روز مَبْعَث بر پایهٔ باورهای اسلامی و به استناد تاریخ دین اسلام، روزی است که در سال ۶۰۹ (میلادی) محمد، پیامبر اسلام، به درجه پیامبری برگزیده شد. مسلمانان معتقدند او در غار حرا، توسط جبرئیل و از سوی الله به پیامبری نایل آمد و مأمور شد که چندخداپرستی و بت‌پرستی را از زمین بردارد و یکتاپرستی را رواج دهد و پیام وحی را به مردم برساند. محمد در این زمان چهل سال داشت و در مکه زندگی می‌کرد.

بِعثَت برگزیده‌شدن حضرت محمد(ص) به پیامبری و آغاز رسالت اوست که بنابر مشهور، در ۲۷ رجب سال چهلم عام الفیل روی داده است. از این‌رو در فرهنگ شیعی، ۲۷ رجب به‌عنوان «عید مبعث» گرامی داشته می‌شود. بعثت پیامبر سرآغاز دین اسلام و مقدمه برچیده‌شدن بت‌پرستی از حجاز بود.

مطابق دیدگاه امامیه، رسالت پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در بیست و هفتم ماه رجب سال چهلم از عام الفیل (سن ۴۰ سالگی) بر همگان آشکار گشت. امروزه شهرت بر آن است که نخستین وحی بر پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در غار حراء بوده در عین‌حال؛ گزارشاتی از منابع امامیه حکایت از آن دارد که نخستین وحی در منطقه‌ای میان مکه و منا به نام «ابطح» بر آن حضرت نازل شد. آنچه که از منابع معتبر اهل‌سنت پیرامون چگونگی نزول وحی نخستین بر نبی گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر می‌آید، هرگز قابل قبول نبوده و با جایگاه شامخ نبوت سازگار نیست و پسندیده همان است که در سخنان اهل‌بیت آن حضرت به چشم می‌آید.
پیرامون دیانت آن حضرت پیش از بعثت، دیدگاه‌های گوناگونی وجود دارد، برخی در این‌باره متوقف شدند، برخی قائلند ایشان پیش از رسالتش تابع هیچگونه شریعتی نبود، پاره‌ای از دانشمندان نظر بر آن دارند که آن حضرت تابع یکی از شرایع سابق بود و تعدادی از آنها هم با استناد به یک سری مدارک، اعتقاد دارند آن حضرت از ابتدا تابع شریعت خودش بود.

طبق نقل مشهور امامیه، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حدود ۴۰ سال پس از رخداد اصحاب فیل، در ۲۷ رجب، و مجاور غار حرا به پیامبری مبعوث شدند.
عربستان در دوران بعثت، شاهد آشفتگی‌های اخلاقی و اجتماعی و دینی بود، که از این عصر در منابع اسلامی به روزگار جاهلیت یاد می‌شود. از این‌رو، پیامبر از سوی خداوند برای هدایت انسان‌ها مبعوث شد تا مردم را از جهل و گمراهی نجات دهد. پیامبر مدتی مردم را پنهانی به دین اسلام دعوت می‌کردند، اما با نزول نخستین آیات از پیام وحی، پیامبر رسالت خویش را به صورت آشکارا آغاز نمود. بر همین اساس، ایشان نخست سران و بزرگان قریش را به اسلام دعوت کرد. حضرت علی (علیه‌السّلام) نخستین مردی بود که دعوت ایشان را قبول کرد. در مورد نخستین آیاتی که بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نازل شده و نیز شریعت ایشان قبل از بعثت، در منابع تاریخی اختلاف‌نظر وجود دارد.

بعثت پیامبر اکرم(ص) بنابر مشهور در ۴۰ سالگی و بنا به قولی، در ۴۳ سالگی حضرت محمد(ص) رخ داده است.[۹]

طبق گفته مورخان، بعثت چهل سال پس از عام الفیل و بیستمین سال حکومت خسرو پرویز بر ایران روی داده است. برخی از منابع ۱۷ یا ۱۸ رمضان، یا یکی از روزهای ربیع الاول را روز بعثت دانسته‌اند،[۱۰] و قول مشهور در میان شیعیان ۲۷ رجب است.[۱۱] پیامبر در غار حرا به نبوت رسید.

پیامبر وقتی که در غار حرا به تفکر و عبادت مشغول بود، با نزول نخستین آیات سوره علق، بعثتش آغاز شد و با نخستین آیات سوره مدثر ادامه یافت.[۱۳] پیامبر(ص) ابتدا همسرش خدیجه(س) و پسر عمویش علی(ع) را در جریان نبوت خویش قرار داد. سه سال بعد با نزول آیه وَأَنذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ ﴿۲۱۴ (ترجمه:و خویشان نزدیکت را هشدار ده.)[شعراء–۲۱۴] آشنایانش را از نبوت خود آگاه کرد و در همان سال با نزول آیه فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ ﴿۹۴ (ترجمه:پس آنچه را بدان مأموری آشکار کن و از مشرکان روی برتاب)[حجر–۹۴] نبوتش را علنی کرد. پیامبر(ص) نخستین بار در بازار عُکاظ ،[یادداشت ۱]جایی که مردم برای تجارت در آن جمع بودند و عده‌ای نیز در بلندی‌های آن به بیان اشعار تازه و داستان‌های گوناگون مشغول بودند، دعوت خویش را آشکار کرد.[یادداشت ۲] ابولهب و عده‌ای به پیروی از او پیامبر(ص) را آزار رساندند؛ اما ابوطالب در حمایت از پیامبر(ص) آنان را تنبیه کرد.[۱۷]

اولین وحی، همراه با هیبت و احساس سنگینی بار عظیم رسالت توسط جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شد. پیامبر در کودکی به واسطه پاکی درونی که داشت و نیز بیزاری از محیط فاسد آن زمان مکه، میل به تنهایی و گوشه‌گیری از شهر و دیار خود را داشت. به همین جهت، عزلت‌های یک ماهه در کوه‌های اطراف مکه و بعد بازگشت به شهر، خواب‌هایی که حال و هوای جهان غیب داشت، شنیدن صدای فرشته وحی پیش از بعثت و ارتباط سه ساله اسرافیل و ۲۰ ساله جبرئیل با ایشان[۱۹] آمادگی‌هایی بوده که ایشان را برای ابلاغ پیامبری مهیا می‌ساخته است. البته روایات دیگری وجود دارد که پیامبر(ص) را ناآشنا به فضای وحی و ارتباط با فرشتگان معرفی می‌کند: نگاه ناباورانه پیامبر(ص) به حادثه وحی و ترس از پریشان خاطری یا جن زدگی، مشورت با خدیجه و تأییدگرفتن از ورقة بن نوفل به عنوان شاهد پیامبری او و آرام شدن حضرت با دلداری وی، مضامین این دسته از روایات است[۲۰] این دسته از روایات با سیر رشد و فضای تربیتی حاکم بر پیامبر(ص) و بصیرت و بینش او نسبت به وظیفه سنگین رسالت، ناسازگار دانسته شده است.[۲۱]


۳ - وضع جزیرة‌العرب در آستانه بعثت
۳.۱ - بدعت‌گزاری
۳.۲ - بت‌پرستی
۳.۳ - یهودیت
۳.۴ - مسیحیت
۳.۵ - تفکر صابئی
۴ - اهداف
۵ - اهداف بعثت در قرآن
۵.۱ - رویدادهای هنگام ولادت پیامبر
۵.۲ - پیشگویی بعثت در کتاب‌های آسمانی
۵.۳ - تاریخ بعثت
۵.۴ - فرشته همراه
۵.۵ - روایات نخستین وحی
۶ - ƒنخستین آیات نازل شده
۷ - ƒآغاز دعوت و نخستین ایمان آورندگان
۷.۱ - اولین زن مسلمان
۷.۲ - اولین مرد مسلمان
۷.۳ - آموزش نماز
۷.۴ - دعوت پنهانی
۷.۵ - دعوت آشکار
۸ - ƒآیین پیامبر پیش از بعثت
۸.۱ - بدون شریعت
۸.۲ - شریعت پیامبران قبل
۸.۳ - شریعت خود
۸.۴ - تایید از جانب روح القدس


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص ، پـيــامـبـر و ائــمــه اطـهــار ، پـــیــامــبــر(ص)وعــتـــرتــش

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۲ | 16:2 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

بعثت پیامبراکرم(ص) ؛انقلاب جاودانه ارزش ها

مجاور-جهان در آستانه بعثت، غرق در انواع خرافات، افکار و اندیشه های جاهلانه بود و شاید در آن روزگاران در هیچ جای عالم خرافه پرستی و بی بند و باری و رواج مفاسد اجتماعی مثل منطقه جزیرة العرب نبود. مردم آن عصر بدون آن که خود متوجه باشند، نیاز شدیدی به امور معنوی، اخلاقی و انسانی داشتند ودر آتش ناعدالتی، نابرابری و تضییع حقوق انسانی می سوختند. بعد از بعثت رسول گرامی اسلام، اصول و ارزش های جاری در جامعه که علیه مصالح دنیا و آخرت مردم بود، به ارزش های انسانی و الهی تبدیل شد. خرافه پرستی به حقیقت یابی، جنگ و خونریزی و ناعدالتی به قسط و عدل و مساوات بدل گردید و انسان های در ظاهر پایین درجه، به افرادی مورد اعتماد و دارای منزلت اجتماعی والایی تبدیل شدند. تمام قوانین و ملاک های ظاهری و مادی جای خود را به معیارهای ارزشمند و متعالی داد. آری بعثت پیامبر(ص )ارزش های ضد انسانی را دگرگون کرد و تمام رسم های ایام جاهلیت، به قوانین عادلانه اسلامی تبدیل شدند. رسول خدا (ص)بیشترین تلاش خود را در تحول افکار عمومی متمرکز کرده و برای از میان بردن باورهای خرافاتی و ناپسند، از هیچ کوششی فروگذار نمی کرد. آن رهبر فرزانه اسلامی حتی به کارگزاران خویش تأکید می کرد که در تبدیل و تغییر روش های غلط و رسوم جاهلانه نهایت تلاش خود را به عمل آورند.آن گرامی، حتی در آخرین فرازهای پیام حج خود، به انقلاب ارزش ها و حرکت به سوی زیبایی ها و کمالات تأکید ورزید و فرمود: «ألا کُلُّ شَیءٍ مِنْ أمْرِ الْجاهِلیّةِ تَحْتَ قَدَمی موضوعٌ؛ بدانید تمام باورها و رسم های ایام جاهلیت را زیر پای خود نهاده و باطل اعلام می کنم.[1]»امیر مؤمنان علی (ع) در توضیح فلسفه بعثت پیامبر اسلام (ص) بر این نکته تأکید کرده و آن را به عنوان انقلاب ارزش ها مطرح می کند و می فرماید: «ألا وَإنّ بَلیَّتَکُمْ قَدْ عادَتْ کَهَیئَتِها یَوْمَ بَعَثَ اللهُ نَبیَّهُ (ص) وَالَّذی بَعَثَهُ بالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَلَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَلَتُساطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتّی یَعُودَ أسْفَلُکُمْ أعْلاکُمْ وَأعْلاکُمْ أسْفَلَکُمْ؛ آگاه باشید تیره روزی ها و فتنه های شما همانند عصر قبل از بعثت پیامبر(ص) بار دیگر روی آورده است. سوگند به خدایی که پیامبر(ص)را به حق مبعوث کرد، سخت آزمایش خواهید شد و چون دانه هایی که در غربال ریزند یا غذایی که در دیگ گذارند، زیر و رو خواهید شد تا این که پایین شما به بالا و بالای شما به پایین بیاید.[2]»یعنی دقیقاً همانند عصر بعثت دگرگون و منقلب خواهید شد و بار دیگر انقلاب ارزش ها رخ خواهد نمود.

انقلاب اسلامی، ادامه‌ بعثت

رهبر انقلاب نیز در سخنرانی های متعدد خود با تاکید بر این که بعثت پیامبر (ص) در حقیقت مخالفت با رفتار جاهلی و انقلاب در ارزش ها بوده است؛ یاد آور می شوند که انقلاب اسلامی نیز در حقیقت امتداد همان بعثت نبوی و همان انقلاب ارزش هاست: نکته مهم دیگر این که «بعثت فقط یک حادثه‌ تاریخی برای یک برهه‌ معینی از زمان نبود؛ برای همه‌دوران تاریخ است.» 26/۲/۱۳۹۴ به عبارت دیگر «بعثت، یک امر دایمی برای بشر است.» 20/۱۰/۱۳۷۲ «یعنی هر وقت که زمینه عالم و زندگی بشر از معنویت تهی شود، همین معارفی که قرآن کریم به آن ناطق است، می تواند در هر زمانی بیاید و آن خلأ را پر کند.» 20/۱۰/۱۳۷۲ از طرفی دیگر، «جبهه‌ مقابل بعثت، جبهه جاهلیت است.» 16/۲/۱۳۹۵ و «جاهلیت را یک امر مربوط به یک مقطع تاریخیِ مشخص و معینی نباید دانست... جاهلیت مخصوص آن روز نیست؛ جاهلیت ادامه دارد، همچنان‌که بعثت ادامه دارد.» 16/۲/۱۳۹۵ بر همین اساس است که «ملت ایران که پشت سر یک شخصیت عظیمی مثل امام بزرگوار قرار می گیرد... یک بنای پوسیده‌ طاغوتیِ خبیثِ چندهزارساله را در مهم‌ترین نقطه‌ منطقه یعنی در ایران به هم می ریزد و یک بنای اسلامی درست می کند، همان ادامه‌ بعثت پیغمبر است.» 14/۱/۱۳۹۸ و «ملت ما حرکت و بعثت عمومی و برانگیختگی ملیِ تاریخی خود را در انقلاب، ادامه‌ آن بعثت عظیم نبوی دانسته.»

[1] سیره ابن هشام، ابو محمد عبد الملک بن هشام حمیری، دار القلم، بیروت، ج4، ص250

[2] نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نشر ائمه، قم، 1379، ش، خطبه16.

امانت داری برای ابلاغ کریمانه‌ترین رسالت‌های الهی

پیامبر(ص)، جلوه تام رحمت الهی


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص ، پـيــامـبـر و ائــمــه اطـهــار ، پـــیــامــبــر(ص)وعــتـــرتــش

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۲ | 16:1 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

حديث «ثقلين» در كتب اهل سنت

اين حديث را از آن جهت «حديث ثقلين» ناميده اند كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) در آن فرمود: «اِنى تارِكُ فيكُمُ الثِّقْلَينِ ... »(1)
اين حديث به طور بسيار گسترده از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) در كتابهاى معروف شيعه و اهل سنت (و در منابع معروف دست اول) نقل شده است، به طورى كه ترديدى در صدور اين حديث از پيامبر(صلى الله عليه و آله) باقى نمى ماند، و از مجموع اين احاديث به خوبى استفاده مى شود كه پيامبر(صلى الله عليه و آله) اين حديث را تنها يكبار بيان نفرموده، كه حديث يكى و راويان بسيار باشند؛ بلكه در موارد مختلف بيان فرموده و روايات كاملا متعدد است.
در اينجا به قسمتى از كتب معروف اسلامى كه اين حديث در آن آمده است اشاره مى شود.
1ـ در صحيح مسلم كه از معروف ترين منابع دست اول اهل سنت مى باشد تا آنجا كه [بعد از صحيح بخاري] مهمترين صحاح ششگانه محسوب مى‌شود، از زيد بن ارقم نقل مى كند كه گفت: «...قَامَ رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله علیه وآله) يَوْماً فِينَا خَطِيباً بِمَاءٍ يُدْعَى خُمّاً بَيْنَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ وَعَظَ ثُمَّ ذَكَرَ وَ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ أَلَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا أُبَشَّرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَنِي رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَ، وَ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ، أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ، فِيهِ الْهُدَى وَ النُّورُ، فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَ اسْتَمْسِكُوا بِهِ، فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ رَغَّبَ فِيهِ، ثُمَّ قَالَ وَ أَهْلُ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي...»(2)؛ (رسول خدا(صلى الله عليه و آله)، در ميان ما برخاست و خطبه خواند؛ در محلى كه آبى بود كه خُم ناميده مى شد [غدير خم] و در ميان مكه و مدينه قرار داشت(3) پس حمد خدا را بجا آورد و بر او ثنا گفت و موعظه كرد و پند و اندرز داد؛ سپس فرمود: اما بعد اى مردم من بشرى هستم و نزديك است فرستاده پروردگارم بيايد و دعوت او را اجابت كنم و من در ميان شما دو چيز گرانمايه به يادگار مى گذارم نخست كتاب خدا كه در آن هدايت و نور است، پس كتاب خدا را بگيريد، و به آن تمسك جوئيد ـ پيامبر(صلى الله عليه و آله) تشويق و ترغيب فراوانى درباره قرآن كرد ـ سپس فرمود: و اهل بيتم را به شما توصيه مى كنم كه خدا را درباره اهل بيتم فراموش نكنيد، به شما توصيه مى كنم كه خدا را درباره اهل بيتم فراموش نكنيد، به شما توصيه مى كنم كه خدا را درباره اهل بيتم فراموش نكنيد [اشاره به اينكه مسئوليت الهى خود را در مورد اهلبيت(عليهم السلام) فراموش نكنيد]).
قرار دادن اهل بيت(عليهم السلام) در كنار قرآن، به عنوان دو چيز گرانمايه، و سه بار تأكيد كردن بر يادآوردن مسئوليت الهى در مورد آنان، نشان مى دهد كه اين امر، با سرنوشت مسلمين و هدايت آن ها و حفظ اصول اسلام، پيوند و ارتباط داشته و دارد، و گرنه در كنار هم قرار نمى گرفت.
2ـ در همان كتاب از همان راوى روايت ديگرى با كمى تفاوت نقل مى كند.(4)
جالب اينكه در ذيل اين حديث هنگامى كه از زيد بن ارقم سؤال مى شود كه آيا منظور از اهل بيت(عليهم السلام) او، همسران او هستند؟ مى گويد: نه، منظور از اهل بيت،(عليهم السلام) اهل و بستگان نسبى او هستند كه صدقه بر آنها حرام شده است.
3ـ در كتاب معروف سنن ترمذى كه به صحيح ترمذى نيز معروف است، در بحث مناقب اهل بيت(عليهم السلام) از قول جابربن عبدالله مى خوانيم كه مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه و آله) را هنگام حج روز عرفه ديدم كه بر شتر مخصوص خود سوار بود و خطبه مى خواند، شنيدم كه مى فرمود: «يا اَيُّهَا النّاس اِنى قَدْ تَرَكْت فيكُمْ ما، اِنْ اَخَذْتُمْ بِه لَنْ تَضِلُّوا، كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتى، اَهْلَ بَيْتى»(5)؛ (اى مردم من در ميان شما دو چيز گذاردم كه اگر آنها را بگيريد [و دست به دامن آنان زنيد] هرگز گمراه نخواهيد شد، كتاب خدا و عترتم اهل بيت).
سپس ترمذى مى افزايد: همين معنى را ابوذر، و ابو سعيد(خدرى)، و زيد بن ارقم، و حذيفه نيز نقل كرده اند.
4ـ در همين كتاب، كمى بعد از آن از ابوسعيد و زيد بن ارقم نقل مى كند كه هر دو گفتند «قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه و آله) اِنّى تارِكٌ فيكُمْ ما، اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِه، لَنْ تَضِلُّوا بَعْدى: اَحَدُهُما اَعظَمُ مِنَ الآخَرِ، كِتابُ اللهِ حَبْل مَمْدُودٌ مِنَ السَّماءِ اِلَى الاَرْضِ، وَ عِتْرتى اَهْلُ بَيْتى، وَ لَنْ‌ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوْضَ، فَانْظُرُوا كَيْفَ تُخْلِفونى فيهما»(6)؛ (رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: من در ميان شما چيزى به يادگار مى گذارم كه اگر به آن تسمك جوييد بعد از من هرگز گمراه نخواهيد شد، يكى از آن دو، بزرگتر از ديگرى است. كتاب خدا كه ريسمانى است كشيده شده از آسمان به سوى زمين، و [ديگر] عترت و اهل بيتم، و اينها هرگز از هم جدا نخواهند شد، تا در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند، پس ببينيد بعد از من چگونه درباره آنها رفتار خواهيد كرد!».
5ـ در سنن دارمى كه آن نيز از كتب بسيار معروف است؛ شبيه روايت زيد بن ارقم از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) نقل شده است و با تصريح به نام ثقلين و تصريح به نام «كتاب الله و اهل بيت»، مطلب را به پايان مى برد.(7)
فراموش نكنيد كه دارمى بنا به تصريح بعضى از آگاهان، استاد مسلِم و ابوداود و ترمذى مى باشد، و كتاب سنن دارمى يكى از شش كتاب معتبر معروف نزد اهل سنت است (هر چند بعضى به جاى آن، سنن ابن ماجه را ذكر كرده اند).
6ـ در مسند احمد كه از ائمه چهارگانه معروف اهل سنت است، در حديثى از زيد بن ثابت مى خوانيم كه مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه و آله) فرمود: «اِنّى تارِكٌ فيكُمْ خَليفَتَيْنِ: كِتابُ اللهِ حَبْلٌ مَمْدودٌ ما بَيْنَ السَّماءِ وَ الارْضِ اَوْ مابَيْنَ السَّماءِ اِلَى الاَرْضِ، وَ عِتْرَتى اَهْلُ بَيْتى وَ اِنَّهُما لَنْ‌ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلىَّ الحَوْضَ»(8)؛ (من دو خليفه [جانشين] در ميان شما از خود يادگار مى گذارم، كتاب خدا كه ريسمانى است كشيده شده ميان آسمان و زمين و عترتم، اهل بيتم، اين دو، هرگز از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند).
توجه داشته باشيد كه در بعضى از اين روايات، تعبير «ثقلين» آمده (مانند روايت صحيح مسلم) و در بعضى «خليفتين» (مانند روايت اخير كه از سنن احمد نقل شد) و در بعضى ديگر هيچ يك از اين دو نيست، اما مفهوم و محتواى اين دو است، و در واقع همه به يك چيز باز مى گردد.
7ـ احمد بن شعيب نسائى كه او نيز از بزرگان اهل سنت محسوب مى شود، و كتاب سنن او نيز يكى از صحاح سته(كتب ششگانه معروف) است در كتاب خصائص از زيدبن ارقم نقل مى كند كه مى گويد: هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه و آله) از حجة الوداع باز مى گشت و به غدير خم وارد شد دستور داد سايبان هايى درست كنند و زير آنها را پاك و پاكيزه نمايند، سپس فرمود: «كَاَنّى دُعيتُ فَاجَبْتُ وَ اِنّى تارِكٌ فيكُمُ الثِّقْلَيْنِ اَحَدُهُما اَكْبَرُ مِنَ الآخَرِ، كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتى فَانْظُرُوا كَيْفَ تُخْلِفُونى فيهما، فَاِنَّهُما لَنْ‌يَفْتَرِقا حتى يَرِدا علىَّ الحَوْضَ، ثُمَ قالَ اِنَّ اللهَ مَوْلاىَ وَ اَنَا مَوْلى كُلِ مُؤمِن، ثُمَّ اَخَذَ بِيَدِ عَلىٍّ عَلَيْه السَّلامُ، فَقالَ مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَهذا وَليُهُ، اَللهُمَ والِ مَنْ وَالاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ»(9)؛ (گويى من [از سوى خدا] دعوت شده ام و اجابت كرده ام ـ و به زودى از ميان شما ميروم ـ و من دو چيز گرانمايه را در ميان شما به يادگار مى گذارم. يكى از ديگرى بزرگتر است، كتاب خدا و عترتم اهل بيتم، پس بنگريد چگونه بعد از من با آنها رفتار خواهيد كرد؛ چرا كه آنها از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. سپس فرمود: خداوند مولا [وسرپرست] من است و من ولى هر مؤمنى هستم. سپس دست على(عليه السلام) را گرفت و فرمود: هر كس من ولى اويم، اين ولى او است. خداوندا! دوست بدار هر كس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس كه با او دشمنى كند). در پايان حديث آمده است كه راوى دوم حديث، ابوطفيل مى گويد به زيد بن ارقم گفتم تو خود اين سخن را از رسول خدا(صلى الله عليه و آله) شنيدى؟ گفت: هر كسى در زير آن سايبانها بود اين صحنه را با دو چشم خود مشاهده كرد و با دو گوش خود اين سخنان را شنيد!)
اين حديث به خوبى نشان مى دهد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين سخن را در ملأ عام و در حضور گروه كثيرى در غدير خم بيان فرموده، و همه با گوش خود شنيده اند.
8ـ حاكم نيشابورى از علماى قرن چهارم هجرى در كتاب «مستدرك الصحيحَين» _كه از منابع معروف اهل سنت و متضمن احاديثى است كه در صحيح بخارى و صحيح مسلم نيامده در حالى كه از نظر وزن و ارزش در حد آنها بوده است_ اين حديث را از «ابن واصله» نقل مى كند كه او مى گويد: من از زيد بن ارقم شنيدم كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در ميان مكه و مدينه به درختانى رسيد كه پنج سايبان در آنجا بود، در آنجا پياده شد و مردم زير درختان را جارو كردند، سپس پيامبر(صلى الله عليه وآله) بعد از نماز عصر، خطبه خواند و حمد و ثناى خدا بجا آورد و موعظه فراوان كرد سپس فرمود: «اَيُّهَا النّاس اِنّى تارِكٌ فيكُمْ اَمْرَيْنِ لَنْ‌تَضِلُّوا اِنِ اتَّبَعْتُموهُما: وَ هُما كِتابُ اللهِ وَ اَهُلُ بَيْتى عِتْرَتى»؛ (اى مردم من در ميان شما دو چيز وا مى گذارم كه اگر از آن دو پيروى كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد، كتاب خدا و اهل بيتم عترتم را).(10) سپس حاكم مى افزايد: اين حديث مطابق شرط بخارى و مسلم، صحيح است.(11)
9ـ ابن حجر هيثمى مفتى حجاز كه از مخالفين سرسخت شيعه بوده است در كتاب «الصواعق المحرقه» مى گويد: «فى رِوايَةٍ صَحيحَةٍ، كَانّى قَدْ دُعيتُ فَاَجَبْتُ، اِنى قَدْ ترَكْتُ فيكُمُ الثَقْلَيْنِ اَحَدُهُما آكَدُ مِنَ الآخَرِ؛ كِتابَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ عِتْرَتى فَاَنْظُرُوا كَیف تُخْلِفُونى فيهِما فَاَنَّهُما لَنْ‌ يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلىَّ الْحَوْضَ»؛ (گوئى من دعوت شده ام و دعوت الهى را پذيرفته ام، و من دو چيز گرانمايه در ميان شما مى گذارم كتاب خداوند بزرگ و عترتم را، پس بنگريد چگونه بعد از من حق آن ها را بجا مى آوريد؛ اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند) سپس مى افزايد: در روايت ديگرى اين اضافه نيز وارد شده است: «سَئلْتُ رَبّى ذلِكَ لَهُما، فَلا تَتَقَدَّمُوهما فَتَهْلُكُوا، و لاتَقْصُروُا عَنْهُما فَتَهْلُكُوا، وَ لاتُعَلِمُوهُمْ فَاِنَّهُمْ اَعْلَمُ مِنْكُمْ!»؛ (من اين مقام را براى آنها از پروردگارم تقاضا كردم، پس بر آنها پيشى نگيريد كه هلاك مى شويد و از آنها نيز عقب نمانيد كه هلاك خواهيد شد!، چيزى به آنها تعليم ندهيد؛ چراكه آن ها از شما داناترند!).
بعد اضافه مى كند كه اين حديث طرق و راويان بسيارى دارد كه از بيست و چند راوى نشكيل مى شود، (12) و نيازى به شرح و بسط آن نيست.
اين اعتراف صريح به گسترش دامنه اين حديث(تا سر حد تواتر) از كسى كه شديدترين حملات را در مسأله «امامت» به شيعه داشته است بسيار قابل توجه است.
10ـ ابن اثير(محمد بن محمد بن عبدالكريم) صاحب كتاب هاى معروف از جمله كتاب «اسد الغابه فى معرفة الصحابة»، در حالات عبدالله بن حنطب نقل مى كند كه مى گويد: «خَطَبَنا رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه و آله) بِالْجُحفَةِ فَقالَ اَلَسْتُ اَوْلى بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ؟ قالُوا بَلى يا رَسُولَ اللهِ! قالَ اِنّى سائِلُكُمْ عَنْ اِثْنَتَيْنِ عَنِ القُرآنِ وَ عَنْ عِتْرَتى»(13)؛ (رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در سرزمين جحفه [منزل گاهى ميان مكه و مدينه] براى ما خطبه اى خواند و فرمود، آيا من اولى به شما از خودتان نيستم؟ عرض كردند: آرى اى رسول خدا! فرمود: من از شما [در قيامت] از دو چيز سؤال خواهم كرد، از قرآن و عترتم!).
11ـ جلال الدين عبدالرحمن سيوطى كه او نيز از علماى معروف و صاحب تأليفات فراوانى است(14) در كتاب «احياء الميّت» همان چيزى را كه ابن اثير در «اسدالغابه» آورده است ذكر نموده.(15)
12ـ بيقهى (ابوبكر احمد بن الحسين) كه زمخشرى درباره او مى گويد: «شافعى امام مذهب شافعيه، بر گردن تمام شافعى ها منت دارد، ولى بيهقى به خاطر نوشته هايش هم بر خود شافعى و هم بر تمام شافعى مذهب ها منت دارد»(16) اين حديث را در كتاب «السنن الكبرى» _كه از مهم ترين كتابهاى او است_ آورده است(شبيه همان چيزى كه در صحيح مسلم آمده بود كه مخصوصاً سه بار اهلبيت در آن تكرار شده است).(17)
13ـ حافظ طبرانى _كه او نيز از محدثان معروف اهل سنت است، و در قرن سوم و چهارم هجرى مى زيسته به گفته بعضى، بيش از هزار استاد در حديث ديده است_ در كتاب معروف خود، به نام «المعجم الكبير» با سند خود از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) نقل مى كند كه پيامبر(صلى الله عليه و آله) مردم را به پيروى از ثقلين دعوت كرد، مردى برخاست و عرض كرد اى رسول خدا! ثقلين كدام است؟ فرمود: «اَلاَكْبَرُ كِتابُ اللهِ، سَبَبٌ طَرَفُهُ بِيَدِاللهِ، و طَرَفُهُ بِاَيْديكُمْ، فَتَمَسَّكُوا بِه لَن تزالُوا و لاتَضِلُّوا، وَ الاَصْغَرُ عِتْرَتى وَ اِنَّهُما لَنْ‌يَفْتِرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوْضَ»(18)؛ (ثقل اكبر: كتاب خدا است، وسيله اى است كه يك طرف آن به دست قدرت خدا است و طرف ديگرش به دست شما است؛ پس به آن تمسك جوئيد كه هرگز از بين نخواهيد رفت و گمراه نخواهيد شد، و ثقل اصغر: عترتم مى باشد و آنها هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند). سپس پيامبر(صلى الله عليه وآله) افزود: «من اين را براى آن دو از پروردگارم تقاضا كرده ام، پس بر آنها پيشى نگيريد كه هلاك خواهيد شد و بر آنها چيزى نياموزيد كه آنها از شما داناترند!».
14ـ ابن تيميه (احمد بن عبدالحليم حنبلى) (متوفاى 728) پايه گذار مذهب وهابيت در كتاب «منهاج السنه» اين حديث را همانند آن چه در صحيح مسلم آمده است نقل كرده است.(19)
گروه كثير ديگرى نيز از دانشمندان بنام و مشهور و معروف اهل سنت نيز اين حديث را در كتب خود آورده اند:
15ـ ابن مغازلى (على بن محمد فقيه شافعى) _كه از دانشمندان قرن پنجم هجرى است _ حديث ثقلين را با تفصيل تمام از زيد بن ارقم نقل كرده است.(20)
16ـ خوارزمى از علماى مشهور قرن ششم _كه از فقها و محدثين و خطباء و شاعران بوده است_ نيز در كتاب خود به نام «مناقب» آن را آورده است.(21)
17ـ ذهبى (محمد بن احمد بن عثمان دمشقى شافعى) _كه از علماى قرن هفتم و هشتم هجرى است، و مشهور به تعصب در مذهبى خويش است، و تاج الدين سبكى در كتاب «طبقات الشافعيه» در حق او مى گويد: او محدث نامى عصر و خاتمه حفاظ و پرچمدار مذهب الهى سنت و جماعت و پيشواى مردم زمان ما بود_ نيز اين حديث را در كتاب «تلخيص المستدرك» ذكر كرده است.(22)
18ـ مورخ مشهور على بن برهان (حلبى شافعى) از علماى قرن يازدهم در كتاب خود «انسانُ العيون» _كه به سيره حلبى مشهور است_ حديث ثقلين را ضمن بيان حديث غدير با عبارات صريحى شبيه آنچه قبلا آورديم ذكر كرده است، و بعد از ذكر اين حديث، با صراحت مى گويد: «اين حديث صحيحى است كه با سندهاى صحيح و حسن نقل شده است».(23)
19ـ ابن حيان مالكى در كتاب «المقتبس فى احوال الاندلس»، شبيه چيزى كه در «صحيح مسلم» آمده است ذكر كرده، ولى مكانى را كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آن خطبه خواند و در ميان مكه و مدينه قرار داشت به عنوان حصائن ذكر كرده كه به معنى «دژها» است.(24)
20ـ علاء الدين على بن محمد بغدادى مشهور به «خازن» از علماى قرن هشتم هجرى در تفسير خود همان چيزى كه در صحيح مسلم و صحيح ترمذى آمده، آورده است.(25)
21ـ ابن ابى الحديد معتزلى (عزالدين عبدالحميد) از علماى معروف قرن هفتم هجرى، نيز اين روايت را در شرح نهج البلاغه خود آورده است. او مى گويد: «قَدْ بَيَّنَ رَسُول اللهِ(صلى الله عليه و آله) عِتْرَتَهُ مَنْ هِىَ؟ لَمّا قالَ اِنّى تارِكٌ فيكُمُ الثَقْلَيْنِ، فَقال عِتْرَتى اَهلُ بَيْتى»؛ (پيامبر(صلى الله عليه و آله) عترتش را شرح داده است؛ فرموده است من در ميان شما دو چيز گران‌مايه مى گذارم، سپس فرمود: عترتم، يعنى اهل بيتم). سپس مى افزايد در جاى ديگرى پيامبر(صلى الله عليه وآله) اهل بيت را نيز تبيين فرمود در آنجا كه كساء بر آنها افكند و هنگامى كه آيه «اِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ ...» نازل شد، عرضه داشت: خداوندا اينها اهل بيت منند، پليدى را از آنها دور بدار).(26)
22ـ ذينى دحلان شافعى (سيد احمد) مفتى مكه از علماى قرن سيزدهم است تأليفات فراوانى دارد. در كتاب سيره نبويه كه در حاشيه سيره حلبى به چاپ رسيده است اين حديث را عيناً همانند صحيح مسلم نقل كرده و همچنين آنچه را كه «مسند احمد حنبل» از ابو سعيد خدرى روايت كرده آورده است.(27)
اينها گروهى از دانشمندان سرشناس از قرون نخستين اسلام تا قرون اخير بوده اند كه روايت ثقلين را با صراحت در كتب معروف خود آورده اند ولى نبايد فراموش كرد كه اينها از نظر عدد، گروه كوچكى از مجموعه ناقلان اين حديث اند. مرحوم ميرحامد حسين هندى مطابق آن چه در «خلاصه عبقات الانوار» آمده است از يكصد و بيست و شش كتاب معروف نام مى برد و عين عبارت هر كدام را با قيد جلد و صفحه كتاب در اين اثر شريف خود آورده است.(28)،(29)

پی نوشت:

(1). واژه «ثقْلَيْن» دو گونه خوانده شده، گاه بر وزن «حَرَمين» كه مفرد آن «ثَقَل»(بر وزن حَرَم) است به معنى چيز گرانمايه و پر ارزش و به معنى متاع مسافر نيز آمده است. و گاه «ثِقْلَين» (بر وزن سِبْطَين) خوانده شده كه آن هم به معنى شيئ سنگين وزن است. نويسنده كتاب «التحقيق» معتقد است كه اوّلى به معنى گرانمايه معنوى است، و دومى اعم است. ضمنا بايد توجه داشت كه «ثَقَل» (بر وزن حَرَم) صفت مشبه، و «ثِقْل» (بر وزن سِبْط) اسم مصدر است.

(2). الجامع الصحیح (صحيح مسلم)، مسلم بن الحجاج، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، دار إحياء التراث العربي، بيروت، بی تا، ج 4، ص 1873، ح 36.

(3). در پاورقى همان، ج 4، ص 1873، آمده است كه غدير خم سه ميل تا جحفه فاصله دارد.

(4). همان، ح 37.

(5). الجامع الصحيح (سنن الترمذي)، الترمذي السلمي، محمد بن عيسى، تحقيق: أحمد محمد شاكر و دیگران، دار إحياء التراث العربي – بيروت، بی تا، ج 5، ص 662، باب (مناقب اهل بيت النبى)، ح 3786.

(6). همان، ص 663، ح 3788.

(7). سنن الدارمي، الدارمي، عبدالله بن عبدالرحمن، تحقيق: زمرلي، فواز أحمد، العلمي، خالد السبع، دار الكتاب العربي، بيروت، 1407 قمری، چاپ اول، ج 2، ص 524، ح 3316.

(8). مسند أحمد بن حنبل، أحمد بن محمد بن حنبل، المحقق: النوري، السيد أبو المعاطي، عالم الكتب، بيروت، 1419 قمری / 1998 میلادی، چاپ اول، ج 5، ص 181.

(9). خصائص أمير المؤمنين علي بن أبي طالب، النسائي، أحمد بن شعيب، تحقيق: البلوشي، أحمد ميرين، مكتبة المعلا، الكويت، 1406 قمری، چاپ اول، ص 96؛ فضائل الخمسة من الصحاح الستة، فيروزآبادى‏، سيد مرتضى، اسلامية، تهران،‏ 1392 قمری‏، چاپ دوم‏، ج ‏2، ص 46، باب(في قول النبي صلى الله عليه و آله و سلم: «اني تارك فيكم الثقلين»).

(10). المستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابوري، محمد بن عبدالله، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، دار الكتب العلمية، بيروت، 1411 قمری- 1990 میلادی، چاپ اول، ج 3، ص 118؛ فضائل الخمسة من الصحاح الستة، فيروزآبادى‏، سيد مرتضى، اسلامية، تهران،‏ 1392 قمری‏، چاپ دوم‏، ج‏ 2، ص 46، باب (في قول النبي صلى الله عليه و آله و سلم: «اني تارك فيكم الثقلين»).

(11). منظور از شرط آن دو نفر اين است كه آنها تنها احاديثى را نقل مى كردند كه سلسله سندش متصل به پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) بوده و رواياتش از نظر آنها مورد اعتماد و غير متهم بوده اند و از آنجا كه آنها تمام احاديثى را كه داراى اين شرط بوده نقل نكرده اند، حاكم نيشابورى احاديثى را كه واجد شرايط بوده و در آن دو كتاب نيامده در كتاب خودش «مستدرك» جمع آورى نموده و به اين ترتيب كتاب مستدرك را مى توان هم رديف كتاب صحيح بخارى و صحيح مسلم شمرد.

(12). الصواعق المحرقة على أهل الرفض و الضلال و الزندقة، إبن حجر الهيتمي، أحمد بن محمد بن محمد بن علي، تحقيق: التركي عبدالرحمن بن عبدالله، و الخراط، كامل محمد، مؤسسة الرسالة، بيروت، 1997 میلادی، چاپ اول، ج 2، ص 653.

(13). أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ابن الأثير الجزرى، على بن محمد، دار الفكر، بيروت، 1409 قمری / 1989 میلادی، ج ‏3، ص 114.

(14). گفته شده او بيش از پانصد كتاب تأليف كرده است. (الكنى و الالقاب، قمى، شيخ عباس، جامعه مدرسین، قم‏، 1429 قمری، ‏چاپ دوم، ج ‏2، ص 343).

(15). احياء الميت‏ بفضائل أهل البيت، سيوطى، جلال الدين، دار الثقلين، بيروت، 1415 قمری، چاپ اول، ص 116.

(16). . الكنى و الالقاب، همان، ج ‏2، ص 114، البيهقى.

(17). السنن الكبرى و في ذيله الجوهر النقي، البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي، مجلس دائرة المعارف النظامية الكائنة، حيدر آباد، هند، 1344 قمری، چاپ اول، ج 7، ص 30.

(18). المعجم الكبير، أبو القاسم الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب، تحقيق: السلفي، حمدي بن عبدالمجيد، مكتبة العلوم و الحكم، الموصل، 1404 قمری / 1983میلادی، چاپ دوم، ج 3، ص 66؛ احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضى نور الله شوشترى، کتابخانه آيت الله مرعشى، قم، 1409 قمری، چاپ اول، ج ‏6، ص 344.

(19). منهاج السنة النبوية، ابن تيمية، أحمد بن عبد الحليم، تحقيق: محمد رشاد سالم، مؤسسة قرطبة، 1406 قمری، چاپ اول، ج 7، ص 394.

(20). مناقب الإمام على بن أبى طالب(عليهما السلام)، ‏ ابن المغازلى، على بن محمد، ‏ دار الأضواء، بيروت، 1424 قمری، چاپ سوم‏‏، ص 215، (قوله(عليه السلام): «إني تارك فيكم الثقلين»).

(21). المناقب، الخوارزمي‏، موفق بن احمد‏، جامعه مدرسين‏، قم،‏ 1411 قمری‏، چاپ دوم‏، ص 154، (الفصل الرابع عشر في بيان أنه أقرب الناس من رسول الله(صلى الله عليه و آله) و أنه مولى كل من كان رسول الله مولاه).

(22). المستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابوري، محمد بن عبدالله، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، دار الكتب العلمية، بيروت، 1411 قمری- 1990 میلادی، چاپ اول، ج 3، ص 118.

(23). السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، الحلبي، علي بن برهان الدين، دار المعرفة، بيروت، 1400قمری، ج 3، ص 336.

(24). المقتبس في اخبار بلد الاندلس، ابن حيان الحجي، عبد الرحمن علي، دار الثقافه، بيروت، 1983 میلادی، ص 167.

(25). لباب التاويل فى معانى التنزيل(تفسیر خازن)، البغدادي، علي بن محمد بن إبراهيم، تحقيق / تصحيح: شاهين، محمد على، دار الكتب العلمية، بيروت، 1415 قمری، چاپ اول، ج ‏1، ص 5، (الفصل الأول: في فضل القرآن و تلاوته و تعليمه).

(26). شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، أبو حامد عز الدين عبد الحميد بن هبه الله بن محمد‏، محقق / مصحح: محمد ابوالفضل ابراهيم‏، کتابخانه آية الله مرعشي نجفي‏، قم،‏ 1404 قمری، چاپ اول، ج ‏6، ص 375، خطبه 86، (فصل في العباد و الزهاد و العارفين و أحوالهم).

(27). السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، همان، ج 3، ص 336.

(28). نفحات الازهار في خلاصة عبقات الانوار، حسينى ميلانى، سید على‏، الحقائق‏، قم‏، 1387 قمری، چاپ سوم‏، ج ‏2، ص 91، (أسماء المخرجين لحديث الثقلين).

(29). گردآوري از: پيام قرآن‏، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، ‏1386 شمسی‏، چاپ نهم، ج 9، ص 61.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پـــیــامــبــر(ص)وعــتـــرتــش

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۲۴ شهریور ۱۴۰۲ | 17:54 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

وجه نام‌گذاری به ثقلین

حدیث ثقلین به سبب کاربرد واژه «ثقلین» در آن، به این نام مشهور شده است.[۱۳۴] ثقلین به دو صورت «ثَقَلَیْن» و «ثِقْلَیْن» خوانده می‌شود؛ اولی به معنای چیز گرانبها و باارزش و دومی به معنای چیز سنگین‌وزن است.[۱۳۵] در خصوص دلیل نام‌گذاری قرآن و اهل‌بیت به ثقلین نظرات مختلفی بیان شده است. در مقدمه کتاب جامع احادیث الشیعه، نُه وجه ذکر شده است[۱۳۶] که برخی عبارت‌اند از:

  • ابوالعباس ثَعْلَب، ادیب و زبان‌شناس برجسته در قرن سوم قمری، در سؤال از وجه نامگذاری ثقلین گفته است به جهت اینکه تمسک و پیروی از قرآن و اهل‌بیت ثقیل و سخت است، ثقلین نامیده شده‌اند؛[۱۳۷] زیرا آن‌دو به بندگی و اخلاص و عدالت و نیکی امر می‌کنند و از فحشا و مُنکَرات و پیروی از هوای نفس و شیطان نهی می‌کنند.[۱۳۸]
  • از نظر برخی جهت نام‌گذاری قرآن و عترت به ثقلین این است که عمل به حقوق قرآن و اهل‌بیت و رعایت حرمت آنها سخت و سنگین است.[۱۳۹]
  • به اعتقاد گروهی از عالمان اهل‌سنت، به جهت بزرگداشت قدر و منزلت قرآن و اهل‌بیت، به آن دو ثقلین گفته شده است؛[۱۴۰] زیرا به هر چیز گرانبها و باارزش ثقیل گفته می‌شود.[۱۴۱]
  • از نظر عده‌ای همچون سَمهودی، به جهت اینکه قرآن و اهل‌بیت معدن علوم دینی و اسرار و احکام شرعی هستند، پیامبر آن دو را ثقلین نامید. به همین جهت نیز به پیروی و تمسک و یادگیری از اهل‌بیت ترغیب کرده است.[۱۴۲]

ثقل اکبر و ثقل اصغر

مقاله‌های اصلی: ثقل اکبر و ثقل اصغر

در بعضی از نقل‌های حدیث ثقلین، قرآن، ثقل اکبر و اهل‌بیت، ثقل اصغر نامیده شده‌اند.[۱۴۳]

درباره چرایی توصیف به ثقل اکبر و اصغر، نظرات گوناگونی ارائه شده است: ابن‌میثم بَحرانی گفته است از آنجا که قرآنْ اصلی است که باید از آن تبعیت و پیروی کرد، ثقل اکبر نامیده شده است.[۱۴۴] از نظر میرزا حبیب‌الله خویی، اهل‌بیت نیز همانند قرآن باید پیروی شوند. او معتقد است احتمال دارد چون قرآن معجزه رسالت پیامبر و اساس دین است، ثقل اکبر و از عترت بزرگ‌تر شمرده شده است. همچنین ممکن است به این جهت که قرآن حجت بر تمام مردم، اعم از پیامبر و ائمه(ع) است، ولی اهل‌بیت فقط حجت بر امت هستند، قرآن ثقل اکبر و اهل‌بیت ثقل اصغر خوانده شده‌اند.[۱۴۵] از نظر عبدالله جوادی آملی، مفسر قرآن، اهل‌بیت از نظر عالَم ظاهر و در مدار تعلیم و تفهیم معارف دین، ثقل اصغرند؛ اما به‌لحاظ مقام‌های معنوی و در عالم باطن، از قرآن کمتر نیستند.[۱۴۶] امام خمینی در وصیت‌نامه سیاسی‌الهی‌اش، از اهل‌بیت(ع) با عنوان «ثقل کبیر» یاد کرده است که از هر چیز بزرگ‌تر است، جز ثقل اکبر که اکبر مطلق است.[۱۴۷]

استناد عالمان شیعه برای اثبات باورهای شیعه در باب امامت

به طور کلی گفته شده هر ویژگی و صفت کمالی که برای قرآن ذکر شده، به استناد حدیث ثقلین، درباره اهل‌بیت نیز ثابت و جاری است. بعضی از این ویژگی‌ها عبارت‌اند از مبین بودن، فرقان بودن، نور بودن،‌ حبل‌الله و صراط مستقیم بودن.[۱۴۸] علمای شیعه برای اثبات برخی از باورهای شیعه به حدیث ثقلین استناد کرده‌اند. برخی از آن باورها از این قرار است:

امامت امامان شیعه

حدیث ثقلین را از دلایل امامت امامان شیعه دانسته‌اند.[۱۴۹] از جمله دلایلی که برای دلالت حدیث ثقلین بر امامت امام علی(ع)‌ و دیگر امامان ذکر شده، عبارت‌اند از:

  • تصریح به جداناپذیری قرآن و اهل‌بیت در حدیث ثقلین دلالت دارد که اهل‌بیت به قرآن علم دارند و در گفتار و عمل با آن مخالفت نمی‌کنند. این مطلب دلیل بر برتری و فضیلت اهل‌بیت است و اشخاص برتر و افضل، به امامت سزاوارترند.
  • در حدیث ثقلین، اهل‌بیت عِدْل و نظیر قرآن قرار داده شده‌اند. ازاین‌رو، تمسک و پیروی از آنها همانند قرآن واجب است. پیروی از شخصی بدون قید و شرط واجب نیست، مگر پیامبر و امام معصوم.
  • در برخی نقل‌ها به جای ثقلین، واژه «خلیفتین» (دو خلیفه) آمده است. روشن است که خلافت شخص، به امامتش و انجام هر چیزی است که امت بدان نیازمندند.
  • در حدیث آمده است که هرکس از ثقلین پیروی کند، هرگز گمراه نخواهد شد. پیامبر عدم گمراهی امتش را به صورت دائمی، مبتنی بر پیروی از ثقلین کرده است.[۱۵۰]

برخی گفته‌اند اگر شیعه غیر از حدیث ثقلین، دلیلی بر جانشینی و خلافت امام علی(ع) نداشت، این حدیثْ شیعه را در مقابل مخالفان کفایت می‌کرد.[۱۵۱]

استمرار امامت

به باور محمدحسن مظفر، فقراتی از حدیث دلالت دارد که تا روز قیامت همواره باید شخصی از عترت پیامبر(ص) باقی باشد. آن فقرات عبارت‌اند از:

  • عبارت «اِن تَمَسَّکْتُم بِهِما لَن تَضِّلّوا» (با تمسک به ثقلین، هرگز گمراه نخواهید شد): هرگز گمراه نشدن مبتنی بر این است که آنچه به آن تمسک می‌شود، همیشه وجود داشته باشد.
  • براساس عبارت «لَن یَفتَرِقا» (جداناپذیری قرآن و عترت)، اگر در زمانی، کسی از عترت نباشد، جدایی میان قرآن و عترت رخ داده است. پس باید همواره شخصی از عترت وجود داشته باشد.[۱۵۲]

از نظر ناصر مکارم شیرازی، این عبارت که «این دو همیشه با هم هستند تا در کنار حوض کوثر نزد من آیند» به‌خوبی نشان می‌دهد که در تمام طول تاریخ، فردی از اهل‌بیت(ع) به عنوان پیشوای معصوم باید وجود داشته باشد. همان‌گونه که قرآن همیشه چراغ هدایت است، آنها نیز همیشه چراغ هدایت‌اند.[۱۵۳]

لزوم پیروی از اهل‌بیت(ع)

عالمان شیعه می‌گویند در حدیث ثقلین، اهل‌بیت(ع) در کنار قرآن قرار داده شده و جدایی‌ناپذیر دانسته شده‌اند. پس همان‌طور که تبعیت از قرآن بر مسلمانان واجب است، تبعیت از اهل‌بیت(ع) نیز واجب است. همچنین از آنجا که پیامبر(ص) در تبعیت از آنها قیدوشرطی بیان نکرده است، پیروی از آنها به صورت مطلق و در تمام رفتار و گفتارشان واجب است.[۱۵۴]

عصمت اهل‌بیت(ع)

از نظر عالمان شیعه، حدیث ثقلین با توجه به تصریح به عدم جدایی قرآن و اهل‌بیت(ع)، بر عصمت اهل‌بیت دلالت دارد؛ زیرا ارتکاب هرگونه گناه یا خطا، موجب جدایی اهل‌بیت از قرآن خواهد شد.[۱۵۵] همچنین پیامبر(ص) در این حدیث تصریح کرده است که هرکس به قرآن و اهل‌بیت تمسک کند، گمراه نخواهد شد. اگر اهل‌بیت معصوم نباشند، پیروی بدون قیدوشرط از آنها موجب گمراهی خواهد بود.[۱۵۶] به‌اعتقاد ابوالصلاح حلبی، فقیه و متکلم امامیِ قرن چهارم و پنجم قمری، وجوب مطلق اطاعت از اهل‌بیت(ع)، دلیل بر عصمت آنهاست.[۱۵۷] اثبات عصمت اهل‌بیت(ع) از حدیث ثقلین در قالب برهان این‌گونه تبیین شده است:

  • اگر کسی همواره با قرآن باشد، از گناه و اشتباه مصون و محفوظ است؛ زیرا قرآن از هر خطا و اشتباهی مصون است.
  • براساس حدیث ثقلین،‌ اهل‌بیت همواره با قرآن هستند و تا روز قیامت از همدیگر جدا نمی‌شوند.
  • پس اهل‌بیت همانند قرآن معصوم هستند.[۱۵۸]

به‌گزارش سید علی حسینی میلانی، برخی از محققان اهل‌سنت همچون ابن‌حجر هیتمی نیز دلالت حدیث ثقلین بر طهارت و عصمت اهل‌بیت(ع) را پذیرفته‌اند.[۱۵۹]

مرجعیت علمی اهل‌بیت(ع)

عالمان شیعه حدیث ثقلین را بیانگر مرجعیت علمی اهل‌بیت دانسته‌اند؛[۱۶۰] زیرا دعوت پیامبر(ص) به تمسک به کتاب و اهل‌بیت، تصریح دارد که مرجعیت علمی منحصر در اهل‌بیت(ع) است و مسلمانان باید در حوادث و پیشامدهای دینی به آنان مراجعه کنند.[۱۶۱] بنابراین بیانات و نظرات اهل‌بیت، همانند قرآن، برای مسلمانان حجت است.[۱۶۲]

همچنین گفته شده این حدیث دلالت دارد که قرآن و اهل‌بیت هرکدام حجت و دلیل مستقل و معتبر هستند. ازاین‌رو، اگر از هرکدام دستوری برسد،‌ در هر زمینه‌ای که باشد، مثل عقاید، احکام فقهی و اخلاق، حجت و سند است.[۱۶۳]

در برخی از نقل‌های حدیث ثقلین، در پایان حدیث آمده است: «فَلَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَهْلِكُوا وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُم‏؛ بر آنها پیشى نگیرید که هلاک ‌می‌شوید و به ایشان چیزى نیاموزید که آنها از شما داناترند.»[۱۶۴] در مقدمه کتاب جامع احادیث الشیعه با استناد به این نقل، هفت نکته درباره مرجعیت و علم اهل‌بیت(ع) از حدیث ثقلین استفاده شده که عبارت‌اند از:

  1. وجوب فراگرفتن از عترت پیامبر(ص) برای در امان ماندن از گمراهی،
  2. احاطه علمی عترت پیامبر(ص) به احکام الهی به‌جهت دستور رسول خدا به فراگرفتن از آنان،
  3. عدم اطلاع غیر اهل‌بیت بر تمام تکالیف شرعی و احتمال گمراه شدن در صورت سؤال نکردن از اهل‌بیت،
  4. عدم احاطه و تسلط غیر اهل‌بیت بر قرآن و اختصاص استنباط احکام الهی به عترت پیامبر(ص)،
  5. عدم صلاحیت غیر عترت برای تعلیم احکام الهی،
  6. حرام بودن رد سخن عترت پیامبر(ص) به سبب اعلمیت آنها،
  7. اعلم بودن عترت پیامبر(ص) در تمام علوم دینی و غیردینی.[۱۶۵]

سید کمال حیدری الاهی‌دان شیعه، با تکیه بر حدیث ثقلین، نامحدود بودن علم امامان را تبیین کرده است.[۱۶۶]

برتری اهل‌بیت

مقالهٔ اصلی: برتری اهل‌بیت(ع)

گفته شده از حدیث ثقلین، به‌روشنی برتری اهل‌بیت بر دیگران به دست می‌آید؛ زیرا پیامبر(ص)‌ فقط آنها را در کنار و ردیف قرآن قرار داده است. ازاین‌رو، همان‌گونه که قرآن کریم بر مسلمانان برتری دارد، اهل‌بیت نیز از دیگران برترند.[۱۶۷]

ولایت و رهبری

از نظر جعفر سبحانی، دعوت پیامبر(ص) به تمسک به کتاب و اهل‌بیت در حدیث ثقلین، دلالت می‌کند که رهبری سیاسی منحصر به اهل‌بیت است.[۱۶۸] در برخی از نقل‌های حدیث ثقلین، به جای ثقلین، از قرآن و اهل‌بیت با عنوان «خلیفتَین» (دو جانشین) تعبیر شده است.[۱۶۹] مطابق این نقل، اهل‌بیتْ خلیفه و جانشینان پیامبرند و جانشینی آنان همه‌جانبه است و شامل امور سیاسی و رهبری نیز می‌شود.[۱۷۰] همچنین بی‌قیدوشرط بودن وجوب پیروی از اهل‌بیت را از دلایل رهبری سیاسی آنان دانسته‌اند؛ زیرا وجوب پیروی، همه بایدها و نبایدهای مربوط به زندگی مسلمانان اعم از مسائل عبادی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را شامل می‌شود. ازاین‌رو در مسائل سیاسی و مربوط به جامعه و حکومت نیز پیروی از آنان واجب است.[۱۷۱]

عدم اختلاف میان قرآن و اهل‌بیت

از دیگر برداشت‌های کلامی از حدیث ثقلین این است که براساس عبارت «لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض»، اختلافی میان قرآن و اهل‌بیت وجود ندارد.[۱۷۲] از نظر محمد واعظ‌زاده خراسانی، دلیل توافق و هماهنگی قرآن و اهل‌بیت این است که علم امام مستند به علم پیامبر(ص) است و در نهایت به وحی الهی منتهی می‌شود. به همین دلیل هرگز اختلافی میان آن‌دو وجود ندارد و آن‌دو همواره با هم موافق و هماهنگ هستند.[۱۷۳]

دلالت حدیث بر تحریف‌ناپذیری قرآن

گفته شده حدیث ثقلین بر مصونیت قرآن از تغییر و تحریف دلالت دارد؛ زیرا پیامبر(ص) در آن تصریح کرده که قرآن و اهل‌بیت تا روز قیامت باقی هستند و هرکس به آن‌دو تمسک کند، گمراه نخواهد شد. اگر قرآن محفوظ از تغییر نبود، تمسک و پیروی از آن موجب گمراهی می‌شد.[۱۷۴]

دیدگاه اهل‌سنت

عالمان اهل‌سنت نیز برداشت‌هایی از حدیث ثقلین داشته‌اند که برخی از آنها چنین است: از نظر ابن‌حجر هیتمی و شمس‌الدین سخاوی، محدث و مفسر شافعی‌مذهبِ قرن نهم قمری، در احادیث ثقلین بر مودت اهل‌بیت، احسان و احترام به آنها، بزرگداشت آنان و ادای حقوق واجب و مستحب آنها تأکید و ترغیب شده است؛‌ زیرا اهل‌بیت، به لحاظ فخر و حَسَب و نَسَب، شریف‌ترین مردم روی زمین‌اند.[۱۷۵]

علی بن عبدالله سَمهودی گفته است از این حدیث فهمیده می‌شود که تا روز قیامت، کسی از عترت وجود دارد که شایستگی دارد به او تمسک شود تا ترغیب مذکور در این حدیث، بر او دلالت کند؛ همچنان‌که قرآن چنین است. ازاین‌رو، آنان (یعنی عترت) اَمان اهل زمین‌اند و چون از بین بروند، اهل زمین نابود می‌شوند.[۱۷۶]

به نظر عبدالرؤوف مناوی از عالمان شافعی‌مذهبِ قرن دهم و یازدهم قمری، حدیث ثقلین تصریح دارد که پیامبر(ص)‌ به امتش وصیت کرد با قرآن و اهل‌بیت خوب رفتار کنند، آنها را مقدم بر خود بدارند و در دین به آنها تمسک کنند. به‌گفته وی، این حدیث دلالت دارد که تا روز قیامت، در هر زمانی، باید کسی از اهل‌بیت که اهلیت و صلاحیت تمسک و پیروی دارد، وجود داشته باشد.[۱۷۷]

سعدالدین تفتازانی، متکلم اشعری‌مذهب قرن هشتم قمری معتقد است حدیث ثقلین اشاره به برتری اهل‌بیت بر دیگران دارد و ملاک برتری آنان علم و تقوا و شرافت نَسَب آنهاست. این مطلب از قرار گرفتن آنان در کنار قرآن و وجوب تمسک به آنان به دست می‌آید؛ زیرا تمسک به قرآن جز عمل به علم و هدایت قرآن و عترت نیست.[۱۷۸]

فضل بن روزبهان، از عالمان اهل‌سنت در قرن نهم و دهم قمری هم بر آن است که احادیث ثقلین دلالت بر وجوب تمسک و پیروی از اهل‌بیت در گفتار و اعمال، بزرگداشت و احترام و مودت به آنها دارد؛ اما تصریحی بر امامت و خلافت آنها ندارد.[۱۷۹]

کتاب‌شناسی

علمای شیعه به جز نقل حدیث ثقلین، به صورت مستقل هم درباره آن کتاب‌هایی نوشته‌اند. برخی از این کتاب‌ها از این قرار است:

  • حدیث‌الثقلین، نوشته قوام‌الدین محمد وشنوی قمی: در این نوشته، اسناد مختلف این حدیث بررسی و به اختلاف لفظی بین نقل‌های مختلف توجه ویژه‌ای شده است.[۱۸۰]
  • حدیث‌الثقلین، اثر نجم‌الدین عسکری: این کتاب در یک جلد و به زبان عربی نگاشته شده و کتابت آن در سال ۱۳۶۵ق به پایان رسیده است.
  • حدیث‌الثقلین، اثر سید علی میلانی: این کتاب به زبان عربی و در پاسخ به شبهاتِ مطرح‌شده توسط علی احمد السالوس درباره حدیث ثقلین تألیف شده است.[۱۸۱]
  • حدیث الثقلین و مقامات اهل البیت(ع): این کتاب که توسط جمعی از طلاب بحرینی مدرسه اهل‌الذکر جمع‌آوری و تألیف شده، برگرفته از سخنرانی‌های مختلف احمد الماحوزی، عالم شیعی بحرینی درباره حدیث ثقلین است.[۱۸۲]
  • حدیث الثقلین؛ سنداً و دلالةً: مجموعه‌سخنرانی‌های سید کمال حیدری است که اسعد حسین علی شمری در سه فصلِ بررسی سند حدیث، بررسی دلالت حدیث و پاسخ به شبهاتِ درباره آن، گردآوری و تدوین کرده و مؤسسه اَلهُدیٰ نشر داده است.[۱۸۳]
  • موسوعةُ حدیثِ الثَّقلین: این اثر چهارجلدی که مرکز ابحاث العقائدیه تدوین کرده،‌ در دو جلد نخست، آثار شیعیان امامی از قرن اول تا دهم قمری و در جلد‌های سوم و چهارم آثار شیعیان زیدی و اسماعیلی تا قرن دهم قمری درباره حدیث ثقلین را بررسی کرده است.

اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پـــیــامــبــر(ص)وعــتـــرتــش

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۲۴ شهریور ۱۴۰۲ | 17:54 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ولادت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله

حضرت محمد بن عبدالله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، از نسل حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) و آدم ابوالبشر (علیهماالسّلام) ، آخرین پیامبر الهی، در ۱۷ ربیع الاول عام الفیل "یعنی سالی که قوم فیل برای تخریب خانه کعبه و اشغال مکه به حجاز آمدند،" در شهر مکه در جامعه مُشرک جزیرة العرب در یکی از تاریک‌ترین اعصار بشریت؛ عصری که آدمیان جز شرک و بت‌پرستی، ستم به زیردستان و بـردگان نـمی‌شناختند و مورخین نام آن را «عصر جاهلی» گذارده‌اند، در شهر مکه بعد از طلوع فجر، روز جمعه ۱۷ ربیع الاول عام الفیل برابر با سال ۵۷۰ میلادی به دنیا آمد . در حالیکه مضاهر شرک و بت‌پرستی در اقصی نقاط عالم دچار تزلزل گشت و به خاموشی گرائید و نور حضرت سراسر عالم امکان را روشن نمود. اکثر محدثان و مورخان بر این قول اتفاق دارند که تولد پیامبر، در ماه «ربیع الاول» سال عام الفیل[۸] بوده، ولى در روز تولد او اختلاف دارند. معروف میان محدثان شیعه این است که آن حضرت، در هفدهم ماه ربیع الاول به دنیا آمد و مشهور میان اهل تسنن این است که ولادت آن حضرت، در روز دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است.[۹] . نسب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از طرف پدر به تیره بنی هاشم از قبیله قریش می رسد. قبیله قریش فرزندان نضر بن کنانه هستند که نسب او با شجره ای معلوم به عدنان و از عدنان با شجره ای که در آن اختلاف است به حضرت اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم علیهماالسلام می رسد.[۳] . شجره نامه پیامبر تا عدنان بدین صورت است: محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن إلیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان[۴] . اجداد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تا ابراهیم (علیه‌السّلام) حدود ۳۰ نفر و تا حضرت نوح (علیه‌السّلام) قریب ۴۰ نفر و تا حضرت آدم ابوالبشر (علیه‌السّلام) ۴۹ نفر می‌باشند؛[۵] [۶] که از «عدنان» به بالا، هم در اسامی آنها و هم در عدد آنان اختلاف زیادی است.[۷] [۸] [۹] [۱۰] [۱۱] . «عدنان» بیستمین جد آن بزرگوار است که مورخین بدون اختلاف، نسب آن حضرت را تا به وی این گونه ذکر کرده‌اند: محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن‌هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لوی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان. پیـامبر اسـلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در روایتی به اجدادشان اشاره کرده و می‌فرمایند: «اذا بلغ نسبی الی عدنان فامسکوا» یعنی هرگاه نسب من به عدنان رسید متوقف شوید و از ذکر اجداد جلوتر خودداری کنید.[۱۲] [۱۳] . لذا اکثر مورخین هم، اجداد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) را از عدنان، جد بیستم رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) ضبط کرده‌اند.[۱۴] . عبدالله پدر پیامبر در بین مردم مکه شخصی معروف و ممتاز بوده است و مردم به خاطر نوری که در چهره او مشاهده می نمودند به او لقب مصباح الحرم (چراغ حرم) داده بودند.[۵] مادر آن حضرت نیز آمنه دختر وهب بن عبدمناف بن زهره است. که علاوه بر بهره مندی از نسبی نیکو، صفاتی ممتاز داشت. نسب پیامبر از طرف مادر؛ بدین شرح است: آمنه بنت وهب بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب از تیره بنی‌زهره و از قبیله قریش.[۲۳] [۲۴] . نسب پدری و مادری پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در عبد مناف جد سوم و کلاب جد پنجم ایشان به هم می‌پیوندد. پدر آمنه یعنی وهب ‌بن عبدمناف بن زهره، رئیس و سرور بنی زهره بود و [۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸] . مادرش بُرّه دختر عبدالعزی از خاندان بنی‌عبدالدار بود.[۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲] [۳۳] [۳۴] . آمنه به لحاظ شرف و پاکدامنی، سالار زنان بنی زهره بود به طوری که او را برترین عقیله قریش دانسته‌اند.[۳۵] [۳۶] [۳۷] . گفته‌اند آن‌گاه که داشتن دختر برای اعراب مایه ننگ و شرم‌ساری بود، آمنه در میان قوم و خاندان خود احترام ویژه‌ای داشت.[۳۸] . عبدالمطلب هنگامی که او را به فرزندش عبدالله پیشنهاد داد او را چنین توصیف نمود: «سوگند به عزت و جلال خداوند، که در مکه دختری مثل او نیست. زیرا او با حیا و با ادب است و نفسی پاکیزه دارد و عاقل و فهیم و دین باور است.»[۶] علمای شیعه و برخى از علمای اهل‏ سنت بر اساس استدلالهای عقلی و مستندات روایی که ارائه می دهند، معتقدند پدر و مادر پیامبر و جمیع اجداد و جدات آن حضرت تا آدم علیه السلام همه یکتا پرست بوده اند و نور آن حضرت در صلب و رحم مشرکى قرار نگرفته است.[۷] . پدر‌، مادر، اجداد و جدات آن حـضرت هـمه و همه مسلمان و مومن‌ بوده‌ و نطفه نورانی وی در هیچ صلب و رحم مشترک میان‌ کفر و اسلام و ایمان و شرک قرار نگرفته است. پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از نسل اسماعیل‌ ذبیح و فرزند‌ ابراهیم‌ خلیل و از سلاله حضرت آدم ابوالبشر است. منابع تاریخی، رخدادهایی را در شب میلاد پیامبر اسلام(ص) نقل کرده‌اند که به ارهاصات یا هشدارها مشهور شده است.[۹] برخی از این رخدادها عبارتند از: لرزیدن طاق کسری و سقوط ۱۴ کنگره آن، خاموش شدن آتش در آتشکده فارس پس از هزار سال، خشکیدن دریاچه ساوه و همچنین خواب عجیب موبدان و پادشاه ساسانی.[۱۰] . در روایات آمده است که در شب ولادت آن حضرت‌ حوادث مهم و اتفاقات زیادی در اطراف جهان به وقوع پیوست که ‌پیش از آن سابقه نداشت و از جمله‌ «ارهاصات‌» بوده است. شاید جامع‌ترین حدیث در این باره حدیثی است که مرحوم صدوق (رحمة‌الله‌علیه) در کتاب امالی به سند خود از امام صادق (علیه‌السّلام) ‌ روایت کرده و روایات دیگری نیز شبیه به آن در دیگر منابع موجود است.[۱۳۲] [۱۳۳] [۱۳۴] [۱۳۵] [۱۳۶] [۱۳۷] [۱۳۸] . خلاصه حوادث مقارن ولادت را می‌توان در چند بند زیر نام برد : ۱. بت‌ها، همگی به‌رو درافتادند.[۱۳۹] [۱۴۰] [۱۴۱] . ۲. ایوان کسری در مدائن، لرزید و ۱۳ یا ۱۴ کنگره آن فرو ریخت.[۱۴۲] [۱۴۳] [۱۴۴] [۱۴۵] . ۳. آتش‌کده فارس، پس از هزار سال، خاموش شد.[۱۴۶] [۱۴۷] [۱۴۸] [۱۴۹] . ۴. دریاچه ساوه خشک گردید.[۱۵۰] [۱۵۱] [۱۵۲] . ۵. نوری درخشش پیدا کرد که فضای مکه را روشن نمود.[۱۵۳] [۱۵۴] . ۶. رانـده شدن شیاطین و جنّیان از آسمان‌ها و منع آنان از شنیدن اخبار آسمان‌ها و وحی. شیاطین که تا آن لحظه به عالم بالا راه داشتند و صدای ملائکه را می‌ شنیدند، برای همیشه، طرد شدند.[۱۵۵] [۱۵۶] . حدیثی در این مورد نقل شده که ‌گفته است: «لم یرم بنجم منذ رفع عیسی (علیه‌السّلام) حتی بعث رسول ‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم).»[۱۵۷] [۱۵۸] . امام صادق‌ (علیه‌السّلام) در این باره می‌فرماید: شیاطین به آسـمان‌ها رفت و آمد می‌کردند تا این که با تولد حضرت عیسی (علیه‌السّلام)، از‌ سه‌ آسمان‌ و با به دنیا آمدن پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از هفت آسمان منع شدند.[۱۵۹] [۱۶۰] [۱۶۱] . فخر رازی نیز در تفسیر آیه شریفه «وَ اَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَدا؛[۱۶۲] . و اینکه ما پیش از این به استراق سمع در آسمان‌ها می‌نشستیم؛ امّا اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند، شهابی را در کمین خود می‌یابد.» در مورد منع شیاطین از نفوذ در آسمان‌ها و تیر‌های شهاب همین گفتار را داشته و اقوالی در این باره نقل ‌کرده است.[۱۶۳] . ۷. سحر تمام ساحران در آن موقع باطل گردید و علم کهانت از کاهنان گرفته شد.[۱۶۴] [۱۶۵] . ابن شهرآشوب، به نقل از امام صادق (علیه‌السّلام) یاد می‌ کند که حضرت فرمود: «در هنگام ولادت پیامبر عظیم‌الشان، بت‌ها به صورت، به زمین افتادند. پادشاهی نماند؛ مگر آن‌که تاجش واژگون و زبانش در آن روز، بند آمد. کاهنان از دانش خود جدا شدند. در آن شب، نوری از سرزمین حجاز پدید آمد و منتشر شد و تا مشرق، گسترش یافت.»[۱۶۶] . برخی از این حوادث در منابع اهل سنت نیز ذکر شده است.[۱۶۷] [۱۶۸] [۱۶۹] [۱۷۰] [۱۷۱] [۱۷۲] [۱۷۳] [۱۷۴] . مکان ولادت پیامبر اسلام(ص) در شعب ابی‌طالب[۱۱] و در خانه عقیل بن ابی‌طالب بوده است. فرزندان عقیل، این خانه را به محمد بن یوسف، برادر حجاج بن یوسف، فروختند[۱۲] و این خانه به خانه محمد بن یوسف مشهور شد.[۱۳] محمد آنجا را تبدیل به قصری برای خود کرد. در زمان حکومت بنی‌عباس، خیزران، مادر هارون‌الرشید خلیفه عباسی، این خانه را خرید و آن‌را تبدیل به مسجد کرد.[۱۴] علامه مجلسی، فقیه و محدث قرن یازدهم، نقل می‌کند که در زمان او مکانی به این نام در مکه وجود داشته و مردم آن‌را زیارت می‌کردند.[۱۳] این بنا تا زمان حکومت آل‌سعود بر حجاز، باقی بود. آن‌ها به جهت اعتقادات مذهب وهابیت و منع بر تبرک به آثار پیامبران، آن‌جا را تخریب کردند.[۱۴] . هنوز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دنیا نیامده بود، یا به نقل های دیگر چند ماهی از ولادت او نگذشته بود، که پدرش عبداللّه در بازگشت از سفر تجاری شام در مدینه وفات نمود.[۱۲] و لذا پیامبر از همان ابتدا یتیم بود . چهار ماه پس از ولادت پیامبر، او را به زنی از قبیله صحرا نشین بنی سعد به نام حلیمه سپردند تا او را شیر دهد.[۱۳] رسول خدا در حدود چهار سال نزد حلیمه در میان قبیله بنى سعد اقامت داشت و در سال پنجم ولادت، «حلیمه» او را به مادرش آمنه باز گرداند.[۱۴] در سال هفتم ولادت که رسول خدا شش ساله بود، مادرش وى را براى‏ دیدن دائى ‏هایش به مدینه برد، و هنگام بازگشت به مکه در «أبواء» در گذشت‏.[۱۵] . پس از آن سرپرستی آن حضرت ابتدا در دست جدش حضرت عبد المطلب و بعد از ایشان، در دست عمویش ابوطالب بود.[۱۶] . از اتفاقات مهم دوران کودکی و جوانی پیامبر اسلام می توان به موارد زیر اشاره نمود : رفتن به سفر تجاری شام به همراه عموی خود حضرت ابوطالب (علیه السلام) و دیدار با بُحیرای نصرانی، که از عالمان مسیحی زمان خود بود و وعده نبوت آن حضرت را به عمویشان داد و ایشان را از خطر یهود در مورد نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) مطلع کرد.[۱۷] . انتخاب کردن شغل چوپانی که شغل اکثر انبیا بوده است. پذیرفتن سرپرستی کاروان تجاری حضرت خدیجه (سلام الله علیها) و نشان دادن لیاقت های خود در امر تجارت در این سفر، با سود خوبی که از این کاروان حاصل شد. مشهور شدن به صفت امین به دلیل امانت داری ایشان. شرکت در پیمان جوانمردانه حلف الفضول که برای حمایت از مظلومان بین جوانان قریش در خانه عبدالله بن جدعان بسته شد. حل اختلاف به وجود آمده بین سران قریش بر سر نصب حجرالاسود، که نزدیک بود به جنگی خانگی منجر شود.[۱۸] .ادامه مقاله را اینجا ببینید . ویژه نامه حضرت محمد صلي الله عليه وآله . هفدهِ ماه ربیع است، عیدِ میلاد مُحَمَّد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پـيــامـبـر و ائــمــه اطـهــار ، پــيــامــبــر شــنــاســي ، پـــیــامــبــر(ص)وعــتـــرتــش

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۱ | 13:47 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

حضرت محمد بن عبدالله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، از نسل حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) و آدم ابوالبشر (علیهماالسّلام) ، آخرین پیامبر الهی، در ۱۷ ربیع الاول عام الفیل "یعنی سالی که قوم فیل برای تخریب خانه کعبه و اشغال مکه به حجاز آمدند،" در شهر مکه در جامعه مُشرک جزیرة العرب در یکی از تاریک‌ترین اعصار بشریت؛ عصری که آدمیان جز شرک و بت‌پرستی، ستم به زیردستان و بـردگان نـمی‌شناختند و مورخین نام آن را «عصر جاهلی» گذارده‌اند، در شهر مکه بعد از طلوع فجر، روز جمعه ۱۷ ربیع الاول عام الفیل برابر با سال ۵۷۰ میلادی به دنیا آمد . در حالیکه مضاهر شرک و بت‌پرستی در اقصی نقاط عالم دچار تزلزل گشت و به خاموشی گرائید و نور حضرت سراسر عالم امکان را روشن نمود. اکثر محدثان و مورخان بر این قول اتفاق دارند که تولد پیامبر، در ماه «ربیع الاول» سال عام الفیل[۸] بوده، ولى در روز تولد او اختلاف دارند. معروف میان محدثان شیعه این است که آن حضرت، در هفدهم ماه ربیع الاول به دنیا آمد و مشهور میان اهل تسنن این است که ولادت آن حضرت، در روز دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است.[۹]نسب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از طرف پدر به تیره بنی هاشم از قبیله قریش می رسد. قبیله قریش فرزندان نضر بن کنانه هستند که نسب او با شجره ای معلوم به عدنان و از عدنان با شجره ای که در آن اختلاف است به حضرت اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم علیهماالسلام می رسد.[۳] . شجره نامه پیامبر تا عدنان بدین صورت است: محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن إلیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان[۴] . اجداد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تا ابراهیم (علیه‌السّلام) حدود ۳۰ نفر و تا حضرت نوح (علیه‌السّلام) قریب ۴۰ نفر و تا حضرت آدم ابوالبشر (علیه‌السّلام) ۴۹ نفر می‌باشند؛[۵]  [۶]  که از «عدنان» به بالا، هم در اسامی آنها و هم در عدد آنان اختلاف زیادی است.[۷]  [۸]  [۹]  [۱۰]  [۱۱]  . «عدنان» بیستمین جد آن بزرگوار است که مورخین بدون اختلاف، نسب آن حضرت را تا به وی این گونه ذکر کرده‌اند: محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن‌هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لوی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان. پیـامبر اسـلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در روایتی به اجدادشان اشاره کرده و می‌فرمایند: «اذا بلغ نسبی الی عدنان فامسکوا» یعنی هرگاه نسب من به عدنان رسید متوقف شوید و از ذکر اجداد جلوتر خودداری کنید.[۱۲]  [۱۳]  . لذا اکثر مورخین هم، اجداد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) را از عدنان، جد بیستم رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) ضبط کرده‌اند.[۱۴]  . عبدالله پدر پیامبر در بین مردم مکه شخصی معروف و ممتاز بوده است و مردم به خاطر نوری که در چهره او مشاهده می نمودند به او لقب مصباح الحرم (چراغ حرم) داده بودند.[۵] مادر آن حضرت نیز آمنه دختر وهب بن عبدمناف بن زهره است. که علاوه بر بهره مندی از نسبی نیکو، صفاتی ممتاز داشت. نسب پیامبر از طرف مادر؛ بدین شرح است: آمنه بنت وهب بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب از تیره بنی‌زهره و از قبیله قریش.[۲۳]  [۲۴]  . نسب پدری و مادری پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در عبد مناف جد سوم و کلاب جد پنجم ایشان به هم می‌پیوندد. پدر آمنه یعنی وهب ‌بن عبدمناف بن زهره، رئیس و سرور بنی زهره بود و [۲۵]  [۲۶]  [۲۷]  [۲۸]  . مادرش بُرّه دختر عبدالعزی از خاندان بنی‌عبدالدار بود.[۲۹]  [۳۰]  [۳۱]  [۳۲]  [۳۳]  [۳۴]  . آمنه به لحاظ شرف و پاکدامنی، سالار زنان بنی زهره بود به طوری که او را برترین عقیله قریش دانسته‌اند.[۳۵]  [۳۶]  [۳۷]  . گفته‌اند آن‌گاه که داشتن دختر برای اعراب مایه ننگ و شرم‌ساری بود، آمنه در میان قوم و خاندان خود احترام ویژه‌ای داشت.[۳۸] . عبدالمطلب هنگامی که او را به فرزندش عبدالله پیشنهاد داد او را چنین توصیف نمود: «سوگند به عزت و جلال خداوند، که در مکه دختری مثل او نیست. زیرا او با حیا و با ادب است و نفسی پاکیزه دارد و عاقل و فهیم و دین باور است.»[۶] علمای شیعه و برخى از علمای اهل‏ سنت بر اساس استدلالهای عقلی و مستندات روایی که ارائه می دهند، معتقدند پدر و مادر پیامبر و جمیع اجداد و جدات آن حضرت تا آدم علیه السلام همه یکتا پرست بوده اند و نور آن حضرت در صلب و رحم مشرکى قرار نگرفته است.[۷] . پدر‌، مادر، اجداد و جدات آن حـضرت هـمه و همه مسلمان و مومن‌ بوده‌ و نطفه نورانی وی در هیچ صلب و رحم مشترک میان‌ کفر و اسلام و ایمان و شرک قرار نگرفته است. پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از نسل اسماعیل‌ ذبیح و فرزند‌ ابراهیم‌ خلیل و از سلاله حضرت آدم ابوالبشر است. منابع تاریخی، رخدادهایی را در شب میلاد پیامبر اسلام(ص) نقل کرده‌اند که به ارهاصات یا هشدارها مشهور شده است.[۹] برخی از این رخدادها عبارتند از: لرزیدن طاق کسری و سقوط ۱۴ کنگره آن، خاموش شدن آتش در آتشکده فارس پس از هزار سال، خشکیدن دریاچه ساوه و همچنین خواب عجیب موبدان و پادشاه ساسانی.[۱۰] . در روایات آمده است که در شب ولادت آن حضرت‌ حوادث مهم و اتفاقات زیادی در اطراف جهان به وقوع پیوست که ‌پیش از آن سابقه نداشت و از جمله‌ «ارهاصات‌» بوده است. شاید جامع‌ترین حدیث در این باره حدیثی است که مرحوم صدوق (رحمة‌الله‌علیه) در کتاب امالی به سند خود از امام صادق (علیه‌السّلام) ‌ روایت کرده و روایات دیگری نیز شبیه به آن در دیگر منابع موجود است.[۱۳۲]  [۱۳۳]  [۱۳۴]  [۱۳۵]  [۱۳۶]  [۱۳۷]  [۱۳۸]  . خلاصه حوادث مقارن ولادت را می‌توان در چند بند زیر نام برد : ۱. بت‌ها، همگی به‌رو درافتادند.[۱۳۹] [۱۴۰] [۱۴۱]  .  ۲. ایوان کسری در مدائن، لرزید و ۱۳ یا ۱۴ کنگره آن فرو ریخت.[۱۴۲]  [۱۴۳]  [۱۴۴]  [۱۴۵]  .  ۳. آتش‌کده فارس، پس از هزار سال، خاموش شد.[۱۴۶]  [۱۴۷]  [۱۴۸]  [۱۴۹]  .  ۴. دریاچه ساوه خشک گردید.[۱۵۰]  [۱۵۱]  [۱۵۲]  .  ۵. نوری درخشش پیدا کرد که فضای مکه را روشن نمود.[۱۵۳]  [۱۵۴]  .  ۶. رانـده شدن شیاطین و جنّیان از آسمان‌ها و منع آنان از شنیدن اخبار آسمان‌ها و وحی. شیاطین که تا آن لحظه به عالم بالا راه داشتند و صدای ملائکه را می‌ شنیدند، برای همیشه، طرد شدند.[۱۵۵]  [۱۵۶]  . حدیثی در این مورد نقل شده که ‌گفته است: «لم یرم بنجم منذ رفع عیسی (علیه‌السّلام) حتی بعث رسول ‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم).»[۱۵۷]  [۱۵۸]  . امام صادق‌ (علیه‌السّلام) در این باره می‌فرماید: شیاطین به آسـمان‌ها رفت و آمد می‌کردند تا این که با تولد حضرت عیسی (علیه‌السّلام)، از‌ سه‌ آسمان‌ و با به دنیا آمدن پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از هفت آسمان منع شدند.[۱۵۹]  [۱۶۰]  [۱۶۱]  . فخر رازی نیز در تفسیر آیه شریفه «وَ اَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَدا؛[۱۶۲]  . و اینکه ما پیش از این به استراق سمع در آسمان‌ها می‌نشستیم؛ امّا اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند، شهابی را در کمین خود می‌یابد.» در مورد منع شیاطین از نفوذ در آسمان‌ها و تیر‌های شهاب همین گفتار را داشته و اقوالی در این باره نقل ‌کرده است.[۱۶۳]  .  ۷. سحر تمام ساحران در آن موقع باطل گردید و علم کهانت از کاهنان گرفته شد.[۱۶۴]  [۱۶۵]  . ابن شهرآشوب، به نقل از امام صادق (علیه‌السّلام) یاد می‌ کند که حضرت فرمود: «در هنگام ولادت پیامبر عظیم‌الشان، بت‌ها به صورت، به زمین افتادند. پادشاهی نماند؛ مگر آن‌که تاجش واژگون و زبانش در آن روز، بند آمد. کاهنان از دانش خود جدا شدند. در آن شب، نوری از سرزمین حجاز پدید آمد و منتشر شد و تا مشرق، گسترش یافت.»[۱۶۶]  . برخی از این حوادث در منابع اهل سنت نیز ذکر شده است.[۱۶۷]  [۱۶۸]  [۱۶۹]  [۱۷۰]  [۱۷۱]  [۱۷۲]  [۱۷۳]  [۱۷۴]  . مکان ولادت پیامبر اسلام(ص) در شعب ابی‌طالب[۱۱] و در خانه عقیل بن ابی‌طالب بوده است. فرزندان عقیل، این خانه را به محمد بن یوسف، برادر حجاج بن یوسف، فروختند[۱۲] و این خانه به خانه محمد بن یوسف مشهور شد.[۱۳] محمد آنجا را تبدیل به قصری برای خود کرد. در زمان حکومت بنی‌عباس، خیزران، مادر هارون‌الرشید خلیفه عباسی، این خانه را خرید و آن‌را تبدیل به مسجد کرد.[۱۴] علامه مجلسی، فقیه و محدث قرن یازدهم، نقل می‌کند که در زمان او مکانی به این نام در مکه وجود داشته و مردم آن‌را زیارت می‌کردند.[۱۳] این بنا تا زمان حکومت آل‌سعود بر حجاز، باقی بود. آن‌ها به جهت اعتقادات مذهب وهابیت و منع بر تبرک به آثار پیامبران، آن‌جا را تخریب کردند.[۱۴] . هنوز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دنیا نیامده بود، یا به نقل های دیگر چند ماهی از ولادت او نگذشته بود، که پدرش عبداللّه در بازگشت از سفر تجاری شام در مدینه وفات نمود.[۱۲] و لذا پیامبر از همان ابتدا یتیم بود . چهار ماه پس از ولادت پیامبر، او را به زنی از قبیله صحرا نشین بنی سعد به نام حلیمه سپردند تا او را شیر دهد.[۱۳] رسول خدا در حدود چهار سال نزد حلیمه در میان قبیله بنى سعد اقامت داشت و در سال پنجم ولادت، «حلیمه» او را به مادرش آمنه باز گرداند.[۱۴] در سال هفتم ولادت که رسول خدا شش ساله بود، مادرش وى را براى‏ دیدن دائى ‏هایش به مدینه برد، و هنگام بازگشت به مکه در «أبواء» در گذشت‏.[۱۵] . پس از آن سرپرستی آن حضرت ابتدا در دست جدش حضرت عبد المطلب و بعد از ایشان، در دست عمویش ابوطالب بود.[۱۶] . از اتفاقات مهم دوران کودکی و جوانی پیامبر اسلام می توان به موارد زیر اشاره نمود : رفتن به سفر تجاری شام به همراه عموی خود حضرت ابوطالب (علیه السلام) و دیدار با بُحیرای نصرانی، که از عالمان مسیحی زمان خود بود و وعده نبوت آن حضرت را به عمویشان داد و ایشان را از خطر یهود در مورد نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) مطلع کرد.[۱۷] . انتخاب کردن شغل چوپانی که شغل اکثر انبیا بوده است. پذیرفتن سرپرستی کاروان تجاری حضرت خدیجه (سلام الله علیها) و نشان دادن لیاقت های خود در امر تجارت در این سفر، با سود خوبی که از این کاروان حاصل شد. مشهور شدن به صفت امین به دلیل امانت داری ایشان. شرکت در پیمان جوانمردانه حلف الفضول که برای حمایت از مظلومان بین جوانان قریش در خانه عبدالله بن جدعان بسته شد. حل اختلاف به وجود آمده بین سران قریش بر سر نصب حجرالاسود، که نزدیک بود به جنگی خانگی منجر شود.[۱۸] .ادامه مقاله را اینجا ببینید . ویژه نامه حضرت محمد صلي الله عليه وآله . هفدهِ ماه ربیع است، عیدِ میلاد مُحَمَّد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پـيــامـبـر و ائــمــه اطـهــار ، تـاریـخ و سیـره مـعـصـومـیـن ، خــــــــانــــــــدان نـــــــور ، پــيــامــبــر شــنــاســي ، پـــیــامــبــر(ص)وعــتـــرتــش

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۹ | 14:9 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

  ویژه نامه حضرت محمد صلي الله عليه وآله

زندگینامه حضرت محمد صلي الله عليه وآله

ولادت حضرت محمد صلي الله عليه وآله

فضائل ومناقب حضرت محمد صلي الله عليه وآله

معجزات حضرت محمد صلي الله عليه وآله

بعثت حضرت محمد صلي الله عليه وآله

احادیث و سخنان حضرت محمد (ص)

اشعارمدح و مولودی حضرت محمد صلي الله عليه وآله

تصاویرحضرت محمد صلي الله عليه وآله

پیامکهای ولادت حضرت محمد صلي الله عليه وآله

ازدواج حضرت محمدصلی الله علیه وآله

معراج حضرت محمد صلي الله عليه وآله

اهل بیت حضرت محمد صلي الله عليه وآله

جانشینان حضرت محمد صلي الله عليه وآله

بشارت پیامبران به حضرت محمد صلي الله عليه وآله

میلاد پیامبر وحدت و هفته وحدت

وانک لعلی خلق عظیم

سیره تبلیغی پیامبر اعظم (ص)

بررسی شیوه‌های ارتباطی پیامبراکرم(ص)

پیامبر اعظم(ص) منجی رحمت و بردباری

نبی و رسول در قرآن و روایات

خاتم انبیا و ختمیت وحی

پیامبر یا پیغامبر در ادیان ابراهیمی

نبوت تبلیغی و تشریعی

نبوت عامه و خاصه

تفاوت نبوت و امامت

پیامبران مدفون در ایران

مطالب،مقالات وموضوعات گوناگون

برگزیده تاریخ پیامبر اسلام

ارهاصات پیامبر اکرم

مادر حضرت محمد صلي الله عليه وآله

همسرداری و تعدّد زوجات رسول خدا حضرت محمد(ص)

حضرت محمدصلي الله عليه وآله و اسلام

غزوات حضرت محمد صلی الله علیه وآله

صحابه (یاران پیامبر اسلام(ص))

اهل بیت حضرت محمد صلی الله علیه وآله

حجاز(عربستان سعودی)

حضرت محمد صلی الله علیه وآله وقرآن


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پـيــامـبـر و ائــمــه اطـهــار ، تـاریـخ و سیـره مـعـصـومـیـن ، خــــــــانــــــــدان نـــــــور ، پــيــامــبــر شــنــاســي ، پـــیــامــبــر(ص)وعــتـــرتــش

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹ | 17:55 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |
داستانهایی ازپيامبر (ص)

1. تولد و کودکي
2.نوجواني و جواني 
3.يادي از پيمان جوانمردان يا ( حلف الفضول )
4.ازدواج محمد ( ص )
5.آغاز بعثت
6.نخستين مسلمانان
7.دعوت از خويشان و نزديکان
8.دعوت عمومي
9.نخستين مسلمين
10.آزار مخالفان
11.روش بت پرستان با محمد ( ص )
12.استقامت پيامبر ( ص )
13.مهاجرت به حبشه
14.محاصره اقتصادي 
15.انتشار اسلام در يثرب ( مدينه )
16.معراج
17.سفر به طائف
18.هجرت به مدينه
19.ورود به مدينه
20.اهميت هجرت
21.نخستين گام
22.جنگها يا غزوه هاي پيغمبر ( ص )
23.غزوه بدر
24.تغيير قبله
25جنگ احد
26.غزوه خندق يا ( احزاب )
27.سال ششم هجرت - صلح حديبيه
28.نامه هاي رسول مکرم ( ص ) به پادشاهان
29.جنگ خيبر
30.فتح مکه
31.فوت فرزند دلبند پيامبر ( ص )
32.حجة الوداع " آخرين سفر پيامبر ( ص ) به مکه "
33.در صحنه غدير خم
34.قرآن و عترت
35.قرآن
36.عترت يا اهل بيت
37.زنان پيامبر ( ص )
38.رفتار و خلق و خوي پيامبر ( ص )


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پـــیــامــبــر(ص)وعــتـــرتــش

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۴ | 18:43 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |
تاريخ : یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۴ | 18:40 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |