هجرت مسلمانان به حبشه
با شدت گرفتن دشمنی قریش با پیامبر(ص) و سختگیری و آزار پیروان او، پیامبر(ص) ناچار به نومسلمانان دستور داد به حبشه هجرت کنند وقتی قریش از هجرت مسلمانان به حبشه آگاه شدند، عمرو بن عاص و عبدالله بن ابیربیعه را نزد نجاشی پادشاه حبشه فرستادند تا آنان را بازگردانند اما نجاشی از سپردن آنان به نمایندگان قریش امتناع کرد.[۶۲]
محاصره بنیهاشم
محاصره بنیهاشم در شعب ابیطالب
پس از پیشرفت اسلام در مکه و مخالفت نجاشی با بازگرداندن نومسلمانان، قریشیان، محمد(ص) و بنیهاشم را در فشار و تحریم اقتصادی و اجتماعی قرار دادند. آنها عهدنامهای نوشتند و متعهد شدند که به فرزندان هاشم و عبدالمطلب، زن ندهند یا از آنان زنی نخواهند، چیزی به آنان نفروشند و چیزی از آنان نخرند. آنان عهدنامه را در خانه کعبه آویختند. پس از آن، بنیهاشم در شعب (دَرّه) ابییوسف که بعدها شعب ابیطالب خوانده شد، ساکن شدند.[۶۳]
انزوای بنیهاشم دو یا سه سال طول کشید. در این مدت که آنان در سختی به سر میبردند، چند تن از خویشاوندان، شبانه برای آنها گندم میبردند. شبی ابوجهل که با بنیهاشم دشمنی میکرد، از این ماجرا آگاه شد و مانع شد که حکیم بن حزام برای خدیجه بار گندم ببرد. همین سبب شد گروهی پشیمان شده و به حمایت از بنیهاشم برخاستند. آنها میگفتند چرا بنیمخزوم در نعمت به سر ببرند و پسران هاشم و عبدالمطلب در سختی بمانند. سرانجام گفتند این عهدنامه باید باطل شود. جمعی از شرکتکنندگان در پیمان، تصمیم گرفتند آن را پاره کنند. به روایت ابناسحاق (۸۰-۱۵۱ق)، نخستین سیرهنویس دربارهٔ پیامبر(ص)، وقتی سراغ پیماننامه رفتند، دیدند موریانه آن را خورده و تنها جمله «باسمک اللهم» از آن باقی مانده است.[۶۴]
به گزارش ابنهشام مورخ قرن دوم قمری، ابوطالب به انجمن قریش رفت و گفت: برادرزادهام میگوید موریانه پیماننامهای را که نوشتهاید خورده و تنها نام خدا را باقی گذاشته است. ببینید اگر سخن او راست است محاصره ما را بشکنید و اگر دروغ میگوید او را به شما خواهم سپرد. چون به سروقت نامه رفتند، دیدند موریانه همه آن را جز نام خدا خورده است. بدین ترتیب پیمان محاصره بنیهاشم شکسته شد.»[۶۳]
سفر به طائف
اندکی پس از خروج از شعب ابیطالب، خدیجه و ابوطالب دو حامی پیامبر از دنیا رفتند. وی برای جلب حمایت مردم طائف به آنجا سفر کرد؛ اما مردم آنجا با او بدرفتاری کرده و پیامبر به مکه بازگشت.[۶۵]
مقدمات هجرت
در سال یازدهم بعثت، در مراسم حج شش تن از قبیله خزرج با پیامبر دیدار کردند و پیامبر دین خود را بر آنها عرضه کرد. آنها با پیامبر عهد بستند که پیام دین محمد(ص) را به مردم خود ابلاغ کنند. سال بعد، در وقت حج، دوازده تن از مردم مدینه در عقبه با محمد(ص) بیعت کردند. بیعت آنان این بود که به خدا، شرک نورزند، دزدی نکنند، زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، تهمت نزنند، و در کارهای خیر که محمد(ص) دستور میدهد، از او اطاعت کنند. پیغمبر(ص) مُصعب بن عُمیر را همراه آنان به یثرب فرستاد تا قرآن را به مردم تعلیم دهد و آنان را به اسلام دعوت کند و او را از وضعیت شهر و استقبال مردم از اسلام مطلع کند.[۶۶]
پیمان عقبه دوم
سال ۱۳ بعثت، در موسم حج، ۷۳ مرد و زن از قبیله خزرج، پس از فراغت از مراسم حج در عقبه گرد آمدند. پیامبر(ص) با عموی خود عباس بن عبدالمطلب نزد آنان رفت. نوشتهاند نخستین سخنگو عباس بود که گفت: «ای مردم خزرج! محمد از ماست و تا آنجا که در توان ما بود او را از گزند مردم بازداشتیم. اکنون او میخواهد نزد شما بیاید. اگر در توان خود میبینید که او را حمایت کنید و شر مخالفان را از او بازدارید چه بهتر و گرنه از همین حالا او را رها کنید». آنان در پاسخ عباس گفتند: «سخن تو را شنیدیم، اکنون ای رسول خدا! آنچه نزد تو و خدای تو پسندیده است بگو!» پیغمبر آیاتی از قرآن خواند و سپس فرمود: «با شما بیعت میکنم که از من همچون کسان خود حمایت کنید». نمایندگان مردم مدینه با او بیعت کردند که با دشمن او دشمن و با دوست او دوست باشند و با هر که با وی به جنگ برخاست، جنگ کنند. به این سان این بیعت را بیعة الحرب نامیدند. پس از این بیعت، پیامبر اکرم(ص) به مسلمانان اجازه داد به یثرب بروند.[۶۷]
توطئه دار النَدوة
وقتی قریش از پیمان پیامبر با مردم یثرب و پشتیبانی آنان از محمد(ص) مطلع شدند، پیمانهای قبیلهای را نادیده گرفتند و برای کشتن پیامبر(ص) توطئه کردند. قریشیان برای یافتن راهی مناسب، نشستی در دارالندوة ترتیب دادند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که از هر قبیلهای جوانی آماده شود تا دستهجمعی بر سر محمد(ص) بریزند و همه با هم او را بکشند. در این صورت، کشنده او یک تن نخواهد بود و بنیهاشم نمیتوانند به خونخواهی وی برخیزند؛ زیرا جنگ با همه تیرهها برای آنان مقدور نیست و ناچار به گرفتن خونبها راضی خواهند شد. در شب اجرای توطئه قریش، پیامبر(ص) به فرمان خدا از مکه خارج شد و علی(ع) در بستر او خوابید (لیلة المبیت). پیامبر با ابوبکر بن ابیقحافه عازم یثرب شد و سه روز در غار ثور توقف کرد تا کسانی که آن دو را تعقیب میکردند، ناامید شدند. پیامبر اسلام سپس از بیراهه به یثرب رفت.[۶۸]
آغاز هجرت
دربارهٔ روز خروج پیامبر(ص) از مکه و رسیدن او به مدینه، میان سیرهنویسان اختلاف است. ابن هشام که خط سیر او را ضبط کرده، مینویسد نیمروز دوشنبه، ۱۲ ربیعالاول به قبا رسید. ابن کلبی، خارج شدن پیامبر را دوشنبه اول ربیع الاول و رسیدن او به قبا را جمعه دوازده ربیع الاول نوشته است. بعضی دیگر نوشتهاند روز ۸ ربیعالاول به آنجا رسید. مورخان متأخر اسلامی و اروپایی نوشتهاند که پیامبر ۹ روز در سفر بود و روز ۱۲ ربیع الاول سال ۱۴ بعثت برابر با ۲۴ سپتامبر ۶۲۲م به قبا در نزدیکی مدینه رسید. هجرت پیامبر از مکه به مدینه مبدأ تاریخ مسلمانان قرار گرفت. رسول خدا(ص) هنگام توقف در قبا مسجدی بنا کرد که مسجد قبا نام گرفت.[۶۹]
امام علی(ع) سه روز پس از هجرت پیغمبر(ص) در مکه ماند، امانتهای مردم نزد رسول خدا را به صاحبان آنها برگرداند، سپس با زنانی از بنیهاشم که فاطمه(س) جزو آنان بود، به مدینه رفت و در قبا در خانه کلثوم بن هدم به پیغمبر ملحق شد.[۷۰]
پیامبر(ص)، جمعه، دوازده ربیع الاول، با گروهی از بنی النجار روانه مدینه شد. نخستین نماز جمعه را در قبیله بنیسالم بن عوف گزارد. هنگام ورود به شهر، بزرگ هر قبیله یا رئیس هر خانواده میخواست پیغمبر را به خانه خود ببرد تا افتخاری بیش از دیگران بیابد، محمد(ص) گفت هر جا شترم بر زمین بخوابد، منزل خواهم کرد. محمد(ص) در پاسخ دعوتکنندگان گفت شتر من مأمور است و میداند به کجا برود. شتر در میان خانههای بنیمالک بن نجار، در زمینی که دو یتیم مالک آن بودند، بر زمین نشست. پیامبر زمین را از معاذ بن عفراء، سرپرست آن دو خرید و در آن مسجدی ساخت که اساس مسجدالنبی است. ابوایوب انصاری بار و اسباب سفر پیامبر را به خانه برد و محمد(ص) تا روزی که حجرهای برای وی ترتیب دادند، نزد ابوایوب به سر برد. محمد(ص) در ساختن مسجد با مسلمانان همکاری کرد.[۷۱]
مسلمانانی که به مدینه آمدند مهاجران نام گرفتند و انصار (ساکنان پیشین یثرب) آنان را در منزل خویش جای میدادند. پیامبر(ص) میان انصار و مهاجران، پیمان برادری برقرار کرد و خود، علی بنابیطالب(ع) را به برادری گرفت.[۷۲] مدتی پس از ورود به مدینه، پیامبر(ص) با اهالی شهر، از جمله یهودیان، پیمانی بست تا حقوق اجتماعی یکدیگر را رعایت کنند.[۷۳]
کارشکنیهای منافقان و یهودیان مدینه
با آن که بیشتر مردم یثرب، مسلمان یا موافق پیغمبر بودند، اما افرادی همچون عبدالله بن ابی با آن که به ظاهر خود را مسلمان میخواندند، در نهان علیه محمد(ص) و مسلمانان توطئه میکردند.[۷۴] این گروه، که منافقان خوانده میشدند، چاره این دسته مشکلتر از مشرکان و یهودیان بود؛ زیرا اینان نزد مسلمانان خود را مسلمان میخواندند و پیامبر(ص) به حکم ظاهر اسلام نمیتوانست با آنان بجنگد.[۷۵]
کارشکنی عبدالله بن ابی در راه اسلام تا مرگ او (۹ق.) ادامه داشت. یهودیان با آن که در پیماننامه مدینه دارای حقوقی شده بودند تا آنجا که از غنیمت جنگی هم نصیب میبردند، و با آن که نخست روی موافق به مسلمانان نشان دادند و چند تن از آنان به دین اسلام درآمدند، سرانجام ناخشنودی نمودند. علت این ناخشنودی آن بود که آنان گذشته از تسلط بر اقتصاد یثرب، با عربهای بیابانی و نیز با مشرکان مکه دادوستد داشتند و انتظار میبردند که با ریاست عبدالله بن ابی بر مدینه نفوذ اقتصادی آنان توسعه یابد؛ اما رسیدن محمد(ص) بدین شهر و شیوع اسلام مانع این نفوذ شد. گذشته از این، یهودیان نمیپذیرفتند که کسی را که از نسل یهود نیست به پیغمبری بشناسند. این بود که آنها هم پس از چندی مخالفت خود را با محمد(ص) آشکار کردند. ظاهراً عبدالله بن ابی نیز در تحریک آنان بیاثر نبود. یهودیان گفتند آن پیغمبر که ما انتظار او را داشتیم محمد نیست و در مقابل آیات قرآن، تورات و انجیل را به رخ مسلمانان میکشیدند و میگفتند آنچه قرآن میگوید با آنچه در کتابهای ماست، یکی نیست. آیات متعددی از قرآن در این باره نازل شد که به موجب آن آیات، تورات و انجیل درطول زمان دستخوش تحریف شده است و دانشمندان یهود برای آن که مقام خود را حفظ کنند آن آیات را دگرگون کردهاند. سرانجام قرآن به یکباره رابطه اسلام را با یهود و نصاری برید.[۷۶]
تغییر قبله
به گفته علامه طباطبایی، براساس بیشتر منابع، تغییر قبله در ماه رجب سال دوم هجری (۱۷ ماه پس از ورود پیامبر به مدینه) رخ داده است.[۷۷] براساس روایتی از امام صادق(ع)، مسلمانان تا پیش از آن، هنگام نماز رو به مسجد الاقصی نماز میخواندند. یهودیان پیامبر(ص) را سرزنش میکردند و میگفتند: تو تابع مایی و به سوی قبله ما نماز میگذاری. رسول خدا(ص) از این سرزنش آزرده خاطر بود تا اینکه روزی در مسجد بنی سلمه، نماز ظهر میخواند که جبرئیل نازل شد و در بین نماز، او را به طرف کعبه برگرداند و آیه قبله (آیه ۱۴۴ سوره بقره) نازل شد؛ بنابراین، پیامبر(ص) دو رکعت از نمازش را به سوی بیتالمقدس و دو رکعت دیگر را به سوی کعبه اقامه کرد که اعتراض و سروصدای یهودیان را در پی داشت:[۷۸]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص