سخن امام حسین(ع) در شب عاشورا
فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ الله عَنِّي خَيْرا.
من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم و خاندانی نیکوکارتر و نزدیکتر از خاندان خودم سراغ ندارم خدایتان از جانب من پاداش نیکو دهد.
سپس چنین ادامه داد:
به گمانم این «روز تاسوعا»، آخرین روزی است که از سوی این قوم مهلت داریم. آگاه باشید که من به شما اجازه (رفتن) دادم. پس همه با خیالی آسوده بروید که بیعتی از من بر گردن شما نیست. اینک که سیاهی شب شما را پوشانده، آن را مَرکبی برگیرید و بروید. (الارشاد، ج۲، ص۹۱)
در این هنگام ابتدا اهل بیت امام و بر اساس نقل هایی نخستین نفر حضرت عباس(ع) سکوت را شکست و سپس یاران امام هر یک در سخنانی حماسی، اعلام وفاداری کردند و بر فدا کردن جان خویش در دفاع از امام تاکید کردند.
جمله معروف قاسم بن حسن، احلی من العسل (شیرینتر از عسل) در پاسخ به سوال امام(ع) که مرگ در نظرت چگونه است مربوط به همین جلسه است.
شب عاشورا حضرت عباس(ع) پاسداری از حرم را بر عهده گرفت. زهیر نیز با او همراه شد.
در این شب، بریر بن خضیر از امام(ع) اجازه خواست تا نزد عمر بن سعد برود و او را موعظه کند. امام(ع) پذیرفت.
بریر نزد عمر بن سعد رفت و به چادرش وارد شد و بدون آن که سلام کند، نشست. عمر خشمگین شد و گفت: «ای برادر همدانی، چه چیز تو را از سلام کردن بر من باز داشت؟ آیا مسلمان نیستم و خدا و رسولش را نمیشناسم و به حق گواهی نمیدهم؟»
بریر گفت:
«اگر آن طور که تو میگویی خدا و پیغمبرشناس بودی، عازم کشتن خاندان پیامبر(ص) نمیگشتی، وانگهی این فرات زلال است که امواجش مانند شکم مار درهم میپیچد و حیوانات عراق از آن مینوشند؛ اما حسین بن علی(ع) -و برادران و زنان و خاندانش- از تشنگی میمیرند. تو آنان را از نوشیدن آب فرات مانع گشتهای و فکر میکنی که خدا و رسول(ص) او را میشناسی؟»
عمر سعد اندکی سر به زیر انداخت و آنگاه سرش را بلند کرد و گفت: «ای بریر به خدا قسم یقین دارم که هر کس با آنان بجنگد و حقشان را غصب کند ناگزیر در آتش است؛ ولیای بریر آیا از من میخواهی که ولایت ری را واگذارم که به دیگری برسد؟ به خدا سوگند نفس من چنین چیزی را نمیپذیرد.»
آنگاه گفت: «عبیدالله به جای قوم خویش مرا به اجرای نقشهای فرا خواند که اینک در پی انجام آنم. به خدا سوگند، میدانم و سرگردانم و میان دو خطر خویش اندیشناکم: آیا ملک ری را رها کنم، در حالی که آرزوی من است، یا آن که گناه قتل حسین(ع) را به گردن گیرم؟ در کشتن حسین(ع) آتشی است که جلوگیری از آن ممکن نیست و ملک ری نیز نور چشم من است.»
پس بریر نزد امام(ع) بازگشت و گفت:
«ای فرزند رسول خدا(ص) عمر بن سعد در برابر ملک ری به کشتن تو رضایت داده است.»
نیمههای شب عاشورا، امام حسین(ع)، برای بررسی تپهها و گردنههای اطراف، تنها از خیمه خارج شد؛ نافع بن هلال
متوجه شد و آهسته به دنبال ایشان به راه افتاد.
امام(ع) متوجه حضور نافع شد و پرسید: «چرا از خیمه بیرون آمدی؟»
نافع گفت : «ای فرزند رسول خدا (ص)! خروج شما از خیمهگاه به طرف این سپاه طغیانگر، مرا به وحشت انداخته است.»
امام(ع) فرمود: «من ازخیمه بیرون آمدم
تا پیش از حمله فردا،ازاین پستی وبلندی
ها بازدید کنم.»
پس از انجام بازرسی، حضرت(ع) در راه بازگشت به نافع فرمود: «آیا نمیخواهی در این شب تار از بین این دو کوه بگذری و جان خودت را نجات دهی؟»
نافع خود را به روی قدمهای امام(ع) انداخته، گفت: «شمشیری دارم که به هزار درهم میارزد و اسبی دارم که به همین اندازه میارزد، پس به آن خدایی که به حضور در رکاب شما، بر من منت نهاد سوگند، تا هنگامی که شمشیرم به کار آید و اسبم از حرکت باز نایستد هرگز از شما جدا نمیشوم.»
پس از آن گفتگو امام(ع) به اردوگاه برگشت و وارد خیمه خواهرش زینب
(س) شد.
نافع بن هلال در بیرون خیمه منتظر امام(ع) نشسته بود که شنید حضرت زینب(س) به امام(ع) عرض کرد:
«آیا شما یارانتان را آزمودهاید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند.»
امام(ع) در پاسخ فرمود: «به خدا سو گند، اینها را امتحان کردهام و آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کردهاند، به گونهای که مرگ را به گوشه چشمانشان مینگرند و به مرگ در راه من همچون شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.»
نافع هنگامی که احساس کرد اهل بیت امام حسین(ع) نگران وفاداری و استقا مت اصحاب هستند، نزد حبیب بن مظا هر رفته و با مشورت او، تصمیم گرفتند با همراهی بقیه اصحاب به امام(ع) و اهل بیت ایشان اطمینان دهند که تا آخر ین قطره خون از ایشان دفاع خواهند کرد.
حبیب بن مظاهر یاران امام(ع) را ندا داد تا جمع شوند. سپس به بنیهاشم گفت: به خیمههای خویش باز گردند؛ بعد رو به اصحاب کرد و آنچه را از نافع شنیده بود، بازگو کرد. همگی گفتند: «به آن خدایی که بر ما منت نهاد که در این جایگاه قرار بگیریم، اگر منتظر فرمان حسین(ع) نبو دیم، اکنون با شتاب بر آنان حمله می کردیم تا جان خویش را پاک و چشم را روشن سازیم».
حبیب به همراه اصحاب با شمشیرهای کشیده و یک صدا به نزدیک حرم اهل بیت(ع) رفتند و گفتند: «ای حریم رسول خدا (ص)! این شمشیرهای جوانان و جوا نمردان شماست که به غلاف نخواهد ر فت تا این که گردن بدخواهان شما را بز ند. این نیزههای پسران شماست، سو گند یاد کردهذاند که آن را تنها در سینه کسانی فروبرند که از دعوتتان سر بر تا فتهاند.»
امام و یارانش در طول آن شب به نماز و دعا و استغفار مشغول بودند. سید بن طاووس در لهوف مینویسد امام(ع) و یارانش آن شب را در حالی به صبح رسا ندند که زمزمه و همهمه مناجاتشان در رکوع سجده و نمازشان همانند زنبوران عسل به گوش میرسید.
وبات الحسين عليه السلام و أصحابه تلك الليلة ولهم دوي كدوي النحل ما بين راكع و ساجد و قائم و قاعد.
خطبه حضرت امام حسین (علیه السّلام) در شب عاشورا
«عن علی بن الحسین (علیه السّلام) قال : جمع الحسین أصحابه بعد ما رجع عمر بن سعد و ذلک عنه قرب المساء فد نوت منه لأسمع و أنامریض فسمعت أبی
یقول لأصحابه:
اتنی على اللّه تبارک و تعالى أحسن الثناء و أحمده على السرّاء و الضرّاء، اللهمّ انی أحمدک على أن اکرمتنا بالنبوّة و علّمتنا القرآن و فقّهتنا فی الدین و جعلت لنا أسماعا و أبصارا و أفئدة و لم تجعلنا من المشرکین.
أما بعد، فانی لا أعلم أصحابا أولى و لا خیرا من أصحابی، و لا أهل بیت أبرّ و لا أوصل من أهل بیتی، فجزاکم اللّه عنی جمیعا خیرا.
ألا و إنّی أظنّ یومنا من هؤلاء الأعداء غدا ألا و انی قد رأیت لکم فانطلقوا جمیعافی
حل، لیس علیکم منّی ذمام هذا لیل قد غشیکم فاتخذوه جملا. ثم لیأخذکل رجل
منکم بید رجل من أهل بیتی [و] تفرّقوا فی سوادکم و مدائنکم حتى یفرّج اللّه فا ن القوم انما یطلبونی و لو قد أصابونی لهوا عن طلب غیری.
بدأ القول العبّاس بن علی (علیه السّلام) فقال له: لم نفعل [ذلک]؟ لنبقى بعدک لا أرانا اللّه ذلک أبدا.
ثم إنّ اخوته وأبناء[الحسین علیه السّلام]
و بنى أخیه [الحسن علیه السّلام] و ابنى عبد اللّه بن جعفر[محمدوعبداللّه] تکلموا بهذا و نحوه.
فقال الحسین(علیه السّلام):یابنی عقیل، حسبکم من القتل بمسلم اذهبوا قد أذ نت لکم.
قالوا: فما یقول الناس؟! یقولون إنّا ترکنا شیخنا و سیّدنا و بنی عمومتنا خیر الأعما م ولم نرم معهم بسهم ولم نطعن معهم
برمح و لم نضرب معهم بسیف و لا ندری ما صنعوا، لا و اللّه لا نفعل و لکن تفدیک أنفسنا وأموالنا وأهلونا ونقاتل معک حتى نرد موردک فقبّح اللّه العیش بعدک.
[و] قام إلیه مسلم بن عوسجة الأسدی فقال: أ نحن نخلّی عنک و لمّا نعذر الى اللّه فی أداء حقّک. أما و اللّه حتى اکسر فی صدورهم رمحی و أضربهم بسیفی ما ثبت قائمه فی یدی و لا افارقک و لو لم یکن معی سلاح اقاتلهم به لقذفتهم با لحجا رة دونک حتى اموت معک.
و قال سعید بن عبد اللّه الحنفی: و اللّه لا نخلّیک حتى یعلم اللّه أنا حفظنا غیبة رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) فیک واللّه لو علمت انی اقتل ثم احیا ثم احرق حیّاثم أذرى،یفعل ذلک بی سبعین
مرّة ما فارقتک حتى ألقى حمامی دونک ، فکیف لاافعل ذلک وإنما هی قتلة واحدة
ثم هی الکرامة التی لا انقضاء لها ابدا.
و قال زهیر بن القین: و اللّه لوددت أنی قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتى اقتل کذا ألف قتله و أن اللّه یدفع بذلک القتل عن نفسک و عن أنفس هؤلاء الفتیة من أهل بیتک.
و تکلّم جماعة أصحابه فقالوا: و اللّه لا نفارقک ولکن أنفسنا لک الفداء نقیک بنحورنا و جباهنا و أیدینا فاذا نحن قتلنا کنا وفینا و قضینا ما علینا.
و تکلّم جماعة أصحابه فی وجه واحد بکلام یشبه بعضه بعضا.»(وقعة الطف، صفحه 199- 197)
شرح کامل وقایع شب عاشورا در خیمه های حسینی +اسناد دقیق
https://borna.news/fa/amp/news/1048921
تاسوعا يَومٌ حوصِرَ فيهِ الحُسَينُ عليه السلام وأصحابُهُ رَضِيَ اللّهُ عَنهُم بِكَربَلاءَ،
وَاجتَمَعَ عَلَيهِ خَيلُ أهلِ الشّامِ وأناخوا عَلَيهِ،
وفَرِحَ ابنُ مَرجانَةَ وعُمَرُ بنُ سَعدٍ بِتَوافُرِ الخَيلِ وكَثرَتِها،
وَاستَضعَفوا فيهِ الحُسَينَ عليه السلام وأصحابَهُ رَضِيَ اللّهُ عَنهُم،
وأيقَنوا أن لا يَأتِيَ الحُسَينَ عليه السلام ناصِرٌ ولا يُمِدُّهُ أهلُ العِراقِ،
بِأَبِي المُستَضعَفُ الغَريبُ .
وأمّا يَومُ عاشورا فَيَومٌ اُصيبَ فِيهِ الحُسَينُ عليه السلام صَريعاً بَينَ أصحابِهِ ، وأصحابُهُ صَرعى حَولَهُ عُراةً!
📚الكافي : ج ۴ ص ۱۴۷ ح ۷.
💠 امام صادق علیه السلام:
تاسوعا،
روزى است كه حسين و يارانش ـ كه خدا از ايشان، خشنود باد ـ در كربلا محاصره شدند و سپاه شام ، بر گِرد او جمع شدند و فرود آمدند .
ابن مرجانه و عمر بن سعد ، از وفور و فراوانىِ سپاهيان، شادمان شدند،
و در اين روز حسين عليه السلام و يارانش را ـ كه خدا از ايشان خشنود باد ـ ، کم توان دیدند و يقين كردند كه كسى به يارى حسين عليه السلام نمى آيد، و عراقيان به او كمكى نمى دهند.
پدرم به فداى این مستضعف غریب!
و امّا روز عاشورا ،
روزى است كه حسين عليه السلام به شهادت رسید و بر خاك افتاد، ميان يارانش که عریان گرداگرد او بر خاك و خون افتاده بودند.
احادیث و روایات محرم و سخنان امام حسین علیه السلام از مدینه تا مکه و کربلا و وقایع کربلا تا عاشورا
تهیه کننده : حجت الاسلام سید محمد باقری پور
کانال کلام نور در وب
https://web.eitaa.com/#@kalamenur
ویژه نامه محرم الحرام
http://hedayat.blogfa.com/post/2
کتاب روضه های محرم وصفر جلد اول ودوم
http://hedayat.blogfa.com/post/20466
حیّ علی العزاء - حیّ علی البكاء - فی ماتم الحسین - مظلوم كربلا
http://hedayat.blogfa.com/post/20465
حسین در سوی معراج زمین کربلا آمد
http://hedayat.blogfa.com/post/20464
محرم ماه عزاداری
http://hedayat.blogfa.com/post/20463
روضه های هرروز و هرشب دهه اول محرم
وبلاگ هدایت-حُجَّةُ الاسلام باقری پور
وبلاگ اشعارباقری
http://asharebageri.blogfa.com
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
تاريخ : دوشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۳ | 20:44 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |