هیجده دی ماه سالگرد شهادت حاج سیدرضا باقری پور پدر اینجانب مدیر وبلاگ هدایت
ایشان سال 1362از طریق جهاد عازم جبهه شد و دوسال در سو مار بود دوسال در اهواز مدتی هم در فاو که بر اثر بمباران شیمیائی نیروهای صدام مجروح شد و تا سال 1383 مدام قرص وکپسول و آمپول استفاده میکرد و هجدهم دیماه 1383 به خیل شهیدان پیوست ودر بهشت رضا در جوار همرزمان شهیدش آرمید .روحش شاد.
هفده بهمن سالروز کشف حجاب رضاخانی و واقعه اسفبار کشف حجاب رضاخانی و هجده بهمن سالروز شهادت پدرم حاج سید رضا باقری پور است
به همین مناسبت خاطره ای که پدرشهیدم از دائیش مرحوم شیخ محمد حسین «که پدربزرگ اینجانب هم بود» در واقعه مسجد گوهرشاد نقل میکرد را نگارش میکنم :
مرحوم پدرم با پدرش و عموهایش و دائیش «شیخ محمدحسین» در روستاهای اطراف چشمه گیلاس ساکن بودند و مرحوم شیخ محمدحسین روحانی اون روستاها بوده «مرحوم پدرم متولد ۱۳۰۴ بوده و مرحوم دائیش شیخ محمدحسین آن موقع حدود سی سال داشته» .
در سال ۱۳۱۴ روز ۲۱ تیر واقعه مسجد گوهر شاد اتفاق افتاده که پدرشهیدم اون موقع ده ساله بوده .
پدرشهیدم نقل میکرد : چون فصل درو بود مردم همه سر دروزار بودن که مرحوم داییم شیخ محمدحسین خبر دعوت شیخ بهلول را سر درو زارها به مردم میرساند و اعلان میکند که شیخ بهلول در مشهد اعلان جهاد کرده هر کس آماده است راه بیفته بریم مشهد مسجد گوهر شاد . که مردم از سر دروزار ها با داس ها و چارشاخ ها راه میافتن به طرف مشهد و خود را به مسجد گوهر شاد میرسانن ...
پدرشهیدم میگفت : مرحوم داییم شیخ محمدحسین میگفت بعد از سخنرانی شیخ بهلول و هجوم مأموران رضاخان داخل مسجد گوهرشاد و تیر اندازی به مردم بیشتر افراد داخل مسجد یا شهید شدند یا مجروح «که مجروح هارا هم تیر خلاص میزدند» «حدود هزارو هفتصدنفر کشته شدند» من هم مجروح افتاده بودم که کامیونها آمدن داخل مسجد گوهرشاد و کشته ها و مجروح ها را دست و پایشان را میگرفتن میانداختن بالای کامیون من هم که از ترس خودم را به مردن زده بودم انداختن بالای کامیون ، کامیون از مسجد آمد بیرون دور فلکه که میرفت «چون جنازه ها را زنده و مرده بردند در گودال قتلگاه دفن کردند» من خودم را یواشکی از کامیون انداختم پائین توی جوی خیابان داخل آبها و لجنها دراز کشیدم کامیون و مامورها که رفتند شبانه خودم را رساندم دروازه بالا خیابان «دروازه قوچان میدان توحید فعلی» از اونجا رفتم سهل آباد «روستائی بعد از دهنه اخلومد» خانه مرحوم حاج سیدمحمد رحیم داروغه مرحوم حاجی عامل زاده «حاجی عامل زاده فردی مذهبی و انقلابی بود» . «چون جرات نکرده به خانه خودش چشمه گیلاس پر برگردد» . حاج سید محمد رحیم که میفهمد ایشان از واقعه مسجد گوهرشاد فرار کرده ایشان را در سهل آباد نگه میدارد و چندنفر دهقان با چهارپا میفرستد چشمه گیلاس اثاثیه شیخ را با خانواده اش بیارن سهل آباد دهقانها که به منزل شیخ میرسن وسائل ایشان را بار چهارپا میکنند ببرن مادر پدر شهیدم که شوهرش فوت کرده بوده میگوید من هم میام همانجا که برادرم است . وسائل ایشان را هم بار میکنن همراه وسائل شیخ و خانواده اش و پدرشهیدم با مادرش میبرن سهل آباد و مرحوم شیخ میشود روحانی آن منطقه و بعد از حدود ده سالی همانجا فوت میکنن و فرزندان مرحوم شیخ و پدر شهید من تا قبل از تقسیم اراضی در آن روستا میمانند . وقتی صحبت از تقسیم اراضی میشود خانواده مرحوم شیخ «پدربزرگ من و پدر من» و یک خانواده سید دیگر آقایان موسوی میگویند علما گفتن گرفتن این زمینها حرام است ما میرویم مشهد . بقیه دهقانها میگویند نروید پشیمان میشوید واستین زمین بگیرین مثل ماها که اینها وسائلشان را بار میکنن راهی مشهد میشوند پدر شهید بنده ساکن قلعه آبکوه و دایی بنده شیخ غلامرضا ساکن خیابان طبرسی «هیته سبزی جوادیه فعلی» میشود وسرای عبدالخان بست پائین خیابان مغازه کفش دوزی دایر میکند و آقایان موسوی ساکن کارخانه قند آبکوه میشوند .
پدر شهید من با خانه اجاره ای در آبکوه و کارگری در باغ ملک آباد امرار معاش میکند تا سال ۱۳۶۲ از طریق جهاد عازم جبهه میشود . دوسال در جبهه سومار و دوسال هم در اهواز در آشپزخانه ستاد پشتیبانی جهاد خدمت میکند و سال ۶۶ به فاو میرود بعد از مدتی شیمیائی میشود بر میگردد اهواز که مسئول ستاد متوجه شیمیائی شدن ایشان میشود و میگوید شما بروید منزلتان و... بعد از اینکه از اهواز آمدن مشهد با ناراحتی میگفتن به من گفتن تو برو خانه ات ما دیگه بتو کار نداریم هر چه گفتم نخیر من میخوام بمانم گفتن نه دیگه شما برو «البته اونها فهمیده بودن که ایشان شیمیائی شده ولی جیزی نگفتن» بعد از باز گشت از اهواز مدتی گذشت آروم آروم آثار شیمیائی پیدا شد خس خس سینه و تنگی نفس و لکه های روی سینه و پشت و... و هر ماهی که میگذشت بیشتر میشد تا اینکه بعد از دوسه سال تشخیص دادن شیمیائی شده روزی یک مشت قرص و کپسول میخوردن و چند روزی یکبار هم آمپول میزدن تا سال هشتاد به بعد افتادن توی بستر و نهایتا ۱۸ دی سال ۱۳۸۳ شهید شدند و به دستور بنیاد شهید در قطعه شهدای بهشت رضا کنار شهدای جنگ تحمیلی آرمیدند . روحشان شاد . و یادشان گرامی .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: کـتــاب مـوبــایــل بـاقــری ، اشعار و سروده های باقری ، کتاب نوشته های باقری
تاريخ : جمعه ۱۷ دی ۱۴۰۰ | 10:30 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |