تاريخ : شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۴ | 11:43 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

دهه امامت و ولایت

پيامبر اكرم (ص) فرمود: قَالَ يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ نَارِي‏ {امالی صدوق،ص235} خداوند مى‏فرمايد: ولايت على بن ابيطالب دژ محكم من است، پس هر كس داخل قلعه من گردد، از آتش دوزخم محفوظ خواهد بود. شیخ صدوق در کتاب امالی[۲۴] و عیون اخبار الرضا ع [۲۵]، شعیری قرن ششم در کتاب جامع الأخبار[۲۶] و حسکانی وفات ۴۹۰ق از عالمان اهل سنت در کتاب شواهد التنزیل[۲۷] این روایت را نقل کرده‌اند و محدثان بعد از آنها مکررا این روایت را در کتب خویش آورده‌اند. نکته قابل توجه این که در نقل شیخ صدوق در امالی سند حدیث که به پیامبر رسیده حضرت افزوده که او حدیث ولایت علی ع را از جبرئیل و او از میکائیل و او از اسرافیل شنیده واسرافیل از لوح و لوح از قلم و قلم از خداوند متعال نقل کرده است که ولایت علی بن ابی طالب دژ و حصار اوست وهر کس داخلش شود از آتش او در امان است. [۲۸][یادداشت ۲] . برخی گفته‌اند که نیکوست این روایت را که شامل اسامی معصومان ع است را بر کفن بنویسند.[۲۹] .

حدیث سِلسِلَةُ‌الذَّهَب حدیث قدسی منقول از امام رضا ع در باب توحید و شروط آن است. امام رضا(ع) این حدیث را هنگام عبور از نیشابور به طرف مرو بیان کرد. راویان این حدیث همگی امامان معصوم‌اند تا به پیامبر ص و سرانجام به خداوند می‌رسد. به همین دلیل این حدیث را «سلسلة‌الذهب» به معنای «زنجیرۀ زرّین» توصیف کرده‌اند. طبق برخی گزارش‌ها، هم‌زمان با نقل حدیث، بیش از بیست هزار نفر آن را مکتوب کردند.

بر اساس این حدیث، اعتقاد به توحید باعث نجات از آتش جهنم است، ولی امام رضا(ع) خود را شرط این نجات معرفی کرده است. به گفته عالمان شیعه، منظور امام رضا(ع) اعتقاد به امامت است.

متن حدیث

این روایت را عالمانی همچون شیخ صدوق وفات ۳۸۱ق در کتاب‌های «توحید»[۱]، «الامالی»[۲]، «معانی الأخبار»[۳] و «عیون اخبار الرضا ع »،[۴] نیشابوری (وفات ۵۰۸ق) در «روضة الواعظین و بصیرة المتعظین»[۵] و طبری آملی وفات ۵۳۳ق در کتاب بشارة المصطفی لشیعة المرتضی[۶] با سند و الفاظ مختلف و مضمون واحد نقل کرده‌اند. البته شیخ طوسی وفات ۴۶۰ق در کتاب امالی مضمون این روایت را در دو روایت مختلف بدون جزء پایانی آن«بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» نقل کرده است.[۷] برخی با توجه به اینکه این روایت از قرن سوم هجری قمری به بعد توسط افراد زیادی نقل شده است و احتمال توافق یا همدستی بر دروغ آن منتفی است، آن را حدیث متواتر دانسته‌اند.[۸]

بنابر نقل شیخ صدوق در کتاب التوحید از اسحاق بن راهویه، وقتی امام رضا(ع) در سفر به خراسان به نیشابور رسید، پس از آنکه اراده کرد به سوی مأمون کوچ کند، مُحدِّثان جمع شدند، و عرض کردند:‌ای پسر پیغمبر ص از شهر ما تشریف می‌برید و برای استفاده ما حدیثی بیان نمی‌فرمایید؟ پس از این تقاضا، حضرت سرش را از کجاوه بیرون آورد و فرمود: «شنیدم از پدرم موسی بن جعفر ع که فرمود شنیدم از پدرم جعفر بن محمد ع که فرمود شنیدم از پدرم محمد بن علی ع که فرمود شنیدم از پدرم علی بن الحسین ع که فرمود شنیدم از پدرم حسین بن علی ع فرمود شنیدم از پدرم علی بن ابی‌طالب ع که فرمود شنیدم از رسول خدا ص که فرمود شنیدم از جبرئیل که گفت شنیدم از پروردگار عزّوجلّ فرمود: «کلمه «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» دژ و حصار من است. پس هر کس داخل دژ و حصار من شود، از عذاب من ایمن خواهد بود پس هنگامی که مَرکب حضرت حرکت کرد با صدای بلند فرمود: «با شروط آن و من خود یکی از آن شروط می‌باشم».[۹] . با توجه به اینکه اکثر مخاطبان امام رضا(ع) اهل سنت بودند، حضرت به موضوع امامت اشاره می‌کند و می‌فرماید: «و انا من شروطها».[۱۰]

علت نامگذاری به سلسلة‌الذهب

این حدیث معروف به حدیث سلسلة‌الذّهب [یعنی زنجیرۀ زرّین] است. این نامگذاری به این دلیل است که افراد حاضر در سند حدیث، همگی از معصومان هستند؛ یعنی امام رضا ع از امام هفتم و او از امام ششم و او از... تا اینکه به امام اول می‌رسد و او از پیامبر ص و پیامبر از خدا نقل می‌کند. همچنین این نقل شده که یکی از امیران سامانی، این حدیث را با طلا نوشت و دستور داد آن را با وی در قبر بگذارند. از این‌رو، برخی همین قضیه را وجه نام‌گذاری حدیث به سلسلة‌الذهب دانسته‌اند.[۱۱]

شرح

شیخ صدوق پس از نقل کلام امام رضا ع در کتاب توحید می‌گوید: معنای سخن حضرت این است که از شروط «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» اقرار به امامت من است و اینکه من از جانب خداوند امامی هستم که فرمانبری‌ام واجب است.[۱۲][یادداشت ۱]

با توجه به اینکه این حدیث به مسأله توحید و ولایت اشاره کرده است برخی معتقدند که هدف اصلی این روایت بیان همین پیوند است؛ چرا که مردم نیشابور، از اهل‌سنت بودند و نگاه آنان به ولایت معصومان، ولایت به معنای فرمانبری (یعنی امامت) نبود. بر این اساس امام رضا(ع) با اشاره به اینکه توحید پناهگاهی قابل اعتماد و اصل دین است، اما مسیر رسیدن به آن، گرفتن حقائق از امام و پیروی از او است.[۱۳] به رابطه میان توحید و ولایت امامان معصوم در دیگر روایات نیز اشاراتی شده است مانند زیارت جامعه کبیره و علامه مجلسی نیز در شرح این فراز از زیارت جامعه کبیره (مَنْ اَرادَ اللهَ بَدَأَ بِكُمْ وَمَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ) احتمالاتی را ذکرکرده مانند این که رسیدن به معارف الهی و مقام رضای او جز با پیروی از امامان معصوم ع ممکن نیست، توحید الهی فقط با پذیزش سخن معصومان دست یافتنی است، بدون دریافت علوم از امامان راهی برای رسیدن به توحید وعبادت حقیقی نیست، توحید ودیگر معارف فقط با گفتار امامان و ادله آنان دست یافتنی است، رسیدن به نهایت مراتب توحید تنها در پرتو پیروی از آنان ممکن است، رد کننده سخنان امامان مشرک ست و این که خداشناس حقیقی بی شک پذیرنده تمام سخنان امامان است. [۱۴] به باور مطهری متفکر معاصر توحید در کلام امام رضا ع به این جهت حصن و باروی الهی دانسته شده است که توحیداساس و ریشه است و همانند الف است که به دنبالش همه چیز هست. [۱۵]برخی از محققان نیز حدیث سلسلة الذهب را بیانگر فلسفه سیاسی تشیع و عرفان رضوی و اختصاص داشتن ولایت سیاسی، علمی و معنوی به امامان معصوم ع دانسته‌اند.[۱۶]

منابع اهل‌سنت

منابع اهل سنت نیز این حدیث را گزارش کرده‌اند. در کتاب‌های حدیثی اهل سنت چندین قول در مورد تعداد افرادی که جریان این حدیث را گزارش کرده‌اند وجود دارد برخی تعداد این افراد را ده هزار نفر[۱۷] برخی بیست هزار نفر[۱۸] و برخی دیگر تعداد این افراد را سی هزار نفر[۱۹] گزارش کرده‌اند که برخی قول بیست هزار نفر را مشهور می‌دانند.[۲۰] اما افراد معدودی همچون قندوزی در ینابیع الموده به جمله پایانی روایت « وانا من شروطها» اشاره کرده‌اند.[۲۱] از احمد بن حنبل و اباصلت هروی نقل شده است که اگر این اسناد بر دیوانه‌ای خوانده شود هر آینه عاقل می‌شود یا شفا می‌یابد.[۲۲]

نقل دیگر

در کنار روایت سلسله الذهب معروف میان اهل سنت و شیعه روایتی شبیه آن نیز نقل شده است که البته مضمون متفاوتی دارد. شباهت این دو روایت این است که هر دو حدیث قدسی هستند یعنی محتوا و مفهوم آنها از طرف خداوند به قلب حضرت رسول ص القا شده‌اند[۲۳] و در سند هر دو روایت ائمه معصومین قرار دارند. شباهت دیگر این دو روایت این است که هر دو از امام رضا ع نقل شده‌اند. اما مهم‌ترین تفاوت آنها این است که در این روایت با صراحت به ولایت علی ابن ابیطالب اشاره شده است. شیخ صدوق در کتاب امالی[۲۴] و عیون اخبار الرضا ع [۲۵]، شعیری قرن ششم در کتاب جامع الأخبار[۲۶] و حسکانی وفات ۴۹۰ق از عالمان اهل سنت در کتاب شواهد التنزیل[۲۷] این روایت را نقل کرده‌اند و محدثان بعد از آنها مکررا این روایت را در کتب خویش آورده‌اند. نکته قابل توجه این که در نقل شیخ صدوق در امالی سند حدیث که به پیامبر رسیده حضرت افزوده که او حدیث ولایت علی ع را از جبرئیل و او از میکائیل و او از اسرافیل شنیده واسرافیل از لوح و لوح از قلم و قلم از خداوند متعال نقل کرده است که ولایت علی بن ابی طالب دژ و حصار اوست وهر کس داخلش شود از آتش او در امان است. [۲۸][یادداشت ۲]

رابطه توحید و ولایت با تاکید بر حدیث سلسله الذهب

سلسله الذهب به روایت اهل سنت


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه امامت و ولایت

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۴ | 11:25 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ولایت امام علی علیه السلام

این مقاله دربارهٔ امامت امام علی(ع) است. برای آشنایی با دوران حکومت آن حضرت، مقاله حکومت امام علی(ع) را ببینید.

خاتم ولایت محمدی

شیعیان معتقدند در حالی که محمد همزمان واجد مقام نبوت و ولایت است، علی مهر کامل ولایت است، از این رو «ولی‌الله» خوانده می‌شود. چنان‌که سید حیدر آملی می‌گوید، ولایت وجه باطنی و داخلی نبوت است.[۷] هانری کربن می‌گوید همان‌طور که ظاهر نبوت باید در شخصی به خاتمیت برسد و آن شخص محمد است، باطن آن که ولایت است، نیز باید با تجلی در شخصی زمینی به خاتمیت برسد. این شخص علی است، که نزدیک‌ترین قرابت معنوی را به محمد دارد؛ یعنی، ولایت محمدی وجه باطنی و پوشیده نبوت همه انبیاست که با علی به ظهور رسیده است.[۸] . از همین روست که اغلب طریقت‌های صوفیانه سلسله معنوی خویش را به وی می‌رسانند و از وی آغاز می‌کنند. هانری کربن می‌گوید، حتی اگر در استناد تاریخی این سلسله‌های معنوی مناقشه باشد، بیشتر نشان دهنده نیت آن‌ها در اتصال به منشأ ولایت است.[۹] . علی در تاریخ اسلام چهارمین خلیفه بوده است. اما، آنچه به لحاظ تاریخی رخ داده است تأثیری بر امامت ندارد. همچنان که دیگران که واجد جایگاه خلافت بوده‌اند، بهره ای از امامت ندارند. همچنین، فقدان منصب خلافت چیزی از مرتبت امام نمی‌کاهد. هانری کربن می‌گوید در تشیع امامت، فراتر از رقابت خاندان‌ها برای حکومت است. امامت وابسته به اقرار و قبول مردم نیست. بلکه ریشه در فر ایزدی امام دارد، که مردم قادر به درکش نیستند.[۱۳]

ولایت امام علی(ع) به‌معنای امامت امام علی(ع) یا یکی از مراتب و شئون امامت او است. بیشتر محققان و نویسندگان ولایت و امامت را به یک معنا به کار برده‌اند، اما مرتضی مطهری آن را یکی از مراتب امامت و بالاترین آن دانسته‌ است.

ولایت امام علی(ع) در قرآن بیان نشده است، اما در منابع روایی و تفسیری، آیات فراوانی به آن تفسیر شده و در احادیث از اهمیت و جایگاه بلند ولایت امام علی(ع) و آثار آن سخن گفته شده است؛ از جمله ولایت علی(ع) یکی از ارکان اسلام، کامل‌کننده دین و همان ولایت الهی و رسولش معرفی شده است. برخی آثار ولایت امام علی(ع) در روایات عبارتند از: ورود به بهشت، ایمنی از آتش جهنم، جواز عبور از پل صراط و رستگاری و آمرزش.

در بعضی از روایات، ولایت امام علی(ع) شرط قبولی ایمان و اعمال دانسته شده است. در اینکه ولایت شرط قبولی اعمال است یا شرط صحت، میان علمای شیعه اختلاف‌نظر وجود دارد.

بر اساس احادیث تفسیری، آیه ولایت، آیه تبلیغ و آیه اکمال بر ولایت امام علی(ع) دلالت دارد. همچنین گروهی از عالمان شیعه، حدیث غدیر و حدیث ولایت را نیز به‌معنای ولایت امام علی(ع) دانسته‌اند و او را وَلیّ و صاحب‌اختیار مؤمنان خوانده‌اند.

جایگاه و اهمیت

ولایت امام علی(ع) از مباحثی است که در تفاسیر و روایات فراوان از آن بحث شده است. هرچند ولایت امام علی(ع) به‌صراحت در قرآن ذکر نشده است، اما آیات متعددی به آن تفسیر شده است؛[۱] از جمله ریسمان الهی در آیه ۱۰۳ سوره آل‌عمران وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا[۲] و صراط مستقیم در آیه ۱۵۳ سوره انعام[۳] و آیه ۴۳ سوره زخرف[۴] به ولایت علی تفسیر شده است. همچنین در روایات، امانتی که در آیه امانت از خودداری آسمان، زمین و کوه‌ها از پذیرش آن سخن گفته شده، به ولایت امام علی(ع) تفسیر شده است.[۵]

در دانشنامه امیرالمؤمنین ع حدود صد روایت درباره ولایت امام علی(ع) گردآوری شده است.[۶] در برخی روایات ولایت امام علی(ع)، کامل‌کننده دین[۷] و همان ولایت خدا و پیامبر(ص) بیان شده[۸] و منکر ولایت علی(ع)، منکر ولایت پیامبر(ص)[۹] دانسته شده است. در برخی از احادیث بنی الاسلام نیز ولایت علی بن ابیطالب(ع) یکی از پایه‌ها و ارکان اسلام شمرده شده است.[۱۰]

مفهوم‌شناسی ولایت

علامه طباطبایی، بر آن است که ولایت به‌معنای نصرت و یاری نیست، بلکه به‌معنای سرپرستی و مالکیت تدبیر است. این معنا، معنایی عمومی است و در تمامی مشتقات آن جریان دارد.[۱۱] از نظر وی ولایت عبارت است از نوعی قرب و نزدیکی که موجب نوع خاصی از حق تصرف و مالکیت تدبیر می‌شود.[۱۲] عبدالله جوادی آملی، مفسر و فقیه شیعه، معنای اصلی ولایت را قرب و نزدیکی و لازمه آن را تصدی و سرپرستی امور یا نصرت و محبت دانسته است.[۱۳] از نظر فَخْرُالدّین طُریحی، نویسنده مجمع البحرین، وَلایت به تدبیر و قدرت و فعل اشاره دارد و به‌معنای محبت اهل‌بیت و پیروان‌شان، امتثال اوامر و نواهی آنان و تأسی به آنها در رفتار و اخلاق است.[۱۴]

واژه ولایت در لغت، گاه به فتح واو (وَلایت) و گاه با کسر واو وِلایت استعمال شده است. گروهی از لغت‌شناسان وَلایت را درباره پیوندهایی مانند خویشاوندی، محبت،‌ وراثت و نصرت و یاری‌کردن به کار برده و وِلایت را به سرپرستی و زمامداری امور معنا کرده‌اند.[۱۵] از نظر سیبویه، دانشمند معروف علم نحو در قرن دوم قمری، هر دو واژه به‌معنای زمامداری و تدبیر امور است.[۱۶] عده‌ای نیز هر دو را به‌معنای نصرت و یاری دانسته‌اند.[۱۷]

ارتباط ولایت با امامت

برخی از عالمان شیعه ولایت و امامت را به یک معنا دانسته‌اند.[۱۸] شیخ مفید نیز مولا و ولیّ در حدیث غدیر را به امام معنا کرده است.[۱۹] بسیاری از محققان و نویسندگان [۲۰] همچون سید مرتضی عسکری در کتاب «ولایت علی در قرآن کریم و سنت پیامبرص»[یادداشت ۱] و ناصر مکارم شیرازی، از مراجع تقلید شیعه و مفسر قرآن، در کتاب «آیات ولایت در قرآن»،[یادداشت ۲] نیز برخی از عالمان، ولایت و امامت را به یک معنا استعمال کرده‌اند و میان آنها فرقی نگذاشته‌اند، اما مرتضی مطهری،[۲۱] ولایت را بالاترین مرتبه و درجه امامت و برخی[۲۲] آن را مهمترین بُعد نبوت و امامت دانسته‌اند.

بیشتر متکلمان شیعه و سنی با اندک اختلافی امامت را اینگونه تعریف کرده‌اند: «الامامةُ ریاسة عامّة فی امور الدّین و الدّنیا نیابةً [أو خلافةً] عن النبی (ص)؛ امامت، ریاست عام در امور دینی و دنیایی به‌نیابت و جانشینی از پیامبر(ص) است».[۲۳]

آثار ولایت

در روایات نقل‌شده از معصومان، آثاری برای ولایت امام علی(ع)‌ ذکر شده است که برخی از آنها عبارتند از:

ورود به بهشت.[۲۵] در روایتی از پیامبر اکرم ص نقل شده که هر کس می‌خواهد زندگی و مرگش همچون پیامبر(ص) باشد و در بهشتی که خداوند وعده داده ساکن شود، علی بن ابی‌طالب را ولیّ خود قرار دهد.[۲۶]

ایمنی از آتش جهنم و عذاب الهی:[۲۷] در حدیث قدسی معروف، ولایت امیرالمؤمنین قلعه امن الهی و موجب ایمنی از آتش جهنم معرفی شده است که هر کس وارد آن شود،‌ از عذاب جهنم در امان خواهد ماند: «وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ‏ أَبِی‏ طَالِبٍ‏ حِصْنِی‏ فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ نَارِی؛ ولایت علی بن ابی‌طالب قلعه من است. هر کس وارد این قلعه شد، از آتش من در امان است».[۲۸]

جواز عبور از صراط:[۲۹] در حدیثی از پیامبر(ص) آمده است: «إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ وَ نُصِبَ الصِّرَاطُ عَلَی ظَهْرَانَی جَهَنَّمَ فَلَا یَجُوزُهَا وَ یَقْطَعُهَا إِلَّا مَنْ کَانَ مَعَهُ جَوَازٌ بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ؛ هنگامی که قیامت برپا شود و پل صراط بر جهنم نصب شود، کسی از آن نمی‌گذرد و آن را پشت سر نمی‌گذارد، مگر آنکه جواز ولایت علی بن ابی‌طالب(ع) را همراه داشته باشد».[۳۰]

موجب رستگاری و آمرزش:‌ در روایتی از امام باقر ع، خوشی، رستگاری، کرامت، مغفرت، عافیت، آسایش و رضایت در ولایت امام علی(ع) دانسته شده است.[۳۱]

در حدیثی از امام رضا ع کسانی که ولایت امام علی(ع) را در روز غدیر خم پذیرفتند به فرشتگانی که بر آدم سجده کردند، و کسانی که ولایت او را نپذیرفتند به ابلیس تشبیه شده‌اند.[۳۲]

ولایت، شرط قبولی یا صحت ایمان و اعمال

در برخی روایات، ولایت امام علی(ع) شرط قبولی ایمان دانسته شده است. برای نمونه در روایتی از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است: «... عَلِیٌّ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ ... لَايَقْبَلُ‏ اللهُ‏ الْإِیمَانَ‏ إِلَّا بِوَلَايَتِهِ‏ وَ طَاعَتِهِ؛ علی امیرالمؤمنین است و ایمان پذیرفته نمی‌شود مگر به ولایت و اطاعت او».[۳۳]

در روایتی از امام سجاد ع از پیامبر(ص)‌ نقل شده است که اگر کسی به‌اندازه عمر نوح عبادت و به‌اندازه کوه احد طلا انفاق کند، هزاران بار حج گذارد و در راه خدا شهید شود، اما ولایت امام علی(ع) را نپذیرفته باشد، خداوند او را با صورت در آتش جهنم می‌افکند و بوی بهشت را هرگز استشمام نمی‌کند.[۳۴] مشابه این روایت درباره ولایت ائمه(ع) نیز نقل شده است.[۳۵] در تفسیر قمی در تفسیر آیه ۱۸ سوره ابراهیم آمده است که اگر کسی ولایت امام علی(ع) را نپذیرد، عملش باطل و مانند خاكسترى است كه باد تندی در روزى طوفانى بر آن بوزد.[۳۶]

در حدیثی از امام باقر ع بدون تصریح به ولایت امام علی(ع)، ولایت ولی الله شرط قبولی اعمال و ایمان ذکر شده است: «... أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ اللهِ فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ، مَا كَانَ لَهُ عَلَى اللهِ حَقٌّ فِي ثَوَابِهِ، وَ لَا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَان‏؛ همانا اگر مردی شب‌ها را به عبادت بپا خیزد و روزها را روزه بدارد، همه اموالش را صدقه دهد، تمام دوران عمرش را حج گزارد، اما ولایت ولی خدا را نشناسد تا از او پیروی کند، و اعمالش با راهنمایی او نباشد، برای او ثوابی از سوی خداوند متعال نخواهد بود و او از اهل ایمان نیست».[۳۷] علامه مجلسی این حدیث را صحیح دانسته[۳۸] و در توضیح اینکه چرا چنین کسی ثوابی ندارد گفته است زیرا چنین کسی مؤمن شمرده نمی‌شود و براساس آیات تنها به مؤمنان وعده ثواب داده شده است.[۳۹]

در اینکه ولایت شرط صحت اعمال است و عبادات در صورت فقدان آن باطل است و قضا دارند، یا آنکه ولایت شرط قبولی اعمال است و بدون آن اعمال گرچه در ظاهر صحیح‌اند و قضا ندارند، اما مقبول نیستند، میان علمای شیعه اختلاف‌نظر وجود دارد؛ عده‌ای از علما،‌[۴۰] پذیرش ولایت را شرط صحت عبادات و اعمال، و گروهی[۴۱] آن را شرط قبولی اعمال و استحقاق ثواب دانسته‌اند.

برخی بر شرط صحت بودن ولایت ادعای عدم خلاف[۴۲] یا اجماع[۴۳] کرده‌اند.

آیه ولایت و آیات مرتبط

آیه ولایت، آیه اکمال، و آیه تبلیغ

آیه ولایت، به‌گفته گروهی از مفسران شیعه، بر ولایت امام علی(ع) به‌معنای سرپرستی و اختیارداری امور دلالت دارد؛[۴۴] زیرا مفسران شیعه و سنی، شأن نزول آيه را خاتم‌بخشی امام علی ع دانسته‌اند.[۴۵] بر اساس این آیه، تنها خدا و رسول خدا و امام علی(ع) ولی و سرپرست مؤمنان هستند.[۴۶] این آیه از جمله آیاتی است که برای اثبات امامت امام علی(ع) نیز مورد استناد قرار گرفته است.[۴۷] . منظور از آیه ولایت : به آیه ۵۵ سوره مائده " آیه ولایت " مى گویند: " انما و لیکم الله و رسوله و الذین ءامنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکوة وهم راکعون ؛ همانا سرپرست و ولی شما، تنها خداست و پیامبر او و مؤمنانی که نماز را بر پا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند ."

شأن نزول آیه ولایت

بسیارى از مفسران و محدثان در شأن نزول این آیه، نقل کرده اند که این آیه در شأن علی - علیه السلام - نازل شده است . نظر سیوطی : " سیوطی " در " الدرالمنثور " در ذیل آیه از " ابن عباس " نقل مى کند که على (ع) در رکوع نماز بود که سائلى تقاضاى کمک کرد و آن حضرت، انگشترش را به او صدقه داد.پیامبر ص از او پرسید: چه کسى این انگشتر را به تو داد؟، اشاره به على (ع) کرد و گفت: " آن مرد که در حال رکوع است ". در این هنگام آیه " انما و لیکم الله و رسوله ... " نازل شد. نظر واحدی : همین معنا در کتاب " اسباب النزول " واحدی نقل شده است . " جار الله زمخشری " در کتابش مى گوید: این آیه درباره علی ع نازل شده است . علمای اهل سنت : " فخر رازی "، " حاکم حسکانی " و بسیارى دیگر از دانشمندان اهل سنت نیز، این شأن نزول را نقل نموده اند! آیه ولایت دلیل خلافت امام علی : این آیه، آشکارا بر مسئله خلافت و امامت امیر مؤمنان على ـ علیه السلام ـ دلالت دارد؛ چرا که در این آیه روى مسئله " ولی " تکیه شده و على (ع) به عنوان ولی مسلمانان معرفى گردیده است .

آیه اِکمال به‌باور عالمان شیعه درباره واقعه غدیر نازل شده است؛[۴۸] به‌گفته ناصر مکارم شیرازی، در تفاسیر شیعه منظور از کامل‌شدن دین، اعلام ولایت و خلافت امام علی ع بر مسلمانان است و روایات هم آن را تأیید می‌کنند.[۴۹] . در روایتی از امام باقر ع این آیه به ولایت تفسیر شده و آخرین فریضه‌ای دانسته شده که بر پیامبر ص ‌ نازل شده است.[۵۰]

آیه تبلیغ نیز بر اساس روایات، درباره ولایت امام علی(ع) نازل شده است.[۵۱]

حدیث ولایت و غدیر

حدیث ولایت و حدیث غدیر

در حدیث ولایت «هُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدی؛ او [علی] ولیّ هر مؤمنی پس از من است»، حضرت علی(ع) صاحب ولایت و ولیّ مؤمنان پس از رسول خدا(ص) معرفی شده است.[۵۲]

حدیث غدیر «من کنت مولاه فعلی هذا مولاه» نیز به دلایل و شواهد متعدد به ولایت امام علی(ع) به‌معنای سرپرستی و اولویت در تصرف دلالت دارد.[۵۳] این دو حدیث برای اثبات امامت امام اول نیز مورداستناد قرار گرفته‌اند.[۵۴] .

حدیث ولایت حدیثی از پیامبر ص و یکی از دلایل شیعیان برای اثبات امامت علی بن ابی‌طالب ع است. این حدیث با عبارت‌های مختلفی در منابع شیعه و سنی نقل شده که عبارت «هُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدی؛ او [علی] ولیّ هر مؤمنی پس از من است» از مشهورترین آنهاست.

شیعیان کلمه ولی در این حدیث را به معنای امام و سرپرست می‌دانند و به وسیله آن امامت و ولایت امام علی ع را اثبات می‌کنند و بر این باورند که «ولیّ» در لغت به همین معناست و در موارد متعددی از سوی شیخین، صحابه، تابعین و برخی از علمای اهل سنت نیز در همین معنا به کار رفته است؛ اما اهل‌سنت مدعی‌اند این کلمه به معنای دوست و سرپرست است و ارتباطی با مسأله ولایت و امامت حضرت علی ندارد.

جعفر بن سلیمان از عمران بن حصین نقل کرده است که رسول خدا(ص) گروهی را به جنگی اعزام کرد و فرماندهی آنها را به علی بن ابی‌طالب سپرد. آنان غنائمی را به دست آوردند حضرت علی در تقسیم غنائم به گونه‌ای عمل کرد که آنان دوست نداشتند. چهار نفر از آنان با هم قرار گذاشتند وقتی پیامبر را دیدند این عمل علی را به او گزارش کنند، هنگامی که خدمت پیامبر رسیدند یکی پس از دیگری گفتند: یا رسول الله آیا می‌دانید علی چنین کرد؟ رسول خدا در حالی که خشم بر چهره‌اش نمایان شد، فرمود از علی چه می‌خواهید؟ از علی چه می‌خواهید؟ علی از من و من از علی‌ام و علی بعد از من، ولیّ هر مؤمنی است.[۱]

نقل‌های متفاوت

حدیث ولایت با عبارت‌های مختلفی در منابع شیعه و اهل‌سنت نقل شده است. از جمله: علی ولیّ کل مؤمن بعدی؛[۲] . هو ولی کل مؤمن بعدی؛[۳] . انت ولی کل مؤمن بعدی؛[۴] . أنت ولی کل مؤمن بعدی و مؤمنه؛[۵] . انت ولیی فی کل مؤمن بعدی»؛[۶] . فانه ولیکم بعدی؛[۷] . ان علیا ولیکم بعدی؛[۸] . هذا ولیکم بعدی؛[۹] . انک ولی المؤمنین من بعدی؛[۱۰] . انت ولیی فی کل مؤمن بعدی؛[۱۱] . و انت خلیفتی فی کل مؤمن من بعدی؛[۱۲] . و فهو اولی الناس بکم بعدی.[۱۳]

محتوا

به باور شیعیان محتوای حدیث ولایت، مسأله امامت و ولایت امام علی ع است.[۱۴] آنان واژه ولی را به معنای سرپرست، امام، رهبر و خلیفه می‌دانند.[۱۵] اما اهل‌سنت بر این باورند که این حدیث دلالتی بر مسأله جانشینی علی بن ابی‌طالب ندارد زیرا مدعی‌اند واژه ولی در لغت به معنای دوستی و یاری دادن است.[۱۶] شیعیان برای اثبات مدعای خود می‌گویند: واژه ولی در لغت به معنای سرپرست، رهبر، خلیفه، صاحب اختیار و امام است و در صدر اسلام و پس از آن نیز این واژه به معنای خلیفه و سرپرست به کار می‌رفته است. آنان همچنین به کاربرد واژه ولی توسط خلیفه اول،[۱۷] خلیفه دوم،[۱۸] صحابه،[۱۹] تابعین[۲۰] و برخی از علمای اهل‌سنت[۲۱] در معنای خلیفه و سرپرست استناد می‌کنند.[یادداشت ۱]

اعتبار

عبدالقادر بغدادی و ابن حجر عسقلانی گفته‌اند حدیث ولایت را ترمذی با سندی قوی از عمران بن حصین نقل کرده است.[۲۲] متقی هندی نیز آن را صحیح دانسته است.[۲۳] حاکم نیشابوری آن را حدیث صحیح السندی دانسته که مسلم و بخاری آن را در صحیحین نیاورده‌اند.[۲۴] همچنین شمس الدین ذهبی و ناصرالدین البانی این حدیث را صحیح دانسته‌اند.[۲۵]

منابع

حدیث ولایت در کتاب‌هایی همچون صحیح ترمذی، مسند احمد بن حنبل؛[۲۶] جامع الاحادیث سُیوطی؛[۲۷] کنزالعمال؛[۲۸] مُسنَد ابی‌داود؛[۲۹] فضائل الصحابه؛[۳۰] الآحاد و المَثانی؛[۳۱]سُنَن نَسائی؛[۳۲] مسند ابویَعلی؛[۳۳] صحیح اِبن حَبّان؛[۳۴] المعجم الکبیر طَبَرانی؛[۳۵] تاریخ مدینه دمشق؛[۳۶]البدایه و النهایه؛[۳۷] الاصابه؛[۳۸] الجوهره فی نسب الامام علی و آله؛[۳۹] خزانةُ الادب و لُبُّ لُباب لِسان العرب؛[۴۰]الغدیر؛[۴۱] الاِستیعاب؛[۴۲] و کَشفُ الغُمَّه[۴۳] آمده است.

کتاب‌شناسی

کتاب‌های متعددی با عنوان ولایت امام علی(ع) نگارش و منتشر شده است که بیشتر درصدد اثبات امامت و خلافت امام علی(ع) هستند. برخی از آنها عبارتند از:

ولایت علی در قرآن کریم و سنت پیامبر(ص)، نوشته سید مرتضی عسکری، قم، دانشکده اصول الدین، ۱۳۸۹ش.

اثبات ولایت امیرالمؤمنین از قرآن و سنت، نوشته عبدالصمد ساکی، قم، طوبای محبت، چاپ اول، ‌۱۳۹۰ش. از این نویسنده کتابی با عنوان «تفسیر ولائی قرآن کریم در اثبات ولایت امیرالمؤمنین(ع) از قرآن و سنت» در سه مجلد منتشر شده است.

النصوص: بیش از ۵۰۰ دلیل روشن بر ولایت حضرت علی(ع) از منابع اهل‌سنت، نوشته احمدرضا آقادادی، قم، دلیل ما، چاپ اول، ‌۱۳۸۹ش. به‌گفته مؤلف در مقدمه، در این کتاب ۵۱۲ روایت از منابع اهل‌سنت که دلالت بر ولایت، وصایت و خلافت امام علی(ع) دارد، جمع‌آوری شده است.[۵۵]

پرتوی از خورشید تابان: اثبات ولایت امیرالمؤمنین علی(ع)، نوشته محمدعلی انصاری، قم، افق روشن، چاپ اول، ۱۳۹۳ش.

ولایة امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب فی الکتاب و السنة، کربلا، انتشارات العتبة العباسیة المقدسة.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه امامت و ولایت

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۴ | 10:33 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

دهه امامت و ولایت

دهه امامت و ولایت یا هفته امامت و ولایت به فاصله زمانی عید قربان تا عید غدیر گفته می‌شود[۱] تعبیر هفته ولایت و امامت برای ۱۸ تا ۲۷ ذی‌الحجه که وقایعی مرتبط با فضایل اهل‌بیت(ع) همچون مباهله، نزول هل اتی و... رخ داده، نیز به‌کار می‌رود.[۲] همه ساله روزهای این دهه توسط بنیاد بین‌المللی غدیر نامگذاری شده و اعلام می‌گردد.[۳] همچنین جشن‌ها و مراسم متعددی توسط شیعیان برای برزگداشت این دهه برپا می‌شود.[۴]

از مناسبت‌های دیگری که در این روزها وجود دارد می‌توان به بخشیده شدن فدک توسط پیامبرص به حضرت زهراس‌ در ۱۴ ذی‌الحجه[۵] و ولادت امام هادی ع [۶] در ۱۵ ذی‌الحجه اشاره کرد. ولادت امام هادی(ع) در کنار عید قربان و غدیر در تقویم رسمی ثبت شده‌اند؛ اما این دهه از مناسبت‌های رسمی تقویم جمهوری اسلامی ایران محسوب نمی‌شود.[۷]

در روایتی از امام رضاع عید غدیر و قربان در کنار عید فطر و روز جمعه به عنوان چهار روز با عظمت و شکوه در قیامت معرفی شده‌اند.[۸]

امامت و ولایت علی بن ابی‌طالب

امامت و ولایت علی بن ابی‌طالب به مقام معنوی و روحانی علی بن ابی طالب و جایگاه وی در تعلیم حقیقت دین و برپایی شریعت اسلام بعد از محمد، پیامبر اسلام، اشاره دارد.

خاتم ولایت محمدی

شیعیان معتقدند در حالی که محمد همزمان واجد مقام نبوت و ولایت است، علی مهر کامل ولایت است، از این رو «ولی‌الله» خوانده می‌شود. چنان‌که سید حیدر آملی می‌گوید، ولایت وجه باطنی و داخلی نبوت است.[۷] هانری کربن می‌گوید همان‌طور که ظاهر نبوت باید در شخصی به خاتمیت برسد و آن شخص محمد است، باطن آن که ولایت است، نیز باید با تجلی در شخصی زمینی به خاتمیت برسد. این شخص علی است، که نزدیک‌ترین قرابت معنوی را به محمد دارد؛ یعنی، ولایت محمدی وجه باطنی و پوشیده نبوت همه انبیاست که با علی به ظهور رسیده است.[۸] . از همین روست که اغلب طریقت‌های صوفیانه سلسله معنوی خویش را به وی می‌رسانند و از وی آغاز می‌کنند. هانری کربن می‌گوید، حتی اگر در استناد تاریخی این سلسله‌های معنوی مناقشه باشد، بیشتر نشان دهنده نیت آن‌ها در اتصال به منشأ ولایت است.[۹]

ابلاغ امامت و ولایت

غدیر خم : هنگامی که محمد از حجةالوداع در سال ۶۳۲ میلادی بازمی‌گشت، خطابه‌ای در مورد علی ایراد نمود که توسط شیعه و سنی بسیار متفاوت تفسیر شده است. مطابق با روایت هر دو گروه محمد گفت که علی وارثش و برادرش و کسی است که هر کس پیامبر را به‌عنوان مولایش (رهبر یا دوست قابل اعتماد) بپذیرد (کلمهٔ مولا مرتبط است با ولایت (به کسر واو) یا وَلایت (به فتح واو) که حکومت، شروع مبادرت، غلبهٔ معنوی و قدرت معنی می‌دهد) باید او را نیز به‌عنوان مولایش بپذیرد. شیعیان این بیان را به معنی تعیین علی به جانشینی پیامبر و اولین امام می‌دانند. در مقابل اهل سنت این بیان را تنها اظهار نزدیکی پیامبر به علی می‌دانند و نیز اظهار خواسته‌اش که علی به‌عنوان پسرعمو و فرزندخوانده‌اش جانشین او در مسئولیت‌های خانوادگی‌اش پس از مرگ شود.[۱۰] . در این راستا، یکی از مستندات شیعه، احادیث قرطاس در کتاب سُلَیم بن قیس الهلالی و دیگر منابع می‌باشد که در احادیث آن ادعا شده پیامبر در آخرین لحظات حیات، جهت نگارش وصیت خود، صحیفه و دواتی خواسته و علیرغم اختلاف و نزاع جمع حاضر بر سر این موضوع، به ترتیب، دوازده جانشین پس از خود را با نام و نشان به علی املا نموده است.[۱۱][۱۲]

نسبت خلافت با ولایت و امامت علی

علی در تاریخ اسلام چهارمین خلیفه بوده است. اما، آنچه به لحاظ تاریخی رخ داده است تأثیری بر امامت ندارد. همچنان که دیگران که واجد جایگاه خلافت بوده‌اند، بهره ای از امامت ندارند. همچنین، فقدان منصب خلافت چیزی از مرتبت امام نمی‌کاهد. هانری کربن می‌گوید در تشیع امامت، فراتر از رقابت خاندان‌ها برای حکومت است. امامت وابسته به اقرار و قبول مردم نیست. بلکه ریشه در فر ایزدی امام دارد، که مردم قادر به درکش نیستند.[۱۳]

تمایز یافتن تاریخی شیعیان علی

ویلفرد مادلونگ می‌گوید پس از جدایی خوارج، حامیان علی بر مبنای ولایت علی مجدداً با وی بیعت کردند. این بار، آن‌ها با ارجاع به حدیث غدیر که از محمد نقل شده است، متعهد شدند دوست کسی باشند که با وی دوست است و دشمن آنکه با وی دشمن است. «ولی لمن والاه، عدو لمن عاداه» علی تصریح کرد که پایبندی به سنت محمد نیز به شرط بیعت افزوده شود، اما سنت ابوبکر و عمر را به عنوان شرط بیعت نپذیرفت. اما خوارج می‌گفتند بیعت باید مبتنی بر قرآن و سنت محمد، ابوبکر و عمر باشد، نه ولایت یک شخص خاص. احتمالاً در همین زمان، علی حدیث غدیر را علناً در برابر عموم اعلام کرد و از مردمی که شاهد واقعه غدیرخم بوده‌اند درخواست کرد که بر آن شهادت دهند. دوازده یا سیزده تن از صحابه شهادت دادند که این حدیث را از محمد شنیده‌اند که علی «مولای» آن کس است که محمد مولای اوست. («من کنت مولاه فهذا علی مولاه») بدین ترتیب علی صراحتاً مرجعیت دینی فراتر از ابوبکر و عمر را برای خود مطرح کرد.[۱۴] . در سال‌های بعد، بخصوص پس از سقوط مصر و کشته شدن شیعیانش در آنجا، علی با صراحت بیشتر دیدگاه‌هایش از جمله دربارهٔ خلفای پیشین و استحقاقش بر خلافت محمد را در نامه‌ای خطاب به پنج تن از شیعیانش بیان کرد که متن آن در الغارات ثقفی آمده است.[۱۵] . ولی کلمه‌ای عربی به معنای شخص دارای ولایت می‌باشد؛ ولی به معنای دوست، یاور و سرپرست به کار رفته است. این کلمه در قرآن و متون اسلامی به کار رفته‌است و تفاوت تعریف و تفسیر آن از اختلافات اصلی میان شیعه و سنی می‌باشد. همچنین ولی در فقه و حقوق نیز این اصطلاح کار برد دارد. در ادبیات فارسی نیز از طریق صوفیان رواج گسترده یافته‌است. وِلایت (به صدای پائین واو) و وَلایت (به صدای بالای آن) به یک معنا است، مانند دلالت و دلالت که هر دو به یک معنا است، و حقیقت ولایت عبارتست از بعهده‌گرفتن کار، و منصوب شدن بر آن و «ولی» و «مولی» هر دو استعمال می‌شوند در این معنا، البته‌هم در معنای اسم فاعل آن، یعنی موالی (به کسر لام) و هم در معنای اسم مفعول آن یعنی‌موالی (به فتح لام) و به مؤمن گفته می‌شود ولی‌الله ولی دیده نشده که بگویند مؤمن مولای‌خداست، ولی هم گفته می‌شود «الله ولی‌المؤمنین» و هم «الله مولا المؤمنین».[۱] ولایت در لغت به معنای سلطنت و یاری کردن نیز آمده‌ و در تلفظ حرف اول آن اختلافی گزارش شده‌است. ابن سکّیت وِلایت (با کسره واو) به معنای سلطنت و وَلایت و وِلایت را به معنای یاری کردن گفته‌است. سیبویه معتقد است که وَلایت «مصدر» است و وِلایت اسم امری است که فرد بر انجامش قیام کرده است.[۲]

وِلایت

وِلایت به‌معنای سرپرستی، مالکیت تدبیر و صاحب اختیار بودن از واژه‌های پراستعمال قرآن کریم‌ است. ولایت، گاهی اشاره به فعل خدا است که در این صورت عین توحید و یکی از اسماء و صفات خداوند است. این نوع ولایت که ولایت تکوینی و رابطه علّی و معلولی بین خالق و مخلوق است، منحصر به خدا است. از آنجا که ولایت خداوند ذاتی است، بنابراین، ولایت برخی از پیامبران و ائمه معصومین، ظهور و تجلی ولایت خدا است. ولایت گاهی نیز تشریعی، یعنی قراردادی و اعتباری است و به‌معنای قانون‌گذاری در جهان خلقت است. این ولایت نیز متعلق به خداوند دانسته شده است. ولایت گاهی‌ بر فعل انسان است که در این حالت، از سنخ ولایت تشریعی است. این نوع ولایت در فقه مورد بررسی قرار می‌گیرد و شامل ولایت بر محجوران و ولایت بر نخبگان جامعه یا ولایت فقیه می‌شود. متکلمان شیعه معتقدند همه پیامبران ولیّ نبودند و طبق آیات قرآن، فقط برخی از پیامبران نظیر حضرت رسول اکرم و حضرت ابراهیم به این مقام رسیده‌اند؛ همچنین معتقدند که معرفی ولیّ، بر اساس قاعده لطف بر خدا واجب است. برای تحقق این قاعده، لازم است که ولیّ معصوم باشد و توسط معصوم دیگری همچون پیامبر معرفی شده باشد. با وجود اینکه ولایت در عرفان، جنبه باطنی دین و به‌منزله گنجی مخفی است، به عقیده برخی هر سالکی با پیمودن مراحل سلوک می‌تواند به آن دست یابد. ولایت، مقام قرب است که به عقیده برخی دیگر مخصوص پیامبر اسلام و ائمه معصومین است.

دیدگاه های شیعه

در تفکرات شیعی «ولایت مستلزم تصرف یک دوست در امور دوست دیگر» بیان شده‌است و تأکید شده‌است چنانچه کفار به عنوان اولیای مسلمین در نظر گرفته شوند، به تدریج ایمان مسلمین تباه می‌گردد.[۴]

مفهوم‌شناسی وِلایت

واژه وِلایت را به‌معنای سرپرستی یا دوستی دانسته‌اند.[۱] به گفته علامه طباطبایی، ولایت به‌معنای نصرت و یاری نبوده، بلکه به‌معنای سرپرستی و مالکیت تدبیر است. این معنا، معنایی عمومی است و در تمامی مشتقات آن جریان دارد.[۲] از نظر وی، ولایت عبارت است از یک نوع قرب و نزدیکی که موجب نوع خاصی از حق تصرف و مالکیت تدبیر می‌شود.[۳] آیت الله جوادی آملی، معنای اصلی ولایت را قرب و نزدیکی و لازمه آن را تصدی و سرپرستی امور یا نصرت و محبت دانسته است.[۴] از نظر فَخْرُالدّین طُریحی، صاحب مجمع البحرین، وَلایت به تدبیر و قدرت و فعل اشاره دارد و به‌معنای محبت اهل بیت و پیروانشان، امتثال اوامر و نواهی آنان و تأسی به آنها در رفتار و اخلاق است.[۵]

واژه ولایت، گاه به فتح واو (وَلایت) و گاه با کسر واو وِلایت استعمال شده است. گروهی از لغویون وَلایت را در مورد پیوندهایی مانند خویشاوندی، محبت،‌ وراثت و نصرت و یاری کردن به کار برده و وِلایت را به سرپرستی و زمامداری امور معنا کرده‌اند.[۶] از نظر سیبویه، دانشمند معروف علم نحو در قرن دوم هجری، هر دو واژه به‌معنای زمامداری و تدبیر امور است با این تفاوت که به لحاظ ساختار صرفی، وَلایت، مصدر(تدبیر کردن) و وِلایت اسم مصدر(تدبیر) است.[۷] عده‌ای نیز هر دو را به‌معنای نصرت و یاری دانسته‌اند.[۸]

واژه ولایت در قرآن دو بار به فتح واو[۹] و به گفته علامه طباطبایی به‌معنای مطلق (اعم از ولایت در نصرت یا ارث و...) به‌کار رفته است.[۱۰] اما برخی آن را به‌معنای ولایت در نصرت یا ارث معنا کرده‌اند.[۱۱] گفته شده قُرب و رابطه خاص، معنای مشترک و اصلی معنای این واژه در روایات است.[۱۲]

ولایت به‌معنای سرپرستی و تصدی امور که بیشتر در اندیشه شیعه مورد توجه است، بر دو نوع است: ولایت بر اشیا یا شئ و یا ولایت بر اشخاص یا شخص؛ ولایت بر اشیاء مانند ولایت و سرپرستی شخص بر اموال کسی که مرده است و ولایت بر شخص یا اشخاص مانند سرپرستی ولیّ بر همه جوانب مالی کودک، فرزند یا مجنون و یا ولایت خداوند و فرستادگان او مانند برخی از پیامبران و ائمه معصومین در امور دنیا و آخرت مومنان است.[۱۳]

اهمیت و جایگاه وِلایت

برخی واژه ولایت و همه مشتقات آن را در قرآن یکی از پراستعمال‌ترین واژه‌ها عنوان کرده‌اند.[۱۴] اگرچه مشتقات این واژه مانند «ولی» و «مولی» ۲۳۳ بار (۱۱۰ بار به صورت فعل و ۱۲۳ بار به صورت اسم) در معانی مختلفی در قرآن به‌کار رفته است؛[۱۵] ولی واژه «وَلایت» فقط دو بار در قرآن آمده است: یکی در آیه ۷۲ سوره انفال و دیگری در آیه ۴۴ سوره کهف [۱۶] روایات بسیاری،[۱۷] ولایت را از اساسی‌ترین و مهم‌ترین پایه‌ها و ارکان دین اسلام برشمرده‌اند؛[۱۸] زیرا شامل مسئله سرپرستی و زمامداری امور دینی اعم از ظاهری و باطنی، جسمی و روحی، دنیوی و اخروی، مادی و معنوی، عبادی و اجتماعی می‌شود؛ مسائلی که همه از شئون دین اسلام هستند و از اموری‌اند که رسول الله ص بر آن ولایت داشته است.[۱۹] . همچنین در روایات،[۲۰] ولایت شرط قبول اعمال بیان شده است.[۲۱] گفته شده آن مقداری که رسول خدا(ص) به ولایت سفارش کردند، به دیگر مسائل دینی سفارش نکردند.[نیازمند منبع] حضرت محمد(ص) در روایات متعددی همچون روایت عشیره، روایت انس، روایت غدیر، روایت منزلت، روایت ثقلین، روایت سفینه و ... به مسئله ولایت اشاره کرده‌اند.[۲۲] افزون‌بر این، شهادت ثالثه یعنی شهادت به ولایت امام علی ع در اذان و اقامه بعد از شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر اکرم(ص) نیز نشان‌دهنده اهمیت ولایت در اندیشه شیعه است؛ امری که علمای اهل سنت آن را بدعت دانسته‌اند، در حالی که شواهدی وجود دارد که مسئله شهادت به ولایت امام علی(ع) در اذان پیش‌تر توسط افرادی همچون سلمان و ابوذر در زمان حیات پیامبر مورد استفاده قرار گرفته است.[۲۳] . ولایت در بسیاری از علوم اسلامی همچون تفسیر، حدیث، کلام، فقه و عرفان و تصوف مورد بحث قرار گرفته است. مفسران به جهت آیات مرتبط با ولایت، محدثان به دلیل احادیث دال بر ولایت، متکلمان به‌خاطر متون دینی شامل ولایت، فقیهان به‌سبب قواعدی همچون «مَن لا وَلیَّ له فالإمامُ ولیُّ دمه» (هر کس ولیّ وسرپرستی ندارد امام صاحب در موضوع قصاص اختیار خون اوست)و مباحث مرتبط و عارفان و صوفیان نیز به این جهت که ولایت را از مقامات سالکان و عارفان می‌دانند، از ولایت بحث و گفت‌وگو کرده‌اند.[۲۴]

امامت، ولایت خاصه

برخی معتقدند که امامت به‌معنای زمامداری و حکومت است.[۲۵] این واژه در آیات و روایات معصومین ع هم به‌معنای پیشوا و مقتدای معنوی و کسی که قول و فعل او الگو و حجت است، به‌کار رفته است و هم به‌معنای پیشوای سیاسی که از آن به ولیِّ امر هم تعبیر می‌شود.[۲۶] برخی مدعی شده‌اند که ولایت، به‌صورت مستقل از مسئله امامت مورد بحث قرار نگرفته است؛ به‌گونه‌ای که یکی از مؤلفه‌های حقیقت امامت، ولایت و سرپرستی همه مکلفان‌ مطرح شده است.[۲۷] . برخی از علمای شیعه تفاوتی میان ولایت و امامت قرار نداده‌اند؛ مثلاً مکارم شیرازی در کتاب آیات ولایت در قرآن، ولایت و امامت را همواره در کنار هم به‌عنوان یک مفهوم قرار می‌دهد.[۲۸] وی همچنین در کتاب پیام قرآن، ولایت عامه و خاصه را به معنای امام و پیشوا عنوان می‌کند.[۲۹] در کتاب ولایت فقیه جوادی آملی نیز پیوستگی امامت و ولایت قابل مشاهده است.[۳۰] مرتضی مطهری در کتاب امامت و رهبری، ولایت را یکی از مراتب امامت و اوج آن دانسته است.[۳۱] این در حالی است که برخی از معاصران معتقدند اخذ ولایت در امور دنیوی در مفهوم امامت به‌معنای تنَزّل منصب امامت است؛ چراکه امامت مانند نبوّت به امور دینی متعلق است و نه دنیوی.[۳۲]

هر پیامبری ولایت ندارد

قرآن از برخی پیامبران مانند حضرت رسول اکرم ص و حضرت ابراهیم ع نام برده است که افزون‌بر مقام نبوت، مقام ولایت را نیز دارند،[۳۳] اما هیچ آیه‌ای از قرآن به‌صراحت به این موضوع که آیا هر پیامبری، مقام ولایت هم دارد یا نه، نپرداخته است.[نیازمند منبع]

علمای شیعه در این باره دو دسته هستند: برخی معتقدند مقام نبوت همتراز مقام ولایت نیست.[۳۴] شیخ طوسی معتقد است پیامبران با داشتن مقام نُبوّت لزوماً ولایت و تصرف در امور ندارند، بلکه انبیای خاصی ولایت داشتند.[۳۵] گفته شده شیخ مفید این دیدگاه را مطابق با نظر بیشتر علمای شیعه می‌داند.[۳۶] . مقدس اردبیلی بر خلاف دیگر علما، تفاوت چندانی بین نبی و امام قائل نیست و معتقد است که تنها تفاوت آنها در مورد وحی است؛ به ولی یا امام وحی نمی‌شود.[۳۷] میرجهانی نیز بر این باور است که سلب ولایت از پیامبر محال است.[۳۸]

ولایت، فعل خداوند

آیات متعددی در قرآن مانند آیه ۲۵۷ سوره بقره، آیه ۷ سوره اعراف، آیه ۶۸ سوره آل عمران، آیه ۱۱ سوره محمد، آیه ۴۰ سوره انفال آیه ۲۲ سوره حج، آیه ۴ سوره تحریم و آیه ۱۱ سوره رعد به سرپرستی و متولی بودن خداوند در جهان اشاره‌ کرده‌اند.[۳۹] . متکلمان، ولایتی که فعل خداست را یکی از مهم‌ترین مسائل کلامی می‌دانند؛ برخی، آن را در ضمن مباحث امامت آورده‌اند و برخی دیگر، آن را به‌عنوان یک موضوع مستقل، مورد تحلیل قرار داده‌اند.[۴۰] از میان آثار مستقل کلامی که در باب ولایت در تاریخ اندیشه اسلامی ثبت شده است، آثار کسانی چون: ترمذی، طبری، ماوردی و ابن قتیبه را می‌توان نام برد.[۴۱]

ولایت خدا عین توحید اوست

ولیّ از جمله اسماء و صفات خداوند است که مانند توحید از خداوند جدا شدنی نیست؛ چراکه جهان بدون ولایت محقق نمی‌شود و اگر هم محقق شود بدون ولایت باقی نمی‌ماند و به عبارتی نابود می‌شود.[۴۲] بنابراین ولایت حقیقی و اصیل برای خداوند است.[۴۳] قرآن کریم نیز بارها این صفت را به خداوند نسبت داده است؛ برای مثال در آیه نهم سوره شوری تأکید شده است [یادداشت ۱] که ولایت حقیقی فقط مخصوص‌ خداوند است.[۴۴] علامه طباطبایی نیز این محتوا را تایید می‌کند و معتقد است این آیه به انحصار ولایت در خدا و واجب بودن قبول خداوند به‌عنوان ولیّ اشاره دارد.[۴۵]

خلافت انسان بر زمین از سوی خداوند است

بسیاری از علمای شیعه معتقدند که خلافت انسان بر روی زمین به این معناست که انسان نمونه صفات و اسماء الهی شود و ولایتی که مخصوص خداوند است به انسان واگذار شود.[۴۶] این ولایت شرایطی دارد که فقط برخی از انسان‌ها می‌توانند به این مقام برسند.[۴۷] با توجه به اختصاص ولایت به خداوند، هیچ گونه ولایتی برای غیر خداوند ثابت نیست مگر ولایتی که خداوند اجازه داده باشد.[۴۸] بنابراین ولایت انسان ولایت عرضی است که در قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است.[۴۹] قرآن کریم اطاعت از پیامبران و اولی الامر را اطاعت از خداوند عنوان کرده است؛ زیرا آن‌ها به اذن خداوند ولایت دارند.[۵۰] بر این اساس، چون نفس ولایت خداوند و اطاعت از او واجب است پس اطاعت از سرپرستانی که خداوند مشخص کرده است نیز واجب است.[۵۱]

ولایت معصوم، عین ولایت خداست

به عقیده برخی از شیعیان بین ولایت معصومین ع و ولایت خداوند جدایی و فاصله‌ای نیست و در واقع ولایت آنها، همان ولایت خداست.[۵۲] این ولایت به معنای واگذاری و استقلال نیست بلکه ولایت آنها از نوع ظهور و تجلی است. یعنی ولایت معصومین همان ولایت خداوند است که در آنها ظهور و جلوه کرده است.[۵۳] ولایت آنها به اذن و فرمان خداوند است.[۵۴] لذا پیروی از آنها بر اساس آیه اولی الامر و همچنین آیه ولایت همانند ولایت خداوند بر همه لازم است.[۵۵]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه امامت و ولایت

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۴ | 9:34 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اقسام ولایت

ولایت به‌معنای سرپرستی چندین صورت دارد: ولایت تکوینی؛ ولایت واقعی و حقیقی . برخی معتقدند؛ ولایت تکوینی زمانی محقق است که رابطه بین سرپرست و سرپرست‌شده‌ها رابطه علت و معلول باشد. این نوع ولایت به تکوین و موجودات عینی جهان مربوط می‌شود. این نوع رابطه از سرپرستی حقیقی و به عبارتی ضروری است؛ ازاین‌رو هیچ گاه تخلف‌پذیر نیست.[۵۶] .

ولایت تکوینی دو نوع است ولایت ذاتی و ولایت عرضی. ولایت ذاتی مخصوص خداوند است.[۵۷] برخی از آیات قرآن کریم که اشاره به ولایت تکوینی خداوند دارند عبارت‌اند از آیه ۹ سوره شوری، آیه ۴ سوره سجده، آیه ۱۰۱ سوره یوسف، آیه ۴۴ سوره شوری و آیه ۱۶ سوره قاف.[۵۸] نوع انسان نیز ولایتی تکوینی دارد که این ولایت عرضی است. تسلط انسان بر نفسش نوعی ولایت تکوینی است؛ چراکه اعضای انسان در خدمت نفس انسان قرار دارند.[۵۹]

ولایت تشریعی؛ ولایت قراردادی و اعتباری

ولایت تشریعی بر خلاف ولایت تکوینی، اعتباری و قراردادی است و رابطه علت و معلولی بین دو طرف ولایت وجود ندارد.[۶۰] در واقع ولایت تشریعی مقام و منصب قانونی است که خداوند به برخی از افراد به عنوان مقام رسمی عطا کرده است تا به امور دینی و اجتماعی انسان‌ها رسیدگی کنند.[۶۱] خداوند در آیات ۲۵۷ سوره بقره، ۶۸ سوره آل عمران، ۱۹ سوره جاثیه و ۳۶ سوره احزاب به ولایت تشریعی اشاره کرده است.[۶۲] . این ولایت بر دو نحو است ولایت بر تشریع و ولایت در تشریع. ولایت بر تشریع با یک تحلیل عقلی به ولایت تکوینی برمی‌گردد.[۶۳] اعتباریت و قراردادی بودن ولایت در تشریع به دلیل امکان تخلف آن است بر خلاف ولایت تکوینی که امکان تخلف در آن وجود ندارد.[۶۴] در حالی که ولایت در تشریع هیچ ارتباطی با ولایت تکوینی ندارد.[۶۵]

ولایت بر تشریع؛ قانونگذاری الهی است

ولایت بر تشریع همان قانون‌گذاری و تشریع احکام است. این ولایت در حیطه قوانین و مخصوص خداست که در آیه ۶۷ سوره یوسف نیز این مساله تاکید شده است «إِنِ الْحُکمُ إِلَّا لِله؛ حکم فقط ویژه خداست»[۶۶] این قوانین از جهت وضع که توسط مولی یعنی خداوند وضع می‌شود تخلف ناپذیر است اما از جهت عمل کردن به آن از طرف انسان که تحت ولایت خداوند است تخلف و عصیان پذیر است.[۶۷] یعنی انسان در پذیرش آن مختار است.[۶۸]

ولایت در تشریع؛ ولایت در فعل انسان

ولایت در تشریع که از آن به عنوان ولایت تشریعی نام می‌برند به عنوان فعل انسان در مورد ولایت است؛ و به ولایتی گفته می‌شود که در محدود تشریع و تابع قانون الهی باشد که در فقه مورد بررسی قرار می‌گیرد.[۶۹] ولایت در محدوده تشریع در قرآن کریم و روایات اسلامی، بر دو قسم است گاهی به معنای ولایت بر محجوران است.[۷۰] و گاهی نیز این ولایت در تشریع به معنای تصدی امور جامعه انسانی است.[۷۱]

ولایت بر محجوران؛ ولایتی بر مبنای ناتوانی در احقاق حق

ولایت رایج در کتاب‌های فقهی مربوط به ولایت بر محجوران است، که در بیشتر باب‌های فقه از جمله طهارت، قصاص، دیات و حجر این قسم از ولایت مطرح شده است.[۷۲] در باب طهارت سخن از مرده است که ولی و سرپرستش باید امور واجب او را از قبیل غسل، کفن، نماز و دفن را انجام دهد.[۷۳] در باب دیات و قصاص نیز سخن از سرپرست و ولیّ برای انجام مربوط به امور دیه و قصاص است.[۷۴] همچنین در بابی به نام «حَجْر» در فقه سخن از سرپرستی و ولایت بر افرادی است که به دلیل عدم توانایی لازم برای گرفتن حق خود بر اثر کوچک بودن(نابالغ بودن)، سفیه بودن، جنون و ورشکسته شدن ممنوع از تصرف در اموال خود هستند.[۷۵]

ولایت بر جامعه خردمندان یا ولایت فقیه

ولایت بر جامعه اعم از کشورداری، قضاء و داوری در ابواب جهاد و امر به معروف و نهی از منکر فقه مطرح شده است.[۷۶] منظور از این ولایت، ولایت بر محجوران نیست.[۷۷] بلکه منظور از ولایت فقیه، اداره امورجامعه اسلامی، اجرای احکام اسلامی، تامین مصالح مادی و معنوی جامعه اسلامی، حفظ نظام و کشور اسلامی در برابر دشمنان و تقویت خرمندی و دینداری مسلمانان است.[۷۸] در واقع ولایت فقیه ولایتِ مدیریتی بر جامعه اسلامی است که به منظور اجرای احکام و تحقق ارزش‌های دینی در راستای تحقق اهداف همه پیامبران الهی در فقه مطرح شده است.[۷۹]

عصمت شرط ضروری ولایت است

عصمت امامان

نصب امام معصوم از سوی خدا برای ولایت بر جامعه، مقتضای قاعده لطف است.[۸۰] قاعده لطف به این معناست که خداوند باید کاری کند که انسان‌ها به ایمان و اطاعت او نزدیک و از کفر و معصیت دور شوند.[۸۱] بنابراین وجود پیامبر لازم و ضروری است، زیرا بدون او مردم از اوامر و نواهی الهی آگاه نمی‌شوند.[۸۲] همین قاعده لطف اقتضا می‌کند که خداوند امامان معصوم را نیز به مردم معرفی کند، زیرا حضور امام در جامعه سبب می‌شود مردم با وظایف اجتماعی خویش آشنا شوند و به آن عمل کنند.[۸۳] . این رهبر سیاسی و دینی باید معصوم از گناه و خطا باشد،[۸۴] زیرا از آنجا که مردم، خطاکار و اهل تجاوز و تعدی به حقوق دیگرانند، اگر این رهبر سیاسی غیر معصوم باشد، نمی‌تواند مانع فساد و عصیان مردم شود و اگر اینطور باشد قاعده لطف خداوند محقق نخواهد شد.[۸۵] معرفی ولی یا امام از طرف پیامبر یکی دیگر از شرایط خاص ولی است، چرا که یکی از شرایط ولی عصمت است و از آنجا که عصمت صفت پوشیده‌ای است کسی از آن آگاهی دارد که علم باطن و غیب داشته باشد.[۸۶]

سلوک عرفانی بدون ولایت بی‌معناست

ولایت یکی از عناصر مهم تصوف اسلامی معرفی شده است.[۸۷] به نحوی که سلوک الهی بدون ولایت معنا ندارد.[۸۸] به نظر بسیاری این ولایت ریشه در تعالیم پیامبر اسلام ص و ائمه اطهار ع دارد.[۸۹] بررسی منابع تصوف نشان داده است که ولایت تفاسیر مختلف و گوناگونی در شاخه‌های متعدد صوفیه داشته است و هر کدام از شاخه‌های تصوف بر اساس مبانی خود این مفهوم را تبیین کرده‌اند.[۹۰] . به نظر بسیاری از اهل تصوف ولایت جنبه باطنی دین و حقیقت معرفت و بندگی خداوند است که ملازم دوستی و نزدیکی بندگان به خداوند متعال از طرفی[۹۱] و دوستی و نزدیکی خداوند متعال به بندگان و همه موجودات عالم از طرفی دیگر است.[۹۲] باطن ولایت در عرفان گنجی مخفی (کنز مخفی) است که مراتبی دارد که حقیقت آن معین نیست چرا که نه قابل درک است و نه صفتی و تعریفی دارد که بتوان آن را معین کرد.[۹۳] بالاترین مرتبه ولایت «مقام قرب» یا «مقام معیت قیومیه» خداوند است. این مقام زمانی حاصل می‌شود که عبد از نفس خود برای رسیدن به خدا عبور کند و آن را در راه خدا فنا کند.[۹۴] برخی معتقدند این مقام مخصوص پیامبر اسلام ص و ائمه معصومین ع است اما برخی دیگر این را انکار کرده و معتقدند همه سالکان می‌توانند به این مقام برسند.[۹۵]

ولایت منصبی دینی و دنیوی از نگاه اهل سنت

حمادی مدعی است که بیشتر فقهای اهل سنت ولایت را به معنای حکومت و سلطنت به نحوی که شامل امامت و همه فروعات فقهی در مساله ولایت شود، به کار برده‌اند.[۹۶] وی همچنین مدعی شده است که البته این لفظ در معانی دیگری همچون وکالت نیز به کار رفته است.[۹۷] با این وجود بیشتر مفسران و متکلمان اهل سنت تلاش کرده‌اند مقصود از ولایت در آیات و روایات مختلف را مخصوصا در آیه «ولایت » آیه ۵۵ سوره مائده نصرت و محبت عنوان کنند[۹۸] در تفسیر طبری، تفسیر المنار و تفسیر المراغی ولایت در این آیه به نصرت تفسیر شده است.[۹۹] اما فخر رازی ولایت در آیه مذکور را به معنای محبت می‌داند.[۱۰۰] بنابراین آنها بر خلاف شیعه معتقدند که خاستگاه اصلی بحث امامت علم فقه است که موضوع آن فعل مکلف است و هیچ جایگاه کلامی ندارد. از همین رو برخی دلیل طرح مبحث امامت در برخی از کتاب‌های کلامی اهل سنت را پاسخ گویی آنها به نظرهای مخالف در مورد این مساله عنوان کرده‌اند.[۱۰۱] .

ولایت معصومان‌ علیهم السلام

ولایت معصومان‌ علیهم السلام را به ادله اربعه: کتاب، سنت، عقل و اجماع، می‌توان اثبات کرد. اجماع علمای شیعه، بی نیاز از مراجعه به کلماتشان، آن گونه واضح است که حتی از سوی دانشمندان سایر مذاهب در آن تردید نشده است. در مورد دلیل عقلی، برخی به قاعده‌ی "لطف"تمسک کرده و آن را برای اثبات این مطلب که شخص نبی یا امام معصوم زمامدار جامعه است، کافی شمرده‌اند. ولی گروهی از علما این دلیل را ناکافی دانسته و به دلیل "حکمت" تمسک جسته‌اند. آیات فراوانی بر ثبوت ولایت نبوی دلالت دارد که شاید واضح‌ ترین آنها این کریمه باشد: "النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم". نبی اکرم نسبت به مومنین از خود آنها سزاوارتر است. روایات نیز در باب ولایت معصومان‌علیهم السلام، بسیار فراوان است. از جمله‌ی آنها سخن امام صادق علیه السلام است که در ذیل آیه‌ی کریمه "انما ولیکم اللَّه و رسوله و الذین آمنوا..."فرمود: هر آینه مقصود آیه این است که سزاوارتر به شما و حق دارتر بر شما و امورتان و خودتان و اموالتان خدا و رسولش و کسانی که ایمان آوردند، یعنی علی علیه السلام و فرزندانش تا روز قیامت می‌باشند.

در فرهنگ اسلامی، پس از توجّه به ضرورت وجود زمامدار برای جامعه، هیچ کس به خودی خود حقّ زعامت جامعه را ندارد، جز خداوند متعال که تمام شئون هستی آدمی از اوست و همین امر اقتضا می کند که انسان مطیع اوامر و نواهی او باشد. [۱] . حال اگر او ما را به تبعیت از شخص یا گروهی خاصّ فرا خواند، ما نیز اطاعت می کنیم و اگر برای زمامدار شرایطی را بیان کرد و تعیین شخص او را از بین حائزین شرایط بر عهده‌ی ما گذارد، باز مطیع او خواهیم بود. مسلمانان از گذشته تا حال اعتقاد داشته‌اند که خداوند متعال زمامداری امت اسلام را به شخص رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله سپرده و سپس به اعتقاد پیروان مکتب اهل بیت‌علیهم السلام این امر به امامان معصوم‌ علیهم السلام منتقل شده است و این مطلب را به ادلّه‌ی اربعه: کتاب، سنت، عقل و اجماع، می‌توان اثبات کرد.

اجماع علمای شیعه برولایت امامان

اجماع علمای شیعه، بی نیاز از مراجعه به کلماتشان، آن گونه واضح است که حتّی از سوی دانشمندان سایر مذاهب در آن تردید نشده است. به طور کلّی مهمترین ویژگی اصل "امامت"که از اصول مذهب شیعه بوده و هست، همین امر می باشد که بعد از رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله زمامداری امت اسلام که بر عهده‌ی وی بود، به ائمه اهل البیت‌ علیهم السلام واگذار شد. از این‌رو، شیعه اعتقاد دارد رسول گرامی اسلام، افزون بر مقام نبوت و رسالت، از منصب "امامت" [۲] [۳] نیز برخوردار بوده است. مقام نبوّت مقام آگاهی از اسرار الهی در عالم تکوین و تشریع است و مقام رسالت برای پیامبری حاصل است که مأمور باشد دانسته های خود را به مردم برساند و آنها را هدایت کند. مقام امامت همان منصب زمامداری و اداره‌ی جامعه می باشد.

دلیل عقلی

در مورد دلیل عقلی، برخی به قاعده‌ی "لطف"تمسّک کرده و آن را برای اثبات این مطلب که شخص نبی یا امام معصوم زمامدار جامعه است، کافی شمرده اند. ولی گروهی از علما این دلیل را ناکافی دانسته و به دلیل "حکمت"تمسّک جسته‌اند. [۴] [۵] . دلیل "حکمت"را در نهایت اختصار می توان چنین توضیح داد: عقل پس از اثبات باری تعالی و عالم غیر مادّی و معاد برای انسان، نتیجه می گیرد که هر چه در این دنیا از افراد بشر سر می زند، می تواند تأثیری ماندگار بر حیات اخروی او داشته باشد. عقل، خود را در کشف این تأثیرات و تمییز موارد آن عاجز می یابد. از این رو، حکمت خداوند متعال، که این عالم و آدم را آفریده، حکم می کند که به گونه ای راه سعادت را بر انسان ها بنمایاند و فرستادگانی به سوی آدمیان اعزام کند. از سوی دیگر، برای تأمین هدف از ارسال رسل، که همان هدایت مردم است، این پیامبران باید معصوم و مبرّای از خطا در تلقّی و دریافت دستورات الهی و ابلاغ آن به مردم باشند. سپس عقل با تحلیل مسئله عصمت به این نتیجه می رسد که عصمت در تلقّی و ابلاغ وحی، با عصمت در تمام شئون، حتّی نسبت به خطا و نسیان، ملازمه دارد. پس رسول می بایست در تمام امور معصوم باشد. آن گاه عقل حکم می کند، که بنابر اقتضای حکمت الهی زمام امور جامعه می بایست به معصوم سپرده شود. پس حتماً شخص رسول زمامدار جامعه از سوی دین تلقّی می شود. حال اگر عقل به مقام امامت توجّه کند و امام را مفسر پیام الهی نبوی بیابد، با شیوه ای مشابه به نتیجه ای همسان می رسد. بنابر این، عقل پس از اثبات عصمت برای رسول و امام، مقتضای حکمت الهی را در واگذاری زمامداری جامعه به شخص آنان می بیند و از این راه "ولایت"، به معنای اداره‌ی جامعه، را برای آنان اثبات می کند.

دلیل نقلی

آیات دال ولایت نبوی و علوی

آیات فراوانی بر ثبوت ولایت نبوی دلالت [۶] . دارد که شاید واضح‌ترین آنها این آیه ی کریمه باشد: "النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم" [۷]: نبی اکرم نسبت به مؤمنین از خود آنها سزاوارتر است. حاصل مفاد این آیه ثبوت اولویت برای نبی مکرّم اسلام، علیه آلاف التحیة و السلام، نسبت به آحاد مؤمنین در مقایسه با خود آنهاست؛ یعنی اگر آنها می توانند نسبت به خود تصمیمی بگیرند و کاری انجام دهند، حضرت‌صلی الله علیه وآله از آنها به این کار سزاوارتر است و اگر تصمیمی نسبت به آنها گرفت، آنان حقّ مخالفت ندارند و باید اطاعت کنند، چه این تصمیم در مورد شئون فردی مؤمنین باشد و چه در باب امور اجتماعی آنان. [۸] [۹] . این آیه ولایت مطلقه‌ ی نبی اکرم‌ صلی الله علیه وآله را در حوزه‌ی مباحات شرعی اثبات می کند؛ زیرا در این منطقه است که افراد می توانند نسبت به امور خود هر تصمیمی بگیرند.
نبی اکرم‌صلی الله علیه وآله بنا به روایات متواتر در قصّه‌ی غدیر به همین آیه اشاره می کند و خطاب به مردم می فرماید: "ألستُ أولی بکم من أنفسکم؟": آیا من نسبت به شما از خودتان سزاوارتر نبودم؟ و پس از اعتراف مردم، می فرماید: "من کنت مولاه فعلی مولاه"کسی که من مولی و ولی او هستم، علی مولی و ولی اوست. [۱۰] [۱۱] بنابراین، همان ولایت نبوی برای علی‌علیه السلام و دیگر امامان معصوم‌علیهم السلام نیز ثابت است. [۱۲] آیه‌ی دیگری که بر ولایت نبوی و علوی دلالت دارد، این آیه ی کریمه‌ی مبارکه است: "إنّما ولیّکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون" [۱۳] ؛ ولیّ شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند، همان کسانی که نماز برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند. در این آیه‌ی شریفه که منشور اعتقاد شیعه در باب ولایت است، خداوند ابتدا ولایت را برای خود، سپس برای رسولش و آن‌گاه برای آنان که ایمان آورده و نماز به پا داشته و در حال رکوع زکات پرداخته‌اند، ثابت می کند. هر چند عبارت: "کسانی که ایمان آورده‌اند، همان کسانی که نماز بر پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند"قابل تطبیق بر مصادیق مختلف است، ولی به اعتراف روایاتی که شیعه و سنی نقل کرده اند، مراد از آن فقط شخص علی بن ابی‌طالب علیه السلام می‌باشد. [۱۴] [۱۵] در این آیه ولایت به شکل مطلق بدون اختصاص به دایره ای خاصّ برای رسول و امامان معصوم‌علیهم السلام، اثبات شده است.
روایات نیز در باب ولایت معصومان‌علیهم السلام بسیار فراوان است، و به برخی از آنها در لابلای بحث اشاره شد. ما در اینجا به عنوان نمونه این سخن امام صادق‌ علیه السلام را یادآور می شویم که در ذیل آیه‌ی کریمه "إنّما ولیّکم اللَّه و رسوله و الذین آمنوا..." فرمود:
هر آینه مقصود آیه این است که سزاوارتر به شما و حق دارتر بر شما و امورتان و خودتان و اموالتان خدا و رسولش و کسانی که ایمان آوردند، یعنی علی‌ علیه السلام و فرزندانش تا روز قیامت می‌باشند. [۱۶]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه امامت و ولایت

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۴ | 9:33 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

آیه ولایت

آیه 55 سوره مائده به «آیه ولایت» شهرت یافته است.[۱] در این آیه آمده است: «ولیّ» شما فقط خدا، پیامبر و مؤمنانی هستند که نماز را به پا داشته و در حال رکوع، زکات می‌دهند. بر اساس روایات فراوانی در منابع شیعه و اهل‌سنت، این آیه در شأن امام علی علیه‌السلام نازل شده؛ از این رو، دلیلی محکم بر ولایت و امامت آن حضرت است. «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانی [مانند علی بن ابی‌طالب‌‌اند] که همواره نماز را برپا می دارند و در حالی که در رکوعند [به تهیدستان] زکات می دهند. برای ولی و ولایت دو معنا در قرآن و روایات گفته شد‌ه‌است. در معنای اول یاری و دوستی و در معنای دوم به سرپرستی، رهبری و تدبیر امور تعبیر شده‌اند. ولایت نیز دارای دو قسم هست. ولایت منفی (ولایت شیطان، طاغوت و کافر) که مسلمانان از پذیرفتن آن نهی شده‌اند. ولایت مثبت که مسلمانان دعوت شده‌اند آن را بپذیرند، ولایت خدا و پیامبر و پیشوای دینی است.[۳] . در قرآن به‌طور خاص این کلمه در آیهٔ ۵۵ سورهٔ مائده به کار رفته است: إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَکِعُونَ جز این نیست که ولی شما خداست و رسول او و آنان که ایمان آورده‌اند، همان ایمان آورندگانی که اقامهٔ نماز و ادای زکات می‌کنند در حالی که در رکوع نمازند. در حدیث غدیر خم نیز به‌طور خاص این کلمه یا یکی از مشتقات آن به کار رفته است: من کنت ولیّه فعلیّ ولیّه» یا «من کنت مولاه فهذا علی مولاه .

شأن نزول آیه

بر پایه روایات متعدد در منابع شیعه و اهل سنت، که برخی از آن‌ها با اندکی تفاوت نقل شده، فقیری وارد مسجد پیامبر صلی الله علیه وآله شد و تقاضای کمک کرد؛ ولی کسی چیزی به او نداد. او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم؛ ولی کسی به من چیزی نداد. در همین حال، علی علیه السلام که در حال رکوع بود، با انگشت دست راست خود اشاره کرد. فقیر نزدیک آمد و انگشتر را از دست حضرت بیرون آورد و این آیه نازل شد.[۲] ابوذر غفاری نیز همین شأن نزول را روایت کرده و در ادامه آورده است: در آن هنگام، پیامبر صلی الله علیه وآله در حال نماز بود و این ماجرا را مشاهده کرد. هنگامی که از نماز فارغ شد، سر به سوی آسمان برداشت و گفت: خدایا! برادرم موسی از تو خواست که روح او را وسیع و‌ کارها را بر او آسان کنی و گره از زبانش بگشایی تا مردم گفتارش را درک کنند و نیز تقاضا کرد هارون را که برادرش بود، وزیر و یاورش قرار دهی و به وسیله او بر نیرویش بیفزایی و در کارهایش شریک سازی. خداوندا! من پیامبر و برگزیده توام. سینه مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان ساز. از خاندانم، علی علیه السلام را وزیر من گردان تا به وسیله‌اش پشتم قوی و محکم شود. هنوز دعای پیامبر صلی الله علیه وآله پایان نیافته بود که جبرئیل «آیه ولایت» را نازل کرد.[۳] از جمله اصحابی‌ که این حادثه را نقل‌ کرده‌اند، عبارتند از: امام علی علیه السلام،[۴] عبداللّه بن عباس،[۵] ابورافع مدنی،[۶] عمار بن یاسر[۷] ابوذر غفاری،[۸] انس‌ بن مالک، [۹] و مقداد بن اسود.[۱۰] از تابعان نیز مسلمة بن کهیل،[۱۱] عتبة‌ بن ابی حکیم،[۱۲] سُدّی[۱۳] و مجاهد[۱۴] به نقل این حادثه پرداخته‌اند. در کتاب غایة المرام تعداد 24 حدیث در این باره از اهل تسنن و 19 حدیث از شیعه نقل شده است.[۱۵] در هر صورت، از نظر شیعه تردیدی نیست که این آیه درباره امام علی علیه السلام فرود آمده و از نظر اهل سنت نیز شهرت این روایات به حدی است که متکلم معروف اهل سنّت، قاضی ایجی در کتاب مواقف خود تصریح کرده است که مفسران بر نزول این آیه در شأن علی علیه السلام اجماع دارند.[۱۶] جرجانی در شرح مواقف،[۱۷] سعدالدین تفتازانی در شرح مقاصد[۱۸] و قوشچی در شرح تجرید[۱۹] نیز بر این اجماع اعتراف دارند. محدّثان بزرگی از اهل سنت در اعصار گوناگون، مانند حافظ عبدالرزاق صنعانی (شیخ بخاری)، حافظ عبد بن حمید، حافظ رزین بن معاویه، نسائی مؤلف سنن نسائی، محمد بن جریر طبری، ابن‌ ابی‌ حاتم، ابن عساکر، ابوبکر بن‌ مردویه، ابوالقاسم طبرانی، خطیب بغدادی، هیثمی، ابن‌جوزی، محبّ طبری، جلال الدین سیوطی و متّقی هندی، این روایت را در کتاب‌هایشان آورده‌اند.[۲۰] آلوسی هم گفته است: بیشتر اخباریان برآنند که این آیه در شأن امام‌ علی علیه السلام نازل شده[۲۱] و شهرت این خبر به‌ حدی بوده که حسان‌ بن‌ ثابت -شاعر رسول خدا صلی الله علیه وآله- نیز این منقبت علی علیه السلام را به‌ نظم آورده است: فانت الّذی اعطیت اذ کنت راکعاً زکاة فدتک النفس یا خیر راکع فانزل فیک اللّه خیر ولایة و اثبتها اثنی کتاب الشرایع بنابراین با وجود نقل این روایت از راه‌های گوناگون، سستی سخن ابن تیمیّه که مدعی شده این روایت از جعلیّات است، روشن می‌شود.

دلالت آیه بر ولایت امام علی

شیعه با این آیه بر خلافت و ولایت امام علی علیه السلام استدلال کرده است[۲۲] و حتی برخی آن را قوی‌ترین دلیل بر امامت آن حضرت برشمرده‌اند.[۲۳]

وجه استدلال چنین است که این آیه با «إِنّما» آغاز شده که به تصریح لغویان دلالت بر حصر دارد.[۲۴] کلمه «ولیّ» مشتق از «ولی» و «ولایت» و به معنای سرپرستی و صاحب اختیار است. ابن منظور در تعریف ولیّ می‌گوید: ولیِ یتیم، کسی است که عهده‌دار کار یتیم است و به امور او قیام می‌کند و ولیِّ زن کسی است که سرپرستی عقد ازدواج او را بر عهده دارد.[۲۵]

«فیّومی» نیز می‌گوید: ولیِّ شخص کسی است که به امر او قیام کند و آیه «اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ» سوره بقره، 257 از همین قبیل است.[۲۶] بنابراین از گفتار لغویان می‌توان استفاده کرد که معنای «ولایت»، همان سرپرستی و عهده‌دار بودن کار دیگری است و معانی دیگری که برای آن گفته‌اند، از قلمرو همین معنا است؛ پس وقتی گفته می‌شود: دوست، هم‌سایه، هم‌پیمان، پدر، خدا و پیامبر، ولیّ هستند، در همه موارد، این معنا (اولویت در قیام به امور) موجود است و چنان‌که ادیبان تصریح کرده‌اند، اصل، عدم اشتراک لفظی است[۲۷] و در صورتی که اشتراک لفظی را بپذیریم -یعنی معانی متعددی برای لفظ ولایت قائل شویم-، قراین حالی و لفظی دلالت می‌کند بر این‌که مقصود از «ولایت» در این آیه، همان سرپرستی است؛ زیرا ولایت که به صورت مفرد و با یک تعبیر، به همه (خدا، پیامبر، مؤمنانی که...) نسبت داده شده، به یک معنا است و چنان‌که خداوند «اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ» سوره بقره/2، 257 وپیامبر «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» سوره احزاب/33، 6 ولایت به معنای سرپرستی بر مؤمنان را دارا هستند، «الّذین ءَامنوا...» در آیه مورد بحث نیز همان ولایت خدا و پیامبر را دارد؛ البته این ولایت برای خداوند بالاصاله و برای پیامبر و «الّذینَ ءَامنوا...» تبعی و با اذن پروردگار است. از سوی دیگر، پیامبر صلی الله علیه وآله که وظیفه تبیین آیات را بر عهده دارد -« وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» سوره نحل/16، 44- خود به روشنی ولایت در این آیه را تفسیر کرده است؛ از جمله در روایتی که شیخ کلینی آن را در کتاب الکافی خود آورده، از امام باقر علیه السلام چنین نقل شده است: خداوند پیامبرش را به ولایت امام علی علیه السلام فرمان داد و بر او چنین نازل کرد: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ...» سوره مائده/5‌، 55 و خداوند ولایت «اولی‌الامر» را واجب ساخت. آنان نمی‌دانند این ولایت چیست؟ پس خداوند به محمد صلی الله علیه وآله فرمان داد ولایت را برای آنان تفسیر نماید؛ همان گونه که نماز و زکات و روزه و حج را تفسیر می‌کند. چون این فرمان رسید، حضرت دل‌تنگ شد و نگران بود که مردم از دینشان برگردند و وی را تکذیب کنند؛ پس به پروردگارش رجوع نمود و‌ خداوند چنین وحی کرد: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ». سوره مائده/5‌، 67 آن حضرت امر ولایت را به فرمان خدا آشکار ساخت و به معرفی ولایت علی علیه السلام در روز غدیر خم پرداخت... و به مردم دستور داد تا حاضران به اطلاع غایبان برسانند.[۲۸] عیاشی نیز روایتی نزدیک به همین مضمون را از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند.[۲۹] . در برخی منابع اهل سنت نیز این تفسیر مشاهده می‌شود؛ از جمله، طبرانی از عمار یاسر نقل می‌کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله پس از نزول آیه، آن را قرائت کرد و فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه اللهمّ والِ من والاه و عادِ من عاداه».[۳۰]

پاسخ به برخی شبهات

الف. برخی از اهل سنّت گفته‌اند: «ولیّ» در این آیه به معنای دوستی است و نمی‌تواند به معنای ناصر باشد. اما این معنا با انحصاری که از «إنّما» استفاده می‌شود، ناسازگار است و چنین ولایتی به مؤمنانی اختصاص ندارد که نماز می‌خوانند و در حال رکوع، زکات می‌دهند؛ بلکه حکم عمومی است که همه مؤمنان را دربرمی‌گیرد و همه وظیفه دارند یکدیگر را دوست داشته، به هم یاری رسانند.[۳۱] افزون بر آن‌چه گفته شد، بررسی موارد کاربرد این واژه در قرآن نشان می‌دهد که در بیشتر موارد، ولیّ به معنای سرپرست به کار رفته است.

ب. برخی با استناد به وحدت سیاق احتمال داده‌اند که «ولیّ» در آیه مورد بحث، به معنای دوست و یاور باشد؛ چنان‌که در آیه 51 مائده «یَأیُّهَا الّذینَ ءَامَنوا لاَ تَتّخِذوا الیَهودَ والنَّصاری أولِیاء» به معنای دوست و یاور است.[۳۲] این احتمال با توضیحاتی که در واژه «ولیّ» داده شد، غیر قابل قبول است؛ افزون بر این‌که انعقاد سیاق در آیه منتفی است؛ زیرا آیه ولایت، شأن نزول مستقلّی دارد؛ بنابراین از نظر محتوا و مضمون به آیه پیشین مربوط نیست. از سوی دیگر، شکّی نیست که تنظیم آیات به گونه موجود، با ترتیب آن از نظر نزول مغایر است و وحدت سیاق در صورتی است که بدانیم آیات با هم نازل شده است و بر فرض که سیاق هم منعقد باشد، در آیه پیش نیز محرز نیست که ولیّ به معنای دوست یا ناصر باشد؛ بلکه در آن آیه نیز می‌تواند معنای سرپرست و صاحب اختیار داشته باشد.

ج. برخی از اهل سنت خواسته‌اند «و‌هُم راکِعونَ» در این آیه را به معنای «و‌هُم خَاضِعونَ» بگیرند و نتیجه بگیرند که آیه در مقام وصف مؤمنان است که نماز اقامه می‌کنند و هنگام پرداخت زکات خاضعند.[۳۳] ابن کثیر می‌گوید: اگر رکوع به معنای خم شدن در نماز باشد، باید دفع زکات در حال رکوع از حالت‌های دیگر برتر باشد و این در بین دانشمندان اهل فتوا شناخته شده نیست.[۳۴] در پاسخ این اشکال گفته‌اند که رکوع در لغت به معنای انحنا و خم شدن و به صورت فروافتادن است و بدین لحاظ، خم شدن در نماز را رکوع می‌گویند[۳۵] و اگر در معنای دیگری مانند خضوع به کار رود، مَجاز است[۳۶] و به قرینه نیاز دارد و در آیات مورد بحث، نه تنها قرینه‌ای موجود نیست، بلکه روایات شأن نزول، کاربرد رکوع در معنای لغوی‌اش را تأیید می‌کند. چون علی علیه السلام که در حال رکوع به نیازمند زکات داده، ستایش شده است، وگرنه عنوان رکوع خصوصیتی ندارد.

د. از جمله اشکالات بر روایاتی که در شأن نزول این آیه وارد شده، این است که «الَّذینَ ءَامَنوا» به صورت جمع بیان شده و تطبیق آن بر فرد خلاف ظاهر است. فخر رازی می‌گوید: حمل لفظ جمع بر واحد، برای تعظیم روا است؛ اما مَجاز است و به دلیل نیاز دارد.[۳۷] زمخشری در پاسخ به این اشکال گفته: آمدن لفظ جمع در این مورد، برای تشویق دیگران است که همانند علی علیه السلام عمل کنند و بر احسان به فقیران و مسکینان حتی در بین نماز حریص باشند.[۳۸] برخی نیز گفته‌اند: خداوند با آوردن لفظ جمع در این‌جا این منقبت و کرامت امام علی علیه السلام را بزرگ شمرده است.[۳۹] علامه طباطبایی در پاسخ به این اشکال گفته است: در جایی که لفظ جمع گفته شود و در معنای مفرد به کار رود، استعمال لفظ مجازی است؛ ولی در موردی که لفظ جمع در معنای خودش به کار می‌رود، اما فقط بر یک مصداق تطبیق می‌شود، این کاربرد مجازی نخواهد بود.[۴۰] در ادبیات عرب نیز مکرر دیده می‌شود که از مفرد به لفظ جمع تعبیر شده است.[۴۱] از طرف دیگر، بر فرض بپذیریم که استعمال «الّذینَ ءَامَنوا» بر فرد مجازی است، احادیثی که در شأن نزول آیه وارد شده می‌تواند قرینه این کاربرد مجازی باشد. علاوه بر این، امام صادق عليه السلام فرمودند: منظور از «الّذینَ ءَامَنوا»، على عليه السلام و اولاد او تا روز قيامت هستند. پس هركس از اولاد او به جايگاه امامت رسيد با اين ويژگى مثل اوست، آنان در حال ركوع صدقه مى‌دهند.[۴۲] مرحوم فيض كاشانى در كتاب نوادر، حديثى را نقل مى‌كند كه بر اساس آن، ساير امامان معصوم نيز در حال نماز و ركوع به فقرا صدقه داده‌اند، كه اين عمل با جمع بودن كلمات‌ «يُقِيمُونَ‌، يُؤْتُونَ، راكِعُونَ» سازگارتر است.

ه. برخی گفته‌اند: اگر ولیّ به معنای متصرّف در امور و امامت باشد، در حال نزول آیه این امر محقق نمی‌شود؛ چون علی بن ابی طالب علیه السلام در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه وآله امام و متصرف در امور نبوده است.[۴۳] در پاسخ این اشکال گفته‌اند: در تعبیرهای ادبی، بسیار دیده می‌شود که اسم یا عنوانی به افرادی گفته می‌شود که آن را بالقوه دارا هستند؛ به طور مثال، شخص کسی را «وصیّ» خود یا «قیّم» اطفال خویش قرار می‌دهد و در حالی که هنوز زنده است، بر آن کس عنوان وصی و قیّم صدق می‌کند. در قرآن نیز این گونه تعبیرها دیده می‌شود؛ از جمله حضرت زکریا از خداوند می‌خواهد: «...فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ...». سوره مریم/19، 5و6 در حالی که روشن است مقصود از «ولیّ» در این‌جا سرپرستی برای بعد از مرگ منظور است.[۴۴] افزون بر این‌که بر اساس دلیل‌های بسیاری، علی علیه السلام در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه وآله دارای ولایت بوده است؛ اما این سرپرستی عنوان خلافت داشته؛ یعنی در غیاب پیامبر، علی جانشین حضرت بود؛ چنان‌ که هارون در حیات موسی علیه السلام خلیفه وی بود و بر اساس حدیث منزلت، تمام منزلت‌های هارون نزد موسی برای علی علیه السلام نزد پیامبر صلی الله علیه وآله ثابت است.[۴۵]

شایان ذکر است که:

الف. بر اساس منابع شیعه و سنی، امام علی علیه السلام ضمن احتجاج‌های خود بر حقانیت خویش، به این آیه استناد کرده است. از جمله شیخ صدوق از عالمان شیعه در کتاب کمال‌الدین[۴۶] و ابراهیم بن محمد جوینی از عالمان سنی در کتاب فرائد السمطین[۴۷] استناد آن حضرت به «آیه ولایت» را نقل کرده‌اند؛ افزون بر این‌ که خود حضرت نیز از جمله ناقلان این روایت به شمار می‌رود[۴۸] که خود به منزله استدلال به آیه است؛ از این رو، سخن برخی[۴۹] که مدّعی شده‌اند حضرت علی بر امامت خود به آیه ولایت استدلال نکرده، بی‌پایه است.

ب. شنیدن صدای فقیر و کمک به او، توجه به خویشتن نیست و با توجه حضرت علی به خدا منافاتی ندارد؛ زیرا پرداختن زکات در نماز، انجام عبادت در ضمن عبادت دیگری است و توجه به آن‌چه در مسیر رضای خدا است، به طور کامل با روح عبادت سازگاری دارد.[۵۰]

ج. انفاق انگشتر در حال نماز، «فعل کثیر» به شمار نمی‌رود و فقیهان شیعه و سنّی، این گونه کارها را موجب بطلان نماز نمی‌دانند.[۵۱]

د. زکات در این آیه، زکات مستحبی است و زکات الزاماً بر زکات واجب اطلاق نمی‌شود؛ بلکه به واجب و مستحب قابل تقسیم است؛ مانند «صلوة» که به نماز واجب اختصاص ندارد و نماز مستحب را نیز دربرمی‌گیرد.[۵۲]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه امامت و ولایت

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۴ | 9:32 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

امامت

‌امامت رهبری امت اسلامی پس از پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم

تعریف امامت

امامت در لغت به معنای پیشوایی و رهبری است و امام، فرد یا چیزی است که به او اقتدا می‌شود. در کتاب های لغت برای امام مصادیقی برشمرده شده است که عبارتند از: قرآن کریم، پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، جانشین پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، امام در نماز جماعت، فرمانده سپاه، راهنمای مسافران، ساربان و راهنمای شتران، چوب و ریسمان، تراز در ساختمان، راه پهن و آشکار، دانشمندی که از او پیروی می‌شود. [۳] [۴] [۵] [۶] [۷] [۸] [۹]

کاربردهای واژه امام در قرآن

واژه امام در قرآن کریم کاربردهای گوناگونی دارد که به دو دسته بشری و غیر بشری تقسیم می‌شوند: کاربردهای غیر بشری امام عبارتند از: لوح محفوظ، [۱۰] راه آشکار [۱۱] و کتاب آسمانی حضرت موسی. [۱۲] کاربردهای بشری امام در قرآن دو گونه است: حق و باطل. مصادیق امام حق عبارتند از: پیامبران الهی، [۱۳] [۱۴] [۱۵] بندگان شایسته خداوند [۱۶] و مستضعفان. [۱۷] پیشوایان کفر و از آن جمله فرعون و دستیاران او مصادیق امام باطل در قرآن کریم می‌باشند [۱۸] [۱۹] در آیه‌ای نیز امام به گونه‌ای به کار رفته است که همه کاربردهای پیشین را شامل می‌شود: وَیَوْمَ نَدْعُو کُلّ أُناس بِإِمامِهِم.[۲۰] پیامبران الهی، کتاب‌های آسمانی، نامه‌های اعمال و هر کس که در دنیا از او پیروی شده است، وجوهی است که مفسران درباره مقصود از امام در آیه یاد شده گفته‌اند. [۲۱]

دیدگاه متکلمین

مجموع تعریف‌هایی که متکلمان اسلامی برای امامت بیان کرده‌اند دو دسته است: تعریف‌های عام که نبوت را نیز در برمی‌گیرد و تعریف‌های خاصی که شامل نبوت نمی‌شود. عبارت: «الإمام الذی له الریاسة العامة فی الدین والدنیا جمیعاً [۲۲] امام کسی که دارای رهبری عمومی در مسائل دینی و دنیوی است» و عبارت‌های دیگری همانند آن تعریف‌های عام امامت می‌باشد. [۲۳] [۲۴] [۲۵] [۲۶] [۲۷] در این تعریف‌ها به خلافت یا نیابت از پیامبر اشاره نشده است، بدین جهت، نبوت را نیز شامل می‌شود، ولی دسته دوم، تعریف‌هایی است که قید خلافت یا نیابت از پیامبر در آن‌ها آمده است و بدین جهت شامل نبوت نمی‌شود. دو نمونه از این تعریف‌ها به قرار ذیل است: ۱.- الإمامة ریاسة عامة فی الدین و الدنیا لشخص من الأشخاص نیابة عن النبی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)؛ امامت، رهبری عمومی در امور دین و دنیا و برای فردی از افراد به عنوان نیابت از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) است». [۲۸] [۲۹] [۳۰] . ۲. –الإمامة خلافة الرسول فی إقامة الدین بحیث یجب اتباعه علی کافة الأمة؛ امامت عبارت است از جانشینی پیامبر در اجرای دین، به گونه‌ای که پیروی از او بر همه مسلمانان واجب است». [۳۱] [۳۲] [۳۳]

دیدگاه امام خمینی

امام خمینی نیز در بیان تعریف و حقیقت امامت به دو محور حکومت ظاهری و معنوی توجه داشته و امام را منصوب از ناحیه خداوند که دارای ولایت باطنی است می‌داند که متصدی قوه مجریه و حافظ نظام اسلام است. ایشان مقام امامت را رفیع و مهم‌تر از قرآن دانسته که بدون آن، قرآن به‌طور کامل اجرا نمی‌شود و لغو و بیهودگی شریعت لازم می‌آید.[۳۵] [۳۶] حضرت امام، امامت را یک اصل الهی برخاسته از متن دین برای راهبری جامعه می‌داند که بدون آن سعادت جامعه تحقق نمی‌یابد و این اصل از اصول مذهب به شمار می‌آید.[۳۷] [۳۸] به اعتقاد امام، مقام امامت صرفاً یک مقام اعتباری نیست بلکه یک منصب حقیقی الهی است که پیامبر از طرف خداوند مامور به نصب، جعل و تصریح آن بوده است.[۳۹] [۴۰] از آنجا که امامت دو جنبه ظاهری و باطنی دارد که جنبه ظاهری آن تشکیل حکومت و جنبه باطنی آن، به ولایت تعبیر می‌شود که صاحب این مقام باطنی، انسان کامل و حجت واقعی خدا بر روی زمین است[۴۱] و کسی شایسته این مقام است که بتواند وحدت و کثرت را با هم جمع کند. داشتن این مقام معنوی، سبب نصب امام در مقام ظاهری و حکومت است که نتیجه آن تشکیل حکومت و عدالت واقعی در جامعه خواهد بود، به نحوی که مورد رضایت خداوند است.[۴۲] [۴۳] به باور امام خمینی، امام نگهبان دین و حافظ نظام اسلامی و حافظ وحدت مسلمانان است که تنها با وجود او احکام دین و اجرای آنها استمرار می‌یابد. بنابراین امام تداوم نبوت برای اجرای احکام الهی و نبود امام سبب از بین رفتن دین و تغییر و دگرگونی در آن است.[۴۴] [۴۵]

اطلاق لفظ خلافت بر امام

رهبری امت اسلامی پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) هم خلافت نامیده می‌شود و هم امامت؛ چنان که کسی که عهده دار این مقام می‌شود هم خلیفه نام دارد و هم امام. از آن جهت که مردم باید از او پیروی کنند و او پیشوای آنان است، امام نامیده می‌شود، و از آن جهت که رهبری او به عنوان جانشینی از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است، خلیفه نام دارد. بر این اساس، امام در شریعت اسلامی خلیفة الرسول است. در این‌که آیا می‌توان او را خلیفة الهد نیز نامید دو قول است، برخی آن را جایز دانسته و برخی دیگر آن را مجاز نشمرده‌اند. [۴۶] در روایات اهل بیت (علیهم‌السلام) از امامت به عنوان خلافة الهش وخلافة الرسول یاد شده است: «الإمامة خلافة الله وخلافة الرسول». [۴۷]

امامت رهبری امت اسلام

از مطالب پیشین به دست آمد که تعریف امامت به رهبری امت اسلامی در امور دینی و دنیوی آنان به عنوان جانشین پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) مورد قبول همه فرق اسلامی است. [۴۸] [۴۹] متکلمان اهل سنت در پاسخ این اشکال که با گزینش امام توسط مردم چگونه او جانشین پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌باشد؟ گفته‌اند: جانشین پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به دو صورت مستقیم و غیر مستقیم امکان پذیر است، و انتخاب مردم از گونه دوم خواهد بود. [۵۰]

به عبارت دیگر، بیعت و انتخاب مردم در تعیین امام موضوعیت ندارد، بلکه جنبه طریقی دارد، مانند طریقیت قیاس و اجماع در دلالت بر احکام شرعی. [۵۱]

جایگاه امامت

مسئله امامت در تفکر اسلامی جایگاه بسیار بالایی دارد. قرآن کریم امامت را برتر از نبوت دانسته است، زیرا درباره ابراهیم خلیل، یادآور شده است که او پس از آن‌که دارای مقام نبوت بود، مورد آزمون‌های ویژه‌ای قرار گرفت و آن گاه مقام امامت به او اعطا گردید. [۵۷] در روایات اهل بیت (علیهم‌السلام) بر این مطلب تصریح و تأکید شده است. [۵۸] [۵۹] [۶۰] [۶۱] [۶۲]

جایگاه امامت در آیه اکمال دین

از احادیثی که در شأن نزول آیه «إکمال دین» [۶۳] روایت شده است نیز جایگاه بالای امامت به دست می‌آید. مطابق این روایات، آیه مزبور ناظر به واقعه غدیر خم است که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به فرمان خداوند، علی علیه‌السلام را به عنوان پیشوای امت اسلامی پس از خود معرفی کرد [۶۴] [۶۵] بر این اساس، امامت آموزه‌ای اسلامی است که دین اسلام با آن به کمال مطلوب خود رسیده است؛ چنان که آیه «تبلیغ» [۶۶] نیز بیانگر این مطلب است، زیرا مطابق این آیه و با توجه به روایات شأن نزول آن، امامت علی علیه‌السلام از چنان جایگاهی برخوردار بوده است که اگر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آن را ابلاغ نمی‌کرد، گویی رسالت الهی خویش را ابلاغ نکرده است. [۶۷] [۶۸]

جایگاه امامت در مفاد آیه۷۱سوره اسراء

یَوْمَ نَدْعُو کُلّ أُناس بإِمامِهِمْ [۶۹] این است که روز قیامت هر گروه و جمعیتی با نام پیشوایشان مورد خطاب قرار می‌گیرند؛ چنان که در حدیثی که شیعه و اهل سنت از امام رضا علیه‌السلام روایت کرده‌اند، آمده است که روز قیامت هرگروهی را با نام کتاب آسمانی و سنت پیامبر و امام زمان آن‌ها فرا می‌خوانند [۷۰] از آیه و حدیث یاد شده نیز می‌توان به اهمیت مسئله امامت پی برد.

جایگاه امامت در کلام امیر المومنان

امیرالمؤمنان علیه‌السلام فرموده است: امامان، رهبران و راهنمایان خداوند بر بندگان او هستند و کسی داخل بهشت نخواهد شد، مگر این‌که آنان را بشناسد و آنان نیز او را بشناسند، و کسی داخل دوزخ نخواهد شد، مگر این‌که آنان را انکار کند و آنان نیز او را انکار نمایند [۷۱] ابن ابی الحدید این سخن امام را ناظر به آیه پیشین [۷۲] دانسته و گفته است حدیث: «من مات بغیر إمام مات میتة جاهلیة» نیز بیانگر همین مطلب است. بر این اساس، امامان در قیامت پیروان خود را می‌شناسند هر چند در دنیا آنان را ندیده باشند. [۷۳] در احادیث متعددی از امامان اهل بیت علیهم‌السلام روایت شده که نماز، زکات، روزه، حج و ولایت ارکان اسلام به شمار می‌روند و در این میان ولایت از جایگاه برتری برخوردار است، زیرا کلید و راهنمای آن‌ها می‌باشد. [۷۴]

جایگاه ویژه امامت از منظر تاریخی

اگر از منظر تاریخی نیز به امامت بنگریم جایگاه ویژه آن نزد مسلمانان آشکار می‌گردد. پس از پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) مهم‌ترین و حساس‌ترین مسئله‌ای که مورد بحث و گفت وگوی مسلمانان قرار گرفت، امامت بود. هیچ یک از آموزه‌های دینی، در هیچ زمانی مانند امامت مورد بحث و نزاع واقع نشده است. [۷۵] از دیدگاه شیعه امامت از اصول عقاید اسلامی است، ولی معتزله و اشاعره و دیگر مذاهب اسلامی آن را از فروع دین می‌دانند. بر این اساس، شیعه برای امامت جایگاه برجسته‌تری در مقایسه با اهل سنت قائل است، ولی همان گونه که اشاره شد از دیدگاه اهل سنت نیز امامت مسئله‌ای مهم و برجسته است، زیرا از فروع دین بودن یک مسئله با مهم بودن آن منافات ندارد.

عقلی یا نقلی بودن وجوب امامت

می توان گفت وجوب امامت مورد اجماع مسلمانان است، زیرا دیدگاه مخالف در این باره شاذّ بوده و قابل اعتنا نیست، اما درباره این‌که وجوب امامت عقلی است یا نقلی، و واجب علی الله است یا واجب علی الناس، دیدگاه‌ها مختلف است. شیعه امامیه امامت را واجب علی الله می‌داند؛ از نظر آنان امامت از مصادیق لطف الهی است و لطف بر خداوند واجب است [۷۶] یعنی مقتضای حکمت خداوند است. کسی آن را بر خدا واجب نکرده است، بلکه خداوند به مقتضای حکمت خود آن را بر خود واجب کرده است؛ چنان که خداوند هدایت را بر خود واجب می‌داند: إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی [۷۷] . گروهی از زیدیه و کیسانیه نیز درباره امامت طرفدار «وجوب علی الهی» بوده‌اند. [۷۸] معتزله، اشاعره، ماتریدیه، اباضیه و گروهی از زیدیه امامت را واجب علی الناس دانسته‌اند. عده‌ای از معتزله وجوب امامت را عقلی و دیگران وجوب آن را نقلی شمرده‌اند. [۷۹] [۸۰] [۸۱] [۸۲] [۸۳]

استدلال به آیه اولی الامر بر وجوب امامت

یکی از دلایل وجوب امامت آیه اولی الأمر [۹۲] است، زیرا این آیه اطاعت از اولی الأمر را بر مؤمنان واجب کرده است، و وجوب اطاعت از اولی الأمر بدون تحقق آن امکان پذیر نیست، بر این اساس وجود امام واجب خواهد بود [۹۳] [۹۴]

استدلال به حدیث من مات بر وجوب امامت

دلیل دیگر بر وجوب امامت، حدیث «من مات» است، زیرا مطابق این حدیث هر کس بدون شناخت امام زمان خود از دنیا برود، به مرگ جاهلیت مرده است: «من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة» [۹۵] [۹۶] [۹۷] [۹۸] [۹۹] [۱۰۰] عده‌ای از متکلمان اسلامی حدیث مزبور را دلیل وجوب امامت دانسته‌اند، زیرا مطابق این حدیث، معرفت امام در هر زمانی یک تکلیف شرعی است، لازمه آن این است که هیچ گاه زمان از امام خالی نباشد. [۱۰۱] [۱۰۲] [۱۰۳] [۱۰۴]

سیره مسلمانان دلیل وجوب امامت

عده‌ای از متکلمان، سیره مسلمانان را دلیل وجوب امامت شمرده‌اند، زیرا از سیره مسلمانان روشن می‌شود که آنان وجوب امامت را امری مسلم و تردید ناپذیر تلقی کرده‌اند. اختلاف آنان مربوط به مصداق امامت بوده است، نه اصل امامت [۱۰۵] [۱۰۶] [۱۰۷] [۱۰۸] ابوعلی و ابوهاشم جبایی و برخی دیگر به اجماع صحابه بر وجوب امامت استدلال کرده‌اند. [۱۰۹]

لزوم اجرای حدود و حفظ نظام اسلامی دلیل وجوب امامت

برخی از متکلمان به لزوم اجرای حدود و حفظ نظام اسلامی بر وجوب امامت استدلال کرده‌اند، زیرا تحقق این امور که مطلوب شارع است، بدون امام امکان پذیر نیست. [۱۱۰] [۱۱۱] [۱۱۲] [۱۱۳] . وجوب دفع ضررهای بزرگ از دیگر دلایل متکلمان بر وجوب امامت است، زیرا بدیهی است که اگر در جامعه رهبری دانا و توانا وجود داشته باشد زمینه‌های رشد و صلاح مردم فراهم خواهد بود و اگر وجود نداشته باشد، عکس آن رخ خواهد داد، و در نتیجه، از نبود امام زیان بزرگی به جامعه وارد می‌شود، و دفع چنین زیان‌هایی در شریعت واجب است. بنابراین، وجود امام واجب خواهد بود. [۱۱۴]

امامت و لطف

استدلال پیشین، عقلی بوده و به قاعده لطف باز می‌گردد، که یکی از براهین مهم وجوب امامت از دیدگاه متکلمان امامیه است. آنان امامت را از مصادیق روشن قاعده لطف می‌دانند، از آن‌جا که لطف به مقتضای حکمت خداوند، واجب است، امامت نیز واجب خواهد بود. سید مرتضی در تبیین لطف بودن امامت گفته است: «ما امامت را به دو شرط واجب می‌دانیم: یکی این‌که تکالیف عقلی وجود داشته باشد، و دیگری این‌که مکلّفان معصوم نباشند، دلیل وجوب امامت با توجه به دو شرط مزبور این است که هر عاقل آشنا با عرف و سیره عقلای بشر می‌داند که هرگاه در جامعه‌ای رهبری با کفایت و تدبیر وجود داشته باشد که از ستمگری و پلیدی جلوگیری و از عدالت و ارزش‌های انسانی دفاع کند، شرایط اجتماعی برای بسط فضایل و ارزش‌ها فراهم‌تر خواهد بود و این، چیزی جز لطف نیست، زیرا لطف آن است که با توجه به آن، مکلفان به طاعت و فضیلت روی می‌آورند و از پلیدی و تباهی دوری می‌گزینند. بنابراین، امامت در حق مکلفان، لطف است. [۱۱۵] . ابن میثم بحرانی برهان لطف امامت را با توجه به تکالیف شرعی تقریر کرده و گفته است: «نصب امام لطفی است از خداوند در انجام دادن تکالیف شرعی و فعل لطف به مقتضای حکمت الهی واجب است، پس نصب امام از جانب خداوند واجب است. [۱۱۶] . عده‌ای از متکلمان شیعه، لطف امامت را مقتضای تکالیف الهی دانسته‌اند و از عقلی یا شرعی بودن تکلیف سخن نگفته‌اند. [۱۱۷] [۱۱۸] [۱۱۹] [۱۲۰]

امامت و غایت خلقت

بحث گسترده درباره فلسفه امامت در مدخل «اغراض امامت» انجام گرفته است. در این جا این مطلب را یادآور می‌شویم که در روایات از امامت، به عنوان فلسفه یا غایت خلقت تعبیر شده است؛ به گونه‌ای که اگر لحظه‌ای زمین از امام خالی باشد، بر اهلش خشم خواهد نمود و آنان را در کام خود فرو خواهد برد: «لو بقیت الأرض بغیر إمام لساخت». [۱۲۹] از این روایت و نظایر آن به دست می‌آید که سرنوشت زندگی انسان و سایر جانداران در زمین به وجود امام بستگی دارد؛ یعنی از زمانی که در زمین حیات وجود داشته، امام نیز بوده است و تا هنگامی که زندگی جریان دارد، امام نیز وجود خواهد داشت. بر این اساس، امام در نظام خلقت نقش علیت دارد. علیت امام در نظام طبیعت و در سطحی فراتر در نظام خلقت، به دو گونه فاعلی و غایی امکان پذیر است؛ یعنی وجود امام در سلسله علل فاعلی و غایی جهان قرار دارد، هر چند علة العلل در هر دو سلسله خداوند متعال است. بدین جهت است که درباره امام عصر عج آمده است: «الّذی ببقائه بقیت الدنیا وبیمنه رزق الوری وبوجوده ثبتت الأرض والسماء دعای عدیله؛ بقای دنیا به بقای امام عصر (عج) است، و به یُمن و برکت او موجودات روزی داده می‌شوند و به واسطه وجود او زمین و آسمان پابرجاست».

نظر صدرالمتألهین در این باره

صدرالمتألهین در شرح این گونه احادیث گفته است: «خداوند سبحان موجودات را با تفاوت درجات و مراتبی که از نظر برتری و پست تری دارند آفرید. پایین ‌ترین مرتبه موجودات مواد عنصری زمین است که دورترین فاصله را از لطافت وجودی دارد، اما قابلیت تحول و تکامل وجودی را دارد. اراده حکیمانه خداوند اقتضا کرده است که این مواد عنصری، مسیر تکامل را طی کرده و به غایات وجودی خود مرتبه بالاتر وجود برسند. بر این اساس، در مسیر تکامل موجودات که از طریق علت غایی تحقق می‌یابد هر موجودی که مرتبه بالاتر دارد علت غایی موجود پایین‌تر است. بدین ترتیب، زمین را برای گیاه آفرید و گیاه را برای حیوان و حیوان را برای انسان، و از آن‌جا که در میان افراد انسان نیز مراتب کمال و نقص وجود دارد، کامل ‌ترین انسان را غایت وجود انسان‌های دیگر قرار داد که در حقیقت غایت همه موجوداتی است که در مرتبه پایین تر از انسان قرار دارند. او همان انسان کامل است که در مرتبه امامت است، او جانشین خداوند در زمین است و چون وجود چیزی بدون غایت آن محال است، وجود جهان بدون وجود امام ناممکن خواهد بود. [۱۳۰]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه امامت و ولایت

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۴ | 9:31 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

صفات امام

صفات امام یا شرایط امامت یکی از مهم‌ترین مباحث امامت است. متکلمان اسلامی فهرست‌های متفاوتی از صفات امامت ارائه کرده‌اند.

دیدگاه متکلمان شیعه

در میان متکلمان شیعه، جامع ‌ترین فهرست صفات و شرایط امام توسط خواجه نصیرالدین طوسی در «رساله امامت» تنظیم و ارائه شده است. وی صفات هشت گانه‌ای را به عنوان صفات لازم امام یادآور شده است که عبارتند از: عصمت، علم به احکام شریعت و روش سیاست و مدیریت، شجاعت، افضلیت در صفات کمال، پیراسته بودن از عیوب نفرت آور جسمی، روحی و نَسَبی، مقرب‌ترین افراد بودن در پیشگاه خداوند و در استحقاق پاداش‌های اخروی، توانایی برآوردن معجزه برای اثبات امامت خود در مواقع لزوم و یگانه بودن در منصب امامت. [۱۳۲] در این‌که امام باید مسلمان، عاقل، آزاد و مرد بوده و از بلوغ و رشد فکری برخوردار باشد تردید و اختلافی وجود ندارد و به طرح بحث کلامی درباره آن‌ها نیازی نیست. ولی صفاتی که یا به دلیل اختلافی بودن یا به جهت اهمیت ویژه‌ای که دارند، بیشتر مورد اهتمام و توجه متکلمان قرار گرفته‌اند، عبارتند از: عصمت، افضلیت، علم، قریشی بودن، عدالت و پارسایی، کاردانی و کفایت در تدبیر امور. سه صفت نخست در مدخل های مخصوص خود مطرح خواهد شد. در این جا دیدگاه متکلمان درباره صفات دیگر را بازگو می‌کنیم.

عدالت و پارسایی

مذاهب کلامی درباره این صفت اتفاق نظر ندارند. از نظر شیعه امامیه عدالت و پارسایی از شرایط لازم امامت است، زیرا اگر امام عادل نباشد یا تسلیم ظلم می‌شود که از رذایل اخلاقی و مخالف با عصمت است یا به دیگران ستم خواهد کرد که از گناهان کبیره و با عصمت مخالفت دارد. [۱۴۵] شیعه اسماعیلیه و زیدیه نیز عدالت و پارسایی را از صفات لازم امام دانسته‌اند. [۱۴۶] [۱۴۷] معتزله نیز عدالت و پاکدامنی را از صفات امام شناخته‌اند. [۱۴۸] از نظر اباضیه نیز عدالت از شرایط لازم امامت است. [۱۴۹] دیدگاه مشهور اشاعره نیز لزوم عدالت وپارسایی در باب امامت است [۱۵۰] [۱۵۱] اصول الدین بغدادی، ص۱۴۷؛. [۱۵۲] حشویه و ظاهرگرایان اهل حدیث عدالت را در امامت شرط ندانسته‌اند. به اعتقاد آنان اگر فردی از طریق قهر و غلبه زمام امر حکومت را در دست گیرد هر چند جائر و ستمکار باشد امامتش اثبات خواهد گردید. [۱۵۳] آنچه این سخن را تأیید می‌کند سخن احمد بن حنبل است که گفته است اطاعت از امام اگر چه تبهکار باشد، واجب است. [۱۵۴] از نظر اکثر اهل حدیث، امام با ارتکاب ظلم و فسق از مقام خود خلع نمی‌شود و قیام علیه او روا نیست، فقط باید او را موعظه کرد و از اطاعت وی در معاصی خداوند سرباز زد. [۱۵۵] با این‌که ماتریدیه در کلام، روشی عقلی دارند، ابوحفص ماتریدی در این مسئله با اهل حدیث و ظاهرگرایان همراه شده و گفته است: «امام با ارتکاب ظلم و فسق از مقام خود عزل نمی‌شود. [۱۵۶]

دانایی و کفایت

پیشوای جامعه اسلامی باید از دو گونه معرفت برخوردار باشد: یکی شناخت معارف و احکام اسلامی و دیگری معرفت به مصالح و مفاسد امور و شئون مربوط به مدیریت جامعه، که از آن به عنوان کفایت در رهبری یاد می‌شود. متکلمان اسلامی در لزوم معرفت و کفایت در امامت اختلافی ندارند، ولی در گستره و چگونگی آن، دیدگاه‌های متفاوتی اظهار کرده‌اند. شیعه امامیه علم و کفایت در امامت را در عالی‌ترین سطح لازم دانسته است. [۱۶۴] [۱۶۵] [۱۶۶] [۱۶۷] [۱۶۸]

راه تعیین امام

یکی از مباحث کلی امامت، بحث درباره راه تعیین امام است. این بحث بر این پایه استوار است که داشتن صلاحیت برای امامت برای تحقق و تعین یافتن امامت در فردی خاص کافی نیست، بلکه تحقق و تعیین امامت در او نیازمند عامل دیگری است که متکلمان آن را «راه ثبوت امامت» یا «راه تعیین امام» نامیده‌اند. [۱۷۵] [۱۷۶]

ثابت شدن تعیین امام در فردی خاص با نص شرعی

در این‌که تعیین امامت در فردی خاص با نص شرعی ثابت می‌شود، اختلافی وجود ندارد

تفاوت دیدگاه‌ها در وجود بر نص در امامت

ولی در این‌که آیا نص در امامت وجود دارد یا نه، دیدگاه‌ها متفاوت است. مذاهب شیعی در وجود نص درباره علی بن ابی طالب و امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام اتفاق نظر دارند؛ چنان که شیعه امامیه معتقد است بر دیگر امامان اهل بیت که همگی از نسل امام حسین علیه‌السلام می باشند نیز نص وجود دارد، اما شیعیان زیدی بر دیگر امامان مورد قبول خود معتقد به نص نیستند، آنان معتقدند امامت به فرزندان فاطمه زهرا (علیهاالسلام) اختصاص دارد. هر یک از آنان که شجاع، عالم و زاهد باشد شایستگی امامت را دارد، ولی تعیین امامت در فردی خاص در گرو آن است که علیه ظالمان قیام کند و مردم را به امامت خود دعوت نماید.[۱۷۷] کیسانیه فرقه‌ای از شیعه که پس از امام حسین (علیه‌السلام) به امامت محمد بن حنفیه، فرزند دیگر علی علیه‌السلام معتقد شدند و چون رهبر آنان، مختار بن ابی عبیده ثقفی در آغاز کیسان نامیده می‌شد، به کیسانیه شهرت یافتند راه تعیین امام را نص دانسته و معتقدند نص در امامت پس از سه امام نخست [۱۷۸] علیهم‌السلام در مورد محمد حنفیه وارد شده است.
آنان بر این عقیده، دلایلی آورده‌اند که شیخ مفید آن‌ها را نقد کرده است. [۱۷۹] شیعه امامیه چنان‌که اشاره شد معتقد است یگانه راه معتبر برای تعیین امام، نص است، زیرا به اعتقاد آنان در امام شرایطی چون عصمت و افضلیت معتبر است که راه فهم آن‌ها منحصر در نص است. البته، معجزه نیز نقش نص را ایفا می‌کند و به عبارت دیگر نص فعلی است، زیرا اعطای معجزه به کسی که مدعی امامت است تأیید عملی اوست؛ چنان که نص تأیید قولی او می‌باشد. [۱۸۹] [۱۹۰] [۱۹۱] [۱۹۲] [۱۹۳] سیره پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نیز اقتضا می‌کند که پیشوای مسلمانان پس از خود را تعیین کرده باشد، زیرا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان بسیار حساس و نگران بود، او برای سعادتمندی آنان از بیان ساده ‌ترین مسائل دریغ نمی‌ورزیدند، چگونه ممکن است درباره جانشین خود که مهم ‌ترین تأثیر را در سرنوشت مسلمانان داشت هیچ گونه اقدامی نکرده و فرد یا افراد شایسته‌ای را برای این مهم تعیین نکرده باشد. [۱۹۴]

کتاب‌شناسی

درباره ولایت آثار متعددی اعم از کتاب و مقاله منتشر شده است. برخی از کتاب‌ها از این قرار است:

آیات ولایت در قرآن، ناصر مکارم شیرازی. این کتاب متن پیاده شده سخنرانی‌های آیت الله مکارم در ماه رمضان سال ۱۳۷۹ش با عنوان ««آیات ولایت مولى امیرمؤمنان(ع)» است. آیات ولایت در این کتاب در سه دسته و سه فصل تفسیر شده است: آیات خلافت و زعامت مسلمین، آیات فضائل اهل بیت(ع) و آیات فضائل مخصوص حضرت علی(ع).[۱۰۲]

شمیم ولایت در آثار آیت الله جوادی آملی، به اهتمام سید محمود صادقی. این کتاب در دو بخش با عنوان اثبات ولایت و اوصاف ولایت سامان یافته است. در بخش نخست مسائل مربوط به اصل ولایت و در بخش دوم ولایت امام علی(ع) مورد بحث قرار گرفته است. شمیم ولایت در سال ۱۳۸۲ش برای نخستین بار از سوی مرکز نشر اسراء چاپ و منتشر شد.[۱۰۳]

ولایت در عرفان، حسین روحانی‌نژاد، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.

معناشناسی ولایت، احمدرضا اخوت، تهران، قرآن و اهل بیت نبوت، چاپ اول، ۱۳۹۳ش.

ولایت و امامت: پژوهشی از منظر قرآن، محمد اسعدی، زیر نظر محسن اراکی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ اول، ۱۳۹۲ش.

ولایت و عبادات: نقش ایمان به ولایت اهل بیت(ع) در صحت عبادات، حسین سالاروندیان‌گروسی، انتشارات تمدن نوین اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۸ش.

حقیقت دین و عصاره ایمان: تبیین جایگاه ولایت و ولایت‌مداری از دیدگاه شیعه، عبدالله ابراهیم‌زاده آملی، قم، زمزم هدایت.

جستارهای وابسته

ولایت امام علی ع

آیه اولی الامر

آیه تبلیغ

آیه اکمال

آیه صادقین

حدیث ولایت

ولایت فقیه

آیه تطهیر

آیه ولایت


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه امامت و ولایت

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۴ | 9:30 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |