کوفه گشته غرقِ ماتَم

کوفه گشته، غرقِ ماتَم - غرقِ ماتَم، گشته عالَم

قد قُتِل اینَک آن میرِ ایمان - بنده یِ مُخلص و پاکِ یَزدان

یاعلی یاعلی یاعلی جان - یاعلی یاعلی یاعلی جان

چونکه آقا، بَست قامَت - گوئی آندَم، شُد قِیامَت

مَسجِدِ کوفه اَز غَم سِیَه پوش - چونکه آن ماهِ دین گشت خاموش

یاعلی یاعلی یاعلی جان - یاعلی یاعلی یاعلی جان

دَر صَلوةِ، صُبحِ صادِق -گَشته پَرپَر، آن شَقایِق

اِبنِ مُلجم قیامت بِپا کرد - فرقِ مولا علی را دو تا کرد

یاعلی یاعلی یاعلی جان - یاعلی یاعلی یاعلی جان

مَسجِد و مِحرابِ کوفه - مَردُمِ بی تابِ کوفه

جملگی گشته زین غَم عزادار - روزِشان گشته همچون شبِ تار

یاعلی یاعلی یاعلی جان - یاعلی یاعلی یاعلی جان

دَفن شُد چون، جِسمِ پاکَش - شُد نهان از، دیده خاکَش

مسجِدِ کوفه اکنون خَموش است - صوتِ اندوهِ یاران به گوش است

یاعلی یاعلی یاعلی جان - یاعلی یاعلی یاعلی جان

جُمله فرزندان زهرا - اَز غم جانسوزِ بابا

باقری اینَک هستند عزادار - جمله محزون و دلگیر و غَمبار

یاعلی یاعلی یاعلی جان - یاعلی یاعلی یاعلی جان

سروده شده شهادت امام علی علیه السلام بهار سال 1402

مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

وبلاگ اشعار باقری

http://asharebageri.blogfa.com

کانال یار خراسانی

https://splus.ir/yarekhorasanirahabar


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 21:10 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ضربت‌خوردن و شهادت امام علی علیه السلام 1

ضربت‌خوردن و شهادت امام علی علیه السلام 2

ضربت‌خوردن و شهادت امام علی علیه السلام 1

کوفه گشته غرقِ ماتَم

ولادت - القاب - دوران کودکی امام علی(ع) - امام علی(ع) در دوران رسالت پیامبر (ص) - امام علی (ع) و جانشینی پیامبر (ص) - امام علی (ع) در زمان خلفا - خلافت امام علی (ع) - سیاستهای امام علی (ع) - ولادت و نسب - همسران و فرزندان - القاب و کنیه‌ها - امام علی علیه‌السلام در عصر پیامبر -دوران کودکی حضرت علی - اولینایمان‌آورنده به پیامبر - لیلة المبیت - حضرت علی در جنگهای صدر اسلام - امام علی علیه‌السلام و جانشینی پیامبر - ماجرای یوم الدار - واقعه غدیر خم - حدیث منزلت - آیه ولایت - آیه اولی‌الأمر - سقیفه و غصب خلافت پیامبر - امام علی علیه‌السلام در عصر خلفا - در دوران ابوبکر - در دوران عمر - در دوران عثمان - خلافت امام علی علیه‌السلام - بیعت مردم با امیرالمؤمنین - سیاست‌های حکومتی - جنگ‌های دوران خلافت امیرالمؤمنین - فضایل امام علی علیه‌السلام - بعضی آیات نازله در شأن امیرالمؤمنین - برخی احادیث نبوی درباره امیرالمؤمنین - سخن صحابه درباره امیرالمؤمنین - شهادت امام علی علیه‌السلام - کلام بزرگان و ادبای عرب درباره امام علی (ع) و نهج‌البلاغه - امام علی (ع) از هجرت تا رحلت پیامبر (ص) - بزرگترین فضیلت امام علی (ع) از نظر امام رضا (ع) - متن ادبی ضربت خوردن امام علی (ع) در مسجد کوفه


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 21:5 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ضربت‌خوردن و شهادت امام علی علیه السلام

شب ضربت‌خوردن امام علی(ع) به شب ۱۹ رمضان گفته می‌شود که امام علی(ع) در سحرگاه آن به سال ۴۰ق با ضربه شمشیر زخمی شد. این واقعه در مسجد کوفه توسط ابن‌ملجم مرادی اتفاق افتاد و به شهادت امام علی(ع) در روز ۲۱ رمضان انجامید.

شهادت امام علی(ع)

امام علی(ع) در شب ۱۹ رمضان میهمان دخترش ام کلثوم بود.[۱] ابن‌سعد از امام حسن مجتبی(ع(نقل کرده است که امام علی(ع)، در این شب پیامبر(ص ) را در خواب دید و از ظلم‌هایی که به او شده بود، گلایه کرد. پیامبر(ص) به او سفارش کرد که مردم را نفرین کن و علی(ع) نیز چنین دعا کرد: خدایا به‌جاى ايشان بهترين اشخاص را به من بده و به‌جاى من بدترين كس را بر آنها بگمار»[۲] این روایت در نهج البلاغه نقل شده است.[۳]

شهادت امام علی (ع)

امام علی علیه السلام در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری با توطئه خوارج و به دست ابن ملجم مرادی در مسجد کوفه مجروح، و در شب بیست و یکم ماه رمضان به شهادت رسید. پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله، امام علی علیه السلام را از این واقعه خبر داده بود.

بعد از شکست خوارج از سپاه امام علی (علیه السلام) در جنگ نهروان، گروهی سه نفره از آنها تصمیم گرفتند به طور همزمان معاویه، عمرو عاص و امیرالمؤمنین علی (ع) را ترور کنند، تا به زعم خودشان سه عامل اختلاف و فتنه در میان مسلمانان را از بین ببرند. ابن ملجم مرادی مأمور کشتن امام علیه السلام شد و با همدستی وردان بن مجالد و اشعث بن قیس‏ و شبیب ابن بجره‏ که از خوارج نهروان بود تصمیمش را عملی کرد. ابن ملجم در سحرگاه چهارشنبه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری در محراب مسجد کوفه در حال نماز با شمشیر زهرآگین، فرق مبارک امام را شکافت.[۱۱۲] امام علی علیه السلام در شب بیست و یکم ماه رمضان در اثر همین ضربت به شهادت رسید.[۱۱۳]

خبر دادن پیامبر از شهادت

امام علی (علیه‌السّلام) بارها از پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مورد کیفیت و چگونگی شهادتش روایت‌ها شنیده بود و رسول خدا با سخنان معجزه آسایش خبر از آینده و رویدادهای تلخ و غم‌بار داده بود.

در روایت آمده است که در جنگ خندق هنگامی که امام علی (علیه‌السّلام) مقابل جنگاور کفر و شرک «عمرو» قرار گرفت، با شمشیر «عمرو» که بر فرق سرش اصابت کرد، خون سر، تمام چهره و محاسن امام را رنگین ساخت. در حالی‌که پیامبر با دستان مبارک خود فرق سر امام را پانسمان می‌کرد و خون چهره او را پاک می‌کرد، فرمودند: [۱] این انا یوم یضربک اشقی الاخرین علی راسک ویخضب لحیتک من دم راسک» علی جان! آن‌گاه که شقاوت پیشه‌ترین انسان‌ها با شمشیر ستم و تجاوز فرقت را هدف قرار می‌دهد و محاسنت را به خون سرت رنگین می‌سازد من کجا هستم تا زخم سرت را چون امروز پانسمان کنم[۲]

حالات امام نزدیک شهادت

چنین روایت شده است که هرگاه وقت نماز فرا می‌رسید رنگ رخسار امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) تغییر می‌کرد و بدن ایشان می‌لرزید. به همین جهت، بار دیگر‌ ام‌ کلثوم به آن حضرت عرض کرد: امشب، بیداری و اضطراب شما برای چیست؟ فرمودند: «همانا اگر امشب را به صبح برسانم، کشته خواهم شد[۶]

شب نوزدهم به پایان رسید، امام، رفته رفته آماده رفتن به مسجد برای اقامه نماز شدند. هنگامی خروج حضرت از درب منزل، مرغابی‌ها راه را بر امام بستند، تا امام به مسجد نرود. قلاب در به کمر ایشان گیر کرد و کمربند امام باز شده و به زمین افتاد. امام کمربند خویش را بست و راهی مسجد شد.

حضرت پس از ورود به مسجد کوفه، در تاریکی چند رکعت نماز خوانده مشغول تعقیبات نماز شدند. پس از آن به پشت بام مسجد ندای اذان سر داد و خفتگان در مسجد را بیدار نمود. سپس آرام آرام نزدیک محراب شد و با حضور قلب مشغول نماز شدند.

شرح ماجرای شهادت

هنگامی که ماه رمضان فرا رسید. امام علی (علیه‌السّلام)، شصت و سه بهار از عمر خویش را پشت سر نهاده بود. در آن سال نیز همچون سال‌های پیش در خانه فرزندان افطار مهمان بودند و به هنگام افطار بیشتر از سه لقمه غذا تناول نمی‌فرمودند.
در یکی از شب‌ها، فرزندان امام از ایشان علت کم خوردن غذا را پرسیدند. آن حضرت فرمودند: «همانا روزهای کوتاهی مانده است که امر خدای – بلند مرتبه بزرگوار فرا برسد و من بیش از هر چیز دوست دارم که در آن حال، شکمم خالی باشد[۳]

میهمان دختر

امام علی (علیه‌السّلام) در شب نوزدهم ماه رمضان در خانه دخترش‌ ام کلثوم میهمان بود. در آن شب نیز امام هنگام افطار بیش از سه لقمه غذا نخورد. ام کلثوم دختر امیرالمومنین (علیه‌السّلام) چنین می‌گوید: «وقتی افطار در شب نوزدهم ماه رمضان پدرم میهمان ما بود. برای آن حضرت طبقی که در آن دو قرص نان جو و کاسه‌ای از شیر و نمک ساییده شده بود، گذاشتم. پس از آن که امام از نماز مغرب فارغ شدند، سر سفره حاضر شدند، هنگامی که چشم ایشان به غذا افتاد و خوب آن‌را نگریستند، سر خود را با تاسف تکان داده و فرمودند که کاسه شیر را بردار و با اندکی قرص نان و نمک افطار کردند. پس از سپاس به بارگاه خداوند برای نماز و نیایش برخاست. حضرت پیوسته مشغول رکوع، سجود، دعا و تضرع بودند. امام (علیه‌السّلام) تمام شب را بیدار بودند و خداوند متعال را پیوسته عبادت می‌کردند و در آن شب گاه و بی‌گاه از اطاق خویش بیرون می‌رفتند و با نگاه به آسمان می‌فرمود: «به خدا سوگند این همان شبی است که محبوبم و آموزگارم به من وعده داده است. به خداوند سوگند، هرگز دروغ نگفته‌ام و از رسول خدا دروغ نشنیده‌ام، همانا امشب آن شبی است که به من وعدۀ شهادت داده شده است[۴] در آن شب، سوره یس را تا آخر تلاوت نمودند و بعد از آن اندکی به خواب رفتند. به ناگاه با دلهره از خواب بیدار شده و فرمودند: «خداوندا، ما را در لقای خود برکت ده بسیار می‌فرمودند: «لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم» در ادامه دخترش چنین آورده است که: آن شب پدرم به فرزندانش فرمودند: «عزیزانم امشب خوابی دیدم، می‌خواهم آن را برایتان وصف کنم آن‌گاه فرمودند: «پیامبر را در عالم رویا دیدم. ایشان به من فرمودند: «یا اباالحسن! انک قادم الینا عن قریب» علی جان به زودی میهمان ما خواهی بود و نیز فرمودند: «شقاوت پیشه‌ترین مردم به سوی تو خواهد آمد و محاسن تو را به خون سرت رنگین خواهد ساخت. «وانا والله مشتاق الیک، فهلم الینا فما عندنا خیر لک وابقی» به خدا سوگند که من در شور و شوق دیدار توام و تو در سومین دهۀ ماه خدا به میهمانی ما خواهی شتافت، بیا که آن‌چه نزد ماست برای تو بهتر و پاینده‌تر است[۵]

هنگامی که اهل خانه، این سخنان جان فرسای ایشان را شنیدند، همه اشک ریختند و به سختی گریستند و فریاد و ضجه زدند و صدا به گریه بلند کردند. و آن حضرت، آن‌ها را دعوت به سکوت کردند، وقتی ساکت شدند، آن‌ها را به خوبی‌ها، سفارش و امر کرده و از بدی‌ها نهی فرمودند. هر قدر، وقت صبح طلوع فجر نزدیک‌تر می‌شد، بر اضطراب و تشویش امیرمؤمنان افزوده می‌گشت. ترس ایشان از شان و جایگاه خداوندی بود، نه از مرگ و خروج روح از بدن!

توطئه قتل حضرت علی علیه السلام توسط خوارج

بعد از جنگ نهروان و شکست سخت خوارج در برابر امام علی علیه السلام بازماندگان آنها تا مدتی در مکه گرد هم می آمدند و برای کشتگان نهروان عزاداری کردند. در یکی از این جلسات سخن از امام علی علیه السلام و معاویه به میان و آمد و اینکه فتنه و آشوب در میان مسلمانان از سوی این دو نفر است و خوب است امت اسلام را از شر هر دو آسوده کنیم. مردى از قبیله اشجع گفت: به خدا قسم عمرو بن عاص هم کم از این دو نفر نیست، بلکه اصل و ریشه فتنه خود اوست. به این ترتیب سه نفر از خوارج برای ترور این سه شخصیت داوطلب شدند. ابن ملجم مرادی قتل امیرالمؤمنین را پذیرفت، حجّاج بن عبد اللّه معروف به برک کشتن معاویه و عمرو بن بکر تمیمى کشتن عمرو عاص را بر عهده گرفت.

قرار بر این شد که هر سه نفر در شب نوزدهم ماه رمضان هنگام نماز صبح تصمیم خود را عملی سازند. ابن ملجم به کوفه آمد و تا رسیدن روز موعود در محله بنی کنده که تعدادی از خوارج در آن زندگی کردند به سر برد. اما نیتش را پنهان کرد. ابن ملجم وقتی به دیدار یکی از دوستانش رفته بود، قطام دختر اخضر تیمیه را دید و شیفته او شد و از او خواستگاری کرد. قطام که به دلیل کشته شدن نزدیکانش در جنگ نهروان کینه امام را در دل داشت، شرط ازدواج با ابن ملجم را کشتن علی علیه السلام قرار داد. ابن ملجم که فهمید قطام در دشمنی با امام با او هم عقیده است راز حضورش در کوفه را افشا نمود. و قطام وردان بن مجالد و شبیب بن بجره را که از خوارج بود به یاری ابن ملجم فراخواند و آنها پذیرفتند.[۱] در روزهای بعد اشعث بن قیس نیز از نیت ابن ملجم اطلاع پیدا کرد و به او وعده همراهی داد. به این ترتیب جمع چهار نفره توطئه گران در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان در مسجد کوفه گرد آمدند تا امام را به شهادت برسانند.[۲]

ضربت خوردن امام در مسجد

امام علی علیه السلام به شبستان مسجد وارد شد و در حالی که مشغول تسبیح خداوند بود، کسانی که به خواب رفته بودند را بیدار فرمود. ابن ملجم ملعون به رو خوابیده بود. امام او را بیدار کرد و به او فرمود: برخیز از خواب براى نماز و چنین مخواب که این خواب شیطان است، بلکه بر دست راست بخواب که خواب مؤمنان است، و بر پشت خوابیدن خواب پیغمبران است.[۳] امام سپس به ابن ملجم فرمود: قصد کاری داری که نزدیک است آسمان فروپاشد و زمین شکافته شود. اگر بخواهم می توانم خبر دهم که در زیر جامه ات چه دارى.[۴]

ابن ملجم در نزدیکی امام به نماز ایستاد و هنگامی که امیرالمؤمنین سر از سجده اول برداشت ضربتی به سر ایشان زد که تا پیشانی امام را شکافت. در آن حال امام فرمود: «بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه»، و گفت: «فزتُ وَ ربّ الکعبه»، به خدای کعبه قسم که رستگار شدم.[۵] ابن ملجم در حال حمله شعار خوارج را فریاد می زد که: «للّه الحکم یا علىّ، لا لک و لا لأصحابک».[۶]

البته در برخی نقل ها آمده که امام در حال بیدار کردن مردم براى نماز،[۷] یا در مدخل ورودی مسجد مورد حمله قرار گرفت.[۸]

اهل مسجد صداى حضرت را شنیدند و بسوى محراب دویدند، و امیرالمؤمنین علی علیه السّلام را دیدند که در محراب خونین افتاده. حضرت را برداشتند، رداى مبارکش را بر سرش بستند، حضرت خون سر خود را بر محاسن مبارکش کشید و فرمود: این آن است که خدا و رسول مرا وعده داده بودند، راست گفتند خدا و رسول.[۹]

امام حسن و امام حسین علیهما السلام با اندوه زیاد نزد پدر آمدند. امیر المؤمنین علیه السّلام امام حسن علیه السّلام را به جاى خود گذاشت که با مردم نماز گزارد و خود با وجود زخم عمیقی که در سر داشت نمازش را نشسته تمام کرد و در هنگام نماز از شدت ضعف به چپ و راست متمایل می شد.[۱۰]

امام حسن علیه السّلام پس از نماز سر پدر را در آغوش گرفت، و ‏گفت: ای پدر کمرم شکست، چگونه تو را در این حال ببینم. امیرالمؤمنین فرمود: اى فرزند! از این پس پدرت را رنجى نیست، اینک جدّ تو محمد مصطفى -صلوات اللّه علیه- و جدّه تو خدیجه کبرى، و مادرت فاطمه زهرا علیهماالسلام و حوریان بهشت حاضرند و انتظار پدر تو را دارند تو شاد باش و دست از گریستن بدار که گریه تو ملائکه آسمان را به گریه‏ در آورده است.[۱۱]

مردم ابن ملجم را دستگیر کرده و دست بسته نزد امام آوردند. امام حسن علیه السلام به او فرمود: ای ملعون! آیا کسی را کشتی که به تو پناه داد و تو را بر دیگران اختیار کرد و بخشش های فراوان به تو فرمود؟ آیا او بد امامی بود برای تو؟ آیا عوض نیکی‏های او به تو این بود؟ ابن ملجم سر به زیر افکنده بود و چیزی نمی‏ گفت. آنگاه امام حسن علیه السّلام به پدر عرض کرد: «این ابن ملجم دشمن خدا و رسول و دشمن شماست که نزد شما حاضر و اسیر شماست». امیر المؤمنین علیه السّلام به ابن ملجم نگاه کرد و فرمود: ای ابن ملجم جنایتی بزرگ کردی. آیا من برایت بد امامی بودم؟ آیا تو را مورد مرحمت قرار ندادم و بر دیگران برنگزیدم؟ با وجود اینکه می دانستم قاتل من خواهی بود به تو احسان کردم و بخششم به تو را افزون ساختم تا از راه گمراهی که برگزیده ای بازگردی، اما شقاوت بر تو غلبه کرد تا مرا بکشی، ای شقی ‏ترین اشقیاء. ابن ملجم گریست و این آیه از قرآن را خواند: «أ فأنت تنقذ من فی النّار» آیا تو می توانی کسی را که جایگاهش دوزخ است نجات دهی؟[۱۲]

آنگاه علی علیه السلام سفارش او را به امام حسن علیه السّلام کرد و فرمود: فرزندم! با اسیر خود مدارا کن، و با مهربانی و رحمت با او رفتار کن. آیا نمی ‏بینی چشمهای او را که از ترس چگونه گردش می ‏کند و دلش چگونه مضطرب است؟ ای فرزند! ما اهل بیت رحمت و مغفرتیم، پس بخوران به او از آنچه خود می ‏خوری، و بیاشام او را از آنچه خود می‏ آشامی، پس اگر من از دنیا رفتم از او قصاص کن و او را بکش و جسد او را به آتش نسوزان و او را مثله مکن. (یعنی دست و پا و گوش و بینی و سایر اعضای او را قطع مکن) ... اگر زنده ماندم من خود داناترم که با او چه کار کنم، و من سزاوارترم به عفو کردن، زیرا ما اهل بیتی می‏ باشیم که با گناهکار در حقّ ما جز به عفو و کرم رفتار دیگر ننماییم.[۱۳]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 20:55 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

لحظات شهادت

ابن ملجم در نقشه خائنانه‌اش تصمیم گرفته بود تا آن حضرت را به هنگام برخاستن از رکوع و یا سر برداشتن از سجده هدف گیرد. به همین جهت پس از آغاز نماز دزدانه برخاست و به سرعت خود را کنار ستونی که امام در کنار آن به نماز ایستاده بود رساند تا در فرصت مناسب به سهمگین‌ترین جنایت تاریخ بشری دست یابد. هنگامی که امام سر از سجده نخست برداشت، آن ملعون با شمشیر زهرآلودش که با هزار دینار آن‌را آغشته به زهر ساخته بود، فرق امام را نشانه رفت. درست همان جایی را هدف قرار داد که در جنگ خندق به وسیله شمشیر «عمرو عامری» هدف قرار گرفته بود. فرق مبارک امام شکافت. خون سر و صورت امام را رنگین کرد. امام بر چهره به محراب افتاد در حالی‌که زمزمه‌اش این بود: «بسم الله و بالله وعلی ملة رسول الله: فزت و رب الکعبه» به پروردگار کعبه رستگار و کامیاب شدم. آن‌گاه فریاد زدند که: «به پروردگار کعبه سوگند! ابن ملجم مرا کشت، آن ملعون، آن فرزند یهودیه مرا کشت، ‌ای مردم ابن ملجم از دست شما مگریزد[۷] بدین‌ترتیب امام (علیه‌السّلام) با بیان نام و نشان از قاتل خود، خواست بی‌گناهی در آن شرایط بحرانی کشته یا زخمی و دستگیر نشود. ضربت ابن ملجم ملعون، فرق مبارک حضرت را تا پیشانی و محل سجده شکافته بود.
تا آن زمان تاریخ پیامبران به خود این موضوع را ندیده بود که در روز رحلت یا شهادت، جبرئیل ندای آسمانی سر دهد. اما از شگفتی‌های عظمت و معنویت علی (علیه‌السّلام)بود که با فرود آمدن شمشیر تاریک اندیشی و خشونت بر فرق سر آن امام در حالی‌که هنوز زنده بود، فرشته وحی شهادت جان سوز او را اعلام کرد. خبر این جنایت سهمگین مانند تندبادی کوفه و اطراف آن را به لرزه درآورد. زن و مرد، پیر و جوان، سالم و بیمار سراسیمه از خانه‌های خویش بیرون ریختند و با شیون و فریاد راه مسجد و خانه علی (علیه‌السّلام) را در پیش گرفتند. از سوی دیگر «مرادی» که آهنگ فرار داشت، به دست مردم اسیر گردید و وی را به مسجد آوردند. امام علی (علیه‌السّلام) وقتی چشمان خود را گشودند و به "ابن ملجم" نگریستند که دستان او را بسته بودند و شمشیرش بر گردش آویزان بود، با صدایی ضعیف و همراه با دلسوزی و مهربانی فرمودند: «ای مرد، گناه بزرگی کرده‌ای! مرتکب امری عظیم و فعلی بسیار بزرگ شده‌ای، آیا بد امامی برای تو بودم که پاداش مرا این‌گونه دادی؟ آیا با تو مهربان نبودم و تو را بر دیگران ترجیح ندادم و به تو احسان نکردم. آیا مردم نمی‌گفتند تو را به قتل برسانم و.... اما به تو آسیبی نرسانیدم و تو را آزاد گذاشتم، با اینکه می‌دانستم حتما مرا خواهی کشت، اما می‌خواستم حجت خدا بر تو تمام شود و خدا انتقام مرا از تو بگیرد. و نزد خدا بر تو غالب شوم، ‌ای فرومایه، می‌خواستم که شاید از گمراهی خود برگردی ولی شقاوت بر تو غالب شد و مرا کشتی، ‌ای شقی‌ترین اشقیا[۸]

قاتلان امام علی(ع)

به گزارش ابن‌سعد در الطبقات الکبری ابن‌ملجم مرادی با بَرَک بن عبیدالله تمیمی و عمرو بن بکر تمیمی قرار گذاشتند که امام علی(ع) معاویه و عمرو بن عاص را به قتل برسانند. ابن‌ملجم به کوفه آمد و با زنی به نام قطام بنت شجنة بن عدی آشنا شد و از او خواستگاری کرد. قطام بخشی از مهریه خود را قتل امام علی(ع) قرار داد و ابن‌ملجم نیز گفت که به همین منظور به کوفه آمده است. او شب ۱۹ را در منزل اشعث بن قیس کندی گذراند. شمشیر خود را زهرآلود کرد و در سحرگاه ۱۹ رمضان، در مسجد کوفه امام علی را مضروب کرد. در این کار شَبیب بن بَجَره اَشْجَعی نیز ابن‌ملجم را همراهی می‌کرد.[۴] بنا به روایتی که در کتاب کَشف الغُمَّه نقل شده است ضربه ابن‌ملجم به همان جایی از سر امام خورد که در جنگ خندق ضربه شمشیر عمرو بن عبدود اصابت کرده بود.[۵]پس از ضربت خوردن حضرت على (ع) جمعى از مسلمانان در صدد دستگيرى ضاربين برآمدند، شبيب بن بجره یکی از خوارج که با ابن ملجم همراهی کرده بود ولی وقتی شمشيرش را به طرف امام وارد آورد خطا رفت و به طاق مسجد خورد مردى او را دستگير كرد و به زمين افكند و روى سينه اش نشست و شمشيرش را گرفت تا باآن ، او را بكشد، ديد مردم سراسيمه به سوى او مى آيند، آن مرد از ترس اينكه مبادا (در آن ازدحام ) او را به اشتباه بگيرند و هرچه فرياد بزند (قاتل من نيستم ) صدايش را نشنوند، از سينه شبيب برخاست و او را رها كرد و شمشيرش را به كنارى انداخت. شبيب نیز از فرصت استفاده كرده ، برخاست و از ميان ازدحام جمعيت گريخت و به خانه‌اش رفت و چون پسر عمویش که به دیدنش آمده بود فهمید در کشتن امام علی(ع) همدست ابن ملجم بوده او را کشت.[یادداشت ۱]

زمان ضربت‌خوردن

روایات درباره زمان ضربت‌خوردن امام علی(ع) متفاوت است بنا بر روایاتی هنگامی که وارد مسجد شد مورد حمله واقع شد،[۷] نقل‌های دیگری حاکی از آن است که امام در حال بیدارکردن مردم برای نماز بود.[۸] از میثم تمار نقل شده که امام علی در حال نماز بود و به نقلی در رکعت نخست ۱۱ آیه از سوره انبیاء راخوانده بود.[۹] که ابن‌ملجم بر سر او ضربه زد و بر اساس برخی گزارش‌ها جعدة بن هبیره)خواهرزاده و کارگزار او) به جای امام نماز را ادامه داد و برخی گزارش‌ها حاکی از ادامه نماز توسط خود امام به صورت مختصر است.[۱۰][یادداشت ۲]شیخ طوسی از عالمان شیعه، متقی هندی، ابن‌عساکر به نقل از کتاب فضائل ابن‌حنبل و ابن‌عبدالبر در استیعاب از علمای اهل‌سنت نیز چنین روایاتی را نقل کرده‌اند.[۱۱]

محل شهادت امام علی

در رابطه با محل ضربت خوردن امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) میان شیعه و اهل سنت اختلاف‌نظر وجود دارد. عده‌ای از اهل سنت می‌گویند این حادثه خارج از منزل و در راه آمدن به مسجد کوفه رُخ داد. در مقابل، روایات ائمه (علیهم‌السّلام) که بعضاً با سند معتبر هم به ثبت رسیده و نیز برخی گزارشات منابع مختلف اهل سنت تصریح می‌کنند، این فاجعه در محراب مسجد کوفه و در حال نماز خواندن امام علی (علیه‌السّلام) به‌وقوع پیوست. دسته‌ای از عالمان فریقین این مطلب را دقیقاً با ذکر همان مکان خاص (محراب مسجد) در نگاشته‌هایشان انعکاس دادند و برخی از دانشمندان شیعی در برابر قول دسته اول اهل سنت، تنها به ذکر شهادت در مسجد کوفه بسنده کرده‌اند.

حالات امام پیش از ضربت خوردن

امام علی علیه السلام در این ماه یک شب در خانه امام حسن علیه السّلام و یک شب در خانه امام حسین علیه السّلام و یک شب در خانه زینب دختر خود که در خانه عبدالله بن جعفر بود افطار مى‏ نمود و بیش از سه لقمه طعام میل نمی کرد. و درباره سبب این کارش می فرمود: امر خدا نزدیک شده است، یک شب یا دو شب بیش نمانده است، مى‏ خواهم چون به رحمت حق واصل شوم شکم من از طعام پر نباشد.[۱۴]

در تمام آن شب بیرون مى ‏آمد به اطراف آسمان نظر مى‏ کرد و مى ‏فرمود: «به من دروغ نگفته اند و دروغ از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نشنیده ‏ام، این شبى است که مرا وعده شهادت داده»، و شعری با این مضمون خواند: «کمر خود را براى مرگ محکم ببند که مرگ البتّه به تو خواهد رسید، و جزع مکن از مرگ چون به وادى تو درآید».[۱۵]

همچنین نقل شده است که حضرت در آن شب بسیار به درگاه خداوند تضرع می کرد و به درگاه خداوند دعا می کرد و عرضه می داشت: «اللّهمّ بارک لى فى الموت»؛ خداوندا مبارک گردان براى من مرگ را، و بسیار می گفت: «انّا للّه و انّا الیه راجعون». و کلمه مبارکه «لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظیم» را بسیار ذکر می کرد و بسیار صلوات‏ می فرستاد و استغفار می کرد.[۱۶]

همچنین نقل شده است که امام در آن شب براى نماز شب به مسجد نیامد و در تمام آن شب بیدار و به عبادت حق تعالى مشغول بود. امّ کلثوم پرسید: یا امیر المؤمنین سبب بیدارى و بی تابی شما چیست؟ امام فرمود: در صبح این شب شهید خواهم شد. امّ کلثوم گفت: پدر امشب شخص دیگری را برای نماز به مسجد بفرست. امام فرمود: از قضاى الهى نمى ‏توان گریخت.[۱۷]

سخنان امام پیش از شهادت

مشهور در میان علماى شیعه این است که امام در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری ضربت خورد، و در شب بیست و یکم وقتی یک سوم از شب گذشته بود به شهادت رسید. در این شب امام علیه السلام فرزندان و اهل بیت خود را جمع کرد و با ایشان وداع کرد و فرمود: «خداوند پس از من نگهدار شما باشد. نیکو وکیلی است خداوند و همو مرا کفایت خواهد کرد.

امام سپس فرزندان و اهل بیتش را به نیکیها وصیت فرمود. آن شب اثر زهر بر بدن امام علیه السلام ظاهر شده بود و هر خوردنی که برای امام آوردن تناول نفرمود و لبهایش فقط به ذکر خداوند مشغول بود و عرق از جبین مبارکش مثل مروارید مى‏ ریخت. امام با دست مبارکش عرق پیشانی را پاک کرد و فرمود: «شنیدم از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که چون نزدیک وفات مؤمن مى ‏شود، عرق مى‏ کند جبین او مانند مروارید تر، و ناله او ساکن مى ‏شود». همه به گریه افتادند. امام حسن علیه السّلام گفت: «اى پدر به گونه ای سخن مى ‏گوئى که گویا از خود ناامید شده‏ اى.

امام فرمود: «اى فرزند گرامى یک شب پیش از آنکه این واقعه بشود جدّت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را در خواب دیدم، از آزارهاى این امّت به او شکایت کردم، گفت: نفرین کن بر ایشان، پس گفتم: خداوندا بجای من بدان را بر ایشان مسلّط گردان، و بدل ایشان بهتر از ایشان به من روزى کن، پس حضرت رسول فرمود که: خدا دعاى تو را مستجاب کرد، بعد از سه شب تو را به نزد من خواهند آورد، و اکنون سه شب گذشته است».

سپس امام فرمود: «اى حسن! تو را وصیت مى‏ کنم به برادرت حسین. شماها از منید و من از شمایم». سپس امام رو کرد به فرزندان دیگر که از همسران دیگر امام غیر فاطمه بودند و ایشان را وصیت فرمود که با حسن و حسین علیهما السلام مخالفت نکنند، پس فرمود: «حق تعالى شما را صبر نیکو کرامت کند، امشب از میان شما مى ‏روم و به حبیب خود محمّد مصطفى صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ملحق مى‏ شوم، چنانچه مرا وعده داده است».[۱۸]

سفارش در حق قاتل

بعد از سخن گفتن امام (علیه‌السّلام) با امام ملجم، رو به فرزند خود کرد و در حق آن ملعون سفارش نمودند: «ای فرزندم با اسیر خود مدارا کن و با او مهربان باش و نیکی و شفقت و رحمت را در پیش گیر. پس اگر من از دنیا رفتم او را قصاص کن و با یک ضربت بکش و او را با آتش نسوزان و او را مثله نکن آن ملعون حرمت ماه خدا را در حق حجت او در برابر بندگان رعایت نکرد و در هنگامی آن حضرت در حضور حضرت حق بود، خون او را ریخت. فرشتگان آسمان‌ها و ملکوت اعلی به او، خون گریه کردند و فرشته وحی با اندوه و زاری ندا داد که به خدا سوگند که بنیان‌های هدایت فرو ریخت و خردمندان دریافتند که دیگر نه هشدار دهنده‌ای هست و نه هدایت‌گر و روشنی بخشی.[۹]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 20:54 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

وصیت امام درباره تجهیز و تدفین

سپس امام به فرزندشان امام حسن علیه السلام فرمود: اى حسن! وقتی از دنیا رفتم، مرا غسل ده و کفن کن و با بقیه حنوط رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که از کافور بهشت است و جبرئیل براى آن حضرت آورده بود حنوط کن. هنگامی که مرا برای تدفین روى تخت گذاشتید جلوی آن را رها کنید و فقط پشت تخت را بگیرید. ملائکه جلوی آن را خواهند گرفت و تخت حرکت خواهد کرد. به هر سو که تخت روان شد شما هم به همان سو حرکت کنید و جایی که توقف نمود همانجا محل قبر من است. ... پس از اینکه بر من نماز خواندی جنازه را از موضع خود بردار و خاک را از آن موضع کنار بزن. در آنجا قبر کنده شده و لحد ساخته ای خواهی یافت که پدرم حضرت نوح علیه السّلام براى من ساخته در آنجا گذاشته است، پس مرا بر روى آن تخته دفن کن، و هفت خشت ساخته در آنجا خواهى یافت از خشتهاى بزرگ، آنها را بر روى من بچین، پس اندکى صبر کن و یک خشت را بردار و به قبر نگاه کن، مرا در آنجا نخواهى دید زیرا به جدّ تو رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ملحق خواهم شد، بدان که هر پیغمبرى بمیرد اگر چه در مشرق مدفون شده باشد و وصىّ او در مغرب باشد، حق تعالى روح و جسد او را با روح و جسد وصىّ او خواهد پیوست، بعد از آن جدا مى ‏شوند، باز هر یک به قبرهاى خود برمى ‏گردند. سپس قبر مرا از خاک پر کن و محل قبر مرا پنهان کن. هنگام صبح تابوتى بر ناقه ‏اى ببند، و سر آن ناقه را به کسى بده که به جانب مدینه بکشد تا آنکه مردم ندانند که من در کجا مدفون شده‏ ام.[۱۹]

در بعضى از روایات معتبر از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت شده که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرزند خود امام حسین علیه السّلام را امر کرد که برای ایشان چهار قبر در چهار محل ایجاد نماید: در مسجد کوفه و در رحبه و در نجف و در خانه جعدة بن هبیره، تا دشمنان امام از خوارج و بنى امیه محل قبر ایشان را نشناسند، مبادا که اراده کنند جسد مطهر امام را خارج نمایند.[۲۰]

وصیت امام درباره فتنه‌های آینده

سپس حضرت به فرزندان خود فرمود: «به زودی که فتنه ‏ها از هر سو رو به شما آورد و منافقان این امّت کینه‏ هاى دیرینه خود را از شما طلب نمایند و از شما انتقام بگیرند، پس بر شما باد به صبر که عاقبت صبر نیکو است.

سپس به امام حسن و امام حسین علیه السلام فرمود: «بعد از من به خصوص بر شما فتنه ‏هاى بسیار واقع خواهد شد از جهت هاى مختلف، پس صبر کنید تا خدا حکم کند میان شما و دشمنان شما، او بهترین حکم کنندگان است. پس رو کرد به امام حسین علیه السّلام و فرمود: اى ابو عبد الله توئى شهید این امّت، پس بر تو باد به تقوى و صبر بر بلا».[۲۱]

لحظه شهادت امام علیه السلام

پس از این سخنان امام بیهوش شد، وقتی به هوش آمد فرمود: «در این وقت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و عمویم حمزه و برادرم جعفر به نزد من آمدند گفتند که: زود بیا به نزد ما که ما مشتاقیم بسوى تو». امام سپس به اهل بیت خود نظر کرد و فرمود: «همه را به خدا مى ‏سپارم، خدا همه را به راه حقّ درست بدارد و از شرّ دشمنان حفظ نماید».

سپس گفت: «بر شما باد سلام اى رسولان وحى پروردگار من» و این آیه را قرائت فرمود که: «لِمِثْلِ هذا فَلْیعْمَلِ الْعامِلُونَ»[۲۲] براى مثل این ثواب و منزلت باید که عمل کنند عمل کنندگان، و نیز این آیه را «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ»[۲۳] یعنی به درستى که خدا با آنهاست که پرهیزکارى کردند و آنها که نیکوکار بودند. پس پیشانی مبارک امام در عرق نشست و مشغول ذکر خدا گردید، رو به قبله کرد و چشمان خود را بر هم گذاشت، دستها و پاهاى مبارک خود را بسوى قبله کشید و شهادت به وحدانیت الهى و رسالت پیامبر داد و به لقاء پروردگارش شتافت.[۲۴]

خبردادن از شهادت علی علیه‌السلام

در کتاب کشف الغمّه و مناقب ابن شهرآشوب مذکور است که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام را در کوفه عارضه‏ اى روی داد، جمعى به عیادتش رفتند و گفتند: یا امیر المؤمنین ما در این‏ عارضه بر تو مى‏ ترسیم، حضرت فرمود: و لیکن من بر خود نمى‏ ترسم زیرا که شنیده‏ ام از پیغمبر صادق و مصدّق که فرمود: شقى‏ ترین امّت جفت پى کننده ناقه صالح ضربتى بر سر من خواهد زد و محاسن مرا رنگین خواهد کرد.[۲۵]

در نقل دیگری آمده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله به على ابن ابى طالب علیه السّلام فرمود: یا ابا تراب! آیا تو را از شقی ترین مردم اطلاع ندهم. علی علیه السلام عرض کرد: آرى من را از آن خبر دهید، پیغمبر فرمود: یکى از اشقیاء «احیمر» ثمود است که ناقه حضرت صالح علیه السلام را پى کرد، و دیگرى آن کس است که محاسنت را با خونت خضاب خواهد کرد.[۲۶]

أبو صالح حنفی از امام علی علیه السلام نقل می کند که فرمود: «خواب چشمم را ربود، رسول خدا بر من نمودار شد، عرض کردم: یا رسول اللّه از دست امّت، چه رنجها و خصومتها که دیدم، پیامبر فرمود: بر ایشان نفرین کن! من گفتم: خداوند بهتر از ایشان را عوض آنها به من مرحمت کند و بدتر از مرا به ایشان عوض دهد».[۲۷] بد از این رؤیا بود که امام به شهادت رسید.

همچنین شیخ مفید و دیگران به سندهاى معتبر روایت کرده ‏اند که هنگامی که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام از مردم بیعت مى ‏گرفت، عبد الرّحمن بن ملجم مرادى آمد که با آن حضرت بیعت کند، اما امام بیعت او را قبول نفرمود. ابن ملجم سه مرتبه به خدمت امام آمد، در مرتبه سوّم با حضرت بیعت کرد. چون پشت کرد، حضرت بار دیگر او را طلبید و با او عهد کرد و سوگند داد که بیعتش را نشکند. هنگام رفتن دوباره او را طلبید و بر بیعتش تأکید کرد. ابن ملجم گفت: یا امیر المؤمنین چرا با من متفاوت از دیگران عمل کردی؟ حضرت شعرى خواند که مضمونش این است که: من به او بخشش مى‏ نمایم و نیکى مى‏ کنم، و او اراده قتل من دارد، چه بد یارى است قبیله مراد. سپس فرمود: برو اى ابن ملجم به خدا سوگند مى ‏دانم که وفا به عهدهاى خود نخواهى کرد، سپس امام اسب زیبایی به او بخشید. هنگامی که ابن ملجم بر اسب سوار شد، باز حضرت شعرى با همان مضمون خواند. و فرمود: به خدا سوگند این ملعون کشنده من خواهد بود، گفتند: یا امیر المؤمنین اجازه بده او را بکشیم، اما امام دستورى نداد.[۲۸]

تأثیر شهادت امام علی(ع) بر وضعیت شیعیان

امام علی(ع ) در رمضان سال ۴۰ هجری به شهادت رسید.[۱] شهادت امام در زمانی بود که مشکلات فراوانی وجود داشت؛ سپاهیان اطاعت کامل از امام نداشتند و در همراهی او سستی به خرج می‌دادند. در مقابل، سپاه شام به فرماندهی معاویه قوت بسیار یافته بود.[۲] در این دوران، معاویه با آگاهی از اوضاع، به نواحی مختلف حکومت امام علی(ع ) حمله کرده و پیروان و شیعیان علی(ع) را قتل و غارت می‌کرد.[۳]

امام علی(ع) در حال آماده ساختن سپاهی برای حرکت به سمت شام و جنگ با معاویه بود که مورد ضربت ابن‌ملجم قرار گرفت.[۴] شهادت امام علی(ع) گسستی میان سپاه کوفه فراهم آورد؛ به نحوی که نوف بکالی از یاران علی(ع ) نقل می‌کند که سپاهیان در حال آماده شدن برای حرکت به سمت شام بودند که علی(ع) مورد ضربت ابن‌ملجم قرار گرفت و سپاهیان به کوفه بازگشتند. نوف اوضاع آن دورهٔ سپاه امام علی(ع) را به گَله‌ای تشبیه کرده که چوپان خود را از دست داده و گرگ‌ها از هرسو آن‌ها را می‌ربایند.‏[۵]

پس از شهادت امام علی(ع)، مردم کوفه با امام حسن(ع ) بیعت کردند؛ اما به گفته برخی از محققان، واقعیت کوفه چیزی جز گوناگونی گرایش‌ها، اختلاف‌نظرها و آشکارشدن کینه‌ها میان مردم نبود. به همین جهت سپاه امام حسن(ع) توانایی مقاومت در برابر سپاه شام را نداشت.[۶] آیت‌الله سبحانی تاریخ‌پژوه شیعه معتقد است که شهادت امام علی(ع) ضربه سختی بر پیکره جامعه اسلامی بود و سبب آغاز قتل و تعرض و آزار شیعیان توسط دشمنان گردید.[۷] با شهادت امام و پس از دوره کوتاه حکومت امام حسن(ع) ، دوران بنی‌امیه که دشوارترین زمان برای شیعیان بود آغاز شد.[۸] اوضاع شیعیان با قدرت گرفتن معاویه به‌شدت سخت شد؛ ابن‌ابی‌الحدید نقل می‌کند که شیعیان هرجا بودند، یا به قتل می‌رسیدند یا دست و پایشان بریده می‌شد یا اموالشان به غارت می‌رفت و زندانی می‌شدند.[۹]

شیعیان به‌جهت شهادت امام علی(ع) در شب بیست و یکم ماه رمضان، که احتمال دارد شب قدر باشد،[۱۰] عزاداری می‌کنند.[۱۱] در برخی مناطق ایران، در این شب، تعزیه‌ای به نام تعزیه قنبر و حضرت علی(ع) اجرا می‌شود.[۱۲] همچنین برخی از شیعیان در این شب نذورات، افطاری و سحری توزیع می‌کنند.[۱۳] تکرار صد مرتبه ذکر «اللّهمَّ العَن قَتلَةَ اَميرالمُومِنين» یعنی خداوندا قاتلین علی(ع) را لعنت کن، از اعمال شب نوزدهم و بیست و یکم ماه رمضان است.[۱۴]

نقش قَطام در شهادت امام علی(ع)

بنا به گزارش‌های تاریخی، قطام بنت شجنه در شهادت امام علی(ع) نقش داشت. او در پاسخِ خواستگاری ابن‌ملجم، مهریه خود را هزار درهم، یک کنیز، یک غلام و کشتن علی(ع) قرار داد.[۲۵] ابن‌ملجم با پذیرفتن این شرایط، با قطام ازدواج کرد.[۲۶] پدر[۲۷] و برادران قطام[۲۸] در جنگ نهروان کشته شده بودند.

در مراسم حج به سال ۳۹ هجری قمری، میان کارگزار امام علی(ع) و کارگزار معاویه اختلافی پدید آمد. پس از مراسم حج، گروهی از خوارج در مکه جمع شدند و گفتند که اینان حرمت کعبه را نگه نداشته‌اند.[۲۹] آنان از شرایط مسلمانان گلایه داشتند و کشته‌شدگان خود در جنگ نهروان را یاد کردند.[۳۰] در نهایت سه نفر عهد بستند که علی(ع)، معاویه و عمرو بن عاص را بکشند. ابن‌ملجم مرادی تعهد کرد که علی(ع) را بکشد.[۳۱] ابن‌ملجم بیستم شعبان سال ۴۰ هجری وارد کوفه شد[۳۲] و در آنجا با قطام آشنا شد.[۳۳]

تشییع و تدفین

امام علی(ع) توسط امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، محمد حنفیه و عبدالله بن جعفر غسل داده شد.[۷۱] امام حسن(ع) بر جنازه امام نماز میت خواند.[۷۲] علی(ع) را شبانه دفن کردند و چند نقطه را برای دفن آن حضرت مهیا کردند تا مکان قبر مخفی بماند.[۷۳] محل دفن امام علی(ع) برای جلوگیری از نبش‌قبر توسط خوارج[۷۴] و دشمنی بنی‌امیه[۷۵] پنهان بود. تعداد اندکی از شیعیان محل دفن را می‌شناختند تا اینکه امام صادق(ع ) در زمان حکومت بنی‌عباس، محل قبر را برای همگان آشکار کرد.[۷۶] محل دفن امام علی(ع)، در شهر نجف که در منابع با نام‌های مختلفی از آن یاد شده،[۷۷] مورد اتفاق‌نظر میان شیعیان است.[۷۸]

ولادت - القاب - دوران کودکی امام علی(ع( - امام علی(ع) در دوران رسالت پیامبر (ص) - امام علی (ع) و جانشینی پیامبر (ص) - امام علی (ع) در زمان خلفا - خلافت امام علی (ع) - سیاستهای امام علی (ع) - ولادت و نسب - همسران و فرزندان - القاب و کنیه‌ها - امام علی علیه‌السلام در عصر پیامبر -دوران کودکی حضرت علی - اولینایمان‌آورنده به پیامبر - لیلة المبیت - حضرت علی در جنگهای صدر اسلام - امام علی علیه‌السلام و جانشینی پیامبر - ماجرای یوم الدار - واقعه غدیر خم - حدیث منزلت - آیه ولایت - آیه اولی‌الأمر - سقیفه و غصب خلافت پیامبر - امام علی علیه‌السلام در عصر خلفا - در دوران ابوبکر - در دوران عمر - در دوران عثمان - خلافت امام علی علیه‌السلام - بیعت مردم با امیرالمؤمنین - سیاست‌های حکومتی - جنگ‌های دوران خلافت امیرالمؤمنین - فضایل امام علی علیه‌السلام - بعضی آیات نازله در شأن امیرالمؤمنین - برخی احادیث نبوی درباره امیرالمؤمنین - سخن صحابه درباره امیرالمؤمنین - شهادت امام علی علیه‌السلام - کلام بزرگان و ادبای عرب درباره امام علی (ع) و نهج‌البلاغه - امام علی (ع) از هجرت تا رحلت پیامبر (ص) - بزرگترین فضیلت امام علی (ع) از نظر امام رضا (ع) - متن ادبی ضربت خوردن امام علی (ع) در مسجد کوفه


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ | 20:53 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روزِ میلادِ امیرِ مؤمنان است

روزِ میلادِ امیرِ مؤمنان است - روزِ شادی از برایِ شیعیان است

بهرِ میلادش چه جایی شد مهیا؟ - بهترین جا، از زمین تا عرشِ اعلا!

بهترین جا از زمینها تا سماوات - هست آن بیتِ خدا وَ فیهِ آیات

یِک از آن آیات باشد نورِ یزدان - آنکه باشد حرفِ اوتالیِ قرآن

هست او مولا علی قرآنِ ناطق - بنده یِ یکتایِ حق توحیدِ صادق

فاطمه بنتِ اسد که بود حامل - از شکافِ بیتِ حق گردید داخل

چونکه او بُد بنده یِ حق وَ مَعَ اللّه - وضعِ حملش شد درونِ بیتِ اَللّه

چونکه داشت او، در رَحِم، یک حقِّ مُطلَق- شُد سه روز او میهمانِ خانه یِ حق

شد پذیرایی از او وَ زاده یِ او - گشت حوری وَ مَلَک دِلداده یِ او

مردمِ مَکَّه تمامی مات و حیران - در تَحَیُّر جملگی از کارِ یزدان

اهلِ مکّه جمله گرمِ گفتگویند - جملگی از یکدگر در پرس و جویند

فاطمه در کعبه رفت اکنون ز دیوار - او درونِ کعبه دارد رازِ بسیار

او درونِ کعبه مهمانِ حبیب است؟ - او درونِ کعبه زاید؟ این عجیب است!

آری او مهمانِ صاحب خانه باشد - نزدِ حق او مهتر و فرزانه باشد

ناگهان دیدند اَندر روز سِوُّم - مام و نوزادش برون شُد بی تَکَلُّم

روزِ سِوُّم شد مُرَخَّص طفل و مامَش - حوریان صف بسته اندر اِحتِرامش

یک ندایی آمَدَش از سویِ جَبّار - شُد علی نامش، برو این نام بگذار

گشت شایع، که علی مولودِ کعبه است - یعنی اینکه، بودِ او با بودِ کعبه است

او که در بیتِ خدا آمد بِدنیا - شد قَسیم الجنةِ و النّارِ فردا

هست امامِ ما علی رغمِ حسودان - دشمنِ او هست مُلحق با یهودان

چون ولایَش اَعظمِ طاعات باشد - مُنکرِ او شَرِّ مخلوقات باشد

هر کسی داخل شَوَد در حِصنِ حیدر- باقری اِیمن شَوَد در روزِ محشر

سروده شده روز میلاد امام علی علیه السلام زمستان 1401

مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

وبلاگ اشعار باقری

http://asharebageri.blogfa.com

کانال یار خراسانی

https://splus.ir/yarekhorasanirahabar


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ | 16:42 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |
تاريخ : دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ | 10:11 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ولادت امام علی علیه السلام

ولادت امام علی علیه‌السلام در سیزدهم رجب سال ۳۰ عام الفیل رخ داده است. بنا به نقل علمای شیعه و بسیاری از اهل سنت، ولادت آن حضرت در خانه خدا (کعبه) اتفاق افتاده است. این جریان از اختصاصات آن حضرت بوده و در تاریخ بشریت سابقه نداشته و بعد از آن نیز تکرار نشده است.

حضرت علی (علیه‌السّلام) در سیزده رجب سال سی‌ام عام الفیل در خانه کعبه متولد شد.[۱]

نام مادرش فاطمه بنت اسد و پدرش ابوطالب نام داشت،

علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) ملقب به امیرالمؤمنین، امام اول شیعیان، پسر عمو و داماد حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)، همسر حضرت زهرا (علیهاالسلام) و پدر امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) است. آن حضرت اولین مردی است که به پیامبر اسلام ایمان آورد و از سوی پیامبر به صورت اختصاصی لقب امیرالمؤمنین را داشت. پیامبر اکرم حضرت علی را به دستور خدا در غدیر خم به عنوان جانشین خود تعیین نمود و از مردم برای او بیعت گرفت.

ولادت امام علی علیه‌السلام در کعبه

تولد حضرت علی علیه السلام در سیزدهم رجب سال ۳۰ عام الفیل، در شهر مکه معظمه و در داخل خانه خدا (کعبه) واقع گردید. تولد در خانه کعبه، فضیلتی ویژه حضرت علی علیه‌السلام است و خدای متعال تنها وی را به چنین امتیازی کرامت نمود. نه پیش از او و نه پس از او، برای هیچ کسی چنین فضیلتی پدید نیامده است.[۵]

داستان ولادت آن حضرت در برخی منابع چنین آمده است: «روزی عباس بن عبدالمطلب با یزید بن قعنب و با گروهی از بنی هاشم و جماعتی از قبیله بنی العزی در برابر خانه کعبه نشسته بودند. ناگاه فاطمه بنت اسد به مسجد درآمد، در حالی که به علی (علیه‌السلام)، نُه ماه آبستن بود و او را درد زائیدن گرفته بود. پس در برابر خانه کعبه ایستاد و نظر به آسمان افکند و گفت: "پروردگارا! من ایمان آورده‌ام به تو و به هر پیامبر و رسولی که فرستاده‌ای و به هر کتابی که نازل گردانیده‌ای و تصدیق کرده‌ام به گفته‌های جدم حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) که خانه کعبه را بنا کرده است، پس درخواست می‌کنم از تو به حق این خانه و به حق آن کسی که این خانه را بنا کرده است و به حق این فرزندی که در شکم من است -و با من سخن می‌گوید و به سخن گفتن خود مونس من گردیده است و یقین دارم که او یکی از آیات جلال و عظمت تو است- که آسان کنی بر من ولادت او را". عباس و یزید بن قعنب گفتند که چون فاطمه از این دعا فارغ شد، دیدیم که دیوار عقب خانه شکافته شد. فاطمه از آن رخنه داخل شد و از دیده‌های ما پنهان گردید، پس شکاف دیوار به اذن خدا به هم پیوست و ما چون خواستیم در خانه را بگشاییم چندان که سعی کردیم، در گشوده نشد. دانستیم که این امر از جانب خدا واقع شده و فاطمه سه روز در اندرون کعبه ماند. اهل مکه در کوچه‌ها و بازارها این قضیه را نقل می‌کردند و زن‌ها این حکایت را یاد می‌کردند و تعجب می‌نمودند. تا روز چهارم رسید، پس همان موضع از دیوار کعبه که شکافته شده بود، دیگر باره شکافته شد، فاطمه بنت اسد بیرون آمد و فرزند خود علی بن ابی‌طالب را در دست خویش داشت و می‌گفت: "ای گروه مردم! به درستی که حق تعالی برگزید مرا از میان خلق خود و فضیلت داد مرا بر زنان برگزیده که پیش از من بوده‌اند. زیرا که حق تعالی برگزید آسیه دختر مزاحم را و او عبادت کرد حق تعالی را پنهان در موضعی که عبادت خدا در آنجا سزاوار نبود مگر در حال ضرورت، یعنی خانه فرعون. و مریم دختر عمران را حق تعالی برگزید و ولادت حضرت عیسی علیه‌السلام را بر او آسان گردانید و در بیابان درخت خشک را جنباند و رطب تازه از برای او از آن درخت فرو ریخت. و حق تعالی مرا بر هر دو فضیلت داد و همچنین بر جمیع زنان عالمیان که پیش از من گذشته‌اند. زیرا که من فرزندی آورده‌ام در میان خانه برگزیده او و سه روز در آن خانه محترم ماندم و از میوه‌ها و طعام‌های بهشتی تناول کردم و چون خواستم که بیرون آیم در هنگامی که فرزند برگزیده من بر روی دست من بود، هاتفی از غیب مرا ندا کرد که: ای فاطمه! این فرزند بزرگوار را "علی" نام کن، به درستی که منم خداوند علی أعلی و او را آفریده‌ام از قدرت و عزت و جلال خود و بهره کامل از عدالت خویش به او بخشیدم و نام او را از نام مقدس خود اشتقاق نموده‌ام و او را به آداب خجسته خود تأدیب نموده‌ام و امور خود را به او تفویض کرده‌ام و او را به علوم پنهان خود مطلع کرده‌ام و در خانه محترم من متولد شده است و او اول کسی است که اذان خواهد گفت بر روی خانه من و بت‌ها را خواهد شکست و آن‌ها را از بالای کعبه به زیر خواهد انداخت و مرا به عظمت و مجد و بزرگواری و یگانگی یاد خواهد کرد و اوست امام و پیشوا بعد از حبیب من و برگزیده از جمیع خلق من محمد (صلی الله علیه وآله) که رسول من است و او وصی او خواهد بود. خوشا حال کسی که او را دوست دارد و یاری کند او را و وای بر حال کسی که فرمان او نبرد و یاری او نکند و انکار حق او نماید".».[۶]

مسعودی «روی ان فاطمة بنت اسد لما حملت ب امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) کانت تطوف بالبیت فجاءها المخاض و هی فی الطواف فلما اشتد بها دخلت الکعبة فولدته فی جوف البیت‌
روایت شده که فاطمه بنت‌ اسد در آن موقعی که به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) حامله بود، طواف کعبه می‌کرد که درد زائیدن او را فرا گرفت، همین‌که درد زائیدنش شدت یافت داخل خانه کعبه شد و علی بن ابی‌ طالب (علیه‌السلام) را در میان خانه کعبه به دنیا آورد.[۲۰]

عتاب بن اسید «رُوِیَ عَنْ عَتَّابِ‌ بْنِ‌ اُسَیْدٍ اَنَّهُ قَالَ: وُلِدَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ (علیه‌السلام) بِمَکَّةَ فِی بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ لِثَلَاثَ عَشْرَةَ لَیْلَةً خَلَتْ مِنْ رَجَب‌
از عتاب بن اسید روایت شد که گفت: علی بن ابی‌ طالب (علیه‌السلام) در مکه، در خانه خدا و در روز جمعه، در سیزدهم ماه رجب، تولد یافت.[۱۹]

«عن الصادق (علیه‌السلام) ان فاطمة ابنة اسد قالت لما حملت بعلی رآنی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بعد اربعة اشهر فقال ان معک حملا یا اماه قلت نعم قال ان ولدتیه ذکرا فهبیه لی اشدد به ازری واشرکه فی امری فسمعه ابو طالب...»

امام صادق (علیه‌السلام): فاطمه بنت‌ اسد گفت: آنگاه که به علی (علیه‌السلام) حامله شدم، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) بعد از چهار ماه مرا دید و به من فرمود: ‌ای مادر همانا حَملی با توست. گفتم: بله. فرمود: اگر فرزندت پسر بود او را به من ببخش تا بوسیله او پُشتم را محکم کنم و او را شریک در کارم کنم. ابوطالب این سخن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) را شنید و گفت: ‌ای عزیز من، همانا من غلام تو و فاطمه بنت‌ اسد کنیز توست. اگر فرزند او پسر یا دختر بود برای توست. آن‌گاه که مدت حمل تمام شد دور کعبه سه بار طواف کردم ناگاه مرا درد زایمان گرفت در این هنگام رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) به سوی من آمد و گفت: چه شد که چهره‌ات را متغیر می‌بینم؟ گفتم: درد زایمانم گرفت. فرمود: آیا از طواف فارغ شدی؟ گفتم: نه. فرمود: طواف کن اگر پیشامدی رُخ داد که نمی‌توانی تحمل کنی داخل کعبه شو که همانا محل پوشش الهی است آن‌گاه که در دور هفتم بودم و درد باردارییم بالا گرفت داخل کعبه شدم و زمانی که در مقابل سنگ قرمز (داخل کعبه) قرار گرفتم علی (علیه‌السلام) را به دنیا آوردم در حالی که به سجده افتاد و شنیدم که می‌گفت: سبحانک سبحانک.[۱۸]

از سخن حاکم نیشابوری، حدیث‌شناس برجسته اهل‌سنت به خوبی این نکته برمی‌آید که گزارش‌های ولادت امام علی (علیه‌السلام) در کعبه، از کثرت فوق‌العاده‌ای برخوردار و برترین اعتبار ممکن یک حدیث یعنی تواتر را داراست. متن کلام او چنین است: «فقد تواترت الاخبار ان فاطمة بنت اسد ولدت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب کرم الله وجهه فی جوف الکعبة.» روایات متواتری وارد شده که فاطمه بنت‌ اسد امیرمؤمنان علی بن ابی‌ طالب (کرم‌الله‌وجهه) را در داخل کعبه به دنیا آورد.[۱] همین ادعا را برخی دانشمندان متاخر امامی هم مطرح نمودند. [۲]

امام علی این گزارش را طبری امامی و حسین بن عبدالوهاب با سلسله سند (علم حدیث)|سند، از طریق میثم تمار نقل کردند. بر پایه این گزارش سعید بن فضل در میان جمعیتی که امام علی (علیه‌السلام) هم در آن حضور داشت در سخنانی که بیان‌گر فضائل آن حضرت از جمله ولادت ایشان در خانه خدا است، آغاز به سخن می‌کند در میان آن جمعیت کسی حرف او را رد نکرد. امام علی (علیه‌السلام) هم سخن او را تایید نمود و فرمود: ‌ای سعید بن فضل آن‌چه گفتی من هستم. متن روایت به قرار ذیل است: «...عن ابی جعفر میثم التمار قال: کنت بین یدی مولای امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) اذ دخل علینا من الباب رجل مشذب علیه قباء ادکن... وقال: ایکم المجتبی فی الشجاعةایکم المولود فی الحرم... فقال امیرالمؤمنین علیه السلام: انا یا سعد بن الفضل بن الربیع بن مدرکة...» میثم تمار گوید: روزی در کوفه در محضر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نشسته بودم که ناگهان مرد بلندقامت با قبای خز تیره‌رنگ بر تن وارد شد و گفت: کدام یک از شما در شجاعت برگزیده است. کدام یک از شما در کعبه دیده به جهان گشود؟... علی (علیه‌السلام) سرش را بلند کرد و فرمود: ‌ای سعید بن فضل بن ربیع بن مدرکه آنچه گفتی من هستم...[۷] [۸]

یزید بن قعنب این طریق مربوط به یزید بن قعنب یکی از شاهدان عینی است. مطابق این گزارش، دیوار کعبه شکافته شد، فاطمه بنت‌ اسد (سلام‌الله‌علیها) بدان وارد گشته، مدت چند روز در آن توقف نمود سرانجام آن حضرت تولد یافت. مادر امام علی (علیه‌السلام) پس از شادمانی بسیار از این رخداد، نام‌گذاری فرزندش را دستوری از طرف خداوند می‌داند که به همراه بیان پاره‌ای از فضائل آن حضرت، توسط پیکی از غیب به وی اعلام گشت. شیخ صدوق در سه کتاب معروف خویش با ذکر سلسله راویان این چنین انعکاس داده است: «...قَالَ یَزِیدُ بْنُ قَعْنَبٍ‌ کُنْتُ جَالِساً مَعَ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ فَرِیقٍ مِنْ عَبْدِ الْعُزَّی بِاِزَاءِ بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ اِذْ اَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ اَسَدٍ اُمُّ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) وَ کَانَتْ حَامِلَةً بِهِ لِتِسْعَةِ اَشْهُرٍ وَ قَدْ اَخَذَهَا الطَّلْقُ...» یزید بن قعنب گوید من با عباس بن عبدالمطلب و جمعی از عبدالعزی برابر خانه کعبه نشسته بودیم که فاطمه بنت‌ اسد که نه ماه به امام علی (علیه‌السلام) آبستن بود آمد و درد زائیدن داشت گفت خدایا من به تو و بدان‌چه از نزد تو آمده است از رسولان و کتاب‌ها، ایمان دارم و به سخن جدم ابراهیم خلیل تصدیق دارم و او است که این بیت عتیق را ساخت. به حق آنکه این خانه را ساخته و به حق مولودی که در شکم من است ولادت را بر من آسان کن. یزید بن قعنب گوید به چشم خود دیدیم که خانه از پشت شکافت و فاطمه به درون آن رفت و از دیده ما نهان شد و دیوار به هم آمد خواستیم قفل در خانه را بگشائیم، گشوده نشد. در این هنگام دانستیم که این امر از طرف خدای (عزّوجلّ) است. پس از چهار روز بیرون آمد در حالی که علی (علیه‌السلام) را در دست داشت. سپس گفت من بر همه زنان گذشته فضیلت دارم زیرا آسیه بنت‌ مزاحم خدا را پنهانی ‌پرستید در آنجا که خوب نبود پرستش خدا جز از روی ناچاری و مریم بنت‌ عمران نخل خشک را بدست خود جنبانید تا از آن خرمای تازه چید و خورد و من در خانه محترم خدا وارد شدم و از میوه بهشت و بار و برگش خوردم و چون خواستم بیرون آیم یک‌ هاتفی آواز داد‌ ای فاطمه نامش را علی بگذار که او علی است و خدای اعلی می‌فرماید من نام او را از نام خود گرفتم و به ادب خود تادیبش نمودم و غامض علم خود را به او آموختم و اوست که بت‌ها را در خانه من می‌شکند و اوست که در بام خانه‌ام اذان می‌گوید و مرا تقدیس و تمجید می‌کند. خوشا بر کسی که او را دوست دارد و فرمان از او بردارد و وای بر کسی که او را دشمن دارد و از او نافرمانی کند.[۹] [۱۰] [۱۱]

لازم به ذکر است صاحب کتاب بشارة المصطفی همین روایت را با اضافه یک نفر در ابتدای سند از شیخ صدوق می‌آورد: «اَخْبَرَنَا الرَّئِیسُ الزَّاهِدُ الْعَابِدُ الْعَالِمُ اَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ فِی الرَّیِّ سَنَةَ عَشَرَةٍ وَ خَمْسِمِائَةٍ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ...»[۱۲]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ | 10:9 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

عباس بن عبدالمطلب این گزارش را شیخ طوسی با سه سند از طریق از عباس عموی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) که شاهد عینی دیگری است، انعکاس داد. لازم به ذکر است دو سند آن یعنی عایشه و انس بن مالک از راویان اهل‌سنت به شمار می‌روند. این روایت قرابت معنوی با روایت یزید بن قعنب دارد. متن گزارش به قرا ذیل است: «...کَانَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ وَ یَزِیدُ بْنُ قَعْنَبٍ جَالِسَیْنِ مَا بَیْنَ فَرِیقِ بَنِی هَاشِمٍ اِلَی فَرِیقِ عَبْدِ الْعُزَّی بِاِزَاءِ بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ، اِذْ اَتَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ اَسَدِ بْنِ هَاشِمٍ اُمِّ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) وَ کَانَتْ حَامِلَةً بِاَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) لِتِسْعَةِ اَشْهُرٍفَوَقَفَتْ بِاِزَاءِ الْبَیْتِ الْحَرَامِ وَ قَدْ اَخَذَهَا الطَّلْقُ فَرَمَتْ بِطَرْفِهَا نَحْوَ السَّمَاءِ...» عباس بن عبدالمطلب و یزید بن قعنب در میان گروه بنی‌ هاشم و عبدالعزّی در مقابل بیت‌الله الحرام نشسته بودند هنگامی که فاطمه بنت‌ اسد بن‌ هاشم مادر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آمد و در آن روز نُه ماه تمام به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) حامله بود. فاطمه مقابل بیت‌الله الحرام ایستاد و رویش را به طرف آسمان بلند نمود و گفت: ‌ای پروردگار من، همانا من به تو و به آنچه از نزد تو فرستاده شده ایمان دارم... پس از تو می‌خواهم به حق این خانه و به حق این مولودی که در شکم من است اینکه این ولادت را بر من آسان کنی. عباس بن عبدالمطلب و یزید بن قعنب گفتند: هنگامی که فاطمه بنت‌ اسد این‌گونه سخن گفت و به این حالت دعا کرد، دیدیم خانه کعبه از پشت گشوده شد (دیوار شکافته شد) و فاطمه بنت‌ اسد در آن داخل شد و از چشم‌ها پنهان شد، و دیوار شکافته شده به اذن خداوند به حالت اول برگشت یعنی شکاف بسته شد. بعد از آن هر کاری کردیم که در باز کنیم و بعضی از زن‌های ما پیش او بروند در باز نشد. پس دانستیم که همانا آن امر بزرگی از امر خداوند بلند مرتبه است. فاطمه سه روز در خانه کعبه بود. هنگامی که بعد از سه روز از همان جایی که دیوار گشوده شده بود و فاطمه داخل شده بود، دوباره شکافته شد و فاطمه بنت‌ اسد در حالی که علی (علیه‌السلام) بر روی دستانش بود از آن خارج شد. و به مردم گفت: ‌ای گروه مردم همانا خداوند (عزّوجلّ) از میان خلقش مرا برگزید و مرا بر زنان اختیار شده از کسانی که قبل از من بودند فضیلت و برتری داد... برای اینکه من فرزندم را در بیت عتیق به دنیا آوردم و هنگامی که اراده نمودم که از خانه کعبه با فرزندم که در آغوشم بود خارج شوم،‌ هاتفی از غیب گفت: ‌ای فاطمه او را علی بنام پس من علی اعلی هستم و اسم او را از اسم خودم مشتق نمودم و به تربیت خودم او را تربیت نموده و در خانه خودم او را به دنیا آوردم. او اول کسی است که بر بالای کعبه اذان می‌گوید و بتها را می‌شکند و او امام بعد از حبیب من و نبی من است.[۱۳]

ام‌العارة بنت‌ عباده این گزارش را ابن‌ مغازلی از عالمان سده پنجم اهل‌سنت توسط زیده بنت‌ قریبه و او از مادرش اُم‌عماره که یکی دیگر از شاهدان ماجرا بود، آورد. این گزارش اگرچه در تبیین جزئیات ماجرا با گزارش‌های دیگر مقداری متفاوت است اما در رابطه با ورود فاطمه بنت‌ اسد (سلام‌الله‌علیها) به خانه خدا و تولد یافتن امام علی (علیه‌السلام) در این مکان، با دیگر گزارش‌ها هم‌سو است. بر پایه این روایت، امام سجاد (علیه‌السلام) این گزارش را بهترین گزارش‌ها در این موضوع دانسته است.

اینک متن گزارش در پی می‌آید: «...عن محمد بن علی عن ابیه علی بن الحسین قال: کنت جالساً مع ابی و نحن زائرون قبر جدنا علیه السلام، وهناک نسوان کثیرة اذ اقبلت امراة منهن فقلت لها: من انت یرحمک الله؟ قالت: انا زیدة بنت قریبة بن العجلان من بنی ساعدة. فقلت لها: فهل عندک شیئاً تحدثینا؟...» امام سجاد (علیه‌السلام) فرمود: با پدرم نشسته بودم و به زیارت پیامبر آمده بودیم در آنجا زنان زیادی بودند ناگاه زنی از آنان رو به ما کرد به او گفتم تو کیستی خدا تو را رحمت کند؟ جواب داد من زیده دختر قریبه بن عجلان از قبیله بنی‌ ساعده هستم. به او گفتم: آیا چیزی داری به ما روایت کنی؟ گفت: آری به خدا. روایت کرد مرا مادرم ام‌عماره دختر عباده بن نضله ساعدی که روزی در میان زنان عرب بودم که ابوطالب در حالی که محزون و دل گرفته بود، وارد شد به او گفتم: ‌ای ابوطالب چه می‌شود تو را؟ گفت: فاطمه بنت‌ اسد در حال زایمان است سپس دستش را روی صورتش گذاشت ما آنجا بودیم که ناگاه رسول خدا (صلی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم) وارد شد. گفت: ‌ای عمو تو را چه می‌شود؟ جواب داد: فاطمه بنت‌ اسد از شدت درد زایمان می‌نالد دست ابوطالب را گرفت و به همراه فاطمه به سوی کعبه آورد و در کعبه نشاند سپس به فاطمه فرمود: بنشین به نام خدا. فاطمه گفت همان موقع یک درد مرا گرفت سپس پسری پاکیزه زائیدم مثل جمال او را ندیده بودم ابوطالب نام او را «علی» گذاشت پیامبر او را برداشت تا به منزل فاطمه رساند. علی بن حسین (علیه‌السلام) فرمود: به خدا قسم (در خصوص ولادت علی (علیه‌السلام)) هیچ چیزی نشنیدم مگر این که این از همه بهتر بود.[۱۴]

امام سجاد «رُوِیَ اَنَّ مُحَمَّدَ بْنَ الْفُضَیْلِ الدَّرْوَقِیَّ عَنْ اَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع یَقُولُ‌اِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ اَسَدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا ضَرَبَهَا الطَّلْقُ وَ هِیَ فِی الطَّوَافِ فَدَخَلَتِ الْکَعْبَةَ فَوَلَدَتْ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فِیهَا. قال عمر بن عثمان ذکرت هذا الحدیث لسلمة بن الفضل فقال حدثنی محمد بن اسحاق عن عمه و موسی بن بشار ان علی بن ابی طالب ع ولد فی الکعبة از ابوحمزه ثمالی روایت شد که گفت از امام سجاد (علیه‌السلام) شنیدم که فرمود: فاطمه بنت‌ اسد را درد زایمان گرفت در حالی که مشغول طواف بود پس داخل کعبه شد و علی بن ابی‌ طالب (علیه‌السلام) را در آنجا به دنیا آورد. عمر بن عثمان گفت: این حدیث را برای سلمة بن فضل گفتم او گفت: محمد بن اسحاق از عمویش و موسی بن بشار برایم گفتند که علی بن ابی‌ طالب (علیه‌السلام) در کعبه تولد یافت.[۱۵] مولف در مقدمه کتاب می‌گوید: «و انا ان شاء الله افتتح لکل مجلس منها بکلام الله تعالی ثم بآثار النبی و الائمة ع محذوفة الاسانید فان الاسانید لا طائل فیها اذا کان الخبر شائعا ذائعا به خواست خداوند برای هر مجلس، نخست با کلامی از خداوند تعالی سپس آثار رسول خدا و ائمه (علیهم‌السّلام)، با حذف اسانیدشان شروع می‌کنم. زیرا وقتی که خبر شیوع داشته باشد (آوردن) اسانید، فایده‌ای ندارد.[۱۶]

امام صادق از امام صادق (علیه‌السلام) نیز دو گزارش رسیده است که در ادامه می‌آید: «(زیارة اخری ل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه‌) زَارَ بِهَا الصَّادِقُ (علیه‌السلام) فِی سَابِعَ عَشَرَ رَبِیعٍ الْاَوَّلِ عِنْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ عَلَّمَهَا لِمُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِیِّ قَالَ: اِذَا اَتَیْتَ مَشْهَدَ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) فَاغْتَسِلْ غُسْلَالزِّیَارَةِ... وَ قُل: ... السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَالِدَ الْاَئِمَّةِ... السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَنْ‌ وُلِدَ فِی‌ الْکَعْبَة (زیارت دیگر برای امیرمؤمنان (علیه‌السلام)) که امام صادق (علیه‌السلام) در هفده ربیع الاول در هنگام طلوع خورشید، با آن (عبارات) علی (علیه‌السلام) را زیارت نموده و آن را به محمد بن مسلم تعلیم نمود. فرمود: آنگاه که نزد امام (علیه‌السلام) آمدی، غسل زیارت به جای آور... سپس بگو: سلام بر تو‌ای پدر امامان... سلام بر تو‌ ای کسی که در خانه خدا تولد یافتی.[۱۷]

ولادت و نسب امام علی علیه‌السلام

علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام در سی‌ام عام الفیل (۱۰ سال پیش از بعثت) در روز جمعه سیزدهم ماه رجب[۱] در خانه کعبه[۲] متولد شد. پدر ایشان ابوطالب عموی گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و مادرش فاطمه بنت اسد نام داشتند، که هر دو از تیره بنی هاشم از قبیله قریش در مکه بودند.[۳]

هنگامى که حضرت علی (علیه السلام) متولّد شد، مادرش فاطمه بنت اسد، او را «حیدرة» (به معنای شیر) نامید. سپس او و ابوطالب، به الهام الهى توافق کردند که وى را «على» بنامند.

فاطمه بنت اسد می گوید: «إنی دخلت بیت الله الحرام، وأکلت من ثمار الجنة وأرزاقها، فلما أردت أن أخرج هتف بی هاتف: یا فاطمة! سمّیه علیاً، فهو علیّ، والله العلی الأعلى یقول: إنی شققت اسمه من اسمی، وأدّبته بأدبی، ووقَّفته على غامض علمی، وهو الذی یکسّر الأصنام فی بیتی، وهو الذی یؤذّن فوق ظهر بیتی، ویقدسنی ویمجدنی، فطوبى لمن حبه وأطاعه، و ویل لمن عصاه وأبغضه»؛[۴] «من به درون کعبه رفتم و از میوه ها و روزى هاى بهشتى خوردم. پس چون خواستم بیرون بیایم، کسى مرا ندا داد: اى فاطمه! او را «على» بنام که او علىّ (بلند مرتبه) است و خداوندِ علىّ اعلى مى فرماید: نامش را از نام خود برگرفته ام و به ادب خود، تربیتش کرده ام و بر دشوارى هاى دانشم آگاهش کرده ام. اوست که بت ها را در خانه ام مى شکند، و اوست که بر بام خانه ام اذان مى گوید و مرا تقدیس و تمجید مى کند. پس خوشا به سعادت کسى که دوستش بدارد و اطاعتش کند، و واى بر کسى که سرپیچى اش کند و دشمنش بدارد!».

القاب و کنیه‌ها امام علی علیه‌السلام

امام علی علیه السلام، القاب و اوصاف بسیارى دارد که هر کدام، اشاره دارد به بُعدى از ابعاد والاى شخصیت ایشان دارد. بیشتر این القاب را پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) به ایشان داده بودند. برخى از این القاب چنین اند: «أمیرالمؤمنین»، «إمام المتّقین»، «قائد الغُرِّ المُحَجَّلین»، «سید المسلمین»، «سید المؤمنین»، «یعسوب المؤمنین»، «الأنزع البطین»، «أعلمُ الاُمّة»، «أقضَى الاُمّة»، «أوّلُ مَن أسلَمَ»، «أوّلُ مَن صلّى»، «خیر البشر»، «عمود الدین»، «سید العرب»، «رایة الهدى»، «باب الهدى»، «حَیدر»، «المرتضى»، «الولىّ» و «الوصىّ»[۱۳] و... .

بر اساس برخی روایات لقب «امیرالمؤمنین»، اختصاص به على علیه السلام داشته و دیگران حتی سایر امامان معصوم علیهم السلام را با این لقب نمی خوانند.[۱۴] به عنوان نمونه پیامبر خدا صلى الله علیه وآله فرمود: آن گاه که شبانه به آسمان برده شدم و میان من و پروردگارم فاصله اى جز به اندازه دو سرِ کمان یا کمتر از آن نبود، پروردگارم آنچه که باید به من وحى کند، وحى کرد و سپس فرمود: «اى محمّد! به على بن ابى طالب، امیر مؤمنان، سلام برسان، که پیش از او هیچ کس را به این نام ننامیده ام و پس از او نیز کسى را به این نام نمى نامم».[۱۵] در منابع اهل سنت نیز روایاتی وجود دارد که در آنها پیامبر او را به امیرالمؤمنین توصیف نموده است.[۱۶]

عنوان «الوصىّ» نیز، در زمان حیاتِ پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای على (علیه السلام) مشهور بود، زیرا رسول خدا در زمان حیات خود بارها ایشان را با این عنوان یاد کردند. به عنوان نمونه در روز دعوت خویشاوندان که به یوم الدار یا یوم الانذار معروف است فرمودند: «إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا»؛ این برادر، وصی و جانشین من در میان شماست. سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید».[۱۷]

همچنین امام علی (علیه السلام)، کنیه‌هاى متعدّدى داشته که مشهورترین آنها «ابوالحسن» است.[۱۸] کنیه های دیگر ایشان، ابوالحسین، ابوالسبطین،[۱۹] ابوالریحانتین و ابوتراب می باشد. از روایات، چنین بر مى آید که کنیه «ابوتراب»، محبوب ترین کنیه نزد امام علی علیه السلام بوده و هرگاه ایشان را با آن مى خوانده اند، شادمان مى شده است.[۲۰]

پدر و مادر امام علی علیه‌السلام

پدر بزرگوار امام علی علیه السلام، ابوطالب بن عبدالمطلب است که با عبدالله بن عبدالمطلب پدر حضرت محمد صلی الله علیه وآله، برادر تنی و مادرشان فاطمه بنت عمرو مخزومی بود.[۱] ابوطالب کسی بود که بعد از مرگ عبدالمطلب سرپرستى حضرت محمد صلی الله علیه وآله را بر عهده گرفت و چون آن حضرت به پیامبری رسید، از او حمایت نمود.[۲]

مادر گرانقدر آن حضرت نیز، فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف بود، و از این رو، حضرت علی علیه‌السلام و برادران و خواهرانش، نخستین کسانی بودند که هم از سوی پدر و هم از سوی مادر هاشمی بودند.[۳]

فاطمه بنت اسد از جمله بانوان گروه نخست بود که به پیامبر صلی الله علیه وآله ایمان آورد و مسلمان شد و رنج‌های ایام حضور در مکه را به همراه همسر و خانواده‌اش متحمل گردید و در هنگام هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله، وی نیز به مدینه هجرت نمود و در همین شهر مقدس بدرود حیات گفت. پیامبر صلی الله علیه و آله با پیراهن خود وی را کفن کرد و اقرار به ولایت فرزندش علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام را به وی تلقین کرد.[۴]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ | 10:8 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ولادت حضرت علی در منابع اهل سنت

ولادت حضرت علی علیه السلام در کعبه در بسیاری از منابع اهل سنت نیز ذکر شده است. شیخ آقا بزرگ تهرانی در الذریعه از کتابی با نام «علی و الکعبه» یاد می کند که مهدی بن محمدتقی بن ابراهیم نقوی آن را نگاشته است و با استفاده از ۲۲ کتاب از کتب علمای اهل سنت ثابت نموده است که آن حضرت در کعبه متولد شده است.[۷]

علامه امینی به تفصیل پیرامون ولادت علی علیه السلام در کعبه بحث نموده و از جمله از حاکم نیشابوری (عالم برجسته اهل سنت)، در کتاب «مستدرک علی الصحیحین» نقل می کند که گفته است: «وقد تواتر الاخبار أن فاطمة بنت اسد وَلدت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب کرّم الله وجهه فی جوف الکعبه»؛ اخبار به تواتر رسیده که فاطمه دختر اسد، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب کرّم الله وجهه را در درون کعبه زائید.[۸]

و از گنجی شافعی در کتاب «کفایه» نقل کرده که از طریق ابن نجار از حاکم نیشابوری روایت نموده که گفته است: «امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب در مکه در خانه خدا، شب جمعه سیزدهم ماه رجب سی سال گذشته از عام الفیل متولد گردید. نه قبل و نه بعد از وی، مولودی در بیت الله الحرام جز او متولد نگردید و این کرامتی برای آن حضرت به خاطر مقام با عظمت او بود».

به پیروی از وی، احمد بن عبدالرحیم دهلوی مشهور به «شاه ولی الله» پدر عبدالعزیز دهلوی مصنف کتاب «تحفه اثنی عشریه» در کتاب «ازالة الخفاء» نوشته است: «اخبار متواتر است که فاطمه دختر اسد امیرالمؤمنین علی را در درون کعبه زائید. آن حضرت در روز جمعه سیزدهم ماه رجب سی سال بعد از عام الفیل در کعبه متولد گردید و هیچ کس جز او -نه قبل و نه بعد از وی- در کعبه متولد نگردید».

محمود آلوسی صاحب تفسیر روح المعانی در کتاب شرح قصیده عینیة عبدالباقی افندی عمری در ذیل این بیت قصیده او در مدح مولای متقیان: «انت العلی الذی فوق العلی رفعا، ببطن مکة عندالبیت اذ وضعا» می نویسد: «این که امیر (کرم الله وجهه) در خانه خدا متولد شده، در دنیا امری مشهور و در کتب فرقین سنی و شیعه ذکر شده است». تا آنجا که می گوید: «جز او (کرم الله وجهه) کسی در خانه خدا متولد نشده و چقدر مناسب است که امام ائمه در محلی که قبله مسلمین است متولد گردد. سبحان من یضع الاشیاء فی مواضعها و هو احکم الحاکمین.[۹]

لازم به ذکر است که شیعه معمولا حضرت علی را با وصف «علیه السلام» نام می برد، اما اهل سنت معمولا آن حضرت را با وصف «کرّم الله وجهَه» یاد می کنند. جلال الدین محمد دوانی فیلسوف مشهور درگذشته سال ۹۰۸ هجری که از مفاخر علمای عامه بوده و در اواخر عمر شیعه شده است، در مور علت آن در کتاب فارسی «نور الهدایه فی اثبات الولایه» از نظر اکثر علمای اهل سنت می نویسد: در زمانی که ایشان در رحم مادر خود فاطمه بنت اسد بود، چون پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، فاطمه بنت اسد را می دید او از جای خود بی اختیار بر می خواست، چون از علت آن سوال نمودند فرمود: هر گاه ایشان را می بینم جنینی که در رحم من است حرکتی می نماید که می دانم حالت قیام به خود گرفت و چون آن حضرت در پیش من از طرفی به طرفی دیگر حرکت می کند، جنین نیز حرکتی می کند، چنانچه می دانم به آن طرف که حضرت حرکت نموده، رو آورده است.[۱۰]

شبهه پیرامون ولادت امام علی در کعبه

برخی با استناد به اینکه در زمان ولادت امام علی علیه السلام، مشرکین، کعبه را به بتکده تبدیل نموده بودند، در صدد انکار فضیلت بودن ولادت آن حضرت در کعبه بر آمده اند.

اما این شبهه با توجه به اینکه در قرآن از کعبه به عنوان خانه خدا یاد شده است «وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لَا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ» (سوره حج، ۲۶)،[۱۱] و نیز با توجه به اینکه تا قبل از نزول آیه تغییر قبله، کعبه با وجود بتها در آن، قبله گاه مسلمانان بوده است، وارد نیست.

دوران کودکی حضرت علی

زمانی که علی (علیه السلام) خردسال بود قریش دچار قحطی شد. همین امر باعث شد پیامبر (صلی الله علیه و آله) به ابوطالب که فرزندان زیادی داشت و نگهداری آنها در شرایط قحطی برایش دشوار شده بود پیشنهاد بدهد که سرپرستی علی علیه السلام را به او بسپارد. ابوطالب این پیشنهاد را پذیرفت و علی علیه السلام به خانه پیامبر وارد شد.[۲۱]

رسول خدا (ص) محبت فراوانی به علی علیه السلام داشت و در تربیت او بسیار دقیق و کوشا بود. امیرالمؤمنین (ع) در مورد آموزش و پرورش خویش به دست رسول خدا (ص) در خطبه قاصعه می فرمایند: «شما موقعیت مرا نزد پیامبر خدا به سبب خویشاوندى نزدیک و منزلت ویژه‌ام مى‌دانید. به گاه کودکى‌ام مرا در دامنش مى‌نهاد و به سینه‌اش مى چسبانْد، و در بستر خویش جایم مى‌داد، و مرا به تن خویش مى‌سود، و بوى خوشش را به [مشام] من مى‌رسانْد، و غذا را مى‌جوید و لقمه لقمه در دهانم مى‌نهاد. از من نه سخن دروغى شنید و نه کار خطایى دید. بى تردید، خداوند از همان اَوانِ از شیر گرفته شدنِ پیامبر صلى الله علیه و آله، بزرگ ترین فرشته را از میان فرشتگانش شب و روز، همراه او ساخت تا راه بزرگوارى و محاسن اخلاقى جهان را بپیماید و من هماره در پى او بودم، همچون بچّه شتر از شیر گرفته شده در پىِ مادرش. هر روز از اخلاق خود، نشانه‌اى برایم بر پا مى‌داشت و مرا به پیروى‌اش وا‌مى‌داشت».[۲۲]

اولین ایمان‌آورنده به پیامبر

اولین مردی که بلافاصله پس از بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با ایشان بیعت کرد و رسالت ایشان را پذیرفت، امام علی (علیه السلام) بود. رسول اکرم صلی الله علیه و آله، در این باره به اصحاب چنین فرمودند: «نخستین کسی که در روز رستاخیر با من در حوض (کوثر) ملاقات می کند پیش قدمترین شما در اسلام، علی بن ابی طالب است».[۲۳] علامه امینی احادیث و کلمات بسیاری از محدثان و مورخان اسلامی را پیرامون پیش قدم بودن علی علیه السلام در ایمان به پیامبر اکرم در «الغدیر» آورده است.[۲۴] بسیاری از محدثان و تاریخ نویسان نقل می کنند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله روز دوشنبه به رسالت مبعوث شد و حضرت علی علیه السلام فردای آن روز ایمان آورد.

امام علی علیه‌السلام ولیلة المبیت

در سال سیزدهم بعثت، با اوج گرفتن فشار مشرکان مکه بر مسلمانان و همچنین دعوت مردم یثرب (مدینه) از رسول خدا صلی الله علیه وآله، زمینه مهاجرت مسلمانان به یثرب فراهم شد. در این شرایط، مشرکان قریش تصمیم به قتل پیامبر اسلام گرفتند. آنها ۴۰ نفر از قبایل مختلف را برگزیدند تا شبانه به خانه پیامبر هجوم برده و ایشان را در بستر به قتل برسانند. رسول خدا به وحی الهی از این نقشه آگاهی یافته و از علی علیه السلام خواستند تا برای فریب قاتلان، در بستر ایشان بخوابد تا ایشان شبانه به سمت یثرب حرکت کنند. به این ترتیب در شبی که به «لیلة المبیت» معروف شد، علی علیه السلام فداکارانه در بستر پیامبر خوابید و پیامبر در غفلت مشرکان به مدینه هجرت نمود.[۲۵] آیه ۲۰۷ سوره بقره به مناسبت این واقعه در شأن علی علیه السلام نازل شد: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ»؛ و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می‌فروشد، و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است.

حضرت علی در جنگهای صدر اسلام

پس از هجرت مسلمانان به مدینه، غزوات پیامبر با مشرکین و منافقین و اهل کتاب آغاز شد. علی علیه السلام -به جز غزوه تبوک که به فرمان پیامبر برای جلوگیری از دسیسه مشرکان و فتنه احتمالی منافقان در مدینه ماند-،[۲۶] در همه این جنگها حضور داشت[۲۷] و در تمام این جنگها پرچمدار مسلمین بود.[۲۸] سیره نویسان از رشادتها و فداکاری های علی علیه السلام در این غزوات فراوان نوشته اند.

در جنگ بدر علی علیه السلام جلوتر از دیگران می جنگید و نیمی از کشتگان قریش با شمشیر او هلاک شدند.[۲۹]

در جنگ احد نافرمانی گروهی از مسلمانان از دستور پیامبر صلی الله علیه وآله موجب شد سپاه مشرکان از پشت سر به سپاه مسلمانان یورش برد. در این شرایط سخت که بسیاری از اصحاب از معرکه گریختند، علی علیه السلام فداکارانه به دفاع از پیامبر (ص) در برابر حمله مشرکان پرداخت.[۳۰] تا آنجا که زخمهای فراوان برداشت[۳۱] و شمشیرش شکست.[۳۲] در این جنگ پیامبر صلی الله علیه وآله درباره علی علیه السلام فرمود: «هُوَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه»‏؛ علی از من است و من از علی هستم.[۳۳] و جبرئیل در آسمان ندا داد: «لا سیف إلّا ذوالفقار و لا فتى إلّا علی».[۳۴]

در جنگ خندق (یا احزاب) مشرکان با سپاه ده هزار نفری به جنگ مسلمین آمدند و مسلمانان با کندن خندق در اطراف مدینه مانع یورش آنها شدند. با این وجود عمرو بن عبدود -که از زبده ترین جنگجویان عرب بود- از خندق گذشت و مبارز طلبید. جز علی علیه السلام کسی برای مبارزه برنخواست. رسول خدا صلى الله علیه وآله به دست خویش عمامه ‏اى بر سر امام نهاده او را دعا کرد و به سوى عمرو فرستاد. جنگ سختی در گرفت و در نهایت علی علیه السلام عمرو را از پای در آورد.[۳۵] رسول خدا درباره مبارزه علی علیه السلام در جنگ احزاب فرمود: «لمبارزة علی بن أبی طالب عمرو بن عبدود یوم الخندق أفضل من عمل أمتی إلى یوم القیامة»؛ مبارزه علی با عمرو بن عبدود در روز خندق از عبادت همه امت من تا روز قیامت بالاتر است.[۳۶]

در جنگ خیبر پس از اینکه سپاه مسلمین یک بار به فرماندهی ابوبکر و بار دیگر به فرماندهی عمر موفق به گشودن قلعه قموص نشده و از میدان گریختند،[۳۷] رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «فردا پرچم را به مردى خواهم داد که از میدان مبارزه فرار نمی کند، خداوند و رسول او را دوست دارند، و او نیز خدا و رسول را دوست دارد، وى هرگز از جنگ‏ فرار نمی کند تا آنگاه که خداوند قلعه‏ هاى محکم را به دست او بگشاید». فردا رسول خدا صلی الله علیه وآله پرچم را به دست علی علیه السلام سپرد و او با فتح و پیروزی بازگشت.[۳۸] در این جنگ پهلوان یهودیان به نام مرحب به دست علی علیه السلام کشته شد.[۳۹] همچنین در این جنگ، امیرالمؤمنین علی (ع) درب قلعه قموص که ۴۰ نفر به سختی قدرت جابجاکردنش را داشتند، با قدرت روحانی خویش از جا کند.[۴۰]

پس از فتح مکه به دست مسلمانان، علی علیه السلام به همراه رسول خدا صلی الله علیه وآله وارد کعبه شده و به فرمان پیامبر بر دوش ایشان قرار گرفت و بتهای کعبه را سرنگون کرد و آنجا را از آلودگی بتها پاک نمود.[۴۱]

بعد از فتح مکه، قبایل هوازن و ثقیف از شهر طائف هم‌دست شده و تصمیم به جنگ با مسلمانان گرفتند. در این غزوه مسلمانان که از نظر تعداد رزمندگان و امکانات وضعیت خوبی داشتند، دچار عجب و غرور شدند، ولی با شبیخون دشمن غافلگیر شده و پیامبر خدا را رها کرده و از میدان گریختند؛ جز چند نفر از جمله علی بن ابی طالب علیه السلام که مردانه از رسول الله دفاع کردند. پایمردی این گروه باعث شد سایر مسلمان به میدان بازگشته و مسلمانان به پیروزی برسند.[۴۲]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ | 10:7 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

همسران و فرزندان امام علی علیه‌السلام

امام علی (علیه السلام) در ذى الحجّه سال دوم هجرى[۵] و در سن ۲۴ سالگی با حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) دختر پیامبر اسلام، ازدواج نمود. فرزندان آن حضرت از حضرت فاطمه علیها السلام عبارتند از: امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، حضرت زینب علیهاالسلام و حضرت ام کلثوم علیهاالسلام.[۶]

ایشان تا زمان شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) همسر دیگری نداشتند. ولی پس از آن، همسرانی اختیار کرد؛ امامه دختر ابی العاص،[۷] اسماء دختر عمیس،[۸] فاطمه دختر حِزام (ام البنین)[۹] از همسران آن حضرت بودند.

در مورد تعداد فرزندان امام على (علیه السلام) مورّخان، بر عدد واحدى اتّفاق ندارند؛ شیخ مفید، آنان را ۲۷ پسر و دختر مى داند[۱۰] و ابن سعد، تعداد آنان را به ۳۴ نفر مى رساند[۱۱] و مِزّى، آنان را ۳۹ نفر مى شمارد.[۱۲] اختلاف موجود در کتاب هاى تاریخى را مى توان ناشى از تداخل نام ها و کنیه ها و تکرار برخى از آنها دانست. حضرت عباس علیه السلام فرزند ام البنین و محمد بن حنفیه فرزند خوله بنت جعفر، دو فرزند دیگر آن حضرت هستند که شهرت تاریخی دارند.

امام علی علیه‌السلام و جانشینی پیامبر

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در طول ۲۳ سال رسالت خود، بارها به خلافت و جانشینی علی (علیه السلام) تأکید نمودند، از جمله:

امام علی علیه‌السلام وماجرای یوم الدار

سال سوم بعثت با نزول آیه «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»؛[۴۳] «و خویشان نزدیکت را بیم ده»، پیامبر خدا مأمور به ابلاغ رسالتش به خویشاوندان و نزدیکان خود شد. ایشان مجلسی با حضور فرزندان عبدالمطلب ترتیب داد و به ایشان فرمود: «اى بنى عبد المطّلب! به خدا سوگند، هیچ جوانى را در عرب نمى شناسم که براى قومش چیزى بهتر از آنچه من براى شما آورده ام، آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت را براى شما آورده ام و خداى متعال به من فرمان داده که شما را به آن فرا بخوانم. پس کدامتان مرا بر این امر، یارى مى دهد تا برادر و وصى و جانشین من در میان شما باشد؟».

در این روز که به «یوم الدار» معروف است، جز علی بن ابی طالب علیه السلام، کسی پاسخ مثبت نداد. پیامبر صلی الله علیه وآله دست بر گردن علی علیه السلام انداخت و فرمود: «این، برادر و وصى و جانشینم در میان شماست. پس گوش به فرمان و مطیعش باشید».[۴۴]

امام علی علیه‌السلام و واقعه غدیر خم

رسول اکرم صلی الله علیه و آله در سال دهم هجری مسلمین را فرمان دادند تا همراه ایشان در آخرین حج رسول خدا که به «حجة الوداع» معروف است، شرکت کنند. در راه بازگشت در منطقه ای به نام غدیر خم (جایی که کاروانیان از هم جدا می شدند) آیه ای نازل شد: « يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ».[۴۵] رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمان توقف دادند و در آن جا خطبه غدیر را قرائت فرمودند و حضرت علی علیه السلام را به عنوان خلیفه و جانشین خود معرفی نمودند.

خود حضرت علی در این باره می فرمایند: «پیامبر خدا به قصد حجة الوداع بیرون آمد. سپس (در بازگشت)، به غدیر خم رسید. به دستور او برایش چیزی شبیه منبر ساختند. سپس از آن، بالا آمد و بازوی مرا گرفت (و بالا برد)، تا آن جا که سفیدی زیر بغلش دیده شد و با صدای بلند، در همان جایگاه گفت: «هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست. خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار!». پس با ولایت من، ولایت خدا و با دشمنی با من، دشمنی با خدا محقق می شود. خداوند عزوجل در آن روز، نازل کرد:«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا»[۴۶] پس، ولایت من مایه کمال دین و رضایت پروردگار بلند مرتبه است».[۴۷]

امام علی علیه‌السلام و حدیث منزلت

حدیث منزلت، حدیث معتبری از پیامبر اکرم نزد اهل سنت و شیعه است که به علی علیه السلام فرمود: «أنتَ مِنّى بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسى، اِلّا أنه لانَبىَّ بَعدى»[۴۸] تو نسبت به من مثل هارون به موسی هستی، جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود. لازم به توضیح است که بر اساس آیات قرآن، هارون علیه السلام دارای ۵ جایگاه بود: وزارت، با توجه به آیه: «وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا»[۴۹]؛ برادری و اخوت، با توجه به کلام موسی علیه السلام در آیه: «هَارُونَ أَخِي»[۵۰]؛ قرابت، با توجه به واژه اهلی در آیه:«وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي‏»[۵۱]؛ خلافت؛ «قَالَ مُوسَىٰ لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي»[۵۲] موسى به برادر خود هارون گفت: تو اکنون جانشین من در قوم من باش‏؛ نبوت، با توجه به آیه: «وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا».[۵۳]

بر اساس حدیث منزلت و با توجه به این آیات، علی علیه السلام به جز نبوت، سایر مناصب هارون علیه السلام از جمله خلافت را داشته است.

امام علی علیه‌السلام و آیه ولایت

آیه ۵۵ سوره مائده معروف به «آیه ولایت» است که در شأن امام علی علیه السلام نازل شد: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»؛ ولیّ شما فقط خدا، پیامبر و مؤمنانی هستند که نماز را به پا داشته، در رکوع زکات می‌دهند. و این آن زمانی بود که نیازمندی به مسجد آمد و درخواست کمک کرد؛ پس علی علیه السلام در حال رکوع انگشترش را به او بخشید. این شأن نزول در منابع حدیثی فراوان شیعه و اهل سنت بیان شده و همه مفسران شیعه و بسیاری از مفسران اهل سنت نزول این آیه را در شأن علی علیه السلام دانسته اند.[۵۴]

امام علی علیه‌السلام و آیه اولی‌الأمر

آیه ۵۹ سوره نساء که به «آيه اطاعت» یا «آیه اولی الامر» نیز نامیده می شود، مؤمنان را به اطاعت از خدا، پیامبر صلى الله علیه وآله و اولى الأمر فرمان داده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ...». در روایات فراوان منظور از اولی الامر، ائمه علیهم السلام دانسته شده است.[۵۵] از جمله حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله که در این باره فرمود: «هُوَ عَلِی بنُ أبی طالِبٍ».[۵۶]

امام علی قبل از هجرت

دوران کودکی علی (علیه‌السّلام) در دامان پیامبر گرامی اسلام و خانه ایشان سپری گشت. مورخان در این زمینه می‌نویسند: «یک سال قحطی بزرگی در مکه رخ دد، در آن زمان ابوطالب عمری پیامبر دارای عائله زیاد و هزینه سنگین بود. پیامبر به عموی خود عباس پیشنهاد کرد که برای بهتر شدن اوضاع مالی ابوطالب هر کدام فرزندی از وی را تحت تکفل بگیرند؛ عباس با موافقت ابوطالب، جعفر را به نزد خود برد و پیامبر نیز حضرت علی را به خانه خودش برد. حضرت علی (علیه‌السّلام) در خانه پیامبر بود تا اینکه، حضرت به نبوت مبعوث شد و علی (علیه‌السّلام) او را تصدیق و از او پیروی کرد[۲]

خود آن حضرت درمورد آن دوران می‌فرماید: «.... من همچون بچه‌ای که به دنبال مادرش می‌رود همه جا همراه او می‌رفتم، هر روز یکی از فضائل اخلاقی خود را به من تعلیم می‌کرد و دستور می‌داد که از آن پیروی کنم[۳]

در کتب صحاح اهل سنت روایت شده که وقتی جبرئیل برای نخستین بار بر پیامبر نازل گردید و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت، علی (علیه‌السّلام) در کنار پیامبر اسلام بود»[۴]

یکی دیگر از مفاخر حضرت اینست که اولین مرد مسلمان است؛ و تواریخ شیعی بالاجماع و تواریخ اهل سنت نیز در بسیاری از منابع خود این مطلب را تصریح نموده‌اند. پیش از همه خود پیامبر اکرم به پیشقدم بودن علی (علیه‌السّلام) اشاره می‌کند، که در میان جمعی از یاران خود فرمود: «نخستین کسی که در روز رستاخیز با من در کنار حوض ملاقات می‌کند پیشقدمترین شما در اسلام، علی بن ابیطالب است»[۵] دیگر اینکه پیامبر اسلام در مهمانی بستگان خود که تمامی آنها را به اسلام دعوت کرد، کسی جز علی (علیه‌السّلام) دعوتش را اجابت ننمود؛ که پس از سه بار اعلام حمایت علی (علیه‌السّلام) از پیامبر، حضرت دست خود را بر دست علی زد و دو جمله تاریخی خود را در مجلس بزرگان بنی هاشم فرمود: «هان‌ای خویشاوندان و بستگان من! علی برادر و وصی و خلیفۀ من در میان شماست» [۶]

از مفاخر علی (علیه‌السّلام) نمی‌توان در یک مقاله کوتاه سخنی گفت، لکن به اختصار به برخی از آنها اشاره می‌شود.

آیه ۲۰۷ سورۀ مبارکه بقره «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله والله رؤوف بالعباد؛ [۷] بعضی از مردم با ایمان، جان خود را برای کسب خشنودی خدا می‌فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است». که عموم مفسران از جمله مفسران اهل سنت قائلند که این آیه دربارۀ فداکاری بزرگ علی (علیه‌السّلام) در لیلة المبیت (آن شبی که بجای پیامبر، علی (علیه‌السّلام) خوابید تا حضرت به مدینه هجرت کنند) نازل شده است. [۸]

امام علی بعد از هجرت

یکی از افتخارات حضرت علی (علیه‌السّلام) این بود که عقد اخوت او با پیامبر گرامی اسلام بود. پیوند برادری از اصول اجتماعی آئین اسلام است. پیامبر پس از ورود به مدینه دستور داد تا بین مهاجران و انصار، پیمان برادری بوجود آید، البته هر دو نفری که با هم برادر می‌شدند، از نظر کمالات و فضیلت شبیه هم بودند، پس از آنکه برای هر کدام برادری تعیین کردند، علی (علیه‌السّلام) که تنها مانده بود با چشمانی اشکبار به حضرت عرض کرد: «بین من و کسی برادری برقرار نکردی! » حضرت رسول فرمودند: «تو برادر من در دو جهان هستی[۹] این موضوع میزان فضیلت علی (علیه‌السّلام) را به خوبی نمایان می‌کند.

علی (علیه‌السّلام) در بیست و شش غزوه همراه پیامبر بود و فقط در غزوۀ تبوک که بیم آن می‌رفت، منافقان در غیاب پیامبر در مدینه توطئه کنند، حضرت علی (علیه‌السّلام) به دستور پیامبر در مدینه ماند.[۱۰]

در جنگ بدر که در سال دوم هجرت رخ داد، علی (علیه‌السّلام) در جنگ تن به تن با ولید، دائی معاویه روبرو شد و بلافاصله وی را از پای درآورد. سپس به کمک همرزم خود عبیده رفت و عتبه که جد معاویه بود را نیز به هلاکت رساند. مرحوم شیخ مفید، نام سی و شش تن از کشتگان مشرک جنگ بدر را می‌نویسد: «راویان شیعه و سنی به اتفاق نوشته‌اند که این عده را علی بن ابیطالب (علیه‌السّلام) شخصا کشته است، به جز کسانی که در مورد قاتل آنان اختلاف است و یا علی در کشتن آنان با دیگران شرکت داشته است،[۱۱]

در جنگ احد نیز که در سال سوم رخ داد حضرت علی (علیه‌السّلام) تمامی پرچمداران قریش را که از قبیله بنی عبدالدار و معروف به شجاعت بودند، به هلاکت رساند، یکی از مورخین می‌گوید: «کسی که پرچمداران قریش را شکست داد علی (علیه‌السّلام) بود... پیامبر اسلام گروهی از مشرکین را مشاهده کرد که عازم حمله بودند به علی (علیه‌السّلام) دستور داد به آنان حمله کند، علی (علیه‌السّلام) نیز با حمله به آنان و کشتن چند تن، موجبات متفرق شدن آنان را فراهم کرد، باز گروهی دیگر آمدند و علی (علیه‌السّلام) مجدد به دستور پیامبر به آنان حمله کرد. در این هنگام فرشته وحی به پیامبر عرض کرد: «این نهایت فداکاری است که علی (علیه‌السّلام) از خود نشان می‌دهد». رسول خدا فرمود: «او از من است و من هم از او هستم». در این هنگام صدائی از آسمان شنیدند که می‌گفت: «لاسیف الا ذوالفقار ولافتی الا علی»[۱۲] «هیچ شمشیری جز ذوالفقار و هیچ جوانمردی جز علی نیست»

در جنگ خندق نیز علی (علیه‌السّلام) با جنگاور عرب "عمرو بن عبدود" مبارزه کرد و او را از پای درآورد، پیامبر اسلام در مورد علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «لمبارزة علی بن ابیطالب لعمرو بن عبدود یوم الخندق افضل من اعمال امتی الی یوم القیامه» «همانا مبارزه علی (علیه‌السّلام) با عمرو بن عبدود در روز (جنگ) خندق برتر از اعمال امت من تا روز قیامت است». [۱۳]

جمله پیامبر در مورد علی (علیه‌السّلام) در جنگ خیبر نیز که فرماندهان اعزامی حضرت، موفق به فتح برخی از قلعه‌ها نشده بودند، از دیگر افتخارات علی (علیه‌السّلام) است؛ «فردا این پرچم را بدست کسی خواهم داد که خداوند این دژ را بدست او می‌گشاید، کسی که خدا و رسول خدا را دوست می‌دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست می‌دارند». [۱۴]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ | 10:6 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

امام علی بعد از وفات پیامبر

پس از رحلت رسول خدا، با اینکه در حجة الوداع علی (علیه‌السّلام) بعنوان خلیفه معرفی شده بود و جمله معروف: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» را تمامی مردم شنیده بودند. از دور علی (علیه‌السّلام) پراکنده شدند و بیست و پنج سال حضرت، خانه نشین شد. و در این مدت علی (علیه‌السّلام) به تصریح خودش برای حفظ اسلام و محکم شدن پایه‌های دین سکوت کرد.[۱۵] بعد از آن زمان طولانی و تاریک، مردم مجددا به حضرت روی آوردند، لیکن پس از قبول خلافت با بی مهری یاران و کینه توزی دشمنان خود مواجه شدند و چهار سال و چند ماه حکومت خود را با جنگ و سختی سپری نمودند و بالآخره در شب نوزدهم رمضان المبارک سال چهل هجری بدست یکی از خوارج بنام "عبدالرحمان بن ملجم مرادی" ضربت خورده و در بیست و یکم همان ماه به شهادت رسیدند.[۱۶]

سقیفه و غصب خلافت پیامبر

رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) در ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری واقع شد و در حالیکه امام علی (علیه السلام) و برخی از اصحاب مشغول تجهیز پیکر پاک رسول الله بودند، عده ای از مهاجرین و انصار بدون توجه به سخنان و سفارشات مکرر پیامبر صلی الله علیه وآله نسبت به جانشینی علی علیه السلام -که بخشی از آن ذکر شد-، در مکانی به نام سقیفه بنی ساعده جمع شدند و ابوبکر را به خلافت برگزیدند.[۵۷]

حضرت علی علیه السلام در این باره می فرمایند: «به خدا قسم، فرزند ابوقحافه (ابوبکر) خلافت را مانند پیراهن در بر کرد هر چند که می داند من برای خلافت مانند محور آسیاب هستم که علم و فضیلت از سرچشمه من مانند سیل سرازیر می‌شود و پرندگان هوا به اوج مقام من نمی‌رسند».[۵۸]

امام علی علیه‌السلام در عصر خلفا

فعالیت های امیرالمؤمنین (علیه السلام) عموما در این دوره در امور زیر خلاصه می شد:

عبادت خدا، آن هم به صورتی که در شأن شخصیتی مانند حضرت علی (علیه السلام) بود؛ تا آنجا که امام سجاد (علیه السلام) عبادت و تهجد شگفت انگیز خود را در برابر عبادت های امیرالمؤمنین (علیه السلام) ناچیز می دانست.

پاسخ به پرسش های دانشمندان ملل و نحل دیگر، بالاخص یهودیان و مسیحیان که پس از درگذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای تحقیق درباره اسلام رهسپار مدینه می شدند و سؤالاتی مطرح می کردند که پاسخگویی جز حضرت علی علیه السلام، پیدا نمی کردند. اگر این خلاء به وسیله امام علیه السلام پر نمی شد، جامعه اسلامی دچار سرشکستگی شدیدی می شد.

بیان حکم بسیاری از رویدادهای نوظهور که در اسلام سابقه نداشت و در مورد آنها نصّی در قرآن مجید و حدیثی از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله در دست نبود. قسمتی از داوری های امام علیه السلام و استفاده های ابتکاری و جالب وی از آیات، در کتاب های حدیث و تاریخ منعکس است.

تربیت و پرورش گروهی که ضمیر پاک و روح آماده ای برای سیر و سلوک داشتند، تا در پرتو رهبری و تصرف معنوی امام علیه السلام بتوانند قله های کمالات معنوی را فتح کنند و آن چه را که با دیده ظاهر نمی توان دید با دیده دل و چشم باطنی ببینند.

کار و کوشش برای تأمین زندگی بسیاری از بینوایان و درماندگان؛ تا آن جا که امام علیه السلام با دست خود باغ احداث می کرد و چاه و قنات حفر می نمود و سپس آنها را در راه خدا وقف می کرد.

اما رویکرد کلی امام در برخورد با خلفا به دو صورت بود:

اگر خطری اسلام و مسلمین را تهدید می کرد و یا تصمیم اشتباهی از جانب خلفا موجب انحراف بیشتر در دین می شد، ایشان صرفاً به عنوان یک مشاور به خلفا مشورت می دانند تا اسلام بیش از این نابود نشود. مانند مشورت نظامی آن حضرت در نحوه مقابله با سپاه ایران در جنگ نهاوند، یا کمک به خلفا در تصحیح برخی از احکام دینی که به اشتباه صادر می کردند.

اگر کمک حضرت علی به خلفا موجب بالارفتن موقعیت این افراد در نزد مسلمین می شد و یا در جهت تامین منافع آنان بود، از دادن کمک به آنها خودداری می کردند. مانند عدم همراهی با عمر در سفر به شام که موجب شکایت عمر به ابن عباس شد.

البته این مشورت ها در طول مدت ۲۵ سال خانه نشینی حضرت بسیار محدود است[۵۹] و بیشتر مربوط به زمان عمر بن خطاب می باشد. در بسیاری از موارد، زمانی که خلفا از دادن حکمی فقهی و قضایی درمانده می شدند، یا قادر به پاسخگویی سؤالات مردم و بعضاً اهل کتاب نبودند، اینان را به نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرستادند.

امام علی علیه‌السلام در دوران ابوبکر

مناظره با دانشمندان بزرگ یهود.[۶۰]

پاسخ قانع کننده به دانشمند مسیحی.[۶۱]

داوری حضرت علی درباره یک مرد شراب‌خوار.[۶۲]

امام علی علیه‌السلام در دوران عمر

خلیفه دوم، هرگاه که مشکلی او را در مانده می کرد و کسی قادر به پاسخگویی آن نبود، به نزد امیرالمؤمنین علیه السلام می رفت. عمر در این باره می گوید: «اى ابو الحسن! من از زندگى با کسانى که تو در میانشان نباشى، به خدا پناه مى برم».[۶۳] و یا در جایی دیگر می گوید: «اگر على نبود، عمر هلاک مى شد».[۶۴] از جمله این مشورت ها عبارت اند از:

مشورت درباره نحوه مقابله با سپاه عظیم ایران در جنگ نهاوند.[۶۵]

مشورت در فتح بیت المقدس.[۶۶]

تعیین مبدأ تاریخ اسلام: سعید بن مُسَیب نقل می کند: «عمر، مردم را گرد آورد و از آنان پرسید: تاریخ، از چه روزى نوشته شود؟ علی بن ابى طالب علیه السلام فرمود: "از روزى که پیامبر خدا هجرت کرد و سرزمین شرک را ترک نمود." و عمر نیز چنین کرد».[۶۷]

تقسیم زمین های کوفه.[۶۸]

امام علی علیه‌السلام و شورای شش نفره خلافت:

عمر بن خطاب، پیش از مرگ خود در سال ۲۳ هجری، شورایی شش نفره متشکل از امام علی (علیه السلام)، عثمان بن عفان، زبیر بن عوام، طلحة بن عبیدالله، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص تشکیل داد تا آنها یک نفر را از بین خود به عنوان خلیفه انتخاب کنند. سعد از ابتدا رأی خود را به عبدالرحمان واگذار کرد. زبیر به طرفداری از امام علی (ع) از نامزدی خلافت انصراف داد. عبدالرحمان اعلام کرد که خواستار خلافت نیست. طلحه که پسر عموی ابوبکر و مخالف امام علی (ع) بود، به طرفداری از عثمان کنار رفت. بنابراین فقط امام علی (ع) و عثمان نامزد خلافت بودند[۶۹] و رأی و نظر عبدالرحمن بن عوف (چنانکه عمر گفته بود) بسیار حائز اهمیت شد. عبدالرحمن‌ پس از ۳ روز رایزنی با مردم، به‌ویژه اشراف و امرا، ابتدا از امام علی (ع) خواست تا متعهد شود که در صورت نیل به مقام خلافت، به کتاب خدا، سیره پیامبر (ص) و سیره ابوبکر و عمر عمل کند. امام علی (ع) در جواب گفت: «امید آن دارم که در محدوده دانش، توانایی و اجتهاد خود به کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) عمل کنم». سپس عبدالرحمن شرط خود را با عثمان در میان گذاشت و او بلافاصله پذیرفت. به همین جهت، ابن‌ عوف با عثمان بیعت کرد.

امام علی علیه‌السلام در دوران عثمان

همکاری‌های امام علی (علیه السلام) با عثمان بن عفان کم تر از دو خلیفه دیگر بود و بیشتر محدود به پاسخگویی سؤالات اعتقادی و احکام می‌شد. همچنین عثمان نسبت به عمر کمتر از مشورت های امام استفاده می کرد و بیشتر به نصیحت خویشاوندان اموی خویش گوش می‌داد.

شورش مسلمانان علیه عثمان:

در سال ۳۵ هجری مسلمانان معترض به سیاست های عثمان و ظلم و ستم های کارگزاران وی در مدینه گرد هم آمدند و خواستار اصلاح امور و یا عزل خلیفه شدند. عثمان که بسیار ترسیده بود، از حضرت علی کمک خواست تا وی معترضان را آرام کنند. در ابتدا حضرت به شرط توبه عثمان از کارهای گذشته خویش، عزل کارگزاران ظالم و کوتاه کردن دست آنها از بیت المال مسلمین و اصلاح امور و عمل به قرآن و بازگشت به سیره رسول خدا (ص)، حاضر به کمک به وی شدند و پیمانی میان عثمان و معترضان امضا کردند.[۷۰] همچنین عثمان در خطبه‌ای که در میان انصار و مهاجران در مسجد پیامبر (ص) خواند، ندامت و پشیمانی خویش را به مردم اعلام کرد. اما با کارشکنی‌های نزدیکانش به خصوص مروان بن حکم، دوباره آتش شورشیان شعله ور شد و دگر بار به مدینه آمدند و به کمک انصار و مهاجرین خانه عثمان را محاصره کردند و حتی آب را نیز بر او بستند که با تلاش امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، آب به عثمان رسید. در نهایت شورشیان از طریق خانه همسایه عثمان به او حمله کردند و او را در ذی الحجه سال ۳۵ ق. کشتند.

خلافت امام علی علیه‌السلام

بیعت مردم با امیرالمؤمنین

پس از کشته شدن عثمان، مخالفان او که شامل انصار و مهاجران مخالف قریش، مصریان و کوفیان بودند، همگی بر خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اتفاق نظر داشتند. حضرت خود در این باره می فرمایند: «آن گاه چیزى مرا به وحشت نینداخت جز اینکه مردم همانند یال کفتار بر سرم ریختند، و از هر طرف به من هجوم آورند، به طورى که دو فرزندم در آن ازدحام کوبیده شدند، و ردایم از دو جانب پاره شد، مردم چونان گله گوسپند محاصره‌ام کردند».[۷۱] بیعت مردم با امام، در روز جمعه هیجدهم ذى الحجة سال ۳۵ هجرى بوده است.[۷۲]

در ابتدا آن حضرت از پذیرش امر خلافت سرباز می زدند. ایشان خطاب به مردم فرمودند: «مرا رها سازید و دیگرى را بجویید. به درستى که حوادثى چند پهلو و چند رنگ در پیش داریم که دل ها بر آن پایدار، و اندیشه ها در آن، استوار نمى ماند».[۷۳] اما در نهایت خلافت را پذیرفتند و مردم برای بیعت به مسجد پیامبر (ص) رفتند. طلحة بن عبیدالله اولین کسی بود که با امام بیعت کرد.[۷۴] و سپس مردم دسته دسته آمدند و باامیرالمؤمنین بیعت کردند و ایشان اولین خلیفه ای در اسلام بودند که تمام مردم در انتخاب ایشان شرکت داشتند.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ | 10:5 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

امام علی علیه‌السلام و سیاست‌های حکومتی

در زمان خلفای پیش از حضرت علی، اقدامات اشتباه زیادی توسط آنان صورت گرفت که موجب شد، دین اسلام از مسیر اصلی خود خارج شود. به همین دلیل امام دست به یک سری اصلاحات زدند تا بتوانند، از انحرافات بیشتر جلوگیری کنند و اسلام را به مسیر اصلی خویش بازگردانند.[۷۵] این اصلاحات در بخش های متعددی صورت گرفت که می توان به موارد زیر اشاره کرد:

سیاست‌ها و اصلاحات اداری:

گزینش کارگزاران شایسته و برکناری کارگزاران بی لیاقت و به کار نگرفتن خائنان و ناتوانان؛

برنامه ریزی و سازماندهی: حضرت در نامه معروف خویش به مالک اشتر می نویسند: «کار هر روز را در همان روز انجام بده؛ چرا که هر روز، کار خود را دارد... از شتاب در کارهایى که هنگام انجام دادن آن نرسیده، و از سستى در آن وقتى که انجام دادنش ممکن گردیده، یا اصرار بى جا به هنگامى که ناشناخته و مبهم است، و یا سستى به هنگامى که روشن و آشکار است، بپرهیز! هر کارى را در جاى آن بِنه و هر کارى را به هنگام آن، بگزار»؛[۷۶]

قانون مداری؛

برگزیدن دیده بان براى مراقبت از کارگزاران و گشاده دستی در روزی کارگزاران: امام در نامه به مالک می نویسند: «بر آنان (کارگزاران) روزى را فراوان ساز؛ چرا که این، نیرویى است براى اصلاح نفس آنان، و سبب بى نیازى است براى آنها، تا به مالى که در اختیار دارند، دست نگشایند، و حجّتى است بر آنها، اگر فرمانت را نپذیرفتند یا در امانت خیانت ورزیدند».[۷۷]

سیاست‌ها و اصلاحات اقتصادی:

آبادانی شهرها: حضرت علی در این باره به حکمرانان خویش می فرمایند: «برترى حکمران، در آبادانى شهرهاست».[۷۸]

توسعه کشاورزی: از امام باقر علیه السلام روایت شده است که على علیه السلام به فرماندهان لشکر مى نوشت «شما را به خدا سوگند که مبادا کشاورزان، از جانب شما مورد ستم واقع شوند».[۷۹] همچنین از حضرت روایت شده است که: «خداوندِ سبحان، بندگانش را به آبادانى زمین، فرمان داده است تا گذرانِ زندگى شود با آنچه از زمین مى روید از دانه ها، میوه ها و مانند آن، از چیزهایى که خداوند سبب گذرانِ زندگى بندگان قرار داده است».[۸۰]

توسعه صنعت و تجارت: حضرت خطاب به مردم می فرمایند: «به تجارت بپردازید که تجارت، سبب بى نیازى شماست از آنچه در دست دیگران است[۸۱] و یا می فرمایند: «حرفه آدمى گنج است[۸۲]

بازرسی مستقیم بازار و جلوگیری از احتکار؛

تقسیم برابر ثروت هاى عمومى و به تأخیر نینداختن تقسیم آنها؛

حمایت از طبقه هاى پایین جامعه؛

سیاست‌ها و اصلاحات فرهنگی:

توسعه آموزش و پرورش: حضرت خطاب به قثم بن عباس حاکم مکه می فرمایند: «بامداد و شامگاه برایشان بنشین، به استفتا کنندگان فتوا ده، نادان را تعلیم کن، و با دانشمند مذاکره نما».[۸۳] در منابع تاریخی نیز آمده است که هرگاه حضرت در جنگ فراغت پیدا مى کرد، به آموزش مردم و داورى در میان آنان مى پرداخت.

بازداشتن از برهم زدن سنّت هاى پسندیده و ستیز با سنّت هاى ناپسند؛

توجه به انتقاد و بی توجهی به ستایش دیگران.[۸۴]

جنگ‌های دوران خلافت امیرالمؤمنین

حضرت علی علیه السلام در خلافت چهار سال و نه ماهه خویش سه بار به پیکار با دشمنان خویش رفت. این پیکارها عبارتند از:

جنگ جمل در سال ۳۶ هجری با ناکثین

جنگ صفین در سال ۳۷ هجری با قاسطین

جنگ نهروان در سال ۳۸ هجری با مارقین

علت جنگ جمل (جنگ با ناکثین) آن بود که طلحه و زبیر از این که در حکومت علی علیه السلام به استانداری منطقه ای منصوب شوند، ناامید شدند. از طرف دیگر، از جانب معاویه به هر دو نفر نامه ای، تقریباً به یک مضمون رسید که آنان را به «امیرالمؤمنین» توصیف کرده و یادآور شده بود که از مردم شام برای آن دو بیعت گرفته است و باید هر چه زودتر شهرهای کوفه و بصره را اشغال کنند، پیش از آن که فرزند ابوطالب بر آن دو مسلط شود و شعار آنان در همه جا این باشد که خواهان خون عثمان هستند و مردم را بر گرفتن انتقام او دعوت کنند.

این دو صحابی ساده لوح، فریب نامه معاویه را خوردند و تصمیم گرفتند که از مدینه به مکه بروند و در آنجا به گردآوری افراد و ساز و برگ جنگ بپردازند و عایشه همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز همراه آنان سوار بر شتر سرخ مو عازم جنگ شد. عایشه می گفت: مردم! عثمان به ناحق کشته شده است و من انتقام خون او را می گیرم.[۸۵] در حالی که به گواهی تاریخ خود این سه نفر، بیشترین سهم را در قتل عثمان داشتند.

جنگ جمل در یک درگیری یک روزه اما سخت، با دادن کشته بسیار از هر دو طرف و با شکست ناکثین پایان یافت و امام علی، عایشه را به همراه برادرش محمد بن ابی‌بکر به بصره و از آنجا توسط شماری زن و مرد بصری به مدینه فرستاد.[۸۶]

پس از جنگ جمل، حضرت علی کوفه را به عنوان مرکز خلافت برگزید و از آنجا که می دانست شورش پیمان شکنان، گناهی است از گناهان معاویه که آنان را به نقض میثاق تشویق کرده، با سپاهی عظیم از کوفه حرکت نمود و در بیابان صفین با معاویه برخورد کرد. و به این ترتیب، نبردی سخت و طولانی بین سپاه عراق و شام درگرفت.

جنگ صفین هر چند به سود امام علیه السلام پیش رفت، ولی به علت جهالت عده ای و فریبکاری عمروعاص، کار به حکمیت کشید. در حکمیت هم ابوموسی اشعری که خلاف میل امام علی علیه السلام به عنوان حَکَم انتخاب شده بود، جهالت کرد و خلافت به عهده معاویه افتاد.

پس از جنگ صفین، جاهلانی که تن به حکمیت دادند گفتند گناه کرده ایم و توبه کردیم، «علی» نیز باید توبه کند! سپس در محلی به نام نهروان جمع شدند و شروع به ایجاد اخلال در کار امام علیه السلام نمودند. تلاش امام برای هدایتشان بی فایده بود، بنابراین لشگری را عازم جنگ با آنان کردند که در نهایت با شکست خوارج در جنگ نهروان پایان یافت.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ | 10:4 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

فضایل امام علی علیه‌السلام

فضایل امام علی(ع) دو دسته‌اند:

فضایل اختصاصی یا خصائص علی(ع): فضایلی که مخصوص او است، مانند خوابیدن او در بستر پیامبر(ص) در لیلة المبیت و نزول آیه شراء درباره آن.

فضایل مشترک: فضایلی که پنج‌تن یا دیگر معصومان نیز دارند، مانند حدیث ثقلین که دیگر اهل‌بیت را نیز دربرمی‌گیرد و حدیث کسا که به پنج‌تن اختصاص دارد.

بر پایه روایتی که ابن شاذان قمی از پیامبر(ص) نقل کرده، کسی که فضلیتی از امام علی(ع) را بنویسد، تا زمانی که از آن نوشته اثری باشد، ملائکه برای او استغفار می‌کنند. همچنین کسی که به فضلیتی از او گوش بدهد، گناهانی که با گوش انجام داده و کسی که به فضلیتی از او نگاه کند، گناهانی که با چشم انجام داده، بخشیده می‌شوند.[۵]

فضایل قرآنی امام علی

فضایل قرآنی، آیاتی از قرآن هستند که درباره امام علی(ع) نازل شده‌اند یا امام علی(ع) مصداق آنها معرفی شده است. از ابن‌عباس نقل شده است آن مقدار از قرآن كه درباره على(ع) نازل شده، درباره هيچ‌كس نازل نشده است.[۶] همچنین ابن‌عباس از رسول خدا(ص) نقل کرده خدا آیه‌ای را نازل نکرد که در آن «یا أیها الذین آمنوا» باشد، مگر آنکه علی در رأس مؤمنان و امیر آنان است.[۷] او نزول بیش از ۳۰۰ آیه را در مدح علی(ع) دانسته است.[۸] به گفته سید مرتضی عسکری (درگذشت ۱۳۸۶ش) سیره‌نگار شیعه، دلیل اینکه با وجود این همه فضایل قرآنی، اما به نام حضرت علی در قرآن تصریح نشده این است که قرآن توسط حاکمان ستمگر و کسانی که آن را تیرباران کردند از تحریف محفوظ بماند چرا که ذکر جزییات در تورات و انجیل از اسباب مهم در تحریف‌های این دو کتاب است.[۹] برخی از فضایل قرآنی امام علی(ع) عبارت‌اند از:

آیه ولایت: آیه ۵۵ سوره مائده که می‌گوید خدا، پیامبر(ص) و کسانی که نماز را برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند، بر مردم ولایت دارند.[۱۰] مفسران شیعه و سنی، شأن نزول این آيه را ماجرای خاتم‌بخشی حضرت علی(ع) دانسته‌اند که در حال رکوع، انگشتر خود را به فقیر بخشید.[۱۱]

آیه شراء: آیه ۲۰۷ سوره بقره، کسانی را ستوده است که حاضرند جان خود را در ازای به‌دست‌آوردن رضایت خداوند فدا کنند.[۱۲] به‌گفته ابن‌ابی‌الحدید عالم معتزلی، همه مفسران بر این باورند که این آیه در فضیلت امام علی(ع) نازل شده است.[۱۳] علامه طباطبایی نوشته است: که طبق روایات این آیه درباره ماجرای لیلة المَبیت نازل شده است.[۱۴] در لیلة المبیت مشرکان قصد داشتند به خانه پیامبر اکرم(ص) در مکه حمله کنند و او را به قتل برسانند. در این شب، امام علی(ع) برای حفظ جان پیامبر در بستر او خوابید.[۱۵]

آیه تبلیغ: آیه ۶۷ سوره مائده است که براساس آن، پیامبر اسلام(ص) موظف شد پیامی را به مردم ابلاغ کند که اگر در رساندن آن کوتاهی کند، رسالت پیامبریِ خود را به‌انجام نرسانده است.[۱۶] به‌گفته مفسران شیعه و سنی، آیه تبلیغ پس از بازگشت پیامبر از حَجّة‌ُالوداع در غدیر خم نازل شده است.[۱۷] در روایات، شأن نزول آیه تبلیغ واقعه غدیر و اعلام جانشینی حضرت علی دانسته شده است.[۱۸]

آیه اِکمال: آیه ۳ سوره مائده است که از کامل‌شدن دین اسلام سخن می‌گوید.[۱۹] به‌گفته ناصر مکارم شیرازی، مفسر شیعه، در تفاسیر شیعه منظور از کامل‌شدن دین، اعلام ولایت و خلافت امام علی(ع) بر مسلمانان دانسته شده و روایات هم آن را تأیید می‌کند.[۲۰] عالمان شیعه بر این باورند که آیه اکمال درباره واقعه غدیر نازل شده است.[۲۱]

آیه صادقین: آیه ۱۱۹ سوره توبه است که به مؤمنان دستور می‌دهد همراه صادقین باشند و از آنان پیروی کنند.[۲۲] در روایات شیعه، صادقین به اهل‌بیت(ع) تفسیر شده است.[۲۳] محقق طوسی این آیه را از دلایل امامت علی(ع) دانسته است.[۲۴]

آیه خیر البریه: آیه هفتم سوره بینه است که کسانی را که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‌اند، برترین آفريدگان معرفی می‌کند.[۲۵] براساس روایاتِ شیعه و سنی، این گروه امام علی(ع) و شیعیان او هستند.[۲۶]

آیه صالح‌المؤمنین: آیه ۴ سوره تحریم است که در آن خدا علی(ع)، جبرئیل و دیگر فرشتگان را، پشتیبان پیامبر اسلام(ص) قرار داده است. در تفاسیر با استناد به روایاتی از طریق فریقین،[۲۷] تنها مصداق صالح‌المومنین امام علی(ع) معرفی شده است.[۲۸]

آیه انفاق:‌ آيه ۲۷۴ سوره بقره است. این آیه پاداش کسانی را که در شب و روز، و نهان و آشکارا، انفاق می‌کنند، نزد پروردگارشان دانسته است.[۲۹] به‌گفته مفسران، این آیه درباره على(ع) نازل شده که چهار درهم داشت و يكى را در شب انفاق كرد، يكى را در روز، يكى را در نهان و يكى را آشكارا.[۳۰]

آیه نجوا: آیه ۱۲ سوره مجادله است که به مسلمانان ثروتمند دستور می‌دهد قبل از نجوا (گفتگوی سرّی) با پیامبر اسلام(ص)، باید صدقه بدهند.[۳۱] به‌گفته طبرسی بیشتر مفسران شیعه وسنی امام علی(ع) را تنها کسی دانسته اند که به این آیه عمل کرده است.[۳۲]

آیه وُدّ: آیه ۹۶ سوره مریم است که طبق آن خداوند محبت مؤمنان را در دل دیگران قرار می‌دهد.[۳۳] برپایه برخی روایات، پیامبر(ص) از علی خواست بگوید؛ خدایا محبت من را در دل مؤمنان قرار بده. بعد از این درخواست، آیه وُدّ نازل شد.[۳۴]

آیه مباهله: آیه ۶۱ سوره آل‌عمران است که ماجرای مباهله پیامبر(ص) با مسیحیان نجران را بیان می‌کند. بنابر تفاسیر، امام علی(ع) در این آیه به‌منزله نَفْس و جان پیامبر(ص) معرفی شده است.[۳۵]

آیه تطهیر: بخشی از آیه ۳۳ سوره احزاب است که در آن از اراده خداوند بر پاکی اهل بیت(ع) از رجس و پلیدی سخن آمده است. مفسران شیعه معتقدند این آیه در خصوص اصحاب کساء نازل شده است.[۳۶]

آیه اولی‌الامر: آیه ۵۹ سوره نساء است که مؤمنان را به اطاعت از خدا و رسول خدا(ص) و اولی‌الامر دستور می‌دهد.[۳۷] از نظر مفسران شیعه و سنی آیه مذکور بر عصمت اولی‎ الامر دلالت دارد.[۳۸] در روایات منظور از اولی‌الامر امامان شیعه معرفی شده است.[۳۹]

آیه مودت: آیه ۲۳ سوره شوری است. در این آیه، مودت و محبتِ «اَلْقُرْبیٰ» به‌عنوان مزد رسالت پیامبر بر مسلمانان واجب شده است.[۴۰] از ابن‌عباس نقل شده که پیامبر منظور از القربی را علی، فاطمه، حسن و حسین دانسته است.[۴۱]

آیه اطعام: این آیه نیکوکاران را کسانی معرفی می‌کند که با آنکه خودشان به غذا نیاز دارند آن را به‌خاطر خدا به مسکین، یتیم و اسیر می‌دهند.[۴۲] بنابر روایات این آیه، درباره بخشش امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) نازل شد.[۴۳] طبق احادیث، حضرت علی(ع)، فاطمه(س) به‌خاطر شفای حسنین(ع) سه روز روزه گرفتند و هر سه روز هنگام افطار با اینکه خود گرسنه بودند، غذایشان را به مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند.[۴۴]

آیه اهل‌الذکر: آیه ۴۳ سوره نحل و ۷ سوره انبیاء است که بر پرسیدن سؤال از اهل ذکر تأکید می‌کند.[۴۵] بر پایه برخی روایات، اهل ذکر منحصر در اهل‌بیت پیامبر است.[۴۶]

آیه نصر: آیه ۶۲ سوره انفال است. به نظر آیت‌الله مکارم شیرازی، هر مؤمنی که رسول اکرم(ص) را یاری کرده، مشمول این آیه است ولی تردیدی نیست که مصداق أکمل و فرد شاخص مؤمنان در این آیه، حضرت علی(ع) است. [۴۷] او در کتاب آیات ولایت در قرآن تصریح کرده است که آيه نصر، يكى از آيات فضيلت امیرالمؤمنین(ع) است.‏[۴۸]

صراط مستقیم: در روایات متعددی علی(ع) و ولایت امام علی(ع) همان صراط مستقیم در قرآن معرفی شده است.[۴۹]

بعضی آیات نازله در شأن امیرالمؤمنین

به جز آیه ولایت، آیه اطاعت و آیه لیلةالمبیت -که پیش از بیان شد-، آیات فراوان دیگری از قرآن در شأن امام علی علیه السلام نازل شده، یا ایشان یکی از برترین مصادیق آن به شمار می آیند. برخی از این آیات عبارتند از:

آیه تطهیر: «...إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»؛[۸۷] جز این نیست که همواره خدا می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت [که به روایت شیعه و سنی: پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام هستند] برطرف نماید، و شما را چنان که شایسته است [از همه گناهان] پاک و پاکیزه گرداند.

آیه مباهله که منظور آیه ۶۱ سوره آل عمران است: «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ...» (از آن پس که به آگاهی رسیده ای، هر کس درباره او [حضرت عیسی(ع)] با تو مجادله کند، بگو: بیایید تا حاضر آوریم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما خودمان را و شما خودتان را. آنگاه دعا کنیم...)؛ که در جریان مباهله پیامبر با مسیحیان نجران نازل شد. پیامبر در این ماجرا حسنین علیهما السلام را به عنوان «ابناءنا» و فاطمه علیها السلام را به عنوان «نساءنا» و علی علیه السلام را به عنوان «انفسنا» با خود همراه نمود و این فضیلت بزرگی برای امام علی علیه السلام به شمار می آید که نفس رسول الله صلی الله علیه وآله است.

آیه « قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ».[۸۸] کافران رسالت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را انکار کرده و گفتند تو پیغمبر نیستی. این آیه در پاسخ آنان به حضرتش نازل شد که بگو (من برای رسالت خود دو شاهد دارم، یکی) خداوند، که برای شهادت میان من و شما کافی است و دیگری کسی است که علم کتاب در نزد اوست. ثعلبی در تفسیر آیه مزبور می نویسد آن که علم کتاب در نزد اوست علی بن ابیطالب علیه السلام است. همچنین ابوسعید خدری گوید از رسول خدا صلی الله علیه وآله پرسیدم آن کس که علم کتاب در نزد اوست کیست؟ فرمود: «آن کس برادرم علی بن ابی طالب است.» همچنین شیخ سلیمان بلخی از ابن عباس نقل می کند که گفت آن که علم کتاب در نزد اوست علی علیه السلام است زیرا او به تفسیر و تأویل و ناسخ و منسوخ آن عالم بود.

آیه: «وَقِفُوهُمْ ۖ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ»؛ آن ها را نگهدارید که مورد سؤال خواهند بود.[۸۹] ابوسعید خدری از پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل می کند که: «آن چه مورد سؤال خواهد بود ولایت علی بن ابی طالب است[۹۰]

آیه: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا»؛ و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید.[۹۱] صاحب کتاب مناقب الفاخرة از عبدالله بن عباس روایت کرده است که ما در خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله بودیم، عربی آمد و عرض کرد: یا رسول الله شنیدم که می فرمودی «اعتصموا بحبل الله» حبل خدا کدام است که به او تمسک جوئیم؟ رسول خدا صلی الله علیه وآله دست خود را بر دست علی علیه السلام زد و فرمود: «به این شخص تمسک جوئید که این حبل المتین است[۹۲]

آیه: «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»؛ آن گاه در آن روز از نعمت ها پرسیده شوند.[۹۳] ابونعیم و حاکم حسکانی به سند خود از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند که فرمود: «مقصود از نعیم در این آیه، ولایت امیرالمؤمنین و ما است که از آن پرسیده خواهد شد[۹۴]

آیه: «الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»؛[۹۵] علی علیه السلام چهار درهم پول داشت یکی را در موقع شب انفاق نمود و یکی را در روز و یک درهم آشکارا و یک درهم در نهان، آنگاه این آیه نازل شد. مفسرین شأن نزول آن را در مورد انفاق آن حضرت دانسته اند.[۹۶]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ | 10:3 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

فضایل روایی امام علی

فضایل روایی، احادیثی از پیامبر(ص) است که مدح یا فضلیتی برای امام علی(ع) بیان می‌کنند. برخی از این احادیث عبارت‌اند از:

حدیث غدیر: خِطابه‌ای است از پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم که علی(ع) را مولای مسلمانان معرفی می‌کند. این حدیث در منابع شیعه و سنی نقل شده[۵۰] و از دلایل شیعیان برای اثبات امامت و خلافت حضرت علی به‌شمار می‌آید.[۵۱]

حدیث منزلت: روایتی است که جایگاه امام علی(ع) را نسبت به پیامبر اسلام(ص)، همانند جایگاه هارون نسبت به حضرت موسی معرفی می‌کند.[۵۲]

حدیث مدینة العلم: حدیثی از پیامبر اسلام(ص) که در آن خود را شهر علم و علی(ع) را دروازه آن معرفی کرده‌ است.[۵۳] کتاب الغدیر ۲۱ تن از محدثان سنی را نام برده که این حدیث را حدیث حسن یا حدیث صحیح دانسته‌اند.[۵۴]

حدیث یوم الدار: روایتی از پیامبر اکرم(ص) است که در آن از خویشاوندان خود خواست تا دعوتش را بپذیرند و ضمن آن به وصایت و خلافت علی بن ابی‌طالب(ع) تصریح کرد.[۵۵] متکلمان شیعه برای اثبات امامت حضرت علی(ع) به این حدیث استناد کرده‌اند.[۵۶]

حدیث وصایت: حدیثی از پیامبر اکرم(ص) است که در آن امام علی(ع) به عنوان وصی و جانشین پیامبر معرفی شده است.[۵۷] شیعیان برای اثبات امامت امام علی به آن استناد می‌کنند.[۵۸]

حدیث ولایت: حدیثی از پیامبر(ص) است که حضرت علی را پس از خود ولیِّ مؤمنان معرفی می‌کند. این حدیث با عبارت‌های مختلفی در منابع شیعه و سنی نقل شده است.[۵۹] شیعیان کلمه «ولیّ» را که در «عَلِیٌّ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی‏»[۶۰] به‌کار رفته، به‌معنای امام و سرپرست می‌دانند و بدین وسیله امامت و ولایت حضرت علی(ع) را اثبات می‌کنند.[۶۱]

حدیث طیر: روایتی در فضیلت حضرت علی(ع) است که بنابر محتوای آن، پیامبر(ص) قصد خوردن گوشت پرندهای بریان را داشت و از خدا خواست با بهترینِ خلق هم‌غذا شود و با حضرت علی(ع) هم‌غذا شد.[۶۲] این روایت در منابع شیعه و اهل‌سنت آمده است.[۶۳]

حدیث رایَت: حدیثی مشهور است از حضرت محمد(ص) درباره امام علی(ع) در غزوه خیبر که در آن آمده است: «فردا پرچم را به مردی خواهم داد که خداوند قلعه خیبر را به دست او فتح می کند، خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند.[۶۴]

حدیث ثقلین: حدیث مشهوری از پیامبر(ص) درباره جایگاه قرآن و اهل‌بیت(ع) است. در این حدیث آمده است: «من در میان شما دو چیز سنگین (گرانسنگ و گرانبها) باقی می‌گذارم که اگر آنها را دستاویز قرار دهید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم که اهل‌بیتم هستند[۶۵] این حدیث در منابع شیعه و سنی نقل شده است.[۶۶]

حدیث کساء: حدیثی است در فضیلت پنج‌تن. طبق این حدیث که در منابع شیعه[۶۷] و سنی[۶۸] آمده است، پیامبر اسلام(ص) خاندانش را با پارچه‌ای پشمین (کِساء) پوشاند و دعا کرد: «خدایا اینان اهل‌بیت من هستند. پلیدی را از آنها دور کن و آنها را پاک گردان[۶۹]

حدیث سفینه: حدیثی مشهور از پیامبر اسلام(ص) است که در آن اهل بیتِ(ع) خود را به کشتی نوح تشبیه کرده است که هر کس داخل آن شد، نجات می‌یابد و هر کس از آن جا ماند، غرق می‌شود.[۷۰] این حدیث در منابع شیعه و سنی نقل شده است.[۷۱]

حدیث شجره: پیامبر(ص) فرمود: من و علی از یک درخت خلق شده‌ایم و سایر مردم از درخت‌های مختلف[۷۲] برخی مفسران آفرینش پیامبر(ص) و امام علی(ع) را از یک منشأ، دلیلی بر مساوی‌بودن آن دو در وجوب اطاعت و ولایت دانسته‌اند.[۷۳]

حدیث لوح: از احادیث منقول از پیامبر اکرم (ص) برای اثبات امامت ائمه دوازده‌گانه است که در آن نام جانشینان رسول خدا (ص)، از امام اول امام علی (ع) تا امام دوازدهم امام مهدی(ع) ذکر شده است.[۷۴]

حدیث علی مَع الحَق: از احاديث مشهور پيامبر است که على(ع) را معیار حق معرفی می‌کند. یکی از نقل‌های آن این‌گونه است: «على با حق است و حق با على و اين دو هرگز از يكديگر جدا نمی‌شوند تاکنار حوض کوثر بر من وارد شوند[۷۵]

حدیث تشبیه: حدیثی است که در آن پيامبر(ص) على(ع) را به دیگر پيامبران تشبيه كرده است. این حدیث در منابع شیعه[۷۶] و سنی[۷۷] نقل شده است.

لا فَتَى إِلّا عَلِی: این حدیث به‌معنای این است که جوانمردی جز علی وجود ندارد. برپایه منابع حدیثی و تاریخی، این حدیث را جبرئیل به‌علت فداکاری و شجاعت امام علی(ع) در جنگ اُحُد بیان کرده است.[۷۸] این حدیث در منابع شیعه و سنی نقل شده است.[۷۹]

حدیث قسیم النار و الجنة: روایتی است از پیامبر اکرم(ص) که علی را تقسیم‌کننده بهشت و جهنم معرفی می‌کند.[۸۰] این حدیث در منابع شیعه[۸۱] و اهل‌سنت[۸۲] به‌صورت‌های مختلف و از راویان متعدد نقل شده است.

حدیث خاصِف النَعل گفتاری از پیامبر اکرم(ص) در بیان جایگاه و فضایل امام علی(ع) است که امام را به‌جهت آنکه در آن لحظه مشغول پینه‌زدن کفش پیامبر(ص) بود، با لقب خاصف النعل خطاب قرار داد.[۸۳]

روایات دیگری هم از پیامبر درباره فضایل امام علی(ع) نقل شده است؛ ازجمله «ضربت علی در جنگ خندق از عبادت جن و انس برتر است»؛[۸۴] «هر کس علی را سب کند، مرا لعن کرده است»؛[۸۵] «هر کس علی را اذیت کند، مرا اذیت کرده است»‌؛[۸۶] «با دوستی علی است که مؤمن از منافق شناخته می‌شود»؛[۸۷] «علی از من و من از علی‌ام»؛[۸۸] «یاد علی عبادت است»؛[۸۹] «نگاه به علی عبادت است»؛[۹۰] همچنین استفاده پیامبر اکرم(ص) از القابی مانند صِدِّیق اکبر،[۹۱] فاروق اعظم[۹۲] و ابوتراب[۹۳] درباره امام علی(ع) از فضایل آن حضرت به‌شمار آمده است.

برخی احادیث نبوی درباره امیرالمؤمنین

علمای شیعه و اهل سنت به طرق مختلف نقل کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «علی مع الحق والحق مع علی»، علی همیشه همراه با حق بوده و حق هم با علی است. بحرانی در «غایة المرام» پانزده حدیث از عامه و یازده حدیث از خاصه در این مورد نقل کرده است.[۹۷]

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «ان علیا منی و انا منه و هو ولی کل مؤمن بعدی»[۹۸]؛ علی از من و من هم از او هستم و او ولی هر مؤمنی است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «من اطاعنی فقد اطاع الله و من عصانی فقد عصی الله، و من اطاع علیا فقد اطاعنی و من عصی علیا فقد عصانی[۹۹] هر کس مرا اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است و هر که مرا نافرمانی کند خدا را نافرمانی کرده است، و کسی که علی را اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هر که علی را نافرمانی کند مرا نافرمانی کرده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «ان الله جعل ذریة کل نبی فی صلبه و جعل ذریتی فی صلب علی بن ابی طالب»[۱۰۰]؛ خداوند نسل و اولاد هر پیغمبری را در صلب او قرار داد و ذریه مرا در صلب علی بن ابی طالب گذاشت.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «حب علی بن ابیطالب یأکل السیئات کما تأکل النار الحطب»»[۱۰۱]؛ دوستی علی بن ابی طالب بدی ها را می خورد (از بین می برد) همچنان که آتش هیزم را می سوزاند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب»[۱۰۲]؛ من شهر علم هستم و علی هم دروازه آن است؛ پس هر که علم را بخواهد باید از در آن وارد شود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «حق علی علیه السلام علی المسلمین کحق الوالد علی ولده»[۱۰۳]؛ حق علی بر مسلمین؛ مانند حق پدر بر فرزندش است.

حدیث سدّ الابواب: رسول اکرم صلی الله علیه وآله درب خانه های ابوبکر و عمر و عباس بن عبدالمطلب و دیگران را که به مسجد باز می شد مسدود کردند و فقط درب خانه حضرت امیر علیه السلام را بازگذاشتند، عباس علت این امر را از حضرتش پرسید: پیغمبر صلی الله علیه وآله چنین فرمود: «ما انا سددت ابوابکم و فتحت باب علی ولکن الله فتح باب علی و سد ابوابکم» [۱۰۴] من درهای خانه های شما را نبستم و در خانه علی را بازنگذاشتم، ولکن خداوند درهای شما را مسدود کرد و در خانه علی را بازگذاشت.

رسول اکرم صلی الله علیه وآله میان هر دو نفر از اصحابش عقد اخوت بست. علی علیه السلام در حالی که چشمانش اشک آلود بود آمد و عرض کرد: یا رسول الله میان اصحاب عقد اخوت برقرار کردی و مرا با کسی برادر ننمودی، پیغمبر صلی الله علیه وآله فرمود: «انت اخی فی الدنیا والآخرة».[۱۰۵] تو در دنیا و آخرت برادر من هستی.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ | 10:2 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

سخن صحابه درباره امیرالمؤمنین

حذیفه بعد از بیعت مردم با علی علیه السلام گفت: «إنّ الناس قد بایعوا علیا فعلیکم بتقوى اللّه و انصروا علیا و وازروه، فو اللّه إنّه لعلى الحق آخرا و أولا و إنّه لخیر من مضى بعد نبیکم و من بقی إلى یوم القیامة»؛ ای مردم! همانا مردم با علی بیعت کردند. بر شما باد تقوای الهی، علی را یاری کنید و پشتیبان او باشید. قسم به خدا او از ابتدا تا آخر بر حق بوده و در میان گذشتگان و آیندگان تا روز قیامت بهترین فرد بعد از پیامبر شماست.[۱۰۶]

بریده اسلمی نقل می کند: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند سلام کنید بر علی علیه السلام به عنوان امیرالمومنین. عمر پرسید: آیا این فرمان از جانب خداست یا رسولش؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: از جانب خدا و رسولش.[۱۰۷]

عکرمه از ابن عباس نقل می کند که گفت: در قرآن آیه ای به این تعبیر «الذین آمنوا و عملوا الصالحات» وجود ندارد مگر این که علی علیه السلام امیر آن و شریف آن است و از اصحاب محمد صلی الله علیه و آله کسی نیست مگر این که خداوند او را مورد عتاب قرار داده، اما علی علیه السلام را جز به نیکی یاد نکرده است.[۱۰۸]

محمد بن منصور گفت، از احمد بن حنبل شنیدم که گفت: برای هیچ یک از اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فضایلی بیشتر از آنچه برای علی بن ابی طالب علیه السلام آمده، نقل نشده است. این سخن را حاکم نیشابوری نیز از ابن حنبل نقل کرده است.[۱۰۹]

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می گوید: همه مردم اجماع دارند بر این که احدی از صحابه و علماء نگفته «سَلونی قبل أن تفقدونی» مگر علی بن ابی طالب علیه السلام.

عمر بن خطاب می گوید: ای کاش سه فضیلتی که نصیب علی علیه السلام شد نصیب من شده بود، و آن سه فضیلت عبارتند از: پیامبر دختر خود را در عقد علی درآورد، تمام درهایی را که به مسجد باز می شد بست، جز در خانه علی، در جنگ خبیر، پیامبر صلی الله علیه و آله پرچم را بدست علی داد.[۱۱۰]

ابو مسعود انصارى گفت: ما او را «خیر البشر»؛ (بهترین افراد بشر) می دانستیم.[۱۱۱]

شهادت امام علی علیه‌السلام

بعد از شکست خوارج از سپاه امام علی (علیه السلام) در جنگ نهروان، گروهی سه نفره از آنها تصمیم گرفتند به طور همزمان معاویه، عمرو عاص و امیرالمؤمنین علی (ع) را ترور کنند، تا به زعم خودشان سه عامل اختلاف و فتنه در میان مسلمانان را از بین ببرند. ابن ملجم مرادی مأمور کشتن امام علیه السلام شد و با همدستی وردان بن مجالد و اشعث بن قیس‏ و شبیب ابن بجره‏ که از خوارج نهروان بود تصمیمش را عملی کرد. ابن ملجم در سحرگاه چهارشنبه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری در محراب مسجد کوفه در حال نماز با شمشیر زهرآگین، فرق مبارک امام را شکافت.[۱۱۲] امام علی علیه السلام در شب بیست و یکم ماه رمضان در اثر همین ضربت به شهادت رسید.[۱۱۳]

محل دفن امام علی

شیعیان اتفاق نظر دارند که مرقد مطهر امیرمؤمنان حضرت علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) در نجف اشرف است،

امام علی (علیه‌السّلام) در سال چهلم هجری به شهادت رسید، امام حسن و امام حسین (علیهما‌السّلام) با تنی چند از اصحاب خاص آن حضرت، شبانه بدن مطهرش را دفن کردند که به جز از همان چند نفر و فرزندانش تا زوال حکومت امویان و ظهور عباسیان در صحنه سیاسی جهان اسلام کسی دیگر از قبر ناپیدای آن حضرت اطلاعی نداشتند.

شیخ مفید در الارشاد می‌گوید: وتولی غسله وتکفینه ابناه الحسن والحسین (علیهما‌السّلام) بامره، وحملاه الی الغری من نجف الکوفة، فدفناه هناک وعفیا موضع قبره، بوصیة کانت منه الیهما فی ذلک، لما کان یعلمه (علیه‌السّلام) من دولة بنی امیة من بعده، واعتقادهم فی عداوته، وما ینتهون الیه بسوء النیات فیه من قبیح الفعال والمقال بما تمکنوا من ذلک. به فرمان امیرمؤمنان، امام حسن و امام حسین دو پسر آن حضرت، غسل و تکفین او را به عهده گرفتند و بدنش را به «غری» در نجف کوفه انتقال دادند و در آنجا به خاک سپردند و جای قبرش را طبق وصیت خود آن حضرت مخفی کردند. علت مخفی کردن این بود که حضرت می‌دانست دولت بنی‌امیه که بعد از ایشان روی کار می‌آید، در دشمنی با حضرت اعتقاد دارند و هرچه در توان دارند از دشمنی کوتاهی نخواهند کرد. [۱]

علی بن عیسی اربلی

ایشان در کشف الغمه نوشته است: کل الشیعة متفقون علی انه دفن بالغری حیث هو معروف الآن یزار باخبار یروونها عن السلف وفیهم الامام المعصوم. تمام شیعیان اتفاق دارند که آن حضرت در غری دفن شده و الآن این مساله در میان شیعه معروف است و آن مکان را زیارت می‌کنند، دلیل اتفاق شیعه روایاتی است که از گذشتگان نقل شده و در میان راویان اخبار، امام معصوم نیز وجود دارد. [۲]

علامه مجلسی

علامه مجلسی در ابتدا به اختلاف اقوال مخالفان در محل دفن آن حضرت اشاره کرده و راجع به نظر شیعه در این مساله می‌گوید: وقد اجمعت الشیعة علی انه (علیه‌السّلام) مدفون بالغری فی الموضع المعروف عند الخاص والعام وهو عندهم من المتواترت رووه خلفا عن سلف الی ائمة الدین (صلوات الله علیهم اجمعین) شیعیان اجماع دارند که بدن حضرت علی (علیه‌السّلام) در «غری» که جای شناخته شده در نزد خاص و عام است، دفن شده است. و این قول، بین شیعیان متواتر است که از بزرگانشان نقل کرده‌اند و ریشه این سخن به امامان معصوم (علیهم‌السّلام) می‌رسد. [۴]

روایت امام حسن و امام حسین

ابن‌قولویه و شیخ مفید از امام حسین (علیه‌السّلام) نقل کرده‌اند که آن حضرت تصریح کرده‌اند که امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) را در منطقه غری دفن نموده‌اند: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْحُسَیْنِ الْخَلَّالِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: قُلْتُ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام: اَیْنَ دَفَنْتُمْ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام؟ قَالَ: خَرَجْنَا بِهِ لَیْلًا حَتَّی مَرَرْنَا عَلَی مَسْجِدِ الْاَشْعَثِ حَتَّی خَرَجْنَا اِلَی ظَهْرِ نَاحِیَةِ الْغَرِی. از حضرت امام حسین (علیه‌السّلام) سؤال کردیم که حضرت امیر را در کجا دفن کردید؟ فرمود: شب آن حضرت را بیرون بردیم و از مسجد اشعث گذشتیم و در بیرون کوفه به طرف غری دفن کردیم. [۹] [۱۰]

روایت دختر امیرمؤمنان

حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْهَاشِمِیُّ بِالْکُوفَةِ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ فُرَاتٍ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ حَامِدٍ الْوَرَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو السَّرِیِّ اِسْمَاعِیلُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ قُدَامَةَ الْمَرْوَزِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ نَاصِحٍ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْاَرْمَنِیُّ عَنْ مُوسَی بْنِ سِنَانٍ الْجُرْجَانِیِّ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْمُقْرِی عَنْ اُمِّ کُلْثُومٍ بِنْتِ عَلِیٍّ (علیه‌السّلام) قَالَتْ آخِرُ عَهْدِ اَبِی اِلَی اَخَوَیَّ (علیه‌السّلام) اَنْ قَالَ یَا بَنِیَّ اِنْ اَنَا مِتُّ فَغَسِّلَانِی ثُمَّ نَشِّفَانِی بِالْبُرْدَةِ الَّتِی نَشَّفْتُمْ بِهَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وَفَاطِمَةَ (علیه‌السّلام) ثُمَّ حَنِّطَانِی وَسَجِّیَانِی عَلَی سَرِیرِی ثُمَّ انْتَظِرَا حَتَّی اِذَا ارْتَفَعَ لَکُمَا مُقَدَّمُ السَّرِیرِ فَاحْمِلَا مُؤَخَّرَهُ قَالَتْ فَخَرَجْتُ اُشَیِّعُ جِنَازَةَ اَبِی حَتَّی اِذَا کُنَّا بِظَهْرِ الْغَرِیِّ رَکَزَ الْمُقَدَّمُ فَوَضَعنا الْمُؤَخَّرَ- ثُمَّ بَرَزَ الْحَسَنُ بِالْبُرْدَةِ الَّتِی نُشِّفَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ وَفَاطِمَةُ فَنَشَّفَ بِهَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السّلام) ثُمَّ اَخَذَ الْمِعْوَلَ فَضَرَبَ ضَرْبَةً- فَانْشَقَّ الْقَبْرُ عَنْ ضَرِیحٍ فَاِذَا هُوَ بِسَاجَةٍ مَکْتُوبٍ عَلَیْهَا- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ هَذَا قَبْرٌ ادَّخَرَهُ نُوحٌ النَّبِیُّ لِعَلِیٍّ وَصِیِّ مُحَمَّدٍ قَبْلَ الطُّوفَانِ بِسَبْعِمِائَةِ عَامٍ قَالَتْ اُمُّ کُلْثُومٍ فَانْشَقَّ الْقَبْرُ فَلَا اَدْرِی اَ غَارَ سَیِّدِی فِی الْاَرْضِ اَمْ اُسْرِیَ بِهِ اِلَی السَّمَاءِ اِذْ سَمِعْتُ نَاطِقاً لَنَا بِالتَّعْزِیَةِ اَحْسَنَ اللَّهُ لَکُمُ الْعَزَاءَ فِی سَیِّدِکُمْ وَحُجَّةِ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ. امّ‌کلثوم، دختر حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام)، گفت: آخر سخنی که پدرم به برادرانم، حضرت امام حسن و امام حسین (علیه‌السّلام)، گفت، این بود که‌ ای فرزندان! چون من از دنیا رحلت نمایم مرا غسل دهید و جسد مرا خشک کنید از برد یمنی که رسول خدا و فاطمه (سلام‌الله‌علیها) را از آن خشک کردید و مرا در تابوت گذاشته چیزی بر من بپوشانید، پس نظر کنید هر گاه پیش تابوت بلند شود عقب آن را بردارید. امّ‌کلثوم گوید: بیرون آمدم که تشییع جنازه پدر خود کنم، چون به نجف اشرف رسیدیم، طرف سر تابوت میل به زمین کرد، پس عقب تابوت را بر زمین گذاشتند، حضرت امام حسن (علیه‌السّلام) کلنگی گرفتند و به ضرب اوّل قبر کنده شده‌ای پیدا شد و در آنجا تخته بود و بر آن دو سطر به خطّ سریانی نوشته بود: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ این قبریست که نوح پیغمبر برای علی، وصیّ محمّد (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، پیش از طوفان به هفتصد سال آماده کرده است. امّ‌کلثوم می‌گوید که چون قبر را درست کردند قبر شکافته شد، ندانستیم که آن حضرت در زمین غایب شد یا به آسمان بردند. آنگاه شنیدیم که‌ هاتفی ما را تعزیه داد و گفت: خدا شما را در مصیبت سیّد و بزرگ شما و حجّت خداوند عالمیان بر خلایق، صبر نیکو کرامت فرماید. [۱۳]

اعلان امام سجاد از موضع قبر

ابوحمزه ثمالی می‌گوید: زمانی که امام سجاد به کوفه آمد از آن حضرت سؤال کردم:
یَا ابن‌رَسُولِ اللَّهِ مَا اَقْدَمَکَ اِلَیْنَا؟ قَالَ: مَا رَاَیْتَ وَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِیهِ مِنَ الْفَضْلِ لَاَتَوْهُ وَلَوْ حَبْواً هَلْ لَکَ اَنْ تَزُورَ مَعِی قَبْرَ جَدِّی عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ (علیه‌السّلام) قُلْتُ اَجَلْ فَسِرْتُ فِی ظِلِّ نَاقَتِهِ یُحَدِّثُنِی حَتَّی اَتَیْنَا الْغَرِیَّیْنِ وَهِیَ بُقْعَةٌ بَیْضَاءُ تَلْمَعُ نُوراً فَنَزَلَ عَنْ نَاقَتِهِ وَمَرَّغَ خَدَّیْهِ عَلَیْهَا وَقَالَ یَا اَبَا حَمْزَةَ هَذَا قَبْرُ جَدِّی عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ (علیه‌السّلام) ثُمَّ زَارَهُ بِزِیَارَةٍ اَوَّلُهَا- السَّلَامُ عَلَی اسْمِ اللَّهِ الرَّضِیِّ وَنُورِ وَجْهِهِ الْمُضِی ءِ ثُمَّ وَدَّعَهُ وَمَضَی اِلَی الْمَدِینَةِ وَرَجَعْتُ اَنَا اِلَی الْکُوفَة. ‌ای فرزند رسول خدا چه باعث شد که شما به این شهر تشریف آوردید؟ حضرت فرمود: باعث همین بود که دیدی- یعنی نماز در مسجد کوفه، بعد از آن حضرت فرمودند: اگر مردم بدانند فضیلت این مسجد و عبادت در آن را هر آینه از اطراف عالم به سوی این مسجد بشتابند اگرچه به چهار دست و پا باشد یا اگرچه به طریق اطفال به نشستگاه خود را بر زمین کشند و آیند. بعد از آن فرمود که می‌خواهی که با من زیارت جدّم علیّ بن ابی‌طالب به جا آوری؟ گفتم: بلی. پس من در رکاب همایون آن حضرت می‌رفتم و آن حضرت احادیث برایم نقل می‌فرمودند و سخن می‌گفتند تا آنکه رسیدیم بغریین- یعنی صحرای نجف- به زمین سفیدی که نور از آن می‌تافت. آن حضرت از شتر به زیر آمدند و دو طرف روی مبارک خود را بر آن زمین سودند و فرمودند: یا با حمزه! این قبر جدّم علیّ بن ابی‌طالب است. بعد از آن زیارت فرمودند به زیارتی که اوّلش اینست: السّلام علی اسم اللَّه الرّضی و نور وجهه المضی ء، بعد از آن وداع فرمودند و به جانب مدینه روانه شدند و من به طرف کوفه برگشتم. [۱۴]

خبردادن امام باقر به جابر

شیخ مفید و سید بن‌ طاوس نقل کرده‌اند: وَرَوَی مُحَمَّدُ بْنُ عَمَّارٍ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی عَنْ جَابِرِ بْنِ یزیَد قَالَ سَاَلْتُ اَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْبَاقِرَ (علیه‌السّلام) اَیْنَ دُفِنَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ؟ قَالَ: دُفِنَ بِنَاحِیَةِ الْغَرِیَّیْنِ وَدُفِنَ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ وَدَخَلَ قَبْرَهُ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَمُحَمَّدٌ بَنُو عَلِیٍّ (علیه‌السّلام) وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَر. جابر بن یزید می‌گوید: از امام باقر (علیه‌السّلام) پرسیدم امیرالمؤمنین در کجا دفن شد؟ فرمودند: در طرف غریین قبل از طلوع صبح و حضرت امام حسن و امام حسین (صلوات‌اللَّه‌علیهما) و محمّد بن حنفیّه و عبداللّه بن جعفر داخل قبرش شدند. [۱۵] [۱۶]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ | 10:1 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

خبردادن امام صادق به صفوان

کلینی با سند صحیح نقل می‌کند: عَنْ عِدَّةٍ مِنْ اَصْحَابِنَا عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ کُنْتُ اَنَا وَعَامِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ خُزَاعَةَ الْاَزْدِیُّ عِنْدَ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السّلام) قَالَ: فَقَالَ لَهُ عَامِرٌ: جُعِلْتُ فِدَاکَ اِنَّ النَّاسَ یَزْعُمُونَ اَنَّ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السّلام) دُفِنَ بِالرَّحْبَةِ قَالَ: لَا. قَالَ: فَاَیْنَ دُفِنَ؟ قَالَ: اِنَّهُ لَمَّا مَاتَ احْتَمَلَهُ الْحَسَنُ فَاَتَی بِهِ ظَهْرَ الْکُوفَةِ قَرِیباً مِنَ النَّجَفِ یَسْرَةً عَنِ الْغَرِیِّ یَمْنَةً عَنِ الْحِیرَةِ فَدَفَنَهُ بَیْنَ ذَکَوَاتٍ بِیضٍ فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ اَیَّامِ ذَهَبْتُ اِلَی الْمَوْضِعِ فَتَوَهَّمْتُ مَوْضِعاً مِنْهُ ثُمَّ اَتَیْتُهُ فَاَخْبَرْتُهُ فَقَالَ لِی اَصَبْتَ رَحِمَکَ اللَّهُ ثَلَاثَ مَرَّات. صفوان شتربان گفت من و عامر بن عبداللّه بن خزاعه نزد حضرت امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) بودیم. عامر عرض کرد: فدایت شوم! مردم می‌گویند: حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در رحبه کوفه مدفونند. فرمودند که نه. من گفتم: در کجا مدفونند؟ فرمودند: چون آن حضرت وفات یافتند، حضرت امام حسن (علیه‌السّلام) ایشان را برداشت و آورد به پشت کوفه، به طرف چپ غری و به طرف راست حیره، در میان تلکهای سفید دفن کرد. صفوان گفت: بعد از چندگاه رفتم و تفحّص کردم، یک موضعی را گمان کردم و زیارت کردم و چون به خدمت حضرت آمدم عرض کردم. حضرت فرمودند که درست دیده‌ای خدا ترا رحمت کند! سه مرتبه این عبارت را فرمودند. [۱۷] [۱۸]

خبردادن امام کاظم به ایوب بن نوح

سید بن طاووس می‌نویسد: قَرَاْتُ بِخَطِّ السَّیِّدِ الشَّرِیفِ اَبِی یَعْلَی الْجَعْفَرِیِّ صِهْرِ الشَّیْخِ الْمُفِیدِ فِی کِتَابِهِ مَاصُورَتُهُ وَرَوَی اَصْحَابُنَا عَنْ اَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ قَالَ کَتَبْتُ اِلَی اَبِی الْحَسَنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ (علیه‌السّلام) اَنَّ اَصْحَابَنَا قَدِ اخْتَلَفُوا فِی زِیَارَةِ قَبْرِ اَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السّلام) فَقَالَ بَعْضُهُمْ بِالرَّحَبَةِ وَقَالَ بَعْضُهُمْ بِالرَّیِّ فَکَتَبَ زُرْهُ بِالْغَرِی. سید بن‌ طاوس می‌گوید: در کتاب ابی‌یعلی جعفری (داماد شیخ مفید) این روایت را خواندم که ایوب بن‌ نوح می‌گوید: عریضه‌ای خدمت حضرت امام موسی کاظم (علیه‌السّلام) نوشتم که اصحاب ما در موضع قبر حضرت امیرالمؤمنین اختلاف دارند، بعضی می‌گویند در رحبه کوفه است و بعضی می‌گویند در غری است. حضرت نوشتند: در غری آن حضرت را زیارت کن. [۱۹]

علّامه مجلسى گفته است: بدان كه در برخى زمان ها بين مخالفان در جاى قبر شريف آن حضرت اختلاف بود. عدّه اى معتقد بوده اند كه آن حضرت در صحن مسجد كوفه مدفون است و عده اى گفته اند در دارالحكومه دفن شده است. نيز گفته اند كه امام حسن عليه السلام او را به مدينه برده و در بقيع دفن كرده است . برخى از جاهلان شيعه هم او را در آرامگاهى در كَرْخ زيارت مى كردند.

اجماع شيعه بر آن است كه آن حضرت در غَرى ، در جايگاهى كه ميان عام و خاص معروف است ، دفن شده و اين نزد شيعه از متواترهاست و نسل در نسل از ائمّه دين عليهم السلام آن را روايت كرده اند. سبب اين اختلاف هم پنهان داشتن قبر آن حضرت از بيم خوارج و منافقان بوده است و جاى قبر را جز شيعيان خاصْ كسى نمى شناخت، تا آن كه در زمان سَفّاح، امام صادق عليه السلام وارد حيره شد و قبر آن حضرت را براى پيروان او آشكار ساخت. از آن روز تاكنون همه شيعيانْ او را در همين مكان زيارت مى كنند.

عبد الكريم بن احمد بن طاووس ، كتابى در تعيين جايگاه قبر آن حضرت نوشته و گفته هاى مخالفان را رد كرده است. نام كتاب را فرحة الغرىّ ناميده و در آن اخبار متواترى را آورده است كه ما در ابو اب مختلف كتاب خود آن را پراكنديم.

عبد الحميد بن ابى الحديد در شرح نهج البلاغة[۱]از ابو الفرج اصفهانى نقل كرده است كه : احمد بن عيسى، از حسين بن نصر، از زيد بن معدّل، از يحيى بن شعيب، از ابو مِخنَف، از فضل بن جريح، از اسود كِندى واجلح نقل كرده كه اين دو گفته اند: على عليه السلام در حالى كه ۶۴ سال داشت، در سال چهلم هجرى، شب ۲۱ ماه رمضان درگذشت. فرزندش حسن بن على عليهماالسلام و عبد اللّه بن عبّاس او را غسل دادند . در سه جامه كه پيراهن در بين آنها نبود ، كفن شد . فرزندش حسن عليه السلام بر او نماز خواند و پنج تكبير گفت و در رُحبه، نزديك درهاى قبيله كِنده، هنگام نماز صبح به خاك سپرده شد. اين روايت ابو مِخنَف است.

ابو الفرج گفته است: روايت كرده است مرا احمد بن سعيد، از يحيى بن حسن علوى، از يعقوب بن يزيد، از ابن ابى عُمَير، از حسن بن على خلّال، از جدّش كه گفت: به حسين بن على عليهماالسلام گفتم: امير مؤمنان را كجا دفن كرديد؟ فرمود: «او را شبانه از خانه اش بيرون آورديم، تا آن كه به منزل اشعث گذشتيم و از آن جا او را به سوى پشت كوفه نزديك غَرّى برديم».

مجلسى گويد : اين روايت، درست است و عمل هم بر طبق همين است. در گذشته نيز گفتيم كه فرزندان مردم بهتر از ديگران و بيگانگان قبر پدرانشان را مى شناسند. همين قبرى كه در غَرّى است، همان است كه فرزندان على عليه السلام از ديرباز تاكنون زيارت مى كردند و مى گفتند: اين قبر پدر ماست. هيچ كس از شيعه و ديگران در اين موضوع ترديدى ندارند . يعنى فرزندان على عليه السلام از نسل امام حسن و امام حسين عليهماالسلام و جز اين دو از گذشتگان و متأخّران ، جز اين قبر را زيارت نمى كردند و جز بر اين آستان نمى ايستادند.

ابو الفرج على بن عبد الرحمان جوزى از ابو الغنائم روايت كرده است كه گفت: در كوفه سيصد تن از اصحاب در گذشته اند كه از ميان آنان جز قبر امير مؤمنان شناخته شده نيست، و آن همان قبرى است كه هم اكنون مردمْ آن را زيارت مى كنند. امام صادق عليه السلام و پدرش امام محمّد باقر عليه السلام آن گاه كه آن جا قبر آشكارى نبود، آمده و آن را زيارت كرده اند. در آن ناحيه درختانِ شيوخ[۲]نيز بود، تا آن كه محمّد بن زيد داعى، حاكم ديلم آمد و قُبّه اى بر قبر آن حضرت آشكار ساخت.[۳]

بر اساس وصیت حضرت علی (علیه‌السّلام)، فرزندانش امام حسن (علیه‌السّلام) و امام حسین (علیه‌السّلام)، بدن مطهر ایشان را شبانه و به‌طور مخفیانه، در زمین مرتفعی در پشت کوفه مدفون ساختند که به نام‌های "نجف"، "ظهر الکوفه"، "الغری" و... خوانده شده است. به دلیل کینه‌توزی دشمنان خدا به این بزرگ مرد تاریخ اسلام، حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) وصیت کردند که پیکر مطهرشان شبانه و مخفیانه به خاک سپرده شود تا دشمنان کینه‌توزی امثال بنی‌امیه و خوارج از مکان قبر مطهر آگاهی نیابند؛ چون که از آنان بعید نبود، به هر هتک حرمتی دست زنند.
از این رو مدفن امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) در حدود ۱۵۰ سال از انظار عموم پنهان بود و فقط ائمه طاهرین و عده‌ای از شاگردان مخصوص آن بزرگواران از محل دفن آن حضرت آگاه بودند، و در فرصت‌هایی که دست می‌داد، دور از چشم دشمنان، تربت پاک شاه مردان را زیارت می‌کردند.
سرانجام در قرن دوم هجری، در عصر هارون الرشید، محل قبر علنی گردید و بنایی بر روی قبر ساخته شد. به عقیده شیعیان، دو تن از پیامبر الهی؛ یعنی حضرت آدم و نوح (علیه‌السّلام) در کنار علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) دفن شده‌اند.

شیخ مفید نقل کرده: روزی هارون‌الرشید به آهنگ شکار از کوفه بیرون رفت و به جانب «غَریَّیْن» و «ثَوِیَّه» توجّه نمود و در آنجا آهوانی دید، فرمان داد تا بازهای شکاری و کِلاب مُعَلَّم (سگان تعلیم دیده) را برای شکار آهوان رها کردند و بر آن‌ها بتاختند. آهوان که چنین دیدند فرار کرده به پشته‌ای پناه بردند و در آنجا بیارمیدند، بازها در ناحیه‌ای بیفتادند و تازی‌ها باز شدند و رشید از این مطلب در عجب شد. دیگر باره آهوان از فراز پشته به نشیب آمدند، بازها و تازی‌ها آهنگ ایشان نمودند، دیگر باره آهوان به آن پشته پناه بردند و جانوران شکاری از قصد ایشان برگشتند تا سه مرتبه کار بدین‌گونه رفت. هارون سخت در عجب شد؛ غلامان خود را امر کرد که تعجیل کنید و مردی را که از حال این مکان با خبر باشد بیاورید؛ غلامان رفتند و از قبیله بنی اسد پیرمردی را حاضر کردند؛ هارون از وی پرسید که حال این پُشته چیست و در این مکان چه کیفیّتی است؟ گفت: اگر مرا امان می‌دهی قصّه آن را به عرض می رسانم؛ گفت: با خدا عهد کردم که تو را اذیّت نکنم و در امان باشی، الحال آنچه دانی بگو؛ گفت: خبر داد مرا پدرم از پدران خود که می‌گفتند «قبر مطهّر امیرالمؤمنین»(علیه‌السلام) در این پشته واقع است و حق‌تعالی آن را حرم امن و امان خود قرار داده که هر چه به آن پناه بِبَرَد در امان باشد.

بدالله بن حازم می‌گوید: روزی برای شکار همراه هارون از کوفه خارج شدیم ، به ناحیه غریین (نجف رسیدیم ، در آن محل آهوانی را دیدیم ، بازها و سگ‌های شکاری را به سوی آن‌ها فرستادیم . آهوان پا به فرار گذاشته خود را به تپه‌ای که در آنجا بود رساندند و بالای آن تپه ایستادند. بازها و سگ‌های شکاری از تپه بالا نرفته و برگشتند. آهوان از آن تپه پایین آمدند، بازها و سگ‌های شکاری آن‌ها را تعقیب کردند، آهوان دوباره به آن تپه پناهنده شدند و بازها و سگ‌ها دوباره بازگشتند و این حادثه بار سوم نیز تکرار شد. هارون از این ماجرا در شگفت شد که این چه قضیه است که وقتی آهوان به آن تپه پناه می‌برند. بازها و سگ‌ها جرات رفتن و آنجا را ندارند. هارون گفت :بروید به کوفه و شخصی را که از همه بیشتر عمر کرده باشد، پیدا کرده پیش ‌ من بیاورید. پیرمردی از طایفه اسد را پیدا کرده نزد هارون الرشید آوردند. هارون گفت :پیرمرد! این تپه چیست ؟ ما را از حال این تپه آگاه ساز! پیرمرد پاسخ داد:پدرم از پدرانشان نقل کرده که آن‌ها می‌گفتند:این تپه قبر شریف علی علیه‌السلام است که خداوند آنجا را حرم امن قرار داده است و هر کس به آنجا پناه ببرد در امان است . لذا آهوان در پناه آن حضرت از خطر محفوظ ماندند. هارون الرشید از اسبش پیاده شد و آب خواست و وضو گرفت و در کنار آن تپه نماز خواند، دعا کرد، گریه نمود، صورت را به زمین گذاشت و به خاک مالید. و سپس دستور داد بارگاهی روی قبر آن حضرت ساختند. به این گونه قبر مبارک حضرت علی علیه‌السلام تقریباً پس از صد و اندی سال آشکار شد. (ارشاد مفید جلد ۱ باب ۱ فصل ۶ حدیث ۴)

در دوره عضدالدوله دیلمی، بنای قبلی حرم تخریب و ساختمان بزرگ و باشکوهی بر قبر ساختند. همچنین در عهد صفویه به دستور شاه صفی (۱۰۳۸-۱۰۵۲ه. ق)، حرم مطهر و صحن آن توسعه داده شد.

در سال ۱۱۵۶ه. ق، به دستور نادرشاه، کاشی‌های سبزرنگی که از دوره صفویه زینت‌بخش گنبد و گلدسته آستان بود، برداشته و به‌جای آنها، از خشت‌های طلا، استفاده گردید و پس از آن آقامحمدخان قاجار اولین ضریح را که از جنس نقره بود به حرم هدیه کرد.
البته در منابع اهل سنت، اقوال دیگری درباره محل دفن امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) ذکر شده است؛ از جمله گفته‌اند جنازه شریف ایشان در قصرالاماره کوفه یا در رحبه (نزدیک کوفه) یا در بقیع مدینه، به خاک سپرده شده است. [۱]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ | 9:54 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

پدرانگی امیرمؤمنان(ع) برای مسلمانان

اگرچه شیعه دلایل بسیاری برای تفاخر و مباهات دارد، بیش و پیش از هر چیز به امام اول خود، حضرت امیرالمؤمنین علی(ع)، افتخار می‌کند. این افتخار و علاقه‌مندی درکنار همه رشادت‌ها و جنگاوری‌ها به رفتار بی‌مثال آن حضرت ارتباط دارد؛ رفتاری که مولای متقیان(ع) را پدر امت کرده است. به‌مناسبت فرارسیدن سالروز ولادت آن امام همام که روز بزرگداشت مقام پدر و مرد نام گرفته است، با حجت‌الاسلام‌والمسلمین علی سرلک، عضو هیئت‌علمی دانشگاه هنر و کارشناس مذهبی، گفت‌و‌گو کرده‌ایم.

مانند پیامبر اعظم(ص)
برابر تصریح قرآن، حتی پیامبر اعظم(ص) به‌عنوان شخص اول عالم وجود، یک وجهه الهی و به تعبیر قرآن «یوحی اِلَیَّ» داشتند که به ‌ایشان وحی می‌شد و نیز دارای بعدی زمینی بودند که قرآن چنین به آن اشاره می‌کند: «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ». هر دوی این‌ها مکمل و آیینه یکدیگر و بیانگر درستی دیگری هستند. ‌امیرالمؤمنین(ع) نیز همچون رسول خدا(ص) دارای این وجوه بودند.

ابراز عشق پدرانه
مولای متقیان(ع) در برخورد با فرزندان هم عاطفه و عشق بسیار داشتند و مهم آنکه این علاقه را ابراز می‌کردند و آن‌ها را می‌بوسیدند و برای بچه‌های خود نامه می‌نوشتند؛ نامه‌های‌ ایشان خطاب به امام‌حسن(ع)، امام‌حسین(ع) و محمدحنفیه، به‌خوبی گویای این عشق و محبت پدرانه حضرت است؛ نامه‌هایی سرشار از عشق و عاطفه پدری؛ مثل نامه۳۱ نهج‌البلاغه به امام حسن‌مجتبی(ع).

پدری برای امت
پدر یعنی حامی مطلق که فرزندان را چون جان خویشتن می‌داند و برای آن‌ها خود را به آب و آتش می‌زند. وجه غالب پیامبر(ص)، ‌امیرالمؤمنین(ع) و سایر ائمه(ع) پدری بوده است؛ چنان‌که قرآن خطاب به رسول خدا(ص) می‌فرماید: «لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ؛ (ای رسول ما) تو چنان در ‌اندیشه هدایت خلقی که می‌خواهی جان عزیزت را از غم اینکه ‌ایمان نمی‌آورند، هلاک‌ سازی!».

تلاش برای عاقبت‌به‌خیری شیعه
این تجلی تصریح قرآن درباره پیامبر(ص) است که می‌فرماید: «عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم»؛ یعنی غمگساری و دغدغه‌مند بودن درباره شیعه و برای عاقبت‌به‌خیری شیعیان، خود را به آب و آتش زدن و از هیچ تلاشی فروگذار نکردن که این موضوع در سیره‌ امیرالمؤمنین(ع) و دیگر ائمه(ع)، جلوه‌ای خاص داشته است و آن بزرگواران، سخت‌ترین شرایط را تحمل می‌کردند تا شیعه و امت اسلام به مقصد سعادت برسد.

همسری عاشق‌پیشه
امام‌علی(ع) یک وجه زمینی نیز دارند که هم خودشان به آن اشاره و هم دیگر اهل‌بیت(ع) بر آن تأکید کرده‌اند. یکی از ابعاد زمینی آن وجود مقدس، وجه خانوادگی است؛ چنان‌که حضرت ‌امیر(ع) همسری عاشق‌پیشه و دلداده بودند که همه تمرکز و نقطه توجهشان به حضرت زهرا(س) بود و این عشق و دلدادگی را در رفتار، کلام و همکاری در خانواده و امور روزمره‌ زندگی نشان می‌دادند.

عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ
امیرالمؤمنین علی(ع) درباره وجه معنوی، آسمانی و الهی خود فرمودند: «من به راه‌های آسمان از راه‌های زمین آشناتر هستم». این وجه شخصیتی حضرت، چندان شناخته‌شده نیست و ما هم زیاد به آن راه نداریم. به تعبیر شاعر «کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست/ آن‌قدر هست که بانگ جرسی می‌آید». ما نهایتا از آن وجه با اسم حق مطلق و مطلق حق یاد می‌کنیم که ترجمان حدیث معروف «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ» است.

بی‌نظیر در همسرداری
حضرت امیرالمؤمنین(ع) در کلام، حضرت زهرا(س) را با تعابیری همچون «سیدتی»، «مولاتی»، «بِنفسی أنت» و قربانت شوم، خطاب می‌کردند و در عمل هم دوشادوش حضرت صدیقه‌طاهره(س) به امور منزل رسیدگی و همسرشان را یاری می‌کردند. نقل است روزی پیامبر(ص) وارد خانه شدند و دیدند درحالی‌که حضرت زهرا(س) غذا طبخ می‌کنند، امام‌علی(ع) نیز در حال پاک کردن حبوبات هستند. این وجه دلدادگی و ابراز محبت و عاشقانگی و همراهی، در سیره همسرداری‌ امیرمؤمنان(ع) بسیار پررنگ بوده است.

احترام و محبت در تربیت فرزند
امام علی(ع) در این نامه خطاب به فرزندشان، امام حسن مجتبی(ع)، می‌فرمایند: «حسن جان! تو بخشی از منی یا نه همه منی، به‌گونه‌ای‌که اگر دردی به تو برسد، گویا به من رسیده است». دو خصیصه احترام و محبت در رفتار‌ ایشان با فرزندان موج می‌زند. این میزان از عشق‌ورزی و پدرانگی، عجیب و درس‌آموز است که اگر پدر و مادر‌ها و همین‌طور بچه‌ها در فضای آن تنفس کنند، خلاقیت، آرامش، پشتکار و... در سایه آن در فضای خانوادگی، ایجاد و به نسل آینده منتقل می‌شود.

دلسوز حتی برای قاتل خود
امام رضا(ع) نیز از جدشان حضرت امام‌علی(ع) به پدر شفیق و غمگسار تعبیر می‌کنند؛ این یعنی حاضر بودند خار به چشمان خودشان برود اما به پای شیعه نه، لذا تاریخ نقل می‌کند ‌امیرالمؤمنین(ع) حتی درباره ابن‌ملجم، قاتل خود، نیز شفقت و دلسوزی داشتند و طی دو روز بیماری پس از ضربت خوردن، هربار به هوش می‌آمدند، درباره او توصیه کرده، جویای حالش می‌شدند و می‌فرمودند: «اگر از دنیا رفتم، تنها یک ضربه به او بزنید و اگر هم زنده ماندم، من می‌دانم و او، که قطعا اگر ابن‌ملجم عذرخواهی می‌کرد، امام علی(ع) می‌پذیرفتند».

حسادت به این همه مهر پدری!
دشمنی با این حجم از عشق پدری و محبت ‌امیرالمؤمنین(ع) به امت، ریشه‌های مختلفی دارد؛ یک بعد مربوط به خلافت و مقام وصایت ‌ایشان می‌شود، منتها انسان‌ها و شخصیت‌های خاص و دارای تحلیل عمیق اجتماعی‌تاریخی، این جنس مبارزه را اعمال می‌کردند اما اغلب انسان‌های حقیر فقط به‌دلیل اینکه نمی‌توانستند خود را بالا ببرند، در تلاش بودند‌ امیرالمؤمنین(ع) را در خیال خود پایین بیاورند و راه توهین و جسارت را پیش گرفتند.

آرامش را از خانه می‌گرفت
امیرالمؤمنین(ع) درباره فضای ارتباطی خود با حضرت زهرا(س) می‌فرمودند: «هرگاه به فاطمه(س) نگاه می‌کنم، غصه‌هایم برطرف می‌شود». یعنی ‌ایشان در آن شرایط سخت صدر اسلام و مسئولیت‌های سنگینی که برعهده داشتند و باوجود آن عبادات فوق‌العاده و عجیب، به قول امروزی‌ها، از فضا و عاطفه همسری انرژی می‌گرفتند و در فضای خانه، عشق و آرامش و توان مجدد را پیدا می‌کردند تا گره‌های بزرگ بشریت را تا به قیامت در تاریخ باز کنند.

بازخوانی سیره علوی
این وجه زمینی سیره علوی، بسیار درخشان است و در دوران کنونی که عناصر خانواده به‌دلایل مختلف ازهم دور شده‌اند، می‌تواند الگوبخش و برطرف‌کننده فاصله‌ها باشد، اما متأسفانه به‌ویژه از منظر خانوادگی، مورد غفلت قرار گرفته است و از آثاری که می‌تواند در بهتر شدن روابط همسری، پدر و فرزندی و... داشته باشد، خود را محروم کرده‌ایم، لذا لازم است شیعیان ‌ایشان به این بعد، توجه و آن را بازخوانی و زمینه اجراکردنش در جامعه امروز را فراهم کنند.

دل‌نگرانی برای شیعه تا قیامت
در روایت است یکی از اصحاب ‌ایشان که بیمار بود، در روز جمعه‌ای وقتی قدری بهتر شد، چون دلتنگ‌ امیرالمؤمنین(ع) بود، غسل کرد و لباس مرتب بر تن کرد و به نمازجمعه رفت. وی می‌گوید: در خطبه‌ها احساس کردم‌ ایشان گاهی نگاه پرمهری به من می‌کنند و این در دل من قند، آب می‌کرد. بعد از اتمام خطبه‌ها و نماز، حضرت سمت من آمدند و فرمودند: «این چند وقت که تو بیمار بودی، ما هم دردمند بودیم» و سپس ادامه دادند: «نه‌فقط تو، بلکه در غرب و شرق عالم تا پایان خلقت، هر شیعه و محبی که حال خوشی نداشته باشد، ما هم ناخوش‌احوال می‌شویم!».

غصب فضایل حضرت امیر(ع)
آن‌ها که نمی‌توانند حتی در خیال حیدر کرار، فاتح خیبر و ساقی کوثر باشند و دیگر فضایل ‌امیرالمؤمنین(ع) را در خود ایجاد کنند، با حسادت و بدگویی می‌خواهند به‌سمت خورشید، خاک بپاشند! به تعبیر روایات، افراد ضعیف با حسادت و زیر سؤال بردن فضایل ‌امیرالمؤمنین(ع)، درصدد پوشاندن ضعف خود بودند. خوب است در انتهای سخن و به‌مناسبت روز پدر، سلامی کنیم به پدر معنوی امت اسلام و ایران، حضرت امام‌خمینی(ره) و رهبر فرزانه انقلاب و پدران شهدا؛ چه آن‌ها که در قید حیات هستند و چه آن‌ها که به فرزندان شهید خود پیوسته‌اند.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ | 9:42 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۳ | 11:6 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

حوادثِ پس از رحلت رسول خدا (ص)، که منجر به شهادت فاطمه (س) شد

حادثه روز دوشنبه

الف. رحلت رسول خدا (ص)

رسول خدا روز دوشنبه هنگام زوال (ظهر)[۱] (در حالی که سر آن حضرت بر دامان امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (ع) بود،[۲] چشم از جهان فرو بستند. با وجود شهرتِ دوشنبه به عنوان روز رحلت رسول خدا (ص)، در تاریخ رحلت آن حضرت اختلاف نظر وجود دارد. علمای بزرگ شیعه، همچون شیخ مفید و شیخ طوسی آن را ۲۸ صفر می دانند.[۳] اما واقدی، ابن سعد، بلاذری، مرحوم کلینی، شیخ طوسی – در قول دیگرش- و خلیفه بن خیاط تاریخ رحلت ایشان را دوازدهم ربیع الاول ذکر کرده اند.[۴] بر اساس روایت کتاب تاریخ اهل البیت (ع) به نقل از امام رضا (ع)[۵] و نقل اِربلی از امام باقر (ع)[۶] و نقل طبری از ابومخنف[۷] و نقل یعقوبی،[۸] تاریخ وفات رسول خدا (ص) دوم ربیع الاول بوده و برخی از محققان معاصر همین قول را ترجیح داده اند.[۹]

ب. غسل رسول خدا (ص) و نماز بر ایشان توسط امیرالمؤمنین (ع)

برخی از محققان پس از ارائه احادیث متعدد در باب چگونگی و همچنین حاضران در مراسم تغسیل پیامبر، این گونه نتیجه گیری می کنند که پس از رحلت رسول خدا (ص)، حضرت علی (ع) به تنهایی مشغول غسل ایشان شد و هیچ کس با ایشان (به جز در آوردن آب) در این کار مشارکت نداشت.[۱۰] پس از غسل، بدن رسول خدا (ص) را کفن کردند و امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (ع) تنها بر بدن ایشان نماز خواندند، در حالی که سایر مردم مشغول به امر خلافت بودند.[۱۱] با توجه به دستور رسول خدا (ص) به امیرمؤمنان (ع) مبنی بر رها نساختن بدن ایشان از زمان رحلت تا زمان دفن، می توان نتیجه گرفت که زمان غسل، با فاصله اندکی پس از رحلت و به هنگام زوال بوده است.

ج. اقامه نماز ظهر

معلوم نیست این نماز به امامت چه کسی برگزار شده، ولی چنان که در ادامه خواهد آمد، قطعاً ابوبکر حضور نداشته است؛ زیرا وی آن هنگام در مدینه نبود. مولای متقیان علی (ع) هم مشغول به امور رسول خدا (ص) بودند، و شاید همین مسئله امامت نماز ظهر بود که موجب شد برخی به دنبال تعیین خلیفه بیفتند.

د. ورود ابوبکر به مدینه

ابوبکر همسری از زنان انصار به نام حبیبه بنت خارجه بن زید[۱۲] اختیار کرده بود و اتفاقاً در آن ایام، به منزل وی رفته بود[۱۳] که در منطقه ای خارج از محدوده مرکزی مدینه به نام «سنْح» قرار داشت. چون خبر شهادت رسول خدا (ص) در مدینه شایع گشت و به گوش ابوبکر رسید، سوار بر اسبی شد و به سرعت خود را به مسجدالنبی رساند و برای اطمینان از صحت این واقعه، مستقیم به منزل عایشه رفت.[۱۴]

ه‍. تشکیل اجتماع سقیفه بنی ساعده

عصر روز دوشنبه و پس از اقامه نماز ظهر، انصار در «سقیفه بنی ساعده» اجتماع کردند و گفتند: پس از رسول خدا (ص)، امر را بر عهده سعد بن عباده می گذاریم. سعد، رئیس قبیله خزرج، که در آن هنگام مریض بود، خطبه ای خواند و پسران یا پسر عموهایش آن را با صدای بلند برای دیگران تکرار می کردند. وی در آن خطبه، به پیشگامی انصار در پذیرش اسلام و حمایت از پیامبر (ص) اشاره نمود و افزود: خلافت حق شماست، پس آن را محکم برای خود نگاه دارید. انصار او را تأیید کردند و گفتند: اگر مهاجران نپذیرفتند و در جواب ما گفتند: ما از بستگان رسول خدا هستیم، چه کنیم؟ برخی پاسخ دادند: می گوییم: امیری از شما و امیری از ما امور را اداره کنند و به کمتر از این هرگز راضی نخواهیم شد. [۱۵] عُوَیم بن ساعده، که از قبیله اوس بود، به این امر (خلافت سعد بن عباده که خزرجی بود) اعتراض کرد. در نتیجه، او را از سقیفه بیرون انداختند.[۱۶]

او در راه به «مَعْن بن عدی بلوی» برخورد و ماجرا را برای وی بازگو نمود. معن بن عدی از هم پیمانان قبیله اوس بود و عُوَیم بن ساعده نیز توسط پیامبر، برادر دینی عمر بن خطاب گردیده بود.[۱۷] ابن ابی الحدید به نکته ای جالب توجه اشاره می کند: این دو از دوستان ابوبکر بودند و وی را دوست داشتند اما بغض و عداوت سعد بن عباده را در دل داشتند.[۱۸] به همین سبب، عُوَیم با خلافت سعد بن عباده در شورا مخالفت کرد. سپس آن دو نزد عمر رفتند. مَعْن بن عدی تمام آنچه را از عوَیم بن ساعده شنیده بود برای عمر تعریف کرد.[۱۹] عمر با نگرانی نزد ابوبکر رفت وی را خبردار کرد. آنان در راه به ابوعبیده جراح برخوردند و هر پنج نفر با سرعت به طرف سقیفه به راه افتادند.[۲۰]

در سقیفه، ابوبکر سخنرانی کرده و در آخر گفت: «من به خلافت عمر یا ابوعبیده راضی ام». برخی از انصار گفتند: امیری از ما و امیری از شما. هرگاه یکی مُرد، آن دیگری امیر شود و به همین صورت، یک امیر از ما و پس از مرگش امیری از شما. ابوبکر این سخن را نپذیرفت و گفت: امارت از ما و وزارت از شما. حُباب بن منذر، که این سخن را شنید، برخاست و گفت: ای انصار، خلافت را از دست ندهید و به دیگران راضی نشوید؛ چون پایه های این حکومت را شما استوار ساختید، و اگر می گویید مهاجران با ما مخالفت می کنند حداکثر راضی شوید به اینکه امیری از ما و امیری از آنان باشد. عمر در جواب وی گفت: دو شمشیر در یک غلاف جای نمی گیرد. نزاع بالا گرفت و بشیر بن نعمان از اوس، که به سعدبن عُباده از خزرج حسادت می ورزید، از روی حسادت و اینکه مبادا خلافت به سعدبن عباده برسد، طی سخنانی انصار را به بیعت با ابوبکر فراخواند. ابوبکر نیز از مردم خواست با عمر یا ابوعبیده بیعت کنند، اما آن دو نپذیرفته، ابوبکر را اولی به این امر دانسته، خواستار بیعت با وی شدند. در این هنگام، بشیر بن سعد بر آنان پیشی گرفت و با ابوبکر بیعت کرد. به دنبال این امر، اوسیان حاضر در جلسه نیز از ترس اینکه مبادا خلافت به خزرجیان برسد با ابوبکر بیعت کردند.[۲۱]

و. بیعت گرفتن از سایران

پس از آنکه گروهی از حاضران در سقیفه با ابوبکر بیعت کردند، عده ای برای تثبیت آن به راه افتادند. ابن ابی الحدید به نقل از بَراء بن عازِب می نویسد: عده ای از بنی هاشم مشغول غسل رسول خدا (ص) بودند و من از شدت غصه و ناراحتی مصیبت وارد شده و از ترس اینکه مبادا خلافت را از دست بنی هاشم خارج سازند، بین این گروه و مسجد در رفت و آمد بودم. در این اثناء خبر رسید که عده ای در سقیفه اجتماع کرده اند. ناگهان عمر و ابوبکر غیبشان زد. سپس خبر رسید که با ابوبکر بیعت کرده اند. طولی نکشید که عمر، ابوعبیده جراح و عده ای از اهل سقیفه را به همراه ابوبکر دیدم که به راه افتاده اند و هر که را می بینند دستش را گرفته، به عنوان بیعت به دست ابوبکر می دهند، خواه راضی به چنین عملی باشد یا از آن اکراه داشته باشد. به سرعت خود را به بنی هاشم رساندم. آنان در را (برای غسل دادن رسول خدا (ص) ) به روی خود بسته بودند. با شدت تمام در را کوبیدم و با فریادی بلند آنان را از بیعت مردم با ابوبکر آگاه ساختم.[۲۲]

عمر، ابوعبیده، ابوبکر و همرانشان وارد مسجد النبی شدند، درحالی که عمر مرتب اطراف ابوبکر می دوید و فریاد می زد: مردم با ابوبکر بیعت کرده اند! [۲۳]سپس ابوبکر بر منبر رسول خدا (ص) نشسته خطبه ای خواند.[۲۴] ابوذر، که از مسئله بیعت آگاهی یافته بود، به مسجد رفت و طی سخنانی مردم را به اطاعت از حضرت علی (ع) فراخواند.[۲۵]

در این هنگام، قبیله «بنی اسلم»، از اعراب خارج مدینه،[۲۶] که برای تأمین آذوقه وارد مدینه شده بودند، با بیعت گیران برخورد کردند. عمر به اطلاع آنان رساند که اگر در بیعت گرفتن یاری شان کنند در عوض، آذوقه آنان را تأمین خواهد نمود. آنان نیز پذیرفته، چوب به دست به راه افتادند. تعداد آنان به حدی زیاد بود که کوچه های اطراف مسجد النبی از آنان پر گردید.[۲۷] آنان هر که را می دیدند، گرفته، به زور و کشان کشان برای بیعت نزد ابوبکر می آوردند.[۲۸] این روندِ بیعت گیری تا شب ادامه یافت و با فرارسیدن شب، آنان به منازل خود بازگشتند.[۲۹]

شب سه شنبه؛ تجمع برخی از طرف داران اهل بیت علیهم السلام

همان شب تعدادی از اصحاب پیامبر برای تغییر دادن وضع به وجودآمده گرد هم آمدند. آنان عبارت بودند از: بَراء بن عازب، مقداد، سلمان، ابوذر، عمار، حُذَیفه، ابوالهِیثم بن تیهان و عُباده بن ثابت. بنا به نقل ابن ابی الحدید، در آن شب، حذیفه از وجود دیدگاهی مبنی بر لزوم بازگرداندن مسئله خلافت به شورا در میان مهاجران خبر داد و ابی بن کعب را نیز شاهد مدعایش معرفی کرد و هنگامی که آن گروه به در خانه ابی بن کعب رفتند، وی در را نگشود، اما سخن حذیفه را تأیید کرد.[۳۰]

روز سه شنبه

الف. صبح سه شنبه؛ تثبیت بیعت سقیفه

صبح روز پس از رحلتِ رسول خدا (ص) عمر و ابوعبیده جراح به ابوبکر برخورد کردند، در حالی که لباس هایی را دور گردن خود انداخته و برای فروش آنان، راهی بازار بود! آنان وی را از انجام این کار منصرف کردند و به وی گفتند: تو خلیفه مسلمانان هستی. از این رو، برای وی از بیت المال مقرری تعیین نمودند [۳۱] تا وی به جای پرداختن به کسب و کار، به انجام امور مسلمانان مشغول شود! سپس عمر گفت: من منصب قضاوت را بر عهده می گیرم. ابوعبیده نیز مسئله غنایم را عهده دار گردید.[۳۲] آنان پس از تقسیم این مقام ها در بین خود، به سمت مسجد به راه افتادند. ابوبکر بر منبر رسول خدا نشست و عمر به ایراد سخنرانی پرداخت و در پایان آن، از مردم خواست مجدداً با ابوبکر به عنوان خلیفه مسلمانان بیعت کنند.[۳۳] پس از اتمام بیعت، ابوبکر نیز سخنانی ایراد کرد. ظاهراً این دو سخنرانی و بیعتِ مجددِ مردم از صبح تا ظهر به طول انجامید؛ زیرا ابوبکر در پایان سخنان خود، خطاب به مردم گفت: «خداوند شما را مورد رحمت خویش قرار دهد. برخیزید و نماز خود را بخوانید».[۳۴] نکته ظریف این سخن آن است که ابوبکر نه تنها خود را امام جماعت آنان معرفی نکرد، بلکه در هیچ منبعی نیز به اقامه نماز جماعت در این ایام به امامت وی اشاره نکرده است، در حالی که یکی از مهم ترین علل انتخاب ابوبکر به خلافت، در میان منابع اهل تسنن، ادعای امامت جماعت وی در روزهای پایانی عمر پیامبر (ص) است. [۳۵]

ب. عصر سه شنبه؛ نماز مسلمانان بر پیکر پیامبر (ص)

در حالی که سیره و سنت پیامبر خدا (ص) اهتمام بر تشییع سریع جنازه مسلمانان،[۳۶] اصرار بر حضور و اقامه نماز جماعت بر اموات و تشویق مسلمانان به حضور گسترده در این گونه مراسم بود[۳۷] و حتی گاه به هنگام رفتن به جنگ، در حالی که سلاح برداشته و زره پوشیده بودند، رفتن را به تأخیر می انداختند و بر جنازه حاضر می شدند و بر آن نماز می گزاردند و سپس حرکت می کردند،[۳۸] منابع حکایت از آن دارند که عصر روز سه شنبه برخی از حاضران سقیفه پس از اقامه نماز روزانه، برای تجهیز پیامبر (ص) به منزل ایشان روی آوردند.[۳۹] اما به نقل شیخ مفید و ابن شهرآشوب، بسیاری از مهاجران و انصار در نماز و مراسم تدفین رسول خدا (ص) حضور نداشتند و دلیل آن سرگرمی آنان به انتخاب خلیفه بود.[۴۰] ابن ابی شیبه (م ۲۳۵ ق) نیز به حضور نداشتن ابوبکر و عمر در تدفین پیامبر تصریح دارد. او به صورت ضمنی، به حضور نداشتن انصار نیز اشاره می نماید.

همچنین می توان نکات ذیل را که بسیاری از مورخان اشاره کرده اند به عنوان مؤید این نقل آورد:

۱– نماز بر بدن پیامبر (ص) به صورت انفرادی و بدون امام جماعت خوانده شد. در برخی منابع نیز آمده است: مردم نه به صورت یکجا، بلکه گروه گروه و دسته دسته برای اقامه نماز می آمدند.[۴۱] این جمله خود حاکی از پراکندگی مردم و اجتماع نداشتن آنان پس از رحلت رسول خدا (ص) است. اما نکته قابل توجهی که در کلام ابن هشام، یعقوبی، بلاذری، ابن کثیر و دیگران آمده کلمه «ارسالا» است. این کلمه از ریشه «رَسْل یا رِسْل»، به معنای «آرام، ملایم، با تأنی و سست » است.[۴۲] بنابراین، معنای کلام ابن هشام این می شود: «مردم با تأنی، فاصله و آرام آرام برای خواندن نماز، بر بدن پیامبر حاضر می شدند». با توجه به این مفهوم (فاصله هر فرد با فرد دیگر یا هر گروه با گروه دیگر) می توان خوانده نشدن نماز جماعت بر بدن پیامبر و اوج سرگرمی آنان به امر خلافت را درک کرد.

۲– حاضران در منزل رسول خدا (ص) برخی را به دنبال حفاران قبر در مدینه (ابوعبیده جراح و ابوطلحه ) فرستادند تا آنان را یافته، برای حفر قبر رسول خدا (ص) حاضر سازند.[۴۳] سؤال اینجاست که مگر آنان نمی دانستند پیامبر خدا (ص) از دنیا رفته است و نیاز به قبر دارد و از غیر آنان این کار ساخته نیست. این نکته می تواند مؤید سرگرمی بسیاری از صحابه به امر خلافت و نبود حضورشان در مراسم تدفین پیامبر (ص) باشد.

۳– شدت اشتغال آنان به امر خلافت و امور وابسته به آن، و شرکت نداشتن در مراسم تدفین پیامبر (ص) را به صورت ضمنی ولی روشن از این عبارت که در موارد متعدد و توسط اشخاص گوناگون بیان شده است، می توان به راحتی فهمید: «ما متوجه دفن رسول خدا نشدیم، مگر زمانی که…».

۴– در نهایت، این کلام صریح و بی پرده، که ابن سعد به نقل از ابن شهاب آورده است: «رسول خدا (ص) به هنگام ظهر روز دوشنبه از دنیا رفت. مردم به سبب درگیری انصار! از دفن پیامبر غافل گشتند و بدن پیامبر همان گونه رها شد، تا آنکه در ثُلث اول شب و تنها توسط نزدیکانش به خاک سپرده شد».[۴۴] کلام مزبور کاملاً به حضور نداشتن اکثریت صحابه در مراسم تغسیل، تکفین، و تدفین پیامبر خدا (ص) اشاره دارد.

شب چهارشنبه؛ تدفین رسول خدا (ص)

بیشتر مورخان و سیره نویسان متقدم بر این عقیده اند که پیامبر در شب چهارشنبه به خاک سپرده شد.

.[۴۵] برخی نیز زمان دقیق تری برای آن تعیین کرده و تصریح نموده اند که این مسئله در نیمه های شب رخ داده است.[۴۶] برخی منابع نیز کلماتی دارند که می توان از آنان این گونه نتیجه گرفت که پیامبر (ص) در چهارشنبه شب و به عبارت دیگر، شب پنج شنبه دفن شده اند. برای مثال، ذهبی در دو اثر مشهور خویش، «سیر اعلام النبلاء» و «تاریخ الاسلام»، می نویسد: پیامبر از دنیا رفت و بدن او دو شب رها شد؛ زیرا قوم مشغول اصلاح امر امت بودند! طبری نیز ضمن گزارش های گوناگون، گاه اشاره و گاه تصریح به سه روز بر روی زمین ماندن بدن پیامبر دارد که نتیجه آن دفن پیامبر در شب پنج شنبه می شود. یعقوبی نیز از دیگر نویسندگانی است که از مطالب او می توان دفن پیامبر (ص) در شب پنج شنبه را استفاده کرد. در کتاب او آمده است که زمان دفن پیامبر (ص) شب چهارشنبه است؛ اما عبارت وی درباره مدت زمان ماندن بدن پیامبر (ص) بر روی زمین برای اقامه نماز «ایاما » [۴۷]ثبت شده و روشن است که عرب یک روز را «یوم» و دو روز را «یومان» و سه روز و بیش از آن را «ایام» می گوید. چه بسا واژه «اربعاء» تحریف شده باشد، اما از کلمه «ایام» غفلت شده که مؤیدی بر آن است که بدن پیامبر (ص) شب پنج شنبه دفن شده است.

شب پنج شنبه تا شب شنبه؛ رفتن اهل بیت (ع) به در خانه مهاجران و انصار

از نقل «سلیم بن قیس» از سلمان چنین برمی آید که پس از جریان سقیفه، امیرالمؤمنین (ع) در حالی که همسرش حضرت فاطمه (س) را بر مرکبی سوار کرده و دست حسنین (ع) را گرفته بود، به در خانه تمام کسانی که در بدر حضور داشتند، مراجعه و طلب یاری کرد و از میان آنان، چهل و چهار نفر پاسخ مثبت دادند و بنا شد فردای آن شب، همگی سر تراشیده در وعده گاه حاضر شوند؛ اما از میان این جمع، تنها چهار نفر، یعنی سلمان، ابوذر، مقداد و زبیر بر سر قرار حضور یافتند! این اقدام، دو شب دیگر نیز تکرار شد، ولی بر آن چهار نفر، کسی افزوده نشد! از این رو، امیرالمؤمنین (ع) مشغول جمع آوری قرآن شد.[۴۸] در گزارشی دیگر، به نقل از امیرمؤمنان (ع) آمده است: «احدی از اهل بدر و پیش‏تازان در قبول اسلام، از مهاجران و انصار باقی نماند، مگر آنکه از آنان خواستم مرا یاری کند».[۴۹]

روزهای شنبه تا سه شنبه؛ جمع آوری قرآن توسط امیرمؤمنان (ع) و عرضه آن به صحابه

یکی از اقدامات مهم امیرالمؤمنین (ع) پس از رحلت رسول خدا (ص)، جمع آوری قرآن بود. شایان ذکر است که براساس شواهد موجود، قرآن در زمان رسول خدا (ص) به صورت کتاب جمع آوری شده بود، اما آنچه امیرمؤمنان علی (ع) از سوی رسول خدا (ص) بدان ماموریت یافت، جمع آوری و مرتب کردن قرآنی بود که از سوی رسول خدا (ص) املا و توسط امیرالمؤمنین (ع) کتابت شده و مشتمل بر نکات تفسیرگونه و تأویل آیات و برخی توضیحات مربوط به ویژگی هایی همچون ناسخ و منسوخ، و محکم و متشابه و مطالب خارج از متن قرآن بود. با توجه به اینکه امیرالمؤمنین (ع) تنها باید مکتوبات پیشین را تنظیم می کرد و اجزای این قرآن در زمان رسول خدا (ص) کتابت شده بود، طبعاً فراهم کردن آن به زمان زیادی نیاز نداشته است. مدتِ جمع آوری این قرآن را برخی سه روز عنوان کرده اند. اما درباره تاریخ جمع آوری این مصحف، می توان از روایت سلیم از سلمان چنین نتیجه گرفت که از اولین اقدامات امیرالمؤمنین (ع) پس از مراجعات شبانه به در خانه صحابه و یأس از همراهی آنان، اقدام به جمع آوری قرآن بود و چنانکه گذشت مراجعات شبانه تا سه شب ادامه داشت، و اگر جمع قرآن نیز سه روز طول کشیده باشد طبعاً عرضه قرآن بر اصحاب باید هفت روز پس از رحلت رسول خدا (ص) رخ داده باشد. به بیان دقیق تر، امیرالمؤمنین (ع) پس از شب چهارشنبه، که از تجهیز و تدفین جنازه رسول خدا (ص) فارغ گشتند، از شب پنج شنبه این امکان برایشان فراهم شد که به مقابله عملی با توطئه سقیفه برخیزند؛ ازاین رو، شب های پنج شنبه، جمعه و شنبه را به همراه حضرت فاطمه (س) و حسنین (ع) به در خانه مهاجران و انصار رفتند و پس از یأس از یاری آنان، از روز شنبه تا دوشنبه به کار جمع قرآن مشغول شدند. البته از نقل سلیم از سلمان درباره سخنان امیرالمؤمنین (ع) در جمع مردم پس از عرضه قرآن، برمی آید که آن حضرت بلافاصله پس از دفن پیامبر (ص) یعنی از همان روز چهارشنبه، به جمع قرآن مشغول شدند. بنابراین، سخن یادشده از ابن ندیم مبنی بر جمع قرآن طی سه روز را بر فرض قبول، می توان بر این حمل کرد که آن حضرت طی سه شبانه روز اول، علاوه بر جمع قرآن، به در خانه بدریون نیز می رفتند، اما طی سه روز بعد، فقط به جمع قرآن مشغول بودند.

با توجه به آنچه گذشت، امیرالمؤمنین (ع) قرآن را روز سه شنبه بر اصحاب و غاصبان خلافت عرضه کردند؛ یعنی همان تاریخی که در روایت کلینی به نقل از امام باقر (ع) بدان تصریح شده است. در این روایت آمده است: امیرالمؤمنین (ع) هفت روز پس از وفات رسول خدا (ص) و پس از فراغت از جمع قرآن، همراه با ایراد خطبه ای، آن را بر مسلمانانِ مدینه عرضه کردند و بنا به نقل سلمان، این کار در مسجد نبوی انجام گرفت و با کارشکنی و نپذیرفتن ابوبکر و عمر مواجه گردید، از این رو، امام (ع) آن قرآن را به منزل بازگرداندند.[۵۰]

حرکت لشکر اسامه و وقایع پس از آن

الف. تاریخ حرکت

اطلاعِ مهاجرانِ به قدرت رسیده از دفن پیامبر (ص)، آنان را به تکاپو واداشت تا با اقدامی زیرکانه، لشکر اسامه را به حرکت در آوردند.[۵۱] ابوبکر نیز تا توانست مردان شهر مدینه و قبایل اطراف آن را همراه لشکر اسامه فرستاد و تنها عده قلیلی را آن هم به اندازه محافظت از قبایل باقی گذاشت.[۵۲] شواهد ذیل گویای تمهیدات دستگاه خلافت در روزهای چهارشنبه یا پنج شنبه برای حرکت این لشکر است:

۱– طبری، ابن جوزی، ابن کثیر و نویری می نویسند: «روز پس از فردای درگذشتِ رسول خدا (ص)، جارچیان ابوبکر فریاد می زدند: هیچ یک از لشکریان اسامه در مدینه باقی نمانند و همه آنان باید به لشکرگاه در منطقه جرف بروند…».[۵۳]

۲– گزارشی نیز در دست است مبنی بر اینکه لشکر اسامه هنگام رحلت رسول خدا (ص)، حرکت خویش را آغاز کرده و در جرف (بیرون مدینه) اردو زده بود و با رسیدن خبر رحلت پیامبر (ص)، اسامه ضمن نامه ای درخواست تعیین تکلیف نمود که ابوبکر به او دستور ادامه مسیر داد.[۵۴]

۳– برخی منابع اولین فرمان ابوبکر پس از غصب خلافت را حرکت لشکر اسامه دانسته اند [۵۵] که حکایت از آن دارد که این کار در همان روزهای آغازین خلافتش رخ داده است، پس نه پس از گذشت چند روز.

۴– گزارش واقدی و مقریزی درباره زمان حرکت لشکر اسامه نیز به گونه ای است که حکایت از بدون فاصله بودن «بیعت مردم با ابوبکر» و «حرکت لشکر اسامه» دارد.[۵۶]

۵– ابن عساکر نیز به حرکت لشکر اسامه پس از دفن پیامبر خدا (ص) تصریح دارد.[۵۷] البته گزارش هایی از حرکت لشکر اسامه در آخر ربیع الاول [۵۸]و یا هلال ربیع الثانی [۵۹] حکایت دارد، اما این گزارش، با تعجیلی که برای اعزام این سپاه وجود داشت، سازگار نیست. ضمن آنکه در مقابل، خبرهایی دال بر حرکت لشکر قبل از این ایام وجود دارد. برای نمونه، نویری می نویسد: خبر کشته شدن اسود عنسی در اواخر ماه ربیع الاول و پس از حرکت لشکر اسامه به مدینه رسید.[۶۰]

ب. افراد باقی مانده با ابوبکر در مدینه

برخی گزارش ها حاکی از آن است که ابوبکر نیروهای مورد نیاز خود را از لشکر اسامه خارج و در مدینه نگاه داشت. بارزترین این افراد عمر بن خطاب بود.[۶۱] از سوی دیگر، ابوبکر تا می توانست مردانی را که توانایی شرکت در درگیری های احتمالی شهر مدینه را داشتند به همراه لشکر گسیل داشت. بر اساس گزارش های موجود، غالب بزرگان، جنگ جویان و ناموران مسلمان در این لشکر حضور داشتند.[۶۲] بدین سان، او می توانست با کنار هم قرار دادنِ طرف داران خویش در مدت نبودن غالب مردم شهر مدینه و اطراف آن، به راحتی پایه های قدرت خویش را مستحکم سازد.

ج. جذب نیرو از داخل منازل

درباره زمان دقیق انجام این کار، نمی توان اظهار نظر قطعی نمود، اما مسلم آن است که این اقدام در نبود لشکر اسامه صورت گرفته است. بنا به نقل طبری، با حرکت لشکر اسامه و خالی شدن شهر مدینه و اطراف آن از مردان [۶۳]، اقدام بعدی ابوبکر تقسیم اموالی بین زنان شهر مدینه بود. جوهری (بنا به نقل ابن ابی الحدید) نقل کرده است: پس از بیعت مردم با ابوبکر، او اموالی را بین زنان مهاجران و انصار تقسیم نمود. از جمله سهمی را توسط زید بن ثابت نزد یکی از زنان بنی عدی بن نجار فرستاد، اما آن زن آن سهم را نپذیرفت و آن را بازگرداند و گفت: آیا به من رشوه می دهید که دین مرا از من بگیرید؟! به خدا سوگند، هیچ از آن سهم برنخواهم داشت.

هر چند بهانه تقسیم این اموال احتمالاً کمک به همسران افراد شرکت کننده در جنگ بوده، اما بی شک هدف نهایی جذب طرفدار از درون منازل مهاجران و انصار بوده است؛ زیرا پخش چنین اموالی در میان خانواده ها، آن هم در نبود مردان و تنگ دستی زنان در تأمین مخارج، می توانست تأثیر بسیار، هم بر مردان به هنگام بازگشت و اطلاع از چنین اقدامی و هم بر زنان داشته باشد. گفتنی است که امکان دارد این اقدام پس از غصب «فدک» و با بهره گیری از آن رخ داده باشد. بنابراین، پس از روز دهم از رحلت پیامبر (ص) (روز غصب فدک) رخ داده است.

د. تصرف منابع مالی اهل بیت (ع)

منابع تاریخی تصریح دارند: ابوبکر و عمر به قصد جلوگیری از اقدامات امیرمؤمنان (ع) در براندازی حکومت شان، به تصرف آنچه امیرمؤمنان (ع) در اختیار داشت، اقدام نمودند؛ زیرا به عقیده آنان، انسانی که منابع مالی در اختیار ندارد همتش کاهش یافته، احساس حقارت می کند و با اشتغال به کسب و کار، از طلب مُلک و ریاست فاصله می گیرد.[۶۴] با این عقیده، تصرف اموال اهل بیت پیامبر خدا (ص) آغاز شد. حقوق، اموال و دارایی هایی که غصب شد، عبارت است از:

۱– خمس و فیء که بر اساس قرآن و سنت از آنِ اهل بیت (ع) بود.

۲– آنچه از محصولات و یا سرزمین خیبر توسط پیامبر خدا (ص) برای اهل بیت (ع) قرار داده شده بود.[۶۵]

۳– زمین های فدک که به دستور خداوند به حضرت فاطمه (س) واگذار شده بود.

۴– صدقات موجود در روستاهای اطراف مدینه و به طور خاص، مزرعه «بانقیا» (در یکی از روستاهای اطراف مدینه) که از آنِ امیرالمؤمنین (ع) بود یا سرپرستی آنان به ایشان واگذار شده بود. ابوبکر به منظور تصرف صدقاتِ یادشده، شخصی به نام «اشجع بن مزاحم ثقفی» را همراه سی تن از بهترین جنگ جویان قبیله ثقیف مأمور به این کار کرد.[۶۶] انتخاب این شخص را می توان هدفمند دانست؛ چرا که برادر وی در جنگ هوازن به دست امیرمؤمنان (ع) کشته شده بود[۶۷]، ازاین رو، وی انگیزه کافی برای اطاعت از ابوبکر در انجام این کار را داشت.

ه‍ . غصب فدک

پس از رحلت رسول خدا (ص) و در زمان حضورِ نداشتن غالبِ مردانِ شهرِ مدینه، ابوبکر افرادی را برای تصرف فدک و اخراج وکلا و کارگزاران حضرت صدیقه طاهره (س)، که در آن مشغول کار بودند، اعزام کرد.[۶۸] در میان تاریخ نگاران، تنها «ابن ابی الحدید» به زمان غصب فدک اشاره کرده است. او در این باره می نویسد: ماجرای فدک و حضور حضرت فاطمه (س) نزد ابوبکر، ده روز پس از رحلت رسول خدا (ص)، اتفاق افتاد. چنان که گذشت، علت تصرف فدک و منع بنی هاشم از خمس آن بود که مبادا علی بن ابی طالب (با درآمد حاصل از فروش محصولات فدک، قدرت مالی یافته، بر سر خلافت به منازعه با عمر و ابوبکر برخیزد. با تصرف منابع مالی امیرمؤمنان (ع) و به ویژه فدک، از روز دهمِ پس از رحلت رسول خدا (ص) به بعد، اقدامات امیرمؤمنان (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) برای باز پس گیری آن آغاز شد. حضور امیرمؤمنان (ع) به عنوان شاهد، و آمدن حضرت صدیقه طاهره (س) به مسجدالنبی و ایراد خطبه در همین ایام، اتفاق افتاده است.

سبب نزول آیه «وَ آت ذَا الْقرْبی حقَّهُ» (اسراء: ۲۶) و ارتباط آن با اهدای فدک به حضرت فاطمه زهرا (س)، در تفاسیر متعدد خاصه[۶۹]و عامه[۷۰]، حکایت از آن دارد که غالب مهاجران و انصار از قضیه اطلاع داشتند، اما به رغم این شیوع و به سبب اصرار ابوبکر بر آوردن شاهد، حضرت صدیقه طاهره (س) به ناچار، امیرمؤمنان (ع) و امّ ایمن را به عنوان گواه، نزد ابوبکر بردند. این مسئله به گونه ای می تواند گویای حضور نداشتن غالب یاران امیرمؤمنان (ع) و چه بسا بیشتر مهاجران و انصارِ میانه رو به هنگام غصب فدک، در مدینه باشد. افزون بر این، می توان شواهد دیگری را مؤید این ادعا دانست:

۱– ایراد خطبه فدکیه توسط حضرت صدیقه طاهره (س) در مسجدالنبی و به یاری برنخاستن هیچ کس، شاهدی است دال بر حضور نداشتن طرف داران امیرالمؤمنین (ع).

۲– اینکه ابوبکر در مسجدالنبی و در جمع حاضران، تنها یادگار پیامبر خدا (ص) را روباهی می خواند که شاهدش دمش است! [۷۱]و تنها ام سلمه به این سخن اعتراض می کند. وی نیز در آن جمع حضور نداشت، بلکه از درون حجره اش صدای ابوبکر را شنید و به گفته او اعتراض کرد و به خاطر این اعتراض نیز به مدت یک سال حقوق او از بیت المال قطع شد.[۷۲]

۳– سخنان حضرت فاطمه (س) خطاب به امیرالمؤمنین (ع) پس از بازگشت از مسجد و توصیف حالت امیرمؤمنان (ع)، نشان از اوج تنهایی حضرت در آن ایام دارد؛ آنجا که درباره ایشان می فرماید: « یَابْنَ أَبی طَالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ مَشِیمَهَ الْجَنِینِ وَ قَعَدْتَ حُجْرَهَ الظَّنِینِ. نَقَضْتَ قَادِمَهَ الْأَجْدَلِ، فَخَانَکَ ریشُ الْأَعْزَلِ… » (طوسی، ۱۴۱۴ق، ص۶۸۳)؛ ای پسر ابوطالب، تا کی دست ها را به زانو بسته ای و چون متّهمان در گوشه خانه نشست های؟ مگر تو نه همان سالار سرپنجه ای؟ چرا امروز در چنگ اینان رنجه ای؟[۷۳]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص ، معصوم دوم حضرت علی ع ، معصوم سوم حضرت زهراس

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۳ | 10:56 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

بازگشت لشکر اسامه و بالا گرفتن اعتراضات به خلافت ابوبکر

الف. طول زمان رفت و بازگشت لشکر اسامه

بلاذری و یعقوبی بنابر قولی طول زمان رفت و برگشت سپاه اسامه را ۶۰ روز دانسته اند.[۷۴] طبری در این باره می نویسد: آنان ۴۰ روز در آنجا (مناطق جنگی ذوالمره، و قبایل قضاعه و ابل) ماندند تا تمامی آنچه را رسول خدا (ص) به آنان امر کرده بود انجام دهند، سپس به مدینه بازگشتند و این مدت (۴۰ روز) بجز ایام رفت و برگشت آنان است.[۷۵] ابن کثیر نیز زمان رفت و آمد آنان را بین ۴۰ تا ۷۰ روز می داند.[۷۶] این سخن با کلام طبری، که تنها مدت اقامت آنان در مناطق جنگی، بدون احتساب زمان رفت و برگشت را ۴۰ روز می داند، بسیار نزدیک است. اما واقدی مجموع مدت رفت و برگشت این سپاه را ۳۵ روز دانسته است؛ ۲۰ روز برای رفتن و عملیات و ۱۵ روز نیز برای بازگشت. طبرسی نیز مجموع این سفر را قریب ۴۰ روز دانسته که به نقل واقدی نزدیک است. واقدی تاریخ اعزام، یعنی خروج سپاه اسامه از مدینه را اول ربیع الثانی، یعنی قریب یک ماه پس از رحلت پیامبر (ص) دانسته است و این با تعجیلی که ابوبکر برای اعزام سپاه اسامه داشت، سازگار نیست. علاوه بر آن، اقامت طولانی مدت در آن مناطق نیز با روح مأموریت اسامه که رسول خدا (ص) برایش مقرر کرده بود، سازگار نیست. بنابراین، آنچه به واقع نزدیک تر می نماید این است که کار اعزامِ سپاه اسامه در چند روز پس از رحلت رسول خدا (ص) سامان یافته و بر اساس مأموریتِ محول شده، پس از قریب چهل روز غیبت از مدینه، به این شهر بازگشته است. در نتیجه، با احتسابِ چند روزِ پس از رحلت رسول خدا (ص) که صرف آماده سازی و اعزام این سپاه شد، زمان بازگشت اسامه و سپاهش کمتر از ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (ص) بوده است.

از وقایع و اقدامات سپاه اسامه و طرف مقابل، در طول این مدت اطلاع بیشتری در دست نیست. تنها می توان گفت: دستگاه خلافت به دنبال تقویت پایه های قدرت خویش و امیرمؤمنان (ع) نیز به دنبال احقاق حقوق خود و جمع آوری قرآن بود. به گونه ای که در ادامه خواهد آمد، نتیجه تلاش هر دو گروه با بازگشت لشکر اسامه به ثمر نشست و اقدامات عملی بیشتری در تاریخ از آنان به یادگار مانده است.

ب. اعتراض تعدادی از طرف‏دارانِ امیرالمؤمنین (ع) به غصب خلافت

بر اساس برخی گزارش ها، با بازگشتِ سپاه اسامه، تعدادی از طرف‏دارانِ امیرالمؤمنین (ع) زبان به اعتراض بر غاصبان خلافت گشودند و یکی از آنان خودِ اسامه بود. گفتنی است که ابوبکر پس از حرکت لشکر اسامه، او را از مقامش عزل کرده بود. بدین روی، اسامه پس از بازگشت، در جمع مردم مدینه، ضمن ابراز شگفت از برکنار شدنش توسط ابوبکر، پس از اعتراض به ابوبکر، خلافت وی را مشروع ندانست و گفت: من و هر کس که در لشکر من بوده، تو را به خلافت نگمارده است. معترض بعدی بُرَیده بن حُصَیب اسلمی، پرچمدار سپاه اسامه، بود. بر اساس برخی گزارش ها، بریده زمانی به مدینه بازگشت که مردم با ابوبکر بیعت کرده بودند [۷۷] این نشان از عدم بیعت بریده با ابوبکر دارد. او به بیعت نکردن اکتفا نکرد و ضمن همراه کردن دیگران با خود، در دفاع از وصایت امیرمؤمنان (ع)، رو در روی ابوبکر ایستاد[۷۸] و پس از آن نیز فریاد می زد: «تا وقتی علی بیعت نکند من بیعت نخواهم کرد». عملکرد او به گونه ای بود که برخی از افراد قوم او (بنی اسلم)، که خود یکی از ارکان حوادث پس از سقیفه در گرفتن بیعت برای ابوبکر بودند، نیز تحت تأثیر بریده، فریاد برآوردند: «تا وقتی بریده بیعت نکند ما نیز بیعت نخواهیم کرد». به جز اسامه و بریده، نام یازده تن دیگر نیز به عنوان معترضان عَلَنی بر ابوبکر، در روایت طبرسی از ابان بن تغلب از امام صادق (به چشم می خورد که عبارتند از: خالد بن سعید بن عاص از بنی امیه، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمار بن یاسر، ابوالهثیم بن تیهان، سهل و عثمان فرزندان حنیف، خزیمه بن ثابت ذوالشهادتین، ابی بن کعب، ابوایوب انصاری. حضرت نیز از آنان خواست پس از هر اقدامی، ابتدا به میان مردم بروند و هرچه را از رسول خدا (ص) درباره ابوبکر شنیده اند برای مردم بازگو نمایند تا با این کار، حجت به صورت کامل بر مردم تمام و عذرشان پایان یابد و دوریشان از پیامبر (ص) زمانی که در قیامت بر او وارد می شوند، بیشتر باشد.[۷۹]

از ادامه این روایت، چنین بر می آید که این اعتراض پس از بازگشت سپاه اسامه بوده است؛ چراکه در این روایت آمده: «روایت شده که اینان هنگام وفات رسول خدا (ص) غایب بودند و زمانی رسیدند که ابوبکر حاکم شده بود». با توجه به اینکه حضور نداشتن این افراد شاخص از اصحاب رسول خدا (ص) در مدینه، آن هم در روزهای حساس رحلت رسول خدا (ص) هیچ محملی جز حضورشان در اردوگاه سپاه اسامه ندارد. ازاین رو، به نظر می رسد غیبت آنان به سبب همراهی با این سپاه بوده است؛ ضمن آنکه در روایات تاریخی، گزارشی دال بر وجود مأموریت دیگری برای این افراد به چشم نمی خورد.

این گروه در مسجد پیامبر (ص) هر یک سخنان تندی در ردّ خلافتِ ابوبکر و تأیید جایگاه امیرمؤمنان (ع) بیان کردند. آنان پس از آماده سازی افکار عمومی، در روز جمعه ای که شاید قریب ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (ص) بوده است، اطراف منبر رسول خدا (ص) را گرفتند. وقتی ابوبکر بالای منبر رفت، مهاجران از این گروه رو به گروه انصاری معترض کرده، گفتند: شما سخن را آغاز کنید. انصار نیز رو به آنان کرده، گفتند: خیر، شما نخست سخن بگویید؛ زیرا خداوند در قرآن ذیل آیه «لَقَدْ تابَ اللَّه علَی النَّبِی وَ الْمهاجِرِینَ وَ الْأَنصارِ الَّذِین اتَّبَعُوهُ فِی ساعَه الْعسْرَه» (توبه: ۱۱۷) نام شما را بر ما مقدم کرده است. اولین کسی که لب به سخن گشود خالد بن سعید بن عاص بود و پس از او دیگر مهاجران و در نهایت، انصار سخنانی گفتند.[۸۰] زبان ابوبکر در حالی که بالای منبر نشسته بود، بند آمد، به گونه ای که نتوانست هیچ جوابی بدهد. وقتی سخنان آنان پایان یافت، گفت: امیرتان شدم، در حالی که بهترین تان نیستم؛ رهایم کنید! رهایم کنید! عمر بن خطاب به او گفت: از منبر پایین بیای ای فرومایه نادان! اگر نمی توانی پاسخ قریشیان را بدهی، چرا خودت را در این جایگاه قرار داده ای؟ به خدا سوگند، می خواهم که تو را از این مقام برکنار و آن را به «سالم مولی ابی حذیفه» واگذار نمایم! ابوبکر از منبر پایین آمد. عمر دست او را گرفت و به منزلش رساند[۸۱] و تا سه روز به مسجدالنبی نیامد. روز سوم[۸۲] گروهی از مهاجران و انصار هر کدام به همراه عده ای با شمشیرهای کشیده، در حالی که عمر بن خطاب پیشاپیش آنان بود، وارد مسجدالنبی شدند. عمر، خطاب به طرف‏دارانِ امیرالمؤمنین (ع) گفت: به خدا سوگند، اگر سخنان قبل را تکرار کنید سر از بدن شما جدا خواهیم کرد. خالد بن سعید بن عاص و سلمان فارسی سخنانی در تأیید امیرمؤمنان (ع) و در ردّ تهدید عمر بیان کردند که موجب حمله عمر به سلمان فارسی شد که با مداخله امیرمؤمنان (ع) بی نتیجه ماند. آنگاه حضرت رو به طرف‏دارانِ خویش کرده، از آنان خواست پراکنده شوند. عمر نیز در مدینه به راه افتاد و با فریاد، از عموم مردم خواست مجدداً با ابوبکر بیعت نمایند و به صورت گروهی بر سر افرادی می ریختند که تمایلی به بیعت نداشتند و آنان را کشان کشان و به اجبار برای بیعت به مسجد می آوردند.[۸۳] این اقدام موجب خانه نشینی مخالفان شد، به گونه ای که پس از آن، دیگر هیچ صدای اعتراضی بر نخاست.[۸۴]

بی شک، حوادث مزبور و به ویژه مخالفت بنی اسلم، وحشت بسیاری در دل حاکمان ایجاد کرد، به گونه ای که تنها راه موجه جلوه دادن خلافت خویش را در گرفتن بیعت، آن هم به هر شکل ممکن، از وصی پیامبر خدا (ص) به عنوان مهم ترین معارض خویش دیدند.

ج. بیعت خواهی مجدد ابوبکر از امیرالمؤمنین (ع) و یاری خواهی مجدد حضرت علی (ع) از صحابه

سلیم بن قیس به نقل از سلمان، اولین بیعت خواهی ابوبکر را پس از رفتن امیرمؤمنان (ع) و حضرت صدیقه طاهره (س) به در خانه مهاجر و انصار و هنگام جمع قرآن دانسته است. از ادامه این نقل، چنین بر می آید که پس از عرضه قرآن توسط امیرالمؤمنین (ع) و به تحریک عمر، ابوبکر کسی را برای بیعت خواهی به درِ خانه امام (ع) فرستاد. فرستاده ابوبکر طی دو نوبت به درِ خانه امام (ع) آمد و پیغام ابوبکر را رساند، اما با پاسخ منفی و قاطع امام (ع) مواجه شد. ازاین رو، غاصبان خلافت آن روز را صبر کردند. به گفته سلمان، هنگامی که شب فرارسید، امیرالمؤمنین (ع) حضرت فاطمه (س) را بر مرکبی سوار کردند و دست حسنین (ع) را گرفتند و به درِ خانه تمام اصحاب رسول خدا (ص) مراجعه کردند و یاری خواستند، اما باز همان معدود افرادِ طرفدارِ حضرت پاسخ مثبت دادند.[۸۵]

نکته قابل تأمل در این بخش از گزارش سلمان این است که به گفته وی، در این نوبت از یاری خواهی، حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) به در خانه تمام صحابه رفتند، در حالی که در نوبت اول، تنها به در خانه بدریون مراجعه کرده بودند. در اینجا، با دو پرسش جدّی مواجهیم: اول آنکه چرا در نوبت اول از یاری خواهی، آن دو بزرگوار تنها به در خانه بدریون مراجعه کردند، اما در این نوبت، به در خانه همه صحابه رفتند؟ دوم اینکه آیا اصلاً این امکان وجود دارد که امام علی (ع) و همسرِ حامله شان و دو فرزند خردسالشان، طی سه شب، در نوبت اول به در خانه تمام بدریون، و طی یک شب در نوبتِ دوم، به در خانه تمام اصحاب مراجعه کرده باشند؟

در پاسخ به نخستین پرسش، می توان گفت: چه بسا در نوبت اول، تعداد زیادی از صحابه به علت حضور در اردوگاه سپاه اسامه، در خارج مدینه به سر می بردند و امکان مراجعه به آنان فراهم نبوده. از این رو، تنها به حاضرانِ از بدریون در مدینه بسنده شده است؛ اما در نوبت دوم، با توجه به بازگشتِ سپاه اسامه، امکانِ یاری خواهی از همه اصحابِ حاضر در مدینه فراهم بوده است. در پاسخ به پرسش دوم می توان گفت: مراد از مراجعه به در خانه همه بدریون یا همه صحابه مراجعه به افراد شاخص و دارای نفوذ، همچون سران و رؤسای قبایل بوده است؛ چراکه با وجودِ تعالیم اسلام و تلاش های رسول خدا (ص) برای مقابله با گرایش های قبیله ای، باز هم روحیات قبیله گرایانه جاهلی در میان مهاجران و انصار به وفور یافت می شد. بنابراین، با اقبال شیخ قبیله، افرادِ تابع او نیز اقبال، و با ادبارِ او ادبار داشتند. شواهدِ متعددی دال بر وجود چنین روحیه ای در میان صحابه می توان ارائه کرد.

در ادامه نقل سلیم از سلمان می خوانیم: امیرالمؤمنین (ع) پس از یاری خواهی و دریافت نکردن پاسخِ مناسب، ملازمِ خانه شدند و این بار نیز مجدداً با تحریکِ عمر، قنفذ را برای بیعت خواهی به در خانه حضرت فاطمه (س) فرستادند. وی و گروه همراهش طی دو نوبت برای بیعت خواهی به در خانه حضرت فاطمه (س) آمدند، اما پاسخ مثبت دریافت نکردند، و برای سومین نوبت، خودِ عُمَر با هیزم آمد که به فاجعه بزرگ تاریخ منجر شد که در بخش بعد به آن می پردازیم.

اما تاریخ این دو حادثه (بیعت خواهی و یاری خواهی مجدد) چه زمانی بوده است؟ در گزارش سلمان و هیچ گزارش دیگری به تاریخ دقیق این وقایع اشاره نشده است. اما با محاسبه زمان حرکت لشکر اسامه و طول زمان رفت و برگشت آنان، به نظر می رسد این اقدام قریب ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (ص) رخ داده باشد. دقت در متن گزارش مزبور به خوبی بیان کننده آن است که این مراجعه به در خانه اصحاب، حتماً پس از بازگشت سپاه اسامه بوده؛ زیرا در گزارش اول، آمده است: حضرت به سراغ تمامی اصحاب رسول خدا (ص) رفتند، و اگر قرار باشد رفتن به در خانه مهاجر و انصار پیش از بازگشت لشکر اسامه اتفاق افتاده باشد این سؤال پیش می آید که پس چه کسانی لشکر اسامه را تشکیل داده بودند؟! همین مطلب در دو گزارش دیگر نیز مطرح است؛ زیرا یا باید بگوییم هیچ یک از بدریون و اولین ایمان آورندگان به پیامبر خدا در لشکر اسامه حاضر نبودند که این مسئله بسیار بعید به نظر می رسد و با اسناد تاریخی نیز سازگار نیست، یا دست کم برخی از آنان در لشکر اسامه حضور داشتند که در این صورت، حضور حضرت در خانه تمامی آنان تا زمان بازگشت لشکر اسامه باید به تأخیر افتاده باشد.

هجوم به خانه فاطمه زهرا (س)

الف. تاریخ هجوم

بر خلاف آنچه امروزه تصور عمومی است، شواهد موجود از آن حکایت دارد که حمله به خانه حضرت صدیقه طاهره (س) قریب ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (ص) رخ داده است، نه سه روز پس از آن. علاوه بر نکاتی که تاکنون گفته شد، می توان به قراینی که در پی می آید نیز به عنوان مؤید این مدعا اشاره نمود:

۱- بنا بر روایت هشام بن سالم از امام صادق (ع)، پس از رحلت رسول خدا (ص)، حضرت فاطمه (س) هر هفته، روزهای دوشنبه و پنج شنبه به زیارت قبور شهدا [در احد] می رفتند.[۸۶] در روایت محمود بن لَبید نیز به استمرار بر این کار توسط آن حضرت اشاره شده است.[۸۷] با توجه به روایت سلیم بن قیس از سلمان فارسی، حضرت فاطمه (س) پس از هجوم دشمنان به خانه شان، دچار چنان مصدومیتی شدند که منجر به بستری شدن ایشان گردید و همین وضعیت تا زمان شهادتشان ادامه یافت.[۸۸] روشن است که با توجه به فاصله منطقه احد تا مدینه، در صورت مصدومیت ایشان در همان روزهای نخست، طی این فاصله آن هم به طور مکرر، امکان پذیر نخواهد بود. نتیجه آنکه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا (س) و مصدومیت ایشان باید مدتی پس از رحلت رسول خدا (ص) رخ داده باشد تا او امکان زیارت قبور شهدا و سوگواری در کنار آن را یافته باشند.

۲– چنان که گذشت، غصب فدک، ده روز پس از شهادت پیامبر (ص) رخ داد. توجه به عبارت های موجود در منابع کهن در توصیف چگونگی راه رفتن حضرت صدیقه طاهره (س) هنگام رفتن به مسجدالنبی برای ایراد خطبه فدکیه، احتمال وقوع حمله در روزهای نخست را منتفی می سازد. در توصیف چگونگی حرکت آن حضرت آمده است: «مَا تخْرِمُ مِشْیتُهَا مِشْیهَ رَسُولِ اللَّهِ (ص)»[۸۹]؛ راه رفتن ایشان هیچ تفاوتی با راه رفتن رسول خدا (ص) نداشت. روشن است که اگر هجوم به بیت آن حضرت پیش از آمدنشان به مسجد در روز دهم برای ایراد خطبه رخ داده بود، باید به جای چنین توصیفی، که حکایت از نوعی حرکت طبیعی دارد، به نوع حرکت مصدوم و مجروح اشاره می شد؛ مثلاً گفته می شد: در حالی که بعضی از زنان زیر بازوهای ایشان را گرفته بودند و برای حرکت یاری می دادند به مسجد آمدند.

۳– در خطبه فدکیه با وجود اعتراض حضرت فاطمه (س) به دیگر رفتارهای غاصبان خلافت، هیچ اشاره ای به هجوم دشمنان به بیت ایشان نشده است و این حکایت از آن دارد که تا زمان القای خطبه، یعنی روز دهم پس از رحلت رسول خدا (ص)، هجومی صورت نگرفته بوده است.

۴– همان گونه که گذشت، امیرمؤمنان (ع) پس از بازگشت لشکر اسامه، چندین شب حضرت صدیقه (س) را سوار بر مرکبی می نمودند و برای اتمام حجت به درِ خانه مهاجران و انصار می بردند. این واقعه، خود گویای سلامت آن بانو تا آن ایام است؛ چرا که در صورت سقط جنین و مجروح بودن بدن، همراهی با امیرمومنان (ع) برای ایشان امکان نداشت.

۵– پیش تر اشاره شد که «بریده بن حصیب اسلمی» پس از بازگشت سپاه اسامه، به میان قومش رفت و اعلام کرد که تا وقتی حضرت علی (ع) بیعت نکند من بیعت نخواهم کرد. قوم او نیز گفتند: تا وقتی بریده بیعت نکند، ما بیعت نخواهیم کرد[۹۰]. این گزارش حکایت از آن دارد که تا زمان بازگشت سپاه اسامه، هنوز گروه حاکم موفق به اخذ بیعت از امیرالمؤمنین (ع) نشده بودند، نتیجه آنکه تا زمان بازگشت سپاه اسامه، هنوز هجوم به خانه فاطمه زهرا (س) رخ نداده است، و اصلاً می توان گفت: همین اعلام مخالفت بریده و قومش یکی از عوامل تصمیم غاصبان خلافت به هجوم و یکسره کردن مسئله مخالفت حضرت علی (ع) بوده است.

۶– در روایت صاحب مصباح الانوار از امام باقر (ع) آمده است: بیماری حضرت فاطمه (س) ۵۰ شب پس از وفات رسول خدا (ص) آغاز شده است.[۹۱] در دیگر روایت این کتاب، به نقل از امام باقر (ع) آمده است: حضرت فاطمه (س) ۶۰ روز پس از وفات رسول خدا (ص) بیمار شدند و سپس بیماری ایشان شدت گرفت. برخی از محققان برای جمع میان این دو روایت، آغاز بیماری حضرت فاطمه (س) را ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (ص) و شدت گیری بیماری ایشان را ۱۰ روز پس از آغاز آن دانسته اند.[۹۲] با توجه به اینکه به لحاظ تاریخی، برای بیماری حضرت فاطمه (س) هیچ سببی بجز مصدومیت ناشی از هجوم به خانه ایشان گزارش نشده است، می توان نتیجه گرفت: هجوم به خانه حضرت فاطمه (س) ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (ص) رخ داده است.

ب. مدت بیماری و تاریخ شهادت

براساس آنچه گذشت، می توان چنین استظهار کرد که آغاز بیماری ناشی از مصدومیتِ حضرت فاطمه (س) قریب ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (ص) بوده، اما پرسش اینجاست که این بیماری چند روز طول کشید تا به شهادت آن حضرت منتهی شد؟ در اینجا، ناچاریم درباره روایات مربوط به تاریخ شهادت حضرت فاطمه (س) داوری کنیم. در تعداد زیادی از روایات، مدت حیاتِ حضرت فاطمه (س) پس از رسول خدا (ص) ۷۵ روز ذکر شده است [۹۳]، بنابراین، با توجه به تاریخ رحلت رسول خدا (ص) (۲۸ صفر یا ۲ ربیع الاول)، شهادتِ حضرت فاطمه (س) در حدود نیمه ماه جُمَادَی الأولَی رخ داده است.

دیدگاه دیگر برگرفته از روایت طبری امامی به نقل از امام صادق (ع) است که شهادت حضرت فاطمه (س) را در سوم جمادی الثانیه دانسته است.[۹۴] بجز این دو قول، اقوال غیر مشهوری نیز به چشم می خورد که قابل اعتنا نیست،[۹۵] اما در تأیید دیدگاه دوم می توان به این نکات اشاره کرد:

۱– آن گونه که برخی از عالمان شیعه از دیرباز احتمال داده اند، ممکن است کلمه «خمسه و سبعین»، تصحیف شده کلمه «خمسه و تسعین» بوده باشد.[۹۶] مؤید این احتمال وجودِ موارد مشابه برای چنین تصحیفی، با توجه به کم دقتی ها در کتابت و نقطه گذاری است.

۲– بر اساس قول ۷۵ روز، تاریخ شهادت حضرت فاطمه (س) نیمه جمادی الاولی می شود، در حالی که برای این تاریخ، هیچ روایتی از معصوم نرسیده و گویا صرفاً بر اساس محاسبه ۷۵ روز پس از ۲۸ صفر، تاریخ شهادت استخراج شده است. این در حالی است که بر دیدگاه مقابل (سوم جمادی الثانیه) در روایتِ طبری امامی از امام صادق (ع) تصریح شده است.

۳– بنا به استظهار برخی از محققان معاصر، روایت دالّ بر روشن بودن مشعل به هنگام تجهیز و دفن بدن حضرت فاطمه (س) با روایت ۷۵ روز سازگار نیست؛ چراکه در صورت قبول قولِ ۷۵ روز، شهادت حضرت در شب های منتهی به نیمه ماه جمادی الاولی رخ داده که به سبب مهتابی بودن آسمان و با توجه به مخفیانه بودن غسل و دفن حضرت فاطمه (س) نیازی به روشن کردن مشعل نبوده است.

نتیجه آنکه بر اساسِ ترجیح قول دوم (سوم جمادی الثانیه)، اگر تاریخ رحلت رسول خدا (ص) آن گونه که مشهور است – ۲۸ صفر باشد و در صورت کامل بودن هر چهار ماه (صفر، ربیع الاول، ربیع الثانی، جمادی الاولی)، مدت حیات حضرت فاطمه (س) پس از پدر، ۹۵ روز بوده است. اما این ادعا با مشکلاتی مواجه است:

الف- استبعادِ تمام بودنِ چهار ماهِ متوالی قمری؛

ب- وجود روایات معتبر و قابل اعتنا دالّ بر رحلت رسول خدا (ص) در دوم ربیع الاول، که بر اساس این قول، فاصله میان رحلت نبوی (ص) و شهادت فاطمی (ع) قریب سه ماه خواهد بود. بر اساس روایت کتاب تاریخ اهل البیت (ع)، به نقل از امام رضا (ع)[۹۷] و نقل اربلی از امام باقر (ع) [۹۸]و نقل طبری از ابی مخنف [۹۹] و نقل یعقوبی[۱۰۰]، تاریخ وفات رسول خدا (ص) دوم ربیع الاول بوده است.

ج- روایت طبری و ابوالفرج اصفهانی به نقل از امام باقر (ع) حاکی از مدت سه ماه به عنوان دوره حیات حضرت فاطمه (س) پس از پدر است.[۱۰۱]

د- ابن شهرآشوب طول مدت بیماری حضرت فاطمه (س) را ۴۰ روز دانسته[۱۰۲]و این تأییدی است برای دیدگاه دوم؛ چرا که با توجه به شواهدِ پیش گفته، آغاز بیماری حضرت فاطمه (س) ۵۰ روز پس از رحلت نبوی (بوده است و جمع این مدت ۹۰ روز خواهد بود.

جمع بندی

در این مقاله، تلاش شد با بررسی و چینش شواهد تاریخی و روایی، به پاسخ درستی برای این پرسش ها دست یابیم که هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا (س)، مدت بیماری و در نهایت، شهادت آن حضرت در چه تاریخی رخ داده و ترتیب حوادثِ منجر به شهادت آن حضرت چگونه بوده است؟ وجود قراینی چند حکایت از آن دارد که هجوم به خانه فاطمه زهرا (س) بر خلاف تصور رایج، بلافاصله پس از رحلت رسول خدا (ص) رخ نداده است. برای نمونه، گزارش های مربوط به حالات حضرت فاطمه (س) پس از رحلت رسول خدا (ص)، همچون زیارت مکرّرِ قبورِ شهدای احد، چگونگی آمدن به مسجد برای ایراد خطبه پس از غصب فدک، رفتن شبانه به در خانه مهاجران و انصار، همه حکایت از سلامت آن حضرت در دهه های پس از رحلت پدر دارد. همچنین گزارش مربوط به بازگشت بریده بن حصیب اسلمی (پس از همراهی با سپاه اسامه) و اعلامِ اینکه «تا وقتی علی (ع) بیعت نکند من بیعت نخواهم کرد» نیز حکایت از آن دارد که بیعت گیری از امام علی (ع) تا بازگشت سپاه اسامه به تأخیر افتاده است. اما بر فرضِ تأخیر هجوم، این واقعۀ شوم در چه تاریخی رخ داده است؟ در این مقاله، با ارائه مستنداتی، به این نتیجه رسیدیم که هجوم به خانه فاطمه زهرا (س) قریب ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (ص) رخ داده و پس از آن، حضرت فاطمه (س) به مدت ۴۰ روز در بستر بیماری بودند، تا آنکه سه ماه پس از رحلت پدرشان به شهادت رسیدند.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص ، معصوم دوم حضرت علی ع ، معصوم سوم حضرت زهراس

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۳ | 10:53 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

حوادث پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله

امام علی(عليه السلام) در بخشی از خطبه 150 نهج البلاغه به دوران بعد از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) اشاره كرده و ترسيم دقيق و گويايى از آن را ارائه مى دهد، پرده ها را كنار مى زند و واقعيت ها را روشن مى سازد، مى فرمايد: (اين وضع قيام صالحان به پيشوايى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) همچنان ادامه داشت تا خداوند پيامبرش را برگرفت و به سوى خويش فراخواند. در آن هنگام گروهى به قهقرا برگشتند و اختلاف و پراكندگى آنها را هلاك ساخت، تكيه بر غير خدا كردند و با غير خويشاوندان و اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) پيوند برقرار ساختند و از وسيله اى كه مأمور به مودّت آن بودند، دورى گزيدند)؛ «حَتَّى إذَا قَبَضَ اللهُ رَسُولَهُ(صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)، رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الاَعْقَابِ، وَ غَالَتْهُمُ(1)السُّبُلُ، وَ اتَّكَلُوا عَلَى الْوَلَائِجِ(2) وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ، وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ». منظور از جمله «رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الاَعْقَابِ»؛ بازگشت به عصر جاهليّت و زنده كردن ارزش هاى آن زمان است كه با نهايت تأسف، پس از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در جامعه اسلامى ظاهر شد، ناصالحان پُست هاى مختلف جامعه را در اختيار گرفتند و صالحان كنار گذارده شدند، و دنياپرستى آشكار گشت، و بيت المال اسلامى كه به همه تعلق داشت تدريجاً در اختيار قشر خاصى قرار گرفت. سپس امام(عليه السلام) پرده را بالاتر زده و با صراحت بيشترى در مسأله خلافت و تغيير اساس آن، سخن گفته و مى فرمايد: (آنها بناى خلافت و ولايت را از اساس و محل اصلى آن، برداشته در غير جايگاهش، نصب كردند)؛ «وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ(3)أَسَاسِهِ، فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ». با اين كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بارها گاه با صراحت و گاه با كنايه، جانشين خود را تعيين كرده بود و فرموده بود بعد از من دست از دامان «قرآن و عترتم» برنداريد، ولى با نهايت تأسف اين بناى محكم را ويران كردند و در جايى ديگر بناهاى لرزانى ساختند. سرانجام امام(عليه السلام) در قسمت هاى پايانى اين خطبه به اوصاف گروهى كه عامل اصلى اين تغيير و دگرگونى بوده، پرداخته و مى فرمايد: (آنها معدن تمام خطاها، و درهاى هرگونه گمراهى بودند. در حيرت و سرگردانى غوطه ور شدند و در مستى و غرور از حق بيگانه گشتند و بر روش آل فرعون حركت كردند، گروهى به دنيا پرداختند و بر آن تكيه نمودند و گروهى از دين خدا، جدا گشتند)؛ «مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ، وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ(4)قَدْ مَارُوا(5)فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَونَ: مِنْ مُنْقَطِعٍ إلَى الدُّنْيَا رَاكِنٍ، أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِنٍ».
اين اوصاف پنج گانه را براى آنها بيان مى فرمايد تا نشان دهد كه افكار و اعمال آنها از ريشه خراب بوده است؛ افرادى فاسد و مفسد، مست و مغرور و دنياپرست و بيگانه از آيين حق. جالب اين كه: «ابن ابى الحديد» كه تعصّب خاصى در مسأله خلافت بعد از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و خلفاى نخستين دارد، با صراحت اعتراف مى كند كه نظر امام(عليه السلام) در اين خطبه، به مسأله خلافت و ولايت است، منتها با تكلّف زياد سعى دارد آن را مخصوص زمان «بنى اميه» بداند و جمله «حَتَّى إذَا قَبَضَ اللهُ رَسُولَهُ» را از «رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الاَعْقَابِ» جدا سازد و به چهل سال بعد از آن پرتاب كند(6)؛ همان توجيهى كه سستى آن بر هر كس نمايان است؛ چرا كه ظاهر يا صريح كلام امام(عليه السلام) اين است كه حركت به قهقرا بعد از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بلا فاصله شروع شد، و تاريخ هم نشان مى دهد كه جنايات «بنى اميه» ريشه هايى در عصر خلفا داشت. قابل توجه اين كه: در «صحيح بخارى» كه معتبرترين كتاب روايى اهل سنّت است به همين نكته اشاره شده كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از حوادث دردناك بعد از خود خبر داد؛ در حديثى مى خوانيم كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «يَرِدُ عَلَىَّ الْحَوضَ رِجَالٌ مِنْ أَصْحَابِي فَيُحَلَّوْنَ عَنْهُ فَأَقُولُ: يَا رَبِّ أَصْحَابِي، فَيَقُولُ إنَّكَ لَا عِلْمَ لَكَ بِما أَحْدَثُوا بَعْدَكَ إِنَّهُمْ اِرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى»(7)؛ (گروهى از ياران من روز قيامت در كنار «حوض كوثر» مى خواهند بر من وارد شوند؛ ولى جلوى آنها را مى گيرند، مى گويم: پروردگارا اينها اصحاب منند! مى فرمايد: تو نمى دانى بعد از تو چه ها كردند! آنها به عقب برگشتند و به سنن جاهليّت روى آوردند). جمله «ارتدوا» قابل دقّت است. قابل توجه اين كه در «صحيح بخارى» چندين روايت در همين زمينه و در همين باب نقل شده است. كه همه نشان مى دهد پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از اعمال گروهى از اصحاب خود بعد از رحلتش نگران بود و اين تاييد روشنى است بر آنچه در خطبه بالا پيرامون حوادث دردناك بعد از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده است. در واقع پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با اين بيان مى خواهد به ياران خود هشدار دهد كه مراقب باشند هرگونه تخلفى، در قيامت مجازات دارد و سعى كنند جزء آن گروه متخلف نباشند.(8) .

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که گویا از حرکات زنندۀ برخی از زوجات و صحابه خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شده بود، برای پیش‌گیری از بدعت‌ها، فرمود: «ای مردم، آتش فتنه شعله‌ور شده و فتنه‌ها مانند پاره‌های شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید، زیرا من حلال نکردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.» [۹] [۱۰]

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از این هشدار به منزل "ام‌سلمه" رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم.[۱۱]

سپس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به منزل رفت و جماعتی به حضور طلبید و گفت: «مگر به شما امر نکردم که با جیش "اسامه" بروید؟ چرا نرفتید؟» ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمی‌توانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم.[۱۲] [۱۳]

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال کسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراض‌کنندگان فرمود: این چه سخنی است که درباره‌ فرماندهی "اسامه" می‌شنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعن می‌زدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایسته است. رسول خدا در بستر بیماری مرتبا به عیادت‌کنندگان خود به‌طور مرتب می‌فرمود، سپاه اسامه را حرکت دهید.[۱۴]

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «نفذ و اجیش اسامه». «وی در اینجا متخلفان از جیش اسامه را لعن کرد.» [۱۵] [۱۶]

پس از لعن متخلفان، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیهوش شد و تمام زنان و کودکان می‌گریستند. لحظاتی بعد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به هوش آمد و دستور داد که برایش قلم و دواتی بیاورند تا بر ایشان چیزی بنویسند که پس از آن هرگز گمراه نشوید در این میان برخی به دنبال آوردن صحیفه و دوات رفتند. که عمر گفت: بیماری بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چیره گشته است، «ارجع فانه یهجر» برگرد؛ زیرا او هذیان می‌گوید. قرآن نزد شماست، کتاب خدا برای شما کافی است.[۱۷]

حاضران بعضی با نظر عمر مخالفت کردند و بعضی دیگر جانب او را گرفتند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از اختلاف و سخنان جسارت‌آمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و از من دور شوید». [۱۸]

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در حضور جمع، رو به حضرت علی (علیه‌السّلام) کرد و به او وصیت کرد و به ایشان فرمود: نزدیک بیا، سپس زره و شمشیر و خاتم و مهرش را به علی (علیه‌السّلام) داد و فرمود «برو منزل». پس از لحظاتی بیماری ایشان شدید شد و آنگاه که حالش بهتر شد، علی (علیه‌السّلام) را ندید. به زنان خود گفت: «برادرم و صاحبم بیاید» آنان به ابوبکر گفتند و آو آمد و باز پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جمله را تکرار کرد و این بار به سراغ عمر رفتند و عمر آمد؛ ولی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «برادرم و صاحبم بیاید» "ام‌سلمه" فرمود: «علی (علیه‌السّلام) را می‌طلبد، به او بگوئید بیاید». [۱۹]

علی (علیه‌السّلام) آمد و مدتی با هم به‌طور خصوصی و در گوشی صحبت کردند. وقتی از علی (علیه‌السّلام) پرسیدند، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چه گفت؟ در پاسخ فرمود: به من هزار باب علم که از هر بابی هزار باب دیگر منشعب شده بود، آموخت و چیزهایی را به من سفارش کرد که انجام خواهم داد.[۲۰]

یامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در همان حال چند مرتبه فرمود: «ما ظن محمد بالله لو لقی الله و هذه عذره عنده»

در روزهای آخر از "بلال" خواست تا مردم را در مسجد حاضر کند، خطبه‌ای خواند، بعد از مردم خواست اگر کسی حقی از او به گردن دارد، مطالبه کند. هیچ کس پاسخی نداد تا سه بار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تکرار کرد تا اینکه غلامی بنام "عکاشه" برخاست و حقی را از ایشان مطالبه کرد، به قصد انتقام از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، شلاقی آماده کردند، ولی همین‌که خواست قصاص کند بر بدن حضرت افتاد و شروع به گریه کرد و ایشان را عفو نمود و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود او رفیق من در بهشت خواهد بود.[۲۱] سپس به علی (علیه‌السّلام) دستور داد، آن پول‌ها را که نزد یکی از زنان بود، بگیرد و میان فقرا تقسیم کند.[۲۲]

در لحظات آخر عمر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، فاطمه (سلام‌الله‌علیها) بسیار گریان بود. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او را به نزدیک خود طلبید و مطالبی را به او گفت: که فاطمه (سلام‌الله‌علیها) گریه‌اش شدت یافت، آنگاه مطلبی را به ایشان گفت: که حضرت زهرا تبسم کرد. ایشان بر پاسخ سؤال دیگران فرمودند که لحظۀ اول پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: «در همین درد می‌میرم» و در باب شادی و تبسم‌اش فرمودند: تو اولین کس از اهل بیت (علیهم‌السّلام) من هستی که به من ملحق می‌شود» و این بود که من تبسم کردم.[۲۳]

در لحظات واپسین عمر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سرش در دامان امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) قرار داشت.[۲۴] [۲۵]

هنگامه فوت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خلیفه‌ دوم، بنابر عللی در بیرون خانه فریاد می‌زد که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فوت نکرده و بسان حضرت عیسی (علیه‌السّلام) پیش خدای خود رفته، در این میان یک نفر از اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این آیه را خواند: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل ا فان مات او قتل...[۲۶] » [۲۷]

علی (علیه‌السّلام) جسد مطهر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را غسل داد و کفن کرد؛ چون پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سفارش کرده بود که نزدیکترین کس مرا غسل خواهد داد[۲۸] و این شخص جز علی کسی نیست، سپس چهره آن حضرت را گشود در حالی که سیلاب اشک از دیدگانش جاری بود، فرمود: «پدر و مادرم فدایت‌ ای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با رحلت تو رشته نبوت و وحی الهی و اخبار آسمان‌ها قطع گردید... اگر ما را به صبر و شکیبایی امر نمی‌کردید، آنقدر گریه می‌کردم که سرچشمه اشک را می‌خشکانید». [۲۹] سپس در قبری که توسط "ابوعبیده جراح" و "زید بن سهل" آماده شده بود و در همان حجره‌ای که وفات یافته بود، در خانه‌ خودش به خاک سپرده شد.[۳۰]

رسول اکرم صلی الله علیه و آله در آخرین سفر حج (در عرفه)، در مکه، در غدیر خم، در مدینه قبل از بیمارى و بعد از آن در جمع یاران یا در ضمن سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هیچ ابهام، از رحلت خود خبر داد. آن حضرت در حجة الوداع در هنگام رمى جمرات فرمود: مناسک خود را از من فراگیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم. هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید. هنگام بازگشت نیز در اجتماع بزرگ حاجیان فرمود: نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم.

عبدالله بن مسعود گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یک ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاه نمود... عرض کردیم: اى رسول خدا! رحلت شما در چه موقع خواهد بود؟ فرمود: فراق نزدیک شده و بازگشت به سوى خداوند است.

زمانى نیز فرمود: نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم و من دو چیز گران در میان شما مى گذارم و مى روم: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم... و خداوند لطیف و آگاه به من خبر داد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود.

روزى به آن حضرت خبر دادند که مردم از وقوع مرگ شما اندوهگین و نگرانند. پیامبر در حالى که به فضل بن عباس و امام علی علیه السلام تکیه داده بود به سوى مسجد رهسپار گردید و پس از درود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر داده‌اند شما از مرگ پیامبر خود در هراس هستید. آیا پیش از من، پیامبرى بوده است که جاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهم پیوست و شما نیز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد...

در فرصتى دیگر مردم را به رعایت حقوق انصار سفارش و در خطاب به انصار فرمود: اى گروه انصار، زمان فراق و هجران نزدیک است، من دعوت شده و دعوت را پذیرفته ام... بدانید دو چیز است که از نظر من بین آن دو هیچ تفاوتى نیست. اگر بین آن دو مقایسه شود به اندازه تارمویى بین آن دو فرقى نمى گذارم. هر کس یکى را ترک کند مثل این است که آن دیگرى را هم ترک کرده است... آن دو کتاب آسمانى و اهل بیت رسالت هستند... سفارش مرا در مورد اهل بیت من رعایت کنید و... نیز فرمود: آیا شما را به چیزى راهنمایى نکنم که اگر بدان چنگ زنید، پس از آن هرگز به ضلالت نیفتید؟ گفتند: بلى، اى رسول خدا. فرمود: آن (چیز) على است. با دوستى من دوستش بدارید و به احترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بدارید. آن چه گفتم جبرئیل از طرف خداوند به من دستور داده بود.

ابن حجر هیثمى گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در بیمارى خود که به رحلتش انجامید فرمود: مرگ من به همین زودى فرا مى رسد و من سخن خود را به شما رساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشید، من کتاب پروردگارم و اهل بیت خود را در میان شما مى گذارم و مى روم. سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود: این شخص على بن ابى طالب است که همراه با قرآن است و قرآن با على است و از یکدیگر جدا نشوند تا روز قیامت که با من ملاقات نمایند.

در روز دوشنبه آخرین روز از زندگى رسول اکرم صلی الله علیه و آله آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: اى مردم! آتش فتنه ها شعله ور گردیده و فتنه ها همچون پاره هاى امواج تاریک شب روى آورده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالى جان سپرد که سر در دامن على بن ابى طالب علیه السلام داشت. على علیه السلام شیون کنان، رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله را به اطرافیان خبر داد. در این زمان ابوبکر به محل سکونت خود در «سنح» رفته بود و عایشه به دنبال وى فرستاد تا بى درنگ به شهر آید.[۱۱]

چون خبر وفات پیامبر صلی الله علیه و آله زمزمه شد، عمر خطاب فریاد برآورد: هرگز چنین نیست. این بعضى از منافقانند که مى پندارند پیامبر مرده است! مردم بدانید، به خدا سوگند، رسول خدا نمرده است بلکه به سوى پروردگار خود رفته، به همان گونه که موسى به سوى پروردگار خود رفت، او چهل روز از پیروان خود غایب بود و پس از این که گفته شد او مرده است به نزد ایشان بازگشت. به خدا سوگند، رسول خدا باز مى گردد و دست و پاى کسانى را که گمان برده اند او مرده است، قطع خواهد کرد. او بى وقفه مردم را بیم مى داد و در هراس و تردید مى گذارد و آن کلمات را به قدرى تکرار کرد که دهانش کف نمود. مى گفت: هر کس بگوید او مرده است با این شمشیر سرش را از تن جدا خواهم کرد. خداوند تا وعده هایش را به دست او عملى نسازد، وى را نزد خود نمى برد. در آن هنگامه از خانواده رسول گرامى صلی الله علیه و آله کسى تردید در رحلت آن حضرت نداشت و از همین رو جز عباس، شنیده نشد که کسى با عمر سخن گفته و به او توجهى کرده باشد. جز این که برخى چون آشوب آفرینى عمر را دیدند، گفتند: او چه مى گوید!! از وى بپرسید مگر رسول خدا صلی الله علیه و آله در این باره به تو چیزى فرموده که این گونه سراسیمه و آشفته سخن مى گویى! و او در پاسخ گفت: نه، اصلا.

موضوع رحلت براى خاندان پیامبر و مردم چنان قطعى و بدیهى بود که ابن ام مکتوم نابینا نیز که جسد مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله را نمى دید، همانند عباس در اعتراض به عمر گفت: تو از خود چه مى گویى؟! مگر قرآن نیست که مى فرماید: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل أفإن مات أو قتل انقلبتم على اعقابکم و من ینقلب على عقبیه فلن یضرّ الله شیئا و سیجزى الله الشاکرین». محمد جز فرستاده اى که پیش از او هم پیامبرانى (آمده و) گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود از عقیده خود (به شیوه جاهلیت) برمى گردید! هر کس از عقیده خود بازگردد هرگز هیچ زیانى به خدا نمى رساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مى دهد. عباس افزود: تردید نیست که رسول خدا صلی الله علیه و آله مرده است. بیایید او را دفن کنیم. آیا خداوند شما را یک بار طعم مرگ مى چشاند و رسولش را دوبار! او بزرگوارتر از آن است که دوبار بمیرد. بیایید او را دفن کنیم. اگر راست باشد که او نمرده بر خداوند دشوار نیست که خاک را از روى او به یک سو زند و... . با این حال، عمر بدون کمترین توجه به اعتراض آنان، بر نظر خود پافشارى مى کرد تا آن که چند ساعتى بعد، ابوبکر از محل سکونت خود در سنح رسید. و چون چشم به جسد مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله دوخت، همان آیه را که پیشتر دیگران خوانده بودند خواند و عمر را به سکوت فراخواند و او نیز ساکت بر زمین نشست و گفت: گویا این آیه را پیش از این نشنیده بودم. آیا این از قرآن است؟!

محققان و مورخان اهل تسنن بر پایه اعتراف عمر انگیزه او را زمینه سازى براى رسیدن ابوبکر به مدینه یاد کرده اند. ابن ابی الحدید مى نویسد: عمر با این اقدام مى خواست فرصتى براى رسیدن ابوبکر به محل فراهم آورده باشد; زیرا او در فرداى «سقیفه» قبل از سخنرانى ابوبکر در مسجد، ضمن عذرخواهى از اظهارات روز گذشته در انکار وفات پیامبر صلی الله علیه و آله، گفت: وقتى فهمیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفته است، ترسیدم بر سر زمامدارى، جنجال و آشوب به پا شود و انصار و دیگران، زمامدارى را به دست گیرند یا از اسلام برگردند.[۱۲]

پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، در حالى که عده اى از سران و سیاست مداران مهاجر و انصار در سقیفه بنى ساعده گردآمده و درباره جانشینى آن حضرت به مجادله و منازعه پرداخته بودند، حضرت على علیه السلام به اتفاق برخى از عموزادگان خویش به غسل دادن و کفن کردن بدن مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله پرداخت.

امام باقر (ع) در این زمینه چنین می فرمایند: «مردم روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن حضرت نماز می خواندند، و عموم مردم حتی خواص و نزدیکان حضرت بر بدن مبارک نماز خواندند، اما هیچیک از اهل سقیفه بر غسل و کفن و دفن حضرت حاضر نشدند. امیرالمومنین (ع) بریده اسلمی را برای خبر دادن نزد آنان فرستاد، ولی اعتنایی نکردند و بعد از دفن آن حضرت بیعت آنان هم تمام شد.[۱۳] اهل بیت علیهم السلام و وابستگان آن حضرت و بزرگان صحابه درباره مکان تدفین بدن مطهر آن حضرت به گفت وگو پرداختند و هر کدام پیشنهاد خاصى ارائه کردند. حضرت على علیه السلام که متکفل تجهیز بدن آن حضرت و از نزدیکترین مردان به آن حضرت بود، فرمود: إنّ اللّه لم یقبض روح نبیه إلّا فى أطهر البقاع و ینبغى أن یدفن حیث قبض؛[۱۴] به درستى که خداى سبحان، جان پیامبرى را نمى گیرد مگر در پاکیزه ترین مکان، و سزاوار است در همان مکانى که قبض روح شد، در همان جا دفن گردد. گفتار مستدل امیرمؤمنان على ابن أبى طالب علیه السلام مورد پسند همگان قرار گرفت و بدن مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله را در همان مکانى که جان به جان آفرین تسلیم کرده بود، دفن نمودند. طبرى، پیشنهاد دفن پیامبر صلی الله علیه و آله را در همان مکانى که وفات یافت، به ابوبکر منتسب کرده و از او نقل می کند: ما قُبض نبىٌ إلّا یدفن حیث قُبض؛ هیچ پیامبرى از دنیا نرفت، مگر این که در همان مکانى که قبض روح شد دفن گردید.[۱۵]

هم اکنون مرقد مطهر آن حضرت در داخل مسجد النبى قرار دارد و زیارتگاه مسلمانان و مشتاقان آن حضرت از سراسر عالم است.

حضرت فاطمه سلام الله علیها در خطبه فدکیه و خطبه ای که بعدا در جمع زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند ایراد فرموده اند، پیامدهای رحلت پیامبر را بیان می کنند، از جمله:

۱. ایجاد ضعف و سستی در میان مردم؛ استومَعَ وهْنُهُ «یا وَهیهُ» حضرت در خطبه ای که در حضور زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند نیز این امر را تذکر دادند و با تأسف فرمودند: :«فقبحا لفلول الحدّ واللعب بعد الجدّ وقرع الصّفاة؛ چه زشت است سستی و بازیچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و کوشش».

۲. تفرقه و اختلاف بوجود آمد؛ «استنهَرَ فتقُهُ وانْفَتَقَ رَتْقُهُ؛ تشتت و پراکندگی گسترش یافت و وحدت و همدلی از هم گسست».

۳. امید و آرزوهای مسلمانان به ناامیدی تبدیل شد: آنان که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و احکام عالیه اسلام ناب حضرتش دلخوش کرده بودند از نعمت دین الهی و حکومت اسلامی بهره مند گشته بودند. اکنون با دیدن حوادث بعد از آن حضرت مأیوس شده و امیدشان به یأس مبدل گشت. «واکدَتِ الاَمالُ».

۴. به حریم پیامبر بی حرمتی شد؛ «اضیعَ الحَریمُ و اُزِیلَتِ الحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ» هنوز جسد مبارک پیامبر بر زمین که اجتماع سقیفه بدون نظرخواهی از خاندان پیامبر به تعیین جانشین برای آن حضرت می پردازند. و حق اهل بیت حضرتش را ضایع می کنند.

۵. خط نفاق و دورویی آشکار شد؛ «ظَهَرَ فیکمْ حَسْکةَ النّفاق» حضرت در جای دیگری از همین خطبه، با کنایه زیبایی به این نفاق افکنی پرداخته است و فرموده است: «تَشْرَبُونَ حَسْوا فی ارْتِغاء َو تَمْشُونَ لاَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمْرِ وَالضَّرّاءِ وَ نَصْبِرُ مِنْکمْ عَلی مِثْلِ حَزِّ الْمُدی، وَ وَخْزِ السَّنانِ فِی الْحبشاء؛ شیر را اندک اندک با آب ممزوج نمودید و به بهانه این که آب می نوشید، شیر را خوردید. کنایه از نفاق است که تظاهر به عملی می شود که در واقع خلاف آن است و برای نابودی اهل بیت او در پشت تپه ها و درختان کمین کردید و ما بر این رفتار شما که مانند بریدن کارد و فروبردن نیزه در شکم، دردآور و کشنده است صبر می کنیم».

۶. دین و معنویت کم رنگ شد؛ «و سَمَلَ جَلْبابُ الدّینَ» «جَلْباب» چادر یا عبایی که بدن انسان را می پوشاند، حضرت فاطمه سلام الله علیها تعبیر به جلباب دین فرموده. چون دین نیز تمام زوایای زندگی فردی و اجتماعی انسان را در بر می گیرد، همان گونه که چادر و عباء تمام بدن انسان را در برمی گیرد.

۷. مردم دچار بی تفاوتی شدند: حضرت خطاب به انصار که با جان و مال پیامبر را کمک کرده بودند چنین فرمودند: «یا مَعاشِرَ الْفِتْیةِ وَاَعْضاء الْمِلَّةِ، وَ حَضَنَةِ الاِسلامِ ما هذِهِ الْغمیزَةُ فی حَقّی والسّنةُ عَنْ ظلامَتی؛ ای گروه جوانمرد، ای بازوان ملت و یاوران اسلام، این غفلت و سستی و ضعف شما در حق من و تغافل و بی تفاوتی و خواب آلودگی در مورد دادخواهی من، چیست؟».

۸. مردم پیمان شکنی کردند: فرمودند: «فَانّی حِرْتُمْ بَعْدَ البَیانِ وَ اَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الاِعْلانِ وَ نَکصْتُمْ بَعْدَ الاِقْدامِ». پس چرا بعد از بیان حق حیران و سرگردانید، و بعد از آشکار کردن عقیده پنهان کاری می کنید و بعد از آن پیشگامی و روی آوردن به عقب برگشته پشت نموده اید. حضرت زهرا سلام الله علیها، در این فراز به حادثه غدیر اشاره می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن را برای مردم بیان فرمود و به آن ها اعلام کرد و آنان نیز با علی علیه السلام بیعت کردند. اما اکنون بیعت خود را شکستند.

۹. مردم دچار وسوسه های شیطانی شدند: «تَسْتَجیبُونَ لِهتافِ الشَّیطانِ الْغَوِی؛ به شیطان گمراه کننده پاسخ مثبت دادید». و در جای دیگر از خطبه فرموده اند: «اَطْلَعَ الشَّیطانُ رَأسَهُ مِنْ مَغْزَرِهِ هاتِفا بِکمْ فَاَلْفاکمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ؛ شیطان سر خود را از مخفیگاه بدرآورد. شما را فراخواند. دید که پاسخگوی دعوت باطل او هستید...

۱۰. شتاب در شنیدن حرف های بیهوده و بی اساس: «مَعاشر النّاس الْمُسْرِعَةِ اِلی قیلِ الْباطِلِ الْمُغْضِیةِ عَلَی الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِر؛ ای گروه مردم که به سوی شنیدن حرف های بیهوده شتاب می کنید و کردار زشت زیانبار را نادیده می گیرید.

۱۱. نطفه مظاهر فساد روئیدن گرفت: در پایان، خطاب به زنان مهاجر و انصار فرمود: «اَمّا لَعَمْری لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةً رَیثما تُنْتِجُ ثُمَّ احْتَلِبُوا مِلْءَ الْقَعْبِ دَما عَبیطَا وَ ذُعافا مُبیدا؛ به جان خودم سوگند نطفه فساد بسته شد، باید انتظار کشید تا کی مرض فساد پیکر جامعه اسلامی را از پای درآورد که پس از این پستان شتر به جای شیر خون بدوشید و زهری که به سرعت هلاک کننده است».

۱۲. فرصت طلبان به سر کار آمدند: حضرت فاطمه سلام الله علیها در فرازهایی از خطبه فدکیه به گروه های فرصت طلب که منتظر بودند تا بعد از رحلت پیامبر از موقعیت بهره برند پرداخته است و ویژگی های آن ها را نیز بیان فرموده است، از جمله: اهل خوشگذرانی و رفاه زده بودند؛ منتظر پیش آمد حوادث برای پیامبر و اهل بیت بودند (تَتَربّصونَ بنا الدّوائِر)؛ اخبار و رویدادها را دنبال می کردند؛ در جنگها عقب نشینی و یا فرار می کردند و... .[۱۸]

عمر بن خطاب اصرار داشت که پیامبر نمُرده و کسانی را که معتقد بودند پیامبر از دنیا رفته را تهدید به قتل می‌کرد، تا اینکه ابوبکر از راه رسید و با خواندن آیه ۱۴۴ سوره آل‌عمران او را آرام کرد. برخی این اقدام عُمَر را نقشه‌ای از پیش طراحی‌شده برای به قدرت رساندن ابوبکر شمرده‌اند.

به گزارش تاریخ‌نگاران، امام علی(ع) به کمک افرادی چون فضل بن عباس و اسامة بن زید پیامبر را برای دفن تجهیز کرده و او را در منزلش دفن نمودند. در زمان خاک‌سپاریِ پیامبر، برخی سران انصار و مهاجران، در سقیفه بنی‌ساعده گرد آمده و بر خلاف سفارش رسول خدا، ابوبکر را به جانشینی پیامبر تعیین کردند.

بلافاصله پس از رحلت پیامبر، گروهی از بزرگان مهاجر و انصار در سقیفه بنی‌ساعده جمع شدند و ابوبکر را به عنوان خلیفه انتخاب کردند.[۲۲] همچنین طرفداران خلیفه برای بیعت گرفتن از علی به خانه فاطمه دختر پیامبر حمله کردند.[۲۳] در این هجوم به فاطمه جراحاتی وارد شد[۲۴] که به اعتقاد شیعیان به شهادت او انجامید.[۲۵] به باور شیعیان پس از رحلت پیامبر، سفارش‌های پیامبر در مورد جانشینی امام علی(ع) به جای وی اجرا نگردید[۲۶] واختلاف بر سر جانشینی او به نزاعی عمیق در جامعه اسلامی بدل شد و زمینه‌ساز ایجاد دو مذهب بزرگ شیعه و اهل‌سنت گردید.[۲۷]

حق جانشینی پیامبر و ریاست بر حکومت مسلمانان پس از درگذشت او یکی از مهم‌ترین مسائل و عامل اصلی تفرقه بین مسلمانان بوده است.[۵۹] بر همین اساس رخدادهای پیش از درگذشت پیامبر اسلام و اندکی پس از آن، از حساس‌ترین وقایع و آکنده از سیاست پنهان‌کاری و پیچیدگی توصیف شده است.[۶۰] بر اساس تحلیل منابع شیعه، پیامبر برای تثبیت جانشینی علی پس از اعلام در غدیر، تلاش کرد مخالفان بالقوه خلافت علی را با عضویت در سپاه اسامه از مدینه دور کند،[۶۱] و وصیت‌نامه‌ای درباره بعد از خودش بنویسد،[۶۲] چندین بار بر حدیث ثقلین تأکید کرد[۶۳] وصی پس از خود را معرفی نمود،[۶۴] و مانع اقامه جماعت توسط ابوبکر شد.[۶۵]

بر اساس گزارش‌های تاریخی، رویکرد صحابه به مسئله جانشینی پس از پیامبر بر دو گونه بوده است: گروهی از صحابه گفتند پیامبر کسی را تعیین نکرده و در سقیفه بنی‌ساعده گرد هم آمده و ابوبکر را به خلافت برگزیدند،[۶۶] و گروه دیگر که بیشترشان از بنی‌هاشم بودند بر اساس سخنان پیامبر معتقد بودند پیامبر علی را برای پس از خود تعیین کرده است و به همین دلیل تا مدتی با ابوبکر بیعت نکردند.[۶۷] اختلافات این دو گروه منجر به درگیری در مدینه و حمله به خانه علی شد.[۶۸] بنابر برخی گزارش‌ها علی تا بعد از شهادت فاطمه با ابوبکر بیعت نکرد.[۶۹] بنابر کتاب سلیم بن قیس و منابع دیگر، عده‌ای در زمان حیات پیامبر برای تعیین تکلیف جانشینی او هم‌پیمان شدند که این رویداد در منابع مذکور صحیفه ملعونه خوانده شده است.[۷۰]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص ، معصوم دوم حضرت علی ع ، معصوم سوم حضرت زهراس

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۳ | 10:37 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

فتنه های پس از رحلت پیامبر

اما در مورد این فرمایش نورانی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باید گفت: چه فتنه ها و انحرافاتی که پس از پیامبر بوجود نیامد! هر سه فتنه پس از پیامبر بوجود آمد.

اولین مورد: گمراهی بعد از هدایت

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در طول ۲۳ سال، مردم را به طرف خدا دعوت نمودند و با عمل و زبان خود این وظیفه ی خطیر را به نحو احسن به سر انجام رساندند؛ اما گمراهی بعد از هدایتی که حضرت تصریح دارند؛ در اواخر عمر شریفِ حضرت با دستورات صریح حضرت اعلان مخالفت نمودند؛
مثال تاریخی

دستور پیامبر اکرم برای جنگ با رومیان تحت فرماندهی اسامه که برخی بزرگان صحابه سر تسلیم خم ننموده و پس از صراحت حضرت در مورد فرماندهی اسامه ی جوان، عملاً از دستور حضرت سرپیچی نمودند و به جنگ با رومیان نرفتند تا جایی که حضرت پس از مطلع شدن از نافرمانی برخی بزرگان صحابه، صراحتاً در مورد آنها فرمودند: «انفذوا جیش اسامة لعن الله من تخلف عنه.»[3] «سپاه اسامه را روانه کنید! خدا لعنت کند کسی را که از همراهی با آن خودداری ورزد.» پس هدایتی که در ۲۳ سال زحمت در پی داشت، از آخرین لحظات واپسین عمر نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گمراهیش آغاز گردید. در این میان غصب خلافت، گمراهی اصلی و اساسی امت پیامبر بود؛ چون تمام زحمت پیامبر توسط امام معصوم پس از ایشان باید اجرا و تبیین گردد که آنرا از امام غصب کرده و به جاده ی خاکی که ضلالتی بیش نبود، سوق دادند.

دومین مورد: فتنه های گمراه کننده

فتنه های گمراه کننده ای که پس از رحلت پیامبر بوجود آمد، بخشی در زمان خلافت سه خلیفه ی اول و بخش دیگر در زمان خلافت امیرمومنان علیه السلام اتفاق افتاد؛

فتنه اول: زرق و برق دنیا

یکی از فتنه های گمراه کننده ای که در زمان خلفای سه گانه بوجود آمد، زرق و برق دنیا بود؛ در زمان خلیفه ی سوم، ریخت و پاس های خلیفه چنان زیاد بود که طلاهای برخی را با تبر شکستند.

نمونه های تاریخی جمع آوری مال

۱. مسعودى مى نویسد: «بعد از مرگ عبدالرحمن بن عوف، وقتى کیسه هاى طلاى به جامانده اش را نزد عثمان آوردند و برزمین نهادند، حجم کیسه ها مانع از آن شد که عثمان شخصى را که در آن طرف کیسه ها ایستاده بود، ببیند.»

2. عبدالرحمن بن عوف هزار نفر شتر، ده هزار رأس گوسفند و صد رأس اسب داشت و سایر دارایى هایش به دو میلیون و ششصد و هشتاد و هشت هزار دینار بالغ مى شد.[4]

3. طلحة بن عبیدالله خانه هایى ساخت که صدهزار دینار برآورد شدند و در عراق روزانه هزار وافى و در شام ده هزار دینار درآمد داشت و مقدار زیادى طلا و نقره به جاى گذاشت.[5]

4. ابوسعید خدرى ثروت هنگفتى داشت. او در مورد ثروت خود گفته است: در میان انصار کسى را نمى شناسم که ثروتش از ثروت من بیشتر باشد.[6]

5. زید بن ثابت، وارثان او پس از مرگش طلا و نقره هاى او را با تبر مى شکستند و تقسیم مى کردند و مزارع و چشمه ها و اموال دیگر به مبلغ صد و پنجاه هزار دینار از وى به جا ماند.[7]

6. یعلى بن منیه پانصد هزار دینار طلا، زمین ها، خانه ها و طلب هایى به مبلغ سیصد هزار دینار از او به جا ماند.[8]

اینها تنها چند تیتر از این حاتم بخشی ها از کیسه ی بیت المال توسط خلیفه ی سوم است.

زبیر از کجا تا به کجا

یکی از اینها زبیر بن عوام بود که تا قبل از به خلافت رسیدن عثمان، کنار اهل بیت علیهم السلام بود و در شورای شش نفره به نفع حضرت کنار رفت؛ اما اسراف و تبذیر از کیسه ی بیت المال توسط عثمان زبیر را چنان طمعکار کرد و به اشرافیت کشاند که جز اولین بیعت شکنان همین زبیر بود.

ترسناک ترین چیز برای امت

فتنه زرق و برق دنیا و پول پرستی و پول دوستی و ثروت اندوزی، فتنه ای که نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث دیگری فرمودند: «أخْوَفُ ما أخافُ على اُمّتی زَهْرَةُ الدُّنیا و کَثْرَتُها.»[9] «ترسناکترین چیزى که از آن براى امّت خود مى ترسم زرق و برق و وفور متاع دنیاست.»

متاعی که که به فرموده خداوند قلیل و کم است و زندگی حقیقی، در آخرت است؛ توسط بزرگان صحابه عملاً مورد مخالفت قرار گرفت.

فتنه دوم: جنگ با ولیّ خدا

پس فتنه اول، ثروت اندوزی و اشرافیت بود؛ اما یکی دیگر از فتنه ها جنگ با ولی خدا بود، جنگیدن و مخالفت عملی و به میدان کارزار آمدن چنان سخت بود که در طول چهار سال و اندی که حضرت خلیفه ی مسلمین بودند سه جنگ بزرگ درون قلمرو اسلامی داشتند. اولین جنگ با بیعت کنندگان و برخی اصحاب دیروز و بیعت شکنان و مخالفان سرسخت امروز، اتفاق افتاد که مهمترین دلیل آن اشرافیت و پول پرستی از یک سو و کینه ی دیرینه ی برخی دیگر از امام علیه السلام از سوی دیگر چنان آرامش جامعه اسلامی را به خطر انداخت که جان بیش از شش هزار نفر را گرفت.[10] فتنه جنگی دوم بنابر کینه های قدیمی و انتقام جویی از جنگ های صدر اسلام مانند بدر و احد و ... بوده است، که حزب طُلَقا (آزادشدگان پیامبر صلى الله علیه و آله در فتح مکّه) 18 ماه جامعه اسلامی را به خود مشغول کردند؛ امیر المومنین با تدابیر مختلف در شرایطی که شاهرگ فتنه را در حال قطع کردن بود، حزب طلقاء با بر نیزه کردن قرآنی که هیچ گاه لحظه ای بدان ایمان نیاورده بودند، فتنه دیگری بوجود آوردند.

جنگ دین اصیل و دین جعلی

فتنه داخلی در میان لشکریان حضرت که از آن می توان به «جنگ دین اصیل و جعلی» نام برد، بوجود آمد، این فتنه چنان سخت و دشوار بود که امیرالمومنین فرمودند: «من بودم که چشم فتنه را در آوردم»؛ یعنی کسی دیگر نمی توانست آن را از ریشه بر کند. نکته ای که در جنگ نهروان وجود دارد آنکه جنگیدن با افرادی که عمری خودشان را بنده ی خدا می پنداشتند، چنان سخت و دشوار می نمود که باید امامی چون امیر مومنان علیه السلام که عبد مطلق خداست و تابع محض پیامبر اکرم که به فرموده حضرتش، «أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِ مُحَمَّدٍ»[11] چنان آن فتنه را خواباند که دیگر نتوانست سر بر آورد؛

نکته مهم در جنگ نهروان و دو جنگ قبل

البته باید نکته ای در این زمینه متذکر شد که قبل از روی دادن جنگ نهروان، حضرت خطبه ها و سخنان متعددی با سران فتنه ضد دینی و اسلام جعلی داشته اند که برخی از خطبه ها نهج البلاغه بر آن دلالت صریح دارند؛

سومین مورد: شهوت شکم و دامن

هر دوی این شهوت ها یکی باعث جنگ جمل گردید، و دیگری باعث قتل ولی خدا؛ زمانی که قطّام، کابین و مهریه ی خود را سر مبارک مولای متقیان علی علیه السلام قرار داد. زمانی که امت مدت زیادی به پول پرستی، گمراه شدن در فتنه ها و شهوت شکم و پول های باد آورده و نشستن سر سفره های رنگین بوالهوسان شکم پرست، عادت کرده باشند پیداست که به مخالفت با ولایت الله برخواهند خاست.

پی نوشت:

[1] سوره انبیا، آیه ۳۵

[2] الوافی، ج4، ص332

[3] الملل و النحل، ج 1، ص 29/ شرح المواقف، ج 3، ص 650؛ شرح نهج‌البلاغه، ج 3، ص650؛ السقیفة و الفدک، ص77.

[4] زمخشرى، الکشاف، ج 2، ص 67.

[5] زمخشرى، الکشاف، ج 2، ص 67.

[6] جعفر مرتضى عاملى، ابوذر: مسلمان یا سوسیالیست، قم، 1361، ص 9.

[7] ابن الجوزى، صفة الصفوة، بیروت، دارالمعرفة، 1415، ج 1، ص 726.

[8] محمدبن جریر طبرى، تاریخ الطبرى، بیروت، عزالدین، 1413 ج 3، ص 366

[9] میزان الحکمه، ج1: ح833: 228

[10] نقدى بر آمار تلفات جنگ‏هاى امام على علیه السلام، مصطفى صادقى، منبع: مجله تاریخ اسلام 1380 شماره 7

[11] الاحتجاج، جلد 1، صفحه 210


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص ، معصوم دوم حضرت علی ع ، معصوم سوم حضرت زهراس

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۳ | 10:36 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

حوادث روزهای بعد از شهادت پیامبر اکرم (ص) و عملکرد جریان نفاق در مدینه

جریان نفاق در مدینه در ایام بیماری منجر به شهادت پیامبر اکرم(ص) کاملا فعال بود. هم در جریان دوات و قلم که مانع از نوشتن وصیت پیامبر (ص) شدند و هم در امامت جماعت مسجد، که پیامبر علی رغم حال نامساعدشان مانع از امامت ابوبکر شدند و هم در کارشکنی و تخلف از لشکر اسامه که با آن همراهی نکرده و اجازه حرکت به مرزهای روم را ندادند. اما بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) نیز به جای پرداختن به کفن و دفن پیامبر، در سقیفه بنی ساعده جمع شده و توطئه خود را برای جانشینی پیامبر (ص) عملی کردند. این مساله برای آن ها تا آن جا مهم بود که پیکر مطهر پیامبر اکرم(ص) تا سه روز بر زمین ماند و هیچ کدام از آن ها خبری از آن نگرفتند.

این مراحل به ترتیب، طبق مستندات تاریخی ارائه می شود

- 1 شهادت حضرت رسول اکرم (ص) و خاکسپاری ایشان به نقل شیخ مفید، حضرت رسول اکرم(ص) در سال یازدهم هجری به شهادت رسید. او می نویسد: «وَ قُبِضَ بِالْمَدِینَةِ مَسْمُوماً یوْمَ الْإِثْنَینِ لِلَیلَتَینِ بَقِیتَا مِنْ صَفَرٍ سَنَةَ عَشَرَةٍ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثٍ وَ سِتِّینَ سَنَةً» رسول خدا در روز دوشنبه بیست و هشت صفر سال ده هجری در مدینه در سن شصت و سه سالگی در حالی که مسموم شده بود، از دنیا رفت.(۱) امیرالمؤمنین(ع) در یکی از خطبه های خود می فرماید: «وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللّهِ(ص) وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَی صَدْرِی وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِی کَفِّی، فَأَمْرَرْتُهَا عَلَی وَجْهِی وَ لَقَدْ وُلِّیتُ غُسْلَه وَالْمَلاَئِکَةُ أَعْوَانِی» حضرت رسول خدا(ص) در حالی که سرش بر سینه ام قرار داشت، قبض روح شد، نفس او در دستم روان گشت و سپس آن را به چهره کشیدم و من عهده دار غسل او بودم، در حالی که فرشتگان مرا یاری می کردند.(۲) صدای ناله و گریه زنان و کودکان بالا گرفت و علی(ع) شیون کنان، رحلت پیامبر اکرم(ص) را اطرافیان خبر داد. فضه کنیز فاطمه زهرا(س) می گوید: «لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهُ(ص) افْتَجَعَ لَهُ الصَّغِیرُ وَ الْکبِیرُ وَ کثُرَ عَلَیهِ الْبُکاءُ وَ قَلَّ الْعَزَاءُ وَ عَظُمَ رُزْؤُهُ عَلَی الْأَقْرِبَاءِ وَ الْأَصْحَابِ وَ الْأَوْلِیاءِ وَ الْأَحْبَابِ وَ الْغُرَبَاءِ وَ الْأَنْسَابِ وَ لَمْ تَلْقَ إِلَّا کلَّ بَاک وَ بَاکیةٍ وَ نَادِبٍ وَ نَادِبَةٍ» وقتی رسول خدا(ص) از دنیا رفت، کوچک و بزرگ در مرگ او اندوهگین شدند؛ گریه، بسیار و شکیبایی، اندک شد. مصیبت از دست دادن او بر خویشان، اصحاب، دوستان و غریبه هم سنگین بود. مرد و زنی را نمی دیدی، مگر در حالت گریه و زاری! «وَ لَمْ یکنْ فِی أَهْلِ الْأَرْضِ وَ الْأَصْحَابِ وَ الْأَقْرِبَاءِ وَ الْأَحْبَابِ أَشَدَّ حُزْناً وَ أَعْظَمَ بُکاءً وَ انْتِحَاباً مِنْ مَوْلَاتِی فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ(س)» در میان زمینیان، اصحاب، خویشان و دوستان کسی غمزده تر و گریه و ناله کننده تر از سرورم حضرت فاطمه(ع) نبود.(۳) پس از شهادت حضرت رسول اکرم(ص) بدن مطهر ایشان، پس از سه روز، در نیمه شب اول ماه ربیع الاول توسط امیرالمومنین علی(ع) در خانه ی حضرت(ع) که اینک داخل مسجد النبی(ص) است به خاک سپرده شد. این در حالی است که بسیاری از غاصبین خلافت، حتی برای شرکت در نماز بر بدن رسول اکرم(ص) نیز حاضر نشدند. بدین ترتیب تشییع جنازه حضرت(ص) در شبانه صورت گرفت. در منابع آمده است که؛ «تُوُفِّی فِی شَهْرِ رَبِیعٍ الأَوَّلِ یوْمَ الاثْنَینِ وَ دُفِنَ لَیلَةَ الأَرْبِعَاءِ» حضرت(ص) در روز دوشنبه ماه ربیع الاول از دنیا رفت و در شب چهارشنبه به خاک سپرده شد.(۴) عایشه می گوید: «مَا عَلِمْنَا بِدَفْنِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) حَتَّی سَمِعْنَا صَوْتَ الْمَسَاحِی فِی جَوْفِ لَیلَةِ الْأَرْبِعَاءِ» به خدا قسم ما از دفن پیامبر اکرم(ص) با خبر نشدیم تا اینکه صدای بیل و کلنگ را در شب چهارشنبه از حجره آن حضرت(ع) شنیدیم.(۵) و علت این را ابن ابی الحدید معتزلی می نویسد: «لِیثبِتَ عِندَ النَّاسِ أَنَّ الدُّنیا شَغَلَتهُم عَن نَبِیهِم ثَلَاثَةَ أَیامِِ حَتَی أَمَرَهُ إلَی مَا تَرَون وَ قَد کانَ یتَطَلَّبُ الحَیلَةَ فِی تَهجِینَ أَمرِ أَبِی بَکرِِ حَیثُ وَقَعَ فِی مَا وَقَعَ بِکلِّ طَرِیقِِ وَ یتَعَلَّقُ بِأَدنَی سَبَبِِ مِن أُمُورِِ کانَ یعتَمِدُهَا» باید گفت علی(ع) بدین خاطر بدن رسول اکرم(ص) را تا سه روز دفن ننمود، تا به مردم بفهماند که دنیا آن چنان اهل سقیفه را به خود مشغول نموده بود، که تا سه روز حتی سراغ بدن رسول اکرم(ص) را نگرفتند! چرا که علی(ع) پس از جریان سقیفه برای رسوا کردن هیات حاکمه از هر راهی که می توانست کوتاهی نکرد.(۶)

2 برگزاری سقیفه بنی ساعده و بیعت گرفتن از مردم مدینه برای خلافت ابوبکر بن ابی قحافه: در حالی که هنوز بدن مطهر حضرت رسول اکرم(ص) دفن نشده بود، که غاصبین خلافت در صدد فتنه برآمدند. بعد از رحلت رسول اکرم(ص) مردم سه دسته شدند ۱)گروهی در منزل امام علی(ع) که مشغول آماده سازی مقدمات تشییع رسول اکرم(ص) بود، تجمع کردند. ۲)مهاجرین در مسجد به رهبری ابوبکر بن ابی قحافه تجمع کردند. ۳)انصار در سقیفه بنی ساعده به رهبری سعد بن عباده رئیس قبیله خزرج تجمع کردند. [سقیفه بنی ساعده جایگاه و ایوانی سرپوشیده و دارای سقف در مدینه بود، که مربوط به قبیله بنی ساعده بوده و مردمان در مشاوراتشان در آن گرد می آمدند.] پس بدین ترتیب؛ مدعیان خلافت سه نفر بودند امیرالمومنین امام علی(ع)! ابوبکر بن ابی قحافه و سعد بن عباده! اهل مسجد بعد از مطلع شدن از تجمع مردم در سقیفه، سریعا خود را به سقیفه رساندند و با آنان به مذاکره نشستند، هر دو گروه مدعی برتری خود بودند و به نوعی خود را می ستودند و خویش را لایق خلافت می دیدند و همه واقعه غدیر را از یاد برده بودند. مهاجرین مدعی بودند که خلیفه باید از مهاجرین مکه باشد، چون رسول اکرم(ص) خود از مهاجرین بوده و چون قریش بوده، پس غیر قریش بر قریش نمی تواند حکومت کند! اما انصار مدعی بودند که آن زمان که مردم مکه رسول اکرم(ص) را راندند، این انصار بود که حضرت(ص) را حمایت کرد، پس انصار به این سِمَت خلافت لایق ترند تا مهاجرین! تا اینکه شخصی گفت که دو امیر برای خلافت انتخاب گردد! یک امیر از مهاجر و امیری از انصار! مهاجرین گفتند که دو شمشیر در یک غلاف نگنجد. پس هیاهو بالا گرفت تا اینکه در این میان، عمر از ابوبکر خواست که دستش را جلو بیاورد، تا با او بیعت کنند و ابوبکر چنین کرد و عمر با او بیعت نمود. به دنبال او سایر مهاجرین و انصار نیز با ابوبکر بیعت نمودند. سقیفه کاملاً به نفع ابوبکر تمام شد و کسی در این میان به سعد بن عباده اعتنایی نکرد و همگی به سمت مسجد برای ادامه بیعت روانه شدند. ابوبکر بن ابی قحافه بر فراز منبر نشست و مردم با او بیعت می کردند.(7) سلیم بن قیس هلالی نقل می کند: بعد از شهادت حضرت رسول اکرم(ص)، امام علی(ع) در حال آماده سازی مقدمات غسل و تکفین و تدفین رسول اکرم(ص) بود که سلمان فارسی خبر آورد که، ای علی(ع)! مردم در مسجدالنبی(ص) جمع شده و ابوبکر از آنان به عنوان خلیفه ی رسول خدا(ص) بیعت می گیرد! امام علی(ع) فرمود: «هَلْ تَدْرِی أَوَّلَ مَنْ بَایعَهُ عَلَی مِنْبَرِ رَسُولِ اَللَّهِ(ص)؟» ای سلمان! هیچ می دانی نخستین کسی که بر منبر رسول اکرم(ص) با او بیعت کرد، چه کسی بود؟ . سلمان گفت: «لاَ! وَ لَکنِّی رَأَیتُ شَیخاً کبِیراً مُتَوَکئاً عَلَی عَصَاهُ بَینَ عَینَیهِ سَجَّادَةٌ شَدِیدُ اَلتَّشْمِیرِ صَعِدَ إِلَیهِ أَوَّلَ مَنْ صَعِدَ وَ هُوَ یبْکی وَ یقُولُ: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی لَمْ یمِتْنِی مِنَ اَلدُّنْیا حَتَّی رَأَیتُک فِی هَذَا اَلْمَکانِ، اُبْسُطْ یدَک فَبَسَطَ یدَهُ فَبَایعَهُ، ثُمَّ نَزَلَ فَخَرَجَ مِنَ اَلْمَسْجِدِ» نه! ولی پیری کهنسال را دیدم که بر عصای خویش تکیه زده بود و میان دو دیده اش اثر سجده زیادی بود و او نخستین کسی بود که از پله منبر بالا رفت؛ در حالی که می گریست و می گفت: ستایش خدایی را که مرا از دنیا نبرد تا تو را در این جایگاه ببینم، دستت را باز کن! ابوبکر دستش را باز کرد و پیرمرد با او بیعت نمود و سپس از منبر پایین آمد و از مسجد بیرون رفت. امام علی(ع) فرمود: «هَلْ تَدْرِی مَنْ هُوَ؟» آیا شناختی او چه کسی بود؟ سلمان گفت: «لاَ! وَلَقَدْ سَاءَتْنِی مَقَالَتُهُ کأَنَّهُ شَامِتٌ بِمَوْتِ اَلنَّبِی(ص)!» نه! ولی از کلامش بدم آمد؛ زیرا گویی از مرگ پیامبر(ص) خوشحالی می کرد. امام(ع) فرمود: «ذَاک إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اَللَّهُ» او ابلیس بود.(7)

3 - وارد عمل شدن قبیله بنی اسلم به نفع ابوبکر: قبیله بنی اسلم عشیره ای بودند که هر ساله برای تهیه آذوقه به مدینه می آمدند. از طرفی هم بنی اسلم دشمنی دیرینه با انصار داشتند. شیخ مفید می نویسد: در آن زمان، صحرانشینانِ عرب برای خرید خوار وبار، به صورت قبیله ای، به شهر می آمدند؛ چون صحرا نا امن بود و اگر تعداد کمی از آنان می آمدند، بارشان را می گرفتند و خودشان را می کشتند. لذا افراد قبیله، همه با هم، برای خرید خواروبار حرکت می کردند. مردان قبیله اسلم از صحرا به مدینه آمده بودند تا آذوقه تهیه کنند. در آن زمان که وارد مدینه شدند، بیعت با ابوبکر در سقیفه انجام شده بود. عمر و بقیه به آنان گفتند: بیایید کمک کنید برای خلیفه پیامبر اکرم(ص) بیعت بگیریم، آن وقت ما هم خوار وبار رایگان به شما می دهیم. آنها خوشحال شدند و اول خودشان ریختند و بیعت کردند، و بعد دار و دسته ابوبکر شدند؛ دامن های عربی خود را به کمر زدند و کوچه های مدینه را پُر کردند. به هر جا می رسیدند، در بازار، کوچه، و.. هر کس را که می دیدند برای بیعت با ابوبکر می آوردند. بدین ترتیب، ابوبکر به کمک قبیله اسلم خلیفه شد.(8) طبری در تاریخ خود می نویسد «وَ أَقبَلَت أَسلَمُ بِجَمَاعَتِهَا حَتَّی تَضَایَقَت بِهِم السَکَکُ فَبَایَعُوهُ! فَکَانَ عمرُ یَقُولُ: مَا هُوَ إِلَّا أَن رَأَیتُ أَسلَمَ فَأَیقَنَت بِالنَصرِ» قبیله اسلم همگی در مدینه گرد آمدند تا با ابوبکر بیعت کنند، آن قدر جمعیت زیاد بود که حتی بازارها نیز گنجایش ایشان را نداشت. عمر در این هنگام می گفت: قبیله اسلم را که دیدم یقین به پیروزی پیدا کردم.(9) بدین ترتیب ابوبکر خلیفه شد و اکثریت مسلمانان با وی بیعت کردند، اما در این میان ابوبکر نیاز به شرعی کردن بیعت خود را دارد که این مهم فقط با بیعت کردن امام علی(ع) و همراهان وی از قبیل سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و زییر و ابن عباس و..عملی می شد. پس باید برای بیعت علی(ع) را هم به مسجد بخوانند. ابن ابی الحدید معتزلی درباره نقش قبیله اسلم می گوید: «قَد بُویِعَ أَبُوبَکرِِ فَلَم أَلبَث وَ إِذَاً أنَا بِأَبِی بَکرِِ قَد أَقبَلَ وَ مَعَهُ عُمَرُ وَ أَبُوعُبَیدَةِِ وَ جَمَاعَةُ مِن أَصحَابِ السَّقِیفَةِ وَ هُم مُحتَجِزُونَ بِالأَزَرِ الصَنعَانِیَّةِ لَایَمُرُّونَ بِأَحَدِِ إِلَّا خَبطَوَهِِ وَ قَدَّمُوهُ فَمَدُّوا یَدَهُ فَمَسَحُوهَا عَلَی یَدِ أَبِی بَکرِِ یُبَایِعُهُ شَاءَ ذَلِکَ» پس از سقیفه أبوبکر و عمر و ابوعبیده جراح و گروهی چماق به دست را دیدم که ژست حمله و تهاجم بخود گرفته و به هر کس می رسیدند وی را کتک می زدند و به زور دست او را گرفته، بعنوان بیعت، چه بخواهد و چه نخواهد، بر روی دست ابوبکر می کشیدند.(10)

4 - مرحله اول و دوم اتمام حجت امام علی (ع) با مردم مدینه مرحله اول: قبل از دفن حضرت رسول اکرم(ص) امام علی(ع) در اولین اقدام در همان شب غصب خلافت، هنوز جنازه مطهر رسول اکرم(ص) دفن نشده بود، که مرکبی را آماده کردند، و حضرت فاطمه(س) سوار بر مرکب و دست امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را گرفته بود و به در خانه تمامی مهاجر و انصار رفت و حق خود را یاد آوری نمود و پیمان گرفت که همگی فردا صبح برای بیعت با علی(ع) در مسجد جمع شوند، ولی صبح فردا بجز چهار نفر (سلمان، ابوذر، مقداد، زبیر) کس دیگری نمی آمد. امام علی (ع) این کار را سه شب تکرار کرد. در منابع آمده است که؛ «خَرَجَ عَلِیٌّ(ع) [لَیْلًا] یَحْمِلُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) عَلَی دَابَّةٍ [عَلَی حِمَارٍ] لَیْلًا یَدُورُ فِی مَجَالِسِ الْأَنْصَارِ تَسْأَلُهُمُ النُّصْرَةَ [وَالْمَعُونَةَ]» امام علی(ع) شبانه به همراه فاطمه زهرا(س) در حالی که او را بر استری سوار می کرد، خانه ی مهاجر و انصار را به گردش در می آورد، تا از آنان درخواست یاری کند. آنان در جواب به دختر پیامبر اکرم(ص) می گفتند: یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ(ص)! قَدْ مَضَتْ بَیْعَتُنَا لِهَذَا الرَّجُلِ وَ لَوْ أَنَّ زَوْجَکِ وَ ابْنُ عَمِّکِ سَبَقَ إِلَیْنَا أَبَابَکْرٍ مَا عَدَلْنَا بِهِ» ای دختر رسول خدا(ص)! ما با ابوبکر بیعت کردیم و اگر شوهرت در این امر، سبقت می گرفت، ما از ابوبکر روی گردان می شدیم و با او بیعت می کردیم.(11) مرحله دوم: بعد از دفن حضرت رسول اکرم(ص) امام علی(ع) دوباره مثل حالت قبل، شبانه اقدام به رفتن در خانه مهاجر و انصار کرد، که مانند سابق فقط همان چهار نفر به ندای امام(ع) لبیک گفتند. امام علی(ع) خود در این باره می فرماید: «وَ حَمَلْتُ فَاطِمَهَ(س) وَأَخَذْتُ بِیَدِ ابْنَیَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ(ع)» من فاطمه(س) را با خود می بردم در حالی که دو دست حسن و حسین را نیز می گرفتم و آنان را با خود همراه می کردیم.(12) حضرت رسول اکرم(ص) در زمان حیات خود، به امام علی(ع) فرموده بود إِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ وَجَاهِدْهُمْ وَإِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَاکْفُفْ یَدَکَ وَاحْقِنْ دَمَکَ حَتَّی تَجِدَ عَلَی إِقَامَهِ الدِّینِ وَکِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّتِی أَعْوَاناً» اگر یارانی یافتی با آنان جهاد کن و اگر نیافتی دست نگهدار و خون خویش حفظ کن تا که برای برپایی دین و کتاب خدا و سنت من یارانی بیابی.(13) حضرت(ع) خود در این رابطه می فرماید: «فَفَعَلْتُ ثُمَّ فَلَمْ أَدَعْ أَحَداً مِنْ أَهْلِ بَدْرٍ وَأَهْلِ السَّابِقَهِ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ إِلَّا نَاشَدْتُهُمُ اللَّهَ فِی حَقِّی وَدَعَوْتُهُمْ إِلَی نُصْرَتِی فَلَمْ یَسْتَجِبْ لِی مِنْ جَمِیعِ النَّاسِ إِلَّا أَرْبَعَهُ رَهْطٍ سَلْمَانُ وَأَبُو ذَرٍّ وَالْمِقْدَادُ وَالزُّبَیْرُ وَلَمْ یَکُنْ مَعِی أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی أَصُولُ بِهِ وَلَا أَقْوَی بِهِ» پس چنین کرد و به خانه یکایک مجاهدان بدر و پیشگامان در اسلام از مهاجران و انصار رفتم و آنان را درباره حقّم به خدا سوگند دادم و آنان را به یاری خویش فراخواندم، از همه آنان تنها چهار نفر به دعوتم پاسخ دادند: سلمان، ابوذر، مقداد، و زبیر واز خاندانم نیز کسی نبود تا از من پشتیبانی کند.(14) امام علی(ع) این کار را متوالی تکرار کرد، ولی جز این چهار نفر کس دیگری نمی آمد. حضرت زهرا(س) خطاب به مهاجر و انصار فرمود: «یا مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ انْصُرُوا الله! فَإِنِّی ابْنَةُ نَبِیکمْ وَ قَدْ بَایعْتُمْ رَسُولَ الله(ص) یوْمَ بَایعْتُمُوهُ أَنْ تَمْنَعُوهُ وَ ذُرِّیتَهُ مِمَّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ أَنْفُسَکمْ وَ ذَرَارِیکمْ فَفُوا لِرَسُولِ الله(ص) بِبَیعَتِکمْ» ای مهاجران و ای انصار! خدا را یاری کنید. من دختر پیامبر شما هستم. شما در روزی که با رسول خدا(ص) بیعت کردید، متهعد شدید که از آن چیزی که خود و فرزندانتان را حفظ می کنید. او و فرزندانش را نیز محافظت کنید. پس حالا به بیعتتان با رسول خدا(ص) عمل نمایید.(15) امام علی(ع) با این کار حجت را با همه تمام کرد. حتی حضرت(ع) بعدها در جمله ای فرمودند «أَمَا وَ اللَّهِ مَا أَلُومُ نَفْسِی فِی جِهَادِکمْ وَ لَوْ کنْتُ اسْتَمْکنْتُ مِنَ الْأَرْبَعِینَ رَجُلًا لَفَرَّقْتُ جَمَاعَتَکمْ وَ لَکنْ لَعَنَ اللَّهُ أَقْوَاماً بَایعُونِی ثُمَّ خَذَلُونِی» به خدا قسم! من از جنگ با شما از جان خود نمی ترسم، ولی اگر چهل نفر یاور داشتم، حق خود را از شما می ستاندم.(1۶)

5 - تهدید اول برای بیعت اجباری امام علی(ع) با ابوبکر امام علی(ع) بعد از این جریان، در منزل خویش، مشغول جمع آوری قرآن شد که به نقل شیخ کلینی هفت روز طول کشید. شیخ کلینی می نویسد: «أَنَّ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ(عَ) خَطَبَ اَلنَّاسَ بِالْمَدِینَةِ بَعْدَ سَبْعَةِ أَیامٍ مِنْ وَفَاةِ رَسُولِ اَللَّهِ (ص) وَ ذَلِک حِینَ فَرَغَ مِنْ جَمْعِ اَلْقُرْآنِ وَ تَأْلِیفِهِ» امام علی(ع) بعد از هفت روز از گذشت شهادت حضرت رسول اکرم(ص) با مردم مدینه خطبه خواندند و این در حالی بود که از جمع آوری و تالیف قرآن فارغ شده بود.(17) و به نقل شیخ صدوق نُه روز طول کشید. شیخ صدوق می نویسد: «قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ(ع) فِی خُطْبَةٍ خَطَبَهَا بَعْدَ مَوْتِ اَلنَّبِی(ص) بِتِسْعَةِ أَیامٍ وَ ذَلِک حِینَ فَرَغَ مِنْ جَمْعِ اَلْقُرْآنِ» امام علی(ع) بعد از نُه روز پس از گذشت شهادت حضرت رسول اکرم(ص) با مردم مدینه خطبه خواندند و این در حالی بود که از جمع آوری قرآن فارغ شده بود.(18) به هر حال طی این مدت، عمر بن خطاب از سوی ابوبکر بر در خانه امام علی(ع) آمد و امام(ع) و یارانش را برای بیعت با ابوبکر فرا خواند. و از حضرت(ع) خواست که به تحصّن خود پایان دهد و بیعت نماید، که در غیر این صورت تهدید به آتش زدن خانه به همراه ساکنانش کرد! امام(ع) فرمود: «أَقْسَمْتُ لاَ أَضَعُ رِدَائِی عَنْ ظَهْرِی حَتَّی أَجْمَعَ مَا بَینَ اَللَّوْحَینِ فَمَا وَضَعْتُ رِدَائِی عَنْ ظَهْرِی حَتَّی جَمَعْتُ اَلْقُرْآنَ» قسم یاد کردم که ردا بر دوش نگیرم تا وقتی که قرآن را جمع آوری کنم و ردا برنگرفتم تا قرآن را جمع آوری نمودم.(19) و در روایتی دیگر؛ امام علی(ع) فرمود: «کنْتُ عَزَمْتُ أَنْ لا أَخْرُجَ مِنْ مَنْزِلِی حَتَّی أَجْمَعَ الْقُرْآنَ» من تصمیم گرفته ام که از منزلم خارج نشوم، مگر بعد از زمانی که جمع آوری قرآن را تمام کرده باشم.(20) سپس عمر بازگشت تا جمع آوری قرآن به اتمام برسد.

6 اتمام جمع آوری قرآن توسط امام علی (ع) و عرضه آن به مردم ابن ابی الحدید معتزلی می نویسد: همه اتفاق دارند که علی بن ابی طالب(ع) قرآن را در زمان رسول خدا(ص) حفظ می کرد و غیر از او کسی قرآن را حفظ نمی کرد و او اول کسی است که قرآن را جمع آوری کرد.(21) امام علی(ع) پس از هفت روز کار جمع آوری قرآن را به اتمام رساند و پس از اتمام مصحف، آن را مهر کرد. ابن شهر آشوب می نویسد: «أَنَّهُ آلَی أَنْ لاَ یضَعَ رِدَاءَهُ عَلَی عَاتِقِهِ إِلاَّ لِلصَّلاَةِ حَتَّی یؤَلِّفَ اَلْقُرْآنَ وَ یجْمَعَهُ فَانْقَطَعَ عَنْهُمْ مُدَّةً إِلَی أَنْ جَمَعَهُ ثُمَّ خَرَجَ إِلَیهِمْ بِهِ فِی إِزَارٍ یحْمِلُهُ وَ هُمْ مُجْتَمِعُونَ فِی اَلْمَسْجِدِ» امام علی(ع) رداء بر دوش ننهاد مگر برای اقامه نماز تا اینکه قرآن تالیف و جمع آوری شد. پس بعد از اینکه حضرت(ع) برای مدتی، رابطه اش با مردم مدینه قطع شده بود، از منزل به سوی مسجد و اجتماع مردم روانه شد، در حالی که قرآن را در پارچه ای پیچیده بود. هنگام ورود به مسجد، حضرت(ع) آن را به مردم عرضه کرد و مردم را برای عمل به آن دعوت نمود و خطاب به آنان فرمود: پس از درگذشت حضرت رسول اکرم(ص) به جمع آوری قرآن مشغول شدم، تا اینکه آن را در یک جا جمع آوردم، خداوند آیه ای از قرآن بر پیامبرش نازل نکرده، مگر آنکه من آن را گرد آورده ام و آیه ای از قرآن نیست مگر آنکه رسول اکرم(ص) بر من قرائت کرد و تأویل آن را به من آموخت، فردا نگوئید که ما از چنین امری غافل بودیم. در این هنگام عمر بن خطاب بلند شد و گفت: «إِنْ یکنْ عِنْدَک قُرْآنٌ فَعِنْدَنَا مِثْلُهُ فَلاَ حَاجَةَ لَنَا فِیهِ» اگر نزد تو قرآن هست، بدان که نزد ماهم قرآنی مثل آن هست و ما نیازی به قرآن تو نداریم. امام علی(ع) فرمودند: قسم به خدا که از این پس، هرگز آن را نخواهید دید.(22) و بعضی بر این عقیده اند و روایات هم به این مطلب اشاره دارد که آن مصحف به عنوان میراثی نزد امامان است و از امامی به امام دیگر می رسد. آنگاه داخل خانه خود شد و کسی مصحف را پس از آن زمان ندید.

7 از سر گیری اجبار بر أخذ بیعت از امام علی (ع) بعد از پایان یافتن کار تنظیم و جمع آوری قرآن توسط امام علی(ع)، ابوبکر بعد از مدت کوتاهی که از شهادت رسول اکرم(ص) کسی را برای سه مرتبه نزد امام(ع) فرستاد و او را به بیعت با خود فراخواند. امیر المومنین(ع) هر سه مرتبه را شخصا خود بر در خانه آمد و به آنان جواب رد داد و ولایت را مختص خود اعلام کرد. غاصبان خلافت بعد از شنیدن جواب امام(ع) آن روزها را سکوت و اقدامی نکردند.(23) از بهانه های اصحاب سقیفه برای اینکه بتوانند خلافت را از امام علی(ع) غصب کنند، جوان بودن امام علی(ع) بود که نقل است؛ ابوعبیده بن جراح که یکی از گردانندگان سقیفه وطرفدار خلافت ابوبکر بود، برای قانع کردن حضرت علی(ع) برای بیعت با ابوبکر و صرف نظر از خلافت، خطاب به امام(ع) گفت: «اِنَّکَ حَدِیثُ السِّنِّ وَ هَؤُلَاءِ مَشِیخَةُ قَومِکَ لَیسَ لَکَ مِثلَ تَجرِبَتِهِم وَ مَعرِفَتِهِم بِالأُمُورِ» تو جوانی و آنان پیران و سالخوردگان قوم تو هستند و تو فاقد تجربه و آگاهی نسبت به امور مسلمین هستی، در حالی که اینان نسبت به این امور آگاه و با تجربه هستند.(24) همین توجیه را خلیفه دوم در گفتگو با ابن عباس ذکر کرد و از مسئله جوان بودن امام علی(ع) استفاده کرد و مردم را برای بیعت با ابوبکر شوراند. در حالی که حضرت علی(ع) در آن زمان ۳۳ سال داشت.

8- غصب فدک مقارن با طرح مسئله بیعت اجباری، مأمورین ابوبکر به دستور مستقیم وی فدک را به اشغال خود درآوردند، و کار گذار حضرت فاطمه(س) را از آنجا اخراج و ملک آن را غصب کردند ودرآمد حاصل از آن را مختص خود قرار دادند. آنان به سند فدک و شهادت گواهان اعتنایی نکردند. سرزمین فدک، یکی از دهکده های آباد و حاصل خیز نزدیک شرق خیبر است و تا مدینه ۱۶۵ کیلومتر فاصله داشت. درسال هفتم هجری، قلعه های خیبر، یکی پس از دیگری فتح شدند و قدرت مرکزی یهود در هم شکست. ساکنان فدک تسلیم شدند، و در برابر رسول اکرم(ص) متعهد شدند که نیمی از زمین ها و باغ های خود را به آن حضرت(ص) واگذار کنند و نیمی دیگر را برای خود نگه دارند. افزون بر این، آن ها کشاورزی سهم رسول اکرم(ص) را هم بر عهده گرفتند؛ تا در برابرش مزدی دریافت کنند.(25) طبق فقه اسلام ناب، سرزمین هایی که بدون هجوم نظامی، و با صلح به دست مسلمانان می افتاد، به شخص رسول خدا(ص) تعلق می گرفت و مسلمانان در آن هیچ حقی نداشتند. فدک نیز این گونه به دست مسلمانان افتاد، و به گفته مورخ بزرگ، طبری که می گوید طبری می نویسد «کانَتْ فَدَک خَالِصَةً لِرَسُولِ اللهِ(ص) لأَنَّهُمْ لَمْ یجْلِبُوا عَلَیهَا بِخَیلٍ وَلا رِکابٍ» فدک ملک خالص رسول اکرم(ص) بود؛ زیرا مسلمانان آن را با سواره نظام و پیاده نظام نگشودند.(26) وقتی آیه ی؛ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» حق خویشاوند را بده!(27) نازل شد، رسول اکرم(ص) دخترش فاطمه(س) را فرا خواند و فدک را به او بخشید. حضرت رسول اکرم فرمود: «خَطَّ جَبْرَئِیلُ لِی فَدَکاً بِجَنَاحِهِ وَ حَدَّ لِی حُدُودَهَا» جبرائیل با بالهایش فدک را برای من به امضاء درآورد و حدود و مرز آن را مشخص کرد.(28) از سال هفتم تا سال یازدهم فدک در دست حضرت فاطمه(س) بود، تا اینکه در سال یازدهم، مقارن با طرح مسئله بیعت اجباری در روز دهم از رحلت پیامبر(ص)، مأمورین ابوبکر به دستور مستقیم او، فدک را به اشغال خود درآوردند، و کار گذار حضرت فاطمه(س) را از آنجا اخراج و ملک آن را غصب کردند و درآمد حاصل از آن را مختص خود قرار دادند. مهمترین هدف آنان، از این کار محدودسازی اهل بیت(ع) بود. آن حضرت(س) برای پس گرفتن فدک کوشید؛ ولی دستگاه خلافت، از این کار سرباز زد. مرحوم طبرسی می نویسد: حضرت فاطمه(س) نزد ابوبکر رفت و به او فرمود: چرا نماینده ی مرا از فدک اخراج نمودی؟ در حالی که رسول اکرم(ص) آن را به امر خداوند به من بخشید و پیامبر(ص) در حین بخشیدن آن، علی(ع) و ام ایمن را شاهد قرارداد. ابوبکر گفتشاهدانت را حاضر کن! سپس امیرالمؤمنین(ع) و ام ایمن برای شهادت دادن حاضر شدند. عمر خطاب به ام ایمن گفت: «أَنْتِ اِمْرَأَةٌ وَ لاَ نُجِیزُ شَهَادَةَ اِمْرَأَةٍ وَحْدَهَا وَ أَمَّا عَلِی(ع) فَیجُرُّ إِلَی نَفْسِهِ» تو زنی و شهادت زن به تنهایی منجز نیست و علی نیز همسر اوست! و به نفع فاطمه(س) شهادت خواهد داد. سپس امام علی(ع) فرمودای ابوبکر و عمر! اگر من اموال مسلمانان را که در دستشان و تحت تصرفشان است، ادعا کنم که مال من است، شما از من دلیل می خواهید یا از مسلمانان؟ عمر با حال غضب گفتاین غنیمت مسلمانان و زمین آنان است که در دست فاطمه(س) است و محصول آن را مصرف می کند. در اینجا اصحاب سقیفه احساس کردند از آنجایی که فدک حکم پشتوانه مالی برای اهل بیت را دارد، از طرفی هم نمی توانستند آیه قرآن را انکار کنند، پس اول متوسل شدند به اینکه این ملک رسول اکرم(ص) بوده و ایشان آن را هبه نکرده و دیدند اگر این ملک ارث رسول اکرم(ص) باشد، چون زوجات از زمین مزروعی ارث نمی برند، باز هم به حضرت فاطمه(س) می رسد، پس حدیثی از پیامبر(ص) جعل کردند! پس ابوبکر گفتعمر و عایشه براین شاهدند که رسول اکرم(ص) فرمود «نَحنُ مَعاشِرَ الاَنبِیاءِ لا نُوَرِّثُ وَ ما تَرَکناهُ صَدَقَةٌ» ما گروه انبیا چیزی را به ارث نمی گذاریم و آنچه از ما باقی بماند صدقه است. پس فدک نه ارث است و نه هبه ای از جانب رسول اکرم(ص)! بلکه غنیمت جنگی است که برای مسلمین می باشد! حضرت فاطمه(س) فرمود: «هَذَا أَوَّلُ شَهَادَةِ زُورٍ شَهِدَا بِهَا فِی اَلْإِسْلاَمِ» این اولین شهادت ناحقی است که به آن شهادت می دهید. سپس فرمود «یابْنَ اَبی قُحافَةَ! اَفی کتابِ اللَّهِ اَن تَرِثُ اَباک وَ لا اَرِثُ اَبی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیئاً فَرِیاً» ای پسر ابی قحافه! آیا در قرآن آمده که تو از پدرت ارث ببری ولی من از پدرم ارث نبرم؟ همانا یک سخن دروغ را نسبت دادی! (اشاره به حدیث جعلی) و باز فرمودچگونه است که هرگاه تو درگذشتی، فرزندانت از تو ارث می برند، اما ما از رسول خدا(ص) ارث نمی بریم؟ بعد به آیاتی چون آیه «وَ وَرِثَ سُلَیمانُ دَاوُدَ«(29) اشاره کرد، که در آن ها از ارث پیامبران یاد شده، اشاره کرد. و ادعای او را مخالف با آیات صریح قرآن دانست. سپس فرمودآیا کسی نیست ما را یاری کند؟ شما بر حکومت خدا و رسول اکرم(ص)حمله برده اید و بدون هیچ دلیلی و حجتی آن را از خاندان رسول اکرم(ص) به خاندان دیگری برده اید. به زودی ظالمان خواهند دانست که به کجا باز می گردند. سپس امیرالمؤمنین(ع) به حضرت فاطمه(س) فرمود بازگرد تا خداوند بین ما حکم کند و هم او بهترین حکم کنندگان است. حضرت فاطمه(س) به حال غضب برخاست و فرمود «اَللَّهُمَّ! إِنَّهُمَا ظَلَمَا اِبْنَةَ مُحَمَّدٍ(ص) نَبِیک حَقَّهَا فَاشْدُدْ وَطْأَتَک عَلَیهِمَا ثُمَّ خَرَجَتْ» خدایا! این دو به حق دختر پیامبرت(ص) ظلم کردند. خدایا به شدت اینان را مأخوذ فرما. سپس حضرت فاطمه(س)محزون و گریان از نزد آنان بیرون آمد.(30)

ابن ابی الحدید معتزلی می نویسد: از استادم علی بن فارقی پرسیدم: آیا فاطمه(س) در ادعای خود (درباره بازپس گیری فدک) راستگو بوده است؟ ابن فارقی جواب داد: بلی! گفتم: خلیفه می دانست که او زنی راستگو است؟ ابن فارقی گفت: بلی! گفتم: چرا خلیفه حق مسلم او را در اختیارش نگذاشت؟ استاد تبسمی کرد و با کلام لطیف و زیبا و طنزگونه ای، در حالی که هرگز عادت به شوخی نداشت، گفت: «لَوْ اَعْطاها الْیَوْمَ فَدَکاً بِمُجَرَّدِ دَعْواها لَجایَتْ اِلَیْهِ غَداً وَ ادَّعَتْ لِزَوْجِهَا الْخِلافَهَ وَ زَحْزَحَتْهُ مِنْ مَکانِهِ، وَ لَمْ یُمْکِنُهُ الاِعْتِذارُ وَ الْمُدافِعَهُ بِشَیْ لاِنَّهُ یَکُونُ قَدْ اَسْجَلَ عَلی نَفْسِهِ بِاَنَّها صادِقَهٌ فِیما تَدَّعِیهِ، کائِناً ما کانَ، مِن غَیْرِ حاجَه اِلی بَیِّنَه!» اگر ابوبکر آن روز فدک را به مجرد ادعای حضرت فاطمه(س) به او می داد، فردا مجدد زهرا(س) به سراغش می آمد و ادعای خلافت برای همسرش می کرد! و وی را از مقامش کنار می زد و او هیچ گونه عذر و دفاعی از خود نداشت، زیرا با دادن فدک پذیرفته بود که حضرت فاطمه(س) هر چه را ادعا کند راست می گوید، و نیازی به بیّنه و گواه ندارد. سپس ابن ابی الحدید می گوید: این یک واقعیت است، هر چند استادم آن را به عنوان مزاح مطرح کرد.(31)

9 آخرین اتمام حجت امام علی(ع) با مردم مدینه امام علی(ع) آخرین اتمام حجت خویش را با مردم بی وفای مدینه انجام داد. پس مانند سابق اقدام نمود، اما نتیجه ای همچون دفعات قبل داشت و باز همان چهار نفر آمادگی خود را اعلام کردند. علامه مجلسی می نویسد: امام علی(ع) فرمود «..أَتَانِی أَرْبَعُونَ رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ فَبَایعُونِی فَأَمَرْتُهُمْ أَنْ یصْبِحُوا عِنْدَ بَابِی مُحَلِّقِینَ رُءُوسَهُمْ عَلَیهِمُ السِّلَاحُ فَمَا وَفَی لِی وَلَا صَدَقَنِی مِنْهُمْ أَحَدٌ غَیرُ أَرْبَعَةٍ سَلْمَانَ وَأبُوذَرٍّ وَالْمِقْدَادِ وَالزُّبَیرِ» هنگامی که با ابوبکر بیعت شد، چهل نفر از مهاجرین و انصار به نزد من آمدند و با من بیعت کردند و زبیر در میان ایشان بود. به آن ها دستور دادم که فردا صبح با سری تراشیده همراه با سلاح درب خانه من جمع شوند؛ کسی از ایشان به وعده خود برای من وفا نکرد و کسی از ایشان مرا تصدیق نکرد؛ مگر چهار نفر؛ سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر!(32)

10- طلب یاری حضرت زهرا از مردم مدینه به همراه امام علی (ع) شیخ مفید می نویسد: «حَمَلَهَا عَلِی عَلَی أَتَانٍ عَلَیهِ کسَاءٌ لَهُ خَمْلٌ فَدَارَ بِهَا أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فِی بُیوتِ اَلْمُهَاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصَارِ وَ اَلْحَسَنِ(ع) وَ اَلْحُسَینِ(ع) مَعَهَا» امام علی(ع) حضرت فاطمه(س) را بر مرکبی سوار می کرد و چهل روز آن حضرت(س) را بر در خانه مهاجران و انصار می برد. حتی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را نیز همراهش بودند. حضرت فاطمه(س) خطاب به آنان می فرمود: «یا مَعْشَرَ اَلْمُهَاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصَارِ اُنْصُرُوا اَللَّهَ فَإِنِّی اِبْنَةُ نَبِیکمْ وَ قَدْ بَایعْتُمْ رَسُولَ اَللَّهِ(ص) یوْمَ بَایعْتُمُوهُ أَنْ تَمْنَعُوهُ وَ ذُرِّیتَهُ مِمَّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ أَنْفُسَکمْ وَ ذَرَارِیکمْ فَفُوا لِرَسُولِ اَللَّهِ(ص) بِبَیعَتِکمْ قَالَ فَمَا أَعَانَهَا أَحَدٌ وَ لاَ أَجَابَهَا وَ لاَ نَصَرَهَا» ای مهاجران و ای انصار! خدا را یاری کنید. من دختر پیامبر شما هستم. شما در روزی که با رسول خدا(ص) بیعت کردید، متهعد شدید که از آن چیزی که خود و فرزندانتان را حفظ می کنید او و فرزندانش را نیز محافظت کنید. پس حال به بیعتتان با رسول خدا عمل نمایید. اما هیچ کدام از آنان او را یاری نکرد و پاسخ او را نداد و یاری اش نکرد.(33) حضرت فاطمه(س) برای در خواست یاری نزد معاذ بن جبل رفت. حضرت(س) به او فرمود: «یا مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ! إِنِّی قَدْ جِئْتُک مُسْتَنْصِرَةً وَ قَدْ بَایعْتَ رَسُولَ اَللَّهِ(ص) عَلَی أَنْ تَنْصُرْهُ وَ ذُرِّیتَهُ وَ تَمْنَعَهُ مِمَّا تَمْنَعُ مِنْهُ نَفْسَک وَ ذُرِّیتَک وَ إِنَّ أَبَا بَکرٍ قَدْ غَصَبَنِی عَلَی فَدَک وَ أَخْرَجَ وَکیلِی مِنْهَا» ای معاذ بن جبل! من نزد تو آمدم و طلب یاری دارم تا به آنچه با رسول خدا(ص) بیعت کردی، ذریه اش را یاری نمایی! و آنچه از خود و فرزندانت دفع می کنی از آنان نیز دفع کنی! اکنون ابوبکر فدک را غصب کرده و نماینده مرا از آن اخراج نموده است. معاذ گفت: «فَمَعِی غَیرِی؟» آیا غیر از من کسی هست؟ حضرت(س) فرمود: «لاَ! مَا أَجَابَنِی أَحَدٌ!» نه! کسی مرا اجابت نکرد. معاذ گفت: «فَأَینَ أَبْلُغُ أَنَا مِنْ نُصْرَتِک؟ مَا یبْلُغُ مِنْ نُصْرَتِی أَنَا وَحْدِی!» من کجا توان یاری شما را دارم؟ من به تنهایی نمی توانم شما را یاری بدهم! حضرت(س) فرمود: «وَ اَللَّهِ لاَ أُکلِّمُک کلِمَةً حَتَّی أَجْتَمِعَ أَنَا وَ أَنْتَ عِنْدَ رَسُولِ اَللَّهِ(ص) ثُمَّ اِنْصَرَفَتْ» به خدا قسم! کلمه ای با تو حرف نمی زنم تا من و تو نزد رسول اکرم(ص) جمع شویم. سپس حضرت فاطمه(س) از نزد معاذ رفت.(34)

1 1 - تصمیم جدی اهل سقیفه بر اخذ بیعت اجباری از امام علی(ع) بلاذری می نویسد: «أَنَّ أَبَابَکرٍ أَرْسَلَ إِلَی عَلِی(ع) یرِیدُ الْبَیعَةَ، فَلَمْ یبَایعْ فَانصَرَفَ عُمَرُ» ابوبکر عمر را سراغ امیر المومنین(ع) فرستاد و او را برای بیعت فراخواند. این بار نیز حضرت(ع) شخصا بر در خانه آمد و به آنان پاسخ رد داد و عمر نیز بازگشت.(35)

12 - حضرت فاطمه(س) همچنان شبانه روز در فراق پدر می گریست: داغ شهادت حضرت رسول اکرم(س) چنان سنگین بود که حضرت(س) شبانه روز در فراق پدر گرامیشان می گریستند. در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است که؛ «اَلْبَکاءُونَ خَمْسَةٌ: آدَمُ(ع) وَ یعْقُوبُ(ع) وَ یوسُفُ(ع) وَ فَاطِمَةُ(س) بِنْتُ مُحَمَّدٍ(ص) وَ عَلِی بْنُ اَلْحُسَینِ(ع)» گریه کنندگان پنج نفرند: آدم(ع) و یعقوب(ع) و یوسف(ع) و حضرت فاطمه(س) وامام سجاد(ع)!(36) روزی بزرگان مدینه گرد آمدند و به حضور امیر المؤمنین(ع) رسیدند و گفتند: «یا أَبَا الْحَسَنِ(ع)! إِنَّ فَاطِمَةَ ع تَبْکی اللَّیلَ وَ النَّهَارَ فَلَا أَحَدٌ مِنَّا یتَهَنَّأُ بِالنَّوْمِ فِی اللَّیلِ عَلَی فُرُشِنَا وَ لَا بِالنَّهَارِ لَنَا قَرَارٌ عَلَی أَشْغَالِنَا وَ طَلَبِ مَعَایشِنَا وَ إِنَّا نُخْبِرُک أَنْ تَسْأَلَهَا إِمَّا أَنْ تَبْکی لَیلًا أَوْ نَهَاراً» ای اباالحسن(ع)! فاطمه(س) شب و روز گریه می کند، از این رو خواب شبانه در رختخواب، بر هیچ کدام ما گوارا نیست و به هنگام کار و طلبِ معیشتِ روزانه آرامش نداریم. از فاطمه بخواه یا شب گریه کند یا روز! امیر المؤمنین(ع) فرمود: مطلوب شما را انجام خواهم داد. پس امیرالمؤمنین(ع) به سوی خانه آمد و به حضور فاطمه (ع) رسید؛ در حالی که آن حضرت(س) از گریه آرام نمی گرفت و تسلیت دیگران او را سودی نمی رساند؛ امّا چون امیرالمؤمنین(ع) را دید، اندکی آرام گرفت. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: ای دختر پیامبر خدا(ص)! بزرگان مدینه از من درخواست کرده اند که از تو بخواهم یا شب گریه کنی یا روز! فاطمه زهراء(س) فرمود: «یا أَبَا الْحَسَنِ(ع)! مَا أَقَلَّ مَکثِی بَینَهُمْ وَ مَا أَقْرَبَ مَغِیبِی مِنْ بَینِ أَظْهُرِهِمْ فَوَ اللَّهِ لَا أَسْکتُ لَیلًا وَ لَا نَهَاراً أَوْ أَلْحَقَ بِأَبِی رَسُولِ اللَّهِ(ص)» ای اباالحسن! چه اندک است مدّت اقامت من بین این مردم و چه نزدیک است نهان شدن من از میان ایشان! به خدا سوگند! هرگز ساکت ننشینم تا این که به پدرم رسول خدا(ص) ملحق شوم. «ثُمَّ إِنَّهُ بَنَی لَهَا بَیْتاً فِی الْبَقِیعِ نَازِحاً عَنِ الْمَدِینَهِ یُسَمَّی بَیْتَ الْأَحْزَانِ، وَ کَانَتْ إِذَا أَصْبَحَتْ قَدَّمَتِ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ (ع) أَمَامَهَا، وَ خَرَجَتْ إِلَی الْبَقِیعِ بَاکِیَه فَلَا تَزَالُ بَیْنَ الْقُبُورِ بَاکِیَهً وَ سَاقَهَا بَیْنَ یَدَیْهِ» سپس امیرالمؤمنین(ع)، دور از مدینه، در بقیع برای فاطمه خانه ای ساخت که «بیت الأحزان« یعنی خانه ی غم ها نامیده شد. فاطمه (ع) صبحگاهان، حسن و حسین(ع) را پیش انداخته به سوی بقیع می شتافت و در بین قبرها گریه می کرد. وقتی شامگاهان می رسید امیرالمؤمنین(ع) به سراغش می آمد و او را به منزل باز می گرداند.(37)

منابع:

۱)المقنعه شیخ مفید، ص۴۵۶

۲)کشف الغمه اربلی، ج۱، ص۳۷۹

۳)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۵

۴)تاریخ طبری، ج۲، ص۴۵۵

۵)تاریخ الاسلام ذهبی، ج۱، ص۵۸۲

۶)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۳۷

6)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۶، صص۵_۱۰

7)کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۱۴۴

8)الجمل شیخ مفید، ص۴۳

9)تاریخ طبری، ج۲، ص۴۵۸

10)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۱۹

1۱)بحارالانوار مجلسی، ج۲۸، ص۳۵۵

12)کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۶۶۵

13)ارشاد القلوب دیلمی، ج۲، ص۳۹۵

14)تفسیر البرهان بحرانی، ج۳، ص۷۷۴

15)بحارالانوار مجلسی، ج۲۹، ص۱۹۱

16)الاحتجاج طبرسی، ج۱، ص۸۳

17)الکافی کلینی، ج۸، ص۱۸

18)امالی شیخ صدوق، ص۳۹۹

19)بحار الأنوار مجلسی، ج۴۰، ص۱۸۰

20)انساب الاشراف بلاذری، ج۱، ص۵۸۶

21)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۷

22)مناقب ابن شهر آشوب، ج۲، ص۴

23)کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۸۶۰

24)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۶، ص۱۲

25)معجم البلدان حموی، ج۴، ص۲۳۸

26)تاریخ طبری، ج۲، ص۳۰۳

27)سوره روم، آیه ۳۸

28)الاختصاص شیخ مفید، ص۱۸۳

29)سوره نمل، آیه ۱۶

30)الاحتجاج طبرسی، ج۱، ص۱۰۲

31)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۸۴

32)بحارالانوار مجلسی، ج۲۹، ص۴۷۱

33 و 34) الاختصاص شیخ مفید، ص۱۸۳

35)أنساب الاشراف بلاذری، ج۱، ص۵۸۶

36)بحارالانوار مجلسی، ج۱۲، ص۳۱۱

37)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۴


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص ، معصوم دوم حضرت علی ع ، معصوم سوم حضرت زهراس

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۳ | 10:34 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اَز غَدیرِ خُم ندایِ روح پروَر آیَدا

اَز غَدیرِ خُم ندایِ روح پروَر آیَدا - نغمه یِ مَن کُنتُ مَولاه اَز پیمبر آیَدا

گُفت اَی مردم هَر آنکو را مَنَم پیغامبر - بَعدِ مَن باشد عَلی او را اِمام و راهبَر

این علی که دَست او اَکنون بِه دَستانِ مَن است - بعد از این او بُلبُلِ باغ و گلستانِ مَن است

این بُوَد فَرمانِ یَزدان، نَی بُوَد فَرمانِ مَن - که پس از مَن، جانشینِ مَن بُوَد این بُوالحَسَن

جبرئیل آورده بر مَن، این پیامِ دِل پذیر - که پس از مَن، این علی، بر اُمَّتِ مَن شُد اَمیر

او امیرِ مؤمنان و هَم تَمامِ مُسلمین - آری آری بعدِ من باشَد مرا، او جانشین

بار اِلها دوست میدار، آنکه را یارِ عَلیست - دلبری کُن آنکه را کاو یارِ دِلدارِ علیست

بار اِلها دُشمنی کُن، هر که او را دُشمن است - دُشمنی بنمودنِ او، کارِ هَر اَهریمَن است

دینِ حَق اِمروز کامِل با وَلای مُرتضی است - چون بِجایِ پایِ من اِمروز، پایِ مُرتضی است

هان، مسلمانان، کُنون با مُرتضی بیعت کنید - دیگران را هَم برایِ بیعَتَش دعوت کنید

دَست بگذارید اَکنون بَر دُو دَستِ مُرتضی - چون یَدُالله است وَ دَست او بُوَد مُشکل گشا

قَول بَخ بَخ، اَندر آن وادی طَنین اَنداز شُد - باقری، جن و ملائِک با علی همراز شد

سروده شده توسط حجت الاسلام باقری پور عید غدیر تیر ۱۴۰۳

عَیدِ غَدیرِه - عَلی اَمیرِه

عَیدِ غَدیرِه - عَلی اَمیرِه - شادی و خوشحالی نما ، دِلت نگیره

بِه مِثلِ هارون - برایِ موسی - بُهرِ نَبِیِّ مُصطفی ، عَلی وزیره

سَرور و مَولا - شُده یَدُ اللّه - عَلِیِّ مُرتضی اَمیرِ مُؤمنین شُد

به اَمرِ یَزدان - بِه حُکمِ قُرآن - بَهرِ نَبِیِّ مُصطفی او جانشین شُد

شیعه یِ مَولا - داره به لبها - میدَم شهادَت که عَلِیًّا وَلِیُّ اللُه

شُده چه غَوغا . تو عَرشِ اعلا - دَم میگیرَن ملائِکه با ذِکرِ مَولا

مَن کُنتُ مولاه - عَلِیُّ مولاه - یَعنی عَلی دیگه اَمیرِ مُؤمنین شُد

گفته خداوند – تَبارکَ اللّه - بَر هَمه نازِل آیه یِ اِکمالِ دین شُد

ای باقری پور - چشم حَسود کُور - شادی و خوشحالی نَما عید غدیره

شیعه یِ مولا - خوشحالِه وَاللّه - اِمروز زِ دَستِ فاطمه عیدی میگیره

سروده شده توسط حجت الاسلام باقری پور عیدغدیر تیر ۱۴۰۳

مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

وبلاگ اشعار باقری

http://asharebageri.blogfa.com

کانال یار خراسانی

https://splus.ir/yarekhorasanirahabar


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳ | 11:31 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

مژده ای شیعیان غدیر آمد

مژده ای شیعیان غدیر آمد - بهرِ ما شیعیان اَمیر آمد

روزِ یا اَیُّهَا الرَّسول آمد - بهرِ حج، حاجیان، قبول آمد

حاجیان چون ز مَکّه بر گشتند - خاطراتی زِ مَکَّه بنوشتند

چون رسیدند به وادِیِ جُحفه - بر نبی آمد از حق یکی تُحفه

تُحفه بُد جانشین برایِ رسول - جانشینی به نزد حق مقبول

آیِ یا ایُّهَاالرَّسول آمَد - بَهرِ حج تُحفه یِ قبول آمَد

گفت: بَلِّغ اَیا رسولِ خدا - جانشینی برایِ خویش نما

جانشین کیست؟ آن علِیِّ ولی است - او وَلِیِّ خدایِ لم یزلی است

داد، فرمانِ ایست، در آن صحرا - آن بیابانِ گرمِ جان فرسا

در کنارِ غدیر جمع شُدند - جمع جمله به گرد شمع شُدند

منبری از جهازِ آن شترها شُد - در کنارِ غدیر برپا شُد

شُد مُحَمَّد فرازِ آن منبر - تا رساند پیامِ خدا به بَشَر

گفت: ای مردمان، مَنَم رسول خدا - که رَوَم عَن قریب از میانِ شما

بعد من جانشینِ مَن علی باشد - او که بهرِ خدای هَم، وَلی باشد

یارب، ای کردگار، والِ مَن والاه - وَ اخذُل ای کردگار، وَ عادِ مَن عاداه

از زن و مردِ حاجی زِ پیر و جوان - جمله گفتند: بَه بَه بِه سِرّ و عَیان

مرد و زن وانگهي به يِك هَيئَت - جمله در صف شدند بَر بَيعَت

بانگِ بَخٍّ بَخٍ در آن صحرا - شُد بلند، اَز زن و مرد و نامَردا

بود آن روز، هِجدَه، زِ ماهِ ذیحَجّه - که بُلند شد از آن مُنافقین ضِجَّه

سَاَلَ سائِلً: که این تکلیف - از کجا آمده به دینِ حَنیف؟

هست حکمِ خدای، یا که رسول؟ - یا که دستورِ حَق شُده است نُزول؟

کاین جوان را امیرِ ما کردی - رَهبَرِ جمله ماسوی کردی

آری، این اِعتراضِ نُعمان است - اعتراضی به حُکمِ رحمان است

که چرا رهبر و اِمام، علی است؟ - سِکّه یِ مُلک و دین بِنامِ علی است؟

عصر شُد، اِجتماع گَشت تَمام - حاجیان سویِ مُلکِ یَثرب و شام

آمد آیه ی دِگَر که امروز - گشت دین کامل و علی فیروز

دینِ ما کامل است با وَلایِ علی - ای سرو جان ما جملگی فدای علی

قِصّه شُد ماندگار دَر دِلها - نقل شُد قِصّه اش به محفلها

حاجیان جمله، راوی زِ بهرِ غدیر - نقل کردند جمله، از صغیر و کبیر

یکصد و سی هزار حاجی شُد – کَز بَرایِ غدیر، راوی شُد

باقری زنده است، با ولایِ علی - ای سرو جان، همه فدایِ علی

سروده شده عیدغدیر تیر 1402

بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یا علی، که شدی تو امیرِ تمامِ ما

بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یا علی، که شدی تو امیرِ تمامِ ما - بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یا علی، که شدی از حق تو امامِ ما

بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یا علی، که شدی از حق تو وصِیِّ نبی - بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یا علی، که شدی از بهرِ خدا تو ولی

بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یا علی که شدی تو امامِ زمان ما - بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یا علی، که شدی تو غوث و امانِ ما

بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یا علی، که بشد اِکمالِ دین خدا بتو - بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یا علی، که بشد اتمامِ نعمتِ ما بتو

این گفته عمر است در روز غدیر به امام علی علیه السلام است : بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یا علی اَصبَحتَ مولایَ و مولی کُلِّ مؤمنٍ و مؤمنةٍ

مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

وبلاگ اشعار باقری

http://asharebageri.blogfa.com

کانال یار خراسانی

https://splus.ir/yarekhora-sanirahabar


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۳ تیر ۱۴۰۳ | 15:2 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

واقعه غدیر از مهم‌ترین وقایع تاریخ اسلام است که در آن، پیامبر اسلام(ص) هنگام بازگشت از حجة الوداع در ۱۸ ذی‌الحجه سال دهم قمری در غدیر خم، امام علی(ع) را جانشین خود معرفی کرد. حاضران در آن واقعه که بزرگان صحابه نیز در میان‌شان بودند، با امام علی(ع) بیعت کردند.

این معرفی بنا به دستور خدا در آیه تبلیغ بود. این آیه به پیامبر(ص) دستور می‌داد آنچه خداوند بر او نازل کرده، ابلاغ کند و اگر این کار را نکند، رسالتش را انجام نداده است. پس از واقعه غدیر آیه اکمال نازل شد که می‌گفت: «امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.»

معصومان به حدیث غدیر استناد کرده‌اند و شاعران بسیاری از دوران امام علی(ع) درباره آن شعر سروده‌اند. از مهم‌ترین آثار درباره این واقعه، کتاب الغدیر از علامه امینی است. پیامبر(ص) و دیگر معصومان این روز را عید خوانده‌اند و مسلمانان، به‌ویژه شیعیان این روز را جشن می‌گیرند.

در احادیث شیعه این عید را با عباراتی چون عیدُاللهِ الاکبر (بزرگ‌ترین عید الهی)،[۱] عید اهل بیت محمد[۲] و اشرف الاعیاد (والاترین عید)[۳] یاد کرده‌اند. به اعتقاد شیعیان بر طبق خطبه محمد در غدیر خم علی را بعد از خود با حدیثی که ۳ ساعت طول کشیده (عربی: مَن کُنتُ مولاه فَهذا علیّ مولاه أللهم والِ من والاه و عادِ من عاداه) جانشینی او را برای تمامی مسلمانان اعلام و تمام کرد. در تفاسیر شیعه آیه سوم سوره مائده در روز عید غدیر نازل شده است که آمده الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی[۴][۵][۶][۷]

غدیر خم نام برکه‌ای کوچک و ناحیه‌ای میان مکه و مدینه است که بر اساس روایات شیعیان محمد، پیامبر اسلام، در ۱۸ ذی‌الحجه سال ۱۰ هجری قمری علی بن ابی طالب را «مولای» مؤمنان اعلام کرد.[۱] سال‌روز این واقعه در میان شیعیان به عید غدیر شهرت‌دارد.

بر اساس برخی روایات،[کدام؟] محمد در بازگشت از آخرین حج خود همه مسلمانانی را که در حج شرکت داشتند در غدیر خم جمع و خطبه‌ای ایراد کرد که عبارت معروف مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا علیٌ مَولاه (ترجمه: هرکه من مولای اویم پس علی مولای اوست) قسمتی از آن است. ولی یا مولا به معنای رهبر یا دوست قابل اعتماد و با کلمه ولایت (با کسر واو) یا وَلایت (با فتح واو) که حکومت، غلبه معنوی و قدرت معنی می‌دهد، مرتبط است. وقوع این رخداد و بیان سخنان با تفاوت‌هایی در عبارات حدیث متواتر مورد قبول بین شیعه و سنی می‌باشد. اما، در تفسیر حدیث غدیر خم در بین شیعه و سنی اختلاف وجود دارد. شیعیان معتقدند که او در آنجا علی بن ابی‌طالب را به‌عنوان وصی و برادر و جانشین خود از جانب الله معرفی کرد. اهل سنت این حدیث را به خاطر خصومت‌های صحابه با علی که در یمن بر سر تقسیم غنائم جنگی رخ داد می‌دانند که علی گفت بگذارید پیامبر میان ما غنائم را تقسیم کند اما صحابه مخالفت کردند و علی داستان را به محمد گفت و محمد به همین خاطر تنها آن را به‌منزلهٔ اظهار نزدیکی پیامبر به علی و دعوت به دوستی با او و رفع کینه‌ها می‌دانند و اینکه علی به عنوان پسر عمو و فرزندخوانده اش جانشین او در مسئولیت‌های خانوادگی اش پس از مرگ شود.[۲]

«غدیر خم» نام ناحیه‌ای در میان مکه و مدینه است که بر سر راه حاجیان قرار دارد و به خاطر وجود برکه‌ای در این محل که در آن آب باران جمع می‌شده‌است، به این نام شهرت یافته‌است. غدیر در ۳–۴ کیلومتری جحفه واقع شده و جحفه در ۶۴ کیلومتری مکه قرار دارد که یکی از میقات‌های پنجگانه‌است. در جحفه راه اهالی مصر، مدینه، عراق و شام از یکدیگر جدا می‌شود. غدیر خم به سبب وجود آب و چندین درخت کهنسال، محل توقف و استراحت کاروانیان بود؛ اما با وجود گرمای طاقت فرسای عربستان رویداد غدیر در اواخر اسفند ماه رخ داد و آن‌چنان گرم نبود.

در ۱۸ ذی‌حجه سال دهم هجری در زمان بازگشت از حجةالوداع، محمد در محلی به نام غدیر خم توقف کرد تا همراهانش گرد او آیند. به دلیل گرمای هوا، منبر سایه‌بان‌داری برای او ساختند. سپس بالای آن رفته و خطبه ای ایراد کرد و بعد از آن علی را فراخواند و دست او را گرفت. بعد از حجاج پرسید: ای مردم، آیا من از خود شما، به ولایت [سرپرستی] شما سزاوارتر نیستم؟ مردم پاسخ دادند: آری، ای رسول خدا. محمد گفت: خداوند ولی من است و من ولی مؤمنین‌ام و من به خود شما، به ولایت [سرپرستی] شما سزاوار ترم. سپس محمد جمله معروف «هرکس که من مولای او هستم، از این پس علی مولای اوست» را بر زبان راند. محمد سه بار این جمله را تکرار کرد. در برخی روایات بلندتر جمله: «خداوندا، دوست بدار و سرپرستی کن هر کسی را که علی را دوست دارد و او را مولای خود بداند و دشمن بدار هر کسی را که او را دشمن می‌دارد و یاری نما هر کسی را که او را یاری می‌نماید و به حال خود رها کن هر کس را که او را وا می‌گذارد.» نیز روایت شده‌است. سپس خطاب به مردم گفت: «حاضران این پیام را به غایبان برسانند».[۴][۵]

به گفته مفسران شیعه، در غدیر خم آیه ۶۷ سوره مائده حاوی ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده [به مردم] برسان. اگر این کار را نکنی، رسالت الهی را به انجام نرسانده‌ای و خداوند از مردم نگاهت خواهد داشت بر محمد نازل شد.[۶] بنا به برخی از منابع متاخرتر، قرآن پیش از اینکه توسط دشمنان علی تحریف شود، به جانشینی علی پس از درگذشت پیامبر اسلام اشاره کرده‌است.[۷]

همه مفسران شیعه معتقدند آیه فوق در غدیر خم دربارهٔ ولایت و جانشینی علی نازل شده و حدود ۳۶۰ تن از دانشمندان اهل سنت نیز این مطلب را پذیرفته‌اند. واحدی در کتاب اسباب، سیوطی در کتاب الدرالمنثور، فخر رازی در تفسیر رازی، نیشابوری در تفسیر نیشابوری، قندوزی در ینابیع الموده، آلوسی در تفسیر آلوسی، المنار ج ۶، تاریخ بغداد، ج ۸، تاریخ یعقوبی ج ۲، شبلنجی در نور الابصار، مسند احمد بن حنبل، نسائی در خصائص، عقدالفرید، سیوطی در تاریخ خلفاء، اسعاف الراغبین، مصابیح السنه، حلیه‌الاولیاء، نثر اللیالی، واحدی در اسباب النزول، فخرالدین رازی در تفسیر مفاتیح الغیب، ترمذی، در صحیح، ابن کثیر در بدایه و النهایه برخی از این مفسران هستند.[۸]

پس از آن، محمد دستور توقف کاروان را صادر نمود و گفت آنانی که پیشاپیش حرکت می‌کنند، به محل غدیر بازگردند و کسانی که عقب مانده‌اند، به کاروان ملحق شوند. سپس خطبه ای ایراد کرد و بعد از آن دست علی را بالا برد و عبارت «هرکس من مولای او هستم، از این پس علی مولای اوست» را به سمع مسلمانان رساند که به اعتقاد شیعه اعلام رسمی علی به عنوان جانشین بود. او همچنین از مرگ قریب‌الوقوع خود خبر داد و به مسلمین تأکید کرد از دو چیز دور نشوند: قرآن و اهل‌بیت او. پس از اقامه نماز، محمد و علی به چادر پیامبر اسلام رفتند و بعد بنا به دستور محمد، علی با مسلمانان که او را امیرالمؤمنین خطاب می‌کردند، بیعت کرد.[۹] در میان آنان که با علی بیعت کردند، خلفای آتی ابوبکر و عمر و به علاوه ابن‌عباس بودند.[۱۰] حسان بن ثابتِ شاعر با تأیید محمد شعری به افتخار انتخاب علی سرود.[۱۱] آنگاه محمد آن روز را بزرگ‌ترین عید مسلمانان نامید.[۱۲]

پس از این سخنرانی محمد و همراهانش به مدینه بازگشتند. فاصله درگذشت محمد تا آغاز خلافت علی حدود بیست و پنج سال طول کشید که در این مدت زمامداری مسلمین و خلافت در دست ابوبکر و عمر و عثمان بود.[۱۳]

همان‌طور که گفته شده زمانی که کاروان حج به منطقه غدیر رسید و جبرئیل آیه تبلیغ را بر محمد نازل و او را مأمور به ابلاغ ولایت علی بن ابی طالب کرد. کاروانیان به دستور محمد توقف کردند. پس از نماز ظهر، منبری آماده کردند و محمد خطبه‌ای خواند. متن خطبه به سه طریق از محمد نقل شده‌است: روایت محمد باقر،[۱۴] روایت حذیفة بن یمان[۱۵] و روایت زید بن ارقم.[۱۶]

مفاد خطبه غدیر

  • حمد و ثنای الهی
  • فرمان الهی برای مطلبی مهم
  • زمینه‌چینی معرفی امام
  • معرفی علی به عنوان جانشین
  • تأکید بر توجه امت به مسئله امامت
  • اشاره به کارشکنی‌های منافقین
  • پیروان اهل بیت و دشمنانشان
  • حجه قائم
  • مطرح کردن بیعت
  • حلال و حرام، واجبات و محرمات
  • بیعت گرفتن[۱۷][۱۸][۱۹][۲۰]

بنا به روحانیون شیعه، از جمله عبدالحسین امینی، بلافاصله بعد از سخنرانی محمد، آیه زیر که سومین آیه از سوره مائده است، نازل شد:[۲۲][۲۳][۲۴]

امروز، کافران از آیین شما، مأیوس شدند بنا بر این، از آنها نترسید! و از من بترسید! امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین شما پذیرفتم.

این را آخرین آیه نازل شده از قرآن به حساب می‌آورند.[۲۵] در این مورد هم بنا به باور گروهی از فِرَق شیعه، قبل از تحریف قرآن در این آیه علی مورد اشاره قرار گرفته بود. ادعا شده‌است نسخه کامل آیه بدین صورت بوده‌است:[۲۶]

در این روز، دین شما را به لطف ولایت علی بن ابی‌طالب کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم.

عبدالحسین امینی در کتاب الغدیر نام صد و ده تن از صحابه محمد را که این حدیث را نقل کرده‌اند برمی‌شمارد و برخی دیگر از منابع تعدادی بیشتری را ذکر کرده‌اند که اکثر صحابه بزرگ مورد قبول شیعه و سنی در زمره آن‌ها هستند و برخی از مشهورترین آن‌ها عبارتند از:[۳۴][۳۵][۳۶][۳۷]

  1. فاطمه، دختر محمد
  2. علی بن ابی طالب امام اول شیعه و خلیفه چهارم اهل سنت
  3. ابوبکر، خلیفه اول اهل سنت
  4. عمر بن خطاب، خلیفه دوم اهل سنت
  5. عثمان بن عفان، خلیفه سوم اهل سنت
  6. ام سلمه، همسر محمد
  7. عایشه، همسر محمد
  8. اسماء بنت عمیس، همسر ابوبکر و علی
  9. ام هانی بنت ابوطالب، خواهر علی
  10. فاطمه بنت حمزه، دخترعموی محمد و علی
  11. زبیر بن عوام، از صحابه کبار
  12. طلحه، از صحابه کبار
  13. سعد بن ابی وقاص، از صحابه کبار
  14. جابر بن عبدالله انصاری، از صحابه کبار
  15. ابوذر غفاری، از صحابه کبار
  16. سلمان فارسی، از صحابه کبار
  17. عمار یاسر، از صحابه کبار
  18. عبدالله بن جعفر، برادر زاده علی
  19. حسان بن ثابت، از شعرای مدینه که شعری برای غدیر سرود
  20. حسن بن علی، پسر علی
  21. حسین بن علی، پسر علی
  22. عباس بن عبدالمطلب، عموی محمد و علی
  23. عبدالله بن عباس، پسر عموی محمد و علی
  24. عبدالله بن عمر، پسر عمر و از صحابه
  25. عبدالله بن مسعود، از صحابه
  26. عمرو عاص
  27. ابوسعید خدری، از صحابه
  28. زید بن ارقم، از صحابه
  29. ابوهریره، از صحابه
  30. انس بن مالک انصاری، خادم محمد و از صحابه
  31. ابو ایوب انصاری
  32. قیس بن سعد بن عباده
  33. سهل بن حنیف
  34. ابن تیهان
  35. خزیمة بن ثابت
  36. حذیفه بن یمان
  37. ابی بن کعب

پیامبر(ص) پس از ادای نماز ظهر، خطبه‌ای ایراد کرد که به خطبه غدیر مشهور شد و در ضمن آن فرمود:

«حمد و ستایش مخصوص خداوند است و از او یاری می‌خواهیم و به او ایمان داریم و از شر نفس‌هایمان و زشتی‌های کردارمان، به او پناه می‌بریم... خداوند لطیف و خبیر مرا خبر داد که من به زودی (به سوی او) فرا خوانده می‌شوم و (دعوت او را) اجابت خواهم نمود... من پیش از شما در کنار حوض (حوض کوثر) حاضر می‌گردم و شما در کنار آن بر من وارد می‌گردید، پس بنگرید که پس از من چگونه درباره ثقلین رفتار می‌کنید؛ ثقل اکبر کتاب خداست... و ثقل دیگر، عترت من است...»

سپس رسول خدا(ص)، دست علی(ع) را بلند نمود تا مردم او را ببینند و فرمود:

«ای مردم، آیا من از خود شما، به ولایت [سرپرستی] شما سزاوار‌تر نیستم؟ مردم پاسخ دادند: آری،‌ ای رسول خدا. حضرت فرمود: خداوند ولی من است و من ولی مؤمنین‌ام و من به خود شما، به ولایت [سرپرستی] شما سزاوار ترم. پس هر کس که من مولای اویم، علی مولای اوست.» رسول خدا(ص) سه بار این جمله (مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ)را تکرار کرد و فرمود: «خداوندا، دوست بدار و سرپرستی کن هر کسی را که علی را دوست دارد و او را مولای خود بداند و دشمن بدار هر کسی را که او را دشمن می‌دارد و یاری نما هر کسی را که او را یاری می‌نماید و به حال خود رها کن هر کس را که او را وا می‌گذارد.»(اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ) سپس خطاب به مردم فرمود: «حاضران این پیام را به غایبان برسانند.» [۶]

هنوز جمعیت متفرق نشده بودند که دوباره جبرئیل نازل شد و از جانب خداوند، آیه سوم سوره مائده نازل کرد که به آیه اکمال مشهور است. در بخشی از آیه آمده است: «الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دیناً؛ امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.»

در این هنگام، مردم به امام علی(ع) تهنیت گفتند. از جمله کسانی که پیشاپیش سایر صحابه، به امام علی(ع) تهنیت گفتند، عمر بود. او پیوسته خطاب به امیرمؤمنان(ع) می‌گفت: بر تو گوارا باد‌! ای پسر ابوطالب!، تو مولای من و مولای هر مرد و زن با ایمان گشتی.[۷]

پیامبر(ص) نیز دستور داد خیمه‌ای برای علی(ع) برپا کردند و به مسلمانان فرمان داد دسته دسته خدمت ایشان برسند و به عنوان امیرمؤمنان به او سلام دهند و همه مردم حتی همسران پیامبر(ص) و همسران مسلمانان، دستور پیامبر(ص) را عملی ساختند.[۸]

درباره تعداد افراد حاضر در غدیر خم اختلاف‌نظر است. تعداد حاضران را ده هزار نفر،[۹] دوازده هزار نفر،[۱۰] هفده هزار نفر،[۱۱] هفتاد هزار نفر[۱۲] و ۱۲۰هزار نفر[۱۳] گفته‌اند. برخی با توجه به گنجایش جمیعت در فضای غدیر خم، جمعیت مدینه در سال دهم هجری، در نظر گرفتن جمعیت حاضر در مکه در حجة الوداع، گزارش مبنی بر حضور ده هزار نفر در غدیر خم را مستندتر دانسته‌اند.[۱۴]

عمر بن خطاب،[۱۵] عثمان بن عفان،[۱۶] عایشه بنت ابوبکر،[۱۷] سلمان فارسی،[۱۸] ابوذر غفاری،[۱۹] زبیر بن عوام،[۲۰] جابر بن عبدالله انصاری،[۲۱] عباس بن عبدالمطلب،[۲۲] ابوهریره[۲۳] از صحابه‌‌ای بودند که در واقعه غدیر حاضر بوده و آن را بدون واسطه نقل کرده‌اند. واقعه غدیر در منابع شیعه و سنی نقل شده است. برخی از فرازهای خطبه غدیر مانند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» متواتر است.[۲۴]

طبق نظر مفسران شیعه[۲۵] و سنی،[۲۶] چند آیه در قرآن درباره ماجرای غدیر در حجةالوداع نازل شده است:

  1. «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً؛ امروز، دینتان را برای شما کامل و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.» [۲۷] که به آیه اکمال معروف است.
  2. «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل الیک من ربّک فان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من النّاس؛‌ ای پیامبر، آنچه را از ناحیه پروردگارت به تو نازل شد، ابلاغ کن و اگر انجام ندهی، اصلاً پیغام پروردگار را نرساندی و خدا تو را از (شر) مردم، نگه می‌دارد.» [۲۸] این آیه به آیه تبلیغ مشهور است.
  3. «سأل سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع»[۲۹] پس از آنکه پیامبر، ولایت علی(ع) را به مردم اعلان کرد نعمان بن حارث فهری با حالت اعتراض به پیامبر گفت: ما را به توحید و قبول رسالتت و انجام جهاد و حج و روزه و نماز و زکات امر کردی، ما هم قبول کردیم. اما به این مقدار راضی نشدی تا اینکه این جوان را منصوب کردی و او را ولیّ(سرپرست) ما قرار دادی. آیا این اعلام ولایت از ناحیه خودت بوده، یا از سوی خدا؟ وقتی پیامبر به او فرمود که از ناحیه خداوند است، با حالت انکار از خداوند خواست که اگر این حکم از جانب اوست، سنگی از آسمان بر سرش فرود آید. در این هنگام سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را درجا کشت و این آیه نازل شد.[۳۰]

امام ‌علی(ع)، حضرت فاطمه(س)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به واقعه غدیر اشاره کرده‌اند. امام علی(ع) در اوایل حکومتش در روز رحبه، به منظور دفاع از حق خود و رد بر کسانی که در امر خلافت با او منازعه می‌کردند، به واقعه غدیر مناشده کرد.[۳۱] همچنین حضرت فاطمه(س) می‌فرماید: «گویی شما نمی‌دانید آنچه را که پیامبر در روز غدیرخم فرمود؟ سوگند به خدا، پیامبر در آن روز مقام ولایت و امامت را برای علی مقرر و استوار ساخت، تا رشته طمع شما را نسبت به این مقام قطع کند.» [۳۲]

مسلمانان و به‌خصوص شیعه همواره روز غدیر را از عیدهای بزرگ می‌دانند و این روز در میان ایشان به عید غدیر معروف و مشهور است. در سال ۴۸۷ق بیعت با مستعلی بن مستنصر، از حاکمان مصر در روز عید غدیر خم صورت گرفت.[۳۵] همچنین از اهل‌سنت روایت شده که هر کس روز ۱۸ ذی‌الحجه را روزه بگیرد، خداوند ثواب روزه شصت ماه را برای او می‌نویسد.[۳۶]

رسول خدا(ص) فرمود : «روز غدیرخم برترین عیدهای امت من است و آن روزی است که خداوند بزرگ دستور داد که در آن روز، برادرم امام علی(ع) را به عنوان پرچمدار امتم منصوب کنم تا بعد از من، مردم توسط او هدایت شوند و آن روزی است که خداوند در آن روز، دین را تکمیل و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را به عنوان دین برای آنان پسندید.» [۳۷]

امام صادق(ع) می‌فرماید: «روز غدیرخم عید بزرگ خداست. خدا پیامبری مبعوث نکرده، مگر اینکه این روز را عید گرفته و عظمت آن را شناخته و نام این روز در آسمان، روز عهد و پیمان در زمین، روز پیمان محکم و حضور همگانی است.» [۳۸] امام رضا(ع) فرمود: «روز غدیر در میان اهل آسمان مشهورتر است تا میان اهل زمین... اگر مردم ارزش این روز را می‌دانستند، بی‌تردید فرشتگان در هر روز ده بار با آنان مصافحه می‌کردند.» [۳۹]

تصویرسازی از رویداد غدیر خم

البته شیعیان اعتقاد دارند محمد، غیر از غدیر در مواضع دیگری چون واقعهٔ یوم الدار[۸] و ماجرای جنگ تبوک و حدیث منزلت[۹][۱۰] به جانشینی علی بن ابی طالب بعد از خودش اشاره و تأکید کرده بود. وجه تمایز غدیر با سایر مواضع، اخذ بیعت طبق رسم رایج اعراب، از تمام ۱۲۰ هزار نفر[۱۱][۱۲][۱۳][۱۴]حاضر در مناسک حج و بعد از آن در غدیر بود. این بیعت به صورت رسمی (زبانی و عملی) بر جانشینی علی گرفته شد.[۱۵][۱۶][۱۷][۱۸][۱۹]

شیعیان نیز بر طبق یک سنت دیرینه، عید غدیر خم را در مساجد، تکایا و هیئت‌های مذهبی همانند عید فطر، عید قربان و دیگر اعیاد مسلمانان جشن می‌گیرند و اجتماعات بزرگی برگزار می‌کنند. در مقابل مسلمانان سنی، عید غدیر خم را جشن نمی‌گیرند و اعتقاد شیعیان مبنی بر جانشینی بعد از محمد را نمی‌پذیرند. البته شیعیان عید غدیر را بزرگ‌ترین عید مسلمانان می‌دانند و مهم‌ترین عید مذهبی نزد شیعیان هست. عید غدیر به نام عید الله الاکبر نیز معروف است. این روز تنها در ایران تعطیل رسمی است.

  • خطبه پیامبر صلی الله علیه وآله درغدیر
  • در ابتدای خطبه، پیامبر حمد و ثنای الهی را به جای آورده و دقایقی نسبتا طولانی، صفات حق تعالی را با بیانی بلیغ برای حاضران بیان فرمود.
  • امر الهی برای ابلاغ امری مهم و نزول آیه تبلیغ.
  • درخواست پیامبر از خداوند برای معاف‌داشتن او از این تبلیغ به سبب ترس از فتنه منافقان و نزول چند باره جبرئیل برای این تبلیغ و وعده الهی برای مصون داشتن پیامبرش از فتنۀ مردم.
  • اعلان اینکه این آخرین حضور پیامبر در چنین جمعی است و امامت امت تا قیامت بر عهده علی علیه‌السلام و فرزندان اوست.
  • حرام محمد تا قیامت حرام است و حلالش تا قیامت حلال.
  • بیان مراتب علم و فضیلت امام علی(ع)
  • انکار ولایت علی(ع) گناهی نابخشودنی است.
  • شک کننده در گفتار پیامبر یا شک کننده در هریک از امامان، همانند کفار جاهلیت خواهد بود.
  • بیان جملۀ تاریخی مَن کُنتُ مَولاهُ فهذا علی مَولاهُ.
  • بیان مجدد حدیث ثقلین و جایگاه قرآن و اهل بیت در کنار هم.
  • تأکید بر وصایت و خلافت و جانشینی علی علیه‌السلام.
  • دعا در حق دوستان امام و نفرین بر دشمنانش: اَللهمَّ والِ مَن والاهُ و عادِ مَن عاداهُ.
  • نزول جبرئیل و اعلام اکمال دین.
  • تأکید بر جایگاه امامت و بیم‌دادن مردم از حسدبردن به امام.
  • اشاره به کارشکنی‌های منافقان.
  • بیان ختم امامت در مهدی قائم از فرزندان علی(ع).
  • برحذر داشتن مردم از تبعیت از امامان دروغین پس از پیامبر.
  • امر به حاضران در رساندن پیام غدیر به دیگران.
  • سفارش مردم به دوستی با اهل بیت و دشمنی با دشمنانشان.
  • شمارش فضایل و مناقب و ابعاد شخصیت او با حدود۲۰۰ فضیلت.
  • حدود بیست جمله در وصف امام مهدی و حکومتش.
  • بالاترین معروف، فهم کلام پیامبر در غدیر و رساندن آن به دیگران است.
  • سفارش بیعت وسلام بر امام علی(ع) با لقب امیرالمومنین
  • بیان فضایلی دیگر از امام علی(ع) و امر به بیعت رسمی افراد با ایشان به عنوان امام و جانشین پیامبر. [۱۶]

در روز غدير خم، پيامبر خدا عِمامه اى (دستارى) بر سرم بست و دنباله آن را از پشتِ سرم آويخت. سپس گفت : «خداوند در جنگ بَدر و حُنين، مرا با فرشتگانى يارى داد كه چنين عِمامه هايى داشتند».

🔅الإمام عليّ عليه السلام:خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى حِجَّةِ الوَداعِ ، ثُمَّ صارَ إلى غَديرِ خُمٍّ ، فَأَمَرَ فَاُصلِحَ لَهُ شِبهُ المِنبَرِ ، ثُمَّ عَلاهُ وأخَذَ بِعَضُدي حَتّى رُئِيَ بَياضُ إبطَيهِ ، رافِعا صَوتَهُ قائِلاً في مَحفِلِهِ : مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وعادِ مَن عاداهُ . فَكانَت عَلى وِلايَتي وِلايَةُ اللّهِ ، وعَلى عَداوَتي عَداوَةُ اللّهِ . وأنزَلَ اللّهُ عزّ وجلّ في ذلِكَ اليَومِ:«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الْاءِسْلَـمَ دِينًا»[۱]. فَكانَت وِلايَتي كَمالَ الدّينِ ، ورِضَى الرَّبِّ جَلَّ ذِكرُهُ .[۲]

امام على عليه السلام : پيامبر خدا به قصد حَجّة الوداع بيرون آمد. سپس [ در بازگشت] ، به غدير خم رسيد. به دستور او برايش چيزى شبيه منبر ساختند. سپس از آن، بالا آمد و بازوى مرا گرفت [ و بالا برد]، تا آن جا كه سفيدى زير بغلش ديده شد و با صداى بلند، در همان جايگاه فرمود : «هر كه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست. خدايا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار!». پس با ولايت من، ولايت خدا و با دشمنى با من، دشمنى با خدا محقّق مى شود. خداوند عز و جل در آن روز، نازل كرد :«امروز، دينتان را برايتان به كمال رساندم و نعمتم را بر شما كامل كردم و دين اسلام را برايتان پسنديدم». پس، ولايت من مايه كمال دين و رضايت پروردگار ـ كه يادش بلند باد ـ است.

🔸🔸🔸

🔅الإمام عليّ عليه السلام:عَمَّمَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَومَ غَديرِ خُمٍّ بِعِمامَةٍ سَدَلَها خَلفي ، ثُمَّ قالَ : إنَّ اللّهَ أمَدَّني يَومَ بَدرٍ وحُنَينٍ بِمَلائِكَةٍ يَعتَمّونَ هذِهِ العِمَّةَ .[۳]

امام على عليه السلام :در روز غدير خم، پيامبر خدا عِمامه اى (دستارى) بر سرم بست و دنباله آن را از پشتِ سرم آويخت. سپس گفت : «خداوند در جنگ بَدر و حُنين، مرا با فرشتگانى يارى داد كه چنين عِمامه هايى داشتند».


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۳ تیر ۱۴۰۳ | 14:57 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اوصاف امام علی علیه السلام
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
عليٌّ مَع الحقِّ و الحقُّ مَع عليٍّ، يَدورُ حَيثُما دارَ.
🌸 على با حق و حق با على است و بر محور او مى گردد
شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: ج2،ص297
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
إنّ عليّا منّي و أنا مِنهُ، و هُو وليُّ كلِّ مؤمنٍ .
🌸 على از من است و من از او. او ولىّ هر مؤمنى است.
كنز العمّال: 32938
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
الحقُّ مع عليٍّ أيْنَما مالَ .
🌸 حق با على است هر جا كه رو كند.
الكافي:ج 1 ،ص294 ،ح1
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
أعلمُ اُمّتي مِن بَعدي عليُّ بنُ أبي طالبٍ .
🌸 داناترين فرد امّتم پس از من على بن ابى طالب است.
كنز العمّال: 32977
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
عليٌّ مِنّي بمنزلةِ رَأسي مِن بَدَني .
🌸 على نسبت به من به منزله سر من است براى پيكرم.
كنز العمّال: 32914
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
عُنوانُ صحيفةِ المؤمنِ حُبُّ عليِّ بنِ أبي طالبٍ .
🌸 سرلوحه كارنامه مؤمن دوستى على بن ابىطالب است
كنز العمّال: 32900
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
عليٌّ عَمودُ الدِّينِ .
🌸 على، ستون دين است.
الكافي: ج1،ص294،ح 1
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
مَن آذى عليّا فَقدْ آذاني .
🌸 هر كه على را بيازارد مرا آزرده است.
بحار الأنوار: ج5،ص 69 ،ح 1
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
حقُّ عليٍّ على هذهِ الاُمّةِ كحقِّ الوالدِ علَى الولَدِ .
🌸 حقّ على بر اين امّت همچون حقّ پدر است بر فرزندش .
بحار الأنوار: ج36،ص 5 ،ح 1
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
صاحِبُ سِرّي عليُّ بنُ أبي طالبٍ .
🌸 على بن ابى طالب، راز دار من است.
تاريخ دمشق: 42 / 317 / 8872
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
إنّ عليّا و شيعتَهُ هُمُ الفائزونَ يومَ القيامةِ .
🌸 على و شيعيان او همان رستگارانِ در روز رستخيزند.
تاريخ دمشق: 42 / 333 / 8900
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
ذِكرُ عليٍّ عبادةٌ .
🌸 ياد و ذكر على، عبادت است.
تاريخ دمشق: 42 / 356 / 8949
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
كَفِّي و كَفُّ عليٍّ في العَدلِ سَواءٌ .
🌸 دست من و دست على در [اجراى]عدالت يكسان است.
تاريخ دمشق: 42 / 369 / 8963
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به على عليه السلام فرمودند:
لا يُحِبُّكَ إلاّ مؤمنٌ، و لا يُبغِضُكَ إلاّ منافقٌ .
🌸 تو را جز مؤمن دوست ندارد
و جز منافق دشمنت نمى دارد.
كنز العمّال: 32878
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
حُبُّ عليٍّ يأكُلُ الذُّنوبَ كما تأكُلُ النّارُ الحَطَبَ .
🌸 دوستى على گناهان را مى خورد
همچنانكه آتش هيمه را.
كنز العمّال: 33021
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
عليٌّ بابُ عِلمي، و مُبَيِّنٌ لاُمّتي ما اُرسِلْتُ به، مِن بَعدي .
🌸 على، دروازه دانش من است و پس از من پيام هاى مرا براى امّتم تبيين مى كند.
كنز العمّال: 32981
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
عليٌّ مَع القرآنِ والقرآنُ مَع عليٍّ لن يَتَفَرَّقا حتّى يَرِدا علَيّ الحوضَ .
🌸 على با قرآن و قرآن با على است و هرگز از هم جدا نمى شوند تا كنار حوض (كوثر) نزدم آيند.
المستدرك على الصحيحين: 3 / 134 / 4628
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
إنْ تُولُّوا علِيّا تَجِدوهُ هادِيا مَهْدِيّا، يَسلُكُ بكُمُ الطّريقَ المستقيمَ .
🌸 اگر على را به ولايت و سرپرستى بگيريد، خواهيد ديد كه رهنمايى رهيافته است و شما را به راه راست مى برد.
كنز العمّال: 32966
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
اُوحِيَ إليَّ في عليٍّ بثلاث خصال: أنَّهُ سَيّدُ المسلِمينَ، و إمامُ المُتّقِينَ، و قائدُ الغُرِّ المُحَجَّلينَ .
🌸 درباره على سه ويژگى به من وحى شده كه او سرور مسلمانان، پيشواى پرهيزگاران و رهبر رو سپيدان است.
تاريخ دمشق: 42 / 303 / 8835
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
عليٌّ إمامُ البَرَرةِ، و قاتِلُ الفَجَرةِ، منصورٌ مَن نَصرَهُ، مَخذولٌ مَن خَذلَهُ .
🌸 على پيشواى نيكوكاران است و كُشنده بدكاران، هر كه او را يارى كند، يارى مى شود و هر كه از يارى او دست شويد، بى يار مى ماند.
كنز العمّال: 32909
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
إنّ عليّا منّي و أنا مِنهُ، و هُو وليُّ كلِّ مؤمنٍ .
🌸 على از من است و من از او. او ولىّ هر مؤمنى است.
كنز العمّال: 32938
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
إنّ وصيّي و مَوضِعَ سِرّي و خيرَ مَن أتْرُكُ بَعدي و يُنجِزُ عِدَتي و يَقْضي دَيني عليُّ بنُ أبي طالبٍ .
🌸 همانا وصىّ من، راز دار من، بهترين بازماندگانم، و كسى كه وعده ام را تحقّق مى بخشد و دينم را ادا مى كند، على بن ابى طالب است.
كنز العمّال: 32952
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
أتاني جَبرئيلُ فقالَ: يا محمّدُ، إنّ ربَّكَ (يُقْرِئكَ السّلامَ و) يقولُ لكَ: إنّ عليَّ بنَ أبي طالبٍ وصيُّكَ و خليفتُكَ على أهلِكَ و اُمّتِكَ .
🌸 جبرئيل نزد من آمد و گفت: اى محمّد! پروردگارت [ درودت مى فرستد و ] مى گويد: همانا على بن ابى طالب وصى و جانشين تو در ميان خاندان و امّت توست.
الأمالي للمفيد: ص168،ح3
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
إنّ أخي و وصِيّي و وزيري و خليفَتي في أهلي عليُّ بنُ أبي طالبٍ، يَقْضي دَيني، و يُنجِزُ مَوعِدي يا بني هاشمٍ .
🌸 اى بنى هاشم! همانا برادر من، وصىّ من، وزير من و جانشين من در ميان خانواده ام على بن ابى طالب است. او بدهى مرا مى پردازد و وعده ام را به انجام مى رساند.
الأمالي للطوسي: ص602،ح1244
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
ما ثَبّتَ اللّه حُبَّ عليٍّ في قلبِ مؤمنٍ فَزلَّتْ به قدمٌ إلاّ ثَبّتَ اللّه قَدَما يومَ القيامةِ علَى الصِّراطِ .
🌸 هر گاه خداوند عشق و دوستى على را در دل مؤمنى استوار سازد و با اين حال قدمش بلغزد (خطايى از او سر زند) خداوند قدمش را در روز قيامت بر صراط، استوار نگه مى دارد.
كنز العمّال: 33022
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
مَن أرادَ أن يَنظُرَ إلى آدمَ في علمِهِ، و إلى نوحٍ في فَهمِهِ، و إلى إبراهيمَ في حِلمِهِ، و إلى يحيى بنِ زكريّا في زُهدِهِ، و إلى موسى بنِ عِمرانَ في بَطْشِهِ، فَليَنْظُرْ إلى عليِّ بنِ أبِي طالبٍ .
🌸 هر كه مى خواهد دانش آدم را ببيند و بينش نوح و بردبارى ابراهيم و زهد يحيى بن زكريا و قدرت موسى بن عمران را، به على بن ابى طالب بنگرد.
تاريخ دمشق: 42 / 313 / 8862
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
أنا مدينةُ العلمِ و عليٌّ بابُها، فمَن أرادَ العلمَ فلْيَأتِ البابَ .
🌸 من شهر علم هستم و على دروازه آن است. پس، هر كه علم مى خواهد، بايد از دروازه درآيد.
كنز العمّال: 32890
فرازی از دعای ندبه
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
أنا و عليٌّ مِن شَجَرةٍ واحدةٍ، و النّاسُ مِن أشجارٍ شَتّى .
🌸 من وعلى ازيك درختيم و ديگر مردمان ازدرختهاى گوناگون
كنز العمّال: 32943
فرازی از دعای ندبه
🌺 پیامبرخدا صلى الله عليه و آله
لَوْلاكَ يا علِيّ، ما عُرِفَ المؤمنونَ مِنْ بَعْدي .
🌸 اى على اگرتونبودى بعداز من مؤمنان شناخته نمىشدند.
كنز العمّال: 36477
فرازی از دعای ندبه
🌺 پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به على عليه السلام فرمود:
أنتَ مِنّي بمنزلةِ هارونَ مِن موسى إلاّ أنّه لا نَبيَّ بَعدي .
🌸 تو براى من همچون هارون براى موسى هستى جز آن كه پس از من پيامبرى نيست.
كنز العمّال: 32881
فرازی از دعای ندبه
❅ بخش سوم دعای ندبه به معرفی امیر مؤمنان علی (ع) به عنوان ولیّ حق، جانشین حقیقی پیامبر خاتم و امام مؤمنان اختصاص دارد:
❅ فَلَمَّا انْقَضَتْ أَيَّامُهُ، أَقامَ وَلِيَّهُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طالِبٍ صَلَواتُكَ عَلَيْهِما وَآلِهِما هادِياً، إِذْ كانَ هُوَ الْمُنْذِرَ وَ ”لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ“. فَقالَ وَالْمَلَأُ أَمامَهُ:
❅ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ.
❅ أَللّٰهُمَّ وَالِ مَنْ والاهُ، وَعادِ مَنْ عاداهُ.
وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.
❅ وَ قالَ: مَنْ كُنْتُ أَنَا نَبِيَّهُ فَعَلِيٌّ أَمِيرُهُ.
❅ وَ قالَ: أَنَا وَعَلِيٌّ مِنْ شَجَرَةٍ واحِدَةٍ وَسائِرُ النَّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتَّىٰ.
❅ وَ أَحَلَّهُ مَحَلَّ هَارُونَ مِنْ مُوسىٰ.
فَقال لَهُ: أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسىٰ إِلّا أَنَّهُ لَانَبِيَّ بَعْدِي.
❅ وَ زَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ.
وَ أَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ مَا حَلَّ لَهُ .
❅ وَ سَدَّ الْأَبْوابَ إِلّا بابَهُ.
❅ ثُمَّ أَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَ حِكْمَتَهُ.
❅ فَقالَ: أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بابُها،
فَمَنْ أَرادَ الْمَدِينَةَ وَ الْحِكْمَةَ فَلْيَأْتِها مِنْ بابِها.
❅ ثُمَّ قالَ: ”أَنْتَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وارِثِي.
لَحْمُكَ مِنْ لَحْمِي،
وَ دَمُكَ مِنْ دَمِي.
وَ سِلْمُكَ سِلْمِي،
وَ حَرْبُكَ حَرْبِي.
❅ وَ الْإِيمانُ مُخالِطٌ لَحْمَكَ وَدَمَكَ كَمَا خالَطَ لَحْمِي وَدَمِي.
❅ وَ أَنْتَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَلِيفَتِي.
❅ وَ أَنْتَ تَقْضِي دَيْنِي، وَ تُنْجِزُ عِداتِي.
❅ وَ شِيعَتُكَ عَلَىٰ مَنابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْيَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِي فِي الْجَنَّةِ وَ هُمْ جِيرانِي.
❅ وَ لَوْلا أَنْتَ يَا عَلِيُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِي.
❅ وَ كانَ بَعْدَهُ هُدىً مِنَ الضَّلالِ،
❅ وَ نُوراً مِنَ الْعَمىٰ،
❅ وَ حَبْلَ اللّٰهِ الْمَتِينَ،
❅ وَ صِراطَهُ الْمُسْتَقِيمَ.
❅ لايُسْبَقُ بِقَرابَةٍ فِي رَحِمٍ،
❅ وَ لَا بِسابِقَةٍ فِي دِينٍ،
❅ وَ لَا يُلْحَقُ فِي مَنْقَبَةٍ مِنْ مَناقِبِهِ.
❅ يَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِما وَآلِهِما،
❅ وَ يُقاتِلُ عَلَى التَّأْوِيلِ،
❅ وَ لَا تَأْخُذُهُ فِي اللّٰهِ لَوْمَةُ لائِمٍ.
❅ قَدْ وَتَرَ فِيهِ صَنادِيدَ الْعَرَبِ،
وَ قَتَلَ أَبْطالَهُمْ،
وَ ناوَشَ ذُؤْبانَهُمْ،
❅ فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقاداً بَدْرِيَّةً وَخَيْبَرِيَّةً وَ حُنَيْنِيَّةً وَغَيْرَهُنَّ.
❅ فَأَضَبَّتْ عَلَىٰ عَداوَتِهِ،
❅ وَ أَكَبَّتْ عَلَىٰ مُنابَذَتِهِ.
❅ حَتَّىٰ قَتَلَ النَّاكِثِينَ وَالْقاسِطِينَ وَ الْمارِقِينَ.
❅ وَ لَمَّا قَضىٰ نَحْبَهُ وَ قَتَلَهُ أَشْقَى الْآخِرِينَ يَتْبَعُ أَشْقَى الْأَوَّلِينَ .
🇮🇷🌷❇️📚🌿🌺🌸💚🌷
🌿اوصاف امام علی ع دردعای ندبه🌿
❅ آنگاه که دوره رسالت الهی پیامبر اکرم (ص) سپری شد،جانشین حقیقی خویش
امیر مؤمنان علی بن ابی‌طالب (ع) را برا ی هدایت مؤمنان برگماشت. [چنان‌که خداوند در قرآن کریم بیان‌ فرمو ده: پیا مبر اکرم (ص) معرفی‌کننده دین خدا و بیم‌دهنده درباره نتایج ناگوار عدم پیروی از آن بوده ‌است و برای هر قومی هدایت‌ کننده‌ ای الهی خواهد بود]
❅ پیامبر (ص) در برابر انبوهی از مردم [در غدیر خم] فرمود:
❅ هرکه من مولای او بودم، پس علی مولای اوست.
❅ خدایا دوست بدار کسی که او را دو ست دارد.
❅ و دشمن بدار کسی که با او دشمنی کند.
❅ و یاری کن هرکه او را یاری کند .
❅ و خوار کن هرکه بخواهد او را خوار کند.
❅ و فرمود: ”هر که من پیامبرش بودم، پس علی فرمانروای [شایسته] بر اوست.
❅ من و علی از یک درخت [باطنی خالص نورانی رشدیابنده] هستیم .
❅ و سایر مردم از درختان [باطنی به‌ وجو د آمده از ما، اما با درجات خلوص] گو نا گون‌ اند.
❅ سپس جایگاه علی‌ (ع) را نسبت به خود همچون جایگاه هارون به موسی قرار داد و به او فرمود:
❅ تو نسبت به من به‌ منزله هارون
نسبت به موسایی، جز این‌که پس
از من پیامبری نیست.
❅ و دختر گرامی خود، سرور بانوان جها نیان، را به همسری علی‌ (ع) در آورد.
❅ و آنچه برای خویش از مسجدش [ظا هری و باطنی] حلال بود، برای علی‌ (ع) نیز حلال‌کرد.
❅ و همه درهایی را که به مسجدش [ظا هری و باطنی] بازمی‌شد، [به فرمان خدا] بست جز در خانه علی‌ (ع) را [که به مسجد باز گذاشت].
❅ آنگاه علم و حکمت خویش را به او سپرد.
❅ و فرمود: من شهر علمم و علی در وازه‌ ی این شهر است. پس هر‌که خوا هان ورود به این شهر است، باید از دروازه‌ ی آن وارد شود.
❅ سپس آن حضرت به امیر مؤمنان علی‌ (ع) فرمود:
❅ تو برادر و جانشین و وارث من هستی.
❅ گوشت و خون [باطنی] تو از گوشت و خون [باطنی] من است.
❅ صلح و آشتی با تو، صلح و آشتی با من است،
❅ و جنگ با تو، جنگ با من است.
❅ ایمان [به خدا و حقایق هستی عالی الهی] با گوشت و خون [باطنی] تو آمی خته‌ شده، چنان‌که با گوشت و خون [باطنی] من در آمیخته‌ است.
❅ تو فردا [در دوره امامت خود] جانشین من در عطاکردن از حوض کوثر [به دل‌ های مؤمنان رهپوی راه خدا به میزان استحقاق‌شان] هستی.
❅ ادامه پرداخت‌های نورانی مرا [به رهروان شایسته راه خدا] تو به عهده می‌گیری .
❅ و به وعده‌ های من وفا می‌کنی.
❅ پیروان [راستین] تو بر منبرهایی از نورند، درحالی‌که سیمایشان سپید و درخشان است .
❅ و در بهشت گرداگرد من و همسایگان منند.
❅ و اگر تو ای علی نبودی، اهل ایمان پس از من شناخته نمی‌شدند.
❅ همانا امیر مؤمنان علی‌(ع) نور هدایت الهی بود که پس از پیامبر اکرم (ص) نجات رهجویان و مؤمنان از گمراهی و نابینایی دل را به عهده داشت.
❅ امام علی (ع) رشته معنوی محکم ارتباط با خداست.
❅ و راه معنوی مستقیم به سوی او بوده‌ است.
❅ در رابطه خویشاوندی با رسول خدا و در سابقه‌ ایمان و مسلمانی، کسی بر امام علی‌ (ع) پیشی نداشت.
❅ و در هیچ فضیلتی کسی به پایه فضیلت ایشان نرسید.
(با این وجود، بیشتر مسلمانان تا مدت‌ ها نه ولایت الهیه ایشان بر مؤمنان و نه اهمیت انتخاب ایشان برای رهبری سیا سی جامعه را درک نکردند.)
❅ مشی معنوی و سیاسی امیر مؤمنان علی‌ (ع) همواره همچون پیامبر اکرم‌ (ص) بر اساس درک شاخص‌های اصلی دین را ستین خدا و تأویل صحیح قرآن کریم بود.
❅ سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ ای نیز نمی‌ توانست در اهتمام ایشان به مجا هدت [باطنی و ظاهری] در راه خدا خللی وارد کند.
❅ تعداد زیادی از دشمنان دین خدا در نبردهای مختلف توسط امیر مؤمنان علی‌(ع) از پای درآمدند.
❅ هواهای نفسانی و تعصب‌های جاهلی قبیله‌ ای و خویشاوندی، کینه‌ و ر ز ی و دشمنی با امیر مؤمنان را در دل‌های برخی مسلمانان رشدنیافته برجا نهاده بود. (بسیاری از آنان به ناچار و مصلحت‌ جویانه مسلمان شده بودند.) .
❅ امیر مؤ منان در دوره ۵ ساله‌ ای که رهبری سیاسی جامعه را به عهده گر فتند، به نبرد با ناکثین (پیمان‌شکنان)، قاسطین (جفاپیشگان)، و مارقین (خارج‌ شدگان از دین حق و ولایت امام حق) پرداختند.
❅ بسیاری از مردم که اهمیت و ضرورت پیر وی از امام حق برای نیل به حیات متعالی را درک نکرده بودند، از گرد ایشان پراکنده و سرگرم امور معیشت دنیوی شدند.
❅ خداوند پاسخ این ناسپاسی را محرو میت از وجود پربرکت امیر مؤمنان مقرر فر مود.
❅ همچون بسیاری از اولیای خدا، امیر مؤمنان امام علی‌(ع) به دست کوردل‌ ترین و ناسپاس‌ترین افراد به شهادت رسید. (البته ایشان بسی پیش از دوره امامت به مقام شهادت باطنی رسیده بود.)
احادیث و روایات ولایت و امامت امام علی علیه السلام
تهیه کننده : حجت الاسلام سید محمد باقری پور
https://eitaa.com/kalamenur

┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄
kalamenur@
کانال کلام نور در وب
https://web.eitaa.com/#@kalamenur
تا انتخابات جمعه با کانال یارخراسانی
yarekhorasani@

┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄

https://web.splus.ir/#@yarekhorasanirahabar

┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄

https://splus.ir/yarekhorasanirahabar


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۳ تیر ۱۴۰۳ | 14:39 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اَلنّکاح سنتی یک سنت است

ای جوانان شد خدا یار شما - در بنای دین چو معمار شما

دین حق با سنت پیغمبری - گشته است اخلاق و رفتار شما

اَلنّکاح سنتی یک سنت است - از نبی آن درّ شهوار شما

کرده اید اکنون بر این سنت عمل - وه چه زیبا بود رفتار شما

گفته اید هر دو بلی بر ازدواج - وه چه نیکو بود گفتار شما

سنّت پیغمبری اجرا شده - شد نبی خوشحال از این کار شما

اَنکِحُوا گفته خدا اندر کتاب - این بود فرمان دادار شما

داده فرمان نماز و هم زکوة - هم نکاح و متعه، ستّار شما

نصف دین شد بیمه با این ازدواج - نصف دیگر بیمه رفتار شما

از عَزَب خیزد بلا و ابتلا - شد عُزوبت دوزخ و نار شما

نیست در اسلام دوری از نکاح - زشت میباشد چنین کار شما

میکند افزون ثواب هر نماز - با نکاح، معبود غفار شما

بسته است نسل بشر با ازدواج - شد فزون از ازدواج بار شما

طیّبات و طیّبن باید بود - خواستگاری رایِ مختار شما

از خبیثات و خبیثین دور شو - چون خباثت ننگ شد عار شما

کفورا بنگر همی در ازدواج - معنویت میوه و بار شما


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع ، معصوم سوم حضرت زهراس

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳ | 10:41 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

شدچوبه امرخدا فاطمه یارِعلی

اشعاردرباب عروسی حضرت زهراعلیهاسلام

شدچوبه امرخدا فاطمه یارِعلی - چوروز روشن شده آن شب تارِعلی

صلّ علی حیدر وصلّ علی فاطمه - صلّ علی حیدر وصلّ علی فاطمه

امرخدا اینچنین آمده بهرنبی - فاطمه را عقد كن بهرعلی ولی

صلّ علی حیدر وصلّ علی فاطمه - صلّ علی حیدر وصلّ علی فاطمه

فاطمه حمد خدا کرد بر این ازدواج - دشمن او زین خبر گشت همی هاج و واج

صلّ علی حیدر وصلّ علی فاطمه - صلّ علی حیدر وصلّ علی فاطمه

ستاره زهره و تسبیح زهرا ببین - آنچه به دل داشت او گشت بَدل بریقین

صلّ علی حیدر وصلّ علی فاطمه - صلّ علی حیدر وصلّ علی فاطمه

کفو دگر در زمین ز بهر زهرا نبود - بجز علی بهر او همسر و همت نبود

صلّ علی حیدر وصلّ علی فاطمه - صلّ علی حیدر وصلّ علی فاطمه

نتیجۀ این نکاح گشت حسین و حسن - تاج سر عالمند مایۀ فخر زمن

صلّ علی حیدر وصلّ علی فاطمه - صلّ علی حیدر وصلّ علی فاطمه

زینب و کلثوم هم مایۀ فخر زنان - زینت نسوان شدند به هر زمین و زمان

صلّ علی حیدر وصلّ علی فاطمه - صلّ علی حیدر وصلّ علی فاطمه

ز جشن و این ازدواج بترکه چشم حسود - آنکه از این ازدواج به کینه او فزود

صلّ علی حیدر وصلّ علی فاطمه - صلّ علی حیدر وصلّ علی فاطمه

پسرها آی دخترا راه علی و زهرا - الگوی راه شماست به هر زمان و هر جا

صلّ علی حیدر وصلّ علی فاطمه - صلّ علی حیدر وصلّ علی فاطمه

همچو علی و زهرا کنید شما ازدواج - سنت زهرا دهید میان مردم رواج

صلّ علی حیدر وصلّ علی فاطمه - صلّ علی حیدر وصلّ علی فاطمه


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع ، معصوم سوم حضرت زهراس

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳ | 10:39 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |