ممنوعیت عزاداری و آیینهای شیعی
بر اساس اسناد تاریخی، رضاخان پیش از رسیدن به سلطنت، دارای دسته و هیئت بود و در مراسم سوگواری ماه محرم حضور پررنگی داشت و به همراه تعداد زیادی از نیروهای تحت امرش به صورت منظم در عزاداری روز عاشورا و تاسوعا در تکایای تهران و بهویژه تکیه دولت شرکت میکرد[۳۶] و خود نیز در قزاقخانه مراسم عزاداری با شکوهی تشکیل میداد؛ به صورتی که حتی احمدشاه به آن مراسم میرفت.[۳۷] با این وجود پس از رسیدن به سلطنت تغییر روش داد و به تدریج نسبت به برگزاری مراسم عزاداری سختگیری میکرد و در اولین اقدام مراسم قزاقخانه را به تکیه دولت منتقل کرد.[۳۸]
به گفته حسین مکی در کتاب تاریخ بیست ساله ایران، این سختگیریها به مرور به ممنوعیت برگزاری هرگونه مراسمی تبدیل شد و تا جایی ادامه پیدا کرد که در سال ۱۳۱۵ش و ۱۳۱۶ش از طرف دولت از سران اصناف خواسته شد، در ایام عزاداری محرم و حتی شب عاشورا کارناوال شادی راه بیندازند.[۳۹]
اقدام رضاشاه در ایجاد محدودیت برای آیینهای شیعی را به این دلیل دانستهاند که او دریافته بود مقدار زیادی از نفوذ روحانیون به خاطر در اختیار داشتن برنامههای سنتی است و او برای کنترل روحانیت راه را در محدویت و در نهایت حذف این آیینها بهویژه عزاداریها میدید.[۴۰]
در واکنش به اقدام دولت در محدودیت عزاداری، بسیاری از مردم به صورت مخفیانه این مراسم را برگزار میکردند؛[۴۱] البته در این میان برخی از علمای شهرهای مختلف اصرار به برگزاری این مجالس به صورت علنی داشتند که در نهایت به درگیریهایی نیز منجر میشد.[۴۲]
نهادسازی دینی
تأسیس برخی از نهادها و مؤسسات مانند دانشکده معقول و منقول، مؤسسه وعظ و خطابه و سازمان پرورش افکار در دوران سلطنت رضاشاه، از جمله اقداماتی دانسته شده که به منظور کنترل و تحدید قدرت نهاد روحانیت انجام شده است.[۴۳] برخی براین باورند که درواقع هدف اصلی او، پیش از مدرنسازی آموزش، کنترل قدرت سیاسی و کاهش نفوذ روحانیان در امور سیاسی بود.[۴۴] دانشکده معقول و منقول از دانشکدههای ششگانه دانشگاه تهران بود که در مدرسه سپهسالار تأسیس شد؛ تولیت این مدرسه در دست سید حسن مدرس بود و با تبعید او به وزارت معارف منتقل شده بود.[۴۵] در ماده ششم مصوبه تأسیس این دانشکده آمده است که وزارت معارف به فارغالتحصیلان آن تصدیق طلبگی میدهد.[۴۶] با تأسیس مؤسسه وعظ و خطابه وابسته به دانشکده معقول و منقول، وعاظ و روحانیان با دریافت مجوز از طرف آن مؤسسه میتوانستند به تبلیغ روند و در غیر اینصورت از پوشیدن لباس روحانیت منع میشدند.[۴۷]
لباس متحد الشکل ایرانیان و واقعه کشف حجاب
مقالههای اصلی: واقعه کشف حجاب و واقعه مسجد گوهرشاد
با تصویب قانون «اتحاد شکل لباس اتباع ایرانی در داخله مملکت» در دی ماه ۱۳۰۷ش در مجلس شورای ملی،[۴۸] بسیاری از روحانیون و مردم از پوشیدن لباسهای سنتی خود محروم شدند.[۴۹] با الزامی شدن پوشیدن کلاه شاپو در سال ۱۳۱۴ش، علمای مشهد برای اعتراض به این قانون سید حسین قمی از علمای مشهد را برای مذاکره به تهران فرستادند که حکومت او را زندانی کرد.[۵۰] در واکنش به این اقدام مردم در مسجد گوهرشاد تجمع کردند که این تجمع با دخالت نیروهای نظامی به خشونت کشیده شد و بسیاری از مردم کشته شدند.[۵۱] پس از این ماجرا در دی ماه همان سال قانون کشف حجاب نیز تصویب شد که آن هم واکنش شدید مردم مذهبی و روحانیون از جمله اعتراض شیخ عبدالکریم حائری را در پی داشت که با رفتار خشن حکومت و از جمله رضاشاه مواجه شد.[۵۲]
قیام مسجد گوهرشاد )18 الی ۲۲ تیرماه ۱۳۱۴)، در اعتراض به قانون تغییر لباس توسط حکومت پهلوی بود. علت اصلی این قیام و تحصن اعتراض به اجباری شدن کلاه شاپو و سیاستهای تغییر لباس، و حصر آیتالله سیدحسین قمی بود. این قیام در نهایت بهشدت توسط رژیم سرکوب گردید و عده ای زیادی به خاک و خون کشیده شدند.
واقعه مسجد گوهرشاد در تاریخ تحولات معاصر به رویداد پراهمیت سیاسی ــ اعتقادی تبدیل شد و در حافظه تاریخی مردم ایران چنان جای گرفت که حدود چهل سال بعد به مثابه یکی از ارجاعات تاریخی انقلاب اسلامی مطرح میشد. بههرحال این رویارویی خونین روحانیان و مردم با حکومت وقت، شکاف عمیقی را میان مردم و نظام استبداد رضاخانی ایجاد کرد.
واقعه مسجد گوهرشاد تجمع مردم مشهد در مسجد گوهرشاد در اعتراض به قانون تغییر لباس که توسط نیروهای دولتی سرکوب شد. این تجمع در تیر سال ۱۳۱۴ش و در زمان حکومت پهلوی اول رخ داده است. علت اصلی این تحصن اعتراض به اجباری شدن کلاه شاپو و سیاستهای تغییر لباس، و حصر آیت الله سید حسین قمی بود. در این تجمع محمدتقی بهلول سخنرانی کرد و در این حین بین مردم و نیروهای دولتی درگیری رخ داد. این تحصن به شدت سرکوب و بیش از ۱۶۰۰ نفر کشته و تعدادی هم زخمی شدند. پس از این واقعه روحانیان سرشناس مشهد دستگیر و تبعید شدند و به دستور رضا شاه برخی از رؤسای ادارات مشهد تغییر کردند.
از سال ۱۳۱۳ که رضاخان در اولین و آخرین سفر خارجی خود به ترکیه تصمیم گرفت با زور چماق مانند ممالک فرنگی، اسباب ترقی و رفاه جامعه ایرانی را فراهم سازد، تاکنون ۷۷ سال میگذرد ([در سال ۱۳۹۰ شمسی]). رضاخان مرده است و جوانان اکنون از این ادعای واهی، تنها فهرستی از خشونت و جنایات این قزاق چکمهپوش را در ذهن دارند.
سر کلاف کشف حجاب در ایران، به تنها سفر رضاخان به ترکیه برنمیگردد؛ بلکه قصه از آنجا آغاز میشود که عدهای روشنفکر از فرهنگ برگشته، به فکر طبابت جامعه خود افتادند و این به ظاهر طبیبان با نسخه اشتباه خویش، علاج درد نکردند. آنها نسخه پیچیدند که از فرق سر تا نوک پا، غربی شویم؛ با این تصور سادهدلانه که دامن کوتاه و کلاه شاپو، ما را همانند جوامع غربی بهپیشرفت میرساند و با پا گرفتن این اندیشه غلط، حکومت رضاخانی به قدرت رسید.
روشنفکران ایرانی بهتنهایی به چنین اندیشه منوری نرسیدند؛ بلکه اعمال چنین سیاستهایی، در ترکیه توسط کمال آتاتورک، در ایران توسط رضاخان و در افغانستان توسط امانالله خان، بهصورتی هماهنگ، توسط انگلیس تقویت و دنبال میشد؛ زیرا تضعیف و تحقیر باور اسلامی مردم منطقه، بهمعنای جلوگیری از شکلگیری مجدد تمدن اسلامی بود و تجددخواهی مورد تایید انگلیس، این خطر را مهار میکرد.
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) تاکید میکرد که استعمارگران برای به یوغ کشیدن ما، ابتدا «به سراغ زنان ما آمدند». وی با آگاهی از این سیاست غرب فرمود: «آنان چون میدیدند که زنان در نهضت مشروطه و پس از آن، نقش برجستهای داشتهاند و آنها هستند که میتوانند حتی مردان را بهمیدان مبارزه بکشند، نخست بهسراغ زنان ما آمدند».
ایران در دوره رضاشاه به لحاظ اقتصادی، هیچگونه پیشرفتی نداشت. بخش عظیمی از درآمد کشور به مصرف ارتش و هزینههای نظامی میرسید. وضعیت کشاورزی، تغییر چندانی نکرد. صنعت دامداری نیز با اسکان عشایر رو به نابودی رفت. [۲۷]
رضاشاه برای کسب ثروت، تلاش فراوانی کرد. وی در زمان سلطنت، چنان ثروتی را جمع آوری کرد که ثروتمندترین مرد ایران شد. [۲۸]
شاید تنها کار مفید اقتصادی وی، ساخت راهآهن به طول ۱۶۰۰ کیلومتر باشد؛ [۲۹]
هر چند این برنامه اقتصادی در آن زمان با هدف کمک به انگلیسیها اجرا شد. «چرا که انگلیسیها از این طریق میخواستند به راحتی امکانات، اسلحه و تجهیزات خویش را از بندر عباس به تهران (برای مقابله با روسها) انتقال دهند.»
با اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ به دست نیروهای متفقین، مقدمات استعفای رضاخان فراهم شد. «اشغال ایران که به راحتی صورت گرفت، نشان از ضعف ارتشی داشت که رضا شاه بیشترین بودجه راصرف آن میکرد.» او در نیمه دوم سلطنتش و با قدرتگیری «هیتلر» به سمت آلمان متمایل شد. روابط ایران و آلمان در زمینههای تجاری و سیاسی گسترش یافت و این برای انگلیسیها ناگوار بود. این عامل و عوامل دیگر سبب شد، با ورود نیروهای متفقین به ایران، او از سلطنت، استعفا کند[۳۰] و پسرش «محمدرضا» به قدرت برسد.
روز ۵ شهریور ۱۳۲۰ نیروهای انگلیس و شوروی به سوی تهران حرکت کردند. در همین زمان رضاشاه استعفا کرد. [۳۱]
سرانجام او در سال ۱۳۲۰ به دست انگلیسیها از ایران تبعید و به «ژوهانسبورگ» در آفریقای جنوبی فرستاده شد.
پس از جنگ جهانی اول برای مدت کوتاهی، صفوف نیروهای موافق و مخالف با یکدیگر مشخص نبود؛ اما طولی نکشید که سه جناح در مقابل هم قرار گرفتند؛ یعنی شوروی، دولتهای محور (آلمان، ایتالیا و ژاپن) و دولتهای متفق (انگلستان، فرانسه، لهستان).
تسخیر حبشه به دست ایتالیا، حمله ژاپن به چین، اشغال چکسلواکی به دست آلمان، زمینههای آغاز جنگ دوم جهانی را فراهم کرد. سرانجام با حمله آلمان و شوروی به لهستان، جنگ جهانی دوم آغاز شد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محمدرضا و رضاشاه پهلوی