و حتی تقابلهایی نیز با یکدیگر داشتهاند. میخواهم بدانم از منظر جناب عالی شیخ احمد احیائی چگونه توانست جریان اخباریگری را با آن حالت متسلب خودش با فلسفه و عرفان درهم آمیزد؟
حیدری چراتی: شیخ احمد احسائی به قول خودش سعی کرد یک روش خاص یا الهیات امامی را معرفی کند تا تمایزی باشد بین این سه مکتب اگر چه ما باید برای بررسی افکار شیخ احمد احسائی از کتب او استفاده کنیم. مهمترین آثار شیخ احمد احسائی یکی شرح کتاب «شرح زیارت جامعه کبیره» در چهار جلد است که میتوان میزان اثرپذیری تفکر شیخ احمد احسائی را از این سه جریان را در آن دید. یکی دیگر از آثار مهم شیخ احمد «شرح عرشیه» ملاصدرا است. شیخ احمد احسائی هم کتاب عرشیه و هم کتاب مشاعر ملاصدرا را شرح میزند و در اینجا میبینیم که وی مدعی است دستی از دور بر آتش فلسفه دارد. هر چند وی خود مخالف فلسفه است اما این اقتباس را دارد. نکته بعدی این است که شیخ احمد نظراتی در خصوص محی الدین ابن عربی پایه گذار عرفاتن نظری دارد و ادعا میکند که به بحثهای عرفانی نیز مسلط است اگر دقت کرده باشید. روش معرفت شناسانه و علمی شیخ شیوهای خاص است که ادعا میکند که من این علوم را به شیوه اکتسابی به دست نیاوردم. وی مدعی است که این علوم حاصل الهامی است که به وی شده است. یا اگر درستتر بگویم وی این را عنایتی از جانب ائمه(ع) میداند و معتقد است گفتههای او در این کتب سخنانی است که ائمه(ع) به او گفتهاند. علت تأکید من بر روی این نکته این است که این شیوه یک الگو روش معرفت شناسانه است که مکاتب دیگری نیز مدعی این بحث هستند که این مسئله فضا و بستر مناسبی را برای مدعیان فراهم میسازد. ما الان نمیخواهیم نسبت به شیخ احمد احسائی یا کسان دیگری که این مسئله را مطرح میکنند قضاوت کنیم. اما اگر ما شیخیه را بستری برای فرقه یا حزب بابیت و بهائیت میدانیم اگر چه برخی اوقات میبینیم که شیخیه ادعا میکنند که ما اولین گروهی بودیم که به رد بابیت و بهائیت پرداختهایم و با آن مخالفت کردهایم ما این را دیدهایم اما عرض کردیم که چگونه بستر برای کسانی که میخواهند سوء استفاده کنند ایجاد میشود. پس شیخ احمد احسائی در اواخر قرن ۱۲ و اویل قرن ۱۳ آمد و در میان تشیع یک روش خاصی به نام معارف ولایی را مطرح کرد. اما این روش وی به نوعی موجب بدعت و انشقاق در مذهب تشیع نیز شد این انشقاقات تحت عنوان شیخیه و پس آن بابیه و بهائیت مطرح میشود. روش معرفت شناسی شیخیه خواسته یا ناخواسته منجر به اعتقاد به عدم فهم قرآن شد. قائل شدن به حجت ظواهر نصوص دینی بدون اعتقاد به روش و قواعد اصولیون نتیجه دوم این روش است. مطلب دیگر مراجعه به حدیث به صرف نقل ثقه و اهمیت ندادن به استفاده از علم رجال و درایه است پیامد به کار بردن همین روش بعدها باعث حذف کتاب خدا، دخالت دادن احادیث مجهول و ضعیف یا احادیث مخالف با عقل سلیم در معرفت شناختی الهیاتی خویش و ایجاد و پرورش نگاه غلو آمیز به تشیع یا به تعبیری تفویض در بین پیروان شیخیه شد.
قدس آنلاین: پس اگر بخواهیم از پنجره غلو به عقاید شیخیه نگاه کنیم میتوان گفت شیخیه جزو غلات مفوضه محسوب میشوند؟
حیدری چراتی: این نکته را میتوان مطرح کرد اما الان با احتیاط داریم بحث را مطرح میکنیم. یک نظریه شیخ احمد احسائی در شرح زیارت جامعه کبیره همین بحث نقش ائمه(ع) در آفرینش جهان یا همان علل اربعه است که شیخ احمد ائمه(ع) را هر چهار علت آفرینش جهان میداند. اما در خصوص جریان اخباریگری که بر تفکرات شیخ احمد تأثیر گذاشته است باید گفت برخی معتقدند این جریان توسط اهل تسنن وارد مذهب تشیع شده است. در صدر اسلام برای رسیدن به معرفت دینی دو مکنب مطرح بوده یکی رسول ظاهری و دیگری رسول باطنی که رسول ظاهری همان انبیاء و ائمه(ع) بودند و رسول باطنی عقل بود در استفاده از این دو منبع معرفت شناسانه از زمان صدر اسلام ما میبینیم هر گروهی نگاه خاص خودشان را داشتهاند. برخی به ظواهر حدیث تمسک میکردند و این را برای خودشان حجت میدانستند و گروه دومی از عقل یا رسول باطنی به شکل افراطی استفاده میکردند و همه چیز را با این معیار میسنجیدند لذا میبیینیم در میان اهل تسنن دو گرایش اهل حدیث و اهل رأی به وجود آمدند. کم کم این جریانات در تشیع نیز راه یافت. اگر چه ائمه(ع) نسبت به هر دو منبع اهتمام داشتند و از هر دو استفاده مینمودند فلذا امام کاظم(ع) میفرمایند:«خداوند یک حجت ظاهری و یک حجت باطنی را در بین مردم قرار داد.» این دو جریان در بین تشیع فراز و فرودهایی داشتهاند. و زمانی مرحوم سید مرتضی(ره) کتابی با عنوان «المقنع فی الغیبت» یا رویکرد عقلی مینویسد و نظریه غیبت امام زمان(عج) را با رویکرد عقلی بررسی میکند. ما میبینینم در همان زمان در مقابل این جریان شیخ صدوق(ره) هست که با نگاه حدیثی کتاب«من لایحضره الفقیه» یا «کمال الدین» را مینویسد. اگر چه نمیتوان این دو مکتب را که در تشیع وجود دارند را با نگاه اهل تسنن به این دو جریان مساوی دید اما خواه و ناخواه این دو جریان در درون تشیع وجود داشت در زمان صفویه شخصی به نام ملا امین استرآبادی با نگاه اخباریگری همه چیز را براساس اخبار میدید و غیر اخبار را نفی میکرد. یکی از تفکرات جریان اخباریگری اعتقاد به تحریف قرآن بود. اما در اینجا باید جریان اخباریگری را از حدیثگرایی تفکیک نمود. من میبینم که برخی از اندیشمنتدان معاصر بین این دو تفکیکی قائل نشدند لذا بزرگانی مثل علامه مجلسی، فیض کاشانی، سید نعمت الله جزائری یا سید هاشم بحرانی را جزو اخباریگری میبینند. در صورتی که میتوان این بزرگواران را جزو جریان حدیثگرا به حساب آورد. این جریان حدیثگرا به تعبیری مخالف فلسفه بودند اما برخلاف پیروان جریان اخباریگری محض مثل ملا امین استرآبادی و میرزا محمد اخباری استفاده از عقل را ممنوع نمیدانستند. این جریان یک جریان تندرو اخباری بود که نگاهشان را به تحریف قرآن مطرح کردند اما باید بین این جریان و حدیث گرایی تفکیکی قائل شد زیرا امروز هم در جامعه ما بزرگانی هستند که اهتمامشان به حدیث بیشتر است و مخالف فلسفه هستند. اینها اعتقاد دارند که ما باید منظومه دینی را از اهل بیت(ع) بگیریم و این نکته با فلسفه در تضاد است و این اعتقاد را دارند که اگر ما معارف را از غیر اهل بیت(ع) بگیریم این روش و مسیری غلط است. بنابراین اینها با فلسفه یونان مخالفند زیرا میگویند منشاء آن از غیر خدایی شروع شده است بنابراین از این روش نمیتوان به معارف دینی دست یافت.
قدس آنلاین: یک نکتهای اینجا مطرح میشود و آن این است که جناب عالی پایه و اساس شیخیه را تفکرات شیخ احمد احسائی میدانید اما برخی از متفکرین معاصر معتقدند آنچه که شیخیه پس از شیخ احمد احسائی گفتهاند قریب به اتفاق متأثر از سیدکاظم رشتی است و در واقع او بود که نوع خاصی از تفکرات موعودگرایانه را به صورت افراطی وارد شیخیه کرد که بعداً به ظهور بابیت انجامید حالا مسئله اینجا است که آیا تأثیر شیخ احمد احسائی بر روی شیخیه بیشتر بوده یا سید کاظم رشتی با آن همه تألیفات و مسائل این چنینی نگاه شما به این قضیه چیست؟
حیدری چراتی: من سید کاظم رشتی را جدا از شیخ احمد احسائی نمیبینم. درست است که سیدکاظم رشتی به تعبیری افکار و اندیشههای شیخ احمد احسائی را در جامعه نهادینه کرد و اگرچه نمیتوان نقش سیدکاظم رشتی را در تکوین شیخیه نادیده گرفت و آن کسی که جریان شیخیه را تبدیل به گفتمان کرد سیدکاظم رشتی بود. اما اندیشههای وی متأثر از شیخ احمد احسائی بود. شیخ احمد کسی بود که آن اندیشه و تفکر را بنا گذاشت و سید کاظم رشتی آن را تدوین و تفسیر کرد. اگرچه بحثهای جانبی دیگری نیز وجود دارد که آیا تفکر سید کاظم رشتی از مسیحیت نشأت گرفته است که من در مورد آن اظهار نظر نمیکنم. اما به نظر خود من اندیشهای که شیخ احمد احسائی پایه گذاری کرد و بر اساس آن منظومه فکری خود را شکل داد سید کاظم آن را تبیین و تفسیر کرد. االبته برخی اوقات نسبت به این قضیه تسامحی اتفاق میافتد و بعضی میخواهند شیخ احمد احسائی را از عیوب مبری کنند لذا به سراغ سید کاظم رشتی میروند اما اگر شما اندیشه سیدکاظم رشتی را در کتابها بررسی کنید میبینید که وی جدا از افکار شیخ احمد احسائی چیزی را مطرح نکرده است. شما نمی توانید شیخ احمد احسائی را جزو هیچ کدام از جریانهای فوق به حساب آورید چرا که وی در فقه کتاب «تبصره علامه» را شرح زده است و مشاور مرحوم آیت الله وحید بهبهانی(ره) است و شاگرد مرحوم کاشف الغطاء است. بنابراین نمیتوان او را کاملاً اخباری دید لذا میبینیم در فقه اظهار نظر میکند اما از اخباریگری متأثر است وی در کتاب شرح عرشیه میگوید:«کسانی که اهل فلسفه هستند نمیتوانند شما را به حقیقت برسانند و گمراه هستند.» و شروع میکند به ناسزا گفتن به روش فلسفی و بعدها تا تکفیر ملاصدرا نیز پیش میرود. به نظر بنده وی هر چند از این مسائل اطلاع داشت اما در آنها صاحب نظر نبود. به تعبیر مرحوم آشتیانی(ره) او اگر چه ظاهر زاهدی داشت اما آدم مطلعی در این امور نبود. اما او ناخواسته اخباریگری اعتقادی را مطرح نمود و روایات ضعیف یا خبر واحد را در مسائل اعتقادی وارد کرد. بر اساس الهیات ولایی شیخ احمد احسائی شناخت خدا بدون اهل بیت(ع) امکان ندارد و اگر میخواهیم خدا را بشناسیم باید از طریق مظاهر اسماء و صفات او که همان ائمه(ع) هستند او را بشناسیم. شیخ احمد یک الهیات سلبی شکل داد که جریانی خطرناک است امروز هم رگههایی از این جریان را در جریان موسوم به یمانی میبینیم. بنابراین اخباریگری در امور اعتقادی خطرش از اخباریگری فقهی بیشتر است. جامعه امروز ما متأسفانه دچار این بحث شده است.
قدس آنلاین: لطفاً به عنوان نکته بعدی کمی در خصوص فرقه کریمخانیه یا شیخیه کرمان و تفاوت آن با سایر شاخههای شیخیه بفرمایید. به عنوان مثال ما در شاخههای مختلف شیخیه تبریز نوع خاصی از اجتهاد را میبینیم به نظر شما شیخیه کرمان چه تفاوتهایی با سایر شاخههای شیخیه دارد؟
حیدری چراتی: من برای این مسئله کتابی را به عنوان اصل در نظر میگیرم. کتاب اجتهاد و تقلید برای حاج ابوالقاسم خان ابراهیمی که رهبر چهارم شیخیه کرمان محسوب میشود. ما میتوانیم از این کتاب روش معرفت شناسی شیخیه کرمان را استخراج کنیم. یکی از حرفهایی که حاج محمد خان کرمانی در کتاب «وسیله النجاه» خود مطرح میکند این است که ما نمیتوانیم قرآن را بفهمیم. شما اگر می خواهید قرآن را بفهمید باید سراغ احادیث ائمه(ع) بروید. این تعبیر خواسته و ناخواسته منجر به کنار گذاشتن قرآن میشود. یکی دیگر از مطالبی که حاج ابوالقاسم خان ابراهیمی در این کتاب مطرح میکند اعتقاد به حجیت ظواهر احادیث است. هیچ کس منکر حدیث نیست و رسیدن به معرفت دینی باید از طریق حدیث باشد و بهترین منبع برای کسب معرفت دینی است. اما این را هم باید دقت کنیم که چه بلاهایی بر سر این حدیث آمد. ما نباید از این مسئله راحت چشم پوشی کنیم و همه احادیث را قطعی الصدور از جانب ائمه(ع) بدانیم. ما اگر یقین کنیم حدیثی از جانب ائمه(ع) است به خودمان جرأت نمیدهیم که در مقابل این حدیث اظهار نظر کنیم. اما مسئله اینجا است که این چیزی که امروز به دست ما رسیده است آیا واقعاً از جانب ائمه است یا توسط برخی از مغرضین و غلات جعل شده است الان بحثی که ما با این جریان داریم مرحله ثبوت حدیث است. همان طور که سیدکاظم رشتی مطرح میکند و حاج ابوالقاسم خان هم آن را قبول دارد همان طور که ما در قرآن مطلق و مقید و ناسخ و منسوخ داریم در حدیث هم همین طور است اما اگر به ظواهر احادیث بدون در نظر گرفتن این آسیبها استناد کنیم تبدیل به یک آسیب میشود. حاج ابوالقاسم خلن ابر اهیمی این نظریه را مطرح میکند که شما اگر بیایید از روش خاص اصولیون در علم حدیث را استفاده کنید این روش صحیحی نیست. نکته دیگر این داست که از کجا بفهمیم یک روایت صحیح است یا نه زیرا مثلاً سعید ابن مغیره فردی بود که ۴۰۰۰ حدیث را جعل کرد و وارد کتاب امام باقر(ع) وارد نمود. ابوالقاسم خان ابراهیمی میگوید برای فهمیدن صحت و سقم روایت باز نباید از روشهای علم رجال و علم درایه استفاده کنیم چرا که این روش به تعبیر آنها از اهل تسنن اخذ شده است و از آنها اقتباس شده است. روش دیگر ابوالقاسم خان ابراهیمی توجه به هر حدیثی صرفاً به دلیل نقل از ثقه است. این یعنی آخرین کتابی که به عنوان مثال شیخ صدوق(ره) نقل کرده برای رسیدن به معرفت دینی کافی است. شیخیه اینجا هم شباهتی به اخباریها دارند و هر چهار کتابی را که اخباریها قبول دارند مورد قبول شیخیه نیز هست. شیعه امامیه نیز این کتب اربعه را قبول دارد اما با بررسی سندی و رجالی احادیث موجود در آنها و صرف نقل شیخ صدوق، شیخ طوسی و مرحوم کلینی(ره) را نمیتوان دلیلی قانع کننده برای پذیرش یک حدیث به شمار آورد. نکته دیگر این است که میرزا ابوالقاسم خان ابراهیمی میگوید اگر شارع، پیامبر(ص) یا ائمه(ع) چیز دیگری را از شما خواسته باشند خودشان بر زبان شما جاری میکنند یا به تعبیری دست امام عصر(عج) روی سر ماها هست و نمیگذارد که ما به انحراف کشیده شویم. اینجا یک مغالطهای صور ت میگیرد که توسط برخی دیگر از جریانهای انحرافی نیز مورد استفاده قرار میگیرد. بخشی از این سخن درست است اما القائات ائمه(ع) بدون سبب مسبب انجام نمیگیرد. این که ما علوم، فکر و عقل را کنار بگذاریم و بگوییم خوب ائمه(ع) خودشان کارها را انجام میدهند از اعتقادات اینها است. نکته دیگر این است که می گویند اگر ما می خواهیم از این قواعد برای اخذ حدیث استفاده کنیم این اصول و قواعد از اهل تسنن و زیدیه گرفته شده و نمیتوان از این قواعد فضائل اهل بیت(ع) را از احادیث استخراج نمود این یکیی از کارهایی است که متأسفانه برای عوام فریبی انجام میدهند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: فرقه انحرافی شیخیه
ادامه مطلب را ببينيد
نگاهی متفاوت به نقش سید کاظم رشتی در شکل گیری انحرافات شیخیه
بخش پنجم
با وجود این که بسیاری از نویسندگان و محقیق حوزه ادیان و مذاهب کلامی انحرافات شیخ احمد احسائی را زمینه ساز اصلی ظهور جریان منحرف بابیه ر ایران عصر قاجار میدانند اما نباید این نکته را ناگفته گذاشت که کم نیستند صاحب نظران و محققانی که با وجود منحرف دانستن شیخ احمد احسائی و بدعت دانستن تفکرات انحرافی او در زمینههای مختلف نقش سید کاظم رشتی جانشین شیخ احمد را در پیدایش فرقه بابیه بیش از استاد خود میدانند.
از منظر این اندیشه ورزان سید کاظم رشتی با وارد نمودن افکار شدید و غلیظ آخرالزمانی به بستر اخباری جریان شیخیه خواه و ناخواه شاگردان خود را به سمت به پیش بردن ادعاهای واهی و پرطمطراق در خصوص ظهور و حوادث مربوط به آن سوق داد. برای روشنتر شدن موضع این دسته از پژوهشگران علی رحمانی خبرنگار و پژوهشگر حوزه فرق مذاهب قدس آنلاین در گفتگویی دوستانه با حجت السلام والمسلمین دکتر محمد صفر جبرئیلی مدرس حوزه علمیه، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و مؤلف و نویسنده ارجمند کتاب مدارس کلامی شیعه سعی در واکاوی نظر این قسم از اندیشمندان در خصوص شیخیه دارد.
قدس آنلاین: بسم الله الرحمن الرحیم با جلسه پنجم از نقد و بررسی تاریخ و عقاید شیخیه تحت عنوان سلسله بحثهای ریشه انحراف در خدمت استاد حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد صفر جبرائیلی هستیم. استاد عزیز از شما سپاسگزاریم که فرصتی در اختیار ما گذاشتید تا بتوانیم از مطالب شما بهرهمند شویم. به عنوان سؤال نخست باید بگویم برخی از منابع و مآخذی که در رابطه با شیخیه وجود دارد شیخ احمد احسائی را در زمره حکما دانستهاند دیدگاه شما نسبت به این موضوع چیست و آیا میتوان وی را در زمره حکما و کسانی که بینش فلسفی دارند قرار داد و اگر در زمره حکما قرار میگیرد نوع نگاه فلسفی و عقاید حکمی او به چه صورت میباشد؟
جبرئیلی: بسم الله الرحمن الرحیم سلام و عرض ادب خدمت شما دارم که زحمت کشیدید و عذر خواهم که شما را به زحمت انداختم. در جواب سوال شما باید بگویم که اظهار نظر در رابطه با شیخیه یک بحث و در رابطه با شخص شیخ احمد احسائی هم یک بحث دیگری است. در این که آیا شیخ احمد احسائی در زمره حکما و فیلسوفان قرار میگیرد یا خیر؟ با عرض معذرت باید بگویم که نمیدانم چون فردی باید در این خصوص نظر بدهد که در حکمت و فلسفه صاحب نظراست. آنچه که در رابطه با شیخ احمد وجود دارد تحت تأثیر نقد و شرح آثار ملاصدرا بوده اما اینکه آیا وی فلسفه صدرایی را به صورت درست و با حضور استاد یاد گرفته است و یا این که چه میزان از نقدها و شرح های آن صحیح است؟ این را باید کسی بگوید که در حکمت متعالیه صاحب نظر است اما قطعاً و بدون شک باید گفت شیخ احمد احسائی فرد بیسوادی نبوده است حالا این کسب سواد وی از طریق توان ذاتی و استعداد و زحمتش بود اما اگر بخواهیم انصاف را در نظر بگیریم باید بگوییم وقتی که آثار شیخ احمد را میخوانیم متوجه این نکته میشویم که وی فرد باسوادی بوده و نوشتههای او مبنا و پشتوانه دارد به نظر بنده شیخ احمد احسائی یکی از شخصیتهای علمی هست اما حوزه فقاهت و حکمت و عرفان وی را نمیدانم چون میدانید که این تیپ افراد در عرصههای مختلف صحبت میکنند و باید هر کسی در حوزه تخصص خودش وارد بشود و در رابطه با عرفان و فقاهت و حکمت شیخ احمد نظر بدهد. من به طور خاص در رابطه با شیخ احمد نظری ندارم اما این را قبول دارم که وی فرد بیسوادی نیست. و نمیتوان او را رجم به بیسوادی کرد. زیرا یک سری افراد نبوغ دارند و نیاز زیادی به تعلیم دیدن از استاد ندارند.
قدس آنلاین: در رابطه با مسئله نبوغ وسواد شیخ احمد که شما فرمودید و حتی در کتب تواریخ و تراجم هم آمده است اما یک نظریهای که پیروان وی مطرح میکنند این است که شیخ احمد تعلیم ندیده است و به یک نوعی او را به منبع معصومین (ع) وصل میکنند. دیدگاه شما نسبت به این موضوع چیست و انتقادی که کلام شیعی به این دیدگاه دارد چیست آیا میتوان گفت با ارائه نظریه عدم تعلیم به نوعی شیخیه آمدهاند و شیخ احمد احسائی را خیلی بالا بردهاند و در حق او غلو کردهاند؟
جبرئیلی: اصلاً ببینید آقا بنده منکر این نیستم که افراد و اشخاصی مورد توجه ذوات مقدسهی معصومین(ع) قرار بگیرند و لطف خاصی شامل آنها بشود و به خاطر آن لطف خاص الهی، به واسطه ائمه هدی(ع) و پیامبر اکرم(ص) دریچههایی از علم بر روی آنها گشاده شود. در واقع کبری قضیه را قبول دارم اما در صغری و مصداق این ادعایی که صورت گرفته است. و درستی یا نادرستی آن بحث دارم این ادعا فقط مختص شیخ احمد نیست و راجع به اشخاص دیگر هم این ادعا را مطرح میکنند در طول تاریخ درمورد ابوالحسن اشعری هم این ادعا هست که پیامبر به خواب او آمد و ندا داد که این کار را انجام بده که بار اول و دوم جدی نگرفت و بار سوم به آن ندا عمل کرد. در بین معاصرین خودمان هم باز نقل میکنند از جمله در مورد مرحوم آیت الله میرزا مهدی اصفهانی رئیس مکتب تفکیک هم این ادعا را مطرح میکنند. من کبری را قبول دارم اما صغری و مصداقها را باید رفت دید و تتبع کرد. د ر حقیقت من اصل قضیه را قبول دارم اما اینکه شیخ احمد احسائی هم این گونه بوده یا خیر؟ این را دیگر باید دیگران بگویند.
قدس آنلاین: مهمترین مکتبی که در دوران شیخ احمد احسائی بر فلسفه و حکمت شیعی تسلط داشت مکتب صدرایی بود. شما فرمودید شیخ احمد انتقاداتی به مکتب صدر المتألهین دارند میخواهیم بدانیم نگاه او نسبت به این مسئله چیست. آیا نگاه عقلانی و متأثر از نگاه اخباریگری خودش را نقد میکند. علت این مسئله چیست و شیعیان چه پاسخهایی در برابر ادعاهای وی داشتند؟
جبرئیلی: با عرض معذرت ما زمانی که از شیخیه سخن میگوییم ذهن بنده قبل از اینکه به سراغ شیخ احمد برود به سراغ سید کاظم رشتی میرود و وی را مهمتر میداند زیرا شیخ احمد کسی بود که یک سری صحبتها و ادعاهایی داشت اما آنچه که موجب تأسیس و تشکیل جریان انحرافی شیخیه شد بیش از آنکه موجباتش شیخ احمد باشد سید کاظم رشتی و نسل بعد از او بود فلذا من ریشه شیخیه را بیشتر از سید کاظم رشتی و شاگردانش میدانم که مهمترین شاگرد سید کاظم نیز محمد کریم خان کرمانی بود. بنده معتقدم عمده انحرافاتی که در شیخیه ایجاد شده مسبب اصلیاش اینها و خصوصاً سید کاظم رشتی هستند بله اینها خودشان را متصل به شیخ احمد میدانند که درست هم هست زیرا سید کاظم رشتی مدت ۱۷ سال شاگرد شیخ احمد بوده است. هر چند حرفهای شیخ احمد به سبب ذو ابعاد و دو پهلو بودن و ادبیات خاصی که داشت زمینه انحراف را دارد اما من فهم خودم این است که شکلگیری فرقه شیخیه را باید از سید کاظم رشتی بیشتر مطرح کرد تا شیخ احمد احسائی هرچند همان طور که عرض کردم اینها خودشان را متصل به او میدانند و وجه تسمیه خویش را از او میگیرند. اینها شخص شاخص خود را شیخ احمد احسائی میدانند دلیلش هم این است که برخلاف شیخ احمد که با سواد است سید کاظم رشتی سوادی ندارد.
قدس آنلاین: به گفته یکی از اساتید بین ۳۰۰ مجتهد مسن شیعی شیخ احمد و همه شاگردانی که پرورش داده بود سید کاظم رشتی رئیس شیخیه شد علت این مسئله چیست؟
جبرئیلی: اولاً باید پرسید شیخ احمد احسائی چقدر شاگرد تربیت کرده است؟! شیخ احمد هیچ ثباتی ندارد و در جاهای مختلفی مانند: یزد،مشهد،کرمانشاه،تهران ساکن است و بنده واقعاً فکر نمیکنم که شیخ احمد شاگردان چندانی داشته باشد چند شاگرد برای شیخ احمد نام میبرند که شامل سید کاظم رشتی است و دیگری ملاباقر اسکوئی و دیگران است که در میان اینها هم سید کاظم مطرح شد و رشد کرد که در این مورد باید بروید و یک مطالعهای هم بکنید. من فکر میکنم که جریان سیاسی هم در رشد و مطرح شدن سید کاظم بی تأثیر نبوده است.
قدس آنلاین: آیا میتوان این نظریه را مطرح کرد که سید کاظم رشتی متأثر از جریانات سیاسی و نفوذ بیگانگان مطرح شد و رشد کرد؟
جبرئیلی: بله نفوذ عثمانیها و بیتوجهی حکومت قاجار در این زمینه مؤثر بوده است. اما نمیدانم آیا میتوانیم به طور خاص دست انگلستان را در این زمینه برملا کنیم یا خیر ولی من فکر میکنم که قطعاً عثمانیها در این زمینه نقش دارند. فلذا من علاقهای ندارم که تمامی انحرافات شیخیه را به گردن شیخ احمد بیاندازم و بیشتر معتقدم که کاش به جای شیخیه از اسامی مانند رشتیه و... استفاده میکردند زیرا من بنیان انحرافات شیخیه را سید کاظم میدانم و برای شیخ احمد هم جایگاهی قائل نیستم اما شیخیه برای وی یک جایگاه خاصی قائل هستند زیرا یک انسان زاهد مسلکی بوده و جاذبههایی داشته که من اینها را رد نمیکنم. اما یک وقت ما شیخ مرتضی انصاری را داریم که مدرسه دارد و در نجف سالها نشسته و کتاب نوشته و شاگرد پرورش داده است. خود ملاصدرا هم خیلی شاگرد ندارد و بعداً احیا شده که دوتا شاگرد او هم دامادهایش بودند که آنها هم خیلی به مکتب او وفادار نبودند و ۱۵۰ سال بعد در اصفهان آقا علی نوری ملاصدرا را مطرح کرد. بنده هرچند انحرافات شیخ احمد را قبول دارم اما خیلی اتصال انحرافات بعدی شیخیه به شیخ احمد را قبول ندارم. ولی بنیانگذار انحرافات گسترده این جریان و باید گفت: آنی که شیخیه را شیخیه کرد را سید کاظم رشتی و بعد کریمخان کرمانی میدانم منشاء احقاقیها هم از شاگرد شیخ احمد به نام میرزا محمد شفیع تبریزی است. زیرا میرزا محمد شفیع و میرزا محمد مامقانی نزد شیخ احمد احسائی درس خوانده بودند و در کرمانشاه با او آشنا شدند. اینها شاگردان حوزه نجف بودند که بعداً جریان شیخیه تبریز را راه انداختند. اینها وقتی میخواهند به تبریز بازگردند به دلیل برف و ناامنی جادهها در کرمانشاه ماندند. و با شیخ احمد آشنا شده و از او کرامتهایی دیدند.
قدس آنلاین: با این نگاهی که شما به حوزه شیخیه تبریز دارید شاید بتوان گفت که علت این مسئله که دو تن از بزرگترین بنیانگذاران شیخیه تبریز بعدها بیشتر به سمت مکتب اصولی تشیع حرکت میکنند و اساساً با اتکا به رویکرد خودشان احقاقیها و ثقه الاسلامیها در نهایت یک سری اجتهادهایی را در حوزه شیعه پذیرفتند دیدگاه شما نسبت به رویکرد آنها چیست؟
جبرئیلی: رویکرد اینها رویکرد اخباریگری عرفانی است.
قدس آنلاین: با توجه به اینکه اخباریها با بحث تصوف و صوفیه مخالف هستند میخواهم بدانم شیخیه چگونه این دوگرایش را با هم ترکیب کردند؟
جبرئیلی: البته اینها قائل به تصوف نیستند بلکه قائل به مراد و مریدی هستند که غیر از تصوف است فلذا شما در کریمخانیه تصوفی نمیبینید. ممکن از این جهت بگوییم همانطور که تصوف حکم ملزم میداند که شما باید تابع یک طریقت باشید و با یک مرشدی دست بیعت بدهید رسم شیخیه هم از همین جهت به همین صورت است. شیخیه میگویند در زمان غیبت مسیر درست برای رسیدن به امام زمان(عج) و اهل بیت(ع) مسیر شیخ احمد است و مسیرهای دیگر غلط است. بعد از شیخ احمد هم که اختلاف است کرمانیها میگویند ثقه الاسلامیها و حجت الاسلامیها و احقاقیها همه بیخود هستند و مسیر درست برای رسیدن به شیخ احمد ما هستیم و بعد از آن سید علی محمد باب هم آمد و گفت من مسیر درست برای رسیدن به شیخ احمد هستم. فلذا جالب است بعد سید کاظم رشتی علیه ما علیه انشعابات مختلفی پیش آمد و حجت الاسلام و ثقه الاسلام دلدادگی به شیخ احمد پیدا کردند و خیلی هم ربطی به سید کاظم ندارند اما در عین حال مسیر اجتهاد را برای حوزه نجف میدانستند و چون بعدها کسی نبود مسیر اینها را پیگیری کند ما الان در تبریز یا هیچ جای دیگر عنوان شیخیه حجت الاسلامی دیگر نداریم و اینها در احقاقیها ذوب شدند که احقاقیها هم کاملاً اجتهادی هستند اما اشکال کار آنها اینجا هست که الان آدم ملا و با سواد ندارند اینها بعد از میرزا باقر اسکوئی چند نفر آدم باسواد داشتند که یکی از آنها همین صاحب احقاق الحق است که احقاقیها به او منسوب هستند و مرحوم عبدالرسول و پدرش سوادی نداشتند و رساله توضیح المسائل از روی پدرش نوشت.پدرش هم چندان فرد بیسوادی نبود. وی در کویت سکونت داشت و در هنگام جنگ صدام با کویت اینها به ایران آمدند و الان ملا عبدالرسول در بهشت زهرا(س) دفن است. ما مشکلی با احقاقیها نداریم فقط مشکل آنها این است که مرجعشان باید به صورت وراثتی از بیت احقاقیها باشد. مشکل فکری ما در حال حاضر با شیخیه کرمان است.
قدس آنلاین: از منظر جناب عالی مهمترین انحراف شیخیه کرمان چیست؟
جبرئیلی: مهمترین انحراف آنها غلو است. اولاً به نظر بنده شیخیه کرمان از جهت رویکردی انحراف دارند زیرا رویکردشان، رویکرد اخباریگری آن هم با قرائت خودشان است و از جهت نگاهشان به مسئله امامت غلو دارند که بارزترین جلوه این غلو نیز بحث رکن رابع است که نه خودشان متوجه شدند و نه دیگران آن را میفهمند فلذا بلا تشبیه همانطور که مسیحیها میگفتند تثلیث ایمان است اینها هم میگویند باید به رکن رابع ایمان بیاورید اما اینکه این رکن رابع از کجا آمده و کجا است را خودشان هم تفسیر درستی از این مسئله ندارند. اشکال دیگر اینها اینها عطف به این، جایگاهی است که برای ائمه(ع) قائل هستند و معتقدند ائمه(ع) همانطور که طبق اعتقاد شیعه در نظام غایی جهان نقش دارند یعنی خدای متعال نظام آفرینش را بخاطر گل وجود ائمه(ع) آفریده است که ما این را در علت غایی قبول داریم اما در علت فاعلی قبول ندارم زیرا علت فاعلی نظام عالم ذات باری تعالی است اما ذات باری تعالی چرا این نظام را خلق کرد؟! به خاطر خلیفه الله که مصداق بارزش حضرت حجت (عج) است اما شیخیه میگویند که ائمه (ع) به هر چهار علت، علت هستند. یعنی هم علت مادی،علت صوری،علت فاعلی،علت غایی هستند. بنده دیدگاه خودم این است که ائمه (ع) علت غایی هستند فلذا آن حدیث نهج البلاغه را که حضرت امیر فرمودند:« نحن صنائع الله والناس بعد صنائع لنا » اما شیخیه این حدیث را این گونه میخواند « نحن صنائع الله و الناس بعد صنائعنا» و لام حدیث را حذف میکنند در حالی که آن لام در متن حدیث موجود است. و مقصود این حدیث این است که خلقت ما و جهان هستی به خاطر گل روی ائمه هدی(ع) است. فلذا به این دلایل من معتقدم که شیخیه جلوههایی از غلو را دارد. در عین حال بنده شیخیه را خارج از اسلام نمیدانم و این فرقه مسلمان و شیعه میدانم اما در عین حال عرضم این است که جلوههایی از غلو در اندیشه اینها وجود دارد والا اینها به قبله نماز میخوانند و قرآن ما را قبول دارند . بنابراین بنده شیخیه را مسلم و شیعه میدانم اما معتقدم که رویکردشان غلط است و برخی از آموزههای آنها درباره امامت و رکن رابع و نظام علیت آلوده به غلو است.
قدس آنلاین: مطلبی که معروف است این است که شیخیه به معراج غیر جسمانی معتقد هستند ریشه این رویکرد در کجا است؟
جبرئیلی: حالا مبحث هورقلیا را که شیخ احمد مطرح کرده است منجر به خروج از دین و مذهب که نمیشود ریشه این مسئله در اندیشه اشراقی است که در عین حال اینها اصل معراج و معاد را قبول دارند اما تفسیرشان از اینها متفاوت و همراه با انحراف است که البته لازمه این انحراف خروج از دین نیست. وقتی یک چیزی موجب خروج از دین میشود ما پیروان آن رویکرد را مسلمان نمیدانیم و بنده این را د ر خصوص شیخیه قبول ندارم.
قدس آنلاین: آقای گوبینو یک رویکردی به جریان شیخیه دارد و یک تشابهی میان جنبشهای اعتراضی مسیحیت و بحث شیخیه ایجاد کرده و معتقد است همان طور که فساد کلیسای کاتولیک در مسیحیت موجب شد پروتسناتیسم به وجود بیاید فساد روحانیت در ایران معاصر هم سبب به وجود آمدن شیخیه شد و به نوعی یک جنبش اعتراضی به وجود بیاید چون اساساً در حوزه شکلگیری و پیدایش فرقهها اولین مرحله شکلگیری و پیدایش یک فرقه مذهبی اعتراض به عقاید دینی عامه جامعه است. دیدگاه شما نسبت به این مسئله چیست؟
جبرئیلی: آقای کنت دو گوبینو حق دارد که این حرف را بزند چون ایشان بر اساس تجربه، تاریخ و ادبیات خودشان این صحبت را کردهاند. یک انتقادی استاد مطهری(رض) به آقای دو گوبینو دارد که در کتاب خاطرات ۳ سال در ایران او نیز هست. آقای دو گوبینو میگوید «یکی ویژگی ایرانی ها تعارف و احوالپرسی زیاد است» ملا علی کنی که در زمان آقای دو گوبینو بود زمانی که افراد به پیش او میرفتند بسیار احوالپرسی میکرد و میگفت دماغت چاقه، کیفت کوکه آقای کنت دوگوبینو گفت ایرانیها به دماغ یکدیگر هم کار دارند در صورتی که در ادبیات ایران منظور از این حرف خوب بودن حال فکری و جسمی فرد است. منظورم این است که این حرف با ادبیات و تاریخ آنها درست است اما بر اساس ادبیات و تاریخ ما درست نیست.شما بفرمایید که شیخ احمد احسائی به چه نظامی از نظامهای الهیاتی شیعه اعتراض کرد و چه چیز جدیدی درست کرده؟! تا من بگویم که وی بر علیه جریان کاتولیکم که ارتدکسایران آننمی شود دانم اما معتقدم که رویکردشان غلط است شیعی اعتراض نموده و یک جنبش اعتراضی در مذهب شیعه به وجود آورده است او چند اعتراض به معاد جسمانی داشت که مرحوم شهید آیت الله محمد تقی برغانی(ره) به اشتباه حکم به کفر ونجاست او داد و متأسفانه یک فضایی پیش آمد که این جریان به وجود آمد در حالی که اگر چهار تا آدم بزرگواری مثل مرحوم حاج شیخ عبدالکریم بروجردی(ره) و آیت الله بروجردی(ره) کار دستشان بود آن جریان هم بوجود نمیآمد. کما اینکه از حاج شیخ عبدالکریم(ره) درباره شریعت سنگلجی که منکر رجعت بود پرسیدند شیخ به گونهای پاسخ داد که جلوی یک فرقه سازی را گرفت اما در آنجا کسی نبود که مدیریت کند و یک فرقه جدید به وجود آمد من معتقدم که اگر این مسائل نبود امروز شیخیه و شیخ احمد احسائی به این کیفیت هم مطرح نبودند گاهی اوقات برخی از انحرافات و انشعابات عوامل مختلفی دارند. در ضمن من شیخیه را فرقه نمیدانم شیخیه یک جریان و رویکرد فکری است که علامه طباطبائی(ره) هم در چند جا از آثار خود فکر میکنم در بررسیهای اسلامی هم از اینها نام میبرد که شیخیه یک رویکردی است. اما در عین حال ایشان هم تصریح میفرمایند که شیخیه مسلمان و شیعه هستند.. هرچند انحرافاتی نیز دارند.
قدس آنلاین: به عنوان گفتار آخر اگر نکتهای هست بفرمایید؟
جبرئیلی: من عرضم این است ادعای آقای دوگوبینو بر اساس تاریخ و ادبیات خودش درست است اما براساس تاریخ و ادبیات ما خیر. اولاً شیخ احمد احسائی همان مسیری را رفت که روحانیت شیعه رفته است،کتاب مینوشت، نماز میخواند، وجوهات، نذورات و تبرئات میگرفته است. رویه سید کاظم رشتی و دیگران هم به همین منوال بوده است و فقط اشکال آقایان کرمانیها این بوده است که شما اصول فقه میخوانید. این دانش برای سنیها است و شما باید مستقیم به سراغ اخبار بروید وگرنه خود سرکار آقاها که آخوندهای شیخیه هستند نماز میخوانند و نذورات میگیرند در حال حاضر پس از آقای سید علی موسوی که در بصره بود و از دنیا رفت. الان ابوالفضل خان پسر غلامرضا خان رهبر شیخیه کرمان است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: فرقه انحرافی شیخیه
ادامه مطلب را ببينيد
ریشه یابی گفتمان انحرافی بابیه در درون افکار شیخیه
قسمت چهارم پرونده ریشه انحراف
کمتر پژوهشگر نکته سنجی میتواند از کنار این مسئله که سید علی محمد باب ر هبر فرقه انحرافی بابیه شاگرد مکتب شیخیه و سید کاظم رشتی بوده بیتفاوت رد شود.
به گزارش قدس آنلاین، در این خصوص باید گفت هر چند شاید نتوان انحراف باب و پیروان وی را حتی از مبانی شیخیه انکار کرد اما این نکته را نیز نمیتوان نادیده گرفت که شیخیه با افکار و عقاید بدعت آلود و نظرات شاذ و نادر خویش بستر مناسبی را برای برپایی بساط بابیه براساس ادعای سفارت و بابیت و پس از آن مهدویت و امامت فراهم آورد. برای روشنتر شدن این نظریه مشهور در خصوص نسبت تفکرات شیخیه با ظهور بابیه خبرنگار و پژوهشگر فرق و مذاهب قدس آنلاین با سید محمدرضا سالاری محقق و پژوهشگر خوش ذوق ادیان و مذاهب انحرافی به گفتگو نشسته تا ابعاد ماجرا را روشنتر کند.
قدس آنلاین: بسم الله الرحمن الرحیم با جلسه چهارم از پرونده ریشه انحراف خدمت پژوهشگر فرقه شیخیه و بهائیت آقای سید محمدرضا سالاری هستیم سپاسگزاریم از شما بابت فرصتی که در اختیار ما گذاشتید سپاسگذاریم به عنوان سؤال نخست با توجه به اینکه ادعای سفارت بر اساس توقیات مبارکه صادر شده از سوی حضرت حجت (عج) یک امر اشتباه میباشد. تعارض این بحث با عقاید شیخیه در این خصوص چیست و نگاه آنها به مهدویت چگونه است؟
سالاری: بسم الله الرحمن الرحیم عرض سلام و ادب خدمت شما همان طور که بحث نواب و سفارت را فرمودید این چهار نائب در زمان غیبت صغری بودند که به مدت ۷۰ سال نقش رابط میان امام زمان(عج) و شیعیان ایشان را ایفا نمودندن بودندن و مذاهب انحرافی به گفتگو نشسته تا ابعاد ماجرا را روشن تر کندبابیت و پس از . دلایل وجود این نواب را میتوان این گونه برشمرد که اولاً شیعیان ارتباط مستقیم با امام غایب خود داشته باشند و در ثانی ثابت شدن وجود حضرت حجت(عج) لازم بود بود. در توقیات مبارکه، به خصوص توقیات آخر ایشان امام زمان (عج) میفرمایند: دوران نیابت خاصه دیگر به پایان رسید و به آخرین نایب خودشان میگویند بعد از خودت جانشینی انتخاب نکن که اکنون دوران غیبت کبری شروع شده است حال ما برای اینکه بدانیم ارتباط این مسئله با بحث شیخیه و ریشه این انحراف چیست باید اول ثابت کنیم که ادعای بابیت و بحث نیابت خاصه ریشهاش کجاست و در کجا از آن سوءاستفاده شده است. فرقه بابیه به نوعی منشاء خودش را از شیخیه میداند. علی محمد شیرازی از سال ۱۲۶۰ تا ۱۲۶۶هق یک سری ادعا را مطرح میکند که مهم ترین آن ادعاها که در حال حاضر برای جذب شیعیان از آن استفاده میشود ادعای مهدویت است بابیه میگویند این همان مهدی موعود است که ظهور کرد و همراه خودش دین جدیدی آورد. از دلایل اثبات نشأت بابیه از شیخیه این است که علیمحمد در مرتبه اول خودش را آن بشارت داده شده ازسوی شیخ احسائی اولین پیشوا شیخیه میداند و در آثار شیخ احمد نیز به نوعی بستر ساز این ادعا است به خصوص کتاب «حضرت نقطه اولی» محمد علی فیضی به ظهور آن اشاره شده است ، این که علی محمد از شاگردان مکتب شیخیه وتحت تأثیر عقاید شیخیه بود و در کتابش به شاگردی خود در محضر سید کاظم رشتی به نوعی افتخار کرده به علاوه اکثریت حروف حی که از یاران خاص علی محمدشیرازی هستند نیز شیخی بودند به طور مثال ملا حسن،ملا محمد باقر و ملا حسین بشرویه که لقب اولین ایمان آورنده به باب یا «باب الباب» را دارد کسی است که به مدت ۹ سال شاگرد کاظم رشتی بود و همین تفکرات شیخی باعث شده که به راحتی انحرافات علی محمد باب را بپذیرند. مسئلهای که موجب به وجود آمدن بابیه از درون شیخیه شد اعتقد به رکن رابع یا نیابت خاصه است که در آثار شیخ احمد احسائی و کاظم رشتی با تعبیر «قرای ظاهره» از آن یاد شده است اینها کلمه قرای ظاهره را از آیه ۱۸ سوره سبأ قرآن برداشت کردند «وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها قُریً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ «البته اگر هر دو تفسیر اینها را در مورد این آیه در نظر بگیریم منظور از قرای ظاهره نیابت عام میباشد که میگویند واسطه میان ما و معصومین(ع) همین قرای ظاهره میباشند البته اگر به تفاسیر دیگر مراجعه کنید تفسیرهای متفاوتی برای این کلمه وجود دارد. اما آنها معتقدند این قرای ظاهره واسطه بین معصوم و بین ما هستند. بر اساس اعتقاد مسلم شیعه نیابت خاص محدود به همان ۷۰ سال غیبت صغری بود و بعد از آن نیابت عام میباشد و اگر رکن رابع بود دیگر چه نیازی به تقسیم غیبت به دو دوران صغری و کبری بود.
قدس آنلاین: بر طبق مستندات تاریخی محمدعلی باب شیخ احمد احسائی را درک نمیکند بنابراین طبق فرمایشات شما این سؤال مطرح میشود که وقتی خودش شیخ احمد احسائی را درک نمیکند پس چگونه ادعا دارد که وی بشارت ظهورش را داده است. آیا این با متون شیخیه تعارض ندارد؟
سالاری: خیر به این گونه نیست و مدعی بودن محمد علی از این جهت است که این بشارت در مکتب شیخیه و آثار شیخ احمد برمیآید است.
قدس آنلاین: با توجه به فرمایشات شما اکثریت جمهور مفسرین در رابطه با آیه ۱۸ سوره سبأ تفاسیر دیگری دارند. آیا میتوانیم بگوییم که این یک تفسیر شاذ و نادر است. یا به نوعی تفسیر به رأی است که شیخ احمد احسائی یک نگاهی راجع به رکن رابع داشته و سعی دیدگاه خودش را به معنای اصلی آیه تحمیل کرده است؟
سالاری: همان طور که خدمت شما گفتم ما اگر تفسیر عبارت «قرای ظاهره» را به عنوان واسطه میان معصوم و انسانها در نظر بگیریم باز می بینیم در تفاسیر نیابت عام از آن برداشت میشود و اگر بخواهیم آن را نیابت خاص در نظر بگیریم یک تفسیر شاذ و نادری میباشد که ابداع شیخیه است.
قدس آنلاین: با این اوصاف ریشه اعتقاد به رکن رابع چیست؟
سالاری: اصطلاح رکن رابع توسط شیخیه کرمان بروز و ظهور پیدا کرد و شیخیه کرمان آن را بسط و گسترش دادند و جایگاه آن را به عنوان یک اصل دینی ارتقاء دادند در آثار شیخ احمد احسائی و کاظم رشتی بیشتر اشاراتشان به همین قرای ظاهره میباشد البته با مراجعه به تفاسیر و معانی هر دو اینها متوجه میشویم که تفاوتی در معنی این اصطلاح با رکن رابع وجود ندارد و فقط شکل ظاهری آن عوض شده است. شیخ احسائی رکن رابع یا همان قرای ظاهره را مصداق شیعه مؤمن ثالث یا همان انسان کامل و رابط یا باب میان امام و شیعیان معنی میکند. در کنار این مسئله نکته دیگری که مورد استفاده سید علی محمد باب قرار میگیرد این است که شیخ احمد در کنار همین مسئله رکن رابع مسئله تعدد اجسام را برای حضرت حجت (ع) تصویرسازی کرد که میتوان گفت این نوعی تناسخ است میان رکن رابع و این صحبت او است که یک جسم هور قلیایی را برای امام زمان (عج) متصور شد و مدعی گشت که برای آمدن به روی زمین به صورتهای اهل دنیا ظاهر میشود و به نوعی در جسم افراد حلول میکند که این عوامل زمینه ساز ادعا محمد علی باب بود. این عوامل باعث شد که علی محمد باب از این زمینه سازی استفاده کند. همان طور که می دانی وی اول با ادعای بابیت کار خود را آغاز میکند. همانطور که میدانید در اعتقادات شیعه حضرت حجت(عج) متولد شدهاند و با همان بدن عنصری و مادی در میان مردم زندگی میکنند و براساس روایات در بازارها رفته و در حج شرکت میکنند و باز هم این یک بدعتی بود که در میان شیخیه درست شد البته دیدگاه من این است که ما اگر دیدی خوش بینانه به شیخیه داشته باشیم باید بگوییم اینها میخواستند طول عمر حضرت را توجیه کنند و به همین خاطر آمدند و بحث عالمهای مثالی را ابداع کردند و به نوعی آمدند ابرویش را درست کنند اما چشمش را کور کردند.
قدس آنلاین: ما اگر بخواهیم رکن رابع را با همین مسئله انسان کامل شیخیه بسنجیم و این عقیده در میراث عرفان نظری ببریم میبینیم که عرفا در عرفان نظری انسان کامل را دارای یک سری ویژگیهایی است و بحث ولایت تشریعی حق انسان کامل میدانند اما این مسئله را برای او کمترین حق و امری بدیهی میدانند و معتقدند ولایت انسان کامل فراتر از این مسائل است و در حوزه امور تکوینی قرار دارد. در اندیشه شیعی این مسئله تا حد زیادی با مفهوم امامت قابل قیاس میباشد زیرا مفهوم امامت در اندیشه شیعی هم شامل ولایت ظاهری و تشریعی و هم ولایت معنوی میباشد. دیدگاه اینها به حدود اختیارات انسان کامل تا چه حدی است. آیا آن را شامل ولایت تکوینی هم میدانند و اگر چنین است ما شاهد این هستیم که با این نظام فکری بحث امامت از درون شیخیه بروز و ظهور میکند. دیدگاه شما در این باره چیست؟
سالاری: این تعریفی که شما داشتید را شاید بشود گفت که فقط بر معصوم قابل صدق است ولی شیخیه میخواهند از این تعبیر بحث نیابت خاصه و بحث تشریع را که در حدود اختیارات امام است مطرح کنند در صورتی که وظیفه آن فقیه و نایب این است که واسطهای میان امام و انسانها است و حرفهای معصوم(ع) را بیان میکند و قابلیت حکم و بیان صحبتی از جانب خودش ر ا ندارد ولیکن نظر شیخیه این است که بیشتر بحث نیابت خاصه را میگویند و حق تشریع، ابداع دین و پیشوای الهی مد نظر آنها نیست.
قدس آنلاین: با توجه به دیدگاه شما بطلان ادعای بابیت را میتوان از درون اندیشه شیخیه بیرون کشید و با اینکه بستر ادعا بابیت بودند اما بعدها که تفکر بابیه اوج میگیرد و مدعی امامت هم میشود، شیخیه راجع به این قضیه سکوت میکنند. آیا این دیدگاه شما است؟
سالاری: در آثار شیخ احسائی حتی به خاتمیت پیامب(ص)ر تصریح شده است و در دیدگاه خوش بینانه آن میتوان گفت یک بد سلیقگیهایی در این خصوص صورت گرفته است که در یک جاهایی پیشواهای اولیه شیخیه دخل و تصرفهایی در مفاهیم دینی انجام دادند که منجر به صدور فتوای کفر آنها شد به طور مثال در بحث معاد جسمانی تفاسیر و بدعتهای من درآوردی درست کردند که موجب شد علمای برجسته حکم به کفر آنها بدهند.نمیتوان گفت که شیخیهها به طور کامل انحراف داشتند بلکه یک سری بد سلیقگیهایی بود و در مفاهیم دینی دخل و تصرف و تفاسیر اشتباهی داشتند. از درون شیخیه میتوان بابیت و بهائیت را رد کرد چون شیخیه به بحث خاتمیت را تصریح داشتند اما اساس بابیت و بهائیت رد خاتمیت است و اینها بعد از اینکه برای خودشان دین جدیدی ابداع کردند و محمد علی باب بعد از ادعیا مهدویت و امامتش در کتاب بیان خودش مدعی نسخ اسلام بود که اولین ردیاتی که بر بابیت نوشته شد را همین شیخیه نوشتند اما خواسته و یا ناخواسته یک بستری برای آن انحراف فراهم کردند و مدعیان دروغین هم کار خود را با همین ادعای بابیت شروع کردند و حتی بعد کاظم رشتی هم ادعا نایب خاص بسط وتوسعه داده میشود. شیخیه عمدتاً از نظر فکری چند شاخه هستند اما مهمترین آنها شیخیه کرمان و شیخیه آذربایجان میباشد. شیخیه آذربایجان به گفتار شیخ احسائی و اصول دین استناد میکنند اما شیخیه کرمان با دخل و تصرفی که انجام میدهند معاد و عدل را از اصول دین حذف میکنند و زیر شاخه سایر اصول قرار میدهند و به جای معاد و عدل مسئله رکن رابع را قرار میدهند و هر کدام هم استنادهایی از گفتار شیخ احمد احسائی برای خودشان میآورند و اولین بار هم اصطلاح رکن رابع توسط محمد کریمخان کرمانی وضع شد اما واقعیت و مفهوم اصلی آن در اشارات پیشوایان اولیه شیخیه بود.
قدس آنلاین: به عنوان گفتار آخر اگر مطلبی هست بفرمایید؟
سالاری: این نکته گفتنی است هیچ آیه و روایتی به مسئله رکن رابع اشاره نداشته است و این یک بدعت از جانب شیخیه میباشد جای تعجب است که معاد جسمانی که به وفور در آیات قرآن گفته شده است و به تعبیر مفسرین یک سوم آیات قرآن به این موضوع اختصاص داده شده است و اینها این موضوع را کوچک شمرده و شیخ احمد احسائی معاد جسمانی را به معاد روحانی تعبیر کرد و منکرش شد و همین هم باعث صدور فتوای کفر وی شد و در ادامه پیروانش هم معاد را از اصول دین حذف و کمرنگ میکنند و رکن رابعی که جایگاه و ریشهای در دین نداشته را جزو اصول دین میدانند و این اعتقاد را بزرگ میکنند و معاد را با این اهمیت و تاکیدی که در خصوص آن شده به حاشیه میبرند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: فرقه انحرافی شیخیه
ادامه مطلب را ببينيد
داستان واقعی ظهور و بروز فرقه شیخیه در آذربایجان
قسمت دوم پرونده ریشه انحراف
با تأملی محققانه در تاریخ معاصر ایران میتوان دریافت که یکی از مراکز مهم نشو و نمای شیخیه در ایران معاصر ایالت مهم و زرخیر آذربایجان بوده است.
به گزارش قدس آنلاین، پس از مدت اندکی از ورود این فرقه به آذربایجان و تبریز ما شاهد این هستیم که شیخیه با توجه به تفاوت دیدگاههایی که نسبت به شیعیان امامیه در خصوص مسائل مذهبی داشتند به راحتی در قبال موج افسارگسیخته افکار متجددانهای که ریشه در اروپا داشت از خود انعطاف نشان دادند و پس از مدتی به مدد همین انعطاف پذیری برخی از شخصیتهای مؤثر شیخیه همچون میرزا علی ثقه الالسلام تبریزی رهبر شاخه ثقه الاسلامیهای شیخیه در تاریخ معاصر ایران اقدامات مهمی داشتند که باعث شد نقش پر رنگی در این برهه حساس زمانی ایفا کنند. اما این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که شیخیه تبریز و آذربایجان یک تفاوت اساسی با سایر نحلههای فکری مربوط به پیروان شیخ احمد احسائی داشت و آن نزدیکی بسیار شیخیه تبریز و آذربایجان به متشرعه و پذیرفتن و سرخم نمودن در برابر بسیاری از ظواهر شرعی بود که موجب ایجاد نقطه عطفی در تاریخ این شاخه از فرقه شیخیه شد. با عنایت به این مسئله خبرنگار و پژوهشگر فرق و مذاهب قدس آنلاین در گفتگو با دکتر ایوب نیکنام لاله تاریخ نگار و نویسنده کتاب«تبریز در گذر تاریخ» به دنبال واکاوی برخی از نکات تاریخی مربوط به این این شاخه مهم از فرقه شیخیه است.
قدس آنلاین: بسم الله الرحمن الرحیم سلام و عرض ادب خدمت شما استاد گرامی لطفاً به عنوان سؤال نخست کمی در خصوص تاریخ و چگونگی ورود مکتب شیخیه به تبریز و آذربایجان بفرمایید؟
نیکنام لاله: سلام و عرض ادب خدمت شما آقای رحمانی عید غدیر خم را نیز به شما تبریک میگویم و برای شما آرزوی موفقیت دارم. در خصوص سؤال نخست شما باید بگویم که با توجه به دانستههای من اگر به طور خلاصه بخواهم بگویم که چرا آذربایجان مهم است وچرا شیخیه به آذربایجان آمدهاند پاسخ شما به این صورت است که در زمان قاجار و حتی تا دوران پهلوی اول آذربایجان که پیش از آن تحت عنوان ایالت جلیلیه آذربایجان شناخته میشد و جزو ممالک محروسه ایران بود. به صورت یک ایالت بزرگ شناخته شده بود که به دلیل بزرگی این منطقه ۷۰ درصد از مالیات دریافتی ایران را به این منطقه اختصاص میدادند و از نظر زمانی شهر تبریز طولانیترین دوره پایتختی را نیز دارا میباشد. همان طور که میدانید در دوران صفویه پایتخت ایران از تبریز به قزوین انتقال یافت. این شهر و ایالت یک منطقه بزرگ و در خور توجه بود و همان طور که میدانید اکثراً در مناطق بزرگ حوادث مهم و اجرایی کردن برنامههای مهم سیاسی اجتماعی به وقوع میپیوندد. شخصیتهای مهمی همچون قائممقامفراهانی،امیرکبیر، امیر نظام گروسی و ناصرالدین میرزا که بعدها ناصرالدینشاه شد و سایر شاهان قاجار همه دوران ولیعهدی خود را در آذربایجان گذراندند و سپس به سلطنت رسیدند. از منظر من داستان شیخیه هم به همین منوال بوده است وقطعاً قصه پیدایش شیخیه یک قضیه سیاسی است غربیها بعد از اینکه دیدند نمیتوانند مسلمانان را شکست بدهند،تصمیم به ایجاد تفرقه میان شیعه و سنی گرفتند. به نظر بنده شیخیه هم جزو همین گروههای تفرقه افکن میباشد و گرنه تبریز بر طبق اسناد و مدارک تا مدتها سنی نشین بوده است. بر اساس اسناد و مدارک ما چیزی دال بر اینکه شیخیه چه زمانی به تبریز آمدهاند نداریم. اما بر اساس برخی از شواهد به دست آمده رهبر شیخیه شخصی به نام شیخ احمد ابن زین الدین احسائی است که حدود ۳۰۰ سال پیش در منطقه احساء عربستان به دنیا آمده است. وی نزدیک به ۷۸ ساال عمر کرد و در نهایت در مدینه منوره دفن شد. یکی از شاگردان وی سید کاظم رشتی بود. به طور کلی فرقه انحرافی شیخیه تلاش داشت خود را به عنوان زیر مجموعه شیعه تعریف کند. ما از زمان دقیق ورود شیخیه به تبریز و آذربایجان اطلاع دقیقی نداریم و روایات تاریخی در این خصوص زیاد است. کمی پیش از دوران ناصر الدین شاه قاجار در تبریز ۳ خانواده شیخیه بودند. یکی خانواده ثقه الاسلام که بسیار معروف بودند. دیگری خاندان احقاقیها و دیگری خانوادهای که به حجت الاسلامیها معروف بودند خانواده حجت الاسلامیها شامل کسانی مانند محمد یا حسین حجتالاسلام و میرزا محمدممقانی میشد که طبق شواهد تاریخی میرزا محمد ممقانی جزو اولین مجتهدین و علمای شیخیه در تبریز بوده و مدتی هم شاگرد شیخ احمد احسائی بوده و از وی گواهی اجتهاد گرفته است. در حال حاضر اطلاعاتی از این خانواده وجود ندارد و اعضای این خاندان شهرت خودشان را تغییر داده و از هم فروپاشیدند. دومین خاندان مهم شیخیه در تبریز و آذربایجان خانواده احقاقی است که بزرگ این خانواده «میرزا محمد باقر اسکویی» از مراجع تقلید و دارای رساله بود. اما قبل از ارائه توضیح در خصوص ثقه الاسلامیها باید بگویم بر اساس گفته قدمای شهر تبریز افراد در آن زمان به دو دسته شیخیه و متتشرعه تقسیم میشدند که بین این دو طایفه در تبریز اختلافاتی نیز وجود داشته زیر ا متشرعه در تمام امور شرع را بر همه چیز مقدم میداشتند. جالب است بدانید که شیخیها یا همان شیخیه مسجدی ویژه نیز در تبریز داشتهاند که گویا تا دهه ۱۳۴۰ش بسیار فعالیت داشته اما پس از پیروزی انقلاب بساط آن برچیده شد. اما در مورد مهمترین خاندان شیخی آذربایجان یا خانواده ثقه الاسلامیها که از مهم ترین خاندانهای منسوب به این فرقه بودند باید گفت که میرزا شفیع تبریزی معروف به ثقه الاسلام در دوران ناصرالدین شاه بزرگ این خاندان بود و فرزند او میرزا موسی ثقه الاسلام د ر حدود سال ۱۲۹۰م از علمای شیخیه بود که در زمان اعدام میرزا علی ثقه الاسلام در تبریز نیز در قید حیات بود. و بعد از وی برادرش میرزا محمد نیز از علمای شیخیه بود که از فرزندان آنها افرادی باقی میمانند و هنوز هم فرزندان آنها در قید حیات هستند اما دیگر چندان پیگیر عقاید شیخیه نیستند.منوچهر ملک قاسمی که از نوادگان ملک قاسم فرزند فتحعلی شاه قاجار و از خانهای شیشوان بود. صفرخان قهرمانی که طولانیترین زندانی سیاسی ایران بود یک روز در سازمان اسناد ملی به من توضیح داد که من در تبریز نزد خانواده ثقه الاسلام که میرفتم. این قضیه برای حدود ۱۳۰۸ش است. جالب بود که در آنها مسئله حجاب رعایت نمیشد و آنها خیلی تجدد مآب بودند به علاوه اینها از فئودالهای دوران خود بودند و چندین قطعه آبادی داشتند و بسیار ثروتمند بودند که خانم فریده ثقه الاسلام که فرزند میرزا شفیع کوچک میباشد و از نوادگان میرزا محمد برادر مرحوم میرزا علی ثقه الاسلام تبریزی است. میرزا محمد و شهید میرزا علی ثقه الاسلام فرزندان میرزا موسی بودند و میرزا موسی فرزند میرزا شفیع بزرگ تبریزی بودند که بزرگ شیخیه بود. پس از شهادت میرزا علی ثقه الاسلام در دوران مشروطه پس از فوت میرزا محمد فکر میکنم این سلسله از شیخیه از بین میرود بنابراین باید براساس نقلهای موجود از تاریخ شفاهی این سلسله تا زمان میرزا محمد ثقه الاسلامی ادامه داشت. میرزا محمد ثقه الاسلامی فرزندی به نام میرزا شفیع دارد که وی پدر خانم فریده ثقه الاسلامی است. این خانواده با خاندان بزرگ امین لشکر افشار وصلت نموده بود و بر اساس برخی روایتهای تاریخی این خانواده نزدیک به ۲۰۰ دهکده در منطقه شاهین دژ داشتند. خانم فریده ثقه الاسلامی میگوید زمانی که کوچک بودم در شمیران باغ های زیادی داشتیم و چند ماهی به آنجا میرفتیم که همسایه پدر مهندس مهدی بازرگان بودیم. این خانه نیز در خیابان آمل کوچه پروین بود که بعدها تبدیل به خیابان تخت جمشید و چهار راه بهار شد.
قدس آنلاین:کمی در مورد دلایل اهمیت شیخیه تبریز و آذربایجان نسبت به سایر شاخهها بفرمایید؟
نیکنام لاله: در آن زمان به دلیل این که آذربایجان یکی از مراکز ثقل حوادث سیاسی، اقتصادی و تجاری ایران مرکز تحولات و حوادث سیاسی،تجاری،اقتصادی ایران بود و این ایالت زرخیز در آن زمان بر سر راه جاده ابریشم قرار داشت. همان طور که میدانید از سال ۱۲۹۵م خط آهنی از راه جلفا به تبریز کشیده شده است و پیش از آن نیز از جلفا به تفلیس و نخجوان خط آهن کشیده شده است و همچنین از مرز بازرگان به روسیه نیز یک خط آهن وجود داشت و خط آهنی نیسز به سمت کشور عثمانی یا ترکیه کنونی وجود داشت که به اروپا میرفت. به همین دلیل تمام امکانات در شهر تبریز متمرکز بود و بزرگان برای رفت و آمد از این مسیر استفاده مینمودند سپس به شهرهای دیگر میرفتند اولین امکانات ها به تبریز میآمد. تبریز به هیچ وجه از هر لحاظ قابل مقایسه با بسیاری از شهرهای دیگر نبود به دلیل مذهبی بودن این شهر انگلیس در امور آنجا بسیار دخالت میکرد و به دنبال ترویح افکار و عقاید انحرافی در این شهر بود. به نوعی میتوان گفت شروع برنامهها و کارهای مهم انگلیس از این منطقه بود. همان طور که امروز برنامهریزی برای هر نوع تهاجم فرهنگی از شهرهای بزرگ آغاز میشود. من علت اهمیت شیخیه آذربایجان را نسبت به سایر شاخههای این فرقه در این موقعیت مهم و استراتژیک آذربایجان و تبریز میدانم.
قدس آنلاین: شاخه احقاقی شیخیه از چه زمانی تأسیس شد و چه ویژگیها و بزرگانی داشت؟
نیکنام لاله: بنابر شواهد تاریخی سندی در خصوص زمان دقیق تأسیس این فرقه از شیخیه در آذربایجان در دست نداریم اما طبق گفتهها تاریخ ۱۲۰۰هق را می توان در زمان محمد علی شاه یعنی حدود ۲۴۰ سال پیش به عنوان تاریخ تأسیس این فرقه در نظر گرفت
قدس آنلاین: لطفاً در خصوص شاخههای حجت الاسلامی و ثقه الاسلامی شیخیه در تبریز و نقش آنها در تاریخ مشروطه آذربایجان مطالبی بفرمایید؟
نیکنام لاله: روسها در دوران مشروطه به ساال ۱۲۹۰هق به تبریز حمله میکنند و به بهانه مسئولیتی که در تبریز به مورگان شوستر داده شده بود اولتیماتومی برای خارج شدن وی میدهند. از این قبیل موارد در ایران وجود داشت ناگفته نماند که به عنوان مثال تا سال ۱۳۰۵ش رئیس مالیه آذربایجان یک آمریکایی بوده است و پیش از آن نیز در زمان قاجار رئیس نظمیه ما یک روسی بود و به طور کلی هر کدام از قدرتهای خارجی به دنبال منفعت خودشان و با هم در رقابت بودند .در سال ۱۲۹۰هق که روسیه تزاری به تبریز حمله میکند و برخی از گروهها به مقاومت بر علیه روسها میپردازند. در این میان قاجارها که طرفدار روسیه بودند با پیروزی مشروطه و شکست دادن شاه، قاجاری ها که تسلیم شدند روسیه هم حامی خود را از دست داد و شکست خورد. دولت روسیه تزار ی به جبران شکست خود و به بهانههای مختلف به تبریز آمد و درگیریها به وجود آوردکه طی این درگیریها افرادی نیز کشته میشوند که نقش ثقه الاسلام در اینجا به عنوان بزرگ شیخیه و عالم دینی این فرقه در دورانی که این فررقه در تبریز در اکثریت بود و متشرعه در این زمان ضعیف بودند. وی فردی باسواد و نویسنده ای زبردست بود این است که وی را میگیرند و به زندان میاندازند و دست آخر وی در ۱۰محرم ۱۳۳۰ ه ق به دست روسها در تبریز به دار آویخته شد.
قدس آنلاین: نقش سیاسی_اجتماعی شیخیه آذربایجان در دوران پهلوی اول و دوم در ایران معاصر را چگونه میبینید؟
نیکنام لاله: درباره نقش سیاسی در تاریخ و اسناد، مدارک یا چیز مهمی مشاهده نمیشود که کسی از آنها صاحب منصب باشد البته گویا از شیخیهها ثقه الاسلامیها در دوران صفوی از صاحب منصبها بودهاند اما در زمان قاجار ما مدرکی دال بر این موضوع نمیبینیم.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: فرقه انحرافی شیخیه
ادامه مطلب را ببينيد
داستان واقعی شکلگیری ریشه یک انحراف
قسمت اول پرونده ریشه انحراف
تاریخ شکلگیری جریان های انحرافی زمانی بغرنج و پر پیچ و خم میشود که یک فرقه با تبدیل شدن به سرمنشاء فرقههای انحرافی دیگر تبدیل به ریشه انحراف و در نهایت یک جریان اجتماعی منحرف شود
به گزارش قدس آنلاین، با یک تأمل اجمالی در آثار و کتب مربوط به فرقه شیخیه به طور قطع و یقین میتوان چنین حکمی را در مورد آن صادر نمود. زیرا این آثار و افکار شاذ و نادر و صد البته انحرافی شیخ احمد احسایی و شاگردان مکتب وی بود که زمینه ساز و بستری مناسب برای رشد و گسترش ادعای گوناگون و پرطمطراق و باطل سید علی محمد باب و یاران کوردل وی شد. هرچند برای ارائه یک تحلیل واقعی از چرایی و چگونگی نضج و رشد فرقه شیخیه در ایران و برخی کشورهای منطقه من جمله عراق آن هم در یک برهه تاریخی خاص لازم است تا شرایط سیاسی-اجتماعی و برخی از افکار بنیادگذار شیخیه یعنی شیخ احمد احسایی را مورد بررسی قرار دهیم. بدین منظور خبرنگار فرق و مذاهب قدس آنلاین در گفت و شنودی دوستانه با دکتر سید هادی سید وکیلی استاد برجسته و محقق و پژوهشگر نام آشنای فرق و مذاهب انحرافی سعی در ریشه یابی این انحراف بزرگ دارد.
قدس آنلاین: بسم الله الرحمن الرحیم با جلسه اول از پرونده ویژه ریشه انحراف با موضوع بررسی عقاید جریان منحرف شیخیه در خدمت آقای دکتر سید هادی سید وکیلی هستیم آقای دکتر سپاس فراوان که با وجود مشغلههای زیاد وقتی را در اختیار ما گذاشتید. به عنوان پاسخ به سؤال نخست لطف کنید و برای کمی از نقش شیخ احمد احسائی به عنوان مؤسس و پایه گذار فرقه شیخیه در شکل گیری این فرقه برای ما بگویید؟
سید وکیلی: اول از همه تشکر میکنم که به این موضوع مهم پرداختید و به این مسئله اهمیت میدهید که مبانی فکری آنها شناخته و به جامعه معرفی بشود.در رابطه با شیخ احمد احسائی باید گفت ایشان اهل احساء عربستان است که به تعبیر بهتر باید گفت احساء بحرین چون این سرزمین از نظرتقسیمات جغرافیایی جزو منطقه بحرین است اما از نظرتقسیمات کشوری در کنار کشور عربستان سعودی قرار میگیرد احساء یک پیشینه شیعی بسیار قوی دارد که االبته گرایشهای باطنی و حدیثی نیز در آن مشاهده میشود به طور مثال: ما ابن ابی جمهور احسائی را به عنوان یک عالم شیعی قوی اما باطنگرا میشناسیم و میتوانیم یک پیشینه منطقهای را در آنجا شناسنایی کنیم. خاندان شیخ احمد احسائی یک خاندان بیابانگرد سنی بودهاند که به دلایلی هم به تشیع گرویدهاند و هم شهرنشین شدند. و در منطقه احساء که یک منطقه شیعه نشین است سکنی گزیدند امروزه هم حتی احساء و قطیف در عربستان منطقهای شیعه نشین است و بخش اعظمی از نفت عربستان نیز در این منطقه قرار دارد. پس خاندان شیخ احمد احسایی شهر نشین شدند و به صورت هم زمان از اهل تسنن به تشیع گرویدند. خود شیخ احمد هم این مسئله را ذکر میکند و هم نسبت به اجداد سنی خودش به گونهای بیاعتنایی میکند اما اجدادی که به تشیع گرویدند را ارج مینهد و با تکریم از آنها یاد میکند، شیخ احمد یک زندگینامه خودنوشت دارد به طور کلی ما در رابطه با شیخ احمد ۲ الی ۳ منبع داریم در رابطه با کودکی و جوانی او که یکی زندگینامه خودنوشت اوست،یکی زندگینامه است که پسرش نوشته است و زندگینامه دیگری هم به قلم شاگردش سید کاظم رشتی موجود است و بقیه تراجمی که در رابطه با شیخ احمد هست همه به نوعی رونوشت و رونویسی از همین عنوان است که شیخ احمد احسائی در رابطه با پدر خودش با تعبیر شیخ یاد میکند در بین عربها رایج است که اگر کسی کمی اهل علم یا اهل احترام باشد یعنی جایگاه والایی داشته باشد. در آن منطقه یا از او با عنوان شیخ یاد میکنند. شیخ احمد در رابطه با منطقه خود نیز میگوید:« در آن زمانی که کودک بودم فضای حاکم بر منطقه و روستای ما بود آکنده از لهو و لعب بود و مردم به گونهای بودند که به ساز و تنبوری که بر دیوار آویزان کرده بودند افتخار میکردند.» همین مسئله و همان روحیه برآمده از یک خاندان نسبتاً محترم و از آن طرف هم فضای لهو آلود دوره نوجوانی، شیخ احمد را به این مسئله میکشاند که درهمان عنفوان جوانی و کودکی به سمت تفکر کردن و اندیشیدنی خاص برود. که این اندیشیدنها متأسفانه او را به سمت ریاضتهایی که غیر مرسوم و یا حتی غیر شرعی و بدون حضور و توجه استاد بود میکشاند که اولین نقطههای انحراف شیخ احمد در نوشتههای خودش هم از اینجا شروع میشود میبینیم که میگوید: «در کودکی به جای اینکه با بچهها بازی کنم میرفتم به قبرستانهای اطراف و در خرابههای کاخ هایی که از گذشته به جای مانده بود. در اطراف روستا میگشتم و میگفتم: (أینَ المُلوک أینَ اَبناءُ المُلُوک) پادشاهان کجا هستند فرزندان پادشاهان کجا هستند؛ و فکر میکردم وشروع میکردم به ریاضت کشیدن که این رضایتهای غیرشرعی و بدون استاد طبیعتاً نقطه آغازین انحراف در زندگی او بود.
قدس آنلاین: آقای دکتر در بخش پایانی فرمایشات خودتان از ریاضتهای غیر شرعی سخن گفتید میخواهم یک مقداری از نقش این ریاضتها در شکلگیری عقاید انحرافی شیخ احمد احسائی و پیروانش و اینکه اینها از چه جنسی بودند توضیح دهید؟
سید وکیلی: ریاضتهایی که ما میگوییم شامل چلهنشینیهای غیر معتبر، اوراد و اذکاری که بعضاً به شماره هستند اما بدون نقل کردن از منابع معتبر و بصورت خودسر انجام میگیرند، سکوتهای آنچنانی، کنارهگیری از جمع میشود که بعدها ما اینها را در سید کاظم رشتی وعلی محمد شیرازی باب میبینیم و در خیلی از افرادی که به نوعی به این جریان وصل میشوند این ریاضتهای غیرشرعی را میتوانیم مشاهده کنیم که اگر نگویم غیر شرعی یعنی حرام ولی این ریاضتها غیر معتبر و من درآوردی هستند و جالب این ک این ریاضت های من درآوردی گاهی ممکن شما این ریاضتها را در یک کتابی که مشخص نیست منبع و نویسنده آن کیست ببینید میخواهم بگویم این گونه موارد معتبر نیست شاید منقول باشد ولی اعتباری ندارد و ممکن حتی اثر هم بکند آنچنان که در مورد شیخ احمد آن طور که خودش مدعی است اثرکرده و اثرش در مورد وی این بوده که در حول وحوش ۲۰ سالگی شیخ احمد شروع میکند به دیدن رؤیاهایی که در آنها به او الهاماتی میشود وجالب است که در این رؤیاهایی که او میبینید گاهی به عنوان قرآن، تفسیر وحدیث به او مطالبی آموخته میشود که ما در اغلب جریانهای انحرافی میتوانیم این مسئله را ببینیم. این مسئله از جمله مشترکات بین جریانهای انحرافی میباشد که شما امروز در جریان احمد بصری هم همین مسئله را میبینید رؤیاهای آنچنانی که گاهی به اسم حدیث و ملاقات با امام زمان تعبیر هم میشود اینها عناوین مقدسی هستند که اعتبار قدسی ندارند و این نکته مهمی است. یک نکته هم در تبار شناسی وی مهم است و آن این است که زندگی وی هم زمان با گسترش وهابیت یعنی نفوذ تفکرات تکفیری در عربستان و ظهور اندیشههای محمدابن عبدالوهاب به صورت جدی است.
قدس آنلاین: آیا میتوانیم بگوییم تفکر تندی که در شیخیه شکل میگیرد وبه صورتی ریشه اخباری هم پیدا میکند واکنشی است به گسترش آنچه که ما بعداً تحت عنوان فرقه ضاله وهابیت میشناسیم؟
سید وکیلی: هعیچ بعید نیست ببینید ما تا الان ۳ منشاء برای اندیشههای شیخ احمد یاد کردیم: ریاضتهای غیرمعتبر، وجود یک اندیشه اخباری در منطقه احساء و به نوعی یک باطنگرایی که ویژگیاش این است که خیلی با تقدسات به صورت عاقلانه رفتار نمیکند. نکته بعدی همین مسئلهای که شما ذکر کردید یعنی این جریان میتواند واکنشی باشد به جریان وهابیت تکفیری من این نکته را معمولاً در منابعی که راجع به شیخ احمد نوشتهاند ندیدهام. اما از نظر تاریخی میتوانیم این را ردگیری کنیم و اتفاقاً نظریه قابل دفاعی که اندیشههای غلوآمیز شیخ احمد و این توجه ویژه وی به مسئله اهل بیت با نگاه غلوآمیز و از طرفی دیگر نوعی اخباری گریش شاید بتوان گفت مقابلهای است با اندیشه وهابیت چون رشد وهابیت در عربستان همزمان با ظهور این اندیشه میباشد. در سال ۱۱۶۰ه ق شیخ احمد به دنیا میآید و در سال۱۱۱۵ه ق محمد ابن عبدالوهاب به دنیا آمد. در آن زمان محمد ابن عبدالوهاب ۴۵ ساله است. این محمد ابن عبدالوهاب ۴۵ ساله همان محمد ابن عبدالوهابی است که اندیشههای خود را گسترش می دهد و به محمد ابن سعود وصل شده است و در کنار هم میجنگند و محاربه میکنند و سرزمین خودشان را گسترش میدهند و حتی بعدها حمله به عتبات میکنند و اندیشههای شیخ احمد هم در همین دوران شکل میگیرد و رشد میکند.
قدس آنلاین: ما بعد از سپری شدن دوره کودکی ونوجوانی شیخ احمد احسائی شاهد این بودیم که وی به حوزههای علمیه شیعه میرود در منطقه عراق و بین النهرین درس میخواند و متأسفانه در جلسات درس بعضی از علمای بزرگ آنها حاضر میشود و اینها مدعی هستند که به ایشون درجه اجتهاد داده میشود میخواهم بدانم این فرآیند برای ما باز کنید این که به چه شکلی بود و این که آیا اساتید وی از تفکرات انحرافی ونگاه های غلو آمیز او آگاه بودند یا خیر و اینکه چگونه به شیخ احمد احسائی درجه اجتهاد داده شده است آیا نفوذی در حکومتهای آن دوران در حوزههای علمیه صورت گرفته بوده است؟
سید وکیلی: شیخ احمد احسائی در ۲۰ سالگی به نجف مهاجرت میکند و دلیل اصلی آنها را هم ذکر کردهاند که گسترش بیماری حصبه و وبا در منطقه احساء و البته این را به عنوان دلیل ذکر نکرده اما ما در همان زمان حمله وهابیان به منطقه احساء را داریم جوری که ترس از جان هم بود و دلیل فقط وجود بیماری نبود. اما شیخ احمد احسائی به آنجا مهاجرت میکند و در ابتدای مهاجرت خودش تا ۱۵ الی۲۰ سال هیچ گونه انحرافی از خودش نشان نمیدهد و به صورت یک طلبه عادی به درس خواندن میپردازد. به صورت هوشمندانه درس میخواند از محضر علمایی کسب علم میکند که این علما صاحب نام هستند. و مهم ترین استاد او سید مهدی بحر العلوم است که ظاهراً اولین اجازه اجتهاد شیخ احمد احسائی را هم ایشان داده است. خود ایشان هم گرایشهای امام زمانیش زیاد است. یعنی ملاقات متعددی با امام زمان(عج) داشته و یا بحث ظهور و انتظار فرج را زیاد مطرح میکند. این مسئله درمورد سید مهدی بحرالعلوم به شکل صحیح و واقعی آن وجود داشت. و ایشان یکی از علمایی است که مشهور است و عشق و دلبستگی به صورت واقعی به امام زمان(عج) داشت و شیخ احمد احسائی اول به پیش ایشان میرود و اولین استاد مرحوم سید مهدی بحرالعلوم است اما از شیخ جعفر کاشف الغطا، مرحوم صاحب فصول و از دیگر اساتید مهم ومعتبر حوزه نیز استفاده میکند و در ۴۵سالگی رسالهای را می نویسد و در این ۲۰ سالی که به نجف آمده شکل مرسوم درس خوندن را رعایت میکند و بعد حاشیهای بر تبصره المتعلمین علامه حلی مینویسد و آن را به استاد خود ارائه میدهد سید مهدی بحر العلوم و علما دیگر و آنها به او اجازه اجتهاد میدهند و آنها اطلاعی از اندیشهها انحرافی شیخ احمد ندارند ومیدانیم که در این دوره شیخ احمد بروز و ظهوری ندارد و نمیدانیم اندیشهها در این دوره انحرافی هست یا نیست؟ و یا اگر انحرافی است آن را مخفی کرد یا نه؟ چون ما در اینجا هیچ بروز و ظهوری از شیخ احمد نمیبینیم و مانند افراد عادی درس میخواند تا به مرحله اجتهاد میرسد. اما دو نکته در این خصوص وجود دارد در این دوره ۱- شیخ احمد طبق ادعای خودش به صورت مخفیانه میرفت و برخی دروس غیر مرسوم در حوزه را میخواند مانند علوم غریبه که این علوم غریبه درحوزه مکتب شیعه خیلی تأثیر دارد و در خود شیخ احمد بسیار تأثیر داشت چون در امتدادش خیلی اهل اینجور چیزها نباشند اما شیخ احمد اهل این جور چیزها بود ۲- آداب صوفیگری کتابها و آثار محی الدین ابن عربی را در پیش معصومعلیشاه میخواند این را شاگردان معصوم علی شاه ذکر کردهاند که شیخ احمد پیش ایشان درس میخواند. اما خود شیخ احمد اسم استاد خودش را ذکر نکرده است و میگفت پیش اساتید فن میرفتم اما اسمی از این اساتید نیست و فقط نام اساتید معروف حوزه است که این ما را به تردید میاندازد و یک نکته دیگه ما را به تردید میاندازد و این که ابتدای شکلگیری شیخ احمدی که ما میشناسیم در آنجا یک داستانی وجود دارد که ما را بسیار مشکوک میکند من این نکته را برای اولین بار دارم اظهار میکنم چون شاید در منابع به این شکل وجود نداشته باشد وآن این است که شیخ احمد احسائی اظهار میکند که من یک شب خواب دیدم که ناراحت آمدم به خانه و خیلی ناراحت بودم و خواب دیدم که مجلسی آراستند و پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) تک به تک ایستادهاند و به من احترام کردند و حتی حضرت مهدی(عج) ایستاده بودند و پیامبر(ص) رو کردند به من وگفتند شیخ احمد تو چه نیازی به اجازه اینها منظور علما (شیعه) داری!! من خودم به تو اجازه میدهم و به من اجازه دادند تا مستقیم از ایشان نقل حدیث بکنم و بعد به تک تک اهل بیت(ع) دستور دادند که به من اجازه بدهند و از اینجا شیخ احمد اصلی شکل میگیرد و دلیل با ناراحتی خوابیدن شیخ احمد از این خواب روشن میشود که شیخ احمد به کسی مراجعه کرده است که اجازه اجتهاد بگیرد و به او اجازه نداده است از آنجا این نکته را متوجه میشویم که در خواب موضوع نیاز به گرفتن اجازه است پس متوجه میشویم که یک عدهای از علما هم بودند که به نوعی شناختهایی راجع به شیخ احمد پیدا کردند و ذکر نشده چه کسانی بودهاند و کسانی که اجازه دادند اسامی آنها ذکر شده است. از اینجا متوجه آگاه نبودن آنها میشویم که بعد از آشکار شدن موضوع تکفیر شیخ احمد علمایی که اجازه داده بودند و در قید حیات بودند اجازه خود را پس گرفتند مانند شیخ جعفر کاشف الغطا و این نشان میدهد زمانی که مرحوم کاشف الغطاء اجازه اول را داده است آگاه نبوده است شما اگر کتاب «قصص العلماء» مرحوم تنکابنی را نگاه کنید میبینید در این کتاب دو ترجمه برای شیخ احمد و دو ادبیات برای شیخ احمد در یک کتاب موجود است که یک ادبیات ادبیات مدح است و یک ادبیات ادبیات ذم است. معلوم است مرحوم تنکابنی یک بخش از اینن را قبل از تکفیر و یک بخش بعد از تکفیر نوشته شده است. شیخ احمد بعد از این قضیه به بصره میرود و در کربلا و نجف نمیماند.
قدس آنلاین: شیخ احمد احسائی چرا مهاجرت میکند و نقش او در بصره چیست؟
سید وکیلی: به این دلیل مهاجرت میکند که نجف و کربلا معهد علما شیعه است شیخ احمد رو میشود وقتی میخواهد نکاتی را بگوید که مورد قبول علما نیست قطعاً دستش رو میشود و کتابهای فعلی شیخ احمد همه در بصره و یا ایران نوشته شده است و در دوره که در نجف بود کتاب خاصی توسط وی نوشته نشده است. غیر از رسالهای که برای اجتهادش نوشت و ایشان در جایی که اتفاقاً اندیشهها به نقد گذاشته میشود. صحبتی از انحرافات و دیدگاه های خاص خود نمیکند و این با روحیه شیخ احمد جور درمیآید چون روحیه شیخ احمد از نظر شخصیتی یک روحیه پرهیز از غوغا طلبی و به نوعی هراسان از این است که مورد عتاب و خطاب بقیه قرار بگیرد بر خلاف سید کاظم رشتی که ان شاء الله بعداً خدمتتان عرض میکنم
قدس آنلاین: یک مقدار بیاییم جلوتر مکتب شیخیه زمانی وارد ایران میشود که ایران در حال سپری کردن دوران فتحعلی شاه قاجار است. به تعبیر بعضی نویسندگان دلیل این که د ر این دوره برخی علمای اصولی قدرت میگیرند این بود که مکاتب انحرافی عرفانی وارد ایران شدند که یکی از این مکاتب شیخیه بود. علما برای مبارزه با این مکتب کمر همت بستند. ما در این دوران شاهد شکلگیری یک اندیشه آخرالزمانی در ایران هستیم. براساس روایتهای تاریخی این اوضاع به دلیل جنگ ایران و روسیه و شکست خوردن ایران در این جنگ شکل میگیرد شما نقش این جنگ را چگونه میبینید که موجب شکل گیری تفکرات شبه آخرالزمانی یا شبه مذهبی شیخ احمد احسائی شد لطفاً دیدگاه خودتان را در این باره بیان کنید دستگاه حکومتی در شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران به شکل گیری وگسترش شیخیه در ایران چه کمکی میکند؟
سید وکیلی: این سؤال شما نیازمند این هست که ما یک مطالعه جدی بر روی حکومت قاجار و اندیشههای این حکومت داشته باشیم. حکومت قاجار یکسری نقطههای مثبت و ضمناً یکسری نقطههای منفی نیز دارد. از نظر فکری و اندیشهای شیعی بودن این حکومت و یکپارچه بودن این حکومت از نقطه قوت این حکومت است اما گرایش این حکومت به جریانهای عرفانی صوفیانه و نه عرفان واقعی و حقیقی! و به دنبال آن ترویج این اندیشهها در حکومت قاجار و به علاوه ظلم و هوسرانی نقطه منفی این حکومت است. یک نوع اباحهگری که حاصل اندیشه صوفیانه است. بنابراین مخصوصاً شخص فتحعلی شاه خیلی نمیخواهد در مقابل علما بایستد و از طرف دیگر دلش هم نمیخواهد که به آنچه که علما صد درصد از آن با عنوان تعبیر متشرعانه و اسلام فقهی دارند تن در دهد. جالب است بدانید که بعدها وقتی دعوای شیخیه و شیعیان شکل میگیرد در مقابل شیخیه لفظ متشرعه را به کار میبرند. از همین مسئله مشخص است که متشرع بودن و یا نبودن موضوع دعوای آن زمان بوده است که اینها همه برای ما نماد است که چرا میگذارند متشرع؟ اصولیان نمی گذارند؟ این اسم گذاری مفهوم دارد مفهومش این است که جریان مقابل شیخیه با متشرع بودن مسئله دارد و همین را زیر سؤال میبرد دررابطه با این نکته که شما فرمودید فتحعلی شاه قاجار میخواهد که یک جریان حوزوی اصیل و فعال در مقابل حوزه نجف برپا بکند و شیخ احمد احسائی فردی است که میتواند این کار انجام بدهد. وی برخلاف مشی علما با دربار نیز ارتباط خوبی دارد و حاضر از دربار پول بگیرد. در حالی که علمای ما هیچ وقت حقوق بگیر دربارها نمیشدند اما شیخ احمد از فتحعلی شاه حقوق میگیرد. نکته دوم این است که شیخ احمد نوعی اندیشه غیر متشرع و غیرفقهی باطن گرا ترویج میکند چون شیخ احمد در ظاهر با صوفیه خیلی مشکل دارد هر چند در باطن چنین نیست و عملاً حرفهای آنها ترویج میکند اما در ظاهر صوفیه را لعن میکند و به طور جدی با آنها مقابله و مخالفت میکند. نکته سوم این است که فتحعلی شاه قاجار نوه خودش را که میرزا محمد کریم خان کرمانی است به عنوان شاگرد پیش شیخ احمد احسائی میفرستد که بعدها وقتی مهمترین شاخه شیخیه یعنی شیخیه کریمخانی است که در کرمان شکل میگیرد با رهبری همین میرزا محمد کریم خان کرمانی است پس این نکته نشان میدهد که حکومت به گسترش این جریان تمایل دارد و انگیزههای مختلف دیگری هم دارد ازطرف دیگر همان طور که فرمودید همان نگاه موعدگرا و انتظارگرا که معمولاً در مشکلات فرهنگی ،اقتصادی و در جنگها در جامعه گسترش پیدا میکند و الان هم در ایران وجود دارد و شیخ احمد میتواند این را به نوعی پاسخ بدهد. بنابراین ما میبینیم که وقتی شیخ احمد به ایران میآید از سوی همه تکریم میشود و حتی در یزد و جاهای مختلف که میرود مور احترام قرار میگیرد حتی در ابتدای ورودش به قزوین هم تکریم میشود اما اتفاقی که میافتد مقابله علما اصیل ما با این جریان و شناسایی دقیق آنها که به ماجرا تکفیر ختم میشود.
قدس آنلاین: نقش علما در مقابله با این جریان که نهایتاً به فتوای تکفیر شیخیه و برخورد مرحوم شیخ محمد تقی برغانی «رحمۀ الله علیه» شهید ثالث با این جریان چگونه بود و از کجا شروع شد و به کجا ختم میشود؟
سید وکیلی: نکته اول شناخت مرحوم برغانی از این مسئله است. در این خصوص باید گفت که مسئله شناسی علمای ایران خیلی دقیق است یعنی حتی شاید بشود گفت که علمای نجف بیشتر توجه به متون دارند ولی به نظر میرسد علمای ایران دقت اجتماعی بالاتری داشتند. نماد این مسئله میشود مرحوم ملا محمدتقی برغانی که به دنبال مسائل انحرافی و تأثیر آنها در اجتماع میگردد و پیگیری میکند و در این خصوص پافشاری میکند. جالب اینجا است که وقتی ایشان با شیخ احمد مواجه میشود و از شیخ احمد ادله میخواهد و به دنبال این است که از او اشکال علمی بگیرد. و شیخ احمد نمیتواند پاسخ بدهد و وقتی مرحوم ملا محمد تقی برغانی اعلام میکند که شیخ احمداز نظر من منکر ضروری دین یعنی منکر معاد جسمانی ومنحرف است و مسئله تکفیر شیخ را مطرح میکند حاکم قزوین سعی میکند این مسئله را به نوعی سرهم بندی و به نوعی جمع بکند. برداشت من این است که حاکم قزوین از ترس برخورد حکومت که ما این شیخ را که مورد احترام حکومت بود برای تکریم به قزوین فرستادیم و به قزوین آمد اما تکفیر شد مسئله را جمع بکند و مهمانی آشتی کنانی ترتیب میدهد اما مرحوم برغانی همان جا هم اعلام میکند که کفر و ایمان با هم جمع نمیشود و دست آنها را به نوعی رو میکند و بعد به علمای نجف و علمای بلاد نامه مینویسد و اعلام میکند که شیخ احمد از نظر من این مشکل را دارد و منحرف است و حکم تکفیر اعلام میکند. جالب است بعد از مرحوم برغانی جالب است که مرحوم سید شفتی هم در اصفهان وارد این قضیه میشود با این که مرحوم کلباسی در اصفهان سعی میکند مسئله را به نوعی توجیه و حمل به صحت بکند اما مرحوم سید شفتی در اینجا جدی میایستد و نمیگذارد این مسئله خاموش بشود یعنی علما بزرگ بلاد که مطرح هستند و حکومت هم تا حدی از آنها حساب میبرد مثل مرحوم شفتی که حکومت به شدت از اوحساب میبرده نمیگذارند که حکومت در این قضیه ورود بکند وگرنه آنها به شکل خاص وارد میشدند و مسئله را به گونهای به نفع خودشان برمیگرداندند. که حضور علما و دقت و اصرار آنها این مسئله را برملا میکند این اتفاقی است که در ایران میافتد که حکومت مجبور میشود کناره گیری کند و نقش یک بیطرف را بازی کند هر چند ما بعداً با وجود محمد کریم خان کرمانی متوجه میشویم حکومت خیلی هم بی طرف هم نیست.
قدس آنلاین: آقای دکتر به عنوان فراز آخر میخواهم نکته ای را برای ما روشن کنید. الان برخی مدعی هستند که چون بخشی از خانواده مرحوم برغانی(ره) پیرو شیخیه بودند. برخی از اعضای این فرقه میگویند ایشان از نظر مزاجی آدم متغیری بود و به خاطر حالت تغیر خودش فتوای تکفیر شیخ احمد احسائی را صادر کرد یعنی از روی عصبانیت این فتوا صادر شده و ایشان بعداً از اینکه چرا شیخ احمد احسائی تکفیر کرد پشیمان شد شما دیدگاهتان نسبت به این قضیه چیست آیا این مسئله جزو جعلیات این فرقه است و دلیل علمی برای آن نداریم نگاه شما به نقش شخصیت مرحوم ملا محمد تقی برغانی در این مسئله چیست ؟
سید وکیلی: نگاه من به این مسئله تاریخی است و نمیخواهم از کسی طرفداری کنم و قصد دارم بیطرفانه قضاوت کنم. مرحوم شیخ محمد تقی برغانی در این ماجرا بسیار مظلوم واقع شده است دلیلش هم این است که برادر کوچک ایشان یعنی شیخ محمد علی برغانی جذب شیخ احمد شد و دختر ملا محمد صالح قره العین که عروس مرحوم برغانی هم هست تحت تأثیر عموی خودش به شیخیه گرایش پیدا میکند اما خود ملا محمد صالح بیطرف است و دختر میرزا محمد علی و خانواده وی هم در این گرایش نقش دارند اما مسئله این است که در این روایت سعی کردند از مرحوم ملا محمدتقی برغانی یک چهره خشن و غیرقابل گفتگو و تندرو نشان بدهند در حالی که وقتی ایشان مستندات خودشان را برای علما بلاد میفرستند و حکمی که داده است مورد پذیرش آنها نیز قرار میگیرد یا نه؟! یعنی مرحوم کاشف الغطا صرفاً با شنیدن این که مرحوم برغانی شیخ احمد احسائی را تکفیر کرده حکم تکفیر را امضا میکند و اجازه اجتهاد خودش را برمیدارد! این برای ما قابل باور هست که علما بلاد با نقل یک عصبانیتی از یک شخص در قزوین همه پیرو یک فتوا شوند پس یک چیزهایی بوده است اما دیگران شاید این جرأت را نداشتند یا این مسئله را در اولویت قرار نمیدادند و یا این خط شکنی را انجام نمیدادند اما مرحوم محمد تقی برغانی این خط شکنی انجام میدهد که شکستن این شخصیتی که حکومت هم در بزرگ کردن او آنقدر نقش دارد. ویسند که وقتی شیخ احمد احسائی به قزوین یا کرمانشاه رفت و آن همه جمعیت به استقبالش رفتند. شکستن این شخصیت و بت یک جرئتی میخواهد که شاید هر کسی نداشته باشد و ملا محمد تقی برغانی این جرئت را داشت. در واقع ما باید به مسئله به این شکل نگاه بکنیم و جالب است که بعداً ملا محمد تقی برغانی هم نسبت به شیخیه انتقادات خودش را دائم ذکر میکند به علاوه یکی از مخالفین اصلی بابیه نیز میشود و بعدها بابیه وقتی او را میکشند به گردن شیخیها میاندازند چون شهید است. مرحموم برغانی شهید مقابله با جریان بابیت است و بابیه او را ترور میکنند پس معلوم میشود ایشان نسبت به هر جریان انحرافی خیلی حساس بودند و طبیعتاً علمایی که آنقدر نسبت به جریانات انحرافی حساس هستند معمولاً از طرف دیگران گاهی متهم به عدم سازش عدم کوتاه آمدن و پذیرش میشوند به نظر میرسد این ادعا نمیتواند درباره شیخ محمد تقی درست باشد. مخصوصاً اینکه علما حرف او را پذیرفتند.
قدس آنلاین: لطفاً به عنوان سخن آخر اگر نکته ناگفتهای در خصوص شیخیه باقی مانده است بفرمایید تا استفاده کنیم؟
سید وکیلی:این که کسی ادعایی در خصوص ارتباط مستقیم با امام زمان (عج) بکند که شیخ احمد این را دارد. شیخ احمد منکر امام زمان(عج) نیست و ادعای بابیت هم ندارد اما ادعای ارتباط مستقیم با امام زمان(عج) (عج) به نوعی ادعای سفارت دارد این چیزی که در توقیع مبارکه موجود است یعنی عبارت شریفه «علی ومن الدع المشاهده» یعنی کسی که ادعا دارد آن کسی که ادعا دارد «آن را که خبری شد خبری باز نیامد» اگر کسی آمد و ادعا داشت شروع کرد درباره این ادعا حرف زدن و برای خودش جایگاه و موقعیت حتماً باید برروی آن علامت سؤال بگذاریم و مهمترین نقطهای که انحراف آغاز میشود از همین جا است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: فرقه انحرافی شیخیه
ادامه مطلب را ببينيد
پرونده ۱۰ قسمتی بررسی فرقه انحرافی شیخیه
تاریخ شکلگیری جریان های انحرافی زمانی بغرنج و پر پیچ و خم میشود که یک فرقه با تبدیل شدن به سرمنشاء فرقههای انحرافی دیگر تبدیل به ریشه انحراف و در نهایت یک جریان اجتماعی منحرف شود.با تأمل اجمالی در آثار و کتب مربوط به فرقه شیخیه درمییابیم که این آثار و افکار شاذ و انحرافی شیخ احمد احسایی و شاگردان مکتب وی بود که زمینه ساز و بستری مناسب برای رشد و گسترش ادعای گوناگون و پرطمطراق و باطل سید علی محمد باب و یاران کوردل وی شد. قدس انلاین در پرونده ۱۰ قسمتی به موشکافی و رمز گشایی از رازهای فرقه انحرافی شیخیه پرداخت.
قدس انلاین در پرونده ۱۰ قسمتی به موشکافی و رمز گشایی از رازهای فرقه انحرافی شیخیه پرداخت.
۱-داستان واقعی شکلگیری ریشه یک انحراف
تاریخ شکلگیری جریان های انحرافی زمانی بغرنج و پر پیچ و خم میشود که یک فرقه با تبدیل شدن به سرمنشاء فرقههای انحرافی دیگر تبدیل به ریشه انحراف و در نهایت یک جریان اجتماعی منحرف شود
با یک تأمل اجمالی در آثار و کتب مربوط به فرقه شیخیه به طور قطع و یقین میتوان چنین حکمی را در مورد آن صادر نمود. زیرا این آثار و افکار شاذ و نادر و صد البته انحرافی شیخ احمد احسایی و شاگردان مکتب وی بود که زمینه ساز و بستری مناسب برای رشد و گسترش ادعای گوناگون و پرطمطراق و باطل سید علی محمد باب و یاران کوردل وی شد. هرچند برای ارائه یک تحلیل واقعی از چرایی و چگونگی نضج و رشد فرقه شیخیه در ایران و برخی کشورهای منطقه من جمله عراق آن هم در یک برهه تاریخی خاص لازم است تا شرایط سیاسی-اجتماعی و برخی از افکار بنیادگذار شیخیه یعنی شیخ احمد احسایی را مورد بررسی قرار دهیم. بدین منظور خبرنگار فرق و مذاهب قدس آنلاین در گفت و شنودی دوستانه با دکتر سید هادی سید وکیلی استاد برجسته و محقق و پژوهشگر نام آشنای فرق و مذاهب انحرافی سعی در ریشه یابی این انحراف بزرگ دارد.
۲-داستان واقعی ظهور و بروز فرقه شیخیه در آذربایجان
تأملی محققانه در تاریخ معاصر ایران میتوان دریافت که یکی از مراکز مهم نشو و نمای شیخیه در ایران معاصر ایالت مهم و زرخیر آذربایجان بوده است.
پس از مدت اندکی از ورود این فرقه به آذربایجان و تبریز ما شاهد این هستیم که شیخیه با توجه به تفاوت دیدگاههایی که نسبت به شیعیان امامیه در خصوص مسائل مذهبی داشتند به راحتی در قبال موج افسارگسیخته افکار متجددانهای که ریشه در اروپا داشت از خود انعطاف نشان دادند و پس از مدتی به مدد همین انعطاف پذیری برخی از شخصیتهای مؤثر شیخیه همچون میرزا علی ثقه الالسلام تبریزی رهبر شاخه ثقه الاسلامیهای شیخیه در تاریخ معاصر ایران اقدامات مهمی داشتند که باعث شد نقش پر رنگی در این برهه حساس زمانی ایفا کنند. اما این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که شیخیه تبریز و آذربایجان یک تفاوت اساسی با سایر نحلههای فکری مربوط به پیروان شیخ احمد احسائی داشت و آن نزدیکی بسیار شیخیه تبریز و آذربایجان به متشرعه و پذیرفتن و سرخم نمودن در برابر بسیاری از ظواهر شرعی بود که موجب ایجاد نقطه عطفی در تاریخ این شاخه از فرقه شیخیه شد. با عنایت به این مسئله خبرنگار و پژوهشگر فرق و مذاهب قدس آنلاین در گفتگو با دکتر ایوب نیکنام لاله تاریخ نگار و نویسنده کتاب«تبریز در گذر تاریخ» به دنبال واکاوی برخی از نکات تاریخی مربوط به این این شاخه مهم از فرقه شیخیه است.
۴-ریشه یابی گفتمان انحرافی بابیه در درون افکار شیخیه
کمتر پژوهشگر نکته سنجی میتواند از کنار این مسئله که سید علی محمد باب ر هبر فرقه انحرافی بابیه شاگرد مکتب شیخیه و سید کاظم رشتی بوده بیتفاوت رد شود.
در این خصوص باید گفت هر چند شاید نتوان انحراف باب و پیروان وی را حتی از مبانی شیخیه انکار کرد اما این نکته را نیز نمیتوان نادیده گرفت که شیخیه با افکار و عقاید بدعت آلود و نظرات شاذ و نادر خویش بستر مناسبی را برای برپایی بساط بابیه براساس ادعای سفارت و بابیت و پس از آن مهدویت و امامت فراهم آورد. برای روشنتر شدن این نظریه مشهور در خصوص نسبت تفکرات شیخیه با ظهور بابیه خبرنگار و پژوهشگر فرق و مذاهب قدس آنلاین با سید محمدرضا سالاری محقق و پژوهشگر خوش ذوق ادیان و مذاهب انحرافی به گفتگو نشسته تا ابعاد ماجرا را روشنتر کند.
۵-نگاهی متفاوت به نقش سید کاظم رشتی در شکل گیری انحرافات شیخیه
با وجود این که بسیاری از نویسندگان و محقیق حوزه ادیان و مذاهب کلامی انحرافات شیخ احمد احسائی را زمینه ساز اصلی ظهور جریان منحرف بابیه ر ایران عصر قاجار میدانند اما نباید این نکته را ناگفته گذاشت که کم نیستند صاحب نظران و محققانی که با وجود منحرف دانستن شیخ احمد احسائی و بدعت دانستن تفکرات انحرافی او در زمینههای مختلف نقش سید کاظم رشتی جانشین شیخ احمد را در پیدایش فرقه بابیه بیش از استاد خود میدانند.
از منظر این اندیشه ورزان سید کاظم رشتی با وارد نمودن افکار شدید و غلیظ آخرالزمانی به بستر اخباری جریان شیخیه خواه و ناخواه شاگردان خود را به سمت به پیش بردن ادعاهای واهی و پرطمطراق در خصوص ظهور و حوادث مربوط به آن سوق داد. برای روشنتر شدن موضع این دسته از پژوهشگران علی رحمانی خبرنگار و پژوهشگر حوزه فرق مذاهب قدس آنلاین در گفتگویی دوستانه با حجت السلام والمسلمین دکتر محمد صفر جبرئیلی مدرس حوزه علمیه، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و مؤلف و نویسنده ارجمند کتاب مدارس کلامی شیعه سعی در واکاوی نظر این قسم از اندیشمندان در خصوص شیخیه دارد.
۶-نقص ابزارهای معرفت شناسی شیخیه
در دانشهای نشأت گرفته از حوزه علوم انسانی بدون شک مقوله معرفت شناسی و عناصر فکری وابسته به آن حرف اول را میزند.
این مسئله به قدری مهم است که به آسانی میتوان گفت: هر گونه اعواج در ساختار معرفت شناسانه یک نظام فکری میتواند از منظر اندیشهای فاجعه بار باشد. مواردی مانند انحرافهایی که در سیستم فکری یک تفکر مذهبی رخ میدهد و منجر به پیدایش فرقههای گوناگون میشود از جمله تبعات منفی نقص سیستم معرفت شناسانه یک دستگاه فکری محسوب میشود. جهت واکاوی بیشتر موضوع علی رحمانی خبرنگار و پژوهشگر فرق و مذاهب قدس آنلاین با دکتر حجت حیدری چراتی مدرس دانشگاه و پژوهشگر مسائل فرقه شیخیه به گفتگو نشسته است.
۷-نگاهی به فراز و فرودهای نقد فرقه شیخیه
نیازی به گفتن نیست که اگر یک پژوهشگر دقیق قصد بررسی همه جانبه یک فرقه را داشته باشد بایستی ادبیات به وجود آمده به وسیله پیروان آن فرقه را نیز به دقت مطالعه کند زیرا همان طور که امیر بیان و مولای متقیان امام علی ـ علیه السلام ـ میفرماید: «حبّ الشیءِ یُعمی و یُصمّ.» به راستی که عشق به چیزی چشمان فرد عاشق را کور و گوشهایش را کر میکند.
با توجه به این عارضه اگر قرار باشد انسان صرفاً با عینک پیروان یک فرقه انحرافی به عقاید بنیانگذاران آن فرقه بنگرد لاجرم بسیاری از از گژیها و کاستیها را نخواهد دید. برای دوری گزیدن از پیش داوریها و به منظور داشتن نگاهی ورای تعصب و حب و بغض به تاریخ شیخیه خبرگزاری قدس آنلاین طی گفتگویی دوستانه با سید مقداد نبوی رضوی در پی واکاوی ناگفته هایی از سنت ردیه نویسی بر فرقه شیخیه است.
۸-مکتب امام صادق(ع) اینها نیست
در میان فرقهها و جریانهای فکری به و جود آمده در ۲۰۰ الی ۳۰۰ سال اخیر شاید کمتر فرقه یا مکتبی به ماند شیخیه بخت این را داشته باشد که بتواند به تدوین افکار و عقاید خویش در قالب رسالههای متعدد بپردازد.
اما به روایت تاریخ در سایه لطف و مدارای زعمای مذهبی جهان تشیع به خصوص در ایران معاصر این بخت برای مکتب شیخیه و پیروان و رهبران فراهم شد تا با انجام یک مناظره مذهبی حقیقت عقید خویش را بیان کنند و براساس ترازوی عقل و دین مورد سنجش مرجع عالیقدر و فقید جهان تشیع یعنی حضرت آیت الله اعظمی بروجردی(ره) قرار گیرند. در این میان موضع صریح، محکم و متقن آن مرجع بزرگ و اسطوره تقوا در حمایت از عقاید حقه مذهب جعفری قابل توجه است. در ادامه علی رحمانی خبرنگار فرق و مذاهب خبرگزاری قدس آنلاین در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین دکتر عزالدین رضانژاد ضمن پرداختن به برخی مسائل جالب توجه در خصوص مکتب شیخیه به بازخوانی این واقعه مهم فکری در ایران معاصر نیز پرداخته است.
۹-ماجرای تحریم شیخیه توسط شیخ مرتضی انصاری(ره)
بدون تردید تمامی فقها و علمای متأخر و متفدم شیعه به نقش بی بدیل مرحوم آیت الله العظمی شیخ مرتضی انصاری(ره) در تدوین و جمع آوری و نیز تکمیل فقه شیعه امامیه معترفند.
این نقش به حدی پررنگ و انکار ناپذیر است که علمای اسلام به آن مرحوم لقب خاتم الفقهاء والمجتهدین دادهاند. اما آنچه در این میان همچون رازی تقریباً سر به مهر باقی مانده است فعالیت این عالم بزرگ و برجسته شیعه در راستای مبارزه بیامان فقهی و کلامی با فرقهها و جریانهای انحرافی من جمله شیخیه به عنوان بستر اصلی ظهور تفکرات انحرافی بابیه است. به این دلیل که روش و منش اخلاقی این مرجع و مجتهد بزرگ با احتیاط و بلند نظری خاصی توأم شده است. و از آنجا که شرایط آن روز شیعیان عراق و حتی ایران به گونهای نبود که فقها و علمای شیعه بتوانند آزادانه و بدون هراس از حکام ظلم و جور به بیان مکنونات قلبی و موضعگیریهای سیاسی-اجتماعی خویش بپردازند لذا باید گفت در پیش گرفتن یک روش احتیاط آمیز و تغ حدود زیادی محافظ کارانه توجیهات خاص سیاسی-اجتماعی خود را دارد اما نکته اساسی اینجا است که چنین روشی با وجود مفید و مؤثر بودن تا حدودی مورخ و پژوهشگر امروزی را برای کشف حقایق با سردرگمی و مشکل مواجه میسازد. تا حدی که گاهی اوقات به دلیل پیچیدگیهای تاریخی راه را برای سوء استفاده از نام و آوازه علمای بزرگ توسط جریانها و احزاب جاسوس و معلوم الحالی همچون بهائیت باز میکند. بهائیان سالها است یا تهمتی ناروا مرحوم شیخ انصاری(ره) را نسبت به انحرافات و کجرویهای اشکار و عیان خویش بیتفاوت نشان میدهند و حال آن که به گواهی تاریخ آن مجتهد بزرگوار با تحریم و مبارزهای بیامان و قهرمانانه با انحرافات شیخیه و سید کاظم رشتی زعیم و سردمدار وقت این جریان فکری انحرافی راه را بر هر گونه سوء استفاده جریانهای انحرافی بعدی به وجود آمده از بطن شیخیه بسته است و تقلای بیهوده بهائیان مزدور آب در هاون کوبیدن است. با عنایت به اهمیت این مسئله خبرنگار فرق و مذاهب قدس آنلاین در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین دکتر علیرضا روزبهانی استاد مسلم فرقه پژوهی سعی در واکاوی ابعاد پنهان اندیشههای انحرافی شیخیه و پرده برداری از این راز سر به مهر و ناگفته تاریخی در خصوص مرحوم شیخ مرتضی انصاری(ره) دارد.
۱۰-آسیب شناسی مطالعات یک انحراف
شکی نیست که یکی از عوامل ایجاد اختلاف در بین پیروان هر دین و مذهبی شکلگیری و رشد و گسترش جریانها و مکاتبی انحرافی در بین پیروان آن دین یا مذهب است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: فرقه انحرافی شیخیه
ادامه مطلب را ببينيد