ایران ۲۰۰ سال قبل تا ۱۳۵۷ و تا بحال
ایرانِ قبل از «معاهده پاریس» و بعد از آن را ببینید! +نقشه
افغانستان همیشه تاریخ بخشی از ایران بود؛ بخشی از «خراسان بزرگ». از ۵۰۰ سال پیش به اینطرف هم حساب کنیم در دوره صفویان بخش بزرگی از افغانستان ازجمله ولایت هرات جزو خاک ایران بود. بود و بود تا اینکه پای انگلیس به منطقه باز شد!
۴مارس سال ۱۸۵۷ میلادی تاریخی است پای یک قرارداد تلخ برای ایران؛ «معاهده پاریس»! این معاهده که در سال ۱۲۳۵ شمسی در فرانسه امضا شد میان ایران و انگلستان بود بر سر افغانستان! حالا ماجرا چه بود که این همه کشور درگیر شده بودند؟ از زمان صفویان بخش بزرگی از افغانستان جزو امپراتوری ایران بود؛ در این حد که شاه عباس صفوی در هرات به دنیا آمد. پس از سقوط صفویه بخشهایی از این سرزمین از دست رفت و افتاد دست ازبکها یا حکومتهای محلی تا اینکه نادرشاه افشار دوباره افغانستان را پس گرفت. پس از آن هم افغانستان بارها و بارها دست به دست شد تا اینکه در دوره قاجار بخشهایی به مرکزیت ولایت هرات برای ایران مانده بود. آنهم البته مشکلات زیاد داشت؛ هر بار قاجارها لشکر میکشیدند آن طرفها همه مطیع میشدند و وقتی لشکر بازمیگشت همه شاه میشدند و خلاصه حاکیمت ایران بر هرات همیشه درعمل با ابهام همراه بود. تا اینکه محمدشاه قاجار یکبار رفت هرات را درست و حسابی پس بگیرد و داشت موفق میشد که انگلیسیها پریدند وسط و کشتی آوردند جنوب ایران و جزیره خارک را تصرف کردند و به ایران اعلان جنگ دادند!
منافع انگلیس به خطر افتاد
حالا به انگلیس چه ربطی داشت؟ آن روزگاران کمپانی هند شرقی داشت هند را میچاپید و برای خودش لشکر و کشور داشت و افغانستان هم به نظرش دروازه هند بود و مسیر تجارت جهانیاش. همان موقع سفارت انگلیس در ایران به وزیرخارجه انگلیس پیام داده بود که: «در صورتی که ایران هرات و خیوه و بخارا را تصرف کند کنترل آسیایمیانه از دست ما خارج خواهد شد.» القصه، آن قدر به ایران فشار نظامی و سیاسی آوردند که محمدشاه قاجار لشکرش را از هرات بازگرداند.
https://snn.ir/files/fa/news_albums/917188/6715/resized/resized_1313512_934.png
نقشه ای غربی از قلمرو ایران پیش از معاهده پاریس
ناصرالدین زورش به زورگوها نرسید
دفعه بعد ناصرالدین قاجار خواست کار ناتمام پدرش را تمام کند و لشکر کشید به افغانستان. این بار کمپانی هند شرقی افغانستان را هم مال خود کرده بود و تازه با افغانستانیهای آزادیخواه که علیه اشغال کشورشان میجنگیدند جنگهای طولانی داشت. لشکر ناصرالدین که به هرات رسیدند و شهر تصرف شد همانروز انگلیس به ایران اعلان جنگ داد؛ ۸ کشتی جنگی به همراه تعدادی کشتی پشتیبانی وارد آبهای جنوب ایران شدند و به جزایر ایرانی حمله کردند و چند ماه بعد جزیره خارک و بنادر بوشهر و خرمشهر و حتی بخشهایی از جنوب ایران را اشغال کردند. در این میان انگلیسیها سلطان عمان را هم تشویق کردند تا به بندرعباس حمله کند که بعدا معلوم شد انگلیسی بازی درآوردهاند در حد اعلاء. ناصرالدین هم که دید زورش به زورگویی انگلیسیها نمیرسد میانجیگری فرانسه را پذیرفت و «فرخ خان امین الملک» سفیر ایران در فرانسه و «لرد کاولی» سفیر انگلیس در فرانسه رفتند و نشستند و معاهده پاریس را تنظیم کردند و هرات هم مانند بخشهای دیگر افغانستان رفت که رفت. هرات تحت الحمایه انگلیس شد و بعدها به افغانستان پیوست.
ناصرالدین چه کرد؟
حالا ببینیم طبق متن معاهده ۱۵ ماده ای پاریس ناصرالدینخان چه کرد! اول این که افغانستان را بخشید: «اعلیحضرت شاهنشاه ایران راضی میشود که ترک بکند کل ادعای سلطنتی بر خاک و شهر هرات و ممالک افغان و هرگز مطالبه نکند از رؤسای هرات و ممالک افغان هیچ علامت اطاعت مثل سکه و خطبه و باج و نیز اعلیحضرت تعهد میکند که بعد از این از هر مداخله در امورات داخله افغانستان اجتناب نماید و قول میدهند که هرات و تمام افغانستان را مستقل شناخته و هرگز درصدد اخلال استقلال این ولایات برنیایند.» خائنها را هم بخشید: «اعلیحضرت شاهنشاه ایران تعهد میکند که بلافاصله بعد از مبادله امضانامههای این عهدنامه یک عفونامه کامل اعلام نماید که به واسطه آن جمیع رعایای ایران که در وقت جنگ با مراوده خود با عساکر انگلیس، مصدر خیانتی شده باشند از عقوبت این حرکت خود معاف باشند به طوری که هیچ کس هر درجه که داشته باشد به جهت این حرکت خود مورد تنبیه و اذیت و تعدی نخواهد بود. سفارت انگلیس را هم که قبلا تعطیل شده بود، بازگشایی کرد: «بلافاصله بعد از مبادله امضانامه های این عهدنامه سفارت انگلیس مراجعت به طهران خواهد کرد و دولت ایران قبول مینماید که سفارت مذکور را با معذرت و تشریفات معینه... بپذیرند. بر اساس توافقات در پاریس با انگلیسیها ناصرالدین یک پیمان هم بست با دولت عمان و بندرعباس و چابهار را برای مدت ۲۰ سال به بهای اندک اجاره داد به آنها؛ این همان انگلیسیبازی بود. در مقابل چه به دست آورد که بالاخره حتی شده روی کاغذ کمی خوشحال باشد؟ دوستی با انگلیس را: از روز مبادله امضانامههای عهدنامه حال فیمابین اعلیحضرت شاهنشاه ایران و اعلیحضرت شاهنشاه انگلیس و ایرلاند و نیز فیمابین اخلاف و ممالک و رعایای طرفین صلح و دوستی دایمی خواهد بود!
https://snn.ir/files/fa/news_albums/917188/6716/resized/resized_1313513_623.png
نقشه ای با مقیاس غیردقیق که در آن، بخش جداشده از ایران بر اساس معاهده پاریس بهصورت تقریبی ترسیم شده است
معاهده پاریس؛ داستان غمانگیز جدایی هرات و بلخ و کابل و قندهار و قسمتی از سیستان از ایران
معاهده ای در سال ۱۸۵۷ میلادی ، ۱۲۳۵شمسی «۱۶۸ سال پیش» منعقد شد که مطابق آن، هرات و ... از ایران جدا شد. سرزمینی که امروزه در تقسیمات کشوری بخشی از ایران، افغانستان و ترکمنستان شناخته میشود، در جغرافیای تاریخی ایران قدیم، بخشی از ایالت خراسان بزرگ به شمار میرفت و هرات که امروزه در افعانستان قرار دارد، تا دوره قاجار از شهرهای مهم ایران محسوب میشد. در دوره ناصرالدین شاه، با انعقاد معاهده پاریس، این شهر از ایران جدا شد و تحت نفوذ بریتانیا قرار گرفت. جدایی هرات از ایران که با دخالت دولت بریتانیا و برخی از سیاستمداران ایرانی روی داد، لطمه بزرگی به تمامیت ارضی ایران وارد کرد. این جدایی نشان از اهمیت استراتژیک هرات برای انگلستان داشت که آن را دروازه ای جهت ورود دیگر کشورها به هند و از دست رفتن منافع خود در این کشور قلمداد میکرد.
آنچه باید درباره معاهده پاریس بدانید: - علت جدایی هرات از ایران چه بود؟ - تصرف هرات
تهدید ایران به تخلیه هرات - هرات در زمان کدام پادشاه از ایران جدا شد؟ - هرات بهموجب کدام عهدنامه از ایران جدا شد؟ - نقشه ایران قبل از معاهده پاریس
در سال ۱۲۸۳ ، ۱۲۰ سال قبل قسمتی از بلوچستان از ایران جدا شد
قرارداد گلداسمیت یا قرارداد گلداسمید، به دو قراردادی است، که توسط فردریک جان گلدسمید طراحی و ناصرالدین شاه قاجار تأیید و تصویب شد. از این دو قرارداد، اولی در سال ۱۲۴۹ خورشیدی صورت گرفت که منجر به جدایی مکران و بلوچستان شد. این سرزمینها از ایران به امپراتوری بریتانیا واگذار شد، که امروزه شامل ایالتهای بلوچستان و خیبر پختونخوا پاکستان میشود، که در طی حمله نادرشاه به هند به ایران اضافه شده بودند. قرارداد دوم در ۱۲۵۱ خورشیدی صورت گرفت، که منجر به جدایی بخشهایی از سیستان، و واگذاری آن به افغانستان شد.[۱] . همزمان با به قدرت رسیدن دودمان قاجار در ایران، مجموعه تحولاتی در اروپا روی داد که منجر به افزایش توجه دولتهای استعماری به ایران و تشدید رقابتهای آنها بر سر ایران شد. در اوایل دوران فتحعلی شاه، ایران به طور ناخواسته درگیر کشمکشهای سه دولت فرانسه، روسیه و امپراتوری بریتانیا شد و این در حالی بود که آگاهی، امکانات و توان لازم را برای برخورد و رویارویی با آن نداشت. در نتیجه مواجهه با این دولتها، زیانهای بسیاری را به همراه داشت که از جمله آن میتوان به قراردادهای ننگینی اشاره کرد که طی آن قسمتهای وسیعی از شمال، شمال شرق، شرق و جنوب شرق کشورمان طی معاهداتی چون گلستان، ترکمانچای، آخال، پاریس و گلداسمیت از ایران جدا شد و به تبع آن مشکلات و مسائل بسیاری را به بار آورد.[۲] .
جدایی مناطق شرق ایران
با شکست ناپلئون بناپارت از امپراتوری روسیه، بریتانیاییها پس از بیست سال نفس راحتی از جانب حمله احتمالی فرانسه به هندوستان کشیدند و موانع سیاسی خود را در ارتباط با ایران تغییر داده و برای جلوگیری از حمله احتمالی روسیه به هندوستان درصدد برآمدند تا بخشهایی از شرق ایران را جدا کنند. هدف آنها از این امر ایجاد منطقه امن و تحت نظارت خودشان در مرزهای هندوستان بود.[۳] . امپراتوری بریتانیا برای اجرای این سیاست ابتدا با انعقاد معاهده پاریس در سال ۱۲۳۵ خورشیدی، افغانستان را از ایران جدا کردند و سپس در سال ۱۲۴۹ خورشیدی طی کمیسیونی با شرکت نمایندگان دولت ایران، استان کلات و گلداسمیت، گلداسمیت را مأمور مرزبندی سرحدات بلوچستان کرد. گلداسمیت مرزهای بین دو کشور را از خلیج گواتر تا کوهک مشخص کرده و نقشه آن را به تصویب ناصرالدینشاه رساند که قسمتی از مرزهای امروزی ایران و پاکستان را تشکیل میدهد.[۱][۳] . ناصرالدین شاه برای جلوگیری از مزاحمتهای افغانستان در این منطقه مکرر از دولت امپراتوری بریتانیا تقاضا میکرد تا براساس معاهده پاریس و فصل ششم آن که؛ «دولت ایران در صورت اختلاف میان ایران و افغانستان، میانجیگری امپراتوری بریتانیا را بپذیرد» میانجیگری کند. اما دولت امپراتوری بریتانیا جواب میداد که سیستان را جزئی از خاک ایران نمیداند و بنابراین نمیتواند در این موضوع مداخله کند.[۳] . پس از آنکه تکلیف مرزهای بلوچستان تعیین شد، دولت امپراتوری بریتانیا اعلام کرد که حاضر به قبول میانجیگری در مورد سیستان است و گلداسمیت به عنوان میانجی تعیین شد. به موجب نظری که گلداسمیت در سال ۱۲۵۰ خورشیدی داد، سیستان به دو قسمت، اصلی و خارجی تقسیم شد، سیستان اصلی از نیزار واقع در شمال آن ایالت تا ملک سیاه کوه یعنی ناحیه ای که در غرب رود هیرمند قرار دارد به ایران واگذار شد و سیستان خارجی یعنی ناحیه ای که در شرق هیرمند واقع است به افغانستان داده شد.[۳] . پس از خاتمه کار کمیسیون میانجیگری، دولت ایران نیروهایش را در کوهک مستقر کرد، زیرا پیشتر گلداسمیت مرزهای شرقی ایران را از خلیج گواتر تا کوهک و سپس از ملک سیاه کوه تا شمال سیستان تعیین کرد و بین این دو ناحیه بیابان به طول پانصد کیلومتر در جنوب سیستان، و نیز بیابان دیگر به نام دشت هشتادان وجود داشت که مورد اختلاف بود. این اقدام ایران مورد اعتراض امپراتوری بریتانیا قرار گرفت و اختلاف بین دو کشور بر سر کوهک و دشت هشتادان حدود بیست سال ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۲۶۷ خورشیدی با کمک هنری دراموند ولف، وزیر مختار امپراتوری بریتانیا (سفیر) در تهران دولت امپراتوری بریتانیا با تشکیل کمیسیون میانجیگری دیگری موافقت کرد. این کمیسیون تحت ریاست ژنرال مک نیل امپراتوری بریتانیای تشکیل شد و طی آن طرحی که در سال ۱۲۶۹ خورشیدی مرز ایران و افغانستان را معین میکرد، با نصب ۳۹ علامت مرزی علامتگذاری شد و مثلثی به زیان ایران تشکیل داد که بخشی از جلگه هشتادان را برخلاف حقانیت و عدالت متعلق به افغانستان اعلام کرد.[۳] .
اثرات
در پی این قرارداد نه تنها قسمتهایی از سرزمین تاریخی سیستان از ایران جدا شد بلکه در بحث حقآبه هیرمند و سهم ایران از این رود بیعدالتیهایی صورت گرفت و منطقه سیستان را که روزگاری جزء انبار غله ایران به حساب میآمد به منطقه ای خشک تبدیل کرد.[۴] . دولتهای حاکم در افغانستان همچون طالبان و جمهوری اسلامی در ۵۰ سال اخیر با یاری شرکتهای روسی و چینی سدها و کانالهایی را بدون توجه به معاهدات بین طرفین روی رود هیرمند و شاخه های آن ساخته که میتوان گفت حتی زیست بوم سیستان را دگرگون کرده اند. بطوریکه در ۵۰ سال اخیر ۵ تا ۶ خشکسالی شدید بر سیستان وارد شده که سخت ترین آنها در سالهای ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۰ و ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۰ بوده اند. در این سالها دریاچه هامون خشکیده و زیست و مراتع پیرامون با خطر جدی روبرو شدهاست. پیامد این خشکسالیها مهاجرت و ترک خانه و کاهش شمار زیادی از جمعیت منطقه پس از انقلاب ۵۷ بوده است.[۴]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: ایران از۲۰۰ سال قبل تا بحال
ادامه مطلب را ببينيد
نواحی جداشده از ایران در پی معاهده پاریس و قرارداد گلداسمیت.
تقسیم سیستان
سیستان یا سکستان یکی از سرزمینهای ایران بزرگ است که در ایران و افغانستان قرار دارد و قدمت سکونت در آن به دوران اساطیری ایران باز میگردد.[۱][۲] . انگلیسیها برای اینکه بتوانند مانع از پیشروی نیروهای روس به سمت هند شوند و سدی در برابر آنها به وجود آورند، سیستان را به دو قسمت تقسیم کردند؛ یعنی نیم از آن را که گستره جغرافیایی وسیعی و شهرهای مهمی را شامل میشد، برای همیشه از ایران جدا کردند.[۳][۴][۵]
سیستان را میشود به سه نوع سیستان تقسیم کرد:
۱- سیستان کهن و باستان: شامل مرکز تمام مناطق شرق فلات ایران، نیمهٔ جنوبی و شرقی افغانستان کنونی، مناطق شمال پاکستان، کشمیر و همچنین طبق متون تاریخی، در دوران باستان، منطقهٔ تبت در ادوار طولانی متعلق به فتوحات امیران و حکام سیستانی بوده است.[۶][۷]
۲- سیستان اصلی و محدود: شامل نیمهٔ جنوبی افغانستان، منطقهٔ چمن و ارتفاعات آن در پاکستان، مثلث شمال غرب پاکستان و سیستان ایران.
3- سیستان رسمی: که بعد از عهدنامهٔ پاریس و گلدسمید به سه بخش سیستان ایران و سیستان افغانستان و سیستان پاکستان تقسیم شدهاست که ولایات هلمند، فراه، نیمروز، قندهار جزو سیستان افغانستان و شهرستانهای زابل، زهک، هیرمند، هامون، نیمروز، نهبندان، شوسف، سربیشه و توابعشان سیستان ایران محسوب میشوند.[۸]
گلد اسمیت انگلیسی نخستین مدیر تلگراف در ایران بعنوان مامور وقت تعیین مرز سیستان انتخاب شد تا پس از انجام وظایف محوله نسبت به ارائه گزارش کار خود به تهران اقدام کند. متاسفانه در نهایت بیخبری دولت ایران، گزارش کمیسیون حکمیت مرزی در تهران به تایید و امضای میرزا ملکم خان ناظمالدوله بعنوان نماینده ایران در آن کمیسیون رسید. میرزا ملکم خان در حالی اسناد تعیین مرزهای سیستان را امضاء کرد که نه تنها منطقه سیستان را ندیده بود، حتی از چگونگی کار مطالعات مرزی و تعیین حدود مرزی نیز کمترین آگاهی را نداشت.[۹] . وی تنها پس از دوبار ملاقات با گلد اسمیت انگلیسی و پس از برخی لفاظیهای بی مورد و بینتیجه، خطوط مرزی تعیین شده از سوی گلداسمیت و نقشه های مربوطه را امضاء و خود را در دامان بریتانیا بیمه کرد. اما تنها موردی که در تصمیمات مرزی گلد اسمیت یادی از آب هیرمند دارد به این قرار است که: "... فراتر {از موضوع} ، باید کاملاً درک شود که هیچ کاری از سوی دوطرف نباید صورت گیرد که نتیجه اش دخالت در آب مورد نیاز (منظور آب هیرمند است) برای آبیاری در کرانه باشد...". از نظر انگلیسیها سیستان ارزش فراوان و سوق الجیشی داشت و تصرف آن از اقدامات مقدماتی مهمی بود که سدی برای پیشروی همه جانبه به سوی هند و یا حمله به افغانستان بشمار میآمد. در اواخر سال 1901 میلادی عده کمی از افراد نظامی هندی و انگلیسی به فرماندهی سروان وب.ویر، پاسگاهی در میرجاوه تاسیس کردند که این نقطه، دهی در ساحل رود تالاب در محلی که عموماً آنجا را جزء خاک ایران میشناختند بود و میپنداشتند میرجاوه از نظر مرکزی در راه بازرگانی سیستان برای انگلیسیها حائز اهمیت میباشد. چنانچه روسیه به کشیدن راه آهن شرق ایران تا خلیج فارس اقدام کند، برای دولت متبوع خود بینهایت اهمیت خواهد داشت.
تقسیم سیستان با نقشه انگلیسیها
اما دسیسه و کار انگلیس در ایران به اینجا ختم نشد، بریتانیا پس از مدتی درصدد برآمد که در جنوب شرقی ایران و ساحل شمالی خلیج فارس حریم امنی بدست آورد و طوری اقدام کند که اگر روسیه روزی خواست به هندوستان حمله کند، پیش بینیهای لازم را با بالاترین درجه امنیتی و حفاظتی در دست داشته باشد.[۱۰] . به همین دلیل انگلستان ابتدا در سیستان به فتنه انگیزی و آشوب پرداخت و در اوت 1872 نماینده بریتانیا، سیستان را به دو بخش تقسیم و قسمتی از آن را در اختیار افغانستان گذاشت.[۱۰] . پس از حکمیت گلداسمیت و تجزیه بخشهای وسیعی از سیستان ایران، افغانستان متعهد شده بود که دست به اقدامی نزند که مانع رسیدن آب هیرمند به دریاچه هامون ایران شود، از این رو دولت ایران مراقب بود که افغانستان دست به اقدامی نزند که مانع رسیدن حقابه ایران شود.[۱۱] . در بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، اسناد مکمل، جلد ۱۶، سند شماره ۶۱۳ آمده است که در یک مورد ناصرالدین شاه به امین السلطان صدراعظم مینویسد: «جناب صدر اعظم؛ باید با سفارت انگلیس حرف بزنید به علاالسلطنه هم بنویسید که او هم در آن جا حرف بزند و بگویید طرقو را افغان نباید آباد نماید، زیرا که آبادی آن جا باعث نیامدن آب به سیستان است و این ضرر بیمعنی است که به دولت ایران وارد میشود و نباید آباد بشود.»[۳] .
تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی – بخش اول
تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی – بخش دوم
قاجاریه چگونه دو سوم ایران را به باد داد؟
با توطئه انگلیسیها دو سوم ایران در سه قرن اخیر از کشور جدا شد
مناطق تجزیه شده از ایران:
حکومت صفویه ( ۱۵۰۱ -۱۷۳۶ میلادی) اولین حکومت متمرکز در ایران بود که بعد از فروپاشی ساسانیان در نتیجه هجوم اعراب تشکیل شد. بعد از ورود اسلام به ایران، حکومتهای زیادی در ایران تشکیل شدند؛ اما هیچ کدام نتوانستند تمام جغرافیای ایران را زیر سلطه خود درآورده و یک حکومت متمرکز تشکیل دهند. با تشکیل دولت متمرکز و تلاش جهت تثبیت سرحدات و مرزهای ایران ما شاهد جنگ های و قرار دادهای متعدد با طرف های درگیر بوده ایم و در برخی مقاطع شاهد گسترش وسعت ایران به میزان حداکثی آن بوده و در زمان ضعف دولت مرکزی و دخالت قدرت های بزرگ شاهد از دست رفتن بسیاری از سرزمین های ایران در چهار گوشه ایران عزیز بوده ایم . در مطلب زیر به مواردی که طی آنها بخش های عظیمی از خاک ایران از گستره آن جدا شده و به کشورهای زیر پیوسته اند اشاره شده است امید است همانگونه که در جنگ تحمیلی هشت ساله عراق علیه ایران با همت و ایثار جوانان ایران زمین مانع جدایی بخشی از ایران شوند به تقویت حس وطن دوستی و افکار عمومی این اقدام برای نسل های آینده به عنوان یکی از اصول خلل ناپذیر در برنامه مردم و رهبران ایران گنجانده شود.
عهدنامه قصر شيرين ۱۶۳۹م : واگذاری رسمی بغداد و بین النهرین به امپراطوري عثماني
عهدنامه گلستان ۱۸۱۳م : واگذاری بخش بزرگي از سرزمينهاي قفقاز به روسیه .
عهدنامه تركمنچاي ۱۸۲۸م : استيلاي کامل روس ها بر قفقاز .
سرزمین های جدا شده قفقاز بر اساس قراردادهای گلستان و ترکمانچای با روسیه (کیلومتر مربع): آران و شروان: ۸۶۶۰۰ ک. م. - ارمنستان: ۲۹۸۰۰ ک .م. - گرجستان: ۶۹۷۰۰ ک.م. - داغستان: ۵۰۳۰۰ ک.م. - اوستیای شمالی: ۸۰۰۰ ک.م. - چچن: ۱۵۷۰۰ ک .م. - اینگوش: ۳۶۰۰ ک.م. - ( جمع کل: ۲۶۳۷۰۰ کیلومتر مربع ) .
عهدنامه پاريس ۱۸۵۷م : واگذاری بخشي از هرات و افغانستان امروزي به بریتانیا در ازاي تخليه بنادر جنوبي .
سرزمینهای جداشده ی ایران : هرات و افغانستان: ۶۲۵۲۲۵ ک.م. بخشهایی از بلوچستان و مکران: ۳۵۰۰۰۰ ک.م. - (جمع کل: ۹۷۵۲۲۵ کیلومتر مربع) .
عهد نامه آخال ۱۸۸۱م : واگذاری مرو و بخشهايي از خوارزم به روسیه در ازاي تضمين امنيت .
سرزمینهای جداشده ی ورارود/ وَرَزرود/فرازرود(ماوراءالنهر) ؛ سرزمین ترکمن نشین خراسان و خانات خیوه یا خوارزم : ترکمنستان: ۴۸۸۱۰۰ ک.م. - ازبکستان: ۴۴۷۱۰۰ ک.م. - تاجیکستان: ۱۴۱۳۰۰ ک.م. - بخشهای ضمیمه شده به قزاقستان: ۱۰۰۰۰۰ک.م. - بخشهای ضمیمه شده به قرقیزستان: ۵۰۰۰۰ ک.م. - ( جمع کل: ۱۲۲۶۵۰۰ کیلومترمربع) .
۱۸۹۳م : واگذاری منطقه و قصبه فیروزه و اصلاح خطوط مرز و سرچشمه آب ها به نفع روسیه .
۱۹۰۷م : تقسیم و اشغال ایران بر طبق قرارداد سن پترزبورگ میان روسها و بریتانیاییها :منطقه شمالی به امپراتوری روسیه و منطقه جنوبی به امپراتوری بریتانیای کبیر اعطا شد و منطقه میانی باید به عنوان منطقه بیطرف کار میکرد .
۱۹۷۰م : استقلال بحرين كه به لحاظ تاريخي بخشي از كشور ايران بود (بحرین: ۶۹۴ ک.م) .
ماجرای ۱۰۰ ساله بودن قرارداد ترکمنچای صحت دارد؟
ایران چرا و چگونه پاره پاره شد؟
حراج خاک ایران توسط پهلویها
روز شمار جدایی پارههای وطن
حدود ١٩۵سال پیش و باز هم در زمان فتحعلیشاه قاجار به موجب قرارداد ننگین ترکمنچای در سال١٢٠٧شمسی (۱۸۲۸میلادی)، منطقه «ایروان، نخجوان و بخشهایی از تالش و آذربایجان» و در مجموع حدود ۳۰هزارکیلومتر مربع دیگر از ایران جدا و باز هم به امپراتوری روسیه تقدیم شد! حدود ٢١٠سال پیش در زمان فتحعلی شاه قاجار به موجب قرارداد ننگین گلستان در سال١١٩٢شمسی (۱۸۱۳میلادی) کشورهای فعلی «قفقاز، ارمنستان، گرجستان، داغستان، چچن و اینگوش و سواحل ارزشمند دریای کاسپین» به مساحت حدود ٢٣٠هزارکیلومتر مربع از ایران جدا و به روسیه تزاری تقدیم شد!
حدود ١٩۵سال پیش و باز هم در زمان فتحعلیشاه قاجار به موجب قرارداد ننگین ترکمنچای در سال١٢٠٧شمسی (۱۸۲۸میلادی)، منطقه «ایروان، نخجوان و بخشهایی از تالش و آذربایجان» و در مجموع حدود ۳۰هزارکیلومتر مربع دیگر از ایران جدا و باز هم به امپراتوری روسیه تقدیم شد! حدود ١۶٧سال پیش در زمان ناصرالدین شاه قاجار به موجب معاهده ننگین پاریس در سال١٢٣۵شمسی (۱۸۵۶میلادی) مناطق «هرات و افغانستان و بلوچستان و مکران» به مساحت ۲۲۵/۹۷۵ کیلومتر مربع با فشار انگلیس از ایران جدا شد! حدود ١۵٢سال پیش و باز هم در زمان ناصرالدین شاه قاجار به موجب قرارداد ننگین حکمیت «گلد اسمیت» در سال١٢۵٠شمسی (۱٨٧١میلادی) و باز هم تحت فشار انگلیس مناطقی از «پاکستان و سیستان» به مساحت ۳۵۰ هزارکیلومترمربع از ایران جدا شد! حدود ١۴٢سال پیش باز هم در زمان ناصرالدین شاه قاجار به موجب «پیمان آخال» در سال١٢۶٠شمسی (۱۸۸١میلادی) کشورهای فعلی «ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان» به مساحت ۵۰۰/۲۲۶/۱ کیلومترمربع از ایران جدا و باز هم به امپراتوری روسیه تقدیم شد! حدود ١٠۴سال پیش در سال١٢٩٨شمسی (١٩١٩میلادی) در زمان احمدشاه قاجار و دولت وثوق الدوله بر اساس پیمان منطقه ای مستشاران انگلیس، جزایر نفتخیز خلیج فارس از جمله کشورهای فعلی «امارات، قطر، عمان و چند جزیره بسیار ارزشمند دیگر» به مساحت ۲۸۷/۴۰۵ کیلومترمربع رسماً از ایران جدا شد! حدود ٨۶سال پیش در سال۱۳۱۶شمسی (۱۹۳۷میلادی) در زمان رضاشاه پهلوی با امضای پیمان ننگین سعدآباد با کشورهای همسایه (عراق، ترکیه و افغانستان) بخشهای عظیمی از ایران با دسیسه انگلیس جدا شد، از جمله «ارتفاعات سوقالجیشی آرارات» به ترکیه، بخش عظیمی از «اروندرود» و اداره کامل آن را به عراق دادند و «دشت وسیع نا امید» به مساحت ۳هزارکیلومتر به افغانستان بخشیده شد! حدود ۶٩سال پیش در سال١٣٣٣شمسی (١٩۵۴میلادی) در زمان محمدرضا شاه پهلوی، بندر استراتژیک «فیروزه» در شرق دریای خزر از ایران جدا و به شوروی واگذار شد! و باز هم در زمان محمدرضا شاه در سال١٣۵٠شمسی (١٩٧١میلادی) با فشار انگلیس، مجمعالجزایر بحرین به مساحت بیش از ٧٠٠کیلومتر مربع با انبوهی از مخازن نفت و گاز از ایران جدا شد! وبا کمال تأسف باید این حقیقت تلخ رابدانیم که این مقدارتجزیه وجدایی بیش از ٣ میلیون و۵٠٠ هزارکیلومتر مربع از خاک ایران به واسطه سستی و خیانت پادشاهان میهنفروش در کل تاریخ جهان بیسابقه است و ایران امروز با مساحت ۱۹۵/۶۴۸/۱ کیلومترمربع کمتر از یکسوم مساحت ایران بزرگ ۲۰۰ سال قبل را دارد! اما در زمان جمهوری اسلامی و پس از هشت سال دفاع مقدس، یک سانتیمتر از خاک کشور عزیزمان را هم از دست نداده ایم!
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: ایران از۲۰۰ سال قبل تا بحال
ادامه مطلب را ببينيد
سرزمینهای جداشده و تهدید تمامیت ارضی ایران
چگونگی تجزیه سه و نیممیلیون کیلومتر مربع از خاک کشور در قرارداد گلستان :
بیستم مهر ماه 1392 خورشیدی دویستمین سالگرد یکی از تلخ ترین رویدادهای تاریخ ایران زمین یعنی قرارداد گلستان است، قراردادی که... تجزیه متناوب سرزمینهای ایرانی بعد از آن، جدایی بیش از سه ونیم میلیون کیلومتر مربع از خاک ایران را به دنبال داشته است. در قرارداد ننگین 1193 خورشیدی برابر با 12 اکتبر 1813 میلادی، تمامی خانات جنوب قفقاز، شامل خانات باکو، خانات شیروان، خانات قره باغ، خانات گنجه، خانات شکی، خانات قبا، بخشی از خانات تالش، دربند، داغستان و گرجستان از ایران تجزیه و به روسیه واگذار شد.
یادگاری ننگین از پادشاه بیکفایت و بیلیاقت قاجار که غرق در فساد اخلاقی و حیف و میل اموال عمومی، از پارههای سرزمین تاریخی ایران زمین چشم پوشید... مروری دیگر بار به سرزمینهای ایرانی که در طول زمامداری حاکمان بیلیاقت، ضعیف و ضد ملی قاجار در 200سال گذشته از ایران تجزیه شده اند، برای پیشگیری و جلوگیری از تکرار خطاهای گذشته برای همه مسئولان و قاطبه مردم ایران ضرورتی اجتناب ناپذیر است. دشمنان ایران زمین امروزه نیز با تجهیز و پشتیبانی گروههای تجزیه طلب قومی و زبانی در آذربایجان، کردستان، خوزستان و بلوچستان، همچنان درصدد لطمه به تمامیت ارضی ایران زمین و تجزیه وکوچک تر کردن آن هستند، مساله ای بسیار مهم که به هیچ وجه نباید مورد غفلت مسئولان، رسانهها و مردم ایران قرار گیرد.
سرزمینهای جداشده تا پایان قاجاریه:
کشور های حوزه تمدن ایران بزرگ که در طول 200 سال گذ شته در سرزمینهای جداشده از ایران تشکیل شده اند عبارتند از:
1- حــوزه قفقاز(معـــروف به 17 شهر قفقاز): شامل کشورهای: گرجستان،ارمنستان، اوستیای شمالی و جنوبی،آبخازستان(معروف به آبخازی)، دولت باکو و مناطق تحت تسلط روسیه شامل ، داغستان و چچنستان(معروف به چچن)
2- حوزه ورارود ( آسیای میانه یا ماوراءالنهر): شامل کشور های تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان و قزاقستان .
3- حوزه ایران شرقی : شامل افغانستان و هرات و دو سوم بلوچستان و کلات (در پاکستان)
4- حوزه خلیج فارس: شامل بحرین بزرگ (متشکل از جزیره بحرین، قطر و کرانه های فعلی عربستان در خلیج فارس موسوم به منطقه الشرقیه)، عمان و استان جلفاوه (امارات امروزی)
5- حوزه کردستان بزرگ که دو سوم آن در جنگ های امپراتوری عثمانی با ایران به اشغال این کشور در آمد و بعد ها بین سه کشور ترکیه، عراق و سوریه تقسیم شد.
این سرزمین ها یا بر اثر جنگ های نابرابر و یا با قراردادهای خفت بار و تحقیرآمیز منعقد شده بین شاهان ضعیف ایران و قدرت های استعماری به ویژه دسیسه های انگلیس که بر ایرانیان تحمیل شده است، تجزیه شده است. از این روی مرور تاریخ معاصر و حوادث غم انگیز تجزیه ایران بزرگ می تواند ما را در شناخت حدود واقعی مرز های ایران بزرگ وحفاظت هر چه جدی تر از ایران امروزکه یک سوم سرزمین های واقعی ایران بزرگ را در بر می گیرد و فراهم آوری فرصت یکپارچگی فرهنگی این سرزمین های جدا افتاده از هم مصمم تر سازد. نقشه های ایران پیش و پس از قاجاریه نشان از تجزیه بخش های متعددی از ایران دارد بخش هایی که به ویژه در دوران 37 ساله حکومت فتحعلی شاه قاجار پس از جنگ های پردامنه ایران و روسیه از ایران جدا شدند به بیش از 273000 کیلومتر مربع می رسند و در دوران حدودا پنجاه ساله حکومت ناصرالدین شاه قاجار نیز جدایی بیش از 2196500 کیلومتر مربع از سرزمین های تاریخی ایرانیان به وقوع پیوست و آخرین تجزیه نیز در سال 1970 با جدا شدن استان چهاردهم ایرا ن یعنی بحرین به وقوع پیوست . آن چه در این میان حائز اهمیت است این که پس از جدایی غیر قانونی بحرین از ایران در سال 1970 میلادی که هیچ گاه به تایید ملت ایران نرسیده توطئه دشمنان ایران زمین برای ادامه تجزیه گام به گام ایران عزیز، ابعاد و شکل جدیدی پیدا کرده است. نقشه شوم تقسیم ایران بین روسیه و انگلیس (نقشه پیوست شماره 2)، نقشه برنارد لوییس انگلیسی در سال 1978 میلادی جهت تبدیل ایران به ایرانستان (نقشه پیوست شماره 3) و نقشه تهیه شده توسط رالف پیترز (نقشه شماره 4) و نیز نقشه خاورمیانه بزرگ با ایران تجزیه شده (نقشه پیوست شماره 5) تنها بخشی از زوایای توطئه های موجود برای تجزیه باقیمانده سرزمین های بزرگ ایران ارزیابی می شود که هوشیاری هر چه بیشتر ایرانیان به ویژه دست اندرکاران سیاست خارجی ایران را برای پیشگیری و مقابله با هر اقدامی که منافع بلند مدت ملی و تمامیت ارضی ایران را توسط بیگانگان ضد ایرانی فراهم کند به ویژه در خلیج فارس و دریای کاسپین می طلبد. بر این پایه پی ریزی « پیوند (اتحادیه) کشور های همسود (مشترک المنافع) فلات ایران» یک راه مقابله با توطئه های تجزیه ایران و ضرورت تاریخی و هویتی تلقی می شود که چندین دهه است ذهن هم تباران ایرانی و غیر ایرانی را به خود مشغول کرده است. یک پرسش اساسی ، نام این پیوند( اتحادیه) است .با توجه به این که ایران بزرگ تاریخی، همه سرزمین ها و اقوام و زبان های متنوع واقع در فلات ایران را در بر می گیرد و محدوده شناخته شده رسمی فعلی کشور ایران در بخشی از ایران بزرگ قرار دارد بنابراین با وجود نام هایی چون پیوند(اتحادیه) فلات ایران،پیوند کشور های آسیای جنوب باختری، پیوند کشور های وارث تمدن ایرانی،پیوند ایران بزرگ،پیوند آریانا و... کشور های این منطقه ممکن است به دلیل نام های متداول فعلی یا زبان رایج هر کشورانتقاداتی به هر یک از این نام ها داشته باشند. لذا پیشنهاد نام “ نوروز” برای آن بدین دلیل بسیار مناسب خواهد بود که هموندی بیش از پیش همه کشور های حوزه فرهنگی ایران زمین و توسعه سیاسی،اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی آنان را به دنبال خواهد داشت. تردیدی نیست که واژه پر معنای « پیوند نوروز» علاوه بر این که یاد آور پیشینه سترگ تاریخی فرهنگی مشترک همه ایرانی تباران است ، مورد پذیرش همه کشور های یازده گانه و سایرمناطق نیمه مستقل واقع در این منطقه بوده و اختلاف نظری در باره آن وجود نخواهد داشت. نکته با اهمیت این که دست دشمن تاریخی ایران یعنی انگلیس درهمه قرارداد های ننگین پیش گفته منجر به تجزیه ایران هویداست. بیتردید ادامه بی علاقگی و بی توجهی جامعه ایرانی به مطالعه آن چه بر سرزمین های ایرانی در طول 200 سال گذشته است، تهدیدی است برای منافع نسل های آینده ایرانیان. لذا آگاهی رسانی همگانی درباره گذشته عبرت انگیز و تاریخ دو سده گذشته چراغی است فراروی تصمیم گیری های راهبردی بلند مدت مسوولان ایرانی برای افق آینده که یکی از راه کارهای برون رفت از این خاطره تلخ تاریخی همانا اقدامات عملی برای تشکیل« کانون کشورهای همسود ایران بزرگ» خواهد بود.
میرمهرداد میر سنجری استادیار ژئوپلتیک دانشگاه
عهدنامه گلستان( 1228 هـ = 1813 م)
همچنین به موجب این قرارداد ایران تمام شهرها و شهرکها و روستاهای مناطق غربی گرجستان در ساحل دریای سیاه را به روسیه واگذار کرد.
سرزمین های جدا شده از ایران در 200 سال گذشته
سرزمین های کنونی ایران , تنها 30 درصد از ناحیه ای وسیع است که در تاریخ با نام "ایران زمین " "ایران بزرگ " یا "ایرانشهر"و در جغرافیا با نام فلات ایران شناخته می شود .
ترفندها و دسیسه های بیگانگان به ویژه انگلستان و روسیه و سستی پادشاهان میهن فروش گذشته بخش های زیادی از این سرزمین کهن را در طول فاصله کوتاه 200 ساله از ایران بزرگ جدا نمود که مروری بر چگونگی هر یک از این جدایی ها به رغم تلخی بسیار برای میهن گرایان ایران، از برای الزام جدیت و حساسیت ما دست کم برای نگاهبانی از سرزمین های باقیمانده موجود بسیار آموزنده خواهد بود . گستره سرزمین های جدا شده از ایران در قراردادهای ترکمنچای , گلستان , آخال,پاریس و ... سرزمین های جدا شده قفقاز بر اساس قراردادهای گلستان و ترکمنچای با روسیه (1813 و 1828 م .) آران و شروان : 86600 کیلومتر مربع - ارمنستان : 29800 کیلومتر - گرجستان : 69700 کیلومتر - داغستان : 50300 کیلومتر - اوستیای شمالی : 8000 کیلومتر - چچن : 15700 کیلومتر - اینگوش : 3600 کیلومتر - جمع کل : 263700 .
سرزمین های جدا شده ایران شرقی بر اساس پیمان پاریس و پیمان منطقه ای مستشاران انگلیسی : هرات و افغانستان : 625225 کیلومتر - بخش هایی از بلوچستان و مکران : 350000 کیلومتر - جمع کل : 975225 کیلومتر .
سرزمین های جدا شده ورا رود بر اساس پیمان آخال با روسیه (1881 م ) : ترکمنستان : 488100 کیلومتر - ازبکستان : 447100 کیلومتر - تاجیکستان : 141300 کیلومتر - بخش های ضمیمه شده به قزاقستان : 100000 کیلومتر - بخش های ضمیمه شده به قرقیزستان : 50000 کیلومتر - جمع کل : 1226500 کیلومتر مربع
سرزمین های جدا شده جنوب خلیج فارس بر اساس پیمان منطقه ای مستشاران انگلیس : امارات : 83600 کیلومتر - بحرین : 694 کیلومتر - قطر : 11493 کیلومتر - عمان : 309500 کیلومتر - جمع کل : 405287
مساحت سرزمین های جدا شده از ایران درونی به همراه دو سوم کردستانات (که در دوره صفوی به اشغال عثمانی در آمد و بعد ها در بین سه کشور ترکیه ,عراق و سوریه تقسیم شد ) به مساحت تقریبی 200000 کیلومتر مربع و نیز عراق به مساحت 438317 کیلومتر مربع . روی هم حدود 3/5 میلیون کیلومتر مربع بالغ می شود که این مقدار تجزیه یک کشور در کل تاریخ ایران و جهان بی مانند است !
در دوران پهلوی، برخی مناطق از ایران جدا شدند که مهمترین آنها عبارتند از: بحرین: در سال ۱۳۴۹، بحرین که پیش تر بخشی از خاک ایران محسوب میشد، با تصمیم دولت پهلوی و با تأیید سازمان ملل متحد، به عنوان یک کشور مستقل شناخته شد. قصبه فیروزه: در دوران رضا شاه پهلوی، این منطقه به شوروی واگذار شد. این اقدام به منظور کاهش تنشها با شوروی و ایجاد ثبات در منطقه انجام شد. آرارات کوچک: در توافق نامه ای با ترکیه، بخشی از کوه آرارات کوچک به ترکیه واگذار شد.
سرزمین های جدا شده از ایران در 200 سال گذشته
سرزمین های کنونی ایران , تنها 30 درصد از ناحیه ای وسیع است که در تاریخ با نام "ایران زمین " "ایران بزرگ " یا "ایرانشهر"و در جغرافیا با نام فلات ایران شناخته می شود .
ترفندها و دسیسه های بیگانگان به ویژه انگلستان و روسیه و سستی پادشاهان میهن فروش گذشته بخش های زیادی از این سرزمین کهن را در طول فاصله کوتاه 200 ساله از ایران بزرگ جدا نمود که مروری بر چگونگی هر یک از این جدایی ها به رغم تلخی بسیار برای میهن گرایان ایران، از برای الزام جدیت و حساسیت ما دست کم برای نگاهبانی از سرزمین های باقیمانده موجود بسیار آموزنده خواهد بود .
گستره سرزمین های جدا شده از ایران در قراردادهای ترکمنچای , گلستان , آخال,پاریس و ...
سرزمین های جدا شده قفقاز بر اساس قراردادهای گلستان و ترکمنچای با روسیه (1813 و 1828 م .) آران و شروان : 86600 کیلومتر مربع - ارمنستان : 29800 کیلومتر - گرجستان : 69700 کیلومتر - داغستان : 50300 کیلومتر - اوستیای شمالی : 8000 کیلومتر - چچن : 15700 کیلومتر - اینگوش : 3600 کیلومتر - جمع کل : 263700
سرزمین های جدا شده ایران شرقی بر اساس پیمان پاریس و پیمان منطقه ای مستشاران انگلیسی : هرات و افغانستان : 625225 کیلومتر - بخش هایی از بلوچستان و مکران : 350000 کیلومتر - جمع کل : 975225 کیلومتر
سرزمین های جدا شده ورا رود بر اساس پیمان آخال با روسیه (1881 م ) : ترکمنستان : 488100 کیلومتر - ازبکستان : 447100 کیلومتر - تاجیکستان : 141300 کیلومتر - بخش های ضمیمه شده به قزاقستان : 100000 کیلومتر - بخش های ضمیمه شده به قرقیزستان : 50000 کیلومتر - جمع کل : 1226500 کیلومتر مربع
سرزمین های جدا شده جنوب خلیج فارس بر اساس پیمان منطقه ای مستشاران انگلیس : امارات : 83600 کیلومتر - بحرین : 694 کیلومتر - قطر : 11493 کیلومتر - عمان : 309500 کیلومتر - جمع کل : 405287
مساحت سرزمین های جدا شده از ایران درونی به همراه دو سوم کردستانات (که در دوره صفوی به اشغال عثمانی در آمد و بعد ها در بین سه کشور ترکیه ,عراق و سوریه تقسیم شد ) به مساحت تقریبی 200000 کیلومتر مربع و نیز عراق به مساحت 438317 کیلومتر مربع .
روی هم حدود 3/5 میلیون کیلومتر مربع بالغ می شود که این مقدار تجزیه یک کشور در کل تاریخ ایران و جهان بی مانند است !
در دوران پهلوی، برخی مناطق از ایران جدا شدند که مهمترین آنها عبارتند از: بحرین: در سال ۱۳۴۹، بحرین که پیشتر بخشی از خاک ایران محسوب میشد، با تصمیم دولت پهلوی و با تأیید سازمان ملل متحد، به عنوان یک کشور مستقل شناخته شد. قصبه فیروزه: در دوران رضا شاه پهلوی، این منطقه به شوروی واگذار شد. این اقدام به منظور کاهش تنشها با شوروی و ایجاد ثبات در منطقه انجام شد. آرارات کوچک: در توافقنامهای با ترکیه، بخشی از کوه آرارات کوچک به ترکیه واگذار شد.
تجزیه گام به گام سرزمینهای ایران در دوران قاجاریه و پهلوی
نگاهی نو به سرزمینهای ایرانی که در طول زمامداری پادشاهان بی لیاقت و ضد ملی حاکم بر ایران در کمتر از دویست سال گذشته از ایران تجزیه شدهاند بسیار آموزنده خواهد بود
این سرزمینها یا بر اثر جنگهای نابرابر و یا با قراردادهای خفت بار و تحقیر آمیز منعقد شده بین شاهان ضعیف ایران و قدرتهای استعماری بر ایرانیان تحمیل شده است ،از این روی مرور تاریخ معاصر و حوادث غم انگیز تجزیه ایران بزرگ میتواند ما را در شناخت حدود واقعی مرزهای ایران بزرگ وحفاظت هر چه جدی تر از ایران امروزکه یک سوم سرزمینهای واقعی ایران بزرگ را در بر میگیرد مصمم تر سازد.
نقشه سرزمینهای ایرانی در سال 1814(پس از قرارداد گلستان که بخش عمده قفقاز از ایران جدا شد)
سرزمینهای جدا شده از ایران تا پایان دوره قاجاریه
نقشه واقعی سرزمین تاریخی ایران(تهیه شده توسط اطلس عرب)
در تصویر نقشه ایران در سال 1729 میلادی را می بینید که شامل: گرجستان، ارمنستان، آران، بحرین، مناطق شیعه نشین عربستان، بلوچستان پاکستان و افغانستان است
تهران مرکز نهضتهای بزرگ ۲۰۰سال اخیر ایران است
تهران از زمان قاجار به عنوان پایتخت مطرح شد و به تدریج ترقی کرد و گسترش یافت. در این گسترش نقش علمایی که به تهران آمدند بسیار مهم بود. تشکیل حوزههای علمیه و مساجد در تقویت روحیه مذهبی مردم و مبارزه با استبداد و استعمار و نهایتاً رشد علمی شهر باید حرف اول باشد. اگر این ۲۰۰ و چند ساله را بررسی کنیم، بیش از ۲۰۰۰ عالم مشهور در این شهر از مرجعیت تا فقاهت، امام جماعت، واعظ و مدرس زندگی کرده اند که هر یک حوزه فکری و مجموعه ای از طلاب را تربیت میکردند.
نقشه ایران شیر بود و طی ۲۰۰ سال تبدیل به گربه شد
هر 200 روز، يك دولت
مقطع كوتاه مدت حكومت احمدشاه آخرين پادشاه سلسله قاجار به عنوان يكي از بي ثبات ترين مقاطع در تاريخ سياسي ايران شناخته شده است. احمد شاه در 26 تير 1288پيرو خلع پدرش محمدعلي شاه از پادشاهي در نوجواني جانشين وي شد و در نهم آبان 1304 كه با تصويب ماده واحدهاي در مجلس شواري ملي، سلسله 146 ساله قاجار منقرض شد، از قدرت خلع شد. وي در 5 سال آغازين اين 16 سال نوجوان بوده و هنوز به سن قانوني نرسيده بود و اداره كشور بر عهده ريش سفيدان قاجار قرار داشت و 5 سال پاياني آن نيز مصادف باتحولات پس از كودتاي رضاخان بود و طبعاً تأثيرگذاري احمدشاه بر تحولات كشور به حداقل رسيده بود. اولين نخست وزيري كه در دوران حكومت احمدشاه به قدرت رسيد، محمدوليخان سپهدار تنكابني بود كه در اول مهر 1288 يعني حدود 2 ماه پس از فرار محمدعلي شاه و جانشين شدن فرزندش احمدشاه كابينه خود را تشكيل داد. آخرين نخستوزير اين دوره نيز رضاخان پهلوي بود كه در سوم آبان 1302 به اين سمت برگزيده شد. در فاصله 14 سال ميان اين دو مقطع 26 دولت ظهور و سقوط كردند كه عبارتند از: كابينه محمدولي خان تنكابني (سه نوبت) . كابينه ميرزاحسن مستوفيالممالك (5 نوبت) . كابينه نجفقلي خان صمصامالسلطنه بختياري (دو نوبت) . كابينه ميرزا محمدولي خان علاءالسلطنه (دو نوبت) . كابينه ميرزا حسينخان مشيرالدوله پيرنيا (چهارنوبت) . كابينه عبدالمجيد ميرزا عينالدوله (دو نوبت) . كابينه عبدالحسين ميرزا فرمانفرما . كابينه ميرزا حسين خان وثوقالدوله ( دو نوبت) . كابينه فتح الله خان اكبر، سپهدار اعظم رشتي . كابينه سيد ضياءالدين طباطبايي . كابينه احمد قوام ـ قوامالسلطنه (دو نوبت) . كابينه رضاخان . بدين ترتيب عمر متوسط هر كابينه در عصر حكومت آخرين پادشاه سلسله قاجار 5/6 ماه ميباشد.
دوران حكومت احمد شاه از بيثبات ترين و تلخ ترين ايام تاريخ ايران به شمار ميرود. به دار آويختن شيخ فضل الله نوري (مرداد 1288)، ترور سيد عبدالله بهبهاني ( تير 1289)، تعطيل شدن مجل دوم در پي اولتيماتوم روسيه (دي 1290) و سپس اشغال چند شهر ايران توسط قواي روسيه، به دار آويختن ميرزا علي آقا ثقة الاسلام مجتهد بزرگ تبريز در روز عاشوراي 1329 هجري قمري ( دي 1290) توسط نظاميان روس، به توپ بستن بارگاه امام هشتم (ع) توسط روسها، وقوع جنگ جهاني اول و اعلام بيطرفي ايران و بياعتنائي نيروهاي روس، انگليس و عثماني به اين اعلام (4ـ 1293)، تشكيل «پليس جنوب» توسط نظاميان انگليس در ايران (اسفند 1294) تشكيل گروه تروريستي كميته مجازات و ايجاد رعب و وحشت در كشور (شهريور 1295) امضاي پيمان 1919 (مرداد 1298) و قيام ميرزا كوچك خان جنگلي عليه اين پيمان، قيام شيخ محمد خياباني (1299) و سپس كودتاي رضاخان (سوم اسفند 1299) واگذاري امتياز كليه معادن نفت شمال به آمريكائيها (آبان 1300) از مهمترين رويدادهاي دوران حكومت بيثبات احمدشاه قاجار بود.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: ایران از۲۰۰ سال قبل تا بحال
ادامه مطلب را ببينيد
فهرست حکومت های ایران
ایران دوره جنگ جهانی دوم
با پیشروی آلمان در خاک لهستان جنگ جهانی دوم شروع شد، دولت ایران به نخست وزیری محمود جم بیانیه اعلام بیطرفی ایران را در شهریور ۱۳۱۸ش. به اطلاع عموم رساند: «در این موقع که متاسفانه دایره جنگ در اروپا مشتعل گردیده است، دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع میرساند که در این کارزار بیطرف مانده و بیطرفی خود را محفوظ خواهد داشت[۱] . انتخاب نخست وزیر - مسائل حمله آلمان به شوروی - کودتا در عراق - مفاد قراداد ایران با انگلیس - استعفای رضاخان - مشکلات عمده دولت - نخستوزیری قوامالسلطنه - حادثه مهم نخست وزیری سهیلی - حوادث سال۱۳۲۲ - معرفی کابینه مراغه ای - درگیری دولت ساعد - - اتمام جنگ
ایران کشور پهناوری در جنوب غربی آسیا است که نزدیک ۱۶۴۸۰۰۰ کیلومتر مربع وسعت دارد. این کشور پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ شمسی (۱۹۷۹ میلادی) به نام «جمهوری اسلامی ایران» خوانده میشود. اکثریت جمعیت ایران مسلمان و اغلب شیعه اثناعشری هستند. موقعیت جغرافیایی - تاریخ ایران - ورود اسلام به ایران - امویان و عباسیان - طاهریان - علویان - صفاریان - حکومتهای ترک - ایلخانان - صفویان - افشاریان - زندیان - قاجاریان - حکومت پهلوی - جمهوری اسلامی ایران
حفظ تمامیت ارضی کشور بزرگترین دستاورد انقلاب اسلامی
بزرگترین دستاورد انقلاب اسلامی، حفظ تمامیت ارضی کشور است
۴ دستاوردهای انقلاب اسلامی براساس بیانات حضرت آیتالله خامنهای
نقش رهبری انقلاب اسلامی در حفظ تمامیت ارضی ایران
رهبری سیاسی، به عنوان قوه عاقله تصمیم گیری کشور، سیاست های خاصی را مدنظر دارد که مهم ترین آنها، دفاع نظامی در برابر تهاجم خارجی و حفظ یکپارچگی سرزمین ملی است. پاسخ سؤال مذکور (از نظر این نوشتار ) به رهبری سیاسی ایران، در دو مقطع، باز می گردد. رهبری سیاسی ایران در قطع جنگ تحمیلی، با تأکید بر ارزش های دینی و تکیه بر قدرت ملی و مذهبی (بدون چشم داشت به حمایت خارجی) و با تقویت روحیه مردم و قوای مسلح و. ..، توانست مشکلات و نارسایی های موجود و کمبود های فراوان مادی را مرتفع کند و با بهره گیری از شورای انقلابی و بسیج مردمی، با تجربه پیروزی انقلاب اسلامی، پس از دویست سال هویت واقعی ایران و ایرانی را به جهانیان معرفی کند. این نوشتار برای محک زدن فرضیه خود، ابتدا بحثی نظری، در مورد نقش رهبری سیاسی در سرنوشت جنگ ها ارائه داده و سپس به چگونگی انطباق آن با شرایط ایران، در ابتدا و انتهای دوران نبردهایش پرداخته است.
۶ کلمه در مورد دستاوردهای انقلاب اسلامی
۱- یکی از بزرگترین دستاوردهای بزرگ انقلاب اسلامی، ایجاد حکومت دینی است. مردم ایران جزء دین دارترین مردم جهان هستند. مردم در زمان طاغوت از خود سؤال میکردند چرا باید یکمشت افراد شرابخوار و فاسد و ظالم بر ما حکومت کنند. مردمی که در محرم و صفر در پاسداشت مقام و مرتبت امام حسین(ع) و تعظیم به شعائر عاشورا سنگ تمام میگذاشتند، از خود سؤال میکردند چرا باید یک فرد بیقیدوبند به ما حکومت کند؟ چرا یک فرد و نظام دین مدار، حاکم نباشد؟ امام خمینی (ره) همین مطالبه را در قالب نظریه ولایت فقیه تئوریزه کرد و مردم هم زیر پرچم آن از همه هستی خود مایه گذاشتند و جمهوری اسلامی شکل گرفت.
جمهوری اسلامی یعنی مردمی که مسلمان هستند و میخواهند خدا بر آنها حکومت کند و پیروزی انقلاب اسلامی یعنی آغاز حکومت الله در ایران و ان شاءالله در جهان!
از آن زمان تاکنون آمریکا بیپرده و صریح در برابر اسلام و ملت ما ایستاد و اکنون بیش از چهار دهه است از این موضع پایین نیامده است.
۲- استقلال و تمامیت ارضی کشور در دو قرن اخیر یکی از اصلیترین مطالبات ملت ایران و از آرمانهای ایرانیان بوده است که در دوران قاجار و پهلوی مورد تعرض قدرتهای جهانی قرار گرفت. ایران امروز یکسوم ایران اوایل قاجار است.
انقلاب اسلامی نقطه پایانی بر پایان سلطه و دخالت بیگانگان در امور و مقدرات کشور بود و از همه مهمتر آغازی بر حفظ تمامیت ارضی و گسترش عمق نفوذ راهبردی ایران در منطقه و جهان.
امروز استکبار جهانی زیر چکش حامیان ایران اسلامی در غرب آسیا و هجوم سیاسی و حقوقی در سراسر جهان است.
امامین انقلاب، پرچمدار عزت ایرانیان در جهان و استقلال و تمامیت ارضی کشور هستند و این در تاریخ معاصر ایران ثبتشده است. امروز تمام ناظران جهانی اعتراف دارند ایران سیاسی، فرهنگی و نظامی بزرگتر از جغرافیای طبیعی این سرزمین است.
۳- ایران امروز صاحب مردمیترین حکومت و آزادترین کشور جهان است.
آزادی یک گوهر گمشده در دوران پهلوی و قاجار بود. کرامت انسانها زیر چکمه استبداد لگدکوب شده بود. امروز مخالفان آزادی و طرفداران استبداد کوچ کردهاند به اوطان اصلی خود یعنی آمریکا، انگلیس و فرانسه؛ رفتهاند و عربدههای خود را از ۲۵۰ بوق تلویزیونی و ماهواره ای با سرمایهگذاری سیا و موساد و ام آی ۶ در فضای ایران میپراکنند.
برگزاری بیش از ۴۰ انتخابات در ایران پس از انقلاب، مردمسالاری دینی را تحکیم بخشیده و استبداد را از ایران بیرون کرده است.
۴- ایران امروز در سایه استقلال و آزادی به قلل رفیع علم راهیافته است و در اغلب رشتههای گوناگون علمی جزء ۱۰ کشور برتر جهان است. این سرعت علمی بالا باعث شده است دشمن به ترور دانشمندان ایران روی آورد و عمق خیانت خود را بیشازپیش نشان دهد. پیشرفتهای علمی در حوزههای دفاعی تا آنجا پیش رفته که دشمنان قسمخورده ایران اعتراف دارند با ارتش و یک سازمان رزمی روبهرو هستند که از مرز «بازدارندگی» عبور کرده است و در مرز اقدام «پیشدستانه» برای حضور ناتو در منطقه شاخوشانه میکشد!
۵- گسترش حوزههای علمیه و توسعه مساجد و حسینیهها در سراسر کشور در تاریخ ایران بیسابقه است. اکنون مراکز استانها و حتی شهرهای کوچک دارای حوزه علمیه است. تربیت طلاب جوان و انقلابی در دستور کار نظام آموزشی دینی است. طلاب بیش از یکصد کشور جهان در قم و مشهد و دیگر شهرهای بزرگ در حال تحصیل هستند. امسال بیش از یکمیلیون نفر در ۷۰ هزار مسجد در سراسر کشور در مراسم اعتکاف شرکت کردند. آنها پس از سه روز اعتکاف فضای معنوی و روحی کشور را به عطر عبادت خود خوشبو کردند.
دشمن برای از پای درآوردن ملت، تحریمهای شکننده و فلجکننده را در دستور کار خود قرار داده است. زیر همه قول و قرارهای برجامی زده است. امروز دولتی سر کار است که به اراده مردم تحریمها را دور زده است. بدون FATF نفت میفروشد پول آن را به کشور برمیگرداند و پنجه در پنجه کارتلها و تراستهای دشمن، بنگاههای اقتصادی تعطیلشده و نیمه تعطیل را راه انداخته و چرخ تولید را میچرخاند و اعتنایی به تهدیدهای توخالی دشمن نمیکند. دستاوردهای انقلاب اسلامی از شماره خارج است. ۶ مورد یادشده ملموسترین، شفافترین و دمدستیترین دستاوردهایی است که میشود از آن یادکرد.
دستآوردهای انقلاب اسلامی در بیانیه «گام دوم» مقام معظم رهبری (97/11/22)
مقدمه: انقلاب به یک انحطاط تاریخی طولانی پایان داد و کشور (که در دوران پهلوی و قاجار به شدّت تحقیر شده و به شدّت عقب مانده بود) در مسیر پیشرفت سریع قرار گرفت، در گام نخست رژیم ننگین سلطنت استبدادی را به حکومت مردمی و مردم سالاری تبدیل کرد و عنصر «ارادۀ ملی» را که «جان مایۀ» پیشرفت همه جانبه و حقیقی است، در کانون مدیریت کشور وارد کرد، آنگاه جوانان را میداندار اصلی حوادث و وارد عرصه مدیریت کرد، روحیه و باور «ما میتوانیم» را به همگان منتقل کرد، به «برکت تحریم» دشمنان، اتکا به توانائی داخلی را به همه آموخت…
اولاً: ثبات و امنیت کشور و تمامیت ارضی و حفاظت از مرزها را که آماج تهدید جدی دشمنان قرار گرفته بود، ضمانت کرد و معجزه پیروزی در جنگ هشت ساله و شکست رژیم بعثی و پشتیبانی آمریکائی و اروپائی و شرقیاش را پدید آورد.
ثانیاً : موتور پیشران کشور در عرصه علم و فناوری و ایجاد زیر ساخت های حیاتی و اقتصادی و عمرانی شد که تاکنون ثمرات بالنده آن روز به روز فراگیرتر می شود هزاران شرکت دانش بنیان، هزاران طرح زیر ساختی و ضروری برای کشور در حوزههای عمران و حمل و نقل، صنعت، نیرو، معدن، سلامت، کشاورزی، آب و غیره، میلیونها تحصیل کرده دانشگاهی یا در حال تحصیل هزاران واحد دانشگاهی در سراسر کشور، ده ها طرح بزرگ از قبیل: چرخه سوخت هسته ای، سلولهای بنیادی، فناوری نانو، زیست فناوری و غیره با رتبه های نخستین در کل جهان، شصت برابر شدن صادرات غیرنفتی، نزدیک به ده برابر شدن واحدهای صنعتی، دهها برابر شدن صنایع از نظر کیفی، تبدیل صنعت مونتاژ به صنعت بومی، برجستگی در صنایع دفاعی، درخشش در عرصه پزشکی و جایگاه مرجعیت و… ایران پیش از انقلاب، در تولید علم و فناوری صفر بود، در صنعت به جز مونتاژ و در علم به جز «ترجمه» هنری نداشت.
ثالثاً: مشارکت مردمی را در مسائل سیاسی مانند انتخابات، مقابله با فتنههای داخلی، حضور در صحنههای ملی و استکبار ستیزی به اوج رسانید و در موضوعات اجتماعی مانند کمک رسانیها و فعالیتهای نیکوکاری که از پیش از انقلاب آغاز شده بود، افزایش چشمگیر داد، پس از انقلاب مردم در مسابقه خدمت رسانی در حوادث طبیعی و کمبودهای اجتماعی مشتاقانه شرکت میکنند.
رابعاً : بینش سیاسی آحاد مردم و نگاه آنان به مسائل بین المللی را به گونه شگفتآوری ارتقاء داد. تحلیل سیاسی و فهم مسائل بینالمللی در موضوعاتی همچون جنایات غرب بخصوص آمریکا، مسئله فلسطین و ظلم تاریخی به ملت آن، مسئله جنگ افروزیها و رذالتها و دخالتهای قدرتهای قلدر در امور ملتها و امثال آن را از انحصار طبقه محدود (و عزلت گزیدهای) به نام «روشنفکر» بیرون آورد، اینگونه روشنفکری میان عموم مردم در همه کشور و همه ساحتهای زندگی جاری شد و مسائلی از این دست حتی برای نوجوانان و نونهالان، روشن و قابل فهم گشت.
خامساً: کفه عدالت را در تقسیم امکانات عمومی کشور سنگین کرد، (نارضایتی این حقیر از کارکرد عدالت در کشور به دلیل آنکه این ارزش والا باید گوهر بی همتا بر تارک نظام جمهوری اسلامی باشد و هنوز نیست، نباید به این معنی گرفته شود که برای استقرار عدالت کار انجام نگرفته است) واقعیت آنست که دستاوردهای مبارزه با بی عدالتی در این چهاردهه، با هیچ دوره دیگر گذشته قابل مقایسه نیست، در رژیم طاغوت بیشترین خدمات و درآمدهای کشور در اختیار گروهی کوچکی از پایتخت نشینان یا همسانان آنان در برخی دیگر از نقاط کشور بود، مردم بیشتر شهرها بویژه مناطق دوردست و روستاها در آخر فهرست و غالباً محروم از نیازهای اولیه زیر ساختی و خدمت رسانی بودند، جمهوری اسلامی در شمار موفق ترین حاکمیت های جهان در جابجائی خدمت و ثروت از مرکز به همه جای کشور و از مناطق مرفه نشین شهرها به مناطق پائین دست آن بوده است، آمار بزرگ راه سازی و خانه سازی و ایجاد مراکز صنعتی و اصلاح امور کشاورزی و رساندن برق و آب و مراکز درمانی و دانشگاهی و سد و نیروگاه و امثال آن به دورترین مناطق کشور، حقیقتاً افتخار آفرین است بی شک این همه، نه در تبلیغات نارسای مسئولان انعکاس یافته و نه زبان بدخواهان خارجی و داخلی به آن اعتراف کرده، ولی هست و حسنهای برای مدیران جهادی و با اخلاص نزد خدا و خلق است. البته عدالت مورد انتظار در جمهوری اسلامی (که مایل است پیرو حکومت علوی شناخته شود) بسی برتر از این هاست و چشم امید برای اجرای آن به شما جوان هاست…
سادساً: عیار معنویت و اخلاق را در فضای عمومی جامعه بگونهای چشمگیر افزایش داد. این پدیده مبارک را رفتار و منش حضرت امام خمینی در طول دوران مبارزه و پس از پیروزی انقلاب، بیش از هرچیز رواج داد، آن انسان معنوی و عارف و وارسته از پیرایه های مادی، در رأُس کشوری قرار گرفت که مایههای ایمان مردمش بسی ریشه دار و عمیق بود، (هر چند دست تطاول تبلیغات مروج فساد و بی بند و باری در طول دوران پهلویها به آن ضربههای سخت زده و لجنزاری از آلودگی اخلاقی غربی را به درون زندگی مردم متوسط و بخصوص جوانان کشانده بود) ولی رویکرد دینی و اخلاقی در جمهوری اسلامی، دلهای مستعد و نورانی به ویژه جوانان را مجذوب کرد و فضا به سود دین و اخلاق دگرگون شد، مجاهدتهای جوانان در میدان های سخت از جمله دفاع مقدس، با ذکر و دعا و روحیه برادری و ایثار همراه شد و ماجراهای صدر اسلام را زنده و نمایان در برابر چشم همه نهاد. پدران و مادران و همسران با احساس وظیفه دینی از عزیزان خود که به جبهههای گوناگون جهاد می شتافتند دل کندند و سپس، آنگاه که با پیکر خون آلود یا جسم آسیب دیده آنان رو به رو شدند، مصیبت را با «شکر» همراه کردند. مساجد و فضاهای دینی رونقی بی سابقه یافت (گرفت)، صف نوبت اعتکاف از هزاران جوان و استاد و دانشجو و زن و مرد، و صف نوبت برای اردوهای جهادی و جهاد سازندگی و بسیج سازندگی از هزاران جوان داوطلب و فداکار آکنده شد، نماز و حج و روزه داری و پیاده روی زیارت و مراسم گوناگون دینی و انفاقات و صدقات واجب و مستحب در همه جا بویژه میان جوانان رونق گرفت و تا امروز، روز به روز بیشتر و با کیفیت تر شده است، و اینها همه در دورانی اتفاق افتاده که سقوط اخلاقی روزافزون غرب و پیروانش و تبلیغات پر حجم آنان برای کشاندن مرد و زن به لجنزارهای فساد، اخلاق و معنویت را در بخش های عمده عالم منزوی کرده است. و این معجزه ای دیگر از انقلاب و نظام اسلامی فعال و پیشرو است.
سابعاً: نماد پر ابهت و با شکوه و افتخارآمیز ایستادگی در برابر قلدران و زورگویان و مستکبران جهان و در رأس آنان آمریکای جهان خوار و جنایت کار، روز به روز برجسته تر شد. در تمام این چهل سال، تسلیم ناپذیری و صیانت و پاسداری از انقلاب و عظمت و هیبت الهی آن و گردن برافراشته آن در مقابل دولتهای متکبر و مستکبر، خصوصیت و شناخته شده ایران و ایرانی بویژه جوانان این مرز و بوم به شمار میرفته است. قدرت های انحصارگر جهان که همواره حیات خود را در دست اندازی به استقلال دیگر کشورها و پایمان کردن منافع حیاتی آنها برای مقاصد شوم خود دانستهاند، در برابر ایران اسلامی و انقلابی، اعتراض به ناتوانی کردند، ملت ایران در فضای حیات بخش انقلاب توانست نخست دست نشانده آمریکا و عنصر خائن به ملت را از کشور براند و پس از آن هم تا امروز از سلطه دوباره قلدران جهانی بر کشور با قدرت و شدت جلوگیری کند.
جوانان عزیز: … محصول تلاش چهل ساله … کشور و ملتی مستقل، آزاد، مقتدر، با عزت، متدین، پیشرفته در علم، انباشته از تجربه های گرانبها، مطمئن و امیدوار، دارای تأثیر اساسی در منطقه و دارای منطق قوی در مسائل جهانی، رکوردار در شتاب پیشرفتهای علمی، رکوردار در رسیدن به رتبه های بالا در دانش ها و فناوری های مهم از قبیل هسته ای و سلول های بنیادی و نانو و هوا فضا و امثال آن، سرآمد در گسترش خدمات اجتماعی، سرآمد در انگیزههای جهادی میان جوانان، سرآمد در جمعیت جوانان کارآمد، و بسی ویژگی های افتخارآمیز دیگر که همگی محصول انقلاب و نتیجه جهت گیری های انقلابی و جهادی است (و بدانید که اگر بی توجهی به شعارهای انقلاب و غفلت از جریان انقلابی در برهه هائی از تاریخ چهل ساله نمیبود – که متأسفانه بود و خسارت بار هم بود – بی شک دست آوردهای انقلاب از این بسی بیشتر و کشور در مسیر رسیدن به آرمان های بزرگ بسی جلوتر بود و بسیاری از مشکلات کنونی وجود نمیداشت…
جوانان عزیز: … ایران مقتدر، امروز هم مانند آغاز انقلاب با چالش های مستکبران رو به رواست، اما به تفاوتی کاملاً معنی دار، اگر آن روز چالش با آمریکا بر سر کوتاه کردن دست عمال بیگانه یا تعطیلی سفارت رژیم صهیونیستی در تهران یا رسوا کردن لانه جاسوسی بود. امروز چالش بر سر حضور ایران مقتدر در مرزهای رژیم صهیونیستی و برچیدن بساط نفود نامشروع آمریکا از منطقه غرب آسیا و حمایت جمهوری اسلامی از مبارزات مجاهدان فلسطینی در قلب سرزمینهای اشغالی و دفاع از پرچم برافراشته حزبالله و مقاومت در سراسر این منطقه است و اگر آن روز، مشکل غرب جلوگیری از خرید تسلیحات ابتدائی برای ایران بود، امروز مشکل او جلوگیری از انتقال سلاحهای پیشرفته ایرانی به نیروهای مقاومت است و اگر آن روز گمان آمریکا آن بود که با چند ایرانی خود فروخته یا با چند هواپیما و بالگرد خواهد توانست بر نظام اسلامی و ملت ایران فائقی آید، امروز برای مقابله سیاسی و امنیتی با جمهوری اسلامی، خود را محتاج به یک ائتلاف بزرگ از دهها دولت معاند یا مرعوب می بیند و البته باز هم در رویارویی، شکست میخورد. ایران به برکت انقلاب، اکنون در جایگاهی متعالی و شایسته ملت ایران در چشم جهانیان و عبور کرده از بسی گردنه های دشوار مسائل اساسی خویش است…
44سال افتخار| مروری بر دستاوردهای انقلاب ایران
چهار دهه از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي مي گذرد. اين انقلاب پديدهاي الهي و مبارك بود كه در اواخر قرن بيستم، جهان را به لرزه درآورد و نور اميد را در دل مسلمانان و مستضعفان عالم روشن كرد. اكنون پس از گذشت چهار دهه از عمر گران مايه ي اين شجره ي پر اميد، نيكوست به بازخواني برخي دستاوردهاي آن پرداخته شود تا برخي نينگارند كه به سادگي به بار نشسته و در حفظ آن كوشاتر باشند. اين انقلاب عظيم، دستاوردهاي فراواني در داخل و خارج از كشور داشته و سال ها طول مي كشد تا همه ي آثار و نتايج اين پديده ي الهي آشكار و مورد تحليل قرار گيرد. در اين گزارش داشته هاي ملت ايران پس از گذشت چهار دهه از پيروزي انقلاب اسلامي در حوزه هاي مختلف ازجمله «سلامت و بهداشت»، «امنيت»، «آموزش عالي، تحقيقات و فناوري»، «اقتصاد»، «صنعت» و «قانون گذاري» و ... موردبررسي قرار مي گيرد.
نگاهی به بخشی از دستاوردهای حوزه سلامت پس از انقلاب اسلامی
نگاهی به مهمترین دستاوردهای انقلاب در بیانات رهبر انقلاب
دستاوردهای چهل و یک سال انقلاب اسلامی ایران
نگاهی به مهم ترین دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: ایران از۲۰۰ سال قبل تا بحال
ادامه مطلب را ببينيد
بلوچستان شرقی چگونه از ایران جدا شد؟
بریتانیا با فرصت طلبی از وضعیت اقتصادی و اجتماعی بلوچستان سود برده و حاکمیت ایران بر این نواحی را خدشه دار کرده بود. کوشش انگلیس، برای تعیین دقیق خطوط مرزی در بلوچستان، جزو نخستین نمونههای تعیین مرزهای نو در دوران معاصر است. به گزارش هممیهن، به موازات تلاش بریتانیا، دولت ایران در تلاش بود از راهبرد سنتی بهره گیری مناسب از حکومتهای سرحد داری و حمایت از حاکمان محلی بازمانده تحت نفوذ استیلای خود را بر بلوچستان حفظ کند. شرق ایران تاریخی که اکنون دو کشور افغانستان و پاکستان را تشکیل میدهد از حدود تاریخی ایران بوده است. مطهر بن طاهر مِقدَسى مورخ و جغرافیدان عرب قرن چهارم هجری در کتاب آفرینش و تاریخ نوشته است: گویند معتدل ترین و باصفاترین و بهترین بخشهای زمین ایرانشهر است و همان است که به اقلیم بابل معروف است: درازای آن میان رودخانه بلخ تا رودخانه فرات و قادسیه و پهنای آن میان دریای غاپسکین (آبسکون) تا دریای فارسی و یمن و سپس به طرف مُکران و کابل و طخارستان و منتهای آذربایجان است و آنجا برگزیده بخشهای زمین و ناف زمین است، به علت اعتدال رنگ مردم آن و استواری پیکرهاشان و سلامت خردهاشان. مقدسی زمانی این حدود را به نگارش درآورده که ایران از استقلال سیاسی برخوردار نبود و تحت حاکمیت خلفای عباسی اداره میشد با این حال مرزهای تاریخی این سرزمین برای جغرافیدان عرب زبانی، چون او که زاده بیت المقدس است، روشن بوده است. در این گزارش تاریخی حدود شرقی ایران در شمال تا رودخانه بلخ و در مرکز تا کابل و طخارستان که شامل سواحل جنوبی رودخانه جیحون میشود ادامه داشته و در ادامه به مکران منتهی میشده است. مکران نام تاریخی بلوچستان است که شامل مناطق شرقی ایران کنونی و بلوچستان پاکستان تا سواحل رودخانه سند میشود. این حدود دست کم تا دوره صفوی بخشی جدایی ناپذیر از جغرافیای سیاسی ایران محسوب میشد و حتی حمله محمود افغان از قندهار به اصفهان نیز نه یک حمله خارجی بلکه شورشی داخلی بود که به سرنگونی حکومت مرکزی و آشوب در قلمرو ایران سیاسی منجر شد. افغانها که درایت سیاسی حکمرانی در سرتاسر قلمرو ایران سیاسی را نداشتند پس از این دوره شورش ادعای حاکمیت بر قلمرو قندهار و کابل را پیدا کردند و برای استقلال از حکومت مرکزی ایران تلاش کردند.
