مخالفت علما با کشف حجاب
پس از واقعه کشف حجاب در جشن شیراز و دستگیری و حبس آیت الله فال اسیری و بیحرمتی به وی، موجی از اعتراضات در کشور، بهویژه در حوزه علمیه قم، حوزه علمیه مشهد و حوزه علمیه تبریز به راه افتاد. در تبریز، دو مرجع عالیقدر، سیدابوالحسن انگجی و میرزا صادق آقا به تغییر لباس و کلاه شاپو، اعتراض کردند و به سمنان تبعید شدند. «در مشهد هم که دستور تغییر لباس رسیده بود و خبر جشن شیراز و گرفتاری فال اسیری و تبعید دو نفر از عالمان تبریز منعکس شده بود، غوغایی برپا شد و مراجع روحانی سخت ناراحت شدند و برای بحث و گفتوگو درباره تغییر لباس و سختگیری هایی که درباره معممین شده بود، جلساتی تشکیل دادند. در این جلسات که آیت الله حاجآقا حسین قمی و آیت الله سیدیونس اردبیلی و فرزند آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و جمعی دیگر از عالمان و مدرسان درجه اول مشهد شرکت داشتند، مسئله تغییر لباس مطرح شد و بیان شد که این تغییر لباس، به برداشتن حجاب منتهی خواهد شد و باید به شدت از آن جلوگیری شود. تا اینزمان، برخی از عالمان معتقد بودند که کارهای صورت گرفته، بدون اطلاع شاه بوده، وی مخالف این اعمال ضددینی است؛ اما علیاصغر حکمت طی نطقی در میدان جلالیه تهران، با حضور رئیسالوزراء (ذکاء الملک)، به طور آشکار اعلام کرد که گمان مردم مبنی بر عدم آگاهی رضاشاه از جشن شیراز و خودسرانه بودن این حادثه، اشتباه محض است. در این نطق، حکمت گفت که وقوع این حادثه، مستقیماً به دستور شخص رضاشاه بوده است. این اظهارت و وقوع این حوادث در کشور، پس از درج در مطبوعات، در سطح شهر مشهد هم انتشار یافت. آیت الله سیدعبدالله شیرازی که در این زمان در مشهد حضور داشت و از نزدیک شاهد این وقایع بود، میگوید: چون روزنامه حاوی درج اینمطالب برای آیتالله قمی ارسال شد. ایشان پس از مطالعه این اخبار و جریانات، گریه کرد و گفت: "خلاصه، اسلام فدایی میخواهد و من حاضرم فدا شوم" . مهمترین مخالفت علما و مراجع قم با رژیم رضاشاه، در ماجرای کشف حجاب بروز یافت. مرحوم آیت الله حائری ضمن رعایت تمام جوانب قضایا و بدون اینکه بهانه ای به دست رژیم طاغوت بدهد، از مسئله کشف حجاب اظهار نفرت نمود و چون احساس کرد این نقشه شوم، جدّی است و کارگزاران رژیم بهشدّت پیگیر عملی ساختن آن، حتّی در شهر مذهبی قم هستند، بهعنوان اعتراض، جلسات درس و بحث و نماز جماعت خود را تعطیل کرد و تنفّر خویش را از حوادث پیش آمده، اعلان کرد و چون عدّه ای از روحانیون و بازاریان نزد وی آمدند و در خصوص کشف حجاب و عوارض ناگوار آن مطالبی به عرض رسانیدند، آن مرجع عالیقدر به رگهای گلویش اشاره کرد و گفت: باید تا پای جان مقاومت نمود. من ایستاده ام؛ زیرا مسئله حجاب، از ضروریات دین است و بنا به نص قرآن، واجب شمرده میشود. [۱] [۲] . آیت الله حاجآقا حسین قمی برای مذاکره با رضاخان پیرامون مسائلی که به واسطه کشف حجاب پیش آمده بود، بهتهران رفت. قبل از حرکت، از وی درباره نحوه عملکرد و اینکه در ملاقات با شاه چه خواهد کرد، سؤال شد و وی در پاسخ گفت: «اول اصرار و التماس میکنم که از برنامههای ضددینی و اسلامی خود دست بردارد و اگر موافقت نکرد، دست او را میبوسم و اگر باز هم موافقت نکرد، خفه اش میکنم». وی در تصمیم خود قاطع بود؛ بهطوری که قبل از عزیمت به تهران گفت: اگر جلوگیری از این عمل خلاف مذهب، منجر به کشته شدن ده هزار نفر و خودم هم بشود، باز هم ارزش دارد.
نقش بهلول در قیام گوهرشاد
پس از ورود مرحوم شیخ محمدتقی بهلول از فردوس به مشهد و اطلاع از هجرت و زندانی شدن آیتالله قمی، وی در اعتراض بهشرایط پیش آمده، سخنرانی کوتاهی کرده و به واسطه این سخنرانی، دستگیر شد و پس از آزادی، وی در سخنرانی دیگری، پیشنهاد تحصن در مسجد گوهرشاد را مطرح کرد و گفت: "... کار از کار گذشته و ما نباید نرمی نشان دهیم. باید پایمردی کرده، مقاومت کنیم یا حاج آقا حسین قمی را از زندان آزاد کرده و احکام اسلامی را جاری کنیم یا همه کشته شویم" . یکی از نکات در خور تامل درباره قیام مسجد گوهرشاد ۱۸ الی ۲۲ تیرماه ۱۳۱۴ مبارزات علمای غیربومی است که از آن میان میتوان به بهلول واعظ اشاره کرد. بهلول از اهالی گناباد بود که در شهرها و روستاهای کشور منبر میرفت و از اینراه گذران زندگی میکرد. همچنین خاستگاه علمای مشهور دخیل در این قیام نظیر آیات عظام حسین قمی، آقازاده (فرزند ارشد آخوند خراسانی)، یونس اردبیلی، سیدعبدالله شیرازی، مرتضی آشتیانی، سیدعلیاکبر خوئی والد آیت الله سیدابوالقاسم خوئی مرجع تقلید به ترتیب عبارت بود از شهرهای قم، نجف، اردبیل، شیراز، تهران و خوی. نکته جالب این است که وقتی علمای طراز اول مشهد را پس از قیام دستگیر و بعد از بازجویی و محاکمه در تهران (قریب سه ماه) آزاد کردند، مقرر نمودند که همگی آنان باید به شهرهای محل تولد و خاستگاه اولیه خود عزیمت نمایند. به درستی معلوم نیست هدف دستگاه قضائی از این اقدام چه بود، ولی گویا هدفی سیاسی در آن وجود داشت و آن این است که صرفنظر از تمرکز نداشتن جمعی از علمای مشهور دارای پرونده سیاسی در یک مکان، تضعیف جایگاه حوزه علمیه خراسان در کشور بود. بههرحال حتی اگر عده ای از علمای یادشده هم دارای سابقه چندساله سکونت در مشهد بودند، بهلول در این میان استثنا بود؛ زیرا فقط پنج روز در این شهر رحل اقامت افکند و در همین پنج روز هم در مقام سرسلسله جنبان قیام مسجد گوهرشاد فعالیت کرد. همچنین او از این بخت بزرگ نیز برخوردار شد که در همان بدو سرکوب قیام، با جمع انگشت شماری از یارانش، از مسجد گوهرشاد بگریزد و پس از طی اندکی از مسیر، به تنهایی عازم افغانستان گردد. خوشاقبالی بزرگ تر او این بود که حتی پس از قریب سه دهه و نیم زندگی طولانی در کشورهای افغانستان، مصر و عراق، که فقط یک مورد آن ۳۱ سال زندان در افغانستان بود، در پی اخراج ایرانیان از سوی دولت عراق، به ایران بازگشت و قریب چهار دهه به حیات خود ادامه داد.
دعوت مردم به تحصن
همانطورکه گفته شد، شغل بهلول وعظ و خطابه بود. تاحدودی نیز در شهرهای خراسان به وعظ شهرت یافته بود. در یکی از روزهای اوایل تابستان ۱۳۱۴، هنگامی که در شهر قائن به وعظ مشغول بود، از طریق زائرانی که از مشهد مراجعت میکردند، خبر عزیمت آیتالله العظمی قمی از مشهد به تهران را برای گفت وگو با رضاشاه درباره قانون اتحاد شکل لباس و تغییر کلاه شنید؛ ازاینرو بلافاصله عزم خود را برای پیوستن به آن مرجع دینی جزم کرد و در گام اول برای اطمینان یافتن از سفر وی، عازم مشهد شد. او نقل کرده است: «از مدتها دنبال چنین مناسبتی میگشتم که به یک مرجع از طرف دولت حمله بشود تا من به یاری او بشتابم». بههرحال وی، در بدو ورود به مشهد، به منزل آیت الله قمی مراجعه و از خبر عزیمت او به تهران اطمینان حاصل کرد. سپس به حرم امام رضا علیه السّلام رفت تا پس از زیارت به دیدار قمی در تهران بشتابد و از او کسب تکلیف کند. اما به محض ورود به حرم، فضای آنجا را به گونه ای غیرمنتظره بر وفق مراد خود یافت. در هر گوشه ای از حرم و مسجد گوهرشاد (که در جوار آن است) جمعیتی را مشاهده کرد که در پای منابر وعاظ، از حصر آیت الله قمی در تهران سخن میگویند. کنجکاوانه از مردم پرسوجو کرد و جویا شد که از چند شب قبل جمعی در مسجد تحصن اختیار کرده اند و وعاظ نیز برای آنان به صورت جسته و گریخته از تغییر کلاه و حتی قرار کشف حجاب سخن میگویند و مردم را تحریک میکنند؛ از همینرو وی به شوق آمد و بر فراز منبر ایوان مقصوره رفت و با فریادهایی توجه همگان را جلب کرد. پس از تجمع مردم، به حاضران وعده داد که قصد دارد فردا شب مطالب مهمی به سمع و نظر آنها برساند. گفتنی است که در آن روز جمعیت بیشتری نسبت به روزهای قبل در مسجد گوهرشاد تجمع کرده بودند. علت این امر دستگیری جمعی از بازاریان در اعتراض به حصر آیت الله قمی و اعلام حمایت از مطالبات او بود. برای این منظور آنها حتی تلگرافی به دربار مخابره کرده بودند. بههرحال بهلول در چنین فضایی وارد مسجد شد و چون با استقبال شدید مردم حاضر در آنجا مواجه گردید تصمیم گرفت سخنرانی کند.[۳] . نکته در خور توجه این است که بهلول در خاطرات خود اصلاً به این سخنرانی و فراخوان اشاره نکرده، بلکه در بعضی از خاطرات موجود از وقایع آن روزها، به این سخنرانی اشاره و مطالب پراکنده ای از آن نقل شده که فراخوان برای حضور در سخنرانی شب جمعه سخن اصلی آن است. شیخ محمد علمی اردبیلی، از دستگیرشدگان قیام گوهرشاد، درباره آن سخنرانی در خاطراتش چنین نقل کرده است که بهلول در پایان سخنرانی "تند و انقلابی با یک بیان وافی" گفت: ای جماعت فردا شب زن [به مجلس و پای سخنرانی او] نیاید. منظورش این بود که فردا کسانی بیایند که از نظر دل و جرات مرد و مردانه باشند.[۴] . در منبعی دیگر خاطرنشان گردید: "بهلول گفت: حاضرین به غایبین بگویند. فردا شب که شب پنجشنبه است در اینجا و در همین مسجد و روی همین منبر مطالب مهمی را برای شما خواهم گفت. هرکس نیاید از کیسه اش رفته البته میدانم که فراموش نمیکنید"[۵] [۶] . بعد از این سخنرانی جمعیت پراکنده شدند و بهلول نیز آن شب را در منزل یکی از دوستانش به صبح رساند.[۷]
بازداشت و آزادی بهلول
چنین به نظر میرسد که در پی فراخوان شب قبل، جمعیت بسیاری در حرم و مسجد گوهرشاد تجمع نمودند. گفتنی است که ۱۹ تیرماه در مشهد، به مناسبت سالروز حمله روسهای تزاری به حرم مطهر و توپ بسته شدن صحن، مشهور است و این امر هم در تجمع مردم مؤثر بود. بههرحال بهلول، که در آن زمان نیروهای امنیتی او را شناسایی کرده بودند، به منظور گریز از تعقیب یا احیاناً بازداشت از سوی آنان، خود را به داخل حرم رساند و در مسجد گوهرشاد رحل اقامت افکند. او قصد داشت هرچه زودتر سخنرانی افشاگرانه خود را ایراد، و مشهد را ترک کند و با عزیمت به تهران، به دیدار آیت الله قمی بشتابد، ولی این سفر به روز شنبه موکول شد؛ زیرا بهلول اعتقاد داشت هر وقت روز پنجشنبه ای در یکی از شهرهای مقدس باشد، باید شب و روز جمعه را نیز آنجا سر کند تا آداب زیارت مخصوصه را به جا آورد، سپس آن شهر را ترک کند. در نتیجه او موقتاً در مشهد ماند. اما در ظهر پنجشنبه، وقوع حادثه ای تمام برنامههای او را برهم زد. همانطورکه پیشبینی میشد، ماموران شهربانی که در تعقیب او بودند در پی آگاهی از محل استقرار او، به سراغش آمدند و در صحن حرم امام رضا علیه السّلام دستگیرش کردند، اما همین که درصدد برآمدند او را از حرم خارج کنند با مقاومت جمعی از حاضران و زائران مواجه شدند. در این هنگام چند تن از خادمان حرم آمدند و واسطه شدند که او را موقتاً در کشیکخانه حرم نگاه دارند و در فرصت مقتضی از حرم خارج نمایند. حسین بهلول نیز به ماموران تعهد داد که صبح روز شنبه خود را به شهربانی معرفی کند. بدین ترتیب غائله خاتمه یافت و بهلول در کشیکخانه صحن بزرگ حرم زندانی گردید، اما هنوز ساعاتی از بازداشت او نگذشته بود که زائرانی که از مقابل بازداشتگاه او عبور میکردند از درب شیشه ای کشیکخانه بهلول را شناسایی کردند و درصدد برآمدند او را آزاد کنند. بهلول نیز که اوضاع را بر وفق مراد دید برای جلب توجه رهگذران "خود را به حالت گریه به مردم نشان داد" . در همین هنگام فردی با کت و شلوار و کلاه شاپو و کراوات، که براساس قانون اتحاد شکل لباس و تغییر کلاه، لباس پوشیده بود، یعنی نواب احتشام رضوی، از خادمان مشهور حرم که دو ماه پیش از آن ملبس به لباس روحانی بود، در آنجا ظاهر شد و پس از ورود به کشیکخانه، با بهلول گفت وگو کرد. لحظاتی بعد که از بهلول شنید آیت الله قمی نیز در تهران بازداشت شده است، به میان مردم و تجمع کنندگان در مقابل کشیکخانه مراجعه کرد و با صدای بلند فریاد زد: «ای مردم بیغیرت نزدیک پنج هزار نفر از چهارتا پلیس محافظ بهلول میترسید. بریزید و عالِم خود را آزاد کنید. لعنت برکسی که این کلاه را بر سر ما گذاشت»، سپس کلاهش را از سر برداشت و زیر پاانداخت و با ندای یاحسین یاحسین به کشیک خانه حمله کرد. حاضران نیز که تا این لحظه با حیرت این صحنه ها را مشاهده میکردند، به هیجان آمدند و به تبعیت از او به طرف کشیکخانه هجوم آوردند و بهلول را آزاد کردند. جمعیتی که تحت رهبری نواب احتشام رضوی، بهلول را در چنین شرایطی نجات دادند، او را برفراز منبر صاحبالزمان مسجد گوهرشاد نشاندند.[۸] . بهلول در خاطراتش احساس خود را در آن وضعیت چنین بیان کرده است: "وقتی من روی منبر جای گرفتم، دست و پای خود را گم کردم، چرا؟ چون پیشبینی چنین منظره ای را نداشتم و نمیخواستم که شورش بشود" اما جمعیتی که پای منبر او گرد آمده بودند و شعار مرگ بر شاه زنده باد اسلام، زنده باد علما سر میدادند از او میخواستند سخنرانی کند؛ ازهمینرو بهلول زبان به سخن گشود و خطاب به حاضران گفت: «مردم خوب کاری نکردید که مرا اینطوری آزاد کردید. اما اکنون عملی که شده و ما نباید نرمی نشان دهیم یا حاج آقاحسین قمی را آزاد کرده و احکام اسلام را جاری کرده و یا همه کشته شویم». سپس در پایان از مردم خواست که بروند خانه هایشان و آذوقه یک هفته خانواده را تهیه، و با سلاح مراجعت کنند.[۹] . پس از این سخنان، جمع کثیری از حاضران برای اجرای این دستور به سوی منازلشان عزیمت کردند، اما بهلول با باقیمانده افراد (زائران) مکان تجمع را از مسجد گوهرشاد به صحن نو تغییر دادند؛ زیرا وقت خواب بهتدریج فرا میرسید و خوابیدن در مسجد مکروه بود، ولی در صحن اشکالی نداشت. پس از استقرار در مکان جدید، جمعیت تحصنکننده آن شب را (شب جمعه) با دعا و نیایش و مناجات با حق تعالی سپری کردند. عدهای نیز استراحت نمودند. در اینشب هیچیک از مقامات امنیتی به سراغ آنها نیامد.
حمله اول به تحصن کنندگان
چنین به نظر میرسد که ماموران امنیتی به صورت محرمانه در داخل جمعیت تحصنکننده حضور داشتند و لحظه به لحظه وقایع را گزارش میدادند؛ زیرا به یکباره در آستانه اذان صبح صدای شیپور نظامی بهصدا درآمد و این صدا معمولاً نشانه عملیات نظامی بود. البته قبل از حمله، فردی از طرف استانداری به جمع تحصن کنندگان آمد و به آنان هشدار داد که بهتر است هرچه زودتر متفرق شوند، ولی در آن فضای هیجانی و شور انقلابی گوشی برای شنیدن این نصایح نبود. آن فرد به ناچار با ناکامی در ماموریتش مراجعت کرد. در این موقع تمام اطراف صحن و حرم را نیروهای انتظامی محاصره کردند. از همان لحظات حضور ماموران، جمعی از اهالی مشهد که منازلشان در نزدیکی حرم بود و از صدای شیپور نظامی، هیجانزده از خواب برخاسته بودند، در اطراف حرم تجمع کردند. به اینصورت ماموران انتظامی اطراف حرم، خود در محاصره این افراد قرار گرفتند. این اشخاص نیز درصدد بودند از صف نظامیان عبور کنند و به جمع تحصن کنندگان بپیوندند، اما ماموران امنیتی مانع میشدند. در همین لحظات فرمان حمله صادر شد و ناگهان با شلیک گلوله ای عملیات آغاز گردید. نیروهایی که در مواضع خود سنگر گرفته بودند، سلاحهای خود را به طرف تحصن کنندگان نشانه رفتند و از همان آغاز تعدادی از مردم به خاک و خون غلتیدند. جمعیتی که خارج از محاصره بودند با مشاهده این صحنه ها، به طرف ماموران هجوم آوردند. بدین ترتیب به نیروهای انتظامی از دو سو حمله شد و تعدادی از آنها زخمی و کشته شدند. در چنین وضعیت بحرانی، فرمانده آنان دستور عقبنشینی صادر کرد. عدهای از سربازان نیز که انتظار چنین کشتاری را نداشتند (آن هم در صحن حرم مطهر امام رضا (علیهالسّلام)) تاب و تحمل خود را از دست دادند، و به مردم پیوستند. این نکته نیز در عقبنشینی نیروهای امنیتی بیتاثیر نبود. بدین ترتیب حمله اول در سحرگاهان روز جمعه ناتمام باقی ماند، متحصنان با دهها کشته و زخمی، همچنان در موضع خود با عزمی راسخ باقی مانده بودند. و آن روز را به معالجه زخمیها و دفن شهدا گذراندند. عده ای از زخمیها را به منازلشان و عده ای دیگر را به بیمارستان بردند. اولین کسی که از طرف دولت از آزادی و حضور بهلول بر منبر مسجد گوهرشاد و به ویژه فراخوان تجمع او در شب پنجشنبه آگاهی یافت، مولوی، نایب التولیه مسجد گوهرشاد، بود که در پی اطلاع از سخنان بهلول، خود را به پای منبر رساند و درصدد برآمد وی را از منبر پایین آورد، اما مستمعان پای منبر به وی حمله ور شدند و کتک زدند، به طوری که وی را در بیمارستان بستری نمودند. رئیس شهربانی، به محض اطلاع از این حادثه و پیش بینی گسترش قیام، پاسبان بیات، رئیس پلیس مشهد، را نزد استاندار (پاکروان) و فرمانده لشکر خراسان (سرلشکر مطبوعی) فرستاد تا آنها را از قضیه آگاه سازد. در پی کسب اطلاعات پی درپی از وقایع داخل حرم و مسجد گوهرشاد، نامبردگان طی رایزنیهایی در نیمهشب جمعه تصمیم گرفتند که غائله را به وسیله ماموران مستقر در کلانتری ۲، که در جوار مسجد گوهرشاد واقع بود، بخوابانند. برای این منظور، استاندار بهاتفاق فرمانده لشکر به کلانتری یادشده عزیمت نمود تا ضمن بررسی اوضاع بر حمله قریب الوقوع (حمله اول) به متحصنان نظارت کند. در بدو امر افرادی در کتاب «واقعه خراسان» اسامی دو فرد یاد شده به ترتیب: سرگرد محسن اداری و سروان اداری ذکر شده است [۱۰] . را به جمع تحصنکنندگان فرستادند تا با نصایح و اندرز، آنان را قانع سازند و پراکنده نمایند، ولی متحصنان و بهویژه بهلول، که رهبری آنها را برعهده گرفته بود، تقاضاهای خود را در سه بند مطرح و اعلام کردند تا زمانی که این خواستهها برآورده نشود به تحصن خود ادامه خواهند داد.
مطالبات سه گانه آنها عبارت بود از: تغییر ندادن کلاه، جلوگیری از رفع حجاب، و بازگشت فوری آیت الله قمی به مشهد. اما مقامات امنیتی مشهد که نمیتوانستند در این موارد تعهدی بدهند، طی مذاکراتی تصمیم گرفتند متحصنان را قلع و قمع کنند. اجرای این تصمیم نیز به صبحگاهان، که عده تحصنکنندگان به حداقل ممکن کاهش مییافت، موکول شد. تعداد آنان را در این مقطع بین دویست تا ۱۵۰ نفر ذکر کرده اند. گفتنی است که در بدو امر، فرمانده لشکر و رئیس شهربانی به علت اخذ نکردن فرمانی از مرکز، حاضر نبودند این عملیات را اجرا کنند، ولی با اصرار استاندار و به ویژه اتهام وی به شهربانی و تولیت مبنی بر اینکه از گزارش به موقع این واقعه خودداری کرده اند، تصمیم گرفته شد با کمک لشکر (یک اسواران سواره و یک گروهان پیاده)، شهربانی در سحرگاهان منطقه را تحت کنترل بگیرد و با استقرار یک گردان پیاده از نیروهای خود، به غائله خاتمه بخشد، اما در پی هیاهو و سروصداها، عده بسیاری از مردم به اطراف حرم ریختند و ابتکار عمل را از نیروهای امنیتی گرفتند. آنان در حالت بلاتکلیفی و سرگردانی، در حالیکه در اجرای عملیات خود ناکام مانده بودند، طی دستوری عقب نشینی کردند و بدینصورت بحران نه تنها پایان نیافت، بلکه دامنه آن گسترش یافت. در پی این ناکامی، استاندار به اتفاق فرمانده لشکر و رئیس شهربانی و (اسدی نایب التولیه آستان قدس رضوی) به تلگرافخانه رفت و مراتب را به مرکز (شاه) گزارش داد. در پی آن از مرکز دستور رسید که فوراً به غائله خاتمه بخشند.[۱۱]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: واقعه مسجدگوهرشادمشهد