مظهرِ صبر و شهامت زینب

مظهرِ صبر و شهامت زینب - دخترمجد و کرامت زینب

دختر فاطمه و بنت علی - زینبش نام نهاده است نبی

چشمه ای هست ازآن کوثرِپاک نام - نورچشمی است به شاهِ لولاک

دختر فاطمه و شاه نجف - یارِ هفتاد دو رزمنده یِ طف

پدرش بنده یِ اَلرّحمن است - مادرش کوثری ازقرآن است

هست او زینت بابش حیدر - چشمه ای گشته جدا از کوثر

یاور پنج تنِ آلِ عبا است - زینتِ هریک از اصحابِ کسا است

اوگُلِ بوته یِ گلزارِ نبی است - زینتِ خانه یِ زهرا وعلی است

هست اومظهری ازشوروشعور - پای تا سرهمگی عشق و حضور

چادر فاطمه او کرده به سر - هست تابنده چو خورشید و قمر

او که تفسیر کند قرآن را - سوره یِ کوثر و اَلانسان را

او که خود دخت ولیّ الله است - عمّه و اخت ولیّ الله است

اوعقیله است بنی هاشم را - عمّه است اکبرو هم قاسم را

خواهرحضرت عباس بود - عطرخوشبویِ گلِ یاس بود

یاوراست او به حسینِ زهرا - کربلا روزوشبِ عاشورا

زینب و زینِ اب است این بانو - همه علم وادب است این بانو

زینبیه به دمشق است مدام - همچوماهی که بتابد برشام

باقری زائر کویش باشد - صبح وشب روی به سویش باشد

ای عمّه یِ سادات ایا زینبِ کبرا

ای روح مناجات ایا زینبِ کبرا - ای قبله حاجات ایا زینبِ کبرا

انت جَبَلُ الصَّبرِعَلِی زینب کبرا - تو نورشبِ  قدرِعَلِی زینب کبرا

ای نورِ دلِ فاطمه یِ امّ ابیها - وَ ای روشنیِ چشمِ نبی سیّدِ بطحا

ای مظهر صبرعلوی درهمه حالات - اي نوردل و روشني ارض وسماوات

ای زین اب و جلوه یِ رب دخترزهرا - ای بنت علی دختِ نبی آن شهِ بطحا

ای عالمه و فاضله، محبوبه ي طاها - اخت حسنینی تو و دردانه ي زهرا

نور دل حیدر توئی و دخت پیمبر- برصبرعلی حلم نبی گشته تو مظهر

مارابرسان برحرمت، عمه یِ سادات - کن حاجت ماراتورواقبله یِ حاجات

بنما تو نصیب باقری کرببلا را - هم سوریه و مدینه و بیت خدارا

چو زینب باز گشت از شام ویران

چو زینب باز گشت از شام ویران – بدشتِ کربلا با آه و افغان

بیامد بر سرِ قبر حسینش – بشد بر آسمان افغان و شینش

زسالار شهیدان جستجو کرد – کفی از خاکها برداشت بوکرد

شنید از خاکها بوی برادر – چه بوئی؟ شد از آن بی هوش خواهر

بناگه ناله زد هذا حسینی – کجائی تو؟ الا یا نور عینی

بگفت این تربت پاکت حسین است – هم اینجا تربت آن نورعین است

همینجا بود کاو را سربریدند – بظلم و کین سراز پیکربریدند

همینجا بود کاو از تیر و خنجر – فتاده بر زمین صد چاک پیکر

همینجا بود کاو فریاد میزد – چو پُتکی بر سرِ بی داد میزد

همینجا بود کاو چون شیرِ غرّان – همی تازید بر اولادِ سفیان

همینجا بود کاو مانند حیدر – بپا کرد از شجاعت شور محشر

همینجا بود کاو آزادگی را – حیاتی تازه داد و زندگی را

همینجا بود کان شمرِ ستمگر – بیامد برسرِ سبط پیمبر

خودم دیدم همینجا نور عینم – فتاده بر زمین آقا حسینم

خودم دیدم همینجا جسم صدچاک – فتاده بود او بر بسترِ خاک

خودم دیدم همینجا پاره پاره – فتاده زخمش افزون از ستاره

خودم دیدم همینجا بود بی تاب – طلب میکرد او یک جرعه یِ آب

خودم دیدم که اورا سر بریدند – لبِ تشنه سر از پیکربریدند

خودم دیدم که صحرا لاله گون شد – زمین کربلا دریای خون شد

خودم دیدم که عاشورا چه ها شد – چه ها درسرزمین کربلا شد

خودم دیدم که بهر جرعه ای آب – شده ششماهه درگهواره بی تاب

خودم دیدم که شد عباس و اکبر – بدشت کربلا درخون شناور

خودم دیدم که شد بی دست عبّاس – بشد پرپر تنش همچون گل یاس

خودم دیدم پرازخون اکبرم را – بخون غلطان گلانِ پرپرم را

خودم دیدم که قاسم غرق خون شد – زخونش غاضریه لاله گون شد

خودم دیدم حبیب و عون و جعفر – یکایک همچنان گلهای پرپر

خودم دیدم بدنهای شهیدان – یکایک غرقه خون در خاک غلطان

خودم دیدم بدنها غرق خون بود – مصیبتهای ما از حدفزون بود

خودم دیدم حریقِ خیمه هارا – پراکنده  بصحرا بچّه ها را

خودم دیدم که بهر گوشواره – بشد بس گوشها مجروح و پاره

خودم دیدم که اندر آن شبِ تار – تمام اهلبیتِ ما گرفتار

خودم دیدم سری بالای نی بود – عیال و اهلبیت او زپی بود

بعاشوراخودم دیدم بلا را – بلای سرزمین کربلا را

بود اینها زبانِ حالِ زینب – برو ای باقری دنبالِ زینب

حسین جانم حسین جانم حسین جان - حسین جانم حسین جانم حسین جان

سروده شده اربعین 1394

برادرزينبت بالايِ محمل

برادرزينبت بالايِ محمل - بدنبالِ سرت منزل به منزل

زكوفه ره سِپَرتا شامِ ويران - من و سجّاد با خيلِ اسيران

دراين مدّت شدم من يك پرستار - براي حضرتِ سجّادِ بيمار

شدم من سرپرستِ جمله اطفال - برايِ جمله گشتم من پروبال

به هرمنزل به گاهِ استراحت - همي دادم به آنان صبر و طاقت

دويدم درپيِ اطفالِ نالان - به صحراهايِ پُرخارِمغيلان

رساندم من تمامي راسرانجام - پس ازطيِّ منازل كوفه تا شام

شدم ساكن كنون من درخرابه - بجايي كه نه ناني و نه آبه

به جايي كه ندارد سقف و ديوار - شده اهل و عيالِ تو گرفتار

رقیّه دخترت در این خرابه - زهجرانِ پدر قلبش کبابه

در اين مدّت شده وردِ زبانم – خداوندا بده تاب و توانم

دعا كن بهراين خواهرزِ اِحسان - حسين جانم حسين جانم حسين جان

خدا ميداند و احوالِ زينب - چه ها بگذشته است بر حالِ زینب

زدشتِ کربلا تا شامِ ویران - چه دیده زینب؟ از آن آلِ سفیان

ولیکن بعدِ آن ظلم و ستمها - بشد پایانِ آن رنج و المها

شده زینب چو خورشیدی درخشان - برایِ مردم و آن شامِ ویران

حرم شد شامِ ویران بهرِ زینب - درخشان همچو ماهی در دلِ شب

بلی ای باقری ویرانه یِ شام - حرم شد بهرِ آن دردانه یِ شام

سروده شده صفر سال 1399

زينب چو در خرابه در شهر شام ويران

زينب چو در خرابه، در شهرِ شامِ ويران - از مردمانِ شامي، ديده ستم فراوان

نی ناني و نه آبي، نی فرش و متّكايي - اندر كنارِ كاخِ، بيدادِ آلِ سفيان

ني درب و ني بنايي, ني سقف بود و ديوار - ني ميزبان و خادم, بر آن يگانه مهمان

اينسان كنند خدمت، آن مردمانِ شامي - بر اهلبيتِ عصمت، در اين ديارِ ويران

آن مردمانِ شامي، آرند بر تصدّق - نان و لباس و هديه، از بهرِ آن اسيران

چونکه نمیشناسند، این میهمان که باشد؟ - کردند با ترحُّم، رحمی به آن عزیزان

بهرِ کمک به آنان، از بینِ مردمِ شام - امّ حبیبه آمد، در بینِ آن اسیران

هنده زنی دگر بود، کامد برایِ یاری - از کاخ در خرابه، آن جایگاهِ ویران

هنده به نوجوانی، خدمتگذارِ زینب - بوده است درمدینه، اینک شده است حیران

باشد چرا عزیزش، اینک در این خرابه- از ظلم بِن زیاد و یزید و آلِ سفیان

در بینِ آن اسیران، یک کودکی سه ساله - دائم به یادِ بابا، افسرده بود و پژمان

در آن خرابه جان داد، آن كودكِ سه ساله - اين بود ميزباني، زان مردمانِ نادان

خوابید در خرابه، آن کودکِ سه ساله - تا ریشه کن نماید، ظالم زِ بیخ و بنیان

اي باقري خرابه، شد همچو باغِ جنّت - ليكن شده کنارش، كاخ يزيد ويران

سروده شده صفر سال 1399

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebagheri.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری

تاريخ : چهارشنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۰ | 20:3 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |