ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام در مسجد کوفه
در شب نوزدهم رمضان سال ۴۰ هجری قمری، ابن ملجم مرادى از بازماندگان خوارج، ضربتى را بر فرق مبارک امام علی علیه السلام وارد ساخت. اثر زخم و زهر شمشیر او، امام را ناتوان ساخته و در ۲۱ رمضان به شهادت رساند.
شب ضربتخوردن امام علی(ع) به شامگاه ۱۸ رمضان و شب ۱۹ رمضان گفته میشود. در سحرگاه ۱۹ رمضان سال ۴۰ق امام علی(ع)، امام اول شیعیان با ضربه شمشیر زخمی شد. این واقعه در مسجد کوفه توسط ابن ملجم مرادی اتفاق افتاد و به شهادت امام علی(ع) در روز ۲۱ رمضان انجامید.
آن حضرت در اثر ضربت شمشیر زهرآلود ابن ملجم مرادی در شب نوزدهم ماه رمضان سال ۴۰ هجری قمری هنگام اقامه نماز صبح، فرقش شکافته شد و بر اثر آن ضربت، در بیست و یک ماه رمضان به شهادت رسید.
امام علی(ع) در شب ۱۹ رمضان میهمان دخترش ام کلثوم بود.[۱] ابنسعد از امام حسن مجتبی(ع) نقل کرده است که امام علی(ع)، در این شب پیامبر(ص) را در خواب دید و از ظلمهایی که به او شده بود، گلایه کرد. پیامبر(ص) به او سفارش کرد که مردم را نفرین کن و علی(ع) نیز چنین دعا کرد: خدایا بهجاى ايشان بهترين اشخاص را به من بده و بهجاى من بدترين كس را بر آنها بگمار»[۲] این روایت در نهجالبلاغه نقل شده است.[۳]
امام علی (علیهالسّلام) در شب نوزدهم ماه رمضان در خانه دخترش ام کلثوم میهمان بود. در آن شب نیز امام هنگام افطار بیش از سه لقمه غذا نخورد.
ام کلثوم دختر امیرالمومنین (علیهالسّلام) چنین میگوید: «وقتی افطار در شب نوزدهم ماه رمضان پدرم میهمان ما بود. برای آن حضرت طبقی که در آن دو قرص نان جو و کاسهای از شیر و نمک ساییده شده بود، گذاشتم. پس از آن که امام از نماز مغرب فارغ شدند، سر سفره حاضر شدند، هنگامی که چشم ایشان به غذا افتاد و خوب آنرا نگریستند، سر خود را با تاسف تکان داده و فرمودند که کاسه شیر را بردار و با اندکی قرص نان و نمک افطار کردند. پس از سپاس به بارگاه خداوند برای نماز و نیایش برخاست. حضرت پیوسته مشغول رکوع، سجود، دعا و تضرع بودند. امام (علیهالسّلام) تمام شب را بیدار بودند و خداوند متعال را پیوسته عبادت میکردند و در آن شب گاه و بیگاه از اطاق خویش بیرون میرفتند و با نگاه به آسمان میفرمود: «به خدا سوگند این همان شبی است که محبوبم و آموزگارم به من وعده داده است. به خداوند سوگند، هرگز دروغ نگفتهام و از رسول خدا دروغ نشنیدهام، همانا امشب آن شبی است که به من وعدۀ شهادت داده شده است.»[۴]
در آن شب، سوره یس را تا آخر تلاوت نمودند و بعد از آن اندکی به خواب رفتند. به ناگاه با دلهره از خواب بیدار شده و فرمودند: «خداوندا، ما را در لقای خود برکت ده.»بسیار میفرمودند: «لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم»
در ادامه دخترش چنین آورده است که: آن شب پدرم به فرزندانش فرمودند: «عزیزانم امشب خوابی دیدم، میخواهم آن را برایتان وصف کنم.»
آنگاه فرمودند: «پیامبر را در عالم رویا دیدم. ایشان به من فرمودند: «یا اباالحسن! انک قادم الینا عن قریب» علی جان به زودی میهمان ما خواهی بود.»
و نیز فرمودند: «شقاوت پیشهترین مردم به سوی تو خواهد آمد و محاسن تو را به خون سرت رنگین خواهد ساخت. «وانا والله مشتاق الیک، فهلم الینا فما عندنا خیر لک وابقی» به خدا سوگند که من در شور و شوق دیدار توام و تو در سومین دهۀ ماه خدا به میهمانی ما خواهی شتافت، بیا که آنچه نزد ماست برای تو بهتر و پایندهتر است.»[۵]
هنگامی که اهل خانه، این سخنان جان فرسای ایشان را شنیدند، همه اشک ریختند و به سختی گریستند و فریاد و ضجه زدند و صدا به گریه بلند کردند. و آن حضرت، آنها را دعوت به سکوت کردند، وقتی ساکت شدند، آنها را به خوبیها، سفارش و امر کرده و از بدیها نهی فرمودند. هر قدر، وقت صبح طلوع فجر نزدیکتر میشد، بر اضطراب و تشویش امیرمؤمنان افزوده میگشت. ترس ایشان از شان و جایگاه خداوندی بود، نه از مرگ و خروج روح از بدن!
چنین روایت شده است که هرگاه وقت نماز فرا میرسید رنگ رخسار امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) تغییر میکرد و بدن ایشان میلرزید. به همین جهت، بار دیگر ام کلثوم به آن حضرت عرض کرد: امشب، بیداری و اضطراب شما برای چیست؟ فرمودند: «همانا اگر امشب را به صبح برسانم، کشته خواهم شد.» [۶]
شب نوزدهم به پایان رسید، امام، رفته رفته آماده رفتن به مسجد برای اقامه نماز شدند. هنگامی خروج حضرت از درب منزل، مرغابیها راه را بر امام بستند، تا امام به مسجد نرود. قلاب در به کمر ایشان گیر کرد و کمربند امام باز شده و به زمین افتاد. امام کمربند خویش را بست و راهی مسجد شد.
حضرت پس از ورود به مسجد کوفه، در تاریکی چند رکعت نماز خوانده مشغول تعقیبات نماز شدند. پس از آن به پشت بام مسجد ندای اذان سر داد و خفتگان در مسجد را بیدار نمود. سپس آرام آرام نزدیک محراب شد و با حضور قلب مشغول نماز شدند.
ابن ملجم در نقشه خائنانهاش تصمیم گرفته بود تا آن حضرت را به هنگام برخاستن از رکوع و یا سر برداشتن از سجده هدف گیرد. به همین جهت پس از آغاز نماز دزدانه برخاست و به سرعت خود را کنار ستونی که امام در کنار آن به نماز ایستاده بود رساند تا در فرصت مناسب به سهمگینترین جنایت تاریخ بشری دست یابد. هنگامی که امام سر از سجده نخست برداشت، آن ملعون با شمشیر زهرآلودش که با هزار دینار آنرا آغشته به زهر ساخته بود، فرق امام را نشانه رفت. درست همان جایی را هدف قرار داد که در جنگ خندق به وسیله شمشیر «عمرو عامری» هدف قرار گرفته بود. فرق مبارک امام شکافت. خون سر و صورت امام را رنگین کرد. امام بر چهره به محراب افتاد در حالیکه زمزمهاش این بود: «بسم الله و بالله وعلی ملة رسول الله: فزت و رب الکعبه» به پروردگار کعبه رستگار و کامیاب شدم.
آنگاه فریاد زدند که: «به پروردگار کعبه سوگند! ابن ملجم مرا کشت، آن ملعون، آن فرزند یهودیه مرا کشت، ای مردم ابن ملجم از دست شما مگریزد.» [۷]
بدینترتیب امام (علیهالسّلام) با بیان نام و نشان از قاتل خود، خواست بیگناهی در آن شرایط بحرانی کشته یا زخمی و دستگیر نشود. ضربت ابن ملجم ملعون، فرق مبارک حضرت را تا پیشانی و محل سجده شکافته بود.
تا آن زمان تاریخ پیامبران به خود این موضوع را ندیده بود که در روز رحلت یا شهادت، جبرئیل ندای آسمانی سر دهد. اما از شگفتیهای عظمت و معنویت علی (علیهالسّلام) بود که با فرود آمدن شمشیر تاریک اندیشی و خشونت بر فرق سر آن امام در حالیکه هنوز زنده بود، فرشته وحی شهادت جان سوز او را اعلام کرد. خبر این جنایت سهمگین مانند تندبادی کوفه و اطراف آن را به لرزه درآورد. زن و مرد، پیر و جوان، سالم و بیمار سراسیمه از خانههای خویش بیرون ریختند و با شیون و فریاد راه مسجد و خانه علی (علیهالسّلام) را در پیش گرفتند. از سوی دیگر «مرادی» که آهنگ فرار داشت، به دست مردم اسیر گردید و وی را به مسجد آوردند. امام علی (علیهالسّلام) وقتی چشمان خود را گشودند و به "ابن ملجم" نگریستند که دستان او را بسته بودند و شمشیرش بر گردش آویزان بود، با صدایی ضعیف و همراه با دلسوزی و مهربانی فرمودند:
«ای مرد، گناه بزرگی کردهای! مرتکب امری عظیم و فعلی بسیار بزرگ شدهای، آیا بد امامی برای تو بودم که پاداش مرا اینگونه دادی؟ آیا با تو مهربان نبودم و تو را بر دیگران ترجیح ندادم و به تو احسان نکردم. آیا مردم نمیگفتند تو را به قتل برسانم و.... اما به تو آسیبی نرسانیدم و تو را آزاد گذاشتم، با اینکه میدانستم حتما مرا خواهی کشت، اما میخواستم حجت خدا بر تو تمام شود و خدا انتقام مرا از تو بگیرد. و نزد خدا بر تو غالب شوم، ای فرومایه، میخواستم که شاید از گمراهی خود برگردی ولی شقاوت بر تو غالب شد و مرا کشتی، ای شقیترین اشقیا.» [۸]
به گزارش ابنسعد در الطبقات الکبری ابنملجم مرادی با بَرَک بن عبیدالله تمیمی و عمرو بن بکر تمیمی قرار گذاشتند که امام علی(ع)، معاویه و عمرو بن عاص را به قتل برسانند. ابنملجم به کوفه آمد و با زنی به نام قطام دختر شجنه بن عدی آشنا شد و از او خواستگاری کرد. قطام بخشی از مهریه خود را قتل امام علی(ع) قرار داد و ابنملجم نیز گفت که به همین منظور به کوفه آمده است. او شب ۱۹ را در منزل اشعث بن قیس کندی گذراند. شمشیر خود را زهرآلود کرد و در سحرگاه ۱۹ رمضان، در مسجد کوفه امام علی را مضروب کرد. در این کار شبیب بن بجره اشجعی نیز ابنملجم را همراهی میکرد.[۴] بنا به روایتی که در کتاب کَشف الغُمَّه نقل شده است ضربه ابنملجم به همان جایی از سر امام خورد که در جنگ خندق ضربه شمشیر عمرو بن عبدود اصابت کرده بود.[۵]
روایت شده که در هنگام ضربت زدن عبدالرحمن بن ملجم بر سر مطهر حضرت علی علیهالسلام، زمین به لرزه درآمد و دریاها مواج و آسمانها متزلزل شدند و درهای مسجد به هم خوردند و خروش از فرشتگان آسمانها بلند شد و باد سیاهی وزید به طوری که جهان را تیره و تاریک ساخت و جبرئیل امین در میان آسمان و زمین ندا داد و همگان ندایش را شنیدند که می گفت: «تهدّمت والله ارکان الهدی، وانطمست أعلام التّقی، وانفصمت العروة الوثقی، قُتل ابن عمّ المصطفی، قُتل الوصی المجتبی، قُتل علی المرتضی، قَتَله أشقی الْأشقیاء؛[۸] سوگند به خدا که ارکان هدایت درهم شکست و ستارههای دانش نبوت تاریک و نشانههای پرهیزکاری برطرف گردید و عروة الوثقی الهی گسیخته شد. زیرا پسرعموی رسول خدا صلی الله علیه و آله شهید شد، سید الاوصیاء و علی مرتضی به شهادت رسید. وی را سیاهبختترین اشقیاء، یعنی ابن ملجم مرادی به شهادت رسانید».
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع