حَرَّة ، واژه ای عربی و به معنای زمین سختی است، که از سنگهای سیاه شکل گرفته،[۱] گویی با آتش سوخته باشد.[۲] ریشه این واژه «ح، ر، ر» به معنای گرما بوده[۳] و جمع آن «حِرار» است.[۴] به گفته برخی، «حرّه» به نام «لابة» نیز خوانده شده است.[۵] واژه نامههای پارسی، حرّه را سنگلاخ سوخته [۶] و «سنگستان» معنا کرده اند.[۷] . زمینهای حرّه، انبوهی از سنگهای سخت سیاه رنگ و متخلخل[یادداشت ۱][۸] است، که زمینه زیست بشری و کشاورزی در آن فراهم نیست. علت به وجود آمدن این مناطق، گسلهای فراوانی است، که گاه گدازههای آتشفشانی از آن فوران کرده و سطح زمین را به صورت گسترده، بدون آنکه کوه زایی کند، میپوشاند. این گدازه ها پس از سرد شدن به رنگ تیره درمیآیند. به باور برخی، هر کدام از بخشهای این حره، به نام قبیله ای که در آن ساکن بود، خوانده میشد و تنها به بخش جنوبی حره، که بنی قریظه در آن ساکن بودند، «حره بنی قریظه» گفته میشد.[۱۰] حره، در مدینه قدیم، با توجه به سکونت قبایل، به پنج منطقه تقسیم میشد؛ دو منطقه برای یهود، که دو قبیله بنینظیر و بنیقریظه در آن زندگی میکردند و سه منطقه برای اوس، که قبیله های بنیعبدالاشهل و بنیظفر و بنیزغور بن جشم در آن ساکن بودند.[۹] . حَرّه واقم یا حره شرقیه یا حره بنیقُرَیظه، زمینی است سنگلاخی، پوشیده از سنگهای سیاه، که در شرق مدینه قرار داشته و در روایات، حدّ شرقی حرمِ مدینه شمرده شده است. در این حره، قبلیه هایی مانند بنیقریظه و بنینظیر سکونت داشتند و در سال ۶۳ق. لشکر یزید بن معاویه با مردم مدینه در این حره جنگید، که به «واقعه حرّه» شهرت یافت. در سال ۶۳ق. لشکر یزید بن معاویه به فرماندهی مسلم بن عقبه در این حره با مردم مدینه به جنگ پرداختند که به «واقعه حره» شهرت یافت.[۱۱]
واقعه حَرّه ، قیام حره یا نبرد حره، اشاره به نبردی که بین لشکر شامیان به فرماندهی مسلم بن عقبه با مردم مدینه به فرماندهی عبداللّه بن حنظلة بن ابیعامر غسیل الملائکه که بر ضد حکومت یزید بن معاویه قیام کرده بودند، دارد.
واقعه حره ، یکی از بازتابهای سیاسی و انقلابی واقعه کربلا است. در اواخر ذى حجّه سال ۶۳ هجری ، حدود دو سال پس از واقعه عاشورا، مردم مدينه به رهبرى عبداللّه بن حنظله غسیل الملائکه بر ضدّ حكومت یزید قيام كردند. يزيد، لشكرى به فرماندهى مسلم بن عقبه، از شام به مدینه فرستاد . وى با بىرحمى تمام، اين قيام مردمى را سركوب كرد. اين جنگ را از آن جهت كه در منطقه حَرّه واقع شد، «واقعه حَرّه» ناميده اند.
یزید سپاهی را به فرماندهی مسلم بن عقبه به سوی مدینه فرستاد، سپاه شام در حره توقف کرده مدتی شهر را در محاصره گرفتند و سپس به شهر تاخته، به مدت سه روز جان و مال و ناموس مردم را حلال کرده و به قتل و غارت پرداخته و نوامیس مسلمانان را هتک حرمت کردند. در این واقعه هزاران نفر از مردم مدینه، هشتاد تن از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم) و هفصد نفر از قاریان و حافظان قرآن کشته شدند. این واقعه، دومین جنایت بزرگ در حکومت یزید بود و اولین جنایت او شهادت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بود. در این قیام امام سجاد علیه السلام و هچنین برخی از صحابه با مردم همراه نشدند.