نخستین شکاف در مرزهای شرقی
احمدشاه درانی یا احمدشاه ابدالی را میتوان پایه گذار افغانستان کنونی قلمداد کرد که با عقب راندن بازماندگان حکومت افشاری در ایران و گورکانیان هند و خانات ازبک بخارا در شمال توانست قلمرو خود را به مرکزیت قندهار تثبیت کند. احمد درانی از فرماندهان نادرشاه بود که توسط نادر به فرماندهی سپاه قبایل پشتون و ازبک گمارده شد و پس از مرگ نادرشاه علم استقلال برداشت و قلمرو خود به مرکزیت قندهار را پدید آورد. احمدشاه ابدالی کابل و شهرهای مهم خراسان، از جمله هرات، مرو و بلخ و حتی نیشابور را نیز اشغال کرد، اما به دلیل احترامی که به نادرشاه افشار داشت، نیشابور را به پسر نادرشاه واگذار کرد. نوادگان احمدشاه قلمرو افغانستان را حفظ کردند، اما با روی کارآمدن دولت مقتدر آقامحمدخان قاجار و اراده شاهان قاجار برای تسلط بر هرات و مرو شاهیجان چالش میان حاکمان افغانستان و ایران آغاز شد و آنچه که این روند را سرعت بخشید و رسمیت داد ورود عامل استعمار بریتانیا بود. بریتانیا با هدف محافظت از مستعمره خود در هندوستان مایل بود حکومتی حایل میان ایران و هند وجود داشته باشد و مرزهای شرقی ایران قاجاری محدود شود. از نگاه بریتانیا پس از قرارداد ترکمنچای حکومت خاندان قاجار تحت حمایت روسیه تزاری قرار گرفته بود و پیمانی سیاسی میان دو کشور در زمینه حمایت از حکومت قاجار بسته شده بود که جا پای بریتانیا را در ایران متزلزل میکرد. روسیه نیز با وجود چنین پیمان سیاسی اراده یا توان حمایت از ایران در صحنههای جنگ در شرق و جنوب ایران نداشت و عملاً ایران در مقابل بریتانیا تنها و بییاور مانده بود. زمانی که محمدشاه قاجار از جنگ هرات بازگشت اعلامیه دردناکی صادر کرد و در آن آورد ما : عهدنامه هایی با آنان "بریتانیا" داشتیم که آن را محکمتر از صد قلعه میپنداشتیم...، اما نقض عهد کردند. خارک را گرفتند و تهدید به حمله به فارس و کرمان کردند... پس برگشتیم... انگلیس دولت بزرگی است و سلاح حرب نداشتیم. این چنین بود که دولت قاجاری به زودی فهمید که ایران در شرق در واقع همسایه دولت انگلیس شده و حاکمان افغان هم پیمان و در اطاعت بریتانیا هستند. هرات مهمترین شهری بود که ایران در شرق به افغانها واگذار کرد و مرو نیز به تسخیر خانات ازبک درآمد و از اطاعت ایران خارج شد. اما در جنوب شرق منطقه بزرگ مکران یا بلوچستان قرار داشت که سرداران بزرگ بلوچ بر قبایل صحرانشین آن حکومت میکردند و با وجود آنکه دولت ایران در آن حدود اقتدار کاملی نداشت، اما جزو قلمرو ایران محسوب میشد و سپاه فتحعلیشاه قاجار تا بمپور به سختی پیش میرفت و حفظ بلوچستان از سرکشی و نافرمانی سرداران بلوچ امری دشوار مینمود. سرداران بلوچ به ظاهر از دولت ایران تبعیت میکردند، اما در واقع هر کدام بنای سرکشی و جداسری داشتند و بر هر شهر و مرکزی یکی اقتداری داشت تا دیگری بر او چیره شده و قدرت را از او میربود. دنیس رایت در کتاب انگلیسیان در ایران درباره نقش دولت انگلستان در نا آرامیهای فلات شرقی ایران مینویسد: «مرز شرقی ایران، چون در مدخل هند قرار داشت، مورد علاقه مستقیم انگلیس بود. پس از معاهده ترکمنچای، دولت ایران درصدد تحکیم نفوذ قبلی خود در این مناطق برآمد؛ لیکن به این دلیل که افغانستان و بلوچستان حافظ مرزهای خارجی هندوستان محسوب میشدند، انگلستان به حمایت از حکام این مناطق در برابر دولت ایران پرداخت». انگلیس برای تحکیم نفوذش در سراسر بلوچستان از روش هدیه دادن به حاکمان محلی یا ترساندن آنان استفاده میکرد. سیاست نخست بریتانیا جدا کردن بلوچستان از ایران و واگذاری آن به افغانها بود تا حکومت حایل میان ایران و هند گسترش یابد، اما پس از جنگ میان افغانها و انگلیس این سیاست تغییر کرد و به حمایت از سردار بلوچ محراب خان نارویی روی آوردند. دامنه شورشگری محراب خان نارویی که در شهر کلات واقع در مرکز بلوچستان شرقی در پاکستان کنونی حکومت میکرد گاه تا لار نیز گسترش مییافت. با این اتحاد انگلیسیها با محرابخان نیز دیری نپایید و به درگیری با بلوچها انجامید، اما پس از مدتی بریتانیا به این نتیجه رسید که بهتر است از نیروهای بومی برای سرکوب بلوچها بهره بگیرد و خود آنان را مامور امنیت بلوچستان قرار دهد.
نفوذ بریتانیا در بلوچستان
بریتانیا با وعده حمایت و بستن قراردادی که منافع دولت انگلیس را تأمین میکرد، نصیرخان بلوچ را به امارت کلات منصوب کردند. بریتانیا با این سیاست هم خود را از حملات گاه و بیگاه طرفداران میرنصیر دوم پسر محراب خان رهانید و هم وی را به عنوان حاکم دست نشانده در کلات به کار گرفت و رضایت بلوچها را نیز به دست آورد. در این عهدنامه توافق شد انگلستان در هر جای بلوچستان میتواند پایگاه نظامی ایجاد کند و خان کلات هم باید به آنها کمک کند. نصیرخان و جانشینانش نیز خراج گذار انگلیس شدند و مقرّر شد یک مشاور انگلیسی همواره در کلات حضور داشته باشد و خان کلات موظف است با او همکاری کند. در این قرارداد قید شده بود که خان کلات حق انعقاد عهدنامه با هیچ یک از همسایگانش را بدون اجازه دولت انگلیس ندارد. با این قرارداد در عمل بلوچستان شرقی که در عمل نیز در اختیار دولت ایران نبود به صورت رسمی نیز تحت حمایت دولت انگلیس درآمد و به نوعی از حاکمیت ایران خارج شد. با وجود آنکه ایران قاجاری با تمام توان کوشید حاکمیّت خود را در بلوچستان غربی حفظ کند؛ اما حکومت کلات که از جانب کمپانی هند شرقی حمایت میشد، مانعی مهم در این راه بود و به همین دلیل، محدوده تسلط حکومت ایران از حدود خاران و مکران فراتر نرفت. به دلیل اینکه بلوچهای مکرانی به اتحاد با بلوچهای کلتی راضی نمیشدند و نیز نبودِ قدرت کافی در حکومت دست نشانده کلات برای ضمیمه کردن بخش شرقی بلوچستان تحت حاکمیت ایران، دولت انگلیس به اوضاع داخلی ایران چشم دوخت تا شاید در آنجا عاملی برای جداسازی بلوچستان پیدا کند. آقاخان محلاتی امام شیعیان اسماعیلی و حاکم کرمان از سوی محمدشاه که مدتی پیش از مقام خود عزل شده بود در حال فراهم کردن زمینه شورشی بود که از سوی انگلیسیها برای تحریک مناسب تشخیص داده شد. آقاخان به قصد شهر کرمان و شهر بابک با قوای دولتی درگیر شد و از حمایت انگلیس و سربازان بلوچ نیز بهره مند شد، اما در نهایت از قوای دولتی شکست خورد و به قندهار عقب نشینی کرد و در نزدیکی قندهار مورد استقبال ماموران انگلیسی قرار گرفت و از این دوره نیز امامت شیعیان اسماعیلی از ایران به هند منتقل شد. شورش آقاخان زمینه تحریک بلوچ های ایران را فراهم کرد و محمدعلیخان نارویی، حاکم بمپور و بلوچستان علم شورش برداشت، اما با کمک کهندل خان حاکم فراری افغانستان که در دربار ایران پناهنده شده بود این شورش سرکوب و بمپور فتح شد. سرکوب محمدعلیخان نارویی با نفوذ وسیعی که در بلوچستان داشت، از خوانین کوچکتر زهر چشم گرفت و تا حدی اطاعت دولت ایران را گردن نهاده و مالیاتشان را به موقع میپرداختند. اکنون سیاست قاجارها تغییر کرد و کوشیدند با دلجویی و برخورد ملاطفتآمیز سرداران محلی و اهالی را جذب کرده، از تجدید شورش در منطقه و اتحاد آنان با خوانین نواحی شرقی و حوزه سند جلوگیری کنند. اما بار دیگر آقاخان، برادرش محمدباقرخان را با پول نقد و تدارکاتی که حکومت انگلیسی هند تدارک دیده بود، از هند به بلوچستان فرستاد. آنان پس از ورود به بلوچستان در عرض سه چهار ماه نزدیک به دو هزار سوار و تفنگچی فراهم آوردند. برادر آقاخان هدایایی را برای بزرگان روستاها فرستاد و از آنها دعوت کرد به او بپیوندند. اما در نهایت حاکم کرمان دو تن از سرداران بلوچ طرفدار دولت ایران را پنهانی نزد رؤسای بلوچی که به برادر آقاخان پیوسته بودند، فرستاد تا آنان را تشویق کند برادر آقاخان را دستگیر و تحویل دهند. او که از موضوع باخبر شده بود، با خانواده و سی نفر از خدمتکارانش به طرف چابهار متواری و سپس دستگیر و راهی تهران شد. هرچند هر دو تلاش آقاخان برای جداسازی بلوچستان از ایران ناکام ماند، اما پایه سیاست انگلیس برای این نیت را فراهم کرد. ماموران انگلیسی که در تلاش بودند با شناخت مناطق شرقی ایران سپر حایلی میان ایران و هند ایجاد کنند به اهمیت طوایف بلوچ پی بردند و با ایجاد حکومت دست نشانده کلات بخش مهمی از نیت خود را به اجرا درآوردند.
تلاشهای ایران برای حفظ بلوچستان
امیرکبیر با روی کارآمدن ناصرالدین شاه تلاش گسترده نظامی و سیاسی را بر اعاده حاکمیت ایران بر بلوچستان آغاز کرد. او در نامه ای به محمدعلیخان سیستانی و دوست محمدخان بلوچ حاکمان محلی این منطقه فرمان داد: «.. از قراری که به عرض رسیده پاره ای جهال بلوچیه در آن حدود مشغول قطع طریق و راهزنی و سرقت بوده و مصدر شرارت هستند؛ لهذا به آن عالیجاه امر و مقرّر میفرماییم که پیش از آنکه سطرات دستخط و قهر و غضب پادشاهی شامل احوال تبه روزگار آنها شود، از این قبیل هرزگی ممنوع داشته که من بعد مصدر سرقت و هرزگی نشوند.» این دو موفق شدند طوایف شورشی و راهزنان محلی را سرکوب کرده و قلعههای بمپور و سرباز و فنوج را فتح کنند. با اقدامات امیرکبیر، وضع امنیتی بلوچستان بهبود یافت و فرامین دولت در منطقه جاری شد. مالیاتهای عقب مانده وصول شد و تجارت رونق گرفت. چند پادگان مرزی هم ایجاد شد و سربازان شترسوار به پاسداری مشغول شدند؛ اما این روند چندان نپایید؛ زیرا، با قتل وی شیرازه دولت از هم پاشید و نظمی که در سایه تدبیر او در بلوچستان ایجاد شده بود، فروریخت و بار دیگر، سرداران بلوچ دست به طغیان زدند. انگلستان نیز در این میان از هرگونه اقدام حاکمان محلی، در برابر دولت مرکزی حمایت میکرد. پرداخت رشوه های انگلیسی به رؤسای بلوچ، برای جلب حمایت بیشتر آنان نیز از چشم مأموران روسی پنهان نماند و آن را گزارش داده اند. با شورش ۱۸۵۷ در هند بریتانیا که آخرین تلاش بهادرشاه دوم شاه گورکانی برای بازیابی استقلال از کمپانی هند شرقی بود بساط این خاندان برای همیشه از هند برچیده شده و حکومت هند بریتانیا تشکیل شد. برقراری نظم جدید انگلیسی نیازمند تنظیمات جدید حکومتی بود و یکی از مهمترین آنها نیاز به کشیدن خط تلگراف میان هند و اروپا و انگلیس بود. در پی این ضرورت مذاکراتی برای ایجاد خطوط تلگراف بین هند و اروپا با ایران آغاز شد. ایران نمیخواست پای مأموران بیگانه به نقاط دورافتاده مملکت باز شود پیوسته، با ایجاد خطوط تلگراف در بلوچستان مخالفت میکرد، اما سرانجام در سال ۱۸۶۲ انگلیس امتیاز احداث خطوط تلگراف در بلوچستان را گرفت و با حضور بیشتر در منطقه، به تحریک بیشتر خوانین و رؤسای بلوچ پرداخت. هدف انگلیس، عملی ساختن راهبرد استعماری تقسیم بلوچستان بود. اعتمادالسلطنه در خاطرات روزانه خود در سال ۱۸۶۲ نوشته که حکومت مرکزی یکی از مأموران دولتی را مأمور کرد تا درباره جغرافیا و جمعیت بلوچستان گزارشی تهیه کند. وی درباره افزایش زمینههای بروز ناآرامی چنین مینویسد: «.. در اثنای سیاحت که به بلوک سرباز رسیده و به پیشین عبور نمود و معلوم شد که اهالی آنجا کمر مخالفت بسته اند؛ نه به ضابط گیج و نه سرباز اطاعت و خدمت میکنند. بعد از معاودت از سیاحت بلوچستان، تفضیل مخالفت سکنه پیشین را به وکیلالملک... اظهار داشت و به عرض اولیای دولت جاوید شوکت رسانیدند. در سنه ۱۲۸۱ق [۱۸۶۴م] حسب الامر، این بنده را سرباز و توپ و جمعیت مأمور نمودند. رفته بعد از پنج روز محاصره قلعه را تسخیر نموده و حالا در نهایت انقیاد کمر خدمت بسته، به ضابط سرباز مالیات میدهند.» در اواسط حکومت ناصرالدین شاه عملاً جغرافیای بلوچستان به چند ناحیه تقسیم شده بود. خان کلات بر بلوچستان شرقی مسلط بود، بندر گواتر و چابهار در اشغال حاکم عرب مسقط بود و در خاش نیز سعیدخان کرد حکومت میکرد و هر سه اینها تحت حمایت و همپیمان بریتانیا بودند. دولت قاجار در چنین شرایطی برای تثبیت حاکمیت خود، دین محمدخان یکی از رؤسای طوایف بومی را به حکومت چابهار منصوب و او را مأمور فتح نواحی دیگر کرد. نصیرخان، حاکم کلات، اداره گواتر را به صیدسلطان بناحمد، حکمران عمان، واگذار کرده بود. قوای ایران در این پیشروی فتح چابهار و گواتر با قلمرو خان کلات تحت حمایت بریتانیا همسایه شد. ایران به آرامی توانسته بود حاکمیت خود بر نواحی مختلف بلوچستان را بازیابد و آرامش و امنیت را در این منطقه برقرار سازد. با گسترش حوزه نفوذ ایران در بلوچستان و نزدیک شدن به حاکم نشین کلات که زیر نفوذ انگلستان بود، وضعیت سخت و پیچیدهای در منطقه به وجود آمد. ایران میکوشید روابط خود را با خوانین محلی بهبود بخشد و آنان را از اتحاد با انگلیسیها باز دارد. همچنین، با تقویت حضور نیروهای نظامی در بلوچستان، حاکمیت دولت را بر این بخش حساس تثبیت کند. ازسوی دیگر، انگلیسیها که از پیشروی سریع ایران سخت نگران شده بودند به تقویت خان کلات پرداختند تا جلوی پیشرویهای نیروهای ایرانی را بگیرند. آنان کوشیدند موافقت ایران را برای تعیین خطوط مرزی با حاکم نشین کلات جلب کنند. دولت انگلیسی هند از وزارت امورخارجه خود خواست به طور قطعی، از توسعه نفوذ ایران در بلوچستان جلوگیری کند تا به موقعیت بریتانیا در منطقه آسیبی وارد نشود. در سال ۱۸۶۸، با حرکت قوای ایران به سمت کلات، نایبالسلطنه هندوستان به چارلز رابینسون دستور داد از پیشروی نیروهای ایران، به سوی خان نشین کلات جلوگیری کند. یکی از جاسوسان انگلیسی پیشروی سریع قوای ایران، در منطقه شرقی بلوچستان را انقلاب سیاسی در مناطق غربی هندوستان دانسته و میافزاید: «اطمینانی که به این قسمت از سرحدات هندوستان وجود داشت از بین رفته است» و به حکومت انگلیسی هندوستان توصیه میکند که با تعیین خطوط مرزی، این سرزمین را از تهدیدهای ایران حفظ کند. میرزاسعی خان انصاری وزیر امور خارجه ایران برای کاستن از فشار انگلیس در یادداشتی به وزارت امورخارجه آن کشور توضیح داد: «سرزمینهای مذکور پیوسته جزو خاک ایران بوده و دولت درصدد است نظم را در این مناطق ایجاد کند.» بریتانیا این استدلال را نپذیرفت؛ زیرا این دولت در سال ۱۸۴۲، موافقتنامه ای با خان کلات امضا کرده بود که از او حمایت کنند. آنان در سال ۱۸۵۴، از حاکم کلات تعهد گرفته بودند بدون اجازه ایشان، با دولتهای دیگر وارد مذاکره نشود. این امر مانع ارتباط مستقیم خان کلات، با ایران میشد. نزدیک دو دهه بعد، ۱۸۷۶، خان کلات با معاهده دیگری خود را به طور کامل تحتالحمایه انگلیس قرارداد.
بریتانیا و تحمیل تحدید حدود مرزی به ایران
بریتانیا با فرصتطلبی از وضعیت اقتصادی و اجتماعی بلوچستان سود برده و حاکمیت ایران بر این نواحی را خدشه دار کرده بود. کوشش انگلیس، برای تعیین دقیق خطوط مرزی در بلوچستان، جزو نخستین نمونههای تعیین مرزهای نو در دوران معاصر است. به موازات تلاش بریتانیا، دولت ایران در تلاش بود از راهبرد سنتی بهره گیری مناسب از حکومتهای سرحد داری و حمایت از حاکمان محلی بازمانده تحت نفوذ استیلای خود را بر بلوچستان حفظ کند و این وضعیت با شرایط پیچیده جدید و حضور قدرت استعماری بریتانیا قابل استمرار نبود. دولت قاجاری نه تنها پیچیدگیهای جغرافیایی و حقوقی تعیین مرزها را درک نمیکرد بلکه از برقراری نظم سیاسی مقتدرانه عمومی در کشور نیز ناتوان بود. بریتانیا از میانه قرن نوزدهم پس از حضور نظامی و درهم شکستن اقتدار سرداران بلوچ، پیمانهایی را با آنان به امضا رساند که مغایر حق حاکمیت ایران بود. انگلیسیها با سرداران بلوچ، همانند حاکمان محلی خودمختار رفتار میکردند و همین امر، به منزله نادیده گرفتن حقوق دولت ایران بود. با تعیین دقیق خطوط مرزی و گسترش نفوذ بریتانیا در بلوچستان، دیوار دفاعی این کشور در غرب هند تکمیل شد. دولت ایران حضور بریتانیا در نواحی ساحلی بلوچستان را منافی منافع خود میدید، تلاش کرد اجازه کشیدن خط تلگراف را از راه زمینی و سواحل جاسک به گواتر بدهد. دولت انگلیس پیرو موافقتنامه ای شامل سه بند در ازای مبلغی معادل سالانه ۳ هزار تومان به مدت ۲۰سال در جنوب ایران به دنبال اهداف سیاسی خود مشغول تفرقه و تجزیه در سواحل دریا و حدود مرزی سیستان و بلوچستان ایران شد. برای انجام این سناریو، خان کلات منطقه را نا امن کرد؛ قشون ساخلوی مرزی ایران قصد سرکوب شورشیان را داشت، ولی مأموران انگلیس به بهانه خرابتر شدن اوضاع مانع شدند و خواستار حکمیت بین ایران و خان کلات شدند. این حکمیت از سوی ایران پذیرفته شد. انگلیس نیز درصدد بود هرچه زودتر ازطریق تعیین خطوط مرزی، با رؤسای محلی وارد معامله شود و خط تلگراف را از بندرگواتر تا کراچی، از داخل قلمرو آنان بکشد؛ بنابراین، دولت ایران را تحت فشار قرار داد و سرانجام در سال ۱۸۷۰، در دوره صدارت سپهسالار، ناصرالدین شاه با تشکیل کمیسیونی سه جانبه، برای تعیین دقیق خطوط مرزی که در آن نمایندگان ایران و انگلیس و خان کلات حضور داشته باشند، موافقت کرد. از جانب ایران «میرزا معصومخان» تعیین و همراه وی عازم منطقه شدند. در منطقه، مردم شهادت به تعلق داشتن این بخشها به ایران دادند؛ لذا گلداسمید از همراهی با معصوم خان منصرف شد و بنای ناسازگاری گذاشت. سرانجام از جانب فرمانفرمای انگلیسی هندوستان به گلداسمید تلگراف شد تقسیم منطقه بلوچستان را براساس نقشه کشی سابقی که در فاصله سالهای ۱۸۶۰ تا ۱۸۶۹ از منطقه انجام داده عمل کند، با این دستور جدید نقش ظاهری کمیسر ایران «معصوم خان» و بازدید و تحقیق از منطقه و مردم، رنگ باخت؛ لذا دو هیئت بدون حصول نتیجه به تهران مراجعت کردند. انگلیس، فردریک گلداسمید، مدیرکل تلگراف هند و اروپا را که سواحل مکران را به خوبی میشناخت برای تعیین خطوط مرزی بلوچستان انتخاب کرد. گلداسمید معتقد بود دولت ایران باید قدردان دخالت بریتانیا در بلوچستان باشد و در گزارشی به صراحت نوشت: «من هیچ حقی برای دولت ایران بر بلوچستان قائل نیستم» و با اشاره به سوابق کوشش ایران، برای تسلط بر منطقه میافزاید: «من هرگز نمیتوانم قبول نمایم، ولو برای یک دقیقه، رؤسا و سرداران مکران در قسمت غربی کلات حاکمیت دولت ایران را بپذیرند». با چنین رویکردی، وی در اوایل سال ۱۸۷۱ م، وارد تهران شد و بیدرنگ، به بمپور رفت. در این شهر، خان کلات با یک افسر انگلیسی و سیصد نیروی نظامی به او پیوستند. حضور این همه نیرو ایران را که به مقاصد بریتانیا، در بلوچستان بدگمان بودند بیشتر نگران کرد. به همین علت میرزا معصوم خان، نماینده دولت ایران، به همراه حاکم بلوچستان حاضر به همکاری با هیئت انگلیسی نبودند و تعیین خطوط مرزی در بلوچستان را مانع از برقراری کامل حاکمیت ایران میدیدند. گلداسمید بدون حضور و همکاری هیئت ایرانی، در سواحل چابهار استقرار یافت و بر پایه اطلاعاتی که بین سالهای۱۸۷۰ تا ۱۸۷۳م، از منطقه کسب کرده بود به تعیین خطوط سرحدی پرداخت. گلداسمید سپس به تهران آمد و نتیجه رأی حکمیت خود را به اطلاع دولت ایران رساند. ناصرالدینشاه، چون تمامی بلوچستان را جزو قلمرو ایران میدانست، نخست طرح پیشنهادی را نپذیرفت. پس از کوتاه نیامدن دولت انگلستان، شاه ناحیه کوهک را که در نقشه نیامده بود جزو جدانشدنی قلمرو ایران برشمرد؛ لیکن سرانجام با طرح گلداسمید موافقت کرد. سرانجام براساس همین نقشهها، خطوط مرزی علامتگذاری و مشخص شد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: ایران از۲۰۰ سال قبل تا بحال
ادامه مطلب را ببينيد
نگاهی به بخشی از دستاوردهای حوزه سلامت پس از انقلاب اسلامی
نگاهی به مهمترین دستاوردهای انقلاب در بیانات رهبر انقلاب
دستاوردهای چهل و یک سال انقلاب اسلامی ایران
نگاهی به مهم ترین دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران
تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی و مسأله بحرین
جدایی بحرین، برخلاف ادعای طرفداران نظام پهلوی، ایران را در احقاق حقوق خود در مورد جزایر سهگانه نیز یاری نداد و قدرت ایران در خلیج فارس را، اگر نه بی درنگ، بلکه پس از چند سالی به شدت تضعیف کرد و لطمه بزرگی به موقعیت راهبردی ایران در خلیج فارس زد و ایران را از داشتن پایگاهی مهم در جنوب خلیج فارس محروم ساخت؛ و مهم تر از آن قداست و مصونیت تمامیت ارضی ایران را خدشه دار ساخت.
مسأله استقلال بحرین در سال 1350، بدون تردید مهم ترین موضوع در پیوند با تمامیت ارضی ایران در عصر پهلوی است. دولت ایران همواره بحرین را جزئی جدایی ناپذیر از خاک خود می دانست و تا میانه دوران ناصرالدین شاه قاجار نیز حاکمان محلی بحرین بر حاکمیت ایران بر بحرین اذعان داشتند و ایران در این جزیره راهبردی جنوب خلیج فارس اعمال حاکمیت می کرد. پس از این که طی کودتایی شیخ عیسی بن علی آلخلیفه با پشتیبانی همه جانبه دولت بریتانیا، عموی خود شیخ محمد، حاکم منصوب دولت ایران در بحرین را سرنگون کرد، بدون این که بحرین اعلام استقلال نماید و یا حتی بریتانیا مسئولیت اشغال آن را بپذیرد، از اعمال حاکمیت ایران بر این بخش از سرزمینش جلوگیری شد و متعاقباً بریتانیایی ها مدعی شدند که بحرین تحت الحمایه آنان است. این تحولات هیچ گاه مورد پذیرش دولت ایران قرار نگرفت و دولت ایران کماکان بحرین را در قلمرو قانونی و مشروع خود میدانست. انگلیسی ها نیز در عمل هیچ گاه دلیل و توجیهی حقوقی برای سلب حاکمیت ایران بر بحرین ارائه ندادند و صرفاً ادعای حاکمیت ایران بر این جزیره را رد میکردند. چنین وضعیتی منجر به کشاکش دیپلماتیک ده ها ساله ایران با دولت بریتانیا بر سر حاکمیت بر جزیره بحرین گردید. در سال های پایانی دهه 1960 میلادی، موضوع خروج بریتانیا از خلیجفارس مطرح گردید. در سال 1347 نیز محمد رضا شاه پهلوی در مصاحبه ای در دهلی نو به طور ضمنی از ادعای حاکمیت ایران بر بحرین صرفنظر کرد و در پی آن با ترتیباتی که بر اساس نظر و اراده انگلیسها اتخاذ شده بود، سرنوشت بحرین با مداخله سازمان ملل متحد تعیین و در نتیجه بحرین از ایران بهطور رسمی جدا و به کشور مستقلی تبدیل شد.
تلقی افکار عمومی ایران از ماجرای «استقلال» بحرین، که با تمام مواضع و رویکردهای دولت ایران تا پیش از مصاحبه محمدرضاشاه در دهلی نیز منطبق است، «تجزیه» جزیره بحرین از ایران است. بر این اساس بحرین، جزیرهای ایرانی و استان چهاردهم ایران بوده که با دخالت انگلیسیها و همراهی و پذیرش نظام پهلوی از ایران تجزیه گردیده است. در مقابل این تلقی افکار عمومی، طرفداران نظام پهلوی تلاش میکنند تا قرائتی دیگر از ماجرا ارائه دهند. در این دیدگاه، بحرین سرزمینی است که حداقل از دوران ناصرالدینشاه از ایران جدا شده و ایران دهها سال بود که دیگر عملاً حاکمیتی بر آن نداشت و محمدرضاشاه با صرفنظر کردن از ادعای حاکمیت ایران بر بحرین، در عمل راه را برای آزادسازی جزایر سهگانه و اقتدار ایران در خلیج فارس فراهم کرد.
با توجه به دو دیدگاهی که به آن اشاره شد، در این پژوهش تلاش شده است که به یاری اسناد و منابع دست اول، به این پرسش پاسخ داده شود که آیا در عصر محمدرضاشاه پهلوی، بحرین از ایران تجزیه شده است یا خیر. برای پاسخ به این پرسش صریح، باید به حقوق بینالملل و تاریخ و رویدادهای سیاسی در پیوند با مسأله بحرین توجه کرد. بحرین هیچگاه قانونی و مشروع از ایران جدا نشده بود. از سوی دیگر در عصر استعمار، مناطق بسیاری از حوزه اعمال حاکمیت و افتدار سرزمین مادری جدا شده بودند که با خروج استعمار، بار دیگر در اختیار سرزمین مادری قرار گرفتند.
با یک بررسی دقیق حقوقی میتوان به این نتیجه رسید که ایران تنها از اعمال حاکمیت بر بحرین منع شده بود، اما حق حاکمیت خود را بر بحرین از دست نداده بود. فیصله نهایی مسأله بحرین و دخالت دادن ایران در مسأله استقلال بحرین از سوی سازمان ملل متحد، انگلیسها و حکومت آلخلیفه بحرین، تأییدی ضمنی بر صحت و استواری حق حاکمیت ایران بر بحرین است. افزون بر این، ترفندها و دسیسههای نظاممند و پردامنهای که منجر به صرفنظر کردن ایران از حق حاکمیتش بر بحرین شد، نیز دلیلی دیگر بر تعلق بحرین به ایران بود. همچنین چگونگی تعیین وضعیت بحرین و اهتمام جدی انگلیسها به عدم برگزاری رفراندوم و حتی انجام یک نظرسنجی واقعی در بحرین، نشان از نیرومند بودن هویت ایرانی مردم بحرین و اراده آنان برای زیست در کنار سایر هممیهنانشان در سرزمین مادری آنان داشت.
جدایی بحرین، برخلاف ادعای طرفداران نظام پهلوی، ایران را در احقاق حقوق خود در مورد جزایر سهگانه نیز یاری نداد و قدرت ایران در خلیجفارس را، اگر نه بیدرنگ، بلکه پس از چند سالی به شدت تضعیف کرد و لطمه بزرگی به موقعیت راهبردی ایران در خلیجفارس زد و ایران را از داشتن پایگاهی مهم در جنوب خلیجفارس محروم ساخت؛ و مهمتر از آن قداست و مصونیت تمامیت ارضی ایران را خدشهدار ساخت.
بدتر از همه، نوع استدلالهای محمدرضاشاه در توجیه جدایی این قطعه از خاک ایران بود که به جایگاه تعرضناپذیر تمامیت ارضی کشور لطمه وارد می کرد. استدلالهایی از این دست که بحرین، نفت و مرواریدش را از دست داده و بنابراین دیگر برای ایران اهمیت ندارد. این سخنان شاه جدای از این که با واقعیت نیز ناسازگار بود، به معنای تقلیل مفاهیم ملی و ارزشمندی چون خاک و خون و مرز، به معادلهای مالی بود و ازاینرو در منظر خودی و بیگانه، خاک و مرز کشور را تا حد کالاهایی قابل معامله که با معیارهای مالی سنجیده میشود، تنزل داد.
سیاست دولت پهلوی در مورد بحرین، نه تنها در سالیان نزدیک به تجزیه این جزیره ایرانی، بلکه از سالها پیش در راستای تحقق سیاست انگلیسها برای ایرانیزدایی از بحرین بود. در حالی که انگلیسها سالها با اذیت و آزار مردم بومی بحرین و جابهجاییهای جمعیتی و اتخاذ سیاستهای ضد ایرانی در عرصه های گوناگون فرهنگ و اقتصاد در تلاش بودند تا از بحرین، ایرانیزدایی نمایند، محمدرضاشاه نیز مدتها بود در عمل بحرین را رها کرده بود و به جز سیاست شعاری و تبلیغاتی اعلام بحرین به عنوان استان چهاردهم ایران، هیچ اقدام عملی در راه اعمال حاکمیت ایران بر این بخش از سرزمینش نکرد. شاه وقت ایران از پشتیبانی جنبشهای مدنی و سیاسی و فرهنگی ایران خواه بحرین دریغ میکرد.
محمدرضاشاه و کارگزاران وی، از طرح عمومی مسأله بحرین پرهیز میکردند و در بزنگاههای حساسی چون رد قرارداد قوام و سادچیکف در مجلس شورای ملی، که امکان طرح موازی مسأله بحرین بود، در عمل از عمومی شدن مسأله بحرین در نزد ایرانیان جلوگیری میکردند. سرانجام نیز محمدرضاشاه بدانگونه که انگلیسها میخواستند از حق حاکمیت ایران بر بحرین کوتاه آمد و گامبهگام در مقابل زیادهرویهای آنان عقب نشست. شاه ابتدا به رفراندوم برای تجزیه بحرین تن در داد؛ سپس از رفراندوم هم کوتاه آمد و حاضر شد نتیجه نظرخواهی تصنعی و فرمایشی را بپذیرد. محمدرضاشاه و نظام پهلوی از حق حاکمیت ایران بر بحرین صرفنظر کردند اما پیوندهای طبیعی و تاریخی ایران با مردم بحرین ناگسستنی بوده و اکنون که نزدیک به پنج دهه از این جدایی تحمیلی میگذرد نیز این پیوندها نه تنها کمرنگ نشده که نیرومندتر از پیش نیز گردیده است.
خیانت به تمامیت ارضی
در سحرگاه روز سوم شهریور 1320، تنها 11 روز بعد از انتشار «منشور آتلانتیک» که طی آن «چرچیل» نخست وزیر انگلیس و «روزولت» رئیس جمهور آمریکا، آزادی، استقلال و حق تعیین سرنوشت را برای کلیه ملل جهان به رسمیت شناخته بودند[1]، روسیه و انگلیس مرزهای کشور بیطرف ایران را از شمال و جنوب به طور همزمان مورد تعرض و تجاوز قرار دادند و به شیوه صددرصد خصمانه، مردم، دولت و ارتش ایران را زیر ضربات خردکننده نیروهای نظامی خود قرار دادند. ساعاتی پس از این حمله، رضاشاه دست به دامن «روزولت» رئیس جمهور آمریکا شد و از وی برای متوقف ساختن حملات روس و انگلیس استمداد کرد. [2]وی فردای این حملات هیئت وزیران را به وزارت جنگ فراخواند تا از آنان و از نظامیان بپرسد که آیا در برابر متجاوزین به خاک ایران، باید مقاومتی صورت بگیرد یا خیر. [3] . دو روز پس از شروع تجاوزات متفقین، کابینه «رجبعلی منصور» سقوط کرد و رضاشاه، محمدعلی فروغی را به ریاست دولت منصوب نمود. [4]در همین روز رضاشاه تصمیم خود را برای استعفا به اطلاع هیئت وزیران رساند. [5]سه روز پس از این حمله در حالی که رضاشاه به کمک سرپاس مختاری رئیس شهربانی کل کشور مشغول تهیه مقدمات فرار از کشور بود[6]، فروغی طی سخنانی در مجلس شورای ملی فرمان رسمی توقف هرگونه مقاومت در برابر متجاوزین را صادر کرد. [7] . این معدل عملکرد سه روزه رضاشاه در برابر تعرض بیگانگان به خاک ایران بود. معدل عملکرد کسی بود که به مدت ۲۰ سال بخش اعظم بودجه کشور را صرف تسلیح و تقویت ارتش و قوای نظمیه و امنیه سرکوبگر خود کرده بود. ولی ظاهراً این ارتش و این قوا جز قلع و قمع خونین عشایر کشور، کشتار مردم در مسجد گوهرشاد، تبعیدها و کوچ دادن های اجباری و جابجایی ده ها هزار نفر از مردم به نقاط مختلف کشور، غصب بیش از ۲ هزار روستا و صدور اسناد جدید آنها به نام رضاشاه و سر به نیست کردن کسانی که از اهداء زمین هایشان سر باز می زدند، کشتن هزاران نفر از مخالفان با آمپول هوا، سرکوب زنان محجبه و. ... [8]، دستاورد دیگری نداشته و در برابر تعرض قوای بیگانه، حتی یک روز نتوانست، یا نخواست و یا نگذاشتند که مقاومت کند. این عملکرد و این شیوه رفتار در برابر یک ملت و در مقابل بیگانگان، مختص حکومت هایی است که به خاطر فقدان پایگاه مردمی و سرسپردگی به بیگانگان، نه تنها قدرت لازم برای مقاومت در برابر متجاوزان را در خود نمی بینند، بلکه حتی از این که خاک کشور را به راحتی در اختیار بیگانگان قرار دهند نیز ابایی ندارند. رضاشاه در سال های حکومت خود ارتفاعات آرارات را به ترکیه، قسمت هایی از شرق ایران را به افغانستان و اروندرود را (منهای پنج کیلومتر از ساحل آبادان) به عراق ببخشید. [9] . این بذل و بخشش ها ظاهراً نتیجه امضای قرارداد ننگین سعدآباد با کشورهای همسایه یعنی عراق، ترکیه و افغانستان بوده که با پافشاری و کارگردانی انگلیسی ها منعقد گردید(تیر 1316).البته فرزند رضا شاه نیز وضعیتی بهتر از پدرش نداشت. محمدرضا شاه در آذر 1333 و در دوران نخست وزیری فضل الله زاهدی شهرستان «فیروزه» در شمال استان خراسان شمالی را به روسها واگذار کرد[10] و در اردیبهشت ۱۳۴۹ سرزمین زرخیز و ثروتمند بحرین را که «استان چهاردهم ایران» لقب گرفته بود، بی هیچ دلیلی به عربها بخشید. [11] . بنابراین تعجبی ندارد که بشنویم یا بخوانیم که رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ کمترین قدمی برای حفظ و صیانت ایران برنداشت و استعفا و فرار زبونانه در برابر قوای متجاوز را بر هر راه حل دیگری ترجیح داد. حتی تعجبی ندارد که بشنویم مردم ایران علیرغم نفرت از بیگانگان، و ستمی که از هجوم آنان به خاک کشورشان تحمل کرده اند، از سقوط حکومت رضاشاه شادمان شدند. [12] . قاجارها هم البته اراضی زیادی از ایران را از دست دادند ولی فرق آنان با پهلوی ها در این بود که قاجارها با متجاوزان جنگیدند، کشته دادند، از آنان شکست خوردند و سپس اراضی ایران را از دست دادند. ولی پهلوی ها بدون جنگ و فقط برای خوش آمد دیگران خاک کشور را بخشش می کردند؛ بخششی که در صفحات تاریخ به عنوان خیانت اینگونه حکومت ها به حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ایران ثبت و ضبط شده است.
