باز گشت اهلبیت به مدینه و پایان سفر کربلا و کوفه و شام
سفر طولانی اهل بیت (علیهالسّلام) که از مدینه آغاز شده بود سرانجام به مدینه ختم شد. اهل بیت امام حسین (علیهالسّلام) که پس از واقعه کربلا به عنوان اسیر به شام اعزام شده بودند سرانجام پس از روشنگری های حضرت زینب به دستور یزید راهی مدینه شدند. در منابع آمده است: «و فی الیوم العشرین منه کان رجوع حرم سیدنا و مولانا ابی عبدالله (علیهالسّلام) من الشام الی مدینة الرسول»[۱] [۲] . بیستم ماه صفر اهل بیت امام حسین (علیهالسّلام) از شام به مدینه بازگشتند. امام سجاد (علیهالسّلام) قبل از ورود به مدینه «بشیر بن جذلم» را که در سرودن شعر توانایی داشت، به شهر فرستاد تا خبر ورود اهل بیت (علیهالسّلام) و شهادت امام حسین (علیهالسّلام) را اعلام کند. بشیر به شهر آمد و این اشعار را در رثای امام حسین (علیهالسّلام) و شهدای کربلا خواند: «یا اهل یثرب لا مقام لکم بها - قتل الحسین فادمعی مدرار - الجسم منه بکربلا مضرج - والراس منه علی القناة یدار»[۳] [۴] [۵] [۶] [۷] . ای اهل مدینه دیگر در مدینه نمانید، حسین را کشتند، جسم عریان او را در کربلا رها کردند و سر او را بالای نیزه شهر به شهر گرداندند.» او خبر شهادت امام حسین (علیهالسّلام) را اعلام کرد. سپس گفت: «هذا علی بن الحسین مع عماته و اخواته قد حلوا بساحتکم و نزلوا بفنائکم و انا رسوله الیکم اعرفکم مکانههم[۸] [۹] [۱۰] . اکنون علی بن حسین (علیهالسّلام) با عمهها و خواهرانش، نزدیک شهر رسیدهاند و من قاصد او هستم که جای او را به شما نشان دهم.» . مردم با گریه و زاری به استقبال اسرا شتافتند. امام سجاد (علیهالسّلام) در بین مردم به سخنرانی پرداخت و خبر شهادت امام حسین (علیهالسّلام) و یارانش و اسارت اهل بیتش را اعلام کرد. بشیر می گوید: مردم مدینه یکپارچه مرا ترک کرده و با سرعت به سوی محل استقرار تازه واردین به حرکت در آمدند من اسبم را تاخت کردم و به سوی آنجا شتافتم اما دیدم با ازدحام مردم تمامی راهها بسته شده و همه مکانها به اشغال در آمده است. از سر ناچاری از اسب پیاده شده و بر سر و دوش مردم گام بر می داشتم تا به نزدیکی خیمه حضرت علی بن الحسین رسیدم، حضرت هنوز داخل خیمه بودند و با خود پارچه ای داشتند که با آن اشک چشمان خود را تمیز می کردند. پشت سر حضرت خادم حضرت قرار داشت و چهار پایه ای به همراه داشت. او آن چهار پایه را بیرون آورد به زمین گذاشت و حضرت آمدند و بر روی آن نشستند در حالیکه نمی توانست از گریه خود جلوگیری نماید، در این حال صدای مردم به گریه و ناله بلند بود و زنها و کنیزان همه ضجه می زدند. مردم از هر سو به حضرت تسلیت می گفتند. آری، آن بیابان پر از شیون و اندوه شدید بود. حضرت زین العابدین با دستان خود اشاره کردند: آرام باشید و مردم به پاس ادب حضرت همه ساکت شدند سپس حضرت خطبه ای خواندند که در آن پرده از مظالم دستگاه اموی برداشته و عمق فاجعه عظمایی که رخ داده بود را برای مردم بیان کردند و وظیفه همگان را در مقابل آن که همان تبرّی از دشمنان و ولاء اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) است را بیان کردند و سپس وارد مدینه شدند و در آنجا به عزاداری در کنار قبر حضرت پیامبر مشغول شدند. آن حضرت سایر مصائب کربلا همچون بر نوک نیزه کردن سر آن حضرت و شهر به شهر گرداندن اسرا را اعلام کرد. «ایها الناس ان الله و له الحمد ابتلانا بمصائب جلیلة و ثلمة فی الاسلام عظیمة قتل ابو عبدالله و عترته و سبی نساؤه و صبیته و داروا براسه فی البلدان من فوق عامل السنان»[۱۱] [۱۲] . در بخشی از سخنان امام سجاد (علیهالسّلام) آمده است: کدام دلی است که در این مصیبت نسوزد،؟ و کدام چشمی است که نگرید؟ ای مردم میدانید که ما را پراکنده ساختند و به اسارت گرفتند و بی آنکه جرمی داشته و یا کار ناپسندی انجام داده و یا تغییری در دین اسلام داده باشیم ما را از خانه و کاشانه آواره ساختند. ای مردم کدام قلبی است که از کشتن او شکسته نشود؟ و کدام دلی است که در این مصیبت محزون و غمناک نگردد؟ و کدام چشمی است که به یاد او اشک نریزد؟ و کدام گوشی است که از این فاجعه که به اسلام وارد ساختند، توان شنیدن آن را داشته باشد؟ هرگز با پیشینیان ما این چنین رفتار نکرده بودند. به خدا چنانچه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به جای سفارشی که درباره ما کرده بود، فرمان میداد که با ما نبرد کنند، هرگز از این بدتر نمیکردند. انا لله و انا الیه راجعون، این مصیبت بزرگ و فاجعه سهمناک که بر ما روی آورد تا چه اندازه دردناک و سوزنده و سخت و تلخ بود. از خدای میخواهیم که در برابر این شداید و مصائب اجر و رحمت عطا کند و از دشمنان ما انتقام کشد و داد ما مظلومان را از ستمکاران بازجوید. زیرا که او عزیز و انتقام گیرنده است.» «... و الله لو ان النبی تقدم الیهم فی قتالنا کما تقدم الیهم فی الوصاءة بنا لما ازدادوا علی ما فعلوا بنا....»[۱۳] [۱۴] . این کلام امام سجاد (علیهالسّلام) نشان از عمق فاجعه کربلا وعظمت مصائبی بود که بر امام حسین (علیهالسّلام) یاران آن حضرت و اسرای کربلا رفته بود. امام سجاد (علیهالسّلام) (علیهالسّلام) که تا ۳۴ سال پس از واقعه کربلا زنده ماند، همواره تلاش میکرد یاد و خاطره شهدای کربلا را زنده نگه دارد. هرگاه آب مینوشید به یاد پدر بود بر مصایب امام حسین (علیهالسّلام) گریه میکرد و اشک میریخت.[۱۵] [۱۶] [۱۷] . در روایتی آن حضرت به عنوان یکی از «بکائون» (بسیار گریه کنندگان) ذکر شده است. امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «البکاءون خمسة آدم و یعقوب و یوسف و فاطمة بنت محمد و علی بن الحسین فاما آدم فبکی علی الجنة... اما علی بن الحسین فبکی علی الحسین عشرین سنة او اربعین سنة...» انی ما اذکر مصرع بنی فاطمة الا خنقتنی لذلک عبرة[۱۸] [۱۹] [۲۰] . بسیار گریه کنندگان پنج نفرند: آدم (علیهالسلام)، یعقوب (علیهالسلام)، یوسف (علیهالسلام)، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیهم) و علی بن حسین (علیهالسلام). آدم بر رانده شدن خویش از بهشت گریه میکرد... امام سجاد (علیهالسّلام) بر پدرش بیست یا چهل سال، گریه کرد. هر گاه غذایی برای حضرت میآوردند، گریه میکرد. یکی از غلامان آن حضرت عرض کرد: آقا میترسم هلاک شوید. حضرت فرمود: من شکوه و غم واندوه خویش را نزد خدا میبرم و از خدا میدانم چیزی را که شما از جانب او نمیدانید.[۲۱] . او میفرمود: یعقوب پیغمبر دوازده پسر داشت، خداوند یکی از پسرانش را از نظر او غایب کرد و از حزن و اندوه دوری آن پسر موی سرش سفید گردید و پشتش خمیده و چشمش از بسیاری گریه نابینا شد، و حال آن که پسرش در دنیا زنده بود، و لکن من به چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بیتش، کشته و سر بریده دیدم، «فکیف ینقضی حزنی» پس چگونه حزن من به پایان رسد و گریهام کم شود؟.[۲۲] [۲۳] [۲۴] [۲۵] [۲۶] . پس از مراسم باشکوه استقبال از کاروان اسرای حسینی توسط اهالی شهر مدینه، اهل بیت به همراهی حضرت سجاد علیه السلام وارد مدینه شدند. آنگاه همهی کاروان اسرای حسینی به مسجد رفتند و مصائب کربلا را برای مردم باز گفتند. داغ ها تازه شد و حزن و اندوه فراوان مردم را فرا گرفت. همه در سوگ شهیدان کربلا نوحهسرایی می کردند و میگریستند. آن روز مانند روز رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله شده بود که تمام مردم مدینه جمع شده بودند و عزاداری میکردند. نوحه سرایی ام کلثوم و زینب سلام الله علیها در کنار قبر جدشان، حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، و مادرشان، حضرت فاطمه سلام الله علیها بسیار جانگداز بود. حضرت سجاد علیه السلام نیز به زیارت قبر پیامبر رفت، صورت بر قبر مطهر نهاد و گریست؛ و این اشعار را خواند: «ای جد بزرگوار و ای بهترین پیامبران! با تو راز و نیاز می کنم. محبوب تو، حسین علیه السلام، کشته شد، نسل تو از هم پاشید و ضایع گشت. با تو راز می گویم در حالی که محزون و بیمار و هراسان و اسیر هستم و کسی نیست از من دفاع کند. ما را اسیر کردند همانگونه که کنیزان را به اسیری میبرند. آن چنان به ما آسیب رسیده که بدنهامان یارای تحمل را ندارند.» . همهی وابستگان دودمان نبوّت و امامت که در مدینه بودند نیز همراه امام و سایر خاندان اهل بیت عزاداری میکردند، از جمله ( ام سلمه )، همسر پیامبر، ( ام البنین )، مادر حضرت عباس علیه السلام، دختران عقیل، برادران امیرالمؤمنین علی علیه السلام، و بسیاری از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) نیز در مدینه اقداماتی را در تبلیغ اهداف و پیام امام حسین (علیهالسّلام) و زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا انجام داد که موجب ترس و وحشت حکومت یزید گردید. حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) پس از ورود به مدینه و استقبال جمع زیادی از گروههای عزادار از وی «به طرف مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حرکت کرد و در مقابل درب ورودی روضه نبوی در حالی که دو طرف در مسجد را گرفته بود، خطاب به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: «یا جداه انی ناعیة الیک اخی الحسین» ای جد بزرگوار، من خبر مرگ برادرم حسین (علیهالسّلام) را برای تو آوردهام. زینب پیوسته گریه میکرد و اشک و آهش تمامی نداشت. و هر بار که به برادرزاده اش علی بن الحسین (علیهالسّلام) مینگریست، اندوهش تازه و غمش افزوده میشد.»[۲۷] [۲۸] . سخن زینب (سلاماللهعلیهم) گویی آتش قیامی بود که علیه امویان شعله میگرفت. ام کلثوم نیز هنگام ورود به مدینه اشعاری در رثای امام حسین (علیهالسّلام) سروده است. «مدینة جدنا لا تقبلینا فبالحسرات و الاحزان جئنا الا فاخبر رسول الله عنا بانا قد فجعنا فی ابینا و ان رجالنا بالطف صرعی بلا رؤس و قد ذبحوا البنینا و قد ذبحوا الحسین و لم یراعوا جنابک یا رسول الله فینا...»[۲۹] . حضور حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) در مدینه موجب شد که فرماندار مدینه؛ سعید بن عمرو احساس خطر کند. از این رو نامهای به یزید نوشت و او را از جریان امر و چگونگی خطر دعوت حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) آگاه نمود. بلافاصله از سوی یزید دستوری دائر بر اخراج آن حضرت از شهر رسید، «کانت زینب بنت علی و هی بالمدینة تالب الناس علی القیام باخذ ثار الحسین، فلما قام عبدالله بن الزبیر بمکة، و حمل الناس علی الاخذ بثار الحسین، و خلع یزید، بلغ ذلک اهل المدینة، فخطبت فیهم زینب و صارت تؤلبهم علی القیام للاخذ بالثار، فبلغ ذلک عمرو بن سعید، فکتب الی یزید یعلمه بالخبر، فکتب الیه ان فرق بینها و بینهم» . ام البنین، همسر امام علی علیه السلام است. فرزندان او عباس بن علی علیه السلام ، عبداللّه ، جعفر و عثمان هستند که هر چهار نفر در کربلا در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند. آرام گاه وی در قبرستان بقیع در مدینه است. بشير در مدينه ام البنين را ملاقات مي كند و خبر شهادت فرزندانش را به او میدهد. ام البنين پس از ديدن وي مي گويد: از امام حسين علیه السلام مرا خبر بده. بشير مي گويد: عباس را كشتند. ام البنين بازمي گويد: از حسين علیه السلام مرا خبر بده و به همين ترتيب خبر شهادت هر چهار فرزند بزرگوارش را به او مي دهد. ام البنين با صبر و بصيرتي بي نظير مي گويد: «يا بشير اخبرني عن ابي عبداللّه الحسين علیه السلام. اولادي و من تحت الخضراء كلهم فداءٌ لابي عبداللّه الحسين علیه السلام؛ اي بشير خبر از (امام من) ابا عبداللّه الحسين بده فرزندان من و همه آن چه زير اين آسمان مينايي است فداي ابا عبدالله علیه السلام باد». و آنگاه كه بشير خبر شهادت مولا و امام او، حسين بن علي علیه السلام را مي دهد آهي كشيده و با دنيايي از غم و اندوه مي گويد: آه كه بندهاي(رگهاي) قلبم را پارهپاره كردي.[۵] . ام البنین پس از باخبر شدن از شهادت فرزندانش، هر روز با نوهاش عبیدالله (فرزند عباس) به قبرستان بقیع میرفت و در آنجا اشعاری که خود سروده بود، میخواند و میگریست. اهل مدینه گرد او جمع میشدند و همراه او گریه میکردند، گفته شده که مروان بن حکم یکی از حاکمان مدینه، نیز با آنان همراه میشد.[۱۵] . ام البنین را ادیب و شاعری فصیح و اهل فضل و دانش دانستهاند[۱۶] که در رثای حضرت عباس این اشعار را سروده بود و میخواند: یا من رَاَی العباس کرّ - علی جماهیر النقد - و وراه من ابناء حیدر - کل لیث ذی لبد - انبئت اَنّ ابنی اصیب - براسه مقطوع ید - ویلی علی شبلی اما - ل براسه ضرب العمد - لو کان سیفک فی ید - یک لما دنا منه احد[۱۷] . «ای کسی که عباس را دیدی که بر دشمن حمله میکرد و فرزندان حضرت علی(ع) پشت سر او بودند. میگویند دست فرزندم قطع شده و بر سرش عمود فرود آمده. اگر شمشیرت را در دست داشتی کسی به تو نزدیک نمیشد»[۱۸] . ام البنین در کربلا حضور نداشت؛ اما فرزندانش همگی در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسیدند. عثمان با کنیه ابوعمرو در 21 سالگی، جعفر با کنیه ابوعبدالله در 29سالگی[۲۳]و عبدالله (اکبر)[۲۴]با کنیه ابومحمد در 25 سالگی به شهادت رسیدند.[۲۵]عباس که از او با لقب عباس الاکبر و با کنیه ابوالفضل یاد شده است، [۲۶] از دیگر برادران تنی خود بزرگتر و واپسین شهید از آنان است.[۲۷] . سفر طولانی اهل بیت (علیهالسّلام) که از مدینه آغاز شده بود سرانجام به مدینه ختم شد. اهل بیت امام حسین (علیهالسّلام) که پس از واقعه کربلا به عنوان اسیر به شام اعزام شده بودند سرانجام پس از روشنگری های حضرت زینب به دستور یزید راهی مدینه شدند. در منابع آمده است: «و فی الیوم العشرین منه کان رجوع حرم سیدنا و مولانا ابی عبدالله (علیهالسّلام) من الشام الی مدینة الرسول»[۱] [۲] . بیستم ماه صفر اهل بیت امام حسین (علیهالسّلام) از شام به مدینه بازگشتند . امام سجاد (علیهالسّلام) قبل از ورود به مدینه «بشیر بن جذلم» را که در سرودن شعر توانایی داشت، به شهر فرستاد تا خبر ورود اهل بیت (علیهالسّلام) و شهادت امام حسین (علیهالسّلام) را اعلام کند. بشیر به شهر آمد و این اشعار را در رثای امام حسین (علیهالسّلام) و شهدای کربلا خواند: «یا اهل یثرب لا مقام لکم بها - قتل الحسین فادمعی مدرار - الجسم منه بکربلا مضرج - والراس منه علی القناة یدار»[۳] [۴] [۵] [۶] [۷] . ای اهل مدینه دیگر در مدینه نمانید، حسین را کشتند، جسم عریان او را در کربلا رها کردند و سر او را بالای نیزه شهر به شهر گرداندند.» او خبر شهادت امام حسین (علیهالسّلام) را اعلام کرد. سپس گفت: «هذا علی بن الحسین مع عماته و اخواته قد حلوا بساحتکم و نزلوا بفنائکم و انا رسوله الیکم اعرفکم مکانههم[۸] [۹] [۱۰] . اکنون علی بن حسین (علیهالسّلام) با عمهها و خواهرانش، نزدیک شهر رسیدهاند و من قاصد او هستم که جای او را به شما نشان دهم.» . مردم با گریه و زاری به استقبال اسرا شتافتند. امام سجاد (علیهالسّلام) در بین مردم به سخنرانی پرداخت و خبر شهادت امام حسین (علیهالسّلام) و یارانش و اسارت اهل بیتش را اعلام کرد. بشیر می گوید: مردم مدینه یکپارچه مرا ترک کرده و با سرعت به سوی محل استقرار تازه واردین به حرکت در آمدند من اسبم را تاخت کردم و به سوی آنجا شتافتم اما دیدم با ازدحام مردم تمامی راهها بسته شده و همه مکانها به اشغال در آمده است. از سر ناچاری از اسب پیاده شده و بر سر و دوش مردم گام بر می داشتم تا به نزدیکی خیمه حضرت علی بن الحسین رسیدم، حضرت هنوز داخل خیمه بودند و با خود پارچه ای داشتند که با آن اشک چشمان خود را تمیز می کردند. پشت سر حضرت خادم حضرت قرار داشت و چهار پایه ای به همراه داشت. او آن چهار پایه را بیرون آورد به زمین گذاشت و حضرت آمدند و بر روی آن نشستند در حالیکه نمی توانست از گریه خود جلوگیری نماید، در این حال صدای مردم به گریه و ناله بلند بود و زنها و کنیزان همه ضجه می زدند. مردم از هر سو به حضرت تسلیت می گفتند. آری، آن بیابان پر از شیون و اندوه شدید بود. حضرت زین العابدین با دستان خود اشاره کردند: آرام باشید و مردم به پاس ادب حضرت همه ساکت شدند سپس حضرت خطبه ای خواندند که در آن پرده از مظالم دستگاه اموی برداشته و عمق فاجعه عظمایی که رخ داده بود را برای مردم بیان کردند و وظیفه همگان را در مقابل آن که همان تبرّی از دشمنان و ولاء اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) است را بیان کردند و سپس وارد مدینه شدند و در آنجا به عزاداری در کنار قبر حضرت پیامبر مشغول شدند. آن حضرت سایر مصائب کربلا همچون بر نوک نیزه کردن سر آن حضرت و شهر به شهر گرداندن اسرا را اعلام کرد. «ایها الناس ان الله و له الحمد ابتلانا بمصائب جلیلة و ثلمة فی الاسلام عظیمة قتل ابو عبدالله و عترته و سبی نساؤه و صبیته و داروا براسه فی البلدان من فوق عامل السنان»[۱۱] [۱۲] . در بخشی از سخنان امام سجاد (علیهالسّلام) آمده است: کدام دلی است که در این مصیبت نسوزد،؟ و کدام چشمی است که نگرید؟ ای مردم میدانید که ما را پراکنده ساختند و به اسارت گرفتند و بی آنکه جرمی داشته و یا کار ناپسندی انجام داده و یا تغییری در دین اسلام داده باشیم ما را از خانه و کاشانه آواره ساختند. ای مردم کدام قلبی است که از کشتن او شکسته نشود؟ و کدام دلی است که در این مصیبت محزون و غمناک نگردد؟ و کدام چشمی است که به یاد او اشک نریزد؟ و کدام گوشی است که از این فاجعه که به اسلام وارد ساختند، توان شنیدن آن را داشته باشد؟ هرگز با پیشینیان ما این چنین رفتار نکرده بودند. به خدا چنانچه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به جای سفارشی که درباره ما کرده بود، فرمان میداد که با ما نبرد کنند، هرگز از این بدتر نمیکردند. انا لله و انا الیه راجعون، این مصیبت بزرگ و فاجعه سهمناک که بر ما روی آورد تا چه اندازه دردناک و سوزنده و سخت و تلخ بود. از خدای میخواهیم که در برابر این شداید و مصائب اجر و رحمت عطا کند و از دشمنان ما انتقام کشد و داد ما مظلومان را از ستمکاران بازجوید. زیرا که او عزیز و انتقام گیرنده است.» «... و الله لو ان النبی تقدم الیهم فی قتالنا کما تقدم الیهم فی الوصاءة بنا لما ازدادوا علی ما فعلوا بنا....»[۱۳] [۱۴] . این کلام امام سجاد (علیهالسّلام) نشان از عمق فاجعه کربلا وعظمت مصائبی بود که بر امام حسین (علیهالسّلام) یاران آن حضرت و اسرای کربلا رفته بود. امام سجاد (علیهالسّلام) (علیهالسّلام) که تا ۳۴ سال پس از واقعه کربلا زنده ماند، همواره تلاش میکرد یاد و خاطره شهدای کربلا را زنده نگه دارد. هرگاه آب مینوشید به یاد پدر بود بر مصایب امام حسین (علیهالسّلام) گریه میکرد و اشک میریخت.[۱۵] [۱۶] [۱۷] . در روایتی آن حضرت به عنوان یکی از «بکائون» (بسیار گریه کنندگان) ذکر شده است. امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «البکاءون خمسة آدم و یعقوب و یوسف و فاطمة بنت محمد و علی بن الحسین فاما آدم فبکی علی الجنة... اما علی بن الحسین فبکی علی الحسین عشرین سنة او اربعین سنة...» انی ما اذکر مصرع بنی فاطمة الا خنقتنی لذلک عبرة[۱۸] [۱۹] [۲۰] . بسیار گریه کنندگان پنج نفرند: آدم (علیهالسلام)، یعقوب (علیهالسلام)، یوسف (علیهالسلام)، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیهم) و علی بن حسین (علیهالسلام). آدم بر رانده شدن خویش از بهشت گریه میکرد... امام سجاد (علیهالسّلام) بر پدرش بیست یا چهل سال، گریه کرد. هر گاه غذایی برای حضرت میآوردند، گریه میکرد. یکی از غلامان آن حضرت عرض کرد: آقا میترسم هلاک شوید. حضرت فرمود: من شکوه و غم واندوه خویش را نزد خدا میبرم و از خدا میدانم چیزی را که شما از جانب او نمیدانید.[۲۱] . او میفرمود: یعقوب پیغمبر دوازده پسر داشت، خداوند یکی از پسرانش را از نظر او غایب کرد و از حزن و اندوه دوری آن پسر موی سرش سفید گردید و پشتش خمیده و چشمش از بسیاری گریه نابینا شد، و حال آن که پسرش در دنیا زنده بود، و لکن من به چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بیتش، کشته و سر بریده دیدم، «فکیف ینقضی حزنی» پس چگونه حزن من به پایان رسد و گریهام کم شود؟.[۲۲] [۲۳] [۲۴] [۲۵] [۲۶] . پس از مراسم باشکوه استقبال از کاروان اسرای حسینی توسط اهالی شهر مدینه، اهل بیت به همراهی حضرت سجاد علیه السلام وارد مدینه شدند . آنگاه همهی کاروان اسرای حسینی به مسجد رفتند و مصائب کربلا را برای مردم باز گفتند. داغ ها تازه شد و حزن و اندوه فراوان مردم را فرا گرفت. همه در سوگ شهیدان کربلا نوحهسرایی می کردند و میگریستند . آن روز مانند روز رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله شده بود که تمام مردم مدینه جمع شده بودند و عزاداری میکردند . نوحه سرایی ام کلثوم و زینب سلام الله علیها در کنار قبر جدشان، حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، و مادرشان، حضرت فاطمه سلام الله علیها بسیار جانگداز بود . حضرت سجاد علیه السلام نیز به زیارت قبر پیامبر رفت، صورت بر قبر مطهر نهاد و گریست؛ و این اشعار را خواند: «ای جد بزرگوار و ای بهترین پیامبران! با تو راز و نیاز می کنم. محبوب تو، حسین علیه السلام، کشته شد، نسل تو از هم پاشید و ضایع گشت. با تو راز می گویم در حالی که محزون و بیمار و هراسان و اسیر هستم و کسی نیست از من دفاع کند. ما را اسیر کردند همانگونه که کنیزان را به اسیری میبرند. آن چنان به ما آسیب رسیده که بدنهامان یارای تحمل را ندارند.» . همهی وابستگان دودمان نبوّت و امامت که در مدینه بودند نیز همراه امام و سایر خاندان اهل بیت عزاداری میکردند، از جمله ( ام سلمه )، همسر پیامبر، ( ام البنین )، مادر حضرت عباس علیه السلام، دختران عقیل، برادران امیرالمؤمنین علی علیه السلام، و بسیاری از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم . حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) نیز در مدینه اقداماتی را در تبلیغ اهداف و پیام امام حسین (علیهالسّلام) و زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا انجام داد که موجب ترس و وحشت حکومت یزید گردید. حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) پس از ورود به مدینه و استقبال جمع زیادی از گروههای عزادار از وی «به طرف مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حرکت کرد و در مقابل درب ورودی روضه نبوی در حالی که دو طرف در مسجد را گرفته بود، خطاب به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: «یا جداه انی ناعیة الیک اخی الحسین» ای جد بزرگوار، من خبر مرگ برادرم حسین (علیهالسّلام) را برای تو آوردهام. زینب پیوسته گریه میکرد و اشک و آهش تمامی نداشت. و هر بار که به برادرزاده اش علی بن الحسین (علیهالسّلام) مینگریست، اندوهش تازه و غمش افزوده میشد.»[۲۷] [۲۸] . سخن زینب (سلاماللهعلیهم) گویی آتش قیامی بود که علیه امویان شعله میگرفت . ام کلثوم نیز هنگام ورود به مدینه اشعاری در رثای امام حسین (علیهالسّلام) سروده است. «مدینة جدنا لا تقبلینا فبالحسرات و الاحزان جئنا الا فاخبر رسول الله عنا بانا قد فجعنا فی ابینا و ان رجالنا بالطف صرعی بلا رؤس و قد ذبحوا البنینا و قد ذبحوا الحسین و لم یراعوا جنابک یا رسول الله فینا...»[۲۹] . حضور حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) در مدینه موجب شد که فرماندار مدینه؛ سعید بن عمرو احساس خطر کند. از این رو نامهای به یزید نوشت و او را از جریان امر و چگونگی خطر دعوت حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) آگاه نمود . بلافاصله از سوی یزید دستوری دائر بر اخراج آن حضرت از شهر رسید، «کانت زینب بنت علی و هی بالمدینة تالب الناس علی القیام باخذ ثار الحسین، فلما قام عبدالله بن الزبیر بمکة، و حمل الناس علی الاخذ بثار الحسین، و خلع یزید، بلغ ذلک اهل المدینة، فخطبت فیهم زینب و صارت تؤلبهم علی القیام للاخذ بالثار، فبلغ ذلک عمرو بن سعید، فکتب الی یزید یعلمه بالخبر، فکتب الیه ان فرق بینها و بینهم» . ام البنین، همسر امام علی علیه السلام است. فرزندان او عباس بن علی علیه السلام ، عبداللّه ، جعفر و عثمان هستند که هر چهار نفر در کربلا در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند. آرام گاه وی در قبرستان بقیع در مدینه است. بشير در مدينه ام البنين را ملاقات مي كند و خبر شهادت فرزندانش را به او میدهد. ام البنين پس از ديدن وي مي گويد: از امام حسين علیه السلام مرا خبر بده. بشير مي گويد: عباس را كشتند. ام البنين بازمي گويد: از حسين علیه السلام مرا خبر بده و به همين ترتيب خبر شهادت هر چهار فرزند بزرگوارش را به او مي دهد . ام البنين با صبر و بصيرتي بي نظير مي گويد: «يا بشير اخبرني عن ابي عبداللّه الحسين علیه السلام. اولادي و من تحت الخضراء كلهم فداءٌ لابي عبداللّه الحسين علیه السلام؛ اي بشير خبر از (امام من) ابا عبداللّه الحسين بده فرزندان من و همه آن چه زير اين آسمان مينايي است فداي ابا عبدالله علیه السلام باد» . و آنگاه كه بشير خبر شهادت مولا و امام او، حسين بن علي علیه السلام را مي دهد آهي كشيده و با دنيايي از غم و اندوه مي گويد: آه كه بندهاي(رگهاي) قلبم را پارهپاره كردي.[۵] . ام البنین پس از باخبر شدن از شهادت فرزندانش، هر روز با نوهاش عبیدالله (فرزند عباس) به قبرستان بقیع میرفت و در آنجا اشعاری که خود سروده بود، میخواند و میگریست. اهل مدینه گرد او جمع میشدند و همراه او گریه میکردند، گفته شده که مروان بن حکم یکی از حاکمان مدینه، نیز با آنان همراه میشد.[۱۵] . ام البنین را ادیب و شاعری فصیح و اهل فضل و دانش دانستهاند[۱۶] که در رثای حضرت عباس این اشعار را سروده بود و میخواند: یا من رَاَی العباس کرّ - علی جماهیر النقد - و وراه من ابناء حیدر - کل لیث ذی لبد - انبئت اَنّ ابنی اصیب - براسه مقطوع ید - ویلی علی شبلی اما - لَ براسه ضرب العمد - لو کان سیفک فی ید - یک لما دنا منه احد[۱۷] . «ای کسی که عباس را دیدی که بر دشمن حمله میکرد و فرزندان حضرت علی(ع) پشت سر او بودند. میگویند دست فرزندم قطع شده و بر سرش عمود فرود آمده. اگر شمشیرت را در دست داشتی کسی به تو نزدیک نمیشد»[۱۸] . ام البنین در کربلا حضور نداشت؛ اما فرزندانش همگی در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسیدند. عثمان با کنیه ابوعمرو در 21 سالگی، جعفر با کنیه ابوعبدالله در 29سالگی[۲۳]و عبدالله (اکبر)[۲۴]با کنیه ابومحمد در 25 سالگی به شهادت رسیدند.[۲۵]عباس که از او با لقب عباس الاکبر و با کنیه ابوالفضل یاد شده است، [۲۶] از دیگر برادران تنی خود بزرگتر و واپسین شهید از آنان است.[۲۷]
اهلبيت عليهم السلام داخل شهر مدينه شدند. چون نظر ايشان بر مرقد منور و ضريح مطهر حضرت رسالت صلي الله عليه و آله و سلم افتاد، فرياد بركشيدند كه وا جداه، وا محمداه، حسين تو را با لب تشنه شهيد كردند و اهل بيت محترم را اسير نمودند، بدون آنكه بر صغير و كبير رحم كرده باشند. پس بار ديگر خروش از اهل مدينه برخاست و صداي ناله و گريه از در و ديوار بلند شد. نقل شده كه حضرت زينب عليهاالسلام چون به در مسجد حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم رسيد دو طرف در را گرفت و ندا كرد: «يا جداه، اني ناعية اليك أخي الحسين عليه السلام» «اي جد بزرگوار، همانا برادرم حسين عليه السلام را كشتند، و من خبر شهادت او را براي شما آورده ام». پيوسته آن مخدره مشغول گريه بود و اشك از چشمش خشك نمي شد، و هرگاه علي بن الحسين عليه السلام را مي ديد، اندوهش تازه تر مي شد و غصه او زيادتر مي گشت . در خبر ديگر آمده كه زينب عرض كرد: يا جداه، اگر در مسجد نامحرم نبود هر آينه بدنم را مي گشودم تا ببيني از بس كه تازيانه خورده ام بدنم كبود است. برخيز حال زينب خونين جگر بپرس - از دختر ستمزده حال پسر بپرس - با كشتگان به دست بلاگر نبوده اي - من بوده ام حكايتشان سر بسر بپرس - از ماجراي كوفه و از سرگذشت شام - يك قصه ناشنيده حديث دگر بپرس - از كودكانت از سفر كوفه و دمشق - پيمودن منازل و رنج سفر بپرس - دارد سكينه از تن صد پاره اش خبر - حال گل شكفته ز مرغ سحر بپرس - از چشم اشكبار و دل بيقرار ما - كرديم چون بسوي شهيدان گذر بپرس - بال و پرم ز سنگ حوادث بهم شكست - برخيز حال طائر بشكسته پر بپرس . در بعضي كتب معتبره نقل شده كه چون حضرت زينب عليهاالسلام از سفر اسيري شام به مدينه مراجعت نمود و وارد روضه ي منوره ي حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم گرديد، عرض كرد: «يا جداه، اني ناعية أخي الحسين اليك» «يعني من خبر مرگ برادرم حسين را براي شما آورده ام» . و بعد دست برد و پيراهن پاره پاره ي آن شهيد مظلوم را درآورد و بر روي قبر شريف گذارد و عرض كرد: اين يادگار حسين توست كه ارمغان آورده ام. و لكن در حقيقت اكنون آن پيراهن نزد مادرش زهرا عليهاالسلام مي باشد، و در روز قيامت براي شفاعت به روي دست مي گيرد، «تجي ء فاطمة عليهاالسلام يوم القيامة و في حجرها قميص الحسين مرملا» . ابي مخنف نقل مي كند: آنگاه علي بن الحسين عليه السلام به نزد قبر مطهر جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد و صورت مبارك به قبر مطهر مي ماليد و اشك مي ريخت و مي گفت: أناجيك يا جداه يا خير مرسل - حبيبك مقتول و نسلك ضايع - أناجيك محزونا عليلا مؤجلا - أسيرا و ما لي قط حام و دافع - سبينا كما تسبي الاماء و مسنا - من الضر ما لا تحتمله الأضالع . اي جد بزرگوار، اي بهترين فرستاده شدگان، با تو راز و نياز مي كنم، محبوب تو حسين عليه السلام كشته شد و نسل تو ضايع گشت. ترا مي خوانم محزون و هراسان و اسير، و كسي نيست كه مرا حمايت كند و طرفدار من باشد. ما را اسير كردند آنگونه كه كنيزان را اسير مي كنند، آنچنان ناراحتي و آزار به ما رسيد كه استخوانها تحمل آن را ندارند. ام كلثوم به سوي مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آمد با چشم گريان و دل سوزان و محزون عرض كرد: «السلام عليك يا جداه، اني ناعية اليك ولدك الحسين عليه السلام و جعلت تمرغ خديها علي المنبر والناس يعزونها» «سلام بر تو اي جد بزرگوار، من قاصد مرگ حسين توام، و صورت خود را به منبر مي ماليد و مردم به او تسليت مي گفتند». ... در اين حال ناله اي با صداي بلند از قبر بيرون آمد كه مردم با شنيدن آن صدا به گريه و زاري بلند كردند. حضرت ام كلثوم عليهاالسلام گريه مي كرد و اشعاري مي خواند كه بعضي از آنها را نقل مي كنيم: مدينة جدنا لا تقبلينا - فبالحسرات و الأحزان جئنا - خرجنا منك بالاهلين جمعا - رجعنا لا رجال و لا بنينا - و ان رجالنا بالطف صرعي - بلا رؤس و قد ذبحوا البنينا - و أخبر جدنا أنا أسرنا - و بعد الأسر يا جدا سبينا - و رهطك يا رسول الله أضحوا - عرايا بالطفوف مسلبينا - و قد ذبحوا الحسين و لم يراعوا - جنابك يا رسول الله، فينا - فلو نظرت عيونك للاساري - علي أقتاب الجمال محملينا - أ فاطم لو نظرت الي السبايا - بناتك في البلاد مشتتينا - فلو دامت حياتك لم تزالي - الي يوم القيامة تندبينا - و نحن بنات ياسين و طاها - و نحن الباكيات علي أبينا - ألا يا جدنا بلغت عدانا - مناها و اشتفي الأعداء فينا - لقد هتكوا النساء و حملوها - علي الأقتاب قهرا أجمعينا - و زين العابدين بقيد ذل - و راموا قتله أهل الخئونا - فبعدهم علي الدنيا تراب - فكأس الموت فيها قد سقينا . اي مدينه خجلم از تو قبولم منما - خجل از بهر خدا نزد رسولم منما - تانگوئي بمن آن نور دو عينت چون شد - آخر اي زينب افكار حسينت چون شد - هان نگوئي كه تو زينب ز كجا مي آئي - با حسين رفتي و تنها تو چرا مي آئي - گر رسم بر تو نگوئي كه ترا معجر كو - از من زار نپرسي كه علي اكبر كو - اين نپرسي تو ز من قاسم افكار چه شد - يا كه عباس علي مير علمدار چه شد .
بازگشت بازگشت اهل بيت به مدينه در زيارت ناحيه ي مقدسه آمده ...
بازگشت کاروان اهل بیت عصمت (علیهم السّلام) به مدینه پس از ...
بازگشت اهل بيت در مدينه امّ كلثوم در آغاز ورود به مدينه اينگونه ...
در بيان ورود اهل بيت عليهم السلام به مدينه طيبه - آوینی
فضای مدینه قبل و بعد از ورود اسرا - کرب و بلا- سایت ...
: بازگشت حضرت سجاد -ع- به مدینه - دانشنامه رشد
اشعار بازگشت کاروان اهل بیت(ع) به مدینه
اشعار بازگشت کاروان اهل بیت به مدینه
بازگشت اهل بيت به مدينه - راسخون
بازگشت کاروان امام حسین به مدینه
کاروان اسیران کربلا از شام تا مدینه
ورود اهل بیت به مدینه - ویکی فقه
ا م ا لبنین - دانشنامه ی اسلامی
باز گشت اهلبیت و ورود به مدینه
حرکت كاروان از کربلا به مدینه
بازگشت اهلبیت (ع) به مدینه
اسیران کربلا - ويکی شيعه
ورود اهل بیت به مدینه
امالبنین - ويکی شيعه
یاد عباسم - کرب و بلا
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا
تاريخ : دوشنبه ۵ مهر ۱۴۰۰ | 19:14 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |