چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را
نوزدهم محرم، سالروز حرکت اسرای کربلا از کوفه به سمت شام
شعر-نوزدهم محرّم اهل و عیالِ حسین
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را
توجیه المسائل کربلا: بهانه هایی برای با امام حسین نبودن
توّابین انقلابیهای بی بصیرت
نگاهی به 20 منزلی که سر مبارک امام حسین(ع) در آنها توقف کرد
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(8)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(7)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(6)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(5)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(4)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(3)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(2)
مسیر حرکت اهلبیت امام حسین علیه السلام از کوفه تا شام(1)
متن کامل را در لینک زیر مشاهده فرمائید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/masirekarevan.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
حرکت اهلبیت از کوفه به طرف شام
نوزدهم و بیستم ماه محرم اولین روزهای حرکت کاروان اسراء که به چندین منزل رفتند.
منزل_اول
کاروان اسرا با فرماندهی زجر بن قیس خبیث و شمرملعون و محفر_بن_ثعلبه ولدالزنا به سمت شام حرکت کرده ودر چهل_منزل کاروان أسرا و سرهای مقدس را چرخاندند.
امام سجاد خطاب به محفر فرمودند زنی همچون مادرت فرزند پستی مثل تو نزا ئیده است.
پنجاه نفر محافظ صندوقی بودند که سر مقدس درآن بود که درشهرها سر را به نیزه میزدند و در مسیرها و شبها درون صندوق میگذاشتند.
در منزل اول صندوق را به کناری گذاشتند و مشغول شراب خواری و پایکوبی گشتند.
ابوالحنوق ملعون که تیر سه شعبه به پیشانی سیدالشهداء علیه السلام زد،
در جریان اسارت ومسیر به شام نقل میکند: که من میلی به شراب نداشتم و لذا هوش بودم. هنگامی که قصد خواب کردم ناگهان صدای مخوفی شنیدم و نور هایی درخشان مشاهده کردم که به سمت صندوق سرمقدس میرفتند. متوجه شدم که آنها ملائکه وانبیاء الهی حضرت آدم و نوح و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق به همراه رسول اکرم فرود آمده ا ند.
جبرئیل امین درخدمت ایشان بوده ودرب صندوق را بازکرد و سرمقدس را به آغوش گرفتند ومیبوسندوباحالتی گریان به حضر
ت رسول اکرم تسلیت وتعزیت میگفتند.
دراین هنگام جبرئیل به پیامبر عرض کرد که اگر امر فرمائی زمین را همچون قوم
لوط واژگون براین قوم برگردانم؟
حضرت فرمودند خیر، حساب من بااین قوم در روز قیامت و در محضر خداوند دادرسی میشود.
فرشتگان عرض کردند که ما مأموریت داریم که این پنجاه تن مست رانابود سازیم. حضرت میفرماید که به وظیفه خود عمل کنید. پس هرکدام از افراد را باحربه ای به هلاکت رساندند من که هشیار بودم گفتم یارسول الله مرا امان دهید حضرت به من فرمود دورشو خدا تورا نیامرزد. صبح همه آن محافظان را خاکستر دیدم.
.
منزل قادسیه
منزل بعدی قادسیه است که در عصر امویان یک شهر نظامی بوده است و با تشریفاتی کاروان را وارد کردند.
در وقت ورود، حضرت_ام_کلثوم علیها السلام ازفرط تأثر اشعاری فرمودند:
"ماتت رجالی وافنی الدهرساداتی - و
زادنی حسرات بعد حسراتی ، عز علیک
یارسول الله ماصنعوا - باهل بیتک یا نور البریات..."
درنزدیکی قادسیه از دو قریه برصاباد و خوشته هم عبور کردند که مردم خوشته برای تماشای کاروان آمدند و جشن و شاد مانی کردند ولی اهالی برصاباد بر قاتلان امام لعنت میگفتند و براهلبیت پیامبر علیهم السلام درود میفرستادند.
"وقال ابومخنف وساروا بالرؤوس إلی شرقی الجصاصة ثم عبروا تکریت"
بعداز آن از طرف شرقی جصاصه یا حصا صه حرکت کردند تا به کنار شهر تکریت رسیدند.
تکریت
بعد از عبور لشکر ازکنار حصاصه در نزد یکی شب کاروان وارد به شهر تکریت شد. مردم به استقبال و تماشا بیرون آمدند و پایکوبی میکردند و به یکدیگر تبریک گفته و به سؤال تماشاچیان نسبت به سرمطهر در جواب "هذا رأس الخارجی" میگفتند.
بزرگان نصرانی فهمیدند که این سر نورا نی سرمطهر امام حسین علیه السلام است و این اسراء از آل الله پیامبر علیهم السلام هستند. ناقوس ها را به صدا در آوردند و قاتلان حضرت را نفرین کرده و برای جنگیدن با دشمنان آماده میشدند.
پس آن شب کاروان در تکریت بماند و صبح زود با سرعت از آنجا فرار کردند.
اسرارالشهادة ج۳ص۴۱۹
وادی_النخلة
در راه به اعساء رسیدند و از آنجا گذشته وبه دیر نصرانی در عروه رسیدند از آنجا هم گذشتند سپس صلیتاء را پشت سر گذاشته تا شب در وادی النخله وارد شده وفرود آمدند.
ناگاه صدای جنیان و هاتفی از آسمان را شنیدند که در حال گریه هستند و این اشعار را میخوانند:
"نساء الجن ساعدن الهاشمیات - بنا
ت المصطفی یبکین شجیات..."
زنان جن برای یاری دختران پیامبر گریه و ناله و زاری کرده و لباس سیاه به تن میکنند.
آن شب را درکمال ترس بیتوته کرده وصبح به سرعت رفتند.
بحارالانوار ج۴۵ص۲۳۶
تذکرةالشهداء ج٢ص٣۴۴
منزل_لینا
بعد ازآنجا اول به ارمینا رسیدند و توقفی نکردند.
"وسارواحتی وصلوا إلی بلد لینا" رفتند تا به شهر لینا رسیدند. زنان وپیران وجوانان بیرون آمده ونظر به سرمطهر کردند وبر او و جد و پدرش درود فرستاده و قاتلان را لعنت کردند.
لشکریان به شهر حمله ور شدند و خانه هایشان را خراب کرده و رفتند، تا مرشاد را نیز گذراندند.
منزل_کحیله
کاروان به نزدیکی کحیله رسید والی ملعو ن، شهر را آذین بست و تا سه میل به استقبال لشکر اعداء رفت و به مردم میگفت این رؤوس و أسراء خارجی را به شام میبرند.
ناگاه کسی در جمعیت سرمطهر را شنا خت وفریاد زد "هذا رأس الحسین علیه السلام"
مردم جلو آمده ویقین کردند وصدای گر یه و ناله بلند شد.
چهارهزار سوار از اوس و خزرج هم عهد شدند که با سپاه ابن زیاد بجنگند و سرها را به بدنها در کربلا ملحق کنند واین فخر تا قیامت برای آنان باشد.
اما جاسوسان خبر را به لشکریان دادند و آنان وارد کحیله نشده راه را منحرف کردند وبه طرف جهینه رفتند.
منزل_جهینه
پس به جهینه رسیدند درآنجا نیز شورش شد و مردم بپا خواستند و آن لشکرخبیث به ناچار پا به فرار گذاشته و به طرف مو صل رفتند.
ریاض القدس ج۲ص۲۶۳
✨گمشدن حضرت رقیه سلام الله عليها در مسیر شام
کاروان از کوفه، راهی شام شد. مشکلات اسارت و دوری پدر، همچنان رقیه علیها السلام رامیسوزاند. دربین راه که سختی
بر دختر امام حسین علیه السلام فشار آورده بود. شروع به گریه و ناله کرد. و به یاد عزت ومقام زمان پدر، اشک هاریخت.
گویا نزدیک بود روحش پرواز کند و درآن
بیابان به بابا بپیوندد. یکی از دشمنان چو ن آن فریاد ضجه را شنید، به رقیه علیها السلام گفت:
«اُسکُتی یا جاریه! فقد آذیتنی بِبُکائِک»؛
ای کنیز! ساکت باش، زیرا من با گریه تو ناراحت می شوم.
آن نازدانه بیشتر اشک ریخت. دیگر بار آن مرد گفت:
👈 «اُسکُتی یا بنتَ الخارجی»؛ ای دختر خارجی! ساکت باش.
حرفهای زجر دهنده آن مزدور، قلب دختر امام علیه السلام را شکست. رو به سر پدر نمود و گفت:
🌟🌟«یا ابتاه قَتَلوکَ ظُلماً و عُدواناَ و سَمُّوک بالخارجی»؛
ای پدر! تو را ازروی ستم ودشمنی کشتند
و نام خارجی را هم بر تو گذاردند.
پس از این جمله ها، آن مرد غضب کرد و با عصبانیت، رقیه علیها السلام را از روی شتر گرفت و از بالا بر روی زمین انداخت.
🤚تاریکی شب بر همه محیط سایه افکنده بود. رقیه علیهاالسلام از ترس، شروع کرد به دویدن در آن تاریکی. سختی و خار و خاشاک زمین، پاهای کوچولوی او را مجروح نمود. و او با همه خستگی باز می دوید.
👈 همان زمان، قافله متوجه نیزه ای شد که سر امام حسین علیه السلام بر بالای آن بود. نیزه به زمین فرو رفته بود. دشمن هر چه سعی کرد که آن را در آ و ر د، نتوانست.!!
رئیس قافله نزد امام سجاد علیه السلام آمد و سبب این ماجرا و حکایت را پرسید.
👈امام علیه السلام فرمود: یکی از بچه ها گم شده است تا اوپیدا نشود، نیزه حر
کت نخواهد کرد!
حضرت زینب علیهاالسلام با شنیدن این سخن، خود را از بالای شتر به روی زمین انداخت و ناله کنان به عقب برگشت تا گمشده را پیدا کند.
👈زینب علیهاالسلام به هر سو می د و ید. ناگهان چشمش به یک سیاهی افتاد. جلو رفت تا به آن رسید در آنجا یک زن را دید که سر کودکِ گمشده را به دامن گر فته است.
رو به آن زن نمودوپرسید: شماکیستید؟!
فرمود:«أنا أمُک فاطمه الزهراء، أظَنَنتِ إنّی أغفلُ عَن أیتامِ وَلَدی»؛ من مادر تو، فاطمه زهرا هستم. گمان می کنی من از یتیم های فرزندم غافلم!
زینب علیهاالسلام، رقیه را گرفت و به کا ر و ا ن رساند و قافله به راه افتاد.
📓 ناسخ التواریخ، ص ۵۳۱٫
بیستممحرم دفنبدن مبارک جون
👈🏼👈🏼 در روز بیستم محرم جمعى از بنى اسد بدن جناب جون راپيدا كردند در حالى كه صورتش_نورانى وبدنش معطر بود و او رادفن كردند.
و ازجهتی که اراده خدا چنین بوده که شهداء کربلا را امام سجاد علیهالسلام نماز بخوانند ودفن بفرمایند.
بنابه قاعده برای دفن این شهید نیز امام به کربلا آمدند همانطور که در دوازدهم آمده بودند.
🔸جناب جون را اميرالمؤمنين عليه السلام به ۱۵۰ دينار خريد و به ا بو ذ ر بخشيد. او با حضرت ابوذر به ربذه رفت و بعداز جناب ابوذر به مدينه مراجعت كرد و در خدمت اميرذالمؤمنين و سپس در محضر امام مجتبى عليهماالسلام و بعد درخدمت سیدالشهداء بود تا با کاروان حضرت به كربلا آمد.
🔸هنگامى كه جنگ در عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسين عليه السلا م آمد وبراى ميدان رفتن اجازه خواست.
امام فرمودند: دراين سفربه عافيت و سلا
متى همراه ما بودى! اكنون خويشتن را بخاطر ما مبتلا مساز.
جون خود رابرقدمهاى مبارک امام حسين
عليهالسلام انداخت و بوسيد وگفت: اى پسر رسول خدا، هنگامى كه شما در را حتى وآسايش بوديد من كاسه ليس شما بودم، وحال كه به بلا گرفتار هستيد شما را رها كنم؟
آقاى من، بوى من بد است وشرافت خا نوادگى هم ندارم و نيز رنگ من سياه است.
يااباعبدالله لطف فرموده مرا بهشتى نما ئيد تا بويم خوش و شرافت خانوادگى بد ست آورم و روسفيد شوم. من ازشما جدا نمیشوم تاخون سياه من باخون شما خا نواده مخلوط گردد.
جون میگفت و گريه میكردبحدى كه امام
حسين عليه السلام گريستند واجازه فر مودند.
🔸 با آنكه پيرمردى ۹۰ساله بود، و لى بچهها درحرم بااو انس فراوانى داشتند. به كنار خيمهها براى خداحافظى و طلب حلاليت آمد، ولی صداى گريه اطفال بلند شد و اطراف اورا گرفتند. وداعی شبیه به وداع خودارباب شد. هريک رابه زبانى سا
كت كرد و به خيمهها فرستاد ومانند شير ى غضبناک روى به آن قوم ناپاک كرد.
جنگ نمايانى نمود و عده ای را بدرک واصل کرد.
تاآنكه اطراف اورا گرفتند و زخمهاى فرا وا نى به او زدند. هنگامى كه روى زمين افتا د، امام حسين عليهالسلام سراو را به دا من گرفت وبلند بلند گريست، ودست مبا رک برسر وصورت جون كشيد وفرمود: "اللهم بيّض وجهه و طيّب ريحه و احشره مع محمد و آل محمد عليهم السلام"
بارالها رويش راسفيد و بويش راخوش فر ما و باخاندان عصمت محشورش نما.
🔸 ازبركت دعاى حضرت روى غلام ما نند ماه تمام درخشيد وبوى عطر از پیکر ش بلند شد. چنانكه وقتى بدن اورا بعد از ۱۰روز پيدا كردند صورتش منور و بويش معطر بود.
📚 منابع:
منتخب التواريخ ص۳۱۱
وسيلةالدارين ص۱۱۵
احادیث و روایات محرم و سخنان امام حسین علیه السلام از مدینه تا مکه و کربلا و وقایع کربلا تا عاشورا
تهیه کننده : حجت الاسلام سید محمد باقری پور
کانال کلام نور در وب
https://web.eitaa.com/#@kalamenur
ویژه نامه محرم الحرام
http://hedayat.blogfa.com/post/2
کتاب روضه های محرم وصفر جلد اول ودوم
http://hedayat.blogfa.com/post/20466
حیّ علی العزاء - حیّ علی البكاء - فی ماتم الحسین - مظلوم كربلا
http://hedayat.blogfa.com/post/20465
حسین در سوی معراج زمین کربلا آمد
http://hedayat.blogfa.com/post/20464
محرم ماه عزاداری
http://hedayat.blogfa.com/post/20463
روضه های هرروز و هرشب دهه اول محرم
وبلاگ هدایت-حُجَّةُ الاسلام باقری پور
وبلاگ اشعارباقری
http://asharebageri.blogfa.com
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
اهل بيت امام حسین (ع) در زندان ابن زياد
در روز سیزدهم محرم سال ۶۱ هجری قمری، اسرای کربلا وارد شهر کوفه شدند. پس از مجلس شوم ابن زیاد، اهل بیت علیهم السلام را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه نمودند.
ماموران عمر بن سعد، پس از گذر دادن اسیران از کوچههای کوفه، آنان را وارد قصر عبیدالله بن زیاد کردند. گفتگوهای تندی بین حضرت زینب(س) و عبیدالله گزارش شده است.[۲۲] جمله معروف «ما رَأیْتُ اِلّا جَمیلاً؛ جز زیبایی چیزی ندیدم» از حضرت زینب(س) مربوط به همین مجلس است. همچنین عبیدالله دستور کشتن امام سجاد(ع) را صادر کرد، اما پس از اعتراض حضرت زینب(س) و نیز سخنان تند امام سجاد(ع)، ابن زیاد از کشتن وی صرفنظر کرد.[۲۳]
پس از پایان یافتن مجلس «عبیدالله بن زیاد»، آن پلید دستور داد تا امام سجاد علیه السلام و اهل بیت را به خانه ای كه جنب مسجد اعظم كوفه قرار داشت، برده و در آنجا جای دهند، و آن منزل زندان این بزرگواران بود. [1] در این خلال كه آنان در این زندان به سر می بردند «عبیدالله» توسط قاصدان خبر قتل امام حسین علیه السلام را در همه جا منتشر كرد. [2] .
عبیدالله بن زیاد پس از پایان دیدارش از اسرای کربلا، دستور داد امام سجاد علیه السلام و اهل بیت او را در خانهای جنب مسجد اعظم کوفه حبس کنند. خبررسانان به دستور عبید الله خبر قتل امام حسین علیه السلام را در همه جا منتشر کردند. خود عبید الله هم نامهای به یزید نوشت و اخبار تازه را به او داد
در الکامل فى التاریخ در شرح وقایعی که بر اهل بیت امام حسین علیه السلام در کوفه اتفاق افتاد این گونه نقل می کند: «گفته شده هنگامى که خاندان حسین علیه السلام به کوفه رسیدند، ابن زیاد آنان را بازداشت کرد و خبر را براى یزید فرستاد. در همان هنگام که آنان در حبس بودند، سنگى بر آنان فروافتاد که نوشته اى به آن گِرِه زده بودند و در آن چنین نوشته بود: پیک، خبر شما را براى یزید برده است و فلان روز مى رسد و فلان روز بازمى گردد. اگر صداى «اللّه أکبر» شنیدید، یقین کنید که کشته مى شوید و اگر نشنیدید در امان هستید. دو سه روز پیش از آمدن پیک سنگى که در آن نوشته اى بود، انداخته شد که مى گفت: «وصیت کنید و کارهایتان را یادآور شوید که نزدیک است پیک برسد». سپس پیک آمد و فرمان یزید آمد که آنها به سوى او فرستاده شوند.»
الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) در این باره می گوید: عبیداللّه بن زیاد فرمان داد تا باقى ماندگان خاندان حسین علیه السلام که بر او وارد شده اند، همراه او در کاخ حبس شوند.
محمد محمدی ری شهری و همکاران، دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ، ترجمه عبدالهادی مسعودی ج۸، ص۱۸۵؛ در دسترس در حدیث نت.
گزارشهای مورخان درباره تعداد و اسامی اسرای کربلا و بازماندگان اصحاب امام حسین(ع) مختلف است. تعداد اسیران مرد، چهار، پنج، ده و دوازده نفر گزارش شده است. شمار اسیران زن نیز چهار، شش و بیست نفر نقل شده است.[۴] برخی تعداد اسرا را تا ۲۵ نفر ذکر کردهاند.[۵] براین اساس گفته شده درباره تعداد اسیران کربلا اظهار نظر قطعی ممکن نیست.[۶]
نام برخی از اسیران مرد که در منابع ذکر شده، عبارت است از: امام سجاد(ع)، امام باقر(ع)، محمد و عمر دو پسر امام حسین(ع)، زید پسر و محمد نوه امام حسن(ع)،[۷] حسن مثنی که بر اثر جراحات در جنگ بیهوش شده بود،[۸] قاسم بن عبدالله بن جعفر، قاسم بن محمد بن جعفر، محمد بن عقیل.[۹] در کتاب تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء نام هفده نفر مرد به عنوان اسیران و بازماندگان کربلا ذکر شده است.[۱۰]
نام اسیران زن در کربلا نیز عبارتند از: حضرت زینب، فاطمه و ام کلثوم[۱۱] و رقیه[۱۲] از دختران امام علی(ع)، رباب همسر امام حسین(ع)[۱۳] و فاطمه دختر امام حسن(ع)،[۱۴] چهار دختر امام حسین(ع) به نامهای سکینه، فاطمه، رقیه و زینب.[۱۵]
نام بازماندگان از غیربنیهاشم در کربلا نیز از این قرار است: مُرَقّع بن ثُمامة اسدی، سَوّار بن عُمَیْر جابری، عمرو بن عبدالله جُندَعی، عُقْبة بن سَمعان غلام رباب، ضَحّاک بن عبدالله مشرقی،[یادداشت ۱] مسلم بن رباح و غلام عبدالرحمن بن عبد ربّه انصاری.[۱۶] از میان بازماندگان غیربنیهاشم، سوّار بن عمیر، عقبه، مسلم بن رباح و غلام عبدالرحمن بن عبد ربه جزو اسرای کربلا به شمار میروند.[۱۷]
در پی فرمان یزید بن معاویه که به واسطه نامه، از عبیدالله بن زیاد خواسته بود تا اسرا را به همراه سرهای شهدا به دمشق انتقال دهد،[۳] [۴]
عبیدالله دستور داد تا اسرای اهل بیت (علیهمالسّلام) را آماده کرده، در حالیکه غل و زنجیر بر گردن امام سجاد (علیهالسّلام) انداخته بودند[۵] [۶] [۷] [۸]
و حرم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به مانند اسیران روم و دیلم سوار بر محملهای برهنه و بدون پوشش و سایبان کرده بودند از شهری به شهری و از منزلی به منزلی حرکت دادند و سپس راهی شام کردند.[۹] [۱۰]
(فرستادن اسرای اهل بیت (علیهمالسّلام) با چنان وضع رقتباری، چنان قلب ابن عباس را جریحهدار ساخت که او را بر آن داشت تا طی نامهای خطاب به یزید به او اعتراض کرده چنین بنویسد: «بدان که از عجیبترین عجائب در روزگار تو این بود که دختران عبدالمطلب و کودکان خردسالش را مانند اسیر در شام بردی تا به مردم نشان دهی که بر ما چیره شدهای و بر ما حکم میرانی. به خدا سوگند اگر تو از زخم شمشیر من در امان باشی یقین بدان که روز و شب از دست زخم زبانم آسوده نخواهی بود...[۱۱] [۱۲] )
طبری مینویسد: «عبیدالله بن زیاد دستور داد زنان و کودکان امام حسین (علیهالسّلام) را آماده کنند و دستور داد طوق آهنین به گردن علی بن حسین (علیهالسّلام) نهادند. سپس آنها را همراه محفز بن ثعلبه عایذی و شمر بن ذی الجوشن روانه کرد که پیش یزید بروند». [۱]
در اخبار الطوال نیز آمده است: «ابن زیاد، علی بن حسین (علیهالسّلام) و زنانی که همراهش بودند را با زحر بن قیس، محقن بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن یزید بن معاویه به شام فرستاد». [۲]
هفتم شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش در زندان کوفه
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
روایتی خواندنی از متفاوتترین نذری ایران
گفتوگو با یکی از دستاندرکاران هیئت «علقمه میبد» که هر 10شب محرم از ساعت 5 صبح تا 10 شب با پخت 2هزار دیزی با مشارکت 80 نفر از اهالی محل به پذیرایی از عزاداران حسینی و نیازمندان شهرشان میپرداختند
نویسنده : مجید حسین زاده | روزنامهنگار
پخت 2هزار دیزی در ظرفهای سفالی، یکی از متفاوتترین نذریهایی است که در کشورمان بین عزاداران حسینی پخش میشود و به تازگی، مورد توجه کاربران شبکههای اجتماعی قرار گرفته است. البته امسال شاهد نذریهای دیگری هم بودیم که در شبکههای اجتماعی پربازدید شد. از پخت 8هزار پیتزا در اصفهان بگیرید تا آبدوغخیار نذری در مشهد، سوسیس و تخممرغ، دل و جگر، ماهی سرخشده در آبادان، قهوه یزدی، پاستا، دسر موزی و ... . اما یکی از این نذریها که ویدئوهای مراحل پخت آن بیشتر از بقیه در فضای مجازی پخش شد، مربوط به طبخ 2 هزار دیزی در هر ١٠ شب محرم برای عزاداران هیئت علقمه میبد بود. گفته میشود که پخت این دیزیها برای 2 هزار نفر، تقریبا 17 ساعت زمان میبرد و نزدیک به 80 نفر از اهالی محل هیئت در این امر خیر مشارکت می کنند و پای کار هستند. در پرونده امروز زندگیسلام با «محمدحسین شرفالدینی»، یکی از دستاندرکاران این هیئت که از سالها پیش در کنار چندین نفر دیگر سنگبنای این نذری متفاوت را پایهگذاری کردند، گفتوگویی داشتیم که در ادامه خواهید خواند.
از 9 سال پیش با پخت 150 دیزی شروع کردیم
«شرفالدینی» در پاسخ به این سوال که پذیرایی از عزاداران حسینی در میبد با دیزی و این نذری متفاوت از چه سالی شروع شده، میگوید: «تقریبا 8 یا 9 سال پیش این ایده به ذهنمان رسید که با پخت دیزی از عزاداران در دهه اول محرم پذیرایی کنیم. آن زمان یعنی 9 سال پیش با پخت 150 دیزی در هر شب شروع کردیم و به مرور تعداد آن اضافه شد تا به این تعداد فعلی که تقریبا 1800 تا 2 هزار دیزی است، رسیدیم».
یکی از اهالی، زمینش را وقف برگزاری روضه کرد
او درباره روزهای اولی که شروع به پخت این نذری در میبد کردند، میگوید: «این نذری مربوط به هیئت علقمه میبد است و من از ابتدا در کنار این گروه بودم. روزهای اولی که تصمیم به پخت دیزی گرفتیم، یعنی همان 8 یا 9 سال پیش، 10 تا 15 نفر بودیم و یک هیئت تقریبا کوچک تشکیل دادیم. مراسم روضه و عزاداری هم نداشتیم و هر شب یک نفر بانی می شد و شام را بین عزاداران در دهه اول محرم توزیع میکردیم. چند سال بعد به ما یک زمین دادند، یعنی یکی از اهالی یک زمینی را برای برگزاری مراسم عزاداری وقف کرد. بعدش هم تصمیم گرفتیم که مراسم عزاداری راه بیندازیم و در پایان مراسم با دیزی نذری از شرکتکنندگان پذیرایی کنیم».
ابتدا تصمیم داشتیم پیتزا درست کنیم
از «شرفالدینی» میپرسم ماجرای این که تصمیم به طبخ دیزی برای هیئتشان گرفتند، چه بوده و آیا غذاهای نذری دیگری هم مدنظرشان بوده یا نه که میگوید: «با چند نفر صحبت کردیم و برای اینکه یک غذای نذری متفاوت بپزیم، روی همین دیزی به جمعبندی رسیدیم. یادم هست که نظر اکثریت با دیزی به عنوان غذای نذری بود تا بین اهالی پخش کنیم. البته ابتدا پیتزا و یک سری غذاهای دیگر به ذهنمان آمد و آنها را هم بررسی کردیم اما تصمیم نهایی را گرفتیم و قرار شد همین دیزی را آماده کنیم. هرچند به نظرم طبخ آن سختتر از بقیه است و زمان زیادی را باید برای آمادهشدن و پخت آن صرف کرد اما جمعبندیمان این شد که به عشق امام حسین(ع) که هر سختی را تبدیل به آسانی و شیرینی میکند، پای کار بیاییم».
فر، ظروف سفالی و ... را خودمان ساختیم
«شرفالدینی» که از سالهای اول راهافتادن این نذری پای دیگها بوده و شاهد مسیر تقویت این هیئت بوده به نکته جالبی درباره وسایل مورد استفاده در اینجا اشاره میکند و میگوید: «آن زمان، وقتی تصمیم به درست کردن دیزی گرفتیم، وسیله هم نداشتیم اما ناامید نشدیم. از هیئتهای دیگر دیگ میگرفتیم، کف آن شن میریختیم و دیزیها را درون آنها میچیدیم. مثلا 50 تا 50 تا در دیگها میچیدیم تا دیزیها جا بیفتد و پخته شود. دردسر زیاد داشت اما کم کم بانی پیدا شد و توانستیم چندتا فر بخریم. بعدش هم خود بچهها چندتا فر درست کردند تا هزینه بسیار کمتری برایمان داشته باشد. 4 یا 5 سال پیش، فرهای مورد نیازمان را میخواستیم از بازار بخریم، گفتند 300 تا 400 میلیون تومان هزینه دارد و بعد دیدیم که هزینههایش زیاد است و در توانما نیست. یک روز بچههای هیئت دور هم نشستند و تصمیم گرفتند که این فرها را خودشان بسازند. ابتدا 5 تا فر ساختند و الان 22 تا فر داریم که هر سالی چندتا به آنها اضافه میکنیم. همین امسال 5 تا فر اضافه کردیم. انشاءا... سالهای آینده هم چندتا اضافه خواهد شد تا بتوانیم از عزاداران بیشتری پذیرایی کنیم. در ضمن، ظروف سفالی پخت دیزی و ظروف پذیرایی مورد استفاده در این پذیرایی هم به دست خودمان یعنی جوانان میبدی ساخته شده است».
امسال 80نوجوان و جوان به کمکمان آمدند
از او میپرسم که برای پخت 2 هزار دیزی چند نفر باید همکاری کنند که میگوید: «همانطور که میدانید، پخت دیزی، آمادهکردن مواد موردنیازش، تقسیم آن ها در ظرفهای سفالی، پیگیری خریدها و یک سری امور دیگر، زمانبر است و نیاز به افرادی دارد که پای کار باشند. امسال نوجوانان و جوانان زیادی به کمک ما آمدند و بیش از 80 نفر با ما برای آمادهسازی، شستن ظرفها، پختن دیزی و ... همراهی و در این امر خیر مشارکت کردند».
سس مخصوصی از مشهد به دیزیهایمان اضافه میکنیم
حالا ساعت 5 بعدازظهر شده و دیزیها تقریبا پخته شدند. «شرفالدینی» درباره مرحله بعدی و سسی که به دیزیها اضافه میشود، میگوید: «سپس یک سسی آماده کردیم که روی دیزیها میریزیم و به آن اضافه میکنیم که طعم بینظیر و دلچسبی به آنها میبخشد. اتفاقا این سس را بچهها در سفری که به مشهد برای زیارت آمدند، یاد گرفتند. بچهها به یک دیزی فروشی میروند که غذایش خیلی خوشمزه بوده، از آشپز همانجا تحقیق و سوال میکنند تا دستور آماده کردن آن را یاد بگیرند. تقریبا 16 رقم ادویه است که باید با هم مخلوط شود تا این سس به عنوان چاشنی آماده شود و سپس به دیزی اضافه کنیم. در مرحله بعدی، آن ادویهها با رب به درون ظروف سفالی ریخته شده و اگر باز هم دیزی مانده که آب نیاز داشته باشد، آن را اضافه میکنند. دوباره در فرها و دیگها را میبندند، نیم ساعت تا یک ساعت میجوشد تا جا بیفتد. ساعت 8 شب این دیزیها آماده میشود تا بین عزاداران حسینی توزیع شود».
از ساعت 5 صبح شروع به کار میکنیم
از «شرفالدینی» میپرسم که پخت این دیزیها چند ساعت طول میکشد و از چه ساعتی، مشغول کار میشوند که میگوید: «این دیزیها که تقریبا تعدادشان 2هزارتاست، هر شب در دهه اول محرم باید طبخ و بین عزاداران توزیع شود. بنابراین در 10 روز اول محرم، صبحها از ساعت 5 صبح، این کار یعنی پخت دیزی و آماده کردن مواد لازمش آغاز میشود. ابتدا خانمها ظرفهای دیزی را میشویند تا برای پخت دوباره این غذای نذری آماده شود. سپس آقایان میروند و ظرفهای دیزی را از آشپزخانه به داخل محوطه میآورند و روی زمین در سبدهای مخصوص پخش میکنند. سپس یک سری نوجوان و جوان میآیند، گوجه، سیبزمینی، لوبیا، جو و ... را آماده میکنند. در ادامه، همه مشغول تقسیم مواد در ظروف دیزی میشوند. ساعت 10 صبح، قصاب میآید و گوشتهایی که از شب قبل آماده شده است، به اندازه مناسب برای قرار گرفتن در ظروف دیزی، تکهتکه میکند. او برای هر دیزی بین 80 تا 90 گرم گوشت به داخل ظرفهای سفالی اضافه میکند. در مرحله بعدی، این دیزیها در سبد گذاشته شده و به داخل فرها منتقل میشود و در آنجا چیده میشود. وقتی دیزیها در فر چیده شد، بچهها تک تک آنها را بررسی میکنند که اگر یک دیزی موادش کم است، آب بیشتری نیاز دارد یا .... آن را اضافه کنند. سپس در دیگها را میبندند و از ساعت 11 ظهر تا 5 بعدازظهر این دیزیها و مواد آن یعنی گوشت و لوبیا و ... پخته میشود».
هر شب 700تا دیزی بین نیازمندان توزیع میکنیم
او درباره نحوه توزیع این 2 هزار دیزی نذری میگوید: «ظرفیت حسینیه ما که بغل محل طبخ دیزیهاست، در حال حاضر زیاد نیست و فقط 900 تا 950 نفر در آن جا میتوانند حضور داشته باشند. البته امیدوارم که چندتا بانی پیدا شود که بتوانیم زمینهای کنار آن را بخریم تا فضای بیشتری برای عزاداری داشته باشیم و بتوانیم از افراد بیشتری در اینجا و در دهه اول محرم پذیرایی کنیم. ما تقریبا هر شب 1700 تا 1800 دیزی آماده میکنیم که هزار تا از آنها در هیئت بعد از پایان مراسم پخش میشود. یک تعدادی تقریبا نزدیک به 700 تا اضافه میآید که قبل از شروع مراسم، آنها را به در خانههای نیازمندان شهر و پیرمردها و پیرزنهایی میبریم که توانایی جسمی شرکت در چنین مراسمی را ندارند یا مشکلاتی دارند و .... همچنین بین افرادی که تازه صاحب فرزند شدند هم تعدادی از این دیزیها توزیع میشود. یک گروهی داریم که قبل از شروع مراسم هیئت، هر شب این دیزیها را بین افرادی که اشاره کردم، پخش میکنند. بنابراین شبی هفتصدتا دیزی هم اینجوری در میبد پخش میکنیم که مورد استقبال اهالی هم قرار گرفته است».
همه هزینههای دیزیها بانی دارد
از او درباره مواد مورد نیاز 2 هزار دیزی میپرسم و اینکه هزینههایش را چطور تامین میکنند که او میگوید: «برای پخت 2 هزار دیزی، تقریبا 120 تا 130 کیلوگرم گوشت مورد نیاز است که هر شب برای طبخ استفاده میشود. مثلا جو پرک 3 کیلو، نخود شبی 10 کیلو تقریبا و ... برای پخت 2هزار دیزی نیاز است. گوشت مورد نیاز این دیزیها، 8 یا ٩ گوسفند لازم دارد که شب قبل از پخت باید گوشت آن آماده شود. درباره هزینههایش هم باید بگویم که تقریبا همه موادش بانی دارد و از محل نذورات مردم است که همه از اهالی شهر میبد و بچههای هیئت و محل خودمان هستند».
مردم میگویند که متفاوتترین نذری کشور را میدهیم
در چند سال اخیر ویدئوها و تصاویر زیادی از توزیع دیزی نذری در یزد در فضای مجازی پخش و پربازدید شده است. او درباره واکنشها در شبکه هایاجتماعی به این نذری متفاوت میگوید: «بله، بسیاری از کاربران فضای مجازی و مردم، بارها به ما گفتند که دیزی میبد، متفاوتترین نذری در کشور است و خیلی از این اتفاق استقبال و ما را بابت این تصمیم، تحسین کردند. در چند وقت اخیر هم از بسیاری از جاها مانند صداوسیما و ... برای تهیه گزارش آمدند و افراد زیادی هم از رسانههای مختلف مکتوب و آنلاین به اینجا آمدند و در خدمتشان بودیم. امیدوارم که این نذری، این تلاشها و این عزاداریها که همهاش به عشق امام حسین(ع) است، مقبول ایشان واقع شود و ما هم بتوانیم قدمهای بیشتری در مسیر اعتلای فرهنگ عاشورایی برداریم».
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
خطبههای اهل بیت در کوفه یکی از وقایع بعد از حادثه عاشورا، در جریان اسارت اهل بیت امام حسین (علیهالسلام) است که در شهر کوفه واقع شده است. طبق گزارش منابع تاریخی، بعد از ورود اسرای کربلا به شهر کوفه، حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها)، حضرت فاطمه صغری (سلاماللهعلیها)، ام کلثوم (سلاماللهعلیها) دختر امام علی (علیهالسلام) و امام سجاد (علیهالسلام) برای مردم خطبه خواندند.- منبع
هدف از خطبه خواندن
یکی از اقدامات خاندان امام حسین (علیهالسلام) برای معرفی سیمای زشت امویان و بیدار کردن وجدان خفته کوفیان و تحریک احساسات آنان، ایراد خطبههایی کوبنده و روشنگرانه بود. این سخنان، چنان تاثیری در کوفیان گذاشت که آنان در همان اجتماع، با اظهار پشیمانی از رفتار زشتشان، برای امام حسین (علیهالسلام) و مظلومیت اهل بیت او، گریه و عزاداری کردند.
طبیعی است که سخنرانی در آن شرایط اسارت، برای حضرت زینب (سلاماللهعلیها) بسیار سخت و دشوار بوده است؛ زیرا مصائب سنگین و جانسوز که خستگی و ناملایمات سفر نیز بدان افزوده شده بود از یک طرف، و تجمع نامحرمان و به ویژه کسانی که دستانشان به خون برادر و عزیزانش آلوده بود از طرف دیگر، و از همه مهمتر سرهای بریده شهدا که در مقابل او بر سر نیزهها بود، میتوانست قدرت تکلم را نه تنها از او، بلکه از هر سخنوری بگیرد. با همه اینها، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در مقابل خون شهیدان احساس تکلیف میکرد و یقین داشت اگر سخنرانی نکند و پیام قیام برادرش حسین را به کوفیان نرساند، حکومت وقت با بسیج همه امکاناتش، آتش این قیام را خاموش خواهد کرد. از اینرو تصمیم گرفت با بیان فصیح و علیگونه خود به تشریح ریشههای قیام حسینی و همچنین به افشای جنایات و ظلمهای حکومت یزید بپردازد و مردم را آگاه کند. (برای آگاهی از جنبههای ادبی و بلاغی خطبه حضرت زینب (سلاماللهعلیها) رجوع شود به[۱] [۲]
هر دو مقاله در فصلنامه سفینه چاپ شده است.[۳] )
خطبه حضرت زینب
منابع بسیاری خطبه حضرت زینب (سلاماللهعلیها) را ضبط کردهاند که در این میان، کهنترین مصدر این خطبه، بلاغات النساء ابن ابیطیفور بغدادی (۲۸۰ق) است. (بیشتر منابع، این خطبه را به حضرت زینب (سلاماللهعلیها) نسبت دادهاند، اما ابن ابیطیفور آنرا به ام کلثوم نسبت داده است. با توجه به شباهت بسیار متن این خطبه با آنچه منابع دیگر از قول حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) نقل کردهاند، به نظر میرسد مقصود وی از ام کلثوم، حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) بوده است، زیرا ام کلثوم، خواهر حضرت زینب (سلاماللهعلیها) از حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، سالها پیش از واقعه عاشورا در عصر حکومت معاویه، زمانی که سعید بن عاص حاکم مدینه بود، در این شهر از دنیا رفته بود.[۴] )
متن خطبه
ابن ابیطیفور گزارش خود را از شخصی به نام حَذلَم (ابن طیفور بغدادی، راوی خطبه را یک بار با نام «حذام اسدی»، و بار دیگر با نام «حذیم» یاد کرده است، اما صحیح آن «حَذلَم» است که به سبب غلطهای املایی در بعضی از نسخ، این اسم به اشکال مختلفی نقل شده است.) نقل میکند که پس از توصیف وضعیت اهل بیت هنگام ورود به کوفه و واکنش کوفیان پس از مشاهده آن وضعیت، میگوید:
آن روز به زینب دختر علی نگریستم. هرگز زنی با شرم را همچون او سخنور ندیده بودم. گویا از زبان امیرالمؤمنین سخن میگفت. پس به مردم اشاره کرد که ساکت شوند. ناگهان نَفَسها برید و زنگ شترها آرام شد. آنگاه گفت:
«ابدَاُ بِحَمدِ اللّه ِ وَالصَّلاةِ وَالسَّلامِ عَلی نَبِیِّهِ، امّا بَعدُ یا اهلَ الکوفَةِ، یا اهلَ الخَترِ وَالخَذلِ، الا فَلا رَقَاَتِ العَبرَةُ، ولا هَدَاَتِ الرَّنَّةُ، انَّما مثَلُکُم کَمَثَلِ» (الَّتی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ اَنکَـثًا تَتَّخِذُونَ اَیْمَـنَکُمْ دَخَلَا بَیْنَکُمْ)[۵]
«الا وهَل فیکُم الَا الصَّلَفُ وَالشَّنَفُ، ومَلَقُ الاِماءِ، وغَمَزُ الاَعداءِ؟ وهَل انتُم الّا کَمَرعی عَلی دِمنَةٍ، وکَفِضَّةٍ عَلی مَلحودَةٍ، الا ساءَ ما قَدَّمَت انفُسُکُم ان سَخِطَ اللّه ُ عَلَیکُم، وفِی العَذابِ انتُم خالِدونَ. اتَبکونَ؟ ای وَاللّه ِ فَابکوا! وانَّکُم وَاللّه ِ احرِیاءُ بِالبُکاءِ، فَابکوا کَثیرا وَاضحَکوا قَلیلاً، فَلَقَد فُزتُم بِعارِها وشَنارِها، ولَن تَرحُضوها بِغَسلٍ بَعدَها ابَدا، وانّی تَرحُضونَ قَتلَ سَلیلِ خاتَمِ النُّبُوَّةِ ومَعدِنِ الرِّسالَةِ، وسَیِّدِ شُبّانِ اهلِ الجَنَّةِ، ومَنارِ مَحَجَّتِکُم، ومَدَرَةِ حُجَّتِکُم، ومَفرَخِ نازِلَتِکُم، فَتَعسا ونُکسا، لَقَد خابَ السَّعیُ وخَسِرَتِ الصَّفقَةُ، وبُؤتُم بِغَضَبٍ مِنَ اللّه» (برگرفته از سوره بقره آیه ۹۱.[۶]
) «وضُرِبَت عَلَیکُمُ الذِّلَّةُ وَالمَسکَنَةُ» (لَّقَدْ جِئْتُمْ شَیْـئا اِدًّا• تَکَادُ السَّمَـوَ تُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنشَقُّ الْاَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا)[۷]
«اتَدرونَ ایَّ کَبِدٍ لِرَسولِ اللّه ِ فَرَیتُم؟ وایَّ کَریمَةٍ لَهُ ابرَزتُم؟ وایَّ دَمٍ لَهُ سَفَکتُم؟ لَقَد جِئتُم بِها شَوهاءَ خَرقاءَ، شَرُّها طِلاعُ الاَرضِ وَالسَّماءِ، افَعَجِبتُم ان قَطَرَتِ السَّماءُ دَما؟ ولَعَذابُ الآخِرَةِ اخزی وهُم لا یُنظَرونَ، فَلا یَستَخِفَّنَّکُمُ المَهَلُ فَاِنَّهُ لا تَحفِزُهُ المُبادَرَةُ، ولا یُخافُ عَلَیهِ فَوتُ الثَّارِ، کَلّا انَّ رَبَّکَ لَنا ولَهُم لَبِالمِرصادِ.» (اشاره به سوره فجر آیه ۱۴[۸] )
ترجمه خطبه
سخنم را با حمد خدا و درود و سلام بر پیامبرش آغاز میکنم. اما بعد، ای اهل کوفه؛ ای اهل نیرنگ و نفاق! (آیا گریه میکنید؟!) هرگز اشکهایتان خشک نشود و شیون شما بازنایستد. کار شما «بدان زنی ماند که رشته خویش را پس از محکم تابیدن، باز میگشود؛ (از آنرو که) سوگندهایتان را (وسیله) خیانت و فریب میان خود قرار میدهید». آیا در شما چیزی جز تکبر و خودستایی، (سینههای پر از) کینه، چاپلوسی کنیزکان و طعنهزنی دشمنان وجود دارد؟ آیا شما جز به سبزههای روییده در منجلاب یا گچبریهایی بر گور (مردگان) میمانید؟ چه بد کرداری برای خود پیش فرستادید که خدا را از خود خشمگین کردید و به عذاب ابدی گرفتار شدید. آیا گریه میکنید و ناله سر میدهید؟! آری گریه کنید که به خدا سوگند شما سزاوار گریه هستید. آری بسیار بگریید و اندک بخندید که به ننگ و عاری آلوده شدید که هرگز از دامانتان شسته نخواهد شد. چگونه این ننگ را توانید شست که زاده پیامبر خاتم و کانون رسالت و سرور جوانان بهشت را که پناه شما در حوادث، و چراغ راه و برهان قاطع بر شما بود، کشتید. هلاکت بر شما باد و نگونسار باشید. تلاشتان هدر رفته و در معامله زیان کردهاید. به خشم خدا بازگشتید و ذلت و خواری به نام شما زده شد. به راستی کاری چنان زشت و ناپسند کردید که نزدیک است از زشتی آن آسمانها از هم بشکافد و زمین بگسلد و کوهها در هم شکسته، فروریزد». میدانید چه جگری از رسول خدا دریدید و چه پردهنشینانی را از حریم و حرمش بیرون کشیدید و چه خونی از او ریختید؟ کار شما به زنی زشت و نادان و حریص مانَد که (صفات زشتش) زمین و آسمان را انباشته است. آیا از خون گریستن آسمان شگفتزده شدید؟ «و عذاب آخرت سختتر و خوار کنندهتر است و آنان یاری نخواهند شد». مهلتهای الهی، شما را سبک سر نکند؛ چراکه پیشی گرفتن شما، خدا را شتاب زده نمیکند و (او) بیم از دست رفتن (فرصتِ) خونخواهی ندارد. پروردگارت در کمین ما و آنان است. سپس حضرت از آنان رو برگرداند.
عکسالعمل مردم بعد از خطبه
کذلم گوید: پس از خطبه حضرت زینب (سلاماللهعلیها) بان (مردم را حیران و سرگردان دیدم. آنان انگشتانشان را [از شدت ناراحتی] به دندان (میگزیدند. پیرمردی جعفی را دیدم که محاسنش از اشک خیس شده بود و میگفت: كُهولُهُم خَيرُ الكُهولِ ونَسلُهُمإذا عُدَّ نَسلٌ لا يَخيبُ ولا يَخزى[۹]
«پیران آنان بهترین پیران و نسلشان در میان نسلها، هرگز هلاک و خوار نمیشود». (منابع ذیل نیز این گزارش را با تفاوتهایی آوردهاند. [۱۰] [۱۱] [۱۲] [۱۳] (با تفصیل بیشتر[۱۴] [۱۵] [۱۶] )
تمجید امام سجاد
«فَقالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ (علیهالسّلام): یا عَمَّةُ! اُسکُتی فَفِی الباقی عَنِ الماضِی اعتِبارٌ، وانتِ بِحَمدِ اللّه ِ عالِمَةٌ غَیرُ مُعَلَّمَةٍ، فَهِمَةٌ غَیرُ مُفَهَّمَةٍ، انَّ البُکاءَ وَالحَنینَ لا یَرُدّانِ مَن قَد ابادَهُ الدَّهرُ. فَسَکَتَت.»
امام سجاد (علیهالسّلام) فرمود: «عمه جان، بس است. بازماندگان را از گذشتگان عبرت است؛ العمر مردم و تو - خدا را شکر - دانای استاد ندیده و فهمیده مکتب نرفتهای. گریه و ناله، رفتگان را بر نمیگرداند». حضرت زینب (سلاماللهعلیها) (با شنیدن این سخنان) ساکت شد. [۱۷]
اشعار حضرت زینب
طبرسی پس از آوردن خطبه، این چند بیت شعر را نیز به حضرت زینب (سلاماللهعلیها) نسبت داده است:
ماذا تَقُولُونَ إِذْ قالَ النَّبِيُّ لَكُمْ
ماذا صَنَعْتُمْ وَ أَنْتُمْ آخِرُ الاُْمَمِ
بِأَهْلِ بَيْتي وَ أَوْلادي وَتَكْرُمَتي
مِنْهُمْ أُسارى وَ مِنْهُمْ ضُرِّجُوا بِدَمِ
ما كانَ ذاكَ جَزائي إِذْ نَصَحْتُ لَكُمْ
أَنْ تُخْلِفُونِي بِسُوء في ذَوِي رَحِمِي
إِنِّى لاََخْشى عَلَيْكُمْ أَنْ يَحُلَّ بِكُمْ
مِثْلُ الْعَذابِ الَّذي أَوْدى عَلى اِرَمَ
«به پیامبر چه پاسخ میدهید هنگامی که به شما بگوید: شما که آخرین امت بودید با اهل بیت من و فرزندان و عزیزانم چه کردید؟ گروهی از آنها اسیر، و عدهای دیگر آغشته به خون شدند! پاداش دلسوزیهای من برای شما این نبود که پس از من با خویشانم چنین بدرفتاری کنید. از آن میترسم که به زودی عذابی همانند عذاب قوم عاد بر شما نازل شود.»
البته چنانکه خواهیم نوشت - منابع دیگر، این اشعار را به افراد دیگری نسبت دادهاند.
نقل طبرسی از وقایع بعد از خطبه
گفتنی است طبرسی پس از نقل سخن امام سجاد (علیهالسّلام) مینویسد: «سپس علی بن حسین (علیهالسّلام) فرود آمد و خیمهاش را بر پا کرد و زنان را از مرکبها فرود آورد و داخل خیمه شد».[۱۸]
همچنین وقتی میخواهد خطبه امام سجاد را گزارش کند، با این عنوان آغاز میکند: «احتجاج علی بن حسین بن علی هنگامی که از خیمه خارج شد...»[۱۹]
چنین گزارشی را نمیتوان پذیرفت، زیرا چنانکه پیشتر گفتیم، سپاه عمر سعد، با وضعی بسیار بد و رقتبار اسرا را از کربلا به کوفه بردند و به همین دلیل آنان از هیچ امکاناتی، از جمله خیمه، برخوردار نبودند. تنها شاید بتوان گفت که گزارش وی مربوط به زمان بازگشت اسرا از شام به مدینه است که با آنان با احترام رفتار شد؛ چنانکه ابن نما حلی مشابه عبارات طبرسی را هنگام رسیدن اهل بیت به مدینه گزارش کرده است: فلما وصل زین العابدین الی المدینة نزل وضرب فسطاطه وانزل نسائه... «هنگامی که زینالعابدین به مدینه رسید، فرود آمد و خیمهاش را بر پا کرد و زنان را از مرکبها پیاده کرد.»[۲۰]
همچنین سید ابن طاووس به نقل از بشیر بن حذلم میگوید: «فَلَمّا قَرُبنا مِنها [أي مِنَ المَدينَةِ] نَزَلَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام فَحَطَّ رَحلَهُ ، وضَرَبَ فُسطاطَهُ وأنزَلَ نِساءَهُ» «وقتی نزدیک مدینه رسیدیم، علی بن حسین (علیهالسّلام) فرود آمد و خیمهاش را برپا کرد و زنان را از مرکبها پیاده کرد.» [۲۱]
خطبه حضرت فاطمه صغری
حضرت فاطمه صغری یکی از اهل بیتی بود که در کوفه خطبه خواند.
معرفی فاطمه صغری
به نظر میرسد مقصود از حضرت فاطمه صغری در اینجا، فاطمه دختر امام حسین (علیهالسّلام) است که در کربلا حضور داشته است؛ زیرا وی در این خطبه، امیرمؤمنان ما را جد خود خوانده است. احتمالا به این دلیل در این گزارش وی را «صغری» خواندهاند که با عمهاش فاطمه دختر امیرمؤمنان، [۲۲] که طبعا بزرگتر بوده است، اشتباه نشود.
متن خطبه
زید بن موسی بن جعفر از پدرش از پدرانش نقل میکند پس از آنکه فاطمه صغری را از کربلا (به کوفه) بردند خطبهای خواند و گفت:
«الحَمدُ للَّهِِ عَدَدَ الرَّملِ وَالحَصی، وزِنَةَ العَرشِ الَی الثَّری، احمَدُهُ واُؤمِنُ بِهِ واتَوَکَّلُ عَلَیهِ، واشهَدُ ان لا الهَ الَّا اللَّهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ، وانَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ ورَسولُهُ، وانَّ ذُرِّیَّتَهُ ذُبِحوا بِشَطِّ الفُراتِ بِغَیرِ ذَحلٍ ولا تِراتٍ. اللَّهُمَّ انّی اعوذُ بِکَ ان افتَرِیَ عَلَیکَ الکَذِبَ، وان اقولَ عَلَیکَ خِلافَ ما انزَلتَ مِن اخذِ العُهودِ لِوَصِیَّةِ عَلِیِّ بنِ ابی طالِبٍ، المَسلوبِ حَقُّهُ، المَقتولِ بِغَیرِ ذَنبٍ - کَما قُتِلَ وَلَدُهُ بِالاَمسِ - فی بَیتٍ مِن بُیوتِ اللَّهِ، فیهِ مَعشَرٌ مُسلِمَةٌ بِاَلسِنَتِهِم. تَعساً لِرُؤوسِهِم، ما دَفَعَت عَنهُ ضَیماً فی حَیاتِهِ ولا عِندَ مَماتِهِ، حَتّی قَبَضتَهُ الَیکَ مَحمودَ النَّقیبَةِ، طَیِّبَ العَریکَةِ، مَعروفَ المَناقِبِ، مَشهورَ المَذاهِبِ، لَم تَاخُذهُ اللَّهُمَّ فیکَ لَومَةُ لائِمٍ ولا عَذلُ عَاذِلٍ. هَدَیتَهُ یا رَبِّ لِلاِسلامِ صَغیراً، وحَمِدتَ مَناقِبَهُ کَبیراً، ولَم یَزَل ناصِحاً لَکَ ولِرَسولِکَ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وآلِهِ حَتّی قَبَضتَهُ الَیکَ، زاهِداً فِی الدُّنیا، غَیرَ حَریصٍ عَلَیها، راغِباً فِی الآخِرَةِ، مُجاهِداً لَکَ فی سَبیلِکَ، رَضیتَهُ فَاختَرتَهُ وهَدَیتَهُ الی صِراطٍ مُستَقیمٍ. امّا بَعدُ، یا اهلَ الکوفَةِ! یا اهلَ المَکرِ وَالغَدرِ وَالخُیَلاءِ! فَاِنّا اهلُ بَیتٍ ابتَلانَا اللَّهُ بِکُم وَابتَلاکُم بِنا، فَجَعَلَ بَلاءَنا حَسَناً، وجَعَلَ عِلمَهُ عِندَنا وفَهمَهُ لَدَینا، فَنَحنُ عَیبَةُ عِلمِهِ، ووِعاءُ فَهمِهِ وحِکمَتِهِ، وحُجَّتُهُ عَلی اهلِ الاَرضِ فی بِلادِهِ لِعِبادِهِ، اکرَمَنَا اللَّهُ بِکَرامَتِهِ، وفَضَّلَنا بِنَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ عَلی کَثیرٍ مِمَّن خَلَقَ تَفضیلاً بَیِّناً. فَکَذَّبتُمونا وکَفَّرتُمونا، ورَاَیتُم قِتالَنا حَلالاً واموالَنا نَهباً! کَاَنَّنا اولادُ تُرکٍ او کابُلٍ، کَما قَتَلتُم جَدَّنا بِالاَمسِ، وسُیوفُکُم تَقَطَّرُ مِن دِمائِنا اهلَ البَیتِ، لِحِقدٍ مُتَقَدِّمٍ، قَرَّت لِذلِکَ عُیونُکُم، وفَرِحَت قُلوبُکُم، افتِراءً عَلَی اللَّهِ ومَکراً مَکَرتُم، «وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ». فَلا تَدعُوَنَّکُم انفُسُکُم الَی الجَذَلِ بِما اصَبتُم مِن دِمائِنا، ونالَت ایدیکُم مِن اموالِنا، فَاِنَّ ما اصابَنا مِنَ المَصائِبِ الجَلیلَةِ وَالرَّزایَا العَظیمَةِ «فِی کِتَبٍ مِّن قَبْلِ اَن نَّبْرَاَهَا اِنَّ ذَ لِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ • لِّکَیْلَا تَاْسَوْاْ عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُواْ بِمَا ءَاتَاکُمْ وَ اللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ». تَبّاً لَکُم، فَانتَظِرُوا اللَّعنَةَ وَالعَذابَ، فَکَاَن قَد حَلَّ بِکُم، وتَواتَرَت مِنَ السَّماءِ نَقِماتٌ، فَیُسحِتُکُم بِعَذابٍ ویُذیقُ بَعضَکُم بَاسَ بَعضٍ، ثُمَّ تُخَلَّدونَ فِی العَذابِ الاَلیمِ یَومَ القِیامَةِ بِما ظَلَمتُمونا، «اَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّلِمِینَ». وَیلَکُم، اتَدرونَ ایَّةَ یَدٍ طاعَنَتنا مِنکُم؟! وایَّةَ نَفسٍ نَزَعَت الی قِتالنا؟ ! ام بِاَیَّةِ رِجلٍ مَشَیتُم الَینا تَبغونَ مُحارَبَتَنا؟! قَسَت وَاللَّهِ قُلوبُکُم، وغَلُظَت اکبادُکُم، وطُبِعَ عَلی افئِدَتِکُم، وخُتِمَ عَلی اسماعِکُم وابصارِکُم، وسَوَّلَ لَکُمُ الشَّیطانُ واملی لَکُم، وجَعَلَ عَلی بَصَرِکُم غِشاوَةً فَاَنتُم لا تَهتَدونَ. فَتَبّاً لَکُم یا اهلَ الکوفَةِ، ایُّ تِراتٍ لِرَسولِ اللَّهِ قِبَلَکُم، وذُحولٍ لَهُ لَدَیکُم، بِما عَنِدتُم بِاَخیهِ عَلِیِّ بنِ ابی طالِبٍ جَدّی، وبَنیهِ وعِترَةِ النَّبِیِّ الاَخیارِ صَلَواتُ اللَّهِ وسَلامُهُ عَلَیهِم، وَافتَخَرَ بِذلِکَ مُفتَخِرُکُم فَقالَ: نَحنُ قَتَلنا عَلِیّاً وبَنی عَلِیّبِسُیوفٍ هِندِیَّةِ ورِماحِ بِفیکَ ایُّهَا القائِلُ الکَثکَثُ وَالاَثلَبُ، افتَخَرتَ بِقَتلِ قَومٍ زَکّاهُمُ اللَّهُ واذهَبَ عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهَّرَهُم تَطهیراً! فَاکظِم واقعِ کَما اقعی ابوکَ، فَاِنَّما لِکُلِّ امرِئٍ مَا اکتَسَبَ وما قَدَّمَت یَداهُ. احَسَدتُمونا - وَیلاً لَکُم - عَلی ما فَضَّلَنَا اللَّهُ؟ فَما ذَنبُنا ان جاشَ دَهراً بُحورُنا وبَحرُکَ ساجٍ لا یُواری الدَّعامِصا «ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»، «وَ مَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ.»
ترجمه خطبه
خدا را سپاس به شمار ریگها و سنگ ریزهها و هم وزن عرش الهی تا زمین. او را میستایم و به او ایمان دارم و بر او توکل میکنم و گواهی میدهم که جز خدای یکتا و بیشریک، معبودی نیست. محمد بنده و فرستاده اوست و فرزندانش بی آنکه خونی ریخته باشند یا مستحق قصاص باشند، در ساحل فرات، سر بریده شدند. خداوندا، به تو پناه میبرم که بر تو دروغ بندم و برخلاف عهد و پیمانی که برای جانشین پیامبر، علی بن ابیطالب گرفتهای، سخن گویم؛ کسی که حقش را گرفتند و بیگناه شهیدش کردند، آنگونه که فرزندش دیروز در یکی از خانههای خدا به شهادت رسید؛ جایی که گروهی مسلماننما حضور داشتند. خاک بر سرشان که هیچ دفاعی از او نکردند، نه در زمان حیات او و نه در هنگام مرگش. پس سرانجام او را نیکوسرشت، پاک طینت، دارای فضایل شناخته شده و عقاید آشکار پیش خود بردی. او در راه تو نه از ملامت ملامتگران بیم داشت و نه از نکوهش نکوهشگران هراس. خدایا! او را از کودکی به اسلام هدایت کردی و در بزرگی نیکیهایش را ستودی و او پیوسته خیرخواه و دلسوز (دین) تو و پیامبرت بود تا آنکه او را پیش خود فراخواندی. در دنیا پارسا، و به آخرت مشتاق بود و در راه تو و برای تو جهاد کرد. او را پسندیدی و برگزیدی و به راه راست، راه نمودی. اما بعدای کوفیان؛ ای اهل نیرنگ و فریب و گردنکشی! ما خاندانی هستیم که خداوند ما را با شما، و شما را با ما آزمود. پس آزمایشِ ما را نیکو گرداند و علم و فهم خویش را نزد ما نهاد. ما جایگاه علم و قرارگاه فهم و حکمت او، و حجتش در روی زمین بر بندگان اوییم. خدا ما را با کرامت خویش عزیز داشت و با پیامبرش ما را بر بسیاری از مخلوقاتش فضیلت بخشید. شما ما را تکذیب و تکفیر کردید، کشتن ما را حلال دانستید، و اموال ما را به یغما بردید. گویا ما اهل ترکستان و کابل (یعنی نامسلمان و بیگانه) (در آن زمان مردم این دو منطقه هنوز مسلمان نشده بودند.) بودیم، آنگونه که دیروز جد ما [امیر المؤمنین] را کشتند و از کینههای دیرین، هنوز از شمشیرهایتان خون ما میچکد. بر این گستاخی و نیرنگتان در برابر خدا چشمتان روشن و دلتان شاد! اما بدانید که خدا بهترین چارهاندیشان است. از اینکه خون ما را ریختید و اموالمان را غارت کردید، چندان خوشحال نباشید.
(مَا اَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْاَرْضِ وَ لَا فِی اَنفُسِکُمْ اِلَّا فِی کِتَبٍ مِّن قَبْلِ اَن نَّبْرَاَهَا اِنَّ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ) [۲۳]
«همه این مصیبتهای بزرگ که به ما رسیده، پیشتر در کتاب تقدیر الهی ثبت بوده است، و این بر خدا آسان است.» (لِّکَیْلَا تَاْسَوْاْ عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُواْ بِمَا ءَاتَاکُمْ وَ اللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ) [۲۴]
«تا بر آنچه از دست میدهید غصه نخورید و از آنچه به دست میآورید شادمان نشوید و خداوند هیچ مغرور فخرفروشی را دوست نمیدارد.»
مرگ بر شما باد! منتظر لعنت و عذاب باشید که البته گویی بر شما فرود آمده و به کیفر جنایتهایتان عذابهای پیاپی از آسمان بر شما فروریخته است که شما را نابود کرده (ویُذیقُ بَعضَکُم بَاسَ بَعضٍ) [۲۵]
«و (نزدیک است که خداوند) شما را به جان یکدیگر بیندازد.» آنگاه به سبب ستمی که بر ما روا داشتید، در عذاب دردناک آخرت، جاوید خواهید بود. (الا لَعنَةُ اللَّهِ عَلَی الظّالِمینَ)[۲۶]
«هان، لعنت خدا بر ستمکاران»
وای بر شما! آیا میدانید با چه دستی به ما نیزه زدید و با چه کسانی به جنگ ما آمدید و با چه پایی برای نبرد با ما ره سپردید؟ دلهایتان سخت و خشن شده و بر قلوب شما مهر خورده و گوش و چشمتان از دیدن و شنیدن حق، ناتوان گشته است. (الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَاَمْلَی لَهُمْ) [۲۷]
«و شیطان کار زشتتان را بر شما آراسته و به آرزوهای دور و درازتان افکنده» (وَ جَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً) [۲۸]
«و بر دیدگانتان پرده افکنده است» از اینرو هدایت نمیشوید.
مرگ بر شما ای کوفیان! چقدر خون از دودمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ریختهاید! به برادرش علی بن ابیطالب، جد من، و به فرزندان او، عترت پاک و برگزیده پیامبر خدا، نیرنگ زدید. آنگاه با افتخار سرودید: «ما بودیم که با شمشیرهای هندی و نیزهها، علی و پسرانش را کشتیم و زنانشان را همانند اسیران ترک، به اسارت گرفتیم و بر آنان ضربت زدیم؛ وه که چه ضربتی!».
خاک بر دهان گوینده این سخن و سنگ بر سر و رویش! آیا کشتن کسانی که خداوند آنها را پاک و مطهر قرار داده و نجاست و پلیدی را از آنها دور کرده است، افتخار دارد؟ سر جایت بنشین و دم فروبند؛ چنانکه پدرت بر سر جایش نشست. (یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ) [۲۹]
«هر کسی را همان است که پیش فرستاده است.»
وای بر شما به دلیل فضیلتی که خدا برای ما قرار داد، شما بر ما حسد ورزیدید. گناه ما چیست که دریای ما ژرف و عظیم است و دریای شما کوچک، که حتی حشرهای را هم فرو نمیپوشاند؟! (ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ) [۳۰]
«این فضل خداست که به هرکس بخواهد میبخشد.» (وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ) [۳۱]
«هرکه را خدا روشنایی نبخشیده، نوری نیست.»
عکسالعمل مردم
راوی گوید: صداها به گریه برخاست و گفتند: بس است ای دختر پاکان! دلهایمان را سوزاندی و آتشمان زدی. او نیز ساکت شد. درود بر او و بر پدر و جد او باد.[۳۲]
(سید ابن طاووس نیز مشابه این خطبه را از فاطمه صغری با تفاوتهایی آورده است.[۳۳] )
خطبه ام کلثوم
ام کلثوم دختر امام علی (علیهالسلام) یکی از اهل بیتی بود که در کوفه خطبه خواند.
معرفی ام کلثوم
مقصود از ام کلثوم در اینجا، یکی از دختران امیرالمؤمنین است، غیر از ام کلثومی که مادرش حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بوده است.[۳۴]
متن خطبه
آن روز، ام کلثوم دختر علی از پشت پرده خطبه خواند. او در حالیکه با صدایی بلند میگریست، چنین گفت:
«یا اهلَ الکوفَةِ، سوءاً لَکُم، ما لَکُم خَذَلتُم حُسَیناً وقَتَلتُموهُ، وَانتَهَبتُم اموالَهُ ووَرِثتُموهُ، وسَبَیتُم نِساءَهُ ونَکَبتُموهُ؟! فَتَبّاً لَکُم وسُحقاً. وَیلَکُم، اتَدرونَ ایُّ دَواهٍ دَهَتکُم؟ وایَّ وِزرٍ عَلی ظُهورِکُم حَمَلتُم؟ وایَّ دِماءٍ سَفَکتُموها؟ وایَّ کَریمَةٍ اهتَضَمتُموها؟ وایَّ صِبیَةٍ سَلَبتُموها؟ وایَّ اموالٍ نَهبَتُموها؟ قَتَلتُم خَیرَ رِجالاتٍ بَعدَ النَّبِیِّ صلی اللَّه علیه وآله، ونُزِعَتِ الرَّحمَةُ مِن قُلوبِکُم، الا انَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ الغالِبونَ، وحِزبَ الشَّیطانِ هُمُ الخاسِرونَ.»
ترجمه خطبه
ای اهل کوفه، بدا به حالتان! شما را چه شد که حسین (علیهالسّلام) را تنها گذاشتید و او را کشته، اموالش را به یغما بردید و خاندانش را به اسارت گرفتید؟ بدا بر شما! مرگتان باد! وای بر شما میدانید گرفتار چه مصیبتی شدهاید و چه بار سنگینی بر دوش خود کشیدهاید و چه خونهایی ریختهاید و چه بزرگوارانی را در هم شکسته و چه کسانی را غارت کرده و چه اموالی را بردهاید؟ بهترین مردان پس از رسول خدا را به شهادت رساندید. رحم [و عاطفه] از دلهایتان رخت بربسته است. (اَلَا اِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) [۳۵]
«آگاه باشید! حزب خدا پیروز است.» (اَلَا اِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ) [۳۶] «و حزب شیطان زیانکار.»
اشعار ام کلثوم
ام کلثوم بعد از خطبه اشعاری را خواند.
ثُمَّ قالَت:
قَتَلتُم اخی صَبراً فَوَیلٌ لِاُمِّکُمُ
سَتُجزَونَ ناراً حَرُّها یَتَوَقَّدُ
سَفَکتُم دِماءً حَرَّمَ اللَّهُ سَفکَها
وحَرَّمَهَا القُرآنُ ثُمَّ مُحَمَّدُ
الا فَابشِروا بِالنّارِ انَّکُم غَداً
لَفی قَعرِ نارٍ حَرُّها یَتَصَعَّدُ
واِنّی لَاَبکی فی حَیاتی عَلی اخی
عَلی خَیرِ مَن بَعدَ النَّبِیِّ سَیولَدُ
بِدَمعٍ غَزیرٍ مُستَهِلٍّ مُکَفکَفٍ
عَلَی الخَدِّ مِنّی دائِبٌ لَیسَ یُحمَدُ
برادرم را با زجر و شکنجه کشتید. وای بر مادرتان! به زودی در آتشی سوزان/ سزای این کارتان را میبینید. خونهایی را ریختید که خدا و قرآن و محمد آنها را محترم شمرده بودند.
هان، بشارتتان باد به دوزخ! شما فردا در قعر دوزخی هستید که آتش آن زبانه میکشد.
تا زندهام با اشکهایی فراوان و بر گونه روان که هیچگاه خشک نخواهد شد، بر برادرم، همو که پس از پیامبر بهترین مولود بود، خواهم گریست.
عکسالعمل مردم
راوی گوید: مردم شیون و ناله کردند و گریستند. زنان، گیسو پریشان کردند و خاک بر سر خویش ریختند و چهره خراشیدند و بر صورتهایشان زدند و فغان سر دادند. مردان نیز گریستند و موی صورت خویش کندند. هیچ روزی چون آن روز، مردم نگریسته بودند.[۳۷]
(ابن نما حلی نیز این خطبه را با اندکی اختصار آورده است.[۳۸] )
خطبه امام سجاد
امام زینالعابدین (علیهالسّلام) پیش آمد و اشاره کرد که مردم ساکت شوند. همه خاموش شدند. او در حال ایستاده، حمد و ثنای الهی را گفت و بر پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درود فرستاد.
متن خطبه
بعد از سکوت مردم، امام سجاد (علیهالسّلام) فرمود:
«ایُّهَا النّاسُ! مَن عَرَفَنی فَقَد عَرَفَنی، ومَن لَم یَعرِفنی فَاَنَا اُعَرِّفُهُ بِنَفسی: انَا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ ابی طالِبٍ، انَا ابنُ المَذبوحِ بِشَطِّ الفُراتِ مِن غَیرِ ذَحلٍ ولا تِراتٍ، انَا ابنُ مَنِ انتُهِکَ حَریمُهُ وسُلِبَ نَعیمُهُ وَانتُهِبَ مالُهُ وسُبِیَ عِیالُهُ، انَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبراً وکَفی بِذلِکَ فَخراً. ایُّهَا النّاسُ! ناشَدتُکُمُ اللَّهَ، هَل تَعلَمونَ انَّکُم کَتَبتُم الی ابی وخَدَعتُموهُ، واعطَیتُموهُ مِن انفُسِکُمُ العَهدَ وَالمیثاقَ وَالبَیعَةَ وقاتَلتُموهُ وخَذَلتُموهُ فَتَبّاً لِما قَدَّمتُم لِاَنفُسِکُم وسوءاً لِرَایِکُم، بِاَیَّةِ عَینٍ تَنظُرونَ الی رَسولِ اللَّهِ اذ یَقولُ لَکُم: قَتَلتُم عِترَتی وَانتَهَکتُم حُرمَتی فَلَستُم مِن اُمَّتی.»
ترجمه خطبه
ای مردم! هر کس مرا میشناسد که شناخته است؛ اما هر کس مرا نمیشناسد، [بداند] من علی بن حسین هستم. فرزند آن کس که سرش را در کنار فرات بریدند، بیآنکه خونی ریخته باشد و یا قصاصی بر گردنش باشد. من پسر کسی هستم که حریمش هتک شد، داراییهایش به یغما رفت، و خاندانش به اسارت گرفته شد. من پسر کسی هستم که او را زجرش کردند و چه افتخاری بالاتر از این! ای مردم! شما را به خدا سوگند آیا نمیدانید که به پدرم نامه نوشتید، [ولی سرانجام] به او نیرنگ زدید؟ با او پیمان بستید و بیعت کردید، [اما عاقبت] با او جنگیدید و بییاورش گذاشتید؟! مرگتان باد از کار زشت و اندیشه ناروایی که برای خود پیش فرستادید. با چه چشمی به پیامبر خواهید نگریست آنگاه که به شما بگوید: عترتم را کشتید و حرمتم را شکستید. پس شما از امت من نیستید. راوی گوید: صدای مردم به گریه برخاست. یکدیگر را نفرین میکردند و میگفتند: نابود شدید و خبر ندارید.
اعلام وفاداری مردم از امام
امام سجاد (علیهالسّلام) فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ امرَاً قَبِلَ نَصیحَتی وحَفِظَ وَصِیَّتی فِی اللَّهِ وفی رَسولِهِ واهلِ بَیتِهِ، فَاِنَّ لَنا فی رَسولِ اللَّهِ اُسوَةً حَسَنَةً» «رحمت خدا بر آنکه نصیحتم را بپذیرد و وصیت مرا درباره خدا و رسول و اهل بیت او مراعات و حفظ کند. پیامبر خدا برای ما سرمشقی نیکوست.»
همه گفتند: ای پسر پیامبر، ما همه به گوش و مطیع فرمان و پایبند به پیمانیم. نه بیرغبتیم و نه از تو روی گردان. هرچه خواهی به ما امر کن. رحمت خدا بر تو باد که ما به جنگ تو در جنگیم و به صلح تو در آشتی، پس انتقام شما و خود را از کسانی که به شما و ما ستم کردهاند، خواهیم گرفت.
پاسخ امام
امام سجاد (علیهالسّلام) در پاسخ مردم فرمود:
«هَیهاتَ هَیهاتَ! ایُّهَا الغَدَرَةُ المَکَرَةُ، حیلَ بَینَکُم وبَینَ شَهَواتِ انفُسِکُم، اتُریدونَ ان تَاتوا الَیَّ کَما اتَیتُم الی ابی مِن قَبلُ؟! کَلّا ورَبِّ الرّاقِصاتِ، فَاِنَّ الجُرحَ لَمّا یَندَمِل، قُتِلَ ابی صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیهِ بِالاَمسِ واهلُ بَیتِهِ مَعَهُ، ولَم یُنسِنی ثُکلَ رَسولِ اللَّهِ صلی اللَّه علیه وآله وثُکلَ ابی وبَنی ابی، ووَجدُهُ بَینَ لَهَواتی، ومَرارَتُهُ بَینَ حَناجِری وحَلقی، وغُصَصُهُ تَجری فی فِراشِ صَدری، ومَساَلَتی ان لا تَکونوا لَنا ولا عَلَینا.»
هیهات ای نیرنگبازان دغلکار! به خواستههایتان نمیرسید. میخواهید با من هم همان کنید که با پدرانم کردید؟ هرگز! شما را به پروردگار شترهای رونده (در مسیر حج) از من دور شوید. هنوز زخممان بهبود نیافته است. دیروز پدرم و خاندانش که با او بودند، کشته شدند. هرگز داغ پیامبر و داغ پدرم و فرزندان پدرم و جدم از یادم نرفته و این جراحت حنجره مرا پاره کرده است و تلخی جان کاهش در کامم است و جرعههای اندوهش در سینهام باقی است. از شما میخواهم که نه با ما باشید، نه بر ضد ما. [۳۹] (ابن نما[۴۰] و سید ابن طاووس[۴۱]
نیز این خطبه را با اندکی تفاوت در برخی تعابیر آوردهاند. ابن شهر آشوب هم، به عبارات نخستین خطبه و ابیات، اشاره کرده است. [۴۲] )
اشعار امام سجاد
امام سجاد (علیهالسّلام) بعد از سخنانش اشعاری را خواند.
ثُمَّ قالَ:
فلا غَروَ ان قُتِلَ الحُسَینُ فشَیخُه ُ
قَد کانَ خَیراً مِن حُسَینٍ واکرَما
فَلا تَفرَحوا یا اهلَ کوفانَ بِالَّذی
اصیبَ حُسَیناً کانَ ذلِکَ اعظَما
قَتیلٌ بِشَطِّ النَّهرِ نَفسِی فِداؤُهُ
جَزاءُ الَّذی ارداهُ نارُ جَهَنَّما
آنگاه این شعر را خواند: باکی نیست اگر حسین کشته شد که پدر او از او بهتر و ارجمندتر بود. ای مردم کوفه، به آنچه برای حسین پیش آمد، خوشحال نباشید. این امر بسیار بزرگ بود. جانم فدای او که کنار فرات شهید شد. کیفر قاتلان او آتش دوزخ است.
سپس فرمود: «رَضینا مِنکُم رَاساً بِرَاسٍ، فَلا یَومَ لَنا ولا عَلَینا»[۴۳] [۴۴]
«ما سر به سر خشنود هستیم، نه روزی به سود ما باشید و نه روز دیگر به زیان ما.»
۱.کبری روشنفکر و دانش محمدی، تحلیل گفتمانی خطبه حضرت زینب.
۲.حسینی اجداد، اسماعیل، تجزیه و تحلیل ادبی خطبه حضرت زینب در کوفه.
۳.فصلنامه سفینه، ش۲۲، ۱۳۸۸ش.
۴.ر. ک:ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۴۶۵.
۵.نحل/سوره۱۶، آیه۹۲.
۶.بقره/سوره۲، آیه۹۱.
۷.مریم/سوره۱۹، آیه۸۹-۹۰.
۸.فجر/سوره۸۹، آیه۱۴.
۹.ابن طیفور، احمد بن ابیطاهر، بلاغات النساء، ص۲۶.
۱۰.ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۲۱-۱۲۲.
۱۱.شیخ مفید، الامالی، ص۳۲۴.
۱۲.شیخ طوسی، الامالی، ص۹۳.
۱۳.طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۱.
۱۴.خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۴۷.
۱۵.ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ص۸۹.
۱۶.سید ابن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۷۸.
۱۷.طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۱.
۱۸.طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۱.
۱۹.طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۱.
۲۰.ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ص۱۱۲.
۲۱.سید ابن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۲۳۲.
۲۲.ابن خشاب، تاریخ موالید الائمة و وفیاتهم، ص۱۵.
۲۳.حج/سوره۲۲، آیه۷۰.
۲۴.حدید/سوره۵۷، آیه۲۳.
۲۵.انعام/سوره۶، آیه۶۵.
۲۶.هود/سوره۱۱، آیه۱۸.
۲۷.محمد/سوره۴۷، آیه۲۵.
۲۸.جاثیه/سوره۴۵، آیه۲۳.
۲۹.نبا/سوره۷۸، آیه۴۰.
۳۰.حدید/سوره۵۷، آیه۲۱.
۳۱.نور/سوره۲۴، آیه۴۰.
۳۲.طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۷.
۳۳.سید ابن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۷۸.
۳۴.ابن خشاب، تاریخ موالید الائمة و وفیاتهم، ص۱۵.
۳۵.مجادله/سوره۵۸، آیه۲۲.
۳۶.مجادله/سوره۵۸، آیه۱۹.
۳۷.سید ابن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۸۴-۱۸۵.
۳۸.ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ص۸۸.
۳۹.طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۱-۳۲.
۴۰.ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ص۸۹-۹۰.
۴۱.سید ابن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۸۶.
۴۲.ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۶۱.
۴۳.ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ص۹۰.
۴۴.سید ابن طاووس، الملهوف علی قتلی الطوف، ص۱۸۸.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
اهل بیت علیهم السلام در کوفه
چون به ابن زیاد خبر رسید که اسرای اهل بیت علیهمالسلام به کوفه نزدیک شدهاند، امر کرد سرهاى شهدا را که عمر بن سعد از پیش فرستاده بود خارج کرده و نزد اهل بیت علیهمالسلام برند و در کوچه و بازار بگردانند تا سلطنت یزید بر مردم معلوم شود. مردم کوفه چون از ورود ایشان خبردار شدند از کوفه بیرون آمدند و اهل بیت علیهمالسلام را سوار بر شتران وارد کوفه نمودند.
در حالى که زنان کوفه براى تماشا بالاى بامها رفته بودند، زنى از روی بام صدا زد: «مَن أىّ الأسارى أنتنّ؟» شما اسیران کدام مملکت و قبیله هستید؟ گفتند: «نحن أسارى آل محمد (صلى الله علیه و آله)». چون آن زن این را شنید هر چه چادر و مقنعه داشت درآورد و برایشان پخش نمود. مخدرات گرفتند و خود را با آنها پوشانیدند.
به روایت مسلم گچکار، قریب به چهل محمل روى چهل شتر قرار داشت که زنان و اطفال بر آن سوار بودند و امام سجاد علیهالسلام در حالى که مریض بودند و خون از رگهاى گردنشان جارى بود، بر شترى برهنه سوار بودند.
سهل گوید: چون وارد کوفه شدم، دیدم بوق مىزدند و پرچمها را افراشته بودند که ناگاه لشکر وارد شد و سرهاى شهدا را که بر فراز نیزه نصب کرده بودند، آوردند. رأس شریف امام حسین در نوک نیزه این آیه مبارکه را تلاوت مى نمود: «اَمْ حَسِبْتَ أَنّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَالْرَقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً» (کهف، ۹).
سهل گوید: گریه کنان گفتم: یا ابن رسول اللّه رأسک أعجب! یعنى تکلم سر مبارک تو از قصه اصحاب کهف و رقیم عجیبتر است.
سپس حضرت زینب علیهاالسلام مردم را امر به سکوت نمود و شروع به خواندن خطبهاى کوبنده و رسواکننده نمود.
- سید مهدى مرعشى نجفى، حوادث الایام، صفحه ۴۲.
در روز سیزدهم محرم سال ۶۱ هجری قمری، اسرای کربلا وارد شهر کوفه شدند. پس از مجلس شوم ابن زیاد، اهل بیت علیهم السلام را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه نمودند.
در الکامل فى التاریخ در شرح وقایعی که بر اهل بیت امام حسین علیه السلام در کوفه اتفاق افتاد این گونه نقل می کند: «گفته شده هنگامى که خاندان حسین علیه السلام به کوفه رسیدند، ابن زیاد آنان را بازداشت کرد و خبر را براى یزید فرستاد. در همان هنگام که آنان در حبس بودند، سنگى بر آنان فروافتاد که نوشته اى به آن گِرِه زده بودند و در آن چنین نوشته بود: پیک، خبر شما را براى یزید برده است و فلان روز مى رسد و فلان روز بازمى گردد. اگر صداى «اللّه أکبر» شنیدید، یقین کنید که کشته مى شوید و اگر نشنیدید در امان هستید. دو سه روز پیش از آمدن پیک سنگى که در آن نوشته اى بود، انداخته شد که مى گفت: «وصیت کنید و کارهایتان را یادآور شوید که نزدیک است پیک برسد». سپس پیک آمد و فرمان یزید آمد که آنها به سوى او فرستاده شوند.»
الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) در این باره می گوید: عبیداللّه بن زیاد فرمان داد تا باقى ماندگان خاندان حسین علیه السلام که بر او وارد شده اند، همراه او در کاخ حبس شوند.
بعد از حادثه عاشورا، کاروان اسیران کربلا در کوفه، شام و سپس مدینه، با خواندن خطبه، سرودن شعر، پاسخگویی به مخالفان و سوگواری، پیام حماسه حسینی را به مردمان این نواحی انتقال دادند و بزرگترین تأثیر را بر جای نهادند. اثری که سخنان فرزندان و خواهران امام حسین علیه السلام در اجتماع کوفه و شام برجای گذاشت، از اثر کشته شدن شهیدان کربلا کمتر نبود.
کوفه به منزله قلب عراق بود و در مدت پنج سال مرکز حکومت امام علی علیه السلام به شمار می رفت و همواره کانون شیعیان و پایگاه دوستان آن بزرگوار به حساب می آمده است. اهل بیت نیز چند سال قبل در این شهر با احترام فراوان زندگی می کردند، اما اکنون زینب کبری علیهاالسلام و فرزندان علی وارد این دیار می شوند، در حالی که اسیرند.
ابن زیاد با آن که با ایجاد اختناق و فشار سیاسی بر اوضاع کوفه مسلط شده است، اما از این واقعیت هراس دارد که مبادا مردم از خواب مرگبار خویش بیدار شوند و حرکتی عمومی ریشه های حیات ننگین او را قطع کند؛ به همین دلیل دستور حکومت نظامی داد. آنگاه به فرمان وی خاندان فضیلت در حالی که سرهای شهیدان بر بالای نیزه در پیشاپیش آنان بود وارد کوفه شدند.
زینب کبری گرچه در شرایط نگران کننده ای قرار داشت ولی از فرصت پیش آمده استفاده و شروع به سخنرانی کرد. در آغاز نسب خویش را معرفی کرد تا نگاههای تحقیرآمیز کوفیان را به دیده احترام مبدل سازد. سپس تماشاگران را که در حال گریستن بودند مذمت نمود و گفت: «یا اهل الکوفة یا اهل الختل والغدر اتبکون فلا رقات الدمعة ولا هدات الرنة؛ ای مردم کوفه! ای اهل فریب و خدعه! آیا می گریید؟ هنوز اشک(های ما) خشک نشده و ناله ها (یمان) خاموش نگردیده است» و بعد جنایات و اعمال زشت آنان را در خصوص حوادث کربلا افشا نمود.[۳]
دختر بزرگوار علی علیه السلام این خطبه آتشین را چنان عالی و کوبنده بیان کرد که راوی می گوید: به خدا سوگند من زنی را در نهایت عفت ندیدم که بهتر از زینب سخن بگوید، آن گونه خطابه خواند که گویا این کلمات از زبان علی بن ابی طالب شنیده می شود. [۴]
عکس العمل این خطبه در میان مردم چنان بود که راوی می گوید: سوگند به خداوند در آن روز مردم کوفه را دیدم که بهت زده اشک می ریزند و از شدت غم دست ها را بر دهان گرفته و انگشت های خود را گاز می گیرند.[۵] سخنان زینب کبری چون صیحه ای آسمانی بود که محیط کوفه را فراگرفت و در آن اثر عمیق و جانسوزی گذارد.
حزیم بن شریک اسدی می گوید: امام سجاد علیه السلام به سوی مردم بیرون آمد و اشاره کرد که سکوت کنند، چون همه خاموش شدند، حضرت خطبه ای برای آنان خواند. در این خطبه محورهای ذیل بیان گردید:
- معرفی خود و خاندان عصمت و طهارت و جد و پدرش
- گزارش جنایات کربلا و فجایع عاشورا
- تذکر به مردم کوفه در مورد نامه نگاری و دعوت از امام حسین علیه السلام و بی وفایی آنان نسبت به امام.
پس از خاتمه خطبه امام سجاد علیه السلام صدای گریه از هر سو بلند شد و مردم به یکدیگر می گفتند: هلاک شدید در حالی که نمی دانید و چون امام علیه السلام فرمود: «رحم الله إمرا قبل نصیحتی وحفظ وصیتی فی الله وفی رسوله وفی اهل بیته فان لنا فی رسول الله اسوة حسنة؛ خدا رحمت کند کسی را که پند مرا بپذیرد و سفارشم را در راه خدا و رسولش و اهل بیت او مراعات کند؛ زیرا برای ما در (پیروی) از رسول خدا سرمشقی نیکوست»، جمعیت یکپارچه گفتند: ای فرزند رسول خدا! همه گوش به فرمانت هستیم. حرمت و حقتان را پاس می داریم و از تو روی نمی گردانیم، ما را به فرمان خود مامور کن... آماده ایم که خونخواهی و انتقام شما و خود را از آنان که به ما و شما ستم کردند بگیریم. اما امام علیه السلام به حیله گری آنان و رفتارشان با امام حسین علیه السلام اشاره نمودند و از کوفیان خواستند: لاتکونوا لنا و لا علینا؛ نه با ما باشید و نه بر ضد ما.[۶]
مواضع اهل بیت در کوفه این نتایج را در برداشت:
خطبه ها و سخنان اهل بیت علیهم السلام و گفتار آن گویندگان شجاع، فصیح و بلیغ در سینه های مردم جای گرفت و دلهایشان را تکان داد و پرده های گمراه کننده را بالا زد و تشخیص مردم را به کلی تغییر داد و آنان را به ارزش این قیام مقدس متوجه ساخت و مجال تحریف و تفسیر چهره این واقعه تاریخی را از دشمن گرفت.[۷]
۱. اعتراض و نارضایتی مردم کوفه آن چنان اوج گرفت که مرجانه مادر عبیدالله ابن زیاد به فرزندش گفت: ای خبیث! پسر پیامبر را کشتی، به خدا سوگند هرگز بهشت را نخواهی دید.[۸] و خولی جنایتکار نیز که سر امام حسین علیه السلام را به خانه آورد، خواست در زیر یکی از وسایل نان پزی پنهان کند. همسرش به وی گفت: از سفر چه آورده ای؟ گفت: سر حسین علیه السلام را، زنش او را مذمت کرد و گفت: وای بر تو، مردم با طلا و نقره به خانه باز می گردند و تو سر پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله را به منزل آورده ای. به خدا قسم هیچگاه در کنارت نخواهم بود، پس برخاست و از او دور شد.[۹] همچنین عبیدالله از سوی عبدالله عفیف و زید بن ارقم مورد مؤاخذه ای تند و خشن قرار گرفت.
۲. در اولین سال شهادت امام حسین علیه السلام، گروهی از کوفیان به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی، عبدالله ازدی، عبدالله تمیمی و رفاعة بن شداد هسته مرکزی قیام توابین را به عنوان خونخواهی امام حسین علیه السلام تشکیل دادند. در بصره نیز چنان آشوبی بر علیه ابن زیاد صورت گرفت که با لباس مبدل از آنجا به سوی شام گریخت.[۱۰]
۳. دومین حرکت تند مسلحانه علیه امویان توسط مختار ابن ابوعبید ثقفی صورت گرفت که در ظرف هیجده ماه، حدود ۱۸۰۰۰ نفر از دشمنان اهل بیت علیهم السلام را به هلاکت رسانید.[۱۱]
پس از ورود کاروان اسرای اهل بیت به کوفه، امام سجاد علیه السلام، حضرت زینب، ام کلثوم و فاطمه دختر امام حسین هر کدام سخنانی ایراد کردند و با افشاگریهایشان، پرده از جنایات حکومت اموی برداشتند. به گونه ای که صدای گریه و ناله از مردم کوفه بلند شد. پس از شنیدن این خطبه ها بود که بخشی از مردم کوفه متوجه اشتباهات خویش در یاری نکردن امام حسین علیه السلام شدند و برای جبران اشتباهات خود دست به قیام هایی چون قیام توابین و قیام مختار زدند.
حذیم بن شریک أسدی میگوید: زین العابدین (علیه السلام) برابر مردم کوفه آمد و اشاره به سکوت کرد! آنها خاموش شدند و او ایستاد. سپاس خدای را ستایش کرد و بر پیامبر اکرم (ص) درود فرستاد. آنگاه گفت:
«أَیُّها النّاسُ مَنْ عَرَفَني فَقَدْ عَرَفَني و مَنْ لَمْ یَعْرِفْني فَأنا عليُّ بْنُ الحُسَیْنِ المَذْبُوحِ بِشَطِّ الْفُراتِ مِنْ غَیْرِ ذَحْل وَ لا تِرات، اَنَا ابْنُ مَنِ انْتُهِکَ حَرِیمُهُ وَ سُلِبَ نَعِیمُهُ وَ انْتُهِبَ مالُهُ وَ سُبِیَ عِیالُهُ، اَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً، فَکَفى بِذلِکَ فَخْراً. اَیُّهَا النّاسُ! ناشَدْتُکُمْ بِاللهِ هَلْ تَعْلَمُونَ اَنَّکُمْ کَتَبْتُمْ اِلى اَبِی وَ خَدَعْتُمُوهُ، وَ اَعْطَیْتُمُوهُ مِنْ اَنْفُسِکُمُ الْعَهْدَ وَ الْمِیثاقَ وَ الْبَیْعَة ثُمَّ قاتَلْتُمُوهُ وَ خَذَلُْتمُوهُ؟ فَتَبّاً لَکُمْ ما قَدَّمْتُمْ لاَِنْفُسِکُمْ وَ سَوْاهً لِرَاْیِکُمْ، بِاَیَّةِ عَیْنِ تَنْظُرُونَ اِلى رَسُولِ اللهِ(ص) یَقُولُ لَکُمْ: قَتَلْتُمْ عِتْرَتِی وَ انْتَهَکْتُمْ حُرْمَتِی فَلَسْتُمْ مِنْ اُمَّتِی!»
«ای مردم! هر کس مرا میشناسد، میشناسد و هر کس نمیشناسد (بگویم) من علی فرزند حسینم که در کنار فرات او را کشتند بی آنکه خونی طلبکار باشند و قصاصی خواهند، من پسر آن کسم که حرمت او شکستند و مال او تاراج کردند و عیال او را به اسیری گرفتند، من پسر آن کسم که او را به زاری کشتند و این فخر ما است»؛ ای مردم شما را به خدا سوگند میدهم آیا در خاطر دارید سوی پدر من نامه نوشتید و او را فریب دادید و پیمان و عهد و میثاق بستید و باز با او کارزار کردید و او را بی یاور گذاشتید؟ هلاک باد شما را! چه توشه ای برای خود پیش فرستادید! و زشت باد رأی شما! به کدام چشم به روی پیغمبر (ص) نظر میافکنید وقتی با شما گوید عترت مرا کشتید و حرمت مرا شکستید، پس، از امت من نیستید!»
راوی گوید در این هنگام صدای مردم به گریه بلند شد و به یکدیگر می گفتند هلاک شدید و نفهمیدید! پس علی بن الحسین (ع) فرمود: «رَحم اللهُ اِمرأً قَبِلَ نَصیحَتی و حَفِظَ وَصیّتی فِی اللهِ و فی رَسُولِه و فی أهلِ بیتِه، فإنّ لَنا «فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَة حَسَنَة». خدای رحمت کند آن که نصیحت من بپذیرد و وصیت مرا محض خدا و رسول صلی الله علیه و آله و خاندان وی نگه دارد، که رسول الله برای ما الگوی نیکویی است».
همه گفتند یابن رسول الله ما فرمانبرداریم و پیمان تو را نگاهداریم، دل به جانب تو داریم و هوای تو در خاطر ماست، خدای تو را رحمت فرستد! فرمان خویش بفرمای که ما جنگ کنیم با هر که جنگ تو خواهد و آشتی کنیم با هر کس تو با او صلح کنی و قصاص خون تو را از آنها که بر تو و ما ستم کردند بخواهیم.
علی بن الحسین (ع) فرمود: «هَیْهات! اَیُّهَا الْغَدَرَةُ الْمَکَرَةُ! حِیلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ شَهَواتِ اَنْفُسِکُمْ، اَتُرِیدُونَ اَنْ تَاْتُوا اِلَیَّ کَما اَتَیْتُمْ اِلى آبایِی مِنْ قَبْلُ، کَلاّ وَ رَبِّ الرّاقِصاتِ اِلى مِنى، فَاِنَّ الْجُرْحَ لَمّا یَنْدَمِلْ، قُتِلَ اَبِی بِالاَْمْسِ وَ اَهْلُ بَیْتِهِ مَعَهُ، فَلَمْ یُنْسِنِی ثُکْلَ رَسُولِ اللهِ(ص) وَ ثُکْلَ اَبِی وَ بَنِی اَبِی وَ جَدِّی، شَقَّ لَهازِمی وَ مَرارَتُهُ بَیْنَ حَناجِرِی وَ حَلْقِی، وَ غُصَصُهُ تَجْرِی فِی فِراشِ صَدْرِی، وَ مَسْاَلَتِی اَنْ لا تَکُونُوا لَنا وَ لاعَلَیْنا.»
«هیهات. ای بی وفایان مکار! میان شما و شهوات حایل آمد، می خواهید همان اعانت که پدران مرا کردید همان گونه مرا هم اعانت کنید؟ هرگز چنین نخواهد شد. سوگند به پروردگار آن زخم که دیروز از کشتن پدرم و اهل بیت وی بر دل من رسید هنوز بهتر نشده و التیام نیافته است، و هنوز داغ پیغمبر (ص) فراموش نگشته و داغ پدرم و فرزندان پدر و جدم موی رخسار مرا سپید کرده است و تلخی آن میان حلقوم و حنجرهی من است و اندوه آن در سینهی من مانده است، و خواهش من این است نه با ما باشید و نه بر ما!».
آنگاه امام فرمود:
لا غَرْوَ اِنْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ وَ شَیْخُهُ قَدْ کانَ خَیْراً مِنْ حُسَیْن وَ اَکْرَما
فَلا تَفْرَحُوا یا اَهْلَ کُوفَهَ بِالَّذِی اُصیبَ حُسَیْنٌ کانَ ذلِکَ اَعْظَما
قَتیلٌ بِشَطِّ النَّهْرِ نَفْسی فِداوُهُ جَزاءُ الَّذِی اَرْداهُ نارُ جَهَنَّمـا
شگفتآور نیست اگر حسین کشته شد و پدر بزرگوارش علی، که بهتر از حسین بود، او نیز کشته شد؛
ای اهل کوفه! شادمان نباشید به این مصیبت که بر حسین وارد شد که این مصیبتی است بزرگ؛
جانم فدای آن که در کنار نهر فرات شهید شد، و کیفر آنکس که او را کشت آتش جهنم است.
- الاحتجاج على أهل اللجاج، احمد بن على طبرسى، نشر مرتضى، مشهد، ۱۴۰۳ ق.
از جمله وقایع مربوط به کاروان اسرای کربلا سخنرانی امّ کلثوم در میان اهل کوفه است. این واقعه را سید بن طاووس در لهوف به نقل از زید بن موسی چنین نقل نموده است که پدرم، از جدم امام صادق علیه السلام برایم نقل کرد که فرمود:
«امّ کلثوم، دختر على علیه السلام در آن روز از پشت پوشش خود و در حالى که صداى خود را به گریه بلند کرده بود، به سخنرانى پرداخت و گفت:
"اى کوفیان! بدا به حالتان! چرا حسین را وانهادید و او را کشتید و دارایى هایش را به تاراج بردید و براى خود برداشتید و زنانش را اسیر کردید و به خاک سیاه نشاندید؟! مرگ و هلاکت بر شما باد! واى بر شما! آیا مى دانید چه بلاى بزرگى بر سرتان آمده است؟ و بار چه گناهى را بر پشت خود نهاده اید؟ و چه خونهایى را ریختید؟! و کدامین حرمت را شکستید؟! و جامه کدامین دخترک را ربودید؟! و چه اموالى را به تاراج بردید؟! بهترین مردانِ پس از پیامبر صلى الله علیه و آله را کشتید و مِهر از دلهایتان رَخت برکشید. هان که حزب خدا چیره اند و حزب شیطان، زیانکارند!
سپس گفت: برادرم را محاصره کردید و او را کشتید. واى بر مادرتان! بزودى آتشى سزایتان خواهد بود که شعله اش زبانه مى کشد. خون هایى را ریختید که خداوند ریختن آنها را حرام کرده بود و قرآن و محمد صلى الله علیه و آله نیز ریختن آنها را روا نشمرده بودند! هان! آتش، مژده تان باد که شما، فردا در قهر آتشى خواهید بود که شعله اش زبانه مى کشد! و من در زندگى ام، بر برادرم خواهم گریست، بر بهترین مولودى که پس از پیامبر صلى الله علیه و آله متولد شده است. با اشکى فراوان و جوشان و ریزان که بر گونه هایم همیشه جارى است و خشک نمى شود."
مردم، صدا به گریه و ناله و زارى بلند کردند و زنان، موهاى خود را پریشان نمودند و خاک بر سرشان ریختند و ناخن به چهره کشیدند و گونه هاى خود را خراشیدند و ناله و فریاد کردند. مردان نیز گریستند و ریش خود را کنْدند و هیچ روزى، مرد و زن گریانى بیشتر از آن روز دیده نشد.»
- محمد محمدی ری شهری و همکاران، دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ترجمه عبدالهادی مسعودی، ج۸، ص۱۳۹، دسترس در سایت حدیث نت.
الملهوف به نقل از زيد بن موسى چنین آمده است: «پدرم، از جدّم امام صادق عليه السلام برايم نقل كرد كه فاطمه صُغرا، پس از آن كه از كربلا آمد، گفت:
«ستايش خدا را به عدد ريگ و سنگ ريزه و وزن عرش تا فرش. او را مى ستايم و به او ايمان دارم و بر او تكيه مى كنم، و گواهى مى دهم كه خدايى جز خداى يگانه بدون شريك نيست، و محمّد، بنده و فرستاده اوست و فرزندانش را در [كنار] رود فرات، بى هيچ تقصير و گناهى سر بريدند... . امّا بعد، اى كوفيان! اى مكّاران خيانتكار متكبّر! ما خاندانى هستيم كه خدا ما را وسيله آزمايش شما، و شما را مايه آزمون ما قرار داد و امتحان ما را نيكو ساخت و علمش را نزد ما نهاد و فهمش را به ما داد. ما گنجينه دانش او و ظرف فهم و حكمت اوييم، و نيز حجّت خدا بر زمينيان در سرزمين هاى بندگانش. خداوند، ما را به كرامت او بزرگ داشت و ما را با پيامبرش محمّد صلى الله عليه و آله بر بسيارى از مخلوقاتش، آشكارا برترى بخشيد. امّا شما ما را تكذيب و تكفير كرديد و جنگ با ما را روا داشتيد و اموالمان را به تاراج برديد... . مرگتان باد! منتظر لعنت و عذاب خدا باشيد كه بر شما فرود آمده و نكبت هاى آسمانى، پى در پى بر شما نازل شده است. عذاب خدا، شما را به آتش مى كشد و شما را به جان هم مى اندازد و سپس، روز قيامت در عذاب دردناكى كه خود با ستم هايتان ساخته ايد، براى هميشه خواهيد ماند. "هان! لعنت خدا بر ستمكاران!".
واى برشما! آيا مى دانيد كدامين دستتان به ما زخم زد؟! و كدامين فرد به ستيز با ما برخاست؟! يا با كدام پا به جنگ ما آمديد؟! به خدا سوگند، سنگ دل گشته ايد، جگرتان خشن شده، دل هايتان مُهر خورده و گوش ها و چشم هايتان بسته شده است. شيطان، فرصت را برايتان آراست و پرده اى بر ديده تان نهاد كه ديگر هدايت نخواهيد شد. مرگتان باد، اى كوفيان! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چه كسى را از شما كشته بود؟ و چه خونى را از شما به گردن داشت؟ به چه خاطر با برادرش و جدّم على بن ابى طالب و پسرانش و خاندان برگزيده پيامبر ـ كه درودهاى خدا و سلام او بر آنان باد ـ عناد ورزيديد؟! و شاعرتان به آن مباهات كرد و چنين سرود: ما على و فرزندان على را كشتيم با شمشيرهاى هندى و نيزه ها و ما زنانشان را به سانِ زنان تُرك، اسير كرديم و آنان را [نمى دانى] چگونه به خاك و خون كشيديم! دهانت پُر از خاك و سنگ باد! به كشتن كسانى افتخار كردى كه خداوند، پاكشان داشته و آلودگى را از آنها رانده و پاك و پاكيزه شان كرده است! هيچ مگوى و پس بنشين، همان گونه كه پدرت نشست؛ چرا كه هر كس چيزى دارد كه خود به دست آورده و پيش فرستاده است. واى بر شما! به خاطر برترى خدادادى ما، بر ما حسد ورزيديد؟ گناه ما چيست كه هميشۀ روزگار، درياى ما جولان دارد و درياى تو، بى موج است و ناتوان از در بر گرفتن يك كِرم؟! "آن، فزونى خداست كه به هر كه بخواهد مى دهد و خداوند داراى بخشش بزرگ است"، "و هر كه خدا برايش نورى قرار ندهد، نورى نخواهد داشت".»
پس صداها به گريه بلند شد و گفتند: كافى است. ديگر مگو ـ اى دختر پاكان ـ كه دل هايمان را آتش زدى و درونمان را شعله ور كردى. در اين هنگام، فاطمه صغرا، ساكت شد.»
- محمد محمدی ری شهری و همکاران، دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ترجمه عبدالهادی مسعودی، ص ۷۴۱، دسترس درحدیث نت.
خطبه حضرت زینب عليهاالسلام در جمع اهل کوفه، یکی از وقایعی است که در ضمن گزارش وقایع کوفه بر اسرای اهل البیت علیهم السلام نقل شده است. شیخ مفید این خطبه را در کتاب الامالی به نقل از حَذلَم بن ستير این گونه بیان می کند:
زینب دختر على علیه السلام را دیدم و زن باحیایى سخنورتر از او ندیده ام و گویى از زبان [پدرش] امیرمؤمنان علیه السلام سخن مى گفت. او در آغاز به مردم اشاره کرد که: «ساکت شوید». نَفَس ها در سینه ها حبس شدند و آواها فروخفتند. زینب علیهاالسلام گفت:
«ستایش خدا راست و بر پدرم پیامبر خدا، درود! اما بعد، اى کوفیان و اى دغلکاران بى وفا! اشکتان هرگز خشک مباد! و ناله تان هیچگاه فروخفته مباد! مَثَل شما مَثَل زنى است که رشته تابیده [به دست خویش] را پس از محکم کردن، از هم مى گسست. سوگندهایتان را دستاویز فریب یکدیگر قرار مى دهید.
هان! آیا جز لافْزنانِ گزافه گو و سینه هاى کینه جو میان شما هست؟ به گاهِ دیدار، نرم و در برابر دشمن ناتوان و شکننده پیمان و تباه کننده تعهدید. چه بد چیزى براى خود، پیش فرستاده اید که موجب خشم خدا بر شما و عذاب همیشگى مى شود! گریه مى کنید؟! آرى به خدا سوگند، باید فراوان بگِریید و کم بخندید که به ننگ و عار آن رسیده اید و هرگز از آلودگى آن پاکیزه نخواهید شد.
نگین مُهر پیامبرى و سَرور جوانان بهشتى، پناهگاه نیکوکارانتان و جان پناه پیشامدهایتان و نشانه روشن راهتان و نردبان پیروزیتان را تنها گذاشتید و او را کشتید. چه بد بارى را بر دوش مى کشید! سرنگون و نگونسار باشید که تلاشتان ناکام و دستانتان خالى ماند و بازى را باختید و در خشم خدا، خانه کردید و مُهر خوارى و درماندگى بر پیشانى تان زده شد! واى بر شما!
آیا مى دانید چه جگرى از محمّد (صلى الله علیه و آله) دریدید؟! و چه خونى از او ریختید؟! و چه دُردانه اى را از او گرفتید؟! بى گمان کارى ناروا کردید. نزدیک است که آسمانها از آن بشکافند و زمین دهانْ باز کند و کوه ها فرو ریزند!.
به سانِ احمقان زشتکار بر سرِ دُردانه او ریختید و زمین و آسمان را از سیاهى لشکر پُر کردید. آیا از خونْ بارشِ آسمان به شگفت مى آیید؟! عذاب آخرت که رسواکننده تر است. مهلت خدا سبُک سرتان نکند که خدا عجله اى ندارد و از دست دادنِ فرصت انتقام، نگرانش نمى کند. هرگز! به درستى که پروردگارت در کمین است».
آنگاه زینب علیهاالسلام خاموش شد. مردم را حیران و انگشت به دهان دیدم و پیرمردى گریان را دیدم که محاسنش خیس شده بود و مى گفت: پیرانشان، بهترینْ پیران اند و فرزندانشان به گاهِ برشمردن نسلها، نه خوارند و نه رسوا.
- محمد محمدی ری شهری و همکاران، دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ترجمه عبدالهادی مسعودی، ج۸، ص۱۳۹، دسترس در سایت حدیث نت.
«دار الاماره» به معنی مقر استاندار و فرماندار، خانه امیر، حاکم نشین، ارگ، ارگ حکومتى است. در شهرهایى که امیر و حاکم آنجا حضور داشت، اغلب کنار مسجد جامع شهر، مقر امارت و قصر حکومتى ساخته مىشد تا براى اقامه نماز جمعه و ایراد خطبه، فاصلهاى نباشد.
در کوفه محل استقرار ابن زیاد را «دار الاماره» مىگفتند و مجالس عمومى را در مسجد جامع برگزار مىکردند. اسراى اهل بیت را در کوفه وارد آن مجلس عمومى ساختند و آن گفتگوها میان ابن زیاد و عترت طاهره پیش آمد. در همین قصر که نامش «طمار» بوده، مسلم بن عقیل و هانى بن عروه را به دستور ابن زیاد شهید کردند.
ساختمان دارالاماره کوفه، به عنوان قدیمىترین بناى دولتى در اسلام، بدست سعد بن ابى وقاص انجام گرفت.
«آثار کوفه قدیم، از جمله دارالاماره از بین رفته و تنها بقایایى از مسجد کوفه وجود دارد. اداره آثار باستانى عراق، با تلاش هاى زیاد، پایههاى آن را با حفاری ها پیدا کرد. علایم نشان مىدهد که دارالاماره، چهار دیوار به طول ۱۷۰ متر داشته که ارتفاع متوسط آن ۱۴ متر بوده و هر دیوار از ضلع خارجى به ۶ برج نیمدایره متصل بوده و فاصله هر برج با دیگرى ۲۴/۶۰ متر و ارتفاع آنها حدود ۲۰ متر بوده است. بناى محکم قصر و نوع مهندسى آن، دارالاماره را از هجوم خارجى مصون مىداشته است. کنار برخى درهاى اصلى آن نیز اتاق هایى به عنوان زندان و مطبخ بوده است».[۱]
- حیاة الامام الحسین بن على، ج ۲، ص ۳۵۷ (پاورقى).
- جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف.
هنگامی که اسیران اهل بیت علیهم السلام به همراه عمر بن سعد و لشگریانش شبهنگام به کوفه رسیدند، عبیدالله دستور داد کاروان مدتی در بیرون کوفه توقف کند تا مقدمات ورودشان فراهم شود. صبح روز بعد طبلها به صدا درآمد و فرمان رسمی حکومت این بود که مردم برای جشن پیروزی بر قیامکنندگان علیه حکومت آماده شوند. اسیران سوار بر چهل شتر بدون روپوش و جهاز، در محاصره لشگریان عمر سعد وارد کوفه شدند.
«ابن زیاد» در قصر خود جلوس کرده بود و اذن عام داده بود تا همه برای مشاهدهی فتوحات او حاضر شوند. قبلاً سر مقدس حضرت سیدالشهدا علیه السلام نیز در برابر او حاضر شده بود و او با چوبدستی خود به آن جسارت می کرد. در این حال کاروان اسرا وارد قصر شدند و حضرت زینب سلام الله علیها با جمعی از کنیزان در گوشه ای نشستند و بین ایشان و ابن زیاد سخنانی رد و بدل شد.
بعد از آن بین امام زین العابدین علیه السلام و ابن زیاد نیز سخنانی رد و بدل شد. در توضیح و شرح اولین برخورد امام سجاد با ابن زیاد در کوفه اقوال مختلفی نقل شده است که در ذیل به بیان آنها می پردازیم:
***
در کتاب شرح الاخبار این گونه آمده است: على بن الحسین علیه السلام بزرگِ فرزندان باقى مانده حسین علیه السلام را ـ که به شدت بیمار بود ـ نیز بردند. على بن الحسین علیه السلام مى گوید: «با توجه به بیمارى ام و شدت آن، چیزى نفهمیدم و متوجه نشدم تا آن که مرا نزد عمر بن سعد آوردند. هنگامى که حالم را دید، از من روگرداند و من با همان بیمارى ام [گوشه اى] افتادم. مردى از هواداران شام نزد من آمد و مرا برداشت و در حالى که مى گریست، روان شد و به من گفت: اى فرزند پیامبر خدا! من بر جانِ تو بیم دارم. نزد من باش سپس مرا به جایگاه خود برد و مَقدمم را گرامى داشت و هرگاه به من مى نگریست، مى گریست. من با خود مى گفتم: اگر خیرى نزد کسى باشد، نزد این مرد است.
هنگامى که خاندان ما را به نزد عبیداللّه بن زیاد بردند، او از من جویا شد. گفتند: رهایش کرده و به حال خودش وانهاده ایم. به دنبال من گشتند اما مرا نیافتند؛ پس جارچى اى ندا داد: هر کس على بن الحسین را یافت، او را بیاورد و سیصد درهم بگیرد. مردى که نزدش بودم، در حالى که مى گریست نزد من آمد و شروع به بستن دستانم به گردنم کرد و مى گفت: اى فرزند پیامبر خدا! بر جان خود مى ترسم که اگر تو را از آنان پنهان بدارم، مرا بکشند. او مرا دست بسته به آنان سپرد و سیصد درهم گرفت در حالى که به او مى نگریستم.
مرا نزد عبیداللّه بن زیادِ ملعون بردند و هنگامى که به جلویش رسیدم، گفت: تو کیستى؟ گفتم: من على بن الحسین هستم. گفت: مگر خدا على بن الحسین را نکشت؟ گفتم: او برادرم بود و مردم او را کشتند. عبیداللّه بن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت!»
على [بن الحسین] علیه السلام گفت: «خداوند جانها را هنگام مرگشان مى گیرد و آنان را که نمرده اند، در خواب مى گیرد». عبیداللّه بن زیادِ ملعون به کشتن على بن الحسین (زین العابدین علیه السلام) فرمان داد که زینب، دختر على علیه السلام فریاد کشید: اى ابن زیاد! خونهایى که از ما ریخته اى، برایت کافى است. تو را به خدا سوگند مى دهم که او را نکشى، جز آن که مرا همراه او بکشى.
***
شیخ مفید در این باره می گوید: چون على بن الحسین علیه السلام را نزد ابن زیاد آوردند، گفت: تو کیستى؟ فرمود: من على بن الحسین علیه السلام هستم. گفت: مگر خداوند على بن الحسین را نکشت؟ فرمود: برادرى به نام على داشتم که مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت: نه خدا او را کشت. على بن الحسین علیه السلام فرمود: به هنگام مرگ، خداوند جانها را مىستاند.
ابن زیاد به خشم آمد و گفت: در پاسخ گفتن به من جسارت به خرج دادى؟ و همه آنچه را هم که مىخواستى هنوز نگفتهاى! او را ببرید و گردن بزنید.
در این هنگام حضرت زینب سلام الله علیها به او چسبید و گفت: اى ابن زیاد خونهایى که از ما ریختهاى تو را بس است. سپس امام علیه السلام را در آغوش گرفت و گفت: به خدا سوگند، من از او جدا نمىشوم. اگر او را مىکشى مرا نیز با او بکش!
ابن زیاد مدتى به آن دو نگاه کرد و سپس گفت: شگفتا از خویشاوندى! به خدا سوگند گمان مىکنم که دوست دارد وى را با او بکشم! او را واگذارید تا در کارش بیندیشم.
***
در روایت ابن اعثم کوفى آمده است: ابن زیاد رو به على بن الحسین علیه السلام کرد و گفت: مگر على بن الحسین کشته نشد؟ فرمود: او برادر من و بزرگتر از من بود و شما او را کشتید. او بر شما حقى دارد که در روز قیامت خواهد ستاند!
ابن زیاد گفت: ولى خداوند او را کشت! سپس على بن الحسین علیه السلام فرمود: «به هنگام مرگ خداوند جانها را مىستاند» و خداى فرموده است: «هیچ کس بدون اجازه خداوند نمىمیرد».
ابن زیاد به یکى از همنشینانش گفت: واى بر تو! او را معاینه کن. گمان مىکنم که به سن بلوغ رسیده باشد. آنگاه مرى بن معاذ احمرى او را به کنارى برد و نگاه کرد و نشان بلوغ را در او دید. سپس وى را نزد عبیداللّه بازگرداند و گفت: آرى، خداوند کار امیر را راست گرداند. به سن بلوغ رسیده است.
گفت: هم اینک او را با خود ببر و گردن بزن! گوید: در این هنگام عمّهاش زینب، دختر على علیه السلام خود را به او آویخت و خطاب به ابن زیاد فرمود: اى پسر زیاد! تو هیچ یک از ما را باقى نگذاشتهاى، اگر قصد دارى او را هم بکشى مرا نیز همراه او به قتل برسان!
پس على بن الحسین علیه السلام به عمّهاش گفت: شما سکوت اختیار کنید تا من با او صحبت کنم. آنگاه رو به ابن زیاد کرد و گفت: آیا مرا تهدید میکنى؟ مگر نمیدانى که ما به قتل عادت داریم و کرامت ما شهادت است!
ابن زیاد خاموش ماند و گفت: اینان را از نزد من ببرید و آنان را در سرایى کنار مسجد اعظم جاى داد.
***
در «اللهوف» تألیف سید بن طاووس (م، ۶۶۴ ق) نیز اینگونه آمده است: ابن زیاد ـ که خدا لعنتش کند ـ به على بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام توجه کرد و گفت: این کیست؟ گفتند: على بن الحسین است. ابن زیاد گفت: مگر خدا على بن الحسین را نکشت؟ على [بن الحسین] علیه السلام به او فرمود: «برادرى داشتم که [او نیز] على بن الحسین نامیده مى شد و مردم او را کشتند».
ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت. على [بن الحسین] علیه السلام فرمود: «خداوند جانها را هنگام مرگشان مى گیرد».
ابن زیاد گفت: تو جرات جواب دادن به من را دارى؟! او را ببرید و گردنش را بزنید. عمّه او زینب علیهاالسلام این را شنید. گفت: اى ابن زیاد! تو یک تن هم از ما باقى نگذاشته اى. اگر مى خواهى او را بکشى، مرا هم با او بکش.
على [بن الحسین] علیه السلام به عمّه اش گفت: «اى عمّه! سخنى مگو تا من با او سخن بگویم». آن گاه به او رو کرد و گفت: «اى ابن زیاد! آیا مرا به کشتن، تهدید مى کنى؟ آیا نمى دانى که کشته شدن، عادت ما و شهادت، کرامت ماست؟».
- محمد محمدی ری شهری و همکاران، دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ، ترجمه عبدالهادی مسعودی، ج۸، ص۱۶۷-۱۶۹ دسترس در حدیث نت.
- محمدجعفر طبسى، با کاروان حسینى، ج۵، ص۱۰۷، مرکز تحقیقات کامپیوترى علوم اسلامى، لوح فشرده.
روز ۱۳ محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری اسرای کربلا را با غل و زنجیر در کوفه گرداندند. عبیدالله بن زیاد در کاخ خود دیدار عمومی ترتیب داده بود و دستور داده بود تا سر بریده امام حسین علیه السلام را در برابرش بگذارند. آنگاه زنان و کودکان را وارد کاخ نمودند. در بیان رویارویی حضرت زینب سلام الله علیها و ابن زیاد در منابع تاریخی اقوالی نقل شده است که در ذیل به بیان آنها می پردازیم:
***
در تاریخ طبرى به نقل از حُمَید بن مسلم این گونه آمده است: هنگامى که سرِ حسین علیه السلام را با کودکان و خواهران و زنانش نزد عبیدالله بن زیاد آوردند، زینب دختر فاطمه علیهاالسلام، بدترین لباسش را پوشیده بود و ناشناس مى نمود و کنیزانش گِردش را گرفته بودند. هنگامى که وارد شد، نشست. عبیداللّه بن زیاد گفت: این که نشست، که بود؟
زینب علیهاالسلام با او سخن نگفت. عبیداللّه سه بار پرسید و زینب علیهاالسلام در هر سه بار، ساکت ماند. یکى از کنیزانش گفت: این زینب، دختر فاطمه علیهاالسلام است.
عبیداللّه به او گفت: ستایش خدایى را که شما را رسوا کرد و شما را کشت و سخن دروغتان را آشکار کرد! زینب علیهاالسلام گفت: «ستایش خدایى را که ما را به محمد صلى الله علیه و آله گرامى داشت و پاک و پاکیزه مان کرد و آن گونه که تو مى گویى، نیست. تنها فاسق است که رسوا مى شود و تنها تبهکار است که تکذیب مى شود».
ابن زیاد گفت: کار خدا را با خاندانت، چگونه دیدى؟ زینب علیهاالسلام گفت: «کشته شدن، برایشان تقدیر شده بود و آنان هم به سوى قتلگاهشان شتافتند و بزودى خداوند تو و ایشان را گِرد هم مى آورد و نزد او با هم اقامه دعوا و برهان مى کنید».
ابن زیاد به خشم آمد و برافروخته شد [و آهنگ کشتن زینب علیهاالسلام را کرد]. عمرو بن حُرَیث به او گفت: خدا امیر را به سلامت دارد! او یک زن است. آیا زنى را به سبب سخنش مؤاخذه مى کنید؟ زن را به سخنش نمى گیرند و بر ناسزا و پریشان گویى اش سرزنش نمى کنند.
ابن زیاد به او گفت: خداوند دل مرا با کشتن طغیانگران و عاصیان نافرمان خاندانت خُنَک کرد! زینب علیهاالسلام گریست و سپس گفت: «بزرگم را کشتى و خاندانم را هلاک کردى و شاخه ام را بُریدى و ریشه ام را از بیخ و بُن درآوردى. اگر این دل تو را خُنَک مى کند، خُنَک شد!»
عبیداللّه به او گفت: این دلیرى است. به جانم سوگند پدرت نیز شاعر و دلیر بود. زینب علیهاالسلام گفت: «زن را چه به دلاورى؟! از دلاورى به کارهاى دیگر پرداختم. آنچه مى گویم، الهام درونى من است».
***
در اللهوف این گونه آمده است: ابن زیاد در کاخ نشست و بار عام داد. سر حسین علیه السلام را آوردند و جلویش نهادند و زنان و کودکان حسین علیه السلام را نیز وارد کردند. زینب دختر على علیه السلام، ناشناس نشست. ابن زیاد درباره او پرسید. گفتند: این، زینب دختر على است. ابن زیاد به سوى او رو کرد و گفت: ستایش خدایى را که رسوایتان ساخت و سخنانتان را دروغ کرد! زینب علیهاالسلام گفت: «تنها فاسق، رسوا مى شود و تنها تبهکار دروغگو از کار درمى آید که آنها هم کسان دیگرى غیر از ما هستند».
ابن زیاد گفت: کار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدى؟ زینب علیهاالسلام گفت: «جز زیبایى ندیدم. اینان کسانى بودند که خداوند کشته شدن را برایشان تقدیر کرده بود و آنان هم به سوى قتلگاه خود شتافتند و بزودى خداوند تو و آنان را گِرد هم مى آورد و آنان با تو اقامه حجت و برهان مى کنند و خواهى دید که چه کسى چیره مى شود. مادرت به عزایت بنشیند، اى پسر مرجانه!».
ابن زیاد خشمگین شد و گویى آهنگ کشتنش را کرد. عمرو بن حُرَیث به او گفت: اى امیر! او یک زن است و زن به خاطر سخنش مؤاخذه نمى شود. ابن زیاد به او گفت: خداوند دل مرا با کشتن حسین طغیانگرت و سرکشان نافرمان خاندانت خُنک کرد (تسلّى بخشید)! زینب علیهاالسلام گفت: «به جانم سوگند که بزرگم را کشتى و شاخه ام را بُریدى و ریشه ام را از بیخ و بُن کندى و اگر این دلت را خُنک مى کند، خُنَک شد!».
ابن زیاد ـ که خدا لعنتش کند ـ گفت: این زن سجع مى گوید و به جانم سوگند پدرش نیز شاعر و سجع گو بود. زینب علیهاالسلام گفت: «اى ابن زیاد! زن را با سجع گفتن، چکار؟».
***
شیخ مفید نیز اینگونه می نویسد: اهل و عیال حسین علیه السلام را نزد ابن زیاد بردند. از آن جمله زینب، خواهر حسین علیه السلام به طور ناشناس و با جامه هاى ژنده وارد شد. او رفت و در گوشهاى از قصر نشست و کنیزانش گرد او را گرفتند. ابن زیاد گفت: آن که با آن زنان در گوشه نشسته کیست؟ زینب پاسخ نداد و او براى بار دوم و سوم پرسش خود را تکرار کرد.
یکى از کنیزان پاسخ داد، او زینب دختر فاطمه، دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله است. ابن زیاد خطاب به او گفت: خداى را سپاس که شما را رسوا کرد و کشت و افسانه شما را تکذیب کرد!
زینب سلام الله علیها فرمود: خداى را سپاس که ما را به وسیله پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله کرامت بخشید و از پلیدى پاک کرد. آن کسى که رسوا مىشود فاسق است و کسى که تکذیب مىگردد فاجر است و او کسى جز ما است. الحمدللّه.
ابن زیاد گفت: رفتار خدا را با خاندانت چگونه دیدى؟ فرمود: خداوند برایشان قتل را مقدر ساخت و آنان به آرامگاههایشان رفتند و خداوند تو و آنان را گرد خواهد آورد تا براى او دلیل بیاورید و نزد او شکایت برید.
ابن زیاد به خشم آمد و برافروخته شد. عمرو بن حریث گفت: اى امیر، او زنى بیش نیست و سخن زنان قابل اعتماد نباشد و بر گفتارش نباید او را نکوهش کرد! آنگاه ابن زیاد گفت: از کارى که خداوند با خاندان سرکش و نافرمان تو کرد، دلم خنک شد. زینب گریست و فرمود: به جانم سوگند بزرگسالم را کشتى، کسانم را نابود کردى، شاخهام را بریدى، ریشهام را برآوردى، اگر این دلت را خنک مىکند، خنک دل باش.
عبیداللّه گفت: او سجع گوى است، به خدا سوگند، پدرت هم سجع گو و شاعر بود. فرمود: زن را به سجع گفتن چکار! مرا فراغت سجع گویى نیست! لیکن این سخنى است که از خاطرى اندوهناک برمى خیزد.
- محمد محمدی ری شهری و همکاران، دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ، ترجمه عبدالهادی مسعودی،ج۸، ص۱۵۵-۱۵۸ دسترس در حدیث نت.
- محمد جعفر طبسى، با كاروان حسينى ج۵، ص۱۰۵، مركز تحقيقات كامپيوترى علوم اسلامى، لوح فشرده.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
امام سجادعلیه السلام کنارقتلگاه
امام زین العابدین علیه السلام فرمود:
در روز عاشورا پس از شهادت پدرم و یارانش، ما را بر جهاز شتران سوار و به سوی کوفه روانه کردند. من کشتگان را دیدم که بر زمین افتادهاند و به خاک سپرده نشدهاند. از آنچه می دیدم سخت آشفته حال بودم و نزدیک بود قالب تهی کنم. عمه ام، زینب، با دیدن ناراحتی من گفت:« ای بازمانده جد و پدر و برادرانم! چرا این گونه بی تابی و جان خود را در معرض خطر قرار داده ای؟!»
گفتم:« چگونه بیتابی نکنم در حالی که میبینم پدر و برادرانم و عموها و عموزادگان و کسان من بر زمین افتاده اند و به خون آغشتهاند. جامههای آنان را ربوده اند و کفنشان نکرده است.»
عمه ام گفت:« این مسائل بیتابت نکند. اینها عهدی است از رسول خدا صلی الله علیه و آله با جد و پدرت. خداوند پیمانی گرفته است از عدهای که سرکشان زمین آنها را نمیشناسند، اما فرشتگان آسمانها آنها را خوب می شناسند. آنها این استخوان های پراکنده را جمع میکنند، این پیکرهای خون آلود را به خاک میسپارند و در سرزمین کربلا برای قبر پدرت نشانی بر پا میدارند که هرگز از بین نمیرود و هر اندازه که دشمنان و سردمداران کفر در محوش بکوشند، شناختهتر و عظیمتر میگردد. »
(قصه کربلا، ص ۴۱۳)
(کامل الزیارت، ص ۲۶۱)
کلام حضرت زینب (علیها السلام) به امام سجاد ع کنار قتلگاه
«لَا يُجْزِعَنَّكَ مَا تَرَى فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِكَ لَعَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَى جَدِّكَ وَ أَبِيكَ وَ عَمِّكَ وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ أُنَاسٍ مِنْ هَذِ هِ الْأُمَّةِ لَا تَعْرِفُهُمْ فَرَاعِنَةُ هَذِهِ الْأَرْضِ وَ هُمْ مَعْرُوفُونَ فِي أَهْلِ السَّمَاوَاتِ أَنَّهُمْ يَجْمَعُونَ هَذِهِ الْأَعْضَاءَ الْمُتَفَرِّقَةَ فَيُوَارُونَهَا وَ هَذِهِ الْجُسُومَ الْمُضَرَّجَةَ وَ يَنْصِبُونَ لِهَذَا الْطَّفِّ عَلَماً لِقَبْرِ أَبِيكَ سَيِّدِ الشُّهَدَاءِ ع لَا يَدْرُسُ أَثَرُهُ وَ لَا يَعْفُو رَسْمُهُ عَلَى كُرُورِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامِ وَ لَيَجْتَهِدَنَّ أَئِمَّةُ الْكُفْرِ وَ أَشْيَاعُ الضَّلَالَةِ فِي مَحْوِهِ وَ تَطْمِيسِهِ فَلَا يَزْدَادُ أَثَرُهُ إِلَّا ظُهُوراً وَ أَمْرُهُ إِلَّا عُلُوّاً»
بعد از شهادت حضرت امام حسین- علیه السلام- و یارانش سپاه شیطان اجساد پلید کشتگان خود را دفن کردند و
فردای روز عاشورا «یازدهم محرم» حضر ت امام سیدالساجدین- علیه السلام- و بانوان وکودکان حرم حسینی- علیه السلا م- را به حالت اسیری از کربلا حرکت داد ند
آن ها بانوان و کودکان را از کنار بدن ها ی مطهّر شهدا عبوردادند. امام سید السا
جدین- علیه السلام- که به بیماری شد ید ی مبتلا شده بود وقتی بر روی شتر در حال عبور از کنار اجساد مطهّر شهداء ، چشمش به آن بدن های قطعه قطعه افتاد از شدت تأثّر به حال نزدیک به احتضار افتاد، بطوریکه نزدیک بود روح شریفش از بدن جدا شود. امام- علیه السلام- علاوه بر اینکه بیماری شدید قد رت حرکت را از وجود شریفش گرفته بود، او را بر روی یک شتربسته بودند. طبعاً آن
حضرت در مورد بدن های مطهّرشهداء قد
رت بر هیچ اقدامی را نداشت. ماندن ابد ا ن طاهره اولیاءخداروی زمین بدون دفن
و وضعیت پیش آمده و اسارت بانوان حر م امام حسین- علیه السلام- او را بشدت منقلب کرد، درحدی که حضرت زینب-سلا
م الله علیها- احساس کرد که «حجت خدا وند» و یادگار گذشتگان به حال نزدیک به احتضار افتاده و نزدیک است روح شر یفش از بدن جدا شود! آن حضرت جهت حمایت از حجت خدا و فرزند برادرش بین اووبدن مطهّر امام- علیه السلام- وشهداء
قرار گرفت و مانع نگاه کردن او به اجساد مطهّره شد و جهت کمک به او و حفاظت از وجود شریفش خطاب به او عرض کرد:
«ای یادگار جدّم و پدرم وبرادرانم چه شد
ه است که تو را می بینم در حالی که نز د یک است حیات خود را از دست بدهی
؟!!!»
امام سیدالساجدین- علیه السلام- اشاره فرمود به وضعیت پیش آمده که اجساد مطهره حجت خدا امام حسین- علیه السلام- و یارانش بر روی زمین افتاده و آن ها را به صورت اسیر از آنجا می برند و کسی هم نیست آن ها رادفن کندحضرت
زینب ـ علیها السلام ـ این کلام شریف را خطاب به او عرض کرد:
«آنچه را می بینی تو را به جَزع نیاورد، به خدا سوگند این عهدی است از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به جدّت [ا میر المؤ منین علی] و پدرت و عمو یت [علیهم السلام ] و همانا خداوند از گرو هی از این امت پیمان گرفته است، و آن ها را فراعنه و حکام جبار نمی شناسند و آنها بین اهل آسمانها شناخته شده اند، آنها این اعضاء پراکنده و اجسام آغشته به خون را جمع کرده و دفن خواهند کرد و در این سرزمین برای قبر پدرت سید الشهداء «علمی» نشانه ای نصب خواهند کرد که اثرش هرگز کهنه و مندرس نخوا هد شد، و گذشت مکرر شب و روز رسم آن را محو نخواهد کرد. و بطور قطع رهبرا ن کفر و پیروان ضلالت تلاش خواهند کر د در محو و از بین بردن آن، اما آثار و نشا نه های آن آشکار تر خواهد شد و امر او ر فعت پیدا خواهد کرد.
حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ با این رفتار خود در روح شریف امام ـ علیه السلام ـ آرامشی ایجاد کرد و توجه آن بزرگوار را به آینده و آثار عظیم حادثه عاشورا معطوف نمود.
امام سجاد(عليه السلام) خطبه ای در کوفه ایراد کرد
حذيم بن شريك اسدى» مى گويد: امام زين العابدين(عليه السلام) رو به مردم نمود و به آنها اشاره كرد كه ساكت شوند. مردم نيز ساكت شدند و آن حضرت در حا لى كه ايستاده بود، پس از حمد و ثناى الهى و فرستادن درود بر پيامبر اسلام اين خطبه را ايراد كرد:
«أَيُّهَا النّاسُ! مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي، وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي فَأَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمَذْ بُوحِ بِشَطِّ الْفُراتِ مِنْ غَيْرِ ذَحْل وَ لا تِرات، أَنَا ابْنُ مَنِ انْتُهِكَ حَرِيمُهُ وَ سُلِبَ نَعِيمُهُ وَ انْتُهِبَ مالُهُ وَ سُبِيَ عِيالُهُ، أَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً، فَكَفى بِذلِكَ فَخْراً.
أَيُّهَا النّاسُ! ناشَدْتُكُمْ بِاللهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّكُمْ كَتَبْتُمْ إِلى أَبِي وَ خَدَعْتُمُوهُ، وَ أَعْطَيْتُمُوهُ مِنْ أَنْفُسِكُمُ الْعَهْدَ وَ الْمِيثاقَ وَ الْبَيْعَةَ ثُمَّ قاتَلْتُمُوهُ وَ خَذَلُْتمُوهُ؟ فَتَبّاً لَكُمْ ما قَدَّمْتُمْ لاَِنْفُسِكُمْ وَ سَوْأةً لِرَأْيِكُمْ، بِأَيَّةِ عَيْن تَنْظُرُونَ إِلى رَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله) يَقُولُ لَكُمْ: قَتَلْتُمْ عِتْرَتِي وَ انْتَهَكْتُمْ حُرْمَتِي فَلَسْتُمْ مِنْ أُمَّتِي».
اى مردم! هر كس مرا شناخت كه مى دا ند من كيستم، ولى آن كس كه مرا نمى شناسد بداند كه :
من على فرزند حسينم، همان كس كه بدون هيچ جرم و گناهى كنار شطّ فرات [با لب تشنه] سر بريده شد. من فرزند كسى هستم كه حريمش مورد بى حر متى قرار گرفت و اموالش به غارت برده شد و خانواده اش به اسارت گرفته شد. من پسر كسى ام كه با آزار و شكنجه به شهادت رسيد و همين افتخار ما را كافى است!
اى مردم! شما را به خدا سوگند! آيا قبول داريد كه همين شما بوديد كه به پدرم نا مه نوشتيد [واورا براى آمدن به كوفه دعو
ت كرديد] ولى با او به نيرنگ عمل كرديد. با او با جان خويش عهد و پيمان بستيد و بيعت نموديد، آنگاه او را تنها گذاشته و با وى پيكار كرديد؟!
خداوند شما را به خاطر توشه بدى كه برا ى خود از پيش فرستاديد و تصميم بدى كه [در زندگى] گرفتيد، نابود كند. شما با چه چشمى مىخواهيد به پيامبر خدابنگر
يد آن زمان كه [در قيامت] به شما مى گو يد: شما خاندان مرا كشتيد وحريم مرا مو
رد هتك و بى احترامى قرار داديد، شما از امت من نيستيد).
«حذيم» مى گويد: با اين خطابه، صداى گريه مردم بلند شد و مردم به يكديگرمى
گفتند: نابود و بدبخت شديد، ولى خود تان نمى دانيد!
امام سجاد(عليه السلام) در ادامه فرمود: «خداوند بيامرزد، آن كس كه نصيحت و اندرز مرا بپذيرد و سفارش مرا درباره تقوا ى الهى و درباره رسولش و اهل بيت پيا مبر(صلى الله عليه وآله) به خاطر بسپارد؛ چرا كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) براى ما اسوه و سرمشق نيكو و ارز شمند ى است».
مردم همگى فرياد زدند: اى فرزند رسول خدا(صلى الله عليه وآله) همه ما گوش به فرمان و مطيع توايم و حافظ و نگهبان جان و مال شما هستيم؛ هرگز از شما رو ى گردان نيستيم، به ما فرمان بده ـ خدا يت رحمت كند ـ كه ماباهركس توبجنگى،
مى ستيزيم و باهركس كه آشتى نمايى،
صلح مى كنيم، و كسانى كه به شما و ما ستم كردند و ظلم روا داشتند را مجازات خواهيم نمود!!
امام سجاد(عليه السلام) فرمود:
«هَيْهات! أَيُّهَا الْغَدَرَةُ الْمَكَرَةُ! حِيلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ شَهَواتِ أَنْفُسِكُمْ، أَتُرِيدُونَ أَنْ تَأْتُوا إِلَيَّ كَما أَتَيْتُمْ اِلى آبائِي مِنْ قَبْلُ،كَلاّ وَرَبِّ
الرّاقِصاتِ إِلى مِنى، فَإِنَّ الْجُرْحَ لَمّا يَنْدَ مِلْ، قُتِلَ أَبِي بِالاَْمْسِ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ مَعَهُ، فَلَمْ يُنْسِنِي ثُكْلَ رَسُولِ اللهِ (صلى الله عليه وآله) وَثُكْلَ أَبِي وَ بَنِي أَبِي وَ جَدِّي، شَقَّ لَهازِمي وَمَرارَتُهُ بَيْنَ حَناجِرِي وَحَلْقِي
، وَ غُصَصُهُ تَجْرِي فِي فِراشِ صَدْرِي، وَ مَسْأَلَتِي أَنْ لا تَكُونُوا لَنا وَ لاعَلَيْنا».
(هيهات! اى گروه پيمان شكن حيله
گر! [هرگز به وعده هاى شما اطمينانى نيست زيرا] ميان شما و خواسته هايتان پرده اى [از جهل و غفلت و ناتوانى] افكند ه شده؛ آيا با همان حال و هوايى كه به سراغ پدران ما رفتيد، مى خواهيد به سرا غ من بياييد [كه فقط وعده مى دهيد و عمل نمى كنيد؟!]؛ به خداىِ مركب هاى تندرو كه زائران خانه خدا را به سوى منا مى برند سوگند! كه هرگز چنين نخواهد شد [و من فريب وعده هاى شما را نمى خورم]؛ چرا كه هنوز آن زخمها بهبود نيا فته. همين ديروز بود كه پدرم و جمعى از خاندانش به شهادت رسيده اند و هنوز داغ مرگ رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را فراموش نكرده بودم كه داغ مرگ پدر و فرزندان پدر و جدم اختيار از من ربود. تلخى اندوه آن را درگلوگاهم احساس مى
كنم و درد جانكاهش در سينه ام جارى است.
خواسته من «فعلا» از شما اين است كه نه از ما طرفدارى كنيد و نه با ما به جنگ و ستيز برخيزيد "ما را به خير شما اميدى نيست، شرّ مرسانيد).
آنگاه امام زين العابدين(عليه السلام) با اين ابيات سخنش را پايان داد:
«لا غَرْوَ إِنْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ وَ شَيْخُهُ * قَدْ كانَ خَيْراً مِنْ حُسَيْن وَ أَكْرَما
فَلا تَفْرَحُوا يا أَهْلَ كُوفَةَ بِالَّذِي * أُصيبَ حُسَيْنٌ كانَ ذلِكَ أَعْظَما
قَتيلٌ بِشَطِّ النَّهْرِ نَفْسي فِداؤُهُ *** جَزاءُ الَّذِي أَرْداهُ نارُ جَهَنَّمـا».
(جاى شگفتى نيست اگر حسين(عليه السلام) و پدرش كه از او بزرگوارتر و بهتر بود كشته شدند.
اى كوفيان به آنچه كه به حسين رسيد و بسيار هم مصيبت بزرگى بود، شادمان نباشيد.
جانم فداى آن كشته اى كه كنار شط آب [با لب تشنه] به شهادت رسيد، ولى كيفر آن كس كه وى را شهيد كرد، آتش دوزخ است).
داستان اين خطبه نشان مى دهد كه كوفيان با ضرباتى كه خطبه كوبنده امام سجاد(عليه السلام) بر روحشان وارد كرد چنان به هيجان آمدند كه آماده پيكار با دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) و گر فتن انتقام از قاتلان شهداى كربلا شدند، ولى امام(عليه السلام) كه مى دانست آنها بى وفايى خود را بارها نشان داده اند و سست تر از آن هستند كه قيام همه جانبه اى بر ضد جانيان بنى اميه كنند، سخنان آنها را رد كرد و
فرمود: به اين بسنده مى كنم كه بر ضد ما گامى بر نداريد كه به خير شما اميدى نيست اى سياه رويان!
(احتجاج طبرسى، ج 2، ص 117 - 119 و بحارالانوار، ج 45، ص 112 - 113. گرد آوري از کتاب: عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، امام على بن ابى طالب عليه السلام، قم، 1388 ه. ش، ص 573)
دفن شهداتوسط بنی اسد ونقش امام سجادع
بنا بر برخی اقوال، پس از رفتن ابنسعد و یارانش، جماعتی از بنیاسد که در نزد یکی کربلا منزل داشتند به صحنه کربلا وارد شدند و چون آن بدنهای پاک و مقد س را به آن وضع دیدند دانستند که این بدنها، اجساد مطهر حسین (علیهالسّلام) و یاران اوست، پس صدا به شیون و زاری بلند کردند و درشب موقعی که ایمن از د
شمن بودند بر امام حسین (علیهالسّلام) و یارانش نماز گذاردند و آنها را دفن نمود ند.
امام (علیهالسّلام) را در موضع فعلی آن و علی اکبرراپایین پای آن حضرت(علیه
السّلام) دفن کردند، قبری هم برای اهل بیت امام (علیهالسّلام) حفرنمودند و قبر
ی نیز برای یاران امام (علیهالسّلام) در پایین پای حضرت (علیهالسّلام) در نظر گرفتند و آنان را در آنجا به خاک سپردند. بدن مبارک عباس (علیهالسّلام) را نیز در همان قبری که فعلاً قبر او شناخته می شود و در همان جایی که به شهادت رسیده بود دفن نمودند.
بر پایه نقلی دیگر، «دفن شهدا برای بنی اسد امکان پذیرنبود، زیرا آنان اهل روستا
هایی بودند که در میدان نبرد شرکت ندا شتند و بدون راهنمایی کسی که از همه آن شهیدان شناخت کامل داشته باشد قادر به شناسایی و دفن آنان نبودند به ویژه آنکه سرهای شهدا را بریده بودند از اینرو دفن دقیق و همراه با شناخت شهدا بدون وجود راهنمایی آگاه، امکان پذیر نبود ،
و از سوی دیگر با توجه به این باور که کار دفن امام(علیهالسّلام) را کسی جز امام (علیه السّلام) نمیتواند بر عهده بگیرد نا گز یر ما رابه این مطلب میرساند که این
راهنما باید امام سجاد (علیهالسّلام)بوده
باشد. اما این حضور باید به صورت خارق العاده بوده باشد، چرا که ایشان در آن ز ما ن در بند اسارت دشمنان به سر می برد.
با توجه به این گفته،برخی ازمصادرشیعی
چنین بیان داشتهاند که: بنیاسد در دفن شهدای کربلا، متحیر و سرگردان بودند، چرا که کوفیان بین سرها و بدنهای شهدا جداییانداخته بودند و بدنها قابل شنا سا یی نبودند. دراین هنگام امام سجاد(علیه
السّلام) به کربلا تشریف آوردند و آنان را در این امر یاری کردند. ایشان با یاری مر
دان بنیاسد نخست پیکرمطهر پدربزرگوار
شان را پیدا کردند و پس از گریه زاری فرا وان، آن را روی قطعه حصیری گذاشتند و به آرامگاه فعلی اش آوردند؛ سپساندکی از خاک محل دفن راکنارزدندقبری ساخته
و پرداخته ظاهرشد. سپس امام زین العا بدین (علیهالسّلام)، دستهارازیربدن مبا ر ک امام حسین (علیهالسّلام) قرار دادند و فرمودند:
«بسم الله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله صدق الله و رسوله ما شاء الله، و لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم.»
آن گاه به تنهایی، بدن مطهر را در داخل قبر گذاشت؛ ایشان در حالی که دیگران را از کمک در تدفین امام (علیهالسّلام)، باز میداشت فرمودند:
«با من کسانی هستندکه مرایاری دهند.»
وقتی حضرت (علیهالسّلام) بدن را در قبر نهاد صورت مبارکش را بر گلوی بریده ابی عبدالله الحسین (علیهالسّلام) نهاد و در حالی که اشک بر گونه ها یش جاری بود فرمود:
«طوبی لارض تضمنت جسدک الطاهر فان الدنیا بعدک مظلمه، و الآخره بنورک مشرقه، و اما اللیل فمسهد و الحزن فسر مد، و یختارالله لاهل بیت دارک التی انت
بها مقیم و علیک منی السلام یابن رسول الله و برکاته.
چه مبارک است زمینی که بدن مطهر تو را در برگرفته است؛ دنیا بعد از تو تاریک است و آخرت با نور جمال تو روشن و نورا نی. بعد از تو شبهای مان سخت و حزنها یمان طولانی است؛ تا آن زمان که خد ا و ند سر منزلی را که تو مقیم آن شده ای برای اهل بیت (علیهالسّلام) و خاندانت اختیار کند ای زاده رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو باد.» آنگاه قبر را پوشانید و با انگشت مبارک روی قبر امام (علیه
السّلا م) نوشتند:
«هذا قبر الحسین بن علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) الذی قتلوه عطشانا غریبا.»
سپس برادر گرامیاش -علی اکبر (علیه السّلام) - را درپایین پای امام (علیه السّلا
م) دفن کردند وبقیههاشمیین و اصحاب
را در قبر دیگر در پائین پای امام حسین (علیه السّلام) دفن نمودند.
سپس امام (علیهالسّلام) به همراه بنی اسد به طرف نهر علقمه رفتند؛ در آنجا با مشاهده پیکر پاک عمویش -عباس (علیه السّلام)، - خود را بر روی بدن ابوالفضل (علیه السّلام) افکند و گلوی مبارکش را بو سید.
امام (علیهالسّلام) در حالی که به شدت میگریست، فرمود:
«علی الدنیا بعدک العفا یا قمر بنیهاشم و علیک منی السلام من شهید محتسب و رحمة الله و برکاته»
بعد از توای قمر بنیهاشم خاک بر سر این دنیا؛ و سلام من به تو و رحمت و برکات الهی بر تو باد.
آنگاه برایش قبری حفر کرد و همانند پدر شهیدش به تنهایی او را درون قبر گذا شت و به بنیاسد فرمود: «کسی با من هست که کمکم میکند»
سپس بدن شریف عباس(علیهالسّلام) را دفن کردند.»
این گزارش به وسیله روایتی که از امام رضا (علیهالسّلام) نقل شده نیز تایید می شود.
راوی میگوید: «من نزد امام رضا (علیه السّلام) بودم که علی بن ابیحمزه، ابن
سراج و ابنمکاری بر حضرت(علیه السّلا م) وارد شدند.
علی پس از گفتگو با حضرت (علیه السّلا م) درباره امامت ایشان، گفت: "از پدران شما برای ما روایت کردهاند که کار امام (علیهالسّلام) را کسی جز امامیمانند خو دش بر عهده نمیگیرد.[پس چگونه است
که پس از شهادت پدر بزرگوارتان امام مو سی کاظم (علیهالسّلام) شما حضور ندا شتید و متقبّل امر کفن و دفن ایشان نشدید]" ؟!
امام (علیه السّلام) فرمود: "بگو ببینیم
حسین بن علی (علیهالسّلام) امام بود یا غیر امام؟ "گفت: "امام(علیهالسّلام)بود".
فرمود: "چه کسی عهدهدار کارش بود. " گفت: "علی بن الحسین (علیهالسّلام) " فرمود: "علی بن الحسین (علیهالسّلام) کجا بود. " گفت: "در کوفه در زندان ابن
زیاد. " امام (علیهالسّلام) فرمود: "چگونه در حالی که زندانی بودعهدهدار کارپدرش
گردید. " گفت: "دور از چشم آنان رفت و پدرش را کفن و دفن نمود و بازگشت. " امام (علیهالسّلام) فرمود: "آن کسی که به علی بن الحسین (علیهالسّلام) امکان داد به کربلا برود و کار پدرش را بر عهده بگیرد به صاحب این امر نیز امکان می د هد که به بغداد برود و کارپدرش را عهده
دار گردد. "
آنچه که در این روایت به صراحت بدان اشاره شده است خا ر ق العاده بو د ن حضور امام سجاد (علیهالسّلام) در کربلا و همراهی با بنیاسد در تدفین شهدای کربلا است.
و همچنین در دفن امام رضاع امام جواد از مدینه با طی الارضی حضور یافت ...
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
آنچه بعد از عاشورا گذشت
حركت اهلبيت امام حسين(ع) بسوی کوفه
عترت آل پیمبر باغم و آه و فغان - یازدهِ ماهِ محرّم سویِ کوفه شد روان
دوازدهم محرم اهل بیت(ع) امام در کوفه
خطبه حضرت زینب وامام سجاد علیهماالسلام در کوفه
دفن امام حسین(ع) و اصحاب شهیدش
شهادت حضرت "امام زين العابدين(ع)" به روايتي (12محرم95 ق)
شعر-حضرت سجّاد زین العابدین
هفتم شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش
شعر-نوزدهم محرّم اهل و عیالِ حسین
شهادت "عبداللَّه بن عفيف" به دست "عبيداللَّه بن زياد" (13محرم61 ق)
نوزدهم محرم، سالروز حرکت اسرای کربلا از کوفه به سمت شام
شعر-نوزدهم محرّم اهل و عیالِ حسین
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را
توجیه المسائل کربلا: بهانه هایی برای با امام حسین نبودن
توّابین انقلابیهای بی بصیرت
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
سخن امام حسین(ع) در شب عاشورا
فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ الله عَنِّي خَيْرا.
من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم و خاندانی نیکوکارتر و نزدیکتر از خاندان خودم سراغ ندارم خدایتان از جانب من پاداش نیکو دهد.
سپس چنین ادامه داد:
به گمانم این «روز تاسوعا»، آخرین روزی است که از سوی این قوم مهلت داریم. آگاه باشید که من به شما اجازه (رفتن) دادم. پس همه با خیالی آسوده بروید که بیعتی از من بر گردن شما نیست. اینک که سیاهی شب شما را پوشانده، آن را مَرکبی برگیرید و بروید. (الارشاد، ج۲، ص۹۱)
در این هنگام ابتدا اهل بیت امام و بر اساس نقل هایی نخستین نفر حضرت عباس(ع) سکوت را شکست و سپس یاران امام هر یک در سخنانی حماسی، اعلام وفاداری کردند و بر فدا کردن جان خویش در دفاع از امام تاکید کردند.
جمله معروف قاسم بن حسن، احلی من العسل (شیرینتر از عسل) در پاسخ به سوال امام(ع) که مرگ در نظرت چگونه است مربوط به همین جلسه است.
شب عاشورا حضرت عباس(ع) پاسداری از حرم را بر عهده گرفت. زهیر نیز با او همراه شد.
در این شب، بریر بن خضیر از امام(ع) اجازه خواست تا نزد عمر بن سعد برود و او را موعظه کند. امام(ع) پذیرفت.
بریر نزد عمر بن سعد رفت و به چادرش وارد شد و بدون آن که سلام کند، نشست. عمر خشمگین شد و گفت: «ای برادر همدانی، چه چیز تو را از سلام کردن بر من باز داشت؟ آیا مسلمان نیستم و خدا و رسولش را نمیشناسم و به حق گواهی نمیدهم؟»
بریر گفت:
«اگر آن طور که تو میگویی خدا و پیغمبرشناس بودی، عازم کشتن خاندان پیامبر(ص) نمیگشتی، وانگهی این فرات زلال است که امواجش مانند شکم مار درهم میپیچد و حیوانات عراق از آن مینوشند؛ اما حسین بن علی(ع) -و برادران و زنان و خاندانش- از تشنگی میمیرند. تو آنان را از نوشیدن آب فرات مانع گشتهای و فکر میکنی که خدا و رسول(ص) او را میشناسی؟»
عمر سعد اندکی سر به زیر انداخت و آنگاه سرش را بلند کرد و گفت: «ای بریر به خدا قسم یقین دارم که هر کس با آنان بجنگد و حقشان را غصب کند ناگزیر در آتش است؛ ولیای بریر آیا از من میخواهی که ولایت ری را واگذارم که به دیگری برسد؟ به خدا سوگند نفس من چنین چیزی را نمیپذیرد.»
آنگاه گفت: «عبیدالله به جای قوم خویش مرا به اجرای نقشهای فرا خواند که اینک در پی انجام آنم. به خدا سوگند، میدانم و سرگردانم و میان دو خطر خویش اندیشناکم: آیا ملک ری را رها کنم، در حالی که آرزوی من است، یا آن که گناه قتل حسین(ع) را به گردن گیرم؟ در کشتن حسین(ع) آتشی است که جلوگیری از آن ممکن نیست و ملک ری نیز نور چشم من است.»
پس بریر نزد امام(ع) بازگشت و گفت:
«ای فرزند رسول خدا(ص) عمر بن سعد در برابر ملک ری به کشتن تو رضایت داده است.»
نیمههای شب عاشورا، امام حسین(ع)، برای بررسی تپهها و گردنههای اطراف، تنها از خیمه خارج شد؛ نافع بن هلال
متوجه شد و آهسته به دنبال ایشان به راه افتاد.
امام(ع) متوجه حضور نافع شد و پرسید: «چرا از خیمه بیرون آمدی؟»
نافع گفت : «ای فرزند رسول خدا (ص)! خروج شما از خیمهگاه به طرف این سپاه طغیانگر، مرا به وحشت انداخته است.»
امام(ع) فرمود: «من ازخیمه بیرون آمدم
تا پیش از حمله فردا،ازاین پستی وبلندی
ها بازدید کنم.»
پس از انجام بازرسی، حضرت(ع) در راه بازگشت به نافع فرمود: «آیا نمیخواهی در این شب تار از بین این دو کوه بگذری و جان خودت را نجات دهی؟»
نافع خود را به روی قدمهای امام(ع) انداخته، گفت: «شمشیری دارم که به هزار درهم میارزد و اسبی دارم که به همین اندازه میارزد، پس به آن خدایی که به حضور در رکاب شما، بر من منت نهاد سوگند، تا هنگامی که شمشیرم به کار آید و اسبم از حرکت باز نایستد هرگز از شما جدا نمیشوم.»
پس از آن گفتگو امام(ع) به اردوگاه برگشت و وارد خیمه خواهرش زینب
(س) شد.
نافع بن هلال در بیرون خیمه منتظر امام(ع) نشسته بود که شنید حضرت زینب(س) به امام(ع) عرض کرد:
«آیا شما یارانتان را آزمودهاید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند.»
امام(ع) در پاسخ فرمود: «به خدا سو گند، اینها را امتحان کردهام و آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کردهاند، به گونهای که مرگ را به گوشه چشمانشان مینگرند و به مرگ در راه من همچون شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.»
نافع هنگامی که احساس کرد اهل بیت امام حسین(ع) نگران وفاداری و استقا مت اصحاب هستند، نزد حبیب بن مظا هر رفته و با مشورت او، تصمیم گرفتند با همراهی بقیه اصحاب به امام(ع) و اهل بیت ایشان اطمینان دهند که تا آخر ین قطره خون از ایشان دفاع خواهند کرد.
حبیب بن مظاهر یاران امام(ع) را ندا داد تا جمع شوند. سپس به بنیهاشم گفت: به خیمههای خویش باز گردند؛ بعد رو به اصحاب کرد و آنچه را از نافع شنیده بود، بازگو کرد. همگی گفتند: «به آن خدایی که بر ما منت نهاد که در این جایگاه قرار بگیریم، اگر منتظر فرمان حسین(ع) نبو دیم، اکنون با شتاب بر آنان حمله می کردیم تا جان خویش را پاک و چشم را روشن سازیم».
حبیب به همراه اصحاب با شمشیرهای کشیده و یک صدا به نزدیک حرم اهل بیت(ع) رفتند و گفتند: «ای حریم رسول خدا (ص)! این شمشیرهای جوانان و جوا نمردان شماست که به غلاف نخواهد ر فت تا این که گردن بدخواهان شما را بز ند. این نیزههای پسران شماست، سو گند یاد کردهذاند که آن را تنها در سینه کسانی فروبرند که از دعوتتان سر بر تا فتهاند.»
امام و یارانش در طول آن شب به نماز و دعا و استغفار مشغول بودند. سید بن طاووس در لهوف مینویسد امام(ع) و یارانش آن شب را در حالی به صبح رسا ندند که زمزمه و همهمه مناجاتشان در رکوع سجده و نمازشان همانند زنبوران عسل به گوش میرسید.
وبات الحسين عليه السلام و أصحابه تلك الليلة ولهم دوي كدوي النحل ما بين راكع و ساجد و قائم و قاعد.
خطبه حضرت امام حسین (علیه السّلام) در شب عاشورا
«عن علی بن الحسین (علیه السّلام) قال : جمع الحسین أصحابه بعد ما رجع عمر بن سعد و ذلک عنه قرب المساء فد نوت منه لأسمع و أنامریض فسمعت أبی
یقول لأصحابه:
اتنی على اللّه تبارک و تعالى أحسن الثناء و أحمده على السرّاء و الضرّاء، اللهمّ انی أحمدک على أن اکرمتنا بالنبوّة و علّمتنا القرآن و فقّهتنا فی الدین و جعلت لنا أسماعا و أبصارا و أفئدة و لم تجعلنا من المشرکین.
أما بعد، فانی لا أعلم أصحابا أولى و لا خیرا من أصحابی، و لا أهل بیت أبرّ و لا أوصل من أهل بیتی، فجزاکم اللّه عنی جمیعا خیرا.
ألا و إنّی أظنّ یومنا من هؤلاء الأعداء غدا ألا و انی قد رأیت لکم فانطلقوا جمیعافی
حل، لیس علیکم منّی ذمام هذا لیل قد غشیکم فاتخذوه جملا. ثم لیأخذکل رجل
منکم بید رجل من أهل بیتی [و] تفرّقوا فی سوادکم و مدائنکم حتى یفرّج اللّه فا ن القوم انما یطلبونی و لو قد أصابونی لهوا عن طلب غیری.
بدأ القول العبّاس بن علی (علیه السّلام) فقال له: لم نفعل [ذلک]؟ لنبقى بعدک لا أرانا اللّه ذلک أبدا.
ثم إنّ اخوته وأبناء[الحسین علیه السّلام]
و بنى أخیه [الحسن علیه السّلام] و ابنى عبد اللّه بن جعفر[محمدوعبداللّه] تکلموا بهذا و نحوه.
فقال الحسین(علیه السّلام):یابنی عقیل، حسبکم من القتل بمسلم اذهبوا قد أذ نت لکم.
قالوا: فما یقول الناس؟! یقولون إنّا ترکنا شیخنا و سیّدنا و بنی عمومتنا خیر الأعما م ولم نرم معهم بسهم ولم نطعن معهم
برمح و لم نضرب معهم بسیف و لا ندری ما صنعوا، لا و اللّه لا نفعل و لکن تفدیک أنفسنا وأموالنا وأهلونا ونقاتل معک حتى نرد موردک فقبّح اللّه العیش بعدک.
[و] قام إلیه مسلم بن عوسجة الأسدی فقال: أ نحن نخلّی عنک و لمّا نعذر الى اللّه فی أداء حقّک. أما و اللّه حتى اکسر فی صدورهم رمحی و أضربهم بسیفی ما ثبت قائمه فی یدی و لا افارقک و لو لم یکن معی سلاح اقاتلهم به لقذفتهم با لحجا رة دونک حتى اموت معک.
و قال سعید بن عبد اللّه الحنفی: و اللّه لا نخلّیک حتى یعلم اللّه أنا حفظنا غیبة رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) فیک واللّه لو علمت انی اقتل ثم احیا ثم احرق حیّاثم أذرى،یفعل ذلک بی سبعین
مرّة ما فارقتک حتى ألقى حمامی دونک ، فکیف لاافعل ذلک وإنما هی قتلة واحدة
ثم هی الکرامة التی لا انقضاء لها ابدا.
و قال زهیر بن القین: و اللّه لوددت أنی قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتى اقتل کذا ألف قتله و أن اللّه یدفع بذلک القتل عن نفسک و عن أنفس هؤلاء الفتیة من أهل بیتک.
و تکلّم جماعة أصحابه فقالوا: و اللّه لا نفارقک ولکن أنفسنا لک الفداء نقیک بنحورنا و جباهنا و أیدینا فاذا نحن قتلنا کنا وفینا و قضینا ما علینا.
و تکلّم جماعة أصحابه فی وجه واحد بکلام یشبه بعضه بعضا.»(وقعة الطف، صفحه 199- 197)
شرح کامل وقایع شب عاشورا در خیمه های حسینی +اسناد دقیق
https://borna.news/fa/amp/news/1048921
تاسوعا يَومٌ حوصِرَ فيهِ الحُسَينُ عليه السلام وأصحابُهُ رَضِيَ اللّهُ عَنهُم بِكَربَلاءَ،
وَاجتَمَعَ عَلَيهِ خَيلُ أهلِ الشّامِ وأناخوا عَلَيهِ،
وفَرِحَ ابنُ مَرجانَةَ وعُمَرُ بنُ سَعدٍ بِتَوافُرِ الخَيلِ وكَثرَتِها،
وَاستَضعَفوا فيهِ الحُسَينَ عليه السلام وأصحابَهُ رَضِيَ اللّهُ عَنهُم،
وأيقَنوا أن لا يَأتِيَ الحُسَينَ عليه السلام ناصِرٌ ولا يُمِدُّهُ أهلُ العِراقِ،
بِأَبِي المُستَضعَفُ الغَريبُ .
وأمّا يَومُ عاشورا فَيَومٌ اُصيبَ فِيهِ الحُسَينُ عليه السلام صَريعاً بَينَ أصحابِهِ ، وأصحابُهُ صَرعى حَولَهُ عُراةً!
📚الكافي : ج ۴ ص ۱۴۷ ح ۷.
💠 امام صادق علیه السلام:
تاسوعا،
روزى است كه حسين و يارانش ـ كه خدا از ايشان، خشنود باد ـ در كربلا محاصره شدند و سپاه شام ، بر گِرد او جمع شدند و فرود آمدند .
ابن مرجانه و عمر بن سعد ، از وفور و فراوانىِ سپاهيان، شادمان شدند،
و در اين روز حسين عليه السلام و يارانش را ـ كه خدا از ايشان خشنود باد ـ ، کم توان دیدند و يقين كردند كه كسى به يارى حسين عليه السلام نمى آيد، و عراقيان به او كمكى نمى دهند.
پدرم به فداى این مستضعف غریب!
و امّا روز عاشورا ،
روزى است كه حسين عليه السلام به شهادت رسید و بر خاك افتاد، ميان يارانش که عریان گرداگرد او بر خاك و خون افتاده بودند.
احادیث و روایات محرم و سخنان امام حسین علیه السلام از مدینه تا مکه و کربلا و وقایع کربلا تا عاشورا
تهیه کننده : حجت الاسلام سید محمد باقری پور
کانال کلام نور در وب
https://web.eitaa.com/#@kalamenur
ویژه نامه محرم الحرام
http://hedayat.blogfa.com/post/2
کتاب روضه های محرم وصفر جلد اول ودوم
http://hedayat.blogfa.com/post/20466
حیّ علی العزاء - حیّ علی البكاء - فی ماتم الحسین - مظلوم كربلا
http://hedayat.blogfa.com/post/20465
حسین در سوی معراج زمین کربلا آمد
http://hedayat.blogfa.com/post/20464
محرم ماه عزاداری
http://hedayat.blogfa.com/post/20463
روضه های هرروز و هرشب دهه اول محرم
وبلاگ هدایت-حُجَّةُ الاسلام باقری پور
وبلاگ اشعارباقری
http://asharebageri.blogfa.com
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
قَحطِیِ آب است، به اهلِ ولا
قَحطِیِ آب است، به اهلِ ولا - بِروزِ عاشور، به کرببلا
اَهلِ حَرَم، زِ تشنگی، دِل کباب - چونکه شده، به خیمه ها قحطِ آب
خُصوصًا اَطفالِ صغیرِ حسین - زِ تشنگی شُدند دَر شور و شین
سکینه گُفت: وای عمو، اَلعَطَش - بیا ببین، رُقَیّه جان، کرده غَش
اصغرِ بی شیر، بِدوشِ رُباب - ناله کُنَد، اَز پَیِ یِک جُرعه آب
جُرعه یِ آبی نَبُوَد، دَر خِیام - روز بُوَد، زِ تَشنگی همچو شام
اَلعَطَشِ تشنه لبان را شِنَو - زِ خیمه ها آه و فَغان را شِنَو
زِ تشنگی بِبین، چه لَه لَه کُنان - جُمله یِ اهلِ حَرَم و کودکان
حَضرتِ عبّاس پَیِ جُرعه آب - گشت روان، زِ خیمه ها با شِتاب
خویش رسانید، به آبِ فُرات - تا که بَرَد، به خیمه، آبِ حَیات
مَشک، پُر از آب و سویِ خیمه گاه - تا که دَهَد آب، به طفلانِ شاه
آه، صَد افسوس، که شُد نا اُمید - چونکه شُد اُو کنارِ عَلقَم شهید
دستِ چپ و راست شُد از تَن جُدا - نَقشِ زمین گشته و فَرقَش دوتا
گُفت: در آن دَم که اخا یا حسین - برادَرَت گشت فدا یا حسین
نقشِ زمین گشت علمدارِ تو - نموده پرواز، سپهدارِ تو
دیده فرو بَست کُنون اَز جهان - باقریا، رفت بِسویِ جنان
سروده شده توسط حجت الاسلام باقری پور محرم, تابستان ۱۴۹۳
مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
وبلاگ اشعار باقری
http://asharebageri.blogfa.com
کانال یار خراسانی
https://splus.ir/yarekhorasanirahabar
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
امام حسین علیه السلام با یک گروهان ۷۲ نفره تا نهایت ۱۲۰ نفره
در مقابل چندین تیپ و لشکر کوفه و شام
عبیدالله بن زیاد فرماندهی کل
حصین بن تمیم با ۴۰۰۰ نفر
شمر بن ذیالجوشن با ۴۰۰۰ سوار
یزید بن رَکاب کلْبی با ۲۰۰۰ نفر
حُصَین بن نُمَیر با ۴۰۰۰ نفر
مُضایر بن رهینه مازِنی با ۳۰۰۰ نفر
نصر بن حَربه با ۲۰۰۰ نفر
شبث بن ربعی با ۱۰۰۰ نفر
حجّار بن اَبجَربا ۱۰۰۰ نفر
محمّد بن اشعث با ۱۰۰۰ نفر
یزید بن حارث با ۱۰۰۰ سوار
كعب بن طلحه با ۳۰۰۰ سوار
حر بن يزيد رياحي از با ۱۰۰۰ سوار
علاوه بر اینها ابن زیاد روزانه دستههای بیست تا صد نفری از مردم کوفه را نیز به کربلا میفرستاد
سرانجام در ۶ محرم شمار لشکریان ابن سعد، به حدود ۲۲۰۰۰ تن رسید.
فرماندهان سپاه عمر بن سعد عبارت بودند از:
شمر بن ذیالجوشن سمت چپ لشکر،
عمرو بن حجاج زبیدی سمت راست،
عزرة بن قیس سوارهنظام،
شبث بن ربعی پیاده نظام،
پرچم لشکر نیز در دست زید، غلام ابنسعد بود.
عمر بن سعد، حر بن یزید ریاحی را به فرماندهی بنیتمیم و بنیهمدان برگزید. اما حرّ از لشکر او جدا شد و به امام حسین(ع) و یارانش پیوست.
ابنزیاد، عمرو بن حریث را به جای خود در کوفه گماشت و با تشکیل اردو در
نخیله، کوفیان را واداشت تا به آنجا بیایند. وی پیوستن به لشکر ابن سعد را بر همه مردان کوفی لازم کرد و سوید بن عبدالرحمن منقری ر ا به کوفه فرستاد و به او دستور داد د ر کو فه جستجو کند و هرکس را که ازرفتن به جنگ امام حسین(ع) خودداری کرده، پیش او بیاورد .
بنابر برخی گزارشها، در پی حرکت عمر سعد به سمت کربلا،شماری ازمردم کوفه
به سبب تطمیع و یا تهدید ابن زیاد به لشکر او پیوستند. ابنزیاد، مردم را در
مسجد کوفه گرد آورد و بزرگان آنان را با پرداخت هدیه، تطمیع کرد سپس آنان را به همراهی با عمر بن سعد در جنگ با امام حسین(ع) فرا خواند .
عمر بن سعد پیش از واقعه کربلا، بیرون ازشهر کوفه در محلی به نام حمام اعین
به قصد عزیمت به ری وجنگ بادیلمیان،
اردو زده بود. اما پیش از حرکت به سمت ری، کاروان امام حسین(ع)درکربلا توقف
کرد. عبیدالله بن زیاد حاکم بصره وکوفه،
از عمر بن سعد خواست قبل ازحرکت به
ری، جهت مبارزه با امام حسین(ع) به کر بلا برود. عمر بن سعد ابتدا نپذیرفت اما عبیدالله ولایت برری را مشروط به حضور
او در کربلا نمود؛ در نتیجه عمر بن سعد با لشکرش، به کربلا رفت .
در برخی از منابع آمده است که ابن سعد شب قبل از تصمیمگیری برای جنگ با امام حسین(ع) تا صبح با خود اندیشید که این کار را انجام دهد یا خیر. او با این اند یشه که پیش ا ز مرگ تو به می کند آمادگی اش را برای جنگ با امام حسین (ع) اعلام کرد.
بیشتر افراد سپاه عمر بن سعد از اهالی و گروه های مختلف کوفه با انگیزه های متفاوت تشکیل شده بود. منابع تاریخی این گروهها را ازنظرعقیدتی عثمانی
مذهب دانسته و از افرادی مانند: ابوبردة بن عوف ازدی، شیبان بن مخروم، کثیر بن شهاب، کعب بن جابر، عمر بن سعد، بشر بن سوط و عمارة بن عقبة ابیمعیط با چنین منش عقیدتی نام برده اند.
شماری از لشکریان عمر بن سعد از هوا داران بنیامیه و ازمخالفان امام علی(ع)
و دشمن شیعیان او بودند؛ شیبان بن مخزوم، شبث بن ربعی، کثیر بن عبدالله شعبی، شمربن ذی الجوشن، عمربن سعد، زحر بن قیس، عزرة بن قیس و
عمرو بن حجاج زبیدی از این دسته به شمار میروند.
تعدادی از افراد سپاه نیز از اشراف کوفه بودند که به امام حسین(ع) نامه نوشته و او را به شهرخوددعوت کرده بودند ولی
در پی تهدید و یا تطمیع ابن زیاد به او پیوستند. عروة بن قیس، شبث بن
ربعی، حجار بن ابجر، قیس بن اشعث،
یزید بن حارث، عمرو بن حجاج و محمد بن عمیر تمیمی از این گروه بودند.
برخی از اهالی کوفه و شام با تهدید و اجبار ابن زیاد در لشکر عمر بن سعد حضور یافتند. افرادی نیز در جنگهای
جمل، صفین و نهروان بخشی از سپاه امام علی (ع) بودند ولی در واقعه کربلا
در سپاه عمر بن سعد قرار گرفتند. شمر بن ذیالجوشن، محمد بن عمیر تمیمی و زحر بن قیس جعفی از این جمله هستند.
در روز عاشورا افرادی از لشکر عمر بن سعد جدا شدند و به سپاه امام حسین پیوستند. در برخی منابع تعداد این افراد حدود ۳۰ تن ذکر شده است. حر بن یزید ریاحی، ابوالحتوف و سعد بن حرث انصاری، نعمان و حلاس بن عمرو ازدی راسبی، بکر بن حیّ تیمی، قاسم بن حبیب، جوین بن مالک، ابوالشعثاء کندی و عمرو بن ضبیعه از آن جملهاند. البته برخی از نویسندگان معتقدند برخی از این افراد به قصد جنگ با امام حسین در لشکر ابن سعد نیامده بودند؛ بلکه از آنجا که ابن زیاد راههای خروجی کوفه را بسته بود از طریق لشکر ابن زیاد خود را به امام حسین رساندند .
کانال کلام نور, [۱۳.۰۷.۲۴ ۰۴:۲۰]
کوفه یک منطقه نظامی و از عمده ترین پایگاه های کشور اسلامی در آن روز بود و همواره جمع فراوانی بالغ بر 60,000 سپاهی را در خود داشت.
سپاه خونخوار یزیدی بیابان را پر کرده بود و تاریخ بیان می نماید که آنچنان کمبودی در وسایل حمل و نقل مناسب برای انتقال این جمع از کوفه به کربلا به چشم می خورد که به ناچار از گاو و الاغ هم برای این مسئله استفاده می شد. مضافاً به اینکه جمعی هم پیاده طی طریق می نمودند.
عبدالله بن زهیر ازدی، در رأس یک چها رم نظامیان شامل اهل مدینه
عبدالله بن ابن بسره حنفی، در رأس یک چهارم دیگرشامل قبائل«مذحج»و«اسد»
قیس بن اشعث،دررأس یک چهارم دیگر نظامیان شامل قبائل «ربیعه» و «کنده»
حرّ بن یزید ریاحی، در رأس یک چهارم باقیمانده نظامیان شامل قبائل «تمیم» و «همران»
همگی این جمع به کربلا اعزام شده و روبه روی امام حسین علیه السلام قرار گرفتند؛ به استثنای «حربن یزید ریاحی» که بعداً تغییرعقیده داده و به آن حضرت پیوست.
برای تأمین نیازهای این سپاه به ادوات جنگی علاوه بر استفاده از ذخایر قبلی، هنگامیکه سپاه عازم کربلا شد، آهنگران و اسلحه سازان در کوفه باقیمانده و با کار شبانه روزی سعی در تأمین این نیاز ها با صیقل دادن شمشیرها و تیز کردن تیرها داشتند.
چنین پیش بینی شده بود که مدت 10 شبانه روز آتش کوره های آهنگری خا موش نشده و به طور مداوم به کار مشغول باشد.
در مقابل
اما یاران امام حسین که برای جنگ نیا مده بودند که با تجهیزات جنگی باشند بلکه با همان تعداد شمشیر و نیزه و تیر و کمان و کلاه خود و ... که از مدینه یا مکه برای دفاع از خوداحتیاطا همراه خود آورده بودند به نبرد می پردا ختند و اگر نیزه ای یا کما نی یاشمشیری میشکست
ای بسا که نیزه و کمان و شمشیر دیگری نداشتند ...
البته زن و بچه که نه نیزه و نه کمان و نه شمشیر و ...
لشکرعشق حسینی بین که هفتاد و دو ملت - درشگفت از اینکه هفتادودوتن جانباز دارد
ای بنازم برچنین هنگی که پیش آهنگ لشکر - همچواصغرکودک شش ماهه ای سربازدارد
احادیث و روایات محرم و سخنان امام حسین علیه السلام از مدینه تا مکه و کربلا و وقایع کربلا تا عاشورا
تهیه کننده : حجت الاسلام سید محمد باقری پور
کانال کلام نور در وب
https://web.eitaa.com/#@kalamenur
ویژه نامه محرم الحرام
http://hedayat.blogfa.com/post/2
کتاب روضه های محرم وصفر جلد اول ودوم
http://hedayat.blogfa.com/post/20466
حیّ علی العزاء - حیّ علی البكاء - فی ماتم الحسین - مظلوم كربلا
http://hedayat.blogfa.com/post/20465
حسین در سوی معراج زمین کربلا آمد
http://hedayat.blogfa.com/post/20464
محرم ماه عزاداری
http://hedayat.blogfa.com/post/20463
روضه های هرروز و هرشب دهه اول محرم
وبلاگ هدایت-حُجَّةُ الاسلام باقری پور
وبلاگ اشعارباقری
http://asharebageri.blogfa.com
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
کوچکترین شهید کربلا علی اصغرع با شش ماه سن بود
زیارتنامه علی اصغر همانطور که شیخ مفید در الارشاد آورده و در زيارت ناحيه مقدسه هم بدان اشاره شده است؛
السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ، المُتَشَحِّطِ دَما،
المُصَعَّدِدَمُهُ فِی السَّماءِ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ
فی حِجرِ أبیهِ ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرمَلَةَ بنَ كاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ . «صَلّی الله عَلَیک وَعَلَیهِمْ وَعَلی وَلَدِک عَلی الاصْغَرِ الّذی فُجِعْتَ بِهِ»
سلام بر عبد اللّه بن الحسين، كودك شير خواره، تير خورده، ضربت خورده, به خون تيپده، كه خونش به آسمان پرتاب شد، و در دامان پدرش با تير سر بُريده شد! خدا لعنت كند حَرمَلَه بن كاهِل اسدى و همراهانش را كه به او تير زدند!همچنين در «زيارت ناحيه دوم» آمده است:
السَّلامُ عَلى عَلِيٍّ الكَبيرِ ، السَّلامُ عَلَى الرَّضيعِ الصَّغيرِ .
سلام بر على بزرگ (على اكبر علیه السلام )، سلام بر شير خوار كوچك (علی اصغر علیه السلام)
الملهوف : هنگامى كه حسين عليه السلام ، شهادت جوانان و محبوبانش را ديد ، تصميم گرفت كه خود به ميدان برود و ندا داد : «آيا مدافعى هست كه از حرم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، دفاع كند ؟ آيا يكتاپرستى هست كه در باره ما از خدا بترسد ؟ آيا دادرسى هست كه به خاطر خدا ، به داد ما برسد ؟ آيا يا رى دهنده اى هست كه به خاطر خدا ما
را يارى دهد؟». پس صداى زنان ، به ناله
برخاست . امام عليه السلام ، جلوى درِ خيمه آمد و به زينب عليهاسلام فرمود : «كودك خُردسالم را به من بده تا با او ، خداحافظى كنم». اوراگرفت و مىخواست
او را ببوسد كه حَرمَلة بن كاهِل ، تيرى به سوى او انداخت كه درگلويش نشست
و اوراذبح كرد. امام عليه السلام به زينب
عليهاسلام فرمود : «او را بگير!» سپس ،
كف دستانش را زير خون [گلوى او]گرفت
تا پُرشدند. خون را به سوى آسمان پاشيد
و فرمود : «آنچه برمن وارد مى شودبرايم
آسان است ؛ چون بر خدا پوشيده نيست و در پيش ديد اوست» . امام باقر عليه السلام [ در باره آن خون ] فرموده است : «از آن خون ، يك قطره هم به زمين ، باز نگشت» .
الإرشاد: حسين عليه السلام جلوى خيمه
نشست . فرزندش عبد اللّه بن حسين را ـ كه خُردسال بود ـ ، برايش آوردند . امام عليه السلام ، اورادردامانش نشانْدمردى
از بنى اسد ، او را با تيرى زدوذبحش كرد.
حسين عليه السلام ، خون او را گرفت و هنگامى كه كفِ دستش پُر شد ، آن را بر زمين ريخت . سپس گفت : «پروردگارا ! اگر يارىِ آسمانى ات را ازمادريغ داشتى ،
آن را براى جاى بهترى قرار بده و انتقام ما را از اين مردم ستمكار ، بگير»سپس ، آن كودك را آوردوكنار كشتگان خاندانش
قرار داد .
الاحتجاج : گفته شده است : هنگامى كه ياران و نزديكان حسين عليه السلام ، كشته شدند ، او يكّه و تنها مانْد و كسى جز پسرش على زين العابدين و پسرى ديگر به نام عبد اللّه ـ كه شيرخوار بود با
او نبود . حسين عليه السلام به جلوى درِ خيمه آمد و گفت : «آن كودك را به من بدهيد تا با او خداحافظى كنم» آن كودك
را به او دادند . كودك را مى بوسيد و مى گفت: «پسركم! واى براين مردم كه طرف
دعوايشان ، محمّد صلى الله عليه و آله است !» . گفته شده: درهمين حال تيرى
آمد و بر گودىِ گلوى كودك نشست و او را كُشت . حسين عليه السلام ازاسبش
فرود آمد و با قبضه شمشيرش ، گودالى كَنْد و كودك را با خون آغشته اش ، در آن ، دفن كرد .
علی اصغر علیه السلام با شش ماه سن کوچکترین شهید در کربلا بود و
حبیب بن مظاهر ره با 75 سال سن بزر گترین شهید کربلا .
گزيده دانشنامه امام حسين عليه السلام
حبیب بن مظاهرره با 75سال سن بزرگترین شهید کربلا
سابقه در دین و خدمت به اسلام و درک محضر رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ از افتخارات حبیب بن مظاهر بود. حبیب بزرگمردی ازطایفه افتخارآفرین«بنی اسد»
بود.
او یک سال پیش از بعثت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به دنیا آمد. کودکی اش همزمان با سالهایی بود که پیامبر در مکه مردم را به توحید دعوت میکرد، و جوانی اش هم عصر با دوران حکومت اسلامی رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مدینه و آن سالهای جهاد و حماسه و فداکاری در راه دین خدا بود.
فیض دیدار پیامبر، توفیقی بود که حبیب بن مظاهر را از همان، آغاز با معارف دین و حکمتهای متعالیه و سرچشمه زلال و جوشان تعالیم جاودان اسلام آشناساخت.
حبیب از اصحاب پیامبر به حساب آمد و از آن حضرت حدیثهای زیادی شنیده بود.
صحابی بودن این چهره عظیم الشأن تا ریخ اسلام مقام و موقعیت او را والاتر ساخته بود و شرکت او درسن 75 سالگی در نهضت کربلا و دفاع مسلحانه اش از حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ از صحنه های پرشکوه و سرشار از معنویتی است که فقط در جبهههای نورانی مؤمنان حق پرست یافت میشود. آری،حبیب بن مظا
هر قهرمان عابد و عارفی است که نامش آشناست و با کربلای حسین و عاشورای شهادت پیوندی ناگسستنی دارد.
پس ازآنکه حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ تن به بیعت با یزید نداد و از مدینه به مکه هجرت فرمود دعوتنامههایی ازسوی
کوفیان برای امام ارسال گردید که محتوا ی آنها اعلام حضور داوطلبانه در مبارزه در رکاب امام بود.
نخستین دعوتنامه به امضای چهارتن از بزرگان کوفه برای امام نوشته شد و به مکه ارسال شد. امضاء کنندگان عبارت بودند از: سلیمان بن صرد، مسیّب بن نجبه، رفاعة بن شدّاد وحبیب بن مظاهر.
حبیب بن مظاهر یکی از فعالترین کسا نی بود که پس از آمدن مسلم بن عقیل به کوفه به طور پنهانی برای او از مردم بیعت میگرفت و خود را تمام وقت،وقف
نهضتی کرده بود که بنابودبه رهبری امام
حسین ـ علیه السّلام ـ انجام گیرد.
امّا با حاکمیت ابن زیاد به کوفه و ایجاد محدودیتهای شدید او توسط قبیله و عشیره اش پنهان گردید تا از گزند خون آشامان ابن زیاد در امان بماند.
ابا عبدالله الحسین ـ علیه السّلام ـ هنگام حرکت به کوفه طی نامه ای برای حبیب بن مظاهر نوشت:
امّا بعد، ای حبیب! تو خویشاوندی و نزدیکی ما را به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ میدانی و ما را بهتر از هر کس میشناسی،توکه صاحب اخلاق نیکو
و غیرت میباشی، پس در فدا کردن جان در راه ما دریغ مکن، تا جدّم رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ پاداش آن را در قیامت به تو عطا کند.
حبیب بن مظاهر علی رغم این که مأمو ران ابن زیاد برای جلوگیری از پیوستن کوفیان به کاروان امام حسین ـ علیه السّلام ـ راههای ورودی و خروجی کوفه را در کنترل داشتند مصمّم شد خود را به حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ برساند، لذا شبها راه میرفت و روز استراحت
میکرد تا این که سرانجام درهفتم محرم
در کربلا به کاروان آن حضرت پیوست.
حبیب بن مظاهر در ظهر عاشورا در حالی که به میان سپاه دشمن نفوذ کرده بود و آنان را از دم تیغ میگذراند، این گونه رجز میخواند:
«من حبیب، پسر مظاهرم و زمانی که آتش جنگ برافروخته شود، یکه سوار میدان جنگم، شما اگر چه از نظر نیرو و نفر از ما بیشترید، لیکن ما از شما مقا ومتر و وفادارتریم، حجت و دلیل ما برتر، و منطق ما آشکارتر است و از شما پرهیز کارتر و استوارتریم.»
حبیب بن مظاهر با کهنسالی شمشیر میزد و دشمنان را میکشت تا این که شمشیری بر فرق او اصابت کرد و یکی هم با سرنیزه به او حمله کرد و حبیب بر زمین افتاد و موهای سفید صورتش
از خون رنگین شد.
داغ این شهید، بر یاران حسین ـ علیه السّلام ـ بسیار گران بود، حسین بن علی خود را به بالین او رساند، تا شهادتش را تبریک گوید و لذا چنین فرمود: «پاداش خود و یاران حامی خود را از خدای تعالی انتظار میبرم».
السَّلامُ عَليْكَ أَيُّهَا العَبْدُ الصَّالِحُ المُطِيعُ للّٰهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لأَمِيرِ المُؤْمِنِينَ وَ لِفاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ الغَرِيبُ المُواسِىٖ، أَشْهَدُ أَنَّكَ جَاهَدْتَ فِىٖ سَبِيلِ اللّٰهِ، وَنَصَرْتَ الحُسَيْنَ بْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللّٰهِ، وَ وَاسَيْتَ بِنَفْسِكَ، وَبَذَلْتَ مُهْجَتَكَ،
فَعَلَيْكَ مِنَ اللّٰهِ السَّلامُ التَّامُّ،
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا القَمَرُ الزَّاهِرُ،
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ بنَ مُظاهِرِالأَسَدِىٖ
وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ».
احادیث و روایات محرم و سخنان امام حسین علیه السلام از مدینه تا مکه و کربلا و وقایع کربلا تا عاشورا
تهیه کننده : حجت الاسلام سید محمد باقری پور
کانال کلام نور در وب
https://web.eitaa.com/#@kalamenur
ویژه نامه محرم الحرام
http://hedayat.blogfa.com/post/2
کتاب روضه های محرم وصفر جلد اول ودوم
http://hedayat.blogfa.com/post/20466
حیّ علی العزاء - حیّ علی البكاء - فی ماتم الحسین - مظلوم كربلا
http://hedayat.blogfa.com/post/20465
حسین در سوی معراج زمین کربلا آمد
http://hedayat.blogfa.com/post/20464
محرم ماه عزاداری
http://hedayat.blogfa.com/post/20463
روضه های هرروز و هرشب دهه اول محرم
وبلاگ هدایت-حُجَّةُ الاسلام باقری پور
وبلاگ اشعارباقری
http://asharebageri.blogfa.com
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
تاسوعا یَومٌ حوصِرَ فیهِ الحُسَینُ(ع) وَ اَصحابُهُ بِکربلاء
امام صادق (علیه السلام) :
تاسوعا یَومٌ حوصِرَ فیهِ الحُسَینُ(ع) وَ اَصحابُهُ بِکربلاء وَ اجتَمَعَ عَلَیهِ خَیلُ اَهلِ الشّامِ وَ اَناخوا عَلَیهِ وَ فَرِحَ ابنُ مَرجانَةَ و عُمَرُ بنُ سَعدٍ بِتَواتُرِ الخَیلِ وَ کَثرَتِها وَ استَضعَفوا فیهِ الحُسَینَ(ع) وَ اَصحابَهُ وَ اَیقَنوا اَنَّهُ لایَأتی الحُسینَ(ع) ناصِرٌ و لایَمُدُّهُ أهلُ العِراقِ.
تاسوعا روزی است که حسین علیه السلام و اصحاب او در کربلا محاصره شدند و سپاه شامیان بر ضد آنان گرد آمد. ابن زیاد و عمر سعد نیز از فراهم آمدن آن همه سواران خوشحال شدند و آن روز، حسین علیه السلام و یارانش را ناتوان شمردند و یقین کردند که دیگر برای او یاوری نخواهد آمد و عراقیان نیز او را پشتیبانی نخواهند کرد.
(کلینی، کافی، ج۴، ص ۱۴۷)
امام حسین (عليهالسلام) در روز تاسوعا پس از همهمه لشکریان عمر سعد به حضرت عباس (عليه السلام) فرمودند: «اِرجِع إلَيهِم ، فَإِنِ استَطَعتَ أن تُؤَخِّرَهُم إلى غُدوَةٍ وتَدفَعَهُم عِندَ العَشِيَّةِ ؛ لَعَلَّنا نُصَلّي لِرَبِّنَا اللَّيلَةَ ، ونَدعوهُ ونَستَغفِرُهُ ، فَهُوَ يَعلَمُ أنّي قَد كُنتُ اُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ ، وتِلاوَةَ كِتابِهِ ، وكَثرَةَ الدُّعاءِ وَالاِستِغفارِ»؛
به نزد آنها بازگرد و اگر میتوانی تا فردا از ایشان مهلت بگیر و امشب ایشان را از ما باز گردان تا امشب برای پروردگار خود نماز
خوانده دعاکنیم و از او آمرزش خواهی
نمائیم، زیرا خدا میداند من نماز و تلاوت کتابش قرآن و دعای بسیار و استغفار را دوست دارم.»
(تاریخ الأمم والملوک،ج۴،ص۳۱۶، الارشاد، ج۲،ص۹۰، الکامل فی التاریخ،ج۴،ص۵۷)
شیخ صدوق نقل کرده است: روزی امام سجاد (علیهالسّلام) به عبیدالله فرزند قمر بنی هاشم نگاهی کرد. اشک چشمش را گر فت و فرمود: «روزی به رسول خدا سختتر از روز احد نگذشت که عمویش حمزه در آن کشته شد و بعد از آن موته است که عمو زاده اش جعفر بن ابیطالب کشته شد (سپس امام فرمود:) و هیچ روزی همچون روز حسین نبود. سی هزار مرد که گمان می کردند از این امتند دور او را گرفتند و هر
کدام به کشتن اوبه خدا تقرب میجست وحسین، خدا را به آنهایادآوری میکرد،ولی آنها پند نمی گرفتند تا اورا به ستم وظلم
وعدوان کشتند.
(سپس فرمود:)
رَحِمَ اللّهُ العَبّاسَ! فَلَقَد آثَرَ وأبلى وفَدى أخاهُ بِنَفسِهِ حَتّى قُطِعَت یداهُ، فَأَبدَلَهُ اللّهُ عز و جل بِهِما جَناحَینِ یطیرُ بِهِما مَعَ المَلائِکةِ فِی الجَنَّةِ، کما جَعَلَ لِجَعفَرِ بنِ أبی طالِبٍ، وإنَّ لِلعَبّاسِ عِندَ اللّهِ تَبارَک وتَعالى مَنزِلَةً یغبِطُهُ بِها جَمیعُ الشُّهَداءِ یومَ القِیامَةِ.
خداوند، عباس را رحمت کند که ایثار و فدا کاری نمود تا آنجا که هر دو دستش بریده شد. خداوند (عزّوجلّ) به عوض آنها دو بال به او عطا نمود که با فرشتگان در بهشت پرواز میکند، چنانچه با جعفر بن ابیطالب نیز چنین کرده بود و عباس را نزد خدای تبا رک و تعالی درجه و منزلتی است که تمام شهیدان روز قیامت به آن غبطه میخورند.
(امالی الصدوق، ص۵۴۷-۵۴۸)
امام صادق (علیهالسّلام) فرمودهاند: ««كانَ عَمُّنَا العَبّاسُ نافِذَ البَصيرَةِ، صَلبَ الإِيمانِ، جاهَدَمَعَ أبي عَبدِاللَّهِ الحُسَينِ
عليه السلام، وأبلى بَلاءً حَسَناً ، ومَضى شَهيداً»؛
عمویم عباس، انسانی هوشمند و ژرفنگر و آراسته به ایمانی آگاهانه و استوار و عمیق بود، به همراه اباعبدالله به جهاد پرداخت و در آزمون سرفراز و سربلند سر بر آورد و
عمرش با شهادت به پایان رسید.
(ابومخنف ازدی، مقتل الحسین، ص۱۷۶)
در زیارت حضرت عباس که از حضرت امام جعفر صادق (علیهالسّلام) منقول است به نکات برجستهای از وجود قمر بنی هاشم پی میبریم. در این زیارت نامه، اوصافی همچون عبد صالح خدا بودن، فرمانبرداری و اطاعت از خدا و رسولش و ائمه، وفاداری و جاننثاری برای امام خود، برای حضرت ابوالفضل ذکر شده است.
قسمتی از این زیارتنامه چنین است:
«أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ اَلتَّصْدِيقِ وَ اَلْوَفَاءِ وَ اَلنَّصِيحَةِ لِخَلَفِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ .... اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلْعَبْدُ اَلصَّالِحُ اَلْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ سَلَّمَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ وَ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ أَشْهَدُ وَ أُشْهِدُ اَللَّهَ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى مَا مَضَى بِهِ اَلْبَدْرِيُّونَ وَ اَلْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ اَلْمُنَاصِحُونَ لَهُ فِي جِهَادِ أَعْدَائِهِ اَلْمُبَالِغُونَ فِي نُصْرَةِ أَوْلِيَائِهِ اَلذَّابُّونَ عَنْ أَحِبَّائِهِ».
شهادت میدهم که تو تسلیم حسین فرزند نبی مرسل (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده و او را تصدیق داشته و درمقام وفاء وخیرخوا
هی او بودی... درود بر تو ای بنده نیکوکار، بنده ای که فرمانبردار خدا و رسولش و امیر المؤمنین و حسن و حسین بودی،
درود و رحمت و برکات و مغفرت و بهشت
خدا برای تو باد و بر جان و جسد تو باشد و خدا را شا هد میگیرم که تو همان راهی را رفتی که اصحاب بدر رفتند، همان کسانی
که در راه خدا جهاد کرده، و در جهاد با
دشمنان خدا زبان به پندونصیحت گشوده،
درنصرت دوستان خدا سعی بلیغ نموده و از دوستان و محبین حق تعالی دشمنان را دفع کردند
(کامل الزیارات، ج۱، ص۲۷۰)
چند روز قبل از تاسوعای سال ۶۱ق، عمر بن سعد فرمانده لشکر دشمن، نامه ای در ارتبا ط با عدم جنگ و صلح با امام حسین(علیه السلام)به عبیدالله بن زیاد ـ فرما ندارکوفه ـ
نوشته بود،
اما شمر بن ذی الجوشن (که در آن زمان در کوفه بود) ابن زیاد را از این کار باز داشت. عبیدالله نیز حرف او را پذیر فت. ابن زیاد نامهای به ابن سعدنوشت
و دستور داد که:
اگر حسین بن علی تسلیم نشد، حمله کن و او و یارانش را بکش. به شمر هم گفت: اگر ابن سعد از این دستور سر باز زد، گردن او را بزن و خود فرمانده لشکر باش.
(دمع السجوم (ترجمه کتاب نفس المهموم)، ص۱۹۰)
پیش از ظهر روز نهم محرم -روز تاسوعا-، شمر بن ذی الجوشن همراه چهار هزار نفر سپاهی به سرزمین کربلا وارد شد.
او حامل نامهای از سوی عبیدالله بن زیاد خطاب به عمر بن سعد بود که پس از رسیدن به کربلا، نامه را تقدیم پسر سعد کرد. در این نامه، ابن زیاد از او خواسته بود که یا امام حسین (عليهالسلام) را مجبور به پذیرش بیعت کند و یا با او بجنگد. عبیدالله همچنین در این نامه عمر بن سعد را تهدید کرد که اگر چنانچه از فرمان او سرباز زند از لشکر کناره بگیرد و مسئولیت آنرا به شمر بن ذی الجوشن واگذار نماید.
ابن سعد با خواندن نامه، به شمر گفت: «امارت لشکر را به تو واگذار نخواهم کرد من در تو شایستگی این کار را نمیبینم پس خود این کار را به پایان خواهم رساند،تو فرمانده پیاده نظام لشکر باش.»
ابن سعد که نسبت به صلح با امام حسین خوشبین بود، به یکباره در برابر نامه عبیدالله قرار گرفت و راه گریزی برای خود نیافت. از سویی او میدانست که امام، تسلیم نمیشود و از طرفی دیگر طرح صلح او با شکست مواجه شده بود. عمر بن سعد دو گزینه در جلوی خود داشت:
۱. نبرد با امام حسین (علیهالسلام).
۲. رها کردن فرماندهی که محروم شدن از رسیدن به حکومت ری و گرگان را به همراه داشت.
پذیرفتن هر یک از این دو راه برای او دشوار بود، ولی حب ریاست و هوای نفس، چنان بر وی غلبه یافته بود که دنیا را بر آخرت ترجیح داد و راه نخست را انتخاب کرد و تصمیم گرفت فرمان عبیدالله را اجرا کند و با امام حسین (علیهالسّلام) به نبرد بپردازد. به همین جهت در روز نهم محرم بعد از نماز عصر سپاهیان خود را آرایش داد و آنان را آماده حمله نمود.
قبل از حرکت سپاه عمر بن سعد آوردن دو اماننامه (امان دادن یعنی کسی را در کنف حمایت خود گرفتن. اماننامه، نوشتهای بود که سبب مصونیت جانی شخص امان یافته میشد. عربها نسبت به امانی که میدادند حتی نسبت به دشمن خویش پایبند بودند و نقض آنرا ناجوانمردی و نشانه فرومایگی میدانستند.)
برای فرزندان ام البنین گزارش شده است که هر دو ناکام ماند.
فرزندان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و ام البنین یعنی اباالفضل العباس و جعفر و عبدالله و عثمان هر دو اماننامه را رد کردند و این چنین وفاداری خود را به امام حسین (علیهالسّلام) نشان دادند.
اولین اماننامه از جانب عبدالله بن ابی المحل (برادرزاده ام البنین) بود. او به خاطر فامیل بودن با ام البنین از عبیدالله بن زیاد برای آنها امان گرفته بود. وقتی اماننامه برای این جوانمردان خوانده شد، در جواب گفتند: «ما نیازی به اماننامه تو نداریم. امان خدا بهتر از امان عبیدالله پسر سمیه است.»
دومین اماننامه را شمر ـ که او نیز نسبت قوم و خویشی با آنها داشت ـ بازگو کرد عباس (عليهالسلام) و برادرانش در محضر اباعبدالله الحسین (عليهالسلام) نشسته بودند و جواب شمر را نمیدادند، امام (عليهالسلام) به حضرت عباس (عليه السلام) فرمودند: «هر چند او فاسق است اما پاسخش را بده همانا او از داییهای شما است.» عباس و عبدالله و جعفر و عثمان فرزندان علی بن ابیطالب (عليهالسلام) بیرون آمدند و گفتند: «چه میخواهی؟» شمر به آنها گفت: «ای خواهرزادگان من، شما در امان هستید من برای شما از عبیدالله امان گرفتهام»، اما عباس (عليهالسلام) و برادرانش همگی گفتند: «خدا تو و امان تو را لعنت کند ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر (صلياللهعليهوآله) امان نداشته باشد.»
(البته
برخی اماننامه را یکی میدانند به این صورت که شمر دوست عبدالله بن ابیمحل بود و هر دو نسبت فامیلی با ام البنین داشتند. اماننامه را هر دو از عبیدالله بن زیاد گرفتند، پس یک اماننامه بیشتر نبوده است.)
در عصر روز نهم محرم الحرام تحرکات سپاه عمر سعد در صحرای کربلا افزایش یافت و عمر بن سعد خود را آماده جنگ با امام حسین (عليهالسلام) کرد و به سپاهیانش فرمان داد تا برای جنگ آماده شوند. او در میان سپاهیان خود ندا در داد که: «یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری؛ ای لشکریان خدا! سوار شوید که شما را به بهشت بشارت میدهم!» کوفیان هم سوار شده، مهیای نبرد شدند.
کانال کلام نور, [۱۴.۰۷.۲۴ ۱۰:۲۲]
هیاهو و سر و صدای لشکر بلند شد. امام (عليهالسلام) در جلوی خیمه خویش نشسته بود و به شمشیر خود تکیه داده بود. خواهرش حضرت زینب (سلاماللهعلیها) با شنیدن سر و صدای لشکر کوفه، به برادرش نزدیک شد و گفت: «برادرم آیا صداهایی را که نزدیک میشوند، میشنوید؟» امام (عليهالسلام) سر را بلند کرد و فرمود: «من رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) را در خواب دیدم که به من فرمود: تو (به زودی) نزد ما خواهی آمد.» امام (عليهالسلام) به عباس (عليهالسلام) فرمود: «ای عباس، جانم به فدایت، بر اسب خود بنشین و نزد آنها برو و بپرس که چه میخواهند و برای چه به پیش آمدهاند؟»
حضرت عباس (عليهالسلام) با بیست سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر هم از جمله آنان بودند نزد سپاه دشمن آمدند و پرسیدند: «چه رخ داده و چه میخواهید؟» گفتند: «فرمان امیر است که به شما بگوییم یا بیعت کنید و یا آماده کارزار شوید.» عباس (عليهالسلام) گفت: «از جای خود حرکت نکنید تا نزد ابی عبدالله (عليهالسلام) رفته و پیام شما را به عرض ایشان برسانم.» آنان پذیرفتند پس عباس (عليهالسلام) به تنهایی نزد امام حسین (عليهالسلام) آمد تا موضوع را به ایشان خبر دهد
امام (عليهالسلام) به حضرت عباس (عليهالسلام) فرمودند: ««اِرجِع إلَيهِم ، فَإِنِ استَطَعتَ أن تُؤَخِّرَهُم إلى غُدوَةٍ وتَدفَعَهُم عِندَ العَشِيَّةِ ؛ لَعَلَّنا نُصَلّي لِرَبِّنَا اللَّيلَةَ ، ونَدعوهُ ونَستَغفِرُهُ ، فَهُوَ يَعلَمُ أنّي قَد كُنتُ اُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ ، وتِلاوَةَ كِتابِهِ ، وكَثرَةَ الدُّعاءِ وَالاِستِغفارِ»؛ به نزد آنها بازگرد و اگر میتوانی تا فردا از ایشان مهلت بگیر و امشب ایشان را از ما باز گردان تا امشب برای پروردگار خود نماز خوانده دعا کنیم و از او آمرزش خواهی نمائیم، زیرا خدا میداند من نماز و تلاوت کتابش قرآن و دعای بسیار و استغفار را دوست دارم.»
ابوالفضل العباس (عليهالسلام) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و درخواست امام (عليهالسلام) را به اطلاع آنان رساند و از آنان آن شب را مهلت خواست. عمر بن سعد نمیخواست اجازه دهد، ولی یکی از یارنش گفت: «سبحان الله اگر اهل دیلم (کنایه از مردم بیگانه) و کفار از تو چنین تقاضائی میکردند، سزاوار بود که با آنها موافقت کنی» بالاخره ابن سعد با فشار یارانش، شب عاشورا را به امام و اصحابش مهلت داد.
احادیث و روایات محرم و سخنان امام حسین علیه السلام از مدینه تا مکه و کربلا و وقایع کربلا تا عاشورا
تهیه کننده : حجت الاسلام سید محمد باقری پور
کانال کلام نور در وب
https://web.eitaa.com/#@kalamenur
ویژه نامه محرم الحرام
http://hedayat.blogfa.com/post/2
کتاب روضه های محرم وصفر جلد اول ودوم
http://hedayat.blogfa.com/post/20466
حیّ علی العزاء - حیّ علی البكاء - فی ماتم الحسین - مظلوم كربلا
http://hedayat.blogfa.com/post/20465
حسین در سوی معراج زمین کربلا آمد
http://hedayat.blogfa.com/post/20464
محرم ماه عزاداری
http://hedayat.blogfa.com/post/20463
روضه های هرروز و هرشب دهه اول محرم
وبلاگ هدایت-حُجَّةُ الاسلام باقری پور
وبلاگ اشعارباقری
http://asharebageri.blogfa.com
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
از مدینه تا کربلا همراه با سیدالشهداء
◼️امام حسین علیه السلام:
❇️ أنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَر وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِیعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهالسلام.
✳️ همانا من از روى سبکسرى و گردنکشى، و نیز براى ایجاد فساد و ستمگرى دست به این قیام نزدم، بلکه براى اصلاح اوضاع امّت جدّم قیام کردم، و مىخواهم «امر به معروف» و «نهى از منکر» کنم، و به روش جدّم و پدرم على بن ابى طالب علیه السلام عمل کنم.
📚(بحارالانوار جلد۴۴ صفحه ۳۲۹)
امام حسین (ع) در پاسخ عبدالله بن زبیر
عبدالله بن زبیر چون از تصميم امام نسبت به سفر عراق مطلع گرديد به خدمت آن حضرت آمده «به صورت ظا هر» انصراف از اين سفر را به وى پيشنها د نمود. «و بنابه نقل بلاذرى و طبرى سخن ابن زبير دو پهلو بود؛ زيرا او چنين گفت : يابن رسول اللّه ! اگر من هم در عراق شيعيانى مانند شيعيان شما داشتم آنجارابه هر نقطه ديگر ترجيح مى دادم .
ابن زبير براى اين كه متهم نباشد، گفتا رش را اين چنين ادامه داد: ولى در عين حال اگر در مكه اقامت كنيد و بخواهيد امامت و پيشوايى مسلمانان را در اين شهر ادامه بدهيد ما نيز با تو بيعت مى كنيم و تا جايى كه امكان دارد از پشتيبا نى و همفكرى با شما خوددارى نخواهيم نمود.
امام عليه السلام در پاسخ وى فرمود:
اِنَّ اَبِى حَدَّثَنِى اَنَّ بِمَكَّةَ كَبْشاً بِهِ تُسْتَحَلُّ حُرْمَتُها فَما اُحِبُّ اَنْ اَكُونَ ذلِكَ الْكَبْشَ وَلِئنْ اُقْتَلْ خارِجاً مِنْها بِشِبْرٍ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ فيها وَلَئنْ اُقتَلْ خارِجاً مِنْها بِشِبْرَ يْنِ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ خارِجاً مِنْها بِشِبْرٍ، وَ اَيْمُ اللّه لَوْ كُنْتُ فى جُحْرِ هامَّة مِنْ هذِهِ الْهَوامِّ يَسْتَخْرِجُونى حَتّى يَقْضُوا بى حاجَتَهُمْ، وَاللّه لَيَعْتَدُنَّ عَلَىَّ كَما اعْتَدتِ الْيَهُودُ فِى السَّبْتِ. ...
يَا ابْنَ الزُّبَيْرِ لَئِنْ اُدْفَنْ بِشاطِئِ الْفُراتِ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُدْفَنَ بِفناءِ الْكَعْبَةِ. ...
إ نَّ هذا يَقُولُ لى كُنْ حَماماً مِنْ حَمامِ الْحَرَمِ وَلئنْ اُقْتَلْ وَبَيْنِى وَبَيْنَ الحَرَمِ باعٌ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ وَبَيْنِى وَبَيْنَهُ شِبْرٌ وَلَئِنْ اُقْتَلْ بِالطَّفِّ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ بِالْحَرِم . ...
اِنَّ هذا لَيْسَ شَىْءٌ مِنَ الدُّنْيا اَحَبَّ اِلَيْهِ مِنْ اَنْ اَخْرُجَ مِنَ الْحِجازِ وَقَدْ عَلِمَ اَنَّ النّاسَ لا يَعْدِلُونَهُ بى فَوَدَّ اَنِّى خَرَجْتُ حَتّى يَخْلُو لَهُ.
امام علیه السلام در پاسخ ابن زبیر فرمود:
((اِنَّ اَبى حَدَّثَنى اَنَّ بِمَكَّة كَبْشاً ...؛))
پدرم به من خبر داد كه به سبب وجود قوچى در مكه احترام آن شهر درهم شكسته خواهد شد، و من نمى خواهم آن كبش و قوچ من باشم (و موجب آن گردم كه كوچكترين اهانتى به خانه خدا متوجه شود). و به خدا سوگند! اگر يك وجب دورتر از مكه كشته شوم بهتر است از اينكه در داخل آن به قتل برسم و اگر دو وجب دو رتر از مكه كشته شوم بهتر است از اينكه در يك وجبى آن به قتل برسم.
امام عليه السلام سخنانش را چنين ادامه داد:
((وَاَيْمُ اللّه لَوْ كُنْتُ فى جُحْرِ هامَّة ...؛))
و به خدا سوگند! اگر در لانه مرغى باشم مرا در خواهند آورد تا با كشتن من به هدف خويش برسند، و به خدا سوگند! همان گونه كه قوم يهود احترام روز شنبه (سمبل وحدت و روز تقرب به خداى خويش ) را درهم شكستند اينها نيز احترام مرا درهم خواهند شكست .
سپس فرمود: پسر زبير! اگر من در كنار فرات دفن بشوم ، براى من محبوبتر است از اينكه درآستانه كعبه دفن شوم .
و بنابه نقل ابن قولويه ، پس از آنكه ابن زبير ازمجلس امام خارج گرديد، آنحضرت چنين فرمود:
((إ نَّ هذا يَقُولُ لى كُنْ حَماماً ...؛))
او به من مى گويد كبوتر حرم باش ! و به خدا سوگند! اگر من يك ذرع دورتر از حرم كشته شوم براى من محبوبتر از اين است كه يك وجب دورتر از حرم كشته شوم و اگر در طف (سرزمين كربلا) كشته شوم براى من محبوبترازاين است كه در
حرم به قتل برسم.
و بنابه نقل طبرى و ابن اثير،امام عليه السلام پس از خارج شدن ابن زبير، به اطرافيانش فرمود:
((اِنَّ هذا لَيْسَ شَىْءٌ مِنَ الدُّنْيا ...؛))
او (گرچه به ظاهر به بودن من در مكه علاقه نشان مى دهد ولى در واقع ) بيش از هر چيز به بيرون رفتن من از مكه علاقه مند است ؛ زيرا مى داند با وجود من كسى به او توجهى نخواهد كرد)
امام حسین (ع) در پاسخ ابن عباس
که خدمت آن حضرت رسيد و پيشنهاد خوددارى از اين سفر را بر وى نمود فرمود :
يَا ابْن العَمِّ اَِنَّى وَاللّه لاَعْلَمُ اَنَكَ ناصِحٌ مُشْفِقٌ وَقَدْ اَزْمَعْتُ عَلَى الْمَسير ... وَاللّه لايَدَعُونى حَتّى يَسْتَخْرِجُوا هذِهِ الْعَلَقَةَ مِنْ جَوفى فَاِذا فَعَلُوا سَلَّطَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مَنْ يُذِلّهمْ حَتّى يَكُونُوا اَذَلَّ مِن فِرامِ الْمَرْاءَة .
پسر عمو! به خدا سوگند مى دانم كه اين پيشنهاد تو از راه خيرخواهى و شفقت و مهربانى است ولى من تصميم گرفته ام كه به سوى عراق حركت كنم )).
ابن عباس با شنيدن اين پاسخ دريافت كه امام تصميم قطعى گرفته و درباره خود آن حضرت هر پيشنهادى بى اثر است و لذا در اين باره مساءله را تعقيب ننمود و چنين گفت : حالا كه تصميم به اين سفر گرفته اى زنان و اطفال را به همراه خود نبر؛ زيرا مى ترسم تو را در برابر چشم آنان به قتل برسانند.
امام در پاسخ اين پيشنهاد ابن عباس هم ، چنين فرمود:
((وَاللّه لايَدَعُونى حَتّى يَسْتَخْرِجُوا هذِهِ الْعَلَقَةَ مِنْ جَوْفى فَاِذا فَعَلُوا ذلِكَ سَلّطَاللّهُ عَلَيْهِمْ مَنْ يُذِلَهُمْ حَتّى يَكُونُوا اَذَلَّ مِنْ فِرامِ الْمَرْاءَة )) ((به خدا سوگند! اينها دست از من برنمى دارند مگر اينكه خون مرا بريزند و چون به اين جنايت بزرگ دست يازيدند خداوند كسى را بر آنان مسلط مى كند كه آنهارا آنچنان به ذلت و زبونى بكشاند كه پست تر و ذليل تر از كهنه پاره زنان گردند)).
امام حسین (ع) در پاسخ نامه های مردم کوفه
بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحيم
مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِي اِلَى الْمَلاء مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُسْلِمِينَ، اَمّا بَعْدُ؛ فَاِنَّ هانياً وَسَعيداً قَدِما عَلَىَّ بِكُتُبِكُمْ وَكانا آخِر مَنْ قَدِمَ عَلَىَّ مِنْ رُسُلِكُمْ وَقَدْ فَهِمْتُ كُلَّ الَّذِى قَصَصْتُمْ وَذَكَرْتُمْ وَمَقالَةُ جُلِّكُمْ اَنَّهُ لَيْسَ عَلَيْنا اِمامٌ فَاقْبِلْ لَعَلَّ اللّهَ يَجْمَعُنا بِكَ عَلَى الْهُدى وَالْحَقِّ. وَقَدْ بَعَثْتُ اِلَيْكُمْ اَخِى وَابْنَ عَمىّ وَثِقَتى مِنْ اَهْلِ بَيْتِى وَاَمْرتُهُ اَنْ يَكْتُبَ اِلَىَّ بِحالِكُمْ وَاَمْرِكُمْ وَرَاءْيِكُمْ فَاِنْ كَتَبَ اَنَّهُ قَدْ اِجْتَمَعَ رَاءيُ مَلاِكُمْ وَذَوِى الْفَضْلِ وَالْحِجى مِنْكُمْ عَلى مِثْلِ ما قَدِمَ عَلَىَّ بِهِ رُسُلكُمْ وَقَرَاءْتُ فِى كُتُبِكُمْ اَقْدِمُ عَلَيْكُمْ وَشيكاً اِنْ شاءَا للّه ، فَلَعَمرى مَاالا مامُ اِلاّ الْعامِلُ بِالْكتابِ وَالا خِذُ بِالْقِسْطِ وَالدّائنُ بِالْحَقِّ للّه وَالْحابِسُ نَفْسَهُ عَلى ذاتِ اللّه وَالسَّلامُ .
چون مردم كوفه از مخالفت حسين بن على عليهما السلام با مساءله بيعت و از آمادگى آن حضرت براى مبارزه با فساد و از ورود آن حضرت به شهر مكه مطلع گرديدند پيكها و نامه هاى انفرادى و طومارهاى فراوانى به آن حضرت فرستا دند كه مضمون همه آن نامه ها و سفارشات اين بود:
اينك كه معاويه به هلاكت رسيده و مسلمانان از شرّ وى آسوده شده اند ما خود را نيازمند امام و رهبرى مى دانيم كه ما را از حيرت و سرگردانى برهاند و كشتى شكسته ما را به سوى ساحل نجات هدايت و رهبرى نمايد و اينك ما مردم كوفه با نعمان بن بشير فرماندار يزيد در اين شهر در مقام مخالفت برآمده و هر نوع همكارى را با او قطع نموده ايم و حتى در نماز وى شركت نمى كنيم و منتظر تشريف فرمايى شما هستيم كه آنچه در توان داريم در پيشبرد اهداف شما به كار خواهيم بست و از بذل مال و نثار جان در راه تو كوتاهى نخواهيم نمود.
حسين بن على عليهما السلام در پاسخ اين نامه ها كه بنا به نقل بعضى از مورخان تعداد آنها به دوازده هزار بالغ مى گرديد چنين مرقوم داشت :
((بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحيم ؛)) از سوى حسين بن على به بزرگان و سران اهل ايمان شهر كوفه . اما بعد: آخرين نامه شما به وسيله هانى و سعيد به دست من رسيد و من به آنچه شما در نامه هاى خود تذكر و توضيح داده ايد پى برده ام و درخواست شما در بيشتر اين نامه ها اين بود كه ما امام و پيشوايى نداريم به سوى ما حركت كن تا خداوند به وسيله تو، ما را به سوى حق هدايت كند.
و اينك ، من برادر و پسر عموى خويش (مسلم بن عقيل ) و كسى را كه در ميان خانواده ام مورد اعتماد من است به سوى شما گسيل داشتم و به او دستور دادم كه با افكار شما از نزديك آشنا شده و نتيجه را به اطلاع من برساند كه اگر خواسته اكثريت مردم و نظر افراد آگاه كوفه همان بود كه در نامه هاى شما منعكس گرديده و فرستادگان شما حضورا بازگو نموده اند، من نيز ان شاءاللّه سريعا به سوى شما حركت خواهم نمود.
به جان خودم سوگند ! پيشواى راستين و امام به حق كسى است كه به كتاب خدا عمل نموده و راه قسط و عدل را پيشه خود سازد و از حق پيروى كرده و وجود خويش را وقف و فداى فرمان خدا كند، والسلام
امام حسین (ع) نامه به مردم بصره
بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
اَمّا بَعْدُ: فَاِنَّ اللّه اصْطَفى مُحَمَّداً صلّى اللّه عليه و آله مِنْ خَلْقِهِ وَاَكْرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ وَاخْتارَهُ لِرِسالَتِهِ ثُمَّ قَبَضَهُ اِلَيْهِ وَقَدْ نَصَحَ لِعِبادِهِ وَ بَلغ ما ارْسلَ بِهِ و كُنّا اَهْلَهُ وَاءوْلياءَه وَاوْصِياءهُ وَوَرَثَتَهُ وَاَحَقَّ الناسِ بِمَقامِهِ فى النّاسِ، فَاسْتَاءْثرَ عَلَيْنا قَوْمُنا بِذلِكَ، فَرَضينا وكَرِهْنَا الْفُرْقَةَ وَاَحْبَبْنَا العافِيَةَ، وَنَحْنُ نَعْلَمُ انّا اَحَقُّ بِذلِكَ الحقِّ الْمُسْتَحقِّ عَلَيْنا مِمَّنْ تَوَلاّهُ، وَقَدْ بَعَثْتُ رَسُولى اِلَيْكُمْ بِهذاالْكِتابِ، وَاَنَا اَدْعُوكُمْ اِلى كِتابِ اللّه وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ، فَاِنَّ السُّنَّةَ قَد اُميتَتْ وَالْبِدْعَةَ قَد اُحْيِيَتْ، فَاِنْ تَسْمَعوا قَوْلى اَهْدِكُمْ اِلى سَبيلِ الرَّشادِ وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُاللّه وَبَركاتُهُ .
بنابه نقل طبرى ، امام عليه السلام پس از ورود به مكه نامه اى كه متن آن از نظر خوانندگان ارجمند گذشت ، به سران قبايل شهر بصره مانند مالك بن مسمع بكرى ، مسعود بن عمرو، منذر بن جارود و... مرقوم داشت :
اما بعد: خداوند محمد صلّى اللّه عليه و آله را از ميان مردم برگزيد و با نبوتش بر وى كرامت بخشيد و به رسالتش انتخاب فرمود سپس در حالى كه او وظيفه پيا مبرى را به خوبى انجام داد و بندگان خدا را هدايت و راهنمايى نمود به سوى خو يش فرا خواند (و قبض روحش نمود) و ما خاندان ، اوليا، اوصيا و وارثان وى و شايسته ترين افراد نسبت به مقام او از ميان تمام امت بوديم ، ولى گروهى اين حق را از ما گرفتند، و ما نيز با علم و آگاهى بر تفوق و شايستگى خويش نسبت به اين افراد، براى جلوگيرى از هر فتنه و اختلاف و تشتت و نفاق در ميان مسلمانان و جلوگيرى از چيره شدن دشمنان بر آنچه پيش آمده بود، رضا و رغبت نشان داده و آرامش مسلمانان را بر حق خويش مقدم داشتيم .
و اما اينك پيك خود را به سوى شما مى فرستم ،
شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر دعوت مى كنم ؛ زيرا در شرايطى قرار گرفته ايم كه ديگر سنت پيامبر (يكسره ) از ميان رفته و جاى آن را بدعت فرا گرفته است ، اگر سخن (دعوت ) مرا بشنويد به راه سعادت و خوشبختى هدايتتان خواهم كرد، درود و رحمت و بركت خدا بر شما باد!
امام عليه السلام اين نامه را به وسيله يكى از دوستانش به نام ((سليمان)) به بصره فرستاد و سليمان در بصره پس از انجام ماءموريت خويش و رسانيدن نامه آن حضرت ، دستگير گرديد و ابن زياد يك شب پيش از حركت به سوى كوفه دستور داد او را به دار آويختند.
امام حسین (ع) نامه ای به بنی هاشم
بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحيم مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىّ اِلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِي وَمَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِى هاشِمٍ،اَمّا بَعْدُ: فَاِنَّ مَنْ لَحِقَ بِى اِسْتَشْهَدَ وَمَنْ تَخَلَّفَ لَمْ يُدْرِك الْفَتْحَ، وَالسَّلامُ
ابن قولويه در كامل الزيارات نقل مى كند كه : حسين بن على عليهما السلام از مكه به سوى برادرش محمد بن حنفيه و سايرافرادازبنى هاشم اين نامه را نوشت :
((بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحيم :)) از حسين بن على به محمد بن على و افراد ديگر خاندان هاشم كه در نزد وى هستند. اما بعد: هريك از شما كه در اين سفر به من ملحق شود به شهادت نايل خواهد گرديد و هريك از شما كه از همراهى با من خوددارى ورزد به فتح و پيروزى دست نخواهد يافت والسلام
ابن عساكر و ذهبى نظريه ابن قولويه را تاءييد نموده و اضافه مى كنند كه پس از رسيدن اين نامه به مدينه عده اى از فرزندان عبدالمطلب به سوى آن حضرت حركت نمودند و محمد بن حنفيه نيز در مكه به آنان ملحق گرديد.
امام حسین (ع) در پاسخ عبدالله بن عمر
بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
يا اَباعَبْدِالرَّحْمنِ، اَما عَلِمْتَ اَنَّ مِنْ هَوانِ الدُّنْيا عَلَى اللّهِ اَنَّ رَاءْسَ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيّا اُهْدِىَ اِلى بَغِي مِنْ بَغايا بَنِى اِسْرائيل ؟ اَما تَعْلَمُ اَنْ بَنِى اِسْرائيل كانُوا يَقْتُلُونَ مابَيْنَ طُلُوع الْفَجْرِ اِلى طُلُوع الشَّمْسِ سَبْعِينَ نَبِيّاً ثُمَّ يَجْلِسُونَ فى اءسْواقِهِمْ يَبِيعُونَ وَيَشْتَرُونَ كَاَنْ لَمْ يَصْنعُوا شَيْئاً، فَلَمْ يُعْجِّلِ اللّهُ عَلَيْهِمْ بَلْ اَمْهَلَهُمْ وَاَخَذَهُمْ بَعْدَ ذلِكَ اَخْذَ عَزِيْزٍ ذى انْتِقامٍ اتَّقِ اللّه يا اَباعَبْدالرَّحْمنِ وَلا تَدَعَنَّ نُصْرَتى.
پيش از آنكه امام عليه السلام به مكه وارد شود، عبداللّه بن عمر براى عمره مستحب و انجام كارهاى شخصى در مكه به سر مى برد و در همان روزهاى اول ورود حسين بن على عليهما السلام كه تصميم گرفت به مدينه مراجعت كند، به حضور امام عليه السلام رسيد و به آن حضرت پيشنهاد صلح و سازش و بيعت با يزيد نموده وامام عليه السلام را ازعواقب
خطرناك مخالفت با طاغوت و اقدام به جنگ برحذر داشت و - بنابه نقل خوارزمى - چنين گفت : يا اباعبداللّه ! چون مردم با اين مرد بيعت كرده اند و درهم و دينار هم در دست اوست قهرا به او روى خوا هند آورد و با سابقه دشمنى كه اين خاند ان با شما دارد، مى ترسم در صورت مخا لفت باوى كشته شوى و گروهى ازمسلما
نان نيز قربانى اين راه شوندومن ازرسول
خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمود:
((حسين كشته خواهد شد و اگر مردم دست از يارى و نصرت وى بردارند، به ذلت و خوارى مبتلا خواهند گرديد))
و پيشنهاد من بر شما اين است كه مانند همه مردم راه بيعت و صلح را در پيش بگيرى و از ريخته شدن خون مسلمانان بترسى.
امام عليه السلام در مقابل پيشنهاد عبداللّه بن عمر اين چنين پاسخ داد:
اى ابوعبدالرحمان ! مگر نمى دانى كه دنيا آنچنان حقير و پست است كه سر بريده (انسانى برگزيده و پيامبرى عظيم الشاءن مانند) يحيى بن زكريا به عنوان هديه و ارمغان به فرد ناپاك و زناكارى از بنى اسرائيل فرستاده مى شود. مگر نمى دانى كه بنى اسرائيل (با خداى بزرگ آن چنان به مقام مخالفت برآمدند كه ) در اول صبح هفتاد پيامبر را به قتل مى رسا ندند سپس به خريد و فروش و كارهاى روزانه خويش مشغول مى شدند كه گويا كوچكترين جنايتى مرتكب نگرديده اند و خداوندبه آنان مدتى مهلت دادولى بالا
خره به سزاى اعمالشان رسانيد و انتقام خداى قادر منتقم آنها را به شديدترين وجهى فرا گرفت ،
امام عليه السلام سپس چنين فرمود: يا ابوعبدالرحمان ! از خدا بترس ودست از نصرت و يارى ما برمدار!
بنابه نقل صدوق (ره ) چون عبداللّه بن عمر از پيشنهاد خود نتيجه اى نگرفت ، عرضه داشت : يا اباعبداللّه ! دوست دارم در اين هنگام مفارقت اجازه بدهيد آن قسمت از بدن شما را كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مكرر مى بوسيد من هم ببوسم . امام عليه السلام پيراهن خود را بالا زد و عبداللّه زير سينه آن حضرت را سه بار بوسه زد و در حالى كه گريه مى كرد چنين گفت :
((اَسْتَوْدِعُكَ يا اَباعَبْدِاللّه ...؛)) يا اباعبداللّه ! تو را به خدا مى سپارم و با تو خداحافظى مى كنم ؛ زيرا تو در اين سفر كشته خواهى شد.
و عبدالله عمر نه تنها به نصرت و يارى امام عليه السلام نمى شتابد بلكه مستقيم راه مدينه را پيش گرفته از آنجا با يزيد اعلان وفادارى و بیعت مى كند و به جاى حزب اللّه ، به حزب شيطان مى پيوندد.
و در اين بيعت آنچنان قرص و محكم مى ايستدكه چون مردم مدينه پس ازشهادت
حسين بن على عليهما السلام بر ضديزيد
شوريدند واستانداروى(عثمان بن محمد)
را بيرون راندند، عبداللّه ، اقوام و عشيره و غلام و فرزند خويش را جمع كرد و طى سخنانى كه به پشتيبانى از حكومت يزيد ايراد كرد چنين گفت :
من از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمود:
((در روز قيامت براى هر فرد پيمان شكن ، پرچمى برافراشته خواهد شد كه معرف پيمان شكنى او گردد)).
عبداللّه به سخنانش چنين ادامه داد: و من بالاتر از اين غدر و پيمان شكنى نمى دانم كه با كسى بيعت كنند و سپس به جنگ او برخيزند و لذا اگر بدانم هريك از شما دست از بيعت يزيد برداشته و از مخالفين او حمايت كرده ايد رابطه من با او قطع خواهد گرديد.
پس از يزيد بن معاويه آنگاه كه عبد الملك مروان به خلافت رسيد و براى سركوبى ابن زبير، حجاج بن يوسف را به مكه گسيل داشت ، حجاج وارد مدينه گرديد، عبداللّه بن عمر شبانه براى بيعت به سوى حجاج شتافت و گفت : امير! دستت را بده تا براى خليفه بيعت كنم .
امام حسین (ع) وصيتنامه به محمد حنفیه
بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
هذا ما اَوْصى بِهِ الْحُسَينُ بْنُ عَلِي اِلى اَخيِهِ مُحَمّدِ بْنِ الْحَنَفِيَّةِ، اَنَّ الْحُسَيْنَ
يَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّه وَحَدهُ لا شَرِيْكَ لَهُ، وَاَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، جاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِهِ، وَاَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ وَالنّارَ حَقٌ وَالسَّاعَةَ آتِيَةٌ لارَيْبَ فيها وَاَنَّ اللّه يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ، وَاَنَّى لَمْ اَخْرُجْ اَشِرا وَلا بَطِراً وَلا مُفْسِداً وَلا ظالِماً، وَانَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ اْلا صْلاحِ فِى اُمَّةِ جَدِّى صلى اللّه عليه و آله، ارِيدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَاَنْهى عَنِ الْمُنْكَرِ وَاَسيرَ بِسِيرَةِ جَدِّى وَاَبى على بْنِ اَبِى طالِبٍ، فَمَنْ قَبِلَنى بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللّه اَوْلى بِالْحقِّ، وَمَنْ رَدَّ عَلَىّ هذا اَصْبِرُ حَتّى يَقْضِيَ اللّهُ بَيْنِى وَبَيْنَ الْقَومِ وَهُوَ خَيْرُالْحاكِمِينَ، وَهذِهِ وَصِيَّتِى اِلَيْكَ يااَخِى وَما تَوْفِيقى اِلاّ بِاللّه عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَاَليْهِ اُنِيبُ.
امام عليه السلام هنگام حركت از مدينه به سوى مكه اين وصيتنامه را نوشت و با مهر خويش ممهور ساخته به برادرش محمد حنفيه تحويل داد:
((بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ،)) اين وصيت حسين بن على است به برادرش محمد حنفيه ؛ حسين گواهى مى دهد به توحيد و يگانگى خداوند و گواهى مى دهد كه براى خدا شريكى نيست و شهادت مى دهد كه محمد صلّى اللّه عليه و آله بنده و فرستاده اوست و آيين حق (اسلام ) را از سوى خدا (براى جهانيان) آورده است و شهادت مى دهد كه بهشت و دوزخ حق است و روز جزاء بدون شك به وقوع خواهد پيوست و خداوند همه انسانها را در چنين روزى زنده خواهد نمود)).
امام در وصيتنامه اش پس از بيان عقيده خويش درباره توحيد و نبوت و معاد، هدف خود را از اين سفر اين چنين بيان نمود:
و من نه از روى خودخواهى و يا براى خوشگذرانى و نه براى فساد و ستمگرى از مدينه خارج مى گردم بلكه هدف من از اين سفر امر به معروف و نهى از منكر و خواسته ام از اين حركت ، اصلاح مفاسد امت و احيا و زنده كردن سنت و قانون جدم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و راه و رسم پدرم على بن ابى طالب عليه السلام است . پس هركس اين حقيقت را از من بپذيرد (و از من پيروى كند) راه خدا را پذيرفته است و هركس رد كند (و از من پيروى نكند) من با صبر و استقامت (راه خود را) در پيش خواهم گرفت تا خداوند در ميان من و اين افراد حكم كند كه او بهترين حاكم است . و برادر! اين است وصيت من بر تو و توفيق از طرف خداست ، بر او توكل مى كنم و برگشتم به سوى اوست.
سخنان امام حسین (ع) در پاسخ محمد حنفيه
يا اَخِى لَوْلَمْ يَكُنْ فِى الدُّنْيا مَلْجَاء وَلا مَاءْوىً لَما بايَعْتُ يَزيدَبْنَ مُعاوِيَةَ ... يا اَخِى جَزاكَ اللّه خَيْراً لَقَدْ نَصَحْتَ وَاَشَرْتَ بِالصَّوابِ وَ اَنَا عازِمٌ عَلَى الْخُرُوجِ اِلى مَكَّةَ وَ قَدْ تَهَيَّاءْتُ لِذلِكَ اَنَا وَاِخْوَتى وَ بَنُو اَخى وَ شِيْعَتِى وَ اَمْرُهُمْ اَمْرى وَ رَاءيُهُمْ رَاءْيى وَ اَمَّا اَنْتَ فَلا عَلَيْكَ اَنْ تُقِيمَ بِالْمَدِينَة فَتَكُونُ لى عَيْناً عَلَيْهِمْ لا تُخْفى عَنِّى شَيْئاً مِنْ اُمُورِهِمْ.
لا ذَعَرْتُ السَّوامَ فى فَلَقِ الصُّبح
مُغيراً وَلا دُعِيتُ يَزيدا
يَوْمَ اُعْطى مَخافَةَ اَلمُوتِ كَفاً
وَالْمَنايا يَرْصُدْنَنى اَنْ اَحيدا
محمد حنفيّه يكى ديگر از فرزندان امير مؤ منان عليه السلام بنابه نقل طبرى و مورخان ديگر به خدمت حسين بن على عليهما السلام رسيد و چنين گفت :
برادر! تو محبوبترين و عزيزترين مردم هستى و من آنچه را كه خير و صلاح تشخيص مى دهم موظفم كه براى تو بگويم و من فكر مى كنم شما فعلاً تا آنجا كه امكان پذير است در شهر معينى اقامت نكنيد و خود و فرزندانت در نقطه اى دوردست از يزيد و دورتر از اين شهرها قرار بگيريد و از آنجا نمايندگانى به سوى مردم گسيل دارى و حمايت آنان را به سوى خود جلب كنى كه اگر با تو بيعت كردند خدا را سپاس مى گزارى و اگر دست بيعت به ديگران دادند باز هم لطمه اى به تو وارد نگرديده است ولى اگر به يكى از اين شهرها وارد گردى مى ترسم در ميان مردم اختلاف به وجود بيايد، گروهى از تو پشتيبانى كرده ، گروه ديگر بر عليه تو قيام كنند و كار به قتل و خونريزى منجر گردد و در اين ميان ، تو هدف تير بلا گردى آن وقت است كه خون بهترين افراد اين امت ضايع و خانواده ات به ذلت نشانده شود.
امام فرمود:
مثلاً به عقيده تو به كدام ناحيه بروم ؟
محمد حنفيه گفت :
فكر مى كنم وارد شهر مكه شوى و اگر در آن شهر اطمينان نبود از راه دشت و بيابان از اين شهر به آن شهر حركت كنى تا وضع مردم و آينده آنها را در نظر بگيرى . اميدوارم با درك عميق و نظر صائبى كه در تو سراغ دارم هميشه راه صحيح در پيش پايت قرار بگيرد و مشكلات را با جزم و احتياط يكى پس از ديگرى برطرف سازى،
امام عليه السلام در پاسخ محمد حنفيه چنين فرمود:
((اَخِى لَوْلَمْ يَكُنْ فِى الدُّنْيا مَلْجَاء وَلا مَاءوى ...؛ برادر (تو كه براى امتناع از بيعت يزيد حركت از شهرى به شهر ديگر را پيشنهاد مى كنى اين را بدان كه ) اگر در تمام اين دنياى وسيع هيچ پناهگاه و ملجاء و ماءوايى نباشد باز هم من با يزيد بن معاويه بيعت نخواهم كرد)).
در اين هنگام كه اشك محمد حنفيه به صورتش روان بود، امام عليه السلام به گفتار خويش چنين ادامه داد:
((برادر! خدا به تو جزاى خير دهد كه وظيفه خيرخواهى و صلاحديد خود را انجام دادى و اما من (وظيفه خود را بهتر از تو مى دانم ) و تصميم گرفته ام كه به مكه حركت كنم و من و برادرانم و فرزندان برادرم و گروهى از شيعيانم مهيا و آماده اين سفر هستيم ؛ زيرا اين عده با من همعقيده بوده و هدف و خواسته آنان همان هدف و خواسته من است . و اما وظيفه اى كه بر تو محول است اين است كه در مدينه بمانى و در غياب من آمد و رفت و حركت مرموز دستياران بنى اميه را در نظر بگيرى و در اين زمينه اطلاعات لازم را در اخيتار من قرار بدهى ))
امام پس از گفتگو با محمد حنفيه و براى چندمين بار به طرف مسجد و حرم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله حركت نمود و در طول راه اين دو بيت يزيد بن مفرغ را - كه در مقام حفظ شخصيت خويش سروده ولو باهر خطر جدى مواجه باشد - مى خواند:
((لا ذَعَرْتُ السَّوامَ فى فَلَقِ الصُّبْح ...)) ((من از چوپانان به هنگام صبح و با شبيخون زدن خويش ترسى ندارم و نبايد مرا يزيد بن مفرغ بخوانند. آنگاه كه از ترس مرگ دست ذلت بدهم و خود را از خطراتى كه مرا هدف قرار داده اند كنار بكشم )).
ابوسعيد مقبرى گويد كه من چون اين دوبيت را از امام عليه السلام در مسير خويش به مسجدپيامبرشنيدم ازمضمون
آن پى بردم كه آن حضرت يك هدف عالى و يك برنامه مهم و عظيمى را تعقيب مى نمايد.
امام حسین (ع) در پاسخ ام سلمه
يا اُمّاه وَاَنَا اَعْلَمُ اَنِّى مَقْتُولٌ مَذْبُوحٌ ظُلْماً وَعُدْواناً وَقَدْ شاءَ عَزَّوَجَلَّ اَنْ يَرى حَرَمِى وَ رَهْطِى مُشَرَّدينَ وَاَطْفالى مَذْبُوحينَ مَاءْ سُورِينَ مُقَيَّدينَ وَهُمْ يَسْتَغِيثُونَ فَلا يَجِدُونَ ناصِراً ...
بنابه نقل مرحوم راوندى و بحرانى و محد ثان ديگر هنگامى كه ام سلمه همسر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله از حركت حسين بن على عليهما السلام مطلع گر ديد به حضورش آمده و عرضه داشت :
(لا تحزنى بِخُروجِكَ اِلَى الْعِراقِ ...؛)) با حركت خود به سوى عراق مرا غمناك و محزون نگردان ؛ زيرا من از جدت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده ام كه مى فرمود فرزندم حسين در خاك عراق و در محلى به نام كربلا كشته خواهد شد.
امام در پاسخ وى فرمود:
يا اُمّاه وَاَنَا اَعْلَمُ اَنَّى مَقْتُولٌ مَذْبُوحٌ ظُلْماً ...؛)) مادر! (فكر نكن كه از اين جريان تنها تو مطلع هستى ) خود من نيز بهتر از تو مى دانم كه از راه ظلم و ستم و از راه عداوت و دشمنى كشته خواهم شد و سرم از تنم جدا خواهد گرديد و خداوند بزرگ چنين خواسته است كه حرم و اهل بيت من آواره و فرزندانم شهيد و به زنجير اسارت كشيده شوند و صداى استغاثه آنان طنين انداز گردد ولى كمك و فريادرسى پيدا نكنند.
امام حسین (ع) در پاسخ عمر اَطرف
حَدَّثَنى اَبى اَنَّ رَسُولَ اللّه صلى الله عليه و آله اخْبَرَهُ بِقَتْلِهِ وَقَتْلِى وَاَنَّ تُرْبَتَهُ تَكُونُ بِالْقُرْبِ مِنْ تُرْبَتِى، اَتَظُنُّ اَنَّكَ عَلِمْتَ مالَمْ اَعْلَمْهُ؟ وَاللّه لا اُعْطى الدَّنِيَّةَ مِنْ نَفْسى اَبَداً وَلَتَلْقَيَنَّ فاطِمَةُ اَباها شاكِيَةً مالَقِيَتْ ذُرِّيَّتُها مِنْ اُمَّتِهِ وَلا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ اَحَدٌ اَذا ها فى ذُرِّيَّتها.
پس از آنكه جريان مخالفت امام در مو ضوع بيعت و تصميم وى به مبارزه و حر كت از مدينه منوره در ميان افراد معروف و مخصوصا در ميان خاندان و قوم و خو يش آن حضرت معلوم گرديد، چند تن از آنانكه از وظيفه مقام امامت و رهبرى بى اطلاع بودند ودراثرعلاقه اى كه به حفظ
وجود امام عليه السلام داشتند به حضور آن حضرت رسيدند و سازش با يزيد را به امام پيشنهاد نمودند!
يكى از اين افراد ((عمر اَطرف)) فرزند امير مؤ منان عليه السلام مى باشد كه بنابه نقل ((لهوف))، موضوع را در حضور برا د ر ش حسين بن على عليهما السلام اين چنين مطرح نمود:
برادر! برادرم حسن مجتبى از پدرم اميرمؤ منان عليه السلام بر من چنين نقل نموده است كه تو را به قتل خواهند رسانيد و من فكر مى كنم مخالفت تو با يزيد بن معاويه منجر به كشته شدن تو گردد و آن خبر تحقق پذيرد ولى اگر با يزيد بيعت كنى اين خطر برطرف خواهد گرديد و شما از كشته شدن مصون خواهيد ماند!
امام در پاسخ وى فرمود:
((حَدَّثَنى اَبى ...؛)) پدرم«علی» از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خبر كشته شدن خويش و همچنين خبر كشته شدن مرا براى من هم نقل نمود، وپدرم در نقل خويش اين جمله را نيز اضافه نمود: كه قبر من در نزديكى قبر او قرار خواهد گرفت، آيا گمان مى كنى چيزى را كه تو مى دانى من از آن بى اطلاع هستم؟ ولى به خدا قسم كه من هيچگاه به زير بار ذلت نخواهم رفت و در روز قيامت مادرم فاطمه زهرا از ايذا و اذيتى كه فرزندانش از امت جدّش ديده اند به جدّ خويش شكايت خواهد برد و كسى كه با اذيت فرزندان فاطمه زهرا - سلام اللّه عليها - موجب رنجش و اذيت وى گردد داخل بهشت نخواهد گرديد.
امام عليه السلام در اين گفتگو و در پاسخ برادرش نه تنها از كشته شدن خويش - كه برادرش نيز از آن مطلع بود - سخن مى گويد بلكه از قسمتى از جزئيات اين موضوع نيز كه مستقيما از پدرش على عليه السلام و او از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده بود، خبر مى دهد و آن در نزديك هم قرار گرفتن قبر او و قبر پدرش امير مؤ منان عليه السلام است ، كه قبر على عليه السلام در كوفه و قبر حسين عليه السلام در كربلاست .
امام حسین (ع) خطاب به استاندار مدینه
اَيُّهَا اْلاَ ميرُ اِنّا اَهْلُبَيْتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّ سالَةِ وَمُخْتَلَفُ الْمَلائكَةِ وَمَهْبَطُ الرَّحْمَةِ بِنافَتَحَ اللّه وبِنا يَخْتِمُ. وَيَزيدُ رَجُلٌ شارِِبُ الْخَمْرِ وَقاتِلُ النَّفْسِ الْمُحْتَرَمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَمِثْلى لايُبايِعُ مِثْلَهُ وَلكِنْ نُصْبِحُ وَتُصْبِحُونَ وَنَنْظُرُ وَتَنْظُرُونَ اَيُّنا اَحَقُّ بِالْخِلا فَةِ وَالْبَيْعَةِ.
پس از مرگ معاويه در نيمه ماه رجب سال 60 هجرى، يزيد پسر وى به خلافت رسيد و بلافاصله طى نامه هايى كه به استانداران و فرمانداران در نقاط مختلف نوشت مرگ معاويه و جانشينى خويش را كه از دوران پدرش پيش بينى و از مردم براى او بيعت گرفته شده بود، به اطلاع آنان رسانيد و در ضمن ابقاى هريك از آنان در پست خويش ، دستور گرفتن بيعت مجدد از مردم را به آنها صادر نمود، و نامه اى نيز به وليد بن عتبه كه از طرف معاويه مقام استاندارى مدينه رادر اختيار داشت به همان مضمون نوشت ، ولى درنامه كوچك ديگرى نيز كه به همراه همان نامه به وى ارسال داشت در بيعت گرفتن از سه شخصيت معروف كه در دوران معاويه حاضر به بيعت با يزيد نشده بودند،تاكيد نمود كه:
((خُذِالْحُسَيْنَ وَعَبْدَاللّهِ بْنَ عُمَر وَعَبْدَاللّه بْنَ زُبَيْر اَخْذاً شَدِيداً لَيْسَتْ فيهِ رُخْصَةٌ حَتّى يُبايِعُوا وَالسَّلامُ))
((در بيعت گرفتن از حسين و عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبير شدت عمل به خرج بده و در اين رابطه هيچ رخصت و فرصتى به آنان مده)).
وليد بن عتبه با رسيدن نامه در اول شب ، مروان بن حكم استاندار سابق معاويه را خواست و با وى درباره نامه و فرمان يزيد مشاوره نمود و او پيشنهاد كرد كه هرچه زودتر اين چند نفر را به مجلس خود دعوت كن و تا خبر مرگ معاويه در شهر منتشر نشده است از آنان براى يزيد بيعت بگير.
وليد در همين ساعت ماءمور فرستاد تا اين عده را براى طرح يك موضوع مهم و حساس به پيش خود دعوت نمايد.
هنگامى كه پيك وليد، پيغام او را به امام عليه السلام و ابن زبير ابلاغ نمود آن دو با هم در مسجد پيامبر نشسته و به گفتگو مشغول بودند. ((ابن زبير)) از اين دعوت بى موقع و شبانه به هراس افتاد ولى امام قبل از ملاقات با وليد، موضوع را به ابن زبير توضيح داد و چنين فرمود:
((اَرى اَنَّ طاغِيَتَهُمْ قَدْ هَلَكَ؛))
من فكر مى كنم ، طاغوت بنى اميّه (معاوية بن ابى سفيان) به هلاكت رسيده و منظور از اين دعوت ، بيعت گرفتن براى پسر اوست)).
و بنابر نقل كتاب ((مثيرالاحزان ))، امام عليه السلام در تاءييد نظريه خويش اضافه نمود: زيرا من در خواب ديدم كه شعله هاى آتش از خانه معاويه بلند است و منبرش سرنگون گرديده است .
آنگاه امام عليه السلام به سى تن ازياران و نزديكترين افرادخاندانش دستور دادكه
خود رامسلح كرده و به همراه آن حضرت حركت نمايند و در بيرون مجلس آماده باشند كه در صورت لزوم از آن حضرت دفاع كنند.
و همان طور كه امام عليه السلام پيش بينى مى فرمود، وليد در ضمن اين كه مرگ معاويه را به اطلاع آن حضرت
رسانيد، موضوع بيعت يزيد را مطرح نمود.
امام در پاسخ وى فرمود:
شخصيتى مانند من نبايد مخفيانه بيعت كند و تو نيز نبايد به چنين بيعتى راضى باشى و چون همه مردم مدينه را براى تجديد بيعت دعوت مى كنى ما نيز در صورت تصميم در آن مجلس و به همراه و هماهنگ با ساير مسلمانان بيعت مى كنيم ؛ يعنى اين بيعت نه براى رضاى خدا بلكه براى جلب توجه مردم است كه در صورت وقوع بايد علنى باشد نه مخفيانه .
وليد گفتار امام را پذيرفت و در بيعت گرفتن در آن موقع شب اصرارى از خود نشان نداد.
امام عليه السلام چون خواست ازمجلس
خارج گردد، مروان بن حكم نيز كه در آن مجلس حضور داشت ، با ايماء و اشاره اين نكته را به وليدتفهيم نمود كه اگرنتوا
نى در اين موقع شب و مجلس خلوت از حسين بيعت بگيرى ديگر نخواهى توا نست او را وادار به بيعت كنى مگر خون هاى زيادى بر زمين بريزد، پس چه بهتر كه او را در اين مجلس نگهدارى تا بيعت كند و يا طبق دستوريزيدگردنش رابزنى .
امام عليه السلام با مشاهده اين عكس العمل از مروان ، او را مورد خطاب قرار داد و چنين فرمود:
((يَابْنَ الزَّرْقاءِ اَنْتَ تَقْتُلُنى اَمْ هُوَ؟ كَذِبْتَ وَاَثِمْتَ؟؛
پسر زرقا! تو مرا مى كشى يا وليد؟ دروغ مى گويى و گناه مى كنى)).
آنگاه خود وليد را مورد خطاب قرار داد و چنين فرمود:
((اَيُّهَاالا مِيرُ اِنّا اَهْلُبَيْتِ النُبُوَّةِ ...؛
اى امير! ماييم خاندان نبوت و معدن رسالت ، خاندان ما است كه محل آمد و رفت فرشتگان و محل نزول رحمت خدا ست ، خداونداسلام را ازخاندان ماشروع
و افتتاح نموده و تا آخر نيز همگام با ما خاندان به پيش خواهد برد. اما يزيد، اين مردى كه تو ازمن توقع بيعت با او رادارى
مردى است شرابخوار كه دستش به خون افراد بى گناه آلوده گرديده ، اوشخصى است كه حريم دستورات الهى را درهم شكسته و علنا و در مقابل چشم مردم مرتكب فسق و فجور مىگردد. آيارواست
شخصيتى همچون من باآن سوابق در خشان و اصالت خانوادگى ، با چنين مرد فاسد بيعت كند،؟! و بايد در اين زمينه شما و ما آينده را در نظر بگيريم و خوا هيد ديد كه كداميك از ما سزاوار و لايق خلافت و رهبرى امت اسلامى و شايسته بيعت مردم است .
با سروصدايى كه در مجلس وليد پديد آمد و با سخن درشتى كه امام عليه السلام مروان را مورد خطاب قرار داد، همراهان امام احساس خطر نموده و گروهى از آنان وارد مجلس گرديدند و پس ازاين گفتگو كه اميد وليد را نسبت به بيعت كردن امام و هرگونه سازش در مورد پيشنهاد و ى به ياءس و نا اميدى مبدل مى كرد، امام عليه السلام مجلس را ترك نمود.
و این آغاز قیام امام حسین علیه السلام علیه یزید و یزیدیان و آل ابی سفیان و ... گردید
وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنی اُمَیَّةَ قاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجانَةَ
و خدا لعنت کند خاندان زیاد و خاندان مروان را و خدا لعنت کند بنی امیه را همگی و خدا لعنت کند فرزند مرجانه (ابن زیاد) را
وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ
خدا لعنت کند عمر بن سعد را و خدا لعنت کند شمر را و خدا لعنت کند مردمی را که اسبها را زین کردند و دهنه زدند و به راه افتادند برای پیکار با تو
اَللّهُمَّ الْعَنْ اَباسُفْیانَ وَ مُعاوِیَةَ وَ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدینَ
خدایا لعنت کن ابوسفیان و معاویه و یزید بن معاویه را که لعنت بر ایشان باد از جانب تو برای همیشه
اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ
خدایا لعنت کن نخستین ستمگری را که بزور گرفت حق محمد و آل محمد را و آخرین کسی که او را در این زور و ستم پیروی کرد
اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتی جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ وَ تابَعَتْ عَلی قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً
خدایا لعنت کن بر گروهی که پیکار کردند با حسین علیه السلام و همراهی کردند و پیمان بستند و از هم پیروی کردند برای کشتن آن حضرت خدایا لعنت کن همه آنها را
اَللّهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّی وَ ابْدَاءْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثّانِیَ وَالثّالِثَ وَ الرّابِعَ
خدایا مخصوص گردان نخستین ستمگر را به لعنت من و آغاز کن بدان لعن اولی را و سپس دومی و سومی و چهارمی را
اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً وَ الْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیادٍ وَ ابْنَ مَرْجانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ اَبی سُفْیانَ وَ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ اِلی یَوْمِ الْقِیمَةِ
خدایا لعنت کن یزید را در مرتبه پنجم و لعنت کن عبیداللّه پسر زیاد و پسر مرجانه را و عمر بن سعد و شمر و دودمان ابوسفیان و دودمان زیاد و دودمان مروان را تا روز قیامت
اذن انصراف به کرایه کشها در خارج شهر مکه
مَنْ اَحَبَّ مِنْكُمْ اَنْ يَنْصَرِفَ مَعَنا اِلى الْعِراقِ اَوْفينا كِراءَه وَاَحْسَنّا صُحْبَتَهُ وَمَنْ اَحَبَّ الْمُفارَقَةَ اَعْطيْناهُ مِنَ الْكِراءِ عَلى ماقَطَعَ مِنَ الاَْرْضِ.
حسين بن على عليهما السلام در خارج از مكه در محلى به نام ((تنعيم)) «تنعیم الآن جزء شهر مکه هست و مسجدی دارد که عمره گزاران داخل شهر مکه میر وند آنجا محرم میشوندوبرای اعمال عمره
راهی مسجد الحرام میشوند» حضرت به قا فله اى برخورد نمودكه درميان آن،عده
اى شتردار از سوى بحير بن يسار حميرى استا ند ا ر يمن بارهايى ا ز حله يمنى و اجناس قيمتى به سوى شام و يزيد بن معاويه حمل مى كردند، آن حضرت اين اجناس را از شترداران گرفته و به تصرف خويش در آورد و خطاب به آنان فرمود :
((مَنْ اَحَبَّ مِنْكُمْ ...؛)) هريك از شما كه مايل باشد به همراه ما به عراق بيايد كرايه تا عراق را بدو مى پردازيم و او در طول اين سفر از مصاحبت نيك ما نيز برخوردار خواهد گرديد و هركس بخواهد از همين جا به وطن خود برگردد كرايه يمن تا اين نقطه را بدو مى دهيم )).
پس از پيشنهاد آن حضرت چند نفر كرايه خود را گرفته و به سوى يمن مراجعت و چند نفر ديگر اعلان آمادگى كردند كه تا عراق به همراه آن حضرت حركت نمايند.
راز اين سخن و عملكرد انقلابى امام كه الگو و سرمشق براى تمام رهبران اصيل قيامهاونهضتهاست، پشتيبانى محرومان
و دشمنى با طاغوتيان و تضعيف آنها ست و از اين عمل چنين استفاده مى شود كه بايد از هر فرصت مناسب در تضعيف طاغوت و در تقويت ضعفا و محرومان بهره بردارى نمود.
و اينك امام ا ين ثروت را كه ا ز مردم بيچاره يمن به وسيله استاندار و دست نشانده معاويه جمع آورى گرديده و در بست در اختيار يزيد قرار خواهد گرفت از چنگ اين طاغوت مى رهاند و در مواردى كه به صلاح امت است صرف مى كند و در اختيار فقرا و ضعفا كه در طول اين راه دور و دراز از حجاز تا عراق با آنان مواجه خواهد گرديد قرار مى دهد و يا د ر ر ا ه شكستن سدى كه در مقابل قر آ ن قر ا ر گرفته است به كار مى اندازد.
ولى از طرف ديگر شترداران و كرايه كشها را گرچه در خدمت طاغوت قرار گرفته اند چون از طبقه محروم و ضعيف جامعه هستند و بايد به مزد خويش و كرايه اين سفر پر رنج نايل گردند نه تنها با كمال خوشرويى در اختيار سفر و برگشت آزاد مى گذارد و در هر دو صورت كرايه آنها را مى پردازد بلكه در صورت اختيار سفر و همراهى تا عراق به آنان مصاحبت نيك و برخوردارى از لطف و محبت خويش را وعده مى دهد.
آرى وعده مصاحبت نيك از سوى فرزند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در سفرى به سوى عراق و در ركاب او كه ثمره و نتيجه اين مصاحبت نيك ، عظمت ، سعادت و بهشت جا و د ا ن و نيل به مقا مى بس
ارجمند است مورد غبطه و آرزوى هر بنده صالح و با ايمان است.
خبر شهادت مسلم بن عقیل و... و اذن انصراف به همراهان و آشکار شدن غریبی امام مظلوم
بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحيم
اَمّا بَعْدُ فَانَّهُ قَدْ اَتانا خَبَرٌ فَظيعٌ قَتْلُ مُسْلِمِ بْنِ عَقيلٍ وَهانِى بن عُرْوَةٍ وَعَبدِ
اللّه بْنِ يَقْطُرٍ، وَقَدْ خَذَلتْنا شيعَتُنا، فَمَنْ اَحَبَّ مِنْكُمُ الا نْصِرافَ فَلْيَنْصَرِفْ لَيْسَ عَلَيْهِ مِنّا ذِمام.
قافله امام عليه السلام پس ازمنزل
((شقوق)) وارد منزل ((زباله)) گرديد و در اين منزل بود كه از جريان قتل مسلم و هانى و عبد اللّه بن يقطر رسما و به وسيله نامه اى كه يكى از طرفداران آن حضرت در كوفه براى امام ارسال نموده بود اطلاع يافت و امام در ميان يارانش در حالى كه نامه را به دست گرفته بود چنين فرمود : ((اَمَّا بَعْدُ فَقَدْ اَتانا خَبَرٌ فَظيعٌ ...؛)) خبر بس تاءثر انگيزى به ما رسيده است و آن كشته شدن مسلم بن عقيل وهانى بن عروه وعبداللّه بن يقطر
است وشيعيان مادست ازيارى مابرداشته
اند و اينك هريك از شما كه بخواهد، در برگشتن آزاد است و از سوى ما حقى بر گردنش نيست.
انگيزه و نتيجه اين پيشنهاد
طبرى مورخ شهيرومرحوم مفيدبزرگترين
دانشمند جهان تشيع پس از نقل اين سخن امام عليه السلام درباره انگيزه و نتيجه اين پيشنهاد توضيح مشابهى دارند كه ترجمه گفتار طبرى در انگيزه پيشنهاد امام چنين است :
امام عليه السلام مى دانست كسانى كه در طو ل راه به و ى ملحق گرديده ا ند به اين ا ميد بوده ا ست كه آن حضرت به شهرى وارد مى گردد كه مردم آن مطيع و پذيراى فرمان او هستند ولى چون او امتناع و كراهت داشت از اينكه اين عده بدون اطلاع از واقعيت جريان ، به همراه اوحركت كنند ومى دانست كه اگرحقيقت
امربرآنها روشن گردد از اين سفرمنصرف
خواهند گرديد مگر آن عده معدودى كه واقعا تصميم به يارى او تا پاى مرگ دارند، لذا اين پيشنهاد رابه آنها نمود و مضمون آن نامه را با آنان در ميان گذاشت . «و سیاسی کاری ماکیاولی انجام نداد»
طبرى نتيجه اين پيشنهاد را هم ، چنين نقل مى كند كه پس از سخنان امام عليه السلام جمعيتى كه با آن حضرت بودند گروه گروه به اين طرف و آن طرف متفرق و پراكنده شدند و تنها او ماند و تعدادى از ياران خاصش كه از مدينه به همراه او آمده بودند،
و باز همين جمله در طبقات ابن سعد آمده است .
ولى به طورى كه قبلاً اشاره گرديد اين طرح و پيشنهاد نه يك بار و در يك منزل بلكه در موارد مختلف و به مناسبتهاى گوناگون مطرح گرديده است كه پس از اين پيشنهاد و اجازه انصراف به يارانش در منزل زباله و پس از آنكه تنها عده معدود و با صداقت و استقامت و فداكار از يارانش با او ماندند چون به منزل بعد ى و ((بطن عقبه)) وارد گرديد باز هم مو ضو ع را با بيان ديگر و با صراحت هرچه بيشتر مطرح فرمود...
برخورد امام ع درمنزل شراف با حربن یزید ریاحی که سر راه امام ع را گرفته بود
اَمّا بَعْدُ ايُّهَا الناسُ فَاِنَّكُمْ اِ نْ تَتَّقُوا اللّه وَ تَعْرفُوا الْحَقَّ لاَهْلِهِ يَكُنْ اَرْضى للّهِِ وَ نَحْنُ
اَهْلُبَيْتِ مُحَمَّدٍصلّى اللّه عليه و آله وسلّم
اَوْلى بِوَلايَةِ هذا الامْرِ مِنْ هؤُلاءِالْمُدَّعينَ
ما لَيْسَ لَهُمْ وَالسّائِرينَ بِالْجَورِ وَالْعُدْوانِ
وَ اِنْ اَبَيْتُمْ اِلاّ الْكَراهَةَ لَنا وَالْجَهْلَ بِحَقِّنا وَ كانَ رَاءيُكُمْ الا نَ غَيْر ما اَتَتَنْى بِهِ كُتُبُكُمْ اَنْصَرِفُ عَنْكُمْ.
امام عليه السلام در منزل ((شراف)) با حربن يزيدوسپاه وى كه اولين سپاه اعزا
مى از طرف ابن زياد بود به هم رسيدند. بعد از اتمام نماز ظهر و سخنرانى امام عليه السلام نماز عصر را نيز هر دو سپاه به امامت حسين بن على انجام دادند ، آنگاه امام سخنرانى دوم خود را بعد از نماز عصر خطاب به سپاهيان ((حر))
چنين ايراد فرمود:
مردم ! اگر ازخدا بترسيد وبپذيريد كه حق
در دست اهل حق باشد موجب خشنودى خداوند خواهد گرديد وما اهل بيت پيامبر
به ولايت ورهبرى مردم شايسته تر وسزا
وارتر از اينها (بنى اميه) مى باشيم كه به ناحق مدعى اين مقام بوده و هميشه راه ظلم و فساد و دشمنى با خدا را در پيش گرفته اند و اگر در اين راهى كه در پيش گرفته ايد پافشارى كنيد و از ما روى بگر دانيد و حق ما رانشناسيد و فعلاً خواسته
شما غير از آن باشد كه دردعوتنامه هاى
شمامنعكس بود،من ازهمين جامراجعت
مى كنم.
چون سخن امام عليه السلام به پايان رسيد، ((حر)) اظهار داشت كه ما از اين دعوتنامه ها خبرى نداريم .
امام به ((عقبة بن سمعان)) دستور داد دو خُرْجين كه مملو از نامه هاى مردم كوفه بود حاضر نمود ولى ((حر)) باز هم از اين نامه ها اظهار بى اطلاعى كرد و گفتگويى در ميان وى و امام واقع گرديد كه در فراز آينده ملاحظه خواهيد نمود...
سخنرانی امام ع برای حرریاحی و همراهانش
اَيُّهَا النّاسُ اِنَّ رَسُولَ اللّه صلّى اللّه عليه و آله قالَ مَنْ رَاى سُلْطانا جائراً مُسْتَحِلاًّ لِحَرامِ اللّه ناكِثاًعَهْدَهُ مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ
اللّه يَعْمَلُ فى عِبادِاللّه بالا ثْمِ وَالْعُدْوانِ فَلَمْ يُغَيِّرْ عَلَيْهِ بِفِعْلٍ وَ لا قَوْلٍ كانَ حَقّاً عَلَى اللّه اَنْ يُدْخِلهُ مَدْخَلَهُ، اَلاوَ انَّ هؤُ
لاءِ «قوم» قَدْ لَزَمُوا طاعَةَ الشَّيْطانِ وَ تَرَ كُوا طاعَةَ الرَّحْمنِ وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ وَ
عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَاسْتاءْثرُوابِالْفَىْءِوَاَحَلُّوا حَرامَ اللّه وَحَرَّمُوا حَلالَهُ وَاَنَا اَحَقُّ مِمَّنْ غَيَّرَ، وَ قَدْاَتَتْنِى كُتُبُكُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَىَّ رُسُلكُمْ بِبَيْعَتِكُمْ اِنَّكُمْ لا تُسَلِّمُونى وَ لا تَخْذِلُونى، فَاِنْ اَتْمَمْتُمْ عَلَىَّ بَيْعَتَكُمْ تُصِيبُوا رُشْدَكُمْ، فَاَنَاالحسَينُ بْنُ عَلِىِّ وَ ابْنُ فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللّه، نَفْسِى مَعَ
اَنْفُسِكُمْ وَ اَهْلِى مَعَ اَهْلِكُمْ ، وَ لَكُمْ فِى اُسْوَةٌ ، وَ انْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُمْ عَهْدَكُمْ
وَ خَلَّفْتُمْ بَيْعَتى مِنْ اَعْناقِكُمْ ماهِىَ لَكُمْ بِنُكْرٍ، لَقَدْ فَعَلْتُمُوها بِاءَبِى وَ اءَخِى وَ ابْنِ عَمِّى مُسْلِم ، فَالْمَغْرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِكُمْ ، فَحَظَّكُمْ اَخْطاءْتمْ وَنَصيبَكُمْ ضَيَّعْتُمْ ، وَ مَنْ نَكَثَ فَاِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ ، وَ سَيُغْنِى اللّهُ عَنْكُمْ وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحَمَةُاللّه وَبَرَكاتُهُ،
پس از حركت از منزل ((شراف)) هر د و قافله «امام حسین علیه السلام و حر» به موازات و در نزديكى همديگر درحركت
بودند در منازل و در محلهايى كه امكان آب و استراحت بيشتر بود هردو قافله با هم فرود مى آمدند و يكى از اين منازل منزل بيضه بود كه در آنجا فرصتى به امام دست داد تا باز هم با سپاهيان
((حر)) سخن بگويد و حقايقى را با آنان در ميان بگذارد و علت قيام و حركت و انگيزه مبا رزه خويش را تشريح كند :
((مردم ! پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود : هر مسلمانى با سلطان زورگويى مواجه گردد كه حرام خدا را حلال نموده وپيمان الهى را درهم مى شكند و باسنت
و قانون پيامبر از در مخالفت درآمده و در ميا ن بندگان خد ا راه گناه و معصيت و عدوان و دشمنى در پيش مى گيرد ولى او در مقابل چنين سلطانى با عمل و يا با گفتار اظهار مخالفت ننمايد بر خد ا و ند است كه اين فرد(ساكت)رابه محل همان
طغيانگر در آتش جهنم داخل كند.
مردم! آگاه باشید،اينان(بنى اميه)اطاعت
خدا را ترك و پيروى از شيطان را بر خود فرض نموده اند، فساد را ترويج و حدود الهى را تعطيل نموده، فىء را(كه مختص
به خاندان پيامبر است)به خوداختصاص
داده اند. حلال و حرام و اوامر و نواهى خداوند را تغيير داده اند و من به رهبرى جامعه مسلمانان ازاين مفسدين كه دين
جدم راتغيير داده اندشايسته ترم .
گذشته از اين حقايق، مضمون دعوتنامه
هايى كه ازشمابه دست من رسيده و
پيكهايى كه ازسوى شمابه نزد من آمده
اند اين بود كه شما با من بيعت كرده و پيمان بسته ايد كه مرا در مقابل دشمن تنها نگذاريد و دست از يارى من برنداريد اينك اگر بر اين پيمان خود باقى و وفادار باشيد به سعادت و ارزش انسانى خود دست يافته ايد؛ زيرا من حسين فرزند دختر پيامبر وفرزندعلى هستم كه وجود
من با شما مسلمانان درهم آميخته و فر زندان و خانواده شما به حكم فرزندان و خانواده خود من هستند (در ميان من و مسلمانان جدايى نيست)، شما بايد از من پيروى كنيد و مرا الگوى خود قرار دهيد و اگر با من پيمان شكنى نموديد و بر بيعت خود باقى نمانديد به خداسوگند
اين عمل شما نيز بى سابقه نيست و تاز گى ندارد كه با پدرم و برادرم وپسرعمويم
مسلم نيز اين چينن رفتار نموديد وباآنان
از در غدر و پيمان شكنى درآمديد پس آن كس گول خورده است كه به حرف شما اعتماد كند و به پيمان شما مطمئن شود. شمامردمانى هستيد كه در بدست
آوردن نصيب اسلامى خودراه خطاپيموده
و سهم خود را به رايگان از دست داده ايد وهركس پيمان شكنى كند به ضرر خودش تمام خواهد گرديد و اميد است خداوند مرا از شما بى نياز سازد، والسلام .
حسين بن على عليهماالسلام در اين
سخنرانى خود،مفاسدوجنايات دشمن نيرومند و ستمگر اسلام همچون بنى اميه را با تمام قدرت و كمال و شهامت مورد بررسى قرار داده و وضع آنان را با موقعيت مذهبى و مسؤ وليت رهبرى خويش مقايسه و تطبيق مى كند و بدين گونه علت و انگيزه حركت و قيامش را با استنادبه گفتاررسول خدا صلّى اللّه عليه
و آله براى چندمين بار توضيح مى دهد و مبارزه با حكومت اموى را كه به صورت يك فريضه و يك مسؤ وليت و وظيفه بر آن حضرت متوجه گرديده است را اعلام مى نمايد.
حكومتى كه اسلام را ملعبه خويش قرار داده و دست به تغيير و تحريف احكام قرآن و قوانين پيامبر زده است، همان انگيزه اى كه به هنگام حركت از مدينه در وصيتنامه اش تذكر داد و همان هدفى كه آن روز برادرش محمد حنفيه را در جريان آن قرار داد:
انگيزه قيام و مبارزه من پيدايش ظلم و فساد و تغيير قوانين اسلام است . و هدف از اين حركت انقلابى ، جز امر به معروف و نهى از منكر و از بين بردن مفاسد و پياده كردن احكام فراموش شده و تغيير يافته اسلام چيز ديگر نيست :((اُرِيدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَاَنْهى عنِ الْمُنْكَرِ واَسِيرُ بِسِيْرَةِ جدّى...))
و در اين سخنانش هم مى گويد: ((مَنْ رَاى سُلْطاناًجائراً...فَلَمْ يُغَيِّرْعَلَيْهِ بِفعْلٍ ... كان حَقّاً عَلَى اللّه اَنْ يُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ ...))
و اين است انگيزه قيام حسين بن على عليهما السلام از زبان آن حضرت .
قرآن مجيد هم علت انقراض و از هم پاشيده شدن ملتها و شكست قوانين انبياراعملى نبودن مساءله امر به معروف
و نهى از منكر معرفى نموده و چنين مى گويد:(((فَلَوْلا كانَ مِنَ الْقُرونِ مِنْ قَبْلِكُمْ اءُولوُا بَقِيَّةٍ يَنْهَونَ عَن الْفَسادِ ).))
((چرا در نسلهاى گذشته يك عده مردم صاحب فكر و داراى عقل و هوش نبودند كه با فسادها مبازره كنند تا در اثرمفاسد،
منقرض و فانى نگردند؟))
در زيارت حسين بن على عليهما السلام مى گوييم :((اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوةَ وَاَتَيْتَ الزَّكوةَ وَاَمَرت بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَر)) در اينجا شهادت مسلما به مفهوم متعارف آن يعنى گواهى كردن و اثبات يك موضوع مادى و حقوقى نيست بلكه بيان يك حقيقت معنوى واعتراف به
يك واقعيت ، روى يك هدف مقدس و انگيزه معنوى است . يعنى من اين موضوع را مى فهمم و اين واقعيت را درك و لمس مى كنم كه نهضت و قيام تو به منظور امر به معروف و نهى از منكر بود نه براى دعوت اهل كوفه و يا به علل ديگر و اگر علل ديگرى نيز در اين رابطه بوده و تلاشهايى صورت گرفته همه آنها مقدمه اى براى تحقق بخشيدن بر اين هدف و براى نيل بر اين آرمان بود كه ((وَجَاهَدْتَ فِى اللّه حَقَّ جِهاده))
گفتگوی اباهرم با امام ع در منزل رهیمه
((يا اَباهِرَمٍ! اِنَّ بَنِى اُمَيَّةَ شَتَمُوا عِرْضِى فَصَبَرْتُ وَ اَخَذُو امالى فَصَبَرْتُ وَ طَلَبُوا دَمِى فَهَربْتُ وَاَيْمُ اللّه لِيَقْتُلُونى فَيَلْبَسهُمُ اللّهُ ذُلاّ شاملاً وَ سيْفاً قاطِعاً وَ يُسلِّطُ عَلَيْهِمْ مَنْ يُذِلَّهُمْ حَتَّى يَكُونُوا اَذَلَ مِنْ قَوْمِ سَبَاءٍ اِذْ مَلِكَتْهُمُ امْرَاةٌ فَحَكَمَتْ فى اَمْوالِهِمْ وَدِمائهِمْ)) در منزل ((رهيمه)) مردى از مردم كوفه به نام ((ابوهرم)) به خدمت حسين بن على عليهما السلام رسيد و عرضه داشت ((يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ ما الّذى اَخْرَجَكَ عَنْ حَرَمِ جَدِّكَ؛)) چه انگيزه اى تو را واداشت كه از حرم جدت بيرون بيايى ؟)).
امام عليه السلام در پاسخ و ى چنين فرمود: ((اى اباهرم ! بنى اميه با فحاشى و ناسزا گويى احترام مرا درهم شكستند من راه صبروشكيبايى رادرپيش گرفتم .
وثروتم را ازدستم ربودند،بازهم شكيبايى
كردم ولى چون خواستند خونم را بريزند از شهر خود خارج شدم و به خدا سوگند اينان (بنى اميه) مرا خواهند كشت و خدا وند آنها را به ذلت فراگير و شمشير برنده مبتلا كرده وكسى را برآنان مسلط خواهد
نمود كه به ذلت و زبونيشان بكشاند و به قتلشان برساند و ذليل تر از قوم سباء گرداند كه يك نفر زن به دلخواه خود بر مال و جانشان حكومت و فرمانروايى نمود)).
گفتگوهاى امام عليه السلام با افراد مختلف برخلاف سخنرانيهاى عمومى آن حضرت خيلى فشرده و كوتاه است ، و پاسخى را كه به ((ابوهرم)) داده است يكى از آن موارد است ولى در عين كوتا هى ضمن معرفى بنى اميه دو موضوع را تذكر داده يا دو مساءله را پيش بينى نموده است : «شهادت خويش و سقوط حكومت بنى اميه و ذلت آنان» .
و اين سخن امام عليه السلام نيز تاءكيدى است بر تاءكيدات ديگر كه آن حضرت با علم و آگاهى ، شهادت را برگزيده و آنچه در آينده به وقوع پيوست او همان را به صورت قطع و به طور حتم و يقين پيش بينى مى نمود.
سخنان امام ع با عبیدالله حر جعفی کوفی
((يَابْنَ الحُرِّ اِنَّ اَهل مِصْرِكُمْ كَتَبُوا اِلَىَّ اءنّهُمْ مُجْتَمِعُونَ عَلى نُصْرتى وَسَاءلُونى
الْقُدُومَ عَلْيهِمْ وَلَيْسَ الاَمْرُ عَلى مازَعَمُوا
، وَ انَّ عَلَيْكَ ذنوباً كَثِيرَةً فَهَلْ لَكَ مِنْ تَوبَةٍ تَمْحُو بِها ذنوبَكَ؟ ... تَنْصُرُوا ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ وَتُقاتِلُ مَعَهُ... اَمَّا اِذا رَغِبْتَ بِنَفْسِكَ عَنّا فَلا حاجَةَ لَنا فِى فَرَسِكَ وَ
لا فِيكَ وَما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً،
وَانِّى اَنْصَحُكَ كَما نَصَحتَنِى اِنِ اسْتَطَعْتَ اَنْ لا تَسْمَعَ صُراخَنا وَ لا تَشْهَدَ وَقْعَتَنا فَافعَلْ ، فَوَاللّه لا يَسْمَعُ واعِيَتَنا اَحَدٌ وَ
لا يَنْصُرُنا اِلاّ اَكَبّهُ اللّه فى نارِ جَهَنَّمَ)). در منزل بنى مقاتل به امام اطلاع دادند كه ((عبيداللّه بن حرّ جعفى)) نيز در اين منزل اقامت گزيده است«البته تصادفی، چون سعی میکرد در منزلی که امام ع اقامت میکند نباشد ، ولی در این منزل بناچار با افکند چون منزل بعدی خیلی دور بود...» ، امام عليه السلام نخست حجاج بن مسروق را به نزد وى فرستاد، حجاج گفت : اى فرزند حر! هديه گرانبها و ارمغان پرارجى براى تو آورده ام اگر بپذ يرى، اينك حسين بن على عليهماالسلام
به اينجا آمده است وتورابه يارى مىطلبد،
به او بپيوند، تا به ثواب و سعادت بزرگى نايل گردى كه اگر در ركاب او بجنگى به ثواب بى حدى رسيده اى و اگر كشته شوى به شهادت نايل شده اى .
عبيداللّه بن حر گفت : به خدا سوگند! من از شهر كوفه بيرون نيامدم مگراينكه
اكثر مردم اين شهر، خود را به جنگ او و سركوبى شيعيانش آماده مى كردند و براى من مسلم است كه او در اين جنگ كشته خواهد شد و من توانايى يارى و كمك او را ندارم و اصلاً دوست ندارم كه او مرا ببيند و من او را.
حجاج به نزد امام عليه السلام بازگشت و پاسخ((ابن حر)) را به عرض وى رسانيد
خود امام با چند تن از اصحابش به نزد عبيداللّه آمد و او از امام استقبال نمود و خوشامد گفت .
خود عبيداللّه جريان اين ملاقات را چنين توصيف مى كند كه : چون چشمم به آن حضرت افتاد، ديدم من در دوران عمرم زيباتر و چشم پر كن تر از او نديده ام ولى در عين حال به هيچكس مانند او دلم نسوخته است و هيچگاه نمى توانم آن منظره را فراموش كنم كه وقتى آن حضرت حركت مى كرد چند كودك نيز دور او را گرفته بودند.
((ابن حر)) مى گويد: چون به قيافه امام تماشاكردم، ديدم رنگ محاسنش شديدا
مشكى است پرسيدم كه رنگ طبيعى است يا از خضاب استفاده كرده ايد؟ امام پاسخ داد اى ابن حر! پيرى من زود رس بود. و از اين گفتار امام فهميدم كه رنگ خضاب است .
به هرحال ، پس از تعارفات و سخنان معمولى كه درميان عبيداللّه وآن حضرت
رد و بدل شد امام خطاب به وى چنين فرمود: ((يَا ابْنَ الْحُرِّ اِنَّ اَهْلَ مِصْرِكُمْ؛)) پسر حر! مردم شهر شما (كوفه) به من نامه نوشته اند كه همه آنان بر نصرت و يارى من اتحاد نموده و پيمان بسته اند و از من درخواست كرده اندكه به شهرشان
بيايم ، ولى حقيقت امر برخلاف آن است كه آنان به من نگاشته اند، و تو در دوران عمرت گناهان زيادى رامرتكب شده وخطا
هاى فراوانى از تو سرزده است، آيا مى خواهى توبه كنى و از آن خطاها و گناهها پاك گردى ؟)).
عبيداللّه گفت : مثلاً چگونه توبه كنم ؟ امام ع فرمود : ((تَنْصُرُ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ وتُقاتِلُ مَعَهُ؛)) فرزند دختر پيامبرت را يارى كرده و در ركاب وى با دشمنان او بجنگى)).
عبيداللّه گفت : به خدا سوگند! من مى دانم كه هركس از فرمان تو پيروى كند، به سعادت و خوشبختى ابدى نايل شده است ولى من احتمال نمى دهم كه يارى من به حال تو سودى داشته باشد؛ زيرا دركوفه كسى را نديدم كه مصمم به يارى
و پشتيبانى شما باشد و به خداسوگندت
مى دهم كه از اين امر معافم بدارى؛زيرا
من ا ز مرگ سخت گريزانم و لى ا ينك اسب معروف خو د ((ملحقه)) رابه حضو
رت تقديم مى كنم اسبى كه تا حال به وسيله آن دشمنى را تعقيب نكرده ام جز اينكه به او رسيده ام و هيچ دشمنى با داشتن اين اسب مرا تعقيب ننموده است مگر اينكه از چنگال او نجات يافته ام .
امام عليه السلام در پاسخ وى چنين فرمود: ((اَمَّا اِذا رَغِبْتَ بِنَفْسِكَ عَنّا ...؛)) حال كه در راه ما از نثار جان امتناع مى ورزى ما نيز نه به تو نياز داريم و نه به اسب تو زيرا من از افراد گمراه براى خود نيرو نمى گيرم)). آنگاه امام اين جمله را نيز اضافه نمود: ((همان گونه كه تو بر من نصيحت نمودى من نيز نصيحتى به تو مى كنم كه تا مى توانى خود را به جاى دوردستى برسان تا صداى استغاثه ما را نشنوى و جنگ ما را نبينى ؛ زيرا به خدا سوگند! اگر صداى استغاثه ما به گوش كسى برسد و به يارى ما نشتابد خدا او را در آتش جهنم قرار خواهد داد)).
عبيداللّه از اين سخنان پندآميز امام پند نگرفت و به سپاه وى نپيوست ولى تا آخر عمر از اين جريان اظهار ندامت و پشيمانى مى نمود و براى از دست دادن چنين سعادتى ابراز تاءسف و تاءثر مى كرد.
عبیدالله پس از واقعه کربلا، به شدت از کوتاهی و قصور خویش پشیمان شد و دائما خود را ملامت میکرد. او در اشعاری این اندوه و حسرت را بیان میکند:
فیالک حسرة ما دمت حیا - تردد بین صدری و التراقی
آه از حسرتی که تا زندهام در میان سینه و گلویم در جریان است. عُبَیْدُالله بْن حُرّ جُعْفی، از کسانی است که در جریان واقعه کربلا دعوت امام حسین(ع) برای همراهی را نپذیرفت. عبیدالله ابتدا در کوفه ساکن بود؛ اما پس از قتل عثمان به شام نزد معاویه رفت و پس از چندی دوباره به کوفه بازگشت. او پس از شهادت امام حسین(ع)، از عدم پذیرش دعوت امام پشیمان شد. در قیام مختار ابتدا به قیامکنندگان پیوست؛ اما پس از مدتی از صف یاران مختار جدا شد و جزء سپاهیان مصعب بن زبیر در مقابل مختار قرار گرفت.
سخن امام ع با فرزندش علی اکبر
((اِنّا للّه وَانَّا اِليهِ راجِعُونَ وَالحَمدُللّه ربِّ العالمين ... اِنِّى خَفِقْتُ بِرَاءْسى فَعَنَّ بى فارِسٌ وَهُو يَقُولُ: اَلْقَوْمُ يَسْرُونَ وَالْمَنايا تَسْرِى اِلَيْهِم فَعَلِمْتُ اَنَّها اَنْفُسُنا نُعِيَتْ اِلَيْنا ... جَزاكَ اللّهُ مِنْ وَلَدٍ خَيْرَ ما جَزَى وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ))
در منزل ((قصر بن مقاتل)) و در اواخر شب ، امام دستور داد جوانان مشكها را پر از آب كردند و به سوى منزل بعدى حركت نمودند، به هنگامى كه قافله در حركت بود صداى امام به گوش رسيد كه كلمه استرجاع را مكرر بر زبان مى راند ((اِنّا للّه وَانَّا اِليهِ راجِعُونَ وَالحَمدُللّه ربِّ العالمين)) ، حضرت على اكبر فرزند دلير و شجاع آن حضرت «که نزدیک امام در حرکت بود» از انگيزه اين استرجاع سؤ ال نمود؟! امام اين چنين پاسخ داد:((اِنِّى خَفِقْتُ بِرَاءْسى ...؛)) من سرم را به زين اسب گذاشته بودم كه خواب خفيفى بر چشمم مسلط شد، در اين موقع صداى هاتفى به گوشم رسيد كه مى گفت : اين جمعيت در اين هنگام شب در حركتند مرگ نيز در تعقيب آنهاست، و براى من معلوم گرديد كه اين، خبر مرگ ماست )). حضرت على اكبر عرضه داشت :((لا اَراكَ اللّهُ بِسُوءٍ اءلَسْنا عَلَى الْحَقِّ؟؛)) خدا حادثه بدى پيش نياورد مگر ما برحق نيستيم ؟)).
امام فرمود:((بلى به خدا سوگند كه ما بجز در راه حق قدم برنمى داريم)). على اكبر عرضه داشت :((اِذاً لانُبالى اَنْ نَمُوتَ مُحِقّينَ؛)) اگر بناست در راه حق بميريم ترسى ازمرگ نداريم)). امام دراين هنگام
او را دعا نمود و چنين فرمود: ((خداوند براى تو بهترين پاداش فرزندى را عنايت كند)).
آرى اگر كشتن و كشته شدن و قيام و انقلاب در راه حق باشد، از چنين مرگى ترسى نيست واين درسى است كه مكتب
حسين بن على عليهما السلام نه تنها براى فرزندش بلكه براى تمام پيروانش آموخته است كه : مرگ اگر مرد است گو پيش من آى - تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ .
سخن امام ع هنگام ورود به کربلا
((ما كُنْتُ لاَِبْدَاءَهُمْ بِالْقِتالِ ... اَللّهُمَّ اَعُوذُبِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَالْبَلاءِ هاهُنا مَحَطُّ رحالِنا وهاهُنا وَاللّهِ مَحَلُّ قُبُورِنا وَهاهُنا وَ اللّهِ مَحْشَرُنا وَمَنْشَرُنا وَبِهذا وَعَدَنِى جَدّى رَسُول اللّه صلّى اللّه عليه و آله وَلاخِلافَ
لِوَعْدِهِ))
قافله امام عليه السلام و به موازات آن سپاهيان حر، به حركت خود ادامه دادند تا به ((نَيْنوا)) رسيدند و در اينجا با مردى مسلح كه سوار بر اسب تندرو بود مواجه گرديدند و او پيك ابن زياد و حامل نامه اى از سوى وى به ((حر)) بود. متن نامه چنين است : ((جَعْجِعْ بِالْحسَيْنِ حينَ تَقْرَاءُ كِتابى وَلا تُنْزِلهُ اِلاّ بِالْعَراءِ عَلى غَيْرِ ماءٍ وَغَيْرِ حِصْنٍ؛)) با رسيدن اين نامه بر حسين بن على فشار وارد بياور و در بيا بانى بى آب و علف و بى دژ و قلعه اى فرودش آر)).
((حر)) نيز متن نامه را براى امام عليه السلام خواند و آن حضرت را در جريان ماءموريت خويش قرار داد.
امام علیه السلام فرمود: پس بگذار ما در بيابان نينوا و يا غاضريات يا شفيه فرود آييم .
حر گفت : من نمى توانم با اين پيشنهاد شماموافقت كنم؛ زيرامن ديگر درتصميم
گيرى خود آزاد نيستم ، چون همين نامه رسان ، جاسوس ابن زياد نيز مى باشد و جزئيات اقدامات مرا زير نظر دارد.
در اين هنگام ((زهير بن قين )) به امام عليه السلام چنين پيشنهادنمودكه براى
ما جنگ كردن با اين گروه كم ، آسانتر است از جنگ كردن با افراد زيادى كه در پشت سر آنهاست و به خدا سوگند!طولى
نخواهد كشيد كه لشكريان زيادى به پشتيبانى اينها برسد و آن وقت ديگر ما تاب مقاومت در برابر آنان را نخواهيم داشت . امام در پاسخ پيشنهاد زهير چنين فرمود : ((ما كُنْتُ لاَبْدَاءَهُمْ بِالْقِتالِ؛)) من هرگز شروع كننده جنگ نخواهم بود)). آنگاه امام عليه السلام خطاب به حرّ فرمود: بهتر است يك قدر ديگر حركت كنيم و محل مناسبترى براى اقامت خود برگزينيم . حرّ موافقت نمود و به حركت خود ادامه دادند تا به سر ز مين كربلا رسيدند دراينجا حرّ و يارانش به عنوان اينكه اين محل به فرات نزديك و محل مناسبى است از پيشروى امام جلوگيرى نمودند.
وقتى حسين بن على عليهما السلام تصميم گرفت در آن سرزمين فرود آيد، از نام آنجا سؤ ال كرد، پاسخ دادند كه : اينجا را ((طف )) مى گويند. امام پرسيد نام ديگرى نيزدارد؟عرضه داشتند((كربلا))
هم ناميده مى شود.امام با شنيدن اسم ((كربلا)) گفت : ((اَللهُمَّ اَ عُو ذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَالْبَلاء؛)) خدايا! از اندوه و بلا به تو پناه مىآورم)).سپس فرمود((اينجاست
محل فرودآمدن ماوبه خدا سوگندهمين
جاست محل قبرهاى ما و به خدا سوگند
ازاينجاست كه درقيامت محشور ومنشور
خواهيم گرديد، و اين وعده اى است از جدم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و در وعده او خلافى نيست)).
دراين گفتارحسين بن على عليهماالسلام
سه نكته جالب و مهم وجود دارد:
1 - در گفتار امام در موارد مختلف مكرر وباصراحت وگاهى با تلويح و اشاره آمده
است، آن حضرت ازجريان حادثه خونين
كربلا مطلع و باخبر بودواين مورد نيزيكى
ا ز آ نها ست كه به جزئيات ا ين حادثه و محل وقوع آن كه همان سرزمين كربلا ست با اتكا به اخبار رسول خدا صلى اللّه عليه و آله شاره مى كند.
2 - و اما نكته دوم ، مساءله راه و روش و برنامه اى است كه حسين بن على عليهماالسلام درمقام جنگ از آن پيروى
مى كند كه به قول زهير بن قين اقدام به جنگ در آن شرايط به نفع آنان و در صورت تاءخير جريان دقيقا معكوس و هزيمتشان مسلم و حتمى است .ولى امام در اين شرايط خاص برنامه جنگى خويش را چنين اعلام مى كند كه :((من شروع به جنگ نخواهم كرد)). و اين همان برنامه اى است كه اميرمؤ منان عليه السلام در جنگ جمل براى يارانش اعلان نمود ، آنگاه كه در مقابل دشمن خون آشام قرار گرفت ، دشمنى كه دوبار دست به حمله زده و بهترين مسلمانان و زبده ترين شيعيان على عليه السلام را در شهر بصره به قتل رسانيده است :((لا تَبْدَاءُوا الْقَوْمَ بِالْقَتالِ ...؛)) شما شروع به جنگ نكنيد با شمشيرونيزه به آنان حمله
ننماييدودرخونريزى برآنان سبقت نجوييد، با ملاطفت و مهربانى و با زبان نرم و ملايم با آنان سخن بگوييد (تا به جنگ و ستيز وادارشان نكنيد)).
3 - هدف پيشوايان و ائمه هدى اصلاح افرادوجلوگيرى ازانحراف وبه قول حسين
بن على عليهما السلام ((امر به معروف و نهى از منكر)) است و اين هدف هم با توسل به زور و از راه جنگ و خونريزى امكان پذير نيست بلكه جنگ ، آخرين حربه اى است كه در صورت مسدود شدن تمام راهها بايد به آن متوسل گرديد.
خلاصه ، پاسخ امام در آن شرايط خاص به زهير بن قين دليل ديگرى است بر اين كه منظور آن حضرت از اين حركت رسيدن به يك پيروزى ظاهرى جنگى نبود بلكه امام در تعقيب هدفى بود مافوق آن و در ابعاد وسيعتر.
سخنان امام ع هنگام ورود به کربلا و بعد از اینکه در دو منزل بین راه عده ای راه شهر و دیار خویش را در پیش گرفتند
((... اَمَّا بَعْدُ فَقَدْ نَزَلَ بِنا مِنَ اْلا مْرِ ما قَدْ تَرَوْنَ... وَ انَّ الدُّنْيا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ اَدْبَرَ مَعْرُوفهاوَلَمْ يَبْقَ مِنْها اِلاّ صُبابَةٌكَصُبا
بَةِ الاناءِ وَخَسيسُ عَيْشٍ كَالْمَرْعى الْوَبيلِ، اَلا تَرَوْنَ اِلَى الْحَقِّ لا يُعْمَلُ بِهِ ، وَ الَى الْباطِلِ لايُتَناهى عَنْهُ، لِيَرْغبَ الْمُؤْمِن
فِى لِقاءِا للّه،فَاِنِّى لااَرَى الْمَوْتَ اِلاسَعادَةً
وَالْحَياةَ مَعَ الظّالِمِينَ اِلا بَرَماً ،
النّاسُ عَبيدُ الدُّنْيا وَالدِّينُ لَعِقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعايِشُهُمْ ، فَاِ
ذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانُونَ))
حسين بن على عليهما السلام در دوّم محرم الحرام سال 61 هجرى وارد كربلا گرديد و پس از توقف كوتاه در ميان يا را ن و فرزندان و افراد خاندان خويش قرار گرفت و اين خطبه را ايراد نمود:
((اما بعد، پيشامد ما همين است كه مى بينيد؛ جدا اوضاع زمان دگرگون گرديده ، زشتيها آشكار و نيكيها وفضيلتها ازمحيط
ما رخت بربسته است ، از فضائل انسانى باقى نمانده است مگراندكى مانندقطرات
ته مانده ظرف آب. مردم در زندگى ننگين وذلت بارى به سر مىبرند كه نه به حق ،
عمل و نه از باطل روگردانى مى شود، شا يسته است كه درچنين محيط ننگين ،
شخص با ايمان و بافضيلت ، فداكارى و جانبازى كند و به سوى فيض ديدار پرورد گارش بشتابد، من در چنين محيط ذلت بارى مرگ را جز سعادت و خوشبختى و زندگى با اين ستمگران را چيزى جز رنج و نكبت نمى دانم)).
امام به سخنانش چنين ادامه داد:
((اين مردم برده هاى دنيا هستند و دين لقلقه زبانشان مىباشد، حمايت وپشتيبا
نيشان از دين تا آنجاست كه زندگيشان در رفاه است و آنگاه كه در بوته امتحان قرار گيرند، دينداران ، كم خواهند بود)). در اين خطبه حسين بن على عليهما السلام كه اولين خطابه و سخنرانى آن حضرت در سرزمين كربلاست ، به دو نكته حساس زير اشاره شده است :
1 - انگيزه قيام : آن حضرت براى قيام خود چندين علت و انگيزه مختلف بيان نموده است كه مخالفت با حكومت يزيد، تغيير وتحريف دراحكام وبالاخره موضوع امربه معروف ونهى از منكر،مجموع اين
علل و انگيزه ها را تشكيل مى دهد كه همه اين انگيزه ها نيز در اين گفتار آن حضرت ، خلاصه گرديده است .
آنجا كه اوضاع متغير، زشتيها ظاهر و فضايل سركوب و فراموش شده است ، ذلت و خوارى بر زندگى مردم سايه شوم خود را گسترده است ، نه به حق عمل مى شود و نه ازباطل جلوگيرى ، بجاست كه شخص مؤ من و متعهد در راه تغيير چنين وضعى به شهادت ولقاى حق راغب و شائق باشد و شخص امام عالي ترين و بارزترين مصداق چنين مؤ من با فضيلت است كه در اين شرايط، مرگ را بجز سعادت و براى زندگى مفهومى جز زجر و شكنجه و مرگ تدريجى نمى داند.
2 - مساءله آزمايش : و اما نكته دوم ، موضوع آزمايش و امتحان است كه بهترين راه شناخت حقايق و افكار شخصيتها و اصالت انسانهاست ؛ چه افرادى كه خود را مؤ من نشان مى دهند و چه گروهايى كه براى خود شعارهاى داغ و كوبنده انتخاب مى كنند و چه اشخاصى كه از قيافه حق پرستى و وجهه مذهبى برخوردارند، ولى حقيقت اين گروه ها و اين چهره ها و اصالت اين افراد به دست نمى آيد مگر از راه امتحان و آزمايش در شدايد و گرفتاريها، در جزر و مدها و در ميدان جنگ و مبارزات، آنجا
كه منافع مادى و بلكه جانشان در خطر است .
اينك كه فرزند فاطمه به سوى ((اللّه)) مى شتابد و قدم به سرزمين عشق و شهادت مى گذارد از افراد زيادى كه تا آن روز دم از اسلام مى زدند ودرميان مسلما
نان ازوجهه خاص مذهبى برخورداربو د ند ، خبرى نيست .
فرزند رسول اللّه در راه اسلام و قرآن به خاطر امر به معروف در برابر دشمن ديرينه اسلام قرار گرفته و آماده كشته شدن و به قربانى دادن خاندانش و به اسارت رفتن اهل و عيالش مى باشد ولى اين گونه افراد قدم از قدم برنمى دارند و لب از لب نمى گشايند، نه از عبد اللّه بن عباس خبرى هست و نه از عبد اللّه بن زبير و نه از عبداللّه بن عمر كه هر سه خود را شخصيت برجسته مذ هبى مى دانستند و به خاطر مذهبى بودن ، در ميان مردم از وجهه و محبو بيت ويژه اى برخوردار بودند كه موضوع شهادت و اسارت در راه احياى اسلام و آزادى مسلمين مطرح است، مثل اينكه چنين افرادى در ميان مسلمانان وجود ندارند.
و اين شدايد و حوادث است كه مردان بزرگ واقعى را از مسلمانان مصنوعى و كاذب كه در مواقع عادى مسلمان تر و مذهبى تر از همه هستند مى شناساند
و نقاب از چهره هايشان برمى دارد كه :((َاِذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانُونَ))
امام حسين(عليه السلام) در شب 28 رجب سال 60 هجري همراه با بيشتر خاندان خويش و بعضي ياران، پس از وداع با جدش پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) از مدينه به طرف مکه حرکت کرد.
و تا شب جمعه سوم شعبان سال 60 ق وارد مكّه شد و تا هشتم ذيحجه همان سال، در اين شهر به فعاليت مشغول بود.
هشتم ذیحجه سال ۶۰ هجری از مکه به سمت عراق و کوفه حرکت کرد.
دوم محرم سال ۶۱ هجری وارد سر زمین کربلا شد.
سخنان امام حسین و مختصری از وقایع مدینه تا مکه ، از مکه تا کربلا ، و دوم محرم ورود به کربلا به نظر عالی خوانند گان عزیز رسید
به يوم الترويه محمل ببستند
خواتين اندر آن محمل نشستند
حرم را از حرم كردند بيرون
همه سرگشته اندر دشت و هامون
کسانی را که بر عالم پناهند
برون کردند از بیت خداوند
همه قربانیان کعبه ی دل
برون خرگه زدند از کعبه ی گل
حضور سه ماه و چهار روزه امام حسین ع در مکه
کاروان امام حسین (علیهالسّلام) که از مدینه خارج شده بود ، پنج روز پس از خروج از مدینه در سوم شعبان سال شصت هجری، وارد شهر مکه شد.
و شعبان، رمضان، شوال، ذیقعده و هفت روز از ذیحجه را در مکه بود.
عبدالله عمر و عبدالله زبیر هم که قبل از امام حسین ع از مدینه به مکه رفته بودند.
محمد حنفیه هم ظاهراً برای انجام حج بعد از امام حسین ع به مکه رفته بود.
و افراد زیادی از حجاز و شامات و یمن و عراق و ... در مکه حضور پیدا کرده بودند
بسیاری از آنها با امام حسین علیه السلام دیدار داشته و حرف و حدیثهایی از درگذشت معاویه و جانشینی یزید و دستور یزید از بیعت گرفتن عبدالله عمر و عبدالله زبیر و امام حسین ع و ... بر سر زبانها بود و بسیاری از آنها با امام حسین ع دیدار داشته و نظر ایشان را جویا میشدند و امام حسین ع به صراحت از بیعت نکردن با یزید و ایستادگی در مقابل او سخن میگفت و ...
و از آن طرف عمر سعد و ... هم در مکه حضور پیدا کردند و اوضاع سیاسی پیچیده ای در مکه بوجود آمده بود.
و همه فهمیده بودند که امام حسین ع با یزید کنار نمیآید، تا روز هفتم ذیحجه رسید، روز هفتم ذیحجه امام حسین ع خطبه ای خواند و صراحتا مخالفت خود با یزید و قیام در مقابل او را گوش زد کرد، و به حجاج هم اعلام کرد فردا صبح آماده حرکت به طرف عراق است هر کس او را همراهی میکند حجش را تبدیل به عمره کند و شب هشتم ذیحجه عمره را انجام و فردا آماده حرکت باشد، و عده زیادی هم همراه حضرتش شدند و ...
معمر بن مثنی در «مقتل الحسین» می گوید:
«درروز ترویه، «هشتم ذیحجه» عمربن سعد بن ابی وقاص با لشگر انبوهی به مکه آمد و
یزیدبه وی دستور داده بود که اگرحسین(ع)
قصد جنگ داشت، با او بجنگد. و الّا تنها در صورت اطمینان به پیروزی با حسین (ع) وارد جنگ شود...
امّا حسین (ع) در همان روز از مکه خارج شد.
در شبی که فردای آن حسین (ع) قصد
خروج از مکه را داشت محمّد ابن حنفیّه آمد و گفت: «برادرم! تو از ناجوانمردی اهل
کوفه نسبت به پدر و برادرت بخوبی آگاهی و من می ترسم بر سرتو نیزهمان بیاورند که
بر سر آنها آوردند. بنابراین اگر تصمیم بگیری دراینجابمانی، موقعیت خو بی پیدا می کنی و به گرامی ترین و عزیز ترین ساکنان مکه، تبدیل خواهی شد.!»
حسین (ع) گفت: «می ترسم یزیدبن معاو
یه مرا در حرم، ترور کند و حرمت این خانه
بوسیله ی من شکسته شود!»
حسین (ع) چون از مکه آهنگ کوفه کرد، به خطبه ایستاد و فرمود:
الحَمدُ للّه ِِ وما شاءَ اللّه ُ ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلاّ بِاللّه ِ، صَلَّى اللّه ُ عَلى رَسولِهِ و سَلَّمَ ، خُطَّ المَوتُ عَلى وُلدِآدَمَ مَخَطَّ القِلادَةِعَلى جيدِ
الفَتاةِ، و ما أولَهَني إ لى أسلا فِي اشتِياقَ يَعقوبَ إلى يوسُفَ،وخِيرَ لي مَصرَعٌ أنَا لاقيهِ، كَأَنّي بِأَوصالٍ يَتَقَطَّعُها عَسَلانُ الفَلَواتِ بَينَ
النَّواويسِ و كَربَلاءَ ، فَيَملَأُنَّ مِنّي أكراشًا جَو فى و أجرِبَةً سَغبى، لا مَحيصَ عَن يَومٍ خُطَّ بِالقَلَمِ ، رِضَا اللّه ِ رِضانا أهلَ البَيتِ، نَصبِرُ عَلى بَلائِهِ ويُوَفّينا اُجورَ الصّابِرينَ ، لَن تَشِذَّ عَن رَسولِ اللّه صلي الله عليه وآله لُحمَتُهُ،
وهِيَ مَجموعَةٌ لَهُ في حَظيرَةِ القُدسِ تَقَرُّ بِهِم عَينُهُ، و يَتَنَجَّزُ لَهُم وَعدُهُ. مَن كانَ فينا
باذِلاً مُهجَتَهُ ومُوَطِّنًا عَلى لِقائِنا (لقاءِ اللّه ـخ ل)نَفسَهُ فَليَرحَل، فَإِنّي راحِلٌ مُصبِحًا إن شاءَ اللّه ُ...
«آن سان که گردنبند بر گردن دختران جوان خط می اندازد، مرگ نیز جزو سر نوشت آد میان است و اشتیاق من برای ملاقات پدرا نم، همچون اشتیاق یعقوب برای دیدن یو سف است. من یقینا به همان نقطه ای که باید بمیرم، می رسم. گویی از هم اکنون می بینم که چگونه گرگ های بیابان های بین نواویس و کربلا، بندبند پیکرم را از یکدیگر جدا می کنند و نمی توان سرنوشت را از سر نو شت. رضایت ما آن است که خدا راضی باشد. بر مصائبی که او مقدر فرموده، صبر می کنیم؛ تا به ما پاداش صابران بدهد. به یقین خویشاوند رسول خدا از او جدا نمی افتد. بلکه برای روشنی چشم پیامبر و تحقق وعده ی الهی، همگی در بهشت گرد هم می آیند. بنابراین کسانی که آماده اند خون قلبشان را در راه ما نثار کنند و جهت دیدار خداوند مهیا هستند، با ما حرکت کنند. چون من ان شاءاللّه صبحگاهان، عازم خواهم شد.»
و صبح روز هشتم ذیحجه «یوم الترویه» سال ۶۰ هجری امام حسین علیه السلام و اهلبیتش و تعداد زیادی همراهان دیگر از مکه به قصد عراق براه افتادند و ...
آه! از آن ساعت که سبط مصطفی
گشت وارد بر زمین کربلا
پس به یاران کرد رو، سلطان دین
گفت کای یاران! مقام ماست این
بار بگشایید، خوشمنزلگهی است
تا به جنّت زین مکان، اندک رهی است
بار بگشایید کاینجا از عتاب
میشود لبها کبود از قحط آب
بار بگشایید کاینجا از جفا
امّ لیلا گردد از اکبر، جدا
بار بگشایید کاینجا بیدرنگ
بر گلوی اصغرم آید خدنگ
الغرض؛ در آن دیار پُرمحن
کرد چون سلطان مظلومان، وطن
گفت: در این سرزمین، جای من است
این زمین تا حشر، مأوای من است
چون در اینجا من به جسم چاکچاک
از سر زین، سرنگون گردم به خاک
من، تن تنها و دشمن، صد هزار
پیکرم، مجروح و زخمم، بیشمار
«جودیا»! دم درکش از این داستان
خون مکن زین بیش، قلب دوستان
امام حسین علیه السلام و یاران با و فا یش هشتم ذیحجه سال ۶۰هجری ازمکه
بسوی عراق براه افتادندودوم محرم سال ۶۱ هجری امام حسین ع وارد سر زمین کربلا شدند .
حر و سپاهیانش که قبلا راه امام حسین ع را بسته بود و به امام حسین ع اجازه بازگشت به مدینه و یا رفتن به جای دیگری غیر از مدینه را نمیداد همچنان با امام حسین ع به راه ادامه دادند تا آنکه به کربلا رسیدند. در آنجا حر و یارانش در برابر امام ایستادند و آنها را از رفتن باز داشتند. حر گفت: همین جا «جای خوبی است» فرود آیید، فرات به شما نزدیک است«دسترسی به آب دارید».
و از طرفی چون به سر زمین کربلا رسیدند اسب امام حسین ع از رفتار باز ماند «گوئیا یکی جلو اسب را گرفته»، امام حسین (علیه السّلام) پرسید: اسم اینجا چیست؟ گفتند: «غاضریه، نینوا، شاطئ الفرات، و ...» امام ع هی می فرمود نام دیگری هم دارد؟! تا اینکه گفتند: کربلا. امام ع فرمود: محلی که با رنج و بلا همراه است. پدرم هنگام رفتن به صفین، از اینجا گذشت، من
با او بودم، ایستاد و از نام این سرزمین پرسید. نامش را گفتند. فرمود: اینجا محل فرود آمدنشان، و مکان ریخته شدن خو نشا ن است. پرسیدند:چه کسانی؟فرمود:کاروانی از خاندان محمد
(ص) اینجا فرود می آیند. آن گاه امام حسین(علیهالسّلام)
دستور داد بارها را همان جا فرود آورند...
امام وقتی نام کربلا را شنید فرمود:
«هَذا مَوْضِعُ کَرْبٍ، هاهُنا مُناخُ رِکابِنا وَ مَحَطُّ رِحالِنا وَ مَقْتَلُ رِجالِنا وَ مَسْفَکُ دِمائِنا، بِهذا حَدَّ ثَنی جَدّی رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله»؛
«اینجا محل غم و بلا است، اینجا خوا بگاه مرکبهای ماست، محل فرود آوردن بارها و توشههای ماست، اینجا قتلگاه مردان ماومحل ریختن خونهای ماست،
جدم رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله و سلّم) اینگونه به من خبر داده است.
پس ازسخنان امام حسین(علیهالسّلام)
همگی از مرکبها فرود آمدند و خیمهها را برافراشتند و از آن طرف، لشکر دشمن باهزار نفر در نقطه مقابل چادر زد.
امام حسین (علیهالسّلام) بعد از استقرار در کربلا، در گوشه ا ی نشسته و د ر حا لی که شمشیر خود را«صیقل میداد» آما ده میکرد،اشعاری را دربی وفایی دنیا
زمزمه میکرد:
یا دَهْرُ اُفٍّ لَکَ مِنْ خَلیلٍ، کَمْ لَکَ بِالْاِشْراقِ وَ الْاَصیلِ، مِنْ صاحِبٍ وَ طالِبٍ قَتیلِ، وَالدَّهْرُ لا یَقْنَعُ بِالبَدیلِ .
«ای روزگار! افّ برتوباد.چه بد رفیقی هستی، چه بسیار دوستانت را در شا مگاهان وصبحگا هان به قتل رسانیده ای. و روزگار در نزول بلا بر افراد هرگز به بدل قانع نمیشود.»
نقل شده که پس از منزل گرفتن در کربلا، امام حسین(ع) فرزندان و برادران و اهل بیتش را جمع کرد و به آنان نگاهی کرد و گریست سپس فرمود:
أللّهُمَّ إنّا عِترَهٌ نَبِيِّكَ مُحَمّدٍ(ص) و قَد اُخرِجنا و اُزعِجنا عَن حَرَمِ جَدِّنا و تَعَدَّت بَنُو اُمَيَّهَ عَلَينا، أللّهُمَّ فَخُذ لَنا بِحَقِّنا و انصُرنا عَلَي القَومِ الظّالِمينَ.
خداوندا بدرستی که ما عترت و خاندان پیامبرت محمد(ص) هستیم که [از شهر و دیارمان] اخراجمان کردند و پریشان و سرگردان ازحرم جدمان [رسول خدا(ص)]
بیرون شدیم و بنی امیه به ما تعرض کردند؛ خدایا پس حقمان را از آنان بگیر و ما را برابر ظالمان یاری ده.»
بعد رو به اصحاب کرده فرمودند:
النّاسَ عَبيدُ الدُّنْيا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ يَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانونَ.
مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان؛ حمایت و پشتیبانی از دین تا آنجاست که زندگی شان در رفاه است پس هرگاه بلاء و سختی حادث شود دینداران کم می شوند.»
در تاریخ آمده که امام حسین (ع) قبل از شهادتش، همه زمین کربلا را از ساکنین غاضریه و نینوی به مبلغ شصت هزار درهم خریداری کرد و به خود آنان صدقه داد و با آنها شرط کرد که مردم را به محل قبر آن حضرت راهنمایی کنند و از آن زائران به مدت سه روز پذیرایی نمایند؛ لذا حرم و مزار امام حسین (ع) و یارانش «در ملک خود امام حسین ع» در این شهر می باشد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
به يوم الترويه محمل ببستند
خواتين اندر آن محمل نشستند
حرم را از حرم كردند بيرون
همه سرگشته اندر دشت و هامون
کسانی را که بر عالم پناهند
برون کردند از بیت خداوند
همه قربانیان کعبه ی دل
برون خرگه زدند از کعبه ی گل
حضور سه ماه و چهار روزه امام حسین ع در مکه
کاروان امام حسین (علیهالسّلام) که از مدینه خارج شده بود ، پنج روز پس از خروج از مدینه در سوم شعبان سال شصت هجری، وارد شهر مکه شد.
و شعبان، رمضان، شوال، ذیقعده و هفت روز از ذیحجه را در مکه بود.
عبدالله عمر و عبدالله زبیر هم که قبل از امام حسین ع از مدینه به مکه رفته بودند.
محمد حنفیه هم ظاهراً برای انجام حج بعد از امام حسین ع به مکه رفته بود.
و افراد زیادی از حجاز و شامات و یمن و عراق و ... در مکه حضور پیدا کرده بودند
بسیاری از آنها با امام حسین علیه السلام دیدار داشته و حرف و حدیثهایی از درگذشت معاویه و جانشینی یزید و دستور یزید از بیعت گرفتن عبدالله عمر و عبدالله زبیر و امام حسین ع و ... بر سر زبانها بود و بسیاری از آنها با امام حسین ع دیدار داشته و نظر ایشان را جویا میشدند و امام حسین ع به صراحت از بیعت نکردن با یزید و ایستادگی در مقابل او سخن میگفت و ...
و از آن طرف عمر سعد و ... هم در مکه حضور پیدا کردند و اوضاع سیاسی پیچیده ای در مکه بوجود آمده بود.
و همه فهمیده بودند که امام حسین ع با یزید کنار نمیآید، تا روز هفتم ذیحجه رسید، روز هفتم ذیحجه امام حسین ع خطبه ای خواند و صراحتا مخالفت خود با یزید و قیام در مقابل او را گوش زد کرد، و به حجاج هم اعلام کرد فردا صبح آماده حرکت به طرف عراق است هر کس او را همراهی میکند حجش را تبدیل به عمره کند و شب هشتم ذیحجه عمره را انجام و فردا آماده حرکت باشد، و عده زیادی هم همراه حضرتش شدند و ...
معمر بن مثنی در «مقتل الحسین» می گوید:
«درروز ترویه، «هشتم ذیحجه» عمربن سعد بن ابی وقاص با لشگر انبوهی به مکه آمد و
یزیدبه وی دستور داده بود که اگرحسین(ع)
قصد جنگ داشت، با او بجنگد. و الّا تنها در صورت اطمینان به پیروزی با حسین (ع) وارد جنگ شود...
امّا حسین (ع) در همان روز از مکه خارج شد.
در شبی که فردای آن حسین (ع) قصد
خروج از مکه را داشت محمّد ابن حنفیّه آمد و گفت: «برادرم! تو از ناجوانمردی اهل
کوفه نسبت به پدر و برادرت بخوبی آگاهی و من می ترسم بر سرتو نیزهمان بیاورند که
بر سر آنها آوردند. بنابراین اگر تصمیم بگیری دراینجابمانی، موقعیت خو بی پیدا می کنی و به گرامی ترین و عزیز ترین ساکنان مکه، تبدیل خواهی شد.!»
حسین (ع) گفت: «می ترسم یزیدبن معاو
یه مرا در حرم، ترور کند و حرمت این خانه
بوسیله ی من شکسته شود!»
حسین (ع) چون از مکه آهنگ کوفه کرد، به خطبه ایستاد و فرمود:
الحَمدُ للّه ِِ وما شاءَ اللّه ُ ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلاّ بِاللّه ِ، صَلَّى اللّه ُ عَلى رَسولِهِ و سَلَّمَ ، خُطَّ المَوتُ عَلى وُلدِآدَمَ مَخَطَّ القِلادَةِعَلى جيدِ
الفَتاةِ، و ما أولَهَني إ لى أسلا فِي اشتِياقَ يَعقوبَ إلى يوسُفَ،وخِيرَ لي مَصرَعٌ أنَا لاقيهِ، كَأَنّي بِأَوصالٍ يَتَقَطَّعُها عَسَلانُ الفَلَواتِ بَينَ
النَّواويسِ و كَربَلاءَ ، فَيَملَأُنَّ مِنّي أكراشًا جَو فى و أجرِبَةً سَغبى، لا مَحيصَ عَن يَومٍ خُطَّ بِالقَلَمِ ، رِضَا اللّه ِ رِضانا أهلَ البَيتِ، نَصبِرُ عَلى بَلائِهِ ويُوَفّينا اُجورَ الصّابِرينَ ، لَن تَشِذَّ عَن رَسولِ اللّه صلي الله عليه وآله لُحمَتُهُ،
وهِيَ مَجموعَةٌ لَهُ في حَظيرَةِ القُدسِ تَقَرُّ بِهِم عَينُهُ، و يَتَنَجَّزُ لَهُم وَعدُهُ. مَن كانَ فينا
باذِلاً مُهجَتَهُ ومُوَطِّنًا عَلى لِقائِنا (لقاءِ اللّه ـخ ل)نَفسَهُ فَليَرحَل، فَإِنّي راحِلٌ مُصبِحًا إن شاءَ اللّه ُ...
«آن سان که گردنبند بر گردن دختران جوان خط می اندازد، مرگ نیز جزو سر نوشت آد میان است و اشتیاق من برای ملاقات پدرا نم، همچون اشتیاق یعقوب برای دیدن یو سف است. من یقینا به همان نقطه ای که باید بمیرم، می رسم. گویی از هم اکنون می بینم که چگونه گرگ های بیابان های بین نواویس و کربلا، بندبند پیکرم را از یکدیگر جدا می کنند و نمی توان سرنوشت را از سر نو شت. رضایت ما آن است که خدا راضی باشد. بر مصائبی که او مقدر فرموده، صبر می کنیم؛ تا به ما پاداش صابران بدهد. به یقین خویشاوند رسول خدا از او جدا نمی افتد. بلکه برای روشنی چشم پیامبر و تحقق وعده ی الهی، همگی در بهشت گرد هم می آیند. بنابراین کسانی که آماده اند خون قلبشان را در راه ما نثار کنند و جهت دیدار خداوند مهیا هستند، با ما حرکت کنند. چون من ان شاءاللّه صبحگاهان، عازم خواهم شد.»
و صبح روز هشتم ذیحجه «یوم الترویه» سال ۶۰ هجری امام حسین علیه السلام و اهلبیتش و تعداد زیادی همراهان دیگر از مکه به قصد عراق براه افتادند و ...
آه! از آن ساعت که سبط مصطفی
گشت وارد بر زمین کربلا
پس به یاران کرد رو، سلطان دین
گفت کای یاران! مقام ماست این
بار بگشایید، خوشمنزلگهی است
تا به جنّت زین مکان، اندک رهی است
بار بگشایید کاینجا از عتاب
میشود لبها کبود از قحط آب
بار بگشایید کاینجا از جفا
امّ لیلا گردد از اکبر، جدا
بار بگشایید کاینجا بیدرنگ
بر گلوی اصغرم آید خدنگ
الغرض؛ در آن دیار پُرمحن
کرد چون سلطان مظلومان، وطن
گفت: در این سرزمین، جای من است
این زمین تا حشر، مأوای من است
چون در اینجا من به جسم چاکچاک
از سر زین، سرنگون گردم به خاک
من، تن تنها و دشمن، صد هزار
پیکرم، مجروح و زخمم، بیشمار
«جودیا»! دم درکش از این داستان
خون مکن زین بیش، قلب دوستان
دوم ماه محرم آمده
موسم اندوه و ماتم آمده
دوم محرم سال ۶۱ هجری امام حسین ع وارد سر زمین کربلا شد .
حر و سپاهیانش که قبلا راه امام حسین ع را بسته بود و به امام حسین ع اجازه بازگشت به مدینه و یا رفتن به جای دیگری غیر از مدینه را نمیداد همچنان با امام حسین ع به راه ادامه دادند تا آنکه به کربلا رسیدند. در آنجا حر و یارانش در برابر امام ایستادند و آنها را از رفتن باز داشتند. حر گفت: همین جا «جای خوبی است» فرود آیید، فرات به شما نزدیک است«دسترسی به آب دارید».
و از طرفی چون به سر زمین کربلا رسیدند اسب امام حسین ع از رفتار باز ماند «گوئیا یکی جلو اسب را گرفته»، امام حسین (علیه السّلام) پرسید: اسم اینجا چیست؟ گفتند: «غاضریه، نینوا، شاطئ الفرات، و ...» امام ع هی می فرمود نام دیگری هم دارد؟! تا اینکه گفتند: کربلا. امام ع فرمود: محلی که با رنج و بلا همراه است. پدرم هنگام رفتن به صفین، از اینجا گذشت، من
با او بودم، ایستاد و از نام این سرزمین پرسید. نامش را گفتند. فرمود: اینجا محل فرود آمدنشان، و مکان ریخته شدن خو نشا ن است. پرسیدند:چه کسانی؟فرمود:کاروانی از خاندان محمد
(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اینجا فرود می آیند. آن گاه امام حسین(علیهالسّلام)
دستور داد بارها را همان جا فرود آورند...
امام وقتی نام کربلا را شنید فرمود:
«هَذا مَوْضِعُ کَرْبٍ، هاهُنا مُناخُ رِکابِنا وَ مَحَطُّ رِحالِنا وَ مَقْتَلُ رِجالِنا وَ مَسْفَکُ دِمائِنا، بِهذا حَدَّ ثَنی جَدّی رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله»؛
«اینجا محل غم و بلا است، اینجا خوا بگاه مرکبهای ماست، محل فرود آوردن بارها و توشههای ماست، اینجا قتلگاه مردان ماومحل ریختن خونهای ماست،
جدم رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله و سلّم) اینگونه به من خبر داده است.
پس ازسخنان امام حسین(علیهالسّلام)
همگی از مرکبها فرود آمدند و خیمهها را برافراشتند و از آن طرف، لشکر دشمن باهزار نفر در نقطه مقابل چادر زد.
امام حسین (علیهالسّلام) بعد از استقرار در کربلا، در گوشه ا ی نشسته و د ر حا لی که شمشیر خود را«صیقل میداد» آما ده میکرد،اشعاری را دربی وفایی دنیا
زمزمه میکرد:
یا دَهْرُ اُفٍّ لَکَ مِنْ خَلیلٍ، کَمْ لَکَ بِالْاِشْراقِ وَ الْاَصیلِ، مِنْ صاحِبٍ وَ طالِبٍ قَتیلِ، وَالدَّهْرُ لا یَقْنَعُ بِالبَدیلِ .
«ای روزگار! افّ برتوباد.چه بد رفیقی هستی، چه بسیار دوستانت را در شا مگاهان وصبحگا هان به قتل رسانیده ای. و روزگار در نزول بلا بر افراد هرگز به بدل قانع نمیشود.»
نقل شده که پس از منزل گرفتن در کربلا، امام حسین(ع) فرزندان و برادران و اهل بیتش را جمع کرد و به آنان نگاهی کرد و گریست سپس فرمود:
أللّهُمَّ إنّا عِترَهٌ نَبِيِّكَ مُحَمّدٍ(ص) و قَد اُخرِجنا و اُزعِجنا عَن حَرَمِ جَدِّنا و تَعَدَّت بَنُو اُمَيَّهَ عَلَينا، أللّهُمَّ فَخُذ لَنا بِحَقِّنا و انصُرنا عَلَي القَومِ الظّالِمينَ.
خداوندا بدرستی که ما عترت و خاندان پیامبرت محمد(ص) هستیم که [از شهر و دیارمان] اخراجمان کردند و پریشان و سرگردان ازحرم جدمان [رسول خدا(ص)]
بیرون شدیم و بنی امیه به ما تعرض کردند؛ خدایا پس حقمان را از آنان بگیر و ما را برابر ظالمان یاری ده.»
بعد رو به اصحاب کرده فرمودند:
النّاسَ عَبيدُ الدُّنْيا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ يَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانونَ.
مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان؛ حمایت و پشتیبانی از دین تا آنجاست که زندگی شان در رفاه است پس هرگاه بلاء و سختی حادث شود دینداران کم می شوند.»
در تاریخ آمده که امام حسین (ع) قبل از شهادتش، همه زمین کربلا را از ساکنین غاضریه و نینوی به مبلغ شصت هزار درهم خریداری کرد و به خود آنان صدقه داد و با آنها شرط کرد که مردم را به محل قبر آن حضرت راهنمایی کنند و از آن زائران به مدت سه روز پذیرایی نمایند؛ لذا حرم و مزار امام حسین (ع) و یارانش «در ملک خود امام حسین ع» در این شهر می باشد.
🕋🌘🖤🏴🔥◾️🚩▪️🔅
kalamenur@
•┈┈••✾••┈┈
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
🚩از مدینه تا کربلا همراه با سیدالشهداء🚩
🔥 مقدمه قیام از مدینه / زمان : نیمه دوم ماه رجب سال 60 هجری
حاکم وقت مدینه ( ولید بن عتیقه ) پس از مرگ معاویه دستور یافت تا از امام حسین (ع) برای یزید بیعت بگیرد . حضرت فرمود : (( ... یزید فردی است شرابخوار وفاسق که به ناحق خون می ریزدواشاعه دهنده فساد است ودستش
به خون افراد بیگناه آلوده گردیده و شخصیتی همچون من با چنین مرد فاسدی بیعت نمی کند. ))
وقتی مروان بن حکم بیعت با یزید را از حضرت درخواست کرد امام (ع) فرمود : ای دشمن خدا ! دور شو ، من از رسول خدا شنیدم که فرمود : (( خلافت بر فر زندان ابوسفیان حرام است اگر معاویه را بر فراز منبر من دیدید او را بکشید .)) و امت او چنین دیدند و عمل نکردندواینک
خداوند آنان را به یزید فاسق گرفتار کرده است .
🔥 امام (ع) در شب 28 رجب سال 60 هجری همراه با بیشتر خاندان خویش و بعضی یاران،پس ازوداع باجدش پیامبر
(ص) از مدینه به طرف مکه حرکت کرد .
🔥 امام حسین هدف خروج از مدینه را در وصیتنامه اش چنین بیان می کند :
((... وجز این نیست که برای اصلاح در میان امت جدم خارج شدم . می خواهم امر به معروف ونهی از منکر کرده وبه راه و روش جدم (رسول خدا) و پدرم علی (ع) رفتار نمایم . ))
🔥 امام حسین ع در مکه / زمان : از 3 شعبان تا 8 ذی الحجه 60 هجری
🔥 امام (ع) در سوم شعبان به مکه رسید و در خانه عباس بن عبدالمطلب سکنی گزید .مردم مکه و زائران خانه خدا که از اطراف آمده بودند به دیدار حضرت شرفیاب می شدند.
🔥 امام (ع) پس از رسیدن دوازده هزار نامه از جانب کوفیان ، مسلم بن عقیل را در روز 15 رمضان به عنوان نماینده خویش به سوی کوفه فرستاد.
🔥 امام (ع) طی نامه هایی به مردم بصره و کوفه ، سزاوارترین مردم برای خلافت و امامت را اهل بیت (ع) معرفی کرد و...
🔥 حضرت با رسیدن نامه مسلم بن عقیل مبنی بر بیعت مردم کوفه با وی و از سوی دیگر برای حفظ حرمت خانه خدا – که تصمیم به قتل آن حضرت ، در آنجا گرفته بودند – حج را به عمره تبدیل کرد و در هشتم ذی الحجه به رغم مخالفت بسیاری از دوستان به سوی عراق روانه شد .
🔥 قسمتی از آخرین سخنرانی های حضرت در مکه :
ما اهل بیت به رضای خدا راضی و خشنو دیم ... هرکس می خواهد در راه ما جانبا زی کند و خون خویش را درراه لقای پرور
دگار نثار نماید ، آماده حرکت با ما باشد .
🔥 منزل صَفّاح / زمان : چهارشنبه 9 ذی الحجه 60 هجری
🔥 امام(ع) درپاسخ به مخالفین حرکت
به سوی عراق ، فرمود : ((رسول خدارادر
خواب دیدم وبه امرمهمی مأموریت
یافتم و باید آن را تعقیب کنم ))
🔥ذدر این منطقه فرزدق شاعر با آن حضرت ملاقات کرد و در جواب حضرت که از احوال مردم عراق جویا شده بود ، گفت : دلهای مردم با توست ولیکن شمشیرشان با بنی امیه است .
🔥 سخن امام حسین (ع) خطاب به فرزدق در این منزلگاه :
اگر پیش آمدها طبق مراد باشد ، خدا را بر نعمتهایش شکر گوییم . اگر پیش آمد ها طبق مراد نبود آنکس که نیتش حق و تقوا بر دلش حکومت می کند ، از مسیر صحیح خارج نشود و ضرر نخواهد کرد .
🔥 منزل ذات عِرق / زمان : دوشنبه 14 ذی الحجه 60 هجری
🔥 در این منزلگاه بود که عبدالله بن جعفر ، همسر زینب (س) امان نامه ای را از استاندار مدینه ((عمربن سعید))که آن ایام در مکه به سر می برد ، گرفت و برای حضرت آورد که مضمون آن چنین بود : من تو را از ایجاد تفرقه بر حذر داشته و از هلاک تو می ترسم !! لذا به سوی من برگرد تا در امان من بمانی !
حضرت در جواب چنین فرمود : کسی که به سوی خدا دعوت کند عمل نیک انجام دهد وبگوید از مسلمانان هستم ، از خدا ورسولش جدا نمی شود ... اگر درنوشتن
نامه ات خیرمرا آرزوکرده ای ، خداپاداش
تو را بدهد.
عبدالله پسران خویش (عون و محمد) را به خدمت درکنارحضرت وجهاد بادشمنان
سفارش کردوخودبه سوی مکه بازگشت .
🔥 قسمتی از نامه امام به عمربن سعید که در این منزلگاه نوشت :
بهترین امان ،امان خداوند است .
از خداوند، ترس از او را در دنیا خواهانیم تا در قیامت به ما امان بخشد .
🔥 منزل حاجِر / زمان : سه شنبه 15 ذی الحجه 60 هجری
🔥 حضرت نامه ای را برای تعدادی از مردم کوفه توسط ((قَیس بن مُسهِر)) فرستاد و چنین نوشت : « نامه مسلم بن عقیل که حاکی از اجتماع شما در کمک و طلب حق ما بود به من رسید خداوند به خاطر نصرت و یاریتان پاداش بزرگی نصیبتان کند ... هنگامی که فرستا ده من قیس بر شما وارد شد در کارتان محکم و کوشا باشید ، من همین روزها به شما می رسم . »
🔥 قیس را در میان راه دستگیر کردند . او به ناچار نامه امام را پاره نمود تا از مضمون آن آگاه نشوند سپس او را به قصر دارالاماره نزد عبیدالله بردند. از او خواستند نام افرادی که به حسین (ع) نامه نوشته اند افشا کند و یا در برابر مردم به حسین (ع) و پدر و برادرش دشنام دهد.
او بالای قصر رفته و ضمن تمجید از علی (ع)وفرزندانش ومعرفی خویش، ابن زیاد
ویارانش رانفرین کردوخبرازحرکت حضرت
به سوی آنان دادوازمردم خواست دعوت
امام حسین (ع) را اجابت کنند. لذاعبید
الله دستور داد او را ازبالای قصربه پایین
انداختند و بدنش قطعه قطعه گردید و این چنین به شهادت رسید .
🔥 از سخنان امام حسین (ع) در بین راه مکه تا کربلا:
« فَاِنّی لا اَرَی المَوت اِلاّ سَعادَة وَلَا الحَیاةَ مَع الظّالِمینَ اِلاّ بَرَماً »
من مرگ را جزسعادت نمی بینم وزندگی
با ستمگران را جز ننگ نمی دانم .
🔥 منزل خُزَیمِیّه / زمان : جمعه 18 ذی الحجه 60 هجری
🔥 حضرت و همراهان یک روز و یک شب در این منزلگاه توقف کردند ، عده ای پیوستن « زهیر بن قین » به حسین (ع) را در این منزلگاه گفته اند .
🔥 امام حسین خطاب به زینب کبری در این منزلگاه می فرماید :
خواهرم ! آنچه اراده مشیّت خدا بدان تعلق گرفته ، همان خواهد شد .
🔥 منزل زَرُود / زمان : دوشنبه 21 ذی الحجه 60 هجری
🔥 زهیر بن قین که دارای عقیده عثما نی بود ، در آن سال مراسم حج را بجای آورده وبه کوفه باز می گشت . ناخوشایندترین چیز نزد او فرود آمدن در یک محل باحسین (ع) بود. «ولی ازقضا»
هردودر این منزلگاه به ناچار فرودآمدند .
در حالی که زهیر با همراهانش مشغول غذاخوردن بود، حضرت ازطریق نماینده
ای ، زهیر را به خیمه اش دعوت کرد ، اما او تأملی کرد . همسرش به او گفت : «سبحان الله پسر رسول خدا ترا می خوا ند و تو اجابت نمی کنی ! » زهیر با اکراه به سوی حضرت رفت. اماهنگام مراجعت
ازخیمه آن حضرت ، آثارخوشحالی ازچهره
اش نمایان شد وبه همراهان گفت : « من به حسین ملحق خواهم شد،هرکس
میل دارددریاری فرزندپیامبر شرکت کند ، با ما بیاید وهر کس با ما نیست با او وداع می کنم » لذا همسرش نیز او را رها نکردوتاواقعه عاشوراوشهادت زهیر ،
همراه کاروان حسینی بود.
🔥 امام حسین(ع) روز عاشورا بعد از شهادت زهیر فرمود :
ای زهیر ! خدا تو را از لطف و رحمت خویش دور مدارد و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به بوزینه و خو ک لعنت نماید .
🔥 منزل ثَعلَبیّه / زمان : سه شنبه 22 ذی الحجه 60 هجری
🔥 حضرت شبانه وارد این منزلگاه شد وخبر شهادت مسلم بن عقیل وهانی بن عروه را به وی دادند پس از آن حضرت فرمودند :
« اِنّا لِلّه وَ اِنّااِلَیهِ راجِعون ... » همه از خدائیم وبه سوی او بازمی گردیم ، پس از اینها زندگی سودی ندارد . آنگاه اشک به صورتش جاری شد و همراهان نیز گریه کردند .
🔥 نوشته اند: امام حسین(ع) «دراین منزل» بایارانش اتمام حجت کرد . اما گروهی که به طمع مال ومقام دنیا با امام آمده بودند ، پس از این خبر ، از حضرت جدا شدند .
🔥 سخن امام حسین (ع ) با مردی از اهل کوفه در این منزلگاه :
به خداسوگندکه اگرتورا در مدینه ملاقات
می کردم، اثرجبرئیل را در خانه ما،ونزول
او برای وحی به جدم را ، به تو نشان می دادم . ای برادر ! عموم مردم دانش را از ما برگرفتند ...
🔥 منزل زُباله / زمان : چهارشنبه 23 ذی الحجه 60 هجری
🔥 حضرت (ع) در این منزلگاه چنین فرمودند : شیعیان کوفه ما را بی یار و یاورگذاشته اند. هرکس از شمابخواهد ،
می تواند بازگردد واز سوی ما حقی بر گردنش نیست .
🔥 امام حسین (ع) در جواب مردی که از آیه «یَومَ نَدعوا کُلَّ اُناس ٍ بَأِمامِهِم» پرسیده بود، فرمود :
پیشوایی مردم را به راه راست دعوت کرد وگروهی اجابت کردند ، وپیشوایی مردم را به گمراهی دعوت کرد وگروهی اجابت کردند . گروه اول در بهشت وگروه دوم در دوزخ خواهند بود .
🔥 منزل بَطنُ العَقَبه / زمان : جمعه 25 ذی الحجه 60 هجری
🔥 از سخنان امام حسین (ع) در این منزلگاه :
بنی امیه مرا رها نکنند تاجان مرابگیرند .
هرگاه چنین کنند ، خدا بر آنان کسانی مسلط خواهد کرد که آنها را ذلیل وخوار خواهد ساخت .
🔥 منزل شَراف (و ذُو حُسَم ) / زمان : شنبه 26 ذی الحجه 60 هجری
🔥 حضرت در منزلگاه شراف دستور دادند که آب فراوان برداشته و صبحگا هان حرکت کنند . درمیان راه و هنگام ظهر به لشکری برخوردند و امام (ع) با سرعت و قبل از دشمن در منزل « ذُو حَسَم » مستقر شد. آنگاه امام (ع) فر مان داد تا لشکر دشمن و نیز اسبان
آنان را سیراب کنند .
لشکر امام (ع) ولشکر دشمن به فرما ندهی حُر ، نماز ظهروعصر را به امامت حضرت خواندند.
امام(ع) سپاه حُرراچنین خطاب فرمود :
«...ما اهل بیت سزاوارتربه ولایت وحکو
مت برشما هستیم ازمدعیانی که براساس عدالت رفتار نمی کنند و در حق شما ستم روا میدارند. ای مردم ! من به
سوی شما نیامدم مگر آنکه دعوتم کردید
. پس اگر از آمدنم ناخوشنودید ، باز گر دم .» تا حضرت (ع) خواست برگردد ، حُر مانع گشت . حضرت فرمود : « مادرت به عزایت بنشیند! چه می خواهی؟حُرگفت :
مأمورم که تو را به نزد عبیدالله بن زیاد ببرم. حال اگرنمی پذیری ، حداقل راهی
را انتخاب کن که نه به کوفه باشد ونه به مدینه .
🔥 از سخنان حضرت در این منزلگاه :
مگر نمی بینید که به حق عمل نمی شود و ازباطل پرهیز نمیشود. دراین حال سزا
وار است که مؤمن ، لقای پروردگار را طلب کند .
🔥 منزل بَیَضه / زمان : یکشنبه 27 ذی الحجه 60 هجری
🔥 لشکر امام حسین و حُر که به موا زات و نزدیک همدیگر حرکت می کردند در این محل فرود آمدند . حضرت در این منزلگاه لشکریان حررامخاطب قرارداده ،
چنین فرمود :
« بنی امیه به فرمان شیطان از اطاعت خدا سرپیچی نموده و فساد کردند .حدود خدا را اجرا نکرده وبیت المال را منحصر به خود ساختند. حرام خدا را حلال و حلا ل خدا را حرام کردند .... شما به من نا مه ها نوشتید وگفتید که با من بیعت کر ده اید ، حال اگر به بیعت خویش با من پایبند بمانید کار عاقلانه ای کرده اید که من فرزند دخت پیامبر (ص) و اسوه ای برای شماهستم . اگر بیعتتان رابشکنید ،
سوگندبه جانم ! که ازشماهم بعیدنیست
،چرا که با پدرم علی (ع) و برادرم حسن وپسر عمویم مسلم پیمان شکنی کردید، بدانید اگر چنین کنید سعادت خودتان را از دست داده اید .
🔥 سخنان حضرت در این منزلگاه :
ای مردم ! رسول خدا فرمود : هرکس سلطان ستمگر ، پیمان شکن ، حلال کننده حرامها ومخالف با سنت رسول خدا را ببیند ودر برابر او برنخیزد ، جایگا هش با او در جهنم است .
🔥 منزل عُذَیبُ الهِجانات / زمان : دوشنبه 28 ذی الحجه 60 هجری
🔥 چند تن از اهل کوفه با حضرت ملا قات کرده و اوضاع شهر را چنین توصیف کردند: «به اشراف کوفه رشوه های گزاف
داده اند و اینک یک دل و یک زبان با تو دشمنی می ورزند و سایر مردم دلشان با توست . اما فردا شمشیرهایشان به روی تو کشیده می شود . »
🔥 امام در این باره آیه ای را تلاوت فرمودند که :
از میان مؤمنان مردانی هستند بر سر پیمان خود با خدا ایستادگی کرده و به عهد خویش وفا کردند و به شهادت رسیدند وبرخی در انتظار شهادت اند....
🔥 منزل قصر بنی مُقاتِل / زمان : چهار شنبه اول محرم 61 الحرام هجری
🔥 گروهی از اهل کوفه در این منزلگاه خیمه زده بودند ، حضرت از آنها پرسید : آیا به یاری من می آیید ؟ بعضی گفتند دل ما رضایت به مرگ نمی دهد وبعضی گفتند : ما زنان وفرزندان زیادی داریم ، مال بسیاری از مردم نزد ماست وخبر از سرنوشت این جنگ نداریم ، لذا از یاری تو معذوریم .
🔥 حضرت در این منزل به جوانان امر کرد که آب بردارند و شبانه حرکت کنند .
امام حسین (ع ) در این منزل به عبید الله حر جعفی چنین فرمود :
پس اگر ما را یاری نمی کنی خدای را بپر هیز از اینکه جزو کسانی باشی که با ما می جنگند. سوگند به خدا اگر کسی فر یاد ما رابشنود وما را یاری نکند ، او را به رو در آتش می افکند .
🚩از مدینه تا کربلا همراه با سیدالشهداء🚩
🔥 منزل آخر : نینوا ( و کربلا) / زمان : پنج شنبه دوم محرم الحرام 61 هجری
🔥 نینوا جایی است که حر دستور یا فت حضرت را در بیابانی بی آب وعلف و بی دژ و قلعه فرود آورد .
🔥 مام(ع)برای اقامت درمحل مناسبتری ، به حرکت خود ادامه داد تا به سرزمینی رسید .
اسم آنجا را سؤال فرمود ؛ «اسمهای مختلف گفتند از جمله: کربلا» امام علیه السلام تا نام کربلا را شنید ، گریست و فرمود : پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما ومحل قبور ماست ، وهمین جا قبور ما زیارت خواهد شد ، وجدم رسول خدا چنین وعده داد .
🔥 عبیدالله بن زیاد نا مه ا ی بدین مضمون برای حضرت نوشت : خبر ورود تو به کربلا رسید . من از جانب یزید بن معاویه مأمورم سر بر بالین ننهم تا تو را بکشم و یا بحکم من و حکم یزیدبن معاویه باز آیی ! والسلام .
امام(ع)فرمود: این نامه را جوابی نیست !
زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است.
🔥 امام حسین (ع) چون نامه ابن زیاد را خواند ، فرمود :
لا اَفلَحَ قَومٌ اشتَرَوا مَرضاتِ المَخلوُقِ بِسَخَطِ الخالِق،
رستگار نشوند آن گروهی که خشنودی مردم را با غضب پروردگار خریدند . (خشنودی مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند)
🔥 کربلا / زمان : جمعه سوم محرم الحرام 61 هجری
🔥 عمر بن سعد با لشکری چهار هزار نفره از اهل کوفه وارد کربلا شد .
🔥 سخن امام حسین (ع) هنگام ورود به کربلا :
اَلنّاسُ عُبیدُ الدُّنیاوَالدّینُ لَعِقٌ عَلی اَلسِنَتِهِم یَحوُطُونَهُ ما....
مردم ،بندگان دنیا هستند ودین آنها جز سخن زبانشان نیست. تا آنگاه که زندگی
شان بچرخد دنبال دین می روند . وهرگاه بنای امتحان وآزمایش پیش آید ، دین داری «یا دین داران» بسیار اندک می شود.
🕋🌘🖤🏴🔥◾️🚩▪️🔅
kalamenur@
•┈┈••✾••┈┈
کانال کلام نورایتا
https://web.eitaa.com/#@kalamenur
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
روضه های دهه اول محرم
روضه شب اول محرم - مصيبت مسلم بن عقيل
روضه شب دوم ـ ورود كاروان عشق به كربلا
روضه شب سوم محرم ـ حكايت حر ؛ حماسه توبه و تصميم
روضه شب چهارم محرم ـ مصيبت فرزندان و برادران زينب (س)
روضه شب پنجم محرم ـ مصیبت عبدالله بن حسن علیه السلام
روضه شب ششم محرم ـ مصيبت حضرت قاسم (ع)
روضه شب هفتم محرم ـ علياصغر (س) ؛ داغي بر دل اهلبيت
روضه شب هشتم محرم ـ مصيبت علياكبر علیه السلام
روضه شب نهم محرم ـ مصيبت ساقي لبتشنگان
روضه شب عاشورا ـ ذکر مصائب امام حسین (ع)
روضه شب يازدهم محرم ـ مصيبت شام غريبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
ماهِ خون ماهِ محرم آمده - ماهِ اشك و آه و ماتم آمده
باز از نو روزِ عاشورا شده - دل پريشان حضرتِ زهرا شده
باز شد تجديدِ حزن و اشك و آه - باز لعنت بر يزيدِ رو سياه
ماهِ حزنِ آلِ احمد آمده - ماهِ غم بهرِ محمد آمده
گفت صادق اينچنين يابن الشبيب - باش محزون ازبراي آن غريب
شيعيان را آمده ماهِ عزا - برحسين آن يادگار مصطفي
شيعيان را آمده ماهي دگر - درعزايِ زادهِ خير البشر
ماه ماهِ بي وفائيها بود - ماهِ ظلم و بي پناهيهابود
بي وفائي شد دراين مه آشكار - از گروهي بي وفايِ روزگار
بي وفائيها شده ازكوفيان - با حسين بعد از امير مؤمنان
كوفيان كردند دعوت از حسين - ازبرايِ خنجرو تيرو سُنين
كوفيان بس نامه ها بنوشته اند - ريسمانها از خيانت رشته اند
چونكه شد از كوفيانِ بي وفا - نامه ها سويِ عزيزِ مصطفي
شد حسين وياوران سويِ عراق - با زن وفرزند و با زين ويراق
آمد و آمد شهنشاهِ حجاز- طي نمود اين راهِ بس دورو دراز
چون بنزديكِ فرات آن شه رسيد - زين طرف ده صد سوار از ره رسيد
راهها بستند با صدها سوار - عاملانِ آن يزيدِ نابكار
راهِ پيش و پس نبود آنجا دگر - از برايِ زادهِ خير البشر
آخرين منزل زمينِ كربلا - گشت طبقِ وعدهِ قالوا بلي
حال بنگر قصّهِ اين ميهمان - كامده با نامه هايِ كوفيان
كوفيان با او چه كردند از عناد - دستِ بيعت داده با ابن زياد
مُتّحد با شاميانِ رو سياه - برعليهِ آن غريبِ بي پناه
راهها بستند و آنگه آب را - سربريده تشنه لب ميراب را
آب بُد مهريّهِ دختِ نبي - تشنه لب اينك زن و مردو صبي
العطش گويان صغير و هم كبير - جمله از مرد و زن و بُرنا و پير
چون صداي العطش درخيمه ها - شدبلندازشيرخوارو بچه ها
شدروان سقّا سويِ شطِّ فرات - تا رساند خيمه زان آبِ حيات
كف بزيرِ آب برد آن با وفا - تا خورد يك جرعه آبي با صفا
ليك يادي كرد از لب تشنگان- كه بلند است آهشان بر آسمان
آب كف را داد از كف بي درنگ - مشك را بردوش كردو شد به جنگ
بي مها با زد به قلبِ آن سپاه - برگروهِ بي حيايِ دين تباه
اسب را ميتاخت سويِ خيمه ها - تا رساند آب را بر بچه ها
ليك تيري از عدو بر مشك شد - چشمِ سقا پرزخون و اشك شد
با كمينهائي زاعدايِ پليد - تشنه لب شد حضرتِ سقّا شهيد
تشنه كامان همچنان در خيمه ها - تشنه لب ماندند با افغان و آه
درتلظّي اصغر است آن شيرخوار - واز عطش گريان چو ابرِ نو بهار
برد بابش سوي آن ميدانِ تير - تا دهند آبي برآن طفل صغير
حرمله تيرِ سه شعبه دركمان - برگلويِ اصغرآمد ناگهان
جايِ تير از آب سيرابش نمود - اندر آغوشِ پدر خوابش نمود
تشنه لب اكبر به ميدان ميرود - سويِ ميدان او خرامان ميرود
العطش گويان و با قلب كباب - باز گردد سويِ خيمه نزد بابِ
جرعهِ آبي نباشد در خيام - تاخورد آن زادهِ خير الانام
بازميگردد سويِ ميدانِ كين - همرهِ او حضرتِ روح الامين
با لبِ تشنه همي رزمد علي - درفرار از پيشِ او هر پردِلي
عاقبت شد با لبِ عطشان شهيد - نزد جدّش مصطفي شد رو سپيد
سرورِ لب تشنگان در قتلگاه - رو كند با شاميانِ رو سياه
مردمان يك جرعهِ آبم دهيد - محض جدو مادرو بابم دهيد
اين فرات و آب مهرِ مادرم - هست و من ذرّيهِ پيغمبرم
ليك شد پاسخ زشمرِ روسياه - تيغِ تيز و خنجرو حلقومِ شاه
سرورِ لب تشنگان لب تشنه رفت - آب خورد از تيغ تيزو دشنه رفت
عصرِ عاشورا سرِ آن نازنين - شدبريده ازبدن با ظلم وكين
تشنه لب راسش بريدند ازقفا - شدزمين درزلزله از آن جفا
قرصِ خورشيد اندر آن دم خون گرفت - وحش وطير از غم رهِ هامون گرفت
يك صدابينِ زمين و آسمان - شد بلندآمد بگوشِ مردمان
گفت با صوتي بلند و منجلي - قد قتل اينك حسين بن علي
زينب و اهل حرم ازخيمه ها - جمله سركردند آه وناله ها
با صدايِ يا حسين و يا حسين - رو بسويِ قتلگه با شورو شين
برسرو سينه زنان نوحه كنان - خواهران ودختران و كودكان
باقري گويد به صبح وظهرو شام - برلبان تشنه ات ازما سلام
اَلسّلام اي زادهِ زهرا حسين - اَلسّلام اي نور چشم عالمين
اَلسّلام اي شاهِ بي غسل و كفن - اَلسّلام اي كشتهِ دور از وطن
اَلسّلام اي وارث عيسي ونوح - اَلسّلام اي شاهِ با فرّ و شكوه
اَلسّلام اي زادهِ خون خدا - اَلسّلام اي شاهِ مصباح الهُدا
وارث موسي و آدم اَلسّلام - وارث زهرا وخاتم اَلسّلام
اي حسين اي زادهِ خيرُ الاَنام - برتو تا صبح قيامت اَلسّلام
کتاب روضه های محرم وصفر جلد اول ودوم
برای دریافت فایل پی دی اف روی لینک زیر کلیک کنید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/rozehayemoharramosafar1.pdf
برای دریافت فایل پی دی اف روی لینک زیر کلیک کنید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/rozehayemoharramosafar2.pdf
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
حیّ علی العزاء * حیّ علی البكاء
حیّ علی العزاء - حیّ علی البكاء - فی ماتم الحسین - مظلوم كربلا
ماه عزاشده – شورونواشده - هركوی وبرزنی - بزم عزابپا
حی علی العزاء - حی علی البكاء - فی ماتم الحسین - مظلوم كربلا
ماه محرم است - اندوه وماتم است - درقلب شیعیان - برشاه اولیا
حی علی العزاء - حی علی البكاء - فی ماتم الحسین - مظلوم كربلا
اندرغمِ حسین - عالم بشوروشین - نام حسین بود - زینت برای ما
حی علی العزاء - حی علی البكاء - فی ماتم الحسین - مظلوم كربلا
جنّ وملك شده - عرش وفلك شده - درماتم حسین - غرقِ غم وعزا
حی علی العزاء - حی علی البكاء - فی ماتم الحسین - مظلوم كربلا
رختِ سیه ببر - شال عزابسر - بنما توباقری - دراین مَهِ عزا
حی علی العزاء - حی علی البكاء - فی ماتم الحسین - مظلوم كربلا
یاحسین یاثارالله - یاحسین یاثارالله - یاحسین یاثارالله - یاحسین یاثارالله
ماهِ خون ماهِ محرم آمده
ماهِ خون ماهِ محرم آمده - ماهِ اشك و آه و ماتم آمده
باز از نو روزِ عاشورا شده - دل پریشان حضرتِ زهرا شده
باز شد تجدیدِ حزن و اشك و آه - باز لعنت بر یزیدِ رو سیاه
ماهِ حزنِ آلِ احمد آمده - ماهِ غم بهرِ محمّد آمده
گفت صادق اینچنین یابن الشّبیب - باش محزون ازبرای آن غریب
شیعیان را آمده ماهِ عزا - برحسین آن یادگار مصطفی
شیعیان را آمده ماهی دگر - درعزای زادهِ خیر البشر
ماه ماهِ بی وفائیها بود - ماهِ ظلم و بی پناهیهابود
بی وفائی شد دراین مه آشكار - از گروهی بی وفای روزگار
بی وفائیها شده ازكوفیان - با حسین بعد از امیر مؤمنان
كوفیان كردند دعوت از حسین - ازبرای خنجرو تیرو سُنین
كوفیان بس نامه ها بنوشته اند - ریسمانها از خیانت رشته اند
چونكه شد از كوفیانِ بی وفا - نامه ها سوی عزیزِ مصطفی
شد حسین ویاوران سوی عراق - با زن وفرزند و با زین ویراق
آمد و آمد شهنشاهِ حجاز- طی نمود این راهِ بس دورو دراز
چون بنزدیكِ فرات آن شه رسید - زین طرف ده صد سوار از ره رسید
راهها بستند با صدها سوار - عاملانِ آن یزیدِ نابكار
راهِ پیش و پس نبود آنجا دگر - از برای زادهِ خیر البشر
آخرین منزل زمینِ كربلا - گشت طبقِ وعدهِ قالوا بلی
حال بنگر قصّهِ این میهمان - كامده با نامه های كوفیان
كوفیان با او چه كردند از عناد - دستِ بیعت داده با ابن زیاد
مُتّحد با شامیانِ رو سیاه - برعلیهِ آن غریبِ بی پناه
راهها بستند و آنگه آب را - سربریده تشنه لب میراب را
آب بُد مهریهِ دختِ نبی - تشنه لب اینك زن و مردو صبی
العطش گویان صغیر و هم كبیر - جمله از مرد و زن و بُرنا و پیر
چون صدای العطش درخیمه ها - شدبلندازشیرخوارو بچه ها
شدروان سقّا سوی شطِّ فرات - تا رساند خیمه زان آبِ حیات
كف بزیرِ آب برد آن با وفا - تا خورد یك جرعه آبی با صفا
لیك یادی كرد از لب تشنگان- كه بلند است آهشان بر آسمان
آب كف را داد ازكف بی درنگ - مشك را بردوش كردو شد به جنگ
بی مها با زد به قلبِ آن سپاه - برگروهِ بی حیای دین تباه
اسب را میتاخت سوی خیمه ها - تا رساند آب را بر بچه ها
لیك تیری از عدو بر مشك شد - چشمِ سقّا پرزخون و اشك شد
با كمینهائی زاعدای پلید - تشنه لب شد حضرتِ سقّا شهید
تشنه كامان همچنان در خیمه ها - تشنه لب ماندند با افغان و آه
درتلظّی اصغر است آن شیرخوار - واز عطش گریان چو ابرِ نو بهار
برد بابش سوی آن میدانِ تیر - تا دهند آبی برآن طفل صغیر
حرمله تیرِ سه شعبه دركمان - برگلوی اصغرآمد ناگهان
جای تیر از آب سیرابش نمود - اندر آغوشِ پدر خوابش نمود
تشنه لب اكبر به میدان میرود - سوی میدان او خرامان میرود
العطش گویان و با قلب كباب - باز گردد سوی خیمه نزد بابِ
جرعهِ آبی نباشد در خیام - تاخورد آن زادهِ خیر الانام
بازمیگردد سوی میدانِ كین - همرهِ او حضرتِ روح الامین
با لبِ تشنه همی رزمد علی - درفرار از پیشِ او هر پردِلی
عاقبت شد با لبِ عطشان شهید - نزد جدّش مصطفی شد رو سپید
سرورِ لب تشنگان در قتلگاه - رو كند با شامیانِ رو سیاه
مردمان یك جرعه یِ آبم دهید - محض جدّو مادرو بابم دهید
این فرات و آب مهرِ مادرم - هست و من ذرّیهِ پیغمبرم
لیك شد پاسخ زشمرِ روسیاه - تیغِ تیز و خنجرو حلقومِ شاه
سرورِ لب تشنگان لب تشنه رفت - آب خورد از تیغ تیزو دشنه رفت
عصرِ عاشورا سرِ آن نازنین - شدبریده ازبدن با ظلم وكین
تشنه لب راسش بریدند ازقفا - شدزمین درزلزله از آن جفا
قرصِ خورشید اندر آن دم خون گرفت - وحش وطیر از غم رهِ هامون گرفت
یك صدابینِ زمین و آسمان - شد بلند آمد بگوشِ مردمان
گفت با صوتی بلند و منجلی - قد قُتل اینك حسین بن علی
زینب و اهل حرم ازخیمه ها - جمله سركردند آه وناله ها
با صدای یا حسین و یا حسین - رو بسوی قتلگه با شورو شین
برسرو سینه زنان، نوحه كنان - خواهران ودختران و كودكان
باقری گوید به صبح وظهرو شام - برلبان تشنه ات ازما سلام
اَلسّلام ای زادهِ زهرا حسین - اَلسّلام ای نور چشم عالمین
اَلسّلام ای شاهِ بی غسل و كفن - اَلسّلام ای كشتهِ دور از وطن
اَلسّلام ای وارث عیسی ونوح - اَلسّلام ای شاهِ با فرّ و شكوه
اَلسّلام ای زادهِ خون خدا - اَلسّلام ای شاهِ مصباح الهُدا
وارث موسی و آدم اَلسّلام - وارث زهرا وخاتم اَلسّلام
ای حسین ای زادهِ خیرُ الاَنام - برتو تا صبح قیامت اَلسّلام
السّلام ای زاده یِ زهرا حسین - السّلام ای نورِ چشمِ عالمین
آمده باز محرم
آمده باز محرم – موسم عزا و ماتم
ماهِ مردانِ خداشد – موسمِ شور و نوا شد
ماهِ خون، ماهِ حسین است – ماهِ شاه عالمین است
ماهِ زینب، ماهِ عبّاس – ماهِ پر پر شدن یاس
ماهِ اکبر، ماهِ اصغر – ماهِ آن گلهای پرپر
ماه کلثوم و رُقیّه – ماهِ صغرا و سُکینه
ماهِ زین العابدین است – ماه قتل شهِ دین است
ماهِ صبر و استقامت – ماه مردی و شهامت
ماهِ جانبازی یاران – در ره یاریِ قرآن
ماهِ سرهایِ به نیزه – از عربهایِ عُنیزه
ماهِ خونین تنِ شاه است - در میانِ قتلگاه است
همه جا شورو نوا شد – همه جا روضه بپا شد
همه جا کشور ایران - شورِ عاشورا بپا شد
همگی گشته سیه پوش – علمِ حسینی بر دوش
همه عاشق حسینند – همه یارِ زینبینند
همگی غرقِ عزا یند - به هوایِ کربلا یند
همگی با چشمِ گریان – از ستمها همه حیران
همگان سینه زنانند – بر حسین ناله کنانند
همه جا مجلسِ روضه – گریه و ناله و نوحه
بر لبِ جمله ی ماها – نوحه و ذکر و دعاها
همه جا ذکرِ حسین است – یاد شاهِ عالمین است
برلبِ جمله عزیزان – یا حسین شاهِ شهیدان
باقری ماهِ محرّم – آمده با اشک و ماتم
آمده باناله و آه – آمده با اشکِ جانکاه
رخت عزا دربركنید
رختِ عزا دربركنید - ماهِ محرم آمده
خاكِ عزا برسركنید - ماهِ محرم آمده
جانم حسین جانم حسین - ای جان جانانم حسین
ایام شادی رفته و - ایام ماتم آمده
ایام سوگِ اشرفِ - اولادِ آدم آمده
جانم حسین جانم حسین - ای جان جانانم حسین
برسردرِهرخانه ای - یك پرچمی برپاشده
یعنی محرّم آمده - ایام عاشوراشده
جانم حسین جانم حسین - ای جان جانانم حسین
بهرحسین بن علی - نوحه كنان زهراشده
درهرخیابان ومحل - یك مجلسی برپاشده
جانم حسین جانم حسین - ای جان جانانم حسین
نوحه كنان، سینه زنان - با اشك وبا آه وفغان
هرمسجد و هرخانه ای - مردوزن و پیروجوان
جانم حسین جانم حسین - ای جان جانانم حسین
ماه محرم آمده - برپاشده بزم عزا
ای باقری درهرمحل - بهرشهیدكربلا
جانم حسین جانم حسین - ای جان جانانم حسین
جانم حسین ، حسین ، حسین - جانم حسین ، حسین ، حسین
حسین،حسین،حسین،حسین
حسین،حسین،حسین،حسین
آمد محرّم = ایّام ماتم
آمد محرّم = ایّام ماتم - آمد بدشت كربلا یك كاروان غم
حسین حسین جان،حسین حسین جان - حسین حسین جان،حسین حسین جان
ماه عزاشد = ماتم بپاشد - سبط نبی وارد بدشت كربلاشد
حسین حسین جان،حسین حسین جان - حسین حسین جان،حسین حسین جان
شاه شهیدان = باخیل یاران - با غصّه وغم واردِ دشت بلا شد
حسین حسین جان،حسین حسین جان - حسین حسین جان،حسین حسین جان
باظلم وكینه = او ازمدینه - عازم بسوی مكّه وكرببلا شد
حسین حسین جان،حسین حسین جان - حسین حسین جان،حسین حسین جان
قبل ازمحرم = آن شاه عالم - ازمكّه سوی سرزمینِ نینوا شد
حسین حسین جان،حسین حسین جان - حسین حسین جان،حسین حسین جان
در راه جانان = بگذشته ازجان - ازملك ومال و خانمانِ خودجدا شد
حسین حسین جان،حسین حسین جان - حسین حسین جان،حسین حسین جان
منزل بمنزل = یك كاروان دل - صد دل نموده یكدل و سوی خدا شد
حسین حسین جان،حسین حسین جان - حسین حسین جان،حسین حسین جان
دردشت و صحرا = آن شاه بطحا - ای باقری با ظلم وكینه مبتلا شد
حسین حسین جان،حسین حسین جان - حسین حسین جان،حسین حسین جان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
حسین در سوی معراج زمین کربلا آمد
میزنه قلبم داره میاد دوباره باز بوی محرم - میزنه قلبم داره میاد دوباره باز بوی محرم
از تو چه پنهون دوباره دل تنگه پیرهن سیاتون - از تو چه پنهون میخام محرمی کربوبلا تون
***
با دل پر غم،با اشک نم نم - میریم به استهلالِ ماه محرم
با یه سلام به،ده شبِ ماتم - میریم به استقبالِ ماه محرم
به شعر محتشم سلام - به نوحه و دودم سلام
به پرچم و علم سلام - سلام محرم۲
به شور سینه زن سلام - به شاه بی کفن سلام
به ماه پر محن سلام - سلام محرم۲
باز منو چای روضه ای - که ریخته مادرت برام
وقتی تو جمع نوکرام - حس میکنم تو کربلام
حسین آقام،حسین آقام
***
یارا دلبر و دلدارا ماه جهان آرا - می کشد عشق تو آخر سر ما را
جانا سید و مولانا ، حضرت سلطانا - تشنه ی تو هستم سیدالعطشانا
جانم جانم
به صدای نوکرات ، به دلای مبتلات - به مسیر اربعین ، به نجف تا کربلات
جانم جانم
به شفای تربتت ، به پر علامتت - به دلی که می تپه برای زیارتت
یار بطلب ، سید و مولا بطلب - خسته ام آقا به علمدار بطلب
دردم هر نفس و هر دم دور تو می گردم - سینه زدن یعنی سینه سپر کردم
آهم ، یک دم کوتاهم ، جز تو نمی خواهم - روضه ی تو تنها سیر الی اللهم
جانم جانم
به غبار مقدمت ، به غم محترمت - به طلوع کربلا ، به غروب حرمت
جانم جانم
به سپاه تو حسین ، به نگاه تو حسین - به کسی که اومده تو پناه تو حسین
آه
خروج از مدینه -(ای ساربان! آهسته ران، کز دیده دریا می رود)
ای ساربان! آهسته ران، کز دیده دریا می رود - از شهر زهرا نیمه شب ، فرزند زهرا می رود
منزل به منزل کاروان ، گردیده در صحرا روان - با ناله و آه و فغان ، تنهای تنها می رود
ریحانه ی «خیر البشر» ، کرده سوی جانان سفر - یا آن که موسایی دگر ، در طور سینا می رود
قلب سکینه مشتعل، اشکش به رخ، خونش به دل - با دیده ی دریایی اش ، دنبال سقّا می رود
اصغر ز دامان رباب ، پر می زند بر دوش باب - با شوق پیکان بلا ، همراه بابا می رود
لیلا! جوانت را ببین ، با رفتن آن نازنین - گویی محمد بر زمین ، از عرش اعلا می رود
ریحانه ی باغ حسن ، پوشیده بر قامت کفن - تا شوید از خون پیرهن ، با شور و غوغا می رود
آید ز صحرا زمزمه، خون ریزد ادامه مطلب
زمینه محرم ۹۹ -(ای جان من، جانان من، ای عشق شیرینم)
سبك نوحه محرم -(ای پناه دل زار و خسته)
نوحه طلیعه محرم۹۸ -(فصل اندوه و ماتم رسیده)
فصل اندوه و ماتم رسیده - سینه زنها مُحرم رسیده
موسم گریه به شاه عالمین است - کعبه ی دلها سیه پوش حسین است
ای وای... چشم دنیا ابری و لبریز باران - ای وای... عالم و آدم همه بی تاب و گریان
ای وای...مادرش زهرا پریشان - یاحسین مظلوم ثارالله
گر گنه کارم و رو سیاهم - مادرش فاطمه داده راهم
شُکرُلِلَّه بین خیمه گاه عشقم - تا ابد تحت لوای شاه عشقم
ارباب... تا ابد هستی تو صاحب اختیارم - ارباب... تا سبب سازم تویی حاجت ندارم
ارباب... نام تو تنها شعارم
یاحسین مظلوم ثارالله ادامه مطلب
دانلود متن وسبک نوحه امام حسین (ع) -( هوا هواى بى قرارى شبا شباى سوگوارى ۲ )
هوا هواى بى قرارى شبا شباى سوگوارى ۲ - خدا رو شكر هنوزم ارباب هواى نوكراتو دارى ۲
پرچم سياهت رو گنبد دلم رو برده - مادرت برامون پيرهن سياه آورده
السلام على / ساكن كربلا - يابن شمس الضحى / يابن خيرالنسا
یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین ۲
خدا رو شكر علم به دوشم لباس مشكيمو مى پوشم ۲ - ايشالا كه يه تار موتو به عالمى نمى فروشم ۲
با تو زنده هستم كاشكى كه با تو من بميرم - سينه زن بمونم آقا سينه زن بميرم
نام تو دَمعَةُ الساكِبَه ياحسين - عشق تو رحمة الواسعه ياحسين
یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین ۲
غلامتم غلام زينب ديوونه ام با نام زينب ۲ - خدا كنه ما رو ببخشه مارو به احترام زينب ۲
ما سياه پوشاى داغ اين قبيله هستي ادامه مطلب
سبک زمزمه(سیاهپوشان) -(دوباره میرسه محرم)
بنداول؛
دوباره میرسه محرم - دوباره مقتل مقرم - همه میان برای گریه - همه میان به زیر پرچم
حسین جان
یه کاری کردی بادلم که روضه گردم - بااینکه بدبودم ولی نکردی طردم - من عمریه به بخشش تو تکیه کردم - محرمه باز.رسیده نوکر - یه جمله روضه.غریب مادر
بنددوم؛
محرمه دلاشده خون - یه مادری باصوت لرزون - میگه سرحسینمو "هی" - به روی نیزه ها نچرخون - حسین جان
چه بی سروصداسرتورو بریدن - تن تورو به تیغ و نیزه ها کشیدن - نگاه غصه دار زینبو ندیدن - برات بمیرم.شهیدبی سر - حسین زهرا.غریب مادر ادامه مطلب
شور امام حسین (ع) -(هرچی بیشتر میگم حسین)
هرچی بیشتر میگم حسین - بیشتر اشکم روون میشه - هرچی بیشتر میگم حسین - بیشتر دل روضهخون میشه
میگم حسین و با اسمش جلا میگیرم - میگم حسین و دوباره بها میگیرم - میگم حسین و اذن کربلا میگیرم
هرجا حرف عشقه، یکنفس میگم یاحسین - دیدنی زیاده ولی، مارایتُ الّا حسین
هرچی بیشتر میگم حسین - نزدیکتر به خدا میشم - هرچی بیشتر میگم حسین - زودتر حاجتروا میشم
میگم حسین و گناهام سبکتر میشه - میگم حسین و دلم باز کبوتر میشه - میگم حسین و حالم خیلی بهتر میشه
هرجا حرف گریهس، راهی نیست دیگه تا حسین - وقتی بین اشکام بگم، مارایتُ الّا حسین
هرچی بیشتر میگم حسین - آرومتر میشه زندگیم - هرچی بیشتر میگم حسین
زیباتر میشه بندگیم
میگم حسین و واسهم سختی آسون میشه - میگم حسین و همه دردا درمون میشه
میگم حسین و رزق من فراوون میشه
هرجا حرف دنیاست، دنیا رو میخوام با حسین - هرجایی که باشم میگم، ما رایتُ الّا حسین ادامه مطلب
پيشواز محرم شور ، زمينه -(من اومدم ، واسه تو گريه كنم)
شور احساسی شبهای محرم بسیار زیبا -(تنگ واسه ی من آسمونا بی هوای حسین)
کربلایی محمد حسین حدادیان | من کبوتر جلد روضه هام
سیدرضا نریمانی | حالا به حضرتی دل بسته رعیتی
کربلایی جواد مقدم | قافله سالار داره میاد
میزنـه قلبم ،داره میاد دوباره باز بوی محرم | حاج حسین سیب سرخی
حاج مهدی اکبری | حرم منو یه احساس خوب
حاج محمود گرجی | زینبی ام یه روضه گردم
حاج مهدی رعنایی | بزن این پیامو از قبیله سلمان
حاج مهدی رعنایی | در خونه ی تو همیشگی بازه
حاج حسین سیب سرخی | باز منو بارون چشام حسین
سید رضا نریمانی | نفرین به زمونه که منو کوفه کشونده
سید مجید بنی فاطمه | از طرف زهرا میرسه دست ما
کربلایی جواد مقدم |می دونه قلبم تا آسمونا نمیره آقا
کربلایی جواد مقدم |چیزی که می مونه برامون
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
🔥محرم ماه عزاداری🔥
🖤 از امام رضا علیه السلام در کتاب وسائل الشیعه نقل شده است، که ایشان میفر مایند:
كانَ أبي عليهالسلام إذادَخَلَ شَهرُالُمحَرَّمِ
لا يُرى ضاحِكا، وكانَتِ الكَآبَهُ تَغلِبُ علَيهِ حَتّى تَمضِيَ عَشرَةُ أيّامٍ،فإذاكانَ يَومُ العاشِرِ كانَ ذلكَ اليَومُ يَومَ مُصيبَتِهِ و حُزنِهِ وبُكائهِ، و يَقولُ: هُوَ اليَومُ الَّذي
قُتِلَ فيهِ الحُسَينُ.(وسائل الشيعه، جلد 10، صفحه 394)
چون ماه محرّم مىرسيد كسى پدرم(امام
کاظم) راخندان نمىديد. غم واندوه بر او
چيره بود تا آن كه ده روز مى گذشت،روز
دهم (عاشورا) روزسوگوارى واندوه وگريه
او بود و مى فرمود: عاشورا، روزى است كه حسين عليهالسلام در آن كشته شد.
🕋 ثمَّ قَالَ يَاابْنَ شَبِيبٍ إِنَّ الْمُحَرَّمَ هُوَالشَّهْرُ
الَّذِي كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ فِيمَا مَضَى يُحَرِّمُونَ فِيهِ الظُّلْمَ وَ الْقِتَالَ لِحُرْمَتِهِ فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ حُرْمَةَ شَهْرِهَا وَ لَا حُرْمَةَ نَبِيِّهَاصلي الله عليه وآله لَقَدْقَتَلُوا فِي هَذَا
الشَّهْرِ ذُرِّيَّتَهُ وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ وَ انْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ أَبَداً...
سپس فرمود: اي پسرشبيب! همانامحرم
ماهي است كه مردم زمان جاهليت در اين ماه ظلم و كشتن افراد را به خاطر حفظ حرمت اين ماه، حرام ميدانستند؛ اما اين امت[منظورگروه بني اميه وطرف
داران آنهاست كه خود را از امت اسلام ميدانستند]، حرمت اين ماه و حرمت پيا
مبرش را نشناختند و در اين ماه، ذريه و فرزندان ايشان را كشتند و زنانش را اسير و اموالش را غارت كردند؛ خداوند آنها را هرگز نيامرزد...
🌘 امام هشتم اين مطلب رادرروايت ديگري
نيز اين چنين بيان كرده است:
قَالَ الرِّضَا عليه السلام إِنَّ الْمُحَرَّمَ شَهْرٌ كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يُحَرِّمُونَ فِيهِ الْقِتَالَ
فَاسْتُحِلَّتْ فِيهِ دِمَاؤُنَا وَ هُتِكَ فِيهِ حُرْمَتُنَا وَسُبِيَ فِيهِ ذَرَارِيُّنَاوَنِسَاؤُنَا وَأُضْرِمَتِ النِّيرَانُ فِي مَضَارِبِنَا وَ انْتُهِبَ مَا فِيهَا مِنْ ثَقَلِنَاوَلَمْ تُرْعَ لِرَسُولِ اللَّهِ حُرْمَةٌ فِي أَمْرِنَا(شیخ صدوق، الامالی، ص 129)
محرم ماهى بود كه مردم جاهليت جنگ وكشتار را در آن حرام مىدانستند [امابني
اميه]ريختن خون مارادرآن حلال شمردند
و حرمت ما را دريدند و فرزندان و زنان ما را اسير كردند و خيمههاى ما را آتش زدند و آنچه را در آن بود، چپاول و غارت كردند و در باره ما حرمت رسول خدا صلي الله عليه وآله را مراعات نكردند...
🕋 امام رضا علیه السلام در فراز ديگر از اين روايت...
يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ شَبِيهُونَ وَلَقَدْ بَكَتِ السَّمَا
وَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ...
اى فرزند شبيب اگرمىخواهى براي كسى
گريه كنى، براي حسين بن على عليه السلام گريه كن كه او را مانند کبش، سر بريدند. و هيجده نفر از خاندان او را كه مانند آنها در زمين نبودند، با وى كشته شدند. آسمان و زمين براى كشته شدن او گريه كردند...
🔥 امام رضا علیه السلام در ادامه حدیث :
يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ عليه السلام حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيرا كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلًا كَانَ أَوْ كَثِيراً. يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ وَلَاذَنْبَ عَلَيْكَ فَزُرِ الْحُسَيْنَ عليه السلام. يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَسْكُنَ الْغُرَفَ الْمَبْنِيَّةَ فِي الْجَنَّةِ مَعَ النَّبِيِّ وَ آلِهِ صلي الله عليه وآله فَالْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَيْنِ. يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ لَكَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْنِ عليه السلام فَقُلْ مَتَى مَا ذَكَرْتَهُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَفَوْزاًعَظِيماً.
یا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَافْرَحْ لِفَرَحِنَا وَعَلَيْكَ بِوَلَايَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا
تَوَلَّى حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ يَوْمَ الْقِيَامَه.
اى فرزندشبيب! اگربرحسين علیه السلام، گريه کردی تا اين كه اشكهايت بر گونه هايت جارى شود، خداوند همه گناهان تورامىآمرزد،بزرگ باشد ياكوچك
اندك باشد يا زياد. اى فرزند شبيب! اگر ميخواهى خداوند را ملاقات كنى در حالى كه گناه نداشته باشى،حسين عليه السلام را زيارت كن. اى فرزندشبيب!اگر
ميخواهى دربهشت جاى گيرى وبامحمد
وآل محمد، همنشين گردى، قاتلان حسين را لعنت كن. اى فرزند شبيب! اگر ميخواهى ثواب شهداى كربلاراداشته
باشى، هر گاه ياد آنها را كردى بگو: «يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً»؛ اى فرزند شبيب! اگر ميخواهى بامادردرجات
بلند قرار گيرى، در هنگام اندوه ما اندو هگين باش، و در وقت خوشحالى ما خو شحالى كن، به ولايت اهل بیت تمسک بجویید و بدان اگر كسى سنگى را دوست داشته باشد، خداوند روز قيامت او را با همان سنگ، محشور ميكند.
🕋 امام رضا عليه السلام می فرمایند :
إنَّ المُحَرَّمَ شَهرٌ كانَ أهْلُ الجاهِلِيَّةِ يُحَرِّمُونَ فِيهِ القِتالَ، فَاسْتُحِلَّت فِيهِ دِماؤُنا، وَهُتِكَتْ فِيهِ حُرْمَتُنا، وَسُبِيَ فِيهِ ذَرارِينا وَنِساؤُنا.
محرّم ماهی است كه [حتّی] مردم زمان جاهليّت جنگ را در آن حرام میدانستند، [امّا] در آن ماه خون ما را حلال شمردند، حرمت ما را پايمال و فرزندان و زنان ما را اسير كردند.
(بحار الأنوار، جلد 44، صفحه 283)
🌘 قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله :
اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَهً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً.
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود :
براى شهادت حسین علیه السلام،حرارت
و گرمایى دردلهاى مؤمنان است که هرگز
سرد و خاموش نمى شود .
(کتاب جامع احادیث الشیعه ، ج ۱۲، ص ۵۵۶)
🖤 حاکم نیشابوری از محدثین اهل سنت، از بنت الحارث، چنین نقل می کند:
فدخلت يوما إلي رسول الله فوضعته في حجره، ثم حانت مني التفاته فإذاعينارسول الله (ص) تهريقان من الدموع قالت: فقلت: يا نبي الله بأبي أنت و أمي مالك؟ قال: أتاني جبرئيل عليه الصلاه والسلام فأخبرني ان امتي ستقتل ابني هذا.(حاکم نیشابوری، مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 176)
روزي خدمت حضرت رسيدم و حسين را در آغوش آن حضرت گذاردم؛ حضرت به من التفاتي نمود و چشمانش پر از اشك گرديد. عرض كردم: يانبي الله پدر ومادرم
فدايتان چه شده است ؟ حضرت فرمود : جبرئيل عليه الصلاه و السلام نزد من آمد و مرا با خبر ساخت كه امت من به زودي اين فرزندم را مي كشند.
🔥قیام امام حسین علیه السلام🔥
بعد از اینکه معاویه در نیمه ماه رجب سال شصتم می میرد یزید به حاکم مدینه که از بنی امیه بود نامه ای می نویسد و طی آن موت معاویه را اعلام میکند و میگوید: از مردم برای من بیعت بگیر.
او می دانست که مدینه مرکز است و چشم همه به آن دوخته شده .در نامه خصوصی دستور شدید خودش را صادر میکند، می گوید:حسین بن علی علیه السلام را بخواه و از او بیعت بگیر و اگر بیعت نکرد سرش را برای من بفرست. حاکم مدینه امام را خواست ، در آن هنگام امام در مسجد مدینه «مسجد پیغمبر صلی الله علیه و آله» بودند، عبدالله بن زبیر هم نزد ایشان بود.مامور حاکم از هر دو دعوت کرد پیش حاکم بروند و گفت : حاکم صحبتی با شما دارد.پاسخ دادند: تو برو بعد ما می آییم، عبدالله بن زبیر به امام علیه السلام عرض کرد: در این موقع که حاکم ما را خواسته و شما چه حدس می زنید؟امام علیه السلام فرمود: اظن ان طاغیتهم قد هلک ، فکر میکنم که فرعون اینها تلف شده و ما را برای بیعت میخواهد.عبدالله گفت : خوب حدس زدید، من هم همینطور فکر میکنم ، حالا چه میکنید؟امام علیه السلام فرمود: من میروم ،تو چه می کنی ؟عبدالله جواب داد: بعدا تصمیم خواهم گرفت. عبدالله بن زبیر از بیراهه به مکه فرار کرد و در آنجا متحصن شد.امام علیه السلام آماده شد تا به نزد حاکم برود. عده ای از جوانان بنی هاشم را هم با خودش برد و گفت : شما بیرون بایستید، اگر فریاد من بلند شد، بریزید داخل ولی تا صدای من بلند نشده در همینجا بمانید و از داخل شدن خودداری کنید.مروان حکم این اموی پلید معروف که زمانی حاکم مدینه بود آنجا حضور داشت. حاکم نامه علنی را به امام رساند.امام فرمود: چه می خواهید؟
حاکم شروع کرد به چرب زبانی صحبت کردن ، گفت : مردم با یزید بیعت کرده اند معاویه نظرش چنین بوده است ، مصلحت اسلام در این است بعد هر طور که شما امر کنید اطاعت خواهد شد، تمام نقایصی که وجود دارد مرتفع می شود.
🔅 امام حسین علیه السلام پس از سخنان ولید والی مدینه «که پیشنهاد بیعت با یزید اربابش بود» فرمود:
🔅 إنَّا أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ، وَ مَعْدِنُ الرِّ سا لَةِ، وَ مُخْتَلِفُ الْمَلائِکَةِ... وَ یَزیدُ رَجُلٌ فا سِقٌ شا رِبُ الْخَمْرِ، قاتِلُ النَّفْسِ المُحَرَّ مَةِ، مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ، وَمِثْلِی لایُبایِعُ لِمِثْلِهِ،
(فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 18 و بحارالانوار، ج 44، ص 325)
🔅 ما از خاندان نبوّت و معدن رسالت و جا یگاه رفیع رفت و آمد فرشتگانیم... در حا لى که یزید مردى است، فاسق، میگسار، قاتل بى گناهان; اوکسى است که آشکارا مرتکب فسق وفجور مىشود.
بنابراین،هرگز شخصى همانند من، با مردى همانند وى بیعت نخواهد کرد.
🔅 امام(علیه السلام) در پى اصرار «مروان بن حکم» براى بیعت با یزید، فرمود :
🔅 قالَ الْحُسَيْنُ عليه السلام: اِنّالِلّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ وَعَلَى الاِْسْلامِ الْسَّلامُ
اِذقَدْبُلِيَتِ الاُْمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ يَزيدَ، وَلَقَدْ
سَمِعْتُ رَسُولَ اللّه ِ صلي الله عليه و آله يَقُولُ:اَلْخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى آلِ اَبى سُفيانَ. (موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام 285، ح252)
🔅 امام حسين عليه السلام (د ر پاسخ
به پيشنهاد مروان بن حكم كه با يزيد بيعت كن) فرمود: در اين صـورت بايد گفت: انا للّه و انا اليه راجعون ، و فاتحه اسلام را بایدخواندزيرا امّت اسلام گرفتار
چوپانى(زمامداری)هماننديزيد شده است
، و من خودم ازرسول خداصلي الله عليه
و آله شنيدم كه مى فرمود: خـلافت بر آل ابوسـفيان حـرام است.
🔅 در پاسخ برادرش محمّد حنفیّه بر عدم بیعت با یزید ـ به هر قیمتى ـ تأکید مىور زد و مى فرماید:
🔅 یاأَخِی!وَاللهِ لَوْلَمْ یَکُنْ فِی الدُّنْیامَلْجَأٌ
وَ لا مَأْوَى، لَما بایَعْتُ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ,(فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 31 و بحار الا نوار، ج 44، ص 329)
🔅 اى برادر!به خدا سوگند! اگردرهیچ نقطه اى از دنیا، هیچ پناهگاه و جاى امنى نداشته باشم هرگز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.
🕋🌘🖤🔥◾️◾️▪️🔅
kalamenur@
•┈┈••✾••┈┈
کانال کلام نور
احادیث و روایات محرم و امام حسین علیه السلام
تهیه کننده : حجت الاسلام سید محمد باقری پور
https://eitaa.com/kalamenur
کانال کلام نور در وب
https://web.eitaa.com/#@kalamenur
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
کتاب روضه های محرم وصفر جلد اول
حاوی روضه های شب آخرذیحجه تا شب یازدهم محرم
روضه های آماده برای روضه خوانان سخنرانان، مداحان وذاکرین اهل البیت علیهم السلام
طبق مناسبتهای ماه محرم وماه صفر
تهیه وتنظیم توسّط حجّة الاسلام سیدمحمّدباقری پور
درمؤسّسه فرهنگی هدایت
برای دریافت فایل پی دی اف روی لینک زیر کلیک کنید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/rozehayemoharramosafar1.pdf
کتاب روضه های محرم وصفر جلد دوم
حاوی روضه های روز یازدهم محرم تا آخرماه صفر
روضه های آماده برای روضه خوانان سخنرانان، مداحان وذاکرین اهل البیت علیهم السلام
طبق مناسبتهای ماه محرم وماه صفراست
تهیه وتنظیم توسّط حجّة الاسلام سیدمحمّدباقری پور
درمؤسّسه فرهنگی هدایت
برای دریافت فایل پی دی اف روی لینک زیر کلیک کنید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/rozehayemoharramosafar2.pdf
كتاب موبايل محرم وصفر جاوا و آندروید
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
باز گشت اهلبیت به مدینه و پایان سفر کربلا و کوفه و شام
سفر طولانی اهل بیت (علیهالسّلام) که از مدینه آغاز شده بود سرانجام به مدینه ختم شد. اهل بیت امام حسین (علیهالسّلام) که پس از واقعه کربلا به عنوان اسیر به شام اعزام شده بودند سرانجام پس از روشنگری های حضرت زینب به دستور یزید راهی مدینه شدند. در منابع آمده است: «و فی الیوم العشرین منه کان رجوع حرم سیدنا و مولانا ابی عبدالله (علیهالسّلام) من الشام الی مدینة الرسول»[۱] [۲] . بیستم ماه صفر اهل بیت امام حسین (علیهالسّلام) از شام به مدینه بازگشتند. امام سجاد (علیهالسّلام) قبل از ورود به مدینه «بشیر بن جذلم» را که در سرودن شعر توانایی داشت، به شهر فرستاد تا خبر ورود اهل بیت (علیهالسّلام) و شهادت امام حسین (علیهالسّلام) را اعلام کند. بشیر به شهر آمد و این اشعار را در رثای امام حسین (علیهالسّلام) و شهدای کربلا خواند: «یا اهل یثرب لا مقام لکم بها - قتل الحسین فادمعی مدرار - الجسم منه بکربلا مضرج - والراس منه علی القناة یدار»[۳] [۴] [۵] [۶] [۷] . ای اهل مدینه دیگر در مدینه نمانید، حسین را کشتند، جسم عریان او را در کربلا رها کردند و سر او را بالای نیزه شهر به شهر گرداندند.» او خبر شهادت امام حسین (علیهالسّلام) را اعلام کرد. سپس گفت: «هذا علی بن الحسین مع عماته و اخواته قد حلوا بساحتکم و نزلوا بفنائکم و انا رسوله الیکم اعرفکم مکانههم[۸] [۹] [۱۰] . اکنون علی بن حسین (علیهالسّلام) با عمهها و خواهرانش، نزدیک شهر رسیدهاند و من قاصد او هستم که جای او را به شما نشان دهم.» . مردم با گریه و زاری به استقبال اسرا شتافتند. امام سجاد (علیهالسّلام) در بین مردم به سخنرانی پرداخت و خبر شهادت امام حسین (علیهالسّلام) و یارانش و اسارت اهل بیتش را اعلام کرد. بشیر می گوید: مردم مدینه یکپارچه مرا ترک کرده و با سرعت به سوی محل استقرار تازه واردین به حرکت در آمدند من اسبم را تاخت کردم و به سوی آنجا شتافتم اما دیدم با ازدحام مردم تمامی راهها بسته شده و همه مکانها به اشغال در آمده است. از سر ناچاری از اسب پیاده شده و بر سر و دوش مردم گام بر می داشتم تا به نزدیکی خیمه حضرت علی بن الحسین رسیدم، حضرت هنوز داخل خیمه بودند و با خود پارچه ای داشتند که با آن اشک چشمان خود را تمیز می کردند. پشت سر حضرت خادم حضرت قرار داشت و چهار پایه ای به همراه داشت. او آن چهار پایه را بیرون آورد به زمین گذاشت و حضرت آمدند و بر روی آن نشستند در حالیکه نمی توانست از گریه خود جلوگیری نماید، در این حال صدای مردم به گریه و ناله بلند بود و زنها و کنیزان همه ضجه می زدند. مردم از هر سو به حضرت تسلیت می گفتند. آری، آن بیابان پر از شیون و اندوه شدید بود. حضرت زین العابدین با دستان خود اشاره کردند: آرام باشید و مردم به پاس ادب حضرت همه ساکت شدند سپس حضرت خطبه ای خواندند که در آن پرده از مظالم دستگاه اموی برداشته و عمق فاجعه عظمایی که رخ داده بود را برای مردم بیان کردند و وظیفه همگان را در مقابل آن که همان تبرّی از دشمنان و ولاء اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) است را بیان کردند و سپس وارد مدینه شدند و در آنجا به عزاداری در کنار قبر حضرت پیامبر مشغول شدند. آن حضرت سایر مصائب کربلا همچون بر نوک نیزه کردن سر آن حضرت و شهر به شهر گرداندن اسرا را اعلام کرد. «ایها الناس ان الله و له الحمد ابتلانا بمصائب جلیلة و ثلمة فی الاسلام عظیمة قتل ابو عبدالله و عترته و سبی نساؤه و صبیته و داروا براسه فی البلدان من فوق عامل السنان»[۱۱] [۱۲] . در بخشی از سخنان امام سجاد (علیهالسّلام) آمده است: کدام دلی است که در این مصیبت نسوزد،؟ و کدام چشمی است که نگرید؟ ای مردم میدانید که ما را پراکنده ساختند و به اسارت گرفتند و بی آنکه جرمی داشته و یا کار ناپسندی انجام داده و یا تغییری در دین اسلام داده باشیم ما را از خانه و کاشانه آواره ساختند. ای مردم کدام قلبی است که از کشتن او شکسته نشود؟ و کدام دلی است که در این مصیبت محزون و غمناک نگردد؟ و کدام چشمی است که به یاد او اشک نریزد؟ و کدام گوشی است که از این فاجعه که به اسلام وارد ساختند، توان شنیدن آن را داشته باشد؟ هرگز با پیشینیان ما این چنین رفتار نکرده بودند. به خدا چنانچه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به جای سفارشی که درباره ما کرده بود، فرمان میداد که با ما نبرد کنند، هرگز از این بدتر نمیکردند. انا لله و انا الیه راجعون، این مصیبت بزرگ و فاجعه سهمناک که بر ما روی آورد تا چه اندازه دردناک و سوزنده و سخت و تلخ بود. از خدای میخواهیم که در برابر این شداید و مصائب اجر و رحمت عطا کند و از دشمنان ما انتقام کشد و داد ما مظلومان را از ستمکاران بازجوید. زیرا که او عزیز و انتقام گیرنده است.» «... و الله لو ان النبی تقدم الیهم فی قتالنا کما تقدم الیهم فی الوصاءة بنا لما ازدادوا علی ما فعلوا بنا....»[۱۳] [۱۴] . این کلام امام سجاد (علیهالسّلام) نشان از عمق فاجعه کربلا وعظمت مصائبی بود که بر امام حسین (علیهالسّلام) یاران آن حضرت و اسرای کربلا رفته بود. امام سجاد (علیهالسّلام) (علیهالسّلام) که تا ۳۴ سال پس از واقعه کربلا زنده ماند، همواره تلاش میکرد یاد و خاطره شهدای کربلا را زنده نگه دارد. هرگاه آب مینوشید به یاد پدر بود بر مصایب امام حسین (علیهالسّلام) گریه میکرد و اشک میریخت.[۱۵] [۱۶] [۱۷] . در روایتی آن حضرت به عنوان یکی از «بکائون» (بسیار گریه کنندگان) ذکر شده است. امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «البکاءون خمسة آدم و یعقوب و یوسف و فاطمة بنت محمد و علی بن الحسین فاما آدم فبکی علی الجنة... اما علی بن الحسین فبکی علی الحسین عشرین سنة او اربعین سنة...» انی ما اذکر مصرع بنی فاطمة الا خنقتنی لذلک عبرة[۱۸] [۱۹] [۲۰] . بسیار گریه کنندگان پنج نفرند: آدم (علیهالسلام)، یعقوب (علیهالسلام)، یوسف (علیهالسلام)، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیهم) و علی بن حسین (علیهالسلام). آدم بر رانده شدن خویش از بهشت گریه میکرد... امام سجاد (علیهالسّلام) بر پدرش بیست یا چهل سال، گریه کرد. هر گاه غذایی برای حضرت میآوردند، گریه میکرد. یکی از غلامان آن حضرت عرض کرد: آقا میترسم هلاک شوید. حضرت فرمود: من شکوه و غم واندوه خویش را نزد خدا میبرم و از خدا میدانم چیزی را که شما از جانب او نمیدانید.[۲۱] . او میفرمود: یعقوب پیغمبر دوازده پسر داشت، خداوند یکی از پسرانش را از نظر او غایب کرد و از حزن و اندوه دوری آن پسر موی سرش سفید گردید و پشتش خمیده و چشمش از بسیاری گریه نابینا شد، و حال آن که پسرش در دنیا زنده بود، و لکن من به چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بیتش، کشته و سر بریده دیدم، «فکیف ینقضی حزنی» پس چگونه حزن من به پایان رسد و گریهام کم شود؟.[۲۲] [۲۳] [۲۴] [۲۵] [۲۶] . پس از مراسم باشکوه استقبال از کاروان اسرای حسینی توسط اهالی شهر مدینه، اهل بیت به همراهی حضرت سجاد علیه السلام وارد مدینه شدند. آنگاه همهی کاروان اسرای حسینی به مسجد رفتند و مصائب کربلا را برای مردم باز گفتند. داغ ها تازه شد و حزن و اندوه فراوان مردم را فرا گرفت. همه در سوگ شهیدان کربلا نوحهسرایی می کردند و میگریستند. آن روز مانند روز رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله شده بود که تمام مردم مدینه جمع شده بودند و عزاداری میکردند. نوحه سرایی ام کلثوم و زینب سلام الله علیها در کنار قبر جدشان، حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، و مادرشان، حضرت فاطمه سلام الله علیها بسیار جانگداز بود. حضرت سجاد علیه السلام نیز به زیارت قبر پیامبر رفت، صورت بر قبر مطهر نهاد و گریست؛ و این اشعار را خواند: «ای جد بزرگوار و ای بهترین پیامبران! با تو راز و نیاز می کنم. محبوب تو، حسین علیه السلام، کشته شد، نسل تو از هم پاشید و ضایع گشت. با تو راز می گویم در حالی که محزون و بیمار و هراسان و اسیر هستم و کسی نیست از من دفاع کند. ما را اسیر کردند همانگونه که کنیزان را به اسیری میبرند. آن چنان به ما آسیب رسیده که بدنهامان یارای تحمل را ندارند.» . همهی وابستگان دودمان نبوّت و امامت که در مدینه بودند نیز همراه امام و سایر خاندان اهل بیت عزاداری میکردند، از جمله ( ام سلمه )، همسر پیامبر، ( ام البنین )، مادر حضرت عباس علیه السلام، دختران عقیل، برادران امیرالمؤمنین علی علیه السلام، و بسیاری از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) نیز در مدینه اقداماتی را در تبلیغ اهداف و پیام امام حسین (علیهالسّلام) و زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا انجام داد که موجب ترس و وحشت حکومت یزید گردید. حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) پس از ورود به مدینه و استقبال جمع زیادی از گروههای عزادار از وی «به طرف مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حرکت کرد و در مقابل درب ورودی روضه نبوی در حالی که دو طرف در مسجد را گرفته بود، خطاب به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: «یا جداه انی ناعیة الیک اخی الحسین» ای جد بزرگوار، من خبر مرگ برادرم حسین (علیهالسّلام) را برای تو آوردهام. زینب پیوسته گریه میکرد و اشک و آهش تمامی نداشت. و هر بار که به برادرزاده اش علی بن الحسین (علیهالسّلام) مینگریست، اندوهش تازه و غمش افزوده میشد.»[۲۷] [۲۸] . سخن زینب (سلاماللهعلیهم) گویی آتش قیامی بود که علیه امویان شعله میگرفت. ام کلثوم نیز هنگام ورود به مدینه اشعاری در رثای امام حسین (علیهالسّلام) سروده است. «مدینة جدنا لا تقبلینا فبالحسرات و الاحزان جئنا الا فاخبر رسول الله عنا بانا قد فجعنا فی ابینا و ان رجالنا بالطف صرعی بلا رؤس و قد ذبحوا البنینا و قد ذبحوا الحسین و لم یراعوا جنابک یا رسول الله فینا...»[۲۹] . حضور حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) در مدینه موجب شد که فرماندار مدینه؛ سعید بن عمرو احساس خطر کند. از این رو نامهای به یزید نوشت و او را از جریان امر و چگونگی خطر دعوت حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) آگاه نمود. بلافاصله از سوی یزید دستوری دائر بر اخراج آن حضرت از شهر رسید، «کانت زینب بنت علی و هی بالمدینة تالب الناس علی القیام باخذ ثار الحسین، فلما قام عبدالله بن الزبیر بمکة، و حمل الناس علی الاخذ بثار الحسین، و خلع یزید، بلغ ذلک اهل المدینة، فخطبت فیهم زینب و صارت تؤلبهم علی القیام للاخذ بالثار، فبلغ ذلک عمرو بن سعید، فکتب الی یزید یعلمه بالخبر، فکتب الیه ان فرق بینها و بینهم» . ام البنین، همسر امام علی علیه السلام است. فرزندان او عباس بن علی علیه السلام ، عبداللّه ، جعفر و عثمان هستند که هر چهار نفر در کربلا در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند. آرام گاه وی در قبرستان بقیع در مدینه است. بشير در مدينه ام البنين را ملاقات مي كند و خبر شهادت فرزندانش را به او میدهد. ام البنين پس از ديدن وي مي گويد: از امام حسين علیه السلام مرا خبر بده. بشير مي گويد: عباس را كشتند. ام البنين بازمي گويد: از حسين علیه السلام مرا خبر بده و به همين ترتيب خبر شهادت هر چهار فرزند بزرگوارش را به او مي دهد. ام البنين با صبر و بصيرتي بي نظير مي گويد: «يا بشير اخبرني عن ابي عبداللّه الحسين علیه السلام. اولادي و من تحت الخضراء كلهم فداءٌ لابي عبداللّه الحسين علیه السلام؛ اي بشير خبر از (امام من) ابا عبداللّه الحسين بده فرزندان من و همه آن چه زير اين آسمان مينايي است فداي ابا عبدالله علیه السلام باد». و آنگاه كه بشير خبر شهادت مولا و امام او، حسين بن علي علیه السلام را مي دهد آهي كشيده و با دنيايي از غم و اندوه مي گويد: آه كه بندهاي(رگهاي) قلبم را پارهپاره كردي.[۵] . ام البنین پس از باخبر شدن از شهادت فرزندانش، هر روز با نوهاش عبیدالله (فرزند عباس) به قبرستان بقیع میرفت و در آنجا اشعاری که خود سروده بود، میخواند و میگریست. اهل مدینه گرد او جمع میشدند و همراه او گریه میکردند، گفته شده که مروان بن حکم یکی از حاکمان مدینه، نیز با آنان همراه میشد.[۱۵] . ام البنین را ادیب و شاعری فصیح و اهل فضل و دانش دانستهاند[۱۶] که در رثای حضرت عباس این اشعار را سروده بود و میخواند: یا من رَاَی العباس کرّ - علی جماهیر النقد - و وراه من ابناء حیدر - کل لیث ذی لبد - انبئت اَنّ ابنی اصیب - براسه مقطوع ید - ویلی علی شبلی اما - ل براسه ضرب العمد - لو کان سیفک فی ید - یک لما دنا منه احد[۱۷] . «ای کسی که عباس را دیدی که بر دشمن حمله میکرد و فرزندان حضرت علی(ع) پشت سر او بودند. میگویند دست فرزندم قطع شده و بر سرش عمود فرود آمده. اگر شمشیرت را در دست داشتی کسی به تو نزدیک نمیشد»[۱۸] . ام البنین در کربلا حضور نداشت؛ اما فرزندانش همگی در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسیدند. عثمان با کنیه ابوعمرو در 21 سالگی، جعفر با کنیه ابوعبدالله در 29سالگی[۲۳]و عبدالله (اکبر)[۲۴]با کنیه ابومحمد در 25 سالگی به شهادت رسیدند.[۲۵]عباس که از او با لقب عباس الاکبر و با کنیه ابوالفضل یاد شده است، [۲۶] از دیگر برادران تنی خود بزرگتر و واپسین شهید از آنان است.[۲۷] . سفر طولانی اهل بیت (علیهالسّلام) که از مدینه آغاز شده بود سرانجام به مدینه ختم شد. اهل بیت امام حسین (علیهالسّلام) که پس از واقعه کربلا به عنوان اسیر به شام اعزام شده بودند سرانجام پس از روشنگری های حضرت زینب به دستور یزید راهی مدینه شدند. در منابع آمده است: «و فی الیوم العشرین منه کان رجوع حرم سیدنا و مولانا ابی عبدالله (علیهالسّلام) من الشام الی مدینة الرسول»[۱] [۲] . بیستم ماه صفر اهل بیت امام حسین (علیهالسّلام) از شام به مدینه بازگشتند . امام سجاد (علیهالسّلام) قبل از ورود به مدینه «بشیر بن جذلم» را که در سرودن شعر توانایی داشت، به شهر فرستاد تا خبر ورود اهل بیت (علیهالسّلام) و شهادت امام حسین (علیهالسّلام) را اعلام کند. بشیر به شهر آمد و این اشعار را در رثای امام حسین (علیهالسّلام) و شهدای کربلا خواند: «یا اهل یثرب لا مقام لکم بها - قتل الحسین فادمعی مدرار - الجسم منه بکربلا مضرج - والراس منه علی القناة یدار»[۳] [۴] [۵] [۶] [۷] . ای اهل مدینه دیگر در مدینه نمانید، حسین را کشتند، جسم عریان او را در کربلا رها کردند و سر او را بالای نیزه شهر به شهر گرداندند.» او خبر شهادت امام حسین (علیهالسّلام) را اعلام کرد. سپس گفت: «هذا علی بن الحسین مع عماته و اخواته قد حلوا بساحتکم و نزلوا بفنائکم و انا رسوله الیکم اعرفکم مکانههم[۸] [۹] [۱۰] . اکنون علی بن حسین (علیهالسّلام) با عمهها و خواهرانش، نزدیک شهر رسیدهاند و من قاصد او هستم که جای او را به شما نشان دهم.» . مردم با گریه و زاری به استقبال اسرا شتافتند. امام سجاد (علیهالسّلام) در بین مردم به سخنرانی پرداخت و خبر شهادت امام حسین (علیهالسّلام) و یارانش و اسارت اهل بیتش را اعلام کرد. بشیر می گوید: مردم مدینه یکپارچه مرا ترک کرده و با سرعت به سوی محل استقرار تازه واردین به حرکت در آمدند من اسبم را تاخت کردم و به سوی آنجا شتافتم اما دیدم با ازدحام مردم تمامی راهها بسته شده و همه مکانها به اشغال در آمده است. از سر ناچاری از اسب پیاده شده و بر سر و دوش مردم گام بر می داشتم تا به نزدیکی خیمه حضرت علی بن الحسین رسیدم، حضرت هنوز داخل خیمه بودند و با خود پارچه ای داشتند که با آن اشک چشمان خود را تمیز می کردند. پشت سر حضرت خادم حضرت قرار داشت و چهار پایه ای به همراه داشت. او آن چهار پایه را بیرون آورد به زمین گذاشت و حضرت آمدند و بر روی آن نشستند در حالیکه نمی توانست از گریه خود جلوگیری نماید، در این حال صدای مردم به گریه و ناله بلند بود و زنها و کنیزان همه ضجه می زدند. مردم از هر سو به حضرت تسلیت می گفتند. آری، آن بیابان پر از شیون و اندوه شدید بود. حضرت زین العابدین با دستان خود اشاره کردند: آرام باشید و مردم به پاس ادب حضرت همه ساکت شدند سپس حضرت خطبه ای خواندند که در آن پرده از مظالم دستگاه اموی برداشته و عمق فاجعه عظمایی که رخ داده بود را برای مردم بیان کردند و وظیفه همگان را در مقابل آن که همان تبرّی از دشمنان و ولاء اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) است را بیان کردند و سپس وارد مدینه شدند و در آنجا به عزاداری در کنار قبر حضرت پیامبر مشغول شدند. آن حضرت سایر مصائب کربلا همچون بر نوک نیزه کردن سر آن حضرت و شهر به شهر گرداندن اسرا را اعلام کرد. «ایها الناس ان الله و له الحمد ابتلانا بمصائب جلیلة و ثلمة فی الاسلام عظیمة قتل ابو عبدالله و عترته و سبی نساؤه و صبیته و داروا براسه فی البلدان من فوق عامل السنان»[۱۱] [۱۲] . در بخشی از سخنان امام سجاد (علیهالسّلام) آمده است: کدام دلی است که در این مصیبت نسوزد،؟ و کدام چشمی است که نگرید؟ ای مردم میدانید که ما را پراکنده ساختند و به اسارت گرفتند و بی آنکه جرمی داشته و یا کار ناپسندی انجام داده و یا تغییری در دین اسلام داده باشیم ما را از خانه و کاشانه آواره ساختند. ای مردم کدام قلبی است که از کشتن او شکسته نشود؟ و کدام دلی است که در این مصیبت محزون و غمناک نگردد؟ و کدام چشمی است که به یاد او اشک نریزد؟ و کدام گوشی است که از این فاجعه که به اسلام وارد ساختند، توان شنیدن آن را داشته باشد؟ هرگز با پیشینیان ما این چنین رفتار نکرده بودند. به خدا چنانچه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به جای سفارشی که درباره ما کرده بود، فرمان میداد که با ما نبرد کنند، هرگز از این بدتر نمیکردند. انا لله و انا الیه راجعون، این مصیبت بزرگ و فاجعه سهمناک که بر ما روی آورد تا چه اندازه دردناک و سوزنده و سخت و تلخ بود. از خدای میخواهیم که در برابر این شداید و مصائب اجر و رحمت عطا کند و از دشمنان ما انتقام کشد و داد ما مظلومان را از ستمکاران بازجوید. زیرا که او عزیز و انتقام گیرنده است.» «... و الله لو ان النبی تقدم الیهم فی قتالنا کما تقدم الیهم فی الوصاءة بنا لما ازدادوا علی ما فعلوا بنا....»[۱۳] [۱۴] . این کلام امام سجاد (علیهالسّلام) نشان از عمق فاجعه کربلا وعظمت مصائبی بود که بر امام حسین (علیهالسّلام) یاران آن حضرت و اسرای کربلا رفته بود. امام سجاد (علیهالسّلام) (علیهالسّلام) که تا ۳۴ سال پس از واقعه کربلا زنده ماند، همواره تلاش میکرد یاد و خاطره شهدای کربلا را زنده نگه دارد. هرگاه آب مینوشید به یاد پدر بود بر مصایب امام حسین (علیهالسّلام) گریه میکرد و اشک میریخت.[۱۵] [۱۶] [۱۷] . در روایتی آن حضرت به عنوان یکی از «بکائون» (بسیار گریه کنندگان) ذکر شده است. امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «البکاءون خمسة آدم و یعقوب و یوسف و فاطمة بنت محمد و علی بن الحسین فاما آدم فبکی علی الجنة... اما علی بن الحسین فبکی علی الحسین عشرین سنة او اربعین سنة...» انی ما اذکر مصرع بنی فاطمة الا خنقتنی لذلک عبرة[۱۸] [۱۹] [۲۰] . بسیار گریه کنندگان پنج نفرند: آدم (علیهالسلام)، یعقوب (علیهالسلام)، یوسف (علیهالسلام)، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیهم) و علی بن حسین (علیهالسلام). آدم بر رانده شدن خویش از بهشت گریه میکرد... امام سجاد (علیهالسّلام) بر پدرش بیست یا چهل سال، گریه کرد. هر گاه غذایی برای حضرت میآوردند، گریه میکرد. یکی از غلامان آن حضرت عرض کرد: آقا میترسم هلاک شوید. حضرت فرمود: من شکوه و غم واندوه خویش را نزد خدا میبرم و از خدا میدانم چیزی را که شما از جانب او نمیدانید.[۲۱] . او میفرمود: یعقوب پیغمبر دوازده پسر داشت، خداوند یکی از پسرانش را از نظر او غایب کرد و از حزن و اندوه دوری آن پسر موی سرش سفید گردید و پشتش خمیده و چشمش از بسیاری گریه نابینا شد، و حال آن که پسرش در دنیا زنده بود، و لکن من به چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بیتش، کشته و سر بریده دیدم، «فکیف ینقضی حزنی» پس چگونه حزن من به پایان رسد و گریهام کم شود؟.[۲۲] [۲۳] [۲۴] [۲۵] [۲۶] . پس از مراسم باشکوه استقبال از کاروان اسرای حسینی توسط اهالی شهر مدینه، اهل بیت به همراهی حضرت سجاد علیه السلام وارد مدینه شدند . آنگاه همهی کاروان اسرای حسینی به مسجد رفتند و مصائب کربلا را برای مردم باز گفتند. داغ ها تازه شد و حزن و اندوه فراوان مردم را فرا گرفت. همه در سوگ شهیدان کربلا نوحهسرایی می کردند و میگریستند . آن روز مانند روز رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله شده بود که تمام مردم مدینه جمع شده بودند و عزاداری میکردند . نوحه سرایی ام کلثوم و زینب سلام الله علیها در کنار قبر جدشان، حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، و مادرشان، حضرت فاطمه سلام الله علیها بسیار جانگداز بود . حضرت سجاد علیه السلام نیز به زیارت قبر پیامبر رفت، صورت بر قبر مطهر نهاد و گریست؛ و این اشعار را خواند: «ای جد بزرگوار و ای بهترین پیامبران! با تو راز و نیاز می کنم. محبوب تو، حسین علیه السلام، کشته شد، نسل تو از هم پاشید و ضایع گشت. با تو راز می گویم در حالی که محزون و بیمار و هراسان و اسیر هستم و کسی نیست از من دفاع کند. ما را اسیر کردند همانگونه که کنیزان را به اسیری میبرند. آن چنان به ما آسیب رسیده که بدنهامان یارای تحمل را ندارند.» . همهی وابستگان دودمان نبوّت و امامت که در مدینه بودند نیز همراه امام و سایر خاندان اهل بیت عزاداری میکردند، از جمله ( ام سلمه )، همسر پیامبر، ( ام البنین )، مادر حضرت عباس علیه السلام، دختران عقیل، برادران امیرالمؤمنین علی علیه السلام، و بسیاری از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم . حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) نیز در مدینه اقداماتی را در تبلیغ اهداف و پیام امام حسین (علیهالسّلام) و زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا انجام داد که موجب ترس و وحشت حکومت یزید گردید. حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) پس از ورود به مدینه و استقبال جمع زیادی از گروههای عزادار از وی «به طرف مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حرکت کرد و در مقابل درب ورودی روضه نبوی در حالی که دو طرف در مسجد را گرفته بود، خطاب به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: «یا جداه انی ناعیة الیک اخی الحسین» ای جد بزرگوار، من خبر مرگ برادرم حسین (علیهالسّلام) را برای تو آوردهام. زینب پیوسته گریه میکرد و اشک و آهش تمامی نداشت. و هر بار که به برادرزاده اش علی بن الحسین (علیهالسّلام) مینگریست، اندوهش تازه و غمش افزوده میشد.»[۲۷] [۲۸] . سخن زینب (سلاماللهعلیهم) گویی آتش قیامی بود که علیه امویان شعله میگرفت . ام کلثوم نیز هنگام ورود به مدینه اشعاری در رثای امام حسین (علیهالسّلام) سروده است. «مدینة جدنا لا تقبلینا فبالحسرات و الاحزان جئنا الا فاخبر رسول الله عنا بانا قد فجعنا فی ابینا و ان رجالنا بالطف صرعی بلا رؤس و قد ذبحوا البنینا و قد ذبحوا الحسین و لم یراعوا جنابک یا رسول الله فینا...»[۲۹] . حضور حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) در مدینه موجب شد که فرماندار مدینه؛ سعید بن عمرو احساس خطر کند. از این رو نامهای به یزید نوشت و او را از جریان امر و چگونگی خطر دعوت حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) آگاه نمود . بلافاصله از سوی یزید دستوری دائر بر اخراج آن حضرت از شهر رسید، «کانت زینب بنت علی و هی بالمدینة تالب الناس علی القیام باخذ ثار الحسین، فلما قام عبدالله بن الزبیر بمکة، و حمل الناس علی الاخذ بثار الحسین، و خلع یزید، بلغ ذلک اهل المدینة، فخطبت فیهم زینب و صارت تؤلبهم علی القیام للاخذ بالثار، فبلغ ذلک عمرو بن سعید، فکتب الی یزید یعلمه بالخبر، فکتب الیه ان فرق بینها و بینهم» . ام البنین، همسر امام علی علیه السلام است. فرزندان او عباس بن علی علیه السلام ، عبداللّه ، جعفر و عثمان هستند که هر چهار نفر در کربلا در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند. آرام گاه وی در قبرستان بقیع در مدینه است. بشير در مدينه ام البنين را ملاقات مي كند و خبر شهادت فرزندانش را به او میدهد. ام البنين پس از ديدن وي مي گويد: از امام حسين علیه السلام مرا خبر بده. بشير مي گويد: عباس را كشتند. ام البنين بازمي گويد: از حسين علیه السلام مرا خبر بده و به همين ترتيب خبر شهادت هر چهار فرزند بزرگوارش را به او مي دهد . ام البنين با صبر و بصيرتي بي نظير مي گويد: «يا بشير اخبرني عن ابي عبداللّه الحسين علیه السلام. اولادي و من تحت الخضراء كلهم فداءٌ لابي عبداللّه الحسين علیه السلام؛ اي بشير خبر از (امام من) ابا عبداللّه الحسين بده فرزندان من و همه آن چه زير اين آسمان مينايي است فداي ابا عبدالله علیه السلام باد» . و آنگاه كه بشير خبر شهادت مولا و امام او، حسين بن علي علیه السلام را مي دهد آهي كشيده و با دنيايي از غم و اندوه مي گويد: آه كه بندهاي(رگهاي) قلبم را پارهپاره كردي.[۵] . ام البنین پس از باخبر شدن از شهادت فرزندانش، هر روز با نوهاش عبیدالله (فرزند عباس) به قبرستان بقیع میرفت و در آنجا اشعاری که خود سروده بود، میخواند و میگریست. اهل مدینه گرد او جمع میشدند و همراه او گریه میکردند، گفته شده که مروان بن حکم یکی از حاکمان مدینه، نیز با آنان همراه میشد.[۱۵] . ام البنین را ادیب و شاعری فصیح و اهل فضل و دانش دانستهاند[۱۶] که در رثای حضرت عباس این اشعار را سروده بود و میخواند: یا من رَاَی العباس کرّ - علی جماهیر النقد - و وراه من ابناء حیدر - کل لیث ذی لبد - انبئت اَنّ ابنی اصیب - براسه مقطوع ید - ویلی علی شبلی اما - لَ براسه ضرب العمد - لو کان سیفک فی ید - یک لما دنا منه احد[۱۷] . «ای کسی که عباس را دیدی که بر دشمن حمله میکرد و فرزندان حضرت علی(ع) پشت سر او بودند. میگویند دست فرزندم قطع شده و بر سرش عمود فرود آمده. اگر شمشیرت را در دست داشتی کسی به تو نزدیک نمیشد»[۱۸] . ام البنین در کربلا حضور نداشت؛ اما فرزندانش همگی در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسیدند. عثمان با کنیه ابوعمرو در 21 سالگی، جعفر با کنیه ابوعبدالله در 29سالگی[۲۳]و عبدالله (اکبر)[۲۴]با کنیه ابومحمد در 25 سالگی به شهادت رسیدند.[۲۵]عباس که از او با لقب عباس الاکبر و با کنیه ابوالفضل یاد شده است، [۲۶] از دیگر برادران تنی خود بزرگتر و واپسین شهید از آنان است.[۲۷]
اهلبيت عليهم السلام داخل شهر مدينه شدند. چون نظر ايشان بر مرقد منور و ضريح مطهر حضرت رسالت صلي الله عليه و آله و سلم افتاد، فرياد بركشيدند كه وا جداه، وا محمداه، حسين تو را با لب تشنه شهيد كردند و اهل بيت محترم را اسير نمودند، بدون آنكه بر صغير و كبير رحم كرده باشند. پس بار ديگر خروش از اهل مدينه برخاست و صداي ناله و گريه از در و ديوار بلند شد. نقل شده كه حضرت زينب عليهاالسلام چون به در مسجد حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم رسيد دو طرف در را گرفت و ندا كرد: «يا جداه، اني ناعية اليك أخي الحسين عليه السلام» «اي جد بزرگوار، همانا برادرم حسين عليه السلام را كشتند، و من خبر شهادت او را براي شما آورده ام». پيوسته آن مخدره مشغول گريه بود و اشك از چشمش خشك نمي شد، و هرگاه علي بن الحسين عليه السلام را مي ديد، اندوهش تازه تر مي شد و غصه او زيادتر مي گشت . در خبر ديگر آمده كه زينب عرض كرد: يا جداه، اگر در مسجد نامحرم نبود هر آينه بدنم را مي گشودم تا ببيني از بس كه تازيانه خورده ام بدنم كبود است. برخيز حال زينب خونين جگر بپرس - از دختر ستمزده حال پسر بپرس - با كشتگان به دست بلاگر نبوده اي - من بوده ام حكايتشان سر بسر بپرس - از ماجراي كوفه و از سرگذشت شام - يك قصه ناشنيده حديث دگر بپرس - از كودكانت از سفر كوفه و دمشق - پيمودن منازل و رنج سفر بپرس - دارد سكينه از تن صد پاره اش خبر - حال گل شكفته ز مرغ سحر بپرس - از چشم اشكبار و دل بيقرار ما - كرديم چون بسوي شهيدان گذر بپرس - بال و پرم ز سنگ حوادث بهم شكست - برخيز حال طائر بشكسته پر بپرس . در بعضي كتب معتبره نقل شده كه چون حضرت زينب عليهاالسلام از سفر اسيري شام به مدينه مراجعت نمود و وارد روضه ي منوره ي حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم گرديد، عرض كرد: «يا جداه، اني ناعية أخي الحسين اليك» «يعني من خبر مرگ برادرم حسين را براي شما آورده ام» . و بعد دست برد و پيراهن پاره پاره ي آن شهيد مظلوم را درآورد و بر روي قبر شريف گذارد و عرض كرد: اين يادگار حسين توست كه ارمغان آورده ام. و لكن در حقيقت اكنون آن پيراهن نزد مادرش زهرا عليهاالسلام مي باشد، و در روز قيامت براي شفاعت به روي دست مي گيرد، «تجي ء فاطمة عليهاالسلام يوم القيامة و في حجرها قميص الحسين مرملا» . ابي مخنف نقل مي كند: آنگاه علي بن الحسين عليه السلام به نزد قبر مطهر جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد و صورت مبارك به قبر مطهر مي ماليد و اشك مي ريخت و مي گفت: أناجيك يا جداه يا خير مرسل - حبيبك مقتول و نسلك ضايع - أناجيك محزونا عليلا مؤجلا - أسيرا و ما لي قط حام و دافع - سبينا كما تسبي الاماء و مسنا - من الضر ما لا تحتمله الأضالع . اي جد بزرگوار، اي بهترين فرستاده شدگان، با تو راز و نياز مي كنم، محبوب تو حسين عليه السلام كشته شد و نسل تو ضايع گشت. ترا مي خوانم محزون و هراسان و اسير، و كسي نيست كه مرا حمايت كند و طرفدار من باشد. ما را اسير كردند آنگونه كه كنيزان را اسير مي كنند، آنچنان ناراحتي و آزار به ما رسيد كه استخوانها تحمل آن را ندارند. ام كلثوم به سوي مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آمد با چشم گريان و دل سوزان و محزون عرض كرد: «السلام عليك يا جداه، اني ناعية اليك ولدك الحسين عليه السلام و جعلت تمرغ خديها علي المنبر والناس يعزونها» «سلام بر تو اي جد بزرگوار، من قاصد مرگ حسين توام، و صورت خود را به منبر مي ماليد و مردم به او تسليت مي گفتند». ... در اين حال ناله اي با صداي بلند از قبر بيرون آمد كه مردم با شنيدن آن صدا به گريه و زاري بلند كردند. حضرت ام كلثوم عليهاالسلام گريه مي كرد و اشعاري مي خواند كه بعضي از آنها را نقل مي كنيم: مدينة جدنا لا تقبلينا - فبالحسرات و الأحزان جئنا - خرجنا منك بالاهلين جمعا - رجعنا لا رجال و لا بنينا - و ان رجالنا بالطف صرعي - بلا رؤس و قد ذبحوا البنينا - و أخبر جدنا أنا أسرنا - و بعد الأسر يا جدا سبينا - و رهطك يا رسول الله أضحوا - عرايا بالطفوف مسلبينا - و قد ذبحوا الحسين و لم يراعوا - جنابك يا رسول الله، فينا - فلو نظرت عيونك للاساري - علي أقتاب الجمال محملينا - أ فاطم لو نظرت الي السبايا - بناتك في البلاد مشتتينا - فلو دامت حياتك لم تزالي - الي يوم القيامة تندبينا - و نحن بنات ياسين و طاها - و نحن الباكيات علي أبينا - ألا يا جدنا بلغت عدانا - مناها و اشتفي الأعداء فينا - لقد هتكوا النساء و حملوها - علي الأقتاب قهرا أجمعينا - و زين العابدين بقيد ذل - و راموا قتله أهل الخئونا - فبعدهم علي الدنيا تراب - فكأس الموت فيها قد سقينا . اي مدينه خجلم از تو قبولم منما - خجل از بهر خدا نزد رسولم منما - تانگوئي بمن آن نور دو عينت چون شد - آخر اي زينب افكار حسينت چون شد - هان نگوئي كه تو زينب ز كجا مي آئي - با حسين رفتي و تنها تو چرا مي آئي - گر رسم بر تو نگوئي كه ترا معجر كو - از من زار نپرسي كه علي اكبر كو - اين نپرسي تو ز من قاسم افكار چه شد - يا كه عباس علي مير علمدار چه شد .
بازگشت بازگشت اهل بيت به مدينه در زيارت ناحيه ي مقدسه آمده ...
بازگشت کاروان اهل بیت عصمت (علیهم السّلام) به مدینه پس از ...
بازگشت اهل بيت در مدينه امّ كلثوم در آغاز ورود به مدينه اينگونه ...
در بيان ورود اهل بيت عليهم السلام به مدينه طيبه - آوینی
فضای مدینه قبل و بعد از ورود اسرا - کرب و بلا- سایت ...
: بازگشت حضرت سجاد -ع- به مدینه - دانشنامه رشد
اشعار بازگشت کاروان اهل بیت(ع) به مدینه
اشعار بازگشت کاروان اهل بیت به مدینه
بازگشت اهل بيت به مدينه - راسخون
بازگشت کاروان امام حسین به مدینه
کاروان اسیران کربلا از شام تا مدینه
ورود اهل بیت به مدینه - ویکی فقه
ا م ا لبنین - دانشنامه ی اسلامی
باز گشت اهلبیت و ورود به مدینه
حرکت كاروان از کربلا به مدینه
بازگشت اهلبیت (ع) به مدینه
اسیران کربلا - ويکی شيعه
ورود اهل بیت به مدینه
امالبنین - ويکی شيعه
یاد عباسم - کرب و بلا
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
خط حزبالله ۳۰۷ | اربعین فراق
شمارهی سیصد و هفتم هفتهنامهی خط حزبالله با عنوان «اربعین فراق» منتشر شد.
خط حزبالله به مناسبت فرارسیدن ایام اربعین حسینی علیهالسلام، نگاهی به ابعاد تاریخی و تمدنی حماسه اربعین در بیانات رهبر انقلاب داشته است.
ورزش قهرمانی تبلور هویت ملی و جلوههای ارزشمند دینی است. خط حزبالله به مناسبت دیدار اخیر قهرمانان المپیک و پارالمپیک ایران در بازیهای ۲۰۲۰ توکیو نقش مدالآوران و قهرمانان ورزشی در جامعه را بررسی کرده است.
شمارهی این هفتهی خط حزبالله به روح مطهر شهید مدافع حرم علی خوشلسان تقدیم میشود.
دریافت «خط حزبالله» نسخهی مطالعه
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، خـــــــــط حـــــــــــزب الله
ادامه مطلب را ببينيد
اربعین حسینی چهلمین روز شهادت امام حسین(ع)
اربعین حسینی چهلمین روز شهادت امام حسین(ع) که مصادف است با ۲۰ صفر
از حضرت امام صادق (ع) نقل کرده: «يَا زُرَارَةُ إِنَّ السَّمَاءَ بَكَتْ عَلَى الْحُسَيْنِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالدَّمِ وَ إِنَّ الْأَرْضَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالسَّوَادِ وَ إِنَّ الشَّمْسَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالْكُسُوفِ وَ الْحُمْرَةِ وَ إِنَّ الْجِبَالَ تَقَطَّعَتْ وَ انْتَثَرَتْ وَ إِنَّ الْبِحَارَ تَفَجَّرَتْ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً عَلَى الْحُسَيْنِ و...» (کامل الزیاره، ص 81 و مستدرک الوسائل، ج 2، ص 215) اى زراره آسمان تا چهل روز بر حسين بن على عليهما السّلام خون باريد و زمين تا چهل روز تار و تاريك بود و خورشيد تا چهل روز گرفته و نورش سرخ بود و كوه ها تكه تكه شده و پراكنده گشتند و درياها روان گرديده و فرشتگان تا چهل روز بر آن حضرت(ع) گريستند.امام صادق علیه السلام إنَّ السَّماءَ بَكَت عَلَى الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ويَحيَى بنِ زَكَرِيّا عليه السلام ، ولَم تَبكِ عَلى أحَدٍ غَيرِهِما. قُلتُ: وما بُكاؤُها؟ قالَ: مَكَثوا أربَعينَ يَوما تَطلُعُ الشَّمسُ بِحُمرَةٍ وتَغيبُ بِحُمرَةٍ . «آسمان بر حسينبنعلى و يحيى بن زكريّا گريست و براى هيچكس جز اين دو گريه نكرد». گفتم: گريهاش چگونه بود؟ فرمود: «چهل روز خورشيد با سرخى بر مردم طلوع مىكرد و با سرخى غروب مىنمود» . كامل الزيارات : ص 186 ح 260.امام حسن عسکری علیهالسلام فرمودند: «عَلاماتُ المؤمنِ خَمسٌ: صَلَواتُ إحدي و خَمسينَ، و زيارةُ الأربعينَ، و التَّخَتُّم بِاليَمينِ، و تَعفيرُ الجَبينِِ، و الجَهْرُ بِبسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» ؛ (إقبال الأعمال، ج 3، ص 100) نشانههای مؤمن و شیعه، پنج چیز است: اقامه نماز پنجاه و یک رکعت، زیارت اربعین حسینی، انگشتر در دست راست کردن، سجده بر خاک و بلند گفتن «بسماللّهالرحمنالرحیم».
بیستم ماه صفر، چهل روز پس از شهادت امام حسین علیه السلام و یاران با وفای آن حضرت، در تاریخ به «اربعین» حسینی مشهور شده است . اربعین در لغت به معنی چهلم است و در اصطلاح اسلامی، به بیستم صفر ۶۱ هجری قمری، چهلمین روز بعد از کشتهشدن حسین بن علی فرزند علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا، امام سوم شیعیان در واقعه کربلا اطلاق میگردد . اربعین به معنای چهلم است، و ۲۰ صفر را که چهل روز بعد از شهادت امام حسین(ع) در روز عاشورا است اربعین حسینی یا روز اربعین مینامند.[۱] . چهلمین روز شهادت امام حسین(ع) که با ۲۰ صفر مصادف است. اهمیت این روز به این دلیل است که طبق نقلهای تاریخی جابر بن عبدالله انصاری، در این روز بهعنوان اولین زائر بر سر مزار امام حسین(ع) حاضر شده است.[۲] . در برخی منابع، علاوه بر جابر، گفته شده است بازماندگان حادثه کربلا نیز در این روز به کربلا بازگشته و قبر امام حسین(ع) و سایر شهدای کربلا را زیارت کردهاند.[۳] . جابر بن عبدالله انصاری که از صحابه پیامبر اسلام(ص) است به عنوان نخستین زائر امام حسین(ع) شناخته میشود. او در اولین چهلم شهادت امام حسین(ع)، یعنی ۲۰ صفر سال ۶۱ق، به همراه عطیه عوفی به کربلا آمد و قبر امام حسین(ع) را زیارت کرد.[۵] . جابر بن عبدالله انصاری صحابی رسول خدا صلوات الله علیه از مدینه برای زیارت قبر امام حسین علیه السلام به کربلا امد و او اولین زائری بود که قبر شریف ان حضرت را زیارت کرد. در این روز زیارت امام حسین علیه السلام مستحب است و زیارت اربعین همین است.»[۱۹] . «عطیّة بن سعد» که جابر بن عبدالله انصاری را در این سفر همراهی می نمود چگونگی زیارت «جابر» را چنین نقل می نماید[۱۰]: «ما همراه جابر بن عبدالله انصاری به قصد زیارت قبر امام حسین علیه السلام حرکت کردیم؛ چون به کربلا رسیدیم، جابر نخست در کنار رودخانه فرات «غسل زیارت» نمود و پیراهن پاکیزه ای پوشید (همانند مُحْرِم، دو جامه سفید پوشید) و از کیسه ای عطرش را بیرون آورد (از من درخواست عطر کرد...) سپس لباس و بدنش را خوشبو ساخت و با پای برهنه به جانب قتلگاه حرکت کرد، در حالی که زبانش به نام و یاد الهی مترنّم بود.» هنگامی که نزدیک قبر مطهّر سید الشّهدا علیه السلام رسیدیم، جابر به من گفت: دستم را روی قبر بگذار.[۱۱] وقتی دستش را بر تربت آرامگاه امام نهادم، به یکباره از اعماق دل آهی کشیده و بی هوش شد؛ لذا بر سر و صورتش آب پاشیدم. چون به هوش آمد، سه بار فریاد برآورد: «یاحسین!» آنگاه خطاب به آرامگاه امام، عرضه داشت: «حَبیبٌ، لا یُجیبُ حَبیبَه؛ آیا دوست، جواب سلام دوستش را نمی دهد؟!» ولی بعد از لحظه ای، با حالتی غمزده گفت: «و أنّی لک بالجواب و قد شُحّطت اوداجک علی اثباجک و فرّق بین بدنک و رأسک؛ حسین جان! من خود، جوابم را می دهم؛ چرا که می دانم رگهای گردنت را بریده اند و بین پیکر و سرت جدایی افکنده اند.» جابر در مرحله بعد، این گونه به پیشگاه سید الشّهدا علیه السلام سلام کرد: «... فأشهد أنّک ابن خاتم النّبیّین[۱۲] و ابن سید المؤمنین[۱۳] و ابن حلیف التّقوی و سلیل الهدی و خامس اصحاب الکساء و ابن سید النّقباء و ابن فاطمة سیدة النّساء... فعلیک سلام الله و رضوانه، و أشهد أنّک مضیت علی ما مضی علیه اخوک یحیی بن زکریّا؛ من گواهم که تو فرزند بهترین پیامبران و پسر سرور مؤمنان می باشی. تو فرزند هم پیمان تقوا و سلاله هدایتی و پنجمین نفر از اصحاب کساء و فرزند سرور نقیبان و پسر فاطمه سیده بانوان هستی. و چرا چنین نباشی، که سالار پیامبران با دست خود غذایت داده و در دامان پرهیزگاران پرورش یافته ای و از سینه ایمان شیر خورده ای و از دامان اسلام بر آمده ای! خوشا به حال تو در حیات و ممات که پاکیزه زیستی و پاک از دنیا رفتی! اما دل مؤمنان در فراق تو اندوهگین است؛ با این حال، شکّ ندارم که آنچه بر شما گذشت، خیر بوده است.... پس سلام و رضوان الهی بر تو باد. و گواهی می دهم که تو همان راه را رفتی، که برادرت یحیی بن زکریّا علیه السلام پیمود.»[۱۴] سپس به پیشگاه شهدای کربلا چنین سلام فرستاد: «السّلام علیکم[۱۵] ایّتها الأرواح الّتی حلّت بفناء الحسین[۱۶] و اناخت برحله، أشهد أنّکم أقمتم الصّلوة و آتیتم الزّکوة و أمرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم الملحدین و عبدتم الله حتّی أتاکم الیقین، والّذی بعث محمداً بالحقّ نبیّاً لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه؛ سلام بر شما ای جانهای پاک که در آستان حسین علیه السلام نزول کرده و آرمیده اید! گواهی می دهم که شما نماز را برپاداشته، زکات را ادا نموده، امر به نیکی و نهی از پلیدی کرده و با ملحدان مبارزه کرده اید و خدا را تا هنگام شهادت، پرستش و عبادت نموده اید. سوگند به آن خدایی که محمّد صلی الله علیه وآله وسلم را به حقّ برگزیده و مبعوث کرد! ما نیز در آنچه شما شهیدان در آن وارد شده اید، شریک هستیم.» جابر در فراز پایانی زیارتنامه اش گفته بود: «سوگند به آن خدایی که محمّد صلی الله علیه وآله را به حق برگزیده و مبعوث کرد! ما نیز در آنچه شما شهیدان در آن وارد شده اید، شریک هستیم.» از این رو، عطیّه و دیگر زائران شگفت زده شده بودند. گرچه آنها به صداقت صحابی سرشناس و عارف پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم باور داشتند، اما سزاوار است که پاسخی برای این ابهام و سؤال دریابند؛ لذا عطیّه می پرسد: چگونه با آنان شریک هستیم و حال آنکه نه دشتی پیموده ایم، نه از بلندی و کوهی بالا رفته ایم و نه در راه خدا شمشیری زده ایم؛ اما اینان کسانی هستند که بین سرها و پیکرشان جدائی افتاده و شهید شده اند، فرزندان آنها یتیم گشته و همسران آنان بیوه شده اند؟! جابر پاسخ داد: ای عطیّه! من از حبیبم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که می فرمود: «من أحبّ قوماً حشر معهم، و من أحبّ عمل قوم اُشرک فی عملهم؛ هرکس گروهی را دوست بدارد، با آنان محشور می شود. و هرکس کار عدّه ای را دوست بدارد، در عمل آنها شریک خواهد بود.» جابر بعد از بیان حدیث نبوی، گفت: «والّذی بعث محمّداً بالحقّ نبیّاً انّ نیّتی و نیّة اصحابی علی ما مضی علیه الحسین علیه السلام و اصحابه؛ سوگند به خدایی که محمّد را به پیامبری برگزید! نیّت و انگیزه من و یارانم همان چیزی است که حسین علیه السلام و یارانش داشتند.» . عطیّه عوفی در پایان گزارش «زیارت اربعین» می گوید: جابر به من گفت: اکنون مرا به طرف خانه های مردم کوفه ببر. بعد از پیمودن مسافتی، خطاب به من گفت: ای عطیّه! آیا به تو سفارش و وصیّتی بکنم؟ چرا که گمان دارم پس از این سفر، دیگر تو را نبینم و باهم دیداری نداشته باشیم! [عرض کردم: بفرمایید. در این موقع، آن صحابی جلیل القدر گفت:] «أحبب محبّ آل محمّد صلی الله علیه وآله ما أحبّهم، و أبغض مبغض آل محمّد ما أبغضهم و إن کان صوّاماً قوّاماً، و أرفق بمحبّ محمّد و آل محمّد فإنّه إن تزلّ له قدم بکثرة ذنوبه ثبتت له اُخری بمحبّتهم، فإنّ محبّهم یعود الی الجنّة و مبغضهم یعود الی النّار؛ دوستدار آل پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را دوست بدار مادامی که ایشان را دوست می دارد، و دشمن خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را دشمن بدار مادامی که با ایشان دشمنی می کند ولو اینکه فراوان روزه بگیرد و نماز بگزارد. با دوست محمّد و اهل بیتش مدارا کن؛ چرا که اگر در اثر زیادی گناهش یک پایش بلغزد، به واسطه دوستی اش با آنان، پای دیگرش استوار بماند. بنابراین، دوستدار پیامبر و آلش به سوی بهشت می رود و بازگشت و سرانجام دشمن آنها، دوزخ خواهد بود.» . روایتی دیگر از زیارت جابر : علامه مجلسی در کتاب تحفةالزّائر، در ضمن بیان «زیارت اربعین»، داستان سفر زیارتی جابر را از زبان فردی به نام «عطا»[۱۷] می نویسد؛ که او نیز همچون «عطیّه» از همسفران جابر بود. در این گزارش، مطالب دیگری وجود دارد که می تواند موضوع این مقاله را تکمیل سازد؛ از جمله اینکه: جابر در کنار قبر امام، سه مرتبه «الله اکبر» گفت و سپس بیهوش شد. وی بعد از به هوش آمدن، این گونه سلام داد: السّلام علیکم یا آل الله، السّلام علیکم یا صفوة الله... دو طرف صورتش را بر قبر مطهّر حضرت کشیده، آنگاه چهار رکعت نماز خواند. سپس نزد قبر حضرت علی اکبر علیه السلام آمده و عرضه داشت: السّلام علیک یا مولای وابن مولای، لعن الله قاتلک، لعن الله ظالمک، أتقرّب الی الله بمحبّتکم و أبرء الی الله من عدوّکم. و بعد از خواندن دو رکعت نماز، به پیشگاه شهدای کربلا چنین درود فرستاد: السّلام علی الأرواح المُنیخة بقبر ابی عبدالله، السّلام علیکم یا شیعة الله و شیعة رسوله و شیعة امیرالمؤمنین و الحسن والحسین، السّلام علیکم یا طاهرون، السّلام علیکم یا مهدیّون، السّلام علیکم یا ابرار، السّلام علیکم و علی ملائکة الله الحافّین بقبورکم، جمعنی الله و ایّاکم فی مستقرّ رحمته تحت عرشه. سپس به جانب آرامگاه حضرت عباس علیه السلام رفته و این زیارتنامه را زمزمه کرد: السّلام علیک یا اباالقاسم، السّلام علیک یا عبّاس بن علی، السّلام علیک یابن امیرالمؤمنین، أشهد لقد بالغت فی النّصیحة و أدّیت الأمانة و جاهدت عدوّک و عدوّ أخیک، فصلوات الله علی روحک الطّیّبة و جزاک الله من أخٍ خیراً.[۱۸] جابر بن عبدالله انصاری بعد از خواندن دو رکعت نماز و درخواست حوائج از درگاه الهی، با شهدای کربلا وداع نمود.[۱۹][۲۰] .
مشهور است که اسیران کربلا روز ۲۰ صفر سال ۶۱ قمری در بازگشت از شام، برای زیارت مدفن امام حسین(ع) به کربلا رفتند؛ البته گروهی از علما همچون شیخ مفید و شیخ طوسی تصریح کردهاند که اسرا در بازگشت از شام به مدینه رفتند. همچنین جابر بن عبدالله انصاری، در این روز بهعنوان اولین زائر بر سر مزار امام حسین(ع) حاضر شده است . سید محمدعلی قاضی طباطبایی (۱۲۹۳-۱۳۵۸ش) در کتاب تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهداء(ع)، بازگشت اسرا به کربلا در اولین اربعین را اثبات کرده است. برخی نیز با توجه به شواهد و قراینی همچون الحاق سر امام حسین(ع) به بدنش در روز اربعین، محل دفن سر مطهر و وجه استحباب زیارت اربعین حضور اسرا در کربلا را پذیرفتنی دانستهاند.[۸] . نظر مؤلف ناسخ التواریخ و علامه شعرانی در دمع السجوم نیز آن است که کاروان اسرا در مسیر رفت در روز اربعین به کربلا رفتهاند.[۹] یعنی از کسانی که آنها را به شام می برده اند خواسته اند که آنها را در مسیر از کربلا عبور دهد تا بتوانند با کشتگان خویش وداع و بر آنها مویه کنند . براساس قول مشهور، سر امام حسین(ع) که در روز عاشورا جدا شده بود، در روز اربعین به بدنش ملحق شد.[۱۵] . شیخ صدوق[۱۸] و پس از او، فتال نیشابوری[۱۹] در این باره مینویسند: «علی بن حسین همراه زنان (از شام) خارج شد و سر حسین(ع) را به کربلا باز گرداند». سید مرتضی در این باره میگوید: «روایت کردهاند که سر امام حسین علیهالسلام با جسد در کربلا دفن شد».[۲۰] ابن شهر آشوب بعد از نقل سخن فوق از سید مرتضی، از قول شیخ طوسی نقل کرده است که به سبب ملحق شدن سر امام به بدن و دفن آن، زیارت اربعین توصیه شده است.[۲۱] . در «لهوف» سید بن طاووس آمده است: راوى گفت چون زنان و عيال حضرت ابى عبد اللّه عليه السّلام از شام بازگشتند و به عراق رسيدند، به آن راهنما كه همراه آنان بود گفتند: ما را از راه كربلا ببر؛ و چون به مصرع رسيدند جابر بن عبد اللّه انصارى را يافتند که با چند تن از بنى هاشم و خاندان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى زيارت حسين عليه السّلام آمده بودند و با هم بدان مقام مبارك رسيدند، بگريستند و زارى كردند و سيلى بر روى زدند، ناله هاى جانسوز سر دادند و زنان آن ناحیه به ايشان پيوستند و چندى بماندند.[۳] . و در مقتل ابن نما موسوم به مثیر الاحزان آمده است: و چون خانواده حسین علیه السلام به كربلا رسیدند با جابر بن عبد اللّٰه و گروهى از بنى هاشم روبرو شدند كه در همان وقت به زيارت آن حضرت آمده بودند؛ پس دو گروه با موجى از غم و اندوه و آه و نالۀ جانسوز در این مصیبت كه جگر همۀ محبین را سوزاند با هم ملاقات نمودند.[۴]
در آن زمان از کوفه تا شام سه مسیر وجود داشت : 1- راه بادیه: که میانبر اما بیابانی بود. این راه حدود 923 کیلومتر مسافت داشته است . 2- راه کناره فرات: این مسیر، ابتدا از کوفه به مقدار زیادى به سوى شمال غرب مى رود و سپس از آن جا به سوى جنوب، بر مى گردد و با گذر از بسیارى از شهرهاى شام، به دمشق مى رسد. این راه، انشعاب هاى متعدّد داشته و با طول تقریبى 1190 تا 1333 کیلومتر، جاىگزین مناسبى براى راه کوتاه، امّا سختِ بادیه بوده است . 3- راه کناره دجله: این راه، مسیر اصلى میان کوفه و دمشق نبوده است و باید پس از پیمودن مقدار کوتاهى از آن، کم کم به سمت غرب پیچید و پس از طىّ مسیر نه چندان کوتاهى، به راه کناره فرات پیوست و از آن طریق، وارد دمشق شد. این مسیر را مى توان سه ضلع از یک مستطیل دانست که ضلع دیگر طولىِ آن را راه بادیه و سه ضلع یاد شده آن را (مسافت پیموده شده از کوفه به سمت شمال، راه پیموده شده به سمت غرب، و راه پیموده شده به سمت جنوب) ـ که بازگشت به بخشى از مسیر پیموده شده قبلى است ـ، تشکیل مى دهند. از این رو، از همه راه هاى دیگر، طولانى تر است و طول آن، حدود 1545 کیلومتر است. این راه را «راه سلطانى» نامیده اند.[۵] .
سید ابن طاووس در لهوف نقل کرده است هنگامی که اسیران کربلا در راه بازگشت از شام، به عراق رسیدند، به راهنمایشان گفتند «ما را از راه کربلا ببر». پس هنگامی که آنها به قتلگاه رسیدند، جابر بن عبدالله انصاری و برخی از بنیهاشم را دیدند که برای زیارت قبر امام حسین(ع) آمده بودند. پس با گریه و اندوه مجلس عزایی برپا کردند و پس از چند روز به مدینه بازگشتند.[۶]
آیین بزرگداشتی به نام اربعین فقط برای امام حسین(ع) برگزار میشود. بر اساس تبیین آیتالله ناصر مکارم شیرازی، از مراجع تقلید شیعه، این اختصاص، ریشه در نقش فوق العاده قیام امام حسین(ع) در استمرار اسلام دارد. علّت آن نقش بسيار مهمّى بود كه شهادت امام حسين(ع) در بقای اسلام داشت. به علاوه مصائب آن حضرت، قابل مقايسه با مصائب هيچ يك از معصومان (ع) نيست.[۱]
زیارت اربعین از اعمال خاص این روز است و بنابر روایتی از امام حسن عسکری(ع) از نشانههای مؤمن دانسته شده است. در حدیثی از امام حسن عسکری(ع) پنج نشانه برای مؤمن شمرده شده است . یکی از این پنج نشانه زیارت اربعین است.[۲۲] . هم چنین زیارتنامهای برای روز اربعین از امام صادق(ع) نقل شده است.[۲۳] شیخ عباس قمی این زیارتنامه را در مفاتیح الجنان در باب سوم بعد از زیارت عاشورا غیر معروفه، با عنوان زیارت اربعین نقل کرده است.[۲۴] . به گفته قاضی طباطبایی زیارت روز اربعین در نزد شیعیان زیارت «مَرَدّ الرَّأس» نیز خوانده میشود.[۲۵] مَرَدُ الرأس یعنی بازگرداندن سر، و منظور آن است که در این روز که اسرای اهل بیت به کربلا بازگشتند سر امام حسین(ع) را نیز به کربلا آوردند و دفن کردند.
سه روایت و گزارش در موضوع اربعین حسین بن علی آمدهاست : روایت اول : روایت حسن عسکری: «علامات المؤمنین خمس: صلاةُ الإحدی و الخمسین، و زیارةُ الاربعین، والتـَختم فی الیَمین، و تـَعفیرُ الجبین، و الجهر بِبِسم الله الرحمن الرحیم: علامات مؤمن پنج چیز است: اقامه پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز (هفده رکعت واجب و سی و چهار رکعت نافله)، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن، جبین را در سجده بر خاک گذاشتن، در نماز بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.» که شیخ طوسی در کتاب تهذیب الاحکام[۸] و شیخ حرّ عاملی در وسائل الشیعه[۹] این روایت را آوردهاند. در این گزارش به متن خاصی برای زیارت اربعین اشاره نشده و میتوان اینطور برداشت کرد که مطلق زیارت به معنای عرفیِ آن، در روز اربعین دارای این ویژگی است که زائر را دارای نشان ایمان مینماید. خصوصاً با ضمیمه روایات دیگر که زیارت اباعبدالله را مختص به حضور در کربلا ندانسته و بر سلام از راه دور هم زیارت اطلاق کردهاند.[۱۰] برای نمونه: «قال اباعبدالله: إصعد فوق سطحک، ثم التفت یمنة و یسرة، ثم ترفع رأسک إلی السماء، ثم تنحو نحو القبر فتقول: السلام علیک یاأباعبدالله السلام علیک ورحمة الله وبرکاته، تکتب لک زورة، والزورة حجة وعمرة»[۱۱] . روایت دوم : روایتی است که از جابر بن عبدالله انصاری، اولین یا از اولین زائران حسین بن علی در اربعین نقل شدهاست. در این گزارش آمدهاست که وقتی جابر به غاضریه رسید در آب فرات غسل کرد، پیراهن پاکیزهای پوشید، آنگاه قدری از بوی خوش بر سر و بدن پاشید و پابرهنه روانه شد تا نزد سر حسین ایستاد و سه مرتبه اللّه اکبر گفت. پس افتاد و بیهوش شد، چون به هوش آمد میگفت: «السّلام علیکم یا ال اللّه…» جملات جابر در اینجا تقریباً همان زیارت حسین در نیمه رجب است و جز در چند کلمه تفاوت ندارد، که احتمالاً ناشی از اختلاف نسخه هاست. متن کامل این زیارت را علامه مجلسی در بحارالانوار آوردهاند.[۱۲] . روایت سوم : این روایت در کتاب تهذیب الاحکام و … آمده که صفوان از جعفر صادق نقل میکند و میگوید: «مولایم امام صادق علیه السّلام دربارهٔ زیارت اربعین به من فرمود: هنگامیکه قسمت قابل توجهی از روز برآمده، این زیارت را بخوان…»[۱۳] و این همان زیارت معروف اربعین است. متن این زیارت در ذیل آمدهاست.
السَّلامُ عَلَى وَلِیِّ اللَّهِ وَ حَبِیبِهِ السَّلامُ عَلَى خَلِیلِ اللَّهِ وَ نَجِیبِهِ السَّلامُ عَلَى صَفِیِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِیِّهِ السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ السَّلامُ عَلَى أَسِیرِ الْکُرُبَاتِ وَ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِیُّکَ وَ ابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفِیُّکَ وَ ابْنُ صَفِیِّکَ الْفَائِزُ بِکَرَامَتِکَ أَکْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ اجْتَبَیْتَهُ بِطِیبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَیِّدا مِنَ السَّادَةِ وَ قَائِدا مِنَ الْقَادَةِ وَ ذَائِدا مِنَ الذَّادَةِ وَ أَعْطَیْتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیَاءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِکَ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّى فِی هَوَاهُ وَ أَسْخَطَکَ وَ أَسْخَطَ نَبِیَّکَ وَ أَطَاعَ مِنْ عِبَادِکَ أَهْلَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ حَمَلَةَ الْأَوْزَارِ الْمُسْتَوْجِبِینَ النَّارَ [لِلنَّارِ] فَجَاهَدَهُمْ فِیکَ صَابِرا مُحْتَسِبا حَتَّى سُفِکَ فِی طَاعَتِکَ دَمُهُ وَ اسْتُبِیحَ حَرِیمُهُ اللَّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْنا وَبِیلا وَ عَذِّبْهُمْ عَذَابا أَلِیما السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ سَیِّدِ الْأَوْصِیَاءِ أَشْهَدُ أَنَّکَ أَمِینُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِینِهِ عِشْتَ سَعِیدا وَ مَضَیْتَ حَمِیدا وَ مُتَّ فَقِیدا مَظْلُوما شَهِیدا وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَکَ وَ مُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِهِ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ أَنِّی وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُورا فِی الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ [الطَّاهِرَةِ] لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجَاهِلِیَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِیَابِهَا وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّینِ وَ أَرْکَانِ الْمُسْلِمِینَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْإِمَامُ الْبَرُّ التَّقِیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ الْهَادِی الْمَهْدِیُّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوَى وَ أَعْلامُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْیَا وَ أَشْهَدُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِینِی وَ خَوَاتِیمِ عَمَلِی وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى یَأْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِکُمْ وَ أَجْسَادِکُمْ [أَجْسَامِکُمْ] وَ شَاهِدِکُمْ وَ غَائِبِکُمْ وَ ظَاهِرِکُمْ وَ بَاطِنِکُمْ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.
زيارتِ اربعين در خانه ها بخوانيم - اربعين آمد عزا ازسر گرفت - اشعاراربعين - اشعاراربعينی باقري پور - اربعين آمد اربعين آمد _ باز عزايِ آن شاهِ دين آمد
برای شنیدن و خواندن هم زمان زیارت اربعین با صدای استاد .محمدقرهمند آزاد. و .سیدمهدی میرداماد. و .محمودکریمی. و .میثم مطیعی. و .حاج منصورارضی. روی هریک کلیک کنید .
برای شنیدن روضه اربعین با صدای استاد : .محمودکریم.زینب آمد به کربلا . .محمودکریمی.نگاه گریه داری داشت رینب . .محمودکریمی.اربعینی زتوجداماندم . و .طاهری.ازبعداین اسارت ..طاهری.چهل شب و روز . و .حدادیان.کرببلاکرببلاوای . و .حاج حسن خلج.روضه اربعین . .خلج.گریه میکنم برای حسین . و .حاج مهدی سلحشور.چهل روزه که چشمام . .سلحشور.یاحبیبی حسین . .سلحشور.پرکشیدم سمت کرببلا . و .سیدمهدی میرداماد.غریب مادرمن . .میرداماد.چهل روزه که بوی گل نیومد . .میرداماد.فاتح شامم و آمدم ازشام حسین . .میرداماد.روضه اربعین . و .حاج حسین سیب سرخی.برادرببین خواهرت ازسفررسیده . و .عبدالرضاهلالی.یک اربعین برای تو نالم حسین . .کربلایی جواد مقدم.گذشته به من این چهل روز غم . و .حاج میثم مطیعی.چهل شب است که پای غم تو سوخته ایم . و .محمدحسین پویانفر.بتو از دور سلام . .حاج احمدکافی.روضه اربعین . .حاج احمدکافی.نوروجودازظلوع روی حسین است . حاج احمدکافی رو ضه امام حسین . حاج احمدکافی تنورخولی . روی هریک کلیک کنید .
اختصاص «أربعين» به سيّد الشّهداء عليه السّلام شعار شيعه است
یادداشت از استاد انصاریان : اهمیت زیارت اربعین در روایات
آیا میتوان برای امام علی و دیگر معصومان مراسم اربعین...
چرا فقط براى امام حسين (ع) روز اربعين تعيين شده و ...
چرا فقط برای امام حسین علیه السلام اربعین می گیریم؟
چرا به جز امام حسین (ع)،حتی پیامبر هم اربعین ندارد
چر ا تنها بر ا ی امام حسین (ع) اربعین گرفته میشود؟
چرا فقط امام حسین علیه السلام مراسم اربعین دارد؟
آیا اربعین گرفتن جز برای امام حسین (علیه السلام) ...
فلسفه اربعین گرفتن برای امام حسین(علیه السلام)
زیارت اربعین؛ قویترین سلاح در مقابل دشمن
زیارت اربعین یک دوره امام شناسی است
زیارت اربعین امام حسین علیه السلام
چرا فقط اربعین امام حسین (ع)؟
اهمیت ز یا ر ت اربعین د ر روایات
رساله اربعین د ر فرهنگ شيعه
زبان حال زينب كبري سرقبرامام
مداحی اربعین امام حسین (ع)
اربعین ، اجتماعی امنیت آور
نوحه اربعین حسینی جدید
ا شعا ر منا سبتی اربعین
نوحه های سینه زنی ایام اربعین
اربعین؛از دیرباز تا امروز
نخستین زائر اربعینی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
اربعين آمد اربعين آمد _ باز عزايِ آن شاهِ دين آمد
اربعين آمد اربعين آمد _ باز عزايِ آن شاهِ دين آمد
باز تجديدِ حزن و غم گشته _ گويي عاشورا باز بر گشته
نينوا از غم پُر شرر گشته _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد
اربعين آمد اربعين آمد
قبر پاكِ آن طيّب و طاهر _ شد پذيرايِ اوّلين زائر
اولين زائر گشته است جابر _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد
اربعين آمد اربعين آمد
او به قبرِ شَه یک اشارت كرد _ مرقدِ شه را او زيارت كرد
او زيارت را با طهارت كرد _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد
اربعين آمد اربعين آمد
با کمکهایِ خالقِ علّام _ شامیان گشتند عاقبت بد نام
اهلبیتِ شَه باز گشت از شام _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد
اربعين آمد اربعين آمد
اهلبیتش با زينب و سجّاد _ رسته از قیدِ ظلم و استبداد
از اسارتها گشته اند آزاد _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد
اربعين آمد اربعين آمد
زینب و سجّاد، باقر و کلثوم _ بر سرِ قبرِ آن شَهِ مظلوم
گریه ها دارند بهرِ آن معصوم _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد
اربعين آمد اربعين آمد
یادِ عاشورا باز شد زنده _ علقمه گشته باز شرمنده
نامِ شاهِ دین هست پاینده _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد
اربعين آمد اربعين آمد
شد چهل روز از قتلِ شاهِ دین _ اربعین شد یک سُنَّت و آئین
باقری بهرِ اربعین غمگین _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد
اربعين آمد اربعين آمد
سروده شده توسط حجة الاسلام باقری پور اربعین سال 1399
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
اربعين آمد عزا ازسر گرفت
اربعين آمد عزا از سر گرفت _ انس و جن را ماتمي ديگر گرفت
اربعين چون روزِ عاشورا شده _ بارِ ديگر در جهان غوغا شده
هر خيابان, هر محل, هرخانه اي _ گشته از بهرِ حسين غمخانه اي
روضه خوان و نوحه خوان و سينه زن _ جمله از پير و جوان و مرد و زَن
جملگي بر اهلبيتِ مصطفا _ روضه خوان و سينه زن, نوحه سرا
كربلا از بهر عبّاس و حسين _ جملگي از مرد و زن در شور و شين
با تویریجی ها دوان با هَروَلَه _ تا حَرَم سینه زنان در کَربَلَه
جملگی با هَروَلَه سویِ حرم _ در عزا بر آن امامِ محترم
جابرِ انصاری از آن راهِ دور _ آمده بهرِ زیارت در حضور
با عطیّه آمده در کربلا _ آن مُحِبِّ عاشقِ غم مبتلا
آمدند از شام هم، با شور و شين _ آن اسيران بر سرِ قبرِ حسين
آري آرى آمدند از شامِ غم _ بر سرِ قبرِ حسین، اهلِ حرم
با ورودِ اهلبيتِ مصطفا _ شد سرِ قبر حسين، غوغا بپا
دید زینب در محلِّ قتلگاه _ مرقدِ پاکِ حسین، با شور و آه
رویِ قبرش، پرچمی با سوز و ساز _ تا قیامت آن عَلَم در اهتزاز
در کنارش قبرِ هفتادو دو تن _ جملگی آسوده از رنج و محن
اهلبیتِ مصطفی خُرد و کلان _ در زمینِ کربلا شیون کُنان
شد مجدّد مجلسِ و بزمِ عزا _ بر شهیدان و حسین آندم بِپا
هر یکی بهرِ شهیدی نوحه گر _ نی نوا هم در عزا شد سَر بِسَر
دِجله هم گریان شده بهرِ فُرات _ هم بهشت و کوثر و آبِ حیات
آن زنان و کودکان، سینه زنان _ هر یکی بهرِ شهیدی نوحه خوان
آن يكي گويد، كجا بودي پدر _ بعد تو ماها اسير و در بدر
وان يكي گويد، به آه و شورو شين _ اي عزيزم، اي برادر اي حسين
وان يكي گويد كجايي اصغرم _ ديگري گويد علي، اي اكبرم
وان یکی گوید به عبّاسِ رشید _ مادرت شد از غمت مویش سپید
وان يكي گويد كه قاسم در كجاست _ حجله يِ قاسم کجایِ خيمه هاست
ناگهان زینب صدا زد «یا حسین» _ شد زمین و آسمان در شور و شین
هم نوا با زینبِ کبرا شدند _ عرش و فرش و جمله ما فیها شدند
اَلغَرَض اي باقري در كربلا _ اربعين برپا بُوَد بزمِ عزا
سروده شده توسط حجة الاسلام باقری پور ماه صفر سال 1399
کتاب مجموعه اشعار باقری را اینجا ببینید
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
امسال هم به حسرت در خانه ها بمانیم - زيارتِ اربعين در خانه ها بخوانيم
فیش موضوعی حادثه کرونا - حماسه راهپیمایی اربعین
حضرت آیتالله خامنهای در خصوص مسئلهی اربعین نیز گفتند: ملت ایران عاشق امام حسین و زیارت اربعین هستند اما قضیهی راهپیمایی اربعین صرفاً متوقف به صلاحدید مسئولان ستاد ملی مقابله با کرونا است که تاکنون با انجام آن مخالفت کردهاند، بنابراین همه باید تابع و تسلیم باشند. ایشان با انتقاد از حضور برخی افراد در مرزها برای اظهار ارادت به امام حسین (علیهالسلام)، گفتند: اظهار ارادت باید از منازل انجام شود همچنانکه در روز اربعین چند زیارت وارد است و مردم میتوانند با خواندن آنها، به پیشگاه حضرت سیدالشهدا (علیهالسلام) شکوه کنند که ما آرزوی حضور داشتیم اما با این وضع مقدور نشد؛ تا انشاءالله آن حضرت عنایت و کمکی بفرمایند.
امسال هم به حسرت در خانه ها بمانیم - زيارتِ اربعين در خانه ها بخوانيم
امسال هم به حسرت، در خانه ها بمانيم _ زيارتِ اربعين، در خانه ها بخوانيم
امسال هم بماندیم، در حسرتِ زیارت - با این ویروسِ منحوس، ماندیم از این عبادت
در اربعینِ امسال، از خانه، زار و حزین _ از رَهِ دور بخوانیم، زیارتِ اربعین
از رَهِ دور گوئیم، سلام ای حسین جان _ شنو زِ نوکرت این، پیام ای حسین جان
از رَهِ دور و منزل، همه كنيم زيارت _ زيارتِ اربعين، خوانيم با نيابت
نيابت از شهيدان، خوانيم ما دعا را _ خواهيم از خداوند، ثوابِ كربلا را
خواهیم از خداوند، هم سفریِ جابر _ در حرَمِ حسینی، ماها شویم حاضِر
خواهیم از خداوند، هم سفریِ زینب _ در همه یِ زمانها، درهمه روزوهرشب
خواهیم از خداوند، زیارت و دعا را _ در یک زمانِ نزدیک، سفر به کربلا را
درحرمِ حسینی، زیارتِ اربعین _ خوانیم انشاء الله، با همه یِ زائرین
ما ملّتِ حسینیم هر شهر و هركُجاييم _ بهرِ حسينِ مظلوم، دَر شورودَرنوائيم
ایستاده پایِ کاریم بهرِ حسین مظلوم _ ما اِقتِدا نمائیم بر آن اِمامِ معصوم
ما زائرِ پياده، در سالهايِ ديگر _ باشيم انشاء الله، از همه جا سراسر
چون كرونا هم اكنون، بسته است راهِ ما را _ مسدود كرده بر ما، طريقِ كربلا را
از كرونا بترسيم، با ماسك و با فاصله _ در مترو اتوبوس، باشيم با حوصله
در صفِ هياتيها، در جمعه و جماعت _ از كرونا بترسيم، باشيم در سلامت
اي باقري اربعين، خوانیم در منازِل _ زیارتِ اربعین هم با زبان و هم دِل
سروده شده توسط حجة الاسلام باقری پور ماه صفر سال 1399اصلاحیه سال 1400
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
سلام ما به حسین و به یاورانِ حسین - به آن یلان و جوانان، دلاورانِ حسین
سلامِ ما به علی اکبر و علی اصغر - سلام ما به شهیدانِ سبطِ پیغمبر
سلامِ ما به حبیب و زُهیرو برعبّاس _ به قاسم و به وهب، آن جوانِ پُراِحساس
سلامِ ما به دو دستِ جدا شده از تن _ سلامِ ما به اسیرانِ دستِ اهریمن
سلامِ ما به رُقَیّه، به زینب و کلثوم _ سلامِ ما به نبی و چهارده معصوم
سلام گویم و خواهم جوابِ با برکات _ به قبرِ پاکِ حسین و علیِّ اکبرش صلوات
سلام باقریا از جمیعِ سینه زنان _ به احمد و به علی و امامِ پاکِ زمان
سروده شده توسط حجة الاسلام باقری پور ماه صفر سال 1399
کتاب مجموعه اشعار باقری را اینجا ببینید
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
- جلوههای تمدنی اربعین در زیارت از راه دور
- زیارت اربعین؛ عهدی با ولایت معصومین
- باید چتر انقلاب را گسترده کنیم
- «داروینیزم اجتماعی»، ریشه تبعیضها در جامعه آمریکا
- اتحادیه اسلامی؛ آرمانی برای جهان اسلام
- نگاه تشکیلاتی به جهان اسلام
- شعار تقریب مذاهب را جهانی کرد
- فریب اروپایی
- پایان ابرقدرتی
- مقاومت اسلامی فلسطین
- افول آمریکا
- تعامل با دنیا
- عبرتهای عاشورا
- عوام و خواص
- عزت و افتخار حسینی
- تمدنسازی نوین اسلامی
- شعار مرگ بر آمریکا
- تجربه برجام
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد
ميكنم اي شه خوبان بتو از دور سلام
بُعدِ منزل نَبُوَد در سفرِ روحاني _ ميكنم اي شَهِ خوبان بِتو از دور سلام
گرچه دوریم بِیادِ تو سُخن میگوئیم _ یادِ تو هست مرا در دِلِ پُر نور سلام
از غمِ دوريِ تو ما همگي مهجوريم _ ميدهم از رَهِ دوري مَنِ مهجور سلام
نرسد دستِ من امسال به آن پنجره هات _ از همینجا بدهم با دل مكسور سلام
نشد امسال بيايم ز نجف تا حرمت _ از همينجا بنمایم مَنِ رنجور سلام
گرچه بينام، ولي نوكرِ جابر هستم _ همچو جابر بدهم بادل پُر شور سلام
ما چوموریم وسلیمان تویی ازلطف وکَرَم _ هست چون دانه یِ گندم زِمَنِ مورسلام
نَبُوَد لایِقِ آن شاه سلامِ مَنِ زار _ لیک دارم بِتو من در حَدِ مقدور سلام
رهبرم گفت زمنزل همه خوانيم دعا _ طبق فرموده يِ رهبر كُنَم از دور سلام
من زشهر و وطنِ خود كنم امسال سلام _ بِبَر اي موسِیِ ما بر جَبَلِ طور سلام
كرونا مانعِ من شد كه بيايم نزديك _ فُطرُس آرد بتو از من زِ رَهِ دور سلام
گفت فُطرُس که به هرجا که سلامی باشد _ برساند به شما آن مَلَک و حور سلام
اربعين است و زيارت همه خوانيم زِ دور _ باقري هم دَهَدَت با دِلِ رنجور سلام
سروده شده توسط حجة الاسلام باقری پور اربعین سال 1399
کتاب مجموعه اشعار باقری را اینجا ببینید
مداحی محمدحسین پویانفر بتو از دور سلام
https://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1397/10/26/9275380_884.mp3
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
ادامه مطلب را ببينيد