دوری ازتحریفات درمجالس عزا

د رآغا زسخن قـبل ازهـرچیزی با ید به مواردی اشا ره كنیم كه آسیب عزاداریها ا ست وموجب تحریفا ت  درمجا لس عزاداری میشود وبا ید ازآنها دوری كنیم،دراین رابطه

1- ازدروغ ودروغگوئی درنقل وقایع وخواندن مقاتل خودداری كنیم وسعی كنیم درنقل مطالب تحریف نكنیم ومطالب تحریف شده راهم نقل نكنیم وبرای گریاندن مردم به هروسیله ای متوسّل نشویم ولونقل مطالب ضعیف ودروغ وتحریف شده البته این رابدانیم كه چون سخن ازدل برآیدلاجرم بردل نشیند اگرمدّاح ومرثیه خوان وروضه خوان: الف-اخلاص داشته باشد،ب-هنرداشته باشد، باهمان مطالب صحیح ومتقن بهترمیتواندمستمعین رابگریاند دیگرنیاز به نقل مطالب دروغین وتحریف شده نیست

2- در خواندن اشعارومراثی ونوحه وسرودازخواندن اشعارسست وبی مایه وبی پایه واساس واحیانًا اشعاری كه بوی غلومیدهد پرهیزكنیم وجزء الشّعراء یتّبعهم الغاوون نباشیم كه امامان معصوم علیهم السّلام همانطوری كه ازنقل مطالب واشعاردروغ خوششان نمی آید ازغلوهم خوششان نمی آیدكه امام علی علیه السّلام فرمود: هلك فی اثنان محبّ غال ومبغض قال. این سخن خدای متعال را به حضرت عیسی بن مریم بیادداشته باشیم كه خدای متعال فرموده است: اانت قلت للنّاس اتّخذونی وامِّی الهین من دون الله...ایضًا خطاب به آنانیكه قائل به خدائی حضرت عیسی بودندفرموده است: وقال الله لاتتّخذوا الهین اثنین انّماهواله واحد...

3- ازتغنّی درنوحه خواندن ومرثیه خواندن پرهیزكنیم وسعی كنیم نوحه واشعاری كه درمصیبت امام حسین علیه السّلام میخوانیم شكل غنا وموسیقی پیدانكند وبا ریتم و ملودی وآهنگ غنا وموسیقی نخوانیم ومجلس امام حسین علیه السّلام راتبدیل به كنسرت موسیقی وخوانندگی نكنیم آنهم گاهی موسیقیهای مبتذل وبه اصطلاح لُس آنجلسی، اما چرابعضی مبادرت به نقل مطالب سست وبی پایه واساس ودروغ مینمایند ودرپی نقل مطالب تحریف شده هستند؟وچرابعضی اشعارونوحه های سست وبی پایه وبی مایه میخوانند؟وچرابعضی نوحه ومرثیه رابا تغنّی وآهنگ غنا وموسیقی میخوانند؟بخا طراینكه مریدهابیشترشوند وبه اصطلاح منبرشان یاروضه شان یانوحه شان بگیردكه مستمعین نگویند آقا اخلاص نداردیا صداندارد یاخوب نمی خواند یا صدایش گیرانیست ونمی تواندمستمعین رابگریاند ونمی تواند جوانهاراجذب كند ونمی تواندافرادراجمع كند وترس ازاینكه نكندمجلس دیگراورادعوت نكنند. امّا هیچیك ازاینها بهانه نیست كه یك مداح وروضه خوان ومرثیه خوان به هرحیله متوسل شود وجزءكسانی بشود كه میگویند برای رسیدن به هدف با ید به هروسیله ای دست زد وبه اصطلاح هدف وسیله رامباح میكند. واینرابا ید دانست كه برگزاری مراسم سوگواری اباعبدالله علیه السّلام برای فقط گریاندن نیست هرچند كه گفته شده: من بكی اوابكی اوتباكی وجبت له الجنّة.یا گفته شده: ان كنت باكیا فابك للحسین علیه السّلام. وایضًا گفته شده: گریه برهردردبی درمان دواست - چشم گریان چشمه فیض خداست - تانباردابركی خنددچمن - تانگریدطفل كی نوشدلبن. بلكه برگزاری مجالس عزاداری برای امام حسین علیه السّلام علاوه براینكه ذكرمصیبت شود وواعظ ومدّاح ومرثیه خوان وروضه خوان بگریدوبگریاند برای اینست كه مردم بیادخدابیفتند ومسائل واحكام اسلامی را بیاموزندویامتذكّرشوند وبا فلسفه قیام ونهضت حسینی آشناشوند كه گفته شده: همین نه گریه برآن شاه تشنه لب كافی است - اگرچه گریه برآلام قلب تسكین است - ببین كه مقصدعالی اوچه بود ای دوست - كه درك آن سبب عزّوجاه وتمكین است. وازدگرسو اگرواعظ وروضه خوان ومداح ومرثیه خوان اخلاص داشته باشدنیازبه نقل مطالب بی پایه واساس ندارد بلكه با اخلاص خود وبا نقل مطا لب متقن ومستحكم وایضًا با داشتن هنر مستمعین رامیگریا ند.پس نتیجةً با ید:الف-صدق درگفتارداشته باشد ومطالب صحیح ومتقن ومستحكم و با محتوا وبا معنی نقل كندوبخواندودرنقل مطالب ومخصوصًا احادیث وروایات رعا یت اما نت بشود ، ب-اخلاص درعمل داشته با شد وبی شا ئبه وبی ریا بگوید وبخواند،ج-با فن خطا به وبیان آشنا با شد وهنرتا ثیرگذاری داشته باشدكه بتواند بامطالب صحیح وبامحتوا وبدورازتغنّی و بدورازحركا ت  زننده كه منا سب حا ل یك مدّ اح وروضه خوان ومنا سب حا ل مجلس ذ كرمصیبت و روضه خوانی و سینه زنی نیست درمستمعین اثربگذارد.

ودررابطه با آسیبها وتحریفا ت واقعه تاریخی عاشورا بایدبه این نكته توجّه شود كه تحریفا ت دردوشكل متفاوت بروزوظهوردارد

یكی تحریفات با شكل قدیمی آن كه نقل مطالب بی پایه واساس ودروغ است حال چه بصورت شعروچه نثر

و دیگری تحریفات باشكل جدید آن است كه تعریف ازخال لب وچشم سیاه وقدبلند وابروی كمانی وزلف مجعد ویا خداخواندن وقبله خواندن ویا سرودها ونوحه ها رابصورت ریتم وملودی وآهنگ موسیقیا ئی خواندن حال چه موسیقی پاپ وچه موسیقی سنّتی وچه موسیقی جا زو...وچه خواندن های به اصطلاح كوچه باغی وچه به شكل خواندنهای محلی ویا به اصطلاح دشتی ویا احیانًا مواردی دیده شده كه همراه با دستگاههای اُرگ وغیره خوانده شده یا خواننده حركات نامناسب كه بدورازشان یك مداح امام حسین علیه السّلام است داشته است كه اینگونه خواندنها وحركات بدورازشان امام حسین علیه السّلام وساحت مقدّس آن بزرگوارومجلس عزای آن بزرگواراست.

دراین قسمت انتقاد شدید علیرضا قزوه از برخی مداحی ها ازروزنامه خراسان 87.10.22

«علیرضا قزوه»، شاعر انقلاب اسلامی و عاشورا، با نوشتن یادداشتی به بعضی از مداحی های معاصر و پخش آن ها ا ز صد ا و سیما به شد ت ا نتقا د كرد.به گزارش فارس، قزوه كه ا كنون در هـند به سر می برد، صاحب د و كتا ب عا شورا یی به نام های «با كاروان نیزه»

و«من  می گویم شما بگریید» است كه در مجموع 18بار در این سه سال تجدید چاپ شده است. همچنین كتاب «با كاروان نیزه» تقدیر شده در مراسم جایزه كتاب سال جمهوری اسلامی بوده است. وی در بخشی از این یادداشت آورده است:شعر این سال ها در عرصه آیینی و به خصوص عاشورایی چه به لحاظ كیفیت و فرم و محتوا و چه به لحاظ كمیت با یك رشد بالنده مواجه بوده است. اما مداحی در این سال ها به خصوص تیپ مداحان راك و رپ و كسانی كه بالا پایین می پرند و قرتی بازی و ادا و اصول در می آورند با یك افت وحشتناك روبه رو بوده است. در عرصه شعر هم ما این آدم ها را داشتیم اما با آن ها بحث كردیم و با نقد علمی جلو شان ایستادیم اما در عرصه مداحی به جای نقد ما حتی با نوازش این جماعت روبه رو بودیم. برای همین است كه من هنوز نوحه های «سلیم مؤذن زاده» و یا مرحوم كوثری را كه برای امام (ره) می خواند، بر همه این مداحی ها ترجیح می دهم. شعر عاشورایی در روزگار ما حركت های بسیار جدی كرده و با تلاش شاعرانی چون حسن حسینی و قیصر امین پور و دكتر گرمارودی و مجاهدی و شفق و انسانی و عزیزی و میرشكاك و كاكایی و فرید و خسرو احتشامی و نیكو و ساعد باقری و امیری اسفندقه و حسینجانی و محمد سعید میرزایی و جماعتی از شاعران جوان ... به بالندگی خوبی رسیده، متأسفانه مشكل، مشكل معرفی و عرضه است. به طوری كه همان طور كه چای ایرانی و برنج ایرانی بهترین محصول جهانی به لحاظ كیفیت و بدترین به لحاظ عرضه و بسته بندی است، صدا و سیما و رسانه های دیگر نیز با شعر شعرا مثل سیمان و گچ فله ای برخورد می كنند. از نظر صدا و سیما مداحی كه شعر می خواند و یك ریزه صدا دارد، بدون داشتن تفكر و سواد كافی است تا نیم ساعت وقت شبكه را بگیرد قربة الی ا.... و از این روست كه همیشه نتایج زحمات شاعر به حساب مداح ریخته می شود و مداح هم فكر می كند كه چه لطفی كرده كه شعر شاعر را خوانده است.یكی از نقاط تفوق و برتری شعر بر مداحی این است كه در روز عاشورا بیش از آن كه مداحی داشته باشیم، با شعر، آن هم شعر شعورمند روبه رو بودیم و متأسفانه این شعر شعورمند همان چیزی است كه بیشتر مداحان امروز ما با آن ارتباط برقرار نمی كنند. حتی یادم نمی رود كه چند سال پیش آقای ضرغامی مداحان و شاعران را جمع كرد در سالن صدا و سیما و علی معلم همین حرف ها را زد و یكی دو تا از مداحان به خصوص یكی كه سابقه تكفیر این و آن را دارد و به مریدانش زیاد می نازد سریع با او برخورد كرد. در صورتی كه حرف معلم حق بود و آن آقا در عرصه تفكر و سواد شاگرد معلم به حساب می آمد اما از بس به او در سیما تریبون داده بودند دیگر شمر هم جلودارش نبود! من در مورد مداحی معتقدم كه نوگرایی های بی ریشه و اساس، كار دست مداحی ما داده است. دوستی می گفت در یك فیلمی متن نوحه یك مداحی را كه مثل رقاص ها می خواند برداشته بودند و به جایش یك آهنگ تند رقص گذاشته بودند و مسخره می كردند! چرا باید كاری كنیم كه بتوانند ما را دست بیندازند از نظر من هنوز نوحه «امشب شهادت نامه عشاق امضا می شود ...» چندین درجه بالاتر و هنری تر از مزخرفاتی است كه گاه و بی گاه توسط برخی مداحان كم سواد خوانده می شود. هنوز شعر «باز این چه شورش است...» غوغاترین شعر است كه اشك هر كس را در می آورد. البته من با بسیاری از مداحان مثل حاج سعید حدادیان و حاج صادق آهنگران و... دوستم و كارهایشان را هم دوست دارم و سطح سواد و انتخابشان را هم و این حرف ها را بارها به آن ها هم زده ام. اما معتقدم كه صدا و سیما باید با عدالت بیشتری از همه مداحان به خصوص مداحان سنتی استفاده كند. انتهی مطلب آقای قزوه

اینك مادردوفصل مطلب راادامه میدهیم ابتدا دررابطه باتحریفات باشكل قدیمی آن ودرادامه تحریفات باشكل جدیدآن راموردبررسی قرارمیدهیم

دراین قسمت فرما یشا ت استا د شهیدعلّا مه مرتضی مطهری (ره) دركتا ب حماسه حسینی بخش پنجم یادداشت تحریفات در واقعه تاریخی عاشورا ازپایان آن كتاب میآوریم

تحریف بر دو نوع است:لفظى و قالبى و پیكرى،دیگر معنوى و روحى،همچنانكه صنعت مغالطه نیز بر دو قسم است:لفظى و معنوى.

تحریف همان طور كه از نظر نوع بر دو قسم است:لفظى و معنوى،از نظر عامل یعنى محرف نیز بر دو قسم است:یا از طرف دوستان است ‏یا از طرف دشمنا ن.به عبارت دیگر یا منشا ش جها لت دوستان است و یا عداوت دشمنا ن.همچنا نكه از نظر موضوع یعنى محرف فیه نیز بر چند قسم است :یا در یك امر فردى و بى اهمیت است مانند یك نامه خصوصى،و یا در یك اثر با ارزش ادبى است،و یا در یك سند تاریخى اجتماعى است مثل جعل كتابسوزى اسكندریه،و یا در یك سند اخلاقى و تربیتى و اجتماعى است...

تحریفات لفظى : الف.داستان شیر و فضه كه متاسفانه در كافى نیز آمده است. ب.داستان عروسى قاسم كه ظاهرا خیلى مستحدث است و از زمان قاجاریه تجاوز نمى‏كند. (از زمان ملا حسین كاشفى است.)ج.داستان فاطمه صغرى در مدینه و خبر بردن مرغ به او. د.داستان دختر یهودى كه افلیج ‏بود و قطره‏اى از خون ابا عبد الله به وسیله یك مرغ به بدنش چكید و بهبود یافت. ه.حضور لیلى در كربلا و امر حضرت به او كه برو در یك خیمه جداگانه موى خود را پریشان كن،و شعر: نذر- على لئن عادوا و ان رجعوا لازرعن طریق الطف ریحانا و اشعارى از این قبیل: لیلى ز غم اكبر... خیز اى بابا از این صحرا رویم نك به سوى خیمه لیلا رویم و.داستان طفلى از ابى عبد الله كه در شام از دنیا رفت و بهانه پدر مى‏گرفت و سر پدر را آوردند و همان جا وفات كرد.(رجوع شود به نفس المهموم) ز.آمدن اسرا به كربلا در اربعین و اینكه به دو راهى عراق و مدینه رسیدند،از«نعمان بن بشیر»خواستند كه آنها را به كربلا ببرد، و اینكه آنچه در اربعین حقیقت دارد زیارت جابر است و عطیه عوفى.اما عبور اسرا از كربلا و ملاقات امام سجاد با جابر افسانه است. ح.هشتصد هزار نفر بودن لشكر عمر سعد بلكه یك میلیون و ششصد هزار نفر،هفتاد و دو ساعت‏بودن روز عاشورا،به یك حمله ده هزار نفر را كشتن،تا برسد به اینكه نیزه هاشم مرقال هجده گز و نیزه قاتل قاسم هجده گز و نیزه سنان شصت گز بود. ط.روضه‏هایى كه در آنها اظهار تذلل پیش دشمن است،از قبیل التماس كردن براى آب. ى.داستان طفلى كه در حین اسارت گردنش را بسته بودند و سوار مى‏كشید تا طفل خفه شد.

اما تحریفات معنوى: الف.اولین تحریف این بود كه این حادثه را یك حادثه استثنائى و ناشى از یك دستور محرمانه و خصوصى دانستند.امام حسین فداى گناهان امت ‏شد!او كشته شد تا گناهان امت ‏بخشیده شود!بدون شك این یك فكر مسیحى است كه در میان ما نیز رایج‏شده است.این فكر است كه امام حسین را به كلى مسخ مى‏كند و او را به صورت سنگر گنهكاران در مى‏آورد،قیام او را كفاره عمل بد دیگران قرار مى‏دهد:امام حسین كشته شد كه گنهكاران از عذاب الهى بیمه شوند!جوابگوى معصیت معصیتكاران باشد .(به شخصى گفتند تو چرا نماز نمى‏خوانى،روزه نمى‏گیرى،مشروب مى‏خورى؟گفت من؟!شب جمعه در هیئت،سینه سه ضربه مرا ندیدى؟! آقاى بروجردى هر چه خواستند سر دسته‏هاى قمى را از بعضى كارها منع كنند قبول نكردند،گفتند ما همه سال جز یك روز مقلد شما هستیم) چیزى كه هست فرق ما با مسیحیان این است كه مى‏گوییم یك بهانه‏اى لازم است،به قدر بال مگسى اشك بریزد و همان كافى است كه جواب دروغگوییها، خیانتها، شرابخواریها، ربا خواریها، ظلمها و آدم كشیها بشود!مكتب امام حسین به جاى اینكه مكتب احیاء احكام دین باشد، مكتب اشهد انك قد اقمت الصلاة و اتیت الزكاة و امرت با لمعروف و نهیت عن المنكر با شد،و همان طور كه خودش فرمود: ارید ان امر با لمعروف و انهى عن المنكر،مكتب ابن زیاد سازى و یزید سازى شد. در این زمینه است كه افسانه ‏ها ساخته شده از قبیل داستان مردى كه سر راه را مى‏گرفت و آدمها را مى‏كشت و لخت مى‏كرد،اطلاع پیدا كرد كه قافله‏اى از زوار حسینى امشب از فلان نقطه عبور مى‏كنند،در گردنه‏اى كمین كرد و در حالى كه انتظار مى‏كشید خوابش برد و قافله آمد و گذشت و او متوجه نشد.قافله كه مى‏گذشت،گرد و غبار بلند شده بود و روى لباسها و بدن او نشست.در همین حال خواب دید كه قیامت‏بپا شده و او را هم كشان كشان به طرف جهنم مى‏برند به جرم خونهاى ناحقى كه ریخته و مالهایى كه دزدیده و امنیتى كه سلب كرده است(زیرا از نظر اسلام اینها محارب خوانده مى‏شوند: انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله...ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم  ... رجوع شود به تفسیر آیه و به بحث فقهى مطلب)ولى همینكه به نزدیك جهنم رسید،جهنم از قبول او امتناع كرد و امر شد او را بر گردانید زیرا این كسى است كه در وقتى كه در خواب بوده،غبار زوار حسینى بر روى او نشسته است! فان شئت النجاة فزر حسینا - لكى تلقى الاله قریر عین - فان النار لیس تمس جسما - علیه غبار زوار الحسین. پس وقتى كه غبار زوار حسین بر روى یك دزد جانى بنشیند او را نجات دهد،خود زوار چه مقام و درجه‏اى دارند!و حتما بالاتر از ابراهیم خلیل خواهند بود!به قول شاعر: من خاك كف پاى سگ كوى كسى‏ام - كو خاك كف پاى سگ كوى تو باشد. و به قول شاعر اصفهانى مردى را در قیامت مى‏آورند و ملائكه غلاظ و شداد او را به محضرعدل الهى مى‏برند وهى به گناهان او شهادت مى‏دهند و مورد توجه فرشته مامور رسیدگى [واقع] نمى‏شود، مى‏گویند:شكمها پاره كرده است،...دیوان مكرم صفحه 133: اگر این مرده اشكى هدیه كرده - ولش كن گریه كرده - عیا ن گر معصیت‏ یا خفیه كرده - ولش كن گریه كرده - نما ز این بنده عاصى نكرده - مه حق روزه خورده - ولى یك نا له در یك تكیه كرده - ولش كن گریه كرده- اگر  پستان زنها را بریده - شكمهاشان دریده - هزاران مرد را بى خصیه كرده - ولش كن گریه كرده - اگراز كودكان شیرخواره - شكمها كرده پاره - به دسته گریه ‏هاى نسیه كرده - ولش كن گریه كرده - خوراك او هـمه ما ل یتیم است - گنا ه او عـظیم است - خطا درشهرو هم د رقریه كرده - ولش كن گریه كرده - اگر بر  ذ مّه اوحق ناس است - خدا را ناشناس است - براى خود جهان را فدیه كرده - ولش كن گریه كرده - به دست‏خود زده قداره بر فرق - به خون خود شده غرق - تن خود زین ستم بى بنیه كرده - ولش كن گریه كرده - نمى‏ارزد دو صد تضییع ناموس - به یك سبوح و قدوس - اگر اشكى روان بر لحیه كرده - ولش كن گریه كرده.

عامل تحریف چند چیز است:

الف.اغراض دشمنان این وقایع كه كوشش مى‏كنند اینها را قلب و تحریف كنند،چنانكه نمونه ‏اش را قبلا دیدیم. ب.حس اسطوره سازى و قهرمان سازى خیالى كه در بشر وجود دارد كه قبلا به آن اشاره شد و آقاى دكتر شریعتى در سخنرانى عید غدیر،مبناى توجه بشر را به اساطیر به نحو احسن بیان كردند.و گفتیم همین حس است كه على را آنجا مى‏برد كه جبرئیل از آسیب شمشیر على چهل روز نمى‏تواند با لا برود،و ضربت على آنچنا ن نرم و برنده صورت مى‏گیرد كه خود«مرحب‏»متوجه نمى‏شود و به عـلى مى‏ گو ید:یا عـلى! اینهـمه كه ا ز تو تعریف مى‏كنند،هـمه زور و هـنر تو هـمین است؟ !على مى‏گوید خودت را یك تكان بده تا ببینى چه خبر است.تا تكان مى‏خورد نیمى به این طرف و نیمى به آن طرف مى‏افتد! ج.در خصوص حادثه عاشورا یك عامل خاصى هم دخالت كرده است و آن اینكه به خا طر فلسفه خا صى از طرف پیشوایان دین توصیه شده كه این جریان به عنوان یك مصیبت‏ یا د آورى شود و مردم بر آن بگریند.فلسفه این تذكر و گریستن و گریاندن،احیاء این خاطره است و فلسفه ا حیا ء آن این است كه هدف كلى این نهضت‏ براى همیشه زنده بما ند و امام حسین هـر سا ل در میا ن مردم به این صورت ظهور كند و مردم از حلقوم او بشنوند كه: الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهى عنه،مردم همیشه بشنوند: لا ارى الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما، مردم بشنوند این ندایى را كه با حماسه سروده شده است و ببینند این تاریخى را كه با خون نوشته شده است. ولى این مطلب بدون توجه به هدف گریستنها و گریاندنها،خود گریستن موضوع شده است، بلكه هنر مخصوص شده است.گریز زدن خود یك هنرى است در میان اهل منبر و روضه خوان‏ها.قهرا براى اینكه مردم بهتر و بیشتر گریه كنند،و به ظاهر براى اینكه اجر و ثواب بیشترى پیدا كنند،روضه‏هاى دروغ جعل شد.مردم ما هم فعلا مثل چایخورهایى كه به چاى پررنگ عادت كرده باشند كه چاى كمرنگ آنها را نمى‏گیرد،به روضه‏هاى خیلى داغ و پرحاشیه عادت كرده‏اند و این خود عاملى شده كه اجبارًاعده‏اى از اهل منبر براى اینكه مردم گریه بكنند،روضه‏هاى دروغ و اگر بخواهیم محترمانه بگوییم روضه‏هاى ضعیف مى‏خوانند. اینجا دو داستان دارم:مى‏گویند یكى از علماى آذربایجان همیشه از روضه‏هاى بى اصلى كه خوانده مى‏شد رنج مى‏برد و به اهل منبر اعتراض مى‏كرد.معمولا مى‏گفت این زهر مارها چیست كه شما مى‏خوانید؟!ولى كسى به سخنانش گوش نمى‏كرد،تا آنكه یك دهه خودش در مسجد خودش روضه گرفت و با نى هم خودش بود.با روضه خوان شرط كرد به اصطلاح خودش از آن زهر مارها قاطى نكند.روضه خوان گفت:آقا!من حرفى ندارم ولى بدانید كه مردم گریه نمى‏كنند.گفت:تو چكار دارى؟!در مجلس من نباید از آن زهر مارى‏ها یعنى روضه‏هاى دروغ خوانده شود.مجلس بپا شد.آقا خودش در محراب،و منبر هم كنار محراب. منبرى وارد روضه شد ولى هر چه خواست‏با روضه راست مردم گریه كنند نشد.آقا خودش هم دست را به پیشانى گذاشته بود و دید عجب!مجلس خیلى یخ شد،و لابد با خود گفت الآن مردم عوام خواهند گفت علت اینكه روضه آقا نمى‏گیرد این است كه نیت آقا صاف نیست و مریدها خواهند پاشید.یواشكى سرش را به طرف منبر برد و گفت قدرى از آن زهر ما رى‏ها قا طیش كن. داستا ن دیگر اینكه:در یكى از شهرستانها براى اولین با ر یك روضه مفصلى شنیدم در باره داستان زنى كه در زمان متوكل رفت‏به زیارت ابا عبد الله علیه السلام،و مانع مى‏شدند و دست مى‏بریدند،تا عاقبت آن زن با شرح مفصلى كه یادم نیست،به دریا انداخته مى‏شود و فریا د مى‏كند: یا ابا الفضل!به فریا د م برس.سوارى پید ا مى‏شود و مى‏ آ ید و به زن مى‏گوید : ركابم را بگیر!زن مى‏گوید:چرا دست دراز نمى‏كنى و مرا نمى‏گیرى؟مى‏گوید: آخر من دست در بدن ندارم. پس معلوم مى‏شود خود مردم هم عاملى براى این جعل و تحریف‏ها هستند.بسیارى از زبان حال‏ها زبان حال نیستند: اى خاك كربلا تو به من یاورى نما چون نیست مادرى تو به من مادرى نما. یعنى چه؟!نه امام چنین كلماتى به زبان آورده و نه شایسته شان امام است،بلكه شایسته هیچ مردى نیست.یك مرد پنجاه و هفت‏ساله فرضا بخواهد از تنهایى و غربت‏بنالد،مادر را نمى‏خواند.مادر را خواندن در شان یك بچه است كه هنوز احتیاج به دامن مادر دارد.این سنین وقتى است كه معمولا فرزندان پناه مادران هستند.

كتاب لؤلؤ و مرجان كه در نوع خود كتاب بى نظیرى است و از یك تبحر واقعى مؤلف مرحومش حكایت مى‏كند،بحث‏خود را در دو قسمت قرار داده است و از عهده هر دو نیكو بر آمده است:اخلاص،صدق. در بحث صدق،صفحه 82،آیات مربوطه را نقل مى‏كند.اول آیه: «فویل للذین یكتبون الكتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما كتبت ایدیهم و ویل لهم مما یكسبون‏» .سپس آیا ت افتراى كذ ب را نقل مى‏كند كه زیا د ا ست. در صفحه 92 به بعضى دروغهاى روضه خوان‏ها اشا ره مى‏كند از قبیل: ا لف.پس از رفتن على ا كبر به میدان و برگشتن، امام به ما د رش لیلى فـرمود برخیز و برو در خـلـوت دعا كن براى فـرزندت كه من ا ز جـدم شنیدم مى‏فرمود: دعاى مادر در حق فرزند مستجا ب مى‏شود. ب.حضرت زینب در حا لت احتضا ر آ مد به با لین امام فرمقها بطرفه فقال لها اخوه:ارجعى الى الخیمة فقد كسرت قلبى،و زدت كربى ! ج.امام چند با ر به دشمن حمله كرد و هر نوبت ده هزار نفر را كشت! در صفحه 142 اشتباه شیخ مفید را نقل مى‏كند در جراحت‏بر نداشتن على علیه السلام، و در صفحه‏149 داستان عبور اسرا را از كربلا در مراجعت از شام نقل مى‏كند كه لهوف متفرد به آن است و فقط پس از او«ابن نما»در مثیر الاحزان نقل كرده است.تالیف این كتاب،بیست و چهار سال بعد از وفات سید واقع شده است. در صفحه 163،از كتاب محرق القلوب آخوند ملا مهدى نراقى نام مى‏برد كه مشتمل بر بعضى اكاذیب است از آن جمله : «چون بعضى از یاران به جنگ رفته شهید شدند،ناگاه از میان بیابان سوارى‏مكمل و مسلح پیدا شد،مركبى كوه پیكر سوار بود،خود عادى فولاد بر سر نهاده و سپر مدور به سر كتف در آورده و تیغ یمانى جوهردار چون برق لامع حمایل كرده و نیزه هجده ذرعى(!)در دست گرفته و سایر اسباب حرب را بر خود آراسته كالبرق اللامع و البدر الساطع به میان میدان رسید و بعد از طرید و جولان روى به سپاه مخالف كرد و گفت:هر كه مرا نشناسد بشناسد: منم هاشم بن عتبة بن ابى وقاص پسرعم عمرسعد.پس روى به امام حسین كرد و گفت: السلام علیك یا ابا عبد الله اگر پسر عمم عمر سعد...» در صفحه‏166 اشاره مى‏كند به كتابهاى برغانیهاى قزوینى كه مشتمل بر برخى اكاذیب است. در صفحه 167 مى‏گوید: «در ایام مجاورت كربلا و استفاده از محضر علامه عصر شیخ عبد الحسین طهرانى،سید عرب روضه خوانى از«حله‏»آمد و پدرش از این طایفه بود و اجزاء(جمع جزوه)كهنه‏اى از میراث پدر داشت.اول و آخر نداشت.در حاشیه‏اش نوشته بود از تالیفات فلان عا لم از علماى جبل عامل از شاگردان صاحب معالم است.غرض،آن سید استعلام حال آن كتاب نمود.مرحوم شیخ عبد الحسین اولا در احوال آن عالم كتابى در مقتل نیافت،ثانیا خود كتاب را مطالعه كرد و دید آنقدر اكاذیب دارد كه ممكن نیست از عالمى باشد.لذا آن سید را نهى كرد از نشر و نقل از آن. ولى بعد همین كتاب به دست مرحوم دربندى افتاد و مطالب آن را در كتاب اسرار الشهادة نقل كرد و بر عدد اخبار واهیه مجعوله بى شمار آن افزود.» در اسرار الشهادة  مى‏نویسد:عدد لشكریان كوفه به ششصد هزار سواره و دو كرور پیاده(یك میلیون و ششصد هزار)مى‏رسیده است. در صفحه 168 مى‏گوید: «مرحوم دربندى مشا فهة نقل كرد كه من در ایام سابقه شنیدم كه فلان عالم گفت‏یا روایتى نقل كرد كه روز عاشورا هفتا د ساعت‏ بود و من در آن وقت غریب شمردم و متعجب شدم از نقل آن و لكن حال كه تامل در وقایع روز عاشورا كردم خاطر جمع یا یقین كردم كه آن نقل، راست و آنهمه وقایع نشود مگر در آن مقدار از زمان.» در صفحه‏169: «شخصى در شهر كرمانشاه خدمت عالم كامل جامع فرید،آقا محمد على صاحب مقامع و غیره قدس الله روحه رسیده و عرض كرد:در خواب مى‏بینم به دندان خود گوشت‏بدن مبارك حضرت سید الشهداء علیه السلام را مى‏كنم.آقا او را نمى‏شناخت،سر به زیر انداخت و متفكر شد.پس به او فرمود:شا ید روضه خوانى مى‏كنى؟عرض كرد:بلى.فرمود:یا ترك كن یا از كتب معتبره نقل كن.» در صفحه 170 مقدمتا براى نقل نمونه‏اى از اكاذیب روضه خوان‏ها جریان مسناى بنى اسرائیل و تلمود را كه سینه به سینه به یهودیان رسید و جمع آورى شد ذكر مى‏كند و تمثیل مى‏كند«به صدور الواعظین و لسان الذاكرین‏». در صفحه 174 عبارت و بیانى در دنبال مطلب فوق دارد،مى‏گوید: «لكن مسناى یهود كتاب معین و معهودى است كه به ملاحظه آن دو تفسیر(شرح مسنا) از زیادى و نقصان مصون و محروس است،و اما روایات مسناى این امت داراى قوه قویه نباتیه است كه چون از مجموعه‏اى به مجموعه دیگر نقل كند فورا نمو كند و با بركت‏شود و شاخه‏ها و برگهاى تازه با طراوت و نضارت براى آن پیدا[شود]و چون در سیر به منزل منابر برسد و موسم نقل آنها برسد قوه حیوانیه در او ظاهر گردد و بال و پر پیدا كند و چون طیر خیال در هر لمحه به جهات مختلفه پرواز كند.و ما به جهت مثال به پاره‏اى از آنها اشاره كنیم به اینكه مختصرى از او نقل كنیم.» قبلا سه فقره نقل شد،لهذا از شماره 4 شروع مى‏كنیم: درصفحه 175:افسانه‏اى راجع به حضرت امیر پس از ضربت‏خوردن. ه.افسانه یكى از قاصدان كوفه كه نامه‏اى آورد براى امام حسین و جواب خواست.حضرت سه روز مهلت‏ خواستند،روز سوم عا زم سفر شدند. آ ن شخص گفت : برویم ببینیم جلا لت‏ شا ن پا د شا ه حجا ز را كه چگونه سوار مى‏شود. آ مد دید حضرت بر كرسى نشسته،بنى هاشم دورش را گرفته و مردان ایستاده و اسبان زین كرده و چهل محمل كه همه را به حریر و دیباج پوشانیده‏اند...تا عصر عاشورا كه عمر سعد امر كرد شتران بى جهاز را حاضر كردند براى سوار شدن اسیران... درصفحه 177:حضرت زینب در شب عاشورا به جهت هم و غم و خوف از اعداء در میان خیمه‏ها سیر مى‏كرد براى استخبار حال اقربا و انصار،دید حبیب بن مظهر اصحاب را در خیمه خود جمع كرده و از آنها عهد مى‏گیرد كه فردا نگذارند احدى از بنى هاشم قبل از ایشان به میدان برود...آن مخدره مسرورا آمد پشت‏خیمه ابوالفضل،دید آنجناب نیز بنى هاشم را جمع كرده و به همان قسم از ایشان عهد مى‏گیرد كه نگذارند احدى از انصار پیش از ایشان به میدان برود.مخدره مسرور در خدمت‏حضرت رسید و تبسم كرد.حضرت از تبسم او(در این وقت)تعجب كرد و سبب پرسید.آنچه دیده بود عرض كرد... ز.داستان اینكه در روز عاشورا بعد از شهادت اهل بیت و اصحاب،حضرت به بالین امام زین العابدین علیه السلام آمد.پس،از پدر حال معامله آنجناب را با اعداء پرسید.خبر داد كه به جنگ كشید.پس جمعى از اصحاب را پرسید.در جواب فرمود:قتل، قتل،تا رسید به بنى هاشم،و از حال جناب على اكبر و ابى الفضل سؤال كرد،به همان قسم جواب داد و فرمود: بدان در میان خیمه‏ها غیر از من و تو مردى نمانده است. درصفحه 178: «این قصه است و حواشى بسیار دارد و صریح است در آنكه آنجناب از اول مقاتله تا وقت مبارزت پدر بزرگوارش ابدا از حال اقرباء و انصار و میدان جنگ خبرى نداشت.» ح.داستان عزم رفتن ابا عبد الله به میدان جنگ و طلب كردن اسب سوارى و[اینكه]كسى نبود اسب را حاضر كند: «پس مخدره زینب رفت و آورد و آن حضرت را سوار كرد.بر حسب تعدد منابر،مكالمات بسیار بین برادر و خواهر ذكر مى‏شود و مضامین آن در ضمن اشعار عربى و فارسى نیز در آمده و مجالس را به آن رونق دهند و به شور در آورند.» ظاهرا از آن جمله است اینكه حضرت زینب هنگام وداع،برادر را ایست داد و فرمود:وصیتى ا ز ما درم به یا دم افتا د.مادرم به من گفته در همچو وقتى حسینم  را بگیر و از طرف من زیر گلویش را ببوس.از آن جمله است اینكه حضرت دید اسب حركت نمى‏كند،هر چه نهیب مى‏زند اسب نمى‏رود،یكمرتبه مى‏بیند طفلى خودش را روى سم اسب انداخته است.(اشعار معروف صفى علیشاه در بیان دو جاذبه عشق و عقل مربوط به جریان حضرت زینب در همین وقت است.)باید متوجه بود كه حضرت زینب حین وفات حضرت زهرا تقریبا پنجساله بوده است. درصفحه‏179:زینب آمد به بالین ابا عبد الله علیه السلام در قتلگاه و راته یجود بنفسه و مت‏ بنفسها علیه و هى تقول:انت اخى،انت رجاؤنا،انت كهفنا،انت‏حمانا  . درصفحه‏179:افسانه منسوب به‏«ابو حمزه ثمالى‏»كه در خانه امام سجاد را كوبید،كنیزكى آمد،چون فهمید ابو حمزه است‏خداى را حمد كرد كه او را رساند كه حضرت را تسلى دهد چون امروز دو مرتبه حضرت بیهوش شدند.پس ابو حمزه داخل شد و تسلى داد به اینكه شهادت در این خانواده موروثى است،جد،پدر،عم،...امام فرمود:بلى،ولى اسارت در این خانواده موروثى نبود.آنگاه شمه‏اى از حالت اسیرى عمه‏ها و خواهران بیان كردند. یا.از هشام بن الحكم[مطلبى]نقل كرده‏اند كه خلاصه‏اش این است:«در ایامى كه امام صادق علیه السلام در بغداد بودند،هر روز مى‏بایست در محضر امام باشم.روزى یكى از شیعیان، هشام را به یك مجلس عزا دعوت مى‏كند و او معتذر مى‏شود كه باید در حضور امام باشم.او مى‏گوید:از امام اجازه بگیر،و هشام مى‏گوید:اسم این مطلب را پیش امام نمى‏شود برد كه منقلب مى‏شود.او گفت:بى اجازه بیا.هشام گفت:این هم ممكن نیست زیرا امام از من خواهد پرسید.آخر كار هر طور بود هشام را برد.روز بعد امام جویا شد و بعد از تكرار فاش كرد.امام فرمود:گمان مى‏كنى من در آنجا نبودم یا در چنین مجالسى حاضر نمى‏شوم؟!عرض كرد:شما را در آنجا ندیدم:فرمود:وقتى كه از حجره بیرون آمدى،در محل كفشها چیزى ندیدى؟عرض كرد:جامه‏اى در آنجا افتاده بود.فرمود:من بودم كه عبا بر سر كشیدم و روى زمین افتادم! نظیر این افسانه است افسانه‏اى در باره امام سجاد علیه السلام كه در یك مجلس عزادارى شركت كرده بود و چراغها را خاموش كردند و بعد كه مجلس ختم شد و چراغها روشن شد، دیدند امام كفشهاى عزاداران را جفت كرده است. در صفحه 183 مى‏گوید: «دو چیز است كه سبب تجرى این جماعت‏بلكه بعضى از ارباب تا لیف شـده د ر نقـل اخبا ر و حكا یا ت بى اصل و ما خذ، بلكه در با فـتن دروغ و جعـل ا خـبا ر و حكا یا ت: اول : گفـته ‏ اند در اخبار مدح ابكاء ننوشته كه به چه قسم بگریا نید و چه بخوانید،و از این ذكر نكردن معلوم مى‏شود هر چه سبب گریانیدن،وسیله سوزانیدن دل و بیرون آمدن اشك باشد ممدوح و مستحسن است.علیهذا اخبار منع كذب در غیر مقام تعزیه دارى است. به این بیان مى‏توان بسیارى از معاصى كبیره را مباح بلكه مستحب كرد.مثلا اخبار فضیلت ادخال سرور در قلب مؤمن.پس مثلا غیبت‏ یا بوسه و زناى با بیگانه یا لواط اگر موجب ادخال سرور بشود جایز است.» در صفحه‏186 مى‏گوید: «یكى از ثقات اهل علم یزد براى من نقل كرد كه وقتى از یزد پیاده رفتم به مشهد مقدس از آن راه بیابان(كویر)كه مشقت‏بسیار دارد.در مسیر منازل،وارد قریه‏اى از دهكده‏هاى خراسان شدم قریب نیشابور.چون غریب بودم رفتم به مسجد آنجا.چون مغرب شد اهل ده جمع شدند و چراغى روشن كردند و پیشنمازى آمد و نماز مغرب و عشاء را به جماعت كردند.آنگاه پیشنماز رفت‏بالاى منبر نشست،پس خادم مسجد دامن را پر از سنگ كرد و برد بالاى منبر نزد جناب آخوند گذاشت.متحیر ماندم براى چیست؟!آنگاه مشغول روضه خوانى شد.چند كلمه كه خواند خادم برخاست و چراغها را خاموش كرد.تعجبم بیشتر شد.در این حال دیدم بناى سنگ انداختن شد از بالاى منبر بر آن جماعت،و فریادها بلند شد،یكى مى‏گوید: اى واى سرم،دیگرى فریاد از بازو،سومى از سینه،و هكذا گریه‏ها و شیونها بلند شد.قدرى گذشت، سنگ تمام و آخوند مشغول دعا شد و چراغ را روشن كردند.مردم با سر و صورت خونین و دیده اشكبار رفتند.پس به نزد پیشنماز رفتم و از حقیقت این كار شنیع پرسیدم.گفت:روضه مى‏خوانم و این جماعت‏به غیر از این قسم عمل گریه نمى‏كنند.لا بد باید(براى اینكه به ثواب گریه بر ابا عبد الله برسند)به این نحو ایشان را بگریانم.» درصفحه 187: «دوم: استقرار سیره علما در مؤلفات خود بر نقل اخبار ضعیفه و ضبط روایات غیر صحیحه در ابواب فضائل و قصص و مصائب،و مسامحه ایشان در این مقامات،خصوص مقام اخیر چنا نكه مشاهد و محسوس است.» مرحوم حاجى بعدا وارد بحث در مساله تسامح در ادله سنن مى‏شود و فرق مى‏گذارد میان حدیث ضعیف و موهون،و مى‏گوید:آنچه قابل تسامح است احادیث ضعیفه است نه موهونه. در صفحه 193 مى‏گوید: «قصه زعفر جنى و عروسى قاسم در روضه كاشفى،و دومى در منتخب شیخ طریحى هم هست.منتخب طریحى مشتمل بر موهونهایى از قبیل زنده دفن كردن حضرت عبد العظیم در رى است.» درصفحه 194: «قصه عروسى،قبل از روضه كاشفى در هیچ كتابى دیده نشده است.اما قصه زبیده و شهربانو و قاسم ثانى در خاك رى و اطراف آن كه در السنه عوام دائر شده،پس آن از خیالات واهیه است...تمام علماى انساب متفقند كه قاسم بن الحسن عقب ندارد(بلكه صغیر بوده).» درصفحه 195،مى‏گوید: «مسعودى كه شیعه است و معاصر كلینى است،در اثبات الوصیة عدد كشتگان امام را به 1800 تن رسانده است آنهم به عبارت‏«و روى انه قتل بیده ذلك الیوم الفا و ثمانمائة‏»و محمد بن ابیطالب به هزار و نهصد و پنجاه نفر رسانده است.اما در كتابى كه هزار سال بعد نوشته شده(اسرار الشهادة در بندى)عدد مقتولین امام را به سیصد هزار و عدد مقتولین حضرت ابوالفضل را به بیست و پنج هزار و از سایرین نیز به بیست و پنج هزار نفر رسانده است.» اگر فرض كنیم امام در هر ثانیه یك نفر كشته باشد،سیصد هزار نفر مقدار هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت مى‏خواهد كه با روز هفتاد و دو ساعت نیز قابل اصلاح نیست،و بیست و پنج هزار نفر اگر هر نفر در یك ثانیه كشته شود،شش ساعت و پنجاه و شش دقیقه و چهل ثانیه وقت مى‏خواهد.به علاوه جمعیت‏یك میلیون و ششصد هزار نفر در صحراى كربلا جا نمى‏گیرد.وسائل و اسبابش از كجا فراهم مى‏شود؟آنهم همه از مردم كوفه بودند،از حجاز و شام كسى نبود  .خداوند عقلى بدهد. در صفحه 202 اشاره مى‏كند به افسانه دیگرى كه ما نظر به آنچه قبلا نقل كرده‏ایم آن را دوازدهم قرار مى‏دهیم: یب.روزى حضرت امیر در بالاى منبر خطبه مى‏خواند.حضرت سید الشهداء علیه السلام آب خواست.حضرت به قنبر امر فرمود آب بیاور.عباس در آن وقت طفل بود،چون شنید تشنگى برادر را،دوید نزد مادر و آب براى برادر گرفت در جامى و آن را بر سر گذاشت و آب از اطراف مى‏ریخت.به همین قسم وارد مسجد شد.چشم پدر بر او افتاد،گریست و فرمود امروز چنین و روز عاشورا چنان... البته قصه باید در كوفه باشد زیرا سخن از خطا به و منبر است، و در آن وقت امام حسین یك مرد سى و چند سا له است و ممكن نیست در حضور جمع در حین خطبه پدر ا ز پد ر آ ب بخواهد.به علاوه در هیچ مدركى وجود ندارد. حضرت ابوالفضل در صفین هشتا د نفر را یكى پس از دیگرى به هوا انداخت كه هنوز اولى بر نگشته بود،و هر كدام بر مى‏گشت‏با شمشیر دو حصه مى‏نمود... [مى‏گوید:]«براى ذریه طاهره دوشیزگانى بهم بافتند خصوص براى حضرت ابى عبد الله علیه السلام،بعضى را در مدینه گذاشتند و بعضى را در كربلا شوهر دادند و بعضى را به جهت صدق كلام جبرئیل(صغیرهم یمیتهم العطش)در كربلا از تشنگى بكشتند و بعضى را در قتلگاه شبیه عبد الله بن الحسن شهیدش كنند...» درصفحه 208: «خاتمه،در مذمت گوش دادن به اخبار كاذبه و حكایات و قصص دروغ مجالس تعزیه دارى. خداوند در مقام مذمت‏یهودان بلكه منافقین و بیان صفات خبیثه و افعال قبیحه ایشان مى‏فرماید: سماعون للكذب اكالون للسحت  .در باره اهل بهشت مى‏فرماید: لا یسمعون فیها لغوا و لا كذابا  .در باره اهل دوزخ كه در این جهان به دروغ عادت كرده‏اند و در آخرت و موقف نیز ترك نكنند مى‏فرماید: و یوم تقوم الساعة یقسم المجرمون ما لبثوا غیر ساعة كذلك كانوا یؤفكون .ایضا: یوم یبعثهم الله جمیعا فیحلفون له كما یحلفون لكم و یحسبون انهم على شى‏ء الا انهم هم الكاذبون  .ایضا: ثم لم تكن فتنتهم الا ان قالوا و الله ربنا ما كنا مشركین انظر كیف كذبوا على انفسهم و ضل عنهم ما كانوا یفترون. ایضا: واجتنبوا قول الزور .ایضا: والذین لا یشهدون الزور» درصفحه 213: «و نیز دلالت كند بر قبح و مذمت آن،استقراء غالب معاصى كه محل آن مانند غا لب اقسام دروغ،زبان است مثل غیبت و غنا و سب و بهتان و استهزاء و نظایر آنها،زیرا كه چنانكه غیبت در شرع حرام است،گوش دادن به آن نیز حرام است،خوانندگى حرام است،گوش دادن به آن نیز حرام است،سب اولیاء خداوند یا مؤمن كفر یا معصیت است،گوش دادن به آن نیز حرام است.خداى تعالى فرما ید: و قد نزل علیكم فى الكتاب ان اذا سمعتم ایات الله یكفر بها و یستهزا بها فلا تقعدوا معهم حتى یخوضوا فى حدیث غیره انكم اذا مثلهم ...هر كس مرتكب گناهى شد،به آیه ‏اى از آیات الهى استهزاء كرده است.» حال سزاوار است كه ارباب دانش و بینش،مجالس مصائب جدیده حضرت ابى عبد الله علیه السلام را ترتیب مى‏دادند و صدماتى كه بر آن وجود مبارك مى‏رسد از زائر و مجاور و خدام و حامل علوم آن حضرت و متعبدین و ناسكین و مامومین و غیر ایشان به انواع و اقسامش در شب و روز جمع كرده به دست دیندار دلسوزى دهند كه در مجالس اهل تقوا و دیانت و غیرت و عصبیت‏بخوانند و بسوزند و بگریند و از خداوند متعال تعجیل فرج و ظهور سلطان ناشر عدل و امان و باسط فضل و احسان و قامع كفر و نفاق و عدوان را بخواهند.

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

تاريخ : سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ | 12:16 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |