امامت
امامت رهبری امت اسلامی پس از پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم
امامت در لغت به معنای پیشوایی و رهبری است و امام، فرد یا چیزی است که به او اقتدا میشود. در کتاب های لغت برای امام مصادیقی برشمرده شده است که عبارتند از: قرآن کریم، پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، جانشین پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم، امام در نماز جماعت، فرمانده سپاه، راهنمای مسافران، ساربان و راهنمای شتران، چوب و ریسمان، تراز در ساختمان، راه پهن و آشکار، دانشمندی که از او پیروی میشود. [۳] [۴] [۵] [۶] [۷] [۸] [۹]
واژه امام در قرآن کریم کاربردهای گوناگونی دارد که به دو دسته بشری و غیر بشری تقسیم میشوند: کاربردهای غیر بشری امام عبارتند از: لوح محفوظ، [۱۰] راه آشکار [۱۱] و کتاب آسمانی حضرت موسی. [۱۲] کاربردهای بشری امام در قرآن دو گونه است: حق و باطل. مصادیق امام حق عبارتند از: پیامبران الهی، [۱۳] [۱۴] [۱۵] بندگان شایسته خداوند [۱۶] و مستضعفان. [۱۷] پیشوایان کفر و از آن جمله فرعون و دستیاران او مصادیق امام باطل در قرآن کریم میباشند [۱۸] [۱۹] در آیهای نیز امام به گونهای به کار رفته است که همه کاربردهای پیشین را شامل میشود: وَیَوْمَ نَدْعُو کُلّ أُناس بِإِمامِهِم.[۲۰] پیامبران الهی، کتابهای آسمانی، نامههای اعمال و هر کس که در دنیا از او پیروی شده است، وجوهی است که مفسران درباره مقصود از امام در آیه یاد شده گفتهاند. [۲۱]
مجموع تعریفهایی که متکلمان اسلامی برای امامت بیان کردهاند دو دسته است: تعریفهای عام که نبوت را نیز در برمیگیرد و تعریفهای خاصی که شامل نبوت نمیشود. عبارت: «الإمام الذی له الریاسة العامة فی الدین والدنیا جمیعاً [۲۲] امام کسی که دارای رهبری عمومی در مسائل دینی و دنیوی است» و عبارتهای دیگری همانند آن تعریفهای عام امامت میباشد. [۲۳] [۲۴] [۲۵] [۲۶] [۲۷] در این تعریفها به خلافت یا نیابت از پیامبر اشاره نشده است، بدین جهت، نبوت را نیز شامل میشود، ولی دسته دوم، تعریفهایی است که قید خلافت یا نیابت از پیامبر در آنها آمده است و بدین جهت شامل نبوت نمیشود. دو نمونه از این تعریفها به قرار ذیل است: ۱.- الإمامة ریاسة عامة فی الدین و الدنیا لشخص من الأشخاص نیابة عن النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)؛ امامت، رهبری عمومی در امور دین و دنیا و برای فردی از افراد به عنوان نیابت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است». [۲۸] [۲۹] [۳۰] . ۲. –الإمامة خلافة الرسول فی إقامة الدین بحیث یجب اتباعه علی کافة الأمة؛ امامت عبارت است از جانشینی پیامبر در اجرای دین، به گونهای که پیروی از او بر همه مسلمانان واجب است». [۳۱] [۳۲] [۳۳]
امام خمینی نیز در بیان تعریف و حقیقت امامت به دو محور حکومت ظاهری و معنوی توجه داشته و امام را منصوب از ناحیه خداوند که دارای ولایت باطنی است میداند که متصدی قوه مجریه و حافظ نظام اسلام است. ایشان مقام امامت را رفیع و مهمتر از قرآن دانسته که بدون آن، قرآن بهطور کامل اجرا نمیشود و لغو و بیهودگی شریعت لازم میآید.[۳۵] [۳۶] حضرت امام، امامت را یک اصل الهی برخاسته از متن دین برای راهبری جامعه میداند که بدون آن سعادت جامعه تحقق نمییابد و این اصل از اصول مذهب به شمار میآید.[۳۷] [۳۸] به اعتقاد امام، مقام امامت صرفاً یک مقام اعتباری نیست بلکه یک منصب حقیقی الهی است که پیامبر از طرف خداوند مامور به نصب، جعل و تصریح آن بوده است.[۳۹] [۴۰] از آنجا که امامت دو جنبه ظاهری و باطنی دارد که جنبه ظاهری آن تشکیل حکومت و جنبه باطنی آن، به ولایت تعبیر میشود که صاحب این مقام باطنی، انسان کامل و حجت واقعی خدا بر روی زمین است[۴۱] و کسی شایسته این مقام است که بتواند وحدت و کثرت را با هم جمع کند. داشتن این مقام معنوی، سبب نصب امام در مقام ظاهری و حکومت است که نتیجه آن تشکیل حکومت و عدالت واقعی در جامعه خواهد بود، به نحوی که مورد رضایت خداوند است.[۴۲] [۴۳] به باور امام خمینی، امام نگهبان دین و حافظ نظام اسلامی و حافظ وحدت مسلمانان است که تنها با وجود او احکام دین و اجرای آنها استمرار مییابد. بنابراین امام تداوم نبوت برای اجرای احکام الهی و نبود امام سبب از بین رفتن دین و تغییر و دگرگونی در آن است.[۴۴] [۴۵]
رهبری امت اسلامی پس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) هم خلافت نامیده میشود و هم امامت؛ چنان که کسی که عهده دار این مقام میشود هم خلیفه نام دارد و هم امام. از آن جهت که مردم باید از او پیروی کنند و او پیشوای آنان است، امام نامیده میشود، و از آن جهت که رهبری او به عنوان جانشینی از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم است، خلیفه نام دارد. بر این اساس، امام در شریعت اسلامی خلیفة الرسول است. در اینکه آیا میتوان او را خلیفة الهد نیز نامید دو قول است، برخی آن را جایز دانسته و برخی دیگر آن را مجاز نشمردهاند. [۴۶] در روایات اهل بیت (علیهمالسلام) از امامت به عنوان خلافة الهش وخلافة الرسول یاد شده است: «الإمامة خلافة الله وخلافة الرسول». [۴۷]
از مطالب پیشین به دست آمد که تعریف امامت به رهبری امت اسلامی در امور دینی و دنیوی آنان به عنوان جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مورد قبول همه فرق اسلامی است. [۴۸] [۴۹] متکلمان اهل سنت در پاسخ این اشکال که با گزینش امام توسط مردم چگونه او جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میباشد؟ گفتهاند: جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به دو صورت مستقیم و غیر مستقیم امکان پذیر است، و انتخاب مردم از گونه دوم خواهد بود. [۵۰]
به عبارت دیگر، بیعت و انتخاب مردم در تعیین امام موضوعیت ندارد، بلکه جنبه طریقی دارد، مانند طریقیت قیاس و اجماع در دلالت بر احکام شرعی. [۵۱]
مسئله امامت در تفکر اسلامی جایگاه بسیار بالایی دارد. قرآن کریم امامت را برتر از نبوت دانسته است، زیرا درباره ابراهیم خلیل، یادآور شده است که او پس از آنکه دارای مقام نبوت بود، مورد آزمونهای ویژهای قرار گرفت و آن گاه مقام امامت به او اعطا گردید. [۵۷] در روایات اهل بیت (علیهمالسلام) بر این مطلب تصریح و تأکید شده است. [۵۸] [۵۹] [۶۰] [۶۱] [۶۲]
از احادیثی که در شأن نزول آیه «إکمال دین» [۶۳] روایت شده است نیز جایگاه بالای امامت به دست میآید. مطابق این روایات، آیه مزبور ناظر به واقعه غدیر خم است که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به فرمان خداوند، علی علیهالسلام را به عنوان پیشوای امت اسلامی پس از خود معرفی کرد [۶۴] [۶۵] بر این اساس، امامت آموزهای اسلامی است که دین اسلام با آن به کمال مطلوب خود رسیده است؛ چنان که آیه «تبلیغ» [۶۶] نیز بیانگر این مطلب است، زیرا مطابق این آیه و با توجه به روایات شأن نزول آن، امامت علی علیهالسلام از چنان جایگاهی برخوردار بوده است که اگر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم آن را ابلاغ نمیکرد، گویی رسالت الهی خویش را ابلاغ نکرده است. [۶۷] [۶۸]
جایگاه امامت در مفاد آیه۷۱سوره اسراء
یَوْمَ نَدْعُو کُلّ أُناس بإِمامِهِمْ [۶۹] این است که روز قیامت هر گروه و جمعیتی با نام پیشوایشان مورد خطاب قرار میگیرند؛ چنان که در حدیثی که شیعه و اهل سنت از امام رضا علیهالسلام روایت کردهاند، آمده است که روز قیامت هرگروهی را با نام کتاب آسمانی و سنت پیامبر و امام زمان آنها فرا میخوانند [۷۰] از آیه و حدیث یاد شده نیز میتوان به اهمیت مسئله امامت پی برد.
جایگاه امامت در کلام امیر المومنان
امیرالمؤمنان علیهالسلام فرموده است: امامان، رهبران و راهنمایان خداوند بر بندگان او هستند و کسی داخل بهشت نخواهد شد، مگر اینکه آنان را بشناسد و آنان نیز او را بشناسند، و کسی داخل دوزخ نخواهد شد، مگر اینکه آنان را انکار کند و آنان نیز او را انکار نمایند [۷۱] ابن ابی الحدید این سخن امام را ناظر به آیه پیشین [۷۲] دانسته و گفته است حدیث: «من مات بغیر إمام مات میتة جاهلیة» نیز بیانگر همین مطلب است. بر این اساس، امامان در قیامت پیروان خود را میشناسند هر چند در دنیا آنان را ندیده باشند. [۷۳] در احادیث متعددی از امامان اهل بیت علیهمالسلام روایت شده که نماز، زکات، روزه، حج و ولایت ارکان اسلام به شمار میروند و در این میان ولایت از جایگاه برتری برخوردار است، زیرا کلید و راهنمای آنها میباشد. [۷۴]
جایگاه ویژه امامت از منظر تاریخی
اگر از منظر تاریخی نیز به امامت بنگریم جایگاه ویژه آن نزد مسلمانان آشکار میگردد. پس از پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مهمترین و حساسترین مسئلهای که مورد بحث و گفت وگوی مسلمانان قرار گرفت، امامت بود. هیچ یک از آموزههای دینی، در هیچ زمانی مانند امامت مورد بحث و نزاع واقع نشده است. [۷۵] از دیدگاه شیعه امامت از اصول عقاید اسلامی است، ولی معتزله و اشاعره و دیگر مذاهب اسلامی آن را از فروع دین میدانند. بر این اساس، شیعه برای امامت جایگاه برجستهتری در مقایسه با اهل سنت قائل است، ولی همان گونه که اشاره شد از دیدگاه اهل سنت نیز امامت مسئلهای مهم و برجسته است، زیرا از فروع دین بودن یک مسئله با مهم بودن آن منافات ندارد.
می توان گفت وجوب امامت مورد اجماع مسلمانان است، زیرا دیدگاه مخالف در این باره شاذّ بوده و قابل اعتنا نیست، اما درباره اینکه وجوب امامت عقلی است یا نقلی، و واجب علی الله است یا واجب علی الناس، دیدگاهها مختلف است. شیعه امامیه امامت را واجب علی الله میداند؛ از نظر آنان امامت از مصادیق لطف الهی است و لطف بر خداوند واجب است [۷۶] یعنی مقتضای حکمت خداوند است. کسی آن را بر خدا واجب نکرده است، بلکه خداوند به مقتضای حکمت خود آن را بر خود واجب کرده است؛ چنان که خداوند هدایت را بر خود واجب میداند: إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی [۷۷] . گروهی از زیدیه و کیسانیه نیز درباره امامت طرفدار «وجوب علی الهی» بودهاند. [۷۸] معتزله، اشاعره، ماتریدیه، اباضیه و گروهی از زیدیه امامت را واجب علی الناس دانستهاند. عدهای از معتزله وجوب امامت را عقلی و دیگران وجوب آن را نقلی شمردهاند. [۷۹] [۸۰] [۸۱] [۸۲] [۸۳]
استدلال به آیه اولی الامر بر وجوب امامت
یکی از دلایل وجوب امامت آیه اولی الأمر [۹۲] است، زیرا این آیه اطاعت از اولی الأمر را بر مؤمنان واجب کرده است، و وجوب اطاعت از اولی الأمر بدون تحقق آن امکان پذیر نیست، بر این اساس وجود امام واجب خواهد بود [۹۳] [۹۴]
استدلال به حدیث من مات بر وجوب امامت
دلیل دیگر بر وجوب امامت، حدیث «من مات» است، زیرا مطابق این حدیث هر کس بدون شناخت امام زمان خود از دنیا برود، به مرگ جاهلیت مرده است: «من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة» [۹۵] [۹۶] [۹۷] [۹۸] [۹۹] [۱۰۰] عدهای از متکلمان اسلامی حدیث مزبور را دلیل وجوب امامت دانستهاند، زیرا مطابق این حدیث، معرفت امام در هر زمانی یک تکلیف شرعی است، لازمه آن این است که هیچ گاه زمان از امام خالی نباشد. [۱۰۱] [۱۰۲] [۱۰۳] [۱۰۴]
عدهای از متکلمان، سیره مسلمانان را دلیل وجوب امامت شمردهاند، زیرا از سیره مسلمانان روشن میشود که آنان وجوب امامت را امری مسلم و تردید ناپذیر تلقی کردهاند. اختلاف آنان مربوط به مصداق امامت بوده است، نه اصل امامت [۱۰۵] [۱۰۶] [۱۰۷] [۱۰۸] ابوعلی و ابوهاشم جبایی و برخی دیگر به اجماع صحابه بر وجوب امامت استدلال کردهاند. [۱۰۹]
لزوم اجرای حدود و حفظ نظام اسلامی دلیل وجوب امامت
برخی از متکلمان به لزوم اجرای حدود و حفظ نظام اسلامی بر وجوب امامت استدلال کردهاند، زیرا تحقق این امور که مطلوب شارع است، بدون امام امکان پذیر نیست. [۱۱۰] [۱۱۱] [۱۱۲] [۱۱۳] . وجوب دفع ضررهای بزرگ از دیگر دلایل متکلمان بر وجوب امامت است، زیرا بدیهی است که اگر در جامعه رهبری دانا و توانا وجود داشته باشد زمینههای رشد و صلاح مردم فراهم خواهد بود و اگر وجود نداشته باشد، عکس آن رخ خواهد داد، و در نتیجه، از نبود امام زیان بزرگی به جامعه وارد میشود، و دفع چنین زیانهایی در شریعت واجب است. بنابراین، وجود امام واجب خواهد بود. [۱۱۴]
استدلال پیشین، عقلی بوده و به قاعده لطف باز میگردد، که یکی از براهین مهم وجوب امامت از دیدگاه متکلمان امامیه است. آنان امامت را از مصادیق روشن قاعده لطف میدانند، از آنجا که لطف به مقتضای حکمت خداوند، واجب است، امامت نیز واجب خواهد بود. سید مرتضی در تبیین لطف بودن امامت گفته است: «ما امامت را به دو شرط واجب میدانیم: یکی اینکه تکالیف عقلی وجود داشته باشد، و دیگری اینکه مکلّفان معصوم نباشند، دلیل وجوب امامت با توجه به دو شرط مزبور این است که هر عاقل آشنا با عرف و سیره عقلای بشر میداند که هرگاه در جامعهای رهبری با کفایت و تدبیر وجود داشته باشد که از ستمگری و پلیدی جلوگیری و از عدالت و ارزشهای انسانی دفاع کند، شرایط اجتماعی برای بسط فضایل و ارزشها فراهمتر خواهد بود و این، چیزی جز لطف نیست، زیرا لطف آن است که با توجه به آن، مکلفان به طاعت و فضیلت روی میآورند و از پلیدی و تباهی دوری میگزینند. بنابراین، امامت در حق مکلفان، لطف است. [۱۱۵] . ابن میثم بحرانی برهان لطف امامت را با توجه به تکالیف شرعی تقریر کرده و گفته است: «نصب امام لطفی است از خداوند در انجام دادن تکالیف شرعی و فعل لطف به مقتضای حکمت الهی واجب است، پس نصب امام از جانب خداوند واجب است. [۱۱۶] . عدهای از متکلمان شیعه، لطف امامت را مقتضای تکالیف الهی دانستهاند و از عقلی یا شرعی بودن تکلیف سخن نگفتهاند. [۱۱۷] [۱۱۸] [۱۱۹] [۱۲۰]
بحث گسترده درباره فلسفه امامت در مدخل «اغراض امامت» انجام گرفته است. در این جا این مطلب را یادآور میشویم که در روایات از امامت، به عنوان فلسفه یا غایت خلقت تعبیر شده است؛ به گونهای که اگر لحظهای زمین از امام خالی باشد، بر اهلش خشم خواهد نمود و آنان را در کام خود فرو خواهد برد: «لو بقیت الأرض بغیر إمام لساخت». [۱۲۹] از این روایت و نظایر آن به دست میآید که سرنوشت زندگی انسان و سایر جانداران در زمین به وجود امام بستگی دارد؛ یعنی از زمانی که در زمین حیات وجود داشته، امام نیز بوده است و تا هنگامی که زندگی جریان دارد، امام نیز وجود خواهد داشت. بر این اساس، امام در نظام خلقت نقش علیت دارد. علیت امام در نظام طبیعت و در سطحی فراتر در نظام خلقت، به دو گونه فاعلی و غایی امکان پذیر است؛ یعنی وجود امام در سلسله علل فاعلی و غایی جهان قرار دارد، هر چند علة العلل در هر دو سلسله خداوند متعال است. بدین جهت است که درباره امام عصر عج آمده است: «الّذی ببقائه بقیت الدنیا وبیمنه رزق الوری وبوجوده ثبتت الأرض والسماء دعای عدیله؛ بقای دنیا به بقای امام عصر (عج) است، و به یُمن و برکت او موجودات روزی داده میشوند و به واسطه وجود او زمین و آسمان پابرجاست».
صدرالمتألهین در شرح این گونه احادیث گفته است: «خداوند سبحان موجودات را با تفاوت درجات و مراتبی که از نظر برتری و پست تری دارند آفرید. پایین ترین مرتبه موجودات مواد عنصری زمین است که دورترین فاصله را از لطافت وجودی دارد، اما قابلیت تحول و تکامل وجودی را دارد. اراده حکیمانه خداوند اقتضا کرده است که این مواد عنصری، مسیر تکامل را طی کرده و به غایات وجودی خود مرتبه بالاتر وجود برسند. بر این اساس، در مسیر تکامل موجودات که از طریق علت غایی تحقق مییابد هر موجودی که مرتبه بالاتر دارد علت غایی موجود پایینتر است. بدین ترتیب، زمین را برای گیاه آفرید و گیاه را برای حیوان و حیوان را برای انسان، و از آنجا که در میان افراد انسان نیز مراتب کمال و نقص وجود دارد، کامل ترین انسان را غایت وجود انسانهای دیگر قرار داد که در حقیقت غایت همه موجوداتی است که در مرتبه پایین تر از انسان قرار دارند. او همان انسان کامل است که در مرتبه امامت است، او جانشین خداوند در زمین است و چون وجود چیزی بدون غایت آن محال است، وجود جهان بدون وجود امام ناممکن خواهد بود. [۱۳۰]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه امامت و ولایت