1. تولد و کودکي
2.نوجواني و جواني
3.يادي از پيمان جوانمردان يا ( حلف الفضول )
4.ازدواج محمد ( ص )
5.آغاز بعثت
6.نخستين مسلمانان
7.دعوت از خويشان و نزديکان
8.دعوت عمومي
9.نخستين مسلمين
10.آزار مخالفان
11.روش بت پرستان با محمد ( ص )
12.استقامت پيامبر ( ص )
13.مهاجرت به حبشه
14.محاصره اقتصادي
15.انتشار اسلام در يثرب ( مدينه )
16.معراج
17.سفر به طائف
18.هجرت به مدينه
19.ورود به مدينه
20.اهميت هجرت
21.نخستين گام
22.جنگها يا غزوه هاي پيغمبر ( ص )
23.غزوه بدر
24.تغيير قبله
25جنگ احد
26.غزوه خندق يا ( احزاب )
27.سال ششم هجرت - صلح حديبيه
28.نامه هاي رسول مکرم ( ص ) به پادشاهان
29.جنگ خيبر
30.فتح مکه
31.فوت فرزند دلبند پيامبر ( ص )
32.حجة الوداع " آخرين سفر پيامبر ( ص ) به مکه "
33.در صحنه غدير خم
34.قرآن و عترت
35.قرآن
36.عترت يا اهل بيت
37.زنان پيامبر ( ص )
38.رفتار و خلق و خوي پيامبر ( ص )
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
پيامبر نمونه صداقت
احترام به پرستار
محبت به کودکان
مخالفت با گدايي
جهود امت اسلام
ولادت حضرت محمد
ابلاغ رسالت
تکريم کارگر
کودکی رسول خدا
غذای با برکت
سفری به شام
محمد (ص ) امين مکه
دعوت از خويشاوندان
پذيرش حق
در اهميت علم و دانش
فروتنی پيامبر (ص )
همکاري
غرور بيجا
دفاع از حقوق ديگران
کمک به در راه مانده
حق همسايگان
گناهان کوچک
آخرين ديدار
خبر از غيب
رحمت الهي
اسلام ظاهری يا واقعي
پاداش سخاوت
دوازده درهم با برکت
توهم بيجا
وفای به پيمان
وحشت يک ظالم
دلبسته محمد (ص )
جانشين پيامبر
مباهله
بعد از احد
جنگ بدر
بخشش پيامبر
پگاه يقين
پهلوان کيست
سفر طائف
زهد پيامبر (ص )
دعوت به توحيد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
ولادت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله
حضرت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از نسل حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) و آدم ابوالبشر (علیهماالسّلام) ، آخرین پیامبر الهی، در ۱۷ ربیع الاول عام الفیل "یعنی سالی که قوم فیل برای تخریب خانه کعبه و اشغال مکه به حجاز آمدند،" در شهر مکه در جامعه مُشرک جزیرة العرب در یکی از تاریکترین اعصار بشریت؛ عصری که آدمیان جز شرک و بتپرستی، ستم به زیردستان و بـردگان نـمیشناختند و مورخین نام آن را «عصر جاهلی» گذاردهاند، در شهر مکه بعد از طلوع فجر، روز جمعه ۱۷ ربیع الاول عام الفیل برابر با سال ۵۷۰ میلادی به دنیا آمد . در حالیکه مضاهر شرک و بتپرستی در اقصی نقاط عالم دچار تزلزل گشت و به خاموشی گرائید و نور حضرت سراسر عالم امکان را روشن نمود. اکثر محدثان و مورخان بر این قول اتفاق دارند که تولد پیامبر، در ماه «ربیع الاول» سال عام الفیل[۸] بوده، ولى در روز تولد او اختلاف دارند. معروف میان محدثان شیعه این است که آن حضرت، در هفدهم ماه ربیع الاول به دنیا آمد و مشهور میان اهل تسنن این است که ولادت آن حضرت، در روز دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است.[۹] . نسب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از طرف پدر به تیره بنی هاشم از قبیله قریش می رسد. قبیله قریش فرزندان نضر بن کنانه هستند که نسب او با شجره ای معلوم به عدنان و از عدنان با شجره ای که در آن اختلاف است به حضرت اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم علیهماالسلام می رسد.[۳] . شجره نامه پیامبر تا عدنان بدین صورت است: محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن إلیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان[۴] . اجداد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا ابراهیم (علیهالسّلام) حدود ۳۰ نفر و تا حضرت نوح (علیهالسّلام) قریب ۴۰ نفر و تا حضرت آدم ابوالبشر (علیهالسّلام) ۴۹ نفر میباشند؛[۵] [۶] که از «عدنان» به بالا، هم در اسامی آنها و هم در عدد آنان اختلاف زیادی است.[۷] [۸] [۹] [۱۰] [۱۱] . «عدنان» بیستمین جد آن بزرگوار است که مورخین بدون اختلاف، نسب آن حضرت را تا به وی این گونه ذکر کردهاند: محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بنهاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لوی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان. پیـامبر اسـلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در روایتی به اجدادشان اشاره کرده و میفرمایند: «اذا بلغ نسبی الی عدنان فامسکوا» یعنی هرگاه نسب من به عدنان رسید متوقف شوید و از ذکر اجداد جلوتر خودداری کنید.[۱۲] [۱۳] . لذا اکثر مورخین هم، اجداد پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) را از عدنان، جد بیستم رسول اکرم (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) ضبط کردهاند.[۱۴] . عبدالله پدر پیامبر در بین مردم مکه شخصی معروف و ممتاز بوده است و مردم به خاطر نوری که در چهره او مشاهده می نمودند به او لقب مصباح الحرم (چراغ حرم) داده بودند.[۵] مادر آن حضرت نیز آمنه دختر وهب بن عبدمناف بن زهره است. که علاوه بر بهره مندی از نسبی نیکو، صفاتی ممتاز داشت. نسب پیامبر از طرف مادر؛ بدین شرح است: آمنه بنت وهب بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب از تیره بنیزهره و از قبیله قریش.[۲۳] [۲۴] . نسب پدری و مادری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در عبد مناف جد سوم و کلاب جد پنجم ایشان به هم میپیوندد. پدر آمنه یعنی وهب بن عبدمناف بن زهره، رئیس و سرور بنی زهره بود و [۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸] . مادرش بُرّه دختر عبدالعزی از خاندان بنیعبدالدار بود.[۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲] [۳۳] [۳۴] . آمنه به لحاظ شرف و پاکدامنی، سالار زنان بنی زهره بود به طوری که او را برترین عقیله قریش دانستهاند.[۳۵] [۳۶] [۳۷] . گفتهاند آنگاه که داشتن دختر برای اعراب مایه ننگ و شرمساری بود، آمنه در میان قوم و خاندان خود احترام ویژهای داشت.[۳۸] . عبدالمطلب هنگامی که او را به فرزندش عبدالله پیشنهاد داد او را چنین توصیف نمود: «سوگند به عزت و جلال خداوند، که در مکه دختری مثل او نیست. زیرا او با حیا و با ادب است و نفسی پاکیزه دارد و عاقل و فهیم و دین باور است.»[۶] علمای شیعه و برخى از علمای اهل سنت بر اساس استدلالهای عقلی و مستندات روایی که ارائه می دهند، معتقدند پدر و مادر پیامبر و جمیع اجداد و جدات آن حضرت تا آدم علیه السلام همه یکتا پرست بوده اند و نور آن حضرت در صلب و رحم مشرکى قرار نگرفته است.[۷] . پدر، مادر، اجداد و جدات آن حـضرت هـمه و همه مسلمان و مومن بوده و نطفه نورانی وی در هیچ صلب و رحم مشترک میان کفر و اسلام و ایمان و شرک قرار نگرفته است. پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از نسل اسماعیل ذبیح و فرزند ابراهیم خلیل و از سلاله حضرت آدم ابوالبشر است. منابع تاریخی، رخدادهایی را در شب میلاد پیامبر اسلام(ص) نقل کردهاند که به ارهاصات یا هشدارها مشهور شده است.[۹] برخی از این رخدادها عبارتند از: لرزیدن طاق کسری و سقوط ۱۴ کنگره آن، خاموش شدن آتش در آتشکده فارس پس از هزار سال، خشکیدن دریاچه ساوه و همچنین خواب عجیب موبدان و پادشاه ساسانی.[۱۰] . در روایات آمده است که در شب ولادت آن حضرت حوادث مهم و اتفاقات زیادی در اطراف جهان به وقوع پیوست که پیش از آن سابقه نداشت و از جمله «ارهاصات» بوده است. شاید جامعترین حدیث در این باره حدیثی است که مرحوم صدوق (رحمةاللهعلیه) در کتاب امالی به سند خود از امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده و روایات دیگری نیز شبیه به آن در دیگر منابع موجود است.[۱۳۲] [۱۳۳] [۱۳۴] [۱۳۵] [۱۳۶] [۱۳۷] [۱۳۸] . خلاصه حوادث مقارن ولادت را میتوان در چند بند زیر نام برد : ۱. بتها، همگی بهرو درافتادند.[۱۳۹] [۱۴۰] [۱۴۱] . ۲. ایوان کسری در مدائن، لرزید و ۱۳ یا ۱۴ کنگره آن فرو ریخت.[۱۴۲] [۱۴۳] [۱۴۴] [۱۴۵] . ۳. آتشکده فارس، پس از هزار سال، خاموش شد.[۱۴۶] [۱۴۷] [۱۴۸] [۱۴۹] . ۴. دریاچه ساوه خشک گردید.[۱۵۰] [۱۵۱] [۱۵۲] . ۵. نوری درخشش پیدا کرد که فضای مکه را روشن نمود.[۱۵۳] [۱۵۴] . ۶. رانـده شدن شیاطین و جنّیان از آسمانها و منع آنان از شنیدن اخبار آسمانها و وحی. شیاطین که تا آن لحظه به عالم بالا راه داشتند و صدای ملائکه را می شنیدند، برای همیشه، طرد شدند.[۱۵۵] [۱۵۶] . حدیثی در این مورد نقل شده که گفته است: «لم یرم بنجم منذ رفع عیسی (علیهالسّلام) حتی بعث رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).»[۱۵۷] [۱۵۸] . امام صادق (علیهالسّلام) در این باره میفرماید: شیاطین به آسـمانها رفت و آمد میکردند تا این که با تولد حضرت عیسی (علیهالسّلام)، از سه آسمان و با به دنیا آمدن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از هفت آسمان منع شدند.[۱۵۹] [۱۶۰] [۱۶۱] . فخر رازی نیز در تفسیر آیه شریفه «وَ اَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَدا؛[۱۶۲] . و اینکه ما پیش از این به استراق سمع در آسمانها مینشستیم؛ امّا اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند، شهابی را در کمین خود مییابد.» در مورد منع شیاطین از نفوذ در آسمانها و تیرهای شهاب همین گفتار را داشته و اقوالی در این باره نقل کرده است.[۱۶۳] . ۷. سحر تمام ساحران در آن موقع باطل گردید و علم کهانت از کاهنان گرفته شد.[۱۶۴] [۱۶۵] . ابن شهرآشوب، به نقل از امام صادق (علیهالسّلام) یاد می کند که حضرت فرمود: «در هنگام ولادت پیامبر عظیمالشان، بتها به صورت، به زمین افتادند. پادشاهی نماند؛ مگر آنکه تاجش واژگون و زبانش در آن روز، بند آمد. کاهنان از دانش خود جدا شدند. در آن شب، نوری از سرزمین حجاز پدید آمد و منتشر شد و تا مشرق، گسترش یافت.»[۱۶۶] . برخی از این حوادث در منابع اهل سنت نیز ذکر شده است.[۱۶۷] [۱۶۸] [۱۶۹] [۱۷۰] [۱۷۱] [۱۷۲] [۱۷۳] [۱۷۴] . مکان ولادت پیامبر اسلام(ص) در شعب ابیطالب[۱۱] و در خانه عقیل بن ابیطالب بوده است. فرزندان عقیل، این خانه را به محمد بن یوسف، برادر حجاج بن یوسف، فروختند[۱۲] و این خانه به خانه محمد بن یوسف مشهور شد.[۱۳] محمد آنجا را تبدیل به قصری برای خود کرد. در زمان حکومت بنیعباس، خیزران، مادر هارونالرشید خلیفه عباسی، این خانه را خرید و آنرا تبدیل به مسجد کرد.[۱۴] علامه مجلسی، فقیه و محدث قرن یازدهم، نقل میکند که در زمان او مکانی به این نام در مکه وجود داشته و مردم آنرا زیارت میکردند.[۱۳] این بنا تا زمان حکومت آلسعود بر حجاز، باقی بود. آنها به جهت اعتقادات مذهب وهابیت و منع بر تبرک به آثار پیامبران، آنجا را تخریب کردند.[۱۴] . هنوز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دنیا نیامده بود، یا به نقل های دیگر چند ماهی از ولادت او نگذشته بود، که پدرش عبداللّه در بازگشت از سفر تجاری شام در مدینه وفات نمود.[۱۲] و لذا پیامبر از همان ابتدا یتیم بود . چهار ماه پس از ولادت پیامبر، او را به زنی از قبیله صحرا نشین بنی سعد به نام حلیمه سپردند تا او را شیر دهد.[۱۳] رسول خدا در حدود چهار سال نزد حلیمه در میان قبیله بنى سعد اقامت داشت و در سال پنجم ولادت، «حلیمه» او را به مادرش آمنه باز گرداند.[۱۴] در سال هفتم ولادت که رسول خدا شش ساله بود، مادرش وى را براى دیدن دائى هایش به مدینه برد، و هنگام بازگشت به مکه در «أبواء» در گذشت.[۱۵] . پس از آن سرپرستی آن حضرت ابتدا در دست جدش حضرت عبد المطلب و بعد از ایشان، در دست عمویش ابوطالب بود.[۱۶] . از اتفاقات مهم دوران کودکی و جوانی پیامبر اسلام می توان به موارد زیر اشاره نمود : رفتن به سفر تجاری شام به همراه عموی خود حضرت ابوطالب (علیه السلام) و دیدار با بُحیرای نصرانی، که از عالمان مسیحی زمان خود بود و وعده نبوت آن حضرت را به عمویشان داد و ایشان را از خطر یهود در مورد نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) مطلع کرد.[۱۷] . انتخاب کردن شغل چوپانی که شغل اکثر انبیا بوده است. پذیرفتن سرپرستی کاروان تجاری حضرت خدیجه (سلام الله علیها) و نشان دادن لیاقت های خود در امر تجارت در این سفر، با سود خوبی که از این کاروان حاصل شد. مشهور شدن به صفت امین به دلیل امانت داری ایشان. شرکت در پیمان جوانمردانه حلف الفضول که برای حمایت از مظلومان بین جوانان قریش در خانه عبدالله بن جدعان بسته شد. حل اختلاف به وجود آمده بین سران قریش بر سر نصب حجرالاسود، که نزدیک بود به جنگی خانگی منجر شود.[۱۸] .ادامه مقاله را اینجا ببینید . ویژه نامه حضرت محمد صلي الله عليه وآله . هفدهِ ماه ربیع است، عیدِ میلاد مُحَمَّد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
ویژه نامه حضرت محمد صلي الله عليه وآله
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
هفته وحدت، نماد همبستگی و همدلی جامعه اسلامی
قزوین- ایرنا - هفته وحدت، نماد همبستگی و همدلی جامعه اسلامی، پیام آور برادری، اتحاد و یکپارچگی همه مسلمانان در سایه قرآن کریم، سنت و سیره رسول اکرم (ص) است.
به گزارش ایرنا، هفته وحدت از ۱۲ ربیع الاول سالگرد میلاد پیامبر اسلام (ص) بنابر روایات اهل سنت تا ۱۷ ربیع الاول ولادت حضرت محمد (ص) بنابر روایات شیعه است؛ پنج روزی که با تدبیر ویژه به یکی از اثرگذارترین ایام در ایجاد وحدت و دوستی هرچه بیشتر بین مسلمانان جهان و به خصوص ایران تبدیل شده است.
اختلاف بین روایات اهل سنت و شیعیان درباره روز میلاد پیامبر اکرم (ص)، بهانهای شد که حضرت امام خمینی(ره)، بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی فاصله بین این دو تاریخ را به عنوان "هفته وحدت" اعلام کنند.
کارشناسان مذهبی معتقدند، هفته وحدت بهترین فرصت برای تقویت اتحاد بین مسلمانان است و باید از این فرصت ارزشمند برای تقویت مبانی وحدت اسلامی استفاده کرد و بهانهای به دشمنان برای نفوذ در میان صفوف متحد نداد.
خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) استان قزوین همزمان با هفته وحدت و سالروز میلاد نبی مکرم اسلام با کارشناسان مذهبی استان پیرامون مهمترین پیام هفته وحدت گفت و گو کرده است.
هفته وحدت بهترین فرصت برای همگرایی جامعه اسلامی است
استاد حوزه عملیه در قزوین هفته وحدت را فرصت مناسبی در جهت همگرایی مسلمانان دانست و گفت: همه باید رفتار، گفتار و کردار آن حضرت را نصبالعین و سرلوحه زندگی مادی و معنوی خود قرار دهیم.
حجت الاسلام محمد حسن باریک بین با بیان اینکه تحقق وحدت در جامعه با همت و همدلی شهروندان میسر میشود، افزود: وحدت در جامعه اسلامی یکی از توصیههای پیامبر اسلام بوده و کشور ما نیز از نگاه دینی نیازمند وحدت اسلامی است.
وی اظهار داشت: تحقق وحدت در جامعه اسلامی، نیاز به همافزایی آحاد جامعه دارد و آنچه که در این حوزه مهم بوده، توجه به اصل وحدت و بازخوانی آن است.
این استاد حوزه علمیه با بیان اینکه وحدت به معنای تعارض نداشتن نیست، افزود: ممکن است در هر جامعهای، افرادی دارای نقاط مشترک و در برخی زمینهها دارای نظرات و دیدگاههای متفاوت باشند.
حجت الاسلام باریک بین تصریح کرد: وحدت به این معناست، افرادی که در یک جامعه زندگی میکنند بر اشتراکات خود تاکید داشته و نسبت به اختلافات جامعه تعارض نداشته باشند یا تعارضات را به حداقل برسانند.
وی ادامه داد: وحدت در جامعه زمانی معنا پیدا میکند که اقدامات عملی آن اجرایی شود به گونهای که اشتراکات به رشد و تعالی برسد و تلاش برای کسب رضایت پرودگار در آن هویدا باشد.
حجت الاسلام باریک بین اضافه کرد: مهمترین نقطه اشتراکی که در بین مسلمانان جهان وجود دارد و منجر به تحقق وحدت اسلامی شده، کسب رضای خداوند و بندگی خداوند متعال است و چنانچه افراد جامعه در مذاهب اسلامی نسبت به اشتراکات و شناخت دشمن و خطرات همگرایی داشته باشند، وحدت اسلامی حفظ و در نتیجه آرامش به جامعه تزریق میشود.
حفظ وحدت بین ملت، حاکمیت و دولت در جامعه اسلامی ضروری است
این استاد حوزه علمیه در قزوین گفت: وحدت بین ملت، دولت و حاکمیت جنبه دیگر وحدت است و چنانچه ملت، با دولت و حاکمیت همراه نباشد، آن جامعه تضعیف خواهد شد، بنابراین حفظ وحدت بین ملت، حاکمیت و دولت در جامعه اسلامی امری مهم و غیرقابل انکار است.
حجت الاسلام باریک بین افزود: وحدت بین ملت، دولت و حاکمیت علاوه برآنکه وظیفهای بر دوش آحاد جامعه میگذارد، همگرایی ملت و حاکمیت با مردم را به عنوان یک وظیفه برای مسوولان تبیین میکند، بنابراین لازم است مردم و مسوولان نسبت به همگرایی جامعه دغدغهمند باشند.
وی تصریح کرد: همچنین نقش ملت و دولت در ایجاد وحدت و همگرایی در جامعه بسیار پررنگ است و مسوولان باید تلاش کنند تا رضایت آحاد جامعه جلب شده و فاصله طبقه اجتماعی از نظر اقتصادی کمتر شود تا معیشت مردم موجب تعارض بین ملت و دولت نشود.
حجت الاسلام باریک بین ادامه داد: اگر حاکمیت و مدیریت جامعه با راهکارهای صحیح و اصولی به حفظ وحدت و تقویت وحدت بپردازد، بی شک ریشه بسیاری از تعارضات مرتفع خواهد شد.
وی در ادامه به نقش مذهبیون در حفظ وحدت پرداخت و عنوان کرد: مذهبیون با رفتار و گفتار خود میتوانند موجب وحدت بیشتر یا برعکس موجب تفرقه باشند، بنابراین توجه به گفتار و سخنرانیها در تریبونهای میتواند تأثیر بسزایی در حوزه وحدت داشته باشد.
حجت الاسلام باریک بین با اشاره به هیجانات و التهابات نسل جوان و همچنین اهمیت نسل جوان برای جامعه اسلامی و نقش آن در وحدت، خاطر نشان کرد: ممکن است، برخی جوانان به دلایل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مورد بی مهری و ناملایمتی قرار گیرند و به صورت هیجانی رفتاری متعارض از خود نشان دهند که در اینجا وحدت است که باید نقش خود را ایفا کند و با عنصر همگرایی جامعه هدف را آرام کند.
وی با بیان اینکه ائمه جمعه و امامان جماعت نقش خطیری در وحدت و همگرایی جامعه دارند، اظهار کرد: ائمه جمعه نیز باید به فکر تدابیری باشند تا فشارهایی که در ابعاد مختلف به نسل جوان وارد میشود، کم شود و مشکلات منجر به تعارض و کینه توزی در جامعه نگردد.
حجت الاسلام باریک بین یاد آور شد: در شرایط کنونی باید از هر گونه حرکت که منجر به افتراق و واگرایی در جامعه میشود، پرهیز کرد.
هفته وحدت یادگار ماندگار رهبر کبیر انقلاب اسلامی است
مسوول بسیج طلاب و روحانیون استان قزوین هفته وحدت را یادگار ماندگار رهبر کبیر انقلاب اسلامی دانست و گفت: اختلاف بین روایات اهل سنت و شیعه درباره روز میلاد پیامبر (ص) به فرصت و نماد وحدت تبدیل شده است و حضرت امام خمینی (ره) با درایت، این هفته را به عنوان هفته وحدت نامگذاری کردند.
حجت الاسلام ابوالفضل مصفایی افزود: در شرایط کنونی دشمنان جهان اسلام در پی ضربه زدن به آرمانها و اعتقادات مسلمانان هستند و از هر تلاشی برای رسیدن به اهداف شوم خود استفاده میکنند که وحدت راهگشای مشکلات جهان اسلام است.
وی با بیان اینکه کائنات به برکت وجود پیامبر اکرم (ص) آفریده شده است، تصریح کرد: وحدت مسلمانان زیر سایه دستورهای پیامبر گرامی اسلام تقویت شده و اتحاد و همدلی، پیروزی بر دشمنان را به دنبال دارد.
حجت الاسلام مصفایی با اشاره به اینکه استکبار جهانی از اتحاد شیعه و سنی در هراس هستند و زمینه تفرقه مسلمانان را فراهم میکنند، گفت: امروز مسلمانان جهان بیش از پیش به وحدت، همدلی و هماهنگی در اصول مشترک در مقابل توطئههای دشمنان نیاز دارند.
وی، وحدت بین امت اسلامی را موجب ناکامی دشمنان اسلام دانست و خاطرنشان کرد: حفظ وحدت و یکپارچگی بین مسلمانان بهترین شیوه برای مبارزه با تفرقه افکنی آنان است.
این مسوول بر وحدت و همدلی بین مسلمانان تاکید کرد و افزود: وحدت میان مسلمانان دستور اکید قرآن است و پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) نیز به این مهم توصیههای فراوان کردهاند.
حجت الاسلام مصفایی تصریح کرد: امروز با وجود هجمهها و دشمنیهای متعدد علیه اسلام و مسلمین، مسلمانان شیعه و سنی باید به اشتراکات و نکات وحدت آفرین تکیه کرده و از هرگونه اختلاف و تفرقه دوری کنند.
وی اضافه کرد: هفته وحدت فرصت بسیار خوبی برای تقویت همدلی امت اسلامی است و باید چهره واقعی اسلام و اهل بیت (ع) را به جهان معرفی کنیم.
حجت الاسلام مصفایی تصریح کرد: عزت و اقتدار ایران اسلامی در سایه وحدت و همدلی حاصل شده و باید همه مسوولان و آحاد جامعه برای حفظ آن تلاش کنند.
هفته وحدت تحکیمبخش پیوند بین مسلمانان جهان است
رییس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی استان قزوین گفت: هفته وحدت تحکیم بخشِ پیوند بین مسلمانان شیعه و سنی است که بزرگداشت آن توطئههای دشمنان را خنثی میکند.
حجت الاسلام غلامحسن شهسواری افزود: شاید امروز و در این برهه حساس کنونی که دشمن تمام توان خود را برای نابودی اسلام از مسیر تفرقه افکنی به کار گرفته است میطلبد که مسلمانان تمام مذاهب هوشیاری خود را در مقابل توطئهها حفظ کنند و وحدت و یکپارچگی خودشان را به جهانیان اعلام کنند.
وی تصریح کرد: وحدت میان شیعه و سنی باعث میشود تا جهان اسلام مقابل قدرتهای استکباری پیروز شود.
این مسوول تاکید کرد: هفته وحدت نماد همدلی، اخلاق محوری و عظمت مسلمانان و برادران شیعه و سنی است و به این معنا می باشد که شیعه و سنی در مشترکات با هم وحدت و انسجام داشته باشند و در جهت زدودن اختلافات و مقابله با دشمن مشترک تلاش کنند.
حجت الاسلام شهسواری اضافه کرد: وحدت و دوری از تفرقه یک وظیفه الهی است و باید در نظر داشته باشیم که دین خدا و کلام حق میتواند محور و مدار وحدت اسلامی در میان امت و مذاهب اسلامی باشد.
به گفته حجت الاسلام شهسواری وحدت به معنای واقعی کلمه یعنی همان اتحاد و همبستگی پیروان مذاهب مختلف اسلامی است و امیدواریم که همه مسلمانان جهان با وحدت، انسجام و یکپارچگی توطئههای پیش روی توسط دشمنان را یکی پس از دیگری خنثی کنند.
رییس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی استان قزوین افزود: پیروزی انقلاب اسلامی که در سایه وحدت افراد ملت و اقشار و طوایف آن در اسلام به تحقق پیوست، موجبات وحدت ملل مسلمان را فراهم کرد که به صورت حرکت و نهضت اسلامی علیه طاغوت و سلطههای اشغالگران و استعمار منجر به پیروزی انقلاب اسلامی شد.
حجت الاسلام شهسواری تاکید کرد: در حال حاضر که دشمنان اسلام همه دسیسهها و توطئههای خود علیه تفرقه افکنی بین مسلمانان به کار گرفته است و درصدد ایجاد رخنه و شکاف بین اعتقادات مذهبی مسلمانان در راستای نیل به اهداف شوم خود هستند حفظ وحدت و انسجام و یکپارچگی امری ضروری است و امیدواریم این بار هم ملت سربلند مسلمان، در فتنه و توطئه جدید دشمنان که همانا تجزیه و جدایی برخی کشورهای اسلامی است، سرافراز و سربلند بیرون بیایند.
کلام آخر:
وحدت عامل اصلی موفقیت در هر حرکتی است، هفته وحدت نماد گره خوردن و تحکیم پیوند مسلمانان با یکدیگر است و بزرگداشت آن توطئههای دشمنان را خنثی میکند، بنابراین با توجه به سفارش اکید ائمه معصومین (ع) اتحاد لازمه حرکت امت اسلامی در هر زمینه است که باید هر فرد مسلمانانی نسبت به آن حساسیت فراوانی به خرج دهد.
هفته وحدت، به فاصله میان ۱۲ ربیع الاول که سالگرد ولادت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بنابر روایات اهلسنت، تا ۱۷ ربیعالاول که تاریخ ولادت ایشان بنابر روایات شیعه است
هفته وحدت فاصله میان ۱۲ ربیعالاول سالگرد میلاد پیامبر اسلام(ص) بنابر روایات اهل سنت، تا ۱۷ ربیعالاول
هفته وحدت اسلامی
هفته وحدت
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
ویژه نامه حضرت محمد صلي الله عليه وآله
http://hedayat.blogfa.com/post/11947
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
ولادت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله
حضرت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از نسل حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) و آدم ابوالبشر (علیهماالسّلام) ، آخرین پیامبر الهی، در ۱۷ ربیع الاول عام الفیل "یعنی سالی که قوم فیل برای تخریب خانه کعبه و اشغال مکه به حجاز آمدند،" در شهر مکه در جامعه مُشرک جزیرة العرب در یکی از تاریکترین اعصار بشریت؛ عصری که آدمیان جز شرک و بتپرستی، ستم به زیردستان و بـردگان نـمیشناختند و مورخین نام آن را «عصر جاهلی» گذاردهاند، در شهر مکه بعد از طلوع فجر، روز جمعه ۱۷ ربیع الاول عام الفیل برابر با سال ۵۷۰ میلادی به دنیا آمد . در حالیکه مضاهر شرک و بتپرستی در اقصی نقاط عالم دچار تزلزل گشت و به خاموشی گرائید و نور حضرت سراسر عالم امکان را روشن نمود. اکثر محدثان و مورخان بر این قول اتفاق دارند که تولد پیامبر، در ماه «ربیع الاول» سال عام الفیل[۸] بوده، ولى در روز تولد او اختلاف دارند. معروف میان محدثان شیعه این است که آن حضرت، در هفدهم ماه ربیع الاول به دنیا آمد و مشهور میان اهل تسنن این است که ولادت آن حضرت، در روز دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است.[۹] . نسب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از طرف پدر به تیره بنی هاشم از قبیله قریش می رسد. قبیله قریش فرزندان نضر بن کنانه هستند که نسب او با شجره ای معلوم به عدنان و از عدنان با شجره ای که در آن اختلاف است به حضرت اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم علیهماالسلام می رسد.[۳] . شجره نامه پیامبر تا عدنان بدین صورت است: محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن إلیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان[۴] . اجداد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا ابراهیم (علیهالسّلام) حدود ۳۰ نفر و تا حضرت نوح (علیهالسّلام) قریب ۴۰ نفر و تا حضرت آدم ابوالبشر (علیهالسّلام) ۴۹ نفر میباشند؛[۵] [۶] که از «عدنان» به بالا، هم در اسامی آنها و هم در عدد آنان اختلاف زیادی است.[۷] [۸] [۹] [۱۰] [۱۱] . «عدنان» بیستمین جد آن بزرگوار است که مورخین بدون اختلاف، نسب آن حضرت را تا به وی این گونه ذکر کردهاند: محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بنهاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لوی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان. پیـامبر اسـلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در روایتی به اجدادشان اشاره کرده و میفرمایند: «اذا بلغ نسبی الی عدنان فامسکوا» یعنی هرگاه نسب من به عدنان رسید متوقف شوید و از ذکر اجداد جلوتر خودداری کنید.[۱۲] [۱۳] . لذا اکثر مورخین هم، اجداد پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) را از عدنان، جد بیستم رسول اکرم (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) ضبط کردهاند.[۱۴] . عبدالله پدر پیامبر در بین مردم مکه شخصی معروف و ممتاز بوده است و مردم به خاطر نوری که در چهره او مشاهده می نمودند به او لقب مصباح الحرم (چراغ حرم) داده بودند.[۵] مادر آن حضرت نیز آمنه دختر وهب بن عبدمناف بن زهره است. که علاوه بر بهره مندی از نسبی نیکو، صفاتی ممتاز داشت. نسب پیامبر از طرف مادر؛ بدین شرح است: آمنه بنت وهب بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب از تیره بنیزهره و از قبیله قریش.[۲۳] [۲۴] . نسب پدری و مادری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در عبد مناف جد سوم و کلاب جد پنجم ایشان به هم میپیوندد. پدر آمنه یعنی وهب بن عبدمناف بن زهره، رئیس و سرور بنی زهره بود و [۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸] . مادرش بُرّه دختر عبدالعزی از خاندان بنیعبدالدار بود.[۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲] [۳۳] [۳۴] . آمنه به لحاظ شرف و پاکدامنی، سالار زنان بنی زهره بود به طوری که او را برترین عقیله قریش دانستهاند.[۳۵] [۳۶] [۳۷] . گفتهاند آنگاه که داشتن دختر برای اعراب مایه ننگ و شرمساری بود، آمنه در میان قوم و خاندان خود احترام ویژهای داشت.[۳۸] . عبدالمطلب هنگامی که او را به فرزندش عبدالله پیشنهاد داد او را چنین توصیف نمود: «سوگند به عزت و جلال خداوند، که در مکه دختری مثل او نیست. زیرا او با حیا و با ادب است و نفسی پاکیزه دارد و عاقل و فهیم و دین باور است.»[۶] علمای شیعه و برخى از علمای اهل سنت بر اساس استدلالهای عقلی و مستندات روایی که ارائه می دهند، معتقدند پدر و مادر پیامبر و جمیع اجداد و جدات آن حضرت تا آدم علیه السلام همه یکتا پرست بوده اند و نور آن حضرت در صلب و رحم مشرکى قرار نگرفته است.[۷] . پدر، مادر، اجداد و جدات آن حـضرت هـمه و همه مسلمان و مومن بوده و نطفه نورانی وی در هیچ صلب و رحم مشترک میان کفر و اسلام و ایمان و شرک قرار نگرفته است. پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از نسل اسماعیل ذبیح و فرزند ابراهیم خلیل و از سلاله حضرت آدم ابوالبشر است. منابع تاریخی، رخدادهایی را در شب میلاد پیامبر اسلام(ص) نقل کردهاند که به ارهاصات یا هشدارها مشهور شده است.[۹] برخی از این رخدادها عبارتند از: لرزیدن طاق کسری و سقوط ۱۴ کنگره آن، خاموش شدن آتش در آتشکده فارس پس از هزار سال، خشکیدن دریاچه ساوه و همچنین خواب عجیب موبدان و پادشاه ساسانی.[۱۰] . در روایات آمده است که در شب ولادت آن حضرت حوادث مهم و اتفاقات زیادی در اطراف جهان به وقوع پیوست که پیش از آن سابقه نداشت و از جمله «ارهاصات» بوده است. شاید جامعترین حدیث در این باره حدیثی است که مرحوم صدوق (رحمةاللهعلیه) در کتاب امالی به سند خود از امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده و روایات دیگری نیز شبیه به آن در دیگر منابع موجود است.[۱۳۲] [۱۳۳] [۱۳۴] [۱۳۵] [۱۳۶] [۱۳۷] [۱۳۸] . خلاصه حوادث مقارن ولادت را میتوان در چند بند زیر نام برد : ۱. بتها، همگی بهرو درافتادند.[۱۳۹] [۱۴۰] [۱۴۱] . ۲. ایوان کسری در مدائن، لرزید و ۱۳ یا ۱۴ کنگره آن فرو ریخت.[۱۴۲] [۱۴۳] [۱۴۴] [۱۴۵] . ۳. آتشکده فارس، پس از هزار سال، خاموش شد.[۱۴۶] [۱۴۷] [۱۴۸] [۱۴۹] . ۴. دریاچه ساوه خشک گردید.[۱۵۰] [۱۵۱] [۱۵۲] . ۵. نوری درخشش پیدا کرد که فضای مکه را روشن نمود.[۱۵۳] [۱۵۴] . ۶. رانـده شدن شیاطین و جنّیان از آسمانها و منع آنان از شنیدن اخبار آسمانها و وحی. شیاطین که تا آن لحظه به عالم بالا راه داشتند و صدای ملائکه را می شنیدند، برای همیشه، طرد شدند.[۱۵۵] [۱۵۶] . حدیثی در این مورد نقل شده که گفته است: «لم یرم بنجم منذ رفع عیسی (علیهالسّلام) حتی بعث رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).»[۱۵۷] [۱۵۸] . امام صادق (علیهالسّلام) در این باره میفرماید: شیاطین به آسـمانها رفت و آمد میکردند تا این که با تولد حضرت عیسی (علیهالسّلام)، از سه آسمان و با به دنیا آمدن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از هفت آسمان منع شدند.[۱۵۹] [۱۶۰] [۱۶۱] . فخر رازی نیز در تفسیر آیه شریفه «وَ اَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَدا؛[۱۶۲] . و اینکه ما پیش از این به استراق سمع در آسمانها مینشستیم؛ امّا اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند، شهابی را در کمین خود مییابد.» در مورد منع شیاطین از نفوذ در آسمانها و تیرهای شهاب همین گفتار را داشته و اقوالی در این باره نقل کرده است.[۱۶۳] . ۷. سحر تمام ساحران در آن موقع باطل گردید و علم کهانت از کاهنان گرفته شد.[۱۶۴] [۱۶۵] . ابن شهرآشوب، به نقل از امام صادق (علیهالسّلام) یاد می کند که حضرت فرمود: «در هنگام ولادت پیامبر عظیمالشان، بتها به صورت، به زمین افتادند. پادشاهی نماند؛ مگر آنکه تاجش واژگون و زبانش در آن روز، بند آمد. کاهنان از دانش خود جدا شدند. در آن شب، نوری از سرزمین حجاز پدید آمد و منتشر شد و تا مشرق، گسترش یافت.»[۱۶۶] . برخی از این حوادث در منابع اهل سنت نیز ذکر شده است.[۱۶۷] [۱۶۸] [۱۶۹] [۱۷۰] [۱۷۱] [۱۷۲] [۱۷۳] [۱۷۴] . مکان ولادت پیامبر اسلام(ص) در شعب ابیطالب[۱۱] و در خانه عقیل بن ابیطالب بوده است. فرزندان عقیل، این خانه را به محمد بن یوسف، برادر حجاج بن یوسف، فروختند[۱۲] و این خانه به خانه محمد بن یوسف مشهور شد.[۱۳] محمد آنجا را تبدیل به قصری برای خود کرد. در زمان حکومت بنیعباس، خیزران، مادر هارونالرشید خلیفه عباسی، این خانه را خرید و آنرا تبدیل به مسجد کرد.[۱۴] علامه مجلسی، فقیه و محدث قرن یازدهم، نقل میکند که در زمان او مکانی به این نام در مکه وجود داشته و مردم آنرا زیارت میکردند.[۱۳] این بنا تا زمان حکومت آلسعود بر حجاز، باقی بود. آنها به جهت اعتقادات مذهب وهابیت و منع بر تبرک به آثار پیامبران، آنجا را تخریب کردند.[۱۴] . هنوز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دنیا نیامده بود، یا به نقل های دیگر چند ماهی از ولادت او نگذشته بود، که پدرش عبداللّه در بازگشت از سفر تجاری شام در مدینه وفات نمود.[۱۲] و لذا پیامبر از همان ابتدا یتیم بود . چهار ماه پس از ولادت پیامبر، او را به زنی از قبیله صحرا نشین بنی سعد به نام حلیمه سپردند تا او را شیر دهد.[۱۳] رسول خدا در حدود چهار سال نزد حلیمه در میان قبیله بنى سعد اقامت داشت و در سال پنجم ولادت، «حلیمه» او را به مادرش آمنه باز گرداند.[۱۴] در سال هفتم ولادت که رسول خدا شش ساله بود، مادرش وى را براى دیدن دائى هایش به مدینه برد، و هنگام بازگشت به مکه در «أبواء» در گذشت.[۱۵] . پس از آن سرپرستی آن حضرت ابتدا در دست جدش حضرت عبد المطلب و بعد از ایشان، در دست عمویش ابوطالب بود.[۱۶] . از اتفاقات مهم دوران کودکی و جوانی پیامبر اسلام می توان به موارد زیر اشاره نمود : رفتن به سفر تجاری شام به همراه عموی خود حضرت ابوطالب (علیه السلام) و دیدار با بُحیرای نصرانی، که از عالمان مسیحی زمان خود بود و وعده نبوت آن حضرت را به عمویشان داد و ایشان را از خطر یهود در مورد نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) مطلع کرد.[۱۷] . انتخاب کردن شغل چوپانی که شغل اکثر انبیا بوده است. پذیرفتن سرپرستی کاروان تجاری حضرت خدیجه (سلام الله علیها) و نشان دادن لیاقت های خود در امر تجارت در این سفر، با سود خوبی که از این کاروان حاصل شد. مشهور شدن به صفت امین به دلیل امانت داری ایشان. شرکت در پیمان جوانمردانه حلف الفضول که برای حمایت از مظلومان بین جوانان قریش در خانه عبدالله بن جدعان بسته شد. حل اختلاف به وجود آمده بین سران قریش بر سر نصب حجرالاسود، که نزدیک بود به جنگی خانگی منجر شود.[۱۸] .ادامه مقاله را اینجا ببینید . ویژه نامه حضرت محمد صلي الله عليه وآله . هفدهِ ماه ربیع است، عیدِ میلاد مُحَمَّد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
کتاب روضه های محرم وصفر جلد اول و دوم
کتاب روضه های محرم وصفر جلد اول
حاوی روضه های شب آخرذیحجه تا شب یازدهم محرم
روضه های آماده برای روضه خوانان سخنرانان، مداحان وذاکرین اهل البیت علیهم السلام
طبق مناسبتهای ماه محرم وماه صفر
تهیه وتنظیم توسّط حجّة الاسلام سیدمحمّدباقری پور
درمؤسّسه فرهنگی هدایت
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm
برای دریافت فایل پی دی اف روی لینک زیر کلیک کنید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/rozehayemoharramosafar1.pdf
کتاب روضه های محرم وصفر جلد دوم
حاوی روضه های روز یازدهم محرم تا آخرماه صفر
روضه های آماده برای روضه خوانان سخنرانان، مداحان وذاکرین اهل البیت علیهم السلام
طبق مناسبتهای ماه محرم وماه صفراست
تهیه وتنظیم توسّط حجّة الاسلام سیدمحمّدباقری پور
درمؤسّسه فرهنگی هدایت
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
برای دریافت فایل پی دی اف روی لینک زیر کلیک کنید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/rozehayemoharramosafar2.pdf
http://hedayat.blogfa.com/category/419?p=6
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، کتاب نوشته های باقری ، معصوم اول حضرت محمدص ، معصوم چهارم امام حسن ع ، معصوم پنجم امام حسین ع
ادامه مطلب را ببينيد
روضه رحلت جانسوز خاتم پیامبران صلی الله علیه وآله
زیارت حضرت رسول (ص) در روز شنبه
أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُهُ وَ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالاتِ رَبِّكَ وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ أَدَّیتَ الَّذِی عَلَیكَ مِنَ الْحَقِّ وَ أَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ غَلُظْتَ عَلَى الْكَافِرِینَ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصا حَتَّى أَتَاكَ الْیقِینُ فَبَلَغَ اللَّهُ بِكَ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكَرَّمِینَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اسْتَنْقَذَنَا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَ الضَّلالِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ صَلَوَاتِكَ وَ صَلَوَاتِ مَلائِكَتِكَ وَ أَنْبِیائِكَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِكَ الصَّالِحِینَ وَ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ وَ مَنْ سَبَّحَ لَكَ یا رَبَّ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ نَبِیكَ وَ أَمِینِكَ وَ نَجِیبِكَ وَ حَبِیبِكَ وَ صَفِیكَ وَ صِفْوَتِكَ وَ خَاصَّتِكَ وَ خَالِصَتِكَ وَ خِیرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ أَعْطِهِ الْفَضْلَ وَ الْفَضِیلَةَ وَ الْوَسِیلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الرَّفِیعَةَ وَ ابْعَثْهُ مَقَاما مَحْمُودا یغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الآخِرُونَ اَللَّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابا رَحِیما» إِلَهِی فَقَدْ أَتَیتُ نَبِیكَ مُسْتَغْفِرا تَائِبا مِنْ ذُنُوبِی، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهَا لِی یا سَیدَنَا أَتَوَجَّهُ بِكَ وَ بِأَهْلِ بَیتِكَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى رَبِّكَ وَ رَبِّی لِیغْفِرَ لِی، آنگاه سه بار بگو: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ. سپس بگو: أُصِبْنَا بِكَ یا حَبِیبَ قُلُوبِنَا فَمَا أَعْظَمَ الْمُصِیبَةَ بِكَ حَیثُ انْقَطَعَ عَنَّا الْوَحْی وَ حَیثُ فَقَدْنَاكَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ یا سَیدَنَا یا رَسُولَ اللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیكَ وَ عَلَى آلِ بَیتِكَ [الطَّیبِینَ] الطَّاهِرِینَ هَذَا یوْمُ السَّبْتِ وَ هُوَ یوْمُكَ وَ أَنَا فِیهِ ضَیفُكَ وَ جَارُكَ فَأَضِفْنِی وَ أَجِرْنِی فَإِنَّكَ كَرِیمٌ تُحِبُّ الضِّیافَةَ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِی وَ أَحْسِنْ ضِیافَتِی وَ أَجِرْنَا وَ أَحْسِنْ إِجَارَتَنَا بِمَنْزِلَةِ اللَّهِ عِنْدَكَ وَ عِنْدَ آلِ بَیتِكَ وَ بِمَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَهُ وَ بِمَا اسْتَوْدَعَكُمْ مِنْ عِلْمِهِ فَإِنَّهُ أَكْرَمُ الْأَكْرَمِینَ.
زیارت تعلیم داده شده به بزنطى
[زیارت تعلیم داده شده به بزنطى] به گونه اى كه با سند صحیح روایت شده چنین است: ابن ابى نصر خدمت حضرت رضا علیه السّلام عرض كرد: پس از نماز چگونه بر حضرت پیامبر صلى اللّه علیه و آله صلوات و سلام فرستاد؟فرمود میگویى:
اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا خِیرَةَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا حَبِیبَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا صِفْوَةَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا أَمِینَ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَأَشْهَدُ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ وَجَاهَدْتَ فِی سَبِیلِ رَبِّكَ وَ عَبَدْتَهُ حَتَّى أَتَاكَ الْیقِینُ فَجَزَاكَ اللَّهُ یارَسُولَ اللَّهِ أَفْضَلَ مَاجَزَى نَبِیًّا عَنْ أُمَّتِهِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَفْضَلَ مَا صَلَّیتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَآلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّكَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.
زیارت حضرت رسول اکرم (ص)زیارت ازبعید
اَشْهَدُ اَنْلا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ، وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَ اَنَّهُ سَیّدُ الْأَوَّلینَ وَالْأخِرینَ، وَاَنَّهُ سَیدُ الْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَیهِ وَعَلى اَهْلِ بَیتِهِ الأَئِمَّةِ الطَّیبینَ. پس بگو: اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا رَسُولَ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا خَلیلَ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا نَبِىَ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا صَفِىَّ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا رَحْمَةَ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا خِیرَةَ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا حَبیبَ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا نَجیبَ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا خاتَمَ النَّبِیینَ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا سَیدَ الْمُرْسَلینَ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا قآئِماً بِالْقِسْطِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا فاتِحَ الْخَیرِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَعْدِنَ الْوَحْىِ وَالتَّنْزیلِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مُبَلِّغاً عَنِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ اَیهَا السِّراجُ الْمُنیرُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مُبَشِّرُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا نَذیرُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مُنْذِرُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا نُورَ اللَّهِ الَّذى یسْتَضآءُ بِهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ وَعَلى اَهْلِ بَیتِكَ الطَّیبینَ الطَّاهِرینَ الْهادینَ الْمَهْدِیینَ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ وَعَلى جَدِّكَ عَبْدِ المُطَّلِبِ وَعَلى اَبیكَ عِبْدِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلى اُمِّكَ آمِنَةَ بِنْتِ وَهَبٍ اَلسَّلامُ عَلى عَمِّكَ حَمْزَةَ سَیدِ الشُّهَدآءِ اَلسَّلامُ عَلى عَمِّكَ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِالمُطَّلِبِ، اَلسَّلامُ عَلى عَمِّكَ وَكَفیلِكَ اَبیطالِبٍ، اَلسَّلامُ عَلى ابْنِ عَمِّكَ جَعْفَرٍ الطَّیارِ فى جِنانِ الْخُلْدِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مُحَمَّدُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا اَحْمَدُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى الْأَوَّلینَ وَالْأخِرینَ، وَالسَّابِقَ اِلى طاعَةِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالْمُهَیمِنِ عَلى رُسُلِهِ، وَالْخاتَمَ لِأَنْبِیآئِهِ، وَالشَّاهِدَ عَلى خَلْقِهِ، وَالشَّفِیعَ اِلَیهِ، وَالْمَكینَ لَدَیهِ، وَالْمُطاعَ فى مَلَكُوتِهِ، الْأَحْمَدَ مِنَ الْأَوْصافِ، الْمُحَمَّدَ لِسآئِرِ الْأَشْرافِ، الْكَریمَ عِنْدَ الرَّبِّ، وَالْمُكَلَّمَ مِنْ وَرآءِ الْحُجُبِ، الْفآئِزَ بِالسِّباقِ، وَالْفائِتَ عَنِ اللِّحاقِ، تَسْلیمَ عارِفٍ بِحَقِّكَ، مُعْتَرِفٍ بِالتَّقْصیرِ فى قِیامِهِ بِواجِبِكَ غَیرِ مُنْكِرٍ مَا انْتَهى اِلَیهِ مِنْ فَضْلِكَ، مُوقِنٍ بِالْمَزیداتِ مِنْ رَبِّكَ مُؤْمِنٍ بِالْكِتابِ الْمُنْزَلِ عَلَیكَ، مُحَلِّلٍ حَلالَكَ مُحَرِّمٍ حَرامَكَ، اَشْهَدُ یا رَسُولَ اللَّهِ مَعَ كُلِّ شاهِدٍ، وَاَتَحَمَّلُها عَنْ كُلِّ جاحِدٍ، اَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبِّكَ، وَنَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ، وَجاهَدْتَ فى سَبیلِ رَبِّكَ، وَصَدَعْتَ بِاَمْرِهِ، وَاحْتَمَلْتَ الْأَذى فى جَنْبِهِ، وَدَعَوْتَ اِلى سَبیلِهِ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ الْجَمیلَةِ، وَاَدَّیتَ الْحَقَّ الَّذى كانَ عَلَیكَ، وَاَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنینَ وَغَلُظْتَ عَلَى الْكافِرینَ، وَعَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتّى اَتیكَ الْیقینُ فَبَلَغَ اللَّهُ بِكَ اَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكَرَّمینَ، وَاَعْلى مَنازِلِ الْمُقَرَّبینَ، وَاَرْفَعَ دَرَجاتِ الْمُرْسَلینَ، حَیثُ لا یلْحَقُكَ لاحِقٌ، وَلا یفُوقُكَ فائِقٌ، وَلا یسْبِقُكَ سابِقٌ، وَلا یطْمَعُ فى اِدْراكِكَ طامِعٌ، اَلْحَمْدُ للَّهِ الَّذىِ اسْتَنْقَذَنا بِكَ مِنَ الْهَلَكَةِ، وَهَدانا بِكَ مِنَ الضَّلالَةِ وَنوَّرَنا بِكَ مِنَ الظُّلْمَةِ، فَجَزاكَ اللَّهُ یا رَسُولَ اللَّهِ مِنْ مَبْعُوثٍ، اَفْضَلَ ما جازى نَبِیاً عَنْ اُمَّتِهِ، وَرَسُولاً عَمَّنْ اُرْسِلَ اِلَیهِ بَاَبى اَنْتَ وَاُمّى یا رَسُولَ اللَّهِ، زُرْتُكَ عارِفاً، بِحَقِّكَ مُقِرّاً بِفَضْلِكَ، مُسْتَبْصِراً بِضَلالَةِ مَنْ خالَفَكَ، وَخالَفَ اَهْلَ بَیتِكَ، عارِفاً بِالْهُدَى الَّذى اَنْتَ عَلَیهِ، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى وَنَفْسى وَاَهْلى وَمالى وَوَلَدى، اَ نَا اُصَلّى عَلَیكَ كَما صَلَّى اللَّهُ عَلَیكَ، وَصَلّى عَلَیكَ مَلائِكَتُهُ وَاَنْبِیآؤُهُ وَرُسُلُهُ، صَلوةً مُتَتابِعَةً وافِرَةً مُتَواصِلَةً لاَ انْقِطاعَ لَها، وَلا اَمَدَ وَلا اَجَلَ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیكَ وَعَلى اَهْلِ بَیتِكَ الطَّیبینَ الطَّاهِرینَ، كَما اَنْتُمْ اَهْلُهُ. پس دستها را بگشا و بگو: اَللّهُمَّ اجْعَلْ جَوامِعَ صَلَواتِكَ، وَنَوامِىَ بَرَكاتِكَ، وَفَواضِلَ خَیراتِكَ، وَشَرآئِفَ تَحِیّاتِكَ وَتَسْلیماتِكَ، وَكَراماتِكَ وَرَحَماتِكَ، وَصَلَواتِ مَلائِكَتِكَ الْمُقَرَّبینَ، وَاَنْبِیآئِكَ الْمُرْسَلینَ وَاَئِمَّتِكَ الْمُنْتَجَبینَ، وَعِبادِكَ الصَّالِحینَ، وَاَهْلِ السَّمواتِ وَالْأَرَضینَ، وَمَنْ سَبَّحَ لَكَ یا رَبَّ الْعالَمینَ مِنَ الْأَوَّلینَ وَالْأخِرینَ، عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَشاهِدِكَ، وَنَبِیكَ وَنَذیرِكَ، وَاَمینِكَ وَمَكینِكَ، وَنَجِیكَ وَنَجیبِكَ، وَحَبیبِكَ وَخَلیلِكَ، وَصَفیكَ وَصَفْوَتِكَ، وَخاصَّتِكَ وَخالِصَتِكَ، وَرَحْمَتِكَ وَخَیرِ خِیرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، نَبِىِّ الرَّحْمَةِ، وَخازِنِ الْمَغْفِرَةِ، وَقآئِدِ الْخَیرِ وَالْبَرَكَةِ، وَمُنْقِذِ الْعِبادِ مِنَ الْهَلَكَةِ بِاِذْنِكَ، وَداعیهِمْ اِلى دینِكَ الْقَیمِ بِاَمْرِكَ، اَوَّلِ النَّبِیینَ میثاقاً، وَآخِرِهِمْ مَبْعَثاً الَّذى غَمَسْتَهُ فى بَحْرِ الْفَضیلَةِ، وَالْمَنْزِلَةِ الْجَلیلَةِ، وَالدَّرَجَةِ الرَّفیعَهِ وَالْمَرْتَبَةِ الْخَطیرَهِ، وَاَوْدَعْتَهُ الْأَصْلابَ الطَّاهِرَةَ، وَنَقَلْتَهُ مِنْها اِلَى الْأَرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لُطْفاً مِنْكَ لَهُ، وَتَحَنُّناً مِنْكَ عَلَیهِ اِذْ وَكَّلْتَ لِصَوْنِهِ وَحِراسَتِهِ، وَحِفْظِهِ وَحِیاطَتِهِ مِنْ قُدْرَتِكَ عَیناً عاصِمَةً، حَجَبْتَ بِها عَنْهُ مَدانِسَ الْعَهْرِ، وَمَعآئِبَ السِّفاحِ، حَتَّى رَفَعْتَ بِهِ نَواظِرَ الْعِبادِ، وَاَحْییتَ بِهِ مَیتَ الْبِلادِ، بِاَنْ كَشَفْتَ عَنْ نُورِ وِلادَتِهِ ظُلَمَ الْأَسْتارِ، وَاَلْبَسْتَ حَرَمَكَ بِهِ حُلَلَ الْأَنْوارِ، اَللّهُمَّ فَكَما خَصَصْتَهُ بِشَرَفِ هذِهِ الْمَرْتَبَةِ الْكَریمَةِ، وَذُخْرِ هذِهِ الْمَنْقَبَةِ الْعَظیمَةِ، صَلِّ عَلَیهِ كَما وَفى بِعَهْدِكَ، وَبَلَّغَ رِسالاتِكَ، وَقاتَلَ اَهْلَ الْجُحُودِ عَلى تَوْحیدِكَ، وَقَطَعَ رَحِمَ الْكُفْرِ فى اِعْزازِ دینِكَ، وَلَبِسَ ثَوْبَ الْبَلْوى فى مُجاهَدَةِ اَعْدآئِكَ، وَاَوْجَبْتَ لَهُ بِكُلِ اَذًى مَسَّهُ، اَوْ كَیدٍ اَحَسَّ بِهِ مِنَ الْفِئَةِ الَّتى حاوَلَتْ قَتْلَهُ، فَضیلَةً تَفُوقُ الْفَضآئِلَ، وَیمْلِكُ بِهَا الْجَزیلَ مِنْ نَوالِكَ، وَقَدْ اَسَرَّ الْحَسْرَةَ، وَاَخْفَى الزَّفْرَةَ، وَتَجَرَّعَ الْغُصَّةَ، وَلَمْ یتَخَطَّ ما مَثَّلَ لَهُ وَحْیكَ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَیهِ وَعَلى اَهْلِ بَیتِهِ صَلوةً تَرْضاها لَهُمْ، وَبَلِّغْهُمْ مِنَّا تَحِیةً كَثیرَةً وَسَلاماً، وَآتِنا مِنْ لَدُنْكَ فى مُوالاتِهِمْ فَضْلاً وَاِحْساناً، وَرَحْمَةً وَغُفْراناً، اِنَّكَ ذُوالْفَضْلِ الْعَظیمِ. پس چهارركعت نماز زیارت بكن به دو سلام با هر سوره كه خواهى صاحب فضل بزرگ و چون فارغ شوى تسبیح فاطمه زهراعلیها السلام را بخوان پس بگو: اَللّهُمَّ اِنَّكَ قُلْتَ لِنَبِیّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیه وَ الِهِ «وَلَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جآؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ، وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً» وَلَمْ اَحْضُرْ زَمانَ رَسُولِكَ عَلَیهِ وَ آلِهِ السَّلامُ، اَللّهُمَّ وَقَدْ زُرْتُهُ راغِباً تائِباً مِنْ سَیّىِ عَمَلى، وَمُسْتَغْفِراً لَكَ مِنْ ذُنُوبى، مُقِرّاً لَكَ بِها، وَاَنْتَ اَعْلَمُ بِها مِنّى، وَمُتَوَجِّهاً اِلَیكَ بِنَبِیّكَ نَبِىِّ الرَّحْمَةِ، صَلَواتُكَ عَلَیهِ وَ آلِهِ، فَاجْعَلْنِى اللّهُمَّ بِمُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَیتِهِ عِنْدَكَ وَجیهاً فِى الدُّنْیا وَالْأخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبینَ، یا مُحَمَّدُ یا رَسُولَ اللَّهِ، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى یا نَبِىَّ اللَّهِ، یا سَیّدَ خَلْقِ اللَّهِ، اِنّى اَتَوَجَّهُ بِكَ اِلىَ اللَّهِ رَبِّكَ وَرَبّى، لِیغْفِرَ لى ذُنُوبى، وَیتَقَبَّلَ مِنّى عَمَلى، وَیقْضِىَ لى حَوآئِجى، فَكُنْ لى شَفیعاً عِنْدَ رَبِّكَ وَرَبّى، فَنِعْمَ الْمَسْئُولُ الْمَوْلى رَبّى، وَنِعْمَ الشَّفیعُ اَنْتَ، یا مُحَمَّدُ عَلَیكَ وَعَلى اَهْلِ بَیتِكَ السَّلامُ، اَللّهُمَّ وَاَوْجِبْ لى مِنْكَ الْمَغْفِرَةَ وَالرَّحْمَةَ، وَالرِّزْقَ الْواسِعَ الطَّیبَ النَّافِعَ، كَما اَوْجَبْتَ لِمَنْ اَتى نَبِیكَ مُحَمَّداً صَلَواتُكَ عَلَیهِ وَآلِهِ، وَهُوَ حَىٌّ فَاَقَرَّ لَهُ بِذُنُوبِهِ، وَاسْتَغْفَرَ لَهُ رَسُولُكَ عَلَیهِ وَآلِهِ السَّلامُ، فَغَفَرْتَ لَهُ بِرَحْمَتِكَ یا اَرْحَمْ الرَّاحِمینَ، اَللّهُمَّ وَقَدْ اَمَّلْتُكَ وَرَجَوْتُكَ، وَقُمْتُ بَینَ یدَیكَ وَرَغِبْتُ اِلَیكَ عَمَّنْ سِواكَ، وَقَدْ اَمَّلْتُ جَزیلَ ثَوابِكَ، وَاِنّى لَمُقِرٌّ غَیرُ مُنْكِرٍ، وَتائِبٌ اِلَیكَ مِمَّا اقْتَرَفْتُ، وَعآئِذٌ بِكَ فى هذَا الْمَقامِ مِمَّا قَدَّمْتُ مِنَ الْأَعْمالِ التَّى تَقَدَّمْتَ اِلَىَّ فیها، وَنَهَیتَنى عَنْها، وَاَوْعَدْتَ عَلَیهَا الْعِقابَ، وَاَعُوذُ بِكَرَمِ وَجْهِكَ اَنْ تُقیمَنى مَقامَ الْخِزْىِ وَالذُّلِّ، یوْمَ تُهْتَكُ فیهِ الْأَسْتارُ، وَتَبْدُو فیهِ الْأَسْرارُ وَالْفَضائِحُ، وَتَرْعَدُ فیهِ الْفَرایصُ، یوْمَ الْحَسْرَةِ وَالنَّدامَةِ یوْمَ الْأفِكَةِ، یوْمَ الْأزِفَةِ، یوْمَ التَّغابُنِ، یوْمَ الْفَصْلِ، یوْمَ الْجَزآءِ، یوْماً كانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ اَلْفَ سَنَةٍ، یوْمَ النَّفْخَةِ، یوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ، تَتْبَعُهَا الرَّادِفَهُ، یوْمَ النَّشْرِ، یوْمَ الْعَرْضِ، یوْمَ یقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمینَ، یوْمَ یفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخیهِ وَاُمِّهِ وَاَبیهِ وَصاحِبَتِهِ وَبَنیهِ، یوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ وَاَكْنافُ السَّمآءِ، یوْمَ تَاْتى كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها، یوْمَ یرَدُّونَ اِلَى اللَّهِ فَینَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا، یوْمَ لا یغْنى مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَیئاً وَلا هُمْ ینْصَرُونَ، اِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّهُ، اِنَّهُ هُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ، یوْمَ یرَدُّونَ اِلى عالِمِ الْغَیبِ وَالشَّهادَةِ، یوْمَ یرَدُّونَ اِلَى اللَّهِ مَوْلیهُمُ الْحَقِّ، یوْمَ یخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً، كَاَنَّهُمْ اِلى نُصُبٍ یوفِضُونَ، وَكَاَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ، مُهْطِعینَ اِلَى الدَّاعِ اِلَى اللَّهِ، یوْمَ الْواقِعَةِ یوْمَ تُرَجُّ الْأَرْضُ رَجّاً، یوْمَ تَكُونُ السَّمآءُ كَالْمُهْلِ، وَتَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ، وَلا یسْئَلُ حَمیمٌ حَمیماً، یوْمَ الشَّاهِدِ وَالْمَشْهُودِ، یوْمَ تَكُونُ الْمَلائِكَةُ صَفّاً صَفّاً، اَللّهُمَّ ارْحَمْ مَوْقِفى فى ذلِكَ الْیوْمِ، بِمَوْقِفى فى هذَا الْیوْمِ وَلا تُخْزِنى فى ذلِكَ الْمَوْقِفِ بِما جَنَیتُ عَلى نَفْسى، وَاجْعَلْ یا رَبِّ فى ذلِكَ الْیوْمِ مَعَ اَوْلِیآئِكَ مُنْطَلَقى وَفى زُمْرَةِ مُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَیتِهِ عَلَیهِمُ السَّلامُ مَحْشَرى، وَاجْعَلْ حَوْضَهُ مَوْرِدى، وَفِى الْغُرِّ الْكِرامِ مَصْدَرى، وَاَعْطِنى كِتابِى بِیمینى، حَتّى اَفُوزَ بِحَسَناتى، وَتُبَیضَ بِهِ وَجْهى، وَتُیسِّرَ بِهِ حِسابِى، وَتُرَجِّحَ بِهِ میزانى، وَاَمْضِىَ مَعَ الْفآئِزینَ مِنْ عِبادِكَ الصَّالِحینَ اِلى رِضْوانِكَ وَجِنانِكَ اِلهَ الْعالَمینَ، اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِكَ مِنْ اَنْ تَفْضَحَنى فى ذلِكَ الْیوْمِ بَینَ یدَىِ الْخَلایقِ بِجَریرَتى، اَوْ اَنْ اَلْقَى الْخِزْىَ وَالنَّدامَةَ بِخَطیئَتى، اَوْ اَنْ تُظْهِرَ فیهِ سَیئاتِى عَلى حَسَناتى، اَوْ اَنْ تُنَوِّهَ بَینَ الْخَلائِقِ بِاسْمى، یا كَریمُ یا كَریمُ، الْعَفْوَ الْعَفْوَ، السَّتْرَ السَّتْرَ، اَللّهُمَّ وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ اَنْ یكُونَ فى ذلِكَ الْیوْمِ فى مَواقِفِ الْأَشْرارِ مَوْقِفى، اَوْ فى مَقامِ الْأَشْقیآءِ مَقامى، وَاِذا مَیزْتَ بَینَ خَلْقِكَ فَسُقْتَ كُلّاً بِاَعْمالِهِمْ زُمَراً اِلى مَنازِلِهِمْ، فَسُقْنى بِرَحْمَتِكَ فى عِبادِكَ الصَّالِحینَ، وَفى زُمْرَةِ اَوْلِیآئِكَ الْمُتَّقینَ اِلى جَنّاتِكَ یا رَبَّ الْعالَمینَ، پس وداع كن آن حضرت را و بگو: اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا رَسُولَ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ اَیهَا الْبَشیرُ النَّذیرُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ اَیهَا السِّراجُ الْمُنیرُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ اَیهَا السَّفیرُ بَینَ اللَّهِ وَبَینَ خَلْقِهِ، اَشْهَدُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِى الْأَصْلابِ الشّامِخَةِ، وَالْأَرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِیةُ بِاَنْجاسِها، وَلَمْ تُلْبِسْكَ مِنْ مُدْلَهِمَّاتِ ثِیابِها، وَاَشْهَدُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَنّى مُؤْمِنٌ بِكَ، وَبِالْأَئِمَّةِ مِنْ اَهْلِ بَیتِكَ، مُوقِنٌ بِجَمیعِ ما اَتَیتَ بِهِ راضٍ مُؤْمِنٌ، وَاَشْهَدُ اَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ اَهْلِ بَیتِكَ اَعْلامُ الْهُدى، وَالْعُرْوَةُ الْوُثقى، وَالْحُجَّةُ عَلى اَهْلِ الدُّنْیا، اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَةِ نَبِیكَ عَلَیهِ وَ الِهِ السَّلامُ، وَاِنْ تَوَفَّیتَنى فَاِنّى اَشْهَدُ فى مَماتى عَلى ما اَشْهَدُ عَلَیهِ فى حَیوتى، اَنَّكَ اَنْتَ اللَّهُ لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، وَحْدَكَ لاشَریكَ لَكَ وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ، وَاَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ اَهْلِ بَیتِهِ اَوْلِیآؤُكَ وَاَنْصارُكَ، وَحُجَجُكَ عَلى خَلْقِكَ، وَخُلَفآؤُكَ فى عِبادِكَ، وَاَعْلامُكَ فى بِلادِكَ، وَخُزَّانُ عِلْمِكَ، وَحَفَظَةُ سِرِّكَ، وَتَراجِمَةُ وحْیكَ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، وَبَلِّغْ رُوحَ نَبِیكَ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ فى ساعَتى هذِهِ وَفى كُلِّ ساعَةٍ تَحِیةً مِنّى وَسَلاماً، وَالسَّلامُ عَلَیكَ یا رَسُولَ اللَّهِ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ، لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ تَسْلیمى عَلَیكَ.
زیارت حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَآله درحرم آن حضرت
امّا كیفیت زیارت حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله پس چنین است هرگاه وارد شدى انشاءاللّه تعالى مدینه پیغمبرصَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله پس غسل كن براى زیارت و چون خواستى داخل مسجد آن حضرت شوى بایست نزد در و بخوان آن اذن دخول اوّل را و داخل شو از در جبرئیل و مقدّم دار پاى راست را در وقت دخول پس صد مرتبه اَللّهُ اَكْبَرُ بگو پس دو ركعت نماز تحیت مسجد بگذار و برو به سمت حجره شریفه و دست بمال بر آن و ببوس آن را و بگو:
اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا رَسُولَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا نَبِىَّ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا خاتِمَ النَّبِیینَ اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ الرِّسالَةَ وَاَقَمْتَ الصَّلوةَ وَ اتَیتَ الزَّكوةَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَعَبَدْتَ اللّهَ مُخْلِصاً حَتّى اَتیكَ الْیقینُ فَصَلَواتُ اللّهِ عَلَیكَ وَرَحْمَتُهُ وَعَلى اَهْلِ بَیتِكَ الطّاهِرینَ.
پس بایست نزد ستون پیش كه از جانب راست قبر است رو به قبله كه دوش چپ به جانب قبر باشد و دوش راست به جانب منبر كه آن موضع رسول خداصلى الله علیه و آله است و بگو:
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَاَشْهَدُ اَنَّكَ رَسُولُ اللّهِ وَاَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللّهِ وَاَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبِّكَ وَنَصَحْتَ لاُمَّتِكَ وَجاهَدْتَ فى سَبیلِ اللّهِ وَعَبَدْتَ اللّهَ حَتّى اَتیكَ الْیقینُ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَاَدَّیتَ الَّذى عَلَیكَ مِنَ الْحَقِّ وَاَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنینَ وَغَلُظْتَ عَلَى الْكافِرینَ فَبَلَّغَ اللّهُ بِكَ اَفْضَلَ شَرَفِ مَحَلِّ الْمُكَرَّمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذىِ اِسْتَنْقَذَنا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَالضَّلالَةِ اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَصَلَواتِ مَلاَّئِكَتِكَ الْمُقَرَّبینَ وَاَنْبِیاَّئِكَ الْمُرْسَلینَ وَعِبادِكَ الصّالِحینَ وَاَهْلِ السَّمواتِ وَالاْرَضینَ وَمَنْ سَبَّحَ لَكَ یا رَبَّ الْعالَمینَ مِنَ الاْوَّلینَ وَالاْخِرینَ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَنَبِیكَ وَاَمینِكَ وَنَجِیكَ وَحَبیبِكَ وَصَفِیكَ وَخآصَّتِكَ وَ صَفْوَتِكَ وَخِیرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ اَللّهُمَّ اَعْطِهِ الدَّرَجَةَ الرَّفیعَةَ وَآتِهِ الْوَسیلَةَ مِنَ الْجَّنَةِ وَابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً یغْبِطُهُ بِهِ الاْوَّلُونَ وَالآخِرُونَ اَللّهُمَّ اِنَّكَ قُلْتَ وَلَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جآؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحیماً وَاِنّى اَتَیتُكَ مُسْتَغْفِرًا تآئِباً مِنْ ذُنُوبى وَاِنّى اَتَوَجَّهُ بِكَ اِلَى اللّهِ رَبّى وَرَبِّكَ لِیغْفِرَ لى ذُنُوبى. و اگر تو را حاجتى باشد بگردان قبر مطهّر را در پشت كتف خود و رو به قبله كن و دستها را بردار و حاجت خود را بطلب بدرستى كه سزاوار است كه برآورده شود اِنْشاءَاللّهُ تَعالى.
و ابن قولویه به سند معتبر روایت كرده از محمّد بن مسعود كه گفت دیدم حضرت صادق علیه السلام را كه به نزد قبر حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله آمد ودست مبارك خود را بر قبر گذاشت و گفت : اَسْئَلُ اللّهَ الَّذِى اجْتَباكَ وَاخْتارَكَ وَهَداكَ وَهَدى بِكَ اَنْ یصَلِّىَ عَلَیكَ. پس فرمود: اِنَّ اللّهَ وَمَلاَّئِكَتَهُ یصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ یا اَیهَا الَّذینَ امَنُوا صَلّوُا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلیما.
شیخ در مصباح فرموده كه چون فارغ شدى از دعاء در نزد قبر شریف پس برو به نزد منبر و دست بر آن بمال و بگیر دُو قبّه پائین منبر را كه مثل انار مى ماند و به مال صورت و چشمهاى خود را به آن پس بدرستى كه در آن شفاى چشم است و بایست نزد منبر و حمد و ثناى الهى بجا آور و حاجت خود را بطلب پس بدرستى كه رسول خداصَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله فرمود كه مابین قبر و منبر من باغى است از باغهاى بهشت و منبر من بر درى است از درهاى بهشت پس مى روى به مقام نبى صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله و نماز مى كنى در آنجا آنچه خواهى و نماز بسیار كن در مسجد پیغمبرصَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله پس بدرستى كه نماز در آن معادل با هزار نماز است و هرگاه داخل مسجد مى شوى یا بیرون مى روى صلوات بفرست بر آن حضرت و نماز گذار در خانه فاطمه صَلَواتُ اللّه عَلَیها و برو در مقام جبرئیل علیه السلام و آن در زیر ناودان است پس بدرستى كه محلّ ایستادن جبرئیل علیه السلام در وقت اذن دخول خواستن از پیغمبرصلى الله علیه و آله آنجا بوده و بگو: اَسْئَلُكَ اَىْ جَوادُ اَىْ كَریمُ اَىْ قَریبُ اَىْ بَعیدُ اَنْ تَرُدَّ عَلَىَّ نِعْمَتَكَ.
وصایاى رسول خداصلی الله علیه وآله به جانشینش علی علیه السلام
حضرت باقر العلوم علیه السلام حكایت فرماید: در آخرین روزهاى عمر پر بركت پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله ، در همان بیمارى و ناراحتى كه در اثر زهر وارد شده بود و منجر به شهادت حضرتش گشت ، امام علىّ علیه السلام كنار بستر رسول خدا حضور داشت و سر مبارك آن حضرت را بر زانوان خود نهاده بود. و مهاجرین و انصار در منزل آن حضرت حضور داشتند و برخى از ایشان اطراف بستر آن بزرگوار حلقه زده بودند كه ناگهان چشم هاى نازنین خویش را گشود و خطاب به جانشین خود امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام كرد و فرمود: برادرم ! آیا وصیت مرا مى پذیرى ؟ و وعده ها و توصیه هاى مرا انجام مى دهى ؟ امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام در پاسخ ، اظهار داشت : بلى ، یا رسول اللّه ! و شروع به گریستن كرد به طورى كه از شدّت گریه و غم و اندوه نزدیك بود بیهوش گردد. پس از آن رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله به بلال فرمود: اى بلال ! شمشیر و كلاه خود و زره و اسب و شتر و پارچه اى كه در هنگام عبادت بر شكم خود مى بستم بیاور. پس بلال حبشى دستور حضرت را اطاعت كرد و آن وسایل را به حضور ایشان آورد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خطاب به امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: یا علىّ! این وسایل و اسباب ، مختصّ تو است ، آن ها را بردار و به خانه ات بِبَر، كه پس از من بر تو مضایقه نكنند. لذا امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام آن وسایل را برداشت ؛ و در حضور حاضران بر چشم و سر خود مالید و سپس آن ها را به خانه خود برد. (چهل داستان و چهل حدیث از حضرت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عبداللّه صالحى - همراه با چهارده معصوم یک ازمؤلّف باقری پور
قالَ صلّى اللّه علیه و آله : وَ عَظَنی جِبْرئیلُ علیه السلام : یا مُحَمَّدُ ، اءحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإ نَّكَ مُفارِقُهُ، وَ اعْمَلْ ما شِئْتَ فَإ نَّكَ مُلاقیه، جبرئیل مرا موعظه و نصحیت كرد: با هر كس كه خواهى دوست باش ، بالا خره بین تو و او جدائى خواهد افتاد. هر چه خواهى انجام ده ، ولى بدان نتیجه و پاداش آنرا خواهى گرفت .
بشارت به ظهور پیامبر آخرالزمان.
همانطور که خدا در قرآن کریم از زبان حضرت مسیح می فرماید: وَ إِذْ قالَ عیسَى ابْنُ مَرْیمَ یا بَنی إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَی مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یأْتی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ؛ من فرستاده خدا به سوی شمایم در حالی كه كتاب آسمانی قبل از خود یعنی تورات را تصدیق دارم و به آمدن رسولی بعد از خودم كه نامش احمد است بشارت میدهم (سوره صف، آیه 6)
بعد از حضرت مسیح تقریبا بیش از 500 سال گذشت تا اینکه رسول خدا مبعوث شدند. سالهای اوّلیه بعثت پر از سختی و دشواری بود تا اینکه موفّق شدند یک پایگاه اسلامی نسبتا قوی در مدینه تشکیل بدهند. ده سال از هجرت پیامبر از مکه به مدینه می گذشت که رسول خدا برای اوّلین بار، مسیحیان نجران را به پذیرفتن آخرین دین و کامل ترین دین خدا دعوت کرد. اگر چنانچه انجیل تحریف نشده بود، قطعاً مسیحیان آن زمان بهتر می توانستند راه راست رو پیدا کنند. قطعاً زودتر از اینها به حضرت رسول گرویده و ایمان می آوردند. امّا پیامبر مجبور شدند برای اثبات حقّانیت خود، با آنها مباهله کند، این مباهله انجام نشد، به این دلیل که مسیحیان با دیدن رسول خدا که با عزیزترین افراد خانواده اش آمده، پا پس کشیده و شهادت به حقّانیت او دادند. پس اهلبیت رسول خدا در اوّلین دیدار و ارتباطی که با مسیحیان داشتند، موجب هدایت آنها شدند. شاید این تقدیر الهی است که اهلبیت پیامبر همواره چراغ راه هدایت و سفینه نجات (منجی) انسانها باشند.
رحلت آخرین پیامبر صلی الله علیه وآله
همه باهم به سما دست دعابازکنید - خون فشانید زچشم وبه خدارازکنید
مهر غم نقش به بال و پرتان می گردد - مرگ دورسرپیغمبرتان میگردد
پیک غم ا ز حر م خو ا جه ا سر ا آ ید - خبر ا ز فا جعه محشر کبر ا آ ید
کا ر و ا ن ا جل ا ز جا نب صحر ا آ ید - نگذ ا ر ید كه د رِ خا نه زهرا آید
رحلت آخرین پیامبر خدا، بی تردید از بزرگترین مصایب روزگار هست. از این باب که پایانی بر ارتباط وحیانی خدا با انسانها و ابتدایی بر مصایب اهلبیت ایشان است. مصایب اهلبیت هر کدام کتابی است مفصّل، یکی از آنها غربت امام حسن علیه السلام است. کریم اهلبیت که مورّخان نوشته اند هیچ مستمند و فقیری از ایشان سوالی نکرد مگر اینکه مشمول فیض و کرامت ایشان شد، حتّی بیش از آنچه خواسته بود. غربت از این بیشتر نمی شود؛ حضرت که رسول خدا رو درک کرده و شاهد زحمات و تلاش های ایشان برای عاقبت به خیر کردن امّتش بودند، حالا شاهد روی کار آمدن یک عدّه آدم سودجو هستند که راه امّت را کج کرده و به بیراهه می برند. آن هم در شرایطی که سکوت و صلح تنها راه چاره است. این قطعاً یکی از بدترین دوران زندگی اهلبیت پیامبر علیهم السلام بوده است. در نهایت هم غریبانه از دست کسی زهر نوشیدند که قاعدتا باید محرم رازهای ایشان باشد، باید همسر و همدم و هم غم و هم غصّه ایشان باشد، امّا به وعده ای ناچیز امام و مولای خودش را به شهادت رسانید.
خیره مانده چشم هایت سوی در - داغ آن کوچه هنوزت برجگر
تا زمانی که به دنیا زیستی - دیگر از آن کوچه ننمودی گذر
این مظلومیت همچنان در طول تاریخ با امام مجتبی علیه السلام همراه هست، قبری بی نام و نشان، بدون گنبد و ضریح در مدینه (درست مثل زمان حیات ایشان) و از آن بدتر، همنشینی با کسانی که از اسلام فقط خم و راست شدن رو به قبله و خواندن قرآن بدون تدبّر رو فهمیدند، آنها که خود را مسلمان می دانند در حالی که سنّی هم نیستند، از مذهبی ساختگی و پایه ریزی شده با ستونهای اغوا و زر و زور پیروی می کنند.
پیغمبری که دید ستم های بی شمار
پیغمبری که دیدستم های بی شمار - از کس نخواست اجررسالت به روزگار
چون ارتحال یافت خلایق شدند جمع - تا هدیه ای دهند به زهرای داغدار
گو یا ند ا شت شهر مد ینه درخت و گل - کآن را کنند در قدم فاطمه نثار
بر دوش بار هیزمشان جای دسته گل - رنگ شرارت از رخشان بود آشکار
با بی که بو د ز ا ئر آ ن سید ر سل - آ تش ز د ند عا قبت آن قوم نا به کار
برروی دست وسینه آن بضعة الرسول - تقدیم شد سه لوحه به عنوان افتخار
سیلی و تا ز یا نه و ضرب غلا ف تیغ - ای دل بگیر آتش و ای دیده خون ببار
آید صد ا ی فا طمه ازپشت دربگوش - تا صبح روزحشرمباد این صدا خموش
پیامبرصلى الله علیه وآله فرمان داد: كاغذى بیاورید كه رهنماى مكتوبى برایتان بگذارم تا پس از من گمراه نشوید. معلوم بود كه پیامبرصلى الله علیه وآله در چه موردى مىخواهد سند بگذارد. عمر ممانعت كرد و كاش فقط ممانعت مىكرد! فریاد زد: ان الرَّجُلَ لَیهْجُر و حَسبنا كِتابُ اللَّه (صحیح بخارى). این مرد هذیان مىگوید كتاب خدا براى ما كافى است. پیامبرصلى الله علیه وآله را مىگفت! این نسبت را به كسى مىداد كه وحى مطلق بود. خدا درباره ى او تصریح كرده بود كه ما ینطِقُ عن الهوى إن هو الّا وحى یوحى»؛ پیامبرصلى الله علیه وآله جز به زبان وحى سخن نمىگوید. جز به دستور خدا حرف نمىزند و جز حرف خدا را منتقل نمىكند. پیامبرصلى الله علیه وآله با شنیدن این حرف دلش شكست و اشك در چشمانش نشست؛ ولى ماجرا را پى نگرفت. پنجهى انكارى كه مىتواند حنجرهى وحى را بفشارد، كاغذ را بهتر مىتواند مچاله كند؛ چنانچه بعداً هم نشان داد كه مىتواند. در كوچههاى بنىهاشم، جلو مادر سادات را گرفت. سند فدك را به من رد كن! این كاغذ چیست؟ آن را به من بده!... نمىگویم كاغذ را چطور گرفت و مچاله كرد. همین قدر بگویم:
چون غبار كوچه بنشست برزمین - حق تعالى دیدوجبریل امین
بر رخ مِىْ یك نشا ن پنجه بو د - ا ز د ل سا قى ا ثر با قى نبود
آمد ا ز كو چه برون زهرا ولى - زیر لب با هر قد م مىگفت على
با سرچادر به چشمش مىكشید - از كناردیده اش خون مىچكید
تا قدم د ر خا نه ى حیدر نهاد - زینب او را دید و زد از غصّه داد
چا د ر ت ما د ر چر ا خا كى شده - پنجه بر روى تو حكاكى شده
ازچه رومادرچنین غم دیده اى - روى خود ازمن چراپوشیده اى؟
(منبع: گریزهای مداحی،محمد هادی میهن دوست،ص34.)
رو در جنان چو خاتم پیغمبران گذاشت
رودرجنان چوخاتم پیغمبران گذاشت - داغی گران به سینه اهل جهان گذاشت
او بُد همای قدسی و عالم بر او قفس - بگشود بال و روی برآن آشیان گذاشت
در راه سر بلندی دین و رضای حق - کوشید تا که بر سر این کار جان گذاشت
راحت بشد از شماتت و آزاردشمنان - رفت وغمش به سینه عالم نشان گذاشت
رفت ا ز میا ن ا مت و د ر بین مسلمین - از خود به یادگار دو شیءگران گذاشت
هست آن دوشیءعترت وقرآن که امتش - نه حداین شناخت ونه حرمت برآن گذاشت
او د ر گذ شت و فا طمه ی د ل شکسته را - تنها میا ن ا مت نا مهر با ن گذاشت
زهر ا مگرنبو د ز عتر ت که خصم دون - بس دردوداغ بردل آن نوجوان گذاشت
شیر خد ا ا ما م ز ما ن بو د و فا طمه - جان را به راه حفظ امام زمان گذاشت
سلمان می گه: ندیدم یه بار پیغمبر حسین و ببینه و گریه نكنه،می گه تو اوج شادی داشت لبخند می زد،صورتش پر از شور و شعف و شادی بود تا نگا ش به حسینش می افتاد، اشك از كوشه چشمش جاری می شد،پیغمبر بالای منبر داره خطبه می خونه،پیغمبری كه اجازه نداد حسین و از روی سینش جدا كنند،اون پیغمبری كه دم آخر هی زیر گلوشو بوسه زد،پیغمبری كه همه وجودش پر شده از عشق حسین،پیغمبری كه گفت: حسین منی و انا من حسین، اون پیغمبری كه حسین جاش رو دوشش بود،بالا منبر داشت خطبه می خوند،یه مرتبه دیدند،نگاه پیغمبر چرخید به طرف در مسجد،شوق و شور تو چهره پیغمبر نمایان شد،دیدند بغلش و وا كرد همه دیدند حسین داره می دوه،می خواد بیاد تو بغل پیغمبر،قرار بگیره،حواسش تو صورت پیغمبره،پاش گرفت به حصیر كنار ستون مسجد، جلو پیغمبر باصورت افتاد رو زمین،پیغمبر خطبشو قطع كرد،سراسیمه از بالا منبر امد پایین، رو زمین نشت، لباسای حسین رو درآورد، هی بوسه می زنه، عزیزم طوریت نشد بابا،جایی از بدنت درد نگرفت، جایت زخم نشد، گفتند: یا رسول الله ما حسین و بلند می كردیم ، شما خطبه تونو ادامه می دادید،پیغمبر فرمود خاموش، وقتی حسینم رو زمین افتاد، دیدم عرش خدا به لرزه افتاد،آسمونیا می گن یا رسول الله پاشو،آسمونیها طاقت ندارن حسین زمین بیفته،جان....رحمت خدا به این نالت، روضه پیغمبر و می خوای بشنوی من روضه پیغمبر و اینجور بلدم، جور دیگه ای بلد نیستم،من میگم روضه پیغمبر این دو بیته
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت - نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت
هوا ز باد مخالف چو قیر گون گردید - عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
به امر حق به دارالملک هستی
به امر حق به دارالملک هستی - محمدکرد دانشگاه تاسیس
علی داماد خود استاد کل را - درآنجا نصب کرد از بهر تدریس
بود برنامه اش تبیان قرآن - بر این استاد واین برنامه تقدیس
اگر خواهی شوی انسان کامل - به دانشگاه احمد نام بنویس
پیامبر(ص) با شروع بعثتش دانشگاه انسان ساز خود را تاسیس کرد. زحمات زیادی کشید وخون دل های فراوانی خورد تا این دانشگاه رونق گرفت. اساتید دانشگاه را نسل در نسل معرفی کردوفرمود از شما اجری نمی خواهم، مگرمودت و دوستی و احترام به اساتید دانشگاه. اما بعد رسول الله، شاگردان منافق، کینه ها حسادت ها وعقده های خود را نمایان کردند. دور این دانشگاه را محاصره کردند. هیزم آوردند و در دانشگاه راآتش زدند و احترام اساتید خود را با سیلی و تازیانه وغلاف شمشیر به جای آوردند. دانشگاه به حالت نیمه تعطیل در آمد. نسل در نسل همین احترام ها رابا اساتید دیگر دانشگاه هم به جای آوردند . بعضی را مسموم، بعضی راشهید وبعضی را در زندان اسیر کردند.کاری کردند که الان اکثر مردم از فیض دیدار امام و مرادو استاد خویش محروم هستند وفقط عده ای محدود از شاگردان خصوصی سعادت دیدار با او را دارند .«اللهم العن امّة اسست اساس الظلم والجور علیکم اهل البیت».
لعنت حق باد برآن قوم پست - کز عداوت عهد وپیمان راشکست
رخنه د ر کار رسالت کرده اند - با ستم غصب خلافت کرده اند
پس گرفتند از شما این اصل را - پاره کردند رشته های وصل را
لعن حق برآن گروهی کز ستم - بهر قتلت کرده قامت را علم
اسب هاشان را به زین آراستند - بهر ذبح تو ز جا بر خواستند
آن یکی می زد تو را تیر خدنگ - دیگری می زد تو را ظلمانه سنگ
آن یکی با نیز ه می شد حمله و ر - تیغ ز هر آ لو د در دست دگر
از سنان و خنجرو شمشیر تیز - جملگی بودند با تو در ستیز
مدینه شهر ناله های رسول
مدینه شهرناله های رسول - شهرلاله های سرسبز بتول
تو بهشتی و لی بها ر ت كو - ا ی قر ا ر همه قرارت كو
شكو ه بر د ر گه خد ا داری - نا له و ا محمد ا داری
شهراحمدكجاست احمدتو - ازچه خاموش شدمحمدتو
آسما نها همه خراب شوید - كوهها در شراره آب شوید
ناله ها ، آ ه ا ز جگر خیز ید - اختران بر زمین فرو ریزید
لحظه هامحشری عظیم شُدید - امت مصطفی یتیم شُدید
ای جها ن وجود هستت رفت - خاتم الانبیاء زدستت رفت
گرد غم بر رُ خ فلك بنشست - پشت شیر خد ا ی را بشكست
گرد غربت مدینه را به سر است - از مدینه علی غریب تر است
دیگه كسی رو نداره علی،یه پیغمبر بود حامی علی بود،دیگه یه مدینه می مونه، یه زهرا و علی،اونم زهرایی كه از رنگ و روش پیداست دیگه نمی دونه.
او كه بار بلای امت برد - او كه پا بر نجات خلق فشرد
نزدمردم دوتاودیعه سپرد
جگرش را زطعنه چنگ زدند - بر جبینش زكینه سنگ زدند
بر قدم ها ش خا ر افشاندند - كاذبش گفته ساحرش خواندند
بارهاجان خویش داد ازدست - تا كه گردد بشرخدای پرست
چقدرپیغمبروشكنجه وآزاردادند،چقدربرای این مردم خون دل خورد،
وقت ر فتن نخو ا ست ا ز ا مت - ا جرٌ اِ لّا مو دّ ت عتر ت
استاد ما قشنگ می گفت:می فرمود مودت با محبت فرق می كنه،مودت یه درجه بالاتر از محبته، این همه پیغمبر به مودت ذوی القربی تاکید كرد. لحظه های آخر امیرالمؤمنین علیه السلام با سختی زیر بغل های پیغمبر و گرفت،اُورد تو مسجد،اشاره كرد،تأكید كرد بر مودت،محبت یعنی اینكه اگه كسی رو دوست داشته باشی می تونی تو دلت نگه داری بهش نگی، اما مودت یعنی كسی رو كه دوست داری بهش ابراز كنی،مودت یعنی ،علاقه خودتو بهش نشون بدی، این مردم دارن آماده می شن ،محبت خودشونو به زهرا نشون بدن،اما رسم مدینه ایها فرق داره، آخ بمیرم.سالی یه شب می خوای برا ی پیغمبر گریه كنی ، پیغمبری كه رحمت للعالمینه ، سنگ تموم باید بذاری،
وقت رفتن نخواست از امت - اجرٌ اِلّا مودّت عترت
بود روی زمین جنازه او
خیلی این حرف سنگینه،گفت:علی جان،تا بدن منو غسل ندادی، تا بدن منو خودت كفن نكردی،تا با دستای خودت منو تو خاك نگذاشتی،از كنار من تكون نخور،یعنی علی اگه منو رها كنی ،این مردم سراغ من نمیان،مردم اسیر دنیاشونن،وای وای از این مدینه
بود روی زمین جنازه او - كه شكستند ، عهد تازه ی او
منكر آیه شریفه شدند - بانی فتنه ی سقیفه شدند
چیره شد دست ظلم بر مظلوم - غصب شد حق چهارده معصوم
همه اهلبیت حقشون توی این یه بیت غصب شده
از سقیفه ستم به مولا رفت - آتش از بیت وحی بالا رفت
زخم شمشیر بر سر حیدر - گشت اجر رسالت دیگر
حمله بر حجت خدا كردند - فرق او را زهم دوتا كردند
بعد قتل علی امام حسن - گشت همچون علی غریب وطن
ریخت یك آسمان بلا به سرش - خون شد از غیر و آشنا جگرش
آسمان بس كه خون به جامش ریخت - جگرش خون شدوزكامش ریخت
روز تشییع در بر یاران - پیكرش شد به تیر گلباران
بارش تیر و پیكر یار كجا - یاس زهرا و نیش خار كجا
آل هاشم اگر كه خون جگرید - این خبر را به خواهرش نبرید
سوز زخم درون بس است - دیدن طشت خون بس است
یوسف فاطمه حسین عزیز - این قدر اشك از دو دیده نریز
مجتبی هم به غربت توگریست - اما هیچ روزی به سان روزتونیست
حسین
ای تشنه لب حسین
زهرا به خانه و ملک الموت پشت در
ز هر ا به خا نه و ملک ا لمو ت پشت د ر - ظاهرشده زمرگ به بابش نبی اثر
ملك الموت ازبهرقبض روح شریف پیامبر پشت در ایستاده اذن ورود میخواهد
از هیچ کس نکرده طلب اذ ن و ا ی عجب - بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر
با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه - در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر
یک چشم ا و به سو ی ا جل چشم دیگرش - محو نگاه آخر خود بود بر پدر
اشک حسن چکید ه به رخسار مصطفی - روی حسین نهاده به قلب پیام بر
دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار - بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر
زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن - از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر
هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه - گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه
شیخ صدوق (ره) در كتاب نصوص از حبش بن معتمر از أبى ذر غفارى حدیث كند كه گفت: وارد شدم بر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله در همان مرضى كه بوسیله آن از دنیا رحلت فرمود، پس به من فرمود: اى ابا ذر دخترم فاطمه را نزد من آر، ابو ذر گوید: برخاستم و نزد فاطمه آمده عرض كردم: اى بانوى زنان پدرت رسول خدا اجابت فرما. حضرت لباس خود را پوشید و بیرون آمد تا بر آن حضرت وارد شد، چون رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله را (در آن حال) دید خود را به روى او انداخت و گریست، از گریه او پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله نیز گریست و فاطمه را به خویش چسباند و فرمود: اى فاطمه پدرت به فدایت گریه مكن زیرا تو اولین كسى هستى كه در حالى كه به تو ستم شده و حقّت غصب شده و به ناحق گرفته شده به من ملحق شوى، و به همین زودى كینهها و عداوتهاى نفاق آشكار گردد، و جامه دین را در بر گیرد، پس تو اولین كسى هستى كه نزد حوض (كوثر) بر من وارد شوى، عرض كرد: اى پدر كجا ملاقاتت كنم؟ فرمود: نزد حوض كوثر، و من شیعیان و دوستانت را سیراب كنم و دشمنانت و كسانى كه تو را به غضب درآوردهاند از حوض دور كنم، عرض كرد: اى رسول خدا اگر نزد حوض ملاقاتت نكردم (كجا دیدارت كنم)؟ فرمود: نزد میزان. عرض كرد: اگر نزد میزان ملاقاتت نكردم؟ فرمود: نزد صراط (ملاقاتم كنى) و من به خدا عرض كنم: پروردگارا شیعه على را (از آتش و عذاب) سالم نگهدار ابو ذر گفت: دل زهرا (از این كلام) آرام شد، سپس رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله به من توجه فرموده گفت: اى ابا ذر این (فاطمه) پاره تن من است هر كه او را بیازارد مرا آزرده، هر آینه او بانوى زنان عالمیان است، و شوهرش سید اوصیاء است، و دو فرزندش آقایان اهل بهشتند، و همانا آن دو امام و پیشوایند چه آنكه قیام كنند و چه آنكه در خانه بنشینند، و پدرشان از آن دو بهتر است؛ و به زودى خداوند از صلب حسین نه نفر پیشوایان و امامان امین و معصوم كه به عدل قیام كنند بیرون آورد، و از ما است مهدى این امّت، ابو ذر گفت: عرض كردم: اى رسول خدا! امامان بعد از شما چند نفرند؟ فرمود: به عدد نقیبان بنى اسرائیل. (بنی اسرائیل 12طائفه بودند) (الإنصاف فى النص على الأئمة (ع) ترجمه رسولى محلاتى ص: 206و207)
دخترم روشنی چشم تَـرَم زهرا جان
دخترم روشنی چشم تَـرَم زهرا جان - پیشتر آی و ببین بیشترم زهرا جان
سفرمرگ به پیش آمده وبایدرفت - زین جهان روبه جهان دگرم زهراجان
جان سپا ر م من و ا ز فتنه ا یا م ترا - بخداوند جهان می سپرم زهرا جان
دخترم اینهمه درماتم من گریه مکن - آتش ازاشک مزن برجگرم زهراجان
بعد من عمر توکم باشد و از عترت من - زود ترازهمه آئی به بـرم زهـرا جان
ناگزیرم که دراین امت بی مهرتورا - می گذارم من وخود می گذرم زهراجان
خاتم الانبیاء رسول خدا
خاتم الانبیاء رسول خدا - كه جهانش هزار باد فدا
كرد ا علا م بر سر منبر - به خلا ئق ز ا صغر و ا كبر
كه من ای مسلمین نیك خصال - دیدم آزارها به بیست وسه سال
كرده ام روز و شب حمایت تان - سنگ خوردم پی هدایت تان
ساحرم خو ا ند ه ا ید و جادوگر - بر سرم ریختید خاكستر
گا ه كرد ید سنگبا ر ا نم - گه شكستید دُ ر د ند ا نم
مثل من ا ز منا فق و كفّا ر - هیچ پیغمبری ند ید آزار
حال من می روم ازاین دنیا - اجرومزدی نخواستم زشما
دوامانت مراست بین شما - طاعت ازاین دو هست،دَین شما
پیغمبر وقتی كه از مسیر همیشه گیش می رفت ، هر روز یه یهودی خاكستر رو سرش می ریخت،یه روز داره می ره، دید رفیق هر روزه نیست،در خونش و زد،خانم خونه در و باز كرد تعجب كرد، شما! اینجا چی می خواید!پیغمبر متبسم بود،فرمود دیدم رفیق هر روزم نیومده،خاكستر رو سرم نریخته،گفتم یا مریضه برم عیادتش ،یا سفره،اگر مشكلی داره،من برا خانوادش مشكل و حل كنم، گفت آقا صبر كن ،آمد پیش شوهرش گفت بلند شو ببین كی امده،همون كه هر روز خاكستر رو سرش می ریختی،آی چهل و هشتم،اینها دو ماه برای پاره های تن پیغمبر گریه كردند، دو ماه نه یه عمر،ایناه خدا بچه كه بهشون می ده ، می گردند،تو اسمای بچه های پیغمبر، ببینند كدوم اسمو بگذارم. طرف به خود اُمد، حالا چه كنم،زنه گفت بذار بیا بالینت، بسه دیگه ،پیغمبر با لبخند اُمد، یا رسول الله بالین منم میای،میشه نیاد، ما هر گناهی كه كردیم ، خاكستر به آینه قرآن كه نریختیم،لبخند زد،رفیق دیدم امروز نیومدی دلم هواتو كرد،گفتم یا مریضی یا سفر رفتی، یهودیه یه نگاه كرد،گفت: اشهدان لا اله الا الله،و انك رسول الله، سرش تو دامن پیغمبر بود جون داد، ببین چه جوری خدا یه نفرو مفتی می آمرزه،تو دامن پیغمبر، جون داد، رفت بهشت،كار پیغمبر اینه، كار حجتشم همینه، اون مرد زیدی مذهب بود چهار تا پسر داشت شیعه اثی عشری،داوزده امامی، یه روز گفت: اگه شما راست می گید امام زمانی دارید:بیاد منو شفا بده،منم بشم دوازده امامی، یه دل شب داد زد،بچه ها بیاید،سید شما، مولاتون،آقاتون، بچه ها آمدند،چی شده بابا، بخدا آقاتون اُمد،منو شفا داد گفت حرف این بچه ها تو گوش كن،آقا جان شما به یه چشم به هم زدن آدم درست می كنید،من یه عمر دارم میام،یه بار یه نگاه كن،دو سه روز دیگه این سیاهی هارو جمع می كنند،یابن الحسن از نو مسلمانم كن،بیا بالینم،بگم اشهدانك حجةالله،
كرده ام روز و شب حمایت تان - سنگ خوردم پی هدایت تان
اُحد وقتی فاطمه سلام الله علیها رسید دید داره، از لب مبارك بابا خون می ریزه، حسیر آتش زد، با خاكستر حسیر زخم بابا رو التیام بخشید،جلو خون ریزی رو گرفت،وقتی پیغمبر رو سنگباران می كردند، خدیجه سلام الله علیها می اُمد ، جلوی سنگ ها ، سپر بلای پیغمبر می شد،سنگ ها رو به جان می خرید، یعنی زهرا جان، زینب جان،یاد بگیرید.
ساحرم خوانده اید و جادوگر - بر سرم ریختید خاكستر
گاه كرد ید سنگبا ر ا نم - گه شكستید دُ ر د ند ا نم
مثل من ا ز منا فق و كفّا ر - هیچ پیغمبری ند ید آ ز ا ر
حال چون می روم ازاین دنیا - اجرومزدی نخواستم زشما
جز كه با عترتم مودت تان - حرمت و طا عت و محبت تان
دوامانت مراست بین شما - طاعت ازاین دوهست،دین شما
این دو ا ز ا مر د ا و ر منا ن - یكی عترت بود، یكی قرآن
این دوباهم چواین دوانگشتند - تا ابدمتصل به یك مشتند
كافر است آن كسی كه در اقرار - یكی ازاین دوراكند انكار
چون پیمبر زدار دنیا رفت - روح او در بهشت اعلی رفت
جمـع گشتند امـت اسـلام - تا به زهرا د هند یک انعـام
رو سوی بیت کبریا کردند - جـای گل، بار هیزم آوردند
گلشان شعله های آذر بود - حـرمتِ دختـرِ پیمبر بـود
دختر وحی را به خانه زدند - بـر تـن وحی تازیانه زدند
اولین اجر مصطفی این بود - حمله بربیت آل یاسین بود
اجر د و م نصیب مو لا شد - کُشتـه در صبحِ شامِ احیا شد
آنکه عمری چوشمع میشدآب - رُخش ازخون سرگرفت خضاب
فـرق بشْکسته و دل صد چاک - مثل زهرا شبانه رفت به خاک
اجـر سـوم رسیـد بـر حسنش - تیرباران شد از جفا بـدنش
اجر چا ر م بد شت کر ببلا - بر حسینش رسید و آ ل عبا
از این جا رو می خوام از زبان حضرت زهرا سلام الله علیها بخونم. دیگه امروز جون به لب زهرا سلام الله علیها رسید، بالین بابا،دیگه داشت،دق می كرد،خدانكه یه خانم باردار براش مصائب سنگین پیش بیاد،اینقدر این ماه صفر زهرا سلام الله علیها بالین پیغمبر گریه كرده،اینقدر بالین بابا ناله زده و اشك ریخته،یا بقیة الله، یه وقت دید یكی در زد، اَمد پشت در ، تو كی هستی،عرضه داشت یه عرب هستم،اُمدم دیدن پیغمبر،فرمود حال بابام وخیمه،امروز ملاقاتی نداریم،رفت،ساعتی دیگه دق الباب، همون پیرمرد،خانم اجازه بدید، بیام بالین پیغمبر، فرمود تو رو خدا برو،بابام هیچ حالش خوب نیست داره به خودش می پیچه،بار سوم كه آمد،پیغمبر فاطمه رو صدا زد،دخترم این ملكوت موته، از احدی اجازه نمی گیره، از تو اجازه می گیره،فاطمه جان برات حرمت قائله،چی شد ، من دارم مدح می گم،آخ یه عده ریختند در خانه، یا بقیة الله، تو خودت دیگه هرچی روضه بلدی بخون.
ملكوت الموت مزن شعله به زخم جگرم - وای من گر تو مدارا نكنی با پدرم
سئوال ، آیا سكینه هم بالای گودی از این حرفا زده یا نه.
ختم رسل امشب بار سفر بسته
ختم رسل ا مشب با ر سفر بسته - از ما تمش گر یا ن ز هر ا ی دلخسته
از رحلت بابا زهراسیه پوش است - آن اسوه ی تقوا از گریه مدهوش است
امشب فلک ا ز د ل شو ر و نو ا دارد - خیل ملک برسر دست عز ا دارد
شب رحلت جانگداز رسول خدا است ، شب شهادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی ، عاشقان مدینه دلها را روانه مدینه منوره کنیم ، یا رسول الله اگر چه این عاشقان مدینه نیستند اما به یاد شما در این جا اقامه عزا گرفتند . میان بستر قلب عالم خلقت افتاده ،اطراف بستر عزیزانش نشسته اند . (پدر چراغ خانه است) پیغمبر گاهی از هوش می رود گاهی به هوش می آید ، علی گریه می کند ، فاطمه گریه می کند ، وقتی پیغمبر اشکهای چشم دخترش فاطمه را دید فرمود : گریه نکن دخترم اوّل کسی که به من ملحق می شود تویی بابا . امّا کربلا ،روز عاشورا وقتی میوه ی دلش حسین به میدان می رفت دید سکینه نار دانه اشک می ریزد ابی عبد الله از ذوالجناح پیاده شد صدا زد دخترم با اشکهای چشمت قلبم آتش مزن همه بگوئیم حسین ...
پیغمبر اكرم ز عالم دیده بسته
پیغمبراكرم زعالم دیده بسته - زهراوحیدرگشته امشب زاروخسته
على خو رد خو ن جگر - زهرا كند پدر پدر - بقیه الله ، بقه الله
روز عزاى رحمة للعالمین است - آغاز غربت امیرالمؤمنین است
شام عزاى رحمة للعالمین است - آغاز غربت امیرالمؤمنین است
على خورد خون جگر - زهرا كند پدر پدر - بقیه الله ، بقه الله
درمرگ پیغمبر بو د خون قلب آ لش - بانگ اذان دیگرنیایدازبلالش
على خو رد خو ن جگر - ز هر ا كند پد ر پد ر - بقیه الله ، بقیه الله
ماتم گرفت حال و هوای مدینه را
ماتم گرفت حا ل و هو ا ی مد ینه را - پوشید کعبه رخت عزای مدینه را
خاکم بسر که دست اجل تیشه بر گرفت - وزپا فکند نخل رسای مدینه را
رکن علی شکست ز فقد ا ن مصطفی - در بر گرفت خاک صفای مدینه را
آدم گریست تاکه ملائک بروی دست - بردندسوی سدره همای مدینه را
روزهای آخر عمر مبارک پیغمبر بود فرمود : بلال مردم خبر کن بیایند مسجد ،بلال فریاد زد مردم بیائید پیغمر می خواهد وداع کند امروز ، مردم آمدند مسجد، یک وقت دیدند زیر بغلها پیغمبرگرفتند وارد شد در حالیکه رنگ صورت حضرت پریده ،بالای منبر رفت ، شروع به صحبت کرد در بین سخنانش فرمود : مردم هر کسی حقی بر من دارد بیایید قصاص کند دیدند یک مرد عربی ( سوادة بن قیس ) از میان جمعیت بلند شد . گفت : یا رسول الله از سفر طائف می آمدی مردم به استقبال شما آمدند من هم در میان جمعیت بودم عصا بدستت بود عصا را بلند کردی به مرکب بزنید به بدن من اصابت کرد حالا می خواهم قصاص کنم . فرمود : بلال برو خانه فاطمه ، عصای مَمشوق مرا بیاور ، بلال از مسجد بیرون آمد در حالیکه فریاد می زد آی مردم پیغمبر شما ، خودش را در معرض قصاص قرار داده ، کسی تو خانه نماند . بلال آمد د رخانه زهرا ، بابایت پیغمبر عصای ممشوق می خواهد . قضیه را بلال شرح داد صدای ناله زهرا بلند شد بلال به فرزندانم حسن و حسین بگو نزد آن مرد بروند تا قصاص شوند بلال عصا را آورد خدمت پیغمبر ، مردم دارند گریه می کنند ، عصا را پیغمبر به مرد عرب داد . گفت : یا رسول الله وقتی عصا به بدن من اصابت کرد بدن من برهنه بود شما هم باید بدنتان را برهنه کنید حضرت وضع قصاص ( شکم مبارک ) را برهنه کرد . یک وقت دیدند سواده آمد گفت یا رسول الله خیلی وقتها دنبال بهانه می گشتم بدن مبارک شما را ببوسم خم شد بدن مطهر پیغمبر را بوسه داد پیغمبر در حقش دعا کرد. یا رسول الله ، کربلا هم زینب خم شد لبها را گذاشت بر آن رگهای بریده ...(شمس الدین ، مهدوی ، در عزای مظلومان ،شفق ، قم ،ص 21-22 . دشتی ، محمِّد ، فرهنگ سخنان فاطمه،ص 48)
مدینه، چه کردی رسول خدا را
مد ینه ، چه کر د ی ر سو ل خدا را - گرفتی ز ما خا تم الانبیا را
چه بیدادگربود،این چرخگردون - که خاک یتیمی،به سرریخت مارا
د ر یغا که روح د عا ، ر فت د ر خاک - گرفتند از ما روان دعا را
به سوگ محمّد ، بگریید ، یاران - که زهرا ببیند ، سرشک شما را
بیا ر ید گل برد ر بیت ز هر ا - که همد ر د با شید ، خیرالنسا را
ا لهی ا لهی که ا هـل مد یـنـه - نبینند ، تـنـها یـی مر تـضـا را
الهی نبینم که ز هـر ا به صحـرا - دهد آب با اشک خود نخلها را
مبا د ا که د ر بـیـت و حی ا لهی - بدون طها ر ت ، گذارید پا را
ببوسید،روی حسین وحسن را - تسلّا دهید این دو صاحبْ عزا را
خدا را چه شد، آن طبیب دو عالم - که آورد،برزخم جانها،دوا را
نه لب بر گلو ی حسینش نها د ه - نه بو سید ه لعل لب مجتبا را
سلامی نداده است، براهلبیتش - زیارت نکرده است، بیت الولا را
زنان مدینه، چو جان در بر خود - بگیرید، دخت رسول خدا را
مبا د ا مبا د ا ، گذ ا ر ید تنها - در این روزها، عصمت کبریا را
ز نا ن مدینه ، به جا ن پیمبر - بگو یید ا سر ا ر ا ین ما جرا را
چرا شعله از بیت زهرا بلند است - ببینید، آتش زدند آن سرا را
دریغا! دریغا! که درپشت آن در - شکستند،ارکان ارض و سما را
بیا یید ، د ر آ ستا ن و لا یت - که کشتند ، ر یحا نة المصطفا را
خطاکار ، آ ن بو د ، ا ی ا هل عالم - کز اوّل رها کرد، تیرخطا را
خدا ر ا د ر بیت تو حید و آتش؟ - یهودند این جانیان، یا نصارا؟
یهود و نصارا به پیغمبر خود - روا داشت کی این چنین ناروا را؟
کسی کو ز ند ، لطمه برروی زهرا - به قرآن که کفرش بود آشکارا
نه سهمی،زقرآن واسلام دارد - نه دیده است،یک لحظه رنگ حیارا
ندیده است، پیغمبری، جز محمّد - ز امّت،چنین ظلم وجوروجفارا
شراری ، ز بیت ا لو لا ر فت با لا - که بگرفت در کام خود کربلا را
عدو ، آ تشی ز د به بیت ولایت - که بگرفت، تاحشر،دودش فضا را
ز ما م سخن ر ا نگهد ا ر «میثم» - که آتش زدی ، قلب اهل ولارا
حاج غلامرضا سازگار
دخترم روشنی چشم تَرَم زهرا جان
دختر م ر و شنی چشم تَرَ م زهرا جان - پیشتر آی و ببین بیشترم زهرا جان
سفرمرگ به پیش آمده و باید رفت - زین جهان رو به جهان دگرم زهرا جان
جا ن سپا ر م من و ا ز فتنه ا یا م ترا - بخداوند جهان می سپر م زهرا جان
دخـترم اینهمه درماتم من گریه مکن - آتش ازاشک مزن برجگرم زهراجان
بعد من عمر تو کم باشد و از عترت من - زودتر از همه آئی به برم زهرا جان
ناگزیرم که دراین امت بی مهرتو را - می گذارم من وخود میگذرم زهراجان
مدینه شهر رسالت محیط غمها بود
مدینه شهر رسا لت محیط غمها بود - بکوچه کوچه آ ن ناله بود و غوغا بود
حکایت از غم هجران مصطفی می کرد - قیامتی که به شهر مدینه بر پا بود
نَفَس نَفَس ز د نش بو د پیک رحلت ا و - که از وجود وی ، آثار ضعف پیدا بود
به خانه اشک عزا، در سقیفه طرح نفاق - به خانه شور غم ودرسقیفه شورا بود
بنا له ا مت ا سلا م ، جمع گشته و لی - میا ن جمع علی بو د ، آ نکه تنها بود
تما م بر سر یک حرف متفق گشتند - که آ ن گر فتن حق علی و ز هر ا بود
مدینه مدفن پیغمبر ماست
مدینه مدفن پیغمبر ماست - که خاکش سرمه چــشم تر ماست
مدینه مَهبط جبرئیل بوده است - مدینه مَرقد چار اختر ماست
مدینه سرفراز و سر بلند است - مدینه داغدار و دردمند است
ز دیوار و ز مین و کوچه ها یش - صدای ناله زهرا بلند اســت
بقیع دل خراش ما د ر اینجاست - قبور اولیای ما در اینجاست
درونش قبربی نام ونشانی است - که میگویند آنجا قبر زهراست
مدینه شهر ا یثا ر و ر شا د ت - مدینه مد فن زهر ا ی ا طهر
مدینه شهر ز یبا ی پیمبر - مد ینه مد فن ز هر ا ی ا طهر
مدینه گشته ای ازظلم واندوه - بـه مثل کربلا درروزعاشور
مدینه شهر خون،شهرقیامی - مدینه مدفن چندین امامی
مدینه کی شو د مهد ی بیا ید - بیا ید قبر ز هر ا را بیا بد
ز داغ من ببر رَخت عزا کن ای علی جان
زداغ من ببررَخت عزا کن ای علی جان - خدا حافظ برای من دعا کن ای علی جان
پس ا ز من زخم ها ی کینه سروامیکند بَهرت - بروخودرامهیای بلاکن ای علی جان
بــدستت میسپارم هستی خودراگل خود را - زجان ودل،غم اورادواکن ای علی جان
بگوآیدحسن تامن زنم بوسه به لبهایش - تو پاک اشک ازعذارمجتبی کن ای علی جان
نهدبرسینه ام تاسربگیرم بوسه ازحنجر - توعشقم راحسینم را صدا کن ای عــلی جان
برای ماندن نهضت پس ا زخون حسین من - تو زینب راسفیرکربلا کن ای علی جان
مقررگشته برتو صبروغربت،ورنه میگفتم - که اول میخ را ازدرجدا کن ای علی جان
منبع : باب الحرم
ای ملائک سوی یثرب همه پرواز کنید
ای ملائک سوی یثرب همه پرواز کنید - شمع سان ناله ز سوز جگر آغاز کنید
همه با هم به سَماء دست دعابازکنید - خون فشانید زچشم و به خدا راز کنید
مهر غم نقش به با ل و پرتان می گردد - مرگ دور سر پیغمبرتان می گردد
پیک غم ا ز حر م خو ا جه ا سر ی آ ید - خبر ا ز فا جعه محشر کبر ی آ ید
کا ر و ا نِ ا جل ا ز جا نب صحر ا آ ید - نگذ ا ر ید د ر خا نه ز هر ا آ ید
قا صد مرگ کجا ، کعبه مقصو د کجا - ملک ا لموت کجا ، خا نه معبو د کجا
اجل ایستاده هراسان به دربیت رسول - پشت درلحظه به لحظه طلبداذن دخول
لرزد ا ز ز مز مه یِ او دل زهرای بتول - فاطمه سوی پدر آمده محزون و ملول
كِای پدر پیکی غریب است تو را می خواند - کیست کزهرسخنش قلب مرا لرزاند
گفت د ر پا سخِ زهرا ، پدر، ای پاک سرشت - دست تقدیر برای تو غمِ تازه نوشت
پدرت می ر و د امروز به گلزار بهشت - آسمانْ کوه بلا ر ا به سر دوش تو هِشت
فلک امروز پُر ا ز نا له جبر ا ئیل است - این غریبی که بود پشت در عزرائیل است
این،نه آنست که ازکس طلبداذن دُخول - این اجل باشدوبربردن جانهاست عَجول
اذن ناکرده طلب ، جز به د ر بیت رسول - پاسداری کند ا ز حُرمت زهرای بتول
ای فدای تو و خون دل و اشک بَصرت - بازکن دَرکه شود خاک یتیمی به سرت
فا طمه برد به با با سر تسلیم فر و د - د رِ کاشانه به سو ی ملک الموت گشود
چون به دارالشرف وحی اجل یافت ورود - به ادب روی به پیغمبراسلام نمود
کی تنت جان جهان گر دهی اذنم، ز کرم - آمدم روح تو در جنت اعلی ببرم
گفت ای دوست کمی صبر و تحمل باید - که مرا پیک خداحضرت جبریل آید
رنگ ا ند و ه ز آ ئینه د ل بز د ا ید - غُصه ا ز سینه پر غُصه من بگشاید
جبرئیل آمد و گفت ای به فدایت گردم - باغ جنت را از بهر تو زینت کردم
گفت ای پیک خدا،حامل فیض ورحمت - سخنی گوکه زقلبم بِـرُبائی محنت
غم من نیست غم حو ر و قصو ر و جنت - چه کند روز جزا خالق من با امت
گفت جبرئیل که فرموده چنین معبودت - آنقدربرتوببخشم که کنم خوشنودت
ای به دوشت غم امت،همه دم درهمه حال - بُرده برشانه خودکوه غم ودردوملال
امت ا جر تو عطا کرد به قر آ ن و به آل - حُرمت هر دو کنار حَرمت شد پامال
کرده غصب فد ک و حق علی را بُردند - پهلوی فاطمه ا ت را ز لگد آزردند
برلب خلق هنوزاز غم توزمزمه بود - شعله هادرجگرواشک به چشم همه بود
شهر ا ز فتنه ا یا م پُر ا ز و ا همه بود - اولین اجر رسالت ، زدن فاطمه بود
گشت ا ز حق کُشی یِ امت بیدادگرت - کشتن محسن مظلوم تو اجر دگرت
با سر ا نگشت خزان سخت ورق برگردید - غنچه و لا له خونین تو پرپرگردید
سومین اجرتو زخم سرِحیدرگردید - به حَسن ازهمه کس،ظلم فزون ترگردید
بعد ا ز آ ن زهر که برنوردو عینت دادند - اجرهابودکه امت به حسینت دادند
گرگها بر بد ن یو سف تو چنگ زدند - بررُخ چرخ ، ز خونِ دل او، رنگ زدند
دست بگشوده به پیشانی او سنگ زدند - تهمت کفربه آل تو ، به نیرنگ زدند
شعر: استاد غلامرضا سازگار
باز هنگام غم و ناله و افغان آمد
با ز هنگا م غم و نا له و ا فغا ن آ مد - با ز ا ر كا ن فلك ز ا ر و پر یشا ن آمد
عرش وفرش وقلم وكرسی وجنات برین - زین عزاجمله سیه پوش وپریشان آمد
از غم رحلت آ ن پا د شه كو ن و مكان - جبرئیل ناله كنان زار و نواخوان آمد
آدم و نوح و سلیمان و شعیب و یعقوب - سر زنان از غم سرخیل رسولان آمد
خضرو الیاس وخلیل عیسی وموسی جلیل - سر كنان خاك عزاچاك گریبان آمد
مرتضی شال به گردن به عزا بادل ریش - سر زنان ناله كنان همچو یتیمان آمد
فاطمه موی پریشان شده ازمرگ پدر - گشت چون خاك زمین پیكربی جان آمد
حسن ازمرگ پیمبرشده لرزان چون بید - سر زنان ناله كنان زاروجگرخون آمد
زین ا لم چا ك گریبان شه بی غسل و كفن - بر سر جد كبارش به صد افغان آمد
شهربطحا شده بیت الحزن از بهررسول - خاك غم بر سر مرد و زن دوران آمد
با ر ا لها تو عز ا د ا ر ی ما ا ز كرمت - كن قبول چون به عزای شه خوبان آمد
با ر ا لها بر سا ن قا ئم د ین پو ر حسن - كه بسا فتنه و آ شو ب فر ا و ا ن آمد
مرحوم غلامرضا اصلاح پذیر
هنگامه رنج و غم و ماتم شده امشب
هنگامه رنج و غم و ماتم شده امشب - گریان، زغمی دیده عالم شده امشب
آهنگ سرشکم،که رسد برلب مژگان - با این دل سودازده همدم شده امشب
پا یا ن شب آ خر ما ه صفر ا ست ا ین - یا آ نکه ز نو ما ه محرّ م شده امشب
مهتاب ، رخ خویش نهان کرد زماتم - چون رحلت پیغمبر خاتم شده امشب
از د ا غ جگر سو ز نبی سید ا بر ا ر - نخل قد زهرا و علی خم شده امشب
شدکارفلک،خون جگرخوردن ازاین غم - گردون،زمحن بارخ درهم شده امشب
سیمای جهان ، غرقه یِ خون دل«یاسر» - در سوگ رسول اللّه اعظم شده امشب
محمود تاری «یاسر»
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
کم گریه کن که گر یه ا ما نت بر ید ه است - گویا که وقت رفتن بابا رسیده است
حق داری ازغمش به سروسینه میزنی - چون مثل اوکسی به دو عالم ندیده است
در ر و ز آ خر ش چه شده این چنین نبی - جز اهل بیت تو زهمه دل بریده است
بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند - اشکش برای هردو زغمها چکیده است
بر گو که مر تضی چه شنید ه کنا ر ا و - رنگش چنین زطرح مسائل پریده است
اینجا همه بر ا ی شما گر یه می کنند - چون ا ز سقیفه بوی جسارت وزیده است
این ر و ز ها به پشت د ر خانه ات مرو - گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است
جان حسین وجان حسن جان مرتضی - کم گریه کن که گریه امانت بریده است
سروده ی کمال مومنی
از سراپای مدینه گِل غم میریزد
از سراپای مدینه گِل غم میریزد - اشک از دیده ی غم بار حرم میریزد
از نگا ه نگر ا ن ، برق الم میریزد - خوب پیداست که باران ستم میریزد
سایه خنده ازاین گلکده کم کم برود - یا قراراست که پیغمبر اکرم برود؟
نور ا ز خند ه لب ها ی تَرَ ش می بارید - از گرفتاری امت به جزا میترسید
دربه در ، د ر پی ا ر شا د بشر میگردید - مثل اوهیچ رسولی غم واندوه ندید
دردلم شورعجیبی ست نمیدانم چیست - درگلوبغض عجیبی ست نمیدانم چیست
دخترت ز ا ر به سرمیز ند ا ی و ا ی دلم - در دلم غصه شرر میزند ای وای دلم
پد ر م حر ف سفر میز ند ا ی و ا ی دلم - حرف از داغ پسر میز ند ای وای دلم
دل بریدن ز تو بابا بخدا آسان نیست - بعد تو واسطه ی وحی خدا با ما کیست؟
این جوان کیست که ازدیدن رویش دردل - غصه داخل شده وخنده زلب شدزائل
گفت : با لحن غر یبا نه و لی چو ن سا ئل : - با ا جا ز ه بگذ ا ر ید بیا یم داخل
با ا د ب آ مد و د ر پیش پد ر ز ا نو زد - پرده از صورت پوشیده ی خود یک سو زد
مژده ای رحمت رحمان که سحرنزدیک است - ای رسول مدنی وقت سفرنزدیک است
شب بیچا ر گی نسل بشر نز د یک ا ست - به علی هم بر سا ن ر و ز خطر نزدیک است
پدر آ ما د ه ر فتن به سما و ا ت و لی - نگر ا ن است بر ا ی غم فر د ا ی علی
تکیه بر دست علی زد گل باغ ایجاد - نظری کرد به زهرا و دوباره افتاد
آ ه ا ز سینه ا فلا ک بر آ مد هیها ت - به علی فا طمه ر ا با ز ا ما نت میداد
این همه بی کسی ای وای سرم دردگرفت - دل سرشارغم شعله وَرم دردگرفت
اوزفردای حسین وحسنش داشت خبر - ازخزان گشتن باغ وچمنش داشت خبر
از به آ تش ز د ن یا سمنش د ا شت خبر - از غم حیدر خیبر شکنش داشت خبر
اشک از دیده فرو ریخت و روحش پر زد - پر زد و دختر مظلومه ی او بر سر زد
ختم رسل امشب بار سفر بسته
ختم رسل ا مشب با ر سفر بسته - از ما تمش گر یا ن زهر ا ی د لخسته
از رحلت بابا زهراسیه پوش است - آن اسوه ی تقوا از گریه مدهوش است
امشب فلک ا ز د ل شو ر و نو ا دارد - خیل ملک بر سر دست عز ا دارد
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است - دیدم شروع محشر کبرای دیگر است
گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه - تاریک تر ز عرصه تاریک محشر است
گرد ملا ل بر رخ ا سلا م و مسلمین - اشک عز ا به د ید ه زهرای اطهر است
گفتم چه ر و ی داده که زهرا زند به سر - دیدم که روز،روزعزای پیمبر است
پا یا ن عمر سید و مو لا ی کا ئنا ت - آغاز دور غر بت ز هر ا و حید ر است
قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر - اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است
روی حسین مانده به دیواربی کسی - چشم حسن به اشک دوچشم برادراست
ای د ل بیا و گریه ز ینب نظا ره کن - ما نند پیر هن جگر خو یش پا ره کن
ماتم جهانسوز خاتم النبیین است
ماتم جهانسوز خاتم النبیین است - یا كه آخرین روز صادر نخستین است
روزنوحه قرآن درمصیبت طاها است - روز ناله فرقان ازفراق یاسین است
خاطری نباشد شاد د ر قلمرو ایجاد - آه وناله وفریاد درمحیط تكوین است
كعبه راسزدامروزرونهد به ویرانی - زآنكه چشم زمزم راسیل اشك خونین است
صبح آ فر ینش ر ا شا م تا ر با ز آ مد - تیره اهل بینش را دیده جهان بین است
رایت شریعت ر ا نو بت نگونساری است - روزغربت اسلام روز وحشت دین است
شاهدحقیقت راهردوچشم حق بین خفت - آه بانوی كبری همچو شمع بالین است
هادی طریقت ر ا ز ند گی به سر آ مد - گمرهان ا مت ر ا سینه ها پر ا ز كین است
شاهبازوحدت را بندغم به گردن شد - كركس طبیعت را دست وپنجه رنگین است
شد همای فرخ فربسته بال و بی شهپر - عرصه جهان یكسر صیدگاه شاهین است
خا تم سلیمان ر ا ا هرمن به جا د و برد - مسند سلیما نی مركز شیا طین است
شب زغم نگیردخواب،چشم نرگس شاداب - لیك چشم هرخاری شب به خواب نوشین است
پشت آ سما ن شد خم ز یر با ر ا ین ما تم - چشم ا بر شد پر نم د ر مصیبت خا تم
رحلت رحمت للعالمین آمده
رحلت رحمت للعالمین آمده - ناله از قلب جبریل امین آمده
از ملایک همـه، آید این زمزمه - السلام علیک، یا رسول الله
آه و واویلتا محشر کبری شده - روز تنهایی حیدر و زهرا شده
حضرت فاطمه، دارد این زمزمه - السلام علیک، یا رسول الله
اهل عالم عزای خاتم الانبیاست - همه جاکربلای خاتم الانبیاست
زین بلای عظیم، گشته امت یتیم - السلام علیک، یا رسول الله
درسقیفه بپا فتنه دیگرشده - بعدختم رسل،ستم به حیدرشده
غربت حیدراست،جان پیغمبراست - السلام علیک، یا رسول الله
بر در خانه دختر ختم رسل - هیزم آورده اند عوض دسته گل
شد ز بیت خدا، دود آتش به پا - السلام علیک، یا رسول الله
یا محمّد بیا بلای دیگر ببین - خانه وحی را طعمه آذر ببین
گشته حقّت ادا،شده محسن فدا - السلام علیک، یا رسول الله
سوخته قلب علی مرتضی
سوخته قلب علی مرتضی - حضرت زهرا شد ه صا حب عزا
بر پـدر و بـر حسن و بر رضا - آجرک ا... بقیه ا...
پیکـر پـاک خاتم المرسلین - مانده میان حجره روی زمین
جـان محمّد شده خانه نشین - آجرک ا... بقیه ا...
خون شد ه ا ز غم جگر فاطمه - رفتـه ز دنیـا پـد ر فاطمه
رخت عزا شد به بر فاطمه - آجرک ا... بقیه ا...
گشته جهان بزم عزای حسن - جان دو عالم به فدای حسن
گریه کن ای دیده برای حسن - آجرک ا... بقیه ا...
غریب خانه دروطن کشته شد - بگـو امـام ممتحـن کشته شد
یوسف فاطمه حسن کشته شد - آجرک ا... بقیه ا...
شهرخراسان همه جامحشر است - برجگر شیعه غم دیگراست
قتـل جگـر پـاره پیغمبـر است - آجرک ا... بقیه ا...
فاطمه را خون چکد از هر دو عین - بیشتر ا ز همه برای حسین
داغ حسیــن است غـم عالمین - آجرک ا... بقیه ا...
در ماتم فراق پدر گریه میکنم
در ماتم فراق پدر گریه میکنم - همراه شمس و نجم و قمرگریه میکنم
شب ها و ر و ز ها ز غمش مویه میکنم - تا آخرین توان بصر گریه میکنم
خواب شبا نه ا زسر ز هر ا پریده است - مانند شمع تا به سحر گریه میکنم
داغی عظیم دیده ام ای مردمان شهر - با لحن جانگدازی اگر,گریه میکنم
پیغمبر طو ا یف ا هل بکا ء شد م - قد ر تـمـا م ا شـک بشر گـر یه میکنم
خشکداگرکه چشمه اشکم دوباره من - بادیده های سرخ جگرگریه میکنم
وحید قاسمی
ای جان من فدای تو یا ایّها الرسول
ای جان من فدای تو یا ایّها الرسول - حاتم بود گدای تو یا ایّها الرسول
صدمرده همچومن بخدازنده میشود - از لعلِ جان فزای تو یا ایّهاالرسول
در سر هو ا ی غیرِ تو ما ر ا ر و ا مباد - در سر بود هوای تو یا ایّها الرسول
سوگندمیخورم که توراتا به روزحشر - نشناخت جز خدای تو یا ایّها الرسول
خالق اراده کردوجهان راخوش آفرید - آن هم فقط برای تو یا ایّها الرسول
زهرا که جا نِ عا لم و آ د م فد ا ش باد - نالیده در عزای تو یا ایّها الرسول
شاعر : سیروس بداغی
پيغمبر اكرم ز عالم ديده بسته
غبار غم بر چهره عالم نشسته - پيغمبر اكرم ز عالم ديده بسته
علي خو ر د خو ن جگر - زهرا كند پدر پدر - الله اكبر الله اكبر
رفت ازجهان فاني آن ختم النبيين - بنگرسرش بردامن خير الوصيين
گشته علي ز ا ر و حز ين - زهرا يتيم و دلغمين - الله اكبر الله اكبر
شهر مدينه در فراقش غرق ماتم - اوضاع عالم در عزايش گشته درهم
گريان حسين و هم حسن - پيروجوان و مرد و زن - الله اكبر الله اكبر
زهراخوردبعد پدرسيلي ز عدوان - آتش بگيرد خانه اش ازظلم وطغيان
بر دختر پا ك نبي - كند ا ثر بي پد ر ي - الله اكبر الله اكبر
حق علي وفاطمه مغصوب گردد - دخت نبي گريان چنان يعقوب گردد
علي شود خا نه نشين - زهرا حزين و دلغمين - الله اكبر الله اكبر
گرددحسن بعد نبي مظلوم دوران - قلبش شود پرخون زظلم آل سفيان
در طشت ريزد از جفا - جگر بسط مصطفي - الله اكبر الله اكبر
بس نامه ها از كوفيان آيد به بطحا - گردد حسين سوي عراق آنكه مهيّا
گردد ز جور اشقيا - شهيد دشت كربلا - الله اكبر الله اكبر
بعد نبي برمسلمين جوروجفا شد - اي باقري ازمشركين بس ظلمها شد
اسير آن مستكبرين - گشته كنون مستضعفين - الله اكبر الله اكبر
دخت نبي امشب سه جا باشد عزادار
دخت نبي امشب سه جا باشدعزادار - ميگريدومينالد آن محزونه زار
گاهي همي گو يد پد ر - گاهي رضا گاهي پسر - الله اكبر الله اكبر
اندر مدينه بر سر قبر محمّد - يا بر سر قبر حسن آن سبط احمد
باچشم گريان مي رود - محزون ونالان مي رود - الله اكبر الله اكبر
اندرخراسان بر سرقبررضايش - گريان و نالان گشته است اندرعزايش
بر مشهد هشتم امام - باشد عزادار او مدام - الله اكبر الله اكبر
د ر كر بلا بهر شهيد ا ن و حسينش - برپا نما يد ا و عز ا و شور و شينش
نالد ز بهر اكبرش - عباس و عون و جعفرش - الله اكبر الله اكبر
در جبهه ها محز و ن بو د بهر شهيد ا ن - از بهر مفقو د ا لا ثر ها و اسيران
بنمايد او از مهتري - رزمندگان را رهبري - الله اكبر الله اكبر
يا فاطمه درياي خون اين سرزمين است - از ظلم بعثي لاله گون ايران زمين است
شد لاله گون دشت و دمن - بهر شهيدان وطن - الله اكبر الله اكبر
يا فا طمه گشته ا ست ايران غرقه د رخون - مستكبرين ا ين خا ك را كردندگلگون
شد باقري و مسلمين - آزرده از مستكبرين - الله اكبر الله اكبر
سروده شده درزمان جنگ تحميلي
اي مسلمين رفت از جهان پيغمبر ما
يا مصطفي كن يك نظر بر ملت ما - از غم رها كن بر طرف كن ذلّت ما
استاد دانشگاه دين و علم و دانش - كن يك نظر بر ما بده ايمان و بينش
فرما نر و ا ي ا ين جها ن آ فر ينش - با عزّ تت كن برطر ف ا ين ذلت ما
اي مسلمين ر فت ا ز جها ن پيغمبرما - آن مهر با نتر ا ز پد ر تاج سر ما
آن پيشو ا ي ا مت و آ ن ر هبر ما - جا ر ي شد ا شك غم ز چشم ملت ما
اي مسلمين رفت ازجهان آن شاه لولاك - آنكو بدي فرمانروابرجمله افلاك
سوي جنان بگشود پر زين عالم خاك - رفت از جهان آن رهگشاي عزّت ما
سبط پيمبرمجتبي با قلب پرخون - گشته روان سوي جنان باحال محزون
بهرش بريزاشك ازبصر چون رود جيحون - زائر شدن مرقدپاكش لذّت ما
اندرجنا ن زهرای ا طهر مو پريشان - گه نالد و گويد پدر گاهي رضا جان
گاهي بگويد يا حسين اي روح ريحان - برحال زهرا نوحه گرشدملّت ما
از ا ين مصيبت كن برادر آه و زاري - اي باقري بر فاطمه كن سوگواري
از دين و قرآن و وطن كن پاسداري - هم از خميني رهبر اين ملت ما
فاطمه ناله سر كرد رخت عزا به بر كرد
شد رحلت پيمبر ز هر ا بو د عز ا د ا ر - بر سر زنان ملائك با ديدگان خونبار
شهر مدينه از غم ماتم سراست امشب - در ماتم پيمبر دل غمسراست امشب
فاطمه ناله سركرد رخت عزا به بر كرد
خيل ملك ا ز ا ين غم با ا شك و آه و ناله - دارند داغ بر دل از غصه همچو لاله
فاطمه ناله سر كرد رخت عزا به بر كرد
بهر پد ر سيه پو ش گشته بتو ل عذرا - داغ پسر شر ر ز د بر جسم و جان زهرا
فاطمه ناله سر كرد رخت عزا به بر كرد
اي غم رسيد ه زهرا بي بي سرت سلامت - بر تو چها رسيده از ظلم و جور امت
فاطمه ناله سر كرد رخت عزا به بر كرد
از زهرجعده دون خونين جگرحسن شد - لعل لبش خدايا چون برگ ياسمن شد
فاطمه ناله سر كرد رخت عزا به بر كرد
الماس ريزه ها زد تا بر د لش شر ا ر ه - بهر علاج د ر د ش شد بسته راه چاره
فاطمه ناله سر كرد رخت عزا به بر كرد
علي سهرابي (صفا)
آه و واویلا، که چشمان پیمبر بسته شد
آه و واویلا ، که چشمان پیمبر بسته شد - باب وحی و خانۀ زهرای اطهر بسته شد
دست فتنه،بازشدبازوی حیدربسته شد - هم عزای مصطفی، هم غربت شیرخداست
دریغا که روح دعا، رفت در خاک
دریغا که روح دعا ، رفت در خاک - گرفتند از ما روان دعا را
به سوگ محمّد، بگریید، یاران - که زهرا ببیند، سرشک شما را
جان جهان ز پیکر هستی جدا شده
جان جهان زپیکر هستی جدا شده - خاموش، شمع محفل نورالهدی شده
ملک خد ا ست غر ق د ر اندوه و اضطراب - واویلتا عزای رسول خدا شده
ای امت رسول، قیامت بپا کنید
ای امت رسول، قیامت بپا کنید - لبریز، جام دیده ز اشک عزا کنید
در ما تم پیمبر و تنها یی علی - با ید بر ا ی حضر ت زهرا دعا کنید
آه و واویلتا محشر کبری شده
آه و واویلتا محشر کبری شده - روز تنهایی حیدر و زهرا شده
حضرت فاطمه ، دارد این زمزمه - السلام علیک ، یا رسول الله
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است - دیدم شروع محشرکبرای دیگر است
گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه - تاریک تر ز عرصه تاریک محشر است
پیامبر اکرم(ع)-مقتل-بشارت به فاطمه(س)
فاطمه تو اولین نفر از عترتم هستی که به من ملحق می شوی!
پس از اینکه بیماری پیغمبر شدت پیدا كرد و وفات او نزدیك شد، در آخرین لحظات حیات به على بن ابى طالب علیه السّلام فرمود: اینك سرم را روى دامن خود بگذار زیرا امر خداوند نزدیك شده و آخرین دقائق زندگى من در این جهان در رسیده است. هر گاه جان از كالبدم بیرون شد او را در دست بگیر و به صورت خود بكش پس از این مرا بطرف قبله برگردان و غسل و تكفین مرا خود انجام ده، و بر من نماز بگذار، و تا آنگاه كه بدن مرا در زیر خاك پنهان نساختهاى از من مفارقت نكن، و در همه این امور از خداوند استعانت بجوى. در این هنگام امیر المؤمنین علیه السّلام سر مبارك حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله را در دامن خود گذاشت، و آن جناب از فشار مرض از حال رفت، حضرت زهرا سلام اللَّه علیها در چهره پدرش مینگریست و گریه میكرد و این شعر را قرائت می نمود: «و أبیض یستسقى الغمام بوجهه - ثمال الیتامى عصمة للأرامل» حضرت رسول دیدگان مباركش را باز كرد و با صوت ضعیف گفت: اى دخترك من این بیت گفته عمویت ابو طالب است، شما به جاى او این آیه را از قرآن قرائت كنید: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ. در این هنگام حضرت زهراء سلام اللَّه علیها مدتى گریه كرد پدر بزرگوارش او را نزدیك خود طلبید و مطالبى را در نهانى با او در میان گذاشت كه در اثر آن چهرهاش از هم باز شد و آثار خوشحالى در وى ظاهر گردید. بعد از این مذاكرات كه با حضرت زهراء سلام اللَّه علیها انجام پذیرفت جان پاكش از كالبد شریفش بیرون شد و در این حال دست امیر المؤمنین علیه السّلام در زیر گلوى آن جناب قرار داشت و جان شریف او در دست علی علیه السّلام قرار گرفت و آن حضرت او را بالاى سر خود بردند و پس از آن بصورت خود كشیدند پس از اینكه حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله از دنیا رفتند امیر المؤمنین علیه السّلام طبق وصیت آن جناب بدن مبارك او را بطرف قبله كشیدند و تشریفات تغسیل و تكفین او را فراهم كردند. از حضرت زهرا سؤال شد پدرت در نهانى چه موضوعاتى با شما در میان نهاد؟ فرمود: پدرم بمن اطلاع داد كه من اول كس از اهل بیت او خواهم بود كه بوى ملحق میگردم، و این قضیه در همین نزدیكىها انجام خواهد گرفت، و بهمین جهت من خوشحال شدم. (منابع: ارشاد المفید 1: 181 - إعلام الورى، الطبرسی،ج1،267 - بحار الأنوار 12: 465/ 19)
دخترم روشنی چشم ترم زهرا جان
دخترم روشنی چشم ترم زهرا جان - پیشتر آی و ببین بیشترم زهرا جان
تا در این لحظه آخر نگرم رویت سیر - یک زمان دور مشو از نظرم زهرا جان
سفر مرگ به پیش آمده و باید رفت - زین جهان رو به جهان دگرم زهرا جان
جان سپارم من و از فتنه ی ایام ترا - به خداوند جهان میسپرم زهرا جان
افسوس پس از وفات احمد
افسوس پس از وفات احمد - از جور و جفا و ظلم بی حد
پهلوش ز ضرب بر شکستند - بازوش ز تازیانه خستند
برروی چو ماه انوار او - برگ گل و روی اطهر او
از کینه عدو نواخت سیلی - وز سیلی کین بگشت نیلی
در ماتم فراق پدر گریه میکنم
در ما تم فر ا ق پدر گریه میکنم - همراه شمس و نجم و قمرگریه میکنم
شب ها و ر و ز ها زغمش مویه میکنم - تا آخرین توان بصر گریه میکنم
خواب شبا نه ا ز سر زهرا پریده است - مانند شمع تا به سحر گریه میکنم
داغی عظیم دیده ام ای مردمان شهر - با لحن جانگدازی اگرگریه میکنم
پیغمبر طـو ا یـف ا هل بـکـا ء شـد م – قد ر تما م ا شک بشر گر یه میکنم
خشکداگرکه چشمه ی اشکم دوباره من - با دیده های سرخ جگرگریه میکنم
وحید قاسمی
فاطمه زهرا(س ) در بقیع زیر درختچه اى در فراق رسول خدا (ص ) نوحه سرایى مى كردند، چون آن درختچه را قطع كردند، على (ع ) در خارج مدینه در بقیع ، خانه اى براى فاطمه زهرا(س) ساخت كه براى نوحه سرایى در آن ماءوا مى گرفت ، این خانه همان بیت الاءحزن خوانده مى شود. این خانه مزار همه نسل هاى امت بود، صبح گاهان حسنین (ع ) را پیش روى خود حركت داده و را چشم گریان به بقیع رفته و در بین قبرها تا غروب گریه مى كرد. شبانگاه امیرالمؤ منین (ع ) نزد آن حضرت آمده ایشان رابه منزل مى برد.
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
بُوَد روزِ عزایت یا مُحَمَّد مُحَمَّد یا مُحَمَّد یا مُحَمَّد
بُوَد روزِ عزایت یا مُحَمَّد
مُحَمَّد یا مُحَمَّد یا مُحَمَّد - مُحَمَّد یا مُحَمَّد یا مُحَمَّد
بُوَد روزِ عزایت یا مُحَمَّد - کنم گریه برایت یا مُحَمَّد
بُوَد اِمروز روزِ رِحلَتِ تو - بُوَد روزِ یتیمی بهرِ اُمَّت
بُوَد روزِ یتیمی بَهرِ زهرا - شده زهرا عزادار از برایت
علی هم بی برادر گشته اِمروز - به تن رختِ عزا شد در عزایت
حسین و هم حسن هم زینبینت - شدند امروز محروم از لقایت
تو رفتی از میان دوستانت - دگر ناید صدایِ دلربایت
شده اندر عزا شهرِ مدینه شده - غمین اصحابِ خوب و با وفایت
خراسان تا مدینه شُد سِیَه پوش - همه سینه زنان اندر هوایت
چهارده قرن مانند چنین روز - تمام مسلمین گرید برایت
شده این باقری و جمله اُمَّت - سیه پوش و عزادارِ عزایت
سروده شده بوسط حجة الاسلام باقری پورآخر ماه صفر سال 1399
پیغمبر اكرم ز عالم دیده بسته
غبار غم بر چهره عالم نشسته - پیغمبر اكرم ز عالم دیده بسته
علی خورد خون جگر - زهرا كند پدر پدر - الله اكبر الله اكبر
رفت از جهان فانی آن ختم النّبیین - بنگر سرش برد امن خیر الوصیین
گشته علی زار و حزین - زهرا یتیم و دلغمین - الله اكبر الله اكبر
شهر مدینه در فراقش غرق ماتم - اوضاع عالم در عزایش گشته درهم
گریان حسین و هم حسن - پیر و جوان و مرد و زن - الله اكبر الله اكبر
زهرا خورد بعد پدر سیلی ز عدوان - آتش بگیرد خانه اش از ظلم و طغیان
بر دختر پاك نبی - كند اثر بی پدری - الله اكبر الله اكبر
حق علی و فاطمه مغصوب گردد - دخت نبی گریان چنان یعقوب گردد
علی شود خانه نشین - زهرا حزین و دلغمین - الله اكبر الله اكبر
گردد حسن بعد نبی مظلوم دوران - قلبش شود پر خون ز ظلم آل سفیان
در طشت ریزد از جفا - جگر سبط مصطفی - الله اكبر الله اكبر
بس نامه ها از كوفیان آمد به بطحا – که شد حسین سوی عراق آنگه مهیا
گردد ز جور اشقیا - شهید دشت كربلا - الله اكبر الله اكبر
بعد نبی بر مسلمین جور و جفا شد - ای باقری از مشركین بس ظلمها شد
اسیر آن مستكبرین - گشته كنون مستضعفین - الله اكبر الله اكبر
رفته از دارِ جهان ختمِ رُسُل
رفته از دارِ جهان ختمِ رُسُل - بیست و هشتِ صفر آن هادیِ کُل
پدرِ اُمّت از این دنیا رفت - زِ جهان او بِسویِ عُقبی رفت
اُمّت از بعدِ پدر گشته یتیم - از غمش این دلِ ما گشته دونیم
حضرتِ فاطمه در هجرِ پدر - میزند دستِ مصیبت بر سر
حسنین کرده گریبانها چاک - در غمِ رِحلتِ شاهِ لولاک
حیدر از غم شده در شور و نوا - او زِغم کرده به تن رختِ عزا
شهرِ یثرب شده روزش چون شب - زار و گریان حسنین و زینب
گشته جبریل عزادارِ رسول - زین مصیبت شده او زار و ملول
گشته سلمان و ابی ذر از غم - چون علی غرقِ عزا و ماتم
روز از غم چو شبِ تار شده - جمله افلاک عزادار شده
ماه و خورشید سیه پوشِ عزا - باقری هم شده در شور و نوا
سروده شده توسط حجة الاسلام سیدمحمد باقری پور شب رحلت پیامبر اعظم سال 1398
دخت نبی امشب سه جا باشد عزادار
دخت نبی امشب سه جا باشد عزادار - میگرید و مینالد آن محزونه یِ زار
گاهی همیگوید پدر - گاهی رضا گاهی پسر - الله اكبر الله اكبر
اندر مدینه بر سر قبر محمّد (ص) - یا بر سر قبر حسن آن سبط احمد
با چشم گریان می رود - محزون و نالان می رود - الله اكبر الله اكبر
اندر خراسان بر سر قبر رضایش - گریان و نالان گشته است اندر عزایش
بر مشهد هشتم امام - باشد عزادار او مدام - الله اكبر الله اكبر
در كربلا بهر شهیدان و حسینش - برپا نماید او عزا و شور و شینش
نالد ز بهر اكبرش - عباس و عون و جعفرش - الله اكبر الله اكبر
از کتاب مجموعه اشعار باقری
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ ...(سوره فتح آیه 29)محمد (صلی اللّه علیه و آله و سلم) فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار قویدل و سخت و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربانند، وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ۚ ...(سوره آل عمران آیه 44)محمد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) جز یک پیامبر نیست که پیش از او نیز پیغمبرانی بودند و درگذشتند، آیا اگر او به مرگ یا شهادت درگذشت شما باز به دین جاهلیّت خود رجوع خواهید کرد؟
مُحَمَّد بن عَبدُاللّه بن عَبدُالمُطّلِب بن هاشم . ولادت حضرت محمد(ص) در عام الفیل (عام الفیل–۱۱ق) پیامبر اسلام، از پیامبران اولوالعزم و آخرین پیامبر الهی [مُحمّد بن عبداللّه بن عبدالمطّلب (شَیبة الحمد، عامر) بن هاشم (عَمروالعُلی) بن عبدمَناف (مُغیرة) بن قُصَی (زید) بن کلاب (حکیم) بن مُرّة بن کعب بن لُؤی بن غالب بن فِهر (قریش) بن مالک بن نَضر (قَیس) بن کنانة بن خُزَیمة بن مُدرکة (عمرو) بن الیاس بن مضر بن نِزار (خلدان) بن مَعَدّ بن عدنان.[۱]] . مادر پیامبر اسلام، آمنه دختر وهب بن عبدمناف بن زهرة بن کلاب است. شیعیان بر ایمان آمنه دختر وهب و عبدالله بن عبدالمطلب و اجداد رسول خدا تا آدم(ع) اجماع دارند.[۲] . کنیه حضرت محمد (ص)، ابوالقاسم و ابوابراهیم است.[۳] برخی از القاب پیامبر اسلام عبارتند از: مصطفی، حبیب الله، صفی الله، نعمة الله، خیرة خلق الله، سیدالمرسلین، خاتم النبیین، رحمة للعالمین، نبی امّی.[۴] . روز ولادتش از نظر مشهور شیعه، ۱۷ ربیعالاول و از نظر مشهور اهل سنت، ۱۲ ربیعالاول است.[۶] . در شب میلادش نقل کردهاند که به ارهاصات یا هشدارها مشهور شده است.[۷] برخی از این رخدادها عبارتند از: لرزیدن طاق کسری و سقوط ۱۴ کنگره آن، خاموش شدن آتش در آتشکده فارس پس از هزار سال، خشکیدن دریاچه ساوه و همچنین خواب عجیب موبدان و پادشاه ساسانی.[۸]. مکان ولادتش در شعب بنیهاشم[۹] یا شعب ابیطالب[۱۰] و در خانه عقیل بن ابیطالب [خانه عبدالله در شعب بنیهاشم که بعدها به شعب ابیطالب یا شعب علی معروف گشت[۱۱۵]] . آنجا امروزه به نام «مکتبة مکة المکرمه» شناخته میشود.[۱۲۰] [۱۲۱] . علامه مجلسی عالم قرن یازدهم نقل میکند که در زمان او مکانی به نام مولد النبی در مکه وجود داشته و مردم آنرا زیارت میکردند.[۱۲] . اکنون محل ولادت رسول خدا (ص) در مکتبة المکة المکرمة در سوق اللیل مشهور است . در چهل سالگی به پیامبری رسید پس از ۱۳ سال دعوت به اسلام در مکه، به مدینه رفت و این هجرت، مبدأ تاریخ اسلامی شد . [هجرت پیامبر از مکه به مدینه مبدأ تاریخ مسلمانان قرار گرفت. رسول خدا(ص) هنگام توقف در قبا مسجدی بنا کرد که مسجد قبا نام گرفت.[۳۹]] . در ۲۵ سالگی با خدیجه ازدواج کرد و حدود ۲۵ سال با او زندگی کرد. پس از وفات خدیجه، پیامبر با همسران دیگری ازدواج کرد. فرزندان پیامبر از خدیجه و ماریه بودند و همه آنها جز فاطمه(س) در زمان حیات پیامبر از دنیا رفتند. طبق عقاید شیعه حضرت محمد (ص) نبی و رسول است و چون خاتم الانبیاء بوده، هیچ پیامبری بعد از آن حضرت نخواهد آمد. حضرت محمد (ص) جزو انبیای اولوالعزم است و شریعتی نوین از جانب خداوند برای بشر آورده است. پیامبر(ص) اولین نفر از چهارده معصوم است. ایشان نه فقط در دریافت و ابلاغ وحی بلکه در تمام ساحتهای زندگی عصمت داشته است. همچنین از پیامبر(ص) معجزاتی نقل شده است که مهمترین آنها قرآن است.(نک: معجزات پیامبر(ص)) . پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از بیست و سه سال دعوت و مجاهدت و ابلاغ پیام الهی و پس از فراز و نشیبهای فراوان در راه انجام رسالت بزرگ خویش، سرانجام در روز دوشنبه، بیست و هشتم ماه صفر یازدهم هجرت[۱] پس از ده سال حضور در مدینه رحلت کرد وفات پیامبر(ص) در ۲۸ صفر سال ۱۱ق، در ۶۳ سالگی روی داد. چنانکه در نهج البلاغه آمده است، هنگام جان دادن، سر پیامبر(ص) میان سینه و گردن امام علی(ع) بوده است.[۷۵] . در آن وقت از فرزندان او جز حضرت فاطمه(س) کسی زنده نبود. دیگر فرزندانش از جمله ابراهیم که یکی دو سال پیش از وفات پیامبر(ص) به دنیا آمد، همگی درگذشته بودند. پیکر مطهر پیامبر(ص) را حضرت علی(ع) به یاری چند تن دیگر از خاندان او غسل داده و کفن کرد و در خانهاش که اینک داخل مسجد النبی است به خاک سپردند . (در تاریخ وفات پیامبر اکرم احتمال زیادی بیان شده است و این بنابر قول مشهور علمای شیعه است)[۲] [۳] . پس از چهارده روز بیماری[۴] . و کسالت، رحلت فرمودند و در هجرۀ مسکونی خویش در جوار مسجدی که تاسیس کرده بود، به خاک سپرده شد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شب پیش از بیماری شدیدش در حالی که دست علی (علیهالسّلام) را گرفته بود، همراه جماعتی برای طلب آمرزش به قبرستان بقیع رفت و برای اهل قبور درود فرستاد و برای آنان طلب استغفار طولانی کرد. آنگاه به علی (علیهالسّلام) فرمود: «جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه میکرد؛ ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفته است و این دلیلی ندارد مگر اینکه اجل من نزدیک باشد.»[۵] [۶] . پس به علی (علیهالسّلام) گفت: «اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده.»[۷] . در روایت دیگر آمده است که «فرمودند: به هر کسی وعدهای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد.»[۸] . در روزهای آخر از "بلال" خواست تا مردم را در مسجد حاضر کند، خطبهیی خواند، بعد از مردم خواست اگر کسی حقی از او به گردن دارد، مطالبه کند.هیچ کس پاسخی نداد تا سه بار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تکرار کرد تا اینکه غلامی بنام "عکاشه" برخاست و حقی را از ایشان مطالبه کرد، به قصد انتقام از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، شلاقی آماده کردند؛ ولی همین که خواست قصاص کند بر بدن حضرت افتاد و شروع به گریه کرد و ایشان را عفو نمود و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود او رفیق من در بهشت خواهد بود.[۲۱] . سپس به علی (علیهالسّلام) دستور داد، آن پولها را که نزد یکی از زنان بود، بگیرد و میان فقرا تقسیم کند.[۲۲] . پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که گویا از حرکات زنندۀ برخی از زوجات و صحابۀ خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شده بود، برای پیشگیری از بدعتها، فرمود: «ای مردم، آتش فتنه شعلهور شده و فتنهها مانند پارههای شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید؛ زیرا من حلال نکردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.»[۹] [۱۰] . پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از این هشدار به منزل "امسلمه" رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم.[۱۱] . سپس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به منزل رفت و جماعتی به حضور طلبید و گفت: «مگر به شما امر نکردم که با جیش "اسامه" بروید؟ چرا نرفتید؟» ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمیتوانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم.[۱۲] [۱۳] . رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال کسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراض کنندگان فرمود: این چه سخنی است که دربارهی فرماندهی "اسامه" میشنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعن میزدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایسته است.رسول خدا در بستر بیماری مرتبا به عیادت کنندگان خود به طور مرتب میفرمود، سپاه اسامه را حرکت دهید.[۱۴] . پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «نفذ و اجیش اسامه» «وی در اینجا متخلفان از جیش اسامه را لعن کرد.»[۱۵] [۱۶] . سپس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیهوش شد و تمام زنان و کودکان میگریستند.لحظاتی بعد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به هوش آمد و دستور داد که برایش قلم و دواتی بیاورند تا بر ایشان چیزی بنویسند که پس از آن هرگز گمراه نشوید در این میان برخی به دنبال آوردن صحیفه و دوات رفتند.که عمر گفت: بیماری بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چیره گشته است، «ارجع فانه یهجر» برگرد؛ زیرا او هذیان میگوید.قرآن نزد شماست، کتاب خدا برای شما کافی است.[۱۷] . حاضران بعضی با نظر عمر مخالفت کردند و بعضی دیگر جانب او را گرفتند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از اختلاف و سخنان جسارتآمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و از من دور شوید».[۱۸] . پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حضور جمع، رو به حضرت علی (علیهالسّلام) کرد و به او وصیت کرد و به ایشان فرمود: نزدیک بیا، سپس زره و شمشیر و خاتم و مهرش را به علی (علیهالسّلام) داد و فرمود «برو منزل». پس از لحظاتی بیماری ایشان شدید شد و آنگاه که حالش بهتر شد، علی (علیهالسّلام) را ندید.به زنان خود گفت: «برادرم و صاحبم بیاید» آنان به ابوبکر گفتند و آو آمد و باز پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جمله را تکرار کرد و این بار به سراغ عمر رفتند و عمر آمد؛ ولی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «برادرم و صاحبم بیاید» "امسلمه" فرمود: «علی (علیهالسّلام) را میطلبد، به او بگوئید بیاید».[۱۹] . علی (علیهالسّلام) آمد و مدتی با هم به طور خصوصی و در گوشی صحبت کردند.وقتی از علی (علیهالسّلام) پرسیدند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چه گفت؟ در پاسخ فرمود: به من هزار باب علم که از هر بابی هزار باب دیگر منشعب شده بود، آموخت و چیزهایی را به من سفارش کرد که انجام خواهم داد.[۲۰] . در لحظات آخر عمر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فاطمه (سلاماللهعلیهم) بسیار گریان بود.پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را به نزدیک خود طلبید و مطالبی را به او گفت: که فاطمه (سلاماللهعلیهم) گریهاش شدت یافت.آنگاه مطلبی را به ایشان گفت: که حضرت زهرا تبسم کرد.ایشان بر پاسخ سؤال دیگران فرمودند که لحظۀ اول پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: «در همین درد میمیرم» و در باب شادی و تبسماش فرمودند: تو اولین کس از اهل بیت (علیهالسّلام) من هستی که به من ملحق میشود» و این بود که من تبسم کردم.[۲۳] . در لحظات واپسین عمر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سرش در دامان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) قرار داشت.[۲۴] [۲۵] . هنگامه فوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خلیفهی دوم، بنابر عللی در بیرون خانه فریاد میزد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فوت نکرده و بسان حضرت عیسی (علیهالسّلام) پیش خدای خود رفته، در این میان یک نفر از اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این آیه را خواند:«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الارسل افان مات او قتل...»[۲۶] . علی (علیهالسّلام) جسد مطهر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را غسل داد و کفن کرد؛ چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سفارش کرده بود که نزدیکترین کس مرا غسل خواهد داد[۲۷] . و این شخص جز علی کسی نیست.سپس چهره آن حضرت را گشود در حالی که سیلاب اشک از دیدگانش جاری بود.فرمود: «پدر و مادرم فدایتای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با رحلت تو رشته نبوت و وحی الهی و اخبار آسمانها قطع گردید...اگر ما را به صبر و شکیبایی امر نمیکردید، آنقدر گریه میکردم که سرچشمه اشک را میخشکانید».[۲۸] . سپس در قبری که توسط "ابوعبیده جراح" و "زید بن سهل" آماده شده بود و در همان حجرهای که وفات یافته بود، در خانهی خودش به خاک سپرده شد.[۲۹] . رسول اكرم صلی الله علیه و آله در آخرين سفر حج (در عرفه)، در مكه، در غدير خم، در مدينه قبل از بيمارى و بعد از آن در جمع ياران يا در ضمن سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هيچ ابهام، از رحلت خود خبر داد. آن حضرت در حجة الوداع در هنگام رمى جمرات فرمود: مناسك خود را از من فراگيريد، شايد بعد از امسال ديگر به حج نيايم. هرگز مرا ديگر در اين جايگاه نخواهيد ديد. هنگام بازگشت نيز در اجتماع بزرگ حاجيان فرمود: نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم. عبدالله بن مسعود گويد: پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله يك ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاه نمود... عرض كرديم: اى رسول خدا! رحلت شما در چه موقع خواهد بود؟ فرمود: فراق نزديك شده و بازگشت به سوى خداوند است. زمانى نيز فرمود: نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم و من دو چيز گران در ميان شما مى گذارم و مى روم: كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم... و خداوند لطيف و آگاه به من خبر داد كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. پس خوب بينديشيد چگونه با آن دو رفتار خواهيد نمود. روزى به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگين و نگرانند. پيامبر در حالى كه به فضل بن عباس و امام علی بن ابى طالب علیه السلام تكيه داده بود به سوى مسجد رهسپار گرديد و پس از درود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر دادهاند شما از مرگ پيامبر خود در هراس هستيد. آيا پيش از من، پيامبرى بوده است كه جاودان باشد؟! آگاه باشيد، من به رحمت پروردگار خود خواهم پيوست و شما نيز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهيد شد... در فرصتى ديگر مردم را به رعايت حقوق انصار سفارش و در خطاب به انصار فرمود: اى گروه انصار، زمان فراق و هجران نزديك است، من دعوت شده و دعوت را پذيرفته ام... بدانيد دو چيز است كه از نظر من بين آن دو هيچ تفاوتى نيست. اگر بين آن دو مقايسه شود به اندازه تارمويى بين آن دو فرقى نمى گذارم. هر كس يكى را ترك كند مثل اين است كه آن ديگرى را هم ترك كرده است... آن دو كتاب آسمانى و اهل بيت رسالت هستند... سفارش مرا در مورد اهل بيت من رعايت كنيد و... نيز فرمود: آيا شما را به چيزى راهنمايى نكنم كه اگر بدان چنگ زنيد، پس از آن هرگز به ضلالت نيفتيد؟ گفتند: بلى، اى رسول خدا. فرمود: آن (چيز) على است. با دوستى من دوستش بداريد و به احترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بداريد. آن چه گفتم جبرئيل از طرف خداوند به من دستور داده بود. ابن حجر هيثمى گويد: پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در بيمارى خود كه به رحلتش انجاميد. فرمود: مرگ من به همين زودى فرا مى رسد و من سخن خود را به شما رساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشيد، من كتاب پروردگارم و اهل بيت خود را در ميان شما مى گذارم و مى روم. سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود: اين شخص على بن ابى طالب است كه همراه با قرآن است و قرآن با على است و از يكديگر جدانشوند تا روز قيامت كه با من ملاقات نمايند. در روز دوشنبه آخرين روز از زندگى رسول اكرم صلی الله علیه و آله آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: اى مردم! آتش فتنه ها شعله ور گرديده و فتنه ها همچون پاره هاى امواج تاريك شب روى آورده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالى جان سپرد كه سر در دامن على بن ابى طالب علیه السلام داشت. على علیه السلام شيون كنان، رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله را به اطرافيان خبر داد. در اين زمان ابوبكر به محل سكونت خود در«سنح » رفته بود و عايشه به دنبال وى فرستاد تا بى درنگ به شهر آيد.[۱۱] . پیکر مطهر پیامبر(ص) را حضرت علی(ع) به یاری چند تن دیگر از خاندان او غسل داده و کفن کرد و در خانهاش که اینک داخل مسجد النبی است به خاک سپردند. در حالیکه علی بن ابی طالب (ع) و بنی هاشم سرگرم مراسم غسل پیغمبر بودند، بعضی از بزرگان مردم مدینه (انصار) و سه نفر از مهاجرین بیتوجه به آن که دو ماه پیش پیغمبر در واقعه غدیر چه گفته است، در جایی به نام سقیفه بنی ساعده گرد آمدند و بر سر تعیین خلیفه جدل کردند و سرانجام به خلافت ابوبکر رضایت دادند. پس از آن این افراد شروع به گرفتن بیعت اجباری از مسلمانان حاضر در شهر مدینه کردند.[۷۷] . ابن ابى الحديد مى نويسد: عمر با اين اقدام مى خواست فرصتى براى رسيدن ابوبكر به محل فراهم آورده باشد; زيرا او در فرداى «سقيفه » قبل از سخنرانى ابوبكر در مسجد، ضمن عذرخواهى از اظهارات روز گذشته در انكار وفات پيامبر صلی الله علیه و آله، گفت: وقتى فهميدم رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنيا رفته است، ترسيدم بر سر زمامدارى، جنجال و آشوب به پا شود و انصار و ديگران، زمامدارى را به دست گيرند يا از اسلام برگردند.[۱۲] . پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالى كه عده اى از سران و سياست مداران مهاجر و انصار در سقيفه بنى ساعده گردآمده و درباره جانشينى آن حضرت به مجادله و منازعه پرداخته بودند، حضرت على علیه السلام به اتفاق برخى از عموزادگان خويش به غسل دادن و كفن كردن بدن مطهر پيامبر صلی الله علیه و آله پرداخت. امام باقر(ع)دراین زمینه چنین میفرمایند: « مردم روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن حضرت نماز میخواندند، و عموم مردم حتی خواص و نزدیکان حضرت بر بدن مبارک نماز خواندند، اما هیچیک از اهل سقیفه بر غسل و کفن و دفن حضرت حاضر نشدند. امیرالمومنین (ع)بریده اسلمی را برای خبر دادن نزد آنان فرستاد، ولی اعتنایی نکردند و بعد از دفن آن حضرت بیعت آنان هم تمام شد.[۱۳] . اهل بيت علیهم السلام و وابستگان آن حضرت و بزرگان صحابه درباره مكان تدفين بدن مطهر آن حضرت به گفت وگو پرداختند و هر كدام پيشنهاد خاصى ارائه كردند. حضرت على علیه السلام كه متكفل تجهيز بدن آن حضرت و از نزديكترين مردان به آن حضرت بود، فرمود: إنّ اللّه لم يقبض روح نبيه إلّا فى أطهر البقاع و ينبغى أن يدفن حيث قبض؛[۱۴] به درستى كه خداى سبحان، جان پيامبرى را نمى گيرد مگر در پاكيزه ترين مكان، و سزاوار است در همان مكانى كه قبض روح شد، در همان جا دفن گردد. گفتار مستدل و روح نواز اميرمؤمنان على ابن أبى طالب علیه السلام مورد پسند همگان قرار گرفت و بدن مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله را در همان مكانى كه جان به جان آفرينان تسليم كرده بود، دفن نمودند. طبرى، پيشنهاد دفن پيامبر صلی الله علیه و آله را، در همان مكانى كه وفات يافت، به ابوبكر منتسب كرد و از او نقل كرد: ما قبض نبىٌ إلّا يدفن حيث قبض؛ هيچ پيامبرى از دنيا نخواهد رفت، مگر اين كه در همان مكانى كه قبض روح شد دفن گردد.[۱۵] . هم اكنون مرقد مطهر آن حضرت در داخل مسجد النبى صلی الله علیه و آله قرار دارد و زيارت گاه مسلمانان و مشتاقان آن حضرت از سراسر عالم است. رحلت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله براي امام علی علیه السلام حادثه اي سخت و جان سوز بود. چنان كه مي فرمايد: «بَأَبي اَنْتَ وَ اُمّي يا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ ما لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَالاِنْباءِ وَ اَخْبارِ السَّماءِ. خَصَّصْتَ حَتّي صِرْتَ مُسَلِّيا عَمَّنْ سِواكَ وَ عَمَّمْتَ حَتّي صارَ النّاسُ فيكَ سَواءً وَ لَوْلا اَنَّكَ اَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعٍ، لاَنْفَدْنا عَلَيْكَ ماءَالشُّؤُونِ. وَ لَكانَ الدّاءُ مُماطِلاً وَ الكَمَدُ مُحالِفَا وَ قَلاّلَكَ...؛ پدر و مادرم فدايت اي پيامبر خدا، با مرگ تو رشته اي پاره شد كه در مرگ ديگران چنين قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پيام و اخبار آسماني بود. مصيبت تو ديگر مصيبت ديدگان را تسلّي دهنده است يعني پس از مصيبت تو ديگر مرگ ها اهميتي ندارد. و از طرفي اين يك مصيبت همگاني است كه عموم مردم به خاطر تو عزادارند. اگر نبود كه امر به صبر و شكيبايي فرموده اي و از بي تا بي نهي نموده اي آن قدر گريه مي كردم كه اشك هايم تمام شود. و اين درد جان كاه هميشه در من مي ماند و حزن و اندوهم دائمي مي شد. كه همه اين ها در مصيبت تو كم و ناچيز است».[۱۶] . همچنین آن حضرت در توصیف رحلت پیامبر فرمودند: «فضَجَّتِ الدّارُ الافنيةُ؛ گويا در و ديوار خانه فرياد مي زد». [۱۷] .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
بر بال ملائک از مدینه تا مشهد/ توصیف پیامبر اکرم(ص) در کلام امام رضا(ع)
فیلم| تاکنون ۲ میلیون زائر وارد مشهد شده و ۶ میلیون نفر دیگر در راه مشهد هستند
فیلم| تحلیلگر بیبیسی: بخش مهمی از موضوعاتی که در یک سال اخیر خبرساز شد، ساختگی بود
فیلم| اشکها روایت میکنند
فیلم| بدون مرز با امام رئوف
کلیپ| پیش بینی حضور 8 میلیون زائر به مشهد الرضا (ع) در دهه پایانی صفر
بر بال ملائک از مدینه تا مشهد/ توصیف پیامبر اکرم(ص) در کلام امام رضا(ع)
جهانی و همگانی بودن رسالت پیامبر اسلام(ص)
زیارت امام رضا(ع) توحید را در ما تقویت میکند
تکالیف دولت و ملت برای خادم الرضا شدن
مقید بودن ثواب زیارت به معرفت
پیامبر(ص)، اسوه اخلاق مداران
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: گــزیــده خـبــرهــا و نـشـریــات ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
ناله سر داده جهان، ماتم خیرالبشر(ص) است - با غم هجر رضا(ع) و حسن(ع) آزرده سوگی دگر است
گروه اندیشه - خورشید روزهای پایانی ماه صفر، در حالی در افقی خون رنگ ناپدید میشود که مسلمانان، سوگوار یتیمی خویش اند؛ سوگوار عروج رسولی که پدرانه در فکر آن ها بود و با مهربانی اش، غبار غم را از صورت مؤمنان پاک میکرد. ای رحمت خداوند بر آدمیان! با کدام کلمه میتوان ماتم فقد تو را توصیف کرد؟ کدام واژه است که در برابر سنگینی غم معراج همیشگیات، زانو نزند؟ کدام دلی است که در فراقت از تپش باز نماند؟ این شبها، بر کوچههای مدینه گرد غریبی پاشیدهاند. در این لحظات غم افزا، فاطمه(س) سوگوار است و امیدوار؛ سوگوار از وداع با مهربان پدری که چتر محبتش بر سر همه ابنای بشر گسترده است و امیدوار از اینکه مدتی بعد، نخستین فرد از خاندان رسالت است که با خیرالبشر(ص) دیدار میکند. ای والا پیامدار! ای مهربان پیامبر! نمیدانیم در غم هجران تو مویه کنیم یا در داغ جگر صدپاره فرزندت، سبط اکبر، حسنالمجتبی(ع) ناله سر دهیم؟ اما این دو مصیبت عظما، پایان محنت نیست که فراقی دیگر در راه است؛ در غربت توس، در محاصرهای که فرزند هارون برای عالم آل محمد(ص) تدارک دیده، علی بن موسیالرضا(ع)، چشم انتظار آخرین دیدار با فرزند دلبند است و پس از آن، عروج و ملاقات با معبود. این غم جانفرسا، این ماتم جانکاه، این فراق جانسوز را چگونه میتوان تحمل کرد؟ آجرک ا... یا صاحبالزمان(عج)
آخرین روزهای حیات آخرین پیامبر(ص)
دغدغههای پیامبرخدا(ص) در واپسین ایام حیات ظاهریاش چه بود و چه سفارشهایی به اطرافیان کرد؟ در آن روزها، چه اتفاقاتی در مدینه رخ داد و چرا رسولاکرم(ص) از حرکت نکردن سپاه اسامه برای نبرد با رومیان نگران و ناراحت بود؟ اینها پرسشهایی است که در نوشتار پیش رو و با استناد به منابع تاریخی، به دنبال پاسخ آن ها هستیم
جواد نوائیان – رحلت جانسوز حضرت خیرالانام، خاتمالانبیا، حضرت محمد مصطفی – که درود خداوند بر او باد – بیشک بزرگ ترین سوگ تاریخ بشر و عظیمترین مصیبت همه اعصار است و چگونه میتوان درباره آن فخر کائنات جز این گفت که حضرت خالق او را دارنده «خُلق عظیم» دانست و در حقش فرمود: «وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیم» (قلم -4). رحلت آخرین پیامبر، آغاز یتیمی انسانیت است، هنگام عزای آدم در فقد چراغ روشنیبخشی که پروردگار او را از سر رحمت، برای راهنمایی بندگانش فرستاد. قلم، در رثای این مصیبت، قادر به مرثیه نوشتن نیست؛ به همین دلیل، باید در ذکر این واقعه دردناک، به مرور تاریخ بسنده و آن داغ بزرگ را در قالب روایتی تاریخی بازگو کنیم. آنچه در ادامه خواهید خواند، واگویهای مختصر و تاریخی است به نقل از منابع و مصادر قابل اعتماد و اعتنا.
شدت گرفتن بیماری خاتمالانبیا (ص)
بیماری پیامبراکرم(ص)، شدت گرفته بود. بدن رسول مهربانیها در آتش تب میسوخت. وداع با این جهان و دیدار معبود، هر لحظه نزدیکتر میشد. لحظه وصلی که او، مشتاقانه انتظارش را میکشید، اما اخباری که از گوشه و کنار به اطلاع رسولخدا(ص) میرسید، آن حضرت را نگران میکرد. هنوز مدت زیادی از بیعت مسلمانان با علی(ع) در «غدیر خم» نگذشته بود و نگرانی از نحوه تبعیت مسلمانان از امیرمؤمنان(ع)، در گفتار و رفتار پیامبر رحمت به چشم میخورد. افزون بر این، برای رسولخدا(ص) خبر آوردند که در «یمامه»، منطقهای در شرق عربستان، فردی به نام «مسیلمه» ادعای نبوت کرده است. او با نگارش نامهای به پیامبرخدا(ص)، مدعی شده بود که در امر نبوت با آن حضرت شریک است. «مسیلمه» که 10 سال پس از هجرت، به مدینه آمده و اسلام آورده بود، حالا، با سوءاستفاده از اختلافات قبیلهای باقیمانده از دوره جاهلیت، میخواست برای خود جایگاهی دست و پا کند و با استفاده از موقعیتی که به علت بیماری رسولخدا(ص) پیش آمده، نیت شوم خود را برای گمراه کردن سادهلوحان و دنیا دوستان، عملی کند. با این حال، «مسیلمه» تنها مدعی دروغینی نبود که حکومت نوپای اسلام و ایمان تازه مسلمانان را تهدید میکرد؛ در جنوب عربستان و در سرزمین یمن نیز، «اسود عَنَسی» همین ادعا را داشت.
تهدیدهای رومی
اما نگرانیهای پیامبرخدا(ص) به اینها خلاصه نمیشد. خطری بزرگ از جانب شمال، حکومت اسلامی را تهدید میکرد. گزارشهای رسیده حاکی از آن بود که رومیان، در مرزهای سرزمینهای اسلامی دست به تحرکاتی زدهاند. آن ها که خود را زعیم جهان مسیحیت میدانستند، از پیوستن مسیحیان نجران به حکومت اسلامی، سخت آزرده خاطر شده و به همین دلیل، در پی محدود کردن نفوذ قدرت و تفکر اسلامی بودند. پیامبراکرم(ص) از جانب رومیان احساس خطر میکرد. آن حضرت میدانست که پس از پیروزی روم بر ایران، توجه امپراتور به سوی مرزهای عربستان جلب شده است. مسلمانان یک بار در جنگ موته، با سپاهیان رومی روبهرو شده بودند؛ جنگی سخت و سنگین که با شکست و عقب نشینی مسلمانان به پایان رسید و در آن، تعدادی از اصحاب نامدار پیامبرخدا(ص)، مانند «زید بن حارثه»، پسرخوانده حضرت، «جعفر بن ابوطالب»، برادر امیرمؤمنان(ع) و نیز «عبدا... بن رواحه» به شهادت رسیده بودند. به همین دلیل، رسولخدا(ص) در ماههای رجب و شعبان سال نهم هجری، در آخرین غزوه خود، «تبوک»، در رأس یک ارتش 30 هزار نفری از مسلمانان، به طرف مرزهای روم حرکت کرد تا مانع گسترش نفوذ و حملات پراکنده رومیان به سرزمینهای اسلامی شود؛ غزوهای که جنگی در پی نداشت، اما باعث عقبنشینی موقت رومیان و کاهش دستاندازیهای آن ها به سرزمینهای اسلامی شد.
تجهیز سپاه اسامه
پیامبراکرم(ص)، پس از بازگشت از حجةالوداع، درصدد بود تا سپاه انبوهی، مرکب از مهاجرین، انصار و تازه مسلمانان تشکیل دهد و به سوی مرزهای روم بفرستد؛ هرچند این مهم، با آغاز بیماری آن حضرت، به تأخیر افتاد، اما پیامبر اکرم(ص)، لحظهای از اندیشه مرزهای شمالی سرزمین اسلامی، غافل نبود؛ به همین دلیل و با وجود بیماری و ضعف جسمانی، «اسامه» پسر «زید بن حارثه» را که جوانی 19 ساله بود، به نزد خود فرا خواند؛ با دست مبارکش پرچمی برای او بست و صحابه کبار را به مشارکت در سپاه اسامه دعوت فرمود. اردوی سپاه اسلام، در «جُرف»، جایی بیرون از مدینه و مسیر شام، برپا شد. پیامبرخدا(ص) به این نیز اکتفا نکرد و خطاب به اسامه، در حالی که بزرگان اصحاب، آن حضرت را احاطه کرده بودند، فرمود:«به نام خدا و در راه خدا نبرد کن، با دشمنان خدا بجنگ و صبحگاهان بر اُنبا[منطقهای در سرزمین سوریه امروزی] بتاز و این مسافت را چنان سریع طی کن که پیش از آنکه خبر حرکت تو به آن جا برسد، خود و سربازانت به آن جا رسیده باشید.» پیامبرخدا(ص) با وجود شدت گرفتن بیماریاش، بر اعزام سپاه اسامه اصرار داشت؛ برخی معتقدند که این اصرار، افزون بر تهدید رومیان، ریشه در وجود جریانهایی در مدینه داشت که رسولاکرم(ص) از حضور آن ها در شهر، در لحظات حساس و سرنوشتساز پس از رحلتش نگران بود؛ موضوعی که نیاز به کند و کاو تاریخی بیشتری دارد.
ناراحتی پیامبر(ص) از تأخیر حرکت سپاه
برخی از اصحاب، از انتخاب اسامه خشنود نبودند. آن ها که در مجاهدت، سوابقی داشتند و در غزوات، رسولخدا(ص) را همراهی کرده بودند، نمیتوانستند فرماندهی جوانی نوخاسته را بپذیرند. با این حال، پیامبر اکرم(ص) به طعنهها و انتقادهای آن ها، توجهی نکرد و مسلمانان را ملزم به شرکت در سپاه اسامه و نبرد با رومیان کرد. در این میان، بیماری پیامبرخدا(ص) شدت گرفت. اخباری که درباره تخلف و تردید برخی از اصحاب، برای شرکت در سپاه اسامه به آن حضرت میرسید، پیامبر(ص) را واداشت تا با وجود ضعف جسمانی و مستولی شدن بیماری بر بدن مطهرش، راه مسجد را در پیش بگیرد و با مسلمانان سخن بگوید:«هان ای مردم! من از تأخیر حرکت سپاه اسامه ناراحتم. گویا فرماندهی اسامه بر گروهی از شما گران آمده است و زبان به انتقاد گشودهاید، ولی اعتراض و سرپیچی شما تازگی ندارد. قبلاً از فرماندهی پدر او، زید، انتقاد میکردید. به خدا سوگند، هم پدر او شایسته این منصب بود و هم فرزندش برای این مقام لایق و شایسته است.» پیامبر اکرم(ص) از ناخشنودی خود سخن میگفت، اما گروهی از اصحاب خیالات دیگری در سر میپروراندند. بیماری شدید پیامبر(ص)، احتمال رحلت را هر لحظه بیشتر میکرد و این، برای برخی، زمانی مناسب و حساس برای پیگیری اهداف و نقشههایشان بود. با وجود این و در پی اصرار رسولخدا(ص) بر حرکت سپاه اسامه، جمع زیادی از اصحاب، حتی آن ها که مخالف فرماندهی اسامه بودند، مدینه را به مقصد «جُرف» ترک کردند، اما در این منطقه منتظر ماندند تا اخباری که منتظر شنیدنش بودند، برسد.
تا بقیع همراهیام کن ...
سه روز پس از راهی کردن سپاه اسامه به «جُرف»، حال پیامبر(ص) اندکی بهبود یافت، اما این موضوع، موقتی بود. شب هنگام، دوباره آثار تب در چهره رسولحق(ص) آشکار شد، اما انگار کاری باقی مانده بود که باید انجام میداد.نیمههای شب، علی(ع) را نزد خود طلبید. به او لبخندی زد و فرمود:«دستم را بگیر و مرا تا بقیع همراهی کن.» امیرمؤمنان(ع)، رسولخدا(ص) را تا بقیع همراهی کرد. این آخرین بار بود که بقیع صدای گامهای رسول مهربانیها را میشنید. پیامبر اکرم(ص)، با تنی تب دار و صدایی که آثار ضعف در آن نمایان بود، رو به جانب قبور بقیع کرد و فرمود:«سلام من بر شما! ای کسانی که زیر این خاکها آرمیدهاید. حالتی که در آن قرار دارید، بر شما خوش و گوارا باد. فتنهها مانند پارههای شب تاریک، روی آورده و یکی به دیگری پیوسته است.» آنگاه کلام خود را قطع کرد، به امیرالمؤمنین(ع) که با چشمانی مضطرب نظارهگر و شنونده کلام رسولخدا(ص) بود، نگاهی کرد و سپس دوباره به سوی بقیع نگریست و برای افراد مدفون در آن، طلب مغفرت کرد.
نور دیدهام! قرآن بخوان
در سکوت پر اندوه منزل پیامبرخدا(ص)، فاطمه(س)، دختر بزرگوارش بر بالین پدر نشسته بود، پیشانی او را نوازش میکرد و با صدایی غمگین و گرفته میخواند:«وابیض یستسقی الغمام بوجهه/ ثمال الیتامی عصمة للارامل؛ چهره روشنی که به احترام آن، باران از ابر درخواست میشود/ شخصیتی که پناهگاه یتیمان و نگهبان بیوه زنان است.» با شنیدن این شعر، پیامبر(ص) چشمان خود را گشود و به چهره دختر دلبندش نگریست، آن گاه لبخندی زد و فرمود: «این شعری است که ابوطالب درباره من سروده است؛ اما دخترم! سزاوار است به جای آن، این آیه را تلاوت کنی: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزی اللَّهُ الشَّاکِرینَ؛ و محمد، جز فرستادهای که پیش از او [هم] پیامبرانی [آمده و] گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود برمیگردید؟ و هر کس از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانی به خدا نمیرساند و به زودی خداوند سپاس گزاران را پاداش میدهد.»(آلعمران-144) رسول رحمت، طاقت مشاهده اندوه فاطمه(س) را نداشت. باید برای فرزند دلبندش رازی را آشکار میکرد؛ رازی که از اندوه او بکاهد و فراق پدر را برایش قابل تحملتر کند، به همین دلیل، به فاطمه(س) اشاره کرد تا نزدیکتر بیاید و در گوش دخترش چیزی گفت. حاضران دیدند که ناگاه دختر گرامی رسول خدا(ص) منقلب شد و به سختی گریست. پیامبر(ص) بلافاصله دخترش را پیش خواند و دوباره کلماتی را در گوش او نجوا کرد. این بار اما، در چهره فاطمه(س) آثار شادی و خوشحالی آشکار شد. بعد از رحلت پیامبر(ص)، وقتی از فاطمه(س) درباره گفت و گوی رسولخدا(ص) با وی، در آخرین لحظات حیات پرسیدند، فرمود که بار اول، پیامبرخدا(ص) خبر رحلت قریبالوقوع خود را به من داد، اما در بار دوم، فرمود که من، زودتر از دیگر اهلبیتش، به او ملحق خواهم شد.نیمروز دوشنبه، 28 ماه صفر، فرا رسید. آثار احتضار در چهره مبارک حضرت ختمی مرتبت(ص) آشکار شد. در این لحظات، او سر بر سینه امیرالمؤمنین(ع) نهاده بود و در همان حال، روح ملکوتیاش به سوی پروردگار عروج کرد.
منابع: فروغ ابدیت، جلد دوم، آیتا... جعفر سبحانی / تاریخ یعقوبی، جلد یک، احمد بن ابی یعقوب / تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده / الکامل فی التاریخ، ابن اثیر / مُروجالذَهَب و معادنالجوهر، علی بن حسین مسعودی
گزارش تاریخی از چگونگی شهادت ثامنالحجج(ع)
سوگنامه رضوی
رودسری - امام(ع) در آخرین روزهای حیات پربرکتش، بارها درباره شهادت خود با اباصلت سخن گفت. امام رضا(ع) در شبی که فردای آن، آخرین روز ماه صفر بود، اباصلت را نزد خود فرا خواند. با او کمی صحبت کرد و سپس فرمود: «ای اباصلت! من فردا از سوی این مرد فاجر و تبهکار، فرا خوانده میشوم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم را با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است.» اباصلت منقلب شد، سیلاب اشک از دیدگانش فروریخت. امام(ع) او را به آرامش و صبر سفارش کرد و سپس به نماز ایستاد. اباصلت از محل عبادت امامرضا(ع) بیرون آمد، اما چنان اضطرابی بر وجودش مستولی شده بود که قادر نبود قدم از قدم بردارد؛ به ناچار، همانجا نشست و در خلوت شبانه، به آخرین عبادتهای علیبنموسیالرضا(ع) نگریست و اشک ریخت. اباصلت آرزو میکرد کاش هیچ وقت صبح فرا نرسد، اما انگار خورشید روز آخر ماه صفر، زودتر از روزهای دیگر در آسمان ظاهر شد. خروسخوان بود که درِ اتاق محل اقامت امام رضا(ع) را به شدت کوبیدند. اباصلت سراسیمه برخاست و در را گشود. یکی از غلامان مأمون بود؛ پیامی برای امام(ع) داشت: «خلیفه شما را احضار کرده است، باید همراه من بیایید.» اباصلت نگران و مضطرب، به چهره مولایش نگریست. امام(ع) لبخندی پرمهر بر لب داشت. آرام برخاست و عبایش را بر دوش افکند، کفشهایش را پوشید و در پی غلام به راه افتاد.
امام(ع) عبا را بر سر کشید
مأمون به ظرف انگوری که مقابلش بود، نگاه کرد؛ سپس کوشید تا صحبت با امام رضا(ع) را آغاز کند:«پسر عموی عزیز! چرا کمتر به ما سر میزنید؟» پرسش خلیفه آنقدر بیربط بود که امام(ع) دلیلی برای پاسخ دادن به آن، ندید. مأمون آشکارا مضطرب بود. او میدانست که قصد جان چه کسی را کرده است. مأمون، کرامات علیبنموسیالرضا(ع) را دیده بود. او از مقام علمی پسر رسول خدا(ص) آگاهی داشت، میدانست که دست به جنایتی غیرقابل بخشش میزند، اما قدرت و ثروت، چیزی نبود که فرزند هارون بتواند از آن بگذرد. او بنیان این حکومت را بر خون برادرش، امین، استوار کرده بود و حالا حاضر نبود حقی را که غصب کرده است، به آسانی وانهد. مأمون خوشهای انگور برداشت. دانههای درشت انگور در نور خورشیدی که از پنجره به داخل تالار میتابید، برق میزد. خلیفه عباسی، انگور را به امام رضا(ع) تعارف کرد و گفت: «ای پسر رسول خدا! تاکنون انگوری بهتر از این ندیدهام، خواهش میکنم از آن میل کنید.» امام(ع) تبسم کرد و آرام فرمود:«ای بسا که انگورهای بهشت بهتر از این انگور باشد»؛ آن گاه ادامه داد: «میلی به خوردن انگور ندارم، مرا معاف کن.» مأمون دوباره اصرار کرد،اما امام(ع) باز هم نپذیرفت. خلیفه عباسی، در حالی که صدایش میلرزید، فریاد زد:«هیچ چارهای ندارید؛ باید از این انگور میل کنید!» آن گاه با دستش اشارهای کرد و از پشت ستونها، تعدادی مأمور شمشیر به دست ظاهر شدند. امام رضا(ع) مقداری از آن انگور تناول کرد و از جای خود برخاست. مأمون فریاد زد: «قصد دارید به کجا بروید؟» امام(ع) پاسخ داد:«به همان جا که مرا فرستادی.» خلیفه عباسی به مأموران دستور داد مانع خروج حضرت نشوند. علیبن موسی الرضا(ع) از اتاق بیرون آمد و مسافت تالار تا در خروجی را از میان دالانی طولانی پیمود. در انتهای دالان و کنار در، اباصلت انتظار مولایش را میکشید، ناگاه دید که امام(ع) میآید، در حالی که عبایش را بر سر کشیده است. اباصلت همه چیز را فهمید؛ بدون آنکه کلامی بگوید، در حالی که آرام میگریست، در پی مولایش حرکت کرد. وقتی به محل اقامت رسیدند، امامرضا(ع) رو به اباصلت کرد و فرمود:«در را ببند». سپس در بستر افتاد و یار وفادارش را به نزد خود فراخواند:«اباصلت! مأمون مرا مسموم کرد. نگذار این راز در پرده بماند. شیعیان را از حقیقت شهادت من مطلع کن. امشب منتظر باش، فرزندم، محمد، به بالینم خواهد آمد.»
روایت غمفزای تشییع پیکر امام مجتبی(ع)
مظلومیت پس از شهادت
آنچه در ادامه میخوانید، گزارشی است که رسول جعفریان در کتاب «حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)» از ماجرای تلخ تشییع پیکر مطهر امام مجتبی (ع) نقل کرده است:
جنایت معاویه
از جنایات غیرقابل بخشش معاویه، به شهادت رساندن امامحسن(ع) است که از نظر تاریخی، کوچک ترین تردیدی در آن وجود ندارد. معاویه با ترتیب دادن توطئهای، امام را به دست همسرش جعده دختر اشعث بن قیس، به شهادت رساند. در سال 63 ه.ق در واقعه حره، وقتی اموال مردم مدینه غارت شد، اموال این زن نیز به تاراج رفت، اما به پاس خوش خدمتی او در به شهادت رساندن همسرش، اموالش را به او بازگرداندند. منابع بیشماری خبر به شهادت رسیدن امام(ع) توسط جعده و با توطئه معاویه را گزارش کرده اند. هیثم بن عدی گفته است که مسمومیت امام حسن(ع) به تحریک معاویه صورت گرفته است. آن حضرت، 40 روز پس از مسمومیت، بیمار بود تا آن که به شهادت رسید. ام بکر، دختر مسور میگوید: بارها به امام(ع) سم خورانده شد و هر بار از آن رهایی مییافت تا آن که بار آخر، سم به قدری شدید بود که پارههای جگر امام(ع) از گلویشان خارج میشد.پس از شهادت امام(ع)، طبق وصیت آن حضرت، خواستند ایشان را در کنار مرقد رسول خدا(ص) به خاک بسپارند، اما دشمنان مانع از این کار شدند. مروان هم اعلام کرد که اجازه چنین کاری را نخواهد داد. امام حسن(ع) سفارش کرده بودند که اگر مشکلی پیش آمد، آن حضرت را در کنار مادرشان در بقیع دفن کنند. ابوسعید خدری و ابوهریره به مروان گفتند: آیا از دفن پیکر حسن(ع) در کنار جدش ممانعت میکنی، در حالیکه رسولخدا(ص) او را سید جوانان بهشت نامیده است؟ مروان به تمسخر به آن ها گفت: اگر امثال شما حدیث پیامبر(ص) را روایت نمیکردند [چنین توقعی به وجود نمیآمد!]. محمد بن حنفیه میگوید: زمانی که امام حسن(ع) به شهادت رسید، مدینه یکپارچه عزادار شد و همه گریه میکردند. مروان خبر شهادت حضرت را به معاویه داد و گفت: آن ها می خواهند پیکر حسن بن علی را در کنار پیامبر(ص) دفن کنند، اما تا من زنده هستم به این مقصود نخواهند رسید. در همین زمان، امام حسین(ع) به کنار مرقد پیامبر(ص) رفت و فرمود: این جا را حفر کنید. سعید بن عاص که حاکم مدینه بود خود را کنار کشید، اما مروان، بنی امیه را آماده کرد و مسلح شدند. مروان گفت: چنین چیزی هرگز نخواهد شد. امام حسین(ع) فرمود: به تو چه ارتباطی دارد، مگر تو والی شهر هستی؟ مروان گفت: نه، اما تا من زنده هستم اجازه این کار را نخواهم داد. شماری از مردم از امام(ع) خواستند به خاطر وصیت خود امام حسن(ع)، اگر قرار است خونی ریخته شود، پیکر حضرت در بقیع و کنار مادر بزرگوارشان دفن شود.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: گــزیــده خـبــرهــا و نـشـریــات ، معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد