مراسم هفت امام حسين(ع)دركوفه
پس ازمبادله سخنا ن بين ابن زياد واهلبيت امام حسين(ع)ابن زيا د دستورداد آنا ن را درمحلّي كنا ر مسجد جا مع زنداني كرد ند تا كسب تكليف ازيزيد درزندا ن ما ندند وظاهرًا شب وروز هفتم امام حسين(ع) آنا ن درزندا ن كوفه بوده اند ومراسم هفتم اما م حسين(ع) درزندا ن برگذارشده است .
اهلبیت امام حسین علیه السلام در زندان کوفه
سیزدهم محرم؛ اسرای اهل بیت(ع) در زندان کوفه
اهل بیت(ع) به زندان کوفه رفتند
اهل بيت امام حسین (ع) در زندان ابن زياد
هفتم شهادت امام حسین علیه السلام اهلبیت امام در زندان کوفه
هفتم شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش در زندان کوفه
هفتم شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش در زندان کوفه
اشعار هفتم شهدای کربلا
اشعار هفتم شهدای کربلا سروده باقری پور
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام
اشعار هفتم شهدای کربلا سروده باقری پور
شنو از زینبِ و زندانِ کوفه - که بوده مدتی مهمان کوفه
چنین مرثیه و نوحه سرائی - زبهر آن شهیدانِ خدائی
بوَد امروز روزِِ هفتِ دلدار - دراين هفت روز خوردم غصّه بسيار
دراين هفت روزديدم بس مصيبت - دراين هفت روز ديدم رنج وزحمت
دراين هفت روز من ظلمِ فراوان - بديدم تا كنون ازقومِ عدوان
دراين هفت روز ديدم تازيانه - زشمروزجردون با هر بهانه
دراين هفت روزديدم گريه وآه - نديدم آب ونان زين قوم گمراه
دراين هفت روز بوده گريه كارم - بجزگريه دگرراهي ندارم
دراين هفت روزدربازارِكوفه - بديدم طعنه ازاغياركوفه
دراين هفت روزبسكه گريه كردم - نشانش مانده دررخسارزردم
سرِهركوچه وبازاررفتم - به هرجمعي كه بُد اغياررفتم
عبيدالله دون درمجلسِ خويش - نموده قلبِ مارا ازستم ريش
بسي زخم زبان كرده نثارم - رسيده تاكجا اين روزگارم
به قلب خسته وحال پريشان - نموده جمع مارا كنجِ زندان
سكينه،فاطمه،كلثوم وسجاد - ستمها ديد ازاين قومِ زنازاد
چگويم من ازاين حال پريشان - حسين جانم حسين جانم حسين جان
نما اي باقري كوتاه مطلب - كه نتواني بيانِ حال زينب
سروده شده هفتم شهدای کربلا سال 92
هفتمِ شاهِ شهیدان - اهلبیتش رفته زندان
در دل زندانِ کوفه - جملگی گریان و نالان
آن یکی گوید حسینم - دیگری نور دو عینم
وان یکی گو ید حبیبی - بهرتودرشوروشینم
وان یکی گوید برادر - وان دگر گوید پدر جان
من زهجرت دل غمینم - بهرِ تو گریان و نالان
آن یکی بهر حسینش - میزند بر سینه و سر
وان یکی بهرِ رقیه - دیگری ازبهرِ اصغر
آن یکی عباس گوید - دیگری هم جانِ مادر
وان یکی از بهرِ قاسم - دیگری از بهرِ اکبر
هم نوا زهرایِ اطهر - گشته با خیل اسیران
گوشه یِ زندان کوفه - جملگی گریان و نالان
مصطفا و مرتضا در- جمعشان گردیده حاضر
ادم و عیسی و موسی - نوح هم آزرده خاطر
مریم و حوّا و هاجر- هم نوا با آن یتیمان
در دلِ زندانِ کوفه – بهرِ سالارِ شهیدان
باقری بنگرکه زینب- میزند بر سینه و سر
بهرِ فرزندان زهرا – با دل و قلبی مکدر
سروده شده هفتم شهدای کربلا سال 93
امشب شبِ هفتِ عزا بهرِ حسين است
کرببلا غرقِ عزا و شوروشین است
حوّا و مریم ، آسیه ، کلثوم و هاجر
در کربلا امشب زند بر سینه و سر
هم آدم و نوح و خلیل الله و عیسا
هم مصطفی و مرتضی وخضروموسا
امشب به دشتِ کربلا اندر عزا یند
بهر حسین و آن شهیدان در نوایند
امشب که شامِ هفتمِ آقا حسین است
بهر حسین گریان شهِ بدروحنين است
زهرای اطهر بر حسینش گریه دارد
بر یاوران و اهلبیتش غصّه د ارد
ختم رسل بهر حسین خود عزادار
هم غصّه دار زینب و سجّاد تبدار
درکربلا بنگر چسان شورونوائیست
درهفتمِ آقا بپا امشب عزائیست
این هـفـتمين شامِ جد ا يي ازحسین است
اندر عزا زین العبا و زینبین است
دراین شبِ هفتم همه غرقِ عزایند
هم زینب و اهل حرم نوحه سرایند
اندر دلِ زندانِ کوفه این شب تار
باشند از بهرِ حسین امشب عزادار
آل نبی را بین که در تاریکی یِ شب
اندر دلِ زندان همه در تاب و در تب
نوحه سرا کلثوم و زینب بر شهیدان
اندر دلِ زندان همه در آه و افغان
دور از نگاهِ آن یزیدیهایِ کافر
اندر دلِ زندان زند بر سینه وسر
از داغِ هفتاد دو لاله داغدارند
از بهرِ آن گلهای پرپرغصّه دارند
گلهایِ باغ مصطفا گردیده پرپر
از بهرِ آنان درعزاخاتون محشر
زندا نِ كوفه جملگي با اشكِ ريزا ن
شدذکرشان جانم حسين جا نم حسين جا ن
ای باقری آلِ نبی باشد عزادار
هم زینب و کلثوم و هم سجاد تبدار
سروده شده هفتم شهدای کربلا سال 94
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه دوم محرم
ادامه مطلب را ببينيد
سیزده از ماهِ مُحرَّم چون گذشت
سیزده از ماهِ مُحرَّم چون گذشت - گشت کوفه غلغله از مرد و زن . شادمان شمر و سنان، ابن زیاد - اهلبیتِ مصطفی اندر محن . شد چو در دارالاماره بار عام - از زن و از مرد و از پیر و جوان . داخل دار الاماره غلغله - شد ز جمع بی وفای کوفیان . راسها بر نیزه های لعنتی - راس شاه دین میان طشت زر . در بَرِ اِبن زیاد آماده شد - وَه چه راسی؟! همچنان قُرص قمر . از عبیداللّهِ دونِ سگ صفت – غُدّه یِ چرکینِ کینه باز شد . اندر آن جمعِ چو اَشباه الرِّجال - باز گفتِ انتقام آغاز شد . برلبِ پاکِ حسین ابن علی - چوبِ خِزرانِ عبیدالله بین . زاده یِ مرجانه یِ ملعونه را - در جسارت، بر رسول الله بین . در حضورِ کوفیانِ بد نهاد - این جسارت بر حسین بن علی . میشود زان مردکِ شومِ پلید - بر ولِیُّ الله و بر اِبنِ الوَلی . زاده یِ مرجانه یِ ناپاک و شوم - میکُنَد عنوان به جمع کوفیان . انتقامِ کشتگانِ بدر را - مَن گرفتم اَز محمد این زمان . زاده یِ مرجانه یِ میشوم و پَست - میکند بر این جسارت افتخار . که گرفته اِنتقامِ مُشرکین - از حسین، آن گوهرِ والا تبار . باقری بر گو تو در صبح و مسا - لعنت حق بر چنین ناپاک باد . لعنت حق باد بر شمر و یزید - وَ ابن سعد و خولی و ابن زیاد . سروده باقری پور دهه دوم محرم سال ۱۴۰۴
اسیرا ن دربر انظاربردند
اسیرا ن در بر انظاربردند - میا ن مجلس اغیار بردند . علی بن الحسین و عمّه اش را - ببزم دون اسا رت واربردند . بهمرا ه سر پرخون با با - سكینه با دلی خونبا ربردند . گهی اندر در دروازه شهر - گهی اندرسربا زاربردند . زدشت كربلا آ ل محمد - بكوفه دربرخونخوا ربردند . عبدالحسین اشعری:درعزای مظلوم ص188
ابن زیا د روی بزینب درون كاخ
ابن زیا د روی بزینب درون كاخ - ازبهر فتح ظا هر خود افتخاركرد . گفتا هزار شکر که از روی خاک، پا ك - یکباره نسل آل علی کردگار کرد . ما را خدا عزیز و شما را ذلیل و خوار - رسوای خاص و عام بلیل و نهار کرد . زینب بناله گفت که از کشتن حسین - جان جهانیان همه در تن فکار کرد . وز خونهای ناحق اولاد فاطمه - دانی خدا بحشر کرا اش مشا ر کرد . حاکم بسر بکشتن زینب اشاره کرد - بیچاره را بدست لعینی دچار کرد . ای شیر ذو الجلال کجائی که روبهی - با عترتت چه ظلم نهان آشکار کرد . عمروحریث که داشت حضوراندرون کاخ - گفتا که یا امیر زنی است از وفا ببخش . باشد زن و ضعیفه و بیچاره و اسیر - کردی بر او هزار جفایک جفا ببخش . قتل زنان رو انبود پیش خاص و عام - ای بی حیا حیا بکن و ماجرا ببخش . خاکی که هست مرثیه گوی تو ما ه و سال - بر او خطا مگیر و ثواب از عطا ببخش
نکته برقول زنان نتوان گرفتن ای امیر
نکته برقول زنان نتوان گرفتن ای امیر - خاصه این زن کو غم دوران مکرر دیده است . میکشی زنرا و میخوانی مسلمان خویش را - این چنین ظلمی که در دوران ز کافر دیده است . بسته ای بازوی او همچون اسیر زنگبار - زینبی کاو خود عزیزی از پیمبر دیده است . زینبی کز سایه مژگان نمیرفتی بخواب - لشگری با چشم خود با تیر و خنجر دیده است . بگذر از انصاف بر گو چون بود حال زنی - کو بچشم خود دو طفل خویش بی سر دیده است . با چنان بی حرمتی حرمت چنان داری طمع - از زنی کو داغ مرگ شش برادر دیده است . بس بود این داغ غم کو را که از بیداد تو - ز اکبر خود کشته از کین تا باصغر دیده است . میکشد این درد او را کز جفای تشنه کام - پاره پاره نوجوانی همچو اکبر دیده است . جود یا زین ماجرا ماتم سرا بسیار لیک - چشم گردون چون توئی دردهر کمتر دیده است . كلّـیا ت جودی ص114
چون کاروان غم سوی کوفه گذار کرد
چون کاروان غم سوی کوفه گذار کرد - بر هر یکی زمان غمش صدهزارکرد . زنهای ماهر وی حجازی و یثربی - بر ناقه بی جهاز بخواری سوار کرد . وز کین بشهریار سر شهریار دین - بر ناوک سنان سنان استوار کرد . آنانکه بود آیه تطهیرشان بشأن - یارب چسان ببزم شراب و قمار کرد . بردند پیش آل زنا خوار و زارشان - ناکس به بیکسان حسین افتخار کرد .
حضرت زینب(س) د ركا خ ا بن زیا د
ابن زیاد در کاخ دار الاماره نشست و اذن ورود بعموم مردم داد سر مقدس حسین علیه السلام را آوردند و مقابل او گذاشتند و اهل بیت حسین علیه السلام و فرزندان اوراهم بمجلس وارد کردند فجلست زینب بنت علی متنکرة زینب بطور ناشناس وارد شد و در گوشه ای نشست ، فقا ل ابن زیا د من هذه المتنکرة او متکبرة ، ابن زیاد گفت این زن ناشناس یا متکبره کیست که بمن سلام نکرد ؟ قیل له ابنه امیرالمؤمنین زینب العقیله ، زینب دختر علی است. خواست دل داغدیده او را بیشتر بسوزاند گفت : أَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی فَضَحَکُمْ وَ أَکْذَبَ أُحْدُوثَتَکُمْ. حمدخدا را كه شما را رسوا كرد ودروغ شما را آشكا ر كرد. فَقالَتْ: اَلحَمدُلِلهِ الّذی اَکرَمَنابِنَبِیِّهِ مُحَمّد «صلی الله علیه وآله» وَ طَهَّرَنا مِنَ الرِّجسِ تَطهیرا اِنَّما یَفْتَضِحُ الْفاسِقُ وَ یَکْذِبُ الْفاجِرُوَ هُوَ غَیْرُنا. علیا مخدّره فرمود:حمد خد ا و ند را كه ما را گرا می داشت به محمد (ص) پیا مبرش وپا ك وپا كیزه داشت ما را ازهرپلیدی وآلایشی جزاین نیست كه رسوا میشود فا سق ودروغ میگوید فا جرو او غیر ازما است وما نیستیم. فَقالَ ابْنُ زِیادٍ(الملعون): کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللّهِ بِأَخیکَ وَ أَهْلِ بَیْتِکَ؟ ابن زیاد گفت:چگونه دیدی كا رخدا را با برادرواهلبیت خودت؟ فَقالَتْ: ما رَأَیْتُ الا جَمیلاً، هولاءَ قَوْمُ کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمُ الْقَتَلَ، فَبَرَزُوا الی مَضاجِعِهِمْ، وَ سَیَجْمَعُ اللّهُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ، فَتَحاجُّ وَ تُخاصَمُ عِندَهُ وَانّ لَکَ یَابنَ زیاد مَوقِفًا فَا ستعدّ له جوابًا وانّی لک به فَانْظُرْ لِمَنِ الْفَلَحُ یَوْمَئِذٍ، ثَکَلَتْکَ أُمُّکَ یَابْنَ مَرْجانَةَ. علیا مخدّره فرمودندیدم ازخدا جزنیكی وجمیل را چه آل رسول جما عتی بودند كه قربت محل ورفعت مقا م حكم شها دت برایشان نگا شته لا جرم آنچه خداوند برا ی ایشا ن اختیا ركرده اقدام كرده وبجا نب مضجع وخوا بگا ه خویش شتا ب كردند ولكن زو.د با شد كه خداوند تراوایشا نرادرمقا م پرسش با زداردوایشا ن با تواحتجا ج ومخا صمت كنند وهما نا ای ابن زیا دبرای توبزودی درروزقیا مت موقفی است درپیشگا ه خداوند كه آنجا محا كمه خوا هی شد آنوقت است كه ببینی غلبه ازبرای كیست ورستگا ری كراست؟ پس خودت را آما ده كن برای جوا ب آن روزوكجا ست جوا ب توما د رت بعزا یت بنشیند ای پسرمرجانه.
قَالَ الرّاوی: فَغَضِبِ(ابن زیاد)وَ کَأَنَّهُ هَمَّ بِها فَقالَ لَهُ عِمْرو بْنُ حُرَیْثٍ: اَیُّهَا الاْمیرُ اِنَّها اِمْرَاَةُ، وَالْمَراَةُ لاتُوْخَذُ بِشَیءٍ مِنْ مِنْطِقِها. فا نصرف (ابن زیا د). پس ابن زیا ددرخشم شد آنچنا ن كه گویا تصمیم داشت آن با نو را اذیت كند یا بقتل برسا ند.عمروبن حریث كه درآنجا حا ضربود و اند یشه ابن زیا د بقتل با نو را دریا فت زبا ن بعذرخوا هی گشود وگفت ای پسرزیا د او زنی است وزن كه درسخن گفتن مؤاخذه نمی شود پس ابن زیا دازغضب با زایستا د. وتوجّه الی زینب، فَقالَ: لَهَا ابْنُ زِیاد: لَقَدْ شَفَی اللَّهِ قَلْبی مِنْ طاغِیَتِکَ الْحُسَیْنِ وَ الْعُصاةِ الْمَرَدَةِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ. ومجدّداً متوجّه آن با نوشد وگفت خداوند شفا داد قلب مرا از برادرطاغی تو حسین. فبکت (زینب س)وَقالَتْ: لَعَمْری لَقَدْ قَتَلْتَ کَهْلی، وابرزت اهلی، وَقَطَعْتَ فَرْعی وَاجْتثَثْتَ أَصْلی فَإن کانَ هذا شِفاؤُکَ فَقَدِ اشْتَفَیْتَ. پس آن با نو با چشم گریا ن گفت بجا ن خودم سوگند كه توبزرگ ما را كشتی وپردگیا ن مرا ازپرده بیرون آوردی واصل وفرع مرا قطع كردی وازریشه بركندی اگردرهمین است شفا ی قلب توپس شفا یا فتی[امّا شفا ی قلب حریص وطمّاع تودراینها نیست بلكه درآتش دوزخ است] فَقالَ اِبْنُ زِیادٍ: هذِهِ سَجَّاعَةُ، وَلَعَمْری لَقَدْ کانَ أَبُوکَ سجاعاشاعِراً. ابن زیا دگفت عجب شجا عتی دارداین زن یا این زن سجّا عه است [وسخن با سجع و قافیه میگوید] بجا ن خودم سوگند كه پدرتو نیزمردسجّاع وشاعری بود. فَقالَتْ: یَابْنَ زِیادٍ ما لِلْمَرأَةِ وَالسَّجاعَةِ. علیا مخدّره فرمود اوّلاً مرا حالت وفرصت سجع وقا فیه پردازی نیست وثا نیاً اگرمن سجّاع با شم شگفت نیست بلكه شگفت ازكسی است كه شفا ی قلب او بكشتن اما م خود حا صل میشود وحا ل آنكه میداند درآن جها ن ازوی انتقا م میكشند ...«وقایع عاشوراج2ص102به نقل ازلهوف ص70ونا سخ ص313-نهضت حسینی ج2ص92به نقل ازبحارج10ص230-زندگا نی امام حسین(ع)ص598به نقل ازتاریخ طبری ج3ص262ولهوف ص90وروضة الواعظین ص163وابن اثیرج4ص33»
زینب بکوفه جا چوبدار الاماره کرد - بی صبر شد چنانکه بتن جامه پاره کرد . لب پر ز خنده دید بهر کس که بنگرید - کف پر خضاب دید بهر سو نظاره کرد . پوشید رخ ز موی پریشان در آه و اشک - گردون سیاه وخرمن مه پرستاره کرد . ابن زیاد روی بزینب نمود و گفت – حرفی که رخنه ها بدل سنگ خاره کرد .
دیری نبود تا زغم کشتن حسین - منت خدایرا که غمم زود چاره کرد . دیدی که تیغ تشنه قهرم چو شد بلند - نه رحم بر جوان و نه برشیره خواره کرد . دیدی که سر برهنه ترا پای تخت من - حاضر زمانه بادف و چنک و نقاره کرد . زینب چو رعد ناله ز دل برکشید و گفت - کای بی خبر زحق ز تو باید کناره کرد . کشتی ز تیغ کینه کسی را که ذوالجلال - وصفش بأیه آیه قرآن شماره کرد . کشتی ز راه ظلم کسیرا که از غمش - خیرالنسا بخلد برین جامه پاره کرد . پس آن لعین بخشم شد و از ره غضب - بر حاضرین بکشتن زینب اشاره کرد . یکباره چاک زد بگریبان سکینه گفت - آه و فغان که چرخ یتیم دوباره کرد . جودی خموش باش که این آه آتشین - خرگاه مهر پر شرر از یک شراره کرد . كلّـیا ت جودی ص113
نکته بر قول زنان نتوای گرفتن ای امیر - خاصه این زن کو غم دوران مکرر دیده است . میکشی زن را و میخوانی مسلمان خویش را - این چنین ظلمی که دردوران زکافردیده است . بسته ای بازوی او همچون اسیر زنگبار - زینبی کاو خود عزیزی از پیمبر دیده است . زینبی کز سایه مژگان نمیرفتی بخواب - لشگری با چشم خود با تیر و خنجر دیده است . بگذر از انصاف بر گو چون بود حال زنی - کو بچشم خود دو طفل خویش بی سر دیده است . با چنان بی حرمتی حرمت چنان داری طمع - از زنی کو داغ مرگ شش برادر دیده است . بس بود این داغ غم کو را که از بیداد تو - ز اکبر خود کشته از کین تا باصغر دیده است . میکشد ایندرد او را کز جفای تشنه کام - پاره پاره نوجوانی همچو اکبر دیده است . جود یا زین ماجرا ماتم سرا بسیار لیک - چشم گردون چون توئی دردهر کمتر دیده است . كلّـیا ت جودی ص114
امام زین العابدین(ع)دركاخ ابن زیا د
ثُمَّ الْتَفَتَ ابْنُ زِیادٍ اِلی عَلِیّ بْنِ الْحُسَیْنِ «ع» فَقالَ: مَنْ هذا؟ پس از آن ا بن زیا د متوجه علی بن الحسین (زین العا بدین ع) شد پرسید این جوان کیست ؟ فَقیلَ: عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ. گفتند : علی ا بن الحسین است. فَقالَ: أَلَیْسَ قَدْ قَتَلَ اللَّهِ عَلیً بْنَ الحُسَیْنِ؟! گفت شنیدم خداعلی ن الحسین رادرکربلا کشت ، فَقالَ عَلِیُّ بن الحسین «ع»: قَدْ کانَ لی أَخُ یُسَمَّی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَتَلَهُ النَّاسُ. حضرت فـرمود : آری برادری داشتم که نام او هم علی بن الحسین بود ومردم اوراکشتند. ابن زیا د گفت بلکه اوراخدا کشت ، حضرت آیه مبا رکه راخواند: الله یتوفّی الانفس حین موتها والّتی لم تمت فی منا مها فیمسک الّتی قـضی علیها الموت ویرسل الاخری الی اجل مسمّی انّ فی ذالک لآیا ت لقوم یتفکّـرون. ابن زیا دغضبناک شد و گفت سخت درپا سخ من جسوری! وگفت اورا ببرید بیرون گردن بزنید. زینب ازشنیدن این سخن سراسیمه گشت، وقالت یا بن زیا دحسبک من دمائنا واعتنقته وقالت والله لاافارقه فان قتلته فا قتلنی معه. قال ابن زیاد: واعجبا ه للرّحم والله انی لأظنّها تودّ ان اقتلها دونه دعوه فا نّه اراده لما به مشغول. حضرت سجا د روکردبعمه اش فرمودعمه جا ن سا کت با ش تا با او سخن بگویم پس رو کرد به ابن زیا دوفرمود: ابا القتل تهدّدنی یابن زیا د اما علمت انّ القتل لنا عا دة وکرامتنا من الله الشّهادة. ابن زیا د از بیم انقلاب ترسید. قال للشّرطیة والحجب خـلّـصونی من مکا لمة هؤلاء ومبالغتهم فیها واذهبوا بهم الی السّجن. ثمّ امرابن زیا د بعلی بن ا لحسین واهله الی دارجنب المسجدالاعظم. فقا لت (زینب س) لایدخلن علینا عربیّة الّا امّ ولد اومملوکة فا نّهنّ سبین کما سبینا . «وقایع عاشوراج2ص104به نقل ازنا سخ ص314-نهضت حسینی ج2ص93به نقل ازوقایع محلّا تی ص268وبحارج10ص231وتذكرة الشّهداء ص399-زندگا نی امام حسین(ع)ص598»
زیدبن ارقم دركا خ ابن زیا د
عبید الله زیاد مردم کوفه را اذن عام داد لذا مجلس پر شده امر کرد سرها را حاضر کنند نخستین سری که آوردند سر میوه دل پیغمبر بود که در طبق زرین نهاده بودند و نزد عبیدالله زیاد گذاشتند پسر مرجانه از دیدن سر مبارک امام حسین ع بسیار شاد و فرحناک شد و با تبسم چوبی که در دست داشت بر لب و دندان آن سرور می زد می گفت : انه کان حسن الثغر : وه چه دندان در غلطان است این - وه چه دندان لعل و مرجان است این - وه چه خوش دندان و خوش لب بوده ای - پس چرا با خاک و خون آلوده ای. زید بن ارقم که از صحابه کبار رسول خدا بود در آن مجلس حاضر بود چون این حرکات زشت را از عبید زیاد بدید گفت: ارفع قضیبک عن هاتین الشفتین فوالله الذی لا اله الا هو لقد رأیت رسول الله یقبّل موضع قضیبک من فیه. زیدبن ارقم بسیارگریست و ناله کرد. ابن زیاد گفت: تبکی ابکی الله عینیک یا عدو الله یوم بیوم بدر. گریه میكنی خدادوچشمت رابگریا ند ای دشمن خدا این روزدرمقا بل روزبدر، اگرپیری فرتوت نبودی وخرف نشده بودی گردنت را میزدم. زید گفت ای پسرمرجانه حدیثی برای تو از پیغمبر نقل می کنم که از آنچه گفتم بر تو ناگوار تر آید. روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم حسن را بر زانوی راست و حسین را بر زانوی چپ جا داده و دست بر سر آن دونهاده می فرماید: اللهم انی استودعک ایاهما وصالح المؤمنین. هان ای پسر زیاد باودیعه رسول خدا چه کردی؟ این راگفت وباگریه وناله بیرون شد و با صدای بلند گفت: ای مردم پسر فاطمه راکشتید وپسرمرجانه را به سلطنت سلام دادید تا اخیار شما را بکشد و اشرار شما را بنده گیرد و رضا شدید ذلیل شوید و روزگار به سختی بسر برید از رحمت خدا دور باد آنکه ننگ را شعار کند وعا ررا فخر نما ید. «وقایع عاشوراج2ص99به نقل ازلهوف ص70وقمقا م ص527-نهضت حسینی ج2ص97به نقل ازروضة الصفا ص172»
برخسا ری كه پیغمبر ببو سید – مكرّرحیدر صفدر ببوسید . مزن با چوب خزرا ن بر لب او - بپیش دخترا ن و زینب او . نمی بینی سكینه هست نا ظر - علی بن الحسینش هست حاضر.
ای ظالم از ظلمت امان یابن مرجانه - بردار و چوب از این لبان یابن مرجانه . با آل یاسینت چرا اینهمه کین است - این چه مسلمانی و چه رسم و آئین است . این سر سر سبط نبی منبع دین است - شد کشته از ظلم سنان یابن مرجانه . بردار و دست از این ستم ای ستم گستر - آتش کشیدی زین الم جان پیغمبر . محزون نمودی زین ستم حیدر صفدر - بارد سر شک از دیدگان یابن مرجانه . ای بی حیا اندیشه از روز محشر کن - پروا ز نار دوزخ و قهر داور کن . بیدین حجاب از عترت آل حیدر کن - این سر بود در خون طپان یابن مرجانه . در پیش چشم خواهرش زینب محزون - بر این سر پرخون مزن چوب ای ملعون . شد چشم زین العابدین از این الم پر خون - هر دم کشد آه و فغان یابن مرجانه . داغی بداغ اهلبیت هشتی از این سر - بر کودکان بی پدر رحمی ای کافر . بر گو چه میگوئی جواب نزد پیغمبر - گر بر تو گردد خصم جان یابن مرجانه . کشتی حسین سبط نبی شاه بطحا را - کردی اسیر از راه کین آله طه را . تجدید و کردی از ستم داغ زهرا را - از ضربت این چوب کین یابن مرجانه . در بزم عام آورده ای عترت احمد - سجاد را کردی اسیر از ستم بیحد . زین غم شکوهی صبح وشام گریدوگوید - ای ظالم از ظلمت امان یابن مرجانه . «شكوهی»
ای مرتد بی ننگ و عا ریا بن مرجا نه - شرمی نما ازكردگا ر یا بن مرجا نه . شدّادازبیدادتو ما ت وحیرا ن است - نمرودازظلمت لعین اندرافغا ن است . ابن زیا داین سركنون برتومهما ن است - منما ی ظلم بی شما ریا بن مرجا نه . آ ل رسول الله را با دوصدخواری - كردی اسیرازخودسری وزستمكا ری . چشم عطا پوشیدی ازرحمت با ری - اندرصف روز شما ریا بن مرجا نه . زینب كجا ومحضرعا رف وعا می - تا كی لعین بی حیا زشت وبد نا می . اندرره اسلا م زن بی حیا گا می - دست ازستمكا ری بداریا بن مرجا نه . آیا چه بر زینب گذشت اندرآن محفل - آندم كه حكم قتل اوداد برقا تل . زین العبا داو را شدی آن زما ن حا یل - ازكینه آن بدشعا ریا بن مرجا نه . گا هی بقتل عا بدین گفت آن ملعون - ریزندخون حلق آن بی كس محزون . فریا دازظلم تو ای منكربی چون - درحق آن بیما ر زا ر یا بن مرجا نه
آل علی را تا سه روزاندرآن زندا ن - دادی مكا ن ای بی حیا با دلی سوزا ن . نشنیده كس زندا ن شودمسكن مهما ن - پیوسته درلیل ونهاریا بن مرجا نه . ظلمی كه شدازتوپدید ظا لم بی دین - براهل بیت مصطفی عترت یا سین . شدظلم بی حد ای لعین برگل ونسرین - نا لا ن شكوهی چون هَزاریا بن مرجا نه .
https://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه دوم محرم
ادامه مطلب را ببينيد
زینب به کوفه جا چو بدار اِلاماره کرد
زینب به کوفه جا چو بدار اِلاماره کرد - بی صبر شد چنانکه بتن جامه پاره کرد . لب پُر زِ خنده دید بهر کس که بنگرید - کف پُر خَضاب دید بهر سُو نظاره کرد . پوشید رُخ زِ موی پَریشان در آه و اَشک - گردون سیاه و خرمن مَه پُر سِتاره کرد . ابن زیاد روی به زینب نمود و گفت - حرفی که رَخنه ها به دلِ سَنگ خاره کرد . دیری نبود تا زِ غم کُشتن حسین - منّت خدای را که غمّ زود چاره کرد . دیدی که تیغِ تشنهء قَهرم چو شد بلند - نه رَحم بر جوان و نه بر شیره خواره کرد . دیدی که سر برهنه ترا پای تختِ من - حاضر زَمانه با دَف و چَنک و نَقاره کرد . زینب چو رَعد ناله زِ دل بر کشید و گفت - کای بی خبر زِ حَقّ زِ تو باید کناره کرد . کُشتی زِ تیغِ کینه کسی را که ذُوالجَلال - وصفش به آیه آیهء قرآن شماره کرد . کُشتی زِ راه ظلم کسی را که از غمش - خِیرالَنسا به خُلد بَرین جامه پاره کرد . پس آن لَعین به خشم شد و از رَه غَضب - بر حاضرین به کشتن زینب اِشاره کرد . یکباره چاک زد به گریبان سکینه گفت - آه و فغان که چَرخ یتیم دوباره کرد . جودی خَموش باش که این آهِ آتشین - خرگاهِ مِهر پُر شرر از یک شَراره کرد
رویارویی ابن زیاد و حضرت زینب علیهاالسلام روز ۱۳ ماه محرم سال ۶۱ هجری
روز ۱۳ ماه محرم سال ۶۱ هجری، اسرای کربلا را با غُل و زنجیر در کوفه گرداندند. عبیدالله بن زیاد در کاخ خود دیدار عمومی ترتیب داده و دستور داده بود تا سر بریده امام حسین علیهالسلام را در برابرش بگذارند. آنگاه زنان و کودکان را وارد کاخ نمودند. در این مجلس، حضرت زینب علیهاالسلام به افشاگری علیه ابن زیاد پرداخت.
سخنان حضرت زینب در مجلس ابن زیاد
در بیان رویارویی حضرت زینب سلام الله علیها و عبیدالله بن زیاد، در منابع تاریخی اقوالی نقل شده است که در ادامه ذکر میشود.
الف. در «تاریخ طبرى به نقل از حُمَید بن مسلم این گونه آمده است: هنگامى که سرِ حسین علیه السلام را با کودکان و خواهران و زنانش نزد عبیدالله بن زیاد آوردند، زینب دختر فاطمه علیهاالسلام، بدترین لباسش را پوشیده بود و ناشناس مى نمود و کنیزانش گِردش را گرفته بودند. هنگامى که وارد شد، نشست. عبیداللّه بن زیاد گفت: این که نشست، که بود؟ حضرت زینب با او سخن نگفت. عبیداللّه سه بار پرسید و زینب علیهاالسلام در هر سه بار، ساکت ماند. یکى از کنیزانش گفت: این زینب، دختر فاطمه (علیهاالسلام) است. عبیداللّه به او گفت: ستایش خدایى را که شما را رسوا کرد و شما را کشت و سخن دروغتان را آشکار کرد! زینب (علیهاالسلام) گفت: «ستایش خدایى را که ما را به محمد صلى الله علیه وآله گرامى داشت و پاک و پاکیزه مان کرد و آن گونه که تو مى گویى، نیست. تنها فاسق است که رسوا مى شود و تنها تبهکار است که تکذیب مى شود . ابن زیاد گفت: «کیف رأیتَ صنع الله بأخیک و اهل بیتک؟»؛ کار خدا را با خاندانت، چگونه دیدى؟ زینب علیهاالسلام گفت: "شته شدن، برایشان تقدیر شده بود و آنان هم به سوى قتلگاهشان شتافتند و بزودى خداوند تو و ایشان را گِرد هم مى آورد و نزد او با هم اقامه دعوا و برهان مى کنید" ابن زیاد به خشم آمد و برافروخته شد [و آهنگ کشتن زینب علیهاالسلام را کرد]. عمرو بن حُرَیث به او گفت: خدا امیر را به سلامت دارد! او یک زن است. آیا زنى را به سبب سخنش مؤاخذه مى کنید؟ زن را به سخنش نمى گیرند و بر ناسزا و پریشان گویىاش سرزنش نمى کنند. ابن زیاد به حضرت زینب گفت: خداوند دل مرا با کشتن طغیانگران و عاصیان نافرمان خاندانت خُنَک کرد! زینب علیهاالسلام گریست و سپس گفت:"زرگم را کشتى و خاندانم را هلاک کردى و شاخه ام را بُریدى و ریشه ام را از بیخ و بُن درآوردى. اگر این دل تو را خُنَک مى کند، خُنَک شد!" عبیداللّه به او گفت: این دلیرى است. به جانم سوگند پدرت نیز شاعر و دلیر بود. زینب علیهاالسلام گفت: "ن را چه به دلاورى؟! از دلاورى به کارهاى دیگر پرداختم. آنچه مى گویم، الهام درونى من است'
ب. شیخ مفید نیز در «الارشاد می نویسد: اهل و عیال امام حسین علیه السلام را نزد ابن زیاد بردند. از آن جمله زینب، خواهر حسین علیه السلام به طور ناشناس و با جامه هاى ژنده وارد شد. او رفت و در گوشه ى از قصر نشست و کنیزانش گرد او را گرفتند. ابن زیاد گفت: آن که با آن زنان در گوشه نشسته کیست؟ زینب پاسخ نداد و او براى بار دوم و سوم پرسش خود را تکرار کرد. یکى از کنیزان پاسخ داد، او زینب دختر فاطمه، دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله است. ابن زیاد خطاب به او گفت: خداى را سپاس که شما را رسوا کرد و کشت و افسانه شما را تکذیب کرد! زینب سلام الله علیها فرمود: «الحمدلله الذی اکرمنا بنبیّه و انما یفتضح الفاسق و یکذّب الفاجر و هو غیرُنا...»؛[۱] خداى را سپاس که ما را به وسیله پیامبرش محمد صلی الله علیه وآله کرامت بخشید و از پلیدى پاک کرد. آن کسى که رسوا مىشود فاسق است و کسى که تکذیب مىگردد فاجر است و او کسى جز ما است؛ الحمدللّه. ابن زیاد گفت: رفتار خدا را با خاندانت چگونه دیدى؟ فرمود: خداوند برایشان قتل را مقدر ساخت و آنان به آرامگاههایشان رفتند و خداوند تو و آنان را گرد خواهد آورد تا براى او دلیل بیاورید و نزد او شکایت برید. ابن زیاد به خشم آمد و برافروخته شد. عمرو بن حریث گفت: اى امیر، او زنى بیش نیست و سخن زنان قابل اعتماد نباشد و بر گفتارش نباید او را نکوهش کرد! آنگاه ابن زیاد گفت: از کارى که خداوند با خاندان سرکش و نافرمان تو کرد، دلم خنک شد. زینب گریست و فرمود: به جانم سوگند بزرگم را کشتى، کسانم را نابود کردى، شاخهام را بریدى، ریشه ام را برآوردى، اگر این دلت را خنک مىکند، خنک دل باش. عبیداللّه گفت: او سجع گوى است، به خدا سوگند، پدرت هم سجع گو و شاعر بود. فرمود: زن را به سجع گفتن چکار! مرا فراغت سجع گویى نیست! لیکن این سخنى است که از خاطرى اندوهناک برمى خیزد.
ج. و این جریان در «اللهوف سید بن طاووس چنین بیان شده است: ابن زیاد در کاخ نشست و بار عام داد. سر مطهر امام حسین علیه السلام را آوردند و جلویش نهادند و زنان و کودکان حسین علیه السلام را نیز وارد کردند. زینب دختر على علیه السلام، ناشناس نشست. ابن زیاد درباره او پرسید. گفتند: این، زینب دختر على است. ابن زیاد به سوى او رو کرد و گفت: ستایش خدایى را که رسوایتان ساخت و سخنانتان را دروغ کرد! زینب علیهاالسلام گفت: "تنها فاسق، رسوا مى شود و تنها تبهکار دروغگو از کار درمى آید که آنها هم کسان دیگرى غیر از ما هستند" ابن زیاد گفت: کار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدى؟ زینب علیهاالسلام گفت: «ما رأیتُ الّا جمیلاً کُتب علیهم القتل، فبرزوا الی مضاجعهم، و سیجمع الله بینک و بینهم، فتحاجّون الیه و تخاصمون ثَکَلتک امّک یا ابن مرجانه»؛[۲]"از زیبایى ندیدم. اینان کسانى بودند که خداوند کشته شدن را برایشان تقدیر کرده بود و آنان هم به سوى قتلگاه خود شتافتند و بزودى خداوند تو و آنان را گِرد هم مى آورد و آنان با تو اقامه حجت و برهان مى کنند و خواهى دید که چه کسى چیره مى شود. مادرت به عزایت بنشیند، اى پسر مرجانه!" ابن زیاد خشمگین شد و گویى آهنگ کشتنش را کرد.[۳] عمرو بن حُرَیث به او گفت: اى امیر! او یک زن است و زن به خاطر سخنش مؤاخذه نمى شود. ابن زیاد به او گفت: خداوند دل مرا با کشتن حسین طغیانگرت و سرکشان نافرمان خاندانت خُنک کرد (تسلّى بخشید)! زینب علیهاالسلام گفت:"ه جانم سوگند که بزرگم را کشتى و شاخه ام را بُریدى و ریشه ام را از بیخ و بُن کندى و اگر این دلت را خُنک مى کند، خُنَک شد!" ابن زیاد ـ که خدا لعنتش کند ـ گفت: این زن سجع مى گوید و به جانم سوگند پدرش نیز شاعر و سجع گو بود. زینب علیهاالسلام گفت: "اى ابن زیاد! زن را با سجع گفتن چکار؟"
زینب(س) و امام سجاد و اهلبیت علیهم السلام د ركا خ ا بن زیا د
سخنرانى فاطمه صغرى و سخنرانی امکلثوم و سخنرانى امام سجاد علیهم السّلام
سخنرانی زینب کبرا علیهاسلام دربا زاركوفه
خطبه حضرت زینب وامام سجاد علیهماالسلام در کوفه
سخنا ن ا ما م ز ین ا لعا بد ین علیه السلام در بازار كوفه
اقامت اسیران کربلا در کوفه
سیزدهم محرم؛ اسرای اهل بیت(ع) در زندان کوفه
روضه دوازدهم محرم اهل بیت(ع) امام در کوفه
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه دوم محرم
ادامه مطلب را ببينيد
ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب
ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب - نسوخت هیچ دلی در جهان، چنان دل زینب . نگشت شاد، دلش از غم زمانه، زمانی - ز آب غم بسرشتند، گوییا گِل زینب . فغان و آه از آن دم! که خصم دون به لب شط - بُرید سر ز قفای حسین، مقابل زینب . فتاده دید چو در خاک، سرو قامت اکبر - -قرار و صبر و تحمل، برون شد از دل زینب . میان لشگر اعدا به راه شام نبودی - به غیر معجر نیلی، به چهره، حایل زینب . به گِرد ناقه ی او، کوفیان به عشرت و اما . سر حسین به سنان، پیشذ روی محمل زینب . نه آب بود و نه نانی، نه شمعی و نه چراغی - چو گشت کنج خرابه، مقام و منزل زینب . چگونه شرح غمش را رقم کند، ید «جودی»؟ - که جز خدا نه کس آگه، ز درد و مشکل زینب
جودی خراسانی
کوفیان خون به دل خون شده ما نکنید
کوفیان خون به دل خون شده ما نکنید - این قدر ظلم به ذریه زهرا نکنید . بگذارید بگرییم به مظلومی خویش - لیک بر گریه ما خنده بیجا نکنید . دین ندارید اگر غیرتتان رفته کجا - اسرا را سر بازار تماشا نکنید . پیش چشم اسرا سنگ به سرها نزنید - دیگر از زخم زبان خون به دل ما نکنید . آیه ای کز لب خونین به سر نی شنوید - با دف و چنگ و نی و هلهله معنا نکنید . این توقع که بگریید به ما نیست ولی - خنده بر بیکسی عترت طاها نکنید . داغ دل چاره به خندیدن دشمن نشود - زخم را با زدن سنگ مداوا نکنید . محمل دختر معصوم مصیبت زده را - روبرو با سر ببریده بابا نکنید . میثم از آل علی با همه خلق بگو - ترک دین در طلب لذت دنیا نکنید .
حاج غلامرضا سازگار
سری به نیزه بلند است در مقابل زینب
سری به نیزه بلند است در مقابل زینب - سری که سایه کشیده ست روی محمل زینب . سری که معجزه اش روی نی تلاوت وحی است - مسیح روی صلیب است در مقابل زینب . چه دل فریب صدایی، چه آیه های به جایی . که بعد خطبه خواهر شده مکمِل زینب . پس از خطابه منبر زمان نوحه سرایی ست - بخوان که گرم شود با دم تو محفل زینب . چگونه نفی کنم خارجی خطاب شدن را - بخوان که حل شود از خواندن تو مشکل زینب . برایشان بگو از روضه های بازِ دل ما - به استناد روایاتی از مقاتل زینب . بگو به کوفه، که در کربلا چه ها که نکردند - بگو چه ها که نشد با سر تو و دل زینب . بگو که این اسرا از حریم شیر خدایند - بگو که ناقه عریان نبوده منزل زینب . یتیم عترت و نان تصدقی که حرام است - اضافه می شود اینگونه بر مسائل زینب . ز دست قافله باید بگیرم این همه نان را - ولی اگر بگذارند این سلاسل زینب . اسیر این همه خفاش شب پرستم و اینجا - تویی هلال و اباالفضل ماه کامل زینب . هزار گرگ گرسنه، هزار چشم حرامی - به جای قاسم و اکبر به دور محمل زینب . به پیش هجمه سنگین و شوم چشم چرانها - تویی و چند سرِ روی نیزه حائل زینب . تو را به نیزه و شمشیرشان به قتل رساندند - ولی ز هلهله حالا شدند قاتل زینب . حسین، جانِ عزیزت به من نگاه بینداز - ببین عوض نشده بعد تو شمایل زینب؟ . تنم ز کعب نی و تازیانه خورد شد آخر - بعید نیست ز هم وا شود مفاصل زینب . سر تو رفته به نی، پس شکسته باد سر من - ز تو عقب نمی افتد در این معامله زینب
علی صالحی
ورود اهل بیت علیهم السلام به کوفه
چون به ابن زیاد خبر رسید که اسرای اهل بیت علیهم السلام به کوفه نزدیک شدهاند، امر کرد سرهاى شهدا را که عمر بن سعد از پیش فرستاده بود خارج کرده و نزد اهل بیت علیهمالسلام برند و در کوچه و بازار بگردانند تا سلطنت یزید بر مردم معلوم شود. مردم کوفه چون از ورود ایشان خبردار شدند از کوفه بیرون آمدند و اهل بیت علیهم السلام را سوار بر شتران وارد کوفه نمودند. در حالى که زنان کوفه براى تماشا بالاى بامها رفته بودند، زنى از روی بام صدا زد: «مَن أىّ الأسارى أنتنّ؟» شما اسیران کدام مملکت و قبیله هستید؟ گفتند: «نحن أسارى آل محمد». چون آن زن این را شنید هر چه چادر و مقنعه داشت درآورد و برایشان پخش نمود. مخدرات گرفتند و خود را با آنها پوشانیدند. به روایت مسلم گچکار، قریب به چهل محمل روى چهل شتر قرار داشت که زنان و اطفال بر آن سوار بودند و امام سجاد علیه السلام در حالى که مریض بودند و خون از رگهاى گردنشان جارى بود، بر شترى برهنه سوار بودند. سهل گوید: چون وارد کوفه شدم، دیدم بوق مىزدند و پرچمها را افراشته بودند که ناگاه لشکر وارد شد و سرهاى شهدا را که بر فراز نیزه نصب کرده بودند، آوردند. رأس شریف امام حسین علیه السلام در نوک نیزه این آیه مبارکه را تلاوت مى نمود: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا»[۱]؛ سهل گوید: گریه کنان گفتم: یا ابن رسول اللّه رأسک أعجب! یعنى تکلم سر مبارک تو از قصه اصحاب کهف و رقیم عجیبتر است. سپس حضرت زینب علیهاالسلام مردم را امر به سکوت نمود و شروع به خواندن خطبه اى کوبنده و رسواکننده نمود.
راوی پس از توصیف وضعیت اهل بیت هنگام ورود به کوفه و واکنش کوفیان پس از مشاهده آن وضعیت، میگوید: آن روز به زینب دختر علی نگریستم. هرگز زنی با شرم را همچون او سخنور ندیده بودم. گویا از زبان امیرالمؤمنین سخن میگفت. پس به مردم اشاره کرد که ساکت شوند. ناگهان نَفَسها برید و زنگ شترها آرام شد. آنگاه گفت: ابدَاُ بِحَمدِ اللّه ِ وَالصَّلاةِ وَالسَّلامِ عَلی نَبِیِّهِ، امّا بَعدُ یا اهلَ الکوفَةِ، یا اهلَ الخَترِ وَالخَذلِ، الا فَلا رَقَاَتِ العَبرَةُ، ولا هَدَاَتِ الرَّنَّةُ، انَّما مثَلُکُم کَمَثَلِ الَّتی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ اَنکَـثًا تَتَّخِذُونَ اَیْمَـنَکُمْ دَخَلَا بَیْنَکُمْ [۵] الا وهَل فیکُم الَا الصَّلَفُ وَالشَّنَفُ، ومَلَقُ الاِماءِ، وغَمَزُ الاَعداءِ؟ وهَل انتُم الّا کَمَرعی عَلی دِمنَةٍ، وکَفِضَّةٍ عَلی مَلحودَةٍ، الا ساءَ ما قَدَّمَت انفُسُکُم ان سَخِطَ اللّه ُ عَلَیکُم، وفِی العَذابِ انتُم خالِدونَ. اتَبکونَ؟ ای وَاللّه ِ فَابکوا! وانَّکُم وَاللّه ِ احرِیاءُ بِالبُکاءِ، فَابکوا کَثیرا وَاضحَکوا قَلیلاً، فَلَقَد فُزتُم بِعارِها وشَنارِها، ولَن تَرحُضوها بِغَسلٍ بَعدَها ابَدا، وانّی تَرحُضونَ قَتلَ سَلیلِ خاتَمِ النُّبُوَّةِ ومَعدِنِ الرِّسالَةِ، وسَیِّدِ شُبّانِ اهلِ الجَنَّةِ، ومَنارِ مَحَجَّتِکُم، ومَدَرَةِ حُجَّتِکُم، ومَفرَخِ نازِلَتِکُم، فَتَعسا ونُکسا، لَقَد خابَ السَّعیُ وخَسِرَتِ الصَّفقَةُ، وبُؤتُم بِغَضَبٍ مِنَ اللّه "برگرفته از سوره بقره آیه ۹۱."[۶] وضُرِبَت عَلَیکُمُ الذِّلَّةُ وَالمَسکَنَةُ. لَّقَدْ جِئْتُمْ شَیْـئا اِدًّا• تَکَادُ السَّمَـوَ تُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنشَقُّ الْاَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا . [۷] اتَدرونَ ایَّ کَبِدٍ لِرَسولِ اللّه ِ فَرَیتُم؟ وایَّ کَریمَةٍ لَهُ ابرَزتُم؟ وایَّ دَمٍ لَهُ سَفَکتُم؟ لَقَد جِئتُم بِها شَوهاءَ خَرقاءَ، شَرُّها طِلاعُ الاَرضِ وَالسَّماءِ، افَعَجِبتُم ان قَطَرَتِ السَّماءُ دَما؟ ولَعَذابُ الآخِرَةِ اخزی وهُم لا یُنظَرونَ، فَلا یَستَخِفَّنَّکُمُ المَهَلُ فَاِنَّهُ لا تَحفِزُهُ المُبادَرَةُ، ولا یُخافُ عَلَیهِ فَوتُ الثَّارِ، کَلّا انَّ رَبَّکَ لَنا ولَهُم لَبِالمِرصادِ" اشاره به سوره فجر آیه ۱۴"[۸] . ترجمه خطبه : سخنم را با حمد خدا و درود و سلام بر پیامبرش آغاز میکنم. اما بعد، ای اهل کوفه؛ ای اهل نیرنگ و نفاق! آیا گریه میکنید؟! هرگز اشکهایتان خشک نشود و شیون شما بازنایستد. کار شما «بدان زنی ماند که رشته خویش را پس از محکم تابیدن، باز میگشود؛ (از آنرو که) سوگندهایتان را (وسیله) خیانت و فریب میان خود قرار میدهید. آیا در شما چیزی جز تکبر و خودستایی، (سینه های پر از) کینه، چاپلوسی کنیزکان و طعنه زنی دشمنان وجود دارد؟ آیا شما جز به سبزه های روییده در منجلاب یا گچبریهایی بر گور مردگان میمانید؟ چه بد کرداری برای خود پیش فرستادید که خدا را از خود خشمگین کردید و به عذاب ابدی گرفتار شدید. آیا گریه میکنید و ناله سر میدهید؟! آری گریه کنید که به خدا سوگند شما سزاوار گریه هستید. آری بسیار بگریید و اندک بخندید که به ننگ و عاری آلوده شدید که هرگز از دامانتان شسته نخواهد شد. چگونه این ننگ را توانید شست که زاده پیامبر خاتم و کانون رسالت و سرور جوانان بهشت را که پناه شما در حوادث، و چراغ راه و برهان قاطع بر شما بود، کشتید. هلاکت بر شما باد و نگونسار باشید. تلاشتان هدر رفته و در معامله زیان کردهاید. به خشم خدا بازگشتید و ذلت و خواری به نام شما زده شد. به راستی کاری چنان زشت و ناپسند کردید که نزدیک است از زشتی آن آسمانها از هم بشکافد و زمین بگسلد و کوهها در هم شکسته، فروریزد». میدانید چه جگری از رسول خدا دریدید و چه پرده نشینانی را از حریم و حرمش بیرون کشیدید و چه خونی از او ریختید؟ کار شما به زنی زشت و نادان و حریص مانَد که (صفات زشتش) زمین و آسمان را انباشته است. آیا از خون گریستن آسمان شگفت زده شدید؟ «و عذاب آخرت سخت تر و خوار کننده تر است و آنان یاری نخواهند شد». مهلتهای الهی، شما را سبک سر نکند؛ چراکه پیشی گرفتن شما، خدا را شتاب زده نمیکند و او) بیم از دست رفتن (فرصتِ) خونخواهی ندارد. پروردگارت در کمین ما و آنان است. سپس حضرت از آنان رو برگرداند. راوی گوید: پس از خطبه حضرت زینب (سلاماللهعلیها) بان مردم را حیران و سرگردان دیدم. آنان انگشتانشان را از شدت ناراحتی به دندان می گزید ند. پیرمردی جعفی را دیدم که محاسنش از اشک خیس شده بود و میگفت: كُهولُهُم خَيرُ الكُهولِ ونَسلُهُمإذا عُدَّ نَسلٌ لا يَخيبُ ولا يَخزى[۹] پیران آنان بهترین پیران و نسلشان در میان نسلها، هرگز هلاک و خوار نمیشود. [۱۰] [۱۱] [۱۲] [۱۳] با تفصیل بیشتر [۱۴] [۱۵] [۱۶] . فَقالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ (علیهالسّلام): یا عَمَّةُ! اُسکُتی فَفِی الباقی عَنِ الماضِی اعتِبارٌ، وانتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَیرُ مُعَلَّمَةٍ، فَهِمَةٌ غَیرُ مُفَهَّمَةٍ، انَّ البُکاءَ وَالحَنینَ لا یَرُدّانِ مَن قَد ابادَهُ الدَّهرُ. فَسَکَتَت.
امام سجاد (علیهالسّلام) فرمود: عمه جان، بس است. بازماندگان را از گذشتگان عبرت است؛ العمر مردم و تو - خدا را شکر - دانای استاد ندیده و فهمیده مکتب نرفته ای. گریه وناله، رفتگان رابرنمیگرداند. حضرت زینب سلام اللهعلیها(با شنیدن این سخنان)ساکت شد [۱۷] . زید بن موسی بن جعفر از پدرش از پدرانش نقل میکند پس از آنکه فاطمه صغری را از کربلا (به کوفه) بردند خطبه ای خواند (خطبه حضرت فاطمه صغری) . ام کلثوم دختر امام علی (علیهالسلام) یکی از اهل بیتی بود که در کوفه خطبه خواند. (خطبه ام کلثوم) . امام زین العابدین علیه السّلام پیش آمد و اشاره کرد که مردم ساکت شوند. همه خاموش شدند. او در حال ایستاده، حمد و ثنای الهی را گفت و بر پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) درود فرستاد.متن خطبه : بعد از سکوت مردم، امام سجاد (علیه السّلام) فرمود: ایُّهَا النّاسُ! مَن عَرَفَنی فَقَد عَرَفَنی، ومَن لَم یَعرِفنی فَاَنَا اُعَرِّفُهُ بِنَفسی: انَا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ ابی طالِبٍ، انَا ابنُ المَذبوحِ بِشَطِّ الفُراتِ مِن غَیرِ ذَحلٍ ولا تِراتٍ، انَا ابنُ مَنِ انتُهِکَ حَریمُهُ وسُلِبَ نَعیمُهُ وَانتُهِبَ مالُهُ وسُبِیَ عِیالُهُ، انَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبراً وکَفی بِذلِکَ فَخراً. ایُّهَا النّاسُ! ناشَدتُکُمُ اللَّهَ، هَل تَعلَمونَ انَّکُم کَتَبتُم الی ابی وخَدَعتُموهُ، واعطَیتُموهُ مِن انفُسِکُمُ العَهدَ وَالمیثاقَ وَالبَیعَةَ وقاتَلتُموهُ وخَذَلتُموهُ فَتَبّاً لِما قَدَّمتُم لِاَنفُسِکُم وسوءاً لِرَایِکُم، بِاَیَّةِ عَینٍ تَنظُرونَ الی رَسولِ اللَّهِ اذ یَقولُ لَکُم: قَتَلتُم عِترَتی وَانتَهَکتُم حُرمَتی فَلَستُم مِن اُمَّتی. ای مردم! هر کس مرا میشناسد که شناخته است؛ اما هر کس مرا نمیشناسد، بداند من علی بن حسین هستم. فرزند آن کس که سرش را در کنار فرات بریدند، بیآنکه خونی ریخته باشد و یا قصاصی بر گردنش باشد. من پسر کسی هستم که حریمش هتک شد، داراییهایش به یغما رفت، و خاندانش به اسارت گرفته شد. من پسر کسی هستم که او را زجرش کردند و چه افتخاری بالاتر از این! ای مردم! شما را به خدا سوگند آیا نمیدانید که به پدرم نامه نوشتید،ولی سرانجامبه او نیرنگ زدید؟ با او پیمان بستید و بیعت کردید،اماعاقبت با او جنگیدید و بی یاورش گذاشتید؟! مرگتان باد از کار زشت و اندیشه ناروایی که برای خود پیش فرستادید. با چه چشمی به پیامبر خواهید نگریست آنگاه که به شما بگوید: عترتم را کشتید و حرمتم را شکستید. پس شما از امت من نیستید. راوی گوید: صدای مردم به گریه برخاست. یکدیگر را نفرین میکردند و میگفتند: نابود شدید و خبر ندارید. امام سجاد (علیه لسّلام) فرمود: رَحِمَ اللَّهُ امرَاً قَبِلَ نَصیحَتی وحَفِظَ وَصِیَّتی فِی اللَّهِ وفی رَسولِهِ واهلِ بَیتِهِ، فَاِنَّ لَنا فی رَسولِ اللَّهِ اُسوَةً حَسَنَةً رحمت خدا بر آنکه نصیحتم را بپذیرد و وصیت مرا درباره خدا و رسول و اهل بیت او مراعات و حفظ کند. پیامبر خدا برای ما سرمشقی نیکوست. همه گفتند: ای پسر پیامبر، ما همه به گوش و مطیع فرمان و پایبند به پیمانیم. نه بیرغبتیم و نه از تو روی گردان. هرچه خواهی به ما امر کن. رحمت خدا بر تو باد که ما به جنگ تو در جنگیم و به صلح تو در آشتی، پس انتقام شما و خود را از کسانی که به شما و ما ستم کردهاند، خواهیم گرفت. امام سجاد (علیه السّلام) در پاسخ مردم فرمود:
هَیهاتَ هَیهاتَ! ایُّهَا الغَدَرَةُ المَکَرَةُ، حیلَ بَینَکُم وبَینَ شَهَواتِ انفُسِکُم، اتُریدونَ ان تَاتوا الَیَّ کَما اتَیتُم الی ابی مِن قَبلُ؟! کَلّا ورَبِّ الرّاقِصاتِ، فَاِنَّ الجُرحَ لَمّا یَندَمِل، قُتِلَ ابی صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیهِ بِالاَمسِ واهلُ بَیتِهِ مَعَهُ، ولَم یُنسِنی ثُکلَ رَسولِ اللَّهِ صلی اللَّه علیه وآله وثُکلَ ابی وبَنی ابی، ووَجدُهُ بَینَ لَهَواتی، ومَرارَتُهُ بَینَ حَناجِری وحَلقی، وغُصَصُهُ تَجری فی فِراشِ صَدری، ومَساَلَتی ان لا تَکونوا لَنا ولا عَلَینا. هیهات ای نیرنگبازان دغلکار! به خواسته هایتان نمیرسید. میخواهید با من هم همان کنید که با پدرانم کردید؟ هرگز! شما را به پروردگار شترهای رونده (در مسیر حج) از من دور شوید. هنوز زخممان بهبود نیافته است. دیروز پدرم و خاندانش که با او بودند، کشته شدند. هرگز داغ پیامبر و داغ پدرم و فرزندان پدرم و جدم از یادم نرفته و این جراحت حنجره مرا پاره کرده است و تلخی جان کاهش در کامم است و جرعههای اندوهش در سینه ام باقی است. از شما میخواهم که نه با ما باشید، نه بر ضد ما. [۳۹] . ابن نما[۴۰] و سید ابن طاووس[۴۱] نیز این خطبه را با اندکی تفاوت در برخی تعابیر آوردهاند. ابن شهر آشوب هم، به عبارات نخستین خطبه و ابیات، اشاره کرده است. [۴۲] . امام سجاد (علیهالسّلام) بعد از سخنانش اشعاری را خواند. ثُمَّ قالَ: فلا غَروَ ان قُتِلَ الحُسَینُ فشَیخُه ُ-قَد کانَ خَیراً مِن حُسَینٍ واکرَما . فَلا تَفرَحوا یا اهلَ کوفانَ بِالَّذی-صیبَ حُسَیناً کانَ ذلِکَ اعظَما . قَتیلٌ بِشَطِّ النَّهرِ نَفسِی فِداؤُهُ-جزاءُ الَّذی ارداهُ نارُ جَهَنَّما . آنگاه این شعر را خواند: باکی نیست اگر حسین کشته شد که پدر او از او بهتر و ارجمندتر بود. ای مردم کوفه، به آنچه برای حسین پیش آمد، خوشحال نباشید. این امر بسیار بزرگ بود. جانم فدای او که کنار فرات شهید شد. کیفر قاتلان او آتش دوزخ است. سپس فرمود: رَضینا مِنکُم رَاساً بِرَاسٍ، فَلا یَومَ لَنا ولا عَلَینا[۴۳] [۴۴] ما سر به سر خشنود هستیم، نه روزی به سود ما باشید و نه روز دیگر به زیان ما.
ابن نما گويد :
مردم "کوفه" براي تماشاي اسراي آل پيامبر جمع شدند. زني از کوفيان از بالاخانه آنان را ديد و پرسيد: شما از کدام اسيرانيد؟ گفتند ما اسيران محمد صلي الله عليه و اله و سلم هستيم. وي پايين آمد و مقداري لباس و مقنعه جمع آوري کرد و به آنان داد تا خود را بپوشاند. امام سجاد عليه السلام نيز با آنان بود؛ همچنين حسن بن حسن مثني که از ميدان او را آورده بودند، در حالي که رمقي در بدن داشت و زيد و عمر پسران امام مجتبي عليه السلام با او بودند. کوفيان مي گريستند. [مثيرالأحزان، ص 80] . علامه مجلسي گويد: در برخي کتابهاي معتبر ديدم که از مسلم جصاص (گچکار) روايت شده است: ابن زياد مرا براي تعمير دارالاماره در کوفه خواسته بود. مشغول گچکاري درها بودم که سروصداهايي از اطراف کوفه شنيدم. به خادمي که با ما کار مي کرد گفتم: چرا کوفه پر سروصداست؟ گفت: هم اينک سر يک شورشي را که بر ضد خليفه خروج کرده آورده اند. گفتم: آن خارجي کيست؟ گفت: حسين بن علي. او را واگذاشته، بيرون آمدم و چنان بر صورت خويش زدم که ترسيدم چشمانم نابينا شود. گچ دستهايم را شستم، از پشت قصر بيرون شدم، به ميدانگاه آمدم. ايستاده بودم و مردم منتظر رسيدن اسيران و سرها بودند که چهل محمل آمد که بر چهل شتر بود و زنان اهل بيت و فرزندان فاطمه عليهاالسلام در ميان آنها بودند. امام زين العابدين هم بر شتر بي کجاوه اي سوار بود که رگهاي گردنش پر از خون بود و مي گريست و اين اشعار را مي خواند: اي امت بد که هرگز مباد سرزمينتان سيراب شود و اي امتي که حق پيامبر را درباره ي ما رعايت نکرديد! اگر روز قيامت، ما و رسول خدا را يکجا جمع کنند، چه مي گوييد؟ ما را بر شتران برهنه سوار کرده مي چرخانيد، گويا ما دين شما را استوار نکرده ايم! اي بني اميه! اين چه وضعي است که بر اين مصيبتهاي ما آگاهيد و کاري نمي کنيد. از خوشحالي کف مي زنيد و در روي زمين ما را به اسيري مي بريد. واي بر شما! مگر جدم رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم نيست که مردم را از راه گمراهان به حق هدايت کرد؟ اي واقعه ي عاشورا! مرا به غم نشاندي و خدا پرده ي بدکاران را خواهد دريد. گويد: کوفيان به کودکاني که بر محملها سوار بودند، نان و خرما و گردو مي دادند. ام کلثوم بر سر آنان فرياد کشيد: «یا أهلَ الکوفَه، إنَّ الصَّدَقَةَ عَلَینا حَرام» اي مردم کوفه! صدقه بر ما حرام است! و آنها را از دست و دهان کودکان مي گرفت و به زمين مي انداخت. مردم همه گريان بودند. ام کلثوم سر از محمل بيرون کرد و گفت: اي کوفيان! مردانتان ما را مي کشند و زنانتان بر ما مي گريند؟ خدا بين ما و شما در روز قيامت داوري خواهد کرد. در حالي که او مشغول سخن گفتن با زنان بود، صداي شيوني برخاست. ديدند سرهاي شهداست که مي آورند و سر مطهر حسين عليه السلام پيشاپيش سرهاست، تابان همچون ماه و شبيه به پيامبر خدا، محاسن او مشکي و خضاب زده و چهره اش درخشان مثل ماه که باد، موهاي حضرت را اين سو و آن سو مي زد. زينب عليهاالسلام نگاه کرد و سر پر خون برادر را ديد. پيشاني خود را به چوبه ي محمل زد. خون را ديدم که از زير مقنعه اش بيرون مي زد و با نوايي سوزناک، خطاب به آن سر مي گفت: «یا هِلالاً لَمّا استتم کمالا غالَهُ خَسفُهُ فَأَبَدا غُروبا» ای ماهی که چون بدر کامل شد ناگهان خسوف او را ربود و غروب کرد. «ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی کانَ هذا مُقَدَّراً مَکتوبا» پارهی دلم گمان نمیکردم سرنوشت ما این باشد، ولی مقدر و مکتوب چنین بود. «يا أخی فاطِم الصَّغيرَةَ کَلِّمهافَقَد کادَ قَلبُها أن يَذوبا» برادرم، با دختر کوچکت فاطمه سخن بگو، نزدیک است دلش از غصه و ناراحتی و فراق تو آب شود. اي برادر! کاش «علي» را هنگام اسارت، همراه يتيمان مي ديدي که طاقت نداشت؛ هر چه با تازيانه او را مي زدند، با اشکي ريزان و مظلومانه تو را صدا مي زد. اي برادر! او را به خودت بچسبان و به آغوش گير و دل ترسانش را آرامش بخش. چه قدر خوار است يتيمي که پدرش را صدا مي زند ولي جوابي از او نمي شنوند. [بحارالانوار، ج 45، ص 114] .
روضه روز دوازدهم محرم اهل بیت(ع) در کوفه
https://share.google/8jdwxKmL8gR1z38r8
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه دوم محرم
ادامه مطلب را ببينيد
حضرت سجّاد زین العابدین - آن امامِ چارم اهلِ یقین
آن درخشان همچو ماه وآفتاب - اُسوه و اُلگو بُوَد بهرِ شَباب
محو حق میشد چنان آن بی قرین - شد ندائی اَنتَ زینُ العابدین
گشت زين العابدين آن مَه لقا - اسوه اي شد در عبادت بهرِ ما
از دعا و ذکر وطاعاتِ امام - یک صحیفه است ازمناجاتِ امام
سجده قسمي از عبادتهايِ اوست - كه نشانش در همه اعضايِ اوست
او چنان درسجده غرقِ راز بود - که تو گوئی با مَلَک همباز بود
سجده هايِ او به درگاه خدا - گشت الگو بهرِ اربابِ هُدا
پينه بر پيشاني و زانويِ او - بود از آن سجده یِ نيكويِ او
پینه ها بر زانو و پیشانِیَش - حاکی از آن حالتِ ربّانِیَش
ذوالثّفائن شد زالقابش از آن - کو به سجده بود دائم هرزمان
ذوالثّفائن شد لقب زان سجده ها - داشت او از صبح تا گاهِ عشا
او پس از قتلِ پدر در كربلا - کرد رسوا اهلِ شام و کوفه را
شد چو در بازارِ کوفه آن جناب - کرد بر آن مردمِ دانی خطاب
یک سخنرانی نمود او پُر زِ شور - که نموده دشمنان را کَر وَ کور
چونکه در دروازه یِ ساعات شد - روزِ روشن پیشِ او ظُلمات شد
مسجدِ شام و سخنرانی یِ او - مُهرِ حق را زد به پیشانی یِ او
باقری سجّاد و زین العابدین - هست اُلگو بهرِ ما و مؤمنین
یاحضرتِ زین العبا یاسیدی یاسجّاد
یاحضرت زین العبا – یاسیدی یاسجّاد
ای آشـنـای كـربـلا – دیدی تو بس رنج وبلا
درروزعاشوراشدی – باصدمصیبت مبتلا
قتل جوانان یك بیك – دیدی درآن دشت بلا
یاحضرت زین العبا – یاسیدی یاسجّاد
ازبعدعاشوراشدی – توباغم ومحنت قرین
دیدی میان قتلگه – شاه شهیدان برزمین
دیدی زنان وكودكان – محزون وزارودلغمین
یاحضرت زین العبا – یاسیدی یاسجّاد
توباغل وزنجیركین – براشترعریان سوار
روسوی شام غم روان – گشتی توباحال فكار
انـدركـنـارقـتـلگـه – گشتی توازغم بی قرار
یاحضرت زین العبا – یاسیدی یاسجّاد
گشتی اسیركوفیان – ازكربلا تاشام غم
ازابن سعدوشمردون – دیدی بسی رنج وستم
ازكوفه تاشام بلا – بودی گرفتارالم
یاحضرت زین العبا – یاسیدی یاسجّاد
بعدازپدردایم شده – اندوه وگریه كارتو
ازغصه كرببلا – رنجورشداحوال تو
در حَرَّه شد باردگر – غمهای عالم یارتو
یاحضرت زین العبا – یاسیدی یاسجّاد
دیدی توبس جوروجفا – ازآل مروان وهشام
ظلم وستم برتوبسی – آمدازاین قوم ظلام
قلبت چنان مجروح شد – هرگزنیابدالتیام
یاحضرت زین العبا – یاسیدی یاسجّاد
كردت شهیداززهركین – آنم دشمن پست لئیم
گشتی شهیدوعاقبت – رفتی به جنات نعیم
اما نصیب دشمنت – شددوزخ وقعرجحیم
یاحضرت زین العبا – یاسیدی یاسجّاد
مدفون شدی اندربقیع - نزدعمویت مجتبی
راحت شدی ازرنج وغم – رفتی به جنات عُلا
خواهدشوداین باقری – زوّارآن قبرشما
یاحضرت زین العبا – یاسیدی یاسجّاد
حضرت سجّاد زین العابدین - آن امامِ چارم اهلِ یقین
آن درخشان همچو ماه وآفتاب - اُسوه و اُلگو بُوَد بهرِ شَباب
محو حق میشد چنان آن بی قرین - شد ندائی اَنتَ زینُ العابدین
گشت زين العابدين آن مَه لقا - اسوه اي شد در عبادت بهرِ ما
از دعا و ذکر وطاعاتِ امام - یک صحیفه است ازمناجاتِ امام
سجده قسمي از عبادتهايِ اوست - كه نشانش در همه اعضايِ اوست
او چنان درسجده غرقِ راز بود - که تو گوئی با مَلَک همباز بود
سجده هايِ او به درگاه خدا - گشت الگو بهرِ اربابِ هُدا
پينه بر پيشاني و زانويِ او - بود از آن سجده یِ نيكويِ او
پینه ها بر زانو و پیشانِیَش - حاکی از آن حالتِ ربّانِیَش
ذوالثّفائن شد زالقابش از آن - کو به سجده بود دائم هرزمان
ذوالثّفائن شد لقب زان سجده ها - داشت او از صبح تا گاهِ عشا
او پس از قتلِ پدر در كربلا - کرد رسوا اهلِ شام و کوفه را
شد چو در بازارِ کوفه آن جناب - کرد بر آن مردمِ دانی خطاب
یک سخنرانی نمود او پُر زِ شور - که نموده دشمنان را کَر وَ کور
چونکه در دروازه یِ ساعات شد - روزِ روشن پیشِ او ظُلمات شد
مسجدِ شام و سخنرانی یِ او - مُهرِ حق را زد به پیشانی یِ او
باقری سجّاد و زین العابدین - هست اُلگو بهرِ ما و مؤمنین
یاحضرتِ زین العبا یاسیدی یاسجّاد
یاحضرت زین العبا – یاسیدی یاسجّاد
ای آشـنـای كـربـلا – دیدی تو بس رنج وبلا
درروزعاشوراشدی – باصدمصیبت مبتلا
قتل جوانان یك بیك – دیدی درآن دشت بلا
یاحضرت زین العبا – یاسیدی یاسجّاد
ازبعدعاشوراشدی – توباغم ومحنت قرین
دیدی میان قتلگه – شاه شهیدان برزمین
دیدی زنان وكودكان – محزون وزارودلغمین
یاحضرت زین العبا – یاسیدی یاسجّاد
توباغل وزنجیركین – براشترعریان سوار
روسوی شام غم روان – گشتی توباحال فكار
انـدركـنـارقـتـلگـه – گشتی توازغم بی قرار
یاحضرت زین العبا – یاسیدی یاسجّاد
گشتی اسیركوفیان – ازكربلا تاشام غم
ازابن سعدوشمردون – دیدی بسی رنج وستم
ازكوفه تاشام بلا – بودی گرفتارالم
یاحضرت زین العبا – یاسیدی یاسجّاد
بعدازپدردایم شده – اندوه وگریه كارتو
ازغصه كرببلا – رنجورشداحوال تو
در«حَرَّه» شد باردگر – غمهای عالم یارتو
یاحضرت زین العبا – یاسیدی یاسجّاد
دیدی توبس جوروجفا – ازآل مروان وهشام
ظلم وستم برتوبسی – آمدازاین قوم ظلام
قلبت چنان مجروح شد – هرگزنیابدالتیام
یاحضرت زین العبا – یاسیدی یاسجّاد
كردت شهیداززهركین – آنم دشمن پست لئیم
گشتی شهیدوعاقبت – رفتی به جنات نعیم
اما نصیب دشمنت – شددوزخ وقعرجحیم
یاحضرت زین العبا – یاسیدی یاسجّاد
مدفون شدی اندربقیع - نزدعمویت مجتبی
راحت شدی ازرنج وغم – رفتی به جنات عُلا
خواهدشوداین باقری – زوّارآن قبرشما
یاحضرت زین العبا – یاسیدی یاسجّاد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه دوم محرم
ادامه مطلب را ببينيد
ویژه نامه امام سجاد عليه السلام
https://hedayat.blogfa.com/category/288
امام سجاد در گودال قتلگاه
https://hedayat.blogfa.com/post/7200
حضرت سجّاد زین العابدین
http://hedayat.blogfa.com/post/20538
فرمایشات امام سجادعلیه السلام
http://hedayat.blogfa.com/post/20537
علی بن حسین بن علی بن ابیطالب، مشهور به امام سجاد و زین العابدین
http://hedayat.blogfa.com/post/19751
خطبه امام سجادعلیه السلام درمسجدشام
http://hedayat.blogfa.com/post/18361
حضرت سجّاد زین العابدین - آن امامِ چارم اهلِ یقین
https://hedayat.blogfa.com/post/18283
امام سجاد علیهالسلام 3
https://hedayat.blogfa.com/post/21113
حضرت سجّاد زین العابدین - آن امامِ چارم اهلِ یقین
https://hedayat.blogfa.com/post/18283
سخنا ن ا ما م ز ین ا لعا بد ین علیه السلام در بازار كوفه
https://hedayat.blogfa.com/post/18181
شعر-حضرت سجّاد زین العابدین
https://hedayat.blogfa.com/post/18156
دل سودا زده ام ناله و فریاد کند
هر زمان یاد غم حضرت سجاد کند
بی گمان، اشک به رخساره بریزد از چشم
هرکه یادی زغم آن شه عُباد کند
بود در تاب و تب و بسته به زنجیر ستم
آنکه خلقی زکرم، از اَلَم، آزاد کند
به جز از شمر ستمگر، نشنیدم دگری
باتن خسته، کسی این همه بیداد کند
تن تب دار و اسیری و غم کوفه و شام
وای اگر شکوه این قوم، بر اجداد کند
خون ببارد ز دو دیده به غم مرگ پدر
چون که از واقعه کرب و بلا یاد کند
غیر زینب، که بود قافله سالار وفا
کس نبودی که بر آن غم زده امداد کند
نتوان ماتم سجاد نوشتن « خسرو »
دل اگر سنگ بود ناله و فریاد کند
هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام...
از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... امان از شام ! در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود : ▪1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند. ▪2.سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت. ▪3.زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند. ▪4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!». ▪5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید. ▪6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت. ▪️7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم...
برگرفته از: تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه دوم محرم
ادامه مطلب را ببينيد
آل نبی به کوفه برده شد از کربلا
https://hazratemamhosain.blogfa.com
سویِ شامم میبرند این کوفیان با شور و شین
https://hedayat.blogfa.com/post/14692
سوی شامم می برند این کوفیان با شور و شین
ای زمین کربلا جان تو و جان حسین
ای زمین کربلا بودیم، ما مهمان تو
نه دمی خوردیم آب و نه جویی از نان تو
ای زمین من رو به سوی شام ویران می روم
جان من اینجاست من با جسم بی جان می روم
آفتابش ای زمین امروز بس سوزان بود
جسم مجروح حسینم روی تو عریان بود
کاش در این دم بدی یک سایه بر این آفتاب
تا نسوزد جسم عریان حسینم ز آفتاب
پیکرش آغشته در خون است تو بر خاکش مکن
چون نسیم آید به زیر خاک و خاشاکش مکن
این تن صد پاره اش افتاده بر روی زمین
طاقت جور و جفا دیگر ندارد بیش از این
ای زمین کربلا امشب حسین تنها بود
نی غلط گفتم که امشب ساربان اینجا بود
ای زمین باشد حسینم عین، اکبر نور عین
نور عینم را جدا نگذار، سازند از حسین
غنچه ی نشکفته را مگذار کس خارش کند
خفته اصغر کس مباد از خوابش بیدارش کند
پیکر عباس مجروح است و زخمش بی حساب
حیف این گل می شود پژمان میان آفتاب
می برم من نو عروس خسته ی ناشاد را
کن تو رنگین ای زمین از خون کف داماد را
مران یک دم ساربان اشتر
مران یک دم ساربان اشتر - ناقه ی زینب رفته اندر گل
بده ظالم مهلتی آخر - زانکه من دارم عقده ها در دل
مران ناقه تا که بنشینم - بر سر نعش شاه مظلومان
مران ناقه زانکه دارم من - از جفای چرخ ناله و افغان
مران ناقه تا که گویم من - درد دل با این پیکر عریان
بیا ای مرگ تا شوم راحت - زان به مرگ خود گشته ام مایل
بده مهلت تا بمانم من - در کنار این پیکر بی سر
از آن ترسم کاروان امشب - آید و برد دستش از پیکر
ندارد چون طاقت دیدن - مادرش زهرا باب من حیدر
در این صحرا ای شتر داران - ماندنم آسان رفتنم مشکل
شتربانان رحم بنمائید - بردل لیلا برمن مضطر
که دارد او درد دل بسیار - برسر نعش نوجوان اکبر
چه سازم با مادر اکبر - می کند هر دم خاک غم به سر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه دوم محرم
ادامه مطلب را ببينيد
ای پادشه خوبان رفتیم خداحافظ
ای پادشه خوبان رفتیم خداحافظ - ای غرقه بخون غلطان رفتیم خداحافظ
ما در ره شام و تو با باد صبا همدم - ما همراه این طفلان رفتیم خداحافظ
ای همسفرزینب رفتیم خداحافظ
ای همسفرزینب رفتیم خداحافظ - ای تاج سرزینب رفتیم خداحافظ
ماندی تو وسردارت، عباس علمدارت - ماهمره بیمارت رفتیم خداحافظ
بیائید ای هواداران ببندید محمل زینب
بیائید ای هواداران ببندید محمل زینب - که بر باد صبا رفته بساط و منزل زینب
کجائی ای علی اکبر شبیه روی پیغمبر - بیا بر عمه ات بنگر ببندید محمل زینب
کجائی ای علمدارم ضیاء چشم خونبارم - بیا عزم سفر دارم ببندید محمل زینب
محرم زینب شده است وقت سواری
محرم زینب شده است وقت سواری - برشترمن نه محمل ونه عماری
یا تو زجاخیز یا که قاسم واکبر - یا که به این قوم گو روند کناری
سوی شامم می برند این كوفیان با شور و شین
سوی شامم می برند این كوفیان با شور و شین - ای زمین كربلا جان تو جان حسین
ای زمین كربلا بودیم و ما مهمان تو - نه دمی خوردیم ز آب و نه جویی از نان تو
ای زمین کربلا ، من شام ویران می روم - جان من اینجاست و من با جسم بی جان می روم
آفتابت ای زمین امروز و بس سوزان بود - جسم مجروح حسین روی تو عریان بود
ای زمین كربلا لب تشنه بودیم میهمان - تشنه اش مپسند و آبی بر گلوی او رسان
آفتابش این زمین در روز بس سوزان بود - جسم مجروح حسینم روی تو عریان بود
كاش در این دم بدی یك سایه بر این آفتاب - تانسوزد جسم عریان حسینم زآفتاب
پیكرش آغشته بر خون است و در خاكش نكن - چون نسیم آید به زیر خار و خاشاكش نكن
این تن صد پاره اش افتاده بر روی زمین - طاقت جور و جفا دیگر ندارد بیش از این
ما كه رفتیم ای زمین امشب حسین تنها بود - نی غلط گفتم كه امشب ساربان اینجا بود
ای زمین گر ساربان خواهد كند دستش جدا - در تزلزل آی و مپسند این چو از راه وفا
ای زمین باشد حسینم عین و اكبر نور عین - نور عینم را جدا نگذار بسازم حسین
غنچه ی نشكفته را نگذار و كس خارش كند - خفته اصغر كس مباد از خواب و بیدارش كند
پیكر عباس مجروح است و زخمش بی تاب - حیف این گل می شود پژمرده میان آفتاب
می برم من نو عروس خسته ی نا شاد را - كن تو رنگین ای زمین از خون كف داماد را
"جودیا" آه از دمی كز ظلم و جور اشقیا - زینب مظلومه از نعش شه دین شد جدا
من کرببلا را چو خزان دیدم و رفتم
من کرببلا را چو خزان دیدم و رفتم - چون مرغ شب از داغ تو نالیدم و رفتم
ای باغ که داری تو بسی گل بگلستان - این خرمن گل را بتو بخشیدم و رفتم
در کرببلا زینت آغوش نبی را - آوردم و غلطیده بخون دیدم و رفتم
ممکن چو نشد حنجر پاک تو ببوسم - آن حنجر پرخون تو بوسیدم و رفتم
یاد آمدم آنروز که گفتی جگرم سوخت - چشم از تن صدچاک تو پوشیدم و رفتم
چون همره ما هست سر غرقه بخونت - من یاد لب تشنه تو بودم و رفتم
بگسست اگر دشمن دون ریشة دین را - با موی پریشان همه سنجیدم و رفتم
بس کن تو دگر کاه ربائی سخن خود - من یک گلی از گلشن دین چیدم و رفتم
ای ساربان ای ساربان
ای ساربان ای ساربان - رحمی بر این خونین دلان - بهر خدا این اشتران - آهسته ران آهسته ران
ای ساربان جان بر لب است - بیمار و در تاب و تب است - از ظلم کوفی الامان - اهسته ران اهسته ران
ای ساربان من در رسن - جسم حسینم بی کفن - من سوی شام غم روان - اهسته ران اهسته ران
ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود
ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود - وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود
محمل بدار ای ساربان تندی مکن با کاروان - کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود
او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان - دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود
با آن همه بیداد او وین عهد بیبنیاد او - در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود
بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین - کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن - من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
ای ساربان آهسته ران آرام جانم مانده است
ای ساربان آهسته ران آرام جانم مانده است - اندر میان خاک و خون روح و روانم مانده است
در دست من بند طناب او مانده اندر آفتاب - نه سایه بان و سایه ای بر جسم آنم مانده است
سر،گشته ازپیکرجدا مصلوب دستار و ردا - آغشته در خون ، خونفشان نام و نشانم مانده است
از کربلا غم حاصلم افسرده و خونین دلم - از قتل و غارت صورتی بر دیدگانم مانده است
دستانی از پیکر جدا دل پاره از تیر خطا - ایوای من زین ماجرا درد گرانم مانده است
روزی به صدرمصطفا روزی به خاک وخون رها - جانم به لب آمد خدا سرو روانم مانده است
او خاک وخون را درمیان من دل پریش و ناگران - دل مانده درپهلوی او کهف امانم مانده است
درگردش چشمان من خون است وجسم بی کفن - هرسویکی صدپاره تن دراین مکانم مانده است
خون جاری وجیحون شده اشک«هدایت» خون شده - این کاروان معرفت بی ساربانم مانده است
روضه روزیازدهم محرم حركت اهلبیت ازكربلا قسمت اول
روضه روزیازدهم محرم حركت اهلبیت ازكربلا قسمت دوم
روضه دوازدهم محرم اهل بیت(ع) امام در کوفه
پنجاه روزعزاداری و پنجاه مجلس از اول محرم تا اربعین
مجلس ششم؛شاهزاده حضرت قاسم ابن الحسن
مجلس هفتم؛شاهزاده حضرت عبدالله ابن الحسن
مجلس هشتم؛شاهزاده حضرت علی اصغر
مجلس نهم؛شاهزاده حضرت علی اکبر
مجلس یازدهم؛حضرت سیدالشهدا (سلام الله علیه)
مجلس هیجدهم؛حضرت امام سجاد (سلام الله علیه)
مجلس نوزدهم؛حضرت ام البنین (سلام الله علیها)
مجلس بیستم؛حضرت رباب (سلام الله علیها)
مجلس بیست و یکم؛دو طفلان حضرت زینب (سلام الله علیهم اجمعین)
مجلس بیست و دوم؛حضرت ام کلثوم(سلام الله علیها)
مجلس بیست و سوم؛حضرت سکینه (سلام الله علیها)
مجلس بیست و چهارم؛فضیلت زیارت امام حسین (سلام الله علیه)
مجلس بیست و پنجم؛سیدالشهدا (سلام الله علیه) برتر از کعبه
مجلس بیست و ششم؛امام حسین (سلام الله علیه) در صحرای محشر
مجلس بیست و هفتم؛اصحاب امام حسین (سلام الله علیه)
مجلس بیست و هشتم؛حضرت حبیب ابن مظاهر (سلام الله علیه)
مجلس بیست و نهم؛حضرت حر (سلام الله علیه)
مجلس سی ام؛حضرت جون غلام سیدالشهدا (سلام الله علیه)
مجلس سی و سوم؛خطبه امام سجاد در مسجد اموی
مجلس سی و چهارم؛خطبه حضرت زینب در مسجد اموی
مجلس سی و نهم؛حضرت رقیه (سلام الله علیها)
مجلس چهل و دوم؛سیدالشهدا(سلام الله علیه) و حضرت یحیی
مجلس چهل و سوم؛قرآن و سیدالشهدا(سلام الله علیه)
مجلس چهل و چهارم؛سخنان امام حسین(سلام الله علیه)
مجلس چهل و پنجم؛گزیده ای از اشعار سیدالشهدا(سلام الله علیه)
مجلس چهل و ششم؛گوشه ای از فضایل سیدالشهدا(سلام الله علیه)
مجلس چهل و هفتم؛گوشه ای از کرامات سید الشهدا(سلام الله علیه)
روضه های دهه اول محرم پنجاه روزعزاداری
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه دوم محرم
ادامه مطلب را ببينيد
بلاهای بعد از شهادت امام حسین : در پی شهادت امام حسین علیهالسّلام، دنیا شاهد حوادث و رویدادهای سماوی و زمینی عجیب و شگفت انگیزی بود که میتوان از آن تحت عنوان علائم و نشانههای خشم و غضب الهی یاد کرد. حوادث و وقایع خارق العاده بسیاری که پس از شهادت امام حسین (علیه السّلام) در منابع معتبر شیعه و سنی گزارش شده، جای هیچ شک و شبهه و انکاری را در وقوع آن، برای کسی باقی نمیگذارد. این مقاله، تلاشی است برای بیان برخی از این علائم و نشانههای خشم الهی.
برخاستن غبار سیاه : نقل شده که پس از شهادت امام حسین (علیه السّلام)، بادی سرخ وزیدن گرفت و غباری سیاه و غلیظ به آسمان برخاست؛ به واسطه شدت این گرد و غبارهمه جا تاریک شد آن چنان تاریک، که هیچ چیز کوچک و بزرگی دیده نمیشد، به گونهای که مردم گمان کردند که قیامت بر پا شده و عذاب الهی نازل شده است. مدتی وضع بر این منوال بود تا اینکه به برکت وجود شریف امام سجاد علیهالسّلام، هوا باز شد و گرد و غبار فرو نشست.[۱] [۲] [۳]
خورشید گرفتگی : روایت شده که پس از شهادت امام (علیه السّلام) در روز عاشورا، آفتاب چنان گرفت که در نیمه ی روز، ستارهها در آسمان پدیدار شدند.[۴] [۵] [۶] [۷] . آنسان که حتی ستاره "جوزا" تاره جوزا، ستاره ای است که شب هنگام و در وسط آسمان، ظاهر میشود. نیز در آسمان دیده شد.[۸] [۹] . طول این خورشید گرفتگی و تاریکی هوا، در برخی از منابع سه روز ذکر شده است. [۱۰] [۱۱]
سرخ شدن آسمان : زرارة بن اعین روایت کرده که امام صادق علیهالسّلام فرمودند: "آسمان در شهادت یحیی بن زکریا و امام حسین بن علی (علیه السّلام) چهل روز گریست و جز بر این دو نفر، بر کسی دیگر نگریست. " زراره نقل کرده که به امام صادق علیهالسّلام گفتم: "آسمان چگونه گریست؟ " فرمود: "خورشید در سرخی صبح طلوع میکرد و در سرخی غروب، غروب میکرد." [۱۲] . روایت مشابهی نیز از مسعودی نقل شده که در آن آمده آسمان تا چهارده روز بر امام حسین (علیه السّلام) گریست؛ گریستن آسمان سرخی آن بود.[۱۳] . همچنین روایت شده که «چون امام (علیه السّلام) به شهادت رسید سرخیای از سمت مشرق برآمد و سرخی دیگری نیز از سمت مغرب برآمد و نزدیک بود میان آسمان به هم برسند این وضع تا شش ماه، ادامه داشت. [۱۴] [۱۵] [۱۶] .روایت مشابهی نیز، در برخی منابع نقل شده که در آن آمده: چون امام حسین (علیه السّلام) به شهادت رسید تا شش ماه افقهای آسمان سرخ شده بود و پس از گذشت این مدت (شش ماه) هم سرخی آسمان کاملا محو نشد. [۱۷] [۱۸] [۱۹] . نقل است که سرخی آسمان در پیرامون خورشید، پس از شهادت امام حسین (علیه السّلام) به مانند قبل از شهادت ایشان نبود؛[۲۰] [۲۱] [۲۲] [۲۳] . بلکه این مقدار از سرخی آسمان، که امروز شاهد آن هستیم بسیار بیشتر از زمان قبل از شهادت امام (علیه السّلام) است.
خاکستر شدن دانههای ورس : روایت شده که قبل از شهادت سیدالشهداء، کاروانی از یمن به مقصد عراق حرکت کرد کالای این کاروان ورس (ورس دانه زردی است شبیه کنجد که برای رنگ کردن لباس و موی سر و نیز درمان به کار میرود و بوی خوشی دارد.) بود. این کاروان همزمان با شهادت امام حسین (علیه السّلام) وارد کربلا شد؛ اما به ناگاه، تمام بارهایشان تبدیل به خاکستر شد.[۲۴] [۲۵] [۲۶]
تلخ شدن گوشت شتر : روایت شده که پس از شهادت امام حسین (علیهالسّلام) و در پی غارت خیمهها و اموال اهل بیت علیهالسّلام، شتری نیز به غنیمت سپاه عمر سعد در آمد. کسانی که این شتر را به غنیمت گرفته بودند میان فروش یا نحر آن، تصمیم گرفتند تا آن را نحر کنند پس از نحر شتر دیدند گوشت شتر مثل علقم (نام دیگر درخت حنظل است. درختی که در تلخی مثل عرب شده است.) تلخ شده است.[۲۷] [۲۸] [۲۹]
بارش خون از آسمان : در روایات بسیاری از علما و مورخان شیعه و سنی آمده که پس از شهادت امام حسین (علیه السّلام)، از آسمان باران خون باریدن گرفت.[۳۰] [۳۱] [۳۲] [۳۳] . این باران که به نقل از برخی روایات تا چهل شب نیز ادامه داشت.[۳۴] . چنان بود که خانهها و دیوارها به واسطه آن به رنگ سرخ در آمدند[۳۵] [۳۶] . و چاهها و خمرهها و ظرفها پر از خون شدند.[۳۷] . گفته شده ساکنان بصره و کوفه و شام و خراسان نیز شاهد باران خون در شهرهای خود بودند و آن چنان ترس و اضطرابی آنان را فرا گرفت که شک نداشتند به زودی بر آنها عذاب نازل میشود.[۳۸] [۳۹] [۴۰] . چنین بارشی در اروپا و از جمله در کشور انگلستان نیز از سوی مورخان این کشور گزارش شده است.(کتابthe anglo-saxon از مهمترین کتب تاریخی در دوران قرون وسطی است. این کتاب که به فرمان آلفرد کبیر پادشاه انگلستان در سال ۸۹۰ میلادی گردآوری شده است. مهمترین حوادث و رویدادهای تاریخ تا آن سال را در بر دارد. بعدها حوادث مهم هر سال تا قرن دوازدهم میلادی نیز بر آن افزوده شد. در این کتاب که مهمترین حوادث و وقایع هر سال در حد یک یا چند جمله ذکر گردیده است، درباره حوادث مهم اکتبر سال ۶۸۵ میلادی آمده: blood. And milk and. in this dear in Britain it rained در این گزارش آمده که در این سال در انگلستان باران خون باریده است. این تاریخ که مؤلف کتاب بدان اشاره داشته مطابق است با عاشورای سال شصت هجری. (این کتاب در ایران به چاپ نرسیده است. وصول به این مطلب از راه سرچ در اینترنت ممکن است. رجوع شود به آدرس اینترنتی: http://forums. Catholic. Com/ showthread. php? t=۳۳۱۰۸۷.) . در وصف این حالت در برخی از روایات آمده: «آسمان باران خون بارید و اثرش تا مدتها درلباسها باقی ماند، تا آن که قطع شد.» [۴۱] . و در بعضی دیگر از روایت نیز چنین آمده: "مه روزی آسمان بر پتوی سفیدی بارید نگاه کردیم خونین بود، شتران بر لب آب رفتند تا آب بنوشند آب خون شده بود بعدها معلوم شد که در آن روز امام حسین (علیه السّلام) به شهادت رسیده بود."[۴۲] . بعضی دیگر از روایات هم گفته اند: «آسمان پس از شهادت امام حسین علیهالسّلام تا هفت روز هر گاه بر دیوارها میتابید از سرخی چون ملحفه قرمز به نظر میرسید و ستارهها به یکدیگر برخورد میکردند. [۴۳] [۴۴] [۴۵] [۴۶] . برخی از منابع مدت این بارشها را دو یا سه ماه بیان کردند،[۴۷] ضمن اینکه در برخی از روایات به بارش خاک سرخ نیز اشاره شده است.[۴۸] [۴۹]
جوشش خون تازه از زیر سنگها : از نشانههای دیگر خشم الهی که پس از شهادت امام حسین (علیه السّلام) ، در روی زمین آشکار گردید جوشیدن خون تازه از زیر سنگها بود. نقل شده چون امام حسین علیه لسّلام به شهادت رسید سنگی در زمین یافت نشد، مگر آن که از زیرش خون تازه جاری بود.[۵۰] [۵۱] [۵۲] [۵۳] . از زید بن عمرو کندی روایت شده که میگفت: "ام حیا برایم نقل نمود که روز شهادت امام علیه السّلام سه روز دنیا تاریک شده بود و هیچ یک از آنها شام ننمودند، مگر آن که خیمه و خرگاهش سوخته شده بود و هیچ سنگی در بیت المقدس برداشته نمیشد، مگر این که خون غلیظی زیر آن سنگ ظاهر بود"[۵۴] . در کتاب کامل الزیارات از مردی از اهالی بیت المقدس روایت شده که میگفت: "به خدا سوگند، ما ساکنان بیت المقدس و اطراف آن، با همه دوری راه، شامگاهان، کشته شدن حسین (علیهالسّلام) را فهمیدیم. " گفتم: "چنین چیزی چگونه ممکن است؟ " آن مرد گفت: "در بیت المقدس هیچ سنگ و شن و صخره ای را بلند نکردیم، جز آن که در زیر آن خون تازه جوشیدن گرفت و دیوارها مانند خون بسته سرخ شده بودند؛ تا سه روز خون تازه بر ما بارید؛ همچنین، شنیدیم که منادیای در دل شب ندا در میداد و ستارگان در هم رفتند و خورشید تا سه روز گرفت و سپس باز شد؛ فردای آن روز شایعه کشته شدنش منتشر شد طولی نکشید که خبر شهادت حسین (علیه السّلام) به ما رسید.» [۵۵] . همچنین نقل شده که «زمانی که سر مطهر سیدالشهداء (علیه السّلام) را به کوفه و منزل ابن زیاد بردند بر دیوارهای خانهاش خون روان شد.» [۵۶] [۵۷] [۵۸] . مسعودی نقل کرده است که این بارشها و نیز جوشش خون از زمین متوقف نشد تا اینکه مختار بن ابوعبید ثقفی قیام کرد و انتقام خون امام حسین (علیه السّلام) را از قاتلین آن حضرت (علیه السّلام) گرفت.[۵۹]
شب یازدهم : ۶۱ق. سر امام حسین ع در تنور خولی . ۶۱ق. شام غریبان کربلا. سر مطهر امام در منزل خولی . آتش زدن خیمه گه بعد از آنکه دشمنان به دستور شمر بن ذی الجوشن خیمهها را غارت کردند، از خیمهها بیرون آمدند، [۴۰] . سپاه عمر بن سعد بعد از به شهادت رساندن امام حسین علیه السّلام، به خیمهها حمله کردند، و خیمهها را آتش زدند، و اموال و اثاث آنها را به غارت بردند. ابومخنف در اینباره مینویسد: مردم به سوی زنان حسین علیهالسّلام و اموال و اثاثش هجوم آوردند و لباسهای فاخر و شتر(هایشان) را به غارت بردند، و چه بسا بین آنها بر سر پیراهنهای موجود در خیمهها کشمکش میشد و سرانجام، ماموران غالب میشدند و آن پیراهنها را به یغما میبردند.[۱] . دشمنان همراه شمر آمدند و خیمههای خاندان حسینی را محاصره کردند. شمر بن ذی الجوشن، که خدا او را لعنت کند، جلو آمد تا نزدیک خیمه زنها شد؛ سپس به یارانش گفت: داخل شوید و زینت زنان را تاراج کنید. سپس لشکر عمر سعد مشغول غارت خانواده و زنان حسین (علیه السّلام) شدند تا آنجا که انگشتر از انگشتشان، گوشواره از گوششان و خلخال از پایشان ربودند....[۹] . آری آنان داخل شدند و هرچه در خیمه بود، گرفتند؛ حتی گوشواره ای که در گوش امکلثوم بود، گرفتند و گوشش را شکافتند.[۱۰] [۱۱] . سپاه عمر سعد، شتران و باروبنه و اثاثیه حسین را نیز غارت کردند.[۱۲] . رحیل بن زهیر جعفی، جریر بن مسعود حضرمی و اسد بن مالک حضرمی، بیشتر زینتها و.. . را غارت کردند و ابوالجنوب جعفی، شتر آبکش حضرت را ربود.[۱۵] .
رحیل بن حیثمه جعفی، هانی بن شبیب حضرمی و جریر بن مسعود حضرمی، کمان و زینتها را به یغما بردند. [۱۶] . حمید بن مسلم، خشم و اعتراض یکی از زنان قبیلهٔ بنی بکر را به رفتار سپاهیان عمر سعد، چنین گزارش کرده است: زنی از (طایفه) بنی بکر بن وائل با شوهرش در سپاه عمر بن سعد بود. چون دید لشکر به زنها و خیمههای حسین حمله کرده و به غارت آنها مشغولاند، شمشیری به دست گرفت و به سوی خیمهها آمد و گفت: ای (طایفه) بکر بن وائل، آیا دختران پیامبر را غارت میکنید؟ لا حکم الا لله یا لثارات رسول الله؛ [۲۲] [۲۳] حکمی جز حکم خدا نیست، ای خونخواهان رسول خدا . شوهر آن زن آمد، دست او را گرفت و به جایگاهش برگردانید. گفتنی است کتاب الفتوح ابن اعثم، کهنترین منبع درباره آتش زدن خیمههاست. و تصمیم گرفتند خیمه ها را به آتش بکشند. گویا از دیدن خیامی که تا چند لحظه پیش، محل استقرار امام و یاران و شیرمردان عرصهٔ کربلا بود وحشت داشتند. بنابر گزارش منابع تاریخی و مقاتل پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) و آتش زدن خیام آن حضرت، زنان سوگوار و غارت زده و پابرهنه و گريان را از كنار قتلگاه عبور دادند. هنگامى كه چشم زنان به كشتگان افتاد، شيون كردند وبر صورتشان زدند.[۲۶] [۲۷] [۲۸] . در این میان حضرت زینب (علیهاالسلام) فرياد مى زد: وا مُحَمَّداه! صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ، هذا حُسَینٌ بِالعَراءِ، مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعٌ الاَعضاءِ، وا ثُکلاه! وبَناتُکَ سَبایا، الَی اللّه ِ المُشتَکی، والی محمّدٍ المُصطَفی، والی عَلِیٍّ المُرتَضی، والی فاطِمَةَ الزَّهراءِ، والی حَمزَةَ سَیِّدِ الشُّهَداءِ. وا مُحَمَّداه! وهذا حُسَینٌ بِالعَراءِ، تَسفی عَلَیهِ ریحُ الصَّبا، قَتیلُ اولادِ البَغایا، وَاحُزناه! واکَرباه عَلَیکَ یا ابا عَبدِ اللّه ِ! الیَومَ ماتَ جَدّی رَسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله، یا اصحابَ مُحَمَّدٍ، هؤُلاءِ ذُرِّیَّةُ المُصطَفی یُساقونَ سَوقَ السَّبایا. وا محمّدا! درودهای فرشتگان آسمان، بر تو باد! این، حسین است که آغشته به خون، در صحرا افتاده و قطعه قطعه شده است. وا مصیبتا! دختران تو، اسیر شدهاند. به خدا و به محمّدِ مصطفی و به علیِ مرتضی و به فاطمه زهرا و به حمزه سیّد الشهدا، شِکوه میکنم. وا محمّدا! این، حسین است که در بیابان افتاده. باد صبا بر او میوزد و به دست زنازادگان، کشته شده است. چه غم جانکاهی و چه غصّهای بر تو، ای ابا عبد اللّه! امروز، جدّم پیامبر خدا، از دنیا رفت. ای اصحاب محمّد! اینان، نسل مصطفایند که به اسیری برده میشوند . [۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲] [۳۳] . مثیر الاحزان در این باره چنین مینویسد: مَرَرنَ عَلی جَسَدِ الحُسَینِ (علیه السّلام) وهُوَ مُعَفَّرٌ بِدِمائِهِ، مَفقودٌ مِن احِبّائِهِ، فَنَدَبَت عَلَیهِ زَینَبُ علیهاالسلام بِصَوتٍ مُشجٍ، وقَلبٍ مَقروحٍ: یا مُحَمَّداه! صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ، هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعُ الاَعضاءِ، وبَناتُکَ سَبایا، الَی اللّه ِ المُشتَکی، والی عَلِیٍّ المُرتَضی، والی فاطِمَةَ الزَّهراءِ، والی حَمزَةَ سَیِّدِ الشُّهَداءِ، هذا حُسَینٌ بِالعَراءِ تَسفی عَلَیهِ الصَّبا، قَتیلُ اولادِ الاَدعِیاءِ، واحُزناه! واکَرباه! الیَومَ ماتَ جَدّی رَسولُ اللّه ِ، یا اصحابَ مُحَمَّداه، هذا ذُرِّیَّةُ المُصطَفی یُساقونَ سَوقَ السَّبایا، فَاَذابَتِ القُلوبَ القاسِیَةَ، وهَدَّتِ الجِبالَ الرّاسِیَةَ. زنان را، از کنار جنازه حسین علیه السّلام عبور دادند در حالی که در خون، غوطه ور بود ... زینب علیهاالسلام، با ناله ای شکسته و دلی زخمی، کنار جنازه حسین علیهالسّلام صدا زد: وا محمّدا! درود فرشتگانِ آسمان بر تو! این، حسینِ در خون غوطه ور و قطعه قطعه شده است و دخترانت، اسیرند. به خدا و به علی مرتضی و به فاطمه زهرا و به حمزه سیّد الشهدا، شِکوه میکنیم. این، حسین است که در بیابان افتاده و باد صبا بر او میوزد و کشته شده به دست حرام زادگان است. چهاندوه جانکاهی! چه غصّه ای! امروز، جدّم پیامبر خدا صلی اللهعلیه وآله وسلّم در گذشت. ای اصحاب محمّد! اینان، فرزندان مصطفایند که به اسارت برده میشوند. این سخنان زینب (علیهاالسلام) دلهای پُر قساوت آنان را آب کرد و کوههای استوار را به لرزه در آورد. [۳۴] [۳۵] [۳۶] . ناله اُمّ كلثوم اقبَلَ فَرَسُ الحُسَینِ (علیهالسّلام) حَتّی لَطَّخَ عُرفَهُ وناصِیَتَهُ بِدَمِ الحُسَینِ علیه السلام، وجَعَلَ یَرکُضُ ویَصهِلُ، فَسَمِعَت بَناتُ النَّبِیِّ (صلی الله علیه وآله وسلّم) صَهیلَهُ، فَخَرَجنَ فَاِذَا الفَرَسُ بِلا راکِبٍ، فَعَرَفنَ انَّ حُسَینا قَد قُتِلَ، وخَرَجَت اُمُّ کُلثومِ بِنتُ الحُسَینِ (علیهالسّلام) واضِعَةً یَدَها عَلی رَاسِها، تَندُبُ وتَقولُ: وا مُحَمَّداه! هذَا الحُسَینُ بِالعَراءِ، قَد سُلِبَ العِمامَةَ وَالرِّداءَ . از امام صادق علیه السّلام نقل است که: اسب حسین (علیه السّلام) به سمت ایشان رفت تا این که یال و پیشانی اش را به خون حسین (علیه السّلام) خون آلود کرد و پا بر زمین کوبید و شیهه سر داد. دختران پیامبر (صلی اللهعلیه وآله ووسلّم)، شیهه اسب را شنیدند و بیرون آمدند. ناگهان، اسبِ بی سوار را دیدند و فهمیدند که حسین علیهالسّلام کشته شده است. اُمّ کلثوم، دختر حسین (علیه السّلام) بیرون آمد، در حالی که دستش را بر روی سر گذاشته بود و صدا میزد: وا محمّدا! این، حسین است که در بیابان افتاده و عمامه و رَدایش را برده اند[۳۷] [۳۸] [۳۹] [۴۰] [۴۱] [۴۲] . بعد از آنکه دشمنان به دستور شمر بن ذی الجوشن خیمهها را غارت کردند، از خیمهها بیرون آمدند، [۴۰] . و تصمیم گرفتند خیمهها را به آتش بکشند. گویا از دیدن خیامی که تا چند لحظه پیش، محل استقرار امام و یاران و شیرمردان عرصهٔ کربلا بود وحشت داشتند. سید بن طاووس در اینباره میگوید: سپس دشمنان، زنان را از خیمهها بیرون راندند و خیمهها را به آتش کشیدند. در این هنگام، زنان با پاهای برهنه، در حالی که گریه و شیون میکردند (از خیمه ها) بیرون آمدند، [۴۱] [۴۲] . و افراد سپاه دشمن، خیمه ها را به آتش کشیدند و سوزاندند و دود از دودمان نبوت برآوردند.[۴۳] [۴۴] . زمانی که آتش در خیمهها شعله ورشد، دختران سرور پیامبران و نور چشم زهرا سلاماللهعلیها، از خیمهگاه بیرون آمدند و پا به فرار گذاشتند، در حالی که ناله و فریادشان بلند بود و بر پیر و جوان (از شهدا) میگریستند؛ [۴۵] و چنانکه نگاشته شد، امام رضا (علیه السّلام) در روایتی در وصف ماه محرم میفرماید: ماه محرم، ماهی است که در آن، آتش در خیمه های ما فروزان شد (اضرمت النیران فی مضاربنا.[۴۶] [۴۷] [۴۸] . البته چنانکه نگاشته شد، بر اساس گزارش ابومخنف، آتش زدن خیمهها در روز عاشورا، هنگام حمله سپاه دشمن به سپاه امام حسین (علیه السّلام) نیز صورت گرفته است[۴۹] ؛
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه دوم محرم
ادامه مطلب را ببينيد
روز یازدهم : ۶۱ق. حرکت کاروان اسرا از کربلا به کوفه . حرکت دادن اسیران کربلا به سوی کوفه.[۸۶] . ۶۱ق. دفن شهدای کربلا بنا به نقلی.[۸۷] . حرکت اسرا به سوی کوفه.[۱۸] . دفن شهدا توسط بنی اسد از اهل غاضریه.[۱۹] تعداد کمی نیز روز دوازدهم را زمان دفن شهدا نقل کردهاند.[۲۰] . حرکت اسرا به سوی کوفه.[۱۸] . حرکت کاروان اسرای اهل بیت علیهم السلام از کربلا به کوفه . اسیران کربلا بازماندگان واقعه کربلا همچون امام سجاد ع ، امام چهارم شیعیان و حضرت زینب س که به اسارت لشکر عمر بن سعد درآمدند. اسرا به دستور عمر بن سعد، شب یازدهم محرم در کربلا نگه داشته شدند و بعد از ظهر روز یازدهم، به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد برده شدند . پس از واقعه عاشورا، بازماندگان لشکر عمر بن سعد، کشتههای خود را روز ۱۱ محرم، دفن کردند و بازماندگان شهدای کربلا را به سوی کوفه بردند.[۱] . گزارشهای مورخان درباره تعداد و اسامی اسرای کربلا[یادداشت ۲] و بازماندگان اصحاب امام حسین ع مختلف است. تعداد اسیران مرد، چهار، پنج، ده و دوازده نفر گزارش شده است. شمار اسیران زن نیز چهار، شش و بیست نفر نقل شده است.[۶] برخی تعداد اسرا را تا ۲۵ نفر ذکر کردهاند.[۷] . یازدهم ماه محرم سال شصت و یک هجری قمری، روز بعد از عاشورا و روز مصیبت و غم اهل بیت امام حسین علیه السّلام بود. روزی بود که سپاهیان کوفه به امر عمر بن سعد کشتگان خود را دفن کردند ولی شهدای کربلا را بدون کفن و دفن رها کردند و اهل بیت امام حسین (علیه السّلام) و دیگر اسرای کربلا را به سمت کوفه حرکت داده و زنان و دختران سالار شهیدان را که امانتهای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در میان امتش بودند را در برابر دیدگان هزاران دشمن با رویی گشوده و بدون چادر و پوشش بر شترهای برهنه و بیجهاز سوار کردند و همانند اسیران ترک و روم و در حالیکه در اوج مصیبت و غم و اندوه به سر میبردند به سوی کوفه حرکت کردند.[۷] . و در کوچههای شهر کوفه گردانده و سپس به نزد عبیدالله بن زیاد در قصر دارالاماره وارد کردند. سر مقدس امام حسین در دارالاماره . از مصیبتهای جانسوز روز یازدهم این بود که هنگام حرکت کاروان اسرا، آنها را از میان قتلگاه عبور دادند که داغ اسرا با دیدن اجساد شهدا تازه شده و صدای شیون و گریه آنها بلند شد. مأموران عمر بن سعد، زنان اهل بیت را از کنار اجساد شهدا عبور دادند. [یادداشت ۱]زنان خانواده امام حسین(ع) در آن حال ناله کرده و بر صورتهایشان میزدند. چنانکه از قرة بن قیس نقل شده، حضرت زینب س ، وقتی از کنار بدن برادرش امام حسین(ع) میگذشت، از شدت غم سخنانی گفت که دوست و دشمن را به گریه انداخت.[۴] . سخنان حضرت زینب س هنگام عبور از کنار بدن امام حسین ع . "یا محمداه، یا محمداه! صلی علیک ملائکة السماء، هذا الحسین بالعراء، مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء، یا محمداه! و بناتک سبایا، و ذریتک مقتله، تسفی علیها الصبا قال: فابکت والله کل عدو و صدیق" . یامحمد، یامحمد، فرشتگان آسمان بر تو صلوات گویند، این حسین است در دشت افتاده، آغشته به خون،اعضاء بریده! یا محمد، دخترانت اسیرند، ذریهات کشته شدهاند که باد بر آنها میوزد. راوی میگوید والله دوست و دشمن را به گریه واداشت.[۲] . قرة بن قیس میگوید: من هر آنچه را فراموش کنم، سخنان زینب (سلام اللهعلیها) ، دختر فاطمه (سلام اللهعلیها) را فراموش نخواهم کرد، زمانی که بر کشته برادر خویش گذشت، میگفت: "يا مُحَمّداه ، صَلّى عَلَيكَ مَليكُ السَّماءِ ، هذا حُسَينٌ بِالعَراءِ ، مُزَمَّلٌ بِالدِّماءِ ، مُعَفَّرٌ بِالتُّرابِ ، مُقَطَّعُ الأَعضاءِ ، يا مُحَمَّداه ! بَناتُكَ فِي العَسكَرِ سَبايا ، وذُرِّيَّتُكَ قَتلى تَسفي عَلَيهِمُ الصَّبا ، هذَا ابنُكَ مَحزُوزُ الرَّأسِ مِنَ القَفا ، لا هُوَ غائِبٌ فَيُرجى ولا جَريحٌ فَيُداوى' "وا محمداه، وا محمداه، فرشتگان آسمان بر تو درود میفرستند، این حسین (تو) است که با تنی پاره پاره و آغشته به خون در این دشت افتاده است، یا محمداه، اینها دختران تو هستند که به اسارت میروند و کسانی که باقی ماندهاند، این کشتگانند که (بیسر و عریان بر زمین افتاده اند و) باد بر آنها میوزد." [۱۰] [۱۱] [۱۲] [۱۳] این، پسر توست، با سر بریده از قفا نه گم شده ای است که به بازگشتش امید باشد، و نه زخمی است که مداوایش کنند. [۱۴] -[۱۵] [۱۶] [۱۷] . زینب (سلام اللهعلیها) پیوسته از این سخنان میگفت تا اینکه به خدا سوگند، دوست و دشمنی را باقی نگذاشت، مگر آن که همه از سخنانش به گریه افتادند.[۱۸] [۱۹] [۲۰] [۲۱] من حتی اشک بعضی از سپاهیان را دیدیم که بر سم اسبانشان فرو میریخت.[۲۲] . سپس سکینه سلام للهعلیها - دختر امام حسین (علیه السّلام) - پیش آمد و جنازه پدر را در آغوش گرفت و به عزاداری پرداخت. سخنان او با پدر و گریههایش بر شهید کربلا همچنان ادامه داشت تا اینکه گروهی از یاران عمر بن سعد پیش آمدند و او را به زور از پیکر پاک پدرش جدا کردند و کشان کشان نزد دیگر اسرا بردند. [۲۳] [۲۴] . نام برخی از اسیران مرد که در منابع ذکر شده، عبارت است از : امام سجاد ع ، امام باقر ع ، محمد و عمر دو پسر امام حسین ع ، زید پسر و محمد نوه امام حسن ع ،[۹] حسن مثنی که بر اثر جراحات در جنگ بیهوش شده بود،[۱۰] قاسم بن عبدالله بن جعفر، قاسم بن محمد بن جعفر، محمد بن عقیل.[۱۱] در کتاب تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء نام هفده نفر مرد به عنوان اسیران و بازماندگان کربلا ذکر شده است.[۱۲] . نام اسیران زن در کربلا نیز عبارتند از : حضرت زینب س ، فاطمه و ام کلثوم[۱۳] و رقیه[۱۴] از دختران امام علی ع ، رباب همسر امام حسین ع [۱۵] و فاطمه دختر امام حسن ع ،[۱۶] چهار دختر امام حسین(ع) به نامهای سکینه، فاطمه، رقیه و زینب.[۱۷] . نام بازماندگان از غیربنیهاشم در کربلا نیز از این قرار است: مُرَقّع بن ثُمامة اسدی، سَوّار بن عُمَیْر جابری، عمرو بن عبدالله جُندَعی، عُقْبة بن سَمعان غلام رباب، ضَحّاک بن عبدالله مشرقی،[یادداشت ۳] مسلم بن رباح و غلام عبدالرحمن بن عبد ربّه انصاری.[۱۸] از میان بازماندگان غیربنیهاشم، سوّار بن عمیر، عقبه، مسلم بن رِباح و غلام عبدالرحمن بن عبد ربِّه جزو اسرای کربلا به شمار میروند.[۱۹]
روز دوازدهم : ۶۱ق . روز 12 محرم اسرا را وارد شهر کوفه کردند، گویا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازههای کوفه و بیرون شهر سپری کرده باشند در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد علیه امام حسین (ع) و خارجی معرفی کردن آن حضرت مردم کوفه از این پیروزی خوشحال میشوند و جهت دیدن اسرا به کوچهها و محلهها روانه میشوند و با دیدن اسرا شادی میکنند .دفن شهدای کربلا بنا به نقلی . ۶۱ق. ورود اهل بیت امام حسین(ع) به کوفه . ۹۵ق. شهادت امام سجاد ع چهارمین امام شیعیان به نقلی .[۹۱] . ورود کاروان اسرای کربلا به کوفه[۲۱][۲۲] . ورود به کوفه : بنابر آنچه ابن ابیالحدید در شرح نهج البلاغه نوشته است، اسیران کربلا، سوار بر مرکبهایی بدون جهاز، به کوفه برده شده و مردم به تماشای آنها پرداختند و در همین حال زنان کوفی از دیدن اسرا گریه میکردهاند.[۲۰] . گفته شده درباره زمان ورود اسرا به کوفه، گزارش صریحی در منابع کهن نیامده است؛[۲۱] اما بنابر عبارتی از شیخ مفید،[۲۲] میتوان ورود اسرای کربلا به کوفه را دوازدهم محرم دانست.[۲۳] . ماموران عمر بن سعد، پس از گذر دادن اسیران از کوچههای کوفه، آنان را وارد قصر عبیدالله بن زیاد کردند. گفتگوهای تندی بین حضرت زینب س و عبیدالله گزارش شده است.[۲۴] جمله معروف" ما رَأیْتُ اِلّا جَمیلاً؛ جز زیبایی چیزی ندیدم" از حضرت زینب(س) مربوط به همین مجلس است. همچنین عبیدالله دستور کشتن امام سجاد ع را صادر کرد، اما پس از اعتراض حضرت زینب(س) و نیز سخنان تند امام سجاد(ع)، ابن زیاد از کشتن وی صرفنظر کرد.[۲۵]. اعتراض زید بن ارقم به ابن زیاد . اعتراض عبدالله بن عفیف به عبیدالله . اعتراض قیس بن عباد به ابن زیاد . اعتراض مسلمانان به اهانت ابن زیاد
روز سیزدهم : ۶۱ق. دفن شهدای کربلا بنا به نقلی.[۹۷] . ۶۱ق. حاضرساختن اهلبیت امام حسین ع در مجلس عبیدالله بن زیاد.[۹۸] . ۶۱ق. شهادت عبدالله بن عفیف ازدی از اصحاب امام علی ع و امام حسین(ع) به دست عبیدالله بن زیاد .[۹۹] . ۱۱ محرم[۴۲] یا ۱۳ محرم[۴۳] را زمان دفن شهدای کربلا بیان کردهاند. بنابر برخی گزارشها، پس از بازگشت عمر سعد و یارانش، گروهی از بنی اسد که در نزدیکی کربلا سکونت داشتند در موقعی از شب بر امام حسین ع و یارانش نماز گزاردند و آنان را دفن کردند.[۴۴] . شهدا به دست گروهی از قبیله بنی اسد دفن شدند. اهل غاضریه برای شهدای کربلا قبری آماده کردند و همه را کنار هم به خاک سپردند.[۴۵] و در جای دیگر تصریح دارند: ما شک نداریم شهدای کربلا در حائر حسینی و اطراف امام حسین دفن شدند.[۴۶] بهجز قبر حضرت عباس که در محل شهادتش و جدای از دیگر قبور شهداء دفن شده است.[۴۷] در شماری از منابع تصریح شده است حضرت عباس دارای قبری جداگانه است و علی بن حسین[۴۸]پایین پای امام حسین(ع) دفن شد. اما در اینکه حر بن یزید خارج از کربلا دفن شده است، شک و تردید وجود دارد و گزارش مربوط به دفن وی در خارج از کربلا مربوط به قرن هفتم است و این نقل با گزارشهای معتبر و متقدم ناسازگار است.[۴۹]در منابع تاریخی سخنی از جدا دفن شدن حر بن یزید نیست. در نقل کتاب الدمعة الساکبة در بارۀ جزئیات مربوط به دفن سید الشهدا (علیه السّلام) آنچه بر سرِ زبانها مشهور گردیده، در منابع معتبر کهن حدیثی و تاریخی وجود ندارد. تنها در کتاب الدمعة الساکبة، ضمن گزارش مفصّلی آمده که: بنیاسد، هنگامی که برای دفن امام (علیه السّلام) و یارانش آمدند، عرب بادیه نشینی را دیدند و او آنها را برای دفن شهدا راهنمایی کرد، تا اینکه به بدن سیدالشهدا رسید. در آن هنگام، به شدّت گریست و نگذاشت آنها پیکر امام حسین علیه السّلام را دفن کنند و فرمود: با من کسی هست که یاریام کند. هیچ یک از آنها با وی همکاری نکردند و جنازه را به تنهایی، داخل قبر گذاشت. سپس صورتش را به گلوی شریف امام علیه السّلام گذاشت و در حالی که میگریست، میفرمود: "خوشا زمینی که جسد شریف تو را در خود خواهد داشت! دنیا پس از تو، تاریک و آخرت با نور تو روشن است. اندوهم همیشگی است و شبهایم به بیداری خواهد گذشت تا خداوند، خانه ای را که تو در آن مقیم شدهای، نصیبم کند. از من بر تو سلام (ای پسر پیامبر خدا) و رحمت و برکاتش بر تو باد!". آنگاه بر قبر، خشت چید و خاک ریخت و سپس دستش را روی قبر گذاشت و با انگشتانش بر آن نگاشت و نوشت: "هذا قبر الحسین بن علی بن ابیطالب (علیه السّلام) الذی قتلوه عطشانا غریبا." "این، قبر حسین بن علی بن ابیطالب است که او را غریبانه و تشنه کشتند". بنی اسد، به مرد عرب گفتند: ای برادر عرب! به حقّ این جنازه ی که به تنهایی به خاک سپردی و کسی از ما را شریک خود نساختی، بگو تو که هستی؟! وی گریۀ شدیدی کرد و فرمود: "من، امام شما علی بن الحسین هستم" آنان به ایشان گفتند: تو علی بن الحسین هستی؟ فرمود: «آری» و سپس از دیدگانشان ناپدید شد.[۱] . سپس برادر گرامی اش -علی اکبر (علیه السّلام) - را در پایین پای امام (علیه السّلام) دفن کردند و بقیههاشمیین و اصحاب را در قبر دیگر در زیر پای امام حسین (علیه السّلام) دفن نمودند. سپس امام (علیه السّلام) به همراه بنیاسد به نهر علقمه رفتند؛ در آنجا با مشاهده پیکر پاک عمویش - عباس (علیه السّلام)، - خود را بر روی بدن ابوالفضل (علیه السّلام) افکند و گلوی مبارکش را بوسید. امام (علیه السّلام در حالی که به شدت میگریست، فرمود: "علی الدنیا بعدک العفا یا قمر بنیهاشم و علیک منی السلام من شهید محتسب و رحمة الله و برکاته"؛ بعد از توای قمر بنیهاشم خاک بر سر این دنیا؛ و سلام من به تو و رحمت و برکات الهی بر تو باد. آنگاه برایش قبری حفر کرد و همانند پدر شهیدش به تنهایی او را درون قبر گذاشت و به بنیاسد فرمود: «کسی با من هست که کمکم میکند» سپس بدن شریف عباس علیه السّلام را دفن کردند. [۱۳]
حضور اعجاز آمیز امام سجاد در کربلا : این گزارش به وسیله روایتی که از امام رضا علیه السّلام نقل شده نیز تایید میشود. راوی میگوید: «من نزد امام رضا (علیه السّلام) بودم که علی بن ابیحمزه، ابنسراج و ابنمکاری بر حضرت (علیه السّلام) وارد شدند. علی پس از گفتگو با حضرت (علیه السّلام) درباره امامت ایشان، گفت: "از پدران شما برای ما روایت کرده اند که کار امام علیه السّلام را کسی جز امامیمانند خودش بر عهده نمیگیرد.[پس چگونه است که پس از شهادت پدر بزرگوارتان امام موسی کاظم علیه السّلام شما حضور نداشتید و متقبّل امر کفن و دفن ایشان نشدید]" امام (علیه السّلام) فرمود: "بگو ببینیم حسین بن علی علیه السّلام امام بود یا غیر امام؟ " گفت: "امام (علیه السّلام) بود". فرمود: "چه کسی عهده دار کارش بود. " گفت: "علی بن الحسین (علیه السّلام) " فرمود: "علی بن الحسین (علیه السّلام) کجا بود. " گفت: "در کوفه در زندان ابنزیاد. " امام (علیهالسّلام) فرمود: "چگونه در حالی که زندانی بود عهده دار کار پدرش گردید. " گفت: "دور از چشم آنان رفت و پدرش را کفن و دفن نمود و بازگشت. " امام (علیه السّلام) فرمود: "آن کسی که به علی بن الحسین (علیه السّلام) امکان داد به کربلا برود و کار پدرش را بر عهده بگیرد به صاحب این امر نیز امکان میدهد که به بغداد برود و کار پدرش را عهده دار گردد. "[۱۴] [۱۵]. آنچه که در این روایت به صراحت بدان اشاره شده است خارقالعاده بودن حضور امام سجاد (علیه السّلام) در کربلا و همراهی با بنیاسد در تدفین شهدای کربلا است.
مدفن حبیب و حر : همچنین نقل شده است که به هنگام دفن شهدای کربلا اقوام و خویشاوندان و به نقلی مادر حر بن یزید ریاحی، جنازه او را به محلی که اکنون به آرامگاه حر بن یزید ریاحی معروف است بردند و در آنجا دفن نمودند.[۱۶] [۱۷] . همچنین نقل است طایفه بنیاسد راضی نشدند که پسر عم خویش - حبیب بن مظاهر - با دیگر یاران امام (علیهالسّلام) دفن شود از اینرو او را در جایی جدا از دیگران و در محلی در بالا سر امام (علیهالسّلام) که امروز به قبر حبیب شناخته شده است دفن کردند.[۱۸]
شهدای فرزندان امام علی ع : امام حسین ع ، حضرت عباس،[۲۴] عبدالله،[۲۵] عثمان،[۲۶] ابوبکر،[۲۷] محمد[۲۸] و جعفر[۲۹]
شهدای فرزندان امام حسن ع : قاسم،[۳۰] ابوبکر[۳۱] و عبدالله.[۳۲]
شهدای فرزندان امام حسین ع : علیاکبر[۳۳]و عبدالله بن حسین[۳۴] مشهور به علیاصغر.[۳۵] هر چند در مقاتل هم از عبدالله بن حسین و هم از علیاصغر یاد شده است از این رو اختلافنظر است آیا آنها، دو کودک بودند یا هر دو نام برای یک شخصیت است.[۳۶]
شهدای سایر بنیهاشم : جعفر بن عقیل، عبدالرحمان بن عقیل، عبدالله بن عقیل، محمد بن ابیسعید بن عقیل، عبدالله بن مسلم بن عقیل، محمد بن عبدالله بن جعفر و عون بن عبدالله بن جعفر.[۳۷] برخلاف گزارش مشهوری که شمار شهدای بنیهاشم را هجده تن بیان کرده است،[۳۸] در منابع دیگر، ۴۲ نام دیگر به عنوان شهید بنیهاشم نیز ضبط شده است.
شهدای غیر بنیهاشم : صحابه شهید : در میان شهدای کربلا برخی از آنها از صحابه رسول خدا(ص) بودند این افراد عبارتند از: اَنَس بن حارث . عبدالرحمان بن عبد ربّ انصاری[۴۰] . مُسلم بن عَوسَجه اسدی . عَمّار بن ابیسَلامه دالانی هَمْدانی . نُعَیم بن عَجْلان انصاری[۴۱]
سایر یاران شهید امام حسین ع : ابوثُمامه صائِدی . حبیب بن مُظاهِر . زاهر، غلام عمرو بن حَمِق . سعد بن حارث خُزاعی، غلام علی ع . عبدالله بن عُمَیر کَلْبی . نافع بن هلال بجلی . یزید بن زیاد بن مُهاصِر . ام وهب دختر عبد . اَنَس بن حارث . یزید بن مغفل جعفی . بریر بن خضیر همدانی . بشیر بن عمرو حضرمی . جابر بن حارث سلمانی . جُنَادة بن حارث . جُندَب بن حجیر . حَجّاج بن مَسروق . حُرّ بن یزید ریاحی . حلّاس بن عمرو . حَنظَلة بن اسعد . جون بن حوی . رُمَیث بن عمرو . زاهر، غلام عمرو بن حَمِق . زُهَیر بن سلیم اَزْدی . زُهَیر بن قَین بَجَلی . سعد غلام عمرو بن خالد صیداوی . سعید بن عبدالله حنفی . سُوَید بن عمرو . سیف بن حارث بن سریع همدانی . سیف بن مالک . شَبیب بن عبدالله نَهشَلی . شَوذَب . ضَرغامة بن مالک . عابس بن ابی شبیب شاکری . عامر بن مسلم عبدی . عبدالرحمان بن عبدالله اَرحَبی . عبدالرحمن بن عزره غفاری . عبدالله بن عزره غفاری . عبدالله بن عُمَیر کَلْبی . عبدالله بن یزید بن نَبیط عبدی . عبیداللّه بن یزید بن نَبیط عبدی . عمّار بن حسّان طایی . عمرو بن خالد صَیداوی . عمرو بن ضُبَیعَه . عمرو بن قَرَظَه انصاری . قاسط بن زهیر . کِنانة بن عتیق . مالک بن عبدالله بن سریع همدانی . مُجَمِّع بن عبدالله عائِذِی . مسعود بن حَجّاج . مسلم بن کثیر ازدی . مُنجِح بن سهم . نافع بن هلال بجلی . نصر بن أبي نيزر مولى علي بن أبيطالب ع . یزید بن ثبیط عبدی
شهادت دو نوجوان : بنا بر نقل برخی از منابع، پس از شهادت امام حسین (علیهالسّلام) و به اسارت در آمدن اهل بیت آن حضرت، دو تن از نوجوانان اهل بیت (علیهمالسّلام) ازاسارتگاه عمر بن سعد فرار کردند. این دو نوجوان که از پسران عبدالله بن جعفر یا پسران پسر عبدالله بن جعفر بودند، به مردی از قبیله طی پناه بردند. اما این مرد آن دو نوجوان را با قساوت تمام به شهادت رساند و سرهایشان را نزد ابن زیاد برد. ابن زیاد نیز به مامورانش دستور داد تا به پاس این عمل ناجوانمردانه، گردن آن مرد را زدند و خانهاش را ویران کردند.[۳۹] [۴۰] [۴۱]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه دوم محرم
ادامه مطلب را ببينيد
روز پانزدهم : ۶۱ق. فرستادن سرهای شهدای کربلا به سوی شام.[۱۰۸ . از ابو مخنف نقل است: ابن زیاد، زحر بن قیس را فرا خواند و سر حسین (ع) و سر یارانش را با او به سوی یزید بن معاویه فرستاد[۱۵]. در کتاب البدایة و النهایة نقل شده است: هیچ شهیدی کشته نشد، جز آنکه سرش را جدا کردند و آن را نزد ابن زیاد آوردند. او هم آنها را برای یزید بن معاویه در شام فرستاد[۱۶].[۱۷] . گزارشهای مشهور، حاکی از آن است که علاوه بر سر مطهّر امام حسین ع ، سر سایر شهدای کربلا نیز از کوفه به شام، فرستاده شده است؛ اما درباره مکان دفن آنها، گزارش معتبری وجود ندارد. گفتنی است که در گزارش وقایع مربوط به انتقال اهل بیت امام حسین ع از کربلا به کوفه وشام وحاضر نمودن آنان در مجلس یزید، تنها از سر مطهّر امام (ع) سخن به میان آمده و هیچ اشاره ای به سرهای سایر شهدا نیست. مرحوم سیّد محسن امین در أعیان الشیعة میگوید: بعد از سال ۱۳۲۱ هجری قمری، در آرامگاه مشهور به باب الصغیر در دمشق، مقبره ای را دیدم که بر سر درِ آن، سنگی نصب بود و روی آن، این نوشته بود: «این جا محلّ دفن سرهای عباس بن علی و علی اکبر بن حسین و حبیب بن مظاهر است». پس از دو سال، این مقبره خراب و بازسازی شد و آن سنگ، برداشته شد و در داخل مقبره ضریحی ساختند و نامهای بسیاری از شهیدان کربلا را بر آن نوشتند؛ اما حقیقت، این است که آن مقبره، بر حسب آنچه بر سر درِ آن بود، منسوب به آن سه سر شریف است و به گمان قوی، انتسابش به آن سرهای شریف نیز صحیح است؛ چراکه سرهای شهیدان، پس از حمل شدن به دمشق و گردانده شدن در شهر و برآورده شدن هدف یزید دایر بر پیروزی و زهر چشم گرفتن از مردم و خنک شدن دلش، به ناچار بایستی در یکی از گورستانهای شهر، دفن میشدند که از میان آنها، این سه سر، در آرامگاه باب الصغیر، مدفون شدهاند و جای دفنشان حفظ شده است، و البته حقیقت را خدا میداند[۱۸]. بنابر این، هر چند مکانی که در باب الصغیر دمشق در حال حاضر به عنوان مدفن سر شهدا معروف گردیده، لااقل در مورد تعدادی از آنان قابل قبول است، لکن دلیل روایی یا تاریخی قاطع و روشنی بر این انتساب، وجود ندارد.[۱۹] .
در گزارش تاریخ طبری آمده: قبیله کنده، سیزده سر آوردند که رئیس آنها قیس بن اشعث بود. قبیله هوازِن بیست سر آوردند که شمر بن ذى الجوشن رئیس آنها بود. قبیله تمیم، هفده سر و بنى اسد شش سر و مَذحِج، هفت سر و بقیه لشکر هفت سر آوردند، که مجموعا هفتاد سر مىشود.[۳] ابن زیاد هم سرها را به شام نزد یزید فرستاد. به احتمال قوى، تصمیم به بریدن سرها توسط سپاه عمر سعد با فرمان عبیدالله زیاد بوده است، چون در نامه اش فرمان به کشتن و مثله کردن داده بود. کیفیت فرستادن سرها نمایشى بود تا جماعت بسیارى آن ها را ببینند و وسیلهاى براى ترساندن مردم و زهر چشم گرفتن از آنان باشد، به ویژه که جداکردن سر نسبت به شخصیت هاى معروفتر انجام شد. به تحلیل کتاب «انصارالحسین»، بریدن سرها تنها یک جنایت جنگى نبود، بلکه نوعى حرکت سیاسى و نشان دهنده عمق خصومت و دشمنى و ترساندن مردم دیگر بود تا از قطع سرها عبرت بگیرند و هیچ کسى، اندیشه مبارزه با امویان را در سر نپروراند و بداند که چنین سرهایى بریده و بر نیزهها افراشته خواهد شد. نیز به عنوان کارى سمبلیک براى درهم کوبیدن قداست سیدالشهدا علیه السلام بود. مدفن برخى از این سرها (حدود ۱۶ سر) را در باب الصغیر شام مىدانند، از جمله سر مطهر على اکبر، حبیب بن مظاهر و حر بن یزید.
جریان راهب مسیحی : حاملان سرهای شهدا در اولین منزل جهت استراحت بار انداختند، با سر مقدس به بازی و تفریح مشغول شدند و مقداری از شب را به عیش و نوش گذراندند، به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت: اَتَرْجُو اُمَّهٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَهَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ . حاملان سرها بسیار ترسیدند، برخی از آنها برخاستند تا آن دست و قلم را بگیرند که ناگهان ناپدید گشت، وقتی برگشتند دوباره آن دست با جوهر خون آشکار شد و این شعر را نوشت: فَلا وَ الله لَیْسَ لَهُم شَفیع وَ هُمْ یَومَ القیامَه فی الْعَذاب . بخدا سوگند شفاعت کننده ای برای آنها نخواهد بود و آنها روز قیامت در عذاب خواهند بود . دوباره عده ای خواستند آن دست را بگیرند که باز ناپدید شد، برای بار سوم که برگشتند آن دست با همان شرایط این شعر را نوشت: وَ قَد قتلُو الحُسینَ بحکم جَور وَ خالف خَلفَهُم حکم الکِتاب . امام حسین (علیه السلام) را از روی ظلم و ستم شهید کردند و با این کارشان مخالف قرآن عمل نمودند. حاملان سر، از غذا خوردن پشیمان شدند و با ترس بسیار آن شب را نخوابیدند، در نیمه شب صدایی به گوش راهب دیر رسید که در آنجا زندگی می کرد. راهب خوب گوش داد: ذکر تسبیح الهی را شنید. راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون کرد متوجه شد از نیزه ای که کنار دیوار دیر گذاشتهاند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان گروه گروه فرود می آیند و می گویند: السلام علیک یابن رسول الله ... السلام علیک یا ابا عبدالله. راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. از صومعه خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت و پرسید: بزرگ شما کیست؟ گفتند: خولی. به نزد خولی رفت و پرسید: این سر کیست؟ گفت: سر مرد خارجی است (نعوذبالله) که در سرزمین عراق خروج کرد و ابن زیاد او را کشت. راهب گفت: نامش چیست؟ خولی جواب داد: حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام. باز پرسید: نام مادرش چیست؟ خولی گفت: فاطمه بنت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله. راهب با تعجب پرسید: همان محمدی که پیغمبر خودتان است؟ خولی گفت: آری. راهب فریاد می زد که هلاکت برای شما باد به خاطر کاری که کردید. از آنها خواهش کرد سر مبارک حسین(علیه السلام) را تا صبح نزد او بگذارند. خولی گفت: نمی توانیم بدهیم تا نزد یزید بن معاویه ببریم و از او جایزه بگیریم. راهب گفت: جایزه تو چقدر است؟ خولی پاسخ داد: ده هزار درهم. راهب گفت که من ده هزار درهم به تو می دهم. خولی هم پذیرفت، درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد. راهب سر مطهر را به مشک خوشبو نمود و آن را روی سجاده اش گذاشت و تمام شب را گریه کرد. وقتی صبح شد به سر منور عرض کرد: ای سر من، من جز خویشتن، چیزی ندارم ولی شهادت میدهم که معبودی جز خدا نیست، جد تو محمد(صلی الله علیه و آله) پیامبر خداست و گواهی می دهم که من غلام و بنده تو هستم و عرض کرد: ای اباعبدالله بخدا سوگند، بر من سخت است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم. ای اباعبدالله، هنگامی که جدت را دیدار می کنی گواهی ده که من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله ... صبح سر را به آنها تحویل داد، پس از این دیدار از صومعه خارج و خود را خدمتکار اهل بیت کرد. ابن هشام می گوید: وقتی سر را از راهب گرفتند، به راه افتادند تا نزدیک دمشق رسیدند به یکدیگر گفتند بیائید این درهم ها را میان خود تقسیم کنیم تا یزید از آنها خبردار نشود، کیسه های درهم را باز کردند و دیدند سفال شده است. بر روی آن نوشته شده است "وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ" (سوره ابراهیم، آیه 42)؛ گمان مبرید خدا از آنچه ستمکاران انجام می دهند غافل است. بر روی دیگری نوشته بود "و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون"؛ و به زودی ستمکاران بدانند چه سرانجامی دارند. حاملان سر، سفال ها را در نهری ریختند. خولی گفت: این راز را پوشیده نگهدارید و با خود گفت: انا لله و انا الیه راجعون، حذر الدنیا والاخره.( برگرفته از بحارالانوار، ج10، ص 239)
حوادث راه شام : تاریخ، حوادث میان راه شام را مشخص نکرده است که حاملان سرها چند منزل، استراحت کردند و چه بر آنها گذشت؟ ابن شهر آشوب می گوید یکی از کرامات امام زیارتگاه هایی است که از سر ایشان به جای مانده است؛ در کربلا و در شهرهای عسقلان، موصل، نصیبین، حماه، حمص، دمشق و دیگر مکان ها می باشد. یعنی این که وجود سر مقدس امام در این مکان ها ، زیارتگاه های معروف دارد، برای نمونه وقتی خواستند به شهر موصل روند شخصی را به نزد حاکم شهر موصل فرستاند که توشه و آذوقه برای آنها فراهم کند و شهر را آذین کنند، اهل موصل گفتند هر چه می خواهید برای شما فراهم می کنیم ولی از آنها درخواست کردند که به شهر نیایند، بیرون شهر منزل کنند و از همانجا بروند، آنها در یک فرسخی شهر منزل کردند و سر شریف را روی سنگی نهاند، از آن سر مقدس قطره خونی بر آن سنگ چکید و مانند چشمه ای از آن خون می جوشید. مردم هنگام محرم اطراف آن جمع می شدند و مراسم عزاداری بر پا می کردند و این مراسم تا زمان عبدالملک بن مروان حکم به جا بود و او دستور داد آن سنگ را از آنجا به جای دیگری ببرند لذا اثر آن محو شد البته در جای سنگ گنبدی ساختند. حاملان سر نزدیک هر شهری از کربلا (از کوفه تا دمشق) می رسیدند جرات نداشتند که وارد شوند، می ترسیدند قبائل عرب علیه آنها شورش کنند و سر را از آنها بگیرند لذا از بیراهه می رفتند و فقط برای آذوقه، شخصی را می فرستاند و می گفتند این سر یک خارجی است.
بی احترامی به سر امام حسین علیه السلام : "ابن لهیعه" و غیر او روایت کرده اند: در بیت الله الحرام طواف مى کردم ناگاه مردى را دیدم که گفت: خداوندا! مرا بیامرز؛ اگر چه گمان ندارم که بیامرزى! من به او گفتم: اى بنده خدا! از خداى تعالى بپرهیز و چنین سخنان باطل نگو؛ زیرا اگر گناهانت به اندازه قطرات باران یا برگ درختان باشد و تو استغفار نمایى، خداى عزوجل گناهانت را مى بخشد که غفور و رحیم است . آن مرد گفت: به نزد من بیا تا قصه خویش را به تو حکایت نمایم .من به نزدش رفتم و گفت : بدان که من با چهل و نه نفر دیگر همراه سر نازنین حضرت امام حسین (علیه السلام) به شام رفتیم و برنامه ما این بود که چون شب مى شد آن سر مبارک را در میان تابوت مى گذاردیم و بر دور آن تابوت جمع مى شدیم و به شرابخوارى مى پرداختیم . شبى همراهان من به عادت شب هاى پیش به شرب خمر مشغول شدند و مست گشتند و من آن شب لب به شراب نزدم و چون شب کاملا تاریک شد، صدایی از رعدی به گوشم رسید و برقى را مشاهده کردم و ناگهان دیدم درهاى آسمان باز گردید، حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت اسماعیل، حضرت اسحاق و پیغمبر ما حضرت محمد (صلى الله علیه و آله) از آسمان نازل شدند و جبرئیل با گروهى از ملائکه در خدمت ایشان بودند. جبرئیل به نزدیک آن تابوت که سر مطهر در آن بود رفته و آن را بیرون آورد و بر سینه خود چسبانید و بوسید. سایر انبیاء (علیهم السّلام) هم مانند جبرئیل، آن سر مبارک را زیارت مى کردند و حضرت رسول به محض دیدن سر نازنین، گریه نمود و انبیاء (علیهم السّلام) به او تعزیت و تسلیت مى گفتند. جبرئیل به خدمتش عرضه داشت: یا محمد! به درستى که خداوند عزوجل مرا امر فرموده که مطیع فرمانت باشم تا آنچه که در حق امت خود بفرمایى به جا آورم؛ اگر مى فرمایى زمین را به زلزله در آورم تا سطح زمین از زیر ایشان برگردانم چنانکه بر قوم لوط چنین کردم. رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: چنین منما؛ زیرا مرا با امت وعده گاهى است در روز قیامت در حضور پروردگار عالمیان. پس ملائکه به سوى ما آمدند تا ما را به قتل رسانند، من فریاد الامان به سوى پیامبر عالمیان، بر آوردم. رسول خدا فرمودند: برو خدا تو را نیامرزد! در کتاب "تذییل" محمد بن نجار شیخ المحدثین بغداد دیدم که در ذکر حالات على بن نصر شبوکى، به اسناد خود همین روایت را ذکر نموده بود فقط با این تفاوت که: وقتی حضرت امام حسین (علیه السلام) به درجه شهادت نائل آمد - سر مطهر آن حضرت را به سوى شام خراب، مى بردند و در هر منزلى که فرود مى آمدند، حمل کنندگان آن سر مقدس، مى نشستند و شراب می خوردند و بعضى از ایشان آن سر انور را به نزد بعضى دیگر مى آورد، پس در آن حین دستى از غیب بیرون آمد و با قلم آهنى این شعر را بر دیوار نوشت : اَتَرْجُو اُمَّهٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَهَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ . آیا امتى که حسین (علیه السّلام) را کشتند؛ در روز قیامت امید شفاعت جد او را دارند؟! ماموران ابن زیاد چون این صحنه را دیدند، همگى بگریختند.( لهوف، سید بن طاووس)
روز نوزدهم : ۶۱ق. حرکت اسیران کربلا به سوی شام.[۱۲۶] . حرکت کاروان اسیران از کوفه به شام[۲۳] . فرستادن اسرای کربلا و سرهای شهدا به شام یکی از مصائب اهل بیت امام حسین (علیه السلام) بعد از واقعه عاشورا بود. بنا بر گزارش تاریخ نگاران و مقاتل، عبیدالله بن زیاد سرهای شهدای کربلا با سر مطهر امام حسین (علیه السلام) را به شام فرستاد. برخی از گزارشگران فرستادن سرهای شهدا را به همراه فرستادن اسرای کربلا گزارش کردهاند، اما بنا بر رای مشهور، ابتدا سرها، و سپس اسرا به شام فرستاده شدند. همچنین مقاتل از نحوی رفتار و برخورد با اسرا سخن گفته اند. حرکت دادن اسرا به سوی شام : امام سجاد را با غل جامعه دستها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بیجهاز بهسوی شام حرکت دادند. مدتی که اسرا از کوفه و شام در حرکت بودند را منابع ذکر نکردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بیادبیهای حاملین سرهای مبارک از قبیل شراب اشاره دارند و در طول مسیر از شهرهای مختلف گذر میکردند. در کتاب الأخبار الطّوال آمده است که : ابن زیاد، علی بن الحسین زین العابدین) ع) را و هر کس را از حَرَم که با او بود، سوار کرد و آنان را همراه زحر بن قیس و محقن بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن به سوی یزید بن معاویه روانه کرد[۱]. در کتاب الإرشاد آمده است که: عبیداللّه بن زیاد، پس از روانه کردن سر حسین ع، فرمان داد که زنان و کودکانِ او را آماده کنند و فرمان داد تا علی بن الحسین (زین العابدین) (ع) را تا گردن در بند کنند. آنگاه، آنان را با مجفر بن ثعلبه عائذی و شمر بن ذی الجوشن، در پی سر، روانه کرد. آنان رفتند تا به حاملان سر رسیدند و علی بن الحسین (ع) در راه، کلمه ای با آنان سخن نگفت تا به شام رسیدند[۲].[۳] . دِینَوَری نوشته است اسرای اهل بیت را زَحرِ بن قَیس، مُحَفِّزُ بنُ ثَعلَبَة عائذی و شمر بن ذی الجوشن به شام نزد یزید بردند و همگی به همراه سر امام حسین بر یزید داخل شدند و سر امام جلوی او نهاده شد. دینوری از سرهای دیگر شهیدان کربلا سخنی به میان نیاورده است.[۴۲] . البته در این گزارش نام «مُحَفِّز بن ثَعلَبَة» به صورت «مِحقَن» ثبت شده است. مشابه گزارش یادشده، گزارش ابن اعثم و به پیروی از او، خوارزمی است که نگاشتهاند ابن زیاد، هم سرها و هم اسرا را با زَحر بن قَیس نزد یزید فرستاد. [۴۳] [۴۴] . سید ابن طاووس نگاشته است: یزید در پاسخ نامه ابن زیاد که او را از کشتن امام حسین (علیه السّلام) و اسارت خاندانش آگاه کرده بود، به وی فرمان داد که سر حسین (علیه السّلام) و یارانش را همراه با خاندانش به شام بفرستد. ابن زیاد، مُحَفِّز بن ثَعلَبَة را خواست و سرها و اسیران را به او تحویل داد و او آنها را به شام برد. [۴۵] . امام سجاد (علیهالسّلام) درباره رفتار دشمنان با ایشان فرموده است: مرا بر شتری لاغر که جهاز آن چوبین و بدون زیرانداز و لنگ بود سوار کردند که ناهموار راه میرفت، در حالیکه سر حسین بر نیزه، گفتیم که بنا بر گزارش بسیاری از مورخان و مقتلنویسان، سرهای شهدا پیش از اسرا، با سر امام حسین علیهالسّلام به شام برده شد. اما این نکته را نیز یادآوری میکنیم که ابن زیاد، اسرا را به همراه مُحَفِّز بن ثَعلَبَة و شمر بن ذی الجوشن به شام فرستاد و آنان در راه به گروهی که سرها را به شام میبردند، رسیدند. و زنان خاندانمان پشت سر من، سوار بر شترانی لاغر و استخوانی میآمدند و بچههای کوچک و بزرگ پشت سرمان، و نیزهها گرداگردمان بودند. اگر اشکی از چشم یکی از ما جاری میشد، با نیزه به سرش میزدند، تا آنکه وارد شام شدیم. آنگاه امام سجاد افزود"حتی اذا دخلنا الدمشق صاح صائح: یا اهل الشام، هولاء سبایا اهل البیت الملعون"[۵۶] . بنا بر نقل ابن اعثم و خوارزمی، ماموران عُبَیدَالله بن زیاد، حرم رسول خدا را از کوفه تا شام، بر محملهای بیپرده و پوشش، شهر به شهر و منزل به منزل بردند؛ آنگونه که اسیران کافرترک و دیلم را میبردند. [۵۷] [۵۸] . سید ابن طاووس نیز به گشوده بودن صورت اهل بیت در مسیر کوفه تا شام اشاره کرده است. [۵۹] . از شواهد دال بر این وضع، این اعتراض حضرت زینب (سلام اللهعلیها) به یزید است: امِنَ العَدلِ یَابنَ الطُّلَقاءِ! تَخدیرُکَ حَرائِرَکَ واماءَکَ، وسَوقُکَ بَناتِ رَسولِ اللّه ِ سَبایا؟ قَد هَتَکتَ سُتورَهُنَّ، وابدَیتَ وُجوهَهُنَّ، یَحدو بِهِنَّ الاَعداءُ مِن بَلَدٍ الی بَلَدٍ، ویَستَشرِفُهُنَّ اهلُ المَناقِلِ... [۶۰] [۶۱] [۶۲] [۶۳] [۶۴] [۶۵] . ای فرزند آزادشدگان! آیا این عدالت است که زنان و کنیزانت را در سرایت در پشت پرده جای دهی؛ اما دختران رسول خدا را به اسیری از شهری به شهر دیگر بکشانی، در حالیکه پوششهایشان دریده و رخسارههاشان نموده باشد، و دشمنان، بر سر آنان برخیزند و مردمان به تماشایشان بنشینند...
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه دوم محرم
ادامه مطلب را ببينيد
مسیر حرکت کاروان اسیران کربلا، از کوفه به شام
در دانشنامه امام حسین ع آمده است که میان کوفه و شام در آن روزگار، سه مسیر اصلی (راه بادیه، راه کناره فرات و راه کناره دجله) بود که هر یک از آنها راههای فرعی متعددی داشتهاند.[۳۴] نویسندگان این دانشنامه معتقدند به دلیل نبود دلایل روشن و قطعی نمیتوان در این باره اظهار نظر قطعی کرد؛ اما با بررسی نشانهها و قرائن، به احتمال زیاد مسیر اسیران از کوفه به شام از راه بادیه بوده است.[۳۵] . طبق برخی گزارشها همچون گزارش تاریخ طبری، شیخ مفید و تاریخ دمشق، ابتدا سر امام حسین(ع) و سرهای شهدا به شام فرستاده شد و پس از آن اسیران را اعزام کردند؛ اما برپایه گزارشهای دیگر، سرهای شهدا همراه با اسیران به شام فرستاده شدند.[۳۶] .
راه نخست: راه بادیه : کوفه، در عرض جغرافیاییِ حدود ۳۲ درجه و دمشق، در عرض جغرافیاییِ حدود ۳۳ واقع است. این، بدان معناست که مسیر طبیعی میان این دو شهر، تقریبا بر روی یک مدار، قرار دارد و نیازی به بالا رفتن و پایین آمدن بر روی زمین، جز در حدّ کسری از یک درجه نیست. بر روی این مدار، راهی واقع بوده که به راه بادیه مشهور بوده است. این مسیر، کوتاهترین راه بین این دو شهر است و حدود ۹۲۳ کیلومتر[۷] مسافت داشته است. مشکل اصلی این راه کوتاه، گذشتن آن از صحرای بزرگ میان عراق و شام است که از روزگاران کهن، به «بادیة الشام» مشهور بوده است. این مسیر، برای افرادی قابل استفاده بوده که امکانات کافی (به ویژه آب) برای پیمودن مسافتهای طولانی میان منزلهای دور از همِ صحرا را داشته اند، هر چند، گاهی شتاب مسافر، او را وادار به پیمودن این مسیر میکرده است. گفتنی است در صحراها، شهرهای بزرگ، وجود ندارند؛ اما این به معنای نبودن راه یا چند آبادی کوچک نیست.[۸]
راه دوم: راه کناره فرات : فرات، یکی از دو رود بزرگ عراق است که از ترکیه سرچشمه میگیرد و پس از گذشتن از سوریه و عراق، به خلیج فارس میپیوندد. کوفیان، برای مسافرت به شمال عراق و شام، از کناره این رود، حرکت میکردند تا هم به آب، دسترس داشته باشند و هم از امکانات شهرهای ساخته شده در کناره فرات، استفاده کنند. گفتنی است لشکرهای انبوه و کاروانهای بزرگ که به آب فراوان نیاز داشتند، ناگزیر از پیمودن این مسیر بودند[۹]. این مسیر، ابتدا از کوفه به مقدار زیادی به سوی شمال غرب میرود و سپس از آنجا به سوی جنوب، بر میگردد و با گذر از بسیاری از شهرهای شام، به دمشق میرسد. این راه، انشعابهای متعدد داشته و با طول تقریبی ۱۱۶۵ تا ۱۳۳۳ کیلومتر، جایگزین مناسبی برای راه کوتاه، اما سختِ بادیه بوده است. مجموع این راه و راه بادیه را میتوان به یک مثلث، تشبیه کرد که قاعده آن، راه بادیه است.[۱۰]
راه سوم: راه کناره دجله : دجله، دیگر رود بزرگ عراق است و آن نیز مانند فرات، از ترکیه سرچشمه میگیرد؛ اما از شام نمیگذرد و درگذشته، برای رفتن به شمال شرق عراق، از مسیر کناره آن، استفاده میکردهاند. این راه، مسیر اصلی میان کوفه و دمشق، نبوده است و باید پس از پیمودن مقدار کوتاهی از آن، کم کم به سمت غرب پیچید و پس از طیّ مسیر نه چندان کوتاهی، به راه کناره فرات پیوست و از آن طریق، وارد دمشق شد. این مسیر را میتوان سه ضلع از یک مستطیل دانست که ضلع دیگر طولیِ آن را راه بادیه و سه ضلع یاد شده آن را: مسافت پیموده شده از کوفه به سمت شمال، راه پیموده شده به سمت غرب، و راه پیموده شده به سمت جنوب - که بازگشت به بخشی از مسیر پیموده شده قبلی است - تشکیل میدهند. از اینرو، از همه راههای دیگر، طولانیتر است و طول آن، حدود ۱۵۵۹ کیلومتر است. این راه را «راه سلطانی» نامیدهاند.[۱۱]
چند نکته قابل توجه : ما دلیل روشن و گزارش تاریخی معتبر و کهنی برای اثبات عبور کاروان اسیران کربلا از یکی از این سه راه، در دست نداریم و حدیثی نیز از اهل بیت ع در این باره به ما نرسیده است. آنچه در دسترس ماست، برخی نشانههای جزئی و ناکافیاند که به صورت پراکنده، در برخی کتابها آمدهاند، و نیز قصهپردازیها و شرح حالهای بیسند و نامعتبری که در کتابهای غیر قابل استناد مانند مقتل ساختگی منسوب به ابو مخنف، آمده و سپس در کتابهای دیگر، تکرار شدهاند[۱۲]. اینک، نشانههای جزئیِ پیشگفته را بررسی میکنیم: در معجم البلدان- که یک کتاب کهن جغرافیایی است - در معرفی بخشی از شهر حَلَب در شام، آمده است: در غرب شهر و در دامنه کوه جوشن، قبر محسن بن حسین ع است که گمان دارند وقتی اسیران [کربلا] را از عراق به دمشق میبردند، او از مادرش سقط شده است و یا کودکی بوده است همراه آنان که در حَلَب، در گذشته و همان جا دفن شده است[۱۳]. معلوم است که این گزارش، در صورت درستی، عبور کاروان از راه بادیه را نفی میکند (زیرا حَلَب، در آن مسیر قرار ندارد)؛ اما به تنهایی نمیتواند یکی از دو مسیر سلطانی (کناره دجله) و یا کناره فرات را تأیید کند؛ زیرا این دو راه، در مسافتی طولانی، با هم مشترک هستند و منطقه حلب، در مسیر هر دو راه قرار دارد. از سوی دیگر، به کار رفتن واژه "یزعمون گمان دارند" از سوی مؤلف معجم البلدان، بر قابل استناد نبودن این پندار، دلالت دارد، به ویژه آنکه فرزندی به نام محسن و یا همسر بارداری از امام حسین ع در وقایع کربلا، سراغ نداریم و سخنی از آنها در کتابهای در دسترس، نیامده است، و وجود شهرت محلّی، بر فرض درستی گزارش، از حدّ یک عقیده عمومیِ معمولی[۱۴]، فراتر نمیرود. ممکن است برخی بر اساس یکی بودن مسیر بردن سرِ امام حسین ع و حرکت کاروان اسیران واقعه کربلا، با استناد به گزارش ابن شهرآشوب - که به نقل از نطنزی، به ماجرای برخورد راهب صومعه با سرِ امام حسین (ع)، در منزل قِنَّسرین در شمال شام پرداخته است-[۱۵]، بخواهند عبور از راه سلطانی را اثبات کنند. پاسخ این گروه، آن است که پیش فرض این استدلال، یعنی یکی بودن مسیر حرکت کاروان اسیران و سرِ مبارک امام حسین (ع)، مسلّم نیست[۱۶] و این احتمال، وجود دارد که سر را در شهرها چرخانده باشند؛ اما اسیران را از راهی کوتاهتر برده باشند. حتی در برخی اخبار، آمده است که سر مطهّر امام ع را پس از ورود اسرا به شام، در شهرهای شام نیز گردانیدند، چنانکه در شرح الأخبار آمده است: آنگاه یزید ملعون، دستور دارد که سرِ حسین ع را در شهرهای شام و دیگر شهرها بگردانند[۱۷]. مطابق این نقل، این امکان وجود دارد که سر مطهّر امام ع، پس از رسیدن به شام، به مناطقی چون موصل و نَصیبین هم - که در راه سلطانی قرار دارند - رسیده باشد. از اینرو، احتمال دارد که اینگونه حوادثِ گزارش شده، مربوط به روزگار چرخاندن سر پس از رسیدن اسیران به شام بوده و یا در مسیر حرکت آنان به سوی شام، اتّفاق افتاده باشد. همین احتمال، درباره مکانهایی که به"رأس الحسین ع" موسوم اند، وجود دارد. ابن شهرآشوب، در ذکر مناقب امام (ع) آورده است: از فضیلتهای ایشان امام حسین ع، کراماتی است که از مکانهایی که به آنها «رأس الحسین (ع)» گفته میشود و از کربلا تا عَسقَلان و در میان آن دو (موصل و نَصیبین و حَماه و حِمْص و دمشق و جز اینها) قرار دارند، دیده شده است[۱۸]. درباره این مناطق، علاوه بر این که ابن شهرآشوب، تصریح نکرده که اسیران یا سر مطهّر، از آنها گذر داده شدهاند، این احتمال وجود دارد که چون سالیان درازی در قلمرو حکومتهای شیعی یا دوستدار اهل بیت ع مانند: آل حَمْدان و فاطمیان بودهاند، در آنها به هر دلیل یا انگیزهای (چه واقعیت، چه یادبود و چه خواب و...)، «رأس الحسین» هایی ایجاد شده باشد، چنانکه رأس الحسینِ موجود در قاهره، در زمان فاطمیان، ایجاد شد. افزون بر این، ماجرای راهب و سر، برای برخی مکانهای دیگر هم ذکر شده که به دلیل بعید بودن تکرار این ماجرا، گزارش ابن شهرآشوب[۱۹]، دستخوشِ تعارض میگردد؛ زیرا یکی از مکانهای ذکر شده، دِیْری در اوایل راه است[۲۰] و با قِنَّسرین - که در اواخر راه واقع است - همخوان نیست. گفتنی است بر فرض صحت گزارش ابن شهرآشوب نیز، گذشتن کاروان اسیران از راه سلطانی اثبات نمیشود؛ زیرا بخشی از راه سلطانی، با راه فرات، مشترک است و منطقه قِنَّسرین، در مسیر کناره فرات نیز قرار دارد. البته این گزارش، در صورت درستی، عبور از راه بادیه را نفی میکند. به گمان ما و بر خلاف آنچه در عصر اخیر رواج یافته، گذشتن کاروان اسیران کربلا از راه سلطانی، کمترین احتمال را دارد؛ زیرا دورترین راه است و اساساً راهی نیست که برای کاروانی کوچک - که به اسارت میروند، نه برای گردشگردی - انتخاب شود. افزون بر این که پیموده شدن این راه، مدرک معتبری ندارد و مستند این قول، مقتل منسوب به ابو مخنف است[۲۱]. از سوی دیگر، پذیرش عبور از راه طولانیِ سلطانی، با ماجرای"اربعین"و این که اسیران در بازگشت از شام، در اولین اربعین واقعه عاشورا بر سرِ مزار حسین ع حاضر شده باشند نیز ناسازگار است[۲۲]. ممکن است گفته شود که قدرتنماییِ دستگاه حاکم، اقتضا میکرده که اسیران را از درون شهرها عبور دهند و از اینرو، آنان را از راه سلطانی برده اند؛ اما این دلیل با بردن اسیران از مسیر کناره فرات نیز سازگار است؛ زیرا در این مسیر هم شهرهای مهمی واقع بوده است. افزون بر این، با چرخاندن سرهای شهدا نیز این قدرتنمایی به انجام میرسیده و به چرخاندن گروهی اندک در حدّ یک خاندان کوچک و متشکل از چند زن و کودک، نیازی نبوده است؛ زیرا این کار، اگر نشانه ضعف حکومت نباشد، نشانه قدرت آن هم شمرده نمیشود، بهویژه که دستگاه حاکم، شجاعت و سخنوریِ امام زین العابدین ع و زینب کبرا (س) و دیگر اسیران را در کوفه، شاهد بوده است. از اینرو، سیاست، اقتضا داشته که اسیران را از بیراهه ببرند و در شهرها نچرخانند. بر اساس آنچه گفته شد، تنها نکته ای که میتواند حرکت کاروان اسیران از راه سلطانی و یا راه کناره فرات را بر راه بادیه ترجیح دهد، دسترس داشتن به آب رودخانه است که این نیز با توجه به کوچک بودن کاروان و امکان حمل آب با شتر، چندان وجه استواری نیست. مؤیّد این نکته، عدم ذکر جزئیات سفر و نبودن گزارشی درباره رسیدن کاروان به شهرها و یا دستکم، یکی دو شهر مهمّ سرِ راه است، که خود، نشان از پیمودن مسیر بیابانی و یا حتی بیراهه است. برخی شواهد که میتوانند موجب ترجیح راه بادیه بر دو راه دیگر گردند، عبارتاند از: راه کناره فرات و راه سلطانی، هر دو، دارای شهرهای بسیاری بودهاند و اگر این راهها، مسیر حرکت اسیران میبود، بایستی نقلهایی از مواجهه مردم این شهرها با کاروانیان یا مشاهده شدن آنان در آن شهرها، در منابع معتبر میآمد - چنانکه در کربلا و کوفه و شام، چنین گزارشهایی وجود دارد - در حالی که در این باره، هیچ نقلی نیامده است. بنا بر این، به نظر میرسد که مسیر حرکت اسیران، از جایی بوده که کمترین حضور مردمی را داشته که همان مسیر بادیه است. اعتراضهایی که از لحظه شهادت امام حسین ع علیه حکومت اُمَوی، حتی به وسیله برخی طرفداران حکومت و خانواده جنایتکاران، انجام یافت و بازتابی که واقعه عاشورا در کوفه به وجود آورد، قاعدتاً حکومت را از این که اسیران و سر مطهّر امام ع را از مسیر شهرها و آبادیهای پرجمعیت عبور دهند، باز میداشت. متن کامل بهایی نیز مؤیّد این مسئله است: مَلاعین که سرِ حسین ع [را] از کوفه بیرون آوردند، خائف بودند از قبائل عرب که غوغا کنند و از ایشان، باز ستانند. پس راهی [را] که به عراق است، ترک کردند و بیراه میرفتند[۲۳]. سرعت انجام گرفتن کار، در کارهای حکومتی، یک اصل است. لازمه رعایت این اصل، گذر از کوتاهترین و سریعترین مسیر بوده است.[۲۴]
نتیجه نهایی : به دلیل نبودِ دلایل روشن و قابل اعتماد، نمیتوان اظهار نظر قطعی کرد؛ ولی با توجه به نکاتی که گذشت عبور کاروان اسیران کربلا از مسیر بادیه، احتمال بیشتری را به خود اختصاص میدهد.
مسیر حرکت کاروان اسیران کربلا، از شام به مدینه : بر اساس نقشه ویژه دانشنامه امام حسین ع[۲۵]، فاصله میان دمشق تا مدینه، تقریباً ۱۲۲۹ کیلومتر است و با احتساب دمشق و مدینه، شامل ۳۲ منزل بوده است. کاروان اسیران، در بازگشت از شام، قطعاً این مسیر را پیمودهاند و چنانچه در ضمن حرکت، به کربلا هم رفته باشند، مسیرِ بسیار طولانیتری را سپری کردهاند. حرکت پررنج خانواده امام ع و همراهان، از مدینه آغاز شد و به مدینه نیز ختم گردید و حداقل مسیری که این بزرگواران طی کردهاند (با فرض رفتن از کوفه به دمشق از کوتاهترین مسیر، یعنی راه بادیه، و عدم احتساب رفتنِ مجدد به کربلا)، حدود ۴۱۰۰ کیلومتر است.[۲۶]
سختیهای سفر شام : در کتاب المصابیح به سندش از امام صادق نقل شده است که: از پدرم علی بن الحسین زین العابدین) ع) درباره بردن او به سوی یزید پرسیدم. فرمود: «مرا بر شتری لَنگ و بدون جهاز، سوار کردند و سر حسین ع بر بالای عَلَمی بود و زنانمان، پشت سرِ من بر اَسترانی بدون پالان، سوار بودند. کسانی که ما را میبردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نیزه، ما را احاطه کرده بودند و آزار میدادند. اگر اشکی از دیده یکی از ما فرو میچکید، با نیزه به سرش میکوبیدند، تا آنکه وارد شام شدیم. جارچی جار زد: ای شامیان! اینان، اسیران اهل بیتِ ملعوناند[۲۷]. در کتاب المزار الکبیر آمده است که: سرت را بر نیزه کردند و خانوادهات را مانند بندگان، اسیر نمودند و با زنجیر آهنین، به بند کشیدند و بر روی مَرکبهای بدون جهاز، سوار نمودند و باد داغ نیمروزی، صورتهاشان را میسوزاند. آنان را در دشتها و صحراها میراندند و دستانشان را به گردنهایشان بسته بودند و آنها را در بازارها میچرخاندند[۲۸].[۲۹]
بیستوهشتم : ۶۱ق. ورود اسیران کربلا به بعلبک از شهرهای لبنان امروزی.[۱۵۷]
بیستونهم : ۶۱ق. رسیدن کاروان اسیران کربلا به شام.[۱۶۳]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه دوم محرم
ادامه مطلب را ببينيد
محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام
سخنان حسين بن على (ع ) از مدينه تا كربلا
کتاب اهداف قیام امام حسین علیه السلام درزیارات
امام حسین علیه السلام وارث آدم و هابیل، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، خاتم انبیاء محمد مصطفی ص
اهداف قیام امام حسین علیه السلام درزیارات
دعای روز ولادت امام حسین علیهالسلام
دوران امامت امام حسین علیهالسلام
حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام
دسته طویریج، بزرگترین دسته عزای حسینی در جهان
آل نبی به کوفه برده شد از کربلا
ویژه نامه امام سجاد عليه السلام
روضه شب اول محرم - مصيبت مسلم بن عقيل
روضه شب دوم ـ ورود كاروان عشق به كربلا
روضه شب سوم محرم ـ حكايت حر ؛ حماسه توبه و تصميم
روضه شب چهارم محرم ـ مصيبت فرزندان و برادران زينب (س)
روضه شب پنجم محرم ـ مصیبت عبدالله بن حسن علیه السلام
روضه شب ششم محرم ـ مصيبت حضرت قاسم (ع)
روضه شب هفتم محرم ـ علياصغر (س) ؛ داغي بر دل اهلبيت
روضه شب هشتم محرم ـ مصيبت علياكبر علیه السلام
روضه شب نهم محرم ـ مصيبت ساقي لبتشنگان
روضه شب عاشورا ـ ذکر مصائب امام حسین (ع)
روضه شب يازدهم محرم ـ مصيبت شام غريبان
حیّ علی العزاء * حیّ علی البكاء
گريه و عزاداری بر امام حسين عليه السلام
کتاب روضه های محرم وصفر جلد اول و دوم
حیّ علی العزاء * حیّ علی البكاء
وقایع دهه سوم محرم 1 *** وقایع دهه سوم محرم 2 *** وقایع دهه سوم محرم 3 *** وقایع دهه سوم محرم 4
دهه اول محرم - دهه دوم محرم - دهه سوم محرم
کانال خبری یارخراسانی سروش با آخرین خبرهای روز
https://splus.ir/joingroup/AEI4iDOBhEDAkxJyY3ITlw
کانال اخبار هدایت ایتا فهرست خبرهای منتشر شده در وبلاگ هدایت
https://eitaa.com/akhbarehedayat
کانال کلام نور ایتا احادیث و روایات مناسبتی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، وقایع دهه اول محرم ، وقایع دهه دوم محرم ، وقایع دهه سوم محرم
ادامه مطلب را ببينيد