بود در نزدیک شاه تشنه لب***خیمه گاهی چند از اهل عرب
دوستدار اهل بیت مصطفی***جان فشان حضرت شیر خدا
بهر دفن نور یا ک ذوالمنن***آمدند از خیمه بیرون مرد و زن
با دل بریان دو چشم خون فشان***روی آوردند سوی کشتگان
تا که بر شویند جسم پاکشان***بر نهند از مهر اندر خاکشان
ناگهان پیدا شد از ره بی حجاب***قرص خورشیدی ولی اندر نقاب
عکس نورش آفتاب مشرقین***قبله ایمان علی ابن الحسین
بانک زد بر آن گروه باوفا***گفت راضي از شما بادا خدا
دور بنشینيد زاولاد علی***می نمی شوید ولی راجز ولی
ناگهان از سوی عرش دادگر***گشت پیدا حضرت خیر البشر
در رکابش جمعی از پیغمبران***در عزای شاه دین اندر فغان
حضرت شیر خدا شاه نجف***گشت پیدا زین عزا از یکطرف
آمدند از باغ فردوس برین***حوریان با ما در سلطان دین
فوج فوج از هر طرف کرو بیان***حضرت جبریل از غم نوحه خوان
بهر غسلش عیسی گردون نشین***آب برد از چشمه خلد برین
از فراز نخل توحید خدا***موسی آمد سدر آورد از وفا
در طبق روح الامین زان در حق***داشت خوش کافور نوری بر طبق
هاتفی آورد با عز و جلال***خلعتی از بارگاه ذوالجلال
دختر خیر البشر بیخود دوید***خلعت او را کفن بر تن درید
مریم از داغش بجای شمع سوخت***آن کفن با رشته توحید دوخت
رفت ابراهیم ا ز دشت صفا***مقتلی کندش پی حکم خدا
دست حق با ناله در آن انجمن***گفت با سجاد کای فرزند من
روی کن بر نعش شاه کربلا***شستشو کن باب خود را از وفا
این حسین است و تنش چون جان بپوست***کشته عشق است بر درگاه دوست
حضرت سجاد بر حکم خدا***داد غسلش با دو چشم بر بکا
از پی تکبیرش از بهر نماز***بست قامت سوی کوی بی نیاز
از پی آن شاه دین از هر طرف***جمله کروبیان بستند صف
ماه رویش شد نهان چون در نقاب***جفت پور بو تراب آمد تراب
خویش پنهان شد در آن فرخ مقام***باز شد با بیکسان در راه شام
بس بود سرباز دل پر آه کن***نیست طاقت قصه را کوتاه کن
زنهای بنی اسد رفتند ( از شریعه ) آب بیاورند دید بدنهائی غرقه خون افتاده است و در بین آنها بدنی مانند خورشید بود که آنها را روشن نموده و آنها را معطر کرده ناله از دل کشیدند و گفتند : هذا و الله جسد الحسین علیه السلام و اهل بیته : ناله کنان برگشته گفتند ای بنی اسد شما در خانه ها نشسته و این بدن حسین و اهل بیت او و صحابۀ اوست نحر شده مانند قربانیها روی ریگها افتاده برایشان باد می وزد. اگر محبت و موالات دارید برخیزید آنها را دفن کنید و اگر شما دفن نمی کند را به دفن پردازیم بعضی گفتند از پسر زیاد و پسر سعد می ترسیم بر ما بتازند ما را غارت کنند یا بکشند بزرگشان گفت دیده بانی براه کوفه گذاریم و متولی دفن شویم پسندیدند ( حرف او را ) و دیده بان نهادند و او را بجسد حسین نموده صدای گریه و ناله بلند کردند کوشش نموده آنرا از جا بردارند قبری آنجا بکنند قطعه قطعه بود بزرگشان گفت چو رأی دارید گفتند خوبست اول اهل بیت او را دفن کنیم بعد فکری نمائیم بزرگشان گفت کسی در شما نیست اینها را بشناسد در تحیر بودند ناگهان اسب سواری آشکار شد چون او را دیدند از چه ها بکناری شناخته آن سوار از اسبش پیاده شد و خم شد خود را روی جسدی افکند و آن جسد را یکبار می بوسید و یکبار می بوئید و بقدری گریه کرد و اشک ریخت که نقابش از اشک چشم تر شد
ازكتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن4
كــــربـــلا تـــا كـــــوفــــه
تهيه وتنظيم توسط حجّة الاسلام حاج سيدمحمدباقري پور
http://www.dl.hodanet.tv/fileshtml/karbalatakofe.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: کتاب نوشته های باقری