جنایات سپاه شام در مدینه : سپاه شام پس از هجوم به شهر به مدت سه روز به قتل و غارت پرداخته و نوامیس مسلمانان را هتک حرمت کردند.[۱۶] [۱۷][۱۸] [۱۹] [۲۰] [۲۱] [۲۲] . سپاهیان مسلم بن عقبه در آن سه روز، از ارتکاب هیچ عمل شنیعی، همچون تجاوز به نوامیس، بیرون کشیدن جنین از شکم زنان و کشتن نوزادان [۲۳] [۲۴] [۲۵] و توهین به صحابه بزرگ پیامبر اسلام (صلی اللّهعلیه وآله وسلم)، از جمله جابر بن عبدالله انصاری نابینا و ابوسعید خدری [۲۶] فروگذار نکردند. حتی عده ای را که به حرم رسول الله صلی اللهعلیه وآله وسلّم پناه برده بودند در داخل حرم قتلعام کردند. [۲۷] . شمار کشتگان واقعه حرّه را بیش از ۴،۰۰۰ [۲۸] و به قولی ۱۱،۷۰۰ یا ۱۰،۷۰۰ تن [۲۹] [۳۰] [۳۱] برآورد کرده اند. در این واقعه، عبدالله بن حنظله و فرزندانش نیز کشته شدند.[۳۲] [۳۳] [۳۴] [۳۵] [۳۶]
پیمان بردگی مردم مدینه : مسلم بن عقبه فرمانده لشکر یزید در مدینه دستور داد تا همه مردم به عنوان برده یزید بیعت کنند، و هرگونه که میخواست با مال و جان و ناموس مردم رفتار میکرد.[۳۷] [۳۸] [۳۹] [۴۰] [۴۱] فقط دو نفر از این بیعت استثنا شدند یکی امام سجّاد و دیگری علی بن عبداللّه بن عباس با وساطت خویشانش که در سپاه یزید بودند.[۴۲][۴۳] . مسلم از مردم برای یزید بیعت گرفت، مبنی بر اینکه آنان و پدرانشان بنده یزید بوده اند و به تعبیر دیگر، فَیء غنیمت جنگی یزید هستند [۴۴] و هرکسی را که از این فرمان سر باز میزد، گردن میزدند. [۴۵] [۴۶]
بعد از شهادت امام حسین علیه السّلام ، حاکم مدینه عثمان بن محمد بن ابوسفیان عده ای از صحابه پیامبر و بزرگان مدینه را به دمشق و دربار یزید فرستاد. به این ترتیب هیئتی مرکب از عبدالله بن حنظلة انصاری فرزند حنظلة غسیل الملائکه ، عبدالله بن ابی عمر، منذر بن زبیر بن عوام و عده ای دیگر از رجال و اشراف مدینه، به نمایندگی از مردم مدینه، برای دیدار با یزید راهی شام شدند. یزید آنها را بسیار تکریم کرد و به هر یک هدایا و خلعتهایی گرانبها بخشید؛ اما نتوانست انحرافها و اعمال خلاف شرع خود را پوشیده نگاه دارد و آن گروه از بزرگان شهر بهرغم نوازشهای یزید، پس از بازگشت به مدینه، عیاشیها و هرزه دراییهای خلیفه را برای مردم شرح دادند. با شنیدن این اخبار، مردم شوریدند و عبدالله بن حنظله را به سرکردگی برگزیدند. [۲] [۳] [۴] . عبداللّه در سخنرانی ای در میان مردم ناراضی، علت قیام خود را ترس از نزول عذاب الهی به سبب معاصی یزید ذکر کرد. [۵] . از این رو بازگشت این هیئت به مدینه، با افشاگریها و انتقادهای تند آنان از یزید همراه شد؛ تا جایی که گفتند: ما از نزد شخصی آمده ایم که دین ندارد؛ شرابخوار، و سرگرم ساز و آواز اسـت؛ سـگ بـازی میکند؛ زنان در مجلسش آواز میخوانند و خودش با بدکاران شب نشینی میکند . عبداللہ بن حنظله گفت: «من از نزد شخصی آمده ام که اگر هیچ کس با مـن همکاری نکند، به کمک پسرانم به جنگ او خواهم رفت. او به مـن پـولهـا و هدایای فراوانی بخشید و مرا بسیار تکریم کرد؛ ولی من عطایای او را فقط به این منظور پذیرفتم که در راه نبرد با او خرج کنم». منذر بن زبیر نیز گفت: «یزید صدهزار دینار به من بخشید؛ ولی این کار او مـرا از گفتن حقیقت درباره وی باز نمیدارد. به خدا سوگند، یزید شراب میخورد و چنان مست میشود که متوجه گذشت زمان نمیشود و نمازش از دست میرود». مردم مدینه با شنیدن این گزارشها، به رهبری عبدالله بن حنظله بر ضد حکومت اموی قیام، و یزید را از خلافت خلع کردند و فرماندار یزید را از شهر بیرون راندند. [۶] [۷] [۸] [۹] . آنان در این سفر به فسق و فجور و ظلم فراگیر یزید و دستگاه فاسد وی آگاهی یافته و در بازگشت به مدینه مردم را نیز از وضع فاسد دارالخلافۀ یزید آگاه کرده و علیه امویان شوریدند. [۱۰] . به همین جهت مردم یزید را خلع و با عبدالله بن زبیر بیعت نمودند. [۱۱] . آنگاه به اذن ابن زبیر، عثمان بن محمد را از امارت عزل کردند و حاکم مدینه و مروان و دیگر امویان و حامیان یزید را که حدود هزار مرد بودند و در منزل مروان بن حکم گرد آمده بودند، محاصره کردند[۱۲] . و سپس از شهر بیرون راندند و با عبدالله بن حنظله بیعت نمودند. به گفته ابن اعثم کوفی، ابن زبیر، عبدالله بن حنظله را به عنوان والی مدینه برگزید.[۱۳]
بیطرفی امام سجاد : این قیام را میتوان از آثار حادثه عاشورا قلمداد کرد چرا که حضرت زینب سلام اللهعلیها و امام سجاد علیه السّلام بعد از برگشت از اسارت پیوسته مردم را از فجایع و مفاسد یزید و امویان آگاه مینمودند. اما امام سجاد (علیه السّلام) با بررسی و ارزیابی اوضاع و ملاحظۀ خفقان شدیدی که پس از شهادت پدر بزرگوارشان به وجود آمده بود شکست قیام حره را پیشبینی میکرد. لذا میدید که اگر در آن شرکت کند، نه تنها پیروز نمیشود بلکه خود و پیروانش کشته میشوند و باقیماندۀ تشیع از بین میرود. از سوی دیگر با نفوذی که عبدالله بن زبیر در میان شورشیان یافته بود این نهضت یک نهضت شیعی به تمام معنی نمیتوانست باشد و امام هم نمیخواست امثال عبدالله بن زبیر قدرت بگیرند. [۴۷] . امام سجاد علیه السلام در این قیام با مردم مدینه همراه نشد؛ [۴۸] [۴۹] . افزون بر آنکه این قیام با اذن و حمایت عبدالله بن زبیر صورت گرفت، آگاهی امام به ضعف و عده کم اهالی مدینه در مقابله با سپاهیان بسیار شام که از خشونت و قساوت دریغ نداشتند و همچنین تصمیم آن حضرت به دور ماندن از اتهامات دولت اموی ـ که به قولی، تنها هدف حمله مسلم بن عقبه به مدینه بودـ و حفظ آن عده اندک از پیروان خویش و حفظ کرامت حرم پیامبر، از دلایل احتمالی بیطرفی امام در این واقعه بود. [۵۰] [۵۱] . از اینرو، خاندانش از این جنایت آسیبی ندیدند و خانه اش نیز پناهگاه امنی برای بسیاری از زنان و کودکان، حتی اهل و عیال مروان بن حکم، گردید و آن حضرت کسان مروان را با زن و فرزند خود به ینْبُع فرستاد. ابناعرابی نقل کرده است که زمانی که سپاه یزید قصد مدینه کرد تا جان و مال و ناموس اهل مدینه را مورد تعرض قرار دهد، حضرت علی بن حسین (علیه السلام) چهارصد تن را در میان خانه و خاندانش پناه داد و تا زمان بازگشت سپاه و خروج آنان از مدینه، این چهارصد نفر را مورد پذیرایی قرار داد. [۵۲] [۵۳] . باید توجه داشت که کیفیت پذیرایی حضرت از اینان به گونه ای بود که برخی از ایشان گفتند: ما چنین آسایشی را که در خانه علی بن حسین دیدیم حتی در خانه پدرمان شاهد نبوده ایم!![۵۴] . در بین این خانواده هایی که به حضرت سجاد (علیه السلام) پناهنده شدند خانواده مروان نیز وجود داشت چرا که در وقایعی که به اخراج هزار نفر از بنی امیه منجر شد، مروان ابتدا برای همسر خود که دختر عثمان بود، نزد عبدالله بن عمر درخواست پناهندگی کرد ولی او نپذیرفت. آنگاه خدمت حضرت زینالعابدین علیه السلام آمده و در خواست پناه دادن به خانواده خود را مطرح کرد که حضرت پذیرفتند، و خانواده او را در میان خانواده خود جای دادند.[۵۵] [۵۶] [۵۷] . پس از پایان ماجرا، امام سجاد با همراهی مروان و فرزندش، عبدالملک، نزد مسلم رفت. گویا یزید از قبل مسلم را به رعایت حال امام سفارش کرده بود؛ از اینرو، مسلم ایشان را گرامی داشت، چهارپایی زین کرد و به ایشان داد که حضرت آن را بازگرداند. [۵۸] [۵۹]
تعداد کشته شدگان : شمار کشتگان واقعه حرّه را بیش از ۴،۰۰۰ [۸۱] و به قولی ۱۱،۷۰۰ یا ۱۰،۷۰۰ تن [۸۲] [۸۳] [۸۴] [۸۵] برآورد کرده اند. عبدالله بن حنظله و فرزندانش نیز کشته شدند.[۸۶] [۸۷] . خلیفة بن خیاط اسامی کشته شدگان انصار و مهاجران را ذکر کرده است. [۸۸]
هزاران نفر از مردم مدینه : مورّخان از جمله دینوری امار کشته شدگان را بیش از ده هزار نفر اعلام کرده اند، که از این تعداد هشتاد تن از اصحاب پیامبر و هفتصد نفر از مهاجرین و انصار و ده هزار نفر از تابعان و موالی بوده اند. قتل من اصحاب النبیّ صلّی اللّه علیه وسلّم ثمانون رجلاً، ومن قریش والانصار سبع مئة، ومن سائر الناس من الموالی والعرب والتابعین عشرة آلاف. [۸۹]. قال المدائنی عن شیخ من اهل المدینة. قال: سالت الزهری کم کان القتلی یوم الحرّة قال: سبعمائة من وجوه الناس من المهاجرین والانصار، ووجوه الموالی وممّن لا اعرف من حرّ وعبد وغیرهم عشرة آلاف. قال: وکانت الوقعة لثلاث بقین من ذی الحجّة سنة ثلاث وستّین، وانتهبوا المدینة ثلاث ایّام. [۹۰] . مدائنی از شیخ اهل مدینه نقل میکند: از زهری سؤال کردم تعداد کشته گان مدینه در واقعه حره چند نفر بود. او در پاسخ گفت: هفت صد نفر از بزرگان مهاجرین و انصار و موالی و کسانی که معلوم نبود که آیا غلام بودند یا آزاد و غیر آنان که جمعا ده هزار نفر بودند.... و سه روز کامل شهر مدینه در معرض تاختوتاز و غارت بود. دینوری مینویسد: قتل من اصحاب النبیّ صلّی اللّه علیه وسلّم ثمانون رجلاً، ومن قریش والانصار سبع مئة. [۹۱] . در حادثه خونین حرّه هشتاد تن از اصحاب پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله وسلّم) و هفتصد نفر از قریش و انصار کشته شدند. بهنحوی که کسی از اهل بدر باقی نماند. و مورّخ شهیر مسعودی مینویسد: قتل من آل ابی طالب اثنان - ومن بنیهاشم ثلاثة وبضع وتسعون رجلاً من سائر قریش ومثلهم من الانصار، واربعة آلاف من سائر الناس، ودون من لم یعرف. [۹۲] از خاندان ابوطالب دو نفر و از بنیهاشم بیش از نود و از قریش به همان تعداد و چهار هزار نفر از مردم دیگر کشته شدند. یاقوت حموی میگوید: وقتل من الموالی ثلاثة آلاف وخمسمائة رجل ومن الانصار الفا واربعمائة وقیل الفا وسبعمائة ومن قریش الفا وثلاثمائة. [۹۳] . تعداد کشته ها از مردم عادی سه هزار و پانصد نفر و از انصار هزار و چهارصد نفر بودند و گفته شده است هزار و هفتصد نفر و از قریش هزار و سیصد نفر. ابن کثیر نوشته است: وقد اختفی جماعة من سادات الصحابة منهم جابر بن عبد اللّه، وخرج ابو سعید الخدری فلجا الی غار فی جبل. [۹۴] . گروهی از بزرگان صحابه مانند جابر بن عبداللّه و ابوسعید خدری برای حفظ جانشان به کوه پناه برده و ابوسعید در غاری مخفی شد. از مالک بن انس نقل شده است که گفت: قتل یوم الحرّة سبعمائة من حملة القرآن وکان فیهم ثلاثة من اصحاب النبیّ صلّی اللّه علیه وسلّم. [۹۵] در واقعه حرّه هفتصد نفر از قاریان و حافظان قرآن که سه نفر آنان از اصحاب بودند کشته شدند.[۹۶] [۹۷] . از قول مسلم بن عقبه آوردهاند که پس از اقرار به توحید، بهترین عمل خود را کشتن اهل حرّه میدانست. [۱۱۰] [۱۱۱] [۱۱۲] . مورخان مسلمان برآن اند که سرکوب وحشیانه مردم مدینه در واقعه حرّه، به انتقام خون امویان و کشته های بدر و تقاصّ قتل عثمان از مردم مدینه، به ویژه انصار، صورت گرفته است. [۱۱۳] [۱۱۴] [۱۱۵] [۱۱۶] [۱۱۷] [۱۱۸]
رهبر اين قيام ، عبد اللّه بن زبير ، يكى از كسانى بود كه با يزيد بيعت نكرد ؛ ليكن او نيز همانند بنى اميّه ، از دشمنان سرسخت اهل بيت عليهم السلام بود ، به گونه اى كه پدرش زبير را نيز به دشمنى با اين خاندان وا داشته بود . از امام على عليه السلام نقل شده كه : مازالَ الزُّبَيرُ رَجُلاً مِنّا أهلَ البَيتِ حَتّى نَشَأَ ابنُهُ المَشؤومُ عَبدُ اللّهِ .[۱۲] زبير، پيوسته از ما اهل بيت به شمار مى آمد، تا زمانى كه پسر شومش ، عبد اللّه ، بزرگ شد . ابن ابى الحديد ، مى نويسد : عبد اللّه ، همانى است كه زبير را وادار به جنگ كرد و كسى است كه رفتن عايشه را به بصره ، برايش خوب جلوه داد . او مرد بددهن و آلوده اى بود و نسبت به بنى هاشم ، كينه داشت .[۱۳] . عبد اللّه بن زبير ، پيش از ورود امام حسين عليه السلام به مكّه ، جهت زمينه سازى براى دستيابى به مسند قدرت ، وارد اين شهر شد ؛ امّا مردم از او استقبال چندانى نكردند ، بويژه كه پس از ورود امام حسين عليه السلام به مكّه ، افكار عمومى ، متوجّه ايشان گرديده بود و به همين جهت ، ابن زبير ، قلبا مايل به ادامه حضور امام حسين عليه السلام در مكّه نبود . پس از خروج امام عليه السلام از اين شهر نيز زمينه اى براى بسيج عمومى بر ضدّ حكومت يزيد به رهبرى ابن زبير ، پديد نيامد ؛ امّا پس از واقعه كربلا و شهادت امام حسين عليه السلام ، فضاى عمومى براى قيام بر ضدّ حكومت يزيد ، آماده شد و ابن زبير با اين كه دشمن سرسخت خاندان رسالت بود ، از اين فضا براى رسيدن به قدرت ، نهايتِ بهره بردارى را نمود . متن گزارش طبرى در اين باره ، چنين است : وقتى امام حسين عليه السلام كشته شد، عبد اللّه بن زبير در ميان مردم مكّه به پا خاست و كشتن او را فاجعه دانست و بويژه كوفيان را سرزنش كرد و عموم عراقى ها را مذّمت نمود و پس از ستايش و ثناى خداوند و درود فرستادن بر محمّد صلى الله عليه و آله ، گفت: عراقى ها، جز اندكى از آنها ، مردمى نيرنگباز و تبهكارند و كوفيان ، بدترين هاى عراق اند . آنان ، حسين را دعوت كردند تا يارى اش كنند و او را براى حكومت بر خود برگزينند ؛ ولى هنگامى كه بر آنها وارد شد، بر ضدّ او شوريدند و به او گفتند: يا دستت را در دست ما مى گذارى تا تو را دست بسته به نزد پسر زياد بن سميّه بفرستيم و او حكمش را در باره تو صادر كند و يا مى جنگى! به خداوند سوگند، حسين ديد كه او و يارانش بسيار اندك اند و ـ با آن كه خداوند عز و جل، هيچ كس را بر غيب ، آگاه نكرده ـ همگى كشته خواهند شد ؛ امّا او مرگ با بزرگوارى را بر زندگى ننگين ، ترجيح داد. خداوند ، حسين را رحمت كند و قاتل حسين را بى پناه سازد! به جان خودم سوگند، در مخالفت كوفيان با حسين و نافرمانى شان از او، هيچ پند دهنده و باز دارنده اى بهتر از [خودِ] او نبود ؛ ولى آنچه قرار است بشود، مى شود و خداوند ، هر گاه چيزى را بخواهد، مانعى براى آن وجود ندارد. آيا پس از حسين عليه السلام ، به چنان قومى اطمينان كنيم و گفتارشان را تصديق نماييم و پيمانشان را بپذيريم؟ نه . هرگز آنان را شايسته چنين چيزى نمى بينيم! آرى ـ به خدا سوگند ـ آنان حسين عليه السلام را كشتند، در حالى كه شب زنده دارىِ طولانى داشت و روزهاى زيادى را روزه بود و شايسته ترينِ آنها به چيزى (حكومتى) بود كه در دست آنان است و در دين و فضيلت ، شايسته ترينِ آنها بود . هلا! به خدا سوگند، حسين عليه السلام قرآن را به غِنا تغيير نداده بود و گريه از خوف خدا را به آواز ، بدل نكرده بود و روزه را با ميخوارگى و حلقه هاى مجلس ذكر را با دنبال شكار رفتن، عوض نساخته بود ـ و اينها كنايه به يزيد بود ـ . به زودى ، آنان هلاك مى شوند .[۱۴] . پس از اين سخنرانى ، ياران ابن زبير از او خواستند كه بيعت خود را آشكار كند و رسما زمام حكومت را به دست گيرد . يزيد ، دو بار[۱۵] براى سركوبى شورش مردم مكّه ، به سوى اين شهر ، سپاه گسيل كرد ؛ امّا در نهايت ، كارى از پيش نبرد و با مرگ وى در چهاردهم ربيع اوّل سال ۶۴ ، محاصره مكّه شكسته شد و سپاهيان شام ، ناكام باز گشتند .[۱۶] . پس از مرگ يزيد ، مردم حجاز و سپس عراق ، با عبد اللّه بن زبير ، بيعت كردند ؛[۱۷] . امّا سوء تدبير ابن زبير و بدرفتارى او با مردم ، بويژه بنى هاشم ، موجب شد كه حركت او ، جنبه مردمى خود را از دست داد و در پايان با حمله حَجّاج بن يوسف به مكّه ، شكست سختى را متحمّل شد و خود او نيز كشته شد و بدين سان ، حكومتش در اوايل سال ۷۳ ق ، پايان يافت .[۱۸]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: قیامهای بعد از عاشورا