ای پادشه خوبان رفتیم خداحافظ

ای پادشه خوبان رفتیم خداحافظ - ای غرقه بخون غلطان رفتیم خداحافظ

ما در ره شام و تو با باد صبا همدم - ما همراه این طفلان رفتیم خداحافظ

ای همسفرزینب رفتیم خداحافظ

ای همسفرزینب رفتیم خداحافظ - ای تاج سرزینب رفتیم خداحافظ

ماندی تو وسردارت، عباس علمدارت - ماهمره بیمارت رفتیم خداحافظ

بیائید ای هواداران ببندید محمل زینب

بیائید ای هواداران ببندید محمل زینب - که بر باد صبا رفته بساط و منزل زینب

کجائی ای علی اکبر شبیه روی پیغمبر - بیا بر عمه ات بنگر ببندید محمل زینب

کجائی ای علمدارم ضیاء چشم خونبارم - بیا عزم سفر دارم ببندید محمل زینب

محرم زینب شده است وقت سواری

محرم زینب شده است وقت سواری - برشترمن نه محمل ونه عماری

یا تو زجاخیز یا که قاسم واکبر - یا که به این قوم گو روند کناری

سوی شامم می برند این كوفیان با شور و شین

سوی شامم می برند این كوفیان با شور و شین - ای زمین كربلا جان تو جان حسین

ای زمین كربلا بودیم و ما مهمان تو - نه دمی خوردیم ز آب و نه جویی از نان تو

ای زمین کربلا ، من شام ویران می روم - جان من اینجاست و من با جسم بی جان می روم

آفتابت ای زمین امروز و بس سوزان بود - جسم مجروح حسین روی تو عریان بود

ای زمین كربلا لب تشنه بودیم میهمان - تشنه اش مپسند و آبی بر گلوی او رسان

آفتابش این زمین در روز بس سوزان بود - جسم مجروح حسینم روی تو عریان بود

كاش در این دم بدی یك سایه بر این آفتاب - تانسوزد جسم عریان حسینم زآفتاب

پیكرش آغشته بر خون است و در خاكش نكن - چون نسیم آید به زیر خار و خاشاكش نكن

این تن صد پاره اش افتاده بر روی زمین - طاقت جور و جفا دیگر ندارد بیش از این

ما كه رفتیم ای زمین امشب حسین تنها بود - نی غلط گفتم كه امشب ساربان اینجا بود

ای زمین گر ساربان خواهد كند دستش جدا - در تزلزل آی و مپسند این چو از راه وفا

ای زمین باشد حسینم عین و اكبر نور عین - نور عینم را جدا نگذار بسازم حسین

غنچه ی نشكفته را نگذار و كس خارش كند - خفته اصغر كس مباد از خواب و بیدارش كند

پیكر عباس مجروح است و زخمش بی تاب - حیف این گل می شود پ‍ژمرده میان آفتاب

می برم من نو عروس خسته ی نا شاد را - كن تو رنگین ای زمین از خون كف داماد را

"جودیا" آه از دمی كز ظلم و جور اشقیا - زینب مظلومه از نعش شه دین شد جدا

من کرببلا را چو خزان دیدم و رفتم

من کرببلا را چو خزان دیدم و رفتم - چون مرغ شب از داغ تو نالیدم و رفتم

ای باغ که داری تو بسی گل بگلستان - این خرمن گل را بتو بخشیدم و رفتم

در کرببلا زینت آغوش نبی را - آوردم و غلطیده بخون دیدم و رفتم

ممکن چو نشد حنجر پاک تو ببوسم - آن حنجر پرخون تو بوسیدم و رفتم

یاد آمدم آنروز که گفتی جگرم سوخت - چشم از تن صدچاک تو پوشیدم و رفتم

چون همره ما هست سر غرقه بخونت - من یاد لب تشنه تو بودم و رفتم

بگسست اگر دشمن دون ریشة دین را - با موی پریشان همه سنجیدم و رفتم

بس کن تو دگر کاه ربائی سخن خود - من یک گلی از گلشن دین چیدم و رفتم

ای ساربان ای ساربان

ای ساربان ای ساربان - رحمی بر این خونین دلان - بهر خدا این اشتران - آهسته ران آهسته ران

ای ساربان جان بر لب است - بیمار و در تاب و تب است - از ظلم کوفی الامان - اهسته ران اهسته ران

ای ساربان من در رسن - جسم حسینم بی کفن - من سوی شام غم روان - اهسته ران اهسته ران

ای ساربان آهسته ران کارام جانم می‌ رود

ای ساربان آهسته ران کارام جانم می‌ رود - وان دل که با خود داشتم با دلستانم می‌ رود

محمل بدار ای ساربان تندی مکن با کاروان - کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود

او می‌ رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان - دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌ رود

با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او - در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود

بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین - کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن - من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

ای ساربان آهسته ران آرام جانم مانده است

ای ساربان آهسته ران آرام جانم مانده است - اندر میان خاک و خون روح و روانم مانده است

در دست من بند طناب او مانده اندر آفتاب - نه سایه بان و سایه ای بر جسم آنم مانده است

سر،گشته ازپیکرجدا مصلوب دستار و ردا - آغشته در خون ، خونفشان نام و نشانم مانده است

از کربلا غم حاصلم افسرده و خونین دلم - از قتل و غارت صورتی بر دیدگانم مانده است

دستانی از پیکر جدا دل پاره از تیر خطا - ایوای من زین ماجرا درد گرانم مانده است

روزی به صدرمصطفا روزی به خاک وخون رها - جانم به لب آمد خدا سرو روانم مانده است

او خاک وخون را درمیان من دل پریش و ناگران - دل مانده درپهلوی او کهف امانم مانده است

درگردش چشمان من خون است وجسم بی کفن - هرسویکی صدپاره تن دراین مکانم مانده است

خون جاری وجیحون شده اشک«هدایت» خون شده - این کاروان معرفت بی ساربانم مانده است

روضه روزیازدهم محرم حركت اهلبیت ازكربلا قسمت اول

روضه روزیازدهم محرم حركت اهلبیت ازكربلا قسمت دوم

روضه دوازدهم محرم اهل بیت(ع) امام در کوفه

پنجاه روزعزاداری و پنجاه مجلس از اول محرم تا اربعین

مجلس اول؛هلال ماه محرم

مجلس دوم؛حضرت مسلم

مجلس سوم؛کربلا

مجلس چهارم؛حضرت رقیه

مجلس پنجم؛حضرت زینب کبری

مجلس ششم؛شاهزاده حضرت قاسم ابن الحسن

مجلس هفتم؛شاهزاده حضرت عبدالله ابن الحسن

مجلس هشتم؛شاهزاده حضرت علی اصغر

مجلس نهم؛شاهزاده حضرت علی اکبر

مجلس دهم؛حضرت قمر بنی هاشم

مجلس یازدهم؛حضرت سیدالشهدا (سلام الله علیه)

مجلس دوازدهم؛عصر عاشورا

مجلس سیزدهم؛منزل خولی

مجلس چهاردهم؛ورود به کوفه

مجلس پانزدهم؛مجلس ابن زیاد

مجلس شانزدهم؛راس الحسین

مجلس هفدهم؛دیر راهب

مجلس هیجدهم؛حضرت امام سجاد (سلام الله علیه)

مجلس نوزدهم؛حضرت ام البنین (سلام الله علیها)

مجلس بیستم؛حضرت رباب (سلام الله علیها)

مجلس بیست و یکم؛دو طفلان حضرت زینب (سلام الله علیهم اجمعین)

مجلس بیست و دوم؛حضرت ام کلثوم(سلام الله علیها)

مجلس بیست و سوم؛حضرت سکینه (سلام الله علیها)

مجلس بیست و چهارم؛فضیلت زیارت امام حسین (سلام الله علیه)

مجلس بیست و پنجم؛سیدالشهدا (سلام الله علیه) برتر از کعبه

مجلس بیست و ششم؛امام حسین (سلام الله علیه) در صحرای محشر

مجلس بیست و هفتم؛اصحاب امام حسین (سلام الله علیه)

مجلس بیست و هشتم؛حضرت حبیب ابن مظاهر (سلام الله علیه)

مجلس بیست و نهم؛حضرت حر (سلام الله علیه)

مجلس سی ام؛حضرت جون غلام سیدالشهدا (سلام الله علیه)

مجلس سی و یکم؛ورود به شهر شام

مجلس سی و دوم؛بازار شام

مجلس سی و سوم؛خطبه امام سجاد در مسجد اموی

مجلس سی و چهارم؛خطبه حضرت زینب در مسجد اموی

مجلس سی و پنجم؛مجلس یزید

مجلس سی وششم؛مجلس یزید

مجلس سی و هفتم؛سفیر روم

مجلس سی و هشتم؛خرابه شام

مجلس سی و نهم؛حضرت رقیه (سلام الله علیها)

مجلس چهلم؛بکاء

مجلس چهل و یکم؛تربت

مجلس چهل و دوم؛سیدالشهدا(سلام الله علیه) و حضرت یحیی

مجلس چهل و سوم؛قرآن و سیدالشهدا(سلام الله علیه)

مجلس چهل و چهارم؛سخنان امام حسین(سلام الله علیه)

مجلس چهل و پنجم؛گزیده ای از اشعار سیدالشهدا(سلام الله علیه)

مجلس چهل و ششم؛گوشه ای از فضایل سیدالشهدا(سلام الله علیه)

مجلس چهل و هفتم؛گوشه ای از کرامات سید الشهدا(سلام الله علیه)

مجلس چهل و هشتم؛کربلا

مجلس چهل و نهم؛اربعین

مجلس پنجاهم؛زیارت اربعین

روضه های دهه اول محرم پنجاه روزعزاداری


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه دوم محرم

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۱۶ تیر ۱۴۰۴ | 9:38 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

دسته طویریج، بزرگترین دسته عزای حسینی در جهان

طویریج، بزرگترین دسته عزای حسینی در جهان

دسته طویریج، معروف‌ترین دسته عزاداری است که خاستگاه آن به منطقه «هندیه» در ۱۰ کیلومتری جنوب شرق کربلا باز می‌گردد.

https://media.mehrnews.com/d/2022/08/06/3/4239278.jpg?ts=1659786343434

https://image.alkawthartv.ir/image//original/2020/08/30/637344026343203851.jpg

https://media.khabaronline.ir/d/2020/08/28/4/5450303.jpg

علت برگزاری رکضه طویریج

درباره علت برگزاری این مراسم روایات متفاوتی وجود دارد اما معرو‌ف‌ترین آنها دو روایت زیر است:
1. اولین روایت را مرتبط با حادثه عاشورای 61 هجری می‌دانند، که عده‌ای از انصار امام حسین (ع) که از قبیله بنی‌اسد بوده‌اند نتوانستند خودشان را به موقع به امام برسانند. زمانی که خبر جنگ امام و سربازان ابن‌‌زیاد به زنان قبیله بنی‌اسد رسید، آنها مردان خود را برای یاری رساندن به امام تشویق کرده و مردان نیز هروله کنان به سوی کربلا شتافتند، اما زمانی که رسیدند با اجساد مطهر شهدا روبرو شدند و فقط توانستند امام سجاد (ع) را در دفن اجساد یاری کنند. 2. روایت دیگر این است که، افراد برای پاسخ به ندای "هل من ناصر" امام حسین (ع) در ظهر عاشورای سال 61 هجری قمری، لبیک یا حسین گویان در این مراسم حاضر می‌شوند. 3. مردان و زنان این قبیله ، با شنیدن خبر ، عصر عاشورا ، مسیری تقریبا سی و پنج کیلوتری را ، تا قتلگاه دویدند! بر سر و سینه زدند ، در حالی که به خود اجازه نمی دادند ، آنچه را شنیده اند ، باور کنند ... با سینه های خسته و چشمان پر اشک ، به صحنه عصر عاشورا رسیدند ...جز کشته های به خون غلطیده و ... چیزی ندیدند!

دسته طویریج ، برترین و طولانی ترین و طوفانی ترین دسته حسینی، بشمار می آید. این دسته ، بزرگترین مراسم حسینی در جهان در روز عاشوراء بشمار می آید که هر سال ، روز عاشوراء بعد از نماز ظهر و عصر از منطقه "قنطرة السلام" واقع در دو کیلومتری شرق کربلای معلی و از سمت شهر طویریج به سمت کربلا به حرکت در می آید.

در این مراسم که روز عاشوراء برگزار می گردد جمعیت عظیمی به نشان پاسخ به ندای (ألا هل من ناصر ینصرنا.. ألا هل من ذابٍّ فیذبُّ عنا..) امام حسین علیه السلام به سمت کربلا حرکت نموده و شعار (لبیک یا حسین) و ( یالثارات الحسین) سر می دهند. عزای طویریج صبح روز عاشورا از شهر طویریج از توابع شهرستان الهندیه واقع در ٢٠ کیلومتری حرکت خود را به سمت شهر کربلا آغاز نموده و پیش از ظهر در منطقه ای بنام قنطره السلام واقع در ٢ کیلومتری شهر کربلا توقف نموده و پس از ادای فریضه ظهر و عصر، هیات حرکت خود را به سمت کربلای معلی ادامه می دهد.

این هیات با جمعیتی چند صد هزار نفری از اهالی شهر طویریج و مردم کربلا و همچنین زائران و مجاوران حرمین کربلا که در طول مسیر به این هیات ملحق می شوند در بدو ورود به شهر کربلا به خیمه گاه حسینی وارد شده و پس از عبور از صحن مطهر حسینی به سمت صحن مطهر حضرت عباس علیه السلام به حرکت خود ادامه می دهند. جمعیت شرکت کننده در این مراسم شعارهائی از جمله (أبد والله ما ننسی حسینا) و (وا حسین) و شعارهای حسینی دیگر سر می دهند.

در این نوع سوگواری، عزاداران با سرو پای‌برهنه و هروله کنان (دوان‌دوان) به‌سوی حرم امام حسین (ع) حرکت می‌کنند و پس از زیارتی کوتاه، به‌سوی حرم قمر بنی‌هاشم (ع) می‌دوند و پس از زیارت در آن مکان به‌طرف خیمه‌گاه حرکت می‌کنند. آنان در مسیر حرم حضرت اباعبدالله (ع) شعارهایی همچون «لبیک یا حسین»، «لبیک یا داعی الله» و «واحسین واحسین» سر می‌دهند و سپس در مسیر حرم حضرت عباس (ع) ندای «واویل علی العباس» و «یا عباس جیب المای لسکینه» و «الیوم الیوم نعزّی فاطمه» را فریاد می‌کنند.
ریشه این مراسم به همان سال ۶۱ هجری قمری باز می‌گردد که وقتی خبر واقعه کربلا به اهالی روستای طویریج رسید آنان دوان‌دوان به‌قصد یاری حسین بن علی (ع) به سمت کربلا دویدند، اما به‌موقع نرسیدند. از آن پس، اهالی این روستا هرسال این اقدام را تکرار می‌کند و برای سوگواری شهدای کربلا، هروله کنان مسیر ده کیلومتری هندیه تا کربلا را طی می‌کنند.

واژه «طویریج» اسم مصغر از عبارت «طریج» یا «طریق» به معنای " جاده و راه " است. " طویریج " یا " هندیه " نام شهری است کوچک که حدود 25 کیلومتری در مسیر حله به کربلا قرار دارد و هر سال در صبح روز عاشورا خیل عظیمی از اهالی آن هروله کنان (حالتی بین دویدن و راه‌رفتن) به طرف کربلا حرکت می کنند و بر سر و سینه زنان بر امام خود گریه می کنند .

این افراد پس از اقامه نماز ظهر و عصر به سمت حرم حسینی حرکت کرده و با پای برهنه و هروله کنان گویی عزیزترین فرد خانواده را از دست داده باشند و با شعارهای (وا حسین) ، (لبیک یا حسین) ، ( یا لثارات الحسین) ، (أبد والله ما ننسى حسینا) از باب القبله و باب الرجا وارد حرم شده و پس از طی مسیر بین الحرمین به سمت حرم حضرت عباس (ع) می روند و به عزاداری می پردازند.

موسس این مراسم «میرزا صالح القزوینی» یکی از بزرگان استان کربلا و از اهالی شهر طویریج از توابع شهرستان «الهندیه» (۲۵ کیلومتری شرق شهر کربلا) بوده است.

میرزا صالح القزوینی هر سال در خانه اش آیین های دهه اول محرم را برگزار می کرد و در یکی از سال ها در دهم محرم با اسب خود در حالی که عزاداران او را با پای پیاده همراهی می کردند به همان حالت عزاداری به سمت کربلا به راه افتادند.

وقتی مردم کربلا اهالی عزادار طویریج را به آن شیوه حماسی دیدند با آنها همراه شدند و از آن سال تا امروز این مراسم ادامه دارد.

زمیزم می افزاید که میرزا صالح القزوینی به همراه خیل عزاداران به منطقه «باب الطویریج» یکی از دروازه های ورودی شهر کربلا رسید و بعد از اقامه نماز ظهر بار دیگر مراسم رکظه طویریج را به سمت حرمین حسینی و عباس در پیش گرفت.

مراسم رکضه طویریج(دوان دوان به حرم آمدن)کربلاظهرعاشورا

تصاویر و فیلم هایی از مراسم باشکوه «رکضه طویریج» در کربلای معلی

مراسم رکضه طویریج در ظهر عاشورا در حرم امام حسین (ع)

دسته طویریج؛ دسته‌ای به بلندای چهارده قرن - خبرآنلاین

داستان دسته طويريج چیست؟ + تصاویر - مشرق نیوز

تجلی عشق حسینی در " رَکْضَة طُوَیرِیج " - شوشان

داستان دسته طويريج چیست؟ + تصاویر

الهندیه - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

رکضة طویریج


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه اول محرم

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۴ | 14:13 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

وقایع شام غریبان

شام غریبان (شب یازدهم محرم

شب یازدهم محرم شام غریبان اهلبیت

شب یازدهم محرم را شب شام غریبان نام نهاده ‌اند. در این شب، به گوشه‌ای از مصائب حضرت زینب کبرا سلام‌الله‌علیها بعد از شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السّلام) اشاره می‌شود.

هر یک از شب‌های ماه محرم به نام یکی از شهدا یا شخصیت‌ها یا وقایعی مرتبط با حادثه کربلا نام‌گذاری شده و نام‌گذاری شب‌های محرم به طور تعینی و با گذشت زمان صورت گرفته است. این کار از ناحیه‌ ذاکران اهل بیت علیهم‌السّلام به تقلید از شب‌های خاصی مانند: عاشورا و تاسوعا انجام گرفته است.

سید بن طاووس می‌نویسد: بدان که در آخرین ساعات روز عاشورا بود که حرم حسین (علیه‌ السّلام) و دختران و کودکانش، درحالی که گرفتار‌ اندوه، افسوس و گریه بودند، اسیر دشمنان شدند و روز را در حالتی به شب آوردند که قلم من توان نگارش حالات دلشکستگی آنان را ندارد. آنان آن شب را بدون حامی و مردان خود، غریبانه گذراندند و دشمنان، بی‌نهایت، از آنان بیزاری جستند و رو گردانی کردند تا به این وسیله، خود را نزد عمر سعد از دین برگشته و یتیم‌ کننده اطفال محمد صلی‌ الله ‌علیه‌ و‌آله ‌وسلّم و خراشندهٔ جگرها، و به عبیدالله بن زیاد زندیق، و به یزید بن معاویه کافر که راس الحاد و عناد بود، مقرب نمایند.[۱]

اتفاقات شام عاشورا

سپاه دشمن غروب عاشورا زنان را از خیمه‌ها بیرون کردند و خیمه‌ ها را آتش‌زدند.[۴] در این هنگام زنان فریاد می‌زدند و چون چشم‌ شان به کشتگان خود افتاد لطمه به صورت زدند.[۵] عمر بن سعد غروب عاشورا سر امام حسین ع را با خولی اصبحی و حمید بن مسلم ازدی و سرهای یاران و خاندان او را که هفتاد و دو سر بود، به همراه شمر، قیس بن اشعث و عمرو بن حجاج و عزرة بن قیس نزد ابن زیاد فرستاد.[۶] عمر سعد خود با جمعی از لشکریانش آن شب را در کربلا ماند و روز بعد نزدیک ظهر پس از دفن کشتگان سپاه خود، همراه اهل بیت امام حسین ع و دیگر بازماندگان، به سمت کوفه حرکت کرد.[۷] نقل کرده‌ اند که در شب یازدهم محرم که شام غریبان بود، حضرت زینب س نماز شبش را ترک نکرد؛ اما به سبب ضعفی که او را فرا گرفته بود، نماز را نشسته خواند.[۸] .

زمینه‌سازی برای قیام

در واقعه خون‌ بار و دردناک کربلا، حضرت زینب علیهاالسّلام حضوری فعّال و سازنده داشت، امّا آنچه به این حضور، جلوه دیگری می‌بخشد و آن‌را پُررنگ‌تر می‌سازد، نقش ویژه آن حضرت بعد از واقعه عاشورا در رهبری کاروان اُسرا است. دلیل این نام‌گذاری آن است که ایشان از این شب به بعد، پرستاری و اداره کاروان اسیران را بر عهده می‌گیرند و با از خودگذشتگی، کودکان بی‌سرپرست و زنان بی‌پناه اهل‌بیت (علیهم‌ السّلام) را گردآورد و از آنان در برابر دشمن پاسداری نمود. عملکرد حضرت زینب (علیهاالسّلام) بعد از شهادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌ السّلام به خاطر امتیازاتی از قبیل: وقت‌شناسی، عقل و تدبیر، فصاحت و بلاغت، شجاعت و شهامت و... تأثیر بسزایی داشت و تحوّلات عظیمی به وجود آورد. ازجمله کارهای مدبّرانه و توأم با سیاست و کیاست حضرت زینب (علیهاالسّلام) این بود که، شخصی را فرستاد تا از یزید لعنة الله ‌علیه بخواهد اجازه عزاداری و ماتم به آن‌ها بدهد. [۱] [۲] [۳] [۴] [۵] [۶] . این عزاداری‌ها در ابتدای امر از نظر دشمنان بی‌اهمیت جلوه می‌کرد، چون اگر از اوّل احساس خطر می‌کردند جلوگیری می‌نمودند، امّا همین کارها در واقع زمینه ‌ساز قیام و انقلاب مردم، علیه قاتلان امام حسین علیه‌ السلام و تحقّق بخشی از اهداف عالیه سیدالشهداء علیه‌السلام بود. تا آنجا که وقتی یزید شنید مردم بر قاتلان حسین علیه‌السلام نفرین می‌کنند، با شمر و همراهانش با خشونت برخورد کرد و گفت: واللّه ِ! قَدْ کُنْتُ ارضی مِنْ طاعَتِکُمْ بِدونِ قَتْلِ الْحُسیْنِ لَعَنَ اللّه ُ بْنَ مَرْجانَة! سوگند به خدا! که از اطاعت شما بدون قتل حسین (علیه‌ السلام) راضی بودم. لعنت خدا بر پسر مرجانه که به چنین امر شنیعی اقدام کرد. سپس اسباب سفر اسرا به مدینه را مهیّا نمود. [۷] [۸] [۹] [۱۰]

حمله به خیام

از حوادث بسیار تکان‌ دهنده در غروب عاشورا، سوزاندن خیمه‌ های آل رسول‌ الله صلی ‌الله ‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم) بود. این صحنه جان‌سوز در شرایطی اتفاق می‌افتاد که بدن‌های پاره‌ پاره امام مظلومان و یاران ایثارگر و شهیدش در بیابان رها شده و قبل از آن خیمه‌ها غارت‌ شده بودند. [۱۱] [۱۲] [۱۳] [۱۴] [۱۵] [۱۶] [۱۷] [۱۸] . دشمنان در تاراج خیمه ‌های خاندان پیامبر صلی ‌الله ‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم و نور چشم زهرای بتول علیهاالسّلام، بر هم پیشی جستند، [۱۹] . تا جایی که خلخال از پای فاطمه دختر خردسال امام حسین (علیه ‌السّلام) ربودند، [۲۰] [۲۱] . و حتّی روبندها و چادر زنان و دختران را از آن‌ها کشیدند و به یغما بردند.[۲۲] [۲۳] [۲۴] [۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸] [۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲] [۳۳] [۳۴] [۳۵] [۳۶] [۳۷] [۳۸] [۳۹] . پس از غارت خیمه‌ها، عده ‌ای از سربازان ابن‌ زیاد شعله‌هایی از آتش آوردند و یکی از آن‌ها فریاد می‌زد: اَحْرِقُوا بُیُوتَ الظَّالِمِینَ «سراپرده ظالمین را بسوزانید[۴۰] [۴۱] [۴۲] [۴۳] [۴۴] . در حالی‌که خیمه ‌ها به سرعت می‌سوخت و خاکستر می‌شد، حضرت زینب علیهاالسّلام در مقابل رفتارهای ناجوان‌مردانه و وحشیانه کافران یزیدی، به امام حی زمان خویش حضرت زین‌العابدین علیه ‌السّلام مراجعه می‌کند و از ایشان چاره‌ جویی می‌نماید. امام سجاد علیه‌السّلام که با حالت نزار و بیمار در خیمه‌ ای در حال سوختن حضور داشتند، می‌فرماید: علیکنّ بالفرار. [۴۵] [۴۶] [۴۷] [۴۸] . علامه مجلسی رحمة ‌الله‌علیه به نقل از فاطمه صغرا سلام‌ الله ‌علیها، دختر امام حسین (علیه ‌السّلام) می‌نویسد:

دیدم سواری به سوی من می‌آید، با سرعت از آن جا گریختم ولی او به طرف من آمد و به یک باره ضربه سنگین ته نیزه را بر کتف خود احساس کردم و با صورت به زمین افتادم.... [۴۹] [۵۰] [۵۱] [۵۲] . امام سجاد (علیه ‌السّلام) می‌فرماید: به خدا سوگند! هیچ‌گاه به عمّه ‌ها و خواهرانم نظر نمی‌کنم، جز اینکه گریه گلویم را می‌گیرد و یاد می‌کنم آن لحظات را که آن‌ها از خیمه‌ ای به خیمه دیگر می‌گریختند و منادی سپاه کوفه فریاد می‌زد که خیمه ‌های این ستمگران را بسوزانید. [۵۳] [۵۴] [۵۵] [۵۶] [۵۷] [۵۸] [۵۹]

آواره ‌گی اهل خیام

حضرت زینب (سلام ‌الله‌علیها) وظیفه پاسداری از کودکان یتیم و پرستاری از امام سجاد (علیه‌ السّلام) را بر عهده داشت. وی مراقب جان کودکان و دختران بود تا در تاخت و تاز دشمن برای غارت خیمه‌ ها، آسیبی به آن‌ها نرسد. همه به او پناه می‌بردند و از ستم دشمنان شکایت می‌کردند. مصیبت روز عاشورا هرچند بسیار سنگین بود و گران، ولی زینب (سلام ‌الله‌علیها) همچون کوهی استوار در برابر دشمنان ایستادند و خم به ابرو نیاوردند. وی از یک سو به نگهبانی کودکان یتیم و گردآوردن زنان و دختران همّت گماشت، و از دیگر سو به جمع‌آوری گمشدگان در بیابان مشغول شد. حضرت زینب (سلام ‌الله ‌علیها) با سپر قرار دادن خویش، از ضرب و شتم کودکان ممانعت می‌نمود و از ضربِ تازیانه، پیکرش می‌سوخت. به همین جهت بدن ایشان در اثر ضرب تازیانه‌ها کبود شده بود[۶۰] . چنان‌که در کلامی به سیدالشهدا (علیه ‌السّلام) چنین می‌فرمایند: یَابْنَ اُمِّی لَقَدْ کَلَلْتُ عَنِ الْمُدَافِعَةِ لِهَؤُلاَءِ النِّسَاءِ وَالاَطْفَالِ وَ هَذَا مَتْنِی قَدْ اُسْوِدَ مِنَ الضَّرْبِ؛ ‌ای پسر مادرم! از دفاع و نگهداری این کودکان و بانوان در برابر دشمن درمانده شده ‌ام و این کمر و بازو یا چهره من است که بر اثر ضربه دشمن سیاه شده است. [۶۱]

بعد از غارت و آتش زدن خیام آل الله، زینب کبرا (علیهاالسّلام) زنان و کودکان آواره را در خیمه ‌ای جمع نمودند[۶۲] . و به تفقد و نوازش کودکان پرداختند تا اینکه متوجه شدند که دو کودک از کودکان کاروان اهل ‌بیت گم شده ‌اند. [۶۳] . لذا سراسیمه به جست‌ وجو پرداختند و پس از مدتی، آن دو کودک را زیر بوته خاری یافتند که در آغوش هم آرمیده بودند. زینب (سلام ‌الله ‌علیها) خود را به آنان رساند ولی هر چه آنان را صدا زد، دید بیدار نمی‌شوند. آری، آن دو کودک بی‌ گناه، از شدت مصیبت‌های وارده و ترس از غارت‌گری دشمن، جان باخته بودند.[۶۴] . مؤلّف کتاب معالی السبطین چنین نقل کرده است: «شامگاه روز عاشورا دو طفل در اثر دهشت و تشنگی جان سپردند و چون زینب کبرا ( (سلام ‌الله ‌علیها) ) برای جمع عیال و اطفال جستجو می‌کرد، آن دو طفل را نیافت. بعد از جستجوی زیاد آن‌ها را در حالی‌که دست در گردن یکدیگر داشتند و جان سپرده بودند، پیدا کرد. [۶۵] . حضرت زینب (سلام ‌الله‌علیها) در شام تار غریبان، غریبانه دل را از هر آنچه غیرخدایی بود تهی کرده و با پیروی از نماز ظهر عاشورای برادر و امام خویش، در شبان ‌گاه به نماز شب می‌ایستد و حماسه ‌ای دیگر بر حماسه‌ های کربلا می‌افزاید. حضرت زینب سلام‌ الله‌علیها آن ‌قدر ناتوان و خسته و مجروح شده بود که نتوانست ایستاده نماز بخواند و نماز شب را نشسته به جا آورد و با خدایِ خود به راز و نیاز پرداخت. [۶۶] [۶۷] [۶۸] [۶۹] [۷۰]

شام غریبان در اشعار

نوحه‌ها و مرثیه‌های فراوانی در این شب، سروده شده است که مضمون آنها بیان رها شدن جنازه‌های شهدای کربلا و بی‌یار و یاور شدن اسراء و زنان و کودکان است. در میان شاعران شعر حبیب الله چایچیان متخلص به حِسان نیز ازاشعار معروف شام غریبان است با این مطلع خیمه ها می‌سوزد و شمع شب تارم شده... [یادداشت ۱] و نیز از جمله معروف‌ ترین این اشعار که به صورت دودَمه در هیئات مذهبی خوانده می‌شود شعر خائف لاهیجی است. [۱۶][یادداشت ۲] . شعر خائف درباره شام غریبان: امشب به صحرا بی ‌کفن جسم شهیدان است - شام غریبان است . امشب نوای بی‌کسان بر بام کیوان است - شام غریبان است . امشب به دشت کربلا نالان یتیمانند - تا صبح گریانند . امشب به روی کشته‌ ها در ناله مرغانند - چون نی در افغانند . بر خاک بی‌غسل و کفن رعنا جوانانند - خوابیده عریانند . بر غربت اجسادشان عالم پریشان است - شام غریبان است . امشب به بالین حسین زینب عزادار است - در غم گرفتار است . امشب سکینه بر سر نعش پدر زار است - تا صبح بیدار است . امشب فَلَک حیران ز حالِ عترت زار است - از دیده خونبار است . زهرا به دور کشته‌ها با خیل حوران است - شام غریبان است . امشب سلیمان زمان در گوشه هامون - غلطیده‌ اندر خون . اندر هوای خاتم او بَجْدَل ملعون - دیوانه و مجنون . سازد جدا انگشت شه آن بی‌حیای دون‌ - ای چرخ شو وارون . کی خاتَمِ محبوب حق در شأن دیوان است - شام غریبان است . امشب تن چاک حسین در نینوا بی‌سر - در بحر خون اندر . خوابیده بی‌غسل و کفن با علی اکبر و علی اصغر - با یاوران یک سر . اما ز ظلم خولی مردود سگ کمتر - در کنج خاکستر . در کوفه رأسش در تنورِ گرم مهمان است - شام غریبان است . امشب جناب فاطمه تا صبح در زاری - اشک غمش جاری . گاهی بحال دختران اندر پرستاری - اشک غمش جاری . گاهی کند در مطبخ خولی عزاداری - اشک غمش جاری . از ناله‌های زار او «خائف» نواخوان است - شام غریبان است . (اصلاح عربانی، کتاب گیلان، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۶۱۴(

اگر صبح قیامت را شبی است ، آن شب است امشب

اگرصبح قیامت راشبی هست آن شب است امشب- طبیب ازمن ملول وجان زحسرت برلب است امشب . برادرجان یکی سربر کن از خواب و تماشا کن - که زینب بی تو چون در ذکر یا رب یا رب است امشب . جهان پرانقلاب ومن غریب این دشت پروحشت - تودرخواب خوش و بیمار در تاب و تب است امشب . سرت مهمان خولی و تنت با ساربان همدم - مرا با هر دو اندر دل هزاران مطلب است امشب . صبا از من به زهراگو بیا ، شام غریبان بین - که گریان دیده ی دشمن به حال زینب است امشب .

شام غریبان سحر ندارد

شام غریبان سحر ندارد - سکینه امشب پدر ندارد . غریب حسین جان، غریب حسین جان . بهار زینب خزان ز آه است - گهى دو چشمش به نور ماه است - گهى نگاهش به قتلگاه است - غریب حسین جان، غریب حسین جان . نسیم صحرا شده معطّر - ز عطر روى علىّ اکبر - کجاست عمه، کجاست مادر - غریب حسین جان، غریب حسین جان . بگو خلایق ز غم خروشند - بگو به اطفال لَبَن ننوشند - بگو به سادات کفن نپوشند - غریب حسین جان، غریب حسین جان . کبوتران را ز لانه بردند - زوادِىِ خون نشانه بردند - ربابِ دلخون پسر ندارد - غریب حسین جان، غریب حسین جان . شب غریبان سحر ندارد - رقیه امشب پدر ندارد . در علقمه بین چه ها شد امشب - دست علمدار جدا شد امشب .

سرامام علیه السلام در تنور خولی لع

عمر بن سعد چون از كار شهادت امام حسین علیه السّلام پرداخت نخستین سر مبارك آنحضرت را به خَوْلى (به فتح خاء و سكون واو و آخره یاء) بن یزید و حُمَید بن مُسلم سپرد و در همان روز عاشورا ایشان را به نزد عبیداللّه بن زیاد روانه كرد. خولى آن سرمطهّر را برداشت و به تعجیل تمام شب خود را به كوفه رسانید، و چون شب بود وملاقات ابن زیاد ممكن نمى گشت لاجرم به خانه رفت .

طبرى و شیخ ابن نما روایت كرده اند از (نَوار) زوجه خولى كه گفت : آن ملعون سر آنحضرت را در خانه آورد و در زیر اجّانه جاى بداد و روى به رختخواب نهاد. من ازاو پرسیدم چه خبر دارى بگو، گفت مداخل یك دهر پیدا كردم سر حسین را آوردم ، گفتم :واى بر تو! مردمان طلا و نقره مى آورند تو سر حسین فرزند پیغمبر را، به خدا قسم كه سر من تو در یك بالین جمع نخواهد شد. این بگفتم و از رختخواب بیرون جستم و رفتم درنزد آن اجّانه كه سر مطهّر در زیر آن بود نشستم ، پس سوگند به خدا كه پیوسته مىدیدم نورى مثل عمود از آنجا تا به آسمان سر كشیده ، و مرغان سفید همى دیدم كه دراطراف آن سر طَیران مى كردند تا آنكه صبح شد و آن سر مطهّر را خولى به نزد ابن زیاد برد.

بخولی بگفت آن زن پارسا - که را باز از پا درآورده ای . که در ایندل شب چو غارتگران - برایم زر و زیور آورده ای . بهمراهت امشب چه بوی خوش است - مگر باز مشگ تر آورده ای . چنان کوفتی در که پنداشتم - ز میدان جنگی سر آورده ای . چو دانست آورده سر گفت آه - که مهمان بی پیکر آورده ای . چو بشناخت سر را بگفت ای عجب - سر با شکوه و فر آورده ای . بمرم در این نیمه شب از کجا - سر سبط پیغمبر آورده ای . چه حقّی شده در میان پایمال - که تو رفته ای داور آورده ای . گل آتش است این که از کوه طور - تو با خاک و خاکستر آورده­ ای . نگارنده با گفتن این رثا - خروش از ملایک درآورده ای .

بزن گفت خولی بکن افتخار - که از کربلا من سر آورده ام . ز شمشیر شمر و سنان سنان - سر سبط پیغمبر آورده ام . غنیمت ببردند زر دیگران - من این ایزدی گوهر آورده ام . شدم گر براه جهنم روان - سر مظهر داور آورده ام . بگو میزبانم بخواند حسین - به مهمانیش اندر آورده ام . تنورم شدش قصر و بهرش سریر - من از خاک و خاکستر آورده ام

كیستی ای سر زكجا آ مد ی

كیستی ای سر زكجا آ مد ی - ا ین دل شب منزل ما آ مد ی . چون نگرم بی كس و بی یا ورت - كا ش نمیزاد تـورا ما د رت . ای سرپرخو ن زچه ا فسرد ه ا ی - هـست یقینم كه جو ا ن مرده ا ی . گلشن روی تـو عجب با صفا ست - ا ی سرپرخون بد نت د ركجا ست . ا ی سر بـبـریـد ه د و ر ا زوطـن - چید ه شد ی كی ز د رخت بد ن . د ا شتی ا ی سر چقد رجا ی زخم - یكسره زخـم ا ین همه با لا ی زخم .


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه اول محرم

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۴ | 10:50 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روز عاشورا

روضه روزدهم محرم روزعاشورا قسمت اول

روضه روزدهم محرم روزعاشورا قسمت دوم

روضه و وقایع روز عاشورا

روضه روزدهم محرم روزعاشورا

لوکان یدری یوم عا شوراء - ما کان یجری فیه من بلاء - ما لاح فجره و لا ا ستنا را - ولا ا ضا ئت شمسه نهارا . ا گر دانست عاشورا که در روزش چها گردد - چه طغیا نها چه ا ستمها چسان جورو جفا گردد - چه خونهائی که میریزد در آن صحرای تفتید ه - چه پیکرها شود مجروح چه سرها که جدا گردد

روز دهم محرّم سال قمری را «روز عاشورا» می گویند. این روز، روز شهادت سالار شهیدان،‌ حسین بن علی (علیه السلام) و فرزندان و اصحاب گرانقدر او در کربلا است. ائمه اطهار علیهم السلام بر زنده نگه داشتن «عاشورا» و اقامه عزا در این روز تأکید فراوان داشتند و شیعیان جهان این روز را به سوگواری می پردازند. عاشورا روز شهادت حسین بن علی علیهما‌السلام و یاران فداکار و با وفای آن حضرت و روز تجدید حزن اهل بیت علیهم ‌السلام و شیعیان است.

چگونگی شکل‌ گیری واقعه عاشورا

با مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری قمری، پسرش یزید بر مسند خلافت تکیه زد و مردم شام با وی بیعت کردند. آنگاه یزید با ارسال نامه ‌ای به حاکم مدینه از او خواست تا از بزرگان قریش از جمله امام حسین علیه السلام نیز بیعت بگیرد.[۱] . اما وقتی حاکم مدینه از امام حسین علیه‌ السلام بیعت خواست، حضرت از بیعت امتناع نموده و شبانه از مدینه عازم مکه گردیدند. در این حین، مردم کوفه که در عراق از مرگ معاویه و امتناع امام حسین علیه‌ السلام از بیعت یزید اطلاع یافتند، نامه‌های فراوان در پشتیبانی از امام حسین علیه‌ السلام امضاء کردند و آن حضرت را به کوفه فراخواندند.[۲] . از طرفی یزید پس از اطلاع از سفر حج امام، مزدوران خود را بسیج کرد تا امام حسین علیه‌ السلام را در شهر مکه ترور نمایند. چون امام علیه ‌السلام از توطئه سوء قصد به جان مبارکش آگاهی یافت، از سر حفظ حرمت و قداست بیت الله الحرام مناسک حج را به اضطرار پایان برد و به روز هشتم ذی الحجه سال ۶۰ هجری از مکه به همراه خانواده و نزدیکان و یاران خود به سمت عراق حرکت نمود.[۳] . اما در کربلا به محاصره نیروهاى ابن زیاد به سرکردگی عمر بن سعد در آمد و چون حاضر نشد ذلّت تسلیم و بیعت با حکومت غاصب و ظالم یزیدى را بپذیرد، سپاه کوفه در روز دهم محرم معروف به روز عاشورا با او وارد جنگی نابرابر شدند. به طوری که سپاهیان عمر بن سعد را سی هزار نفر و تعداد یاران حسین علیه السلام را بین ۷۲ تا ۱۵۴ نفر گزارش نموده اند. امام حسین و یارانش روز عاشورا، لب تشنه، با رشادتى شگفت مردانه تا آخرین نفر جنگیدند و به شهادت رسیدند و بازماندگان این قافله، به اسارت در آمده و به کوفه برده شدند.[۴] .

شرحی از واقعه عاشورا

تنظیم صفوف سپاه: امام حسین علیه‌السلام پس از نماز صبح عاشورا، سپاه کم تعداد خود را که متشکل از ۳۲ تن سواره و ۴۰ تن پیاده بودند، به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول را در بخش میمنه به فرماندهی زهیر بن قین، دسته دوم را در بخش میسره به فرماندهی حبیب بن مظاهر و دسته سوم را در قلب سپاه به فرماندهی خود آن حضرت تقسیم‌ بندی کرد. همچنین آن حضرت، بیرق سپاه را به برادرش حضرت عباس علیه‌ السلام واگذارد و نیروهای خود را در جلو و خیمه ‌گاه را در پشت سر آنان قرار داد. عمر بن سعد نیز فرماندهی میمنه سپاه خود را به عمرو بن حجاج، فرماندهی میسره را به شمر بن ذی الجوشن، فرماندهی سواره ‌نظام را به عروة بن قیس و فرماندهی پیاده ‌نظام را به شبث بن ربعی واگذاشت و بیرق سپاه را بدست غلامش "درید" سپرد.

موعظه‌های امام حسین: امام حسین علیه ‌السلام پیش از آغاز نبرد، بارها برای اندرز سپاه کفر پیشه دشمن، پیش‌قدم شد و با بیان خطبه‌هایی روشن‌گر، سعی نمود آنها را هدایت نماید و حجت را بر آنها تمام کند. از جمله اینکه با صدای بلند خطاب به آنها فرمود: "آيا سزاست مرا بكشيد و حرمتم را تباه كنيد؟ آيا من پسر دختر پيامبرتان و پسر وصى و عموزاده اش كه پيش از همه به خدا ايمان آورد و پيامبرش را تصديق كرد، نيستم. آيا شما نشنيده ايد كه رسول الله(ص) به من و برادرم گفت: «اين دو آقاى جوانان بهشت هستند». آيا ترديد داريد كه من پسر دختر پيامبرتان هستم؟ به خدا از مشرق تا مغرب، به جز من پسر دختر براى پيامبر(ص) وجود ندارد، تنها من پسر دختر پيامبرتان مى باشم"[۵] . همچنین برخی از یاران خویش را نیز در این روز به نزد سپاهیان عمر بن سعد فرستاد و از طریق آنان، این سپاه گمراه را به هدایت و حقانیت دعوت کرد.

ندامت حر بن یزید: حر بن یزید ریاحی که از فرماندهان سپاه عمر بن سعد و از دلاوران و دلیرمردان عرب بود، روز عاشورا پیش از آغاز درگیری رسمی، پشیمان شد و به سپاه امام حسین علیه‌ السلام پیوست. با این که وی نخستین کسی بود که راه را بر امام حسین علیه‌السلام بسته و با اجبار و اکراه، آن حضرت را به سوی سرزمین کربلا گسیل داشت، با این حال مورد پذیرش اباعبدالله الحسین علیه ‌السلام قرار گرفت و آن حضرت، توبه ‌اش را پذیرفت و او را در جمع یارانش قرار داد. پیوستن حر بن یزید و تعدادی از سپاهیان عمر بن سعد به سپاهیان امام حسین علیه ‌السلام، دودلی و سردرگمی بسیاری از کفرپیشه‌ گان را به دنبال داشت و حالت عجیبی در میان سپاهیان عمر بن سعد به وجود آورد.

هجوم سراسری دشمن: عمر بن سعد که تاب پیوستن افراد دیگری به سپاه امام حسین علیه‌ السلام را نداشت، لشکریان خود را به جنبش درآورد و دستور حمله عمومی داد. در اندک مدتی دو سپاه به هم نزدیک شده و نبرد سختی آغاز گردید. هر یک از یاران امام حسین علیه ‌السلام با ده‌ها تن از سپاه دشمن به نبرد نابرابر و تن به تن پرداخت و هیچ سستی و تردیدی در وی ملاحظه نمی‌شد و این روحیه بالای رزمی و اعتقادی قوی، برای دشمن سنگین و کمرشکن بود. در این نبرد، حدود پنجاه تن از یاران امام حسین علیه ‌السلام و صدها تن از سپاه دشمن کشته شدند.

نبرد انفرادی: دشمن که از نبرد سراسری و تهاجمی نتیجه ‌ای نگرفته بود، به تدریج به سوی نبرد انفرادی روی آورد. زیرا اگرچه سپاه عمر بن سعد جملگی برای نبرد با امام حسین علیه ‌السلام آمده بودند، ولی در میان آنان مردان زیادی بودند که جنگ با فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله را روا نداشته و به اکراه و اجبار در سپاه عمر بن سعد قرار گرفته بودند. بدین جهت در کار نبرد عمومی و هجوم سراسری تعلل می‌ورزیدند و عمر بن سعد را در رسیدن به مقاصد پلیدش ناکام گذشته بودند. در این مرحله نیز تعدادی از سپاهیان امام حسین علیه ‌السلام کشته شدند.

نماز ظهر عاشورا: ابوثمامه صیداوی در گرماگرم نبرد، به امام حسین علیه ‌السلام نزدیک شد و به آن حضرت عرض کرد که وقت زوال فرارسیده است. امام حسین علیه‌ السلام که به نماز اهمیت ویژه‌ ای می‌داد، دستور داد جنگ را متوقف کرده و همگی به نماز پردازند. دشمنان که به نماز اهمیت چندانی نمی‌دادند، آن حضرت و یارانش را در حال نماز نیز مورد هجوم ناجوانمردانه قرار داده و با پرتاب تیر آنان را نشانه می‌گرفتند. سعید بن عبدالله حنفی که خود را سپر امام حسین علیه ‌السلام قرار داده بود، متحمل سیزده تیر دشمن شد و عاقبت در حال دفاع از وجود شریف امام حسین علیه ‌السلام به لقاءالله پیوست.

شهادت سایر یاران امام حسین: پس از نماز ظهر عاشورا، باقیمانده یاران امام حسین علیه ‌السلام نیز یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند. شیرمردانی چون زهیر بن قین، نافع بن هلال، مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر، حر بن یزید، بریر بن خضیر و دلیرمردانی از بنی هاشم چون علی‌اکبر علیه‌ السلام، عباس بن علی علیه ‌السلام، قاسم بن حسن علیه ‌السلام، عبدالله بن مسلم علیه ‌السلام و افرادی دیگر در یاری مولا و سرورشان امام حسین علیه ‌السلام جنگیدند و سرانجام بدست دشمنان اهل بیت علیهم ‌السلام، مظلومانه به شهادت رسیدند.

مبارزه و شهادت سید الشهداء: امام حسین علیه ‌السلام پس از آن که همه یاران خود را از دست داد، بانوان را در خیمه‌ای گردآورد و آنان را تسلی و دلداری داد و به صبر و شکیبایی سفارش نمود و با قلبی شکسته از آنان خداحافظی کرد. آن حضرت، فرزندش امام زین العابدین علیه‌ السلام را که در بیماری سختی بسر می‌برد، جانشین خویش قرار داد و با او نیز وداع کرد و آماده نبرد با دشمن گردید. امام حسین علیه ‌السلام به تنهایی، ساعاتی با نیروهای گسترده دشمن مبارزه کرد و تعداد زیادی از آنان را کشته و زخمی نمود. خود آن حضرت نیز زخم‌های فراوانی در میدان مبارزه متحمل شد و بر اثر آن‌ها، از زین اسبش "ذوالجناح" به زمین افتاد و مورد هجوم وحشیانه دشمن قرار گرفت. سرانجام شمر بن ذی الجوشن، با قساوت و بی‌رحمی تمام به بدن خونین و کم‌رمق آن حضرت نزدیک شد و سر مبارکش را از قفا جدا کرد و بدین طریق، روح شریفش را به اعلی علیین به پرواز درآورد.[۶]

زنده نگه ‌داشتن عاشورا : امامان شیعه، یاد این روز را زنده مى‌ داشتند، مجلس برپا مى‌ کردند، بر حسین بن على علیه السلام مى‌ گریستند، آن حضرت را زیارت مى‌ کردند و به زیارت او تشویق و امر مى‌ کردند و روز اندوهشان بود. از جمله آداب این روز، ترک لذّتها، دنبال کار نرفتن، پرداختن به سوگوارى و گریه، تا ظهر چیزى نخوردن و نیاشامیدن، چیزى براى خانه‌ ذخیره نکردن، حالت صاحبان عزا و ماتم داشتن و ... است.[۷] . در دوران سلطه امویان و عباسیان، شرایط اجتماعى اجازه مراسم رسمى و گسترده در سوگ ابا عبدالله الحسین را نمى‌ داد، امّا هر جا که شیعیان، قدرت و فرصتى یافته ‌اند، سوگوارى پرشور و دامنه ‌دارى در ایام عاشورا به راه انداخته ‌اند. در تاریخ است که معزّ الدّوله دیلمى اهل بغداد را به برگزارى مراسم سوگ و نوحه براى سید الشهدا علیه السلام وادار ساخت و دستور داد که بازارها را ببندند و کارها را تعطیل کنند و هیچ طبّاخى غذایى نپزد و زنان سیاهپوش بیرون آیند و به عزادارى و نوحه بپردازند. این کار را چندین سال ادامه داد و اهل سنّت نتوانستند جلوى آن را بگیرند، چون که حکومت، شیعى بود.[۸] . "عاشورا" در بین شیعیان بعنوان تجلّى روز درگیرى حق و باطل و روز فداکارى و جانبازى در راه دین و عقیده، شناخته شده است.[۹]

عاشورا در فرهنگ شیعه

"عاشورا" در فرهنگ شیعى، به خاطر واقعه شهادت امام حسین علیه السلام عظیمترین روز سوگوارى و ماتم به حساب مى ‌آید که بزرگترین فاجعه و ستم در مورد خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله انجام گرفته و دشمنان اسلام و اهل بیت علیهم السلام این روز را خجسته شمرده به شادى مى ‌پرداختند، چنانکه در"زیارت عاشورا"درباره این روز غم‌ انگیز که امویان آن را مبارک مى ‌دانستند، آمده است: «اللّهم هذا یوم تبرّکت به بنو امیة...». پروردگارا این روز؛ روزى است که مبارک می دانستند آن را بنى امیه... . امّا پیروان خاندان رسالت، در این روز به سوگ و عزا مى ‌نشینند و بر کشتگان کربلا مى ‌گریند. امام صادق علیه السلام فرمود: "و امّا یوم عاشورا فیوم اصیب فیه الحسین علیه السلام صریعا بین اصحابه و اصحابه حوله صرعى عراة"[۱۰] عاشورا روزى است که حسین علیه السلام میان یارانش کشته بر زمین افتاد، یاران او نیز پیرامون او به خاک افتاده و عریان بودند. امام رضا علیه السلام فرمود: "من کان عاشورا یوم مصیبته و بکائه جعل الله عزّ و جلّ یوم القیامة یوم فرحه و سروره"،[۱۱] هر کس را که عاشورا روز مصیبت و اندوه و گریه باشد، خداوند قیامت را روز شادى او قرار مى ‌دهد. قیام امام حسین علیه السلام از سویی تجلی گاه خصلت های پاک انسانی و فضایل اخلاقی در جبهه حق، و از سوی دیگر محل بروز و ظهور رذایل اخلاقی در جبهه باطل است. «عاشورا»، میدان مسابقه خصلت های پاکی است که ریشه در افکار درخشان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله دارد. حسین علیه السلام و یاران وفادارش، برای احیاء این خصلت ها قیام کردند و به همین خصایل نیز مشهور شدند. در جبهه مقابل نیز، دشمنان گرفتار رذیله های اخلاقی بودند و به همان رذایل معروف شدند. فضائلی همچون: ایمان، رجاء، رضا، وفا، صبر، عدل، تعهد و احساس مسؤولیت، توکل و زهد، که جبهه حق نمایشگر آن بود، و رذائلی همچون: کفر، جور، حرص بر دنیا، حماقت، هتک حرمت، حقد و کینه، مکر و خدعه، فسق و قساوت، که جبهه باطل نمایشگر آن بود.[۱۲]

در کتاب مفاتیح الجنان برای روز عاشورا اعمال و رعایت آدابی ذکر شده که در ادامه به تفصیل آمده است.

دست کشیدن از کسب و کار

در این روز سزاوار است شیعیان مشغول کاری از کارهای دنیا نگردند و برای خانه خود چیزی ذخیره نکنند و مشغول گریه، نوحه و مصیبت باشند و عزاداری حضرت امام حسین(علیه‌السلام) را بر پا کنند و اشتغال به ماتم داشته باشند به صورتی که در ماتم عزیزترین اولاد و اقوام خود اشتغال می‌ورزند . از حضرت رضا علیه‌السلام روایت شده: هرکه کوشیدن در حوائج خود را در روز عاشورا ترک کند و به دنبال کاری نرود، حق‌تعالی حوائج دنیا و آخرت او را برآورد و هرکه روز عاشورا، روز مصیبت و اندوه و گریه او باشد، حق‌تعالی روز قیامت را روز شادی و سرور و خوشحالی او گرداند و دیده‌اش در بهشت به ما روشن شود؛ هرکه روز عاشورا را روز برکت نامد و در آن روز برای منزل خود چیزی ذخیره کند، خدا آن ذخیره را برای او مبارک نکند و روز قیامت با یزید و عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد علیهم اللعنه محشور شود.

تسلیت گفتن به یکدیگر

یکدیگر را در مصیبت آن وجود مقدّس به این جملات تعزیت گویند: أَعْظَمَ اللّهُ أُجُورَنا بِمُصابِنا بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ، وَجَعَلَنا وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثارِهِ مَعَ وَلِیِّهِ الْإِمامِ الْمَهْدِیِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِمُ السَّلامُ؛ خدا مزدهای ما را به خاطر سوگواری‌مان برای حسین (درود بر او باد) بزرگ گرداند و قرار دهد ما و شما را از خون‌خواهانش به همراه ولی‌اش امام مهدی از خاندان محمّد درود بر ایشان باد.

زیارت قبر امام حسین علیه‌السلام

گر کسی در این روز نزد قبر مطهّر آن حضرت باشد و مردم را آب دهد، مانند کسی است که لشگر آن جناب را آب داده باشد و با آن حضرت در کربلا حاضر بوده.

هزار مرتبه لعن بر قاتلان امام حسین علیه‌السلام

هزار مرتبه بر قاتلان آن حضرت لعنت فرستاده و گفته شود: اَللّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَینِ علیه السلام

۵. خواندن هزار مرتبه سوره توحید

خواندن هزار مرتبه سوره «توحید» در این روز فضیلت فراوانی دارد. امام صادق علیه‌السلام در این باره فرموده است: «هر کس در روز عاشورا هزار مرتبه سوره «توحید» را بخواند، خداوند رحمان به وی نظر (رحمت) افکند و هر کس را که خداوند رحمان (با دیده رحمت) نظر کند، وی را مجازات نخواهد کرد

۶. از خوردن و آشامیدن پرهیز شود

شایسته است که شیعیان در این روز بی‌آنکه قصد روزه کنند، از خوردن و آشامیدن امساک کنند؛ و در آخر روز، پس از عصر افطار کنند به غذایی که اهل مصیبت می‌خورند، مانند ماست یا شیر و امثال آنها، نه مثل غذاهای لذیذ و جامه‌های پاکیزه بپوشند و به هیئت صاحبان مصیبت دگمه‌ها را بگشایند و آستین‌ها را بالا بزنند.

و علامه مجلسی در زاد المعاد فرموده: بهتر آن است که روز نهم و دهم را روزه نگیرد، زیرا بنی‌امیه این دو روز را برای برکت و شماتت بر قتل آن حضرت روزه می‌داشتند و به دروغ، احادیث بسیار در فضیلت این دو روز و روزه آن‌ها را به حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله نسبت داده‌اند و از طریق اهل‌بیت احادیث بسیاری در مذمّت روزه این دو روز به ویژه روز عاشورا وارد شده و نیز بنی‌امیه علیهم اللعنه برای برکت، آذوقه سال را در روز عاشورا ذخیره می‌کردند.

۷. به یاد مصائب اهل حرم بودن در هنگام غروب

در پایان روز عاشورا سزاوار است یاد کردن حال اهل حضرت سیدالشهدا و دختران و اطفال آن حضرت که در این وقت، در سرزمین کربلا اسیر دشمنان گشته و به حزن و گریه مشغول بودند و مصائبی بر ایشان گذشت که در خاطر هیچ آفریده‌ای خطور نکند و قلم را تاب نوشتن آن نباشد.

۸. سلام بر رسول‌ خدا صلی‌الله علیه وآله و سایر معصومین

پس‌ برخیز و به رسول خدا و علی مرتضی و فاطمه زهرا و امام مجتبی و سایر امامان از ذُریه سیدالشهدا سلام‌الله‌علیهم سلام کن و ایشان را بر این مصائب جانکاه با دل سوخته و چشم گریان تعزیت بگو و زیارت وارث را بخوان.

۹. خواندن زیارت عاشورا

خواندن زیارت امام حسین علیه السلام معروف به «زیارت عاشورا» در این روز ثواب فراوانی دارد.

۱۰. خواندن مقتل

سزاوار است در این روز مقتل بخوانند و یکدیگر را بگریانند؛ روایت شده: که چون حضرت موسی به ملاقات خضر و فرا گرفتن بعضی از حقایق از آن جناب مأمور شد، اول چیزی که در هنگام ملاقات بین ایشان مذاکره شد، این بود که خضر برای حضرت موسی مصائب و بلاهایی را که بر آل محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله وارد می‌شود ذکر کرد و هر دو گریستند و گریستن ایشان شدّت گرفت.

مقتل خوانی شهادت امام حسین عصر عاشورا

روزِ عاشورا بود روزِ حسین

روضه و وقایع روز عاشورا

روضه شب شام غریبان


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه اول محرم

تاريخ : شنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۴ | 12:27 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

شب عاشورا

شب عاشورا شب دهم محرم سال ۶۱ هجرى است که فردای آن واقعه عاشورا به وقوع پیوست و امام حسین علیه السلام و یارانش در آن واقعه به شهادت رسیدند. شب ‌عاشورا را امام حسین‌ علیه السلام از سپاه عمر سعد مهلت ‌خواست تا به عبادت و تلاوت قرآن بپردازد. امام حسین علیه السلام در آن شب، براى یارانش سخنرانى کرد و از اتفاقی که در انتظار آنهاست بدانها خبر داد و عقد بیعت با خود را از گردن آنها برداشت که اگر می خواهند بازگردند، اما آنان بر سر عهد خود ماندند و مراتب اخلاص و وفاى خویش را در سخنرانی‌هاى پرشور خود ابراز کردند.

عبادت امام حسین علیه السلام و یارانش در شب عاشورا

شب عاشورا به عنوان آخرین شب زندگانی امام حسین علیه‌السلام و یاران وفادارش، برای آنان بسیار باارزش و مغتنم بود. آنان از این شب، بیشترین و بهترین بهره‌های معنوی و عرفانی را تحصیل کرده و تا بامدادان روز عاشورا به راز و نیاز، مناجات، نماز و قرائت قرآن پرداختند و روح و روان خود را با تهجد و شب زنده ‌داری صیقل داده و برای شهادت در راه خدا آماده کردند.[۲] . در شب عاشورا، آن چنان مناجات ملکوتی امام و یارانش در فضای کربلا پیچیده بود، که در روایات چنین تعبیر شده و لهم دَویّ کَدَوی النحل، مابین راکع و ساجد و قائم و قاعد؛ صدای زمزمه ناله آنها همانند آوای بال زنبور عسل شنیده می شد، بعضی از آنها در رکوع، و بعضی در سجده، و جمعی ایستاده و گروهی نشسته مشغول عبادت بودند». همین سوز و گداز مناجات آنها، آن چنان دشمن را تحت تاثیر قرار داد که سی و دو نفر از آنها همان شب به سپاه امام حسین (علیه السلام) پیوستند.[۳]

کندن خندق به دور خیمه‌ ها

اردوگاه امام حسین علیه السلام به این نحو بود که خیمه های زنان در وسط بود و اطراف آن خیمه های بنی هاشم و پس از آن خیمه های اصحاب امام.[۴] . یکی از اقداماتی که در شب عاشورا به دستور امام حسین علیه‌ السلام انجام گرفت آن بود که خیمه‌ها را به یکدیگر نزدیک کردند به نحوی که طناب هر خیمه در داخل خیمه دیگر قرار می گرفت و در اطراف خیمه‌ها از سه طرف خندقی حفر کرده و آن‌ها را از خار و هیزم انباشته کردند[۵] این تصمیم و تدبیر آن حضرت،در روز عاشورا بسیار کارساز بود. زیرا بارها دسته‌هایی از سپاه عمر بن سعد، قصد هجوم به خیمه‌ گاه امام حسین علیه ‌السلام را نمودند ولی با انبوهی از آتشی که در خندق روشن شده بود مواجه شده و نتوانستند از پشت به خیمه ها هجوم بیاورند.

آوردن آب

مطابق با روایت کتاب امالى صدوق از حضرت صادق علیه السّلام امام حسین علیه السلام در شب عاشورا فرزند خود على اکبر فرزند خود را با سى سوار و بیست پیاده فرستاد تا آب آوردند در حالی که سخت ترسان بودند.[۶] . البته با وجود جمعیتی حدود 200 نفر از مردو زن و کودک در خیمه های امام حسین علیه السلام و نیاز آنها به شرب و پخت و پز و شست و شو و نیز نیاز اسبان و شترانی که به همراه داشته اند، تمام شدن این حجم اندک از آب در روز عاشورا قابل تصور است و این روایات ضدیتی با روایاتی که تشنه بودن امام و اهل بیت علیهم السلام و کودکان در خیمه ها در روز عاشورا را گزارش می کند ندارد.

گفتگوی امام حسین با اصحاب

امام حسین علیه السّلام اصحاب خود را نزدیک غروب جمع کرد و گفت: "خداى را ستایش مى‌‏کنم بهترین ستایش و او را سپاس مى‌‏گویم بر خوشى و بر سختى، بار خدایا تو را سپاس‏گزارم که به نبوّت ما را بنواختى و قرآن را به ما آموختى و در دین بینا گردانیدى و ما را چشم و گوش و دل دادى، پس ما را از سپاسگزاران شمار" فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ الله عَنِّي خَيْرا" . اما بعد، من اصحابى ندانم باوفاتر و بهتر از اصحاب خود و نه خانواده ‏‌اى فرمان‌بردارتر و به صله رحم پاى بسته‌ ‏تر از خاندان خود. پس خدا شما را جزاى نیکو دهد از من و من گمان دارم با اینان کار به جنگ و ستیز کشد و همه شما را اذن دادم بروید و عقد بیعت از شما بگسستم و تعهّد برداشتم، اکنون شب است و تاریکى شما را فرو گرفته است، آن را شتر سوارى خود انگارید و هر یک دست یک‌تن از اهل بیت مرا بگیرید و در ده‌ها و شهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج دهد، براى آنکه این مردم مرا مى‌‏خواهند و چون بر من دست یافتند از طلب دیگران مشغول شوند." پس برادران و پسران و برادرزادگان و دو پسر عبدالله جعفر گفتند: این کار براى چه کنیم؟ براى اینکه پس از تو زنده مانیم؟ خدا نکند که هرگز چنین شود. و عبّاس بن على علیه السّلام آغاز سخن کرده بود و آن جماعت پیروى او کردند و مثل او یا نزدیک به گفتار او سخن گفتند. پس حسین علیه السّلام با بنى عقیل فرمود: کشته شدن مسلم شما را کفایت کرد، پس شما بروید اذن دادمتان. گفتند: سبحان اللّه مردم چه مى‏‌گویند مى‌‏گویند بزرگ و سالار خود و عموزادگان خود را که بهترین اعمام بودند رها کردیم و با آنها تیرى نیفکندیم و نیزه و شمشیرى بکار نبردیم‏ و ندانیم چه کردند. نه، قسم به خدا چنین نکنیم و لیکن به مال و جان و اهل مواسات کنیم و اینها را در راه تو دربازیم و کارزار کنیم و هر جاى تو روى ما با تو رویم. زشت باد زندگى پس از تو. و مسلم بن عوسجه برخاست و گفت: آیا ما دست از تو برداریم؟ نزد خداوند در اداى حق تو بهانه ما چه باشد؟ به خدا سوگند این نیزه را در سینه آنها فرو برم و به این شمشیر تا دسته آن در دست من است بر آنها بزنم و اگر سلاح نداشته باشم سنگ بر آنها افکنم. قسم به خدا ما تو را رها نمى‏‌کنیم تا خدا بداند پاس حرمت رسول را در غیبت او داشتیم درباره تو و اللّه اگر من دانستم که کشته مى‏‌شوم باز زنده مى‌‏شوم باز سوخته مى‏‌شوم باز زنده مى‌‏شوم باز کوبیده و پراکنده مى‌‏شود و هفتاد بار با من این کار کنند باز از تو جدا نمى‏‌شدم تا نزد تو مرگ را دریابم. پس چگونه این کار را نکنم که کشتن یک بار است پس از آن کرامتى که هرگز به پایان نرسد. و زهیر بن قین بجلی برخاست و گفت: دوست دارم کشته شوم باز زنده شوم، باز کشته شوم و همچنین هزار بار و خداوند کشتن را از تو و این جوانان اهل بیت تو بازگرداند. و دیگر اصحاب گفتند: سوگند به خداى که از تو جدا نمى‌‏شویم و لیکن جان ما فداى جان تو است با گلوگاه و پیشانى و دست تو را نگاهدارى مى‌‏کنیم. وقتى ما کشته شدیم آنچه بر ما بوده است وفا کرده‌‏ ایم و انجام داده‌ایم.[۷] . همه یاران امام حسین (علیه‌ السّلام) که به همین مضامین سخن گفتند که به خدا سوگند تو را رها نمی‌کنیم، بلکه جان‌هایمان را فدایت می‌کنیم و دست و صورت و گردن خود را سپر بلای تو قرار می‌دهیم که اگر در رکاب تو کشته شویم، به عهدی که با پروردگار خود بسته‌ایم، وفادار بوده و وظیفه ‌ای که به عهده داریم، انجام داده‌ ایم.[۴] [۵] . در برخی از کتب مناقب، به نقل از امام سجاد (علیه‌ السّلام) آمده است که وقتی اصحاب، وفاداری خود را اعلام کردند و از رفتن خودداری کردند، پدرم فرمود: همهٔ شما فردا کشته می‌شوید و یک تن از شما زنده نخواهد ماند. گفتند: سپاس خدای را که عزت شهادت همراه تو را نصیب ما کرد. آن‌گاه حضرت برای آنان دعا کرد و فرمود: اکنون به بالا نگاه کنید، پس به موقعیت خود در بهشت نظری کردند و امام جایگاه هر یک را نشان می‌داد... (همچنین گفته شده است در این شب، قاسم فرزند امام حسن مجتبی علیه‌السّلام از عمویش سؤال کرد: آیا من هم کشته می‌شوم؟ امام حسین که از او پرسید: مرگ در نظر تو چگونه است؟ گفت شیرین‌تر از عسل، امام فرمود: آری، عمویت فدای تو، تو هم یکی از مردانی هستی که پس از گرفتاری و امتحان بزرگی کشته خواهی شد.( [۶] [۷] . در برخی کتب متاخر، به نقل از سکینه، دختر امام حسین (علیه‌ السّلام)، چنین آمده است که پس از سخنان امام، گروهی از همراهان آن حضرت صحنه کربلا را ترک کردند و رفتند.[۸] [۹] . لیکن این سخن در منابع تاریخی وجود ندارد و هیچ گزارشی آن‌را تایید نمی‌کند. بنا به آنچه پیشتر گفته شد، در شب عاشورا همهٔ اصحاب امام اعلام وفاداری کردند و گفتند تا پای جان می‌ایستیم. به نظر می‌رسد کسانی که این مطلب را در کتاب خود آورده‌اند، آنچه را در منزل زباله رخ داد، و عده ‌ای که به اغراض مختلف به همراه امام آمده بودند، او را رها کردند، [۱۰] . به خطا در شب عاشورا گزارش کرده ‌اند. همچنین به نظر می‌رسد خبر مسعودی مبنی بر اینکه هنگام ورود به کربلا، پانصد سواره و یک صد پیاده همراه امام بودند[۱۱] . درست نباشد، زیرا این رقم را مورخان دیگر گزارش نکرده‌ اند، بلکه برخی گفته ‌اند با امام، تنها پنجاه نفر به کربلا آمدند. (این از مواردی است که اگر دلیلی برای ثبت ارقام در منابع تاریخی با عدد، و نه با حروف، وجود داشت، اشکال را از این جهت می‌دانستیم و می‌گفتیم ۵۰ با ۵۰۰ اشتباه شده است. طبری در یک روایت، اصحاب امام را هنگامی که به سمت کربلا می‌رفتند ۴۵ سواره و یکصد پیاده دانسته است، لیکن نمی‌توان آن را مربوط به زمان ورود و حضور آن حضرت در کربلا هم دانست.( [۱۲] [۱۳] . در مجموع، شواهد و قراین، گزارش مسعودی را تایید نمی‌کند. بنابراین سخن برخی محققان نیز که به استناد گزارش مسعودی گفته ‌اند در شب عاشورا عده ‌ای از لشکر امام رفتند، [۱۴] . محل تامل جدی است. البته بلاذری، از برگشتن یکی از همراهان امام خبر می‌دهد و می‌نویسد: فراس بن جعدة بن هبیره مخزومی جعده، پسرعمهٔ امام حسین (علیه‌ السّلام)، و مادر ام‌هانی، دختر ابوطالب بود. با امام حسین (علیه ‌السّلام) بود و تصور می‌کرد با امام مخالفت نخواهد شد. اما وقتی اوضاع را نامساعد و دشوار دید ترسید، از این‌رو امام به او اجازه برگشت داد و او شبانه از آنجا رفت. (برخی معتقدند این خبر به دلایلی نمی‌تواند درست باشد، چون علاوه بر منحصر بودن آن به کتاب بلاذری، اینکه جعدة بن هبیره فرزندی به نام فراسی داشته باشد. در منابع نیست. به فرض وجود داشتنش، او پسرعمه امام بود و خود بلاذری می‌گوید: فرزندان هبیره از پیروان اهل بیت و عارف به مقام آنان بودند، به علاوه، آنان به شجاعت معروف بودند.([۱۵] [۱۶] [۱۷] . به نظر می‌رسد این قضیه اگر صحت داشته باشد، مربوط به غیر از شب عاشورا باشد.

سخنان امام حسین با حضرت زینب

امام سجاد علیه السلام می فرماید: آن شب که پدرم فرداى آن کشته شد نشسته بودم و عمّه‏‌ام زینب پرستارى من مى‏‌کرد ناگاه پدرم برخاست و در خیمه دیگر رفت و جَون بن حُوَی مولاى ابى ذر غفّارى نزد او بود و شمشیر او را اصلاح مى‌‏کرد و پدر من مى‏‌گفت: یا دهر افّ لک من خلیل‏- کم لک بالاشراق و الأصیل‏ . من صاحب و طالب قتیل‏ - و الدّهر لا یقنع بالبدیل‏ . و انّما الامر الى الجلیل‏ - و کلّ حىّ سالک سبیلى‏ . یعنى: اى روزگار افّ بر تو باد که بد دوستى، چه بسیار در بامداد و شام یار خود و طالب حق را کشته ‌‏اى و روزگار بدل قبول نمى‌‏کند. کار واگذارده به خداوند بزرگ است و هر زنده بر این راه که من روم رفتنى است. امام دو بار یا سه بار این ابیات را تکرار کرد تا من مقصود وى را دریافتم. پس گریه گلوى مرا بگرفت و سکوت کردم و دانستم بلا فرود آمد و اما عمه‏‌ام زینب آنچه من شنیدم بشنید و رقّت قلب و زارى کردن شأن زنان است خوددارى نتوانست، برجست با سر برهنه و دامن‏کشان رفت تا نزد پدرم و گفت:" واثکلاه لیت الموت اعدمنى الحیوة الیوم ماتت امّى فاطمة و ابى علىّ و اخى الحسن علیهم السّلام یا خلیفة الماضین و ثمال الباقین؛ واى از این مصیبت کاش مرگ آمده و زندگانى مرا نابود کرده بود امروز مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن- علیهم السّلام- از دنیا رفتند اى جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان". . پس حسین علیه السّلام سوى او نگریست و گفت: یا أخیة لا یذهبنّ حلمک الشّیطان : اى خواهرک من بردبارى تو را شیطان نبرد. و اشک در دو چشمش بگردید و گفت: «لو ترک القطا لنام»: اگر مرغ سنگخوار را به حال خود بگذارند مى‌‏خوابد[۸] . پس عمّه ‏‌ام گفت: «یا ویلتاه أفتغتصب نفسک اغتصابا فذاک اقرح لقلبى و اشدّ على نفسى». یعنى: آیا تو را به ستم مى‏‌گیرند و این دل مرا بیشتر خسته و آزرده کند و بر جان من سخت دشوار و گران است. آنگاه سیلى بر روى خود زد و گریبان چاک کرد و بیهوش بیفتاد. حسین علیه السّلام برخاست و آب‏ بر روى او ریخت (تا بهوش بازآمد) و با او گفت: اى خواهر از خداى بترس و به شکیبایى از جانب خداى تسلّى جوى و بدان که اهل زمین مى‌‏میرند و اهل آسمانها نمى‌‏مانند و هر چیز فانى شود مگر وجه اللّه، همان خدایى که خلق را به قدرت خود آفرید و باز آنها را برانگیزاند و بازگرداند و خدا خود تنهاست، جدّ من بِه از من بود و پدرم به از من و مادرم و برادرم بهتر از من بودند و من و هر مسلمانى را باید به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تأسّى جستن؛ و به امثال این سخنان او را تسلیت داد و با او گفت: یا أخیة انّى اقسمت علیک فابرّى قسمى لا تشقّى علىّ حبیبا و لا تخمشى علىّ وجها و لا تدعى علىّ بالویل و الثّبور اذا انا هلکت. اى خواهر من تو را سوگند مى‌‏دهم سوگند مرا راست گردان گریبان بر من مدر و روى نخراش و چون من هلاک شوم زارى و شیون بر من بلند مکن. آنگاه زینب را نزد من آورد و بنشانید و نزد اصحاب رفت.

پاسداری از خیمه‌ها

شب عاشورا حضرت عباس ع پاسداری از حرم را بر عهده گرفت. زهیر نیز با او همراه شد.[۴] .

گفتگوی بریر با عمر بن سعد

به گزارش برخی منابع، در این شب، بریر بن خضیر از امام(ع) اجازه خواست تا نزد عمر بن سعد برود و او را موعظه کند. امام(ع) پذیرفت. بریر نزد عمر بن سعد رفت و به چادرش وارد شد و بدون آن که سلام کند، نشست. عمر خشمگین شد و گفت: "ای برادر همدانی، چه چیز تو را از سلام کردن بر من باز داشت؟ آیا مسلمان نیستم و خدا و رسولش را نمی‌شناسم و به حق گواهی نمی‌دهم؟" بریر گفت: اگر آن طور که تو می‌گویی خدا و پیغمبرشناس بودی، عازم کشتن خاندان پیامبر(ص) نمی‌گشتی، وانگهی این فرات زلال است که امواجش مانند شکم مار درهم می‌پیچد و حیوانات عراق از آن می‌نوشند؛ اما حسین بن علی(ع) - و برادران و زنان و خاندانش- از تشنگی می‌میرند. تو آنان را از نوشیدن آب فرات مانع گشته‌ای و فکر می‌کنی که خدا و رسول(ص) او را می‌شناسی؟" . عمر سعد اندکی سر به زیر انداخت و آنگاه سرش را بلند کرد و گفت: "ای بریر به خدا قسم یقین دارم که هر کس با آنان بجنگد و حق‌شان را غصب کند ناگزیر در آتش است؛ ولی‌ای بریر آیا از من می‌خواهی که ولایت ری را واگذارم که به دیگری برسد؟ به خدا سوگند نفس من چنین چیزی را نمی‌پذیرد." آن‌گاه گفت: "عبیدالله به جای قوم خویش مرا به اجرای نقشه ‌ای فرا خواند که اینک در پی انجام آنم. به خدا سوگند، می‌دانم و سرگردانم و میان دو خطر خویش اندیشناکم: آیا ملک ری را رها کنم، در حالی که آرزوی من است، یا آن که گناه قتل حسین(ع) را به گردن گیرم؟ در کشتن حسین(ع) آتشی است که جلوگیری از آن ممکن نیست و ملک ری نیز نور چشم من است." پس بریر نزد امام(ع) بازگشت و گفت: "ای فرزند رسول خدا(ص) عمر بن سعد در برابر ملک ری به کشتن تو رضایت داده است."[۵]

بررسی میدان جنگ

در نیمه ‌های شب عاشورا، امام حسین ع ، برای بررسی تپه‌ها و گردنه‌های اطراف، تنها از خیمه خارج شد؛ نافع بن هلال متوجه شد و آهسته به دنبال ایشان به راه افتاد. امام(ع) متوجه حضور نافع شد و پرسید: "چرا از خیمه بیرون آمدی؟" نافع گفت: "ای فرزند رسول خدا ص! خروج شما از خیمه ‌گاه به طرف این سپاه طغیانگر، مرا به وحشت انداخته است." امام(ع) فرمود: "من از خیمه بیرون آمدم تا پیش از حمله فردا، از این پستی و بلندی‌ها بازدید کنم." پس از انجام بازرسی، حضرت(ع) در راه بازگشت به نافع فرمود: "آیا نمی‌خواهی در این شب تار از بین این دو کوه بگذری و جان خودت را نجات دهی؟" نافع خود را به روی قدم‌های امام(ع) انداخته، گفت: "شمشیری دارم که به هزار درهم می‌ارزد و اسبی دارم که به همین اندازه می‌ارزد، پس به آن خدایی که به حضور در رکاب شما، بر من منت نهاد سوگند، تا هنگامی که شمشیرم به کار آید و اسبم از حرکت باز نایستد هرگز از شما جدا نمی‌شوم."[۶]

نگرانی زینب(س) از وفادار ماندن اصحاب

پس از آن گفتگو امام(ع) به اردوگاه برگشت و وارد خیمه خواهرش زینب س شد. نافع بن هلال در بیرون خیمه منتظر امام(ع) نشسته بود که شنید حضرت زینب(س) به امام(ع) عرض کرد: "آیا شما یارانتان را آزموده ‌اید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند." امام(ع) در پاسخ فرمود: "به خدا سوگند، این‌ها را امتحان کرده‌ام و آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کرده‌اند، به گونه‌ای که مرگ را به گوشه چشمان‌شان می‌نگرند و به مرگ در راه من همچون شیرخواره به سینه مادرش انس دارند." نافع هنگامی که احساس کرد اهل بیت امام حسین(ع) نگران وفاداری و استقامت اصحاب هستند، نزد حبیب بن مظاهر رفته و با مشورت او، تصمیم گرفتند با همراهی بقیه اصحاب به امام(ع) و اهل بیت ایشان اطمینان دهند که تا آخرین قطره خون از ایشان دفاع خواهند کرد.[۷] . حبیب بن مظاهر یاران امام(ع) را ندا داد تا جمع شوند. سپس به بنی‌هاشم گفت: به خیمه‌های خویش باز گردند؛ بعد رو به اصحاب کرد و آنچه را از نافع شنیده بود، بازگو کرد. همگی گفتند: "به آن خدایی که بر ما منت نهاد که در این جایگاه قرار بگیریم، اگر منتظر فرمان حسین(ع) نبودیم، اکنون با شتاب بر آنان حمله می‌کردیم تا جان خویش را پاک و چشم را روشن سازیم" . حبیب به همراه اصحاب با شمشیرهای کشیده و یک صدا به نزدیک حرم اهل بیت(ع) رفتند و گفتند: "ای حریم رسول خدا(ص)! این شمشیرهای جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند. این نیزه‌های پسران شماست، سوگند یاد کرده‌ اند که آن را تنها در سینه کسانی فروبرند که از دعوتتان سر بر تافته‌ اند."[۸]

شب مناجات

عصر تاسوعا عمر بن سعد به لشکریان خود فرمان حمله داد. وقتی امام(ع) از نیت دشمن آگاه شد، به برادرش عباس فرمود: "اگر می‌توانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم. خدا می‌داند که من نماز و تلاوت قرآن را بسیار دوست می‌دارم."[۹] . در منابع نقل شده است که امام و یارانش در طول آن شب به نماز و دعا و استغفار مشغول بودند.[۱۰] سید بن طاووس در لهوف می‌نویسد امام(ع) و یارانش آن شب را در حالی به صبح رساندند که زمزمه و همهمه مناجاتشان در رکوع سجده و نمازشان همانند زنبوران عسل به گوش می‌رسید.[یادداشت ۱] [۱۱]

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است - عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است - مکن ای صبح طلوع . شب قتل است یک امشب که حسین مهمان است - غمش امشب همه از تشنگی طفلان است - مکن ای صبح طلوع . جامه ای صبح مزن چاک مده جولان را - هست مهمان شه دین امشب و یک فردا را - مکن ای صبح طلوع . چرخ ای چرخ مزن چرخ دگر امشب را - تا قیامت تو نگه دار همه کوکب را - نه حسین فکر عیال است نه به فکر جان است - مکن ای صبح طلوع . همه بینند ز ما ناله و چون شیون را - شمر از قتل حسین بهر حسین دربان است - مکن ای صبح طلوع . باد ای باد،پریشان تو نما عالم را - تا قیامت تو نگه دار همه خاتم را - مکن ای صبح طلوع . سعد سردار لعین بسته صف لشکر کین - بهر قتل شه دین - شمر خنجر به کَفَش سعد لعین خندان است - مکن ای صبح طلوع . خور ای خور ز رخ پرده میفکن بیرون - زینب از دیدن روی تو نگردد محزون - مکن ای صبح طلوع . آب ای آب زنی موج دهی جولانت - نکشی هیچ خجالت ز رخ مهمانت - مکن ای صبح طلوع . شب قتل است یک امشب ز عطش سوزان است - یا محمد تو کجایی، که بدی یار غریب - در کجا هست علی،بود پرستار غریب - فاطمه جان تو کجایی که حسین است غریب - مکن ای صبح طلوع .

گفت: ای گروه هر که ندارد هوای ما - سر گیرد و برون رود از کربلای ما . ناداده تن به خواری و ناکرده ترک سر - نتوان نهاد پای به خلوت­سرای ما . تا دست و رو نشست به خون می نیافت کس - راه طواف بر حرم کبریای ما . این عرصه نیست جلوه گه روبه و گراز - شیرافکن است بادیه ی ابتلای ما . هم­راز بزم ما نبوَد طالبان جاه - بیگانه باید از دو جهان آشنای ما . برگردد آن­که با هوس کشور آمده - سر ناورد به افسر شاهی گدای ما . ما را هوای سلطنت مُلک دیگر است - کاین عرصه نیست در خور فرّ همای ما . یزدان ذوالجلال به خلوت سرای قدس - آراسته ست بزم ضیافت برای ما . برگشت هر که طاقت تیر و سنان نداشت - چون شاه تشنه کار به شمر و سَنان نداشت

روضه و وقایع شب عاشورا

روضه شب دهم محرم شب عاشورا

سخن امام حسین(ع) در شب عاشورا فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً...

روضه شب و روزدهم محرم بياد عاشوراي امام حسين عليه السلام


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه اول محرم

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۴ | 12:15 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

تاسوعا روز نهم ماه محرم و از روزهای مهم برای شیعیان در ارتباط با واقعه کربلا در سال ۶۱ هجری قمری است. مردم این روز را متعلق به علمدار کربلا حضرت اباالفضل العباس می‌دانند و مانند روز عاشورا بزرگ داشته و به ذکر فضائل و نوحه و عزاداری می‌پردازند.

در نهم محرم سال ۶۱ چندین رویداد رخ داده است، از جمله ورود شمر به کربلا، دستور آغاز جنگ از طرف عمر بن سعد، فرستادن امان‌نامه برای فرزندان ام البنین و مهلت خواستن امام حسین علیه‌السلام از دشمن برای خواندن نماز، تلاوت قرآن و عبادت در شب عاشورا، را می‌توان نام برد. این روز در ایران در کنار روز عاشورا تعطیل رسمی است. روز تاسوعا آخرین روزی است که امام حسین علیه‌السلام و یارانش شبانگاه آن را درک کرده‌اند و این روز به شب عاشورا پیوند خورده است.

روضه شب و روز نهم محر م ـ مصيبت قمربنی هاشم اباالفضل العباس

نامه عبیدالله به عمر سعد

در پیش از ظهر روز نهم محرم، شمر بن ذی الجوشن به همراه چهار هزار نفر سپاهی به سرزمین کربلا وارد شد.[۱] او حامل نامه ای از سوی عبیدالله بن زیاد خطاب به عمر بن سعد بود. در این نامه، ابن زیاد از او خواسته بود که یا حسین علیه السلام را مجبور به پذیرش بیعت کند و یا با او بجنگد. عبیدالله همچنین در این نامه عمر بن سعد را تهدید کرد که اگر چنانچه از فرمان او سرباز زند از لشکر کناره بگیرد و مسئولیت آن را به شمر بن ذی الجوشن واگذار نماید.[۲] . ابن سعد با خواندن نامه، شمر را مورد سرزنش قرار داد و گفت: "وای بر تو؛ خداوند تو و اهل خانه ات را مقرب درگاه خود نسازد و چیزی را که تو به سبب آن پیش من آمدی زشت بدارد. به خدا سوگند، می دانم که تو عبیدالله را از قبول آنچه که من برای او نوشته بودم[۳] بازداشتی و کاری را که من امیدوار بودم با صلح و سازش به سرانجام برسد را تباه ساختی. به خدا سوگند حسین [علیه السلام] تسلیم نخواهد شد، زیرا روح پدرش در کالبد اوست" . شمر به او گفت: "چه خواهی کرد؟ آیا فرمان امیر را اطاعت کرده و با دشمنش می جنگی و یا کناره خواهی گرفت و مسؤلیت لشکر را به من می سپاری؟" عمر بن سعد گفت: "امارت لشکر را به تو واگذار نخواهم کرد، من در تو شایستگی این کار را نمی بینم. پس خود این کار را به پایان خواهم رساند؛ تو فرمانده پیاده نظام لشکر باش".[۴]

ورود شمر به کربلا

چند روز قبل از تاسوعای سال ۶۱ق، عمر بن سعد فرمانده لشکر دشمن، نامه‌ای در ارتباط با عدم جنگ و صلح با امام حسین (علیه ‌السلام) به عبید الله بن زیاد، ـ فرماندار کوفه ـ نوشته بود، اما شمر بن ذی‌الجوشن که در آن زمان در کوفه بود ابن زیاد را از این کار باز داشت. عبیدالله نیز حرف او را پذیرفت. ابن زیاد نامه‌ ای به ابن سعد نوشت و دستور داد که: اگر حسین بن علی تسلیم نشد، حمله کن و او و یارانش را بکش. به شمر هم گفت: اگر ابن سعد از این دستور سر باز زد، گردن او را بزن و خود فرمانده لشکر باش.[۲] . در پیش از ظهر روز نهم محرم - روز تاسوعا-، شمر بن ذی الجوشن همراه چهار هزار نفر سپاهی به سرزمین کربلا وارد شد. [۳] [۴] . او حامل نامه‌ ای از سوی عبیدالله بن زیاد خطاب به عمر بن سعد بود که پس از رسیدن به کربلا، نامه را تقدیم پسر سعد کرد. در این نامه، ابن زیاد از او خواسته بود که یا امام حسین (عليه ‌السلام) را مجبور به پذیرش بیعت کند و یا با او بجنگد. عبیدالله همچنین در این نامه عمر بن سعد را تهدید کرد که اگر چنانچه از فرمان او سرباز زند از لشکر کناره بگیرد و مسئولیت آن‌را به شمر بن ذی الجوشن واگذار نماید. [۵] [۶] [۷] [۸] [۹] [۱۰] [۱۱] . ابن سعد با خواندن نامه، به شمر گفت: "‌امارت لشکر را به تو واگذار نخواهم کرد من در تو شایستگی این کار را نمی‌بینم پس خود این کار را به پایان خواهم رساند،تو فرمانده پیاده نظام لشکر باش." [۱۲] [۱۳] [۱۴] [۱۵] [۱۶] [۱۷]

انتخاب عمرسعد بر جنگ با امام

ابن سعد که نسبت به صلح با امام حسین خوش‌بین بود، به یک‌باره در برابر نامه عبیدالله قرار گرفت و راه گریزی برای خود نیافت. از سویی او می‌دانست که امام، تسلیم نمی‌شود و از طرفی دیگر طرح صلح او با شکست مواجه شده بود. عمر بن سعد دو گزینه در جلوی خود داشت: ۱. نبرد با امام حسین علیه‌السلام. ۲. رها کردن فرماندهی که محروم شدن از رسیدن به حکومت ری و گرگان را به همراه داشت. پذیرفتن هر یک از این دو راه برای او دشوار بود، ولی حب ریاست و هوای نفس، چنان بر وی غلبه یافته بود که دنیا را بر آخرت ترجیح داد و راه نخست را انتخاب کرد و تصمیم گرفت فرمان عبیدالله را اجرا کند و با امام حسین (علیه‌ السّلام) به نبرد بپردازد. به همین جهت در روز نهم محرم بعد از نماز عصر سپاهیان خود را آرایش داد و آنان را آماده حمله نمود.

امان‌ نامه برای فرزندان ام البنین

ام البنین از قبیله بنى کلاب بود که شمر بن ذى الجوشن نیز به همین قبیله انتساب پیدا مى کرد. بدین جهت در عصر تاسوعا به نزدیکى خیمه گاه امام حسین علیه السلام آمد و با صداى بلند فریاد زد: «أین بنو اختنا؛ پسران خواهر ما کجایند؟» پس عباس و جعفر و عبدالله و عثمان فرزندان امام علی علیه السلام از ام البنین از خیمه خارج شدند و گفتند: چه منظورى دارى؟ گفت: شما پسران خواهر من هستید، شما در امان خواهید بود. ایشان در جوابش گفتند: لعنک اللَّه و لعن أمانک؛ یعنى خدا تو را با امان نامه ‏‌اى که آورده‏‌اى لعنت کند! آیا جا دارد تو به ما امان دهى ولى پسر پیغمبر خدا در امان نباشد!؟ [۵] . همچنین روایت شده است: زمانی که شمر نامه ابن زیاد را - که خطاب به عمر بن سعد نوشته شده بود - از او می گرفت، به همراه عبدالله بن ابی المحل - برادرزاده ام البنین - به عبیدالله گفتند: «ای امیر؛ خواهرزادگان ما همراه با حسین اند اگر صلاح می بینی نامه امانی برای آنها بنویس». عبیدالله پیشنهاد آنها را پذیرفت و به کاتب خود فرمان داد تا امان نامه ای برای آنها بنویسند.[۶] عبدالله بن ابی المحل امان نامه را به وسیله غلام خود به کربلا فرستاد. او پس از ورود به کربلا، متن امان نامه را برای فرزندان ام البنین قرائت کرد که با آن مخالفت کرده و گفتند: ما را نیازى به امان نامه شما نیست. امان خدا، بهتر است از امان پسر سمیه.[۷]

امان ‌نامه برای پسران ام البنین

قبل از حرکت سپاه عمر بن سعد آوردن دو امان‌نامه "امان دادن یعنی کسی را در کنف حمایت خود گرفتن. امان‌نامه، نوشته ‌ای بود که سبب مصونیت جانی شخص امان یافته می‌شد. عرب‌ها نسبت به امانی که می‌دادند حتی نسبت به دشمن خویش پایبند بودند و نقض آن‌را ناجوانمردی و نشانه فرومایگی می‌دانستند". [۱۸] . برای فرزندان‌ ام البنین گزارش شده است که هر دو ناکام ماند. فرزندان امیرالمؤمنین علیه‌السّلام و‌ ام البنین یعنی اباالفضل العباس و جعفر و عبدالله و عثمان هر دو امان‌نامه را رد کردند و این چنین وفاداری خود را به امام حسین (علیه‌ السّلام) نشان دادند. اولین امان‌نامه از جانب عبدالله بن ابی‌المحل برادرزاده ام البنین بود. او به خاطر فامیل بودن با‌ ام البنین از عبیدالله بن زیاد برای آنها امان گرفته بود. وقتی امان ‌نامه برای این جوانمردان خوانده شد، در جواب گفتند: "ما نیازی به امان ‌نامه تو نداریم. امان خدا بهتر از امان عبیدالله پسر سمیه است."[۱۹] [۲۰] [۲۱] [۲۲][۲۳] . دومین امان ‌نامه را شمر ـ که او نیز نسبت قوم و خویشی با آنها داشت ـ بازگو کرد عباس (عليه ‌السلام) و برادرانش در محضر اباعبدالله الحسین عليه ‌السلام نشسته بودند و جواب شمر را نمی‌دادند، امام عليه ‌السلام به حضرت عباس (عليه ‌السلام) فرمودند: «‌هر چند او فاسق است اما پاسخش را بده همانا او از دایی‌های شما است.‌» عباس و عبدالله و جعفر و عثمان فرزندان علی بن ابی‌طالب (عليه‌ السلام) بیرون آمدند و گفتند:"‌چه می‌خواهی؟‌" شمر به آنها گفت: «‌ای خواهرزادگان من، شما در امان هستید من برای شما از عبیدالله امان گرفته‌ ام»، اما عباس (عليه‌ السلام) و برادرانش همگی گفتند: "خدا تو و امان تو را لعنت کند ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر (صلي‌ الله ‌عليه ‌وآله) امان نداشته باشد.‌" [۲۴] [۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸] . البته برخی امان ‌نامه را یکی می‌دانند به این صورت که شمر دوست عبدالله بن ابی‌محل بود و هر دو نسبت فامیلی با‌ ام البنین داشتند. امان‌نامه را هر دو از عبیدالله بن زیاد گرفتند، پس یک امان ‌نامه بیشتر نبوده است. [۲۹] [۳۰]

آماده شدن برای جنگ

پس از رد امان‌نامه، لشکر عمر سعد، آماده نبرد با حسین(ع) و یارانش شدند.[۱۴] عمر سعد در میان سپاهیانش ندا داد: "ای لشکر خدا سوار شوید و شادمان باشید که به بهشت می‌روید."[۱۵] با بلندشدن هیاهو و صدای لشکریان، حضرت زینب س به امام حسین(ع) که جلوی خیمه به شمشیرش تکیه داده بود، گفت: «آیا این صداها را می‌شنوید؟ "امام(ع) فرمود: "رسول خدا ص را در خواب دیدم که فرمود: [به زودی] نزد ما خواهی آمد."سپس به حضرت عباس(ع) فرمود: «جانم به فدایت؛ بر اسبت بنشین و نزد آنها برو و بپرس چه می‌خواهند؟" حضرت عباس(ع) با بیست سوار از جمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر، نزد سپاه دشمن آمدند و پرسیدند: «چه می‌خواهید؟» گفتند: «فرمان امیر است که یا بیعت کنید و یا آماده کارزار شوید.» عباس(ع) گفت: «از جای خود حرکت نکنید تا پیامتان را به امام حسین(ع) برسانم.» آن‌گاه عباس(ع)، نزد امام حسین(ع) آمد تا موضوع را به ایشان خبر دهد.[۱۶] امام(ع) به حضرت عباس(ع) فرمود: "اگر می‌توانی راضیشان کن، جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند، تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم. خدا می‌داند که من نماز و تلاوت کتاب او را بسیار دوست می‌دارم."[۱۷] . سخن امام حسین ع در عصر تاسوعا درباره یارانش: من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم سراغ ندارم و خویشاوندانی نیکوکارتر و به حقیقت نزدیک‌تر از خویشاوندان خود نمی‌شناسم. ( شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ۱۳۸۸ش، ص۴۹۶-۴۹۷). در هنگام گفتگوی عباس(ع) با امام(ع)، حبیب بن مظاهر و زهیر بن قین و دیگر همراهان، ضمن جلوگیری از پیشروی سپاه عمر سعد، به گفتگو با آنان پرداختند و آنان را از جنگ با امام حسین(ع) بر حذر می‌داشتند.[۱۸] ابوالفضل العباس(ع) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان آن شب را مهلت خواست. ابن سعد با این پیشنهاد موافقت کرد.[۱۹] مطابق روایت امام صادق(ع) ، در این روز خیمه‌های امام حسین(ع) و اهل بیت و یارانش محاصره شد.[۲۰]

دستور آغاز جنگ

پس از رد امان نامه، به سپاه عمر بن سعد فرمان داده شد تا برای جنگ آماده شوند پس همگان سوار شدند در شامگاه پنجشنبه نهم محرم آماده نبرد با امام حسین (عليه‌ السلام) و یارانش شدند. [۳۱] [۳۲] [۳۳] [۳۴] [۳۵] . در عصر روز نهم محرم الحرام تحرکات سپاه عمر سعد در صحرای کربلا افزایش یافت و عمر بن سعد خود را آماده جنگ با امام حسین (عليه ‌السلام) کرد و به سپاهیانش فرمان داد تا برای جنگ آماده شوند. او در میان سپاهیان خود ندا در داد که: «‌یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری؛‌ ای لشکریان خدا! سوار شوید که شما را به بهشت بشارت می‌دهم!‌» کوفیان هم سوار شده، مهیای نبرد شدند. [۳۶] [۳۷] [۳۸] [۳۹] [۴۰]

محاصره امام حسین و یارانش

در روز تاسوعا راه ها همه تحت کنترل قرار گرفته بود تا کسى به امام نپیوندد.[۱۳] امام صادق‌ علیه السلام درباره محاصره شدن سیدالشهداء علیه السلام فرموده است: "تاسوعا یوم حُوصر فیه الحسین و اصحابه بکربلاء واجتمع علیه خیل اهل الشام و أناخوا علیه و فرح ابن مرجانة و عمر بن سعد بتوافر الخیل و کثرتها واستضعفوا فیه الحسین و اصحابه و أیقنوا أنه لا یاتى الحسین ناصر و لا یمدّه اهل العراق".[۱۴] تاسوعا روزى است که حسین‌ علیه السلام و اصحاب او در کربلا محاصره شدند و سپاه شامیان بر ضد آنان گرد آمد. ابن‌ زیاد و عمر سعد نیز از فراهم آمدن آن همه سواران خوشحال شدند و آن روز، حسین‌ علیه السلام و یارانش را ناتوان شمردند و یقین کردند که دیگر براى او یاورى نخواهد آمد و عراقیان‌ نیز او را پشتیبانى نخواهند کرد.

درخواست مهلت برای عبادت

هیاهو و سر و صدای لشکر بلند شد. امام (عليه ‌السلام) در جلوی خیمه خویش نشسته بود و به شمشیر خود تکیه داده بود. خواهرش حضرت زینب سلام ‌الله‌علیها با شنیدن سر و صدای لشکر کوفه، به برادرش نزدیک شد و گفت: «‌برادرم آیا صداهایی را که نزدیک می‌شوند، می‌شنوید؟‌» امام (عليه‌ السلام) سر را بلند کرد و فرمود: «‌من رسول خدا صلی‌ الله‌علیه ‌وآله را در خواب دیدم که به من فرمود: تو (به زودی) نزد ما خواهی آمد.‌» امام عليه ‌السلام به عباس (عليه‌ السلام) فرمود: "ای عباس، جانم به فدایت، بر اسب خود بنشین و نزد آنها برو و بپرس که چه می‌خواهند و برای چه به پیش آمده‌ اند؟‌" . حضرت عباس (عليه‌ السلام) با بیست سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر هم از جمله آنان بودند نزد سپاه دشمن آمدند و پرسیدند: «‌چه رخ داده و چه می‌خواهید؟‌» گفتند: «‌فرمان امیر است که به شما بگوییم یا بیعت کنید و یا آماده کارزار شوید.‌» عباس (عليه ‌السلام) گفت: «‌از جای خود حرکت نکنید تا نزد ابی عبدالله (عليه ‌السلام) رفته و پیام شما را به عرض ایشان برسانم.‌» آنان پذیرفتند پس عباس (عليه‌ السلام) به تنهایی نزد امام حسین (عليه‌ السلام) آمد تا موضوع را به ایشان خبر دهد.[۴۱] [۴۲] [۴۳] [۴۴][۴۵] [۴۶] . امام (عليه ‌السلام) به حضرت عباس (عليه ‌السلام) فرمودند: ««اِرجِع إلَيهِم ، فَإِنِ استَطَعتَ أن تُؤَخِّرَهُم إلى‌ غُدوَةٍ وتَدفَعَهُم عِندَ العَشِيَّةِ ؛ لَعَلَّنا نُصَلّي لِرَبِّنَا اللَّيلَةَ ، ونَدعوهُ ونَستَغفِرُهُ ، فَهُوَ يَعلَمُ أنّي قَد كُنتُ اُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ ، وتِلاوَةَ كِتابِهِ ، وكَثرَةَ الدُّعاءِ وَالاِستِغفارِ"؛ به نزد آنها بازگرد و اگر می‌توانی تا فردا از ایشان مهلت بگیر و امشب ایشان را از ما باز گردان تا امشب برای پروردگار خود نماز خوانده دعا کنیم و از او آمرزش خواهی نمائیم، زیرا خدا می‌داند من نماز و تلاوت کتابش قرآن و دعای بسیار و استغفار را دوست دارم."[۴۷] [۴۸] [۴۹] . در طول مدتی که عباس (عليه ‌السلام) با امام (عليه ‌السلام) مشغول گفتگو بود همراهان او -حبیب بن مظاهر و زهیر بن قین- هم از این فرصت استفاده کرده به گفتگو با سپاه عمر بن سعد پرداختند و آنان را از جنگ با امام حسین (عليه ‌السلام) بر حذر می‌داشتند و در ضمن آنان را از پیش‌روی باز می‌داشتند. [۵۰] [۵۱] [۵۲] [۵۳] . ابوالفضل العباس (عليه ‌السلام) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و درخواست امام (عليه ‌السلام) را به اطلاع آنان رساند و از آنان آن شب را مهلت خواست. عمر بن سعد نمی‌خواست اجازه دهد، ولی یکی از یارنش گفت: «سبحان الله اگر اهل دیلم (کنایه از مردم بیگانه) و کفار از تو چنین تقاضائی می‌کردند، سزاوار بود که با آنها موافقت کنی» بالاخره ابن سعد با فشار یارانش، شب عاشورا را به امام و اصحابش مهلت داد.[۵۴] [۵۵] [۵۶] [۵۷] . در این روز خیمه ‌های امام حسین (عليه ‌السلام) و اهل بیت و یارانش محاصره گردید.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه اول محرم

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۱۳ تیر ۱۴۰۴ | 17:36 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

وصف تاسوعا در کلام امام صادق

امام جعفر صادق علیه‌السلام در ضمن حدیثی، در توصیف این روز فرمودند : " تاسوعا يَومٌ حوصِرَ فيهِ الحُسَينُ عليه السلام وأصحابُهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنهُم بِكَربَلاءَ ، وَاجتَمَعَ عَلَيهِ خَيلُ أهلِ الشّامِ وأناخوا عَلَيهِ ، وفَرِحَ ابنُ مَرجانَةَ وعُمَرُ بنُ سَعدٍ بِتَوافُرِ الخَيلِ وكَثرَتِها ، وَاستَضعَفوا فيهِ الحُسَينَ عليه السلام وأصحابَهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنهُم ، وأيقَنوا أن لا يَأتِيَ الحُسَينَ عليه السلام ناصِرٌ ولا يُمِدُّهُ أهلُ العِراقِ"؛ [۵۸] [۵۹] [۶۰] . تاسوعا روزی است که حسین (عليه ‌السلام) و اصحاب او در کربلا محاصره شدند و سپاه شامی بر ضد آنان گرد هم آمدند. ابن زیاد و عمر بن سعد نیز از فراهم آمدن آن همه نیرو خوشحال شدند و آن روز حسین (عليه‌ السلام) و یارانش را ناتوان شمردند و یقین کردند که دیگر برای او کمکی نخواهد رسید و عراقیان نیز او را پشتیبانی نخواهند کرد.‌"

تاسوعا و حضرت ابوالفضل

در بین عزاداران حسینی، روز نهم محرم با نام قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس زینت یافته است. بعد از شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، امیرالمؤمنین با فاطمه دختر حزام عامریه ازدواج نمود. ایشان از شجاع‌ ترین خاندان عرب برگزیده شده بود تا فرزندانی به دنیا بیاورند که شجاعت در وجودشان موروثی باشد.[۶۱] . ثمره این ازدواج، چهار پسر شد: عباس، عبدالله، جعفر و عثمان؛ به همین خاطر کنیه «ام البنین» را به فاطمه بنت حزام دادند. چهار پسر‌ام البنین در کربلا در دفاع از امامت و در رکاب امام حسین (علیه ‌السّلام) به شهادت رسیدند.

صفات حضرت عباس

کنیه حضرت عباس، «ابوالفضل» بود و به خاطر جمال ظاهر و باطنی که داشت به «قمر بنی هاشم» (ماه فرزندان هاشم) خوانده می‌شد. درکلام امام صادق : درباره اوصاف ایشان امام صادق (علیه ‌السّلام) چنین فرموده‌اند: ««كانَ عَمُّنَا العَبّاسُ نافِذَ البَصيرَةِ، صَلبَ الإِيمانِ، جاهَدَ مَعَ أبي عَبدِ اللَّهِ الحُسَينِ عليه السلام، وأبلى‌ بَلاءً حَسَناً ، ومَضى‌ شَهيداً "؛ عمویم عباس، انسانی هوشمند و ژرفنگر و آراسته به ایمانی آگاهانه و استوار و عمیق بود، به همراه اباعبدالله به جهاد پرداخت و در آزمون سرفراز و سربلند سر بر آورد و عمرش با شهادت به پایان رسید."[۶۲] . اوصاف ذکر شده در زیارت‌نامه : در زیارت حضرت عباس که از حضرت امام جعفر صادق (علیه ‌السّلام) منقول است به نکات برجسته ‌ای از وجود قمر بنی هاشم پی می‌بریم. در این زیارت نامه، اوصافی همچون عبد صالح خدا بودن، فرمان‌برداری و اطاعت از خدا و رسولش و ائمه، وفاداری و جان‌نثاری برای امام خود، برای حضرت ابوالفضل ذکر شده است. قسمتی از این زیارت‌نامه چنین است: "أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ اَلتَّصْدِيقِ وَ اَلْوَفَاءِ وَ اَلنَّصِيحَةِ لِخَلَفِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ .... اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلْعَبْدُ اَلصَّالِحُ اَلْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ سَلَّمَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ وَ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ أَشْهَدُ وَ أُشْهِدُ اَللَّهَ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى مَا مَضَى بِهِ اَلْبَدْرِيُّونَ وَ اَلْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ اَلْمُنَاصِحُونَ لَهُ فِي جِهَادِ أَعْدَائِهِ اَلْمُبَالِغُونَ فِي نُصْرَةِ أَوْلِيَائِهِ اَلذَّابُّونَ عَنْ أَحِبَّائِهِ". شهادت می‌دهم که تو تسلیم حسین فرزند نبی مرسل (صلی ‌الله ‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم) بوده و او را تصدیق داشته و در مقام وفاء و خیر‌خواهی او بودی... درود بر تو‌ ای بنده نیکوکار، بنده‌ ای که فرمان‌بردار خدا و رسولش و امیرالمؤمنین و حسن و حسین بودی، درود و رحمت و برکات و مغفرت و بهشت خدا برای تو باد و بر جان و جسد تو باشد و خدا را شاهد می‌گیرم که تو همان راهی را رفتی که اصحاب بدر رفتند، همان کسانی که در راه خدا جهاد کرده، و در جهاد با دشمنان خدا زبان به پند و نصیحت گشوده، در نصرت دوستان خدا سعی بلیغ نموده و از دوستان و محبین حق‌ تعالی دشمنان را دفع کردند.[۶۳] . علمدار : صبح عاشورا امام، یاران اندک خود را به سه جناح چپ و راست و قلب تقسیم کرد و برای هر یک فرماندهی برگزید و پرچم و علم را به دست پرتوان برادرش اباالفضل سپرد.[۶۴] . علمداری در میدان‌های نبرد قدیم، نقشی حساس داشت. پرچمداران جنگ را از با صلابت‌ترین و مقاوم‌ترین نیروهای مؤمن انتخاب می‌کردند. علمداران اهتمام شدید داشتند که همیشه علم را بلند و در فراز نگه دارند، چرا که آن سبب برپائی نیروهای رزمنده بود و لشکر از هم نمی‌گسست مگر به قتل صاحب رایت و سقوط پرچم. عباس مایه آرامش خاطر حسین بن علی بود و تا زنده بود دودمان امامت، آسایش و امنیت داشتند.[۶۵] . سقا : در کربلا به حضرت عباس لقب «سقا» (آب آور) داده بودند، چرا که تا روز عاشورا چند بار، صف دشمن را شکافته و برای اطفال آب مهیا کرده بود. روز عاشورا پس از شهادت همه یاران، مامور شد برای اهل بیت علیهم‌ السلام امام آب بیاورد، در حالی‌که مسیر آب توسط دشمن بسته شده بود. سقا تنها به دشمن حمله کرد و آنان را کنار زد، خود را به آب رساند، تشنه بود. به یاد تشنگی امام و خاندان و اهل بیتش افتاد، به خود خطاب کرد: يا نفسُ من بعد الحسين هوني ••• وبعدهُ لا كنتِ أن تكوني - هذا حسينٌ واردَ المنون ••• وتشربينَ باردَ المعينِ . "ای نفس، پس از حسین زنده نباشی! این حسین است که در آستانه مرگ و شهادت است و تو آب سرد می‌نوشی؟! به خدا سوگند، این هرگز رسم دینداری من نیست."[۶۶] . و آب را بر آب ریخت. آب ننوشید. مشک را پر از آب کرد، اما آب به خیمه ‌ها نرسید و عباس در بین راه شهید شد. در حالی‌که تمام همش آبرسانی به اهل بیت و اطفال امام بود. عباس شهید شد در حالی‌که تشنه بود و چنین عباس تا ابد معلم عشق و وفا لقب گرفت. دو بال برای پرواز : شیخ صدوق نقل کرده است: روزی امام سجاد علیه‌ السّلام به عبیدالله فرزند قمر بنی هاشم نگاهی کرد. اشک چشمش را گرفت و فرمود: «روزی به رسول خدا سخت ‌تر از روز احد نگذشت که عمویش حمزه در آن کشته شد و بعد از آن موته است که عموزاده ‌اش جعفر‌ بن‌ ابی‌طالب کشته شد. (سپس امام فرمود:) و هیچ روزی همچون روز حسین نبود. سی هزار مرد که گمان می‌کردند از این امتند دور او را گرفتند و هر کدام به کشتن او به خدا تقرب می‌جست و حسین، خدا را به آنها یادآوری می‌کرد، ولی آنها پند نمی‌گرفتند تا او را به ستم و ظلم و عدوان کشتند. (سپس فرمود:) خداوند، عباس را رحمت کند که ایثار و فداکاری نمود تا آنجا که هر دو دستش بریده شد. خداوند عزّوجلّ به عوض آنها دو بال به او عطا نمود که با فرشتگان در بهشت پرواز می‌کند، چنانچه با جعفر‌ بن‌ ابی‌طالب نیز چنین کرده بود و عباس را نزد خدای تبارک و تعالی درجه و منزلتی است که تمام شهیدان روز قیامت به آن غبطه می‌خورند."[۶۷]

اهمیت تاسوعا نزد شیعیان

به دلیل وقایع روی داده، این روز در نزد شیعیان از اهمیت بالایی برخوردار بوده، این روز را منتسب به قمر بنی هاشم عباس شهادت نیز می‌دانند، و این روز را بسان روز عاشورا گرامی داشته، در آن به سوگواری می‌پردازند. در ایران و بعضی از کشورهای اسلامی شیعی‌نشین، روز تاسوعا همچون روز عاشورا تعطیل رسمی بوده، در این روز نیز مراسم عزاداری و سوگواری باشکوه و مفصلی با راه‌اندازی هیات‌های عزاداری و دسته‌های سینه زنی و زنجیز زنی و... برگزار می‌شود.

روضه های محرم تا اربعین - روضه های دهه اول م


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه اول محرم

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۱۳ تیر ۱۴۰۴ | 17:5 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

بلاهای بعد از شهادت امام حسین : در پی شهادت امام حسین علیه‌السّلام، دنیا شاهد حوادث و رویدادهای سماوی و زمینی عجیب و شگفت انگیزی بود که می‌توان از آن تحت عنوان علائم و نشانه‌های خشم و غضب الهی یاد کرد. حوادث و وقایع خارق العاده بسیاری که پس از شهادت امام حسین (علیه‌ السّلام) در منابع معتبر شیعه و سنی گزارش شده، جای هیچ شک و شبهه و انکاری را در وقوع آن، برای کسی باقی نمی‌گذارد. این مقاله، تلاشی است برای بیان برخی از این علائم و نشانه‌های خشم الهی.

برخاستن غبار سیاه : نقل شده که پس از شهادت امام حسین (علیه ‌السّلام)، بادی سرخ وزیدن گرفت و غباری سیاه و غلیظ به آسمان برخاست؛ به واسطه شدت این گرد و غبارهمه جا تاریک شد آن چنان تاریک، که هیچ چیز کوچک و بزرگی دیده نمی‌شد، به گونه‌ای که مردم گمان کردند که قیامت بر پا شده و عذاب الهی نازل شده است. مدتی وضع بر این منوال بود تا اینکه به برکت وجود شریف امام سجاد علیه‌السّلام، هوا باز شد و گرد و غبار فرو نشست.[۱] [۲] [۳]

خورشید گرفتگی : روایت شده که پس از شهادت امام (علیه ‌السّلام) در روز عاشورا، آفتاب چنان گرفت که در نیمه‌ ی روز، ستاره‌ها در آسمان پدیدار شدند.[۴] [۵] [۶] [۷] . آن‌سان که حتی ستاره "جوزا" تاره جوزا، ستاره ‌ای است که شب هنگام و در وسط آسمان، ظاهر می‌شود. نیز در آسمان دیده شد.[۸] [۹] . طول این خورشید گرفتگی و تاریکی هوا، در برخی از منابع سه روز ذکر شده است. [۱۰] [۱۱]

سرخ شدن آسمان : زرارة بن اعین روایت کرده که امام صادق علیه‌السّلام فرمودند: "آسمان در شهادت یحیی بن زکریا و امام حسین بن علی (علیه ‌السّلام) چهل روز گریست و جز بر این دو نفر، بر کسی دیگر نگریست. " زراره نقل کرده که به امام صادق علیه‌السّلام گفتم: "آسمان چگونه گریست؟ " فرمود: "خورشید در سرخی صبح طلوع می‌کرد و در سرخی غروب، غروب می‌کرد." [۱۲] . روایت مشابهی نیز از مسعودی نقل شده که در آن آمده آسمان تا چهارده روز بر امام حسین (علیه‌ السّلام) گریست؛ گریستن آسمان سرخی آن بود.[۱۳] . همچنین روایت شده که «چون امام (علیه ‌السّلام) به شهادت رسید سرخی‌ای از سمت مشرق برآمد و سرخی دیگری نیز از سمت مغرب برآمد و نزدیک بود میان آسمان به هم برسند این وضع تا شش ماه، ادامه داشت. [۱۴] [۱۵] [۱۶] .روایت مشابهی نیز، در برخی منابع نقل شده که در آن آمده: چون امام حسین (علیه‌ السّلام) به شهادت رسید تا شش ماه افقهای آسمان سرخ شده بود و پس از گذشت این مدت (شش ماه) هم سرخی آسمان کاملا محو نشد. [۱۷] [۱۸] [۱۹] . نقل است که سرخی آسمان در پیرامون خورشید، پس از شهادت امام حسین (علیه‌ السّلام) به مانند قبل از شهادت ایشان نبود؛[۲۰] [۲۱] [۲۲] [۲۳] . بلکه این مقدار از سرخی آسمان، که امروز شاهد آن هستیم بسیار بیشتر از زمان قبل از شهادت امام (علیه‌ السّلام) است.

خاکستر شدن دانه‌های ورس : روایت شده که قبل از شهادت سیدالشهداء، کاروانی از یمن به مقصد عراق حرکت کرد کالای این کاروان ورس (ورس دانه زردی است شبیه کنجد که برای رنگ کردن لباس و موی سر و نیز درمان به کار می‌رود و بوی خوشی دارد.) بود. این کاروان همزمان با شهادت امام حسین (علیه‌ السّلام) وارد کربلا شد؛ اما به ناگاه، تمام بارهایشان تبدیل به خاکستر شد.[۲۴] [۲۵] [۲۶]

تلخ شدن گوشت شتر : روایت شده که پس از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) و در پی غارت خیمه‌ها و اموال اهل بیت علیه‌السّلام، شتری نیز به غنیمت سپاه عمر سعد در آمد. کسانی که این شتر را به غنیمت گرفته بودند میان فروش یا نحر آن، تصمیم گرفتند تا آن را نحر کنند پس از نحر شتر دیدند گوشت شتر مثل علقم (نام دیگر درخت حنظل است. درختی که در تلخی مثل عرب شده است.) تلخ شده است.[۲۷] [۲۸] [۲۹]

بارش خون از آسمان : در روایات بسیاری از علما و مورخان شیعه و سنی آمده که پس از شهادت امام حسین (علیه‌ السّلام)، از آسمان باران خون باریدن گرفت.[۳۰] [۳۱] [۳۲] [۳۳] . این باران که به نقل از برخی روایات تا چهل شب نیز ادامه داشت.[۳۴] . چنان بود که خانه‌ها و دیوارها به واسطه آن به رنگ سرخ در آمدند[۳۵] [۳۶] . و چاهها و خمره‌ها و ظرفها پر از خون شدند.[۳۷] . گفته شده ساکنان بصره و کوفه و شام و خراسان نیز شاهد باران خون در شهرهای خود بودند و آن چنان ترس و اضطرابی آنان را فرا گرفت که شک نداشتند به زودی بر آنها عذاب نازل می‌شود.[۳۸] [۳۹] [۴۰] . چنین بارشی در اروپا و از جمله در کشور انگلستان نیز از سوی مورخان این کشور گزارش شده است.(کتابthe anglo-saxon از مهمترین کتب تاریخی در دوران قرون وسطی است. این کتاب که به فرمان آلفرد کبیر پادشاه انگلستان در سال ۸۹۰ میلادی گردآوری شده است. مهمترین حوادث و رویدادهای تاریخ تا آن سال را در بر دارد. بعدها حوادث مهم هر سال تا قرن دوازدهم میلادی نیز بر آن افزوده شد. در این کتاب که مهمترین حوادث و وقایع هر سال در حد یک یا چند جمله ذکر گردیده است، درباره حوادث مهم اکتبر سال ۶۸۵ میلادی آمده: blood. And milk and. in this dear in Britain it rained در این گزارش آمده که در این سال در انگلستان باران خون باریده است. این تاریخ که مؤلف کتاب بدان اشاره داشته مطابق است با عاشورای سال شصت هجری. (این کتاب در ایران به چاپ نرسیده است. وصول به این مطلب از راه سرچ در اینترنت ممکن است. رجوع شود به آدرس اینترنتی: http://forums. Catholic. Com/ showthread. php? t=۳۳۱۰۸۷.) . در وصف این حالت در برخی از روایات آمده: «آسمان باران خون بارید و اثرش تا مدت‌ها درلباس‌ها باقی ماند، تا آن که قطع شد[۴۱] . و در بعضی دیگر از روایت نیز چنین آمده: "مه روزی آسمان بر پتوی سفیدی بارید نگاه کردیم خونین بود، شتران بر لب آب رفتند تا آب بنوشند آب خون شده بود بعدها معلوم شد که در آن روز امام حسین (علیه ‌السّلام) به شهادت رسیده بود."[۴۲] . بعضی دیگر از روایات هم گفته ‌اند: «آسمان پس از شهادت امام حسین علیه‌السّلام تا هفت روز هر گاه بر دیوارها می‌تابید از سرخی چون ملحفه قرمز به نظر می‌رسید و ستاره‌ها به یکدیگر برخورد می‌کردند. [۴۳] [۴۴] [۴۵] [۴۶] . برخی از منابع مدت این بارشها را دو یا سه ماه بیان کردند،[۴۷] ضمن اینکه در برخی از روایات به بارش خاک سرخ نیز اشاره شده است.[۴۸] [۴۹]

جوشش خون تازه از زیر سنگ‌ها : از نشانه‌های دیگر خشم الهی که پس از شهادت امام حسین (علیه‌ السّلام) ، در روی زمین آشکار گردید جوشیدن خون تازه از زیر سنگها بود. نقل شده چون امام حسین علیه‌ لسّلام به شهادت رسید سنگی در زمین یافت نشد، مگر آن که از زیرش خون تازه جاری بود.[۵۰] [۵۱] [۵۲] [۵۳] . از زید بن عمرو کندی روایت شده که می‌گفت: "ام حیا برایم نقل نمود که روز شهادت امام علیه السّلام سه روز دنیا تاریک شده بود و هیچ یک از آنها شام ننمودند، مگر آن که خیمه و خرگاهش سوخته شده بود و هیچ سنگی در بیت المقدس برداشته نمی‌شد، مگر این که خون غلیظی زیر آن سنگ ظاهر بود"[۵۴] . در کتاب کامل الزیارات از مردی از اهالی بیت المقدس روایت شده که می‌گفت: "به خدا سوگند، ما ساکنان بیت المقدس و اطراف آن، با همه دوری راه، شامگاهان، کشته شدن حسین (علیه‌السّلام) را فهمیدیم. " گفتم: "چنین چیزی چگونه ممکن است؟ " آن مرد گفت: "در بیت المقدس هیچ سنگ و شن و صخره‌ ای را بلند نکردیم، جز آن که در زیر آن خون تازه جوشیدن گرفت و دیوارها مانند خون بسته سرخ شده بودند؛ تا سه روز خون تازه بر ما بارید؛ همچنین، شنیدیم که منادی‌ای در دل شب ندا در می‌داد و ستارگان در هم رفتند و خورشید تا سه روز گرفت و سپس باز شد؛ فردای آن روز شایعه کشته شدنش منتشر شد طولی نکشید که خبر شهادت حسین (علیه‌ السّلام) به ما رسید[۵۵] . همچنین نقل شده که «زمانی که سر مطهر سیدالشهداء (علیه ‌السّلام) را به کوفه و منزل ابن زیاد بردند بر دیوارهای خانه‌اش خون روان شد[۵۶] [۵۷] [۵۸] . مسعودی نقل کرده است که این بارشها و نیز جوشش خون از زمین متوقف نشد تا اینکه مختار بن ابوعبید ثقفی قیام کرد و انتقام خون امام حسین (علیه‌ السّلام) را از قاتلین آن حضرت (علیه ‌السّلام) گرفت.[۵۹]

شب یازدهم : ۶۱ق. سر امام حسین ع در تنور خولی . ۶۱ق. شام غریبان کربلا. سر مطهر امام در منزل خولی . آتش زدن خیمه‌ گه بعد از آنکه دشمنان به دستور شمر بن ذی الجوشن خیمه‌ها را غارت کردند، از خیمه‌ها بیرون آمدند، [۴۰] . سپاه عمر بن سعد بعد از به شهادت رساندن امام حسین علیه السّلام، به خیمه‌ها حمله کردند، و خیمه‌ها را آتش زدند، و اموال و اثاث آنها را به غارت بردند. ابومخنف در این‌باره می‌نویسد: مردم به سوی زنان حسین علیه‌السّلام و اموال و اثاثش هجوم آوردند و لباس‌های فاخر و شتر(هایشان) را به غارت بردند، و چه بسا بین آنها بر سر پیراهن‌های موجود در خیمه‌ها کشمکش می‌شد و سرانجام، ماموران غالب می‌شدند و آن پیراهن‌ها را به یغما می‌بردند.[۱] . دشمنان همراه شمر آمدند و خیمه‌های خاندان حسینی را محاصره کردند. شمر بن ذی الجوشن، که خدا او را لعنت کند، جلو آمد تا نزدیک خیمه زن‌ها شد؛ سپس به یارانش گفت: داخل شوید و زینت زنان را تاراج کنید. سپس لشکر عمر سعد مشغول غارت خانواده و زنان حسین (علیه‌ السّلام) شدند تا آنجا که انگشتر از انگشتشان، گوشواره از گوششان و خلخال از پایشان ربودند....[۹] . آری آنان داخل شدند و هرچه در خیمه بود، گرفتند؛ حتی گوشواره‌ ای که در گوش‌ ام‌کلثوم بود، گرفتند و گوشش را شکافتند.[۱۰] [۱۱] . سپاه عمر سعد، شتران و باروبنه و اثاثیه حسین را نیز غارت کردند.[۱۲] . رحیل بن زهیر جعفی، جریر بن مسعود حضرمی و اسد بن مالک حضرمی، بیشتر زینت‌ها و.. . را غارت کردند و ابوالجنوب جعفی، شتر آب‌کش حضرت را ربود.[۱۵] .
رحیل بن حیثمه جعفی،‌ هانی بن شبیب حضرمی و جریر بن مسعود حضرمی، کمان و زینت‌ها را به یغما بردند. [۱۶] . حمید بن مسلم، خشم و اعتراض یکی از زنان قبیلهٔ بنی بکر را به رفتار سپاهیان عمر سعد، چنین گزارش کرده است: زنی از (طایفه) بنی بکر بن وائل با شوهرش در سپاه عمر بن سعد بود. چون دید لشکر به زن‌ها و خیمه‌های حسین حمله کرده و به غارت آنها مشغول‌اند، شمشیری به دست گرفت و به سوی خیمه‌ها آمد و گفت: ‌ای (طایفه) بکر بن وائل، آیا دختران پیامبر را غارت می‌کنید؟ لا حکم الا لله یا لثارات رسول الله؛ [۲۲] [۲۳] حکمی جز حکم خدا نیست، ‌ای خون‌خواهان رسول خدا . شوهر آن زن آمد، دست او را گرفت و به جایگاهش برگردانید. گفتنی است کتاب الفتوح ابن اعثم، کهن‌ترین منبع درباره آتش زدن خیمه‌هاست. و تصمیم گرفتند خیمه ها را به آتش بکشند. گویا از دیدن خیامی که تا چند لحظه پیش، محل استقرار امام و یاران و شیرمردان عرصهٔ کربلا بود وحشت داشتند. بنابر گزارش منابع تاریخی و مقاتل پس از شهادت امام حسین (علیه ‌السلام) و آتش زدن خیام آن حضرت، زنان سوگوار و غارت زده و پابرهنه و گريان را از كنار قتلگاه عبور دادند. هنگامى كه چشم زنان به كشتگان افتاد، شيون كردند وبر صورتشان زدند.[۲۶] [۲۷] [۲۸] . در این میان حضرت زینب (علیهاالسلام) فرياد مى زد: وا مُحَمَّداه! صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ، هذا حُسَینٌ بِالعَراءِ، مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعٌ الاَعضاءِ، وا ثُکلاه! وبَناتُکَ سَبایا، الَی اللّه ِ المُشتَکی، والی محمّدٍ المُصطَفی، والی عَلِیٍّ المُرتَضی، والی فاطِمَةَ الزَّهراءِ، والی حَمزَةَ سَیِّدِ الشُّهَداءِ. وا مُحَمَّداه! وهذا حُسَینٌ بِالعَراءِ، تَسفی عَلَیهِ ریحُ الصَّبا، قَتیلُ اولادِ البَغایا، وَاحُزناه! واکَرباه عَلَیکَ یا ابا عَبدِ اللّه ِ! الیَومَ ماتَ جَدّی رَسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله، یا اصحابَ مُحَمَّدٍ، هؤُلاءِ ذُرِّیَّةُ المُصطَفی یُساقونَ سَوقَ السَّبایا. وا محمّدا! درودهای فرشتگان آسمان، بر تو باد! این، حسین است که آغشته به خون، در صحرا افتاده و قطعه قطعه شده است. وا مصیبتا! دختران تو، اسیر شده‌اند. به خدا و به محمّدِ مصطفی و به علیِ مرتضی و به فاطمه زهرا و به حمزه سیّد الشهدا، شِکوه می‌کنم. وا محمّدا! این، حسین است که در بیابان افتاده. باد صبا بر او می‌وزد و به دست زنازادگان، کشته شده است. چه غم جانکاهی و چه غصّه‌ای بر تو، ‌ای ابا عبد اللّه! امروز، جدّم پیامبر خدا، از دنیا رفت. ‌ای اصحاب محمّد! اینان، نسل مصطفایند که به اسیری برده می‌شوند . [۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲] [۳۳] . مثیر الاحزان در این باره چنین می‌نویسد: مَرَرنَ عَلی جَسَدِ الحُسَینِ (علیه السّلام) وهُوَ مُعَفَّرٌ بِدِمائِهِ، مَفقودٌ مِن احِبّائِهِ، فَنَدَبَت عَلَیهِ زَینَبُ علیهاالسلام بِصَوتٍ مُشجٍ، وقَلبٍ مَقروحٍ: یا مُحَمَّداه! صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ، هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعُ الاَعضاءِ، وبَناتُکَ سَبایا، الَی اللّه ِ المُشتَکی، والی عَلِیٍّ المُرتَضی، والی فاطِمَةَ الزَّهراءِ، والی حَمزَةَ سَیِّدِ الشُّهَداءِ، هذا حُسَینٌ بِالعَراءِ تَسفی عَلَیهِ الصَّبا، قَتیلُ اولادِ الاَدعِیاءِ، واحُزناه! واکَرباه! الیَومَ ماتَ جَدّی رَسولُ اللّه ِ، یا اصحابَ مُحَمَّداه، هذا ذُرِّیَّةُ المُصطَفی یُساقونَ سَوقَ السَّبایا، فَاَذابَتِ القُلوبَ القاسِیَةَ، وهَدَّتِ الجِبالَ الرّاسِیَةَ. زنان را، از کنار جنازه حسین علیه السّلام عبور دادند در حالی که در خون، غوطه ور بود ... زینب علیهاالسلام، با ناله ای شکسته و دلی زخمی، کنار جنازه حسین علیه‌السّلام صدا زد: وا محمّدا! درود فرشتگانِ آسمان بر تو! این، حسینِ در خون غوطه ور و قطعه قطعه شده است و دخترانت، اسیرند. به خدا و به علی مرتضی و به فاطمه زهرا و به حمزه سیّد الشهدا، شِکوه می‌کنیم. این، حسین است که در بیابان افتاده و باد صبا بر او می‌وزد و کشته شده به دست حرام زادگان است. چه‌اندوه جانکاهی! چه غصّه ‌ای! امروز، جدّم پیامبر خدا صلی ‌الله‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم در گذشت. ‌ای اصحاب محمّد! اینان، فرزندان مصطفایند که به اسارت برده می‌شوند. این سخنان زینب (علیهاالسلام) دل‌های پُر قساوت آنان را آب کرد و کوه‌های استوار را به لرزه در آورد. [۳۴] [۳۵] [۳۶] . ناله اُمّ كلثوم اقبَلَ فَرَسُ الحُسَینِ (علیه‌السّلام) حَتّی لَطَّخَ عُرفَهُ وناصِیَتَهُ بِدَمِ الحُسَینِ علیه السلام، وجَعَلَ یَرکُضُ ویَصهِلُ، فَسَمِعَت بَناتُ النَّبِیِّ (صلی‌ الله ‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم) صَهیلَهُ، فَخَرَجنَ فَاِذَا الفَرَسُ بِلا راکِبٍ، فَعَرَفنَ انَّ حُسَینا قَد قُتِلَ، وخَرَجَت اُمُّ کُلثومِ بِنتُ الحُسَینِ (علیه‌السّلام) واضِعَةً یَدَها عَلی رَاسِها، تَندُبُ وتَقولُ: وا مُحَمَّداه! هذَا الحُسَینُ بِالعَراءِ، قَد سُلِبَ العِمامَةَ وَالرِّداءَ . از امام صادق علیه ‌السّلام نقل است که: اسب حسین (علیه‌ السّلام) به سمت ایشان رفت تا این که یال و پیشانی اش را به خون حسین (علیه السّلام) خون آلود کرد و پا بر زمین کوبید و شیهه سر داد. دختران پیامبر (صلی‌ الله‌علیه‌ و‌آله و‌وسلّم)، شیهه اسب را شنیدند و بیرون آمدند. ناگهان، اسبِ بی سوار را دیدند و فهمیدند که حسین علیه‌السّلام کشته شده است. اُمّ کلثوم، دختر حسین (علیه‌ السّلام) بیرون آمد، در حالی که دستش را بر روی سر گذاشته بود و صدا می‌زد: وا محمّدا! این، حسین است که در بیابان افتاده و عمامه و رَدایش را برده‌ اند[۳۷] [۳۸] [۳۹] [۴۰] [۴۱] [۴۲] . بعد از آنکه دشمنان به دستور شمر بن ذی الجوشن خیمه‌ها را غارت کردند، از خیمه‌ها بیرون آمدند، [۴۰] . و تصمیم گرفتند خیمه‌ها را به آتش بکشند. گویا از دیدن خیامی که تا چند لحظه پیش، محل استقرار امام و یاران و شیرمردان عرصهٔ کربلا بود وحشت داشتند. سید بن طاووس در این‌باره می‌گوید: سپس دشمنان، زنان را از خیمه‌ها بیرون راندند و خیمه‌ها را به آتش کشیدند. در این هنگام، زنان با پاهای برهنه، در حالی که گریه و شیون می‌کردند (از خیمه ها) بیرون آمدند، [۴۱] [۴۲] . و افراد سپاه دشمن، خیمه ها را به آتش کشیدند و سوزاندند و دود از دودمان نبوت برآوردند.[۴۳] [۴۴] . زمانی که آتش در خیمه‌ها شعله‌ ورشد، دختران سرور پیامبران و نور چشم زهرا سلام‌الله‌علیها، از خیمه‌گاه بیرون آمدند و پا به فرار گذاشتند، در حالی که ناله و فریادشان بلند بود و بر پیر و جوان (از شهدا) می‌گریستند؛ [۴۵] و چنان‌که نگاشته شد، امام رضا (علیه السّلام) در روایتی در وصف ماه محرم می‌فرماید: ماه محرم، ماهی است که در آن، آتش در خیمه های ما فروزان شد (اضرمت النیران فی مضاربنا.[۴۶] [۴۷] [۴۸] . البته چنان‌که نگاشته شد، بر اساس گزارش ابومخنف، آتش زدن خیمه‌ها در روز عاشورا، هنگام حمله سپاه دشمن به سپاه امام حسین (علیه السّلام) نیز صورت گرفته است[۴۹] ؛


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه دوم محرم

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۴ | 20:6 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روز یازدهم : ۶۱ق. حرکت کاروان اسرا از کربلا به‌ کوفه . حرکت دادن اسیران کربلا به سوی کوفه.[۸۶] . ۶۱ق. دفن شهدای کربلا بنا به نقلی.[۸۷] . حرکت اسرا به سوی کوفه.[۱۸] . دفن شهدا توسط بنی اسد از اهل غاضریه.[۱۹] تعداد کمی نیز روز دوازدهم را زمان دفن شهدا نقل کرده‌اند.[۲۰] . حرکت اسرا به سوی کوفه.[۱۸] . حرکت کاروان اسرای اهل بیت علیهم السلام از کربلا به کوفه . اسیران کربلا بازماندگان واقعه کربلا همچون امام سجاد ع ، امام چهارم شیعیان و حضرت زینب س که به اسارت لشکر عمر بن سعد درآمدند. اسرا به دستور عمر بن سعد، شب یازدهم محرم در کربلا نگه داشته شدند و بعد از ظهر روز یازدهم، به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد برده شدند . پس از واقعه عاشورا، بازماندگان لشکر عمر بن سعد، کشته‌های خود را روز ۱۱ محرم، دفن کردند و بازماندگان شهدای کربلا را به سوی کوفه بردند.[۱] . گزارش‌های مورخان درباره تعداد و اسامی اسرای کربلا[یادداشت ۲] و بازماندگان اصحاب امام حسین ع مختلف است. تعداد اسیران مرد، چهار، پنج، ده و دوازده نفر گزارش شده است. شمار اسیران زن نیز چهار، شش و بیست نفر نقل شده است.[۶] برخی تعداد اسرا را تا ۲۵ نفر ذکر کرده‌اند.[۷] . یازدهم ماه محرم سال شصت و یک هجری قمری، روز بعد از عاشورا و روز مصیبت و غم اهل بیت امام حسین علیه‌ السّلام بود. روزی بود که سپاهیان کوفه به امر عمر بن سعد کشتگان خود را دفن کردند ولی شهدای کربلا را بدون کفن و دفن رها کردند و اهل بیت امام حسین (علیه‌ السّلام) و دیگر اسرای کربلا را به سمت کوفه حرکت داده و زنان و دختران سالار شهیدان را که امانت‌های رسول خدا صلی‌ الله ‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم در میان امتش بودند را در برابر دیدگان هزاران دشمن با رویی گشوده و بدون چادر و پوشش بر شترهای برهنه و بی‌جهاز سوار کردند و همانند اسیران ترک و روم و در حالی‌که در اوج مصیبت و غم و اندوه به سر می‌بردند به سوی کوفه حرکت کردند.[۷] . و در کوچه‌های شهر کوفه گردانده و سپس به نزد عبیدالله بن زیاد در قصر دارالاماره وارد کردند. سر مقدس امام حسین در دارالاماره . از مصیبت‌های جان‌سوز روز یازدهم این بود که هنگام حرکت کاروان اسرا، آنها را از میان قتلگاه عبور دادند که داغ اسرا با دیدن اجساد شهدا تازه شده و صدای شیون و گریه آنها بلند شد. مأموران عمر بن سعد، زنان اهل بیت را از کنار اجساد شهدا عبور دادند. [یادداشت ۱]زنان خانواده امام حسین(ع) در آن حال ناله کرده و بر صورت‌هایشان می‌زدند. چنانکه از قرة بن قیس نقل شده، حضرت زینب س ، وقتی از کنار بدن برادرش امام حسین(ع) می‌گذشت، از شدت غم سخنانی گفت که دوست و دشمن را به گریه انداخت.[۴] . سخنان حضرت زینب س هنگام عبور از کنار بدن امام حسین ع . "یا محمداه، یا محمداه! صلی علیک ملائکة السماء، هذا الحسین بالعراء، مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء، یا محمداه! و بناتک سبایا، و ذریتک مقتله، تسفی علیها الصبا قال: فابکت والله کل عدو و صدیق" . یامحمد، یامحمد، فرشتگان آسمان بر تو صلوات گویند، این حسین است در دشت افتاده، آغشته به خون،اعضاء بریده! یا محمد، دخترانت اسیرند، ذریه‌ات کشته شده‌اند که باد بر آنها می‌وزد. راوی می‌گوید والله دوست و دشمن را به گریه واداشت.[۲] . قرة بن قیس می‌گوید: من هر آنچه را فراموش کنم، سخنان زینب (سلام‌ الله‌علیها) ، دختر فاطمه (سلام‌ الله‌علیها) را فراموش نخواهم کرد، زمانی که بر کشته برادر خویش گذشت، می‌گفت: "يا مُحَمّداه ، صَلّى‌ عَلَيكَ مَليكُ السَّماءِ ، هذا حُسَينٌ بِالعَراءِ ، مُزَمَّلٌ‌ بِالدِّماءِ ، مُعَفَّرٌ بِالتُّرابِ ، مُقَطَّعُ الأَعضاءِ ، يا مُحَمَّداه ! بَناتُكَ فِي العَسكَرِ سَبايا ، وذُرِّيَّتُكَ قَتلى‌ تَسفي عَلَيهِمُ الصَّبا ، هذَا ابنُكَ مَحزُوزُ الرَّأسِ مِنَ القَفا ، لا هُوَ غائِبٌ فَيُرجى‌ ولا جَريحٌ فَيُداوى‌' "وا محمداه، وا محمداه، فرشتگان آسمان بر تو درود می‌فرستند، این حسین (تو) است که با تنی پاره پاره و آغشته به خون در این دشت افتاده است، یا محمداه، این‌ها دختران تو هستند که به اسارت می‌روند و کسانی که باقی مانده‌اند، این کشتگانند که (بی‌سر و عریان بر زمین افتاده اند و) باد بر آن‌ها می‌وزد." [۱۰] [۱۱] [۱۲] [۱۳] این، پسر توست، با سر بریده از قفا نه گم شده ای است که به بازگشتش امید باشد، و نه زخمی است که مداوایش کنند. [۱۴] -[۱۵] [۱۶] [۱۷] . زینب (سلام‌ الله‌علیها) پیوسته از این سخنان می‌گفت تا این‌که به خدا سوگند، دوست و دشمنی را باقی نگذاشت، مگر آن که همه از سخنانش به گریه افتادند.[۱۸] [۱۹] [۲۰] [۲۱] من حتی اشک بعضی از سپاهیان را دیدیم که بر سم اسبانشان فرو می‌ریخت.[۲۲] . سپس سکینه سلام‌ لله‌علیها - دختر امام حسین (علیه السّلام) - پیش آمد و جنازه پدر را در آغوش گرفت و به عزاداری پرداخت. سخنان او با پدر و گریه‌هایش بر شهید کربلا هم‌چنان ادامه داشت تا این‌که گروهی از یاران عمر بن سعد پیش آمدند و او را به زور از پیکر پاک پدرش جدا کردند و کشان کشان نزد دیگر اسرا بردند. [۲۳] [۲۴] . نام برخی از اسیران مرد که در منابع ذکر شده، عبارت است از : امام سجاد ع ، امام باقر ع ، محمد و عمر دو پسر امام حسین ع ، زید پسر و محمد نوه امام حسن ع ،[۹] حسن مثنی که بر اثر جراحات در جنگ بیهوش شده بود،[۱۰] قاسم بن عبدالله بن جعفر، قاسم بن محمد بن جعفر، محمد بن عقیل.[۱۱] در کتاب تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء نام هفده نفر مرد به عنوان اسیران و بازماندگان کربلا ذکر شده است.[۱۲] . نام اسیران زن در کربلا نیز عبارتند از : حضرت زینب س ، فاطمه و ام کلثوم[۱۳] و رقیه[۱۴] از دختران امام علی ع ، رباب همسر امام حسین ع [۱۵] و فاطمه دختر امام حسن ع ،[۱۶] چهار دختر امام حسین(ع) به نام‌های سکینه، فاطمه، رقیه و زینب.[۱۷] . نام بازماندگان از غیربنی‌هاشم در کربلا نیز از این قرار است: مُرَقّع بن ثُمامة اسدی، سَوّار بن عُمَیْر جابری، عمرو بن عبدالله جُندَعی، عُقْبة بن سَمعان غلام رباب، ضَحّاک بن عبدالله مشرقی،[یادداشت ۳] مسلم بن رباح و غلام عبدالرحمن بن عبد ربّه انصاری.[۱۸] از میان بازماندگان غیربنی‌هاشم، سوّار بن عمیر، عقبه،‌ مسلم بن رِباح و غلام عبدالرحمن بن عبد ربِّه جزو اسرای کربلا به شمار می‌روند.[۱۹]

روز دوازدهم : ۶۱ق . روز 12 محرم اسرا را وارد شهر کوفه کردند، گویا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازه‌های کوفه و بیرون شهر سپری کرده باشند در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد علیه امام حسین (ع) و خارجی معرفی کردن آن حضرت مردم کوفه از این پیروزی خوشحال می‌شوند و جهت دیدن اسرا به کوچه‌ها و محله‌ها روانه می‌شوند و با دیدن اسرا شادی می‌کنند .دفن شهدای کربلا بنا به نقلی . ۶۱ق. ورود اهل‌ بیت امام حسین(ع) به کوفه . ۹۵ق. شهادت امام سجاد ع چهارمین امام شیعیان به نقلی .[۹۱] . ورود کاروان اسرای کربلا به کوفه[۲۱][۲۲] . ورود به کوفه : بنابر آنچه ابن ابی‌الحدید در شرح نهج البلاغه نوشته است، اسیران کربلا، سوار بر مرکب‌هایی بدون جهاز، به کوفه برده شده و مردم به تماشای آنها پرداختند و در همین حال زنان کوفی از دیدن اسرا گریه می‌کرده‌اند.[۲۰] . گفته شده درباره زمان ورود اسرا به کوفه، گزارش صریحی در منابع کهن نیامده است؛[۲۱] اما بنابر عبارتی از شیخ مفید،[۲۲] می‌توان ورود اسرای کربلا به کوفه را دوازدهم محرم دانست.[۲۳] . ماموران عمر بن سعد، پس از گذر دادن اسیران از کوچه‌های کوفه، آنان را وارد قصر عبیدالله بن زیاد کردند. گفتگوهای تندی بین حضرت زینب س و عبیدالله گزارش شده است.[۲۴] جمله معروف" ما رَأیْتُ اِلّا جَمیلاً؛ جز زیبایی چیزی ندیدم" از حضرت زینب(س) مربوط به همین مجلس است. همچنین عبیدالله دستور کشتن امام سجاد ع را صادر کرد، اما پس از اعتراض حضرت زینب(س) و نیز سخنان تند امام سجاد(ع)، ابن زیاد از کشتن وی صرف‌نظر کرد.[۲۵]. اعتراض زید بن ارقم به ابن زیاد . اعتراض عبدالله بن عفیف به عبیدالله . اعتراض قیس بن عباد به ابن زیاد . اعتراض مسلمانان به اهانت ابن زیاد

روز سیزدهم : ۶۱ق. دفن شهدای کربلا بنا به نقلی.[۹۷] . ۶۱ق. حاضرساختن اهل‌بیت امام حسین ع در مجلس عبیدالله بن زیاد.[۹۸] . ۶۱ق. شهادت عبدالله بن عفیف ازدی از اصحاب امام علی ع و امام حسین(ع) به دست عبیدالله بن زیاد .[۹۹] . ۱۱ محرم[۴۲] یا ۱۳ محرم[۴۳] را زمان دفن شهدای کربلا بیان کرده‌اند. بنابر برخی گزارش‌ها، پس از بازگشت عمر سعد و یارانش، گروهی از بنی اسد که در نزدیکی کربلا سکونت داشتند در موقعی از شب بر امام حسین ع و یارانش نماز گزاردند و آنان را دفن کردند.[۴۴] . شهدا به دست گروهی از قبیله بنی اسد دفن شدند. اهل غاضریه برای شهدای کربلا قبری آماده کردند و همه را کنار هم به خاک سپردند.[۴۵] و در جای دیگر تصریح دارند: ما شک نداریم شهدای کربلا در حائر حسینی و اطراف امام حسین دفن شدند.[۴۶] به‌جز قبر حضرت عباس که در محل شهادتش و جدای از دیگر قبور شهداء دفن شده است.[۴۷] در شماری از منابع تصریح شده است حضرت عباس دارای قبری جداگانه است و علی بن حسین[۴۸]پایین پای امام حسین(ع) دفن شد. اما در اینکه حر بن یزید خارج از کربلا دفن شده است، شک و تردید وجود دارد و گزارش مربوط به دفن وی در خارج از کربلا مربوط به قرن هفتم است و این نقل با گزارش‌های معتبر و متقدم ناسازگار است.[۴۹]در منابع تاریخی سخنی از جدا دفن شدن حر بن یزید نیست. در نقل کتاب الدمعة الساکبة در بارۀ جزئیات مربوط به دفن سید الشهدا (علیه السّلام) آنچه بر سرِ زبان‌ها مشهور گردیده، در منابع معتبر کهن حدیثی و تاریخی وجود ندارد. تنها در کتاب الدمعة الساکبة، ضمن گزارش مفصّلی آمده که: بنی‌اسد، هنگامی که برای دفن امام (علیه السّلام) و یارانش آمدند، عرب بادیه‌ نشینی را دیدند و او آنها را برای دفن شهدا راه‌نمایی کرد، تا این‌که به بدن سید‌الشهدا رسید. در آن هنگام، به شدّت گریست و نگذاشت آنها پیکر امام حسین علیه‌ السّلام را دفن کنند و فرمود: با من کسی هست که یاری‌ام کند. هیچ یک از آنها با وی همکاری نکردند و جنازه را به تنهایی، داخل قبر گذاشت. سپس صورتش را به گلوی شریف امام علیه‌ السّلام گذاشت و در حالی که می‌گریست، می‌فرمود: "خوشا زمینی که جسد شریف تو را در خود خواهد داشت! دنیا پس از تو، تاریک و آخرت با نور تو روشن است. اندوهم همیشگی است و شب‌هایم به بیداری خواهد گذشت تا خداوند، خانه ‌ای را که تو در آن مقیم شده‌ای، نصیبم کند. از من بر تو سلام (ای پسر پیامبر خدا) و رحمت و برکاتش بر تو باد!". آن‌گاه بر قبر، خشت چید و خاک ریخت و سپس دستش را روی قبر گذاشت و با انگشتانش بر آن نگاشت و نوشت: "هذا قبر الحسین بن علی بن ابیطالب (علیه السّلام) الذی قتلوه عطشانا غریبا." "این، قبر حسین بن علی بن ابی‌طالب است که او را غریبانه و تشنه کشتند". بنی اسد، به مرد عرب گفتند: ‌ای برادر عرب! به حقّ این جنازه‌ ی که به تنهایی به خاک سپردی و کسی از ما را شریک خود نساختی، بگو تو که هستی؟! وی گریۀ شدیدی کرد و فرمود: "من، امام شما علی بن الحسین هستم" آنان به ایشان گفتند: تو علی بن الحسین هستی؟ فرمود: «آری» و سپس از دیدگانشان ناپدید شد.[۱] . سپس برادر گرامی‌ اش -علی اکبر (علیه السّلام) - را در پایین پای امام (علیه السّلام) دفن کردند و بقیه‌هاشمیین و اصحاب را در قبر دیگر در زیر پای امام حسین (علیه‌ السّلام) دفن نمودند. سپس امام (علیه السّلام) به همراه بنی‌اسد به نهر علقمه رفتند؛ در آنجا با مشاهده پیکر پاک عمویش - عباس (علیه السّلام)، - خود را بر روی بدن ابوالفضل (علیه السّلام) افکند و گلوی مبارکش را بوسید. امام (علیه‌ السّلام در حالی که به شدت می‌گریست، ‌فرمود: "علی الدنیا بعدک العفا یا قمر بنی‌هاشم و علیک منی السلام من شهید محتسب و رحمة الله و برکاته"؛ بعد از تو‌ای قمر بنی‌هاشم خاک بر سر این دنیا؛ و سلام من به تو و رحمت و برکات الهی بر تو باد. آنگاه برایش قبری حفر کرد و همانند پدر شهیدش به تنهایی او را درون قبر گذاشت و به بنی‌اسد فرمود: «کسی با من هست که کمکم می‌کند» سپس بدن شریف عباس علیه السّلام را دفن کردند. [۱۳]

حضور اعجاز آمیز امام سجاد در کربلا : این گزارش به وسیله روایتی که از امام رضا علیه‌ السّلام نقل شده نیز تایید می‌شود. راوی می‌گوید: «من نزد امام رضا (علیه ‌السّلام) بودم که علی بن ابی‌حمزه، ابن‌سراج و ابن‌مکاری بر حضرت (علیه‌ السّلام) وارد شدند. علی پس از گفتگو با حضرت (علیه ‌السّلام) درباره امامت ایشان، گفت: "از پدران شما برای ما روایت کرده ‌اند که کار امام علیه‌ السّلام را کسی جز امامی‌مانند خودش بر عهده نمی‌گیرد.[پس چگونه است که پس از شهادت پدر بزرگوارتان امام موسی کاظم علیه‌ السّلام شما حضور نداشتید و متقبّل امر کفن و دفن ایشان نشدید]" امام (علیه ‌السّلام) فرمود: "بگو ببینیم حسین بن علی علیه السّلام امام بود یا غیر امام؟ " گفت: "امام (علیه ‌السّلام) بود". فرمود: "چه کسی عهده‌ دار کارش بود. " گفت: "علی بن الحسین (علیه‌ السّلام) " فرمود: "علی بن الحسین (علیه ‌السّلام) کجا بود. " گفت: "در کوفه در زندان ابن‌زیاد. " امام (علیه‌السّلام) فرمود: "چگونه در حالی که زندانی بود عهده ‌دار کار پدرش گردید. " گفت: "دور از چشم آنان رفت و پدرش را کفن و دفن نمود و بازگشت. " امام (علیه ‌السّلام) فرمود: "آن کسی که به علی بن الحسین (علیه ‌السّلام) امکان داد به کربلا برود و کار پدرش را بر عهده بگیرد به صاحب این امر نیز امکان می‌دهد که به بغداد برود و کار پدرش را عهده‌ دار گردد. "[۱۴] [۱۵]. آنچه که در این روایت به صراحت بدان اشاره شده است خارق‌العاده بودن حضور امام سجاد (علیه‌ السّلام) در کربلا و همراهی با بنی‌اسد در تدفین شهدای کربلا است.

مدفن حبیب و حر : همچنین نقل شده است که به هنگام دفن شهدای کربلا اقوام و خویشاوندان و به نقلی مادر حر بن یزید ریاحی، جنازه او را به محلی که اکنون به آرامگاه حر بن یزید ریاحی معروف است بردند و در آنجا دفن نمودند.[۱۶] [۱۷] . همچنین نقل است طایفه بنی‌اسد راضی نشدند که پسر عم خویش - حبیب بن مظاهر - با دیگر یاران امام (علیه‌السّلام) دفن شود از این‌رو او را در جایی جدا از دیگران و در محلی در بالا سر امام (علیه‌السّلام) که امروز به قبر حبیب شناخته شده است دفن کردند.[۱۸]

شهدای فرزندان امام علی ع : امام حسین ع ، حضرت عباس،[۲۴] عبدالله،[۲۵] عثمان،[۲۶] ابوبکر،[۲۷] محمد[۲۸] و جعفر[۲۹]

شهدای فرزندان امام حسن ع : قاسم،[۳۰] ابوبکر[۳۱] و عبدالله.[۳۲]

شهدای فرزندان امام حسین ع : علی‌اکبر[۳۳]و عبدالله بن حسین[۳۴] مشهور به علی‌اصغر.[۳۵] هر چند در مقاتل هم از عبدالله بن حسین و هم از علی‌اصغر یاد شده است از این رو اختلاف‌نظر است آیا آنها، دو کودک بودند یا هر دو نام برای یک شخصیت است.[۳۶]

شهدای سایر بنی‌هاشم : جعفر بن عقیل، عبدالرحمان بن عقیل، عبدالله بن عقیل، محمد بن ابی‌سعید بن عقیل، عبدالله بن مسلم بن عقیل، محمد بن عبدالله بن جعفر و عون بن عبدالله بن جعفر.[۳۷] برخلاف گزارش مشهوری که شمار شهدای بنی‌هاشم را هجده تن بیان کرده است،[۳۸] در منابع دیگر، ۴۲ نام دیگر به عنوان شهید بنی‌هاشم نیز ضبط شده است.

شهدای غیر بنی‌هاشم : صحابه شهید : در میان شهدای کربلا برخی از آنها از صحابه رسول خدا(ص) بودند این افراد عبارتند از: اَنَس بن حارث . عبدالرحمان بن عبد ربّ انصاری[۴۰] . مُسلم بن عَوسَجه اسدی . عَمّار بن ابی‌‌سَلامه دالانی هَمْدانی . نُعَیم بن عَجْلان انصاری[۴۱]

سایر یاران شهید امام حسین ع : ابوثُمامه صائِدی . حبیب بن مُظاهِر . زاهر، غلام عمرو بن حَمِق . سعد بن حارث خُزاعی، غلام علی ع . عبدالله بن عُمَیر کَلْبی . نافع بن هلال بجلی . یزید بن زیاد بن مُهاصِر . ام وهب دختر عبد . اَنَس بن حارث . یزید بن مغفل جعفی . بریر بن خضیر همدانی . بشیر بن عمرو حضرمی . جابر بن حارث سلمانی . جُنَادة بن حارث . جُندَب بن حجیر . حَجّاج بن مَسروق . حُرّ بن یزید ریاحی . حلّاس بن عمرو . حَنظَلة بن اسعد . جون بن حوی . رُمَیث بن عمرو . زاهر، غلام عمرو بن حَمِق . زُهَیر بن سلیم اَزْدی . زُهَیر بن قَین بَجَلی . سعد غلام عمرو بن خالد صیداوی . سعید بن عبدالله حنفی . سُوَید بن عمرو . سیف بن حارث بن سریع همدانی . سیف بن مالک . شَبیب بن عبدالله نَهشَلی . شَوذَب . ضَرغامة بن مالک . عابس بن ابی شبیب شاکری . عامر بن مسلم عبدی . عبدالرحمان بن عبدالله اَرحَبی . عبدالرحمن بن عزره غفاری . عبدالله بن عزره غفاری . عبدالله بن عُمَیر کَلْبی . عبدالله بن یزید بن نَبیط عبدی . عبیداللّه بن یزید بن نَبیط عبدی . عمّار بن حسّان طایی . عمرو بن خالد صَیداوی . عمرو بن ضُبَیعَه . عمرو بن قَرَظَه انصاری . قاسط بن زهیر . کِنانة بن عتیق . مالک بن عبدالله بن سریع همدانی . مُجَمِّع بن عبدالله عائِذِی . مسعود بن حَجّاج . مسلم بن کثیر ازدی . مُنجِح بن سهم . نافع بن هلال بجلی . نصر بن أبي نيزر مولى علي بن أبي‌طالب ع . یزید بن ثبیط عبدی

شهادت دو نوجوان : بنا بر نقل برخی از منابع، پس از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) و به اسارت در آمدن اهل بیت آن حضرت، دو تن از نوجوانان اهل بیت (علیهم‌السّلام) ازاسارتگاه عمر بن سعد فرار کردند. این دو نوجوان که از پسران عبدالله بن جعفر یا پسران پسر عبدالله بن جعفر بودند، به مردی از قبیله طی پناه بردند. اما این مرد آن دو نوجوان را با قساوت تمام به شهادت رساند و سرهایشان را نزد ابن زیاد برد. ابن زیاد نیز به مامورانش دستور داد تا به پاس این عمل ناجوانمردانه، گردن آن مرد را زدند و خانه‌اش را ویران کردند.[۳۹] [۴۰] [۴۱]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه دوم محرم

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۴ | 20:5 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روز پانزدهم : ۶۱ق. فرستادن سرهای شهدای کربلا به سوی شام.[۱۰۸ . از ابو مخنف نقل است: ابن زیاد، زحر بن قیس را فرا خواند و سر حسین (ع) و سر یارانش را با او به سوی یزید بن معاویه فرستاد[۱۵]. در کتاب البدایة و النهایة نقل شده است: هیچ شهیدی کشته نشد، جز آنکه سرش را جدا کردند و آن را نزد ابن زیاد آوردند. او هم آنها را برای یزید بن معاویه در شام فرستاد[۱۶].[۱۷] . گزارش‌های مشهور، حاکی از آن است که علاوه بر سر مطهّر امام حسین ع ، سر سایر شهدای کربلا نیز از کوفه به شام، فرستاده شده است؛ اما درباره مکان دفن آنها، گزارش معتبری وجود ندارد. گفتنی است که در گزارش وقایع مربوط به انتقال اهل بیت امام حسین ع از کربلا به کوفه وشام وحاضر نمودن آنان در مجلس یزید، تنها از سر مطهّر امام (ع) سخن به میان آمده و هیچ اشاره ‌ای به سرهای سایر شهدا نیست. مرحوم سیّد محسن امین در أعیان الشیعة می‌گوید: بعد از سال ۱۳۲۱ هجری قمری، در آرامگاه مشهور به باب الصغیر در دمشق، مقبره‌ ای را دیدم که بر سر درِ آن، سنگی نصب بود و روی آن، این نوشته بود: «این جا محلّ دفن سرهای عباس بن علی و علی اکبر بن حسین و حبیب بن مظاهر است». پس از دو سال، این مقبره خراب و بازسازی شد و آن سنگ، برداشته شد و در داخل مقبره ضریحی ساختند و نام‌های بسیاری از شهیدان کربلا را بر آن نوشتند؛ اما حقیقت، این است که آن مقبره، بر حسب آنچه بر سر درِ آن بود، منسوب به آن سه سر شریف است و به گمان قوی، انتسابش به آن سرهای شریف نیز صحیح است؛ چراکه سرهای شهیدان، پس از حمل شدن به دمشق و گردانده شدن در شهر و برآورده شدن هدف یزید دایر بر پیروزی و زهر چشم گرفتن از مردم و خنک شدن دلش، به ناچار بایستی در یکی از گورستان‌های شهر، دفن می‌شدند که از میان آنها، این سه سر، در آرامگاه باب الصغیر، مدفون شده‌اند و جای دفنشان حفظ شده است، و البته حقیقت را خدا می‌داند[۱۸]. بنابر این، هر چند مکانی که در باب الصغیر دمشق در حال حاضر به عنوان مدفن سر شهدا معروف گردیده، لااقل در مورد تعدادی از آنان قابل قبول است، لکن دلیل روایی یا تاریخی قاطع و روشنی بر این انتساب، وجود ندارد.[۱۹] .

در گزارش تاریخ طبری آمده: قبیله‌ کنده، سیزده سر آوردند که رئیس آنها قیس بن اشعث بود. قبیله هوازِن بیست سر آوردند که شمر بن ذى الجوشن رئیس آنها بود. قبیله تمیم، هفده سر و بنى اسد شش سر و مَذحِج، هفت سر و بقیه لشکر هفت سر آوردند، که مجموعا هفتاد سر مى‌شود.[۳] ابن زیاد هم سرها را به شام نزد یزید فرستاد. به ‌احتمال قوى، تصمیم به بریدن سرها توسط سپاه عمر سعد با فرمان عبیدالله زیاد بوده است، چون در نامه ‌اش فرمان به کشتن و مثله کردن داده بود. کیفیت فرستادن سرها نمایشى بود تا جماعت بسیارى آن ها را ببینند و وسیله‌اى براى ترساندن مردم و زهر چشم‌ گرفتن از آنان باشد، به ویژه که جداکردن سر نسبت به شخصیت هاى معروفتر انجام شد. به تحلیل کتاب‌ «انصارالحسین‌»، بریدن سرها تنها یک جنایت جنگى نبود، بلکه نوعى حرکت ‌سیاسى و نشان دهنده عمق‌ خصومت و دشمنى و ترساندن مردم دیگر بود تا از قطع سرها عبرت بگیرند و هیچ کسى، اندیشه مبارزه با امویان را در سر نپروراند و بداند که چنین سرهایى بریده و بر نیزه‌ها افراشته خواهد شد. نیز به عنوان کارى سمبلیک براى درهم کوبیدن قداست‌ سیدالشهدا علیه السلام بود. مدفن برخى از این سرها (حدود ۱۶ سر) را در باب الصغیر شام مى‌دانند، از جمله‌ سر مطهر على اکبر، حبیب بن مظاهر و حر بن یزید.

جریان راهب مسیحی : حاملان سرهای شهدا در اولین منزل جهت استراحت بار انداختند، با سر مقدس به بازی و تفریح مشغول شدند و مقداری از شب را به عیش و نوش گذراندند، به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت: اَتَرْجُو اُمَّهٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَهَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ . حاملان سرها بسیار ترسیدند، برخی از آنها برخاستند تا آن دست و قلم را بگیرند که ناگهان ناپدید گشت، وقتی برگشتند دوباره آن دست با جوهر خون آشکار شد و این شعر را نوشت: فَلا وَ الله لَیْسَ لَهُم شَفیع وَ هُمْ یَومَ القیامَه فی الْعَذاب . بخدا سوگند شفاعت کننده‌ ای برای آنها نخواهد بود و آنها روز قیامت در عذاب خواهند بود . دوباره عده‌ ای خواستند آن دست را بگیرند که باز ناپدید شد، برای بار سوم که برگشتند آن دست با همان شرایط این شعر را نوشت: وَ قَد قتلُو الحُسینَ بحکم جَور وَ خالف خَلفَهُم حکم الکِتاب . امام حسین (علیه السلام) را از روی ظلم و ستم شهید کردند و با این کارشان مخالف قرآن عمل نمودند. حاملان سر، از غذا خوردن پشیمان شدند و با ترس بسیار آن شب را نخوابیدند، در نیمه شب صدایی به گوش راهب دیر رسید که در آنجا زندگی می کرد. راهب خوب گوش داد: ذکر تسبیح الهی را شنید. راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون کرد متوجه شد از نیزه‌ ای که کنار دیوار دیر گذاشته‌اند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان گروه گروه فرود می‌ آیند و می‌ گویند: السلام علیک یابن رسول الله ... السلام علیک یا ابا عبدالله. راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. از صومعه خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت و پرسید: بزرگ شما کیست؟ گفتند: خولی. به نزد خولی رفت و پرسید: این سر کیست؟ گفت: سر مرد خارجی است (نعوذبالله) که در سرزمین عراق خروج کرد و ابن زیاد او را کشت. راهب گفت: نامش چیست؟ خولی جواب داد: حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام. باز پرسید: نام مادرش چیست؟ خولی گفت: فاطمه بنت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله. راهب با تعجب پرسید: همان محمدی که پیغمبر خودتان است؟ خولی گفت: آری. راهب فریاد می‌ زد که هلاکت برای شما باد به خاطر کاری که کردید. از آنها خواهش کرد سر مبارک حسین(علیه السلام) را تا صبح نزد او بگذارند. خولی گفت: نمی‌ توانیم بدهیم تا نزد یزید بن معاویه ببریم و از او جایزه بگیریم. راهب گفت: جایزه تو چقدر است؟ خولی پاسخ داد: ده هزار درهم. راهب گفت که من ده هزار درهم به تو می‌ دهم. خولی هم پذیرفت، درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد. راهب سر مطهر را به مشک خوشبو نمود و آن را روی سجاده‌ اش گذاشت و تمام شب را گریه کرد. وقتی صبح شد به سر منور عرض کرد: ای سر من، من جز خویشتن، چیزی ندارم ولی شهادت می‌دهم که معبودی جز خدا نیست، جد تو محمد(صلی الله علیه و آله) پیامبر خداست و گواهی می‌ دهم که من غلام و بنده تو هستم و عرض کرد: ای اباعبدالله بخدا سوگند، بر من سخت است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم. ای اباعبدالله، هنگامی که جدت را دیدار می‌ کنی گواهی ده که من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله ... صبح سر را به آنها تحویل داد، پس از این دیدار از صومعه خارج و خود را خدمتکار اهل بیت کرد. ابن هشام می‌ گوید: وقتی سر را از راهب گرفتند، به راه افتادند تا نزدیک دمشق رسیدند به یکدیگر گفتند بیائید این درهم‌ ها را میان خود تقسیم کنیم تا یزید از آنها خبردار نشود، کیسه‌ های درهم را باز کردند و دیدند سفال شده است. بر روی آن نوشته شده است "وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ" (سوره ابراهیم، آیه 42)؛ گمان مبرید خدا از آنچه ستمکاران انجام می‌ دهند غافل است. بر روی دیگری نوشته بود "و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون"؛ و به زودی ستمکاران بدانند چه سرانجامی دارند. حاملان سر، سفال‌ ها را در نهری ریختند. خولی گفت: این راز را پوشیده نگهدارید و با خود گفت: انا لله و انا الیه راجعون، حذر الدنیا والاخره.( برگرفته از بحارالانوار، ج10، ص 239)

حوادث راه شام : تاریخ، حوادث میان راه شام را مشخص نکرده است که حاملان سرها چند منزل، استراحت کردند و چه بر آنها گذشت؟ ابن شهر آشوب می‌ گوید یکی از کرامات امام زیارتگاه‌ هایی است که از سر ایشان به جای مانده است؛ در کربلا و در شهرهای عسقلان، موصل، نصیبین، حماه، حمص، دمشق و دیگر مکان‌ ها می‌ باشد. یعنی این که وجود سر مقدس امام در این مکان‌ ها ، زیارتگاه‌ های معروف دارد، برای نمونه وقتی خواستند به شهر موصل روند شخصی را به نزد حاکم شهر موصل فرستاند که توشه و آذوقه برای آنها فراهم کند و شهر را آذین کنند، اهل موصل گفتند هر چه می‌ خواهید برای شما فراهم می‌ کنیم ولی از آنها درخواست کردند که به شهر نیایند، بیرون شهر منزل کنند و از همانجا بروند، آنها در یک فرسخی شهر منزل کردند و سر شریف را روی سنگی نهاند، از آن سر مقدس قطره خونی بر آن سنگ چکید و مانند چشمه‌ ای از آن خون می‌ جوشید. مردم هنگام محرم اطراف آن جمع می‌ شدند و مراسم عزاداری بر پا می‌ کردند و این مراسم تا زمان عبدالملک بن مروان حکم به جا بود و او دستور داد آن سنگ را از آنجا به جای دیگری ببرند لذا اثر آن محو شد البته در جای سنگ گنبدی ساختند. حاملان سر نزدیک هر شهری از کربلا (از کوفه تا دمشق) می‌ رسیدند جرات نداشتند که وارد شوند، می‌ ترسیدند قبائل عرب علیه آنها شورش کنند و سر را از آنها بگیرند لذا از بیراهه می‌ رفتند و فقط برای آذوقه، شخصی را می‌ فرستاند و می‌ گفتند این سر یک خارجی است.

بی احترامی به سر امام حسین علیه السلام : "ابن لهیعه" و غیر او روایت کرده‌ اند: در بیت الله الحرام طواف مى‌ کردم ناگاه مردى را دیدم که گفت: خداوندا! مرا بیامرز؛ اگر چه گمان ندارم که بیامرزى! من به او گفتم: اى بنده خدا! از خداى تعالى بپرهیز و چنین سخنان باطل نگو؛ زیرا اگر گناهانت به اندازه قطرات باران یا برگ درختان باشد و تو استغفار نمایى، خداى عزوجل گناهانت را مى‌ بخشد که غفور و رحیم است . آن مرد گفت: به نزد من بیا تا قصه خویش را به تو حکایت نمایم .من به نزدش رفتم و گفت : بدان که من با چهل و نه نفر دیگر همراه سر نازنین حضرت امام حسین (علیه السلام) به شام رفتیم و برنامه ما این بود که چون شب مى‌ شد آن سر مبارک را در میان تابوت مى‌ گذاردیم و بر دور آن تابوت جمع مى‌ شدیم و به شرابخوارى مى‌ پرداختیم . شبى همراهان من به عادت شب‌ هاى پیش به شرب خمر مشغول شدند و مست گشتند و من آن شب لب به شراب نزدم و چون شب کاملا تاریک شد، صدایی از رعدی به گوشم رسید و برقى را مشاهده کردم و ناگهان دیدم درهاى آسمان باز گردید، حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت اسماعیل، حضرت اسحاق و پیغمبر ما حضرت محمد (صلى الله علیه و آله) از آسمان نازل شدند و جبرئیل با گروهى از ملائکه در خدمت ایشان بودند. جبرئیل به نزدیک آن تابوت که سر مطهر در آن بود رفته و آن را بیرون آورد و بر سینه خود چسبانید و بوسید. سایر انبیاء (علیهم السّلام) هم مانند جبرئیل، آن سر مبارک را زیارت مى‌ کردند و حضرت رسول به محض دیدن سر نازنین، گریه نمود و انبیاء (علیهم السّلام) به او تعزیت و تسلیت مى‌ گفتند. جبرئیل به خدمتش عرضه داشت: یا محمد! به درستى که خداوند عزوجل مرا امر فرموده که مطیع فرمانت باشم تا آنچه که در حق امت خود بفرمایى به جا آورم؛ اگر مى‌ فرمایى زمین را به زلزله در آورم تا سطح زمین از زیر ایشان برگردانم چنانکه بر قوم لوط چنین کردم. رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: چنین منما؛ زیرا مرا با امت وعده‌ گاهى است در روز قیامت در حضور پروردگار عالمیان. پس ملائکه به سوى ما آمدند تا ما را به قتل رسانند، من فریاد الامان به سوى پیامبر عالمیان، بر آوردم. رسول خدا فرمودند: برو خدا تو را نیامرزد! در کتاب "تذییل" محمد بن نجار شیخ المحدثین بغداد دیدم که در ذکر حالات على بن نصر شبوکى، به اسناد خود همین روایت را ذکر نموده بود فقط با این تفاوت که: وقتی حضرت امام حسین (علیه ‌السلام) به درجه شهادت نائل آمد - سر مطهر آن حضرت را به سوى شام خراب، مى‌ بردند و در هر منزلى که فرود مى‌ آمدند، حمل کنندگان آن سر مقدس، مى‌ نشستند و شراب می‌ خوردند و بعضى از ایشان آن سر انور را به نزد بعضى دیگر مى‌ آورد، پس ‍ در آن حین دستى از غیب بیرون آمد و با قلم آهنى این شعر را بر دیوار نوشت : اَتَرْجُو اُمَّهٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَهَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ . آیا امتى که حسین (علیه السّلام) را کشتند؛ در روز قیامت امید شفاعت جد او را دارند؟! ماموران ابن زیاد چون این صحنه را دیدند، همگى بگریختند.( لهوف، سید بن طاووس)

روز نوزدهم : ۶۱ق. حرکت اسیران کربلا به سوی شام.[۱۲۶] . حرکت کاروان اسیران از کوفه به شام[۲۳] . فرستادن اسرای کربلا و سرهای شهدا به شام یکی از مصائب اهل بیت امام حسین (علیه ‌السلام) بعد از واقعه عاشورا بود. بنا بر گزارش تاریخ نگاران و مقاتل، عبیدالله بن زیاد سرهای شهدای کربلا با سر مطهر امام حسین (علیه ‌السلام) را به شام فرستاد. برخی از گزارش‌گران فرستادن سرهای شهدا را به همراه فرستادن اسرای کربلا گزارش کرده‌اند، اما بنا بر رای مشهور، ابتدا سرها، و سپس اسرا به شام فرستاده شدند. همچنین مقاتل از نحوی رفتار و برخورد با اسرا سخن گفته ‌اند. حرکت دادن اسرا به ‌سوی شام : امام سجاد را با غل جامعه دست‌ها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بی‌جهاز به‌سوی شام حرکت دادند. مدتی که اسرا از کوفه و شام در حرکت بودند را منابع ذکر نکردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بی‌ادبی‌های حاملین سرهای مبارک از قبیل شراب اشاره دارند و در طول مسیر از شهرهای مختلف گذر می‌کردند. در کتاب الأخبار الطّوال آمده است که : ابن زیاد، علی بن الحسین زین العابدین) ع) را و هر کس را از حَرَم که با او بود، سوار کرد و آنان را همراه زحر بن قیس و محقن بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن به سوی یزید بن معاویه روانه کرد[۱]. در کتاب الإرشاد آمده است که: عبیداللّه بن زیاد، پس از روانه کردن سر حسین ع، فرمان داد که زنان و کودکانِ او را آماده کنند و فرمان داد تا علی بن الحسین (زین العابدین) (ع) را تا گردن در بند کنند. آن‌گاه، آنان را با مجفر بن ثعلبه عائذی و شمر بن ذی الجوشن، در پی سر، روانه کرد. آنان رفتند تا به حاملان سر رسیدند و علی بن الحسین (ع) در راه، کلمه ‌ای با آنان سخن نگفت تا به شام رسیدند[۲].[۳] . دِینَوَری نوشته است اسرای اهل بیت را زَحرِ بن قَیس، مُحَفِّزُ بنُ ثَعلَبَة عائذی و شمر بن ذی الجوشن به شام نزد یزید بردند و همگی به همراه سر امام حسین بر یزید داخل شدند و سر امام جلوی او نهاده شد. دینوری از سرهای دیگر شهیدان کربلا سخنی به میان نیاورده است.[۴۲] . البته در این گزارش نام «مُحَفِّز بن ثَعلَبَة» به صورت «مِحقَن» ثبت شده است. مشابه گزارش یادشده، گزارش ابن اعثم و به پیروی از او، خوارزمی است که نگاشته‌اند ابن زیاد، هم سرها و هم اسرا را با زَحر بن قَیس نزد یزید فرستاد. [۴۳] [۴۴] . سید ابن طاووس نگاشته است: یزید در پاسخ نامه ابن زیاد که او را از کشتن امام حسین (علیه ‌السّلام) و اسارت خاندانش آگاه کرده بود، به وی فرمان داد که سر حسین (علیه‌ السّلام) و یارانش را همراه با خاندانش به شام بفرستد. ابن زیاد، مُحَفِّز بن ثَعلَبَة را خواست و سرها و اسیران را به او تحویل داد و او آنها را به شام برد. [۴۵] . امام سجاد (علیه‌السّلام) درباره رفتار دشمنان با ایشان فرموده است: مرا بر شتری لاغر که جهاز آن چوبین و بدون زیرانداز و لنگ بود سوار کردند که ناهموار راه می‌رفت، در حالی‌که سر حسین بر نیزه، گفتیم که بنا بر گزارش بسیاری از مورخان و مقتل‌نویسان، سرهای شهدا پیش از اسرا، با سر امام حسین علیه‌السّلام به شام برده شد. اما این نکته را نیز یادآوری می‌کنیم که ابن زیاد، اسرا را به همراه مُحَفِّز بن ثَعلَبَة و شمر بن ذی الجوشن به شام فرستاد و آنان در راه به گروهی که سرها را به شام می‌بردند، رسیدند. و زنان خاندانمان پشت سر من، سوار بر شترانی لاغر و استخوانی می‌آمدند و بچه‌های کوچک و بزرگ پشت سرمان، و نیزه‌ها گرداگردمان بودند. اگر اشکی از چشم یکی از ما جاری می‌شد، با نیزه به سرش می‌زدند، تا آنکه وارد شام شدیم. آن‌گاه امام سجاد افزود"حتی اذا دخلنا الدمشق صاح صائح: یا اهل الشام، هولاء سبایا اهل البیت الملعون"[۵۶] . بنا بر نقل ابن اعثم و خوارزمی، ماموران عُبَیدَالله بن زیاد، حرم رسول خدا را از کوفه تا شام، بر محمل‌های بی‌پرده و پوشش، شهر به شهر و منزل به منزل بردند؛ آن‌گونه که اسیران کافرترک و دیلم را می‌بردند. [۵۷] [۵۸] . سید ابن طاووس نیز به گشوده بودن صورت اهل بیت در مسیر کوفه تا شام اشاره کرده است. [۵۹] . از شواهد دال بر این وضع، این اعتراض حضرت زینب (سلام ‌الله‌علیها) به یزید است: امِنَ العَدلِ یَابنَ الطُّلَقاءِ! تَخدیرُکَ حَرائِرَکَ واماءَکَ، وسَوقُکَ بَناتِ رَسولِ اللّه ِ سَبایا؟ قَد هَتَکتَ سُتورَهُنَّ، وابدَیتَ وُجوهَهُنَّ، یَحدو بِهِنَّ الاَعداءُ مِن بَلَدٍ الی بَلَدٍ، ویَستَشرِفُهُنَّ اهلُ المَناقِلِ... [۶۰] [۶۱] [۶۲] [۶۳] [۶۴] [۶۵] . ای فرزند آزادشدگان! آیا این عدالت است که زنان و کنیزانت را در سرایت در پشت پرده جای دهی؛ اما دختران رسول خدا را به اسیری از شهری به شهر دیگر بکشانی، در حالی‌که پوشش‌هایشان دریده و رخساره‌هاشان نموده باشد، و دشمنان، بر سر آنان برخیزند و مردمان به تماشایشان بنشینند...


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه دوم محرم

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۴ | 20:4 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

مسیر حرکت کاروان اسیران کربلا، از کوفه به شام

در دانشنامه امام حسین ع آمده است که میان کوفه و شام در آن روزگار، سه مسیر اصلی (راه بادیه، راه کناره فرات و راه کناره دجله) بود که هر یک از آنها راه‌های فرعی متعددی داشته‌اند.[۳۴] نویسندگان این دانشنامه معتقدند به دلیل نبود دلایل روشن و قطعی نمی‌توان در این باره اظهار نظر قطعی کرد؛ اما با بررسی نشانه‌ها و قرائن، به احتمال زیاد مسیر اسیران از کوفه به شام از راه بادیه بوده است.[۳۵] . طبق برخی گزارش‌ها همچون گزارش تاریخ طبری، شیخ مفید و تاریخ دمشق، ابتدا سر امام حسین(ع) و سرهای شهدا به شام فرستاده شد و پس از آن اسیران را اعزام کردند؛ اما برپایه گزارش‌های دیگر، سرهای شهدا همراه با اسیران به شام فرستاده شدند.[۳۶] .

راه نخست: راه بادیه : کوفه، در عرض جغرافیاییِ حدود ۳۲ درجه و دمشق، در عرض جغرافیاییِ حدود ۳۳ واقع است. این، بدان معناست که مسیر طبیعی میان این دو شهر، تقریبا بر روی یک مدار، قرار دارد و نیازی به بالا رفتن و پایین آمدن بر روی زمین، جز در حدّ کسری از یک درجه نیست. بر روی این مدار، راهی واقع بوده که به راه بادیه مشهور بوده است. این مسیر، کوتاه‌ترین راه بین این دو شهر است و حدود ۹۲۳ کیلومتر[۷] مسافت داشته است. مشکل اصلی این راه کوتاه، گذشتن آن از صحرای بزرگ میان عراق و شام است که از روزگاران کهن، به «بادیة الشام» مشهور بوده است. این مسیر، برای افرادی قابل استفاده بوده که امکانات کافی (به ‌ویژه آب) برای پیمودن مسافت‌های طولانی میان منزل‌های دور از همِ صحرا را داشته ‌اند، هر چند، گاهی شتاب مسافر، او را وادار به پیمودن این مسیر می‌کرده است. گفتنی است در صحراها، شهرهای بزرگ، وجود ندارند؛ اما این به معنای نبودن راه یا چند آبادی کوچک نیست.[۸]

راه دوم: راه کناره فرات : فرات، یکی از دو رود بزرگ عراق است که از ترکیه سرچشمه می‌گیرد و پس از گذشتن از سوریه و عراق، به خلیج فارس می‌پیوندد. کوفیان، برای مسافرت به شمال عراق و شام، از کناره این رود، حرکت می‌کردند تا هم به آب، دسترس داشته باشند و هم از امکانات شهرهای ساخته شده در کناره فرات، استفاده کنند. گفتنی است لشکرهای انبوه و کاروان‌های بزرگ که به آب فراوان نیاز داشتند، ناگزیر از پیمودن این مسیر بودند[۹]. این مسیر، ابتدا از کوفه به مقدار زیادی به سوی شمال غرب می‌رود و سپس از آنجا به سوی جنوب، بر می‌گردد و با گذر از بسیاری از شهرهای شام، به دمشق می‌رسد. این راه، انشعاب‌های متعدد داشته و با طول تقریبی ۱۱۶۵ تا ۱۳۳۳ کیلومتر، جایگزین مناسبی برای راه کوتاه، اما سختِ بادیه بوده است. مجموع این راه و راه بادیه را می‌توان به یک مثلث، تشبیه کرد که قاعده آن، راه بادیه است.[۱۰]

راه سوم: راه کناره دجله : دجله، دیگر رود بزرگ عراق است و آن نیز مانند فرات، از ترکیه سرچشمه می‌گیرد؛ اما از شام نمی‌گذرد و درگذشته، برای رفتن به شمال شرق عراق، از مسیر کناره آن، استفاده می‌کرده‌اند. این راه، مسیر اصلی میان کوفه و دمشق، نبوده است و باید پس از پیمودن مقدار کوتاهی از آن، کم کم به سمت غرب پیچید و پس از طیّ مسیر نه چندان کوتاهی، به راه کناره فرات پیوست و از آن طریق، وارد دمشق شد. این مسیر را می‌توان سه ضلع از یک مستطیل دانست که ضلع دیگر طولیِ آن را راه بادیه و سه ضلع یاد شده آن را: مسافت پیموده شده از کوفه به سمت شمال، راه پیموده شده به سمت غرب، و راه پیموده شده به سمت جنوب - که بازگشت به بخشی از مسیر پیموده شده قبلی است - تشکیل می‌دهند. از این‌رو، از همه راه‌های دیگر، طولانی‌تر است و طول آن، حدود ۱۵۵۹ کیلومتر است. این راه را «راه سلطانی» نامیده‌اند.[۱۱]

چند نکته قابل توجه : ما دلیل روشن و گزارش تاریخی معتبر و کهنی برای اثبات عبور کاروان اسیران کربلا از یکی از این سه راه، در دست نداریم و حدیثی نیز از اهل بیت ع در این باره به ما نرسیده است. آنچه در دسترس ماست، برخی نشانه‌های جزئی و ناکافی‌اند که به صورت پراکنده، در برخی کتاب‌ها آمده‌اند، و نیز قصه‌پردازی‌ها و شرح حال‌های بی‌سند و نامعتبری که در کتاب‌های غیر قابل استناد مانند مقتل ساختگی منسوب به ابو مخنف، آمده و سپس در کتاب‌های دیگر، تکرار شده‌اند[۱۲]. اینک، نشانه‌های جزئیِ پیش‌گفته را بررسی می‌کنیم: در معجم البلدان- که یک کتاب کهن جغرافیایی است - در معرفی بخشی از شهر حَلَب در شام، آمده است: در غرب شهر و در دامنه کوه جوشن، قبر محسن بن حسین ع است که گمان دارند وقتی اسیران [کربلا] را از عراق به دمشق می‌بردند، او از مادرش سقط شده است و یا کودکی بوده است همراه آنان که در حَلَب، در گذشته و همان جا دفن شده است[۱۳]. معلوم است که این گزارش، در صورت درستی، عبور کاروان از راه بادیه را نفی می‌کند (زیرا حَلَب، در آن مسیر قرار ندارد)؛ اما به تنهایی نمی‌تواند یکی از دو مسیر سلطانی (کناره دجله) و یا کناره فرات را تأیید کند؛ زیرا این دو راه، در مسافتی طولانی، با هم مشترک هستند و منطقه حلب، در مسیر هر دو راه قرار دارد. از سوی دیگر، به کار رفتن واژه "یزعمون گمان دارند" از سوی مؤلف معجم البلدان، بر قابل استناد نبودن این پندار، دلالت دارد، به‌ ویژه آنکه فرزندی به نام محسن و یا همسر بارداری از امام حسین ع در وقایع کربلا، سراغ نداریم و سخنی از آنها در کتاب‌های در دسترس، نیامده است، و وجود شهرت محلّی، بر فرض درستی گزارش، از حدّ یک عقیده عمومیِ معمولی[۱۴]، فراتر نمی‌رود. ممکن است برخی بر اساس یکی بودن مسیر بردن سرِ امام حسین ع و حرکت کاروان اسیران واقعه کربلا، با استناد به گزارش ابن شهرآشوب - که به نقل از نطنزی، به ماجرای برخورد راهب صومعه با سرِ امام حسین (ع)، در منزل قِنَّسرین در شمال شام پرداخته است-[۱۵]، بخواهند عبور از راه سلطانی را اثبات کنند. پاسخ این گروه، آن است که پیش ‌فرض این استدلال، یعنی یکی بودن مسیر حرکت کاروان اسیران و سرِ مبارک امام حسین (ع)، مسلّم نیست[۱۶] و این احتمال، وجود دارد که سر را در شهرها چرخانده باشند؛ اما اسیران را از راهی کوتاه‌تر برده باشند. حتی در برخی اخبار، آمده است که سر مطهّر امام ع را پس از ورود اسرا به شام، در شهرهای شام نیز گردانیدند، چنان‌که در شرح الأخبار آمده است: آنگاه یزید ملعون، دستور دارد که سرِ حسین ع را در شهرهای شام و دیگر شهرها بگردانند[۱۷]. مطابق این نقل، این امکان وجود دارد که سر مطهّر امام ع، پس از رسیدن به شام، به مناطقی چون موصل و نَصیبین هم - که در راه سلطانی قرار دارند - رسیده باشد. از این‌رو، احتمال دارد که این‌گونه حوادثِ گزارش شده، مربوط به روزگار چرخاندن سر پس از رسیدن اسیران به شام بوده و یا در مسیر حرکت آنان به سوی شام، اتّفاق افتاده باشد. همین احتمال، درباره مکان‌هایی که به"رأس الحسین ع" موسوم ‌اند، وجود دارد. ابن شهرآشوب، در ذکر مناقب امام (ع) آورده است: از فضیلت‌های ایشان امام حسین ع، کراماتی است که از مکان‌هایی که به آنها «رأس الحسین (ع)» گفته می‌شود و از کربلا تا عَسقَلان و در میان آن دو (موصل و نَصیبین و حَماه و حِمْص و دمشق و جز اینها) قرار دارند، دیده شده است[۱۸]. درباره این مناطق، علاوه بر این که ابن شهرآشوب، تصریح نکرده که اسیران یا سر مطهّر، از آنها گذر داده شده‌اند، این احتمال وجود دارد که چون سالیان درازی در قلمرو حکومت‌های شیعی یا دوستدار اهل بیت ع مانند: آل حَمْدان و فاطمیان بوده‌اند، در آنها به هر دلیل یا انگیزه‌ای (چه واقعیت، چه یادبود و چه خواب و...)، «رأس الحسین» ‌هایی ایجاد شده باشد، چنان‌که رأس الحسینِ موجود در قاهره، در زمان فاطمیان، ایجاد شد. افزون بر این، ماجرای راهب و سر، برای برخی مکان‌های دیگر هم ذکر شده که به دلیل بعید بودن تکرار این ماجرا، گزارش ابن شهرآشوب[۱۹]، دست‌خوشِ تعارض می‌گردد؛ زیرا یکی از مکان‌های ذکر شده، دِیْری در اوایل راه است[۲۰] و با قِنَّسرین - که در اواخر راه واقع است - همخوان نیست. گفتنی است بر فرض صحت گزارش ابن شهرآشوب نیز، گذشتن کاروان اسیران از راه سلطانی اثبات نمی‌شود؛ زیرا بخشی از راه سلطانی، با راه فرات، مشترک است و منطقه قِنَّسرین، در مسیر کناره فرات نیز قرار دارد. البته این گزارش، در صورت درستی، عبور از راه بادیه را نفی می‌کند. به گمان ما و بر خلاف آنچه در عصر اخیر رواج یافته، گذشتن کاروان اسیران کربلا از راه سلطانی، کمترین احتمال را دارد؛ زیرا دورترین راه است و اساساً راهی نیست که برای کاروانی کوچک - که به اسارت می‌روند، نه برای گردشگردی - انتخاب شود. افزون بر این که پیموده شدن این راه، مدرک معتبری ندارد و مستند این قول، مقتل منسوب به ابو مخنف است[۲۱]. از سوی دیگر، پذیرش عبور از راه طولانیِ سلطانی، با ماجرای"اربعین"و این که اسیران در بازگشت از شام، در اولین اربعین واقعه عاشورا بر سرِ مزار حسین ع حاضر شده باشند نیز ناسازگار است[۲۲]. ممکن است گفته شود که قدرت‌نماییِ دستگاه حاکم، اقتضا می‌کرده که اسیران را از درون شهرها عبور دهند و از این‌رو، آنان را از راه سلطانی برده ‌اند؛ اما این دلیل با بردن اسیران از مسیر کناره فرات نیز سازگار است؛ زیرا در این مسیر هم شهرهای مهمی واقع بوده است. افزون بر این، با چرخاندن سرهای شهدا نیز این قدرت‌نمایی به انجام می‌رسیده و به چرخاندن گروهی اندک در حدّ یک خاندان کوچک و متشکل از چند زن و کودک، نیازی نبوده است؛ زیرا این کار، اگر نشانه ضعف حکومت نباشد، نشانه قدرت آن هم شمرده نمی‌شود، به‌ویژه که دستگاه حاکم، شجاعت و سخنوریِ امام زین العابدین ع و زینب کبرا (س) و دیگر اسیران را در کوفه، شاهد بوده است. از این‌رو، سیاست، اقتضا داشته که اسیران را از بیراهه ببرند و در شهرها نچرخانند. بر اساس آنچه گفته شد، تنها نکته ‌ای که می‌تواند حرکت کاروان اسیران از راه سلطانی و یا راه کناره فرات را بر راه بادیه ترجیح دهد، دسترس داشتن به آب رودخانه است که این نیز با توجه به کوچک بودن کاروان و امکان حمل آب با شتر، چندان وجه استواری نیست. مؤیّد این نکته، عدم ذکر جزئیات سفر و نبودن گزارشی درباره رسیدن کاروان به شهرها و یا دست‌کم، یکی دو شهر مهمّ سرِ راه است، که خود، نشان از پیمودن مسیر بیابانی و یا حتی بیراهه است. برخی شواهد که می‌توانند موجب ترجیح راه بادیه بر دو راه دیگر گردند، عبارت‌اند از: راه کناره فرات و راه سلطانی، هر دو، دارای شهرهای بسیاری بوده‌اند و اگر این راه‌ها، مسیر حرکت اسیران می‌بود، بایستی نقل‌هایی از مواجهه مردم این شهرها با کاروانیان یا مشاهده شدن آنان در آن شهرها، در منابع معتبر می‌آمد - چنان‌که در کربلا و کوفه و شام، چنین گزارش‌هایی وجود دارد - در حالی که در این باره، هیچ نقلی نیامده است. بنا بر این، به نظر می‌رسد که مسیر حرکت اسیران، از جایی بوده که کمترین حضور مردمی را داشته که همان مسیر بادیه است. اعتراض‌هایی که از لحظه شهادت امام حسین ع علیه حکومت اُمَوی، حتی به وسیله برخی طرفداران حکومت و خانواده جنایتکاران، انجام یافت و بازتابی که واقعه عاشورا در کوفه به وجود آورد، قاعدتاً حکومت را از این که اسیران و سر مطهّر امام ع را از مسیر شهرها و آبادی‌های پرجمعیت عبور دهند، باز می‌داشت. متن کامل بهایی نیز مؤیّد این مسئله است: مَلاعین که سرِ حسین ع [را] از کوفه بیرون آوردند، خائف بودند از قبائل عرب که غوغا کنند و از ایشان، باز ستانند. پس راهی [را] که به عراق است، ترک کردند و بیراه می‌رفتند[۲۳]. سرعت انجام گرفتن کار، در کارهای حکومتی، یک اصل است. لازمه رعایت این اصل، گذر از کوتاه‌ترین و سریع‌ترین مسیر بوده است.[۲۴]

نتیجه نهایی : به دلیل نبودِ دلایل روشن و قابل اعتماد، نمی‌توان اظهار نظر قطعی کرد؛ ولی با توجه به نکاتی که گذشت عبور کاروان اسیران کربلا از مسیر بادیه، احتمال بیشتری را به خود اختصاص می‌دهد.

مسیر حرکت کاروان اسیران کربلا، از شام به مدینه : بر اساس نقشه ویژه دانشنامه امام حسین ع[۲۵]، فاصله میان دمشق تا مدینه، تقریباً ۱۲۲۹ کیلومتر است و با احتساب دمشق و مدینه، شامل ۳۲ منزل بوده است. کاروان اسیران، در بازگشت از شام، قطعاً این مسیر را پیموده‌اند و چنانچه در ضمن حرکت، به کربلا هم رفته باشند، مسیرِ بسیار طولانی‌تری را سپری کرده‌اند. حرکت پررنج خانواده امام ع و همراهان، از مدینه آغاز شد و به مدینه نیز ختم گردید و حداقل مسیری که این بزرگواران طی کرده‌اند (با فرض رفتن از کوفه به دمشق از کوتاه‌ترین مسیر، یعنی راه بادیه، و عدم احتساب رفتنِ مجدد به کربلا)، حدود ۴۱۰۰ کیلومتر است.[۲۶]

سختی‌های سفر شام : در کتاب المصابیح به سندش از امام صادق نقل شده است که: از پدرم علی بن الحسین زین العابدین) ع) درباره بردن او به سوی یزید پرسیدم. فرمود: «مرا بر شتری لَنگ و بدون جهاز، سوار کردند و سر حسین ع بر بالای عَلَمی بود و زنانمان، پشت سرِ من بر اَسترانی بدون پالان، سوار بودند. کسانی که ما را می‌بردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نیزه، ما را احاطه کرده بودند و آزار می‌دادند. اگر اشکی از دیده یکی از ما فرو می‌چکید، با نیزه به سرش می‌کوبیدند، تا آنکه وارد شام شدیم. جارچی جار زد: ای شامیان! اینان، اسیران اهل بیتِ ملعون‌اند[۲۷]. در کتاب المزار الکبیر آمده است که: سرت را بر نیزه کردند و خانواده‌ات را مانند بندگان، اسیر نمودند و با زنجیر آهنین، به بند کشیدند و بر روی مَرکب‌های بدون جهاز، سوار نمودند و باد داغ نیم‌روزی، صورت‌هاشان را می‌سوزاند. آنان را در دشت‌ها و صحراها می‌راندند و دستانشان را به گردن‌هایشان بسته بودند و آنها را در بازارها می‌چرخاندند[۲۸].[۲۹]

بیست‌وهشتم : ۶۱ق. ورود اسیران کربلا به بعلبک از شهرهای لبنان امروزی.[۱۵۷]

بیست‌ونهم : ۶۱ق. رسیدن کاروان اسیران کربلا به شام.[۱۶۳]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه دوم محرم

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۴ | 20:3 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

این شامِ غریبانِ یتیمانِ حسین است

این شامِ غریبانِ یتیمانِ حسین است - زان جن و ملائک همه در شیون و شین است

صحرایِ بلا گشته چه پروحشت و تاریک - تاریک همه جا بهرِعزیزانِ حسین است

اطفالِ حسینی همه سرگشته به صحرا – مجروحِ ستم پایِ یتیمانِ حسین است

شدخیمه و خرگاه حسینی گلِ آتش - زان آتشی اندر دلِ سوزان حسین است

خرگاهِ حسینی شده خاموش ولیکن - روشن همه جا شمعِ فروزانِ حسین است

غارت شده گر خیمه و خرگاهِ حسینی - برپا همه جا خیمه یِ احسانِ حسین است

ازبهرِ حسین گرکه نمانده است یکی یار - خود جن و ملک یاورِگریانِ حسین است

هفتاد و دو تن یاورِ او گر که شهیدند - این کار، وفا بر سرِپیمانِ حسین است

در راهِ خدا چونکه گذشت از زن و فرزند - عالم همگی واله و حیرانِ حسین است

ای باقری امشب شده است شامِ غریبان - زان رو همه جا شامِ غریبانِ حسین است

سروده شده عصر عاشورای سال 1398

شام عاشوراست شامِ امتحان

شام عاشوراست شامِ امتحان - امتحانِ دوستان و دشمنان

شامِ دعوا برسرِ دنیا و دین - انتخابِ کفرو ایمان و یقین

بینِ عقل و نفس جنگ است و نزاع - با یک از دنیا و دین کردن وداع

یک زدنیا و آخرت را انتخاب - انتخابی بس دقیق و با حساب

خیمه ها تاریک و صحرا پر خطر - همرهان مانده میانِ خیر و شر

درمیانِ ماندن و رفتن شدند - بین چاه و گرگ و پیراهن شدند

عاقبت رفتند بعضی همرهان - ماند هفتادو دو یارِ قهرمان

ماند هفتادو دو عاشق با حسین - ماند آن یارانِ لایق با حسین

ماند آن عُشّاقِ دنیا باخته - برسرِ دنیا و عشقش تاخته

آری آنانند انصار الحسین - جملگی یارِ وفا دارِ حسین

آری آنان بر حسین پیوسته اند - با حسین پیمانِ یاری بسته اند

آری آنان بسته عهدِ عاشقی - با یگانه مردِ پاک و متَّقی

جملگی تا پای جان اِستاده اند - بر خدا و برحسین دل داده اند

جمله گشته عاشقِ اَللّهُ نور - بهرِ آنان منتظر حور و قصور

جمله مشغولِ مناجات و دعا - خواندنِ قرآن و رازِ با خدا

آری اینان قاسمند و اکبرند - حضرت عبّاس و عون جعفرند

عون و عبداللّه، محمّد، احمد اند – یاور دینِ خدایِ سرمدند

هم حبیب و جون و قاسط با زُهیر - هم سعید و سعد و نافع با بُریر

اسلمِ ترکی، جناده، حنظله - سالم و سلمان، وهب، بِن عوسجه

آری این هفتاد و دو یارِ حسین - گشته از دنیا وفادارِ حسین

باقری اینان همه حزبِ خدا - مفلحون اند و زِ ابلیسان جدا

آری اینان عاشق و فرزانه اند - قهقه ی مستانه سَر سر داده اند

سروده شده روز تاسوعا سال 1398


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۴ | 20:2 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روزِ عاشورا بود روزِ حسین

‏‏روزِ عاشورا بود روزِ حسین _ روز آن نورِ دو چشمِ عالَمین

روزِ عاشورا بود روزِ نماز _ روزِ اللّه اكبر و راز و نیاز

روزِ عاشورا بود روزِ جهاد _ با عدويِ دينِ حق با اتّحاد

روزِ عاشورا بود روزِ خدا _ گشتن از هر قيد و هر بندی جدا

روزِ عاشورا گَهِ آزادگي است _ رستن از هر قيد و بند بردگي است

روزِ عاشورا نَبردِ خير و شر _ در زمينِ كربلا شد پر شرر

روزِ عاشورا نبردِ اهلِ دين _ با یزید و شمرو بِن سعدِ لعين

گفت حسین بن علی گاهِ جدال _ بر شما ها باد بر صبر و قِتال

صبر در میدانِ جنگِ با یزید _ با عُبیدُ اللّه و بِن سعدِ پلید

صبر بنمائید ای اهلِ یقین _ در نبردِ این گروهِ ضدِّ دین

در رهِ دینِ کُشته گشتن عاشقان _ بهتر است از زندگی با فاسقان

صبر کردند و جهادِ آن مؤمنین _ تا شهادت در رَهِ ایمان و دین

جمله از پیر و جوان تا شیر خوار _ روزِ عاشورا شدند درکاروزار

با شِعارِ یاریِ از دینِ خدا _ جانِ هفتاد و دو تن گشته فدا

جان فدا کردند بهرِ دینِ حق _ جمله هم پیمان با رَبُّ الفَلَق

باقری تا این عَلَم بر پا بُوَد _ هر مکان، هر روز عاشورا بُوَد

سروده شده عاشورای سال 1399

روزِ تاسوعا روزِ عباس است

روزِ تاسوعا روزِ عباس است - روزِ مخصوصِ آن گلِ یاس است

روزِ ایثار و هم جوان مردی - امتحان آمد روزِ حسّاس است

با امان نامه آمده چون شمر - شمر دون شیطان یا که نسناس است

پشتِ پا زد او بر امان نامه - قل اعوذ از جنّ هم من النّاس است

وسوسه اینسان میکند شیطان - آری آن شیطان اُمّ وسواس است

نا امید از او گشته شمرِ دون - چون که بر دستش خنجر و داس است

خنجر و داسی زد به قلبِ شمر - بنگر از عبّاس این چه احساس است

شامِ عاشورا پاسدار است او - بهرِ او این شبِ نوبتِ پاس است

باقری این کار اوجِ ایثار است - اوجِ ایثارِ آن گلِ یاس است

سروده شده شام تاسوعا سال1398

صدها جوان ما فدایِ علی‌اکبرحسین

صدها جوان ما فدایِ علی‌اکبرحسین - اکبر نه، بلکه بود او چو دُر و گوهرِ حسین

اکبر که بود؟ بود خلقًا و خُلقًا چو پیغمبر - در آسمانِ ماریه بود او مَه و اخترِ حسین

چون شد روانهِ میدانِ جنگ، حسین میگفت - کاومیرود به سویِ جنگ اَیا داورِحسین

اکبر که بود؟ شبهِ پیمبر بصورت و سیرت - او بود یک نمونه بینِ همه یاورِ حسین

او رفت چونکه به میدانِ جنگ همه گفتند - این شبهِ مصطفاست یا که بُوَد حیدرِ حسین

چون گشت اِربًا و اِربًا بدست دشمنِ دون - بر او نمودگریه حسین و هم پدرومادرِ حسین

آری بُد او جوان و خوش قدوسیما چنان جدّش - او بود همچو روح برتنِ جان پرورِ حسین

کن گریه باقری به جوانِ حسین که، تا نامت - گردد ز گریه ثبت به آن دفترِ حسین

سروده شده ماه محرم سال 1398


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه اول محرم

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۴ | 20:1 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

وقایع ماه محرم اتفاقات مهم ماه محرم، اولین ماه سال قمری. شهادت امام حسین ع و یاران وی از مهمترین اتفاقات این ماه است. ماه محرم، مخصوصاً ده روز ابتدایی آن، ایام عزاداری شیعیان است

روزدوم : ۶۱ق. ورود کاروان امام حسین ع به کربلا.[۱۵] . ورود امام به کربلا.[۱۲] . امام حسین علیه‏ السلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به كربلا وارد شد. عالم بزرگوار "سید بن طاووس" نقل كرده است كه: امام علیه‏ السلام چون به كربلا رسید، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ (غاضریه، شاطِئ الفرات، نینوا، کربلا) همینكه نام كربلا را شنید فرمود: این مكان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست. این خبرراجدم رسول خداصلی ‏الله ‏علیه ‏وآله به من داده است.(الامام الحسین و اصحابه، ص194؛ البدء والتاریخ، ج6، ص10) . و در این روز "حر بن یزید ریاحی" ضمن نامه‏ ای "عبیداللّه‏ بن زیاد" را از ورود امام علیه‏ السلام به كربلا آگاه نمود.(اللهوف، ص35) . و در این روز امام علیه‏ السلام به اهل كوفه نامه‏ ای نوشت و گروهی از بزرگان كوفه ـ كه مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در كربلا آگاه كرد. حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم كوفه شود.(مقتل الحسین مقرّم، ص 184) . اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه‏ السلام را دستگیر كرده و به شهادت رساندند. زمانی كه خبر شهادت قیس به امام علیه‏ السلام رسید، حضرت گریست و اشك بر گونه مباركش جاری شد و فرمود: "اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدكَ مَنْزِلاً كَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِكَ، اِنَّكَ عَلی كُلِّ شَیی‏ءٍ قَدیرٌ؛ خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع كن، كه تو بر انجام هر كاری توانایی."(بحارالانوار، ج44، ص381)

روزسوم : ۶۱ق. نامه امام حسین ع به مردم کوفه.[۲۵] . ۶۱ ق. ورود عمر بن سعد فرمانده سپاه عبیدالله بن زیاد به کربلا.[۲۶] . ورود عمر سعد به کربلا با سپاه چهار هزار نفری.[۱۳] . "عمر بن سعد" یك روز پس از ورود امام علیه‏ السلام به سرزمین كربلا یعنی روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل كوفه وارد كربلا شد.(ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص84) . امام حسین علیه‏ السلام قسمتی از زمین كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع می‏شد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان كنند.(مستدرك الوسایل، ج14، ص61؛ مجمع البحرین، ج5، ص461) . در این روز "عمر بن سعد" مردی بنام "كثیر بن عبداللّه‏" ـ كه مرد گستاخی بود ـ را نزد امام علیه‏ السلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. كثیر بن عبداللّه‏ به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؛ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم. هنگامی كه وی نزدیك خیام رسید، "ابو ثمامه صیداوی" (همان مردی كه ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا كرد) نزد امام حسین علیه‏ السلام بود. همین‏كه او را دید رو به امام عرض كرد: این شخص كه می‏آید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه‏ السلام برو. گفت: هرگز چنین نمی‏كنم. ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ كنی. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشت‏كاری هستی و من نمی‏گذارم بر امام وارد شوی. او قبول نكرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو كرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیكی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده‏ ای؟ حضرت در جواب فرمود: "مردم كوفه مرا دعوت كرده‏ اند و پیمان بسته‏ اند، بسوی كوفه می‏روم و اگر خوش ندارید بازمی‏گردم... ."(تاریخ طبری، ج5، ص410)

روزچهارم : ۶۱ق. سخنان عبیدالله بن زیاد علیه امام حسین ع در مسجد کوفه.[۳۰] . ۶۱ق. شهادت قیس بن مسهر صیداوی فرستاده امام حسین(ع) به کوفه به فرمان عبیدالله بن زیاد. شهادت قیس بن مسهر . در روز چهارم محرم، عبیداللّه‏ بن زیاد مردم كوفه را در مسجد جمع كرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شركت در جنگ با امام حسین علیه‏ السلام تشویق و ترغیب نمود. به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه كه عبارت بودند از: 1- شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛ 2- یزید بن ركاب كلبی با دو هزار نفر؛ 3- حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛ 4- مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛ به سپاه عمر بن سعد پیوستند.(بحارالانوار، ج44، ص386) . بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.

روزپنجم : ۶۱ق. اعزام سپاه ابن‌زیاد برای ممانعت از حرکت مردم کوفه با هدف یاری امام حسین ع .[۳۷] . در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد، شخصی بنام "شبث بن ربعی"10 را به همراه یك هزار نفر به طرف كربلا گسیل داد.(عوالم العلوم، ج17، ص237) . عبیداللّه‏ بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام "زجر بن قیس" بر سر راه كربلا بایستد و هر كسی را كه قصد یاری امام حسین علیه‏ السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه‏ السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.(مقتل الحسین(مقرّم)، ص199) . در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی كه برای نپیوستن كسی به سپاه امام حسین علیه‏ السلام صورت گرفت، مردی به نام "عامر بن ابی سلامه" خود را به امام علیه‏ السلام رساند و سرانجام در كربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.(مقتل الحسین(مقرّم)، ص199)

روزششم : ۶۱ق. یاری‌طلبی حبیب بن مظاهر از بنی‌اسد برای کمک به امام حسین ع در واقعه کربلا.[۴۳] . ۶۱ق. اولین محاصره فرات در واقعه کربلا.[۴۴] . ۶۱ق. تکمیل لشکر کوفه برای جنگ با امام حسین ع .[۴۵] . یاری خواستن حبیب بن مظاهر از قبیله بنی اسد برای یاری امام و ناکامی او در این مأموریت.[۱۴] . در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه ‏ای برای عمر بن سعد فرستاد كه: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كرده ‏ام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من می‏فرستند. و در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیه‏ السلام عرض كرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیكی از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم. امام علیه‏ السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت می‏كنم، او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت می‏نمایم . در این هنگام مردی از بنی‏ اسد كه او را "عبداللّه‏ بن بشیر" می‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت می‏كنم و سپس رجزی حماسی خواند: قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواكلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا - اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ كَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ . "حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی كه آماده پیكار شوند و هنگامی كه سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ كه من [رزمنده‏ ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ ام." سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر می‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏ السلام حركت كردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند، در حالی كه فاصله چندانی با امام حسین علیه‏ السلام نداشتند. هنگامی كه یاران بنی‏ اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد. حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏ السلام آمد و جریان را بازگو كرد. امام علیه‏ السلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه " (بحارالانوار، ج44، ص386)

روزهفتم : ۶۱ق. بستن آب به روی امام حسین ع و اصحابش به دستور عمر سعد.[۴۹] . ۶۱ق. ملاقات شبانه امام حسین ع با عمر بن سعد شب هشتم محرم. [۵۰] . بستن آب بر روی امام حسین(ع) و یارانش.[۱۵] . در روز هفتم محرم عبید اللّه‏ بن زیاد ضمن نامه‏ ای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.( انساب الاشراف، ج3، ص180) . و عمر بن سعد نیز بدون فاصله "عمرو بن حجاج" را با 500 سوار در كنار شریعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسی امام حسین علیه‏ السلام و یارانش به آب شدند. و در این روز مردی به نام "عبداللّه‏ بن حصین ازدی" ـ كه از قبیله "بجیله" بود ـ فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند كه قطره‏ ای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی! امام علیه‏ السلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بكُش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده. حمید بن مسلم می‏گوید: به خدا سوگند كه پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی كه بیمار بود، قسم به آن خدایی كه جز او پروردگاری نیست، دیدم كه عبداللّه‏ بن حصین آنقدر آب می‏آشامید تا شكمش بالا می‏آمد و آن را بالا می‏آورد و باز فریاد می‏زد: العطش! باز آب می‏خورد، ولی سیراب نمی‏شد. چنین بود تا به هلاكت رسید.(ارشاد شیخ مفید، ج2، ص86)

روز هشتم : "خوارزمی" در مقتل الحسین و "خیابانی" در وقایع الایام نوشته ‏اند كه در روز هشتم محرم امام حسین علیه السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراین امام علیه السلام كلنگی برداشت و در پشت خیمه ‏ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را كَند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشكها را پر كردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. هنگامی كه خبر این ماجرا به عبیداللّه‏ بن زیاد رسید، پیكی نزد عمر بن سعد فرستاد كه: به من خبر رسیده است كه حسین چاه مي‏كَند و آب بدست مي‏ آورد. به محض اینكه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسین علیه السلام و یارانش سخت بگیر. عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود.(وقایع الایام، ج5، ص27؛ مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص244) . و در این روز "یزید بن حصین همدانی" از امام علیه السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند. حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان مي‏پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفته ‏ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن مي‏نوشند از آنان مضایقه مي‏كنی؟ عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من مي‏دانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته‏ ام و نمي‏دانم باید چه كنم؛ آیا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتیاقش مي‏سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی كه مي‏دانم كیفر این كار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمي‏بینم كه بتوانم از آن گذشت كنم. یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند.(كشف الغمة، ج2، ص47) . و امام علیه السلام مردی از یاران خود بنام "عمرو بن قرظة" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند. شب هنگام امام حسین علیه السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین علیه السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علي‏ اكبر" را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد. در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه السلام كه فرمود: آیا مي‏خواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد. یك بار گفت: مي‏ترسم خانه‏ ام را خراب كنند! امام علیه السلام فرمود: من خانه‏ ات را مي‏سازم. ابن سعد گفت: مي‏ترسم اموال و املاكم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی كه در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانواده‏ ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و مي‏ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند. حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمي‏گردد، از جای برخاست در حالی كه مي‏فرمود: تو را چه مي‏شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند! من مي‏دانم كه از گندم عراق نخواهی خورد! ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است. (بحارالانوار، ج44، ص388) . پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه‏ای به عبیداللّه‏ نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیه السلام را رها كنند؛ چرا كه خودش گفته است كه یا به حجاز برمي‏گردم یا به مملكت دیگری مي‏روم. عبیداللّه‏ در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذی الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه‏ با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت كند.(ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص82)

روزنهم : تاسوعا تاسوعا و ورود شمر بن ذی الجوشن به کربلا.[۱۶] وروز بزرگداشت عباس بن علی ع .[۵۹] . ۶۱ق. اعلام جنگ از سوی عمر بن سعد و محاصره خیمه‌های امام حسین ع در کربلا.[۶۰] . ۶۱ق. حمله عمر بن سعد به اردوگاه امام حسین بعد از نماز عصر.[۶۱] . ۶۱ق. صدور امان‌نامه برای فرزندان ام‌البنین از سوی سپاه یزید.[۶۲] . ۶۱ق. سخنان امام حسین(ع) با اصحابش پیش از واقعه کربلا.[۶۳] . ۶۱ق. درخواست تأخیر جنگ از سوی امام حسین ع .[۶۴] . اعلام جنگ لشکر عمر سعد به امام و مهلت خواستن حضرت از عمر سعد.[۱۷] . . در روز نهم محرم (تاسوعای حسینی) شمر بن ذی الجوشن با نامه‏ای كه از عبیداللّه‏ داشت از "نُخیله" ـ كه لشكرگاه و پادگان كوفه بود ـ با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد كربلا شد و نامه عبیداللّه‏ را برای عمر بن سعد قرائت كرد.
ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو! خدا خانه ات را خراب كند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده‏ای. به خدا قسم! تو عبیداللّه‏ را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و كار را خراب كردی... .(ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص89) . و شمر كه با قصد جنگ وارد كربلا شده بود، از عبیداللّه‏ بن زیاد امان نامه‏ ای برای خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه السلام گرفته بود كه در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه كرد و ایشان نپذیرفت.
شمر نزدیك خیام امام حسین علیه السلام آمد و عباس، عبداللّه‏، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی علیه السلام كه مادرشان ام‏ البنین علیه السلام بود) را طلبید. آنها بیرون آمدند، شمر گفت: از عبیداللّه‏ برایتان امان گرفته‏ ام. آنها همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت كند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟!(انساب الاشراف، ج3، ص184) . و در این روز اعلان جنگ شد كه حضرت عباس علیه السلام امام علیه السلام را باخبر كرد. امام حسین علیه السلام فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس كه چه قصدی دارند؟ حضرت عباس علیه السلام رفت و خبر آورد كه اینان مي‏گویند: یا حكم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید. امام حسین علیه السلام به عباس فرمودند: اگر مي‏توانی آنها را متقاعد كن كه جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز كنیم و به درگاهش نماز بگذاریم. خدای متعال مي‏داند كه من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم. (الملهوف، ص38) . حضرت عباس علیه السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست. عمر بن سعد در موافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشكریان خود پرسید كه چه باید كرد؟ "عمرو بن حجاج" گفت: سبحان اللّه‏! اگر اهل دیلم و كفار از تو چنین تقاضایی مي‏كردند سزاوار بود كه با آنها موافقت كنی.
عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس علیه السلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت مي‏دهیم، اگر تسلیم شدید شما را به عبیداللّه‏ مي‏سپاریم وگرنه دست از شما برنخواهیم داشت. (ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص91)


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه اول محرم

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۶ تیر ۱۴۰۴ | 18:31 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

شب دهم : سخنان امام حسین(ع) با اصحابش پیش از واقعه عاشورا ۶۱ق .[۶۹] . چهار حادثه مهم شب عاشورا : 1- در شب عاشورا به "محمد بن بشیر حضرمی" یكی از یاران امام حسین علیه السلام خبر دادند كه فرزندت در سرحدّ ری اسیر شده است. او در پاسخ گفت: ثواب این مصیبت او و خود را از خدای متعال آرزو مي‏كنم و دوست ندارم فرزندم اسیر باشد و من زنده بمانم. امام حسین علیه السلام چون سخن او را شنید فرمود: خدا تو را بیامرزد، من بیعت خود را از تو برداشتم، برو و در آزاد كردن فرزندت بكوش. محمد بن بشیر گفت: در حالی كه زنده هستم، طعمه درندگان شوم اگر چنین كنم و از تو جدا شوم. امام علیه السلام پنج جامه به او داد كه هزار دینار ارزش داشت و فرمود: پس این لباسها را به فرزندت كه همراه توست بسپار تا در آزادی برادرش مصرف كند.(الملهوف، ص39). 2- امام حسین علیه السلام در سخنرانی شب عاشورا خبر از شهادت یاران خود داد و آنان را به پاداش الهی بشارت داد. در این مجلس "قاسم بن الحسن" به امام علیه السلام عرض كرد: آیا من نیز به شهادت خواهم رسید؟ امام با عطوفت و مهربانی فرمود: فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرض كرد: ای عمو! مرگ در كام من از عسل شیرین‏تر است. امام علیه السلام فرمودند: آری تو نیز به شهادت خواهی رسید بعد از آنكه به رنج سختی مبتلا شوی، و همچنین پسرم عبداللّه‏ (كودك شیرخوار) به شهادت خواهد رسید. قاسم گفت: مگر لشكر دشمن به خیمه‏ها هم حمله مي‏كنند؟ امام علیه السلام به ماجرای شهادت عبداللّه‏ اشاره نمودند كه قاسم بن الحسن تاب نیاورد و زارزار گریست و همه بانگ شیون و زاری سر دادند.(نفس المهموم، ص230) . 3- امام علیه السلام در شب عاشورا دستور دادند برای حفظ حرم و خیام، خندقی را پشت خیمه‏ها حفر كنند. حضرت دستور داد به محض حمله دشمن چوبها و خار و خاشاكی كه در خندق بود را آتش بزنند تا ارتباط دشمن از پشت سر قطع شود و این تدبیر امام علیه السلام بسیار سودمند بود.(الامام الحسین و اصحابه، ص257) . 4- مرحوم شیخ صدوق در كتاب ارزشمند "امالی" نوشته است: شب عاشورا حضرت علي‏اكبر علیه السلام و 30 نفر از اصحاب به دستور امام علیه السلام از شریعه فرات آب آوردند. امام علیه السلام به یاران خود فرمود: برخیزید، غسل كنید و وضو بگیرید كه این آخرین توشه شماست.(امالی شیخ صدوق، مجلس30)

روز دهم : ۶۱ق. شهادت امام حسین ع و یارانش در روز عاشورا.[۷۶] . واقعه عاشورا و شهادت امام ، اهل بیت(علیهم السلام) و یارانش. واقعه عاشورا و شهادت امام ، اهل بیت (علیهم السلام) و یارانش . عاشورا، روز دهم از ماه محرّم. اهمیت این روز برای شیعیان به‌دلیل واقعه کربلا در روز ۱۰ محرم سال ۶۱ قمری است. امام حسین ع در روز عاشورا به همراه یارانش در کربلا در جنگ با سپاه کوفه به فرماندهی عمر بن سعد به شهادت رسید. عاشور، عاشورا و عاشوراء، بنا به قول مشهور علمای لغت، دهم محرم را گویند و آن روزی است که حسین بن علی ع شهید شد.[۱] در «جمهرة اللغة» آمده است روز عاشورا پس از اسلام به این نام خوانده شده و در جاهلیت چنین نامی وجود نداشته است.[۲] گفته شده بعضی از واژه‌شناسان، عاشورا را کلمه‌ای عبرانی و مُعَرَّب (عربی شده) واژه عاشور دانسته‌ اند.[۳] عاشورا در زبان عبری برای نامیدن روز دهم ماه تشری یا تیشری (ماه یهودی) به کار می‌رود.[۴][یادداشت ۱] امام عسکری ع در توقیعی که برای وکیلش قاسم بن علاء نوشته است دعایی را برای روز سوم شعبان توصیه کرده و در پایان آخرین دعای امام حسین(ع) را در روز عاشورا نقل کرده و از عاشورا به عنوان «یوم کُوثِرَ» یاد کرده است. علامه مجلسی در بحارالانوار کُوثِر را فعل مجهول دانسته یعنی روزی که به واسطه کثرت دشمن امام حسین(ع) مغلوب واقع شد. ای صار مغلوباً بکثرة العدو [۶] . واقعه کربلا و روز عاشورا وقایع . واقعه کربلا در جمعه دهم مُحَرَّم سال ۶۱ قمری رخ داد.[۹][یادداشت ۲] در این واقعه، میان سپاه امام حسین(ع) و یزید بن معاویه جنگ درگرفت که از صبح روز عاشورا تا عصر طول کشید و در آن امام حسین(ع) و تمامی یارانش به جز امام سجاد ع به شهادت رسیدند.[۱۱] در عصر روز عاشورا و پس از شهادت امام حسین و یارانش، لشکر عمر بن سعد به خیمه‌های اهل بیت امام حسین یورش بردند و به غارت و آتش زدن خیمه‌ها پرداخته و همه زنان و کودکان را به اسارت گرفتند و جنازه شهدا را نیز زیر سم اسبان لگدکوب کردند.[۱۲] . بنی‏‌امیه پس از واقعه کربلا با اقداماتی مانند ذخیره آذوقه یک سال خود، تبریک و شادباش گفتن و لباس‌های نو پوشیدن و روزه گرفتن، روز عاشورا را مبارک شمردند[۱۳] چنانکه در زیارت عاشورا آمده است: "هذا یومٌ تَبَرَّکت ‏بِهِ بَنُوأُمَیةَ؛ این روزی است که بنی‌امیه آن را مبارک می‌دانستند".[۱۴] . امامان شیعه از روزه روز عاشورا نهی کرده‌ اند و در برخی موارد گفته‌ اند که در روز عاشورا تا نزدیک غروب چیزی نخورید و نیاشامید؛ اما نزدیک غروب چیزی بخورید تا روزه اصطلاحی نباشد.[۱۵] . شیعیان و حتی برخی اهل سنت و ادیان غیراسلامی، روز عاشورا را برای زنده‌ داشت شهیدان کربلا به سوگ می‌نشینند. سوگواری محرم، در آغاز با گریه و شعرخوانی مُنشِدان صورت می‌گرفت؛ اما رفته‌ رفته مداحی، روضه‌خوان ی، شمایل‌ کشی، سینه‌ زنی، تعزیه و جز آن بر مراسم سوگواری افزوده شد. بیشتر این آیین‌ها در دوران آل‌بویه،[۱۷] صفویه[۱۸] و قاجار[۱۹] شکل گرفتند. برخی از عالمان دینی و روشنفکران مقابله‌هایی با بعضی از این آیین‌ها به‌ ویژه قمه ‌زنی داشته ‌اند. برخی از نویسندگان اختصاص روزهای خاصی از هفته برای برگزاری مراسم روضه خوانی را بی‌ارتباط با روزی که عاشورا در آن اتفاق افتاده ندانسته‌ اند. شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان می‌گوید: "شایسته است شخص در این روز مشغول کاری از کارهای دنیا نگردد و غمگین باشد و این امر در نحوه پوشش و خوراکش نمایان باشد. این روز را بر امام حسین(ع) عزاداری کند و آن حضرت را زیارت کند. خواندن هزار مرتبه توحید، دعای عشرات، خودداری از خوردن و آشامیدن اما بدون قصد روزه و هزار مرتبه لعن بر قاتلان امام حسین ع نیز از اعمال ذکر شده برای این روز است."[۲۰] .

امام حسین علیه السلام در کربلا به محاصره نیروهاى ابن زیاد به سرکردگی عمر بن سعد در آمد و چون حاضر نشد ذلّت تسلیم و بیعت با حکومت غاصب و ظالم یزیدى را بپذیرد، سپاه کوفه در روز دهم محرم معروف به روز عاشورا با او وارد جنگی نابرابر شدند. به طوری که سپاهیان عمر بن سعد را سی هزار نفر و تعداد یاران حسین علیه السلام را بین ۷۲ تا ۱۵۴ نفر گزارش نموده اند. امام حسین و یارانش روز عاشورا، لب تشنه، با رشادتى شگفت مردانه تا آخرین نفر جنگیدند و به شهادت رسیدند و بازماندگان این قافله، به اسارت در آمده و به کوفه برده شدند.[۴]

امام حسین علیه‌السلام پس از نماز صبح عاشورا، سپاه کم تعداد خود را که متشکل از ۳۲ تن سواره و ۴۰ تن پیاده بودند، به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول را در بخش میمنه به فرماندهی زهیر بن قین، دسته دوم را در بخش میسره به فرماندهی حبیب بن مظاهر و دسته سوم را در قلب سپاه به فرماندهی خود آن حضرت تقسیم‌بندی کرد. همچنین آن حضرت، بیرق سپاه را به برادرش حضرت عباس علیه ‌السلام واگذارد و نیروهای خود را در جلو و خیمه ‌گاه را در پشت سر آنان قرار داد. عمر بن سعد نیز فرماندهی میمنه سپاه خود را به عمرو بن حجاج، فرماندهی میسره را به شمر بن ذی الجوشن، فرماندهی سواره‌نظام را به عروة بن قیس و فرماندهی پیاده‌نظام را به شبث بن ربعی واگذاشت و بیرق سپاه را بدست غلامش "درید" سپرد.

موعظه‌های امام حسین: امام حسین علیه ‌السلام پیش از آغاز نبرد، بارها برای اندرز سپاه کفر پیشه دشمن، پیش‌قدم شد و با بیان خطبه ‌هایی روشن‌گر، سعی نمود آنها را هدایت نماید و حجت را بر آنها تمام کند. از جمله اینکه با صدای بلند خطاب به آنها فرمود: آيا سزاست مرا بكشيد و حرمتم را تباه كنيد؟ آيا من پسر دختر پيامبرتان و پسر وصى و عموزاده اش كه پيش از همه به خدا ايمان آورد و پيامبرش را تصديق كرد، نيستم. آيا شما نشنيده ايد كه رسول الله(ص) به من و برادرم گفت: «اين دو آقاى جوانان بهشت هستند». آيا ترديد داريد كه من پسر دختر پيامبرتان هستم؟ به خدا از مشرق تا مغرب، به جز من پسر دختر براى پيامبر(ص) وجود ندارد، تنها من پسر دختر پيامبرتان مى باشم [۵] . همچنین برخی از یاران خویش را نیز در این روز به نزد سپاهیان عمر بن سعد فرستاد و از طریق آنان، این سپاه گمراه را به هدایت و حقانیت دعوت کرد.

ندامت حر بن یزید: حر بن یزید ریاحی که از فرماندهان سپاه عمر بن سعد و از دلاوران و دلیرمردان عرب بود، روز عاشورا پیش از آغاز درگیری رسمی، پشیمان شد و به سپاه امام حسین علیه‌السلام پیوست. با این که وی نخستین کسی بود که راه را بر امام حسین علیه‌ السلام بسته و با اجبار و اکراه، آن حضرت را به سوی سرزمین کربلا گسیل داشت، با این حال مورد پذیرش اباعبدالله الحسین علیه ‌السلام قرار گرفت و آن حضرت، توبه ‌اش را پذیرفت و او را در جمع یارانش قرار داد. پیوستن حر بن یزید و تعدادی از سپاهیان عمر بن سعد به سپاهیان امام حسین علیه‌ السلام، دودلی و سردرگمی بسیاری از کفرپیشه‌ گان را به دنبال داشت و حالت عجیبی در میان سپاهیان عمر بن سعد به وجود آورد.

هجوم سراسری دشمن: عمر بن سعد که تاب پیوستن افراد دیگری به سپاه امام حسین علیه ‌السلام را نداشت، لشکریان خود را به جنبش درآورد و دستور حمله عمومی داد. در اندک مدتی دو سپاه به هم نزدیک شده و نبرد سختی آغاز گردید. هر یک از یاران امام حسین علیه‌السلام با ده‌ها تن از سپاه دشمن به نبرد نابرابر و تن به تن پرداخت و هیچ سستی و تردیدی در وی ملاحظه نمی‌شد و این روحیه بالای رزمی و اعتقادی قوی، برای دشمن سنگین و کمرشکن بود. در این نبرد، حدود پنجاه تن از یاران امام حسین علیه ‌السلام و صدها تن از سپاه دشمن کشته شدند.

نبرد انفرادی: دشمن که از نبرد سراسری و تهاجمی نتیجه ‌ای نگرفته بود، به تدریج به سوی نبرد انفرادی روی آورد. زیرا اگرچه سپاه عمر بن سعد جملگی برای نبرد با امام حسین علیه‌السلام آمده بودند، ولی در میان آنان مردان زیادی بودند که جنگ با فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله را روا نداشته و به اکراه و اجبار در سپاه عمر بن سعد قرار گرفته بودند. بدین جهت در کار نبرد عمومی و هجوم سراسری تعلل می‌ورزیدند و عمر بن سعد را در رسیدن به مقاصد پلیدش ناکام گذشته بودند. در این مرحله نیز تعدادی از سپاهیان امام حسین علیه‌السلام کشته شدند.

نماز ظهر عاشورا: ابوثمامه صیداوی در گرماگرم نبرد، به امام حسین علیه ‌السلام نزدیک شد و به آن حضرت عرض کرد که وقت زوال فرارسیده است. امام حسین علیه‌ السلام که به نماز اهمیت ویژه‌ ای می‌داد، دستور داد جنگ را متوقف کرده و همگی به نماز پردازند. دشمنان که به نماز اهمیت چندانی نمی‌دادند، آن حضرت و یارانش را در حال نماز نیز مورد هجوم ناجوانمردانه قرار داده و با پرتاب تیر آنان را نشانه می‌گرفتند. سعید بن عبدالله حنفی که خود را سپر امام حسین علیه‌ السلام قرار داده بود، متحمل سیزده تیر دشمن شد و عاقبت در حال دفاع از وجود شریف امام حسین علیه‌السلام به لقاءالله پیوست.

شهادت سایر یاران امام حسین: پس از نماز ظهر عاشورا، باقیمانده یاران امام حسین علیه‌السلام نیز یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند. شیرمردانی چون زهیر بن قین، نافع بن هلال، مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر، حر بن یزید، بریر بن خضیر و دلیرمردانی از بنی هاشم چون علی‌اکبر علیه ‌السلام، عباس بن علی علیه‌ السلام، قاسم بن حسن علیه‌ السلام، عبدالله بن مسلم علیه ‌السلام و افرادی دیگر در یاری مولا و سرورشان امام حسین علیه ‌السلام جنگیدند و سرانجام بدست دشمنان اهل بیت علیهم‌السلام، مظلومانه به شهادت رسیدند.

مبارزه و شهادت سید الشهداء: امام حسین علیه ‌السلام پس از آن که همه یاران خود را از دست داد، بانوان را در خیمه ‌ای گردآورد و آنان را تسلی و دلداری داد و به صبر و شکیبایی سفارش نمود و با قلبی شکسته از آنان خداحافظی کرد. آن حضرت، فرزندش امام زین العابدین علیه ‌السلام را که در بیماری سختی بسر می‌برد، جانشین خویش قرار داد و با او نیز وداع کرد و آماده نبرد با دشمن گردید. امام حسین علیه‌ السلام به تنهایی، ساعاتی با نیروهای گسترده دشمن مبارزه کرد و تعداد زیادی از آنان را کشته و زخمی نمود. خود آن حضرت نیز زخم‌های فراوانی در میدان مبارزه متحمل شد و بر اثر آن‌ها، از زین اسبش "ذوالجناح" به زمین افتاد و مورد هجوم وحشیانه دشمن قرار گرفت. سرانجام شمر بن ذی الجوشن، با قساوت و بی‌رحمی تمام به بدن خونین و کم ‌رمق آن حضرت نزدیک شد و سر مبارکش را از قفا جدا کرد و بدین طریق، روح شریفش را به اعلی علیین به پرواز درآورد.[۶] نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت...

زنده نگه ‌داشتن عاشورا : امامان شیعه، یاد این روز را زنده مى‌ داشتند، مجلس برپا مى‌ کردند، بر حسین بن على علیه السلام مى‌ گریستند، آن حضرت را زیارت مى‌ کردند و به زیارت او تشویق و امر مى‌ کردند و روز اندوهشان بود. از جمله آداب این روز، ترک لذّتها، دنبال کار نرفتن، پرداختن به سوگوارى و گریه، تا ظهر چیزى نخوردن و نیاشامیدن، چیزى براى خانه‌ ذخیره نکردن، حالت صاحبان عزا و ماتم داشتن و ... است.[۷] . در دوران سلطه امویان و عباسیان، شرایط اجتماعى اجازه مراسم رسمى و گسترده در سوگ ابا عبدالله الحسین را نمى‌ داد، امّا هر جا که شیعیان، قدرت و فرصتى یافته ‌اند، سوگوارى پرشور و دامنه ‌دارى در ایام عاشورا به راه انداخته ‌اند. در تاریخ است که معزّ الدّوله دیلمى اهل بغداد را به برگزارى مراسم سوگ و نوحه براى سید الشهدا علیه السلام وادار ساخت و دستور داد که بازارها را ببندند و کارها را تعطیل کنند و هیچ طبّاخى غذایى نپزد و زنان سیاهپوش بیرون آیند و به عزادارى و نوحه بپردازند. این کار را چندین سال ادامه داد و اهل سنّت نتوانستند جلوى آن را بگیرند، چون که حکومت، شیعى بود.[۸] . "عاشورا" در بین شیعیان بعنوان تجلّى روز درگیرى حق و باطل و روز فداکارى و جانبازى در راه دین و عقیده، شناخته شده است.[۹] .

عاشورا در فرهنگ شیعه : عاشورا در فرهنگ شیعى، به خاطر واقعه شهادت امام حسین علیه السلام عظیمترین روز سوگوارى و ماتم به حساب مى ‌آید که بزرگترین فاجعه و ستم در مورد خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله انجام گرفته و دشمنان اسلام و اهل بیت علیهم السلام این روز را خجسته شمرده به شادى مى ‌پرداختند، چنانکه در زیارت عاشورا درباره این روز غم‌ انگیز که امویان آن را مبارک مى ‌دانستند، آمده است: «اللّهم هذا یوم تبرّکت به بنو امیة...». پروردگارا این روز؛ روزى است که مبارک می دانستند آن را بنى امیه... . امّا پیروان خاندان رسالت، در این روز به سوگ و عزا مى ‌نشینند و بر کشتگان کربلا مى ‌گریند. امام صادق علیه السلام فرمود: و امّا یوم عاشورا فیوم اصیب فیه الحسین علیه السلام صریعا بین اصحابه و اصحابه حوله صرعى عراة [۱۰] عاشورا روزى است که حسین علیه السلام میان یارانش کشته بر زمین افتاد، یاران او نیز پیرامون او به خاک افتاده و عریان بودند. امام رضا علیه السلام فرمود: من کان عاشورا یوم مصیبته و بکائه جعل الله عزّ و جلّ یوم القیامة یوم فرحه و سروره،[۱۱] هر کس را که عاشورا روز مصیبت و اندوه و گریه باشد، خداوند قیامت را روز شادى او قرار مى ‌دهد. قیام امام حسین علیه السلام از سویی تجلی گاه خصلت های پاک انسانی و فضایل اخلاقی در جبهه حق، و از سوی دیگر محل بروز و ظهور رذایل اخلاقی در جبهه باطل است. «عاشورا»، میدان مسابقه خصلت های پاکی است که ریشه در افکار درخشان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله دارد. حسین علیه السلام و یاران وفادارش، برای احیاء این خصلت ها قیام کردند و به همین خصایل نیز مشهور شدند. در جبهه مقابل نیز، دشمنان گرفتار رذیله های اخلاقی بودند و به همان رذایل معروف شدند. فضائلی همچون: ایمان، رجاء، رضا، وفا، صبر، عدل، تعهد و احساس مسؤولیت، توکل و زهد، که جبهه حق نمایشگر آن بود، و رذائلی همچون: کفر، جور، حرص بر دنیا، حماقت، هتک حرمت، حقد و کینه، مکر و خدعه، فسق و قساوت، که جبهه باطل نمایشگر آن بود.[۱۲] .

آداب و اعمال مخصوص روز عاشورا : روز عاشورا که روز شهادت امام حسین علیه‌السلام و یاران باوفای اوست، روز اندوه و غم و مصیبت ائمّه اطهار(علیهم السلام) و محبان آن بزرگواران است. در کتاب مفاتیح الجنان برای روز عاشورا اعمال و رعایت آدابی ذکر شده که در ادامه به تفصیل آمده است. ۱. - دست کشیدن از کسب و کار . در این روز سزاوار است شیعیان مشغول کاری از کارهای دنیا نگردند و برای خانه خود چیزی ذخیره نکنند و مشغول گریه، نوحه و مصیبت باشند و عزاداری حضرت امام حسین (علیه ‌السلام) را بر پا کنند و اشتغال به ماتم داشته باشند به صورتی که در ماتم عزیزترین اولاد و اقوام خود اشتغال می‌ورزند . از حضرت رضا علیه ‌السلام روایت شده: هرکه کوشیدن در حوائج خود را در روز عاشورا ترک کند و به دنبال کاری نرود، حق‌تعالی حوائج دنیا و آخرت او را برآورد و هرکه روز عاشورا، روز مصیبت و اندوه و گریه او باشد، حق‌تعالی روز قیامت را روز شادی و سرور و خوشحالی او گرداند و دیده‌اش در بهشت به ما روشن شود؛ هرکه روز عاشورا را روز برکت نامد و در آن روز برای منزل خود چیزی ذخیره کند، خدا آن ذخیره را برای او مبارک نکند و روز قیامت با یزید و عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد علیهم اللعنه محشور شود. ۲. - تسلیت گفتن به یکدیگر . یکدیگر را در مصیبت آن وجود مقدّس به این جملات تعزیت گویند: أَعْظَمَ اللّهُ أُجُورَنا بِمُصابِنا بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ، وَجَعَلَنا وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثارِهِ مَعَ وَلِیِّهِ الْإِمامِ الْمَهْدِیِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِمُ السَّلامُ؛ خدا مزدهای ما را به خاطر سوگواری‌مان برای حسین (درود بر او باد) بزرگ گرداند و قرار دهد ما و شما را از خون‌خواهانش به همراه ولی‌اش امام مهدی از خاندان محمّد درود بر ایشان باد . ۳. - زیارت قبر امام حسین علیه‌السلام : گر کسی در این روز نزد قبر مطهّر آن حضرت باشد و مردم را آب دهد، مانند کسی است که لشگر آن جناب را آب داده باشد و با آن حضرت در کربلا حاضر بوده. ۴. - هزار مرتبه لعن بر قاتلان امام حسین علیه‌السلام : هزار مرتبه بر قاتلان آن حضرت لعنت فرستاده و گفته شود: «اَللّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَینِ علیه السلام . ۵. - خواندن هزار مرتبه سوره توحید : خواندن هزار مرتبه سوره «توحید» در این روز فضیلت فراوانی دارد. امام صادق علیه‌السلام در این باره فرموده است: «هر کس در روز عاشورا هزار مرتبه سوره «توحید» را بخواند، خداوند رحمان به وی نظررحمت افکند و هر کس را که خداوند رحمان (با دیده رحمت) نظر کند، وی را مجازات نخواهد کرد. ۶. - از خوردن و آشامیدن پرهیز شود : شایسته است که شیعیان در این روز بی‌آنکه قصد روزه کنند، از خوردن و آشامیدن امساک کنند؛ و در آخر روز، پس از عصر افطار کنند به غذایی که اهل مصیبت می‌خورند، مانند ماست یا شیر و امثال آنها، نه مثل غذاهای لذیذ و جامه ‌های پاکیزه بپوشند و به هیئت صاحبان مصیبت دگمه‌ها را بگشایند و آستین‌ها را بالا بزنند. و علامه مجلسی در زاد المعاد فرموده: بهتر آن است که روز نهم و دهم را روزه نگیرد، زیرا بنی‌امیه این دو روز را برای برکت و شماتت بر قتل آن حضرت روزه می‌داشتند و به دروغ، احادیث بسیار در فضیلت این دو روز و روزه آن‌ها را به حضرت رسول صلی‌الله‌علیه ‌وآله نسبت داده ‌اند و از طریق اهل‌بیت احادیث بسیاری در مذمّت روزه این دو روز به ویژه روز عاشورا وارد شده و نیز بنی‌امیه علیهم اللعنه برای برکت، آذوقه سال را در روز عاشورا ذخیره می‌کردند. ۷. - به یاد مصائب اهل حرم بودن در هنگام غروب : در پایان روز عاشورا سزاوار است یاد کردن حال اهل حضرت سیدالشهدا و دختران و اطفال آن حضرت که در این وقت، در سرزمین کربلا اسیر دشمنان گشته و به حزن و گریه مشغول بودند و مصائبی بر ایشان گذشت که در خاطر هیچ آفریده‌ ای خطور نکند و قلم را تاب نوشتن آن نباشد. ۸. - سلام بر رسول‌ خدا صلی‌الله علیه وآله و سایر معصومین : پس‌ برخیز و به رسول خدا و علی مرتضی و فاطمه زهرا و امام مجتبی و سایر امامان از ذُریه سیدالشهدا سلام‌ الله ‌علیهم سلام کن و ایشان را بر این مصائب جانکاه با دل سوخته و چشم گریان تعزیت بگو و زیارت وارث را بخوان.-۹. خواندن زیارت عاشورا : خواندن زیارت امام حسین علیه السلام معروف به «زیارت عاشورا» در این روز ثواب فراوانی دارد.۱۰. - خواندن مقتل : سزاوار است در این روز مقتل بخوانند و یکدیگر را بگریانند؛ روایت شده: که چون حضرت موسی به ملاقات خضر و فرا گرفتن بعضی از حقایق از آن جناب مأمور شد، اول چیزی که در هنگام ملاقات بین ایشان مذاکره شد، این بود که خضر برای حضرت موسی مصائب و بلاهایی را که بر آل محمّد صلی ‌الله ‌علیه‌ وآله وارد می‌شود ذکر کرد و هر دو گریستند و گریستن ایشان شدّت گرفت.

شب یازدهم : ۶۱ق. سر امام حسین ع در تنور خولی . ۶۱ق. شام غریبان کربلا.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه اول محرم

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۶ تیر ۱۴۰۴ | 18:27 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

گريه و عزاداری بر امام حسين عليه السلام
🕌 پيامبر صلي الله عليه و آله : يا فاطِمَةُ! كُلُّ عَينٍ باكِيَةٌ يَومَ القِيامَةِ إلاّ عَينٌ بَكَت عَلى مُصابِ الحُسَينِ ؛
🏴 اى فاطمه! همه چشم ها در روز قيامت گريان است جز چشمى كه بر مصيبت هاى حسين بگريد .
بحار الأنوار ، ج 44 ، ص 293
🕌 امام حسين عليه السلام : أنَا قَتيلُ العَبَرَةِ لايَذكُرُني مُؤمِنٌ إلاّ استَعبَرَ ؛
🏴 من كشته اشكم ؛ هر مؤمنى مرا ياد كند ، اشكش روان شود .
بحار الأنوار ، ج 44 ، ص 284
🕌 امام سجّاد عليه السلام : أنَا ابنُ مَنَ بَكَت عَلَيهِ مَلائِكَةُ السَّماءِ أنَا ابنُ مَن ناحَتْ عَلَيهِ الجِنُّ فِي الأرضِ و الطِّيرُ فِي الهَواءِ ؛
🏴 من پسر كسى هستم كه فرشتگان آسمان بر او گريستند . من پسر كسى هستم كه جنّيان در زمين و پرندگان در هوا بر او نوحه سرايى كردند .
بحار الأنوار ، ج 45 ، ص 174
🕌 امام رضا عليه السلام : إن بَكَيتَ عَلَى الحُسَينِ حَتّى تَصيرَ دُموعُكَ عَلى خدَّيكَ غَفَرَاللّه ُ لَكَ كُلَّ ذَنبٍ أذنَبتَهُ ؛
🏴 اگر بر حسين بگريى ، چندان كه اشك هايت بر گونه ات جارى شود ، خداوند تمام گناهانت را مى آمرزد .
بحار الأنوار ، ج 45 ، ص 286
🕌 امام رضا عليه السلام : كانَ أبي إذا دَخَلَ شَهرُ المُحَرَّمِ لايُرى ضاحِكا . . . فَإذا كانَ يَومُ العاشِرِ كانَ ذلِكَ اليَومُ يَومَ مُصيبَتِهِ و حُزنِهِ و بُكائِهِ ؛
🏴 چون ماه محرّم مى رسيد ، كسى پدرم را خندان نمى ديد . . . چون روز دهم فرا مى رسيد آن روز ، روز سوگوارى و اندوه و گريه او بود .
وسائل الشيعه ، ج 10 ، ص 505
🕌 امام مهدى عليه السلام در زيارت ناحيه مقدّسه : لأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ؛
🏴 هر صبح و شام بر تو گريه و شيون مى كنم و در مصيبت تو به جاى اشك ، خون مى گريم .
بحار الأنوار ، ج 101 ، ص 238
🕌قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله :
اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً.
🏴 براى شهادت حسین علیه السلام، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤ منان است که هرگز سرد و خاموش نمى شود.
منبع : کتاب جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 556
🕌 امام رضا عليه السلام : المُحَرَّمَ شَهرٌ كانَ أهْلُ الجاهِلِيَّةِ يُحَرِّمُونَ فِيهِ القِتالَ، فَاسْتُحِلَّت فِيهِ دِماؤُنا، وَهُتِكَتْ فِيهِ حُرْمَتُنا، وَسُبِيَ فِيهِ ذَرارِينا وَنِساؤُنا.
🏴 محرّم ماهی است كه [حتّی] مردم زمان جاهليّت جنگ را در آن حرام می‌دانستند، [امّا] در آن ماه خون ما را حلال شمردند، حرمت ما را پايمال و فرزندان و زنان ما را اسير كردند.
بحار الأنوار، جلد 44، صفحه 283
🏴 شوق جان‌سوز زیارت حسین (علیه‌السلام)
🔻امام محمد باقر علیه‌السلام:
لَو یَعلَمُ النّاسُ ما فی زِیارَةِ قَبرِ الحُسَینِ (علیه‌السلام) مِنَ الفَضلِ، لَماتُوا شَوقًا، وَ تَقَطَّعَت أنفُسُهُم عَلَیهِ حَسَراتٍ.
◼️ اگر مردم می‌دانستند که چه فضیلتی در زیارت قبر حسین علیه‌السلام نهفته است، از شدت شوق جان می‌دادند و جان‌هایشان در حسرت آن از هم می‌گسیخت.
📚 کامل الزیارات، ص ۱۴۳.
🕌 قالَ رَسُولُ اللَّهِ Jحُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاط". (ابن قولویه، چ1356، نص، ص52)
🕌 "وَ قَالَ حُسَیْنٌ مِنِّی وَأَنَا مِنْ حُسَیْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْنًا حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الأَسْبَاطِ" ( ابن حبان،ج 15،1408ق، ص427 ).
🕌 حدیث پیامبر اکرم(ص) در مورد امام حسین(ع) : "حُسَیْنٌ مِنِّی وَأَنَا مِنْ حُسَیْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْنًا حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الأَسْبَاطِ" در منابع معتبر شیعه و سنی نقل شده
🏴 امام خمینی می­‌فرمایند: "با زنده نگه داشتن او (امام حسین) اسلام زنده می‌­شود" معنای "انا من حسین" این است که حسین مال من است و من از او زنده می‌­شوم" چرا که معاویه و پسرش می‌خواستند اصل اسلام را از بین ببرند. (موسوی گرمارودی، 1386، ص163)
🕌 أنَّهُ خَرَجَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ إلَی طَعَامٍ دَعُوا لَهُ، فَإِذَا حُسَیْنٌ یَلْعَبُ مَعَ الْغِلْمَانِ فِی الطَّرِیقِ، فَاسْتقبَلَ أَمَامَ الْقَوْمِ ثُمَّ بَسَطَ یَدَهُ وَطَفِقَ الصَّبِیُّ یَفرُّ هَاهُنَا مَرَّةً وَهَاهُنَا، وَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ یُضَاحِکُهُ حَتَّی أَخَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ فَجَعَلَ إحْدَی یَدَیْهِ تَحْتَ ذَقَنِهِ وَالْأُخْرَی تَحْتَ قَفَاهُ، ثُمَّ أَقْنَعَ رَأْسَهُ رَسُولُ اللَّهِ فَوَضَعَ فَاهُ عَلَی فِیهِ، فَقَبَّلَهُ، فَقَالَ: حُسَیْنٌ مِنِّی وَأَنَا مِنْ حُسَیْنٍ، أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْنًا، حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ".
🏴 یعلی بن مره عامری گوید: همراه رسول خدا به مهمانی رفتم. حسین (ع) همراه کودکان در میان راه بازی می­‌کرد. رسول خدا جلوی آن‌ها ایستاد و دست خود را گشود؛ اما این کودک (امام حسین) از این طرف به آن طرف فرار می‌­کرد و رسول خدا او را به خنده می‌­آورد. تا این که حضرت او را گرفت یک دستش را زیر چانه و دست دیگر را در پشت گردنش قرار داد سپس سرش را بالا گرفت و دهانش را به دهان حسین گذاشت و او را بوسید. پس از آن فرمود: حسین از من است و من از حسینم، خداوند دوست بدارد کسی را که حسین را دوست بدارد. حسین نوه‌ای از نوادگان است." (ابن أبی شیبة، 1409ق، ج 6، ص 380 )
🕌 خرَجَ مِنْ عِنْدِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) إِلَى‏طَعَامٍ دُعِیَ إِلَیْهِ فَإِذَا هُوَ بِحُسَیْنٍ ع یَلْعَبُ مَعَ الصِّبْیَانِ فَاسْتَقْبَلَهُ النَّبِیُّ ص أَمَامَ الْقَوْمِ ثُمَّ بَسَطَ یَدَیْهِ فَطَفَرَ الصَّبِیُّ هَاهُنَا مَرَّةً وَ هَاهُنَا مَرَّةً وَ جَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ J یُضَاحِکُهُ حَتَّى أَخَذَهُ فَجَعَلَ إِحْدَى یَدَیْهِ تَحْتَ ذَقَنِهِ وَ الْأُخْرَى تَحْتَ قَفَائِهِ وَ وَضَعَ فَاهُ عَلَى فِیهِ وَ قَبَّلَهُ ثُمَّ قَالَ حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ". (ابن قولویه، چ1356، نص، ص53)
🛑🏴🕌🏴💐🍃▪️🔅
🕌 انَّ لِلْحُسَيْنِ مَحَبَّةً مَكْنُونَةً في قُلُوبِ الْمُؤْمِنين.
🏴 محبت پنهانی نسبت به حسين علیه السلام در دل هاي مؤمنين هست .
آشنایی باقرآن8شهید مطهری ، جلد1 ص: 313
🕌 قال ‌الله تعالی فی‌الحدیث ‌القدسی: «ان للحسین فی بواطن ‌المومنین معرفهًْ مکتومهًْ»
🏴 خدای متعال در حدیث قدسی فرمود: برای حسین در جان مومنین معرفتی پنهان است.
بحارالانوار، ج 43، ص 272
الخرائج و الجرائح/842/2
🕌 قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلّى اللّه علیه و آله) :
اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرُدُ اَبَداً.
🏴 براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمی شود.(جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 556)
🕌 « ... وَ قَالَ إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَینِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً ثُمَّ قَالَ ع بِأَبِی قَتِیلُ کلِّ عَبْرَةٍ قِیلَ وَ مَا قَتِیلُ کلِّ عَبْرَةٍ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ لَا یذْکرُهُ مُؤْمِنٌ إِلَّا بَکی ...‏»؛
🏴 امام صادق‌(ع) فرمود: رسول خدا(ص) به امام حسین(ع) (که در ایّام کودکی) به سمت رسول خدا(ص) می‌آمد، نگریست و سپس ایشان را در آغوش گرفت و فرمود: برای شهادت حسین(ع) داغی در قلب‌های مؤمنان است که هرگز سرد نخواهد ‌شد. امام صادق(ع) بعد از نقل این ماجرا فرمود: پدرم فدای آن‌که کشته‌شده هر اشکی است. از امام(ع) پرسیده شد: معنای کشته اشک چیست؟ امام(ع) فرمود: هیچ مؤمنی حسین(ع) را یاد نمی‌کند مگر آن‌که اشک می‌ریزد».
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 10، ص 318،
🛑🏴🕌🏴💐🍃▪️🔅
kalamenur@
‌ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄

http://eitaa.com/kalamenur


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۶ تیر ۱۴۰۴ | 13:53 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

حسین بن علی بن ابی‌طالب علیه السلام

سخنان حسين بن على (ع ) از مدينه تا كربلا

کتاب اهداف قیام امام حسین علیه السلام درزیارات

امام حسین علیه السلام وارث آدم و هابیل، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، خاتم انبیاء محمد مصطفی ص

اهداف قیام امام حسین علیه السلام درزیارات

دعای روز ولادت امام حسین علیه‌السلام

امام حسین در زمان خلفا

دوران امامت امام حسین علیه‌السلام

حسین بن علی بن ابی‌طالب علیه السلام

حی علی العزا

وقایع دهه اول ماه محرم 1

وقایع دهه اول ماه محرم 2

روز تاسوعا 1

روز تاسوعا 2

شب عاشورا شب دهم محرم

روزدهم محرم روزعاشورا

دسته طویریج، بزرگترین دسته عزای حسینی در جهان

وقایع شب شام غریبان

ای پادشه خوبان رفتیم خداحافظ

وقایع دهه دوم محرم 1

وقایع دهه دوم محرم 2

وقایع دهه دوم محرم 3

وقایع دهه دوم محرم 4

آل نبی به کوفه برده شد از کربلا

ویژه نامه امام سجاد عليه السلام

روضه های دهه اول محرم

استقبال از ماه محرم الحرام

روضه شب اول محرم - مصيبت مسلم بن عقيل

روضه شب دوم ـ ورود كاروان عشق به كربلا

روضه شب سوم محرم ـ حكايت حر ؛ حماسه توبه و تصميم

روضه شب چهارم محرم ـ مصيبت فرزندان و برادران زينب (س)

روضه شب پنجم محرم ـ مصیبت عبدالله بن حسن علیه السلام

روضه شب ششم محرم ـ مصيبت حضرت قاسم (ع)

روضه شب هفتم محرم ـ علي‌اصغر (س) ؛ داغي بر دل اهل‌بيت

روضه شب هشتم محرم ـ مصيبت علي‌اكبر علیه السلام

روضه شب نهم محرم ـ مصيبت ساقي لب‌تشنگان

روضه شب عاشورا ـ ذکر مصائب امام حسین (ع)

روضه شب يازدهم محرم ـ مصيبت شام غريبان

حیّ علی العزاء * حیّ علی البكاء

روضه های دهه اول محرم

اشعار محرم و صفر

گريه و عزاداری بر امام حسين عليه السلام

کتاب روضه های محرم وصفر جلد اول و دوم

حیّ علی العزاء * حیّ علی البكاء

وقایع دهه سوم محرم

وقایع دهه سوم محرم 1 *** وقایع دهه سوم محرم 2 *** وقایع دهه سوم محرم 3 *** وقایع دهه سوم محرم 4

دهه اول محرم - دهه دوم محرم - دهه سوم محرم

کانال خبری یارخراسانی سروش با آخرین خبرهای روز

https://splus.ir/joingroup/AEI4iDOBhEDAkxJyY3ITlw

کانال اخبار هدایت ایتا فهرست خبرهای منتشر شده در وبلاگ هدایت

https://eitaa.com/akhbarehedayat

کانال کلام نور ایتا احادیث و روایات مناسبتی

https://eitaa.com/kalamenur


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه اول محرم ، وقایع دهه دوم محرم ، وقایع دهه سوم محرم

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۵ تیر ۱۴۰۴ | 6:3 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اربعین حسینی چهلمین روز پس از شهادت امام حسین(ع) در عاشورای سال ۶۱ق که با ۲۰ صفر مصادف است.

در حدیثی از امام حسن عسکری (علیه‌السلام) زیارت اربعین به عنوان یکی از نشانه‌های مومن شمرده شده است. در این حدیث، آن حضرت می فرماید: علایم مومن پنج چیز است:
۱- پنجاه و یک رکعت نماز در هر شبانه روز (۱۷ رکعت واجب، بقیه مستحب)؛

۲- انگشتر به دست راست کردن؛

۳- پیشانی به خاک مالیدن؛

۴- بلند گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» در نماز؛

۵- زیارت اربعین. [۳]


در این زیارت که متن آن‌را شیخ طوسی به نقل از امام صادق (علیه‌السلام) آورده است، [۴]

جملات بسیار ارزنده‌ای آمده است. در بخشی از این زیارت، هدف از قیام امام حسین (علیه‌السلام)، همان هدف نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) معرفی شده است. «و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة» [۵]

امام حسین (علیه‌السلام) جان خویش را فدا کرد تا بندگان را از جهالت و سرگردانی گمراهی نجات دهد.


آیت‌الله جوادی آملی می‌نویسد: این کلمه «لیستنقذ عبادک» معنایش این است که همه کارهای حسین بن علی (علیه‌السلام) برای آن بود که هدف رسول گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عمل شود. یعنی آگاه کردن مردم به تکالیف، سپس عمل کردن به آن. [۶]

براساس برخی از نقل‌ها، اسیران کربلا روز ۲۰ صفر سال ۶۱ قمری در بازگشت از شام، برای زیارت مدفن امام حسین(ع) به کربلا رفتند؛ البته گروهی از علما همچون شیخ مفید و شیخ طوسی تصریح کرده‌اند که اسرا در بازگشت از شام به مدینه رفتند. همچنین جابر بن عبدالله انصاری، در این روز به‌عنوان اولین زائر بر سر مزار امام حسین(ع) حاضر شده است. براساس قول مشهور، سر امام حسین(ع)، در روز اربعین به بدنش در کربلا ملحق شد.

زیارت اربعین از اعمال خاص این روز است و بنابر روایتی از امام حسن عسکری(ع) از نشانه‌های مؤمن دانسته شده است.

اربعین به معنای چهلم است و ۲۰ صفر را که چهل روز بعد از شهادت امام حسین(ع) در روز عاشورا است، اربعین حسینی یا روز اربعین می‌نامند.[۱][یادداشت ۱] طبق نقل‌های تاریخی، جابر بن عبدالله انصاری،‌ صحابی پیامبر اسلام(ص)، به همراه عطیه عوفی در اولین چهلم شهادت امام حسین(ع) به‌عنوان اولین زائر بر سر مزار امام حسین(ع) حاضر شده و قبر امام حسین را زیارت کرده است.[۳] بنابه نقل کتاب «لهوف»، بازماندگان حادثه کربلا نیز در این روز به کربلا بازگشته و قبر امام حسین(ع) و سایر شهدای کربلا را زیارت کرده‌اند؛[۴] هر چند برخی از عالمان آن را نپذیرفته‌اند.

سید ابن طاووس(درگذشت ۶۶۴ق) در کتاب لهوف نقل کرده است هنگامی که اسیران کربلا در راه بازگشت از شام، به عراق رسیدند، به راهنمایشان گفتند «ما را از راه کربلا ببر». هنگامی که آنها به قتلگاه رسیدند، جابر بن عبدالله انصاری و برخی از بنی‌هاشم را دیدند که برای زیارت قبر امام حسین(ع) آمده بودند. پس با گریه و اندوه مجلس عزایی برپا کردند و پس از چند روز به مدینه بازگشتند؛ البته سید ابن طاووس تاریخ ورود اسیران به کربلا را ذکر نکرده است.[۱۴] ابن‌نمای حلی (درگذشت ۶۸۰ق) نیز بدون ذکر تاریخ نوشته است کاروان اسیران به کربلا رفته و با جابر بن عبدالله ملاقات کردند.[۱۵]

سید محمدعلی قاضی طباطبایی (۱۲۹۳-۱۳۵۸ش) در کتاب تحقیق درباره اولین اربعین سیدالشهداء(ع) نیز بازگشت اسرا به کربلا در اولین اربعین را درست دانسته است.[۱۶] برخی نیز با توجه به شواهد و قراینی همچون درستی احتمال الحاق سر امام حسین(ع) به بدنش در روز اربعین، محل دفن سر و وجه استحباب زیارت اربعین، حضور اسرا در کربلا را پذیرفتنی دانسته‌اند.[۱۷]

براساس نقل مشهور، سر امام حسین(ع) که در روز عاشورا جدا شده بود، در روز اربعین به بدنش در کربلا ملحق شد.[۱۹] این قول مشترک میان بسیاری از مورخان و اندیشمندان شیعه و سنی[۲۰] است.[۲۱]

ابن شهر آشوب سخن سید مرتضی که گفته است «روایت کرده‌اند که سر امام حسین(ع) با جسد در کربلا دفن شد»، نقل کرده و سپس از قول شیخ طوسی نقل کرده است که به سبب ملحق شدن سر امام به بدن و دفن آن، زیارت اربعین توصیه شده است.[۲۲]

براساس برخی گزارش‌های حدیثی و تاریخی، سر امام حسین(ع) در حرم امام علی(ع) در نجف کنار قبر امام علی(ع)، قبرستان بقیع در مدینه، دمشق و مصر دفن شده است.[۲۳]

در حدیثی از امام حسن عسکری(ع) زیارت اربعین یکی از پنج نشانه برای مؤمن شمرده شده است.[۲۴][یادداشت ۲] زیارت‌نامه‌ای برای روز اربعین از امام صادق(ع) نقل شده است.[۲۷] شیخ عباس قمی این زیارت‌نامه را در مفاتیح الجنان در باب سوم بعد از زیارت عاشورا غیر معروفه، با عنوان زیارت اربعین نقل کرده است.[۲۸]

به گفته قاضی طباطبایی زیارت روز اربعین در نزد شیعیان زیارت «مَرَدُّ الرَّأس» نیز خوانده می‌شود.[۲۹] مَرَدُّ الرأس یعنی بازگرداندن سر، و منظور آن است که در این روز که اسرای اهل بیت به کربلا بازگشتند سر امام حسین(ع) را نیز به کربلا آوردند و دفن کردند.[۳۰]

جابر به همراه عطیه عوفی برای زیارت امام حسین(ع) به کربلا رفت

اربعین، مطابق نظر شیخ مفید در مسارالشیعه و شاگردش شیخ طوسی در مصباح المتهجد، زمان بازگشت اهل حرم از شام (دمشق) به مدینه است. همچنین بنا بر نقل ایشان، جابر بن عبدالله انصاری صحابی برجسته محمد به عنوان نخستین زائر حسین بن علی، یا لااقل از نخستین زائران او، در این روز وارد کربلا شده و زیارت اربعین را بجا آورده‌است.[۹] ابراهیم آیتی نیز می‌نویسد: «جابر بن عبدالله انصاری… بیستم ماه صفر، درست چهل روز بعد از شهید امام وارد کربلا شد و سنت زیارت اربعین امام به دست او تأسیس گردید».[۱۰] برخی گزارش‌های تاریخی مبنی بر حضور بازماندگان اهل بیت حسین در کربلا در روز اربعین از عوامل توجه خاص ایشان به اربعین است. در برخی منابع تاریخی مانند کتاب نزهه الزاهد اسیران شام یعنی بازماندگان کشته‌شدگان کربلا در چهلمین روز کشته شدن حسین بن علی به کربلا رسیدند.[۱۱] اگرچه نه‌تنها این مطلب در متون تاریخی پیش‌تر از قرن هفتم هجری نیامده است، با تصریح متقدمینی مانند شیخ مفید که بازگشت اسرا را به مدینه دانسته‌اند نیز در تضاد است.[۹]بر این اساس «از همان آغاز که تاریخش معلوم نیست، شیعیان به حرمت آن، زیارت اربعین می‌خوانده‌اند.»[۱۲]

زیارت اربعین تنها دربارهٔ حسین بن علی وارد شده

در کتاب «بشارة المصطفی» آمده است: عطیه عوفی می‌گوید: به همراه جابر بن عبدالله انصاری به منظور زیارت قبر امام حسین (علیه‌السلام) وارد کربلا شدیم. جابر نزدیک شریعه فرات رفت. غسل کرد و لباس‌های نیکو پوشید... سپس به طرف قبر مطهر، حرکت کردیم. جابر هیچ قدمی را برنمی‌داشت، الا اینکه ذکر خدا می‌گفت، تا به نزدیک قبر رسیدیم. سپس به من گفت: مرا به قبر برسان. (برخی نقل کرده‌اند که جابر در این زمان تقریبا نابینا بوده است.) من دست او را روی قبر گذاشتم. جابر روی قبر افتاد و غش کرد. من مقداری آب روی صورتش پاشیدم. وقتی به هوش آمد، سه بار گفت: یا حسین. سپس گفت: ای حسین چرا جواب مرا نمی‌دهی؟ بعد به خودش گفت: چگونه می‌توانی جواب‌دهی در حالی که رگ‌های گلوی تو را بریده‌اند و بین سر و بدنت جدایی افتاده است. شهادت می‌دهم که تو فرزند خاتم النبیین و سید المومنین...و پنجمین فرد از اصحاب کساء هستی...درود و سلام و رضوان الهی بر تو باد. سپس به اطراف قبر امام حسین (علیه‌السلام) حرکت کرد و گفت: «السلام علیکم ایتها الارواح التی حلت بفناء الحسین... اشهد انکم اقمتم الصلاة و اتیتم الزکاة و امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر» [۲۳]

قاضی طباطبایی در کتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهداء می‌نویسد: حرکت به سوی کربلا در روز اربعین از زمان امامان معصوم(ع) در بین شیعیان رایج بوده است و شیعیان حتی در زمان بنی‌امیه و بنی‌عباس نیز به این حرکت مقید بوده‌اند.[۳۱] توصیه به زیارت اربعین باعث شده است که شیعیان به ویژه ساکنان عراق، از نقاط مختلف این کشور به سوی کربلا حرکت کنند. این حرکت که غالباً به صورت پیاده صورت می‌گیرد یکی از پرجمعیت‌ترین راهپیمایی‌ها در جهان شمرده می‌شود. پس از سقوط حزب بعث عراق جمعیت این زائران چند برابر شده است، به طوری که گزارش‌ها از حضور ۱۵ میلیون زائر در سال ۱۳۹۲ش،[۳۲] حدود ۲۰ میلیون در سال ۱۳۹۳ش[۳۳] و ۲۷ میلیون در سال ۱۳۹۴ش خبر داده‌اند.[۳۴]

در إنتفاضه صفر عراق، شیعیان عراق در قالب پیاده‌روی اربعین بر ضد حکومت حزب بعث در صفر سال ۱۳۹۷ق (برابر با ۱۹۷۷م-۱۳۵۵ش) قیام کردند. در این سال حزب بعث عراق برگزاری مراسم‌های مذهبی و برقراری موکب و پیاده‌روی به کربلا را ممنوع کرد؛[۳۸] اما مردم نجف در ۱۵ صفر آماده برگزاری مراسم پیاده‌روی اربعین شده[۳۹] و به سمت کربلا حرکت کردند. این حرکت با برخورد حکومت صدام حسین مواجه شد و تعدادی از مردم کشته و گروهی نیز زندانی شدند.[۴۰] سید محمدباقر حکیم در این انتفاضه به حبس ابد محکوم شد[۴۱] و برای برخی علما همچون علامه عسکری، سید محمدحسین فضل‌الله که از عراق فرار کرده بودند، نیز حکم اعدام غیابی صادر شد.[۴۲]

اربعین واژه‌ای است عربی که در متون دینی ما زیاد به آن توجه شده است. به گونه‌ای که این کلمه از قداست خاصی برخوردار است. آیت‌الله جوادی آملی قائل است: در رقم اربعین، خصوصیتی وجود دارد که در سایر ارقام، آن خصوصیت وجود ندارد. غالب انبیاء در سن چهل سالگی به مقام رسالت رسیده‌اند. مدت مناجات حضرت موسی (علیه‌السلام) در کوه طور چهل شب بود: «و واعدنا موسی اربعین لیله»؛

[۱]

گفته‌اند در نماز شب ۴۰ مومن را دعا کنید...برای حسین بن علی (علیه‌السلام) آسمان و زمین چهل روز گریستند. [۲]

جابر بن عبداللّه انصاری (درگذشت بین سال‌های ۶۸ق تا ۷۹قصحابی پیامبر اسلام(ص) و راوی حدیث لوح که دربردارنده نام امامان شیعه از زبان پیامبر(ص) است. وی همچنین در سلسله راویان احادیث مشهور شیعه مانند حدیث جابر، حدیث غدیر، حدیث ثقلین و حدیث شهر علم نیز قرار دارد.

جابر را از اصحاب پنج امام (از امام علی(ع) تا امام باقر(ع)) دانسته‌اند. او پس از واقعه عاشورا، نخستین زائر امام حسین(ع) بود که در روز اربعین به کربلا رسید. همچنین بنابر روایات، او سلام پیامبر(ص) را به امام باقر(ع) رساند.

جابِرِ بن عبدالله بن عَمرو بن حرام بن کعب بن غَنْم بن سلمة، نسبش به خَزْرَج می‌رسد.[۱] پدرش پیش از هجرت پیامبر اکرم(ص) به یثرب، مسلمان شد و در بیعت عَقَبة دوم با رسول خدا(ص) پیمان بست و جزو دوازده نقیبی شد که پیامبر(ص) آنان را به نمایندگی قبایل‌شان برگزید. پدر جابر در غزوه اُحُد به شهادت رسید.[۲] نخستین گزارش از زندگی جابر، حضور او با پدرش در بیعت عقبه دوم در سال سیزدهم بعثت است.
کنیه جابر، در منابع به صورت‌های گوناگون آمده، اما از میان آنها کنیه ابوعبداللّه صحیح‌تر دانسته شده است. [۳]
بنا بر بعضی گزارش‌ها، پیوند میان پیامبر(ص) و جابر محبت‌آمیز و دوستانه بود. گفته شده است که پیامبر(ص) به وی بشارت عمر طولانی داده و در پاسخ به سؤال جابر، آیه‌ای نازل شد که به آیه کَلالَه[۴] شهرت دارد.[۵][یادداشت ۱]

جابر در جنگ صفین از لشکریان امام علی(ع) بود.[۲۱] در اواخر خلافت امام علی(ع)، بُسر بن اَرْطاة بر مدینه یورش برد و از مردم مدینه، از جمله قبیله بنی سَلَمه (قبیله جابر)، نیز بیعت خواست. جابر که بیعت با بُسر را گمراهی می‌دانست، به خانه ام سلمه، همسر رسول خدا(ص)، پناه برد ولی به توصیه‌ ام‌سلمه، برای پرهیز از خونریزی، با بسر بیعت کرد.[۲۲]

جابر در اواخر عمر نابینا شد و یک سال در مکه زیست و سرانجام در مدینه درگذشت.[۳۳] مِزّی[۳۴] روایت‌هایی درباره سال وفات جابر آورده است که هر یک تاریخ متفاوتی را، بین سال‌های ۶۸ تا ۷۹، ذکر کرده‌اند و در یک خبر، به نقل از جمعی از مورخان و محدّثان، از وفات جابر در سال ۷۸ و در ۹۴ سالگی سخن گفته و اشاره کرده است که اَبان بن عثمان، والی مدینه، بر وی نماز گزارد.[۳۵]

با توجه به اینکه در زمان اقامت حَجّاج در مدینه، جابر نیز در آنجا بوده است، اقوالی که مرگ او را بعد از سال ۷۴ قمری دانسته‌اند درست‌تر به نظر می‌رسد

جابر احادیث فراوانی از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده است؛ از این رو، او را حافظ سنّت نبوی و مُکْثِر در حدیث خوانده‌اند.[۳۶] در منابع روایی و سیره و تاریخ، به روایات جابر استناد بسیار شده و روایات وی مورد توجه مذاهب اسلامی بوده است. جابر در حوزه احکام فقهی صاحب نظر بوده و فتوا می‌داده[۳۷] و از این رو، ذهبی [۳۸] او را مجتهد و فقیه خوانده است.

جابر چندان جویای یافتن معارف دینی بود که برای شنیدن بی‌واسطه حدیث پیامبر(ص) از یکی از صحابه، به شام سفر کرد. [۳۹] این شوق، جابر را در پایان عمر بر آن داشت که چندی مجاور خانه خدا شود تا احادیثی بشنود.[۴۰] او در زمینه حدیث، فردی خِبره و دقیق بود و در نقل اخبار و روایات از رقابت‌ها و تعصبات قبیله‌ای پرهیز می‌کرد.[۴۱]

جابر افزون بر روایت‌هایی که به طور مستقیم از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده، از طریق صحابه و‌ گاهی تابعین نیز از ایشان روایت کرده است. علی بن ابی طالب(ع)، طلحة بن عبیدالله، عمار یاسر، معاذ بن جبل، و ابو سعید خدری از جمله صحابه‌ای هستند که جابر از آنها روایت کرده است. [۴۲]

امام باقر(ع)، و نیز امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) به نقل از امام باقر(ع)، چند حدیث نبوی را از جابر نقل کرده‌اند.[۴۳]

نام جابر در سلسله راویان برخی از احادیث مشهور شیعی آمده است، از جمله در نقل حدیث غدیر، [۴۴] حدیث ثقلین، [۴۵] حدیث شهر علم،[۴۶] حدیث منزلت، [۴۷] حدیث رد الشمس[۴۸]و حدیث سد الابواب. [۴۹] همچنین وی راوی حدیث جابر بوده که در آن، رسول خدا(ص) امامان پس از خود را نام برده است.[۵۰] و نیز ویژگی‌های حضرت مهدی(عج) را شناسانده است.[۵۱]حدیث لوح از جمله احادیث مشهوری است که جابر آن را روایت کرده و نام‌های ائمه اثناعشر جانشینان پیامبر(ص) در آن آمده است.[۵۲]

شخصیت جابر در منابع رجالی امامیه محترم و مورد تأیید شمرده شده است. در برخی منابع رجالی آمده است که جابر، به دلیل شهرت روایاتی که در مدح او رسیده، نیازی به توثیق ندارد.[۵۹]

وی از اصحاب ائمه (ع)، از امام علی(ع) تا امام باقر(ع)، دانسته شده است؛ [۶۰] اما باید توجه داشت که جابر در زمان امامت امام سجاد(ع) از دنیا رفت و امام باقر(ع) هنگام مرگ جابر، در دوره کودکی یا نوجوانی به سر می‌برد؛ از این رو، نمی‌توان جابر را از اصحاب امام باقر(ع) دانست. [۶۱]

گرچه جابر در ماجرای سقیفه از یاران حضرت علی(ع) نبود، چندی بعد به ایشان پیوست و از یاران وفادار و مخلص اهل‌بیت(ع) شد.[۶۲] کَشّی، [۶۳] جابر را از اعضای گروهی دانسته است که فدایی حضرت علی(ع) و همواره گوش به فرمان آن حضرت بودند. این گروه به «‌شرطة الخمیس‌» شهرت داشتند.[۶۴]

در نگاه جابر، علی(ع) چنان مقامی داشت که در زمان حیات پیامبر اکرم(ص)، میزان حق تلقی می‌شد و منافقان را با بغض داشتن به او می‌شناختند.[۷۰] سخن معروف جابر درباره حضرت علی(ع) «علیٌّ خَیر البشر» (علی بهترینِ انسان‌ها است)، الهام‌بخش مؤلف شیعی، جعفر بن احمد قمی شد تا در کتابش به نام نوادر الاثر فی علی خیر البشر، یک‌سوم روایات خود را از جابر نقل کند.[۷۱]

در هنگام وقوع حادثه کربلا و شهادت امام حسین (ع)، جابر پیرمردی سالخورده بود و در مدینه اقامت داشت. در اربعین شهادت امام حسین(ع)، جابر به همراه عطیه عوفی برای زیارت امام حسین(ع) به کربلا رفت و اولین زائر آن امام بود.[۷۲]

وی که آن هنگام نابینا شده بود، در فرات غسل کرد، خود را خوشبو ساخت و گام‌های کوچک برداشت تا سر قبر حسین بن علی(ع) آمد و با راهنمایی عطیه، دست روی قبر نهاد و بیهوش شد، وقتی به هوش آمد، سه بار گفت: یا حسین! سپس گفت: «حَبیبٌ لا یجیبُ حَبیبَهُ. ..» ( دوست پاسخ دوستش را نمی دهد...؟!) آنگاه زیارتی خواند و روی به سایر شهداء کرد و آنان را هم زیارت نمود.[۷۳]

در آغاز امامت امام سجاد(ع) یاران وی انگشت‌شمار بودند و جابر نیز از اندک یاران آن امام بود.[۷۴]

ملاقات جابر بن عبداللّه با امام باقر (ع) در منابع گزارش شده است.[۷۵] جابر از پیامبر اکرم (ص) شنیده بود که تو چندان عمر می‌کنی که فرزندی از ذریه من و همنام من را ملاقات می‌کنی، او شکافنده علم (یبْقَرُالعلم بَقْراً) است، پس سلام مرا به او برسان.[۷۶] جابر پیوسته در پی یافتن این فرزند بود تا جایی که در مسجد مدینه صدا می‌کرد: «‌یا باقَرالعلم»، سرانجام روزی محمدبن علی(ع) __ که در آن زمان در سنین نوجوانی یا جوانی بود __ را یافت و سخن پیامبر (ص) را یادآور شد، وی را بوسید و سلام پیامبر (ص) را به او رساند.[۷۷]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳ | 16:15 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

جابر به همراه عطیه عوفی برای زیارت امام حسین(ع) به کربلا رفت

جابر را از اصحاب پنج امام (از امام علی (ع) تا امام باقر(ع)) دانسته‌ اند.
او پس از واقعه عاشورا، نخستین زائر امام حسین(ع) بود که در روز اربعین به کربلا رسید.
همچنین بنابر روایات، او سلام پیامبر(ص) را به امام باقر(ع) رساند.
جابر از افرادی است که در بیشتر غزوه‌ ها و سَریّه‌ها حضور داشت. تعداد این غزوه‌ها به اختلاف ذکر شده است. به گزارش خود او، از ۲۷ غزوه پیامبر(ص) در ۱۹ غزوه شرکت داشته است
جابر در جنگ صفین از لشکریان امام علی(ع) بود
جابر در اواخر عمر نابینا شد و یک سال در مکه زیست و سرانجام در مدینه در گذشت
جابر احادیث فراوانی از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده است؛ از این رو، او را حافظ سنّت نبوی و مُکْثِر در حدیث خوا ند ه‌ اند
جابر در حوزه احکام فقهی صاحب نظر بوده و فتوا می‌داده و از این رو، ذهبی او را مجتهد و فقیه خوانده است.
امام باقر(ع)، و نیز امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) به نقل از امام باقر(ع)، چندحدیث نبوی را از جابر نقل کرده‌اند .
وی از اصحاب ائمه (ع)، از امام علی (ع) تا امام باقر(ع)، دانسته شده است .
کَشّی، جابر را از اعضای گروهی دانسته است که فدایی حضرت علی(ع) و هموا ره گوش به فرمان آن حضرت بودند.
این گروه به «‌شرطة الخمیس‌» شهرت داشتند
احادیث مسند جابر، که از طریق منابع روایی اهل سنت نقل شده است، به ۵۴۰ حدیث می‌رسد .
هنگام وقوع حادثه کربلا و شهادت امام حسین (ع)، جابر پیرمردی سالخورده بود و در مدینه اقامت داشت.

در اربعین شهادت امام حسین(ع)، جابر به همراه عطیه عوفی برای زیارت امام حسین(ع) به کربلا رفت و اولین زائر آن امام حسین علیه السلام بود.
وی که آن هنگام نابینا شده بود، درفرات غسل کرد، خود را خوشبو ساخت و گام‌های کوچک برداشت تا سر قبر حسین بن علی(ع) آمد و با راهنمایی عطیه، دست روی قبر نهاد و بیهوش شد،
وقتی به هوش آمد، سه بار گفت: یا حسین!
سپس گفت: «حَبیبٌ لا یجیبُ حَبیبَهُ. ..» ( دوست پاسخ دوستش را نمی دهد...؟!)
آنگاه زیارتی خواند و روی به سایر شهداء کرد و آنان را هم زیارت نمود
زیارت اربعین سیدالشهدا(ع) یادگار اوست

یکی از نوادگان جابر، فقیه بلندآوازه و اصولیِ عمیق، آیت الله العظمی حاج شیخ مرتضی انصاری دزفولی است .
شجره نامه ای برای شیخ انصاری درج شده که با 16 واسطه به جابر می رسد.
جابر اواخر عمر نابينا گرديد و در سال 74 يا 77 هجرى در سنّ 94 سالگى وفات يافت.
عطيّه عوفى مى گويد: همراه با جابر بن عبدالله انصارى براى زيارت قبر امام حسين(عليه السلام) حركت كرديم؛ وقتى به كربلا رسيديم، جابر وارد رودخانه فرات شد و غسل (زيارت) كرد؛ آنگاه لنگى بر كمر بست و حوله اى بر دوش انداخت (همانند لباس محرم) و سپس خود را خوشبو نمود و به سمت قبر امام حسين(عليه السلام) حركت كرد. به هنگام حركت همواره ذكر مى گفت، تا آنكه به قبر نزديك شديم.
در آن هنگام به من گفت: دستم را روى قبر بگذار. هنگامى كه دستش را روى قبر گذاشتم، جابر بيهوش بر روى قبر افتاد.
من آب به صورت جابر پاشيدم تا به هوش آمد. آنگاه سه بار صدا زد «يا حسين»
و ادامه داد: «حَبيبٌ لا يُجيبُ حَبيبَهُ»؛ (آيا دوست، پاسخ دوستش را نمى دهد؟!)
سپس با خودش گفت: «چگونه (حسين) پاسخت را بدهد، در حالى كه ميان خون آغشته شده و بين بدن و سرش جدايى افتاده است؟»
سپس افزود:

«فَأَشْهَدُ أَنَّكَ ابْنُ خَيْرِ النَّبِيِّينَ، وَ ابْنُ سَيِّدِ الْمُؤْمِنينَ، وَ ابْنُ حَليفِ التَّقْوى، وَ سَليلُ الْهُدى، وَ خامِسُ أصْحابِ الْكِساءِ، وَ ابْنُ سَيِّدِ النُّقَباءِ، وَ ابْنُ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ النِّساءِ، وَ ما لَكَ لاتَكُونُ هكَذا وَ قَدْ غَذَّتْكَ كَفُّ سَيِّدِ الْمُرْسَلينَ، وَ رُبِّيتَ فِي حِجْرِ الْمُتَّقينَ، وَ رَضَعْتَ مِنْ ثَدْىِ الاِْيمانِ، وَ فُطِمْتَ بِالاِْسْلامِ، فَطِبْتَ حَيّاً، وَ طِبْتَ مَيِّتاً، غَيْرَ أَنَّ قُلُوبَ الْمُؤْمِنينَ غَيْرُ طَيِّبَة لِفِراقِكَ، وَ لا شاكَّة فِي الْخِيَرَةِ لَكَ، فَعَلَيْكَ سَلامُ اللهِ وَ رِضْوانُهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلى ما مَضى عَلَيْهِ أَخُوكَ يَحْيَى بْنُ زَكَرِيّا»؛
(گواهى مى دهم كه تو فرزند بهترين پيامبران و فرزند سرور مؤمنان و فرزند هم پيمان تقوا و از سلاله هدايتى. تو پنجمين فرد از اصحاب كسايى، و فرزند بزرگ نقيبان و فرزند فاطمه اى كه بانوى همه زنان است. چرا چنين نباشد! (و اين همه شرافت و بزرگى نداشته باشى) در حالى كه بزرگ پيامبران با دست خويش به تو غذا داد و در دامن پرهيزكاران پرورش يافتى و از پستان ايمان شير نوشيدى و با اعتقاد به اسلام از شير باز گرفته شدى؛ تو پاك زيستى و پاك از دنيا رفتى، جز آنكه دل هاى مؤمنان از فراقت آسوده نيست در حالى كه شك ندارند جايگاه بلندى براى توست؛ پس سلام و رضوان الهى بر تو باد. و (من) گواهى مى دهم كه تو بر همان طريقى رفتى كه برادرت يحيى بن زكريا رفت و در دفاع از حقّ به شهادت رسيد).
آنگاه چشمش را (مانند يك انسان بينا) به اطراف قبر گردانيد و (و خطاب به ساير شهيدان) گفت:
«أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الاَْرْواحُ الَّتي حَلَّتْ بِفِناءِ الْحُسَيْنِ، وَ أَناخَتْ بِرَحْلِهِ، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ، وَ آتَيْتُمُ الزَّكاةَ، وَ أَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَ جاهَدْتُمُ الْمُلْحِدينَ، وَ عَبَدْتُمُ اللهَ حَتّى أَتاكُمُ الْيَقينُ»؛
(درود بر شما اى ارواحى كه بر آستان حسين فرود آمده، و در كنارش آرام گرفتيد؛ گواهى مى دهم كه شما نماز را بر پا داشتيد و زكات را ادا كرديد، امر به معروف و نهى از منكر نموديد و با ملحدان و بى دينان پيكار كرديد و تا هنگام مرگ خدا را عبادت نموديد).
آنگاه افزود:
«وَ الَّذي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَقَدْ شارَكْناكُمْ فيما دَخَلْتُمْ فيهِ»؛
(سوگند به خدايى كه محمد را به حق براى پيامبرى برانگيخت، ما با شما شهيدان در راهى كه وارد شده ايد، شريكيم!).
«عطيّه» كه اين سخن را شنيد، با شگفتى پرسيد:
«چگونه ما شريك (رزم و شهادت) آنها هستيم، با آن كه (براى يارى حسين (عليه السلام)) نه فراز و نشيبى را پيم وديم و نه شمشيرى زديم، درحالى كه اينان، ميان سرها و بدن هايشان جدايى افتاد (و به شهادت رسيدند) و فرزندا نشان يتيم شدند و زنانشان بى شوهر؟»
جابر پاسخ داد:
«يا عَطيَّةُ! سَمِعْتُ حَبيبي رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) يَقُولُ: «مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ، وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْم أُشْرِكَ في عَمَلِهِمْ»،
وَ الَّذي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبيّاً إنَّ نِيَّتي وَ نِيَّةَ أَصْحابي عَلى ما مَضَى عَلَيْهِ الْحُسَيْنُ وَ أَصْحابُهُ»؛
(اى عطيّه! از حبيبم رسول خدا شنيدم كه مى فرمود: «هركس گروهى را دوست داشته باشد در قيامت با آنان محشور خواهد شد و هر كس عمل گروهى را دوست داشته باشد، در عمل آنها شريك است».
سوگند به خدايى كه محمّد را به حق براى رسالت برانگيخت، [اگر من بر اثر ناتوانى نتوانستم همراه امام حسين (عليه السلام) باشم]، ولى نيّت و خوا سته من و يارانم، بر همان مسيرى است كه حسين(عليه السلام) و يارانش پيمو ده اند).
ورود جابر صحابى بزرگ پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) به كربلا در اربعين حسينى براى زيارت قبر پاك آن حضرت و ساير شهداى راه خدا، در واقع اين هدف را دنبال مى كرد كه سدّ خفقان را بشكند و راه را براى زائران حسينى بگشايد تا با زيارت پرشورشان پرچم عاشورا را در كربلا برافرازند و خاطره شهيدان را همواره زنده نگه دارند و مبارزه دامنه دارى را از اين طريق بر ضدّ دشمن آغاز كنند.
اضافه بر اين، زيارت اين صحابى بزرگ، درسى است براى نابخردانى كه از زيارت قبور اولياءالله به خاطر كج فهمى و عدم درك حقيقت تعليمات اسلام، ممانعت به عمل مى آورند.
مطابق نقل سيد بن طاووس كاروان اهل بيت(عليهم السلام) در كربلا با جابر و يارانش ملاقات كردند و با گريه و ناله و زارى به استقبال يكديگر شتافتند و چند روزى را در كربلا به اقامه عزا پرداختند .
مقرّم در مقتل خود این واقعه را چنین بیان می کند که: پس از سه روز عزادا رى، امام سجّاد(عليه السلام) چاره اى جز اين نديد كه دستور حركت از كربلا را به سوى مدينه صادر نمايد، چرا كه مى ديد عمه هايش و زنان و كودكان، شب و روز آرام و قرار ندارند و به نوحه و گريه مى پردازند. از كنار قبرى برمى خيزند و در جوار قبرى ديگر مى نشينند (خوف آن بود كه آنجا جان خود را از دست دهند).


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳ | 15:54 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

حضرت امام حسن عسگری علیه السلام فرمودند :
علامات المؤمنین خمس : صَلاهُ الاحدی و الخمسین و زیارهُ الاربعین والتـَختّم فی الیَمین و تـَعفیرُ الجـَبین و الجَهر ببسم الله الرحمن الرحیم .

اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَحَبیبِهِ اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللَّهِ وَنَجیبِهِ اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکُرُباتِ وَقَتیلِ الْعَبَراتِ اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَابْنُ وَلِیِّکَ وَصَفِیُّکَ وَابْنُ صَفِیِّکَ الْفاَّئِزُ بِکَرامَتِکَ اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَحَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ وَاَجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السّادَةِ وَقآئِداً مِنَ الْقادَةِ وَذآئِداً مِنْ الْذادَةِ وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاْنْبِیاَّءِ وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِکَ مِنَ الاْوْصِیاَّءِ فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ وَمَنَحَ النُّصْحَ وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَقَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَباعَ حَظَّهُ بِالاْرْذَلِ الاْدْنى وَشَرى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاْوْکَسِ وَتَغَطْرَسَ وَتَرَدّى فى هَواهُ وَاَسْخَطَکَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّکَ وَاَطاعَ مِنْ عِبادِکَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ وَحَمَلَةَ الاَوْزارِ الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِکَ فى طاعَتِکَ دَمُهُ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَعَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیِّدِ الاْوْصِیاَّءِ اَشْهَدُ اَنَّکَ اَمینُ اللهِ وَابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً وَمَضَیْتَ حَمیداً وَمُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً وَاَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَکَ وَمُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَمُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ وَاَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِاللهِ وَجاهَدْتَ فى سَبیلِهِ حَتّى اَتیکَ الْیَقینُ فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ وَلَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ اَللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُکَ اَنّى وَلِىُّ لِمَنْ والاهُ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فىِ الاَصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّةُ بِاَنْجاسِها وَلَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها وَاَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ وَاَرْکانِ الْمُسْلِمینَ وَمَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ وَاَشْهَدُ اَنَّکَ الاْمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّکِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ وَاَشْهَدُ اَنَّ الاْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوى وَاَعْلامُ الْهُدى وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى وَالْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْیا وَاَشْهَدُ اَنّى بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَبِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینى وَخَواتیمِ عَمَلى وَقَلْبى لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَاَمْرى لاِمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَنُصْرَتى لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتّى یَاْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لامَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَعلى اَرْواحِکُمْ وَاَجْسادِکُمْ وَشاهِدِکُمْ وَغاَّئِبِکُمْ وَظاهِرِکُمْ وَباطِنِکُمْ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ.

ترجمه زیارت اربعین:

سلام بر ولی خدا و دوست او سلام بر خلیل خدا و بنده نجیب او سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیده اش سلام بر حسین مظلوم و شهید سلام بر آن بزرگواری که به گرفتاریها اسیر بود و کشته اشک روان گردید؛خدایا من براستی گواهی دهم که آن حضرت ولی (و نماینده) تو و فرزند ولی تو بود و برگزیده ات و فرزند برگزیده ات بود که کامیاب شد.

به بزرگداشت تو، گرامیش کردی بوسیله شهادت و مخصوصش داشتی به سعادت و برگزیدی او را به پاکزادی و قرارش دادی یکی از آقایان (بزرگ) و از رهروان پیشرو و یکی از کسانی که از حق دفاع کردند.

و میراث های پیامبران را به او دادی و از اوصیایی که حجت تو بر خلقت هستند قرارش دادی او نیز در دعوت مردم جای عذر و بهانه ای (برای کسی) نگذارد و بی دریغ خیرخواهی کرد و جان خود را در راه تو داد؛تا برهاند بندگانت را از (گرداب) جهالت و نادانی و سرگردانی (در وادی ) گمراهی و چنان شد که همدست شدند بر علیه آن حضرت کسانی که دنیا فریبشان داد و فروختند بهره (کامل و سعادت خود را) به بهای پست ناچیزی و بداد آخرتش را در مقابل بهایی اندک و بی مقدار و بزرگی کردند.

و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون کردند، و تو و پیامبرت را به خشم آوردند و پیروی کردند از میان بندگانت آنانی را که اهل دو دستگی و نفاق بودند و کسانی را که بارهای سنگین گناه بدوش می کشیدند و بدین جهت مستوجب دوزخ گشته بودند آن حضرت (که چنان دید) با شکیبایی و پاداش جویی با آنها جهاد کرد تا خونش در راه پیروی تو ریخت و حریم مقدسش شکسته شد.

خدایا آنان را لعنت کن به لعنتی و بال دار و عذابشان کن به عذابی دردناک سلام بر تو ای فرزند رسول خدا سلام بر تو ای فرزند آقای اوصیاء گواهی دهم که براستی تو امانتدار خدا و فرزند امانت دار اویی سعادتمند زیستی و ستوده از دنیا رفتی و گمگشته و ستمدیده و شهید درگذشتی.

و نیز گواهی دهم که خدا براستی وفا کند بدان وعده ای که به تو داده و به هلاکت رساند هرکه را که دست از یاریت برداشت و عذاب کند کسی که تو را کشت و گواهم دهم که تو به خوبی وفا کردی به عهد خدا و جهاد کردی در راه او تا مرگت فرا رسید.

خدا لعنت کند کسی که تو را کشت و خدا لعنت کند کسی که به تو ستم کرد و خدا لعنت کند مردمی که شنیدند جریان کشتن و ستم تو را و بدان راضی بودند خدایا من تو را گواه می گیرم که من دوست دارم هر که او را دوست دارد و دشمنم با هر که او را دشمن دارد. پدرم و مادرم به فدایت ای فرزند رسول خدا گواهی دهم که تو براستی نوری بودی در پشت پدرانی بلند مرتبه و رحم هایی پاکیزه که آلوده ات نکرد اوضاع زمان جاهلیت به آلودگیهایش و در برت نکرد از لباس های چرکینش.

و گواهی دهم که براستی تو از پایه های دین و ستون های محکم مسلمانان و پناهگاه مردمان با ایمانی و گواهی دهم که تو براستی پیشوای نیکوکار با تقوا و پسندیده و پاکیزه و راهنمای راه یافته ای و گواهی دهم که همانا امامان از فرزندانت روح و حقیقت تقوی و نشانه های هدایت و رشته های محکم (حق و فضیلت) و حجت هایی بر مردم دنیا هستند. و گواهی دهم که من به شما ایمان دارم و به بازگشتتان یقین دارم با قوانین دینم و عواقب کردارم و دلم تسلیم دل شما است و کارم پیرو کار شما است و یاریم برایتان آماده است تا آنکه خدا در ظهورتان اجازه دهد.

پس با شمایم نه با دشمنان شما، درودهای خدا بر شما و بر روان های شما و پیکرهایتان و حاضرتان و غائبتان و آشکارتان و نهانتان آمین ای پروردگار جهانیان. پس دو رکعت نماز می کنی و دعا می کنی به آنچه می خواهی و برمی گردی.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳ | 15:46 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

بازگشت اهلبیت از شام
طبق برخی از نقل‌ها سر مقدس امام حسین (علیه‌السّلام) و سایر شهدای کر بلا، که به شام منتقل شده بود، به امام سجاد (علیه‌السّلام) سپرده شد و آن حضرت بیستم ماه صفر آن‌ها به بدن‌ها ملحق کرد و به مدینه رفت.
🏴 سید بن طاووس می‌نویسد: «وقتی زنان و اهل بیت (علیه‌السّلام) امام حسین (علیه‌السّلام) از شام بازگشتند و به کشور عراق رسیدند به راهنمای قافله گفتند ما را از راه کربلا ببر پس آمدند تا به قتلگاه رسیدند دیدند جابر بن عبدالله انصاری و جمعی از بنی هاشم و مردانی از اولاد پیامبر برای زیارت قبر حسین (علیه‌السّلام) آمده‌اند. پس همگی به یک هنگام در آن سرزمین گرد آمدند و با گریه و اندوه و سینه زنی به هم ملاقات کردند و مجلس عزایی که دل‌ها را جر یحه‌ دار می‌کرد بر پا کردند و چند روزی به این منوال گذشت».
🏴 این روایت مورد انکار بسیاری از علمای شیعه قرار گرفته است و نقل‌های بسیاری در تضاد با آن وجود دارد. (علاوه بر شیخ مفید، شیخ طوسی و ابن اعثم کوفی، بسیاری از محققان معاصر نیز اربعین را روزی می‌دانند که اهل بیت امام حسین (علیه‌السّلام) از شام به سوی مدینه مراجعت کردند.)
🏴 بعد از اینکه مردم شام به‌ وسیله خطابه‌ های حضرت زینب و امام سجاد ـ علیهما‌ السلام ـ شناخت کامل از اسرای اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ یافتند، یزید تحت فشار افکار عمومی و جهت جلوگیری ازرسوایی
بیشتر سه پیشنهاد از امام سجاد ـ علیه‌ السلام ـ را خواست.
🏴 امام سجاد ع فرمود :
۱- اینکه سر امام حسین را پس دهد،
۲- چیزهایی که غارت شده برگردانند،
۳- اسرا را در صورت کشتن امام سجاد با یک فرد امین به مدینه روانه کند؛
🏴 یزید سر امام را پس نداد و از کشتن امام سجاد ع منصرف شد ،
ولی پیرا هن کهنه امام حسین ـ علیه‌ السلام ـ را با مقداری پول پس داد.
و اجازه داد که اسرای اهل‌بیت در شام برای شهدای کربلا عزاداری کنند.
🏴 بعد از اینکه مدتی اسرا در شام مقیم بودند، یزید از فتنه مردم بیمناک شده و از نعمان بن بشیر، که قبلاً امیر کوفه بود، خواست فردی پارسا و امین همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدینه نماید.
🏴 راوی می‌گوید: هنگامی که اهل و عیال امام حسین ـ علیه‌السلام ـ از شام برگشتند و به عراق رسیدند، از راهنمای کاروان خواستند که آنها را از راه کربلا عبور دهد و ایشان قبر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را زیارت کنند و چند روزی بعد از رسیدن به کربلا مشغول عزاداری و سوگواری برای امام و شهدای کربلا بودند.
🏴 افشاگرى‌ ها و مبارزه‌ هاى پنهان و آشکار اهل بیت علیهم‌السلام در حالت اسیرى در شام، یزید را در نزد مسلمانان، بى‌ مقدار و بى‌ اعتبار کرد و پس از مدتى، وضعیت شام را بر ضد یزید و به هوادارى از امام حسین علیه‌السلام تغییر داد. یزید، ناچار شد که به جرم خود و سپاهیان و عاملان جنایت پیشه خود مانند عبیدالله بن زیاد، اعتراف کرده و از امام زین العابدین علیه‌السلام عذرخواهى نماید و پس از مدتى آنان را آزاد و با احترام و عزت به مدینه منوره بازگرداند.
مشروح بازگشت اهلبیت از شام در
وبلاگ هدایت http://hedayat.blogfa.com/post/20580
🕋🌘🖤🏴🔥◾️🚩▪️🔅

kalamenur@

کانال کلام نور در وب
https://web.eitaa.com/#@kalamenur


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱ شهریور ۱۴۰۳ | 12:40 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

حضور اهل‌بیت امام حسین(ع) در شام را برخی منابع دو روز،[۴۶] و در ویرانه‌ای بی‌سقف، معروف به خرابه شام دانسته‌اند.[۴۷] شیخ مفید، محل استقرار اسیران را خانه‌ای نزدیک قصر یزید معرفی کرده است.[۴۸] قول مشهور[۴۹] درباره مدت اقامت اسیران در شام، سه روز دانسته شده است، اما هفت روز[۵۰] و یک ماه نیز نقل شده است.[۵۱]

در جمع‌بندی گزارش‌های مقاتل می‌توان گفت: صرف‌نظر از قول متفرد قاضی نعمان، و روایت ضعیف ابن طاووس که با تعبیر «قیل» بیان شده است، وجه جمع بین عزاداری سه روزه زنان خاندان معاویه و سوگواری هفت روزه اهل بیت این است که چون زنان خاندان معاویه عزاداری اهل بیت را مشاهده کردند و پی به حقانیت آنان بردند، از روز پنجم با آنان همسو و مشغول عزاداری شدند. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت با توجه به مدت حضور چند روزه اهل بیت در آن ساختمان مخروبه (خرابه شام) و همچنین مدت حضور آنان در یکی از خانه‌های قصر، در مجموع اهـل بیـت از آغـاز ورود بـه شام بیش از ده روز در شام اقامت نداشته‌اند، به ویژه با توجه به این امر که اقامت بیشتر آنـان، بـه هـیچ‌رو به سود یزید نبود و سبب بروز نارضایتی‌ها و انتقادهای بیشتر از دستگاه حاکم می‌شـد. از این‌رو یزید باشتاب در صدد دلجویی از اهل بیت برآمد و آنان را رهسپار مدینه کرد.

گزارش‌های تاریخی درباره مدت اقامت اهل بیت در دمشق، چندان هماهنگ نیست.

برخی از مورخان با ابهام از مدت اقامت اسرای کربلا سخن گفته‌اند. «اقاموا ایاماً»[۱] [۲] اما برخی دیگر، به مدت اقامت یا عزاداری اهل بیت در دمشق تصریح کرده‌اند.

بیشتر مورخان مدت عزاداری اهل بیت و زنان خاندان معاویه را در این شهر سه روز دانسته‌اند.[۳] [۴] [۵] [۶] [۷]

عمادالدین طبری، مدت حضور اهل بیت و عزاداری آنان را در دمشق، هفت روز، [۸] [۹] (طبری در جای دیگر نوشته است که زنان خاندان ابوسفیان، سه روز برای اهل بیت عزاداری کردند. [۱۰] ) سید ابن طاووس بنا به روایتی یک ماه، [۱۱] و قاضی نعمان مغربی، ۴۵ روز[۱۲] نوشته‌اند.

محمد بن علی حلبی از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل می‌کند: «عن محمد بن علی الحلبی قال سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه‌السلام: «لَمّا اُتِيَ بِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه‌السلام ومَن مَعَهُ إلى‌ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ جَعَلوهُم في بَيتٍ. فَقالَ بَعضُهُم : إنَّما جُعِلنا في هذَا البَيتِ لِيَقَعَ عَلَينا فَيَقْتُلَنَا فَرَاطَنَ الْحَرَسُ فَقَالُوا: اُنظُروا إلى‌ هؤُلاءِ يَخافونَ أن يَقَعَ عَلَيهِم هذَا البَيتُ، وَ إِنَّمَا يَخْرُجُونَ غَداً فَيُقْتَلُونَ. فَقالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام: لَمْ يَكُنْ فِينَا أَحَدٌ يُحْسِنُ الرَّطَانَةَ غَيْرِي وَ الرَّطَانَةُ عِنْدَ أَهْلِ الْمَدِينَةِ الرُّومِيَّةُ.»»

وقتی علی بن حسین (علیه‌السّلام) را به همراه اسرای اهل بیت به شام نزد یزید آوردند، [او و اسرای اهل بیت را] در خانه‌ای خراب جای دادند.

برخی از اسرا گفتند: «ما را در این خانه جای داده‌اند تا بر سر ما فرو بریزد و بدین‌وسیله مـا را بکشند». نگهبانان اسرا به زبان رومی با هم گفتند: «ببینید اینها از اینکه خانه بر سرشان خراب شود می‌ترسند، در حالی‌که فردا اینها را از این مکان خارج کرده، همه‌شان را خواهند کشت». امام سجاد (علیه‌السّلام) فرموده است: در آن جمع کسی نبود که چون مـن رومی را بـه خـوبی بفهمد.[۱۳] (با‌ اندکی تفاوت [۱۴]

) برخی منابع ضمن نقل این روایت، افزوده‌اند که امام سجاد (علیه‌السّلام) فرمود: خداوند از چنین امری جلوگیری می‌کند. [۱۵] [۱۶]

در روایتی از امام سجاد (علیه‌السّلام) آمده است که اهل بیت را تا دو روز در آن ویرانه نگاه داشته‌اند.
از داود بن فَرقَد نقل شده است که وقتی در محضر علی بـن حسین (علیه‌السّلام)، از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) و اسارت اهل بیت سخن به میان آمد، ایشان فرمود: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ‌: «ذُكِرَ قَتْلُ الْحُسَيْنِ وَ أَمْرُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ [فقال]: لَمَّا أَنْ حُمِلَ إِلَى الشَّامِ فَرُفِعْنَا إِلَى السِّجْنِ.... فَتَرَاطَنَ أَهْلُ الرُّومِ بَيْنَهُمْ فَقَالُوا: مَا فِي هَؤُلَاءِ صَاحِبُ دَمٍ إِنْ كَانَ إِلَّا ذَلِكَ يَعْنُونِي فَمَكَثْنَا يَوْمَيْنِ ثُمَّ دَعَانَا وَ أَطْلَقَ عَنَّا.»» «وقتی مـا را بـه شـام بردند، به زندانمان افکندند.... در آنجا نگهبانان رومی، به زبان خودشان با هم سخن می‌گفتند و به من اشاره می‌کردند و می‌گفتند: اگر در بین اینان وارث خون [حسین] باشد، کسی جز او نیست. ما را دو روز در آن مکان نگه داشته، سپس از آنجا آزاد کردند». [۱۷]

خطبه امام سجاد (علیه‌السّلام) در مسجد جامع، وضع را به نفع اهل بیت تغییر داد؛ چنان‌که جو حاکم بر دمشق، دیگر به یزید اجازه نمی‌داد آنها را دوباره به عنوان اسیر، زندانی کنـد. از این‌رو ۔ بنا بر تصریح بیشتر مورخان آنها را آزاد گذاشت و در خانه‌ای کنار منزل خودش جای داد.[۱۸] [۱۹] [۲۰]

شیخ مفید می‌نویسد: «یزید دستور داد زنان را در خانه‌ای جداگانه در آورند و علی بن حسین (علیه‌السّلام) نیز نزد ایشان باشد. پس خانه‌ای چسبیده به خانه یزید برای ایشان خالی کردند و خاندان [عصمت] چند روزی در آنجا ماندند». [۲۱]

برخی دیگر از مورخان نوشته‌اند: «ثم امر بالذریة فادخلوا دار نسائه وکان یزید اذا حضر غذائه دعـا علـی بن الحسین واخـاه عمـر فیـاکلان مع» «یزید اهل بیت را در خانه مخصوص همسرانش منـزل داد و به هنگام صرف غذا، علی بن حسین (علیه‌السّلام) را نیز دعوت می‌کرد». [۲۲] [۲۳] [۲۴] [۲۵]

«ثُمَّ أمَرَ بِالنِّسوَةِ أن يُنزَلنَ في دارٍ عَلى‌ حِدَةٍ... فَأَقاموا عَلَيهِ المَناحَةَ ثَلاثاً» مدت اقامت ایشان در این منزل نیز سه روز بود و در این مدت آنها همواره مشغول عزاداری بودند.[۲۶] [۲۷]

وقتی مردم اسرای کربلا را شناختند و به عظمت مقام آنان پی بردند، از کردار یزید بدشان آمد و او را لعن کردند و دشنام دادند و روی به اهل بیت آوردند. چون یزید چنین دید خواست خود را از خون حسین برکنار دارد لذا قتل امام را به گردن ابن زیاد گذاشت و او را بر این کردار لعن کرد.[۲۴]

سپس یزید نعمان بن بشیر یکی از صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را خواست و به او دستور داد که اهل بیت را آماده سفر به سوی مدینه کند. با دستور یزید اسیران خاندان امام حسین (علیه‌السّلام) را به وطنشان، مدینه الرسول برگرداندند.[۲۵]

درباره بازگشت اسیران کربلا از شام به مدینه یا کربلا و برفرض بازگشت آنان به کربلا، در زمان دقیق آن (اینکه اربعین اول بود یا اربعین دوم یا زمان دیگر) اختلاف نظر وجود دارد.[۷۲] شیخ مفید،[۷۳] شیخ طوسی[۷۴] و کفعمی[۷۵] تصریح کرده‌اند که کاروان اهل بیت(ع)، پس از برگشت از شام، به مدینه رفته‌اند نه کربلا. محدث نوری،[۷۶] شیخ عباس قمی[۷۷] و مرتضی مطهری[۷۸] نیز با بازگشت اسیران به کربلا در اولین اربعین مخالفت کرده‌اند.

سید ابن طاووس در کتاب الاقبال بازگشت اسیران به کربلا و مدینه در روز اربعین،‌ هر دو را بعید شمرده است؛ زیرا بازگشت آنها به کربلا یا مدینه بیشتر از چهل روز طول کشیده است. از نظر وی، گرچه ممکن است اسرا به کربلا رفته باشند، اما در روز اربعین نبوده است.[۷۹] با این حال، سید ابن طاووس در لهوف نقل کرده است هنگامی که اسیران کربلا در راه بازگشت از شام، به عراق رسیدند، به راهنمایشان گفتند «ما را از راه کربلا ببر». پس هنگامی که آنها به قتلگاه رسیدند، جابر بن عبدالله انصاری و برخی از بنی‌هاشم را دیدند و با گریه و اندوه مجلس عزایی برپا کردند و پس از چند روز به مدینه بازگشتند.[۸۰] سید بن طاووس تاریخ ورود به کربلا را ذکر نکرده است. سید محمدعلی قاضی طباطبایی (۱۲۹۳-۱۳۵۸ش) نیز در کتاب تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهداء(ع)، بازگشت اسرا به کربلا را اثبات کرده است.[۸۱] به گفته مطهری در کتاب حماسه حسینی، بازگشت اسیران به کربلا تنها در لهوف سید ابن طاووس آمده است و در هیچ کتاب دیگری نیست.[۸۲]

بنابر نقل سید ابن طاووس، هنگامی که کاروان اهل‌ بیت (ع) به نزدیکی مدینه رسید و در بیرون شهر چادرها را برافراشتند، بشیر بن حذلم به دستور امام سجاد(ع)، به مدینه رفت و در کنار مسجد النبی، اشعاری را با گریه خواند و مردم را از شهادت امام حسین(ع) مطلع ساخت و ورود امام سجاد(ع) و اهل بیت امام حسین(ع) به مدینه را اعلام کرد.[۸۳] سید ابن طاووس، آن روز را تلخ‌ترین روز برای مسلمانان پس از رحلت پیامبر(ص) دانسته و نقل کرده است که همه زنان مدینه از خانه‌ها بیرون ریخته، فریاد سر دادند و هیچ روزی مثل آن روز، زنان و مردان، گریان دیده نمی‌شدند.[۸۴]

طبق گفته نویسندگان دانشنامه امام حسین(ع)، حرکت خانواده امام حسین(ع) از مدینه شروع و به مدینه ختم شد و حداقل مسیری که آنها در این مدت طی کردند (با فرض رفتن از کوتاه‌ترین مسیر و عدم بازگشت به کربلا) حدود ۴۱۰۰ کیلومتر بود: ۴۳۱ کیلومتر از مدینه به مکه، ۱۴۴۷ کیلومتر از مکه به کربلا، ۷۰ کیلومتر از کربلا به کوفه، ۹۳۲ کیلومتر از کوفه به دمشق و ۱۲۲۹ کیلومتر از دمشق به مدینه.[۸۵]

در منابع آمده است اهل بیت (علیه‌السّلام) حدود هفت روز در دمشق به عزاداری پرداختند، در روز هشتم یزید آنها را فراخواند و پیشنهاد ماندن در دمشق را به آنان مطرح کرد؛ اما اهل بیت (علیه‌السّلام) خواستار مراجعت به مدینه بودند. (و ندبوه علی ما نقل سبعة ایام- فلما کان الیوم الثامن دعاهن یزید- و عرض علیهن المقام فابین- و ارادوا الرجوع الی المدینة.) [۳]

در برخی از منابع آمده است: «یزید با احضار امام سجاد (علیه‌السّلام) اسرا را در رفتن به مدینه و یا ماندن با اکرام و احترام در شام مخیر ساخت و اهل بیت (علیه‌السّلام) خواستار بازگشت شدند.» (یزید به حضرت گفت: «ان احببت ان تقیم عندنا فنصل رحمک و نعرف لک حقک فعلت. و ان احببت ان اردک الی بلادک و اصلک. قال: بل تردنی الی بلادی.) [۴] [۵] [۶]

طبق نقلی دیگر یزید وقتی می‌خواست کاروان اسرا را به طرف مدینه حرکت دهد، علی بن حسین (علیه‌السّلام) را نزد خود فرا خواند و با او خلوت کرد و به حضرت گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه (عبیدالله) را آگاه باش اگر من با پدرت برخورد کرده بودم، هیچ چیز از من نمی‌خواست جز آن که به او می‌دادم و به هر نیرویی از مرگ او جلوگیری می‌کردم؛ ولی خدا چنین مقدر کرده بود که دیدی. هر حاجتی داری برای من بنویس تا اجابت شود. («و لما ارادوا ان یخرجوا دعا یزید علی بن الحسین ثم قال: لعن الله ابن مرجانة، اما و الله لو انی صاحبه ما سالنی خصله ابدا الا اعطیتها ایاه، و لدفعت الحتف عنه بکل ما استطعت و لو بهلاک بعض ولدی، و لکن الله قضی ما رایت، کاتبنی و انه کل حاجه تکون لک» )[۷] [۸] [۹]

در واقع یزید می‌خواست با رفع اتهام از خویش از طرفی عبیدالله را مقصر معرفی کند و از طرفی این امر را، خواست خدا (جبر) جلوه دهد. (یزید و پدرش معاویه در صدد گسترش اندیشه جبر گرایی بودند.) این در حالی بو د که یزید پس از واقعه کربلا به ابن زیاد جایزه داد و او را از حاکمیت بصره و کوفه عزل نکرد. یزید نه تنها عبیدالله را برکنار نکرد، بلکه او را تشویق هم کرد. مسعودی می‌نویسد: «یزید روزی به شراب نشسته بود و ابن زیاد طرف راست او بود، و این بعد از قتل حسین (علیه‌السّلام) بود، رو به ساقی خود کرد و شعری بدین مضمون خواند: جرعه‌ای بده که جان مرا سیراب کند و نظیر آن را به ابن زیاد بده که رازدار و امین من است و همه جهاد و غنیمت من به او وابسته است. سپس به خوانندگان گفت که شعر او را با آواز و ساز بخوانند[۱۰]

وقتی کاروان آماده سفر شد، یزید نعمان بن بشیر را به ریاست گروهی مامور بازگرداندن آن‌ها به مدینه کرد نعمان بن بشیر و همراهانش موظف شدند با اسرا برخورد شایسته‌ای داشته باشند و احترام آن‌ها رعایت کرده و هنگام استراحت از کاروان آن‌ها فاصله بگیرند.[۱۱] [۱۲]

یزید به نعمان بن بشیر دستور داد به همراه عده‌ای دیگر (گفته شده تعداد آن‌ها ۳۰ نفر بوده است. و وجه معه رجلا فی ثلاثین فارسا یسیر امامهم.) [۱۳] اسرای کربلا به به مدینه بازگردانند.[۱۴]

یزید دستور داده بود: هر کجا کاروان آن‌ها برای استراحت توقف کرد آنان از ایشان دور شوند و خود و همراهانش مانند نگهبانانی در اطراف آنان پراکنده شوند، و جای خود را چنان قرار دهند که اگر یکی از آنان خواست وضو بگیرد یا قضای حاجت کند از آنان شرم نکند، آن‌ها نیز چنان چه یزید سفارش کرده بود با اسرا مدارا کرده و مراعات‌شان نمودند تا به مدینه رسیدند.[۱۵] [۱۶]

در مسیر شام به کربلا یا مدینه ماموان یزید با اهل بیت (علیه‌السّلام) با خوبی رفتار کردند. طبری از ابی مخنف نقل می‌کند که حارث بن کعب به نقل از فاطمه بنت علی می‌گوید به خواهرم زینب گفتم: خواهر جان این مرد شامی در همراهی ما نیک رفتار بود، می‌خواهی چیزی به او بدهیم؟ او گفت: به خدا ما چیزی جز زیور و زینت خویش نداریم من گفتم: زیورهایمان را به او می‌دهیم. دست بند و ساق بند خویش را درآوردم خواهرم نیز دست بند و ساق بند خویش را بیرون آورد و پیش او فرستادیم و از او به خاطر رفتار نیکویش تشکر کردیم. مرد شامی گفت: من به خدا این کار را جز برای رضایت خدا و به خاطر قرابت شما به رسول الله انجام ندادم». («و الله ما فغلته الا لله و لقرابتکم من رسول الله»)[۱۷]

برخی معتقدند این که یزید عده‌ای را به عنوان همراه و محافظ اسرای کربلا می‌فرستد در واقع علاوه بر محافظت از آن‌ها سیطره بر اوضاع است، چرا که یزید از تاثیر اهل بیت در شهرها و نشر حقایق به سایر شهرها می‌ترسید. یزید هراس داشت که در شهرهای واقع در مسیر اسرا علیه او شورش‌هایی برپا شود.[۱۸]

در این که آیا اسرای کربلا از شام به مدینه رفته‌اند یا به کربلا اختلاف است. از بعضی از نصوص استفاده می‌شود که خروج از شام در بیستم ماه صفر (اربعین) بوده، شیخ مفید می‌نویسد: «و فی الیوم العشرین منه کان رجوع حرم سیدنا و مولانا ابی عبدالله علیه‌السّلام من الشام الی مدینة الرسول»[۱۹]

شیخ طوسی نیز همین قول را آورده است. (و فی الیوم العشرین منه (صفر) کان رجوع حرم سیدنا...) [۲۰]

اگر این روایت را بپذیریم نمی‌توانیم قائل شویم که اهل بیت (علیه‌السّلام) در اربعین به کربلا رسیده‌اند.
اما طبق برخی از نقل‌ها سر مقدس امام حسین (علیه‌السّلام) و سایر شهدای کربلا، که به شام منتقل شده بود، به امام سجاد (علیه‌السّلام) سپرده شد و آن حضرت بیستم ماه صفر آن‌ها به بدن‌ها ملحق کرد و به مدینه رفت.[۲۱]

سید بن طاووس می‌نویسد: «وقتی زنان و اهل بیت (علیه‌السّلام) امام حسین (علیه‌السّلام) از شام بازگشتند و به کشور عراق رسیدند به راهنمای قافله گفتند ما را از راه کربلا ببر پس آمدند تا به قتلگاه رسیدند دیدند جابر بن عبدالله انصاری و جمعی از بنی هاشم و مردانی از اولاد پیامبر برای زیارت قبر حسین (علیه‌السّلام) آمده‌اند. پس همگی به یک هنگام در آن سرزمین گرد آمدند و با گریه و اندوه و سینه زنی به هم ملاقات کردند و مجلس عزایی که دل‌ها را جریحه‌دار می‌کرد بر پا کردند و چند روزی به این منوال گذشت». [۲۲]

این روایت مورد انکار بسیاری از علمای شیعه قرار گرفته است و نقل‌های بسیاری در تضاد با آن وجود دارد. (علاوه بر شیخ مفید، شیخ طوسی و ابن اعثم کوفی، بسیاری از محققان معاصر نیز اربعین را روزی می‌دانند که اهل بیت امام حسین (علیه‌السّلام) از شام به سوی مدینه مراجعت کردند.)

بعد از اینکه مردم شام به‌وسیله خطابه‌های حضرت زینب و امام سجاد ـ علیهما‌السلام ـ شناخت کامل از اسرای اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ یافتند، یزید تحت فشار افکار عمومی و جهت جلوگیری از رسوایی بیشتر سه پیشنهاد از امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ را خواست: اینکه سر امام حسین را پس دهد، چیزهایی که غارت شده برگردانند، اسرا را در صورت کشتن امام سجاد با یک فرد امین به مدینه روانه کند؛ ولی یزید سر امام را پس نداد و از کشتن امام منصرف شد و پیراهن کهنه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را با مقداری پول پس داد.[۲۲] و اجازه داد که اسرای اهل‌بیت در شام برای شهدای کربلا عزاداری کنند.

بعد از اینکه مدتی اسرا در شام مقیم بودند، یزید از فتنه مردم بیمناک شده و از نعمان بن بشیر، که قبلاً امیر کوفه بود، خواست فردی پارسا و امین همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدینه نماید. راوی می‌گوید: هنگامی که اهل و عیال امام حسین ـ علیه‌السلام ـ از شام برگشتند و به عراق رسیدند، از راهنمای کاروان خواستند که آنها را از راه کربلا عبور دهد و ایشان قبر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را زیارت کنند و چند روزی بعد از رسیدن به کربلا مشغول عزاداری و سوگواری برای امام و شهدای کربلا بودند.[۲۳]

افشاگرى‌ ها و مبارزه‌ هاى پنهان و آشکار اهل بیت علیهم‌السلام در حالت اسیرى در شام، یزید را در نزد مسلمانان، بى‌ مقدار و بى‌ اعتبار کرد و پس از مدتى، وضعیت شام را بر ضد یزید و به هوادارى از امام حسین علیه‌السلام تغییر داد. یزید، ناچار شد که به جرم خود و سپاهیان و عاملان جنایت پیشه خود مانند عبیدالله بن زیاد، اعتراف کرده و از امام زین العابدین علیه‌السلام عذرخواهى نماید و پس از مدتى آنان را آزاد و با احترام و عزت به مدینه منوره بازگرداند.[۴]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۳ | 10:19 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

رُقَیّه بود و خَرابه ، وَ آن شبِ تاریک

رُقَیّه بود و خَرابه ، وَ آن شبِ تاریک - سَرِ پدر ، میانِ طَبَق، آمده به دیدارش

پس از سه هفته و اَندی که از پدر جدا گشته - بدید راسِ پدر را ، که در خرابه شُد یارَش

گرفت راسِ پدر را به دامن و گفتا - کِه اَت جدا نموده زِ پیکر ، اَیا پدر جانم

پس از سه هفته و اندی که من ندیده تو را - میانِ این خرابه یِ ویران ، شُدی تو مِهمانم

عَجَب عَجَب که نمودی زِ دخترِ خود یاد - پس از سه هفته و اَندی که بودم از تُو دور

ولی کجاست بدنت؟! دست و پات کجاست؟! - چرا فسرده و غمناکی؟! وَ ، چرا چنین مهجور؟!

چرا محاسِنِ توست اینچنین خضاب؟! چرا؟! - چرا به رنگ حَنا گشته است مویِ سفید؟!

چرا پدر سَرِ بی تَن، تو آمدی اینجا؟! - چه کَس سَرَت از تن بُریده و شُدی تو شهید؟!

چرا؟! چرا؟! چرا؟! چه کَسی میدهد جوابِ مَرا؟! - هیچکس؟! بَلِی، بُوَد این ظُلمِ بی حساب، مَرا

بَلِی ، بُوَد این ظُلمِ بی حساب به دَهر - که یک نَفَر نَبُوَد تا دَهَد جواب، مَرا

که یِک نَفَر نَبُوَد تا دَهَد جواب، چرا؟! - نموده حسین را شهید، تشنه، در لَبِ آب

حسین شهید و هَمَه یاوَرَش زِ ظُلم گشته شهید – اسیر، اهل و عیالش، دلم شده است، کباب

رُقَیّه گشت بِناگَه خموش و رفت به خواب - خوابی همیشه ، کُنجِ خرابه ، به نیمه شَب دَر شام

اَما پَس از هِزاروچهارصد سَنَه ، ببین اِمروز - ای باقری ، زِ بهرِ رُقَیّه است بهترین اَیّام

سروده شده روز شهادت حضرت رقیه علیه‌السلام مرداد ۱۴۰۳

مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

وبلاگ اشعار باقری

http://asharebageri.blogfa.com

کانال یار خراسانی

https://splus.ir/yarekhorasanirahabar


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۳ | 10:54 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

رُقَیّه جان رُقَیّه ، جانَم فدات رُقَیّه

رُقَیّه جان رُقَیّه، جانَم فدات رُقَیّه - گریه و ناله دارم، مَن در عزات رُقَیّه

توئی سه ساله دختر، در آن خرابه یِ شام - تویی اسیرِ ظُلمِ یزید و قومِ لئام

تو دختری شهیدی، تویی ستاره شام - زیارتت نصیبم، تو بنما رُقَیّه

رُقَیّه جان رُقَیّه ، جانم فدات رُقَیّه

توئی عزیزِ حیدر، آیینۀ زهرائی - تو یادگارِ زهرا، تفسیر اَعطینائی

تودخترِ حسینی، تو نورِ چشمِ مائی - تو روح و جانِ ما و، روانِ ما رُقَیّه

رُقَیّه جان رُقَیّه ، جانم فدات رُقَیّه

روزِ شهادتِ تو، داریم این زمزمه - که تو رُقَیّه ای وَ، یادگارِ فاطمه

وقت گرفتاریها، رو بتو آریم همه - با دل و جان و زبان، صدات کنیم رُقَیّه

رُقَیّه جان رُقَیّه ، جانم فدات رُقَیّه

طفلِ سه ساله کجا، سیلی و کَعبِ سنان - طفلِ سه ساله کجا، طعنه و زخمِ زبان

کوچه و بازار شام، شَماتتِ دشمنان - کنج خرابه شده، جایِ شما رُقَیّه

رُقَیّه جان رُقَیّه ، جانم فدات رُقَیّه

اَز کوفی و زِ شامی ظُلم و جَفا دیده ای - زِ زَجر، در راهِ شام چه ظُلمها دیده ای

باقری از آن جفا کمی تو بشنیده ای - بِرویِ خار از جفا دویده ای رُقَیّه

رُقَیّه جان رُقَیّه ، جانم فدات رُقَیّه

سروده شده شهادت حضرت رقیه مرداد 1402

بابا كجايي*اين نيمه ي شب

‏بابا كجايي*اين نيمه يِ شب*بر دخترِ خود*يكدم نظر كن

در اين خرابه*اي جانِ بابا*بر ديدنِ من*يكدم گذر كن

تاکه ببینم*این نیمه یِ شب*ای جانِ بابا*رویِ تورا من

یکدم بیا تو*اندر کنارم*در این خرابه*بنشین تو با من

در اين سه هفته*رفتي كجا تو*من را نديدي*اي جانِ بابا

كه من چه ديدم*از يك پليدي*زجر و شكنجه*در دشت و صحرا

يا ديده اي تو*اين دخترت را*امّا نديدم*من روي ماهت

حالا بيا تو*اي جانِ بابا*بنما تو شادم*با يك نگاهت

حالا بيا تو*يك لحظه بنشين*بنشان مرا تو*بر زانوانت

حالا بيا تو*در اين خرابه*بينم پدر جان*نام و نشانت

يكبارِ ديگر*خود را نشان دِه*تا كه شَوَم من*قربانِ رويت

تا كه بدانند*اطفال شامي*اي جانِ بابا*نامِ نكويت

تا كه بدانند*اطفال شامي*ما هم در اینجا*داریم بابا

تا كه بدانند*اطفال شامي*ما در مدینه*داریم ماوا

تا كه بدانند*اطفالِ شامي*بابايِ خوبم*نامش حسين است‏

فرزندِ حيدر*سبطِ پيمبر*از بهرِ زهرا*نورِ دو عين است

تا که نگویند*اطفالِ شامی*این دختر اینجا*باشد یتیمه

تا که ندانند*اطفالِ شامی*از هجرِ بابا*قلبم دو نیمه

او دید ناگه*آن نيمه يِ شب*در آن خرابه*آخر پدر را

امّا چگونه؟*در يك طبق ديد*اندر خرابه*نورِ بصر را

یک ساعتی را*در نیمه یِ شب*با راسِ بابا*او دردِ دل کرد

ناگاه خاموش*آمد صدایش*طفلِ سه ساله*جان را بَحِل کرد

غسّاله آمد*از بهرِ غسلش*امّا ببیند*جسمش کبود است

گفتا چرا این*طفل اینچنین است؟*اینسان کبودی*بهرِچه بود است؟

اندر جوابش*گفت عمّه زینب*اینها که بینی*از تازیانه است

آثارِ زجرِ*آن زجرِ بی دین*اینسان که بینی*برکتف و شانه است

ای باقری شد*در نیمه یِ شب*آخر شهید آن*طفلِ سه ساله

در روزِ پنج از*ماهِ صفر شد*روزِ عزایش*با آه و ناله

سروده شده ماه صفر سال 1399

زينب چو در خرابه در شهر شام ويران

زينب چو در خرابه، در شهرِ شامِ ويران - از مردمانِ شامي، ديده ستم فراوان

نی ناني و نه آبي، نی فرش و متّكايي - اندر كنارِ كاخِ، بيدادِ آلِ سفيان

ني درب و ني بنايي, ني سقف بود و ديوار - ني ميزبان و خادم, بر آن يگانه مهمان

اينسان كنند خدمت، آن مردمانِ شامي - بر اهلبيتِ عصمت، در اين ديارِ ويران

آن مردمانِ شامي، آرند بر تصدّق - نان و لباس و هديه، از بهرِ آن اسيران

چونکه نمیشناسند، این میهمان که باشد؟ - کردند با ترحُّم، رحمی به آن عزیزان

بهرِ کمک به آنان، از بینِ مردمِ شام - امّ حبیبه آمد، در بینِ آن اسیران

هنده زنی دگر بود، کامد برایِ یاری - از کاخ در خرابه، آن جایگاهِ ویران

هنده به نوجوانی، خدمتگذارِ زینب - بوده است درمدینه، اینک شده است حیران

باشد چرا عزیزش، اینک در این خرابه- از ظلم بِن زیاد و یزید و آلِ سفیان

در بینِ آن اسیران، یک کودکی سه ساله - دائم به یادِ بابا، افسرده بود و پژمان

در آن خرابه جان داد، آن كودكِ سه ساله - اين بود ميزباني، زان مردمانِ نادان

خوابید در خرابه، آن کودکِ سه ساله - تا ریشه کن نماید، ظالم زِ بیخ و بنیان

اي باقري خرابه، شد همچو باغِ جنّت - ليكن شده کنارش، كاخ يزيد ويران

سروده شده صفر سال 1399

مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

وبلاگ اشعار باقری

http://asharebageri.blogfa.com

کانال یار خراسانی

https://splus.ir/yarekhorasanirahabar


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۱۹ مرداد ۱۴۰۳ | 14:7 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

خرابه شام و شهادت حضرت رقیه علیهاسلام

در تواریخ آمده است که یزید، اهل بیت پیامبر را در خرابه بدون سقفى منزل داد که از سرما و گرما آنان را حفظ نمى کرد، آنقدر بر اهل بیت سخت گذشت که صورتشان پوست انداخت و مجروح گردید.

منهال بن عمرو و حضرت زین العابدین علیه السلام

منهال بن عمرو گوید: حضرت زین العابدین علیه السلام را دیدم تکیه بر عصا داده و پاهایش مانند دو نى خشک و خون از آنها جارى بود، رنگ شریفش زرد شده. احوالش را پرسیدم: کیف امسیت یابن رسول اللّه؟ فرمود: همان طور که بنى اسرائیل در حکومت فرعون وقت مى گذرانیدند پسرهاشان را مى کشتند و دخترها را زنده نگه مى داشتند، چگونه خواهد بود حال کسى که اسیر دست یزید بن معاویه است، زنهاى ما تا بحال از طعام سیر نشده و سرهاشان پوشیده نگردیده است، هرگاه یزید ما را مى طلبد گمان مى‌کنم قصد کشتن ما را دارد. منهال! عرب بر عجم افتخار مى کند که محمد صلى الله علیه و آله و سلم عربى است، قریش بر سایر قبایل افتخار مى‌کند که محمد از ما است، ولى ما خاندان مردانمان کشته مى‌شوند و زنان و اطفالمان اسیر مى‌گردند.

منهال مى گوید: پرسیدم به کجا مى‌روید؟ فرمود: جائى که ما را منزل داده‌اند سقف ندارد، آفتاب ما را گداخته است، جهت ضعف بدن بیرون آمده‌ام تا قدرى استراحت کنم و زود برگردم از جهت ترس بر زنان، در همین حال صداى زنى بلند شد! نور دیده‌ام به کجا مى‌روى؟ برگرد که از دشمن بر تو مى‌ترسم؟ پرسیدم: این زن کیست. گفتند زینب دختر على مرتضى است، زین العابدین مرا گذاشت و به خرابه برگشت.

این شاعر عرب چه خوب گفته است:

یعظّمون له ما اعود منبره و تحت ارجلهم اولادهم وضعوا

باى حکم بنوه یتّبعونکم و فخرکم انّکم صحب له تبع

تعظیم چوب منبر او را کنند لیک اولاد او فتاده ببین زیر پایشان

اولاد او چسان ز شما پیروى کنند فخر شماست صحبت جد گرامشان[۱]

خرابه شام مکانی در دمشق که یزید بن معاویه، اسیران کربلا را در آن جای داد. در منابع روایی این مکان بدون سقف و با دیوارهای سست توصیف شده است و ساکنان آن از سرما و گرما در امان نبودند. بنابر برخی نقل‌ها شهادت حضرت رقیه در این مکان رخ داده است. برخی از محققان معاصر حضور اسیران کربلا در خرابه شام را نپذیرفته و معتقدند به خاطر موقعیت اجتماعی و احترامی که اهل بیت نزد مردم داشتند، یزید نمی‌توانسته آنان را در خرابه جای دهد. ازاین‌رو، یزید آنان را در قصر خود جای داده و قصر یزید در «محلة الخراب» بوده است.

خرابه شام در ادبیات عاشورایی به ویژه در مرثیه‌سرایی، نوحه‌خوانی و روضه‌خوانی مورد توجه قرار گرفته است.

گفته شده یزید بن معاویه، اسیران کربلا را در دمشق در خرابه‌ای بی سقف جای داد.[۱] در ادبیات عاشورایی از آن با عنوان خرابه شام یاد می‌شود.[۲] بنا به نقل شیخ مفید محل اقامت اسیران، خانه‌ای متصل به کاخ یزید بوده است.[۳]

در برخی روایات[۴] توصیفاتی برای خرابه شام آمده است.[یادداشت ۱] از جمله اینکه خانه‌ای که سقف نداشته و دیوارهایش سست بوده است.[۵] همچنین برپایه گفتگویی که سید نعمت الله جزایری از منهال بن عمرو با امام سجاد(ع) نقل کرده خانه سایبان نداشته و آفتاب به داخلش می‌تابیده[۶] و اسیران را از سرما و گرما حفظ نمی‌کرده است.[۷] برخی از اسیران می‌گفتند یزید ما را در این خرابه فرستاده تا بر سر ما خراب شود[۸] و ما کشته شویم.[۹]

از برخی روایات برمی‎آید که اسیران کربلا در خرابه وضعیت مناسبی نداشته‌اند؛ آفتاب آنها را اذیت می‌کرده[۱۰] و بر اثر آن، صورت‌هایشان پوست انداخته بود.[۱۱] آنان در خرابه برای امام حسین(ع) نوحه‌سرایی و گریه می‌کردند.[۱۲] همچنین در برخی از روایات آمده است یزید بر خرابه نگهبانانی گمارده بود که زبان عربی نمی‌دانستند.[۱۳]

درباره مدت اقامت اسیران کربلا در خرابه شام، اختلاف است. در برخی منابع آمده است آنان را در آنجا نگه داشتند تا اینکه صورت‌هایشان پوست انداخته بود.[۱۴] برخی از نویسندگان، توقف کاروان اسرا در خرابۀ شام، را حدود یک هفته تخمین زده‌اند.[۱۵] برخی از تاریخ‌پژوهان برپایه روایتی از امام سجاد(ع)، مدت اقامت در خرابه را دو روز ذکر کرده‌اند.[۱۶]

هنگامی که اسیران کربلا در خرابه شام به سر می‌بردند اتفاقاتی رخ داد از جمله:

بر طبق برخی از منابع، دختر خردسالی از امام حسین(ع) در خرابه شام از دنیا رفته است. به گزارش کتاب کامل بهائی، این دختر بهانه پدرش را گرفت. یزید دستور داد سر امام حسین را نزد او بردند او سر پدر را در دامن گرفت و آن قدر گریه کرد تا از دنیا رفت.[۱۷] برخی از منابع متأخر نام این دختر را رقیه گفته‌اند.[۱۸] میرزا جواد تبریزی، حرم منسوب به حضرت رقیه را از اول مشهور و حسین مظاهری همین مکان را مرقد وی دانسته‌ است.[۱۹]

برخی منابع، خوابی از حضرت سکینه در روز چهارمی که در دمشق بوده، نقل کرده‌اند.[۲۰] به گفته ابن نما حلی، سکینه خواب دیده بود که پیامبر اسلام(ص)، حضرت آدم، حضرت ابراهیم، حضرت موسی و حضرت عیسی برای زیارت امام حسین(ع) به کربلا می‌روند در حالی‌که پیامبر اسلام محاسنش را به دست گرفته، گاهی به زمین می‌افتاد و گاهی از زمین بلند می‌شد. همچنین حضرت فاطمه، حوا، آسیه، مریم و خدیجه نیز آمده بودند در حالی‌که حضرت زهرا(س)، دست بر سر گذاشته بود و گاهی به زمین می‌افتاد و گاهی برمی‌خیزید. او خود را به حضرت زهرا رساند و شروع کرد به گریه کردن، حضرت زهرا به او گفت: سکینه جان بس است که ناله‌ات جگرم را آتش زد و بندهای قلبم را قطع کرد. این پیراهن آغتشه به خون پدرت حسین است که آن را از خود جدا نمی‌کنم تا خدا را ملاقات کنم.[۲۱]

برخی از پژوهشگران شیعی، جای‌دادن اسیران کربلا در خرابه را نپذیرفته‌اند. محمدهادی یوسفی غروی بر این باور است که به خاطر موقعیت اجتماعی و احترامی که اهل بیت نزد مردم داشتند یزید نمی‌توانسته آنان را در خرابه جای دهد. ازاین‌رو، یزید آنان را در قصر خود جای داده و قصر یزید در «محلة الخراب» بوده است.[۲۲] در برخی منابع نیز آمده است که پس از آنکه یزید اسیران اهل بیت به خانه‌اش آورد و آنان را در قصر جای داد زنان از خاندان معاویه با نوحه و اشک و ناله از آنان استقبال کردند و هر چه لباس و زیور آلات داشتند نثارشان کردند و سه روز مجلس عزا به‌پاکردند. [۲۳]

خرابه شام در ادبیات عاشورایی به ویژه در مرثیه‌سرایی، نوحه‌خوانی و روضه‌خوانی مورد توجه بوده است. معمولاً روضه‌ حضرت رقیه و ذکر اقامت کاروان اسیران در شام با نام خرابه شام همراه است. در این روضه‌ها به خرابه بودن محل اقامت اسیران و تابیدن آفتاب بر آنان اشاره می‌شود.[نیازمند منبع]

صبا به پیر خرابات از خرابه شام

ببر ز کودک زار این جگر گداز پیام

ای پدر ز من زار هیچ آگاهی

که روز من شب تار است و صبح روشن شام[۲۴]

شهادت حضرت رقیه در خرابه شام

رُقَیّه دختر حسین بن علی (به عربی: رُقَیّة بنت الحسین؛ ۱۷ یا ۲۳ شعبان ۵۷ قمری – ۵ صفر ۶۱ قمری) که برخی منابع با نام فاطمه صغری از وی یاد کرده‌ اند، دختر کوچک حسین بن علی است.

پدر او امام سوم شیعیان دوازده‌امامی و مادرش مطابق قوی‌ترین قول‌ها، ام‌اسحاق است. منابعی دیگر مادرش را شهربانو گزارش کرده‌اند. از تاریخ زندگانی او، تا پیش از واقعهٔ کربلا، اطلاعاتی در دسترس نیست. منابع تاریخی از مرگ وی در اثر اسارت و رنج‌های سفر از کربلا تا شام یاد کرده‌اند. بر اساس نقلی که عمادالدین حسن طبری در کامل بهائی از کتاب الحاویه گزارش کرده‌است، این دختر خردسال در شام و پس از مشاهده سر بریده پدرش، از دنیا رفت و در همان‌جا دفن شد. تاریخ مرگ وی، ۵ صفر سال ۶۱ ه‍.ق گزارش شده‌است. تمام منابعی که از رقیه یاد کرده‌اند، محل دفنش را دمشق و نزدیک به کاخ یزید گزارش کرده‌اند. مقبره ‌ای در محله عماره دمشق و در شمال شرقی مسجد سابق اموی وجود دارد که به حرم حضرت رقیه مشهور است.

از کامل بهائى نقل شده که اهل بیت حسین علیه السلام در حال اسارت، از کودکانى که پدرشان در کربلا شهید شده بوده خبر شهادت پدر را پنهان مى داشتند، دخترکى سه یا چهار ساله از حسین شبى از خواب بیدار شد و بهانه پدر گرفت و گفت: بابایم حسین الان در کنارم بود و مرا در آغوش خود گرفته بود به کجا رفت؟ اهل بیت که از خواب رقیه آگاه شدند یکباره صداى ضجه و ناله شان بلند شد، صداى شیون به خانه یزید رسید. از خواب بیدار شد، پرسید در خرابه چه خبر است؟ گفتند: طفلى از حسین پدر را در خواب دیده و بهانه پدر گرفته است. گفت: سر پدر را برایش ببرید، سر حسین را در طشتى نهاده و پارچه اى روى آن پوشیدند و به خرابه آوردند و جلو اهل بیت نهادند.

رقیه خاتون به تصور این که طعام برایش آورده اند صدا زد: عمه جان! از شما طعام نخواستم، من بابایم حسین را مى خواهم، گفتند: آنچه مى خواهى در میان طشت است. دختر ابى عبدالله با دست هاى کوچکش روپوش را برداشت چشمش بر سر بریده پدر افتاد، سر را در آغوش گرفت و با سر پدر درددل مى کند که شاعر زبان حال او را چنین به نظم آورده است:

پدر بعد از تو محنت ها کشیدم بیابان ها و صحراها دویدم

همى گفتندمان در کوفه و شام که اینان خارجند از دین اسلام

مرا بعد از تو اى شاه یگانه پرستارى نَبُد جز تازیانه

ز کعب نیزه و از ضرب سیلى تنم چون آسمان گشته است نیلى

به آن سر جمله آن جور و ستم ها بیابان گردى و درد و الم ها

بیان کرد و بگفت اى شاه محشر تو برگو کى بریدت سر ز پیکر

مرا در خوردسالى دربدر کرد اسیر و دستگیر و بى پدر کرد

همى گفت و سر شاهش در آغوش بناگه گشت از گفتار خاموش

اهل بیت حسین دیدند که سر به یک طرف و رقیه بطرفى بر زمین افتاد، او را حرکت دادند دیدند جان به جان آفرین تسلیم کرده است.[۲]

خواب حضرت سکینه در خرابه شام

حضرت سکینه نقل مى کند: «هنگامى که در خرابه شام بودیم شبى در خواب دیدم پنج نفر بر مرکب هائى از نور سوارند و فرشتگان آنها را احاطه نموده و خادمى نیز با آنها است به راهى مى روند، مرکب ها گذشتند ولى خادم بر طرف من آمد و چون نزدیک شد، فرمود: سکینه جدت رسول خدا صلی الله علیه و آله تو را سلام مى رساند، گفتم: بر رسول خدا صلی الله علیه و آله سلام باد، تو کیستى؟ گفت: خادمى هستم از خدمه بهشت. گفتم: این مردانى که بر مرکب هاى نور سوارند، کیستند و به کجا مى روند؟ گفت: اول آدم صفى الله، دومى ابراهیم خلیل الله، سومى موسی کلیم الله، چهارمى عیسى روح الله، گفتم آن که محاسنش را در دست گرفته گاهى مى افتد و برمى خیزد کیست؟ فرمود: او جد تو رسول خدا است، گفتم: کجا مى روند؟ گفت: براى زیارت پدرت حسین به کربلا مى روند، همین که نام جدم شنیدم دویدم تا خود را به رسول خدا برسانم و از مصائبى که بر ما گذشته او را خبر دهم و بگویم که ستمگران درباره ما چه کردند که در این میان دیدم پنچ هودجى از نور فرود آمدند در هر هودجى خانمى نشسته، پرسیدم این خانم ها کیستند؟ گفت اولى حوا ام البشر، دومى آسیه بنت مزاحم، سومى مریم دختر عمران، چهارمى خدیجه بنت خویلد، گفتم خانم پنجمى که دست بر سر نهاده گاهى مى افتد و گاهى برمى خیزد کیست؟ فرمود: او جده تو فاطمه دختر محمد رسول خدا است. گفتم: مى روم و او را از رنجهایی که به ما داده‌اند آگاه مى سازم، دویدم و جلوی فاطمه زهرا را گرفتم و شروع کردم به گریه کردن و گفتم: "یا اُمتاة جحدوا والله حقنا، یا امتاة بددوا والله شملنا یا امتاة استباحوا والله حریمنا، یا امتاة قتلوا والله الحسین ابانا"؛ مادر مادر به خدا قسم حق ما را منکر شدند. مادر، مادر به خدا جمعیت ما را پراکنده ساختند. مادر، مادر بخدا قسم حریم ما را مباح ساختند. مادر، مادر به خدا قسم حسین پدرم را شهید کردند. فرمود: سکینه جان دیگر بس است که ناله‌ات جگرم را آتش زد و بندهاى قلبم را قطع کرد. این پیراهن آغشته بخون پدرت حسین است که از خود جدا نمى کنم تا خدا را ملاقات نمایم که ناگهان از خواب بیدار شدم».[۳]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۱۹ مرداد ۱۴۰۳ | 13:58 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اهلبیت امام علیه السلام در شام قسمت اول

عبیدالله بن زیاد، گروهی از جمله شمر و طارق بن مُحَفِّز را به همراه اسیران کربلا به شام فرستاد.[۲۶] طبق بعضی گزارش‌ها زحر بن قیس نیز با آنها بوده‌ است.[۲۷] مسیر دقیق حرکت اسیران از کوفه تا شام مشخص نیست؛ برخی بر این عقیده‌اند که با توجه به اماکن منسوب به امام حسین(ع)، می‌توان مسیر حرکت اسیران کربلا را مشخص ساخت؛ از جمله مقام رأس الحسین و امام زین العابدین در دمشق،‌[۲۸] مقام‌های حِمص،[۲۹] حماء،[۳۰] بعلبک،[۳۱] حَجَر[۳۲] و طُرح.[۳۳]

در دانشنامه امام حسین(ع) آمده است که میان کوفه و شام در آن روزگار، سه مسیر اصلی (راه بادیه، راه کناره فرات و راه کناره دجله) بود که هر یک از آنها راه‌های فرعی متعددی داشته‌اند.[۳۴] نویسندگان این دانشنامه معتقدند به دلیل نبود دلایل روشن و قطعی نمی‌توان در این باره اظهار نظر قطعی کرد؛ اما با بررسی نشانه‌ها و قرائن، به احتمال زیاد مسیر اسیران از کوفه به شام از راه بادیه بوده است.[۳۵]

طبق برخی گزارش‌ها همچون گزارش تاریخ طبری، شیخ مفید و تاریخ دمشق، ابتدا سر امام حسین(ع) و سرهای شهدا به شام فرستاده شد و پس از آن اسیران را اعزام کردند؛ اما برپایه گزارش‌های دیگر، سرهای شهدا همراه با اسیران به شام فرستاده شدند.[۳۶]

ورود اهل بیت به شام یکی از مصائب رنج‌آور حادثه عاشورا بود که به امر یزید بن معاویه به عبیدالله بن زیاد و در جریان اسارت اهل بیت امام حسین (علیه‌السّلام) و در راس آن‌ها حضرت امام سجاد (علیه‌السّلام) و حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) روی داد. عبیدالله بن زیاد پس از کسب تکلیف از یزید بن معاویه در خصوص اسرای کربلا، دستور اعزام آن‌ها را به سوی شام صادر کرد که در مسیر حرکت و در شام اتفاقاتی روی داده که در منابع تاریخی و مقاتل به آنها اشاره شده است.

در پی فرمان یزید بن معاویه که به واسطه نامه، از عبیدالله بن زیاد خواسته بود تا اسرا را به همراه سرهای شهدا به دمشق انتقال دهد،[۱] [۲]

عبیدالله دستور داد تا اسرای اهل بیت (علیهم‌السّلام) را آماده کرده، در حالی که غل و زنجیر بر گردن امام سجاد (علیه‌السّلام) انداخته بودند[۳] [۴] [۵] [۶]

و حرم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به مانند اسیران روم و دیلم سوار بر محمل‌های برهنه و بدون پوشش و سایبان کرده بودند از شهری به شهری و از منزلی به منزلی حرکت دادند و سپس راهی شام کردند.[۷] [۸]

(فرستادن اسرای اهل بیت (علیهم‌السّلام) با چنان وضع رقت باری، چنان قلب ابن عباس را جریحه دار ساخت که او را بر آن داشت تا طی نامه‌ای خطاب به یزید به او اعتراض کرده چنین بنویسد: «بدان که از عجیب‌ترین عجائب در روزگار تو این بود که دختران عبدالمطلب و کودکان خردسالش را مانند اسیر در شام بردی تا به مردم نشان دهی که بر ما چیره شده‌ای و بر ما حکم می‌رانی. به خدا سوگند اگر تو از زخم شمشیر من در امان باشی یقین بدان که روز و شب از دست زخم زبانم آسوده نخواهی بود... -[۹] )[۱۰]

با رسیدن کاروان اسرا به شام، دمشق غرق در شادی و سرور شد. ساکنان شهر به مانند اعیاد بر در و دیوار شهر پرده‌های دیبا آویخته بودند و به یکدیگر تبریک می‌گفتند و زنانشان دف می‌زدند و بر طبل می‌کوبیدند.[۱۱]

در توصیف چگونگی ورود اسرای اهل بیت (علیهم‌السّلام) به شام از یکی از اصحاب پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به نام سهل بن سعد ساعدی روایت شده که می‌گفت: «در راه بیت المقدس به شام رسیدم. در آن جا شهری دیدم پر از درخت با جویبارهای فراوان؛ در و دیوارش با پرده‌های دیبا آذین بسته شده بود و مردم گرم شادی و سرور بودند و زنان نوازنده را دیدم که دف و طبل به دست، می‌نوازند. با خود گفتم گویا اهل شام عیدی دارند که ما نمی‌دانیم. (در همین فکرها بودم که) به گروهی از مردم دمشق برخوردم که مشغول صحبت بودند، پس به آنان گفتم: «آیا شما عیدی دارید که ما نمی‌دانیم؟» گفتند: «پیرمرد؛ به نظر غریب می‌نمایی.» گفتم: «آری؛ من سهل ساعدی هستم که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دیده و احادیث او را می‌دانم.» گفتند: «ای سهل آیا در شگفت نیستی که چرا از آسمان خون نمی‌بارد و زمین اهلش را فرو نمی‌برد؟» گفتم: «مگر چه شده است؟» گفتند: «ای سهل، سر حسین (علیه‌السّلام) را از عراق به هدیه می‌آورند.» گفتم: «عجبا سر حسین (علیه‌السّلام) را می‌آورند و این مردم چنین شادمانی می‌کنند؟ از کدام دروازه وارد می‌شوند؟» گفتند: «از دروازه ساعات.» (برخی از منابع ورود اسراء به شام را از دروازه توماء دانسته‌اند. [۱۲]

) هنوز گفتگوهایمان به پایان نرسیده بود که دیدم بیرق‌ها یکی پس از دیگری از راه می‌رسند. پس مردی را دیدم که سری بر نیزه داشت که سیمایش بسیار شبیه سیمای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود و از پی آن دختری را دیدم که بر شتری برهنه و بی محمل سوار بود. خود را شتابان به او رساندم و گفتم: «دخترم شما کیستی؟» گفت: «سکینه دختر حسین (علیه‌السّلام)» گفتم: «آیا از من کاری ساخته است؟ من سهل بن سعد هستم که جدت را دیده سخن او را شنیده‌ام» گفت: «ای سهل اگر برای تو ممکن است بگو تا این سرها را از اطراف ما کنار ببرند تا مردم به تماشای این سرها مشغول شده کمتر به حرم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نگاه کنند.» سهل ساعدی می‌گوید: «من خود را به حامل آن سر شریف رساندم و گفتم: «آیا برای تو ممکن است که برای حاجتی که من به تو دارم چهل دینار زر سرخ (چهار صد دینار) بگیری و حاجت مرا بپذیری؟» گفت: «حاجتت چیست؟» گفتم: «این پول‌ها را بگیر و این سر را جلوتر و دور از این زنان ببر.» آن مرد پذیرفت و پول‌ها را گرفت و آن سر را از زنان اهل حرم دور کرد.» [۱۳] [۱۴]

ورود سرهای شهیدان به شام در روز اول صفر بوده است.[۴۰] در این روز اسیران را از دروازه «توما» یا «ساعات» وارد شهر کرده و بنا به نقل سهل بن سعد، شهر را به دستور یزید، آذین‌بندی بی‌نظیری کرده بودند.( فصارت بحیث لم تر عین مثلها)[۴۱]و پانصد هزار نفر از مردم در حالی که جامه نو پوشیده و دف، طبل، بوق و دهل می‌زدند به تماشای اسیران آمده بودند.[۴۲] براساس گزارش برخی منابع سه روز اسیران را بیرون شهر و پشت دروازه نگاه داشتند تا شهر را آذین ببندند.[۴۳]

پس از ورود اسیران به شهر، آنها را در ورودی مسجد جامع اموی، بر سکویی جای دادند.[۴۴] امروزه در این مسجد، در مقابل محراب و منبر اصلی مسجد، محلی از سنگ و با نرده‌های چوبی وجود دارد که معروف به محل استقرار اسیران کربلا است. [۴۵]

حضور اهل‌بیت امام حسین(ع) در شام را برخی منابع دو روز،[۴۶] و در ویرانه‌ای بی‌سقف، معروف به خرابه شام دانسته‌اند.[۴۷] شیخ مفید، محل استقرار اسیران را خانه‌ای نزدیک قصر یزید معرفی کرده است.[۴۸] قول مشهور[۴۹] درباره مدت اقامت اسیران در شام، سه روز دانسته شده است، اما هفت روز[۵۰] و یک ماه نیز نقل شده است.[۵۱] برخی از گزارش‌های تاریخی درباره اسیران کربلا در شام، عبارت است از:

نقل شده که پس از ورود اسرا به شام، یزید دستور داد تا آنان را در خانه‌ای که متصل به کاخ یزید بود، جای دادند. این خانه در شرف ویران شدن بود و اهل بیت (علیهم‌السّلام) می‌گفتند: «ما را در این خانه جای داد تا بر سر ما خراب شود و کشته شویم.» اسرای اهل بیت (علیهم‌السّلام) در این خانه که نه آن‌ها را از گرما حفظ می‌کرد و نه از سرما، به نقل از برخی از منابع چند روز و به نقل دیگر منابع یک ماه و نیم و به نقل برخی دیگر بیش از چهل روز به سر بردند.

در توصیف چگونگی ورود اسرای اهل بیت (علیهم‌السّلام) به شام از یکی از اصحاب پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به نام سهل بن سعد ساعدی روایت شده که می‌گفت: «در راه بیت المقدس به شام رسیدم. در آن‌جا شهری دیدم پر از درخت با جویبارهای فراوان؛ در و دیوارش با پرده‌های دیبا آذین بسته شده بود و مردم گرم شادی و سرور بودند و زنان نوازنده را دیدم که دف و طبل به دست، می‌نوازند. با خود گفتم گویا اهل شام عیدی دارند که ما نمی‌دانیم. (در همین فکرها بودم که) به گروهی از مردم دمشق برخوردم که مشغول صحبت بودند، پس به آنان گفتم: «آیا شما عیدی دارید که ما نمی‌دانیم؟» گفتند: «پیرمرد، به نظر غریب می‌نمایی.» گفتم: «آری؛ من سهل ساعدی هستم که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دیده و احادیث او را می‌دانم.» گفتند: «ای سهل آیا در شگفت نیستی که چرا از آسمان خون نمی‌بارد و زمین اهلش را فرو نمی‌برد؟» گفتم: «مگر چه شده است؟» گفتند: «ای سهل، سر حسین (علیه‌السّلام) را از عراق به هدیه می‌آورند.» گفتم: «عجبا سر حسین (علیه‌السّلام) را می‌آورند و این مردم چنین شادمانی می‌کنند؟ از کدام دروازه وارد می‌شوند؟» گفتند: «از دروازه ساعات.» (برخی از منابع ورود اسراء به شام را از دروازه توماء دانسته‌اند. [۱۴]

)
هنوز گفتگوهایمان به پایان نرسیده بود که دیدم بیرق‌ها یکی پس از دیگری از راه می‌رسند. پس مردی را دیدم که سری بر نیزه داشت که سیمایش بسیار شبیه سیمای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود و از پی آن دختری را دیدم که بر شتری برهنه و بی محمل سوار بود. خود را شتابان به او رساندم و گفتم: «دخترم شما کیستی؟» گفت: «سکینه دختر حسین (علیه‌السّلام)» گفتم: «آیا از من کاری ساخته است؟ من سهل بن سعد هستم که جدت را دیده سخن او را شنیده‌ام» گفت: «ای سهل اگر برای تو ممکن است بگو تا این سرها را از اطراف ما کنار ببرند تا مردم به تماشای این سرها مشغول شده کمتر به حرم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نگاه کنند.»

سهل ساعدی می‌گوید: «من خود را به حامل آن سر شریف رساندم و گفتم: «آیا برای تو ممکن است که برای حاجتی که من به تو دارم چهل دینار زر سرخ (چهار صد دینار) بگیری و حاجت مرا بپذیری؟» گفت: «حاجتت چیست؟» گفتم: «این پول‌ها را بگیر و این سر را جلوتر و دور از این زنان ببر.» آن مرد پذیرفت و پول‌ها را گرفت و آن سر را از زنان اهل حرم دور کرد.» [۱۵] [۱۶]


پس از ورود اسرا به دمشق، آنان را وارد مسجد جامع شهر کردند و در کنار پلکان مسجد - جایی که اسرا را برای دیدن مردم نگه می‌داشتند- نگه داشتند و منتظر ماندند تا یزید به آنان اجازه ورود به مجلس بدهد. در این هنگام پیرمردی به آنان نزدیک شد و گفت: «خدای را سپاس که شما را هلاک کرد و مردم را از ستم شما آسوده ساخت و امیرمؤمنان را بر شما چیره ساخت.»

امام سجاد (علیه‌السّلام) به آن مرد فرمود: «ای پیرمرد آیا قرآن خوانده‌ای؟» گفت: «بله خوانده‌ام» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «آیا این آیه قرآن را خوانده‌ای؟ «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی؛ بگو من هیچ پاداشی از شما برای رسالتم در خواست نمی‌کنم، جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم).»[۱۵]

پیرمرد گفت: «آری آن را خوانده‌ام.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «خویشان و نزدیکان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ماییم که خداوند دوستی ما را مزد رسالت خویش قرار داده است.»
حضرت (علیه‌السّلام) فرمود: «آیا آیه «و ءات ذوی القربی حقه؛ و حق نزدیکان را بپرداز.» [۱۶]

را در قرآن خوانده‌ای؟» پیرمرد گفت: «آری آن را نیز خوانده‌ام.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «ای پیرمرد خویشان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ماییم.»

بار دیگر امام (علیه‌السّلام) پرسید: «ای پیرمرد آیا این آیه از قرآن را خوانده‌ای؟ «واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه وللرسول ولذی القربی و الیتمی و المسکین وابن السبیل.... بدانید هر گونه غنیمتی که به دست آوردید، خمس آن برای خدا و برای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و برای ذی القربی و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه (از آن‌ها) است...» »[۱۷]

گفت: «این آیه را هم خوانده‌ام.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «بدان که منظور از ذوی القربی در این آیه ما هستیم.»

باز امام (علیه‌السّلام) پرسیدند: «آیا این آیه از قرآن را هم خوانده‌ای که «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا، خداوند فقط می‌خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت (علیهم‌السّلام) دور کند و کاملا شما را پاک سازد.» »[۱۸]

پیرمرد گفت: «این آیه را هم خوانده‌ام.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «منظور از اهل بیتی که خداوند آنان را از رجس و پلیدی پاک کرد ماییم.»

در این هنگام پیرمرد اندکی خاموش شد و در حالی که از گفته هایش پشیمان شده بود، سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: «پروردگارا من به پیشگاه تو از آن چه گفته‌ام و از دشمنی با آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) توبه می‌کنم و از دشمنان خاندان محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از انس و جن بیزاری می‌جویم.» [۱۹] [۲۰] [۲۱] [۲۲]

نقل شده که جاسوسان جریان این واقعه را به اطلاع یزید رساندند و او دستور قتل آن پیرمرد را صادر کرد.[۲۳]

· ورود اسرا به کاخ یزید: پس از ورود اسیران کربلا به شام، زَحر بن قَیس و یا شمر بن ذی‌الجوشن [۵۲] جزئیات واقعه کربلا را به یزید گزارش کرد.[۵۳] یزید پس از شنیدن گزارش، دستور داد کاخ را تزیین کرده، بزرگان شام را دعوت و اسیران را به قصر وارد کنند.[۵۴] گزارش‌ها حاکی از آن است که اسیران را در حالی وارد مجلس یزید کردند که با طناب به هم بسته بودند.[۵۵] در این هنگام فاطمه دختر امام حسین(ع) گفت: ای یزید! شایسته است دختران رسول خدا(ص) اسیر باشند؟ در این هنگام حاضران و اهل خانه یزید گریستند.[۵۶]

با ورود اسرا به شام یزید بار عام داد.[۲۴] [۲۵]

به دستور او شامیان مجلس بزرگی که در آن بسیاری از اشراف و اعیان و شخصیت‌های برجسته شام حضور داشتند ترتیب دادند، آن گاه یزید در این مجلس نشست و همه بزرگان شام را فرا خواند و پیرامون خود نشاند.[۲۶] [۲۷] [۲۸]

سپس دستور داد تا اسرا را وارد کنند. چون اسرا به در قصر رسیدند، محفر بن ثعلبه -که از سوی عبیدالله بن زیاد مامور انتقال اسرا از کوفه به شام بود-[۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲]

با صدای بلند گفت: «این محفر بن ثعلبه است که مردمان پست نابکار را نزد امیرالمؤمنین آورده است!! » امام سجاد (علیه‌السّلام) فرمود: «آن کس که مادر محفر زائیده پست تر و بد نهادتر است.» [۳۳] [۳۴]

نقل شده که امام سجاد (علیه‌السّلام) اولین نفر از اسرا بود که بر یزید بن معاویه وارد شد، عمال یزید در حالی که دستانش را به گردنش بسته بودند، ایشان را وارد قصر کردند. سپس سایر اسرا و زنان اهل بیت (علیهم‌السّلام) را در حالی که با ریسمان به هم بسته بودند، وارد مجلس کردند.[۳۵] [۳۶] [۳۷] [۳۸]

پس از ورود اهل بیت (علیهم‌السّلام) به مجلس یزید، امام (علیه‌السّلام) خطاب به او فرمود: «ای یزید تو را به خدا قسم چه گمان می‌بری اگر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ما را چنین به بند می‌دید.» [۳۹] [۴۰] [۴۱] [۴۲]

نقل شده که فاطمه -دختر امام حسین (علیه‌السّلام) - نیز فریاد زد: «ای یزید آیا دختران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) باید چنین به اسیری بروند؟»[۴۳] [۴۴] [۴۵] [۴۶] [۴۷] [۴۸]

پس یزید به ناچار فرمان داد ریسمان را از گردن آنان برداشتند.

ابن اعثم می‌نویسد: «سرهای شهدای کربلا را به همراه امام سجاد (علیه‌السّلام) و مخدرات اهل بیت نزد یزید بردند. آن لعین اشاره کرد سر امام حسین (علیه‌السّلام) رادر طشتی زرین نهادند. سپس از فرستادگان ابن زیاد سؤالاتی کرد و آن‌ها تفصیل واقعه را برای او بیان کردند». [۲۳]

خدمتگزاران یزید سر امام حسین (علیه‌السّلام) را در تشتی از طلا قرار دادند،[۴۹] [۵۰]

و رو به روی یزید نهادند یزید با دیدن سر گفت: «یفلقن هاما من رجال اعزه علینا و هم کانوا اعق و اظلما: سرهایی را شکافتیم از کسانی که عزیز بودند و آن‌ها آزار دهنده تر و ستمکارتر بودند.» [۵۱] [۵۲] [۵۳] [۵۴] [۵۵]

  • یزید در حضور اسیران، سر امام حسین(ع) را در ظرف طلا گذاشته[۵۷] و با چوب‌دستی به آن می‌زد.[۵۸] به گزارش ابن اثیر وقتی سکینه و فاطمه، دختران امام حسین(ع)، این موضوع را دیدند، چنان فریاد زدند که زنان یزید و دختران معاویة بن ابوسفیان به گریه افتادند.[۵۹] بنابر روایتی از امام رضا(ع) که شیخ صدوق نقل کرده، یزید سر امام حسین(ع) را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد. سپس با یارانش سرگرم غذا خوردن شد و پس از آن، میز بازی شطرنج را روی آن تشت گذاشت و با یارانش به بازی شطرنج مشغول شد. گفته‌اند او هنگامی که در بازی می‌برد، جام آب جو را گرفته می‌نوشید و ته‌مانده آن را در کنار تشت که سر بریده امام در آن بود، بر زمین می‌ریخت.[۶۰] سکینه(س) در باره یزید گفته است: به خدا سوگند! هرگز کسی را سخت دل‌تر، کافرتر و جفاکارتر از یزید ندیدم که به سر پدرم در مجلسی که برپا کرده بود می‌نگریست و شعر می‌خواند.[۶۱]

یحیی بن حکم برادر مروان بن حکم که نزد یزید نشسته بود گفت: «لهام بجنب الطف ادنی قرابه من ابن زیاد العبد ذی النسب الوغل امیه(برخی از منابع به جای نام "امیه"، نام "سمیه" را عنوان کرده‌اند.[۵۶] )[۵۷] [۵۸]

امسی نسلها عدد الحصی و بنت رسول الله لیست بذی نسل به درستی که سرهایی که در کنار طف (از بدن جدا شدند) در خویشاوندی از پسر زیاد - بنده‌ای که دارای نژاد پستی است- به ما نزدیکتر بودند. امیه، دودمانش به شماره ریگ‌ها است، اما از دختر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نسلی باقی نمانده است.»

یزید بر سینه یحیی کوبید و گفت: «خاموش باش (در چنین وقتی بر کمی فرزندان فاطمه دریغ و افسوس می‌خوری؟)»[۵۹] [۶۰] [۶۱] [۶۲]

سپس یزید رو به اهل مجلس کرد و گفت: «می‌دانید از چه روی این حادثه ( شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) ) برای صاحب این سر اتفاق افتاد؟ این سر بر من فخر می‌فروشد و می‌گوید: «پدرم بهتر از پدر یزید و مادرم بهتر از مادر او و جدم بهتر از جد یزید است و خودم بهتر از یزیدم و همین امر او را به کشتن داده است؛ اما این که می‌گوید پدرم بهتر از پدر یزید است، پدرم با پدرش احتجاج کرد و خداوند به نفع پدر من و زیان پدر او حکم داد؛ اما این که مادرش بهتر از مادرم است، به خدا سوگند راست می‌گوید فاطمه (سلام‌الله‌علیها) دختر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از مادر من بهتر است؛ اما سخن او که جدش بهتر از جد یزید است، هیچ کس نیست که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد و بگوید که او از محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بهتر است؛ اما این که می‌گوید او خود بهتر از من است، شاید این آیه قرآن را نخوانده است که: «قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شیء قدیر؛ بگو: بارالها مالک حکومت‌ها تویی به هر کس بخواهی حکومت می‌بخشی و از هر کس بخواهی حکومت را می‌گیری هر کس را بخواهی عزت می‌دهی و هر که را بخواهی خوار می‌کنی تمام خوبی‌ها به دست توست تو بر هر چیزی قادری.» »[۶۳] -[۶۴] [۶۵] [۶۶] [۶۷]

سپس رو به امام سجاد (علیه‌السّلام) کرد و گفت: «ای پسر حسین (علیه‌السّلام) پدرت رابطه خویشاوندی خود را نادیده گرفت و توجهی به مقام و منزلت من نکرد و در سلطنت با من به نزاع برخاست، پس خدا با او چنان کرد که دیدی.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «ما اصاب من مصیبة فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر؛ هیچ مصیبتی (ناخواسته) نه در زمین و نه در وجود شما روی نمی‌دهد، مگر این که همه ی آن‌ها قبل از آن که زمین را بیآفرینیم در لوح محفوظ ثبت است و این امر برای خدا آسان است.» [۶۸]

یزید به پسرش خالد گفت: «پاسخش را بده» خالد نمی‌دانست چه بگوید، پس یزید گفت: «و ما اصابتکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر؛ هر مصیبتی که به شما می‌رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده‌اید و بسیاری را نیز خداوند عفو می‌کند»[۶۹] -[۷۰] [۷۱] [۷۲] [۷۳] [۷۴]

در این هنگام مردی شامی از جای برخاست و گفت: «بگذارید او را بکشم، حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) امام (علیه‌السّلام) را در آغوش گرفت تا مانع از انجام احتمالی این عمل شود.» [۷۵]

امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س)، در شام نیز به خطبه‌خوانی پرداختند. محتوای این خطبه‌ها، سرزنش یزید درباره ستم بر اهل بیت امام حسین(ع) و گرداندن آنها در شهرها،[۶۹] و همچنین بیان فضائل اهل بیت پیامبر(ع) و علی(ع) گزارش شده است.[۷۰] این سخنان، به خطبه امام سجاد(ع) و خطبه حضرت زینب در شام معروف است.[۷۱]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۳ | 11:55 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اهلبیت امام علیه السلام در شام قسمت آخر

پس از جسارت یزید نسبت به سر مقدس سیدالشهداء (علیه‌السّلام) و امتثال او به ابیات ابن زبعری، زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) به پا خاست و فرمود: «الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی رسوله و آله اجمعین صدق الله کذلک یقول: «ثم کان عاقبة الذین اساءوا السوای ان کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزءون».... ایشان پس از حمد و ثنای الهی و فرستادن درود و تحیت بر محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و آلش، فرمودند: خدای بزرگ به راستی می‌فرماید: «ثم کان عقبة الذین اساءوا السوای ان کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزءون؛ سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند.» [۱۰۷]

«ای یزید آیا گمان برده‌ای که با بستن راه‌های زمینی و تار کردن افق‌های آسمان بر ما و چونان اسیران ما را از این سو به آن سو کشاندن، ما در نزد خداوند خوار گشته‌ایم و تو عزیز؟ آیا گمان می‌بری با این کار بر قدر و منزلت تو در نزد خداوند افزوده می‌شود؟ آیا این که دنیا را به کام و کارها را سامان یافته می‌بینی چنین بر خود می‌بالی و با خودپسندی تمام شادی می‌کنی؟ اگر امروز ملک و اقتدار ما به تو داده شده است، اندکی درنگ کن و این سخن خدای را به یاد آور که می‌فرماید: «ولا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین، آن‌ها که کافر شدند (و راه طغیان پیش گرفتند) تصور نکنند اگر به آن‌ها مهلت می‌دهیم به سودشان است ما به آن‌ها مهلت می‌دهیم، فقط برای این که بر گناهان خود بیفزایند و برای آن‌ها عذاب خوار کننده‌ای (آماده شده) است.» [۱۰۸]

‌ای پسر آزاد شده؛ آیا این عدالت است که زنان و دختران و کنیزان تو در پس پرده عزت بنشینند و دختران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را چونان اسیران در کوچه و بازار بگردانی؟ و آنان را با سر برهنه و چهره باز از این شهر به آن شهر ببری تا مردم در آبشخورها و منزلگاه‌ها به تماشایشان بنشینند و دور و نزدیک و شریف و پست دیده بر چهره هایشان اندازند و مردی که سرپرستی یا حمایت شان کند نداشته باشند. آن کس که سینه اش از بغض ما -اهل بیت (علیهم‌السّلام) - آکنده است چرا باید در دشمنی با ما کوتاهی کند؟ آن گاه بی هیچ احساس گناهی و بی آنکه گناهت را بزرگ بشماری با چوبدستی بر لب و دندان ابا عبدالله (علیه‌السّلام) می‌زنی و می‌گویی: «ای کاش بزرگانم در بدر حاضر بودند؟» چرا نباید این را بگویی و پدرانت را فرا نخوانی که با ریختن خون اهل بیت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ستارگان زمین از آل ابوطالب انتقام گرفتی و زخم هایت التیام یافت. بدان که به زودی به آنان خواهی پیوست و آرزو خواهی کرد که‌ای کاش شل و لال بودی و نمی‌گفتی که «شادی می‌کردند و از شادمانی هلهله سر می‌دادند» خداوندا! حق ما را بستان و انتقام ما را از کسانی که بر ما ستم کردند بگیر. ‌ای یزید تو با این خون‌هایی که از فرزندان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ریخته‌ای و حرمتی را که از آنان شکسته‌ای نزد آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حاضر خواهی شد و این سخن خدای تبارک و تعالی است که می‌فرماید: «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون؛ (ای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند مردگانند، بلکه آنان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.» [۱۰۹]

اما آن کس که تو را چنین بر گرده مسلمانان سوار کرد و زمام امور آنان را به دست تو سپرد در آن روز که خداوند حاکم و دادخواه محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) باشد و دست و پای تو گواه جنایت تو در آن محکمه باشد خواهد دانست کدام یک از شما بدبخت تر و بی پناه تر هستید.

‌ای یزید، ‌ای دشمن خدا و‌ای پسر دشمن خدا؛ سوگند به خدا تو در دیده من ارزش آن را نداری که سرزنشت کنم و کوچکتر از آن هستی که تحقیرت نمایم؛ اما چه کنم که دیده‌ها اشک بار و سینه‌ها سوزان است و این کار نه ما را بس است و نه بی نیازمان می‌کند. پس از آن که حسین (علیه‌السّلام) کشته شد و حزب شیطان ما را از کوفه به بارگاه بی خردان آورد تا به خاطر شکستن حرمت خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، پاداش خود را از بیت المال مسلمانان بگیرد، پس از آن که دست این دژخیمان به خون ما رنگین و دهانشان از پاره گوشت‌های ما آکنده شده است، پس از آن که گرگ‌های درنده بر کنار آن بدن‌های پاک جولان می‌دهند توبیخ و سرزنش تو چه دردی را دوا می‌کند؟ اگر ما را غنیمت انگاشته‌ای بدان در آن روزی که به کیفر کردار خود می‌رسی ما را از دست رفته خواهی یافت و در آن هنگام که جز آن چه از پیش فرستاده‌ای نیابی خویش را زیانکار خواهی دید؛ تو از پسر مرجانه کمک بخواهی و او از تو و در کنار میزان تو و پیروان تو به روی یکدیگر عوعو کنید و خواهی دید بدترین توشه‌ای که معاویه با تو همراه کرده است این بود که فرزندان محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را کشته‌ای. به خدا سوگند من جز از خدا نترسیده‌ام و جز نزد او شکایت نمی‌برم هر مکری خواهی بیندیش و هر چه از دستت بر می‌آید انجام بده و هر چه می‌توانی دشمنی کن به خدا ننگ این رفتاری که با ما کرده‌ای پاک نخواهد شد خدای را سپاس که سرانجام سروران جوانان بهشت را به سعادت و مغفرت ختم کرد و بهشت را بر ایشان واجب ساخت از خدا می‌خواهم که بر درجات آنان بیفزاید و آنان را از بسیاری فضلش بهره مند گرداند که او ولی و تواناست.» [۱۱۰] [۱۱۱] [۱۱۲] [۱۱۳]

پس از این خطبه، یزید چنان در جواب ایشان عاجز و مستاصل گردید که چاره‌ای ندید جز این که بر این گفته از شاعر تمثل جوید که می‌گفت: «یا صیحة تحمد من صوائح ما اهون الموت علی النوائح: چه صیحه خوبی میان صیحه هاست! و چه زود، مرگ، بر نوحه گران، آسان می‌شود.» [۱۱۴] [۱۱۵] [۱۱۶] [۱۱۷]

نقل شده که در یکی از مجالسی که یزید در حضور اسرای اهل بیت (علیهم‌السّلام) و سرهای مقدس شهدا، تشکیل داده بود به دستور او، ماموران خطیبی را در مجلس حاضر کردند تا به بدگویی از امام حسین (علیه‌السّلام) و پدر بزرگوارش بپردازد. خطیب بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی از امام علی (علیه‌السّلام) و امام حسین (علیه‌السّلام) به بدی یاد کرد و تا می‌توانست در مدح و ستایش از معاویه و یزید مبالغه کرد. در این هنگام علی بن الحسین (علیه‌السّلام) برخاست و با صدای بلند خطاب به آن مرد گفت: «وای بر تو‌ای سخنگو؛ خشنودی آفریدگان را با خشم آفریدگار معامله کردی و آتش جهنم را بر خود خریدی.» [۱۳۰] [۱۳۱] [۱۳۲]

آن گاه فرمود: «ای یزید اجازه بده تا بر این چوب‌ها بالا بروم و سخنانی بر زبان آورم که هم خشنودی خداوند در آن باشد و هم کسانی که در این جا نشسته‌اند، پاداش و ثواب ببرند.»

یزید نپذیرفت. ولی مردم گفتند: «ای امیر مؤمنان اجازه بده تا بالای منبر برود، شاید چیزی از او بشنویم.» یزید نپذیرفت اما سرانجام با اصرار زیاد مردم اجازه داد تا امام (علیه‌السّلام) به ایراد سخن بپردازد. پس حضرت (علیه‌السّلام) بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «ایها الناس اعطینا ستا و فضلنا بسبع اعطینا العلم، الحلم، السماحه، الفصاحه، الشجاعه و المحبة فی قلوب المؤمنین.....»

«ای مردم شش چیز به ما عطا شده است و به هفت چیز بر دیگران فضیلت یافته‌ایم. دانش، بردباری، بخشندگی، فصاحت، شجاعت و محبت در دل‌های مؤمنان، شش فضیلتی است که به ما عطا شده است؛ و اما هفت چیز که خداوند ما را بدان بر دیگر مخلوقات جهان برتری داد از این قرار است: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) -محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم - از ماست. صدیق و راستگوی این امت (علی (علیه‌السّلام)) از ماست. جعفر طیار از ماست. (حمزه) شیر خدا و رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از ماست. سرور زنان عالم، بتول (سلام‌الله‌علیها)، از ماست. دو سبط این امت و دو سرور جوانان بهشت، از ما هستند. پس هر کس مرا می‌شناسد که می‌شناسد و برای کسانی که مرا نمی‌شناسند حسب و نسب خویش را باز می‌گویم: منم فرزند مکه و منی، منم فرزند زمزم و صفا، منم فرزند آن که حجرالاسود را با ردای خود حمل کرد (و آن را در جایش قرار داد)، منم فرزند بهترین کسی که پیراهن و ردا پوشید. منم فرزند بهترین کسی که نعلین و کفش به پا کرد. منم فرزند بهترین کسی که طواف و سعی به جای آورد. منم فرزند بهترین کسی که حج گزارد و لبیک گفت. منم فرزند کسی که با براق به آسمان برده شد. منم فرزند کسی که از مسجدالحرام به مسجد الاقصی برده شد. منم فرزند کسی که جبرئیل او را به سدرة المنتهی رساند. منم فرزند کسی که نزدیک و نزدیکتر شد تا به قاب قوسین یا نزدیکتر رسید. منم فرزند کسی که با فرشتگان آسمان نماز گزارد. منم فرزند کسی که خدای بزرگ بر او وحی کرد. منم فرزند محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، منم فرزند علی مرتضی (علیه‌السّلام)، منم فرزند کسی که با مشرکان جنگید تا آن که لا اله الا الله را بر زبان جاری ساختند. منم فرزند کسی که روبروی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با دو شمشیر ضربت زد و با دو نیزه جنگید و دو بار هجرت کرد و دو بار بیعت نمود و به دو قبله نماز گزارد، در بدر و حنین جنگید و به اندازه چشم بر هم زدنی به خداوند کفر نورزید. منم فرزند شایسته‌ترین مؤمنان، وارث پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، در هم کوبنده ی ملحدان، فرمانروای مسلمانان، نور مجاهدان، زینت عبادتگران، امیر گریه کنندگان، شکیباترین شکیبایان و برترین شب زنده داران آل یاسین و خاندان رسول رب العالمین. منم فرزند تایید شده توسط جبرئیل و یاری شده توسط میکائیل . منم فرزند حمایت کننده از حریم مسلمانان و کسی که با پیمان شکنان و ستمگران و خوارج پیکار کرد و با دشمنان ناصبی اش جنگید؛ و پر افتخارترین فرد قریش و نخستین کس از مؤمنان که خدا را لبیک گفت. پیشگام‌ترین پیشگامان، در هم کوبنده ی تجاوزگران، بنیان کن مشرکان و تیری از تیرهای خدا بر ضد منافقان، زبان حکمت عابدان، یاور دین خدا، ولی امر خدا، باغ حکمت خدا و ظرف علم خدا، جوانمرد و بخشنده؛ بزرگوار و پاکیزه‌ای از سرزمین بطحا، راضی به حکم خدا و مورد رضای پروردگار. پیش آهنگ، رادمرد، شکیبا و بسیار روزه دار، پاکیزه و استوار، دلاور و پربخشش. برکننده ریشه ستمگران؛ پراکنده ساز احزاب . از همه مهربانتر، بخشنده تر و زبان آورتر، مصمم و سرسخت تر. شیر ژیان، ابر پرباران که هر گاه در میدان جنگ شرکت می‌کرد دشمنان را درهم می‌شکست و آنان را چونان آسیاب خرد می‌کرد و چون تند باد، دشمنان را به سان خار و خاشاک پراکنده می‌ساخت. شیر حجاز، صاحب اعجاز، سپهسالار عراق، امام (علیه‌السّلام) به نص و استحقاق، مکی، مدنی، ابطحی، تهامی، خیفی، عقبی، بدری، احدی، شجری، مهاجری، سرور مردم عرب و شیر میدان کارزار؛ وارث مشعر و منی؛ پدر دو سبط - حسن (علیه‌السّلام) و حسین (علیه‌السّلام) - مظهر عجایب، پراکنده ساز سپاه‌های زبده؛ برق جهنده، نور شتابنده؛ شیر پیروز خدا، خواسته ی هر جوینده و بر هر پیروزی پیروز. این جد من علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) است.

منم فرزند فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها)، منم فرزند سرور زنان، منم فرزند پاکیزه بتول (سلام‌الله‌علیها)، منم فرزند پاره تن رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم).» گوید: او پیوسته «منم منم» گفت و خود را معرفی می‌کرد. تا آن که صدای گریه و زاری مردم بلند شد و یزید از بیم برخاستن فتنه، به مؤذن دستور داد که برخیزد و اذان بگوید. پس سخن امام (علیه‌السّلام) قطع شد و حضرت (علیه‌السّلام) خاموش گشت.[۱۳۳] [۱۳۴] [۱۳۵] [۱۳۶]

چون مؤذن گفت: «الله اکبر» علی بن الحسین (علیه‌السّلام) گفت: «بزرگی را بزرگ شمردی که هیچ کس را با او قیاس نتوان کرد و با حواس درک نگردد. هیچ چیز از خداوند بزرگتر نیست.» مؤذن گفت: «اشهد ان لا اله الا الله» علی بن الحسین (علیه‌السّلام) گفت: «مویم و پوستم و گوشتم و خونم و مغزم و استخوانم به آن گواهی می‌دهد.» هنگامی که گفت: «اشهد ان محمدا رسول الله» علی بن الحسین (علیه‌السّلام) از بالای منبر رو به یزید کرد و گفت: «ای یزید آیا این جد توست یا جد من؟ اگر بگویی که جد توست، دروغ گفته‌ای و اگر بگویی که جد من است، پس چرا خاندانش را کشتی؟» راوی می‌گوید: چون مؤذن از اذان و اقامه فراغت یافت، یزید پیش رفت و نماز ظهر را به جای آورد.[۱۳۷] [۱۳۸]

نقل شده که پس از سخنرانی امام سجاد (علیه‌السّلام) در دربار یزید، یکی از عالمان بزرگ یهود که در مجلس حاضر بود از یزید پرسید: «ای امیرالمؤمنین این جوان کیست؟» یزید به او گفت: «صاحب این سر پدر اوست.» گفت: «صاحب سر کیست؟» گفت: «حسین بن علی بن ابیطالب (علیه‌السّلام) » گفت: «مادرش کیست؟» گفت: «فاطمه (سلام‌الله‌علیها) دختر محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم).» آن مرد گفت: «سبحان الله؛ این پسر دختر پیامبرتان است که او را کشته‌اید؛ رفتار شما پس از او با فرزندانش چه بد است به خدا قسم اگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ما موسی بن عمران فرزندی از خود در میان ما به یادگار می‌گذاشت گمان دارم که پس از خداوند او را می‌پرستیدیم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شما دیروز از میان شما رفت و شما امروز به فرزندش حمله بردید و او را کشتید؛ شما چه بد امتی هستید.» [۱۳۹] [۱۴۰]

نقل شده که یزید دستور مجازات او را صادر کرد. در این هنگام آن مرد یهودی برخاست و با صدای بلند فریاد زد: «هر چه می‌خواهید درباره من انجام دهید می‌خواهید بکشید و اگر می‌خواهید مرا زنده بگذارید من در کتاب تورات چنین خوانده‌ام که هر کس ذریه پیامبری را بکشد مورد لعن ابدی خواهد بود و هر گاه بمیرد خداوند او را به آتش جهنم خواهد سوزاند.» [۱۴۱] [۱۴۲] [۱۴۳]

وقتی مردم اسرای کربلا را شناختند و به عظمت مقام آنان پی بردند، از کردار یزید بدشان آمد و او را لعن کردند و دشنام دادند و روی به اهل بیت آوردند. چون یزید چنین دید خواست خود را از خون حسین برکنار دارد لذا قتل امام را به گردن ابن زیاد گذاشت و او را بر این کردار لعن کرد.

[۲۴]

در پی سخنرانی‌ها و افشاگری‌های اهل بیت (علیهم‌السّلام)، نشانه‌های شکست در یزید و برنامه هایش روز به روز آشکارتر می‌گردید. با روشن شدن حقایق، اعتراض به عمل زشت یزید در به شهادت رساندن اباعبدالله الحسین (علیه‌السّلام) در سرتاسر دمشق بالا گرفت و حتی دامنه این اعتراضات به دربار و خاندان یزید نیز کشیده شد. به گونه‌ای که نقل شده روزی یزید فرمان داد تا سر مقدس سید و سالار شهیدان را بر در قصرش آویزان کنند.

[۱۴۴]

هند دختر عبدالله بن عامر بن کریز -همسر یزید- بیرون آمد و در حالی که سرش را برهنه کرده بود پرده را به کنار زد و سپس به یزید پرخاش کرد و گفت: «آیا سر پسر فاطمه (سلام‌الله‌علیها) بر در خانه من آویزان است؟» یزید او را پوشاند و گفت: «بله؛ برای او شیون کن و بر پسر دختر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و قریش گریه کن ابن زیاد شتاب کرد و او را کشت خدا او را بکشد.» [۱۴۵] [۱۴۶] [۱۴۷]

یزید دستور داد تا اسرای اهل بیت (علیهم‌السّلام) را به خانه اش ببرند. پس از ورود اهل بیت (علیهم‌السّلام) به کاخ، آنان مورد استقبال گرم زنان خاندان بنی امیه قرار گرفتند و گریه و ضجه از هر سو برخاست[۱۴۸] [۱۴۹] [۱۵۰] [۱۵۱] و تا سه روز در کاخ یزید، مجلس عزای حسینی به پا شد.[۱۵۲] [۱۵۳] [۱۵۴] [۱۵۵]

کار به جایی کشیده شد که یزید نیز از روی ریا و به ناچار در برابر مردم برای شهادت امام (علیه‌السّلام) گریه می‌کرد و مردم نیز هم صدا با او می‌گریستند.[۱۵۶]

بیم از فتنه و شورش، یزید را وادار کرده بود تا رفتار خود با اسیران را تغییر دهد. به دستور یزید، اسرا را به حمام بردند و برای شان سایه بان قرار دادند. سپس یزید به خوراک و پوشاکشان رسیدگی کرد و برای آنان هدایایی را در نظر گرفت.[۱۵۷] [۱۵۸] [۱۵۹]

حتی نقل شده یزید تا زمانی که اسرا در شام به سر می‌بردند بدون حضور امام سجاد (علیه‌السّلام) بر سر سفره ی غذا نمی‌نشست.[۱۶۰] [۱۶۱] [۱۶۲] [۱۶۳]

یزید گاه اسرای اهل بیت (علیهم‌السّلام) را به کاخ خود فرا می‌خواند و به آنان ملاطفت می‌نمود. روایت شده در یکی از این مجالس که امام سجاد (علیه‌السّلام) به همراه کودکان اهل بیت (علیهم‌السّلام) در کاخ یزید حضور یافته بودند یزید در حالی که به پسرش خالد اشاره می‌کرد خطاب به یکی از این کودکان به نام عمرو بن حسن (علیه‌السّلام) (برخی از منابع او را عمر بن حسین معرفی کرده‌اند.[۱۶۴] )[۱۶۵] [۱۶۶] [۱۶۷]

گفت: «با این جوان کشتی می‌گیری؟»(در برخی از منابع آمده «با این جوان جنگ می‌کنی؟»[۱۶۸] )[۱۶۹] [۱۷۰]

عمرو بن حسن (علیه‌السّلام) گفت: «نه، اما شمشیری (کاردی) به من بده و شمشیری (کاردی) نیز به او بده تا با هم بجنگیم.» یزید نپذیرفت و گفت: شنشنة اعرفها من اخزم هل تلد الحیه الا حیه «این روش را از اخزم می‌شناسم آیا از مار، جز مار متولد می‌شود.» (ضرب المثلی است عربی و به معنای آن است که هر کس خوی پدر می‌گیرد.)[۱۷۱] [۱۷۲] [۱۷۳] [۱۷۴]

یزید که در پی یافتن راهی برای گریز از حادثه‌ای بود که ارکان حکومتش را به لرزه در آورده بود درباره اسرا از اهل شام نظر خواست و گفت: «درباره ی اینان چه نظری دارید؟» یکی از شامیان گفت: «آنان را بکش» یزید ساکت شد و چیزی نگفت. نعمان بن بشیر گفت: «ببین اگر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن‌ها را در این حالت می‌دید چه می‌کرد تو نیز همان را انجام بده.» [۱۷۵] [۱۷۶] [۱۷۷]

رسرانجام یزید تصمیم گرفت اسرا را به مدینه بازگرداند. پس نعمان بن بشیر را به حضور طلبید و از او خواست تا آماده حرکت شود و زنان اهل بیت (علیهم‌السّلام) را به مدینه ببرد.

قبل از حرکت، یزید امام سجاد (علیه‌السّلام) را پیش خواند و در خلوت به ایشان عرض کرد:
«خدا پسر مرجانه را لعنت کند، بدان به خدا قسم اگر من با پدرت برخورد کرده بودم هر آن چه که او از من طلب می‌کرد به او می‌دادم و به هر شکلی مانع از قتل او می‌شدم؛ ولی خدا چنین مقدر کرده بود که دیدی. پس هر گاه به مدینه رسیدی از آن جا برای من نامه بنویس و هر حاجتی که داشتی به من گوشزد کن که من حتما آن را برآورده خواهم کرد.» آن گاه لباس‌های او و خاندانش (که در کربلا به غارت برده بودند، یا لباس هائی که خود برای ایشان آماده کرده بود) پیش آنان نهاد و آنان را رهسپار مدینه کرد.[۱۷۸] [۱۷۹] [۱۸۰] [۱۸۱][۱۸۲]

یزید به همراه نعمان بن بشیر، افرادی را فرستاد و به آنان دستور داد تا شب‌ها حرکت کنند و به آنان تاکید کرد که «همیشه کاروان اهل بیت (علیهم‌السّلام) را مقدم داشته خود در پشت سر آنان حرکت کنند به گونه‌ای که چشمانشان به زنان اهل بیت (علیهم‌السّلام) نیفتد.» یزید هم چنین به نعمان بن بشیر و همراهانش دستور داد «هر جا که کاروان اهل بیت (علیهم‌السّلام) فرود آمدند آنان از ایشان دور شوند و خود و همراهانش مانند نگهبانانی در اطراف آنان پراکنده شوند، و جای خود را چنان قرار دهند که اگر یکی از آنان خواست وضو بگیرد یا قضای حاجت کند از آنان شرم نکند.» [۱۸۳] [۱۸۴] [۱۸۵] [۱۸۶]

فرستادگان یزید به همراه نعمان بن بشیر حرکت کردند و چنان چه یزید سفارش کرده بود با آنان مدارا کرده و مراعاتشان را نمودند تا اینکه به مدینه رسیدند.[۱۸۷] [۱۸۸] [۱۸۹] [۱۹۰]

روایت شده که یزید در یکی از جلسات به امام (علیه‌السّلام) وعده داده بود که سه خواسته امام (علیه‌السّلام) را برآورده سازد.[۱۹۱] [۱۹۲]

از این رو وقتی یزید تصمیم گرفت اهل بیت (علیهم‌السّلام) پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به مدینه باز گرداند بنابر وعده‌ای که یزید به حضرت (علیه‌السّلام) داده بود که تا سه خواسته ایشان را برآورده سازد، امام (علیه‌السّلام) از یزید خواست تا اولا سر امام (علیه‌السّلام) را به ایشان بازگرداند. ثانیا آن چه را که از اهل بیت (علیهم‌السّلام) گرفته شده است به آنان باز گرداند و ثالثا این که اگر آهنگ کشتن حضرت (علیه‌السّلام) را دارد کسی را با این زنان همراه کند تا آن‌ها را به حرم جدشان باز گرداند. یزید به امام (علیه‌السّلام) گفت: «اما چهره پدرت را نخواهی دید و از کشتن تو چشم پوشیدم و زنان را جز تو کسی به مدینه باز نمی‌گرداند. اما اموالی که از شما گرفته شده است من چندین برابر قیمتش را به شما می‌پردازم.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «ما را به مال تو نیازی نیست آن چه از ما گرفته‌اند به ما باز گردانند.» [۱۹۳] [۱۹۴] [۱۹۵]

سپس یزید نعمان بن بشیر یکی از صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را خواست و به او دستور داد که اهل بیت را آماده سفر به سوی مدینه کند. با دستور یزید اسیران خاندان امام حسین (علیه‌السّلام) را به وطنشان، مدینه الرسول برگرداندند.[۲۵]

ابن ابی الدنیا اینگونه نقل می‌کند: هنگامی که یزید با چوب‌دستی بر دندان‌های پیشینِ حسین (ع) زد و این شعر حصین بن حمام مری را خواند: شکیب ورزیدیم و شکیبایی، خوی ماست و شمشیرهایمان، سر و مچ دست را می‌بُرند. سرِ کسانی را می‌شکافیم که محبوب ما هستند؛ ولی آنان، نافرمان‌ترین و ستمکارترین بودند. مجاهد می‌گوید: به خدا سوگند، هیچ کس میان مردم نماند، جز آنکه یزید را دشنام داد و سرزنش کرد و رهایش نمود[۱].[۲]

در کتاب تاریخ الطبری به نقل از فاطمه دختر علی (ع) آمده است که: یزید بن معاویه گفت: ای نعمان بن بشیر! آنچه را نیاز دارند، برایشان فراهم کن و مردی امین و شایسته را از شامیان، همراه با سواران و یاورانی برگُزین تا با آنان باشد و ایشان را به مدینه برساند[۱۲].

در کتاب الأخبار الطّوال نقل است که: یزید فرمان داد تا آنان را به بهترین شکل، آماده کنند و به علی بن الحسین (زین العابدین)(ع) گفت: همراه زنان خاندانت برو تا آنان را به وطنشان برسانی. او مردی را با سی سوار، همراه آنان روانه کرد تا پیشاپیش آنان برود و با فاصله از ایشان، فرود آید تا آنان را به مدینه برساند[۱۳].[۱۴]

در کتاب الملهوف نقل است که: هنگامی که زنان و خاندان امام حسین (ع) از شام باز گشتند و به عراق رسیدند. به راه نمایشان گفتند: «ما را از راه کربلا ببر». آنان به قتلگاه شهدا رسیدند و جابر بن عبداللّه انصاری - که خدا رحمتش کند - و گروهی از بنی هاشم و مردانی از خاندان پیامبر (ص) را دیدند که برای زیارت قبر حسین (ع) آمده بودند. پس در یک زمان، در آنجا گرد آمدند و با گریه و اندوه و بر سر و صورت زنان، به هم رسیدند و مجلس‌های عزایی بر پا داشتند که جگر را آتش می‌زد. زنان حاضر در آنجا هم گِرد آمدند و چندین روز، همین‌گونه ماندند[۱۵].[۱۶]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۳ | 11:49 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

منازل کوفه تا شام که اهلبیت از آنها گذشتند به این ترتیب بود.
1-تکریت 2-موصل 3-حران 4-دعوات 5-قنسرین 6-سیبور 7-حمص 8-بعلبک 9-قصر بنی مقاتل 10-حماه 11-حلب 12-نصیبین 13-عسقلان 14-دیر قسیس 15-دیر راهب ،

اهل بیت در قصر بنی مقاتل
هوا بسیار سوزان بود آب مشکها تمام گردید رهروان ناگزیر به سوی منزلگاه قصر بنی مقاتل رفتند دشمنان برای خود خیمه ای برپا کردند ولی اهلبیت علیه السلام را در بیابان نگه داشتند از یک طرف بی آبی و تشنگی و از طرف دیگر بیابان سوزان در برابر تابش آفتاب ،
نوشته اند:
حضرت زینب سلام الله علیها در حالی که امام سجاد علیه السلام را پرستاری می کرد در این حال با هم کنار سایه شتری آمدند نزدیک بود که امام سجاد علیه السلام از شدت تشنگی جان بدهد.
حضرت زینب علیه السلام بادبزنی در دست داشت و به آن حضرت باد می زد و می فرمود:
یَعِزُّ عَلَیَّ اَن اَراکَ بِهذَا الحال یَاینَ اَخِی
ای برادرزاده بر من دشوار است که تو را در این حال بنگرم ،

در منزلگاه قصر بنی مقاتل حضرت سکینه بر اثر تشنگی و گرما در فکر بود تا سایه ای پیدا کند درختی را دید و تنها به سوی آن رفت و در سایه آن خاک زمین را جمع کرد و بالش از خاک برای خودترتیب
داد و همانجا اندکی خوابید در همین هنگام دشمنان کاروان را حرکت دادند ولی سکینه را در بیابان بجا گذاشتند.
فاطمه بنت الحسین علیه السلام که هم محمل سکینه بود هنگام سوار شدن دید خواهرش نیست فریاد زد ای ساربان خواهرم که همراه محمل من بود نیست ساربان توجه نکرد
فاطمه سلام الله علیها فرمود: سوگند به خدا تا خواهرم را نیاوری سوار نمی شوم.
ساربان گفت: او کجاست؟
فاطمه سلام الله علیها فرمود: نمی دانم ساربان فریاد زد: آهای سکینه زود بیا و با بانوان سوار بر شتر بشو, خبری از او نشد و کاروان حرکت کرد سرانجام بر اثر تابش شدید آفتاب سکینه بیدار گردید و دید قافله رفته است، به دنبال قافله می دوید و فریاد می زد: خواهرم فاطمه مگر من هم محمل تو نبودم تو رفتی و مرا در این بیابان با پای برهنه تنها گذاشتی؟!
فاطمه که چشمش را به بیابان دوخته بودو دلواپس سکینه بود ناگاه چشمش به او افتاد صدا زد ساربان شتر را نگهدار سوگند به خدا اگر خواهرم به من نرسد از همین جا خودم را به زمین می اندازم و فردای قیامت در نزد جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله خونم را از تو مطالبه می کنم، سرانجام دل ساربان به حال آن دو خواهر سوخت شتر را نگهداشت تا سکینه رسید و سوار شد:
مجروح گشته پای من اندر مسیر عشق
از بس بروی خار مغیلان دویده ام
ما بین مرگ و زندگی بی حضور باب
از این دو مرگ را ز میان برگزیده ام
آری وضع به قدری رقت بار بود که به قول شاعر عرب:
رَقَّ لَهَا الشّامِتُ مِمّا بِها
ما حالُ مَن رَقَّ لَهَا الشّامِتُ
دل دشمن شماتت کننده به حال سکینه علیه السلام سوخت براستی در چه حالی است کسی که دل دشمن برای او سوخت.

محسن فرزند سقط شده امام حسین علیه السلام
از مصائبی که در راه کوفه و شام در منز لگاه حلب رخ داد این بود که:
هنگامی که اسرای اهلبیت علیه السلام در مسیر خود به راهی درکنارکوه جوشن
(یا جوش) که در جانب غرب شهر حلب قرار داشت رسیدند یکی از همسران امام حسین علیه السلام بچه در رحم داشت آن بچه را محسن نامیده بودند در آنجا بر اثر شدت ناراحتی سقط شد.
در آنجا چند نفر در معدن مس کار می کردند اهلبیت از آنها آب و غذا خواسند ولی آنها آب و غذا ندادند و اهلبیت علیه السلام را با ناسزاگوئی ازخوددور ساختند.
و هم اکنون در این سرزمین زیارتگاهی بنام مشهد السقط موجود است که گویند محسن در همانجا دفن شده است و به نقلی محسن کودکی بوده و همراه اهلبیت علیه السلام درآنجا از دنیا رفت.

اهل بیت در عسقلان «اشکلون امروزی»
یعقوب عسقلانی از امرای شام بود و در کربلا در جنگ با امام حسین علیه السلا م شرکت داشت او دستور داد تا مردم عسقلان جشن بگیرند و شهر را بیارایند و به همدیگر تبریک بگویند و با این وضع سرها و اسیران آل محمد صلی الله علیه و آله را وارد عسقلان کنند.
مردم در حالی که شادی می کردند اهلبیت علیه السلام را وارد شهر کردند.
زریر خزاعی جوان بازرگان غریبی بود می گوید: من در بازار عسقلان بودم دیدم مردم شادی می کنندو به همدیگر تبریک می گویند ،
پرسیدم چه خبر است:
گفتند جمعی از مخالفان یزید که در عرا ق پرچم مخالفت برافراشته بودند کشته و مغلوب شده اند و بانوان و کودکان آنها و سرهای مقتولین را امروز وارد شهر می کنند.
زریر پرسید:
رهبر مخالفین چه کسی بود و پدرش کیست؟
گفتند: حسین فرزند علی بن ابیطالب علیه السلام بود که مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها دختر پیامبر صلی الله علیه و آله است.
راهب گفت: اسم او چیست؟
گفتند: حسین بن علی علیه السلام نام دارد.
راهب گفت: حسین پسر فاطمه دختر پیامبرتان؟
گفتند: آری
راهب گفت: وای بر شما, سوگند به خدا اگر عیسی بن مریم دارای پسر بود ما آن را با حدقه چشم های خود نگه میداشتیم
ولی شما پسر دختر پیامبرتان را میکشید
سپس گفت: من حاجت و تقاضائی از شما دارم.
آنها گفتند: آن تقاضا چیست؟
راهب گفت: در نزد من ده هزار دینار پول هست که از پدرانم به ارث برده ام آن را از من بگیرید و این سر مقدس را تا هنگا می که از اینجا کوچ می کنید به من بسپا رید و هنگام کوچ به شما تحویل میدهم.
آنها به رئیس خود گفتند رئیس موافقت کرد آنها از راهب آن پول را گرفتند و سر مطهر را تحویل او دادند.
راهب آن سر را گرفت و شست و پاکیزه کرد و با عطریات خوشبو نمود سپس آن را در پارچه حریری نهاد و بر دامنش گذا رد و همچنان تا صبح گریه و نوحه می کرد.
تا اینکه نگهبانان سر را از او مطالبه کردند او خطاب به سر گفت: ای سر! سوگند به خدا من اکنون غیر خودم را نمی توانم حفظ کنم در محضر جدت محمد صلی الله علیه و آله گواه باش که من گواهی می دهم که معبودی جز خدای یکتا نیست و محمد صلی الله علیه و آله بنده و رسول خدا است در پیشگاه تو قبول اسلام کردم و من غلام تو هستم.
سپس راهب به آنها گفت: به رئیس خود بگویید اینجا بیاید تا من دو کلمه با او حر ف دارم به او بگویم.
آنها به رئیس خود گفتند او به حضور را هب آمد، راهب به او سفارش کرد که این سر مقدس را از صندوق بیرون نیاورد تا بی احترامی به آن نشود، ولی او نصیحت عابد را گوش نکرد.
وقتی که زریر این سخن را شنید بسیار ناراحت شد و به طرف هودجها رفت ناگاه چشمش به امام سجاد علیه السلام افتاد، گریه کرد ،
حضرت فرمود: ای جوان تو کیستی؟
او گفت: مرد غریبی هستم.
امام فرمود: همه مردم خندانند پس چرا تو گریه می کنی؟
زریر گفت: من شما را می شناسم، کاش به این شهر نیامده بودم و این منظره را نمی دیدم.
حضرت فرمود: ای جوانمرد ازتو بوی آشنا می شنوم، خداوند به تو خیر دهد برو به حامل سر مقدس حسین علیه السلام بگو جلوتر برود تا مردم به آن بنگرند و بانوان در معرض تماشا قرار نگیرند.
زریر رفت و پنجاه دینار به حامل سر مقدس داد و او با اسبش به پیش رفت و مردم از اطراف شترها دور شدند.
زریر به خدمت امام سجاد علیه السلام آمد و گفت: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله اگر خدمتی دیگر بفرمائی انجا م می دهم.
امام سجاد علیه السلام فرمود: اگر جامه ای داری برای زنان بیاور زریر فوری رفت و جامه ای بسیار آورد و به امام داد و بانوا ن از آن جامه ها برای پوشش خود استفا ده کردند.
نوشته اند: شمر متوجه شد و دستور داد زریر را آنقدر زدند. که بیهوش به زمین افتاد و نیمه شب به هوش آمد و درحالی
که بدنش پر از زخم شده بود خود را پنها ن کرد.

اهل بیت در بعلبک
هنگامی که اسیران کربلابه نزدیک بعلبک
رسیدند مامورین برای فرمانروای بعلبک نامه نوشتند و او را به جشن و سرور دعوت کردند.
فرمانروای بعلبک پس از دریافت نامه مردم را به جشن و سرور دعوت کرد ، مردم پرچمهای جشن برافراشتند حتی کودکان را وادار نمودند تا یک فرسخی به سوی اسیران بیرون آمدند و با شماتت و وضع رقت باری اهلبیت علیه السلام را روانه بعلبک کردند.
امام سجاد علیه السلام در حالی که گر یان بود اشعاری خواند یکی از آن اشعار این است:
کَاَننَّا مِن اُسارَی الرُّومِ بَینَهُمُ
کَاَنَّ ما قالَهُ المُختارُ کاذِبُهُ
گویا ما از اسیران کفار روم در بین آنها بودیم و وضع به گونه ای بود که گویا پیامبر برگزیده خدا آنچه فرموده دروغ و بی اساس است، آری مردم با ما این گونه برخورد کردند.

اهلبیت و سر مقدس امام حسین علیه السلام در دیر راهب
کاروان همراه اسیران به سوی شام حرکت می کرد در مسیر راه به دیر راهب عبادتگاه روحانی بلند پایه مسیحیان رسیدند، مامورین درکنار آن دیر برای رفع خستگی و خوردن غذا توقف نمودند، سرمقدس امام حسین علیه السلام روی نیزه بود و گروهی نگهبان از آن نگهبانی می کردند ،
مامورین و نگهبانان سفره غذا را انداختند مشغول خوردن غذا شدند ناگاه دیدند دستی پیدا شد و بر صفحه دیوار دیر راهب چنین نوشت:
اَتَرجُوا اُمَّهً قَتَلَت حُسَیناً*** شَفاعَهَ جَدَّهِ یَومَ الحِسابِ؟!
آیا آن امتی که حسین علیه السلام را کشتند امید به شفاعت جدش در روز قیامت دارند؟
یکی از آنها نقل می کند: با دیدن این منظره وحشت زده شدیم یکی از ما برخا ست تا آن دست را بگیرد ولی آن ناپدید شد.
بار دیگر مشغول خوردن غذا شدیم باز دیدیم همان دست آشکار شد و این شعر را در صفحه دیوار نوشت :
فَلا وَاللهِ لَیسَ لَهُم شَفِیعً *وَ هُم یَومَ القِیامَهِ فِی العَذابِ،
نه به خدا سوگند برای قاتلان حسین علیه السلام شفیعی نخواهد بود و کسی از آنها شفاعت نکند و آنها در روز قیامت در عذاب هستند.
باز همراهان ما برخاستند تا آن دست را بگیرند بار دیگر آن دست ناپدید شد آنها بازگشتند و به خوردن غذا مشغول گشتند
باز دیدند همان دست ظاهر شد و این شعر را در صفحه دیوار نوشت:
وَ قَد قَتَلُوا الحُسَینَ بِحُکم جَورٍ* وَ خالَفَ حُکمُهُم حُکمَ الکِتابِ ،
آنها حسین علیه السلام را از روی ظلم و ستم کشتند و بر خلاف حکم قرآن رفتار نمودند.
ناگزیر دشمنان از غذا دست کشیدند ،
در این هنگام راهب مسیحی از میان دیر نگاه کرد دید از سر مقدس حسین علیه السلام نوری به آسمان کشیده شده و نگهبانانی کنار آن سر هستند،
راهب از آنان پرسید: از کجا آمده اید؟
آنها گفتند: از عراق پس ازجنگ با حسین علیه السلام می آئیم.
و طبق روایت دیگر نگهبانان سر مقدس امام را روی نیزه بلند در یک جانب دیر راهب نهاده بودند (و به زمین نصب کرده بودند) وقتی که آخرهای شب شد راهب زمزمه ای مانند زمزمه رعد و تسبیح و ذکر الهی از آن سر شنید نگاه کرد دید ازناحیه
آن سر تا پیشانی آسمان نوری کشیده شده است ، ناگاه دید دری از آسمان گشوده شد فرشتگان دسته دسته از آن فرود می آمدند و می گفتند:
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَبا عَبدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَابنَ رَسُولِ اللهِ،
راهب با دیدن این مناظر سخت وحشت زده شدوبی تابی نمودوبه نگهبانان گفت:
همراه شما چه کسی است؟
آنها گفتند: سر یک نفر خارجی است که به سرزمین عراق آمد و خروج کرد و عبید الله بن زیاد او را کشت.


ورود اسیران به شام و خبر سهل ساعدی
اسیران آل محمد (ص) را در روز اول ماه صفر سال 61 ه.ق وارد شام کردند
اکنون به چند حادثه جانسوز که در شام بر اسیران آل محمد (ص) گذشت در اشاره می شود:
هنگامی که اسیران آل محمد (ص) به نزدیک دمشق رسیدند حضرت ام کلثوم علیه السلام به شمر که رئیس نگهبانان بود نزدیک شدو به او فرمود: مرا به تو نیازی است.
شمر گفت : آن چیست؟
فرمود: نخست اینکه ما را که به این شهر می برید از دروازه ای وارد کنید که تماشا گر کمتر باشد، دوم اینکه: به این مامو رین بگو سرها را از میان کجاوه ها بیرون ببرند و از ما دور کنند تا تماشاگران به تماشای سر بپردازند واز تماشای ما دور گردند.
ولی شمر از روی عنادی که داشت به عکس این تقاضا دستور داد سرها رادر میان کجاوه ها عبور دهند و از همان دروازه حلب (که جمعیت بیشتر در آن رفت و آمد می کنند) وارد سازند.
برای روشن شدن چگونگی ورود اهلبیت علیه السلام به دمشق کافی است که به خبر سهل بن سعد ساعدی انصاری که در آن هنگام در مسیر خود به بیت المقدس به شام آمده بود توجه کنیم:
سهل می گوید: به بیت المقدس میرفتم
گذارم به دمشق افتاد دیدم مردم به جشن و سرور پرداخته اند و طبل و ساز می زنند و پایکوبی می کنند با خود گفتم: حتما امروز عید مردم شام است، تا اینکه از چند نفر که با هم سخن می گفتند پرسیدم:
آیا شما شامیان عید مخصوصی دارید که ما از آن اطلاع نداریم؟
گفتند: ای پیرمرد گویا بادیه نشین بیابانی هستی؟! گفتم: من سهل هستم و رسول خدا محمد (ص) را دیده ام.
گفتند: ای سهل! تعجب نمی کنی که اگر آسمان خون نبارد و زمین اهلش را در خود فرو نبرد؟
گفتم: مگر چه شده؟
گفتند: این سر حسین علیه السلام و عترت محمد (ص) است که از عراق به ارمغان آورده اند.
گفتم: واعجبا سر حسین علیه السلام را آورده اند؟! و مردم شام شادی می کنند؟ از کدام دروازه وارد کرده اند؟
آنها اشاره به دروازه ساعات کردند: در این میان ناگاه پرچم هایی را پی در پی دیدم و سواری را دیدم پرچمی در دست دارد از بالای آن پیکانی بیرون آورد که سری بر آن بود که آن سر شبیه ترین انسان ها به پیامبر (ص) بود. پشت سر آن پرچمد ار دیدم بانوانی بر پشت شتر بی روپوش سوار هستند نزدیک رفتم از نخستین زن پرسیدم تو کیستی؟
گفت: من سکینه دختر حسین علیه السلام هستم.
گفتم: من سهل ساعدی هستم جد تو را دیده ام و حدیث او را شنیده ام اگر حاجتی داری برآورم.
گفت: به حامل سر بگو آن را جلوتر ببرد تا مردم به تماشای آن بپردازند و به حرم پیامبر (ص) ننگرند.
سهل می گوید: نزد آن نیزه دار رفتم و چهارصد دینار به او دادم و گفتم: سر را جلوتر ببر او پذیرفت و جلو رفت و سپس آن سر را نزد یزید بردند.
من هم با آنها رفتم یزید را دیدم که بر تخت نشسته و تاجی که با در و یاقوت زینت داده شده بود بر سر دارد و در کنار او گروهی از سالخوردگان قریش نشسته بودند.
حامل سر بر او وارد شد و گفت:
اَوفِر رِکابِی فِضَّهً وَ ذَهَبا
اَنَا قَتَلتُ السَّیِّدَ المُحَجَّبا
قَتَلتُ خَیرَ النّاسِ اُمّاً وَ اَباً
وَ خَیرَهُم اِذ یُنسَبُونَ نَسَباً
رکاب مرا نقره و طلای فراوان بریز ، من آقای ارجمند و بزرگوار را کشتم ، من آن آقائی را که از جهت مادر و پدر و نسب بهترین انسانها است کشتم.
یزید به او گفت: اگر می دانستی حسین علیه السلام بهترین انسان است چرا او را کشتی؟
او گفت : به طمع جایزه تو ،
یزید ناراحت شد و دستور داد گردن او را زدند.
آنگاه سر مبارک امام علیه السلام را در طبق زرین گذاشتند و یزید می گفت:
کَیفَ رَاَیتَ یا حُسَینُ
ای حسین قدرت مرا چگونه دیدی؟

مرثیه یکی از فضلاء تابعین
روایت شده یکی از فضلاء تابعین (یعنی یکی از مسلمین عالم که اصحاب پیامبر (ص) را درک کرده بود) در شام بود و هنگامی که سر مقدس امام حسین علیه السلام را در شام مشاهده کرد یک ماه مخفی شد پس از آن دوستانش او را یافتند و پرسیدند: کجا بودی چرا خود را پنهان کرده بودی؟
گفت مگر نمی بینید چه بلائی بر سر ما آمده است و این اشعار را به عنوان مرثیه خواند:
جائُوا بِراسِکَ یَابنَ بِنتِ مُحَمَّدٍ
مُتَرَمِّلاً بِدِمائِهِ تَرمِیلاً
وَ کَاَنَّما بِکَ یَابنَ بِنتَ مُحَمَّدٍ
قَتَلوا جِهاراً عامِدینَ رَسولاً
قَتَلُوکَ عَطشاناً وَ لَم یَتَرَقَبوا
فی قَتلِکَ التَاوِیلَ وَ التَّنزیِلا
وَ یُکَبِّروُنَ بِاَن قُتِلتَ وَ اِنَّما
قَتَلُو بِکَ التَّکبِیرَ وَ التَّهلِیلا
سر بریده ات ای میوه دل زهرا
بخون خویش خضاب است و آورند به شام
به کشتن تو نمودند آشکار و به عمد
به قتل ختم رسل این گروه دین اقدام
لبان تشنه شهیدت نمود و خصم نگفت
کز آیه آیه قرآن توئی مراد و مرام
تو را که معنی تکبیر بودی و تهلیل
کشند و بانگ به تکبیر این گروه لئام

احادیث و روایات محرم و سخنان امام حسین علیه السلام از مدینه تا مکه و کربلا و وقایع کربلا تا عاشورا و پس از عاشورا تا شام

تهیه کننده : حجت الاسلام سید محمد باقری پور

https://eitaa.com/kalamenur

kalamenur@

کانال کلام نور در وب

https://web.eitaa.com/#@kalamenur

ویژه نامه محرم الحرام

http://hedayat.blogfa.com/post/2

کتاب روضه های محرم وصفر جلد اول ودوم

http://hedayat.blogfa.com/post/20466

حیّ علی العزاء - حیّ علی البكاء - فی ماتم الحسین - مظلوم كربلا

http://hedayat.blogfa.com/post/20465

حسین در سوی معراج زمین کربلا آمد

http://hedayat.blogfa.com/post/20464

محرم ماه عزاداری

http://hedayat.blogfa.com/post/20463

روضه های هرروز و هرشب دهه اول محرم

وبلاگ هدایت-حُجَّةُ الاسلام باقری پور

http://hedayat.blogfa.com

وبلاگ اشعارباقری

http://asharebageri.blogfa.com


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ | 11:50 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

زیارهُ الاربعین

اربعین حسینی چهلمین روز پس از شهادت امام حسین(ع) در عاشورای سال ۶۱ق که با ۲۰ صفر مصادف است

جابر به همراه عطیه عوفی برای زیارت امام حسین(ع) به کربلا رفت

بازگشت اهل‌بیت امام حسین(ع) از شام

منرل آخر دروازه شام

خرابه شام و شهادت حضرت رقیه علیهاسلام

اهلبیت امام علیه السلام در شام قسمت اول

اهلبیت امام علیه السلام در شام قسمت آخر

منازل کوفه تا شام که اهلبیت از آنها گذشتند

مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(7)

مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(6)

مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(5)

مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(4)

مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(3)

مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(2)

مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(1)

متن کامل را در لینک زیر مشاهده فرمائید

http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/masirekarevan.htm

منرل آخر دروازه شام

http://hedayat.blogfa.com/post/20552

وبلاگ هدایت-حُجَّةُ الاسلام باقری پور | محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

http://hedayat.blogfa.com/category/174

وبلاگ هدایت-حُجَّةُ الاسلام باقری پور

http://hedayat.blogfa.com/

احادیث و روایات وقایع کربلا تا عاشورا و پس از عاشورا تا رسیدن اهلبیت به شام

https://eitaa.com/kalamenur

kalamenur@

کانال کلام نور در وب

https://web.eitaa.com/#@kalamenur

کانال یارخراسانی

خبری،اجتماعی،اقتصادی،انتقادی،و...

yarekhorasani@

https://web.splus.ir/#@yarekhorasanirahabar


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ | 10:7 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

منرل آخر دروازه شام

رسیدن سپاه کفرآئین پسر زیاد مخذول به چهار فرسخی شام و خبر دادن از ورود اهل اهل بیت(علیه السلام) به یزید پلید

پس از آنکه سپاه کفرآئین کوفه و شام از عسقلان خارج شدند به سرعت تمام بطرف شام روانه گشته و همه جا قطع منازل و طی طریق می کردند تا به چهار فرسخی شام رسیده در آنجا اقامت کردند و از اینکه به مقصد نزدیک شده اند بسی شادمان و مسرور بودند از آنجا نامه ای به یزید ملعون نوشته و در آن اظهار نمودند که از کوفه آمده و سرها را با خیل اسیران آورده و اینک منتظر فرمان بوده که چه روز اسراء را با سرها وارد شهر کنیم. نامه را پیچیده و به دست قاصدی داده و سفارش کردند زود جواب آنرا بیاور و خودشان در آن مکان به باده گساری و عیش و نوش مشغول شدند. قاصد خود را به شهر رساند و همه جا آمد تا به نزد یزید پلید رسید، زمانی بود که آن طاغی با اعیان از بنی امیه مشغول صحبت بود، قاصد از در در آمد و سلام کرد و گفت: اقر الله عینیک بورود رأس الحسین (علیه السلام)، چشمت روشن و سرت سلامت، سر دشمنت وارد شد. ابو مخنف در مقتل می نویسد: یزید دید که قصاد به صدای بلند گفت چشمت روشن باد خواست امر بر مردم مشتبه شود و این طور به دیگران بنمایاند که از این خبر خوشحال نیست در جواب قاصد گفت: چشم تو روشن باد. سپس فرمان داد قاصد را به زندان ببرند آنگاه کاغذ ابن زیاد را خواند و از حرکات و قبایحی که مرتکب شده بود کاملا مطلع شد در باطن بسیار مسرور و شادمان گردید ولی در حضور جمعیت سر انگشت به دندان گزید طوری که نزدیک بود انگشت نحسش قطع شود، بعد گفت: انالله و انا الیه راجعون. پس نامه را به حضار در مجلس نشان داد و گفت: ملاحظه کنید پسر مرجانه قسی القلب بدون اطلاع و اذن من چه ها کرده، حضار نامه را خواندند و گفتند: کار خوبی نکرده البته قبل از این نامه ابن زیاد یک نامه دیگری برای یزید فرستاده بود و او را از کارهای خود مطلع ساخته بود و یزید آن را از انظار دیگران مخفی داشته و ابراز نمی نمود و اساسا به حکم آن پلید ابن زیاد مخذول اسراء و سرها را به شام فرستاد. باری پس از آنکه خبر رسیدن اهل بیت به چهار فرسخی شام به سمع یزید رسید امر کرد لشگریان کوفه و شام در همان منزل توقف کنند و اسراء و سرها را مراقبت نمایند تا خبر ثانوی از او به ایشان برسد. سپس امر کرد برایش تاجی جواهرنشان ساخته و تختی مرصع به سنگ های قیمتی بسازند و سر کرده ها و کد خدایان و بزرگان هر صنف و حرفه ای را فرا خواند و به آنها دستور داد که شهر را در کمال زیبائی زینت کرده و آئین ببندند و تمام اهل شهر را مؤظف و مکلف نمود که لباس های زینتی پوشیده و خود را بیارایند و از وضیع و شریف، غنی و فقیر، امیر، مأمور خرد و کلان، رجال و نسوان پیر و جوان در کوچه ها و محله ها و خیابان ها بطور دسته جمعی رفت و آمد کرده و به هم تبریک و تهنیت بگویند.

دمشق

به هرحال اهل بیت رسول اکرم (ص) را همراه سرهای نورانی و پاک به طرف «دمشق» آوردند، چون نزدیک دروازه دمشق رسیدند، ام کلثوم علیها السلام، شمر لعنة الله علیه را صدا زد و فرمود: ما را از دروازه‌‏ای وارد دمشق کنید که مردم کمتر اجتماع کرده باشند و سرها را از میان محمل‌ها دور کنید تا نظر مردم به آنان جلب شده به نوامیس رسول خدا (ص) نگاه نکنند. شمر ملعون کاملا" بر خلاف خواست ام کلثوم علیها السلام عمل کرد و کاروان اهل بیت را در روز اول ماه صفر (صاحب کتاب کامل بهائی و ابوریحان بیرونی در الاثار الباقیه و کفعمی در مصباح، تاریخ ورود اهل بیت را به شام در روز اول ماه صفر نوشته‌‏ اند. (مقتل الحسین مقرم 348) از دروازه ساعات (وجه تسمیه این دروازه به «باب الساعات» این بوده است که در آنجا صورت حیواناتی را از نحاس درست کرده بودند و نطمی در آن ایجاد شده بود که ساعات روز را تعیین می‏‌کرد. و در مقتل خوارزمی آمده است که: اهل البیت را از باب توما وارد دمشق کرده‏‌اند و آثار دروازه توما هم اکنون در دمشق موجود است. (مقتل الحسین مقرم 348)) - که برای ورود کاروان تزیین شده بود و مردم زیادی در آنجا اجتماع کرده بودند - وارد شهر دمشق کرد، و اهل بیت عصمت علیه‏م السلام و سرهای مقدس را در این دروازه نگاه داشت تا در معرض تماشای مردم قرار گیرند، سپس آنان را در نزدیکی درب مسجد جامع دمشق، در جایگاهی که اسیران را نگاه می‌‏دارند، نگاه داشت!! (الملهوف 73) در بعضی از نقل‌ها آمده است که: اهل بیت را سه روز در این دروازه نگاه داشتند. [کتاب قصّه کربلا،‏ علی نظری‏ منفرد . «رحلۀ سبایا آل بیت المصطفی من کربلا الی دمشق 61 ق» نوشته محمد عبدالغنی ادریس سعیدی و «الخبر الیقین فی رجوع السبایا لزیارۀ الاربعین تاریخیاً و فقیهاً» نوشته سخنور توانا حسن بدوی]

حكايت سهل بن سعيد شهرزورى از منتخب طريحى قدس سره

مرحوم طريحى در كتاب منتخب از سهل بن سعيد شهرزورى نقل نموده كه وى گفت: از شهر زور به عزم بيت المقدس بيرون آمدم و خروج من از شهر مصادف شد با ايام قتل حضرت امام حسين (عليه السلام)، رسيدم به شهر شام روز ورودم ديدم در شام غوغاى عظيمى برپا است مشاهده كردم دروازه‏ها همه باز بوده و دكاكين را بسته‏اند و شهر را آئين بسته مردم فوج فوج با لباسهاى فاخر در كوچه و بازار خندان و شادمان مى‏گردند و چون به هم مى‏رسند مبارك باد مى‏گويند من از يكى پرسيدم امروز چه خبر است؟ گفت: مگر غريبى؟ گفتم: آرى، امروز وارد شده‏ام. گفت: شادى مردم براى فاتح شدن يزيد بر خارجى است كه در عراق خروج كرده بود الحمدلله و المنة كشته شد. گفتم: آن خارجى نامش چيست؟ گفت: حسين بن على بن ابيطالب عليهم السلام. گفتم: حسينى كه مادرش فاطمه اطهر دختر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است. گفت: آرى. گفتم: انالله و انا اليه راجعون. اين فرح و شادى از براى قتل پسر دختر پيغمبر است، آيا كشتن او شما را بس نبود كه اسم خارجى نيز بر او گذارده‏ايد. گفت: اى مرد از اين مقوله سخنان بر زبان مياور و بر جان خويش رحم كن زيرا اگر كسى نام حسين را بخوبى ببرد گردنش را مى‏زنند. سهل مى‏گويد: زبان بستم و دم فرو كشيدم گريان و محزون به دروازه رسيدم ديدم علم‏هاى بسيار از در دروازه وارد شد، پشت سر طبالان با كوس و كرنا و طبل شادى وارد شدند به يكديگر مى‏گفتند: الرأس يدخل من هذا الباب سر را از اين دروازه وارد مى‏كنند مردم پيش مى‏دويدند هر قدر به سر مطهر نزديك‏تر مى‏شدند فرح و سرورشان زياده‏تر مى‏شد و صدا به هلهله بلند مى‏كردند در اين اثنا ديدم سر پر نور امام حسين (عليه السلام) پيدا شد نور از لب و دهان آنحضرت ساطع بود مثل صورت نورانى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در نظر من جلوه كرد. در كامل السقيفه مى‏نويسد: سهل گفت: اول سرى كه بر نيزه ديدم سر منور قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس (عليه السلام) بود چنان تر و تازه بود كانه لب‏هاى مباركش در خنده بود و رايت رأس الحسين (عليه السلام) فى هيبة عظيمة مع نور يسطع منه سطوعا عاليا و لحيته مدورة قد خالطها الشيب و قد خضبت بالوسمة سر مطهر سلطان مظلومان امام حسين (عليه السلام) را ديدم با كمال هيبت و عظمت نور سبحانى و ضياء صمدانى از صورت شعشعانى حضرت لمعان مى‏زد محاسن گردى داشت كه بعضى از موهاى محاسنش سفيد شده بود آثار خضاب رنگ بر محاسن مباركش بود ادعج العينين ازج الحاجبين واضح الجبينين اقنى الأنف متبسما الى السماء شاخصا ببصره نحو الأفق بالمعاينة رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) ادعج العينين بود يعنى سياهى چشمانش حضرت در كمال سياهى بود گوشه چشم نظر به افق آسمان مى‏نمود گوئيا دو ستاره آسمان سرند و يا دو شمع گريان سحرند ديگر آنكه ازج الحاجبين بود يعنى دو هلال قير گون ابروانش از هم جدا بود پيوسته نبود بلكه پيوسته مانند هلال انگشت نماى عالمى بود واضح الجبين بود پيشانى كشيده داشت نمودار لوح المحفوظ اقنى الأنف يعنى دماغ مباركش بر آمدگى در بالا و خميدگى در وسط داشت متبسما الى السما لب لعل درخشانش كه رشگ عقيق بدخشان بود متبسم و خندان بود و الريح يلعب بلحيته يمينا و شمالا با اين شكوه و جلال سر خامس آل عبا (عليه السلام) بر نيزه بود باد كه مى‏وزيد محاسن مبارك آقا را گاه به يمين و گاه يسار حركت مى‏داد كانه ابوه‏ اميرالمومنين (عليه السلام) اميرالمومنين (عليه السلام) هم به همين شكل و شمايل بود پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) هم به همين هيئت بود و نيزه دار سر مطهر آقا عمر بن منذر همدانى نام داشت. مرحوم طريحى در منتخب مى‏نويسد: سهل گفت: چون سر منور سلطان مظلومان را به آن وضع بر نيزه ديدم طاقت و تاب از دستم رفت نتوانستم خوددارى كنم فلطمت على وجهى و قطعت اطمارى دو دستى بر صورت خود زدم و گريبان دريدم جامه بر خود پاره كردم صدا بگريه و ناله بلند كردم گفتم آه وا حزناه للأبدان السليبة النازخة عن الأوطان المدفوند بلا اكفان وا حزناه على الخدا التريب و الشيب الخضيب اى آه واويلاه از اين ريش خون آلود آه وا مصيبتاه از اين صورت غبار آلود وا كرباه از آن بدنهاى در بيابان افتاده بى غسل و كفن مانده آه يا رسول الله كجائى سر پسرت حسين (عليه السلام) را ببينى كه يطاف فى الأسواق و بناتك مشهورات اعلى النياق مشققات الذيول و الازياق ينطر اليهم شرار الفساق اى پيغمبر خدا كاش مى‏بودى و مى‏ديدى دخترانت را چطور بر شتران و ناقه‏هاى عريان نشانده‏اند همه با لباسهاى پاره و گريبانهاى دريده سر برهنه مردم نظاره گر تماشاى دخترانرا مى‏كنند اين على ابن ابيطالب كجاست آن امير بدر و حنين كه پاره‏هاى جگر خود را در ميان دشمن خوار ببيند ثم بكيت و بكى لبكائى كل من سمع بعد از اين سخنان عنان گريه را رها كردم هر كه سخنان مرا شنيد بگريه افتاد وليكن از بس كه جمعيت بود كسى بر من برنخورد همه مشغول فرح و عيش و سرور و نشاط خود بودند و صداى خود را بلند داشته. سهل گويد: بعد از رفتن و گذشتن سرها ديدم قافله اسيران آمدند از جلو من گذشتند اذا بنسوة على الأقطاب بغير و طاء و لا ستر همه بر شتران بى جهاز سوار بى ستر و چادر و قائلة منهن تقول وا محمداه يكى مى‏گفت وا محمداه ديگرى مى‏گفت وا علياه يكى وا اخاه يكى وا سيداه يكى پدر پدر مى‏گفت ديگرى مى‏گفت يا رسول الله بناتك كانهن اسارى اليهود و النصارى دخترانت را مانند اسيران يهود و نصارى اسير كرده‏اند ديگرى مى‏گفت اى جد بزرگوار سر از قبر بيرون آر و بر كوچك و بزرگ ما نظاره كن كه حسين (عليه السلام) تو مذبوح من القفا مهتوك الخباء عريان بلا رداء مانده ديگرى مى‏گفت وا حزناه لما اصابنا اهل البيت يا رسول الله به فرياد ما برس رسوا شديم. سهل گويد: همينكه محمل عليا مخدره ‏ام كلثوم كبرى زينب سلام الله عليها آمد بگذرد فتعلقت بقائمة المحمل من خود را به محمل آن مخدره رساندم گوشه محمل را گرفتم و گفتم السلام عليكم يا اهل بيت محمد و رحمة الله و بركاته. آن مخدره جواب سلام مرا باز داد و فرمود: يا عبدالله كيستى در اين شهر كه بر ما سلام مى‏كنى كه غير از تو كسى بما سلام نكرد بلكه دشنام داد!؟ عرض كردم يا سيدتى اى خاتون منم سهل شهرزورى كه خدمت محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيده و ادراك صحبت آن حضرت كرده‏ام. چون عليا مكرمه دانست كه من از دوستانم فرمود يا سهل الاترى ما قد صنع بنا مى‏بينى كه اين قوم بما چه كردند برادرم را كشتند و سبينا كالسبى العبيد والاماء ماها را مانند كنيزان و غلامان اسير كردند به اين شتران برهنه بى جهاز نشانده چنانچه مى‏بينى؟ من عرض كردم بخدا كه بر رسولخدا گرانست اسيرى و خوارى شما آيا بمن فرمايشى دارى؟ فرمود اشفع لنا عند صاحب المحمل از اين كجاوه كش درخواست كن كه محملهاى ما را عقب نگاه دارند سرها را پيش ببرند تا مردم بنظاره سرها مشغول شوند و اين پرده‏گيان را كمتر نظاره كنند فقد حزينا من كثرة النظر الينا بس كه مردم نظاره گر بما تماشا كردند ما رسوا شديم. من عرض كردم بچشم رفيقى همراه داشتم نصرانى بود باتفاق او رفتيم بنزد نيزه دار از او درخواست نموديم كه چنين كن، از من نپذيرفت و مرا دشنام داد و با كعب نيزه دور كرد آن رفيق نصرانى چشمش كه بسر مطهر امام افتاد چشم بصيرتش باز شد جذبه نور الهى و عنايت نا متناهى بر دل نصرانى تابيد بگوش خود شنيد كه سر بريده قرائت مى‏كند و مى‏فرمايد ولا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون الايه فادر كته السعادة توفيق يار و سعادت مددكار نصرانى شد و هو متقلد سيفا تحت ثيابه شمشير خونفشان در زير لباس بر كمر بسته بود همين كه مظلومى عيال و حقيقت خامس آل عبا را ديد بصوت بلند گفت اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله ثم انتضى سيفه و شد على القوم بعد شمشير خود را برهنه كرد و با آن تيغ خونفشان حمله كرد با ديده گريان اشگ ريزان جمعى را به نيران فرستاد و نيز جماعتى را مجروح ساخت و مى‏گفت روى شما سياه باشد اين اجر رسولخدا بود و مردم بر سر وى هجوم آوردند دستگيرش كردند پس از زخم‏هاى منكر در زير پاى شتر اسيران سرش را بريدند و از براى كشته شدن او اظهار فرح مى‏كردند. چه خوش باشد كه اندر كوى دلدار فشانم جان سر اندازم بپايش

ام كلثوم سلام الله عليها پرسيد چه خبر است؟ عرضه داشتند: نصرانى از ديدن حال زار شما و سر خونبار حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) منقلب شده اسلام آورد بعد از كلمه شهادت در پاى شتر اسيران به شهادت رسيد دختر على (عليه السلام) گريه كرد فرمود ان النصارى يحتشمون لدين الأسلام و امة محمد يقتلون اولاده اى بى مروت مردم نصرانيها حمايت از دين اسلام مى‏كنند ليكن امت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) پسر پيغمبر خود را مى‏كشند و عيال او را اسير مى‏كنند پس آن مخدره از سوز دل مى‏گفت يا رسول الله انظر الى بناتك بارزات حاسرات مرملات باكيات لاطمات نادبات يا رسول الله قتل المحامى و النصير و لا محامى لنا اى رسول مختار نصرانى حال ما را ديد دلش سوخت به يارى ما جانفشانى كرد آخر ما دختران توايم كه بى پرده و سر و پا برهنه‏ايم دخترها يتيم شدند زنها بيوه ماندند همه بر سر زنان و سينه كوبانند ناصرى ندارند مرد و مددكارى ندارند ياليت فاطمه عليها السلام ما را به اين حالت مى‏ديد كه به چه مصيبت دچاروبه چه بليّت گرفتار شده‏ ايم. [تهیه کننده : حجة السلام سیدمحمد باقری پور20محرم سال 1398]

مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(7)

مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(6)

مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(5)

مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(4)

مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(3)

مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(2)

مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(1)

متن کامل را در لینک زیر مشاهده فرمائید

http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/masirekarevan.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۳ | 11:42 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |