حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)، فرزند امام حسن عسکری (علیهالسلام) و نرجس خاتون، دوازدهمین و آخرین امام معصوم شیعیان است که بنابر قول مشهور، در شب نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجری در شهر سامرا دیده به جهان گشود.[۱]
ولادت حضرت مهدی (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف)، در سحرگاه نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجری قمری، پنج سال قبل از شهادت امام حسن عسکری (علیهالسّلام) در سامرا واقع شده است.
از حوادث مهم در تاریخ بشر، ولادت حضرت مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف)است. ولادت آن حضرت، از مسلمات تاریخ به شمار میآید. نه فقط امامان معصوم (علیهمالسلام)، دانشمندان و تاریخنویسان شیعه به این مهم اشاره کردهاند، بلکه مورخان و محدثانی چند از اهل سنت نیز به این حادثه بزرگ تصریح نموده، آنرا یک واقعیت دانستهاند. حضرت مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف)، ولادت شگفتآوری داشته و این، برای بسیاری سؤالانگیز بوده است، از اینرو ترسیم و تصویر مقدمات ولادت و برخورد مخالفان و دشمنان اهل بیت (علیهمالسلام( برابر این پدیده، ضروری مینماید.
علما و محدثین امامیه، از جمله علامه مجلسی،[۱] شیخ مفید،[۲] شیخ صدوق)رحمةاللهعلیه)[۳] و... اتفاق بر آن دارند که حضرت مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) در نیمه شعبان سال ۲۵۵ در سامرا چشم به جهان گشود، و مسئله ولادت امام مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) از منظر شیعه امامیه مشهور است،
اخبار پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امامان معصوم (علیهمالسّلام) از تولد فرزندی برای امام حسن عسکری (علیهالسّلام( که پس از به دنیا آمدن، از دیدگان پنهان گشته وبعد از ظهور جهان را پر از قسط و عدل خواهد نمود که مجموع این اخبار بیش از هزار حدیث است که در کتب روایی معتبر شیعه ازجمله الکافی، الغیبه، کمال الدین و... آمده است.
جریان ولادت امام زمان علیهالسلام
حکیمه خاتون دختر امام جواد علیه السلام گوید: ابو محمد حسن بن على علیهما السّلام دنبال من فرستاد و گفت: اى عمه افطار را در نزد ما باش، زیرا امشب نیمه شعبان است و خداوند حجت خود را ظاهر میکند، گوید: گفتم: مادر او کیست؟ فرمود: نرجس، گفتم: فدایت گردم در وى آثار حمل نیست، فرمود: مطلب همین است که گفتم. حکیمه گوید: پس به درون اتاق رفتم و سلام کردم؛ نرجس خاتون آمد و کفشها را از پایم بیرون کرد و گفت: اى سیده من امشب حالت چگونه است؟ گفتم: سیده من و خانوادهام شما هستید. گوید: وى از این کلام من تعجب کرد و گفت: این چه سخن است میگوئید، گفتم: اى دخترک من! خداوند در این شب کودکى به تو خواهد داد که سید دنیا و آخرت خواهد بود. با شنیدن این کلام حیا در چهره او نمایان شد. پس از اینکه افطار کردم و نماز عشا را اداء نمودم به خواب رفتم. پس از نیمه شب بار دیگر بیدار شدم و شروع به اداى نماز شب کردم، هنگامى که از نماز خود فارغ شدم نرجس همچنان در خواب بود، پس از تعقیب نماز همان طور که نشسته بودم خوابم ربود، بار دیگر که بیدار شدم باز نرجس را خوابیده یافتم، بعد از مختصرى نرجس از خواب بیدار شد و نماز خود را خواند و باز بخواب رفت. حکیمه گوید: من بیرون شدم تا از طلوع فجر مطلع شوم، فجر اول گذشت، نرجس باز هم در خواب بود، در این هنگام براى من شک عارض شد، ناگهان ابو محمد صدا زد: اى عمه شتاب مکن که اینک موضوع انجام خواهد گرفت و فرزندم متولد خواهد گردید، من نشستم و سوره «الم سجده» و «یس» را خواندم در این بین که مشغول قرائت قرآن بودم ناگهان نرجس با ناراحتى از خواب بیدار شد، من خود را به او رساندم و گفتم: نام خدا را بر زبان جارى کن. گفتم: چیزى احساس میکنى؟ گفت: آرى گفتم: این همان است که اول شب به شما گفتم، اینک مضطرب نباش و دلت را آرام نگهدار، پس از آن آرامشی به من و او دست داد و بعد متوجه شدم امام متولد شده است، در این هنگام جامه را از نرجس برداشتم و دیدم وى به سجده رفته است، او را در بر گرفتم و پاک و پاکیزه اش یافتم. ابومحمد(امام حسن عسکری(علیه السّلام فرمود: اى عمه فرزندم را نزد من بیاور، پس کودک را نزد وى بردم، دست خود را بر پشت او قرار داد و پاهایش را به سینه چسبانید و زبانش را بدهان او آورد و دستش را هم بر گوش و چشم و مفاصل او کشید و بعد فرمود: اى فرزند من سخن بگو، فرمود: أشهد أن لا إله إلا اللَّه و أشهد أن محمّداً رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله. بعد از این بر امیرالمؤمنین و ائمه اطهار علیهم السّلام صلوات فرستاد تا آنگاه که به پدرش رسید توقف کرد. حضرت ابومحمد علیه السّلام فرمود: اى عمه اکنون کودک را نزد مادرش ببرید تا بر او سلام کند و بعد از آن بار دیگر نزد ما بیاورید، حکیمه گوید: کودک را نزد مادرش بردم و بار دیگر نزد پدرش برگردانیدم و مقابل او گذاشتم. حضرت عسکرى فرمود: اى عمه روز هفتم کودک را نزد ما حاضر کنید، حکیمه گوید: روز بعد رفتم به ابو محمد سلام کنم، هنگامى که پرده را برداشتم تا سید خود را مشاهده کنم او را در جاى خود ندیدم، عرض کردم: فدایت گردم پس سید ما چه شد؟ فرمود: اى عمه ما او را بکسى سپردیم که مادر موسى فرزندش را به او سپرد، حکیمه گوید: روز هفتم که خدمت حضرت ابو محمد علیه السّلام رسیدم و پس از اینکه بر وى سلام کردم فرمود: اینک پسرم را حاضر کنید، در این هنگام حضرت صاحب علیه السّلام را در حالى که در پارچه اى پیچیده شده بود خدمت آن جناب بردم، وى مانند دفعه اول همان تشریفات را انجام داد و سپس زبانش را در دهان او گذاشت مثل اینکه او را غذا می داد و شیر و یا عسل به وى می خورانید. پس از این فرمود: اى پسرک من اکنون تکلم کن، فرمود: «أشهد أن لا إله إلا اللَّه» و بعد بر حضرت رسول و امیرالمؤمنین و ائمه اطهار علیهم السّلام صلوات فرستاد و در پدرش توقف کرد و بعد این آیات شریفه را قرائت کرد: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ * وَ نُمَکنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِی فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یحْذَرُونَ».[۵] راوی حدیث گوید: از عقبه خادم این مطالب را پرسیدم گفت: حکیمه راست گفته است.[۶]
محل تولد امام زمان علیهالسلام در شهر سامرا)سُرّ من رأی) و در خانه امام حسن عسکری علیهالسلام به صورت نهان واقع گردید. درباره تاریخ تولدش، میان سیرهنگاران اتفاق نیست؛ برخی پانزدهم شعبان، برخی هشتم شعبان و برخی بیست و سوم ماه رمضان را ذکر کردهاند؛ همچنین برخی سال ۲۵۵ و برخی دیگر سال ۲۵۶ قمری را سال ولادت آن حضرت دانستهاند.[۷]
امام زمان علیهالسلام از آغاز تولد خجسته خویش، به امر و مشیت الهی در پس پرده غیبت قرار گرفت و جز پدر گرامیاش امام حسن عسکری علیهالسلام و مادرش نرجس و عمه پدرش حکیمه خاتون و برخی از خواص و نزدیکان، نمیتوانستند به طور آزاد و دلخواه وی را دیدار کنند. زیرا خلفای عباسی و عاملان و حاکمان ستم پیشه آنان، وجود شریف آن حضرت را مانع ستمگری و ترکتازیهای خویش میدیدند و در صدد یافتن مهدی موعود و کشتن وی برمیآمدند.
دربارۀ چگونگی ولادت حضرت مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) ایشان مشهورترین نظر، سخنان حضرت حکیمه (علیهاالسلام) عمۀ امام عسکری (علیهمالسلام) است. شیخ صدوق، این حادثه بزرگ را از زبان او در روایتی مفصل یاد کرده است. [۲۵] [۲۶] [۲۷]
شیخ طوسی در کتاب الغیبه و علمای دیگر روایت کردهاند و صدوق در کتاب کمال الدین به سند صحیح و معتبر از جناب موسی بن محمد بن قاسم بن حمزة بن موسی بن جعفر)علیهماالسّلام) از حضرت حکیمه خاتون دختر والا مقام امام محمدتقی(علیهالسّلام) که از بانوان با عظمت و شخصیّت و فضیلت خاندان رسالت است، حدیث کرده است، حکیمه فرمود: امام حسن عسکری (علیهالسّلام) فرستاد (فردی را) نزد من که عمه امشب در نزد ما افطار کن که شب نیمه شعبان است و خداوند حجت را در این شب ظاهر فرماید و او حجت خدا در زمین است. من عرض کردم: مادرش کیست؟ فرمود: نرجس. گفتم: فدایت شوم، به خدا سوگند در او اثری نیست. فرمود: همین است که برای تو میگویم. حکیمه گفت: پس آمدم چون سلام کردم و نشستم نرجس خواست پای افرازم را بیرون آورد، گفت: ای سیده من و سیده خاندان من، چگونه شب کردی؟ گفتم: بلکه تو سیده من و سیده خاندان منی. گفت: ای عمه این چه سخن است؟! گفتم: ای دخترم، خدا امشب به تو پسری کرامت فرماید که در دنیا و آخرت آقا است؛ پس او خجلت کشید و حیا کرد، وقتی از نماز عشاء فارغ شدم افطار کردم و در بستر خوابیدم چون نیمه شب رسید برخاستم برای نماز شب، نماز را خواندم و فارغ شدم و نرجس همچنان در خواب و راحت بود، من نشستم برای تعقیب و سپس خوابیدم و هراسان بیدار شدم، او همچنان خواب بود پس برخاست نماز شب را خواند و خوابید. حکیمه فرمود: برای فحص از صبح بیرون آمدم فجر اول ظاهر شده بود، هنوز نرجس در خواب بود، در شک افتادم، امام فریاد زد، عمه شتاب مکن که مطلب نزدیک گردیده. گفت: نشستم و سوره الم سجده و سوره یس خواندم که ناگاه نرجس هراسناک بیدار شد، من به بالینش شتافتم و گفتم: «بسم الله علیک» آیا چیزی احساس میکنی؟ گفت: بله، ای عمه. گفتم: آسوده خاطر باش همان است که به تو گفتم. حکیمه گفت: پس مرا سستی و از خود بیخودی فرا گرفت و او نیز چنین شد، وقتی به حس آقایم بیدار شدم، جامه را از روی نرجس به یک سو زدم و آقای خود را دیدم که در حال سجده است و مواضع سجودش را بر زمین گذارده، او را در بر گرفتم دیدم نظیف و پاکیزه است، حضرت امام حسن عسکری (علیهالسلام) به من صیحه زد: ای عمه پسرم را به نزد من بیاور. او را نزد امام بردم، اما دستهایش را زیر دو ران و پشت او گذارد و پاهایش را به سینه خود قرار داد و زبانش را در دهان او نهاد و دست بر چشمها و گوش و مفاصلش کشید. پس فرمود: سخن بگو ای پسرم. فرمود: «اَشْهَدُ اَنَّ لا اِله اِلاّ الله وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَ اِنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله» سپس بر امیرالمؤمنین و امامان تا پدرش صلوات فرستاد و سکوت فرمود. امام فرمود: او را نزد مادرش ببر تا به او سلام کند و به نزد من آور، پس او را نزد مادرش بردم، به مادرش سلام کرد، سپس او را برگرداندم در مجلس امام گذاردم. فرمود: ای عمه روز هفتم که شد نزد ما بیا. حکیمه فرمود: بامدادان رفتم که به امام سلام عرض کنم، پرده را بالا زدم تا از آقای خود تفقد کنم او را ندیدم گفتم: فدایت شوم چه شد آقای من؟ فرمود: ای عمه او را به آن کس سپردم که مادر حضرت موسی او را به او سپرد. حکیمه گفت: روز هفتم که شد به نزد آن حضرت رفتم و سلام کردم و نشستم. امام فرمود: پسرم را به نزد من بیاور، پس من آقایم را در حالیکه در پارچهای بود به نزد آن حضرت بردم با او مانند روز اول رفتار کرد، پس زبان در دهانش گذارد مثل آنکه شیر و عسل به او میدهد سپس فرمود: سخن بگو: گفت: اشهد ان لا اله الا الله و صلوات بر محمد و امیرالمؤمنین و امامان تا پدرش (صلواتاللهعلیهماجمعین) فرستاد و این آیه را تلاوت کرد: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ نُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْاَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَروُنَ». موسی بن محمد بن قاسم، راوی حدیث گفت: این سرگذشت را از عقید خادم پرسیدم گفت: حکیمه راست فرموده است.[۲۸]
اسامی افرادی که امام زمان را در دوران کودکی دیدهاند، در کتابهای حدیثی و تاریخی علمای بزرگ شیعه و سنّی آمده است و بسیاری از این افراد خودشان به محضر امام زمان (علیهالسّلام) در زمان امام حسن عسکری (علیهالسّلام(رسیدهاند با توجّه به اینکه در مدّت پنج سال امام عسکری (علیهالسّلام) با خواص از شیعیان ارتباط مستمر داشت یا از طریق وکلای مخصوص در نواحی مختلف سرزمین اسلامی یا ارتباط مستقیم که در این فرصتها امام سعی مینمود جانشین خود را به شیعیان معرفی کند و آنها را از تحیر و سر درگمی نجات دهد، همانطوری که ائمه قبل از او علاوه بر تصریح پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بنام ائمه، شخصاً و عیناً او را به شیعیان معرفی میکرده اند تا هیچکس به دروغ مدّعی مقام امامت نشود که منجر به انحراف شیعه از مسیر حق گردد، لذا در سیره تمام ائمه ما میبینیم که آنها علاوه بر معرفی جانشین خود از آخرین امام معصوم نیز با القاب و اسم خاص آن حضرت به تصریح سخن گفته اند و او را به مردم با علائم مخصوص و منحصر بهفرد معرفی نمودهاند.
از جمله کتابهای معتبر شیعه که به این مسئله «رویت امام در حیات پدرش» پرداخته، کتاب الارشاد شیخ مفید است (۳۳۶-۴۱۳)، به نقل از ارشاد محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر (علیهالسّلام) که از نوادگان امام کاظم (علیهالسّلام) بود، در عراق امام زمان را در کودکی و در حیات پدرش دیده است. حمزة بن موسی بن جعفر به نقل از حکیمه خاتون عمه امام عسکری (علیهالسّلام) که از جمله روایات بسیار معتبر است او را دیده در حیات پدرش دیده است، این روایت که حکیمه خاتون حضرت را دیده است در بسیاری از کتابهای مربوط به موضوع مهدویت کراراً آمده است که حتّی شب ولادت حضرت صاحب الزمان (علیهالسّلام) آن بانوی مکرّم در خانه امام عسکری (علیهالسّلام) حاضر بوده و افطار را در کنار برادرزاده اش بوده و شاهد ولادت آن حضرت بوده است،[۱۵] [۱۶] و او را مکرراً دیده است.
محمد بن عثمان عمری همراه چهل نفر از شیعیان آن حضرت را در کودکی دیده اند که امام عسکری(علیهالسّلام) به آنها فرموده است «هذا امامکم من بعدی و خلیفتی علیکم اطیعوه». [۱۲]
احمد بن هلال کرخی به نقل از ابوهارون که از شیعیان بوده است نقل میکند که صاحب الزمان (علیهالسّلام) را دیدم صورتش مانند ماه شب چهاردهم نور میداد.[۱۳]
یعقوب بن منقوش هم به نقل از شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) در کمال الدین از جمله کسانی است که حضرت را دیده است.[۱۴]
شیخ صدوق از بزرگان شیعه است که کتابهای گرانسنگی را در علوم مختلف از خود برجای گذاشته است که دارای اعتبار ویژهای در پیش فُقهای شیعه هستند، از جمله کتابهای بسیار معتبر او کتاب «کمال الدین و اتمام النعمة» است که آنرا درباره امام عصر (علیهالسّلام) نگاشته و تفصیلاً مباحث مختلفی را حول محور مهدویت طرح نموده و تمام شبهات وارده بر این جریان را در آن جواب داده است که بسیار قابل توجّه و مناسب است لذا هیچ شبههای در کتاب و نویسنده آن وجود ندارد و از جهاتی، از جمله نزدیکی دوران حیات صدوق به دوران غیبت صغری از نقاط قوت این کتاب است و ممتاز بودن و برخورداری نویسنده از فضائل نفسانی از موارد دیگر امتیازات این کتاب شریف است که قابل توجّه میباشد. در حقیقت این کتاب جواب شبهاتی است که درباره مسئله مهدویت و وجود امام عصر (عجّلاللهفرجهالشریف) در عصر صدوق بر شیعه وارد شده و صدوق قاطعانه به آنها پاسخ مستند و مستدل داده است.
پس از اینکه دو قرن و اندی از هجرت پیامبر)صلیاللهعليهوآله) سپری شد و امامت به آنان رسید، اندکاندک میان حکومتگران مسلمین در مرکز خلافت، نگرانیهایی عمیق جان گرفت. این نگرانیها مربوط به اخبار و احادیث بسیاری بود که در آنها اشاره شده از امام عسکری)علیهالسلام) فرزندی تولد خواهد یافت که بر هم زنندۀ اساس حکومتهاست، از اینرو بر فشارها و سختگیریها بر امام حسن عسکری (علیهالسلام) افزوده شد، تا شاید با نابودی ایشان، از تولد مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف) و تداوم امامت جلوگیری شود، اما بر خلاف برنامهریزیها و پیشگیریهای دقیق و پیدرپی دشمنان، مقدمات ولادت حضرت مهدی (عجلاللهتعاليفرجهالشريف)آماده شد و توطئههای ستمگران، راه به جایی نبرد، بدینعلت دورانی که آن حضرت در شکم مادر بزرگوار خود بود و سپس تولدش، همه و همه، از مردم پنهان بود و جز چند تن از نزدیکان، شاگردان و اصحاب خاص امام عسکری (علیهالسلام)، کسی او را پس از ولادت نمیدید. آنان نیز مهدی(عجلاللهتعاليفرجهالشريف) را گاهگاه میدیدند، نه پیوسته و به صورت عادی. [۲۴]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم چهاردهم امام مهدی عج ، مهدویت و مدعیان دروغین ، مــهــدویت و آخــرالــزمــان ، مــهـــدویـت و شــبــهــات ، مــــقـــالات مـــهـــدویــت