احکام قضایی و جزایی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: مهر،مدرسه،معلم و متعلّم ، احـکـام قـضـایـی و جـزایـی
ادامه مطلب را ببينيد
قصاص
کلید واژه: قتل، قصاص، احكام قصاص، قصاص نفس، قصاص عضو،
«قصاص» مجازات مجرمى است كه جنايتى را بر ديگرى وارد كرده است. كلمه «قصاص» در اصل، به معناى پيروى كردن از اثر ديگرى است؛ قصاص كننده نيز اثر «جانى» را پيروى مى كند و مثل عمل او را انجام مى دهد.[۱]
انواع قصاص
الف) قصاص نفس:
- 1. قتل عمد: قصاص دارد؛ او را مىكشند.
- 2. قتل شبه عمد: قصاص ندارد.
- 3. قتل خطا: قصاص ندارد.
'ب) قصاص عضو:
خسارتى كه به عضوى از اعضاى بدن وارد مىشود.[۲]
شرايط قصاص نفس
- 1. تساوى در دين، پس مسلمان را براى قتل كافر نمىكشند.
- 2. تساوى در حريت و بندگى، هر دو آزاد يا هر دو برده باشند، يا قاتل برده باشد.
- 3. قاتل، پدر مقتول نباشد.
- 4. قاتل و مقتول عاقل باشند.
- 5. قاتل، بالغ باشد.
- 6. مهدورالدم نباشد، مثلاً به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم دشنام نداده باشد.[۳]
چگونگى قصاص نفس
وقتى كه نزد حاكم، قاتل بودن شخصى ثابت شد از ورثهی مقتول خواسته مىشود كه او را عفو يا درخواست قصاص كنند. اگر راضى به عفو نشدند مىتوانند قاتل را بكشند ولى اگر مقتول زن و قاتل مرد باشد در صورت قصاص، ورثهی مقتول بايد نصف ديه مرد را به ورثهی او بپردازند. چون ديهی مرد دو برابر ديهی زن است. و اگر قاتلان متعدد باشند و بخواهند همه را قصاص كنند، بايد ديهي افراد اضافه بر مقتول را به ورثهی قاتلين بپردازند.[۴]
شرايط قصاص عضو
- 1. تساوى در دين؛
- 2. تساوى در حريت و بندگى؛
- 3. تساوى در عقل (هر دو عاقل باشند)؛
- 4. تساوى در سلامت، عضو سالم در مقابل عضو معيوب قصاص نمىشود، ولى عضو معيوب در مقابل عضو سالم قصاص مىشود.
- 5. جنايتكار بالغ باشد.
- 6. جانى پدر مجنى عليه نباشد.
و همچنين در قصاص اعضاء اين امور بايد رعايت شود:
- 1. تساوى در طول و عرض و عمق در جراحات در قصاص جراحات، بايد قصاص از نظر طول و عرض و عمق با جنايت مساوى باشد.
- 2. تساوى اعضا در محل (دست راست براى دست راست و دست چپ براى دست چپ).
- 3. تساوى در ابزار جنايت (وسيلهاى كه با آن جنايت كرده است).
- 4. اگر محكوم به قصاص، زن حامله باشد تا زمانى كه حامله است قصاص نمىشود.
- 5. گرمى و سردى هوا موجب سرايت زخم يا موجب آزارى اضافه بر قصاص نشود.[۵]
مسأله:
در قصاص اعضا، زن و مرد با هم مساوى مىباشند ليكن اگر جانى مرد باشد و عضوى كه قصاص مىكنند از اعضايى باشدكه ديهی آن از ثلث ديهی كشتن بيشتر باشد، تفاوت ديه را بايد بپردازند. چون در ديهی اعضا، زن و مرد تا يك سوم ديهی كشتن مساوى هستند و از ثلث و بيشتر از آن، ديه زن نصف ديهی مرد است.[۶]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: احـکـام قـضـایـی و جـزایـی
ادامه مطلب را ببينيد
شهادت (درفقه)
کلید واژه: حقوق، احكام شهادت، شهادت، حق الله، حق الناس، شاهد،
شهادت به معنای گواهی دادن به چیزی از روی علم و یقین، یکی از دلایل اثبات دعوی است.
شهادت در لغت
«شهادت» در لغت، چند معنا دارد كه عبارت است از:
- 1- حاضرشدن؛ «شَهِدَالَمجْلِسَ»: در مجلس حاضر شد.
- 2- مشاهدهكردن؛ «شَهِدَالشَّىْ ءَ»: آن چيز را ديد و مشاهده كرد.
- 3- خبردادن از روى قطع و يقين؛ از اين رو، مى گويند: شهادت عبارت است از اخبار جزمى و قطعى از حقى كه براى ديگران مى باشد.
شروط اعتبار شهادت
در اسلام، شهادت شاهدى براى قاضى اعتبار دارد كه داراى شروط ذيل باشد:
- 1- بلوغ: گواهى كودكى كه به حد تكليف نرسيده باشد قبول نيست، مگر گواهى پسرى كه ده سال داشته باشد، آن هم در مورد قتل و جرح كه قبولى آن محتمل است.
- 2- عقل: گواهى ديوانه مورد قبول نيست، همچنين كسى كه سهو يا نسيان و فراموشى و امثال آن بر او غلبه دارد.
- 3- ايمان: شهادت غيرشيعه قبول نيست، چه رسد به غيرمسلمان.
- 4- عدالت: شاهد بايد عادل باشد. شهادت فاسق قبول نيست. «فاسق» كسى است كه مرتكب گناه كبيره شود يا بر گناه صغيره اصرار ورزد. بنابر احتياط واجب، گواهى مرتكب گناه صغيره نيز - اگر چه اصرار نورزد - قبول نمى شود، مگر اين كه توبه كند.
- 5- طهارت مولد: شاهد بايد حلالزاده باشد. كسى كه از حرام متولد شده - اگر چه عادل باشد - شهادتش قبول نيست.
- 6- متهمنبودن: شاهد بايد در مورد مسائل ذيل - كه در نحوه شهادت تأثير دارد - مورد اتهام نباشد:
الف) جلب منفعت: مورد شهادت به گونه اى باشد كه به نفع شاهد منتهى شود.
ب) دفع ضرر: مورد شهادت به گونه اى باشد كه منجر به دفع ضرر از شاهد گردد.
ج) عداوت: شاهد با فردى كه شهادت عليه او است دشمنى دنيوى داشته باشد، ولى دشمنى دينى ايرادى ندارد.
د) گدايى: كسى كه گدايى را شغل خود قرار داده باشد، شهادت او در هيچ موردى قبول نمى شود ولى اگر تنها در حال ضرورت و در مورد خاصى سؤال كرده باشد، گواهى او رد نمى شود.[۱]
شاهد بايد - علاوه بر شروط مذكور - به مورد شهادت خود علم قطعى و يقين داشته باشد. در غير اين صورت، گواهى او مورد قبول نيست.[۲]
موضوع شهادت
شهادت در مورد «حقوق» جارى مى شود و حقوق - با كثرتى كه دارد - به دو قسم حقوق الهى (حق الله) و حقوق مردمى (حق الناس) تقسيم مى شود.[۳]
درباره تعريف حق الله و حق الناس گفته شده: حق الناس عبارت از حقى است كه به اسقاط افراد ساقط و منتفى مى گردد مانند حق قصاص و حق الله نيز حقى است كه به اسقاط انسان ساقط نمى شود مانند نماز، روزه، جهاد و حج.[۴]
در كتاب هاى حقوقى نيز حق الله و حق الناس چنين تعريف شده است: حقوقى كه يك طرف آن خداوند تعالى و طرف ديگر آن افراد جامعه يا گروهى از افراد باشد «حق الله» ناميده مى شود، مانند وجوب پرداخت زكات، حرمت دزدى و... و به حقوقى كه براى افراد يا اجتماعات شناخته شده است «حق الناس» مى گويند.[۵]
اگر مكلفين از احكام الهى سرپيچى كنند، خداوند حق بازخواست و مجازات آنها را دارد و مقدار مجازات يا از طرف خداوند معين شده (حد) و يا تعيين آن به دست حاكم شرع نهاده شده است (تعزير).
اثبات حق الله
در بحث حدود خواهد آمد كه حق الله به يكى از چهار طريق زير ثابت مى شود:
- 1- گواهى چهار مرد در حد لواط و مساحقه.
- 2- گواهى چهار مرد يا سه مرد و دو زن، در حد زناى موجب رجم.
- 3- گواهى دو مرد و چهار زن، در زناى موجب تازيانه.
- 4- گواهى دو مرد در سرقت، قذف، شرابخوارى و ارتداد.[۶]
اثبات حق الناس
حق الناس بر چند قسم است:
- 1- در اثبات بعضى از آنها مردبودن شرط است. اين گونه موارد جز با شهادت دو مرد ثابت نمى شود. مانند طلاق بنابراين در طلاق، شهادت زنان - جداگانه يا با ضميمه مردها - قبول نمى شود.[۷]
- 2- حقوق مالى و اقتصادى با شهادت دو مرد، يك مرد و دو زن، يك مرد و سوگندخواهان، دو زن و سوگندخواهان (بنابر اظهر)، ثابت مى شود.[۸]
- 3- در امورى كه اطلاع مردان بر آن مشكل است، مثل دعواهاى مربوط به ولادت و مسائل زنانه، شهادت زنان به تنهايى كافى است.[۹]
شهادت زن
در مواردى كه گواهى زن[۱۰] پذيرفته مى شود، شهادت دو زن معادل با شهادت يك مرد است؛ زيرا شاهدگرفتن و اداى شهادت، بدين منظور است كه حقى ضايع و پايمال نشود؛ از اين رو بايد شاهد داراى دو ويژگى باشد:
- الف) در مقام تحمل شهادت هوشيارانه برخورد كرده و حادثه را به درستى ضبط كند.
- ب) در مقام اداى شهادت، تحت تأثير عواطف و احساسات واقع نشود و آن چه را كه شاهدش بوده، بى كم و كاست بازگويد و گواهى دهد.
اگر جنس مرد با جنس زن، در داشتن دو ويژگى يادشده مقايسه شوند، معلوم خواهد شد كه مردان در هر دو مورد، قوى تر و شايسته تر از زنانند و زن ممكن است حادثه اى را كه بر آن شاهد بوده فراموش كند يا تحت تأثير عواطف و احساسات واقع شده و از حق عدول نمايد. بنابراين احتياط حكم مى كند كه زن ديگرى همراه وى باشد تا احتمال حق كشى كاهش يابد.[۱۱]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: احـکـام قـضـایـی و جـزایـی
ادامه مطلب را ببينيد
دیات
کلید واژه: دیه، احكام دیات، حکومت، ارش، دیه قتل عمد، دیه قتل شبه عمد، دیه قتل خطای محض، ماه های حرام، کفاره قتل، دیه سقط جنین، دیه اعضاء،
«ديات» جمع «ديه»، عبارت است از مقدار مالى كه واجب است در برابر جنايت پرداخت گردد، خواه مقدار آن معلوم باشد يا نباشد. گاهى جرايمى را كه مقدارش معين نيست «ارش» و «حكومت» (تفاوت ميان صحيح و معيوب) و جرايمى را كه مقدارش معين است «ديه» مى نامند.[۱]
ديه (خونبهاى) قتل عمد (در صورتى كه قصاص تبديل به ديه گردد) عبارت از يكى از موارد ذيل است كه قاتل در انتخاب آن مختار مى باشد:
- 1. صد شتر كه پنج سال را تمام كرده باشند؛
- 2. دويست گاو سالم و متعارف؛
- 3. هزار گوسفند سالم و متعارف؛
- 4. دويست «حله» كه هر «حله» عبارت از دو قطعه لباس از بُرد يمانى است؛
- 5. هزار دينار (هزار مثقال طلاى سكهدار)؛
- 6. دههزار درهم (ده هزار مثقال نقره سكهدار).
مهلت پرداخت ديه قتل عمد يك سال است و از مال خود قاتل پرداخت مى شود.[۲]
ديه قتل شبه عمد نيز يكى از همان موارد مذكور است با كمى تخفيف در سن شترها و مدت پرداخت آن كه دو سال است و از مال خود قاتل پرداخت مى شود.[۳]
ديه قتل خطاى محض نيز يكى از موارد مذكور در قتل عمد با مقدارى تخفيف در سن شترها است و مهلت پرداخت آن سه سال مى باشد. پرداخت اين ديه بر عهده «عاقله» است كه بايد از مال خود بدهند و نمى توانند عوضش را از قاتل بگيرند.[۴]
«عاقله» خويشاوندان ذكور قاتل هستند كه از طرف پدر و مادر يا از طرف پدر با قاتل نسبت دارند، به شرط اين كه بالغ و عاقل باشند و فقير هم نباشند. اگر كسى خويشاوند پدر و مادرى يا پدرى نداشته باشد و «ضامن جريره»[۵] هم نداشته باشد، عاقله او امام مسلمانان است كه ديه را از بيت المال مى پردازد.
در قتل عمد و شبه عمد نيز اگر قاتل فرار كند و دستگيرى او ممكن نباشد، ديه را از مال او برمى دارند: اگر مال نداشته باشد، بايد خويشاوندان او بدهند و اگر خويشاوند نداشته باشد، ديه مقتول را امام از بيت المال مى دهد و در هيچ صورت، خون مسلمانى كه به ناحق كشته شده، هدر نمى رود.[۶]
در صورتى كه در يكى از ماه هاى حرام (رجب، ذی القعده، ذی الحجه و محرم) يا در حرم مكه معظمه قتلى انجام گيرد، قاتل علاوه بر ديه قتل، ثلث ديه را نيز بايد بپردازد. اگر كسى در بيرون از حرم مكه مرتكب قتل گردد و به حرم پناهنده شود، در حرم قصاص نمى شود ولى در آب و غذا بر او سخت گيرى مى شود تا از حرم خارج گردد و در خارج از حرم، مورد قصاص قرار گيرد. اما قاتلى كه در حرم مرتكب قتل شده است، در همان جا قصاص مى شود.[۷]
هر عضوى از بدن انسان ديه مشخصى دارد كه در كتاب هاى فقهى به تفصيل بيان شده است.
كفاره قتل
در قتل مسلمان - اعم از مرد و زن، بزرگ و كوچك و عاقل و ديوانه - علاوه بر ديه، قاتل بايد كفاره هم بدهد و كفاره قتل به شرح ذيل است:
- 1- در قتل عمد، كفاره جمع واجب است: آزادكردن يك بنده، دو ماه روزه و اطعام شصت فقير؛
- 2- در قتل شبه عمد و خطاى محض، يك كفاره - به ترتيب - واجب است: بايد يك بنده آزاد كند. در صورت عدم امكان، دو ماه روزه بگيرد، اگر نتوانست به شصت فقير غذا بدهد.
در قتل كافر - اعم از حربى، ذمى و معاهد - كفاره لازم نيست.[۸]
ديهی سقط جنين
اگر كسى كارى كند كه زن، جنين خود را سقط كند. ديهی آن بدين شرح است:
- نطفه: 20 مثقال طلا؛
- علقه (خونه بسته): 40 مثقال؛
- مضغه (پارهی گوشت): 60 مثقال؛
- استخوان: 80 مثقال؛
- استخوان گوشتدار بدون روح: 100 مثقال؛
- روح دميده باشد: 1. پسر: 1000 مثقال. 2. دختر: 500 مثقال.
در تمام موارد فوق، مثقال شرعى ملاك است كه تقريبا چهارپنجم مثقال بازارى است و طلاى سكهدار بايد محاسبه شود. و اگر زن خودش كارى كند كه بچهاش سقط شود، بايد ديهی آن را به وارث طفل بدهد.[۹]
ديهی اعضاء
هر يك از اعضاى بدن؛ مانند دست و پا و حواس پنجگانه نيز ديهی خاصى دارد كه در كتابهاى مفصل فقهى آمده است و در اين جا تنها به بيان اعضايى كه ديهی آنها، ديهی كشتن است، اكتفا مىكنيم. برخى از اعضايى كه ديهي آنها ديهی قتل است:
- كوركردن هر دو چشم؛
- بريدن هر دو بينى، يا از كار انداختن آنها؛
- بريدن هر دو گوش، يا از كار انداختن آنها؛
- بريدن هر دو لب؛
- قطع زبان سالم؛
- از بين بردن تمام دندانها؛
- شكستن گردن به طورى كه خم شود و قد او كوتاه شود (بنابر احتياط واجب)؛
- از بين بردن هر دو دست؛
- از بين بردن، انگشتان هر دو دست يا انگشتان هر دو پا؛
- شكستن پشت؛
- قطع نخاع؛
- قطع پاها؛
- شكستن ترقوه (دو استخوان بالاى سينه، زير گردن)؛[۱۰]
- شكستن كمر؛
- كندن موى سر يا ريش به گونهاى كه ديگر نرويد و بنابر احتياط واجب در كندن موى چهار مژده (تمام مژدها)، اگر ديگر نرويد.
حكم كلى
تمام اعضاى اصلى بدن انسان كه جفت باشد، هر دوى آنها ديهی كامل دارد و يكى از آنها نصف ديهي كامل، به جز بيضتين كه در مقدار ديهي آن اختلاف است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: احـکـام قـضـایـی و جـزایـی
ادامه مطلب را ببينيد
حدود
كیفرهاى تعیین شده در شرع براى جرایمى خاص.
حدود جمع حد، در اصطلاح به مجازاتهایى اطلاق مىشود كه شارع مقدس براى برخى جرایم با تعیین كم و كیف آن در همه مصادیق آن جرم تشریع كرده است. گاهى نیز در معناى اعم، یعنى مطلق كیفر - كه تعزیر را نیز در بر مىگیرد - بكار رفته است. در این كه كاربرد واژه حد در روایات معناى خاص آن است یا معناى عام، دو احتمال مطرح است.[۱]
تفاوت حد به معناى خاص با تعزیر آن است كه در تعزیر برخلاف حد كم و كیف آن بستگى به نظر حاكم دارد و از سوى شارع مشخص نشده است.[۲] البته برخى، با توجه به تعیین مقدار تعزیر در برخى موارد، قید «غالب» را در تعریف آن گنجاندهاند؛[۳] لیكن برخى بر آن اشكال كرده و گفتهاند: مانعى نیست كه موارد تعیین شده از مصادیق حد باشد نه تعزیر.[۴] حدود عنوان بابى از بابهاى فقه است كه مباحث آن به تفصیل در آن باب آمده است؛ لیكن از احكام آن در بابهاى صلات، صوم، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، وكالت، قضاء و شهادات نیز به مناسبت سخن رفته است.
محتویات
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: احـکـام قـضـایـی و جـزایـی
ادامه مطلب را ببينيد
جلد (تازیانه)
جلد به فتح جیم تازیانه زدن. جلدة یکبار زدن.
و تازیانه، تابیدهای چرمی یا ریسمانی است که برای راندن چارپایان، تنبیه خطاکاران و مانند اینها از آن استفاده میشود و به آن شلاق و قَمچی نیز گفته میشود
و به تازیانه زدن جَلْد گفته میشود بدان جهت که تازیانه به پوست بدن میرسد یا بدان سبب که تازیانه از پوست ساخته میشده است [۱]
در صریح قرآن، تازیانه زدن حدی شرعی است در دو معصیت یکی زنا که چون ثابت شود مرد و زن هر یک را صد تازیانه باید زد.
- «الزَّانِيَةُ وَ الزَّانىِ فَاجْلِدُواْ كلَُّ وَاحِدٍ مِّنهُْمَا مِاْئَةَ جَلْدَة»(سوره نور/آیه2)؛زن و مرد زنا کار هر یک را صد تازیانه بزنید.
در فحشا زن را مقدم فرمود بر مرد.
دوم قذف یعنی تهمت زنا به مرد یا زن که حد آن هشتاد تازیانه است.
- «وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثمَُّ لَمْ يَأْتُواْ بِأَرْبَعَةِ شهَُدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَ لَا تَقْبَلُواْ لهَُمْ شهََادَةً أَبَدًا»(سوره نور/آیه4)؛ کسانیکه زنان عفیفه را نسبت بزنا دهند و چهار گواه نیاورند آنان را هشتاد تازیانه بزنید.
در مذهب اهل بیت علیهم السلام حد نوشیدن مسکر نیز هشتاد تازیانه است و حد قواد هفتاد و پنج تازیانه و حد لواط که دخول نکند صد تازیانه است علی المشهور و اگر دخول کند کشتن است و چون در قرآن صریح نیامده فقهای مذاهب دیگر اختلاف کرده اند و تفصیل آن را در کتب فقه باید طلب کرد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: احـکـام قـضـایـی و جـزایـی
ادامه مطلب را ببينيد
یمین
کلیدواژه: سوگند، احكام قسم، قسم، یمین
يمين در لغت به معناي سوگند است.[۱] و در اصطلاح فقهي قسم خوردن به ذات خدا يا اسماء خاص خداوند است مثل والله بالله.[۲]
ذات خدا يعني بدون اين كه قسم به اسمي از اسماء خدا باشد عباراتي ميآورد كه دلالت بر ذات خدا ميكند مثل والذي نفسي بيده: قسم به آن كسي كه جانم در دست اوست.
محتویات
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: احـکـام قـضـایـی و جـزایـی
ادامه مطلب را ببينيد
قضاوت
کلید واژه: احكام قضاوت، قضاوت، منصب قضاوت، قاضی، آداب قضاوت، ملاک قضاوت، داوری،
«قضاوت» كه عبارت از داورى كردن براى رفع نزاع و كشمكش در ميان مردم است، يكى از منصب هاى بزرگى است كه از جانب خداوند متعال براى پيغمبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام و از جانب آنان براى فقيه جامع الشرايط تعيين شده است.[۱]
محتویات
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: احـکـام قـضـایـی و جـزایـی
ادامه مطلب را ببينيد
اعدام
مجازات مرگ برای ارتکاب جرمهایی خاص
محتویات
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: احـکـام قـضـایـی و جـزایـی
ادامه مطلب را ببينيد
تعزیر
کلید واژه: حد، حق الله، تعزير، تعزیرات شرعی، تعزیرات حکومتی، احكام تعزیرات،
محتویات
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: احـکـام قـضـایـی و جـزایـی
ادامه مطلب را ببينيد
فحش و ناسزا
توضيحی پيرامون معنی فحش و ناسزا
يكی از نعمت های باارزشی كه خداوند متعال به انسان عنايت نموده است نعمت زبان است كه ارزش وجودی آن بر كسی پوشيده نيست و از طرفی هم مي دانيم كه از نعمت های الهی، هم می توان در راه صحيح و هم در راه نادرست بهره گرفت يعنی هر نعمتی كه خداوند به انسان عنايت نموده است قابليت استفاده ارزشی و ضد ارزشی را داراست مثلا با زبان هم می توان به عبادت پروردگار و مناجات با رب الارباب، مباحثه مسايل علمی و يا مشاوره صحيح دادن به ديگران و... پرداخت و هم مي توان در راه آزار رساندن به ديگران، دروغگويی و فحش دادن... از آن بهره گرفت.
پس اين انسان است كه بايد به اختيار سعی كند از نعمت ها در مسير صحيح بهره گيرد و بداند كه: همه نعمت های الهی در نزد ما اماناتی هستند كه خداوند متعال برای رسيدن به كمال انسانی به ما عنايت فرموده است و لازمه امانتداری اين است كه انسان امانت را در راه صحيح استفاده نمايد و در راه درست از آن بهره گيرد.
استفاده های غيرصحيح از زبان بسيار زيادند كه بعضی از بزرگان برای زبان بيش از هفتاد آفت را ذكر نموده اند كه يكی از آن ها فحش و ناسزاگويی است كه ما در مورد آن در اين گفتار اندكی توضيح خواهيم داد و جايگاه آن را در زندگی انسان از ديدگاه اخلاقی اسلام بيان خواهيم نمود.
فحش چيست؟
فحش عبارت است از اين كه انسان امور بد و زشت را به واسطه كلمات صريح و در بعضی موارد ركيك و زننده بيان نمايد و بيشتر اوقات به وسيله الفاظ مربوط به مسايل جنسی (آميزش) و آلات و متعلّقات آن به كار می رود و افراد لاابالی و بی شرم و حيا آن عبارات را صريحا بر زبان جاری می كنند و در نكوهش آن همين بس كه انسان ابتداء از به كار بردن چنين الفاظی ابا می كند و لذا انسان های با شخصيت و شرافتمند چنين كاری را هرگز برای خود نمی پسندند، بلكه حتی در موقع ضرورت هم با كنايه و رمز به آن اشاره می كنند.
نكته ای در مورد حيا و كرامت پروردگار عالم
«وَلاتَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ»؛ ای مؤمنان دشنام ندهيد كسانی را كه غير خدا را می خوانند تا آنها هم دشنام دهند خدا را از روی دشمنی و جهالت. (سوره انعام: 108)
يكی از اصحاب پيامبر گفته است: خداوند با حيا و كريم است عفّت می ورزد و نه تنها الفاظ ركيك را در كلامش نمی آورد بلكه در اين امور به كنايه سخن می گويد، اين ادب و عفّت كلام در قرآن و كلام الهی مخصوص به امور زناشويی نيست بلكه حتی از قضاء حاجت و بول و غايط هم به كنايه تعبير می كند و اين رمز گونه صحبت كردن به مراتب از صريح و بی پرده سخن گفتن شايسته تراست.
اما تعبيرهای كه مثل حيوان بودن يا پائين تر از حيوان «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا» سوره فرقان: 44 و غيره در قرآن كريم آمده برای بيان واقعيت است.
يعنی فردی كه گناهكار است و غرق در ماديات بدون گوش شنوای حق و تعقل در آن و بدون صفات و آداب انسانی، در واقع حيوان است و همچون حيوان زندگی می كند.
فحش و ناسزا در كلام نورانی خاندان رسالت (عليهم السلام)
منشاء فحاشی و بدگويی را به جرات می توان پستی و خباثت نفس معرفی نمود به گونه ای كه در كلام معصومين عليهم السلام ريشه اين صفت را در آغاز شكل گيری انسان يعنی نطفه جستجـو می كنند به گونه ای كه رسول مكرم اسلام می فرمايند:
إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلَی كُلِّ فَحَّاشٍ بَذِيٍّ قَلِيلِ الْحَياءِ لَا يُبَالِي مَا قَالَ و َلَا مَا قِيلَ لَهُ فَإِنَّكَ إِنْ فَتَّشْتَهُ لَمْ تَجِدْهُ إِلَّا لِغَيَّةٍ أَوْ شِرْ كِشَيْطَان؛ خداوند بهشت را بر هر فحّاش بی آبرو و كم شرمی كه باكی از آن چه گويد و آن چه به او گويند ندارد حرام كرده است، زيرا اگر درباره او كنجكاوی و بازرسی كنی يا از زنا است يا شيطان در نطفه او با پدرش شريك شده است... (بحارالانوار، ج60، ص207)
انسان به خودی خود و در شرايطی كه از انسانيت خود دور نشده است از به زبان آوردن الفاظ زشت و ركيك امتناع می كند اما كم كم با دور شدن از مدار انسانيت و نزديكی به محدوده خصايص حيوانی ذكر چنين الفاظی برايش عادی می شود و گاهی به عادت تبديل می شود، كه به بيان اميرالمؤمنين علی عليه السلام: سُنَّةُ اللِّئامِ قُبْحُ الْكَلامِ؛ سنت و منش انسان های پست بدگويی و بدزبانی است. (غررالحكم، ص223)
منشا فحش و ناسزا در كلام انسان گرايش او به پستی و انحراف از مسير انسانی است و دور شدن از انسانيت و تبعات آن چيزی است كه به هيچ عنوان مورد رضايت و پسند پروردگار عالم نيست.
پيامبر اعظم اسلام صلی اللّه عليه و آله و سلّم می فرمايد: إِيَّاكُمْ وَ الْفُحْشَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَا يُحِبُّ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّشَ؛ از فحش بر حذر باشيد زيرا خدای تعالی ناسزا و بدگويی را دوست ندارد. (بحارالانوار، ج76، ص110)
و می فرمايد: الْجنَّةُ حرامٌ علی كُلِّ فاحِشٍ انْ يدخُلها؛ دخول در بهشت بر فحّاش حرام است. (مجموعة ورام، ج1، ص110)
و می فرمايد: يا عَائِشَةُ إِنَّ الْفُحْشَ لَوْ كَانَ مُمَثَّلًا لَكَانَ مِثَالَ سَوْءٍ؛ ای عايشه اگر فحش بصورت انسانی متمثّل می شد حتما بد انسانی بود. (الكافي، ج2، ص326)
و فرمود: سِبابُ المُسْلِمِ فُسُوقٌ و قِتالُهُ كُفرٌ؛ بد گفتن به مسلمان فسق و جنگ با او كفر است. (بحارالانوار، ج71، ص246)
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْحَيِيَّ الْحَلِيم... أَلَا و َإِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْفَاحِشَ الْبَذِيَّ...؛ خداوند بنده با حيای بردبار و... را دوست دارد و فحش گوی بی شرم و... را دشمن دارد. (بحارالانوار، ج93، ص156)
اثرات مخرب فحش در زندگی انسان
- فحش دادن موجب از بين رفتن علاقه بين برادران دينی و ايجاد دشمنی و كينه توزی بين آن ها می شود و چه بسا به خاطر يك حرف زشت برای همميشه رابطه دو دوست و يا حتی دو برادر قطع و حتی محبت بين آن ها به كينه مبدل شود، علاوه بر اين كه به گفته ضرب المثل مشهور زخم شمشير التيام می پذيرد ولی زخم زبان التيام ندارد و بسا كه تا آخر عمر اين حرف در ذهن طرف باقی بماند.
پيامبر مكرم اسلام حضرت محمد ابن عبدالله صلی الله عليه و آله و سلم در وصيتی كه به مردی از بنی تميم دارند می فرمايند: لاَ تَسُبُّوا النّاسَ فَتَكْتَسِبُوا الْعَدَاوَةَ بَيْنَهُمْ؛ به مردم دشنام مدهيد زيرا باعث مي شود كه از آن ها كسب عداوت و دشمنی كنيد. (الكافي، ج2، ص360)
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: احـکـام قـضـایـی و جـزایـی
ادامه مطلب را ببينيد
ارتداد
کلیدواژه: کافرشدن، از دین برگشتن، مرتد، ارتداد، مرتد فطری، مرتد ملی، حکم ارتداد، شرط های ارتداد
بيرون آمدن از دين
محتویات
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: احـکـام قـضـایـی و جـزایـی
ادامه مطلب را ببينيد