قیامهای بعد از عاشورا
اولین قیام مردمی بعد از شهادت امام حسین (ع) به خونخواهی شهیدان کربلا در سال ۶۱ هجری توسط مردم سیستان آغاز شد که موجب فرار حاکم سیستان شد و بعد از آن در سال ۶۵ قیام خونخواهی توابین از کوفه آغاز شد و سپس در سال ۶۶ هجری مختار ثقفی در کوفه قیام کرد.
قیام مردم سیستان، واقعه حره، قیام توابین، قیام مختار، قیام زید بن علی و انقلاب عباسیان مهمترین قیامهایی هستند که تحت تاثیر واقعه کربلا و قیام امام حسین (علیه السّلام) به وقوع پیوستند.
حادثه عظیم و اثرگذار قیام امام حسین علیه السلام که با شهادت آن حضرت و یاران فداکارش همراه شد، سبب اعتراضات و قیامهای متعددی در جهان اسلام شد. از اعتراضات فردی زید بن ارقم، انس بن مالک و عبدالله بن عفیف ازدی گرفته تا سخنرانیهای امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب سلام اللهعلیها و تا قیام مردم سیستان و قیام مردم مدینه واقعه حره و قیام توابین و قیام مختار، همگی از جمله اعتراضات و قیامهای پس از شهادت امام حسین علیه السلام محسوب میشوند. این اعتراضات و قیامها ـ که مثاثر از حادثه کربلا بودند ـ هر چند سرکوب شدند؛ اما زمینههای سقوط حکومت بنیامیه را فراهم کردند. ما در اینجا به طور مختصر به برخی از این اعتراضات و قیامها اشاره میکنیم.
افشاگریهای امام سجاد و حضرت زینب
پس از واقعه کربلا و هنگام اسارت در کوفه بنابر روایات، هنگامی که اسیران کربلا وارد کوفه شدند، اسرای اهل بیت علیهم السلام در کوفه، برخی از ایشان از جمله امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب علیهاالسلام، هر کدام سخنانی ایراد کردند و با افشاگریهایشان، پرده از جنایات حکومت اموی برداشتند. پس از شنیدن این خطبهها بود که بخشی از مردم کوفه متوجه اشتباهات خویش در یاری نکردن امام حسین علیهالسلام شدند و برای جبران اشتباهات خود دست به قیامهایی چون قیام توابین و قیام مختار زدند.
سخنرانی حضرت زینب در کوفه را نخستین مواجهه حضرت زینب با جنایات و ظلم حکومت اموی گفته ند.[۱] س از خطبه حضرت زینب ،)خطبه حضرت زینب در کوفه( و خطبه فاطمه صغری در کوفه (فاطمه صغری( و ام کلثوم،[یادداشت ۱] امام سجاد(ع) نیز خطبه ای در سرزنش مردم کوفه ایراد کرد.[۱] . مهمترین مطالب این خطبه عبارت است از: مظلومیت امام حسین . بیوفایی و نیرنگ کوفیان . مؤاخذه کوفیان توسط پیامبر اکرم از زبان امام سجاد . استفاده از تعبیر قتل صبر برای کشتن امام حسین(ع) برای نخستین بار اَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً، فَکَفى بِذلِکَ فَخْراً.[۲] . عندلیب همدانی در کتاب ثارالله در توجیه کلام امام سجاد(ع) که به قتل صبر پدرش افتخار کرده است نوشته که چون دشمن قدرت مبارزه رو در رو را نداشت و شجاعت امام علیه السلام هم چنین مجالی به آنها نمیداد و از دیگر سو چنین شهادتی نصیب هیچ یک از پیامبران و اولیاء الهی نشده در نتیجه، این گونه قتل سزاوار فخر است.[۳] . اشعاری در مرثیه امام حسین طبق گزارشها، مردم که از سخنان علی بن حسین(ع) متأثر شده بودند، به گریه افتادند و به او پیشنهاد خونخواهی و انتقام دادند، اما امام سجاد با یادآوری عهدشکنیهای آنها گفت: از شما میخواهم که نه یاریمان کنید و نه با ما بجنگید. [۴]
اعتراض زید بن ارقم و اعتراض انس بن مالک و اعتراض عبدالله بن عفیف
از جمله فریادهای اعتراضی که یک هفته پس از واقعه کربلا علیه نماینده یزید در کوفه بلند شد، فریاد اعتراضی بود از سوی «زید بن ارقم انصاری». وی هنگامی که دید ابن زیاد با چوب بر دندانهای مبارک امام حسین علیه السلام میزند، گفت: «والذی لا اله غیره لقد رایت شفتی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) علی هاتین الشفتین یقبلهما»؛ به خدا قسم! دیدم دو لب رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم بر این دو لب بود و بر آن بوسه میزد. آنگاه گریست. ابن زیاد به او گفت: برای چه میگریی؟ خدا چشمت را گریان دارد. به خدا سوگند! اگر نه این بود که پیری خرف شده ای، گردنت را میزدم. [۱] [۲] [۳] او از نزد ابن زیاد بیرون رفت. وی به مردم میگفت: «قتلتم ابن فاطمه و امرتم ابن مرجانة، فهو یقتل خیارکم و یستعبد شرارکم، فرضیتم بالذل، فبعدا لمن رضی بالذل»؛ پسر فاطمه سلام اللهعلیها را کشتید و پسر مرجانه را امارت دادید تا نیکان شما را بکشد و اشرار شما را برده کند. به ذلت رضا دادید، پس ملعون باد کسی که به خواری رضایت دهد. [۴] [۵] [۶]
از جمله کسان دیگری که عمل زیاد را در آن مجلس تقبیح کرد، انس بن مالک است که خود یکی از راویان قضیه میباشد. او میگوید: هنگامی که سر حسین علیه السلام را پیش عبیدالله بن زیاد آوردند، حاضر بودم. ابن زیاد با چوب دستی که همراه داشت شروع به کوبیدن به دندانهای حسین (علیه السلام) کرد و میگفت: چه «نیکو دندان» بوده است. گفتم: به خدا سوگند! همانا که من خود دیدم رسول خدا صلی اللهعلیه وآله وسلم همین جای چوبدستی تو را میبوسید. [۷] [۸]
عبدالله بن عفیف ازدی نیز علیه عبیدالله بن زیاد نماینده حکومت یزید در کوفه سخن گفت. قيام عبدالله بن عفيف که نابینا بود، هنگامی که ابن زیاد در مسجد جامع کوفه به منبر رفت و با خشم و کینه گفت: الحمدلله الذی اظهر الحق و اهله و نصر امیرالمومنین یزید و حزبه و قتل الکذاب ابن الکذاب الحسین و شیعته؛ سپاس خدای را که حق و اهلش را آشکار ساخت و امیرمؤمنان یزید و حزب او را یاری داد و دروغگو پسر دروغگو، حسین، و یارانش را کشت! ،[۹] [۱۰] . به پا خاست و گفت: «یا ابن مرجانة! الکذاب ابن الکذاب انت و ابوک و من استعملک و ابوه، یا عدو الله اتقتلون ابناء النبیین و تتکلمون بهذا الکلام علی منابر المؤمنین؟»؛ [۱۱] . ای پسر مرجانه! دروغگوی پسر دروغگو، تو و پدرت و کسی که تو را امارت داد و پدرش میباشید. ای پسر مرجانه! فرزندان پیامبر را میکشی و سخن راستگویان را میگویی. ابنزیاد برآشفت و گفت: گوینده این سخنان که بود؟ و عبدالله پاسخ داد: ای دشمن خدا! گوینده آن سخنان منم. ابنزیاد به مأموران انتظامی خود دستور داد وی را دستگیر کنند. عبدالله بن عفیف با اینکه نابینا بود، در خانه خود با لشکریان عبیدالله درگیر شد و با شمشیرش دلاورانه از خود دفاع میکرد تا آنکه سرانجام با افزایش نظامیان، وی مغلوب شد و به اسارت درآمد. او را نزد ابنزیاد آوردند و او نیز دستور داد گردنش را بزنند. [۱۲] [۱۳] [۱۴] [۱۵] [۱۶] [۱۷]
اولین قیام بعد از عاشورا، یکی از مباحث مرتبط به پیامدهای سیاسی واقعه کربلا و قیامهای بعد از عاشورا است. نخستین قیامی که پس از حادثه عاشورا، برای خـونخـواهی امام حسین علیه السّلام به وقوع پیوست، قیام مردم سیستان بر ضد حاکمان اموی بود. بر این اساس میتوان گفت که ایرانیان اولین کسانی بودند که بعد از شهادت امام حسین (علیه السّلام) و یارانش، به خوانخواهی ایشان بر ضد حاکمیت اموی قیام نمودند.
اولین قیام و خونخواهی سید الشهدا قیام مردم سیستان
نخستین قیامی که پس از حادثه عاشورا، برای خونخواهی امام حسین به وقوع پیوست، قیام مردم سیستان بر ضد حاکمان اموی بود. پیش از پرداختن به ماهیت این قیام، باید نگاهی به تاریخ ورود اسلام به آن دیار دلیرپرور، و افتخارات اهالی سیستان بعد از پذیرش اسلام در دفاع از ولایت و حقانیت امیر مؤمنان علی بیندازیم تا به شناخت بهتری از قیام آنان دست یابیم.
در سال 30 قمری، عثمان بنعفان شخصی به نام رَبیع بن زیاد حارثی را با سپاهی نزد عبدالله بنعامر فرستاد تا برای فتح سیستان به آن دیار برود. هنگامی که سپاه ربیع بن زیاد با سپاه سیستان روبه رو شد، بسیاری از دو طرف کشته شدند؛ ولی تلفات مسلمانان بیشتر بود. شاه سیستان «ایران پسر رُستم پسر آزادخُو پسر بَختیار» پس از مشورت با موبد موبدان، شخصی را نزد ربیع بن زیاد فرستاد و اعلام کرد: «ما از نبرد عاجز نیستیم؛ زیرا شهر ما، شهر مردان و پهلوانان است؛ اما با خدای بلندمرتبه نمیتوان جنگید؛ چه ما در کتابها خوانده ایم که شما سپاهیان خدایید و به سوی ما خواهید آمد و محمد فرستاده خداست. بنابراین صلح کردن از جنگ و خونریزی بهتر است». به دنبال این پیشنهاد، ربیعبنزیاد دستور داد مسلمانان سلاح خود را بر زمین بگذارند، و سرانجام کار آنان به صلح انجامید. مردم سیستان پس از پذیرش اسلام، در راه خدا و ولایت امیر مؤمنان علی بسیار کوشیدند و در تاریخ افتخارات مهمی به نام خود ثبت کردند. مؤلف تاریخ سیستان مینویسد: در زمان خلافت عثمان، «عبدالرحمن بن سَمُرة بن حَبیب» والی سیستان بود. با شروع خلافت علی وی با اموالی که از بیت المال سیستان در اختیارش بود، به معاویه پیوست و نزد او ماند. پس علی، عبدالرحمن بن جَرْوِ الطایی را والی سیستان کرد. با شروع جنگ صفین، عبدالرحمن طایی برای یاری علی نزد وی بازگشت. معاویه نیز از فرصت بهره برد و باز عبدالرحمن بن سمره را به سیستان اعزام کرد؛ اما مردم از پذیرش و همراهی او امتناع کردند و بزرگان و علمای شهر گفتند ما پیشوایی میخواهیم که پیرو سنت محمد مصطفی و علی بن ابی طالب باشد. به دنبال آن امیر مؤمنان علی به نوبت، والیانی به سیستان فرستاد تا بر آنجا حکم برانند. این موضع گیری مردم در مقابل اقدام معاویه، نشان میدهد که مردم سیستان از آغاز از موالیان علی و اهلبیت پیامبر بوده اند. از دیگر افتخارات مردم سیستان این است که وقتی در سال 41 قمری معاویه همه خطیبان و امامان جمعه را در سراسر دنیای اسلام، مکلف کرد که در خطبه هایشان امیر مؤمنان علی را لعن کنند، مردم سیستان زیر بار این ننگ نرفتند و حتی این امتناع را در قرارداد صلح با حاکمان اموی گنجاندند. بااینکه در همان زمان خاندان زیاد بن ابیه ازطرف معاویه بر سیستان حکم میراندند، مردم سیستان از ارتکاب آن عمل ننگین سر باز زدند و حکام وقت، ناچار آنها را آزاد گذاشتند. زکریابنمحمد قزوینی (م 682ق) مینویسد: اهل سجستان (سیستان) و مردمان آن نیک اعتقاد میباشند... . بهترین وصف ایشان آن است که در زمان غلبه بنیامیه، که حکم به لعن امیر مؤمنان علی نمودند، اهل سجستان امتناع بلیغ در قبول این حکم نمودند و هرگز مرتکب این عمل شنیع نشدند. درباره قیام آنان برای خونخواهی امام حسین باید اذعان کرد که ما نمیدانیم خبر واقعه جانسوز کربلا و اسارت اهلبیت پیامبر، چه وقت به سیستان و دیگر شهرهای ایران رسید؛ اما به گواهی تاریخ، نخستین قیام مردمی بر ضد بنیامیه، کمتر از چند ماه پس از واقعة کربلا، به دست مردم سیستان برپا شد. مؤلف کتاب تاریخ سیستان مینویسد: پس از واقعه کربلا و شهادت امام حسین و اسارت اهلبیت رسول خدا و امیر مؤمنان علی از کوفه به شام، و انعکاس آن در سراسر دنیای اسلام، مردم سیستان با شنیدن این خبر به خونخواهی اباعبدالله الحسین بر ضد یزید بن معاویه و حکمران او در سیستان، عَبّادبنزیاد (برادر عُبَیْد الله بنزیاد عامل جنایت کربلا) قیام کردند. بااینکه در آن موقع، حکمران سیستان، هم سپاه و هم نیروی انتظامی (شُرطه) و هم محکمه قضا در اختیار داشته، و کاملاً بر اوضاع مسلط بوده است، ولی همین که عده ای از مردم آغازگر قیام شدند، عَبّاد بن زیاد درنگ را جایز ندانست و با برداشتن بیست میلیون درهم موجودی بیت المال، از سیستان فرار کرد؛ به طوریکه سیستان ماهها بدون والی ماند. پیداست که اگر عَبّاد نمیگریخت و در سیستان مانده بود، جان خود را از دست میداد. بعد از چند ماه، عُبَیْد الله بن زیاد به جای والی سابق، دو برادر دیگرش، یزید بن زیاد و ابوعبیدة بن زیاد را باهم به سیستان فرستاد. طبعاً که آنها نیز با مدارا با مردم سیستان رفتار کردند تا توانستند اوضاع را آرام کنند و به حکومت خود ادامه دهند. (منابع : تاریخ سیستان، ص81 و ص80ـ81 ، بَلاذُری این مطلب را به صورت مختصر نقل کرده است بلاذری، فتوح البلدان، ص386 ، تاریخ سیستان، ص84ـ85 ، . یاقوت حَمَوی، معجم البلدان، ج3، ص215 ، زکریابنمحمد قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ص202 ، تاریخ سیستان، ص100ـ101)
سیستان یکی از مناطق مهم آن زمان بود و حاکم آن از طریق والی کوفه انتخاب میشد. مردم سیستان پس از پذیرش اسلام، در راه خـدا و ولایت امیرمؤمنان علی علیه السّلام بسیار کوشیدند و در تاریخ افتخـارات مهمـی بـه نـام خـود ثبـت کردنـد. مؤلـف تاریخ سیستان مینویسد: در زمان خلافت عثمان، عبدالرحمن بن سمرة بن حبیب والی سیستان بود. با شروع خلافت علی وی با اموالی که از بیت المال سیستان در اختیارش بود، به معاویه پیوست و نزد او ماند. پس علی، عبدالرحمن بن جرو الطایی را والی سیستان کرد. با شروع جنگ صفین، عبدالرحمن طایی برای یاری علی نزد وی بازگشت. معاویه نیز از فرصت بهره برد و باز عبدالرحمن بن سمره را به سیستان اعزام کرد؛ اما مردم از پذیرش و همراهی او امتناع کردند و بزرگان و علمای شهر گفتند ما پیشوایی میخواهیم که پیرو سنت محمد مصطفی علیه السّلام و علی بن ابی طالب (علیه السّلام) باشد. به دنبال آن امیر مؤمنان علی علیه السّلام به نوبت، والیـانی بـه سیستان فرستاد تا بر آنجا حکم برانند. [۱] این موضع گیری مردم در مقابل اقدام معاویه، نشان میدهد که مردم سیستان از آغاز از موالیان علی و اهل بیت پیامبر (علیه السّلام) بوده اند. ازدیگر افتخارات مردم سیستان این است که وقتی در سال ۴۱ قمری معاویـه همه خطیبان و امامان جمعه را در سراسر دنیای اسلام، مکلف کرد که در خطبه هایشان امیرمؤمنان علیه را لعن کنند، مردم سیستان زیـر بـارایـن ننگ نرفتند و حتی این امتناع را در قرارداد صـلـح بـا حاکمـان امـوی گنجاندند. با اینکه در همـان زمـان خاندان زیاد بن ابیه از طرف معاویه بر سیستان حکـم میراندند، مردم سیستان از ارتکاب آن عمل ننگین سر باز زدنـد و حـکـام وقت، ناچار آنها را آزاد گذاشتند. [۲] [۳] . بدون شک این برخورد دلاورانه مردم سیستانِ ایران با حاکمان اموی دلیل تشیع و محبت آنان به امام علی (علیه السّلام) و فرزندان پاک آن حضرت است. در زمان شهادت امام حسین علیه السّلام برادر عبید الله بن زیاد یعنی عباد بن زیاد در سیستان حکومت می کرد. معاویه او را در سال ۵۳ ق به امارت سیستان گماشته بود. [۴] [۵] . پس از واقعه کربلا و شهادت امام حسین و اسارت اهل بیت ایشان و انتقال آنها از کوفه به شام، و انعکاس آن در سراسر دنیای اسلام، مـردم سیستان بـا شـنیدن ایـن خبـر بـه خـونخـواهی اباعبـدالله الحسین بر ضد یزید بن معاویه و حکمران او در سیستان، قیام کردند. درباره قیام سیستان به خـون خـواهـیامـام حـسین باید اذعان کرد که ما نمیدانیم خبر واقعه جانسوز کربلا و اسارت اهل بیت پیامبر، دقیقا چه وقت به سیستان و دیگر شهرهای ایران رسید؛ اما به گواهی تاریخ، نخستین قیام مردمی بر ضـد بنی امیه، کمتر از چنـد مـاه پس از واقعه کربلا، به دست مردم سیستان برپا شد. زیرا تا زمان زنده بودن یزید بن معاویه هیچ قیامی به خونخواهی امام حسین (علیه السّلام) جز قیام مردم سیستان در منابع ثبت نشده است. شاهد این قضیه وجود گزارشات تاریخی از گفتگوی یزید بن معاویه با عبّاد بن زیاد پس از فرار وی از منطقه است. [۶] [۷] . مؤلف کتاب تاریخ سیستان مینویسد با اینکه در آن موقع، حکمران سیستان، هـم سـپاه و هم نیروی انتظامی (شرطه) و هم محکمه قضا در اختیار داشته، و کاملاً بر اوضاع مسلط بوده است، ولی همین که عده ای از مردم آغازگر قیام شدند، عباد بـن زیـاد درنگ را جایز ندانست و با برداشتن بیست میلیون درهم موجودی بیت المال، از سیستان فـرار کرد؛ به طوری که سیستان ماهها بدون والی ماند. پیداست که اگر عباد نمیگریخت و در سیستان مانده بود، جان خود را از دست میداد. بعد از چند ماه، عبیدالله بن زیاد به جـای والی سابق، دو برادر دیگرش، یزید بن زیاد و ابوعبیدة بن زیاد را باهم به سیستان فرستاد. طبعاً آنها نیز با مدارا با مردم سیستان رفتار کردند تا توانستند اوضاع را آرام کنند و به حکومت خود ادامه دهند. [۸] .
واقعه حره، یکی از بازتابهای سیاسی و انقلابی واقعه کربلا است. در اواخر ذى حجّه سال ۶۳ هجری، حدود دو سال پس از واقعه عاشورا، مردم مدينه به رهبرى عبداللّه بن حنظله غسیل الملائکه بر ضدّ حكومت یزید قيام كردند. يزيد، لشكرى به فرماندهى مسلم بن عقبه، از شام به مدینه فرستاد . وى با بىرحمى تمام، اين قيام مردمى را سركوب كرد. اين جنگ را از آن جهت كه در منطقه حَرّه واقع شد، «واقعه حَرّه» ناميده اند. بعد از شهادت امام حسین علیه السّلام، حاکم مدینه عثمان بن محمد بن ابوسفیان عده ای از صحابه پیامبر و بزرگان مدینه را به دمشق و دربار یزید فرستاد. به این ترتیب هیئتی مرکب از عبدالله بن حنظلة انصاری فرزند حنظلة غسیل الملائکه، عبدالله بن ابی عمر، منذر بن زبیر بن عوام و عده ای دیگر از رجال و اشراف مدینه، به نمایندگی از مردم مدینه، برای دیدار با یزید راهی شام شدند. یزید آنها را بسیار تکریم کرد و به هر یک هدایا و خلعتهایی گرانبها بخشید؛ اما نتوانست انحرافها و اعمال خلاف شرع خود را پوشیده نگاه دارد و آن گروه از بزرگان شهر به رغم نوازشهای یزید، پس از بازگشت به مدینه، عیاشیها و هرزه دراییهای خلیفه را برای مردم شرح دادند. با شنیدن این اخبار، مردم شوریدند و عبدالله بن حنظله را به سرکردگی برگزیدند. [۲] [۳] [۴] . عبداللّه در سخنرانی ای در میان مردم ناراضی، علت قیام خود را ترس از نزول عذاب الهی به سبب معاصی یزید ذکر کرد. [۵] . از این رو بازگشت این هیئت به مدینه، با افشاگریها و انتقادهای تند آنان از یزید همراه شد؛ تا جایی که گفتند: «ما از نزد شخصی آمده ایم که دین ندارد؛ شرابخوار، و سرگرم ساز و آواز اسـت؛ سـگ بـازی میکند؛ زنان در مجلسش آواز میخوانند و خودش با بدکاران شب نشینی میکند». عبداللہ بن حنظله گفت: «من از نزد شخصی آمده ام که اگر هیچ کس با مـن همکاری نکند، به کمک پسرانم به جنگ او خواهم رفت. او به مـن پـولهـا و هدایای فراوانی بخشید و مرا بسیار تکریم کرد؛ ولی من عطایای او را فقط به این منظور پذیرفتم که در راه نبرد با او خرج کنم». منذر بن زبیر نیز گفت: «یزید صدهزار دینار به من بخشید؛ ولی این کار او مـرا از گفتن حقیقت درباره وی باز نمیدارد. به خدا سوگند، یزید شراب میخورد و چنان مست میشود که متوجه گذشت زمان نمیشود و نمازش از دست میرود». مردم مدینه با شنیدن این گزارشها، به رهبری عبدالله بن حنظله بر ضد حکومت اموی قیام، و یزید را از خلافت خلع کردند و فرماندار یزید را از شهر بیرون راندند. [۶] [۷] [۸] [۹] . آنان در این سفر به فسق و فجور و ظلم فراگیر یزید و دستگاه فاسد وی آگاهی یافته و در بازگشت به مدینه مردم را نیز از وضع فاسد دارالخلافۀ یزید آگاه کرده و علیه امویان شوریدند. [۱۰] . به همین جهت مردم یزید را خلع و با عبدالله بن زبیر بیعت نمودند. [۱۱] . آنگاه به اذن ابن زبیر، عثمان بن محمد را از امارت عزل کردند و حاکم مدینه و مروان و دیگر امویان و حامیان یزید را که حدود هزار مرد بودند و در منزل مروان بن حکم گرد آمده بودند، محاصره کردند[۱۲] . و سپس از شهر بیرون راندند و با عبدالله بن حنظله بیعت نمودند. به گفته ابن اعثم کوفی، ابن زبیر، عبدالله بن حنظله را به عنوان والی مدینه برگزید.[۱۳]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: قیامهای بعد از عاشورا