نقش رهبری انقلاب اسلامی در حفظ تمامیت ارضی ایران
رهبری سیاسی، به عنوان قوه عاقله تصمیم گیری کشور، سیاست های خاصی را مدنظر دارد که مهم ترین آنها، دفاع نظامی در برابر تهاجم خارجی و حفظ یکپارچگی سرزمین ملی است. پاسخ سؤال مذکور (از نظر این نوشتار ) به رهبری سیاسی ایران، در دو مقطع، باز می گردد. رهبری سیاسی ایران در قطع جنگ تحمیلی، با تأکید بر ارزش های دینی و تکیه بر قدرت ملی و مذهبی (بدون چشم داشت به حمایت خارجی) و با تقویت روحیه مردم و قوای مسلح و. ..، توانست مشکلات و نارسایی های موجود و کمبود های فراوان مادی را مرتفع کند و با بهره گیری از شورای انقلابی و بسیج مردمی، با تجربه پیروزی انقلاب اسلامی، پس از دویست سال هویت واقعی ایران و ایرانی را به جهانیان معرفی کند. این نوشتار برای محک زدن فرضیه خود، ابتدا بحثی نظری، در مورد نقش رهبری سیاسی در سرنوشت جنگ ها ارائه داده و سپس به چگونگی انطباق آن با شرایط ایران، در ابتدا و انتهای دوران نبردهایش پرداخته است. سال های جنگ ایران و عراق، دوران سرنوشت ساز تاریخ معاصر ایران محسوب می شود. این جنگ و نحوه پایان آن، روند هزیمت و خود باختگی ملی در برابر بیگانه که پس از شکست های ایران از روسیه و انگلیس در زمان قاجار به وجود آمده بود را تغییر داد و فصل جدیدی را به تاریخ ایران افزود. با توجه به نتایج حاصله از جنگ های مهم زمان قاجار (یعنی جنگ با روس و انگلیس) و جنگ با عراق، این سؤال مطرح می شود که مردم ایران در نبرد با عراق که از حمایت های فراوان خارجی و موقعیتی بهتر در برابر ایران بعد از انقلاب برخوردار بود، چگونه توانستند سرنوشت جنگ را به گونه ای رقم بزنند که دولت عراق بر خلاف همه دعاوی اولیه خود، مبنی بر تصرف اروندرود و جدایی خوزستان از ایران، به نقطه عزیمت خود (یعنی قرارداد 1975 الجزایر) بازگشت و سرانجام برخلاف جنگ های زمان قاجار، این بار تمامیت ارضی ایران، در یک جنگ نابرابر حفظ شد؟ رهبری سیاسی، به عنوان قوه عاقله تصمیم گیری کشور، سیاست های خاصی را مدنظر دارد که مهم ترین آنها، دفاع نظامی در برابر تهاجم خارجی و حفظ یکپارچگی سرزمین ملی است. پاسخ سؤال مذکور (از نظر این نوشتار) به رهبری سیاسی ایران، در دو مقطع، باز می گردد. رهبری سیاسی ایران در قطع جنگ تحمیلی، با تأکید بر ارزش های دینی و تکیه بر قدرت ملی و مذهبی (بدون چشم داشت به حمایت خارجی) و با تقویت روحیه مردم و قوای مسلح و. ..، توانست مشکلات و نارسایی های موجود و کمبود های فراوان مادی را مرتفع کند و با بهره گیری از شورای انقلابی و بسیج مردمی، با تجربه پیروزی انقلاب اسلامی، پس از دویست سال هویت واقعی ایران و ایرانی را به جهانیان معرفی کند. این نوشتار برای محک زدن فرضیه خود، ابتدا بحثی نظری، در مورد نقش رهبری سیاسی در سرنوشت جنگ ها ارائه داده و سپس به چگونگی انطباق آن با شرایط ایران، در ابتدا و انتهای دوران نبردهایش پرداخته است...
وقوع سه جنگ در زمان قاجار، علاوه بر اینکه سلسله نتایجی را در پی داشتند، در درون خود نیز گذشته از تقدم و تأخر زمانی، زنجیروار به هم مرتبط بودند. به این معنی که شکست در جنگ اول با روسیه و معاهده گلستان، ریشه شکست در جنگ دوم و معاهده ترکمانچای شد و هر دو، مقدمه شکست در جنگ با انگلیس را فراهم آوردند. اما گذشته از ارتباط طولی این جنگ ها، مجموع آنها اثرات سیاسی، اقتصادی و روانی زیادی بر جامعه ایران به جا گذاشتند و در واقع، فصل جدیدی در تاریخ ایران گشودندکه در آن، ایران اسماً مستقل، اما رسماً مستعمره به تمام معنا بود. این روند تا پایان دوره حکمرانی قاجاریه ادامه داشت و پس از آن هم به صورت دیگری تا انقلاب اسلامی تداوم یافت. در حقیقت، تهاجم روس ها به گرجستان آغاز این روند تاریخی و دفع تهاجم عراق، (به عنوان مرحله تکامل انقلاب اسلامی) پایان آن محسوب می شود.
از نتایج جنگ های روس و انگلیس با ایران این بود که سفارتخانه های بیگانه در صحنه سیاست ایران فعال شدند. تعیین ولیعهد ایران، باید با صلاحدید روسیه صورت می گرفت و از آن پس، بین روس و انگلیس مسابقه کسب امتیاز در ایران آغاز شد. دخالت روسیه و انگلیس، نه تنها در حد عزل و نصب وزیران و سیاستگذاری و. .. بود، بلکه در خصوصی ترین مسائل خانوادگی دربار نیز دخالت می کردند. از لحاظ اقتصادی، علاوه برکوتاه شدن دست ایران از سرزمین های وسیع خود (در شرق و شمال)، از حق کشتیرانی در دریای مازندران نیز محروم شد. معاهدات تجاری الحاقی به معاهدات سیاسی ترکمانچای و پاریس، حاکمیت ایران به گمرکات را نیز محدود می کرد. نیکی کدی در این باره می نویسد: ایران تحت حکومت قاجار، به طور فزاینده ای تحت نفوذ اقتصادی غرب، به خصوص روسیه و انگلیس قرار داشت؛ بنابراین، با سیاست های اقتصادی خاص و عوارض گمرکی زیاد کالاهای ایرانی و عوارض اندک کالاهای غربی، قدرت رقابت از کالاهای ایرانی گرفته شد
اثرات این شکست ها را می توان در جامعه ایران به این شرح خلاصه کرد: 1- جدایی مناطق وسیعی از سرزمین ایران و محدودیت شدید اراضی کشور؛ 2- نفوذ سیاسی بیگانه و کسب حق کاپیتولاسیون برای اولین بار در تاریخ ایران؛ 3- نفوذ روسیه و انگلیس در بالاترین مرجع تصمیم گیری ایران، یعنی شاه و دربار؛ 4- تبدیل شدن کشور، به میدان رقابت سیاسی اقتصادی و نظامی بیگانه؛ 5- تام الاختیار شدن سفرای روس و انگلیس در ایران؛ 6- محکومیت به پرداخت غرامت جنگی در عین مدافع بودن ایران در این جنگ ها؛ 7- اثرات کلی شکست ها بر اقتصاد ایران که از ریشه های مهم عقب ماندگی محسوب می شود؛ 8- به وجود آمدن روحیه خودکم بینی دولت و ملت ایران در برابر دول بیگانه؛ 9- بی اعتبار شدن ایران در بین دول و ملت های خارجی؛ 10- وجود موارد فوق، به مدت طولانی و با شدت و ضعف تا انقلاب اسلامی.
جنگ ایران و عراق
جنگ ایران و عراق، یکی از طولانی ترین و خونین ترین جنگ های پس از جنگ جهانی دوم محسوب می شود. این جنگ صرف نظر از جنبه های گوناگون و چرایی آغاز آن، در تاریخ دویست ساله ایران، از آن جهت مهم است که توانست به روندی که از اول حکومت قاجاریه در محدودیت ارضی ایران و نفوذ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و. .. بیگانه در کشور آغاز شده بود، پایان دهد. دلایل و شواهد عینی، اثبات می کند که این، یک جنگ نابرابر به تمام معنا بود؛ اما نتیجه این جنگ مورد خواست کشور مهاجم و حامیانش نبود و دولت عراق در پایان جنگ، هیچ دست آورد قابل عرضه ای برای مردمش نداشت. گرچه اختلاف ارضی ایران و عراق سابقه ای طولانی داشت، اما هجوم عراق در این زمان خاص به دلایل عقیدتی سیاسی بود. این اقدام، با اهداف کشورهای منطقه و قدرت های بزرگ، همسو شده بود و عراق با اطمینان کامل از کسب پیروزی در مدتی کوتاه، تهاجم را آغاز کرد . اهداف حمله عراق به ایران را می توان در سه محور اساسی خلاصه کرد. بنا به افعال و اقوال مقامات عراقی درطول جنگ، این کشور برای دستیابی به سه هدف عمده، جنگ را آغاز کرد: اول، تصرف اروندرود و جزایر سه گانه؛ دوم جدایی استان خوزستان از ایران (که این هدف از کودتای حزب بعث در عراق دنبال می شد) و سرانجام، تجزیه ایران و سقوط نظام مردمی آن. این اهداف توسط دولت آمریکا، در دیدار صدام حسین با برژینسکی (در تابستان سال 59) مهر تأیید خورده بود. کیسینجر وزیر خارجه اسبق آمریکا، پیش بینی می کرد که جنگ ظرف 10 روز با پیروزی عراق خاتمه می یابد. (روزنامه جمهوری اسلامی12 /7 /59) . اگر اهداف اول و دوم عراق محقق می شد، هدف سوم عراق یعنی تجزیه ایران نیز محقق می شد؛ زیرا علاوه بر جدایی خوزستان و قطع شاهرگ اقتصادی ایران، حالت روانی جدایی از مرکز، در مناطق دیگر ایران نیز فراهم می شد. اما عامل اساسی که عراق در محاسباتش لحاظ نکرده بود، قدرت رهبری ایران در برانگیختن مردم برای دفاع، فرمان پذیری مردم از رهبری و شور انقلابی فوق العاده این ملت بود. جنگ ایران و عراق را، می توان مرحله دوم انقلاب اسلامی و مکمل روند انقلاب دانست. با توجه به نقش اساسی رهبری در پیروزی انقلاب اسلامی و ارتباط جنگ و انقلاب با هم، جنگ وجهه ای به شدت مذهبی داشت. ازاین رو، با دیگر جنگ های معمول، متفاوت بود. تفاوت در کمیت و کیفیت نیروها، تفاوت در اهداف، اصل شهادت طلبی و پیروزی را در قالب ظاهری آن ندیدن و بسیاری موارد دیگر که در این جنگ از ابداعات محسوب می شد، باعث شده بود که صحنه هایی در طول جنگ به وجود آید که در جنگ های معمولی کمتر دیده می شود.
در این بخش، تلاش می شود از لابه لای سخنان امام(ره)، به عنوان رهبر انقلاب و فرمانده کل نیروهای مسلح، اندیشه های دفاعی ایشان را استخراج کرده و به تبیین آن بپردازیم. راهکارهای دفاعی امام در جنگ با عراق، در چهار بند قابل ذکر است: 1- پیوند دفاع با دین؛ 2- اعلام دفاع عمومی؛ 3- متکی نبودن به قدرت های خارجی؛ 4- سعی در خنثی کردن تحرکات سیاسی دشمن، به موازات دفاع نظامی.
نتایج و سرانجام جنگ ایران و عراق
جنگ با پیشروی سریع ارتش عراق آغاز شد و به قول مقامات عراقی به اندازه دو برابر خاک لبنان، از اراضی ایران به اشغال درآمد. (همان: 88) اما با توجه به شور انقلابی ملت ایران و راهکارهای برگزیده شده توسط رهبری انقلاب، عراق موفق به اشغال کامل خوزستان نشد و درخواست آتش بس بدون عقب نشینی مورد پذیرش ایران واقع نشد. در اینجا اشاره به اهداف دو طرف در جنگ ضروری به نظر می رسد. اولویت های سه گانه عراق به ترتیب، تصرف اروند و انتزاع خوزستان و نهایتاً تجزیه ایران و سقوط نظام انقلابی آن بود. در مقابل، اهداف ایران را نیز می توانیم در سه زمینه اولویت بندی کنیم. اولویت نخست، حفظ تمامیت ارضی؛ اولویت دوم، دریافت غرامت و شناسایی متجاوز و اولویت سوم، حذف صدام و انتقال قدرت به مردم عراق بود. اما با توجه به حمایت های بی دریغ حامیان بغداد، توانایی ارتش این کشور درسال های پایانی جنگ، به چهار برابر روزهای اول جنگ رسیده و از طرفی معلوم شد که استکبار جهانی، امتیازی بیش از آنچه که در قطعنامه 598 آمده است به ایران نخواهد داد؛ لذا ایران با پذیرش قطعنامه از اولویت سوم عدول کرد. ذکر این نکته لازم است که این قطعنامه نیز، نتیجه رزم ایرانیان در عملیات شرق بصره بود. در حالی که آمریکا به طور پراکنده در کنار عراق وارد جنگ شده بود، قطعنامه پذیرفته شد و با بسیج عمومی روزهای آخر جنگ، تهاجم مجدد عراق در غرب و جنوب ناکام ماند. در نتیجه، آتش بس برقرار شد و در مذاکرات سیاسی دوساله بعد از آتش بس نیز، عراق چیزی به دست نیاورد. عراق با کسب اطمینان از اینکه در مذاکرات سیاسی چیزی به دست نخواهد آورد و با اطلاع از نتیجه تجدید جنگ، سرانجام با نامه نگاری مستقیم، معاهده الجزایر را پذیرفت. بنابراین، عراق هیچ یک از اولویت های سه گانه خود را به دست نیاورد؛ اما اولویت اول ایران صددرصد محقق شد و با متجاوز شناختن عراق توسط دبیر کل سازمان ملل،[1] بخشی از اولویت دوم نیز تأمین شد. اما مسئله غرامت، به علت نداشتن ضمانت لازم از سوی ایران، هنوز معلق مانده است. گفته می شود که جنگ، اغلب اعتقادها را از بین می برد و گاهی آنها را مستحکم می کند. (بول، 1374: 110) فاتح، عمدتاً در اعتقادات خود پایدارتر می شود؛ زیرا آنها را عامل پیروزی می داند (همان)؛ و سستی اعتقادات زمانی است که جامعه ای شکست خورده و به بن بست رسیده باشد. ایران پس از جنگ با عراق، مقتدرتر از همیشه در صحنه جهانی درخشید و نه تنها از اصول خود عقب نشینی نکرد، بلکه چند ماه پس از پایان جنگ، رهبر انقلاب در یک پیام تاریخی، رهبر بلوک شرق را به خداشناسی، دوری از غرب و. .. دعوت کرد. نمونه دیگری از مبارزه با فرهنگ غربی، فتوای تاریخی امام(ره) علیه سلمان رشدی (نویسنده کتاب آیات شیطانی) بود. طبیعی است که یک کشور شکست خوده (از لحاظ نظامی و ایدئولوژیکی)، نمی تواند چنین حرکت های جهانی انجام دهد. بنابراین، با توجه به بحث به عمل آمده دستاودهای دیگر جنگ را در چند محور می توان برشمرد. 1- در پایان دفاع مقدس (به عنوان بزرگ ترین هدف به دست آمده) تمامیت ارضی کشور حفظ شد و قرارداد الجزایر که بهانه آغاز جنگ بود، تثبیت گردید؛ 2- ایران به رغم هشت سال جنگ، هیچ تعهد سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی خارجی نداشت؛ 3- هیچ معاهده ای، خلاف خواست ملت ایران به کشور تحمیل نشد؛ 4- با دفع هجوم عراق و حفظ سرزمین ایران، در طول 200 سال گذشته، برای نخستین بار روحیه اعتماد به نفس در همه زمینه های سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی بین ایرانیان زنده شد و شکافی که در این زمینه ها در تاریخ ایران به وجود آمده بود ترمیم شد و این بزرگ ترین دستاورد سیاسی جنگ بود. 5- دولت عراق در نامه ای رسمی، مجدداً معاهده الجزایر را پذیرفت و سرانجام حقانیت ایران در مجامع جهانی به همگان روشن شد. بدون شک وجهه جهانی ایران، در پایان جنگ با اوایل جنگ قابل مقایسه نبود؛ زیرا دفاع هشت ساله علاوه بر اثبات حقانیت ایران، چهره جدیدی از ایرانیان ترسیم کرده بود.
ثبات و امنیت و حفظ تمامیت ارضی ایران
نقشههای ایران پیش و پس از قاجاریه نشان از تجزیه بخشهای متعدد ایران دارد؛ بخشهایی که به ویژه در دوران ۳۷ ساله حکومت فتحعلیشاه قاجار پس از جنگهای پردامنه ایران و روسیه از ایران جدا شدند به بیش از ۲۷۳ هزارکیلومترمربع میرسند و در دوران حدوداً ۵۰ ساله حکومت ناصرالدین شاه قاجار نیز جدایی بیش از ۲ میلیونو ۱۹۶ هزارو ۵۰۰کیلومتر مربع از سرزمینهای تاریخی ایرانیان به وقوع پیوست و آخرین تجزیه نیز در سال ۱۹۷۰ میلادی با جداشدن استان چهاردهم ایران، یعنی بحرین به وقوع پیوست. آنچه در این میان حائز اهمیت است، اینکه پس از جدایی غیرقانونی بحرین از ایران در سال ۱۹۷۰ میلادی، هیچگاه این امر به تأیید ملت ایران نرسید. سرزمین کنونی ایران، تنها ۳۰ درصد از ناحیهای وسیع است که در تاریخ با نامهای «ایران زمین»، «ایران بزرگ» یا «ایران شهر» و در جغرافیا با نام «فلات ایران» شناخته میشود. ترفندها و دسیسههای بیگانگان و سستی پادشاهان بیکفایت گذشته، بخشهای زیادی از این سرزمین کهن را در طول فاصله کوتاه ۱۹۶ ساله از ایران بزرگ جدا کرد که مروری بر چگونگی هر یک از این جداییها به رغم تلخی بسیار برای میهنگرایان ایرانی جهت الزام جدیت و حساسیت ما دستکم برای حفظ سرزمینهای باقی مانده موجود بسیار آموزنده خواهد بود. در یک محاسبه شفافتر از کل اراضی جدا شده از ایران، مساحت سرزمینهای جدا شده از ایران درونی به همراه دوسوم کردستانات (که در دوره صفویه به اشغال عثمانی درآمد و بعدها بین سه کشور ترکیه، عراق و سوریه تقسیم شد) به مساحت تقریبی ۲۰۰ هزارکیلومتر مربع و نیز عراق به مساحت ۴۳۸ هزارو ۳۱۷ کیلومترمربع در جمع حدود ۵/۳ میلیونکیلومتر مربع بالغ میشود که این مقدار تجزیه یک کشور در کل تاریخ ایران و دنیا بیسابقه است. آخرین بخشی که از سرزمین ایران جدا شد، کشور فعلی بحرین بود که در زمان پهلوی دوم از سر استیصال و توطئه انگلیسیها از ایران جدا شد. در جدول ذیل بخشهای جداشده در دوره قاجار و پهلوی به تفکیک مورد بررسی قرار گرفته است. به رغم جداشدن بخش عمدهای از خاک ایران طی ۱۵۷ سال در دوره قاجار و پهلوی، تمامیت ارضی ایران در دوره انقلاباسلامی حفظ شده است که این رهاورد بزرگی است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: ایران از۲۰۰ سال قبل تا بحال
ادامه مطلب را ببينيد

امروز ایران عزیز ۱٫۶۴۸٫۱۹۵ کیلومتر مربع مساحت دارد و حال آنکه در کمی بیش از ۲۰۰ سال گذشته، بیش از ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار کیلومتر مربع وسعت آن بوده است. متأسفانه ضعف، خیانت و بیتدبیری حکومتهای قاجار و پهلوی از قرارداد ننگین گلستان در ۱۱۹۲ دوره فتحعلی شاه و واگذاری قفقاز، گرجستان، داغستان، ارمنستان، چچن و اینگوش با مساحت حدود ۲۳۰ هزار کیلومتر مربع تا واگذاری مجمع الجزایر بحرین در ۱۳۵۰ دوره محمد رضا پهلوی با مساحت بیش از ۷۰۰ کیلومتر مربع به کشور عزیزمان تحمیل و موجب جدایی حدود دو سوم خاک ایران شده است. جالب اینکه گرچه بخشی از این فاجعه حاصل جنگ بوده، اما بخشهایی مثل همین واگذاری بحرین ناشی از ترس و پذیرش فشار انگلیس خبیث بوده است که به مراتب ننگ آن از قراردادهای پس از شکستهای جنگی بیشتر میباشد. همین سابقه شوم از دست رفتن سرزمین و احساس ناتوانی در برابر جنگ یا فشارهای بیرونی، منجر به شکلگیری روحیه ترس و بیهودگی هرگونه مقاومت در بین بخشی از جامعه ایرانی، حتی بخشی از نخبگان ما شده است که شوربختانه گاه به آن لباس عقلانیت و تدبیر پوشانده و امثال محمد علی فروغی را مورد تجلیل قرار میدهند. حال آنکه هنر فروغی ساری و جاری ساختن سیاستهای انگلیس در دوران بازی بزرگ قدرتهای جهانی برای سلطه بر منطقه خاورمیانه، آسیای میانه و قفقاز، در دستگاه حاکمیتی ایران و نبوغ او کشف خواسته و ذائقه انگلیسیها و اجراییسازی آن متناسب با اوضاع داخلی ایران بود. او توانست خواسته انگلیسیها برای انتقال قدرت از قاجاریه را به نفع رضا خان و پسرش تنظیم کرده و محقق سازد. همین سایه ترس و احساس ضعف در برابر تهدید و فشار قدرتهای بیگانه از قاجاریه به پهلوی منتقل و حتی شکل حادتری به خود گرفت که نتیجهاش قرارداد ننگین سعدآباد در ۱۳۱۶ و جدایی ارتفاعات آرارات و واگذاری به ترکیه، جدایی اروند رود و واگذاری به عراق و جدایی دشت وسیع ناامید و واگذاری به افغانستان در دوره رضاخان و واگذاری بندر فیروزه به شوروی در ۱۳۳۳ و جدایی بحرین در ۱۳۵۰ در دوره محمدرضا پهلوی بود. با پیروزی انقلاب اسلامی و برپایی نظام جمهوری اسلامی ایران پارادایم ترس و احساس ضعف، تغییر یافته و متأثر از آموزههای مکتبی که امام خمینی (ره) با انقلابی بزرگ و عمیق آن را به لایههای فکری - فرهنگی جامعه ایرانی نفوذ داده و با هویت تمدنی ایران پیوند زده بود پارادایم شجاعت و حماسه جای آن را گرفت. اما ضعف شناختی و تصلبنگری دشمنان ایران مانع فهم این تغییر پارادایم بود و همین عقبماندگی شناختی آنها موجب شد برای تحمیل خواسته و پیگیری اهدافشان پس از انقلاب اسلامی هم به همان شیوهها و ابزار گذشته رو آورند
مناطق جدا شده ازخاک ایران 1
مناطق جدا شده ازخاک ایران 2
مناطق جدا شده ازخاک ایران 3
مناطق جدا شده ازخاک ایران 4
مناطق جدا شده ازخاک ایران 5
مناطق جدا شده ازخاک ایران 6
مناطق جدا شده ازخاک ایران 7
مناطق جدا شده ازخاک ایران 8
مناطق جدا شده ازخاک ایران 9
مناطق جدا شده ازخاک ایران 10
مناطق جدا شده ازخاک ایران 11
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: ایران از۲۰۰ سال قبل تا بحال
ادامه مطلب را ببينيد

تغییر الگوی قدرت و نفوذ ایران با دفاع مقدس
https://bayanbox.ir/view/39057389560734810/140007083452-KhakeIran-s.jpg
امروز ایران عزیز ۱٫۶۴۸٫۱۹۵ کیلومتر مربع مساحت دارد و حال آنکه در کمی بیش از ۲۰۰ سال گذشته، بیش از ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار کیلومتر مربع وسعت آن بوده است. متأسفانه ضعف، خیانت و بیتدبیری حکومتهای قاجار و پهلوی از قرارداد ننگین گلستان در ۱۱۹۲ دوره فتحعلی شاه و واگذاری قفقاز، گرجستان، داغستان، ارمنستان، چچن و اینگوش با مساحت حدود ۲۳۰ هزار کیلومتر مربع تا واگذاری مجمع الجزایر بحرین در ۱۳۵۰ دوره محمد رضا پهلوی با مساحت بیش از ۷۰۰ کیلومتر مربع به کشور عزیزمان تحمیل و موجب جدایی حدود دو سوم خاک ایران شده است. جالب اینکه گرچه بخشی از این فاجعه حاصل جنگ بوده، اما بخشهایی مثل همین واگذاری بحرین ناشی از ترس و پذیرش فشار انگلیس خبیث بوده است که به مراتب ننگ آن از قراردادهای پس از شکستهای جنگی بیشتر میباشد. همین سابقه شوم از دست رفتن سرزمین و احساس ناتوانی در برابر جنگ یا فشارهای بیرونی، منجر به شکلگیری روحیه ترس و بیهودگی هرگونه مقاومت در بین بخشی از جامعه ایرانی، حتی بخشی از نخبگان ما شده است که شوربختانه گاه به آن لباس عقلانیت و تدبیر پوشانده و امثال محمد علی فروغی را مورد تجلیل قرار میدهند. حال آنکه هنر فروغی ساری و جاری ساختن سیاستهای انگلیس در دوران بازی بزرگ قدرتهای جهانی برای سلطه بر منطقه خاورمیانه، آسیای میانه و قفقاز، در دستگاه حاکمیتی ایران و نبوغ او کشف خواسته و ذائقه انگلیسیها و اجراییسازی آن متناسب با اوضاع داخلی ایران بود. او توانست خواسته انگلیسیها برای انتقال قدرت از قاجاریه را به نفع رضا خان و پسرش تنظیم کرده و محقق سازد. همین سایه ترس و احساس ضعف در برابر تهدید و فشار قدرتهای بیگانه از قاجاریه به پهلوی منتقل و حتی شکل حادتری به خود گرفت که نتیجهاش قرارداد ننگین سعدآباد در ۱۳۱۶ و جدایی ارتفاعات آرارات و واگذاری به ترکیه، جدایی اروند رود و واگذاری به عراق و جدایی دشت وسیع ناامید و واگذاری به افغانستان در دوره رضاخان و واگذاری بندر فیروزه به شوروی در ۱۳۳۳ و جدایی بحرین در ۱۳۵۰ در دوره محمدرضا پهلوی بود. با پیروزی انقلاب اسلامی و برپایی نظام جمهوری اسلامی ایران پارادایم ترس و احساس ضعف، تغییر یافته و متأثر از آموزههای مکتبی که امام خمینی (ره) با انقلابی بزرگ و عمیق آن را به لایههای فکری - فرهنگی جامعه ایرانی نفوذ داده و با هویت تمدنی ایران پیوند زده بود پارادایم شجاعت و حماسه جای آن را گرفت. اما ضعف شناختی و تصلبنگری دشمنان ایران مانع فهم این تغییر پارادایم بود و همین عقبماندگی شناختی آنها موجب شد برای تحمیل خواسته و پیگیری اهدافشان پس از انقلاب اسلامی هم به همان شیوهها و ابزار گذشته رو آورند؛ لذا امریکای جنایتکار به دنبال کودتای نظامی و سپس مداخله نظامی برای آزادسازی گروگانها بود و صدام و حزب بعث عراق هم برای جبران حقارتها و قدرتنمایی در منطقه، حمله نظامی علیه حکومت نوپای جمهوری اسلامی را انتخاب کرد. صدام بعثی که به حمایت و پشتیبانی قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای اطمینان داشت و از ارتشی مجهز و مجرب برخوردار بود، با تصور قرار داشتن ایران در شرایط ضعف و کارساز بودن تهدید و ارعاب، به طراحی جنگی برق آسا رو آورد تا شوک و بهت ناشی از موج سنگین بمبارانها و حملات تهاجمی زمینی، ایران اسلامی را زمین گیر کرده و زمینه جدایی خوزستان و فشارهای ناشی از جنگ و همزمانی آن با فعال سازی گروهکهای تجزیهطلب، به پیروزی آسان و طلایی او منتهی شود. چنین رویدادی میتوانست صدام را نه تنها در جایگاه رهبری جهان عرب، بلکه سردمدار تسلط بر منطقه غرب آسیا و صاحب نقش اول در نظم منطقهای معرفی کرده و عقده حقارت تاریخی او را فرو بنشاند. اما آنچه این محاسبه به ظاهر معقول صدام را باطل و ناکارآمد ساخت، اشتباه او در فهم و درک تغییرات سیاسی، فرهنگی ناشی از انقلاب اسلامی و در رأس آن تغییر پارادایم خودبافختگی و ضعف به پارادایم خودباوری و شجاعت بود که نه تنها با انقلاب اسلامی در پیروزی بر دیکتاتوری پهلوی و مقابله با مداخلات بیگانگان تقویت شده بود، بلکه شیفتگان پارادایم جدید، جنگ تحمیلی عراق را به فرصتی برای ایفای نقش و پیوستن به قافله حماسه و رشادت یافته بودند و همین روحیه خودباوری و رشادت به تنهایی معادلات نظامی را تغییر داده و موازنهای متکی بر باورهای ایمانی و روحیه استشهادی پدید آورد که نه تنها در جنگ تحمیلی هشت ساله یک وجب خاک به دشمن واگذار نشد بلکه زمینه حرکت به سمت بازدارندگی مستقل و خودباوری و قدرت برای موازنه سازی و ایجاد عمق و نفوذ منطقهای را نیز فراهم آورد. این تغییر پارادایم همانقدر که برای کشور و ملت بزرگ ایران خوشایند و غرورآفرین است، برای دشمنان و قدرتهای سلطهجو، آزاردهنده به حساب آمده و از این رو بازهم با عدم درک و فهم زمینه های هویتی این تغییر، بر روی عوامل مادی آن زوم کردهاند تا شاید ایران را به قبل از انقلاب برگردانند. عوامل مادی را دشمنان فناوری موشکی، عمق راهبردی و مقاومت اسلامی دانسته و با وقاحتی آمیخته با بلاهت، مرتب بر طبل مخالفت با موجودیت و توسعه آن میکوبند. اما وقوع جنگ تحمیلی ۱۲ روزه و ادبیات تهاجمی و زورگویانه سران رژیم صهیونی و حامیان امریکایی و اروپایی آنان که پژواک همان ادبیات صدام بعثی است، انگیزه ملت بزرگ ایران را برای حفظ مؤلفههای قدرت تقویت میکند
موقعیت جغرافیایی ایران
ایران با ۱۵ کشور همسایه خود، مرزی حدود ۸۷۵۵ کیلومتری (زمینی و دریایی) دارد:
از شمال : ترکمنستان، آذربایجان، ارمنستان، از طریق دریای خزر: قزاقستان و روسیه؛ از شرق: دو کشور افغانستان و پاکستان؛ از جنوب: شش کشور از طریق خلیج فارس: عمان، امارات متحده عربی، قطر، بحرین، عربستان سعودی و کویت؛ از غرب: دو کشور عراق و ترکیه.[۱]
مرزهای ایران طی تاریخ طولانی این کشور، بارها تغییر یافته است. ایران در زمان امپراتوری پارسها (هخامنشیان) از رود سند در پاکستان تا نیل در مصر و بخشهایی از لیبی در شمال آفریقا و همچنین بخشهایی از ترکیه و دیگر سرزمینهای ساحل شرقی مدیترانه را در بر میگرفت. در دوره های پس از هخامنشیان نیز گاه بر پهناوری امپراتوری ایران افزوده میشد و گاه بخشی از آن بدست دیگران می افتاد. اکنون بسیاری از آن سرزمینها، خود کشوری شدهاند و همسایگان کنونی ایران به شمار میآیند و عبارتند از: ترکمنستان، آذربایجان و ارمنستان در شمال؛ افغانستان و پاکستان در شرق؛ ترکیه و عراق در غرب.
ایران کنونی از جنوب به خلیج فارس و دریای عمان میرسد و جزیرههای خارک، کیش، لاوان، هندورابی، ابوموسی، سیری، قشم، هرمز، لارک، هنگام، تنب کوچک، تنب بزرگ و چند جزیرهی کوچک دیگر از خاک آن به شمار میآیند.
تاریخ ایران
تاریخ ایران به معنای سرزمین آریایی ها، با مهاجرت گروهی از اقوام آریایی (هند و ایرانی) به داخل فلات ایران آغاز می گردد.[۲] حکومتهای ایران قبل از اسلام عبارتند از : مادها (آغاز قرن۸ ق.م - ۵۵۰ ق.م) هخامنشیان (۵۵۹ ق.م - ۳۳۰ ق.م) سلوکیان (۳۳۰ ق.م - ۱۲۹ ق.م) اشکانیان (۲۵۶ ق.م - ۲۲۴ م) ساسانیان (۲۲۴ م - ۶۵۲ م)
ورود اسلام به ایران
حمله اعراب به قلمرو ایران از زمان ابوبکر آغاز شد، اما نخستین پیروزی قاطع مسلمانان در برابر ایرانیان در اوایل خلافت عمر بن خطاب در سال ۱۶ ق. در قادسیه صورت پذیرفت و دیری نگذشت که ایران با سقوط نهاوند به دست اعراب مسلمان که آن را «فتحالفتوح» خواندند (۲۱ ق/۶۴۲م)، بلکه شاید اندکی بعد از قتل یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی که در حال فرار کشته شد (۳۱ ق)، تقریباً به صورت رسمی جزو قلمرو خلافت اسلام درآمد و وارد دوران تاریخ اسلامی خود شد.[۳] . با فتح ایران بسیاری از خاندان های ایرانی در جوار اعراب و یا حتی در درون بافت و ساختار جامعه اعراب جای گرفتند. در بیشتر موارد، خاندان های ایرانی با خاندان های عرب پیمان ولاء و دوستی (موالی موالاة) داشتند و با عنوان موالی شناخته می شدند، اما با وجود این، خاندان های ایرانی از روح تعرّب و عصبیت عربی، که هنوز از جامعه اسلامی رخت بر نبسته بود، رنج می بردند. ایرانیان نظام عادلانه اسلام را بیشتر در زمانی که از جانب امام علی(ع) اعمال گردید حس نمودند و به عقیده برخی، همین نیز موجب گرایش آنان به اهل بیت(ع) از همان ابتدا گردید.
امویان و عباسیان
دیری نپایید که معاویه حاکم مسلمانان شد و بنی امیه که بجای خلافت اسلامی شیوه سلطنت را پیشه کردند، بر سر کار آمدند و دمشق را جایگاه تخت و تاج خود نمودند. حاکمان اموی تعصب عربی داشتند و نسبت به غیر عربان خشونت و نفرت نشان داده به آنها به شکلهای مختلف ظلم می نمودند. همین موجب شد که بعدا ایرانیان مسلمان به دعوت افرادی از نسل عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) که خود را به عنوان اهل بیت پیامبر اسلام به مردم به ویژه خراسانیان معرفی کردند، پاسخ مثبت بدهند و به آنها کمک کنند که سلسله بنی امیه را سرنگون کرده خود با عنوان بنی عباس حکومت را به دست بگیرند.
طاهریان
نخستین حکومت در ایران بعد از اسلام که توانست اعلام موجودیت کرده و اندیشه و هویت ایرانی را دوباره مطرح کند، حکومت خاندان طاهر تحت لوای خلافت عباسیان در بغداد میباشد. طاهریان گرچه وابسته به خلافت بودند اما در خراسان استقلال نسبی بدست آوردند. پایتخت حکومت آنان نیشابور بود. حکومت طاهریان در زمان محمد بن طاهر توسط یعقوب لیث صفاری سرکوب شد.
علویان
زمانی که طاهریان، خراسان را داشتند، طبرستان نیز تحت سیطره علویان درآمد. پایه گذار حکومت علویان حسن بن زید ملقب به داعی کبیر بود که در زمان متوکل به ری فرار کرده بود، به درخواست مردم طبرستان در سال ۲۵۰ هجری از ری به طبرستان رفته و از مردم بیعت گرفت. علویان که از نسل امام حسن(ع) بودند، شیعه و رقیب اصلى عباسیان بودند. پایتخت علویان طبرستان آمل بود. محمد بن زید، ناصر کبیر و حسن بن قاسم، رهبران بعدی علویان بودند.
صفاریان
صفاریان دودمانی ایرانی بودند که بنیانگذار آن یعقوب لیث صفاری بود و بر بخشهایی از ایران، افغانستان، تاجیکستان و پاکستان کنونی حکومت میکردند. یعقوب لیث بعد از تشکیل حکومت خود، ابتدا به کرمان و شیراز حمله کرد و سپس به خراسان رفت و آنجا را فتح کرد و حکومت طاهریان را نابود ساخت. حکومت صفاریان در سال ۳۹۳ قمری زمان حکومت خلف بن احمد، آخرین امیر صفاری توسط غزنویان برچیده شد.
حکومتهای ترک
از سال ۳۴۴ ه.ق تا ۶۱۶ ه.ق سه سلسله ترک شامل سلسلههای غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان بر ایران حکومت کردند. ترکان مردمی بودند که در نواحی شرقی ایران زندگی میکردند. این حکومتها پارسیسازی شده بودند و راه و رسم کشورداری آنان بسیار مشابه روش ایرانی بود.
ایلخانان
با سقوط بغداد و قتل مستعصم در ۶۵۶ ق. ایران از سلطه حکومت عباسیان بیرون آمد. دولتی که به وسیلة هلاکوخان در ایران به وجود آمد و دولت ایلخانان خوانده شد، تا مدتی یاسای چنگیزی را به جای احکام اسلامی پیروی کرد و یهود و نصاری در این مدت غالباً بیش از مسلمانان مورد اعتماد بودند. سرانجام، گرایش سومین و هفتمین و هشتمین ایلخان مغول به اسلام، ایران ایلخانی را دوباره به موضع اسلامی خویش بازگرداند. بعد از سقوط ایلخانیان، بلکه در فترت سالهای آخر ایلخانان، سلالههای فرمانروایی تازه در ولایات مختلف ایران داعیه استقلال پیدا کردند. در مدتی نزدیک به دو قرن (از ۷۱۶ق/۱۳۱۶ م. مرگ اولجایتو تا ۹۰۷ق/۱۵۰۱م روی کار آمدن صفویان) در هر ولایت ایران، سلسلهای مستقل، اما غالباً فاقد زمینه محلی، سلطنتهای محدود کوچکی از نوع ملوک الطوایفی به وجود آوردند.
صفویان
صفویه از سال ۹۰۷ تا ۱۱۳۵ قمری در ایران سلطنت داشتند. این سلسله نام خود را از نام یکی از نیاکانشان به نام شیخ صفی الدین اردبیلی(م، ۷۳۵ قمری) که صوفی شیعه بود، برگرفته است. صوفیان، شیعه را مذهب رسمی ایران نمودند و دولتی متمرکز با قلمروی یکپارچه ایجاد کردند.
افشاریان
افشاریه از سال ۱۱۴۸ تا ۱۱۶۳ قمری بر ایران حکومت کرد. این سلسله توسط نادرشاه افشار و با خلع آخرین شاه صفوی از سلطنت، بنیان نهاده شد. در دوران حکومت نادرشاه، ایران به بزرگترین وسعت خود از زمان سقوط شاهنشاهی ساسانی رسید. در این دوران، کشورهای کنونی ایران، ارمنستان، گرجستان، اران، افغانستان، بحرین، ترکمنستان، ازبکستان، پاکستان، بخشهایی از شمال قفقاز، عراق، ترکیه، امارات متحده عربی و عمان تحت کنترل نادرشاه درآمدند.
زندیان
زندیان یا زندیه (۱۱۲۹–۱۱۷۴ ه.ش) پس از فروپاشی افشاریان تا برآمدن قاجار به درازای ۴۵ سال در ایران حکومت کردند. این سلسله به سردمداری کریمخان زند در سال ۱۱۶۳ قمری در ایران به قدرت رسید. او خود راوکیل الرعایا نامید و از لقب شاه پرهیز کرد. وکیل الرعایا (۱۱۹۳-۱۱۶۳ ه.ق) توانست پس از فروپاشی حکومت نادرشاه افشار، تمام بخشهای مرکزی، شمالی، غربی و جنوبی ایران را تحت حکومت خود درآورد. همچنین برادر وی، صادقخان زند، نیز موفق شد در سال ۱۱۸۹ ق. بصره را از امپراتوری عثمانی جدا کرده و به ایران پیوست نماید و از این طریق، نفوذ ایران را بر سراسر اروندرود، بحرین و جزایر جنوبی خلیج فارس مسلم گرداند.
قاجاریان
قاجار (قَجَر)، قاجاریه یا قاجاریان نام دودمانی است که از حدود سال ۱۱۷۴ تا ۱۳۰۴ بر ایران به مدت ۱۳۰ سال فرمان راندند. بنیانگذار این سلسله آغامحمدخان قاجار است.
حکومت پهلوی
پایه گذار این سلسله رضا شاه بود که با کودتای انگلیسی به قدرت رسید. رضاشاه پهلوی و فرزندش محمدرضا از سال ۱۳۰۴ تا ۱۳۵۷ شمسی پس از برچینش دودمان قاجار، در ایران پادشاهی کردند. پایان کار حکومت پهلوی مصادف با انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ شمسی بود که پس از ۲۵۰۰ سال حکومت پادشاهی سقوط کرد و به جمهوری اسلامی تبدیل شد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: ایران از۲۰۰ سال قبل تا بحال
ادامه مطلب را ببينيد
جمهوری اسلامی ایران
مردم ایران در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ شمسی به رهبری امام خمینی علیه سلطنت پهلوی قیام کردند و نظام سیاسی جدیدی با قالب جمهوری اسلامی جایگزین نظام سلطنتی کردند. در همهپرسی ۱۲ فروردین ۱۳۵۸، با شرکت ۹۸.۲% کل واجدین شرایط رأی دادن، که بیش از ۹۷% آنان به جمهوری اسلامی رأی دادند، رسمیت یافت.
جمعیت و زبان
جمعیت ایران مطابق با سرشماری سال ۱۳۹۵ شمسی در حدود ۸۰,۰۰۰,۰۰۰ نفر بوده است؛ که حدود ۴۰ میلیون و پانصد هزار نفر از این جمعیت مرد و حدود ۳۹ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر زن هستند. از این جمعیت حدود ۵۹ میلیون نفر در نقاط شهری و حدود ۲۰ میلیون نفر در نقاط روستائی ساکن هستند.[۴] . مطابق با سرشماری سال ۱۳۹۵ در حدود ۹۹.۶ درصد مردم ایران مسلمان هستند.[۵] که بیش از ۹۰ درصد آنان پیرو مذهب شیعه دوازده امامی هستند. مسلمانان سنی مذهب بیشتر در استانهای کردستان، گلستان، خراسان جنوبی و سیستان و بلوچستان ساکن هستند. اقلیتهای مسیحی، یهودی و زردشتی نیز با آرامش کنار هم میهنان مسلمان خود زندگی میکنند و نمایندگانی در مجلس شورای اسلامی دارند. بیشترین ساکنان فلات ایران به زبان فارسی سخن می گویند که زبان رسمی کشور ایران است، اما زبانها و لهجه های متعددی مانند ترکی، کردی، بلوچی، عربی، لری، گیلکی و جز آنها نیز وجود دارد.[۶] .
شهرهای ایران
تهران پایتخت کشور ایران است که در دامنه ی جنوبی رشته کوه البرز و در ۱۲۰ کیلومتری دریای خزر جای دارد. بیشتر مرکزهای اقتصادی، علمی و فرهنگی ایران در این شهر جای گرفتهاند و شاهراههای اصلی کشور از این شهر به مرکز استانها کشیده شده اند. شهرهای شیراز، اصفهان و همدان به جهت اینکه مدتی طولانی پایتخت ایران بوده اند، از لحاظ ابنیه تاریخی جایگاه ویژه ای دارند. مشهد و قم دو شهر مذهبی اصلی هستند. مشهد که مرکز استان خراسان رضوی است، بارگاه مقدس امام رضا علیه السلام، هشتمین پیشوای شیعیان را در خود جای داده است. بارگاه مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام، خواهر امام رضا علیه السلام نیز، در شهر قم قرار دارد. قم مرکز پژوهشهای دینی نیز هست و حوزه علمیه قم یکی از دیرینترین مرکزهای دینی و آموزشی ایران است.
ایران بزرگ
ایران بزرگ یا ایرانزمین یا ایرانشهر[۱][۲] محدودهٔ جغرافیایی و حوزهٔ تمدنی فلات ایران و جلگههای مجاور آن،[۳] دربرگیرندهٔ ایران کنونی، بخش بزرگی از قفقاز ارمنستان، آذربایجان، گرجستان ، افغانستان و آسیای میانه، دربرگیرندهٔ تاجیکستان و ازبکستان کنونی، ماوراءالنهر و خوارزم و مناطق جنوبی دریاچهی خوارزم آرال تا دریای کاسپین، پاکستان و کشمیر، کوههای هندوکش و مناطق غربی چین امروزی و نیز کرانهها و آبخوستهای جنوبی خلیج فارس و در غرب، شامل تمام منطقههای میانرودان، کردستان و بخش شرقی ترکیه امروزی و آناتولی است؛[۴] کاربرد تاریخی ایران صرفاً محدود به بخش غربی آن، که هماکنون به این نام خوانده میشود نبوده و تمام مرزهای سیاسی کشورهایی که تحت تسلط ایرانیان بود، همچون میانرودان و اغلب ارمنستان و جنوب قفقاز را هم دربرمیگرفته است.[۵][۶] . مفهوم ایران بزرگ، از جنبههای گوناگون، ریشه در تاریخ چند هزار ساله ایران دارد. از اواسط دوران صفوی تا قاجاریه، ایران بسیاری از سرزمینهای خود را از دست داد. از جمله واگذاری کردستانات در ترکیه و عراق امروزی به امپراتوری عثمانی ۱۵۳۳ میلادی ، واگذاری خانقین، دیالی در عراق امروزی طی معاهده زهاب، واگذاری هرات در افغانستان طی معاهده پاریس در سال ۱۸۵۷ میلادی[۷][۸][۹] و واگذاری مناطق ارمنستان، خانات باکو و شرق گرجستان که پیشتر بخشی از ایران بودند بر طبق عهدنامه گلستان ۱۸۱۳. م[۱۰] و خانات ایروان، نخجوان و تالش شمالی طبق عهدنامه ترکمانچای ۱۸۲۸. م در نتیجه شکست ایران در جنگهای ایران و روسیه، استانهای قفقازی به روسیه واگذار شد و مرزهای جدید در طول رودخانه ارس شکل گرفت.[۱۱][۱۲] .
ریشه نام ایران
نام ایران به معنای سرزمین آریاییها "ایرها"، شکل پارسی نو واژه آریانام از زبان پیشا ایرانی و به معنای آریاییها است؛ که نخستین بار در زبان اَوِستایی به صورت آریانم آمده است. زبان اوستایی در شمال شرق ایران بزرگ یا آنچه امروز تُرکمنستان و تاجیکستان خوانده میشود، مورد استفاده بود [۱۳][۱۴][۱۵][۱۶] . اگرچه عنوان ایران تا اواخر دوران شاهنشاهی اَشکانی، مفهوم قومی، زبانی و دینی معلوم داشت، اما تابدان روز نسبتاً دارای بار سیاسی نبود. "شاهنشاهی ایران" یا "ایرانشهر" در مفهوم سیاسی به دوران ساسانیان بازمیگردد؛ که در نتیجه پیوند میان حکومت جدید و روحانیت زرتشتی پدید آمد. آنطور که از شواهد موجود برمیآید این همگرایی ایده "شاهنشاهی ایران یا ایرانشهر را بیش از پیش تقویت کرد.[۱۳] . ایران یک دروننام برای این سرزمین است؛ یعنی حکومتها و مردم ایران همواره در طی تاریخ از سرزمین خود با نام ایران یاد میکردهاند؛ اما کشورهای غربی برای ارجاع به کشور ایران به دلیل تاثیرپذیری از سنت تاریخنگاری یونانی از نام پرشیا یا پارس بهره میبردند. در سال ۱۹۳۵ در زمان سلطنت رضا شاه پهلوی، نام ایران رسماً در مجامع بینالمللی بهعنوان نام بخشهای بهجا مانده از سرزمین ایران به کار رفت.[۱۷] تا پیش از آن ایران معمولاً با نام «سرزمین پارس» به انگلیسی: Persia) شناخته میشد و مردم ایران با نام «پارسی» انگلیسی: Persian) شناخته میشدند. در کتاب تاریخ طبری آمده است که، فریدون قسمت میانه و آباد زمین را که اقلیم بابل است و آن را خنارث گفتند با هند و سند و حجاز و جاهای دیگر به ایرج داد که برادر کوچکتر بود و او را بیشتر از همه دوست داشت و بدین سبب اقلیم بابل ایرانشهر نام گرفت.[۱۸] . کلمه ایران، از ریشه آرین و آرین از ریشه آریایی است و مناطقی را که نژاد آریایی ساکن بودند بعدها به فلات ایران اطلاق نمودند، ایران به معنی سرزمین مردمان خوب یا سرزمین مردمان پاک میباشد.
مفهوم
ریچارد فولتس میگوید: «گمان میرود مردمان ایران بزرگ - منطقهٔ فرهنگی که از خاورمیانه تا قفقاز، خوارزم، ماوراءالنهر، بلخ و پامیر امتداد دارد و مردمان آن مادها، پارسها و پارتها و سغدیان بودند - پیش از اسلام همگی آیین زرتشتی داشتند». این دیدگاه اگرچه در میان دانشمندان رواج دارد اما تا حدی هم اغراقآمیز است. فولتس استدلال میکند: "اگرچه ایرانیان معابد، نمادها و اساطیر مذهبی مشابه داشتند اما در حقیقت خدایان متعددی پرستیده میشدند، علیالخصوص میترا خدای پیمانها و آناهیتا خدای آبها. اما خدایان دیگری هم برحسب زمان و مکان یا بر حسب گروههای مختلف مورد پرستش قرار میگرفتند".[۱۹] . ریچارد فرای ایران بزرگ را شامل بخش بزرگی از قفقاز، عراق، افغانستان، پاکستان و آسیای مرکزی میداند که از طریق نفوذ فرهنگی تا چین و غرب هند گسترش مییابد. به گفته فرای: "ایران شامل تمام مردمان و سرزمینهایی است که در آنها زبانهای ایرانی به کار میرود و تمام بخشهایی که فرهنگ ایرانی در آن رواج داشته است را شامل میشود".[۲۰] . به گفته جی پی مالری و داگلاس کیو آدامز در بیشتر بخش غربی ایران بزرگ در زمان هخامنشی، زبانهای ایرانی شاخهٔ جنوب غربی به کار میرفت در صورتی که در بخش شرقی آن زبان های ایرانی شاخه شرقی که با زبان اوستایی خویشاوندی داشت، متداول بود.[۲۱] . پس از چیرگی مغول بر ایران سلسله ایلخانان بر ایران مسلط شدند[۲۲] و اولجایتو در طول سالهای ۱۳۰۴–۱۳۱۷ میلادی بر این سرزمین فرمان میراند.[۲۳] . منابع اولیه همچون میر خاوند تاریخ نویس دوران تیموری، محدوده ایرانشهر (ایران بزرگ) را از رود فرات تا رود سیحون توصیف میکنند.[۲۴]از دیرباز تاکنون قومیت هیچگاه عامل جدایی در ایران بزرگ نبوده؛ ریچارد فرای میگوید: من بارها عنوان کردم که مردمان آسیای مرکزی چه ایرانی زبان و چه ترکزبان تنها یک فرهنگ، یک مذهب و ارزشها و سنتهای یکسان دارند و تنها عامل جدایی ایشان زبان است. در دوران مدرن، مداخله استعمار غرب و قومیت موجب جدایی استانهای ایران بزرگ شد. همانطور که پاتریک کلاسن میگوید ناسیونالیسم قومی حتّی اگر به گذشتههای دورتر نسبت داده شود، پدیدهای مربوط به سده نوزدهم است.[۲۵] با این حال ایران بزرگ پس از یک جغرافیای سیاسی که در ابتدا شکل گرفت، بیشتر به یک ابر کشور فرهنگی تبدیل شد. حمدالله مستوفی، جغرافیدان قرون وسطی در نزهت القلوب مینویسد: چند شهر است اندر ایران مرتفع تر از همه - بهتر و سازنده تر از خوشی آب و هوا - گنجه پر گنج در اران، صفاهان در عراق - در خراسان مرو و طوس، در روم باشد اقسرا . تاریخ ایران کمبریج محدوده تاریخی و فرهنگی ایران بزرگ را شامل ایران امروز، بخشهایی از چین، افغانستان و جمهوریهای جدا شده از شوروی سابق معرفی میکند.[۲۶] فهرستی از این مناطق در دنباله این نوشته درج شده است.
پیشینه
در دوران پیش از اسلام، ایرانیان سرزمینهای زیر دست خود را به دو بخش تقسیم کرده بودند و آنها را ایران و اَنیران میخواندند. ایران شامل بخشهایی بود که در آن مردمان ایرانیتبار باستان یا ایرانی زبان سکونت داشتند و آن منطقه از کشوری که هماکنون به نام ایران خوانده میشود، به مراتب گستردهتر بود. چنین مفهومی از ایران بهعنوان یک سرزمین ایران بزرگ را شکل داد. بعدها تغییرات بسیاری در مرزها و مناطقی که ایرانیان در آن زندگی میکردند، ایجاد شد؛ اما کماکان زبان و فرهنگ ایرانی بر بسیاری از بخشهای ایران بزرگ باقی ماند. برای نمونه، پیش از اشغال آسیای مرکزی و قفقاز توسط روسیه، زبان فارسی در این مناطق زبان اصلی ادبی بود. آسیای مرکزی همانجایی است که زبان پارسی نو در آن شکل گرفت. حتی فراتر از اینها به اعتراف دولت انگلستان، پیش از اشغال عراق توسط انگلستان در سالهای ۱۹۱۸–۱۹۳۲ میلادی و اعمال ممنوعیتها، در کردستان عراق زبان فارسی بکار میرفت.[۴] . با پیشروی مدام امپراتوری روسیه به سرزمینهای جنوبی پس از دو جنگی که به ایران تحمیل شد و عهدنامههای گلستان و ترکمانچای و همینطور مرگ نابهنگام عباس میرزا در سال ۱۸۲۳ و قتل میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی، صدر اعظم ایران، بسیاری از خانات آسیای مرکزی امید خود را به پشتیبانی ایران در مقابل ارتش تزاری از دست دادند.[۲۸] ارتش روسیه سواحل آرال را در ۱۸۴۹، تاشکند را در سال ۱۸۶۴، بخارا را در سال ۱۸۶۷، سمرقند را در سال ۱۸۶۸ و نواحی خیوه و آمودریا را در سال ۱۸۷۳ تصرف کرد. پاتریک کلاسون از انستیتو واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک در واشینگتن: "بسیاری از ایرانیان منطقه نفوذ فرهنگی خود را فراتر از مرزهای کنونی ایران میدانند. ایران زمانی بسیار بزرگتر از مرزهای کنونی بود. در سده ۱۶ و ۱۷ نیروهای پرتغالی جزایر و بندرگاههای آن را تصرف کردند. در سده ۱۹ امپراتوری روسیه آنچه را که هم اینک ارمنستان و جمهوری آذربایجان خوانده میشود و بخشهایی از گرجستان را از تهران غصب کرد. کتابهای دانش آموزان دبستانی ایرانی دربارهٔ پیشینه ایرانیان نه تنها از شهرهایی مانند باکو میگویند بلکه دربارهٔ مناطقی فراتر در شمال همچو دربند در جنوب روسیه، آموزش میدهند. شاه [ایران] بیشتر آنچه را که در غرب افغانستان بر آن ادعای مالکیت داشت طی جنگهای ایران و انگلستان ۱۸۵۶–۱۸۵۷ از دست داد. در سال ۱۹۷۰ سازمان ملل متحد برای جداسازی بحرین که ایران ادعای تملک بر آن را داشت، رایزنی کرد. سدهها پیش نفوذ ایرانیان از جانب غرب به عراق کنونی و فراتر از آن میرسید. وقتی جهان غرب ایران را به مداخله در مناطقی فراتر از مرزهای خود متهم میکند، حکومت ایران اغلب باور دارد که اعمال نفوذش صرفاً در سرزمینهایی است که زمانی به او متعلق بودند. به همین نهج ایران از دست همان قدرتهایی شکایت دارد که تا به امروز مسبب شکستهایش شدند.'[۲۹] . پاتریک کلاسون: "ایران امروز تنها گوشهای از آن چیزی است که زمانی بود. از نظر وسعت، عراق، افغانستان، غرب پاکستان، بیشتر آسیای مرکزی و قفقاز تحت تسلط ایرانیان بود. بسیاری از ایرانیان امروز این نواحی را بخشهای ایران بزرگ بهشمار میآورند.»[۳۰]
«از زمان هخامنشیان، ایران به وسیله عوامل جغرافیایی تحت حفاظت بود. اما کوههای بلند و خالی بودن گستره فلات ایران دیگر در برابر ارتش روسیه یا نیروی دریایی انگلستان کافی نبود و ایران سقوط کرد. در ابتدای سده نوزده، آذربایجان، ارمنستان و افغانستان ایرانی بودند اما در انتهای آن سده تمامی این سرزمینها در اثر مداخله نظامی اروپاییان از دست رفتند."[۳۱]
بخشبندی
در سده میانی (قرون وسطی) سرزمین ایران بزرگ شامل دو بخش عراق عجم بخش باختری و خراسان بزرگ بخش خاوری و علیالخصوص غزنویان، سلجوقیان و تیموریان امپراتوری خود را به بخشهای خراسانی و عراقی تقسیم کرده بودند. این موضوع در کتابهایی مانند تاریخ بیهقی نوشته ابوالفضل بیهقی و فضائل الأنام من رسائل حجتالاسلام مجموعه نامههای غزالی و کتابهای دیگر دیده میشود. فرارود و خوارزم اغلب بخشی از خراسان محسوب میشدند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: ایران از۲۰۰ سال قبل تا بحال
ادامه مطلب را ببينيد
عراق
در دوره های تاریخی عراق بخشی از شاهنشاهیهای حاکم بر ایران بود و از فرهنگ ایرانی تأثیر بسزایی گرفته است؛ یکی از پایتختهای ساسانیان به نام تیسفون هم در عراق کنونی قرار داشته است و هنوز هم برخی شهرها و استانهای عراق همچون الانبار یا بغداد نامهای ایرانی دارند. شهرهای دیگر عراق هم نامهای ایرانی داشتند مانند سورستان -->> کوفه، شهربان-->> مقدادیه، آشب-->> عمادیه.[۳۲] در دوران مدرن و شاهنشاهی صفوی، ایران در طول سالهای ۱۵۰۱–۱۵۳۳ و ۱۶۲۲–۱۶۳۸ عراق را در کنترل داشت.
از لحاظ تاریخی و فرهنگی، کردستان بخشی است از آنچه که امروز با عنوان ایران بزرگ شناخته میشود. کردها به زبان ایرانی شاخه شمال غربی تکلم میکنند که با زبان فارسی خویشاوندی نزدیکی دارد.[۳۳] همچنین کردها مردمانی ایرانیتبار هستند که در چهار کشور سوریه، عراق، ترکیه و ایران زندگی میکنند.
پیش از تشکیل حکومت ماد، حکومتهایی همچون اورارتو و کولخیس در قفقاز شکل گرفته بود که قدمت برخی از آنها به بیش از ۴٬۰۰۰ سال نیز میرسد، اما در نتیجهٔ جنگهای فرسایشی بین این دولتها از قدرت آنها کاسته شد و بعدها دولت هخامنشی آن را تصرف و به خاک خود ضمیمه نمود. بخشهایی از قفقاز در دورههایی تحت تسلط حکومت ایران قرار داشت. در اوایل سده نوزدهم میلادی جنگهای ایران و روس بر سر تسلط بر مناطق جنوبی و شرقی قفقاز درگرفت. در پایان دورهٔ اول جنگ روسیه با انعقاد عهدنامهٔ گلستان بیشتر مناطق قفقاز و در پایان دورهٔ دوم جنگ با عهدنامهٔ ترکمانچای تقریباً تمامی این منطقه را به تصرف خود درآورد. با فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ سه جمهوری گرجستان، ارمنستان و آذربایجان در این منطقه اعلام استقلال کردند. از شاعران بزرگ پارسیگوی قفقاز میتوان به خاقانی، نظامی، مجی، بدر، مهستی، هندوشاه نخجوانی و پسرش محمد بن هندوشاه اشاره کرد.[۳۴]
ارمنستان
ارمنیها از دوران هخامنشی بخشی از شاهنشاهیهای متعدد ایران بودند؛ و از فرهنگ ایرانی به شدت تأثیر پذیرفتند. ارمنیها البته از شاخه دیگری از گویشگران زبانهای هند و اروپایی هستند که به زبانهای ایرانی مستقیماً مربوط نیست. در واقع ارمنستان باستانی ترکیبی بود از فرهنگ بومی، فرهنگ ایرانی و فرهنگ هلنی/مسیحی. در طول سدههای بعد، در اثر برخورد با روسها، رومیها، اقوام اروپایی و لبنانیها، هر یک از این اقوام و ملل، تأثیری بر فرهنگ ارمنیها گذاشتند.
سرزمینهای آذربایجان
پس از عهدنامه گلستان، ایران تمامی خانات جنوب قفقاز، شامل خانات باکو، خانات شیروان، خانات قره باغ، خانات گنجه، خانات شکی، خانات قبا و بخشی از خانات تالش را به امپراتوری تزاری واگذار کرد. دربند هم به همین شیوه به روسها واگذار شد. این خانات امروز منطقهای را تشکیل میدهند که جمهوری آذربایجان خوانده میشود. پس از عهدنامه ترکمانچای، ایران علاوه بر این سرزمینها، خانات نخجوان و مغان و همینطور ایروان را هم به روسها واگذار کرد. این مناطق امروز جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان را تشکیل میدهند. بیشتر این مناطق هنوز هم نامهای ایرانی یا نامهایی برگرفته از زبانهای ایرانی دارند. زبان آذری هم که زیرشاخهای از زبانهای ایرانی بود تا پیش از این که ترکی آذربایجانی ساخته و جایگزین آن شود، زبان چیره آذربایجان بود.[۳۵] . به اقلیم چهارم، یعنی ایرانشهر، ناف زمین گفته اند که میان رودبلخ تا آن سوی آذربایجان را در بر میگیرد و ارمنیه را تا فرات و دریای یمن و دریای فارس را تا مکران و طبرستان. و این لقب از آنجاست که این سرزمین، میانه زمین است و در خط اعتدال واقع شده و راستی اندام و اعتدال حال مردمان آن نیز از این است؛ زیرا که آنها نه مانند مردم روم و سیسیل سرخ روی هستند و نه مانند حبشیان سیاه، و نه مانند زنگیان سوخته و تیره و نه چون تُرکان تکیده اند و نه چون مردمان چین کوتاه قد ( ثعالبی نیشابوری، ثمارالقلوب، ص۴۱۷)
گرجستان
ایبریا قفقاز (گرجستان) طی هزاران سال همواره تحت نفوذ سیاسی فرهنگی و قومی هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان بوده است. ایبریای قفقاز (گرجستان)، مناطق کارتلی و کاختی در دوران ساسانی مناطقی ایرانی بودند و تبار ایرانی بهخصوص خاندان مهران و دیگر خاندانهای ساسانی و ایرانی همانند خسرویانیها، گوارامیها، نرسیانیها و باگراتیونیها بهشدت در ایبریای قفقاز (گرجستان) پررنگ بوده است؛ به طوریکه تا دهها قرن و اوایل قرن نوزدهم این فرمانرواییها در اختیار این خاندانها بوده است. در دوران صفوی هم برخی رجال سرشناس و بزرگ حکومتی از اهالی گرجستان بودند.[۳۶] شرق گرجستان از زمان حمله آغامحدخان قاجار تا سال ۱۷۸۳ هم تحت قیومیت ایران بود تا اینکه در طی عهدنامه گرجیوسک در ۲۴ ژوئیه ۱۷۸۳ این مناطق بخشی از امپراتوری روسیه شناخته شدند. ایران بعدها طی قرارداد گلستان و ترکمانچای رسماً از ادعای مالکیت بر این مناطق چشم پوشی کرد.
در دوران ساسانی، نرسه، هفتمین پادشاه از این سلسله، استحکامات نظامی در این منطقه ایجاد کرد. برخی شخصیتهای فرهنگی و ادبی ایران در دوره قاجار هم از این منطقه بودند. نخجوان هم در سده نوزدهم و طی دو قرار داد گلستان و ترکمانچای از ایران جدا شد.
بخش شمالی قفقاز که امروز در جنوب روسیه قرار دارد، شامل جمهوریهای داغستان، چچن، اوستیای شمالی-آلانیا، کاباردینو-بالکاریا برای مدتهای طولانی قسمتهایی از ایران و در حوزه تمدنی ایران بود تا اینکه در قرون هجدهم و نوزدهم توسط امپراتوری روسیه تصاحب شد. تأثیرهای فرهنگ ایرانی حتی تا تاتارستان در مرکز روسیه هم قابل مشاهده است. برای نمونه بسیاری از مناطق در قفقاز از سبک معماری ساسانیان در دربند تقلید میکنند. حتی امروز هم پس از دههها جدایی این مناطق، رگههایی از فرهنگ ایرانی همچو بزرگداشت نوروز در آنها دیده میشود.[۳۷]
در دوران پیش از اسلام و دوران خلافت خلفای اموی و عباسی، آسیای میانه ایرانی بود و اقوامی مانند باختریها، سغدیها، خوارزمیها و مردم نیمه عشایر سکاها و داهانها، خود را ایرانی میدانستند. و به زبانهای ایرانی شرقی صحبت میکردند. پس از پراکنده شدن اقوام ترک، آسیای میانه به میهن قزاقها، ازبکها، تاتارها، ترکمنها، قرقیزها و اویغورها تبدیل شد. زبانهای ترکی تا حد زیادی جای زبانهای ایرانی را که در این منطقه صحبت میکردند، گرفتند.[۳۸][۳۹] در واقع پس از بیش از هزار سال در طول هزاره اول که آسیای میانه جایگاه مردمان باستانی ایران بود و به توران زمین ایرانی یا ایران بیرونی معروف بود، توسط عشایر مختلط ترکزبان اشغال شد. قزاقها، ازبکها، تاتارها، ترکمنها، قرقیزها و اویغورها همگی درصدی از ژنتیک ایرانی را به ارث برده اند و زبانهای آنها نیز واژگان زیادی از زبان فارسی و زبانهای ایرانی را در خود دارند. زبان میانجی یا زبان رسمی بسیاری از حکومتهای هزار سال اخیر در این مناطق زبان فارسی بوده است و فقط در دو سده اخیر با اشغال توسط روسیه و چین و تلاش پانترکیسم، این زبانها دیگر به ندرت در این مناطق به چشم میخورند. نام بسیاری از مکانها و شهرها در این منطقه برگرفته از زبان فارسی است.[۴۰][۴۱][۴۲][۴۳] . آسیای مرکزی در درازای تاریخ با کوچنشینان و جادهٔ ابریشم یادآوری شده است و مانند جاده ای برای پیوند مردم، جابجایی کالاها و اندیشهها بین اروپا، خاورمیانه، آسیای جنوبی و آسیای شرقی بوده است. آسیای مرکزی در باستان و از آغاز تاریخ از پنج سرزمین مرگیانا (مرو)، غرب (باکتریا)، سغد، خوارزم و سکاستان تشکیل شدهبود که مردمانشان ایرانی تبار بودند و به زبانهای ایرانی میانه سخن میگفتند[۴۴][۴۵] و این سرزمینها در دوران باستان به مرور بخشی از شاهنشاهی ایران شدند.[۴۶]
سکاستان یا سرزمین سکاها یا سکیتیه یا تورانیان"منابع غربی) "به یونانی کهن: Σκυθία، Skuthia
سکوثیا) سرزمینی بود در اوراسیا که از ۴۰۰۰ پیشامیلاد تا سدهٔ ۲ پسامیلاد (به مدت حدود ۴۲۰۰ سال) زیستگاه گروهی از مردمان ایرانیتبار[۴۷][۴۸][۴۹][۵۰][۵۱][۵۲][۵۳][۵۴] و از قوم آریایی بودند به نام سکا بود. مرزهای آن در گذر زمان جابهجا شده است ولی معمولاً مرزهای غربی آن گستردهتر از آن بود که در این نقشه نشان داده شده است. این کشور در شمال پارتیه ایران امروزی و در جای امروزی روسیه و اوکراین و چندین کشور دیگر جای داشت. پس از ۴۲۰۰ سال نام این کشور به مدت ۳۰۰ سال سکِستان بود و کمکم به توران تغییر کرد و در دوره قاجار کاملاً نابود شد. تنها اسناد و مدارک از ۴ پادشاه هست ولی گمان میرود سکیستان بیش از ۱۳۰ پادشاه داشته است. گمان میرود اجداد مردمان کنونی شمال ایران و کشورهای حاشیه قفقاز سکاهای باستانی باشند. دین سکائی بسیار شبیه به دین ایران باستان بوده و آن دسته از سکاییهایی که در اثر مهاجرتهای گسترده در مجاورت یونان قرار گرفتند تحت تأثیر دین و فرهنگ یونانی قرار گرفتند.[۵۵]
ساکنان اصلی آسیای مرکزی از مردم ایرانیتبار سَکا بودند.[۵۶] مردمان ترکتبار از سده پنجم به اینسو آغاز به نفوذ و کوچ در این منطقه کردند. بخشهای بزرگی از مناطق جنوبی قزاقستان امروزی (در حدود ۶۰۰ هزار کیلومتر مربع) تا اواسط سده هجدهم میلادی (مرگ نادرشاه در سال ۱۷۴۷ میلادی) از اراضی ایران افشاری به حساب میآمدند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: ایران از۲۰۰ سال قبل تا بحال
ادامه مطلب را ببينيد
شهرهای با پیشینه ایرانی در قزاقستان
معماری و ادبیات آسیای مرکزی ریشه در معماری ایرانی دارد. سغدیها در قرون وسطی نقش بسیار عظیمی در آسیای مرکزی داشتند و قبل از اسلام، تعداد بسیاری از شهرها و کاروانسراهایی که در جاده ابریشم قرار داشتند، توسط سغدیها ساخته شدهاند. در غرب چین و نزدیک به مرز قزاقستان شهر ژرکینت وجود دارد که نام درست فارسی آن یارکند است مثل چیمکند، تاشکند، سمرکند یا پنجکند که پسوند سغدی ایرانی کند دارند. در کتابخانه ابوریحان بیرونی در ازبکستان ۴۳ هزار نسخه خطی نگهداری میشود که ۳۹ هزار تای آن به زبان فارسی است. در شهر آلماتی چندین نسخه خطی نادر به زبان فارسی وجود دارد که در جای دیگر یافت نمیشود. از جمله دو کتاب از عبدالرحمان جامی که در شهر بلخ کتابت شده و تحفةالاحرار که ۲۳ سال قبل از مرگ جامی در زمان زنده بودن او کتابت شده است. در قزاقستان به خصوص شهر آلماتی، تعدادی از مردم هنوز فارسیزبان هستند. در استان قزاقستان جنوبی چند مدرسه فارسی برای تاجیکهایی ساخته شده که سالها در آن جا ساکن هستند. نباید فراموش کنیم که هم زبان فارسی و هم زبانهای ایرانی در قزاقستان وجود دارند. کردهای قزاقستان که ریشه آنها به ایران برمیگردد و ایرانیتبار هستند حدود ۵۰ هزار نفر از جمعیت قزاقستان را تشکیل میدهند. در شهر آلماتی در میدان جمهوری مجسمه سرباز سکایی وجود دارد. پیش تر تقریر شد که سکاها از اقوام ایرانی بودند. در موزه ملی قزاقستان هم پیکرههای دیگری از ایرانیان باستان وجود دارد. در طول تاریخ بخشهایی از قزاقستان به خصوص جنوب قزاقستان، بخشی از امپراتوری ایران به حساب میآمد. در ادبیات فارسی بارها با نام طراز و بت قبچاق برخورد میکنید که در شعر فارسی بسیار آمده است. در قرون وسطی نیز زبان فارسی در آسیای مرکزی، به ویژه بعد از سامانیان، بسیار گسترش پیدا کرده بود و حتی پادشاهان ترک و مغول نژاد افتخار میکردند که با آن صحبت کنند و به آن شعر بگویند. در کتاب شهرستانهای ایرانشهر آمده است که نخستین شهری که ایرانیان بنیاد کردند، سمرکند بود. ایرانیان در نزدیکی سمرکند شهرهای چاچ، بخارا و اسپیجاب را ساختند. شهرهای ختن و کاشغر نیز از آفریدههای ایرانیان است[۵۷][۵۸][۵۹][۶۰] . در ادبیات فارسی بهطور فراوان نام شهرهای اسپیجاب و طراز آمده است برای نمونه در شعر رودکی سمرقندی آمده است:[۶۱] . ایزد ما وسوسهٔ عاشقی - از تو پذیرد، نپذیرد نماز - روی به محراب نهادن چه سود؟ - دل به بخارا و بتان طراز . یا در شاهنامه فردوسی بارها ذکر شده است. برای نمونه:[۶۲] . بفرمود تا کوس با کره نای - زدند و فروهشت پردهسرای - به خارا و سغد و سمرقند و چاچ - سپیجاب و آن کشور و تخت عاج - تهی کرد و شد با سپه سوی گنگ - بهانه نجست و فریب و درنگ . اسپیجاب و طراز از شهرهای سامانیان بودند. اسماعیل سامانی مردم زرتشتی طراز را به اجبار مسلمان کرد. در بعضی از کتابهای تاریخ مردم شهر طراز، مسلمان و فارسیزبان نام برده شده اند.[۶۳]
طراز یا تراز ابتدا از آن سغدیان بود. پس از آن چینیها و گوکترکان نیز به منطقهای که طراز در آن قرار داشت وارد شدند. طراز در دورههای بعد جزئی از پادشاهی سامانیان شد و سامانیان دین اسلام را با خود به این شهر آوردند. زبان فارسی، زبان رسمی سامانیان نیز در آن زمان زبان رسمی منطقه تراز شد. در روزگار باستان طراز در منطقه شمال سرزمین سغد قرار داشت و به تبع آن ساکنانش عمدتاً سغدیان بودند. سغدیها قومی ایرانی نژاد بودند که به زبان سغدی از زبانهای ایرانی تکلم میکردند. سرزمین سغد به دلیل قرار داشتن در مسیر اصلی جاده ابریشم از اهمیت بالایی برخوردار بود و به نوعی دالان اصلی ارتباط مردم چین و شمال هند با ایرانیها، اروپاییها و تمدنهای خاور نزدیک بود. پس از ورود ترکان آسیای میانه مانند گوکترکها و نیز چینیهای هان تغییراتی در ترکیب نژادی منطقه پیدا شد و عناصر ترکتبار با مردم بومی آن منطقه آمیخته شدند به گونهای با ترکیب سغدیها و ترکان و چینیان مهاجر و نیز ورود سامانیان به آن منطقه زبان سغدی به سرعت به نفع فارسی و ترکی عقبنشینی کرد. امروزه بازماندههای سغدیان تنها در دره رود زرافشان در شمال تاجیکستان که در فاصلهای نزدیک به طراز قرار دارد یافت میشوند. تاجیکان فارسیزبان و ترکان که روسها به آنها سارت میگفتند حدود ۷۵٫۴۶٪ جمعیت شهر را تشکیل میدادند و هم تبار مردم زرافشان بودند.[۶۴] .
فاراب یا اُترار نام شهریاست کهن در کرانه باختری سیردریا. فاراب نام کهن تر این شهر است و نام اترار در سدههای میانه براین شهر نهادهشد. این شهر در کنار راه ابریشم جای داشته و امروزه ویرانههایش در نزدیکی شهر قرتو در قزاقستان کنونی جای دارد. ابونصر فارابی و اسماعیل بن حماد جوهری از فاراب بودهاند. تیمور لنگ در این شهر مرده است. همچنین نقطه شروع حمله مغول به ایران این شهر بود به دلیل اینکه حاکم وقت این شهر غایرخان بود که بازرگانان مغول را کشت زمانی که مغولان این شهر را محاصره کردند شهر ۵ ماه مقاومت کرد. نام و واژه فاراب فاریاب، پاریاب واژهای فارسی و به معنی زمینی است که با آب قنات و رود آبیاری میشود و دیم نیست.[۶۵].
اَسپیجاب نامهای دیگر: اسفیجاب، سپیجاب، سیرام و شبران شهر و ناحیه ای در کشور قزاقستان است. اسپیجاب در دوره سامانیان ناحیه پهناوری بود که سرزمینهای حاصلخیز پیرامون رود اریس را در بر میگرفت و از خاور تا دره تلس طراز امتداد مییافت و مرکز آن نیز به اسپیجاب آوازه داشت. این شهر در جلگه ای بر کران راست رود سیردریا قرار داشت.[۶۶] فردوسی، اسپیجاب (سپیجاب) را در نبرد ایرانیان و تورانیان، در قلمرو تورانیان دانسته است. مردم اسپیجاب، مانند اهالی بلاساغون و تراز به زبانهای سغدی و ترکی سخن میگفتند.[۶۶] نوح بن اسد، فرمانروای سامانی سمرقند، کناره های استپهای ترک نشین قزاقستان امروزی را نیز فتح کرد و در سال ۲۲۵/۸۴۰ حصاری به دور شهر اَسپیجاب کشید تا از آن در برابر حملات ترکان حفاظت کند.[۶۷] این شهر به سبب لشکرکشیهای خوارزمشاهیان، به ویژه یورش مغولان در ۶۱۶ق دستخوش ویرانی و کشتار فراوان شد و پس از آن رونق، ارزش و نام آن از میان رفت.[۶۶] دربارهٔ ریشه واژه اسپیجاب دو احتمال وجود دارد. یکی که اینکه اسپیجاب از دو واژه پهلوی اسپیگ درخشان و آب ساخته شده و دیگری نزدیکی واژه اسپیج با واژه سپید فارسی است. کاشغری در دیوان لغات الترک از اسپیجاب با نام شهر سفید (مدینة البیضاء) یاد کرده است. گویا همزمان با یورش مغول به فرارود، اسپیجاب به سیرام تغییر نام داد.[۶۶]
چیمکند صورتهای دیگر: چیمکنت، شیمکنت، به قزاقی: Шымкент / Şımkent) شهری در قزاقستان و مرکز استان قزاقستان جنوبی است. چیمکند با ۶۲۹٬۶۰۰ نفر جمعیت (سال ۲۰۱۱) پس از آلماتی و آستانه سومین شهر پرجمعیت قزاقستان است. چیمکند در ۶۹۰ کیلومتری غرب آلماتی و ۱۲۰ کیلومتری شمال تاشکند، پایتخت ازبکستان، واقع شده است. چیمکند در سده دوازدهم میلادی در مسیر راه ابریشم و بهعنوان کاروانسرایی برای پاسداری از شهر اسپیجاب که در ده کیلومتری خاور چیمکند قرار دارد ساخته شد. محل این کاروانسرا با گذر زمان به بازاری برای بازرگانی میان کوچنشینان و یکجانشینان تبدیل شد.[۶۸]
مرکه یا مرکی مرکز بخشی به همین نام در استان ژامبیل در جنوب قزاقستان پشت کوههای تیانشان در ۱۲۰ کیلومتری آلماتی و در نزدیکی مرز قرقیزستان است که معروف به قم قزاقستان است و مردم آن شیعیان ایرانی هستند. جمعیت شیعه در این کشور ریشه و فرهنگ و نژاد و زبان ایرانی دارند. مردم این شهر آذربایجانیهای ایرانی هستند که توسط بلشویکها در سال ۱۹۳۸ به این ناحیه کوچانده شدهاند.[۶۹] این افراد از آذربایجانیهای عشایری بودند که در مرز ارس تردد میکردند و پس از این که در سال ۱۹۱۸ مرزها بسته شد، در آن سوی مرز گرفتار و محبوس شدند. حکومت شوروی از ترس شورش این افراد، آنها را به قزاقستان کوچاند و تا امروز نیز در آنجا ساکن هستند.[۷۰][۷۱] بر اساس آخرین آمار مجمع جهانی اهلبیت از شیعیان قزاقستان در سال ۲۰۰۸ میلادی از مجموع ۱۵ میلیون و ۳۴۶ هزار نفر جمعیت قزاقستان، ۳۵۴ هزار و ۸۵۰ نفر شیعه هستند که نسبت آنها به کل جمعیت این کشور حدود ۲٫۳ درصد است. جمعیت شیعه در این کشور ریشه و فرهنگ و نژاد و زبان ایرانی دارند.[۷۲] .
خوارزم
همچنین ببینید: خوارزم، خانات بخارا، خانات خیوه، خانات خوقند، و پادشاهی مستقل درواز
خوارزم بخشی از ایران زمین یا همان ایران بزرگ، سرزمین ایرانیان کهن بود. بر طبق نظر برخی پژوهشگران مدرن کتاب باستانی اوستا، خوارزم همانجایی است که در ابتدا ایرییانم وَئِجه ایرانویج یا ایران خوانده شد. این منابع میگویند کهنه گرگانج در متن پهلوی وندیداد هشتمین سرزمین اهورا مزدا، یا اروه نامیده میشود. برخی پژوهشگران هم مانند التون دنیل، مورخ دانشگاه هاوایی، اعتقاد دارند که خوارزم به احتمال زیاد موطن مردم اوستایی است.[۷۳] دهخدا هم خوارزم را مهد قوم آریا معرفی میکند. امروزه خوارزم میان جمهوریهای متعدد آسیای مرکزی تقسیم شده است.
افزون بر خوارزم، خراسان هم در محدوده جغرافیایی مشابهی قرار دارد. (محدوده خراسان از خاور سمنان، تا باختر افغانستان تا مجاورت ایالت باختر است) استانهای کنونی همچون سنجان در ترکمنستان، خراسان رضوی، خراسان شمالی و خراسان جنوبی در ایران همگی بخشهایی از خراسان کهن هستند. تا پیش از سده سیزده میلادی و حمله مغول، خراسان پایتخت فرهنگی ایران بزرگ به شمار میآمد.[۷۴] .
بلوچستان
بلوچستان، مسکن مردمان بلوچ از نژاد آریایی[۷۵] و منطقه ای در جنوب غربی آسیا میباشد. مرزهای آن را بهطور دقیق نمیتوان مشخص کرد اما گسترهٔ آن در غربیترین نقاط از حوزه هلیل رود[۷۶] در استان کرمان کنونی، جلگهٔ میناب در استان هرمزگان ایران و در امتداد دریای مکران و در منتهیالیه شرقیترین نقطه به رود مهران[۷۷] در غرب ایالت سند منتهی میشود. شمال بلوچستان نیز مشخصا ولایات نیمروز، هلمند و قندهار در جنوب افغانستان مدرن و بخش کوچکی از خراسان جنوبی نهبندان در کشور ایران را در بر میگیرد.[۷۸] . ساکنان بلوچستان را به طور عمده مردم بلوچ و به شکل جزئی و پراکنده پشتونها، مردم هزاره و فارسی زبانان تشکیل میدهند. بلوچها به زبان بلوچی که یکی از زبانهای ایرانی غربی و از شاخه شمال غربی میباشد سخن میگویند. در طول تاریخ کهن عمدتاً قسمتهای بزرگی از بلوچستان کنونی به شکل مستقیم یا غیر مستقیم بخشی از امپراتوریهای ایرانی پیشدادیان، کیانیان، هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان بوده است. در سالهای ۱۸۷۱ و ۱۸۷۲ و تحت حکمیت قرارداد گلدسمید طی دو مرحله دو بخش از بلوچستان از کنترل حاکمیت مرکزی ایران خارج شدند که هماکنون بخشی در خاک افغانستان و بخش بزرگتر در پاکستان واقع شده است.[۷۹] .
سین کیانگ
همچنین ببینید: تاجیکهای چین
مقالهٔ اصلی: اسلامیسازی و ترکیسازی در سین کیانگ
بخش خودگردان تاشکورگان دارای فرهنگ و مردمان ایرانی است.[۸۰] تاشکورگان همواره با کاشغر، یارکند، ختن و تورفان بخشی از تاریخ و فرهنگ ایران بزرگ بهشمار میآید.[۸۱] . منطقه سین کیانگ پیش از سکونت مهاجران مغول و اقوام ترک، سرزمینی ایرانی بوده که اقوام و قبایل ایرانی همچون سکاها و سغدها، یعنی گویشوران زبانهای ایرانی شرقی در آن به سر میبردند. در کتب تاریخی از سکونت شاخههایی از اقوام آریایی در منطقه سین کیانگ نام برده شده که برخی از آنان دارای حکومتهای محلی نیز بودهاند. رواج زبان سغدی از آثار ماندگار فرهنگ ایرانی قدیم در این منطقه بهشمار میآید. عبور جاده ابریشم از این منطقه موجب شده نژادهای گوناگونی با فرهنگهای مختلف در آن ساکن شوند. در اثر افزایش تعداد مهاجران، جمعیت قبایل آریایی و ایرانی رو به کاهش گذاشت و کمکم آریاییها، مردمان ایرانیتبار و فارسیزبانان در جمعیت غالب ذوب شدند. در سده نهم (۸۴۰ میلادی) به علت بروز قحطی و خشکسالی و بحران اجتماعی در فلات مغولستان، تعداد زیادی از مغولها از محل سکونت خود مهاجرت و به سرزمین سین کیانگ وارد شدند که از اختلاط مهاجران و سایر اقوام ترک با ساکنان بومی (سکاها یا همان آریائیها) نژاد جدیدی به وجود آمد که بعدها به اویغورها معروف شدند.[۸۲] . نقاشیها و آثار کشف شده از قبرستان باستانی شهر گائوچانگ و اجساد مومیایی کشف شده از واحههای حوضه تاریم که هماکنون در موزه تاریخی شهر اورومچی مرکز سین کیانگ نگهداری میشود، و همچنین سکههای فراوان دورههای مختلف ساسانی که از این منطقه کشف شده و آثار بر جای مانده از آیین مانوی و زرتشتی در منطقه سین کیانگ به ویژه در غار هزار بودای تورفان و غار دون هوان، حکایت از حضور فرهنگ مزدیسنا و ریشه ایرانی مردم در این منطقه دارد.[۸۳] . در اواخر سده نهم و اوایل سده دهم میلادی و همزمان با حاکمیت سلسله سامانیان (۹۹۹–۸۴۰) اسلام در منطقه سین کیانگ گسترش یافت و مردم اویغور زبان به آیین اسلام گرویدند. در اوایل سده نوزدهم در میان طومارهای مکشوفه تورفان، متون مانوی و نیز اسنادی هم به زبانهای پارسی میانه و سغدی کشف شد. دانشمند آلمانی متون زبانهای ایرانی که در این منطقه کشف شده بود را با سختی بسیار خواند.[۸۴] .
شبه قاره هند
همچنین ببینید: دودمان پالاوا
الیاسشاهیان و عادلشاهیان و سلطاننشین بهمنی و تغلقشاهیان مردم ایرانی تباری بودند که بر هند حکومت کردند.
چین
همچنین ببینید: اسلام در چین و ایرانیان چین
ووسون و شیونگنو و یوئهچی مردم ایرانی تباری بودند که در غرب و شمال چین، قزاقستان، مغولستان، منچوری و سایر استپهای آسیا (در محدوده سیبری) زندگی میکردند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: ایران از۲۰۰ سال قبل تا بحال
ادامه مطلب را ببينيد
تجزیه ایران؛ عهدنامهها "تاریخ تجزیه ایران"
همچنین ببینید: تاریخ تجزیه ایران و چندپارگی ایران افشاری
ساکنان اصلی آسیای مرکزی از مردم ایرانیتبار سَکا بودند.[۵۶] مردمان ترکتبار از سده پنجم به اینسو آغاز به نفوذ و کوچ در منطقه کردند. بخشهای بزرگی از مناطق جنوبی قزاقستان امروزی (در حدود ۶۰۰ هزار کیلومتر مربع) به همراه تمامی ازبکستان و ترکمنستان امروزی (با مجموع حدود ۹۰۰ هزار کیلومتر مربع) از اراضی ایران افشاری تا اواسط سده هجدهم میلادی (مرگ نادرشاه در سال ۱۷۴۷ میلادی) بخشی از ایران بود. با مرگ نادرشاه، با ضعف دولت ایران و حکومت مرکزی وقت ایران، بدون اینکه قراردادی به طور رسمی بسته شود حدود ۱٫۵ میلیون کیلومتر مربع از اراضی ایران در آسیای مرکزی به تدریج از کنترل ایران خارج شد. ضمن اینکه این واقعه، در عمل سبب شد تا امپراتوری درانی ایجاد شود و کشوری به نام افغانستان موجودیت پیدا کند. ایران تا عهدنامه پاریس ۱۸۵۷ چنین کشوری را به رسمیت نمیشناخت و آن را بخشی از ایران میدانست هر چند تنها بر بخشهای غربی آن (در حدود ۱۶۵ هزار کیلومتر مربع از غرب افغانستان یعنی ولایت هرات تاریخی) تسلط داشت. باید توجه داشت که بر اساس متون و نقشههای قدیمی، منظور از ولایت هرات که در ۱۸۵۷ از ایران جدا شد جدایی هرات از ایران و شکل گیری افغانستان نه ولایت هرات امروزی بلکه منطقه ای به گستردگی چهار ولایت امروزی افغانستان بود که شامل چهار ولایت هرات، ولایت بادغیس، ولایت فراه و ولایت نیمروز امروزی و در حدود یک چهارم مساحت افغانستان امروزی است.[۸۵][۸۶][۸۷]
عهدنامههای زیر شامل تجزیه ایران از دوره ایران صفوی تا به امروز است:
عهدنامه قصر شیرین ۱۶۳۹ : امپراتوری صفوی ایران به طور رسمی بغداد و آنچه را که امروز کشور عراق خوانده میشود، به امپراتوری عثمانی واگذار کرد.
پیمان سن پترزبورگ: در ۲۱ سپتامبر ۱۷۲۳ برابر با ۳۰ شهریور ماه ۱۱۰۲ خورشیدی / ۲۰ ذی الحجه ۱۱۳۵ میان امپراتوری تزاری روسیه و امپراتوری صفوی ایران بسته شد و به جنگ بین ایران و روسیه پایان داد. طبق این پیمان ایران مجبور به واگذاری سرزمینهایش در قفقاز شمالی، قفقاز جنوبی و شمال سرزمین امروزی ایران شامل دربند داغستان ، باکو، اراضی تابع اطراف شیروان و همچنین استانهای گیلان، مازندران و استرآباد گشت.[۸۸] طبق این پیمان معین شد که سربازان روسی به شاه ایران برای برقراری آرامش و صلح داخلی کمک کنند.[۸۹].
پیمان همدان: پیمان صلحی بود میان هوتکیان و عثمانیان در اکتبر ۱۷۲۷ در پی جنگی که این دو را درگیر کرده بود، در همدان بسته شد. هنگام فروپاشی دولت صفوی، امپراتوری عثمانی و امپراتوری روسیه از ضعف ایران برای پیوست کردن شمار فراوانی از مناطق مرزی بهره برده بودند. اشرف افغان بهعنوان وارث قانونی تاجوتخت ایران، خواستار بازگرداندن همه سرزمینهای پیوست شده به عثمانی بود و همین امر باعث شد تا امپراتوری عثمانی به سردمداران جدید ایران دودمان هوتکی اعلان جنگ دهد.
پیمان کِردِن (Treaty of Kerden) : عهدنامه ای میان افشاریان ایران و امپراتوری عثمانی بود که در ۴ سپتامبر ۱۷۴۶ منعقد شد. به موجب این عهدنامه خط مرزی میان دو کشور به همان خط مرزی تعیین شده در عهدنامه قصرشیرین (۱۶۳۹) بازگشت (همان خط مرزی میان ایران و ترکیه امروزی و ایران و عراق امروزی) یعنی ایران تمامی متصرفات خود در میان رودان و آناتولی شرقی را به دولت عثمانی واگذار کرد. این معاهده ده سال پس از پیمان استانبول امضا شد. الحاق مناطق شرقی عثمانی شرق آناتولی و عراق به ایران در معاهده استانبول ۱۷۳۶ توسط ایران به عثمانیها تحمیل شده بود.
عهدنامه گلستان ۱۸۱۳: ایران بخش بزرگی از سرزمینهای خود را در قفقاز از دست داد.
عهدنامه ترکمانچای ۱۸۲۸: این عهدنامه به وسیله روسیه تزاری و فتحعلی شاه به امضا رسید و موجب استیلای روسها بر قفقاز شد.
پیمان منطقه ای مستشاران انگلیس که بر این اساس ایران در اواسط سده نوزدهم از ادعای خود بر مناطق و سواحل جنوبی خلیج فارس مانند امارات امروزی استان جلفاوه و سواحل شرقی عربستان امروزی استان الشرقیه دست برداشت.[۹۰] استعمار بریتانیا از سال ۱۸۰۹ به بهانه حفظ امنیت خلیج فارس از اعراب بادیه نشین جنوب خلیج فارس که اجداد حکام کنونی شیخ نشینهای جنوب خلیج فارس بودند و از راه دزدی دریایی امرار معاش میکردند، استقرار یافته بود. در سال ۱۸۵۳ بریتانیا در راه تثبیت سلطه خود، حکام منطقه را در کنفراسی جمع کرد و آنها قراردادی را تحت عنوان صلح دریایی جاویدان (Perpetual Maritime Peace) امضا کردند که به موجب آن بریتانیاییها اجازه یافتند نه تنها به بهانه مبارزه با دزدان دریایی بلکه به بهانه حفظ امنیت خلیج فارس بتوانند در هر حادثه ای که در کرانههای خلیج فارس اتفاق میافتد مداخله کنند. ساحل دزدان به ساحل آشتی یا امارات متصالحه تغییر نام پیدا کرد تاریخ امارات متحده عربی .[۹۱][۹۲][۹۳][۹۴][۹۵][۹۶][۹۷][۹۸][۹۹][۱۰۰][۱۰۱] حاکمیت ایران بر کل خلیج فارس در سال ۱۸۰۹ با عهدنامه مجمل و در سال ۱۸۱۲ با عهدنامه مفصل به رسمیت شناخته شده بود. ضمن این که امپراتوری پرتغال پس از شکست از ایران در سدههای قبل این مناطق را به ایران واگذار کرده بود.
عهدنامه پاریس ۱۸۵۷: این قرارداد توسط ناصرالدین شاه به امضا رسید و ایران بخشی از هرات و افغانستان امروزی را در ازای تخلیه بندرگاههای جنوبی این کشور که تحت اشغال بریتانیا بود، به آن دولت واگذار کرد و کشور افغانستان را به رسمیت شناخت.
حکمیت گلداسمیت ۱۸۷۱ جدایی مکران و بلوچستان . قرارداد گلدسمید
حکمیت گلداسمیت ۱۸۷۳ جدایی بخشهایی از سیستان . قرارداد گلدسمید
عهدنامه ارزروم دوم ۱۸۷۴ جدایی ولایات سلیمانیه.
عهدنامه آخال ۱۸۸۱: در این قرارداد که به توسط ناصرالدین شاه به امضا رسید، ایران مرو و بخشهایی از خوارزم و فرارود را در ازای تضمین امنیت به امپراتوری روسیه بخشید.
قرارداد ۱۸۹۳: ایران بخشهای بیشتری از سرزمین خود که هنوز بر پایه قرارداد آخال جزئی از ایران بود از جمله سرزمینهای نزدیک رود اترک را به امپراتوری روسیه واگذار کرد. این قرارداد توسط ژنرال بوتسوف[۱۰۲] و میرزا علی اصغر امین السلطان در ۲۷ می۱۸۹۳ به امضا رسید.[۱۰۳]
قرارداد ۱۹۰۷: بر طبق قرارداد سن پترزبورگ، ۱۹۰۷ میلادی ایران به سه بخش تقسیم شد.
مقاوله نامهٔ تهران (۱۹۱۱) تجزیهٔ ولایات خانقین.
تجزیهٔ آگری" آرارات کوچک" و نواحی بورالان (۱۹۳۲). بورالان نام منطقه ای وسیع با وسعت یکصد و شصت هزار هکتار است که در نقطه صفر مرزی ایران و ترکیه قرار گرفته است و با کشورهای ارمنستان و آذربایجان نیز دارای مرز مشترک میباشد. از این وسعت تنها شصت و هشت هزار هکتار از منطقه بورالان در داخل مرزهای ایران قرار گرفته است.
جدایی دشت نا امید در سال ۱۹۳۵.
پیمان سعدآباد : در سال ۱۹۳۷ مناطقی از ایران جدا و مناطقی به ایران اضافه شد "مبادله"
تجزیهٔ قریهٔ فیروزه (۱۹۵۴).
تجزیهٔ بحرین ۱۹۷۰: در دوره سلطنت محمدرضا پهلوی، بحرین که به لحاظ تاریخی بخشی از کشور ایران بود و بهطور عملی از دوران قاجار انگلیسیها آن را اشغال کرده بودند در ازای پس دادن جزایر سه گانه ایران"حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه"مستقل شد.[۱۰۴][۱۰۵] همچنین دو جزیره زرکوه و جزیره آریانا که در مالکیت ایران بود، سال هاست همچنان در اشغال امارات است.
عهدنامه های ارزروم: در سالهای ۱۸۲۳ و ۱۸۴۷
تغییر نام پهنه های آبی ایران در سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۵: تغییر نام دریای پارسی یا دریای ایرانیان یا دریای عجم به دریای عرب در سده هفدهم توسط انگلیس، تغییر نام دریای مکران یا مکران پارس به دریای عمان در سده هجدهم توسط انگلیس، تلاش برای تغییر نام خلیج فارس "تحریف نام خلیج فارس" و تلاش برای جا انداختن نام غیرایرانی دریای خزر به جای نام ایرانی دریای کاسپین. دریای عرب واژه جدیدی است که سازمان آبنگاری بینالمللی در سال ۱۹۳۸ به عنوان نام رسمی برای آبهای شمال اقیانوس هند که بخشی از سواحل سیستان و بلوچستان ایران را هم در بر میگیرد، تصویب کرد.[۱۰۶]
کنفدراسیون ایران
همچنین ببینید: تاریخ تجزیه ایران و چندپارگی ایران افشاری
مقاله: رویدادهای تاریخ افغانستان: دوران محمدظاهرشاه - خط دیورند - چندپارگی هند - جدایی هرات از ایران - شکلگیری افغانستان
ایده کنفدراسیون ایران یا اتحادیه ایران" اتحادیه ایران بزرگ" نخستین بار توسط محمدظاهر شاه پادشاه افغانستان مطرح گردید سالها صحبت از ایجاد کنفدراسیون ایران و افغانستان در میان بود؛ و برای بار دوم توسط ژنرال ایوب خان رئیسجمهور پاکستان در سال ۱۳۴۱ خورشیدی تحت عنوان کنفدراسیون ایران و افغانستان و پاکستان مطرح شد.[۱۰۷]
ماجرای مطرح کردن ایده کنفدراسیون ایران و افغانستان
در نوروز سال ۱۳۳۹، سردار محمدداوود صدراعظم وقت افغانستان به ایران آمد تا دربارهٔ این موضوع بررسیهای تازهای صورت گیرد و به این سبب، وی هم در مراسم نوروز آن سال شرکت کرد؛ زیرا نوروز آیین مشترک مردم دو کشور است که پیش از قتل نادرشاه افشار، قلمرو حکومتی واحدی را تشکیل میدادند. اتباع دو کشور دارای نیاکان (تاریخ) زبان و فرهنگ مشترک هستند و به همین دلیل طبق نظر جامعه شناسان از جمله «ماکس وبر» یک ملت محسوب میشوند و به همین صورت تاجیکهای فرارود (پارسیان) که اینک در چند کشور زندگی میکنند. ترس از همین خویشاوندی و وحدت فرهنگی است که در سالهای اخیر فشارهای تازه ای وارد میآید که افغانها و به ویژه پشتونها به ایران و پارسیان فرارود "تاجیکها 'نزدیک نشوند.[۱۰۷] .
ماجرای مطرح کردن ایده کنفدراسیون ایران و افغانستان و پاکستان
ژنرال ایوب خان رئیسجمهور پاکستان در سال ۱۳۴۱ خورشیدی برابر با ۱۹۶۲ میلادی خطاب به یک اجتماع بزرگ در کویته گفته بود که افغانستان، ایران و پاکستان در بین دو قوه بزرگ یعنی اتحاد شوروی و هند قرار گرفته اند و نظر به این وضع برای بقای این سه کشور برادر، اتحاد با هم یک امر ضروری میباشد؛ زیرا در صورت اختلافات داخلی، مقابله آنها با فشارهای خارجی مشکل خواهد بود و شاید در این صورت کشورهای سهگانه از هم جدا شده و خاتمه بیابند ولی هرگاه این سه کشور با هم متحد شوند، از خود به خوبی دفاع خواهند کرد.[۱۰۸] رئیسجمهور پاکستان در میان کف زدنهای ممتد حضار گفت که اگر چنین پیشنهادی به عمل آید، پاکستان از همه پیشتر این پیشنهاد را قبول خواهد کرد. وی گفت مردمان پاکستان، ایران و افغانستان به یک نژاد تعلق دارند و بین آنها رشتههای عمیق تاریخی و کلتوری وجود دارد و به عقیده وی مردمان این سه کشور برای دفاع در مقابل فشارهای خارجی و سعادت خود این اتحاد را میپسندند.[۱۰۹] . چند روز بعد، ذوالفقاری سفیر ایران در کابل، هنگام دیدار با سردار نعیم خان وزیر خارجه وقت دربارهٔ این اظهارات ایوب خان گفتگو کرد. سفیر ایران به نعیم خان گفت که "اتحادی که ایوب خان از آن صحبت کرده، آرزوی همه ماست". نعیم خان گفت: «بله همینطور است؛ ولی اکنون موقع چنین کاری نیست. اگر ما در حال حاضر دست به چنین اقدامی بزنیم، نابود خواهیم شد. انجام این عقیده کار امروز و فردا نیست و وقت میخواهد. به هر حال، در چنین موقع حساس، به هیچ وجه جای طرح این موضوع نیست".[۱۱۰][۱۱۱][۱۱۲] .
نقش دیگران در جلوگیری از پیشرفت طرح
محمدظاهر شاه که در طول سلطنت خود بر بیطرفی و عدم تعهد افغانستان پای میفشرد یک بار تلاش کرد تا سرزمینهایی را که انگلستان در دوران سلطه خود بر هندوستان از افغانستان جدا ساخته و اینک ضمیمه پاکستان و پاتاننشین (پشتون) هستند بازگرداند از جمله منطقه خودمختار "وزیرستان "این تلاش، در دهه ۱۹۶۰ افغانستان و پاکستان را در آستانه یک جنگ قرارداده بود که اگر آغاز شده بود؛ گسترش مییافت زیرا که مسکو از افغانستان و واشینگتن از پاکستان حمایت میکرد و دولت وقت ایران دچار سردرگمی عجیبی شده بود زیرا که از یک طرف با پاکستان قرارداد دفاعی داشت و از سوی دیگر، افغانها را ایرانی میدانست، لذا دست به میانجیگری زد و موفق شد. در جریان همین میانجیگری باردیگر از ایجاد کنفدراسیون ایران و افغانستان مرکب از دو کشور مستقل سخن به میان آمد که ایران به خواست غرب، قضیه تقسیم درآمد نفت را پیش کشید و موضوع به تدریج منتفی شد. در آن زمان، غرب از آن بیم داشت که پس از ایجاد کنفدراسیون، ایران مدعی بلوچستان شرقی و افغانستان مدعی مناطق پاتان نشین پاکستان شود و این کشور که تنها به دلیل مسلمان بودن مردم آن از شبه قاره هند جدا شده و استقلال یافته فرو بپاشد. مسکو هم از آن هراس داشت که پس از تأسیس کنفدراسیون، تاجیکهای 'فرارود" باردیگر طغیان کنند و برای پیوستن به کنفدراسیون از شوروی جدا شوند . احمدشاه مسعود در دهه ۱۹۹۰ (همانند پدرش در نیمه اول سده بیستم) تلاشهایی در این زمینه به عمل آورد که با قتل او در سپتامبر سال ۲۰۰۱ قضیه مسکوت ماند. در سالهای اخیر باز تلاشهایی در این زمینه و به ویژه از ناحیه تاجیکها "پارسیان" به عمل آمده و تشکیل جبهه ملی افغانستان که برادر احمدشاه و پسر محمدظاهر شاه و بسیاری از تاجیکها در آن شرکت دارند در همین راستا است.
ایدههای دیگر همگرایی در محدوده ایران بزرگ در عصر حاضر
اتحادیه کشورهای فارسیزبان: در تاریخ ۴ اسفند ۱۴۰۲ علی دارابی قائممقام وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی ایران در مراسم «شب میراث فرهنگی ایران و تاجیکستان»، که چهارم اسفندماه در کاخ نیاوران با حضور به دولت صفرزاده ـ معاون وزیر فرهنگ تاجیکستان ـ و نظامالدین زاهدی ـ سفیر تاجیکستان در ایران ـ برگزار شد، بیان کرد: امیدواریم بتوانیم"اتحادیه کشورهای فارسیزبان" را تشکیل دهیم و کارگروه مشترکی میان میراث فرهنگی ایران و تاجیکستان برای همکاری در تدوین پروندههای مشترک ثبت جهانی داشته باشیم.[۱۱۳] . اتحادیه نوروز"جغرافیای جشن نوروز" در سال ۱۳۹۹ در همایش بینالمللی ظرفیتهای فرهنگی اجتماعی حوزه تمدنی نوروز در تهران ایده این اتحادیه مطرح شد. همچنین بارها توسط افراد و گروههای مختلف ایرانی و غیرایرانی در سالهای اخیر مطرح شده است.[۱۱۴][۱۱۵][۱۱۶] . اتحادیه اکوسازمان همکاری اقتصادی : در سال ۱۳۴۱ (۱۹۶۲ میلادی) به ابتکار ایران و حضور سه کشور ایران و پاکستان و ترکیه شکل گرفت و با فروپاشی شوروی به ده کشور گسترش یافت. در بررسی همگرایی منطقه ای در معادلات فیمابین ایران و آسیای میانه، میتوان دو مولفه اصلی، یعنی وجود ریشه ها و تجربیات مشترک تاریخی و معادله کشور بزرگ و هژمون و کشورهای کوچک را در ژئوپلیتیک منطقه ای یافت. هرچند شکل گیری سازمان اکو به عنوان سازمانی منطقه ای تلاشی در همین راستا بوده، اما کارویژه ای متفاوت داشته و بیشتر متمرکز بر همکاریهای اقتصادی فی مابین کشورهای عضو است و با توجه به اعضای آن، شاید نتوان میان همه این اعضا قرابتی که ایران با چند کشور آسیای میانه و افغانستان را دارد یافت؛ بنابراین بدیهی است که همگرایی در اکو از حدی مشخص فراتر نرفته و نمیرود.[۱۱۷] . اتحادیه وابستگان به فرهنگ و تمدن ایرانزمین یا اتحادیه کشورهای وارث تمدن ایرانی: با عناوین مختلف و توسط افراد و گروههای مختلفی پیشنهاد شده است.[۱۱۸][۱۱۹][۱۲۰] . نظریه قاره کهن: توسط فردی به نام مجتبی شرکا معروف به ارد خراسانی پیشنهاد شده است که ایران و بیست کشور همسایه آن در منطقه غرب و مرکز آسیا را به عنوان یک شبه قاره فرهنگی متحد در نظر گرفته است که بهطور تاریخی ایران در مرکزیت فرهنگ و تمدن آن قرار گرفته است.[۱۲۱] .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: ایران از۲۰۰ سال قبل تا بحال
ادامه مطلب را ببينيد
واگذاری ۷ منطقه راهبردی ایران در زمان پهلوی + تصاویر
حاکمیت پهلوی بر ایران یک نقطه تمایز با همیشه تاریخ دارد و آن واگذاری نواحی مختلف از سرزمین ایران بدون هیچگونه درگیری است.
به گزارش مشرق، روزنامه فرهیختگان در گزارشی نوشت: کشاکش نبردهای خونین و جنگهای مختلف بارها نقشه جغرافیایی ایران را دستخوش تغییر کرده و عرض و طول آن را کم و زیاد کرده است.
دوره تقریبا ۵ دههای حاکمیت پهلوی پدر و پسر بر ایران، اما از حیث واگذاری مرزهای کشور یک نقطه تمایز با همیشه تاریخ دارد و آن واگذاری نواحی مختلف از سرزمین ایران بدون هیچگونه درگیری است.
رضاخان که برای کسب قدرت و انتقال پادشاهی از قاجار به پهلوی نیازمند عدم برانگیختن حساسیت شوروی بود و در دوره وزیرالوزرایی خود از قصبه فیروزه چشمپوشی کرده بود، با همین عادت پا در وادی قدرت نهاد و در معاهده سعدآباد با بخشیدن گوشههایی از ایران به هریک از ۳ همسایه دیگر حاضر در این معاهده یعنی عراق، ترکیه و افغانستان هزینه آنچه ثبات در منطقه خوانده میشد، یکتنه از جیب ملت ایران پرداخت کرد. بعدها پهلوی پسر نیز با پایگذاشتن در مسیر پدر همین رویکرد را نسبت به نقشه جغرافیایی ایران درپیش گرفت و ننگی را از خود در تاریخ به جای گذاشت که توسط امیرعباس هویدا، نخستوزیر وی با افتخار به شوهر دادن بحرین تعبیر شد. مناطقی که در نگاه پهلوی با بیاهمیت شمردهشدن از ایران جدا شد، هریک از موقعیت ژئوپلیتیکی برخوردار بودند که رقیبان با پی بردن به آن دست تعدی را بهسمتشان دراز کرده بودند. در ادامه به بررسی ماجرای جدایی نواحیای از ایران که پهلوی چوب حراج برآنها زد، پرداخته شده است.
https://cdn.mashreghnews.ir/d/2022/02/03/4/3386774.jpg
آرارات
در فاصله سالهای ۱۳۰۶ تا ۱۳۰۹ شمسی کردها در منطقه آرارات بر ضد دولت ترکیه به پا خاستند. در سال ۱۳۰۶ «ممدوح شوکتبیگ» سفیر ترکیه در تهران، ضمن ارسال نامهای به وزارت خارجه ایران از آغاز اقدامات نظامی ترکیه بر ضد کردهای آرارات در ماه ایلول (نهمین ماه در تقویم ترکیه) خبر میدهد. شوکتبیگ همچنین از مقامات ایرانی میخواهد ایران نیز در انجام این اقدامات با دولت ترکیه مشارکت داشته باشد.
عملیات ترکها بر ضد کردها در آرارات در شهریور ۱۳۰۹ آغاز شد و آنها از سمت بازرگان و کوه (آییک) وارد خاک ایران شده و کردها را به محاصره خود درآوردند.
ارتش ایران برای کمک به ترکیه غیر از عقبنشینی از سرحد به کردهای ایران اجازه نداد به کردها در آرارات کمک کنند. کوه آرارات کوچک برای دولت ترکیه، جهت سرکوب کردها و نیز تسلط بر آذربایجان، اهمیت راهبردی داشت. آنها پس از عقبنشینی نیروهای ایرانی آرارات کوچک را اشغال کردند، اما پس از پایان جنگ آن را تخلیه نکردند.
پس از سفر رشدیبیگ (وزیرخارجه وقت ترکیه) به ایران در بهمن ۱۳۱۰، موضوع تعیین حدود در دستورکار قرار گرفت. به این ترتیب در ناحیه آغریداغ (آرارات) قطعه زمینی از کوهستان مذکور به دولت ترکیه تسلیم شد و درعوض دولت ترکیه در ناحیه بارژ مقداری از اراضی خود را به دولت ایران واگذار کرد. درضمن در ناحیه قطور که سالها بین دولت دو کشور محل اختلاف بوده و خط سرحدی مبهم مانده بود، دولت ترکیه پذیرفت مقداری از اراضی محل منازعه را به ایران واگذار کند. به این ترتیب خط سرحدی مشخص شد و اختلافات مرزی بهطور موقت رفع شد. بهدنبال این توافق، کمیسیون تعیین حدود ایران و ترکیه، پس از مدتی وقفه در اواخر سال ۱۳۱۱ کار خود را دوباره از سر گرفت و عملیات تعیین حدود و نشانهگذاری مرزی از محل برخورد رودهای ارس و قرهسو آغاز شد و تا اواسط سال ۱۳۱۳ در کوه دالانپر، یعنی در نقطه مرزی مشترک میان ایران، ترکیه و عراق، پایان یافت.
براساس قرارداد سعدآباد در سال ۱۳۱۶، آرارات کوچک که در خلال لشکرکشی ترکها بر ضد کردها به اشغال نظامیان ترک درآمده بود، به دولت ترکیه واگذار شد و در مقابل دولت ترکیه از ادعایش بر ناحیه قطور که اصولا براساس پروتکل ۱۹۱۳ به ایران واگذار شده بود، صرفنظر کرد.
https://cdn.mashreghnews.ir/d/2022/02/03/4/3386775.jpg
برای اطلاع از اهمیت ژئوپلیتیکی منطقه آرارات (آغریداغ) نامه سرهنگ ریاض، آتاشه نظامی ایران در پاریس به مقامات سیاسی ایران محل رجوع مناسبی است. او با اشاره به تسلط این منطقه بر دره ارس، راهآهن جلفا و فلات مجاور مینویسد: «اگر ترکها روزی نظر خوبی نسبت به ما نداشته باشند، مقصودشان این خواهد بود که حائل و نوار کردنشین را که بین آذربایجان و ارضالروم است، برطرف کنند.»
او در ادامه گزارش خود ضمن هشدار نسبت به اینکه رفع این حائل به نفع ما نیست، در اختیار داشتن کوه آرارات کوچک را باعث تثبیت بهتر حکمیت ایران در منازعات دانسته و میگوید: «اگر این کوه را از دست بدهیم، نه فقط نقطه راهبردی مهمی را از دست دادهایم، بلکه کردها نیز از ما سرخورده میشوند و به جلبتوجه و مساعدت دیگران روی خواهند آورد.»
با وجود این هشدارها سرانجام بنا به نظر رضاشاه، این کوه راهبردی از قلمرو ایران خارج و به ترکها داده شد.
سرلشکر ارفع در خاطرات خود درمورد بیتوجهی رضاخان به منطقه آرارات مینویسد: «من نقشهها و کاغذها را جمع کردم و یکراست به کاخ سلطنتی رفتم و به اتاق داخل شدم و گفتم عرایضی دارم. چند دقیقه بعد شاهنشاه وارد شدند، درحالیکه من نقشهها را روی میز پهن کرده بودم. همین که نقشهها را دیدند، فرمودند: «موضوع چیست؟» من شروع کردم به توضیح دادن که فلان تپه چنین است، فلان منطقه چنان است، آنجا سخت مورد نیاز ماست، و از این حرفها…، ولی پس از مدتی که با حرارت عرایضی کردم، با کمال تعجب دیدم اعلیحضرت چیزی نمیفرمایند. وقتی سرم را بلند کردم، دیدم شاه با حالت مخصوصی به من نگاه میکند، گویی به حرفهایم چندان توجهی ندارد و تنها چشم به چشم من دوخته است تا ببیند من چه میگویم. من سکوت کردم. فرمودند: «معلوم است منظور مرا نفهمیدی… بگو ببینم این تپه اینجا از آن تپه که میگویی بلندتر نیست؟» عرض کردم: «بلی قربان.» ... فرمودند: «آن را چرا نمیخواهی؟ این یکی چطور؟» عرض کردم: «بلی.» فرمودند: «منظور این تپه و آن تپه نیست. منظور من این است که دودستگی و جدایی که بین ایران و ترکیه از چندین صد سال وجود دارد و همیشه به زیان هر دو کشور و به سود دشمنان مشترک ما بوده است، از میان برود. مهم نیست که این تپه از آن که باشد. آنچه مهم است این است که ما با هم دوست باشیم.»
https://cdn.mashreghnews.ir/d/2022/02/03/4/3386776.jpg
درحالحاضر ترکیه با در دستداشتن ناحیه قرهسو که با آرارات کوچک از ایران جدا شد، توانسته با جمهوری آذربایجان هممرز شود. مناقشات قرهباغ و تلاش ترکیه برای بهرهبرداری از این مناقشات در جهت اشغال کریدور زنگزور نشان داد همین هممرزی با آذربایجان، اردوغان را به طمع انداخته تا برای رسیدن به آسیای میانه و تحقق آرمانهای نوعثمانیگرایانه خود دست به بحرانآفرینی در مرزهای شمالی ایران بزند. چهبسا اگر چنین امکانی در زمان رضاخان به ترکیه داده نمیشد، حال بعد از گذشت یک قرن تبعات آن را در بحران قرهباغ شاهد نمیبودیم.
تجزیه سیستان
جدایی افغانستان از ایران در معاهده پاریس یک مناقشه آبی را بین دو کشور برجای گذاشت. مناقشهای که بعد از یک قرن و نیم هنوز تبعات آن دامنگیر مردم جنوبشرق ایران است. درقبال این مناقشه آبی، اما بدترین مواجهه را رضاخان از خود نشان داد.
رضاخان که تصمیم گرفته بود در توافق سعدآباد هزینه رویای ثبات و از بینرفتن مناقشات مرزی در منطقه را بهتنهایی و البته از جیب مردم ایران پرداخت کند، افغانستان را نیز از این بخشش کریمانه بینصیب نگذاشت.
قبل از توافق سعدآباد رضاخان برای پایاندادن به مناقشه آبی با افغانستان، آتاتورک را بهعنوان حکم معرفی کرد و او هم نمایندهای به ایران فرستاد. نتیجه مذاکرات امضای توافقی به ضرر منافع ایران بود. مطابق این توافق که درابتدا پنهانی بسته شد و در زمان پیمان سعدآباد آشکار شد، ۱۶۰ فرسخ از خاک ایران شامل مناطق (هشتادان، موسیآباد، شمتیغ و...) در شرق ایران به افغانستان واگذار شد و در مقابل قرار شد ایران و افغانستان بهطور مساوی از آب هیرمند استفاده کنند که این مورد با ساخت سدی روی هیرمند توسط افغانستان زیر پا گذاشته شد و ایران از حقابه خود محروم ماند، یعنی دشت ناامید بدون هیچ دستاوردی از دست رفت. دشت ناامید منطقهای در امتداد مرز ایران و افغانستان است که در میان چندمنطقه پرارتفاع واقع شده و بخشی از آن بهوسیله رودخانه فراه و شاخههای فرعی آن آبیاری میشود. اگر این دشت امروز در دست ایران قرار داشت، مردم منطقه میتوانستند از منابع آبی آن بهرهمند شوند. همانطوری که روزگاری از آن برای کوچنشینی و دامپروری بهره میبردند. چهبسا استفاده از موقعیت حاصلخیز این منطقه نیز ضمن رونق کشاورزی میتوانست مانع از فرسایش خاک شده و آنچه امروز به بادهای ۱۲۰ روزه معروف شده، متوقف میساخت.
https://cdn.mashreghnews.ir/d/2022/02/03/4/3386777.jpg
منطقه چکاب، منطقه دیگری از دشت ناامید بود که برای اعتمادسازی به افغانستانیها داده شد. رضاشاه در توجیه این واگذاری به شوکتالملک، حاکم سنتی چکاب، معتقد است: «ارزش چکاب چه از لحاظ سوقالجیشی و چه از نظر وجود مراتع برای دامها بدان پایه نیست که همسایه خود ناراضی باشد و روابط دو دولت ایجاد سوءتفاهم کند.» سیاست اهدای خاک برای جلوگیری از ناراحتی همسایگان همان سیاستی است که رضاشاه را قانع کرد تا مناطق کوهستانی آرارات را تقدیم دست ترکزبان خود یعنی آتاتورک کند.
اروندرود و مناطق نفتی بین قصرشیرین و خانقین
پیدا شدن نفت در جنوبغرب ایران عثمانیان را به طمع انداخت تا برای تسلط بر مناطق نفتخیز وارد درگیری با ایران شوند. نتیجه این مناقشات به پروتکل استانبول در ۲۰ آذر ۱۲۹۰ انجامید. پروتکلی که مطابق آن حق دریانوردی روی اروند از ایران سلب شده و مناطق نفتی بین قصرشیرین و خانقین نیز از ایران جدا میشد. این پروتکل هیچوقت رسمیت پیدا نکرد؛ اما منجر به ایجاد یک مناقشه مرزی دائمی شد. با شکست طرف عثمانی در جنگجهانی اول بخشی از سرزمینهایی که امروز عراق خوانده میشود از عثمانی جدا شد. از آنجا که عراق قبل از اعلام استقلال در سال ۱۳۱۱ نیاز به صلح با همسایگان خود داشت، در مذاکره با ایران پذیرفت هر دو کشور بهطور مساوی بر اروند حق حاکمیت داشته باشند. اما عراق بعد از اعلام استقلال بهعنوان وارث خودخوانده امپراتوری عثمانی مدعی حاکمیت بر سراسر شطالعرب و اروندرود شد.
درنهایت رضاخان طی معاهده سعدآباد در سال ۱۳۱۶ مناطق نفتی مورد مناقشه را به عراق واگذار کرده و حق کشتیرانی در اروندرود بهجز ۵کیلومتر از آبهای مقابل آبادان تا خط تالوگ را نیز از ایران سلب میکند. درواقع مسیر اروند بهکلی به عراق واگذار شد و مرزهای ایران تا حد سواحل شرقی اروند عقب نشست. مطابق قرارداد الجزایر مجدد خط تالوگ اروند بهعنوان مرز دو کشور تعیین شد؛ اما معاهده سعدآباد که رضاخان تن به پذیرش آن داد، بهانهای را در اختیار صدام قرار داد تا وی با دستاویز قراردادن آن، قرارداد الجزایر را پاره کرده و با ادعای دوباره بر حاکمیت اروند جنگ تحمیلی علیه ایران را آغاز کند.
اترک
مطابق پیمان آخال سرزمینهای شمالی اترک به روسیه واگذار شد؛ اما روسها با حملات پیاپی به ایران برخی سرزمینهای ایران شامل (سرخس کهنه، قصبه فیروزه، قریه حصار و حاشیه شیخحسینقلی) را اشغال کرده و مرز را ۳۰ کیلومتر به جنوب آورده و نهر موسیخانی را بهعنوان رود اترک قلمداد کردند. مطابق قرارداد ۱۹۲۱ دولت شوروی ریاکارانه پذیرفت مرزهای معاهده ۱۸۸۱ را به رسمیت شناخته و سرزمینهای اشغالی را به ایران واگذار کند؛ اما این اتفاق هیچوقت نیفتاد و رضاخان با سکوت مصلحتاندیشانه برای کسب قدرت به اشغال این مناطق رسمیت بخشید و مناطق جنوب اترک را به دولت شوروی هدیه داد.
منطقه فیروزه هم قطعه ای جدا افتاده از مام وطن
قصبه فیروزه که در زمان قاجار اشغال و در زمان پهلوی دوم رسما به روسیه داده شد، شهری استراتژیک در ۳۰ کیلومتری غرب قوچان است که در دامنه رشتهکوههای بین ایران و ترکمنستان قرار دارد. این شهر امروزه بهعنوان منطقهای ییلاقی به تفرجگاه مردم ترکمنستان تبدیل شده است.
حتی مطابق قرارداد آخال نیز قصبه فیروزه بهطور رسمی به روسیه واگذار نشده بود و این مناطق مدتها در اشغال دولت شوروی باقی مانده بود؛ اما در زمان پادشاهی قاجار دولت شوروی براساس قرارداد ۱۹۲۱ متعهد شده بود که مناطق اشغالی در دوره روسیه تزاری ازجمله قصبه فیروزه را به ایران بازگرداند، بااینحال این تعهد هیچوقت اجرایی نشد و رضاشاه که مدتی قبل از کودتا جایگاه رئیسالوزرایی ایران را برعهده گرفته بود این حق را مسکوت میگذارد تا بتواند رضایت شوروی را برای انتقال حکومت کسب کند، به همین جهت زمانی که به نخستوزیری میرسد، با شومیاتسکی، سفیر وقت شوروی در ایران، مذاکره کرده و متعهد میشود که منافع شوروی را در ایران تامین کند. رضاخان در مشی از دستدادن سرزمینهای متعلق به ایران روی قاجار را سفید کرد و بدون هیچ جنگی منطقه فیروزه را صرفا با هدف کسب قدرت از دست داد.
https://cdn.mashreghnews.ir/d/2022/02/03/4/3386778.jpg
کار ناتمام رضاشاه را پسرش تمام کرد و تیر خلاص را برای جدا شدن فیروزه شلیک کرد. پس از رسمیتبخشیدن به اشغال فیروزه در دوره رضاشاه با پایان دوره پهلوی اول پس از کودتای ۲۸ مرداد با معاوضه فیروزه با بخشی دیگر از سرزمینهای اشغالشده ایران به این قضیه خاتمه داده شد. در دوره زاهدی، موافقت شد به جای فیروزه در ناحیه مغان صدکیلومترمربع از زمینهای مورد اختلاف به ایران واگذار شود. همچنین ۲۰ کیلومترمربع در سرخس و ۲۰ کیلومترمربع در «دیمان» و بخشی از زمینهای مورد اختلاف در «یدی اولر» در نزدیکی آستارا به ایران واگذار شد.
مناطق مرز شمالغرب
در جریان اشغال ایران در جنگجهانی دوم ارتش شوروی با پیشروی در حدود مرزی آذربایجان مناطق (مغان، نمین، باغچهسرا، یدیاولر، دیمان، تازهکند و بهرامتپه) را مورد اشغال قرار داد که تا پایان دوره رضاشاه نیز هیچ تلاشی برای بازگرداندن این سرزمینها به ایران نشد و درنهایت در دوره زاهدی بخشی از این مناطق با قصبه فیروزه معاوضه شد و بخشی نیز برای همیشه از خاک ایران جدا شد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: ایران از۲۰۰ سال قبل تا بحال
ادامه مطلب را ببينيد
بحرین
در قرن ۱۹، انگلستان با سوءاستفاده از وضعیت نامطلوب حکمرانی قاجار چندین قرارداد را با شیخنشینان بحرین که آن زمان جزئی از خاک ایران بود، امضا کرد. انگلستان بعدها با استناد به همین قراردادها این ادعا را مطرح کرد که از زمان انعقاد اولین قرارداد یعنی قرارداد ۱۸۲۰ بحرین را کشور مستقل میدانست. انگلستان در نفوذی که طی سالها در بحرین برای خود ایجاد کرده بود، شیوخ بحرین را برای اعلام استقلال تحریک کرد. در ۱۴دی سال ۱۳۴۷ محمدرضا پهلوی در گفتوگویی با مجله بیلتز سیاست انگلیس برای جدایی بحرین از ایران را استعماری میخواند؛ اما در قبال استقلال این کشور بهراحتی کوتاه آمده و میگوید: «من میخواهم بگویم که اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند، هرگز به زور متوسل نخواهیم شد، زیرا این خلاف اصول سیاست دولت ما است که برای گرفتن این سرزمین خود، به زور متوسل شویم. ثانیا گرفتن و حفظ کردن سرزمینی که مردم آن با شما ضدیت داشته باشند چه فایدهای خواهد داشت!؟» سخنان محمدرضا پهلوی در این مصاحبه مطبوعاتی درواقع نقطه پایانی بر ادعای حاکمیت ایران نسبت به بحرین بود.
در مذاکرات محرمانه میان ایران و انگلیس بر سر مساله بحرین در ۱۳۴۶ خورشیدی در مونترو سوئیس دوطرف به این نتیجه رسیدند که موضوع را به دبیرکل سازمان ملل ارجاع دهند که وی مساعی خود را در ارتباط با آن بهکار اندازد.
https://cdn.mashreghnews.ir/d/2022/02/03/4/3386779.jpg
درحالیکه برای استقلال کشورها نتایج رفراندوم محل استناد است، درمورد استقلال بحرین به نتایج یک نظرخواهی گزینشی اکتفا میشود.
نظرخواهی از ۱۰ فروردین ۱۳۴۹ خورشیدی از بین شیوخ بحرین آغاز شد و ویتوریو وینتسپیرگیچیاردی، دیپلمات ایتالیایی و مدیر دفتر سازمان ملل در ژنو از طرف اوتانت مامور انجام این کار شد. وی پس از پایان ماموریت دوهفتهای خود در بحرین گزارش برداشتهای خود از صحبت با مردم و گروههای بحرین را که به ادعای وی از علاقه آنان به استقلال حکایت میکرد، تسلیم دبیرکل کرد.
با اعطای این گزارش، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ۲۷۸ خود را در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۴۹ خورشیدی صادر کرد که در آن خواسته مردم بحرین مورد تایید قرار گرفته بود.
اسدالله علم در خاطرات خود درمورد واگذاری بحرین چنین نوشته است: «گوینده رادیو ایران خبر جدایی بحرین را چنان با افتخار خواند که گویی هماکنون بحرین را فتح کردهایم.»
براساس اسناد ساواک، وقتی در جلسه یکی از احزاب، از هویدا درباره علت واگذاری بخشی از مملکت به اجانب سوال شد، وی پاسخ داد: «بحرین دختر ما است، دختر بزرگ میشود، به خانه شوهر میرود.» معلوم نبود اگر حکومت پهلوی ادامه پیدا میکرد، دیگر کدام قسمتها به تعبیر دولتمردان این حکومت قرار بود شوهر داده شود.
از دست رفتن آرارات؛ فصلی فراموششده در تاریخ سرزمینی ایران
به گزارش مشرق،کانال تلگرامی مطالعات اروپا و بریتانیا در مطلبی با عنوان از دست رفتن آرارات؛ فصلی فراموششده در تاریخ سرزمینی ایران نوشت:
جدایی کوه آرارات از خاک ایران و الحاق آن به ترکیه در دوران حکومت رضاشاه پهلوی (۱۳۲۰–۱۳۰۴) یکی از رویدادهای کمتر مورد توجه اما از نظر نمادین مهم در تاریخ معاصر سرزمینی ایران به شمار میرود. اگرچه این اتفاق در سایه تحولات ژئوپولیتیکی بزرگتر آن دوران قرار گرفته، اما بازتابدهنده پیچیدگیهای دیپلماسی منطقهای، فشار قدرتهای خارجی و سیاستسازی درونی دولت نوپای ایران است که در ترسیم مرزهای مدرن کشور نقش داشته است.
زمینه تاریخی و ژئوپولیتیکی
کوه آرارات، که در جغرافیای تاریخی ایران بهعنوان بخشی از سرزمینهای تحت نفوذ ایران و بهویژه نواحی چالدران و سلماس شناخته میشد، در مجاورت مرزهای کنونی ایران، ترکیه و ارمنستان قرار دارد. اهمیت آن صرفاً جغرافیایی نیست؛ بلکه از لحاظ فرهنگی و اسطورهای نیز جایگاه ویژهای دارد و در باورهای ادیان ابراهیمی، محل فرود کشتی نوح دانسته میشود. تا اوایل قرن بیستم، نقشهها و اسناد مختلف بخشهایی از این منطقه را متعلق به ایران یا تحت نفوذ ایران ثبت کرده بودند.
پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی در پی جنگ جهانی اول و انعقاد عهدنامه سور (۱۹۲۰)، ترکیه وارد مرحله دگرگونی بنیادینی تحت رهبری مصطفی کمال آتاتورک شد. همزمان، ایران نیز تحت رهبری رضاشاه در مسیر نوسازی، تمرکز قدرت، اصلاحات نظامی و تثبیت حاکمیت ملی گام برمیداشت. با این حال، ایران از منظر دیپلماتیک در موضع ضعف قرار داشت: بین منافع بریتانیا و شوروی گرفتار شده بود، از نظر اقتصادی ناتوان بود و برای کسب به رسمیتشناسی و سرمایهگذاری خارجی، به غرب نیاز داشت.
روند و مفاد معاهده
از دست رفتن نهایی کوه آرارات، در قالب مجموعهای از مذاکرات مرزی میان ایران و جمهوری نوپای ترکیه اتفاق افتاد. در سال ۱۳۱۱ خورشیدی (۱۹۳۲ میلادی)، ایران و ترکیه "معاهده تهران" را امضا کردند که به موجب آن، بخشهای مورد مناقشه از جمله ناحیه آرارات رسماً به ترکیه واگذار شد. این توافق حاصل مذاکرات برابر و متوازن نبود؛ بلکه بازتابی از نابرابری قدرت و موقعیت شکننده ایران در آن دوران بود.
تمایل ایران به امضای این معاهده بدون مقاومت جدی، ناشی از عوامل مختلفی بود: تمایل به پرهیز از درگیری با ترکیه در حال ظهور، تمرکز رضاشاه بر تثبیت قدرت داخلی، و از همه مهمتر، فشار قدرتهای خارجی بهویژه بریتانیا و جامعه ملل برای حفظ ثبات منطقهای و جلوگیری از ورود شوروی به اختلافات مرزی.
در آن زمان، مخالفت جدی داخلی یا اعتراض عمومی چندانی صورت نگرفت؛ زیرا حکومت رضاشاه فضای آزاد سیاسی را سرکوب کرده بود و مطبوعات یا نهادهای مدنی توانایی نقد چنین تصمیمهایی را نداشتند. سکوت استراتژیک حکومت در برابر واگذاری سرزمینی بهویژه با بار نمادین کوهی چون آرارات، گویای الگوی تصمیمگیری تمرکزگرا و بیتوجه به افکار عمومی بود.
پیامدهای بلندمدت
الحاق کوه آرارات به ترکیه، پیامدهایی چندلایه برای ایران به همراه داشت. از نظر سیاسی، نشان داد که ایرانِ رضاشاهی، علیرغم تلاش برای نوسازی و اقتدار، در عرصه دیپلماسی منطقهای و حفظ تمامیت ارضی، توانمندی محدودی داشت. از نظر فرهنگی، این واقعه بخشی از هویت تاریخی و جغرافیایی ایران در شمالغرب را دستخوش فراموشی کرد؛ جایی که پیشتر پیوندهای دیرینه ایرانی، کردی و ارمنی وجود داشت و اکنون تحت سلطه ترکیه قرار گرفت.
از نظر ژئوپولیتیکی، این معاهده موضع ایران را در منطقه قفقاز و نواحی مرزی تضعیف کرد و استمرار روند واگذاری سرزمینی را—که از دوران قاجار و شکست در برابر روسیه آغاز شده بود—تثبیت نمود. در بلندمدت، این واقعه موجب جسارتبخشی به ترکیه در سیاستهای شرقی خود شد و به تثبیت مرزهای سخت در منطقهای انجامید که پیشتر دارای مرزهای باز و چندقومیتی بود.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.
خیانت بزرگ ۸۶ سال پیش رضاشاه چه بود؟
رضاشاه در پیمان سعدآباد بخش مهمی از آرارات را به «آتاتورک» رئیس جمهور وقت ترکیه، دشت ناامید در جنوب شرق را به «محمدشاه» پادشاه افغانستان و اروندرود را به «ملک غازی » پادشاه عراق داد.
به گزارش مشرق، روز ۱۷ تیر ۱۳۱۶ سالروز پیمان سعد آباد در دوران رضاشاه است. این پیمان تحت عنوان عهدنامه عدم تعرض بین ایران، افغانستان، ترکیه و عراق در کاخ سعد آباد منعقد شد و سه بخش از سرزمین ایران جدا شدند. تنها کسی که در این پیمان خاک داد، شاه پهلوی بود!
رضاشاه در این قرار داد بخش مهمی از آرارات در شمالغرب را به «آتاتورک» رئیس جمهور وقت ترکیه، دشت ناامید در جنوب شرق را به «محمدشاه» پادشاه افغانستان و اروندرود به عنوان مرز ایران و عراق در جنوب غرب را به «ملک غازی » پادشاه عراق داد.
اوضاع جهانی چگونه بود؟
جنگ جهانی اول در آبان سال ۱۲۹۷ ه.ش به پایان رسید. جغرافیایی سیاسی جهان بالاخص منطقه غرب آسیا پس از این جنگ تغییر کرده بود. امپراتوری عثمانی فروپاشید و کشورهای امروزی غرب آسیا نظیر ترکیه، عراق، اردن، سوریه، لبنان و سعودی تشکیل شد. خاندان رومانوف در روسیه قتل عام و امپراتوری تزارهای روسیه به دست بلشویکها ساقط شد و متعاقباً اتحاد جماهیر شوروی اعلام موجودیت کرد. آمریکا درگیر رکود بزرگ شد که طولانیترین رکود اقتصادی در تاریخ آمریکا بود. از همین روی، سیاسیت انزوا نسبت به تحولات جهانی را در پیش گرفته بود.
این عوامل دست به دست هم داد تا انگلیس کماکان به عنوان قدرتمندترین امپراتوری جهان در تحولات جهانی مداخله کند. لذا برای حفظ مستعمرات نظیر هندوستان به عنوان نگین سرزمینهای استعماری خود به دنبال محاصره سرزمینی اتحاد جماهیر شوروی بود. این کمربند از فنلاند در شمال اروپا تا افغانستان در آسیای مرکزی ادامه داشت.
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی (PSRI) در همین رابطه نوشت: «استقرار رژیم های دیکتاتوری و ضدکمونیست مارشال مانرهایم در فنلاند، مارشال پیلودسکی در لهستان ، مارشال آنتونسکی در رومانی ، مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) در ترکیه ، رضا شاه در ایران و امان الله خان در افغانستان به همین منظور بود. سپس لندن سیاست ایجاد اتحادیههای دفاعی منطقهای را در پیش گرفت. پیمان لوکارنو (آلمان، انگلستان، بلژیک، فرانسه، ایتالیا، لهستان و چکسلواکی) ، پیمان اتحاد صغیر (چکوسلواکی، یوگسلاوی و رومانی) و پیمان سعدآباد (ایران، عراق، ترکیه و افغانستان) از مظاهر این سیاست بشمار می رفت.»[۱]
عواقب پیمان رضاشاه برای ایران چه بود؟
شرق ایران: منطقهای به مساحت ۳۰۰۰ کیلومتر مربع به افغانستان واگذار شد. «ظهرهوند» سفیر اسبق ایران در ایتالیا و افغانستان در همین رابطه گفت: «سال ۱۳۱۷ زمان رضاشاه اولین اشتباه را مرتکب میشود و بخشی از حوضه آبی هیرمند را به عبدالرحمن خان حاکم وقت کابل واگذار میکند، آن زمان ایران و افغانستان و ترکیه سه والی داشتند که همگی متاثر از نفوذ انگلیسیها بودند، در همین زمان بود که رضا خان دشت «ناامید» را که بخشی از سیستان بود بدون هیچ معوضی به حاکم وقت کابل میبخشد و این اولین مشکل در موضوع آب هیرمند بوده است.»[۲]
این موضوع گامهای نخستین مشکل ۸۰ ساله آب میان ایران و افغانستان شد. موضوعی که تا امروز ادامه دارد.
جنوب غرب ایران: «ولایتی» وزیر خارجه اسبق ایران میگوید: «اروند رود که در زمان میرزا تقی خان، خط منصّف مرز قرار داده شده بود، در زمان رضاشاه، کل آن براساس پیمان سعدآباد به عراق واگذار شد.»
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی (PSRI) نوشت: «حق کشتیرانی در اروند رود به جز آبهای مقابل خرمشهر و آبادان به دولت عراق واگذار شد.»
موضوع اروند به مثابه استخوانی لای زخم بود. درگیریهای متعددی میان دو کشور بر سر این رود به وجود آمد. از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۳ حدود ۱۰۰ درگیری مرزی بین ایران و عراق روی داد و تلفات زیادی برجا گذاشت. [۳] سرانجام رهبران ایران و عراق که برای شرکت در اجلاس روسای دولتهای عضو اوپک عازم الجزایر شده بودند، روز ۱۶ اسفند ۱۳۵۳ معاهدهای به امضا رساندند که به موجب آن مرزهای آبی میان دو کشور خط تالوگ (عمیقترین خط طولی در عمق رودخانه) تعیین شد.
اما صدام پس از انقلاب خواهان بازگشت به پیمان امضا شده توسط رضاشاه شد و «تسلط بر کل اروند رود» بهانه شروع جنگ هشت ساله رژیم بعث عراق با ایران تحت حمایت بلوک غرب به رهبری آمریکا و بلوک شرق به رهبری شوروی شد. جنگی که البته به نتیجه مدنظر نرسید و صدام در نهایت به مفاد قرارداد الجزایر بازگشت.
شمالغرب ایران: رضاشاه منطقه آرارات کوچک و بزرگ و نیز تنگه قره سو را طی دو قرارداد ۱۳۱۰ و ۱۳۱۶ به ترکیه داد. باریکهای که موجب اتصال سرزمینی ترکیه به عنوان مرزبان شرقی کنونی ناتو با منطقه نخجوان شد.
استقرار در دریای خزر هدف دیرینه ناتو است. در همین چارچوب، توطئه کریدور موهوم زنگزور از سال ۲۰۲۰ به دنبال اتصال سرزمینی مستقیم ارتشهای ناتو به دریای کاسپین (خزر) است. در این صورت، قلمروی سرزمینی ناتو از اقیانوس اطلس تا آبهای مجاور سه استان شمالی ایران یعنی گیلان، مازندران و گلستان گسترش مییابد و سواحل شمالی ایران نیز هممرز ناتو خواهند شد.
در صورت تحقق این توطئه، مسیر ایران به سمت دریایی سیاه و اروپایی شرقی نظیر دوران عثمانی در انحصار اراده حاکمان آنکارا میماند. عثمانی از قرن ۱۵ میلادی همچون یک دیوار بر مرزهای شمال غرب، غرب، و جنوب غرب ایران کشیده شده بود. عثمانی بر کرانههای دریای سیاه و مدیترانه تسلط داشت و به عنوان یک سرزمین حائل، مانع ارتباط ایران و اروپا تا عهد قاجار بود. یکی از دلایل عقب افتادگی ایران پس از صفویه نیز همین موضوع بود.
https://cdn.mashreghnews.ir/d/2023/07/09/4/3856196.jpg?ts=1688878326000
نمایی از بزرگترین وسعت تاریخی امپراتوری عثمانی در قرن ۱۵ میلادی
ایران پس از قرنها موقعیت منحصر به فردی دارد. تهران میتواند مسیری مستقل از حاکمیت روس و ترک برای ارتباط مستقیم با قاره اروپا داشته باشد. ایران از طریق کریدور خلیج فارس - دریای سیاه بدون نیاز به روسیه و ترکیه، به اروپای شرقی متصل میشود. ایران و کشورهای شرق و جنوب اروپا نظیر یونان نیز بدون نیاز به کانال سوئز مصر و خاک ترکیه از طریق این کریدور به هم متصل میشوند.
https://cdn.mashreghnews.ir/d/2023/07/09/4/3856198.jpg?ts=1688878326000
مسیر ایران به اروپا بدون عبور از قلمروی ترکیه
از طرفی، در صورت ممانعت آنکارا از عبور جاده ابریشم از خاک ترکیه، جریان ترانزیت به اروپا از دریای سیاه پابرجا خواهد ماند. اگر تنگه قره سو توسط رضاشاه به ترکیه داده نمیشد، اکنون این تنش سه ساله در منطقه قفقاز جنوبی اصلاً به وجود نمیآمد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: ایران از۲۰۰ سال قبل تا بحال
ادامه مطلب را ببينيد
پهلویها بهجز بحرین کدام مناطق ایران را شوهر دادند؟/ مهمترین دستاورد پهلوی!
در دوره پهلوی اول و دوم براساس اسناد و مدارک متقن به دفعات بخشهایی از ایران به بیگانگان واگذار شده است.
به گزارش مشرق، آثار مخرب برخی از خیانتهای رژیم پهلوی با گذشت بیش از ۴۴سال همچنان باقی است و با هیچگونه اقدامی قابلجبران نیست. مهمترین خیانت این پسر و پدر، بخشیدن از اراضی ایران به کشورهای همسایه بوده است. در واقع رژیم پهلوی در امتیازدهی به بیگانگان و تحمیل قراردادهای استعماری به مردم ایران دست قاجار را از پشت بست. ضمن اینکه هم در دوره رضاشاه و هم در دوره پادشاهی پسرش، بخشهایی از خاک کشورمان جدا شد که نمونه برجسته آن جدایی بحرین از ایران است.
جالب اینکه در دوران سلسلههای مختلف پادشاهی در ایران بهاستثنای پهلوی مرزهای کشور جز از طریق جنگ تغییر نیافته است اما جدا شدن بخشهایی از قلمروی این دیار در دوران پهلوی متأسفانه بدون هیچگونه درگیری تجزیه شده و از آن تأسفبارتر اینکه درباریان و بهطور کلی طبقه حاکمه در این ضربه زدنها به تمامیت کشور و تحقیر احساسات ملی سهیم نیز بودهاند؛ مثلا در مورد جدایی بحرین گفتند: بحرین دختری بود که شوهر داده شد!
از این رو، مرور تاریخ معاصر و حوادث غمانگیز تجزیه ایران بزرگ میتواند ما را در شناخت دسیسههایی که این روزها با منزه جلوه دادن خاندان پهلوی و مطرح کردن بازماندگان آن بهعنوان آلترناتیو، یاریگر باشد.
چکاب را رضاخان به افغانها فروخت
محمدعلی منصف، نماینده مجلس شورای ملی در زمان حکومت رضاخان، در کتاب خود مینویسد: بحث منطقه چکاب نزدیک بود بین قوای دولتین ایران و افغانستان ماجرایی بهوجود آورد. اما از آنجا که سیاست و نظر شاهنشاه فقید(رضاخان) در جهت تأمین آرامش و آسایش عمومی مخصوصا در سرحدات ایران بود امیرشوکتالملک علم(پدر اسدالله علم) را احضار فرمود و به او دستور داد که ارزش چکاب چه از لحاظ سوقالجیشی و چه از نظر داشتن مراتع برای احشام بدان پایه نیست که همسایه ایران یعنی افغانستان ناراضی باشد و در روابط دولتین ایجاد سوءتفاهم کند و به ایشان دستور داد که اگر افغانها حاضر شوند چکاب و تأسیسات آنجا را خریداری نمایند به افغانستان واگذار شود. و امیر نیز چنان کرده و آن منطقه را به افغانها فروخت. (امیرشوکتالملک علم، امیر قائن، نوشته محمدعلی منصف، ص ۲۱۰)
قرارداد خیانتبار آلتای
در قرارداد آلتای که بین رضاخان و افغانستان به امضا رسید، کوه شمتیغ و چشمه زنگلاب در جنوب خط مکلین به افغانستان واگذار شد. بخشی از موسیآباد که محل سکونت زمستانی عشایر بود نیمهخاوری و با ثمر نمکزار و کلاته نظرخان در خاور منطقه یزدان نیز به مالکیت افغانستان درآمد. در بخش جنوبی خط مرزی ناشی از رأی آلتای نیز کلیه تصرفات افغانستان که از دیدگاه ایرانیها همواره غاصبانه تلقی میشد متعلق به افغانستان شناخته شد و افزون بر این، منطقه چکاب که املاک خاندان خزیمه بود و همیشه در حاکمیت ایران قرار داشت هم به مالکیت افغانستان درآمد؛ قریه آسپران ازجمله آبادیهای مهم این منطقه بود که به افغانستان واگذار شد. (مرزهای ایران، محمدعلی مخبر، صص۵۱-۴۹ ؛ کشورها و مرزها در منطقه ژئوپلیتیک خلیجفارس، ص۳۳۶-۳۳۴)
بیتفاوتی رضاخان نسبت به قتل یکصد نفر از اتباع ایران
در گزارشی از کنسولگری ایران در سال ۱۳۱۳ درباره تلفات ایران از تجاوزهای مرزی عشایر افغان، اینگونه اشاره شده است: «از اول سالجاری که گفتوگوی تحدید حدود میان ایران و افغان به میان آمده است قریب یکصد نفر از اتباع ایران در طول خطوط سرحدات از طرف اشرار افغان به قتل رسیدهاند.» این قتل و تجاوزهای مرزی در حالی صورت گرفته که هیچگونه واکنشی نظامی از طرف حکومت رضاخان صورت نگرفته است.(اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، س۱۳۱۳، پ۳، صص۳۴-۳۲)
بیعرضگی در بازپسگیری موسیآباد
افغانستان نسبت به منطقه موسیآباد که جزء خاک ایران محسوب میشد ادعای مالکیت داشت ولی این ادعا با ایستادگی دولت ایران و بهویژه نماینده ایران در حکمیت یعنی ناظمالملک به جایی نرسید اما پس از چند سال افغانستان ادعای خود را تکرار کرد و سرانجام در سال ۱۳۲۲ قمری موسیآباد به اشغال نظامی افغانها درآمد و حکومت ایران در بازپسگیری آنجا هیچگونه اقدام نظامی انجام نداد. (افغانستان و ایران، یوسف متولی حقیقی، ص۳۲۴)
۲ هزار نفر روستایی ایرانی را به اسارت بردند
در شرایطی که رئیسالوزرا و وزیر خارجه ایران در منطقه مرزی و در تایباد به سر میبردند حملهای از خاک افغانستان به داخل خاک ایران صورت گرفت در سیزدهم آذرماه ۱۳۱۳، عشایر افغان به منطقه زورآباد در شمال مرز ایران و افغانستان واقع در شمال تایباد و جنوب صالحآباد یورش برده ۲۵روستا را غارت کرده، ۲ هزار نفر از روستائیان ایرانی را به افغانستان برده، ۱۲ نفر از نیروی امنیه (ژاندارمری) ایران را خلع سلاح کرده و ۳نفر از آنها را کشتند. خسارت وارده به روستاهای ایران نزدیک به پنجاه هزار لیره استرلینگ برآورد گردید.(رسائلی در باب حکومتمندی، فصلنامه گفتوگو، ش۴۴، آذر ماه۱۳۸۴، صص۶۰-۵۹)
۹۶۰کیلومترمربع از ایران جدا شد
بنابر آنچه مهندس محمدعلی مخبر، مأمور فنی کمیسیون ایران در حکمیت آلتای و نگارنده کتاب مرزهای ایران، ابراز کرده است در زمان رضاخان و در قرارداد آلتای، آقای فخرالدین آلتای نزدیک به ۹۶۰ کیلومترمربع از خاک ایران را جدا و به افغانستان واگذار کرد. (کتاب مرزهای ایران، نوشته محمدعلی مخبر، ص۵۱)
اشغال روستاهای مرزی در دوره رضاخان
با مقایسه بین نقشه سرحدات ایران و افغانستان در نقشهای که در عصر مظفرالدین شاه قاجار ترسیم شده و اعتبار آن به تأیید لرد کرزن نیز رسیده است با نقشه سرحدات پس از حکمیت آلتای میتوان ابعاد گسترده اشغال سرزمینهای ایران به وسیله افغانها در فاصله بین دوران مظفرالدین شاه و عصر رضاشاه را دریافت. بر این اساس، افزون بر نیمی از موسیآباد، نصف دایر و با ثمر نمکزار، ده کلاته نظرخان قریه، آسپران منطقه چکاب و کوههای شمتیغ و زنگلاب، قسمتهای دیگری از خاک ایران همچون چاه ریگ، گدار شبیک، کاریزک چاه مزار و کنار کپه نیز به اشغال افغانها درآمده بود. (نقشه چاپشده، ترسیمی محمدرضا ابنمرحوم حسینعلیخان قراچهداغی در سال ۱۳۱۴ قمری، تاب تمامیت ارضی ایران، جلد اول، محمدعلی بهمنی قاجار، ص۲۶۹)
اشتباه استراتژیک خلعسلاح عشایر
خلع سلاح عشایر توسط رضاخان این موقعیت را برای افغانها فراهم کرده بود که بهسادگی دهها کیلومترمربع از خاک ایران را بهدست عشایر افغان به اشغال درآورند.(اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۱۳، پ۳، صص۲۱۴-۲۱۱)
هدیه دهکده فیروزه به شوروی
دهکده فیروزه، در شمال شرق کشور و در ازبکستان امروزی قرار داشت؛ دهکدهای خوش آب و هوا و توریستی که از ایران جدا و به شوروی سابق الحاق شد. قرار بود شوروی بدهی خود را به ایران پس از جنگ جهانی دوم بپردازد، اما در موعد موردنظر، مصدق به عنوان نخست وزیر انتخاب شده بود. دربار پهلوی هم از شوروی خواست این بدهی را تا زمانی که مصدق بر سرکار است، نپردازد. پس از کودتای ۲۸مرداد، ایران درخواست کرد تا این بدهی پرداخت شود، اما شوروی از این کار ممانعت و در ازای پرداخت بدهی، دهکده فیروزه را طلب کرد. این دهکده زیبا هم به این راحتی از ایران جدا شد و بدهی شوروی هم بنابر برخی اظهارنظرها، مستقیم به حساب شخصی شاه در سوئیس واریز شد.
۸۰۰کیلومترمربع از خاک ایران به ترکیه واگذار شد
با انعقاد عهدنامه موسوم به قرارداد۱۳۱۰ راجعبه تعیین خط سرحدی بین ایران و ترکیه به تاریخ دوم بهمن ماه ۱۳۱۰بیست و سوم ژانویه ۱۹۳۲ خط مرزی جدید ایران و ترکیه تعیین شد؛ خط مرزیای که براساس آن نزدیک به ۸۰۰ کیلومترمربع از خاک ایران ازجمله سرچشمه قرهسو و نیز قله و دامنه آرارات کوچک از خاک ایران جدا شد ضمن اینکه از ادعای مالکیت ایران بر منطقه قرهسو نیز که در آغاز دهه۱۳۰۰ خورشیدی توسط اقبالالسلطنه ماکویی تعقیب میگردید، رسماً دست برداشته شد. (مرزهای ایران، نوشته محمدعلی مخبر، ص۸۳؛ تمامیت ارضی ایران، جلد یک، محمدعلی بهمنی قاجار، ص ۷۰۰)
مهم نیست این تپهها (آرارات) مال کی باشند
سرلشکر حسن ارفع، رئیس ستاد ارتش پهلوی در کتاب خاطرات خود مینویسد: رضاخان بعد از بخشیدن رشتهکوههای آرارات کوچک به ترکیه در توجیه این کار خود گفت: مهم نیست این تپهها مال کی باشند مهم این است دو کشور با هم دوست باشند. (در زمانه پنج شاه، حسن ارفع، صفحه۲۸۹)
بقیه شط العرب برای شما باشد
باقر کاظمی، وزیر خارجه رضاخان، در خاطرات خود مینویسد: نوری سعید، وزیر خارجه عراق، با نهایت خضوع و خشوع و حالت گریه و تعظیم به رضاشاه گفت: «اعلیحضرت شایسته است به عراق ترحم فرمایند. ما کشور کوچک و ضعیف و نحیفی هستیم که حتی از ایالات ایران هم کوچکتریم، درصورتی که ایران به این بزرگی و عظمت و ثروت و جمعیت است و هزاران فرسخ در خلیجفارس و بحر عمان و دریای هند مجاورت با دریا دارد و عراق بیچاره بدبخت برای نفس کشیدن و زنده ماندن یک راه باریک به دریای آزاد دارد که شطالعرب باشد که اگر آن را نداشته باشیم، گلوی ما فشرده میشود و خفه خواهیم شد...سپس به حال گریه و زاری گفت: اگر من به این وضع به بغداد برگردم، حیثیت و نفوذم لکهدار میشود و یک نوکر صدیق اعلیحضرت از بین خواهد رفت.
شاه که در مقابل این حرفها تحتتأثیر قرار گرفته بود گفت: جلوی آبادان مقداری به ایران بدهید و بقیه شط العرب مثل حالا باشد(برای شما باشد).» (یادداشتهایی از زندگانی باقر کاظمی، باقر کاظمی، جلد۳، صص۴۶۷-۴۶۶)
با انعقاد عهدنامه سرحدی۱۳۱۶، تلاش ۱۰۰ساله ایران برای احقاق حقوق خود در اروندرود از میان رفت و عهدنامه مذکور مالکیت تمام اروندرود را که ایران تا آن زمان حاضر به پذیرش آن نبود، به عراق واگذار کرد.
شاه علاقهای به حفظ بحرین نداشت
سر دنیس رایت، کاردار سفارت انگلیس در تهران، در مورد عقیده شاه در مورد بحرین میگوید که شاه از سال ١٩٥٥ (١٣٣٤) به بیعلاقگیاش در مورد بحرین اذعان کرده بود. رایت در اینباره مینویسد: «گهگاه شاه مسئله بحرین را مطرح میکرد و میگفت مرواریدها تمامشده و نفت هم در شرف اتمام است و علاقهای به گرفتن جزیره ندارد ولی بهعلت ادعای تاریخی ایران نسبت به آن خطه نمیخواهد در تاریخ از وی بهعنوان پادشاهی یاد شود که ارثیهاش را بدون دلیلی موجه بر باد میدهد، به زبان دیگر، در پی فرمولی برای حفظ آبرو بود. (بحرین یادی از آن استان آشنای گمشده، فریدون زندفر،سفیر ایران در عراق، پاکستان و کویت در زمان پهلوی، ص۱۴۲)
بحرین از نظر ما اهمیتی ندارد
شاه دلیل خود را برای موافقت با تجزیه بحرین در مصاحبه با روزنامه گاردین در ۵شهریور سال۴۵(۲۷اوت ۱۹۶۶) اینگونه بیان میکند: با توجه به اینکه نفت بحرین دارد به پایان میرسد و مروارید به پایان رسیده است، بحرین از نظر ما اهمیتی ندارد. (تاریخ تجزیه ایران، هوشنگ طالع ،نماینده مجلس در زمان پهلوی دوم، جلد۲، ص۱۴۱).
تصرف خاک ایران توسط شوروی
در هفدهم آبان ماه ١٣٠٦، مأموران شوروی با کشاورزی دهقانان ایران در قریه سیدلر مخالفت کردند و زمینهای کشاورزی سیدلر را به اتباع شوروی واگذار کردند. وزارت امور خارجه ایران نسبت به این اقدام مأموران شوروی اعتراض کرد؛ اما کمیسر ملی امور خارجه شوروی اعلام داشت هیچ نوع تجاوزی از طرف مأموران شوروی به خاک ایران نشده و اراضی مورد اعتراض خاک مسلم شوروی است. در ششم فروردین ۱۳۰۸ نیز نظامیان شوروی به منطقه واقع در بین آتتوتان و آقبلاغ در جنوب قریه سیدلر یورش برده و بخشی از خاک ایران به طول ۱۵۰ متر و عرض ۳۵۰ متر را اشغال کردند. در سال ۱۳۱۱ خورشیدی نیز نظامیان شوروی بهطور ناگهانی به پاسگاه مرزی ایران در قافلی بلاغ یورش برده و پاسگاه ایرانی را خراب و با خاک یکسان کرده و مأموران ایرانی پاسگاه را کشتند.
در منطقه یدیلر در نزدیکی شهر آستارا و رودخانه آستارا نیز نظامیان شوروی پیشروی کرده و قطعه زمینی به طول تقریباً یک کیلومتر از خاک ایران را اشغال کردند. تمام این مناطق اشغالی تا پایان پادشاهی رضاشاه در تصرف نظامیان شوروی باقی ماند و دولت شوروی در این مناطق به انواع تصرفات مالکانه دست زده و تمام اعتراضهای دولت ایران را رد کرد. (دروازههای ایران قفل است، ابوالحسن احتشامی،نماینده مجلس شورای ملی در زمان پهلوی، صص ۲۲۶-۲۲۳)
رویه انعطافآمیز دولت ایران در برابر شوروی به انعقاد قرارداد اول اسفندماه۱۳۰۶ بین دولتهای ایران و شوروی در مورد استفاده از رودخانهها و آبهای سرحدی واقع در امتداد خط سرحد از هریرود تا دریای خزر انجامید؛ قراردادی که آثار زیانبار آشکاری علیه منافع ملی ایران داشت و نهتنها اصل تنصیف را زیر پا گذاشت، بلکه حتی حقوقی در مورد رودخانههای صددرصد داخلی ایران به شوروی اعطا کرد.
در مجموع میتوان گفت، قرارداد اول اسفند ۱۳۰۶ از تضییع حق مساوی ایران در رود مرزی هریرود فراتر رفت و برای روسها در آبها و رودهای داخلی ایران نیز سهم و حق قائل شد؛ موضوعی که بیسابقه بود و هیچگاه در دوره تزاری چنین امتیازی نصیب روسها نشده بود. افزون بر این موارد، پس از به سلطنت رسیدن رضاشاه نیز، دولت ایران امتیاز صید ماهی در جنوب دریای خزر را به کمپانی مختلط ایران و شوروی واگذار کرد و تعرفه تجارتی را نیز بنا به میل شوروی و براساس تعرفه۱۹۰۳ تعیین کرد. در مجموع بیشتر خواستههای دولت شوروی در زمان ریاست وزرایی و پادشاهی پهلوی اول برآورده شد.
https://cdn.mashreghnews.ir/d/2023/02/07/4/3710997.jpg?ts=1675785884934
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: ایران از۲۰۰ سال قبل تا بحال
ادامه مطلب را ببينيد
خاک فروشی رضاخان و بحران قرهباغ
قدرتهای استعماری که رضاخان و آتاتورک را بر سرکار آوردند با ایجاد پیمان بغداد به دنبال ایجاد سد محکمی در برابر نفوذ کمونیسم شوروی بودند و رضاخان نیزبه دنبال تحکیم روابط با آتاتورک بود.
به گزارش مشرق، «محمد جواد اخوان» در «روزنامه جوان» نوشت:
پس از گذشت حدود یک سال از آخرین منازعه در قرهباغ، بار دیگر توجه رسانهها به این منطقه جلب شده است. در همان روزهای جنگ سال گذشته (سپتامبر ۲۰۲۰) از جهت حرکت نیروهای دولت آذربایجان میشد حدس زد هدف اساسی این دولت از پیشروی بازپسگیری قرهباغ کوهستانی نیست و هدفگذاری دیگری دارد. بیشتر مناطقی که آذربایجان در این جنگ از ارمنستان باز پس گرفتن مناطق خالی از سکنه جنوب قرهباغ و عمدتاً در حاشیه مرزهای جمهوری اسلامی ایران بود.
حال با گذشت یک سال زمزمههایی از تحرک تازه برای استمرار طمعورزی کشورگشایانه دولت باکو و متحدان آن و جنگافروزی جدید مشاهده میشود. البته روشن است که در این میان این حاکمان باکو صحنهگردان اصلی این بازی جدید نبوده و در واقع جادهصافکن آمال و آرزوهای بازیگران دیگر شدهاند. بر همین اساس است که رهبر معظم انقلاب اسلامی در مراسم مشترک دانشآموختگی دانشجویان دانشگاههای افسری نیروهای مسلح فرمودند: «آن کسانی که با توهّم تکیه به دیگران گمان میکنند که امنیتشان را میتوانند تأمین کنند بدانند که سیلی این را بهزودی خواهند خورد.» پشتصحنه جولان اخیر باکو را باید در محور صهیونیستی از یکسو و قدرتطلبان در آنکارا از سوی دیگر جستوجو کرد.
به نظر میرسد ائتلاف دو جریان عبری و ترکی به دنبال اشغال کانال «زنگزور» (نقطه اتصال میان ارمنستان و ایران) است. در ظاهر امر نفع باکو از اشغال این منطقه، وحدت سرزمینی و اتصال به منطقه نخجوان است، اما در واقع باید گفت فراتر از باکو، بازیگران دیگری هستند که منافع مهمتری از این الحاق سرزمینی دارند.
در صورت الحاق زنگزور به آذربایجان، با توجه به هممرزی نخجوان با ترکیه، ترکیه با سرزمین اصلی دولت باکو هممرز میشود و آرزوی چندین ساله ایجاد دالان پانتورانیستی که از استانبول تا مغولستان امتداد مییابد برآورده میشود. از سویی این الحاق، اتصال ارمنستان با ایران را قطع میکند و ارمنستان (بهعنوان دشمن قدیمی آنکارا) را در یک محاصره ژئوپلیتیکی قرار خواهد داد. با قطع شدن مسیر میان ایران و ارمنستان، راهگذر زمینی شمال- جنوب که روسیه را به خلیجفارس و شبهقاره هند متصل میکند، نیز متوقفشده و عملاَ به زیان کشور هایی، چون روسیه و ایران خواهد بود.
هرچند آرزوی ایجاد دالان پانتورانیستی که آسیای صغیر را به قفقاز و از طریق دریای خزر به آسیای میانه متصل میکند، خیال خامی بیش نیست، اما میتواند یکی از ابزارهای امریکا در مهار قدرتهای نوظهور آسیایی و غیر غربی همچون روسیه و چین باشد و در ادامه جریانات قومیتی پانتورانیستی را در این کشورها فعالتر نماید. در واقع هرچند عرض دالان کمتر از ۴۰ کیلومتر است، اما همین ناحیه کوچک میتواند تأثیرات ژئوپلیتیکی بزرگی بر جهان داشته باشد.
اما مهمتر از دالان زنگزور، ناحیه دیگری است که تأثیر بسیار مهمتری دارد و بسیاری از همین خیالات خام موجود در آنکارا و تلآویو را سبب شده است. دالانی بسیار باریک به نام «قرهسو» با عرض کمتر از ۵ کیلومتر که ترکیه را به نخجوان متصل میکند. جالب اینجاست که این سرزمین متعلق به ایران بوده و تا همین یک قرن پیش متعلق به کشورمان بوده است. در دوره رضاشاه به دلیل بیکفایتی و خیانت پهلوی این منطقه ظاهراً کوچک، اما راهبردی به ترکیه واگذار شد و همین باریکه است که طمع ژئوپلیتیک آنکارا در قفقاز را برانگیخته است.
نکته قابلتوجه اینکه آتاتورک از دلیل بیسوادی و بیاطلاعی رضاشاه و کارگزارانش بهخوبی استفاده کرده و با اعطای زمینی در جای دیگری که بههیچعنوان اهمیت آن قابلمقایسه با قرهسو نبود، این نقطه راهبردی را از ایران جدا کرد. داستان ازاینقرار است که قدرتهای استعماری که رضاخان را در ایران و آتاتورک را در ترکیه بر سرکار آوردند، با ایجاد پیمان بغداد به دنبال ایجاد سد محکمی در برابر نفوذ کمونیسم شوروی بودند و در این میان رضاخان نیز به هر طریق به دنبال تحکیم روابط با همتای ترکی خود بود، هرچند این اتفاق به قیمت از دست رفتن خاک ارزشمند و انتزاع سرزمینی راهبردی از ایران رخ دهد.
در این زمینه خاطرات سرلشکر ارفع که در سفر رضاشاه به ترکیه عضو هیئت همراه وی بود، خواندنی است: «من عضو هیئت تحدید حدود و حل اختلافات بودم. یک روز که من و یک سرهنگ ترک بر سر موضوعی مورد اختلاف با حرارت بسیار بحث میکردیم رشدی آراس گفت که ما ترکها به نظر اعلیحضرت شاهنشاه اطمینان و اعتقاد کامل داریم، سرهنگ ارفع پروندهها و نقشهها را به حضور ایشان ببرد هرچه فرمودند ما قبول داریم! من نقشهها و کاغذها را جمع کرده به پیش شاه رفتم... همینکه نقشهها را دیدند فرمودند: موضوع چیست؟ من شروع کردم به توضیح دادن که فلان تپه چنین است فلان منطقه چنان است، آنجا سخت موردنیاز ماست، و از این حرفها... پس از مدتی که با حرارت عرایضی کردم با کمال تعجب دیدم اعلیحضرت چیزی نمیفرمایند. وقتی سرم را بلند کردم دیدم شاه با حالت مخصوصی به من نگاه میکند گویی به حرفهایم چندان توجهی ندارد و تنها چشم به چشم من دوخته است تا ببیند من چه میگویم؛ لذا من سکوت کردم. فرمودند: معلوم است منظور مرا نفهمیدی... بگو ببینم این تپه اینجا از آن تپه که میگویی بلندتر نیست؟ عرض کردم: بله قربان، فرمودند: آن را چرا نمیخواهی؟ این یکی چطور؟ عرض کردم بلی. فرمودند: منظور این تپه و آن تپه نیست. منظور من این است که دو دستگی و جدایی که بین ایران و ترکیه از چندین صد سال وجود دارد و همیشه به زیان هر دو کشور و به سود دشمنان مشترک ما بوده است از میان برود. مهم نیست که این تپه از آن که باشد. آنچه مهم است این است که ما با هم دوست باشیم!»
بهاینترتیب زمینه برای تجزیه نزدیک به ۸۰۰ کیلومترمربع از خاک ایران فراهم شد. بخشی از خاک ایران که دارای ارزش استراتژیک بالایی بوده و اهمیت تاریخی زیادی هم داشت، شامل قله آرارات کوچک به ارتفاع ۴۰۰۰ متر و دامنههای آن، از دست رفت. شاید این واگذاری از مسخرهترین واگذاریهای خاک ایران به اجانب است که صورت گرفت. نواری استراتژیک به ترکیه واگذار شد و به تغییر ژئوپلیتیک منطقه انجامید. خطکشیهای مرزی با دهانه سه و نیم کیلومتری و زائده عجیبوغریب در امتداد ارس ترسیم شد تا ترکیه به نخجوان راه پیدا کند و برای نفوذ در قفقاز با مانع زمینی روبهرو نباشد. فرض کنید که رضاشاه این خیانت را در حق ملت ایران نکرده بود و این سرزمین کوچک، اما راهبردی را به ترکیه نبخشیده بود، آیا امروز از توهماتی که به دنبال تغییر ژئوپلیتیک منطقه است، خبری بود؟
رشوهای که رضاخان در برابرش نمیتوانست مقاومت کند!
حسین فردوست میگوید: اگر میخواستید رضاخان خوشحال شود، درجه بدهد، مقام بدهد و یا پیشنهادی را تصویب کند، بهتر بود قبل از شروع نام چند ملک را مطرح میکردید و مطمئن بودید که کارتان انجام میشد!
به گزارش مشرق، اشغال ایران از سوی متفقین در ۳ شهریور ۱۳۲۰ و در پیامد آن برکناری شاه وقت در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ و جایگزینی ولیعهد او یکی از مهمترین و قابل توجهترین رخدادهای تاریخ معاصر است و در عین حال آن طور که باید و شاید به آن پرداخته نشده است. ارزیابی درست و معنادار از رضاشاه و حکومت او بدون بررسی مطالعه سالهای پایانی سلطنت او و طرز سقوط او ممکن نیست. برای اینکه مخاطبان فارس بهتر با سالهای پایانی حکومت رضاخان آشنا شوند بخشی از خاطرات و اسناد را منتشر میکنیم تا غبار زمان بر حقیقت دوران رضاخانی ننشیند.
رضاخان در برابر کدام رشوه نمی توانست مقاومت کند؟
https://cdn.mashreghnews.ir/d/2021/08/29/4/3244693.jpg
اسناد تصاحب زمینهای مردم توسط رضاشاه
اگر رضاخان خاطرات خود را مینوشت و در آن توضیح میداد که چرا هزاران هزار مالک را بی ملک کرد تا خود مالک شود، دانستن انگیزه او جالب بود. تصور میکنم اگر خاطراتش را مینوشت باید میگفت که از نظر ملک سیری نداشتم! از شخصی که خود زمانی به رضاخان پیشنهاد فروش املاکش را داده بود پرسیدم. پاسخ داد: «اگر میخواستید رضاخان خوشحال شود، درجه بدهد، مقام بدهد و یا پیشنهادی را تصویب کند، بهتر بود قبل از شروع نام چند ملک را با مشخصات و قیمت آن مطرح میکردید و مطمئن بودید که کارتان انجام میشد!» همه و یا لااقل تعداد زیادی از کسانی که حق ملاقات با او را داشتند چنین پیشنهاداتی میدادند و این نقطه ضعف بزرگ رضاخان بود. در روزهای اشغال ایران توسط متفقین، که انگلیسیها رضا را به عنوان یک مهره بی ارزش و مدفون میدانستند، رادیوی بی بی سی سه روز متوالی درباره املاک رضاخان سخن گفت و میگفت که بزرگترین خدمتی که رضاخان به مملکتش کرده، غصب کلیه اموال مردم شمال است؟
کتاب: ظهور و سقوط جلد اول صفحه: ۱۱۲
رضاخان با هیتلر و بلند پروازیهای او همدلی داشت
(فردوست) همانطور که گفتم، با پیشرفت آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، مناسبات صمیمانهای بین رضاخان و هیتلر بوجود آمد. ارتش آلمان تا کوههای قفقاز پیشروی کرده بود و به مرزهای ایران نزدیک میشد. متفقین به وحشت افتادند و با اطلاعاتی که از درون دربار رضاخان داشتند، مطمئن شدند که اگر ارتش آلمان بتواند خود را به مرزهای ایران برساند، رضاخان صددرصد در اختیار آلمانها قرار خواهد گرفت و آلمان هیتلری از طریق ایران میتواند بر خاورمیانه از سویی و بر سایر مستعمرات انگلیس که هندوستان مهمترین آنها بود، از سوی دیگر اعمال کنترل کند. آیا مسئله گرایش رضاخان به آلمان نازی ساختگی بود یا واقعیت داشت؟ باید بگویم که کاملاً واقعیت داشت. از مدتها قبل، نزدیکیهای سیاسی بین آنها ایجاد شده بود و رضاخان با هیتلر و بلند پروازیهای او همدلی داشت.
https://cdn.mashreghnews.ir/d/2021/08/29/4/3244694.jpg
رضاخان در حال سان دیدن از دانشکده افسری، ارتش مورد مباهات او حتی یک روز هم در برابر بیگانگان تاب نیاورد!
ولیعهد هم در همین عوالم بود و در صحبتهایش با من موفقیت آلمان را صددرصد میدانست. او در اتاقش نقشهای نصب کرده بود و در آن شهرهایی که توسط آلمانها اشغال میشد را علامتگذاری میکرد. او به من دستور داد که از طریق رادیو به وسیله سنجاق پیشرفت لحظه به لحظه جنگ را در نقشه منعکس کنم. رضاخان یک قزاق بود و اطلاعات نظامی کلاسیک نداشت و مسائل را ساده میدید. لذا میتوان گفت که حتی او نیز بنوبه خود تحت تأثیر جرق های پسرش قرار میگرفت.
کتاب: ظهور و سقوط جلد اول صفحه: ۸۷
ایرانیان از برای رهایی از سلطه انگلستان طرفدار آلمانند
تلگرام دریفوس (سفیر آمریکا در ایران ) در ۲ جولای ۱۹۶۲: «نخست وزیر و دیگر مقامات بلندپایه ایران، مخصوصاً کسانی که ارتباط تنگاتنگی با متفقین دارند، از بابت پیروزیهای آلمان در مصر، که در نگاه ایرانیان به عنوان مقدمه فتح کل خاورمیانه تعبیر میشود، عمیقاً نگرانند. تودههای مردم از بدبیاریهای انگلیس شادمانند و ابراز امیدواری میکنند که عملیات در مصر منجر به رهایی آنان از سلطه روس و انگلیس بشود. کمتر کسی به عواقب اشغال ایران به دست آلمان میاندیشد، و تنها آرزوی مردم خلاصی از شر متجاوزان به خاکشان است. شکی نیست که آلمانیها در ایران به عنوان منجیان رهایی بخش مورد استقبال قرار خواهند گرفت. نفرت از اشغالگران، قحطی و شبه قحطی در پارهای از نقاط کشور، قیمتهای نجومی، اجناس، کمبود کالا، اختلال در روند عادی زندگی و طغیان مجدد ایلات و عشایر، اعصاب مردم را به هم ریخته است. به عقیده بنده، در صورت ورود یا حتی نزدیک شدن قوای آلمان به ایران باید منتظر اغتشاشات شهری و انتقام گیری از بیگانگان باشیم. این خطر برای اقلیتهای مسیحی شمال ایران به مراتب بیشتر است.
کتاب: ایران پل پیروزی سرزمین قحطی صفحه: ۲۹۲
زمینه سازی بی بی سی فارسی برای اشغال ایران
بی بی سی فارسی از ابتدای تأسیس خود تا پایان تابستان ۱۳۲۰ کارزار تبلیغاتی بی وقفهای را در سه جبهه صورت می داد: بدبین کردن ایرانیان نسبت به آلمان هیتلری و متحدانش، ایجاد بدبینی درباره رضاشاه به عنوان همکار آلمان و در نهایت آماده سازی اذهان عمومی برای اشغال ایران و توجیه راهبردی آن. برای رسیدن به این اهداف، یک کارمند سابق شرکت نفت انگلیس و ایران به نام «لورنس پاول الول ساتن» (۱۹۸۶-۱۹۹۲) به عنوان مشاور و ناظر ارشد به استخدام رادیو بی بی سی فارسی در آمد.
الول ساتن در سالهای واپسین جنگ و پس از لمبتون، وابسته مطبوعاتی و تبلیغاتی سفارت کشورش در تهران شد. سپس همانند لمبتون به کرسی استادی تاریخ و زبان فارسی (البته در دانشگاه ادینبورو اسکاتلند) دست یافته هنگامه جنگ جهانی دوم صحنه پیکار خاموش وزارت امور خارجه و مسئولان ارشد بی بی سی با برخی از کارکنان بخش فارسی برای انتشار مطالب تبلیغاتی و فرمایشی دیکته شده از سوی وزارت امور خارجه بود. این مسئله در ابتدا این گونه حل شد که مطالب ارسالی به عنوان خبرنگار به ظاهر مستقل تهیه شود، اختلاف نظر این گونه خاتمه یافت: «بی بی سی پذیرفت که دولت انگلستان به لحاظ قانونی می تواند با پذیرش کامل و علنی مسئولیت پخش هر چیزی را از بی بی سی فارسی بخواهد.»
کتاب: ایران و استعمار انگلیس اولین همایش صفحه: ۱۸۰
هدف اصلی انگلستان در ایران عبارت حفظ مناطق نفتی بود
هدف اصلی انگلستان در ایران عبارت بود از حفظ منافع خویش و به خصوص حفظ مناطق نفتی در مقابل هرگونه تهدید احتمالی از خارج، اما حفظ این منافع، چنانچه در یادداشت وزارت امور خارجه و گزارش ستاد ارتش انگلستان نیز آمده بود، می بایست بدون تقویت بنیاد نظامی و اقتصادی ایران انجام گیرد. از آنجا که انگلستان نیروی نظامی کافی برای فراهم آوردن منافع در این منطقه نداشت، دولت انگلستان راه سومی را برگزید و آن توافق با شوروی از طریق مذاکره مستقیم بود.
انگلستان اکنون در نظر داشت که تصرف استانهای شمالی کشور را توسط شوروی، که در قرارداد سری ۱۹۰۷میلادی به عنوان منطقه نفوذ شوروی شناخته شده بود با این شرایط مورد موافقت قرار دهد. انگلستان مناطق نفتی ایران را به تصرف کامل خود درآورد؛ شوروی متعهد شود که بعد از اشغال استانهای شمالی سعی در ادامه پیشروی به سمت جنوب ایران نکند. نه تنها جواب منفی انگلستان به تقاضاهای کمک دولت ایران، بلکه روش انگلستان در سایر مسائل مربوط به روابط دو کشور، نشان می داد که این کشور همواره منافع ایران را بدون کوچکترین احساس مسئولیتی قربانی منافع خود خواهد کرد.
پس از آنکه در ژوئن ۱۹۴۱ (تیر ۱۳۲۰) شوروی و انگلستان بر ضد قدرتهای محور متحد شدند، خیلی زود بر سر موضوع اشغال ایران نیز به توافق نهایی رسیدند. اهمیت سوق الجیشی ایران اهمیت سوق الجیشی اشغال نظامی ایران عبارت بود از: الف) نیاز به ایجاد خطوط ارتباطی مستقیم و مطمئن برای حمل کمک های نظامی انگلیس و آمریکا به شوروی وجود راه آهن سراسری و راه شوسه که خلیج فارس را به مرزهای شوروی پیوند می زد، امکان فرستادن کالا را به طور مطمئن و بدون خطر نابودی توسط نیروهای دشمن، به شوروی ممکن می ساخت. ب) حراست از مناطق نفتی در جنوب ایران در صورتی که نفت ایران از تسلط دولت انگلستان خارج می شد، آغاز رویه عملیاتی نظامی برضد دول محور در خاورمیانه برای ارتش انگلستان تقریبا غیرممکن می گردید.
کتاب: ایران و استعمار انگلیس اولین همایش صفحه: ۳۸۲
شوروی ایران را سهم انگلستان میدانست
شوروی در سال های ۱۳۲۰-۱۳۳۲ میتوانست سیاست خود را در ایران تهاجمی تر کند و نیروی کافی داخلی (حزب توده) را نیز در اختیار داشت. ولی شوروی همیشه عقب مینشست، چون میدانست که اشغال ایران و یا الحاق آن به بلوک کمونیستی برای آمریکا به هیچوجه قابل قبول نخواهد بود. مسلماً برای روسها یک ایران کمونیستی ایده آل بود، ولی ایده آلی که وصول به آن در شرایط موجود امکان پذیر تلقی نمیشد و لذا آنها راه توسعه مناسبات با رژیم محمدرضا را پیش گرفتند. را در اینکه استالین روابط حسنه با محمدرضا داشت تردیدی نیست و او تنها فرد از سران سه قدرت بود که در کاخ به ملاقات محمدرضا آمد و او را برای همیشه سپاسگزار خودکرد. محمدرضا همیشه این محبت استالین را به خاطر داشت.
کتاب: ظهور و سقوط جلد اول صفحه: ۵۳۹
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: ایران از۲۰۰ سال قبل تا بحال
ادامه مطلب را ببينيد
واکنشهای مطبوعات دوران پهلوی به اشغال ایران
https://cdn.mashreghnews.ir/d/2020/09/17/2/2919381.jpg
در دوره پهلوی اول نشریات خارجی و داخلی ایران به شدت تحت نظارت دولت بوده و اجازه انتقاد و ابراز نظر در امور کشور را نداشتند در نتیجه تعداد زیادی از جراید توقیف شده بودند.
به گزارش مشرق، سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴ فضای کشور با حضور اشغالگران و ادامه حکومت پهلوی برای مردم ایران دوران پرتلاطم و تلخی از صرف منافع ملی برای کسب رضایت متفقین بود و ارتش بیگانه و حاکم جابر هر روز به نوعی بلای جان آنها میشد. قضایای لایحه جدید مطبوعات، تشکیل اتحادیه مطبوعات، درخواست امتیاز نفت شمال از سوی شوروی، بررسی قانون مطبوعات و تغییر مرجع رسیدگی به جرائم مطبوعاتی، مرامنامه شورای عالی مطبوعات که اولین آئیننامه دولت جدید در مورد نشریات بود، کمبود ارزاق و شیوع بیماریهای همهگیر در میان مردم، رابطه مجلس با مطبوعات، تحدید مطبوعات، نقض حقوق شهروندان ایرانی توسط متفقین، اختیارات اقتصادی دکتر میلیسپو، بیارادگی شاه در مقابل دستورات اشغالگران و ... از جمله مهمترین چالشهای جراید در چهار و نیم سال اشغال ایران بود که هر یک به جنجالهایی تبدیل شد و برخی از آنها از جمله الغای اختیارات میلیسپو و موکول شدن امتیاز نفت به پس از جنگ با تصمیمات درست مجلس به تجربه مبارزه برای استقلال کشور تبدیل شد. در نهایت علیرغم تغییرات و اصلاحات ظاهری این سالها در نشریات خارجی از آن به دموکرات بودن شاه و باز بودن فضای سیاسی ایران یاد میشد دولت یک سیاست واحد در کنترل جراید و تحدید آزادی بیان اعمال کرد.
عباس خلیلی در سرمقاله روزنامه اقدام، ۳۱ فروردین ۱۳۲۲ می نویسد:
«اگر دولت ادعا کند که توقیف جراید بر حسب امر متفقین است که این ادعا دلیل عجز و ضعف میباشد. ما دولتی میخواهیم که در قبال نفوذ و امر خارجی از ما دفاع و ملت را حمایت کند نه اینکه آلت اجراء نیات و مقاصد دیگران [بیگانگان] باشد.»
بهشت ایران در گزارشهای خارجی
وضعیت ایران در رسانههای غربی اعم از نشریات انگلیسی، آمریکایی و فرانسوی مانند نشریاتی که در داخل کشور منتشر میشد با سوگیریهای خاص همراه بود. در آغاز جنگ جهانی دوم با ابراز تمایل آشکار و نهان دولت ایران نسبت به دول محور ایران مورد انتقاد غربیها بود و علیرغم اظهار و تاکید رضاشاه بر سیاست بیطرفی، طبعا در نشریات آنان چهره یک هوادار دشمن را داشت. با حمله آلمان به شوروی و به خطر افتادن مستعمرات انگلیس در آسیا این دو دولت به راهکار آسانی برای رساندن تدارکات به جبهه شوروی فکر کردند و ایران با ضعف حکمرانی که شواهد آن در گزارش ماموران دول متفق به صورت جزئی ذکر شده بود شاهراه بیخطر و همواری برای پشتیبانی از قوای شوروی بود. لذا شوروی و انگلیس در ادامه توافق ۱۹۰۷ که ایران را از شمال و جنوب بین این دو قدرت غدار تقسیم میکرد نقشه تجاوز به خاک ایران را ترسیم کردند.
نیمه مرداد ۱۳۲۰ رادیوهای شوروی و انگلیس شروع به ابراز نگرانی از حضور ستون پنجم آلمان در ایران نمودند و با اغراق در نفرات اتباع آلمانی، ناامنی و عدم انسجام ارتش، قیام مجدد عشایر و ... تصویری از خطر بالقوه ایران برای شوروی ساختند.
همچنین با نزدیک شدن به زمان حمله، سفرای دول متفق شروع به انتقال هشدار و اخطار دولت متبوع خود جهت حضور اتباع آلمانی در ایران نمودند و با برخورد رضاشاه اطمینان یافتند او پذیرای نظرات متفقین است اما سرعت لازم برای تحقق برنامه آنان را ندارد.
لذا حذف شاه و جایگزینی او با یک فرد مطیع که همزمان در ذهن مردم ایران سابقه چندان منفیای نداشته باشد در دستور کار قرار گرفت. دو هفته به زمان آغاز تجاوز نظامی در مرداد ماه رادیوی بریتانیا یعنی بیبیسی و دهلی به زبان انگلیسی و فارسی شروع به نقد سیاستهای رضاشاه نمودند و از ظلم و فساد در اداره کشور سخن گفتند تا جایی که شنیدن این سخنان در گلو مانده برای مردم ایران فضای متفاوتی را ایجاد کرد و به آنان نشان داد با برداشته شدن حمایت انگلستان گویا راه اعتراض به شاه باز شده است. افشاگری رسانههای متفقین در مورد رضاشاه تا استعفای او و سوگند شاه جدید در ۲۶ شهریور ادامه مییابد.
این فضای ملتهب با اعلام حمله به ایران تشدید شد و اکنون مردم بیپناه در مقابل قوای شوروی با خاطره تجاوز جنگ جهانی اول قرار گرفته و همزمان اخبار پیشروی انگلیس از غرب و جنوب را شاهد بودند. طبق اسناد رسمی و گزارشهای رسانهای هیچ مقاومت جدی و شکنندهای در برابر قوای اشغالگر صورت نگرفت و نیروهای متجاوز بیتوجه به اعلان تسلیم دولت رضاشاه تا موعد قبلی خود پیشروی نموده و برای برقراری امنیت و اقدام علیه اتباع آلمانی در سراسر کشور لشکرهای خود را مستقر کردند. در میان لشکر اشغالگران خبرنگارانی هم حضور داشتند که به ثبت مشاهدات میپرداختند از جمله اینکه در یکی از مقالات نیویورک تایمز برخورد ایرانیان با قوای اشغالگر «استقبال با خشنودی و رضایت» خوانده شد.
در این زمان برای القای رعب و وحشت به نیروها و دولت ایران مناطق غیرنظامی از جمله شهرهایی نظیر همدان و تهران هدف بمباران قرار گرفتند و ناظران خارجی تلفات را ناچیز اعلام کردند.
تا زمان اشغال کامل کشور مطبوعات متفقین احتمالات جانشینی شاه را بررسی میکردند و از زمانی که شاه استعفا کرد و محمدرضا پهلوی را به عنوان جانشین خود معرفی نمود اقدامات او زیر ذرهبین قرار گرفت تا میزان صلاحیتش برای اداره کانال پارسی محک زده شود. پس از سوگند محمدرضا به عنوان شاه جدید، برای اولین بار با رسانههای خارجی مصاحبه کرد و از برنامههای اصلاحی خود و جبران گذشته سخن گفت. او وعده میداد بسیاری از سیاستهای پدر را تغییر دهد و بیشتر به رفاه مردم بپردازد. همچنین در مورد همکاری با دول خارجی به ایجاد رابطه و قرار گرفتن در جبهه متفقین تمایل نشان داد. هرچند در نبود این مصاحبهها نیز شتابزدگی او در اجرای فرامین متفقین مشهود بود.
در مطبوعات و رسانههای خارجی کمتر موردی به دفاع از حق حاکمیت ایرانیان و تخطئه اشغال آن مشاهده میشد و مخصوصا مطبوعات متفقین، روایت دستاندازی به ایران و دخالت در امور داخلی آن را تبدیل به حق مسلم خود در استفاده از امکانات و حفاظت از نفت آن در مقابل آلمان کردند.
مطبوعات ایران در سانسور و توقیف دورهای
در دوره پهلوی اول نشریات خارجی و داخلی ایران به شدت تحت نظارت دولت بوده و اجازه انتقاد و ابراز نظر در امور کشور را نداشتند در نتیجه تعداد زیادی از جراید توقیف شده بودند. از زمان شروع سلطنت محمدرضا پهلوی، مطبوعات و گروههای سیاسی ایران با اعلام آزادیهای اجتماعی توسط شاه جوان مواجه شدند و فضای سیاسی کشور نسبت به دوره بیست ساله قبل از آن باز شد. در نتیجه بسیاری از مدیران جراید مجددا درخواست کسب مجوز نمودند.
سال قبل از اشغال و در دوره رضاشاه با وجود سیاست سانسور هر گونه مطلب در نقد دو جبهه جنگ در مطبوعات که از ابتدای جنگ در پیش گرفته شده بود، با تجاوز شوروی به فنلاند و تهدید ترکیه، نگرانیهایی از حمله شوروی به ایران وجود داشت. در نتیجه مطبوعات که تنها در صورت اجازه مقامات میتوانستند موضعگیری داشته باشند از روحیه سلحشوری و لزوم مقاومت در دنیای امروز سخن میگفتند تا چنین القا کنند که ایران بدون مقاومت تسلیم نمیشود.
اما این تنش زودگذر در سیاست کلی تاثیری نداشت و رضاشاه هرگز عزم درگیر نمودن ارتش خود در جنگ را نداشت. هرچند سال بعد با ترخیص سربازان -با توجیه عدم نیاز- توسط افسران ارشد به خشم آمد و وزیر جنگ احمد نخجوان را به زندان فرستاد.
دولت ایران در ابتدای کار خود درگیر اصلاحات نصفه و نیمه بود بنابراین برخی قوانین دوره رضاشاه هنوز معتبر بودند و طبعا انتقاداتی به نخست وزیر فروغی وارد بود اما این دولت جدید نیز تاب انتقاد نداشت و هرازگاهی جریدهای توقیف میشد. کنترل و تصمیم بر چاپ نشریات با فرمانداری نظامی و البته متفقین بود و دولت تلاش میکرد خود را در تصمیمات فرمانداری بیتقصیر نشان دهد اما هر انتقاد و روشنگری در وضع نابسامان کشور با برخورد قهری مواجه میشد بنابراین بسیاری از نشریات در سالهای اشغال هرگز به شمارگان عادی انتشار خود نرسید.
در دو سال اول اشغال مجلس به طور کلی با دولت همراه و همسو و در تعارض با مطبوعات بود گویا مجلس شورای ملی باید آرام آرام با استقلال رای خود در کنار دولت آشنا میشد. در نتیجه جراید منتقد که با بیکفایتی مقامات و تجاوزگریهای متفقین، نقدهای اساسی برای گفتن داشتند، دائما به محاق توقیف میرفتند و در واقع مدیران مطبوعات کشور بیش از نگرانی برای امور جاری و منافع ملی بایستی نگران احضار خود یا تذکر و توقیف نشریه در مقابل کوچکترین نقد به ساختار و مدیریت دولت بودند تا جایی که اساس نقد و اصلاح امور فراموش شد و از چرایی اشغال یا تعیین زمان خاتمه آن و مطالبه حقوق ملت ایران از اشغالگران چندان حرفی به میان نمیآمد. برای مثال یکی از مشکلات عدیده مردم عدم مدیریت نان و ارزاق و نفت مصرفی بود که به گواه اخبار بخش زیادی از آن توسط اشغالگران خریداری و به اروپا صادر میشد یا حتی شایعاتی از معدوم نمودن گندم توسط متفقین وجود داشت. این موضوع در ایجاد کمبود و قحطی و گرانی موثر بود چنان که در آذر سال ۱۳۲۱ بلوای نان در تهران به پا شد و حتی پایتخت از سوءمدیریت دولت در امان نبود اما صحبت از این مسائل و سخن از بیلیاقتی عمال حکومت ممنوع بود.
از طرفی هر نخست وزیر سیاستهای متفاوتی در برخورد با مطبوعات داشت اما تغییر زود به زود کابینه و جابجاییهای مکرر در برنامهریزی مستمر و اداره امور اختلال ایجاد میکرد چنان که در سال ۲۳ وزارت فرهنگ چهار بار تغییر کرد و همواره جراید از سانسور و توقیف بیملاحظه شاکی بودند.
سال ۱۳۲۲ و پس از آن به تدریج فشار سانسور متفقین روی مطبوعات ایران کم شد زیرا با پیروزی در مقابل آلمان و کنترل اوضاع جنگ درصدد خروج نیروهای خود از ایران و تصمیمگیری برای ادامه کار حکومت بودند. لذا از این زمان مطبوعات در مقابل اراده دولت، شاه و مجلس برای سانسور یا آزادی قلم قرار داشتند.
در سال پایانی اشغال برخی مدیران مطبوعات که درخواستشان برای برگزاری محکمه عادلانه و لغو حکومت نظامی بیپاسخ مانده بود با انتشار یک بیانیه با عنوان قطعنامه جراید موضع خود را در تقابل با نقض آزادی قلم پهلوی اعلام نمودند.
فاطمه محمدی
منابع:
۱. شهریور ۱۳۲۰، اسرار حمله متفقین به ایران، محمدقلی مجد، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
۲. مطبوعات ایران در دوران اشغال، مسعود کوهستانینژاد
تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی – بخش اول
https://historydocuments.ir/pic/article/4250.jpg
نواحی جدا شده از ایران در دوره قاجار
https://historydocuments.ir/pic/attach_photo/52/51638.jpg
نواحی جدا شده در محدوده قرهسو و آرارات کوچک
https://historydocuments.ir/pic/attach_photo/52/51639.jpg
حدود نواحی جدا شده در محدوده آرارات کوچک و قرهسو
https://historydocuments.ir/pic/attach_photo/52/51640.jpg
موقعیت جغرافیایی کوه آرارات
https://historydocuments.ir/pic/attach_photo/52/51641.jpg
سرزمینهایی که پهلویها از ایران جدا کردند
· فهرست آثار تمدنی ایران در سایر مناطق جهان
· کوچ اجباری اهالی مرو به امیرنشین بخارا
· ادعاهای دیگران درباره میراث فرهنگی، معنوی و طبیعی ایران
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: ایران از۲۰۰ سال قبل تا بحال
ادامه مطلب را ببينيد



