روضه شب وروزهشتم محرم بیاد علی اكبرعلیه السلام
اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یا حُسَینَ بْنَ عَلِىٍّ أَیهَا الشَّهِیدُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یا سَیدَنَا وَ مَوْلانَا اِ نَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَینَ یدَىْ حَاجَاتِنَا یا وَجِیها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ وَ اَ لسَّلامُ عَلَیكَ یا عَلِی الاكبر
جوانان بنی هاشم بیایید - علی را بر در خیمه رسانید
بگویید مادرش لیلا بیا ید - تما شای علی اکبر نما ید
زمین کربلا در شور و شین است - سر اکبر به دامان حسین است
پدر از دیدگانش خون روان بود - پسر از گیسوانش خون روان بود
تیر به گلو یش زدن، یه ضربه به فرقش، اسب رفت وسط لشگر هر کی ضربه می زد
جای بر گشتن به خیمه رفت سوی کوفیان - گوییا این بوده تنها آرزوی کوفیا ن
راه وا کردن تا که اکبر بیاید بینشان - عقده ای دیرینه وا شد از گلوی کوفیان
جزر و مد تیغ و شمشیر عدو بی سا بقه است - شد پر از خون علی اکبر سبوی کوفیان
بعد از آنکه جای سالم در تنش دیگرنماند - صحبت از مرگ حسین شد گفتگوی کوفیان
دشمنی با هر که رنگ و بویی از حید ر گرفت - برعلی سوگند بوده خلق و خوی کوفیان
گوییا زهرا به دنبال علی در کوچه هاست - دخت حیدر، می دود گریان به سوی کوفیان
رفت تو دل لشگر بدنش را ریز ریز کردند، رو زمین افتاد بابا رو صدا کرد، ابتا جدم مرا سیراب کرد، حسین مثل باز شکاری، کنار علی رفت از اسب پایین اومد لحظه های آخر علی بود، با انگشت لخته خون را در آورد، علی نفس کشید، سر رو تو بغل گرفت، بابا رفتی غریب شدم، ولدی علی، صورت به صورت علی گذاشت ،صدا نیومد، کف زدن کنار حسین تمام شد یه وقت دیدن خانمی میاد، میگه وای برادرم وای پسر برادر،م گفتن یقین مادرش گفتن نه عقیله بنی هاشم زینبه :گفت داداش قربونت پا شو، خدا صبرت بده، (حسین هم به امام حسن گفت کنار مادر) نگاه کرد به زینب، افتاد رو زمین، علی چرا بدنت این جور شده، ابی عبدالله دست برد بدن را بردارد، دید نمیشه ،اربا اربا شده، گفت جوانان بنی هاشم بیا یید
خیز بابا تا از این صحرا رویم - تا به سوی خیمه ها بابا رویم
این بیابان جای خواب ناز نیست - ایمن از صیاد تیر انداز نیست
خیز بابا آبرویم را بخر - عمه را از بین نا محرم ببر
متن روضه شهادت حضرت علی اكبر علیه السلام-مرحوم فلسفی
عمرسعد دچار شکنجه وجدان شد، روزش را سیاه کرد، به بیماری روانی گرفتار شد، در رختخواب کشتنش، امام حسین علیه السلام نفرینش کرد، علی اکبر رفت میدان امام فرمود: خدایا شبیه ترین مردم به پیامبر را فرستادم ،عمر سعد خدا رحم تو را قطع کند، زمانی كه ابی عبدالله الحسین علیه السلام صدای ابتا علی اكبر را وسط میدان شنید، آقا با عجله کنار کشته علی رسید، نشست خون از دهان علی پاک کرد، خم شد و صورت به صورتش گذاشت، علی جان:رفتی و من تنها شدم، روز عا شورا مصا ئب برای امام حسین لحظه ای بود، ولی غم علی سخت بود، چون اول شهید آل هاشم است، لشگر دید صورت حسین روی صورت علی است چرا آقا نعش علی را به خیمه نبرد، رو کرد به خیمه جوانان بنی هاشم بیایید علی را به خیمه ببرید، بعضی میگن پدر ناتوان بود، ولی حسین قوی تر از این حر فها است، با همه حوادث منطقش را از دست نداد، عذر شرعی پیدا کرد که بدن را نیاورد، دو بدن را به خیمه نبرد یکی علی اکبر علیه السلام ویکی اباالفضل علیه السلام چرا اباالفضل علیه السلام را نبرد. بنی اسد به امام سجاد علیه السلام عرض کردند،بدنی کنار علقمه چاک چاک است، نمی شود برداشت ،هر طر فی برداریم طرف دیگر می افتد، قبر عبا س همان جا بود که به زمین افتاد ، علی اکبر هم قطعه قطعه بود، ارباً اربا شد، این کار یک نفر نبود، لذا فرمود جوانان همه بیایید بدن علی را به خیمه ببر ید.
قربان اسماعیل ذبیح کربلا
امام حسین(ع) ایستاده، صحابه همه کشته شده اند. فقط جوان های بنی هاشم مانده اند یک وقت آن شاهزاده جوان جلو امد،اجازه میدان خواست. اول شهید از دودمان آل هاشم در کربلا این پسر است. هر کس می امد و از امام حسین(ع) اجازه میدان می گرفت آقا مقداری او را معطل می کرد. اما تا پسرش گفت: بابا بروم؟ صدا زد: علی! برو بابا! چون برای خداست از بنی هاشم اول پسرش برود. روانه میدان شد. جوان های بنی هاشم می گویند: همین که این آزاده رفت،یک وقت دیدم حسین(ع) بی اختیار از میان بیرون آمد، یک نگاه به قد و بالای پسرش کرد. این پیرمرد محاسنش را به دست گرفت و فرمود: خدایا! شاهد باش پسری به جنگ دشمن می رود که خَلقاً و خُلقاً و منطقاً شبیه ترین مردم به پیغمبرت(ص) است.
سرو بالایی به صحرا می رود - قامتش بین تا چه زیبا می رود
می رود بر راه و در اجزای خاک - مُرده می گوید مسیحا می رود
علی طرف میدان رفت. این شیر بیشه شجاعت،شمشیر به دست گرفت و صد وبیست نفر از شجاعان دشمن را روی خاک انداخت. مگر آنها دستهایشان را با زنجیر بسته بودند که علی اکبر برود و به راحتی آنها را بکشد؟ آقا! آنها هم شمشیر داشتند این جوان چقدر شجاع است! صد و بیست تن را به خاک ریخته است. برگشت سوی خیمه ها، صدا زد: بابا! تشنگی مرا کشت؛ العطش قد قتلنی و ثقل الحدید أجهدنی. امام حسین(ع) فرمود: بُنی هات لِسانَک؛ پسرم! زبانت را جلو بیاور! اما از اینجا به بعد ارباب مقاتل نوشته: امام حسین(ع) انگشتر عقیقش را در آورد و روی زبان علی(ع) گذاشت و فرمود: بابا! بمک تشنگی ات کم می شود.
مرحوم محتشم کاشانی این را به شعری در آورده است: بودند دیو و ددّ همه سیراب و می مکید - خاتم زقطح آب،سلیمان کربلا...
[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf
كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm
روضه های دهه اول محرم
http://hedayat.blogfa.com/post/14429
برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری