ابوالقاسم فردوسی طوسی شاعر و حماسهسرای ایرانی در قرن چهارم هجری قمری بود.
ابوالقاسم فردوسی، )۳۲۹ق - ۴۱۱ق) شاعر بزرگ ملی و بزرگترین حماسهسرای ایرانی است. شاهنامه بزرگترین اثر حماسی ایران و یکی از مهمترین آثار ادبیات ایران و جهان، سروده او است. این کتاب مجموعه داستانهای حماسی و وقایع تاریخی ایران زمان ساسانیان است که به نظم درآمده و اغلب، متعلق به ایران خاوری و آسیای میانه است.
حکیم ابوالقاسم حسن بن علی فردوسی طوسی[۱] که تاریخ تولدش را حدود ۳۲۹ق و ۳۳۰ق،[۲] و مرگش را در هشتاد سالگی و به سال ۴۱۱ق گزارش کردهاند.[۳] معروفترین شاعر حماسهسرای ایرانی و سراینده شاهنامه یکی از بزرگترین و ماندگارترین آثار ادبی و حماسی به زبان فارسی است که در طول قرنها در همه خانهها، محلهها و روستاهای ایران خوانده میشده است.[۴] فردوسی با تعابیری مثل خدای سخن و پدر زبان فارسی امروزی توصیف شده است.[۵] بیست و پنجم اردیبهشتماه در تقویم ملی ایرانیان «روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی» نامگذاری شدهاست.[۶]
ابوالقاسم منصور بن حسن توسی[یادداشت ۱])۴۱۶–۳۲۹ ه.ق برابر با ۴۰۳–۳۱۹ ه.ش)، متخلص به فردوسی، شاعر حماسهسرای ایرانی و سرایندهٔ شاهنامه، حماسهٔ ملی ایران است. فردوسی را بزرگترین چکامهسرای پارسیگو دانستهاند[۱] که از آوازهٔ جهانی برخوردار است. وی را حکیم سخن و حکیم توس نیز گویند.
درباره نام وی نمیتوان با قطعیت نظر داد، اما به احتمال زیاد حسن بن منصور است. برخی
او را شیعه و برخی دیگر سنی دانستهاند.
اثر معروف او شاهنامه فردوسی است که در آن تاریخ زندگانی شاهان ایران را به صورت شعر آورده است، البته آثار دیگری همچون هجونامه نیز دارد. وی شاهنامه را در زمان سلطان محمود غزنوی سراییده و در آن به مدح سلطان محمود نیز پرداخته، ولی با این حال مورد استقبال سلطان قرار نگرفت. برخی شیوه او در سرودن شاهنامه را برگرفته از شیوه قرآن میدانند.
فردوسی در یکی از روستاهای شهر طوس به دنیا آمده و با بیش از هشتاد سال عمر، وفات کرده و در باغ شخصی خود در طوس دفن شده است.
فردوسی دهقان و دهقانزاده بود. او آغاز زندگی را در روزگار سامانیان و همزمان با جنبش استقلالطلبی و هویتخواهی در میان ایرانیان سپری کرد. شاهان سامانی با پشتیبانی از زبان فارسی، زمانهای درخشان را برای پرورش زبان و اندیشهٔ ایرانی آماده ساختند و فردوسی در هنر سخنوری آشکارا وامدار گذشتگان خویش و همهٔ آنانی است که در سدههای سوم و چهارم هجری، زبان فارسی را به اوج رساندند و او با بهرهگیری از آن سرمایه، توانست گفتار خود را چنین درخشان بپردازد. در نگاهی فراگیر دربارهٔ دانش و آموختههای فردوسی میتوان گفت او زبان عربی میدانست، اما در نثر و نظم عرب چیرگی نداشت. در «پیشگفتار بایسنقری» نام فردوسی با «حکیم» همراه است، که از دید برخی اشاره به حکمت خسروانی دارد.
درباره نام و نسب شاعر، جز کنیه او ابوالقاسم و تخلص او فردوسی، نمیتوان به قطعیت نظر داد. نام او را در مآخذ گوناگون و نیز در مقدمه برخی از دستنویسهای شاهنامه منصور، حسن، احمد و محمد و نام پدرش را حسن، احمد، اسحاق و فخرالدین و نام نیای او را شرفشاه و فرح نوشتهاند. فتح بن علی بنداری از فردوسی با عنوان: «الامیر الحکیم ابوالقسم منصور بن الحسن الفردوسی الطوسی» نام میبرد. [۱]درباره اقوال دیگر رجوع کنید به کتاب سرچشمههای فردوسیشناسی. [۲] .
همچنین در دستنویس فلورانس، در دو صفحه نخستین متن اصلی کتاب، در لوحههای سوم و چهارم و ششم آمده است: «کتاب شاهنامه از گفتار امیر حکیم ملک الکلام... الشعرا بوالقسم منصور بن الحسن الفردوسی الطوسی رحمه الله». این همخوانی میان ترجمه بنداری از سال ۶۲۱-۶۲۰ق)۱۲۲۴-۱۲۲۳ م) و دستنویس فلورانس از سال ۶۱۴ق)۱۲۱۷ م) در عنوان و کنیه و نام و نام پدر و تخلص و زادگاه فردوسی بسیار مهم است و اشاره بر این دارد که در منابع سدههای پنجم و ششم فردوسی را بدینگونه مینامیدند، از اینرو ما میتوانیم به احتمال نزدیک به یقین فردوسی را ابوالقاسم منصور بن حسن طوسی و تخلص فردوسی بدانیم. پیش از بنداری و دستنویس فلورانس، کهنترین مآخذی که از اثر فردوسی و تخلص و شهر او نام برده است همشهری او اسدی طوسی است. اسدی در گرشاسبنامه[۳] [۴] [۵] [۶] [۷] [۸]
چند بار از زبان ممدوح خطاب به خود میگوید: که فردوسی طوسی پاک مغز•••••بداده ست داد سخنهای نغز - به شهنامه گیتی بیاراسته ست•••••بدان نامه نام نکو خواسته ست - تو همشهری او را و هم پیشهای•••••هم اندر سخن چابک اندیشهای... - به شهنامه فردوسی نغزگوی•••••که از پیش گویندگان برد گوی... - اگر زان که فردوسی این را نگفت•••••تو با گفته خویش گردانش جفت - دو گویا چنین خواست تا شد ز طوس•••••چنان شد، نگویی تو باشد فسوس.
محل تولد فردوسی به گزارش نظامی عروضی ده بزرگی به نام باز (فاز، پازی پاژ) از ناحیه طیران در شهر طوس بود.[۹]
تاریخ تولد فردوسی دقیقاً گزارش نشده است، ولی از میان آگاهیهایی که فردوسی در اثر خود درباره سال خود به دست میدهد سه مورد هست که در شناخت تاریخ تولد فردوسی از اهمیت بسزایی برخوردار است.
نخست در خطبه داستان جنگ بزرگ کیخسرو میگوید در ۶۵ سالگی زندگی را در فقر به سر میبرد و سپس میافزاید که در آن هنگام که ۵۸ ساله بود و جوانی را پشت سر نهاده بود فریدون دوباره زنده شد و جهان را گرفت[۱۰] [۱۱] [۱۲]
که منظور فردوسی به پادشاهی رسیدن سلطان محمود است و چون محمود در سال ۳۸۷ق (۹۹۷ م) به سلطنت رسیده بود و در این سال فردوسی ۵۸ سال داشت، پس تاریخ تولد او سال ۳۲۹ق)۹۴۰ م) میگردد.
مورد دوم در پادشاهی بهرام بهرامیان است که فردوسی خود را یک جا ۶۳ ساله مینامد[۱۳] [۱۴]
و این تاریخ را حدود ۷۳۰ بیت پایینتر تکرار میکند و میافزاید که در آن روز آدینه به هرمزد بهمن، یعنی اول بهمن افتاده بود. [۱۵] [۱۶]
بنا بر محاسبه شهبازی، در این سالها که ما از آن سخن میگوییم، تنها در سال ۳۷۱ یزدگردی برابر ۱۰۰۳م است که روز جمعه به اول بهمن افتاده بود. [۱۷]
پس اگر سال ۶۳ را از آن کم کنیم، سال تولد فردوسی ۹۴۰ م برابر ۳۲۹ق میگردد.
مورد سوم در پایان کتاب است که فردوسی سال خود را ۷۱ و سال به انجام رسیدن شاهنامه را ۴۰۰ق مینویسد. [۱۸] [۱۹] [۲۰] [۲۱]
پس فردوسی در سال ۴۰۰ق (۱۰۱۰ م) ۷۱ ساله بوده و لذا باز تاریخ تولد او به سال ۳۲۹ق (۹۴۰ م) میافتد.
درباره فردوسی تا پیرامون سال ۳۶۷ق (۹۷۷ م) که دست به سرایش شاهنامه میزند، آگاهی زیادی نداریم، جز همین اندازه که پسر او، چنانکه در ادامه خواهد آمد، در سال ۳۵۹ق (۹۷۰ م) به دنیا آمده بود. پس فردوسی باید در سال ۳۵۸ق (۹۶۹ م) یا پیش از آن ازدواج کرده بوده باشد. درباره زن فردوسی گزارشی در دست نیست. برخی از پژوهندگان همچون یغمائی، [۲۲] ، بهار[۲۳] و صفا[۲۴] حدس میزنند که زنی که فردوسی در خطبه داستان بیژن و منیژه[۲۵]
از او نام میبرد زوجه فردوسی است. این حدس بعید نیست، ولی او میتواند دلدار خیالی فردوسی نیز باشد، در صورتیکه این زن را زوجه فردوسی بدانیم، پس زن فردوسی سواد خواندن داشت و چنگ مینواخت، یعنی او مانند خود فردوسی از یک خانواده دهقان و از تربیت دختران طبقه دهقانان، از جمله سوادآموزی و برخی هنرهای ظریفه برخوردار بود. (برای مقایسه بنگرید به سرگذشت دختران دهقان برزین[۲۶]) .
در خطبه پادشاهی هرمزد فردوسی شکوه میکند که «نگار» او که بهار او بود رفته و با رفتن او باغ را دیگر آرایشی نیست. [۲۷] (نگارا، بهارا، کجا رفتهای•••••که آرایش باغ بنهفته ای)[۲۸]
احتمال ضعیفی هست که فردوسی در اینجا اشاره به درگذشت زن خود کرده باشد. دویست بیتی پیش از آن، در پایان پادشاهی انوشیروان، فردوسی از ۶۱ سالگی خود سخن میگوید. [۲۹] [۳۰]
اگر حدس ما درباره اشاره فردوسی به درگذشت زن خود درست باشد و فردوسی پادشاهی هرمزد را پس از پادشاهی انوشیروان سروده باشد، پس زن فردوسی باید در سال ۳۹۰ق )۱۰۰۰ م) یا پیش از آن درگذشته باشد.
فردوسی دارای پسری بود که در جوانی در ۳۷ سالگی درمیگذرد و در این سال فردوسی ۶۷ سال داشت. [۳۱]
پس پسر او در ۳۵۹ق)۹۷۰ م) یعنی در ۳۰ سالگی فردوسی به دنیا آمده و در سال ۳۹۶ق )۱۰۰۶ م) درگذشته بود. به گزارش نظامی عروضی[۳۲]
فردوسی دختری نیز داشت که پس از مرگ فردوسی هنوز در حیات بود.
در افسانههایی که در مقدمه برخی از دستنویسهای شاهنامه آوردهاند، از آن جمله در دستنویسهای استانبول مورخ ۷۳۱ق، قاهره مورخ ۷۴۰ق، لیدن مورخ ۸۴۰ق، واتیکان مورخ ۸۴۸ق، اکسفورد مورخ ۸۵۲ق و برلین مورخ ۸۹۴ق به فردوسی برادر کوچکتری به نام مسعود یا حسین نیز نسبت دادهاند، ولی اعتبار چنین گزارشهایی ناچیز است. همچنین در بیتی از شاهنامه آمده است: «می لعل پیش آور ای روزبه» [۳۳] [۳۴] که در آن روزبه را هم میتوان به معنی «نیکبخت» گرفت و هم میتوان آن را نام شخص دانست و حدس زد که نام خدمتکار فردوسی باشد. این واژه در شاهنامه در هر دو معنی به کار رفته است.
پژوهندگان داستان بیژن و منیژه را به دلایلی از کارهای جوانی فردوسی و حتی پیش از آغاز سرایش شاهنامه دانستهاند. [۳۵] [۳۶] [۳۷]
با این حال این داستان نمیتواند تنها کار فردوسی پیش از آغاز شاهنامه یعنی تا ۳۸ سالگی فردوسی بوده باشد. پس فردوسی تا این زمان اشعار دیگری نیز داشته که از دست رفتهاند. آنچه در تذکرهها از قصیده و قطعه و رباعی بدو نسبت دادهاند (این اشعار را هرمان اته گردآوری کرده است)[۳۸] [۳۹]
و البته برخی از آنها مشکوکاند، محتملا بازماندههایی از دیوان از دست رفته شاعرند. نولدکه احتمال میدهد که فردوسی پیش از شاهنامه منظومه دیگری نیز سروده بوده باشد. [۴۰] [۴۱]
در مقابل، امروزه دیگر جای گمانی نیست که منظومه یوسف و زلیخا از شاعر دیگری است. [۴۲] [۴۳] [۴۴]
حکمت فردوسی
چند قرن است که فردوسی با لقب حکیم شناخته میشود.[۷] و قدیمترین منبعی که این لقب در آن به کار رفته مجمل التواریخ در قرن ۶ هجری است.[۸] اصغر دادْبِه استاد ادبیات عرفانی معتقد است حکمت فردوسی حکمت ملی ایران یا همان حکمت اشراقی است که به لحاظ نظری و معرفت شناسی مبتنی است بر شهود و به لحاظ عملی، حال و هوای اخلاقی دارد، و مستلزم تزکیه باطن نیز هست.[۹] به گفته او فردوسی نه فقط زنده کننده زبان پارسی، اساطیر ایرانی و تاریخ ایران زمین که زنده کننده حکمت ملی ایران، یعنی حکمت اشراقی نیز هست.[۱۰]
سید علی خامنهای فردوسی را دلباخته و مجذوب مفاهیم حکمت اسلامی و حکمت او را حکمت الهیِ اسلامی میداند.[۱۱] آیتالله عبدالله جوادی آملی، فیلسوف و الهیدان شیعه بر این باور است که نظامی و امثال او در کنار سفره بزرگ این حکیم اسلامی(فردوسی) نشستهاند و اوست که مسأله توحید و ولایت و امامت و تشیع را حماسهای کرده و ایرانِ موَحِّد و اسلامی را در سایه توحید و ولایت زنده نگه داشته است.[۱۲] به گفته جوادی آملی صدر المتألهین از این مصرع فردسی که «ندانم چهای، هر چه هستی توئی» در کتاب المبدأ و المعاد[۱۳] با عظمت یاد میکند و از آن شعر بهره میبرد.[۱۴]
مذهب فردوسی
درباره باورهای دینی فردوسی بحثهای فراوانی وجود دارد. بنابر نقل منابع تاریخی، دفن فردوسی در قبرستان مسلمانان، با ممانعت شخصی به نام ابوالقاسم گرگانی روبرو شد که معتقد بوده فردوسی در شعرهایش کفار و زرتشتیان را ستایش کرده است.[۲۲] برخی نویسندگان مانند ابراهیم پورداود و شاگردش محمد معین نیز او را زرتشتی میدانستند و ملک الشعرای بهار نیز او را احیاگر زرتشت دانسته است.[۲۳]
اما تاریخنویسان متعددی بر شیعهبودن فردوسی اتفاق نظر دارند.[۲۴] جلال خالقی مطلق، شاهنامهپژوه ایرانی، معتقد است اعتقاد فردوسی به تشیع از خود شاهنامه پیداست؛ اما روشن نیست که اسماعیلی بوده یا زیدی یا دوازده امامی.[۲۵]
عبدالجلیل قزوینی رازی اولین کسی است که به شیعه دوازده امامی بودن فردوسی در کتاب النقض اشاره کرده است. بعدها قاضی نورالله شوشتری نیز او را شیعه معرفی کرده است.[۲۶] سید حسن امین، ادیب ایرانی، معتقد است که در عصر فردوسی، تشیع در بخشهایی از خراسان به ویژه طوس، بیهق، رواج داشته و تعلق فردوسی به جامعۀ شیعه آن روز بعید نیست و حتی گاه نسبتهایی مانند رافضی به دادهاند.[۲۷] مهدوی دامغانی نظریه نخست محیط طباطبائی مبنی بر زیدی بودن فردوسی و سپس عدول او از نظریهاش را نقل کرده[۲۸] و آنگاه با ذکر مقدماتی نسبتا طولانی با تکیه بر کاربرد کلمه «وصی» در شاهنامه برای علی ابن ابیطالب و نشانههایی دیگر معتقد میشود که فردوسی یک شیعه امامی مذهب است.[۲۹]
فردوسی و مدح پیامبر(ص) و اهلبیت(ع)
فردوسی در شاهنامه چندبار ارادت خود را به امام علی(ع) و خاندان پاکش ابراز داشته و بر آن تأکید ورزیده است.[۳۰] او در دیباچه کتاب و آغاز و انجام داستانها، به شیوه یک مسلمان شیعه، به توصیف و ستایش خداوند، پیامبر(ص) و طرفداری از تشیع و مدح علی(ع) پرداخته است.[۳۱] فردوسی مهر و اعتقاد خود به خاندان علی(ع) را آشکارا به زبان میآورد.[۳۲] زرینکوب، ادیب و منتقد ادبی، احتمال میدهد یک دلیل بیبهره بودن فردوسی از دستگاه سلطان محمود غزنوی، محبت و اعتقاد فردوسی به علی(ع) و خاندانش باشد.[۳۳]
او در شاهنامه اشعاری را درباره اهلبیت(ع) خصوصا علی(ع) آورده است، از جمله: که من شهر علمم، علیَّم در است - درست این سخن قول پیغمبر است[۳۴] - سر انجمن بد ز یاران علی - که خواندش پیمبر علی ولی[۳۵]
فردوسی از جمله شاعران پارسیگوی دانسته شده که از سخنان امام علی(ع) الهام گرفتهاند.[۳۶] محققان به هماهنگی بسیاری میان اندیشههای فردوسی با مندرجات مهم شیعه از جمله در مسئله عقل با فصل اول کتاب اصول کافی معتقد هستند.[۳۷]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زبـــان و ادبـــیـــات فـــارســـی