قیامهای پس ازقیام عاشورا
قیامهایی که به خونخواهی سیدالشهدا بر پا شد عبارتند از: قیام مردم سیستان -- واقعه حره -- قيام مردم مكّه -- قیام توابین -- قیام مختار -- قیام عباسیان -- قیام زید بن علی -- قیام یحیی بن زید -- حسین شهید فخ -- قیام شهید فخ -- قیام یحیی بن عبدالله برادر "نفس زکیه" -- قیام ادریس بن عبدالله برادر دیگر محمد نفس زکیه -- قیام ابن طباطبا محمد بن ابراهیم علوی معروف به "ابن طباطبا" -- قیام محمد بن قاسم بن علی بن عمر بن حسین بارزترین انقلاب علویان پس از شهادت امام رضا علیه السّلام است -- قیام نفس زکیه -- مقتول باخمری -- قیام محمد دیباج فرزند امام صادق علیه السّلام در حجاز -- قیام داعی کبیر "حسن بن زید" بود وی که عالمی بزرگ و فقیهی دیندار و ساکن ری بود ... قبوربکوفان واخری بطیبة - واخری بفخ نالها صلواتی ... واخری بأرض الجوزجان محلها - و قبر بباخمری لدی الغربات ... و قبر ببغداد لنفس زکیة - تضمنها الرحمن فی الغرفات .
قیامهای بعد از عاشورا -- چه قیام هایی برای خون خواهی امام حسین(ع) صورت گرفت؟ -- چه قیام هایی بعد از نهضت عاشورا در حمایت از امام حسین (ع ) انجام گرفت ؟ -- پس از شهادت امام حسین(ع) چه گروهی و با چه شعاری جهت انتقام جویی از کفار قیام کردند؟ -- قیامهای خونخواهی امام حسین -- خونخواهان امام حسین -- یالثارات الحسین -- يالثارات الحسين -- قیام عبدالله بن عفیف- قیام های بعد از حادثه کربلا -- قيام عبدالله بن عفيف- قيام هاي بعد از حادثه كربلا
قیامهای پس عاشورا، قیامهایی بوده که متأثر از شهادت امام حسین علیه السلام و برای انتقام و خونخواهی، و براندازی حکومت بنیامیه واقع گشت. توابین، اولین کسانی بودند که پس از عاشورا در سال ۶۵ق قیام نمودند. پس از آن، قیام مختار بود که از قاتلان امام حسین(ع) انتقام گرفت و بر حکومت عراق مسلط شد. قیام زید بن علی، فرزند امام چهارم شیعیان، یکی از بزرگترین قیامها علیه حکومت اموی بود که در سال ۱۲۱_۱۲۲ هجری، به منظور امر به معروف و نهی از منکر، و نیز گرفتن انتقام شهدای کربلا در کوفه به وقوع پیوست. پس از او، فرزندش یحیی یکی از مهمترین قیامهای خونین در دوره پایانی حکومت امویان را در خراسان رقم زد. عباسیان نیز برای قیام و برپایی حکومت، یکی از اهداف خود را انتقام از حادثه کربلا اعلام کردند. تأثیر عاشورا بر قیامهای پس از خود : اساس و ریشه بسیاری از نهضتهای حق طلبانه پس از عاشورا، همانند قیام توابین، قیام مختار، قیام زید بن علی(ع)، قیام یحیی بن زید، قیام امام حسین(ع) بوده است.[۱] شهادت امام حسین(ع) در تهییج شیعیان و وحدت بخشیدن به آنها تأثیر بسیاری داشت.[۲] برخی گفتهاند نهضتهای مهم سیاسی شیعه به عنوان یک مکتب و تشکیلات انقلابی و ریشه دار در میان مسلمین پس از حادثه عاشورا مطرح شد.[۳] . انتشار اخبار کربلا تأثیر زیادی در میان مسلمانان گذاشت. شهادت امام حسین(ع) و یارانش و اسارت خاندانش، سبب نفرت مسلمانان از دستگاه خلافت اموی شد.[۴] پس از حادثه عاشورا دو گونه مخالفت و قیام بر ضد دستگاه یزید و آنگاه خلافت بنیامیه، رخ داد. بخشی از آن، سازمان نیافته و حرکت فردی و جسورانه بود و برخی قیامهای فراگیر.[۵]
قیامهای بعد از عاشورا، از مباحث مرتبط با پیامدهای سیاسی اجتماعی واقعه کربلا است.
قیام امام حسین علیه السّلام، که به شهادت مظلومانه ایشان و یارانش در کربلا و اسارت اهل بیت ایشان انجامید، پیامدهای سیاسی مهمی جهان اسلام داشت و موجب بروز نهضتها و قیامهای متعددی در اقصی نقاط مرزهای اسلامی شد و در نهایت به سقوط حکومت اموی منجر گردید. قیام مردم سیستان، واقعه حره، قیام توابین، قیام مختار، قیام زید بن علی و انقلاب عباسیان مهمترین قیامهایی هستند که تحت تاثیر واقعه کربلا و قیام امام حسین (علیه السّلام) به وقوع پیوستند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: قیامهای بعد از عاشورا
ادامه مطلب را ببينيد
قیامهای پس ازقیام عاشورا
قیامهایی که به خونخواهی سیدالشهدا بر پا شد عبارتند از: قیام مردم سیستان -- واقعه حره -- قيام مردم مكّه -- قیام توابین -- قیام مختار -- قیام عباسیان -- قیام زید بن علی -- قیام یحیی بن زید -- حسین شهید فخ -- قیام شهید فخ -- قیام یحیی بن عبدالله برادر "نفس زکیه" -- قیام ادریس بن عبدالله برادر دیگر محمد نفس زکیه -- قیام ابن طباطبا محمد بن ابراهیم علوی معروف به "ابن طباطبا" -- قیام محمد بن قاسم بن علی بن عمر بن حسین بارزترین انقلاب علویان پس از شهادت امام رضا علیه السّلام است -- قیام نفس زکیه -- مقتول باخمری -- قیام محمد دیباج فرزند امام صادق علیه السّلام در حجاز -- قیام داعی کبیر "حسن بن زید" بود وی که عالمی بزرگ و فقیهی دیندار و ساکن ری بود ... قبوربکوفان واخری بطیبة - واخری بفخ نالها صلواتی ... واخری بأرض الجوزجان محلها - و قبر بباخمری لدی الغربات ... و قبر ببغداد لنفس زکیة - تضمنها الرحمن فی الغرفات .
قیامهای بعد از عاشورا -- چه قیام هایی برای خون خواهی امام حسین(ع) صورت گرفت؟ -- چه قیام هایی بعد از نهضت عاشورا در حمایت از امام حسین (ع ) انجام گرفت ؟ -- پس از شهادت امام حسین(ع) چه گروهی و با چه شعاری جهت انتقام جویی از کفار قیام کردند؟ -- قیامهای خونخواهی امام حسین -- خونخواهان امام حسین -- یالثارات الحسین -- يالثارات الحسين -- قیام عبدالله بن عفیف- قیام های بعد از حادثه کربلا -- قيام عبدالله بن عفيف- قيام هاي بعد از حادثه كربلا
قیامهای پس عاشورا، قیامهایی بوده که متأثر از شهادت امام حسین علیه السلام و برای انتقام و خونخواهی، و براندازی حکومت بنیامیه واقع گشت. توابین، اولین کسانی بودند که پس از عاشورا در سال ۶۵ق قیام نمودند. پس از آن، قیام مختار بود که از قاتلان امام حسین(ع) انتقام گرفت و بر حکومت عراق مسلط شد. قیام زید بن علی، فرزند امام چهارم شیعیان، یکی از بزرگترین قیامها علیه حکومت اموی بود که در سال ۱۲۱_۱۲۲ هجری، به منظور امر به معروف و نهی از منکر، و نیز گرفتن انتقام شهدای کربلا در کوفه به وقوع پیوست. پس از او، فرزندش یحیی یکی از مهمترین قیامهای خونین در دوره پایانی حکومت امویان را در خراسان رقم زد. عباسیان نیز برای قیام و برپایی حکومت، یکی از اهداف خود را انتقام از حادثه کربلا اعلام کردند. تأثیر عاشورا بر قیامهای پس از خود : اساس و ریشه بسیاری از نهضتهای حق طلبانه پس از عاشورا، همانند قیام توابین، قیام مختار، قیام زید بن علی(ع)، قیام یحیی بن زید، قیام امام حسین(ع) بوده است.[۱] شهادت امام حسین(ع) در تهییج شیعیان و وحدت بخشیدن به آنها تأثیر بسیاری داشت.[۲] برخی گفتهاند نهضتهای مهم سیاسی شیعه به عنوان یک مکتب و تشکیلات انقلابی و ریشه دار در میان مسلمین پس از حادثه عاشورا مطرح شد.[۳] . انتشار اخبار کربلا تأثیر زیادی در میان مسلمانان گذاشت. شهادت امام حسین(ع) و یارانش و اسارت خاندانش، سبب نفرت مسلمانان از دستگاه خلافت اموی شد.[۴] پس از حادثه عاشورا دو گونه مخالفت و قیام بر ضد دستگاه یزید و آنگاه خلافت بنیامیه، رخ داد. بخشی از آن، سازمان نیافته و حرکت فردی و جسورانه بود و برخی قیامهای فراگیر.[۵]
قیامهای بعد از عاشورا، از مباحث مرتبط با پیامدهای سیاسی اجتماعی واقعه کربلا است.
قیام امام حسین علیه السّلام، که به شهادت مظلومانه ایشان و یارانش در کربلا و اسارت اهل بیت ایشان انجامید، پیامدهای سیاسی مهمی جهان اسلام داشت و موجب بروز نهضتها و قیامهای متعددی در اقصی نقاط مرزهای اسلامی شد و در نهایت به سقوط حکومت اموی منجر گردید. قیام مردم سیستان، واقعه حره، قیام توابین، قیام مختار، قیام زید بن علی و انقلاب عباسیان مهمترین قیامهایی هستند که تحت تاثیر واقعه کربلا و قیام امام حسین (علیه السّلام) به وقوع پیوستند.
نخستین قیامی که پس از حادثه عاشورا، برای خـونخـواهی امام حسین (علیه السّلام) به وقوع پیوست، قیام مردم سیستان بر ضد حاکمان اموی بود. گرچه باید اذعان کرد که ما نمیدانیم خبر واقعه جانسوز کربلا و اسارت اهل بیت پیامبر، چه وقت به سیستان و دیگر شهرهای ایران رسید؛ اما به گواهی تاریخ، نخستین قیام مردمی بر ضـد بنی امیه، کمتر از چنـد مـاه پس از واقعه کربلا، به دست مردم سیستان برپا شد. مؤلف کتاب تاریخ سیستان مینویسد که پس از واقعه کربلا و شهادت امام حسین و اسارت اهل بیت رسـول خـدا و امیر مؤمنان علی (علیه السّلام) از کوفه به شام، و انعکاس آن در سراسر دنیای اسلام، مـردم سیستان بـا شـنیدنایـن خبـر بـه خـونخـواهی اباعبـدالله الحسین بر ضد یزید بن معاویه و حکمران او در سیستان، عباد بن زیاد برادر عبید الله بن زیاد عامل جنایت کربلا قیام کردند. با اینکه در آن موقع، حکمران سیستان، هـم سـپاه و هم نیروی انتظامی (شرطه) و هم محکمه قضا در اختیار داشته، و کاملاً بر اوضاع مسلط بوده است، ولی همین که عدهای از مردم آغازگر قیام شدند، عباد بـن زیـاد درنگ را جایز ندانست و با برداشتن بیست میلیون درهم موجودی بیت المال، از سیستان فـرار کرد؛ به طوری که سیستان ماهها بدون والی ماند. پیداست که اگر عباد نمیگریخت و در سیستان مانده بود، جان خود را از دست میداد. بعد از چند ماه، عبیدالله بن زیاد به جـای والی سابق، دو برادر دیگرش، یزید بن زیاد و ابوعبیدة بن زیاد را باهم به سیستان فرستاد. طبعاً آنها نیز با مدارا با مردم سیستان رفتار کردند تا توانستند اوضاع را آرام کنند و به حکومت خود ادامه دهند. [۱]
قیام مردم سیستان : نخستین قیام که پس از حادثه عاشورا، برای خونخواهی امام حسین به وقوع پیوست، قیام مردم سیستان بر ضد حاکمان اموی بود. پیش از پرداختن به ماهیت این قیام، باید نگاهی به تاریخ ورود اسلام به آن دیار دلیرپرور، و افتخارات اهالی سیستان بعد از پذیرش اسلام در دفاع از ولایت و حقانیت امیر مؤمنان علی بیندازیم تا به شناخت بهتری از قیام آنان دست یابیم. در سال 30 قمری، عثمانبنعفان شخصی به نام رَبیع بن زیاد حارثی را با سپاهی نزد عبدالله بنعامر فرستاد تا برای فتح سیستان به آن دیار برود. هنگامی که سپاه ربیعبنزیاد با سپاه سیستان روبه رو شد، بسیاری از دو طرف کشته شدند؛ ولی تلفات مسلمانان بیشتر بود. شاه سیستان «ایران پسر رُستم پسر آزادخُو پسر بَختیار» پس از مشورت با موبد موبدان، شخصی را نزد ربیع بن زیاد فرستاد و اعلام کرد: «ما از نبرد عاجز نیستیم؛ زیرا شهر ما، شهر مردان و پهلوانان است؛ اما با خدای بلند مرتبه نمیتوان جنگید؛ چه ما در کتابها خوانده ایم که شما سپاهیان خدایید و به سوی ما خواهید آمد و محمد فرستاده خداست. بنابراین صلح کردن از جنگ و خونریزی بهتر است». به دنبال این پیشنهاد، ربیعبنزیاد دستور داد مسلمانان سلاح خود را بر زمین بگذارند،- و سرانجام کار آنان به صلح انجامید. مردم سیستان پس از پذیرش اسلام، در راه خدا و ولایت امیر مؤمنان علی بسیار کوشیدند و در تاریخ افتخارات مهمی به نام خود ثبت کردند. مؤلف تاریخ سیستان مینویسد: در زمان خلافت عثمان، «عبد الرحمن بنسَمُرة بن حَبیب» والی سیستان بود. با شروع خلافت علی وی با اموالی که از بیت المال سیستان در اختیارش بود، به معاویه پیوست و نزد او ماند. پس علی، عبدالرحمن بنجَرْوِ الطایی را والی سیستان کرد. با شروع جنگ صفین، عبدالرحمن طایی برای یاری علی نزد وی بازگشت. معاویه نیز از فرصت بهره برد و باز عبدالرحمن بن سمره را به سیستان اعزام کرد؛ اما مردم از پذیرش و همراهی او امتناع کردند و بزرگان و علمای شهر گفتند ما پیشوایی میخواهیم که پیرو سنت محمد مصطفی و علی بن ابی طالب باشد. به دنبال آن امیر مؤمنان علی به نوبت، والیانی به سیستان فرستاد تا بر آنجا حکم برانند. این موضع گیری مردم در مقابل اقدام معاویه، نشان میدهد که مردم سیستان از آغاز از موالیان علی و اهل بیت پیامبر بوده اند. از دیگر افتخارات مردم سیستان این است که وقتی در سال 41 قمری معاویه همه خطیبان و امامان جمعه را در سراسر دنیای اسلام، مکلف کرد که در خطبههایشان امیر مؤمنان علی را لعن کنند، مردم سیستان زیر بار این ننگ نرفتند و حتی این امتناع را در قرارداد صلح با حاکمان اموی گنجاندند. با اینکه در همان زمان خاندان زیادبنابیه ازطرف معاویه بر سیستان حکم میراندند، مردم سیستان از ارتکاب آن عمل ننگین سر باز زدند و حکام وقت، ناچار آنها را آزاد گذاشتند. زکریابنمحمد قزوینی (م 682ق) مینویسد: اهل سجستان (سیستان) و مردمان آن نیکاعتقاد میباشند... . بهترین وصف ایشان آن است که در زمان غلبه بنی امیه، که حکم به لعن امیر مؤمنان علی نمودند، اهل سجستان امتناع بلیغ در قبول این حکم نمودند و هرگز مرتکب این عمل شنیع نشدند. درباره قیام آنان برای خونخواهی امام حسین باید اذعان کرد که ما نمیدانیم خبر واقعه جان سوز کربلا و اسارت اهلبیت پیامبر، چه وقت به سیستان و دیگر شهرهای ایران رسید؛ اما به گواهی تاریخ، نخستین قیام مردمی بر ضد بنیامیه، کمتر از چند ماه پس از واقعه کربلا، به دست مردم سیستان برپا شد. مؤلف کتاب تاریخ سیستان مینویسد: پس از واقعه کربلا و شهادت امام حسین و اسارت اهلبیت رسول خدا و امیر مؤمنان علی از کوفه به شام، و انعکاس آن در سراسر دنیای اسلام، مردم سیستان با شنیدن این خبر به خونخواهی اباعبدالله الحسین بر ضد یزید بن معاویه و حکمران او در سیستان، عَبّاد بن زیاد (برادر عُبَیْدالله بن زیاد عامل جنایت کربلا) قیام کردند. با اینکه در آن موقع، حکمران سیستان، هم سپاه و هم نیروی انتظامی (شُرطه) و هم محکمه قضا در اختیار داشته، و کاملاً بر اوضاع مسلط بوده است، ولی همینکه عده ای از مردم آغازگر قیام شدند، عَبّاد بن زیاد درنگ را جایز ندانست و با برداشتن بیست میلیون درهم موجودی بیت المال، از سیستان فرار کرد؛ به طوری که سیستان ماهها بدون والی ماند. پیداست که اگر عَبّاد نمیگریخت و در سیستان مانده بود، جان خود را از دست میداد. بعد از چند ماه، عُبَیْدالله بن زیاد به جای والی سابق، دو برادر دیگرش، یزیدبن زیاد و ابوعبیدة بن زیاد را باهم به سیستان فرستاد. طبعاً که آنها نیز با مدارا با مردم سیستان رفتار کردند تا توانستند اوضاع را آرام کنند و به حکومت خود ادامه دهند. (تاریخ سیستان، ص81 و ص84ـ85 و ص100ـ101. بلاذری، فتوح البلدان، ج3، ص215. آثار البلاد و اخبار العباد، ص202(
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: قیامهای بعد از عاشورا
ادامه مطلب را ببينيد
حَرَّة ، واژه ای عربی و به معنای زمین سختی است، که از سنگهای سیاه شکل گرفته،[۱] گویی با آتش سوخته باشد.[۲] ریشه این واژه «ح، ر، ر» به معنای گرما بوده[۳] و جمع آن «حِرار» است.[۴] به گفته برخی، «حرّه» به نام «لابة» نیز خوانده شده است.[۵] واژه نامههای پارسی، حرّه را سنگلاخ سوخته [۶] و «سنگستان» معنا کرده اند.[۷] . زمینهای حرّه، انبوهی از سنگهای سخت سیاه رنگ و متخلخل[یادداشت ۱][۸] است، که زمینه زیست بشری و کشاورزی در آن فراهم نیست. علت به وجود آمدن این مناطق، گسلهای فراوانی است، که گاه گدازههای آتشفشانی از آن فوران کرده و سطح زمین را به صورت گسترده، بدون آنکه کوه زایی کند، میپوشاند. این گدازه ها پس از سرد شدن به رنگ تیره درمیآیند. به باور برخی، هر کدام از بخشهای این حره، به نام قبیله ای که در آن ساکن بود، خوانده میشد و تنها به بخش جنوبی حره، که بنی قریظه در آن ساکن بودند، «حره بنی قریظه» گفته میشد.[۱۰] حره، در مدینه قدیم، با توجه به سکونت قبایل، به پنج منطقه تقسیم میشد؛ دو منطقه برای یهود، که دو قبیله بنینظیر و بنیقریظه در آن زندگی میکردند و سه منطقه برای اوس، که قبیله های بنیعبدالاشهل و بنیظفر و بنیزغور بن جشم در آن ساکن بودند.[۹] . حَرّه واقم یا حره شرقیه یا حره بنیقُرَیظه، زمینی است سنگلاخی، پوشیده از سنگهای سیاه، که در شرق مدینه قرار داشته و در روایات، حدّ شرقی حرمِ مدینه شمرده شده است. در این حره، قبلیه هایی مانند بنیقریظه و بنینظیر سکونت داشتند و در سال ۶۳ق. لشکر یزید بن معاویه با مردم مدینه در این حره جنگید، که به «واقعه حرّه» شهرت یافت. در سال ۶۳ق. لشکر یزید بن معاویه به فرماندهی مسلم بن عقبه در این حره با مردم مدینه به جنگ پرداختند که به «واقعه حره» شهرت یافت.[۱۱]
واقعه حَرّه ، قیام حره یا نبرد حره، اشاره به نبردی که بین لشکر شامیان به فرماندهی مسلم بن عقبه با مردم مدینه به فرماندهی عبداللّه بن حنظلة بن ابیعامر غسیل الملائکه که بر ضد حکومت یزید بن معاویه قیام کرده بودند، دارد.
واقعه حره ، یکی از بازتابهای سیاسی و انقلابی واقعه کربلا است. در اواخر ذى حجّه سال ۶۳ هجری ، حدود دو سال پس از واقعه عاشورا، مردم مدينه به رهبرى عبداللّه بن حنظله غسیل الملائکه بر ضدّ حكومت یزید قيام كردند. يزيد، لشكرى به فرماندهى مسلم بن عقبه، از شام به مدینه فرستاد . وى با بىرحمى تمام، اين قيام مردمى را سركوب كرد. اين جنگ را از آن جهت كه در منطقه حَرّه واقع شد، «واقعه حَرّه» ناميده اند.
یزید سپاهی را به فرماندهی مسلم بن عقبه به سوی مدینه فرستاد، سپاه شام در حره توقف کرده مدتی شهر را در محاصره گرفتند و سپس به شهر تاخته، به مدت سه روز جان و مال و ناموس مردم را حلال کرده و به قتل و غارت پرداخته و نوامیس مسلمانان را هتک حرمت کردند. در این واقعه هزاران نفر از مردم مدینه، هشتاد تن از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم) و هفصد نفر از قاریان و حافظان قرآن کشته شدند. این واقعه، دومین جنایت بزرگ در حکومت یزید بود و اولین جنایت او شهادت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بود. در این قیام امام سجاد علیه السلام و هچنین برخی از صحابه با مردم همراه نشدند.
جنایات سپاه شام در مدینه : سپاه شام پس از هجوم به شهر به مدت سه روز به قتل و غارت پرداخته و نوامیس مسلمانان را هتک حرمت کردند.[۱۶] [۱۷][۱۸] [۱۹] [۲۰] [۲۱] [۲۲] . سپاهیان مسلم بن عقبه در آن سه روز، از ارتکاب هیچ عمل شنیعی، همچون تجاوز به نوامیس، بیرون کشیدن جنین از شکم زنان و کشتن نوزادان [۲۳] [۲۴] [۲۵] و توهین به صحابه بزرگ پیامبر اسلام (صلی اللّهعلیه وآله وسلم)، از جمله جابر بن عبدالله انصاری نابینا و ابوسعید خدری [۲۶] فروگذار نکردند. حتی عده ای را که به حرم رسول الله صلی اللهعلیه وآله وسلّم پناه برده بودند در داخل حرم قتلعام کردند. [۲۷] . شمار کشتگان واقعه حرّه را بیش از ۴،۰۰۰ [۲۸] و به قولی ۱۱،۷۰۰ یا ۱۰،۷۰۰ تن [۲۹] [۳۰] [۳۱] برآورد کرده اند. در این واقعه، عبدالله بن حنظله و فرزندانش نیز کشته شدند.[۳۲] [۳۳] [۳۴] [۳۵] [۳۶]
پیمان بردگی مردم مدینه : مسلم بن عقبه فرمانده لشکر یزید در مدینه دستور داد تا همه مردم به عنوان برده یزید بیعت کنند، و هرگونه که میخواست با مال و جان و ناموس مردم رفتار میکرد.[۳۷] [۳۸] [۳۹] [۴۰] [۴۱] فقط دو نفر از این بیعت استثنا شدند یکی امام سجّاد و دیگری علی بن عبداللّه بن عباس با وساطت خویشانش که در سپاه یزید بودند.[۴۲][۴۳] . مسلم از مردم برای یزید بیعت گرفت، مبنی بر اینکه آنان و پدرانشان بنده یزید بوده اند و به تعبیر دیگر، فَیء غنیمت جنگی یزید هستند [۴۴] و هرکسی را که از این فرمان سر باز میزد، گردن میزدند. [۴۵] [۴۶]
بعد از شهادت امام حسین علیه السّلام ، حاکم مدینه عثمان بن محمد بن ابوسفیان عده ای از صحابه پیامبر و بزرگان مدینه را به دمشق و دربار یزید فرستاد. به این ترتیب هیئتی مرکب از عبدالله بن حنظلة انصاری فرزند حنظلة غسیل الملائکه ، عبدالله بن ابی عمر، منذر بن زبیر بن عوام و عده ای دیگر از رجال و اشراف مدینه، به نمایندگی از مردم مدینه، برای دیدار با یزید راهی شام شدند. یزید آنها را بسیار تکریم کرد و به هر یک هدایا و خلعتهایی گرانبها بخشید؛ اما نتوانست انحرافها و اعمال خلاف شرع خود را پوشیده نگاه دارد و آن گروه از بزرگان شهر بهرغم نوازشهای یزید، پس از بازگشت به مدینه، عیاشیها و هرزه دراییهای خلیفه را برای مردم شرح دادند. با شنیدن این اخبار، مردم شوریدند و عبدالله بن حنظله را به سرکردگی برگزیدند. [۲] [۳] [۴] . عبداللّه در سخنرانی ای در میان مردم ناراضی، علت قیام خود را ترس از نزول عذاب الهی به سبب معاصی یزید ذکر کرد. [۵] . از این رو بازگشت این هیئت به مدینه، با افشاگریها و انتقادهای تند آنان از یزید همراه شد؛ تا جایی که گفتند: ما از نزد شخصی آمده ایم که دین ندارد؛ شرابخوار، و سرگرم ساز و آواز اسـت؛ سـگ بـازی میکند؛ زنان در مجلسش آواز میخوانند و خودش با بدکاران شب نشینی میکند . عبداللہ بن حنظله گفت: «من از نزد شخصی آمده ام که اگر هیچ کس با مـن همکاری نکند، به کمک پسرانم به جنگ او خواهم رفت. او به مـن پـولهـا و هدایای فراوانی بخشید و مرا بسیار تکریم کرد؛ ولی من عطایای او را فقط به این منظور پذیرفتم که در راه نبرد با او خرج کنم». منذر بن زبیر نیز گفت: «یزید صدهزار دینار به من بخشید؛ ولی این کار او مـرا از گفتن حقیقت درباره وی باز نمیدارد. به خدا سوگند، یزید شراب میخورد و چنان مست میشود که متوجه گذشت زمان نمیشود و نمازش از دست میرود». مردم مدینه با شنیدن این گزارشها، به رهبری عبدالله بن حنظله بر ضد حکومت اموی قیام، و یزید را از خلافت خلع کردند و فرماندار یزید را از شهر بیرون راندند. [۶] [۷] [۸] [۹] . آنان در این سفر به فسق و فجور و ظلم فراگیر یزید و دستگاه فاسد وی آگاهی یافته و در بازگشت به مدینه مردم را نیز از وضع فاسد دارالخلافۀ یزید آگاه کرده و علیه امویان شوریدند. [۱۰] . به همین جهت مردم یزید را خلع و با عبدالله بن زبیر بیعت نمودند. [۱۱] . آنگاه به اذن ابن زبیر، عثمان بن محمد را از امارت عزل کردند و حاکم مدینه و مروان و دیگر امویان و حامیان یزید را که حدود هزار مرد بودند و در منزل مروان بن حکم گرد آمده بودند، محاصره کردند[۱۲] . و سپس از شهر بیرون راندند و با عبدالله بن حنظله بیعت نمودند. به گفته ابن اعثم کوفی، ابن زبیر، عبدالله بن حنظله را به عنوان والی مدینه برگزید.[۱۳]
بیطرفی امام سجاد : این قیام را میتوان از آثار حادثه عاشورا قلمداد کرد چرا که حضرت زینب سلام اللهعلیها و امام سجاد علیه السّلام بعد از برگشت از اسارت پیوسته مردم را از فجایع و مفاسد یزید و امویان آگاه مینمودند. اما امام سجاد (علیه السّلام) با بررسی و ارزیابی اوضاع و ملاحظۀ خفقان شدیدی که پس از شهادت پدر بزرگوارشان به وجود آمده بود شکست قیام حره را پیشبینی میکرد. لذا میدید که اگر در آن شرکت کند، نه تنها پیروز نمیشود بلکه خود و پیروانش کشته میشوند و باقیماندۀ تشیع از بین میرود. از سوی دیگر با نفوذی که عبدالله بن زبیر در میان شورشیان یافته بود این نهضت یک نهضت شیعی به تمام معنی نمیتوانست باشد و امام هم نمیخواست امثال عبدالله بن زبیر قدرت بگیرند. [۴۷] . امام سجاد علیه السلام در این قیام با مردم مدینه همراه نشد؛ [۴۸] [۴۹] . افزون بر آنکه این قیام با اذن و حمایت عبدالله بن زبیر صورت گرفت، آگاهی امام به ضعف و عده کم اهالی مدینه در مقابله با سپاهیان بسیار شام که از خشونت و قساوت دریغ نداشتند و همچنین تصمیم آن حضرت به دور ماندن از اتهامات دولت اموی ـ که به قولی، تنها هدف حمله مسلم بن عقبه به مدینه بودـ و حفظ آن عده اندک از پیروان خویش و حفظ کرامت حرم پیامبر، از دلایل احتمالی بیطرفی امام در این واقعه بود. [۵۰] [۵۱] . از اینرو، خاندانش از این جنایت آسیبی ندیدند و خانه اش نیز پناهگاه امنی برای بسیاری از زنان و کودکان، حتی اهل و عیال مروان بن حکم، گردید و آن حضرت کسان مروان را با زن و فرزند خود به ینْبُع فرستاد. ابناعرابی نقل کرده است که زمانی که سپاه یزید قصد مدینه کرد تا جان و مال و ناموس اهل مدینه را مورد تعرض قرار دهد، حضرت علی بن حسین (علیه السلام) چهارصد تن را در میان خانه و خاندانش پناه داد و تا زمان بازگشت سپاه و خروج آنان از مدینه، این چهارصد نفر را مورد پذیرایی قرار داد. [۵۲] [۵۳] . باید توجه داشت که کیفیت پذیرایی حضرت از اینان به گونه ای بود که برخی از ایشان گفتند: ما چنین آسایشی را که در خانه علی بن حسین دیدیم حتی در خانه پدرمان شاهد نبوده ایم!![۵۴] . در بین این خانواده هایی که به حضرت سجاد (علیه السلام) پناهنده شدند خانواده مروان نیز وجود داشت چرا که در وقایعی که به اخراج هزار نفر از بنی امیه منجر شد، مروان ابتدا برای همسر خود که دختر عثمان بود، نزد عبدالله بن عمر درخواست پناهندگی کرد ولی او نپذیرفت. آنگاه خدمت حضرت زینالعابدین علیه السلام آمده و در خواست پناه دادن به خانواده خود را مطرح کرد که حضرت پذیرفتند، و خانواده او را در میان خانواده خود جای دادند.[۵۵] [۵۶] [۵۷] . پس از پایان ماجرا، امام سجاد با همراهی مروان و فرزندش، عبدالملک، نزد مسلم رفت. گویا یزید از قبل مسلم را به رعایت حال امام سفارش کرده بود؛ از اینرو، مسلم ایشان را گرامی داشت، چهارپایی زین کرد و به ایشان داد که حضرت آن را بازگرداند. [۵۸] [۵۹]
تعداد کشته شدگان : شمار کشتگان واقعه حرّه را بیش از ۴،۰۰۰ [۸۱] و به قولی ۱۱،۷۰۰ یا ۱۰،۷۰۰ تن [۸۲] [۸۳] [۸۴] [۸۵] برآورد کرده اند. عبدالله بن حنظله و فرزندانش نیز کشته شدند.[۸۶] [۸۷] . خلیفة بن خیاط اسامی کشته شدگان انصار و مهاجران را ذکر کرده است. [۸۸]
هزاران نفر از مردم مدینه : مورّخان از جمله دینوری امار کشته شدگان را بیش از ده هزار نفر اعلام کرده اند، که از این تعداد هشتاد تن از اصحاب پیامبر و هفتصد نفر از مهاجرین و انصار و ده هزار نفر از تابعان و موالی بوده اند. قتل من اصحاب النبیّ صلّی اللّه علیه وسلّم ثمانون رجلاً، ومن قریش والانصار سبع مئة، ومن سائر الناس من الموالی والعرب والتابعین عشرة آلاف. [۸۹]. قال المدائنی عن شیخ من اهل المدینة. قال: سالت الزهری کم کان القتلی یوم الحرّة قال: سبعمائة من وجوه الناس من المهاجرین والانصار، ووجوه الموالی وممّن لا اعرف من حرّ وعبد وغیرهم عشرة آلاف. قال: وکانت الوقعة لثلاث بقین من ذی الحجّة سنة ثلاث وستّین، وانتهبوا المدینة ثلاث ایّام. [۹۰] . مدائنی از شیخ اهل مدینه نقل میکند: از زهری سؤال کردم تعداد کشته گان مدینه در واقعه حره چند نفر بود. او در پاسخ گفت: هفت صد نفر از بزرگان مهاجرین و انصار و موالی و کسانی که معلوم نبود که آیا غلام بودند یا آزاد و غیر آنان که جمعا ده هزار نفر بودند.... و سه روز کامل شهر مدینه در معرض تاختوتاز و غارت بود. دینوری مینویسد: قتل من اصحاب النبیّ صلّی اللّه علیه وسلّم ثمانون رجلاً، ومن قریش والانصار سبع مئة. [۹۱] . در حادثه خونین حرّه هشتاد تن از اصحاب پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله وسلّم) و هفتصد نفر از قریش و انصار کشته شدند. بهنحوی که کسی از اهل بدر باقی نماند. و مورّخ شهیر مسعودی مینویسد: قتل من آل ابی طالب اثنان - ومن بنیهاشم ثلاثة وبضع وتسعون رجلاً من سائر قریش ومثلهم من الانصار، واربعة آلاف من سائر الناس، ودون من لم یعرف. [۹۲] از خاندان ابوطالب دو نفر و از بنیهاشم بیش از نود و از قریش به همان تعداد و چهار هزار نفر از مردم دیگر کشته شدند. یاقوت حموی میگوید: وقتل من الموالی ثلاثة آلاف وخمسمائة رجل ومن الانصار الفا واربعمائة وقیل الفا وسبعمائة ومن قریش الفا وثلاثمائة. [۹۳] . تعداد کشته ها از مردم عادی سه هزار و پانصد نفر و از انصار هزار و چهارصد نفر بودند و گفته شده است هزار و هفتصد نفر و از قریش هزار و سیصد نفر. ابن کثیر نوشته است: وقد اختفی جماعة من سادات الصحابة منهم جابر بن عبد اللّه، وخرج ابو سعید الخدری فلجا الی غار فی جبل. [۹۴] . گروهی از بزرگان صحابه مانند جابر بن عبداللّه و ابوسعید خدری برای حفظ جانشان به کوه پناه برده و ابوسعید در غاری مخفی شد. از مالک بن انس نقل شده است که گفت: قتل یوم الحرّة سبعمائة من حملة القرآن وکان فیهم ثلاثة من اصحاب النبیّ صلّی اللّه علیه وسلّم. [۹۵] در واقعه حرّه هفتصد نفر از قاریان و حافظان قرآن که سه نفر آنان از اصحاب بودند کشته شدند.[۹۶] [۹۷] . از قول مسلم بن عقبه آوردهاند که پس از اقرار به توحید، بهترین عمل خود را کشتن اهل حرّه میدانست. [۱۱۰] [۱۱۱] [۱۱۲] . مورخان مسلمان برآن اند که سرکوب وحشیانه مردم مدینه در واقعه حرّه، به انتقام خون امویان و کشته های بدر و تقاصّ قتل عثمان از مردم مدینه، به ویژه انصار، صورت گرفته است. [۱۱۳] [۱۱۴] [۱۱۵] [۱۱۶] [۱۱۷] [۱۱۸]
رهبر اين قيام ، عبد اللّه بن زبير ، يكى از كسانى بود كه با يزيد بيعت نكرد ؛ ليكن او نيز همانند بنى اميّه ، از دشمنان سرسخت اهل بيت عليهم السلام بود ، به گونه اى كه پدرش زبير را نيز به دشمنى با اين خاندان وا داشته بود . از امام على عليه السلام نقل شده كه : مازالَ الزُّبَيرُ رَجُلاً مِنّا أهلَ البَيتِ حَتّى نَشَأَ ابنُهُ المَشؤومُ عَبدُ اللّهِ .[۱۲] زبير، پيوسته از ما اهل بيت به شمار مى آمد، تا زمانى كه پسر شومش ، عبد اللّه ، بزرگ شد . ابن ابى الحديد ، مى نويسد : عبد اللّه ، همانى است كه زبير را وادار به جنگ كرد و كسى است كه رفتن عايشه را به بصره ، برايش خوب جلوه داد . او مرد بددهن و آلوده اى بود و نسبت به بنى هاشم ، كينه داشت .[۱۳] . عبد اللّه بن زبير ، پيش از ورود امام حسين عليه السلام به مكّه ، جهت زمينه سازى براى دستيابى به مسند قدرت ، وارد اين شهر شد ؛ امّا مردم از او استقبال چندانى نكردند ، بويژه كه پس از ورود امام حسين عليه السلام به مكّه ، افكار عمومى ، متوجّه ايشان گرديده بود و به همين جهت ، ابن زبير ، قلبا مايل به ادامه حضور امام حسين عليه السلام در مكّه نبود . پس از خروج امام عليه السلام از اين شهر نيز زمينه اى براى بسيج عمومى بر ضدّ حكومت يزيد به رهبرى ابن زبير ، پديد نيامد ؛ امّا پس از واقعه كربلا و شهادت امام حسين عليه السلام ، فضاى عمومى براى قيام بر ضدّ حكومت يزيد ، آماده شد و ابن زبير با اين كه دشمن سرسخت خاندان رسالت بود ، از اين فضا براى رسيدن به قدرت ، نهايتِ بهره بردارى را نمود . متن گزارش طبرى در اين باره ، چنين است : وقتى امام حسين عليه السلام كشته شد، عبد اللّه بن زبير در ميان مردم مكّه به پا خاست و كشتن او را فاجعه دانست و بويژه كوفيان را سرزنش كرد و عموم عراقى ها را مذّمت نمود و پس از ستايش و ثناى خداوند و درود فرستادن بر محمّد صلى الله عليه و آله ، گفت: عراقى ها، جز اندكى از آنها ، مردمى نيرنگباز و تبهكارند و كوفيان ، بدترين هاى عراق اند . آنان ، حسين را دعوت كردند تا يارى اش كنند و او را براى حكومت بر خود برگزينند ؛ ولى هنگامى كه بر آنها وارد شد، بر ضدّ او شوريدند و به او گفتند: يا دستت را در دست ما مى گذارى تا تو را دست بسته به نزد پسر زياد بن سميّه بفرستيم و او حكمش را در باره تو صادر كند و يا مى جنگى! به خداوند سوگند، حسين ديد كه او و يارانش بسيار اندك اند و ـ با آن كه خداوند عز و جل، هيچ كس را بر غيب ، آگاه نكرده ـ همگى كشته خواهند شد ؛ امّا او مرگ با بزرگوارى را بر زندگى ننگين ، ترجيح داد. خداوند ، حسين را رحمت كند و قاتل حسين را بى پناه سازد! به جان خودم سوگند، در مخالفت كوفيان با حسين و نافرمانى شان از او، هيچ پند دهنده و باز دارنده اى بهتر از [خودِ] او نبود ؛ ولى آنچه قرار است بشود، مى شود و خداوند ، هر گاه چيزى را بخواهد، مانعى براى آن وجود ندارد. آيا پس از حسين عليه السلام ، به چنان قومى اطمينان كنيم و گفتارشان را تصديق نماييم و پيمانشان را بپذيريم؟ نه . هرگز آنان را شايسته چنين چيزى نمى بينيم! آرى ـ به خدا سوگند ـ آنان حسين عليه السلام را كشتند، در حالى كه شب زنده دارىِ طولانى داشت و روزهاى زيادى را روزه بود و شايسته ترينِ آنها به چيزى (حكومتى) بود كه در دست آنان است و در دين و فضيلت ، شايسته ترينِ آنها بود . هلا! به خدا سوگند، حسين عليه السلام قرآن را به غِنا تغيير نداده بود و گريه از خوف خدا را به آواز ، بدل نكرده بود و روزه را با ميخوارگى و حلقه هاى مجلس ذكر را با دنبال شكار رفتن، عوض نساخته بود ـ و اينها كنايه به يزيد بود ـ . به زودى ، آنان هلاك مى شوند .[۱۴] . پس از اين سخنرانى ، ياران ابن زبير از او خواستند كه بيعت خود را آشكار كند و رسما زمام حكومت را به دست گيرد . يزيد ، دو بار[۱۵] براى سركوبى شورش مردم مكّه ، به سوى اين شهر ، سپاه گسيل كرد ؛ امّا در نهايت ، كارى از پيش نبرد و با مرگ وى در چهاردهم ربيع اوّل سال ۶۴ ، محاصره مكّه شكسته شد و سپاهيان شام ، ناكام باز گشتند .[۱۶] . پس از مرگ يزيد ، مردم حجاز و سپس عراق ، با عبد اللّه بن زبير ، بيعت كردند ؛[۱۷] . امّا سوء تدبير ابن زبير و بدرفتارى او با مردم ، بويژه بنى هاشم ، موجب شد كه حركت او ، جنبه مردمى خود را از دست داد و در پايان با حمله حَجّاج بن يوسف به مكّه ، شكست سختى را متحمّل شد و خود او نيز كشته شد و بدين سان ، حكومتش در اوايل سال ۷۳ ق ، پايان يافت .[۱۸]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: قیامهای بعد از عاشورا
ادامه مطلب را ببينيد
قیام توابین-واقعه کربلا- انتقام جویی از یزیدیان - قیام توابین- قیام های بعد عاشورا - قيام توابين- واقعه كربلا- انتقام جويي از يزيديان - قيام توابين- قيام هاي بعد عاشورا . اولین قیام شیعیان علیه امویان، قیام توابین بود.[۶] نخستین عکسالعمل همگانی در ارتباط با حادثه کربلا، قیام توابین بود که توسط مردم کوفه انجام گرفت؛ چرا که از یک سو، در کوفه شیعیان فراوانی زندگی میکردند که به امام علی علیه السلام و امام حسین(ع) علاقمند بودند و از سوی دیگر، آنان با نامه های خود، امام حسین(ع) را به عراق دعوت کردند، و سپس از یاری او سرباز زدند و در واقع امام حسین(ع) و یارانش را تسلیم دشمن کردند.[۷] . توابین در سال ۶۵ق به خونخواهی امام حسین(ع) قیام کردند. چند ماهی پس از واقعهٔ کربلا محرم ۶۱، گروهی از شیعیان کوفه که از یاری نرساندن به امام حسین(ع) سخت اظهار پشیمانی میکردند، در خانه سلیمان بن صُرَد خُزاعی گرد آمدند. در این جمع که شمار آنان را حدود ۱۰۰ تن برآورد کردهاند، از همه مشهورتر سلیمان بن صرد، صحابی کهن سال پیامبر ص بود که پیش از آن در پیکار صفین در صف لشکریان امام علی(ع) حضور داشت و خود از کسانی بود که امام حسین علیه السلام را با نامه، به کوفه دعوت کرده بود. محور خطابه ها در این تجمعات توابین، اظهار توبه از رها کردن امام حسین(ع) و نیز تصمیم به انتقام از قاتلان و مسببان شهادت امام بود.[۸] . قیام توابین از معدود حرکتها در سدهٔ نخست هجری است که مضامین دینی در آن به نحو آشکارتری جلوه یافته است.[۹] در این قیام تنها شیعیان نبودند که به توابین پیوستند، بلکه کلیه کسانی که خواهان تغییر اوضاع، از طریق جنبشی خونین بودند به توابین پیوستند. توابین معتقد بودند که مسئول قتل حسین(ع) در درجه اول حکومت بنی امیه است نه افراد؛ از این جهت به منظور خونخواهی به سوی شام حرکت کردند و گفتند پس از انتقام از بنی امیه، به سراغ جنایتکاران کوفه میرویم. انگیزه این جنبش، احساس ندامت از گناه، و شوق به جبران خطا بود. در لابلای سخنان و نامهها و خطبههای توابین، احساس عمیق پشیمانی، به خوبی لمس میشود. همین انگیزه بود که قیام توابین را در ارزیابی ظاهری به صورت یک قیام انتحارآمیز جلوه گر ساخته بود.[۱۰]
قیام توابین، یکی از بازتابهای سیاسی و انقلابی واقعه کربلا است. این قیام به فرماندهی سلیمان بن صرد خزاعی بهجهت پشیمانی کوفیان از یاری نکردن امام حسین علیه السّلام و در نتیجه شهادت آن حضرت به همراه اصحابش و اسارت اهل بیت ایشان بوده است. نهضت توابین، توسّط کسانی صورت گرفت که دعوت آنها از امام حسین علیه السّلام برای آمدن به کوفه و سستی آنها در یاری رساندن به ایشان، واقعه خونبار کربلا را به وجود آورد. بدین سان، آنان مرتکب گناه بزرگی شده بودند و میخواستند با خون خود، ننگ این گناه را از خود بزدایند. به همین جهت نیز نهضت آنان، «نهضت توّابین» نامیده شد. بخش عمده ای از مردم کوفه که تسلیم سیاست زر و زور و تزویر ابن زیاد شده بودند؛ در اثر امواج روانی، اجتماعی و سیاسی واقعه کربلا، متوجّه خطای تاریخی خود شدند و تصمیم گرفتند که با قیام بر ضدّ حکومت یزید و مجازات کردن قاتلان سیّدالشهدا، از ننگ این گناه نابخشودنی بکاهند. این گروه معتقد بودند که ننگ این گناه از دامن آنها شسته نخواهد شد، مگر آنکه یا انتقام خون امام حسین (علیه السّلام) را از قاتلان او بگیرند، و یا در این راه کشته شوند.[۱۴] [۱۵] [۱۶] [۱۷] [۱۸] . نقطه آغاز جنبش توابین، همان سال ۶۱ قمری، یعنی بلافاصله پس از فاجعه کربلا بود.[۱۹] [۲۰] . توابین از آن تاریخ، پیوسته در صدد تهیه سازوبرگ جنگی بودند و مخفیانه مردم را به خونخواهی امام حسین (علیه السّلام) دعوت میکردند.[۲۱] . مردم نیز از شیعه و غیرشیعه، دسته دسته به آنها میپیوستند. توابین هنوز سرگرم مقدمات قیام بودند که یزید مرد. پس از مرگ یزید، سران جنبش عده ای را به اطراف فرستادند تا مردم را دعوت به همکاری کنند. در این زمان بود که آنان دیگر احتیاط و پنهان کاری را کنار گذاشتند و آشکارا به تهیه اسلحه و تجهیزات جنگی پرداختند.[۲۲] . آنها سرانجام در سال ۶۵ هجری تصمیم به قیام گرفتند و آغاز ماه ربیع را زمان قیام خروج تعیین کردند[۲۳] . و در اردوگاه نُخَیله (بیرون کوفه) گرد آمدند.[۲۴] [۲۵] . از شانزده هزار تا بیست هزار عضو ثبت نام شده تنها چهار هزار تن حاضر شدند و از شیعیان بصره و مدائن خبری نبود.[۲۶] . سلیمان به کوفه مأمورانی فرستاد تا با شعار «یالَثارات الحسین» (ای خونخواهان حسین)، بازماندگان را به خروج بر انگیزند. با اینهمه، پس از سه روز انتظار تنها اندکی از شیعیان به توّابین پیوستند. سلیمان درنگ بیشتر را روا ندید و سپاهیان را توجیه کرد که جنگ در کوفه به فتنه و برادرکشی خواهد انجامید، اما اگر بر سپاه عبیداللّه چیره شوند، پیروزی بر قاتلان امام حسین (علیه السلام) در کوفه سهل خواهد بود. [۲۷] [۲۸] . سرانجام در شب جمعه پنجم ربیع الثانی سال ۶۵ قمری، نخستین شعله قیام زبانه زد.[۲۹] . در آن شب، توابین به سوی تربت پاک امام حسین (علیه السّلام) روانه شدند.[۳۰] [۳۱] [۳۲] . توابین پس از سه روز نبرد سخت با سپاه شام، که فرماندهی آنها را عبیدالله بن زیاد به عهده داشت سرانجام شکست خوردند و همه سران انقلاب به جز رفاعة بن شداد بجلی به شهادت رسیدند و عاقبت رفاعة بن شداد با گروهی اندک از توّابین شبانگاه عقب نشستند.[۳۳] [۳۴] [۳۵] . توّابین در راه بازگشت با گروهی از شیعیان بصره و مدائن که برای یاری آنان آمده بودند، برخورد کردند و همگی با اندوه فراوان به شهرهای خود بازگشتند. [۳۶] [۳۷] . سربازان بازمانده کوفی به همراه رفاعه به کوفه بازگشتند و به هواداران مختار که هم زمـان در کوفه فعالیت داشتند، پیوستند.[۳۸]
از دیگر قیامهای شیعی که در نهضت امام حسین(ع) ریشه دارد، قیام مختار ثقفی در سالهای ۶۶–۶۷ هجری قمری بود. او قبل از قیام امام حسین(ع) از شیعیان معروف کوفه بود و وقتی که مسلم بن عقیل، فرستاده امام حسین(ع) به کوفه رفت، در منزل مختار اقامت کرد.[۱۱] مختار پس از ورود مسلم بن عقیل به کوفه، با او همکاری میکرد، ولی همزمان با گرفتاری و شهادت مسلم، توسط عُبیدالله بن زیاد دستگیر و زندانی شد. او پس از حادثه عاشورا با وساطت عبدالله بن عمر شوهر خواهرش نزد یزید، از زندان آزاد گردید و چون در آن ایام عبدالله بن زبیر در مکه قیام کرده و خود را خلیفه مسلمانان معرفی میکرد، مختار رهسپار مکه شد و به همکاری با عبدالله بن زبیر پرداخت.[۱۲] . ورود مختار به کوفه همزمان با شکوفایی قیام توابین بود. وی با تبلیغات گسترده به کوفیان میگفت: جنبش توابین فاقد سازماندهی نظامی است و لذا نمیتواند موفق و کارآمد باشد.[۱۳] قیام توابین با کشته شدن سران نهضت، درهم شکست و شعله انقلاب برای مدتی به خاموشی گرایید؛ ولی طولی نکشید که با ظهور مختار قیامی دیگر شروع شد که حکومت عراق را به دست گرفت. مختار یکی از چهرههای سیاسی و پرنفوذی بود که با شعار خونخواهیِ امام حسین(ع) قیام کرد.[۱۴]
قيام كوفيان به رهبرى مختار[۳۲] : پيش از اين ، اشاره كرديم كه كوفه در جريان نهضت توّابين ، تحت سلطه حكومت عبد اللّه بن زبير بود . بدين جهت و به دليل دشمنى وى با اهل بيت عليهم السلام ، جنايتكارانى كه به دستور ابن زياد ، حادثه خونين كربلا را پديد آوردند ، مشكلى نداشتند . همچنين آنان از نهضت توّابين به رهبرى سليمان بن صُرَد نيز احتمالاً احساس خطر جدّى نمى كردند ؛ زيرا هدف اوّليه آنها ، براندازى حكومت شام بود و مى دانستند كه به اين هدف نخواهند رسيد ؛ امّا از حضور مختار در كوفه ، جدّا احساس خطر مى كردند . به همين جهت ، پس از خروج سليمان بن صُرَد و يارانش از كوفه ، سران سپاه ابن زياد (مانند : عمر بن سعد و شَبَث بن رِبعى) كه از قدرت رهبرى و فرماندهىِ مختار ، آگاه بودند و هدف او را از قيام مى دانستند ، نزد عبد اللّه بن يزيد ، كارگزار ابن زبير در كوفه ، آمدند و گفتند : مختار بر شما ، سختگيرتر از سليمان بن صُرَد است. سليمان، خروج كرد تا با دشمنان شما بجنگد و آنها را در برابرتان رام و آرام كند ؛ ولى از شهرهاى شما بيرون رفت ؛ امّا مختار قصد دارد كه در شهر شما ، به شما بتازد . پس به سوى او حركت كنيد و او را در آهن ببنديد و در زندان ، حبس كنيد تا كار مردم ، راست و درست شود .[۳۳] . با اين توطئه ، مختار ، بازداشت شد ؛[۳۴]امّا وى در زندان نيز به فعّاليت خود ، ادامه داد و هنگامى كه اطّلاع يافت كه سپاه سليمان بن صُرَد شكست خورده و باقى مانده سپاه وى به كوفه باز گشته اند ، در نامه اى محرمانه ، سران آنها را به همكارى دعوت كرد .[۳۵] . چيزى نگذشت كه مختار با ميانجيگرى عبد اللّه بن عمر ـ كه شوهرخواهرش بود ـ از زندان آزاد شد[۳۶]و هوادارانش را سازماندهى و آماده نبرد كرد . شب دوازدهم ربيع اوّل سال ۶۶ ، قيام مختار با حركت گروهى مسلّح به فرماندهى ابراهيم بن مالك اشتر[۳۷]به سوى خانه مختار ، آغاز شد . كوفه ، در حكومت نظامى به سر مى بُرد . نظاميان ، راه را بر ابراهيم و همراهان وى بستند ؛ امّا آنها فرمانده نظاميان را كشتند و نيروهاى تحت فرماندهى وى را فرارى دادند .[۳۸] . مختار ، در همان شب ، رسما فرمان قيام عمومى را صادر كرد و نيروهاى وى با شعار «يا لَثارات الحسين (اى خونْ خواهانِ حسين)!» با نيروهاى دشمن ، درگير شدند . درگيرى ها ادامه داشت تا اين كه در ربيع ثانى سال ۶۶ ، آخرين سنگرهاى دشمن سقوط كرد و شهر كوفه به طور كامل به تصرّف هواداران مختار در آمد .[۳۹] . مختار ، پس از مسلّط شدن بر اوضاع ، در صدد جستجوى جنايتكاران كربلا بر آمد و بسيارى از آنها را دستگير كرد و كشت[۴۰]؛[۴۱]امّا فرمانده مستقيم عمليات كربلا ، يعنى ابن زياد ، هنوز زنده بود . او با سپاهى كه شمار آنها به هشتاد هزار مى رسيد ، از سوى عبد الملك بن مروان ، مأموريت داشت كه قيام مختار را سركوب كند . سپاه مختار به فرماندهى ابراهيم بن مالك اَشتر ،[۴۲] در ذى حجّه سال ۶۶ ، به سوى لشكر ابن زياد ـ كه به مرزهاى شمال غربى عراق نفوذ كرده بودند ـ حركت كردند . نبرد سنگينى ميان دو لشكر در گرفت و در عاشوراى سال ۶۷ ق ، سپاه شام ، شكست خورد و ابن زياد به هلاكت رسيد .[۴۳] مختار ، سرِ ابن زياد را براى امام زين العابدين عليه السلام فرستاد . ايشان مشغول خوردن غذا بود كه فرستاده مختار ، سرِ ابن زياد را نزد ايشان آورد . برپايه گزارشى، هنگامى كه ايشان ، سر ابن زياد را ديد ، سجده شكر گزارد و فرمود : الحَمدُ للّهِ الَّذى أدرَكَ لى ثَأري مِن عَدُوّى ، وَجزَى اللّهُ المُختارَ خَيراً . أُدخِلتُ عَلى عُبَيدِ اللّهِ بنِ زِيادٍ وهُوَ يَتَغدّى ورَأسُ أبي بَينَ يَدَيهِ ، فَقُلتُ : اللّهُمَّ لا تُمِتنى حَتّى تُرِيَنى رَأسَ ابنِ زِيادٍ .[۴۴] ستايش ، خدايى را كه انتقام خون مرا از دشمنم گرفت! خداوند به مختار ، پاداش خير دهد! بر عبيد اللّه بن زياد وارد شدم ، در حالى كه غذا مى خورد و سرِ پدرم در برابرش بود. گفتم : خداوندا! مرا نميران تا زمانى كه سرِ عبيد اللّه را به من ، نشان دهى . از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود : مَا اكتَحَلَت هاشِمِيَّةٌ وَلا اختَضَبَت ، وَ لا رُئِىَ فى دارِ هاشِمِىٍّ دُخانٌ خَمسَ حِجَجٍ ، حَتّى قُتِلَ عُبَيدُ اللّهِ بنِ زِيادٍ ـ لَعَنَهُ اللّهُ ـ .[۴۵] هيچ زن هاشمى اى خضاب نكرد و سرمه نكشيد و به مدّت پنج سال ، در خانه هيچ هاشمى اى ، دودى ديده نشد (غذايى پخته نشد)، تا اين كه عبيد اللّه بن زياد ـ كه لعنت خدا بر او باد ـ كشته شد. فراريان كوفه ، به استاندار بصره ، مُصعَب بن زبير ،[۴۶] پناهنده شدند و او را به نبرد با مختار ، تحريك كردند . مُصعَب نيز آماده نبرد شد[۴۷] و دو سپاه در برابر هم قرار گرفتند ؛ امّا اين بار ، مختار ، شكستِ سختى خورد و در دار الحكومه ، تحت محاصره دشمن در آمد و در ادامه نبرد ، كشته شد و باقى مانده يارانش نيز تسليم شدند .[۴۸] . بر پايه گزارش طبرى ، كشته شدن مختار ، در چهاردهم رمضان سال ۶۷ و در ۶۷ سالگى او اتّفاق افتاد .[۴۹] . پس از شكست مختار ، يارانش نيز تسليم شدند ؛ امّا جمعى از بزرگان كوفه (از جمله عبد الرحمان بن محمّد بن اشعث) ، با اصرار ، مُصعَب بن زبيرراواداركردند كه دستوردهد همه آنان را ـ كه به شش هزار نفر مى رسيدند ـ ، بكشند .[۵۰] .
در زمان قیام امام حسین علیه السلام، مختار در کوفه سکونت داشت و از شیعیان محسوب میشد. مسلم سفیر اعزامی امام حسین علیه السلام ابتدا به خانه او وارد شد).[۵۴][۵۵] [۵۶] [۵۷] [۵۸] . در جریان حادثه کربلا مختار در زندان عبیدالله بن زیاد به سر میبرد. [۵۹] [۶۰] [۶۱] . پس از واقعه کربلا، مختار با وساطت شوهر خواهرش عبدالله بن عمر از زندان آزاد شد.[۶۲] [۶۳] . او پس از آزادی به مکه رفت و به زبیریان پیوست؛ [۶۴] . اما پس از مدتی از زبیریان جدا شد. در رمضان سال ۶۴ هجری وارد کوفه شد [۶۵] [۶۶] . و مردم را به سوی خود دعوت کرد. او از شیعیان میخواست به یاری اش شتافته، در امر قیام وی را کمک کنند.
گروهی از شیعیان به منظور بررسی ادعای مختار که خود را نماینده محمد بن حنفیه معرفی میکرد، [۶۷] [۶۸] به حجاز نزد محمد بن حنفیه رفتند.[۶۹] [۷۰] [۷۱] . محمد بن حنفیه آنها را نزد امام سجاد علیه السلام برد تا کسب تکلیف کنند. امام سجاد (علیه السلام) فرمود: عمو جان! اگر بنده ای زنگی به خاطر ما اهل بیت تعصبی داشته باشد (قیام کند)، بر مردم واجب است که او را یاری کنند. سپس فرمود: من این امر را به تو میسپارم. هرگونه که خود صلاح میدانی، عمل کن. شیعیان از نزد حضرت خارج شدند و میگفتند امام زین العابدین علیه السلام و محمد بن حنفیه به ما اجازه دادند. یا عم! لو ان عبدا زنجیا تعصب لنا اهل البیت لوجب علی الناس موازرته و قد ولیتک هذا الامر فاصنع ما شئت. [۷۲] . به همین جهت شیعیان کوفه پیرامون مختار را گرفتند. مختار پس از جلب حمایت شیعیان، ابراهیم بن مالک اشتر را نیز به سوی خویش جلب کرد مختار با ارائه نامه ای از طرف محمد بن حنفیه که خطاب به ابراهیم نوشته شده بود و از او خواسته بود که مختار را در خونخواهی از قاتلان حسین (علیه السلام) یاری کند، موفق به جلب حمایت ابراهیم شد.[۷۳][۷۴] . و قیام خویش را در سال ۶۶ هجری با شعار یا منصور امت [۷۵] [۷۶] [۷۷] [۷۸] [۷۹] . ای یاری شده بمیران و شعار یا لثارات الحسین [۸۰] [۸۱] [۸۲] آغاز کرد. در این قیام ایرانیان ساکن کوفه که به حمراء مشهور بودند، شرکت داشتند. برخی مورخان، تعداد آنها را ۲۰ هزار نفر نوشته اند.[۸۳] . مختار دستور داد هر کس به هر نحوی در فاجعه کربلا دست داشته، باید به حسابش رسیدگی شود.[۸۴] [۸۵] . از جمله کسانی که به دست مختار به قتل رسیدند، میتوان به شمر بن ذیالجوشن، عمر بن سعد، سنان بن انس، خولی بن یزید، حرمله بن کاهل اسدی، بجدل بن سلیم، حکیم بن طفیل، مرة بن منقذ و زید بن رقاد اشاره کرد. [۸۶] . مختار سرهای برخی از آنان را نزد محمد بن حنفیه فرستاد و محمد پس از مشاهده آنها در مورد مختار دعا کرد: قال اللهم لا تنس هذا الیوم للمختار و اجزه عن اهل بیت نبیک محمد خیر الجزاء فو الله ما علی المختار بعد هذا من عتب [۸۷] . مختار سپس سپاهی بزرگ متشکل از ایرانیان و اعراب به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر به مقابله با عبیدالله بن زیاد فرستاد.[۸۸] [۸۹] . ابراهیم موفق شد عبیدالله را در حوالی موصل شکست دهد و سر او را نزد مختار فرستاد. [۹۰] [۹۱] [۹۲] . مختار سر عبیدالله را به حجاز نزد محمد بن حنفیه [۹۳] [۹۴] [۹۵] [۹۶] . و به نقلی نزد امام زین العابدین علیه السلام [۹۷] فرستاد. محمد بن حنفیه و امام سجاد علیه السلام از دیدن سر عبیدالله خوشحال، و همراه خاندان رسول خدا صلی اللهعلیه وآله وسلم از لباس عزا خارج شدند و بنیهاشم در مورد مختار به ثناگویی پرداختند. امام سجاد (علیه السلام) فرمود: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اَدْرَکَ لِی ثَاْرِی مِنْ اَعْدَائِی وَ جَزَی الْمُخْتَارَ خَیْرا؛ خدا را شکر که انتقام خون مرا از دشمن گرفت و خداوند به مختار جزای خیر دهد.[۹۸] [۹۹] . و محمد بن حنفیه در حق او اینگونه دعا کرد: جزاه الله خیر الجزاء فقد ادرک لنا ثارنا؛ خدا به مختار جزای خیر عنایت کند، او انتقام ما را گرفت. [۱۰۰] . سرانجام مصعب موفق شد مختار را شکست دهد و وارد کوفه شود. [۱۰۱] [۱۰۲] مختار که به قصر پناه برده بود، سرانجام از قصر خارج شد و به قتل رسید. [۱۰۳] [۱۰۴] [۱۰۵] [۱۰۶] [۱۰۷] [۱۰۸] .
قیام مختار، یکی از بازتابهای سیاسی و انقلابی واقعه کربلا است. این قیام به فرماندهی مختار بن ابیعبیده ثقفی با هدف خونخواهی امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا به وقوع پیوست و منجر به انتقام از قاتلان آن حضرت گردید. قیام مختار در سال ۶۶ هجری قمری پس از قیام توابین آغاز شد و در سال ۶۷ قمری، با شهادت مختار و یارانش توسط مصعب بن زبیر به پایان رسید. بعد از شکست قیام توابین، مختار دوباره با وساطت عبدالله بن عمر، از زندان کوفه آزاد شد. [۳۹] [۴۰] [۴۱] [۴۲] . او نیز چنین کرد. مختار با ضمانت و تعهداتی که از او گرفته شد آزاد شد، اما به محض آزادی از زندان عزم خود رابرای قیام جزم کرد.[۴۳] [۴۴] [۴۵] . این بار بازماندگان توابین نیز به او پیوستند و انقلاب مختار با قدرت بیشتری به پیش رفت. با فراهم شدن مقدمات قیام، با پیشنهاد تنی چند از سران شیعه [۴۶] [۴۷] [۴۸] [۴۹] [۵۰] . از ابراهیم پسر مالک اشتر دعوت شد تا به قیام بپیوندد.[۵۱] [۵۲] [۵۳] [۵۴] [۵۵] [۵۶] . با سازماندهی نیروهای مردمی و بیعت و همکاری ابراهیم بن مالک اشتر نخعی، قیام با شعار «یا منصور امت» آغاز شد[۵۷] [۵۸] . و مردم از هر سوی به صفوف انقلابیون پیوستند. [۵۹] [۶۰] . از آن سو ابن مطیع نیز مردم را در مسجد جمع کرد و آنان را علیه مختار ساماندهی کرد. با شدت گرفتن جنگ بین سپاهیان ابن مطیع و نیروهای مختار، راشد بن ایاس فرمانده دشمن، و نیروهایش تار و مار شدند[۶۱] [۶۲] [۶۳] و دارالاماره نیز به محاصره مختار در آمد. [۶۴] [۶۵] . پس از سه روز محاصره با فرار ابن مطیع، دیگر محاصره شدگان در قصر نیز خود را تسلیم کردند[۶۶] [۶۷]. و مختار بر کوفه تسلط یافت. پس از تسلط بر کوفه، مختار تصمیم به قلع و قمع قاتلان امام حسین (علیه السّلام) گرفت و تعداد زیادی از حاضرین در واقعه کربلا بدست وی و نیروهایش کشته شدند [۶۸] [۶۹] [۷۰] و بسیاری هم به بصره گریختند.[۷۱] [۷۲]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: قیامهای بعد از عاشورا
ادامه مطلب را ببينيد
قیام عباسیان در سال ۱۳۲ق توسط گروهی از شیعیان به رهبری ابومسلم خراسانی آغاز شد. آنان به قصد انتقام از بنیامیه که ننگ فاجعه کربلا را در پرونده خویش داشتند، شوریدند و با شعار «الرِّضا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله» پا به میدان مبارزه گذاشتند؛ ولی بنی العباس شاخه ای از بنیهاشم از غفلت و ناآگاهی مردم در شناختِ مصادیق واقعی اهلبیت، احساساتِ به هیجان آمده شیعیان را به نفع خود مصادره کردند؛ ولی به یقین مؤثّرترین عامل پیروزی آنان در قلع و قمع کردن بنی امیّه، همان شعار خونخواهی امام حسین(ع) و شرح مظلومیت خاندان امام بوده است. آنان با انتخاب این شعار، آتش خشم مردم را بر ضد بنیامیّه برافروختند و سرانجام حکومت بنیامیه را برچیدند.[۲۷]
قیام عباسیان، یکی از بازتابهای سیاسی و انقلابی واقعه کربلا است. این قیام در سال ۱۳۲ قمری با شعار حمایت از خاندان پیامبر و پایان دادن به مظلومیت امام حسین علیه السّلام و اهل بیت آن حضرت به وقوع پیوست و موجب سقوط حکومت اموی گردید اما در نهایت خود تبدیل به طاغوتهای دیگری شدند که ظلمهای بسیاری در حق اهل بیت روا داشتند.
بزرگترین انقلابی که پس از قیام کربلا اتفاق افتاد، انقلاب عباسیان بود که در سال ۱۳۲ قمری به سقوط حکومت بنی امیه و پیروزی عباسیان انجامید. نیرومندترین اهـرم پیروزی عباسیان در این انقلاب، دو امر بود: یکی رفتار تبعیض آمیـز بنی امیه بـا مـوالی (مسلمانان غیر عرب) و تحقیر آنان، و دیگری ستمگریهای بنی امیه در حـق بنیهاشم و مظلومیت ایـن خاندان. عباسیان این دو موضوع را دستمایه تبلیغات خود بر ضد بنی امیـه قـرار دادند؛ به ویژه یادآوری شهادت امام حسین علیه السّلام بیشترین تاثیر را در تحریک مردم بر ضد بنی امیه داشت؛ زیرا بنی امیه نخستین گروهی بودند که فرزندان پیغمبر را بـه طـور دسته جمعی کشتند و زنان و دختران خاندان او را به اسیری گرفتند و در شهرها گرداندند. به گزارش مسعودی هنگامی که سر بریده مروان آخـریـن خلیفـه امـوی را نزد ابوالعباس سفاح نخستین خلیفه عباسی آوردند، ابوالعباس سجده ای طولانی کرد و پس از آنکه سر از سجده برداشت، خطاب به سر بریده مروان گفت: «ستایش خدای را که انتقام مرا از تو و قبیله ات گرفت. ستایش خدای را که مرا بر تو چیره کرد». سپس افزود: اکنون برایم مهم نیست که مرگم کی فرارسد؛ زیرا به انتقـام خـون حسین علیه السّلام دویست نفر از بنی امیه را کشتم... [۱۰۷] . ابن ابی الحدید در نقل این ماجرا، به جای دویست نفر، هزار نفر، آورده است. [۱۰۸] . همچنین عبدالله سفاح در آغاز خلافت، به بهانـه شـعری که سدیف بن میمون در مجلس او سرود و در آن ستمهای بنی امیه را در کربلا و در موارد دیگر یادآوری کرد، تظاهر به غضب نمود و دستور داد همه رجال امـوی حاضـر در مجلس را اعدام کنند.[۱۰۹] [۱۱۰] . حاصل آنکه انقلاب عباسیان، با کمکهای ابومسلم خراسانی و دیگر ایرانیان، و با شعار حمایت از خاندان پیامبر و پایان دادن به مظلومیت امام حسین علیه السّلام و اهل بیت آن حضرت به ثمر رسید. عباسیان که از دو عامل مظلومیت خاندان پیامبر و تحقیر مـوالی، حداکثر بهره برداری را کردند و با نابودی و هلاکت عمومی بنی امیه و وابستگان آنها به اهداف خود دست یافتند، در نهایت خود تبدیل به طاغوتهای دیگری شدند که ظلمهای بسیاری در حق اهل بیت روا داشتند. انقلابهای سادات حسنی، و از جمله شهید فخ بر ضـد خلفای عباسی نیز، جنبشهای دیگری بود که از نهضت عاشورا نشئت گرفت.
قیام محمد بن عبدالله بن حسن معروف به قیام نفس زکیه نخستین قیام علوی علیه خلافت بنیعباس بود که به رهبری محمد بن عبدالله معروف به نفس زکیه انجام شد. نفس زکیه پس از پیمانشکنی عباسیان در سپردن خلافت (با او به عنوان مهدی، بیعت شده بود)، در سال ۱۴۵ق در مدینه علیه منصور عباسی قیام کرد. او در این قیام به همراه بسیاری از طرفدارانش کشته شد. امام صادق علیه السلام با بیعت با نفس زکیه به عنوان اینکه او مهدی است، مخالف بود. در دوره محمد بن عبدالله، تفکر زیدیه و دیدگاه قیام به سیف در میان علویان مطرح بود. پس از قیام یحیی بن زید و شهادت وی، طرفداران تفکر قیام به سیف به محمد بن عبدالله مشهور به نفس زکیه روی آوردند.[۱] عبدالله بن حسن پدر نفس زکیه، در حدود سال ۱۲۶ق از خویشان و پیروان خود دعوت کرد تا با پسرش به عنوان مهدی، بیعت کنند و بسیاری بیعت او را پذیرفتند.[۲] طبق برخی گزارشها سه برادر ابراهیم، سفّاح و منصور عباسی[۳] و براساس گزارشها تنها منصور عباسی با نفس زکیه بیعت کردند.[۴] . امام صادق علیه السلام با نفس زکیه بیعت نکرد. بر اساس برخی گزارشها مخالفت امام صادق(ع) به دلیل نامیدن لقب مهدی اهلبیت(ع) به محمد بن عبدالله بود چرا که ایشان معتقد بود اکنون وقت ظهور مهدی نبوده و محمد بن عبدالله، آن مهدی که پیامبر صلی الله علیه وآله بشارت داده، نیست.[۵][۶] . دلیل دیگر مخالفت امام صادق(ع) آن بود که ایشان میدانست عباسیان که با محمد بن عبدالله بیعت کرده بودند، بیعت خود را خواهند شکست و از این بیعت تنها برای رسیدن خود به قدرت بهره میبرند و قیام محمد بن عبدالله به ثمر نخواهد نشست.[۷] همچنین عده ای از نویسندگان معتقدند امام صادق(ع) با هر نوع قیام و خروج مخالف بوده و رویکرد تشیع فرهنگی را دنبال میکرده است[۸] برخلاف زیدیان و دیگر علویان که بر اساس دیدگاه تشیع سیاسی رفتار میکردند.[نیازمند منبع] . البته برخی گزارشها بیعت نکردن امام صادق(ع) را فقط به سبب معرفی محمد بن عبدالله به عنوان مهدی امت دانستهاند و اما ایشان با قیام محمد بن عبدالله به عنوان اقدامی علیه ظلم و در راستای امر به معروف و نهی از منکر مخالف نبوده است. عباسیان که با محمد بن عبدالله بیعت کردند و قرار بود پس از سقوط امویان حکومت را شایسته بنیهاشم و علویان بدانند، پس از شکست امویان، امامت نفس زکیه را نپذیرفته، خود به قدرت تکیه زدند.[۹][۱۰] علویان ابتدا در دوره سفاح، نخستین خلیفه عباسی، سکوت کردند. اما در سال ۱۳۶ق با به قدرت رسیدن منصور عباسی و برخورد آشکار عباسیان با بیعت نکردن علویان، زمینه قیام علیه عباسیان فراهم شد.[۱۱] . منصور عباسی که با ادعای مهدویت و امامت نفس زکیه و تبلیغ آن در بلاد مختلف به تنگ آمده بود در اولین اقدام، عبدالله محض پدر نفس زکیه و سیزده نفر از بزرگان علوی طرفدار وی را بازداشت کرد تا توسط آنان از محل اختفای نفس زکیه مطلع شود اما ناکام ماند.[۱۲] محمد بن عبدالله در سال ۱۴۵ق در مدینه قیام کرد.[۱۳] فقها و محدثان مدینه شیعی و سنی، به سبب برتردانستن محمد بن عبدالله بر منصور، تخلف از نفس زکیه را جایز ندانسته، بیعت با منصور از روی اکراه را باطل شمردند.[۱۴] . گزارشهای تاریخی از فتوای مالک بن انس، پیشوای مالکیان، و ابوحنیفه، امام حنفیان، در حمایت از قیام محمد بن عبدالله حکایت دارد.[۱۵] به دنبال قیام محمد بن عبدالله، مدینه بدون خونریزی به دست علویان افتاد و وی توانست در مدینه حکومت کند. در این مدت بسیاری از افراد در مکه، بصره، کوفه و یمن بیعت او را پذیرفتند.[۱۶][۱۷] . حکومت محمد بن عبدالله بیشتر از دو ماه دوام نیاورد.[۱۸] چراکه با لشکرکشی عباسیان به مدینه و محاصره این شهر، بسیاری از مردم به سبب ترس از ادامه محاصره و قحطی از دور محمد بن عبدالله پراکنده شدند.[۱۹] . در این میان تهدید و تطمیعهای عیسی بن موسی، فرمانده لشکر عباسیان، نقش مهمی در جداشدن مردم مدینه از سپاه محمد بن عبدالله داشت.[۲۰] از این رو تنها ۳۱۶ نفر در برابر عباسیان مقاومت کردند.[۲۱] . سرانجام با ورود عباسیان به داخل شهر، جنگ تن به تن درگرفت؛ در نهایت محمد بن عبدالله به دست حمید بن قُحطبه در منطقه «احجار الزیت» مدینه کشته شد.[۲۲][۲۳][۲۴]بعد از کشته شدن سرش را از بدنش جدا کرده و در شهرهای مختلف گرداندند و بدن وی را در بقیع دفن کردند.[۲۵] . برخی نویسندگان ملل و نحل نوشته اند: پس از کشته شدن نفس زکیه، مغیرة بن سعید عجلی و طرفدارانش مدعی شدند، نفس زکیه نمرده است بلکه در کوه حاجر در منطقه نجد در غیبت به سرمیبرد و ظهور خواهد کرد. این گروه به محمدیه مشهور بوده و معتقد بودند نفس زکیه مهدی موعود است.[۲۶] . در اینکه آیا نفس زکیه خود را مهدی موعود میپنداشته یا اتهامی است که دیگران برای خدشهدار کردن شخصیت و قیام محمد بن عبدالله به او وارد کردهاند، دیدگاههای متفاوتی میان فقها، مورخان و محدثان وجود دارد.[۲۷] سید بن طاووس، به دفاع از عبدالله محض و قیام فرزندش محمد بن عبدالله نفس زکیه پرداخته است به گفته او، علویان معتقد نبودند مهدی از آنها است و نسبت دادن مهدی به نفس زکیه، به جهت معنای عمومی آن بوده چراکه به هر قیام کننده ای اطلاق میشده و مقصودشان مهدی موعود نبوده است.[نیازمند منبع] همچنین سید طاووس معتقد است[نیازمند منبع] حسنیان از افراد مورد علاقه امام صادق علیه السلام بوده و آنان نیز به حق امام، آگاه بودند.[نیازمند منبع] وی احادیثی که در ذمّ قیام محمد بن عبدالله صادر شده را از روی تقیه دانسته است.[۲۸] اما شیخ مفید به ذم عبدالله محض و محمد بن عبدالله نفس زکیه پرداخته است.[۲۹] کلینی نیز روایاتی در مذمت محمد بن عبدالله ذکر کرده است.[۳۰] آیتالله خویی در کتاب معجم رجال الحدیث عبدالله بن حسن و نفس زکیه را مجروح و مذموم دانسته است.[۳۱]
از قیامهای دیگری که ریشه در نهضت امام حسین داشت و یک قیام شیعی بود، قیام زید بن علی بود که در سال ۱۲۰ هجری قمری به وقوع پیوست.[۱۵] قیام زید بن علی را از سنخ نهضت امام حسین(ع) میدانند.[۱۶] گفته شده قیام او با اجازه و موافقت امام صادق علیه السلام بوده است.[۱۷] . زید بن علی بن الحسین، فرزند امام چهارم شیعیان، علیه حاکم وقت یعنی هشام بن عبدالملک، دست به قیام مسلحانه زد. قیام زید، یکی از بزرگترین قیامها علیه حکومت اموی بود که در سال ۱۲۱ق، به منظور امر به معروف و نهی از منکر، و نیز گرفتن انتقام شهدای کربلا در کوفه به وقوع پیوست. این قیام توانست ضربه ای مهلک به بدنه حکومت خاندان اموی وارد کند.[۱۸] هزاران نفر از شیعیان کوفه، مدائن، واسط، موصل و حتی خراسان با زید بیعت کردند.[۱۹] گفته شده یکی از اهداف قیام زید، تشکیل حکومت بود.[۲۰] . زید بن علی در اوائل ماه صفر سال ۱۲۱ به شهادت رسید. زید پس از مقاومت بسیار و زخمهای فراوان شهید شد؛ جسدش را پس از دفن بیرون آورده، سرش را جدا کردند، بدنش را به دار زدند و پیکرش را پس از آن به آتش سوختند.[۲۱] مرحوم مجلسی به هنگام بررسی علت شکست قیام زید بن علی میگوید چون قدرت بنیامیه منسجم و متمرکز بود زید پیروزی نیافت.[۲۲] جنبش انقلابی زیدبن علی به دلیل اقدامات سریع حاکمیت برای ازبین بردن بحرانهای سیاسی حکومت در «مرحلهٔ برانگیختگی»، از بین رفت.[۲۳] .
قیام زید بن علی، یکی از بازتابهای سیاسی و انقلابی واقعه کربلا است. این قیام به فرماندهی زید بن علی بن حسین علیه السّلام و با هدف مبارزه با ظلم و ستم بیحدوحصر حکام اموی و فسق و فجور آشکارشان و خونخواهی امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا به وقوع پیوست و موجب اضمحلال پایه های حکومت اموی گردید. قیام زید که مورد تایید امام صادق علیه السّلام بود، سرانجام در سال ۱۲۱ قمری، با شهادت وی به پایان رسید. ظلم و ستم بیحدوحصر حکام اموی و فسق و فجور آشکارشان و نیز تاخت وتاز بیباکانه آنان بر علیه مبانی و اعتقادات اسلامی، روح بلند و آزاده زید را به شدت آزرده و متأثر ساخته بود. او تنها راه مبارزه با حکومت فاسد اموی را قیام مسلحانه میدانست و عقیده داشت که باید با قیام، حکومت فاسد اموی را واژگون ساخت. از این رو هشام بن عبدالملک برای مقابله با قیام احتمالی زید او را به دمشق فراخواند و او را به سبب داشتن داعیه خلافت، سرزنش و تحقیر کرد. سپس در نامه ای از حاکم کوفه خواست به زید را از کوفه اخراج و به مدینه بفرستد.[۷۳] [۷۴] . مردم کوفه با آگاهی از این امر خود را به زید رساندند و وی را در قادسیه ملاقات کردند، و از او خواستند که در کوفه بماند تا همگی با او بیعت کنند. آنها او را به قیام فرا خوانده، اعلام وفاداری کردند و سوگند یاد کردند که تا آخرین قطره خون در راه او جهاد کنند و حمایتشان را از او دریغ ندارند. [۷۵] [۷۶] . در پی اصرار زیاد کوفیان، سرانجام زید پذیرفت و آماده قیام گردید.[۷۷] [۷۸] . زید هر چند از بی وفایی مردم کوفه آگاه بود، سرانجام با اصرارهای آنان پذیرفت که به کوفه بازگردد.[۷۹] [۸۰] [۸۱] [۸۲] [۸۳] . او ده ماه در کوفه و بصره مخفیانه مردم را به نهضت و قیام دعوت میکرد. [۸۴] . مردم کوفه دسته دسته با او بیعت کردند و آماده جنگ شدند. برخی منابع تعداد بیعت کنندگان را تا پانزده هزار نفر نیز نوشته اند.[۸۵] [۸۶] [۸۷] . این تعداد غیر از مردمی بودند که در مدائن و بصره و واسط و موصل و ری و گرگان با او بیعت کرده بودند. [۸۸] [۸۹] [۹۰] [۹۱] [۹۲] . بعد از گذشت چند ماه و با فراهم شدن مقدمات قیام، زید آشکارا آماده قیام شد [۹۳] . و به یارانش دستور آمادگی و تهیه لوازم نبرد داد.[۹۴] [۹۵] . آنان شامگاه سه شنبه مصادف با شب اول ماه صفر از شهر کوفه خارج شدند و خود را برای جنگ مهیا ساختند. [۹۶] [۹۷] [۹۸] . زید و یارانش آن شب را با شعار یا «منصورُ اَمِت» صبح کردند؛ [۹۹] [۱۰۰] [۱۰۱] [۱۰۲] . اما از آن پانزده هزار نفری که با او بیعت کرده بودند، تنها دویست و هشتاد نفر [۱۰۳] [۱۰۴] [۱۰۵] . و به نقلی سیصد نفر اطراف او را گرفته بودند. [۱۰۶] .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: قیامهای بعد از عاشورا
ادامه مطلب را ببينيد
یحیی پسر زید بن علی و نوه امام سجاد علیه السلام است. مادرش "ریطه" دختر عبدالله بن محمد بن حنفیه بود.[۱] در مورد سال تولد وی تصریحی در منابع نیامده ولی با توجه به سال شهادت ۱۲۵ق و سن او (که ۱۸ سال داشته) تولدش را سال ۱۰۷ق تخمین زده اند.[۲]
دوران زندگانی یحیی بن زید، مقارن با حکومت دو خلیفه اموی هشام بن عبدالملک و ولید بن یزید بود.
پس از آنکه زید بن علی به شهادت رسید، فرزندش یحیی خود را پنهان کرد تا بتواند به وصیت پدر خویش درباره استمرار قیام و مبارزه عمل کند.[۳] در این بین برخی از بزرگان از سر دلسوزی او را از قیام باز میداشتند. نقل شده است که امام صادق علیه السلام به او نامه ای نوشت و با آگاه کردن او از اینکه همچون پدرش کشته خواهد شد، او را از قیام باز داشت.[۴] ولی یحیی مصمم به قیام بود و از این رو آهنگ خراسان کرد.
پس از شکست قیام زید بن علی و کشته شدن زید، یاران او متفرق شدند و تنها ده نفر در کنار یحیی باقی ماندند. یحیی قصد خراسان کرد و در آغاز به سمت مدائن که در آن دوران شاهراه خراسان از مسیر عراق بود رفت.[۵] این حادثه در حالی روی داد که یوسف بن عمر، حاکم کوفه از جستجوی او دست کشیده بود؛ زیرا گمان میبرد که یحیی در خانه کوفیان مخفی شده است.[۶] زمانی که یوسف بن عمر، از حرکت یحیی به سمت خراسان آگاهی یافت، این خبر را به هشام بن عبدالملک گزارش داد و هشام نیز دستور تعقیب او را به والی خراسان نوشت.[۷] .
یحیی پس از مدتی به بلخ نزد فردی به نام «حریش بن عبدالرحمن» رفت و نزد او ماند تا اینکه هشام بن عبدالملک درگذشت و ولید بن یزید به خلافت رسید.[۸] . زمانی که ولید به حکومت رسید، یوسف بن عمر، حرکت یحیی را با منزلگاههایی که داشت برای والی خراسان نوشت. او نیز به کارگزارش در بلخ دستور داد تا حریش را وادار نماید محل اختفای یحیی را فاش سازد و در این امر شدت عمل به کار بَرَد.[۹] والی بلخ نیز چنین کرد و حریش را ششصد تازیانه زد اما او قسم یاد کرد که به خدا اگر یحیی زیر قدم من باشد من پای خود را از وی برنخواهم داشت. اما فرزند او، قریش، تاب دیدن شکنجه پدر را نیاورد و محل اختفای یحیی را گفت. والی بلخ، یحیی را دستگیر کرد و نزد والی خراسان برد.[۱۰] او نیز یحیی را به زنجیر کشید. وقتی ولید بن یزید از ماجرا آگاه شد، دستور داد که یحیی را امان دهند و او و یارانش را رها کنند.[۱۱] . وقتی خبر آزادی یحیی به گوش شیعیان خراسان رسید، گروهی از ثروتمندان آنان به سراغ آهنگری رفتند که زنجیر از گردن و دست و پای یحیی باز کرده بود و آن را به قیمت بالایی (به نقلی ۲۰ هزار درهم[۱۲]) خریدند. آنان حلقه های زنجیر را میان خویش قسمت نمودند و از آنها برای انگشتریهای خود نگین ساختند و بدین ترتیب از شخصیت یحیی تبرک جستند.[۱۳] . پس از آزادی یحیی، والی خراسان دو هزار درهم به او داد و به او پیشنهاد کرد به ولید بن یزید بپیوندد. یحیی به سوی سرخس رفت. والی خراسان به فرماندار سرخس نوشت تا یحیی را از آنجا بیرون کند و به فرماندار طوس نیز نوشت اگر یحیی به آنجا آمد اجازه اقامت به او ندهد و او را به ابرشهر(نیشابور) روانه سازد.[۱۴] والی ابرشهر نیز هزار درهم به یحیی داد و او را به بیهق فرستاد.[۱۵] یحیی اسبهایی خرید و همراه با ۷۰ نفر از یارانش به سمت ابرشهر بازگشت. وقتی والی خراسان از ماجرا آگاه شد، به فرمانداران طوس و سرخس دستور داد به کمک فرماندار ابرشهر بروند و با یحیی بجنگند. بدین ترتیب ۱۰ هزار نفر در برابر یحیی و سپاه هفتاد نفری اش صف آراستند[۱۶] و این، سرآغاز قیام یحیی بود. در این نبرد، یحیی پیروز و عمرو بن زراره کشته شد و یحیی، اسب و سلاح شان را به غنیمت گرفت.[۱۷] . پس از آن، یحیی به سوی هرات و از آنجا به سوی جوزجان حرکت کرد. والی خراسان، سپاهی با ۸ هزار سرباز به مقابله با وی فرستاد.[۱۸] همزمان عده ای از جوزجان، طالقان و فاریاب و بلخ به یحیی ملحق شدند.[۱۹] دو سپاه در روستایی به نام «ارغوی» یا «ارعونه» در نزدیکی جوزجان به هم رسیدند و میان آنها سه شبانه روز نبردی سخت درگرفت و همه یاران یحیی کشته شدند.[۲۰] . در عصر جمعه شعبان سال ۱۲۵ هجری[۲۱] غلامی آزاد شده به نام عیسی، تیری به پیشانی یحیی زد که در اثر آن یحیی به شهادت رسید. سورة بن محمد، فرمانده جناح راست سپاه اموی، سر از تن یحیی جدا کرد و آن را نزد والی خراسان فرستاد و او نیز سر را برای ولید بن یزید فرستاد.[۲۲] ولید دستور داد سر را به مدینه نزد ریطه، مادر یحیی ببرند. وقتی ریطه سر را دید گفت: او را مدت زیادی از من دور کردید و حال او را کشته به من هدیه میدهید! درود خداوند، صبحگاهان و شبانگاهان، بر او و بر پدرانش باد. [۲۳] . پیکر بیسر یحیی را نیز بر دروازه جوزجان آویختند و آن قدر در آنجا ماند تا آنکه ابومسلم خراسانی قیام کرد. پس از آن بود که پیکر یحیی را فرو آوردند و به خاک سپردند.[۲۴] امام صادق علیه السلام در روایتی گفته است که خاندان ابو سفیان حسین را کشتند خداوند سلطنتشان را از آنان گرفت و هشام نیز زید بن علی بن حسین را کشت و خداوند هم حکومتش را از او گرفت و ولید ولید بن یزید بن عبدالملک بن مروان هم یحیی بن زید را کشت در نتیجه خداوند مُلک و فرمانروایی اش را از او سلب کرد. [۲۵] [یادداشت ۱] . شهادت یحیی نمادی از مقاومت در برابر امویان شد و بر شور مردم در همراهی قیامی که در خراسان و با شعار «الرضا من آل محمد بر پا بود، رونقی دیگر بخشید. گفته اند خراسانیان، هفت روز بر یحیی عزاداری کردند و در آن سال هر فرزند پسری که متولد شد، نام یحیی یا زید را بر او نهادند.[۲۶] . نقل شده است ابو مسلم همه کسانی را که در شهادت یحیی دست داشتند، به قتل رساند.[۲۷]
مردم خراسان که از بیم بنیامیه رهایی یافته بودند، در همه جا هفت روز برای یحیی بن زید عزاداری نمودند و در آن سال هر چه پسر در خراسان زاده میشد، نامش را یحیی و یا زید میگذاردند. [۷۴] . ابومسلم نیز با یافتن دیوان سپاهیان نصر بن سیار و نام آنان در دفتر دیوان که در قتل یحیی شرکت داشتند، همگی آنان را یافت و به قتل رسانید. [۷۵] . وی تا آنجا که میتوانست یکی از دشمنان جنگی یحیی را نگذاشت جان بدر ببرد.[۷۶]
قیام یحیی بن زید قیامی به رهبری یحیی بن زید بن علی نوه امام سجاد علیه السلام بر ضد حکومت بنی امیه. این قیام در سال ۱۲۵ هجری در زمان حکومت ولید بن یزید مصادف با دوره امامت امام صادق علیه اسلام، در خراسان رخ داد و در نهایت به کشته شدن یحیی و یارانش انجامید. شهادت یحیی به نمادی از مقاومت در برابر امویان تبدیل شد و مردم را در همراهی با قیام ابومسلم خراسانی در خراسان مصمم ساخت. گفته شده سالی که یحیی به شهادت رسید، هر فرزند پسری که در خراسان متولد شد، نام یحیی یا زید را بر او نهادند.
یکی از مهمترین قیامهای خونین در دوره پایانی حکومت امویان در خراسان، قیام یحیی بن زید علوی بود. وی که در قیام پدرش حضوری فعال داشته، بعد از شهادت پدر راهی شهرهای عراق و خراسان شد و به مدت سه سال با کوششی خستگیناپذیر در صدد بیداری مردم آن سامان و تشویق آنان به رهایی از ستم امویان برآمد.[۲۴]
در زمان حکومت ولید، یحیی بن زید بن علی در جوزجان خراسان علیه ظلم و ستم خاندان اموی قیام کرد و میان او فرماندار ولید در خراسان سلم بن احوز مازنیدرگیری پیش آمد که در نتیجه آن، یحیی به شهادت رسید. مازنی سر یحیی را برید و به عنوان هدیه برای ولید فرستاد و بدنش را در خراسان به نمایش گذاشت. بدن یحیی مثل بدن پدرش که سالها آویزان بود، تا زمانی که ابومسلم خراسانی قیام کرد، بر دار بود. ابومسلم پس از اینکه مازنی را کشت، بدن زید را از دار پایین آورد و بر آن نماز گذارد و دفنش کرد. مردم خراسان به مدت هفت روز برای یحیی به عزاداری پرداختند.[۲۵] قیام یحیی هرچند موفق نشد اما تا حدودی به موفقیت رسید و باعث رواج تشیّع در آن منطقه شد.[۲۶]
بقعههای منسوب
میامی مشهد: این بقعه در جاده مشهد - سرخس به فاصله ۵۵ کیلومتری از شهر مشهد بر فراز بلندی قرار گرفته و یک کیلومتر با روستای میامی فاصله دارد. اما از کتیبه موجود در بقعه به دست میآید که این متعلق به یحیی بن حسین (ذوالدمعه) بن زید یعنی برادرزاده یحیی بن زید است.[۲۱] . گرگان:به دلیل تشابه بین جوزجان و جرجان این بقعه منسوب به یحیی بن زید شدهاست.[۲۲] . کلیدر نیشابور: این بقعه به یحیی بن محمد از نوادگان امام سجاد علیه السلام تعلق دارد که اخیراً به یحیی بن زید منسوب شدهاست.[۲۳] . سبزوار: از آنجا که زمانی یحیی بن زید در سبزوار مخفی بوده، این بنا به وی منسوب شده است.[۲۴] . ورامین: بقعه ای در ورامین نیز به یحیی بن زید منسوب است که شاید علت آن مسافرت یحیی به ری باشد.[۲۵] . بقعههای دیگری نیز در سمنان، همدان و... به یحیی بن زید منسوب است که صحت نداشته و تشابه اسمی باعث این اشتباه شده است. وبلاگ امام زاده یحیی زندگینامه و تاریخچه بقعه متبرکه و آدرس حضرت یحیی بن زید با مدیریت حجة الا سلام سیدمحمد باقری پور
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: قیامهای بعد از عاشورا
ادامه مطلب را ببينيد
قیام نفس زکیه
قیام محمد نفس زکیه ۱۴۵ هجری ، محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن ۱۰۰-۱۴۵ق ملقب به نفس زکیه از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام و نخستین قیامکننده علوی علیه خلافت بنی عباس است.او برادر ادریس بن عبدالله مؤسس حکومت ادریسیان است. پدر وی عبدالله محض با نسبت دادن لقب مهدی به او، مردم را به بیعت با وی دعوت کرد. بنی عباس در ابتدا با وی بیعت کردند؛ اما پس از سقوط امویان، قدرت را به دست گرفته، با نفس زکیه مخالفت کردند. نفس زکیه علیه منصور عباسی قیام کرد ولی بههمراه بسیاری از طرفدارانش کشته شد. امام صادق علیه السلام با بیعت با نفس زکیه بهعنوان اینکه او مهدی است، مخالف بود. مالک بن انس و ابوحنیفه معتقد بودند او برای امامت سزاوارتر از منصور عباسی است. ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن ملقب به نفس زکیه، در سال ۱۰۰ قمری به دنیا آمد. پدرش عبدالله فرزند حسن مثنی و نوه امام حسن مجتبی علیه السلام است. مادرش هند، دختر ابی عبیدة بن عبدالله بن زمعه است. او برادر ادریس بن عبدالله، بنیان گذار دودمان ادریسیان است[۱] به دلیل آنکه در تمام سلسله والدینش کنیز وجود نداشت و سلسله مادران وی همه از قریش بودند به او لقب صریح قریش دادند.[۲] . دلیل ملقب شدن او به نفس زکیه را به دلیل زهد و ورع او دانسته اند.[۳] . پس از قیام یحیی بن زید و شهادت وی، طرفداران تفکر قیام به سیف و به طورکلی علویان و غیر آنها به سوی محمد بن عبدالله نفس زکیه شتافتند. عبدالله بن حسن، پدر نفس زکیه معروف به عبدالله محض در حدود سال ۱۲۶ق در منطقه ابواء نزدیک مدینه از خویشان و پیروان خود دعوت کرد تا با پسرش بهعنوان مهدی اهل بیت بیعت کنند و بسیاری بیعت او را پذیرفتند.[۴] برخی از محققان معتقدند دلایلی چون تطبیق نام و نسب و شباهت ظاهری محمد بن عبدالله با روایات مهدوی پیامبر(ص) در مهدیانگاری نفس زکیه نقش داشت؛[۵] چنانکه همسانسازی حوادث رخ داده در آن عصر با روایات نشانههای ظهور، توسط طرفداران محمد، نیز بیتأثیر نبود.[۶] . طبق تنها منصور عباسی با نفس زکیه بیعت کردند.[۸] گفته شده مالک بن انس و ابوحنیفه امامت محمد نفس زکیه را به دلیل تَقُدّم بیعت با او از امامت منصور عباسی صحیحتر میدانستند.[۹] . موضع امام صادق علیه السلام : تنها مخالفتی که در واقعه بیعت ابواء صورت گرفت، از سوی امام صادق علیه السلام بود. بر اساس برخی گزارشها مخالفت امام صادق(ع) به دلیل نسبت دادن لقب مهدی اهل بیت(ع) به محمد بن عبدالله بود؛ چراکه ایشان معتقد بود اکنون وقت ظهور مهدی نیست و محمد بن عبدالله بههیچ عنوان مهدی که پیامبرصلی الله علیه وآله بشارت آن را داده، نیست.[۱۰] . دلیل دیگر مخالفت امام صادق(ع) آن بود که ایشان میدانست بنی العباس که برای بیعت با محمد بن عبدالله نفس زکیه آمده بودند، بیعت خود را با وی خواهند شکست و هدف آنها از نزدیک شدن به علویان، فراهم کردن زمینه برای رسیدن خود به قدرت بود.[۱۱] . عده ای از نویسندگان علاوه بر دلیل نخست معتقدند امام صادق(ع) همچون پدر خود، امام محمد باقرعلیه السلام، با هر نوع قیام و خروج مخالف بوده و رویکرد تشیع فرهنگی را دنبال میکرده است[۱۲] برخلاف زیدیان و دیگر علویان که بر اساس دیدگاه تشیع سیاسی رفتار میکردند. البته برخی گزارشها بیعت نکردن امام صادق(ع) را فقط به سبب معرفی محمد بن عبدالله بهعنوان مهدی امت دانستهاند و ایشان با قیام محمد بن عبدالله به عنوانی اقدامی علیه ظلم و ستم و در راستای امر به معروف و نهی از منکر مخالف نبوده است.[۱۳] به هر روی با مخالفت امام صادق(ع) برخورد شایسته ای صورت نگرفت و ایشان از سوی عبدالله محض؛ پدر محمد، متهم به حسد شد.[۱۴] . محمد بن عبدالله نفس زکیه در سال ۱۴۵ق در مدینه بر ضد منصور عباسی قیام کرد.[۱۵] فقها و محدثان مدینه با اینکه برخی از آنها شیعه نبودند، اما به سبب برتر دانستن محمد بن عبدالله بر منصور، تخلف از نفس زکیه را جایز ندانسته، بیعت با منصور از روی اکراه را باطل شمردند.[۱۶] . با لشکرکشی عباسیان به مدینه و محاصره این شهر، بسیاری از مردم به سبب ترس از ادامه محاصره و قحطی از دور محمد بن عبدالله پراکنده شدند.[۱۷] .
قیام محمد نفس زکیه در سال ۱۴۵ هجری (۷۶۲–۷۶۳ میلادی) علیه منصور دوانیقی خلیفه عباسی رخ داد و در همان سال نیز سرکوب شد و محمد فرزند عبدالله بن حسن مثنی ملقب به نفس زکیه کشته شد. این قیام توسط بنوحسن از خاندان علی شکل گرفت. محمد در مدینه و برادرش ابراهیم در بصره بپاخاستند. محمد تنها دو هفته پس از قیام توسط منصور سرکوب و کشته شد. ابراهیم هم سه ماه پس از آن در باخمرا شکست خورد و کشته شد. سرکوب این قیام به تثبیت موقعیت عباسیان کمک کرد. در اواخر خلافت امویان، بنی هاشم از جمله ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، منصور دوانیقی، صالح بن علی، عبدالله بن حسن مثنی، پسران او محمد و ابراهیم و نیز محمد بن عبدالله بن عمرو بن عثمان برای تعیین رهبری به منظور قیام علیه بنی امیه گرد آمدند. عبدالله بن حسن مثنی، فرزندش محمد ملقب به نفس زکیه را که به تقوا شهره بود پیش انداخت و از حاضران خواست تا به عنوان مهدی با وی بیعت کنند. حاضران از جمله بنی عباس شامل منصور دوانیقی نیز با بیعت کردند. جعفر بن محمد صادق، امام ششم شیعه امامیه، با این کار مخالفت کرد و گفت وی مهدی نیست. به نوشته بلاذری و برخی دیگر جعفر صادق پیش گویی کرد که خلافت به بنی عباس میرسد و بنا بر برخی روایات گفت که منصور دو پسر عبدالله بن حسن را خواهد کشت. اما عبدالله نپذیرفت و گفت که جعفر به خاطر حسادت بر فرزند وی چنین میگوید. در زمان خلافت مروان دوم، وقتی که داعیان عباسی در خراسان بزرگ برای ابراهیم امام از مردم بیعت گرفتند، بنی عباس از علویان جدا شدند.[۱] . محمد به کثرت زهد و عبادت و فقه و دانایی معروف بود. او نامزد جمعی از بنیهاشم برای خلافت پس از امویان بود ولی با پیشیگرفتن بنیعباس به چنین مقامی نرسید. اما با آغاز حکومت عباسیان، حمایت عمومی در میان مردم و حتی دانشمندان و اهل حدیث برای او به وجود آمد.[۲] محمد در سال ۱۴۵ هـ. ق خروج کرد و با دویست و پنجاه نفر وارد مدینه شد و مردم به فتوای مالک بن انس با وی بیعت کردند. منصور او را ابتدا دعوت به صلح کرد، اما محمد نپذیرفت و با عده ای کمی از یارانش که هنوز بر بیعت خود پایدار بودند به نبرد سپاه خلیفه رفت و شکست خورد و مقتول شد. امام صادق (ع) و قیام محمد نفس زکیه ، زندگانی امام صادق، نوشته سید جعفر شهیدی .
سرانجام با ورود عباسیان به داخل شهر، جنگ تن به تن درگرفت و محمد بن عبدالله به دست حمید بن قُحطبه در منطقه «احجار الزیت» مدینه کشته شد.[۱۸] بعد از کشته شدن، سرش را از بدنش جدا کرده و در شهرهای مختلف گرداندند و بدن وی را در بقیع دفن کردند.[۱۹] . در آخرین لحظات، از صدهزار نفر که با او بیعت کرده بودند، فقط ۳۱۶ نفر به عدد اصحاب بدر بودند. آن وقت محمد با اصحاب خود غسل کرده و حنوط بر پای خود کشیدند و بر عیسی و لشگرش حمله کردند. لشگر عیسی هم به یکباره حمله کرد و در جنگ تن به تن، محمد بن عبدالله به دست حمید بن قُحطبه کشته شد.[۱۷] سر نفس زکیه را نزد منصور بردند و او دستور داد که آن را در شهرها بگردانند و در کوفه نصب کنند. سپس زینب خواهر محمد و فاطمه دخترش، جسد او را به قبرستان بقیع برده و دفن کردند.[۱۸] . سال ۱۴۵ هـ.ق مدت ظاهر بودن محمد نفس زکیه تا موقع شهادتش، دو ماه و هفده روز بود و عمرش ۴۵ سال. مقتل او در «احجار الزیت» مدینه بود؛ چنانکه امیرالمؤمنین علیه السلام در اخبار غیبیه خود به آن اشاره فرموده بود، بقوله: «و انّه یُقتل عند احجار الزیت». بدین سبب از القاب او «قتیل احجار الزیت» است.
روايت راجع به نفس زکيه ازکتاب کافي شريف است، چون محوريت بحث ما کتب اربعه:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ7يَقُولُ خَمْسُ عَلَامَاتٍ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ الصَّيْحَةُ وَ السُّفْيَانِيُّ وَ الْخَسْفُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ وَ الْيَمَانِيُّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ خَرَجَ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ قَبْلَ هَذِهِ الْعَلَامَاتِ أَ نَخْرُجُ مَعَهُ[قيامهاي زيادي در زمان حضرت امام صادق عليه السلام انجام ميشد وحضرت ميفرمودند هرکس قيام کند مخارج اهل وعيالش با من است چون حکومت عباسيين بايد متزلزل شود.] قَالَ لَا فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ تَلَوْتُ هَذِهِ الْآيَةَ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ[شعراء/4] فَقُلْتُ لَهُ أَ هِيَ الصَّيْحَةُ فَقَالَ أَمَا لَوْ كَانَتْ خَضَعَتْ أَعْنَاقُ أَعْدَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ[کافي، ج8 ص310، ح483، حديث الفقهاء و العلماء.[ اثبات الهداة[ج3 ص582] به نقل از بحارالانوار: وَبِالْإِسْنَادِ يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ7فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ إِلَى أَنْ قَالَ يَقُولُ الْقَائِمُ7لِأَصْحَابِهِ يَا قَوْمِ إِنَّ أَهْلَ مَكَّةَ لَا يُرِيدُونَنِي وَ لَكِنِّي مُرْسِلٌ إِلَيْهِمْ لِأَحْتَجَّ عَلَيْهِمْ بِمَا يَنْبَغِي لِمِثْلِي أَنْ يَحْتَجَّ عَلَيْهِمْ فَيَدْعُو رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِهِ[در کتاب سروراهل ايمان بجاي اين کلمه، منهم دارد.] فَيَقُولُ لَهُ امْضِ إِلَى أَهْلِ مَكَّةَ فَقُلْ يَا أَهْلَ مَكَّةَ أَنَا رَسُولُ فُلَانٍ إِلَيْكُمْ وَ هُوَ يَقُولُ لَكُمْ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ الرَّحْمَةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ الْخِلَافَةِ وَ نَحْنُ ذُرِّيَّةُ مُحَمَّدٍ وَ سُلَالَةُ النَّبِيِّينَ وَ إِنَّا قَدْ ظُلِمْنَا وَ اضْطُهِدْنَا وَ قُهِرْنَا وَ ابْتُزَّ مِنَّا حَقُّنَا مُنْذُ قُبِضَ نَبِيُّنَا إِلَى يَوْمِنَا هَذَا فَنَحْنُ نَسْتَنْصِرُكُمْ فَانْصُرُونَا فَإِذَا تَكَلَّمَ هَذَا الْفَتَى بِهَذَا الْكَلَامِ أَتَوْا إِلَيْهِ فَذَبَحُوهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ هِيَ النَّفْسُ الزَّكِيَّةُ فَإِذَا بَلَغَ ذَلِكَ الْإِمَامَ قَالَ لِأَصْحَابِهِ أَلَا أَخْبَرْتُكُمْ[درکتاب سرور اهل ايمان به جاي آن، الا اخبرکم دارد.] أَنَّ أَهْلَ مَكَّةَ لَا يُرِيدُونَنَا فَلَا يَدْعُونَهُ حَتَّى يَخْرُجَ[ادامه روايت بحار الانوار: فيَهْبِطُ مِنْ عَقَبَةِ طُوًى فِي ثَلَاثِمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا عِدَّةِ أَهْلِ بَدْرٍ حَتَّى يَأْتِيَ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ فَيُصَلِّي فِيهِ عِنْدَ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ وَ يُسْنِدُ ظَهْرَهُ إِلَى الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ ثُمَّ يَحْمَدُ اللَّهَ وَ يُثْنِي عَلَيْهِ وَ يَذْكُرُ النَّبِيَّ ص وَ يُصَلِّي عَلَيْهِ وَ يَتَكَلَّمُ بِكَلَامٍ لَمْ يَتَكَلَّمْ بِهِ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ فَيَكُونُ أَوَّلُ مَنْ يَضْرِبُ عَلَى يَدِهِ وَ يُبَايِعُهُ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ يَقُومُ مَعَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَيَدْفَعَانِ إِلَيْهِ كِتَاباً جَدِيداً هُوَ عَلَى الْعَرَبِ شَدِيدٌ بِخَاتَمٍ رَطْبٍ فَيَقُولُونَ لَهُ اعْمَلْ بِمَا فِيهِ وَ يُبَايِعُهُ الثَّلَاثُمِائَةِ وَ قَلِيلٌ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ ثُمَّ يَخْرُجُ مِنْ مَكَّةَ حَتَّى يَكُونَ فِي مِثْلِ الْحَلْقَةِ قُلْتُ وَ مَا الْحَلْقَةُ قَالَ عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ شِمَالِهِ ثُمَّ يَهُزُّ الرَّايَةَ الْجَلِيَّةَ وَ يَنْشُرُهَا وَ هِيَ رَايَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص السَّحَابَةُ وَ دِرْعُ رَسُولِ اللَّهِ ص السَّابِغَةُ وَ يَتَقَلَّدُ بِسَيْفِ رَسُولِ اللَّهِ ص ذِي الْفَقَارِ، وَ فِي خَبَرٍ آخَرَ مَا مِنْ بَلْدَةٍ إِلَّا يَخْرُجُ مَعَهُ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ إِلَّا أَهْلَ الْبَصْرَةِ فَإِنَّهُ لَا يَخْرُجُ مَعَهُ مِنْهَا أَحَد. بحارالانوار، ج52 ص 307[ . براي توضيح بيشتراين قسمت روايت ديگري را از امام باقرعلیه السلام به نقل ازابو خالد کابلي بيان ميکنيم: وَ بِالْإِسْنَادِ إِلَى الْكَابُلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍعلیه السلام قَالَ يُبَايَعُ الْقَائِمُ بِمَكَّةَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ وَ يَسْتَعْمِلُ عَلَى مَكَّةَ ثُمَّ يَسِيرُ نَحْوَ الْمَدِينَةِ فَيَبْلُغُهُ أَنَّ عَامِلَهُ قُتِلَ [از اين فراز روايت معلوم ميشود اين جريان مربوط به بعد از ظهور حضرت است.]فَيَرْجِعُ إِلَيْهِمْ[به سوي اهل مکه.[ فَيَقْتُلُ الْمُقَاتِلَةَ وَ لَا يَزِيدُ عَلَى ذَلِكَ[بحارالانوار، ج52 ص 309. [
غفلت محمد از عباسیان و دشمنان درون مدینه
محمد از عباسیان و حامیان آنها در مدینه غفلت کرده بود. آنها در شهر آزاد بودند و این خود یکی از عوامل شکست محمد در جنگ بود. اسماء دختر حسن بن عبد الله بنعبید الله بن عباس دستور داد روسری سیاهی بر منارة مسجد برافراشتند. این کار باعث شد سپاهیان محمد گمان کنند، عباسیان وارد شهر شده اند. ازاینرو، جنگ را رهاکردند وگریختند. (یعقوبی، 1371، ج2، ص368/ ابناثیر، بیتا، ج1، ص117) یعقوبی مینویسد: «اسماء در مدینه بود و با محمدبنعبدالله دشمنی داشت». (یعقوبی، 1371، ج2، ص368)
قیام محمد آثار و نتایجی به دنبال داشت.
الف- تلاش عباسیان برای مشروعیت بخشی سیاسی به خود . عباسیان پس از روی کارآمدن، بهدنبال مشروعیت برای حکومت خود بودند. آنان از علویان مقبولیت و مشروعیت کمتری داشتند. علویان از سالها پیش مدعی جانشینی پیامبر بودند و خلافت را حق خود میدانستند. حال، عباسیان پس از به قدرت رسیدن باید در برابر ادعای آنان، دلایل و استناداتی برای مشروعیت بخشی به حکومت خود بیابند. ازاینرو آنان نظریه «وراثت اعمام» را که منصور مبتدع و مطرح کننده آن بود، مطرح کرند. در سنت جاهلی عرب، وراثت عم بر وراثت بنت ارجحیت داشت. عباسیان از این نظریه استفاده کردند و خود را جانشین پیامبر دانستند؛ اما تلاشهای منصور در جهت جلب نظر فقها و استفاده از آرا و نظرات آنها در این زمینه، نشاندهنده عدم موفقیت نظریه «وراثت اعمام» است.
ب - رشد مرثیه سرایی در ادب شیعه . شعر، آیینه تمام نمای اوضاع سیاسی و اجتماعی هر جامعه، و بازگوکننده مسائل و حوادثی است که در یک جامعه اتفاق میافتد. با توجه به سختیها و مصیبتهایی که در زمان منصور بر بنی حسن گذشت، به ویژه ماجرای قیام محمد و به شهادت رسیدن او، شاهد رشد مرثیه سرایی در این دوره هستیم. مرثیه هایی که درباره محمد سروده شده است، در کتاب مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی، و دیوان شعرای قرن دوم هجری یافت میشود.
ج - سختگیری و فشار بر علویان . پس از سرکوبی قیام محمد، گذشته از دستگیری بزرگان بنی حسن و کشته شدن یا درگذشت بسیاری از آنها در زندان منصور که میتواند پیامد قیام محمد نفس زکیه باشد منصور تلاشهای همه جانبه ای در جهت کنترل فعالیت علویان آغاز کرد تا از اقدامات احتمالی علویان ضد حکومت خود جلوگیری کند. در این راستا، او اموال و املاک بنی حسن ودیگر علویان، از جمله امام صادق علیه السلام را ضبط کرد] طبری، بیتا، ج11، ص4853/ ابناثیر، بیتا، ج9، ص194[
د - تاثیرگذاریبر مدینه . پس از پایان قیام محمد، منصور سیاستهای تنبیهی برای مردم مدینه درپیش گرفت. کسانی را که به محمد پیوسته و از او حمایت کرده بودند، بازخواست و تنبیه کرد. از سوی دیگر، دستور داد مدینه را محاصره اقتصادی کنند، که تا پایان حکومت منصور پابرجا بود. این امر باعث شد مدینه در قحطی به سر برد و مردم در سختی باشند. و دیگر از قیامها و فعالیتهای سیاسی دیگر بر علیه عباسیان حمایت نکنند.[ درباره سیاستهای تنبیهی منصور، ر. ک: طبری، بیتا، ج11، ص4861 - 4867/ ابن اثیر، بیتا، ج9، ص196.[
ه - تأثیرگذاری بر قیامهای دیگر . قیام محمد، آغاز فعالیتهای سیاسی بر ضد عباسیان بود. محمد با حرکت خود در برابر منصور، آغازگر جنبش ضد عباسی شد که چندین سال ادامه یافت. پس از او چند تن دیگر از حسنیان نیز راه او را ادامه دادند و در برابر عباسیان قیام کردند. پس از نفس زکیه، ابراهیم در بصره، حسین بن علی (صاحب فخ) در مدینه، یحیی بن عبدالله در طبرستان، و ادریسبنعبدالله در مغرب قیام کردند. در این میان، ادریس توانست در مغرب حکومتی تشکیل دهد. بنابراین، وی نخستین حکومت حسنی را پس از چندین قیام تأسیس کرد.
پس از محمد بن عبدالله، برادرش یعنی ابراهیم بن عبدالله، در ماه رمضان سال ۱۴۵ قمری در بصره قیامش را آشکار کرد و با هوادارانش این شهر را از سیطره عباسیان بیرون آورد. اما بعدا با سپاه منصور دوانیقی در مکانی به نام "باخمری" واقع در ۱۶ فرسنگی کوفه مواجه شد و پس از نبردی بزرگ، سرانجام قیام ابراهیم بن عبدالله نیز به شکست منتهی شد.[۱۰].
ظهور فرقه محمدیه : برخی نویسندگان ملل و نحل نوشته اند: پس از کشته شدن نفس زکیه، مغیرة بن سعید عجلی موسس فرقه غالی مغیریه [۲۰] و طرفدارانش مدعی شدند، نفس زکیه نمرده است؛ بلکه در کوه حاجر در منطقه نجد در غیبت به سرمی برد و ظهور خواهد کرد. این گروه به محمدیه مشهور بوده و معتقد بودند نفس زکیه مهدی موعود است.[۲۱]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: قیامهای بعد از عاشورا
ادامه مطلب را ببينيد
شهداي فخ- معناي فخ - شهدای فخ- معنای فخ - فخ یعنی چه؟ که گویند شهدای فخ؟ - فاجعه فخ -قيام حسين فخ
منطقه فخ یا محله شهدای مکه، در ورودی شمالی مکه "بعد از مسجدتنعیم" و در چهار کیلومتری مسجدالحرام قرار دارد.[۷۴] این منطقه مقبره بعضی از صحابه بوده است.[۷۵] به گفته پژوهشگران، قبور شهدای فخ در محله شهدای مکه، در دو بخش قرار دارد:[۷۶] بخشی از شهدای فخ در محل محصوری دفن شده اند که تابلوی «مقبرةُ عبدالله بن عمر، رقم ۲» بر دیوار آن قرار دارد. قبر تعداد دیگری نیز روبه روی آن محل، در دامنه کوهِ فخ «جبل البرود» یا «جبل الشهید»[۷۷] واقع است.[۷۸] در سال ۶۰۱ق بر مزار صاحب فخ بقعه ای ساخته شد.[۷۹] در کنار کوه فخ، منطقه همواری به نام ذیطُویٰ وجود دارد که گفته شده محل تشکیل جلسات قبیله قریش در واقعه صلح حُدَیبیه بوده است.[۸۰] .
صاحب فخ : حسین بن علی معروف به صاحب فَخ، از پدر و مادر، از نوادگان [یادداشت ۱] امام حسن بود.[۸] پدرش، علی (معروف به علیِ نیکو و بزرگوار) و مادرش، زینب دختر عبدالله محض بود که به دلیل عبادت فراوانشان، به زوج صالح شهرت داشتند.[۹] صاحب فخ را فردی شجاع و کریم معرفی کرده،[۱۰] در سخاوتش روایتهای مختلفی بیان کرده اند.[۱۱] شیخ طوسی وی را در زمرۀ اصحاب امام صادق برمیشمارد.[۱۲] صاحب فخ در ذی الحجة سال ۱۶۹ق در ۴۱ سالگی درگذشت.[۱۳] .
واقعهٔ فَخ یا قیام صاحب فَخ : از قیامهای علویان علیه عباسیان در سال ۱۶۹ق که در روایتی از امام جواد علیه السلام، بعد از واقعه کربلا، سخت ترین ابتلای اهلبیت علیه السلام بوده است. این واقعه به رهبری حسین بن علی بن حسن معروف به صاحب فخ از نوادگان امام حسن علیه السلام در عصر امام کاظم علیه السلام و در مدینه شکل گرفت و به کشته شدن او و بیشتر یارانش انجامید. از آنجا که این واقعه در منطقه فخ در چهار کیلومتری مسجدالحرام رخ داد به قیام فخ یا قیام صاحب فخ مشهور شده است. براساس برخی روایتها، امام کاظم(ع) از بیعت با حسین فخی خودداری کرد و از موفق نشدن قیام او خبر میداد. البته در گزارشهایی، از مشورتخواهی صاحب فخ از امام و در تعدادی دیگر، از دستور امام به قیام، سخن به میان آمده است؛ اما در مقابل، حدیث دیگری وجود دارد که میگوید امام به مشورتخواهی قیامکنندگان پاسخ مثبت نداده است. با این حال عده ای از پژوهشگران بر این باورند که در روایات، موضعگیری صریحی از امام کاظم(ع) در تأیید یا رد این قیام دیده نمیشود. تعدادی از محققان نیز با استناد به احادیثی در تأیید شخصیت صاحب فخ، این قیام را مورد تأیید امام دانسته اند؛ ولی بعضی دیگر این دلیل را ناکافی شمرده اند. به گفته تاریخ نگاران قیام صاحب فخ، به دنبال سخت گیریهای حکومت عباسی علیه علویان شکل گرفت. حسین فخی، ماهها پیش از واقعه، افراد بسیاری را از شهرهای مختلف، برای قیام در موسم حج دعوت کرد و از آنها بیعت گرفت. آزار و اذیتهای بیش از حد والی مدینه، حسین را وادار کرد قیام خود را یک ماه زودتر ذیالقعده در مدینه آشکار کند. قیام کنندگان در مدت کوتاهی بر مدینه مسلط شدند و به سوی مکه حرکت کردند. عده ای از عوامل حکومت که در سفر حج بودند، با دستور هادی عباسی، در برابر قیام کنندگان جنگیدند. در این جنگ که در ۸ ذیالحجه انجام شد، صاحب فخ و بسیاری از افرادش کشته شدند و تعدادی نیز اسیر شدند یا گریختند. در پی این جنگ، والی مدینه خانه و اموال جمعی از قیام کنندگان را به آتش کشید و برخی دیگر را مصادره کرد. سرهای شهدا، همراه اسیران، نزد خلیفه فرستاده شد. به نظر محققان، قیام پیش از موعد و همراهی نکردن برخی از بزرگان علوی و همچنین مردم مکه و مدینه از مهمترین علتهای شکست قیام فخ بوده است. در موضوع واقعه فخ، کتابهای مختلفی نوشته شده که اَخبارُ فَخ به قلم احمد بن سهل رازی درگذشته قرن چهارم از قدیمیترینِ آنهاست.
حادثه فخ، رویدادی تلخ برای شیعیان : حادثهٔ فخ از تلخ ترین حوادث تاریخ تشیع معرفی شده و روایتهایی از پیامبر صلی الله علیه وآله و امامان شیعه[۱] گواه بر این ادعا دانسته شده است.[۲] طبق روایتی از امام جواد علیه السلام، پس از واقعه کربلا، این حادثه بزرگ ترین ابتلای اهلبیت علیهم السلام بوده است.[۳] بر اساس روایتی که اَبوالفَرَجِ اِصفَهانی تاریخ نگار قرن چهارم قمری نقل کرده است، پیامبر(ص) و امام صادق علیه السلام از کشته شدن حسین بن علی صاحب فخ در فخ پیشگویی کرده و از بهشتی بودن او خبر دادهاند.[۴] همچنین روایت شده است امام کاظم علیه السلام با گریه بر شهدای فخ، از خداوند برای قاتلان آنها مرگ و عذاب شدید درخواست میکرد.[۵] امام کاظم کفالت ایتام و بیوگانِ علویانی را که در فخ به شهادت رسیدند، برعهده گرفت.[۶] واقعه فخ در اشعار شاعران متعددی انعکاس یافته است که از آن جمله میتوان به شعر تائیه، سرودهٔ دِعبِل خُزاعی اشاره کرد.[۷]
موضع گیری امام کاظم در برابر قیام : براساس روایتی که کلینی در کتاب کافی نقل کرده است، هنگامی که صاحب فخ قیام کرد، امام کاظم را به بیعت فراخواند؛ اما امام با ردّ بیعت، از او خواست وی را به بیعت وادار نکند و او نیز چنان کرد.[۱۴] عبدالله مامقانی معتقد است درخواست بیعت صاحب فخ از امام کاظم(ع) ، صوری بوده است تا در صورت موفقیت، امر خلافت را به او واگذار کند؛ ازاینرو امام از روی تَقیّه، حسین را از قیام منع کرد؛ ولی در باطن از اقدام او راضی بود؛ همچنان که پس از شهادتش برای او طلب رحمت کرد.[۱۵] . در گزارش ابوالفرج اصفهانی آمده است حسین برای قیام، با امام کاظم علیه السلام مشورت کرد و قیام با دستور امام انجام شده است.[۱۶] همچنین مطابق آنچه سید ابن طاووس از عالمان شیعه در قرن هفتم هجری نقل کرده، هادی عباسی قیام حسین را مستند به دستور امام کاظم (ع) میدانست.[۱۷] با این حال، برپایه روایتی از کتاب کافی، یحیی بن عبدالله در نامه ای به امام کاظم (ع)، از پاسخ منفی امام به مشورتخواهی آنها در قیام فخ، گلایه کرده است.[۱۸] . به گفته احمد بن ابراهیم حسنی و احمد بن سهل، دو تن از تاریخ نگاران زیدیمذهب در قرن چهارم قمری، امام کاظم(ع) هنگام واقعه فخ، برای انجام حج در مکه بوده است.[۱۹] به گزارش این دو، موسی بن عیسی، یکی از عوامل دستگاه خلافت عباسی، هنگام جنگ، امام را احضار کرد و امام به آنجا رفت و تا پایان کارزار همراه وی ماند.[۲۰] طبق این گزارش، پس از کارزار، هنگامی که امام به سرزمین منا رفت، سرهای بریده شده را نزد او آوردند.[۲۱] به نقل ابوالفرج اصفهانی، امام کاظم علیه السلام با دیدن سر حسین بن علی، آیه استرجاع را خواند و با ذکر خوبیهایش، او را فردی درستکار معرفی کرد.[۲۲] . علامه مجلسی مؤلف کتاب بحارالانوار، اگر چه شخصیت حسین فخی را ستوده، اما معتقد است نکوهشهایی هم در شخصیت او مطرح شده است.[۲۳] برخی پژوهشگران بر این باورند که اگرچه روایتهایی در تأیید شخصیت صاحب فخ وجود دارد، اما آنها دلیلی بر تأیید قیام او از سوی امامان شیعه نیست.[۲۴] رسول جعفریان، تاریخپژوه، نیز اگرچه قیام فخ را در ردیف سالم ترین قیامهای علویان بر ضد عباسیان میداند، مینویسد چنین یقینی وجود ندارد که این قیام به دستور امام کاظم(ع) انجام گرفته است؛ بلکه میتوان گفت شیعیان امامی با این قیامها موافقتی نداشتند؛ چراکه در این مسئله، با علویها درگیر بودند و میان آنان اختلافاتی پدید آمد.[۲۵].
زمینه های قیام : به گفته یعقوبی، مورخ سده سوم قمری، وقتی هادی عباسی در سال ۱۶۹ق به حکومت رسید، فشار بر علویان را شدت داد و در تعقیب طالبیان اصرار ورزید.[۲۶] او به ایجاد رعب و وحشت علیه علویها پرداخت و مقرّریها و بخششهایی را که پدرش مهدی عباسی به آنان داده بود، همه را قطع کرد.[۲۷] وی همچنین به مأمورانش در نقاط مختلف دستور داد که آنان را دستگیر کرده، نزدش بفرستند.[۲۸] . هادی همچنین یکی از نوادگان عمر بن خطاب به نام عبدالعزیز بن عبدالله را به فرمانداری مدینه گماشت[۲۹] که او نیز با طالبیان بدرفتار بود و هر روز علویها را به دارالاماره احضار میکرد.[۳۰] . از برخی گزارشها استفاده کرده اند که شهید فخ از زمان حکومت مهدی عباسی در فکر قیام بوده است؛[۳۱] چراکه براساس گزارش رازی، نزدیک به سی هزار نفر، از شهرهای مختلف، با حسین بیعت و با او عهد کرده بودند که در موسم حج، در عرفات قیام کنند.[۳۲] آنان همچنین در نامه هایی، افراد مورداعتمادشان در خراسان و ناحیه های دیگر را از تصمیم خود باخبر کرده بودند.[۳۳] پس از تهدیدهای فرماندار مدینه و دستگیری تعدادی از یاران حسین، آنها تصمیم گرفتند قیام را زودتر آغاز کنند.[۳۴] .
آغاز قیام در مدینه : حسین فخی در ذیالقعده سال ۱۶۹ق در مدینه قیام کرد.[۳۵] او و تعدادی از همراهانش هنگام نماز صبح، با شعار «اَحَد اَحَد» وارد مسجدالنبی شدند و مؤذن را واداشتند تا اذان را همانند شیعیان همراه با حیّ علی خیر العمل بگوید.[۳۶] فرماندار مدینه با شنیدن اذان شیعیان وحشت کرد و از مدینه گریخت.[۳۷] مردم نماز را به امامت حسین خواندند و پس از نماز، حسین بن علی خطبه ای خواند و مردم را به بیعت با خود فراخواند تا مردم براساس کتاب خدا، سنت رسول خدا و الرضا من آل محمد یعنی فرد موردرضایت از آل محمد با او بیعت کنند.[۳۸] البته گزارشهایی از همراهی نکردن مردم مدینه با آنها حکایت دارد.[۳۹] . تلاش عوامل حکومت در مدینه برای مقابله با حسین فخی نتیجه ای نداشت و به شکست و کشته شدن تعدادی از آنها انجامید.[۴۰] آنان همچنین از مبارک ترکی (از فرماندهان دستگاه خلافت) که به قصد رفتن به حج، وارد مدینه شده بود کمک خواستند؛[۴۱] اما مطابق نقل ابوالفرج اصفهانی، مبارک که به جنگ با حسین تمایل نداشت، در پیامی مخفیانه از حسین خواست به او شبیخون بزنند تا او به فرار کردن ناگزیر شود.[۴۲] حسین نیز چنان کرد و مبارک به سوی مکه گریخت.[۴۳] بدین ترتیب شهر مدینه در اختیار حسین قرار گرفت. تسلط بر مدینه تنها یازده روز طول کشید.[۴۴] شهید فخ فردی به نام دِنیارِ "دِرباس"[۴۵] خُزاعی را والی مدینه کرد و خود همراه با سیصد نفر از یارانش،[۴۶] در ۲۴ ذیالقعده به سمت مکه حرکت کرد.[۴۷]
جنگ فخ : هادی عباسی برخی از بزرگان حکومت را که به حج رفته بودند، به رویارویی با حسین امر کرد و فرماندهی جنگ را برعهده محمد بن سلیمان گذاشت.[۴۸] عباسیان با سپاهی چهار هزار نفری در ۸ ذیالحجه روز ترویه در محلی به نام «فخ» با سپاه حسین رودرروی هم قرار گرفتند.[۴۹] فرمانده عباسی به حسین امان داد؛ اما حسین نپذیرفت و در نبردی که درگرفت، حسین و عده زیادی از یارانش به شهادت رسیدند.[۵۰] همچنین گروهی از یاران حسین اسیر شدند و برخی دیگر گریختند.[۵۱] تعدادی از اسیرها کشته[۵۲] و تعدادی از آنها همراه با سرهای شهدا به بغداد نزد هادی عباسی فرستاده شدند.[۵۳] هادی سر حسین را برای مدتی، از پل بغداد آویزان کرد و سپس آن را به خراسان فرستاد.[۵۴] پیکر کشتگان تا سه روز بر زمین بود و درندگان و پرندگان از آنها میخوردند.[۵۵] . بر خلاف قول مشهور که این وقوع جنگ را ۸ ذیالحجه سال ۱۶۹ق گزارش کرده است،[۵۶] در برخی منابع، روز هفتم ذی الحجه[۵۷] و در بعضی دیگر، سال ۱۶۷ق، روز عرفه نهم ذیالحجه گزارش شده است.[۵۸] مطابق گزارش بیهقی در لباب الانساب، پس از درگذشت صاحب فخ، امام کاظم علیه السلام بر پیکرش نماز خواند.[۵۹] . . زمانی که سرهای شهدا را نزد هادی آوردند، موسی بن جعفر علیهما السلام و شماری از علویان حاضر بودند. حضرت در باره شهید فخ فرمود: مَضی والله مُسْلِماً صالحاً صوّاماً قوّاماً آمِراً بالمعروف، ناهِیاً عَنِ المُنْکر.[۴] [۵]
پس از قیام صاحب فخ، عمری والی مدینه، خانه ها و نخلستانهای حسین و جمعی از خاندان وی را به آتش کشید و بخش دیگری از نخلستانها و اموالشان را مصادره کرد.[۶۰] موسی بن عیسی، از عاملان بنیعباس نیز به مدینه رفت و با احضار اهالی شهر به مسجد، آنان را واداشت تا از طالبیان و حسین و یارانش در ملأ عام بدگویی کنند.[۶۱] . دربارهٔ واکنش هادی عباسی به واقعه فخ، گزارشهای متناقضی وجود دارد.[۶۲] براساس گزارش رازی، هنگامی که قاسم بن محمد بن عبدالله را اسیر کردند و نزد هادی بردند، هادی دستور داد تمام اعضای بدنش را با ارّه تکهتکه کنند.[۶۳] همچنین با دستور او، سر تعدادی از اسیرها را از تن جدا شد.[۶۴] در مقابل، گزارشهای دیگری نیز وجود دارد. طبق برخی از آنها او با برخی قاتلان واقعه فخ برخورد کرد و دستور داد اموال آنها مصادره شود.[۶۵] براساس روایت دیگری، هادی عباسی با دیدن سرهای شهدای فخ گریست و محروم ساختن قاتلان از پاداش را کمترین مجازات آنها دانست.[۶۶] برخی نویسندگان بر این باورند که هادی عباسی برای آرام کردن مخالفان و از بین بردن التهاب جامعه، در مواضعی، خود را ناراحت جلوه داده است.[۶۷] . فرزندان عبدالله محض، یعنی سلیمان، ادریس و یحیی، در این واقعه حضور فعال داشتند.[۶۸] سلیمان بن عبدالله و حسن بن محمد بن عبدالله محض در این واقعه کشته شدند.[۶۹] ادریس بن عبدالله در واقعه فخ زنده ماند و به مغرب گریخت و در آنجا دولت ادریسیان را پایه گذاری کرد.[۷۰] یحیی بن عبدالله نیز در جنگ فخ زنده ماند و به دیلم گریخت.[۷۱] هارونالرشید با نوشتن امان نامه ای وی را به بغداد فراخواند؛ اما او را در بغداد زندانی کرد و سرانجام همانجا درگذشت.[۷۲] .
مقبره شهدای فخ : از حضرت جواد علیه السلام نقل شده است که فرمود: لَمْ يَكُنْ لَنَا بَعْدَ الْطَّفِ مَصْرَعٌ أَعْظَمُ مِنْ فَخٍّ ؛ برای ما بعد از طف" کربلا" قتلگاهی بزرگتر از فخ نبوده است . و این نهضت در راستای انقلاب امام حسین علیه السلام بوده و از نظر هدف و انگیزه شباهتهایی با آن دارد، همچنین این قیام از نظر تعداد شهدا و آنچه عباسیان با آنان کردند بسیار نزدیک است به آنچه بنیامیه با حسین بن علی (ع) انجام دادند؛ [۲]. مقبره شهدای فخّ زیارتگاهی در شهر مکه واقع در چهار کیلومتری مسجدالحرام است. که تمامی آن منطقه را به نام منطقه شهدا می شناسند و این نام هم دقیقا به خاطر شهادت شهید فخ در آنجاست. یک خیابان فرعی از خیابان شهدا به فاصله نزدیکی از تقاطع شهدا ـ تنعیم به سمت مقبره می رود. مقبره مزبور در پایین کوهی قرار گرفته که اکنون یک سمت آن مقبره و سمت دیگر آن میدان فوتبال است. این مقبره به عبارتی در پشت مسجد البوقری واقع است. مقبره مزبور به خاطر راه، سه پاره شده و یک مثلث کوچک آن، در حال از بین رفتن است. بخشی از آن با یکی دو متر ارتفاع از سطح خیابان قرار دارد. این بخش، در خرداد و تیر سال ۱۳۸۱ با ایجاد یک چهاردیواری در اطراف آن و با تابلوی مقبرة عبدالله بن عمر رقم(۲) از طرف شهرداری ساخته شده است. طبق نوشته فاکهی مقبره عبدالله بن عمر در منطقه محصب بوده است روشن نیست وجه نامگذاری آن به اسم این شخص، با چه هدفی صورت گرفته است. بخش اصلی برجای مانده از قبرستان شهدای فخ در یک چهاردیواری قدیمی، در جنب کوه واقع شده و دری مسدود دارد. در میانه این چهاردیواری، مقبره نیمه مخروبه ای نیز هست که از بالای کوه تا اندازه ای قابل رؤیت است. قاعدتاً همانجا باید مقبره حسین بن علی، شهید فخ باشد که حاکمان آن دیار به دلایل مذهبی، آن را بسته اند. به گفته پژوهشگران، قبور شهدای فخ در محله شهدای مکه، در دو بخش قرار دارد:[۷۶] بخشی از شهدای فخ در محل محصوری دفن شدهاند که تابلوی «مقبرةُ عبدالله بن عمر، رقم ۲» بر دیوار آن قرار دارد. قبر تعداد دیگری نیز روبه روی آن محل، در دامنه کوهِ فخ "جبلالبرود" یا "جبلالشهید"[۷۷] واقع است.[۷۸] در سال ۶۰۱ق بر مزار صاحب فخ بقعه ای ساخته شد.[۷۹] در کنار کوه فخ، منطقه همواری به نام "ذیطُویٰ" وجود دارد که گفته شده محل تشکیل جلسات قبیله قریش در واقعه صلح حُدَیبیه بوده است.[۸۰] .
شکست شهید فخّ در جنگ با عباسیان 8 ذوالحجه سال 169 قمری - جنگ شهید فخّ با سپاه عباسیان در مدینه ذوالقعده سال 169 قمری- اعلام امان عباسیان پس از پیروزی بر شهید فخّ ذوالحجه سال 169 قمری- قیام شهید فخّ سال 170 قمری- جنگ مبارک ترکی با شهید فخّ ذوالقعده سال 169 قمری- فرار مبارک ترکی در جنگ با شهید فخّ ذوالقعده سال 169 قمری- شهادت شهید فخّ 8 ذوالحجه سال 169 قمری- امان دادن به یاران شهید فخّ 8 ذوالحجه سال 169 قمری- اجتماع یاران شهید فخّ در مسجد ذوالقعده سال 169 قمری- اسارت تعدادی از یاران شهید فخّ 8 ذوالحجه سال 169 قمری- فرار یاران شهید فخّ ذوالحجه سال 169 قمری- شکست مبارک ترکی در مقابل شهید فخّ ذوالقعده سال 169 قمری- تخریب خانه شهید فخّ ذوالحجه سال 169 قمری- شعر سرودن شهید فخّ ذوالقعده سال 169 قمری- بیعت مردم مدینه با شهید فخّ سال 169 قمری- حمله خالد بریدی به شهید فخّ ذوالقعده سال 169 قمری- تصمیم شهید فخّ به قیام در مکه سال 169 قمری- نفرین مردم مدینه توسط شهید فخّ 24 ذوالقعده سال 169 قمری- خروج شهید فخّ از مدینه 24 ذوالقعده سال 169 قمری- خطبه خواندن شهید فخّ
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: قیامهای بعد از عاشورا
ادامه مطلب را ببينيد
ابراهیم بن عبدالله محض معروف به «مقتول باخمری» یا «أحمر العينين»،[۱] از نوادگان امام حسن علیه السلام و فردی عالم و شجاع بود، که در سال ۱۴۵ قمری به همراه برادرش محمد بن عبدالله عليه منصور عباسی قيام كردند، ولی سرانجام هر دو به دست لشكريان منصور به شهادت رسيدند.
قیام ابراهیم علیه عباسیان : در اواخر حکومت بنی امیه از سال ۱۰۰ تا ۱۳۲ قمری، قیامی بر ضد امویان در سراسر جوامع اسلامی پدیدار گشت و رهبریت آن را هاشمیان بر عهده داشتند. مهمترین و معروفترین افراد طایفه بنیهاشم، عبارت بودند از: نوادگان علی بن عبدالله بن عباس که بعدها به بنیعباس معروف شدند ، نوادگان امام حسن علیه السلام (که بنی الحسن علیهم السلام خوانده میشدند) و برخی از نوادگان امام حسین علیه السلام (که بنیالحسین علیهم السلام خوانده میشدند). مجموع آنان، بدون در نظر گرفتن پیشوای خاصی، به شعار "الرضا من آل محمد" که یک عنوان جاذبه دار و خوشآیند بود، دعوت میکردند. اما هنگامی که قیام سراسری مردم به ثمر نشست و خلافت ستمکارانه امویان زایل گردید، بنیعباس پیش دستی کرده و خلافت را از رقبای دیگر خود، یعنی بنیالحسن علیه السلام و بنیالحسین علیه السلام ربودند و در مسند خلافت اسلامی قرار گرفتند. برخی از علویان به خلافتشان رضایت داده و با آنان همراه شدند و یا حداقل، موضع مخالف نگرفتند. ولی برخی دیگر به ویژه فرزندان عبدالله محض از آغاز، ناسازگاری در پیش گرفته و با آنان مخالفت نموده، حکومتشان را غاصبانه و غیرمشروع دانسته و بر علیه آنان قیام نمودند. ابوالعباس سفاح نخستین خلیفه عباسی، رفتار نیکویی با علویان در پیش گرفت و آنان را از خود راضی نگه داشت، ولی هنگامی که خلافت به منصور دوانقی رسید، شدت عمل نشان داد و مخالفان را به قیامی بزرگ وادار کرد. پیشوایی قیام ضد عباسیان را محمد بن عبدالله نفس زکیه، معروف به «نفس زکیه» برعهده داشت. وی در جمادی الثانی سال ۱۴۵ قمری در مدینه منوره قیام کرد و این شهر و حوالی آن را از دست عوامل منصور دوانقی بیرون آورد و به برادرش ابراهیم بن عبدالله که در عراق ساکن بود، دستور داد قیامش را آشکار کند و دست منصور دوانقی را از عراق کوتاه نماید. ولی خود محمد بن عبدالله نتوانست چندان دوام آورد و در نبرد با سپاهیان مهاجم منصور در ماه رمضان همان سال شکست خورد و به همراه تعداد زیادی از همراهانش کشته شد. اما برادرش ابراهیم بن عبدالله در نخستین روز مبارک رمضان سال ۱۴۵ قمری در بصره قیامش را آشکار کرد و با فداکاریهای هوادارانش این شهر را از سیطره عباسیان بیرون آورد و سپس سپاهیان را به شهرهای اطراف فرستاد و برخی از آنها را از تصرف عباسیان خارج کرد. سپاهیان وی در مناطق فارس، اهواز، واسط، کسکر، مداین و بسیاری از نقاط جنوب غربی ایران و جنوب عراق به پیروزی رسیدند. شهر بزرگ کوفه، گرچه در تصرف عباسیان بود، ولی تعداد یکصد هزار رزمنده آماده حضور در رکاب ابراهیم و نبرد با سپاهیان بنیعباس بودند. مردم علاقه خاصی به ابراهیم نشان داده و او را امیرالمؤمنین میخواندند و منتظر پیروزی نهایی او بر عباسیان بودند. منصور دوانقی، احساس خطر بزرگی میکرد و حتی آماده گریختن به مناطق دوردست گردید. وی برای جلوگیری از نفوذ زیادتر ابراهیم، سپاهیان خویش را از مناطق مختلف از جمله: حجاز، ایران و عراق فراخواند و سپاه عظیمی تشکیل داد و آنان را برای نابودی قیام ابراهیم به سوی کوفه اعزام کرد. از آن سو ابراهیم بن عبدالله به قصد ورود به کوفه و بهره وری بیشتر از شیعیان مقیم این شهر بزرگ از بصره خارج گردید و به سوی کوفه حرکت کرد. دو سپاه در مکانی به نام "باخمری" واقع در ۱۶ فرسنگی کوفه به یکدیگر رسیده و نبرد بزرگی را آغاز کردند. در ابتدا سپاهیان ابراهیم بر سپاهیان منصور فائق آمده و آنان را به عقب نشینی وادار کردند و به پیروزی رسیدند. ولی ابراهیم به سپاهیان خویش فرمان داد که از تعقیب فراریان دست برداشته و به اردوگاه خویش برگردند. آنان در بازگشت که کار را تمام شده پنداشته بودند، یک باره با تهاجم دیگر سپاهیان منصور مواجه شدند و در این مرحله کشته زیادی دادند و در میدان نبرد، تیری به ابراهیم اصابت کرد و او را نقش بر زمین نمود. پس از کشته شدن ابراهیم، سپاه وی از هم گسست و متحمل شکست نهایی شد. سر ابراهیم را از بدن جدا کرده و به نزد منصور دوانقی فرستادند. این رویداد در ۲۵ و به قولی در ۲۶ ذی القعده سال ۱۴۵ قمری واقع گردید و چون ابراهیم در آن مکان «باخمری» کشته شد، به «مقتول باخمری» معروف گردید.[۲] امروزه در محل دفن سر ابراهیم در هاشميه، در نزديكى رودخانه الجربوعيه آرامگاهى به نام او ساخته اند. گفتنی است که ابوحنیفه پیشوای حنفیان، از هواداران جدی ابراهیم بن عبدالله بود و به او کمکهای مالی و تبلیغاتی زیادی نمود و فتوا به پشتیبانی از وی و حضور در قیامش داده بود. بدین لحاظ پس از قتل ابراهیم مورد خشم منصور دوانقی قرار گرفت.[۳] . ابوحنیفه، امام حنفیان نیز که به پیوستن به قیام ابراهیم فتوا داده بود، کشته شدگان در باخمرا را با شهدای بدر برابر دانسته است. [۱۵] [۱ . دعبل خزاعی در قصیده تائیه معروف خود، به قبر ابراهیم در باخمرا اشاره دارد. [۲۰] [۲۱] . در قيام ابراهيم بر عليه بني عباس جمع زيادي از زيديان، معتزليان و تعدادي از فقهاي بنام شرکت داشتند، اما درنهايت قيام به نتيجه نرسيد و ابراهيم در سال 145 ه.ق در منطقه «باخمري» در نزديکي کوفه کشته شد.
در «مروج الذهب مسعودي» نگارش يافته که هنگامي که محمد بن عبدالله محض داعيه ي خروج داشت برادران و فرزندان خود را در بلاد و امصار متفرق کرد تا مردم را به بيعت او بخوانند از جمله پسرش علي را به مصر فرستاد و در مصر کشته گشت. و موافق روايت «تذکره سبط» در زندان بمرد و فرزند ديگرش عبدالله را به خراسان فرستاد و لشکر منصور خواستند او را مأخوذ دارند به بلاد سند گريخت ودر همانجا شهيد گشت و فرزند ديگرش حسن را به جانب يمن فرستاد او را گرفتند ودر حبس کردند تا در حبس وفات يافت. فقير گويد: اين کلام مسعودي است، لکن آنچه از کتب ديگر منقول است حسن بن محمد در وقعه ي فخ در رکاب حسين بن علي بود و عيسي بن موسي عباسي او راشهيد ساخت چنانکه در سابق در ذکر اولاد امام حسن عليه السلام به شرح رفت وبرادر محمد موسي به بلاد جزيره رفت، و برادر ديگرش يحيي به جانب ري وطبرستان سفر کرد، و آخر الأمر به دست رشيد کشته گرديد، چنانچه در سابق به شرح رفت. و برادر ديگر محمد ادريس به جانب مغرب سفر کرد و جماعتي را در بيعت خويش در آورد، آخر الأمر رشيد کس فرستاد و او را غليه بکشت پس از آن ادريس بن ادريس به جاي پدر نشست و بلد ايشان را به نام او مسمي کردند و گفتند بلدادريس بن ادريس، و مقتل ادريس نيز در سابق گذشت. و برادر ديگر محمد ابراهيم به جانب بصره سفر کرد و در بصره خروج کرد وجماعت بسياري از اهل فارس و اهواز و غيره و جمع کثيري از زيديه واز معتزله ي بغداديين و غيرهم با او بيعت کردند، و از طالبيين عيسي بن زيد بن علي بن الحسين عليهماالسلام نيز با او بود. منصور عيسي بن موسي و سعيد بن مسلم را با لشکر بسيار به جنگ او فرستاد، درزمين باخمري که از اراضي طف است و در شش فرسخي کوفه واقع است ابراهيم راشهيد کردند و از شيعيان او از جماعت زيديه چهار صد نفر و به قولي پانصد تن کشته گشت ، و کيفيت مقتل ابراهيم چنانچه در «تذکره ي سبط» مسطور است بدين نحو است که: در غره ي شهر شوال و به قولي شهر رمضان سنه يک صد و چهل و پنج ابراهيم در بصره خروج کرد و جماعتي بي شمار با او بيعت کردند و منصور نيز درهمين سال ابتداء کرده بود به بناء شهر بغداد و در اين اوقاتي که مشغول به عمارت بغداد بود او را خبر دادند که ابراهيم بن عبدالله در بصره خروج کرده و بر اهواز وفارس غلبه کرده و جماعت بسياري دور او را گرفته اند و مردمان نيز بطوع و رغبت با وي بيعت مي کنند و همي جز خونخواهي برادرش محمد و کشتن ابو جعفرمنصور ندارد. منصور چون اين بشنيد جهان روشن در چشمش تاريک گرديد واز بناء شهر بغداد دست بکشيد و يک باره ترک لذات و مضاجعت با نسوان گفت و سوگند ياد کردکه هيچگاهي نزديک زنان نروم و به عيش و لذت مشغول نشوم تا گاهي که سرابراهيم را براي من آورند، يا سر مرا را به نزد او حمل دهند و بالجمله هول دهر بي عظيم در دل منصور پديد آمد، چه ابراهيم را صد هزار تن لشکر ملازم رکاب بود و منصور به غير از دو هزار سوار لشکري حاضر نداشت وعساکر و جيوش او در ممکلت شام و افريقيه و خراسان متفرق شده بودند، اين هنگام منصور عيسي بن موسي بن علي بن عبدالله بن عباس را به جنگ ابراهيم فرستاد و از آن طرف نيز ابراهيم فريفته ي کوفيان شده از بصره به جانب کوفه بيرون شد چه آنکه جماعتي از اهل کوفه در بصره به خدمت ابراهيم رسيدند، و معروض وي داشتند که در کوفه صد هزار تن انتظار مقدم شريف ترا دارند و هر گاه به جانب ايشان شوي جانهاي خود را نثار رهت کنند. مردمان بصره ابراهيم را از رفتن به کوفه مانع گشتند لکن سخن ايشان مفيد نيفتاد.ابراهيم به جانب کوفه شد، شانزده فرسخ به کوفه مانده در ارض طف معروف به باخمري تلاقي شد ما بين او و لشکر منصور، پس دو لشکر از دو سوي صف آراستندو جنگ پيوسته شد، لشکر ابراهيم بر لشکر منصور ظفر يافتند و ايشان را هزيمت دادند . و به روايت ابوالفرج هزيمتي شنيع کردند و چنان بگريختند که اوايل لشکرايشان داخل کوفه شد. و به روايت «تذکره» عيسي بن موسي که سپهسالار لشکر منصور بود با صد تن ازاهل بيت خويش و خواص خود پاي اصطبار محکم نهادند و از قتال رو بر نتافتند ونزديک شد که ابراهيم نيز بر ايشان ظفر يابد و ايشان را به صحراي عدم راند که ناگاه در غلواي جنگ تيري که رامي آن معلوم نبود و هم معلوم نگشت که از کجا آمد برابراهيم رسيد، ابراهيم از اسب بر زمين افتاد و مي گفت: وکان امر الله قدرا اردنا امرا واراد الله غيره و ابوالفرج روايت کرده که مقتل ابراهيم هنگامي بود که عيسي نيز پشت به معرکه کرده بود و فرار مينمود، ابراهيم را گرمي و حرارت معرکه به تعب افکنده بود،تکمه هاي قباي خود را گشود و جامه از سينه باز کرد تا شايد کسر سورت حرارت کند که ناگاه تيري ميشوم از رامي غير معلوم بر گودي گلوي وي آمد، بي اختيار دست به گردن اسب درآورد و طايفه ي زيديه که ملازم رکاب او بودند دور او را احاطه کردند،و به روايت ديگر بشير رحال او را برسينه ي خود گرفت. و بالجمله به همان تير کار ابراهيم ساخته شد و وفات کرد، اصحاب عيسي نيز از فراربرگشتند و تنور حرب افروخته گشت تا گاهي که نصرت براي لشکر منصور شد، ولشکر ابراهيم بعضي کشته و بعضي به طريق هزيمت شدند و بشير رحال نيز مقتول شد. آنگاه اصحاب عيسي سر ابراهيم را بريدند و به نزد عيسي بردند، عيسي سر به سجده نهاد و سجده ي شکر به جاي آورد و سر را از براي منصور فرستاد . و قتل ابراهيم در وقت ارتفاع نهار از روز دوشنبه ي ذي حجه ي سنه يک صد و چهل وپنج واقع شد، و به روايت ابونصر بخاري و سبط ابن جوزي در بيست و پنجم ذيقعده روز دحوالأرض واقع شد و سنين عمرش به چهل و هشت رسيده بود. و حضرت امير المؤمنين صلوات الله عليه در اخبار غيبيه ي خود از مآل ابراهيم خبر داده درآنجا که فرموده: ببا خمري يقتل بعد ان يظهر ويقهر بعد ان يقهر. و هم در حق او فرموده : يأتيه سهم غرب يکون فيه منيته فيا بؤس الرامي شلت يده ووهن عضده. و نقل شده که چون لشکر منصور منهزم شدند و خبر به منصور بردند جهان درچشمش تاريک شد و گفت: اين قول صادقهم اين لعب الغلمان والصبيان. يعني چه شد قول صادق بني هاشم که مي گفت کودکان بني عباس با خلافت بازي خواهند کرد، و کلام منصور اشاره است به اخبارات حضرت صادق عليه السلام ازخلافت بني عباس و شهادت عبدالله و پسران او محمد و ابراهيم. و پيش از اين نيزدانستي که چون بني هاشم و بني عباس در ابواء جمع گشتند و با محمد بن عبدالله بيعت کردند، چون حضرت صادق عليه السلام وارد شد رأي ايشان راتصويب نکرد و فرمود خلافت از براي سفاح و منصور خواهد بود و عبدالله وابراهيم را در آن بهره نيست و منصور ايشان را خواهد کشت. منصور از آن روز دل برخلافت بست تا گاهيکه ادراک کرد و چون مي دانست که آن حضرت جز به صدق سخن نگويد اين هنگام که هزيمت لشکرش مکشوف افتاد در عجب شد وگفت خبر صادق ايشان چه شد و سخت مضطرب گشت که زماني دير نگذشت که خبر شهادت ابراهيم بدو رسيد و سر ابراهيم را به نزد او حمل دادند و در پيش اونهادند، منصور چون ابراهيم را نگريست سخت بگريست چندانکه اشک برگونه هاي آن سر جاري شد و گفت به خدا سوگند که دوست نداشتم کار تو بدين جامنتهي شود. و از حسن بن زيد بن حسن بن علي بن ابيطالب عليهماالسلام مروي است که گفت من در نزد منصور بودم که سر ابراهيم را در ميان سپري گذاشته بودند و به نزد وي حاضر کردند، چون نگاه من بر آن سر افتاد غصه مرا فرا گرفت و جوشش گريه راه حلق مرا بست و چندان منقلب شدم که نزديک شد صدا به گريه بلند کنم لکن خودداري کردم و گريه سر ندادم که مبادا منصور ملتفت من شود که ناگاه منصورروي به من آورد و گفت: يا ابا محمد سر ابراهيم همين است؟ گفتم: بلي يا امير و من دوست مي داشتم که اطاعت تو کند تا کارش بدين جا منتهي نشود. منصور نيز سوگند ياد کرد که من دوست مي داشتم که سر در اطاعت من درآورد و چنين روزي را ملاقات ننمايد، لکن او از در خلاف بيرون شد خواست سرمرا گيرد چنان افتاد که سر او را براي من آوردند. پس امر کرد که آن سر را در کوفه آويختند که مردمان نيز او را مشاهده بنمايند پس ازآن ربيع را گفت که سر ابراهيم را به زندان براي پدرش برد، ربيع آن سر را گرفت و بزندان برد، عبدالله در آن وقت مشغول نماز بود و توجه او به جانب حق تعالي بود،او را گفتند که اي عبدالله نماز را سرعت کن و تعجيل نما که تو را چيزي در پيش است چون عبدالله سلام نماز را بداد نگاه کرد سر فرزند خود ابراهيم را ديد سر را بگرفت و برسينه چسباند و گفت: رحمک الله يا اباالقاسم واهلا بک وسهلا لقد وفيت بعهدالله وميثاقه. اي نور ديده ي من ابراهيم خوش آمدي خدا ترا رحمت کند هر آينه توئي از آن کسانيکه خدا در حق ايشان فرموده: الذين يوفون بعهدالله وميثاقه الايه. ربيع عبدالله را گفت که ابراهيم چگونه بود؟ فرمود چنان بود که شاعر گفته: فتي کان تحميه من الذل نفسه ويکفيه سوءات الذنوب اجتنابها آنگاه با ربيع فرمود که با منصور بگو که ايام سختي و شدت ما به آخر رسيد و ايام نعمت تو نيز چنين است و پاينده نخواهد ماند و محل ملاقات ما و تو روز قيامت است و خداوند حکيم ما بين ما و تو حکم خواهد فرمود. ربيع گفت وقتي که اين رسالت را به منصور رسانيدم چنان شکستگي در او پديدارگشت که هيچگاهي او را به چنين حالي نديده بودم. و بسيار کس از شعراء محمد وابراهيم را مرثيه گفته اند . و دعبل خزاعي در «قصيده ي تائيه» که جماعتي از اهل بيت رسول خدا صلوات الله عليه وآله را مرثيه گفته اشاره بديشان نموده چنانکه گفته : قبور بکوفان واخري بطيبه واخري بفخ نالها صلواتي واخري بارض الجوزجان محلها و قبر بباخمري لدي الغربات . و ابراهيم را پنجه ي قوي و بازوئي توانا بوده و در فنون علم صاحب مقامي معلوم بوده و هنگامي که در بصره پوشيده ميزيست در سراي مفضل ضبي بود و از مفضل کتبي طلب نمود که با او انس گيرد، و مفضل دواوين اشعار عرب را به نزد او آورد واو هفتاد قصيده از آنها برگزيد و از بر کرد و بعد از قتل او مفضل آن قصايد را جمع کرد و «مفضليات و اختيار الشعراء» نام کرد. و مفضل در روز شهادت ابراهيم ملازمت رکاب او را داشته و شجاعتهاي بسيار ازابراهيم و اشعار چند از او نقل کرده که مقام را گنجايش ذکر آن نيست و ابراهيم گاهي که خروج نمود و مردم با او بيعت کردند به عدالت و سيرت نيکي بامردمان رفتار مي کرد و گفته شده که در واقعه ي باخمري شبي در ميان لشکر خودطواف مي کرد صداي ساز و غنا از ايشان شنيد هم و غم او را فرو گرفت و فرمودگمان نمي کنم لشکري که اينگونه کارها کنند ظفر يابند. و جماعت بسياري از اهل علم و نقله ي آثار با ابراهيم بيعت کردند و مردم را به ياري وي تحريص مي نمودند مانند عيسي بن زيد بن علي بن الحسن عليهاالسلام و بشيررحال و سلام بن ابي واصل و هارون بن سعيد فقيه با جمعي کثير از وجوه و اعيان واصحاب و تابعين او و عبادبن منصور قاضي بصره و مفضل بن محمد و مسعر بن کدام و غير ايشان. و نقل شده که اعمش بن مهران مردم را به ياري ابراهيم تحريص مي کرد و مي گفت اگر من اعمي نبودم خودم نيز در رکاب او بيرون مي شدم.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: قیامهای بعد از عاشورا
ادامه مطلب را ببينيد
فهرستی از قیام ها و نام رهبران آن، از آغاز خلافت «معتصم» تا آخر خلافت «معتمد» که بیش از «نیم قرن» به طول کشید
قیام های «محمدبن قاسم»
(بن علی بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام). کنیه او «ابوجعفر» و در نزد مردم، مشهور و ملقب به «صوفی» بود؛ زیرا همیشه جامه ای از پشم سفید می پوشید. او اهل علم و فقه و دین و زهد، و اخلاقی پسندیده بود. در گفتار همیشه جانب عدل و توحید می گرفت، و طرفدار فکر «زیدیه جارودیه» بود. در ایام «معتصم» در «طالقان» قیام کرد و پس از وقایعی که بین او و «عبدالله بن طاهر» پیش آمد در سال (219هـ) «عبدالله بن طاهر» او را گرفت و به نزد «معتصم» فرستاد. او مردم را به «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم) دعوت می کرد. عده ای از پیروان او معتقدند: او با «سم» کشته شده و عده ای دیگر از «زیدیه» معتقد به امامت او شدند. بسیاری از همان ها معتقدند او نمرده بلکه زنده است و روزی خروج خواهد کرد و جهان را پر از عدل می کند همچنان که پر از جور شده و او «مهدی» این امت است.
قیام «محمدبن صالح»
(بن عبدالله بن موسی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام). کنیه او «ابوعبدالله» و از جوانمردان، جنگجویان، شجاعان و شاعران «آل ابی طالب» است. وی در محلی به نام «سویقه» (مکانی نزدیک مدینه که آل علی بن ابی طالب آنجا سکونت داشتند) بر «متوکل» خروج کرد. «متوکل»، «ابوساج» را با سپاهی بزرگ به جنگ او فرستاد. «ابوساج» او را شکست داد و «سویقه» را خراب و بسیاری از اهل آنجا را کشت و تعدای را نیز اسیر کرد و «محمدبن صالح» را به «سامرا» فرستاد. وی در آنجا به دستور «متوکل» زندانی شد.
قیام «یحیی بن عمر»
( بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام). کنیه او «ابوالحسن» بود. او در سال(250هـ) در ایام خلافت «مستعین» در «کوفه» قیام کرد و مردی زاهد، متقی، عابد، بسیار شجاع و جنگجو، و دارای بدنی محکم، و قلبی قوی بود. او قبل از قیام، به زیارت قبر امام حسین علیه السلام رفت و زوار را از قصد خود آگاه کرد و آنگاه داخل «کوفه» شد و قیام خود را علنی نمود. برخی از مورخان علت قیام او را تنگدستی و مشقتی می دانند که از جانب «متوکل» و «ترک ها» به وی رسیده بود. درحالی که «ابوالفرج اصفهانی» در «مقاتل الطالبین» خبری را از او نقل می کند که به روشنی نشان می دهد او فقط برای رضای خداوند سبحان، قیام کرده، و جز آن هدفی نداشته است. او در «کوفه» مردم را به «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم) دعوت می کرد، عده زیادی به او پیوستند و به او بسیار علاقمند بودند. توده مردم «بغداد» او را به عنوان «ولی» برگزیدند، درحالی که سابقه ندارد مردم «بغداد» غیر او، کس دیگری را به ولایت قبول داشته باشند. جمعی از اهالی سرشناس «کوفه» که خردمند و با تدبیر بودند، با او بیعت کردند. «حسین بن اسماعیل» با او جنگید و این مرد بزرگ علوی را کشت و سرش را به «سامرا» برای «مستعین» فرستاد. او هم پس از مدتی آن را به «بغداد» فرستاد تا در آنجا نصب شود و مردم مشاهده کنند، اما از ترس مردم چنین کاری صورت نگرفت. مردم در اثر عشق و علاقه ای که به او داشتند در مرگش ضجه می زدند و بزرگ و کوچک برایش اشک می ریختند و در مصیبت او اشعار زیادی سرودند تا آنجا که «ابوالفرج اصفهانی» می گوید: «من نشنیده ام که برای احدی از علویین که در دولت عباسیان کشته شد، به اندازه ای که برای «یحیی» عزاداری شد، عزدارای شده باشد و یا بیش از آن اندازه که شعر در مصیبت او سروده شد درباره دیگری سروده شده باشد.
قیام «حسن بن زید»
( بن محمدبن اسماعیل بن حسن بن زیدبن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او در سال(250هـ) در «طبرستان» قیام کرد و آنجا را به تصرف خود در آورد. سپس به «آمل» و «ری» حمله برد و آنها را نیز به تصرف خود در آورد. پس از آن در سال (257هـ)، از «طبرستان» به «گرگان» حمله برد و آنجا را بعد از جنگ های زیاد، کشتارهای فراوان گرفت و همانطور تا هنگام مرگش در سال (270 هـ) در دستش بود. پس از او برادرش «محمد بن زید» جانشین او شد، او هم در سال(277 هـ) «دیلم» را گرفت. این دو برادر هر دو مردم را به «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم) دعوت می کردند. «حسن بن زید» مردی فقیه، ادیب، بسیار بخشنده و کریم بود.
قیام« حسن بن علی حسنی»
معروف به «اطروش». او پس از «محمد بن زید» بر «طبرستان» حکومت کرد و پس از او، فرزندش و سپس «حسن بن قاسم» که به دست «اسفار» در «طبرستان» کشته شد. این سه تن به «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم) دعوت می کردند.
قیام «محمد بن جعفر بن حسن»
او در سال (250هـ) در «ری» قیام کرد و مردم را به «حسن بن زید» حاکم «طبرستان» دعوت نمود. وی در جنگی که با اهل «خراسان» کرد شکست خورد و اسیر شد. او را به «نیشابور»، نزد «محمد بن عبدالله بن طاهر» بردند. او هم، وی را به زندان انداخت و در زندان بود تا در گذشت.
قیام «احمد بن عیسی»
( بن علی بن حسن بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او به اتفاق یکی دیگر از علویین به نام «ادریس بن موسی» ( بن عبدالله بن موسی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام) پس از «محمد بن جعفر»- سابق الذکر – در روز عرفه، سال (250هـ) پس از نماز عید در «ری» قیام کرد و مردم را به «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم) دعوت نمود. او با سپاه «محمد بن طاهر» جنگید و او را شکست داد و بر وی استیلا یافت.
قیام« حسن بن اسماعیل»
(بن محمد بن عبدالله بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام) مشهور به «کرکی» یا «کوکبی». او در سال (250هـ) در «قزوین» و «زنجان» قیام کرد و عمال حکومت را از آنجا راند. وی سپس در سال(252 هـ) به اتفاق «صاحب دیلم» و «عیسی بن احمد بن علوی» به «ری» حمله کرد و بر آنجا تسلط یافت. اهل «ری» به2000000 درهم با آنان مصالحه کردند که دست از آنجا بردارند و آنها هم پذیرفتند و بالاخره در سال (253 هـ) «موسی بن بغا» در «قزوین» با او جنگید و او را شکست داد. «کرکی» به دیلم» گریخت.
قیام «حسین بن محمد»
(بن حمزه بن عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او در سال (251 هـ) در «کوفه» قیام کرد و حاکم خلیفه را از آنجا تبعید نمود. «مستعین»، «مزاحم بن خاقان» را برای سرکوبی او فرستاد. وی بر مردم «کوفه» غالب آمد و دستور داد آن شهر را آتش بزنند. 7 بازار در آن شهر سوخت. «مسعودی» می گوید: چون طرفدارانش او را تنها گذاشتند، وی مخفی شد.
قیام «محمدبن جعفر»
(بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او جانشین «حسین بن محمد» -سابق الذکر- است که پس از وی در «کوفه» قیام کرد. «محمد بن طاهر با او خدعه کرد و وی را به عنوان حاکم «کوفه» برگزید. اما همین که بر او قدرت یافت، جانشین «ابوالساج» او را گرفت و به سامرا فرستاد، و تا هنگام مرگ در زندان بود.
قیام یک شخص علوی
( نام او معلوم نیست). او درسال (251 هـ) در محل «نینوا» از سرزمین «عراق» قیام کرد. «هشام بن ابی دلف» در ماه رمضان با او جنگید، گروهی از پیروان علوی کشته شدند و خود او نیز به «کوفه» گریخت.
قیام «اسماعیل بن یوسف»
(بن ابراهیم بن عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او در سال(251 هـ) در «مکه» قیام کرد. او در همان سال مرد، و برادرش «محمد بن یوسف» که 20 سال بزرگ تر از او بود جانشین وی شد. مردم «مکه» به واسطه او مشقت و سختی های زیادی گرفتار شدند. «معتز»، «ابوالساج» را به جنگ «محمد بن یوسف» فرستاد. جمعیت زیادی از سپاه «محمد بن یوسف» کشته شدند و خود او از «مکه» گریخت و به «یمامه» و «بحرین» رفت و بر آنجا تسلط یافت. در جنگی که بین «اسماعیل بن یوسف» و اهل «مکه» رخ داد، برادر «اسماعیل»، «حسن بن یوسف» و نیز «جعفربن عیسی» (بن اسماعیل بن جعفر بن ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر ابی طالب علیه السلام ) کشته شدند.
قیام موسی بن عبدالله
(بن موسی بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام ). او پس از «اسماعیل بن یوسف» در «مدینه» قیام کرد.
قیام «علی بن عبدالله طالبی»
معروف به «مرعشی». او در سال (251هـ) در «آمل» قیام کرد و «اسد بن جندان» با او به جنگ پرداخت و او را شکست داد و داخل شهر «آمل» شد.
قیام «احمدبن محمد»
(بن عبدالله بن ابراهیم بن طباطبا). وی درسال (255 هـ) در محلی بین «برقه» و «اسکندریه» قیام کرد و ادعای خلافت نمود. «احمد بن طولون» (امیر مصر) برای سرکوبی او لشکر فرستاد. بین آن دو جنگی در گرفت و پیروان «ابن طباطبا» منهزم شدند. او پس از پایداری و دلیری زیاد کشته شد. سر او را به «مصر»، نزد «ابن طولون» بردند. او هم سر او را برای «معتمد» فرستاد.
قیام «علی بن زید» و «عیسی بن جعفر»
این دو ( به اتفاق هم) در سال (255هـ) در «کوفه» قیام کردند. «معتز» لشکری بزرگ را به جنگ آنها فرستاد. آن دو به علت پراکنده شدن اصحابشان از گرد آنان، شکست خوردند.
قیام «علی بن زید»
(بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام). او مجددا به تنهایی در سال (256هـ) در« کوفه» قیام کرد و آنجا را تصرف نموده و نایب خلیفه را از آنجا بیرون راند و آنگاه خود در آنجا مستقر شد. «معتمد» خلیفه وقت، سپاهی گران به سوی او روانه کرد، اما آن سپاه شکست خورد. پس از آن «معتمد» سپاهی دیگر به جنگ او فرستاد. این سپاه بالاخره پس از مدتی که در تعقیب این علوی بود او را یافته و با او جنگید و او را شکست داد. علوی کشته شد و تعدادی از سپاه او نیز کشته و تعدادی اسیر شدند.
قیام «ابراهیم بن محمد»
(بن یحیی بن عبدالله بن محمد بن علی بن ابی طالب علیه السلام) معروف به «ابن صوفی». او در سال ( 256هـ) در «مصر» قیام کرد و شهر «اسنا» را اشغال و غارت نمود. فتنه او دیگر شهرها را در برگرفت. سپس «احمد بن طولون» (حاکم مصر) لشکری به جنگ او فرستاد. اما «ابن صوفی» آن را شکست داد. «ابن طولون» لشکر دیگری به طرف او فرستاد. جنگ شدیدی بین طرفین واقع شد، این بار «ابن صوفی» شکست خورد و عده زیادی از یارانش کشته شدند. وی فرار کرد و داخل بیشه ها و جنگل ها خود را مخفی نمود و در آنجا بود تا سال (259 هـ) که دوباره در «مصر» قیام کرد و مردم را به سوی خود دعوت نمود. جمع زیادی به او پیوستند. «ابن طولون» این بار نیز سپاهی را به جنگ او فرستاد و او را شکست داد. او به «مکه» گریخت، والی آنجا او را دستگیر کرد و به نزد «ابن طولون» فرستاد، «ابن طولون» هم او را در شهر گرداند و سپس مدتی زندانی اش کرد. بعدها او را آزاد کرد. «ابن صوفی» پس از آزادی از زندان به «مدینه» رفت و تا هنگام مرگش در همان جا ماند. (منـبـع - پورسید آقایی، جباری، عاشوری و حکیم- تاریخ عصر غیبت– از صفحه 65 و صفحه 70 تا 78)
قیام عبدالرحمان بن احمد علوی
عبدالرحمان بن احمد علوی در سال 207 قمری به دلیل سوء رفتار عاملان یمن قیام خود را آغاز کرد و عده زیادی با وی بیعت کردند. وی از جمله رهبرانی بود که شعار «الرضا من آل محمد» را برای قیام خود انتخاب کرد که مأمون دینار بن عبدالله را با امان نامه ای به سوی وی فرستاد. عبدالرحمان بن احمد علوی از شیعیان سرزمین یمن بود که به نظر میرسد زیدی مذهب نیز بود. وی قیام خود را از بلاد عک به دلیل بدرفتاری کارگزار عباسی آغاز کرد. (تاریخ طبری، ج8، ص 593 . تاریخ طبری، ج 8، ص 593)
قیام محمد بن قاسم
محمد بن قاسم در عهد معتصم به سال 219 قمری از طالقان قیام کرد. (تاریخ طبری، ج9، ص 7.) ابراهیم بن عبدالله معروف به عطار از همراهان ابوجعفر محمد بن قاسم در طالقان بود. عده زیادی از مردم عراق با وی بیعت کردند و محمد در موکبی با شکوه از عراق به سمت خراسان روی آورد و در دهکده ای شیعینشین فرود آمد. مردم دهکده او را در قلعهای جای دادند که بسیار محکم بود. اما یارانش با مرد بدرفتاری کردند. محمد با شنیدن این خبر گفت: «این گونه میخواهیم دین خدا را یاری کنیم؟» سپس مردم را از خود دور ساخت و به طالقان بازگشت. (مقاتل الطالبیین، ص 465) . هنگامی که او در طالقان بود، یارانش مردم را برای او دعوت میکردند. در همان جا عده زیادی دور او جمع شدند و او را شایسته خلافت و امامت دانستند. (الکامل، ج6، ص 442) این خبر به عبدالله بن طاهر رسید و وی نیز لشکری به فرماندهی حسین بن نوح به جنگ با آنان فرستاد، ولی حسین شکست خورد و عبدالله سخت برآشفت. بار دیگر نوح بن حیان، به نبرد علیه سپاه محمد بن قاسم اعزام شد اما وی نیز شکست خورد. نوح که از این شکست سخت شرمنده شده بود، نزد عبدالله بن طاهر بازنگشت و تنها با نامه ای از او عذرخواهی نمود. عبدالله نیز سپاهی بزرگ برای کمک فرستاد و با کمینهای فراوان، توانستند ضربهای سنگین بر آنها وارد نمایند. لذا سپاه محمد شکست خورد و او با قیافه ای ناشناس به نسا گریخت. ابراهیم بن عبدالله همراه تعدادی دیگر به تبلیغ ادامه دادند. ابنطاهر، ابراهیم بن غسان عودی را با تهدید از سرپیچی فرمانش، با دادن صد هزار درهم و همراه کردن هزار سوار مسلح، با نامه ای به نسا فرستاد. آنان بعد از سه شبانهروز به یک فرسنگی نسا رسیدند آن جا نامه عبدالله را گشودند که در آن چگونگی صفآرایی سپاهیان برای او بیان شده همچنین مکان دقیق محمد بن قاسم آمده بود. ابراهیم بن غسان میگوید: "هیچ فرمان در زندگی خود به نظیر این فرمان ندیده بودم؛ مثل این که وحی منزل بود. بعد از دستگیری محمد بن قاسم وی را سخت به زنجیر کشیده، از نسا به سمت نیشابور حرکت نمودند." . در روز ششم به نیشابور رسیدند و ابراهیم، محمد را به خانه خویش برد. او نیز به نماز ایستاد. عبدالله بن طاهر با ظاهری ناشناس برای دیدن محمد آمد و از این که غل و زنجیرهای زیاد به او بسته بودند، ابراهیم را توبیخ کرد و به او دستور داد زنجیرها را کم کنند. عبدالله بن طاهر میدانست که در هر دهکده از دهکده های خراسان، گروهی از پیروان بیعت کرده محمد زندگی میکنند و بعید نیست یک باره برای نجات وی قیام کنند. به همین دلیل هر از چندی یک بار از اسطبل خود قاطرهایی را با هودج به این طرف و آن طرف میفرستاد تا مردم گمان کنند که محمد بن قاسم را از شهر نیشابور بیرون فرستاده اند اما باز قاطرها را به اصطبل بازمیگردانید. سرانجام او را با ابراهیم بن غسان از نیشابور به ری فرستاد. ابراهیم با رسیدن به نهروان، نامه ای برای خلیفه معتصم فرستاد و از خلیفه اجازه خواست تا محمد بن قاسم را به بغداد آورده، تسلیم او سازند. معتصم نیز دستور داد او را در محملی بی روپوش قرار داده، با رسیدن به نهرین عمامه نیز از سرش بردارند و وارد شهر شوند. محمد بن قاسم با شنیدن این فرمان اندوهناک شد. او در نوروز سال 219 قمری به شماسیه رسید و مردم جلو محملش بازی و رقاصی میکردند. محمد با دیدن این صحنه بسیار متأثر گشت و تنها به تسبیح و تهلیل خداوند مشغول بود و از خدا طلب آمرزش مینمود و در حق این قوم نفرین میکرد. با پایان این بازیها، معتصم دستور داد تا محمد را به مسرور خادم بسپارند. او نیز محمد را در سردابی که به چاه شبیه بود، زندانی نمود. اما با تنگ بودن جای وی، معتصم فرمان داد او را به زندان دیگری بردند. مسرور چند تن از غلامان و افراد مورد اعتماد خود را برای نگبهانی گماشت. محمد بن قاسم به بهانه کوتاه کردن ناخن از زندانیان قیچی درخواست نمود و گلیم زیرپایش را نصف کرده با نصفش ریسمانی تهیه کرد و به بهانه اذیت و آزار موشها، چوبی، نردبانی تهیه نمود و در شب عید فطر که محیط زندان خلوتتر بود، از پنجره زندان خارج شد و خود را تا صبح بین حمالهایی که طبق میوه برای خلیفه میبردند پنهان نمود و صبح از قصر خارج شد و به واسط رفت. با رسیدن خبر به خلیفه، معتصم با خونسردی گفت: «این مرد به هر جا برود از چنگ ما نتواند گریخت. اگر خودش را آشکار سازد، ما او را بار دیگر دستگیر خواهیم ساخت و اگر پوشیده و پنهان به سر ببرد و طریق صلح و صفا بجوید، کاری به کارش نخواهیم داشت». ابوالفرج اصفهانی فرار محمد از زندان را صحیح میداند. (مقاتل الطالبیین، ص 465-471) علی پسر محمد بن قاسم، در مورد ادامه زندگی پدرش بعد از رسیدن به واسط میگوید: «پدرم در واسط به خانه عموی خویش رفته، بعد از بیماری از درد ستون فقرات از دنیا رفت». (مقاتل الطالبیین، ص 471) البته در مورد آخر کار محمد اقوال دیگری نیز وجود دارد: برخی وی را در زمان خلافت معتصم و واثق سرگردان میدانند که در زمان متوکل در 53 سالگی) التحف شرح الزلف، ص 147) با دسنور خلیفه به زندان افتاده، در همان جا از دنیا رفت،) مقاتل الطالبیین، ص 472) برخی دیگر معتقدند توسط خلیفه مسموم شده و جان داده است، اما گروهی میگویند: شیعیان کنار زندان وی به درختکاری مشغول بودند. پنهانی چاهی به زندان حفر نمودند تا توانستند محمد را از زندان فراری دهند. (مروجالذهب، ج3، ص 465) گروهی از جارودیه (من لا یحضره الفقیه؛ ج4؛ ص 543؛ تاج العروس، ج4، ص 386. جارودیه فرقه ای از زیدیه که به رئیس خود ابوجارود زیاد بن منذر همدانی کوفی نسبت داده شدهاند. بعد ازخروج زید بن علی تغییراتی داد) (ازفرقههای زیدیه) معتقدند وی زنده است و روزی خواهد آمد که زمین را پر از عدل و داد مینماید. آنها محمد را مهدی امت میدانند. (مروج الذهب، ج3، ص 465) .
قیام احمد بن موسی
احمد بن موسی بن جعفر از فرزندان امام هفتم و مادرش اماحمد از زنان معتمد و مورد قبول امام کاظم (علیه السلام) بود. هنگام فراخواندن آن حضرت به بغداد توسط هارون، آن حضرت ودایع امامت را به ام احمد سپردند تا بعد از شهادت ایشان به امام بعدی بدهد. وی نیز بعد از شهادت امام کاظم (علیه السلام) بعد از مطالبه نمودن امام رضا (علیه السلام) ودایع امامت را به آن حضرت سپرد )بحارالانوار، ج48، ص 307) احمد فردی بزرگوار و بخشنده بود. امام کاظم (علیه السلام) به او علاقه داشتند و زمین خویش در یسیره را به او بخشیدند. همچنین گفته شده احمد هزار بنده آزاد کرده بود. )شیخ مفید، ارشاد، ج2، ص 244؛ الفصول المهمه، ج2، ص 961) با انتشار خبر شهادت امام کاظم (علیه السلام) در مدینه، شیعیان نزد احمد آمدند و با او در مسجد به عنوان خلیفه و امام بعدی بیعت کردند. وی نیز بر منبر رفته، خطبهای در نهایت بلاغت و فصاحت قرائت نمود و در آخر خود را در بیعت برادرش علی بن موسی الرضا (علیه السلام) معرفی کرد و آن حضرت را امام و خلیفه بعد از پدر خویش خواند و اطاعت از آن حضرت را واجب دانست. حاضران نیز طبق سخن احمد عمل نموده، نزد امام رضا (علیه السلام) رفتند و با ایشان بیعت نمودند. (بحارالانوار، ج48، ص 308)
فرزندان ونسل امام مجتبی(ع)که باخلفاءجورزمانشان مبارزه کردند:
قیام حسن مثنی
فرزنددوم امام بودکه بعلت مخالفت وجنگ باعبدالملک مروان در۳۵سالگی مسموم و شهید شد بروایت تاریخ بیشترحسنی هایی که دردوران عباسی برحکام جورقیام کردند ازفرزندان ونوادگان حسن مثنی بشرح ذیل بشمارمیروند بنقل ازالارشادج۲ص۲۲-۲۴
قیام حسن مثلث
ازمبارزان سرسخت دوران منصوردوانیقی(عباسی)بودکه توسط حکومت دستگیرودر زندان بشهادت رسید.
قیام داوود
داماد امام سجاد(ع) که درزمان امام صادق (ع) میزیست وبعلت مخالفت با طاغوت منصورعباسی بزندان افتاد. وبعدا بادعاهای مادرش ام حبیبه معروف به (ام داوود) که اعمال معروف رجبیه را ازامام صادق(ع) فرا گرفته بود اززندان نجات یافت. اودر۶۰سالگی درمدینه ازدنیارفت بنقل ازامالی صدوق ص۲۲۸
قیام محمدنفس زکیه
ازمعروفترین فرزندان عبدالله محض بن حسن مثنی است که درمدینه بهمراه برادرش "ابراهیم طبا" درسنه ۱۴۵هجری برضدحکومت منصورخروج کرد و در منطقه "احجار الزیت" بشهادت رسیدند.او یکی ازراویان خطبه فدکیه جده بزرگوارش حضرت زهرا(س) وعاشورا اززبان مادربزرگوارش فاطمه بنت الحسین محسوب میشود بنقل ازرساله اسدیه۴۵
اسماعیل وابراهیم دیباج
این دوبزرگوار(پدرو پسر) که فرزندان حسن مثنی محسوب میشوند بهمراه اسحاق فرزند ابراهیم نیز مدتها در زندان مخوف هاشم زندانی وتحت شکنجه بودند تا بدستور منصور بشهادت رسیدند. محمد پسردیگر ابراهیم معروف به دیباج اصفرنیز که به قیام محمد نفس زکیه و برادرش ابراهیم پیوسته بود مدتها تحت تعقیب سربازان منصوربود بطرز فجیعی با قرار گرفتن درلای ستون بشهات رسید.
محمدابن ابراهیم
معروفترین فرزند ابراهیم طباطبا ابن اسماعیل دیباج بن حسن مثنی است که درتاریخ به ابن طبا معروف است. اوازمتحدان انقلابی عدالتخواه بزرگ تاریخ شیعه علوی بود که به حسین بن علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی (ع) معروف به "صاحب فخ" پیوست و بهنگام خلافت هادی عباسی درمدینه و صحرای فخ عاشورای دیگری آفرید وهمانجا بشهادت رسید و دیگرحسنیان وحسینیان قیام مزبور توسط خلیفه وقت گردن زده شدند.
قیام یحیی بن عبدالله
فرزند دیگرحسن مثنی واولین کسی از "سادات حسنی" بودکه درزمان هارون الرشید به (طبر ستان) مازندران کنونی گریخت وعلیه دستگاههارون الرشید قیام کرد مدتی هم قدرت یافت اماهارون فضل بن یحیی برمکی رابا۵۰ هزار مرد جنگ جو بسمت یحیی فرستاد و او را بدین طریق احضار و واداربه صلح و درنهایت شهید کرد.
قیام شهیدفخ
حسین بن علی معروف به "شهیدفخ" نوه حسن مثلث بن حسن مثنی ازجمله افرادی بود که در زمان امام هفتم موسی بن جعفر (ع) میزیسته وبرعلیه حکومت جورهادی عباسی قیام مسلحانه کرد. اودر منطقه فخ یک فرسخی مکه دررویارویی باسپاه خلیفه عباسی بشهادت رسید و به شهید فخ شهرت یافت و امام از قبل شهادتش را به اواعلام واو را به صبر و شجاعت دعوت کرد و بعد از شهادتش فرمود:" انالله واناالیه راجعون مضی والله مسلما صالحا صواما قواما آمرا بمعروف ناهیاعن المنکر"یعنی:" بخدا سوگند حسین درحالی ازدنیا رفت که مسلمان نیکوکار روزه دارآمربمعروف وناهی ازمنکربود." بنقل ازمقاتل الطالبین ص۳۶۴و ص۳۰۲ وسیره پیشوایان مهدی پیشوائی ص۴۲۶
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: قیامهای بعد از عاشورا
ادامه مطلب را ببينيد
قیامهای بعد از عاشورا
اولین قیام مردمی بعد از شهادت امام حسین (ع) به خونخواهی شهیدان کربلا در سال ۶۱ هجری توسط مردم سیستان آغاز شد که موجب فرار حاکم سیستان شد و بعد از آن در سال ۶۵ قیام خونخواهی توابین از کوفه آغاز شد و سپس در سال ۶۶ هجری مختار ثقفی در کوفه قیام کرد.
قیام مردم سیستان، واقعه حره، قیام توابین، قیام مختار، قیام زید بن علی و انقلاب عباسیان مهمترین قیامهایی هستند که تحت تاثیر واقعه کربلا و قیام امام حسین (علیه السّلام) به وقوع پیوستند.
حادثه عظیم و اثرگذار قیام امام حسین علیه السلام که با شهادت آن حضرت و یاران فداکارش همراه شد، سبب اعتراضات و قیامهای متعددی در جهان اسلام شد. از اعتراضات فردی زید بن ارقم، انس بن مالک و عبدالله بن عفیف ازدی گرفته تا سخنرانیهای امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب سلام اللهعلیها و تا قیام مردم سیستان و قیام مردم مدینه واقعه حره و قیام توابین و قیام مختار، همگی از جمله اعتراضات و قیامهای پس از شهادت امام حسین علیه السلام محسوب میشوند. این اعتراضات و قیامها ـ که مثاثر از حادثه کربلا بودند ـ هر چند سرکوب شدند؛ اما زمینههای سقوط حکومت بنیامیه را فراهم کردند. ما در اینجا به طور مختصر به برخی از این اعتراضات و قیامها اشاره میکنیم.
افشاگریهای امام سجاد و حضرت زینب
پس از واقعه کربلا و هنگام اسارت در کوفه بنابر روایات، هنگامی که اسیران کربلا وارد کوفه شدند، اسرای اهل بیت علیهم السلام در کوفه، برخی از ایشان از جمله امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب علیهاالسلام، هر کدام سخنانی ایراد کردند و با افشاگریهایشان، پرده از جنایات حکومت اموی برداشتند. پس از شنیدن این خطبهها بود که بخشی از مردم کوفه متوجه اشتباهات خویش در یاری نکردن امام حسین علیهالسلام شدند و برای جبران اشتباهات خود دست به قیامهایی چون قیام توابین و قیام مختار زدند.
سخنرانی حضرت زینب در کوفه را نخستین مواجهه حضرت زینب با جنایات و ظلم حکومت اموی گفته ند.[۱] س از خطبه حضرت زینب ،)خطبه حضرت زینب در کوفه( و خطبه فاطمه صغری در کوفه (فاطمه صغری( و ام کلثوم،[یادداشت ۱] امام سجاد(ع) نیز خطبه ای در سرزنش مردم کوفه ایراد کرد.[۱] . مهمترین مطالب این خطبه عبارت است از: مظلومیت امام حسین . بیوفایی و نیرنگ کوفیان . مؤاخذه کوفیان توسط پیامبر اکرم از زبان امام سجاد . استفاده از تعبیر قتل صبر برای کشتن امام حسین(ع) برای نخستین بار اَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً، فَکَفى بِذلِکَ فَخْراً.[۲] . عندلیب همدانی در کتاب ثارالله در توجیه کلام امام سجاد(ع) که به قتل صبر پدرش افتخار کرده است نوشته که چون دشمن قدرت مبارزه رو در رو را نداشت و شجاعت امام علیه السلام هم چنین مجالی به آنها نمیداد و از دیگر سو چنین شهادتی نصیب هیچ یک از پیامبران و اولیاء الهی نشده در نتیجه، این گونه قتل سزاوار فخر است.[۳] . اشعاری در مرثیه امام حسین طبق گزارشها، مردم که از سخنان علی بن حسین(ع) متأثر شده بودند، به گریه افتادند و به او پیشنهاد خونخواهی و انتقام دادند، اما امام سجاد با یادآوری عهدشکنیهای آنها گفت: از شما میخواهم که نه یاریمان کنید و نه با ما بجنگید. [۴]
اعتراض زید بن ارقم و اعتراض انس بن مالک و اعتراض عبدالله بن عفیف
از جمله فریادهای اعتراضی که یک هفته پس از واقعه کربلا علیه نماینده یزید در کوفه بلند شد، فریاد اعتراضی بود از سوی «زید بن ارقم انصاری». وی هنگامی که دید ابن زیاد با چوب بر دندانهای مبارک امام حسین علیه السلام میزند، گفت: «والذی لا اله غیره لقد رایت شفتی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) علی هاتین الشفتین یقبلهما»؛ به خدا قسم! دیدم دو لب رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم بر این دو لب بود و بر آن بوسه میزد. آنگاه گریست. ابن زیاد به او گفت: برای چه میگریی؟ خدا چشمت را گریان دارد. به خدا سوگند! اگر نه این بود که پیری خرف شده ای، گردنت را میزدم. [۱] [۲] [۳] او از نزد ابن زیاد بیرون رفت. وی به مردم میگفت: «قتلتم ابن فاطمه و امرتم ابن مرجانة، فهو یقتل خیارکم و یستعبد شرارکم، فرضیتم بالذل، فبعدا لمن رضی بالذل»؛ پسر فاطمه سلام اللهعلیها را کشتید و پسر مرجانه را امارت دادید تا نیکان شما را بکشد و اشرار شما را برده کند. به ذلت رضا دادید، پس ملعون باد کسی که به خواری رضایت دهد. [۴] [۵] [۶]
از جمله کسان دیگری که عمل زیاد را در آن مجلس تقبیح کرد، انس بن مالک است که خود یکی از راویان قضیه میباشد. او میگوید: هنگامی که سر حسین علیه السلام را پیش عبیدالله بن زیاد آوردند، حاضر بودم. ابن زیاد با چوب دستی که همراه داشت شروع به کوبیدن به دندانهای حسین (علیه السلام) کرد و میگفت: چه «نیکو دندان» بوده است. گفتم: به خدا سوگند! همانا که من خود دیدم رسول خدا صلی اللهعلیه وآله وسلم همین جای چوبدستی تو را میبوسید. [۷] [۸]
عبدالله بن عفیف ازدی نیز علیه عبیدالله بن زیاد نماینده حکومت یزید در کوفه سخن گفت. قيام عبدالله بن عفيف که نابینا بود، هنگامی که ابن زیاد در مسجد جامع کوفه به منبر رفت و با خشم و کینه گفت: الحمدلله الذی اظهر الحق و اهله و نصر امیرالمومنین یزید و حزبه و قتل الکذاب ابن الکذاب الحسین و شیعته؛ سپاس خدای را که حق و اهلش را آشکار ساخت و امیرمؤمنان یزید و حزب او را یاری داد و دروغگو پسر دروغگو، حسین، و یارانش را کشت! ،[۹] [۱۰] . به پا خاست و گفت: «یا ابن مرجانة! الکذاب ابن الکذاب انت و ابوک و من استعملک و ابوه، یا عدو الله اتقتلون ابناء النبیین و تتکلمون بهذا الکلام علی منابر المؤمنین؟»؛ [۱۱] . ای پسر مرجانه! دروغگوی پسر دروغگو، تو و پدرت و کسی که تو را امارت داد و پدرش میباشید. ای پسر مرجانه! فرزندان پیامبر را میکشی و سخن راستگویان را میگویی. ابنزیاد برآشفت و گفت: گوینده این سخنان که بود؟ و عبدالله پاسخ داد: ای دشمن خدا! گوینده آن سخنان منم. ابنزیاد به مأموران انتظامی خود دستور داد وی را دستگیر کنند. عبدالله بن عفیف با اینکه نابینا بود، در خانه خود با لشکریان عبیدالله درگیر شد و با شمشیرش دلاورانه از خود دفاع میکرد تا آنکه سرانجام با افزایش نظامیان، وی مغلوب شد و به اسارت درآمد. او را نزد ابنزیاد آوردند و او نیز دستور داد گردنش را بزنند. [۱۲] [۱۳] [۱۴] [۱۵] [۱۶] [۱۷]
اولین قیام بعد از عاشورا، یکی از مباحث مرتبط به پیامدهای سیاسی واقعه کربلا و قیامهای بعد از عاشورا است. نخستین قیامی که پس از حادثه عاشورا، برای خـونخـواهی امام حسین علیه السّلام به وقوع پیوست، قیام مردم سیستان بر ضد حاکمان اموی بود. بر این اساس میتوان گفت که ایرانیان اولین کسانی بودند که بعد از شهادت امام حسین (علیه السّلام) و یارانش، به خوانخواهی ایشان بر ضد حاکمیت اموی قیام نمودند.
اولین قیام و خونخواهی سید الشهدا قیام مردم سیستان
نخستین قیامی که پس از حادثه عاشورا، برای خونخواهی امام حسین به وقوع پیوست، قیام مردم سیستان بر ضد حاکمان اموی بود. پیش از پرداختن به ماهیت این قیام، باید نگاهی به تاریخ ورود اسلام به آن دیار دلیرپرور، و افتخارات اهالی سیستان بعد از پذیرش اسلام در دفاع از ولایت و حقانیت امیر مؤمنان علی بیندازیم تا به شناخت بهتری از قیام آنان دست یابیم.
در سال 30 قمری، عثمان بنعفان شخصی به نام رَبیع بن زیاد حارثی را با سپاهی نزد عبدالله بنعامر فرستاد تا برای فتح سیستان به آن دیار برود. هنگامی که سپاه ربیع بن زیاد با سپاه سیستان روبه رو شد، بسیاری از دو طرف کشته شدند؛ ولی تلفات مسلمانان بیشتر بود. شاه سیستان «ایران پسر رُستم پسر آزادخُو پسر بَختیار» پس از مشورت با موبد موبدان، شخصی را نزد ربیع بن زیاد فرستاد و اعلام کرد: «ما از نبرد عاجز نیستیم؛ زیرا شهر ما، شهر مردان و پهلوانان است؛ اما با خدای بلندمرتبه نمیتوان جنگید؛ چه ما در کتابها خوانده ایم که شما سپاهیان خدایید و به سوی ما خواهید آمد و محمد فرستاده خداست. بنابراین صلح کردن از جنگ و خونریزی بهتر است». به دنبال این پیشنهاد، ربیعبنزیاد دستور داد مسلمانان سلاح خود را بر زمین بگذارند، و سرانجام کار آنان به صلح انجامید. مردم سیستان پس از پذیرش اسلام، در راه خدا و ولایت امیر مؤمنان علی بسیار کوشیدند و در تاریخ افتخارات مهمی به نام خود ثبت کردند. مؤلف تاریخ سیستان مینویسد: در زمان خلافت عثمان، «عبدالرحمن بن سَمُرة بن حَبیب» والی سیستان بود. با شروع خلافت علی وی با اموالی که از بیت المال سیستان در اختیارش بود، به معاویه پیوست و نزد او ماند. پس علی، عبدالرحمن بن جَرْوِ الطایی را والی سیستان کرد. با شروع جنگ صفین، عبدالرحمن طایی برای یاری علی نزد وی بازگشت. معاویه نیز از فرصت بهره برد و باز عبدالرحمن بن سمره را به سیستان اعزام کرد؛ اما مردم از پذیرش و همراهی او امتناع کردند و بزرگان و علمای شهر گفتند ما پیشوایی میخواهیم که پیرو سنت محمد مصطفی و علی بن ابی طالب باشد. به دنبال آن امیر مؤمنان علی به نوبت، والیانی به سیستان فرستاد تا بر آنجا حکم برانند. این موضع گیری مردم در مقابل اقدام معاویه، نشان میدهد که مردم سیستان از آغاز از موالیان علی و اهلبیت پیامبر بوده اند. از دیگر افتخارات مردم سیستان این است که وقتی در سال 41 قمری معاویه همه خطیبان و امامان جمعه را در سراسر دنیای اسلام، مکلف کرد که در خطبه هایشان امیر مؤمنان علی را لعن کنند، مردم سیستان زیر بار این ننگ نرفتند و حتی این امتناع را در قرارداد صلح با حاکمان اموی گنجاندند. بااینکه در همان زمان خاندان زیاد بن ابیه ازطرف معاویه بر سیستان حکم میراندند، مردم سیستان از ارتکاب آن عمل ننگین سر باز زدند و حکام وقت، ناچار آنها را آزاد گذاشتند. زکریابنمحمد قزوینی (م 682ق) مینویسد: اهل سجستان (سیستان) و مردمان آن نیک اعتقاد میباشند... . بهترین وصف ایشان آن است که در زمان غلبه بنیامیه، که حکم به لعن امیر مؤمنان علی نمودند، اهل سجستان امتناع بلیغ در قبول این حکم نمودند و هرگز مرتکب این عمل شنیع نشدند. درباره قیام آنان برای خونخواهی امام حسین باید اذعان کرد که ما نمیدانیم خبر واقعه جانسوز کربلا و اسارت اهلبیت پیامبر، چه وقت به سیستان و دیگر شهرهای ایران رسید؛ اما به گواهی تاریخ، نخستین قیام مردمی بر ضد بنیامیه، کمتر از چند ماه پس از واقعة کربلا، به دست مردم سیستان برپا شد. مؤلف کتاب تاریخ سیستان مینویسد: پس از واقعه کربلا و شهادت امام حسین و اسارت اهلبیت رسول خدا و امیر مؤمنان علی از کوفه به شام، و انعکاس آن در سراسر دنیای اسلام، مردم سیستان با شنیدن این خبر به خونخواهی اباعبدالله الحسین بر ضد یزید بن معاویه و حکمران او در سیستان، عَبّادبنزیاد (برادر عُبَیْد الله بنزیاد عامل جنایت کربلا) قیام کردند. بااینکه در آن موقع، حکمران سیستان، هم سپاه و هم نیروی انتظامی (شُرطه) و هم محکمه قضا در اختیار داشته، و کاملاً بر اوضاع مسلط بوده است، ولی همین که عده ای از مردم آغازگر قیام شدند، عَبّاد بن زیاد درنگ را جایز ندانست و با برداشتن بیست میلیون درهم موجودی بیت المال، از سیستان فرار کرد؛ به طوریکه سیستان ماهها بدون والی ماند. پیداست که اگر عَبّاد نمیگریخت و در سیستان مانده بود، جان خود را از دست میداد. بعد از چند ماه، عُبَیْد الله بن زیاد به جای والی سابق، دو برادر دیگرش، یزید بن زیاد و ابوعبیدة بن زیاد را باهم به سیستان فرستاد. طبعاً که آنها نیز با مدارا با مردم سیستان رفتار کردند تا توانستند اوضاع را آرام کنند و به حکومت خود ادامه دهند. (منابع : تاریخ سیستان، ص81 و ص80ـ81 ، بَلاذُری این مطلب را به صورت مختصر نقل کرده است بلاذری، فتوح البلدان، ص386 ، تاریخ سیستان، ص84ـ85 ، . یاقوت حَمَوی، معجم البلدان، ج3، ص215 ، زکریابنمحمد قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ص202 ، تاریخ سیستان، ص100ـ101)
سیستان یکی از مناطق مهم آن زمان بود و حاکم آن از طریق والی کوفه انتخاب میشد. مردم سیستان پس از پذیرش اسلام، در راه خـدا و ولایت امیرمؤمنان علی علیه السّلام بسیار کوشیدند و در تاریخ افتخـارات مهمـی بـه نـام خـود ثبـت کردنـد. مؤلـف تاریخ سیستان مینویسد: در زمان خلافت عثمان، عبدالرحمن بن سمرة بن حبیب والی سیستان بود. با شروع خلافت علی وی با اموالی که از بیت المال سیستان در اختیارش بود، به معاویه پیوست و نزد او ماند. پس علی، عبدالرحمن بن جرو الطایی را والی سیستان کرد. با شروع جنگ صفین، عبدالرحمن طایی برای یاری علی نزد وی بازگشت. معاویه نیز از فرصت بهره برد و باز عبدالرحمن بن سمره را به سیستان اعزام کرد؛ اما مردم از پذیرش و همراهی او امتناع کردند و بزرگان و علمای شهر گفتند ما پیشوایی میخواهیم که پیرو سنت محمد مصطفی علیه السّلام و علی بن ابی طالب (علیه السّلام) باشد. به دنبال آن امیر مؤمنان علی علیه السّلام به نوبت، والیـانی بـه سیستان فرستاد تا بر آنجا حکم برانند. [۱] این موضع گیری مردم در مقابل اقدام معاویه، نشان میدهد که مردم سیستان از آغاز از موالیان علی و اهل بیت پیامبر (علیه السّلام) بوده اند. ازدیگر افتخارات مردم سیستان این است که وقتی در سال ۴۱ قمری معاویـه همه خطیبان و امامان جمعه را در سراسر دنیای اسلام، مکلف کرد که در خطبه هایشان امیرمؤمنان علیه را لعن کنند، مردم سیستان زیـر بـارایـن ننگ نرفتند و حتی این امتناع را در قرارداد صـلـح بـا حاکمـان امـوی گنجاندند. با اینکه در همـان زمـان خاندان زیاد بن ابیه از طرف معاویه بر سیستان حکـم میراندند، مردم سیستان از ارتکاب آن عمل ننگین سر باز زدنـد و حـکـام وقت، ناچار آنها را آزاد گذاشتند. [۲] [۳] . بدون شک این برخورد دلاورانه مردم سیستانِ ایران با حاکمان اموی دلیل تشیع و محبت آنان به امام علی (علیه السّلام) و فرزندان پاک آن حضرت است. در زمان شهادت امام حسین علیه السّلام برادر عبید الله بن زیاد یعنی عباد بن زیاد در سیستان حکومت می کرد. معاویه او را در سال ۵۳ ق به امارت سیستان گماشته بود. [۴] [۵] . پس از واقعه کربلا و شهادت امام حسین و اسارت اهل بیت ایشان و انتقال آنها از کوفه به شام، و انعکاس آن در سراسر دنیای اسلام، مـردم سیستان بـا شـنیدن ایـن خبـر بـه خـونخـواهی اباعبـدالله الحسین بر ضد یزید بن معاویه و حکمران او در سیستان، قیام کردند. درباره قیام سیستان به خـون خـواهـیامـام حـسین باید اذعان کرد که ما نمیدانیم خبر واقعه جانسوز کربلا و اسارت اهل بیت پیامبر، دقیقا چه وقت به سیستان و دیگر شهرهای ایران رسید؛ اما به گواهی تاریخ، نخستین قیام مردمی بر ضـد بنی امیه، کمتر از چنـد مـاه پس از واقعه کربلا، به دست مردم سیستان برپا شد. زیرا تا زمان زنده بودن یزید بن معاویه هیچ قیامی به خونخواهی امام حسین (علیه السّلام) جز قیام مردم سیستان در منابع ثبت نشده است. شاهد این قضیه وجود گزارشات تاریخی از گفتگوی یزید بن معاویه با عبّاد بن زیاد پس از فرار وی از منطقه است. [۶] [۷] . مؤلف کتاب تاریخ سیستان مینویسد با اینکه در آن موقع، حکمران سیستان، هـم سـپاه و هم نیروی انتظامی (شرطه) و هم محکمه قضا در اختیار داشته، و کاملاً بر اوضاع مسلط بوده است، ولی همین که عده ای از مردم آغازگر قیام شدند، عباد بـن زیـاد درنگ را جایز ندانست و با برداشتن بیست میلیون درهم موجودی بیت المال، از سیستان فـرار کرد؛ به طوری که سیستان ماهها بدون والی ماند. پیداست که اگر عباد نمیگریخت و در سیستان مانده بود، جان خود را از دست میداد. بعد از چند ماه، عبیدالله بن زیاد به جـای والی سابق، دو برادر دیگرش، یزید بن زیاد و ابوعبیدة بن زیاد را باهم به سیستان فرستاد. طبعاً آنها نیز با مدارا با مردم سیستان رفتار کردند تا توانستند اوضاع را آرام کنند و به حکومت خود ادامه دهند. [۸] .
واقعه حره، یکی از بازتابهای سیاسی و انقلابی واقعه کربلا است. در اواخر ذى حجّه سال ۶۳ هجری، حدود دو سال پس از واقعه عاشورا، مردم مدينه به رهبرى عبداللّه بن حنظله غسیل الملائکه بر ضدّ حكومت یزید قيام كردند. يزيد، لشكرى به فرماندهى مسلم بن عقبه، از شام به مدینه فرستاد . وى با بىرحمى تمام، اين قيام مردمى را سركوب كرد. اين جنگ را از آن جهت كه در منطقه حَرّه واقع شد، «واقعه حَرّه» ناميده اند. بعد از شهادت امام حسین علیه السّلام، حاکم مدینه عثمان بن محمد بن ابوسفیان عده ای از صحابه پیامبر و بزرگان مدینه را به دمشق و دربار یزید فرستاد. به این ترتیب هیئتی مرکب از عبدالله بن حنظلة انصاری فرزند حنظلة غسیل الملائکه، عبدالله بن ابی عمر، منذر بن زبیر بن عوام و عده ای دیگر از رجال و اشراف مدینه، به نمایندگی از مردم مدینه، برای دیدار با یزید راهی شام شدند. یزید آنها را بسیار تکریم کرد و به هر یک هدایا و خلعتهایی گرانبها بخشید؛ اما نتوانست انحرافها و اعمال خلاف شرع خود را پوشیده نگاه دارد و آن گروه از بزرگان شهر به رغم نوازشهای یزید، پس از بازگشت به مدینه، عیاشیها و هرزه دراییهای خلیفه را برای مردم شرح دادند. با شنیدن این اخبار، مردم شوریدند و عبدالله بن حنظله را به سرکردگی برگزیدند. [۲] [۳] [۴] . عبداللّه در سخنرانی ای در میان مردم ناراضی، علت قیام خود را ترس از نزول عذاب الهی به سبب معاصی یزید ذکر کرد. [۵] . از این رو بازگشت این هیئت به مدینه، با افشاگریها و انتقادهای تند آنان از یزید همراه شد؛ تا جایی که گفتند: «ما از نزد شخصی آمده ایم که دین ندارد؛ شرابخوار، و سرگرم ساز و آواز اسـت؛ سـگ بـازی میکند؛ زنان در مجلسش آواز میخوانند و خودش با بدکاران شب نشینی میکند». عبداللہ بن حنظله گفت: «من از نزد شخصی آمده ام که اگر هیچ کس با مـن همکاری نکند، به کمک پسرانم به جنگ او خواهم رفت. او به مـن پـولهـا و هدایای فراوانی بخشید و مرا بسیار تکریم کرد؛ ولی من عطایای او را فقط به این منظور پذیرفتم که در راه نبرد با او خرج کنم». منذر بن زبیر نیز گفت: «یزید صدهزار دینار به من بخشید؛ ولی این کار او مـرا از گفتن حقیقت درباره وی باز نمیدارد. به خدا سوگند، یزید شراب میخورد و چنان مست میشود که متوجه گذشت زمان نمیشود و نمازش از دست میرود». مردم مدینه با شنیدن این گزارشها، به رهبری عبدالله بن حنظله بر ضد حکومت اموی قیام، و یزید را از خلافت خلع کردند و فرماندار یزید را از شهر بیرون راندند. [۶] [۷] [۸] [۹] . آنان در این سفر به فسق و فجور و ظلم فراگیر یزید و دستگاه فاسد وی آگاهی یافته و در بازگشت به مدینه مردم را نیز از وضع فاسد دارالخلافۀ یزید آگاه کرده و علیه امویان شوریدند. [۱۰] . به همین جهت مردم یزید را خلع و با عبدالله بن زبیر بیعت نمودند. [۱۱] . آنگاه به اذن ابن زبیر، عثمان بن محمد را از امارت عزل کردند و حاکم مدینه و مروان و دیگر امویان و حامیان یزید را که حدود هزار مرد بودند و در منزل مروان بن حکم گرد آمده بودند، محاصره کردند[۱۲] . و سپس از شهر بیرون راندند و با عبدالله بن حنظله بیعت نمودند. به گفته ابن اعثم کوفی، ابن زبیر، عبدالله بن حنظله را به عنوان والی مدینه برگزید.[۱۳]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: قیامهای بعد از عاشورا
ادامه مطلب را ببينيد
قیامِ تَوّابین از نخستین قیامهای شیعیان پس از واقعه کربلا با هدف انتقام از قاتلان امام حسین ، جبران کوتاهی در یاری امام حسین(ع) و سپردن حکومت به اهل بیت . قیام توابین، یکی از بازتابهای سیاسی و انقلابی واقعه کربلا است. این قیام به فرماندهی سلیمان بن صرد خزاعی به جهت پشیمانی کوفیان از یاری نکردن امام حسین علیه السّلام و در نتیجه شهادت آن حضرت به همراه اصحابش و اسارت اهل بیت ایشان بوده است. نهضت توابین، توسّط کسانی صورت گرفت که دعوت آنها از امام حسین علیه السّلام برای آمدن به کوفه و سستی آنها در یاری رساندن به ایشان، واقعه خونبار کربلا را به وجود آورد. بدین سان، آنان مرتکب گناه بزرگی شده بودند و میخواستند با خون خود، ننگ این گناه را از خود بزدایند. به همین جهت نیز نهضت آنان، «نهضت توّابین» نامیده شد. بخش عمده ای از مردم کوفه که تسلیم سیاست زر و زور و تزویر ابن زیاد شده بودند؛ در اثر امواج روانی، اجتماعی و سیاسی واقعه کربلا، متوجّه خطای تاریخی خود شدند و تصمیم گرفتند که با قیام بر ضدّ حکومت یزید و مجازات کردن قاتلان سیّدالشهدا، از ننگ این گناه نابخشودنی بکاهند. این گروه معتقد بودند که ننگ این گناه از دامن آنها شسته نخواهد شد، مگر آنکه یا انتقام خون امام حسین (علیه السّلام) را از قاتلان او بگیرند، و یا در این راه کشته شوند.[۱۴] [۱۵] [۱۶] [۱۷] [۱۸] . نقطه آغاز جنبش توابین، همان سال ۶۱ قمری، یعنی بلافاصله پس از فاجعه کربلا بود.[۱۹] [۲۰] . توابین از آن تاریخ، پیوسته در صدد تهیه سازوبرگ جنگی بودند و مخفیانه مردم را به خونخواهی امام حسین (علیه السّلام) دعوت میکردند.[۲۱] . مردم نیز از شیعه و غیرشیعه، دسته دسته به آنها میپیوستند. توابین هنوز سرگرم مقدمات قیام بودند که یزید مرد. پس از مرگ یزید، سران جنبش عده ای را به اطراف فرستادند تا مردم را دعوت به همکاری کنند. در این زمان بود که آنان دیگر احتیاط و پنهان کاری را کنار گذاشتند و آشکارا به تهیه اسلحه و تجهیزات جنگی پرداختند.[۲۲] . آنها سرانجام در سال ۶۵ هجری تصمیم به قیام گرفتند و آغاز ماه ربیع را زمان قیام خروج تعیین کردند[۲۳] و در اردوگاه نُخَیله (بیرون کوفه) گرد آمدند.[۲۴] [۲۵] . از شانزده هزار تا بیست هزار عضو ثبت نام شده تنها چهار هزار تن حاضر شدند و از شیعیان بصره و مدائن خبری نبود.[۲۶] . سلیمان به کوفه مأمورانی فرستاد تا با شعار «یالَثارات الحسین» (ای خونخواهان حسین)، بازماندگان را به خروج بر انگیزند. با اینهمه، پس از سه روز انتظار تنها اندکی از شیعیان به توّابین پیوستند. سلیمان درنگ بیشتر را روا ندید و سپاهیان را توجیه کرد که جنگ در کوفه به فتنه و برادرکشی خواهد انجامید، اما اگر بر سپاه عبیداللّه چیره شوند، پیروزی بر قاتلان امام حسین (علیهالسلام) در کوفه سهل خواهد بود. [۲۷] [۲۸] . سرانجام در شب جمعه پنجم ربیع الثانی سال ۶۵ قمری، نخستین شعله قیام زبانه زد.[۲۹] . در آن شب، توابین به سوی تربت پاک امام حسین (علیه السّلام) روانه شدند.[۳۰] [۳۱] [۳۲] . توابین پس از سه روز نبرد سخت با سپاه شام، که فرماندهی آنها را عبیدالله بن زیاد به عهده داشت سرانجام شکست خوردند و همه سران انقلاب به جز رفاعة بن شداد بجلی به شهادت رسیدند و عاقبت رفاعة بن شداد با گروهی اندک از توّابین شبانگاه عقب نشستند.[۳۳] [۳۴] [۳۵] . توّابین در راه بازگشت با گروهی از شیعیان بصره و مدائن که برای یاری آنان آمده بودند، برخورد کردند و همگی با اندوه فراوان به شهرهای خود بازگشتند. [۳۶] [۳۷] . سربازان بازمانده کوفی به همراه رفاعه به کوفه بازگشتند و به هواداران مختار که هم زمـان در کوفه فعالیت داشتند، پیوستند.[۳۸]
قیام مختار، یکی از بازتابهای سیاسی و انقلابی واقعه کربلا است. این قیام به فرماندهی مختار بن ابیعبیده ثقفی با هدف خونخواهی امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا به وقوع پیوست و منجر به انتقام از قاتلان آن حضرت گردید. مختار بن ابى عبیده ثقفى، پنج سال پس از واقعه عاشورا، در سال ۶۶ هجرى در کوفه قیام کرد. هدف نهضت او خونخواهى امام حسین علیه السلام و انتقام از قاتلان شهدای کربلا و جنایتکاران حادثه عاشورا بود. قیام او و خونخواهىاش موجب خرسندى اهل بیت علیهم السلام شد. قیام مختار در سال ۶۶ هجری قمری پس از قیام توابین آغاز شد و در سال ۶۷ قمری، با شهادت مختار و یارانش توسط مصعب بن زبیر به پایان رسید. این قیام به فرماندهی مختار بن ابیعبیده ثقفی با هدف خونخواهی امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا به وقوع پیوست و منجر به انتقام از قاتلان آن حضرت گردید. قیام مختار در سال ۶۶ هجری قمری پس از قیام توابین آغاز شد و در سال ۶۷ قمری، با شهادت مختار و یارانش توسط مصعب بن زبیر به پایان رسید. بعد از شکست قیام توابین، مختار دوباره با وساطت عبدالله بن عمر، از زندان کوفه آزاد شد. [۳۹] [۴۰] [۴۱] [۴۲] . او نیز چنین کرد. مختار با ضمانت و تعهداتی که از او گرفته شد آزاد شد، اما به محض آزادی از زندان عزم خود را برای قیام جزم کرد.[۴۳] [۴۴] [۴۵] این بار بازماندگان توابین نیز به او پیوستند و انقلاب مختار با قدرت بیشتری به پیش رفت. با فراهم شدن مقدمات قیام، با پیشنهاد تنی چند از سران شیعه [۴۶] [۴۷] [۴۸] [۴۹] [۵۰] . از ابراهیم پسر مالک اشتر دعوت شد تا به قیام بپیوندد. [۵۱] [۵۲] [۵۳] [۵۴] [۵۵] [۵۶] . با سازماندهی نیروهای مردمی و بیعت و همکاری ابراهیم بن مالک اشتر نخعی، قیام با شعار «یا منصور امت» آغاز شد[۵۷] [۵۸] و مردم از هر سوی به صفوف انقلابیون پیوستند. [۵۹] [۶۰] . از آن سو ابن مطیع نیز مردم را در مسجد جمع کرد و آنان را علیه مختار ساماندهی کرد. با شدت گرفتن جنگ بین سپاهیان ابن مطیع و نیروهای مختار، راشد بن ایاس فرمانده دشمن، و نیروهایش تار و مار شدند[۶۱] [۶۲] [۶۳] و دارالاماره نیز به محاصره مختار در آمد. [۶۴] [۶۵] پس از سه روز محاصره با فرار ابن مطیع، دیگر محاصره شدگان در قصر نیز خود را تسلیم کردند[۶۶] [۶۷] و مختار بر کوفه تسلط یافت. پس از تسلط بر کوفه، مختار تصمیم به قلع و قمع قاتلان امام حسین (علیه السّلام) گرفت و تعداد زیادی از حاضرین در واقعه کربلا بدست وی و نیروهایش کشته شدند [۶۸] [۶۹] [۷۰] و بسیاری هم به بصره گریختند.[۷۱] [۷۲]
مختار پس از استیلا بر اوضاع، یکایک قاتلان حسین علیه السلام را دستگیر مىکرد و مىکشت. نیروهایى هم به اطراف مىفرستاد تا هم بر آن مناطق استیلا یابد و هم جنایتکاران را گرفته و به کیفر رساند. مدت ها این تحرکات و دستگیری ها و نبرد با مقاومت کنندگان از طرفداران بنى امیه ادامه داشت. مختار موفق شد کسانى چون عمر سعد، شمر بن ذى الجوشن، ابن زیاد، خولى، سنان، حرمله، حکیم بن طفیل، منقذ بن مره، زید بن رقاد، مالک بن بشر، عبدالله بن اسید، عمرو بن حجاج و بسیارى از کسان را که در کربلا دستشان به خون شهدا آلوده بود از دم تیغ گذراند و پیکرشان را بسوزاند و یا در مقابل سگ ها بیندازد.[۵]
در محرم سال ۶۷ قمرى، مختار لشکری تدارک دید و به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر آن را بسوى ابن زیاد که در ارض جزیره بود فرستاد. ابراهیم روز شنبه، هفتم ماه محرم با تعداد دو هزار نفر از قبیله مذحج و اسد، تعداد دو هزار نفر از قبیله تمیم و همدان "سکون میم" تعداد هزار و پانصد نفر از قبائل مدینه، تعداد هزار و پانصد نفر از قبیله کنده و ربیعه، تعداد دو هزار نفر از حمراء یعنى مردم عجم ایرانی که در کوفه بودند خارج شد.[۶] . سپاه ابراهیم بن مالک اشتر در مرز موصل در کنار رودخانه ای به نام خازر به مصاف سپاه عبیدالله بن زیاد رفتند.[۷] این جنگ با پیروزی سپاه ابراهیم بن مالک اشتر به پایان رسید و در اثنای جنگ عبیدالله بن زیاد و تعدادی از سران سپاهش به هلاکت رسیدند.[۸] . ابراهیم سر ابن زیاد و تعدادی دیگر از بزرگان سپاه او را براى مختار فرستاد و مختار سر ابن زیاد، حصین بن نمیر و شرحبیل بن ذی الکلاع را به مکه نزد محمد حنفیه فرستاد. او هم سر عبیدالله بن زیاد را نزد امام سجاد علیه السلام که در آن زمان در مکه بود فرستاد.[۹] مطابق با روایت نقل شده، آن حضرت با دیدن این صحنه، سجده شکر به جاى آورد و فرمود: الحمدلله الذى ادرک لى ثارى من عدوى و جزى الله المختار خیراً...؛ سپاس خداوند را که انتقام خون مرا از دشمنم گرفت و خداوند به مختار جزاى خیر عنایت فرماید. [۱۰] . و مختار در ۱۴ رمضان سال ۶۷ قمرى، هنگامى که تنها یک سال و نیم از حکومت وى گذشته بود، به شهادت رسید. پس از کشته شدن وى، حدود هفت هزار نفر از یاران وى که در دار الاماره محاصره بودند، همگى دستگیر شده و با قساوت تمام مصعب کشته شدند.
قیام زید بن علی، یکی از بازتابهای سیاسی و انقلابی واقعه کربلا است. این قیام به فرماندهی زید بن علی بن حسین علیه السّلام و با هدف مبارزه با ظلم و ستم بیحدوحصر حکام اموی و فسق و فجور آشکارشان و خونخواهی امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا به وقوع پیوست و موجب اضمحلال پایه های حکومت اموی گردید. قیام زید که مورد تایید امام صادق علیه السّلام بود، از بزرگترین قیامهایی که علیه نظام جائر اموی صورت گرفته است، قیام زید بن علی بن حسین علیه السّلام است؛ این قیام که در سال صد و بیست و یک هجری و به منظور امر به معروف و نهی از منکر و نیز انتقام از قاتلین شهدای کربلا در کوفه به وقوع پیوست، توانست ضربهای مهلک بر مبانی مشروعیت خلفای اموی وارد آورد. زید بن علی بن الحسین فرزند امام زین العابدین علیه السلام در زمان هشام بن عبدالملک در شهر کوفه علیه دستگاه حکومت بنی امیه قیام کرد. این قیام به منظور امر به معروف و نهی از منکر و نیز انتقام از قاتلین شهدای کربلا در کوفه به وقوع پیوست. قیام در روز اول ماه صفر سال ۱۲۱ یا ۱۲۲ قمری آغاز شد و روز نخست با پیشروی زید و یارانشان در محلات شهر کوفه همراه بود اما در پایان روز دوم زید زخمی شد و با شهادت او در اثر این زخم در روز سوم قیام به پایان رسید. علت شکست این قیام خیانت مردم کوفه به زید بود چرا که با وجود بیعت با او قبل از قیام در روز قیام به ندای او پاسخ ندادند. سرانجام زید بن علی بن الحسین علیه السلام سال ۱۲۱ قمری، با شهادت وی به پایان رسید. ظلم و ستم بیحدوحصر حکام اموی و فسق و فجور آشکارشان و نیز تاخت وتاز بیباکانه آنان بر علیه مبانی و اعتقادات اسلامی، روح بلند و آزاده زید را به شدت آزرده و متأثر ساخته بود. او تنها راه مبارزه با حکومت فاسد اموی را قیام مسلحانه میدانست و عقیده داشت که باید با قیام، حکومت فاسد اموی را واژگون ساخت. از این رو هشام بن عبدالملک برای مقابله با قیام احتمالی زید او را به دمشق فراخواند و او را به سبب داشتن داعیه خلافت، سرزنش و تحقیر کرد. سپس در نامه ای از حاکم کوفه خواست به زید را از کوفه اخراج و به مدینه بفرستد.[۷۳] [۷۴] . مردم کوفه با آگاهی از این امر خود را به زید رساندند و وی را در قادسیه ملاقات کردند، و از او خواستند که در کوفه بماند تا همگی با او بیعت کنند. آنها او را به قیام فرا خوانده، اعلام وفاداری کردند و سوگند یاد کردند که تا آخرین قطره خون در راه او جهاد کنند و حمایتشان را از او دریغ ندارند. [۷۵] [۷۶] . در پی اصرار زیاد کوفیان، سرانجام زید پذیرفت و آماده قیام گردید.[۷۷] [۷۸] . زید هر چند از بی وفایی مردم کوفه آگاه بود، سرانجام با اصرارهای آنان پذیرفت که به کوفه بازگردد.[۷۹] [۸۰] [۸۱] [۸۲] [۸۳] . او ده ماه در کوفه و بصره مخفیانه مردم را به نهضت و قیام دعوت میکرد. [۸۴] . مردم کوفه دسته دسته با او بیعت کردند و آماده جنگ شدند. برخی منابع تعداد بیعت کنندگان را تا پانزده هزار نفر نیز نوشته اند.[۸۵] [۸۶] [۸۷] . این تعداد غیر از مردمی بودند که در مدائن و بصره و واسط و موصل و ری و گرگان با او بیعت کرده بودند. [۸۸] [۸۹] [۹۰] [۹۱] [۹۲] . بعد از گذشت چند ماه و با فراهم شدن مقدمات قیام، زید آشکارا آماده قیام شد [۹۳] و به یارانش دستور آمادگی و تهیه لوازم نبرد داد.[۹۴] [۹۵] . آنان شامگاه سه شنبه مصادف با شب اول ماه صفر از شهر کوفه خارج شدند و خود را برای جنگ مهیا ساختند. [۹۶] [۹۷] [۹۸] . زید و یارانش آن شب را با شعار یا «منصورُ اَمِت» صبح کردند؛ [۹۹][۱۰۰] [۱۰۱] [۱۰۲] . اما از آن پانزده هزار نفری که با او بیعت کرده بودند، تنها دویست و هشتاد نفر [۱۰۳] [۱۰۴] [۱۰۵] . و به نقلی سیصد نفر اطراف او را گرفته بودند. [۱۰۶]
قیام عباسیان، یکی از بازتابهای سیاسی و انقلابی واقعه کربلا است. این قیام در سال ۱۳۲ قمری با شعار حمایت از خاندان پیامبر و پایان دادن به مظلومیت امام حسین علیه السّلام و اهل بیت آن حضرت به وقوع پیوست و موجب سقوط حکومت اموی گردید اما در نهایت خود تبدیل به طاغوتهای دیگری شدند که ظلمهای بسیاری در حق اهل بیت روا داشتند.
بزرگترین انقلابی که پس از قیام کربلا اتفاق افتاد، انقلاب عباسیان بود که در سال ۱۳۲ قمری به سقوط حکومت بنی امیه و پیروزی عباسیان انجامید. نیرومندترین اهـرم پیروزی عباسیان در این انقلاب، دو امر بود: یکی رفتار تبعیض آمیـز بنی امیه بـا مـوالی (مسلمانان غیر عرب) و تحقیر آنان، و دیگری ستمگریهای بنی امیه در حـق بنیهاشم و مظلومیت ایـن خاندان. عباسیان این دو موضوع را دستمایه تبلیغات خود بر ضد بنی امیـه قـرار دادند؛ به ویژه یادآوری شهادت امام حسین علیه السّلام بیشترین تاثیر را در تحریک مردم بر ضد بنی امیه داشت؛ زیرا بنی امیه نخستین گروهی بودند که فرزندان پیغمبر را بـه طـور دسته جمعی کشتند و زنان و دختران خاندان او را به اسیری گرفتند و در شهرها گرداندند. به گزارش مسعودی هنگامی که سر بریده مروان آخـریـن خلیفـه امـوی را نزد ابوالعباس سفاح نخستین خلیفه عباسی آوردند، ابوالعباس سجده ای طولانی کرد و پس از آنکه سر از سجده برداشت، خطاب به سر بریده مروان گفت: «ستایش خدای را که انتقام مرا از تو و قبیله ات گرفت. ستایش خدای را که مرا بر تو چیره کرد». سپس افزود: اکنون برایم مهم نیست که مرگم کی فرارسد؛ زیرا به انتقـام خـون حسین علیه السّلام دویست نفر از بنی امیه را کشتم... [۱۰۷] . ابن ابی الحدید در نقل این ماجرا، به جای دویست نفر، هزار نفر، آورده است. [۱۰۸] . همچنین عبدالله سفاح در آغاز خلافت، به بهانـه شـعری که سدیف بن میمون در مجلس او سرود و در آن ستمهای بنی امیه را در کربلا و در موارد دیگر یادآوری کرد، تظاهر به غضب نمود و دستور داد همه رجال امـوی حاضـر در مجلس را اعدام کنند.[۱۰۹] [۱۱۰] . حاصل آنکه انقلاب عباسیان، با کمکهای ابومسلم خراسانی و دیگر ایرانیان، و با شعار حمایت از خاندان پیامبر و پایان دادن به مظلومیت امام حسین علیه السّلام و اهل بیت آن حضرت به ثمر رسید. عباسیان که از دو عامل مظلومیت خاندان پیامبر و تحقیر مـوالی، حداکثر بهره برداری را کردند و با نابودی و هلاکت عمومی بنی امیه و وابستگان آنها به اهداف خود دست یافتند، در نهایت خود تبدیل به طاغوتهای دیگری شدند که ظلمهای بسیاری در حق اهل بیت روا داشتند. انقلابهای سادات حسنی، و از جمله شهید فخ بر ضـد خلفای عباسی نیز، جنبشهای دیگری بود که از نهضت عاشورا نشئت گرفت.
قيام توابين-واقعه كربلا-انتقام جويي از يزيديان
قيام توابين-قيام هاي بعد عاشورا
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: قیامهای بعد از عاشورا
ادامه مطلب را ببينيد