ترجمه و شرح حکمت 338 نهج البلاغه: لزوم هماهنگى علم فطری و اکتسابی

وقال (عليه السلام): الْعِلْمُ عِلْمَانِ: مَطْبُوعٌ وَ مَسْمُوعٌ؛ وَلاَ يَنْفَعُ الْمَسْمُوعُ، إِذَا لَمْ يَكُنِ الْمَطْبُوعُ.

و آن حضرت فرمود: دانش دو نوع است: فطرى و شنيده شده، اگر دانش فطرى در انسان نباشد دانش شنيدنى سودى ندهد.

اقسام علم (علمى):
و درود خدا بر او، فرمود: علم دو گونه است: علم فطرى و علم اكتسابى، علم اكتسابى اگر هماهنگ با علم فطرى نباشد سودمند نخواهد بود.(1)
______________________________
(1). علومى كه انسان در طبيعت و فطرت خود آن را مى ‏يابد و زمينه ‏هاى يافتن آن را دارد (مطبوع) است، و علومى كه با درس و بحث آن را بدست مى‏ آورد (مسموع) مى‏ باشد، اشاره به علم: اين تيوشن ‏INTUITION (علم حضورى، درك مستقيم) و برگسونيسم ‏BERGSONISM (درون بينى يا درك مستقيم) و اشاره به اكتسابى بودن برخى از علوم (اكى‏ رد ACGUIRED) علم اكتسابى و (نيچرال ساينس ‏NATURAL SCIENCE).

[و فرمود:] دانش دو گونه است: در طبيعت سرشته، و به گوش هشته، و به گوش هشته سود ندهد اگر در طبيعت سرشته نبود.

امام عليه السّلام (در باره علم) فرموده است:
علم بر دو نوع است: يكى علم مطبوع و علمى كه طبيعىّ و فطرىّ (اثرش در كردار آشكار) باشد و ديگرى علم مسموع و شنيده شده (از راه آموختن و مطالعه). و علم مسموع سود ندهد هر گاه مطبوع نباشد (شخص را بحقائق معارف نرسانده نيك بخت نگرداند).

امام عليه السلام فرمود: علم و دانش دو گونه است: فطرى و شنيدنى (اكتسابى) و دانش شنيدنى سودى نمى دهد هنگامى كه هماهنگ با فطرى نباشد.

شرح

هماهنگى دانش فطرى و اكتسابى:
امام عليه السلام در اين جا به نكته مهمى درباره علم و دانش انسانى اشاره كرده، مى فرمايد: «علم دو گونه است: فطرى و شنيدنى (اكتسابى) و دانش شنيدنى (اكتسابى) سودى نمى دهد مگر آنكه با فطرى همراه باشد»؛ (الْعِلْمُ عِلْمَانِ: مَطْبُوعٌ وَمَسْمُوعٌ، وَلاَ يَنْفَعُ الْمَسْمُوعُ إِذَا لَمْ يَكُنِ الْمَطْبُوعُ).
براى اين كلام امام عليه السلام تفسيرهاى مختلفى شده است: نخست اينكه منظور از علم مطبوع، دانش هاى غريزى و وجدانيات است كه انسان از آغاز با الهام الهى در درون جان خود دارد و علم مسموع علومى است كه از طريق شنيدن از دانشمندان و صاحبان تجربه و آگاهى به دست مى آيد و اگر اين دسته از علوم با علوم فطرى انسان هماهنگ نباشد نه تنها موجب هدايت نمى شود؛ بلكه گاه موجب گمراهى است. البته نمى توان انكار كرد كه همه مردم در علم فطرى يكسان نيستند؛ بعضى به قدرى تيزبين و ذاتآ هشيارند كه در بسيارى از مسائل نياز به معلم و آموزگار ندارند و بعضى به قدرى كند ذهن كه حتى در مسائل بديهى گاهى پاى آنها مى لنگد، بنابراين از همه نمى توان يكسان انتظار داشت و خداوند نيز هركس را به مقدار استعداد و توانش تكليف مى كند: (لاَ يُكَلِّفُ اللهُ نَفْسا إِلاَّ مَا آتَاهَا).
تفسير ديگر اينكه منظور از علم مطبوع، همان بديهياتى است كه هر كسى بدون استدلال آن را مى پذيرد؛ مانند بطلان اجتماع نقيضين و ارتفاع نقيضين وجمع بين ضدين و علوم ديگرى از اين دست كه پايه و اساس علوم نظرى است و تمام علوم نظرى سرانجام به علوم فطرى بازمى گردد، زيرا مثلاً اگر ما با استدلالهاى قوى ثابت كرديم كه فلان مسئله صحيح است؛ ولى آيا مى شود در عين اينكه صحيح باشد باطل هم باشد؟ قضيه امتناع اجتماع نقيضين مى گويد: امكان ندارد، بنابراين آنچه با دليل اثبات شده صحيح است و جز آن باطل.
تفسير سوم اينكه منظور از علم مطبوع، علم به اصول اعتقادى مانند توحيد وعدل الهى و معاد است كه تمام آنها با وجدان قابل اثباتند و علم مسموع همان علم به فروع دين است. به يقين اگر علم به اصول نباشد علم به فروع وعمل به آن سودى نمى بخشد.
تفسير چهارم اينكه مراد از علم مسموع، شنيده هاست خواه در مسائل اخلاقى باشد يا اصول و فروع بى آنكه به صورت ملكه در وجود انسان درآيد ودر اعماق جان نفوذ كند و منظور از علم مطبوع، علم و دانشى است كه در عمق جان انسان رسوخ پيدا مى كند و تبديل به ملكه انسانى مى شود و مسلم است كه تا چنين حالتى براى انسان حاصل نگردد شنيده ها به تنهايى كافى نيست و به تعبير ديگر علم مسموع به تنهايى مانند آبى است كه در ظرف ريخته مى شود؛ ولى علم مطبوع مانند آبى است كه در پاى درخت مى ريزند و در ريشه ها و ساقه و برگ وگل و ميوه نفوذ مى كند. اين آب است كه مفيد است نه آبى كه تنها در ظرف جمع شده و هيچ تأثيرى نگذاشته است.
البته مانعى ندارد كه هر چهار تفسير در كلام امام عليه السلام جمع باشد، زيرا استعمال لفظ در اكثر از يك معنا جايز است، بلكه يكى از فنون فصاحت و بلاغت محسوب مى شود. به هر روى، براى رسيدن به كمال علم و دانش بايد همه اين دستورات را به كار بست؛ از وجدانيات و بديهيات كمك گرفت، در اصول اعتقادى راسخ شد وآنچه را انسان فرا گرفته با رياضت و تهذيب نفس به صورت ملكه باطنى درآورد تا انسان بتواند از اين علوم استفاده كند و مايه نجات او گردد، به حقيقت علم واصل شود و جهلى را كه در لباس علم درآمده از خود دور سازد، راه مستقيم را پيموده و در بيراهه ها گمراه نگردد.
محتواى اين حديث شريف به صورت سه بيت شعرِ جالب نيز آمده است كه «وطواط» در الغرر والعرر آن را به اميرمؤمنان على عليه السلام نسبت مى دهد، هر چند «ابوطالب مكى» در قوت القلوب گوينده آن را بعض الحكماء بدون مشخص كردن نام ذكر كرده، و اشعار اين است:
رَأَيْتُ الْعَقْلَ عَقْلَيْنِ           فَمَطْبُوعٌ وَمَسْمُوعٌ 
وَلا يَنْفَعُ مَسْمُوعٌ           إذا لَمْ يَکُ مَطْبُوعٌ
كَما لا تَنْفَعُ الشَّمْسُ          وَ ضَوْءُ الْعَيْنِ مَمْنُوعٌ
عقل را دو گونه ديدم: عقل فطرى و عقل شنيدنى. عقل شنيدنى سودى نمى بخشد هنگامى كه عقل فطرى نباشد. همانگونه كه نور آفتاب سودى نمى بخشد براى كسانى كه چشم بينا ندارند


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: همراه بـا حکمتهای نهج البلاغه

تاريخ : پنجشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۹ | 11:20 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |