#دعای روز سیزدهم ماه رمضان

اَللَّهُمَّ طَهِّرْنِی فِیهِ مِنَ الدَّنَسِ وَالْاَقْذَارِ، وَ صَبِّرْنِی فِیهِ عَلَی کَائِنَاتِ الْاَقْدَار، وَوَفِّقْنِی فِیهِ لِلتُّقَی وَصُحْبَةِ الْاَبْرَار، بِعَوْنِکَ یا قُرَّةَ عَینِ الْمَسَاکِین. خدایا در این ماه مرا از پلیدی و آلودگی و ناپاکی و کثافتهای ظاهری وباطنی و مادی ومعنوی پاک و پاکیزه کن، و بر آنچه مقدّر شده از حوادث و شرور و آفات و قضا و قدر صبر و تحمّل عطا کن، و بر تقوی و پرهیزکاری و مصاحبت و هم نشینی با نیکوکاران موفق بدار، به یاری خود‌ت ای روشنی دیده ومایه شادی واطمینان خاطر مسکینان .

دراين دعاچندنکته وجوددارد، 1: پاک شدن ازپلیدی و آلودگی و ناپاکی و کثافتهای ظاهری و باطنی و مادی و معنوی، 2: صبر و تحمل درمقابل حوادث و شرور و آفات و قضا و قدر الهی، 3: دارا بودن تقوا و پرهیزکاری و همنشینی و دوستى با ابرارونیکان، 4: یاری جستن و کمک خواستن از روشنی دیده و مایه شادی و اطمینان خاطر مسکینان .

پاکی از گناه و معصیت : «اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی فِیهِ مِنَ الدَّنَسِ وَالْاَقْذَارِ» در این دعا از خدا می‌خواهیم ما را از کثافات پاک کند. منظور از «کثافات»، چرک گناه و معصیت است. انسان اگر اهل معصیت باشد، بوی بدی به خود می‌گیرد و اگر مؤمن باشد، خوش‌ بو خواهد بود.  چهره را با آب مى شويند و دل را با «توبه»! شستشوى با آب، «پاكيزه» مى كند، اما تقوا و دين، «پاك» مى سازد. بايد بر طهارت درون و برون، از آلودگيهاى ظاهرى و باطنى تأكيد كنيم. حتى پاكيزگى ظاهر را رمزى از طهارت قلبى و درونى قرار دهيم. به قول بعضى از عارفان، صاحبان بصيرت بدانند كه ايمان، با آباد كردن دلها و درون ها ست و سخن پيامبر كه فرموده: «طهور، نصف ايمان است»، آنست كه: آباد ساختن ظاهر با شستشو و تميز كردن با ريختن آب، نصف ايمان است، و نصف ديگر، عمارت و آبادى درون است با اعمال شايسته و اخلاق نيكو. مراتب چهارگانه «طهارت»: «مرتبه اوّل»: پاك ساختن ظاهر از آلودگى ها و كثافت ها. «مرتبه دوّم»: پاك ساختن اعضاء و جوارح و اندام از جرم ها و گناهان و معاصى. «مرتبه سوّم»: پاك ساختن قلب از رذايل اخلاقى و خصلت هاى زشت. «مرتبه چهارم»: پاك ساختن درون و راز قلبى، از هرچه كه جز خداى متعال باشد. و اين، طهارت انبياء و صدّيقين است. و دست يافتن به هر يك از اين مراحل، بسته به اين است كه انسان از مرحله قبلى گذشته باشد. طهارت دل ازغيرخدا، براى كسى ميسّراست كه قلبش ازاخلاق ناپسندودست ويااندامش ازگناه، وظاهرش ازآلودگيها پاك شده باشد.

دنس به معنای کثافات و چرک ها، و اقذار به معنای پلیدی ها، زشتی ها است،  در زیارت جامعه کبیره ... عَصَمَکمُ اللّهُ مِنَ الزَّلَلِ، وَآمَنَکمْ مِنَ الْفِتَنِ، وَطَهَّرَکمْ مِنَ الدَّنَسِ، وَأَذْهَبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرَکمْ تَطْهِیراً...خدا شما را از لغزش‌ها حفظ کرد و از فتنه‌ها ایمن داشت و از آلودگی پاک کرد و پلیدی را از شما ببرد و پاکتان نمود، پاک کردنی شایسته. (وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ)؛ دَنَس به معناي چرك و آلودگي است و اينجا كنايه از رذايل اخلاقي و خوي ‌هاي ناشايسته از قبيل كبر و بخل و حرص و حسد و نظاير اينهاست كه دل را آلوده و چركين مي ‌سازد.خداوند آن گوهرهاي پاك آسماني را از هر گونه دنس و آلودگي اخلاقي پاك و مطهّر ساخته است . قال علیٌّ (علیه‌السلام): طهّروا انفسکم منْ دنس الشهوات تدْرکوا رفیع الدّرجات . امام علی (علیه‌السلام) فرموده: جان خود را از شهوات پلید منزه سازید تا به مدارج عالی انسانی دست یابید. (غررالحکم، ص 472) . امام على عليه السلام : إنَّ تَقوَى اللّه ِ دَواءُ داءِ قُلوبِكُم...و طَهُورُ دَنَسِ أنفُسِكُم . همانا تقواى الهى، داروى بيمارى دلهاى شماست... و پاك كننده آلايش جانهايتان . (نهج البلاغة : الخطبة ۱۹۸). امام على عليه السلام : إن كُنتُم لا مَحالَةَ مُتَطَهِّرِينَ فَتَطَهَّرُوا مِن دَنَسِ العُيوبِ و الذُّنوبِ . اگر براستى جوياى پاكى هستيد خود را از پستى عيوب و گناهان پاك كنيد . (غرر الحكم : ۳۷۴۳) . امیرالمؤمنین (علیه السلام) : طَهِّرُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ دَنَسِ اَلشَّهَوَاتِ تُضَاعَفُ لَكُمُ اَلْحَسَنَاتُ . (غرر الحکم جلد۱, صفحه۴۳۶) . امیرالمؤمنین (علیه السلام) : طَهِّرُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ دَنَسِ اَلشَّهَوَاتِ تُدْرِكُوا رَفِيعَ اَلدَّرَجَاتِ . جانهاى خود را از چرك شهوات پاك كنيد تا به درجات بلند دست يابيد. (غرر الحکم جلد۱صفحه۴۳۶) . إمامُ عليٌّ عليه السلام : طَهِّرُوا قُلوبَكُم مِن دَرَنِ السَّيّئاتِ تُضاعَفْ لَكُمُ الحَسَناتُ . دلهاى خود را از چرك گناهان پاك كنيد تا حسنات شما دو چندان شود. (غرر الحكم : 6021) .

دنس : دنس : لغت‌نامه دهخدا : دنس . [ دَ ن َ ] (ع اِ) ریمناکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وسخ . شوخگنی . شوخ . پلیدی . ناپاکی . (یادداشت مؤلف ). چرکنی . (ناظم الاطباء). دنس : لغت‌نامه دهخدا : دنس . [ دَ ن َ ] (ع مص ) ریمناک شدن جامه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). شوخگن شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). چرک و چرکناک شدن . (غیاث ). چرکین شدن . چرکن شدن . (یادداشت مؤلف ). || معیوب و زشت گردیدن عرض و خلق . (از منتهی الارب ) (آنند... دنس : لغت‌نامه دهخدا : دنس . [ دَ ن ِ ] (ع ص )آلوده به ریم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شوخگن . (نصاب الصبیان ). چرک آلوده که به هندی میلا گویند (غیاث ). ناپاک . چرکین . (یادداشت مؤلف ). مرد آلوده ابرو و زشت خو. ج ، ادناس ، مدانیس . (از منتهی الارب ) (ناظم ... دنس : فرهنگ فارسی معین : (دَ نِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - چرکین ، پلید، ریمناک . 2 - زشت خوی ، بد خلق ؛ ج . ادناس . دنس : فرهنگ فارسی عمید : (اسم مصدر) [عربی، جمع: اَدناس] [قدیمی] danas آلودگی؛ پلیدی.

اقذار : اقذار : لغت‌نامه دهخدا : اقذار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قذر . اقذار : لغت‌نامه دهخدا : اقذار. [ اِ ](ع مص ) بسیار گفتن . || پلید و چرکین یافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قذر : فرهنگ فارسی معین : (قَ ذَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پلید گردیدن . 2 - (اِمص .) پلیدی . 3 - (اِ.) چرک . 4 - غایط . ج . اقذار.

برطرف کردن بوی تعفن روح : «الدَّنَسِ وَالْاَقْذَارِ» مراد از این عبارت «کثافات و پلیدی گناه» است، گناه آدمی را کثیف می‌کند و دل را زنگار می‌گیرد. برای اینکه زنگار قلب را از بین ببریم باید سحرها قرآن بخوانیم. در روایت آمده است که قلب انسان زنگ می‌زند، همان‌طوری که آهن زنگ می‌زند، پس قلبتان را با استغفار و قرائت قرآن جلا بدهید. همچنین کمک کردن و دستگیری از یتیمان هم زنگار دل را از بین می‌برد. در حال حاضر زمانه به گونه‌ ای است که طهارت واقعی نداریم و همه چیز شبهه ‌ناک است. در طول سال انواع غذاهای حرام و شبهه ‌ناک را خورده‌ ایم و «ماه رمضان» فرصتی برای شست‌وشوی باطنی است.

قضا و قدر حتمی الهی : وَ صَبِّرْنِی فِیهِ عَلَی کَائِنَاتِ الْاَقْدَار ، مراد از «کَائِنَاتِ الْاَقْدَارِ»، قضا و قدر حتمی الهی است. هر کس در لوح محفوظ قضا و قدری دارد که نمی‌داند صلاح او در آن امر است. «وَصَبِّرْنِی فِیهِ عَلَی کَائِنَاتِ الْاَقْدَارِ» در این بخش از دعا از خدا می‌خواهیم که ما را در برابر قضا و قدر خویش راضی کند. بنابراین از خدا درخواست می‌کنیم که خدایا مرا بر تقدیر خودت صابر قرار بده! مراد از «کَائِنَاتِ الْاَقْدَارِ»، قضا و قدر حتمی الهی است. هر کس در لوح محفوظ قضا و قدری دارد که نمی‌داند صلاح او در آن امر است. انسان در تمام مراحل زندگی برای رشد و ترقی و ارزیابی عملکردش امتحان می‌گردد و کسانی در این امتحان پیروز می‌گردند که بر مشکلات و مصائب صبر نمایند.

صبر در مقابل امتحان الهی : وَ صَبِّرْنِی... ، «صبر» عبارت است از ثبات نفس و اطمينان خاطر و مضطرب نگشتن در مصائب و بلايا كه انسان با مواجهه با آنها پريشان خاطر نشده و گشادگي و طمأنينه خود را از دست ندهد و زبان خود و ساير اعضا را در اطاعت خود داشته باشد تا حركات ناهنجاري در اين مواقع از آن صادر نشود. صبر اقسام مختلفي دارد مانند صبر در غضب كه «حلم»، صبر در جنگ «شجاعت»، صبر بر معصيت «عفت»، صبر در عبادت «طاعت» و صبر بر دنيا هم كه «زهد» مي باشد. خداوند در قرآن می‌فرماید: «و لبنلونکم بشیِ من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات؛[بقره/سوره2، آیه155] ‌یعنی و امتحان می‌کنیم شما را به وسیله‌ای از ترس و گرسنگی و نقصان و ضرر از اموال و خودتان و میوه‌هایتان (در باغ‌ها) و بشارت باد بر صابران»  که این آیه نشان دهنده آن است که انسان در تمام مراحل زندگی برای رشد و ترقی و ارزیابی عملکردش امتحان می‌گردد و کسانی در این امتحان پیروز می‌گردند که بر تقدیرات الهی راضی بوده و بر مشکلات و مصائب صبر نمایند. هنگامی که مصیبتی بر آنان وارد شد، بگویند: «انا لله وانا الیه راجعون؛ [بقره/سوره2، آیه155] یعنی همه ما برای خداییم و به سوی او باز می‌گردیم»  که خداوند نیز در عوض صبر و ایمان آن‌ها در قرآن می‌فرماید: «اُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَاُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ؛  [بقره/سوره2، آیه157] یعنی آنان گروهی هستند مخصوص به درود و الطاف الهی و رحمت خاص پروردگار و آنان خود هدایت یافتگانند» . دل بی‌غم در این عالم نباشد اگر باشد بنی‌آدم نباشد . در این دنیا هر شخصی به میزان خود دارای غم و مشکل است. استادم (مرحوم شیخ علی اکبر برهان) می‌گفت: اگر یک روز گفتی که من غصه ‌ای ندارم، بدان که اجلت نزدیک است! سید بن طاووس به فرزندش می‌گوید: پسرم خانه که می‌سازی، بگذار گوشه ‌ای از آن خرابه باشد تا بدون غصه و دغدغه نمانی.

قَدَر : کلمه «قدر» به معنی اندازه است. موارد استعمال این کلمه همین مفهوم را می‌رساند، مثل إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ‌[ قمر–۴۹] . وَإِن مِّن شَیءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ (ترجمه: و هیچ چیز نیست مگر آنکه گنجینه های آن نزد ماست و ما آن را جز به‌اندازهای معین فرو نمیفرستیم)[ حجر–۲۱] . وَکانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا (ترجمه: و فرمان خدا همواره به‌اندازه مقرر [و متناسب با توانایی] است)[ احزاب–۳۸] . بنابراین، کلمۀ «تقدیر» به معنای اندازه‌گیری کردن و یا تعیین و تشخیص اندازۀ یک شئ است.[مطهری، مجموعه آثار، ص۱۰۶۶] . قدر به معنای اندازه است. قدر الهی عبارت است از نسبتی که حدود اشیاء به ذات باری تعالی دارند.[مطهری، مجموعه آثار، ص۱۰۶۹] به بیان دقیق‌تر، اندازه و حدودِ صفات و آثار هر چیز، قدر است؛ و تقدیر، تعیین این اندازه و حدود است. در تحلیل حقیقیِ این معنا و منطبق ساختن آن بر پدیده‌های عینی، قدر همان حدودی است که موجودات مادی از جانب هر یک از علت‌های ناقصۀ خود -متناسب با صورت‌های علمی این حدود در عالم والاتر(عالم مثال)- پیدا می‌کنند.[نهایه الحمکه، ۱۳۸۶ش، ج۴، ص۱۱۴۴-۱۱۴۷] . قدر نیز به اعتبار مرتبه بر دو قسم است: قدر علمی، قدر عینی؛ قدر علمی: قدر علمی عبارت است از علمی که منشأ حدود و اندازۀ اشیاء است. قدر عینی: قدر عینی عبارت است از نفس تعین وجود و اندازۀ وجود اشیاء از آن جهت که به واجب الوجود منتسب است.[مطهری، مجموعه آثار، ص۱۰۶۹] . قال ابوعبدالله (ع): إنّ الله إذا أراد شَیئاً قدّره فإذا قدّره قضاه فإذا قضاه أمضاه (ترجمه: همانا خداوند هنگامی که چیزی را اراده کند آن را مقدّر می‌سازد، وقتی آن را مقدر کرد آن را حتمی می‌کند؛ و آن گاه که آن را حتمی کرد آن را محقق می‌کند.) . قال ابوجعفر(ع): لا یکونُ شَیئٌ فی الأرض و لا فی السماء إلّا بهذه الخِصال السبعة: بمشیةٍ و إرادةٍ و قَدَرٍ و قَضاءٍ و إذنٍ و کتابٍ و أجَلٍ فَمَن زَعم أنّه یقدرُ عَلی نَقص واحدةٍ منهنّ فَقد کَفَر (ترجمه: هیچ چیز در زمین و آسمان نیست مگر با این هفت ویژگی: مشیت، اراده، قدر، قضا، اذن، کتاب و اجل؛ اگر کسی بپندارد که می‌تواند از آنها یکی را بکاهد همانا کفر ورزیده است.)... عن یونس بن عبدالرحمن عن ابی الحسن الرضا(ع) قال: قُلتُ لایکونُ إلّا ما شاءَ الله و أرادَ و قَضی فقال لا یکون إلّا ما شاء الله و أرادَ و قَدّرَ و قَضی قالَ قلتُ فَما معنی شاءَ قال ابتداء الفعل قلتُ فَما معنی أرادَ قالَ الثّبوتُ علیه قلتُ فما معنی قدّرَ قال تقدیرُ الشّئ من طوله و عرضه قلتُ فما معنی قَضی قالَ إذا قَضاهُ أمضاه فذلکَ الّذی لا مَرَدَّ له (ترجمه: یونس بن عبدالرحمن می‌گوید به امام رضا عرض کردم چیزی جز با مشیت، اراده و قضای الاهی نیست؟ امام فرمود: چیزی جز با مشیت، اراده، قدر و قضای الاهی نیست. می‌گوید گفتم معنای مشیت چیست؟ فرمود آغاز کردن کار. گفتم معنای اراده چیست؟ فرمود: استقرار کار. پرسیدم معنای قدر چیست؟ جواب داد: مشخص کردن مقدار اشیاء از قبیل طول و عرض آنها. سؤال کردم معنای قضا چیست؟ فرمود وقتی قضای الاهی به چیزی تعلق بگیرد آن را محقق می‌کند. این است که برگشت‌ناپذیر است.) [برقی، ج۱، ص۲۴۴] .

قضا وقدر : قضا و قدر، در قرآن و حديث، كاربردهاى متعدّدى دارند . طبق حديثى از امام على عليه السلام، كلمه «قضاء» در قرآن، در ده معنا به كار رفته است ؛ امّا در اين مبحث، مقصود از «قَدَر»، هندسه اشيا و اندازه آنها، و مقصود از «قضا»، حكم به تحقّق آنهاست . به سخن ديگر، هر پديده براى تحقّق، مقدّماتى دارد كه «قَدَر» و «قضا»، دو مقدّمه مهم و اساسىِ آنها هستند ؛ يكى اندازه گيرى و ديگرى فرمان تحقّق . امام كاظم عليه السلام در تبيين مقدّمه نخست مى فرمايد : هُوَ الهَندَسَةُ مِنَ الطُّولِ وَالعَرضِ وَالبَقاءِ. [قَدَر،] اندازه در درازا و پهنا و ماندگارى است . و در حديثى ديگر مى فرمايد : تَقديرُ الشَّيءِ مِن طولِهِ وَعَرضِهِ . اندازه چيز در درازا و پهناى آن است . نيز در حديثى از امام رضا عليه السلام آمده است : هُوَ وَضعُ الحُدودِ مِنَ الآجالِ وَالأَرزاقِ وَالبَقاءِ وَالفَناءِ . [قَدَر،] تعيين حدود اجل ها، روزى ها و ماندن و فانى شدن است . بدين سان، خداوند متعال پيش از انجام دادن هر كار و پديد آوردن هر پديده، نخست، محدوده وجودى آن را از هر نظر، معيّن مى كند . آن محدوده، «قَدَر» و اين عمل، «تقدير» ناميده مى شود . پس از تقدير، نوبت به مقدّمه دوم، يعنى «قضا» مى رسد . امام رضا عليه السلام در تفسير اين مقدّمه در حديثى مى فرمايد : القَضاءُ : هُوَ الإِبرامُ وَإِقامَةُ العَينِ . قضا، استوارسازى و به عرصه وجود آوردن است . در اين مرحله، خداوند متعال، آنچه را تقدير كرده، در خارجْ تحقّق مى دهد . به تعبير ديگر، وجود عينىِ هر پديده، در واقع، استوار نمودنِ وجود تقديرىِ آن است . بنا بر اين، قَدَر، بر قضا مقدّم است، اگر چه در گفتار و نوشتار، قضا براى سهولت در به كارگيرى آنها، مقدّم مى شود .

اقدار : اقدار : لغت‌نامه دهخدا : اقدار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قَدَر، بمعنی فرمان و حکم و اندازه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قَدَر، از ريشه «قدر» به معناى حد و اندازه چيزى و گوهر و پايان آن است، و تقدير، به معناى مشخّص كردن اندازه چيزى . ابن فارس در تبيين اين واژه مى گويد : القاف والدّال والراء، اصل صحيح يدلّ على مبلغ الشيء وكنهه ونهايته، فالقَدْر : مبلغ كلّ شيء، يقال : قدره كذا، أي مبلغه، وكذلك القَدَر ... والقَدْر : قضاء اللّه تعالى الأشياء على مبالغها ونهاياتها الّتي أرادها لها، وهو القَدَر أيضا .[ معجم مقاييس اللغة : مادّه «قدر»]. قاف و دال و راء، ريشه صحيح است كه بر مقدار و كنه و پايان چيز دلالت دارد . پس «قدْر»، يعنى مقدار هر چيز . گفته مى شود : مقدارش چنين است، يعنى اندازه اش . و همين طور است قَدَر... . قَدْر، قضاى خداوند درباره مقدار و انتهاى اشياست كه خواسته چنان شوند . قَدَر هم همين طور است .

تقوا و پرهیزکاری : «وَوَفِّقْنِی فِیهِ لِلتُّقَی وَصُحْبَةِ الْاَبْرَارِ» مرا بر تقوی و پرهیزکاری و مصاحبت نیکوکاران موفق دار . در این بخش از دعا از خدا می‌خواهیم که ما را موفق به تقوی کند. تقوا به معنی این هست که اگر کسی از اعمال ما با خبر شود، طوری زندگی کرده باشیم که ناراحت نشویم.ماه مبارک رمضان فرصتی برای تمرین تقوا است. «ان اکرمکم عندالله اتقکم؛ [حجرات/سوره49، آیه13]  یعنی به درستی که گرامی‌ترین شما نزد خداوند تقوا پیشه‌ترین شماست»  و برای آنکه ما نزد پروردگار خویش دارای اجر و قربی باشیم باید تقوای الهی را پیشه کنیم که تقوا یک کلام به مفهوم انجام واجبات و ترک محرمات الهی می‌باشد که انسان را به مقام‌های والای دنیوی و اخروی می‌رساند که یکی از آن مقامات این است که انسان تقوا پیشه و پرهیزکار طبق آیه قرآن نزد پروردگار خویش دارای حرمت می‌گردد چنانچه خداوند در تمام امور در دنیا و آخرت او را کفایت می‌کند. تقوا مرحله اى برين، از خودسازى است، لباس زيبا بر جان انسان است، جامه جان و لباس روح است. تقوا، مصونيّت در برابر گناه ايجاد مى كند، «تقوا»، به فرموده امام على عليه السلام در نهج البلاغه، مَركبى است راهوار، كه سوار خود را آرام وارد بهشت مى كند و خطا و معصيت، اسبى سركش و مركبى چموش است كه سوار را با مغز بر زمين مى كوبد و با فشار، به جهنّم پرتاب مى كند.[نهج البلاغه، خطبه 16 اَلا و انّ التّقوى...].

وفّقنی : در شرح كلمه ((توفيق)) راغب مي گويد: الوفق المطابقه بين الشيئين : قال ((جزاءا وفاقا)) و يقال ذلك في الخير و الشر. يقال : اتفق لفلان خير واتفق له شر و التوفيق نحوه لكنه يختص في التعارف بالخير دون الشر . وقتي عبارت از مطابقت و توافق بين دو چيز است . قرآن شريف فرموده : ((جزايي بر وفق عمل ))، وفق در مورد كار خوب و بد به كار برده مي شود. مي گويند: براي فلاني خوب پيش آمد يا بد پيش آمد، و توفيق به معناي وفق است ، ولي در عرف مردم ، كلمه ((توفيق )) فقط به خير و خوبي اطلاق مي شود و بدي . مجمع البحرين مي گويد: التوفيق من الله : توجيه الاسباب نحو المطلوب الخير . توفيق از خداوند عبارت از اين است كه براي تحقق يك امر خوب ، وسايل و اسباب به گونه اي تنظيم شود كه مقصود حاصل گردد. براي آنكه نيروي كار و فعاليت در مجاري غير غريزي و به منظور تعالي روحاني به كار افتد، بايد از راه ايمان نيت عمل در ضمير آدمي پديد آيد و براي آنكه بتواند نيت مقدس خود را پياده كند، لازم است توفيق باري تعالي شامل حالش گردد، و براي آنكه نيت موفقش راه صحيح را بپيمايد و عمل ، بر وفق رضاي باري تعالي واقع شود لازم است احكام دين را بشناسد و عمل را طبق سنت الهي انجام دهد. در اين صورت مي توان گفت كه او راه رستگاري را پيموده است ، واین مطلب در سخنان حكيمانه امام صادق (ع) آمده است : ما كل من نوي شيئا قدر عليه و لاكل من قدر علي شي ء وفق له و لا كل من وفق اصاب له موضعا، فاذا اجتمعت النيه والقدره و التوفيق و الاصابه فهنا لك تمت السعاده. . چنين نيست كه هر كس چيزي را نيت كند به انجامش قادر باشد، چنين نيست كه هر كس قدرت كاري را دارد به آن موفق گردد، چنين نيست كه هر كس واجد توفيق شود عملش به موضع حق اصابت نموده است ، پس وقتي نيت و قدرت و توفيق و اصابت حق به هم پيوسته سعادت كامل نصيب گرديده است . امام صادق عليه السلام نيز به بيان ديگري توفيق و خذلان را در مقابل هم قرار داده و چنين فرموده است : اذا فعل العبد ما امره الله عزوجل به من الطاعه كان فعله وفقا لامر الله عزوجل و سمي العبد به موفقا، و اذا اراد العبد ان يدخل في شي ء من معاصي الله عزوجل فحال الله تبارك و تعالي بينه و بين تلك المعصيه فتركها كان تركه لها بتوفيق الله تعالي ذكره و متي خلي بينه و بين تلك المعصيه فلم يحل بينه و بينها حتي يرتكبها فقد خذله ولم ينصره ولم يوفقه. موقعي كه بنده خدا امر الهي را اطاعت مي كند و بر وفق دستور ذات مقدسش انجام وظيفه مي نمايد، او بنده موفق خوانده مي شود. وقتي اراده مي كند كه مرتكب معصيتي شود، خداوند بين او و معصيت حايل مي گردد و بر اثر آن ، گناه را ترك مي گويد، اين ترك نمودن به توفيق باري تعالي انجام شده است و هر زمان خداوند بين گناه و گناهكار فاصله نشود و او را به حال خودش واگذارد و مرتكب معصيت گردد، خداوند آن بنده را مخذول نموده و از نصرت و توفيقش برخوردار نساخته است . وسايل و اسباب توفيق براي انجام عمل خير متعدد است و بعضي از آن وسايل در اختيار خود ماست و اگر از آنها در موقع خود استفاده نماييم به توفيق خويشتن كمك نموده ايم . اولياي گرامي اسلام براي راهنمايي پيروان خود بعضي از آنها را در خلال روايات خاطرنشان ساخته اند كه قسمتي از آنها در اينجا ذكر مي شود: عن علي عليه السلام قال : من التوفيق حفظ التجربه. علي (ع) فرموده : از جمله امور موثر در توفيق آدمي ضبط تجربه است . و عنه عليه السلام : من التوفيق الوقوف عند الحيره. و نيز فرموده است : از جمله توفيقها اين است كه آدمي در مواقع حيرت توقف كند. (شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق فلسفی) .

امام على عليه السلام : التَّوفيقُ عِنايَةٌ . توفيق، عنايت [الهى ]است. امام على عليه السلام : التَّوفيقُ رَحمَةٌ . توفيق، رحمت [الهى ]است. امام على عليه السلام : التَّوفيقُ مِن جَذَباتِ الرَّبِّ . توفيق، از كشش هاى پروردگار است. امام على عليه السلام : التَّوفيقُ عِنايَةُ الرَّحمنِ . توفيق، عنايت خداوند رحمان است. امام على عليه السلام : التَّوفيقُ أوَّلُ النِّعمَةِ . توفيق، نخستين نعمت است. امام على عليه السلام : التَّوفيقُ قائدُ الصَّلاحِ . توفيق، كشاننده به سوى پاكى و صلاح است. امام على عليه السلام : التَّوفيقُ أشرَفُ الحَظَّينِ . توفيق، با ارزشترين دو نصيب است. امام على عليه السلام : التَّوفيقُ رأسُ النَّجاحِ . توفيق، رأس كاميابى است. امام على عليه السلام : التَّوفيقُ رأسُ السَّعادَةِ . توفيق، اساس خوشبختى است. امام على عليه السلام : بِالتَّوفيقِ تَكونُ السَّعادَةُ . با توفيق، سعادت باشد. امام على عليه السلام : التَّوفيقُ مِفتاحُ الرِّفقِ . توفيق، كليد نرمش (مدارا) است. امام على عليه السلام : مَن أمَدَّهُ التَّوفيقُ أحسَنَ العَمَلَ . هر كه توفيق يارَش شود، عمل نيكو انجام دهد. امام على عليه السلام : مَن لَم يُمِدَّهُ التَّوفيقُ لَم يُنِبْ إلَى الحَقِّ . هر كه توفيق مَدَدش نكند، به حق رو نياورد. امام على عليه السلام : كَيفَ يَتَمَتَّعُ بِالعِبادَةِ مَن لَم يُعِنْهُ التَّوفيقُ ؟! چگونه از عبادت بهره مند شود كسى كه توفيق ياريش نكرده است! امام على عليه السلام : لا يَنفَعُ اجتِهادٌ بغَيرِ تَوفيقٍ . هيچ كوششى بدون توفيق سود نمى بخشد. امام على عليه السلام : خَيرُ الاجتِهادِ ما قارَنَهُ التَّوفيقُ . بهترين كوشش، آن است كه با توفيق قرين شود . امام على عليه السلام : لا يَنفَعُ عِلمٌ بغَيرِ تَوفيقٍ . هيچ دانشى بى توفيق سود نبخشد. امام على عليه السلام : لا نِعمَةَ أفضَلُ مِن التَّوفيقِ . هيچ نعمتى برتر از توفيق نيست. امام على عليه السلام : لا قائدَ كالتَّوفيقِ . هيچ رهبرى چون توفيق نيست. امام على عليه السلام : مِن التَّوفيقِ حِفظُ التَّجرِبَةِ . حفظ تجربه از توفيق [الهى ]است. امام على عليه السلام : مِن التَّوفيقِ الوُقوفُ عِندَ الحَيرَةِ . درنگ كردن هنگام حيرت، يكى از توفيقات است. [میزان الحکمه،جلد سیزدهم].

تقوی : برای تقوا انواعی نیز ذکر شده است: تقوای زبان که پرداختن به ذکر پروردگار و رها کردن مدح غیر اوست؛ تقوای ارکان که انتخاب اطاعت خداوند بر خدمت هرچه فناپذیر است؛ تقوای جَنان که اختیار محبت خداست و دل نبستن به هر آنچه و هر آنکه زوال یابنده است.[ کمال الدین خوارزمی، ص۱۳۵] . قال الصادق علیه‌السلام: «التقوی علی ثلاثة اوجه تقوی باللَّه و هو ترک الحلال فضلاً عن الشبهة و هو تقوی خاص الخاص و تقوی من اللَّه و هو ترک الشبهات فضلاً عن الحرام و هو تقوی الخاص و تقوی من خوف النار و العقاب و هو ترک الحرام و هو تقوی العام» مراتب سه‌گانه تقوا : تقوای عام یعنی ترک محرمات که ناشی از خوف عذاب جهنم است؛ تقوای خاص یا «تَقْوی مِنَ اللّه» که عبارت است از اینکه شخص نه تنها محرّمات بلکه شُبَهات(کاری که احتمال حرام بودن دارد) را نیز ترک کند؛ تقوای خاص الخاص یا «تَقْوی بِاللّهِ فی اللّه»، مرتبه‌ای است که شخص نه تنها شبهات بلکه (بعضی از) امور حلال را نیز ترک می‌کند.[بحارالانوار، ج ۶۷، ص۲۹۵] . رسول خدا صلي الله عليه واله می فرمایند : خير الزّادِ التّقوي. بهترين زاد و توشه (براي قيامت) پرهيزكاري است. [من لا يحضره الفقيه، جلد 4، صفحه 376] . امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند : هر كه از خداوند سبحان پروا كند، او را از هر غمي برهاند و از هر تنگنايي بيرون برد. من اتقي الله سبحانه جعل له من كُلِّ همٍّ فرجاً و من كل ضيقٍ مخرجاً. [غرر الحكم، حدیث 8847] . امام محمد باقر عليه السلام می فرمایند : امير المؤمنين - عليه السّلام - پيوسته مي گفت: هيچ عملي با تقوا كم ارزش نيست و چگونه كم ارزش باشد عملي كه مورد قبول درگاه الهي قرار مي گيرد. قال كان اميرالمؤمنين يقولُ لا يقلُّ عملٌ مع التقوي و كيف يَقِلُ ما يُتَقبَّلُ. [الكافي، جلد 2 صفحه 75] . رسول خدا صلي الله عليه واله می فرمایند : اي مردم تقواي الهي را پيشه كنيد، تا بدون هيچ سرمايه و سود و سودايي به شما روزي رسد، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «هر كه از خدا پروا كند، (خدا) براي او راه خروجي قرار مي دهد از جايي كه گمان نمي برد روزي اش رساند. يا ايها الناس اتخذوا التقوي تجارةً يأتِكُمْ الرِّزقُ بلا بضاعةٍ و لا تجارةٍ ثم قرأ من يتق الله يجعل له مخرجاً و يرزقه من حيث لا يحتسب . رسولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: «خَصْلَةٌ مَنْ لَزِمَها أطاعَتْهُ الدُّنْیا وَالآخِرَةُ، وَرَبِحَ الْفَوْزَ فی الْجَنَّةِ قیلَ: وَما هیَ یا رَسُولَ اللَّهِ؟ قالَ: التَّقْوی مَنْ أرادَ أنْ یَکونَ اعزَّ النّاسِ فَلْیَتَّقِ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ، ثُمَّ تَلا: «مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ ...»».[ بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۱۶۹، ح ۷] رسول اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید: «صفتی هست که اگر در کسی باشد، دنیا و آخرت مطیع او می‌شوند و از بهشت بهره‌مند می‌شود. عرض کردند این خصلت چیست؟ فرمود: تقوا؛ کسی که بخواهد نزد مردم عزّت داشته باشد تقوای الهی پیشه کند،» سپس این آیه را تلاوت فرمود: «وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجاً وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَایَحْتَسِبُ ﴿طلاق، آیه ۲ و ۳ ﴾»؛ هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند، و او را از جایی که گمان ندارد، روزی می‌دهد».[بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۱۶۹، ح ۷] . امام على (علیه‌السلام): إِنَّ التَّقْوَى مُنْتَهَى رِضَى اللَّهِ مِنْ عِبَادِهِ وَ حَاجَتِهِ مِنْ خَلْقِهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِنْ أَسْرَرْتُمْ عَلِمَهُ وَ إِنْ أَعْلَنْتُمْ کَتَبَه‏؛ نهایت خشنودى خداوند از بندگانش و خواسته او از آفریدگانش تقواست، پس تقوا از خداوندى بکنید که اگر پنهان کنید مى داند و اگر آشکار سازید مى نویسد. (عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص ۱۵۴، ح ۳۳۵۸). امام على (علیه‌السلام): إن لأهل التقوى علامات یعرفون بها: صدق الحدیث و أداء الأمانه و وفاء العهد؛ تقواپیشگان نشانه هایى دارند که با آنها شناخته مى شوند: راستگویى، امانتدارى، وفاى به عهد و… . (تفسیر العیاشی ج ۲، ص ۲۱۳، ح ۵۰) . امام على (علیه‌السلام): فى صِفَهِ المُتَّقینَ ـ: بُعدُهُ عَمَّن تَباعَدَ عَنهُ زُهدٌ وَ نَزاهَهٌ وَ دُنُوُّهُ مِمَّن دَنا مِنهُ لینٌ وَ رَحمَهٌ لَیسَ تَباعُدُهُ بِکِبرٍ وَ عَظَمَهٍ وَ لا دُنُوُّهُ بِمَکرٍ وَ خَدیعَهٍ؛ در وصف پرهیزگاران، مى فرماید: اگر از کسى دورى مى کند، به خاطر دنیاگریزى و پاکدامنى است و اگر به کسى نزدیک مى شود، از سر خوشخویى و مهربانى است، نه دورى کردنش از روى تکبر و نخوت است و نه نزدیک شدنش از روى مکر و فریب. (نهج البلاغه(صبحی صالح) ص ۳۰۶، خطبه ۱۹۳) . امام على (علیه‌السلام): اَدَّبْتُ نَفْسى فَما وَجَدْتُ لَها بِغَیرِ تَقْوَى الاْلهِ مِنْ اَدَبِ . به ادب و تربیت نفس خود پرداختم و براى ‏آن / ادبى بهتر از تقواى الهى در تمام حالاتش نیافتم . امام باقر (علیه‌السلام): اِنَّ اللّهَ عَز وَ جَلَّ یَقى بِالتَّقْوى عَنِ الْعَبْدِ ما عَزُبَ عَنْهُ عَقْلُهُ وَ یُجَلّى بِالتَّقْوى عَنْهُ عَماهُ وَ جَهْلَهُ؛ خداوند عز و جل به وسیله تقوا، انسان را از آنچه عقلش به آن نمى ‏رسد، حفظ مى‏ کند و کوردلى و نادانى را از او دور مى ‏نماید. (کافى(ط-الاسلامیه) ج ۸، ص ۵۲، ح ۱۶) .

تقوا ، از مصدر وقایه و ریشه «و ق ی»، در لغت به معنای «حفظ کردن و نگاه داشتن از بدی و گزند» است. گفته‌اند این کلمه در اصل «وقوی» بوده که واو آن به تاء تبدیل شده است. اسم فاعل آن، تَقی و مُتّقی به معنای «صاحب تقوا» است. این کلمه معادل دقیقی در فارسی ندارد و کلمه‌های معادل هر کدام جنبه‌ای از معنای آن را منتقل می‌کنند ولی بیشتر آن را معادل واژه «پرهیزکاری» دانسته‌اند.[ده گفتار از استاد شهید مطهری، گفتار تقوا] .

مصاحبت با نیکان : «وَصُحْبَةِ الْاَبْرَارِ» در این بخش از دعا از خدا می‌خواهیم که خدایا ما را با خوبان و ابرار هم‌نشین کند. باید به این نکته توجه داشت که با چه کسی هم‌نشین می‌شویم چنانچه در شعری داریم: «با بدان کم نشین که صحبت بد/ گر چه پاکی تو را پلید کند». «وَوَفِّقْنِی فِیهِ لِلتُّقَی وَصُحْبَةِ الْاَبْرَارِ» رابطه تنگاتنگی بین تقوا و مصاحبت با نیکان می‌باشد چرا که انسان تقوا پیشه هیچ گاه با بدکرداران و کسانی که معصیت پروردگار خویش را انجام می‌دهند مصاحبت و معاشرت نمی‌کند چرا که خود خداوند نیز در قرآن می‌فرماید: «قل لایستوی الخبیث والطیب؛ [مائده/سوره5، آیه100] بگو که خبیث و آلوده به کثافات و طاهر و پاکیزه مساوی نمی‌باشند» تنها مصاحبت تقواپیشگان با نیکان و ابرار است چرا که خود نیز از نیکان و ابرار هستند. زیرا کسی به درجه ابرار و نیکان نرسد مگر اینکه تقوای الهی را پیشه سازد. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: «خداوند به هر كس كه بخواهد خيرى دهد، به او دوستى صالح و شايسته روزى مى كند، كه اگر از ياد خدا غافل شود، خدا را به يادش مى آورد. و اگر در ياد خدا باشد، در اين مسير، ياريش مى نمايد».[بحارالأنوار، ج 74 ص 164] همنشين تو، از تو، به بايد - تا تو را «عقل» و «دين» بيفزايد. یا بقول سنائی : با بدان کم نشین که صحبت بد. گرچه پاکی تو را پلید کند. گلی خوشبوی در حمام روزی – رسیدازدست محبوبی بدستم الخ.

پیامبر اکرم ( صلی الله علیه واله ) در اهمیت گزینش دوست خوب می فرمایند: الرجل علی دین خلیله , فلینظر احدکم من یخالل. انسان به دین دوستش است؛ پس هر یک از شما بنگرد که با چه کسی دوستی می کند. [بحارالانوار جلد 74 صفحه 192] . امام علی علیه السلام: خَیرُ اِخوانِک مَن دَعاک اِلی صِدقِ المَقالِ بِصِدقِ مَقالِهِ وَ نَدَبَک اِلی اَفضَلِ العمالِ بِحُسنِ اَعمالِهِ؛ بهترین برادرانت (دوستانت)، کسی است که با راستگویی اش تو را به راستگویی دعوت کند و با اعمال نیک خود، تو را به بهترین اعمال برانگیزد. [تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص417، ح9535] . پیامبر صلی الله علیه و آله: مَن اَرادَ اللّه بِهِ خَیرا رَزَقَهُ اللّه خَلیلاً صالحِا؛ هر کس که خداوند برای او خیر بخواهد، دوستی شایسته نصیب وی خواهد نمود. [نهج الفصاحه ص776، ح 3064] . لقمان حکیم رحمه الله: یا بُنَی اتَّخِذ أَلفَ صَدیقٍ وَ أَلفٌ قَلیلٌ وَ لا تَتَّخِذ عَدُوّا واحِدا و الواحِدُ کثیرٌ؛ فرزندم هزار دوست بگیر که هزار دوست هم کم است و یک دشمن مگیر که یک دشمن هم زیاد است. [(امالی (صدوق) ص669 - بحارالأنوار ج13، ص414، ح4) . امام علی علیه السلام: اَلصَّدیقُ مَن کانَ ناهیا عَنِ الظُّلمِ و العُدوانِ مُعینا عَلَی البِرِّ وَ الحسانِ؛ دوست، کسی است که از ظلم و تجاوزگری باز دارد و بر انجام خوبی و نیکی یاری کند. [تصنیف غرر الحکم و دررالکلم ص415، ح9477] . امام صادق علیه السلام: مَن غَضِبَ عَلَیک ثَلاثَ مَرّاتٍ و لَم یقُل فیک سوء فَاتَّخِذهُ لِنَفسک خَلیلاً ؛ هر کس سه بار بر تو خشم گرفت ولی به تو بد نگفت، او را برای خود به دوستی انتخاب کن. [معدن الجواهر ص 34] . رسول اکرم صلی الله علیه و آله: ألمَرءُ عَلَی دین خَلیلِهِ فَلیَنظُر أحَدُکُم مَن یُخالِلُ. آدمی بر آیین دوست خود است پس بنگرید با که دوستی می کنید. [امالی (طوسی) ص518 - بحارالانوار(ط-بیروت) ج71 ص192] . امام علی علیه السلام: لا یکونُ الصَّدیقُ صَدیقاً حَتی یَحفَظُ اَخاهُ فی ثَلاثٍ:فی نکبَتِه وَ غَیبَتِه وَ وَفاتِه؛ دوست اگر در سه مورد دوستش را حمایت نکند دوست نیست:در شدت و گرفتاری او، در غیبت وی و پس از مرگش. [نهج البلاغه(صبحی صالح) ص494] . . رسول اللّه صلي الله عليه و آله : مَثَلُ الجَليسِ الصّالِحِ مَثَلُ العَطّارِ ؛ إن لَم يُعطِكَ مِن عِطرِهِ أصابَكَ مِن ريحِهِ ، ومَثَلُ الجَليسِ السَّوءِ مَثَلُ القَينِ ؛ إن لَم يُحرِق ثَوبَكَ أصابَكَ مِن ريحِهِ . [كنز العمّال : ج 9 ص 22 ح 24736] پيامبر خدا صلي الله عليه وآله : همنشين شايسته ، مانند عطرفروش است . اگر از عطرش به تو ندهد ، بوى عطرش به تو خواهد رسيد و همنشين بد ، مانند آهنگر است . اگر لباست را نسوزانَد ، از بويش به تو مى رسد. قرآن کریم : «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَــلَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً  يَـوَيْلَتَى لَيْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَنًا خَلِيلاً  لَّقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَآءَنِى وَ كَانَ الشَّيْطَـنُ لِلاْءِنسَانِ خَذُولاً » . [فرقان : 27 ـ 29] . «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَـئِذِ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِينَ» . [زخرف : 67] «[روز قيامت ،] و روزى است كه ستمكار ، دست [حسرت] مى گَزَد و مى گويد: كاش من ، راه [پيروى از ]پيامبر را پيش مى گرفتم . واى بر من! كاش من ، فلانى را دوست نمى گرفتم . او مرا از پند [قرآن] ، پس از آن كه برايم آمده بود ، دور و گم راه كرد؛ و شيطان ، خواركننده انسان است» . «در آن روز (قيامت) ، ياران ، جز پرهيزگاران ، بعضى شان دشمن بعضى ديگرند»

«بعَوْنِکَ یا قُرَّةَ عَینِ الْمَسَاکِین» خدایا به کمک و یاری خودت این چهار دعای من را مستجاب کن، ‌ای کسی که روشنی چشم فقرا هستی.

http://dl.hodanet.tv/ebookmobile/sirozsidoaa5.htm

http://dl.hodanet.tv/ebookmobile/sirozsidoaa5.pdf

http://dl.hodanet.tv/ebookmobile/sirozsidoa.apk


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دعاهای روزهای ماه مبارک رمضان ، سی روز سی دعا

تاريخ : یکشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ | 22:39 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |