#دعای روز دوازدهم ماه رمضان
اَللّهمّ زَیِّنّی فیهِ بِالسّتْرِ وَالعَفافِ، وَاسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والکَفافِ، وَاحْمِلنی فیهِ علی العَدْلِ وَالانْصافِ، وَآمِنّی فیهِ مِن کُلِّ ما اَخافُ، بِعِصْمَتِکَ یا عِصْمَةَ الخائِفین. خدایا در این ماه مرا به ستر و پوشش و عفاف و پاکدامنی زینت بده، و به لباس قناعت و کفاف وکفایت و اکتفا باندازه یِ حاجت مرا مستور دار، و بر عدل و عدالت و انصاف مرا وادارنما، و مرا از هرچه که از آن ترسانم ایمنی بخش و آسوده ام دار، به عصمت خودت به حفظ خودت به نگهباني خودت ای حافظ ونگهبان خائفین . {سِتر یا سَتر به معنای پوشاندن بدن(حجاب) و پوشاندن عیب است}
دراين دعاچندنکته وجوددارد، 1: زینت پیداکردن به آرايشی بى آلايش و پوشش و عفاف و پاکدامنی، 2: پوشیده شدن به لباس قناعت و کفاف و کفایت و اکتفا باندازه یِ حاجت، 3: رفتن براه عدل وعدالت و انصاف، 4: ايمنى و آسودگی از هر آنچه موجب دلهره وترس است، 5: عصمت وحفظ ونگهبانی ونگهداری خداوند خائفین را .
ستر و عفاف : «اللّهمّ زَینّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ» خدایا روزی کن من را در ماه رمضان و به دو چیز زینت بده: ستر و عفاف. خدایا در این روز مرا به «ستر»حجاب و عفاف زینت ده . خدایا مرا به زیور «ستر» پوشش و پاکدامنی زینت بخش . ستر یعنی اینکه گناهان مردم را مخفی کنم. به ما چه ارتباطی دارد که فلانی عیب دارد؟ خوش به حال بنده ای که به عیب خودش میپردازد و به عیب دیگران کاری ندارد. اگر رفیقت هم عیب دارد به کسی نگو. غیبت حرام است و عمل چهل روز را از بین میبرد و اعمال خوب غیبت کننده را در نامه اعمال شخص غیبت شونده مینویسند. چه خوب است که خوبیهای مردم را بیان کنیم. آنها که به عیب دیگران کاری ندارند، بهترین زینت را دارند. حدیث داریم خوش به حال کسی که به عیب خود پرداخته به عیب دیگران کاری ندارد. در ادامه دعا عفاف آمده است. عفاف یعنی اینکه گناه نکنیم و عفت نفس داشته باشیم که گناه نکردن است. پس بیان نکردن گناه دیگران و داشتن عفاف اولین دعایی است که در این روز از خدا میخواهیم.
ستر یا به معنی ستر عورت است که در جمله و یحفظوا فروجهم... و یحفظن فروجهن... یعنی به مؤمنین بگو عورت خویش را حفظ کنند . و ممکن است مقصود این باشد که پاکدامن باشند و دامن خود را از هر چه که روا نیست نگهداری کنند، یعنی از زنا و فحشاء و هر کار زشتی که از این مقوله است. و یا به معنی پوشیدن عیوب دیگران است : قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَنْ سَتَرَ عَلى مُسْلِمٍ سَتَرَهُ اللّهُ فِى الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ ؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : كسى كه بر مسلمان پرده پوشى كند ، خداوند در دنيا و آخرت بر او پرده پوشى مى كند . وقالَ : لا يَسْتُرُ عَبْدٌ عَيْبَ عَبْدٍ إلاّ سَتَرَهُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ؛ و آن حضرت فرمود : عبد ، پرده بر عيب عبدى نمى پوشد ، مگر اين كه خداوند در قيامت به خاطر اين عملش بر او پرده پوشى كند . وَقالَ : لا يَرَى امْرُؤٌ مِنْ أَخيهِ عَوْرَةً فَيَسْتُرُها عَلَيْهِ إلاّ دَخَلَ الْجَنَّةَ ؛ و فرمود : مرد از برادرش عيبى نمى بيند مگر آن را بپوشد كه به واسطه اين عمل داخل بهشت مى شود [عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان].
سِتر یا سَتر به معنای پوشاندن، تعابیر مختلفی دارد : الف) پوشاندن بدن(حجاب) . ب) پوشاندن عیب که منظور هم عیب خود و هم عیب دیگران است. خدایا عیب های مرا بپوشان تا باعث آبروریزی نشود؛ در نتیجه انسان باید عیب های خودش را بپوشاند. علاوه بر آن، باید عیب های دیگران را نیز پوشانده و غیبت، عیب جویی و ... نکند، که این بهترین زینت است. نکته : اولا : حجاب و عفاف زینت است. ثانیا : پوشش و حجاب مقدمه عفاف، بلکه لازمه آن است. ثالثا: حجاب و عفاف مشترک بین زن و مرد می باشد، ولی در زن ها، فلسفه و حکمت بیشتری داشته و رایج تر است. حجاب انواع مختلفی دارد: دیداری(چشم)، گفتاری(زبان)، شنیداری(گوش)، پوششی(بدن)، رفتاری(حرکات) و ناموسی (عفت)؛ که گاهی در تعابیر با عنوان عفت زبان، عفت چشم، عفت گوش و... آمده است؛ در نتیجه تمام اعضای انسان باید عفت داشته باشد و همه انواع حجاب واجب است. حجاب در دو معنای پوشش مقداری که در شرع مشخص شده واجب است و فاصله میان دو چیز بکار می رود. پوشش و حجاب امری انسانی و بشری است نه اسلامی. النهایه اسلام حدود و ثغور آن را معین کرده است. لذا اصل حجاب حکم تاسیسی نیست بلکه امضائی است و در دو سوره نور و احزاب به مساله حجاب، انواع آن و کیفیتش پرداخته شده است .
«عفاف» یا «عفت» : واژه «عَفاف» به فتح عین، مصدر ماده «عَفَّ» میباشد که مصدر دیگر آن «عِفّه» است و این دو دقیقاً به یک معنا میباشند و به جاى یکدیگر به کار میروند. کتاب «العین» عفت را این گونه معنى کرده: «العفه الکفّ عما لا یحِلُّ»: «عفت، خوددارى از چیزى است که حلال نباشد» (فراهیدى، ۱۴۰۵ق: ج۱، ص۹۲). «ابن منظور» در تعریف واژه عفاف میگوید:«خوددارى از عمل یا سخنى که حلال و نیکو نیست» (ابن منظور، ۱۴۱۴ق: ج۹، ص۲۵۳). «راغب اصفهانی» میگوید: «العفّه حصول حاله للنفسِ تمنعُ بها عن غلبه الشهوه»: «عفت حالت درونى و نفسانى است که توسط آن از غلبه شهوت جلوگیرى میشود» و در ادامه میافزاید: «و أصله الإقتصار على تناول الشیء القلیل»: «اصل آن، اکتفا به بهرهمندى کم از چیزى است» (راغب اصفهانى، ۱۴۱۲ق: ص۵۷۳؛ قرشى، ۱۳۷۱ش: ج۵، ص۱۹-۱۸). «عفاف» یا «عفت» یکى از فضایل اخلاقى است که همواره در تعالیم اسلامى جایگاه والایى داشته و توجه خاصى بدان شده است. در روایات متعددى «عفاف» بهترین عبادت شمرده شده (کلینى، ۱۳۶۵: ج۲، صص۸۰-۷۹ ؛ حر عاملى، ۱۴۰۹ق: ج۱۵، صص۲۵۰-۲۴۹) و امیرالمومنین علی(علیه السلام) آن را بهترین خوى و خصلت و سر منشأ هر خیر و نیکى خوانده و مقام و منزلت عفیف را با مقام شهید در راه خدا مقایسه کرده است (تمیمى آمدى، ۱۳۶۶: ص۲۵۶). اهمیت عفاف، بدان خاطر است که به عنوان یک حالت درونى که از فطرت انسان سرچشمه میگیرد، بهترین عامل براى کنترل و تعدیل شهوات است؛ البته شهوت در معناى عام آن؛ نه فقط شهوت جنسی؛ چنانکه به اشتباه از معناى عفاف برداشت شده است. عفاف و عفت، از اصطلاحاتى است که در علم اخلاق از آن بحث میشود و علماى اخلاق در تعریف آن گفتهاند: «عفت آن است که قوه شهویه در خوردن و نکاح (امور جنسی) از حیث کم و کیف مطیع و فرمانبر عقل باشد و از آنچه عقل نهى میکند، اجتناب کند و این همان حد اعتدال است که عقل و شرع پسندیده است» (مجتبوى، ۱۳۶۴: ج۲، ص۱۵). شهید مطهرى «عفاف» را این گونه تعریف میکند: «عفاف و پاکدامنى، یک حالت نفسانى است؛ یعنى رام بودن قوه شهوانى تحت حکومت عقل و ایمان، تحت تأثیر قوه شهوانى نبودن، شره نداشتن» (مطهرى، ۱۳۷۳: ص۱۵۲). عفت در حقیقت کنترل شهوت است و شهوت در لغت یک مفهوم عام دارد که هر گونه خواهش نفس و میل و رغبت به لذات مادى را شامل میشود. اما شهوت یک مفهوم خاص هم دارد که همان شهوت جنسى است. بنابراین عفت نیز دو مفهوم دارد؛ یک مفهوم عام که عبارت است از خویشتندارى در برابر هر گونه تمایل افراطى نفسانى و مفهوم خاص آن خوددارى از تمایلات افراطى جنسى است. غالباً در روایات وکتب اخلاق منظور از عفت، خویشتندارى در خوردن و امور جنسى است که برترین عبادات شمرده شده و به آن بسیار تأکید شده است. چنانکه امام باقر(علیه السلام) فرمودهاند: «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَىءٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّه بَطْنٍ وَ فَرْجٍ» و در روایت دیگرى از ایشان آمده: «عفت شکم و پاکدامنى، بهترین عبادت است» (کلینى، ۱۳۶۵: ج۲، ص۱). دلیل این که بر این جنبه از عفت بیشتر تأکید شده این است که شهوت جنسى قویتر از دیگر شهوات است و انسان در این امور بیشتر در معرض خطر و سقوط قرار میگیرد و اعتدال در این امور دشوارتر است. از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت داریم: «دو چیز تو خالى بیشتر از هر چیز دیگرى امتم را وارد جهنم میکند، یکى شکم و دیگرى فرج» (کلینى، ۱۳۶۵: ج۲، ص۱). تأکید بر این جنبه از عفاف، خصوصاً عفاف در امور جنسى چه در روایات و چه در کتب اخلاق آنقدر زیاد است که عرف نیز عفاف را کنترل شهوت جنسى میداند؛ گویى تمام معناى «عفاف» در همین خلاصه شده است، حال آن که عفاف از ابعاد گستردهاى برخوردار است که همه جنبههاى زندگى حیات انسان را در برمیگیرد. لازم است یاد آور شویم که «عفت»، کشتن شهوت نیست؛ بلکه کنترل آن و اعتدال بخشیدن به آن است. در مقابل عفت دو صفت رذیله وجود دارد؛ یکى «شره» و آزمندى و آن عبارت است از عنان گسیختگى نفس و فرو رفتن درلذات شهوانى و دیگر «خمود» (ضعف و سستی) و آن عبارت است از منع نفس از آنچه براى بدن ضرورت دارد. از مقایسه معانى «حجاب» و «عفاف»، به این نتیجه میرسیم که عفاف یک حالت نفسانى و درونى است که نمودهاى گوناگونى دارد از جمله، عفت در نگاه، عفت در گفتار، عفت در راه رفتن، عفت در زینت، عفت در پوشش و…. که «حجاب» در حقیقت همان نمود «عفاف» در نوع پوشش است. «حجاب» همان پوشش ویژه و «عفت»، یک خصلت و بینش و منش است. عفت فراتر و برتر از حجاب است. در حقیقت، استعمال لفظ «عفاف» در مورد «حجاب و پوشش»، از قبیل استعمال لفظ کل در بعضى از مصادیق آن است. مصادیق و نمودهاى عفاف در سه شاخه اصلى قابل تقسیمبندى است: ۱- عفاف در کردار (عفت رفتار) [عفاف درنگاه؛ عفاف در پوشش؛ عفاف در زینت و آرایش؛ عفاف در خوردن] . ۲- عفاف در گفتار (عفت کلام). ۳- عفاف در اندیشه (عفت فکر) . أمیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : «العِفَّةُ رَأسُ كُلِّ خَيرٍ عفّت، سرآمد هر خوبى است . غرر الحكم و درر الكلم، ص 62» و امام علی(علیه السلام) فرمود: «العَفافُ يَصونُ النَّفسَ و يُنَزِّهُها عَنِ الدَّنايا، عفاف نفس را ایمن نگه می دارد و آن را از پستی ها دور و پاک می کند . غرر الحكم و درر الكلم، ص 110». و امام علی(علیه السلام) فرمود: «افضَلُ العبادَةِ العِفافُ عفاف بالاترین عبادت است . الکافی، ج 2، ص 79» و امام علی(علیه السلام) فرمود: «العِفَّةُ أفضَلُ الفُتُوَّةِ عفّت، برترين جوانمردى است . غرر الحكم و درر الكلم، ص 37» .
ستر : لغتنامه دهخدا : ستر. [ س َ ] (ع مص ) پوشیدن . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 56) (تاج المصادر بیهقی ). پوشیدن چیزی را. (اقرب الموارد). || (اِ) پوشش : بگفت اینقدر ستر و آسایش است چو زین بگذری زیب و آرایش است .سعدی .|| (مص ) بازداشتن از سؤال . (منت... ستر : فرهنگ فارسی معین : (س تْ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پوشش ، حجاب . 2 - پرده . ستر : فرهنگ فارسی عمید : (اسم مصدر) [عربی] satr پوشاندن؛ پنهان کردن؛ پوشاندن چیزی.
عفاف : عفاف : لغتنامه دهخدا : عفاف . [ ع َ ] (ع مص ) باز ایستادن از حرام و پارسائی نمودن . (از منتهی الارب ). خودداری و امتناع از آنچه جایز و نیکو نباشد، خواه در گفتار باشد خواه در کردار. (از اقرب الموارد). باز ایستادن . (آنندراج ). نهفتگی کردن . (المصادر زوزنی ). باز ایستادن از ... عفاف : لغتنامه دهخدا : عفاف . [ ع َ ] (ع اِمص ) پارسائی و پرهیزگاری . (غیاث اللغات ). نهفتگی . (دهار). پاکدامنی . خویشتن داری . عفت . تعفف : ز مجد گوید چون عابد از عفاف سخن ز ظلم جوید چون عاشق از فراق فرار. ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).رفیق خویش صلاح و عفاف را ساختم... عفاف : فرهنگ فارسی معین : (عِ یا عَ) [ ع . عفة ] (اِمص .) پاکدامنی ، ترک شهوت . عفاف : فرهنگ فارسی عمید : (اسم مصدر) [عربی: عَفاف] 'e(a)fāf خودداری از کار زشت و ناروا؛ پاکدامنی؛ پرهیزکاری؛ پارسایی؛ عفت.
لباس قناعت و کفایت : «واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والکَفافِ» خدایا من را به دو چیز مستور کن؛ یکی لباس قناعت و دیگری کفاف. کفاف یعنی اینکه زندگی را بگذرانیم. اگر مال و ثروت زیاد داشته باشیم گرفتار میشویم و اگر دستمان پیش کسی دراز باشد ذلیل میشویم پس از خدا بخواهیم که به اندازه کفاف زندگی به ما بدهد. رسول اکرم (ص) فرمودند: مَا قَلَّ وَ کَفَی خَیرٌ مِمّا کَثُرَ وَ ألهَی؛ آنچه اندک باشد و کفایت کند، از آنچه که فراوان باشد و [آدمی را به خود] مشغول سازد بهتر است. (جهاد النفس ح631).
قناعت هم به انسان عزت میدهد و کسی که قناعت دارد خدا او را عزیز میکند. بزرگترین گنج، قناعت است و قناعت سرمایه ای بیپایان. قناعت، یعنی نخواستن، کم خواستن، راضی بودن به داشته و کندن دندان طمع. وقتی به خواهشهای بیمورد دل جواب «نه» ندادی و به دام خواستههای حرص افتادی، اسیر گنداب «دنیا» میشوی باتلاقی که هرچه بیشتر در آن دست و پا میزنی و تلاش میکنی، بیشتر در آن گرفتار میشوی.نتیجه آن مشخص است! نفس، چاه ویلی است که هیچگاه پر نمیشود. درد «تکاثر» و «افزونطلبی»، زخم ناسور بشریت بوده و هست و تنها مرهم آن «قناعت» است. امام على عليه السلام : مَن قَنِعَت نفسُهُ ، أعانَتهُ علَى النَّزاهَةِ و العَفافِ . هر كه نفْسش قانع باشد، او را در پاكى و خويشتندارى يارى رساند. (غررالحكم : ۸۶۶۳) . امام على عليه السلام : كفى بالقَناعَةِ مُلكا . آدمى را مُلكِ قناعت بس است. (نهج البلاغة : الحكمة ۲۲۹) . امام على عليه السلام : مِن شَرَفِ الهِمَّةِ ، لُزومُ القَناعَةِ . از بلند همّتى است، پايبندى به قناعت. (غرر الحكم : ۹۴۳۵) . امام على عليه السلام : مِن عِزِّ النفسِ ، لُزومُ القَناعَةِ . پايبندى به قناعت ،از عزّت نفْس است. (غررالحكم : ۹۴۵۲) . امام على عليه السلام : القَناعَةُ ، سَيفٌ لا يَنبُو . قناعت ، شمشيرى است كه كُند نمى شود. (بحارالأنوار:۷۱/۹۶/۶۱) . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : القَناعَةُ مالٌ لا يَنفَدُ . قناعت ، ثروتى تمام ناشدنى است . (كنز العمّال : ۷۰۸۰) . امام على عليه السلام : القَناعَةُ ، رَأسُ الغِنى . قناعت، سَر توانگرى است. (غرر الحكم : ۱۱۰۶) . امام على عليه السلام : لا كَنزَ أغنى مِن القَناعَةِ . هيچ گنجى سرشارتر از قناعت نيست. (نهج البلاغة : الحكمة ۳۷۱) . امام باقر يا امام صادق عليهما السلام: مَن قَنِعَ بما رَزَقَهُ اللّهُ ، فهُو مِن أغنَى الناسِ . كسى كه به آنچه خدا روزيش كرده قانع باشد ، از توانگرترين مردمان است. (الكافي : ۲/۱۳۹/۹) . امام على عليه السلام : ثَمَرةُ القَناعَةِ ، العِزُّ . ميوه قناعت، عزّت است. (غرر الحكم : ۴۶۴۶) . امام على عليه السلام : مَن قَنِعَ، لم يَغتَمَّ . كسى كه قانع باشد ، اندوهگين نشود. (غرر الحكم : ۷۷۷۱) . امام على عليه السلام : بالقَناعَةِ يكونُ العِزُّ . با قناعت است كه عزّت به دست مى آيد. (غرر الحكم : ۴۲۴۴) . امام على عليه السلام : القَناعَةُ ، أهنَأُ عَيشٍ . قناعت ، گواراترين زندگى است. (غرر الحكم : ۹۳۳) . امام على عليه السلام : اَطيَبُ العَيشِ القَناعَةُ؛ خوشترين زندگى، زندگى با قناعت است. (تصنیف غررالحکم و درر الکلم ص391 ، ح 8982) . امام حسين عليه السلام : القُنوعُ ، راحَةُ الأبدانِ . قناعت ، مايه آسايش تن است. (بحارالأنوار : ۷۸/۱۲۸/۱۱) . خداوند متعال به داوود عليه السلام وحى كرد: وَضَعتُ الغِنى في القَناعَةِ و هُم يَطلُبُونَهُ في كَثرَةِ المالِ ؛ فلا يَجِدُونَهُ . من توانگرى را در قناعت نهاده ام ، اما مردم آن را در فراوانى مال مى جويند ؛ از اين رو نمى يابندش. (بحار الأنوار: ۷۸/۴۵۳/۲۱) .
“کفایه” مصدر از فعل کفا است و بدین معناست که استفاده از یک چیز انسان را از دیگر موارد مشابه بی نیاز سازد.(کفاه الشی – کفایه : استغنی به من غیر، و فی التنیل العزیز: ” وکفی بالله حسیباً” و” کفی بالله شهیداً” و یقال: کفی مونثه.(ر.ک:المعجم الوسیط)) “کفاف” اسم است از ماده ” کف” وهنگامی که در مورد رزق و مسکن وامثال آن به کار رود بدین معناست که دقیقاً به اندازه حاجت ونیاز باشد، بی کم و کاست.(الکفاف من الرزق : ما کان مقدار من غیر زیاده و لا نقصان(المجم الوسیط)) این دو واژه که هر دو در روایت آمده و هر کدام به نوعی بر موضوع مسکن پرتو می افکند. کان امیر المومنین یقول یابن آدم ان کنت ترید من الدنیا ما یکفیک فان ایسر ما فیها یکفیک و ان کنت انما ترید ما لا یکفیک فان کل مافیها لا یکفیک(الکافی، ج۲ ،ص۱۳۷ ، باب القناعه حدیث۶) امیرمومنان همواره می فرمود: ای فرزند آدم، اگر از دنیا چیزی می خواهی که تو را کفایت کند کمترین چیزی که در آن است تو را بسنده است و اگر از دنیا چیزی می خواهی که تو را کفایت نکند( یعنی فراتر از حد کفایت باشد) پس همه ی آنچه در دنیاست تو را کفایت نخواهد کرد. ازعلي بن الحسين(ع) نقل شده که پيامبر اکرم(ص) نسبت به خودشان در دعايي فرمودند: «اللهم ارزق محمدا و آل محمد الکفاف» بارالها به معيشت محمد و آل محمد به مقدار کفايت روزي فرما! (بحارالانوار، ج 69، ص 61). روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به شترچرانی گذر کرد، کسی را فرستاد تا از او شیر بخواهد. شتربان گفت: آنچه در پستان شتران است، صبحانه قبیله است و آنچه در ظرفهاست، شام ایشان است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خدایا مال و فرزندانش را زیاد کن. سپس گذشتند و به گوسفندچرانی رسیدند و کسی را فرستادند تا از او شیر بگیرد. چوپان گوسفندها را دوشید و هرچه در ظرف داشت، در ظرف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ریخت و گوسفندی هم برای حضرت فرستاد و عرض کرد: همین اندازه نزد ما بود، اگر بیشتر هم بخواهید، به شما می دهیم. حضرت دعا کرد: خدایا او را به قدر کفاف روزی عنایت کن! یکی از اصحاب عرض کرد: یا رسول الله برای کسی که ردت کرد، دعایی فرمودی که همه آن را دوست داریم و برای کسی که حاجتت را روا کرد، دعایی فرمودی که همه ناخوش داریم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آنچه کم باشد و کفایت کند بهتر است از زیادی که دل را مشغول دارد. بار خدایا به محمد و آل محمد به قدر کفاف روزی عطا کن.[اصول كافى، ج 3، ص 211] . پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: طوبى لمن رزقه الله الکفاف ثمّ صبر علیه. [نهج الفصاحه، ح 1912] خوشا به حال کسی که رزق و روزیش به اندازه کفاف باشد و بر آن صبر کند. امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: حسن التدبیر مع الکفاف اکفی لک من الکثیر مع الاسراف «مدیریت مناسب با مال کفاف بهتر است از ثروت بسیار همراه با اسراف».[تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ص 79] . برخی از لغویان گفتهاند: «و قُوتُهُ (کَفَافٌ) بِالْفَتحِ أَیْ مِقدَارُ حَاجَتِهِ مِن غَیرِ زِیَادَةٍ وَ لَا نَقصٍ سُمِّىَ بِذلِکَ لِأَنَّهُ یَکُفُّ عَن سُؤَالِ النَّاسِ و یُغنِی عَنهُم»؛[المصباح المنیر، ص 536] قوت کَفاف -به فتح کاف- به آن مقدار از روزی اطلاق میشود که زیاد و کم نیست و به اندازه است و به این علت به آن کفاف گفتهاند که انسان را از اظهار نیاز به مردم باز داشته و او را بینیاز میسازد. بنابراین، کفاف؛ ثروتی است که انسان را از اسراف باز داشته و نیازهای ضروری او را برطرف نماید. البته کفاف نسبت به افراد مختلف بر اساس شأنیت و موقعیت فردی و اجتماعی آنان متفاوت است.
قناعت : قناعت : لغتنامه دهخدا : قناعت . [ ق َ ع َ ] (ع اِمص ) خرسندی .رضا به قسمت . بسنده کردن . بسنده کاری . راضی شدن به اندک چیز. (غیاث اللغات از بهار عجم و منتخب و شکرستان). خرسند گردیدن به قسمت خود و به فارسی با لفظ کردن مستعمل . (آنندراج ). آسان قرار گرفتن در مآکل و مشارب و م... قناعت : فرهنگ فارسی معین : (قَ عَ) [ ع . قناعة ] (مص ل.)1 - خشنودی ، خرسندی . 2 - رضا و تسلیم . 3 - صرفه جویی . قناعت : فرهنگ فارسی عمید : (اسم مصدر) [عربی: قَناعة] qa(e)nā'at ۱. راضی و خرسند بودن به چیزی که فرد در اختیار دارد.۲. صرفهجویی. قَانِعَ : فرهنگ واژگان قرآن : قناعت کننده - فقيري که به هر چه به او بدهند قناعت ميکند ، چه حاجتش را طلب کند یا نکند .
کفاف : کفاف : لغتنامه دهخدا : کفاف . [ ک َ ] (ع اِ) اندازه و مانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مثل و مقدار. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). اندازه . (غیاث اللغات ). || روزگذار از روزی و قوت که مستغنی گرداند و از خواست بازدارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم... کفاف : فرهنگ فارسی معین : (کَ) [ ع . ] (اِ.) آن اندازه روزی و قوت که انسان را بس باشد. کفاف : فرهنگ فارسی عمید : (اسم) [عربی] ka(e)fāf ۱. آن مقدار روزی و خوراک که برای انسان کافی باشد.۲. آنچه بهقدر حاجت باشد و کم یا زیاد نباشد.
درخواست عدل و انصاف : «واحْمِلنی فیهِ علی العَدْلِ والانْصافِ» خدایا من را عادل کن و کاری کن انصاف داشته باشم. در تعریف لغوی عدل آمده است(العدل: الانصاف و هو اعطاء المرء ماله و اخذ ما علیه. مصطفی ابراهیم،ج2،ص594 ): عدل یعنی انصاف و این که به هر فرد آنچه اختصاص به او دارد بدهی و از او هر آنچه که باید گرفت بگیری . وَقَالَ (عليه السلام) : فِي قَوْلِهِ تَعَالَى إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ الْعَدْلُ الْإِنْصَافُ. امام عليه السلام در باره آيه شريفه كه مى گويد: خدا دستور به عدل و احسان داده است فرمود: «عدل انصاف است» [نهج البلاغه حکم228] .
عدل چیست؟ : شیخ صدوق ازحضرت علی ع روایت کرده که فرمود: «العدل وضع کل شیء موضعه؛ عدالت، آن است که هر چیزی در جای خودش قرار گیرد.» و یا «العدل اعطاء کل ذی حق حقه؛ عدالت، آن است که حق هر صاحب حقی، داده شود.» . امام على عليه السلام : العَدلُ أساسٌ بِه قِوامُ العالَمِ، عدالت، شالوده اى است كه جهان بر آن استوار است. (مطالب السؤول : ۶۱) . امام على عليه السلام : العَدلُ أقوى أساسٍ، عدالت، محكمترين بنياد است. (غرر الحكم : ۸۶۳) . امام على عليه السلام : إنَّ العَدلَ مِيزانُ اللّه ِ سُبحانَهُ الَّذي وَضَعَهُ في الخَلقِ، و نَصَبَهُ لإِقامَةِ الحَقِّ، فلا تُخالِفْهُ في مِيزانِهِ، و لا تُعارِضْهُ في سُلطانِهِ . عدالت، ترازوى خداى سبحان است كه آن را در ميان خلق خود نهاده و براى بر پا داشتن حقّ، نصب كرده است. پس، برخلاف ترازوى او عمل مكن و با قدرتش مخالفت مورز. (غرر الحكم : ۳۴۶۴ ) . امام على عليه السلام : جَعَلَ اللّه ُ سُبحانَهُ العَدلَ قِواما لِلأنامِ، و تَنزيها مِنَ المَظالِمِ و الآثامِ، و تَسنِيَةً لِلإسلامِ . خداوند پاك، عدالت را بر پا دارنده مردمان ، مايه دورى از حق كشيها و گناهان و وسيله آسانى و گشايش براى اسلام قرار داده است . (غرر الحكم : ۴۷۸۹) . امام على عليه السلام : العَدلُ قِوامُ الرَّعِيَّةِ و جَمالُ الوُلاةِ . عدالت، بر پا دارنده مردم و زيور حكمرانان است. (غرر الحكم : ۱۹۵۴) . امام صادق عليه السلام : العَدلُ أحلى مِنَ الماءِ يُصيبُهُ الظَّمآنُ . عدالت، از آبى كه شخص تشنه به آن مى رسد شيرين تر است. (الكافي : ۲/۱۴۶/۱۱). امام صادق عليه السلام : العَدلُ أحلى مِنَ الشَّهدِ، و أليَنُ مِنَ الزُّبدِ، و أطيَبُ ريحا مِنَ المِسكِ . عدالت از عسل شيرين تر، از خامه نرمتر و از مشك خوش بوتر است. (الكافي : ۲/۱۴۷/۱۵) . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : العَدلُ جُنَّةٌ واقِيَةٌ، و جَنَّةٌ باقِيَةٌ . عدالت، حفاظى نگاه دار و بهشتى ماندگار است. (عوالي اللآلي : ۱/۲۹۳/۱۷۷) . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عَدلُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَةِ سِتّينَ سَنَةً قِيامِ لَيلِها و صِيامِ نَهارِها، يك ساعت عدالت، بهتر از شصت سال عبادت است كه شبش به عبادت و روزش به روزه دارى بگذرد (جامع الأخبار : ۴۳۵/۱۲۱۶) . امام على عليه السلام : بِالعَدلِ تَصلُحُ الرَّعِيَّةُ . با عدالت است كه كار رعيّت اصلاح مى شود. (غرر الحكم : ۴۲۱۵) . امام على عليه السلام : بِالعَدلِ تَتَضاعَفُ البَرَكاتُ . به سبب عدالت، بركتها دو چندان مى شود. (غرر الحكم : ۴۲۱۱) . امام على عليه السلام : عَدلُ السُّلطانِ خَيرٌ مِن خِصبِ الزَّمانِ . عدالتِ فرمانروا، بهتر از فراخى و حاصلخيزى زمانه است. (مطالب السؤول : ۵۶) . امام على عليه السلام : العَدلُ نِظامُ الإمرَةِ . عدالت، رشته نظام بخش فرمانروايى است. (غرر الحكم : ۷۷۴) . امام على عليه السلام : ما عُمِّرَتِ البُلدانُ بِمِثلِ العَدلِ . با هيچ چيز مانند عدالت، شهرها آباد نگرديده است. (غرر الحكم : ۹۵۴۳) . امام على عليه السلام : العَدلُ حَياةٌ . عدالت، زندگى است. (غرر الحكم : ۲۴۷) . امام على عليه السلام : العَدلُ حَياةُ الأحكامِ، عدالت، مايه حيات احكام [الهى ]است. (غرر الحكم : ۳۸۶). پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : أعدَلُ النّاسِ مَن رَضِيَ لِلنّاسِ ما يَرضى لِنَفسِهِ، وكَرِهَ لَهُم ما يَكرَهُ لِنَفسِهِ . عادلترين مردم، كسى است كه بر مردم همان پسندد كه بر خود مى پسندد و بر آنان نپسندد آنچه را بر خود نمى پسندد. (الأمالي للصدوق : ۷۲/۴۱). رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) : عَدلُ ساعَهٍ خَیرٌ مِن عِبادَهِ سَبعینَ سَنَهً قِیامِ لَیلِها و َصِیامِ نَهارِها؛ ساعتى عدالت بهتر از هفتاد سال عبادت است که شبهایش به نماز و روزهایش به روزه بگذرد. (مشکاه الانوار ص ۳۱۶). پيامبر صلى الله عليه و آله :بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الاَرْضُ ؛ آسمانها و زمين، با عدالت، پا برجا مىمانند. (عوالى اللآلى ، ج ۴، ص ۱۰۳). امام صادق علیه السلام: اِنَّ النّاسَ يَستَغنونَ اِذا عُدِلَ بَينَهُم وَ تُنزِلُ السَّماءُ رِزقَها وَ تُخرِجُ الارضُ بَرَكَتَها بِاِذنِ اللّهِ تَعالى ؛ اگر در ميان مردم عدالت برقرار شود، همه بى نياز مى شوند و به اذن خداوند متعال آسمان روزى خود را فرو مى فرستد و زمين بركت خويش را بيرون مى ريزد. (كافى(ط-الاسلامیه) ج 3، ص 568، ح 6 {شبیه این حدیث در من لا یحضر الفقیه ج2 ، ص53 ، ح1677}) . امام كاظم عليه السلام ـ درباره آيه «17 سوره حدید اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» زمين را بعد از مرگش زنده مى كند ـ فرمود : لَيسَ يُحيِيها بِالقَطْرِ، و لكِنْ يَبعَثُ اللّه ُ رِجالاً فيُحيُونَ العَدلَ فتَحيا الأرضُ لإحياءِ العَدلِ، و لاَءقامَةُ الحَدِّ للّهِ أنفَعُ في الأرضِ مِنَ القَطرِ أربَعينَ صَباحا . منظور زنده كردن زمين با باران نيست، بلكه خداوند مردانى را مى فرستد كه عدالت را زنده مى كنند و با زنده شدن عدالت، زمين نيز زنده مى شود. هر آينه، بر پا داشتن حدود (احكام) خدا در روى زمين، از باران چهل روز سودمندتر است. (الكافي : ۷/۱۷۴/۲).
انصاف چیست؟ : انصاف را به معنای عدالتورزی، اجرای قسط، رفتار درست و مطابق با عدالت، رعایت حق[واسطی، تاج العروس، ۱۴۱۴ق، ذیل واژه نصف؛ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۱۳۷۷ش، ذیل واژه انصاف؛ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۱۳۸۱ش، ذیل واژه انصاف] و ضد ظلم[طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۱، ص۱۹۳] دانستهاند. انصاف از جمله فضائل اخلاقی است[نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۲۴۱] که بر رعایت مساوات و برابری در رفتار با دیگران و پرداخت حقوق مردم بدون تبعیض اشاره دارد.[راغب اصفهانی، مفردات، ۱۴۱۲ق، ذیل واژه نصف؛ ابن منظور، لسان العرب، ۱۴۱۴ق، ذیل واژه نصف]. انصاف را در مقابل عصبیت مذموم قرار دادهاند از اینرو انسان منصف کسی است که در رفتار و قضاوتهایش از تعصب بیجا نسبت به خود، وابستگان و دوستان پرهیز کند و حقوق دیگران را ضایع نکند.[نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۴۰۲، ۴۰۴] مفهوم انصاف را با قاعده «هر آنچه برای خود میپسندی برای دیگران نیز بپسند» در ارتباط دانستهاند.[طوسی، الامالی، ۱۴۱۴ق، ص۵۰۸] . امام على عليه السلام ـ درباره آيه «همانا خداوند به عدل و احسان فرمان مى دهد» ـ فرمود : العَدلُ : الإنصافُ ، و الإحسانُ : التَّفَضُّلُ . عدل، انصاف دادن است و احسان، دست بخشش گشودن. (نهج البلاغه / حکمت 231). انصاف به سه قسم انصاف در سخن، انصاف در عمل و انصاف در قضاوت تقسیم شده است. مام على عليه السلام : اَلانصافُ أَفضَلُ الفَضائِلِ؛ انصاف، برترين ارزشهاست. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 394 ، ح 9096) . امام على عليه السلام : الْإِنْصَافُ يَرْفَعُ الْخِلَافَ وَ يُوجِبُ الِائْتِلَاف ؛ انصاف، اختلافات را از بين مى برد و موجب الفت و همبستگى مى شود. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 394 ، ح 9116). امام على علیه السلام : مَن أَنصَفَ اُنصِفَ؛ هر كس با انصاف باشد، انصاف مى بيند. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 394 ، ح 9120) . امام على علیه السلام : زَكاةُ القُدرَةِ الانصافُ؛ زكات قدرت، انصاف است. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 342 ، ح 7821) . امام صادق علیه السلام : مَن أَنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ رُضِىَ بِهِ حَكَما لِغَيرِهِ؛ هر كس با مردم منصفانه رفتار كند، ديگران داورى او را مى پذيرند. (من لا یحضر الفقیه ج 3 ، ص 13 ، ح 3237 - کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 146 ، ح 12 - تحف العقول ص357) . امام على علیه السلام : أَعدَلُ النّاسِ مَن أَنصَفَ مَن ظَلَمَهُ؛ عادلترين مردم كسى است كه با كسى كه به او ظلم كرده با انصاف رفتار كند. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 394 ، ح 9104) . رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم : مَن واسَى الفَقيرَ و َأَنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ فَذلِكَ المُؤمِنُ حَقّا؛ هر كس به نيازمند كمك مالى كند و با مردم منصفانه رفتار نمايد چنين كسى مؤمن حقيقى است. (خصال ص47 ، ح 48) . امام على علیه السلام : أَنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِكَ وَ أَهلِكَ وَ خاصَّتِكَ وَ مَن لَكَ فيهِ هَوىً و َاعدِل فِى العَدُوِّ و َالصَّديقِ؛ خودت و خانواده ات و نزديكانت و كسانى كه به آنان علاقه دارى، با مردم منصفانه رفتار كنيد و با دوست و دشمن به عدالت رفتار كن. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 394 ، ح 9101) . رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم : أَنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِكَ وَ انصَحِ الأُمَّةَ و َارحَمهُم فَإِذا كُنتَ كَذلِكَ وَ غَضِبَ اللّهُ عَلى أَهلِ بَلدَةٍ أَنتَ فيها و َأَرادَ أَن يُنزِلَ عَلَيهِمُ العَذابَ نَظَرَ إِلَيكَ فَرَحِمَهُم بِكَ، يَقولُ اللّهُ تَعالى: (و َما كانَ رَبُّكَ لِيُهلِكَ القُرى بِظُلمٍ و َأَهلُها مُصلِحونَ)؛ با مردم منصفانه رفتار كن و نسبت به آنان خيرخواه و مهربان باش، زيرا اگر چنين بودى و خداوند بر مردم آباديى كه تو در آن به سر مى برى خشم گرفت و خواست بر آنان عذاب فرو فرستد، به تو نگاه مى كند و به خاطر تو به آن مردم رحم مى كند. خداى متعال مى فرمايد «و پروردگار تو (هرگز) بر آن نبوده است كه شهرهايى را كه مردمش درستكارند، به ستمى هلاك كند». (مكارم الاخلاق ص 457). امام على عليه السلام : اَلانصافُ راحَةٌ؛ انصاف، مايه آسايش است. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 394 ، ح 9113) .
تفاوت انصاف و عدل : عدل و انصاف هرچند که گاهی اوقات به یک معنا به کار میروند اما با هم تفاوتهایی هم دارند. ابوهلال عسکری واژهشناس معتقد است انصاف بیشتر به تقسیم برابر در امور حسی کاربرد دارد اما عدالت به معنای دادن حق و استحقاق هر شخص در امور حسی و غیر حسی است؛ به عنوان نمونه درباره کسی که حد سرقت بر او جاری شده، میگویند در خصوص او عدالت جاری شده است نه انصاف.[معجم الفروق اللغویه، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۸۰] همچنین عدل را احقاق حق طبق مُرّ قانون و موازین قضایی دانستهاند؛ اگرچه در مواقعی سخت و انعطاف ناپذیر باشد، حال آنکه در انصاف، سختگیری و شدت کمتری وجود دارد و سخن از رحمت و شفت است.[سرگذشت قانون، ۱۳۹۱ش] .
عدل : عدل : لغتنامه دهخدا : عدل . [ ع َ ] (ع اِمص ) مقابل ستم . مقابل بیداد. داد. (دستوراللغة). مقابل جور. ضد جور. نقیض جور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مقابل ظلم . نصفت . قسط. عدالت . انصاف . امری بین افراط و تفریط. (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد). مساوات در مکافات به نیکی... عدل : فرهنگ فارسی معین : (عَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دادگری کردن ، داد دادن . 2 - (اِمص .) دادگری . 3 - (اِ.) داد. عدل : فرهنگ فارسی عمید : (اسم مصدر) [عربی] 'adl ۱. داد دادن؛ دادگری کردن.۲. (قید) [عامیانه] دقیقاً؛ درست: حرفهایم را عدل گذاشت کف دستش.۳. (صفت) [قدیمی] کسی که شهادت او مقبول باشد؛ عادل.۴. (اسم، صفت) [قدیمی] از نامهای خداوند. عَدْل : فرهنگ واژگان قرآن : عدالت - معادل (کلمه عدل به معناي حد وسط در بين افراط و تفريط است . در عبارت "أَوْ عَدْلُ ذَ ٰلِکَ صِيَاماً " معني معادل يا مساوي مي دهد).
انصاف : انصاف : لغتنامه دهخدا : انصاف . [ اِ ] (ع مص ) داد دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء). عدل کردن . (از اقرب الموارد). داد کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || راستی کردن . || به نیمه رسیدن روز و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روز به نیمه رسیدن... انصاف : فرهنگ فارسی معین : ( ~.) [ ع . ] 1 - (مص م .) داد دادن ، عدل کردن . 2 - راستی نمودن . 3 - (اِمص .) عدل ، داد. انصاف : فرهنگ فارسی عمید : (اسم مصدر) [عربی] 'ensāf ۱. داد دادن؛ عدلوداد کردن.۲. راستی کردن.۳. به نیمه رسیدن.۴. میانهروی.۵. (قید) [قدیمی] انصافاً؛ حقیقتاً.
بِعِصْمَتِکَ یا عِصْمَةَ الخائِفین
http://dl.hodanet.tv/ebookmobile/sirozsidoaa5.htm
http://dl.hodanet.tv/ebookmobile/sirozsidoaa5.pdf
http://dl.hodanet.tv/ebookmobile/sirozsidoa.apk
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دعاهای روزهای ماه مبارک رمضان ، سی روز سی دعا