غصب فدک:
پس از ماجرای سقیفه و غصب خلافت، از نخستین اقدام های خلیفه این بود که فدک را از تصرف زهرا علیهاالسلام و امیرالمؤمینین علیه السلام خارج کند. از این رو ابوبکر دستور داد تا عوامل و کارگران آن حضرت را از فدک اخراج کردند و آن را به بیتالمال ملحق نمودند.[۴۶] وی برای توجیه کار خود به روایتی دست یازید که جز او هیچ یک از صحابه و روات آن را نقل نکردهاند. در صحیح بخاری آمده است که ابوبکر در پاسخ حضرت زهرا (سلام الله علیها)، که به اقدام وی اعتراض نمود، چنین گفت: «إنّ رسول اللّه قال: لانورث ما ترکناه صدقة؛ ما ارث نمیگذاریم، هر چه از ما بماند صدقه است.[۴۷]»
پس از غصب فدک حضرت زهرا(سلام الله علیها) حضرت زهرا(سلام الله علیها) با گروهى از زنان نزد ابوبکر آمد و فرمود: آیا مى خواهى زمینى را که پدرم پیغمبر خدا به من عطا فرموده بگیرى؟! ابو بکر دوات خواست تا بنویسد که فدک مال فاطمه باشد. عمر وارد شد و به او گفت: اى خلیفه پیامبر خدا! مبادا سند فدک را براى زهرا بنویسى مگر اینکه براى ادّعاى خود شاهد بیاورد.
حضرت فاطمه علیها السّلام فرمود: على و امّ ایمن براى مدّعاى من شهادت مى دهند. عمر گفت: شهادت زن عجمى که فصاحت ندارد قبول نیست. على هم روى خمیر خود آتش مى کشد. حضرت فاطمه با حالتى خشمناک بازگشت.[۴۸]
پس از آنکه حضرت زهرا(سلام الله علیها) موفق نشدند تا فدک را با سند و شاهد از خلیفه پس بگیرند، ایشان سرپوش بر سر افکند و خود را در چادرى پیچیده با گروهى از زنان به جانب مسجد به راه افتاد. حضرت خود را سخت مستور داشته بود و همچون پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بدون هیچ کاستى قدم برمى داشت، تا اینکه بر ابو بکر وارد شد. ابوبکر در مسجد نشسته بود و گروهى از مهاجرین و انصار بر گردش جمع شده بودند. براى دور ماندن حضرت از نگاه نامحرمان، پردهاى در مسجد آویخته شد و فاطمه علیها السّلام در پس آن قرار گرفتند و خطبه فدکیه را در مسجد رسول خدا ایراد کردند.
هجوم به خانه حضرت زهرا:
مطابق با آنچه به تفصیل در منابع شیعه نقل شده، دستگاه خلافت پس از بیعت گرفتن از مردم به انحاء گوناگون، متوجه امام علی علیه السلام شد تا به هر نحوی از آن حضرت بیعت بگیرند. عمر و عده ای دیگر از طرف خلیفه مامور شدند که به درب خانه امام علی علیه السلام رفته و ایشان را -که خلافت را مطابق تعیین خدا و ابلاغ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حق خود می دانست و از بیعت با ابوبکر سر باز می زد- برای بیعت به مسجد ببرند. آنها به زور وارد خانه فاطمه سلام الله علیها شده و آن حضرت را مضروب نموده، علی علیه السلام را با خشونت به سمت مسجد برای بیعت کشیدند.
فیض کاشانی در نوادر الاخبار کیفیت این واقعه را به نقل از منابع "التهاب نیران الأحزان" چنین می آورد: عمر گروهی را جمع کرد و با آنان به منزل امیر المومنین علیه السلام آمد. آنها به پشت در آمدند و در بسته بود، پس فریاد زدند ای علی خارج شو! خلیفه رسول خدا تو را می خواند، چون درب خانه به روی آنها باز نشد هیزم آوردند و آن را پشت در خانه ریختند و آتش آوردند تا آن را روشن کنند. در این هنگام عمر فریاد زد: به خدا قسم اگر در را باز نکنید آن را آتش می زنم. حضرت زهرا علیها السلام چون فهمید آنها منزلش را آتش می زنند برخواست و در را باز کرد. پس آن در را کنار زدند قبل از آنکه آن حضرت خود را از آنان بپوشاند. پس فاطمه پشت درب پنهان شد، سپس عمر در را به شدت کنار زد تا به حدی که او را بین درب و دیوار فشرد.
سپس آنها به سمت امیر المومنین علیه السلام هجوم آوردند و بر علیه او با هم یکدست شدند تا اینکه او را از خانه اش بیرون کشیدند در حالی که لباسش را به سرش کشیده بودند او را به مسجد کشیدند. پس فاطمه بین آنها و شوهرش حائل شد و گفت به خدا قسم نمی گذارم پسر عمویم را ظالمانه بکشید و ببرید وای بر شما چه زود بر خدا و رسولش در مورد ما اهل بیت خیانت کردید در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله شما را به پیروی از ما و دوستی ما و و تمسک به ما فراخوانده بود. و خداوند تعالی فرمود: «قُلْ لَا أَسْأَلُکمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی؛ بگو من مزدی از شما طلب نمی کنم مگر دوستی نزدیکانم».
راوی گوید: پس اکثر آن گروه علی علیه السلام را به خاطر فاطمه سلام الله علیها رها کردند. پس عمر به قنفذ بن عمر امر نمود که او را به تازیانه بزند. پس قنفذ با تازیانه بر پشت او و بر پهلوهایش زد تا اینکه او را بی رمق نمود و آثار آن تازیانه ها بر جسم شریفش بر جای ماند و آن زدن، قویترین سبب در سقط جنین بود، جنینی که پیامبر اکرم (ص) او را محسن نامگذاری نموده بود... .[۴۹]
منابع اهل سنت برخی از نقل این واقعه سرباز زده یا آن را انکار نموده اند. اما تعداد زیادی از آنها مواردی را گزارش داده اند که نشان از هتک حرمت خانه حضرت زهرا یا فراهم نمودن مقدمات آتش زدن خانه دارد. گر چه به تفصیل واقعه نپرداخته اند. موارد زیر نمونه هایی از این دست است:
احمد بن یحیی جابر بغدادی بلاذری (متوفای ۲۷۰)، این رویداد تاریخی را در کتاب «انساب الاشراف» به این نحو نقل می کند: ابوبکر به دنبال علی علیه السلام فرستاد تا بیعت کند، ولی علی از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: ای فرزند خطاب، می بینم در صدد سوزاندن خانه من هستی؟! عمر گفت: بلی، این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شده است!![۵۰]
ابن قتیبه دینوری (۲۱۲-۲۷۶) در کتاب «الإمامة و السیاسة» چنین می نویسد: ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سربرتافتند و در خانه علی گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه علی(علیه السلام) آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند. در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را بر سرتان آتش می زنم. مردی به عمر گفت: ای اباحفصدر این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت: باشد!![۵۱]
برخی دیگر از منابعی که به این موضوع اشاره دارند عبارتند از: تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، چاپ بیروت، ج۲، ص۴۴۳ مصنف ابن ابی شیبه، ج۸، ص۵۷۲ عقد الفرید، ابن عبد ربه، چاپ مکتبة هلال، ج۴، ص۹۳ فرائد السمطین، ابراهیم بن محمد جوینی، طبع بیروت، ج ۲، ص ۳۴، ۳۵.
تعدادی از منابع اهل سنت نیز به نقل مطالبی پرداختهاند که نشان از وقوع این واقعه دارد. یا به بخشهایی از آن تصریح می نماید. به عنوان نمونه این روایت از ابوبکر در منابعی چند یافت می شود: ابوبکر درحال احتضار چنین گفت: سه چیز انجام دادم که ای کاش انجام نمیدادم، یکی از آن سه چیز: آرزو می کردم که ای کاش هتک حرمت خانه زهرا را نمیکردم.[۵۲]
ابراهیم بن سیار نظام معتزلی (۱۶۰-۲۳۱) در کتاب «الوافی بالوفیات» می گوید: عمر در روز اخذ بیعت برای ابی بکر، بر شکم فاطمه زد، او فرزندی که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد.[۵۳]
ذهبی در کتاب «میزان الاعتدال» در شرح حال ابن أبی دارم می نویسد: «احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابی دارم»، محدث کوفی (م، ۳۵۷ ق)، -کسی که محمّد بن أحمد بن حماد کوفی درباره او می گوید: «کان مستقیم الأمر عامة دهره»: او در سراسر عمر خود پوینده راه راست بود- نقل می کند که در محضر او این خبر خوانده شد: عمر لگدی بر فاطمه زد و او فرزندی که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد.[۵۴]
عیادت ابوبکر و عمر از حضرت زهرا:
مطابق با آنچه در روایات آمده است ابوبکر به همراه عمر بن خطاب پس از واقعه هجوم و در حالی که حضرت زهرا در بستر بیماری بودند به عیادت آن حضرت آمدند و به ایشان سلام کردند، ولى آن حضرت روى خود را برگردانید و پاسخ آنها را نداد. ابوبکر گفت: اى دختر پیامبر! ما آمدهایم تا رضایت شما را بدست آوریم از شما خواهش میکنیم که ما را ببخشید و از آن چه بر شما رسیده از ما درگذرید! زهرا سلام الله علیها فرمود: «شما اول جواب مرا بدهید، آیا از پیامبر شنیدید که درباره من فرمود: فاطمه پاره تن من است و من از او هستم. هر که او را بیازارد مرا آزرده و هر که مرا بیازارد خدا را آزرده است. هر که پس از مرگم فاطمه را بیازارد، مانند آن است که در زمان حیاتم مرا آزرده است».
آن دو گفتند: آرى شنیدیم، آنگاه فاطمه فرمود: «پروردگارا! شاهد باش این دو نفر مرا آزردند! با شما سخن نمیگویم تا پروردگارم را ملاقات کنم و از شما شکایت نمایم».[۵۵]
بعد از شروع زندگی مشترک حضرت زهرا (سلاماللهعلیهم) و علی (علیهالسّلام) جنگ احد آغاز گردید. در این جنگ به دلیل تمرد عدهای از مسلمین از انجام وظیفه، جنگ به نفع قریش به پایان رسید. حضرت زهرا (سلاماللهعلیهم) با خبر شد که رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) در جنگ زخمیشده؛ لذا با گروهی از زنان برخاسته و آب و غذا برمیدارند و به میدان جنگ میروند. فاطمه زهرا (سلاماللهعلیهم) جراحات پدر گرامیاش را شستوشو داد؛ ولی خون بند نیامد؛ لذا حصیری را سوزانده و خاکسترش را بر زخم آن حضرت گذاشت و خون قطع شد.[۱۳۴]
همچنین آن حضرت هر دو یا سه روز، خود را به «احد» رسانده و بر مزار شهدا میگریست و بر آنان دعا میکرد.[۱۳۵]
فاطمه زهرا (سلاماللهعلیهم) در زندگی مشترک بسیار با قناعت و زهد زندگی میکرد. او نه تنها در پوشاک و خوراک به حداقل قناعت میکرد و بر خود سخت میگرفت، بلکه کارهای خانه را نیز به عهدهی دیگری نمیگذاشت. از کشیدن آب تا تمییز کردن خانه، آسیاب کردن ذرت یا گندم، نگاهداری کودک و غیره را خود بر عهده میگرفت.[۱۳۶]
علی (علیهالسّلام) خود میفرمایند: «روزی که با زهرا (سلاماللهعلیها) ازدواج کردم، فرش ما پوست گوسفندی بود که شب بر آن میخوابیدیم و روز شتر آبکش خود را بر روی آن علف میدادیم و جز این شتر، خدمتگذاری نداشتیم.»[۱۳۷]
او نه تنها در زهد و قناعت، بلکه در تقوا و پرهیزگاری، شوهرداری و تربیت فرزند نمونه کامل یک انسان الهی است.
مواضع سیاسی
فاطمه(س) فعالیتهای اجتماعی و موضعگیریهای سیاسی متعددی داشته است. هجرت به مدینه، مداوای پیامبر(ص) در جریان جنگ احد،[۸۴] حضور در کنار بدن حمزه سیدالشهدا همراه با صفیه خواهر حمزه وعمه پیامبر(ص) در اُحُد[۸۵] رساندن آذوقه برای پیامبر در جنگ خندق[۸۶] و همراهیاش در فتح مکه[۸۷] از جمله فعالیتهای وی قبل از رحلت پیامبر(ص) است؛ اما بیشتر فعالیتهای سیاسی فاطمه(س) مربوط به دوران کوتاه زندگیاش پس از رحلت پیامبر است. از مهمترین موضعگیریهای سیاسی وی این موارد است: مخالفت با واقعه سقیفه و انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه پس از پیامبر، رفتن به خانه سران مهاجر و انصار برای اقرار گرفتن از آنان در خصوص شایستگی و برتری امام علی(ع) برای خلافت، تلاش برای بازپسگیری مالکیت فدک، خواندن خطبه فدکیه در جمع مهاجرین و انصار، دفاع از علی(ع) در ماجرای هجوم به خانه او، سخنرانی در جمع زنان (مهاجر وانصار) که به عیادتش آمدند و وصیت کردن برای انجام مراسم پس از مرگش به صورت مخفیانه و پنهانی. به باور برخی پژوهشگران، بسیاری از گفتارها و رفتارهای فاطمه پس از رحلت پیامبر(ص) به نوعی واکنش سیاسی و اعتراض به غصب خلافت از سوی ابوبکر و طرفداران دستگاه خلافت او بود.[۸۸]
مخالفت با تصمیم شورای سقیفه
پس از تشکیل شورای سقیفه و بیعت عدهای با ابوبکر به عنوان خلیفه، فاطمه در کنار علی(ع) و شماری از صحابه نظیر طلحه و زبیر با این اقدام مخالفت کردند؛[۸۹] زیرا در واقعه غدیر، پیامبر(ص) امام علی(ع) را جانشین خود معرفی کرده بود.[۹۰] بر اساس گزارشهای تاریخی فاطمه به همراه علی به سراغ صحابه میرفتند و از آنان طلب یاری میکردند. صحابه در پاسخ به درخواست فاطمه میگفتند اگر پیش از آنکه با ابوبکر بیعت کنند چنین درخواستی میکرد، از خلافت علی(ع) حمایت میکردند.[۹۱]
ماجرای فدک و خطبه فدکیه
پس از آنکه ابوبکر فدک را از فاطمه(س) گرفت و آن را به نفع خلافت خود مصادره کرد، فاطمه(س) با این اقدام او مخالفت کرد.[۹۲] او برای بازپسگیری فدک با ابوبکر گفتگو کرد و پس از ارائه دلیل و شاهد،[۹۳] ابوبکر در نوشتهای فدک را از آنِ فاطمه دانست؛ اما عمر بن خطاب با بیاحترامی آن نوشته را از فاطمه(س) گرفت و پاره کرد.[۹۴] برخی منابع از ضربه عمر به فاطمه(س) و آسیب دیدن و سقط جنینش در این ماجرا خبر دادهاند.[۹۵] فاطمه پس از بینتیجه ماندن تلاشش برای بازپسگیری فدک، به مسجد پیامبر رفت و در حضور صحابه خطبهای، که بعدها به خطبه فدکیه مشهور شد، خواند و در آن، اقدام ابوبکر در مصادره فدک و غصب خلافت را نکوهش کرد. فاطمه(س) در این خطبه نتیجه اقدامات ابوبکر و طرفداران او را آتش دوزخ دانست.[۹۶] از این خطبه برای اثبات جواز مشارکت زنان مسلمان در اجتماعات سیاسی استفاده میشود.[۹۷]
پس از آنکه یهود خیبر در مقابل لشکر اسلام از در تسلیم در آمدند، مردم «دهکده فدک» که یهودی بودند به نفع آنان، اسلحه خود را بر زمین گذاشته و تن به مصالحه دادند؛ به این صورت که نیمی از دهکده فدک به ملکیت رسولخدا درآمد. از آنجا که مسلمانان در این امر مستقیماً نقشی نداشته و فدک بدون خونریزی به دست آنها افتاده بود؛ لذا فدک خاص پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گردید.[۱۳۸] و زمانی که آیه: (فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ)[۱۳۹] «حق خویشاوندان خویش را بپردازید.»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فدک را به فاطمه (سلاماللهعلیهم) داد و به او تملیک نمود. پس از رحلت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حکومت وقت به بهانه اینکه فدک ملک شخصی پیامبر نبوده و نباید در دست فاطمه زهرا (سلاماللهعلیهم) باشد، آن را از حضرت زهرا (سلاماللهعلیهم) گرفتند و به استدلالهای منطقی و شواهد زنده آن حضرت توجهی نکردند. در حالی که رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در زمان حیات خویش فدک را به ایشان داده بود و مال موروثی به حساب نمیآمد. عایشه میگوید: فاطمه (سلاماللهعلیهم) پس از رحلت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از ابوبکر خواست که فدک را به او باز پس دهد، ابوبکر در جواب گفت: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده از ما ارث برده نمیشود و آنچه از ایشان بازمانده، صدقه است؛ لذا فاطمه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز از او خشمگین شد.[۱۴۰]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه فاطمیه