با دل خونين و چشم پربكاء اي اهلِ شام - مي رویم امروز از شهر شما اي اهلِ شام

با دل خونين و چشم پربكاء اي اهلِ شام - مي رویم امروز از شهر شما اي اهلِ شام

با دل خونين و چشم پربكاء اي اهلِ شام - مي رویم امروز از شهرِ شما اي اهلِ شام

خانه آبادان كه بنموديد خوب از دوستي - ميهمانداري بر آل مصطفي اي اهل شام

غير اشگ ديده و خوناب دل ديگر چه بود - در شب و روز از براي ما غذا اي اهل شام

اهل بیت مصطفی بودیم و اندر روزگار - غیرظلم و کین ندیدیم از شما ای اهل شام

ز آتش غم سوخت در جنّت روان مصطفی - ریختید آتش ز بس بر فرق ما ای اهل شام

فرق ما مجروح شد اندر سر بازارها - بس زدید از کین بما سنگ جفا ای اهل شام

بي وفائي شما اين بس پس از قتل حسين (ع) - دست و پا رنگين نموديد از حنا اي اهل شام

بانواني را كه دربان بود جبريل امين - از جفا داديد در ويرانه جا اي اهل شام

اندر اين مدت كه ما را در خرابه جاي بود - خاك بستر خشت بودي متكا اي اهل شام

مي رويم اينك بچشم اشگبار امّا بود - يك وصيّت آوريد او را بجاي اي اهل شام

بر سر قبر صغير ما كه در غربت بمرد - گاه بگذاريد شمعي از وفا اي اهل شام

نی همین جودی سراپا سوخت از ماتم چو شمع - جان عالم سوخت از این ماجرا ای اهل شام

از دست من گرفته خرابه رقیه را

از دست من گرفته خرابه رقیه را - من بی رقیه سوی عزیزان نمی روم

دارم خجارت از پدر تاجدار او - بی طوطی عزیز غزلخان نمی روم

همره نباشدم من دلخون رقیه را - بی همسفر رقیه گریان نمی روم

جان داد در خرابه ز بس ریخت اشگ غم - با دست خالی سوی شهیدان نمی روم

رفتيم و ماند نزد شما يادگار ما

رفتيم و ماند نزد شما يادگار ما - جان شما و دخترك گلعذار ما

رفتيم و ماند خاطره اى سخت جانگداز - ز اين شهر پر بلا، به دل داغدار ما

ما با رقيه آمده اكنون كه مى رويم - ديگر رقيه اى نبود در كنار ما

زینب آمد شام را یکباره ویران کرد ورفت

زینب آمد شام را یکباره ویران کرد ورفت - ‌اهل عالم را ز کار خویش حیران کرد و رفت

از زمین کربلا تا کوفه و شام بلا - هر کجا بنهاد پا، فتح نمایان کرد و رفت

با لسان مرتضی از ماجرای نینوا - خطبه ‌ای جانسوز اندرکوفه عنوان کرد و رفت

باکلام جانفزا اثبات دین حق نمود - عالمی را دوست دار اهل ایمان کرد و رفت

فاش می‌گویم که آن بانوی عظمای دلیر - ازبیان خویش دشمن را هراسان کرد و رفت

در دیار شام برپاکرد از نو انقلاب‌ - سنگر اهل ستم را سست بنیان کرد و رفت

خطبه‌ای غرّا بیان فرمود در کاخ یزید - کاخ استبداد را از ریشه ویران کرد و رفت

زین خُطَب اتمام حجت کرد بر کافردلان - ‌غاصبین رامستحق نار و نیران کرد و رفت

از کلام حق پسندش شد حقیقت آشکاراهل حق راشامل الطاف یزدان کرد و رفت

شام غرق عیش وعشرت بود دروقت ورودوقت رفتن شام را شام غریبان کرد و رفت

دخت شه رابعد مردن درخرابه جای داد - گنج رادرگوشه ویرانه پنهان کرد و رفت

ز آتش دل برمزار دختر سلطان دین‌ - در وداع آخرین، شمعی فروزان کرد و رفت

شام را زان ماجرا شام غریبان کرد ورفت

زینب آمد کربلا را عنبرافشان کرد و رفت - ‌جنّت‌المأوی زخون نوجوانان کردورفت

قهرمان کربلا آن دختر شیرخدا - دین احمد را درآن صحرا درخشان کرد ورفت

خطبه‌ای خواند او که لرزان شد دل ابن زیاد - بارگاه کوفه رایک شام ویران کردورفت

گفت من آن زینبم، جدّم رسول هاشمی است‌ - شهرت زهرا و جدّش را نمایان کردورفت

دراسیری باغم رعنا گُلان فاطمه‌ - راه شام و کوفه را یکسر گلستان کردورفت

تایزید آورد اسیران را میان بارگاه‌ - درسخن یک بارگاهی را به لرزان کردورفت

شرح می‌دادی یزید اینها اسیرند ازفرنگ - ‌زینب آگه خلق را زان سرّ پنهان کردورفت

هلهله درشهر افتاد وشد آشوبی بپا - شام را زان ماجرا شام غریبان کرد ورفت

آری قصّه ی پُر غُصّه یِ اسارت به پایان رسید و کاروان یادگاران حسینی با صدها رنج و اندوه و صدها خاطرات ناگوار و غمبار از شام بیرون آمدند و به سوی مدینه رهسپار شدندو در حالی که بار سنگین مصائب کمرشان را خم کرده بود به راه ادامه دادند.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

تاريخ : چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۰ | 20:58 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |